-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/
۱۰ روز دیگر به بازی فینال لیگ قهرمانان فوتبال آسیا میان ذوب آهن پیشتاز کنونی لیگ برتر فوتبال ایران و سئونگنام ایلهوا seongnam ilhwa از کرهی جنوبی باقی است.
این دیدار روز ۱۳ نوامبر ساعت ۱۹ به وقت ژاپن در ورزشگاه ملی توکیو برپا میشود.
هم ذوب آهن و هم سئونگنام، این هفته در لیگهای خود متوقف شدند. ذوب آهن در تبریز مقابل تیم پایین جدول شهرداری یک بر یک مساوی کرد و با بیست و پنج امتیاز و یک امتیاز بیشتر از استقلال و پرسپولیس مکان بالای جدول را حفظ کرد.
حریف فینال ذوب آهن سئونگنام هم در هفتهی بیستوهشتم لیگ کرهی جنوبی برابر گوانجو سان گومو به تساوی دو بر دو رسید.
ذوبآهن نمایندهی فوتبال ایران در فینال امسال لیگ قهرمانان فوتبال آسیاست. تا رسیدن به فینال پوهانگ استیلرز کره جنوبی قهرمان دورهی پیش آسیا را از پیش رو برداشت. در نیمه پایانی هم باشگاه الهلال عربستان را در دو بازی رفت و برگشت با نتیجهی مشابه یک بر صفر شکست داده و حالا باید با پیروزی در دیدار پایانی سیزدهم نوامبر به ۱۷ سال انتظار فوتبال دوستان ایرانی برای بردن معتبرترین جام باشگاههای قارهی آسیا پایان دهد.
نخستین دورهی لیگ قهرمانان فوتبال آسیا را که پیشتر با نام جام باشگاههای آسیا برگزار میشد، باشگاه هاپوئل تلآویو اسراییل از آن خود کرد. باشگاههای کرهی جنوبی با هفتبار قهرمانی، باشگاههای عربستان با چهاربار قهرمانی و تیمهای ژاپنی، ایرانی و اسرائیلی هرکدام با سه بار قهرمانی، بیشترین موفقیت را در این جام معتبر آسیا داشتهاند.
باشگاه استقلال در سال ۱۹۷۰ با نام تاج برای نخستینبار قهرمانی باشگاههای آسیا را به فوتبال ایران بخشید. استقلال بار دیگر در سال ۱۹۹۱ قهرمان آسیا شد. دو سال بعد یعنی سال ۱۹۹۳، پاس تهران، برندهی جام آسیا شد. به این ترتیب تیم استقلال یا تاج تهران با دو قهرمانی، دو نایب قهرمانی و دو مقام سومی پرافتخارترین تیم ایرانی در بین باشگاههای آسیا شده است. سپاهان در سال ۲۰۰۷ با شکست در فینال، دوم شد. تیم پرسپولیس دیگر تیم پرطرفدارفوتبال ایران سه بار در این رقابتها سوم شده است.
آیا ذوبآهن میتواند با پیروزی در فینال روز سیزدهم نوامبر در توکیو به عنوان سومین باشگاه ایران بعد از استقلال و پاس، نامش را به عنوان قهرمان لیگ قهرمانان آسیا یا قهرمان باشگاههای آسیا ثبت کند؟
این پرسشی است که با شاهین رحمانی در بخش ارتباطات کنفدراسیون فوتبال آسیا در کوالالامپور مالزی درمیان گذاشتهام.
دورهی جدید لیگ قهرمانان آسیا وقتی سال ۲۰۰۲ راهاندازی شد، ایران تنها یکبار در فینال نماینده داشت. آن هم سال ۲۰۰۷ بود که سپاهان اصفهان توانست به آن مرحله برسد، اما متاسفانه نتوانست به قهرمانی برسد. از سال گذشته در حقیقت لیگ قهرمانان آسیا سازماندهی جدیدی شده که حالا ذوب آهن توانسته است که در این اواخر بعد از سپاهان، رقیب همشهریاش، به فینال برسد برابر سئونگنام.
حریفهای کرهای، باسابقه هستند و سابقهی زیادی در آسیا دارند. سئونگنام در بازی قبلی خود در روز شنبه، در لیگ کره مساوی کرده است. خیلیها در کره چشمشان به این است که ببینند او دارد چه میکند.
سئونگنام، قبل از اینکه به توکیو برسد دو بازی دیگر خواهد داشت. مهمترین دغدغهشان این است که سه بازیکن سئونگنام در بازی با توکیو غایب هستند. دو تاشان محرومند، یک بازیکن آنها هم برای کشورهای آسیایی درگیر بازیهای آسیایی گوانگجو است و به چین میرود. میدانید که برای کرهایها قهرمانی در این بازیها خیلی حساس است. دلیل آن این است که بازیکنان انگیزهی زیادی دارند. چون اگر بتوانند قهرمان بازیهای آسیایی گوانگجو شوند، از سربازی معاف میشوند و این بههرحال جایزهی بزرگی برای جوانهای کرهای است. سئونگنام بدون آن سه بازیکن میآید.
ویژگی دیگری که سئونگنام دارد این است که برای این تیم بازی کردن در ژاپن احتمالاً راحتتر از ذوب آهن است. از لحاظ جغرافیایی خیلی نزدیک است و لزومی ندارد پرواز طولانی کند. آب و هوای آن به نسبت نزدیک به کره جنوبی است. بهعلاوهی اینکه در شهر توکیو جمعیت کرهای حتماً خیلی بیشتر از جمعیت ایرانی است و بنابراین آنها صاحب این ویژگی در روز مسابقه در توکیو هستند.
استادیوم هم که میدانید، حدود ۴۸ هزار نفر ظرفیت دارد. طبق مقررات بازیها هشت درصد از این ظرفیت به هرکدام از تیمهای فینالیست میرسد. یعنی هشت درصد به ذوب آهن و هشت درصد به سئونگنام و بقیهی آن هم بلیط فروشی آزاد است که هرکسی بخواهد میتواند بخرد. احتمالاً سئونگنام بهراحتی آن هشت درصد خود را پر میکند و بیشترین تماشاگر را در توکیو دارد. امروز هم مربی سئونگنام آقای شین در مورد ذوب آهن گفته بود ما میدانیم که ذوب آهن از لحاظ قدرت بدنی، قدرت بالایی دارد و بازی آن را با پوهانگ هم دیدهایم. ما امیدواریم که نتیجه بگیریم.
در مورد اینکه تیم ذوب آهن دوست دارد قهرمان شود، آقای ابراهیمزاده نکاتی را مطرح کرده و حرف از رفتن به جام باشگاههای جهان زده است. ایشان گفته طبیعی است که همهی مربیها دوست دارند موفق باشند و تلاش میکنند که ببرند. ولی گفته امیدوار است تیمش به قهرمانی برسد و جام لیگ قهرمانان را ببرد. نکتهی مهم دیگر این بازیها این است که در حقیقت قهرمان این بازی که قهرمان آسیا میشود، جواز حضور در جام باشگاههای جهان را هم پیدا میکند. این جام در ماه دسامبر برای دومینبار در امارات برگزار میشود و هرکس که قهرمان شود، اگر بازی اول خود را در امارات و در جام باشگاههای جهان ببرد، در بازی دوم با اینترمیلان ایتالیا روبهرو میشود. این حتماً برای طرفداران هر تیمی، مثلاً اگر ذوب آهن قهرمان شود، خیلی مهم است و برایشان جالب است.
بهای بلیت مسابقهی فینال چقدر است؟
فروش بلیت بازیها از ماه سپتامبر شروع شده است. در توکیو خود فدراسیون فوتبال ژاپن فروش بلیت را شروع کرده است. گرانترین قیمت ۴۵ هزار ین است، حدود ۵۷ هزارتومان. بعد ارزانتر میشود و به قیمت سه هزار ین (۳۸ هزار تومان) و دو هزار ین ( ۲۵ هزارتومان) فروش میرود. تعداد خیلی محدودی بین حدود ۱۰ تا ۲۵ بلیت هم به دو باشگاه تعلق میگیرد، به خاطر افراد ویژهشان که طبق مقررات بازی است.
به این ترتیب خود شما پیشبینی میکنید که تماشاگران ایرانی بتوانند در ورزشگاه توکیو تیم ذوب آهن را تشویق کنند؟
تماشاگران ایرانی میتوانند در استادیوم حاضر شوند، ولی سابقه نشان داده است در بازیهایی که در توکیو و ژاپن انجام میشود، تماشاگر ایرانی متاسفانه خیلی زیاد نیست. حتی در بازیهای اخیری که ایرانیها کردند، بازی سپاهان در لیگ قهرمان آسیا، که من از طریق تلویزیون دیدم فکر نمیکنم بیش از هزاروپانصد یا هزارنفر تماشاگر ایرانی در استادیوم بود. در آخرین بازیای که تیم ملی ایران در ژاپن و در توکیو داشت، بازهم یادم نمیآید که بیشتر از هزار یا هزاروپانصد نفر در استادیوم بودند. میدانید که در شهر توکیو، حالا غیر از علاقهمندیای که دارند، هزینهها بالاست و رفت و آمد به استادیوم گران تمام میشود و شاید هرکسی قادر به پرداخت آن نباشد. بههرحال دیدن یک بازی در یک روز هزینهی زیادی برای تماشاگران دربر دارد.
پرسش دیگر در مورد تیمهای پایهی فوتبال ایران، نوجوانان و جوانان پسر و نوجوانان دختر ایران است که با شکستهایی که در رقابتهای آسیایی متحمل شدند، نتوانستند جایی در دیدارهای پایانی داشته باشند و بار دیگر ناکامی تیمهای پایهی فوتبال ایران مطرح شده است. به نظر شما چرا تیمهای فوتبال نوجوانان و جوانان پسر و دختر ایران در قارهی آسیا موفق نشدهاند؟
ایران در سال ۲۰۰۸، یعنی دو سال پیش، برای نخستینبار قهرمان آسیا در ردهی زیر ۱۶ سال شده بود. به همین دلیل توانست به جام جهانی زیر هفده سال نیجریه هم برود که تجربهی خیلی موفقی برای ایران بود. همان تیم در بازیهای زیر ۱۹ سال متأسفانه در بازیهای گروهی مقابل کره جنوبی و استرالیا شکست خورد و نتوانست بالا برود. چند وقت بعد تیم بانوان ایران آمد. البته در رابطه با تیم زنان ایران انصافاً فدراسیون دورهی جدید خیلی تلاش کرد که این زنان حضور پیدا کنند. تیم دخترانی که به کوالالامپور آمده بودند، حذف شدند، برای دومینبار بود که میآمدند.
یعنی برای دومینبار بود که تیم زیر ۱۹ سال زنان ایران به خارج از کشور میرفت و اصلاً در مسابقات حاضر میشد. بنابراین اینها دارای تجربهی کمی هستند. برای معدود کسانی که در استادیوم بودند و بازی را هم دیدند، مشخص بود که این دختران تجربهی بازی در میدان خارجی و بینالمللی را ندارند. حتی در بازی دومشان آنقدر دستپاچه بودند که برایشان ادارهی بازی خیلی سخت بود. در نهایت هم نتایج خوبی نگرفتند. آخرین بازیشان را هم نه بر صفر باختند و تیم ته جدولی گروهشان شدند. واقعیت این است که تیم فوتبال زنان ایران هنوز در اول راه است و تازه دارد خیلی چیزها را تجربه میکند.
بنابراین در مقایسه با دیگر کشورهای آسیایی این نتایج خیلی غیر منتظره و شوکآور نیست. چند روز پیش هم تیم زیر ۱۶ سال پسران ایران در ازبکستان نتوانست از گروه خود بالا بیاید. البته شروع خوبی داشت، ولی نتوانست نتایجی بگیرد که بتواند از گروه خود صعود کند. من فکر میکنم این اتفاقهایی که میافتد، اتفاقهای جدیدی نیست. در حقیقت اگر به روند فوتبال ایران در چندسال گذشته نگاه کنیم، میبینیم که نتایج بر همین منوال بوده و کسی هم شگفتزده نشده است. حالا درست است که ایران دورهی قبل قهرمان شد و این دفعه نیامد بالا، ولی اصولاً ایران خیلی سابقه ندارد که از گروه خود صعود کند و بالا بیاید یا بتواند به ردههای نیمه نهایی و فینال برسد.
بههرحال اینها دلایل خودش را دارد. البته اخبار همه نشان میدهد که در سال گذشته فدراسیون از لحاظ تهیهی امکانات و تدارک اردوها برای این تیم خوب کار کرده است. حال اینکه چه دلایلی ممکن است خارج از یک تیم فوتبال باشد که اینها نتیجه نمیگیرند، باید بررسی شود تا ببینیم در مقایسه با دیگر کشورهای موفق آسیایی چرا ایران نمیتواند نتیجهگیری خوبی کند و باثبات باشد.
در چند روز گذشته، افشین قطبی سرمربی تیم فوتبال ایران اعلام کرده است، پس از جام ملتهای آسیا در تیم ملی ایران کار نخواهد کرد.
بعد هم اعلام شد که کمیتهی ویژهای برای پیداکردن جانشین او تشکیل شده و از فرانک رایکارد هلندی بهعنوان یکی از گزینهها نام برده شده است.
رئیس فدراسیون فوتبال، علی کفاشیان در گفتوگو با خبرنگاران در تهران گفته است، ممکن است افشین قطبی با تیم ملی ایران ادامه دهد. او از برپایی کمیتهی ویژهی پیداکردن جانشین او اظهار بیاطلاعی کرده و نامزدی فرانک رایکارد مربی سرشناس هلندی را هم برای تیم ملی فوتبال ایران تکذیب کرده است.
شامگاه امروز، دوم نوامبر ۲۰۱۰، جشنواره موسیقی «یک دنیا» برنامههای خود را در استکهلم آغاز کرد. در این جشنوارهء موسیقی ملل، نوازندگانی از کشورهای آسیایی و اروپایی به شکل گروهی برنامه اجرا میکنند.
شاپور باستانسیر، آهنگساز و نوازنده ایرانی مقیم سوئد از پایهگذاران و نوازندگان این جشنواره است. او ساعاتی پیش از آغاز برنامه به «رادیو زمانه» گفت: «این جشنواره در واقع پروژهای است که یک سال است دنبال میشود. پروژهای دنبالهدار که به نهادهای سوئدی پیشنهاد شد و آنها پذیرفتند. حدود دوازده نفر عضو گروه هستند از ایران، کردستان عراق، سوئد، روسیه و نروژ. نوازندگان به جز موسیقی کشور زادگاهشان، موسیقی کشورهای دیگر مانند هند و ایران را نیز مینوازند.»
پوستر جشنواره
این هنرمند ایرانی مقیم سوئد همچنین افزود: «نوازندگان کوشیدهاند با اجرای موسیقی کشورها با سازهایی از کشورهای دیگر، صدادهی تازهای در کارشان داشته باشند.»
سوئد از جمله کشورهای جهان است که از بابت پشتیبانی از نهادهای فرهنگی-اجتماعی و همچنین اختصاص امکانات به آنها زبانزد است. سالانه برنامههای گوناگونی از سوی مهاجران از جمله ایرانیان در این کشور سازماندهی میشود. شاپور باستانسیر اما میگوید: «ملیتهای گوناگون در سوئد برای چنین فعالیتهایی درخواست کمک کردهاند ولی پروژهها ناکام مانده؛ همه در آغاز گفتهاند که به اصلاح اینکارهاند ولی در نهایت نتوانستهاند کار را آنگونه که مورد پذیرش سازمانهای پشتیبان بوده انجام دهند. هرچند کارهای موفقی هم انجام شده است.»
شاپور باستانسیر، نوازنده و آهنگساز ایرانی مقیم سوئد
وی افزود، تقریباً این قول از سازمانهای سوئدی گرفته شده که چنانچه برنامهها با موفقیت همراه باشد، یک برنامه برای اجرا در سراسر سوئد برای گروه سازماندهی خواهد شد. باستانسیر ابراز امیدواری کرد که در پی ماهها تمرین، چنین موقعیتی در سوئد و سپس در سراسر اروپا بدست آید.
هادی خرسندی، طنزپرداز نامی ایرانی مانند هزاران دوستدار هنر مرضیه، در سوگ دوست عزیز خود بهسر میبرد؛ دوستی که نام خود را با کارهایی ماندگار، در تاریخ هنر فارسیزبانان جاودانه کرده است. همین تنها اجرای غزل «بوی جوی مولیان» از رودکی، سردفتر شعر پارسی، از جانب مرضیه و بنان، کافی است تا او را در قطار اسطورههای هنر ایران جای دهد.
اما چرا حضور در مراسم خاکسپاری این هنرمند برجسته، باعث جنجال شده و هنرمند دیگر ما هادی خرسندی، آماج بهتان و ناسزا شده است؟ چرا هادی خرسندی همزمان با سوگواری برای از دست دادن مرضیه، باید با گروهی از مردم بجنگد که پاس داشتن هنر مرضیه را از سوی او برنمیتابند؟
اینها سئوالهایی هستند که تنها خود هادی خرسندی میتواند پاسخ آنها را بدهد. بعد از چند روز تماس و پیگیری، سرانجام هادی خرسندی را پیدا کردم و از او پرسیدم این روزها برای او چگونه میگذرد و چرا حضور او در مراسم خاکسپاری مرضیه، برای عدهای شوکآور و غیرمنتظره بوده است؟
هادی خرسندی
از همین حرف شما شروع میکنم که گفتید انگار برای عدهای اتفاق غیر منتظرهای بوده است. اول متاسفم که چرا غیرمنتظره بود. برای اینکه من حدود ۴۰ سال با مرضیه دوست بودم و به او ارادت داشتم و او یکبار میمرد که مرد؛ و من در برابر او وظیفهای داشتم.
واقعیت اما این است که من به آنجا رفتم و مجاهدین مسئول همهی قضایا بودند. چون مرضیه پیش آنها و مهمان آنها بود. من آن روز، آنجا نرفته بودم برای جنگ با مجاهدین. من نرفته بودم برای بازخواست مجاهدین. من برای آخرین دیدار با کسی که هم دوستم بود و هم صدایش در لحظات تنهایی همراهم بود، رفته بودم.
من رفته بودم برای اینکه با مرضیه وداع کنم و اگر مرضیه در ۱۶، ۱۷ سال گذشته همراه مجاهدین بود، به این خواست او و حضور او در این جمع احترام گذاشتم و این را هم گفتم و تکرار میکنم که هیچکدام از ما نه برای مرضیه، نه برای دلکش، نه برای سوسن که در گاراژی زندگی میکرد و در لوسآنجلس از دنیا رفت، هیچ کاری نتوانستیم بکنیم. اگر مسائل پزشکی و رفاهی و زندگی مرضیه را در این چندسال گذشته مجاهدین تأمین کردند، من آنجا و دوباره همینجا، از آنها تشکر میکنم.
اینکه مجاهدین، این پول را از کجا آوردهاند، بحث الان من یا بحثم در مراسم مرضیه نیست. من برای دعوا نرفته بودم و شان یک نویسنده و طنزنویس را که ۴۵ سال است برای ملتی مینویسد، بالاتر از این میدانم که اجازه نداشته باشد برای کارهای خودش تصمیم بگیرد. دمکراسی این نیست که به من بگویند چهکار بکنم یا چهکار نکنم.
چقدر انتظار این نقدهایی که دریافت کردید را داشتید؟ یعنی در آن حدی بود که شما فکر میکردید یا بیشتر بود؟
کمتر بود. ولی من همانجا در سخنرانی گفتم که من فاتحه نمیخوانم. فاتحه نمیخوانم هم به این معنا است که من به عقاید همه، به نظرات همه احترام میگذارم، اما البته به نظرات خودم، بیشتر از هر نظر دیگری احترام میگذارم. در این سن و در این موقعیت، هرکاری که دلم بخواهد را میکنم و قضاوت آن را میگذارم نه به مردم تبآلوده و نه به قضاوتهای غرضآلوده یا بههرحال زخمی امروز.
قضاوت آن را میگذارم به آیندهای که همهی این دردها و همهی این غرضها را همراه خود خواهد آورد و به نقطهای خواهد رسید که نگاه میکند که در این تاریخ، هادی خرسندی با این کاری که کرد، آیا خطر کرد؟ آیا از خودگذشتگی کرد؟ آیا خبط کرد؟ و یا نه کار زیبایی کرد؟
من بههرحال، با تمام نیرو و قدرت خودم، پشت سر هر حرفی که میزنم و هرکاری که میکنم، ایستادهام.
لحن شما با لحنی که در سخنرانی مراسم خاکسپاری مرضیه داشتید متفاوت است. امروز معلوم است که آزرده هستید. معلوم است که حرفهای میشود گفت ناخوشایند، زیاد شنیدهاید. حتماً خیلی از شنوندگان ما هم عادت دارند صدای هادی خرسندیای را بشنوند که همیشه تسلط دارد روی هر اتفاقی که میافتد و به آن با طنز نگاه میکند. این ماجرا روی فعالیت شما چه تأثیری گذاشت؟
فقط مقداری وقتم را گرفت و من برای همهی آنهایی که نظر تند و صریح دادند، احترام قائلم و از آنها سپاسگزارم. از آنهایی هم که حمایت کردند، سپاسگزارم. از آنهایی هم که با یک فحش از کنار آن رد شدند، بیش از همه سپاسگزارم.
مرضیه
حق با شماست؛ لحن من اندکی تند بود، ولی الان دوباره برمیگردم.
در این زمینه که پرسیدید نظرات مخالف و موافق چگونه بود، مثالی میزنم. فرض کنید آقای مسعود بهنود که طرفدار مجاهدین نیست- چون هرکس از من طرفداری کرد، گفتند از مجاهدین است اما نویسندهای مانند آقای بهنود طرفدار مجاهدین نیست، حتی به او اتهام علاقهمندی به بخشی از جمهوری اسلامی هم میزنند- برای من نامهای نوشت و این حرکت مرا تایید کرد. نامهاش را روی سایت «اصغرآقا» گذاشتهام.
از این تاییدها که تمرین دمکراسی است، بسیار برای من رسید. حال اگر من قربانی هم شده باشم، از اینکه اندکی نشانههای دمکراسی هم در آن دیدم راضیام.
ممکن است به روزهای خوبی که با خانم مرضیه داشتید برگردید و یکی از خاطرات خوبتان را برای ما تعریف کنید؟ از آن خاطرههایی که شما را وادار کرد در مقابل حتی باورهای خودتان بایستید و به مجلس خاکسپاری او در میان گروهی بروید که همعقیده شما نیستند.
بار اولی که به منزل مرضیه رفتم، حدود پانزده سال پیش از انقلاب بود. چیزی عجیبی که در زندگی مرضیه دیدم این بود که مستخدمهی او، یعنی بانویی که کارهای او را انجام میداد ناشنوا بود. من برای این بانو خیلی افسوس خوردم که آدم تمام مدت توی خانهی مرضیه زندگی کند، ولی قدرت شنوایی نداشته باشد.
آخرین دیدار من با مرضیه هفت ماه پیش و زمانی بود که دختر مرضیه، هنگامه، در ۵۰ سالگی درگذشت و ما بر سر مزارش رفتیم. در آنجا مرضیه صدایش را سر داد و ترانهی «بهارم، دخترم، از خواب برخیز» را خواند. بعد از اینکه این ترانه بر سر مزار پخش شد، خودش هم آن را خواند و گفت: «من خودم چشمهای هنگامه را بستهام.» من از این همه جوهر داشتن این بانو واقعاً تعجب کردم.
حال اینکه مرضیه ۱۷ سال پیش خطر کرد، اشتباه کرد، هرکار کرد، بهنظر خودش درست بود. اینکه مجاهدین چه بودند، چه کردند، از کی پول گرفتند، چرا… اینها همه تصمیم مرضیه بود که میخواست از ایران بیرون بیاید و میخواست به دام بدبختی در امریکا نیفتد. تصمیم گرفت به میان مجاهدین برود و روی این تصمیم خودش تا روز آخر، تا دم مرگش، با همهی طعنها، با همهی لعنها ایستاد. تشویقها هم البته در کنارش بود.
پایداری او را باز قدر میدانم و این یکی از خاطرههایی است که از آن بانوی بزرگ دارم که گفت: «اگر مستم، من از عشق تو مستم» و من همواره عشق مرضیه را با همین ترانهاش در دل خودم تکرار میکنم و میبینم که من اگر مستم، از عشق صدای او، از عشقی است که ۴۰ سال با نوای خودش به من داد. من همواره صدای او را گوش میکنم و همواره مستم به این مستی. مستی دوستی هم اضافه میشود که هرجا من برنامه داشتم، سبد گل مرضیه در این سالها میرسید.
شب آخری که داشتم از ایران بیرون میآمدم، دو سال قبل از انقلاب بود، من از مرضیه به عنوان یک دوست و میهمان ساده دعوت کرده بودم، اما او با ارکسترش آمد و در آن گودبای پارتی بزرگی که از سوی روزنامهی اطلاعات و اطلاعات بانوان برای من گرفته شده بود، مرضیه بسیار به من محبت کرد.
از جایی باید شروع بشود، عدهای باید فحش بخورند، کتک بخورند، قربانی بشوند، شهید بشوند، ولی به هر حال ما باید یاد بگیریم که میتوانیم از خودمان مایه بگذاریم و مقداری هم گوش به حرف مشوقانه و مصلحانهی اطرافیان ندهیم. حتی خطر بکنیم تا روزگار بیخطر، روزگار بیطعنه و کنایه و خلاصه روزگاری را به دست بیاوریم که هرکسی اجازه داشته باشد، در هرکاری که میکند آزاد باشد، بیآنکه مخل آزادی دیگران باشد.
کشف ۱۳ کانتینر سلاح و مهمات از یک کشتی پهلو گرفته در کشور نیجریه در غرب آفریقا که مبدا آن از ایران اعلام شد، خبر اول رسانههای مهم جهان طی دو سه روز اخیر بود و گمانهزنیهای زیادی در این زمینه طرح شد. برخی رسانههای آمریکایی و اسراییلی این سلاحها را اهدایی ایران به گروههای فلسطینی تندرو دانستهاند.
از فرزاد فرهنگیان، دیپلمات سابق جمهوری اسلامی و کارشناس مسائل بینالملل پرسیدهام: چقدر احتمال انتساب این سلاحها و مهمات به ایران میتواند نزدیک به واقعیت باشد؟
فرزاد فرهنگیان: من فکر میکنم در بحث اصلی قضیهی کشتی در رابطه با مبدأ و مقصد آن ابهام وجود دارد، ولی اگر ما نیجریه را بهعنوان یک کشور قدرتمند در غرب آفریقا در نظر بگیریم که از دیرباز با آن روابط دیپلماتیک داشتیم، این پیشینه تا حدودی میتواند به ما در رفع ابهام کمک کند. نیجریه کشوری است با جمعیت بسیار زیاد مسلمان در غرب آفریقا که بهعنوان یک کشور قدرتمند نفتخیز در اپک مطرح است.
از طرفی با توجه به این که سالیان سال این کشور در دست نیروهای نظامی اداره شده و حتی امروز هم میشود گفت که نظامیان، پشت پردهی قدرت را در دست دارند، به نظر میرسد که قدرتمندان کودتاچی ایران هم توانستهاند تا حدودی با دولتمندان نظامی نیجریه به توافقهایی دست پیدا کنند. لذا به نظر من تاحدودی موضوع میتواند درست باشد.
فرزاد فرهنگیان
اگر فرض بگیریم که این محموله واقعاً از مبدأ ایران آمده است، مقصد نهایی این اسلحهها به نظر شما کجا بوده است؟ گمانهزنیهایی وجود داشته، اما میخواهم بدانم آیا خود نیجریه به این سلاحها نیاز داشته یا به نظر شما این سکویی برای مقصد بعدی بوده است؟
خود نیجریه مشکلات داخلی دارد؛ مشکلاتی که بین مسلمانان و مسیحیان در شمال و جنوب این کشور از دیرباز بوده است. اگر بخواهیم یک آنالیز سیاسی از موضوع داشته باشیم، چند گزینه مطرح است. اولاً این موضوع میتواند در راستای نفوذ ایران و تعمیق این نفوذ در منطقهی غرب آفریقا تحلیل و ارزیابی شود که بدینترتیب ایران هم میتواند از این طریق نفوذ خود را در کل منطقهی غرب آفریقا و مهمترین کشور مسلمان آن که نیجریه هست، گسترش دهد.
دوم اینکه میتواند مقصد نهایی این کشتی یا کشتیهای مشابه با محمولههای مشابه جای دیگری باشد. مثلا در سودان باشد که باز میتوان گفت که روابط حسنهای از قدیم میان ایران با دولت عمرالبشیر وجود داشته است. پس در واقع این محموله میتواند برای آنجا هم حمل شود. میتوان گفت که محمولههایی از این دست میتواند در همان نیجریه برای اهداف درازمدت ذخیره شود. به نظر میرسد که افشای این محموله در رسانهها و رسانهای کردن این موضوع نشان میدهد بحث فسادی که در ابتدای صحبتم به آن اشاره کردم، همچنان در این کشور به عینه دیده میشود.
در واقع نیجریه، هم متحد جمهوری اسلامی و دولت ایران است، و هم در عین حال با افشای این موضوع به نوعی به اتحاد و پیمان مخفی خودش با دولت ایران خیانت کرده است؟
به نظر این طور میآید. در واقع ما از قدیم نیجریه را به این معنا میشناختیم که افرادی هستند به دنبال سودطلبی و سودجویی. پس میتوان گفت با رقم بالاتری این موضوع را افشا و رسانهای کردهاند.
خود جمهوری اسلامی در آفریقا به دنبال چه میگردد؟ اخیراً منوچهر متکی هم سفری به آفریقا کرده است. به نظر میرسد جمهوری اسلامی به دلیل انزوای بینالمللیای که داشته است، بهویژه در این یکسال و نیم اخیر، دنبال متحدان جدیدی در آفریقا میگردد. جایگاه دیپلماتیک جمهوری اسلامی در آفریقا پس از بحرانهای اخیر چگونه است؟
در واقع از سالهای نخست پس از پیروزی انقلاب، نگاهی که ایران به کشورهای آفریقایی داشته، در همین زمینه ارزیابی شده است. البته تا مقطعی هم به نوعی از این کشورها دست کشیده شد، اما باز امروز با تحولات اخیر و همچنین بایکوت جهانیای که جمهوری اسلامی با آن مواجه است، به نظر میرسد دوباره رویکرد نزدیکی به کشورهای آفریقایی را در دستور کار دارد. با توجه به اینکه این کشورها هم به شدت فقیرند و هم متأسفانه دولتمردان بسیار فاسدی دارند، روابط این چنینی را میشود در این مسیر تحلیل کرد. یعنی برای خروج از انزوای بینالمللی، آرای این کشورها بهکار میآید.
آیا جمهوری اسلامی پیش از این از آفریقا و کشورهای آفریقایی برای مقاصد نظامی در خصوص خاورمیانه استفاده کرده و یا ممکن است استفاده کند؛ بهویژه برای کمک به حماس، جهاد اسلامی و حزبالله لبنان بهعنوان سکو یا توقفگاهی که به نوعی مقصد اولیه را گم کند؟
تا جایی که من اطلاع دارم، نمیتوانم به این پرسش شما با اطمینان پاسخ دهم، ولی بههرحال جزو مناطقی است که میشود روی آن حساب کرد. همانطور که گفتم آفریقا بهعنوان قارهای که بهلحاظ فرهنگی نزدیکیها و مشترکاتی با ایران دارد و همچنین فقر مفرطش، میشود گفت تاحدودی میتواند جولانگاه خوبی برای اهداف جمهوری اسلامی باشد. همچنین با توجه به این که ایران با چین نیز بر سر کسب بازارهای دست نخوردهی اقتصادی در آفریقا به نوعی رقابت دارد، آفریقا مطمع نظر بوده و خواهد بود.
با این اوصاف همچنان ابهامات زیادی در خصوص محمولهی سلاح و مهمات کشف شده در نیجریه وجود دارد که فرضیههای موجود را به چالش میکشاند. مهمترین آن علت حمل اینهمه سلاح و مهمات به غرب آفریقا و بعد مقاصد دیگر است. مگر مسیر همیشگی ارسال سلاح ایرانی برای لبنان و فلسطین از طریق عراق و سوریه چه مشکلی پیدا کرده که ایران دنیا را دور زده است و از کشوری در غرب آفریقا کمک میگیرد؟
چند سال پیش، در دوره خاطراتخوانیهایم نشد که «خاطرات زندان» شهرنوش پارسیپور را بخوانم. به هر حال چند سالی است که کتابهای زیرزمینی آسان و ارزان به دست میآیند. دست به دست میگردند و دیده میشوند و خوانده میشوند. البته نه آنقدر که کتابهای زیرزمینی پراگ در دورهی اشغال خوانده میشدند. ایوان کلیما در کتاب «روح پراگ» تصویر جالبی از آن دوران به دست میدهد.
شهرنوش پارسیپور و خاطرات او از زندان
پس از پایان بهار پراگ و حملهی شوروی، جریانهای زیرزمینی به راه میافتد. کلیما، هاول، هرابال و تعدادی دیگر از نویسندگان آن زمان در جلسات غیررسمی به مباحثات ادبی و داستانخوانی میپردازند. آنها به تدریج دست به انتشار زیرزمینی آثار خود میزنند و این حرکت در ابعاد گستردهتر ادامه مییابد. آنگونه که ایوان کلیما در مصاحبه با فیلیپ راث میگوید، هزاران عنوان کتاب در زمانهی اوج سرکوبها و سانسورهای حکومت کمونیستی منتشر میشود.
حال این سؤال پیش میآید که با این شدت و حدت سانسور در زمانهی ما، چگونه است که شبکهی گستردهای در جهت انتشار زیرزمینی کتاب شکل نمیگیرد.در کشور ما با وجود شرایط سخت و محدود انتشار، همچنان انتشار کتاب از مجرای رسمی، اعتبار و رسمیت بیشتری دارد. اگر به آنجا میرسیدیم که مثل روزگار اختناق پراگ انتشار غیررسمی بر انتشار رسمی پیشی میگرفت شاید این همه انتظار و سرخوردگی، اشتیاق و استعداد نویسندگان معاصر ایران را نابود نمیکرد.
هنوز هم نویسندگان ما چشم به دریچهی تنگ و تاریک ممیزی ارشاد میدوزند تا کی چهره اصلاحشدهی کتابشان رخ بنماید. جالب اینجاست که نویسندگان مهاجر هم انتشار رسمی و داخلی اثرشان را به انتشار توسط ناشران ایرانی در کشورهای دیگر ترجیح میدهند. این یادداشت، جای گستردن این موضوع نیست. به وقتش درباره ادبیات زیرزمینی یا به قول فیلیپ راث «ادبیات سانسور نشده» در جای خود خواهم نوشت، با این پرسش محوری که چرا تشکلهای زیرزمینی در جامعهی ادبی ما شکل نمیگیرد؟ و یا حتا این پرسش که چرا آدمهای ادبیات میلی ناخودآگاه به گریز از یکدیگر دارند؟
و اما خاطرات زندان. این کتاب را تازگی خواندهام. تعریفش را از بر و بچههای نویسنده شنیده بودم. چند وقت پیش شبی در خانهی دوستی روی میزی کنار کتابخانه یافتمش. من هم که زمانی، کتابخاطراتباز بودهام و از طرفی به آثار خانم پارسیپور هم بیعلاقه نیستم، کتاب را از دوستم قرض گرفتم و شروع کردم به خواندن. شاید بیست - سی صفحهای جلوتر نرفته بودم که دیدم اوضاع خراب است.
مثل بیشتر کتابهای منتشرشدهی آن ور آبی پر از نقائص شدید فنی است. از دستنوشتهها و خطخطیهای حاشیه برخی صفحات گرفته تا جابه جا شدن صفحات و کج و معوجی صفحهبندی و غلطهای دیکتهای. همهی اینها را میشد بخشید اما مشکل نوشتاری را نه.نویسندهی خاطرات، نویسندهای است که حداقل یکی دو اثرش همچنان خوانده میشود و علاقهمندان خودش را دارد.«طوبا و معنای شب» را به یاد میآوردم و شیفتگی نوزدهسالگیام را نسبت به این رمان و نویسندهاش.
اما این کتاب خاطرات، لذت خوانش مرا دچار اختلال کرد. تا آنجا که میدانم خاطرات باید در نظم و منطقی روایی تعریف شود و همه چیز تا آن جا که حافظه یاری میکند باید سر جای خودش باشد. و یا اگر قرار است روایتی نو برای خاطرات کهنه برگزید، پس چه بهتر که از قوانین مرسوم خاطرهنویسی دور شویم و دل به روایتی رمانوار بسپاریم.
اما خشمگین شدم و ناامید از نویسنده محبوب نوزدهسالگی که نه به آن راه وفادار مانده و نه راه جدیدی برای گفتن سرگذشتش پیدا کرده؟ شهرنوش پارسیپور زحمت بازخوانی و ویرایش کتاب را بر خود ضروری ندانسته و خواننده را دچار مشکلات متعدد میکند:نویسندهی خاطرات، در دو سه بخش از نوشتار خود به ماجرا و یا نامی اشاره میکند و وعده میدهد که در فصلهای بعد راجع به آن مفصلتر خواهد نوشت.
به عنوان مثال در جایی از کتاب از دختری با نام فرضی «آزیتا» نشانیهای خاصی میدهد که گویا همان سیبا معمارنوبری است که در کتاب «دوزخ روی زمین» نوشتهی ایرج مصداقی (انتشارات آلفابت ماگزیما، سوئد) به کرات از او نام برده شده. پارسیپور از ماجرای جالب دگرگونی روحی و روانی این زن که از توابین معروف بند زنان بوده، به سرعت میگذرد.
حالا که نام این فرد به میان آمد، بد نیست اشارهای بکنم به خاطرات او که در سه جلد منتشر شده. جلد اول با نام سیبا، جلد دوم با نام سیبا- زینب و جلد سوم با نام زینب. این کتابها توسط نشر نیما در آلمان، منتشر شدهاند. سیبا معمارنوبری که از فعالین گروه سهند (اتحاد مبارزان کمونیست) بوده در سال ۱۳۶۰ دستگیر میشود و در سال ۱۳۶۵ از زندان آزاد میشود.
سیبا معمار نوبری، زندانی تواب که از نظر شخصیتی متحول شد
او دورهی محکومیت خود را در واحدهای قزل حصار، اوین و مدتی را هم در «جعبهها» یا همان «قبرها»ی معروف حاج داوود میگذراند و درست در همین جعبههاست که تعادل روحی خود را از دست میدهد و به طرز غریبی دچار دگرگونی شخصیتی میشود. پس از تواب شدن، نام خود را به زینب تغییر میدهد و در راستای تحول همبندان خود بسیار تلاش میکند.
او پس از آزادی از زندان و ازدواج با یک پاسدار و سپس جدایی از او راهی آلمان میشود. دورهی دیگر دگرگونی او فرا میرسد. او چند سال بعد به یکباره اعتقادات پرشور مذهبی خود را کنار میگذارد و تا امروز که در آلمان زندگی میکند، همچنان در دورهی سوم تحولات شخصیتی خود مانده و با نام جدید زیبا ناوک شعر، مقالات اجتماعی و روانشناسی مینویسد.
او به طرز غلوآمیزی در حرفهای خود از آزادی بیقید و شرط، فرهنگ برهنگی و مسایل روانشناختی حرف میزند. غرض از ذکر بیوگرافی مختصر سیبا معمارنوبری این است که برسم به تفاوتی که میان این دو گونه خاطرات وجود دارد.سیبا یا همان زیبا ناوک امروزی، تجربهی چندانی در زمینه ادبیات ندارد. تنها تجربهی او در این زمینه همان چند نوشتهی ضعیفی است که خودش اصرار دارد آنها را شعر بنامد.
اما خاطرات او در سه مجلد که البته نسخهی الکترونیک آن هم در اینترنت موجود است، برتری خاصی بر خاطرات پارسیپور دارد. درست است که زبان در آن خاطرات سهگانه چندان پالوده و سالم نیست اما نوع روایت ماجراها و تقسیمبندی زمانی حوادث و ذکر جزییات به گونهای است که خاطرات را به لحاظ تاریخی و توصیف واقعیت یک برهه زمانی خاص، قابل اتکا و خواندنی میکند.
اهمیت این «مقایسه» برای من خواننده که در فاصلهی زمانی کمی این دو روایت را خواندهام، در این است که هر دو روایت مربوط به یک برهه زمانی و مکانی مشترک است: فضای مشترک زندان زنان و ویژگیهای آن در نیمه اول دهه شصت. جالب است سوژه مشترکی به نام «جعبه» یا «دستگاه» که هم در خاطرات ایرج مصداقی و هم در خاطرات سیبا معمارنوبری به تفصیل و با ذکر جزییات داستانی بیان شده در خاطرات پارسیپور به اختصار بیان شده و وجه شکنجهآور آن به هیچ وجه برجسته نیست.
از دیگر نکاتی که خوانش یک کتاب خاطرات را دچار مشکل میکند، عدم پایبندی به زمانبندیها و ذکر تاریخهاست. پارسیپور تا اواسط کتاب، تاریخ وقوع حوادث را بیان میکند و پس از آن فراموش میکند که تاریخهای واقعی را ذکر کند و همین فراموشی، جذابیت پیگیری توالی رویدادها را از بین میبرد. به طور کلی شلختگی روایی و مضمونی در این کتاب بزرگترین ایراد است و برای خواننده توجیهپذیر نیست.
شاید آن دسته از دوستانی که با خواندن این کتاب هیجانزده شده و خواندن آن را به هم توصیه میکنند، برای اولین بار است که با این تصویر از زندانهای آن زمان رو به رو میشوند. در واقع هیجان آنها بیشتر برخاسته از آگاهی یافتن و دانستن اولیه است. اگر سرکی به خاطرات دیگران بکشند، شاید احاطهی بیشتری داشته باشند بر دادههایی که در یک کتاب خاطرات با آن رو به رو میشوند. آن وقت اندکی دقیقتر و آگاهتر با کتاب روبه رو میشوند و کاستیهای غیرمنطقی و جبرانناپذیر آن را میبینند.
کاش خانم پارسیپور که« طوبا و معنای شب» را پس از چندبار بازنویسی به ناشر سپرد، خاطراتش را هم یک بار مرور میکرد. حیف است از نویسندهای که دوستش داریم، خاطراتی مغشوش و پر غلط و آشفته بخوانیم. حیف است نویسندهای که برخلاف همبندان خود، نوشتن بلد است، خاطراتش از خاطرات دیگرانی که نویسنده نیستند، فروتر باشد. و مهمتر از همه حیف است که آدم این همه حرف خواندنی در سرگذشتش داشته باشد و آن را شتابزده و سرهمبندی شده در قالب یک کتاب جا دهد.
... و حیف که هنوز و همیشه، جوانیها و خاطرههایی در گور و گودال زندانهای جهان گم میشوند و...
در پی اعتراضات چند روز اخير به انحلال دانشگاه علوم پزشکی ايران، کميسيون بهداشت و درمان مجلس ايران در جلسهای با وزير بهداشت اين کشور خواهان توقف روند انحلال اين دانشگاه شد.
امروز نيز اعتراضات به انحلال دانشگاه علوم پزشکی ايران ادامه داشت. به گزارش خبرگزاری کار ايران (ايلنا)، جمعی از دانشجويان اين دانشگاه در حالی که پلاکاردهای اعتراضی در دست داشتند، در مقابل مجلس تجمع کردند.
اين دانشجويان که خواستار واکنش نمايندگان نسبت به اين مسئله بودند، دو روز گذشته نيز دست به تحصن اعتراضی زده بودند.
از سوی ديگر پس از اظهار نظرهای مختلف نمايندگان مجلس مبنی بر «ناگهانی بودن» و «غيرقانونی بودن» انحلال دانشگاه علوم پزشکی ايران، سرانجام ظهر امروز، مرضيه وحيد دستجردی، وزير بهداشت، در کميسيون بهداشت مجلس حضور يافت تا توضيحاتی در اين رابطه ارائه دهد.
رئيس کميسيون آموزش مجلس: معاونت نيروی انسانی رئيس جمهور میخواهد طرح خروج نيروها از تهران را به هر ترتيبی که شده عملی کند
به گزارش خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا)،علی عباسپور، رئيس کميسيون آموزش و تحقيقات مجلس، درباره اين ديدار اعلام کرد که دلايل مطرح شده از سوی وزير بهداشت برای انحلال اين دانشگاه برای وی و تعداد ديگری از اعضای کميسيون قانعکننده نبود و به همين خاطر نمايندگان از وزير خواستهاند روند انحلال متوقف شود تا بتوانند بحث را بهصورت «علمی و منطقی» پيگيری کنند.
به گفته عباسپور در اين نشست دو محور اساسی يعنی استان شدن کرج با نام استان البرز و نيز سکونت ۱۸۰۰ نفر از هفت هزار نفر پرسنل اين دانشگاه در کرج، به عنوان دو محور اساسی که به انحلال دانشگاه علوم پزشکی ايران انجاميد، مطرح شد.
وی گفت لطفالله فروزنده، معاون توسعه مديريت و سرمايه انسانی محمود احمدینژاد، رئيس جمهور ايران، پيشنهاد انتقال دانشگاه علوم پزشکی ايران به کرج را مطرح کرده است و وزير بهداشت نيز اعلام کرده که شبکه بهداشت آن را میتوانيم منتقل کنيم اما بخش آموزش و پژوهش آن را در دانشگاههايی مثل دانشگاه تهران جهت ارتقاء سطح آن ادغام میکنيم.
در نتيجه شبکه بهداشت اين دانشگاه به کرج منتقل شد، بخش سلامت و بهداشت آن که مربوط به تهران بود به دانشگاه شهيد بهشتی واگذار گرديد و بخش آموزش و تحقيقات آن نيز به دانشگاه علوم پزشکی تهران محول شد.
عباسپور راه حل اين موضوع را ساختن دانشگاه در استان البرز عنوان کرد و گفت بخش خصوصی همواره خواهان چنين کاری است اما وزارت بهداشت با آن مخالفت میکند.
علی باغبانيان، عضو هيئت علمی دانشگاه علوم پزشکی ايران: دانشگاه علوم پزشکی شهيد بهشتی نيز منحل خواهد شد
وی طرح خروج کارمندان از تهران که توسط دولت ابلاغ شده است را عاملی در انحلال دانشگاه علوم پزشکی خواند و گفت: «موضوع آن است که ما شعاری تحت عنوان خروج نيروها از تهران دادهايم و بعد الزام کردهايم که ۴۰ درصد از پرسنل از تهران بروند، اما اين امر در پايان مرداد تحقق نيافت، يعنی شعری گفتهايم که در قافيهاش ماندهايم.»
وی افزود: «حالا معاونت نيروی انسانی رييس جمهور میخواهد آن را به هر ترتيبی که شده عملی کند.»
از سوی ديگر حسينعلی شهرياری، رئيس کميسيون بهداشت و درمان مجلس پس از برگزاری نشست ويژه کميسيون با وزير بهداشت گفت استدلالهای وزير بهداشت اعضای اين کميسيون را قانع نکرد و به همين دليل مقرر شد کميته ويژهای در اين رابطه در مجلس تشکيل شود.
همزمان با اين مذاکرات خبرگزاری فارس امروز به نقل از علی باغبانيان، عضو هيئت علمی دانشگاه علوم پزشکی ايران خبر داد که بهدنبال انحلال دانشگاه علوم پزشکی ايران، دانشگاه علوم پزشکی شهيد بهشتی نيز منحل خواهد شد.
باغبانيان خاظرنشان کرد که شورای عالی انقلاب فرهنگی تنها ارگانی است که حق انحلال دانشگاهی را دارد و انحلال دانشگاهها در حوزه اختيارات وزير بهداشت و وزارت بهداشت نيست.
دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی ايران در مرداد ۱۳۵۲ با عنوان «مرکز پزشکی شاهنشاهی» بنيانگذاری شد. اين دانشگاه چهارمين دانشگاه برتر علوم پزشکی در ايران به شمار میرود.
رئیس جمهور افغانستان در یک سفر از پیش اعلام نشده به ولایت پکتیکا در جنوب شرق افغانستان هممرز با مناطق قبایلی پاکستان رفت.
حامد کرزی که در گردهمایی بزرگان محلی پکتیکا در شهر شرنه، مرکز این ولایت سخن میگفت ضمن دعوت از طالبان از آنان خواست تا خشونت را کنار بگذارند و با پذیرفتن صلح در بازسازی کشورشان سهیم شوند.
در این سفر شماری از وزیران کابینه دولت افغانستان و نمایندگان پکتیکا در شورای ملی، سفیر آمریکا و مسئولان محلی، حامد کرزی را همراهی میکردند.
آقای کرزی با اشاره به وجود مراکز هراسافکنی در بیرون از مرزهای افغانستان، از نظامیان بینالمللی خواست تا جنگ با تروریسم را در خارج از این کشور دنبال کنند.
کرزی: درمیان مردم ما القاعده نیست؛ پس این جنگ در میان مردم و روستاهای ما معنا ندارد
وی گفت: «ما تا جایی با جامعه بینالمللی همراه خواهیم بود که آنان در جایی که تروریستها حضور دارند، بجنگند. درمیان مردم ما القاعده نیست؛ پس این جنگ در میان مردم و روستاهای ما معنا ندارد.»
ناتو تأیید کرده است که شورای رهبری طالبان در شهر کویته و مناطق قبایلی شمال غرب پاکستان حضور دارد و از همین رو تاکنون بارها مناطقی از پاکستان هدف حمله جنگندههای بدون سرنشین آمریکایی قرار گرفته است.
در همین حال حامد کرزی گردهمایی مردم پکتیکا گفت که «وی در این راستا با آمریکا گفتوگوهای مفصلی را شروع کرده است.»
همچنين رئیس جمهور افغانستان در این سفر به مردم پکتیکا وعده داد تا ۴۰ میلیون دلار را برای بازسازی امور زیربنایی، از جمله جادهها، مدارس و بیمارستانها به مصرف رساند.
مهدی کروبی از رهبران مخالف دولت ایران از مهدی خزعلی، مدیر انتشارات حیان خواسته تا به اعتصاب غذایش پایان دهد.
به گزارش تارنمای سحامنیوز، کروبی روز یکشنبه ٩ آبان ماه جاری با حضور در منزل خزعلی، خواهان «صبر و استقامت» همسر وی شد.
مهدی خزعلی چهارشنبه ٢١ مهرماه گذشته پس از احضار به دادسرای انقلاب زندان اوین، بازداشت و به بند ٢٠٩ منتقل شد.
اتهام وی «اقدام علیه امنیت ملی و تشویش اذهان عمومی» اعلام شده است. خزعلی بیش از هشت روز است که به دلیل «اعتراض به بازجوییها و تحت فشار قرار گرفتن» دست به اعتصاب غذا زده است.
وی هشتم تیرماه سال ١٣٨٨ نیز پس از حضور در دادگاه ویژه روحانیت استان تهران بازداشت و ۳۱ تیر ماه با وثیقه ٢٠ میلیون تومانی آزاد شده بود.
پس از بازداشت وی در تیرماه ٨٨، روزنامه اسرائیلی جیروزالیم پست نوشت یک وبلاگنویس ایرانی به اتهام نسبت دادن تبار یهودی به رئیسجمهور ایران بازداشت شد.
مهدی خزعلی، احمدینژاد را «بیمار روانی» خوانده و خواهان درمان وی شده بود
مهدی خزعلی که از منتقدان محمود احمدینژاد، رئیسجمهور ایران است، با انتشار مطالبی در تارنمای شخصیاش، احمدینژاد را «بیمار روانی» خوانده و خواهان درمان وی شده بود.
وی همچنین میگوید که احمدینژاد «یهودیزاده» است و به همین دلیل نام خانوادگیاش را «تغییر» داده است.
خزعلی سال گذشته پیش از بازداشتاش در تارنمای شخصیاش نوشته بود: ««نمیدانم در من چه روحانیتی دیدهاند که مرا به این دادگاه احضار نمودهاند.»
بر طبق قوانین ایران، دادگاه ویژه روحانیت به اتهامات روحانیون رسیدگی میکند اما خزعلی روحانی نیست و پزشک است.
مهدی خزعلی فرزند آیتالله ابوالقاسم خزعلی، عضو مجلس خبرگان رهبری و از روحانیون تندروی حامی دولت است.
آیتالله خزعلی سال گذشته با انتشار اطلاعیهای از فرزندش اعلام برائت کرد.
وی در این اطلاعیه نوشته بود: «مدت مدیدی است پسرم مهدی خزعلی از راه مستقیم منحرف شده، درست در خط مقابل قرار گرفته؛ هر چه نصحیت میکنم و برای هدایتاش متوسل به اولیای خدا میشوم، اثر نمیکند.»
آیتالله خزعلی افزوده بود: «دیگر کاسه صبرم لبریز شده (و) با او صحبت نمیکنم و حرفهای نامناسب او را بر نمیتابم.»
وی همچنین در این اطلاعیه گفته بود که «خداوند مقتدر، رهبر و رئیسجمهور عزیز را از شر او (مهدی خزعلی) محفوظ بدارد.»
مهدی خزعلی در واکنش به اطلاعیه پدرش گفت: «مسأله رفع ظلم و استبداد است و بر همگان واجب و اذن پدر شرط نیست.»
کمیتههای بینالمللی علیه سنگسار و اعدام میگویند که «دستور اجرای حکم اعدام» سکینه محمدی آشتیانی به بخش اجرای احکام زندان تبریز فرستاده شده و او در چند روز آینده اعدام میشود.
به گزارش تارنمای رسمی کمیته بینالمللی علیه سنگسار، هوتن کیان، وکیل خانم آشتیانی نیز در جریان بازجوییها «شکنجه» شده است.
پسر سکينه محمدی آشتيانی، شهریورماه گذشته گفته بود که مقامات زندان تبريز برای مادرش يک اعدام نمايشی ترتيب داده و سلامت روانی وی در معرض خطر قرار دادند.
به گزارش گاردين، سجاد قادرزاده پسر سکينه محمدی آشتيانی، گفت که روز شنبه ششم شهریور ٨٩ مقامات زندان تبريز به مادر وی اعلام کردند که فردای آن روز حکم اعداماش به اجرا درخواهد آمد اما اين حکم اجرا نشد.
کمیتههای بینالمللی علیه سنگسار و اعدام همچنین خواهان اقدام «فوری و گسترده جهانی» برای نجات جان سکینه محمدی آشتیانی و آزادی هوتن کیان، سجاد قادرزاده، فرزند خانم محمدی آشتیانی و دو خبرنگار آلمانی شدهاند.
کمیتههای بینالمللی علیه سنگسار و اعدام خواهان اقدام «فوری و گسترده جهانی» برای نجات جان سکینه محمدی آشتیانی شدهاند
غلامحسین محسنی اژهای، دادستان کل ایران و سخنگوی قوه قضاییه این کشور، روز گذشته در یک نشست خبری در تهران گفت که پرونده دو آلمانی که مهرماه گذشته در تبریز بازداشت شدند، به دادگاه ارسال نشده است.
اين دو خبرنگار آلمانی شامگاه يکشنبه ۱۸ مهرماه هنگامی که برای گفتوگو با سجاد قادرزاده، پسر سکينه محمدی آشتيانی، زن محکوم به سنگسار، و جاويد هوتنکيان، وکيل خانم آشتيانی به دفتر هوتنکيان رفته بودند٬ در دفتر کار اين وکيل دستگير شدند.
دولت آلمان از ايران درخواست کرده که هر چه زودتر دو روزنامهنگار آلمانی بازداشتشده را آزاد کند.
سکینه محمدی آشتیانی از سوی دادگاهی در ایران به اتهام رابطه نامشروع به سنگسار متهم شدهاست. حکم سنگسار وی چندی پیش در پی فشارهای بینالمللی و اعتراض مدافعان حقوق بشر تعلیق شد. وی همچنین به دست داشتن در قتل همسرش نیز متهم شده است.
رامین مهمانپرست، سخنگوی وزارت امور خارجه ایران ١٨ شهریور ٨٩ از توقف محاکمه سکینه محمدی آشتیانی به اتهام زنا خبر داده بود.
مهمانپرست در گفتوگو با پرس تیوی، شبکه تلویزیونی انگلیسی زبان ایران، دلیل توقف محاکمه محمدی آشتیانی به اتهام زنا را «بررسی مجدد پرونده» اعلام کرده بود و افزوده بود که محاکمه او به اتهام قتل در حال اجرا است.
لولا داسیلوا، رئیسجمهور برزیل ١٠ مردادماه گذشته از محمود احمدینژاد، رئیسجمهور ایران خواست تا اجازه دهد که کشورش به سکینه محمدی آشتیانی «پناهندگی» دهد. اما ایران این پیشنهاد را نپذیرفت و آن را «توطئه غرب برای دخالت در روابط کشورها» توصیف کرد.
روزنامه کیهان چاپ تهران هشتم شهریور ٨٩ در تندترین واکنش به اعتراضات جهانی علیه حکم محمدیآشتیانی، کارلا برونی، بانوی اول فرانسه را به دلیل حمایت از سکینه محمدی آشتیانی «فاحشه» خطاب کرد.
مدتی پیش کارلا برونی با انتشار نامه سرگشادهای نسبت به حکم سنگسار سکینه محمدی آشتیانی اعتراض کرده بود.
در پی اجرای طرح «امنيت محلهمحور» در تهران، سردار حسين ساجدینيا، فرمانده انتظامی تهران بزرگ اعلام کرد بيش از ۱۰۰ نفر از «اراذل و اوباش نامدار» تهران با حکم مراجع قضائی دستگير شدند.
به گزارش خبرگزاری مهر، سردار ساجدینيا گفت افراد دستگيرشده پيش از اين شناسايی شده بودند و ۴۰۰ نفر ديگر نيز در طول شبهای آينده بازداشت میشوند.
فرمانده انتظامی تهران بزرگ اعلام کرد از ابتدای آبانماه که طرح «امنيت محلهمحور» در تهران آغاز شده است تمام پليسهای تخصصی در سطح شهر تهران مجرمان را شناسايی کردهاند.
وی با بيان اينکه «مردم از اين طرح حمايت کردهاند»، افزود افراد دستگيرشده ۹۴ مرد و ۶ زن بودند که از آنان «۹ قبضه سلاح گرم، چندين دستگاه موتورسيکلت مسروقه، مشروبات الکلی و سلاحهای سرد کشف و ضبط شده است.»
سردار ساجدینيا آمادگی پليس برای گرداندن دستگيرشدگان در سطح محلات را «برای عبرت ديگران» اعلام کرد
ساجدینيا همچنين گفت هفت مرد و چهار زن ديگر نيز در رابطه با قاچاق مواد مخدر دستگير شدهاند.
به گفته سردار ساجدینيا ميانگين سنی افرادی که شب گذشته از سوی پليس دستگير شدند بين ۱۹ تا ۳۰ سال است.
وی اعلام کرد که در طرح کنترل مجرمان، افراد دستگيرشده موظف هستند تا هر هفته يک بار خود را به پايگاههای پليس معرفی کنند تا تمام تحرکات آنان کنترل شود.
فرمانده انتظامی تهران بزرگ آمادگی پليس برای گرداندن دستگيرشدگان در سطح محلات را «برای عبرت ديگران» اعلام کرد. وی گفت اين اقدام در صورت اجرا بر اساس دستور مراجع قضايی انجام میگيرد.
سردار حسين ساجدینيا، رئيس پليس تهران بزرگ روز ۸ آبانماه از آغاز طرح «امنيت محلهمحور» در ۸۰۰ نقطه تهران با استقرار نيروهای عملياتی خبر داده بود.
وی با بيان اينکه «دو هزار نقطه برای برخورد با مجرمان در سطح محلات شناسايی شدهاند»، افزوده بود: «از امروز به بعد حضور نيروهای پليس در سطح محلات بسيار گسترده است تا امنيت را در سطح محلات تأمين کنيم.»
جمهوری اسلامی ايران تاکنون طرحهای مختلفی را در زمينه مبارزه با جرمهای اجتماعی به اجرا گذاشته است. برخوردهای خشن نيروی انتظامی در اجرای اين طرحها همواره مورد انتقاد مدافعان حقوق بشر بوده است.
افراد و نهادهای پشتيبان حقوق بشر، خبرهايی از اينگونه طرحها منتشر کردهاند که نشان از نقض حقوق بشر دارد. بسياری از اين خبرها هيچ گاه مورد تأييد رسمی حکومت ايران قرار نگرفتهاست.
از جمله اين خبرها، انتقال افراد دستگير شده به بازداشتگاه کهريزک و شکنجه دادن آنان بود که برخی از اين افراد بلافاصله و بدون محاکمه قانونی اعدام شدند.
به گزارش سازمان عفو بينالملل در سال ۲۰۰۹ ميلادی در ايران بيش از ۴۰۰ نفر اعدام شدهاند که طبق گزارشهای رسمی بيشتر اين افراد در رابطه با اينگونه جرمهای اجتماعی بازداشت شده بودند.
چرخ و فلکی عظیم وسط میدان دام در مرکز شهر آمستردام، آدمها را به وسوسهی چرخیدن و دور زدن آسمان میاندازد. در بعدازظهر شلوغ روز شنبه سیام اکتبر، در این میدان جای سوزن انداختن نیست، اما درست چند صدمتر آن طرفتر در کنار اولین کنیسهی بزرگ یهودیان اروپا که در قرن هفدهم ساخته شده، بیش از هزار نفر از شهروندان در پناه درختان به خزان نشسته گرد آمدهاند.
آنها به دعوت پلاتفرم «مبارزه با نفرتپراکنی و نژادپرستی» در اعتراض به کابینهی جدید، حزب دست راستی آزادی و رهبرش خیرت ویلدرز به این فراخوان پاسخ مثبت دادهاند. این پلاتفرم سیاستهای جدید دولت را در حمایت آشکار از حزب آزادی و تبعیض قائل شدن نسبت به مهاجران مسلمان محکوم میکند. این تظاهرات با پشتیبانی دهها سازمان و جمعیت و ازجمله «کمیتهی فلسطین هلند» و «کمیتهی صدای متفاوت یهودیان » برگزار شد.
گردهمایی در میدانی به نام بارانداز و در کنار مجسمهای به همین نام برگزار شد. مجسمهی یادبود اعتصاب کارگران بنادر هلند در سال ۱۹۴۱ که به اعتصاب فوریه معروف است؛ اعتصابی سراسری علیه اشغالگران آلمانی در جنگ بینالملل دوم.
در این تظاهرات هلندیها از هر رنگ، قوم و مذهب حضور دارند، اما تنها چند زن با حجاب در میان مردم دیده میشوند. از آنجا که خیرت ویلدرز، خواهان مجازات باحجابها و لغو حجاب در این کشور است، بدون شک تعداد بیشتری از زنان باحجاب باید در این اعتراض حضور داشته باشند. در ابتدای برنامه، خوانندهای ترانههای معروف باب دیلان را میخواند، گروهی دلقک زن و مرد با کلاهگیسهای بلوند شبیه موهای ویلدرز، سر و روی خود را خونآلود کرده و با ساز و دهل وارد میشوند.
آنها در وسط جمعیت پشتهای انسانی میسازند که روی هم آوار شدهاند. دهها عکاس به طرفشان هجوم میآورند. منظرهی فوقالعادهای است. اینان بازیگران یک نمایشی کمدی هستند با شعارهای «خون، خون بر دستان ما»، «حزب ما به جای آزادی نفرت میپروراند»، «به ما طرفداران نفرت و تفرقه بپیوندید».
از سوی دیگر میدان گروهی از هم جنسگرایان مخالف نفرتپراکنی و تبعیض هم با سر و صدا و شعار علیه خیرت ویلدرز وارد میشوند. در این میان سخنرانان با صلابت تمام علیه تبلیغ سیاست تفرقهافکنی میان مردم هلند، علیه نفرتپراکنی علیه مسلمانان این کشور و علیه تبلیغ رسمی نژادپرستی از تریبون رسمی حزب آزادی در مجلس هلند سخن میگویند.
خیرت ویلدرز، سیاستمدار عوامگرای هلندی اخیراً در پارلمان هلند ادعا کرد که در دین اسلام اصلی به نام «تقیه» وجود دارد که بر مبنای آن مسلمانان در شرایط دشوار و بنا بر مصلحت افکار واقعی خود را پنهان میکنند و خود را با اکثریت جامعه موافق نشان میدهند. به همین خاطر او وفاداری سیاستمداران مسلمان هلندی با پیشینهی مهاجرت را، به قانون اساسی و امنیت ملی مورد تردید قرار میدهد.
او خواهان لغو قانونی است که بر مبنای آن جامعهی مهاجران مراکشی و ترک میتوانند دو ملیت و دونوع پاسپورت داشته باشند. او البته با سیاستمدارانی که هم تابع کشور هلند و هم ملیت غربی دیگری دارند، مخالفتی ندارد. این موضعگیری باعث اعتراض اپوزیسیون مخالف به خاطر زیر پا گذاشتن قانون و تبعیض آشکار نسبت به مسلمانان این کشور شده است.
در گردهمایی روز شنبه، محمد رابای، نمایندهی سابق چپهای سبز در پارلمان با محکوم کردن خیرت ویلدرز میگوید مبارزه با فاشیسم در هلند در اینجا به طور رسمی آغاز میشود. او میپرسد: چرا امروز نمایندگان اتحادیههای کارگری در اینجا حضور ندارند؟
سخنران بعدی یوپ هامبرگر، رئیس کمیتهی صدای متفاوت یهودیان، به شدت به ویلدرز حمله میکند و او را امام بلوندی مینامد که کاری جز نفرتپراکنی، تبعیض و تبلیغ علیه اسلام و مسلمانان نکرده است. او میگوید: ما در این مکان مقدس ایستادهایم، جایی که یهودیان در قرن هفدهم میتوانستند در امنیت زندگی کنند و نخستین کنیسهی بزرگ خود را در اروپا بسازند. و هم در مکانی که مبارزهی قهرمانانه علیه فرستادن یهودیان به کورههای گاز در جریان بود. جایی که کارگران بارانداز در سال ۱۹۴۱ اعتصابی عظیم را علیه نازیها به راه انداخته و کشتهها دادند.
او در ادامه، اسلامستیزی ویلدرز را با یهودیستیزی نازیها مقایسه کرد، اما با اینهمه از نژادپرست خواندن او امتناع کرد و مقایسهی ویلدرز با هیتلر را سطحینگری و اغراق خواند. یوپ هامبرگر گفت: خیرت ویلدرز مخالف دو ملیتیبودن سیاستمداران مسلمان در هلند است و وفاداری آنان را نسبت به دولت و ملت به زیر سئوال میبرد. اما آیا ما نباید وفاداری خود خیرت ویلدرز را به منافع دولت هلند مورد تردید قرار دهیم؟ در جایی که او به عنوان یکی از مدافعان سینه چاک صهیونیسم و دولت اسراییل دفاع از این کشور را در دستور کار خود و حزبش قرار داده و برای فعالیتهای ضد اسلامی خود از اسراییل کمک مالی دریافت میکند. آیا کینهورزی به اسلام و مسلمانان روابط سیاسی و تجاری دنیای اسلام با هلند را به مخاطره نمیاندازد؟
ویلدرز رهبر حزب آزادی بارها از گسترش شهرکهای یهودینشین و عقب راندن فلسطینیها به اردن دفاع کرده است. حمایت همهجانبهی او و همکارانش از گسترش مرزهای دولت صهیونیستی و ضمیمه کردن تمام خاک فلسطین به این کشور برخلاف تمام معاهدههای حقوقی و بینالمللی است.
در همین بعداز ظهر روز شنبه و همزمان با این گردهمایی، تظاهرات دیگری در گوشهای از بندرگاه قدیمی آمستردام به طرفداری از حزب آزادی و رهبرش ویلدرز صورت گرفت. تعداد تظاهرکنندگان حتی به بیست نفر هم نرسید. این گردهمایی توسط «اتحادیهی دفاعی انگلستان» که از افراطیترین گروههای دست راستی هوادار فوتبال و ضد مهاجران مسلمان در بریتانیا است، سازماندهی شده بود. سران این گروه به دعوت همکاران خود در هلند و با ادعای دفاع از آزادی بیان و حمایت از اقدامات ویلدرز علیه دین اسلام به هلند آمدهاند.
صدها نفر از هواداران تیم آژاکس آمستردام تهدید کرده بودند که دست به اقدامات تلافیجویانه خواهند زد. مقامات شهرداری و پلیس برای جلوگیری از هرگونه زدو خورد میان این گروه، چپهای رادیکال و هم هواداران تیم فوتبال آژاکس آمستردام، تدابیر امنیتی شدیدی را به کار بستند، اما سرانجام بیش از صد نفر از هولیگنها یا هواداران تیم آژاکس با نشان دادن چنگ و دندان از بالای پلی که به بندرگاه میرسید، موفق شدند که از سد پلیس عبور کرده و برای مهمانهای انگلیسی خط و نشان بکشند. پلیس توانست به موقع از در گیری میان این دو گروه جلوگیری کند. با بالا گرفتن هیاهو و مداخلهی پلیس تنها چند نفر برای مدت کوتاهی بازداشت شدند.
کس جیکل، سفیر هلند در تهران از امانتسپاری تابلوی نقاشی «ترینیداد فرناندز» اثر کس وندنگن، نقاش هلندی به موزه بوینمانس روتردام قدردانی کرد.
به گزارش روابط عمومی دفتر هنرهای تجسمی و به نقل از خبرگزاریهای ایران کس جیکل، سفیر هلند در ایران در موزه هنرهای معاصر در تهران حضور یافت و از محمود شالویی، سرپرست موزه هنرهای معاصر تهران به خاطر به امانتسپاری تابلوی نقاشی با عنوان «ترینیداد فرناندز» اثر کس وندگن تشکر کرد.
تابلوی نقاشی «ترینیداد فرناندز» اثر نقاش هلندی کس وندنگن
روابط عمومی دفتر هنرهای تجسمی گزارش میدهد که سفیر هلند در دیدار با محمود شالویی از هنر ایران سخن گفت و به این موضوع اشاره کرد که هلند مایل است رابطه فرهنگی و هنری خود را با ایران گسترش دهد.
کس جی کل، سفیر هلند با اشاره به پیشینه روابط فرهنگی بین ایران و هلند گفت: «هفته فیلم مستند هلند در تهران در گذشته برگزار شده است و معمارانی از هلند برای شرکت در برنامهای در ایران حضور یافتند. این موارد نمونههایی است كه نشان میدهد آمادگی برای گسترش ارتباط و برگزاری برنامههای هنری وجود دارد.»
در این نشست از تأثیر مخرب سانسور بر آثار هنرمندان ایرانی سخنی بهمیان نیامد.
سفیر هلند با اشاره به برگزاری نمایشگاه آثار وان دنگن در موزه بوینماس روتردام هلند گفت: «این نمایشگاه با استقبال بسیاری مواجه شد و رسانههای مختلفی نیز اخبار و گزارشهای آن را منتشر و پخش كردند و مورد توجه هنرمندان و علاقمندان هنر قرار گرفت.»
محمود شالویی، مدیركل هنرهای تجسمی و سرپرست موزه هنرهای معاصر تهران نیز در دیدار با سفیر هلند در موزه هنرهای معاصر به زمینههای مناسبی که برای تعامل فرهنگی بین ایران و هلند وجود دارد اشاره کرد، اما بهروشنی نگفت این زمینهها چیست.
او اظهار علاقمندی کرد که در آینده ارتباط هنری بین دو کشور افزایش یابد. وی بهچگونگی این ارتباط اشاره نکرد و در این دیدار از مشکلات و محدودیتهایی که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای هنرمندان مستقل بهوجود میآورد و از تأثیر مخرب سانسور بر آثار هنرمندان سخنی به میان نیامد.
شالوئی به جشنواره هنرهای تجسمی فجر که مهمترین جشنواره هنری ایران بهشمار میآید، سخن گفت و اظهار امیدواری کرد که در آینده آثاری از هنرمندان هلندی در این جشنواره به نمایش گذاشته شود.
شالوئی با اشاره به اهمیت آثار هنرمندان شاخص و تأثیرگذار جهان گفت: «هنرمندانی مانند واندنگن به خاطر تأثیرگذاری جهانی كه داشتهاند، به یك سرزمین محدود نمیشوند بلكه در همه جا آثار آنان علاقهمندانی فراوان دارد و در واقع این هنرمندان متعلق به كل جهان بشری و خصوصاً جوامع هنری هستند.»
این نشست به درازا انجامید و سفیر هلند در ایران نتوانست از موزه هنرهای معاصر تهران دیدن کند.
اثر «ترینیداد فرناندز» متعلق به موزه هنرهای معاصر تهران است و شهریورماه امسال برای نمایشگاه "مروری بر آثار وان دنگن" به موزه بوینماس روتردام هلند امانت داده شد.
کس ون دنگن، نقاش سرشناس هلندی در سال ۱۸۷۷در نزدیکی رتردام بهدنیا آمد و در ۹۱ سالگی، در سال ۱۹۶۸در مونت کارلو درگذشت.
ون دنگن در آثارش به زنان، آوازهخوانان و رقصندگان علاقه زیادی دارد. مهمترین ویژگی آثار او نبود پرسپکتیو، سادگی فرمها و رنگهای شاد است.
برنامهی گلها در حد جاویدان و رنگارنگ باقی نماند و با تکیه بر توفیق بزرگی که بهدست آورده بود، شاخ و برگهای سرسبز دیگری پیدا کرد. شاخ و برگهایی که تاریخ سربرآوردنشان دقیقاً روشن نیست. کمابیش همزمان با گلهای رنگارنگ که علاوه بر آواز، ترانههای سنتی را نیز دربرمیگرفت، با برنامهی فرعی «برگ سبز» روبهرو میشویم. برنامهای که نامش گویای محتوای آن است. موسیقی به اصطلاح عرفانی در پیوند با متنهایی از عارفان بزرگ.
به نظر میرسد که «برگ سبز» بیش از هرکس بنیانگذار گلها و دوستان هماندیش او را خوشنود میساخت که خود رهرو طریقتهای عرفانی بودند. ولی بخشی از مخاطبان نیز به سبب زیباییهایی که در شعر و موسیقی برگزیدهی برنامه وجود داشت، از آن استقبال میکردند.
نخستین خوانندهی برگ سبز، گمان میکنیم مؤذن معروف آن زمان سید جواد ذبیحی بوده است. بعد خوانندگان دیگری چون محمدرضا شجریان و عبدالواهب شهیدی نیز به آن راه یافتند. برنامه بیشتر در اختیار مردان بود و جز یکی دو بار زنان خواننده در آن راه نیافتند.
شگفتی ندارد، چرا که عرفان در تاریخ ایران همیشه مردانه تلقی شده است. آنگونه که از آمار نه چندان دقیق موجود برمیآید، در جمع ۳۱۲ برنامهی ۱۵ دقیقهای برگ سبز در محدودهی گلها تولید شده است. سر لوحهی شاعرانهای که این برنامه بر پیشانی داشت، محتوای عرفانی آن را بیان میکرد. شعر از آن عطار نیشابوری است.
الهه، خوانندهای که حضور پررنگتری در برنامهی «شاخههای گل» داشت.
«یک شاخه گل» عنوان برنامهی دیگر گلها بود. بعضی آن را فرم کوتاهشدهی «گلهای جاویدان» بهشمار میآورند. این دو بههر حال جز اندازهی زمانی تفاوت چندانی باهم ندارند. ولی شمار بسیار چشمگیر شاخهگلهایی که ساخته و پرداخته شده از موفقیت آن حکایت میکند. در جمع تا ۴۶۵ برنامه پیش رفته است. ورود به برنامهی شاخهگل نیز برای خوانندگان سهل و آسانتر بوده است. علاوه بر خوانندگان گلهای قدیمی، خوانندگانی چون پوران، عهدیه، یاسمین و ویگن نیز به آن راه یافتهاند.
گمان میکنیم الهه از دیگران حضور پررنگتری در شاخههای گل داشته است. به ترانهای از او گوش میکنیم که جواد معروفی آن را گویا با الهام از یک تصنیف بابلی تنظیم کرده و پرویز وکیلی برآن شعر نهاده است. «لیلی منال» در شاخه گل شمارهی ۲۰۴ همراه با ارکستر اجرا شده است. «لیلی منال، با صدای الهه، شاخه گل شمارهی ۲۰۴»
سیما بینا، خوانندهای که زیباترین حضور را در برنامهی «گلهای صحرایی» داشت.
و حالا رسیدهایم به آخرین نوع برنامه از گلهای پیرنیایی با عنوان «گلهای صحرایی». عنوانی که راز درون را فاش میکند. کارگزاران گلها به این نتیجه رسیده بودند که بخش بزرگی از موسیقی ناب ایران در روستاها پنهان است و نیمی از مخاطبان برنامهی گلها نیز روستاییان هستند و برای موسیقی بومی نیز جایی مناسب در محدودهی گلها فراهم آوردند.
در گلهای صحرایی که تولیداتش به ۶۲ برنامه رسید، شمار اندکتری از خوانندگان زن و مرد شرکت داشتند. ولی بیشترین و شاید زیباترین حضور از آن سیما بینا بوده است. او را میتوان ملکهی گلهای صحرایی نامید. او بهویژه راه را برای شناسایی موسیقی شمال و جنوب خراسان، که زادگاه اوست، فراهم آورد. به تکهای از شهرهترین روایت او از ترانههای خراسان گوش میکنیم که در گلهای صحرایی شمارهی ۳ عرضه شده است، با عنوان «مجنون». «مجنون، با صدای سیما بینا، گلهای صحرایی شمارهی ۳»
در پی گزارشهای اخيری که درباره اعدامهای گسترده در زندان وکيلآباد مشهد منتشر شد، اکنون خبر میرسد که ۱۰ زندانی ديگر در اين زندان اعدام شدهاند.
به گزارش کميته بينالمللی حقوق بشر در ايران، اين ۱۰ زندانی روز سهشنبه چهارم آبان در زندان وکيلآباد مشهد و با اتهامات مربوط به مواد مخدر اعدام شدهاند.
اين کميته خبر داده است که اعدام اين ۱۰ زندانی «بهصورت گروهی، بدون اعلام رسمی مقامات دولت ايران، بدون اطلاع و حضور وکلا و خانواده و بدون اطلاع قبلی خود محکومان» انجام گرفته است.
گزارش فوق میافزايد در ميان اعدامشدگان سهشنبه يک شهروند نيجريه نيز وجود داشته است. پيش از اين گفته شده بود که در اعدامهای ماههای اخير در زندان وکيلآباد مشهد شماری از شهروندان افغانی و يک تبعه کشور غنا نيز ديده میشدند.
«در ميان اعدامشدگان يک شهروند نيجريه نيز وجود داشته است. در اعدامهای ماههای اخير در زندان وکيلآباد مشهد شماری از شهروندان افغانی و يک تبعه کشور غنا نيز ديده میشدند»
يک منبع آگاه به کميته بينالمللی حقوق بشر گفته است که خانواده اعدامشدگان فردای روز اعدام از اين اقدام باخبر شدهاند و پس از پرداخت پول طناب، جنازه اعدامشدگان را در بهشت رضا مشهد تحويل گرفتهاند.
کميته بينالمللی حقوق بشر در ايران اعلام کرده است که «اين اعدامهای گروهی در حضور دادستان مشهد يا معاون وی، رئيس زندان وکيلآباد، رئيس حفاظت زندان، قاضی زندان و فرماندهان سابق و فعلی کلانتری شهرک ناجا و توسط مأموران گارد ويژه اجرا شده است.»
کمپین بینالمللی حقوق بشر در ایران، روز ۸ آبانماه نيز با انتشار گزارشی در تارنمای رسمیاش خبر داد که ١٣ مهرماه گذشته ١٣ نفر و ٢٠ مهرماه ١٠ نفر در زندان وکیلآباد مشهد بهصورت «گروهی و بدون اعلام قبلی و بدون اطلاع وکلا و خانواده متهمان» اعدام شدهاند.
شهریورماه گذشته نیز یک زندانی سیاسی با انتشار نامهای از اجرای ٥٠٠ «اعدام مخفیانه» در زندان وکیلآباد مشهد در یک سال گذشته خبر داده بود.
به گزارش تارنمای میزانخبر، در این نامه که نام نویسنده آن فاش نشد، به اعدام «٢٥٠ نفر از تیرماه ١٣٨٨ تا فروردین ١٣٨٩» اشاره شده است.
نخستین بار تارنمای «ندای سبز آزادی» از پایگاههای خبری مخالفان دولت ایران، مرداد ٨٩ خبر داده بود که ٧٠ نفر در مشهد به طور «ناگهانی» اعدام شدهاند.
ایران بالاترین آمار اعدام در جهان را پس از چین به خود اختصاص داده است. به گزارش سازمان عفو بینالملل در سال ۲۰۰۹ بیش از ۴۰۰ نفر در ایران اعدام شدهاند.
بنا بر همین گزارش از سال ۲۰۰۵ تاکنون هر سال آمار اعدام در ایران افزایش پیدا کرده است.
قتل، حمل و نگهداری مواد مخدر، تجاوز به عنف و محاربه از جمله جرائمی هستند که مجازات مرگ را در ایران در پی دارند.
محمدرضا (حسين) فرزين، از فرماندهان سابق سپاه پاسداران در ايران، دو هفته پيش توسط مأموران اطلاعات سپاه بازداشت شده است و خبری از او در دست نيست.
به گزارش سايت کمپين بينالمللی حقوق بشر در ايران، محمدرضا فرزين که در دوران جنگ ايران و عراق معاون قرارگاه خاتمالانبياء سپاه پاسداران بود، به مکان نامعلومی منتقل شده و تاکنون اداره اطلاعات شهرستان مشهد از بازداشت و محل نگهداری وی ابراز بیاطلاعی کرده است.
اين در حالی است که محمدرضا فرزين به بيماری قلبی دچار است و از بيماری فشار خون نيز رنج میبرد.
بازداشت اين فرمانده سابق سپاه پاسداران ۲۲ مهرماه گذشته صورت گرفت. بر اساس گزارش کمپين بينالمللی حقوق بشر و به نقل از «يک فرد نزديک به خانواده فرزين»، در اين روز «۹ مأمور اطلاعات سپاه بدون ارائه حکم قضایی و در حالی که همسر و دختران وی بدون حجاب و با لباس راحتی در حال خوردن صبحانه بودهاند، به داخل خانه یورش بردهاند.»
بازجوهای اطلاعات سپاه همسر محمدرضا فرزين را تهديد کردهاند که «هر گونه مصاحبه و اطلاعرسانی، عواقب بدی برایتان خواهد داشت»
اين منبع آگاه گفته است: «مأموران اطلاعات سپاه عکسها و فیلمهای خانوادگی وی را بررسی کرده، داخل کمد لباس دختراناش را گشته و به وی و خانوادهاش توهین کردهاند.»
منبع یاد شده افزوده است که مأموران «همه تلفنهای همراه خانواده وی، تعداد زیادی کتاب، سیستمهای کامپیوتر، سیدیها، فیلمها و عکسهای خانوادگی خانواده فرزین را نیز به همراه خود بردهاند.»
بنا بر اين گزارش، مأموران سپاه همچنين با هک کردن کامپیوتر شخصی محمدرضا فرزین و دستيابی به پسورد فیسبوک وی، «جهت پروندهسازی برای وی، برخی مطالب غیر دینی در فیسبوک او منتشر کردهاند که پس از مدتی از فیسبوک حذف شدهاست.
گزارش میافزايد بازرسی از منزل فرزين چهار ساعت بهطول انجاميده است.
گفته می شود محمدرضا فرزين برخی از اين مأموران را میشناخته است.
محمدرضا فرزین در دوران رياست جمهوری محمد خاتمی، معاون فرهنگی شهرداری مشهد بود. وی تا یک ماه پیش در رشته کارگردانی در دانشگاه علمی کاربردی مشهد تدریس میکرده که به دليل فعالیتهای سیاسیاش و با دستور مقامات امنیتی از سمت استادی در این دانشگاه محروم و اخراج شده است.
همه فیلمهای کاری وی نیز همراه دیگر وسایل او توسط ماموران اطلاعات سپاه توقیف شدهاند.
روز گذشته سايت جنبش راه سبز (جرس) نيز طی گزارشی در اين رابطه اعلام کرد بازجوهای اطلاعات سپاه همسر محمدرضا فرزين را تهديد کردهاند که «هر گونه مصاحبه و اطلاعرسانی، عواقب بدی برایتان خواهد داشت.»
جرس نوشته است که خانه محمدرضا فرزین در چند سال گذشته به محلی برای جلسات اصلاحطلبان و دانشجویان مشهد تبدیل شده بود و در پی اعلام برگزاری جلسات شبهای قدر در منزلاش که از سوی نیروهای امنیتی لغو شد، وی تهدید به بازداشت شده بود.
محمدرضا فرزین در اوایل دهه ۷۰ با درجه سرتیپی از سپاه پاسداران بازنشسته شده است.
هفته گذشته در عرض دو روز چندین دیدار و ملاقات فشرده در بروکسل، مقر پارلمان و کمیسیون اروپا داشتم. درست همان دو روزی که شورای وزیران خارجه اتحادیه اروپا در جریان بود و فضای خیابانهای بروکسل متاثر از حضور پلیس و مقررات منع عبور ماشینها و حتی عابران.
در این دو روز، با بسیاری از سفرای کشورهای اروپایی، سیاستگذاران در نهادهای مختلف اتحادیه اروپا و نمایندگان پارلمان اروپا ملاقات کردم و موضوع تمام ملاقاتها که از مدتها پیش و به طور بسیار فشرده تنظیم شده بود، وضعیت حقوق بشر در ایران بود و اینکه چه میشود کرد، چه باید کرد و چه اقداماتی برای بهبود وضعیت حقوق بشر در ایران موثر است و چه اقداماتی نیست. آنچه میخوانید گزارش کوتاهی است از خلاصه ۷ جلسه و ملاقات رسمی که تنها یکی از آنها، جلسه در مقر پارلمان اروپا علنی بود.
موضوع بحثهای من درباره برنامههای «عدالت برای ایران» (Justice for Iran)، سازمان تازهای که در حال تاسیسش هستیم و هدف اصلیاش مبارزه با «معافیت از مجازات» (impunity) و تلاش برای پاسخگو کردن عاملان و آمران نقض حقوق بشر در ایران (accountability) است بود و آنها نیز از مذاکراتی که درون اتحادیه در جریان است درباره اتخاذ استراتژیهای تازه برای تاثیرگذاری بر دولت ایران در رعایت تعهدات داخلی و بین المللی خود در مورد حقوق شهروندان صحبت میکردند.
هسته اصلی بحث من با سیاستگذاران اتحادیه اروپا این بود: در شرایطی که ایران، عضو دیوان بین المللی کیفری نیست تا بشود که مرتکبان نقض فاحش و گسترده حقوق بشر را به دادگاه کیفری بین المللی کشاند، در شرایطی که جمهوری اسلامی تقریبا به هیچیک از کنوانسیونهای پایه حقوق بشری نپیوسته* و نظام سازمان ملل آنقدر ناکاراست که جز بیانیه و قطعنامههای فاقد ضمانت اجرا، تاکنون هیچ اقدام موثری برای بهبود وضیعت حقوق بشر در ایران به طور کلی و به طور خاص علیه مصونیت و برای پاسخگویی، نتوانسته انجام دهد، چه میتوان کرد؟ با گذشت بیش از یک سال و نیم از حوادث پس از انتخابات، نه کسی فیالمثل برای قتلهای روز ۲۵خرداد احضار شده، مورد بازجویی و محاکمه قرار گرفته و نه مسئولان آن وقایع، پاسخگو بودهاند؛ ایضا برای نقض وسیع حقوق بشر پیش از انتخابات و در موارد متعددی مانند اعدامهای دهه ۶۰، قتل عام روستای قارنا2، نقض مستمر حقوق بهاییان، آزار و اذیت مستمر زنان و...
پیشنهاد اصلی من هم برقراری تحریمهای حقوق بشری علیه افرادی بود که در نقض فاحش حقوق بشر در ایران دست داشتهاند؛ تحریمهایی مانند ممنوعیت سفر به کشورهای اروپایی و همینطور بلوکه کردن دارایی ها و حسابهای بانکی این اشخاص در خارج از ایران. اتحادیه اروپا هم اکنون چنین تحریمهایی را در مورد ناقضان حقوق بشر در زیمباوه و برمه اتخاذ کرده است اما در مورد ایران، هنوز دولتهای عضو، با اینکه در زبان، بسیار در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران ابراز نگرانی میکنند اما به نتیجه واحدی نرسیدهاند.
بعد از دو روز ملاقات و گفتوگو با مقامات مختلف اروپایی و صحبت پیرامون تحریمهای حقوق بشری علیه ناقضان حقوق بشر در ایران، در نهایت به این نتیجه رسیدم که اگرچه این تحریمها، به عنوان یک راه حل برای بهبود وضعیت حقوق بشر در ایران، به خصوص بعد از اینکه دولت آمریکا ۸ نفر از کسانی را که در نقض حقوق مردم نقش جدی داشتند در فهرست تحریم قرار داد3 ، در سطح اتحادیه اروپا مورد بحث است اما به دلایل زیر، هنوز روی آن توافقی حاصل نشده است:
در حالی که وضعیت حقوق بشر در تمامی زمینهها در ایران روز به روز بدتر میشود، دولت ایران، به شکل غیر منتظرهای به تازگی به اتحادیه اروپا اعلام کرده که آمادگی دارد مجددا دیالوگ حقوق بشر با اتحادیه اروپا را آغاز کند. این گفتوگوها که چهار دور در سالهای ۲۰۰۲تا ۲۰۰۴انجام شد، در سال ۲۰۰۴توسط دولت ایران متوقف شد.4 حالا جمهوری اسلامی اعلام کرده که درهای خود را برای دیالوگ حقوق بشری با اتحادیه اروپا باز میکند و به این ترتیب، دولتهای اروپایی، تقریبا غافلگیر شدهاند.
برخی از آنها علاقه بسیاری به راه افتادن دوباره دیالوگ حقوق بشری با ایران دارند و برخی دیگر بر این باورند که بعید است جمهوری اسلامی شروط این دیالوگ را که در مجموعه قوانین اتحادیه اروپا آمده است، از جمله شرکت سازمانهای غیر دولتی مستقل و استادان دانشگاه، بپذیرد. در عین حال، بسیار میترسند که اگر به سمت ضمانت اجراهای شدیدتر در مورد حقوق بشر بروند، و فیالمثل اگر فهرستی از افراد ناقض حقوق بشر را به اروپا ممنوع الورود کنند یا داراییهایشان را بلوکه کنند، دولت ایران اعلام کند که دیگر حاضر به گفتوگو نیست.
برخی از آنها سعی داشتند ثابت کنند چون ایران در سال ۲۰۰۴ دیالوگ حقوق بشر را به دلیل رای مثبت کشورهای اروپایی به قطعنامه سازمان ملل در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران قطع کرد، بهتر است وارد فاز برخورد سخت با ایران نشویم و البته علاقه مفرط بعضی کشورها به گفتوگو برای نشان دادن اینکه دارند کاری میکنند و منافع اقتصادی برخی دیگر در رابطه با ایران هم سهم بسیاری در این میان بازی میکند.
اروپاییها بسیار به خود میبالند که مثلا از رهگذر گفتوگوهای غیر رسمی فعلیشان بر سر پروندههای مشخص، مثل سکینه محمدی یا برخی از زندانیان سیاسی، توانستهاند برحکومت ایران تاثیر بگذارند و اگر بخواهند علیه ناقضان حقوق بشر تحریمی وضع کنند، دیگر نخواهند توانست روی وضعیت این گونه افراد تاثیری بگذارند. بسیاری از آنها صریحا میگفتند که وضعیت ما با آمریکا از این حیث متفاوت است که ما در تهران سفارتخانه داریم و نمیخواهیم مقامات ایرانی در مذاکره در مورد حقوق بشر را به روی سفرای ما ببندند. به طور خلاصه، عقیده عمومی در اتحادیه این است که در واقع تضادی میان دیالوگ و تحریم وجود دارد که انتخاب یکی، به معنای نفی دیگری است و سئوال این است که کدام میتوانند موثر تر باشند.
و اما پاسخهای من به آنها و دلایل تردیدم درباره موثر بودن گفتوگوهای غیر رسمی جاری و فعلی اتحادیه اروپا با ایران در زمینه حقوق بشر و نیز برقراری دوباره دیالوگ حقوق بشر ایران-اروپا:
۱. ضمن اینکه شخصا، گفتوگو در زمینه حقوق بشر را در هر سطحی مهم میدانم و با آن موافقم اما به نظرم در حال حاضر اروپاییها باید از خودشان بپرسند چرا جمهوری اسلامی که ۶ سال پیش، در سال ۱۳۸۳، زمانی که هنوز حتی احمدی نژاد در قوه مجریه و لاریجانی در قوه قضاییه بر سر کار نیامده بودند، دیالوگ حقوق بشر را قطع میکند و حالا، بعد از اینکه در یک سال و نیم گذشته بارها در مجامع بین المللی به دلیل وخامت وضعیت حقوق بشر مورد مواخذه قرار گرفته، و در حالی که هیچ علامتی در داخل ایران مبنی بر تغییر رفتار حکومت به سمت رعایت حقوق بشر به چشم نمیخورد، یکباره سفیر بلژیک، رییس فعلی دوره ای اتحادیه اروپا را در تهران احضار میکند که بگوید میخواهد دیالوگ حقوق بشری را آغاز کند؟! آیا این ابراز تمایل برای این نیست که جمهوری اسلامی میخواهد مشروعیت ازدست رفته خود در عرصه بین المللی در زمینه حقوق بشر را بازسازی کند؟ یا اینکه نگران اقدامات جدی تر جامعه جهانی و به خصوص اروپاییهاست و میخواهد از آنها پیشگیری کرده و وقت تلف کند؟
۲. یکی از شروط اساسی که در ضوابط مربوط به دیالوگ حقوق بشر بین اتحادیه اروپا و هر کشور دیگری آمده است، لزوم مشارکت سازمانهای غیر دولتی و دانشگاهیان است. همانطور که در جلسات مختلف گفتم، به نظرم اروپاییها باید از خودشان بپرسند که در شرایطی که بر اثر سرکوب دولتی، تقریبا چیزی از سازمانهای مستقل جامعه مدنی باقی نمانده و اگرچه جامعه مدنی حقوق بشری در ایران فعال است اما نه در قالب سازمانهای غیر دولتی و تشکلهای علنی، و همین وضعیت در مورد دانشگاهیان مستقل نیز صدق میکند، نماینده کدام سازمانهای غیر دولتی یا کدامیک از اساتید دانشگاه قرار است بر سر میز دیالوگ حقوق بشر بنشینند و با کدام احساس امنیتی در حضور مقامات قوه قضاییه، وزارت خارجه، وزارت کشور، نیروی انتظامی و نمایندگان مجلس، درباره وضعیت حقوق بشر صحبت کنند؟! آیا حتی تصور چنین امری ممکن است؟ همه میدانیم که اگر دوباره دیالوگ حقوق بشر برگزار شود، نمایندگان سازمانهای نزدیک به دولت و یا وابسته به حاکمیت که تنها به ظاهر غیر دولتی هستند، دست چین خواهند شد؛ کما اینکه در دور قبلی گفتوگوهای حقوق بشری نیز خبری از سازمانهای مستقل یا حتی دانشگاهیان مستقل نبود و تنها سازمانهای نزدیک به دولت توانستند در مذاکرات حضور یابند.
۳. نکته دیگری که من به عنوان یک مساله اساسی که پیش از تصمیمگیری به از سر گیری دیالوگ باید به آن توجه کنند به آن اشاره کردم این بود که بدون ارزیابی از میزان موثر بودن دور اول گفتوگوها نمیتوان وارد دور جدیدی شد. از نظر من، هرچند دور اول گفتوگوها باعث شد جمهوری اسلامی تحت فشار اتحادیه اروپا و به طور موقت، اجرای حکم سنگسار و اعدام نوجوانان را متوقف کند، اما در عمل هیچ تغییر پایداری در قوانین و سیاستها ایجاد نکرد. با تغییر دولت و قدرت یافتن بنیادگرایان در قوه قضاییه، پس از یک دوره کوتاه، هم اجرای حکم سنگسار دوباره شروع شد و هم اعدام نوجوانان. برای من، اینکه حتی یک نفر از سنگسار نجات یابد، یک زندانی سیاسی از زندان آزاد شود و یک نوجوان اعدام نشود بسیار مهم است، اما مسئولیت ما دربرابر بقیه محکومان به سنگسار، صدها زندانیان سیاسی دیگر و نوجوانان محکوم به اعدام چه میشود؟ پاسخ اتحادیه اروپا اگر بدون هیچ پیش شرطی به دیالوگ حقوق بشر با ایران وارد شود، به این سئوال چه خواهد بود؟ این اتحادیه چه استراتژی برای ایجاد تغییرات سیستماتیک و پایدار در وضعیت حقوق بشر در ایران دارد که بتواند به نجات نه یکی دو نفر شناخته شده بلکه بسیاری از قربانیان که حتی نامهایشان را نمیدانیم کمک کند؟
۴. در میانه دیدارهای من، مدام این سئوال مطرح میشد که چگونه میتوان با ناقضان حقوق بشر مذاکره کرد و در همان حال آنها را مجازات کرد؟ دو گانه سازی میان دیالوگ و تحریم در زمینه حقوق بشر، در حالی در اتحادیه اروپا صورت میگیرد که همین اتحادیه، در مورد پرونده هستهای ایران، ضمن اینکه همواره اعلام کرده آماده دیالوگ است، تحریمهای حتی شدیدتری از تحریمهای پیشنهادی شورای امنیت وضع کرده است. مقایسه سیاستهای اروپایی در زمینه انرژی هستهای و حقوق بشر، همواره از این حکایت دارد که علیرغم شعارها، بهبود وضعیت حقوق بشر در ایران، هنوز از اولویتی موازی با مساله هستهای برای اروپاییها برخوردار نیست. و اما چرا و چگونه از وضع تحریمها علیه اشخاصی که در نقض حقوق بشر در ایران دخالت داشته اند، در جلساتم با مقامات اتحادیه اروپا دفاع کردم:
۱. از نظر من مصونیت و معافیت از تعقیب کیفری و مجازات، نه تنها هسته اصلی تداوم نقض حقوق بشر نه تنها در ایران بلکه در بسیاری از کشورهاست، بلکه یکی از عوامل با تاخیر انداختن روند دستیابی به دموکراسی است. به همین دلیل، مبارزه با مصونیت، نه تنها معطوف به گذشته که مبارزهای برای آینده است. تا زمانی که ناقضان حقوق بشر در سایه میمانند و احساس امنیت میکنند، همچنان به نقض حقوق بشر ادامه میدهند بدون اینکه ترسی از عقوبت کار خود داشته باشند. در شرایطی که دستگاه قضایی ایران نه تنها فاقد استقلال برای تعقیب کیفری ناقضان حقوق بشر است بلکه خود، به خصوص از طریق دادسرا و دادگاه انقلاب، یکی از ناقضان حقوق بشر به شمار میرود، باید به دنبال استراتژیهای موثری در مبارزه علیه مصونیت در عرصه بین المللی گشت.
استراتژی naming and shaming که از سوی بسیاری از مدافعان حقوق بشر پیشنهاد میشود بر این اصل استوار است که شناسایی و معرفی ناقضان حقوق بشر، قدم اولی است که باعث میشود آنها، در مقابل خانواده، اطرافیان و جامعه شرمزده شوند و نه تنها خود آنها، که همتایانشان، ولو هنوز اسمشان علنی نشده باشد، احساس خطر و ناامنی کنند؛ به خصوص اگر این «نامیدن»، به همراه ضمانت اجرا یا مجازاتهایی نیز باشد.
این درست عکس استراتژی است که جمهوری اسلامی برای سرکوب و ایجاد ترس میان فعالان مدنی استفاده میکند: با محکوم کردن هر فعال مدنی به حبس طویل المدت، تعداد بسیار زیادتری از فعالان را در خارج از زندان، با احساس ترس و ناامنی از دچار شدن به سرنوشتی همانند همتایشان در زندان، خنثی و منفعل میکند.همین امر صدق میکند درباره سرکوب اعتراضات مردمی با ایجاد حس ترس از راه اعدام یک فعال سیاسی.
درست به همین دلیل من از اتخاذ تدابیر شدید بین المللی علیه کسانی که در نقض حقوق مردم دست دارند دفاع میکنم: بردن نامهای حتی ده نفر، ممنوع الورود کردنشان به تعداد هرچه بیشتری از کشورها، بلوکه کردن دارایی های آنها و...باعث میشود که تعداد بسیار بیشتری از ناقضان حقوق بشر احساس ترس و ناامنی را تجربه کنند و به این نتیجه برسند که تداوم نقض حقوق بشر دیر یا زود، بی مجازات باقی نخواهد ماند.
۲. تحریمهای اروپایی در مورد حقوق بشر موثر خواهد بود زیرا تعداد قابل توجهی از ناقضان حقوق بشر، شخصا، به واسطه فرزندان یا شرکتهای تجاری که در آن سهم دارند، با کشورهای اروپایی و البته کشور کانادا که خارج از اتحادیه اروپاست، ارتباط مستمر دارند. فرزندان این افراد به راحتی ویزا میگیرند و در کشورهای غربی درس میخوانند، شرکتهای واردات و صادرات آنها در سطح اتحادیه فعال است و پولهایی که با رانتهای دولتی به دست آوردهاند در بانکهای اروپایی ذخیره شده است. در عین حال، بسیاری از آنها در سطوح سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دولتی با اتحادیه اروپا و همینطور نهادهای مربوط به سازمان ملل در ارتباطند و به عنوان اعضای نمایندگی دولت ایران در نمایشگاهها، کنفرانسها و اجلاسها حضور مییابند. دلایل شخصی مانند دیدار فرزندان و نیز معالجه و استفاده از امکانات پزشکی غربیها نیز بخش دیگری از روابط آنها را با این کشورها تشکیل میدهد که در صورت ممنوعیت ورود، از آن محروم خواهند شد.
۳. دولتهای اروپایی با وضع تحریمهای شخصی علیه ناقضان حقوق بشر، نه تنها با مصونیت و معافیت آنها از مجازات، مقابله و برای پاسخگویی که امروزه یک اصل پذیرفته شده در حقوق بین الملل است تلاش میکنند بلکه در دل قربانیان نقض حقوق بشر و خانوادههای آنها و همینطور کسانی که امروز در ایران برای دموکراسی و آزادی مبارزه میکنند این امید را به وجود میآورند که رنج آنها، به رسمیت شناخته و دیده شده است. این به این معناست که دنیا در برابر دردی که ناقضان حقوق بشر باعث و بانی آن هستند، بیتفاوت نیست و در حال دیدهبانی اعمال و رفتار آنان است.
در مجموع، تحریمها علیه ناقضان حقوق بشر، از دو طریق به پیشبرد مبارزه برای دموکراسی و آزادی کمک میکند، اول اینکه نقض حقوق شهروندان را محدودتر و ضعیفتر میکند یا حداقل جلو شدیدتر شدنش را میگیرد و به این معنا، بازدارنده است و دوم اینکه پیغام مستقیم و پرقدرت همبستگی را به سوی تک تک کسانی میفرستد که در دشوارترین شرایط سعی میکنند امید خود را به تغییر از دست ندهند. آیا کشورهای مدعی طرفداری از حقوق بشر، راهی را که درباره ناقضان حقوق بشر در رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی پیمودند، در مورد ناقضان ایرانی حقوق بشر نیز خواهند پیمود؟ آینده پاسخ این سئوال را خواهد داد اما برای اینکه بر آینده تاثیر بگذاریم، همین امروز باید شروع کنیم و من امیدوارم گفتوگوهایم با مقامات اتحادیه اروپا، بخشی از شروع یا ادامه این راه بوده باشد. به قول سعدی:
به راه بادیه رفتن، به از نشستن باطل و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم
شادی صدر
۹ آبان ۱۳۸۹- ۳۱ اکتبر ۲۰۱۰، لندن
پانوشتها:
۱.با اینکه در مذاکراتی که شرح آن میرود، من نماینده کسی نبودم، و تنها افکار و نظرات خودم را بیان میکردم، اما این گزارش را نوشتهام با اعتقاد به اینکه هر لابی پشت درهای بسته، باید تا حد امکان شفافسازی شود تا افکار عمومی امکان قضاوت درباره آن و نقد و بررسی آن را پیدا کنند.
۲.در ۱۱ شهریور ۵۸، نیروهای سپاه پاسداران که تحت امر ملاحسنی فعالیت میکردند، به بهانه پشتیبانی کردها از نیروهای حزب دموکرات کردستان، به روستایی به نام قارنا در نزدیکی نقده حمله کردند و ساکنان آن روستا را، حتی بچه های چند ساله را قتل عام کردند. در عرض سه ساعت بنا به آمار رسمی، نزدیک به ۵۰نفر به قتل رسیدند. این اولین قتل عام روستاهای کردنشین بود اما آخرین آنها نبود. گزارش مفصل این قتل عام در همان زمان در روزنامه های کیهان و اطلاعات منتشر شد و نماینده دولت موقت گزارش تحقیق خود را در زمینه مسببان این واقعه به آیت الله خمینی اعلام کرد اما هیچگاه عاملان و آمران این قتل عام محاکمه و مجازات نشدند. برای اطلاعات بیشتر پیرامون این موضوع به نشانیهای زیر مراجعه کنید:
۳.در آخرین مصوبه دولت آمریکا در مورد تحریمها، ۸نفر از مقامات جمهوری اسلامی به دلیل نقض حقوق شهروندان، از ورود به آمریکا منع شدهاند و تمامی منافعشان بلوکه خواهد شد. این افراد عبارتند از: محمدعلی جعفری، صادق محصولی، حسین طائب، غلامحسین محسنی اژهای، سعید مرتضوی، حیدر مصلحی، مصطفی محمد نجار و احمدرضا رادان. متن این بخش از تحریمها را در اینجا بخوانید:
«پیروزی واقعبینی بر خیالپردازی» سرمقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد با عنوان «پیروزی اقتصاد بر تفنگ» در مورد پیروزی دیلما روسف به عنوان نخستین زن در انتخابات ریاستجمهوری برزیل است.
در ابتدای این سرمقاله آمده است: «پیروزی خانم دیلما روسف در انتخابات ریاستجمهوری برزیل از جهات گوناگون شگفتانگیز و عبرتآموز است. این سیاستمدار ٦٢ ساله برزیلی، چهار دهه پیش تفنگ بر دوش بود و با دولت وقت برزیل میجنگید. از مبارزه مسلحانهاش خیری ندید و وارد دنیای سیاست شد.»
نویسنده این سرمقاله افزوده: «معبر ورود او به سیاست، علم اقتصاد و مهمترین شغلش وزارت نفت برزیل بود. روسف نخستین زنی است كه در برزیل به ریاستجمهوری میرسد. وجه دیگر این انتخاب نیز درخور تأمل است. روسف زیر سایه و تحت حمایت داسیلوا، رییسجمهور كنونی برزیل رشد كرد و با حمایت این رهبر چپگرا به قدرت رسید. اما در همین دوران رشد سیاسی، از عیار چپگراییاش كاسته شد و به اقتصاددانی میانهرو و متمایل به اقتصاد آزاد تبدیل شد. این درست همان راهی است كه رئیسجمهور كنونی برزیل پیمود.»
در بخش دیگری از سرمقاله میخوانیم: «داسیلوا در سال ٢٠٠٢ میلادی با شعارهای چپگرایانه وارد عرصه انتخابات شد و به عنوان رهبر «حزب كارگران» به ریاست جمهوری رسید. اما در هفتههای نخست ریاستجمهوریاش در سال ٢٠٠٣ رفتاری عجیب از خود نشان داد. در حالی كه رهبران كشورهای فقیر جهان در پورتوالگره میهمان او بودند و قرار بود نقشه راه مبارزه با «ثروتمندان جهان» را طراحی كنند، داسیلوا میهمانان را رها كرد و به داووس سوئیس رفت تا خود میهمان باشگاه توانگران شود. او در آنجا تقاضای سه میلیارد دلار وام كرد و این درخواست مقدمه آشتی او با صندوق بینالمللی پول شد. نزدیک شدن داسیلوا به غرب، نگرانی پیشین درباره اینكه مبادا او هم راه هوگوچاوز، رئیس جمهور چپگرای ونزوئلا را در پیش گیرد، برطرف كرد.»
نویسنده سرمقاله دنیای اقتصاد ادامه داده است: «خانم دیلما روسف، برائت از چپ را زودتر از داسیلوا و پیش از انتخاب شدن آغاز كرد به همین علت اكنون در زمره سیاستمداران واقعگرا به شمار میرود. روسف وارث اقتصاد با ثبات، سیاست داخلی متعادل و سیاست خارجی فعال شده است و به نظر میرسد در دوران ریاست جمهوری وی این شاخصها حفظ شود. او فرق قدرت آنی تفنگ و قدرت همیشگی اقتصاد را میشناسد. از این جهت میتوان انتخاب این بانوی برزیلی را به ریاست جمهوری بزرگترین كشور آمریكای جنوبی و یكی از مهمترین كشورهای جهان، پیروزی اقتصاد و واقعبینی بر تفنگ و خیالپردازی دانست.»
«ضعف ایران، پیروزی آمریکا» سرمقاله امروز روزنامه آرمان با عنوان «چانهزنیاروپا و آمریکا درباره ایران» در مورد پیشنهاد جدید آمریکا درباره تبادل سوخت هستهای ایران است.
در این سرمقاله میخوانیم: «اهداف آمریکا از پیشنهاد جدیدش در رابطه با تبادل سوخت ١٩٩٥ کیلو به جای ١٢٠٠ کیلو چیست؟ طرح این پیشنهاد به این دلیل است که از یک سو آمریکا فکر میکند که ایران طی این مدت ذخایر استراتژیکاش را افزایش داده و میزان اورانیوم غنی شده پنج درصدی ایران در حدود ٢٠٠٠ تا ٣٠٠٠ کیلوگرم است.»
این سرمقاله افزوده: «آمریکا با طرح این پیشنهاد میخواهد ذخایر ایران را از دستاش خارج کند. از سویی دیگر چون در بیانیه تهران به طور مشخص بیان شده است که میزان اورانیوم مورد مبادله ١٢٠٠ کیلوگرم است، آمریکا با طرح این پیشنهاد میخواهد به این بیانیه نیز بی توجهی کند.»
در ادامه سرمقاله آرمان آمده است: «اوباما، داسیلوا را مأمور کرد تا مسأله تبادل سوخت را حل کند. آمریکا احساس میکرد که ایران پیشنهاد برزیل و ترکیه را نخواهد پذیرفت و در نتیجه آمریکا با انجام تبلیغات منفی علیه ایران خواهد توانست این دو را در کنار خود قرار دهد. زمانی که ایران حاضر شد این بیانیه را امضا کند، بیشتر از همه روسیه ناراحت شد. چون روسیه این امتیازات را حق خودش میدانست. به همین دلیل است که الان فشار روسیه بر ایران افزایش پیدا کرده است.»
سرمقاله افزوده است: «از نظر آمریکا همین که گفته شود ایران حاضر به مذاکره شد، یک نقطه ضعف برای ایران و پیروزی برای آمریکا محسوب میشود. اروپاییها منافع خودشان را دنبال میکنند و دوست ندارند مشکل ایران با آمریکا به سرعت حل شود. در واقع اروپا میخواهد با آمریکا بر سر ایران چانهزنی کرده و امتیاز بهدست بیاورد. آمریکا علاقمند است بگوید که تحریمهای هوشمند اثر گذار بوده و باعث شده است ایران هزینههایی را بپردازد، اگرچه ایران اعتقاد دارد که این هزینهها به اندازهای نشده است که ما را تسلیم کند.»
آرمان ● سخنگوی قوه قضائیه اعلام كرد: آخرین وضعیت پرونده مرتضوی ● نخستین رئیسجمهور زن درتاریخ برزیل ● درخواست محمدرضا خاتمی از ناطق نوری ● پیشنهاد دبیر کل جامعه زینب؛ مجازات حبس برای مردانی که ازدواج مجدد کنند
ابتکار ● گمانهزنی درباره همسویی اصلاحطلبان و اصولگرایان منتقد؛ ائتلاف نانوشته ● سارا شورد ادعای ویكی لیكس را تکذیب کرد ● شهرزاد در غیاب شوهرش دستگیر شد؛ شکنجه زن ایرانی در زندان آمریکا ● برزیلیها «دیلما» را به عنوان جانشین «لولا» برگزیدند؛ رئیس دفتر، رئیسجمهور شد
ایران ● قیمت ٢٢ قلم كالای اساسی ثابت میماند ● دستگاههای امنیتی بیصبرانه در انتظار مهدی هاشمی ● روایت «شهرزاد» از شكنجه در زندان آمریكا ● سارا شورد: در خاک ایران بازداشت شده بودیم
جام جم ● آغاز دور جدید كنترل قیمتها ● كلیسای رستگاری بغداد رنگ خون گرفت ● آزادی مشروط دانشجوی مظنون به بمبگذاری ● دادستان كل: با متخلفان اجرای قانون هدفمندی قاطعانه برخورد میكنیم
دنیای اقتصاد ● تثبیت قیمت ٢٢ گروه كالایی ● كمیته ویژه برای واقعیسازی نرخ دلار ● منتخب «رئیسجمهور مستقر» پیروز شد؛ نخستین رییسجمهور زن برای برزیل ● پایان خونبار گروگانگیری در کلیسای بغداد
رسالت ● دعوت برای حضور در تظاهرات ضد استكباری ١٣ آبان ● افزایش برد عملیاتی یگانهای دریایی ارتش با تجهیز ناوشكنها به بالگرد ● آلاسحاق: شرایط بازار ارز طبیعی و دلار ١٠٥٠ تومان معقول است ● دستگیری متهمین حادثه تروریستی سنندج
کیهان ● محسنی اژهای، دادستان كل كشور: دستگاه قضایی با اخلالگران در هدفمندی یارانهها برخورد میكند ● ناطق خطاب به خاتمی: بدون تأیید رهبر انقلاب كاری را انجام نمیدهم ● گروگانگیری تروریستهای القاعده در بغداد با مرگ ٦٠ نفر پایان یافت ● پرداخت هرگونه وجه از بودجه كشور به ورزش حرفهای ممنوع شد
مردمسالاری ● توضیحات اژهای درباره پرونده مرتضوی ● روسف، نخستین رئیسجمهور زن برزیل ● رئیس سازمان زندانها خبر داد: بالا بودن آمار زندانیان مواد مخدر ● سفیر ایران در عراق: اسناد منتشره در ویکی لیکس بیپایه و اساس است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر