-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ مهر ۹, جمعه

Posts from Khodnevis for 10/01/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



احضار چند باره احمد جلالی فراهانی به دادسرای زندان اوین


بنا به گزارش رسیده به خودنویس، سه روز پیش ماموران وزارت اطلاعات برای چندمین بار طی ۵۰ روز گذشته با مراجعه به منزل اقوام نزدیک احمد جلالی فراهانی خواستار حضور وی در دادسرای شعبه سوم زندان اوین شدند.

این اتفاق در حالی رخ می‌دهد که این روزنامه نگار در آخرین دفاع خود در شعبه سوم زندان اوین ضمن رد اتهام جاسوسی و اقدام علیه امنیت ملی، اعلام کرده بود تمامی اعترافاتش ساختگی  و تحت شکنجه‌های فیزیکی و روحی و روانی بازجویانش بوده است.

احمد جلالی فراهانی در نیمه شب ۱۸ بهمن ماه سال گذشته در پی یورش هشت مامور وزارت اطلاعات به منزلش دستگیر و به همراه چند خبرنگار دیگر روانه زندان اوین شد.

وی پس از آزادی موقت از زندان، بارها مورد تهدید و اذیت و آزار ماموران وزارت اطلاعات قرار می گرفت و بازجویانش هر بار او را برای همکاری با وزارت اطلاعات مورد ارعاب و فشار روحی و روانی قرار می دادند.

همچنین طی هفته گذشته کفیل احمد جلالی فراهانی به دادسرای اوین احضار و به دلیل غیبت وی با جریمه سنگین مالی  از سوی بازپرس پرونده مکفلش روبرو شده بود.

احمد جلالی فراهانی دبیر سابق سرویس اجتماعی خبرگزاری مهر بود که سابقه همکاری با روزنامه های تهران امروز ( به عنوان دبیر سرویس اجتماعی )، روزنامه همشهری ( دبیر سرویس حوادث )، خبرگزاری سی.اچ.ان، روزنامه جام جم، روزنامه اعتماد، روزنامه اعتماد ملی، شرق و ... را در کارنامه کاری خود دارد.

گفتنی است وی از خبرنگاران ارشد روزنامه ایران در دوره اصلاحات بود که با روی کار آمدن محمود احمدی نژاد و مدیر عاملی کاوه اشتهاردی به دلیل مخالفت با سیاست‌های دولت نهم در وبلاگش از این روزنامه اخراج شد. 


 


نامه مشترک مومنی و داوری، دو معلم زندانی

عبدالله مومنی، پیش از این در نامه‌ای به رهبری شرح مفصلی از شکنجه‌های وارد شده بر خود برای گرفتن اعتراف دروغین را عنوان کرده بود.

این دو معلم زندانی که امسال برای دومین سال، از حضور بر سر کلاس‌های درس، محروم شده‌اند، در نامه خود عدم ارتقای وضعيت معيشتي معلمان، تنزل منزلت و کرامت معلم، بي‌توجهي به ارتقا معرفتي و حرفه‌اي، ممانعت و مخالفت با تشکل‌هاي صنفي، مقاومت در برابر تغيير ساختار متمرکز اداري، واگذاري مسووليت‌ها به نيروهاي غيرمتخصص، افزايش تعجب‌برانگيز نقش حوزه و حوزويان، انتصاب مديران ضعيف در سطوح بالا و مياني مديريت، ضعف مديريت منابع انساني از دلایل واژگونی قطار آموزش و پرورش در پنج سال اخیر می‌دانند.

این دو معلم بازداشتی در نامه خود آورده‌اند: «تاکيد بر ايدئولوژيک و سياسي نمودن عرصه آموزش و پرورش در واقع چشم بستن بر واقعيت‌هاي کارکردي اين نهاد و خارج نمودن آن از مسير واقعي و انحراف از کارکرد حرفه‌اي نظام آموزشي است که متاسفانه در اين راستا هشدارهاي صاحب‌نظران، کارشناسان، فعالان صنفي و منتقدان مورد بي‌توجهي قرار گرفته است.»

این نامه در ادامه خود اضافه کرده است: «عدم ارتقا وضعيت معيشتي معلمان، تنزل منزلت و کرامت معلم، بي‌توجهي به ارتقا معرفتي و حرفه‌اي، ممانعت و مخالفت با تشکل‌هاي صنفي، مقاومت در برابر تغيير ساختار متمرکز اداري، واگذاري مسووليت‌ها به نيروهاي غير متخصص، افزايش تعجب برانگيز نقش حوزه و حوزويان، انتصاب مديران ضعيف در سطوح بالا و مياني مديريت، ضعف مديريت منابع انساني، ناتواني در مديريت اقتصادي و تامين حداقل‌ها، کاهش انگيزه‌کاري معلمان، افزايش فاصله نيروهاي صف و ستاد و ده‌ها مورد ديگر گواه اين ادعاست که متاسفانه قطار آموزش و پرورش نه تنها بر روي ريل قرار نداشته بلکه در دوره مديريت آقايان فرشيدي، علي احمدي و حاجي بابايي واژگون شده است.»

این نامه با اشاره به مشکلات معلمان در سال‌های گذشته و وعده مدیران گذشته، آورده است: «با اين حال و به رغم وعده هاي مکرر وزراي آموزش و پرورش در سال‌هاي اخير مبني بر افزايش چند برابر قدرت خريد معلمان، نهادينه نمودن مشارکت معلمان، تشکيل نظام معلمي، تحول در ساختار، برنامه و محتواي آموزشي، توسعه و تجهيز مدارس و دهها وعده و وعيد ديگر، ادعاي تکريم معلم فقط در حد شعار و با اجراي مراسم‌هايي کليشه‌اي و بي‌محتوا تکرار مي‌گردد.»

مومنی و داوری در نامه خود همچنین با اشاره به وضعیت نهادهای صنفی معلمان، اضافه کرده‌اند: «تشکل‌هاي صنفي، به ويژه دو تشکل فعال سال‌هاي اخير يعني کانون صنفي معلمان و سازمان معلمان ايران، مورد بي‌مهري فراواني قرار گرفته و فعالان اين دو تشکل بارها مواخذه، بازداشت و زنداني شده‌اند و فضاي امنيتي حاکم در اين دستگاه آموزشي هرگونه فعاليت و مشارکت انتقادي و اعتراضي را پر هزينه ساخته است. برخورد قهرآميز که منجر به دستگيري تعدادي از فعالان عرصه صنفي معلمان در حوادث پس از انتخابات خرداد ۸۸ گرديد، پرده از نيات شوم کساني که آموزش و پرورش را بستري براي اعمال نظرات و سليقه‌هاي باندي و سياسي و تحقق اهداف ايدئولوژيک خود مي‌دانند، برداشت. معلمان حضور گسترده‌اي در فضاي پس از انتخابات پيدا کرده بودند تا ضمن استفاده از فرصت انتخابات در کنار خواست همگاني جامعه مبني بر تغيير، با بيان مطالبات صنفي به تعهد ملي خود در کنار ساير اقشار جامعه عمل نمايند.»

این نامه در پایان می‌افزاید: «اين‌جانبان که براي دومين سال متوالي از همراهي با همکاران ارجمند و دانش‌آموزان عزيز در مهر ماه محروم شده‌ايم و براي دومين سال در کنار ساير منتقدان و مخالفان در زندان به سر مي‌بريم، بر خود فرض دانستيم تا به بهانه مهر و روز جهاني معلم يک بار ديگر به مسوولان هشدار دهيم که ايستادگي و مقاومت در برابر اراده همگاني و تغييرخواهي ملي راهي است که به ناکجاآباد مي‌رود و براي جبران فردا دير است، از همين امروز بايد آغاز نمود.»


 


چشم اسفندیار هاشمی...پرونده‌های اعضای خانواده‌اش

اگر هر از گاهی رجا نیوز را بررسی کرده باشید، خواهید دید گیر سه پیچی به خاندان هاشمی داده‌اند. البته می‌توان پرسید که چرا نباید گیر بدهند؟ اما با توجه به رابطه این سایت با بخش‌های امنیتی حاکمیت می‌توان حدس زد که افزایش فشار بر خانواده هاشمی می‌تواند نشانه افزایش فشار بر کسانی باشد که به هاشمی رفسنجانی تکیه کرده‌اند. می‌توان گفت که معمولا این هاشمی است که از بقیه به عنوان تکیه‌گاه استفاده می‌کند و کرده، اما این دفعه به نظر من ماجرا جدی‌تر از پیش است. منابع مختلف برخی خبرهای رجا نیوز در باره خاندان هاشمی را تایید کرده‌اند. به عبارتی  می‌توان یاد فیلم‌های جاسوسی افتاد و گفت که رجا نیوز برای افراد این خانواده جاسوس استخدام کرده! البته برادران امنیتی سفارت‌خانه‌های نظام می‌توانند همین نقش را بازی کنند و به اهداف عالیه نظام کمک کنند، اما به نظر شما، هدف از ایجاد محدودیت برای هاشمی چیست؟ دوستانی که دچار ضعف حافظه نیستند حتما به یاد دارند که در دهه ۷۰، در دور دوم ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، به ناگهان مرد قدرتمند نظام شدیدا در موضع ضعف قرار گرفت. لازم نیست حتما کتاب‌ اکبر گنجی را بخوانید تا به یاد بیاورید که هاشمی برای مراقبت از موقعیت فرزندانش هزینه‌های زیادی داده است. اما می‌توانید حدس بزنید که علت برکناری حسین طائب از سمتش در وزارت اطلاعات چه بوده.

معروف است که هاشمی رفسنجانی با تاکتیک‌های خود همه را در طول سالیان طولانی بعد از انقلاب بازی داده است. با ایجاد بحران‌هایی خود را نجات داده و بعدا با لبخند در باره آن بحران‌ها نوشته است و همه تا مدت‌ها کتاب‌های خاطراتش را خوانده‌اند تا حدس بزنند هر بحران ریشه در چه مسائلی داشته است. برای درک بهتر روش‌های هاشمی می‌توانید چند ساعت با نخستین رئیس جمهوری ایران بنشینید و فقط سر تکان دهید که از همان اول انقلاب شیخ اکبر چه کرده و چه نکرده. اما...

اما این بار به نظر می‌رسد با ورود به مسائل شخصی افراد خانواده، می‌خواهند هاشمی را ضعیف‌تر از پیش بکنند، گویی آبروی افراد خانواده، گروگان است تا رئیس مجلس خبرگان همچنان رهبر را مقدس بخواند و وقتی هم از دانشگاه ازاد سخن می‌گوید، رئیس قوه قضاییه به راحتی شیر پیر را مسخره کند.

یک منبع معتقد است که این مساله چندان جدید نیست و فقط به سطح آمده. به عبارتی وزارت اطلاعات و بخش‌های امنیتی سپاه مدت‌هاست دارند از رئیس مجمع تشخیص مصلحت، حق‌السکوت می‌گیرند.

دو فرضیه یا حتی بیشتر وجود دارد؛ یکی اینکه فرزندان هاشمی دست از پا خطا نمی‌کنند و نقطه ضعفی از خود بروز نمی‌دهند. اگر با اهالی رسانه حرف بزنید، این فرض را چندان جدی نمی‌گیرند. دیگری اینکه فرزندان هاشمی مثل همه فرزندان آدم، وقتی از مواهب قدرت بهره‌مند شده‌اند، خیال کرده‌اند اتفاقی برای‌شان نمی‌افتد و خیلی از مسائل را جدی نمی‌گیرند. این اتفاقی است که برای همه می‌تواند بیافتد. از وکیلش بگیر تا وزیرش. به نظرم فرض دوم محتمل‌تر است.

سوال عمده‌تر آنجاست که نیروهای سبز چقدر می‌توانند روی هاشمی با چنین موقعیتی حساب باز کنند؟ آیا باید مصلحت را کنار بگذارند؟ آیا رسانه‌هایی که به عمد چیزی در باره هاشمی نمی‌نویسند تا حامیان مالی راضی بمانند این روند را ادامه خواهند داد؟ آیا واقعیت را باید تا ابد پنهان کرد؟

هاشمی رفسنجانی اگر زمانی می‌توانست تعیین کننده‌ترین فرد نظام باشد، الان در موقعیتی گرفتار شده که ثمره بی دقتی و کوتاهی‌هایش در گذشته است. بررسی موضع‌گیری‌ها و سخنان هاشمی در این مدت و مرور موازی پرونده‌سازی‌ها برای اعضای خانواده‌اش نشان می‌دهد که چشم اسفندیار سردار سازندگی کجاست. اگر نتواند مقاومت کند و بازی را تغییر دهد، خودش قربانی بعدی خواهد بود.


 


جمهوري اسلامي سكولار

 

سكولاريزم، تقدير جمهوري اسلامي ايران است همانطور كه پيوند احمدي‌نژاد- بن لادن تقدير اصولگرايان بود. «اصول گرايي» تنها معادل لفظي «القاعده» نبود. در عمل از «قاعده» و «اصول» ادعايي تروريست‌هاي وهابي و شيعي خبري نيست و ما با مجموعه‌اي از استثناهاي اخته رويارویيم كه از برساختن قاعده و اصل ناتوان‌اند و تنها در خدمت قاعده حاكميت امپراتور(«دشمن»)ند. آيا احمدي‌نژاد آنگاه كه  وظيفه پاك كردن چهره برادران مسلمانش در جنبش اصول‌گراي القاعده را به عهده گرفت القاعده‌اي تر از هر القاعده‌اي ديگرنبود؟ سفر به گفته مداح‌الدوله «پرمغز»و پركار پرزيدنت قلابي به سازمان ملل يك دستاورد واضح داشت: تشكيل جبهه متحد  امت اسلامي متشكل از القاعده سني و حزب الله شيعي.

 

اين جبهه جديد تروريست‌هاي امت اسلامي در مقابل امپراتوري امريكا با سيگنال‌هاي مثبت احمدي‌نژاد به رهبران سلفي گشوده شد اما تا تشكيل شدن فاصله بسيار دارد. مشكل انقلاب اسلامي جديد (در قياس با انقلاب شيعي۵۷) رهبري آن است. بي‌شك طالبان سني نمي‌توانند در مساله «امامت امت»با طالبان شيعي به «وحدت» برسند و جنبش متحد امت اسلام در مغاك امامت امت سقوط خواهد كرد. تنها يك راه موفقيت براي اين جنبش متحد وجود دارد و آن كنار زدن ملاعمر و علي خامنه‌اي توسط بن لادن و احمدي‌نژاد است. احمدي‌نژاد مي‌تواند به كمك القاعده بر دستگاه عريض و طويل ولايت فقيه غلبه كند به ويژه اينكه رهبري غرب ديده القاعده هم چندان ميلي به تكرار تجربه شكست خورده«حكومت طالباني» هم ندارد. سپردن امامت امت به آقاي خامنه‌اي به كنار، آيا سلفي‌ها بالاخره بعد از هزار و چهارصد سال تعصب ملي-مذهبي، مسلماني اين رافضي‌هاي عجم را مي‌پذيرند؟ اين مجموعه مصائب پرزيدنت تقلبي ماست. اما جبهه سبز چه مخاطراتي دارد؟

 

سكولاريزم تقدير جمهوري اسلامي«است» همانگونه كه تقدير«جمهوري مسيحي» بود همانطور كه تقدير «جمهوري يهودي»(وتنها مورد آن در اسرائيل) «است». زماني كه از «جمهوري مسيحي سكولار»به عنوان نظام حاكم بر كشورهاي اروپا و آمريكا سخن می‌گوئيم بايد توجه داشته باشيم كه سكولاريزم در اينجا يك فرايند است نه يك محصول و نتيجه.

 

   بديهي ست سكولاريزم در مقام يك فرايند ورودي و خروجی‌ای دارد (Input and Output).

ورودي اين فرايند امري ديني يا ايدئولوژيك است و نتيجه آن بسته به ورودي‌اش متفاوت است. نبايد انتظار داشت «جمهوري اسلامي سكولار» كاملا مشابه «جمهوري كمونيستي سكولار» يا«جمهوري مسيحي سكولار» باشد. آنچه در تمام اين موارد يكسان است اصول نظام حقوقي آنهاست. اين اصول را مي‌توان«لائيسيته» ناميد. لائيسيته يعني «لابشرط» بودن نظام حقوقي نسبت به ايدئولوژي‌ها و مذاهب. برخي گروههاي ايدئولوژيك براي جبران نقايص خود والبته استثناء كردن خود از فرايند سكولاريزم، لائيسيته را «بشرط لا» بودن نظام حقوقي نسبت به تنها يك گونه ايدئولوژي (اسلام) تعريف مي‌كنند درحالي كه سكولاريزم يك امر فراگير و همه شمول است و با كمونيسم و ناسيوناليسم همانگونه برخورد مي‌كند كه با مذهب. در هرحال محصول مشترك سكولاريزم در همه جوامع گوناگون لائيسيته است. لائيسيته عدالت نيست اما شرط تحقق عدالت است. ما نمي‌توانيم عدالت را مستقيما اراده كنيم ما تنها مي‌توانيم زمينه‌هاي تحقق عدالت را فراهم كنيم. اين به سبب آن است كه عدالت چنانكه از ژاك دريدا آموخته‌ايم چيزي ست كه رخ مي‌دهد. عدالت يك رويداد است. اما نكته اساسي در اين ميان آن است كه چيزي تحت عنوان «رخ دادگي محض» دركار نيست. عدالت به عنوان يك رويداد تنها در شرايط و زمينه اي مشخص امكان تحقق دارد و زمينه حقوقي مناسب براي وقوع عدالت لائيسيته است. «بشرط لا» بودن يك نظام حقوقي، امكان عدالت(امكان در اينجا به معناي امكان خاص يعني يك پتانسيل است و نه امكان عام) را از ميان برمي‌دارد. «لابشرط»بودن نظام حقوقي نسبت به ايدئولوژي‌ها و مذاهب(لائيسيته) همان«امكان عدالت»است. وظيفه ما فانيان نه ياوه گويي عوامفريبانه و دروغين درباره «عدالت» بلكه زمينه سازي و برساختن«امكان عدالت»است. امكان عدالت، امكان آزادي هم هست. زماني كه «امكان عدالت»از ميان برداشته می‌شود ديگر سخن گفتن از «آزادي نزديك به مطلق» و «ادعاي عدالت» هيچ هزينه‌اي در بر ندارد زيرا پتانسيل مردم براي نشان دادن واكنش در مقابل بي عدالتي و سلب آزادي ازميان رفته است.

 

سخن گفتن از «آزادي و عدالت» بدون وساطت «امكان عدالت» و بدون تلاش براي سازماندهی مردم به منظور پديد آوردن توانائی عدالت ورزی، روی ديگر سكه «آزادي نزديك به مطلق» مدعی وقيح عدالت است.


 


با توام اي بي‌عارترين...

 

آقای محمود احمدی‌ن‍ژاد! رئيس جمهور خود خوانده حاكم بر ايران:


ديري‌است كه سرتاسر عالم را آوازه‌ات گرفته و به هر طرف كه می‌گردم اثری و خبری از تو مي‌بينم. هر رسانه جهانی را كه می نگرم از تو می‌گويد. ای كاش اين همه حضور پررنگ تو در رسانه‌های جهان، اندكی مرا سر بلند می‌کرد. مدتی است كه در سرتاسر اين شبكه جهانی، جست‌و‌جو می‌كنم و افسوس كه جز تمسخر و ريشخند و ذكر حماقت‌های تو در قالب متنها و اشعار و كاريكاتورها و كليپ‌های مضحك چيزی نمي‌يابم. هنوز تحقيقات آماری ويژه‌ای در اين زمينه انجام نشده  يا اگر شده من خبر ندارم ولی به گمانم اگر چنين تحقيقی صورت پذيرد بی شك تو در جهان تنها دولتمردی هستی كه اين همه مورد خنده و تمسخر و توهين بوده‌ای و خم به ابرو نيآورده‌ای و توانسته‌ای در مدتی چند ساله در اين زمينه ركورد دار باشی. گمان كنم اگر تمام تصاوير و عكسها و فيلمها و كارتونها و اشعار و طنزنامه‌ها و مقالاتی را كه در خلال سال‌های رياست جمهوري‌ات، در هجو تو ساخته‌اند، يكجا جمع كنند، از مثنوی هفتاد من كاغذ تجاوز كند.


آقای رئيس جمهور؛ از زماني كه مردم مسموميت و آلودگی آب تهران را به افتادن جورابت در سد كرج نسبت دادند تا زماني كه كاريكاتورهای هاله تابانت رواج يافت يا زمانی كه در ويدئوكليپی از آغوش حامد كرزای آويزان بودی يا عكس‌های خجالت‌آور بی شمارت پشت تريبون‌های رسمی جهان كه با انگشتی در بينی هنر نمايی مي‌كردی را می ديدم، هرگز نخنديدم؛ بلكه در تمام اين سال‌ها بغض سنگينی در گلويم وجود داشته و دارد. چرا؟ چون بهای همه اين توهين‌ها را كشورم ايران از آبروی خويش پرداخته ‌است. چون تو در تاريخ سياست، تنها رئيس جمهوری هستی كه با هزينه كردن آبروی ملتش، تا جايی پيش رفته كه در تمام شو‌های تلويزيونی كمدي دنيا، سوژه خنده شده‌ است. مدت‌ها بود كه برخي از كمدين‌های دنيا بر اين باور بودند كه اگر موضوع سكس را از سوژه‌های كمدی حذف كنند، ديگر چيزی براي خنده باقی نمي‌ماند؛ اما تو با آمدنت، چه راحت بطلان اين فرضيه را ثابت كردی!! چندی است كه با خود می‌گويم آيا من مجاز هستم كه هر آنچه در دل در باره تو می‌انديشم را برايت بنويسم؟ و در صورت نوشتن چنين متنی تا چه حد به خود اجازه دهم كه عيب‌های بی‌شمارت را برشمارم؟ اما تو خودت كار را بر من آسان كردی. زمانی كه ديدم رئيس سازمان ملل را بی‌عرضه خطاب كردی و او را از كارمندان دولتت پائين‌تر به حساب آوردی يا همپيالگي‌هايت همسر رئيس جمهوركشوری ديگر را فاحشه خطاب كردند و تو در مقابل خبرنگار، خودت را به نادانی و گيجی زدی، فهميدم كه بايد با تو به زباني ديگر سخن گفت.  


آقای رئيس جمهور؛ بزرگت‌رين دروغ‌ها آنهايي هستند كه آدمي به خودش بگويد. هرچند كه پس از آن سخنرانی بلاهت آميز در سازمان ملل، بوده‌اند تهی مغزانی كه آن سخنان را نغز و پر مغز دانسته‌اند، اما تو، بشنو و باور نكن! برای يك‌بار با خود كمی فكر كن! در زمانی كه رهبران تمام كشورها در هنگام سخنرانيت صندلی‌های سالن را ترك مي‌كنند، يا دانشگاهيان كشور ميزبان به سخنرانی دعوتت مي‌كنند و در همان مجلس تو را ديكتاتوری زبون و نفرت آور مي‌نامند، يا هم ميهنانت جوك‌های تو را نقل مجالس مي‌كنند، يا حتي دامنه جوك‌ها به جايي رسيده كه از زبان هم پيالگي‌هايت همچون ضرغامی نيز شنيده مي‌شود؛ چگونه است كه تنها در جهان يك نفر، و آن هم رهبرت، سخنان تو را پر مغز مي‌انگارد؟ نكند كه هدفي پشت اين همه تعريف و تملق خوابيده است؟ آيا نمي‌تواند تملق گويي رهبرت نشانه نياز او به تو باشد؟‌ آيا با خود نمي‌گويي چرا او براي تو اين همه هزينه گزاف مي‌پردازد؟ و آبرو و حيثيت  خود را براي آدمي همچون تو به خطر انداخته؟  


آقاي رئيس جمهور! چيزي كه ذهن مرا بيش از حد به خود مشغول كرده اين است كه تو چگونه آدمي هستي؟ در چه خانواده‌ای بزرگ شده‌ای؟ چگونه اين همه اهانت را مي‌شنوی و باز صحنه را ترك نمي‌كني؟ چگونه اين همه توهين را به جان مي‌خري اما خم به ابرو نمي‌آوري؟ اگر به چنگ آوردن قدرت اينقدر جذاب بود پس چرا مولايت علي بيست سال خانه ‌نشين شد؟ خواهش مي‌كنم به من نگو كه براي امتداد حكومت الله يا آماده‌سازی حكومت امام زمانت اين همه اهانت را ناديده مي‌گيری. چون در جواب خواهم گفت كه پيشاپيش به عقل موعودی كه انگشت‌نمايی چون تو را سردار سپاه خويش بگمارد، شك خواهم كرد. باور كردنی نيست كه از ميان اين همه انسانهای دانشمند و شريف در جهان يا از ميان اين همه صوفي پاكدست و اين همه عارف با كارنامه های بي‌لكه و اين همه انسانهای شجاع در اقصي نقاط جهان، آن آدم موعود، بخواهد نوبری همچون تو را به اين نقش بگمارد. گيريم در داخل ايران قحط‌الرجال آمده كه تو بتواني رئيس جمهور شوی؛ آيا در ميان يك و نيم ميليارد مسلمان جهان هم قحط الرجال آمده؟ اگر چنين است كه بايد به حال موعود شما و اين يك و نيم ميليارد مسلمان سخت گريست!


آقای رئيس جمهور؛ من گمان نمي‌كنم از اخبار جهاني بي اطلاع باشي؛ اما اگر تو را از اين همه تحقيرها بی اطلاع گذاشته‌اند و در جريان هيچ خبري نباشي، حداقل از احوال آن خواننده درباري اطلاع داری كه به جرم چند لحظه در آغوش كشيدنت تمام دست‌آوردهای زندگيش را به باد داد و از طرف مردم طرد شد؟  نگو كه اين را نيز خبر نداری. اينها نشانه‌هايي دقيق براي سنجش ميزان محبوبيت توست. در سفر اخيرت به آمريكا، در مصاحبه تلويزيوني، خبرنگار، آنجا كه به سخنان تو در سازمان ملل در مورد يازده سپتامبر اشاره كرد، الفاظ نامحترمانه‌ای بكار برد. تو از او پرسيدی: آيا شما با رئيس جمهور خودتان هم اينگونه صحبت مي‌كنيد؟ او در جواب گفت: اگر او هم چنين حرف‌های ابلهانه‌ای به زبان بياورد، بله. آقاي رئيس جمهور؛ در آن لحظه عرق شرم بر بدنم نشست. برای آرام كردن خودم به خود گفتم: سخنان او چه ربطي به تو دارد؟ تو چرا چنين شرمسار شده‌ای؟ اما آرام نشدم؛ آخر اگر آنها تو را رئيس جمهور ايران قلمداد نمي‌كردند كه ديگر مصاحبه‌اي در كار نبود! چه با رأی واقعي من، يا كودتا، فعلاً تو را رياست جمهوری ايران مي‌دانند. آقاي رئيس جمهور؛ مدت‌هاست كه ذهنم را براي يافتن كلمه‌ای مناسب در توصيف اين حال و روزت مي‌كاوم ولي هرچه گشتم نتوانستم كلمه‌اي محترمانه‌تر از «بي‌عار» پيدا كنم.  نمي‌دانم اين از كاستي‌های زبان پارسي است يا از بزرگي زشتي‌هاي كردار تو. اما به هر حال براي اينكه از خود سخني نگفته باشم به سراغ واژه‌نامه‌ها رفتم. آقاي رئيس جمهور مي‌داني؟ لغتنامه دهخدا براي واژه «عار» معادل‌های ننگ و حميت و غيرت را بر شمرده و بر اين اساس واژه «بي‌عار» را  صفت مركب و معادل بي حميت و بي غيرت ، كسي كه تحمل پستي و خواري كند يا كسي كه از ارتكاب قبايح پروايي ندارد، معني كرده است. همچنين است در توضيح واژه بي‌غيرت : بي‌حميت. آنكه داراي غيرت و ننگ و «عار» نباشد.  يا واژه‌هايي مانند: بي‌حيا- بي‌رگ- بي‌ناموس- بي‌نام و ننگ- بي‌رشگ- طزع- طِزيع- طسع- طَسيع و ... جملگي به واژه «عار» گره خورده‌اند و مترادفهايي براي توصيف بي‌ننگي و بي‌عاري هستند...    


آقاي رئيس جمهور؛ براي يك ملت با پيشينه‌ای كهن، با داشتن كورش بزرگ و فردوسي و خيام و ابوعلي سينا و دكترحسابي و فيروز نادري و استاد شجريان و بهرام بيضايي و هزاران شخصيت تاريخ‌ساز و افتخار آميز ديگر، رئيس جمهوری چون تو، آنهم در هزاره سوم، بغض بزرگي است.


 


کروبی: نطق‌های مجلس خبرگان، بی‌خاصیت است

وی در این  نامه که یک‌روز قبل از تشکیل مجلس خبرگان نوشته شده است، از عدم استقلال قوه قضاییه، فرمایشی بودن احکام دادگاه‌های سیاسی و مطبوعاتی و دخالت سپاه در مسایل سیاسی و اقتصادی انتقاد کرده است.


نامه کروبی با واکنش‌های مختلفی در داخل و خارج روبه‌رو شد و برخی از رسانه‌های داخلی به انتقاد از کروبی در این زمینه پرداختند.


کروبی در مصاحبه خود با تاکید بر این‌که نامه وی،«مستند به قانون اساسی و بر طبق سیره نظام جمهوری اسلامی برای رییس یک نهاد مردمی و نظارتی نوشته شده» تاکید کرد که خواستار «عمل نمودن به وظایف قانونی مجلس خبرگان» است.


وی با اشاره به وظایف مجلس خبرگان، گفته است:« مجلس خبرگان برای تعیین رهبری و نظارت بر عملکرد وی شکل گرفته است. در قانون صراحتا آمده است که مجلس خبرگان در مواردی حق عزل رهبری را دارد. مثلا اگر رهبری فاقد شرایط لازم باشد، یا به دلیل عارضه‌ی کهولت سنی، مثل دچار شدن به فراموشی، شرایط رهبری را از دست بدهد، و یا فقهای شورای خبرگان متوجه بشوند که از ابتدا انتخاب‌شان اشتباه بوده است، در چنین مواردی، فقهای خبرگان حق برکناری و عزل رهبری را دارند.»


 کروبی با اشاره به این‌که در حال حاضر، به جای انتخابات، شبه‌انتخابات وجود دارد، گفت:« فعلا مصلحت نیست من وارد بحث تفضیلی شوم. همین قدر بگویم که در سال ۶۹ و پس از رحلت امام در ماه‌های آخر عمر دوره اول مجلس خبرگان، یک دو فوریتی تشکیل دادند تا هر چه سریع‌تر و با شتاب بیشتری جلسه را تشکیل دهند. این‌که در چه فصلی از سال و در چه مکانی این جلسه تشکیل شد و چه مباحثی شکل گرفت و چه اشخاصی از رفتن به جلسه خودداری کردند، مورد بحث جدی است که بنده توضیح و تفضیل آن‌را در صورت نیاز بازگو خواهم نمود.»


وی اضافه کرده است:« اما در همین ایام (سال ۶۹)، در حالی که طبق قانون، شورای نگهبان ماهیت اجرایی و نظارتی خود را بر نهاد خبرگان از دست داده بود و لذا حتی برگزاری و چگونگی برگزاری و کم و کیف آن به عهده‌ی خود خبرگان بود، اولین انحراف در همین جا رقم خورد. پس از تشکیل دوفوریتی جلسه در ماه‌های انتهایی عمر خبرگان که امام نیز در قید حیات نیستند، مصوب کردند که اختیارات را از حوزه‌های علمیه گرفته و به شورای نگهبان واگذار کنند، مساله‌ای که کاملا خلاف قانون بود و اولین انحراف را رقم زد.  این‌چنین بود که سرنوشت خبرگان را زیر ساطور شورای نگهبان و برخوردهای سلیقه‌ای آنان قرار دادند. مساله‌ای که همان زمان نیز مورد نزاع و درگیری قرار گرفت. شورای نگهبان نیز با گذاشتن شرط امتحان دادن برای احراز اجتهاد اشخاص، توانست به صورت سلیقه‌ای بسیاری را حذف و بر مجلس خبرگان مسلط شود. به نحوی که بسیاری از آیات و فقهای برجسته از جمله احسان‌بخش، سیدمحمدعلی و سید علی‌اصغر دستغیب و جمی که عضو منتخب مردم در خبرگان اول بودند، حذف شدند و برخی از فقها و آیات عظام با توجه به اینکه متوجه اتفاقات بودند، به این روند اعتراض نموده و آن‌را در شان فقها ندانستند و کنار کشیدند و برخی نیز برای اثبات این رویه‌ی غلط، اعضای شورای نگهبان را به دادن امتحان مشترک در حوزه علمیه قم فراخواندند تا سطح معلومات اشخاص مشخص گردد.»


کروبی با اشاره به این‌که برخی می‌گویند متن صریح قانون اساسی درباره نظارت بر رهبری را نبادی حتی تلفظ کرد، اضافه کرده است:« اما در ادامه همان انحرافی که عرض کردم، همین ماده در سال ۷۱ یعنی در اولین سال دوره دوم خبرگان رهبری که بعد از رحلت امام با آن کم و کیفی که توضیح دادم تشکیل گردید و شرط نداشتن سمت و مسئولیت از جانب رهبری که اساسی ترین و موثرترین شرط نظارتی است،  حذف گردید! و مابقی شروط باقی ماند.»


این رهبر مخالفان دولت، وضعیت امروز مجلس خبرگان را چنین توصیف کرد:« تشکیل جلسه می‌دهند و نطق‌های بی‌خاصیت انجام می‌دهند. اگر در این میان کسی هم باشد تا حرفی بزند، فوری وی را بایکوت و تخطئه می‌کنند و حتی می‌گویند هر کسی که حرفی بزند، اخراجش می‌کنیم. جمعیت‌های فرمایشی راه می اندازند تا به جان یک عده عالم محترم و موجه در مناطق خویش، بیافتند و البته هم‌زمان توپخانه‌های تهمت و افترا از طریق جراید اصول‌گرا برای جریان‌سازی علیه کسی که بخواهد نقدی بکند یا سوالی بپرسد، به راه می‌افتد تا او را حذف و یا از صحنه خارج کنند.»


 


 


دستغیب: ولی‌فقیه حق دخالت در امور مردم را ندارد

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی آیت‌الله علی محمد دستغیب، وی در پاسخ به استفتایی درباره «ولایت مطلقه فقیه» چنین اظهارنظر کرده است:« ولایت مطلقه فقیه و ولی‌فقیه معین شده از طرف خبرگان دو مقوله جداگانه است که گاهی هم اتفاق می‌افتد در یک نفر تجلی می‌کند، همانند امام امت.»


ان عضو مجلس خبرگان در ادامه افزوده است:«شخصی که مطابق قانون‌اساسی توسط مجلس خبرگان به رهبری انتخاب می‌شود، تنها وظیفه تنظیم روابط میان قوای سه‌گانه حکومتی و ممانعت از تضییع حق شهروندان توسط این قوا را دارد. این شخص می‌شود ولی‌فقیه جهت اداره مملکت و هیچ حق دخالت در امور مردم، چه در حوزه دانشگاهی و چه در حوزه علمی و فرهنگی مردم را ندارد.»


نماینده شیراز در مجلس خبرگان اعلام کرده است که  «ولایت مطلقه فقیه» تنها به اراده خداوند و از طریق پذیرش قلبی قشرهای مختلف مردم محقق می‌شود و به مواردی مانند آیت‌الله خمینی، محدود است.


آیت‌الله دستغیب نوشته است:«ملاحظه کردید که پس از فوت مرحوم امام امت، اعتقاد اکثر مردم و مراجع تقلید به حضرت آیت‌الله شیخ محمدعلی اراکی تحقق پیدا کرد و مساله ولایت مطلقه فقیه متعهد و مسوول به این بزرگوار ارجاع شد، در صورتی که رهبر همان بود که خبرگان تعیین کردند. مساله ولایت مطلقه فقیه را خبرگان نمی توانند تعیین کنند.»


وی حذف شرط مرجعیت از شرایط رهبری را به معنای جدا کردن مقام رهبری از ولایت مطلقه فقیه دانسته که مرجعیت دینی از شرایط اصلی آن است.


این مرجع تقلید، در ادامه به ادامه انتقادها از مجلس خبرگان رهبری پرداخته و نوشته است:« این آقایان تکلیف‌شان تنها تعیین رهبر یا تایید رهبر نیست، بلکه لازم است هر کدام ملجا و مرجع مردم در حل مشکلات‌شان باشند. اعضای مجلس خبرگان باید طرفدار مظلوم باشند و بر اعمال و رفتار زیرمجموعه رهبری نظارت کنند. این‌طور نیست که فکر کنند ما رهبر انتخاب کردیم و باید مطیع باشیم.»


عضو مجلس خبرگان رهبری، همچنین بار دگر تاکید کرده است که: «خبرگان فعلی از ماهیت خود بیرون رفته، زیرا اولا شورای نگهبان که منتخب رهبری است آنها را تعیین می‌کند و بارها گفته‌ام که این مساله، دور مسلم و باطل است؛ ثانیا لازم است اجتهاد اعضای خبرگان از طرف مراجع عظام که دارای مخالفت با نفس و مهذب هستند تایید شود، که نشده است.»


 


سوقصد به سومین پزشک و خودکشی عامل قتل دکتر سرابی

سایت‌های خبری گزارش داده‌اند که یکی از عوامل قتل دکتر سرابی، پس از تعقیب و گریز با ماموران انتظامی، در ‌گیلان‌غرب، به زندگی خود پایان داده است.


گفته می‌شود نیروی انتظامی در دهستان حیدریه گیلان‌غرب، به یک دستگاه خودرو پیکان که به ایست توجه نکرده بود، مشکوک شد و به تعقیب وی می‌پردازد. راننده در حوالی روستای «سوخورشهبازشیری» خودرو را رها و به ارتفاعات فرار می‌کند، اما زمانی که خود را در محاصره نیروی انتظامی می‌بیند با شلیک چند گلوله به زندگی خود پایان می‌دهد. با بررسی هویتی وی مشخص شد که این فرد «بهمن کریمی» ۵۸ ساله فرزند مراد اهل شهرستان اسلام‌آباد غرب بوده که با همدستی فرزندش (سجاد کریمی ) و دامادش چند روز پیش دکتر سرابی از پزشکان جراح را در تهران به قتل رسانده بودند. سجاد کریمی فرزند نامبرده نیز هم اکنون تحت تعقیب است.


گفتنی است که چهارشنبه ۳۱ شهریور، دكتر سرابی متخصص قلب و استاد دانشگاه در مقابل مطب خود در میدان ۵۳ نارمك مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به بیمارستان‌امام حسین(ع) منتقل شد،اما بر اثر جراحات وارده درگذشت.


پیش از وی نیز دكتر سودبخش استاد دانشگاه علوم پزشكی تهران با همین شیوه در مقابل مطب خود در بلوار كشاورز به قتل رسیده بود.


از سوی دیگر، دکتر پروانه مشتاق، پزشک متخص زنان در کرمانشاه نیز، مورد سوقصد افراد ناشناس قرار گرفت. گفته می‌شود ضارب با چاقو به این پزشک حمله کرده و وی را زخمی کره است، اما پس از عمل جراحی، وضعیت وی بهبود یافته و از بیمارستان مرخص شده است. حمله به این پزشک متخصص زنان، روز اول مهر اتفاق افتاده بود.


ایسنا اعلام کرده است که  علت سوقصد به جان دکتر مشتاق هنوز مشخص نیست و هر چند به نظر می‌رسد مرد ناشناس به قصد سرقت وارد منزل شده است، اما به گفته دکتر مشتاق حتی جواهراتی که دم دست بوده‌اند نیز به سرقت نرفته‌اند.


 


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته