-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ فروردین ۱۳, شنبه

Latest Posts from Iran Dar Jahan for 04/02/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



با مشاهده قیام های خاورمیانه، شاید این طور فرض شود که تغییرات واقعی در حال رخ دادن است. مسلما در این میان عکاسی و رسانه اجتماعی هم به سوخت رسانی به جنبش های سیاسی کمک می کنند. ولی بعد از این که نگاه عمومی از این کشورها برداشته شد، چه نوع نوسازی در ساختارهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی رخ می دهد؟

رضا دقتی، عکاس فرانسوی متولد ایران که دارای درک و آگاهی نسبت به این وقایع است، سازمانی را تاسیس کرده که به «ظهور جامعه مدنی از طریق اقداماتی در حوزه آموزش، اطلاعات و ارتباطات» می پردازد. این گروه که ده سال از عمر آن می گذرد، «آیینه» نامیده می شود که ترویج دهنده توسعه رسانه های مستقل و فرهنگ تبادل نظر به عنوان اساس دمکراسی است.

او به تازگی در شیکاگو بود و در دانشگاه «نورس ایست لینیوس»، سخنرانی ای در مورد تغییرات اجتماعی و عکاسی داشت. اینها بخشی از سخنان وی درباره تغییر اجتماعی، قیام ها و قدرت عکس خاموش (یا صامت) است که البته برای چاپ ویرایش شده اند.

می توانید بگویید که چطور شد تصمیم به راه اندازی آیینه گرفتید؟

وقتی عکاسی را در سال ۱۹۷۹ با اولین گزارش هایم در نیوزویک شروع کردم، ماجراهای انقلاب ایران، گروگان های آمریکایی و جنگ های عراق و کردستان را پوشش می دادم. بعد از آن مجبور به فرار از ایران و زندگی در تبعید شدم ولی همچنان مشغول کار در مناطق درگیر کشمکش و مبارزه بودم.

در این زمان بود که متوجه شدم که جنگ ها و کشمکش ها دربردارنده دو نوع نابودی است. نابودی های فیزیکی و یا نابودی های جسمی، مثل زیرساخت ها، مثل بدن انسان ها.

ولی نابودی دیگری هم وجود دارد که بسیار مهم تر است. چیزی که ما آن را نابودی نامرئی می نامیم و در داخل بدن هر انسانی رخ می دهد، نابودی روح، نابودی روابط انسانی و نابودی فرهنگ. چه کسی به آنها در این نابودی نامرئی کمک می کند؟

می توانید برایم یک مثال بزنید که چطور در افغانستان، فرهنگ در حال غنی شدن از طریق رسانه ست؟

در اوایل شروع سال ۲۰۰۲، افغانستان ویران شده بود. هیچ چیزی در این کشور کار نمی کرد. کلیه آژانس های سازمان ملل می خواستند به وضعیت مردم در مورد مسائل سلامتی و مرگ کودکان که دارای آمار بسیار بالایی است، رسیدگی کنند. آنها نمی دانستند که چطور این کار را بکنند. پس سازمان ملل به طرح های چندین میلیون دلاری کمپانی های ایالات متحده با ایده های بسیار عجیب غریب چشم دوخته بود تا میلیون ها دلار را صرف این و آن کند.

من گفتم که بگذارید پروژه ای را نه با ۲۰ میلیون دلار بلکه با ۲۰۰ هزار دلار انجام دهیم. پروژه ای که ده برابر مفید تر و موثرتر خواهد بود. و می دانید که این پروژه چه بود. هر پیغامی که می خواستند به مردم برسانند، ما به افغانستان دادیم. ما به آنها آموزش دادیم که فیلم های خیالی ده تا بیست دقیقه ای بسازند که حاوی پیغام باشد. فیلم ها بر پایه داستان های خارجی نبودند بلکه بر مبنای داستان هایی بودند که مادربزرگ های افغان به فرزندانشان می گفتند. هرکسی آنها را می داند -فیلم های فولکوریک سنتی افغانستان.

فیلم ها را ساختیم و من ماشینی را با پرده های نمایش فیلم و بلندگو طراحی کردم تا آنها بتوانند با آن به مناطق کوهستانی بروند و در روستاها، این فیلم ها را به نمایش بگذارند. آیا می توانید تاثیر چنین چیزی را تصور کنید؟ مستقیما وارد مغزها می شود.

آیا فکر می کنید که آن تشکیلات، بهترین راه تحت کنترل درآوردن قدرت عکاسی و فتوژورنالیسم است؟ آیا ما در مورد قدرت عکس خاموش (صامت) در ایجاد تغییر اجتماعی اغراق می کنیم؟

من نمی توانم بگویم که بهترین راه است. بهترین راهی است که من پیدا کردم. فعلا که تنها ایده ای بوده که ده سال است به کار در این زمینه ادامه داده و نه فقط شش ماه. من به قدرت عکس باور دارم. صدها، هزاران عکس در سطوح مختلف وجود دارند که بر جنگ در شهر و در جامعه تاثیرگذار بوده اند.

ولی عکاس شدن به این معنا نیست که از غروب آفتاب و خانواده تان عکس بگیرید و خودتان را هم عکاس بنامید. عکاس بودن مثل «همینگوی» بودن است در حالی که هرکس دیگری هم می داند که چطور بنویسد و یا از خودکار استفاده کند.

من ماجرای یک کمپ پناهندگی را هم گفته بودم که شما آنجا کمک کردید تا کودکان دوباره به والدین شان ملحق شوند.

دو سال قبل از این که نسل کشی رواندا رخ دهد، یعنی در سال ۱۹۹۲، در حال پوشش ماجرای رواندا-بروندی بودم. آن کشتارها در سال ۱۹۹۴ اتفاق افتاد. تقریبا دو میلیون پناهنده، فراری شدند. آنها در کمپ های پناهندگان مستقر شده بودند. می توانید تصور کنید که وقتی دو میلیون نفر در آفریقا از یک مکان قرار می کنند- مردمی را که با آنها در حال سفر هستید، گم خواهید کرد. وقتی که در یک کمپ پناهندگی کار می کردم، یکی از دوستانم که رئیس یونیسف آنجا بود، گفت که مشکل بزرگی با کودکانی دارند که والدین خود را گم کرده اند.

۲۰ هزار نفر از این کودکان در این کمپ ها بودند. والدین شان یا مرده بودند، یا کشته شده بودند و یا در یک کمپ پناهندگی دیگر و یا حتی در همان کمپ بودند. کمپ ها خیلی بزرگ بودند. آنها قبلا پروژه بزرگی داشتند که از مردم عکس می گرفتند و عکس ها را به دیوار می زدند و از مردم می پرسیدند که آیا این اشخاص را دیده اند. آنها از تعدادی عکاس خارجی خواسته بودند تا به آنها کمک کنند ولی بنا به دلایلی این پروژه متوقف شده بود.

آنها از من خواهش کردند تا به شروع مجدد این پروژه کمک کنم. پس من پناهندگان را به عنوان عکاس آموزش دادم، به آنها دوربین و فیلم دادیم و دوباره کار را شروع کردیم. در پایان، از بیشتر از ۱۲ هزار کودک عکس گرفته شده بود. نمایشگاه بزرگی از این عکس ها در بزرگ ترین چادرهای این کمپ ها برپا شد و خانواده ها می آمدند و این عکس ها را می دیدند. در چهارماه، ۳هزار و ۵۰۰ کودک به خانواده هایشان ملحق شده بودند. این برای من قدرت عکس است. به همین دلیل هر وقت یک مشکل اجتماعی وجود دارد، اولین سوالم این است که آیا عکس می تواند بخشی از راه حل این مشکل باشد؟

چگونه از قدرت عکاسی برای تغییر اجتماعی آگاه شدید؟

وقتی که نوجوان بودم، در ایران تحت تسلط شاه- یک دیکتاتور- عکاسی شدیدا مورد علاقه و سرگرمی ام بود. من فقر زیادی در ایران دیده بودم. ثروت کشور به خوبی توزیع نشده بود. در ایران هیچ رسانه دیگری جز رسانه رسمی دولتی وجود نداشت. هیچکس نمی توانست ببیند که چه چیزی در دیگر مناطق کشور در حال رخ دادن است. در ۱۶ سالگی شروع به عکس گرفتن از فقر کردم و آنها را مخفیانه در خانه ام چاپ می کردم. شبها از خانه بیرون می رفتم و عکس ها را به دیوارهای دانشگاه می چسباندم. این زمانی بود که من قدرت عکاسی را دیدم. وقتی عکس ها را روی دیوارها جا می دادم، صبح مردم زیادی برای دیدن این عکس ها می آمدند. آنها تا حالا چنین چیزی ندیده بودند.

پلیس ها می آمدند و عکس ها را پاره و مردم را متفرق می کردند. من این کار را سال های زیادی انجام دادم. سرانجام وقتی که ۲۲ ساله بودم، دستگیر شدم. برای سه سال زندانی شدم. پنج ماه شکنجه شدم. به خاطر این عکس ها. پس وقتی درباره قدرت عکس و قدرت رسانه اجتماعی حرف می زنم، می دانم از چه چیزی دارم حرف می زنم. حالا ۳۰ سال است که من در تبعید از کشور خودم زندگی می کنم. به خاطر عکس هایم. اجازه برگشت به کشورم ندارم. من یک عنصر نامطلوب هستم.

من دارم تغییر می کنم. ولی تغییر جوامع، چند نسل زمان می برد. شما می توانید دیوارها را فرو بریزید، ولی دیوارهای اصلی که بسیار سخت تر هستند، دیوارهایی است که در سر هرکدام از ما وجود دارد.

شرح عکس: موسسه «آیینه»ی رضا دقتی برای تغییر در خاورمیانه از طریق عکاسی و دیگر رسانه ها فعالیت می کند. این گروه در سال ۲۰۰۲ راه اندازی شده است.

* از: الکس گارسیا / در شیکاگو تریبیون


 


نقش بحث برانگیز بانک مرکزی آلمان در معاملۀ نفت بین ایران و هند احتمالاٌ اهمیت سیاسیِ بیشتری از آنچه تاکنون آشکار شده دارد. در محافل دولتی برلین گفته می شود این معامله ظاهراٌ با آزادی دو روزنامه نگار نشریۀ «بیلد اَم زونتاگ» از بازداشت در ایران در فوریۀ امسال مربوط است. طبق اطلاعات موجود از قرار دولت آلمان در مقابل آزادی دو شهروندش به بانک مرکزی این کشور اجازۀ کمک در انتقال پول هند به ایران را بابت خرید نفت داده است.

دولت آلمان نخواست رسماٌ به پرسش اشپیگل آنلاین جواب روشنی بدهد. همکاری بانک مرکزی نه تأیید و نه تکذیب شد. در پاسخ به این پرسش که معاملۀ نفت هند و ایران چه نقشی در آزادی روزنامه نگاران آلمانی داشته سخنگوی وزارت خارجه توضیح داد: «دولت آلمان از زمان بازداشت این دو روزنامه نگار در اکتبر ۲۰۱۰ کوشید که این دو بتوانند هرچه سریع تر به آلمان برگردند.» سخنگو از این گذشته به اظهارات وزیرخارجه گیدو وستروله (از حزب دمکرات های آزاد) بعد از بازگشت روزنامه نگاران ارجاع داد. وستروله در این تاریخ از «تمامی کسانی که در حل این مورد خیلی پیچیده همکاری داشته اند» تشکرکرد.

اینکه آلمان به ایران کمک کند با وجود تحریم علیه این حکومت این کشور معاملۀ نفتی انجام دهد بسیار مورد مناقشه است. این کار بویژه چالشی در مناسبات با آمریکاست. حتی قبل از اینکه دولت آلمان در شورای امنیت در مسئلۀ لیبی رأی ممتنع بدهد ایالات متحده سیاستِ وزیرخارجۀ آلمان را با دید انتقادی نگاه می کرد. موضع آلمان در بحث مربوط به برنامۀ اتمی ایران برای برخی در واشینگتن بیش از حد نرم است. معاملۀ نفت به عنوان قرینۀ دیگری ارزیابی می شود که آلمان هر چه بیشتر از مهمترین متحد خود فاصله می گیرد. یک نمایندۀ وزارت خزانه داری ایالات متحده روز پنجشنبه در گغت وگو با «نیویورک تایمز» از اینکه آلمان اجازۀ انجام این معامله را داده ابراز «نگرانی» کرد.

مذاکرات سخت

وستروله دو روزنامه نگار آلمانی را در ۲۰ فوریه بعدِ از بیش از ۱۳۰ روز بازداشت شخصاٌ با هواپیمای دولتی به کشور برگرداند. مقام های ایرانی قبلاٌ مجازات ۲۰ ماه حبس را به مجازات نقدی، برای هرکدام حدود ۳۶۵۰۰ یورو، تبدیل کرده بودند. از این گذشته حکومت ایران خواستار معذرت خواهی انتشارات اشپرینگر شده بود.

اما تاکنون بالاترین قیمت، گرچه نمادین، ملاقات شخصی وستروله با رئیس جمهور ایران محمود احمدی نژاد بوده که همواره علناٌ خواستار نابودی اسرائیل است. معاون صدراعظم برای آزادی روزنامه نگاران دست دادن با رئیس جمهور را به خود قبولاند. وستروله بعد از این دیدار گفت: «ملاقاتی نبود که در آن گفتگوهای جدی شده باشد.»

در محافل دولتی گفته می شود، در پس زمینه گفتگوهای دیگری با حکومت ایران صورت گرفته است که از نظر بین المللی به علت برنامۀ اتمی خود زیرانتقاد است. موضوع این گفتگوها نقش واسطۀ بانک مرکزی آلمان در پرداخت پول فروش نفت ایران به هند بوده است. پول از بانک مرکزی هند به فرانکفورت حواله شده و از آنجا به بانک تجارتی ایران و اروپا در هامبورگ که این بانک نیز پول را به ایران روانه کرده است.

دولتمردان آلمان در خفا می گویند این معامله در جریان مذاکرات سخت برای آزادی روزنامه نگاران آلمانی یکی از امکانات بوده است. به گفتۀ اینان در پایان طرف آلمانی اجازۀ این معامله را قابل قبول دانسته است. طبق اطلاعات اشپیگل آنلاین این اجازه چند روز بعد از آزادی روزنامه نگاران داده شده است. معلوم نیست میزان پول چقدر است. دولت آلمان نخواست رسماٌ اظهارنظر کند که چه زمانی و چرا از نظرسیاسی چراغ سبز به انجام این معامله داده است.

یک سخنگوی دولت گفت: «دولت آلمان نمی تواند در مورد تک تک نقل و انتقال های مالی موضع بگیرد.» طبق گزارش نشریۀ هاندلس بلات دولت وجود این معامله را روز دوشنبه تأیید کرده بود.

اختلاف برسر فهرست سیاه

از ماه ها پیش معلوم شده بود که قراراست پرداخت پول بین هند و ایران از طریق آلمان انجام شود – صرفنظر از ماجرای روزنامه نگاران. دو روزنامه نگارِ «بیلد اَم زونتاگ» دراکتبر ۲۰۱۰ در ایران بازداشت شده بودند زیرا با پسرِ زن به مرگ محکوم شده سکینۀ محمدی آشتیانی مصاحبه کرده بودند گرچه فقط با روادید جهانگردی در ایران به سر می بردند. در آن زمان هند بعد از اینکه به فشار آمریکا مناسبات مالی مستقیم را با ایران قطع کرده بود دنبال راه های جانشین می گشت.

این امکان در آلمان و در نزد بانک مرکزی این کشور و بانک تجارتی ایران و اروپا پیدا شد. در ژانویه و فوریه رسانه های هندی بارها از مذاکرات ظاهراٌ پیچیده گزارش کرده بودند. در آغاز مارس به راه حل رسیدند. موضوع سر پول زیادی است: هند سالانه به ارزش حدود دوازده میلیارد دلار نفت از ایران می خرد. بانک تجارتی ایران و اروپا نخواست به پرسش دربارۀ این معامله پاسخ دهد. بانک مرکزی در آغاز هفته توضیح داده بود موظف است پرداخت های یک صاحب حساب را که طبق مقررات اتحادیۀ اروپا مجاز است انجام دهد.

دولت آلمان انتقاد از بانک مرکزی را در انجام این کمک رد می کند. سخنگوی دولت گفت مقرارت تحریم اتحادیۀ اروپا امکان گسترده ای را برای زیرنظر داشتن معامله هایی که با ایران صورت می گیرد پیش بینی کرده است. به گفتۀ وی انتقال پول به میزان بیش از ۴۰ هزار یورو علی الاصول به اجازۀ قبلی نیاز دارد. سخنگوی دولت آلمان می گوید این اجازه را می توان نداد «وقتی دلایل کافی وجود داشته باشد که نشان دهد این انتقال به معامله های اسلحه و یا صادراتی مربوط می شود که طبق قوانین اتحادیۀ اروپا ممنوعند.» وی توضیح داد معامله های نفتی «علی الاصول مشمول این مقرارت نیستند.»

بانک تجارتی ایران و اروپا تاکنون در فهرست سیاه اتحادیۀ اروپا قرار ندارد. نکته ای که خشم آمریکا را برانگیخته است: آمریکایی ها به ایران ظنین هستند که از طریق این بانک تحریم های بین المللی را دور می زند و معامله های میلیاردی با فروشندگان اسلحه و نیز شرکت هایی انجام می دهد که در تأمین هزینۀ مالی برنامۀ اتمی و موشکی ایران مشارکت دارند. از این رو از سپتامبر ۲۰۱۰ همۀ بانک هایی که در آمریکا فعالیت دارند مجاز به انجام معامله با بانک تجارتی ایران و اروپا نیستند.

دولت آمریکا از آلمان و اتحادیۀ اروپا نیز همین انتظار را دارد. از قول یک نمایندۀ وزارت خزانه داری ایالات متحده در «نیویورک تایمز» نقل شد با متحدان در این جهت کار می شود که بانک تجارتی ایران و اروپا را منزوی کنند. در ابتدای فوریه، یعنی چند هفته قبل از سفر وستروله به تهران، یازده سناتورآمریکایی از وزیرخارجۀ آلمان در یک نامۀ اعتراضی خواستند با بانک تجارتی ایران و اروپا برخورد کند. وستروله چند روز بعد از بازگشت مؤفقیت آمیز روزنامه نگاران به کشور پاسخ داد. وی به سناتورها اطمینان داد بانک تجارتی ایران و اروپا «زیرنظارت شدید» نهادهای بازرسی قرار دارد. تاریخ نامه اول مارس است.

در همان روز، به گزارش وزیر نفت هند به مجلس این کشور، حدود ۱/۵ میلیارد دلار پرداخت نشده به ایران حواله شد.

* از: ماریا مارکِوارت/فایت مِدیک/رولاند نِلِس/ زِوِرین وایلَند/فیلیپ ویترُوک / در: اشپیگل آنلاین

عکس از: AFP


 


اینها بچه هایی هستند که معمولا آن ها را نه می بینیم نه می شنویم، شبانه به کوچه ها آمدند تا آتش روشن کنند و از روی آن بپرند. برخی از آن ها فریاد می زنند: سرخی تو از من (نماد سلامت و خوشبختی) زردی من از تو (نماد بیماری و سختی). با روشن کردن فشفشه و ترقه و سر و صدای آن شادی می کنند. نه خودروهای در حال عبور آن ها را باز می ایستاند و نه تابلوهای نصب شده برای هشدار به آن ها نسبت به آن چه که انجام می دهند.

صدای سر سام آور دزدگیر گیر برخی خودروها بلند می شود با این حال جشن های چهارشنبه آخر پیش از عید نوروز (چارشنبه سوری) به سر و صدای هیجان آور خود ادامه می دهد. این عید آتش است. شهرداری تابلوهایی برای هشدار بزرگ ترها نسبت به بازی کوچک تر ها نصب می کند که از آن ها می خواهد از بازی های خطرناک دست بکشند، اما کو گوش شنوا؟؟

سال جدید ایرانی آغاز می شود. جشن ها از پیش از روز اول نوروز آغاز شده و پس از آن نیز ادامه می یابد. دقیقا از پنج روز پیش از سال جدید یعنی از نیمه مارس، شادی را می توان دید. قالی های زیبای ایرانی در بالکن ها و از پشت بام ها خود را می نمایانند در حالی که دست های مردمان آن را می شویند و پس از آن در خورشید پهن می کنند. کارگرهایی که بیشتر آن ها افغان هستند برای شستن پنجره ها بالا می روند تا خانه ها از زمین و سقف، از داخل و خارج، رنگی نو به خود ببیند. این سنت دیگری است که ایرانی های معاصر آن ها همچنان حفظ کردند که «خانه تکانی» نامیده می شود. شهر یزد که همچنان برخی از محله هایش زرتشتی نشین است، جشن هبوط ارواح اجداد را جشن می گیرد. این جشن با بازگشت ارواح به زمین و به خانه هایشان آغاز می شود. ارواح پنج روز در خانه می مانند و آخرین روز سال پیش از طلوع آفتاب اولین روز سال جدید به جهان بالا باز می گردند. در زمان حضور ارواح در خانه، ساکنان باید از پاکیزگی آن از پایین تا بالا محافظت کنند.

در هر خانه، یا در هر مکان خصوصی و عمومی، سفره ای سنتی پهن می شود که بر روی آن هفت چیز که در نزد برخی با حرف «شین» آغاز می شوند: شراب، شیرینی، شمع و... و در نزد برخی دیگر با حرف سین آغاز می شوند: سرگه، سبزه، سکه و...، قرار داده می شود.

سفره برای زمین گذاشته می شود که نماد «اندیشه آرام» است. یک لیوان شیر به عنوان نماد «خاطره های خوش» و یک لیوان آب به عنوان نماد «سلامتی»، گیاهان همیشه سبز به عنوان نماد «ماندگاری» سینی فلزی به عنوان نماد «قرمز» و ذغال گداخته به عنوان نماد «نظم و ترتیب» نیز قرار داده می شود. نان مخصوص، دیس های برنج، میوه های تازه و خشک شده، آجیل، انواع آشامیدنی ها و ... نیز بر روی سفره ها دیده می شود.

پس از روز آغاز سال نو، خانواده ها برای دید و بازدید کرد هم می آیند و به تبادل تبریک ها، هدایا و عیدی ها می پردازند. خیابان های محله ها مملو می شود از فوج مردم که برای دیدار با بزرگ تر ها می آیند. دید و بازدیدها در پنج روز نخست ادامه می یابد و بسیاری نیز برای دیدار بقیه افراد فامیل یا گردش، به مسافرت می روند.

دو هفته هوای پاک در تهران... یک پژهشگر فن معماری به ما پیشنهاد می دهد از این فرصت برای دیدن تهران قدیم استفاده کنیم.

«تهران» قدیم بیشتر شبیه روستایی کوچک است. با بازارچه های سبزی فروشی و مغازه های مختلف و نانوان و قصاب؛ خانواده هایی که بر سر سفره نهار دور هم نشسته اند؛ دخترانی که به تنهایی قلیان می کشند و با یگدیگر شوخی می کنند... دختر و پسری که زمزمه های آن ها در هیاهویی دوست داشتنی گم می شود.

«نوروز» زمانی است برای جشن عروسی. ترافیک و شلوغی تنها به جاده شمال که راه دریا است منحصر نمی شود. مسافران را در جاده های جنوب کشور هم می توان دید. خودروهایی بسیاری که مملو از مسافران است. حتی خودروهای کرایه هم به وسیله ای برای حمل و نقل خانواده ها تبدیل شده است. گاهی راننده ها خانوده های خود را در کاروانی از چند خودرو به مسافرت می برند. پلیس راهنمایی و رانندگی سرعت رفت و آمد خودروها را در اتوبان ها کنترل می کند و مراکز هلال احمر نیز در ورودی و خروجی شهرها و روستاها و نزدیک پمپ بنزین ها، مستقر شده اند. استراحت گاه ها مملو شده از کسانی که به دنبال استراحت می گردند؛ ساعتی خواب یا ساکت کردن گرسنگی. زیر اندازها را برای خوردن غذا بر روی زمین پهن می کنند. فلکس های چایی و آجیل هم به همراه خود دارند. شادی غیر قابل پنهانی بر فضا سایه افکنده است. فرصت ها برای توقف و خوش و بش کردن فراهم است.

در «باغ فین کاشان» آرام و کنجکاو برای بازدید از حمامی که در آن نخست وزیر ناصر الدین شاه قاجار و نزدیک ترین و محبوب ترین فرد به او در نتیجه توطئه زنان حرمسرا کشته شد، در صف های طولانی می ایستند. در خانه های تاریخی کاشان که به موزه تبدیل شده اند،

فروشندگان فرش کاشان که شهر به آن شهرت یافته و با دستگاهی سنتی بافته می شود، مستقر شده ند. یک فروشنده جوان تمایل ندارد برای خرید یک شالگردن ابریشمی سنتی به ما تخفیف دهد. یک گردشگر ایرانی او را به دادن تخفیف به ما تشویق می کند و به او می گوید: «اینها مهمان هستند.»

هر چه به اصفهان (نصف جهان) نزدیک تر می شویم، ترافیک سنگین تر می شود. شاه عباس صفوی در این وصف پایتخت هود مبالغه نکرده است. در این فصل زاینده رود پر آب از وسط شهر می گذرد. پیاده رو های سر سبز، پارک ها و پل هایی که اصفهان از دروه صفویه به آن ها شناخته شد، در امتداد دو طرف ساحل رودخانه دیده می شود. در کنار سی و سه پل، کاروانه هایی از مسافران در حال پیاده روی هستند که از شدت ازدحام، به نظر می رسد در حال تظاهرات باشند. برخی روبرو یا روی پل می ایستند تا عکس یادگاری بگیرند. شهرهای دور از پایتخت حتی اصفهان که از هر پایتختی پیشی می گیرد، از نظر مردمان و حتی نوع پوشش آن ها با تهران متفاوت است. چشم بیننده به ویژه در مرکز قدیمی شهر به صحنه های عجیبی می افتد... زنان افغان که در کنار هم نشسته اند و دست فروشی می کنند. آجیل فروشی از کرمانشاه، شهری در غرب ایران در نزدیکی مرز عراق که صدها کیلومتر را پیموده تا حلوای محلی خود را بفروشد. پیرزن هایی از از کرمان آمده اند تا دانه های زیره سیاه بفروشند.

در پارک ها مردم زیر اندازها را بر زمین پهن کرده، نشسته اند و گوشت کباب می کنند، لم می دهند یا بدمینتون بازی می کنند. برخی نیز چادرهای کوچک در زیر درختان تازه سبز شده برپا می کنند. این آخرین روز تعطیلات عید سال جدید است. سفره ها برداشته می شوند و سبزه در آب رودخانه یا در باغچه ها قرار داده می شود و شیر هم دور ریخته می شود. دختران و پسران جوان نیز برای آغاز سالی موفق همراه با کار و عشق، سبزه گره می زنند.

* از: ندا الازهری/ در: الحیات


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به irandarjahan-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به irandarjahan@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته