-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ آبان ۱۱, سه‌شنبه

Latest news from Radio Zamaneh for 11/02/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

اکبر گنجی، در مقاله‌ای که در خبرنامه‌ی «گویا» منتشر شده، با ارائه‌ی مدارک و اسناد گوناگون این موضوع را مطرح کرده که تمامی شواهد و قراین حداکثر این ادعا را تأیید می‌کنند که در انتخابات ریاست‌جمهوری سال گذشته تقلب به وقوع پیوسته و هیچ مدرکی مبنی بر پیروزی میرحسین موسوی در انتخابات یادشده وجود ندارد.

در این مقاله هم‌چنین بر ادعای وقوع «مهندسی آرا» صحه گذاشته است.

آقای گنجی در سخنرانی خود در مراسم اهدای قلم طلایی آزادی بیان که وی به نماینده‌گی از احمد زیدآبادی در مراسم حاضر شده و جایزه را دریافت کرده، معنای «مهندسی آرا» را شرح می‌دهد و می‌گوید: «ولی‌فقيه و کارگزارانش در انتخابات تقلب نکردند، اساساً رأی مردم را نشمردند تا بخواهند آن را کم يا زياد کنند. آنها، به فرمان ولی‌فقيه، بدون آنکه آرای مردم شمارش شود، لحظه به لحظه آماری ساخته‌گی را اعلام کردند.»

او اشاره می‌کند: «سبز بودن نه محصول مدعا/ باور پيروزی موسوی در انتخابات است و نه بقا/ دوام آن منوط به باور به اين مدعاست. اعلام نتيجه‌ی انتخابات، عامل شتاب‌دهنده‌ی (به تعبير اسملسر) تبديل نارضايتی به اعتراض سياسی بوده است. اين جنبش، معلول علل و دلايل ساختاری و مطالبات تاريخی محقق‌نشده‌ی بسيار است» و در پایان پرسش‌هایی را مطرح می‌کند.

یکم. ابتدا لازم است تأکید شود که نگارنده‌ی این مقاله با ادعای یادشده- مبنی بر وقوع «مهندسی آرا» در انتخابات سال گذشته- موافق است و نتایج انتخابات سال گذشته را یک «مهندسی آرا»ی گسترده می‌داند که به شکل یک «کودتا» به وقوع پیوسته است. متن سخنرانی فرد موسوم به سردار مشفق و سند نسبتاً قابل اعتماد «ساختار فتنه‌ی ۸۸» که از سوی وب‌سایت نوروز- وابسته به جبهه‌ی مشارکت- منتشر شد این ادعا را ثابت می‌کنند که انتخابات سال گذشته در واقع یک «کودتا» با تمام ویژ‌گی‌های آن بوده است.

در انتخابات سال گذشته، هر رأیی که در صندوق‌ها بود، در اتاق تجمیع که هیچ‌کس در آن غیر از عناصر مورد اعتماد کودتاگران حضور نداشت از بین رفت؛ «مهندسی آرا» یعنی در این اتاق، نتایج را «ساختند» و پی‌درپی اعلام کردند. به همین دلیل، «ساخت» آمار تفکیکی صندوق‌ها و حوزه‌ها مدتی طول کشید و به همین دلیل، آمار مشارکت در حوزه‌های بسیاری بیش از صددرصد بود.

دوم. این ادعا که میرحسین موسوی قطعاً پیروز انتخابات سال گذشته بوده است، نیاز به بررسی اسنادی دارد که فعلاً در دسترس نیست. با این حال، به نظر می‌رسد وقتی میرحسین موسوی در ساعات پایانی ۲۲ خرداد- که بوی کودتا از همه‌جا به مشام می‌رسد- کنفرانس مطبوعاتی برگزار می‌کند و خود را برنده‌ی قطعی انتخابات می‌داند و نامه‌ی محرمانه‌ای به رهبر جمهوری اسلامی می‌نویسد، احتمالاً از اسناد و خبرهایی آگاهی داشته که او را به این موضعگیری رسانده و هزینه‌های یک‌ونیم سال بعد را به وی تحمیل کرده است.

بدیهی است یک اشتباه هرچند کوچک در قاموس یک سیاستمدار، ممکن است حیات سیاسی او را به خطر بیاندازد و در نتیجه، کلیه‌ی مواضع سیاستمدار کارکشته‌ای مانند آقای موسوی علاوه بر اینکه با مشاورانش هم‌آهنگ می‌شود، توسط خود او نیز به دقت بررسی می‌شود؛ چه برسد به تصمیمی چنین بزرگ که مسیر زند‌گی سیاسی آقای موسوی را برای همیشه دگرگون می‌کرد. این ادعا منطقی است که این اعلام پیروزی، بی‌برنامه و بی‌سند انجام نشده باشد و مدارک و اسنادی، برای تأیید آن وجود داشته باشد.

سوم. پیش از ورود به بحث درباره‌ی پرسش‌هایی که در پایان مقاله‌ی مورد اشاره مطرح شده، ذکر این نکته لازم است که با توجه به پیشینه‌ی سیاسی اکبر گنجی طرح چنین پرسش‌هایی، به این دلیل که پاسخ‌هایی روشن- دست‌کم برای گنجی- دارند، برای نگارنده جای شگفتی دارد.

اکبر گنجی با پذیرش وجود ۲۷ میلیون رأی برای آقایان موسوی و کروبی و ۱۳ میلیون رأی برای احمدی‌نژاد می‌نویسد: «اين ۲۷ ميليون تن کجا هستند؟ آنها بايد از وضعيت موجود ناراضی باشند که به اين دو رأی داده‌اند، نه به احمدی‌نژاد يا محسن رضايی. چرا نارضايتی اينان، در همان هفته‌ی اول به اعتراض سياسی بدل نشد و فقط در کلان‌شهرها، خصوصاً تهران و مناطق ميانی به بالای آن، شاهد تظاهرات اعتراض‌آميز سياسی بوديم؟ رژيم چگونه توانسته است اعتراض سياسی را سرکوب کند، با اينکه ميليون‌ها ناراضی در سراسر کشور وجود دارد؟ اگر موسوی/ کروبی ۲۷ ميليون رأی آورده باشند، محمود احمدی‌نژاد ۱۳ ميليون رأی به دست آورده است. اين ميزان از رأی را چگونه می‌توان تبيين کرد؟ پاسخ به اين پرسش بسيار مهم است. از کجا معلوم که احمدی‌نژاد ديگری در پستو نباشد و به همين شيوه‌ها هشت سال سوار کار نشود؟ چرا ميليون‌ها تن به چنين فردی رأی می‌دهند؟»

او مطرح می‌کند: «هرگونه تعیین استراتژی منوط به به برآورد موازنه‌ی قواست» و چون مسئله‌ی ما کماکان «رژیم خودکامه‌ی سلطانی است که تن به مطالبات برحق مردم نمی‌دهد برای گذار به دموکراسی، بايد مردم را قدرتمند ساخت»، ادامه می‌دهد: «دموکراسی محصول موازنه‌ی قوا بين دولت و جامعه‌ی مدنی است.»

آقای گنجی در ادامه می‌نویسد: «سخن‌گفتن از گسترش نارضايتی‌ها و عميق‌ترشدن آنها يک چيز است و سخن‌راندن از گسترش اعتراض سياسی و عميق‌تر شدن آن چيزی ديگر. رژيم اعتراضات سياسی را سرکوب کرد، نه نارضايتی را که سرکوب‌پذير نيست. در ماه‌های منتهی به ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، با اين که رژيم شاه مخالفان را سرکوب می‌کرد و تعداد زيادی را در خيابان‌ها کشت، اعتراضات سياسی روزبه‌روز گسترش يافت و عميق‌تر شد اما پس از تظاهرات ۲۵ خرداد ۸۸ در تهران، نه تنها چنان تحولی صورت نگرفت، بلکه فرايند معکوس شد.»

او با نقل بخشی از گفته‌های مهدی کروبی در گفت‌وگو با مجله‌ی «نیویورکر» که کاهش نمایش خیابانی اعتراض سیاسی را تنها به دلیل سرکوب خشن و گسترده می‌داند، می‌گوید کاهش شدید اعتراض سیاسی را نمی‌توان فقط و فقط با متغیر سرکوب توجیه کرد و باید دلایل این موضوع را به دقت جست‌وجو کرد. او می‌نویسد: «اگر رژيم توانايی و اراده‌ی تغيير بيش از ده ميليون رأی را دارد و اين تقلب تأثيرگذار را در چند انتخابات گذشته انجام داده است، چه برنامه‌ای برای پيش‌برد دموکراسی بايد طراحی کرد؟»

فرانسه چند روز درگیر اعتصاب و تظاهرات گسترده بود و اعتراض‌ها در این کشور به مسئله‌ی افزایش سن بازنشستگی است و نه مسئله‌ی بنیادینی نظیر وقوع یک کودتا. این اعتراض‌ها را اتحادیه‌های قدرتمند کارگری مدیریت می‌کنند. شاید در نگاه دقیق‌تر بتوان مسائل دیگری نظیر نارضایتی از عملکرد دولت این کشور و وضعیت اقتصادی مردم- که به دلیل بحران اقتصادی دست‌کم به خوبی گذشته نیست- را نیز به زمینه‌های این اعتراض افزود که موضوع این نوشتار نیست ولی طرح افزایش سن بازنشستگی نقش شتاب‌دهنده را ایفا کرده است.

یک مسئله که در پرسش‌های مقاله‌ی مورد بحث مورد تأکید قرارگرفته این است که چرا نارضایتی به اعتراض سیاسی تبدیل نشده و چگونه اعتراض‌های سیاسی نیم‌بندی که صورت گرفت روند تکاملی نداشت و دوباره به جای «معترض»، «ناراضی» وجود داشت.

نگاه به وضعیت فرانسه که توصیف کوتاهی از آن در سطرهای بالاتر رفت و قیاس آن با وضعیت ایران، پاسخ را نشان می‌دهد. وقتی فرانسه می‌تواند نزدیک به ده روز اعتصاب و تظاهرات را به خود ببیند و پیش‌بینی‌ها حاکی از افزایش اعتراض‌ها در این کشور است، یعنی بسیاری از پیش‌فرض‌های حرکت‌های سیاسی در آن کشور تأمین شده است و دولت آن، چنان پایگاه قدرتمندی در مشروعیت مردمی دارد که حتی با وجود چنین اعتراضاتی سقوط نکرده است. دلیل اینکه وقتی اعتراض‌های ایران پس از پشت‌سرگذاشتن نقطه‌ی اوج ۲۵ خرداد و به ویژه پس از سرکوب خونین ۳۰ خرداد، به قول گنجی «فرایندی معکوس» را طی کرد باید در همان دلایلی جست‌وجو کرد که چنین وضعیتی را در فرانسه پدید آورده‌اند.

فرانسه پیشینه‌ای طولانی در حرکت‌های سیاسی دارد و این حرکت‌ها اگرچه با سرکوب روبه‌رو شده‌اند اما روند رشد خود را طی کرده و در نهایت به مطالبات خود رسیده‌اند و در جامعه ماند‌گار شده‌اند. به همین دلیل- به‌عنوان یکی از چند دلیل- این کشور یکی از بالغ‌ترین کشورها در زمینه‌ی توسعه‌یافته‌گی سیاسی است. ایران، در زمینه‌ی مبارزات سیاسی، تاریخی کمی بیشتر از یک سده دارد و تمامی موارد حرکت‌های سیاسی در آن بدون استثنا با سرکوبی در حد نابودی حرکت مواجه شده است.

همین موضوع باعث جلوگیری از رشد و بارورشدن این حرکات شده است و با وجود آنکه حرکات و مطالبات آن در جامعه ماند‌گار شده است، کمتر اثری از گروه‌های تشکیل‌شده در دوران مختلف زمانی وجود دارد. در ایران، از یک قرن پیش تاکنون برای دستیابی به مطالبات مدنی در حال کوشش هستیم و با اینکه علی‌رغم سرکوب‌های وسیع، توانسته‌ایم به بخشی از مطالبات‌مان دست یابیم، هنوز بخش مهمی از آنها باقی مانده است.

علاوه بر آن، نکته‌ی مهمی چون محل واقع‌شدن ایران و دارابودن منابع نفتی فراوان تأثیر فراوانی در شکل‌گیری فرهنگ سیاسی مردمان می‌گذارد که با توجه به تاریخ پر از ستم و استعمار ایران، یکی از دلایل وجود «ناراضی» به جای «معترض سیاسی» است. مردم ایران، به دنبال این تاریخ غنی از ستم و استعمار و در پی سرکوب‌های وسیعی که در تاریخ با آن روبه‌رو شده‌اند، فرهنگ «دورزدن» را جایگزین فرهنگ «اعتراض» کرده‌اند؛ در یکی از قدیمی‌ترین نمونه‌ها، مردم پس از اعتراض به هجوم مغول به کشور، مانعی به نام مغول را دور زد و به مسیر زندگی خود ادامه داد تا جایی که مغول شبیه ایرانیان شد.

دلیل دیگر را باید در «سازمان‌دهی» جست‌وجو کرد. نگارنده در یکی از وب‌سایت‌ها دو مقاله را با عناوین «در ضرورت سازمان‌دهی» و «سازمان‌دهی؛ چگونه؟» منتشر کرده است که در آن به بررسی لزوم و شیوه‌ی سازمان‌دهی در مقطع فعلی پرداخته است. در فرانسه، مدیریت اعتراض‌ها را اتحادیه‌های قدرتمند کارگری راهبری می‌کنند، در ایران چطور؟ در ایران تمام شیوه‌های سازمان‌دهی، در قالب سندیکاهای کارگری، احزاب، تشکل‌ها، انجمن‌های دانشجویی و سازمان‌های مردم‌نهاد-«اِن‌جی‌او»ها- از بین رفته است و کار به جایی رسیده که پیش از به‌وجودآمدن جنبش سبز، رییس و اعضای هیئت‌مدیره‌ی سندیکای کارگران شرکت واحد- یکی از اصلی‌ترین سندیکاهای کارگری کشور- در زندان به سر می‌بردند و حتی به تاز‌گی دو حزب مشارکت و مجاهدین انقلاب نیز در آستانه‌ی انحلال قرار دارند.

در بروز یک اعتراض سیاسی، عامل اصلی وجود نارضایتی است، ولی آن‌چه این اعتراض سیاسی را سامان می‌دهد وجود سازمان‌دهی است و در ایران اگر تا پیش از بازداشت‌ها اندکی سازمان‌دهی وجود داشت، با این بازداشت‌ها همه‌گی از بین رفت.

در فرانسه به این دلیل که نارضایتی و درخواست معطل‌مانده وجود ندارد، وقتی به موضوعی اعتراض می‌شود، اعتراض در همان محدوده می‌ماند. در ایران، اعتراض به نتیجه‌ی انتخابات، پس از گذشت مدتی به دلیل اینکه این خواسته نقطه‌ی بازشدن گنجه‌ی خاک‌خورده‌ی مطالبات برزمین‌مانده‌ی یک سده‌ی گذشته بود، هم از نظر سطح و هم از نظر عمق گسترش پیدا کرد و به اعتراض به ساختار حکومت رسید. همین موضوع سبب شد گروهی از مردم که خواسته‌هایی در چهارچوب همین نظام داشتند از پی‌گیری اعتراضات دست بردارند.

دلیل دیگر به توسعه‌ی سیاسی جامعه برمی‌گردد. بدیهی است مطالبات قشر متوسط و بالای جامعه را قشر فرودست دنبال نکند؛ چه- مطابق هرم مازلو- مطالبات دیگری وجود دارد که این قشر هرروزه دنبال آنها می‌دود و مطالباتی نظیر دموکراسی و آزادی و حقوق بشر را در فهرست اولویت‌های ابتدایی خود ندارد. هنگامی این مطالبات به مطالبات اصلی تبدیل می‌شوند که مطالبات دیگری نظیر حقوق ابتدایی زند‌گی- خانه، غذا، کار- تأمین شده باشند.

با این وجود، نگارنده بر این اعتقاد نیست که پایگاه جنبش سبز میان قشر متوسط و بالای جامعه است؛ چه مشاهدات عینی چنین موضوعی را برای نگارنده به اثبات نرسانده و در ضمن، مطالعات آماری دقیق در بررسی این فرضیه وجود ندارد. ضمن اینکه حتی در کشور توسعه‌یافته‌ای نظیر فرانسه نیز، با وجود آنکه مطابق نظرسنجی‌ها درصد بالایی از مردم کشور معتقد به اعتراض و تداوم آن هستند، اما مرکز تظاهرات، پاریس و چند کلان‌شهر دیگر است و همان مراکز هم سرنوشت اعتراض‌ها را معلوم می‌کنند.

در انقلاب ۵۷ نیز، با وجود آنکه تظاهرات در سایر شهرهای بزرگ کشور جریان داشت، این تظاهرات هرگز به گسترد‌گی و بزرگی تظاهرات تهران نشد و سرنوشت انقلاب را تظاهرات تهران تعیین کرد. در مورد اعتراض‌های اخیر نیز چنین موضوعی صادق است؛ تهران نتیجه‌ی اعتراض‌ها را معلوم خواهد کرد و اگر اعتراض‌ها در تهران گسترده و عمیق شود اثرات آن به سایر شهرها نیز خواهد رسید و مردم آن شهرها نیز به تأثیر از تهران اعتراض خواهند کرد. بنابراین این مسئله که چرا در ابتدای جنبش سبز که تظاهرات در تهران به قدرت انجام می‌شد، اثری از اعتراض در پهنه‌ی کشور نبود، جای نگرانی نیست؛ چه، در همان تظاهرات وقتی مدتی از اعتراضات تهران گذشت برخی شهرهای بزرگ نیز به این حرکت پیوستند. اصولاً به نظر می‌رسد حرکت‌های اعتراضی شکلی واگیردار دارند و اگر جایی اعتراضی پدید آید، نواحی دیگر را نیز درگیر خود خواهد کرد.

یک دلیل دیگر کاهش اعتراضات، احساسی‌بودن مبارزات سیاسی در ایران است. وقتی مردم با نتیجه‌ی شگفت‌آور انتخابات روبه‌رو شدند، خشم فراوانی که این دروغ بزرگ با دوباره مطرح‌کردن مطالبات یک‌صد سال گذشته برانگیخت، سبب‌ساز وقوع اعتراض‌های یک هفته‌ی نخست پس از انتخابات شد که پس از ۳۰ خرداد آرام‌تر دنبال شد. این خشم، چنان انرژی‌ای را آزاد کرد که تمام پیش‌فرض‌های وجود سازمان‌دهی و توسعه‌ی سیاسی و غیره و ذلک را بی‌ارزش کرد و دنیا شاهد یک اعتراض مدنی پیشرفته در یکی از کشورهای تحت ستم جهان سوم شد.

نظیر همین واقعه، وقتی کشور در ماه‌های منتهی به انقلاب ۵۷ به سر می‌برد روی داد و این موضوع، با همراهی سازمان‌دهی گسترده‌ توسط سازمان‌های سیاسی پرتعدادی که عمدتاً پس از انقلاب تصفیه شدند و راهبرد و مطالبه‌ی مشخص سبب پیروزی انقلاب شد.

اما با تمام این تفاسیر، نمی‌توان از تأثیر سرکوب گسترده به عنوان اصلی‌ترین عامل کاهش اعتراض‌ها گذشت. سرکوب، چنان وسیع و شوک‌آور و غیرمنتظره بود که باعث کاهش دامنه و عمق اعتراضات شد و بی‌اعتمادی مردم به حاکمیت که با نتابج انتخابات تشدید نیز شده بود، سبب شد حتی اگر حاکمیت سوگند یاد کند سرکوبی در کار نخواهد بود، مردمی برای اعتراض به خیابان‌ها نیایند. طبیعی است مردم جان خود را دوست داشته باشند و همه‌گی به یک میزان ظرفیت هزینه‌دادن در راه اهداف را نداشته باشند، اما با پی‌گیری بند بعد می‌توان برای این موضوع نیز راهی یافت.

چهارم. برای پیش‌برد دموکراسی چه باید کرد؟

وجود چند نکته برای پیشبرد مبارزه برای رسیدن به دموکراسی حیاتی است. یکی از آنها وجود راهبرد و مطالبه‌ی مشخص است که تقریباً معلوم است و آن، حرکت مسالمت‌آمیز در چهارچوب قانون اساسی است. باید تأکید شود که حرکت در چارچوب قانون اساسی به معنای پذیرش تک‌تک اصول قانون اساسی نیست؛ حرکت در چهارچوب قانون اساسی به این معناست که در شرایط فعلی میثاقی برای کمینه‌ی مطالبات جنبش متکثر سبز موجود باشد و مطابق برداشت منشور آقای موسوی از این قانون، برای رسیدن به اهداف دموکراسی، حقوق بشر، آزادی و دیگر مطالبات جنبش سبز، حرکت شود.

باید توجه داشت که افراد بیشتری که یک مطالبه را دنبال می‌کنند احتمال پیروزی بیشتری نسبت به افراد کمتری دارند که بدون توجه به فضای جامعه‌ی ایران- و نه تهران- تعیین مطالبه می‌کنند. در گام نخست باید با تأکید بر مطالباتی نظیر آزادی زندانیان سیاسی، بازشدن فضای جامعه و اجرای بدون تنازل قانون اساسی مطابق تفسیر آزادی‌خواهانه، افراد بیشتری را جذب کرد. در مرحله‌ی بعد می‌بایست این افراد را سازمان‌دهی کرد که در دو نوشته‌ی «در ضرورت سازمان‌دهی» و «سازمان‌دهی؛ چگونه؟» به تفصیل به آنها پرداخته شده است.

پرسش اساسی دیگری که در این بین باقی است این است که از کجا معلوم فردی مانند احمدی‌نژاد در شرایطی که نظام، دیگر به فرایندهای دموکراتیک معتقد نیست دوباره بر کشور حاکم نشود؟ این پرسش را خود اکبر گنجی، آن‌جا که به قدرتمندکردن مردم برای توازن قدرت در جامعه اشاره کرده، پاسخ داده است. نگارنده راه قدرتمندکردن مردم را، گسترش آگاهی‌ها در جامعه، که راهبرد اصلی اعلام‌شده توسط میرحسین موسوی است می‌داند. وقتی مردم کشور بدانند فردی مانند احمدی‌نژاد با تمام عوام‌فریبی‌هایش چه زیان‌های بزرگی به کشور وارد می‌کند، حتی اگر به جای سیب‌زمینی و ساندیس به آنها گوشت و شامپاین داده شود به او رأی نخواهند داد. در این بین معتقدان به جمهوری اسلامی خودبه‌خود و با رفتارهای توجیه‌ناپذیر آن، به تدریج از این حکومت روی‌گردان خواهند شد.

روند اصلاح و پیشرفت دموکراسی در کشوری نظیر ایران- با شرایط استراتژیکی که در بالاتر ذکر آن رفت- به کندی انجام می‌شود و این ادعا پربیراه نیست که ایران و کشورهای خاورمیانه، آخرین کشورهایی هستند که به دموکراسی دست خواهند یافت. با این حال، یک عامل شتاب‌دهنده به زودی شرایط ایران را دگوگون خواهد کرد و آن، آزادسازی قیمت‌هاست. این موضوع، که به احتمال زیاد پدیدآورنده‌ی یک شورش خواهد بود، اگر پیش‌درآمدهای سازمان‌دهی و تعیین راهبرد و هدف پیش از وقوعش محقق نشود، زمینه‌ساز تحولات خطرناکی در کشور خواهد بود که به ویژه مسئله‌ی سازمان‌دهی همراهان جنبش سبز را، برای مدیریت انرژی عظیم ناشی از خشم منفجرشده‌ی ناشی از بحرانی‌شدن وضعیت اقتصادی، ضروری می‌کند.

Share/Save/Bookmark

 
 

جشنواره‌ی ادبی «گام اول» که یک جشنواره‌ی دولتی است و به نویسندگان تازه‌کار اختصاص دارد، هفته‌ی گذشته در کرمان برگزار شد. دری نجفی، معاون فرهنگی وزارت ارشاد که در واقع سیاست‌های سانسور کتاب را اجرا می‌کند، در این جشنواره سخنان قابل‌تأملی به‌زبان آورد. این شخص از قول رهبری گفت: «انقلاب زمانی می‌تواند در قالب هنر درآید که هنرمند خودی داشته باشیم [و او بتواند] با حضورش هنرش را پرورش بدهد.»

Download it Here!

کسی نپرسید این هنرمندهای غیرخودی که در سی سال گذشته با وجود این‌همه امکانات در ایران مانع از نوشته شدن رمان انقلاب شدند، چه کسانی بودند؟ یعنی نویسندگان و شاعرانی مانند گلشیری و شاملو و مختاری و پوینده و اخوان ثالث و احمد محمود و ده‌ها نویسنده و شاعر دیگر غیرخودی بودند و ما خبر نداشتیم؟

رئیس اداره‌ی سانسور در بخش دیگری از سخنانش گفت: «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نباید این نویسندگان را پس از پایان این جشنواره به حال خود رها کند و با این کار مانع بهره‌برداری دشمنان دین از این گروه از هنرمندان شود» و اعلام کرد که به این همکاران جوان اما بخت‌برگشته بیمه تأمین اجتماعی تعلق می‌گیرد و وزارت فخیمه‌ی ارشاد ۵۰۰ تا ۱۰۰۰جلد از آثار آنها را خریداری می‌‌کند. قیمت نویسندگان ما یعنی آن‌قدر پایین آمده که اگر آنها را بیمه کنند و ۵۰۰ جلد از کتاب‌هایشان را پیش‌خرید کنند، آنها به دام دشمنان دین نمی‌افتند؟

برنامه رادیویی این هفته خاک به جشنواره‌ی ادبی «گام اول» که هفته‌ی گذشته برای چهارمین بار برگزار شد، اختصاص دارد.


نویسندگان جوانی که جایزه گام اول به آنها تعلق گرفت.

تن‌ات را بیمه می‌کنیم، اما در ازایش قلم‌ات را می‌خریم

جشنواره‌ی ادبی «گام اول» نخستین گام به‌سوی انحطاط ادبی نیست، بی‌تردید آخرین گام هم نخواهد بود، چون هنوز این انحطاط کامل نشده و اگر کامل شود دیگر نشانی از ادبیات خلاق باقی نخواهد ماند که بخواهند به آن جایزه بدهند. تولستوی پیشگویی کرده بود که روزی خواهد رسید و در آن روز هر کس یک کتاب خواهد نوشت. ما به این روز نزدیک می‌شویم، و اتفاقاً دولت با سیاست‌های سلبی و تبعیض‌آمیزش به نویسندگانی نظر دارد که در سردرگمی‌ای که امروز در جهان وجود دارد، می‌خواهند جایی برای خودشان دست و پا کنند.

وقتی آقای دری نجفی می‌گوید: ارشاد نباید نویسندگان نوقلم را پس از پایان جشنواره به حال خود رها کند و با این کار مانع بهره‌برداری دشمنان دین از این گروه از هنرمندان شود؛ یک معنای سخن معاون وزیر این است که از نویسندگان جوان دعوت می‌کند که در ازای بیمه تأمین اجتماعی که البته حق مسلم هر انسانی است، قلم‌شان را در خدمت وزارت فخیمه ارشاد قرار دهند. نویسندگان اگر درمانده و بی‌پناه نبودند، هرگز دست به قلم نمی‌بردند.

معاون وزیر گمان می‌کند از بی‌پناهی و درماندگی نویسندگان می‌تواند به‌سادگی استفاده کند. غافل از آنکه ادبیات دیکته‌شده هرگز چیز دندان‌گیری از کار درنخواهد آمد. به جرأت می‌توانیم بگوییم که در طول تاریخ انقلاب جز محسن مخملباف و رضا امیرخانی حکومت نتوانسته نویسنده‌ای شاخص تربیت کند.

مخملباف به‌زودی به راه دیگری افتاد و امیرخانی هم بیش از آنکه خودش باشد، می‌خواهد آل‌احمد روزگار ما باشد و با این حال هوش تخیل او در همین حد است که در «بی‌وتن» از شخصیت رمانش در قلب آمریکا یک قصاب مسلمان بسازد که به خون‌ریزی در جنگ عادت کرده و از دیدن خون لذت می‌برد و با این حال رساندن گوشت حلال به مسلمانان مهاجر را بهانه می‌کند و آخر سر، پس از آن ادعاها و فریاد و فغان‌ها که در دایره‌ی واژگانی «بسیجی»‌های از جنگ‌برگشته، گوش را آزار می‌دهد، رسالت تاریخی و اجتماعی و مذهبی‌اش را در ذبح گوسفندان بیچاره می‌بیند. اگر اسامه بن‌لادن یا یک مرد استشهادی از روی ناچاری رمان‌نویس می‌شد، حداکثر می‌توانست با مرکب خشم از دیدن آقایی و مکنت دیگران از عشق به خون بنویسد.

سامورایی‌های بی‌ارباب

می‌گویند سامورایی‌ها وقتی ارباب‌شان می‌مرد، برای هر کس که پولی به آنها می‌پرداخت شمشیر می‌زدند. وضعیت گروهی از نویسندگان نزدیک به حکومت بی‌شباهت به سامورایی‌های بی‌ارباب نیست. آنها در این مدت به لطف کلاس‌های داستان‌نویسی به‌خوبی با فوت و فن داستان‌نویسی آشنا شده‌اند، اما نمی‌دانند این مهارت‌ها را چگونه به‌کار بگیرند. نفس نوشتن به‌تنهایی چیز مهمی نیست.

هر کسی می‌تواند در زندگی‌اش حداقل یک داستان و حداکثر یک کتاب بنویسد. مهم این است که بدانیم چرا می‌نویسیم. این امر به آگاهی از تاریخ نیاز دارد. حکومت دقیقاً این خودآگاهی تاریخی را نشانه رفته است. کارگزاران فرهنگی حکومت به‌خوبی می‌دانند که ادبیات داستانی نوعی تاریخ غیررسمی است که بعدها بارها به آن استناد خواهد شد. آنها که خود از براندازان حرفه‌ای هستند، می‌دانند که ادبیات مستقل ذاتاً شورشی و برانداز است.

نومیدی هدایت در برابر نظم و تاریخ مسلط قرار دارد و برای همین هم، همیشه، چه پیش از انقلاب و چه در سه دهه‌ی گذشته او را سانسور کرده‌اند. قلم بی‌پروای صادق چوبک، پرده‌ها را از پیش چشمان ما کنار می‌زند، و تاریخ اجتماعی ما را در گستره‌ی سه دهه در متن فقر و فلاکت و فحشا و دزدی و عوام‌فریبی و تحمیق مذهبی برملا می‌کند. برای همین بهترین داستان‌های او در ایران قابل انتشار نیست. گلشیری در جن‌نامه و در بره گمشده راعی، وسوسه‌ ذهن‌های به حقارت خوگرفته را به‌خوبی می‌شناسد و با آیین‌های مردمی ما آشناست.

براهنی از مثله شدن انسان ایرانی در طول تاریخ و در مناسبات انسان‌کش سخن می‌گوید. آثاری که این نویسندگان آفریدند، هرگز به‌کار جعل تاریخ رسمی نمی‌آید. برای همین هم آنها «خودی» به‌شمار نمی‌آیند. نوجوان‌هایی که انقلاب کردند، بیش از آن‌که از روی آگاهی به خیابان‌ها بیایند، تحت تأثیر رمان‌های انقلابی مثل خرمگس نوشته‌ی اتل لیلیان وینیچ بودند. من حتی یک نویسنده را نمی‌شناسم که به وضع موجود رضایت داده باشد.

نویسنده اگر حاکمیت‌گریز نباشد، نویسنده نیست؛ اعلامیه‌نویس و بیانیه‌نویس هم حتی نیست. او یک موجود اخته شده، افسرده و ناراحت است؛ توابی است که شهامتش را از او گرفته‌اند، و در مقابل، چیزی برای او فراهم کرده‌اند در حد مسکن مناسب یا بیمه درمان و در همان حال غرورش و قلمش را از او گرفته‌اند. اگر از نویسنده‌ای غرورش را بگیری، قلم او را ناتوان کرده‌ای.

بی‌جهت نیست که در این چند سال گذشته، محور مناسبات ما را بر تحقیر یکدیگر قرار داده‌اند. آیا می‌توانیم بگوییم نویسنده‌ای که تحقیر شده و دیگری را تحقیر می‌کند، مزدور یا خودفروخته است؟ نه. او حداکثر یک سامورایی بی‌ارباب است که نمی‌داند برای کی شمشیر می‌زند. او فقط می‌خواهد باشد و بماند. غافل از آنکه خیلی‌ها بودند، زیر سایه نوشتند و ماندند، سهمی هم برداشتند و بردند، اما در تاریخ نقشی نداشتند. نبود این آگاهی تاریخی از بدبختی‌های بزرگ فرهنگی ماست.

دری نجفی گفته است: «دشمنان دین و دیانت درصدد جذب نویسندگان ما هستند، اما وزارت ارشاد مصمم است با حمایت از کسانی که به سیاست‌های کلان نظام مقدس جمهوری اسلامی نزدیک‌اند، این توطئه و ترفند دشمنان را خنثی کند.» او با این گفته‌ تلاش می‌کند در متن دشمن‌پنداری و دشمن‌سازی تاریخی، سایه‌ی نظم و تاریخ رسمی را بر سر نویسندگان جوان بیندازد. می‌دانیم که در تاریکی فقط از تاریکی و زیر سایه فقط از سایه‌ها می‌توان نوشت.

شگفت‌آور است که جایزه‌ی گام اول شاید نخستین جایزه‌ی ادبی در جهان باشد که منطق آن یکسر غیرادبی است. کار به آنجا رسیده که آقایان مسئولان دیگر حتی تلاش نمی‌کنند ظاهرسازی کنند. با صراحت خواسته‌ی خود را به زبان می‌آورند: زیر سایه ما باشید و از دنیای سایه‌ها بنویسید، در مقابل ما تن شما را بیمه می‌کنیم و در ازایش در کمتر از ده سال از شما یک موجود ناراضی، اما بی‌شهامت می‌سازیم. پیشنهاد مفیستو به فاوست دست‌کم وسوسه‌انگیز بود. اینها حتی این وسوسه را هم نمی‌توانند به دل انسان‌ها بیندازند.

متن نوشته طولانی‌تر از برنامه‌ی شنیداری است.

Share/Save/Bookmark

 
 

شهرداری تهران به قصد نظارت بیشتر بر معماری این ابرشهر، اعلام کرده است از این پس به‌کارگیری «معماری غربی» در پایتخت ممنوع خواهد شد. هیربد معصومی، معاون شهردار تهران، ضمن اعلام اینکه قوانین بلندمرتبه‌سازی بازنگری خواهد شد گفت: «بر این اساس به‌کارگیری معماری غربی در شکل و شمایل ساختمان‌های جدید ممنوع است.» هم‌چنین به گفته‌ی معاون شهردار تهران، به دلیل آنکه ساختمان‌های هرمی شکل نماد تفکر «فراماسونی» است و هیچ تناسبی با معماری ایرانی و اسلامی‌ ندارد، شهرداری و شورای شهر پایتخت به شدت به دنبال حذف این دسته از ساختمان‌ها از سطح شهر هستند.

Download it Here!

این نخستین بار نیست که نهادی در ایران در پی ضابطه‌مند کردن معماری ساختمان‌ها و نمای بیرونی آنها برمی‌آید. پیش از این نیز تلاش‌هایی برای آن‌چه «حفظ هویت معماری ایرانی» خوانده می‌شود صورت گرفته بود. این حساسیت به خصوص در شهرهایی که دارای بافت تاریخی هستند بیشتر بوده است. به جز شهرداری‌ها، سازمان میراث فرهنگی نیز مقررات ویژه‌ای در خصوص ساخت و ساز در مراکز و بافت‌های تاریخی دارد.

در سال ۱۳۸۷ «شورای عالی شهرسازی و معماری ایران»، ضوابط و مقررات «ارتقای کیفی سیما و منظر شهری» را به تصویب رساند که از آن تاریخ برای «کلیه‌ی معماران، طراحان شهری، دستگاه‌های تهیه و تصویب و نظارت بر اجرای طرح‌های توسعه‌ی شهری و شهرداری‌ها و دیگر مراجع صدور پایان کار ساختمانی و سازمان‌های نظام مهندسی و سایر نهادهای ذیربط لازم الاجراست.»


نمای عمومی از تهران

یکی از اهداف این مصوبه توسط تهیه‌کنندگان آن «احیای فرهنگ معماری و شهرسازی غنی گذشته کشور» نامیده شده است.

در بخشی از ضوابط کلی مربوط به سیما و منظر ساختمان که در ۱۹ بند تهیه شده آمده است: «طرح و اجرای بناهای واقع در مناطق تاریخی شهر باید دارای مقیاس انسانی بوده و دانه‌بندی و ریخت‌شناسی مشابه بافت تاریخی شهر داشته باشد.» هم‌چنین انتخاب مصالح نماهای ساختمانی باید به گونه‌ای باشد که موجب آلودگی محیط زیست نشود و قابل بازیافت و پاکسازی باشد.

این ضوابط هم‌چنین تاکید می‌کند که در بخش تاریخی شهر، رنگ و بافت و مصالح نما باید هم‌خوانی داشته باشد و ترجیحاً از مصالح بوم‌آورد (محلی) استفاده شود. هم‌چنین استفاده از پوشش‌های شیبدار در شهرهایی که استفاده از آن در سنت معماری محل نباشد، ممنوع است. در بخش دیگری از این مصوبه «استفاده از فرم‌های نامتعارف (نظیر کشتی، میوه‌ها و ...) در طراحی و احداث بناها، به تشخیص کمیته» ممنوع شده است.


مجتمع مسکونی آتی‌ساز

این مصوبه هم‌چنین از لزوم تشکیل کمیته‌های «ارتقای کیفی سیما و منظر شهری» در شهرهای مختلف سخن می‌گوید که نمایندگانی از نهادهای مختلف مانند شهرداری، مهندسین مشاور تهیه‌کننده‌ی طرح توسعه‌ی شهری، سازمان میراث فرهنگی، سازمان نظام مهندسی، وزارت ارشاد و دو نفر از اعضای هیئت علمی دانشکده‌های معماری و شهرسازی و هم‌چنین نماینده‌ای از وزارت مسکن باید عضو آن باشند.

یکی از وظایف این کمیته‌ها تعیین مصالح مناسب برای استفاده در نماها و جداره‌های شهری با توجه به موارد اقلیمی، فرهنگی و سایر ویژگی‌های تاریخی و بومی است. با این حال در هیچ جای این مصوبات اشاره‌ای به ممنوعیت عام و کلی «معماری غربی» در تمام نقاط شهر نشده و تنها استفاده از «فرم‌های نامتعارف» ممنوع شده است. همان‌طور که در متن این مصوبات نیز آمده، توجه‌های ویژه‌ای به طراحی بناها و استفاده از مصالح تا حد ممکن بومی و هم‌خوان تنها باید در مناطق تاریخی شهرها صورت بگیرد و استفاده از فرم‌ها و شکل‌های «هم‌خوان» به مناطق دیگر تسری داده نشده است.


سینما آزادی

تهران که به روزگار قاجارها به پایتختی برگزیده شد، آرام آرام الگوها و نمونه‌هایی از معماری غربی را در معماری و شهرسازی خود به کار برد. با این حال به کاربردن الگوهای مدرن معماری تا اواسط دهه‌ی سی و چهل خورشیدی با سرعت و شتاب کمتری صورت می‌گرفت و هنوز نشانه‌های پر رنگی از معماری تاریخی در تهران به چشم می‌خورد.

از دهه‌ی چهل خورشیدی و تحت تاثیر عوامل متعددی از جمله رشد سریع اقتصادی، توسعه‌ی شهرها، تغییر الگوی تولید و مصرف، سیل مهاجرت از روستا به شهر و هم‌چنین افزایش حاشیه‌نشینی و عوامل دیگر، شهرهای ایران و به‌خصوص تهران شاهد یک تغییر چهره‌ی اساسی و سربرآوردن ساختمان‌هایی با معماری جدید و متفاوت بود.


مجتمع کامپیوتر پایتخت، ابتدای بولوار میرداماد

در دهه‌ی هفتاد خورشیدی و پس از پایان جنگ هشت‌ساله و با آغاز دوران معروف به «سازندگی»، توسعه‌ی عمودی شهر و فروش تراکم در دستور کار شهرداری قرار گرفت و در کنار رونق فراوان صنعت ساختمان‌سازی، معماری تهران با سرعت بیشتری آشفتگی و ناهماهنگی را تجربه کرد و باقی‌مانده‌ی بافت‌های تاریخی در مرکز شهر، شمیرانات و نقاط دیگر یا به کلی از میان رفتند و یا در میان مجموعه‌های نامتجانسی از معماری «مدرن» و «پست مدرن» محبوس شدند.

در این میان البته خود شهرداری تهران نیز در دوره‌های مختلف و به خصوص در مناطق مرکزی شهر، بسیاری اوقات توسعه و ساخت و ساز را بر حفظ بناهای تاریخی مقدم داشته است. نمونه‌های فراوان این اقدام به خصوص در حاشیه‌ی بازار تاریخی تهران و منطقه‌ی دوازده و هم‌چنین مناطق شمالی شهر به چشم می‌خورد.


یک ساختمان مسکونی در تهران

با این حال اکنون مشخص نیست شهرداری تهران قصد دارد با ممنوع کردن آن چیزی که «معماری غربی» خوانده است، دقیقاً کدام الگوها و طرح‌های معماری را ممنوع کند؟ و از این پس چه میزان از «معماری غربی» مجاز و از چه حدی به بعد ممنوع خواهد بود؟ آیا این ممنوعیت فقط شامل نمای ساختمان‌ها می‌شود و یا دربرگیرنده‌ی طرح، مصالح و شیوه‌های ساخت نیز خواهد بود؟ در پی ممنوع شدن «معماری غربی» چه الگو یا جایگزینی قرار است به طراحان معماری در ابرشهر تهران معرفی شود؟

به نظر نمی‌رسد تنها با ممنوع کردن کلی «معماری غربی» که در مفهوم آن چون و چرای فراوان هست، بتوان از میران آشفتگی در ساختار معماری و شهرسازی تهران کاست و مسائل کلانی هم‌چون ازدیاد جمعیت، مسکن، ترافیک، آلودگی و نا به‌سامانی فضاهای شهری را مدیریت کرد.

Share/Save/Bookmark

مطالب مرتبط:
میل مبهم آشفتگی
در دوسمت خیابان
بیش از همه معماری مقصرند؛ گفت‌وگو با کیومرث مسعودی، بخش اول
شهر ما؛ آوردگاه آشوب: گفت‌وگو با کیومرث مسعودی، بخش دوم

 
 

اگر اتفاق خاصی در ارتباط با مسائل بین‏المللی، یا پرونده‏ی هسته‏ای ایران روی ندهد، بازهم اخبار سیاسی ایران، به‏ویژه در زمینه‏ی محدودیت‏ها و فشارهایی که برای فعالان سیاسی، اجتماعی و مدنی وجود دارد، اخبار معمول رسانه‏ها را در خارج و داخل کشور تشکیل می‏دهند. خبرهای مربوط به پیگردها، دستگیری‏ها، دادگاه‏ها، خروج افراد از کشور، صدور احکام جدید برای زندانیان و تصمیمات هرروز تازه در مورد احزاب و سازمان‏های سیاسی.

Download it Here!

یکی از تازه‏‌ترین خبر‌ها در حوزه‌ی مسائل سیاسی ایران، رفع پلمب از دفتر حزب اعتماد ملی است که روز شنبه، هشتم آبان‌ماه اعلام شد. حزب اعتماد ملی در سال ۱۳۸۴ تشکیل شد و تنها حزبی بود که در انتخابات اخیر ریاست جمهوری، یک نفر را به عنوان نامزد این حزب معرفی کرده بود. دفتر حزب اعتماد ملی در شهریور ماه سال گذشته، پس از افشا‏گری‏های مهدی کروبی، دبیر کل آن، تعطیل و روزنامه‏ی حزب نیز توقیف شد.

در فضای سیاسی موجود، با وجود محدودیت‏هایی که برای فعالان این حزب و دبیر کل آن وجود دارد، رفع پلمب از دفتر این حزب، آیا به معنای باز شدن فضای سیاسی، به‏طور کلی برای جامعه یا به‏ویژه برای این حزب است؟ یا برخلاف آن، حزب اعتماد ملی را مجبور به رعایت پاره‏ای مسائل خواهد کرد؟ آن‏چه یک روز پس از رفع پلمب دفتر حزب شاهد بودیم، عزیمت مهدی کروبی به منزل میرحسین موسوی بود؛ آن‏چنان‏که «سحام‏نیوز»، سایت رسمی حزب اعتماد ملی آن را شکست پروژه‏ی حصر و محدودیت کروبی و موسوی اعلام کرده است.

برای نگاهی تحلیلی به این مسئله، با عباس عبدی، تحلیل‏گر سیاسی در تهران، گفت‏وگو می‏کنم:


عباس عبدی، تحلیل‏‌گر مسائل سیاسی در تهران

عباس عبدی: برای پاسخ به این سئوال، مقداری نیازمند فرصت و اطلاعات بیشتر هستیم. چون سیاست‏های داخلی ایران مقداری با کشورهایی که به طور متمرکز تصمیم‏گیری می‏کنند، فرق می‏کند. در این‏جا، بازشدن و فک پلمب دفتر اعتماد ملی و یا رفع توقیف‏های روزنامه‏ی اعتماد ملی یا هم‏میهن، لزوماً دلیلی ندارد به معنای مشخصی باشد. تصمیمی از بالا گرفته و انجام می‏شود. می‏تواند این معنا را هم داشته باشد، ولی نیازمند مقداری اطلاعات بیشتر هستیم.

اگر این‏طور نباشد، چه احتمال دیگری وجود دارد برای اینکه چنین دستوری به‏هرحال صادر شده است؟

یک حالت آن است که این کار طبق یک روال عادی انجام شده باشد که روال قانونی و عادی سیستم است و خیلی از نمونه‏ها این مسیر را طی می‏کنند. ولی‏ واقعیت این است که آن‏چه در این وضعیت حاکم است، روال عادی و قانونی آن نیست، اراده‏ای است که تصمیم آن از بالا باید گرفته شود. یک وقتی هم هست که به این اطلاعات دست پیدا می‏کنیم که نه! تصمیمی از بالا گرفته شده و قاعده‏ی قانونی در پایین دارد آن را اجرا می‏کند.

به‏نظر من، اگر حالت اول باشد، چیز مهمی نیست. اینها بعد از چند روز، دوباره با مشکل مواجه می‏شوند، بسته می‏شوند و به کنار می‏روند، اما اگر حالت دوم باشد، نکته‏ی مثبتی است و باید از آن طرف هم پاسخ مناسبی به آن داده شود که شرایط مناسب‏تری از وضعیت فعلی را در جامعه به‏‌وجود بیاوریم و مترصد آن شویم که ببینیم در آینده وضعیت موازنه‏ی قوا، وضعیت کشور و خیلی موارد دیگر به‏کجا می‏رسد. آیا این عناصر، روزنامه‏هایی که باز می‏شوند و احزابی که فعال می‏شوند، این امکان را پیدا می‏کنند که نقش مؤثرتری را بازی کنند یا نه. من در حال حاضر نمی‏توانم با قاطعیت بگویم که کدامیک از این دو حالت است، ولی امیدوارم که حالت دوم باشد.

شما معتقدید که در حالت دوم، احزاب، نهادها و سازمان‏هایی که مشمول این سیاست شده‏‌اند، باید سعی کنند پاسخ مناسبی هم بدهند که این پاسخ مناسب، لابد اتخاذ سیاست‏‏هایی است که شرایط را به هر ترتیب مناسب‏تر کند. اگر در حالت اول هم باشد، یعنی بر اراده‏ای از بالا و یا قانونمندی قابل قبولی مبتنی نباشد، آیا درهرحال این یک فرصت نیست که در مقابل آن حزب یا نهاد گذاشته شده است؟ آیا او موظف نیست که بتواند از این فرصت‏، فرصت‏های دیگری را فراهم کند؟

بله؛ اینکه آنها باید پاسخ مناسبی بدهند، کاملاً درست است، ولی فراموش نکنید که دبیر کل این حزب در وضعیتی نیست که بتواند آن‏چه حکومت می‏خواهد را انجام بدهد. نوعی مطالبات خاصی دارد که ممکن است در فعالیت حزبی انعکاس پیدا کند و اگر دبیر کل آن نباشد، معلوم نیست که این حزب به‏خصوص چقدر بتواند در غیاب او، این نقش را بازی کند.

درهرحال، پاسخ شما درست است؛ اصل را باید بر صحت و خوش‏بینی گذاشت و بر اساس آن اقدام کرد. حال اگر زمانی این اصل درست نبود و معلوم شد که این تصور یا توهم باطلی بوده است، مسئولیت‏ آن برمی‏گردد به جانب حکومت، برنمی‏گردد به جانب این حزب و طرفدارانش و یا روزنامه‏های همراه آن.

شما پس صلاح می‏دانید که در وهله‏ی اول اصل را بر خوش‏بینی بگذارند و سیاست‏های مناسبی را اتخاذ کنند. از طرف دیگر، معتقدید که دبیر کل این حزب در موقعیتی نیست که بتواند هرچه حکومت می‏خواهد انجام بدهد. اگر بخواهیم از منظر یک دادوستد سیاسی نگاه کنیم، آیا آقای کروبی یا هر دبیر کل و یا هر حزبی، نمی‏تواند از بعضی مسائل، در لحظه، چشمپوشی کند و بخشی از آن‏چه را حکومت می‏گوید بپذیرد؟

مشکلی که وجود دارد، این است که یک گفت‏وگوی شفاف بین طرفین برقرار نیست که بر اساس آن بنشینند و جایگاهی را برای هم‏دیگر تعریف کنند و در پی آن هرکسی نقش خود را بپذیرد. مشکل آن است که اینها بیشتر بر اساس گمان، ظن و تصور شکل می‏گیرد و به‏قول معروف، هرکسی از ظن خود یار این قضیه می‏شود. به‏هرحال امیدواریم اگر چنان‏چه چنین چیزی هم باشد و گفت‏وگویی شکل بگیرد، ولو غیر رسمی، به بهبود فضای داخل کشور کمک کند.

آقای منتجب‏نیا، قائم‏مقام دبیر کل حزب، گفته‏اند که در فضای سیاسی موجود، هنوز قابل بحث و بررسی است که حزب چه امکاناتی برای فعالیت می‏تواند داشته باشد؟ چه نوع فعالیت‏های سیاسی در فضای فعلی، برای‏ آن امکان‏پذیر است؟ با توجه به همین شرایط سیاسی موجود واین فرصت فک پلمب از دفتر حزب اگر در مقام تصمیم‌گیری برای حزب اعتماد ملی باشید، در این شرایط‏، چه نوع از فعالیت‏های حزبی را ممکن می‏دانید؟

فکر نمی‏کنم هیچ مشکلی از جهت نوع فعالیت وجود داشته باشد. وظیفه‏ی احزاب تشکیل جلسات و اجتماعات، آموزش به طرفداران‏شان، شرکت در بحث‏ها و مناظره‏ها، صدور بیانیه‏های مختلف، ارائه‏ی طرح و برنامه در هر موضوعی که پیش می‏آید یا برای برون‏رفت از وضعیت جاری و ... است.

اینها کارهایی هستند که همه‏ی احزاب می‏توانند انجام بدهند و هیچ مانعی برای این کارها وجود نخواهد داشت. چنان‏چه اتفاقی که افتاده برحسب یک اراده‏ی مشخص و در واقع، از بالا صورت گرفته باشد.

یعنی می‏شود اصل را بر خوش‏بینی گذاشت و فعالیت‏های عادی حزب را شروع کرد

بله؛ اگر اصل را بر خوش‏بینی بگذاریم، همه‏ی این کارها را می‏شود انجام داد، اما معلوم نیست که چنان‏چه مثلاً حزب بیانیه‏ای بدهد، آیا روزنامه‏ها می‏توانند آن را چاپ کنند یا نه؟ ولو در همین چهارچوبی که به طور عرفی در جامعه موجود است. چون یک زمانی محتوا مهم است و وقت دیگری فرد یا حزب مهم است. امروز مثلاً گفته می‏شود اسم و عکس رسم آقای خاتمی، آقای موسوی و آقای کروبی هم زده نشود، ولو اینکه یک حرف عادی هم زده باشند.

حال باید دید آیا حزب اعتماد ملی می‏تواند بیانیه بدهد و روزنامه‏ها تیتر کنند؟ حال هر مضمونی که چهارچوب‏دار باشد. بنابراین مشکلی در فعالیت‌ها نیست. مشکل همان است که گفتم. باید اطلاع پیدا کرد که واقعیت این تصمیم چیست.

یک سئوال بدبینانه‏ هم می‏‌شود طرح کرد: آیا در شرایطی که حزب مشارکت و حزب مجاهدین انقلاب، دو حزب مشخص اصلاح‏طلب، تحت فشار قرار دارند و حتی غیر قانونی اعلام شده‏اند، برخورد با حزب اعتماد ملی، سیاست ویژه‏‌ای در جهت تخریب فضای سیاسی موجود می‏تواند باشد؟

فرض کنید که این‏طوری هم باشد، چه اهمیتی دارد؟ خب به آنها فشار می‏آورد، این‏جا برخورد خود را می‏کنند و هزینه‏ی خود را به حکومت تحمیل می‏کنند. این‏جا هم راهی باز می‏شود. این‏ها می‏روند فعال می‏شوند و کار خود را انجام می‏دهند. به‏نظر من، این دو نمی‏توانند هم‏دیگر را خنثی کنند.

ولی آیا نمی‏تواند فضای موجود مثلاً جنبش اصلاحات را مختل کند؟ آیا مثلاً حزب اعتماد ملی را حداقل در مقابل بخشی از افکار عمومی قرار نمی‏دهد که از امتیاز ویژه‏ای برخوردار شده است؟ چنین شبهات و گمان‏هایی در فضای سیاسی ایران، بی‏سابقه نیست.

قرار نیست که حکومت هرکاری می‏کند، لزوماً به همان اهدافش برسد یا منتقدین هرکاری می‏کنند، به اهداف از پیش تعیین شده‏شان برسند. بازی‏ است. توپی می‏افتد این وسط و هرکسی بهتر توانست بازی کند، بهتر می‏تواند گل بزند و برنده شود. مهم نیست که حکومت چه ذهنیتی دارد، مهم این است که اینها رفتار خود را در چهارچوب و درست انجام بدهند.

Share/Save/Bookmark

 
 

گزارش بانک مرکزی ایران در مورد تحولات اقتصادی کشور در سال ۱۳۸۸، عاری از درج میزان رشد اقتصادی ایران است. دو سال پیاپی است که میزان این رشد در گزارش بانک مرکزی مشخص نیست.
گزارش‌های غیر رسمی حاکی از آن است که رشد اقتصادی کشور در دو سال اخیر به شدت افت کرده است.

Download it Here!

احمد توکلی، رئیس مرکز پژوهش‌های مجلس درباره‌ی رشد اقتصادی سال گذشته عنوان کرده که میزان آن اگر منفی نباشد در حد صفر خواهد بود.

جهانگیر لقایی، کارشناس اقتصادی در این زمینه می‌گوید: «همان موقع که در سال ۲۰۰۴ قیمت نفت صعود کرد، نرخ رشد اقتصادی ایران به هفت درصد رسید. اینکه دو سال است بانک مرکزی، رشد اقتصادی را اعلام نکرده است. ابتدا در سال گذشته رئیس بانک مرکزی اعلام کرد که ما دو درصد و بعد اعلام کردند نیم درصد رشد اقتصادی داشته‌ایم.

گذشته از اینکه آنان رشد اقتصادی را اعلام کنند یا نه، مردم خودشان در زندگی عادی حس می‌کنند که قیمت اجناس، رشد تورم و بیکاری به چه حد است. در طی سی‌سال حیات جمهوری اسلامی هر زمان که رشد اقتصادی داشته‌اند، بر اثر افزایش قیمت نفت بوده و به هیچ‌وجه بر اساس ایجاد کار و آفرینش ارزش از طریق تولید نبوده است.


محمود احمدی‌نژاد در اوایل سال ۱۳۸۹ گفت ما امسال یک میلیون و ۳۰۰ هزار شغل ایجاد خواهیم کرد. سئوال اینجاست که با رشد اقتصاد صفر درصدی چگونه می‌توان این میزان اشتغال را ایجاد کرد. برای این میزان کارآفرینی نیاز به رشد اقتصادی ۱۱ درصدی داریم؛ آن‌هم نه بر اساس بالارفتن یک‌باره‌ی قیمت نفت و گاز، بلکه باید بر اساس تولید مصنوعاتی باشد که در آن جامعه ایجاد اشتغال می‌کند. وقتی میزان اشتغال بالا رفت، هم مصرف و هم تولید بالا می‌رود و نرخ تورم نیز کنترل می‌شود. وقتی رشد اقتصادی ایران بر اساس تولید یک ماده‌ی خاص از طبیعت است، این افزایش درست است که در تولید ناخالص ملی به حساب می‌آید ولی نه شغلی ایجاد شده و نه چیزی به تولید در آن جامعه اضافه شده است.»

ورشکستگی واحدهای تولیدی

جهانگیر لقایی، معتقد است زمامداران ایران سال‌هاست نرخ ارز خارجی را به‌طور مصنوعی پایین و نرخ تومان را بالا نگه داشته‌اند.

او بر این باور است که دولت در عمل با دادن سوبسید به ارزهای خارجی به ویژه دلار، سعی در پایین نگه داشتن قیمت کالاهای وارداتی و کنترل تورم دارد.

این کارشناس اقتصادی می‌گوید: درواقع جنس‌های خارجی با قیمت ارزان‌تری وارد ایران می‌شوند. چون زمامداران قصد داشتند با بالا نگه داشتن ارزش تومان، نرخ تورم را کنترل کنند، اما در عمل نتوانستند این کار را کنند و صدمه‌ی جبران‌ناپذیری به اقتصاد زدند. به دلیل اینکه نرخ تومان بیشتر از ارزش خود ارزشگذاری شده، قیمت تمام شده‌ی کالاهایی که در بخش خدمات، کشاورزی و صنایع ایجاد و تولید می‌شود، بالاست و به این ترتیب کالاهای داخلی نمی‌تواند با اجناس خارجی رقابت کند. به این دلیل بسیاری از واحدهای تولیدی در سال‌های متمادی بسته شده است. بر اساس آمار خود جمهوری اسلامی در سال ۱۳۸۸ نزدیک به ۱۶۵۰ واحد تولیدی بزرگ و کوچک تعطیل شده‌اند و بقیه نیز با ظرفیت ۳۰ یا ۴۰ درصد کار می‌کنند و نه با ظرفیت ۱۰۰ درصد.

قیمت تومان را چگونه به صورت مصنوعی بالا نگه می‌دارند؟

چون پول ایران شناور نیست، یعنی در دست خود دولت است و در بازار جهانی قیمت آن مشخص نمی‌شود، دولت می‌تواند قیمت آن را تعیین کند. مثلاً یورو، دلار و یا ین ژاپن در بازارها و بورس‌های جهانی قیمت‌گذاری می‌شوند. خب ایران وقتی می‌خواهد نرخ تورم را پایین نگه دارد، قیمت تومان را بالا نگه می‌دارد که دلار نسبت به آن پایین است. در نتیجه ظاهراً جنس خارجی ارزان‌تر وارد می‌شود که بتوانند جلوی تورم را بگیرند. در حالی‌که اگر واقعاً بخواهند جلوی نرخ تورم را بگیرید باید تولید را بالا ببرند. یعنی اشتغال ایجاد کنند.

به‌طور قطع نرخ دلار با توجه به شرایط کنونی افزایش پیدا خواهد کرد. اینان قادر به ادامه‌ی وضع سابق نیستند. اکنون قیمت نفت نسبت به چندسال پیش کاهش پیدا کرده. همه‌ی پول نفت حیف و میل شده است. هیچ مبلغی برای سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌ها مصرف نشده که بتواند ارزش بیافریند. ثانیاً صادرات نفتی ایران کاهش پیدا کرده است. از زمان احمدی‌نژاد تاکنون صادرات نفتی روزانه ۶۰۰ هزار بشکه کاهش پیدا کرده و هم قیمت هر بشکه ۶۰ تا ۷۰ دلار کاهش پیدا کرده است.»

وضعیت ارز در ایران

به عقیده‌ی جهانگیر لقایی، «جمهوری اسلامی در زمینه‌ی ارز، روی تیغ دولبه‌ی تیزی ایستاده است. لبه‌ی تیغ اول این‌طوری است که اگر بخواهد ارز تزریق کند تا قیمت دلار را نگه دارد، اصلاً این ارز را ندارد. اکنون ایران بنا بر پیش‌بینی‌ها درخوش‌بینانه‌ترین حالت دارای ۶۰ تا ۷۰ میلیارد دلار ذخیره‌ی ارزی است. برخی معتقدند شاید ذخایر ارزی ایران حتی نصف این میزان نیز نباشد. واردات امسال ایران حدود ۶۰ میلیارد دلار است و اگر بخواهد مثل گذشته باشد باید ۸۰ میلیارد دلار خرج کند. بنابراین ارز موجود را باید خرج واردات کند و این ارز را نمی‌تواند به بازار تزریق کند.

لبه‌ی تیغ دوم این است که صنایع داخلی به خاطر بالا بودن قیمت تومان خراب‌تر خواهد شد. همان بخش‌هایی هم که مانده‌اند در فکر بستن بقیه‌ی کارگاه‌ها و دچار نگرانی هستند. چراکه برداشتن یارانه‌ها از روی انرژی باعث خواهد شد قیمت‌ها سه تا چهار برابر افزایش پیدا کند. پیش‌بینی این است که نرخ تورم ۴۰ تا ۵۰ درصد افزایش می‌یابد. این هم لبه‌ی تیز این طرف است. بنابراین رژیم از هر طرف حرکت کند، این لبه‌ی تیز می‌تواند از نظر اقتصادی آن را از بین ببرد. این ناشی از سیاست‌های نادرست آنها در گذشته است که باعث وضعیت موجود شده است.»

آیا بالا رفتن قیمت نفت، دست جمهوری اسلامی را برای تزریق دلار به بازار داخل باز نمی‌گذارد؟

نه مگر جمهوری اسلامی چقدر می‌تواند از این طریق ارز داشته باشد. فوقش سالانه چهار تا پنج میلیارد اضافه‌تر داشته باشد.

با توجه به تحریم‌ها مشخص نیست که بتواند پول سابق را به دست بیاورد. تحریم‌ها باعث می‌شوند که بخشی از خریدهایی را که پیش از این به‌طور علنی داشته‌، حال از طریق واسطه و گران‌تر تهیه کند. بخشی از خریدها به اندازه‌ی یک‌سوم قیمت‌ها بالاتر خواهد رفت. به ازا‌ی آن ۶۰ میلیاردی که در گذشته می‌توانستند به راحتی۶۰ میلیارد خرید کنند، حالا حداکثر و در خوشبینانه‌ترین حالت بتوانند ۵۰ میلیارد جنس تحویل بگیرند. این نکته وضعیت را بدتر از سابق می کند. در این مملکت نه به ایجاد کار و نه به کنترل تورم امیدی نیست.

Share/Save/Bookmark

 
 

از زمان اعدام «احسان فتاحیان»، ترس بزرگی وجودم را فرا گرفت؛ اینکه باز اعدام‌ها شروع می‌شوند و باز خطه‌ی کردستان اولین قربانیان را خواهد داد. ترسم مدام بیشتر می‌‌شود از اینکه می‌بینم آن‌چنان که باید و شاید به این مسئله اعتراض نمی‌شود؛ از اینکه «احسان»، فعال سیاسی کرد بوده؛ از اینکه این واقعه خارج از مرکز ـ تهران ـ رخ داده و از اینکه «احسان» و دیگر زندانیان کرد، جزئی از آن‌چه امروز «زندانیان جنبش سبز» نامیده می‌‌شوند، به حساب نمی‌آیند و ... قشر عظیمی در این زمینه سکوت می‌کنند.

ترس من از سکوت خبری درباره‌ی دیگر قربانی کردستان، «فصیح یاسمنی» شدت بیشتری به خود گرفت. «فصیح یاسمنی» بیش از دو سال در زندان مانده بود. او به همراه پدر سالخورده‌اش دستگیر شده و به بیماری صرع مبتلا بود. در زیر شکنجه اعترافاتی کرده بود که منجر به صدور حکم اعدام برای او شد. او پدر دو فرزند بود و در تاریخ ششم ژانویه‌ی ۲۰۱۰ به دار آویخته شد. حتی جسد او نیز به خانواده‌اش تحویل داده نشد.

اعدام پنج تن دیگر از زندانیان کرد- فرزاد، شیرین، فرهاد، مهدی و علی- منجر به واکنش بیشتری در رسانه‌ها و مردم شد و اعتراض‌های گسترده‌تری را دامن زد.

این سئوال اما هم‌چنان در من باقی مانده است: آیا اگر فرزاد و شیرین و فرهاد و ... کرد نبودند، باز طناب دار انتظار ایشان را می‌کشید؟ آیا کرد بودن جرم واقعی آنها نبود؟

حکومت جمهوری اسلامی همیشه نسبت به کردستان حساسیت‌ شدیدی داشته است. تعدادی ـ حتی در میان اپوزیسیون ـ فعالان کرد را تجزیه‌طلب می‌‌دانند و به این دلیل که خود رویای یک‌پارچگی شاه‌مدارانه‌‌ی ایران را در سر می‌‌پرورانند، در مقابل احکام اعدام عزیزان فعال کرد و حتی حکم اعدام آنها سکوت می‌کنند.


احسان فتاحیان

گروهی نیز بر این اساس که شایعاتی پیرامون مسلح بودن این جوانان پخش شده ـ و بیشتر ریشه در اعترافات زیر شکنجه‌ی آنها دارد ـ حساب این گروه را که در راهروهای مرگ قرار گرفته‌اند از دیگر فعالان سیاسی جدا می‌کنند و نسبت به صدور حکم اعدام‌ آنها اعتراضی نمی‌کنند.

سران جنبش سبز که دچار سکوت مرگباری هستند و هیچ واکنش درخوری نسبت به این مسئله نشان نمی‌دهند.

قدری دقیق‌تر به اتفاق‌های خارج از مرکز در ایران نگاه کنیم. در همین یک سال اخیر، در سنندج اعتصاب‌های گسترده‌ و حتی بیش از سایر شهرها رخ داده است. حال آنکه آذربایجان در همراهی با جنبش اعتراضی مردم ایران کمتر فعال بوده است. چرا با این وجود این‌همه پیرامون همراهی یا عدم همراهی مردم کردستان با جنبش سبز واکنش نشان می‌دهیم؟

در نگاه به مسئله‌ی ملی، صحبت از حقوق اقلیت‌های قومی و ملی اهمیت بسیار دارد. اگر ما در ایران چیزی به نام اقلیت ملی، یا اقلیت قومی داشته باشیم، باید چیزی هم به نام اکثریت ملی داشته باشیم. این اکثریت ملی کدام است و کدام ملت خود را اکثریت می‌داند؟

آیا فارس‌ها اکثریت هستند؟ در این صورت این قوم فارس که هستند و چه میزان از وسعت جغرافیایی ایران را به خود اختصاص می‌دهند؟ این گروه، بر اساس کدام آمار لقب اکثریت را به خود اختصاص داده‌اند؟

به راستی چه تعداد از مردم ایران، تنها و تنها به زبان فارسی صحبت می‌کنند و هیچ زبان مادری دیگری ندارند؟ این گروه چند درصد از جمعیت کشور را تشکیل می‌دهند که اکثریت خوانده می‌‌شوند؟

آیا اینکه اکثریت اقوام و ملیت‌ها زبان فارسی را به اجبار تدریس، تحصیل و به این زبان صحبت می‌کنند از این زبان اکثریت و از دیگر زبان‌ها اقلیت می‌‌سازد؟

در بحث‌های مختلف در مورد عدم حمایت فعال مردم استان آذربایجان از جنبش سبز، از چند فعال شناخته شده‌ی آذربایجانی شنیدم که با دلسردی و آزردگی به این حرکت نگاه می‌‌کنند و این جنبش را از آن خود نمی‌دانند. این مسئله که جنبش و سران آن از گرفتن موضع شفاف در مورد مسئله‌ی قومیت‌ها سر باز می‌‌زنند نیز مسلماً مزید بر علت می‌‌شود و موجب فعالیت‌های پراکنده و نه یکپارچه در آذربایجان می‌شود. در دیگر استان‌هایی که ملیت‌های مختلف در آن زندگی می‌کنند، مسئله کمابیش به همین شکل باقی مانده است. تا آنجا که در بعضی جاها حتی از جنبش اعتراضی مردم ایران ـ جنبش سبز‌ ـ با عنوان جنبش مرکز یا جنبش فارس‌ها یاد می‌کنند.

به راستی چگونه می‌توان اعتماد قوم‌های مختلف را جلب کرد تا جنبش سبز را جنبش خود بدانند.

دلیل عدم برخورد مشخص و شفاف با مسئله‌ی قوم‌ها و ملیت‌های مختلف در ایران چیست؟

البته منظورم این نیست که بقیه‌ی مسائل این جنبش مطرح شده و شفاف است. این جنبش به طور کلی با بسیاری از مسائل برخورد شفافی نکرده است. حقوق زنان، حقوق کودک، حقوق مدنی شهروند ایرانی، حقوق همجنسگرایان و دگرباشان از این جمله‌اند. مبارزه برای اصول ابتدایی حقوق بشر مثل مبارزه علیه همه گونه مجازات اعدام و قتل دولتی، در کنار حقوق ملیت‌ها در پرده‌ای از ابهام قرار گرفته است و تاکید‌های هرازچند گاهی آقای موسوی بر اینکه خاستگاه او «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیش» است نیز نمک بیشتری بر زخم کهنه‌ی انسان ایرانی می‌‌پاشد.

برای موفقیت جنبش سبز اما حضور همه‌ی مردم ایران ضروری است. این حضور با دادن وعده‌های سر خرمن، از آن نوع وعده‌ها که در انتخابات داده می‌شود و بعد از انتخابات به انحای مختلف پس گرفته می‌‌شود، تامین نمی‌شود. باید به صورت فعال‌تر و جدی‌تر به بحث و گفت‌وگو پیرامون مسئله‌ی ملی بپردازیم و راهکارهای موجود را از نظر بگذرانیم. ایران تنها تهران را در بر نمی‌گیرد و برای جلب حمایت و همه‌گیر شدن جنبش ضد دیکتاتوری در ایران، چشم‌انداز تامین حقوق شهروندی شهروند ایرانی ضروری است. خاطر نشان کردن این مسئله که حقوق ملیت‌ها و قوم‌های گوناگون ایران نیز در زمره‌ی حقوق شهروندی قرار می‌گیرد، شاید بتواند دلگرمی‌ای برای ملیت‌های مختلف باشد تا این جنبش را از آن خود بدانند.

بیاییم و با همدیگر رو راست باشیم. فارس هم مثل هر قوم دیگری در ایران اقلیت است؛ اقلیتی که بنا بر سیاست‌هایی، زبانش، زبان اصلی خوانده شد، ولی در یک جامعه‌ی مدرن و پیرو حقوق بشر ما این حق را نداریم که زبانی را بر زبان دیگر و قومی را بر قوم دیگر برتر بدانیم و از قومی بخواهیم که سیطره‌ی قومی دیگر را بپذیرد. اینها با اصول دمکراسی و مدرنیته هم‌خوانی ندارند.

فدرالیسم چاره‌ی کار است. از دنیای مدرن بیاموزیم. کشورهایی چون آلمان، اسپانیا، هندوستان و ... این مراحل را گذرانده‌اند و الگوهای قابل اجرایی را در اختیار جامعه‌ی بشری گذاشتند.

آیا بهتر نیست با این مسئله کنار بیاییم که ایران یک‌پارچه‌ای که بعضی از افراد آرزوی آن را دارند جز از صدقه سر دیکتاتور‌ها نمی‌تواند موجودیت داشته باشد، ایران آزاد، ایرانی است که تمامی فرهنگ‌ها، زبان‌ها، آداب‌ها و در کل سنت‌هایی را که بر حقوق بشر استوار است با آغوش باز قبول کند و به انسان‌ها حق این را بدهد که آنگونه که مایل هستند زندگی کنند.

ایران کشور بزرگی است، با فرهنگ‌ها و زبان‌های مختلف که تاکنون همه به نحوی سرکوب شده‌اند؛ از زمان پادشاهی‌ که پان ایرانیسم را پر و بال می‌داد و پهلوی دوم بارها گفته بود که اگر من بروم ایران را ایرانستان می‌‌کنند تا الان که حکومت دینی است و اصلاً نه فارس، نه کرد، نه ترک و نه بلوچ جرئت سر برآوردن ندارند.

اما اگر اصول ایران فردا را بر دمکراسی می‌‌گذاریم، فدرالیسم پاسخگوی خواسته‌های قوم‌های مختلف ایران است.

اگر قومی با رای‌گیری آزاد و با اکثریت آرا، خواستار جدایی از ایران شد، باید به خواسته‌شان احترام گذاشت.

فدرالیسم جوابگوی مردم ما خواهد بود و حقوق ملل مختلف را تامین می‌‌کند. دولت‌های خودگردان با نظارت ـ و نه حاکمیت ـ مرکزی آرامش را به سرزمینی که دوستش داریم بازخواهد گرداند.

تصور اینکه بدون پرداختن به مسئله‌ی ملی بتوانیم جنبشی همگانی داشته باشیم همان‌قدر دور از ذهن است که فکر کنیم می‌شود در دنیایی که نابرابری‌های جنسی به طور واضح و آشکار دیده می‌شود، دست به انکار آن بزنیم و از زنان بخواهیم تا رسیدن به جامعه‌ای دلخواه صبر و سکوت کنند. اگر امروز شنیدن جملاتی مثل: «ما همه انسان هستیم و مرد و زن فرقی ندارد و مبارزه برای حقوق زنان ضروری نیست»، مغرضانه، غیر سیاسی و حتی ساده‌لوحانه برداشت می‌شود، چگونه می‌توانیم به خود این حق را بدهیم و بگوییم ما همه ایرانی هستیم و مبارزه برای حقوق کرد و ترک و بلوچ و ... غیر ضروری است؟

هیچ مبارزه‌ای برای آزادی در یک جامعه، جدا از مبارزه برای حقوق زنان، کودکان، اقوام و ... میسر نیست.

امروز همان‌قدر که مبارزه‌ی مستقل برای احقاق حقوق زنان ضرورت دارد، لازم است صفوف مستقلی نیز برای مبارزه برای حقوق اقوام‌ مختلف و اقلیت‌های مذهبی و جنسی شکل بگیرد. این صفوف نه تنها در مبارزه‌ی نهایی ما برای نیل به آزادی‌های اجتماعی خللی وارد نمی‌کند، بلکه آن را شفاف‌تر و هدفمند‌تر می‌‌کند.

این حقیقت نیز غیر قابل انکار است که برای رسیدن به فدرالیسم در ایران باید برای دمکراسی مبارزه کنیم. هیچ دولت دیکتاتوری در ایران فدرالیسم را نخواهد پذیرفت.

جنبش اعتراضی مردم ایران ـ جنبش سبز ـ باید برای جلب اعتماد قومیت‌های مختلف بکوشد، باید به مردم ثابت کند که حقوق آنها در صورت پیروزی جنبش اولویت خواهد داشت و رعایت خواهد شد.

ایران سرزمین ماست. کشور همه‌ی ماست؛ از دریای خزر تا خلیج فارس؛ از سرزمین کوهستانی کردستان تا دشت‌های لوت؛ از خاک گداخته‌ی خوزستان تا بلوچستان. این کشور متعلق به همه‌ی ماست؛ از هر قومی که هستیم و هیچ کدام بر دیگری برتری نداریم.

Share/Save/Bookmark

 
 

پنج سال پیش، حوزه‌هایی وسیع از جنگل‌های آمازون آماج حملات خشکاننده‌ی خشک‌شالی کم‌سابقه‌ای واقع شد که درختان‌اش را نابود، حیات صیادان و هرکسی‌که به‌نوعی محتاج رود بود را مختل، و نهایتاً فرصت نادر پژوهش در جنگل بارانی انبوه و پریشانی را برای پژوهش‌گران فراهم آورد. خشک‌سالی دیگری هم‌اینک بازگشته تا ترس از دخالت دست‌های پنهان زمین‌گرمایی را بیش از پیش تقویت کند. نشریه‌ی علمی نیچر، اخیراً این واقعه را به‌زبانی ساده تحلیل کرده است.

خشکسالی امروز آمازون در قیاس با خشکسالی سال ۲۰۰۵، در چه وضعیتی‌ست؟

گویا که تاکنون ابعاد هر دو برابر بوده، هرچند از برخی جهات اختلافاتی هم وجود دارد. دکتر «لوییز آراگائو» (Luiz Aragao)، متخصص سنجش از دور از دانشگاه اکستر انگلستان که به‌ تحلیل داده‌های دریافتی از ایستگاه‌های زمینی و ماهواره‌ای پرداخته، می‌گوید این خشکشالی علی‌الظاهر از حیث وسعت گسترده‌تر است، اما شدت‌ کمتری نسبت به نمونه‌ی مشابه پنج سال پیش‌اش دارد.

خشکسالی امروز، حوزه‌های وسیعی از شمال‌غرب، مرکز و جنوب‌غرب جنگل شامل قسمت‌هایی از خاک کلمبیا، پرو و شمال بولیوی را متأثر از خود ساخته است. ابرها و بارش کمتر همانا و دمای افزون‌تر همان؛ آنگونه که به‌گفته‌ی آراگائو، بیشینه‌ی دما در ماه سپتامبر سال جاری، نسبت به بازه‌ی مشابه سال ۲۰۰۵، ۱ درجه، و در قیاس با مقدار میانگین، ۲ تا ۳ درجه بیشتر بوده است. سطح آب رودخانه در شاخابه‌ی «ریو نگرو» (به‌معنای رود سیاه)، هم‌اینک در کمینه‌ای تاریخی‌ست.


یکی از شاخابه‌های رود آمازون – عکس از Stringer / Reuters

با وجود کاهش جنگل‌زدایی در برزیل، گزارش‌هایی از رشد آتش‌سوزی‌های جنگلی به‌چشم می‌خورد. یعنی این پدیده هم مرتبط با همان خشکسالی‌ست؟

بله. جنگل‌سوزی‌ها عموماً هم‌پیوند با جنگل‌زدایی‌اند؛ اما خشکسالی، خود تقویت‌گر تأثیر آتش‌های زمینی و زمینه‌ساز نفوذشان به درون جنگل است. داده‌های اولیه‌‌ی سال جاری، نشانگر افت ۸۵درصدی جنگل‌زدایی در منطقه نسبت به بیشینه‌ی اخیرش در سال ۲۰۰۴ است. با انتشار داده‌های نهایی در هفته‌های آتی، برزیل احتمالاً قادر به ادعای عمل به تعهد ده‌ساله‌اش (یعنی کاهش ۸۰درصدی جنگل‌زدایی در قیاس با میانگین) است.

طبق برآورد «اتحادیه‌ی دانشمندان نگران»، وابسته به دانشگاه کمبریج، این کاهش، معاین کاهش 1میلیارد تُنی نشر گازهای گلخانه‌ای‌ست که تقریباً عددی قابل مقایسه با تعهد ایالات متحده و اتحادیه‌ی اروپا برای افت انتشار این گازها طی دهه‌ی آتی‌ می‌باشد. با وجود این خبر خوب، اما آراگائو معتقد است آتش‌سوزی‌ها نسبت به سال ۲۰۰۵، رشدی ۸۰درصدی داشته. جنگل‌سوزی،‌ در آمازون پدیده‌ای نادر است؛ اما حین یک خشکسالی، شانس نفوذ آتش‌سوزی‌های محدود به قلمرو جنگل‌های انبوه افزایش می‌یابد.

آیا زمین‌گرمایی مقصر است؟

یافتن یک مقصر دشوار است، اما وقوع هر دوی خشکسالی‌های ۲۰۰۵ و ۲۰۱۰، در انطباق با پیش‌بینی‌های بلندمدت برخی مدل‌سازان اقلیمی با هدف تأثیرپذیری آمازون از پدیده‌ی شوم زمین‌گرمایی‌ست. اکثریت بخش‌های این جنگل معمولاً تجربه‌ی فصل خشکی که از حوالی ژولای یا آگوست هر سال آغاز می‌شود و تا سپتامبر یا اکتبر همان سال ادامه می‌یابد را دارند.

خشکسالی‌های دوره‌ای همچنین هم‌پیوند با دوره‌های بازگشتی پدیده‌ی ال‌نینیو نیز هستند، اما برخی شاخص‌ها نشان از این حقیقت می‌دهند که خشکسالی‌های ۲۰۰۵و ۲۰۱۰ را بایستی ماحصل رشد دمای سطحی بخش‌های شمالی استوا در اقیانوس اطلس دانست که مؤثراً در ایجاد بادهای شمالی و همچنین مقادیر رطوبت همراه‌شان، نقش دارند. دانشمندان، خشکسالی سال ۲۰۰۵را پدیده‌ای «یک‌بار در قرن» توصیف کرده بودند؛ اما مشخصاً این گفته نادرست بود.


نوامبر ۲۰۰۹– ساحل رود Parana de Manaquiri از شاخابه‌های رود آمازون / عکس از AMAZONPRESS / Reuters

خشکسالی 2005، چه تأثیراتی برجانهاد؟

تا پنج سال بعد، متخصصین سنجش از دور همچنان این پرسش را با حلاوت خاصی بررسی می‌کنند. پژوهشی جنجالی در سال ۲۰۰۷ از افزایش سبزی آمازون در سال ۲۰۰۵ خبر داد، که این حاکی از عکس‌العمل جبران‌گر سریع این جنگل بود. اما سایر پژوهش‌گران با یاری همان داده‌ها، موفق به تشخیص چنین نوعی از عکس‌العمل نشدند. برخی مدعی شدند اصلاً داده‌های ماهواره‌ای برای پاسخ به چنین پرسشی اساساً نامناسب‌اند.

بحث بر سر داده‌های سنجش از دور همچنان در جامعه‌ی علمی در جریان بود؛ اما داده‌های زمین‌سنجی، مدارکی مستدل از فقدان پوشش گیاهی و رشد مرگ درختان فراهم آورد. مطابق پژوهشی که سال گذشته در نشریه‌ی علمی Science انتشار یافت؛ این خشکسالی، تراکم کربن مناطق تأثیرپذیرفته را تا حدود ۱.۶ میلیارد تُن کاهش داده است.

از این چشم‌انداز امکان دارد که ابرهای کمتر و آفتاب بیشتر حاصل از خشکسالی‌ها، رشدی موقت در فرآیند فتوسنتز ایجاد نموده و موجبات رشد بیشتر گیاهان را فراهم آورند؛ اما فقدان رطوبت خاک حاصل از تمدد خشکسالی، نهایتاً تأثیر بیشتری برجا‌می‌نهد. پژوهش اخیری در نشریه‌ی «پیشرفت‌های آکادمی ملی علوم» (PNAS)، همین نتیجه را با این گزاره به‌دست آورد که خشکسالی در عین اینکه موجب فقدان برگ‌های پیشین و شکوفایی برگ‌های بیشتری می‌شود؛ اما رویهمرفته منجر به مرگ بیشتر درختان خواهد شد.

آیا خشکسالی ۲۰۱۰، به کسب پاسخی قطعی برای این سؤالات کمک خواهد کرد؟

البته که این فرصتی‌ست برای دانشمندان تا که مجدداً به کنکاش در داده‌های زمینی و ماهواره‌ای بپردازند و این‌دفعه حتی با نگاهی بهتر و ذهنی بازتر اینچنین کنند. هنوز مشخص نیست که بحث بر سر داده‌های ماهواره‌ای به کجا خواهد انجامید. هنوز کار زیادی برای درک علت اینکه ماهواره‌ها چرا زمین زیر پایشان را سبزتر می‌بینند (البته اگر حقیقتاً چنین باشد) و اثرات خشکسالی بر انباشت کربن منطقه را بیش‌ از حقیقت ارزیابی می‌کنند، باقی‌ست. مطمئناً وجود مجموعه‌داده‌های دیگری برای تحلیل مشاهدات‌مان ضرر ندارد.

منبع: nature

Share/Save/Bookmark

در همین زمینه:
زمانه؛ مردادماه ۸۹ «۲۰۱۰، در ردیف گرم‌ترین سال‌های زمین»
زمانه؛ بهمن‌ماه ۸۸ «زمین، گرم‌ترین دهه را گذراند»
زمانه؛ آذرماه ۸۸ «از کیوتو تا کپنهاک؛ زمین ۰.۳ درجه گرم‌تر شد»
زمانه؛ آبان‌ماه ۸۸ «شکست انسان‌ها در جنگ با جنگل»

 
 

غلامحسین محسنی اژه‌ای، دادستان کل ایران می‌گوید که دفتر حزب اعتماد ملی «رفع پلمپ نشده است.»

به گزارش خبرگزاری‌های ایران، محسنی اژه‌ای امروز در یک نشست مطبوعاتی در تهران افزود: «بر اساس پیگیری‌هایی كه از دادستانی تهران داشتم، دفتر حزب اعتماد ملی رفع پلمپ نشده، البته ممكن است دادخواستی برای در اختیار قرار دادن ملک از سوی مالک ارائه شده باشد اما این به معنای رفع پلمپ دفتر حزب اعتماد ملی نیست.»


با این حال، اسدالله بادامچیان، عضو کمیسیون ماده ١٠ احزاب و نماینده مجلس ایران، امروز در گفت‌وگو با خبرگزاری فارس، تأیید کرد که دفتر حرب اعتماد ملی رفع پلمپ شده است.

بادمچیان به فارس گفته است: «از این پس فعالیت حزب اعتماد ملی از طرف کمیسیون ماده ۱۰ به عنوان مدافع و ناظر قانونی احزاب، مورد توجه دقیق قرار خواهد گرفت.»

به گفته بادمچیان، «فعالیت های غیرقانونی حزب اعتماد ملی در فتنه ۸۸» باعث پلمپ آن شده بود.

حکومت ایران، اعتراضات سال گذشته به نتیجه انتخابات ریاست‌جمهوری سال گذشته را فتنه می‌نامند.

اسدالله بادامچیان، عضو کمیسیون ماده ١٠ احزاب، امروز تأیید کرده بود که دفتر حرب اعتماد ملی رفع پلمپ شده است

روز گذشته رسول منتجب‌نيا، قائم مقام دبيرکل حزب اعتماد ملی، از رفع پلمپ دفتر اين حزب در ايران خبر داده بود و اعلام کرده بود که به حزب اعتماد ملی اجازه فعاليت داده شده است.

حزب اعتماد ملی توسط مهدی کروبی در سال ۱۳۸۴ بنيان گذاشته شد.

محسنی اژه‌ای در این نشست خبری همچنین گفت که پرونده سعید مرتضوی، دادستان پیشین تهران در مرحله رسیدگی مقدماتی است و به مرحله کیفرخواست نرسیده است.

اوایل شهریورماه ٨٩ اعلام شد که «سعید مرتضوی، دادستان پیشین تهران؛ حسن زارع‌ دهنوی مشهور به قاضی حداد، معاون وقت امنیت دادستان تهران و علی‌اکبر حیدری‌فر، قاضی شعبه اول دادیاری دادگاه انقلاب» در ارتباط با پرونده بازداشتگاه کهریزک تعلیق شده‌اند.

بازداشتگاه کهریزک پس از آن مشهور شد که دست‌کم سه نفر از معترضان به نتیجه انتخابات بحث‌برانگیز ریاست‌جمهوری سال گذشته ایران، در آن بر اثر «شکنجه» جان دادند.

«امیر جوادی‌فر، محسن روح‌الامینی و محمد كامرانی» سه نفری هستند که در بازداشتگاه کهریزک بر اثر شکنجه کشته شدند.

دادستان کل ایران و سخنگوی قوه قضاییه این کشور همچنین گفته که علی شکوری‌راد، عضو جبهه مشارکت ایران اسلامی که مهرماه گذشته بازداشت شد و به مدت ١٦ روز در زندان بود با «وساطت یکی از علمای قم» آزاد شده است.

محسنی‌اژه‌ای نامی از این «واسطه» نبرده است.

وی همچنین در این نشست خبری، از به تأخیر افتادن دادگاه سه آمریکایی خبر داد اما زمان برگزاری دادگاه را اعلام نکرد.

شین باوئر، جاش فتال و سارا شورد سه کوهنورد آمریکایی هستند که در ژوئیه سال ۲۰۰۹، به همراه سارا شورد در خط مرزی ایران و عراق بازداشت شدند.

قوه قضاییه ایران، شهریورماه ٨٩ سارا شورد را در ازای وثيقه مالی ۵۰۰ ميليون تومانی به خاطر آنچه که «دلایل انسان‌دوستانه» عنوان شد، آزاد کرد اما دو آمریکایی دیگر هنوز در زندان اوین تهران هستند.

این سه آمریکایی به «جاسوسی» متهم شده‌اند.

محسنی‌ اژه‌ای همچنین گفته که پرونده دو آلمانی که مهرماه گذشته در تبریز بازداشت شدند، به دادگاه ارسال نشده است.

اين دو خبرنگار آلمانی شامگاه يکشنبه ۱۸ مهرماه هنگامی که برای گفت‌وگو با سجاد قادرزاده، پسر سکينه محمدی آشتيانی، زن محکوم به سنگسار، و جاويد هوتن‌کيان، وکيل خانم آشتيانی به دفتر هوتن‌کيان رفته بودند٬ در دفتر کار اين وکيل دستگير شدند.

دولت آلمان از ايران درخواست کرده که هر چه زودتر دو روزنامه‌نگار آلمانی بازداشت‌شده را آزاد کند.

سخنگوی قوه قضاییه ایران در این نشست خبری گفته که مهدی هاشمی رفسنجانی، «رسماً» احضار شده و هرگاه به ایران برگردد به پرونده‌اش رسیدگی می‌شود.

حامیان حکومت ایران، مهدی هاشمی رفسنجانی را به «دخالت در فتنه پس از انتخابات ٨٨» متهم کرده‌اند.

دانشگاه آزاد سال گذشته اعلام کرد که مهدی هاشمی رفسنجانی برای رسیدگی به شعبه‌های این دانشگاه به خارج از کشور سفر کرده است.

Share/Save/Bookmark

 
 

در پی اعلام انحلال دانشگاه علوم پزشکی ايران، اعتراضات نسبت به اين اقدام دولت ايران افزايش می‌يابد. تجمع دانشجويان ادامه دارد و گروهی از نمايندگان مجلس و وزيران سابق عليه آن مخالفت کرده‌اند.

خبرگزاری‌های ايران امروز نيز درباره انحلال دانشگاه علوم پزشکی ايران و اظهارات حول‌وحوش آن خبرهای مختلفی منتشر کردند.


دانشگاه علوم پزشکی ايران

مرضيه وحيد دستجردی، وزير بهداشت، درمان و آموزش پزشکی ايران روز هشتم آبان‌ماه از انحلال دانشگاه علوم پزشکی ايران خبر داد. اين اقدام بر اساس مصوبه معاونت توسعه مديريت و سرمايه انسانی محمود احمدی‌نژاد، رئيس جمهوری ايران، صورت گرفته است.

روز گذشته دانشجويان دانشگاه علوم پزشکی ايران، در اعتراض به انحلال اين دانشگاه تجمع اعتراض‌آميز برپا کردند.

تعداد دانشجويان متحصن امروز نسبت به ديروز بيشتر بودند

خبرگزاری کار ايران (ايلنا) امروز نيز از ادامه تحصن دانشجويان خبر داد. اين خبرگزاری نوشت صبح امروز دانشجويان با روپوش‌های سفيد برای امضای بيانيه اعتراض خود به انحلال دانشگاه ايران و نشان دادن اين اعتراض در اين دانشگاه تجمع کردند. ايلنا تعداد دانشجويان متحصن امروز را نسبت به ديروز بيشتر خواند.

يکی از دانشجويان اين دانشگاه نيز اعلام کرد که روز گذشته در آخرين لحظات تحصن، کلمه «ايران» را از سر در اين دانشگاه برداشتند.

از سوی ديگر ۱۸ نماينده مجلس ايران از حوزه انتخابی تهران نسبت به انحلال دانشگاه علوم پزشکی ايران به به وزير بهداشت انتقاد کرده و خواستار تجديدنظر در اين‌باره شدند.

اين نمايندگان طی نامه‌ای علت اصلی نادرست بودن انحلال دانشگاه علوم پزشکی ايران را ايجاد عوامل اجتماعی، علمی و خدماتی برای جامعه پزشکی و مردم اعلام کرده و نوشتند «انحلال دانشگاهی با قدمت بيش از سه دهه فقط به بهانه خروج عده‌ای از کارکنان دولت از تهران، نادرست می‌باشد.»

وزيران سابق بهداشت نيز درباره انحلال اين دانشگاه واکنش‌هايی نشان دادند.

رضا ملک‌زاده، وزير بهداشت ايران در سال‌های ۱۳۷۲ – ۱۳۶۹ گفت انحلال يک نهاد اجرايی از اختيارات شورای عالی اداری است و اين موضوع به اختيارات وزير بهداشت مربوط نمی‌شود.

وی انحلال دانشگاه علوم پزشکی ايران را «عجولانه» خواند و گفت: «چنين مسئله‌ای درباره يک دانشگاه بايد مدت‌ها مورد بحث و تبادل نظر قرار می‌گرفت.»

مرندی: هیچ‌کس در مجلس و کمیسیون بهداشت از ماجرای این انحلال خبر نداشت. ما از روزنامه‌ها مطلع شدیم و این تصمیم ناگهانی، توهین به مجلس است

علی‌رضا مرندی، وزير بهداشت سال‌های ۱۳۶۸ – ۱۳۶۳ اين اقدام را «غيرقابل انتظار و تعجب‌انگيز» ناميد و گفت اين موضوع در اعضای هيئت علمی دانشگاه احساس «بی‌ثباتی» ايجاد می‌کند.

وی با بيان اين‌که اعضای کميسيون بهداشت مجلس از اين موضوع اطلاعی نداشتند، خبر داد که قرار است کميسيون بهداشت موضوع انحلال دانشگاه علوم پزشکی ايران را از منظر حقوقی بررسی کند.

مرندی اين اقدام دولت را «توهين به مجلس» خواند.

کامران باقری لنکرانی، وزير بهداشت سال‌های ۱۳۸۸ – ۱۳۸۴ از عدم شرکت دادن ديگران در اين تصميم‌گيری سخن گفت و نگرانی اصلی را «خدشه‌دار کردن» موضوع ادغام آموزش پزشکی دانست.

مسعود پزشکيان، وزير بهداشت سال‌های ۱۳۸۴ – ۱۳۸۰ نيز بر اساس ماده ۴۹ قانون استقلال دانشگاه‌ها، تأکيد کرد که دولت نمی‌تواند در دانشگاه دخالت کند.

وی با بيان اين‌که «هر گونه توسعه يا ادغامی در دانشگاه بايد از سوی هيئت امنای دانشگاه صورت گيرد»، افزود: «مصوبات هيئت امنا همانند مصوبات مجلس است اما مشخص نيست هيئت امنای دانشگاه علوم پزشکی ايران در زمان انحلال چه وضعيتی داشته است.»

پزشکيان گفت «همه از انحلال يک دانشگاه شوکه شده اند» و قرار شده است که وزير بهداشت در کميسيون بهداشت مجلس حضور يابد تا در اين‌باره توضيح دهد.

با انحلال دانشگاه علوم پزشکی ايران، کليه فعاليت‌های بهداشتی، درمانی اين دانشگاه به دانشکده علوم پزشکی کرج؛ کليه واحدهای بهداشتی، درمانی آن به دانشگاه علوم پزشکی شهيد بهشتی و کليه واحدهای آموزشی و پژوهشی و دانشجويی به دانشگاه علوم پزشکی تهران منتقل می‌گردد.

يک هزار و ۷۰۰ پرسنل دانشگاه علوم پزشکی ايران ساکن استان البرز بودند که همگی آن‌ها به کرج منتقل می‌شوند.

Share/Save/Bookmark

 
 


Barack Obama

انتخابات میان‌دوره‌ای آمریکا در ماه نوامبر امسال در پیش است. اکنون در هر دو مجلس سنا و گنگره، دمکرات‌ها در اکثریت هستند ولی این معادله با انتخابات پیش رو ممکن است به‌هم بخورد. چراکه محبوبیت اوباما نسبت به دوران انتخاب او به عنوان رییس جمهور کاهش یافته است. مکانیسم‌های قدرت و شرکت‌های بزرگ در عمل جلوی تصویب بسیاری از سیاست او را گرفته‌اند.

Download it Here!

برای مثال آنچه به عنوان بیمه‌های درمانی تصویب شد، در طرح اولیه‌ی خود بسیار متفاوت بود. در طرح اولیه، بیشتر منافع قشرهای پایین مورد نظر بود. علاوه بر آن خواست اوباما برای بستن مالیات برای افراد با درآمد بالا با مخالفت جدی قشرهای مرفه و جمهوری خواهان روبه‌رو شده است. ازسوی دیگر مخالفین اوباما در این مدت دست به سازماندهی خود زده‌اند و حرکت اعتراضی را به عنوان «تی پارتی» شکل داده‌اند.

این مسئله از سال ۲۰۰۸ اوج گرفته است. «تی پارتی» هرگز در صدد نبوده که تبدیل به یک حزب رسمی سوم (بعد از احزاب جمهوری‌خواه و دموکرات) یا نوعی نهاد سیاسی رسمی شود بلکه اعضای آن می‌خواهند بر احزاب موجود تاثیر بگذارند. این حرکت اعتراضی بر اصول پافشاری می‌کند و نه بر نحوه‌ی سیاستگذاری‌ها. این حزب فاقد تمرکز است و شباهتی به یک سازمان ندارد بلکه تشکیل شده از شبکه‌ای از گروه‌های کوچک با وابستگی‌های مختلف که به اصول مالی واحدی معتقدند. این جریان هیچ مرام‌نامه و اساسنامه‌ای ندارد.

«تی پارتی» نام خود را از یک حرکت تاریخی در آمریکا گرفته است. برخی آن را به نام «حزب چای» ترجمه کرده‌اند اما لغت TEA مخفف سه کلمه‌ است: TAX ALREADY ENOUGH به معنای «مالیات کافی است». پیشینه‌ی تاریخی نام این حرکت به سال ۱۷۷۳ برمی‌گردد. در این سال در بوستون، مستعمره‌‌نشینان آمریکایی بسته‌های چای را که دولت انگلیس بر آن مالیات وضع کرده بود در بندر به دریا ریختند.

حرکت نوین «تی پارتی» بر سه اصل: «مسئولیت‌پذیری در مقابل مالیات دهندگان»، «محدود کردن دولت» و «بازار آزاد» بنیان نهاده شده است. یکی از مشخصه‌های این حزب اعتراض شدید به کنگره و کاخ سفید است. عدم اعتماد به سیاستمداران، دولت و رسانه‌ها در این حرکت به طور عمیقی ریشه دوانده است. اعضای این گروه از جورج دابلیو بوش جمهوری‌خواه و از باراک اوبامای دموکرات به یک اندازه ناامید هستند. طبیعتا آنها با جمهوری‌خواهان همسوترند اما درعین حال از این حزب ناخشنودند.

چالش‌های پیش روی دولت اوباما

علی افشاری، تحلیلگر سیاسی چالش‌های روبه‌روی اوباما در انتخابات میان‌دوره‌ای را به چند بخش تقسیم می‌کند: «در وهله‌ی اول مشکلات اقتصادی است. مجموعه تلاش‌های دولت اوباما به ویژه بسته‌های مشوق اقتصادی که قرار بود محرک بخش‌های اقتصادی شود نتوانسته انتظارات جامعه را فراهم کند. البته کارشناسان معتقتدند دامنه‌ی بحران فراتر از آن است که بتوان در یکی دوسال آن را مهار کرد و چنین انتظاری غیر واقعی است.

مردم عادی که بخشی درگیر بیکاری هستند اینگونه نمی‌بینند و چه بسا ذهنیت وجود دارد که انتقال قدرت به جناح دیگر و یا نسخه‌های جمهوری‌خواهان بهتر بتوانند مشکلات اقتصادی را که فشار بخصوص به طبقه‌ی متوسط آورده حل کند. به ویژه آنکه برخی معتقدند حیات طبقه‌ی متوسط در درازمدت با چالش‌های جدی روبه‌رو است.

موضوع دوم سیاست خارجی است. معتقدند که دولت اوباما اقتدار لازم را که لازمه‌ی جایگاه اول آمریکا در دنیاست به خرج نداده است. مثلاً در برابر چین، روسیه و ایران. رقبای دولت به ویژه جمهوری‌خواهان اوباما را متهم می‌کنند که مماشات بیش از حد به خرج داده و تحرکات گروه‌های تروریستی در دوران اوباما بیشتر شده است. در مورد چین، ترازهای بازرگانی مثبت چین و صادرات این کشور به آمریکا بسیار زیاد است که انتقاداتی را در آمریکا ایجاد کرده است.

مسئله‌ی سوم، بیمه‌های درمانی است. انتظار رای‌دهندگان به اوباما، ملزم کردن دولت و پشتیبانی از بیمه‌ی دولتی برای بخش‌های محروم جامعه بود که در عمل در این بخش اتفاق خاصی نیافتاده که البته به کارشکنی بیشتر شرکت‌های بیمه برمی‌گردد. به هرصورت انتظاری که مردم داشته‌اند بیشتر بوده است و شکافی در اینجا وجود دارد.

بالاخره، چالش دولت اوباما در مورد ارتش آمریکا در عراق و افغانستان است. بسیاری از رای‌دهندگان با این امید رای داده‌اند که نظامی‌گری از دستور کار دولت آمریکا حذف شود و نیروهایشان از این دو کشور خارج شوند. اگرچه طبق زمان‌بندی بسیاری از نیروها از عراق خارج شده‌اند ولی در افغانستان عکس این اتفاق افتاد و تعداد نیروهای آمریکایی بیشتر شده که این موضوع مورد مخالفت هواداران اوباماست.

مجموعه‌ی این عوامل فضای مناسبی را برای دمکرات‌ها و دولت فراهم نکرده است. اکنون هم دولت و هم دو مجلس در دست دمکرات‌هاست. معمولاً در یک جامعه‌ی دمکرات قدرت باید تقسیم و جابه‌جا شود. این فاکتور اکنون به نفع جمهوری‌خواهان کار می‌کند. حال بعد از چهارسال که هم سنا و هم کنگره در دست دمکرات‌ها بوده و حالا دولت هم در دست دمکرات‌هاست از دید عده‌ای بهتر است تنوعی در تقسیم قدرت و فضای حکومتی آمریکا پدیدار شود. اکنون این جمهوری‌خواهان هستند که شانس بیشتری دارند.

جمهوری‌خواهان نیر بدون چالش نیستند. حزب «تی پارتی» که اخیراً فعال شده‌اند و مدافع ارزش‌های محافظه‌کار است مشکلاتی را برای جمهوری‌خواهان فراهم کرده که بعضاً چهره‌های افراطی را برای انتخابات مطرح می‌کنند و همچنین تاکید بیش از حدی دارند بر ناسیونالیسم که نزدیک به بحث‌های نژادپرستانه است. البته این امر ممکن است نیروهای مستقل را تحریک کند که به اوباما رای داده‌اند و این عامل به نفع دمکرات‌ها عمل کند. طبق آخرین نظرسنجی‌ها ۷۰ درصد نیروهای مستقل که معمولاً سرنوشت انتخابات را تعیین می‌کنند ابراز تمایل کرده‌اند که به جمهوری‌خواهان رای می‌دهند.

اگر جمهوری‌خواهان بتوانند مجلس نمایندگان را به دست بگیرند چه تاثیری روی سیاست‌های آمریکا و دولت اوباما خواهد داشت؟ آیا با تصویب بعضی از قوانین دچار مشکل خواهند شد؟

قطعاً دولت اوباما محدودتر خواهد شد و حوزه‌ی مانور آن نسبت به گذشته کمتر خواهد شد. به‌ویژه جمهوری‌خواهان قول داده بودند که اگر اکثریت دو مجلس را بگیرند لایحه‌ی بیمه‌های درمانی را دوباره برمی‌گردانند. از سوی دیگر دولت اوباما قصد دارد مالیات را برای بخش‌های ثروتمندتر جامعه زیاد کند؛ امری که به شدت با مقاومت جمهوری‌خواهان همراه بوده است.

اگر آنان اکثریت دو مجلس را بگیرند اجازه‌ی این کار را به دولت اوباما نخواهند داد. در زمینه‌ی سیاست خارجی در این صورت خواستار روش تندتری در مقابل روسیه و چین و خاورمیانه خواهند شد. البته اختیارات رییس جمهور در آمریکا زیاد است. اینگونه نیست که دولت اوباما نمی‌تواند برنامه‌هایش را جلو ببرد ولی قطعاً امکانات و حوزه‌ی مانور دولت در صورت برد جمهوری‌خواهان در دو مجلس کمتر خواهد شد.

آیا سیاست‌های آمریکا در صورت برد جمهوری‌خواهان در انتخابات میان‌دوره‌ای در مورد مسئله‌ی هسته‌ای و حقوق بشر تغییر خواهد کرد؟

اگر الان را با شروع دولت اوباما بررسی کنیم، به لحاظ استراتژیک دو جناح در مورد ایران به هم نزدیک‌تر شده‌اند. اختلافاتشان در مورد ایران کمتر شده است. اگر جمهوری‌خواهان برنده شوند فضا برای جمهوری‌اسلامی سنگین‌تر خواهد شد. به نظر من تفاوت‌های زیادی نخواهد کرد؛ چون هدف این است که فشارها به تدریج بر ایران زیادتر شود و تحریم‌ها به سمت تحریم‌های کمرشکن و سنگین برود و هر دو جناح بر این توافق دارند.

البته بخش افراطی و دست راستی مثل جان بولتون بحث‌هایی مثل برخورد نظامی و یا حمله به راکتور اتمی بوشهر در گوشه و کنار مطرح می‌کنند. ولی بیشتر به نظر می‌رسد این بحث‌ها جنبه و کارکرد انتخاباتی دارد و در عمل هر دو جناح روی عدم گزینه‌ی نظامی توافق دارند. باید در نظر داشته باشیم تحریم نمادینی که برای شخصیت‌هایی که درگیر برخوردهای ناقض حقوق بشر درایران و در سرکوب جنبش سبز و جنبش‌های اعتراضی در ایران بودند سوی مک‌کین چهره‌ی جمهوری‌خواه و لیبرمن، نماینده‌ی مستقل مطرح شد و دولت ملزم به تصویب آن شد. بنابراین روند حساسیت به نقض حقوق بشر ادامه پیدا خواهد کرد. در مجموع اگر جمهوری‌خواهان رای بیاورند شرایط برای حکومت ایران سخت‌تر خواهد شد.

Share/Save/Bookmark

 
 

به ایران دلم خود به دو نیم بود
به‌اندیشه‌ی اندیشگان بر فزود

فردوسی

چه‌گونه می‌توان پرسش از پی "ارزش‌های انتقادی ایران و ایرانیت" را پاسخ داد؟

در پاسخ به این پرسش، جستار پیشین من، "ایران، ایرانیت، کدام ارزش‌ها؟"، بیش از آن که پاسخی باشد، جست‌و‌جوی ارزش‌های نمادین پیوسته، وابسته و وابسته پیوسته بود، به چالش کشیدن عنصرهای ساختار ایران و ایرانیت بود، چرا که می‌خواستم با به چالش کشیدن اهرم‌هایی که عرصه‌ی این دو مفهوم را گسترده و تا حدودی نامعین می‌کنند، بستر گفتمان را به یک قلمرو محدود معطوف کنم و نشانه‌هایی از این دو را، با تکیه بر داده‌های شخصیت‌هایی چون سعدی و فردوسی، در مفهوم "حب وطن" بنمایانم.

اما آیا به همین سادگی است؟ آیا می‌توان بدون تعیین این که ایران متشکل از چه مرزهایی است و ایرانیت متشکل از چه ارزش‌هایی، ایران و ایرانیت را از نظر سعدی و فردوسی و ... بازگو کرد؟

از کدام منظر می‌توان انگیزه‌ها یا اندیشه‌ی بازگشت سعدی به وطن و از وطن بیرون نرفتن فردوسی را، به خاطر "حب وطن" یا دلبستگی آن‌ها به جغرافیا، تاریخ و فرهنگ زادگاهشان، ایرانیت دانست و با این شگرد ارزش‌های ایران و ایرانیت را شناخت؟

به نظر می‌رسد راهی جز بازگشت به گذشته و گذری سریع بر تاریخ ایران و ایرانیت نیست، اما چنین مجالی، دست کم برای این جستار نیست.

ویژگی‌های ایران جغرافیایی، ویژگی‌های ایران تاریخی، ویژگی‌های ایران فرهنگی کدامند؟ کدام یک از این سه ایران خاستگاه اصلی ایرانیت است یا هویت ایرانی را تعریف می‌کند؟

ایران، به عنوان سرزمینی با مرزهای جغرافیایی، مشخص است. به نظر می‌رسد مشکل چندانی با مشخص کردن ارزش‌های جفرافیایی ایران وجود نداشته باشد. سالشمار، از منظر جغرافیا مرزهای تعیین شده‌‌ای را نشان می‌دهد و آن وسعت محصور در مرزهای مشخص، پرشیا یا ایران نامیده می‌شود.

بررسی گستره‌ی ایران بزرگ (کهن)، که متشکل است از ملیت‌ها و قوم‌های گوناگون، خود فراغت ویژه‌ای را می‌طلبد. اما اگر در این جستار، تنها همین جغرافیای ایران امروز را بررسی ‌کنیم، باز متوجه پیچیدگی ارتباط آن با ایرانیت یا هویت مردمان ایران خواهیم شد.

از یک سو، ایران جغرافیایی هیچ ارتباطی با ایرانیت ندارد و از سویی یکی از عنصرهای مهم ایرانیت است:

هویت خونی و هویت فرهنگی

بسیاری از مردمان ساکن در ایران، خود را ایرانی نمی‌نامند، ارتباطشان را با ارزش‌های ایرانیت ناوابسته می‌دانند، می‌خواهند که ارتباطی پیوسته و بیش‌تر بیرونی داشته باشند تا درونی. این مردم، خواه در ایران زاده شده باشند و خواه مهاجر باشند، ملیت (مجموعه‌ی جغرافیایی، تاریخی، فرهنگی) خود را، هم ذهنی و هم عینی، به همراه دارند و آشکار و پنهان علاقه‌مند به حفظ هویت خویش‌اند.

شهروندان مهاجر به ایران، دست کم تا چندین نسل هویت خود را بر اساس داده‌های جغرافیایی و تاریخی و فرهنگی محل سکونتشان تعریف نمی‌کنند. چنان که مهاجران لهستانی یا فرزندان آن‌ها که در ایران متولد شده‌اند، با وجود گذشت بیش از نیم سده از زمان ورودشان، هویت خود را با تاریخ و فرهنگ اجدادشان مشخص می‌کنند.1 این واقعیت شامل همه‌ی سرزمین‌ها و ملت‌های درون آن‌ها می‌شود. هنوز هم بسیاری از شهروندان آمریکایی، پس از گذشت بیش از دو سده خود را ایرلندی یا اسکاتلندی یا ایتالیایی یا چینی یا ... می‌نامند و در وضعیت‌های خاص، پسوند آمریکایی را هم یدک می‌کشند.

از سوی دیگر، جغرافیا، ارتباط تنگاتنگی دارد با هویت. چه کسانی که در ایران زاده شده‌اند و چه کسانی که از مادر و پدری ایرانی در بیرون از ایران متولد شده‌اند، همه خود را ایرانی می‌نامند. پس، به همان نسبتی که هویت یا ارزش‌های ایرانیت ارتباط مستقیم دارد با ایران جغرافیایی، به همان نسبت هم منفک از آن است. پس از گذشت بیش از ده سده از مهاجرت ناگزیر ایرانیان (به دلیل تجاوز عرب‌ها به ایران و خشونتشان نسبت به نامسلمانان)، هنوز هم در میان زرتشتیان هندوستان بسیارند کسانی که خود را پارسی (زرتشتی ایرانی) می‌نامند و نمی‌توانند یا نمی‌خواهند ارزش‌های هویتی خود را با جغرافیا، تاریخ و فرهنگ هند بشناسانند.

پس تعریف مشخص داشتن از ایران، به عنوان سرزمین زادگاه فردی و نیاکانی یا سرزمین زادگاه و مهاجرتی (محل سکونت)، ما را با دو ارزش نهادینه در آن رو به رو می‌گرداند. به بیان دیگر، ارزش‌های انتقادی آن کسی که هویت خود را با عنصرهای ایرانیت می‌شناساند متفاوت است با ارزش‌های انتقادی آن کسی که هویت خود را با عنصرهای بیرون یا مستقل از ایرانیت معرفی می‌کند.

در واقع، با شناخت چنین تفاوت‌هایی است که ما درمی‌یابیم هویت و ارزش‌هایی که به آن می‌دهیم از سویی هم تعیین‌کننده‌ی کردار، گفتار و پندار یا شاخص‌های یک هویت‌اند و هم از سویی مستقل از آن‌ها. به بیان دیگر، هویت گاه خود را توأمان وابسته به خون (ژن) و جغرافیا و تاریخ و فرهنگ تعریف می‌کند و گاه تنها وابسته به خون و پیوسته به فرهنگ و گاه مستقل از خون، تنها پیوسته به فرهنگ.

در کردار، گفتار (زبان) و پندار پارسیان هند نمادهای برجسته و مشخصی از نیاکانشان یا از ارزش‌های ایرانیت دیده نمی‌شود. بسیاری از عنصرهای ایرانیت که ریشه‌ها و چارچوب‌های هویت ایرانی را می‌سازند و ارزش‌های انتقادی آن را معین می‌کنند، در زندگی روزمره‌ی پارسیان نیست. در این پارسیان که به ارزش‌های ایرانیت خود اصرار می‌ورزند و خصلت‌های بیرونی‌‌شان بازتاب هویتی هندی است و نه ایرانی (به سیاق معمول)، حتا تفاوت‌های زیادی در منسک‌ها و رسم‌های آیینی و اعتقادی‌شان به زرتشتی‌گری وجود دارد. هم چنان که کردار، گفتار (زبان) و پندار بسیاری از ایرانیان مهاجر یا ساکنان سرزمین‌های جدا شده از ایران، به تمامی مشترک با عنصرهای ایرانیت است و همانندی‌های بسیار تاریخی و فرهنگی هویت آن‌ها را یک‌سان با هویت ایرانی می‌کند، اما اینان هویت خود را مستقل از ایرانیتی می‌بینند که به طور عام می‌شناسیم یا تعریف می‌کنیم.

این مهاجران اگر همه‌ی ارزش‌های هویتی خود را متفاوت با ایرانیت ندانند، اکثریت آن را از گونه‌ی دیگر برمی‌شمرند. مانند ترکمن‌ها، کردها، تاجیک‌ها و .... که وجه‌های مشترک بسیاری با همتایانشان در ایران دارند. از سوی دیگر، ارمنی‌های مهاجر، که سکونتشان از دوره‌ی دودمان صفوی آغاز شده، به رغم حفظ خون و بسیاری از نمادهای نیاکانی، خود را با توجه به داده‌های فرهنگی محل سکونتشان، ایرانی می‌نامند.

هویت قومی و ملی

آیا می‌توان، ایرانیت را مستقل از ایران تعریف کرد و ارزش‌های آن را نمایاند یا نه؟

اگر پاسخ این پرسش، مثبت باشد، کدامند ارزش‌های ایرانیت مستقل از ایران؟

آیا می‌توان برای تک تک قوم‌های ساکن در ایران که ریشه در جفرافیای خطه‌ای از ایران دارند، تعریف مستقلی ارایه داد؟

به یقین هر قومی، خاستگاه ویژه‌ی خویش را دارد و نه تنها ما را از اصل بحث، یا پرسش جستار "ارزش‌های انتقادی ایران، ایرانیت" دور می‌کند، که هر تعریفی پاسخ رسایی به شناخت ارزش‌های هر قومیتی نیست، چرا که همه‌ی ارزش‌های انتقادی هر قومی، سنت، زبان، تاریخ و نهایت فرهنگ هر قوم مستقل از زادگاه یا گستره‌ی زیستی معیشتی آن قوم شکل نمی‌گیرد و هر گونه تعریفی از آن، نارسا خواهد بود.

نمونه‌ی بارز آن، قوم کرد است که یکی از کهن‌ترین و اصیل‌ترین قوم‌های آریایی‌نژاد است. خاستگاه "کردیت"، تاریخی مشخص است، گستره‌ای است که تا پیش از تاریخ معاصر مرزبندی ویژه‌ای ندارد. هنوز در جامعه‌ی کرد یا هر قوم دیگری، ارزش‌های شهروندی شکل نگرفته‌اند. هر گونه جا به جایی یا مهاجرت بر اساس ضرورت‌های جغرافیایی و تاریخی صورت می‌گیرد و هیچ مرزی (جفرافیایی و سیاسی) حاکم بر تعیین ارزش‌های هویت نیست. هنوز اهرم‌های تجدد، به ویژه قانون، اهرم یا عامل تعیین‌کننده‌ی هویت نشده است. مُهر شهروندی محک مهم شناسایی یا هویت‌بخشی نگشته است.

در نتیجه خاستگاه قوم‌ها، تا پیش از صنعتی شدن و آغاز مدرنیته، چندان محدود به شناسه‌های تعریف شده‌ی قانونی نیست. در پیش از مدرنیته، چنین پرسشی به چالش گرفته نمی‌شود.

به عنوان نمونه، خاستگاه "کردیت" اکنونی، با ارزش‌های کدام جغرافیا هویت می‌یابد؟ ایران؟ عراق؟ ترکیه؟ سوریه؟

از این رو تعیین ارزش‌های انتقادی ایرانیت، هم از منظر تاریخی، وجود دو اهرم قدرتمند سنت و قدرت، هم از منظر اکنونی، دو اهرم قدرتمند تجدد و قانون، ما را به چالش می‌کشند.

توجه به تاریخ معاصر ایران، دست کم از دوران قاجار تا اکنون، نشان می‌دهد بدون تعیین شناخت قوم‌های ساکن ایران که در مجموع ملت ایران را تشکیل می‌دهند، نمی‌توان تمامی ارزش‌های ایرانیت را نمایاند و هویت فرهنگی ایران را شناساند.

شناخت قوم‌های ایرانی نیز مستلزم تعیین مرزبندی‌های جفرافیایی و سیاسی است.

آیا به صرف تعریف ارزش‌ها یا شاخصه‌های قوم‌های ساکن ایران، ایرانیت ما شکل می‌گیرد؟

ارزش‌های انتقادی ملت ایران شناسایی می‌شود؟

ارزش‌های کدام پارس، عرب، کرد، ترکمن، بلوچ یا آذری تشکیل‌دهنده‌ی هویت جمعی ما یا ملت ایران است؟ ارزش‌های انتقادی ما متوجه کدام "قومیت" می‌شود؟

آیا ارزش‌های نهادینه در هر عرب، چون عرب‌های عربستان، یا هر ترکمن‌، چون ترکمن‌های ترکمنستان، می‌تواند عنصرهای تعیین‌کننده‌ی ارزش‌های ایرانیت باشد یا تنها ارزش‌های عرب‌های ایرانی ساکن در جنوب ایران و ترکمن‌های ایرانی ساکن در شمال شرقی ایران؟

این چالش از کجا آغاز می‌شود؟

از نبودن تعریف مشخصی از ایرانیت و نشناختن ارزش‌های انتقادی آن در بستر تاریخی ایران یا از منظر دیگری؟

هویت ذاتی و هویت عملی

تاریخ ایران، به ویژه بستر فرهنگی آن، نشان می‌دهد عنصرهای تعیین‌کننده‌ی ارزش‌های انتقادی ایرانیت، نه تنها با عنصرهای امروز متفاوت است، که هیچ‌گاه معنا و مفهوم اکنونی آن مطرح نبوده است.

ایران، ملیت یا ایرانیت، خاستگاه ارزش‌های خود را از بعد از دوره‌ی بیداری و انقلاب مشروطیت جست‌وجو می‌کند. در واقع بعد از این که کسانی چون میرزا آقاخان کرمانی، با نوشتن کتاب‌های "سه مکتوب"، "رساله صد خطابه" و ... و نویسندگان و کوشندگان همراه او چون میرزا فتحعلی آخوندزاده، زین‌العابدین مراغه‌ای و ... مسئله‌ی حقوق انسانی، شهروندی، ملیت و ملی‌گرایی (ناسیونالیسیم) را طرح می‌کنند، ایرانی به ارزش‌های انتقادی ایرانیت پی می‌برد و درمی‌یابد چه عنصرهایی از ایرانیت تاریخی را باید از ساختار خود بزداید و چه عنصرهایی را باید پرورش بدهد.

آیا مطیع و به فرمان فقیه و شاه بودن یا بر اساس سنت و قدرت، از دین و سرزمین دفاع کردن، عنصرهای اصلی ارزش‌های ایرانیت است یا تلاش در حفط زبان‌ها، سنت‌های پویا، برابری، عدالت و ... در تمام عرصه‌های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی؟

به بیان دیگر، ایرانیت نهفته در دل فرهنگ تاریخی، به ویژه ادبیات ایران، معنا و مفهوم اکنونی‌اش را ندارد.

ایرانیت یا حب وطن، بیش از آن که وابسته به عنصرهای فرهنگی باشد، پیوسته با آن است و دست بالا مهم‌ترین شاخص تعیین‌کننده‌ی آن، جغرافیا به شمار می‌آید و نه حتا قومیت. از همین رو نیز در دریای گسترده‌ی ادبیات ایران، انگشت‌شمارند کسانی که در اثرهای خود به ایران و هویت ایرانی توجه کرده‌اند. از رودکی، فردوسی و نظامی گنجوی و خاقانی و چند شاعر و نویسنده‌ی دیگر که بگذریم، تا پیش از دوره‌ی بیداری و انقلاب مشروطیت، نشانه‌هایی از این ایرانیت بسیار کم دیده می‌شود.

حتا شاعر بزرگی چون مولوی، به رغم این که به فارسی می‌نویسد و از فرهنگ غنی ایران در راه تحقق بخشیدن به معرفت اسلامی ایرانی خود بهره می‌برد، نه تنها هیچ "حب وطن" ندارد، که در اساس وطن یا جهان عینی و هستی لمس‌شدنی زندگی را فاقد ارزش‌های پویا می‌داند و تنها دل‌خوش است به توهمش از جهان خدایی، آن هم خدایی اسلامی.

از دید مولوی و بسیاری شاعران و نویسندگان ایرانی، زادگاه فاقد ارزش است و کشور بدون مرز یا هر جغرافیای مشخصی، تبعیدگاه محسوب می‌شود و هر گونه وابستگی و پیوستگی به آن ناشایست خواهد بود. همه‌ی اثرها و خرد مولوی در این سخنش خلاصه می‌شود:

"بشنو از نی چون حکایت می‌کند /
از جدایی‌ها شکایت می‌کند /
کز نیستان تا مرا ببریده‌اند /
در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند / ..."

مفهومی که نه تنها کوچک‌ترین اشاره‌ای به مهاجرت ناگزیر بهاءولد، پدر مولوی و حضور خود او در غربت ندارد، که از حیاتی واهی سخن می‌گوید. جدا شدن از معشوق (الله) و رانده شدن از بهشت، همه‌ی ناله و زاری و شکایت او است و زندگی گیتیانه هیچ.

چنان که این اندیشه، در جهان‌بینی مانی و شهاب الدین سهروردی، به رغم تمام پیوستگی‌هایشان به ایران، خرد ذاتی دوران پس از آن‌ها می‌گردد، عرفان ایرانی و تفکر اشراقی از آن برمی‌آید و در گذر زمان به تصوف منفعل و عقب‌افتاده‌ای تبدیل می‌شود که از بعد از دودمان سلجوقیان گسترش می‌یابد و بخش عظیمی از پیکر فرهنگ ایرانی را به اضمحلال می‌کشد. در واقع اگر فردوسی و نظامی و رازی و ... نبودند، به سختی می‌توان باور کرد که بارقه‌ی کم‌سویی از حب وطن یا ایرانیت تا دوره‌ی قاجاریه باقی می‌ماند و نویسندگان فرهیخته‌ای به احیا و تجلی آن می‌کوشیدند.

تفکر زنده، پویا، حیات‌بخش و شادی‌بخش فردوسی را مقایسه کنید با تفکر مرده، خمود، مرگ‌طلب (فنا فی الهی) و حزین کشنده‌ی مولوی. هر چه فردوسی از ایران و ایرانیت، حفظ فرهنگ و شأن انسانی می‌گوید و خرد زمینی را مهم می‌خواند، مولوی خلاف آن را می‌خواهد. به خاطر همین جهان‌بینی هم است که در هیچ یک از اثرهای مولوی و شاعران هم مسلک او، هیچ نشانی از زمان و مکان تاریخی دوره‌ی زندگی‌اشان وجود ندارد و گویی در فراسوی حیات آدمی می‌زیسته‌اند. حب وطن سعدی نیز، هیچ همانندی با ارزش‌های ایرانیت اکنونی ندارد. حب وطن او، پیوستگی ذاتی او است به زادگاه، همان گونه که پیوستگی ذاتی هر مولودی است به مادر خویش.

وجود چنین فرهنگ و به ویژه ادبیاتی که به پشتوانه‌ی سنت و قدرت یا دین و دولت یا فقیه و شاه رشد و گسترش می‌یابد و سدی می‌شود در راه شناخت معرفت نهفته در اثرهای کسانی چون فردوسی و نظامی و ... این تفکر انفعالی را در میان مردم نهادینه می‌کند؛ تفکری که بنیاد آن بر بی‌ارزش بودن زندگی نهفته است و بازدارنده‌ی هر گونه رشد اجتماعی و مفهوم‌ها یا ارزش‌های متغییر برآمده از آن است.

هویت ملی، هویت امتی

تفکر منفعلی که برآمده‌ی سنت و قدرت (فقیه و شاه) است و "امت" را بر "ملت" ترجیح می‌دهد، هر گونه ارزش انتقادی را نفی می‌کند، هر گونه ملیت را انکار می‌کند و در جست‌وجوی ارزش‌های متغیر نیست. چرا که امت، دارای ارزش‌های سنجشی یا هویت بیرونی، وابسته به تاریخ و جغرافیا یا فرهنگ ویژه‌ای نیست.

امت، بر خلاف ملت، نه تنها با ارزش‌های بیرونی و متغیر تعریف نمی‌شود، که دارای ارزش‌های درونی و ثابت است. مسلمان، عنصر منفعل امت مسلمان است و فارغ از هر گونه ارزش‌های فرهنگی (زبان، سنت، تاریخ و ...) لازم است که موجودی باشد ناپرسنده، مطیع، بنده، عبادت‌کننده و گوش به فرمان الله یا واسطه‌های میان او و الله، فقیه (آیت الله) و شاه (ظلل الله).

نیاز به تأکید نیست که این چالش از زمان نخستین شاهنشاهی ایران تا اکنونِ حکومت اسلامی، همیشه با سرنوشت ایرانی یا تعیین ارزش‌های ایرانیت توأم بوده است. جغرافیای متغیر ناشی از نبود ایرانیت یا منفعل فقیه و شاه بودن، بزرگ‌ترین اهرم به چالش کشیده شدن ایرانیت است. ایران، با هر دودمانی، کوچک و کوچک‌تر شده است، چون مردمان اراده‌ی ملی یا ارزش‌های ایرانیت را نمی‌شناخته‌اند.

فرد، عنصر فعال ملت است، اما ملت ایران، مثله شده در امت اسلامی، هویت خود را با تکیه بر عضوهای خود به دست نمی‌آورد. از همین رو نیز نمی‌خواهد و نمی‌تواند با متغیر‌ها هم‌سو شود یا در راستای حفظ هویت ایستا باشد. نمی‌خواهد و نمی‌فهمد حفط هویت، حفط کیان خویش را آن هنگام زنده و پویا می‌تواند داشته باشد که بتواند ارزش‌های ایرانیتش را، همراه ارزش‌های ناگزیر تاریخی صیقل بدهد و تجلی خود را وابسته و پیوسته به آن‌ها بداند.

اگر تاریخ ایران را نادیده بگیریم و تنها به همین چند سده‌ی آخر بنگریم، که بعد از آخرین دوره‌ی به تاراج رفتن بخش‌هایی از ایران، یعنی فروش‌ ترکمنستان، از دست دادن تاجیکستان و ... به اراده و کاهلی شاهان دودمان قاجاریان، و بعد از دست دادن بخشی از آذربایجان (تصاحب شوروی) و واگذاری بحرین، به خاطر کاهلی و اراده‌ی محمدرضا پهلوی، می‌بینیم که ایرانی مسلح به ارزش‌های ایرانیت نیست، در برابر تسلیم شاه یا اراده‌ی شاه هیچ واکنش قابل توجی از خود نشان نمی‌دهد. گویی ارزش‌های ایران و ایرانیت تنها در شاه یا فقیه متجلی است و نه در زبان و سنت و فرهنگ فرد فرد ملت، به ویژه در اراده‌ی آن‌ها، کنش و واکنششان به ارزش‌های انتقادی.

به بیان دیگر، به رغم گذشت یک سده از انقلاب مشروطیت، بسیاری از مردمان هنوز وابستگی ژرف سرزمین خود، ایران را به وابستگی ژرف ملیت خود، ایرانیت و سازه‌های متغییر آن نمی‌شناسند. در واقع اگر شناخت دقیقی از ایرانیت وجود داشت، دست کم، از بعد از دوره‌ی بیداری یا انقلاب مشروطیت، به قاعده نمی‌بایستی آذربایجان یا بحرین از ایران جدا می‌شد. به بیان دیگر، نشناختن ارزش‌های انتقادی، به جامعه این فرصت را نمی‌دهد که حادثه‌هایی از این گونه را به چالش بکشد، نهادینه کند و وقوع آن را ناممکن گرداند. بطن جامعه، حتا آن قدر ناآگاه از این ارزش‌ها است که پس از بروز حادثه هم باز واکنش قابل توجهی ندارد.2

جمع‌بندی

پس، اگر بتوان به یک جمع‌بندی رسید، می‌توان گفت ارزش‌های انتقادی ایران و ایرانیت، ارزش‌هایی است ثابت (نیکانی) و متغیرِ تابع زمان و مکان یا کنش و واکنش‌های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی.

این ارزش‌ها، اگر چه به ناگزیر بخشی از عنصرهای تعریف شده‌ی خود را از بستر تاریخی ایران می‌گیرند و وابستگی تام دارند با قومیت‌های گوناگون ساکن ایران، اما نه در میان مردمان گذشته نهادینه شده است و نه در میان بسیاری از مردمان امروز.

به بیان دیگر، حب وطن یا ایرانیت در میان بسیاری از ایرانی‌ها، از هر قوم، دارای ارزش‌های عملی نیست. همان گونه که خرد ناب شرقی در اثرهای هزاران شاعر و نویسنده و متفکر ایرانی جریان یافته و هم آن‌ها و هم مخاطبانشان را از خرد عملی بازداشته، منفعل، خنثا و باری به هرجهت بارآورده، حب دین (معرفت ناپرسنده) نیز آن‌ها را از حب وطن (معرفت پرسنده) باز داشته است.

حب وطن سعدی بر خلاف حب وطن فردوسی، برآمده‌ی ارزش‌های شناخته شده‌ی وطن یا ایران یا ملیت یا ایرانیت نیست. او هیچ جا، نه در گلستان و نه در بوستان حفظ ارزش‌های "این مرز پر گهر" را بیان نمی‌کند. همه‌ی سخن او برآمده‌ی "اخلاق" است، آن هم اخلاقی عام و نه وابسته به ارزش‌های ایرانیت یا حب وطن. بازگشت او به وطن نیز، بازگشت آگاهانه نیست، بازگشت ناگزیر او است.

خرد سعدی، (اگر بتوان جهان‌بینی یک سانی برای او قایل شد) خردی است معلق میان خرد ناب شرقی و خرد عملی غربی. از همین رو نیز حب وطن او، دارای ارزش‌های متغیر و پویا نیست، ثابت است. آسایش در هر مکانی، اگر برآورنده‌ی آسایش دامن مادر یا مام وطن باشد، خشنودکننده است، دوری از وطن، مصیبت نخواهد بود. در صورتی که از نظر فردوسی، ارزش‌های ایرانیت یا حب وطن، تنها اخلاقی نیست. نمی‌توان جایگزینی برای آن یافت.

از همین رو نیز فردوسی، نه تنها ایران را با مرزهای جغرافیایی و سیاسی‌اش پاس می‌دارد، ارزش‌های ایرانیت (همه‌ی رسم‌ها، منسک‌ها، داد و ستدها، سنت‌ها، معیشت‌ها و به طور کلی فرهنگ) را مهم می‌خواند، که بارها و بارها دور بودن از ایران و کم‌رنگ شدن ایرانیت را نامتحمل، سخت و جدا شدن از منیتی می‌داند که در وابستگی به فرهنگ یا ایرانیت هویت دارد.

از منظر فردوسی، با توجه به موقعیت‌هایی که در حماسه‌های شاه‌نامه به وجود می‌آورد، ایرانیت هم دارای ارزش‌های ثابت یا پویا درونی است و هم دارای ارزش‌های متغیر یا سیال بیرونی. از همین رو نیز، خرد او، در بستر اسطوره‌ها همان کارکردی را دارد که در بستر تاریخ. خرد او در نهاد شخصیت‌های اسطوره‌ای و تاریخی، پویا است اما در پرورش داستان‌ها متغیر.

به بیان دیگر، خرد ناب فردوسی، در بستر حماسه‌هایی که می‌آفریند، خردی است عملی، پویا با ارزش‌های اجتماعی که می‌توان عنصرها یا ارزش‌های انتقادی ایرانیت او را – بد و خوب- برشمرد و از آن‌ها، هم ارزش‌های ایران و ایرانیت را آموخت و هم چه‌گونگی حفظ آن‌ها را.

۲۹ اکتبر ۲۰۱۰

پانویس‌ها

۱- من خود در گفت‌وگو با لهستانی‌های ساکن اصفهان، در پیش از انقلاب ۱۳۵۷ این واقعیت را دریافتم، اکنون با وجود ویرانگری‌های حکومت اسلامی در ایران که جای خود دارد.

۲- زمانی که محمدرضا پهلوی، به اراده‌ی شخصی و بدون هر گونه همه پرسی بحرین و با دلالی سازمان ملل، بحرین را پیشکش کرد، تنها گروه انگشت‌شماری به رهبری داریوش فروهر، معترض حاتم‌بخشی شاه شدند و روشنفکران و کوشندگان جامعه – حتا اگر بپذیریم توجهی به چنین حادثه‌ی مهمی داشتند- آن را با سکوت پشت سرگذاشتند.

Share/Save/Bookmark

مطالب مرتبط
منصور کوشان: ایران، ایرانیت، کدام ارزش‌ها؟
امین حصوری: ایرانیت و خصلت‌های آن
پویا حق‌شناس: در باب جمهوری اسلامی ناسیونالیستی
محمدرضا نیکفر: ارزش انتقادی «ایران» و «ایرانیت»

 
 

ژیلا بنی‌یعقوب، روزنامه‌نگار در ایران خبر داده که عباس جعفری دولت‌آبادی، دادستان تهران محرومیت ٣٠ ساله وی را از روزنامه‌نگاری «حکمی عجیب» خوانده است.

به گزارش تارنمای کلمه، ژیلا بنی‌یعقوب با انتشار نامه‌ای سرگشاده افزوده که دادستان تهران به وی گفته بوده که «این حکم با موازین حقوقی هم‌خوانی ندارد و در دادگاه تجدیدنظر حتماً شکسته خواهد شد.»


ژیلا بنی‌یعقوب

با این حال، حکم یک سال حبس تعزیری و ٣٠ سال محرومیت از روزنامه‌نگاری که پیش‌تر برای ژیلا بنی‌یعقوب، روزنامه‌نگار و فعال حقوق زنان در تهران صادر شده بود، سوم آبان جاری در دادگاه تجدید نظر تأیید شد.

بنی‌یعقوب در حکم اولیه از سوی شعبه ٢٦ دادگاه انقلاب تهران به اتهام «تبلیغ علیه نظام» به یک سال حبس تعزیری و ٣٠ سال محرومیت از روزنامه‌نگاری محکوم شده بود که این حکم توسط شعبه ٥٤ دادگاه تجدیدنظر تهران عیناً تأیید شده است.

ژیلا بنی‌یعقوب در این نامه سرگشاده که تاریخ نهم آبان ٨٩ را در انتهای خود دارد و خطاب به دادستان تهران نوشته، گفته است: «حکم به محرومیت دائمی یا طولانی مدت، در مقام مجازات امکان پذیر نیست.»

ژیلا بنی‌یعقوب: آقای دادستان گاهی دادستان ما نیز باشید و به این حکم ناعادلانه اعتراض کنید

وی افزوده «خوب می‌دانم قاضی محترمی که چنین حکمی را صادر کرده، هیچ شناختی از حرفه روزنامه‌نگاری در گذشته و حال ندارد و تصوری از تحولات روزنامه‌نگاری در آینده نیز ندارد.»

این روزنامه‌نگار با بیان اینکه «آقای دادستان گاهی دادستان ما نیز باشید» از وی خواسته تا به این «حکم ناعادلانه» اعتراض کند.

به گفته بنی‌یعقوب، «شاید قاضی‌هایی که چنین احکامی را صادر می‌کنند، حتی به یاد نیاورند که کسانی در همین دو سه دهه قبل قانونی را در ایران تصویب کردند که شهروندان برای خریداری دستگاه فاکس و ارسال نمابر نیازمند دریافت مجوز بودند.»

وی افزوده «تصویب‌کنندگان و مجریان این قوانین روزی را تصور نمی‌کردند که شهروندان در خانه‌های خود به جای استفاده از فاکس به راحتی خواهند توانست به هرجای دنیا ایمیل بفرستند و به راحتی امواج صدها رسانه دنیا را از طریق گیرنده‌های کوچک ماهواره و کامیپوترشان دریافت کنند و ارتش سایبری با میلیاردها تومان بودجه برای ارسال پارازیت و ایجاد فیلتر، از کودکان و نوجوانانی که هر روز با فیلترشکنی جدید به جنگ‌شان می‌روند، شکست بخورند.»

این روزنامه‌نگار در این نامه گفته که «اعطای بورس تحصیلی در چند دانشگاه اروپایی به وی و همکاری‌اش با روزنامه‌هایی که توقیف شده‌اند» از جمله مواردی است که قاضی از آن‌ها به عنوان «مصادیق مجرمانه» نام برده است.

بنی‌یعقوب در این نامه افزوده «یکی دو دانشگاه اروپایی به من پیشنهاد بورس داده (بودند) و البته من نپذیرفته‌ام.حالا این شد جرم؟»

وی همچنین در این نامه نوشته «من زمانی در روزنامه‌های اصلاح‌طلب فعالیت می‌کردم که با مجوز دولت منتشر می‌شدند. در زمانی که این روزنامه‌ها با مجوز دولت منتشر می‌شدند با پیش‌بینی تعطیلی‌شان (باید) از همکاری با آن‌ها خودداری می کردم؟ اگر چنین است چرا از ابتدا دولت اقدام به صدور مجوز برای این نشریات می‌کند؟»

ژیلا بنی‌یعقوب در بخش سوم نامه‌اش به دادستان تهران، نوشته که قاضی دادگاه وی را به دلیل مقاله «مجلس حرم‌سراها و حرم‌سرانشین‌ها» مجرم شناخته است.

وی افزوده «کارشناس پرونده این مقاله را به عنوان مدرک جرم علیه این‌جانب به عنوان مستند اتهامی ارائه کرده که اصلاً نوشته من نیست بلکه این مقاله نوشته خانم شکوه میرزازادگی است که در آن اسمی از من آورده است.»

بنی‌یعقوب نوشته: «من در بازجویی‌ها بارها گفته‌ام که این مقاله توسط من نوشته نشده و من نمی‌توانم مانع از این بشوم که دیگران هیچ اسمی از من در مقاله‌شان نیاورند اما بازجو به خاطر سنگین‌ کردن پرونده، مقاله‌ای را که نه نویسنده‌اش من هستم و نه در سایت من منتشر شده ، به‌عنوان مقاله من ارائه کرده است و قاضی پرونده نیز بر همین اساس حکم صادر کرده است.»

وی افزوده «آقای دادستان شما فقط تکلیف همین یک نکته را روشن کنید که چرا مقاله‌ای که نوشته من نیست به عنوان یکی از دلایل صدور حکم برای اینجانب قرار گرفته است؟»

Share/Save/Bookmark

 
 

مهدی کروبی و ميرحسين موسوی، دو تن از رهبران مخالفان دولت ايران، با يکديگر ديدار کردند. در اين ديدار آن‌ها درباره شرايط کنونی ايران، اجرای طرح هدفمند کردن يارانه‌ها و سياست خارجی دولت گفت‌وگو کردند.

به گزارش سايت سحام‌نيوز، اين ديدار روز گذشته در شرايطی انجام گرفت که نيروهای امنيتی قصد جلوگيری از ورود مهدی کروبی به خيابان پاستور، محل سکونت ميرحسين موسوی را داشتند.


سحام‌نیوز روز گذشته خبر اين اتفاق را منتشر کرد و از آن به‌عنوان «شکست پروژه حصر و محدودیت» کروبی و موسوی نام برد.

اين سايت که دیدگاه‌های مهدی کروبی را منتشر می‌کند، نوشت با اطلاع میرحسین موسوی از ممانعت نيروهای امنيتی، «وی در اقدامی انقلابی سوار بر ماشین شخصی خود شد و مهدی کروبی و فرزند ایشان را شخصاً به داخل مجموعه برد.»

کروبی و موسوی: به مصلحت کشور نيست که ميليون‌ها نفر از مردم ايران را «خس و خاشاک و گوساله، يا ميکروب و فتنه‌گر» بناميم

در اين ديدار کروبی بار ديگر از تقلب در انتخابات نهم و دهم رياست جمهوری و همچنين انتخابات مجلس هشتم در ايران سخن گفت و «فضای دروغ و تهمت» را بر ايران حاکم دانست.

ميرحسين موسوی درباره طرح هدفمند کردن يارانه‌ها صحبت کرد. وی گفت کسی با اين طرح مخالف نيست، اما مشکل را در اين خواند که «نيرويی که بتواند اين طرح را مديريت کند، وجود ندارد.»

وی تأکيد کرد که برای مديريت چنين طرحی، بخش بزرگی از نيروهای «کارشناس مشهور و توانمند» کنار گذاشته شده‌اند.

موسوی درباره تدابير امنيتی دولت ايران برای اجرای اين طرح گفت: «اين هنر نيست که در دو هزار منطقه تهران نيرو بچينيم يا فرمانده پليس به ياری سپاه و بسيج جهت ترساندن مردم افتخار کند.»

پس از اعلام اجرای طرح هدفمند کردن يارانه‌ها، مسئولان امنيتی ايران بارها از «فتنه اقتصادی» و «جنگ نرم دشمنان» در مقابله با اين طرح سخن گفته‌ و اعلام کرده‌اند که با هرگونه اخلالی در اجرای اين طرح برخورد خواهند کرد.

ميرحسين موسوی شيوه مديريتی دولت محمود احمدی‌نژاد را «بلا»يی خواند که در عرصه اقتصاد و حوزه‌های ديگر بر ايران وارد شده و امکان برگشت به وضعيت شش سال گذشته را نيز دشوار کرده است.

اين دو مخالف دولت ايران از فشارهای بيشتر حکومت بر دانشگاهيان، وکلا و روزنامه‌نگاران، و محاکمه و محکوميت‌ها و محروميت‌های سنگين آنان انتقاد کردند.

با اين حال آن‌ها افزودند: «هر روز نيروهای جديد و با انگيزه به صحنه می‌آيند و رويش جنبش مردمی هر روز از روز ديگر بيشتر است.»

کروبی و موسوی در بخش ديگری از سخنان خود از ايجاد تفرقه ميان مردم انتقاد کردند و گفتند به مصلحت کشور نيست که ميليون‌ها نفر از مردم ايران را «خس و خاشاک و گوساله، يا ميکروب و فتنه‌گر» بناميم.

آن‌ها اعلام کردند مردم ايران دارای حقوق شهروندی‌ و کرامت انسانی‌اند و «ذات انسان با ميکروب و خس‌وخاشاک بيگانه است.»

اشاره موسوی و کروبی به اظهارات محمود احمدی‌نژاد پس از انتخابات بحث‌برانگيز دهمين دوره رياست جمهوری در ايران است که معترضان را «خس‌و‌خاشاک» ناميده بود.

همچنين آيت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ايران نيز در سفر اخير خود به شهر قم درباره اعتراضات پس از انتخابات اخير ايران گفت: «فتنه ۸۸ کشور را در برابر ميکروب‌های سياسی واکسينه کرد.»

کروبی و موسوی سياست‌ خارجی دولت کنونی ايران را «ماجراجويانه» خواندند که موجب صدور چندين قطعنامه تحريم عليه اين کشور شده است.

آن‌ها نتيجه اين سياست را وضعيت دشوار اقتصادی و معيشتی مردم ارزيابی کرده و گفتند: «ادامه اين روند خطرناک می‌تواند به فروپاشی نظام تمام شود.»

اين دو نامزد انتخابات دهمين دوره رياست جمهوری در پايان از برنامه حکومت برای حذف يا جايگزينی رشته علوم انسانی در دانشگاه‌ها نيز انتقاد کردند.

آن‌ها خطاب به مسئولان حکومتی گفتند: «به جای جنگ بی‌ثمر با علوم انسانی، از متخصصين برجسته علوم انسانی کشور در حوزه‌های اقتصاد و جامعه‌شناسی و جمعيت‌شناسی و ديگر شاخه‌ها استفاده کنيد و کار را به دست کاردان‌ها بسپاريد.»

Share/Save/Bookmark

 
 

دادگاه ويژه مبارزه عليه مواد مخدر کابل ۱۵۵ تن، از جمله ۱۱ کارمند دولتی را به جرم قاچاق مواد مخدر به پرداخت جريمه و گذراندن دوره طولانی زندان محکوم کرده است.

خليل‌الرحمان متوکل، سخنگوی مرکز عدلی و قضايی مبارزه عليه مواد مخدر افغانستان گفت که در ميان کارمندان دولتی محکوم شده، فرمانده پليس حوزه چهارم مرزبانی، يک افسر فرماندهی پليس کابل، يک مقام پليس قندهار، پنج مهندس وزارت معادن و صنايع و يک معلم ديده می‌شود.


آقای متوکل که با خبرنگاران در کابل سخن می‌گفت، افزود جلسه محاکمه اين افراد طی سه ماه تابستان برگزار شده و مجرمان به مجازات از ۳۰ ماه تا ۱۸ سال زندان و پرداخت جريمه نقدی تا دو ميليون افغانی معادل ۴۴ هزار دلار محکوم شده‌اند.

گفته شده که اين حکم دادگاه بدوی است و حکم نهايی در دادگاه سوم مشخص و قطعی خواهد شد.

سال گذشته سازمان ملل متحد طی گزارشی افغانستان را بزرگ‌ترين توليدکننده ترياک در جهان خواند

مسئولين مرکز عدلی و قضايی مبارزه عليه مواد مخدر افغانستان می‌گويند طی سال جاری چندين تن مواد مخدر در اين کشور کشف و به‌دست آمده است.

بر پايه اطلاعات اين مرکز، پيش از اين و در بهار سال جاری، ۱۷۸ تن به جرم قاچاق مواد مخدر محاکمه و به پرداخت جريمه نقدی و زندان محکوم شده بودند.

سال گذشته سازمان ملل متحد طی گزارشی افغانستان را بزرگ‌ترين توليدکننده ترياک در جهان خواند و اعلام کرد حجم توقيف محموله‌های مواد مخدر در اين کشور در مقايسه با کشورهايی که مقصد قاچاق مواد مخدر است به مراتب کمتراست.

در اين گزارش آمده است که تنها دو درصد از مواد مخدر توليدی افغانستان در اين کشور کشف و ضبط می‌شود.

به تازگی و در پی افزايش نگرانی جهانی از توليد مواد مخدر در افغانستان عمليات مشترکی از سوی نظاميان ناتو و روسيه در شهرک خوگيانی در شرق اين کشور صورت گرفت که طی آن چهار کارخانه توليد هروئين تخريب و نزديک به يک تن مواد مخدر به‌دست آمد.

ماه گذشته سازمان ملل گزارشی را از وضعيت کشت و توليد مواد مخدر در افغانستان منتشر کرد که بر پايه آن در سال ۲۰۱۰ ميزان برداشت ترياک در اين کشور به دليل بروز آفات گياهی با حدود ۴۸ درصد کاهش به حدود ۳۶۰۰ تن رسيده است.

اما سازمان ملل گفته است همزمان با افزايش بهای مواد مخدر احتمالأ توليد مواد مخدر در افغانستان بار ديگر افزايش خواهد يافت.

Share/Save/Bookmark

 
 

محمد سیف‌زاده، وکیل دادگستری و عضو کانون مدافعان حقوق بشر ایران به ٩ سال حبس و ١٠ سال محرومیت از شغل وکالت محکوم شده است.

به گزارش کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران، اتهام وی «اقدام علیه امنیت ملی به دلیل تأسیس کانون مدافعان حقوق بشر» اعلام شده است.


شعبه ١٥ دادگاه انقلاب تهران حکم محکومیت سیف‌زاده را روز شنبه هشتم آبان‌ماه جاری ابلاغ کرده است.

جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران و کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران به همراه شیرین عبادی، برنده ایرانی جایزه صلح نوبل در واکنش به این حکم، با انتشار بیانیه‌ای مشترک از قوه قضاییه ایران خواسته‌اند تا به «حملات سیستماتیک و هدفمند علیه فعالان حقوق بشر و وکلا» پایان دهد.

به گفته هادی قائمی، سخنگوی کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران، «چگونه می‌توان ادعای عادلانه بودن روند دادگاه‌ها را داشت، در حالی که وکیل به دلیل دفاع از موکلان خود به حبس‌های طولانی محکوم می‌شود؟»

محمد سیف‌زاده، رأی دادگاه علیه خود را نشان‌دهنده «تنفر» حکومت ایران از حقوق بشر دانسته است

محمدعلی دادخواه و عبدالفتاح سلطانی دو عضو دیگر کانون مدافعان حقوق بشر ایران هستند که قرار است محاکمه شوند.

نسرین ستوده، عضو دیگر این کانون ١٣ شهریور ٨٩ بازداشت شد. همچنین محمد اولیایی‌فرد از اعضای کانون مدافعان حقوق بشر هم‌اکنون در حال گذراندن یک سال حبس‌اش می‌باشد.

محمد سیف‌زاده، رأی دادگاه علیه خود را نشان‌دهنده «تنفر» حکومت ایران از حقوق بشر دانسته است.

وی در گفت‌وگو با کمپین بین‌المللی حقوق بشر افزود: «آقایان دفاع از حقوق مردم و فعالیت همسو با قانون را جرم می‌دانند.»

شیرین عبادی نیز در گفت‌وگو با این کمپین، محکومیت سیف‌زاده را «حکم غیرعادلانه» خواند و آن را نشانه «از دست رفتن استقلال قوه قضاییه» دانست.

وی همچنین خواهان تلاش کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل برای برائت سیف‌زاده و آزادی نسرین ستوده و محمد اولیایی‌فرد شده است.

شیرین عبادی، محمدعلی دادخواه، عبدالفتاح سلطانی، محمد سیف‌زاده و محمد شریف سال ١٣٨١ کانون مدافعان حقوق بشر ایران را تأسیس کردند.

این کانون که یک انجمن غیردولتی است در زمینه حقوق بشر در ایران فعالیت می‌کند و به صورت فصلی و سالانه، گزارش‌هایی را درباره وضعیت حقوق بشر در ایران منتشر می‌کند.

کانون مدافعان حقوق بشر ایران با اینکه عضو فدراسیون بین‌المللی جوامع حقوق بشر است اما در داخل ایران «غیرقانونی» اعلام شده و دفتر آن نیز پلمپ شده است.

چند سال پیش کميسيون ماده ‪ ۱۰‬احزاب و جمعيت‌ها در ايران اعلام کرد که مرامنامه و اساسنامه کانون مدافعان حقوق بشر به تأييد کميسيون ماده ‪۱۰‬ نرسيده و «هرگونه فعاليت اين کانون، غيرقانونی و متخلفان تحت پيگرد قضائی قرار می ‌گيرند.»

Share/Save/Bookmark

 
 


شهر کوچکی در شمال ایران، کوچه‌ی پیچ در پیچ بسیار باریکی دارد که فقط دو نفر می‌توانند بدون تماس بدنی به سختی از کنار هم بگذرند. من که در این کوچه به دنیا آمده بودم، از چهار سالگی این بخت را داشتم که در «هفت کوچه» بازی کنم و پرسه بزنم.

این کوچه هم شاهد نخستین عشق‌های معصوم کودکانه‌ام بوده و هم وسوسه‌های آکنده از هورمون نوجوانی را در سکوت صبورش تحمل کرده است. در این کوچه زنان جوان جرئت می‌کردند سرشان را برگردانند و دور از چشم اغیار، نگاه و سکوت هیجان‌زده‌شان را با نگاه هراسان و پرتمنای مردان جوان تلاقی دهند. کوچه‌ای خلوت که هم مسیر کوتاه شده‌ای را در دل قدیمی‌ترین محلات شهر برای رهگذران تدارک دیده و هم قرارگاه بازی‌ها و شیطنت‌های نسل‌های متمادی از دختران و پسران شهر بوده است.

« هفت کوچه» همیشه اتفاق جدید و مخفیانه‌ای را در خود می پروراند و قدم زدن و عبور هرباره از آن، با تجربه‌ی تازه‌ای مصادف می‌شد که می‌توانست عطش سیری‌ناپذیر کنجکاوی را برای مدتی سیراب کند. رهگذران این کوچه طولانی و غیرمتعارف با بقیه مردم کمی فرق داشتند، به ندرت شاهد گذر پدر و مادرم از این کوچه بوده‌ام؛ نه از مدیر مدرسه خبری بود و نه از بازاری معتبر شهر. هرگز شاهد تردد یک روحانی از این کوچه نبوده‌ام. گاهی به افکار توهم زا میدان می‌دادم و می‌پنداشتم مردی که قفسی در دست دارد و سراسیمه از کنار من گذشته است، غریبه‌ی پرنده‌بازی است که می خواهد از شهر بگریزد.

سال‌هاست که در کابوس و یا رؤیاهای شبانه، گذری به «هفت کوچه» دارم تا شاید بتوانم مثل همیشه از آنجا شاخه‌ی گل زیبایی را به زندگی روزمره خود بیاورم، گلی وحشیٍ پررنگ و بویی که به یادم خواهد آورد که ورای عادت‌ها، سنت‌ها و تعصبات، دنیای فرخنده و فارغ‌بالی نیز وجود دارد که می‌شود بدون ترس و بهتان، احساسات و افکار ممنوع را بروز داد.

به پیشنهاد سردبیر زمانه، قرار شد صفحه فرهنگی « هفت کوچه» پا بگیرد و به صفحات فرهنگی متعدد زمانه افزوده شود تا دریچه‌ای باشد برای مطرح کردن بحث‌ها و مطالبی که تابوهای شرقی را به چالش می‌کشد. «هفت کوچه» مملو از رازها و انکارهایی است که از روی ضرورت چندصدایی است و نمی تواند فقط یک نگاه و یک نوع صدا را برتابد. به همین دلیل امیدواریم ضمن فراهم آوردن نوشته‌های جذاب وگستاخ و درخواست همکاری از نویسندگانی که کنجکاوی‌های مشترک دارند و از همه مهم‌تر، منعکس کردن نوشته‌ها و نظرات شما خوانندگان عزیز، بر شیطنت، جذابیت و شعور« هفت کوچه» بیفزاییم.

کاش هر محله یک هفت کوچه داشته باشد

Share/Save/Bookmark

 
 

لندن همیشه بارانی، در ماه اکتبر برای ما یک چتر سفارشی داشت که در زیر آن جهان دیگری را نوید می‌داد که در آن از باران بی‌وقفه خبری نبود- و اگر هم بود، این چتر رنگارنگ از نور و حرکت، ما را در پناه خود جای می‌داد: جشنواره رقص آمبرلا(چتر).

این جشنواره‌ی یک ماهه که یکی از مهم‌ترین جشنواره‌های رقص مدرن در اروپا به حساب می‌آید، از سال ۱۹۷۸ تاکنون، گزیده‌ای از رقص‌های مدرن را از سراسر جهان گرد می‌آورد و و در مشهورترین سالن‌های لندن نظیر باربیکن، کوئین الیزابت هال و پلیس(The Place) رو در روی مخاطبانش قرار می‌دهد.


گروه استفن پترونیو

یکی از مهم‌ترین گروه‌های معاصر یعنی گروه مرک کانینگهام با اجرای چهار روز آخر جشنواره در سالن باربیکن، توجه‌ها را به خود جلب کرد. عنوان اثر جدید این گروه «تقریباً نود» بود که برای اولین بار به مناسبت تولد ۹۰سالگی مرک کامینگهام در نیویورک اجرا شد.

این اثر که ترکیبی از رقص، طراحی، ویدئو، نور و موسیقی بود، در ادامه‌ی آثار این هنرمند سرشناس، با بازسازی فضای آینده، سعی داشت چهره‌ای متفاوت از انسان و زیبایی‌ها و مشکلاتش ترسیم کند و توانست با وجود کهولت سن طراح، خود را به‌گونه‌ای شاداب و جوان برای مخاطبانش به نمایش بگذارد.


گروه مرک کانینگهام

اما دیگر اثر اجرا شده در باربیکن، «من هوا را قبل از خودم می‌نوشم» از گروه استفن پترونیو، به‌رغم عکس بسیار زیبای پوسترش(رقص زیر آب؛ که البته چنین صحنه‌ای در اجرا وجود نداشت!) انتظارات را برآورده نکرد. این اثر طولانی که از گروه کر نوجوان هم برخوردار بود، با وجود تلاش برای مدرن بودن، بسیار خسته‌کننده و کلیشه‌ای از کار درآمده بود و رقصنده‌های جوان آن هماهنگی خوبی نداشتند. رقص‌هایی که این گروه روی صحنه اجرا کردند، گاهی به‌خاطر شلوغی بیش از حد و صداهای ناهنجار نمی‌توانستند با تماشاگر ارتباط بگیرند و او را از نظر عاطفی درگیر کنند. در همان حال دلقکی که در ابتدای رقص ظاهر می‌شد و بعد بر روی یک میله تا انتهای نمایش می‌نشست، هیچ نکته‌ای به اجرا اضافه نمی کرد و تنها ادایی برای متفاوت بودن به نظر می‌رسید.


صحنه‌ی دیگری از هنرنمایی گروه استفن پترونیو

اما در «ریورساید استودیو»، یکی از بهترین آثار این جشنواره به اجرا درآمد: گروه کریستینا کاپریولی. این طراح رقص جوان ایتالیایی‌الاصل که در سوئد تحصیل و زندگی می‌کند، با شش رقصده‌ی زن جوان، فضایی خلق می‌کند که شدیداً مخاطب را با خود درگیر می‌کند. تماشاگران دورتا دور بر روی زمین می‌نشینند و رقصنده‌ها در میان خط‌های عمودی بسیار بلندی که به پرده کرکره می‌مانند- و در واقع سمبلی از درخت‌های بلند هستند- به رقص می‌پردازند؛ در حالی‌که موسیقی به دقت ساخته شده، فضایی خلق می‌کند که شدیداً با درونمایه اصلی این اجرا هماهنگی دارد: انسان مدرن و مضمون رابطه در دو وجه- رابطه‌ی انسان با همنوع و رابطه‌ی او با طبیعت. هر حرکت رقصنده‌ها و برخوردهای آنها که به رقص‌های دو نفره و تک نفره می‌انجامد- با حرکاتی گاه افتاده بر روی زمین که خستگی انسانی را به نمایش می‌گذارد- بعدی سمبلیک در جهت پیشبرد این مضامین دارد.


صحنه‌ی دیگری از هنرنمایی گروه مرک کانینگهام

اما تریشا براون پر سر و صداترین میهمان این جشنواره بود؛ یکی از اسطوره‌های رقص معاصر که بارها در این جشنواره شرکت کرده و این بار هم در یک نشست با تماشاگران به گفت و گو پرداخت.

چند اثر اولیه براون، به طور مجانی بارها و بارها برای تماشاگران اجرا شد که یکی از آنها که رقص بر روی لباس‌های آویخته بر طناب است، و مرز میان رقص و هنرهای تجسمی را می‌شکند، از مشهورترین طراحی‌های او به شمار می‌رود.

در واقع تأکید رقص معاصر برای از بین بردن مرز میان رقص و هنرهای تجسمی است و با ترکیب حرکات رقص با ویدئو و چیدمان، این مرز بیش از پیش به زیر سؤال رفته است. از این رو گالری هیوارد، یکی از معروف ترین گالری‌های لندن هم به عنوان بخشی از این جشنواره، نمایشگاه ویژه‌ای را مرتبط با رقص با عنوان «حرکت:طراحی رقص شما» تشکیل داده که در آن تماشاگران در چیدمان‌ها شریک می‌شوند و به عنوان بخشی از اثر در می‌آیند.

اما چهار اثر از چهار دوره‌ی این هنرمند فعال به عنوان آخرین محصول گروه تریشا براون در کوئین الیزابت هال اجرا شد و تازگی و طراوت آنها، پس از گذشت چند دهه تماشاگر را شوکه کرد.

در بخش آدمک یخی، چهار رقصنده با لباس توری در جلو چهار تصویری که عکس‌های سیاه و سفیدی از زندگی را به نمایش می‌گذارند، می رقصند و تصویری به‌یادماندنی از حرکاتی بدیع و مدرن در ترکیب با عکس‌هایی ظریف و دیدنی که دائم در پس‌زمینه در حال عوض شدن هستند، خلق می‌کند و در سکوت مطلق تماشاگر را کاملاً با فضای اثر درگیر می‌کند، و بیش از بیش تمایل این هنرمند را برای بیان پست مدرن و ترکیب رقص و هنرهای تجسمی به نمایش می‌گذارد.

در بخش آخر اثر هم ترکیب غریبی می‌بینیم که در فضایی مه‌آلود حالتی وهم‌انگیز و در عین حال اسطوره‌ای و تاریخی می‌یابد و باز نوعی چیدمان را با رقص ترکیب می‌کند و سکوت حاکم بر آن، بدون استفاده از هیچ نوع صدا یا موسیقی، از جسارت این طراح رقص خبر می‌دهد که چند دهه‌ی قبل، یکی از عناصر مهم و جذاب صحنه اش را عامدانه حذف می‌کند.

اما دانیل لویل پس از پنج سال با اثر جدیدی به جشنواره آمبرلا بازگشته: اثری جنجالی با عنوان «عشق،اسید و گردو» که در آن چهار رقصنده به صورت کاملاً برهنه ظاهر شدند. لویل سعی دارد با عریان کردن رقصنده‌هایش شکنندگی انسان و آسیب پذیر بودن او را به نمایش بگذارد و در این راه ابایی از جنجالی شدن ندارد. او هم، از چهار فصل ویوالدی سود می‌جوید، و هم، موسیقی راک دهه‌ی هفتاد، و سعی دارد به شکلی مینی‌مالیستی به روایت روابط انسانی بپردازد.


استاد کهنه‌کار رقص پرتغال، روی هورتا هم با آخرین اثر خود که یک رقص دو نفره است، سعی دارد عشق و رابطه را با نگاهی نو روایت کند و شخصیت‌های «عاشقش» را به شکلی واشکافی کند. هورتا ظاهراً علاقه‌ی خاصی به لندن دارد و بسیاری از آثار خود را در سالن «پلیس» لندن در دوره‌های مختلف اجرا کرده است.

باراک کارشال طراح رقص اسرائیلی هم رقصی را با حضور ده رقصنده‌اش به اجرا گذاشت که در آن از موسیقی بالکان تا موسیقی باروک با هم ترکیب شده و در فضاهای مختلف مورد استفاده قرار گرفته بود.

در ادامه‌ی تلاش جشنواره آمبرلا برای معرفی چهره‌های جدید، امسال از آفریقا گروه تازه‌ای به سرپرستی فاستین لینیکولا در جشنواره اجرا داشتند که این طراح رقص با استفاده از موسیقی پاپ کنگو و لباس‌های سنتی و واستفاده از نوازنده گیتار معروف این کشور- فلام کاپایا- بر روی صحنه، سعی داشت حال و هوای گرم و زند‌ه‌ای را به اجرایش بدهد و به دلیل تفاوت ساختاری رقص‌اش، تماشاگر غربی را به خود جلب کند.

Share/Save/Bookmark

 
 

هری مولیش، نویسنده‌ سرشناس هلندی، شنبه‌شب، هشتم آبان‌ماه در آمستردام درگذشت.

به گزارش خبرگزاری‌های جهان، هری مولیش، نویسنده‌ آثار ماندگاری مانند «کشف آسمان» و «سوءقصد» شنبه‌شب،هشتم آبان‌ماه در خانه‌اش در آمستردام در اثر پیامدهای ابتلا به بیماری سرطان در ۸۳ ‌سالگی درگذشت.


هری مولیش در سال ۱۹۲۷ در یک خانواده‌ نظامی و در شهر هارلم در هلند متولد شد. پدر او افسر ارتش اتریش و مادرش یک زن یهودی آلمانی، اهل شهر فرانکفورت بود.

مهم‌ترین مضمون آثار او که شامل رمان، داستان بلند، نمایشنامه، شعر و حتی اپرا می‌شود، فجایع جنگ جهانی دوم در امپراتوری سوم آلمان است.

او در آثارش نشان می‌دهد که چگونه انسان‌ها در حکومت‌های توتالیتر سازش می‌کنند و شریک جنایتکاران می‌شوند و در همان حال چنین وانمود می‌کنند که زندگی روزانه به روال عادت‌هاشان ادامه می‌یابد.

آثار او خوانندگان بسیاری در سراسر جهان یافت و به‌زودی به یک نویسنده سرشناس جهانی تبدیل شد. برخی از رمان‌های او به ۳۰ زبان ترجمه شده‌اند.

هری مولیش در آثارش نشان می‌دهد که چگونه انسان‌ها گاهی با جنایتکاران همدست می‌شوند و در همان حال وانمود می‌کنند که اتفاقی نیفتاده است.

سال‌ها نام هری مولیش در فهرست نامزدهای جایزه نوبل قرار داشت، اما هرگز این جایزه به او تعلق نگرفت.

هری مولیش که به طنز و مطایبه شهرت داشت، گفته است: «من قصد نداشتم نویسنده شوم. آرزویم این بود که شیمی‌دان شوم و نوبل شیمی به من تعلق بگیرد و آن را رد کنم. دلم می‌خواست شعبده‌باز، سارق بانک یا یک قدیس بشوم، اما متأسفانه نویسنده شدم.»

از هری مولیش سال‌ها به‌عنوان یکی از سه نویسنده بزرگ هلند یاد می‌شد. او در سال ۱۹۶۱ به‌عنوان خبرنگار در محکمه آیشمن، معمار و مبتکر هولوکاست در زمان جنگ جهانی دوم، که در اسرائیل برگزار شد حضور داشت.

او در سال ۱۹۶۲ با هانا آرنت، جامعه‌شناس یهودی آشنا شد و این آشنایی به یک دوستی پایدار انجامید. هانا آرنت هم به‌عنوان گزارشگر در محکمه آیشمن که در آن زمان خبرساز بود و یک حادثه تاریخی به‌شمار می‌آمد حضور داشت.


مولیش در رمانی به نام سوءقصد که در سال ۱۹۸۲ منتشر کرد و در نزد خوانندگان اقبال گسترده‌ای یافت، سرگذشت یک افسر پلیس هلندی را روایت می‌کند که به‌ جان او به‌دلیل همکاری خیانتکارانه‌اش با فاشیست‌های آلمانی سوءقصد شد.

در سال ۱۹۹۲ با انتشار رمان «کشف آسمان» که به رابطه‌ علم و مذهب می‌پردازد به شهرت جهانی دست یافت. این کتاب در ماه مارس ۲۰۰۷ توسط روزنامه‌ هلندی‌زبان آن آر سی به‌عنوان بهترین رمانی که در همه دوران‌ها در هلند منتشر شده است، معرفی شد.


منتقدان ادبی در هلند آثار هری مولیش را از نظر ادبی با آثار توماس مان مقایسه می‌کنند. از او بیش از ۶۰ اثر به یادگار مانده است.

هری مولیش که از نوبل ادبی بی‌نصیب ماند، جوایز و افتخارنامه‌هایی را که در طول زندگی پربار ادبی‌اش دریافت کرده بود، در یک کارتن نگه می‌داشت.

Share/Save/Bookmark

 
 

«زندگی شيرين»، اثر افسانه‌ای فدريکو فلينی که در سال ۱۹۶۰ بر پرده سينماها رفت، ۵۰ سالگی خود را با نمايشگاهی در شهر رم جشن گرفت.

به گزارش خبرگزاری فرانسه، اين نمايشگاه درباره دنيای فدريکو فلينی است که در آن نسخه تازه تعميرشده‌ای از «زندگی شيرين» نيز به‌نمايش گذاشته می‌شود.


آنيتا اکبرگ در «زندگی شيرين»

«زندگی شيرين» که در سال ۱۹۵۹ ساخته شد، تنها به‌خاطر صحنه معروف آب‌تنی کردن آنيتا اکبرگ، با لباس سياه در چشمه «تروی» در شهر رم، و وسوسه کردن مارچلو ماسترويانی برای پيوستن به او، شهرت نيافت. اين فيلم با خود انقلاب تازه‌ای را به سينما آورد.

مارتين اسکورسيزی، فيلمساز مشهور آمريکايی ـ ايتاليايی، به‌مناسبت نمايش نسخه تعميريافته «زندگی شيرين» که روز شنبه ۳۰ اکتبر در چارچوب جشنواره فيلم رم برگزار شد؛ درباره اين فيلم گفت: «در ذهن من دو دنيا وجود دارد. يکی قبل از "زندگی شيرين" و يکی پس از آن. اين فيلم قوانين سينمايی را شکست.»

مارتين اسکورسيزی: در ذهن من دو دنيا وجود دارد. يکی قبل از «زندگی شيرين» و يکی پس از آن

اسکورسيزی که «بنياد فيلم» او بخشی از سرمايه تعمير «زندگی شيرين» را بر عهده گرفته است، افزود: «در اين فيلم طرح داستانی‌ای وجود ندارد و با اين حال مدت‌زمان آن سه ساعت است... تا آن زمان در دهه ۵۰ اکثر فيلم‌ها، مثل "بن‌هور" يا "اسپارتاکوس" نمايش سرگرم‌کننده بودند.»

«زندگی شيرين» از چندين اپيزود تشکيل شده که در آن تحول در زندگی مارچلو روبينی (مارچلو ماسترويانی) ستون‌نويس يک مجله «زرد» به تصوير کشيده شده است. فيلم تأملی است بر ازدواج، خانواده، ايمان، و آن‌چه عقل و احساس و لذت حکم می‌کنند.

با وجود ظاهر درهم و بی‌ربط «زندگی شيرين»، اين فيلم در سال ۱۹۶۰ جايزه نخل طلای جشنواره کن را از آن خود کرد.

نمايشگاه شهر رم با نام «هزارتوی فلينی» بر همه پيچيدگی‌های غريب اين فيلمساز صاحب‌سبک تأکيد می‌کند.

عکس‌ها، تکه‌هايی از فيلم‌ها و دکور آن‌ها، طراحی‌ها و مجسمه‌ها و هر آن‌چه که به دنيای خلاقيت فدريکو فلينی مربوط می‌شود در اين نمايشگاه عرضه شده است.

در نمايشگاه «هزارتوی فلينی» افزون بر فيلم «زندگی شيرين»، تماشاگر در فيلم‌های ديگر وی، همچون «کازانووا»، «رم»، «هشت و نيم» و «ساتيريکون» غرق می‌شود.


نمايشگاه «هزارتوی فلينی»

دانته فررتی، طراح صحنه، در فضای سه هزار متر مربعی کشتارگاه‌های قديمی شهر رم، در محله سوبور، اين نمايشگاه را به‌راه انداخته است. در يکی از سالن‌های آن که بر ديوارهايش نقاشی‌های ديواری نقش بسته، گوشه‌هايی از «ساتيريکون» به نمايش گذاشته می‌شود.

حتا روسپی‌خانه‌ها با زنان چاق و آرايش‌های غليظ و حرکات زشت و ناپسند که در فيلم‌های فلينی ديده می‌شدند؛ بازسازی شده‌اند.

کمی دورتر، دو لباس «کازانووا» که دانلد ساترلند در اين فيلم بر تن کرده بود در کنار عکس عظيم عکاسانی که در «زندگی شيرين» در انتظار پايين آمدن ستاره فيلم از پله‌های هواپيما هستند؛ قرار دارد.

همچنين يکی از شخصيت‌های فيلم، پاپارازو عکاس، نيز ديده می‌شود که نام خود را به شغلی داد که تحول بزرگی در دنيای رسانه و سرگرمی ايجاد کرد.

دفترهای طراحی فلينی، پوسترهای آن زمان و عکس‌های صحنه‌های فيلمبرداری، دنيای فيلمسازی را بازسازی می‌کنند که اگر زنده بود امسال ۹۰ سالش می‌شد.

فدريکو فلينی در ۲۰ ژانويه ۱۹۲۰ در ريمينی ايتاليا به دنيا آمد و در ۳۱ اکتبر ۱۹۹۳ در شهر رم ديده از جهان فرو بست.

Share/Save/Bookmark

 
 

ئِولین باغچه‌بان، از هنرمندان پیشکسوت در عرصه اپرا و آواز گروهی ایران در استانبول درگذشت. وی ۸۲ سال داشت.


ئِولین باغچه‌بان در ترکیه متولد شده بود. مادر او فرانسوی و پدرش ترک بود. او از سن پانزده سالگی در کنسرواتوار دولتی آنکارا به تحصیل در رشته‌های پیانو و آواز پرداخت. ضمن تحصیل با ثمین باغچه‌بان، آهنگساز ایرانی آشنا شد و با او ازدواج کرد.

ئِولین در سال ۱۳۲۸ به اتفاق همسرش به ایران آمد و در هنرستان عالی موسیقی به تدریس مشغول شد. هنرمندانی مانند حسین سرشار، پری ثمر و پری زنگنه در کلاس آواز او پرورش یافتند.

ئولین باغچه‌بان : «با بچه‌های یتیم کار کردم و دیدم که موسیقی، این‌ها را چگونه خوشبخت کرده و پرورش داده است.»

با گشایش تالار رودکی (مرکز اپرای ایران) در سال ۱۳۴۶ فعالیت‌های ئولین باغچه‌بان گسترده‌تر شد. او در اجرای اپرای آتوسا، اثر توماس کریستین داوید، در جشن گشایش تالار رودکی، تکخوان بود. ئولین همزمان با این فعالیت‌ها، در هنرستان موسیقی گروه کر ملی تهران را به‌وجود آورد.

هومن خلعتبری، رهبر اپرا، در گفت‌وگويی با رادیو زمانه، ئولین را «مادر اپرای ایران» نامید و ضبط منتشر نشده‌ای که از اپرای آتوسا با صدای این هنرمند به یادگار مانده را «اجرایی بسیار حرفه‌ای» خواند.

نمونه‌ای از اجرای ئولین باغچه‌بان با ارکستر سمفونیک تهران به رهبری حشمت سنجری، آهنگساز ثمین باغچه‌بان، دهه ۱۳۴۰:

Download it Here!

باغچه‌بان پس از تغییر مدیریت تالار رودکی در آن زمان با مدیریت جدید اختلاف پیدا کرد و استعفا داد، اما با پادرمیانی دربار مأمور شد گروه کر تازه‌ای از کودکان بی‌سرپرست تشکیل دهد.

تأسیس گروه کر کودکان بی‌سرپرست با پشتیبانی مؤسسه خیریه فرح پهلوی از دیگران خدمات هنری ئولین باغچه‌بان در ایران بود.

ئولین سال گذشته در گفت‌وگويی با پژمان اکبرزاده از «رادیو زمانه» گفت: «موسیقی کوبنده است. موسیقی زبان بسیار مؤثر و سازنده‌ای است. با موسیقی برخی درمان و برخی شکنجه می‌کنند. موسیقی سازنده، واقعاً مادر انسان است. من در یک جمعیت بهزیستی و آموزشی فرح پهلوی کار کردم. با بچه‌های یتیم کار کردم و دیدم که موسیقی، این‌ها را چگونه خوشبخت کرده و پرورش داده است.»

تنها اثر منتشر شده که در آن صدای ئولین شنیده می‌شود آلبوم «رنگین کمون» ساخته ثمین باغچه‌بان است. این آلبوم دربرگیرنده چندین قطعه برای کودکان است که با همکاری نوازندگان ارکستر سمفونیک رادیو وین اجرا شده است.


سال گذشته در لندن، ئولین باغچه‌بان در برنامه‌ای که بنیاد توس ویژه روند موسیقی کلاسیک در ایران ترتیب داده بود شرکت جست. در این برنامه از او و شماری دیگر از هنرمندان پیش کسوت موسیقی کلاسیک و اپرا در ایران تجلیل شد.

پیوند مرتبط:

بزرگداشت حسین دهلوی و ئولین باغچه‌بان در لندن

گالری عکس «همایش بررسی روند موسیقی کلاسیک در لندن»

Share/Save/Bookmark

 
 

تعدیل مواضع برای مذاکرات هسته‌ای
سرمقاله امروز روزنامه آرمان با عنوان «بررسی پاسخ ایران به ١+٥» در مورد مذاکرات هسته‌ای ایران و گروه ١+٥ است که قرار است به‌زودی انجام شود.

در این سرمقاله آمده است: «در ارزیابی مذاکرات میان ایران و ١+٥ در ماه نوامبر در حال حاضر این تأکید وجود دارد که این مذاکرات با ١+٥ دنبال شود. علاوه بر آن موضوعی در رابطه با مسأله‌ تبادل سوخت مطرح شده است که الان میزان اورانیومی را که باید از ایران انتقال پیدا کند به ٢٤٠٠ کلیوگرم افزایش داده‌اند.»

این سرمقاله افزوده: «ایران پیش‌شرط‌هایی پیرامون سلاح‌های هسته‌ای اسرائیل، امنیت جهانی، مبارزه با تروریسم مطرح کرده است. با این حال ١+٥ تأکید دارد که مذاکرات صرفاً پیرامون مسأله هسته‌ای باشد. احتمال به نتیجه رسیدن مذاکرات بستگی به این دارد که طرفین تا چه حد مواضع اولیه‌شان را برای رسیدن به مذاکرات سازنده، تعدیل خواهند کرد.»

در ادامه سرمقاله آرمان می‌خوانیم: «در این روزهای نزدیک به شروع مذاکرات، باید طرفین مواضع خودشان را تعدیل کنند؛ چون هدف مذاکره این است که به یک تفاهم و سازشی نسبی منتهی شود. ولی اگر قرار است که هر دو طرف بر مواضع خودشان ایستادگی کنند، به نظر می‌رسد امکان اینکه یک راه حل مرضی‌الطرفین پدیدار شود، بسیار بعید خواهد بود.»

سرمقاله افزوده است: «فلیپ کراولی، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا از تمایل کشورش برای گفت‌وگوهای مستمر با ایران درباره طیف گسترده‌ای از موضوعات از جمله برنامه هسته‌ای سخن گفته بود. ایران و آمریکا پیش از این و به طور جداگانه راجع به موضوعاتی مانند افغانستان با یکدیگر مذاکره کرد‌ه‌اند؛ برای مثال نماینده ایران در اجلاس قبرس و بن حضور پیدا کرد و در مورد عراق نیز مذاکراتی به صورت مقطعی انجام داد. مسایل عراق و افغانستان مسایلی است که ظاهراً در آن زمینه‌های مشترکی میان دو کشور وجود دارد، همان‌طوری که آمریکایی‌ها اذعان داشتند هر چند که گویی ایران خط و مشی دوگانه‌ای دارد ولی نهایتاً حاضر نیست که در افغانستان طالبان به قدرت بازگردد. بنابراین مبانی مشترکی در مورد افغانستان و عراق وجود دارد ولی مسأله انرژی هسته‌ای بنیانش متفاوت با این موضوعات است. هر چند که اگر قرار باشد که مسأله هسته‌ای به مسأله افغانستان و عراق پیوند داده شود، می‌تواند در صورت رسیدن به تفاهم‌های جدیدی در این موارد، بر فضای مذاکرات هسته‌ای هم اثرگذار باشد.»

متن کامل سرمقاله

سهیمه‌بندی بنزین و هدفمندی یارانه‌ها
سرمقاله امروز روزنامه مردم سالاری با عنوان «یک مصاحبه، یک پرسش» در مورد سخنان اخیر محمود احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور ایران از تلویزیون دولتی این کشور است که به موضوع قانون هدفمندکردن یارانه‌ها پرداخته بود.

در ابتدای این سرمقاله آمده است: «شنبه شب باز هم رئیس‌جمهور در تلویزیون حاضر شد تا در مورد مسایل مختلف و به‌ویژه هدفمندکردن یارانه‌ها با مردم سخن بگوید. اظهارات آقای احمدی‌نژاد در مورد این موضوع، بیش‌تر موکول به آینده بود و طبیعتاً از آنجا که هنوز هدفمندکردن یارانه‌ها اجرا نشده، نمی‌توان در این زمینه قضاوت دقیقی انجام داد.»

نویسنده این سرمقاله افزوده: «رئیس‌جمهور در این گفت‌وگوی تلویزیونی اعتقاد داشت که همان‌گونه که نگرانی‌ها پس از سهمیه‌بندی بنزین رفع شد، پس از هدفمندی یارانه‌ها هم نگرانی‌ها رفع می‌شود. آقای احمدی‌نژاد در بخش دیگری از این گفت‌وگو درباره سهمیه‌بندی بنزین گفت: "اگر به همان شیوه قبلی بنزین توزیع می‌شد، هم اکنون ما ١١٥ میلیون لیتر در روز بنزین مصرف می‌کردیم درحالی که اکنون این رقم ٦٥ میلیون لیتر است. این در حالی است که نه از سفرهای مردم کاسته شده و نه مشکلی برای مردم ایجاد شد." این سخن رئیس‌جمهور صحیح است اما وقتی از پیامدهای طرح بزرگی همچون سهمیه‌بندی بنزین سخن گفته می‌شود و آن را با طرح بزرگ‌تری همچون هدفمندی یارانه‌ها مقایسه می‌کنیم، باید به مسایل مهم‌تری بپردازیم.»

در بخش دیگری از سرمقاله می‌خوانیم: «یکی از این مسایل که فراموش شده، میزان صرفه‌جویی حاصل ازسهمیه‌بندی بنزین است. آقای احمدی‌نژاد می‌گویند اگر بنزین به شیوه قبل از سهیمه‌بندی توزیع می‌شد، به جای روزی ٦٥ میلیون لیتر، شاهد مصرف روزانه ١١٥ میلیون لیتر بنزین بودیم. اکنون پرسش اینجا است که مبلغ حاصل از این صرفه‌جویی چگونه صرف شده و به کجا رفته است؟ طبیعتاً هر لیتر صرفه‌جویی در مصرف بنزین به معنای کاهش یک لیتر واردات بنزین با قیمت جهانی است و این میزان را اگر نه ١١٥ میلیون لیتری که آقای احمدی‌نژاد گفته‌اند، بلکه فقط ٩٥ میلیون لیتر بدانیم، بدان معنا است که طی سه سالی که از سهمیه‌بندی بنزین می‌گذرد، هر روز به طور میانگین ٣٠ میلیون لیتر در مصرف بنزین صرفه‌جویی شده که اگر قیمت هر لیتر بنزین وارداتی را همراه با هزینه حمل، آن‌گونه که برخی مسئولان می‌گویند ٧٠٠ تومان در نظر بگیریم، خود در نظر بگیرید که چه میزان صرفه‌جویی در مصرف بنزین صورت گرفته است.»

نویسنده سرمقاله مردم سالاری ادامه داده است: «وقتی در مورد موفقیت یک طرح سخن می‌گوییم و آن را با طرح جدیدی مقایسه می‌کنیم، قطعاً باید تمام شاخص‌های مرتبط با آن را در نظر بگیریم. تنها در این صورت است که نگرانی‌ها کاهش می‌یابد و شاهد افزایش اطمینان و اعتماد مردم به طرح‌های اقتصادی خواهیم بود.»

متن کامل سرمقاله

سایر مطبوعات:
سرمقاله امروز روزنامه ابتکار با عنوان «هنگام دادن آمار به مخاطب هم فکر کنید»

سرمقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد با عنوان «همه برای حذف یارانه کالاها»

سرمقاله امروز روزنامه کیهان با عنوان «ابهامات موضع غرب در آستانه مذاكرات ژنو »

Share/Save/Bookmark

 
 


آرمان
● رئیس قوه قضاییه: ترویج اسلام ایرانی کاملاً انحرافی است
● كیارستمی جایزه خوشه طلایی را گرفت
● مخالفت مجلس با شش ساله شدن نظام آموزشی
● اتخاذ تدابیر شدید‌ امنیتی در‌ خطوط هوایی اروپا

ابتکار
● فاجعه تا سه سال دیگر از راه می‌رسد؛ تیتر یک برای دریاچه ارومیه
● تغییر در ترکیب هیأت نظارت به نفع جریان منتقد دولت
● اعتراض دانشجویان به انحلال دانشگاه علوم پزشکی ایران؛ دردسرهای دستور ناگهانی خانم وزیر
● دستور تداوم کاهش نرخ ارز صادر شد؛ دلار به زیر ١٠٠٠ تومان می‌رسد؟

ایران
● رئیس‌جمهور: زندگی اكثریت مردم بهتر می‌شود
● با آغاز به كار اپراتور سوم اجرایی می‌شود؛ مكالمه تصویری با تلفن همراه از بهمن امسال
● نامزد اصولگرایان، نماینده مدیران مسئول در هیأت نظارت بر مطبوعات شد
● معاون نیروگاهی رئیس سازمان انرژی اتمی خبر داد: بوشهر، میزبان نیروگاه‌های اتمی جدید

تهران امروز
● مجادله بر سر نرخ دلار
● گرفتاری‌های ویژه برادران لاریجانی
● انفجار در قلب توریستی استانبول
● اعتراض‌ها به محو یک دانشگاه

جام جم
● تشكیل گروه ویژه برای كاهش قیمت ارز
● پس‌لرزه‌های یک انحلال ناگهانی
● آخرین تلاش‌ اوباما برای فرار از شكست
● دستگیری عامل ارسال‌كننده بسته‌های مشكوک به آمریكا

دنیای اقتصاد
● فرمان دلاری از تلویزیون
● رییس قوه ‌قضائیه: ترویج بحث اسلام ایرانی كاملاً انحرافی است
● دلار آزاد ١٥ تومان ارزان شد
● پیشنهاد مشایی برای مدیریت جهانی

رسالت
● بیانیه ٢٤٠ نماینده مجلس: قوای سه‌گانه رهنمودهای رهبری را مبنا قرار دهند
● رئیس‌جمهور: ٨١ هزار تومان برای دو ماه است
● حسین انتظامی، نماینده‌ مدیران مسئول مطبوعات در هیأت نظارت بر مطبوعات شد
● تلاش فتنه‌گران برای ایجاد غائله در حج

کیهان
● رئیس‌جمهور: ٨١ هزارتومان یارانه برای دو ماه است
● در آستانه انتخابات كنگره؛ مردم آمریكا اوباما را «هو» كردند
● معاون نیروگاهی رئیس سازمان انرژی اتمی: نیروگاه بوشهر از حمله «استاكس نت» تأثیری نپذیرفت
● آیت‌الله لاریجانی: استقبال از سفر مقام معظم رهبری به قم ادعای رسانه‌های غربی را باطل كرد

مردم‌سالاری
● رئیس قوه قضائیه: ترویج بحث اسلام ایرانی کاملاً انحرافی است
● وزیر کشور خبر داد: تصویب طرح جامع امنیتی مرزهای کشور
● رامین مهمان‌پرست: نشانه‌ای برای همکاری نزدیک‌تر با ١+٥ احساس می‌شود
● معاون ستاد کل نیروهای مسلح: تعدادی از سفارت‌خانه‌های خارجی در تهران تحرکات ضد نظام دارند

گفت‌وگوی‌های روز:
● روزنامه جام جم در شماره امروز خود گفت‌وگویی با «بابک نظری، كارگردان مجموعه انیمیشن شكرستان» منتشر کرده است.

Share/Save/Bookmark

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به zamaneh-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به zamaneh@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته