-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/
Major powers and Iran ended two days of talks on Tuesday, an official close to the meeting said, but there was no sign of any breakthrough in the long-running dispute over Tehran’s nuclear ambitions.
Iranian state television said Iran and the six major powers – the United States, France, Russia, Britain, Germany and China – would meet again in Istanbul by the end of next month.
At the Geneva talks, the powers sought to put concerted pressure on Iran to agree to discuss international concern over its nuclear program, which the West suspects is aimed at making bombs. But Iran made clear again it would not back down in the dispute, which has the potential to spark a military conflict in the Middle East with dire consequences for the world economy.
“Iran will continue talks only if they are based on mutual cooperation and only if they are about issues that both sides are agreed upon,” Iranian chief nuclear negotiator Saeed Jalili said. “We will not talk about Iran’s nuclear rights and Iran will never accept pressure,” he told Iranian state television.
Underlining how far apart the two sides remain, President Mahmoud Ahmadinejad said negotiations could be “fruitful” if sanctions imposed on Iran over its nuclear activities were scrapped – a likely non-starter for the West.
In a speech in Iran, Ahmadinejad called on the powers to publicly declare Iran’s national “rights,” saying they would have “nothing but remorse” if they failed to do so. Western powers want the Islamic state to ultimately agree to curb its nuclear enrichment activities, which can have both peaceful and military purposes, but Tehran has repeatedly refused to do this. Iran insists its nuclear program is designed to produce electricity so it can export more of its bountiful oil.
چندی پیش تهرانریویو از محمدجواد اکبرین، روزنامهنگار و پژوهشگر دینی مقیم پاریس دعوت کرد تا سلسله مقالاتی در بررسی مشکلات فراروی جنبش سبز بنویسد، وی ضمن قبول، دعوت ما را برای مصاحبهای مرتبط با مقالات آتی خود و در پاسخ به سخنان اکبر گنجی که در تهرانریویو منتشر شده بود پذیرفت.
اخیرا آقای گنجی سلسله مقالاتی در نقد الگوی اصلاحطلبی «خمینی محور» نوشتهاند که در تهرانریویو منتشر شده است. ایشان معتقد است که در دوره جدید «تغییر سرمشق» اتفاق افتاده است و فضای سیاسی ایران از گفتمان اطلاحطلبی خمینیمحور به گفتمان سبز رسیده است. آیا این مدعا را میپذیرید؟
من با این که ما در حال گذار از یک پارادایم به پارادایمی جدید هستیم کاملا موافقم؛ اما سلسله مقالاتی که به آن اشاره کردید را نه از جهت مدعا و نه از جهت واژهها و اصطلاحات بهکار برده شده و نه از جهت پارادایم تحلیلی نمیپذیرم. ایشان در این مقالات بر دو نکته تاکید دارند؛ نکته اول این که اصلاحطلبان میخواهند اصلاحات را با تکیه بر دیدگاههای آیتالله خمینی جلو ببرند و دوم این که به جای نابودی اصل نظام جمهوری اسلامی به اصلاح آن میاندیشند و بنا دارند از هر انتخاباتی به عنوان فرصت و روزنه استفاده کنند و اهداف خودشان را پیش ببرند و سپس در عین حال که تاکید میکنند انتخابات فرصتی برای بسیج اجتماعی است، این نظام را اصلاحناپذیر توصیف میکنند و میگویند پارادایم اصلاحطلبی به بنبست رسیده است. در طول مقالات هم برای اثبات نظریاتشان به پارههای نظرات آقای خمینی و چهرههای اصلاحطلب استناد میکنند تا به نتیجه مطلوبشان برسند.
من اساسا اصلاحطلبی سالهای اخیر را «خمینیمحور» نمیدانم، بلکه برداشت من این است که اصلاحطلبان برای رسیدن به دموکراسی و تامین حقوق و آزادیهای اساسی مردم از تجارب بشری استفاده کردهاند و بر بخشهای دموکراتیک سیره و دیدگاه آقای خمینی استناد کردهاند و در مجموع یک روند افتان و خیزان را در سی سال گذشته طی کرده و از خامی به پختگی رسیدهاند.
آقای خمینی و دیدگاههای او و مفاهیم محترم در سه دهه انقلاب همه و همه امروز تابع متغیر «جنبش سبز»اند. اگر با اهداف جنبش که اصلاح و تغییر وضع موجود بدون توسل به خشونت است سازگار باشند مورد احترام جنبش سبزاند و اگر نباشند منزوی میشوند
این که ما بیاییم و این پختگی را نبینیم و خامیهای گذشته را با متدهای غیر علمی به رخ بکشیم به سود فرآیند دموکراسی در ایران نیست. دوست دارم بگویم که آقای گنجی همانطور که در این مقالات میگوید نگران آفتهای گذار به دموکراسی است و من این را خوب میفهمم و رنجهای عظیم ایشان برای کمک به نهادینه شدن دموکراسی در ایران را میستایم اما روش ایشان را روشی مغایر با آرزوهای ایشان میدانم.
شما مدعی هستید که آقای گنجی با تکیه بر «متدهای غیر علمی» در صدد اثبات نظرات خود هستند. منظورتان از غیرعلمی بودن متدهای ایشان چیست؟
من گفتمان حاکم بر این مقالات را دچار اختلال متدولوژیک میدانم. اولا کنار هم چیدن پارههای نظرات دیگران بدون در نظر گرفتن نسبت آن پارهها با پیکر اندیشهشان نه تنها مراعات آیین پژوهش نیست؛ بلکه یک رفتار غیراخلاقی است. وقتی درباره یک متن و مولف آن حرف میزنیم، نمیتوانیم متن را مستقل از مولف ببینیم. در واقع ما در حال تحلیل یک مجموعه اشعار نیستیم که مانند هرمنوتیستهای ادبی بخواهیم جدا از تعریف و تحلیل مولف هرچه دوست داریم به یک متن نسبت بدهیم. به نظر من در تحلیلهای سیاسی و متون سیاسی باید مثل یک هرمنوتیست فلسفی رفتار کنیم. یادم هست که دوستان ما در سالهای نخست اصلاحات با همین روش دیدگاههای مرحوم مطهری را تحلیل میکردند و از آن نتیجه میگرفتند که آقای مطهری یک مدافع تمام عیار «دموکراسی لیبرال» است در حالیکه اگر چهار صفحه قبل و بعد جملاتی را که به آنها استناد کردهاند را میخواندیم، میدیدیم که آقای مطهری به آزادی و اختیار انسان احترام میگذارد اما با برداشت سنتی خودش. این مشکل را صاحب این سلسله مقالات در تحلیل زبان سیاسیون ایران نیز دارد. آقای گنجی اخیرا مجموعه مقالاتی نوشته در رادیو زمانه که در این مقالات پارههای سخنان شخصیتها را به همین روش کنار هم چیده است.
در سلسله مقالاتی که مورد بحث ماست، آقای گنجی نقد خود را متوجه اصلاحطلبانی میداند که بر پایه روشها و متدهای آیتالله خمینی رفتار میکنند و شاید بتوان گفت ایشان اصل انتقاد خود را متوجه شخص آیتالله خمینی میدانند. آیا شما این انتقادات را وارد میدانید؟ چه به اصلاحطلبان و چه به آیتالله خمینی؟
من در پاسخ به سوال اول شما هم به اجمال نکتهای را گفتم که حالا مجبور به تفصیل آن هستم. ببنید آیتالله خمینی شخصیت مرموز و اسرارآمیزی داشت. آقای گنجی گاهی به جملات ایشان استناد میکنند و گاهی به خاطرات دیگران درباره او؛ من هم از هر دو مثال میآورم. وقتی آقای خمینی میگوید نظامیان سپاه و بسیج به هیچوجه نباید در سیاست دخالت کنند، او در این دیدگاه کاملا عمیق و دموکراتیک سخن میگوید، منظور من این نیست که آیتالله خمینی ملتزم به قواعد دموکراتیک بود یا از مقولات مدرن چیزی میدانست، من میگویم پارهای از آراء او سازگار با مترقیترین دستاوردهای دموکراسی مدرن بود. امروز شخصیتهای شبه فاشیست حاکم بر ایران هرکاری میکنند نمیتوانند این سخن آیتالله خمینی را توجیه کنند و اخیرا مجبور شدهاند به این روش روی آورند که آقای خامنهای بیشتر از خمینی میفهمد و با بصیرت و شجاعت بیشتری نسبت به او عمل میکند. این را اخیرا به صراحت گفتهاند. به یک خاطره هم استناد میکنم؛ «یکی از فرماندهان عملیات موشکی ایران علیه عراق در جنگ هشت ساله ما در خاطراتش میگوید که آقای خمینی نسبت به زمان شلیک موشکها حساسیت و توجه داشت و میگفت نباید شبانه شلیک کرد که مبادا مردم وحشتزده از خواب بیدار شوند و این را حقالناس میدانست و از عقاب الهی میترسید». حالا همین آقای خمینی متهم است که دستور اعدام هزاران بیگناه را در دهه ۶۰ صادر کرده است. مخالفان آقای خمینی او را به رفتارهای مستبدانه متهم میکنند و در مقابل کسانی که با او سالیان درازی از نزدیک زیستهاند نظیر خاتمی، موسوی و کروبی او را فردی شناختهاند که حقوق مردم، آرامش و آسایش آنها برایش مهم بوده و چنین کسی نمیتوانست آنقدر بیرحم باشد. به گمانم تحلیل چنین شخصیت پیچیده و مرموزی اولویت جنبش سبز نیست.
قبل از ادامه کلامتان، شما به دهه ۶۰ اشاره کردید و افرادی را مثال زدید که از نزدیک با آیتالله خمینی زندگی کردهاند و او را فردی متفاوت میدانند. آقای گنجی در قسمتی از مقالهشان با اشاره به اعدامها و شکنجههای دهه ۶۰ با آوردن مثال به این نتیجه میرسد که اصلاحطلبان این دوره مانند آقای امینزاده، آن طور که از خاطرات و ادعاهایشان برمیآید «متغیرهای خاص را میبینند اما متغیرهای دیگر را اصلا نمیبیند» و در واقع رفتار حاکمیت قبلا نیز وجود داشته اما اصلاحطلبان چشم بر آن بستهاند یا اصلا ندیدهاند. پس به نظر میرسد شما هم با این تحلیل موافقید.
من در مقام دفاع از آیتالله خمینی نیستم، من در حال گزارش یک واقعیت هستم. میخواهم بگویم که اصلاحطلبان با یک قرائت خاصی از دیدگاههای آقای خمینی کاراکتر او را دارای قواعد تعریف شدهای میدانند و رفتارهای مغایر با حقوق بشر در زندگی او را استثناهایی بر آن قاعده میپندارند، آنها در برخی از جنایتها ردپای کسانی غیر از آقای خمینی را میبینند و چنانکه خود گفتهاند از برخی از حوادث اطلاعی نداشتهاند. اینجاست که من میگویم شخصیت آقای خمینی شخصیت مرموزی است. این گونه نیست که اصلاحطلبان چشم خود را بر برخی جنایتها ببندند و فقط فضائل او را نقل کنند، ماجرا به قاعده و استثناهای آن بر میگردد یعنی شناخت اصلاحطلبان از آقای خمینی یک شناخت ویژهای است و ربطی به دیدن برخی متغیرها و نادیدن برخی دیگر ندارد. حالا ایشان میخواهد بگوید که شناخت اصلاحطلبان از اقای خمینی شناخت اشتباهی است و او آنها را فریب داده است؟ بسیار خوب! من در اینجا در مقام دفاع از آقای خمینی نیستم؛ من با این متد تحلیلی مشکل دارم.
آقای گنجی معتقد است که پیامدهای ناشی از انتخابات دوره دهم ریاستجمهوری پیامد ناخواسته روش اصلاحطلبان بود. پیامدهایی مانند بسته شدن بیشتر فضای داخلی، سرکوبگری بیشتر توسط نظام، به خیابان آمدن مردم و کشته شدن آنها و از سوی دیگر معتقد است این نظام اصلاحناپذیر است؛ آنها کلام و رفتار خود را بر پایه «بازگشت به آرمانهای انقلاب» عنوان میکنند. آیا شما این نظام را همچنان اصلاحپذیر میدانید؟
اجازه بدهید یادآوری کنم که در ایران و در فضای عمومی در سالهایی که آقای خاتمی به ریاستجمهوری انتخاب شد نه افراد زیادی «هانا آرنت» را میشناختند و نه «مانس اشپربر» را، روزنامههای اصلاحطلب و روزنامهنگاران برجستهای مانند اکبر گنجی در آن روزگار این شخصیتها و آراءشان را به مردم معرفی کردند تا مردم را متقاعد کنند که انقلاب، خشونت میآورد و خشونت یک کنش یا واکنش انسانی نیست. تا آن زمان کتاب «انقلاب» نوشته هانا آرنت یا «خشونت» دیگر اثر وی چندان مشهور نبود، از بس به آنها استناد شد توجه فضای عمومی به آنها جلب شد و خوانندهها و مخاطبان زیادی یافت. جان مدعای آرنت این بود که باید هرطور شده خشونت، خط قرمز ما باشد و به محض این که باب خشونت به هر بهانهای حتی به بهانه مبارزه با دولت جبار و دیکتاتور باز شود، عقدهها جای عقیدهها را میگیرد و به قول خود آقای گنجی در سلسله مقالات روزنامه صبح امروز «خون به خون شستن محال میآید». سوال اینست که آقای گنجی که تمام پارادایمهای اصلاحی موجود را با وصف غیرواقعی خمینیمحور مورد نقد قرار میدهد و هرگونه تلاش رفرمیستی که تاکنون انجام شده را مایه بقای نظام معرفی میکند، چه آلترناتیوی معرفی میکند؟ خیلی راحت بگویم که امروز گفتمان سبز به این معنا، ادامه گفتمان اصلاحات است. جنبش سبز نمیگوید دوباره در انتخابات شرکت کنیم؛ اما میگوید نباید خون بچههایمان در کف خیابان ریخته شود. امروز مساله این نیست که آیتالله خمینی چه میگفت و اصلاحطلبان گوش و چشم به حرف او دارند.
امروز سه ضلع یک مثلث، دیوار بلند و ضخیم وصول به آزادی و کرامت انسان در ایراناند. یک ضلع آن آموزههای اسلام ایدئولوژیک است و ضلع دیگر ساختار فکری و اقتصادی و امنیتی سپاه پاسداران و بخشهای وابسته به اوست که بر ضلع سوم که قاعده دو ضلع دیگر محسوب میشود یعنی پدیده روانی و سیاسی قابل تاملی به نام آقای «خامنهای» استوار است
به عبارت دقیقتر آقای خمینی و دیدگاههای او و مفاهیم محترم در سه دهه انقلاب همه و همه امروز تابع متغیر «جنبش سبز»اند. اگر با اهداف جنبش که اصلاح و تغییر وضع موجود بدون توسل به خشونت است سازگار باشند مورد احترام جنبش سبزاند و اگر نباشند منزوی میشوند. این که آقای خمینی چه شخصیتی داشت تاریخ درباره آن قضاوت خواهد کرد. آنچه امروز مساله ماست اولویت بخشیدن به وحدت و انسجام جنبش برای رسیدن به یک هدف مشخص است؛ مهار استبداد دینی و جباریت به نام خدا و تامین حقوق بشر به معنی دقیق کلمه.
آقای گنجی در این مقالات معتقد است اگر کاندیدایی برای ریاستجمهوری از جانب اصلاحات معرفی نمیشد، احتمال اینکه رئیسجمهور بعدی آقای احمدینژاد نمیشد، بیشتر بود و اصلاحطلبان بر باور اصلاح از بالا و به دست آوردن قوه مجریه تن به این اشتباه دادند و از سوی دیگر با توجه به این که آقای تاجزاده انتخابات مجلس هفتم و هشتم، ریاستجمهوری ۸۴ و ۸۸، آقای کروبی و موسوی نیز ریاستجمهوری ۸۴ و ۸۸ را کودتا نامیدهاند بازهم در صحبتهای اخیر آقای خاتمی به شرکت در انتخابات مجلس پیشرو اشاراتی شده است …
من از شما اجازه میخواهم که از پاسخ به جزئیات آنچه در این سلسله مقالات آمده بپرهیزم. آقای گنجی در ابتدای مقالاتشان گفتهاند وقایع سالهای اخیر را به سود فرآیند گذار به دموکراسی میدانند و من تمام حرفم این است که از قضا رویکرد ایشان را چه در تهران ریویو و چه در سایر سایتها به سود فرآیند گذار به دموکراسی نمیدانم. مدعای من این است که پارادایم اصلاحطلبی با پارادایم جنبش سبز در خط قرمز دانستن خشونت مشترکاند و از این جهت گاهی نمیتوانم این دو را دو پارادایم تلقی کنم و ترجیح میدهم بگویم که یک گفتمان در دو بستر تاریخی، دو جلوه متفاوت یافته است و از سوی دیگر اصلاحطلبان را خمینیمحور نمیدانم و حداکثر معتقدم آنها در قواعدی که از بنیانگذار جمهوری اسلامی میشناسند و به آن اعتقاد دارند با او همراهاند و نه در آنچه که آن را استثنا میخوانند و سرانجام حتی اگر بناست باب نقد به یک پارادایم و حاملان آن پارادایم گشوده شود باید تمام ضوابط علمی در این نقد مراعات شود. افزایش فهرست منابع و مآخذ در مقالات نشانه وزن علمی آنها نیست. جنبشی که ما در آن نفس میکشیم یک سوی آن اصلاحطلبانی هستند که برای آقای خمینی احترام قائلند و از قضا برخی از نمادهای این جنبش جزء این دستهاند؛ چه آنان که زیر سختترین فشارها در داخل کشور مواضعشان را شجاعانه اعلام میکنند و چه آنها که سلول انفرادی و شکنجه را تحمل میکنند. جالب است که حتی خانواده آقای خمینی هم به جنبش پیوستهاند و مدافع آن هستند. یک سوی دیگر جنبش، ترکیب متنوع اپوزیسیون خارج از کشور است که بیپروا میگویم حتی باید در آیندهای نه چندان دور، بخشهایی از سازمان مجاهدین خلق را نیز که منتقد گذشته خویشاند با آغوش باز پذیرفت همانطور که بخشهایی از سلطنتطلبان این روزها روشنی و عمق نگاه «داریوش همایون» را دارند. آنچه این ترکیب متنوع را به هم پیوند میدهد «اتحاد توام با انتقاد» برای رسیدن به ایران آزاد است؛ اما رویکرد جدید آقای گنجی نه تنها به این انسجام کمک نمیکند، بلکه چون دچار نوعی اختلال متدولوژیک در نقد است؛ بر کدورتها و چه بسا نفرتها دامن میزند و این به هیچوجه در شرایط کنونی به سود ما نیست. من از این که به پرسش شما پاسخ ندادم عذرخواهی میکنم و عذر من اینست که نمیخواهم صدایی بلند کنم که بر اختلافات بیافزاید. ورود به برخی از مقولات تاکتیکی و پارهای از تحلیلهای تاریخی (و نه وقایع مسلم تاریخی) حقی را استیفا و جانی را احیا نمیکند؛ بلکه جان آسیبپذیر جنبش سبز را در معرض سموم قرار میدهد.
به عنوان آخرین پرسش، شما که چنین رویکردی را نقد میکنید، چه رویکرد جایگزینی با توجه به تجربههای جنبش سبز در یک سال و نیم اخیر را برای نقد و بررسی وضع موجود در پیش میگیرید؟
من چنانکه در مقالات آیندهام در تهرانریویو نشان خواهم داد، مهمترین وظیفه خود را به اندازه تواناییام نقد مثلثی میدانم که امروز دیوار بلند و ضخیم وصول به آزادی و کرامت انسان در ایراناند.
یک ضلع این مثلث آموزههای اسلام ایدئولوژیک است و ضلع دیگر آن ساختار فکری و اقتصادی و امنیتی سپاه پاسداران و بخشهای وابسته به اوست که بر ضلع سوم که قاعده دو ضلع دیگر محسوب میشود یعنی پدیده روانی و سیاسی قابل تاملی به نام آقای «خامنهای» استوار است.
احساس میکنم خشتی از دیوار استبداد را برداشتن بهتر از دیواری بر دیوارهای کدورت میان دوستان برافراشتن است.
اسمش لکنت بود و صدها بار گوشش داده بودم. اولین آهنگ ایرانی بود که در گوشم میپیچید و روزهای پیاپی در ذهنم باقی ماند. این مساله مرا چندان ناراحت نمیکند: اقرار میکنم که عاشق این آهنگِ بنیامینِ مشهور، جوان و خوشقیافه بودم. با نگاهی به گذشته میدانم که چرا آن را آنقدر میپسندیدم: تازه داشتم فارسی یاد میگرفتم و تقریبا هر آهنگی را که به این زبان دلنشین شکرین خوانده شده بود، دوست داشتم. آنقدر حریص دانستن لغات جدید بودم که کیفیت موسیقی برایم مساله اصلی نبود. لکنت بنیامین متنی ساده داشت که میتوانستم بدون آنکه سراغ لغتنامه بروم تقریبا آن را متوجه شوم و این مرا بسیار خوشحال میکرد. مضاف بر آن، بنیامین در آهنگاش با لکنت حرف میزد چیزی که شبیه وضعیت من در آن زمان بود؛ نه به خاطر اینکه عاشق بودم (که خیلی زیاد اتفاق میافتاد) و مانع از حرف زدنم میشد، بلکه به این خاطر که تمام آن اصوات فارسی تمرینی برای زبان و دهانم بود. اولین جمله از زبان فارسی که همیشه آن را بدون لکنت و با صدای بلند سر دادهام این تکه از شعر بنیامین بوده است: دنیا دیگه مث تو نداره نداره نه میتونه بیاره! در کل عمر هیچوقت آنقدر به خودم نبالیده بودم.
این مساله مربوط به شش سال پیش بود. هنوز هم عاشق بنیامین هستم اما نه به خاطر موسیقیاش. او را مثل کسانی که اولین دوست پسر یا دخترشان را دوست دارند، میخواهم. میدانی که طرف واقعا شبیه تو نیست اما هنوز هم احساس خوبی نسبت بهش داری چرا که او بود که کلید عشق را دست تو داد و دنیای کاملا جدیدی را به رویت گشود.
بنیامین همین کار را انجام داد. او دنیای موسیقی ایرانی را به رویم گشود. مسیری از کشف که تا به حال ترکش نکردهام. البته که من توانستهام استادان موسیقی سنتی ایرانی مثل محمدرضا شجریان را که چند روز قبل از انتخابات سال 2009 در خیابانهای اصفهان اشک مرا درآورد، بشناسم. هنوز هم وقتی در خانهام در بلژیک به او گوش میدهم گریهام میگیرد. بهترین دوستم یک روز آلبومی از مرضیه را به من داد و گفت «این را گوش کن، معرکه است». گوش کردم. درست میگفت. حالا مرضیه مرده است؛ اما همیشه در قلب من باقی میماند.
صنعت تجاری موسیقی ایرانی بوی گند دلار میدهد و حالا به طور خودکار آهنگهایی را تولید میکند که مردم تهرانجلس دوست دارند بشنوند
اما نمیخواهم راجع به موسیقی سنتی ایران حرف بزنم. میخواهم راجع به موسیقی مدرن و معاصر ایران صحبت کنم. اگر به عنوان یک خارجی علاقهمند به ایران دنبال موسیقی مدرن ایرانی بگردی اولین گروه و خوانندهای که با آن روبرو میشوی ممکن است به تو بگوید که عرصه موسیقی ایرانی بسته به علاقه تو به کارهای بیمحتوا، بهشت یا جهنم بزرگ و مبتذلی است. وقتی برای اولین بار در سایت مشهور bia2.com دنبال موسیقی مدرن ایرانی میگشتم به نظر میرسید که ایرانیها فقط چهرههایی شبیه به بنیامین را خلق کردهاند. به سعید آسایش گوش دادم و حتی نتوانستم صدای او را از بنیامین تمیز بدهم. اگر شما در یوتیوپ بنیامین را جست و جو کنید اغلب آهنگهای آسایش را میشنوید که به اشتباه به عنوان آهنگهای بنیامین فرستاده شده است که منجر به سردرگمی شنوندگان میشود. البته که بنیامین و سعید حق حضور دارند؛ اما اگر صدای آنها خیلی شبیه به هم باشد آن وقت تکلیف هویت یک هنرمند چه میشود؟
این مشکل من با بسیاری از خوانندههای مدرن ایرانی است که نمیتوانم بهشان هنرمند بگویم. آنها فقط خواننده هستند و قابل تعویض با یکدیگر. حجم زیادی از این موسیقی حتی نه در ایران بلکه در تهرانجلس جایی که تقریبا یک میلیون ایرانی ساکن آن هستند، ساخته میشود. کلیپهایی که همراه این آهنگها هستند مملو از سبک زندگی شاد و سطحی لسآنجلسی است که در آن ایرانیهای ساکن آمریکا سعی میکنند که از خود آمریکاییها هم هالیوودیتر باشند. این سبک زندگی را همچنین میتوانیم در سریال جنجالی پرشین ورژن که نسخه فارسی سریال جرسی شور است و در لسآنجلس ساخته شده و در مرحله پیش تولید قرار دارد، ببینیم. در آوریل 2010 این نمایش واقعی این طور معرفی شد «دو هزار سال پیش امپراتور ایران جهان باستان را بنیان نهاد … اما آنها شبیه شما آواز نمیخواندند، مثل شما نبودند و فخر نمیفروختند. برای شما زندگی در گوسی، گابانا، کاوالی و کریستال خلاصه میشود. از بی.ام.و گرفته تا بوگاتی از مرسدس بنز گرفته تا موواد و برایتان پول مسالهای نیست». بسیاری از ایرانی ـ آمریکاییها به شدت با این سریال مخالفت کردند؛ چرا که نمایشی کلیشهوار از جامعه آنها بود. این مساله درست است؛ اما همزمان مجبوریم که به واقعی بودن آن کلیشه اقرار کنیم. جامعه ایرانی ساکن لسآنجلس که تازه به دوران رسیدهها، مایهدارها و عاشق مرسدس بنزها هستند، واقعا وجود دارد. آنها بسیار شبیه به ایرانیان پولدار ساکن شمال تهران هستند و اغلب در این نقاط به دنیا آمدهاند. میگویند افتخار میکنند که ایرانی هستند، اما همهشان به شدت تلاش میکنند تا یک آمریکایی واقعی شوند و مثل اخلاق همیشگی ایرانیها که دوست دارند بهترین باشند، در تقلید از رفتار هرزههای هالیوودی یا آدمهای جاهلمآب موسیقی هیپهاپ زیادهروی میکنند. صنعت تجاری موسیقی ایرانی بوی گند دلار میدهد و حالا به طور خودکار آهنگهایی را تولید میکند که مردم تهرانجلس دوست دارند بشنوند: آهنگهای تقلیدی از روی R&B و هیپهاپ آمریکایی و تنها با این تفاوت که شعرهایشان به فارسی است. گذشته از این سینههای بزرگ سیلیکونی، النگوهای طلایی، شلوارهای بگی و ماشینهای میلیون دلاریشان هم شبیه هم است. کافی است نگاهی به این ویدئو بیاندازید تا متوجه شوید که من دارم راجع به چه صحبت میکنم.
وقتی که سرانجام روزی آیتاللهها دست از سر ایران زیبای من بردارند، با اولین پرواز به ایران میروم؛ نفسی عمیق میکشم و با لذت و امید به تمام آن آهنگهای مخفی گوش میدهم که مانند خندهای خروشان از زیرزمینهای ایران بیرون میآیند و آمادهاند تا دنیا را فتح کنند و آن را زیباتر سازند
از این نوع موسیقی مبتذل ایرانی حالم به هم میخورد. اگرچه این قسمتی از جامعه ایرانی است که واقعیت دارد؛ اما من دوستش ندارم. برای من این بخش نمایانگر غنا و تنوع جامعه ایرانی که موسیقی هم مثل ادبیات میبایست آن را انعکاس بدهد، نیست. برای همین بود که وقتی گروه زیرزمینی کیوسک خودش را در عرصه جهانی مطرح کرد، بسیار خوشحال شدم. کیوسک هم گروهی بود که در لسآنجلس فعالیت میکرد؛ اما تفاوت بسیار عظیمی با موسیقی تکنوی معمول ایرانیهای لسآنجلسی داشت. وقتی به کیوسک گوش میدهم، میتوانم تمام ایران مدرن را از تنوع تا عمق و پرمایگیاش، ببینم. در آهنگ عشق و مرگ در زمان فیسبوک آنها به نیما،شاملو ،فروغ و بهرنگی اشاره میکنند. متن آهنگ، شعری نو درباره این است که چطور ایرانیها از فیسبوک نه تنها برای دلایل سیاسی؛ بلکه مانند تمام شهروندان جهان برای عشقورزی هم استفاده میکنند. همچنین جذابترین قسمتاش انتقادهایی ماهرانه و صریح از رژیم ایران است «ایمیج پروفایلمو دادم به بچههای خبرگزاری فارس فوتوشاپ کردم و خوشتیپ شدم».
گروهی مثل کیوسک برای ما موسیقی مدرن ایرانی که به بلوغ رسیده و آماده فتح دنیاست را به ارمغان میآورد.این خود موسیقی است که دری به دنیا گشوده و همانطور هم از آن تاثیر پذیرفته است. در کیوسک، فلامنگوی اسپانیایی، موسیقی کولیها، جاز باس سانفرانسیسکو، باب دیلن و بسیاری چیزهای دیگر را میشنوم. در هر سخنرانی راجع به ایران سعی میکنم که به مردم بگویم که دید یک طرفهشان راجع به جامعه ایرانی (که آن را عقبمانده و بسته میدانند) که هیچ تمایلی نسبت به دنیای بیرون و ارتباط با آن ندارد را تعدیل کنند. هرکسی که به کیوسک گوش داده باشد میداند که اینطور نیست. بله، این موسیقی است که در لسآنجلس تولید شده؛ اما کیوسک به خوبی همان وقتی است که در زیرزمینهای تهران فعالیت میکرد. تنها تفاوتش این بود که رژیم ایران نمیخواست به استعداد آنها روی خوش نشان بدهد.
اما من میخواهم که به آن گوش بدهم. بارها و بارها نه تنها به خاطر اینکه این موسیقی را دوست دارم؛ بلکه به این خاطر که مرا نسبت به آینده ایران امیدوار میکند. بسیاری از گروهها مثل کیوسک وجود دارند که هنوز در زیرزمینهای تهران، شیراز و اصفهان به طور مخفیانه فعالیت میکنند و آماده فتح دنیا و خلاصی از زندانی هستند که رژیم میخواهد در آن محبوسشان کند. شجریان فوقالعاده است. گوگوش فوقالعاده است؛ اما کیوسک، آبجیز، محسن نامجو و تمام آهنگهای «کسی گربههای ایرانی را نمیشناسد»، آینده موسیقی ایران هستند که ما امروز کشفشان کردهایم. این موسیقی ایران سبز است. موسیقی نسلی که به دنیا سلام میکند و تمام دنیا را با موسیقیاش در بر میگیرد، بدون اینکه بر خلاف موسیقی لسآنجلسی ریشههای ایرانیاش را انکار کند.
وقتی که سرانجام روزی آیتاللهها دست از سر ایران زیبای من بردارند، با اولین پرواز به ایران میروم؛ نفسی عمیق میکشم و با لذت و امید به تمام آن آهنگهای مخفی گوش میدهم که مانند خندهای خروشان از زیرزمینهای ایران بیرون میآیند و آمادهاند تا دنیا را فتح کنند و آن را زیباتر سازند.
یکشنبه گذشته با رونمایی از جدیدترین گنجینههای ویکیلیکس(1) از اسناد طبقهبندی شده آمریکا همراه بود، اتفاقی که به مثابه زمین لرزهای سیاسی در آمریکا و در “دوستان” و “دشمنان” آن تعبیر میشود. از آنجایی که پرداختن به همه وجوه این موضوع در چارچوب یک نوشته نمیگنجد، من بحث این نوشته را به تنها یکی از داغترین موضوعاتی که ویکیلیکس بر آن نور تابانده است، محدود میکنم: موضوع خاورمیانه به ویژه در رابطه با طرح اتمی حکومت ایران و نحوه پوشش آن در رسانههای اصلی غرب و خاورمیانه.
در این نوشته برآنم این بحث را پیش کشم که باوجود آنکه آنچه ویکیلیکس تاکنون انجام داده است و میدهد، جبرانِ ضعفِ شفافیت در رسانههای عمومی است، اما روش گزینش و ارائه این اسناد در رسانههای جمعی، خود به نوعی دیگر تصویر و واقعیتی که ویکیلیکس ارائه میدهد را مخدوش میکند. منظور من از رسانه جمعی در این نوشته نه تنها رسانههای محافظهکار مانند فاکس نیوز و فیگارو است که برنامه روشن و مشخص دستکاری اخبار را دارند، بلکه همچنین و مهمتر اشارهام به رسانههای موسوم به چپگرا یا مستقل مانند نیویورک تایمز، اشپیگل، لوموند، بی بی سی، سی ان ان و تعداد دیگری رسانههای غربی و خاورمیانهای به ویژه الجزیره است که به شکلی دیگر در راستای برنامههای حکومتگرانشان عمل و ذهن مخاطبانشان را به ویژه در حوزه روابط خارجی کشورهایشان در پوشش واژه “مستقل” دستکاری میکنند.
رسانههای جمعی در غرب به شکلی اسناد ویکیلیکس را دستچین میکنند، که بخش عمدهای از آن به تصور ترس اعراب از پروژه هستهای ایران اختصاص دارد و در این رهگذر درخواست آنها از آمریکا در مورد حمله به ایران بزرگ جلوه میکند. در ادامه برخی از این نکتهها که مورد اقبال عموم نیز قرار گرفتهاند را اشاره میکنم: یکی از سندها به ما میگوید که پادشاه سعودی از واشنگتن «ملتمسانه» ـ به انتخاب واژه توجه کنید ـ درخواست کرد «سر مار را قطع کنید» و این به معنای حمله به ایران پیش از آنکه خیلی دیر شود، است. سند دیگری به ما میگوید که پادشاه بحرین به ژنرال پترائوس ـ بالاترین مقام نظامی در منطقه در آن زمان ـ گفته است که آمریکا باید برنامه هستهای ایران را «به هر روش ممکن» متوقف کند؛ یعنی عملیات نظامی. همچنین ولیعهد ابوظبی به آمریکا گفته است که او باور دارد احمدینژاد درصدد است «ما را به جنگ بکشد» و «احمدینژاد، هیتلر است». در سال 2005 او به آمریکاییها گفته بود که نیاز است آنها «امسال یا سال آینده» اقدامی صورت دهند و غیره و غیره. رسانههای موسوم به مستقل، سرخط خبرهایشان را به تنها برجسته کردن این مقولات اختصاص دادهاند و به شکل قابل توجهی روایات و اسناد متضاد را نادیده گرفتهاند یا در مواردی تنها گذرا به آنها اشاره کردهاند و بدین معنا آگاهانه تلاش کردهاند ذهن مخاطبانشان را دستکاری کنند. مقامات اسرائیلی و مسلما رسانههای آنها(2) با اغوش باز این به اصطلاح روشنگریها را پذیرفتند با این امید که دنیا را قانع کنند که آنها در ترس از “هیتلر جدید” در دنیا تنها نیستند.
وضعیت آن چنان سیاه و سفید مطابق روایتهای خیر و شر رسانههای غرب و خاورمیانه نیست. اگر اصلا روایتی وجود داشته باشد در آن روایت همه شرّند. حضور افرادی مانند آسانژ مدیر و بنیانگذار ویکیلیکس باید به ما امید دهد و ما را به تامل در آینده سیاست وادارد. با همه این سیاستهای بسته رسانهای، این اسناد سطحی عمیق و نگرانکننده از دورویی و تزویر فراگیر در تعاملات غیردموکراتیک غرب و شرق را نمایاند
اکنون از دو دریچه تازه به موضوع میپردازیم: اول، از نقطه نظر مکتب سیاسی واقعگر و دوم، از دیده شهروند جهانی. مکتب واقعگرا و نئو واقعگرا در علم سیاست به ما میگوید که روابط بین دولتها(3) ـ یعنی سیاست جهانی ـ از یک «وضعیت آنارشی»(4) (یک “جنگل”) پیروی میکند و فاقد اصول اخلاقی کارآمد یا سیستم واقعی حقوقی تنظیمگر رفتار کنشگرها (دولتها) است. با این چشمانداز، این کاملا طبیعی است برای دولتها و رسانههایشان که به مردم دروغ بگویند و ذهنشان را دستکاری کنند و بدون هیچ هدفی جز کسب قدرت و منافع شخصی به جنگ بروند (عادلانه یا ناعادلانه). باید این را اضافه کرد که این نقطه نظر اکثریت سیاستمداران در تمام دنیا است: “چپ”، راست، “دموکراتیک” و دیکتاتور. از این نظرگاه، این کاملا منطقیتر است که با ایران تعامل کنند تا به آن حمله: آن طور که من در مقاله پیشینم در تهران ریویو نشان دادم(5) و همان طور که بسیاری از متخصصین علم سیاست و سیاستمداران واقعگرا در این مورد بحث کردهاند.(6) اگر از این چشماندازِ واقعگراییِ فرا اخلاقی به اسنادی که ویکیلیکس بیرون داده است بنگریم، این دیدگاه واقعگرایانه بسیاری از قدرتمداران نمایان است. بسیاری تحلیلگران سیاسی (برای مثال رابرت دریفوس، و گرت پرتر(7) ) درباره نیاز به تعامل با ایران بحث میکنند.
نگاهی به برخی از نمونههای خبری به حاشیه رانده شده میاندازیم: یک سند در سال 2007 از سفیر پیشین انگلستان ـ جفری آدامز ـ وجود دارد که در آن، او پیشنهاد میکند «محکم و ثابت قدم، اگر چه نه تهاجمی، اما در عین حال به دنبال تعامل» با ایران باشید. حتی مقامات رسمی وزارت خارجه عربستان سعودی ـ کسانی که به ندرت جرات مخالفت با نظرات پادشاهشان را دارند ـ «تحریمهای شدیدتر» را به مثابه راه منطقی و واقعگرایانه برخورد با ایران بیان میکنند. سندی دیگر، ترجیح «راهحل غیر نظامی» عمانیها را نشان میدهد. بعضی سندها مربوط به امارات متحده عربی میگویند که اگرچه آنها به ایران به عنوان یک تهدید برای امنیت ملیشان مینگرند؛ «اما تمایلی به اقدام عملی که منجر به تحریک همسایهشان (ایران) شود»، ندارند و میخواهند «روابط تجاری گسترده»شان را با ایران تحکیم بخشند. همان طور که میشود دید، حتی در امارات متحده عربی و عربستان سعودی، مقامات بلندپایه رسمی وجود دارند که به جنگ اعتراض دارند و با عواقب آن به دلایل واقعگرایانهای مخالفند. دیگر سند در رابطه با مبارک مصری است که به مقامات آمریکایی توصیه میکند با ایران مذاکره کنند «بدون آنکه یک کلام حرف آنها را باور» داشته باشند و البته او طرفدار جنگ نیست. دیگر سند حکایت از آن دارد که نخستوزیر قطر میگوید «ما به آنها [ایرانیان] دروغ میگوییم و آنها به ما» و این اساسا به این معناست که آنها هم واقعگرا هستند و شاید هم باید واقعگرا باشند! مشکل منطقی در این سناریو برای ما شنوندگان و مقامات آمریکایی این هست که تشخیص دهیم که آیا قطریها در این اظهارات هم دروغ میگویند یا خیر! همان “پارادوکس دروغگو” مشهور در علم منطق!
یک وجه از داستان که رسانههای جمعی به ندرت به آن اشاره میکنند، این واقعیت است که در میان همه حکومتهای خاورمیانه تنها چهار کشور (عربستان سعودی، بحرین، اردن، امارات متحده عربی) در موضوع حمله به ایران تا حدی جدی سخن گفتهاند و این یعنی، همه کشورهای عرب یا غیرعرب منطقه متفقالقول بر آن نیستند که واشنگتن به ایران حمله کند (باستثنا روشن اسرائیل). حتی در آن چهار کشور، مقامات بلندپایه مخالف وجود دارند. این واقعیتها نشان میدهد همان طور که دریفوس ادعا میکند: دیکتاتورهای عرب نگران ایران هستند، ولی «در حمله به ایران نیز کاملا نامطمئن هستند، به دلیل آنکه از بیثباتی جنگ هراس دارند»(8) ـ چیزی که منجر به فروپاشی رژیمهای لرزان و منفورشان میشود. دیگر کشورها یا مخالف جنگ و هوادار دیپلماسی هستند یا در اتحاد با ایرانند (دوباره به جز اسرائیل). دیگر سند میگوید: «سعودیها هنوز اصلیترین اهداکنندگان و تامینکنندگان مالی گروههای نظامی سنی مانند القاعده هستند». این خبر برجسته و مهم که باید پایههای روابط غربیها و سعودیها را بلرزاند، تنها در یک خط در میان یک مقاله در نیویورک تایمز پوشش داده میشود و بدون هیچ توضیح تکمیلی و بیشتر! دیگر نکته مهم قابل اشاره این واقعیت است که برخلاف خرید صدها صدها بیلیون سلاحهای پیشرفته حکومتهای عرب از آمریکا و دیگر کشورها، آنها چنان از ایران واهمه دارند که برای توقف ایران مجبورند به آمریکا «التماس» بکنند (آن هم فقط محرمانه). آنها حتی جرات آن را ندارند که مواضع خودشان را عمومی کنند، درحالیکه با همدیگر و آمریکا و اسرائیل متحد هستند. آن طور که “رامی جورج خوری”(9) توصیف میکند، چنین رفتار مذبوحانهای از حکومتهای عربی «ناراحتکننده، شوکآور و ترحمبرانگیز» است.
چشمانداز دومی که علاقه دارم آن را نقطهنظر “سادهلوحانه” شهروندان جهانی بنامم، دیدگاه جهان شهروندانی است که مانند آبراهام لینکلن “سادهلوحانه” باور دارند «دموکراسی حکومتی از مردم برای مردم و به وسیله مردم است». برای این منظور باید بار دیگر نگاهی بیاندازیم به حکومتهای عرب و مردمشان. صرفنظر از سه مورد غبارآلود فلسطین، لبنان و عراق؛ همه کشورهای عربی زیر سلطه دیکتاتورها هستند ـ یا پادشاه دیکتاتور یا ریاست جمهوریهای مادامالعمر. رسانههای غربی این حکومتها را نمایندگان مردمان منطقهشان به تصویر میکشند و از اصطلاحاتی چون “ترس اعراب”، “نگرانی اعراب”، یا “تنفر اعراب” استفاده میکنند. ولی در واقعیت آنها درباره ترس، نگرانی و تنفر دیکتاتورهای عرب سخن میگویند، کشورهایی که افراطگرایی سیاسی و مذهبی و فساد سیاسی نسبت به ایران بسیار بیشتر است. در برخی از آنها زنان مجوز رای دادن ندارند. علاوه بر آن نمیتوانند مشارکت سیاسی یا حتی مدیریتی در سطوح بالا داشته باشند و حتی امکان رانندگی ندارند. آزادی رسانهها چیزی شبیه ایران است اگر محدودتر نباشد. اگر نگاهی بیاندازید به چگونگی پوشش اسناد ویکیلیکس در این گستره، شما چیزی نخواهید یافت. حتی الجزیره، سازمان رسانهای موسوم به مستقل خاورمیانه، به دلیل فشار رژیمهای عرب حتی یک کلمه از افشاگریهای ویکیلیکس را پوشش نداده است. در صورتی که اینها به طور کامل توجیهگر نیستند، شما را با یک تحقیق علمی در رابطه با نگرانیهای اعراب واقعی آشنا میکنم. هنوز به شکل “سادهلوحانهای” فرض میکنیم دموکراسی چیزی است برای مردم نه دیکتاتورها.
یک نظرسنجی از جامعه اعراب(10) که به وسیله دانشگاه مریلند انجام شده است درباره مصر، اردن، لبنان، مراکش، عربستان سعودی و امارات متحده عربی (این واقعیت را در نظر داشته باشید که همه این حکومتها از دوستان آمریکا و اسرائیل هستند)، نشان میدهد که 88% از مردم این کشورها (تقریبا نه نفر از هر ده نفر) اسرائیل را تهدید درجه یک برای منطقه و 77% آمریکا را تهدید درجه دوم میشناسند. در حالی که تنها 10% به ایران به عنوان تهدید اشاره میکنند. یکی از نتایج کلیدی این نظرسنجی این است که «اکثریت مردم عرب، یک ایران هستهای را برای خاورمیانه بهتر میدانند». دلیل این واقعیت، این نیست که اعراب مردمانی آخرالزمانیاند، یا تصور میکنند که تسلیحات هستهای طبیعتا خوب است، بلکه این منطق از سختیهای روزانهای که بر آنها روا رفته است، ناشی میشود. حتی مردم عادی هم واقعبینان سیاسی شدهاند، اما واقعبینان سیاسی خام: آنها به این باور رسیدهاند هنگامی که دو تهدید بزرگ با سلاح هستهای برای منطقه وجود دارد (که مرگ و سختی برای زندگی روزانه آنها به همراه میآورند)، این اصلا بد نخواهد بود که ایران بتواند این بدبختی را با دستیابی به سلاح هستهای متوقف کند یا کاهش دهد. این یک واقعگرایی است؛ هر چند واقعگرایی خام. آنها نمیدانند حکومت ایران یک رژیم بیرحم حتی برای مردم خودش است و میتواند این مشقت و مرگ را به همسایگان خود نیز تسری دهد، تنها اگر بتواند یک ابرقدرت منطقه با سلاح هستهای شود. چه دوست داشته باشیم یا نه، حکومت ایران در مسیر دستیابی به این موضع است. با تمام اینها ایران از نظر مردم منطقه یک تهدید جدی محسوب نمیشود.
پرداختن به همه جوانب موضوع ویکیلیکس از وسعت این نوشته فراتر است، اما باید اشاره کنم نکات پیش گفته نشاندهنده آن است که وضعیت آن چنان سیاه و سفید مطابق روایتهای خیر و شر رسانههای غرب و خاورمیانه نیست. اگر اصلا روایتی وجود داشته باشد در آن روایت همه شرّند. حضور افرادی مانند آسانژ (Assange ) ـ مدیر و بنیانگذار ویکیلیکس ـ باید به ما امید دهد و ما را به تامل در آینده سیاست وادارد. با همه این سیاستهای بسته رسانهای، این اسناد سطحی عمیق و نگرانکننده از دورویی و تزویر فراگیر در تعاملات غیردموکراتیک غرب و شرق (میانه) را نمایاند. این جای تعجب ندارد که دولت چین وبسایت ویکیلیکس را فیلتر میکند و ایران همه اسناد را ساختگی اعلام کرده است و رژیمهای عرب همه اخبار در این باره را سانسور کردهاند. این هم تعجبی ندارد که بعضی نمایندگان کنگره و فاکس نیوز در تلاشند به دولت آمریکا فشار بیاورند که ویکیلیکس را به صورت رسمی یک «سازمان تروریستی»(11) معرفی کند، همانطور که دههها پیش نلسون ماندلا و حزبش (ANC) را یک «سازمان تروریستی» معرفی کرد و البته شاهد بودیم در پایان ماندلا و مردمش بودند که پیروز شدند.
آیت الله احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان، یکشنبه شب در همایشی در شیراز گفت که رد ولایت فقیه انکار خداوند است و باید ولایت فقیه را به عنوان یکی از احکام خداوند در روی زمین دانست.
به گزارش رادیو فردا، دبیر شورای نگهبان که در همایش «توسعه و تعمیق بصیرت» سخن می گفت، اظهار عقیده کرد که «حاکمیت اصلی با خداوند است و خداوند با شرایط ویژه افرادی را برای حاکمیت بر دیگران انتخاب می کند که از ذهن بشر دور است.»
به گزارش خبرگزاری فارس، وی پیام و اهداف «انقلاب اسلامی» را برگرداندن حکومت اسلامی به جای اصلی خود با مدیریت ولایت فقیه دانست.
ولایت فقیه که در زمان خبرگان قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک نهاد حکومتی رسمیت پیدا کرد در تاریخ تشیع همواره یکی از موارد اختلافی میان فقها و عالمان دین بوده است.
بر اساس نظریه ولایت فقیه که بیشتر از سوی آیت الله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی، در کتاب «ولایت فقیه» تشریح شده بود، در عصر غیبت امام دوازدهم شیعیان، فقهای عادل و با بصیرت نایبان وی محسوب شده و باید زمام امور حکومت را در دست گیرند.
تا پیش از این، ولایت فقیه تنها در امور قضایی و فتوا اختیارات داشت ولی آیت الله خمینی این نظریه را به حوزه سیاست نیز بسط داده است.
از زمان انتصاب آیت الله علی خامنه ای به مقام رهبری جمهوری اسلامی، هواداران سنتی و تندروی وی مقام ولایت فقیه را بالاتر از قانون اساسی دانسته و اختیاراتی فراقانونی برای وی ترسیم کرده اند.
آیت الله جنتی ۸۴ ساله در سخنان یکشنبه شب خود گفته است: «با مدیریت ولایت فقیه، بسیاری از بحران های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی که از سوی دشمنان اسلام تحمیل شده بود مهار شده است.»
وی با اشاره به اعتراض های گسترده به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته مدعی شد: «اگر جلو فتنه گرفته نمی شد، کشور به دست آمریکا می افتاد.»
دبیر شورای نگهبان همچنین عصر یکشنبه در سخنرانی دیگری گفته بود: «هدف از راه اندازی جنگ نرم نه تنها از میان برداشتن ولایت فقیه بوده بلکه هدفش براندازی انقلاب اسلامی ایران است.»
اظهارات آیت الله احمد جنتی یکی از تندترین سخنان وی علیه مخالفان رهبر جمهوری اسلامی ایران است که در بیش از یکسال گذشته نسبت به عملکرد آیت الله خامنه ای در حمایت از دولت محمود احمدی نژاد انتقادهای شدیدی صورت داده اند.
رهبران معترضان که اصولگرایان و رسانه های دولتی از آنها به عنوان «سران فتنه» یاد می کنند ضمن رد نتیجه انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ گفته بودند که دولت برآمده از آن را به رسمیت نمی شناسند و در این رای گیری «تقلب های گسترده و سازماندهی شده» صورت گرفته است.
این در حالی است که شورای نگهبان و آیت الله خامنه ای بر صحت و سلامت انتخابات پافشاری کرده و گفته اند که هدف اعتراض ها، «براندازی نرم» و ساقط کردن نظام جمهوری اسلامی است.
آیت الله جنتی می گوید که «هدف حرکت کور سران فتنه دگرگونی حقایقی است که در جامعه اسلامی روی داده است.»
میر حسین موسوی و مهدی کروبی به عنوان سران مخالفان دولت در ماه های اخیر تحت فشارهای زیادی قرار گرفته و از ارتباط آنها با هوادارانشان جلوگیری می شود.
نخستین روز مذاکرات ایران با نمایندگان گروه ۱+۵ در ژنو پس از ده ساعت گفتوگو به پایان رسید و ادامهی مذاکرات به روز سهشنبه موکول شد. یک دیپلمات غربی شامگاه دوشنبه گفتوگوهای دو طرف را «آغازی خوب» توصیف کرد.
به گزارش دویچهوله، نخستین روز مذاکرات ایران با پنج کشور عضو دائم شورای امنیت و آلمان شامگاه دوشنبه ( ۶ دسامبر) در ژنو به پایان رسید و ادامهی گفتوگوها به روز سهشنبه ۷ دسامبر موکول شد. خبرگزاری آلمان از قول ناظران قرار ادامهی مذاکرات در روز سهشنبه را پیشرفتی هرچند کوچک ارزیابی کرده است. زیرا پیشتر از اظهارات نمایندگان ایران چنین برمی امد که آنها مایلند تنها یک روز در سالن مذاکرات باقی بمانند.
در مذاکرات امروز ژنو از سوی گروه شش (۱+۵) کاترین اشتون، هماهنگکننده سیاست خارجی اتحادیه اروپا، و از سوی ایران سعید جلیلی، دبیر شورای عالی امنیت ملی، سرپرستی مذاکرات را برعهده دارند. به گزارش رسانههای ایران، علی باقری و ابوالفضل زهرهوند از مقامهای «شورای عالی امنیت ملی» و علی آهنی، معاون اروپای وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی، سعید جلیلی را در ژنو همراهی میکنند.
آخرین دور گفتوگوهای گروه شش با ایران در نخستین روز اکتبر ۲۰۰۹ در همین شهر ژنو برگزار شد. در این گفتوگوها ویلیام برنز، معاون وزیر امور خارجه آمریکا، نیز به عنوان یکی از طرفهای گفتوگوی مستقیم با ایران شرکت داشت. در مذاکرات امروز نیز ویلیام برنز شرکت دارد.
هنوز درباره محتوای روز نخست مذاکرات ژنو گزارشی از منابع رسمی طرفین گفتوگو منتشر نشده است. خبرگزاریهای تنها ارزیابیهای دپیلماتهای حاضر در محل نشست در ژنو را منعکس میکنند. یک دیپلمات غربی مذاکرات ۱۰ ساعته هیاتهای غربی با هیات نمایندگی جمهوری اسلامی را «آغازی خوب» توصیف کرد.
یک دیپلمات دیگر غربی گفت به خبرگزاری فرانسه گفت، مذاکرات امروز «سازنده، خوب و در فضایی خوشایند» برگزار شد.
یک عضو هیات نمایندگی ایران در گفتوگوهای ژنو نیز به خبرگزاری فرانسه گفت، مذاکرات امروز سازنده بود و پیش خواهد رفت. این عضو هیات ایرانی افزود، پیش از ظهر روز سهشنبه نشستی خواهیم داشت که در آن «چارچوب گفتوگوهای آتی» مشخص خواهد شد؛ گفتوگوهایی درباره خلع سلاح و همکاریهای صلحآمیز اتمی. این عضو هیات ایرانی تاکید کرد که حق ایران برای برخورداری از برنامههای صلحآمیز اتمی موضوع پرسش و بحث نیست.
به گزارش خبرگزاری آلمان از ژنو، دور نخست مذاکرات در پیشازظهر روز دوشنبه، ۶ دسامبر، در فضای سردی آغاز شد. سعید جلیلی سخنان آغازین خود را به ترورهای اخیر دانشمندان هستهای ایران اختصاص داشت. بنابر گزارش خبرگزاریهای دولتی ایران، جلیلی نمایندگان گروه ۵+۱ را به «سکوت در برابر این ترورها» متهم کرده است.
دوشنبه هفتهی گذشته (۲۹ نوامبر) در دو حادثهی جداگانه، دو استاد فیزیکدان دانشگاه بهشتی ترور شدند که یکی از آنان به قتل رسید و دیگری مجروح شد.
سعید جلیلی در ژنو ادعا کرد که این دو حادثه تروریستی «با هدف جلوگیری از دسترسی ایران به علم» صورت گرفته است. او گفت: «چرا دنیا در مقابل اقدام تروریستی و اعتراف صریح برخی کشورها به مشارکت در آن سکوت کرده است و چرا پنج به علاوه یک این اقدام را محکوم نکرد؟»
بنابرگزارشها، نمایندگان گروه ۵+۱ در مذاکرات ژنو در آغاز سخنان خود ترور استادان فیزیک ایران را بشدت محکوم کردند.
به گفتهی منابع نزدیک به هیات نمایندگی ایران در ژنو، راه خروج او بنبست در مناقشهی اتمی ایران میتواند طرح مبادله اورانیوم باشد که سال گذشته مطرح بود.
رسانههای غربی پیش از ظهر روز دوشنبه به نقل از دیپلماتها نوشتهاند که نمایندگان پنج عضو دائم شورای امنیت و آلمان هنوز نمیدانند «در ذهن نمایندگان ایران چه میگذرد» با این حال در انتظار «پاسخهای جدی» از سوی ایران هستند.
در آستانهی مذاکرات ژنو اظهارات هیلاری کلینتون درباره ایران در منامه پایتخت بحرین از نظر بسیاری از تحلیلگران فضاسازی مثبتی برای مذاکرات ژنو بود. مهمترین بخش اظهارات وزیر خارجه آمریکا اشارهی او به امکان ادامهی غنیسازی اورانیوم توسط ایران در آینده بود. خانم کلینتون گفت: «ایران پس از آن که نشان داد میتواند به شکلی مسئولانه و مطابق تعهدات بینالمللی خود عمل کند، خواهد توانست برای مقاصد صلحآمیز به غنیسازی اورانیوم بپردازد.»
با این حال و با وجود خوشبینیهای اندک ابرازشده در پایان نخستین روز گفتوگوها، اکثر ناظران امید چندانی به نتیجهبخش بودن مذاکرات ژنو ندارند. به ویژه فقدان دستور کار مشخص و نیز اختلاف نظر طرفین درباره موضوعهای قابل مذاکره، امکان دستیابی به نتایج چشمگیر در ژنو را کمرنگ کرده است.
برخی دیپلماتها گفتهاند اگر در مذاکرات ژنو تنها درباره قرار دیدار و گفتوگوهای بعدی توافق صورت گیرد، گام مهمی به پیش برداشته شده است.
شیخ جابر احمد الصباح، امیر کویت، روز دوشنبه در نشست شورای همکاری خلیج فارس گفت کشورهای این شورا خواهان حل مسالمتآمیز مناقشه هستهای ایران هستند.
به گزارش جرس، شیخ جابراحمد الصباح، در نشست دو روزه شورای همکاری خلیج فارس که در ابوظبی برگزار می شود اعلام کرد کویت، امارات، عربستان سعودی، قطر، عمان و بحرین میخواهند از طریق «گفتوگو، راههای مسالمتآمیز و پیروی از اصول قانونی بینالمللی» مناقشه هستهای ایران پایان یابد.
امیر کویت در ادامه گفت: «حلوفصل مسالمتآمیز این پرونده، ثبات و امنیت منطقه را تضمین میکند.»
این سخنان در حالی گفته میشود که برپایه اسناد ویکیلیکس شماری از سران و مقامهای بلندپایه این کشورها و از جمله کویت به صراحت از ایالات متحده خواستهاند به ایران حمله کند یا حمله نظامی را اجتنابناپذیر دانستهاند.
برپایه اسناد ویکیلیکس، عبدالله بن عبدالله، پادشاه عربستان، که پرنفوذترین عضو شورای همکاری خلیج فارس است از آمریکاییها خواسته بود با حمله به ایران «سر مار را قطع» کند.
این اسناد همچنین حاکی از آن هستند که، حمدبن عیسی آل خلیفه، پادشاه بحرین، نیز از آمریکاییها خواسته است به هر طریق مورد نیاز به برنامه اتمی ایران پایان داده شود و تاکید کرده بود «خطر اینکه بگذاریم این برنامه جلوتر برود بیشتر از خطر متوقف کردن آن است.»
در این اسناد همچنین آمده است که شیخ محمد بن زاید، ولیعهد ابوظبی، در گفتوگو با مقامهای آمریکایی طرفدار اقدام عاجل علیه ایران و رئیس جمهورش بوده است.
Students at Tehran University’s Technical College defied a security clampdown to stage a protest on campus on the eve of Student Day, according to videos posted on YouTube by Unity4Iran, an opposition website.
Student Day in Iran, December 7 (16 Azar in the Persian calendar), is different from International Student Day, which takes place on November 17. While celebrating student activism in general, the Iranian event is also a commemoration of the murder of three Tehran university students by the Shah’s police in 1953, shortly after the coup that brought Mohammad Reza Pahlavi back to power.
Students organized mass rallies against the regime on this day last year. Reports from Iran indicate that the regime has bolstered security in an effort to prevent similar incidents from occurring tomorrow.
The following video was taken at Tehran University at approximately 3 p.m. today, Unity4Iran explained in an e-mail exchange.
Iran and six world powers are heading into negotiations about the country’s nuclear program Monday with low expectations, at odds on what to talk about and with tensions high over the assassination of one of Tehran’s most prominent scientists.
The talks in Geneva — the first in over a year — are meant to ease concerns over Iran’s nuclear agenda. Tehran says it does not want atomic arms, but as it builds on its capacity to make such weapons, neither Israel nor the U.S. have ruled out military action if Tehran fails to heed U.N. Security Council demands to freeze key nuclear programs.
Iran’s bold stance was highlighted Sunday, when it announced it had delivered its first domestically mined raw uranium to a processing facility, claiming it is now self-sufficient over the entire nuclear fuel cycle. A senior diplomat in Vienna who is familiar with the issue said the move was expected and mainly symbolic. Still, the timing of the announcement was significant in signaling just a day ahead of the Geneva talks that Tehran was unlikely to meet international demands that it curb its nuclear activities.
Over two planned days, Saeed Jalili, Iran’s top nuclear negotiator, will meet with EU foreign affairs chief Catherine Ashton, with Ashton’s office saying she will act “on behalf” of the U.S., China, Russia, France, Britain and Germany. In fact, senior officials for those six powers will attend and do much of the talking with Tehran.
Chances of meaningful progress were low even before the assassination late last month of a prominent nuclear scientist and the wounding of another further clouded hopes of success at the talks. Jalili called the killing a “disgrace” for the Security Council on Saturday, claiming the attacks were linked to efforts to implement international sanctions. He did not elaborate.
Still, the expected presence of Ali Bagheri reflects the importance Iran attaches to the meeting. Officials familiar with the composition of the Iranian delegation say Bagheri has a direct line to Supreme Leader Ayatollah Ali Khamenei. Western officials urged Tehran to meet international concerns about its nuclear activities.
Invoking possible military confrontation over Iran’s nuclear defiance, British Defense Secretary Liam Fox said Saturday that the Geneva talks need to make a serious start toward resolving the issue. “We want a negotiated solution, not a military one — but Iran needs to work with us to achieve that outcome,” he said. “We will not look away or back down.”
U.S. Secretary of State Hillary Clinton said it was up to Iran to restore trust about its nuclear intentions, urging it to come to Geneva prepared to “firmly, conclusively reject the pursuit of nuclear weapons.” But for Iran the main issues are peace, prosperity — and nuclear topics only in the context of global disarmament.
“Iran has not and will not allow anybody in the talks to withdraw one iota of the rights of the Iranian nation,” President Mahmoud Ahmadinejad said before the scheduled talks, warning the other nations at the table to “put aside the devil’s temper” and negotiate in good faith.
Expectations are suitably low, even allowing for the fact that both sides are likely talking tough going into the talks with the purpose of maximizing their starting negotiating positions. Glyn Davies, the chief U.S. delegate to the International Atomic Energy Agency, said the talks were meant to shape conditions for “a new start,” even while insisting that Iran’s nuclear program “has to be first and foremost on the agenda.”
Other officials from the four Western nations coming to the table acknowledge that the six powers are coming without a firm agenda. One of them used freestyle wrestling as an analogy of what to expect.
“Think of this as a sort of catch-as-catch can,” said the official, a senior diplomat who asked for anonymity because he was briefing The Associated Press on privileged information. “I don’t think we are going to get into any kind of substantive discussions — the best we can hope for is a second round of meetings.”
Such caution is understandable. The last Geneva meeting of the seven nations in October 2009 appeared to put Iran nuclear talks back on track after a four-year hiatus, but Tehran and the six powers began to quibble about what was agreed on only days after they ended.
Two German journalists arrested in Iran in October are not facing charges of spying, a senior aide to President Mahmoud Ahmadinejad was quoted in a German newspaper Sunday as saying.
“We never said (that they would be charged with spying). There is no evidence to suggest that they worked as spies,” Esfandiar Rahim Mashaie told the Frankfurter Allgemeine Sonntagszeitung (FAS) in an interview.
But he added: “They broke the law. They entered the country on tourist visas and worked as journalists.”
According to their employer, the mass-circulation weekly Bild am Sonntag, the two men, who have not been named, travelled to Iran to investigate the case of Sakineh Mohammadi-Ashtiani, a woman sentenced to death by stoning.
They were arrested on October 10 in Tabriz in northwest Iran together with Mohammadi-Ashtiani’s son and the family’s lawyer, according to Bild am Sonntag, part of German publishing group Axel Springer Verlag.
Malek Ajdar Sharifi, justice department chief of East Azerbaijan province where the arrests were made, was quoted by Fars news agency on November 16 as saying that the two men were being accused of espionage.
Contacted by AFP, a German foreign ministry spokesman declined to comment on the aide’s statements, saying only that the ministry was working “with high pressure” towards securing the men’s release.
Mashaie told the FAS that the German embassy has had consular access to the two men three times, that they received presents from their families and that one of them had spoken by phone with relatives.
“There has been a request for a meeting with their families in the German embassy at Christmas. The Iranian government is working on this and we are very optimistic,” he said, calling German-Iranian relations “friendly”.
Bild am Sonntag on Sunday carried an appeal by four former German presidents for Iran to release the reporters.
Iran has also accused three American hikers detained on July 31, 2009 of espionage and illegal entry from across the border with Iraq. Two of the three – Josh Fattal and Shane Bauer — have been held in a Tehran jail for more than a year. Their female companion, Sarah Shourd, was released on bail.
سعید جلیلی، دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران، بعد از ظهر یکشنبه در راس هیاتی برای گفتوگو با گروه ۱+۵ وارد شهر ژنو شد.
به گزارش رادیو فردا، قرار است روز دوشنبه در گفتوگوهای دو روزه ژنو، مذاکرات هستهای با گروه ۱+۵ پس از یک وقفه بیش از یک ساله، آغاز شود.
برپایه گزارشهای منتشر شده در این سفر ابوالفضل ظهرهوند و علی باقری معاونین شورای عالی امنیت ملی و علی آهنی معاون اروپای وزارت خارجه و سفیر سایق ایران در فرانسه، سعید جلیلی را همراهی میکنند.
یک روز به از سرگیری این مذاکرات، ایران اعلام کرد، که توانسته است برای نخستین بار در داخل کشور از سنگ معدن اورانیوم، «کیک زرد» تولید کند؛ خبری که با واکنش منفی ایالات متحده روبرو شد.
علیاکبر صالحی در پیامی گفت: «امروز با ارسال نخستین محموله کیک زرد تولید شده در مجتمعِ گچین بندرعباس به سایت هستهای اصفهان، گامی دیگر در راستای تأمینِ نیازهای اساسی صنعت هستهای، با قدرت برداشته شد.»
کیک زرد، ماده اولیه برای تهیه هگزا فلوراید اورانیوم (یو اف شش) است که برای غنیسازی به سانتریفیوژ خورانده میشود.
در واکنش به این خبر، سخنگوی کاخ سفید تولید کیک زرد را باعث ایجاد «نگرانیهای بیشتر» دانست.
در عین حال، سخنگوی کاخ سفید با اشاره به تحریم بودن ایران در مورد واردات مواد هستهای، تولید کیک زرد در داخل را خبری «غیر منتظره» ندانست.
مایک هامر، سخنگوی کاخ سفید اظهار داشت، این اقدام پرسشهای بیشتری را در مورد «نیت ایران» برمیانگیزاند و موجب «نگرانیهای بیشتر میشود؛ آن هم در زمانی که ایران نیازد دارد به نگرانیهای جامعه جهانی بپردازد.»
برپایه گزارشها منتشر شده، ایران در دهه ۱۹۷۰ از آفریقای جنوبی ۶۰۰ تن کیک زرد خریداری کرد و تاکنون از همان منبع برای غنیسازی اورانیوم استفاده میکرده است.
روز یکشنبه علی اکبر صالحی، رئیس سازمان انرژی اتمی، اعلام کرد با تولید کیک زرد، ایران در چرخه سوخت به خودکفایی رسیده است.
گروه ۱+۵ که قرار است، روز دوشنبه با تهران به گفتوگو بنشیند، از ایران بارها خواسته است غنیسازی اورانیوم را متوقف سازد. این خواسته در شش قطعنامه شورای امنیت، بازتاب یافته است.
کشورهای غربی ایران را متهم میکنند که هدف نهاییاش از غنیسازی اورانیوم، ساخت سلاح هستهای است.
با این حال در یک اظهار نظر کم سابقه، هیلاری کلینتون، وزیر خارجه ایالات متحده، در آستانه برگزاری گفتوگوهای ۱+۵، در مصاحبه با بی بی سی گفت، اگر تهران اعتماد را به جامعه جهانی بازگرداند، میتواند درآینده در داخل کشور غنیسازی انجام دهد.
هیلاری کلینتون، همچنین در کنفرانس امنیتی منامه روز جمعه، خطاب به هیات ایرانی حاضر در نشست گفت امیدوار است ایران با «حسن نیت» در این مذاکرات شرکت کند.
وی همچنین تاکید کرد که پیشنهاد باراک اوباما برای حلوفصل مسائل دو کشور همچنان به قوت خود باقی و به عهده ایران است که دست به انتخاب بزند.
صادق لاریجانی، رئیس قوه قضاییه ایران، در تازه ترین واکنش به ترور دو فیزیکدان ایرانی، آژانس بین المللی انرژی اتمی را مسئول این وقایع دانست.
به گزارش بیبیسی، آقای لاریجانی که روز یکشنبه چهاردهم آذر – پنجم دسامبر در جلسه مسئولان عالی قضایی ایران سخن می گفت، “فاش ساختن” نام دانشمندان هسته ای ایرانی را زمینه ساز ترور آنان دانست و گفت که آشکار شدن نام این دانشمندان آنها را در “معرض خطر جدی” قرار می دهد.
رئیس دستگاه قضایی ایران نیز همانند بسیاری از چهره های سیاسی ایران، خواستار حفاظت بیشتر از دانشمندان هستهای این کشور شد.
روز گذشته، حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات ایران، بازرسان آژانس بین المللی انرژی را به جاسوسی متهم کرده و گفته بود که ترور دو فیزیکدان ایرانی نیز نتیجه تحریم های سازمان ملل است.
از زمان سوء قصد به جان دو استاد فیزیک دانشگاه های ایران که به مرگ یکی از آنها انجامید، دولتمردان ایرانی بارها کشورهای غربی و اسرائیل را به عنوان “عاملان اصلی” این وقایع معرفی کردهاند.
هفته گذشته، مقام های ایران در نخستین واکنش ها به قتل مجید شهریاری، استاد فیزیک و فریدون عباسی دوانی، فیزیکدان، کشورهای ایالات متحده آمریکا، اسرائیل، سازمان اطلاعات بریتانیا، سازمان ناتو، کشورهای گروه ۵ + ۱، اتحادیه اروپا و معترضان به دولت بعد از انتخابات ریاست جمهوری را، به طور مستقیم یا غیر مسقیم در ارتباط با حمله به فیزیکدانان ایرانی متهم کردند.
محمود احمدی نژاد، رئیسجمهوری ایران هم (هشتم آذر) با قطعیت از نقش داشتن دولتهای غربی و اسرائیل در ترور دو فیزیکدان ایرانی سخن گفت.
در اظهار نظرهایی دیگر، علی لاریجانی رئیس مجلس و اسماعیل کوثری نایب رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس ایران، احتمال وابستگی عاملان ترورها را به اسرائیل مطرح کردند و محمدرضا نقدی رئیس سازمان بسیج مستضعفین، با دخیل دانستن آمریکا و اسرائیل در سوء قصدها هشدار داد که چنین اقداماتی “بی پاسخ نخواهد ماند”.
آژانس بین المللی انرژی اتمی هنوز واکنشی به اظهارات مقامهای ایران نشان نداده است.
چهار رئیسجمهوری پیشین آلمان، خواستار آزادی دو روزنامهنگار آلمانی بازداشتی در ایران شدند. این دو روزنامهنگار، حدود دو ماه پیش تلاش کرده بودند، با فرزند سکینه محمدی آشتیانی، زن محکوم به سنگسار در ایران مصاحبه کنند.
به گزارش دویچهوله، هورست کوهلر، رمان هرتسوگ، والتر شل و ریچارد فون وایتسکر، چهار رئیسجمهوری پیشین آلمان، خواهان آزادی دو گزارشگر آلمانی روزنامهی “بیلد آم زونتاگ” شدند که در تاریخ ۱۰ اکتبر امسال در ایران بازداشت شدهاند.
هورست کوهلر که در ماه مه از مقام ریاستجمهوری آلمان کنارهگیری کرد و از آن زمان از اظهارنظرهای علنی خودداری کرده است، در تازهترین شمارهی روزنامهی “بیلد آم زونتاگ” آلمان، از مقامات تهران خواسته است که با توجه به انسانیت و روح مناسبات همواره خوب آلمان و ایران، «برای دو روزنامهنگار آلمانی که از دو ماه پیش در بازداشتاند، امکان بازگشت به نزد خانوادهشان به مناسبت عید کریسمس» را فراهم کنند.
رمان هرتسوگ که از سال ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۹ رئیسجمهوری آلمان بود، با تاکید بر اندیشهی بخشش تاکید کرده: «ملت بافرهنگ بزرگی چون ایران میبایست عدالت اعمال کند و به روزنامهنگاران اجازه دهد از کشور خارج شوند». هرتسوگ خاطر نشان ساخته: «اجازه میخواهم یادآوری کنم که اندیشهی بخشش درست در قرآن نقش مهمی بازی میکند».
والتر شل که از سال ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۹ رئیسجمهوری آلمان بود تصریح کرده: «در سن تقریبا ۹۲ سالگی، به هفتاد سال سیاست گذشته نگاه میکنم و تجربه کردم چه معنایی دارد اگر انسان اجازه نداشته باشد نظر خود را آزادانه بیان کند». به گفتهی شل، همهی کشورها باید آزادی و همچنین گزارشگری آزاد روزنامهنگاران را بپذیرند. وی بر این پایه از دولت ایران خواسته است، دو گزارشگر “بیلد آم زونتاگ” را پیش از کریسمس آزاد کند.
ریچارد فون وایتسکر نیز که از سال ۱۹۸۴ تا ۱۹۹۴ رئیسجمهوری آلمان بود، ایران را «کشوری مهم، با فرهنگی بزرگ و مستقل و تاریخی طولانی و دشوار» نامیده که از «خودآگاهی چشمگیری» برخوردار است. وی یادآور شده: «بر این پایه انتظار دارم که چنین کشوری برای صداهای انتقادی رسانهای، از گزارشگران انتقامگیری نکند».
دو روزنامهنگار آلمانی در تاریخ ۱۰ اکتبر امسال در ایران بازداشت شدند. آنان تلاش کرده بودند در تبریز با سجاد قادرزاده، فرزند خانم سکینه محمدی آشتیانی، مصاحبه کنند. سکینه محمدی آشتیانی به اتهام “زنای محصنه” در ایران به سنگسار محکوم شد بود. این حکم سپس بر اثر اعتراضات گستردهی بینالمللی، به حالت تعلیق درآمد.
تلویزیون جمهوری اسلامی در تاریخ ۱۵ اکتبر فیلمی ویدیویی از دو روزنامهنگار آلمانی پخش کرد و از قول آنان گفته شد که خطا کردهاند. در پی آن، مالک اژدر شریفی، رئیس دادگستری استان آذربایجان شرقی، به دو روزنامهنگار آلمانی اتهام «جاسوسی» وارد کرد.
روز شنبه (۴ دسامبر) روزنامهی آلمانی “فرانکفورتر آلگماینه” به نقل از اسفندیار رحیم مشایی، مشاور رئیسجمهوری ایران، نوشت که دو روزنامهنگار آلمانی در ایران به جاسوسی متهم نیستند. رحیم مشایی گفت: «ما خوشبین هستیم و مدرکی نداریم که آنان به عنوان جاسوس فعالیت کردهاند.»
به گفتهی مشاور محمود احمدینژاد، روزنامهنگاران آلمانی قانون را نقض کردهاند، زیرا با روادید جهانگردی وارد ایران شده و سپس به فعالیت روزنامهنگاری پرداختهاند. رحیم مشایی افزوده که دولت ایران تلاش میکند این دو روزنامهنگار کریسمس را با خانوادهی خود در سفارت آلمان در تهران جشن بگیرند. ولی زمان آزادی آنان معلوم نیست و امری مربوط به دادگستری است.
سازمانهای حقوق بشری نیز تا کنون فعالیتهای گستردهای را برای آزادی دو روزنامهنگار آلمانی بازداشتی در ایران انجام دادهاند. ژان فرانسوا ژولیار، دبیرکل سازمان گزارشگران بدون مرز، در تاریخ ۱۶ نوامبر اعلام کرد که دو روزنامهنگار آلمانی از حق انسانی خود برای آزادی مطبوعات استفاده کردهاند و اطلاعرسانی جاسوسی نیست. به گفتهی وی، اتهام جاسوسی به این دو تن، نقض حقوق بینالمللی است.
Iran said on Sunday it has produced a first batch of uranium yellowcake, the raw material for enrichment, insisting the new step “strengthens” its position in upcoming nuclear talks with world powers. Atomic chief Ali Akbar Salehi said that having previously been obliged to import yellowcake from abroad, Iran was now “self-sufficient” in the entire nuclear fuel cycle.
“The West had counted on the possibility of us being in trouble over raw material but today we had the first batch of yellowcake from Gachin mine sent to Isfahan (conversion) facility,” Salehi said on state television. Conversion is the process by which yellowcake is turned into uranium hexafluoride for enrichment.
“We cannot cover the overall need of the Isfahan facility but we will produce a significant part of it” from the Gachin mine near the Gulf port city of Bandar Abbas, Salehi said.
“Iran has become self-sufficient in the entire fuel cycle, starting from (uranium) exploration, mining and then turning it into yellowcake and converting it to UF6 and then turning it into fuel plates or pellets,” he said.
He said Iran would formally notify the International Atomic Energy Agency of its yellowcake production but declined to disclose the amount of the first domestically produced batch. Iran’s announcement comes as it prepares to hold a new round of talks with world powers on its controversial nuclear programme in Geneva on Monday.
Salehi said it meant Iran would “go to the negotiations with strength and power.”
Egypt’s president would consider turning his country into a nuclear power if Iran acquired atomic weapons, leaked U.S. diplomatic cables revealed.
A cable from May 2008, one of hundreds of secret diplomatic documents released by the WikiLeaks website over the past week, described how President Hosni Mubarak told a U.S. Congressional delegation that everyone in the region was “terrified” of a nuclear Iran.
“Egypt might be forced to begin its own nuclear weapons program if Iran succeeds in those efforts,” the cable said in reporting about a meeting between Mubarak and the delegation on the sidelines of the World Economic Forum in the Red Sea resort of Sharm el-Sheikh.
Iran’s growing nuclear program, which it insists is only for peaceful energy production, has sent chills throughout the region and several Arab countries expressed their concern to the U.S. about it, included support for military strikes. The head of Egypt’s intelligence service, Omar Suleiman, however, cautioned against military strikes against Iran in the same briefing, according to the cable. He said such an attack would not only leave Tehran’s nuclear capability intact but would unite its people against the U.S. Instead he recommended pursuing sanctions.
In a meeting nearly a year later with the U.S. Chairman of the Joint Chiefs of Staff Admiral Michael Mullen, Suleiman does not shy away from describing Iran as a threat to the entire region.
He described Iran in an April 2009 cable as “very active” in Egypt, attempting to recruit Sinai Bedouins and smuggle arms and money into the Gaza Strip — measures he said Egypt was successfully combating.
The intelligence chief, who is Egypt’s chief interlocutor with the United States and neighboring Israel, added that he was conducting countermeasures of his own against Iranian influence, including recruiting agents in Iraq and Syria.
Egypt and Iran have had fraught relations since the 1979 Islamic Revolution and despite occasional tentative efforts at rapprochement, ties remain severed and the two regard each other as regional rivals.
A street in Tehran is also named after Khaled Islambouli, the assassin of former Egyptian President Anwar Sadat.
Suleiman offered the U.S. Egyptian assistance in taking on Iran around the region.
“If you want Egypt to cooperate with you on Iran, we will … it would take a big burden off our shoulders,” he said, according to the cable.
Last Sunday, WikiLeaks began releasing its latest trove of US classified diplomatic communiqués, that generated a political earthquake for the Americans and their ‘friends’ and ‘foes’. This article will be confined to the case of the Middle East especially with respect to Iran's nuclear issue (which the documents shed abundant light on), and the way it was covered in the mainstream media in the West and the Middle East. I will argue that what WikiLeaks is doing compensates to an unprecedented degree (in terms of injecting political transparency into the system) for the lameness of the mass media, but the mass media coverage of the release is bringing much of the opacity right back into that transparency, muddling the picture yet again by cherry-picking and focusing only on those documents that fit their narrative about Iran and the Middle East. By mass-media, I am not only referring to conservative partisan media (such as Fox News or Figaro) that have an explicit agenda of manipulation, but also (and more importantly) to the so-called ‘independent’ media such as New York Times, Spiegel, Le Monde, BBC, CNN, and many other Western and Middle-Eastern (especially Al Jazeera) news outlets that are operating cravenly in line with the agendas of their governments and manipulating their audiences under the guise of ‘independence’, especially with it comes to foreign relations.
The mass media here in the West cherry-picked and produced a huge pile of hooey regarding those cables about the Arab regimes' perceived threats of the Iranian nuclear ambitions and their urging of the US to attack Iran preemptively. Some sound-bites that they brought to limelight are as follows: one cable tells us that the Saudi King ‘implored’ [mind the word] Washington to ‘cut off the head of the snake’, that is, to attack Iran before it's too late. Another document tells us that the Bahraini King told Gen. Patraeus, then the top US commander in the region, that the US should stop Iran's nuclear program ‘by whatever means necessary’, i.e. militarily. Crown Prince of Abu Dhabi told the U.S. that he believed that Ahmadinejad was ‘going to take us to war' and that ‘Ahmadinejad is Hitler’. In 2005, he had told Americans that they needed to take action ‘this year or next.’ And so forth and so on. The so-called ‘independent’ media dedicated their headlines solely to these highlights, and largely ignored or mentioned only en passant those documents that go against this narrative, consciously trying to manipulate their audiences into believing there is little or nothing against their simple good/evil narrative! Israeli officials and obviously their media (1) embraced these highlights, hoping to convince the world that they are not alone in fearing the ‘the new Hitler’.
The so-called ‘independent’ media dedicated their headlines solely to the highlights of WikiLeaks
Now, let's approach the issue from two different perspectives: first, a realist political scientist's standpoint. Well, the realist and neo-realist approaches in political sciences (crudely defined) tell us that the interstate relations (i.e. world politics) constitute a ‘state of anarchy’ (a 'jungle') with no really effective moral principles or legal systems regulating the behavior of the actors (states). From this outlook, it is completely normal for states and their media to lie and manipulate people and go to wars (just or unjust) with nothing but acquisition of 'power' and 'self-interest' regulating their policies. For starters, I should add that this is the standpoint of the majority of those in politics all around the world: ‘left’, right, ‘democratic’ and dictatorial alike. From this viewpoint, it is much more reasonable to engage with Iran than to attack it, as I showed in a previous article in TehranReview (2), and as many realist political scientists and politicians have already argued (3). Even from this amoral realistic perspective and even in cables that WikiLeaks released you can see this realist approach given voice to by many of those in power. Many a political analyst (e.g. Robert Dreyfus and Gareth Porter (4) ) has also made arguments for the necessity of engaging with Iran.
Let's check some marginalized new items: a 2007 document of the then-British ambassador in Tehran, Geoffrey Adams, recommended ‘being steady and firm, tough but not aggressive, and at the same time, seeking to engage’ with Iran. Even the officials in the foreign ministry of Saudi Arabia (who rarely dare to oppose their King's opinions) called for ‘more severe sanctions’ as a more reasonable and realistic way of dealing with Iran. Another cable shows Oman's ‘preference for a non-military solution’. Some documents relating to UAE say that although they regard Iran as a threat to their national security, ‘they are reluctant to take actions that could provoke their neighbor’ (Iran), and ‘compromise their extensive trading relationship’ with Iran. As you can see, even in UAE and Saudi Arabia, there are top official voices opposed to war or consequences of war for realistic reasons. Another document concerns the Egyptian Mubarak advising American officials to talk to Iran as long as ‘you don't believe a word they say’. Yet, he does not advocate war. Another cable tells that the Qatari prime minister said ‘we lie to them [Iranians] and they lie to us,’ which basically means they are both realists and maybe you should be realists too. The logical challenge in this scenario for us and Americans is to decide whether or not they are lying in this statement too – the famous logical 'liar paradox'.
One aspect of the story the mass media rarely mention is the fact that among all Middle Eastern governments only four of them (Saudis, Bahrain, Jordan, UAE) somehow urged Washington to attack Iran and not the rest of the Arab or non-Arab countries in the region (with the obvious exception of Israel). Even in these four countries there are top officials opposing war. These facts show, as Dreyfus argues, that Arab dictators are worried about Iran but ‘uncertain at best about what action to take, precisely because they fear instability and war’, which could lead to the collapse of their shaky and unpopular regimes. Other countries either oppose war, advocating diplomacy, or align themselves with Iran (again except Israel). Another document said: ‘Saudi donors remain the chief financiers of Sunni militant groups like al Qaeda’. This outstandingly important news item that should have shaken the foundation of the Western/Saudi relations was covered only in one line in the middle of an article in NYTimes (5), and that was that. No further elaboration, no impact. Another point worth mentioning is the fact that despite the purchase of hundreds and hundreds of billions of sophisticated weaponry from the US and other suppliers, the Arab governments feel so intimidated by Iran that they have to beg and ‘implore’ the US (only privately) to stop Iran. They do not even dare to make their position public, even while aligning themselves with the US and Israel. It is ‘sad, shocking, even pitiful’, according to Rami George Khouri (6), to see such miserable behavior from Arab governments.
The second perspective that I would like to take is the ‘naïve’ standpoint of a citizen of the world who, following Abraham Lincoln, ‘naively’ believes that ‘democracy is the government of the people, for the people, and by the people’. So, let us take a look at Arab governments and their peoples. The three muddled cases of Palestine, Lebanon, and Iraq aside, all other Arab countries are ruled by petty dictators: either dictatorial kings or life-time presidents (read potentates) untrammeled by any functioning parliaments or judiciaries and the possibility of people democratically deciding to remove them from power. The Western mass media portray these governments as representing the peoples of the region and use expressions such as ‘Arab contempt’, ‘Arab concerns’, or ‘Arab fears’; but in point of fact, they are talking about Arab dictators' fears, in countries with more political and religious extremism and corruption than imaginable in Iran. In some of them, women are not allowed to vote, or get any political or managerial positions or even drive a car. There is no freedom of press in these countries just like Iran and even worse; take a look at how they have covered the recent WikiLeaks spate of documents, and you see nothing. Even Al Jazeera, the so-called ‘independent’ Middle Eastern media organization, has completely buried its head in the sand because of the pressure from Arab regimes and has not said a word about WikiLeaks revelations. In case that's not enough proof, let me acquaint you with an academic research as to what Arab concerns really are, supposing (still ‘naively’) that democracy is about people not dictators.
A 2010 Arab Public Opinion Poll (7) , conducted by the University of Maryland, covering Egypt, Jordan, Lebanon, Morocco, Saudi Arabia, and UAE (mind the fact that all of these governments are ‘friends’ of the US and Israel), shows that that 88% of people in these countries (almost 9 out of every 10 Arabs) consider Israel to be threat number 1 to the region, 77% of people consider the US to be threat number 2, while in general only 10% mention Iran as a threat. One key finding of the poll is that ‘a majority of the Arab public now see a nuclear-armed Iran as being better for the Middle East’. The reason for this fact is not that Arabs are apocalyptic people, or they think nuclear weapons are naturally good, but that from the daily sufferings they incur, even average people have turned into political realists, bad political realists: they have come to think that when the two biggest threats to their region (that effectively introduce death and suffering to their lives on a daily basis) have nuclear weapons, it would not be a bad thing if Iran could stop or reduce this daily dose of misery should it come to acquire nuclear weapons. Now, this is realism, but it is really bad realism. They don't know that Iran, a regime merciless even to its own people, will add its own daily dose of death and agony in the neighborhood if it gets to become a regional superpower with nuclear capabilities, which, like it or not, it is in the process of becoming. Be that as it may, the fact is Iran is not perceived as a threat by the people of the region.
The presence of people like Assange, the founder of WikiLeaks, should give us pause and hope for the future of world politics
To do justice to the issues raised by WikiLeaks is beyond the scope of this article, but the preceding has hopefully shown that the situation is not as black and white as the good/evil scenarios in the Western and Middle-Eastern media have it. If there were any scenario at all, it would be an all-evil scenario. But the presence of people like Assange, the founder of WikiLeaks, should give us pause and hope for the future of world politics. The documents depict the profound level of duplicity and deception that is rampant in undemocratic practices of both Western and (Middle) Eastern countries. It is no wonder that China has filtered the website and Iran has rejected all the documents as fabrications and Arab regimes have censored all the news about it. Nor is it a wonder that some congressmen and Fox News in the US are trying to declare WikiLeaks a ‘terrorist organization’, (8) in the same way they declared Nelson Mandela and his party (ANC) ‘a terrorist organization’ decades ago. But at the end of the day, it was Mandela and his people who prevailed.
(1) See Jerusalem Post on this issue: http://www.jpost.com/Opinion/Editorials/Article.aspx?id=197319 (2) How/Should/Will Israel Attack Iran? http://tehranreview.net/articles/5326 (3) Including Brzezinski, and many Obama officials such as Kaplan (4) For Porter's views visit: http://www.therealnews.com/t2/index.php?option=com_content&task=view&id=31&Itemid=74&jumival=5935 (5) See http://www.nytimes.com/2010/11/29/world/29cables.html (6) R. G. Khouri: The internationally syndicated American-Palestinian columnist. See The Sad Loss of National Dignity http://www.agenceglobal.com/article.asp?id=2457 (7) For the full report, visit: http://www.brookings.edu/~/media/Files/rc/reports/2010/08_arab_opinion_poll_telhami/08_arab_opinion_poll_telhami.pdf (8) See http://theweek.com/article/index/209848/is-wikileaks-a-terrorist-group
خیلی از آدمها هستند که با اینکه هیچ وقت آنها را ندیدهام اما بسیار دوستشان دارم. آدمهایی که نزدیکی عجیبی با آنها احساس میکنم. کسانی که شاید تا آخر عمر فرصت دیدارشان دست ندهد؛ اما میدانم که اگر روزی ببینمشان بی برو برگرد میپرم بغلشان میکنم، میبوسمشان و میگویم: ازت ممنونم. واقعا از تو متشکرم. احتمالا طرف لبخندی میزند و دلیل ابراز علاقه مرا میپرسد و من حتم دارم که اینطور جوابش را میدهم: به خاطر اینکه اگر تو نبودی و کارهایت نبود زندگی من چیزی کم داشت.
یکی از آنها مارک زوکربرگ مالک فیسبوک است. مالک شبکهای اجتماعی که از سال 2004 شروع به کار کرده و حالا بعد از 6 سال با چند صد میلیون عضو دیگر برای خودش به کشوری تبدیل شده و حتی میتوان گفت سیاره زمینی است در ابعاد کوچک.
دوست دارم یک بار مارک را ببینم دستش را محکم فشار بدهم و ازش تشکر کنم. بگویم آقای زوکربرگ عزیز نمیدانی در آن روزهای عجیب و غریب در ایران وقتی مردم زیر باران گلوله و هجوم باطوم بودند، یکی از معدود دلخوشیهایمان همین اختراع تو بود و با اینکه میدانستیم اگر دستگیر بشویم و بفهمند که در سایت تو عضویت داریم برایمان حداقل یک سالی زندان میبُرند، بازهم در خفا و با آن اینترنت کم سرعت و آن فیلترشکنهای اعصاب خردکن وارد سایت تو میشدیم تا فریادی را که در خیابانها سرکوب میشد در دالانهای اینترنت سر بدهیم.
دلمان خوش بود به همین فیسبوک و یکی دو سایت دیگر مثل بالاترین و تویتر که میدانستیم اگر قرار است خبری از دهان مردم کوچه و بازار بشنویم بدون سانسور و پردهپوشی، تنها همین چند سایت خبررسانی هستند. مردمی که به خاطر مسائل امنیتی اسامی خودشان را عوض کرده بودند با جدیت میآمدند خبرها را در صفحه شخصیشان مینوشتند و از دیگران هم میخواستند این کار را انجام دهند.
ظهر 23 خرداد 1388 بود. درست فردای انتخابات. از شب پیش و ساعاتی بعد از پایان رایگیری و اعلام نتایج اولیه، همه ما در بهت فرو رفته بودیم. موبایلم یکسره زنگ میزد و دوستانم با نگرانی میپرسیدند که شفق چی شده؟ چرا آخر این طور شد و من فقط جواب میدادم نمیدانم، واقعا نمیدانم. با اینکه قبل از انتخابات تقریبا مطمئن بودم که احمدینژاد کسی نیست که به این راحتیها از نردبان قدرت آن هم با انتخابات پائین بیاید، دلم را با حرفهای اصلاحطلبان صابون زده بودم. اینکه اگر تحریمیها شرکت کنند و مخالفان شرکت کنند و همه شرکت کنند با وجود تقلبی که همیشه رخ میدهد دیگر نمیتوانند کاری بکنند. اما آن طورنشد. ما رودست خوردیم و آن بهت هم برای همان بود. به واقع بعد از اولین اعلام رسمی نتایج اولیه آرا تا هنگامی که کیف به دست وارد کافینتی در شرق تهران شدم زجرآورترین ساعات عمرم را تجربه کردم. آن روزها به خاطر انتخابات و برای اینکه مردم را به رای دادن تشویق بکنند و مثلا بگویند که ایران کشور آزادی است هنوز فیسبوک فیلتر نشده بود. پشت یک کامپیوتر نشستم و وارد فیسبوک شدم. اولین پُستی که به چشمم خورد جملهای از یکی از دوستانم بود که با موبایلش فرستاده بود با این مضمون: چند هزار نفر در خیابان ولیعصر دارند از ونک به سمت وزرات کشور حرکت میکنند هرکجا هستید خودتان را اینجا برسانید.
فیسبوک در واقع در روزهای قبل از انتخابات و بعد از آن بود که در دل ایرانیها جا باز کرد. در روزهایی که مردم صدا و سیما را تحریم کرده بودند، مخابرات را تحریم کرده بودند و به هیچ رسانه حکومتی اعتماد نداشتند، فیسبوک و بالاترین و تویتر بودند که وظیفه اطلاعرسانی را انجام میدادند
من برق ازسرم پرید و یکهو از آن بهت بیرون آمدم. چند هزار نفر؟ از کجا؟ کی خبرشان کرده بود؟ سریع با موبایل شمارهاش را گرفتم. تا برداشت بدون سلام و احوالپرسی داد زد شفق اینجا قیامت است خودت را برسان. من اصلا نفهمیدم که چطور از جایم بلند شدم پول اینترنت را حساب کردم و خودم را به خیابان رساندم. یک موتورگرفتم و گفتم هرچقدر پول بخواهی بهت میدهم فقط مرا زودتر برسان ونک. دلم آشوب بود. نمیتوانستم باور کنم. اصلا نمیفهمیدم که دارد چه اتفاقی میافتد. به ونک که رسیدم، دیدم جمعیت همین طور شعارگویان دارد به سمت پائین میرود. باورنکردنی بود. سر جمعیت را نمیتوانستی پیدا کنی. خودم را لابلای مردم جا دادم و شروع کردم به شعار دادن. آن روز بود که جنبش سبز شکل گرفت.
چند روز بعد فیسبوک فیلتر شد. دستگیریها شدت گرفت و فضای خفقان بر همه جا حاکم شد. هیچ رسانه رسمی خبرهای اصلاحطلبان را منعکس نمیکرد. تازه هر روزی که قرار بود مردم اعتراض کنند یا اینترنت را قطع میکردند یا سرعتش را آن قدر پائین میآوردند که اصلا نمیتوانستی هیچ سایتی را باز کنی. صحبت از قطع اینترنت برای مدتی نامعین بود. روی ماهوارهها پارازیت میانداختند. ما مانده بودیم و بیانیههایی که توسط مردم تکثیر میشد و دست به دست میگشت. همدیگر را که میدیدیم میگفتیم فیلترشکن داری؟ از بالاترین چه خبر؟ توی فیسبوک چی نوشتهاند؟ از بیانه جدید موسوی خبر داری؟ این بار ایرانیهای خارج از کشور به کمکمان آمدند و برایمان خبرها را از سایتها میگرفتند و ایمیل میزدند. فیلترشکن میفرستادند یا سعی میکردند جهانیان را ازاتفاقات ایران با خبر کنند.
فیسبوک در واقع در روزهای قبل از انتخابات و بعد از آن بود که در دل ایرانیها جا باز کرد. در روزهایی که مردم صدا و سیما را تحریم کرده بودند، مخابرات را تحریم کرده بودند و به هیچ رسانه حکومتی اعتماد نداشتند، فیسبوک و بالاترین و تویتر بودند که وظیفه اطلاعرسانی را انجام میدادند. برنامه تجمعات آنجا شکل میگرفت. گروهی پیشنهاد میدادند. مردم رویش بحث میکردند و آخر سر وقتی به نظر میرسید که اکثریت موافق هستند برنامه اعلام میشد. بعد تازه رهبران جنبش واکنش نشان میدادند. صرف نظر از اینکه این نوع برنامهریزی خوب بود یا بد این بار رهبران پشت سر مردم قرار گرفته بودند. مردم فیلمها را آپلود میکردند.عکس میگذاشتند. امیدها و آرزوهایشان را مینوشتند و سعی میکردند از کوچکترین روزنهها هم استفاده کنند.
این روزها در ایران در بین جوانها کمتر کسی است که دیگر عضو فیسبوک نشده باشد. حتی بعضی از اصطلاحات آن دیگر بین مردم عادی شده است. مثلا وقتی در جشن تولدی عکس دستهجمعی میگیرند صدای همه بلند میشود که من را هم تگ کنیها! یا مثلا به هم میگویند توی فیسبوک اسمت چیه؟ منو اَد کن!
بله آقای مارک زوکر برگ. ما خیلی دوستتان داریم. یادمان نمیرود روزهایی را که عکس پروفایلمان را کرده بودیم “رای من کجاست” و با هزار مکافات به شبکه اجتماعی شما پا میگذاشتیم. در ایران روزنامه کیهان میگوید شما یهودی و عامل موساد هستید. میگویند از قبل برنامهریزی کرده بودید تا ایران را به آشوب بکشید. میگویند شما از سیا پول میگیرید. میگویند شما جوانها را به انحراف میکشانید، ولی فکر میکنم ته دلشان میدانند که دارند دروغ میگویند. تازه ازکجا معلوم که تا به حال خودشان در فیسبوک عضو نشده باشند؟
در آستانه مذاکرات اتمی، مقامات جمهوری اسلامی کشورهای غربی را متهم کردند که در ترور دو فیزیکدان ایرانی نقش داشتهاند. به گفتهی وزیر اطلاعات با دستگیری عوامل ترورهای اخیر، از اقدامات گستردهی آنان جلوگیری شده است.
به گزارش دویچهوله، حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی در روز پنجشنبه (۲ دسامبر/۱۱ آذر) اعلام کرد که در ترور دو دانشمند هستهای ایران «سه سرویس جاسوسی موساد، سیا و “ام آی ۶” نقش داشتهاند.»
مصلحی در حاشیه همایش شاخصهای خط امام مدعی شد که با دستگیری افرادی که با سرویسهای جاسوسی کشورهای خارجی همکاری میکردند، از «اقدامات گستردهای» که تدارک دیده بودند، جلوگیری شد.
بر اثر انفجار دو بمب در روز دوشنبه (۹ آذر/۳۰ نوامبر) در دو نقطه مختلف تهران، مجید شهریاری یکی از استادان دانشگاه بهشتی کشته و فریدون عباسی دیگر استاد این دانشگاه به همراه همسرش مجروح شدند.
وزیر اطلاعات ایران گفت که «دشمنان برای گونه اقدامات از گروههای شکستخورده و معاند نظام استفاده میکنند.» مصلحی از ذکر تعداد دستگیرشدگان خودداری کرد. وی اما افزود: «برای ما از اول مشخص بود که با توجه به تصویب قطعنامه و انتشار اسامی دانشمندان هستهای کشورمان، استکبار به دنبال ایجاد شیطنت است.»
قطعنامه ۱۷۴۷ شورای امنیت به شخصی به نام “فریدون عباسی دوانی” اشاره میکند که به عنوان کارشناس بلندپایه با وزارت دفاع مشغول به کار و در ارتباط با موسسه فیزیک کاربردی نیز بوده است. نام این فرد از سوی شورای امنیت بر روی فهرست افراد تحریمی قرار گرفته بود.
دولت آمریکا در یک موضعگیری رسمی ترور این دو فیزیکدان ایرانی را محکوم کرد. اما مقامات رسمی ایران نظیر علیاکبر صالحی، رئیس سازمان انرژی اتمی و علی لاریجانی، رئیس مجلس، کشورهای غربی را مسئول این ترورهای میدانند.
رئیس سازمان انرژی اتمی درباره ترور این دو استاد دانشگاه گفت: «خبیثان پیش از مذاکرات در پیش رو میخواستند شمهای از گزند سیاسی خود که همان چماق و هویج است را نشان دهند.»
علی لاریجانی نیز در سخنرانی در گردهمایی مبلغان مذهبی در قم در پاسخ به طلبهای گفت: «اسامی (کارشناسان هستهای) را ما به شورای امنیت اعلام نمیکنیم. آنها خود در قطعنامهها آورده و بعد به تروریستها میدهند تا آنها را ترور کنند.»
این اتهامات در حالی به کشورهای غربی نسبت داده میشود که در هفته آینده (۶ و ۷ دسامبر/ ۱۵ و۱۶ آذر) سعید جلیلی سرپرست هیئت ایرانی در مذاکرات اتمی با کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در ژنو گفتوگو خواهد کرد. این مذاکرات پس از یک سال توقف در گفتوگوها برای یافتن راهحلی در مناقشه اتمی دوباره آغاز میشود.
رودیگر لودهکینگ، سفیر آلمان در سازمان ملل متحد در روز پنجشنبه (۲ دسامبر/۱۱ آذر) از مقامات ایرانی خواست که مواضع سرسختانه خود دست بر دارند. وی گفت: «این وظیفه ایران است که وضعیت کنونی را تغییر دهد.» به گفته این دیپلمات آلمانی شرایط در حال حاضر«سبب نارضایتی است.»
سفیر آلمان که سوی از کشور متبوعش، فرانسه و بریتانیا در نشست آژانس انرژی اتمی سخن میگفت، تصریح کرد که حرفهای ایران دیگر برای همگان روشن است.
گلین دیویس، سفیر آمریکا نیز با اشاره به گزارش آژانس انرژی اتمی درباره ادامهی غنیسازی اورانیوم در ایران گفت: « تا زمانیکه ایران گامهای مشخص و پرمحتوا برندارد مشکلات اتمی با این کشور حل نخواهد شد. ایران باید به جلب اعتماد در ارتباط با صلحآمیز بودن برنامه اتمی خود دست زند.»
هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا، در سفرش به قرقیزستان نسبت به روابط این کشور با ایران به ویژه مراودات تجاری بیشکک و تهران هشدار داده است.
به گزارش بیبیسی، خانم کلینتون روز پنجشنبه در ادامه سفرش به مناطق آسیای میانه و خاورمیانه، پیش از ترک قرقیزستان در یک نشست مطبوعاتی نسبت به پیامدهای روابط قرقیزستان با ایران هشدار داد.
او به تحریم های شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه تهران اشاره کرد و گفت: “انجام مراودات تجاری با ایران شما را با تحریم هایی رو به رو خواهد کرد که جامعه بین المللی علیه این کشور وضع کرده است.”
دولت آمریکا این هفته ده شرکت و پنج شهروند ایران را به اتهام تلاش برای دور زدن تحریم ها و رابطه داشتن با خطوط کشتی رانی و بانک ملت ایران تحریم کرد.
شورای امنیت در ماه ژوئن چهارمین قطعنامه تحریمی خود را با هدف تغییر موضع اتمی جمهوری اسلامی، علیه ایران تصویب کرد.
دولت ایران این تحریم ها را غیرقانونی و بی فایده می داند. با این وجود، اقدام شورای امنیت گسترش تحریم های یکجانبه آمریکا، کانادا، اتحادیه اروپا، کره جنوبی، ژاپن و استرالیا را علیه ایران در پی داشته است.
وزیر امور خارجه آمریکا تاکید کرد که قرقیزستان حق دارد که با هر کشوری که خواست رابطه داشته باشد، اما باید به طور کامل از “مزایا” و “مضرات” روابطش آگاه باشد.
منوچهر متکی، وزیر امور خارجه ایران، در اوایل ماه نوامبر با سفر به بیشکک، پایتخت قرقیزستان، بر توسعه روابط سیاسی، تجاری و فرهنگی بین دو کشور تاکید کرده بود.
به گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا)، آقای متکی در آن سفر بر آمادگی کشورش برای مشارکت در توسعه قرقیزستان و اجرای طرح های کلان بین دو کشور تاکید کرده بود.
وزیر امور خارجه آمریکا در بیشکک با رزا آتونبایوا، رئیس جمهوری قرقیزستان دیدار کرد.
قرقیزستان در تابستان امسال شاهد درگیری های قومی بین اقلیت ازبک و قرقیزها بود که به فرار هزاران ازبک به جمهوری ازبکستان منجر شد.
آمریکا طی سال های گذشته سعی کرده است که رابطه خوبی با قرقیزستان داشته باشد.
وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) برای ارسال محموله های تدارکاتی به افغانستان از یکی از پایگاه های قرقیزستان استفاده می کند.
ایالات متحده پایگاه هوایی ماناس که در فرودگاهی به همین نام در حوالی پایتخت قرقیزستان واقع است را “مرکز ترانزیت” می خواند، و میلیون ها دلار برای استفاده از آن به دولت قرقیزستان می پردازد.
بخشی از اسناد تازه فاش شده ویکی لیکس در مورد مصر، روایتگر واکنش قاهره به مسئله اتمی ایران است و مصر تهدید کرده در صورت اتمی شدن ایران، این کشور هم به سمت بمب اتم و دستیابی به آن، خواهد رفت.
خبرگزاری آسوشیتد پرس در گزارشی از اسناد فاش شده ویکی لیکس، گزارش داد حسنی مبارک، رییس جمهوری مصر در سال ۲۰۰۸، دو سال پیش و در دیدار با هیاتی از کنگره آمریکا، گفته که منطقه (خاورمیانه) از فعالیت های اتمی ایران «به شدت هراسان و نگران» است.
به گزارش رادیو فردا، طبق سند فاش شده مکاتبات دیپلماتیک وزارت خارجه، آقای مبارک در حاشیه اجلاس اقتصاد جهانی در شرم الشیخ گفته است: «اگر ایران به بمب اتمی دست یابد، مصر هم مجبور است همین راه را طی کند.»
اسناد یاد شده حاکی است که عمر سلیمان، رییس سازمان اطلاعات و امنیت مصر هم در همین جلسه، نسبت به هرگونه اقدام نظامی علیه ایران هشدار داده و گفته این کار، «نه تنها جلوی فعالیت های اتمی ایران را نمی گیرد و آن را زیرزمینی می کند، که مردم ایران را علیه آمریکا متحد خواهد کرد.» وی به جای اقدام نظامی، تحریم های شدید نظامی را توصیه کرده است.
بر اساس این اسناد، یک سال بعد آقای سلیمان در دیداری با آدمیرال مایک مولن، رییس ستاد مشترک ارتش آمریکا، کماکان بر این که ایران بزرگترین خطر منطقه (خاورمیانه) است، تاکید کرده و نظرش عوض نشده است.
رییس سازمان اطلاعات و امنیت مصر در سندی که تاریخ آوریل سال ۲۰۰۹ را دارد، گفته است: «ایران در مصر فعالیت های گسترده ای دارد و سعی دارد بدوی های صحرای سینا را تربیت کرده و آموزش (نظامی) داده و همچنین پول و سلاح به باریکه غزه قاچاق کند.» وی البته گفته که مصر در این زمینه ها توانسته با موفقیت فعالیت های ایران را بی اثر کند.
وی که عالی ترین مقام امنیتی است و همکاری های امنیتی مصر با آمریکا و اسرائیل را در دستور کار دارد، افزوده که مصر هم در مقابل به اقدامات متقابل دست زده تا نفوذ ایران را کمتر کند و به آموزش و تربیت (نظامی) افراد در عراق و سوریه، اشاره کرده است.
مصر و جمهوری اسلامی ایران بیش از ۳۰ سال است که روابط دیپلماتیک ندارند ولی به نوعی بر سر نفوذ و قدرت در منطقه، با هم رقابت دارند. در تهران، خیابانی به نام خالد اسلامبولی نامگذاری شده است. فردی که انور سادات، رییس جمهوری مصر را ترور کرد.
آقای سلیمان به نمایندگان آمریکا گفته است: «اگر برای جمع کردن بساط ایران در خاورمیانه نیاز به کمک دارید، ما حاضر به همکاری هستیم چرا که بار بزرگی از روی دوش ما برداشته می شود.»
احمد ابوالغیط، وزیر خارجه مصر هم به تازگی از جمهوری اسلامی ایران خواسته بود در امور داخلی کشورهای حوزه خلیج فارس دخالت نکند و به دخالتهای خود در عراق و لبنان نیز پایان دهد.
وزیر خارجه مصر، در گفت و گویی با روزنامه قطری الشرق گفته بود: «نباید به ایران اجازه داد در امور داخلی کشورهای حوزه خلیج فارس دخالت کند.»
در اواسط شهریور ماه سال جاری نیز حسنی مبارک، رییس جمهور مصر، در سخنانی بدون نام بردن از ایران، از «خطرهای تازهای»، که به گفته وی ثبات در منطقه خلیج فارس را تهدید میکند، ابراز نگرانی کرده بود.
برخی از کشورهای سنی منطقه از جمله مصر و عربستان سعودی نسبت به حمایت ایران از گروههای شیعه مانند حزبالله لبنان و نیز گروه اسلامگرای حماس در مناطق فلسطینی و گسترش نفوذ جمهوری اسلامی در این مناطق نگران هستند.
همچنین یکی دیگر از نگرانیهای کشورهای عربی منطقه برنامه هستهای جمهوری اسلامی و تنش میان تهران و غرب بر سر این برنامه است که به ویژه در سال گذشته بالا گرفته است.
کشورهای غربی و به ویژه ایالات متحده آمریکا، جمهوری اسلامی را متهم میکنند که در پوشش برنامه هستهای خود به دنبال دستیابی به جنگافزارهای هستهای است. ایران می گوید برنامه اتمی را برای تولید برق دنبال می کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر