-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/
اردشیر امیرارجمند، مشاور ارشد و رئیس کمیته حقوقی ستاد انتخاباتی مهندس میرحسین موسوی، فردا در برلین، درباره وضعیت فعلی و چشمانداز جنبش سبز سخنرانی و گفتوگو خواهد کرد.
به گزارش خبرنگار کلمه، دکتر اردشیر امیرارجمند که برای چند دیدار و سخنرانی به اروپا سفر کرده، قرار است روز شنبه ۲۹ آبان (۲۰ نوامبر) در شهر برلین، پایتخت آلمان، درباره حال و آینده جنبش سبز سخنرانی کند و به پرسشهای حاضران پاسخ دهد. این برنامه با همت تشکل “همراهان جنبش سبز مردم ایران در برلین” برگزار میشود.
زمان این سخنرانی، ساعت ۱۸ (۶ بعدازظهر) و مکان آن، سالن BVV-Saal در شهرداری شونبرگ اعلام شده است. علاقهمندان جنبش سبز در آلمان میتوانند برای حضور در این برنامه، به آدرس زیر مراجعه کنند:
Rathaus Schöneberg John-F.-Kennedy-Platz 1 10825 Berlin U-Bahn Bayerischer Platz (U4, U7) Bus: 104, M46
محمد نوریزاد با ارسال نامهای به رئیس قوه قضاییه، از ماموران وزارت اطلاعات شکایت کرد.
به گزارش کلمه، در این نامه که در سایت رسمی نوری زاد منتشر شده، آمده است: در کشور اسلامی ما، اتفاقاتی رخ داده و میدهد که حظ بهرهمندی از آن را نمیچشید، مگر اینکه در متن آن قرار گیرید؛ نمیدانم آیا کسی سر عزیزانتان را در چاه مستراح فرو کرده است یا خیر؟ که اگر فرو کرده بود و شما و عزیزتان طعم ناگزیر تنفس و فرو بردن ماکولات موجود در کاسهی مستراح را چشیده بودید، ذرهای از مراتب آیتاللهی خود را متوجه اینسوی سرزمین قضایی کشورتان میفرمودید.
وی همچنین خطاب به صادق لاریجانی نوشته است: بدینوسیله، من، محمد نوریزاد، زندانی شما در زندان اوین، نه به حوزهی رفتار هیولاگون عدهای از ماموران وزارت اطلاعات، که به ربودن نام سربازی امام زمان توسط اینان، اعتراض و شکایت دارم. اینان مرا زدهاند. و به ناموسم ناسزا گفتهاند. و اینهمه را من در متن پاسخ به پرسشهای یاوهی بازجویان خود، آورده و ثبت و ضبط کردهام. اگر ذرهای انصاف در قلهی بلند آیتاللهی خود سراغ دارید، به شکایت من، و به شکایت قربانیان خاموش وزارت اطلاعات رسیدگی فرمایید.
متن کامل این نامه را در ادامه میخوانید:
جناب آیتالله صادق لاریجانی
ریاست محترم قوهی قضائیهی نظام جمهوری اسلامی ایران
با سلام. چندی پیش طی یک سخنرانی، به نحوهی برخورد خشن پلیس انگلستان با دانشجویان معترض به افزایش شهریهی دانشگاهها، کنایه زدید که: "در کشوری که مدعی حقوق بشر است، با درخواست معقول عدهای جوان دانشجو بهصورتی خشن برخورد و حقوق اولیهی این افراد نقض میشود."
این سخن شما گرچه مبتدای درستی اختیار کرده، اما به منتهای نامربوطی منجر شده است. حاکمان انگلیس اگر مدعی حقوق بشرند، هرگز ادعای خدا و قرآن و پیامبر و ائمهی معصومین(ع) ندارند.
در کشور اسلامی ما، اتفاقاتی رخ داده و میدهد که حظ بهرهمندی از آن را نمیچشید، مگر اینکه در متن آن قرار گیرید؛ نمیدانم آیا کسی سر عزیزانتان را در چاه مستراح فرو کرده است یا خیر؟ که اگر فرو کرده بود و شما و عزیزتان طعم ناگزیر تنفس و فرو بردن ماکولات موجود در کاسهی مستراح را چشیده بودید، ذرهای از مراتب آیتاللهی خود را متوجه اینسوی سرزمین قضایی کشورتان میفرمودید.
اما چرا سر ما را در مستراح سلول انفرادی فرو کرده اند؟ تا از ما اقراری بگیرند که بر حقانیت اعتراض ما خط بکشد و پایه های لرزان قدرت حاکمیت را مستحکم کند.
پیشنهاد میکنم هروقت جلوی آینه، به زلف مبارکتان شانه زدید و بر خود عطر افشاندید، به سرهای فروشدهی عدهای از زندانیان سیاسی کشورتان در مستراح سلولشان بیندیشید. نمیدانم آیا کسی به زیر گوش حضرت شما سیلی پی در پی نواخته است؟ و با کفش به سینه و پشت نازنین شما کوفته است؟ و با پا به صورت شما لگد زده است؟ و به میان ابروان و چشمان شما تف کرده است؟
با اطمینان میگویم اگر ذرهای از اینهمه درندهخویی [برخی از] ماموران وزارت اطلاعات خودمان را باور می کردید، عطای اعتراض به پلیس انگلستان را به لقایش میبخشیدید. نمیدانم آیا در ورطهی بیکسی و زیر بارش ضربات مشت و لگد، عدهای به همسر گرامی شما فحش رکیک و ناسزا گفتهاند؟ و دختران عفیف شما را به آغوش هرزگی پرتاب کردهاند؟ و مادر و خواهر و خویشاوندان پاکدامن شما را به لجن جنسی آلودهاند؟ بعید میدانم! اما عدهای از ماموران وزارت اطلاعات، که نقابی از سربازی امام زمان به صورت بستهاند، با ما این کردهاند.
پیشنهاد میکنم نه نامهی افشاگرانهی حمزه کرمی، و نه نامهی دردمندانهی عبدالله مومنی، که نامه ی حجتالاسلام دکتر منتظرقائم را به رهبرمان، مطالعه بفرمائید تا بدانید در فراسوی دستگاه پوک قضایی ما و شما، ماموران وزارت اطلاعات، با چه شیوهها و با چه الفاظی، لباس پیامبر را معنا میکنند، و حق مسلمانی و خانواده شهدا را بهجا میآورند، و کرامت انسانی را فهم میکنند.
پیشنهاد میکنم از این پس، هرگاه اراده فرمودید به زندان ابوغریب و گوانتانامو و رفتار خشن پلیس انگلستان بپردازید تا در سایهی این توسل طنز، بر جنایات جاری خود سرپوش گذارید، نگاهی به صورت خود در آینه، و نگاهی به صورت همسر و دختران و مادر و خواهران خود بیندازید تا بدانید پرتاب یک سخن سست به آنسوی مرزها، هرگز بساط لرزان حاکمیت ما را ترمیم نخواهد کرد.
بدینوسیله، من، محمد نوریزاد، زندانی شما در زندان اوین، نه به حوزهی رفتار هیولاگون عدهای از ماموران وزارت اطلاعات، که به ربودن نام سربازی امام زمان توسط اینان، اعتراض و شکایت دارم. اینان مرا زدهاند. و به ناموسم ناسزا گفتهاند. و اینهمه را من در متن پاسخ به پرسشهای یاوهی بازجویان خود، آورده و ثبت و ضبط کردهام. اگر ذرهای انصاف در قلهی بلند آیتاللهی خود سراغ دارید، به شکایت من، و به شکایت قربانیان خاموش وزارت اطلاعات رسیدگی فرمایید.
در پایان یادآور میشوم که؛ راز این که امام علی(ع) از ربوده شدن خلخال از پای آن زن یهودی آنچنان میگدازد، هیچ نیست الا تجسم این که حرامیان، خلخال از پای ناموس خودش ربودهاند.هرگاه جنایتی را که بر این مردم رفته است باور کردید، قطعا همانند علی(ع)برخواهد خروشید.
در آستانه فرا رسیدن سالگرد درگذشت مرحوم آیت الله منتظری، و در راستای آماده سازی نیروهای امنیتی برای جلوگیری از هرگونه مراسم سالگرد برای آن مرحوم، اداره اطلاعات شهرهای اصفهان، نجف آباد و خمینی شهر، افراد ذی نفوذ و طرفدار آن مرحوم اعم از روحانیون، معتمدین محلی و هیئت های امنای مساجد را احضار و مورد بازجویی و تهدید شدید قرار داده اند.
به گزارش جرس، آقایان محمود صلواتی، محمد مقدس و احمد عابدینی که از فضلا و شاگردان آن مرحوم هستند، از جمله احضار و تهدید شدگان هستند که توسط اداره اطلاعات و دادگاه ویژه روحانیت اصفهان احضار و به اتهامات نامشخصی چون “اقدام علیه امنیت ملی” مورد بازجویی قرار گرفته و ضمن بازجویی در مورد سالگرد آن مرحوم تهدید شده اند.
در همین راستا در خمینی شهر نیز پس از یک تهدید ضمنی تلفنی توسط معاون اداره اطلاعات آن شهرستان با آقای سعیدیانفر که از روحانیون موجه و از شاگردان آیت الله منتظری بوده است، عده ای از افراد مبارز و معتمد آن شهرستان احضار و مورد بازجویی و تهدید قرار گرفتند.
این گزارش حاکی است، حجه الاسلام قیصری از فضلا و شاگردان مرحوم آیت الله منتظری، حدود یکسال است که بدون محاکمه، توسط دادگاه ویژه روحانیت اصفهان از نجف آباد به قم تبعید شده است. این روحانی فعال که مورد توجه جوانان و روشنفکران شهر نجف آباد می باشد، چند روز گذشته توسط دادگاه اجازه یافت به مدت یک هفته از تبعید گاه خود به نجف آباد برود و مجددا به تبعیدگاه باز گردد.
یادآوری می شود اخیرا ائمه جماعت شهرستان نجف آباد طی نامه ای از مسئولان مربوطه خواستار بازگشت آقای قیصری به نجف آباد و ادامه تبلیغات مذهبی در حسینیه اعظم نجف آباد شده بودند.
هنوز از زمان و مکان و جزئیات مراسم سالگرد مرحوم آیت الله منتظری، خبری منتشر نشده است.
این مرجع تقلید حامی جنبش سبز، ٢٩ آذرماه ٨٨ دارفانی را وداع گفت.
کلمه – گروه اقتصادی: زمان زیادی تا موعد اعلام شده از سوی دولت برای اجرای طرح هدفمندی یارانه ها باقی نمانده است؛ طرحی که به افزایش هرچه بیشتر تسلط غیر دموکراتیک دولت بر منابع مالی کشور منجر خواهد شد.
اما این، تنها پیامد اجرای این طرح نیست؛ طرحی که پیش از عملی شدنش موجب افزایش ۲۰ تا ۴۰ درصدی قیمت برخی کالاهای مصرفی، نظیر گوشت و روغن شده و در مورد ساده ترین جزء سفره ی مردم، یعنی نان، به نگرانی درباره ی ورشکستگی و تعطیلی شماری از نانوایی ها انجامیده است. احتمال وقوع چنین ورشکستگی هایی چنان گسترده است که دولت اعلام کرده که پیشاپیش در فکر تسهیلاتی برای تغییر شغل نانواهای ورشکسته است.
اگر تصویری موجز از وضعیت اقتصادی ایران ارائه کنیم، نتیجه همان چیزی خواهد شد که دولتمردان کنونی، کلیشه ی «سیاه نمایی» را درباره اش به کار می برند: ۲۱ میلیارد و ۵۲۶ میلیون دلار بدهی خارجی قطعی (۲۴ درصد رشد بدهی ها)، کاهش ۱۶ میلیارد دلاری درآمد صادرات نفت و گاز، کاهش ۱۴۱ میلیون بشکهای تولید نفت در سال گذشته، گرانی ۲۹ قلم کالا در آستانه هدفمندی یارانهها، نسبت نزدیک به دو برابری واردات به صادرات، برآورد نزدیک به ۳۰ درصدی برای نرخ بیکاری (به همراه نرخ بیکاری رسمی ۱۴٫۶ درصد)، نرخ رشد اقتصادیِ ناچیز ۱٫۶ درصدی و تورم بالا (که پس از هدفمند شدن یارانه ها بالاتر نیز خواهد رفت.)
اینها دم دست ترین آمار مربوط به وضعیت اقتصادی کشور هستند که به خوبی و سادگی از وضعیت فاجعه بار اقتصاد ایران خبر می دهند. البته در تصویر اجمالی به دست آمده از اعداد بالا، دو چیز مغفول مانده اند:
یکی فرصت های از دست رفته ی اقتصادی که دولتمردان با اتلاف آنها و به جای صرف وقت و انرژی کشور برای ساختن، تولید و آفرینش، ما را سرگرم واژه سازی های خود – گاهی واژه های آسمانی و آرزومندانه، و گاهی لمپنی و بی ادبانه – کرده اند و یا با دعواهای روزمره و حاشیه ای مشغول ساخته اند.
دومی هم اینکه این عددها، شاید فقط واقعیت هایی روی کاغذ، ارقامی بر روی جدول ها و یا راستا و انحنایی بر روی نمودار به نظر بیایند. بی شک این اعداد خنثی و خشک، هرگز نمی توانند زندگی های متلاشی شده، هراس و اضطراب هر روزه و بحران های اجتماعی ایجاد شده بر اثر این وضعیت اقتصادی را توصیف کنند.
سؤال ساده است: در حالی که هم اینک درآمد سالانه ی هر خانوار ایرانی به طور متوسط ۶۰۰ هزار تومان کمتر از هزینه های سالانه اش است، چطور می توان جهشی ناگهانی در قیمت ها را تاب آورد؟ آیا همان قدر که با آزادسازی قیمت ها هزینه ها افزایش می یابند، تلاشی هم برای تامین درآمدها می شود؟
تصویر فردای اقتصاد ایران، پس از هدفمند شدن یارانه ها، چیست؟ قیمت کالاها افزایش می یابد و صاحبان سرمایه (در اینجا دولت و برخی بنیادها و نهادهای نظامی و شبکه نظامی که بر اقتصاد ایران چنبره زده اند) بلافاصله هم اندازه ی این افزایش قیمت، منتفع می شوند. اما در دیگر سو، کارمندان و کارگران همان حقوق و دستمزد پیشین را دریافت خواهند کرد. دولتی که وزیر رفاه آن حتی از تعیین خط فقر نیز طفره می رود، اهمیتی به توازن دستمزد و سطح عمومی قیمت ها نخواهد داد و با توجه به اینکه هرگونه فعالیت صنفی و سندیکایی و هر نوع اعتراضی نیز به شدت سرکوب می شود، نیروی کار نمی تواند از مجاری عادی برای تعدیل این وضعیت به نفع خود وارد عمل شود. اگر به اینها، روند فزاینده ی ورشکستگی صنایع، تلنبار شدن مطالبات معوقه و نرخ روزافزون اخراج و بیکاری کارگران را هم اضافه کنیم، می بینیم که چه بحران عمیقی – به خصوص در زمینه نیروی کار کشور – در پیش روی ماست.
البته دولت مستقر همچنان سعی می کند که خود را حامی محرومان جا بزند و حتی طرح هدفمندی یارانه ها (یا همان آزادسازی قیمت ها) را که با آموزه های عدالت گرای کلاسیک در علم اقتصاد سازگار نیست، جزئی از برنامه های عدالت محور خود قلمداد کند. ولی دیگر همه فهمیده اند که عدالت محوری این دولت، تا چه اندازه صوری و تبلیغاتی است. همه می پرسند این چطور عدالتی است که کارگران قزوینی باید تنها پس از سفر تبلیغاتی کابینه به این استان، حقوق معوقه ی خود را دریافت کنند؟ لابد کارگران دیگر استان ها نیز باید برای دریافت حقوق ماههای قبل خود، در انتظار نزول برکات سفر استانی احمدی نژاد و هیئت همراه لحظه شماری کنند.
البته واقعیتِ فقر، زشت تر از آن است که بتوان با چنین ترفندهایی تبلیغاتی بزکش کرد. زندگی در فقر، گران تمام می شود و کارگران و زحمتکشان در برابر این بهای گران، ناگزیر از مقاومت اند.
نگاهی کوتاه به اخبار کارگری چند هفته ی گذشته نشان می دهد که با حلوای عدالت محوری و سفر استانی، دهان هیچ کسی شیرین نشده است. در سرخط خبرها از حضور نمایندگان جامعه ی کارگری در برابر مجلس برای اعتراض به مشکلات درمانی، تجمع کارگران ورامینی در برابر مجلس، اولتیماتوم ۲۰ روزه ی پرستاران به دولت برای موافقت با استخدام پرستار، تجمع مهندسان کشاورزی در اعتراض به بلاتکلیفی، تجمع کارگران کارخانه ی چینی البرز، تجمع کارگران پوشینه بافت قزوین و … خبردار می شویم. اینها را می توان بخشی از تلاش های نیروی کار ایران برای رسیدن به حقوق ابتدایی خود دانست؛ تلاشی که حتی به بهای اخراج و زندان ادامه می یابد.
میرحسین موسوی در بیانیه ی دوازدهم خود گفته بود: «ما تنها در صورتی به اطمینان میرسیم که دستاوردهای سیاسی – اجتماعی خود را به زندگیهای روزمرهمان متکی کنیم.» امروز اما به نظر می رسد که این گفته را می توان این گونه هم فهمید، که در برابر تلاش های روزافزون دولت و متحدان غیر دموکراتیک آن برای سیطره بیش از پیش بر منابع اقتصادی جامعه، شاید نوع جدیدی از مقاومت در لایه های زیرین جامعه شکل بگیرد که مستقیما از معیشت و زندگی روزمره مردم برخاسته است.
شاید دولت برنامههای اقتصادی خود را با رنگ و لعاب ایده های دست نیافتنی و آرزوهای بزرگ مطرح کند، حتی به بهای فشارهای گسترده ای که حیات اقتصادی بسیاری از اقشار مردم را تهدید می کند. اما بعید نیست که نتیجه ی اجرای این برنامه های ناگهانی و تحمیل این فشارهای غیر قابل تحمل، واکنشی باشد که در برابر فشارهای تدریجی و مستمر، امکان بروز ندارد. واکنش جامعه به شوک ناگهانی قیمت ها، واکنشی از جنس اقتصاد خواهد بود، از جانب کنشگران زندگی روزمره، به دولتی که گویا می خواهد راه نفس صاحبان این زندگی را هم ببندد.
رجبعلی( بابک ) داشاب که از بازداشت شدگان حوادث عاشورای سال گذشته محسوب می شود تاکنون موفق به استفاده از حق مرخصی نشده است.با اینکه برای این زندانی وثیقه ۶۰۰ میلیونی تعیین شده اما خانواده تاکنون موفق به تودیع آن نشده اند.
به گزارش کلمه، خانواده داشاب می گویند که توان تودیع چنین وثیقه ای را برای یک مرخصی چند روزه ندارند . فرزند سه ساله داشاب به دلیل دوری از پدر بیمار شده است و هر روز سراغ پدرش را می گیرد. این در حالی است که حتی تلفن های بند ۳۵۰ زندان اوین، مکانی که داشاب و بسیاری دیگر از زندانیان حوادث پس از انتخابات در آن نگهداری می شود، از مدتها پیش قطع است و دادستان تهران اجازه ملاقات حضوری به خانواده ها و از جمله فرزندان کوچک زندانیان این بند نمی دهد.
داشاب توسط قاضی صلواتی ، رییس شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به شش سال حبس تعزیری محکوم شد که این حکم در دادگاه تجدید نظر به پنج سال کاهش یافت.وی دانش آموخته فلسفه غرب در مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه شهید بهشتی است.
کلمه :این نوشته ی کوتاه را بهنام ابراهیم زاده کارگر زندانی و فعال حقوق کودکان از بند ۳۵۰ زندان اوین نوشته و به بیرون ارسال کرده است . بهنام که نتوانسته دغدغه های خود را فراموش کند، در کنج زندان نیز به کودکان کار و خیابان می اندیشد . او به عنوان عضو انجمن کودکان کار و خیابان، بارها پای درد دل کودکان کار نشسته است. ابراهیم زاده که ۲۲ خرداد ماه امسال بازداشت شده، همچنان در بلاتکلیفی کامل به سر می برد و برگزاری دادگاه این فعال مدنی نیز بارها به تعویق افتاده است.
به گزارش کلمه، متن یادداشت بهنام ابراهیم زاده به این شرح است :
کودکان کار فقط آنهایی نیستند که در چهار راه ها گل و فال می فروشند یا در زباله دانها دنبال اشیای ارزشمند می گردند و یا اسپند دود کنان از میان ماشینها رد می شوند . بعضی ها در کارگاه های سیاه و نمور و بعضی در خانه ها میخ صاف می کنند و برای هر کیلو مبلغ کمی دریافت می کنند . بعضی ها هم در کارگاه هایی در شرایط بسیار نامناسب شغلی کیف تعمیر می کنند .عروسک سر هم یا گلدوزی می کنند.
کودکان کار با خانواده هایی که عموما مشاغل کاذب دارند در حومه شهرهای بزرگ زندگی می کنند و وقت تحصیل و کودکی شان توسط خانواده هایشان گرفته می شود . آنها بیشترشان یا بی سوادند یا هیچ مهارتی ندارند ،موضوعی که آنها را در معرض خطرات زیادی قرار می دهد .آنها بارها و بارها به همین دلایل طعمه قاچاقچیان شده اند و در کیف یا عروسک هایشان مواد مخدر جاسازی شده است .
مهری دختری ده ساله است . او را بارها در انجمن کودکان کار و خیابان دیده بودم .او به همراه سه خواهرش دردهای مادرشان را شنیدند و تصمیم گرفتند که از کودکی کار کنند تا کمک خرجش باشند . آنها کارشان را در کارگاه لباس دوزی آغاز کردند اما مهری بارها برایم تعریف کرد که کارگاه محیط سالمی ندارد و بعضی سرکار گرها و صاحب کارها شیشه و تریاک مصرف می کردند و حرکاتی نا به جا از آنها سر می زد .
مهری می گفت : «از ما می خواستند برای شان مواد جابه جا کنیم، آنها مواد را توی عروسکها می گذاشتند و به ما می گفتند به جای کار زیاد و پول کم در کارگاه، عروسک برای مان جابه جا کنید و پول زیاد بگیرید .او برایم تعریف می کرد که این آدمها خودشان به راحتی پول در می آورند و لازم نیست خیلی زحمت بکشند .»
این نمونه کوچکی از خطراتی است که مهری ها را تهدید می کند نمی دانم چرا این روزها در گوشه تاریک بند ۳۵۰ نیز تصویر مهری و خواهر و بردارانش و …از جلوی چشمانم دور نمی شود .آنها این روزها در نبود انجمن کودکان کار و خیابان چه می کنند؟ آیا کسی هست تا تا درد دلشان را بشنود و نکته ای به آنها بیاموزد ؟آنها این روزها چگونه روزگار می گذارانند ؟
کلمه – جاوید قربان اوغلی: در کنار مشکلات متعددی که در حوزه روابط خارجی ما وجود دارد، موضوع ارسال اسلحه به نیجریه مشکل جدیدی است که می تواند دستاویری برای کشورهای غربی و شورای امنیت برای تشدید فشارها علیه ایران قرار گیرد. متاسفانه این مسئله رسانه ای شده و الان نزدیک دو هفته است که در راس خبرهای آن کشور و قاره افریقا قرار دارد. همچنین به قرار اطلاع، آقای متکی وزیر امور خارجه پنج شنبه و جمعه گذشته برای حل و فصل این مساله به نیجریه سفر کرده است.
در خصوص صورت مساله باید گفت که متاسفانه منابع داخلی معتبری که بتواند موضوع را روشن کند، وجود ندارد، و مثل همه مسائل مهم خارجی، مردم برای دانستن آن نامحرم دانسته شده اند. ولی بر اساس خبرهای منابع خارجی، در محموله ای به مقصد نیجریه که توسط یک شرکت کشتیرانی خارجی حمل شده، ۱۳ کانتینر مشکوک که پس از انجام تحقیقات مشخص شده این کانتینرها که حامل اسلحه های ساخت ایران است، از مقصد ایران بارگیری و به نیجریه ارسال شده است.
مقامات نیجریه ادعا کرده اند که از زمان حرکت این محموله از بندرعباس، از بارگیری آن با خبر بوده اند. بر اساس اطلاعات غیر رسمی، مقصد این محموله گامبیا بوده و بر اساس سفارش این کشور، از سوی یک شرکت ایرانی فروخته شده است. اما مشخص نیست چرا این محموله در نیجریه پیاده شده است؟
گفته می شود آقای یحیی جامه، رئیس جمهور گامبیا، نیز در این امر مداخله کرده و با دولت نیجریه تماس گرفته و به آن ها اطمینان داده که این محموله، محموله سلاح هایی است که برای گامبیا ارسال شده و خواسته است که مسئله را حل و فصل کند.
اما بر خلاف انتظارات، این مسئله ابعاد خبری بسیار گسترده ای پیدا کرده و بر اساس آخرین گزارش، دولت نیجریه این موضوع را به عنوان یکی از مصادیق نقض قطعنامه های شورای امنیت از طرف ایران، به شورای امنیت گزارش کرده است که در این صورت، مشکل برای ایران دو چندان خواهد شد.
درباره این مسئله می توان چند نکته را مطرح کرد:
۱- به نظر می رسد وزارت خارجه و مسئولین سیاسی و امنیتی ما در مدیریت این موضوع بسیار ناشیانه عمل کرده اند و نوعی ناهماهنگی در مدیریت برنامه های خارج از کشور دیده می شود.
اگر قرار بر فروش اسلحه از طرف یک شرکت ایرانی یا حتی دولت ایران به یک دولت دیگر بوده است، در صورتی که آن دولت تحت تحریم سازمان ملل نباشد یا ما از لحاظ مقررات بین المللی مانعی در فروش سلاح نداشته باشیم، نیازی به این گونه اقدامات پنهانی نیست. در تمام دنیا، فروش اسلحه بخشی از معاملات روزمره است، مگر این که یکی از دو طرف در فاز تحریم ها دچار مشکل باشد.
در هر حال درایت در مدیریت روابط خارجی حکم می کرد این مسئله به گونه ای مدیریت می شد که این رسوایی به بار نمی آمد.
۲- این مسئله نمایانگر از بین رفتن تسلط و هیمنه مسئولان سیاست خارجی ما در روابط خارجی است. به طور طبیعی، جمهوری اسلامی در سی سال گذشته نیز از اینگونه معاملات داشته است، اما در این دوران، همه امور تحت کنترل مدیریت روابط خارجی کشور بود.
در زمان ریاست جمهوری آقای خاتمی و نیز در دولت آقای هاشمی، کمیته ای در وزارت امور خارجه – که تقریبا همه معاونین دستگاههای اجرایی در آن عضویت داشتند – بر روابط خارجی و حتی سفرهای دیگر وزارتخانه ها و سازمانها نظارت داشت و کلیه معاملات خارجی، مخصوصا در بخش های حساس، حتما باید با صلاحدید و تصویب و تایید این کمیته که ریاست آن با معاون اقتصادی وزارت خارجه بود، صورت می گرفت. اما به نظر می رسد اکنون مشکل را باید در از بین رفتن اختیارات وزارت خارجه و دخالت و تصمیم گیریهای خارج از آن باید جستجو کرد.
مسئله اخیر به نوعی ناشی از ضعف وزارت امور خارجه است. این وزارتخانه حتی بر مسئولیت هایی که مستقیما در حیطه کارش است، اشراف ندارد و متاسفانه تبدیل به شیر بی یال و دم و اشکم و مجری و عامل تشریفاتی شده است. این مساله ای است که همکاران من در وزارت امور خارجه، شدیدا نسبت به آن معترض اند.
در زمان آقای هاشمی یا آقای خاتمی چنین چیزی دیده نمی شد. هر دو وزیر امور خارجه آن دو دولت، چه آقای ولایتی و چه آقای خرازی، اقتداری داشتند که اگر کاری خلاف شئونات کشور انجام می شد، به شدت با آن برخورد می کردند و مدیریت وزارت خارجه در سیستم اجرایی کشور به گونه ای تنظیم شده بود که اجازه نمی داد چنین اتفاقاتی رخ دهد.
۳- این نوع اقدامات ممکن است در همه جای دنیا اتفاق بیفتد و مشکلاتی را به وجود آورد، اما در صورتی که کشورهای مبدا و مقصد از دوستی بادوام و با قوام برخوردار بوده باشند و اعتماد متقابل بین آنها وجود داشته باشد و مراوده قدرتمند و قوی سیاسی داشته باشند، این مشکلات را از طریق مشاوره های دیپلماتیک و نهایتا دیپلماسی پنهان حل می کنند، و موضوع به رسانه ها کشیده نمی شود تا تبدیل به یک بحران در روابط دو کشور شود.
به نظر می رسد از بین رفتن اقتدار و توانمندی سیاست خارجی ما در جهان و از جمله کشورهای آفریقایی، از دلایل عدم توجه نیجریه به عواقب این کار و رسانه ای کردن مشکل است. به گونه ای که به رغم سفر آقای متکی، مقامات نیجریه مجددا از طریق مطبوعات به انتشار اخبار مربوط به این موضوع پرداختند.
به طور طبیعی، انتظار این بود که حداقل به احترام مذاکرات با آقای متکی منتظر می ماندند، اما فردای مذاکرات، اخبار دیگری را در این خصوص به رسانه ها دادند و یا لااقل از انتشار آن از طریق مطبوعات جلوگیری نکردند.
این امر، نشان دهنده از بین رفتن قدرت تاثیرگذاری سیاست خارجی ما در کشورهای آفریقایی است که به طور سنتی روابط خوبی با ما داشته اند.
۴- نکته دیر اینکه اعزام وزیر خارجه به عنوان بالاترین مقام دستگاه سیاست خارجی برای حل این مسئله به همراه چندین مدیر ارشد، اقدام ناصواب دیگری در مدیریت این بحران است که نشانه اوج بی تدبیری است.
باید سفارتهای دو کشور و مقامات پایین تر وزارت خارجه، تمهیدات لازم را برای مدیریت این بحران انجام می دادند و نهایتا اگر لازم بود، وزیر خارجه برای حل و فصل نهایی اقدام به سفر می کرد. اما متأسفانه می بینیم که بالاترین مقام دستگاه سیاست خارجی به نیجریه می رود و متاسفانه حتی موفق به دیدار با رئیس جمهور این کشور نمی شود و تنها با وزیر امور خارجه دیدار می کند و نه تنها هیچ اتفاقی در جهت حل ماجرا نمی افتد، بلکه مقامات نیجریه ای اعلام می کنند که موضوع را به شورای امنیت نیز گزارش خواهند کرد.
وزیر امور خارجه زمانی باید دست به چنین سفری بزند که از دستاوردهای سفرش مطمئن باشد. یعنی رایزنی های دیپلماتیک از مجاری دیپلماتیک صورت گرفته باشد و توافق های اولیه را انجام داده باشند و بعد از آن، برای نهایی کردن این توافقات، وزیر امور خارجه سفر کند.
۵- و اما نکته آخر: اعلام اینکه مقصد این محموله تسلیحاتی گامبیا است، ممکن است مشکل دیگری را برای ما به وجود آورد. می دانیم که گامبیا کشور کوچکی محصور در درون سنگال است و با هیچ کشور دیگری مرز مشترک ندارد. اگر هدف نهایی خرید تسلیحات به منظور دفاع در مقابل تهدیدات خارجی باشد، دفاع زمانی معنی پیدا می کند که تهدیدی وجود داشته باشد.
ما با فروش این تسلیحات به گامبیا، بر تهدید این کشور از سوی سنگال مهر تایید زده ایم. می دانیم که سنگال از کشورهای مهم منطقه غرب آفریقاست که روابط بسیار خوبی با ایران دارد. آقای احمدی نژاد چندین بار به آن جا سفر کرده است و آقای عبدالله وادی، رئیس جمهور سنگال، هم چندین بار به تهران آمده است. این مسئله می تواند روابط ما با سنگال را دچار مشکل کند. یعنی حتی اگر نیجریه ای ها قانع شوند که این تسلیحات برای آقای یحیی جامه و کشور گامبیا بوده است، در این صورت، روابط ما با سنگال دچار مشکل خواهد شد.
اینها چند نمونه از ضعف ها و اشکالاتی است که در مدیریت این مسئله دیده می شود. به نظر می رسد که مجموعه این نکات، نشان دهنده یک نوع فروپاشی اقتدار و توانمندی وزارت امور خارجه در داخل و خارج است و این ضعف در بازوی سیاست خارجی دولت واقعا مایه تاسف است.
با گذشت بیش از چهل روز از بازداشت مجدد دکتر ابراهیم یزدی، و در حالیکه وی کماکان در بند امنیتی زندان اوین به سر می برد، دادگاه انقلاب تهران با ارسال احضاریه ای، تاریخ دادگاه را روز ۱۶ آذرماه اعلام کرد.
به گزارش منابع خبری جرس، شعبه ١۵ دادگاه انقلای تهران (قاضی صلواتی)، با تکمیل پرونده دکتر یزدى که اکنون در زندان به سر مىبرد، امروز برگه احضاریهاى به آدرس منزل وی فرستاده است تا اعلام کند دادگاه دبیرکل نهضت آزادی ایران، در روز ۱۶ آذرماه برگزار خواهد شد.
دکتر ابراهیم یزدی، وزیر امور خارجه دولت موقت که در حال حاضر کهنسالترین زندان سیاسی در ایران می باشد، اکنون در بند ٢۰٩ اوین نگهداری می شود.
وی نهم مهر ماه امسال در جریان اقامه نماز جمعی از فعالان ملی- مذهبی در شهر اصفهان، به همراه جمعی دیگر از اعضای نهضت آزادی دستگیر شد، که اگرچه دیگر اعضای بازداشتی بعد از هفته ها آزاد شدند، اما وی با وجود بیماری، به زندان اوین منتقل شد.
نایب رئیس کمیسیون ویژه طرح تحول اقتصادی مجلس، با بیان اینکه در آستانه اجرای قانون هدفمندسازی یارانهها باید همه به اجرای این طرح عظیم که در واقع به منزله بزرگترین جراحی در تاریخ اقتصاد کشور است کمک کنیم درعین حال بر لزوم اطلاعرسانی دقیق، اعتمادسازی و جلب مشارکت مردم و اتخاذ تصمیمات و تدابیر راهگشا و مبتنیبر علم و منطق توسط مسئولان امر تاکید کرد.
به گزارش ایسنا ، محمدرضا تابش طی سخنانی درجلسه بررسی مشکلات جامعه کارگری استان یزد که با حضور مدیران کل تامین اجتماعی و کارو امور اجتماعی و جمع کثیری از اعضای خانه کارگر و تشکلهای کارگری استان یزد در محل این نهاد برگزارشده بود، اقتصاد را تابع سازوکارهای علمی دانست و گفت: با تصمیمات سنجیده است که میتوان تورم را کنترل کرد، نقدینگی را مهار نمود و از وارد آمدن فشار به مردم جلوگیری کرد.
وی در این جلسه با تقدیر از همت، تلاش و پایمردی جامعه کارگری استان یزد و نقش بیبدیل آنها در شکلگیری فرآیند انقلاب اسلامی در این استان، به تبیین جایگاه کاروکارگر در دین مبین اسلام و اهمیت حفظ و حمایت از حقوق این قشرشریف نزد ائمه اطهار پرداخت.
وی با یادآوری اینکه در تمام قوانین بینالمللی کار، حمایت از کارگران بهعنوان یک اصل مهم تلقی شده و رعایت حقوق آنها مورد تاکید قرارگرفته است درعین حال گفت که دیدگاه مجلس درجهت کمک و دستگیری ازطبقات با درآمد پائین جامعه بسیار مثبت است.
تابش حضور نمایندگانی برخاسته از متن جامعه کارگری را درمجلس هشتم نسبت به دورههای پیش کمرنگتر دانست و بر همین اساس تعامل بیشتر تشکلهای کارگری با نمایندگان و انتقال مشکلات و دغدغههای آنان را جهت مرتفع شدن تنگناهای موجود مهم و ضروری ذکر کرد.
تابش برخی معضلات موجود در جامعه کارگری را مربوط به موانع قانونی دانست و ادامه داد: این قوانین یا باید اصلاح شود و یا قوانینی مبتنیبر مقتضیات حال حاضر کشور تدوین گردد که این امر به عهده نمایندگان است، منتهی انعکاس این موارد از سوی تشکلهای کارگری میتواند در بهبود، تسریع و اعمال نظرات آنها در اصلاح و تدوین قوانین جدید موثر بیافتد.
وی گفت: البته ایراد در دستورالعملها و آئیننامههای اجرایی، همچنین نحوه و چگونگی اجرای قوانین نیز از دیگر مواردی است که بعضا باعث بروز برخی مشکلات گردیده که این موارد نیز از طریق هیأت دولت، کمیسیونهای مجلس و تعامل مدیران اجرایی قابل پیگیری و رفع است.
نماینده اردکان با بیان اینکه قانون کار تنظیم کننده رابطه کارگر و کارفرماست و باید تامین کننده حقوق هر دوی آنان باشد افزود: در قانون کار باید نگاه عدالتجویانه حاکم شود تا هم کارفرما بتواند بهرهای از امکانات ببرد و هم کارگر در مقابل عرضه توان خود به عنوان نیروی مولد از حقوق حقه خویش بهرهمند و امنیت شغلی لازم را داشته باشد.
تابش افزود: قانون کارما نیاز به اصلاح دارد، همچنین باید ساختارهای اجرایی جدید با ماموریتهای متناسب برای ساماندهی مسائل کارگری و کارفرمائی طراحی شود و تقویت تشکلهای کارگری و توجه به سهجانبهگرایی و تاکید بر مذاکره دوجانبه بین کارگر و کارفرما برای حل مشکلات و رسیدن به تفاهم و توافق بیشتر و ایجاد توازن بین کارگر و کارفرما در جهت افزایش بهرهوری و بهرهمندی طرفین مدنظر قرار گیرد.
عضو کمیسیون تلفیق برنامه پنجم توسعه کشور با بیان اینکه در بحرانهای اقتصادی و هنگام رشد تورم طبقه کارگر جامعه که با عرضه کار، کسب درآمد میکنند بیشتر متضرر میشوند، افزود: تورم و رکود توامان اثرات نامطلوبی بر واحدهای تولیدی و صنعتی گذاشته و نرخ بیکاری را افزایش داده است. در شرایط رکود تورمی قیمتهای تمام شده افزایش مییابد و روند عرضه و تقاضا در بازار بهم میخورد و قیمتها متناسب با هزینه تمام شده اضافه نمیشود و در نهایت میتواند به تعطیلی واحدها و بیکار شدن کارگران بیانجامد که در این وضعیت نباید برای کنترل قیمتها، چارهکار را در واردات دانست.
تابش با تاکید به اینکه واردات بیرویه به تولید داخلی لطمه میزند ادامه داد: کارخانجات استان یزد و کارگران واحدهای تولیدی قربانیان بزرگ شرایط رکود تورمی بودهاند و هنوز هم این روند ادامه دارد.
تابش درهمین راستا، توقف و کاهش واردات و توجه ویژه به مقوله تولید و راهاندازی چرخه روان آن، تغییر رویکردهای فرهنگی به مقوله کار،تولید،مصرف، واردات و استفاده از تمامی ابزارهای دستگاههای مربوطه را در خروج از وضعیت فعلی موثر دانست.
وی همچنین با برشمردن مشکلات موجود در خصوص عدم اجرای روان قانون بازنشستگی پیش از موعد برای مشاغل سخت و زیانآور، به مسأله بیمه سلامت و حفظ استقلال درمان سازمان تامین اجتماعی که بعضا موجب اعتراض کارگران و بازنشستگان مختلف شده است اشاره کرد و اظهار داشت: قرار بر این شد تا بیمارستانهای تامین اجتماعی، درمانگاهها و اموال و تاسیسات این سازمان در اختیار خودشان بماند اما از سیاستهای درمانی وزارت بهداشت و درمان تبعیت کنند.
نماینده اردکان در مجلس در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به این موضوع که استان یزد از ۱۰ سال پیش رشد پائین و ملایمی در خصوص بیکاری داشته است، افزود: متاسفانه تاثیر شاخصهای کلان اقتصادی کشور و عدم توجه به حل مشکلات صنایع استان باعث شده روند افزایشی نرخ بیکاری خصوصا از سال گذشته را شاهد باشیم که آمارهای ابتدای سال جاری رشد ۹ / ۲ دهم درصدی رشد بیکاری را نسبت به مدت مشابه سال قبل نشان میدهد و این امر زیبنده و متناسب با شان و جایگاه یزد و یزدیها که به کارآفرینی و مقتصد بودن شهره هستند، نیست.
نصرالله ترابی، نماینده شهرکرد در مجلس، در یادداشتی به بررسی موضوع احتمال نزدیکی اصلاحطلبان و اصولگرایان منتقد پرداخته است.
به گزارش خانه ملت، ترابی در این یادداشت که در هفته نامه زردکوه منتشر شده، حرف و حدیثهای منتشر شده در رسانهها در خصوص ائتلاف اصلاح طلبان با اصولگرایان منتقد را رد میکند و میگوید: درباره حرفهایی که پیرامون نزدیکی و اتحاد اصلاحطلبان و اصولگرایان منتقد مطرح شده، باید گفت که اصلاً چنین مبنایی نبوده است.
این نماینده اصلاح طلب مجلس معتقد است: اگر منظور از نزدیکی، همراهی در برخی رأی گیریها باشد، این مسئلهای طبیعی است و نمیتوان آن را همگرایی نامید. مثلاً طبیعی است که احتمالاً اصلاحطلبان به آقای مطهری بیشتر از آقای رسایی رأی دادهاند.
وی میافزاید: اما در بحث سیاسی، اصلاً چنین چیزی نبوده که اصلاحطلبان بیایند بگویند ما از اصلاحطلبی پشیمان شدهایم و حالا میخواهیم جریان جدیدی با اصولگرایان ایجاد کنیم.
ترابی در تحلیل علت طرح این موضوع میگوید: برخی سایتهای اصولگرا، با ایجاد هیاهوی رسانه ای، بحث انشقاق در جریان اصلاحطلبی را مطرح کردند و طرح این مسئله، نوعی فرار به جلو از سوی اصولگرایان بوده که برای انتخابات پیشرو، فضاسازی کنند و بازخورد جامعه را نسبت به تبلیغات سیاسی اجتماعی خود بسنجند. اما بعضاً تشخیص و قضاوت نمایندگان، باعث نوعی هم رأیی در رأی گیریهای مجلس میشود که نمیتوان اسم همگرایی روی آن گذاشت.
کلمه: برخلاف تبلیغات اقتدارگرایان حاکم که میخواهند جنبش سبز را مرده نشان دهند و رفتارهای عقلانی فعالان سبز را به حساب عقبنشینی و پشیمانی آنها بگذارند، فعالیتهای کوچک اما بااهمیتی در جایجای جامعه صورت میگیرد که نشان میدهد راه سبز امید با وجود همه موانع و مشکلات و فشارها و برخوردها، همچنان به مسیر خود ادامه میدهد.
بخشی از این شکل فعالیتها، در دانشگاهها و توسط دانشجویان مقاوم و سبزاندیش در حال انجام است. آنچه در زیر میتوانید ببینید، فیلمی از توزیع روزنامه اعتماد ملی به تاریخ سه شنبه ۲۵ آبان ۸۹ در مقابل دانشکده عمران دانشگاه علم و صنعت است که نشان میدهد با وجود برخوردهای گستردهای که با دانشگاهیان صورت گرفته، دانشگاه همچنان تسلیم انحصارطلبان نشده و راه خود را از رویهها و تفکرات بسته حاکم، جدا میداند.
دانشگاه علم و صنعت، محل تحصیل کیانوش آسا، از شهدای جنبش سبز بود و در روزنامه تک صفحهای در حال توزیع در این دانشگاه – که در فیلم قابل مشاهده است – نیز به این شهید سبز اشاره شده است.
شصت روز است که از بازداشت فواد سجودی فریمانی دانشجوی دانشگاه امیرکبیر می گذرد و نزدیکان وی کماکان از وضعیت وی بی خبرند.
به گزارش دانشجو نیوز، فواد فریمانی دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه امیرکبیر است که از دو ماه پیش در بازداشت نیروهای اطلاعات سپاه پاسداران به سر می برد و تنها اخباری که از وضعیت او به دست آمده، نشان می دهد که این دانشجو توسط نیروهای سپاه پاسداران بازداشت شده و در دو ماه گذشته در سلول انفرادی بند ۲-الف سپاه پاسداران در زندان اوین محبوس است.
عدم پاسخگویی مسئولین نسبت به وضعیت سلامت و وضعیت بازداشت این دانشجو، باعث نگرانی شدید خانواده وی و دوستان این دانشجو شده است.
فواد فریمانی از فعالان ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی در دانشگاه بوده و مدتی هم با نشریه دانشجویی سویدا همکاری داشته است.
این گزارش حاکی است فعالان سابق نشریه سویدا در ماه های اخیر به دادگاه انقلاب احضار شده و مورد بازجویی قرار گرفته اند. دانشجو نیوز همچنین گزارش داده که تیم بازجویی اطلاعات سپاه در این پرونده به دنبال سناریو سازی برای آن دسته از فعالان دانشجویی است که سابق بر این در ستادهای انتخاباتی نامزد های اصلاح طلب مشارکت داشته اند.
قائم مقام سازمان نظام پزشکی ایران با تاکید بر اینکه جامعه پزشکی به علت شنیدن اخبار گزنده و تلخ در التهاب به سر میبرد، به موضوع حذف حق مسئولیت فنی داروخانه ها اشاره کرد و گفت: حدود یک ماه قبل جامعه داروسازی از شنیدن این موضوع ملتهب شد. در حالی که برای تصمیم گیری در این زمینه یک اشتباه بزرگ تاریخی اتفاق افتاد و برهانی غلط و مخدوش مبنای تصمیم گیری دیوان عدالت اداری قرار گرفت.
دکتر علیرضا زالی در همایش سالانه سرطان ایران در مرکز همایشهای رازی، به تبعات حذف حق مسئولیت فنی داروخانهها اشاره کرد و گفت: با این تصمیم گیری، داروسازی از مصادیق رستههای درمانی خارج شد. در حالی که ۱۲ هزار دانشجوی داروسازی در سراسر کشور مشغول به تحصیل هستند و داروسازی در ایران حرفهای و تخصصی شده است و این تصمیم باعث دلزدگی و یاس داروسازان و دانشجویان شده است.
زالی در ادامه به برنامه پنجم توسعه کشور در حوزه سلامت اشاره کرد و گفت: بر اساس ماده ۳۶ این برنامه پزشکان یا در بخش دولتی یا غیردولتی میتوانند فعالیت کنند و این تصمیم بسیارغیر منطقی و غیرعادلانه است. این در حالیست که تلاش میشد این تصمیم منحصرا به اعضای هیئت علمی اختصاص یابد ولی اینگونه نشد.
وی افزود: براساس تحلیلی که در سازمان نظام پزشکی انجام دادیم با درنظر گرفتن مجموع پزشکان فعال در بخش دولتی بالغ بر ۷۱ هزار و ۵۰۰ نفر پزشک از اجرای این قانون آسیب میبینند.
افزایش سالانه ۸۰ هزار نفر به تعداد بیماران سرطانی کشور
زالی با بیان اینکه سالانه بالغ بر ۸۰ هزار نفر به تعداد بیماران سرطانی در کشور افزوده میشود، گفت: متاسفانه نیمی از این تعداد به علت پیشرفت بیماری ممکن است به درمان پاسخ لازم را ندهد و دچار مرگ زودرس شوند.
معاون نظارت و برنامه ریزی سازمان نظام پزشکی ایران با اشاره به ضرورت ایجاد پروتکلهای ملی برای پیشگیری از سرطان و تعمیق درمانهای نوین این بیماری گفت: وجود ۶۱ قطب سرطانی در کشور باعث شده که با وجود تلاشهای صورت گرفته برای پوشش یارانه ای بیماران سرطانی، یارانه ها تکافوی نیاز این بیماران را ندهد.
وی با بیان اینکه سالانه بالغ بر ۸۰ هزار نفر به تعداد بیماران سرطانی در ایران افزوده میشود، گفت: متاسفانه نیمی از این تعداد به علت شرایط استقرار بیماری در بدن آنها ممکن است به درمان پاسخ لازم را ندهد و دچار مرگ زودرس شوند. بنابراین در بحث سرطان نیازمند کار گروهی هستیم تا بتوان در زمینه پیشگیری، درمان و بازتوانی به نتایج خوبی دست یافت.
سایت آینده در یادداشتی به قلم حسن فاتحی با عنوان “معنای ۱۱ واژه کلیدی هیاهوسالاران” نوشت:
هدف از این یادداشت، تمییز قائل شدن بین مفاهیم باندگرایانه غیرواقعی بامفاهیم اصیل سیاسی دینی می باشد تا بدین طریق جریان هیاهو متوجه شود که باتشکیک حق و باطل به هیچ وجه نخواهد توانست من شهروند را فریب دهد.
۱- بصیرت : دراصطلاح فرهنگ علوی به معنای قوه تشخیص حق ازباطل می باشد به شکلی که طرف حق واجد ویژگی اخلاق اسلامی باشد ولی در واژگان کارخانه هیاهو بصیرت یعنی ندیدن وقایع واقعی به نفع باند وتیمی خاص را شامل می شود به شکلی که گناهان کبیره جریان هیاهو بانگاه خودی دیده نشود ولی رفتارهای دفاع از حریم قانونی دیگران چون هویت هیاهو را زیر سئوال می برد برجسته وبا برچسبهای غیرواقعی زیر سئوال رود.
۲- فتنه : در متون اسلامی تشیع به معنای رفتارهای عوام فریبانه تعمدی جریان قدرت ونفاق درنقاب ارزش ودین را شامل می شود که قصد سوء استفاده از دین برای مقاصد دنیوی دارند که با ابزارهای زروزور وتزویر تلاش درجهت زیرسئوال بردن اصول واقعی می نمایند ولی فتنه ازنگاه جریان هیاهو یعنی ابزاری برای عوام فریبی وزیرسئوال بردن ارکان نظام اسلامی به شکلی که ازشعارهای ارزشی شروع ودرنهایت به سکولاریسم منتهی شود .
۳- حاکمیت اسلامی: دراصطلاح قانونی خودش یعنی مردم سالاری دینی به شکلی که اسلام ومردم وایران ارکان آن باشد ومردم وایرانی بودن نیز تابعی ازاسلام ناب محمدی (ص) باشد ولی جریان هیاهو به حاکمیت وحکومت اسلامی اعتقاد ندارد وبراساس القائات حجتیه ها درزمان غیبت ولی عصر(عج) حکومت اسلامی مفهومی ندارد فلذا حاکمیت اسلامی ازنگاه جریان هیاهو یعنی جاه طلبیهای باندگرایانه.
۴- خودی وغیرخودی: دراصطلاح علوی خودی یعنی هرکه تقوای بیشتری دارد وبه خدا نزدیک تراست ولی در فرهنگ هیاهو خودی یعنی هم تیمی سودسالار وشریک در عرصه قدرت طلبی وغیرخودی یعنی کسی که حق را بگوید چراکه جریان هیاهو برمدار حقانیت نمی چرخد.
۵- براندازی نرم: دراصطلاح واقعی سیاسی یعنی فراهم آوردن تدریجی شرایط بحران درجوامع مورد هدف به شکلی که باشناسایی ضعفهای مدیریتی وکار روی ناتوانیهای مشهود چنین القاء می شود که حاکمیت غیرمردمی است . ودراصطلاح هیاهو براندازی نرم یعنی ابزاری برای سرپوش گذاشتن به فسادها وسوء مدیریتهای جریان هیاهو به شکلی که برای صباحی مدیریت وسلطه دراندک مدتی کل حاکمیت اسلامی را به تاراج می برد.
۶- ارزشی بودن ومکتبی بودن: در متون اسلامی به معنای رعایت اصول دینی در حکومت اسلامی می باشد به شکلی که به عزت عمومی وتکریم انسانها منتهی شود ولی ازنگاه جریان هیاهو ارزشی بودن یعنی نقابی ازظاهر دینی برای ویرانگریهای نفس اماره می باشد به صورتی که باظاهر دین تهمتها رواج گردد وهرکسی بر علیه موج هیاهو باشد سرکوب شود.
۷- مردم سالاری دینی: در متون اسلامی به معنای تکریم انسانها می باشد به شکلی که پیرزنی ضعیف توان شکوه از کارگزاری نالایق را داشته باشد ولی در اصطلاح جریان هیاهو مردم سالاری دینی یعنی سیاست گذاریهای نامشروع تیمی والقا ء آن به عنوان خواسته ملت با تز تکرار سناریو باطل.
۸- عدالت : در مفاهیم علوی عدالت یعنی تعیین معیارهای عملی برای بهره مندی امت مسلمان ازبیت المال وبهره مند شدن آنها ازحقوق شهروندی با شاخصه برابری وبرادری وعدم تبعیض بین افراد دربهره مندی از امکانات. ولی در اصلاح هیاهو سالارانه عدالت یعنی شعاری برای حذف وقلع وقمع منتقدین ومخالفین به شکلی که برای اثبات خود تهمت فساد ثابت نشده ای به مومنین داده شودوتیم رسانه ای هیاهو وبرچسب به مومنین راه اندازی شود.
۹- قانون گرایی: در معانی واقعی یعنی تبعیت از اصول قانون اساسی وقوانین مصوب مجلس شورای اسلامی ولی در اصطلاح هیاهوسالارانه قانون گرایی یعنی اجرای گزینشی قوانین به نفع تیم وباند خویش وبر علیه جریانات دیگرودرنهایت قانون ازنگاه هیاهو حاکمیت افراد مشکل مدار برجامعه.
۱۰- سیاست درونی وبیرونی : دراصطلاح واقعی یعنی شیوه های درست مردم داری دردرون جامعه که درنهایت به امنیت روانی آحاد جامعه منجر شود ودرقسمت تعامل بیرونی نیز روابط سازنده با ملل دیگر به شکلی که به صدور انقلاب اسلامی منجر شود بخصوص از طریق ساستهای ابتکاری. ولی سیاست درونی ازنگاه هیاهو یعنی تفرقه ومدیریت والتهاب وموج سواری برای مقاصد تیمی وسیاست خارجی هم یعنی عوام فریبی درون باتز مدیریت جهانی ولی انزوای عملی درواقعیت .
۱۱- اقتصاد اسلامی : درمعانی واقعی یعنی فرمولهای پردازش به معیشت واشتغال وپویایی مادی ومعنوی مومنین ولی ازنگاه هیاهو اقتصاد اسلامی یعنی نگاه امنیتی به شهروندان، سرمایه داران، تولیدکنندگان و…. یعنی کنترل فیزیکی دیگران ولی ندیدن معایب آشکار هم تیمیها.
کلمه – گروه اقتصادی: هرچند بر اساس قانون مصوب مجلس، دولت باید از آغاز سال ۱۳۸۹ طرح هدفمندی یارانهها را اجرا میکرد، اما اجرای این قانون با وجود وعدههای پیاپی دولت، تاکنون چند بار به تاخیر افتاده و اکنون زمزمههای به تعویق افتادن دوباره هدفمند شدن یارانهها و آزادسازی قیمتها به گوش میرسد.
به گزارش خبرنگار کلمه، برخی کارشناسان معتقدند که در نهایت دولت احمدی نژاد در سال جاری زیر بار اجرای این طرح پرسروصدا نخواهد رفت و تا شب عید سال ۹۰ به بهانههای مختلف این تعهد را به تاخیر خواهد انداخت، اما برخی دیگر معتقدند که دولت چارهای جز اجرای قانون مصوب ندارد. به عقیده این گروه، اگرچه دولت پروژه پرداخت یارانههای نقدی را بیش از یک ماه کش داد، اما با عبور از این مرحله، توجیهی برای به تعویق انداختن هدفمند کردن یارانهها نخواهد داشت.
قانون تصریح میکند که این طرح باید از آغاز سال ۸۹ اجرایی میشد. اما با آنکه مجلس بودجه اجرای این طرح را به اندازه یک سال در قانون بودجه امسال تصویب کرده و در اختیار دولت قرار داده بود، در نیمه اول سال، دولت از اجرای قانون شانه خالی کرد و باعث شد برخی نمایندگان بگویند دولت میخواهد با اجرای طرح از نیمه دوم سال، عملا بودجه یک ساله را در شش ماه خرج کند تا کاستیها و نقاط ضعف این طرح را در مرحله اجرا، بپوشاند.
با این حال از اول مهرماه هم وضعیت تغییری نکرد و غیر از مصاحبهها و خبرپراکنیهای شعاری جبهه رسانهای دولت، هیچ اتفاق جدیدی در عرصه هدفمند شدن یارانهها نیفتاد. از نیمه مهرماه هم حملات گسترده رسانهای و تبلیغاتی به دشمن دستسازی به نام فتنه اقتصادی آغاز شد تا فضای روانی برای افزایش قیمتها ایجاد شود، اما باز هم این اتفاق نیفتاد، به طوری که در نیمه دوم مهرماه، نمایندگان مجلس از قطعی شدن موعد اجرای طرح هدفمندی در آبانماه خبر دادند.
آبان ماه اما به پرداخت ذره ذره مبالغ اسمی یارانهها گذشت؛ یارانههایی که نه تنها قابل برداشت نیستند، بلکه منشأ و محل تأمین آنها هم مشخص نیست و به عقیده مجلسیان، پرداخت آنها قبل از افزایش قیمتها، خلاف قانون است.
اما دولت همین نمایش عددی و پرداختهای از قبل بلوکه شده را نیز یک ماه طول داد، به طوری که هم اکنون در آستانه پایان ماه آبان قرار داریم و هنوز تغییر قیمتها و حذف یارانهها در دستور قرار نگرفته است. بگذریم از اینکه هنوز تغییر رسمی در قیمتها صورت نگرفته، گزارشهای متعددی از شوک به بازار و افزایش غیررسمی اما واقعی قیمتها در حوزههای مختلف منتشر میشود.
در چنین شرایطی، و در حالی که دولت از پاسخگویی و اطلاع رسانی شفاف در خصوص زمان هدفمند شدن یارانهها خودداری میکند، مصاحبههای دو نماینده عضو کمیسیون اقتصادی مجلس نشان میدهد که احتمالا برنامههای اعلامنشدهای برای تاخیر دوباره و بلکه چندباره در اجرای این قانون در دستور کار دولت قرار گرفته است.
یکی از این دو مورد، مصاحبه عبدالرضا ترابی، نماینده گرمسار، با هفته نامه کویر است که در خبرگزاری خانه ملت منعکس شده است. این عضو کمیسیون اقتصادی در مصاحبه خود تاکید میکند که هدفمندی یارانهها عملاً آغاز نشده است، و پیشبینی میکند که اجرایی شدن قانون مذکور و آزادسازی قیمتها، به اواخر آذرماه – یعنی یک ماه دیگر – موکول شود.
مورد بعدی، مصاحبه کاظم دلخوش نماینده صومعه سرا با باشگاه خبرنگاران جوان است که او نیز زمان اجرای طرح هدفمندی یارانهها را یک ماه دیگر و شروع فصل زمستان اعلام میکند.
این زمزمههای تاخیر به خصوص از آن جهت حائز اهمیت است که دولت و مجلس به تازگی جلسهای بدون حضور خبرنگاران داشتهاند که در آن بحثهای زیادی درباره طرح هدفمندی صورت گرفته است.
همچنین مجلس نیز جلسهای غیرعلنی داشته که جزئیات آن به رسانهها درز کرده و مشخص شده که در جلسه مذکور، مصباحی مقدم، رئیس کمیسیون ویژه بررسی طرح تحول اقتصادی، به دیدار خود و چند عضو دیگر این کمیسیون با وزیر اقتصاد، معاون پارلمانی احمدی نژاد و رئیس کارگروه طرح تحول اقتصادی اشاره و تصریح کرده است که: دولت در قبال سوالات نمایندگان سکوت کرده و در پی اجرای مرحله به مرحله و اطلاع رسانی قطره چکانی است تا به قول خودش مانع از برخی سوء استفاده ها شود.
مصباحی مقدم در این جلسه از کسب درآمد غیرقانونی از سوی دولت به بهانه اجرای قانون هدفمندی یارانهها پرده برداشته و به نمایندگان گزارش داده شده است: ارائه یارانه ۸۱هزار تومانی به هر خانوار برای دوماه، گویای کسب درآمد ۸۰ هزارمیلیارد تومانی دولت در سال اول اجرای قانون هدفمند کردن یارانههاست. این در حالی است که بر اساس مصوبه مجلس، دولت باید در سال اول حداکثر ۲۰ هزار میلیارد تومان درآمد کسب کند. از این رو کسب درآمد بیشتر بر خلاف قانون مصوب مجلس به شمار میرود.
وی همچنین گفته است: کسب چنین درآمدی در ازای افزایش قیمت حاملهای انرژی است. این در حالی است که دولت تا کنون، نرخ حاملهای انرژی پس از اجرای این قانون را اعلام نکرده است و این دومین تخلف دولت است.
خبرنگار کلمه گزارش میدهد که بدین ترتیب حتی اگر طرح هدفمند شدن یارانهها در ابتدای فصل زمستان هم اجرا شود، معنایی جز این ندارد که دولت بودجه یک ساله این طرح را برای سه ماه خرج خواهد کرد و با افزایش چهار برابری منابع و نیز کسب درآمدهای غیرقانونی، آنطور که در گزارش به مجلس اشاره شده، سعی میکند ناکارآمدیها و مشکلات طرح را بپوشاند.
اما واضح است همه این زمان خریدن ها و تعویقها و تاخیرها برای امسال و این چند ماه ممکن است، و از این رو این سؤال مطرح میشود که آیا دولت، فارغ از رویه کلی و سابقهدار نزدیکبینی و برنامهریزیهای بدون آیندهنگری خود، در زمینه طرح هدفمندی و پرداخت یارانههای نقدی و مهار قیمتها و دیگر ابعاد این طرح تکاندهنده اقتصادی، برای سال بعد و سالهای بعد هم فکری کرده است؟
محمدرضا جلائیپور در گفتگو با روزنامه شرق از شکاف نسلها و نشانههای آن در جامعه ایران سخن گفته است.
به گزارش کلمه، جلائیپور که دانشجوی دکتری دانشگاه آکسفورد است، در انتخابات دهم ریاست جمهوری به عنوان مسئول پویش حمایت از موسوی و خاتمی (موج سوم) فعال بود. او یک مرحله در روزهای پس از انتخابات، و یک مرحله در چند ماه گذشته، بازداشت شد، اما با وجود آنکه دادگاه برای او قرار منع تعقیب صادر کرده، وزارت اطلاعات برخلاف قانون هنوز پاسپورتاش را به او باز نگردانده تا بتواند برای ادامه تحصیل به آکسفورد برگردد.
محمدرضا جلائیپور در گفتوگو با روزنامه شرق که توسط مریم بابایی صورت گرفته، میگوید: میزان تفاوت موجود میان نسلها در ایران طبیعی و «غیرحاد» است و اتفاقا میتواند مطلوب و سودمند و نشانة حیات و نشاط و پویایی جامعه باشد. البته سرعت و میزان پارهای تحولات کلی جامعه شاید «غیربهداشتی» و «حاد» باشد، اما چنانکه عرض کردم این تغییرات بیشتر «فرانسلی» و «دروننسلی» است تا «میاننسلی».
مشروح این گفتوگو را به نقل از صفحه جلائیپور در سایت فیسبوک، در ادامه میخوانید:
آقای جلائیپور شما چند سال دارید؟ لطفا یک بیوگرافی کوتاه از خودتان بگویید. نوجوانی و جوانیتان چهطور گذشت؟
اولاً باید به خوانندگان شما یادآوری کنم که برای این مصاحبه اصلاً فرد مناسبی نیستم و تنها به رسم ادب و در پاسخ به دعوت مجدانه تحریریه محترم شرق اجابت امر کردم. ۲۸ سال دارم. در ۱۰ مدرسه از جمله مدرسة نیکان تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و دبیرستانم را گذراندم. به مطالعه در حوزة «دینپژوهی» و «جامعهشناسی» بیشتر علاقه داشتهام. مدرک کارشناسی جامعهشناسی را از دانشگاه تهران و کارشناسی ارشد را از کالج ال.اس.ای دانشگاه لندن گرفتم و اکنون هم اگر اجازة خروج از کشور را پیدا کنم سال آخر دوره دکتری «جامعهشناسی دین» در دانشگاه آکسفورد را میگذرانم. در ۲۱سالگی ازدواج کردم و بخشی از جوانیام هم صرف ورزش، علایق مذهبی، سفر و فعالیت به عنوان دبیر انجمن اسلامی در دوران دانشجویی در دانشگاه تهران و لندن و مدیر «پویش موج سوم» در انتخابات سال ۸۸ شد.
- در زمینة فعالیتهای علمیتان توضیح بیشتری میدهید؟
من صرفا یک دانشجوی علاقمند به جامعهشناسی و دینپژوهی هستم و متاسفانه هنوز در هیچ زمینهای از جمله «شکاف نسل»ها متخصص نیستم. به عنوان یک علاقمند، دبیر چند سمینار از جمله سمینارهای «دین و مدرنیته» و «آسیبشناسی روشنفکری دینی» بودهام و جز مقالات پراکنده و یک ترجمه جامعهشناختیام که انتشارات «طرح نو» منتشر کرده، ۷ کتاب که مولف یا گردآورندة آنها بودهام نیز در نوبت چاپاند که همگی دینپژوهانه یا «جامعهشناختی» هستند.
- عضو خانواده شهید، نفر اول کنکور سراسری، مدال طلای المپیاد ادبی، دانشجوی نمونه کشور، مولف، مترجم، قاری قرآن، شاعر، مدیر پویش موج سوم، دانشجوی دکتر جامعهشناسی آکسفورد، زندانی سیاسی و… همه با هم چه امتیازاتی به محمدرضا جلائیپور داده است؟
امتیاز خاصی نداده. ضمنا من شاعر نیستم؛ گرچه به شعر و ادبیات علاقه زیادی دارم. رتبه ۱ کنکور و مدال طلای المپیاد هم نه نشانگر توان علمی من که شاهدی بر کارآمد و کیفی نبودن نظام ارزشیابی در آموزش کشور است و اگرنه بسیاری بودهاند که دانش و هوش بیشتری از من داشتند و متاسفانه در این آزمونهای ناکارآمد رتبه پایینتری گرفتهاند و لذا رتبه کنکور نباید مبنای قضاوت قرار گیرد. زندانی سیاسی شدن جوان یکلاقبایی چون من هم بیشتر ناشی از سوء تفاهم بوده. سیاستورزی را اگر برای کاستن درد و رنج دیگران و تامین بیشتر «خیر و مصلحت عمومی» یک ملت انجام شود «ادامه اخلاق» و از شریفترین کارها میدانم، اما با توجه به لزوم انتخاب حیطة کاری حرفهای و تخصص در تقسیم کار پیچیده و تخصصی روزافزون جوامع کنونی، برای آیندهام از پیش راه دیگری جز سیاستورزی حرفهای را انتخاب کرده بودم و همچنان بر همان نظرم. فعالیتهای ۴۰گانه «پویش موج سوم» نیز همه با التزام به موازین قانونی و اخلاقی و نسبتاً میانهروانه بود، چنانکه بعداً هم به خاطر همة اتهامات مرتبط با پویش موج سوم تبرئه شدم و برای این اتهامات قرار منع تعقیب صادر شد. بعد از انتخابات هم از پیش قرار بود که به ادامه تحصیل بپردازم و بنای سیاستورزی حرفهای نداشتم.
- شما در طول دو نوبت بازداشتتان بیشترین مدت بازداشت انفرادی را در میان زندانیان پس از انتخابات گذراندید – بیش از ۵ ماه. این تجربه چطور بود؟
تجربهاش بسیار سودمندتر، بابرکتتر و نابتر از چیزی بود که پیشبینی میکردم، تا جایی که به لطف خدای مهربان این ۵ ماه انفرادی شاید غنیترین روزهای زندگیام بوده باشد. البته اینکه خودم را بیگناه میدانستم در تحملپذیر شدنش موثر بود.
- تا به حال شده در زندگیتان به طور ملموس شکاف نسلی را حس کنید؟ مثلا موقعی که نوجوان بودید پیش آمده بود که با پدر و مادرتان سر خواستههایتان اختلاف داشته باشید و فکر کنید که خواستهها و حرفتان با پدر و مادرتان فرق دارد؟
بله، ولی فکر میکنم کمتر از میانگین همنسلانم. چون هم خودم به ارزشها و هنجارهای فرهنگی نسل قبل نزدیکتر از همنسلانم بودم و هم والدینم بازتر از همنسلانشان بودند. با این حال حتماً تفاوتهایی وجود داشته و در زندگی روزانه با آن مواجه شدهام. البته تفاوتهای میان همنسلان خودم را هم چندان کمتر از تفاوتهایشان با نسل قبلی نمیبینم. اما اساساً من با استفاده از مفهوم «شکاف نسلی» برای توصیف ارتباط نسل ما و پدرانمان مخالفم. به نظرم بهتر است از تعابیری چون «تفاوت نسلی» یا «فاصله نسلی» استفاده کنیم.
- چرا؟
ورود به بحث تخصصی جامعهشناختی و تعریف دقیق مفاهیم مرتبط با این بحث از حوصله این مصاحبه روزنامهای و صلاحیت من خارج است. در پاسخ به پرسش شما ضرورتاً در این حد توضیح میدهم که در ادبیات تخصصی جامعهشناسی معمولاً به وضعیتی «شکاف نسلها» میگویند که دو نسل (معمولا با فاصلة ۲۵ سال) امکان ارتباط و تعامل را از دست میدهند و «شکاف و تعارض ارزشی» عمیقی میان آنها ایجاد میشود که در صورت تداوم به وضعیت حادتر «گسست نسلی» میانجامد. در وضعیت «شکاف نسلی» تفاوتهای رفتاری، ارزشی، دانشی و گرایشی شدیدی بین دو نسل وجود دارد. اما اغلب مطالعات روشمند و معتبر موجود نشان میدهد که ما با وضعیت متعادلتری در ایران مواجهیم که تعبیر «تفاوت نسلی» برای توصیف آن مناسبتر است. وضعیت کنونی ایران را مثلا در مقایسه با شکاف نسلی دهة ۱۹۶۰ اروپا و آمریکا یا دهههای ۸۰- ۱۹۷۰ چین یا دهههای ۹۰-۱۹۸۰ هند نباید «شکاف نسلی» بنامیم. «شکاف نسلی شدید» در ایران معاصر بیشتر افسانهای است که رسانهها ترویجش میکنند و تحلیل ثانوی دادههای آماری پژوهشهای نسبتاً معتبری که در دسترس داریم نشان میدهد اتفاقاً توافق و قرابت ارزشی نسبتاً خوبی میان نسلهای کنونی جامعة ایران قابل مشاهده است و تفاوتهای کمی بین نسل والدین و فرزندان در بسیاری از حیطهها دیده میشود. البته تفاوتهای مهمی وجود دارد اما اولاً از زمان سریعتر شدن تحولات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی بعد از مشروطیت در ایران همیشه شاهد «تفاوتهای نسلی» بودهایم و ثانیا در دنیای کنونی بقیه جوامع نیز این میزان «تفاوت نسلی» و بلکه بیشتر را تجربه میکنند و چنین تغییرات بیننسلیای از اختصاصات ایران معاصر نیست. به تعبیری دیگر میزان تفاوت نسلیای که در ایران با آن مواجهیم در مقایسه با چند نسل قبل و جوامع دیگر پدیدة ویژهای نیست. تفاوت نسل ما با نسل پدرانمان چندان بیشتر از تفاوت نسل پدرانمان با پدربزرگهایمان نیست. همین تفاوتهای موجود هم تا حدی ناشی از تفاوت سن یا روند تحول جوامع است. نسل ما و پدرانمان با وجود همه اختلافاتی که داریم به هر حال با میزان قابل توجهی توافق در کنار هم زندگی میکنیم و هنوز با «بحران شکاف نسلی» مواجه نیستیم. خانوادة ایرانی به عنوان کانون همزیستی نسلهای کنونی هم در مقایسه با جوامع همتراز هنوز «گرم» محسوب میشود.
- یعنی معتقدید در همة حوزههای اصلی صرفاً شاهد «تفاوت» نسلی هستیم، نه «شکاف»؟
بله. اکثر مطالعات نشان میدهد که اشتراکات نسلی در ایران بیش از چیزی است که معمولاً تصور میشود. اشتباه قائلان به «بحران شکاف نسلی» در ایران این است که تفاوتهای نسلی کنونی را با دورهی پیشین و جوامع دیگر مقایسه نمیکنند و در مورد آن خارج از یک چارچوب مقایسهای قضاوت میکنند. دادههای موجهای مختلف «پیمایش نگرشها و ارزشهای ایرانیان» نشان میدهد حتی در زمینه باورهای سیاسی هم تفاوت عمدهای بین گروههای سنی مختلف وجود ندارد. اما این بدان معنا نیست که جامعة ایران تغییر نکرده است. اتفاقاً به نظر میرسد سرعت و میزان تغییرات در ایرانِ جنبشخیز معاصر در مقایسه با جوامع دیگر بسیار زیاد بودهاست، اما بیشتر این تغییرات «فرانسلی» و «دروننسلی» بودهاند. مثلاً کل جامعه صنعتیتر شده، دموکراسیخواهتر شده و به ارزشها و فرهنگ و تمدن مدرن متمایلتر شده و همة نسلها در معرض این تغییرات بودهاند. مخصوصا به نظر میرسد تغییراتی که نسل پدران ما تجربه کردهاند بیشتر از تغییرات بین نسل آنها و ما بوده است. به نظر میرسد شکاف اصلی در ایران بیشتر میان «دولت» و «همة نسلها/ملت/جامعه» بوده و نه میان نسلها. درصد قابل توجهی از رفتارهای جوانان، میانسالان و کهنسالان ایرانی شبیه هم است و بسیاری از تغییرات همزمان روی بیشتر نسلها تاثیر میگذارد. شواهد نشان میدهد بیشتر مردم ایران از نسلهای گوناگون اهل «خانوادهی هستهای» و «دیانت»اند (به سبکهای مختلف)، در بسیاری از ارزشهای سنتی و تمایلات مدرن مشترکند و دولتی کارآمد/مقتدر و دموکراتیک را میپسندند.
- پس به نظر شما هنوز شکاف و فاصله نسلی در جامعه ما به مرحله حاد نرسیده.
بله. بر اساس مطالعات موجود میتوان گفت میزان تفاوت موجود میان نسلها در ایران طبیعی و «غیرحاد» است و اتفاقا میتواند مطلوب و سودمند و نشانة حیات و نشاط و پویایی جامعه باشد. البته سرعت و میزان پارهای تحولات کلی جامعه شاید «غیربهداشتی» و «حاد» باشد، اما چنانکه عرض کردم این تغییرات بیشتر «فرانسلی» و «دروننسلی» است تا «میاننسلی». مثلاً به نظر میرسد وجوه سختافزاری مدرنیته (تمدن مدرن) سریعتر از وجوه نرمافزاری آن (فرهنگ مدرن) در ایران رشد کرده و عوارض فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی متعددی به بار آورده است، اما به هر حال هم فرهنگ و هم تمدن مدرن کل جامعه و همة نسلهای فعلی را در معرض تغییر قرار داده است و نه صرفا یک نسل را. تحولات سیاسی مثل انقلاب و جنگ و اصلاحات و انتخابات اخیر نیز فقط روی یک نسل تاثیر نداشته. در جنبشهای اجتماعی ایران همة نسلهای زنده حضور دشتهاند. اصلاحات را نسل پدران ما هم تجربه کردند. چنین تجربههایی از تجربههای مشترک این دو نسل است و ما و پدرانمان هر دو کارگزار و تحت تاثیر این تجربهها بودهایم. به تعبیر دیگر تجربههای ملی اخیر به نسل من اختصاص نداشته است که عامل شکاف جدی میان آنها و نسل قبل شود.
- حالا اگر از مفهوم «شکاف» نسلی هم استفاده نکنیم، مهمترین «تفاوت«های نسل خود و نسل بعدیتان با نسل پدر و مادرتان را چه میبینید؟
تا جایی که من با چشم غیرمسلح میبینم به نظرم میرسد که بیشتر تفاوتها و نه شکافهای نسل من با نسل پدرم و نسل بعدی با نسل من در «حوزة خصوصی» و «خانه» خود را نشان میدهد و در «حوزة عمومی» گرایشها و ارزشهای نسلهای مختلف شباهت زیادی با هم دارد. کنترلهای دولتی و جلوگیری از بروز آزاد تفاوتها در عرصة عمومی هم شاید در کاهش تفاوتهای مرتبط با «امر عمومی» مؤثر بوده. هر چه سرعت تحولات بیشتر و جوامع و دولتها دموکراتیکتر شوند، تفاوتهای نسلی هم بیشتر میشود. به قول آلکسی دوتوکویل “در میان ملتهای دموکراتیک هر نسلی، مردمی جدیدند”. ویژگیهای غیردموکراتیک جوامع جلوی ظهور و بروز پارهای تفاوتها را میگیرد. به هر حال مطالعات هم نشان میدهد ارزشها و گرایشهای مرتبط با «حوزة عمومی» و سیاسی بین نسلهای مختلف ایرانیان تا حد زیادی مشترک است. کاریکاتورهای «خانواده درگیر» مانا نیستانی به خوبی اشتراکات زیاد و تفاوتهای جزئی نسلی در حوزه باورهای سیاسی خانوادة ایرانی را نمایش میدهد. در مقابل، تفاوتهای نسلی در «حوزة خصوصی» و «خانه» مجال ظهور بیشتری داشته است. تفاوتها در سبک زندگی، زبان و اصطلاحات رایج، ذائقة موسیقی، نوع پوشش، نوع ارتباط با جنس مخالف و نسل قبل و بهطور کلی سلیقهها از این مواردند. به نظرم شبکههای ماهوارهای فارسیزبان و غیرفارسیزبان و تماس و تعامل بیشتر با جهان مجازی از عوامل فرهنگسازی خواهند بود که نسل من و بعد از من را با نسل پدرانمان متفاوتتر خواهند کرد. الگوهای متکثرتر پیش روی نسل من موجب شده «تکثر» را بیشتر از نسل قبل بپذیرد و روادارتر شود. هویت نسل ما »چهلتکه»تر، «موزاییکی»تر و «کلاژی«تر شدهاست. نسل جدید کمتر مطلقگرا است، «فردانیت» قویتری دارد و بیشتر اهل «زندگی» و «لذت» است تا «آرمان» و «ایثار» و «ایدئولوژی». نسل پدران ما اگر کتاب میخواند بیشتر برای «آموزش» و «آموختن» بود، ولی نسل ما اگر کتاب بخواند بیشتر با آن «زندگی» میکند و «سرگرم» میشود. نسل من استاد کنار هم نشاندن تکههای ظاهراً ناهمساز است. در همه چیز «تلفیقگرا»تر و «غیرنابگرا»تر و در اهداف «متواضعتر» است. نسل یکپارچهای نیست. نسل «تلفیقیها» است: نسل «موسیقی تلفیقی»، «مد تلفیقی»، «رفتارها و باورهای مذهبی تلفیقی»، «ارزشهای تلفیقی»، »روشنفکری دینی» و «مردمسالاری سازگار با دین» است. نسل ما «منمحورتر» است در مقایسه با نسل پدرانمان که «مامحورتر» بودند. پدرانمان خودشان را نسل سوخته میخوانند که جوانیشان در انقلاب و جنگ و «ویران کردن» و «ساختن» گذشت و کمتر توانستند «زندگی» کنند. اگر آنها نسل سوخته باشند نسل ما نسل «پدرسوخته» است و ناکامیهای پدران در وضعیت نسل فرزندان تاثیر چشمگیری داشته است. نسل ما تدیناش را کمتر بروز میدهد و گویی از دینداریاش شرمنده است. اگر دقت کرده باشید یکی از مضامین اصلی سینمای اجتماعی ایران همین «تفاوتهای نسلی» ما و پدرانمان است. فیلمهایی همچون «دختران» قاسم جعفری و «مادر» علی حاتمی و «موج مرده»، «به رنگ ارغوان» و «به نام پدر» ابراهیم حاتمیکیا و بیشتر سریالهای موفق تلویزیونی به نحوی به همین مضمون پرداختهاند. به این نکته هم باید توجه داشت که میزان تفاوتهای نسلی در اقشار/طبقات/لایههای مختلف ایران به یک اندازه نیست.
- مثلا در چه بخشهایی این تفاوت نسلی بیشتر است؟
من در این زمینه مطالعه روشمند معتبری ندیدهام و نمیتوانم قضاوت محققانه کنم. ولی همه ما در محدودة مشاهدات روزانهمان این تفاوتها را میبینیم. مثلا در حوزة باورهای سیاسی به نظر میرسد تفاوت نسلی در میان اقشار سنتیتر و محافظهکاران بیشتر است. یعنی مثلاً پدران محافظهکار تفاوت نسلی بیشتری با فرزندانشان دارند به نسبت پدران اصلاحطلب و فرزندانشان. یکی از مدارسی که در آن تحصیل کردهام مدرسة نیکان است که بسیاری از فرزندان مقامات سیاسی در آن تحصیل میکنند. یکبار چند ماه پیش در ذهنم مرور کردم دیدم از میان حدوداً ۴۰ چهرة سیاسی اصولگرا که فرزندانشان را از دوران مدرسه میشناسم تنها ۳ نفر مواضعی مشابه پدر داشتند. یعنی اکثریت مطلق فرزندان محافظهکاران مثل پدرانشان نمیاندیشند. و در مقابل هیچ اصلاحطلبی را نمیشناسم که فرزندش اصولگرا باشد. پدیدههای همچون علی جنتی، مهدی خزعلی و نرگس کلهر در میان اصلاحطلبان کمتر دیده میشود. البته هیچ قضاوت ارزشی در مورد مواضع سیاسی پدران و فرزندان نمیکنم؛ تنها مثال زدم که مثلا در میان خانوادههای اصولگرا/سنتی تفاوت نسلی شدیدتر است.
- مهمترین تفاوتهای دینی نسل فعلی و قبلی چیست؟
در حد دانش کمی که دارم و با اتکا به نتایج چند پیمایش نسبتاً معتبر موجود میتوان گفت که اتفاقا «باورها و رفتارها»ی دینی نسل جدید از نسل قبلی چندان ضعیفتر نشده است، ولی شاهد «تغییرات» مهمی در «سبک دینداری» نسل جدید بودهایم. درصد باورمندان به خدا کاسته نشده ولی تغییرات قابل توجهی در باور و رفتار دینی نسل من ایجاد شده است. برای مثال به نظر میرسد محبوبیت اسلام سیاسی و ابعاد جمعی دینداری همچون میزان شرکت در نماز جماعت و جمعه کاهش چشمگیری داشته و البته حضور در آیینهای مناسبتی دینی تغییر ملموسی نکرده است. تقلید از مراجع عظام و میزان اعتقاد به باورهای مادون توحید و نبوت هم کاهش پیدا کرده. در نسل جدید «اظهار تدین» و «افتخار به آن» و «باور به مذهبی بودن جامعه و همنسلان» هم کمتر شده و تکثر گونهها و سبکهای دینورزی افزایش یافتهاست. بهطور کلی «افراد» نسل جدید برای تعیین باور و رفتارهای دینی و سبک دینداریشان دست به گزینش و چینش مبتنی بر تشخیص شخصی میزنند. در میان نسل جدید زیاد میبینید افرادی که مثلاً غیبت نمیکنند و روزه میگیرند و دعا میکنند ولی به طور منظم نماز نمیخوانند و حجاب ندارند. در گذشته هم عموم دینداران به پارهای دستورات دینی پایبند نبودند ولی از روی «سهلانگاری» و نه «بیاعتقادی» و اتفاقا آنچه بر خلاف دستورات دین رسمی انجام میدادند را «گناه» میدانستند. اما نسل جدید خیلی از رفتارهای ظاهراً منافی با دین رسمی را «گناه» نمیداند. به نظر میرسد گرانیگاه از «نهاد دین» به سوی «فرد دیندار» در حال حرکت است و «افراد» نقش پررنگتری در تعیین سبک دینداری و رفتارها و باورهای دینی خود دارند. همچنین به نظر میسد به تدریج «اسلام عارفانه/اخلاقی/عاقلانه/رحمانی»، «معنویت» و «اخلاق مستقل از دین» در میان نسل جدید محبوبتر از نسلهای قبل میشود.
- مهمترین عامل «تفاوتهای نسلی» موجود را چه میدانید؟
نفس اختلاف سنی و اقتضائات مراحل مختلف چرخه زندگی تفاوتهای ارزشی مهمی به همراه میآورد. این جمله مشهور که «اگر در جوانی «چپ» نباشی قلب و احساس نداری و اگر در میانسالی «محافظهکار» نشوی عقل نداری» به وجود همین تفاوتهای ارزشی ناظر به سن و سال اشاره دارد، حتی اگر محتوای این جمله درست نباشد. مثلاً بسیاری از رفتارهای نسل پدران ما در دهه اول انقلاب و تغییرات بعدیشان و یا رفتارهای نسل ما در دوم خرداد ۷۶ و ۲۲ خرداد ۸۸ تا حدی تحت تاثیر سن و سال هم بوده است. اما گذشته از این عامل، اینکه نسل ما در معرض امواج «فراملی» و «جهانی» بیشتری است و همچنین «رسانهها و ارتباطات نوین» و پارهای از عوامل جمعیتشناختی و سیاسی به نظرم نقش مهمی ایفا کردهاند. به طور کلی برای تبیین «تفاوتها و تضادهای نسلی» دو رهیافت اصلی در علوم اجتماعی مشهورترند که اولی متاثر از مانهایم و دومی متاثر از بوردیو است. به اختصار و سادگی میتوان گفت رهیافت نخست تفاوت نسلها را نتیجه اجتنابناپذیر تجارب خاص نسلهای مختلف میبیند و رهیافت دوم عامل اصلی تفاوت و تضاد نسلی را توزیع نامتوازن منابع قدرت و ثروت و سرمایهها در میان نسلها میداند. به نظر میرسد هر یک از این دو رهیافت نیز گوشههایی از «تفاوت نسلی» در ایران را تببین میکنند، اما رهیافت دوم (بوردیو) از قدرت تبیینکنندگی بیشتری برای توضیح چرایی تفاوت/تضاد نسلی در ایران معاصر برخوردار است. نسل میانی (نسل پدران ما)، نسل «حاکم» بر ایران است و نسل قبل و بعد از خود را از منابع قدرت و ثروت و دیگر انواع سرمایه نسبتاً محروم کرده و عامل بروز پارهای کشمکشها، تضادها و تفاوتهای رو به رشد بین نسلی شده است.
- فکر میکنید مهمترین وجوه افتراقی که محمدرضا جلائیپور را از همنسلیهای خودش متمایز میکند چیست؟
سوال سختی است ولی جوابش هر چه باشد اساساً مهم نیست و برای مخاطبان شما نیز سودی ندارد! اگر مجبور باشم به یک فرق اشاره کنم این است که احساس میکنم نسبت به میانگین همنسلانم زندگیام بیشتر «معنادار» است و از «بحران بیمعنایی» که حضورش را در زندگی بسیاری از دوستان و همنسلیهایم به طور روزافزونی لمس میکنم، بیشتر مصون ماندهام. به نظر میرسد «غایتمندی» مهمترین عامل معنادار شدن زندگی است. این هدف نهایی و غایت نیز باید هم «ارزشمند» باشد و هم «قابل دستیابی». متاسفانه در جامعة کنونی ما هم «بحران ارزش» داریم که تشخیص «ارزشهای عینی» را دشوار میکند و هم به دلیل مشکلات و موانع گوناگون زیرساختی جوانان نمیتوانند «غایت ارزشمند»شان را قابل دستیابی بدانند و آزادانه اهداف مطلوبشان را انتخاب کنند و لذا بعضاً دچار «بحران بیمعنایی» و نتیجتاً ناامیدی و افسردگی میشوند. «امید اجتماعی» که به قول رورتی موتور پیشرفت جوامع است هم گاهی در اثر تحولات سیاسی کاهش مییابد و مزید بر علت میشود. فکر میکنم با وجود همة ضعفها و نواقصم و دوریام از فضل و فضیلت، تعلق خاطری که به دین دارم مرا در معنادارتر، امیدوارانهتر و شورمندانهتر شدن زندگیام – حتی در سلول انفرادی – یاری داده و نسبت به «حیات باطنی و اخرویام» و «خیر عمومی ایرانیان» حساستر کرده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر