-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه

Latest news from Radio Zamaneh for 10/28/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

در یک غروب ماه اوت سال گذشته، وقتی حامد کرزای، رییس جمهور افغانستان، راهی ایران بود، سفیر جمهوری اسلامی ایران، فداحسین مالکی هم خود را به هواپیمای او رساند و به‏گزارش مقام‏های رسمی افغانستان، پاکت پلاستیکی بزرگی پر از بسته‏های یورو به آقای داودزی، رئیس دفتر رئیس جمهور افغانستان تحویل داد.

این قسمتی از گزارش روزنامه‏ی نیویورک‏تایمز بود. در پی آن، حامد کرزای، در یک کنفرانس خبری، گرفتن کیف پول از جمهوری اسلامی را تایید کرد.

این در حالی بود که جمهوری اسلامی، بلافاصله گزارش دادن پول‏های نقد به آقای کرزای را تکذیب کرده بود.

روز سه‌شنبه، سخنگوی وزارت خارجه، رامین مهمان‏پرست اما این خبر را تایید کرد. سخنگوی وزارت خارجه‏ی ایران گفت: «کمک‏ها از دولت هشتم آغاز شده و ادامه خواهد یافت.»

حامد کرزای، رئیس جمهور افغانستان، تایید کرد که سالی یک یا دو بار، بین ۵۰۰ تا ۷۰۰هزار یورو از دولت ایران دریافت می‏کند، اما تاکید کرد که این پول‏ها از مجرای قانونی به وی داده شده است.

با دکتر مصطفی دانش، روزنامه‏نگار و کارشناس امور خاورمیانه، به‏ویژه ایران و افغانستان، این پرسش را مطرح می‏کنم که اگر کمک‏ها از مجرای قانونی به حامد کرزای داده شده، پس چرا در بسته‏های پلاستیکی و به‏صورت نقد بوده است؟

در واقع، این شیوه، شیوه‏ی رشوه دادن است. موقعی که پول نقد داده می‏شود، نوعی رشوه به دولتمردان کشورهای دیگر و به‏خصوص به رؤسای جمهور کشور افغانستان است. جمهوری اسلامی ایران در گذشته هم چنین شیوه‏هایی را به‏کار می‏برده است.

خود من شاهد بودم که در سال‏های ۱۹۹۶ و به بعد که دولت آقای ربانی در کابل سقوط کرد و به شمال افغانستان فرار کرد، در آنجا کیسه‏های پول نقد به دست آقای ربانی داده می‏شد. حتی من شاهد این بودم که یک‏بار آقای بروجردی که مسئول روابط جمهوری اسلامی با افغانستان در وزارت امور خارجه‏ی ایران بود، به شمال افغانستان آمد و می‏خواست به ژنرال دوستم رشوه بدهد و در یک نشست با ژنرال دوستم، پنج‏هزار دلار پول نقد را جلوی او گذاشت که این توهین به او محسوب می‏شد. آن موقع ژنرال دوستم حاکم شمال افغانستان بود و در حضور خود آقای بروجردی، این پول را به یکی از سربازان خود هدیه داد.

یعنی توجه کنیم که شیوه، شیوه‏ی رشوه دادن است و این شیوه به خاطر آن است که بتوانند افراد نفوذی خود را در دولت افغانستان و کسانی که این پول‏ها را می‏گیرند، تقویت کنند تا بتوانند اطلاعات دقیقی را در رابطه با سیاست افغانستان در منطقه، سیاست نظامی و سیاست امریکا و کشورهای ناتو در افغانستان به‏دست بیاورند. جمهوری اسلامی از این شیوه‏ی رشوه دادن همیشه استفاده کرده است.

در پی انتشار ۴۰۰هزار سند محرمانه‏ی ارتش امریکا، توسط وب‏سایت ویکی‏لیکس، روزنامه‏ی نیویورک‏تایمز، دادن پول نقد از سوی جمهوری اسلامی به حامد کرزای و رئیس دفتر او را افشا کرد. به این ترتیب، آیا امریکا از همه‏ی این رشوه دادن‏ها، به توصیف شما اطلاع داشته است؟

امریکا تمام این اطلاعات را در دست داشته است. امریکا می‏داند که دولت افغانستان و تمام وزارت‏خانه‏های افغانستان و دوایر دولتی در فساد مطلق قرار دارند. یعنی دولتمردان افغانستان از تمام کشورها، به‏خصوص از جمهوری اسلامی ایران رشوه می‏گیرند.


امریکا این را می‏داند، ولی در مقابل این رشوه‏خواری و فسادی که در افغانستان وجود دارد، حتی دولت امریکا و کشورهای ناتو امکاناتی ندارند که بتوانند شرایط را عوض کنند.

چنان‏چه اطلاع دارید، چندین بار مسائل مهم افغانستان و به‏خصوص فساد در دولت افغانستان مطرح شده است و هیچ عمل مثبتی تاکنون انجام نشده است. این فساد یک فساد اداری است. امریکا هم این را می‏داند و در مقابل این فساد تا به‏حال هیچ‏ اقدامی انجام نداده است. یعنی نتوانسته است که انجام بدهد.

به نظر شما، این پول‏های نقد به چه مصارفی رسیده‏اند و آمریکا با آقای کرزای چه خواهد کرد؟

به‏طور کلی، موقعی که پول نقد در کیسه به رئیس جمهور یا رئیس دفتر او داده می‏شود، فقط رشوه است. هیچ‏ نام دیگری نمی‏توان روی این حرکت گذاشت. اگر جمهوری اسلامی می‏خواهد به افغانستان کمک کند، می‏تواند از طریق رسمی، چنین کمک‏های مالی‏ای را انجام بدهد.

پس بنابراین، این رشوه است و دولت آقای کرزای این مسئله را فاش کرده است. دولت ایران هم امروز دیگر انکار نکرده است. امریکا در مقابل فسادی که در دستگاه حاکمیت افغانستان هست، کوشش می‏کند که بتواند تصحیحی به‏وجود بیاورد و اقدامی انجام بدهد، ولی تا به‏حال هیچ موفقیتی نداشته است.

اینکه متأسفانه دولتمردان افغانستان از طریق رشوه‏خواری، در داخل دولت و هیئت حاکمه‏ی افغانستان، جاسوسان ایرانی و جاسوسان جمهوری اسلامی در کابینه نشسته‏اند، مطلبی است که من چندین‌بار در افغانستان مشاهده کرده‏ام و فکر می‏کنم دولت امریکا در این رابطه تا به‏حال نتوانسته اقدام چندانی انجام بدهد.

به‏نظر شما، آیا خود امریکا هم باید پاسخ‏گو باشد؟

طبیعتاً. سیاست امریکا بدین طریق بوده که وارد افغانستان بشوند، مبارزه‏ی نظامی کنند و در جنگی که با طالبان و القاعده می‏شود، در مقابل نفوذ کشورهایی مانند جمهوری اسلامی که منافع خود را دارند و در جهت بی‏ثباتی افغانستان هم هست، مبارزه کنند.

طبیعتاً خود آمریکا مسئول این سیاست خودش است که چرا تا به‏حال بعد از هشت، ۹ سال که نیروهای امریکایی در افغانستان قرار دارند، نفوذ ایران نه تنها کم‏تر نشده بلکه تشدید پیدا کرده و بهترین روابط حسنه بین آقای احمدی‏‏نژاد و آقای کرزای وجود دارد. این روابط می‏تواند به نفع جمهوری اسلامی و سیاست جمهوری اسلامی ایران باشد.

طبیعی است که امریکا در این رابطه مسئولیت دارد. برای آنکه آنها می‏خواستند با این پدیده در افغانستان مبارزه کنند و تا به‏حال موفق نشده‏اند.

امریکا و متحدان‏اش گفته‏اند که به‏زودی از افغانستان خارج می‏شوند. شما چه چشم‏اندازی برای آینده‏ی این کشور ترسیم می‏کنید؟

باید به این مطلب اشاره کنم که متأسفانه سیاست نظامی امریکا و ناتو در افغانستان، تا به‏حال موفقیتی نداشته و تا اندازه‏ی زیادی با شکست روبه‌رو شده است. تنها راهی که امروز غرب و به‏خصوص ناتو و امریکا، در افغانستان می‏بیند این است که با طالبان مذاکره بشود. مذاکره‏ی غیر مستقیم، از طریق آقای کرزای و دولت افغانستان؛ تا بتوانند با طالبان به‏طریقی کنار بیایند و به‏زودی غرب و به‏خصوص امریکا، آلمان، فرانسه و انگلستان، نیروها‏ی خود را از افغانستان بیرون بکشند.

بنابراین در اینجا من صحبتی می‏توانم بکنم که به نظرم بسیار ناراحت کننده است و آن این است که به‏زودی مذاکراتی مستقیم بین دولت افغانستان و طالبان و رهبری طالبان به‏وجود خواهد آمد. این خطر هم وجود دارد که به‏زودی زود، در سال‏های آینده، نیروهای خارجی از افغانستان خارج بشوند و تساوی حقوق زن و مرد و حقوق بشر در افغانستان دوباره نادیده گرفته شود.

نتیجه‏گیری شما، به عنوان یک کارشناس سیاسی، از گرفتن پول‏های نقد دولت ایران از سوی آقای کرزای و بعد هم بازگشت احتمالی طالبان به صحنه، چه خواهد بود؟

نتیجه‏گیری این است که امریکا، دول غرب و ناتو می‏دانند که برای بازسازی افغانستان و این ۴۰میلیاردی که داده شده، به نفع مردم، اقدامی نشده است. تا ‏جایی که آنتونی گوردز‏من، کارشناس نظامی امریکا که یکی از مشاورین آقای اوباما است، می‏گوید که تا به حال یک سنت هم برای مردم خرج نشده است.

بنابراین، این مطلب مورد اطلاع کشورهای غربی است و در واقع، پول‏هایی که به افغانستان داده می‏شود، برای بازسازی افغانستان، به کانال‏های سیاه ریخته شده و اقدامات نظامی چندان پیشرفتی نداشته است. هم‏اکنون مذاکرات بین دولت آقای کرزای و شخص آقای کرزای و رهبری طالبان ادامه دارد و این خطر وجود دارد که حقوق بشر در آینده در افغانستان بیش از پیش زیر پا گذاشته شود.

Share/Save/Bookmark

 
 

اگر دشمنت را بشناسی و خودت را بشناسی، در صد جنگ شکست نخواهی خورد.
اگر نه دشمنت را بشناسی و نه خودت را بشناسی، در هر جنگی شکست خواهی خورد.

«سون جو»، متفکر چینی، متولد قرن ششم قبل از میلاد

شورای انقلاب در تاریخ نزدیک ایران نقشی کلیدی بازی کرد. با این همه، روند تشکیل و عملکرد این شورا و تاثیر آن در سیر حوادث تاریخ اخیر ایران کمتر مورد توجه متناسب قرار گرفته است. نوشته‌ی حاضر یک بررسی کلی از تشکیل شورای انقلاب و روابط کلی در داخل ساختار قدرت را ارائه می‌دهد تا بتوان به شناخت بهتری از روابط بین آقایان بنی‌صدر و خمینی در فاصله‌ی سال‌های ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰ دست یافت. در آن دوران آقای خمینی در راس ساختار قدرت در ایران قرار داشت و آقای بنی‌صدر یکی از بخش‌های این ساختار قدرت بود. تاثیر عملکردهای مثبت یا منفی آقای خمینی بر زندگی مردمان ایران و همین‌طور علایق و ترجیحات شخصی من موضوع‌های این نوشته نیستند، بلکه هدف این نوشته بررسی روابط بین آقایان خمینی و بنی‌صدر است.

پس از مطالعه‌ی تقریباً تمامی نوشته‌های آقای بنی‌صدر به عنوان یک جمع‌بندی کلی می‌توان نوشت که گفته‌ها و متن‌های آقای بنی‌صدر در مجموع برآنند که چهار نکته را در رابطه با عملکردهای او به نمایش بگذارند: اولین نکته آن است که او در دوران اقامت کوتاه‌مدت خود در ایران (از زمستان ۱۳۵۷ تا تابستان ۱۳۶۰) شخصیتی سیاسی هم‌تراز و هم‌کلاس با آقای خمینی داشته است.

نکته‌ی دوم آن که آقای بنی‌صدر همیشه رویه‌ای مثبت و آزادی‌خواهانه داشته است. سومین نکته آن است که جوهر درگیری‌هایی که در خرداد سال ۱۳۶۰ به اوج خود رسید ناشی از اختلاف در روش‌های نگرشی و عملکرد بین آقای بنی‌صدر و آقای خمینی بوده است؛ دو نفر هم‌تراز، یکی آزادیخواه و دیگری طرفدار دیکتاتوری.

چهارمین مورد آن است که آقای بنی‌صدر نقشی ماورای جناحی داشته است و به این صورت با دکتر مصدق قابل مقایسه است. این نوشته به بررسی نکته‌های اول و دوم خواهد پرداخت و بررسی نکته‌های سوم و چهارم را به فرصتی دیگر وامی‌گذارد.


اگر بر مبنای یک بررسی عمومی تاریخ اخیر، روند حوادث ایران از سال ۱۳۵۷ تا سال ۱۳۶۰ و حتی تا سال ۱۳۶۸ (زمان فوت آقای خمینی) را به طور جامع خبررسی کنیم روشن می‌شود که در آن دوران هیچ کس (و ازجمله آقای بنی‌صدر) از نظر عملکردهای سیاسی در کلاس و تراز آقای خمینی قرار نمی‌گرفت. قبول این موضوع اصلاً به معنی تحقیر سطح عمومی دانش سیاسی مردمان آن زمان ایران نیست. بدون شک در آن دوران کسانی پیرو آقای خمینی و کسان دیگری طرفدار آقای بنی‌صدر بودند، و در این بین ایرانیانی با تمایل‌های دموکراتیک و ملی بودند که با عملکردهای آقای خمینی موافق نبودند و در عین حال از عملکردهای آقای بنی‌صدر هم پشتیبانی نمی‌کردند. این گروه سوم از همان آغاز تشکل جمهوری اسلامی در بهار ۱۳۵۸ – یعنی همان دورانی که آقای بنی‌صدر در خدمت ساختار قدرت آقای خمینی بود – مورد حمله و سرکوب قرار گرفتند.

تشکیل شورای انقلاب- پاییز ۱۳۵۷: اجازه بدهید به پاییز سال ۱۳۵۷ برگردیم؛ دورانی که شاه هنوز در کاخ نیاوران در نزدیکی تهران مستقر بود و آقای خمینی تازه در نوفل لوشاتو، شهرکی در نزدیکی پاریس، ساکن شده بود. آقای خمینی از همان پاییز سال ۱۳۵۷ برای عملکردهای خود موقعیتی فراقانونی به‌وجود اورد. به این معنی که عملکردهای آقای خمینی به صورتی بود که قانون از رویه‌های او پیروی می‌کرد و نه برعکس آن. به عنوان مثال می‌توان از تشکیل شورای انقلاب شروع کرد. در آبان سال ۱۳۵۷ آقای خمینی، آقای مطهری را (که برای ملاقات با او به فرانسه رفته بود) به تشکیل شورای انقلاب در ایران «مامور کرد». در حالی که تا آن زمان هیچ قانون و یا رویه‌ای برای تشکیل شورای انقلاب وجود نداشت. آقای خمینی شورای انقلاب را تشکیل داد تا ابزار دستش باشد. او شورای انقلاب را تشکیل نداد تا ناظری بر عملکردش به‌وجود آورد. ترکیب اعضا و عملکردهای این شورا برای مدتی طولانی مخفی بود، و این شورای مخفی تا ۳۰ تیر سال ۱۳۵۹ به کار خود ادامه داد. بعد از پیروزی قیام ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ شورای انقلاب در ابتدا به صورت ارگان قانونگذاری و در مرحله‌ی بعد به صورت ارگان اجرایی عمل کرد. آقای مطهری اولین رئیس شورای انقلاب بود که در فروردین سال ۱۳۵۸ توسط گروه فرقان ترور شد. بعد از آن ریاست شورای انقلاب با آقای طالقانی بود و بعد از درگذشت او در شهریور سال ۱۳۵۸ آقای بنی‌صدر سومین و آخرین رئیس شورای انقلاب شد.

دولت موقت به نخست‌وزیری آقای بازرگان در بهمن ۱۳۵۷ تشکیل شد و تا آبان ۱۳۵۸ به مدت نه ماهه دوام آورد. این دوران را می‌توان به دو مرحله تقسیم کرد. در ابتدا شورای انقلاب از هیئت دولت جدا بود و در این مرحله شورای انقلاب شبیه مجلس قانونگذاری عمل می‌کرد. در تیر سال ۱۳۵۸ مرحله دوم دولت موقت شروع شد که در این مرحله تعدادی از وزیران (اعضای هیئت دولت) عضو شورای انقلاب شدند و تعدادی از اعضای شورای انقلاب هم به عضویت هیئت دولت درآمده و وزیر یا معاون وزیر شدند. در دوره‌ی دوم شورای انقلاب نقش‌های قوه‌ی قانونگذار (مجلس) و قوه‌ی اجرایی (دولت) را به صورت هم‌زمان به عهده گرفت. مرحله‌ی دوم دولت موقت تا آبان سال ۱۳۵۸ ادامه یافت، زمانی که کابینه‌ی آقای بازرگان سقوط کرد.

بعد از سقوط دولت موقت به نخست‌وزیری آقای بازرگان شورای انقلاب وارد مرحله‌ی سوم خود شد و نقش‌های دوگانه قانونگذاری و اجرایی را توسعه داد. در این دوران سوم شورای انقلاب به طور همزمان به صورت قدرت واحد قانونگذاری و اجرایی درآمد، بدون آن که فرد مشخصی مسئولیت‌های نخست وزیری را به عهده داشته باشد. این دوران سوم تا آخر تیر سال ۱۳۵۹ ادامه یافت. شورای انقلاب، پس از تشکیل اولین دوره‌ی مجلس جمهوری اسلامی، در ۳۰ تیر ۱۳۵۹ منحل شد، ولی با انحلال شورای انقلاب تاثیر آن در روند سیاسی ایران خاتمه نیافت، بلکه رویه‌های شورای انقلاب در عمل زمینه‌های اجرایی و عملکردی را هم برای مجلس و هم برای شورای نگهبان به‌وجود آورد. برخی از رویه‌های شورای انقلاب تا به امروز ادامه یافته است.1

با اینکه مقدمات و کارهای اجرایی تشکیل شورای انقلاب در پاییز سال ۱۳۵۷ شروع شده بود، ولی اعلام رسمی شورای انقلاب در روز ۲۲ دی ۱۳۵۷ صورت گرفت. در این روز آقای خمینی اعلام کرد: «... به موجب حق شرعی و بر اساس رای اعتماد اکثریت قاطع مردم ایران که نسبت به این جانب ابراز شده است در جهت تحقق اهداف اسلامی ملت، شورایی به نام شورای انقلاب اسلامی مرکب از افراد با صلاحیت و مسلمان و متعهد و مورد وثوق، موقتاً تعیین شده و شروع به کار خواهد کرد...»

آقای خمینی به این ترتیب و به موجب حق شرعی برای اعضای شورای انقلاب حکم صادر کرد و هر یک را همچون یک کارگزار به این پست سازمانی منصوب کرد. به گفته‌ی آقای بهشتی (یکی از اعضای کلیدی شورای انقلاب)، «افراد را امام تعیین می‌کردند» (مرجع: روزنامه‌ی اطلاعات – ۳۱ تیر ۱۳۵۹). حتی یک نفر از اعضای شورای انقلاب منتخب مردم یا منصوب کس دیگری غیر از حکم مستقیم آقای خمینی نبود. موضوع حقی شرعی به صراحت در اعلام رسمی شورای انقلاب مورخ ۲۲ دی ۱۳۵۷ نوشته شده است، اگر چه این شورا از چند ماه قبل در عمل شروع به کار کرده بود.

آقای خمینی همان‌گونه که در متن اعلامیه‌ی تشکیل شورای انقلاب هم نوشته است این روش انتخاب اعضای شورای انقلاب را «حق شرعی» خود می‌دانست. موضوع حقوق شرعی خاص مرجع تقلید (فقیه) یکی از پایه‌های «مکتب اصولی» است که ظرف ۲۰۰ سال گذشته نظریه‌ی مسلط در شیعه‌ی دوازده امامی (امامیه) در کشورهای شیعه شامل ایران، عراق و لبنان (به استثنای بحرین) بوده است. موضوع حق شرعی فقیه و عملکرد مرجع تقلید موضوعی بسیار مهم در مکتب اصولی شیعه‌ی امامی است. اگر چه متفکران مکتب اصولی با یکدیگر در مورد «دامنه»ی اجرایی حق شرعی مرجع تقلید (فقیه) اختلاف نظر دارند، ولی وجود حقوق شرعی برای مرجع تقلید مورد قبول عمومی آنها است. بررسی تطبیقی دامنه‌ی حق شرعی مرجع تقلید (فقیه) از نظر متفکران متفاوت مکتب اصولی جزو هدف‌های این نوشته نیست.

در این جا باید اضافه کنم که هدف این نوشته بررسی درستی یا نادرستی حق شرعی فقیه و رویه‌های فراقانونی ناشی از این حق و نیز عواقبت مثبت یا منفی ناشی از عملکرد آن رویه‌های فراقانونی نیست. اینها موضوع‌های بسیار مهمی هستند و هریک احتیاج به نوشته‌های مستقلی دارند. در نوشته‌ی حاضر منظور آن است که نشان داده شود آقای خمینی حتی از زمان اقامت در پاریس در پاییز سال ۱۳۵۷ با تکیه بر «حق شرعی» خود به «رویه‌ی فراقانونی» عمل می‌کرد و برای مثال حکم عضویت افراد در شورای انقلاب را صادر می‌کرد. آقای بنی‌صدر با قبول حکم‌های متعددی از آقای خمینی (از جمله حکم عضویت و نیز ریاست شورای انقلاب به شرحی که می‌آید) به این حق شرعی فقیه و روند فراقانونی تمکین کرد.

آقای خمینی در کتاب «حکومت اسلامی» به طور مشروح نظر خودش را در مورد توجیهات و دامنه‌ی «حق شرعی فقیه» بیان کرده است. به واقع موضوع «ولایت فقیه» و «حق شرعی فقیه»، محور کتاب «حکومت اسلامی» را تشکیل می‌دهند. فراموش نکنیم که کتاب «حکومت اسلامی» برای بار اول در سال ۱۳۴۹ چاپ شد؛ هشت سال قبل از اوج گرفتن انقلاب در سال ۱۳۵۷. این کتاب در بین سال‌های ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۷ در بین شبکه‌ی طرفداران آقای خمینی در ایران و اروپا توزیع شده بود، ولی در سال‌های قبل از انقلاب سال ۱۳۵۷ در بین شبکه‌ی عمومی مخالفان حکومت شاه کتابی ناشناخته بود. اینک آشکار شده است که عدم توزیع گسترده‌ی کتاب حکومت اسلامی در شبکه‌ی عمومی مخالفان شاه اتفاقی نبوده است. افراد علاقه‌مند شایسته است که این کتاب را خود با دقت مطالعه و بررسی کنند. این کتابی است مجمل (در حدود ۱۰۰ صفحه) که ساختارهای نظری و عملی حکومت اسلامی بر پایه‌ی ولایت فقیه را بیان می‌کند.

آقای بنی‌صدر به تایید خودش (در کتاب‌های خاطرات خود از جمله «خیانت به امید») چاپ اول کتاب حکومت اسلامی را که در سال ۱۳۴۹ منتشر شده است را در اختیار داشته و آن را هم مطالعه کرده است. ولی او که خود را اسلام‌شناس و پیشتاز نظریه‌ی حکومت اسلامی اعلام داشته است دقیقاً متوجه منظور آقای خمینی در مورد اجرای «حق شرعی فقیه» در صورت فراهم امدن امکانات نشد. در آن زمان آقای بنی‌صدر موضوع این کتاب را فقط نوعی بحث حوزوی بدون هدف‌های اجرایی تعبیر کرد. تاریخ اخیر ایران نشان داد که این چنین افرادی چه اشتباه بزرگی کردند.

«حق شرعی فقیه» که در کتاب حکومت اسلامی به طور مفصل بیان شده است، مبنای حکم‌های آقای خمینی را در طول زمان اقامت او در پاریس (و حتی قبل از آن) تشکیل می‌داد و این حکم‌ها هم در عمل قانون را به وجود آوردند. به حساب ساده وقتی قانون از رویه‌های آقای خمینی پیروی می‌کرد به سادگی او هم «فراقانونی» عمل می‌کرد. این رویه‌ی فراقانونی (که قانون از آقای خمینی پیروی می‌کرد و نه عکس آن) محور بقیه‌ی احکام صادر شده‌ی آقای خمینی در دوران اقامت او در تهران از سال ۱۳۵۷ به بعد هم بود. همه‌ی آن حکم های فراقانونی ریشه در موضوع حق شرعی فقیه داشتند که در کتاب حکومت اسلامی به تفصیل شرح داده شده‌اند.

آقای خمینی بر پایه‌ی حق شرعی و رویه‌ی فراقانونی در ابتدای سال ۱۳۵۸ برای آقای بنی‌صدر هم حکم عضویت در شورای انقلاب صادر کرد و او را هم به عضویت در شورای انقلاب منصوب کرد. (مرجع‌ها: وب‌سایت خود آقای بنی‌صدر و همینطور مقدمه‌ی کتاب تاریخ شورای انقلاب و تعداد زیادی منبع دیگر) موضوع انتصاب آقای بنی‌صدر به عضویت در شورای انقلاب به حکم آقای خمینی (مشابه حکم‌های دیگری که آقای خمینی قبل و بعد از آن صادر کرد) مورد شک هیچ کسی از جمله خود آقای بنی‌صدر نیست. به این ترتیب آقای بنی‌صدر هم یکی از کارگزاران آقای خمینی در شورای انقلاب شد.

لیست اعضای شورای انقلاب (که خود آقای بنی‌صدر برای مدتی طولانی عضو و رئیس آن بود) در دوران عملکرد آن شورا از مردم مخفی بود. ولی این شورا از زمستان سال ۵۷ تا آخر تیرماه سال ۱۳۵۹ برای بیشتر از هجده ماه در عمل نقش مجلس قانونگذار را برای جمهوری اسلامی بازی کرد. اعضای شورای انقلاب هم که نقش مجلس قانونگذار و هم قوه‌ی اجرایی را بازی می‌کردند همگی به «حق شرعی» و «رویه‌ی فراقانونی» آقای خمینی تمکین کردند؛ چون حکم عضویت آنها در آن شورا همگی مستلزم تمکین بر حق شرعی و رویه‌ی فراقانونی آقای خمینی بود. به طور مشخص در تمامی دورانی که آقای بنی‌صدر از آقای خمینی حکم می‌گرفت کارگزار او و تابع حق شرعی و رویه‌های فراقانونی او بود. اگر آقای بنی‌صدر به رویه‌های فراقانونی ناشی از «حق شرعی» آقای خمینی اعتراض بنیادی داشت، اصولاً نباید از آقای خمینی هیچ حکمی از جمله حکم برای عضویت در شورای انقلاب را می‌پذیرفت، به این دلیل که خود آن حکم‌ها بر مبنای همان «حق شرعی» و رویه‌ی فراقانونی توسط آقای خمینی صادر شده بود.

باید توجه داشت که در همان پاییز سال ۱۳۵۷ که آقای خمینی که تازه در نوفل لوشاتو اقامت گرفته بود صحبت‌هایش را معمولاً در زیر درخت سیبی انجام می‌داد. صحبت‌های زیر درخت سیب او به صورت‌های خیلی کلی و در لفافه بود که معمولاً با واژه هایی مثل لکن و اگر هم همراه می‌شد. در این صحبت‌های زیر درخت سیب، آقای خمینی گفتاری آزادمنشانه ارائه می‌داد. یک بررسی جامع و غیر جناحی از آن صحبت‌ها روشن می‌سازد که آن صحبت‌ها معمولاً بسیار کلی بود و با در نظر گرفتن اما و اگرهای کنار آن در عمل کمترین مسئولیت را متوجه گوینده‌ی آن می‌کرد.

آقای بنی‌صدر مدعی است که در زمان اقامت آقای خمینی در پاریس در پاییز سال ۱۳۵۷ او یکی از افراد به نسبت نزدیک به او بود و در حلقه‌ی درونی آقای خمینی قرار داشت. در همان دوران آقای بنی‌صدر یکی از افرادی بود که برنامه‌ی مصاحبه‌های روزانه‌ی آقای خمینی با خبرنگاران خارجی را هماهنگ و صحبت‌های آقای خمینی را ترجمه هم می‌کرد. این موضوع‌ها را آقای بنی‌صدر در خاطرات خود به صورت مشروح بیان داشته است. این روزها آقای بنی‌صدر مدعی است که آقای خمینی آن صحبت‌های زیر درخت سیب را بر مبنای قول و قرار دونفره با او می‌گفته ولی بعد به قول و قرارهایش عمل نکرده است. مثلاً موضوع برنامه‌ی ۱۹ ماده‌ای که آقای بنی‌صدر مدعی است برای آقای خمینی تدارک دیده و آقای خمینی هم در آن صحبت‌های زیر درخت سیب آنها را دنبال می‌کرده است. (منبع: کتاب خاطرات آقای بنی‌صدر) در این مورد و طبق معمول آقای بنی‌صدر ادعای بی‌شاهد و بی‌سند ارائه می‌دهد، ولی در مورد متن آن گفته‌های زیر درخت سیب باید اضافه کرد که آن‌وقت‌ها آقای بنی‌صدر و همینطور بسیاری دیگر در داخل و خارج ایران فراموش کرده بودند که آقای خمینی در زمان اقامت در پاریس نزدیک به هشتاد سال سن و بیشتر از شصت سال تجربه‌ی سیاسی داشت. در آن زمان آقای خمینی به خوبی به نقش ارتباطات جمعی و توانایی‌های رسانه‌های گروهی در جهت‌دهی‌های سیاسی آشنا بود! آن صحبت‌های زیر درخت سیب هم آشکارا برای جهت‌دهی حرکت‌های اجتماعی در جهت‌های خاص سیاسی صورت می‌گرفت.

در این جا باید تاکید و تصریح کنم که آن صحبت‌های زیر درخت سیب بحث‌های آکادمیک در باغ آتن یا جدل‌های طلبگی در حوزه‌ی نجف نبودند. آن صحبت‌ها بیانیه‌هایی بودند برای ایجاد جهت‌گیری‌های سیاسی مطلوب آقای خمینی و باید از این نقطه نظر بررسی می‌شدند. آنها که فقط آن صحبت‌ها و حرف‌های کلی زیر درخت سیب را شنیدند و «رویه‌های فراقانونی» بر مبنای «حق شرعی فقیه» را که درست جلوی چشم‌شان اتفاق می‌افتاد نمی‌دیدند، فقط ساده‌نگری سیاسی خود را نشان دادند. ظاهراً ان ساده‌لوحان سیاسی موضوع «حق شرعی فقیه» و «ولایت فقیه» را که محور کتاب «حکومت اسلامی» است را فقط نوعی بحث طلبگی مربوط به کلاس‌های حوزوی آقای خمینی در نجف در نظر می‌گرفتند. آنها فراموش کردند که آقای خمینی در حرکت‌های سیاسی قبلی خود نشان داده بود که از فرصت‌های پیش امده می‌تواند با مهارت استفاده کند. آنها صحبت‌های کلی و در لفافه‌ی زیر درخت سیب را شنیدند، ولی به آن اما و اگرهای کنار آن صحبت‌ها توجه نکردند. آنها به آن‌چه آقای خمینی به صراحت در رساله‌ها و کتاب‌های خود قبلاً نوشته بود هم توجه کافی نکردند. ترجمه‌ی مصاحبه‌های زیر درخت سیب به زبان فرانسوی یا انگلیسی احتیاج به درایت خاص نداشت، بلکه دیدن وقایع با نگاه باز و توانایی در بررسی غیر جناحی سیر حوادث به درایت احتیاج داشته و هنوز دارد.

این افراد بعد از آن که از آقای خمینی سرخوردند او را به جفای عهد و صحبت‌های او را به خم رنگرزی تشبیه کردند. آنها حتی گفته‌ی خردمندانه سن‌جو (متفکر چینی که در شروع این مطلب نوشته شده است) را هم درک نکرده‌اند و در آن دوران درک واقعگرایانه‌ای از نقاط قدرت و ضعف خود نداشتند و دشمن خود را هم عمیقاً نمی‌شناختند. بعد از آن هم شکست‌های خود را به گردن دیگران انداختند. این افراد سیاسی بعد از این همه سال هنوز می‌گویند ما همیشه درست گفته‌ایم حتی وقتی که آشکارا روند وقایع و حوادث کاملاً برعکس پیش‌بینی‌های قبلی آنها از آب درآمده است. جالب‌تر آنکه حتی فکر می‌کنند با تکرار روش‌های مورد استفاده‌ی آقای خمینی در سی سال قبل می‌توانند تاریخ را تکرار کنند و دفعه‌ی بعد خود مسافر اول هواپیمای سفید ایرفرانس در سفر از پاریس به تهران باشند. این گونه برخوردها من را به یاد صحبت رندی می‌اندازد که گفته بود: «تاریخ ممکن است تکرار شود، ولی دفعه دوم به صورت کمدی است.»

۱. اطلاعات بیشتر در مورد نحوه‌ی تشکیل و ترکیب اعضای شورای انقلاب در اینجا و اینجا موجود است.

Share/Save/Bookmark

 
 

ایران تنها کشوری نیست که زنان آن درمعرض انواع و اقسام خشونت‌های فیزیکی و روانی قرار دارند. اما یکی از معدود کشورهایی است که نه تنها قانونی برای حمایت از زنان خشونت دیده در آن پیش بینی نشده‌است، بلکه بعضی مواد «قانون» به صورت مستقیم و غیرمستقیم حامی خشونت علیه زنان است و در برخی موارد حتی خشونت علیه زنان را ترویج می‌کند.

تجاوز قانونی به زنان یکی از همین خشونت‌هایی است که در ایران به حکم قانون و از سوی شوهر رسمی و قانونی اعمال می‌شود و نه تنها مجازاتی برای فرد متجاوز در نظر گرفته نشده بلکه قربانی این خشونت در صورت تمرد مورد مجازات قرار می‌گیرد.

برقراری رابطه جنسی اجباری و بدون رضایت نفر متقابل، تجاوز گفته می‌شود و فرقی نمی‌کند که اعمال‌کننده این اجبار، یک فرد غریبه باشد یا مردی که شوهر قانونی و شرعی آن زن است. تجاوز جنسی یکی از تلخ‎ترین تجربه‌هایی است که قربانیان آن گاه تا سال‌ها با تبعات روانی ناشی از آن دست و پنجه نرم می‌کنند و در تمامی کشورها برای فرد متجاوز مجازات قانونی تعیین شده است.

قوانین ایران نیز بر اساس بند دال ماده ۸۲ قانون مجازات اسلامی با در نظر گرفتن «اشد مجازات» برای این جرم، فردی را که علی الرغم میل کسی وی را وادار به برقراری رابطه جنسی کرده، به اعدام محکوم می‌کند. در این میان تنها استثناء تجاوزی است که از سوی شوهر اعمال می‌شود، در قوانین ایران البته نه نامی از «تجاوز قانونی شوهران» است و نه اصلا اجبار زنان به برقراری رابطه جنسی با شوهرانشان «تجاوز» دانسته می‌شود.

این در حالی است که ماده دو اعلامیه جهانی منع خشونت علیه زنان به صراحت تجاوز به زن از سوی شوهرش را یکی از مصادیق اعمال خشونت بر زنان دانسته و خواهان توقف آن شده‌ است.

مینا که ۲۰ سال از ازدواجش می‌گذرد، می‌گوید: «آدم گاهی آمادگی رابطه جنسی را دارد و گاهی هم ندارد، حالا یا بخاطر درد، یا بخاطر وضعیت روحی نامناسب یا اصلا به خاطر خستگی، ولی بعضی مردها اصلا به این چیزها توجه نمی‌کنند و اصلا نه گفتن تو را نمی‌شنوند.» به گفته مینا که بارها هم‌آغوشی بدون میل و رضایت را تجربه کرده: «مردها اینقدر این مسئله را حق بدیهی و طبیعی خودشان می‌دانند که حتی نمی‌شود در این رابطه با آنها گفت‌وگو کرد.»

بر اساس قانون مدنی زن «وظیفه» دارد نیازهای جنسی شوهرش را برطرف کند و در صورت عدم تمایل به برقراری رابطه جنسی، در اولین قدم از «نفقه» محروم می‌شود.

برقراری رابطه جنسی اجباری و بدون رضایت نفر متقابل، تجاوز گفته می‌شود و فرقی نمی‌کند که اعمال‌کننده این اجبار، یک فرد غریبه باشد یا مردی که شوهر قانونی و شرعی آن زن است

ماده ۱۱۰۸ قانون مدنی ایران اما می‌گوید که: «هرگاه زن بدون مانع مشروع از ادای وظایف زوجیت امتناع کند مستحق نفقه نخواهد بود.»

تنها استثناء در نظر گرفته شده، ماده ۱۱۲۷ قانون مدنی است که به زن اجازه داده که اگر شوهرش پس از عقد به بیماری مقاربتی دچار شود، به درخواست وی برای برقراری رابطه جنسی «نه» بگوید و این مخالفت منجر به قطع نفقه او نشود.

البته ماجرای ندادن نفقه و خرجی زندگی به خاطر عدم تمکین زن، کمتر دست آویز مردان ایرانی قرار می‌گیرد و یا حداقل به صراحت بیان نمی‌شود، اما در اعمال قدرتی که از سوی مردان در مقام شوهر دیده می‌شود بی‌تاثیر نیست و به غیر از مواردی که کار به دادگاه می‌رسد، به صورت یک نیروی فشار نامرئی عمل می‌کند. در دادگاه اما «عدم تمکین زن» می‌تواند به نپرداختن «اجرت المثل» زن منجر شود.

ماده واحده قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق، مجازات «تخلف زن از وظایف همسری» را نپرداختن اجرت المثل به عنوان پولی که زن در ازای سالها کار در منزل شوهر دریافت می‌کند، قرار داده‌است و پیش از آن نیز مرد می‌تواند از همسرش به دلیل عدم تمکین که از ترک منزل بدون اجازه شوهر تا نه گفتن به رابطه جنسی را شامل می‌شود، شکایت کند.

با وجود اینکه درهیچ یک از مواد قانون مدنی، قانون مجازات و لایحه حمایت از خانواده حد و حدود درخواست‌های جنسی شوهر تعیین نشده، اما آنچه از فحوای این مواد قانونی و بویژه لفظ «هرگاه» در ماده ۱۱۰۸ قانون مدنی برمی‌آید، زن باید در همه حال و در هر شرایطی آماده رابطه جنسی باشد و رویه معمول در دادگاه‌ها نیز به همین نحو است.

حمایت قانونی از اعمال خشونت جنسی خانگی از سوی شوهران در قوانین جدید نیز ادامه دارد. لایحه حمایت از خانواده که در سه سال گذشته یکی از موضوعات بحث برانگیز در حوزه زنان بوده‌است در ماده ۵۴ هنگامی که برای مردی که با وجود داشتن استطاعت مالی از پرداخت نفقه خودداری می‌کند، مجازات در نظر می‌گیرد، این مجازات را مشروط به «تمکین» زن می‌کند.

ماده مربوط به ازدواج مجدد فارغ از خشونت روانی که بر زنان اعمال می‌کند، «عدم تمکین» زن را یکی از مواردی می‌داند که به شوهر اجازه چند همسری را می‌دهد. دایره این اعمال خشونت حتی فراتر از زنانی است که مردان آنها به دنبال عقد همزمان زن دیگری می‌روند و می‌تواند تهدیدی دائم برای همه زنانی باشند که قانون به شوهران آنها اجازه داده تا در صورت عدم تمکین و نازایی و بیماری لاعلاج همسری دیگر اختیار کنند.

سخن گفتن از قطع نفقه بخاطر عدم تمایل به سکس فارغ از توهینی که به زن و حتی مرد روا می‌دارد، بخش سنتی جامعه زنان را که به دلیل ازدواج‌های زودهنگام و گاها اجباری، امکان کسب مدارج علمی و یافتن شغل را نداشته‌اند و از نظر مالی به همسرانشان وابستگی دارند، به صورت جدی زیر فشار می‌گذارد و مجبور به برقراری رابطه بر خلاف میل‌شان می‌کند. با این وجود برای همین بخش سنتی زنان نیز صدور اجازه چند همسری به دلیل «نه» گفتن به خواسته جنسی شوهرانشان، سخت‏تر است.

لیلا، زن ۳۲ ساله‌ای که ۱۴ سال پیش با پسرعمویش ازدواج کرده می‌گوید: «این قانون‌ها فقط برای دادگاه که نیست، شده‌است یک آتو دست مردها و اگر نخواهی به هر آهنگی که می‌زنند برقصی، می‌گویند نفقه نمی‌دهیم، دادگاه شکایت می‌کنیم، وظیفه‌ات است که هر وقت خواستم با من بخوابی و اصلا زن گرفته‌‏ام برای همین و حالا هم که بهانه جدید افتاده دست‌شان می‌گن اگه شب‌ها رام ما نباشی، می‌رویم زن می‌گیریم، اجازه تو را هم نمی‌خواهیم.»

این مسئله فارغ از تحمیل خشونت جنسی، اعمال کننده یک خشونت روانی و تهدید دائمی نیز برای زنان است و آنگونه که شهلا اعزازی، جامعه شناسی که سالها در زمینه خشونت خانگی علیه زنان تحقیق کرده‌است، می‌گوید «زمینه‌ساز‏‎ ‎خشونت‎‎های‎ ‎ساختاری علیه زنان» است و «حق تصمیم‌گیری در مورد زندگی» را از زنان می‌گیرد.

Share/Save/Bookmark

 
 

دهه‌ی اول قرن بیست‌و‌‌یکم را پشت سر می‌گذاریم در حالی که هنوز باورهای کهن، بخش بزرگی از عادت‌ها و اخلاقیات انسان معاصر را به خود اختصاص داده است. هنوز در بسیاری از زمینه‌های روانی- رفتاری، بشر طبق عادت و اطمینانی که به باورهای از پیش‌تثبیت‌شده دارد، خود را در هاله‌ای از عقاید سنتی قرار می‌دهد چون بیش از هر چیز به او آرامش و اطمینانی را می‌دهد که دنیای بسیار سریع و در حالِ تحول از او دریغ کرده است.

بی‌تردید، بسیاری از عقاید کهنی که هزاران سال پیش بنا بر ضرورت به فکر بشر رسیده است، نظیر باور به حضور خلق‌الساعه‌ی بشر به عنوان نوع برگزیده بر روی زمین تا اعتقاد به نظم از پیش‌تعیین‌شده در خلقت و حضور یک قادر مطلق که سازنده‌ی همه‌ی جهان بوده است، از جمله اعتقاداتی هستند که بنا به همان دلایل تکاملی در ذات و حتی ژن انسان‌ها حک‌شده است.

در این میان موارد مشخص‌تری از اسطوره‌های اجتماعی وجود دارند که به برکت تغییرات و دستاوردهای جدید بشر، امکان چانه زدن درباره‌ی صحت و سقم آن کمابیش امکان‌پذیر شده است. بویژه در اواخر قرن بیستم و با پیدایش موج جدید تابو‌شکنی‌هایی که به مدد تکنولوژی‌های جدید ارتباطی نظیر اینترنت امکان‌پذیر شده است، شاهد موج عظیمی از خودافشایی‌های بی‌مهابا هستیم که در طول تاریخ بشر بی‌سابقه بوده است.

تسلط و توسعه‌ی ارزش‌های غربی در جهان معاصر که تکیه‌ی اصلی را بر محترم شمردن «فرد» و احساسات شخصی قرار داده است و میل روزافزون برای دستیابی به لذت فردی و مهم‌تر از آن مستقل بودن، باعث شده تا موج تابوشکن قدرتمندی در وجدان عمومی بشر معاصر (که به مدد دستاوردهای علم ارتباطات به گونه‌ی غیر قابل باوری به هم شبیه و نزدیک شده است) ایجاد کند.


در دنیایی که میلیاردها انسان می‌توانند و می‌خواهند لباس مشابه، فرهنگ و زبان مشابه و حتی آرزوها و سلیقه‌های مصرفی مشابه داشته باشند چاره‌ای نمی‌ماند جز اینکه دیر یا زود باورها و ارزش‌هایی تبیین و تأیید ‌شوند که به شکل گسترده‌تر، هم از عقاید و سنت‌های مناطق خاص فاصله بگیرد و هم به تعریف جدیدی برسد که عمومیت جهان‌شمول داشته باشد.

به زیر سئوال بردن بسیاری از عقاید اسطوره‌شده و حتی درهم شکستن لجوجانه و افراطی آنها از دهه‌ی ٧٠ میلادی با هجوم به تابوی سکس شروع شد که همواره یکی از بزرگ‌ترین دغدغه‌ها و همزمان یکی از زیباترین و انرژی‌برانگیز‌ترین نیازهای اساسی نوع بشر بوده است. تلاش سراسیمه و تخریب گسترده‌ای که اعتقادات و ارزش‌های مربوط به سکس از آن برخوردار شده است به تعبیری بزرگ‌ترین انقلاب فرهنگی و اجتماعی بوده است که بشر همچنان سراسیمه و کمابیش لگام‌گسیخته در حال دگرگون کردن ماهیت آن است.

«خود‌ارضایی» از جمله تابوهای جنسی است که در طول تاریخ تحولات اجتماعی بشر حضور پرقدرت ولی بسیار مخفی و محدودی داشته است. همان‌طورکه بدون استثنا، اکثریت نوعِ بشر تجربه‌ی خصوصی «خودارضایی» را با وجود سایه‌ی سنگین و قهار شرم و گناه با ملت‌های دیگر مشترک است به همان‌اندازه نیز انکار و مخفی‌کردن عمل ساده‌ی «تخلیه‌ی‌ بی‌واسطه‌ی جنسی» مسیر دشوارتری را در همهمه‌ی تابوشکنی‌های دنیای معاصر متحمل شده است.

در میان استقبال سردِ تحقیقات و گزارش‌های علمی درباره‌ی «خودارضایی» آن هم به خاطر اینکه امکان دستیابی به وام‌ها و کمک‌های مالی کمپانی‌های داروسازی را نمی‌تواند بالقوه برای خود ایجاد کند مزید علت شده است تا اسطوره‌ی منفی «خودارضایی جنسی» فقط با تلاش انسان‌های عادی قدم‌های اولیه‌ی تابوشکنی‌اش برداشته شود و نتواند از حمایت همه‌جانبه‌ی تحقیقات گسترده‌ی علمی برخوردار گردد. در این زمینه مشخصاً می‌توان به پیام‌ها و اعترافات تصویری بیشمار افراد عادی در «یوتیوب» اشاره کرد که بیننده‌های میلیونی را نصیب خود ساخته‌اند.


در حقیقت بررسی علمی منافع «خودارضایی جنسی» علاوه بر آنکه منجر به خلق داروی جدیدی برای شبکه‌های جهانی داروسازی که در چند دهه‌ی اخیر به یکی از سودآورترین فعالیت‌های اقتصادی تبدیل شده است نشده، بلکه باعث تقلیل بسیاری از مصارف دارویی نیز شده است.

طبق برآیند عمومی از تحقیقات محدودی که در این زمینه صورت گرفته، کفه‌ی ترازو به فایده و سلامت «خودارضایی جنسی» تمایل دارد. نتیجه‌گیری منطقی حاصل از تحقیقات به‌سادگی ممکن است به توجه کمتر به تفریحات و سرگرمی‌های اجتماعی ربط داده شود و ناخواسته باعث پایین آمدن میل مصرف در تمام زمینه‌های بازرگانی شود و به همین دلیل، تدارک و تهیه‌ی حمایت مالی برای تحقیقات گسترده‌تر را بیش از پیش از دست بدهد.


به نظر می‌رسد مذاهب می‌توانند همچنان با تکرار و بازخوانی دلایل بسته‌بندی‌شده در لایه‌های ضخیم گناه و شرم به نکوهش «خودارضایی جنسی» ادامه دهند. به نظر می‌رسد سایه‌ی اسطوره‌ی منفی این ابتکار مطمئن و خانگی که بر اساس ضرورت‌های تکاملی در ذات اغلب حیوانات پیچیده‌تر (بویژه پستانداران) شکل گرفته است، تا مدت‌های مدید بر سر اغلب انسان‌ها سنگینی خواهد کرد.

«آلترنت»، نشریه‌ی معتبر اینترنتی که ماهانه بیش از ٧ میلیون بازدیدکننده‌ دارد (که نیمی از آنها نیز تحصیلات دانشگاهی دارند)، در شماره‌ی اخیر خود مقاله‌ای به قلم «جان ویپژوسکی» سردبیر مجله‌ی«نیشِن» را بازچاپ کرده که بررسی کوتاهی است درباره‌ی تحقیقات گسترده‌ای که با همکاری «موسسه‌ی ملی رفتار و سلامت جنسی» انجام شده است.

آقای ویپژوسکی، سردبیر سابق قدیمی‌ترین نشریه‌ی مستقل آمریکا، در مقاله‌ای با عنوان «خودارضایی جنسی سرانجام از پستو بیرون ‌آمد ولی هنوز وارد خیابان نشده است» بر ویژگی‌‌های مثبت تحقیق فوق تأکید می‌کند. او اشاره می‌کند که در تحقیق و همه‌پرسی فوق که بین ٦ هزار داوطلب ۱٤ تا ٩٤ ساله‌ی آمریکایی انجام شده، به روشنی آشکار شده است که عمل خودارضایی جنسی توسط هر دو جنس، هم مجرد و هم متأهل به‌طور مداوم در تمام سنین بزرگسالی صورت می‌گیرد.

JoAnn Wypijewski , Masturbation Finally out of The Closet, If Not Exactly into The Streets

Share/Save/Bookmark

 
 

از منظرهای گوناگونی می‌توان «در مورد ایران و ایرانیت و ارزش انتقادی آن‌ها» سخن گفت. هر گفتمانی، هر چند هم بخواهد از عنصرهای گوناگونی بهره ببرد و قلمروهای گوناگونی را پوشش بدهد، باز ناگزیر است بنیاد خود را بر خاستگاه ویژه‌ای استوار گرداند. حتا شناخت ایران و ایرانیت و برتابیدن ارزش‌های انتقادی آن‌ها، از منظر فرهنگ نیز چالش‌های متفاوتی را می‌طلبد.

بازخوانی ارزش‌های انتقادی ایران و ایرانیت در بستر فرهنگ، ما را با برداشت‌مان از فرهنگ، به چالش می‌کشد. کدام فرهنگ؟ فرهنگ بومی یا ملیِ استوار بر سنت‌های قومی تاریخی یا فرهنگ روزآمد؟ فرهنگ نشسته در درون ادبیات یا استوار بر بنیادهای آیینی، استوره‌ای یا استوار بر بنیادهای کارآمد روز؟

به بیان دیگر، بازگشایی ارزش‌های انتقادی ایران و ایرانیت را، هم می‌توان با رویکرد به داده‌های فرهنگ اکنونی بازخوانی کرد و هم با رویکرد به داده‌های فرهنگ تاریخی. از آن جا که در مفهوم ایران و ایرانیت، هم ارزش‌های در زمانی (diachronic)و هم ارزش‌های هم‌زمانی (synchronic) نهفته است، ارزش‌های انتقادی آن نیز منفک و مستقل از چنین خاستگاهی نمی‌تواند باشد.

پس، به ناگزیر، هم از آن رو که پاسخ این پرسش، به دلیل انتشار آن در رسانه‌ای محدود و بسته، جستاری کوتاه را می‌طلبد و هم از آن جا که متن پیشنهادی پیش رو «ارزش انتقادی ایران و ایرانیت» چارچوب ویژه‌ای را طرح می‌کند (و در واقع در جست و جوی پاسخی است رسا به «مکتب ایرانی»، که درست یا نادرست مبنای طرح پرسش و بحث پیرامون آن شده،) من نیز بعد از بیان مقدمه‌ای که ناگزیر به آنم، می‌کوشم تا حد ممکن، دست کم، چند و چون پرسش و پاسخ را بیان کنم. شمه‌ای از هویت ایران و هویت ایرانی و ارزش‌های کارا یا ناکارا (زنده و مرده‌)‌ی آن‌ها را بنمایم.

می‌توان، کم و بیش، با آن چه در جستار «ارزش انتقادی ایران و ایرانیت» به صورت پرسش - پاسخ آمده است، موافق بود. اما آیا می‌توان به این دو مفهوم بنیادی و مفهوم‌های تابع و پیرامون آن‌ها پاسخ درخور داد؟ همان گونه که معنا و مفهوم هر موضوع یا ایده را می‌توان از منظرهای گوناگون تحلیل کرد و از آن‌ها تفسیر و تأویل‌های گوناگونی را ارایه داد، مفهوم دو واژه‌ی ایران و ایرانیت هم مستثنا از آن نیستند. به ویژه زمانی که این دو مفهوم، به قول نویسنده‌ی پرسش، در بستر یک «بازی»، آن هم بازی شناخته شده‌ای از جانب کارگزاران حکومتی باشد که هویت مذبذب و متزلزل آن؛ برای بسیاری آشکار است.

ترفند شناخته شده

یکی از ترفندهای شناخته شده‌ی کارگزاران حکومت اسلامی در ایران، همین هر از چند گاهی «بازی» با مفهوم‌های بنیادی است. از سویی، پس از نزدیک به سی سال، باز «علوم انسانی» را هوار می‌زنند و از سویی همین «مکتب ایران» را.

به هیچ کدام از این گفته‌هایشان هم، نه از نظر ایرانی یا بومی- ملی بودن اهمیت می‌دهند و نه از نظر دینی - اسلامی بودن. حتا تجربه نشان داده است، از آن جا که این حکومت بر هیچ روند سیاسی معینی، جز حفظ قدرت خود، پابرجا نیست و با طرح هر مسئله‌ی حساسی، می‌کوشد ضعف‌ها و ندانم‌کاری‌های ساختار خود را پنهان کند و بستر انکار خودکامگی و آزادی‌خواهی را مخدوش و منحرف گرداند، لازم است که در برخورد با آن، هوشیارتر از همیشه بود.

چرا که آزموده‌های آن، توانایی بازیگری‌ کارگزارانش در عرصه‌های گوناگون، نشان داده است با انگشت گذاشتن بر نقطه‌های حساس، چون علوم انسانی یا مکتب ایرانی، چه موافق و چه مخالف، هدف دیگری را دنبال می‌کند و به جز سرکوب یا پیش‌برد این یا آن موضوع آشکار، سرکوب و پیشبرد موضوعی پنهان را دنبال می‌کند. بنابراین، بررسی شناخت ایران و ایرانیت و ارزش انتقادی آن‌ها، که بسیار هم مهم است، زمانی می‌تواند شفاف و بری از مفهوم‌های چندگانه باشد یا شکلی علمی دانشگاهی بیابد، که با مشکل بهره بردن یا سوءاستفاده‌ی حکومت خودکامه‌ای از آن، درگیر نباشد.

به سختی می‌توان ارزش‌های انتقادی ایران و ایرانیت را، با وجود سلطه‌ی حکومت اسلامی بر این دو شناسایی کرد، چرا که شناسایی و دریافت مفهوم‌های این چنینی، هنگام که در حالت تدافعی و مقابله با مفهومی نادرست از آن قرار می‌گیرند، بسیاری از کنش‌هایشان را از دست می‌دهند و اگر چه هیچ مفهومی، مستقل از سیاست، کامل نیست، یک تلاش فرهنگی برای ایجاد زیرساخت‌های یک جامعه‌ی فرهنگی، محدود و محصور در یک مبارزه‌ی سیاسی می‌شود و با از دست دادن بُعدهایش، تبدیل به شعار می‌گردد.

همان گونه که نمی‌توان نهادهای مثبت ملی‌گرایی را در یک حکومت ایدئولوژیک، چون دوره‌ی فاشیسم هیتلری، شفاف تعریف کرد، ارزش‌های انتقادی (مثبت و منفی) ایرانیت را نیز نمی‌توان مستقل از حکومت حاکم بر آن به چالش گرفت.


ایران ، مهد تمدن‏ها

چالش ناخواسته‌ی مکتب ایران

آیا می‌توان در برابر دفاع از ایران و ایرانیت، اسلام و اسلامیت (هویت مسلمانی) را سرکوب کرد بدون این که هویت واقعی هر کدام از این موضوع‌ها را به تمامی شناخت؟ آیا می‌توان فارغ از شناخت آن چه در مفهوم «مکتب ایران» مستقل از سیاست روز نهفته است و آن چه در «مکتب ایران» وابسته به سیاست حکومت اسلامی نهفته است، موضع صریح و روشنی گرفت؟

چه گونه می‌توان مکتب ایران را، که هر ایرانی دوست‌دار ایران و هویت خویش، خواستار آن است، تأکید نکرد و چه گونه می‌توان مکتب ایران را نفی کرد هنگام که کسی برداشت خود را از محتوا و مفهوم‌های درون آن بیان نمی‌کند؟ آیا نفی آن در این وضعیت می‌تواند به پشتوانه‌ی آگاهی همه‌ی ایرانی‌ها باشد؟

آیا هر ایرانی آزاد و مستقلی می‌داند مفهوم نادرست یا مغشوشی از آن در ذهن و زبان کسی است که سخن‌گوی حکومتی خودکامه و ضد ایرانیت است و بهره بردن از این ترکیب یا موضوع تنها ترفندی است برای حفظ خودکامگی؟ آیا استبداد و خودکامگی پادشاهان و فقیهان (هیربدان – مجتهدان) و گوش به فرمان و مطیع بودن رعیت و مؤمن، از شاخص‌های این مکتب ایرانی یا هویت ایرانی بشمار می‌آید یا فرازهای کم اما درخشان و شکوهمند بنیادهای آزادی‌خواهانه‌اش، که تنها در تعداد اندکی و در چند دوره‌ی کوتاه تجلی یافته است؟

در شماره‌ی ٨ ماهنامه‌ی تکاپو که در فروردین سال ۱۳٧٢ در تهران منتشر شد، در پاسخ به سخنرانی آقای علی خامنه‌ای در باره‌ی «تهاجم فرهنگی» سرمقاله‌ای نوشتم با عنوان «مکتب ایران»1. آن جستار اگر چه سبب بازداشت و بازجویی‌های بسیاری از من شد، اکنون پس از سال‌ها، ترفندی شده است در دست دولت منتصب حکومت و آن هم نه با توجه به محتوای آن که تنها با بهره بردن از عنوانش و برای هدفی دیگر.

چنان که عنوان جستار «نادیده گرفتن غرور ملی» و نه محتوای آن، که پاسخی بود به افتراهای کیهان (منتشر شده در ماه‌نامه‌ی گردون)، سال‌ها بعد مورد استفاده‌ی نادرست آقای علی اکبر هاشمی رفسنجانی، در دوران سازندگی قرار گرفت.

بازی رو باز

با اشاره به این دو مورد، که نمونه‌ای از ده‌ها مورد دیگر است، می‌خواهم توجه خواننده را به بحثی که در بالا طرح کردم، بیش‌تر معطوف کنم و نشان بدهم همان گونه که حکومت اسلامی، تمام راه‌کارهای قدرت و تسلط خود را از طریق نظریه‌های علوم انسانی، به ویژه جامعه‌شناختی با تکیه بر کارآزموده‌هایش در همین رشته‌ها تأمین و تضمین می‌کند و به همین دلیل هم تحصیل و ترویج آن را برای ناخودی‌ها یا کل ملت نادرست می‌شمرد، یک «بازی» روباز است، طرح بحث‌هایی مثل مکتب ایران نیز – حتا اگر هیچ توطئه‌ی دیگری در پشت آن نباشد - بخشی از این بازی لورفته است و دور زدن و دور شدن از بحث اصلی؛ یعنی دور شدن از دفاع از آزادی و مقابله با خودکامگی، چرا که کارگزاران فرهنگی و سیاسی و امنیتی این حکومت، با بهره بردن از همین ترفندهای حتا رو باز، هدف‌های خود را پیش برده‌اند، چنان که با آموختن دانش علوم انسانی و شناخت ترفندهای آن، به مقابله با علوم انسانی برخواسته‌اند.

هر ایرانی آزادی‌خواه و مستقلی، اگر به دنبال «مکتب ایرانی» نباشد، دست کم به دنبال مفهوم آن است، به دنبال تجلی بخشیدن به ایران و ایرانیت است، به دنبال سربلندی و بسامانی هویت خویش است. پس، ناگزیر نه تنها نمی‌تواند با مکتب ایران مخالف باشد که به سوی آن نیز جذب می‌شود بدون این که به راستی چرایی طرح ناگهانی آن را دریافته باشد یا بداند که چرا این اهرم در دست مخالف و سرکوب‌کننده‌ی ایران و ایرانیت است. هم چنان که به دلیل وضعیت سیاسی موجود، بسیاری از ایرانی‌ها، رغبت شناخت و شناسایی ژرف ارزش‌های انتقادی ایرانیت را برنمی‌تابند و بیش‌تر دوست دارند در دفاع از این کلیت، در برابر حکومتی خودکامه ایستادگی کنند.


مقبره کوروش کبیر

تحریف واژه‌ها و موضوع‌ها

به بیان دیگر، به دلیل قرار گرفتن در وضعیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ویژه، ناگزیریم که پیش از بحث پیرامون هر موضوع و مفهومی، ابتدا هم چارچوب‌های بحث و شناخت خود را در به کاری‌گیری واژه‌ها، عنصرها و موضوع‌های مورد نظرمان بیان کنیم و هم مفهوم‌ها و چرایی بیان موضوع‌هایی را که از جانب طرف مقابل (حکومت یا قدرت) بیان می‌شود، چرا که جدا از تکثر تعریف‌ها و مفهوم‌هایی که از هر موضوعی در بستر هر فرهنگی، بر مبنای بینش یا جهان‌بینی‌های گوناگون جاری است، حکومت اسلامی با توجه به سابقه‌اش، نشان داده است که همیشه معنا و مفهومی «من درآوردی»، (ناعقلی، ناعلمی و نادانشگاهی) از هر پدیده‌ای در نظر دارد و با تحریف معنای واژه‌ها و تحریف تعریف موضوع‌ها، جز یک خواست سیاسی (تضمین بقا)، هیچ هدف دیگری را دنبال نمی‌کند.

شاخص‌ترین این تحریف‌ها، روایت آقای محمد خاتمی، دولت‌مردان او و اصلاح‌طلبان از آزادی، قانون، تمدن، جامعه‌ی مدنی و ... طرح مکتب ایران، (حتا اگر متکی به سنت و قدرت یا تاریخ استبداد و خودکامگی پادشاه و فقیه باشد) نه تنها هیچ همانندی با حکومت اسلامی در ایران با توجه به سابقه‌ی سی ساله‌اش ندارد، که هیچ کدام از کسان یا نهادهای حکومت، چه موافق و چه موافق، تعریف و مفهوم مشخصی از آن ارایه نداده‌اند.

بدون این که جایی بیان شود منظور از مکتب ایران، چیست، از سویی کسانی از حکومت با آن موافقند و از سویی کسانی از حکومت با آن مخالفند. چرا که نه مکتب، نه ایران، نه مکتب ایران و نه هیچ معنا و مفهومی دیگری، بیرون از منافع شخصی، برایشان اهمیت ندارد.

کدام هویت یا ایران و ایرانیت؟

به راستی منظور از ایران، کدام ایران است؟ ایران جغرافیایی؟ ایران سیاسی؟ ایران تاریخی؟ یا ایران فرهنگی؟ از کدام ایرانیت، یا هویت ایرانی می‌توان دفاع کرد؟ آیا هویت ایرانی مستقل از تاریخ و فرهنگ و سیاست معنا و مفهوم روشنی دارد؟ ارزش‌های ایران و ایرانیت کدامند و کدام وجه‌هایی از آن‌ها را می‌توان نقد کرد، پذیرفت، رد کرد یا می‌توان در راه تغییر و اصلاح آن کوشید؟

از زمان سپیتمان زرتشت تا هم اکنون، هویت ایرانی آمیخته با دین توحیدی است. یکتاپرستی، جزء جدانشدنی تاریخ و فرهنگ و نهایت هویت ایرانی گشته است و بدون شناخت ژرف تک تک عنصرهای تشکیل‌دهندی این هویت، زبان، سنت، دین، جغرافیا و تاریخ به راستی هر گونه بحثی در باره‌ی آن گمراه‌کننده است.

خواستار هر گونه نظامی هم بودن، بدون شناخت ارزش‌های انتقادی ایران و ایرانیت، شیپور را از سر گشاد آن زدن است. همان گونه که بدون دست یافتن به یک جامعه‌ی مردم‌آگاه نمی‌توان به یک نظام جمهوری دموکراتیک سکولار رسید، بدون دست یافتن به تفکیک تمام عنصرهای سازنده‌ی ایران و هویت بخشیدن به ایرانیت، نمی‌توان به یک جامعه‌ی مردم‌آگاه دست یافت.

پس، باید نخست دریابیم ایران؛ ایرانیت یا مکتب ایران از کدام شالوده‌ها و کدام ایران و کدام هویت شکل می‌گیرد، تا بتوانیم ارزش‌های انتقادی آن را بیان کنیم و راه را برای آینده‌ای روشن استوار گردانیم. در مکتب ایران، یا ایرانیت، کدام ایران جغرافیایی را می‌توان بستر هویت ایران نامید؟ کدام بستر تاریخی، سیاسی و فرهنگی را می‌توان به معنای واقعی پشتوانه‌ی «ایرانیت» در نظر گرفت؟

ملاک سرزمین ایران‌ویچ برآمده از اسطوره‌ها است یا پهنه‌ی گسترده‌ی سرزمین‌هایی که کورش و داریوش بر آن فرمان‌روایی می‌کردند؟ مجموعه‌ی سازنده‌ی دوران پیش از حضور زرتشت، پادشاهی مادها و هخامنشیان، ایرانیت تاریخی ما را می‌سازند یا دوران اسکندر، سلوکیان، اشکانیان، ساسانیان یا این چهارده سده‌‌ای که تأثیر تجاوز عرب‌ها، ترک‌ها و مغول‌ها در آن انکار ناپذیر است؟ هویت اکنونی‌امان، هویت گرفتار در چنبره‌ی نابسامان دهه‌های اخیر را تحلیل و بررسی کنیم و ارزش‌های انتقادی آن را برتابیم یا هویت مجهول پیش روی‌امان را؟

نه تنها شناخت هویت ایران و ایرانی، پیچیده است و نیاز به بررسی همه جانبه دارد که شناخت بسیاری از ملت‌های کهن نیز. آیا مصریان، هویت امروز خود را در تمدن شکوهمند مصر جست و جو می‌کنند یا در فرهنگ بدوی صحرانشینان عرب یا در وضعیت اکنونی‌اشان؟ یونانیان امروز تا چه‌اندازه می‌توانند هویت امروز خود را بر اساس داده‌های فرهنگ غنی یونان باستان تعریف کنند؟ آیا می‌توان بدون وجود سرزمینی، ملتی، قومی ادعای هویت جمعی یا حتا هویت فردی کرد؟ مفهوم ملت یا ایرانیت بدون وجود جغرافیایی بدون مرزهای مشخص چه مفهومی می‌دهد؟ چه گونه می‌توان ملتی را مستقل از خاستگاهش شناخت؟

مخاطبان جدی یک گفتمان

آیا در عرصه سیاست‌ها و داد و ستدهای بی مرز، در پهنه‌ی بی مرز دهکده‌ی جهانی و تأثیر و وابستگی انکارناپذیر ارزش‌های ملت‌ها بر یک‌دیگر، می‌توان از ارزش‌های یک هویت ویژه، از ارزش‌های ایران و ایرانیت، یا از ارزش‌های هر سرزمین و ملت دیگری، مستقل از زنجیر به هم پیوسته‌ی ملت‌ها، سخن گفت؟ آیا چنین گفتمانی، مخاطبان جدی خواهد داشت؟

پاسخ من، به این پرسش آری است و چند و چون آن را در جستار دیگری بیان خواهم کرد. به بیان دیگر، در جستار پیش رو، چرایی و اهمیت ایران و ایرانیت یا چرایی حفظ هر سرزمین و هویت هر ملتی را شرح خواهم داد، ویژگی‌های ایرانیت و چرایی حفظ ایرانیت را خواهم گشود و نشان خواهم داد چرا سعدی – جدا از تناقض‌گویی‌هایش - به رغم ادعایش:

«سعدیا حب وطن گر چه حدیثی است صحیح، نتوان مرد به سختی که من این جا زادم»، ناتوان از فراموشی وطن یا ترک دایمی آن است، در هیچ کجا آرام نمی‌گیرد و خواسته یا ناخواسته، من جمعی‌اش، حب وطن، او را هم چون فردوسی و حافظ و بسیاری از فرهیخته‌گان دیگری که هرگز ترک وطن نکردند، پیوسته وابسته به زادگاهش می‌کند:

مرا گر ز ایران رسد هیچ بهر
نخواهم که بر وی رسد بادشهر

٢٥ اکتبر ٢٠۱٠، استاوانگر

پانویس:

۱- آقای خامنه‌ای بر اساس نظریه‌ای که چند دهه‌ی پیش از آن فرانسویان در تقابل با فرهنگ آمریکایی راه‌انداخته بودند، به تبعیت از سیاست محمدرضا پهلوی در مقابله با کمونیسم شوروی و نظریه‌های کسانی چون احسان نراقی، داریوش شایگان و ... به بهانه‌ی مقابله با تجاوز فرهنگ غرب، (به اخص آمریکا) از کارگزاران فرهنگی و سیاسی حکومت می‌خواست که اسلامی شدن را تنها راه چاره بدانند. من در جستار خود «مکتب ایران»، حفظ و تعالی فرازهای فرهنگ و تاریخ ایران را تنها راه هر گونه مقابله با تجاوز فرهنگ بیگانه (عربی، اسلامی، غربی، مسیحی و ...) بر شمردم.

Share/Save/Bookmark

مطالب مرتبط
ایرانیت و خصلت‌های آن
در باب جمهوری اسلامی ناسیونالیستی
ارزش انتقادی «ایران» و «ایرانیت»

 
 

عسگر جلالیان، عضو کمیسیون انرژی مجلس ایران می‌گوید بنزین تولیدی در این کشور، سرطان‌زا است و مردم را در معرض خطر مرگ قرار می‌دهد.

این نماینده مجلس ایران با انتشار یادداشتی با عنوان «خودکفایی بنزین به چه قیمتی؟» در تارنمای خبرآنلاین، نوشته است: «تماس فیزیکی و استشمام این بنزین غیر استاندارد موجب بیماری می‌شود... دولت اگر قرار است بنزین تأمین کند نباید به بهای مرگ و سرطان تمام شود.»


ایران می‌گوید در تولید بنزین خودکفا شده اما آمارها نشان‌دهنده افزایش واردات بنزین به این کشور است

نماینده مردم شهرستان‌های بندر دیر، کنگان و جم (استان بوشهر در جنوب ایران) در مجلس همچنین خبر داده که کمیسیون انرژی به صورت «جدی» در حال پیگیری این موضوع است.

به گفته وی، هزینه تولید این بنزین در ایران «بسیار بالا» است.

جلالیان افزوده «دولت به جای تغییر غیر معقول پالایشگاه‌های موجود باید به فکر سرمایه‌گذاری در ساخت پالایشگاه‌ها باشد.»

به گفته وی «با این مسائل که جان مردم را به خطر می‌اندازد، نمی‌توان با شعار دادن در عرصه داخلی و خارجی ژست گرفت.»

عسگر جلالیان: با این مسائل که جان مردم را به خطر می‌اندازد، نمی‌توان با شعار دادن در عرصه داخلی و خارجی ژست گرفت

پس از تصویب دور تازه تحریم‌ها در خردادماه گذشته علیه برنامه هسته‌ای ایران، واردات بنزین به ایران نیز مشمول تحریم شد.

مرداد ماه گذشته، خبرگزاری ریانووستی از مسکو گزارش داد که حجم واردات بنزین به ایران در ماه جولای، (تیر ـ مرداد ٨٩ ) با کاهش ٥٠ درصدی به ٦٠ هزار بشکه در روز رسیده است.

به نوشته این خبرگزاری، کمپانی‌های پتروناس مالزی، لوک اویل روسیه، رویال بریتانیا و هلند، ویت‌اویل سوئیس، ترافیگورای هند، بریتیش پترولیوم بریتانیا، شل برینتانیا و دانمارک و همچنین کمپانی‌های آمریکایی « Reliance Industrie، Glencore و Ingersoll Rand» فروش بنزین به ایران را یا متوقف کرده‌اند و یا از بستن قرارداد تازه با ایران خودداری کرده‌اند.

شرکت توتال فرانسه نیز از خرداد ماه گذشته فروش بنزین به ایران را متوقف کرد.

به دنبال توقف فروش بنزین به ایران، مسعود میرکاظمی، وزیر نفت این کشور، ششم مرداد ماه ٨٩ از آمادگی مجتمع‌های پتروشیمی ایران برای تولید روزانه دست‌کم ١٥ میلیون لیتر بنزین خبر داد.

وی شهریورماه گذشته از «خودکفایی» ایران در تولید بنزین خبر داد و افزود که ایران از واردات بنزین بی‌نیاز شد.

محمود احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور ایران نیز سوم مردادماه گذشته با اشاره به تحریم بنزین گفته بود:‌ «می‌گویند که بنزین را تحریم می‌کنیم. این از آرزوهای من است که بنزین تحریم شود. ظرف دو روز ۱۷ میلیون لیتر جایگزین می‌کنیم. همه‌ کارها را انجام داده‌ایم و کلیدش آماده و در دست ما است.»

با این حال چند روز پس از اعلام خودکفایی ایران در تولید بنزین، آمارهای رسمی گمرک اين کشور نشان می‌داد که روند واردات بنزین به ایران افزایش یافته است.

به گزارش خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا)، آمارهای رسمی گمرک ايران نشان می‌دهد که در پنج ماهه نخست سال جاری بيش از سه ميليون تن بنزين وارد اين کشور شده است.

اين آمار نشان می‌دهد که واردات بنزين در مقايسه با مدت مشابه در سال گذشته بيش از ۱۳۵ درصد رشد داشته است.

Share/Save/Bookmark

 
 

سازمان «شفافیت بین‌الملل» با انتشار گزارش سالانه‌اش درمورد میزان فساد در جهان؛ سطح فساد در افغانستان را همچنان بسیار بالا خوانده و این کشور و برمه را به‌صورت مشترک در ردیف دوم فاسدترین کشورها اعلام کرده است.

در گزارش این سازمان که مقر آن در برلین است گفته شده که کشورهای جنگ‌زده کماکان فاسدترین کشورهای جهان را تشکیل می‌دهند.


برپایه یافته‌های «شفافیت بین‌الملل» جایگاه نخست فاسدترین کشورها از آن سومالی است و عراق نیز بعد از برمه و افغانستان قرار دارد.

در آن سوی این گزارش؛ کشورهای دانمارک، نیوزیلند، سنگاپور، فنلاند، سوئد، کانادا و هلند به ترتیب در ردیف کشورهای دارای کمترین فساد نام برده شده‌اند.

برپایه اين گزارش فاسدترین کشور جهان سومالی است

همچنين «شفافیت بین‌الملل» با انتخاب شیلی، اکوادور، مقدونیه، کویت و قطر به‌عنوان کشورهايی که در مبارزه با فساد پیشرفت داشته‌اند، خاطرنشان کرده است که این کشورها می‌توانند مایه امیدواری و الهام افغانستان و عراق باشند.

افغانستان در این اواخر از اقداماتی در راستای مبارزه با فساد در سطح دولت این کشور، از جمله از تشکیل پرونده برای دست‌کم ۱۵ وزیر پیشین کابینه افغانستان به اتهام فساد و اختلاس، خبرداده است اما گزارش «شفافیت بین‌الملل» نشان می‌دهد که این تلاش‌ها نتایج رضایت‌بخشی نداشته است.

Share/Save/Bookmark

 
 

«مجلس نسبت به دستگاه‏های اجرایی کشور، شأن نظارتی دارد. یک شأن نظارتی هم برای خود مجلس و برای آحاد نمایندگان تعریف کنید.» این بخشی از سخنان آقای خامنه‏ای در دیدار با نمایندگان مجلس در روز هجدهم خرداد سال جاری بود که اساس ارائه‏ی طرحی از جانب ۱٥٠ نماینده به مجلس شورای اسلامی قرار گرفت.

Download it Here!

با وجود اینکه در امضای این طرح، اسامی برخی نمایندگان اصلاح‏طلب و اقلیت مجلس، نظیر داریوش قنبری، رییس فراکسیون اقلیت مجلس و مصطفی کواکبیان و برخی دیگر از نمایندگان منتسب به اصلاح‏طلبی قرار داشت، در روز بیست و پنجم خرداد، در صحن علنی مجلس طرح و با مخالفت نیمی از امضاکنندگان اولیه، فوریت آن از دستور خارج و برای بررسی‏های عادی، به کمیسیون اصل ٩٠ سپرده شد.

مناقشه بر سر این طرح اما از همین‏جا آغاز شد. برخی اصولگرایان در بیرون و داخل مجلس، با حملات شدید به کسانی که امضای خود را پس گرفته بودند، این امر را مصداق بی‏اعتنایی به بیانات رهبری یا واهمه از برخوردهای نظارتی عنوان کردند. در حالی که قرار است این طرح فردا (سه‏شنبه چهارم آبان ماه) بار دیگر در مجلس مورد بحث و بررسی قرار گیرد، روز شنبه مهدی کروبی نامه‏ای در مخالفت با این طرح به نمایندگان مجلس نوشت که در سایت «پارلمان‏نیوز»، متعلق به نمایندگان اقلیت، منتشر شد.

کروبی در این نامه، تصویب این طرح را «تیر خلاص بر نهاد قانونگذاری مملکت» خوانده است. در حالی که چالش‏ها بر سر این طرح ادامه دارد، در این زمینه به گفت‏وگو با حجت‏الاسلام محمدتقی محصل همدانی، نماینده‏ی مردم یزد در مجلس هفتم و هم‏چنین قاسم شعله‏سعدی، نماینده‏ی دوره‏های سوم و چهارم مجلس از شهر شیراز، پرداخته‏ام.


حجت‏الاسلام محمدتقی محصل همدانی، نماینده‏ی مردم یزد در مجلس هفتم

از محصل همدانی درباره‏ی شکایت اصو‏لگرایان پرسیده‌ام که چرا طرحی که مبتنی بر بیانات رهبری بوده، در مجلس رأی نیاورده است؟

محمد تقی محصل همدانی: این طرح رد نشده، فوریت آن رد شده است. این به معنای آن نیست که طرح رد شده است. این به معنای دقت و تعمق بیشتر است و نه به معنای رد شدن. فوریت را معمولاً در کارهایی می‏گذارند که خیلی ضروری است و وقت هم برای تحقیق و در برنامه رفتن و در نوبت قرار گرفتن نیست، اما یک وقت هست که کاری باید بررسی شود، روی آن دقت شود، جوانب آن دیده شود، مواردی که می‏خواهند معین کنند ‏تا در آن نظارت شود، مشخص شود.

گاهی می‏شود که با عجله انجام می‏گیرد و چیز خوبی از آب درنمی‏‏آید. برای اینکه نماینده آزاد است. نماینده در هرگونه اظهارنظری و پیشنهادی آزاد است. گاهی می‏شود که نماینده را محدود می‏کنند که این‌جا نباید این‏کار را بکنی، این‌جا نباید حرف بزنی یا در فلان‏جا باید حتماً رأی بدهی، فلان‏جا باید حتماً رأی ندهی. خُب اینها چیزهایی است که دقت لازم دارد. این کار خوبی بوده که انجام شده، کار بدی نبوده است.

از بحث‏هایی که در اطراف این طرح صورت می‏گیرد، به‏نظر می‏آید که بعد از این چالش‏ها، طرح از صحن علنی خارج شده است. یکی از بحث‏ها این است که نمایندگان با نظارت استصوابی وارد مجلس شده‏اند.

ضرورتی برای اینکه در طی چهار سال نمایندگی هم مورد نظارت قرار بگیرند، وجود ندارد و به‏نظر می‏رسد که این طرح همان اصل آزادی نمایندگان را که شما اشاره کردید، می‏خواهد محدود و کنترل کند.

آن‏چه شما می‏فرمایید، با این دعواها و با این نزاع‏ها، ممکن است پنج نفر، ده نفر بشنوند و این‏جور چیزها در ذهن‏شان باشد، ولی اصل طرح پذیرفته شده است. فوریت ندارد. طرح عادی است. می‏رود بررسی می‏شود. اگر به مجلس آمد، مطرح شد و بازهم رأی نیاورد، آن وقت جای بحث هست که چرا رأی نیاورد.

ولی نظر شما چیست؟ چرا باید نمایندگان مورد نظارت مجدد قرار بگیرند و این آیا نمی‏تواند در شرایط گوناگون، تهدیدی برای آزادی عمل و بیان نماینده‏ها بشود؟

کمیسیون اصل ٩٠ کارش همین است و بر نمایندگان، وزرا، بر دولت و بر کار مجلس می‏تواند نظارت داشته باشد. این چیز تازه‏ای نیست. البته این به معنای آن نیست که بر عموم کارهای نماینده نظارت بشود.این به معنای آن است که اگر نماینده به جاهایی که نباید وارد شود، دخالت کند عملکردش مورد بررسی قرار بگیرد. همین الان هم کمیسیون اصل ٩٠ این کار را می‏کند. در گذشته هم این کار را کرده‏اند. اعلام هم کرده‏اند و حتی با بعضی از نماینده‏ها در مورد کارهایی که کرده‏اند، صحبت شده است. مسئله‏ی تازه‏ای نیست و مشکلی هم ایجاد نمی‏کند.

خب اگر کمیسیون اصل ٩٠ هست، چه ضرورتی به یک قانون جدید برای نظارت بر نمایندگان هست؟

نظارت شاید حالا یک خرده وسیع‏تر باشد. الان کاری که نماینده‏ها در استان‏ها انجام می‏دهند یا برخوردهایی که با دولت دارند، یا تقاضاهایی که از دولت دارند، گاهی مورد شبه است که آیا وظیفه‏ی نماینده تا این حد است که هرکاری را بکند یا این‏که نه. حال اگر مشخص شود، قانون شود که نمی‏تواند این کارهار را بکند، اشکالی ندارد.

به‏عقیده‏ی من، اصل طرح مشکلی ندارد. طرح هم پذیرفته شده است. منتها مسیر عادی را طی می‏کند و این مسیر عادی را طی کردن، به معنای دقت بیشتر روی موضوع است و تصویب لایحه‏ی جمع‏وجوری که مشکلی هم برای نمایندگان و اساساً برای کشور به‏وجود نیاورد.


قاسم شعله‏سعدی، نماینده‏ی دوره‏های سوم و چهارم مجلس از شهر شیراز

تهدید آزادی نمایندگان
(گفت‌وگو با قاسم شعله سعدی)

طرح بر سه محور نظارت مجلس بر مجلس، نظارت مجلس بر نمایندگان و کمیسیون‏های تخصصی و نظارت مردم بر نمایندگان و مجلس استوار است. منظور از نظارت مردم بر نمایندگان و مجلس چیست؟

قاسم شعله سعدی: نمایندگان مجلس در همه‏ی کشور‏ها دارای مصونیت پارلمانی هستند. فلسفه‏ی مصونیت پارلمانی این است که چون نمایندگان معمولاً به نیابت از طرف مردم، قوه‏ی مجریه را تحت انتقاد قرار می‏دهند، نقد می‏کنند و به عملکرد آن اعتراض و انتقاد می‏کنند. یعنی نمایندگانی که می‏خواهند خوب انجام وظیفه کنند، در واقع می‏شوند مزاحم قوه‏ی مجریه و طبیعتاً قوه‏ی مجریه از مزاحم و نقاد خوشش نمی‏‏آید.

از طرفی دیگر، ابزارهایی در اختیار قوه‏ی مجریه هست که می‏تواند این نماینده‏های مزاحم و نقاد را از سر راه خودش بردارد. لذا برای این‏‏که قوه‏ی مجریه نتواند چنین سوءاستفاده‏ای بکند و آزادی نماینده‏ها را محدود و یا سلب کند، مصونیت پارلمانی پیش‏بینی شده است. مصونیت پارلمانی به این معنی است که نماینده را نمی‏شود تحت تعقیب قرار داد. در رژیم سابق هم این مصونیت وجود داشته، خیلی بیشتر از مصونیت فعلی نمایندگان ایران که محدود به دو مورد است؛ یکی رأی دادن‏شان و دیگری اظهارات‏شان در مجلس.

یعنی اگر نماینده‏ای خارج از مجلس اظهاراتی بکند، ممکن است او را تحت تعقیب قرار بدهند. اما بعد از آن هم مشکلات دیگری پیدا شده است؛ از جمله نظارت استصوابی که تفسیر من‏درآوردی شورای نگهبان بود و بر اساس همان تفسیر غلط هم عمل کردند. آنها نامزدها را از همان ابتدا به میل خودشان غربال کردند و از ورود نامزدهای مستقل و کسانی که نقد دارند، جلوگیری کردند. یعنی نظارت استصوابی فیلتر وحشتناکی است که از ورود نمایندگان مستقل، واقعاً جلوگیری می‏کند.

بنابراین نماینده‏هایی که از این فیلتر می‏گذرند، اصلاً نمی‏توانند اقدامی کنند. از سوی دیگر، اصل ٩٠ قانون اساسی هم برای نظارت بر طرز کار مجلس پیش‏بینی شده است. مجلس غیر از نماینده است. مجلس ممکن است به عنوان یک شخصیت حقوقی در عمل‏کردش نقصان، تخلف و تعللی باشد. امکان اینکه از عملکرد مجلس، قوه‏ی مقننه و قوه‏ی مجریه، به کمیسیون اصل ٩٠ شکایت کرد، وجود دارد. علاوه بر همه‏ی ‏اینها، باز امری در قانون اساسی پیش‏بینی شده به نام «امر به معروف و نهی از منکر».

در قانون اساسی پیش‏بینی شده که همه‏ی مردم نسبت به یکدیگر و مردم نسبت به حکومت، می‏توانند امر به‏معروف و نهی از منکر کنند که در این چهارچوب نماینده‏ی مجلس هم مستثنی نیست.

اگر طرح «امر به‏معروف و نهی از منکر» به ترتیبی که می‏گویید وجود دارد و شامل نمایندگان هم می‏شود، چرا برخی از نمایندگان به این طرح جدید و به‏خصوص به بخش نظارت مردم بر نمایندگان مجلس ایراد دارند.

در این بند (ماده‏ی ٢٩) آمده است که «هریک از اشخاص حقیقی و حقوقی می‏توانند شکایات، اسناد و گزارش‏های مستند خود را در باره‏ی عملکرد نمایندگان مجلس و کمیسیون‏ها - طبق ضوابطی - ارسال کنند.» این چگونه می‏تواند تهدید آزادی نمایندگان از طرف مردم باشد؟

این تهدید آزادی نمایندگان است. البته الان مشکل از این حرف‏ها فراتر رفته است. در واقع می‏خواهند نماینده را کنترل کنند که جرئت نکند حرف بزند، جرئت نکند انتقاد کند و این مکمل نظارت استصوابی می‏شود. یعنی مجلسی که خودش اختیارات خود را کم کرده است. همین طرح هم به معنی کاهش اختیارات مجلس است. در تاریخ اولین باری است که مجلسی تلاش می‏کند اختیارات خود را کم کند. یا خودش را تحت کنترل بیشتری قرار بدهد.

مثلاً قبلاً این بحث مطرح بود که در نهادهای مجلس حتی حق تحقیق و تفحص هم ندارند. حالا آمده‏اند خود را به‏ این ترتیب تحت کنترل بیشتری قرار می‏دهند. فلسفه‏ای که پشت آن است، این است که نماینده فکر نکند همین که اعتبارنامه‏اش تصویب شد، دیگر از پل گذشته است و کسی نمی‏تواند نسبت به او معترض بشود. اگر نماینده‏ی حرف‏شنویی نباشد و مزاحم باشد و بخواهد از حدودی که برایش ترسیم می‏شود، عبور کند، صلاحیتش را می‏شود دوباره رد کرد.

یعنی اصلاً فلسفه‏ی اصلی این قضیه که زمزمه‏ی آن از سابق هم مطرح بود، این است که نظارت شورای نگهبان فقط محدود به زمان انتخابات نباشد. یعنی شورای نگهبان بتواند حتی نماینده‏ای را که از فیلتر شورای نگهبان گذشته، بعد از اینکه اعتبارنامه‏اش تصویب شد، هروقت که دلش خواست بیاید و از صلاحیتی که تعریف کرده، عدول کند و ترتیبی بدهد که نمایندگان مجلس، از مجلس اخراج شوند.

به این ترتیب که با قوانین فعلی نظارت استصوابی هم مغایرت دارد.

در واقع مغایر همه چیز هست؛ نه تنها حقوق پارلمانی، حتی مغایر حقوق شهروندی شهروندان است. دیگر شهروندان هم نمی‏توانند نماینده‏ای به مجلس بفرستند و اعتماد داشته باشند که او طی چهارسال می‏تواند نماینده‏شان بماند. هروقت دیدند این نماینده‏، نماینده‏ای است که ساز ناساز می‏زند، می‏توانند اخراجش کنند. اگر این روند ادامه پیدا کند، کار به آنجا می‏رسد.

آن‏طور که اسامی نشان می‏دهد، الان نمایندگان اصولگرا پشت این طرح هستند و با توجه به‏اینکه در مجلس اکثریت دارند، کمیسیون نظارتی که تشکیل بشود، با اکثریت آنها تشکیل می‏شود.

آیا این امکان وجود ندارد که در انتخابات‏ بعدی، با تغییر ترکیب نمایندگان، باز این قانون مورد ایراد عده‏ی دیگری واقع بشود؟

دقیقاً همین است. برای اینکه معلوم نیست همیشه اکثریت مال محافظه‏کارها و اصولگراها باشد. ممکن است در تحولات اجتماعی‏ای که رخ می‏دهد، مثلاً در یک انتخابات، مردم به آنهایی که الان جزو اقلیت هستند و اصولگرا نیستند، رأی بدهند. بعد همین حربه می‏افتد دست آنها برای اینکه با اصولگراها برخورد کنند.

بنابراین اینکه می‏گویند مصونیت، تجربه‏ی ده‏ها سال و صدها سال دنیا است و فلسفه‏ی آن هم این بوده که نماینده آزاد باشد، بتواند نقد کند، بتواند انتقاد کند، بتواند تحقیق و تفحص کند. نه اینکه همیشه دلهره داشته باشد که با خود او برخورد می‏کنند، تحت تعقیبش قرار می‏دهند و جرئت نکند یک کلمه حرف بزند.

Share/Save/Bookmark

 
 

درخواست جمعی از نمايندگان مجلس ايران برای تحقيق و تفحص از «شورای عالی امور ايرانيان خارج از کشور» در جلسه علنی مجلس به تصويب رسيد.

به گزارش خبرگزاری‌های ايران، نمايندگان مجلس با ۱۴۱ رأی موافق، از مجموع ۱۹۴ نماينده حاضر با طرح تحقيق و تفحص از شورای عالی ايرانيان خارج از کشور موافقت کردند.


گردهمايی جنجالی؛ دومين همايش شورای عالی امور ايرانيان خارج از کشور

الياس نادران، نماينده تهران از طراحان اين درخواست، مسائل حاشيه‌ساز همايش اخير ايرانيان خارج از کشور در رسانه‌ها و گزارش‌های مختلف از سوی برخی نهادهای نظارتی را نگران‌کننده خواند.

وی موضوع نخست اين تحقيق را جايگاه حقوقی شورای عالی ايرانيان و دبيرخانه‌ای را که از وزارت خارجه به نهاد رياست‌جمهوری جابه‌جا شده است، دانست.

دومين همايش اين شورا در تهران و در مردادماه گذشته با حاشيه‌های بسياری همراه بود

نادران گفت: «برخی اقدامات اين شورا موازی‌کاری است که طبق فرمايشات رهبری اين موازی‌کاری‌ها نبايد در حوزه سياست خارجی صورت گيرد.»


اين عضو فراکسيون اصول‌گرايان مجلس بر لزوم بررسی اسناد هزينه‌های شورای عالی امور ايرانيان خارج از کشور تأکيد کرد و گفت: «بايد مشخص شود که آيا اين هزينه‌ها در چارچوب مصوبات قانونی شکل گرفته است يا نه؟»

وی مسئله ديگر را بررسی چگونگی شکل‌گيری «خانه ايرانيان»، نمايندگی‌های خارج از کشور اين شورا، دانست و اعلام کرد که «هزينه‌های فوق‌العاده‌ای از سوی اين مراکز به آن‌ها پرداخت می‌شود.»


الياس نادران همچنين تأکيد کرد که بايد به «مراودات و رفت‌وآمدهای افراد مشکوک» در همايش ايرانيان مقيم خارج از کشور توجه کرد.

وی با بيان اين‌که «ما تنها از جزئی از مراودات مطلع هستيم» افزود: «اخيرأ مطابق گزارش شورای عالی ايرانيان خارج از کشور، مطلع شده‌ايم که در ۱۹ فرودگاه کشور، سالن تشريفاتی برای ايرانيان خارج از کشور در نظر گرفته شده است. اين در حالی است که ايرانيان داخل کشور با ميليون‌ها سفر در طول روز، از امکانات معمولی برخوردار هستند و جای سئوال دارد که اختصاص چنين سالن‌های تشريفاتی با چه اهداف صورت گرفته و آيا در چارچوب قانون انجام شده است يا خير؟»

پس از سخنان الياس نادران، نمايندگان به اين طرح رأی مثبت دادند.

«شورای عالی امور ايرانيان خارج از کشور» در اواخر سال ۱۳۸۳ شکل گرفت که ابتدا بر اساس آئين‌نامه آن زير مجموعه‌ای از وزات امور خارجه جمهوری اسلامی ايران به‌شمار می‌رفت.


با آغاز به‌کار دولت نهم و طبق نظر محمود احمدی‌نژاد، رئيس جمهوری ايران، سطح و ساختار دبيرخانه اين شورا ارتقاء يافت و به نهاد رياست جمهوری منتقل گرديد.

رياست اين شورا بر عهده محمود احمدی‌نژاد است و اسفنديار رحيم‌مشائی، جانشين وی در شورا و محمد شريف ملک‌زاده نيز دبيرکل امور ايرانيان خارج از کشور می‌باشند.

دومين همايش اين شورا در تهران و در روزهای ۱۱ و ۱۲ مردادماه ۱۳۸۹ برگزار شد که با حاشيه‌های بسياری همراه بود.

در مراسم اختتاميه اين همايش بود که اسفنديار رحيم‌مشايی از «مکتب ايران» سخن گفت و تا مدت‌ها با واکنش‌های شديد آيت‌الله يزدی، سيد احمد خاتمی، احمد توکلی، علی مطهری و... روبه‌رو گرديد.

همچنين اين همايش با اعتراض گسترده رسانه‌های اصول‌گرا مواجه شد. اين رسانه‌ها علت اصلی مخالفت خود با اين همايش را «حضور برخی از چهره‌هايی نزديک به اپوزيسيون و عناصر تابلودار و معاند نظام و انقلاب در فهرست مدعوين» عنوان کردند.

اين مخالفت‌ها در حدی بود که از سوی شهرداری تهران تابلوها و بنرهای تبليغاتی و اطلاع رسانی آن از سطح شهر تهران جمع آوری شد.

Share/Save/Bookmark

 
 

نسرین ستوده، وکیل پرونده‌های حقوق بشری و از فعالان جنبش زنان در ایران پس از ٢٧ روز به اعتصاب غذای خود پایان داد.

به گزارش تارنمای «تغییر برای برابری»، نسرین ستوده در هنگام ملاقات به خواهرش گفته که جمعه ٣٠ مهر ٨٩ به اعتصاب غذایش پایان داده است.


به گزارش این تارنما، نسرین ستوده که در حال حاضر «بسیار لاغر» شده، در هنگام اعتصاب غذا فقط آب خورده است.

زهرا رهنورد، حبیب‌الله پیمان، عزت‌الله سحابی، حسین شاه‌حسینی، اعظم طالقانی و نظام‌الدین قهاری از جمله افرادی بودند که از خانم ستوده خواسته بودند تا به اعتصاب غذایش پایان دهد.

رهنورد همچنین مهرماه گذشته در نامه سرگشاده‌ای خطاب به آيت‌الله صادق لاريجانی، رئيس قوه قضائيه ايران خواهان آزادی نسرين ستوده، وکيل بازداشت‌شده و همه زندانيان سياسی ايران شده بود.

نسرین ستوده به «اقدام عليه امنيت کشور» و «تبليغ عليه نظام جمهوری اسلامی» متهم شده است

نسرين ستوده که از ١٣ شهريور ١٣٨٩ بازداشت شده در سلول انفرادی بند ٢٠٩ زندان اوين به سر می‌برد.

وی به «اقدام عليه امنيت کشور» و «تبليغ عليه نظام جمهوری اسلامی» متهم شده است.

شیرین عبادی، برنده ایرانی جایزه صلح نوبل و رئیس کانون مدافعان حقوق بشر، علت دستگیری خانم ستوده را دفاع از حقوق زندانیان سیاسی و فعالان حقوق بشر اعلام کرده است.

وی شهریورماه گذشته به زمانه گفت: «قوه قضائیه ایران مدت‌هاست که استقلال خود را از دست داده است و آلت دست مأموران امنیتی شده است.»

به گفته شیرین عبادی «اما این وضعیت باعث نمی‌شود که وکلای جوان و شجاع دادگستری ایران دست از مبارزه بردارند.»

نسرين ستوده در شهریورماه گذشته پس از دريافت احضاريه، در گفت‌وگو با کمپين بين‌المللی حقوق بشر در ايران، اتهام‌های خود را «مضحک» خواند و اعلام کرد که مأموران چهار ماه پيش در تماس تلفنی گفته‌اند از پرونده شيرين عبادی کنار بکشد وگرنه «دچار مشکل خواهد شد.»

وی در اين گفت‌وگو گفته بود که دليل احضارش به دادگاه وکالت برخی از فعالان حقوق بشر و فعالان سياسی از جمله شيرين عبادی، همسر و خواهر وی، عيسی سحرخيز، مرتضی کاظميان، کيوان صميمی، حشمت‌الله طبرزدی و گروهی از بازداشت‌شدگان وقايع پس از انتخابات بحث‌برانگيز دهمين دوره رياست جمهوری در ايران است.

نسرين ستوده فارغ‌التحصيل حقوق بين‌الملل است و مدارک ليسانس و فوق ليسانس‌اش را از دانشگاه شهيد بهشتی دريافت کرده است.

اين عضو کانون مدافعان حقوق بشر از فعالان کمپين يک ميليون امضای زنان و برنده جايزه حقوق بشر سازمان حقوق بشر بين‌الملل در سال ۲۰۰۸ است.

وی در روزنامه‌هايی چون توس و نشاط، یادداشت‌های حقوقی می‌نوشت و در سال ۱۳۸۲، کار خود را به طور رسمی به عنوان وکيل دادگستری آغاز کرد.

Share/Save/Bookmark

 
 

سه‌شنبه چهارم آبان ماه واسلاو هاول، رئیس جمهور سابق جمهوری چک و نویسنده و نمایشنامه‌نویس، جایزه ادبی معتبر کافکا را از آن خود کرد.

به گزارش خبرگزاری آلمان، جایزه ادبی کافکا در سال ۲۰۱۰، روز گذشته در پراگ، پایتخت جمهوری چک به واسلاو هاول، نویسنده و نمایشنامه‌نویس ۷۴ ساله اهداء شد.


واسلاو هاول از مبارزان سرسخت آزادی بیان

هیئت ۹ نفره‌ داوران در بیانیه این جایزه که از جوایز ادبی معتبر جهان به‌شمار می‌آید، اعلام کردند: «واسلاو هاول نویسنده‌ای است که با خلق آثاری باارزش، ادبیات چک، ادبیات اروپا و حتی ادبیات جهان را تحت تأثیر قرار داده است.»

مبلغ جایزه ادبی کافکا معادل ۱۰ هزار دلار است و هر سال زیر نظر رئیس مجلس سنای جمهوری چک به نویسنده‌ای اهداء می‌شود که آثار او مانند آثار فرانس کافکا از نظر ادبی و هنری دارای ارزش والایی باشد و در حلقه‌ گسترده‌ای از خوانندگان، صرف‌نظر از ملیت و فرهنگ‌های قومی‌شان با اقبال نسبتاً چشمگیری روبه‌رو شده باشد.

واسلاو هاول، از مبارزان سرسخت آزادی بیان در آثارش به پیامدهای دیکتاتوری در زندگی روزانه اشخاص می‌پردازد

هیئت داوران این جایزه ادبی چندملیتی هستند و از سراسر جهان برگزیده شده‌اند. جایزه ادبی کافکا توسط مدیر انجمن کافکا در پراگ و در عمارت شهرداری این شهر به نویسنده منتخب اهداء می‌گردد.

واسلاو هاول یکی از مبارزان آزادی بیان و از قهرمانان انقلاب مخملی پراگ در سال ۱۹۸۹ بود که به فروپاشی حکومت سوسیالیستی در این کشور انجامید. در همان سال واسلاو هاول با اکثریت آرای مردم به ریاست جمهوری کشورش رسید.

«نامه‌هایی به الگا» و «اپرای لات‌ها» و همچنین نمایشنامه‌ «نغمه‌ حزین» از آثار مهم هاول به‌شمار می‌آیند. او در این آثار به پیامدهای دیکتاتوری در زندگی روزانه اشخاص می‌پردازد و همواره از آزادی بی‌حد و حصر بیان دفاع می‌کند.

هاول از مخالفان سرسخت حکومت تمامیت‌خواه سوسیالیستی به‌شمار می‌آمد و تا پیش از انقلاب موسوم به انقلاب مخملی در سال ۱۹۸۹، ممنوع‌القلم بود و به‌عنوان کارگر کارخانه آبجوسازی گذران می‌کرد.

فیلیپ راث، ایوان کلیما، الفریده یلینک، هرولد پینتر، هاراکی موراکامی و پتر هاندکه از نویسندگان سرشناسی هستند که تاکنون جایزه ادبی کافکا به آنها تعلق گرفته است.

نخستین بار در سال ۲۰۰۱ این جایزه به فیلیپ راث، نویسنده نام‌آشنای آمریکایی اهداء شد.

Share/Save/Bookmark

 
 

با توجه به شاخصه‌ی بارز زبان، یعنی زبان نسل امروز، به خصوص تهران، و نیز ایجاد فضایی کاملاً خاص جوانان امروز ایران در این کتاب، آیا این اثر موفق شده با جوانان جامعه، که بخش عظیمی از جمعیت کشور را تشکیل می‌دهند، ارتباط برقرار کند؟

تا حدودی فکر می‌کنم بله. تا به‌حال از واکنش‌هایی که از مخاطبانم داشته‌ام به این نتیجه رسیده‌ام که مخاطب کتاب «نگران نباش» بیشتر نسل جوان یا بهتر است بگوییم خیلی خیلی جوان است. اکثر کسانی که از کتاب خوش‌شان آمده هم متعلق به همین نسل‌اند و برعکس می‌توانم بگویم که حتی نسل قبلی یعنی نسل پدر و مادرهای‌مان خیلی سخت با این کتاب ارتباط برقرار کردند. البته بوده‌اند کسانی مثل محمدعلی سپانلو یا لیلی گلستان که از کتاب خوششان آمده و نظرشان را هم گفته‌اند و نوشته‌اند. ولی من فکر می‌کنم علت اینکه سپانلو با کتاب من ارتباط برقرار می‌کند این است که آدمی مثل سپانلو همیشه نبض زمانه‌اش را درک کرده و می‌کند چون همیشه به غیر از شعر، ماجرای داستان ‌کوتاه و رمان را هم به‌خوبی پیگیری کرده‌است و برایش طبیعی است که نسل جدید زبان و ساختار ذهنی خودش را داشته ‌باشد و از آن استقبال می‌کند.

ولی در سطح مخاطب عام بدون شک مخاطب من نسل جوان بوده و نسل قبلی یا کتاب را نخوانده‌اند یا اگر خوانده‌اند خوش‌شان نیامده و حتی گاهی چند فحش هم نثار نویسنده کرده‌اند. خلاصه اینکه می‌توانم بگویم یکی از شاخصه‌های این کتاب تا به‌حال این‌ بوده که هیچ‌کس بی‌اعتنا از کنارش نگذشته یا خیلی خوشش آمده یا خیلی بدش آمده است.


مهسا محب‌علی: برایم مهم بود که رمانی بنویسم که راوی‌اش جوان باشد و در تهران زندگی کند و روابط و مناسباتی که یک دختر جوان در تهران دارد را داشته‌باشد.

نویسنده تا کجا حق دارد به مخاطب خود فکر کند؟

بدون شک من نمی‌توانم جوابی به این سؤال بدهم. من نمی‌دانم نویسنده‌های دیگر موقع نوشتن چقدر به مخاطبانشان فکر می‌کنند و در مورد اینکه چقدر حق دارند این‌کار را بکنند هم هیچ نظری ندارم ولی در مورد خودم می‌توانم بگویم که من معمولاً موقع نوشتن به مخاطب فکر نمی‌کنم. موقع نوشتن تمام تمرکز من درگیر ترکیب‌بندی و ساختار کارم است. ولی اصولاً با پیچیده‌نویسی و فرهیخته‌نمایی رابطه‌ای ندارم. سعی می‌کنم تا آن‌جایی که ممکن است و به ساختار کارم لطمه نمی‌زند؛ کارم ساده و بدون دست‌انداز باشد و مخاطبم را بی‌جهت گیج و سردرگم نکنم.

برای نوشتن این نثر چه مشکلاتی داشتی؟

هیچ مشکلی. من اول شخصیت شادی را توی ذهنم ساختم و بعد سعی کردم آن‌طوری که شادی قاعدتاً باید حرف بزند را مدام توی ذهنم تکرار کنم، و زمانی که احساس کردم به اندازه‌ی کافی با شخصیت شادی و شکل ذهنش اُخت شده‌ام شروع به نوشتن کردم. من فقط سعی کردم به ساختار ذهنی شادی پایبند بمانم. نثری که از کار درآمده زبان شادی است و من تنها کاری که کردم این بود که سعی نکردم زبان شادی را ادبی کنم یا به نثر معیار نزدیکش کنم؛ همین.

انگیزه‌ات از بیان این نحو از روایت چه بوده است؟

فکر می‌کنم من ساده‌ترین شیوه‌ی روایت را انتخاب کرده‌ام. یک راوی اول شخص که در زمان حال پیش می‌رود و همزمان روایت می‌کند. البته خیلی از دوستانم زمانی که فقط دو سه فصل اول کتاب را نوشته‌بودم به من ‌گفتند که پیش بردن یک رمان به این‌صورتی که تو داری می‌نویسی کار خیلی سختی است؛ منظورشان روایت زمان حال رمان بود.

ولی من برای انتخاب این نوع روایت دلایلی داشتم و به همین دلیل هم عوضش نکردم. یکی اینکه انتخاب زمان حال برای روایت به مخاطب این احساس را می‌دهد که خودش هم در این فاجعه‌ای که مدام در حال نزدیک شدن است شریک است و ثانیاً همذات‌پنداری مخاطب را با شادی بیشتر می‌کند چون وقتی روایت زمان حال است و نه گذشته مخاطب احساس می‌کند که نه یک قدم عقب‌تر از قهرمان کتاب است و نه یک قدم جلوتر؛ پابه‌پای او پیش می‌رود. این موضوع برایم جالب بود و دیگر اینکه خود شادی به‌دلیل اعتیادش و نگرانی مدامش برای به دست آوردن مواد در آن شرایط زلزله که همه گم‌وگور شده‌اند فرصتی برای اینکه خودش و پیرامونش را جور دیگری روایت کند ندارد. شادی وقت نوستالژیک شدن و به گذشته فکر کردن را ندارد، و شاید برای همین است که حتماً باید روایت زمان حال باشد.

چه مدت روی کتاب کار کردی؟ و دغدغه‌ات هنگام کار چیست؟

تقریباً سه‌سال نوشتن‌اش طول کشید. البته من از سال ۸۱، بعد از نوشتن رمان «نفرین‌ خاکستری»، به نوشتن رمانی با همین راوی یعنی آدمی مثل شادی فکر می‌کردم و یادداشت برمی‌داشتم. برایم مهم بود که رمانی بنویسم که راوی‌اش جوان باشد و در تهران زندگی کند و روابط و مناسباتی را داشته‌باشد که یک دختر جوان در تهران دارد. نوروز ۸۴ شروع به نوشتن کردم. البته وقفه‌هایی هم در نوشتن «نگران نباش» پیش آمد ولی درنهایت سال ۸۷ تمام شد. دغدغه‌های زیادی موقع نوشتن دارم؛ ولی موقع نوشتن «نگران نباش» عمده‌ترین دغدغه‌ام این بود که شخصیت شادی را به‌عنوان دختری که در سال‌های دهه‌ی ۶۰ در تهران متولد شده؛ بسازم. شخصیتی که به‌شدت با محیط اطرافش در تقابل و چالش باشد و منطق زندگی پدر و مادرش و بقیه‌ی آدم بزرگ‌های اطرافش را درک نکند و خودش هم منطق جدیدی برای زندگی نداشته‌باشد. بیشتر از هرچیز به بحران هویتی که شادی درگیرش شده‌است فکر می‌کردم. بحرانی که به‌نظرم یقه‌ی خودم و خیلی از اطرافیانم را گرفته.

چرا می‌نویسی؟

سؤال عجیبی است. خب، هر کسی کاری انجام می‌دهد، من هم می‌نویسم. فکر کنم چون کار دیگری بلد نیستم؛ می‌نویسم. البته موافقم که در ایران همیشه آدم باید انگیزه‌ای قوی برای نوشتن داشته‌ باشد تا به‌ کارش ادامه دهد. چون همانطور که همه می‌دانیم نوشتن و چاپ کردن رمان کاری نیست که بشود از طریقش گذران زندگی کرد و خلاصه آدم نمی‌تواند با در‌آمدش زندگی کند، به‌خصوص که نمی‌شود روی هیچ‌چیز حساب کرد و به سادگی ممکن است کتابت توقیف شود یا مجوز نگیرد و یا....که کلاً باعث می‌شود نتوانی روی درآمدت به عنوان یک نویسنده حساب کنی. بنابراین نمی‌توانم ادعا کنم که نوشتن شغل‌ام است. ولی می‌توانم بگویم شاید تنها کاری است که واقعاً‌ ازش لذت می‌برم. هرچند که وسط‌های نوشتن «نگران نباش» اینقدر حالم بد بود که فکر می‌کردم احمق‌ترین آدم دنیا هستم که فکر کرده‌ام از نوشتن لذت می‌برم ولی خب... این حس‌ها زودگذرند و مال مواقعی است که آدم حالش خیلی بد است. روی‌هم‌رفته فکر می‌کنم لذتش بیش‌تر از لحظه‌های تلخش است. من موقع نوشتن احساس شعف می‌کنم و همیشه با شعف می‌نویسم چون از اینکه یک منقاش بردارم و ته و توی احساسات و افکار و انگیزه‌هایم را در زندگی بیرون بکشم، کیف می‌کنم.

Share/Save/Bookmark

 
 

علاء‌الدين بروجردی، رئيس کميسيون امنيت ‌ملی و سياست خارجی مجلس ايران خبرهای رسانه‌های خارجی درباره کمک‌های ايران به افغانستان را «کذب» خواند و گفت اين کمک‌ها قانونی بوده است.

به گزارش خبرگزاری‌های ايران، خبر کمک مالی دولت ايران به مسئول دفتر حامد کرزی، رئيس جمهوری افغانستان، امروز نيز موضوع بحث در مجلس اين کشور بود.


علاء‌الدين بروجردی

قدرت‌الله عليخانی، نماينده قزوين در اين‌باره در مجلس سخن گفت و اعلام کرد مسئول دفتر کرزی دريافت کمک نقدی از ايران را تأييد کرده است.

علاء‌الدين بروجردی، نماينده بروجرد پاسخ داد: «نبايد از تريبون مجلس مطالبی که منطبق بر واقعيت نيست، مطرح شود.»

بروجردی انتشار اين خبر توسط روزنامه نيويورک تايمز را «دروغ» و در راستای «برهم زدن روابط ايران و همسايه‌ها» دانست

رئيس کميسيون امنيت ‌ملی و سياست خارجی مجلس گفت «حامد کرزی اعلام کرده در پاکی و صداقت رئيس دفترش ترديدی ندارد و مطالب منتشر شده توسط رسانه‌ها را تکذيب می‌کند. وی اعلام کرده تمامی کمک‌های ايران به افغانستان در چارچوب معاهدات و قراردادهای رسمی صورت می‌گيرد.»

بروجردی انتشار اين خبر توسط روزنامه نيويورک تايمز را «دروغ» و در راستای «برهم زدن روابط ايران و همسايه‌ها» دانست.

وی تأکيد کرد: «در گذشته نيز مجلس برای کمک به کشورهای همسايه از جمله افغانستان مبالغی را تصويب کرده است. اين کمک‌ها همواره انجام می‌شد.»

قدرت‌الله عليخانی در پاسخ بروجردی گفت مخالف کمک به ساير کشورها نيست اما «کمک نبايد از طريق رئيس دفتر صورت گيرد، به‌منظور اين‌که دشمنان سوء استفاده نکنند، بايد کمک‌ها از طريق قوانين و مقررات و در چارچوب موازين قانون اساسی اعطا شود.»

شهاب الدين صدر، رئيس جلسه مجلس در پاسخ گفت: «صدور کمک‌ها در قالب چارچوب‌ها و مصوبات صورت گرفته است.»

روز گذشته نيز هفت نماینده مجلس ایران خواهان حضور منوچهر متکی، وزیر امور خارجه این کشور در مجلس و پاسخ‌گویی وی در اين‌باره شدند.

این نمایندگان اصلاح‌طلب مجلس، با طرح سوال از متکی پرسیدند که ایران بر اساس چه قانونی و به دستور چه مراجعی به دفتر رئیس‌جمهور افغانستان پول نقد پرداخت کرده است.

روزنامه آمریکایی نیویورک ‌تایمز در شماره یکشنبه دوم آبان‌ماه جاری خود خبر داده بود که محمدعمر داوودزی، رئیس دفتر رئیس‌جمهور افغانستان از فداحسین مالکی، سفیر ایران در کابل پول نقد دریافت کرده است.

سفارت ایران در افغانستان در نخستین واکنش به این خبر، آن را «شایعاتی» خواند که برای «مشوش ساختن اذهان عمومی و مغشوش کردن روابط دو کشور» منتشر می‌شوند.

اما دو روز پيش حامد کرزی تأييد کرد که رئيس دفتر وی پول نقد از ايران دريافت کرده اما گفت که اين پول به صورت «قانونی» بوده است.

کرزی افزود آن‌ها همه‌ساله يک يا دو بار ۵۰۰ تا ۷۰۰ هزار يورو کمک می‌کنند و در امور دفتری به مصرف می‌رسانند.

رامین مهمان‌پرست، سخنگوی وزارت امور خارجه ایران در نشست مطبوعاتی روز گذشته گفت که کمک‌های ایران به افغانستان از زمان دولت محمد خاتمی، رئیس‌جمهور پیشین ایران آغاز شده و تا اکنون ادامه داشته است.

همچنین فلیپ کراولی، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا درباره پرداخت پول نقد توسط ایران به افغانستان گفت: «با توجه به سابقه ایران در بی‌ثبات کردن کشورهای همسایه‌اش، ما در انگیزه ایران تردید داریم.»

Share/Save/Bookmark

 
 

حجت‌الاسلام علی سعيدی، نماينده آيت‌الله خامنه‌ای در سپاه پاسداران گفت « دشمن بهترين راه برای براندازی را امروز دموکراسی قرار داده است و از درون نظام يارگيری می‌کند.»

به گزارش خبرگزاری‌های ايران، حجت‌الاسلام سعيدی که در «همايش بررسی و مقابله با جنگ نرم» سخن می‌گفت، اظهار داشت: «همواره دو ديدگاه در مقابل هم وجود داشته که در انقلاب اسلامی يکی مبتنی بر اسلام ناب محمدی و ديگری اسلام ليبرالی و همراه با تساهل و تسامح بوده است.»


سعيدی، مهدی بازرگان، اولين نخست‌وزير ايران پس از انقلاب و نهضت آزادی را نمايندگان «اسلام ليبرالی» خواند و گفت: «بازرگان مشروعيت خود را از طرف مردم می‌دانست در حالی که امام آن را از خدا می‌دانست.»

وی حزب جمهوری اسلامی و مجمع روحانيون مبارز را نيز دچار دوگانگی ميان «مشروعيت الهی» و «مشروعيت مردمی» دانست.

سعيدی: ما در عرصه بين‌المللی اقتداری داشتيم اما اين جريان فتنه ضربه سنگينی را به نظام وارد کرد

نماينده آيت‌الله خامنه‌ای در سپاه در توضيح بيشتر به نظرات آيت‌الله منتظری پرداخت و گفت: «يک ديدگاه می‌گويد همان اختيارات پيامبر و ائمه معصوم را ولی فقيه نيز دارد، اما آقای منتظری می‌گويد خير.»

حجت‌الاسلام سعيدی با بيان اين‌که «دشمن» نيروهای خود را از داخل کشور انتخاب می‌کند، گفت: «شاهديم که در هر انتخاباتی دشمن دقيقأ از تفکر و جريان سکولار و ليبرال برای اهداف خود استفاده کرده است.»

وی حوادث پس از انتخابات بحث‌برانگيز دهمين دوره رياست جمهوری در ايران را در حدی دانست که «حيثيت نظام را زير سوال برد و حتی کشورهای کوچک نيز زبان در آوردند.»

سعيدی افزود: «ما در عرصه بين‌المللی اقتداری داشتيم اما اين جريان فتنه ضربه سنگينی را به نظام وارد کرد.»

مقامات دولتی در ايران وقايع پس از انتخابات اخير را «فتنه» و معترضان به نتايج آن را «فتنه‌گر» می‌نامند.

وی در انتها تأکيد کرد: «برای تشخيص حق نبايد به چهره‌های گوناگون مراجعه کرد، زيرا محور نظام ولی فقيه است.»

Share/Save/Bookmark

 
 

شماره ششم جنگ زمان، فصل‌نامه ادبیات، فرهنگ و هنر منتشر شد. این شماره به منصور خاکسار، شاعر تبعیدی که فروردین ماه گذشته در لس‌آنجلس خودکشی کرد اختصاص دارد.

شماره ششم جنگ زمان، ویژه منصور خاکسار و به سردبیری منصور کوشان، زیر نظر خسرو دوامی، داستان‌نویس مقیم آمریکا انتشار یافت.


ششمین شماره جنگ زمان به منصور خاکسار، شاعری که در تبعید خودکشی کرد اختصاص دارد

ششمین شماره جنگ زمان به منصور خاکسار و سویه‌های گوناگون زندگی و آثار این شاعر ایرانی که در فروردین ماه گذشته در۷۱ سالگی به زندگی خود پایان داد اختصاص دارد.

منصور کوشان در سرمقاله این شماره جنگ زمان می‌پرسد: «آیا مرگ منصور خاکسار به‌عنوان یک شاعر همیشه در صحنه، اعتراض ژرفی به بود منفعل همه ما نیست؟ آیا اگر او را دریافته بودیم، به ژرفای جستارها و شعرهای او رسیده بودیم، با او همدلی کرده بودیم، باز هم مرگ را به زندگی ترجیح می‌داد؟»

نسیم خاکسار، داستان‌نویس نام‌آشنا در این شماره جنگ زمان با مقاله‌ای به‌یادماندنی به کودکی، مراحل رشد و دنیای شعری برادر از دست‌رفته‌اش پرداخته است

خسرو دوامی، داستان‌نویس مقیم آمریکا از میان نامه‌های به جا مانده از منصور خاکسار سه نامه را برگزیده و در این شماره جنگ زمان منتشر کرده است. منصور خاکسار این نامه‌ها را به جهانگیر باقری‌پور، همسر خواهرش و یکی از اعضای چریک‌های فدایی خلق ایران که در درگیری با مأموران ساواک کشته شد، نوشته است.

«نمادها و نشانه‌های بازسازی شده در بوف کور» مقاله‌ای است در نقد بوف کور، رمان معروف صادق هدایت که منصور خاکسار سال‌ها پیش نوشته و اکنون در جنگ زمان تجدید چاپ شده است.

ملیحه تیره‌گل، پژوهشگر تبعیدی و نویسنده اثر پژوهشی «ادبیات تبعید» در مقاله‌ای به دنیای شعری منصور خاکسار پرداخته و دکتر علی‌رضا زرین، شاعر مقیم آمریکا و استاد دانشگاه در «آسیب‌شناسی مفهوم مرگ» اشعار منصور خاکسار را از نظر «مرگ‌خواهی» شاعر و نشانه‌هایی از حضور مرگ در شعر او بررسی کرده است.

بهروز شیدا، پژوهشگر و منتقد ادبی مقیم سوئد، منظومه «سحرخیزان» سروده منصور خاکسار را با شعر «چند نقطه دیگر» و وصیت‌نامه شاعر بررسی کرده و از آنجا به آنچه که او رنج شاعر می‌نامد راه برده و همه این رنج را پیش چشمان خوانندگان قرار داده است.

«مرد واژه‌های اندک و اندیشه روشن» نوشته کوشیار پارسی، داستان‌نویس و مترجم که در تبعید هلند به‌سر می‌برد از دیگر مقالات انتقادی این شماره جنگ زمان است.

ناصر کاخساز، ناصر پاکدامن، رضا علامه‌زاده، عباس خاکسار، ناصر رحمانی‌نژاد، پرویز قلیچ‌خانی و علی نگهبان هر یک مقالات و خاطراتی درباره منصور خاکسار منتشر کرده‌اند.

نسیم خاکسار، نویسنده سرشناس تبعیدی در مقاله‌ای تأثیرگذار با عنوان «روییدن آن سوتر از فصول» به زندگی و شعر برادر از دست‌رفته‌اش پرداخته است. وی در مقدمه مقاله‌اش یادآور می‌شود: «وقتی به منصور فکر می‌کنم، از یک سو او را چون برادری می‌بینم که سال‌ها با هم زندگی کرده‌ایم و دوره‌های زندگی‌اش از کودکی تا بزرگی برابر چشمم می‌آیند و از سویی دیگر به او چون شاعری نگاه می‌کنم که در نوشتن شعر به استقلالی در زبان و اندیشه رسیده بود.» خاکسار در این مقاله به هر دو این سویه‌ها می‌پردازد و تصویری روشن و در همان حال از نظر عاطفی تأثیرگذار از کودکی، مراحل رشد و دنیای شعری شاعر به‌دست می‌دهد.

در ششمین شماره جنگ زمان همچنین اشعاری از فریبا صدیقیم، شمس لنگرودی، شیدا محمدی، پرویز زاهدی، مجید نفیسی، یاشار احد صارمی، شایان افشار، روشنک بیگناه، حسن صفدری و منصور خاکسار و داستان‌هایی از بیژن بیجاری و منصور کوشان منتشر شده است.

«من به سکوت هرگز نیندیشیده‌ام» عنوان مصاحبه ملیحه تیره‌گل با منصور خاکسار است که ششمین شماره جنگ زمان را به پایان می‌رساند.

منصور خاکسار در سال ۱۹۹۰پس از تحمل یک دوره زندان از ایران گریخت و به آمریکا پناه آورد. او در لس‌آنجلس زندگی می‌کرد و هنگام مرگ ۷۱سال داشت. منصور خاکسار از اعضای کانون نویسندگان ایران و کانون نویسندگان ایران در تبعید و از مبارزان سیاسی و چهره‌های ادبی سرشناس بود.

جنگ زمان با سردبیری منصور کوشان، نویسنده و نمایشنامه‌نویس تبعیدی مقیم نروژ در سال چهار شماره منتشر می‌کند و بهای آن معادل ۲۰ دلار، آمریکا و یکی از نشریات معتبر در تبعید است.

Share/Save/Bookmark

 
 

فضای عقلانی
سرمقاله امروز روزنامه آرمان با عنوان «باید‌ من بودن‌ را كنار گذاشت» در مورد وضعیت سیاسی و اقتصادی کنونی ایران و راهکار برون‌رفت از آن است.

در این سرمقاله می‌خوانیم: «دوستانی كه از ابتدای انقلاب اسلامی با انقلاب همراه بودند و امروز هم با همان روش و ایده همراه انقلاب هستند، دوستان انقلابند. بازشناسی اصول و ملاک‌های انقلاب ضروری است. امام همواره در طول انقلاب اسلامی بر مردم‌گرایی، وحدت، دشمن‌شناسی و قانون‌گرایی تأكید داشتند.»

نویسنده این سرمقاله افزوده: «نظام باید در تحقق مطالبات عمومی كارآمد باشد و كاركنان و مدیران دولت در این زمینه نقش زیادی دارند. حق نداریم مسائل را كوچک‌نمایی یا بزرگ‌نمایی كنیم. باید واقع‌بین بود و ضعف‌هایی كه احیاناً به خودمان برمی‌گردد را نباید به دشمن نسبت داد.»

به‌باور نویسنده سرمقاله: «باید من بودن را در فضای سیاسی كنار گذاشت. نیاز فضای سیاسی فعلی كشور این است كه فضای عقلانی توأم با تدبیر در كشور حاكم شود و اولین دستاورد فضای عقلانی این است كه از تمام ظرفیت‌های كشور با گرایش‌های مختلف برای حل مشكلات استفاده كنیم.»

نویسنده سرمقاله آرمان در پایان نوشته است: «در بخش اقتصادی به‌دلیل عدم استفاده از تمام ظرفیت‌های نظام، منابع بسیاری هزینه كرده‌ایم ولی به جای اینكه دست‌آورد داشته‌ باشیم، متأسفانه حتی دست‌آوردهای قبلی با مشكل روبرو شده‌اند. در بخش نفت، گاز و انرژی با مشكلاتی در سال‌های آینده رو به رو هستیم و همچنین در زندگی مردم با گرانی و بیكاری روبه‌رو هستیم و در این شرایط به نظر هر انسان دلسوز نسبت به جمهوری اسلامی ایران باید كاری انجام دهیم. یعنی تلاش كنیم تا فضای عقلانی توأم با تدبیر در كشور حاكم شود. باید منیت‌ها را كنار بگذاریم. نیاز شرایط فعلی حفظ سرمایه‌های انقلاب با كمک و یک‌دلی، یک‌رنگی و گذشت است.»

متن کامل سرمقاله

قانون‌گریزی
سرمقاله امروز روزنامه تهران امروز با عنوان «آزمون قانون‌مداری » در مورد اختلافات دولت و مجلس بر سر اجرای قوانین است.

در این سرمقاله آمده است: «با رجوع به تاریخ معاصر ایران پی می‌بریم که یکی از مهم‌ترین آرزوها و دغدغه‌های ملت ایران در طول بیش از ١٠٠ سال اخیر دست‌یابی به حکومتی مبتنی بر قانون بوده است. انقلاب مشروطه به عنوان نخستین حرکت عظیم ملت ایران برای تعیین سرنوشت خود در دوران معاصر، در راستای چنین هدفی شکل گرفت. این انقلاب هر چند با هدف تحقق این آرزو به پیروزی رسید اما ملت ایران هیچ‌گاه در تمام دوران پس از مشروطه تا انقلاب اسلامی طعم کام‌یابی در این آرزوی دیرین را نچشید.»

این سرمقاله افزوده: «امروز هر چند که در میان سطوح گوناگون جامعه و لایه‌های اجتماعی با معضل و چالشی جدی به نام قانون‌گریزی روبه‌رو هستیم، اما ابعاد این معضل آن هنگام وسیع‌تر و بغرنج‌تر می شود که شاهد رواج این آفت و بیماری در میان متولیان قانون باشیم.»

در ادامه سرمقاله تهران امروز آمده است: «چند سالی است که افکار عمومی جامعه شاهد نوعی کشاکش پیرامون مسأله رعایت قانون در میان دو نهاد متولی این امر یعنی مجلس شورای اسلامی به عنوان اصلی‌ترین مرجع قانون‌گذاری در کشور و قوه مجریه به عنوان اصلی‌ترین نهاد مجری قانون هستند.»

سرمقاله افزوده است: «مجادلات میان این دو نهاد متولی قانون در کشور سرانجام تا آنجا بالا گرفت که رهبر معظم انقلاب کمیته‌ای را برای حل و فصل این اختلافات تعیین نمودند. تدبیر به موقع رهبری باعث شد تا این اختلافات بیش از این گسترش نیافته و به معضلی لاینحل تبدیل نشود. اکنون که با سرانگشت تدبیر رهبری به این اختلافات پایان داده شده است، انتظار و توقع ملت از همه مسئولین امر این است که به نتیجه این گزارش احترام گذاشته و بیش از این مصالح نظام را قربانی این اختلافات خودساخته نسازند.»

متن کامل سرمقاله

سایر مطبوعات:
سرمقاله امروز روزنامه ابتکار با عنوان «موتورسیکلت‌ها و حجله‌ها»

سرمقاله امروز روزنامه مردم سالاری با عنوان «هدفمندسازی یارانه‌ها و بخش خصوصی»

سرمقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد با عنوان «ستاره اقبال كشورها در دست‌های چین»

Share/Save/Bookmark

 
 


آرمان
● معاون پارلمانی رئیس‌جمهور: هدفمندكردن یارانه‌ها سیاسی شده است
● احمدی‌نژاد و مورالس فوتبالیست شدند؛ گلزنی احمدی‌نژاد با پاس گل مورالس
● دادستان تهران: سارا شورد گفته برمی‌گردد
● وزیراطلاعات: باید در اینترنت فضای امنیت اطلاعاتی به‌وجود بیاوریم

ابتکار
● آیت‌الله‌ خامنه‌ای: ادامه بی بصیرتی غیرقابل قبول است
● حمله جدید به هاشمی رفسنجانی در مجلس
● ادامه ابهام در وضعیت رقیب خاموش اصول‌گرایان؛ آیا اصلاح‌طلبان به بن‌بست رسیده‌اند؟
● خون به قلب نیروگاه بوشهر رسید

ایران
● رهبر انقلاب: تداوم بی‌بصیرتی برخی افراد قابل قبول نیست
● وزیر اطلاعات فاش كرد: ناگفته‌های دستگیری ریگی و خط‌دهی منافقین به مجلس ششم
● دو پرونده جاسوسی در راه دادگاه
● دستیار ارشد رئیس‌جمهور: ایران مانع از تحقق اهداف غرب در خاورمیانه شده است

تهران امروز
● مقام رهبری: حادثه ٧٨ وفتنه ٨٨ برنامه‌ریزی دشمن بود
● تمجید فیلسوف از حكیم
● معرفی جرم‌خیزترین استان‌های كشور
● ایران‌خودرو بألاخره به كاركنانش رسید

جام جم
● رهبر انقلاب: استكبار واقعیت‌های كشور را وارونه جلوه می‌دهد
● انتقال سوخت به قلب رآكتور نیروگاه اتمی بوشهر
● بحث بر سر اجباری شدن آزمایش ایدز قبل از ازدواج
● گرایش رانندگان به گازسوز كردن غیراستاندارد خودروها

دنیای اقتصاد
● صندوق بین‌المللی پول گزارش داد؛ روایت خارجی از رشد اقتصاد ایران
● تزریق سوخت به قلب نیروگاه اتمی بوشهر
● ساخت‌وساز با معماری غربی در تهران ممنوع شد
● به اتهام کشتار شیعیان؛ طارق عزیز به اعدام محکوم شد

رسالت
● رهبر انقلاب: فتنه سال گذشته براندازی بود
● حكم اعدام ‌طارق عزیز ‌صادر شد
● بازگشت شمسایی به تیم ملی فوتسال
● دادستان تهران: هفت پرونده جاسوسی در دست بررسی است

کیهان
● رهبر انقلاب تبیین کرد؛ عافیت‌طلبی و منافع شخصی، علت سكوت برخی خواص در فتنه ٨٨
● دادستان تهران: قرار نیست به كسانی كه آبروی نظام را ریخته‌اند، عفو بدهیم
● هاشمی رفسنجانی: وقتی پای امتحان پیش می‌آید باید از عشق زن و فرزند بگذریم
● گرگ‌های انگلیسی این بار با گریم یورونیوز

مردم‌سالاری
● امیر قطر در لندن: اوباما یک بار دیگر برای گفت‌وگو با ایران تلاش کند
● پورمحمدی در دانشگاه امیر کبیر: احمدی‌نژاد مستندات مناظره‌های انتخاباتی را تاکنون ارائه نکرده است
● مقام رهبری: تداوم بی بصیرتی غیرقابل قبول است
● نماینده ولی فقیه در سپاه: سپاه در انتخابات دخالت نداشته است

گفت‌وگوی‌های روز:
● روزنامه مردم سالاری در شماره امروز خود گفت‌وگویی با «دکتر هادی خانیکی» منتشر کرده است.

Share/Save/Bookmark

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به zamaneh-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به zamaneh@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته