-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ مهر ۹, جمعه

Latest news from Radio Zamaneh for 10/01/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

در فاجعه یازده سپتامیر چه کسانی گناهکارند؟ آیا تنها کسانی که مستقیما در این جنایت دست داشته‌اند، مقصرند؟ مفهوم گناهکاری چیست؟ پژواک دینی این پرسش خود نشان‌دهنده این واقعیت است که ریشه‌های تأمل اخلاقی ما به ادیان ابراهیمی باز می‌گردد. این تأمل می‌کوشد مؤمنان را در برابر خدایی واحد مسئول بداند. خدا تجلی فرارونده همان جمع است. پس تأملی اخلاقی که ریشه‌هایی در دین دارد، می‌کوشد فرد را در برابر جمع و همچنین جمع را در برابر خودش مسئول بداند. هنگامی که خدا عهدی با قوم خود می‌بندد، در واقع این خود جمع است که بار مسئولیتی را به دوش گرفته است.

پس از پایان جنگ جهانی دوم و جنایت‌های دهشت‌بار آلمان نازی کارل یاسپرس انگشت اتهام را رو به تک‌تک آلمانیان گرفت. فضای سال‌های پس از جنگ به گونه‌ای بود که بسیاری در آلمان از زیر بار مسئولیت شانه خالی می‌کردند. خیلی ساده می‌پرسیدند: به ما چه؟ مگر ما در این جنایت‌ها نقشی داشته‌ایم؟ یاسپرس خیلی زود و به گونه‌ای بسیار رادیکال «همه» آلمانی‌ها را مقصر دانست. در این‌جا شرح بسیار کوتاهی از بحث یاسپرس به دست می‌دهیم و سپس به موردی می‌پردازیم که به ما مربوط می‌شود: یازده سپتامبر و دیگر جنایت‌هایی که مسلمانان بنیادگرا در جهان انجام می‌دهند. آیا بار گناه این جنایت‌ها به دوش همه مسلمانان است؟

۱
پس از پایان جنگ و شکست آلمان در شهرها و روستا‌های آلمان، ضدنازی‌ها عکس‌هایی بر در و دیوار می‌چسبانیدند و زیر آن می‌نوشتند: مقصر شما هستید! یاسپرس در کتاب «مسئله گناهکاری»1 (Die schuldfrage) که مجموعه‌ای از سخنرانی‌های اوست، به این مسئله می‌پردازد.

یاسپرس چهار نوع گناهکاری را از همدیگر تمیز می‌دهد:

۱) گناهکاری جنایی. شامل کسانی می‌شود که مستقیما در جنایات رژیم نازی نقش داشته‌اند.
۲) گناهکاری سیاسی. رهبران و تصمیم گیرندگان سیاسی و کسانی را که به ایشان رأی داده‌اند شامل می‌شود.
۳) گناهکاری اخلاقی. هر انسانی مسئول کنش‌هایی است که از او سر زده است. کسانی که به طور شخصی به نازی‌ها کمک کرده‌اند یا یهودی را لو داده‌اند و مشارکت‌هایی از این دست داشته‌اند مقصراند.
۴) گناهکاری متافیزیکی. هر انسانی تنها در همبستگی با دیگران موجودیت می‌یابد. هنگامی که شخصی کشته می‌شود صدای درون ما می‌گوید او کشته شده است، در حالی که تو هنوز زنده‌ای. تو گناهکاری. سرنوشت او می‌توانست سرنوشت تو باشد. تو در قبال مرگ او مسئولی، چرا که می‌توانستی کارهایی بکنی که او کشته نشود. حتی اگر تلاش تو با شکست مواجه می‌شد باید اقدامی می‌کردی.

بر این اساس یاسپرس در هر چهار مورد آلمانی‌ها را مقصر می‌داند. آلمانی‌هایی که مستقیما در جنایت‌ها نقش داشته‌اند، رهبران سیاسی، و کسانی که به نازی‌ها کمک می‌کردند. اما مورد چهارم از سه مورد دیگر شگفت‌آورتر است: یاسپرس می‌گوید این «آلمان» است که باید مسئولیت این گناه را به گردن گیرد و این آلمان در تک‌تک آلمانی‌ها حضور دارد.

او از «گناه جمعی» آلمانیان سخن می‌گوید. این گناه جمعی است که حتی تنها محدود به دوره تاریخی یاسپرس نمی‌شود. نسل‌های آینده هم به این اعتبار که آلمانی هستند به همان اندازه در این «گناه جمعی» نقش دارند. گناه جمعی از نظر یاسپرس در آگاهی فردی نیز حضور دارد و باید داشته باشد. بنابراین گناهکاری آلمانیان تنها محدود به کسانی نمی‌شود که با نازی‌ها همکاری می‌کنند یا با آن‌ها موافق بودند. این گناهکاری جمعی حتی شامل کسانی می‌شود که مخالف نازیسم بوده‌اند. (از جمله خود یاسپرس)

پیر ویدال ناکه تاریخدان برجسته فرانسوی در مقدمه‌ای که بر ترجمه فرانسه کتاب یاسپرس نوشته است، می‌پرسد چگونه می‌توانیم پروژه یاسپرس را ادامه دهیم؟ بحث یاسپرس منحصرا درباره آلمان است. آیا این نوع گناهکاری جمعی به آلمان نازی و به دوره تاریخی خاصی محدود می‌شود؟ در آلمان دهه هشتاد بسیاری از تاریخ‌دانان راست‌گرا چنین نظری داشتند. ویدال ناکه ـ که در سال نود میلادی این مقدمه را نوشته است ـ به «مشاجره تاریخدانان» در آلمان و همچنین موضع یورگن هابرماس اشاره می‌کند. هابرماس پیرو استادش آدورنو معتقد است چیزهایی از نازیسم و فاشیسم هنوز ادامه دارد و ما باید علیه آنها مبارزه کنیم.

ویدال ناکه برای مخاطبان فرانسوی خود تجربه جنگ الجزایر را مثال می‌زند و تاکید می‌کند که ابعاد کوچکتر جنایت ارتش فرانسه در الجزایر در مقایسه با جنایت نازی‌ها چیزی از «گناهکاری جمعی» فرانسویان نمی‌کاهد. وی اشاره می‌کند که گسستی از سال چهل و پنج میلادی وجود ندارد. عناصری از همان وضعیت به شکل محدودتر امروز هم وجود دارند. پس در پروژه یاسپرس اکنونیتی صریح و قدرتمند وجود دارد و می‌بایست پروژه او را بسط داد.

۲
تروریسم اسلامی یکی از فاجعه‌بارترین پدیده‌های جهان ماست. یازده سپتامیر تنها نماد این فجایع است. کسانی که در این فاجعه و جنایت‌های دیگر نقش داشته‌اند، یا کمک سیاسی و مالی به این جنایت‌ها می‌کنند یا مسلمانانی که از سرکوب مردم در خیابان‌های تهران خوشحال می‌شوند، افراط‌گرایانی که به نفع جنایت‌های تروریستی تظاهرات می‌کنند، یا کتاب می‌نویسند همه گناهکارند.

اما گناهی جمعی و متافیزیکی فرای گناهکاری جنایی، اخلاقی و سیاسی متوجه «همه» مسلمانان است. حتی متوجه انبوه مسلمانانی که صادقانه با تروریسم و نفرت‌پراکنی مخالف هستند. کسانی که این جنایات را انجام می‌دهند همان عقایدی را دارند و همان هویتی را دارند که بقیه معتقدان به اسلام. مسلمانان باید بار گناهکاری جمعی خود را در عملیات تروریستی بر عهده گیرند و مداوما این را از خود بپرسند که چه چیزهایی در اسلام منتهی به چنین فجایعی می‌شود؟ آنان می‌بایست این گناه جمعی را به عنوان اعضای دین اسلام ـ هویتی که به وسیله‌ای برای اعمال خشونت، ظلم و ستم بدل شده است ـ بپذیرند. اسلام به عنوان هویتی کلی در نفس فردی هر مسلمانی حضور دارد. هر ظلمی به نام اسلام مسئله همه مسلمانان است.

مسلمانان می‌بایست تروریسم و ظلمی را که به نام اسلام بر انسان‌ها روا داشته می‌شود تبدیل به نوعی Schuldfrage کنند. به عبارت دیگر مسئله گناهکاری خود را در این جنایت‌ها و ستم‌ها به پرسش بگذارند. این پرسش هم فردی و هم عمومی باید باشد.

آیا این پرسش ما را از ایمان مذهبی دور می‌کند؟ مفهوم گناه چنان که در آغاز این نوشته گفته شد، دینی است. گناه چیزی فراتر از اشتباه یا خطا است. در مفهوم دینی گناه همواره جمع یا شکل فرارونده‌اش ـ خدا ـ حضور دارد. خطا می‌تواند اشتباهی فردی باشد اما گناه همواره با خدا مرتبط است. گناه نقض عهد با خدا ـ جمع است. «صندوق عهد خداوند» برای قوم یهود تجلی واقعی این عهد بوده است.

احساس گناه دینی معنایی فعال درون خود دارد: شخص گناهکار در صدد بازگشت از راه خلاف خود بر می‌آید. او می‌کوشد با شر مبارزه کند. هنگامی که شری رخ می‌دهد و هنگامی که ما با شر هویتی مشترک داریم، نخستین و مهمترین شکلی که می‌توانیم جدایی خود را با شر نشان دهیم این است که گناهکاری جمعی خود را بپذیریم. این پذیرش گناه در واقع به معنایی شورشی علیه شر است. اوج تمایزی است که ما می‌توانیم میان خود و شر برقرار کنیم. اما اگر بگوییم: به ما مربوط نیست. آنان از ما نیستند. به این معنا است که به شرـ شری که به هویت ما مربوط می‌شود ـ بی‌اعتنا هستیم و در برابرش منفعل. و در تنیجه همدست شر هستیم.

بهترین راه برای این که مسلمانان خود را از خشونت اسلامی متمایز کنند پذیرفتن بار گناه جمعی فاجعه یازده سپتامبر و جنایت‌های مشابه است. پذیرفتن گناه به معنای فعالیت علیه شر است. در نظر بگیرید اگر با هر عملیات تروریستی در شهرهای مهم اسلامی تظاهرات مخالفی بر پا می‌شد. یا مهمتر در نظر بگیرید اگر کسی مانند یاسپرس در جهان اسلام می‌توانست در سطحی فلسفی بارگناه خشونتی را که اسلام می‌زاید برعهده بگیرد. آیا مسلمانان در جهان چهره دیگری نداشتند؟ از آن مهمتر آیا هژمونی دولت‌ها و گروهای تروریست همچنان قوی می‌بود؟ البته پذیرفتن بار گناه جمعی تنها به خاطر این اهداف نیست، بلکه مسولیتی است در خود و ارزشی ذاتی دارد. هر فردی بدون هیچ چشم داشتی باید گناهان جمعی را بپذیرد.

یکی از تجلیات این پذیرش گناه وارسی کل فرهنگ اسلامی‌ست: ما باید کیفرخواستی علیه کل این فرهنگ فراهم کنیم و همه زوایایش را به درستی واررسی کنیم. باید بیماری خشونت را تا دورترین ریشه‌هایش پی بگیریم. باید بپرسیم چه عناصری در اسلام منجر به این همه خشونت و تبعیض و ستم می‌شود؟ پذیرش گناه و به گردن گرفتن تقصیر البته به این معنا نیست که مسولیت دیگران کوچک شمرده شود. در پیدایش القاعده دولت امریکا هم نقش داشته است، اما هر کسی باید از هویت خود شروع کند.

تصویر فعلی مسلمانان در جهان ما و همچنین در ایران چندان امیدوار کننده نیست. مثلا پناه بردن به توجیهات سخیفی از این دست که "مگر دولت‌های سکولار جنایت نمی‌کنند؟"‌، "چرا اسرائیل نباید گناهان خود را بپذیرد؟" و غیره چشم‌انداز روشنی از شجاعت اخلاقی مسلمانان به دست نمی‌دهد.

مسلمانان یک بار باید فقط و فقط به مسولیت خود و گناه جمعی خود در خشونت و ظلم موجود در جهان نظر کنند. آنان تنها با طرح و تامل در Schuldfrage می‌توانند به راستی از شر همه‌ی این جنایت‌ها برائت جویند.

نخستین نشانه بلوغ و تکوین نفس اخلاقی پذیرش مسولیت است. غیاب این مسولیت یعنی فقدان نفس اخلاقی. همه ما باید از شجاعت رشک برانگیز و جسارت اخلاقی بی‌مثال آلمانی‌هایی همچون یاسپرس بیاموزیم.

Share/Save/Bookmark

1. K. jaspers, la culpabilité Allemagne, traduction : Jeanne Hersch, minuit 1990


 
 

حسین علیزاده نوازنده و آهنگساز ایرانی همیشه در جست‌وجوی راه‌های تازه‌ای برای نوآوری در موسیقی سنتی است. این که نوآوری‌های او تا کجا مورد تأیید موسیقی‌دانان سنتی از یک‌سو، و مورد توجه جمع شنوندگان از سوی دیگر قرار گرفته است، آن قدر اهمیت ندارد که نفس اندیشیدن و کوشیدن برای نوآوری.

Download it Here!

کوشش‌های علیزاده از این بابت تحسین‌برانگیز است که نوآوری را برای بقای موسیقی سنتی ضروری می‌داند و لحظه‌ای از اندیشیدن به آن غفلت نمی‌کند.

یکی از نوآوری‌های او ترکیب گوشه‌هایی از مقام‌های مختلف موسیقی سنتی و پدیدآوردن مقام‌های تازه است که اگرچه سروصدای سنت‌گرایان متعصب را درمی‌آورد، ولی نشان می‌دهد که شکل و شیوه‌ی ترکیبات و توالی گوشه‌ها در دستگاه‌های موسیقی ایرانی وحی مُنزل نیست و می‌توان از راه‌های اندیشیده‌ شده به توالی و ترکیب‌های دیگری نیز دست یافت.

علیزاده از جمله گوشه‌ی داد از دستگاه ماهور با گوشه‌ی بیداد از دستگاه همایون را پیوند زده و نامش را هم گذاشته است «داد و بیداد»، که شاید یک معنای تمثیلی هم برای روزگار ما داشته باشد.


حسین علیزاده

نوآوری دیگر علیزاده به‌کارگیری هم‌آوایی در آواز و تصنیف‌خوانی سنتی است. صداها در این هم‌آوایی دیگر همزمان نیستند. پس و پیش می‌شوند، بالا و پایین می‌روند، ولی در نهایت از یک هماهنگی صوتی درونی برخوردار باقی می‌مانند.

علیزاده از این راه محرومیت موسیقی سنتی را از صدای زن نیز تعدیل می‌کند. چون اگرچه استفاده از صدای زن در حوزه‌ی موسیقی ممنوع است، ولی اگر صدای زن از درون هم‌آوایی‌ها به‌گوش رسد، می‌توان آن را «مباح» تلقی کرد.

می‌بینید که کارگزاران فرهنگی جمهوری اسلامی چه مضحکه‌هایی به‌وجود آورده‌اند. به‌هرحال به تکه‌ای از هم‌آوایی‌های علیزاده گوش می‌کنیم که در تصنیفی به‌نام «راز نو» در دستگاه نوا و با متنی از مولوی به‌کار گرفته شده است.


The Beatles

پنجاه سال از آغاز کار بیتل‌ها و چهل‌ سال از جداشدن آنها از یکدیگر می‌گذرد. ولی جاذبه‌ی آنان همچنان در ذهن و احساس جوانان دیروز و امروز برجاست. امسال نیم‌ قرن پس از سال‌های زندگی آنان باز نام‌شان در رسانه‌ها برجسته شده و آلبوم‌های تازه‌ای از خوانده‌ها و نواخته‌های آنان به بازار فرستاده شده است. راز این جاذبه‌ی ماندگار را در کجا باید جست؟

پس از بیتل‌ها خیلی‌ها خواسته‌اند به این جاذبه دست پیدا کنند که شاید شایستگی آن را هم داشته‌اند، ولی حتما چیزی در این میانه کم داشته‌اند. در این باره بحث‌های اجتماعی ‌ـ فرهنگی بسیاری پیش آمده که جای مطرح کردنش در این برنامه نیست و فرصتی دیگر می‌طلبد.

آثار به‌جا مانده از بیتل‌ها را ولی در این دو سه دهه به شیوه‌های مختلف و با تنظیم‌های گوناگون بازخوانی و بازسازی کرده‌اند. ارکسترهای بزرگ سمفونیک به پیروی از تقاضای بازار، برخی از قطعات شهرت‌یافته‌ی بیتل‌ها را با سازآرایی‌های رنگین و تازه به اجرا درآورده‌اند. حتی با دستگاه‌های الکترونیکی مولد صدا نیز به سراغ آنها رفته‌اند. در هیچ‌ یک از این کارها ناموفق نبوده‌اند. بگذارید ما نیز یک بار به سراغ این مولدها برویم، ببینیم کار بیتل‌ها را چگونه از آب درآورده‌اند.

آهنگ معروف «دیروز» یعنی «yesterday» را می‌شنویم، از ساخته‌های مشترک جان لنون و پل مک کارتنی اعضای برجسته‌ی گروه بیتل‌ها که یکی به آن دنیا سفر کرده و دیگری هنوز خوشبختانه در این دنیا مانده است.

Share/Save/Bookmark

 
 


حسین درخشان

به گفته‌ی سازمان گزارشگران بدون مرز، حسین درخشان معروف به «پدر وبلاگ‌نویسی ایران» به نوزده‌سال و نیم زندان و پنج سال ممنوعیت از هرنوع فعالیت رسانه‌ای محکوم شده است.

وبلاگ‌نویس و روزنامه‌نگار سی‌وپنج ساله‌ی ایرانی‌ـ کانادایی متهم به همکاری با دولت‌های دشمن، تبلیغ علیه نظام اسلامی و توهین به مقدسات جمهوری اسلامی شده است.

Download it Here!

حسین درخشان که در سال ۲۰۰۰ تهران را ترک کرد و در تورنتوی کانادا مقیم شد، در سال ۲۰۰۶ با پاسپورت کانادایی‌اش به اسراییل رفت؛ کشوری که از سوی جمهوری اسلامی دشمن نامیده می‌شود.

کانادا و وزارت خارجه‌ی فرانسه، خواستار آزادی فوری وبلاگ‌نویس ایرانی‌ـ کانادایی شده‌اند.

فعالان حقوق بشر طوماری را از دیشب برای آزادی او روی فیس‌ بوک گذاشتند و هزاران نفر طی چند ساعت آن را امضاء کرده‌اند.

خانم ساندرین مورسیا فرانسوی، دوست و شریک زندگی حسین درخشان به شبکه‌ی یک سراسری تلویزیون فرانسه گفت که از شنیدن حکم سنگین محکومیت همسرش شوکه شده و خواستار همراهی وزارت خارجه فرانسه برای آزادی این وبلاگ‌نویس ایرانی شده است.

حسین درخشان از سال ۲۰۰۸ در زندان اوین زندانی است؛ همان‌جایی که دو روزنامه‌نگار دیگر کانادایی‌ـ ایرانی در آنجا زندانی بودند: زهرا کاظمی که در اثر جراحات وارده در اوین کشته شد و مازیار بهاری، روزنامه‌نگار نیوزویک که در سال ۲۰۰۹ آزاد شد.

سازمان گزارشگران بدون مرز در اطلاعیه‌ای که پس از اعلام محکومیت سنگین حسین درخشان صادر کرده، خواستار آزادی او و دیگر روزنامه‌نگاران و وبلاگ‌نویسان زندانی ایران شده است.

با رضا معینی، مسئول دنیای فارسی‌زبان این سازمان این پرسش را مطرح کرده‌ام: انتظار اعلام چنین محکومیت سنگینی را برای یک وبلاگ‌نویس در ایران داشتید؟

بدون شک کسی را متعجب نمی‌کند، اما تعجب اینجاست که این احکام به چه عنوان صادر می‌شوند. همان چیزی که ما در اطلاعیه گفتیم را تکرار می‌کنم: اگر یک جنگ داخلی در درون دستگاه‌های اطلاعاتی ایران نیست، این نوع احکام به چه دردی خواهد خورد؟ در قسمت اول آقای دادستان شروع می‌کنند به صحبت‌ کردن، نه تنها در این مورد، در چند مورد دیگر که حکم اعدام صادر خواهیم کرد. سپس این حکم اعدام را به احکامی خیلی غیر واقعی تبدیل می‌کنند که به نظر من فقط به درد همان جنگ درونی خودشان می‌خورد. خودشان می‌فهمند که منظور از این احکام چیست.

شما به جنگ داخل نظام اشاره کردید. در اطلاعیه‌‌ی سازمان گزارشگران بدون مرز هم پرونده‌ی حسین درخشان، به عنوان سناریویی ساخته شده از سوی مقام‌های امنیتی‌ـ قضایی ایران توصیف شده است. چرا؟

واقعیت این است که نه تنها حسین درخشان، بلکه همه‌ی وبلاگ‌نویسان ایران هیچ گناه و هیچ جرمی مرتکب نشده‌اند که بخواهند محاکمه و مجازات شوند. فارغ از این صحبت‌ها حسین درخشان با تعهد نزدیکان رییس جمهور ایران به این کشور بازگشته است. در آنجا قرار نبوده حسین درخشان بازداشت و اینگونه مجازات شود. طی بازجویی‌ها در عمل بخشی از بازجویی‌ها به مسئولین نظام برگشته است؛ مثل بقیه‌ی روزنامه‌نگاران و وبلاگ‌نویسانی که دستگیر می‌کنند که حتماً باید در مورد دیگر مسئولین تک‌نویسی کنند.

بازجویی‌های آقای درخشان در رابطه با مسئولینی است که امروز در حکومت هستند. علاوه بر همه‌ی اینها مدرکی که ما در رابطه با آقای وحید اصغری داریم و چندین مورد دیگر که آنها را هنوز طرح نکردیم، در رابطه با بازجویی‌ها و فشارهایی است که به دیگر وبلاگ‌نویسان آورده‌اند که حتماً باید بگویند که حسین درخشان جاسوس وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی است.

اگر این جنگی میان جناح‌ها و در اصل باندهای اطلاعاتی ایران نیست، چیست؟ چرا بازجویان سپاه پاسداران باید کسی را شکنجه دهند تا بگوید من جاسوس وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی هستم و یا برعکس؟ به این عنوان آنچه گذشته است، به‌طور مشخص فقط در چهارچوب جنگ داخلی درون همین باندهای اطلاعاتی نظام جمهوری اسلامی است.

در آخرین اطلاعیه‌ی سازمان گزارشگران بدون مرز از شخص محمود احمدی‌نژاد خواسته شده است برای آزادی این وبلاگ‌نویس اقدام کند. چرا از محمود احمدی‌نژاد این درخواست شده است؟ به دلیل این که همواره حسین درخشان از احمد‌ی‌نژاد دفاع می‌کرده و به همین دلیل هم مورد انتقاد شدید مخالفان رئیس دولت جمهوری اسلامی قرار گرفته بود.

بله، به هر صورت آن‌چه برای ما مهم است در رابطه با گزارشگران بدون مرز، دفاع از حقوق روزنامه‌نگاران و وبلاگ‌نویسان زندانی است. آن‌چه این وبلاگ‌نویسان و روزنامه‌نگاران فکر می‌کنند و اعتقاد دارند، ایدئولوژی، مذهب و نگاه سیاسی‌شان برای ما مهم و ارجح نیست. آن‌چه مهم است حقوق‌ آنهاست. آقای حسین درخشان بدون شک در وبلاگش از سیاست‌های آقای احمدی‌نژاد دفاع کرده، اما علاوه بر همه‌ی‌ اینها آقای احمدی‌نژاد رئیس جمهورند.

آقای احمدی‌نژاد در مصاحبه‌های مختلف، به‌ویژه در این روزها، اعلام کرده‌اند که با زندان و اعدام و این حکم‌های سنگین مخالف‌اند. آقای احمدی‌نژاد در خردادماه سال ۱۳۸۸ طی نامه‌ای که به‌ آقای سعید مرتضوی، دادستان وقت فرستاده بودند در رابطه با دو زندانی و بررسی وضعیت آنها، خانم‌ رکسانا صابری و آقای حسین درخشان، تذکر داده‌ بودند و خواهان بررسی قضایی و عادلانه‌ی وضعیت آنها شده بودند. به این عنوان این امر انجام نشده است. آقای حسین درخشان در دادگاهی پشت درهای بسته و بدون امکان دفاع از خود محاکمه و به این حکم مسخره محکوم شده است. به این عنوان آقای احمدی‌نژاد وظیفه دارند که در این مورد دخالت کنند.

خانم ساندرین مورسیا، دوست و شریک زندگی حسین درخشان، پس از اعلام این حکم سنگین در چند تلویزیون و شبکه‌ی سراسری در فرانسه گفت که از شنیدن این خبر همانند خانواده‌ی حسین درخشان در ایران شوکه شده و افزوده است: «تنها امیدش همراهی وزارت خارجه فرانسه برای آزادی حسین درخشان است.»

در همین اطلاعیه‌ای که ما منتشر کردیم خواهان آن شدیم که جامعه‌ی بین‌المللی نسبت به این حکم عکس‌العمل و واکنش نشان دهند. امروز وزارت امور خارجه فرانسه، بعد از ملاقاتی که ساندرین با آنها داشت، موضع گرفت و خواهان آزادی حسین درخشان شد.

ما از دیگر کشورهای اروپایی و به‌ویژه کانادا، از همان روز اول دستگیری آقای درخشان خواهان این شدیم که در این زمینه اقدام کنند. حسین شهروند کاناداست. این درست است که ایران به اصطلاحی که خودشان می‌گویند دو ملیتی بودن را قبول ندارند، ولی به هر صورت حسین شهروند کاناداست و مقامات رسمی کانادا و دولت کانادا باید حتماً در این رابطه اقدام کنند.

جامعه‌ی جهانی و کانادا هم که خیلی زود واکنش نشان دادند. همچنین کسانی که خواستار آزادی بیان در جمهوری اسلامی هستند، طوماری را برای آزادی حسین درخشان روی فیس بوک گذاشتند که در همان ساعت‌های اولیه هزاران نفر آن را امضا کردند. فکر می‌کنید همه‌ی این تلاش‌ها برای آزادی نه تنها حسین درخشان، بلکه چند وبلاگ‌نویس و روزنامه‌نگار که هم‌اکنون در زندان‌های جمهوری اسلامی در شرایط سختی به‌سر می‌برند، تأثیری داشته باشد؟

بدون شک باید اقدام کرد. بدون شک باید نوشت. باید امضا کرد. این امضاها مؤثرند. می‌توانند تأثیرگذار باشند. ما نزدیک به ۹ وبلاگ‌نویس و ۲۶ روزنامه‌نگار در زندان داریم. آزادی و یا کمپین برای یک وب‌نگار و یک روزنامه‌نگار به معنای فراموشی دیگران نیست. ما در همه‌ی اطلاعیه‌ها تأکید کردیم که خواهان آزادی همه‌ی وب‌نگاران و روزنامه‌نگاران بدون قید و شرط هستیم.

وحید اصغری، وبلاگ‌نویس دیگری هم هست که در خطر احکام سنگین قرار دارد. کوهیار گودرزی، حسین رونقی ملکی و بسیاری از روزنامه‌نگاران و وبلاگ‌نویسان نیز براساس گزارش‌ها در وضعیتی نابه‌سامان به‌سر می‌برند.

پرسش پایانی‌ام در مورد یکی از اطلاعیه‌های سازمان گزارشگران بدون مرز است که مرکز بررسی جرایم سازمان‌یافته را که فروردین ۱۳۸۸ برپا شده، وابسته به سپاه پاسداران و مسئول دستگیری بسیاری از وبلاگ‌نویسان و شهروند‌‌ـ وب‌نگاران در ایران دانسته است. خود سپاه پاسداران هم با اعلام «سپاه، دومین ارتش سایبری دنیا» مسئولیت حمله به سایت‌های اطلاع‌رسانی مستقل توییتر و رادیو زمانه را به‌عهده گرفته است. فکر می‌کنید این مرکز بررسی جرایم سازمان‌یافته جدا از تمام قوه‌ی قضاییه و سازمان‌های دیگر قضایی جمهوری اسلامی باشد؟

در همین اطلاعیه هم به طور مشخص سئوال ما این بود که دولت جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، یک کلیت هستند. این سپاه، مجموعه‌ای از نظام است. آن‌چه مهم است این است که یا جمهوری اسلامی به‌مانند یاغیان و راهزنان، این‌گونه امکانات را در اختیار مجموعه نظامی خود قرار می‌دهد و در سطح جهان اقدام به راهزنی، چون هک کردن، حمله به سایت‌های اینترنتی و پیداکردن اطلاعات خصوصی در مجموعه‌ای می‌کند که جمهوری اسلامی متعهد به انجام آن است.

یعنی همان مجموعه‌ای که جامعه‌ی اطلاعاتی جهانی به‌عنوان گردش آزاد اطلاعات به آن احترام می‌گذارد و جمهوری اسلامی هم از امضاکنندگان آن است. یا این‌ها را باید رعایت کند یا به‌مانند راهزنان اقدام کند. این دو باهم در قوانین بین‌المللی ناسازگارند. از پریروز که این اطلاعیه روی سایت‌ها منتشر شده، خیلی صحبت‌ها و تلاش‌ها و تقاضاهایی از ما در رابطه با توضیح بیش‌تر این مسئله شده است.

توضیح این است که جامعه‌ی جهانی، دولت‌ها و قوانین بین‌المللی، به شکل مشخص تعریف‌های معینی از وظایف یک حکومت دارند. این حکومت یا درعرصه‌ی بین‌المللی، در چارچوب قوانین بین‌المللی قرار می‌گیرد یا ناقض آنهاست. در این رابطه این جمهوری اسلامی است که باید پاسخ دهد که ارتش سایبری در کدام چهارچوب‌ها قرار دارد؟ آیا در سپاه پاسداران قرار دارد و این نوع دستگیری‌ها و حملاتی که انجام می‌شود، با مسئولیت نظام است یا نه؟

Share/Save/Bookmark

 
 

رومان پولانسکی در حبس خانگی در سوییس، بر اساس نمایشنامه‌ی «خدای کشتار» اثر یاسمینا رضا فیلم‌نامه‌‌‌‌ی فیلم تازه‌اش را نوشت. او اکنون موفق شده است موافقت کیت وینسلت، جودی فوستر و کریستف والس را برای بازی در این فیلم جلب کند. هر سه این هنرپیشگان جایزه‌ی اسکار را در کارنامه‌ی خود دارند.

سوءاستفاده‌ی جنسی از یک دختربچه‌ی سیزده ساله که ظاهراً ۳۰ سال پیش اتفاق افتاده است، باعث دردسرهایی برای رومن پولانسکی، کارگردان نام‌آشنای لهستانی – فرانسوی شد و وقتی که او برای شرکت در یک جشنواره‌ی سینمایی به سوئیس سفر کرد، به حکم دادگستری آمریکا در فرودگاه زوریخ بازداشت شد. اما به‌زودی او را به قید وثیقه از زندان آزاد کردند و به ویلایش در سوئیس انتقال دادند.


رومن پولانسکی

در حالی‌که دولت آمریکا خواستار استرداد پولانسکی شده بود، بسیاری از سینماگران نام‌آشنا خواستار آزادی او شده بودند. پولانسکی ظاهراً از دوران حبس خانگی‌اش در سوئیس به‌خوبی استفاده کرده و اکنون بر اساس نمایش‌نامه‌ای از یاسمینا رضا که با نام «خدای کشتار» در کشورهای مختلف جهان و حتی در ایران روی صحنه رفته است، فیلم‌نامه‌ا‌ی نوشته و قصد دارد فیلم تازه‌اش را بر اساس این نمایش‌نامه بسازد.

پولانسکی موافقت ستارگان بزرگ سینمای هالیود را برای بازی در فیلمش جلب کرده است. کیت وینسلت، جودی فوستر، کریستف والس که هر سه جایزه‌ی اسکار را در کارنامه‌ی هنری خود دارند، در فیلم تازه‌ی پولانسکی بازی می‌کنند. به گزارش خبرگزاری‌های غرب احتمالاً مت دیلون هم به جمع این بازیگران خواهد پیوست. تولیدکنندگی این فیلم را «مونشنر کنستانتین فیلم» به عهده خواهد داشت و احتمالاً اواخر سال آینده‌ی میلادی در سینماهای غرب اکران می‌شود.

قرار است که فوریه‌ی سال آینده (اسفند ماه) فیلم‌برداری این فیلم در پاریس آغاز شود. پولانسکی قصد داشت «خدای کشتار» را در بروکلین بسازد. اما به این دلیل که در آمریکا تحت تعقیب قضایی قرار دارد، ناگزیر است در اروپا بماند. صحنه‌های نمایش «خدای کشتار» نوشته‌ی یاسمینا رضا در پاریس اتفاق می‌افتد.


یاسمینا رضا

«خدای کشتار» در سال ۲۰۰۹ در برادوی، نیویورک هم روی صحنه رفت و تماشاگران نیویورکی از این نمایش استقبال کردند. بازیگرانی مانند جیمز گالدونفینی، مارسیا گای هاردن، جف دانیلز در اجرای نیویورک نقش‌هایی را به‌عهده داشتند و چنان در صحنه‌ی تأتر برادوی درخشیدند که جایزه‌ی «تونی» (که در عالم تئاتر هم‌ارز اسکار در سینماست) در سال گذشته در سه رشته به «خدای کشتار» تعلق گرفت.

در «خدای کشتار» دو زوج که پسران‌شان در یک مدرسه درس می‌خوانند، پس از دعوای پسران‌شان دور هم جمع می‌شوند که به این دعوا خاتمه بدهند. اما به تدریج با هم بگو مگو می‌کنند و کار بالا می‌گیرد و به مشاجره بین بزرگ‌ترها می‌انجامد. چهار شخصیت این نمایش‌نامه انسان‌هایی کاملاً متعارف هستند: میشل فروشنده‌ی لوازم خانگی است، ورونیک نویسنده‌ است و کتابی درباره‌ی کشتار سیاه‌پوستان سودان نوشته است. آنها خانواده‌ی هویل هستند و پسر دوازده‌ساله‌ای دارند که در این دعوا دو دندانش شکسته است. این موضوع برای ورونیک به دردناکی کشتار سیاه‌پوستان در سودان است.


کیت وینسلت

در طرف مقابل خانواده‌ی رایل قرار دارند. آلن وکیل دادگستری است و همسر او که از رفتار خشن پسرش به شدت شرمنده است، مدام قصد دلجویی دارد. اما این فقط ظاهر قضیه است و وقتی که کار به مشاجره می‌انجامد و نقاب‌ها برداشته می‌شود، می‌بینیم که این اشخاص به‌ظاهر شریف و زحمتکش تا چه حد می‌توانند خودبین، بی‌رحم و دروغگو باشند. بی‌رحمی و خشونت در وجود آنها چنان نهادینه شده که آنها حتی می‌توانند خون همدیگر را مانند «خدای کشتار» بریزند.

یاسمینا رضا، که پدرش ایرانی و مادرش مجار است و در پاریس متولد شده در «خدای کشتار» نشان می‌دهد که انسان‌ها از طریق گفت‌وگو نمی‌توانند با هم ارتباط برقرار کنند. به‌نظر او محور گفت‌وگو در روزگار ما بدفهمی است و به همین دلیل انسان‌ها مدام از هم دور می‌شوند. در نمایش‌نامه‌های رضا اصولاً روابطی که به‌طور ناگهانی شکل می‌گیرد، به‌سادگی هم تمام می‌شود. در «خدای کشتار» زن‌ها با هم همدست می‌شوند و مقابل مردهاشان قرار می‌گیرند، اما به‌زودی با هم دعواشان می‌شود و دوباره با شوهران‌شان همدست می‌شوند.


هیچ مرزی بین دوستی و دشمنی وجود ندارد. دشمن انسان در همان حال ممکن است دوست او و دوست او ممکن است دشمنش باشد. یاسمینا رضا در «خدای کشتار» نشان می‌دهد که در روابط روزمره‌ی انسان‌ها هیچ نقطه‌ی اتکایی وجود ندارد.

«خدای کشتار» پیش از این توسط علی‌رضا کوشک جلالی در ایران روی صحنه آمد.

Share/Save/Bookmark

 
 

سه‌ونیم میلیون نفر در ایران بر اساس داده‌های مرکز آمار ایران بیکارند. بر پایه‌ی این گزارش که در سایت اینترنتی مرکز آمار ایران انتشار یافته، میزان بیکاری جمعیت ۱۵ سال به بالا، نسبت به سال قبل از ۱۱ درصد به حدود ۱۵ درصد افزایش یافته است.

Download it Here!

عبدالرضا شیخ‌الاسلامی، وزیر کار اصرار دارد که این آمار اشتباه است و می‌گوید این رقم را می‌پذیرم ولی قبول ندارم.

از سوی دیگر درحالی که رییس بانک مرکزی، رشد نیم درصدی را برای اقتصاد ایران عنوان کرده، سایت پایگاه اطلاع‌رسانی دولت از رشد بورس بازار سهام گزارش می‌دهد و از افزایش ۱۶۷ واحدی شاخص کل بورس تهران در مرداد امسال یاد می‌کند.

جهانگیر لقایی، تحلیل‌گر اقتصادی در مورد تناقض آشکار بین افزایش نرخ بیکاری با رشد اقتصادی و همچنین علل افزایش بورس بازار تهران می‌گوید:

در ایران به این دلیل که حدود ۸۵ درصد سرمایه در اختیار دولت است، سهام شرکت‌های وابسته را برای فروش به بورس تهران می‌برد و می‌تواند قیمت‌ها را به‌طور مصنوعی بالا ببرد.

عامل بعدی این است که بازار بورس تهران هیچ وابستگی به بورس‌های جهانی ندارد. در نتیجه هیچ رفابتی بین بورس تهران با بورس‌های دیگر جهان مثل وال استریت، نیویورک، پاریس، لندن، سئول، کره جنوبی، فرانکفورت، توکیو، ژاپن و یا هنگ‌کنگ وجود ندارد که بتواند قیمت را در این رابطه تعیین کند. این نیز یکی از مشکلات است.


عامل سوم، پولی است که دولت از نفت به دست می‌آورد. در واقع باید در بخش‌های عمرانی صرف کند ولی در عمل صرف بودجه‌ی دولت می‌شود. بنابراین پول درگردش و یا نقدینگی در کشور افزایش پیدا می‌کند و بخشی از این پول صرف بدهی‌های دولت می‌شود. وقتی نقدینگی بالا می‌رود، ارزش پول کم می‌شود. مردم برای اینکه ارزش پول‌شان حداقل نسبت به سال‌های گذشته کاهش پیدا نکند، سعی می‌کنند طلا بخرند و یا در بخش مسکن سرمایه‌گذاری کنند و یا ارزهای خارجی مثل دلار و یا یورو بخرند. بنابراین بخشی از این پول نیز به‌سوی بازار بورس حرکت می‌کند، اما قیمت‌های بالای سهام بازار بورس تهران اکنون یک حباب مالی است که با کوچک‌ترین تلنگر خواهد ترکید.

در سال ۲۰۰۸ در حالی‌که بورس‌های کشورهای پیشرفته مثل نیویورک، لندن و هنگ‌کنگ سقوط ۱۴، ۱۶ و ۲۴ درصدی را نشان می‌داد، بورس تهران رشد ۳۳ درصدی را نشان می‌داد، ولی این حباب ترکید و بسیاری متضرر شدند. یکی از مدیران بورس تهران نیز گفته رشدی که اکنون در بورس تهران شروع شده و به ۴۵ درصد هم رسیده، یک حباب مالی و یک رشد بادکنکی است و قابل اعتماد نیست.

عمدتاً نیز برخی شرکت‌ها سهام‌شان رشد کرده که دولتی بوده است و می‌توانند قیمت‌های آن را بالا نگهدارند. ۱۵ تا ۲۰ درصد سرمایه‌ای که در دست بخش خصوصی و مردم است، اگر این سهام‌ها را بخرند و سهام سقوط کند، کسی که ضرر خواهد کرد شرکت‌های خصوصی و افراد حقیقی هستند که در این صورت دچار ضررهای هنگفت خواهند شد.

شرکت‌های دولتی و بورس تهران

رشد ۴۵ درصدی بورس، در چه عناصری نمود پیدا می‌کند؟

بورس شرکت‌هایی که بالا رفته شرکت‌هایی هستند که دولتی و وابسته به دولت هستند و عمدتاً مربوط به گاز و نفت هستند. تعدادی از شرکت‌های خصوصی خواسته‌اند سهام‌شان را به این بورس ببرند ولی اجازه نداده‌اند. یعنی بورس تهران یک نهاد مستقل نیست، بلکه وابسته به دولت است و در عمل مدیران آن از سوی دولت و یا اعمال نفوذ برای کنترل آنها انتصاب می‌شوند.

بازارمسکن

با وجود رکود در بازار مسکن، قیمت آن در ایران در این اواخر رشد صعودی داشته است. علل رشد بادکنکی قیمت‌ مسکن چیست؟

علت اینکه بازار مسکن قدری رکود پیدا کرده، سرازیر شدن بخشی از پول به بازار بورس است. چون مسکن راکد است. قیمت‌های مسکن در ایران کاذب و بالاست. به دلیل سیاست‌های غلط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، سرمایه‌گذاری در بخش‌های مختلف صورت نمی‌گرفت. درنتیجه وقتی در جایی دیگر زمینه‌ی سرمایه‌گذاری ایجاد نمی‌شود، در عمل سرمایه‌هایی که در جامعه وجود دارد در حوزه‌ای می‌رود که سریع سود‌آور باشد و آن بخش زمین و مسکن در ایران است.

به همین علت قیمت مسکن رشدهای ده، بیست و سی درصدی در فاصله‌ی چندماه دارد و یا در فاصله‌ی یک‌سال گاهی صددرصد ترقی کند و یا بیش از سی، چهل درصد رشد دارد و این برای اقتصاد یک مملکت فاجعه‌بار است. کسی که می‌خواهد سرمایه‌گذاری کند، تلاش می‌کند در جایی این کار را اجرا کند که سودآور باشد و وقتی سیاست‌گذاری‌ها و مدیریت به نحوه‌ای نباشد که بخش‌های دیگر سودآورباشد، مرتب در این بخش یعنی در مسکن سرمایه‌گذاری می‌شود.

وقتی پول و سرمایه در یک بخش متمرکر شد، قیمت‌ها در آن حوزه به سرعت بالا می‌رود. بنابراین در طولانی‌مدت بخش زمین و مسکن، همه‌ی سرمایه را می‌بلعد و برای بخش‌های دیگر چیزی نمی‌ماند. از آنجایی که این کار تداوم پیدا می‌کند، قیمت‌ها به‌طور مرتب بالا می‌رود و سرمایه تنها در بخش زمین، ساختمان و مسکن متمرکز می‌شود که ناشی از مدیریت غلط است.

در کشورهای دیگر اگر نرخ تورم را دو تا دو و نیم درصد حساب کنیم در عمل بعد از ده سال، مسکن بیش از بیست‌وپنج تا سی‌درصد رشد نخواهد کرد و شاید کسانی که مسکن بخرند بیش از پنج درصد از بخش مسکن سود نبرند. به این دلیل سرمایه‌گذاری در این کشورها در حد تعادل قرار دارد و باعث رشد و توسعه‌ی هماهنگ آن جامعه خواهد شد.

Share/Save/Bookmark

 
 

Inception آخرین ساخته کریستوفر نولان، فیلمی است مهیج که به مسئله رؤیا می‌پردازد. به گفته‌ی خود نولان برای فیلمنامه‌ی‌ این فیلم ده سال وقت صرف شده است. هر چند او از شانزده سالگی به شکلی پراکنده به این داستان فکر می‌کرده و برایش جذابیت داشته است. نولان کارگردانی است که اغلب آثار او در این همین محدوده بوده‌اند. Memento در سال ۲۰۰۰فیلمی بود که با مسئله‌ی حافظه‌ درگیر بود و بسیار پرطرفدار شد. پس از آن در سال ۲۰۰۲بی خوابی Insomnia را با بازی آل پاچینو ساخت که آن هم بسیار مورد توجه قرار گرفت و باز هم به رویدادی ذهنی مشغول بود. اما در آخرین اثر او مسئله از مشکلات روانی و ذهنی خارج شده و تبدیل به فیلمی علمی - تخیلی شده است. اما از آن نوعی که بیننده را در مقابل پرده میخکوب می‌کند.


پوستر فیلم «inception»

«سرآغاز» روایتی است پیچیده از دنیایی که برای ما نا آشناست، ولی همه‌ی ما با آن درگیر بوده و هستیم. اول بار گویا متفکری چینی بود که این پرسش را مطرح کرد که «در خواب پروانه‌ای را دیدم، آیا من آن پروانه هستم که اینک خواب انسان بودن را می‌بینم یا انسانی هستم که خواب پروانه را دیده است؟» پرسشی که به کرات در تاریخ تکرار شد و هیچگاه جوابی نگرفت. این پرسشی است که گویا راهی برای پاسخگویی به آن وجود ندارد؛ و دلیل اصلی‌اش هم این است که کسی که در خواب است، نمی‌داند که در خواب است. ولی به هر حال هر پاسخی که به این پرسش داده شود، از جذابیت آن نمی‌کاهد و نولان دقیقاً با بهره‌گیری از این جذابیت فیلم را ساخته است.

فیلم روایتی است از افرادی که این قدرت را دارند که در خواب افراد دیگر نفوذ کنند و اطلاعاتی را که می‌خواهند از ذهن افراد خارج کنند، مانند اطلاعات تجاری و شخصی و هر چیز دیگر. فرایند این عمل به این شکل است که شخصی که در خواب است، تا زمانی که در خواب قرار دارد، نمی‌داند که در خواب است، و تنها پس از بیدار شدن است که متوجه می‌شود که خواب بوده است. اما به جز بیدار شدن نیز راهی برای این کار وجود دارد: از سطحی از خواب به سطحی دیگر رفتن.

این افراد کاری دیگر نیز می‌توانند انجام دهند و آن آموختن حفاظت اطلاعات در خواب به افراد است. آنها به دیگران و در واقع به ذهن آنها آموزش می‌دهند که چگونه در خواب از اطلاعات موجود در ذهن و ضمیر ناخودآگاه در مقابل سرقت محافظت کنند. اما داستان اصلی فیلم نه اخذ اطلاعات از ذهن، که قرار دادن اطلاعات در ذهن کسی است که مالک سازمانی تجاری شده است. در این فرایند Dom Cobb با بازی لئوناردو دی‌کاپریو مسئول برنامه می‌شود. آنها با استفاده از ضمیر ناخودآگاه افرادی که در برنامه هستند محیط‌هایی را طراحی می‌کنند و با استفاده از آنها وارد ضمیر ناخودآگاه فرد مورد نظر به نام رابرت فیشر با بازی Cillian Murphyمی‌شوند. هدف نیز متقاعد کردن او برای جدایی از شرکت پدرش است.

اما برای این کار باید به عمیق‌ترین لایه‌های ذهن رفت. و این کار تنها با خوابیدن در خواب و باز هم خوابیدن در آن خواب تا چند مرحله ممکن است. اما شاید جذاب‌ترین بخش فیلم که بتوان آن را از تخیل فاصله داد و به علم نزدیک کرد، همسر کاب است که اگر چه مرده است، اما در ضمیر ناخودآگاه حضور دارد و نمی‌گذارد که کارها به خوبی پیش روند. زنی که در انتهای فیلم متوجه می‌شویم در خواب گرفتار شده بود و با آنچه کاب به ذهن او القاء کرده بود دست به خودکشی می‌زند.

حس گناه همواره باعث وقوع این اتفاقات در عالم خواب می‌شود. در ضمیر ناخودآگاه، جهانی برساخته می‌شود که همه‌ی احساساتِ این‌سو، در آن‌سو بازتاب داده می شود. اما همه‌ی تلاش این فیلم در این است، که این‌سویه‌ها را بشکافد و اهرمش هم این است که کسی که در خواب است، نمی‌داند که در خواب است. در فیلم مرزی مشخص میان این جهان‌ها وجود ندارد و می توان گفت که فیلم به خوبی از عهده‌ی این کار بر آمده است.

داستان در نهایت با موفقیت گروه پایان می‌یابد، اما تردیدی دیگر را به مخاطب القاء می‌کند. هر کدام از آن افراد چیزی در اختیار دارند که توسط آن می‌فهمند که آیا در جهان واقعی هستند یا خیر. کاب نیز فرفره‌ای دارد که در جهان خواب اگر آن را بچرخاند نمی‌افتد و تنها در عالم واقعیت می‌افتد. در انتهای فیلم کاب گمان می‌کند به جهان واقعی برگشته است، فرفره را می‌چرخاند و پیش بچه‌هایش می‌رود. فرفره اما از حرکت باز نمی‌ایستد و این مسئله تماشاگر را با فکری دیگر از سالن سینما خارج می‌کند؛ همان پرسش نخستین. آیا جهان فعلی او جهانی واقعی است؟ و اساساً واقعیت چیست؟

اما انتقال داستان فیلم آن‌گونه که هست، مشکل‌تر از آن می‌نماید که بتوان در چند سطر بیان نمود. دلیل آن هم تناقضاتی است که اگر چه در داستان قرار دارد، اما از خود داستان نمی‌آید. بلکه از نظراتی می‌آید که داستان بر روی آنها سوار شده است. جهان واقعی، که البته نیاز به توضیح دارد که منظور جهان فعلی است که در آن فیلم اکران شده است، دارای قانون‌مندی‌هایی است که زندگی را ممکن کرده است. تقریباً تا جایی از داستان عین همین قانون‌مندی‌ها در عالم خواب نیز وجود دارد، در حالی‌که تا جایی که پای ضمیر ناخودآگاه در میان باشد، قانونی در کار نیست، یعنی همه‌ی قوانین زمان و مکان و فیزیک در آنجا به هم می‌خورد.



دنیای شبیه‌سازی شده در فیلم

در فیلم نیز از جایی این ایده وارد می‌شود. اما کاملاً به انتخاب است. برای مثال فرفره‌ای که می‌چرخد و تنها در جهان واقعی می‌افتد. ولی همه‌ی اینها به علت سرعت و هیجان بالای فیلم، به ذهن مخاطب نمی‌رسد. این نخستین بار نیست که نولان با داستان فیلم، مخاطب را گیج کرده است. در Memento نیز این اتفاق افتاد و در اینجا نیز مانند آن فیلم مخاطب شاید نیاز دارد که فیلم را چند بار ببیند تا گوشه‌‌های داستان را متوجه شود. طولانی بودن فیلم نیز مزید بر علت است. فیلم 148 دقیقه است و در این مدت بیینده دائما جدای از آنچه که روی پرده سینما می‌بیند، به تجربه‌های خود نیز در آن زمینه می‌‌اندیشد.


اما شاید بسیاری از صحنه‌های فیلم بی‌جهت تا این اندازه واقعی می‌نمایند. تقریباً همه‌ی صحنه‌هایی که در خواب قرار دارد، صحنه‌هایی واقعی هستند و تنها در بعضی از آنها اتفاقات غیرمعمول می‌افتد. در حالی‌که همه‌ی ما تجربه‌هایی از مکان‌هایی داریم که در خواب دیده‌ایم و تنها در بیداری متوجه شدیم که امکان همچون چیزی وجود ندارد. به عبارتی دیگر در خود خواب هر آنچه اتفاق بیفتد واقعی است و این نیز ‌می‌توانست ایده‌ای در فیلم باشد. در جهانی که کاب و همسرش ساخته بودند، با وجود اینکه همه چیز محصول اراده‌ی آنان بود، اما همه چیز طبیعی بود. هیچ چیز برای دنیای ما ناآشنا یا نشدنی نبود.

در مجموع اما «سرآغاز» به خوبی توانست نظر منتقدان را به خود جلب کند و همانطور که انتظار می‌رفت، فروش خوبی نیز داشت. فیلم با بودجه‌ای معادل 160 میلیون دلار ساخته شد و در مدت تقریباً یک‌سال فیلمبرداری و در ماه ژوئیه در سینماهای آمریکا اکران شد.

اما جدای از انتقاداتی که بر فیلم، در واقع به روایت فیلم، وارد شد، با فیلمی مواجه هستیم که می‌تواند همزمان فیلمی مهیج باشد و بیینده را در سالن سینما میخکوب کند، ذهن او را درگیر کرده و پرسش‌های زیادی در ذهن او برانگیزد. از این جهت شاید بتوان این فیلم را، به گفته مت گلدبرگ، منتقد سینمایی، به ماتریکس تشبیه کرد. در هر دو فیلم یک پرسش در میان است: جهان واقعی کجاست؟

لینک تریلر فیلم در یوتیوب:

Share/Save/Bookmark

 
 

هرچه زودتر این متن را بخوانید؛ پیش از آن‌که رسانه‌های جمعی جهان دست به غلو کشف نخستین سیاره‌ی «قابل سکنی» در ورای مرزهای زمین زنند. هرچند خوانندگان مطلع از برخی حقایق، این را متوجه خواهند شد که چنین پیشرفتی در علم بشر، به‌واقع کمتر از آنچه در نظر می‌نماید، انقلابی‌ست.


طرحی خیالی از سیاره‌ی گلیس ۵۸۱جی / AP

دکتر «سارا سیگر» (Sara Seager)؛ متخصّص سیاره‌های فراخورشیدی در انیستیتو فناوری ماساچوست (MIT)، از کل داستان این‌گونه جمع‌بندی می‌کند: «این کشف، هم ماندگار و تاریخی است و هم یک ترقی». بسیاری از سیارات فراخورشیدیِ «تقریباً» مشابه این نمونه، اخیراً پیدا شده بودند و از این‌رو جامعه‌ی متخصصین سیارات فراخورشیدی؛ انتظار چنین کشفی، آن‌هم در این روزها را پیش‌ترها می‌کشیده‌اند.

آنچه که این سیاره را متمایز کرده، گردش‌اش در مداری‌ چنان مناسب به گرد خورشیدش است، که دمای سطح آن را برای میزبانی از آب، آن‌هم به‌شکل مایع‌اش مطلوب کرده. ولی اگر این کشف از پیش هم انتظارش می‌رفته؛ باز راه‌اش برای ثبت همیشه در کتاب رکوردها هموار شد. اما چرا؟

این سیاره، موسوم به «گلیس ۵۸۱جی» (Gliese 581g)، یکی از دست‌کم شش سیاره‌ای‌ست که به‌گرد ستاره‌ی «کوتوله‌ی سرخ»ی1 موسوم به Gliese ۵۸۱، در فاصله‌ی ۲۰سال نوری از زمین و واقع در در صورت فلکی «میزان» (Libra) در گردش‌اند. مدار این سیارات، با ۲۴۰ مرتبه سنجش‌های دقیق سرعت شعاعی، که نوسانات ریز گرانشی واردآمده از سمت سیارات بر ستاره‌ی مزبور را مشخص می‌کردند، آن‌هم طی ۱۱سال متوالی شناسایی شده بود.

ستاره‌ی گلیس ۵۸۱؛ کوتوله‌ای کم‌نور، سرد و سرخ‌رنگ به قطر تقریبی یک‌سوم خورشید ماست که به‌اندازه‌ی تنها ۱.۳درصد از خروجی انرژی خورشید ما نیز از خود انرژی گسیل می‌دارد و از همین‌روست که در عین همسایگی با ما، به‌سختی می‌شود از شهر حتی با تلسکوپی کوچک مشاهده‌اش کرد. همه‌ی شش سیاره‌اش درفواصلی نسبتاً نزدیک، که تماماً کمتر ازفاصله‌ی زمین تا خورشید (۱۵۰میلیون کیلومتر) است؛ به گِرد این ستاره در گردش‌اند.

به‌عبارتی، این منظومه‌ای مینیاتوری‌ست که برازنده‌ی یک ستاره‌ی ضعیف و نحیف همچون گلیس ۵۸۱است. مدار دو عدد از این سیارات به نام‌های c و d، در دو سمت مخالف، و خارج از ناحیه‌ی مطلوب دمایی جهت میزبانی از آب مایع، قرار دارند. ولی سیاره‌ی تازه‌کشف‌گشته؛ یعنی g، درست مابین‌شان واقع شده است. با این‌وجود، طبق تعریف دقیق «منطقه‌ی مطلوب حیات» (Habitable Zone) اگر سیاره‌ای در این ناحیه واقع شده باشد نیز حتی برای میزبانی از حیات، بایستی‌که جو نه‌چندان ضخیمی داشته باشد که تأثیرات گلخانه‌ای متوسطی در حد و ابعاد جو زمین خودمان را بر سطح‌اش اعمال نماید. اما تأیید این تبصره، تا دورزمانی و با وقوع پیشرفتی در مرزهای دیدمان، صرفاً محدود به حدس و گمان خواهد بود.

جرم این سیاره، طبق محاسبات گرانشی و نیز حداکثر جرمی که بایستی برای ثبات مداری‌اش در این منظومه داشته باشد؛ مابین ۳.۱تا ۴.۳ برابر زمین است. ضمناً به احتمال زیاد همچون زمین از سنگ و آهن هم تشکیل گشته که با این‌حساب قطر و شتاب گرانش سطحی‌اش به ترتیب در حدود ۱.۲ تا ۱.۴ برابر و۱.۵ تا ۲ برابر زمین خواهد بود.

به‌عبارتی، می‌توان پس از فرود سفینه‌ای خیالی بر آن، به‌راحتی بر سطح‌اش ایستاد و قدم زد. البته هنوز هیچ نمی‌دانیم این سطح از چه جنسی‌ست. شاید گلیس ۵۸۱جی، پیچیده‌ در پیله‌ای از گازهای فوق‌چگال همچون سیاره‌ی ناهید خودمان باشد2 و یا شاید هم اقیانوسی سراسری سطح‌اش را درنوردیده است.

فاصله‌ی گلیس ۵۸۱جی تا ستاره‌اش آنقدرها هست که بشود از روی زمین کاهش درخشندگی ستاره را به‌واسطه‌ی عبور این سیاره از مقابل‌اش تشخیص داد. این افت نور، هر ۳۶.۶ روز یک‌بار رخ می‌دهد. محاسبات، حاکی از آن‌اند که با این حساب، چرخش وضعی این سیاره، دقیقاً برابر با چرخش انتقالی‌اش به گرد ستاره‌ی مادرش است و از این‌رو همواره یک نیمه‌اش در روز، و یک‌نیمه‌اش در شب بوده و هست؛ درست مانند همان وضعی که ماه نسبت به زمین دارد (همیشه یک طرف‌اش به‌ سمت ماست).


تاکنون از دید ما تنها اقامتگاه حیات در کیهان، زمین زیبایمان بوده است؛ آیا گلیس ۵۸۱جی، دومین خواهد بود؟ هنوز نمی‌توان گفت / ناسا

ولی چنین وضعیتی چندان از نقطه‌‌نظر میزبانی از حیات احتمالی اهمیتی نخواهد داشت، اگر که این سیاره پوست‌کلفت باشد! بدین‌معنا که وجود جوی به ضخامت تنها 1درصد جو زمین کافی‌ست تا گرما چنان از نیمه‌ی روز، به نیمه‌ی شب‌ سیاره جریان یابد که گازهای جوی واقع در قسمت شب یخ نزنند و پوسته‌ی سختی را در آسمان بخش‌های تاریک این سیاره ایجاد نکنند. البته وجود چنین جوی برای مهار بادهای فراصوت و گسلنده‌ای هم که هر منطقه‌ی مرتفعی از سطح سیاره را تخت و یکدست ‌می‌کنند الزامی‌ست!

اما بر اساس مدل‌سازی‌های دقیق جوی، «بادهای سطحی [این سیاره]، کاملاً ملایم‌اند». این را «استیون وگت» (Steven Vogt)؛ از اعضای تیم اکتشافی، طی نشست مطبوعاتی روز گذشته اعلام نمود. جریانات باد مرتفع، اکثریت وظیفه‌ی حمل گرما را به‌دوش می‌کشند؛ آن‌چنان‌که در سطح سیاره، همچون زمین، بادهایی با سرعت ۰ تا ۴۰ گره‌ی دریایی می‌وزد. به‌گفته‌ی وگت، بخش‌هایی از این سیاره که بادهایش ملایم‌اند، مکان مناسبی برای استقرار زندگی‌ست.

اگر اتمسفر گلیس ۵۸۱جی آنقدرها ضخیم نباشد، آنگاه حتی شما می‌توانید اقامتگاه‌تان را از منطقه‌ای همیشه‌ظهر و گرم گرفته؛ تا نقطه‌ای همیشه‌تاریک و سرد انتخاب کنید. وگت اظهار می‌دارد که: «هرگونه حیاتی که در آنجا پدید آید، فهرستی بلندبالا از اقلیم‌های باثبات را بسته به طول جغرافیایی‌شان؛ جهت اقامت و شکوفا شدن در آن منطقه؛ به‌منظور انتخاب، پیش روی خود خواهد داشت».

البته فرق زیادی بین «قابل سکونت» و «مسکونی» وجود دارد. سیگر می‌گوید هم‌اکنون یکی از دانشجویان‌اش در حال کار بر روی گستره‌ای از مدل‌های جوی گوناگونی‌ست که یک سیاره با جرم تقریبی ۳ برابر زمین – البته تا جایی که ما می‌دانیم – می‌تواند به گرد خودش داشته باشد؛ تا نهایتاً بتوان فهمید که چند درصد از چنین سیاراتی می‌توانند از آب مایع، حقیقتاً میزبانی کنند.

با همه‌‌ی این اوصاف، مهم‌ترین مسئله در خصوص گلیس ۵۸۱جی، همسایگی‌اش با ماست. فقط ۱۱۶ ستاره از این دست، به ما نزدیک‌ترند و از این بین هم فقط 9تایشان با هدف کشف سیاراتی از این نوع، به‌خوبی بررسی شده‌اند. به‌گفته‌ی «پل باتلر» (Paul Butler)؛ از اعضای تیم اکتشافی، این‌که به‌همین‌زودی‌ توانسته‌ایم، یکی از آن‌ها را با قابلیت میزبانی از حیات بیابیم؛ خود نشان از این‌ می‌دهد که دست‌کم ۱۵ تا ۲۰ درصد از کل ستارگان، میزبان حیات هستند. و تازه این در حالی‌ست که هنوز هیچ سیاره‌‌ی فراخورشیدی‌ای ‌هم‌جرم زمین یا کمتر از آن، مشاهده نشده است. پس امکان دارد که ده‌ها میلیارد نقطه‌ی قابل سکونت فقط در سرتاسر کهکشان راه شیری ما وجود داشته باشد.«ولی ما این را می‌دانستیم!» این را سیگر می‌گوید. «بایستی‌که به‌زودی تعداد بیشتری از آن‌ها را نیز شناسایی کنیم».

منبع: Sky & Telescope

پانوشت:

۱- کوتوله‌‌های سرخ (Red Dwarf)، ستارگانی ریزجثه، کم‌جرم و بالنسبه سردند که در عین اینکه کسر وسیعی از ستارگان عالم را شکل می‌دهند؛ اما به‌واسطه‌ی درخشندگی اندک‌شان، کمتر دیده شده‌اند. دمای سطحی‌ کم‌شان، به این اجرام، سیمایی سرخ‌فام بخشیده است.

۲-«سفر به جهنمی زیبا»

- مقاله‌ی کامل مرتبط با این کشف

- مقالات دیگری پیرامون این منظومه‌ی کوچک سیاره‌ای

- فیلم نشست مطبوعاتی اعلام کشف نخستین سیاره‌ی فراخورشیدی؛ با قابلیت میزبانی از حیات

Share/Save/Bookmark

در همین زمینه:
«ابرتندبادی در دوردست»
«حیات در تایتان؟»
«آیا زمین، یگانه زیست‌گاه مهربان کائنات است؟»
«کشف 32 سیاره‌ی جدید از نوع فراخورشیدی»
«نخستین سیاره‌ی سنگی فراخورشیدی»

 
 

رسانه‌های ژاپن از احتمال خروج این کشور از پروژه توسعه میدان نفتی آزادگان در غرب اهواز خبر دادند.

به گزارش خبرگزاری رویترز، مقامات دولتی ژاپن امروز، پنج‌شنبه اعلام کردند که ممکن است شرکت نفتی اینپکس ژاپن به دلیل تحریم‌های اعمال شده از سوی آمریکا علیه ایران از این پروژه خارج شود.


سخنگوی شرکت اینپکس می‌گوید هنوز تصمیم قطعی در این مورد گرفته نشده و این شرکت در این زمینه با دولت ژاپن مشورت خواهد کرد.

از سوی دیگر آکیهیرو اوهاتا، وزیر بازرگانی ژاپن به یک خبرگزاری ژاپنی گفته‌ است که اینپکس در نظر دارد که از مشارکت در این پروژه انصراف دهد.

دولت ژاپن به عنوان بزرگترین سهام‌دار شرکت نفتی اینپکس که در حدود ۱۸٫۷ درصد از سهام اینپکس را در اختیار دارد، نگران آن است که این شرکت در فهرست شرکت‌های تحریم شده از سوی آمریکا قرار بگیرد.

آمریکا اعلام کرده ‌است شرکت‌هایی که کالا و خدمات لازم برای تولید بنزین را در اختیار جمهوری اسلامی ایران قرار دهند، در زمینه دسترسی به بازارها و امکانات مالی آمریکا با محدویت مواجه می‌شوند.

ژاپن پیش از این نیز در شهریور ماه جاری همزمان با چهارمین دور تحریم‌های بین‌المللی علیه جمهوری اسلامی، تحریم‌های اقتصادی جدیدی را علیه ایران اعمال کرد.

مقامات دولتی ژاپن امروز، پنج‌شنبه اعلام کردند که ممکن است شرکت نفتی اینپکس ژاپن به دلیل تحریم‌های اعمال شده از سوی آمریکا علیه ایران از این پروژه خارج شود.

میدان نفتی آزادگان با ذخیره ۳۴ میلیارد بشکه نفت خام، یکی از بزرگترین منابع نفتی جهان است.

شرکت ملی نفت چین از سال گذشته طی قراردادی اکتشاف و توسعه بخش شمالی این میدان نفتی را بر عهده دارد.برخی نمایندگان کنگره آمریکا، خواهان اعمال فشار از سوی دولت آمریکا بر شرکت‌های چینی فعال در بخش انرژی ایران، هستند.

شماری زیادی از شرکت‌های بین‌المللی در ماه‌های اخیر در پی اعمال تحریم‌های جدید علیه ایران، از مشارکت در بخش انرژی ایران انصراف داده‌اند.

Share/Save/Bookmark

 
 

کشت ترياک در افغانستان به عنوان بزرگ‌ترين توليدکننده مواد مخدر جهان، در سال ۲۰۱۰ ميلادی به دليل شيوع يک آفت قارچی به کمتر از نصف کاهش يافته است.

بر پايه گزارش سازمان ملل متحد، توليد مواد مخدر در افغانستان در سال ۲۰۰۹ ميلادی حدود ۶۹۰۰ تن بود و افزون بر آن، در اين سال بيش از ۱۲ هزار تن مواد مخدر نيز ذخيره شده بود.


در پيامی که از سوی يوری فدوتوف، رئيس اجرايی اداره جرايم و مواد مخدر سازمان ملل در مراسمی به همين مناسبت در کابل منتشر شد، آمده است که کاهش توليد موادمخدر يک خبرخوش است اما احتمالأ اين موضوع سبب خواهد شد تا دوباره بازار مواد مخدر در اين کشور گرم شود.

بررسی‌های اين سازمان نشان می‌دهد در سال جاری ميلادی حدود ۳۶۰۰ تن ترياک در افغانستان توليد شده که ۴۸ درصد کاهش را نسبت به سال گذشته نشان می‌دهد.

در حال حاضر کشت ترياک در ۲۰ ولايت از ۳۴ ولايت اين کشور وجود ندارد

اما مقامات افغان همزمان تاکيد دارند که بيشتر کشت مواد مخدر در ولايات ناامن اين کشور صورت گرفته است.


به گفته ضرار احمد مقبل، وزير مبارزه با مواد مخدر افغانستان در حال حاضر کشت ترياک در ۲۰ ولايت از ۳۴ ولايت اين کشور وجود ندارد و در چهار ولايت هم نزديک به صفر است.

آقای مقبل گفت: «مبارزه با مواد مخدر در اين کشور نيازمند همکاری جامعه بين‌المللی است و افغانستان هرگز به تنهايی نمی‌تواند در اين راستا به موفقيت برسد.»

به گفته وزير مبارزه با مواد مخدر افغانستان، اين کشور تنها توليدکننده ترياک است اما سالانه بيشتر از ۱۲۰۰ تن مواد شيميايی برای توليد هروئين از ديگر کشورها به افغانستان وارد می‌شود.

Share/Save/Bookmark

 
 

کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران با صدور بیانیه‌ای از تمامی کشورهای جهان خواست مقامات جمهوری اسلامی ایران را که «مسئول نقض فاحش حقوق بشر» هستند، تحریم کنند.

این سازمان مدافع حقوق بشر از کشورهای جهان درخواست کرده تا با شناسایی جهانی این افراد و نقش آنان در «بحران عمیق حقوق بشر در ایران» اموال آن‌ها را مسدود کرده و از سفرشان به کشورهای دیگر جلوگیری کنند.

این کمپین با احتمال وجود دارایی‌های مقامات ایران در کشورهای اتحادیه اروپا،کانادا، امارات متحده عربی، مالزی و تایلند از این کشورها خواسته‌ است که «فورا» در این زمینه اقدام کنند.

آمریکا هشت تن از مقامات دولتی ایران را به دلیل «نقض حقوق بشر و سرکوب اعتراضات مردم ایران در وقایع پس از انتخابات ریاست جمهوری در این کشور»، در فهرست تحریم‌های خود قرار داده است.

باراک اوباما، رئیس جمهوری این کشور طی فرمانی تمامی روابط این هشت نفر با مؤسسات آمریکایی را ممنوع کرد و گفت که افراد تحریم شده، مشمول محدودیت‌های مسافرتی و انسداد دارایی‌ها می‌شوند.

محمدعلی جعفری، فرمانده سپاه پاسداران؛ غلام‌حسین محسنی اژه‌ای، دادستان کل کشور و سخنگوی قوه قضائیه؛ حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات؛ صادق محصولی، وزیر رفاه؛ سعید مرتضوی، دادستان سابق تهران؛ مصطفی محمد نجار، وزیر کشور و جانشین فرمانده کل قوا در نیروی انتظامی؛ احمدرضا رادان، فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ و حسین طائب معاون اطلاعات سپاه پاسداران و فرمانده نیروی مقاومت بسیج، هشت مقام ایرانی هستند که مورد تحریم قرار گرفته‌اند.

آمریکا هشت تن از مقامات دولتی ایران را به دلیل «نقض حقوق بشر و سرکوب اعتراضات مردم ایران در وقایع پس از انتخابات» در فهرست تحریم‌های خود قرار داد

هادی قائمی، سخنگوی کمپین با بیان اینکه اعضا جامعه جهانی باید بدین وسیله کسانی را که در «سرکوب» و نقض حقوق مردم ایران نقش دارند هدف قرار دهند، گفت: «این پیامی صریح به مقامات جمهوری اسلامی است که اگر درون کشور از مصونیت نامحدود در قبال جنایات خود برخوردارند اما در سطح بین‌المللی جنایات آنان شناسایی شده‌است و افرادی منفور به شمار می‌روند.»

کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران پیش از این در خرداد ۱۳۸۹ با انتشار گزارش «مردان خشونت: مجریان و مروجان سرکوب بعد از انتخابات» خواستار تحریم مالی و ممنوعیت سفر پانزده نفر از مقامات جمهوری اسلامی شده بود.

این کمپین از مقامات کشورهای جهان خواسته ‌است که برخی دیگر از افرادی که در سرکوب‌های اخیر ایران نقش داشته‌اند را نیز به «لیست سیاه بین‌الملی» اضافه کنند.

اسماعیل احمدی‌مقدم، فرمانده پلیس، ابوالقاسم صلواتی، قاضی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران، سید حسن فیروزآبادی، رییس ستاد کل نیروهای مسلح، محمد مقیسه، قاضی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران، احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان، محمد تقی مصباح یزدی، عضو مجلس خبرگان، یدالله جوانی، رییس اداره سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، روح‌الله حسینیان، نماینده مجلس، علی سعیدی، نماینده رهبر جمهوری اسلامی درسپاه، حسین شریعتمداری، مدیرمسوول روزنامه کیهان، عزت‌الله ضرغامی، رییس صدا و سیما و محمد رضا نقدی، فرمانده بسیج از جمله افرادی هستند که این کمپین خواهان تحریم بین‌المللی آنها است.

Share/Save/Bookmark

در همین رابطه:
تحريم هشت مقام دولتی ايران از سوی آمريکا

 
 

رساله‌ی سوم، بخش ۲۳ تا ۲۸

خلاصه

نیچه بعد از متهم‌کردن زهدگرایان، به مساله‌ی اصلی خودش بازمی‌گردد: زهدگرایی چیست؟ نیچه می‌گوید زهدگرایی از آن‌جا که کل تاریخ و تجربه‌ی انسان را بر حسب هدف خودش تعبیر و تفسیر کرده، بسیار قدرتمند شده است. زهدگرایی همه‌چیز را تفسیر کرده است و اعتباری برای تفسیرهای دیگر قائل نیست. نیچه می‌پرسد آیا هیچ اراده‌ی به قدرت دیگری وجود دارد که بتواند با این اراده‌ی به قدرت هیولایی زهدگرایی مقابله کند؟

Download it Here!

نیچه می‌پرسد آیا علم همان اراده‌ی به قدرتی است که می‌تواند جلوی اراده‌ی به قدرت زهدگرایی ایستادگی کند؟ علم بدون این‌که پای خدا و زندگی پس از مرگ و زهدگرایی را وسط بکشد آیا قادر است روی پای خودش بیاستد و تفسیرهای قدرتمند خویش را ارائه کند؟ پاسخ خود نیچه اما مثبت نیست؛ علم هم فاقد اراده‌ی مثبتی است، و نمی‌تواند در برابر زهدگرایی بیاستد. زیرا علم، خودش، آخرین تجسم زهدگرایی است.

ممکن است دانشمندان را چون افراد مومنی نیستند و منکر هر نوع ایمان هستند، افراد مستقلی تصور کنیم. دانشمندان به دنبال شواهد و دلیل عقلانی هستند و اعتقادات‌شان را بر اساس آموزه‌های دینی بنا نمی‌کنند. اما نیچه می‌گوید دانشمندان صرفن به این خاطر منکر هر نوع ایمان هستند که از قبل مومن به ایمان متفاوتی شده‌اند؛ ایمان به حقیقت. دانشمندان تا زمانی که به حقیقت ایمان داشته باشند، نمی‌توانند حقیقتن آزادانه سخن بگویند. نیچه در این رابطه می‌نویسد: «هیچ‌چیزی حقیقی نیست، همه‌چیز آلوده به قدرت است.»

همین وسواس و دغدغه‌ای که علم با حقیقت دارد منجر به آن خواهد شد که علم فقط واقعیت‌ها را ارزشمند بداند. تصویری که تفسیر علمی از حقیقت ارائه می‌دهد دچار اعوجاج است. و ایمان‌داشتن به حقیقت هم نیازمند واقعیت‌های تفسیرنشده و خالص است. همین پرهیزی که علم از تفسیرکردن دارد بسیار شبیه میل زهدگرایی به پاکدامنی است. علم، مانند همه‌ی امور دیگر، باید اراده‌ای داشته باشد، باید «ایمانی» داشته باشد بتواند علم را برانگیزاند و حرکت‌اش دهد.

حتی به حقیقت هم نباید کورکورانه باور و ایمان داشت. ما معمولن می‌خواهیم حقیقت را چیزی بدانیم که خودش توجیه و دلیل خودش است، درست مانند دینی که خدا را چیزی می‌داند که خودش توجیه و دلیل خودش است. نیچه تاکید دارد «اراده‌ی به حقیقت باید نقد شود. ... ارزشی که حقیقت دارد باید از نظر تجربی به چالش کشیده شود».

نیچه می‌گوید علم مولد ارزش‌ها نیست: علم وجود دارد تا در خدمت ارزش‌های دیگری باشد. بنابراین، علم نمی‌تواند در تقابل با زهدگرایی قرار بگیرد. بل علم و زهدگرایی، هر دو، با متوسل‌شدن به حقیقت می‌خواهند از نقدشدن فرار کنند. علم را شاید بتوان در تقابل با دین قرار داد، اما همان‌طور که دین خداوند را چیز مطلقی می‌داند، علم هم حقیقت را چیز مطلقی می‌داند.

اگر علم نمی‌تواند در تقابل با زهدگرایی قرار بگیرد، پس چه‌چیزی می‌تواند این کار را انجام دهد؟ نیچه می‌گوید تنها چیزی که می‌تواند علیه زهدگرایی قیام کند غلبه‌یافتن زهدگرایی بر خودش است؛ یعنی اگر زهد‌گرایی اراده‌ی به حقیقت خویش را به نقد و چالش بکشد آن‌گاه تبدیل به نیروی مخالف خودش شده است.

نیچه در پایان نتیجه می‌گیرد: مساله این نیست که ما رنج می‌بریم، بل مساله این است که ما باید به رنج‌مان معنی بدهیم. ما از آن رو به زهدگرایی وفاداریم که زهدگرایی زندگی را برای ما تشریح می‌کند: زهدگرایی به ما توضیح می‌دهد که چرا ما باید رنج ببریم. زهدگرایی، اراده را به چیزی علیه لذت و زیبایی و حتی خود اراده رهنمون می‌کند، اما به هر چیزی که رهنمون کند باز هم یک اراده است. نیچه در پایان کتاب خودش به همان حرفی که در ابتدای کتاب زده بود بازمی‌گردد: «انسان ترجیح می‌دهد که به هیچ اراده داشته تا هیچ اراده‌ای نداشته باشد.»

نقد

یادآوری می‌کنیم که نیچه در بخش دوازدهم رساله‌ی دوم گفت هر تفسیر و معنی‌ای صرفن نشانه‌ای از اراده‌ی به قدرتی است که دارد کار می‌کند و تاثیر می‌گذارد. تفسیرکردن کنش خنثی و بی‌طرفی نیست. تفسیرکردن یعنی دیدن یک چیز مشخص به شیوه‌ای مشخص یا شکل‌دادن یک چشم‌انداز مشخص.

نیچه زهدگرایی را اراده‌ای بسیار قدرتمند می‌داند که تفسیر ویژه‌ای از زندگی و هستی و تاریخ دارد. زهدگرایی از ما می‌خواهد که خودمان را گناه‌کار بدانیم و زندگی را رنج‌بردن. زهدگرایی علنن مدعی است که نیرومندی چیزی شیطانی و شر است و فروتنی چیزی خوب.

نیچه می‌گوید اراده‌ای وجود دارد که همه‌چیز، ازجمله علم، را پیش می‌برد. علم، مستقل نیست و اراده‌ای پشت‌اش پنهان است که علم را پیش می‌برد و راه‌بری‌اش می‌کند. نیچه می‌گوید این اراده‌ی پنهان در علم همانا اراده‌ی به حقیقت است. علم همه‌ی تفسیرها و باورها را قربانی حقیقت می‌سازد اما هیچ‌گاه ارزش خود حقیقت را به پرسش نمی‌گیرد.

نیچه با همان شدتی به علم حمله می‌کند که دانشمندان سکولار به دین: علم عمیقن بر باورهایی بنا شده است که ناموجه و تاییدنشده هستند. همان‌طور که دین‌داران هیچ‌گاه ایمانی که به خدا دارند را به پرسش نمی‌گیرند، دانشمندان نیز هرگز ایمانی که به حقیقت دارند را به چالش نمی‌کشند.

وجدان روشن‌فکری از نظر نیچه آن است که نترسیم و به همه‌چیز شک کنیم. کسی که به همه‌چیز عمیقن شک دارد نه‌تنها هیچ‌گاه به حقیقت ایمان نخواهد داشت، بل‌که «مطالبه‌ی حقیقت» را نیز به چالش می‌کشد.
چشم‌اندازگرایی نیچه همین کار را می‌کند؛ نیچه از ما نمی‌خواهد که مانند زهدگرایان از یک دریچه و از یک چشم‌انداز به امور نگاه کنیم، و مانند دانشمندان نیز ادعا نمی‌کند که دیدگاه خودش کاملن عینی و بی‌طرف است. نیچه ما را تشویق می‌کند که همه‌چیز را تا آن‌جا که ممکن است از زوایای مختلف ببینیم.

چشم‌اندازگرایی نیچه به‌طور ضمنی بیان‌گر این است که حقیقت مطلق یا چشم‌انداز «درست» وجود ندارد.


کتاب «خوانش تبارشناسی اخلاق» را از این‌جا دانلود کنید

Share/Save/Bookmark

http://www.sparknotes.com/philosophy/genealogyofmorals


بخش پیشین
گله یا همان توده‌ای که رنج می‌برد

 
 

ژینوس سبحانی، منشی کانون مدافعان حقوق بشر از سوی دادگاه انقلاب به دو سال حبس تعزیری محکوم شد.

به گزارش جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی، این شهروند بهایی ۱۳ دی ماه سال گذشته در وقایع پس از عاشورا بازداشت شده بود.

آرتین غضنفری، همسر ژینوس سبحانی نیز از جمله شهروندان بهایی است که پس از وقایع عاشورا در تهران بازداشت شدند.

ندای سبز آزادی نیز از محکومیت محمدجواد امام، عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب به یک سال حبس تعزیری خبر داده‌است.

بنا به این گزارش قاضی مقیسه، رئیس شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران وی را به «فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران» متهم کرده‌است.

وی در دهمین انتخابات ریاست جمهوری، ریاست ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی در تهران را بر عهده داشت. این فعال سیاسی در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی معاون امور مجلس و پشتیبانی وزارت نیرو بود.

محمد جواد امام که روز ۲۶ خرداد سال گذشته از سوی نیروهای امنیتی در منزلش بازداشت شده بود، پس از چند ماه با قرار وثیقه ۲۰۰ میلیون تومانی از زندان مرخص شد.

جواد علیخانی که در حال گذراندن حکم سه سال حبس تعزیری بود، پس از دفاع از ضیا نبوی، دانشجوی تبعید شده به زندان اهواز از این زندان منتقل شد

بنا به گزارش تارنمای دانشجو نیوز، ماموران امنیتی جواد علیخانی، فعال دانشجویی دانشگاه چمران اهواز را به زندان اوین تهران منتقل کرده‌اند.

این فعال دانشجویی که در حال گذراندن حکم سه سال حبس تعزیری بود، پس از دفاع از ضیا نبوی، دانشجوی تبعید شده به زندان اهواز از این زندان منتقل شده‌ است.

ضیاء نبوی، که به تازگی به زندان اهواز تبعید شده، با بدرفتاری نگهبانان و ماموران امنیتی زندان مواجه شده‌است و تنها فعال دانشجویی در این زندان است.

بنا به این گزارش: «شنبه این هفته پس از بد رفتاری نگهبانان با ضیاء نبوی در بند امنیتی زندان کارون، جواد علیخانی به دفاع از وی پرداخت و این حرکت علیخانی موجب شد که برای وی حکم محرومیت از تردد در بند صادر شود به‌ طوری‌که حق ورود به حیاط بند را به وی نمی‌دادند.»

در یک سال گذشته هزاران نفر از مخالفان دولت بازداشت و صدها نفر از آنان به حبس‌های طولانی مدت محکوم شده‌اند.

Share/Save/Bookmark

 
 

هفته گذشته را هفته‌ی عجیب سینمای ایران لقب دادم، غافل از اینکه هر هفته دریغ از هفته‌ی قبل. این هفته اتفاقی در سینمای ایران افتاد که هم خنده‌دار بود، هم تاسف‌آور. ساختاری که از جشنواره‌ی فجر سال گذشته مدیران ناشی و البته قدرت‌طلب این سینما پایه‌گذاری کردند باید هم به اینجا ختم می‌شد. جایی که دیگر هیچ حاشیه‌ی امنیتی در صدور پروانه‌ی ساخت و احیاناً به نتیجه رسیدن همان اندک فیلم‌های مطرح این سینما نمی‌توان سراغ گرفت. اتفاقات این هفته تماماً بر این دایره دور زد؛ دایره‌ی لغو پروانه‌ی ساخت فیلم «جدایی نادر از سیمین» به کارگردانی اصغر فرهادی.


فيلم سينمايی «جدايی نادر از سيمين»فيلم اصغر فرهادی

یک: گاف بزرگ مدیران ناشی

از اسکار شروع کنیم و سر و صداهایی که بر سر معرفی فیلم ایرانی به آکادمی علوم و هنرهای سینمایی امریکا پیش آمد. ظاهراً مدیران پرادعا در این مورد هم سوتی بدی داده‌اند که البته تا اعلام نتایج نهایی نامزدها باید منتظر ماند و دید آقایان چه دسته گلی به آب داده‌اند. قضیه از این قرار است که این آقایان حتی از مقررات آکادمی هم مطلع نیستند و ابتدایی‌ترین اصول معرفی فیلم به مراسم اسکار را نمی‌دانند.

علی معلم تهیه‌کننده‌ی سینما در این خصوص گفت: «اگر سجادپور از مقررات آگاهی داشت وارد چنین مباحثی نمی‌شد و خود را ملزم به پاسخگویی نمی‌كرد. اما تا آنجا كه اطلاع دارم برای امسال كمیته‌ای معرفی نشده در حالی‌كه طبق قوانین باید اعضای كمیته قبل از انتصاب به آكادمی معرفی شوند. دیگر اینكه این انتخاب نظر جامعه سینمایی هست یا نه و چه كسانی در انتخاب آن نقش داشتند؟ سوابق انتخابات گذشته در بخش بین‌الملل بنیاد سینمایی فارابی موجود است و بهتر بود ایشان به آقای اسفندیاری مراجعه می‌كردند و سوابق این كار را می‌گرفتند تا اشراف بیشتری داشته باشند.»


علي معلم تهیه‌کننده‌ی سینما

معلم ادامه داد: «نكات دیگری هم در خصوص این انتخاب وجود دارد كه لازم است به اطلاع ایشان برسانم. فیلمی كه معرفی می‌شود باید به زبان مادری آن کشور باشد و ظاهراً فیلم «بدرود بغداد» اغلب به زبان عربی و انگلیسی است كه قبلاً چنین موردی از سوی كشوری دیگر (فلسطین اشغالی فیلم دسته‌ی موسیقی) فرستاده شد كه به زبان انگلیسی بود و آكادمی اسكار آن را رد كرد.»

دو: خانه‌ی ‌سینما نیم میلیارد تومان بدهی دارد

فرهاد توحیدی در ‌این یک ماه اخیر خیلی سرش شلوغ بود و مجبور بود به پرسش‌های زیادی پاسخ بدهد.
از گردهمایی صنفی ۱۸مرداد بگیرید تا جشن خانه‌ی سینما و حواشی‌اش که هنوز ادامه دارد، همه‌ی ‌این فعالیت‌ها را اضافه کنید به نکته‌ای که توحیدی به تازگی بیان کرده است. خبر به اندازه‌ی كافی تكان‌دهنده و رسا هست: «خانه‌ی سینما هم‌اكنون نیم میلیارد بدهی دارد.» اینكه خانه‌ی سینما این بدهی را باید چگونه و از چه منبعی بپردازد، جای بحث دارد؛ اما خود هیات‌مدیره هم پاسخ این سوال را نمی‌داند.


فرهاد توحیدی در کنار جعفر پناهی

زیرا كمك‌‌های وزارت ارشاد تا این لحظه محقق نشده است. فرهاد توحیدی كه برخی سایت‌ها از استعفای او از مقام نایب‌‌رییسی هیأت‌مدیره خانه‌ی سینما خبر داده‌ بودند، ابتدا خبر استعفایش را تكذیب كرد: «از خانه‌ی سینما استعفا نداده‌ام و تا زمان برگزاری انتخابات جدید هیأت مدیره در خانه‌ی سینما خواهم بود.» توحیدی از برگزاری انتخابات جدید هیأت‌مدیره‌ی خانه‌ی سینما در ۱۵ آذرماه خبر داد و گفت: «تا آن زمان باید كارهای باقیمانده را انجام دهیم. هم‌اكنون خانه‌ی سینما برای برگزاری جشن چهارم و همچنین سایر فعالیت‌های خود نیم میلیارد تومان به افراد و نهادها و موسسات بدهی دارد و باید این بدهی‌ها تسویه شود.

سه: تماشاگران حتی رایگان هم به سینما نمی‌آیند

سینمای ایران در چنان وضع وخیمی است که سینماداران هم که در صف اول این صنعت قرار دارند صدایشان درآمده است. انجمن سینماداران با صدور بیانیه‌ای نسبت به ریزش مخاطب در سینما هشدار داد. در بخشی از این بیانیه كه به امضاء محمد قاصد اشرفی رییس هیأت مدیره‌ی انجمن سینماداران رسیده، آمده است: «سینما صنعتی است كه در اكثر كشورهای جهان به چرخش اقتصادی آن اهمیت بسیاری داده می‌شود.

متأسفانه در كشور ما خصوصاً در دهه‌های اخیر شاهد ناهمگونی و افت‌وخیزهای بسیاری در حوزه‌ی سینما بوده‌ایم، از یك‌سو تمركز یك‌طرفه‌ی حمایت‌های خاص دولتی در بخش تولید و از سوی دیگر، عدم حضور فعال فیلمسازان و كارگردانان مطرح، شرایط ظهور فیلم‌های بی‌محتوا، یكنواخت و كم‌مخاطب را به وجود آورده و در نهایت، سالن‌های سینما را با بحران شدید مالی مواجه كرده‌است.

در این وانفسا آنچه بیش از همه سینماداران را مأیوس نموده، عدم شناخت صحیح از معضلات اساسی سالن‌های سینما است. سال‌هاست سینماداران زنگ خطر را شنیده‌اند و وضعیت بد اقتصادی سالن‌هایشان را نیز به تمام مسوولان كشور یادآوری كرده‌اند. اما گویا بحران كاهش مخاطب و اثرات آن بر اقتصاد سینما، زنگ خطری است كه صدای آن تازه به گوش اهالی سینما رسیده است!... ادامه‌ی چنین روندی به زودی سالن‌های موجود را نیز به تعطیلی می‌کشاند و آن وقت زمانی می‌رسد كه دیگر مخاطبان حاضر نیستند حتی به صورت رایگان نیز به تماشای این فیلم‌ها بنشینند.»

چهار: بدعت‌های ناگهان

ماجرا بسیار ساده اتفاق افتاد؛ اصغر فرهادی، کارگردان «درباره‌ی الی»- برنده‌ی خرس نقره‌ای بهترین کارگردانی از فستیوال برلین و خیلی دیگر از جایزه‌های جهانی دیگر- در جشن چهاردهم سینمای‌ ایران روی سن اظهار امیدواری کرد که تعدادی از همکارانش بتوانند دوباره در‌ ایران فیلم بسازند و فرصت دوباره به آنها داده شود که نسل جدید سینمای ‌ایران با ساخته‌های آنها با ذهنی پویا تر به سوی آینده‌ی پیش رویشان بروند. این سخنان ظاهراً خیلی باب طبع مدیران سینمای‌ ایران نبود و به ‌ی اندکی از بیان آنها پروانه‌ی ساخت فیلم جدید فرهادی که داشت فیلمبرداری می‌شد ناگهان لغو شد و یک علامت سوال همراه با تعجب بسیار بزرگ را در ذهن سینماگران ‌ایجاد کرد.


اصغر فرهادی، کارگردان «درباره‌ی الی»

البته سجادپور گفت دلایل این کار را به کسی نمی‌گوید! سرانجام صبح ۳ مهر سجادپور گفت: لغو مجوز ساخت فیلم سینمایی «جدایی نادر از سیمین» رخ داده است؛ اما تمایلی به رسانه‌ای كردن دلایل آن ندارم و دلایل آن را فقط به خود تهیه‌كننده خواهم گفت. شمقدری البته لغو پروانه‌ی ساخت فیلم اصغر فرهادی را از نیویورك رسانه‌ای كرد و گفت: این موضوع به خاطر صحبت‌هایی است كه وی در مراسم جشن خانه‌ی سینما داشت و حرف‌هایی كه ایشان زدند حرف‌های جالبی نبود، پس از آن نیز به ایشان یك هفته‌ فرصت می‌دهند حرف‌هایشان را اصلاح كنند، اما این كار را انجام نمی‌دهند و سپس منجر به این تصمیم‌گیری می‌شود.

معاون سینمایی وزارت ارشاد در پاسخ به اینكه لغو مجوز ساخت یك فیلم در هنگام فیلمبرداری برای اولین‌بار اتفاق می‌افتد، به ایسنا پاسخ داد: ما به طور كلی به سمتی می‌رویم كه روش‌هایمان كاملاً آشكار و شفاف باشد و سعی می‌كنیم پنهان‌كاری نداشته باشیم؛ یعنی ملت بدانند كه دلیل تشویق یك فیلمساز و دلیل منعی كه برای یك فیلمساز ایجاد می‌شود، چیست. شمقدری در پاسخ به این سوال كه آیا به نظر شما این شیوه باعث ایجاد محدودیت نمی‌شود، پاسخ داد: اگر حرف‌هایی كه شنیده‌ام ایشان گفتند واقعیت داشته باشد، حرف‌های بسیار ناجوری بوده است.

البته سجادپور بسیار سربسته در برنامه‌ی تلویزیونی «هفت» که جمعه‌شب روی آنتن رفت، از اتفاقاتی گفت که در جشن چهاردهم خانه‌ی سینما افتاده بود که به قول ایشان در شأن سینمای ایران و سینماگران ایرانی نیست. از این کلام سربسته می‌شد این‌طور استنباط کرد که حرف‌های فرهادی در جشن باعث لغو مجوز فیلمش شده است. فرهادی در این مراسم فقط اظهار امیدواری کرده بود کسانی که در ایران نیستند، به ایران برگردند و بتوانند فیلم بسازند. ضمن اینکه فرهاد توحیدی دبیر جشن چهاردهم سینمای ایران هم در یک برنامه‌ی رادیویی این ماجرا را یک انتقام‌گیری سیاسی تلقی کرد.

پنج: پرتو نور!

امیر پوریا، منتقد سینما، البته نسبت به سخنان شمقدری واکنش جالبی داشت. او در مطلبی این‌گونه نوشت: «آنچه شمقدری «صراحت»اش می‌خواند، می‌تواند در چنین نامعادله‌ای با واژگانی دیگر جایگزین شود و آنچه در تعبیر مستقیم او به تماس هشدارآمیز با فیلمساز شباهت دارد یعنی این که می‌گوید به ایشان یک هفته فرصت داده شد تا حرف‌هایش را «اصلاح» کند و چون نکرد، فیلمش متوقف شد، خود برای فهمیده شدن نیازمند شارحان و تأویل‌گران در نظر می‌آید.

می‌توان پرسید که اساساً در این تعبیر، «اصلاح» حرف‌ها به چه معناست؟ فرهادی که آرزو کرده بود چند فیلمساز قدیمی‌تر بتوانند در سینمای ایران، آرام و بی‌جدل، فیلم بسازند، چگونه می‌توانست حرفش را اصلاح کند؟ باید می‌گفت آرزو ندارد آنها دیگر فیلم بسازند؟ یا می‌گفت آرزو دارد که آنها دیگر اصلاً فیلم نسازند؟ یا احیاناً آرزوی مرگ‌شان را می کرد تا از ضرب مهر «اصلاح‌ناپذیر» به در می‌آمد و می‌توانست برای فیلمی که با طی مراحل قانونی و بدون هیچ گونه شیطنت سیاسی و غیره شروع کرده بود، دوباره مجوز بگیرد؟»

شش: ظاهراً ختم به خیر شد

نایب رییس ‌هیأت‌مدیره‌ی خانه‌ی سینما از رفع مشكل لغو پروانه‌ی ساخت فیلم «جدایی نادر از سیمین» خبر داد .فرهاد توحیدی با اشاره‌ به جلسه‌ی یکشنبه‌شب گذشته‌‌ی جمعی از سینماگران با علیرضا سجادپور مدیر اداره‌ی نظارت و ارزشیابی گفت: در این جلسه كه آقایان غلامرضا موسوی تهیه‌كننده، سیروس الوند رییس كانون‌كارگردانان، و جابر قاسمعلی رییس كانون فیلمنامه‌نویسان، حضور داشتند با حضور سجادپور مدیر اداره‌ی كل نظارت و ارزشیابی و داود رسولیان، قائم‌مقام ایشان در مورد لغو پروانه‌ی ساخت «جدایی نادر از سیمین» مباحثی مطرح شد و نهایتاً توافق شد آقای فرهادی با انصراف از تهیه‌كنندگی و معرفی تهیه‌كننده‌ی دیگر به فیلمبرداری كارش ادامه بدهد.

توحیدی اذعان داشت: «لازم می‌دانیم از شهامت و درایت مدیر اداره‌ی كل نظارت و ارزشیابی تشكر كنیم كه به موقع جلوی روند بدعت‌گذاری لغو پروانه ساخت را گرفتند.»با این حال، هنوز مشکل به شکل کامل رفع نشده است و مدیران سینمایی هنوز کاملاً قانع نشده‌اند از رأی خود بگذرند. در همین راستا محمدمهدی عسگرپور، مدیرعامل خانه‌ی سینما، حرف‌های بسیار تندی در این باره زد: «من چند توصیه به دولتمردان و تصمیم‌گیران دارم. آنها دائماً اعلام می‌كنند كه ما در كشوری زندگی می‌كنیم كه مهد آزادی است.

تنها زمانی كه به شئون اسلامی، دینی، مقامات امنیتی و مراجع و مقدسات توهین شده باشد پیگردهای قانونی و برخورد با سخنران در نظر گرفته می‌شود. سوال من این است كه آقای فرهادی در صحبت‌هایش به كدام یك از اینها توهین كرده است؟ شاید آرزوهای آقای فرهادی با سلیقه‌ی من و یا دوستان دیگر همخوانی نداشته باشد اما هیچ‌كدام از حرف‌هایش با تمامیت ارضی، قانون اساسی و اخلاقیات مغایر نبوده است.»


عباس کیارستمی

عباس کیارستمی هم بسیار شفاف از این عمل انتقاد کرده و گفته است در واكنش به اتفاقات اخیر سینمای ایران بار دیگر در ایران فیلم نمی‌سازد. كیارستمی در مصاحبه‌ی خود گفت: «قرار بود فیلم بعدی‌ام پدر و پسر را در ایران بسازم ولی تصمیم‌های فردی و مجموعه اتفاقاتی كه این روزها در سینمای ایران رخ می‌دهد باعث شد به این نتیجه برسم كه فیلم بعدی‌ام را هم در خارج از ایران كار كنم. مثلاً همین داستان اصغر فرهادی و فیلمی كه مجوز گرفته بود و بعد ناگهان تصمیم می‌گیرند آن را متوقف كنند. اصلاً باورم نمی‌شود. چطور می‌توان نسبت به ارزش‌های معنوی یك كار فرهنگی بی‌توجه بود.»

هفت: فرهادی وارد می‌شود

بالاخره بعد از کش و قوس‌های فراوان سوی اصلی ماجرا یعنی اصغر فرهادی بالاخره درباره‌ی اتفاقاتی که افتاده است توضیح داد. فرهادی گفت: «سیروس الوند که می‌خواست جایزه‌ام را بدهد نقل قولی از مرحوم حاتمی کرد و گفت اگر روزی فیلمی را دیدید که آن فیلم در تو شوق فیلم ساختن ایجاد کرد آن فیلم، فیلم خوبی است و گفت این جایزه را به فیلمی می‌دهم که وقتی آن را دیدم احساس کردم که دلم می‌خواهد فیلم بسازم.

در حین حرف‌های آقای الوند با خودم این گفته‌ی مرحوم حاتمی را مرور می‌کردم و اینکه در طول زندگی‌ام کدام فیلم‌ها در من این احساس را ایجاد کرده‌اند. یاد فیلم «دونده»‌ی ‌امیر نادری افتادم، یاد «مسافران» و «باشو غریبه‌ی کوچک» و همین‌طور «نون و گلدون» و فیلم‌هایی دیگر. بعد فکر کردم که چه عجیب سه نفر از سازندگان این فیلم‌ها در این لحظه بیرون از مملکت هستند، با اسامی این فیلم‌ها در ذهنم رفتم که جایزه را بگیرم در حین رفتن به روی صحنه صحبت از خانم فراهانی شد با آنکه تصمیمم همان تشکر از گروهم بود، فکر کردم به عنوان کارگردان فیلم حالا که از بازیگر این فیلم صحبتی شده، به لحاظ حرفه‌ای و اخلاقی درست نیست از او که معتقدم بازیگر توانایی است، یاد نکنم.

گرچه لااقل اهالی سینما از مشکلاتی که دو سال گذشته به خاطر حضور او در فیلمم با آن مواجه شدم باخبرند، خود را موظف دیدم که از او یاد کنم. صحبتم را با آرزوی بازگشت خانم فراهانی شروع کردم و خواستم شرایط به گونه‌ای شود که ایشان بتواند بازگردد. اسامی فیلم‌های کارگردان‌هایی که روزگاری آثارشان در من شوق فیلم ساختن ایجاد کرده بود دوباره به ذهنم آمد و با یاد بهرام بیضایی شروع کردم که همان روز شنیده بودم از ایران رفته است.

طبیعی است منظور من از اینکه شرایطی بشود که این سینماگران برگردند تغییر شرایط مطابق با نگرش سیاسی فلان فرد خاص نبود، من آرزو کردم آنهایی که روزگاری نشان داده‌اند اهل ذوق و فرهنگ هستند، بازگردند و همان‌گونه فیلم‌ها را بسازند. سخنان من هم بد نقل قول شده، هم بد تعبیر شده. از صحبت‌ها متوجه شدم تصمیم اتخاذ شده ناشی از یک سوءتعبیر است.

تمام تلاشم هم از همان روز این بود که به این ماجرا دامن زده نشود و فیلم قربانی حاشیه‌ها نشود، فکر می‌کنم در این چند سال با کارهایی که ساخته‌ام خودم را از حاشیه‌سازی بی‌نیاز کرده‌ام. جنس فیلم‌هایی که تاکنون ساخته‌ام نشانگر روحیه‌ام است و همیشه تلاش کرده‌ام قضاوتم را حتی در مورد مسائل اجتماعی به فیلمم و در نتیجه به تماشاگرم تحمیل نکنم. اگر قصدم این بود چرا در جشن خانه‌ی سینما این را بیان کنم.

آن همه فستیوال خارجی، آن همه مصاحبه‌ی مطبوعاتی در کشورهای مختلف. وقتی آنجا که این‌گونه ابراز نظرهای سیاسی خریدار بیشتری دارد چنین نمی‌کنم، چرا باید در اینجا در جشن خانه‌ی سینما بیایم و تبلیغ نظرات کسی را بکنم که شناختم از او به واسطه‌ی آثارش در ایران است و نه کنش سیاسی‌اش. بی‌انصافی است واقعاً. من این روزها فقط به نجات فیلم فکر می‌کنم، نمی‌خواستم این تعبیر پیش بیاید که در حال پررنگ کردن حاشیه‌ها هستم.»

Share/Save/Bookmark

 
 

مهدی کروبی از نامه اخير خود به هاشمی رفسنجانی درباره مجلس خبرگان دفاع کرد و از «انحراف» اين مجلس از سال ۶۹ به بعد سخن گفت. وی گفت «مجلس خبرگان زير ساطور شورای نگهبان است.»

مهدی کروبی در گفت‌وگو با تارنمای تغيير به حملات طرفداران دولت به وی، به دليل انتشار نامه‌اش به علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی، رئيس مجلس خبرگان، پاسخ گفت.


کروبی در اين مصاحبه نامه‌اش به هاشمی رفسنجانی را «کاملأ قانونی و طبيعی» خواند و آن را «متوجه نظارت بر نهادهای زيرمجموعه رهبری» دانست.

وی با تأکيد بر اين‌که « چنين واکنش‌هايی در جوامع استبدادی به‌وجود می‌آيد» افزود: «مجلس خبرگان برای تعيين، نظارت و همچنين عزل رهبری شکل گرفته است. اين‌ها می‌گويند صراحت قانون اساسی را بيان نکنيد، حتی تلفظ هم نکن! آيا مسئوليت بدون پرسش معنا دارد؟»

«در مورد حوادث خبرگان فعلأ مصلحت نيست وارد بحث تفضيلی شوم»

مهدی کروبی، ۲۷ شهريورماه امسال در نامه‌ای خطاب به هاشمی رفسنجانی، از مجلس خبرگان انتقاداتی کرد. کروبی نوشت که اين مجلس وظيفه نظارت بر اعمال و رفتار رهبر و نهادهای زير نظر رهبری را به‌درستی انجام نمی‌دهد و برگزاری جلسه‌های خبرگان را بی‌فايده خواند.

در پی انتشار نامه کروبی به هاشمی رفسنجانی، گروهی از نمايندگان مجلس در اظهاراتی خواهان محاکمه وی شدند.

اين نمايندگان تصريح کردند: «صبر بيش از اين در برابر سران فتنه جايز نيست.»

مهدی کروبی در گفت‌وگوی خود با «تغيير» گفت: «در قانون صراحتأ آمده است که مجلس خبرگان در مواردی حق عزل رهبری را دارد.»

کروبی سپس به چگونگی شکل‌گيری نخستين مجلس خبرگان اشاره کرد و گفت در آن زمان برخی «حتی حاضر نبودند مجلس خبرگان شکل بگيرد چرا که آن‌ را بی‌حرمتی نسبت به امام می‌دانستند» اما آيت‌الله خمينی با وجود «کاريزمای سياسی، مذهبی» و «جايگاه مقدس» خود اصرار داشت که مجلس خبرگان تشکيل شده و بر رهبری نظارت کند.

وی مجلس خبرگان کنونی را نسبت به دوران آيت‌الله خمينی متفاوت و «ضعيف» دانست و افزود: «متأسفانه در تمام بخش‌ها چنين فضايی پيش آمده است. البته در خبرگان رهبری اين مسئله بسيار شديدتر است.»

کروبی با بيان اين‌که «در مورد حوادث خبرگان فعلأ مصلحت نيست وارد بحث تفضيلی شوم» انحراف در مجلس خبرگان را از سال ۶۹ و پس از درگذشت آيت‌الله خمينی دانست.

وی گفت: «در همين ايام (سال ۶۹)، طبق قانون، شورای نگهبان ماهيت اجرايی و نظارتی خود را بر نهاد خبرگان از دست داده بود و لذا حتی برگزاری و چگونگی برگزاری و کم و کيف آن به عهده خود خبرگان بود، اولين انحراف در همين جا رقم خورد.»

وی واگذاری اختيارات از حوزه‌های علميه به شورای نگهبان در اين سال را «کاملأ خلاف قانون» و «اولين انحراف» دانست.

کروبی افزود: «اين‌چنين بود که سرنوشت خبرگان را زير ساطور شورای نگهبان و برخوردهای سليقه‌ای آنان قرار دادند. مسئله‌ای که همان زمان نيز مورد نزاع و درگيری قرار گرفت.»

وی نتيجه چنين رويکردی را شرايط کنونی مجلس خبرگان دانست: «تشکيل جلسه می‌دهند و نطق‌های بی‌خاصيت انجام می‌دهند. اگر در اين ميان کسی هم باشد تا حرفی بزند، فوری وی را بايکوت و تخطئه می‌کنند.»

مهدی کروبی در انتهای گفت‌وگوی خود افزود: «نتيجه چنين سياست‌هايی همين می‌شود که يک نامه مستدل، حقوقی و مبتنی بر سيره انقلاب و قانون اساسی که از سر دلسوزی و نگرانی برای انقلاب و آينده کشور نوشته شده است، با اين همه هجمه‌های مختلف سياسی مواجه می‌گردد.»

Share/Save/Bookmark

 
 

يکی از عاملان قتل دکتر غلامرضا سرابی، متخصص داخلی قلب، روز گذشته در گيلان‌غرب با شليک چند گلوله خودکشی کرد.

به گزارش خبرگزاری‌های ايران، روابط عمومی فرمانداری گيلان‌غرب اعلام کرد فرد مزبور که بهمن کريمی نام دارد با کمک فرزند خود، سجاد کريمی، هشت روز پيش غلامرضا سرابی، جراح قلب را به قتل رسانده است.


دکتر غلامرضا سرابی

اين گزارش‌ها نوشته‌اند خودکشی بهمن کريمی در دهستان حيدريه و به‌هنگامی که نيروی انتظامی به خودروی وی مشکوک می‌شود اتفاق افتاد.

بر اساس اطلاعات فرمانداری گيلان‌غرب، پس از تعقيب نيروی انتظامی، «راننده در حوالی روستای سوخورشهبازشيری، خودرو را رها کرده و به ارتفاعات فرار می‌کند، اما زمانی که خود را در محاصره نيروی انتظامی می‌بيند با شليک چند گلوله به زندگی خود پايان می‌دهد.»

گزارش‌ها در مورد انگيزه بهمن کريمی در قتل دکتر سرابی و از رابطه او با مقتول چيزی ننوشته‌اند

در بررسی‌های صورت گرفته معلوم گرديد که وی بهمن کريمی ۵۸ ساله اهل اسلام‌آباد غرب بوده که با هم‌دستی با پسرش سجاد کريمی، و دامادش چند روز پيش دکتر سرابی را به قتل رسانده بود. پسر وی همچنان تحت تعقيب است.

اين گزارش‌ها در مورد انگيزه بهمن کريمی در قتل دکتر سرابی و از رابطه او با مقتول چيزی ننوشته‌اند.

دکتر غلامرضا سرابی چهارشنبه شب هفته گذشته در مقابل مطب‌اش از سوی افراد موتورسوار هدف تیراندازی قرار گرفت و به‌شدت زخمی شد. وی سپس به بخش آی.سی.یو بیمارستان امام حسین تهران منتقل گرديد و در فردای سوء قصد جان سپرد.

۲۴ ساعت پیش از آن نیز دکتر عبدالرضا سودبخش، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، در مقابل مطب‌اش به همین ترتیب مورد سوء قصد قرار گرفت و کشته شد.

مقامات قضائی ايران انگیزه‌های سیاسی در این قتل‌ها را رد کردند اما منابع خبری مخالف دولت ايران اعلام کردند که دکتر عبدالرضا سودبخش از پزشکان مرتبط با پرونده بازداشتگاه کهریزک بوده است.

روز گذشته سردار اسماعيل احمدی‌مقدم، فرمانده نيروی انتظامی ارتباط بين قتل دکتر عبدالرضا سودبخش با حادثه کهريزک را رد کرد و گفت: «اين پزشک هيچ سابقه‌ سياسی ندارد.»

Share/Save/Bookmark

 
 

گروه طالبان در واکنش به ايجاد شورای عالی صلح از سوی دولت افغانستان، هرگونه صلح را با ترکيب کنونی اعضای آن و حضور نظاميان خارجی، ناممکن خواند.

در اطلاعيه‌ای که از سوی اين گروه در دسترس رسانه‌ها قرار گرفته، آمده است: «ايجاد اين شورا ترفندی جديد از سوی نيروهای خارجی است و اين برنامه جنبه عملی ندارد.»


شورای عالی صلح که ۶۸ عضو دارد بر اساس پيشنهاد جرگه (مجلس) مشورتی رهبران محلی افغانستان تشکيل شده است تا صلح را بين شورشيان و دولت اين کشور برقرار سازد.

طالبان گفته‌اند که براساس اصول صلح بايد در اين شورا افرادی حضور داشته باشند که به تقدس صلح باور دارند و هيچ‌گاه در آزار مردم بی‌گناه نقش نداشته‌اند.

طالبان: اعلام ايجاد شورای عالی صلح مانند طرح صلح رژيم پيشين کمونيستی است

در ترکيب شورای عالی صلح نام تعدادی از رهبران پيشين مجاهدين که سال‌ها با طالبان در جنگ بودند ديده می‌شود.

همچنين اين گروه گفته است در حالی که بيش از ۱۵۰ هزار نظامی خارجی در افغانستان حضور دارند چگونه می‌توان بر استقلال اين‌گونه شوراها باورکرد.

بر اساس باور طالبان، اعلام ايجاد شورای عالی صلح مانند طرح صلح رژيم پيشين کمونيستی است که هنگام خروج نيروهای شوروی مطرح گرديد.

افزون بر اين، طالبان اظهارات اخير ژنرال ديويد پتريوس فرمانده ارشد نظاميان ناتو و آمريکايی در افغانستان را که گفته بود مقامات طالبان به دولت افغانستان پيشنهاد صلح داده‌اند، رد کردند.

گروه طالبان گفته است در حالی که آنان هرگونه گفت‌وگو را با حکومت «ضعيف» کابل رد کرده‌اند چگونه ممکن است با اين حکومت در تماس باشند.

Share/Save/Bookmark

 
 

آمريکا هشت تن از مقامات دولتی ايران را به دليل «نقض حقوق بشر و سرکوب اعتراضات مردم ايران در وقايع پس از انتخابات رياست جمهوری در اين کشور»، در فهرست تحريم‌های خود قرار داد.

به گزارش خبرگزاری رويترز، کاخ سفيد با انتشار بيانيه‌ای اعلام کرد که در چهارچوب تحريم‌های مصوبه کنگره آمريکا عليه جمهوری اسلامی ايران؛ باراک اوباما، رئيس جمهوری اين کشور طی فرمانی تمامی روابط اين هشت نفر با مؤسسات آمريکايی را ممنوع کرد. افراد تحريم شده، مشمول محدوديت‌های مسافرتی و انسداد دارايی‌ها می‌شوند.


بر اساس اين گزارش هشت مقامی که مورد تحريم قرار گرفته‌اند عبارتند از: محمدعلی جعفری، فرمانده سپاه پاسداران؛ حجت‌الاسلام غلام‌حسين محسنی اژه‌ای، دادستان کل کشور و سخنگوی قوه قضائيه؛ حجت‌الاسلام حيدر مصلحی، وزير اطلاعات؛ صادق محصولی، وزير رفاه؛ سعيد مرتضوی، دادستان سابق تهران؛ مصطفی محمد نجار، وزير کشور و جانشین فرمانده کل قوا در نیروی انتظامی؛ احمدرضا رادان، فرمانده نيروی انتظامی تهران بزرگ و حجت‌الاسلام حسين طائب معاون اطلاعات سپاه پاسداران و فرمانده نيروی مقاومت بسيج.

کلينتون: اين نخستين باری است که آمريکا به دليل نقض حقوق بشر، عليه ايران تحريم‌هايی را اعمال می‌کند

کاخ سفيد اعلام کرد: «اين هشت نفر در نقض فاحش حقوق بشر در جريان سرکوب اعتراضات پس از انتخابات رياست جمهوری در ايران مسئول هستند.»

بيانيه افزوده است: «آمريکا در کنار آن گروه از مردم ايران خواهد ايستاد که صدای آن‌ها سرکوب می‌شود.»

پس از اين تصميم، هيلاری کلينتون، وزير امور خارجه آمريکا در يک نشست رسانه‌ای شرکت کرد.

وزير امور خارجه آمريکا، در اين نشست گفت: «اين نخستين باری است که ايالات متحده به دليل نقض حقوق بشر، عليه ايران تحريم‌هايی را اعمال می‌کند.»

وی افزود: «تحت فرماندهی اين افراد، شهروندان ايرانی خودسرانه و بی‌جهت بازداشت شدند، کتک خوردند، مورد شکنجه و تجاوز قرار گرفتند و تهديد و کشته شدند.»

کلينتون گفت: «اين حرکات با ادعاهايی مبنی بر اين‌که ايرانی‌ها از آزادی بيان برخوردارند و هيچ‌کس در اين کشور به دلايل سياسی در زندان نيست تناقض دارد.»

کنگره آمريکا در ماه ژوئن گذشته دولت اين کشور را موظف ساخت که برای مقام‌های ايران که «حقوق بشر را به‌طور جدی نقض می‌کنند» رواديد صادر نکند و در صورت امکان، دارايی‌های آن‌ها را مسدود سازد.

Share/Save/Bookmark

 
 

در پی برگزاری جشن خانه سينما، جواد شمقدری، معاون سينمايی وزارت ارشاد بيانيه تندی عليه آن نوشت. خانه سينما اين بيانيه را «سراسر کذب» خواند.

به گزارش خبرگزاری کار ايران (ايلنا) به‌دنبال انتشار نامه جواد شمقدری درباره جشن چهاردهم خانه سينما، روابط عمومی خانه سينما بيانيه‌ای در پاسخ منتشر کرد.


جواد شمقدری، معاون سينمايی وزارت ارشاد

خانه سينما نوشت: «بيانيه سراسر کذب معاونت سينمايی درباره جشن سينمای ايران مايه شگفتی است.»

اين نهاد سينمايی افزوده است: «شرايط جاری جامعه به‌گونه‌ای است که غلبه رفتارها و گفتارهای هيجانی، فارغ از اغراض و نيات نهفته در پس پشت آن تبديل به سکه رايج شده است.»

خانه سينم: بيانيه سراسر کذب معاونت سينمايی درباره جشن سينمای ايران مايه شگفتی است

خانه سينما در پاسخ خود به شمقدری نوشت: «آن‌چه در جشن سينمای ايران گذشت به استناد وقايع ثبت شده در حافظه دوربين‌ها و حضور ده‌ها خبرنگار و صدها تن از اهالی فرهيخته سينمای ايران به هيچ‌وجه با اتهاماتی که در بيانيه معاونت سينمايی آمده هم‌خوانی و مطابقت نداشته و ندارد.»

اين بيانيه با بيان‌ اين‌که «نياز امروز جامعه سينمايی کشور عقلانيت و آرامش است» افزود خانه سينما «با رد هر نوع رفتار مبتنی بر احساسات بالاخص از ناحيه مديران فرهنگی، ضرورت امروز سينمای ايران را کار مضاعف مديران برای نجات سينمای گرفتار بحران می‌داند.»

روز گذشته جواد شمقدری با لحنی تند، بيانيه‌ای عليه جشن خانه سينما منتشر کرد و در آن ضمن انتقاد شديد از اين جشن بابت سخنان اصغر فرهادی، فيلم‌ساز مطرح ايران در اين مراسم، «از خانواده شهدا، رهبر و ملت» عذرخواهی کرد.

شمقدری نوشت: «اين‌که در مراسمی به‌نام جشن خانه‌سينما با هلهله و شادی بی‌خبران و غافلان پايان نظام را خواستار باشند، چه بايد کرد؟»

معاون سينمايی وزارت ارشاد افزود: «کسی که از روی غرور جاهلانه و شايد هم غفلت چنين سخنانی بر زبان می‌راند چه پاسخی دارد؟! کسانی که شنيدند و سکوت کردند، کسانی که تشويق کردند و هلهله سر دادند، به‌راستی می‌دانند کجا ايستاده‌اند؟»

اصغر فرهادی، کارگردان فیلم «درباره الی» و برنده جايزه خرس نقره‌ای جشنواره برلين، در چهاردهمین جشن خانه سینما گفته بود: «اميدوارم وضع مملکت به صورتی شود که گلشيفته فراهانی و بسياری از فيلم‌سازان همچون امير نادری و بهرام بيضايی بتوانند بازگردند و جعفر پناهی نيز بتواند فيلم بسازد.»

در پی اين سخنان، رسانه‌های طرفدار دولت عليه اصغر فرهادی مطالبی منتشر نمودند و خواهان برخورد با وی شدند. پس از آن علی‌رضا سجادپور، مدیرکل اداره نظارت و ارزشیابی معاونت سینمایی وزارت ارشاد اعلام کرد که پروانه ساخت فيلم سينمايی «جدايی نادر از سيمين»، به کارگردانی اصغر فرهادی، که بخشی از فيلم‌برداری آن نيز انجام شده بود، لغو شده است.

Share/Save/Bookmark

 
 

به وصيت شهيد باکری عمل کنيد!
سرمقاله امروز روزنامه رسالت با عنوان «به وصيت شهيد باکری عمل کنيد!» به قلم محمدکاظم انبارلويی، خانواده حميد باکری، از کشته‌شدگان جنگ ايران و عراق را خطاب قرار داده است. در روزهای اخير خانواده باکری که از پشتيبانان ميرحسين موسوی، از رهبران مخالفان دولت ايران، به‌شمار می‌روند تحت فشار نيروهای طرفدار دولت قرار دارند.

در این سرمقاله آمده است: «شهيد حميد باکری در وصيت‌نامه خود خطاب به خانواده خود به‌ويژه دو فرزند عزيزش احسان و آسيه نوشته است: "يقين بدانيد تنها اعمال شما که مورد رضايت خداوند متعال قرار خواهد گرفت، اعمالی است که تحت ولايت الهی و رسول‌اش و امام‌اش باشد. بنابراين در هر زمان و هر موقعيت همت به اعمالی بگماريد که مورد تأييد رهبری و امامت باشد." »

با اين نقل قول سرمقاله به وقايع پس از انتخابات دهمين دوره رياست جمهوری در ايران می‌پردازد و ادامه می‌دهد: «انتخابات دهمين دوره رياست جمهوری با مشارکت ۸۵ درصدی مردم با خيانت برخی نامزدها به جمهوريت نظام و همراهی آن‌ها با آمريکا و انگليس و رژيم صهيونيستی تبديل به يک فتنه شد.»

نویسنده سرمقاله رسالت افزوده است: «اهل فتنه و سران آن با اسم رمز تقلب در انتخابات فجايعی در کشور به وجود آوردند که واقعأ روی منافقين و رو سياهان انقلاب را سفيد کردند.»

در ادامه این سرمقاله می‌خوانیم: «چندی پيش نامه همسر شهيد حميد باکری به فرمانده سپاه را ديدم واقعأ متأسف و متأثر شدم که چرا با اين همه واقعيت‌های روشن و شفاف، علی‌رغم وصيت شهيد باکری وی همچنان از اهل فتنه و سران آن حمايت می‌کند.»

سرمقاله می‌افزايد: «سئوالی که مشفقانه از وی و دو فرزند گرامی‌اش دارم اين است که؛ آيا اين‌که در کنار يک نامزد مغلوب عليه اکثريت ملت موضع گرفته‌ايد - آن هم با هزينه‌های گزاف پشت کردن به انقلاب - عمل به وصيت شهيد حميد باکری مبنی بر "تحکيم پايه‌های جمهوريت" نظام است؟»

انبارلويی ادامه می‌دهد: «سئوال از همسر مکرمه شهيد باکری اين است؛ آيا شما ولايت آمريکا را ولايت الهی می‌دانيد آيا کروبی و موسوی به نيابت از آمريکا بر شما ولايت دارند که داريد به وصيت آن بزرگ اين‌گونه عمل می‌نماييد؟! اگر عمل به وصيت شهيد حميد باکری را قبول نداريد، چرا خود را منتسب به آن سردار رشيد و پر افتخار اسلام می‌کنيد؟ اگر قبول داريد - که قطعا هم قبول داريد - پس چرا در برابر مردم و ولايت سينه سپر کرده و از اهل فتنه و سران شرور آن دفاع می‌کنيد؟!»

رسالت سپس می‌نويسد: «نمی‌شود هم با انقلاب بود و هم با ضد انقلاب! نمی‌شود هم با اسلام بود و هم با مخالفان اسلام!»

متن کامل سرمقاله

سهم ما از جام جهانی مشابه برداشت از پارس جنوبی
سرمقاله امروز روزنامه دنيای اقتصاد با عنوان «سهم ما از جام جهانی مشابه برداشت از پارس جنوبی» به قلم مهدی نصرتی در مورد ميدان مشترک گازی پارس‌جنوبی با قطر است.

در این سرمقاله می‌خوانیم: «حدودأ تا دو ماه آينده فيفا ميزبان نهايی جام‌های جهانی ۲۰۱۸ و ۲۰۲۲ را معرفی خواهد کرد. در اين ميان کشور قطر يکی از گزينه‌های اصلی برای تصاحب ميزبانی جام‌جهانی ۲۰۲۲ به شمار می‌رود.»

سرمقاله می‌افزايد: « سوال اين‌جا است که کشوری با جمعيت کمتر از يک ميليون نفر و مساحتی کمتر از استان کهگيلويه خودمان و قدمتی کمتر از باشگاه پرسپوليس و استقلال چطور می‌تواند هزينه‌های هنگفت پديده‌ای چون جام جهانی را تامين کند؟ پاسخ ساده است: از طريق منابع مالی هنگفت ناشی از ميدان مشترک گازی پارس‌جنوبی!»

نویسنده سرمقاله دنيای اقتصاد سپس می‌نويسد: «درباره وضعيت پارس‌جنوبی رئيس محترم کميسيون انرژی مجلس اخيرأ گفته ‌است "با گذشت حدود ۲۰ سال از کشف اين حوزه گازی، از نظر پروژه و سرمايه و نيز بهره‌برداری از آن از قطر بسيار عقب هستيم و در حالی که تأسيس پالايشگاه‌ها و حفاری توسط قطر به اتمام رسيده، ايران هنوز در اين زمينه به نصف هم نرسيده است و لذا در اين مورد ضرر می‌دهيم، زيرا هر کس بيشتر برداشت کند موفق‌تر است."»

در ادامه این سرمقاله آمده‌ است: «نکته آزاردهنده اين است که در برخی نقل قول‌ها عنوان شده است که در حال حاضر قطر گاز اين ميدان را در برخی از مواقع با قيمت‌هايی پايين‌تر از هزينه توليد به فروش می‌رساند و همين امر باعث کاهش ذخاير اين ميدان و عدم سوددهی به دو کشور می‌شود.»

دنيای اقتصاد می‌نويسد: «می‌توان به کشور دوست و برادر، قطر پيشنهاد داد تعدادی بليت بازی‌های جام جهانی برای مردم ما ارسال کند تا هم مردم به بخشی از حق‌السهم خود از پارس جنوبی برسند و هم ورزشگاه‌های اين کشور خالی از تماشاگر نماند!»

متن کامل سرمقاله

سایر مطبوعات:
سرمقاله امروز مردم‌سالاری با عنوان «يکه‌تازی دلار و طلا»

سرمقاله امروز روزنامه تهران امروز با عنوان «دفاع مقدس فرهنگ مانای ماست»

سرمقاله امروز روزنامه جمهوری اسلامی با عنوان «تحليل سياسی هفته»

Share/Save/Bookmark

 
 


آرمان
● آمران کهريزک پشت ميز محاکمه بيايند
● رئيس قوه قضائيه: حرف خلاف و دروغ در حال شيوع در جامعه است
● اولين استيضاح کليد خورد
● دور جدید نظارت بر عفاف و حجاب در ادارات از ماه آینده آغاز می‌شود

ابتکار
● آملی لاريجانی خطاب به سخنان هاشمی رفسنجانی: وقف دانشگاه آزاد باطل است
● آغاز مداخله دولت در بازار ارز
● هشدار دوباره سازمان امور مالياتی به طلافروشان
● اکبر عبدی: زندگی طبيعی حق من است

ایران
● آملی لاريجانی: سخنان هاشمی رفسنجانی كاملاً اشتباه و عوامانه است
● پنج ميليون سکه طلا آماده عرضه در بازار
● ابراز تأسف شديد از هنجارشکنی در خانه سينما
● ريشه‌کنی مهاجم رايانه‌ای با آنتی‌ويروس ايرانی

تهران امروز
● بازگشت دلار به بازار
● روزهای سخت سينما از راه رسيد
● ترکيه جای دوبی را می‌گيرد؟
● برنامه پنجم همچنان در اغما

جام جم
● رئيس بانک مرکزی: عرضه بدون محدوديت ارز و سکه
● دورکاری، از حرف تا عمل
● قيمت دلار مهارنشدنی و در عرش
● افشين قطبی: ديدار رؤيايی برابر برزيل خواهيم داشت

دنیای اقتصاد
● آغاز تزريق به بازار ارز
● بهمنی: كالاهای اساسی به ميزان مناسبی ذخيره‌سازی شده است
● ضوابط جدید قیمت‌گذاری کالاهای وارداتی
● رکود طلايی در بازار خودرو

رسالت
● وزير اطلاعات از اخلال در هدفمند سازی يارانه‌ها توسط جريان فتنه خبر داد
● سند دعوت‌ مجمع تشخيص مصلحت از يكی از سران فتنه‌
● ۱۴ درصد مردم از دريافت يارانه انصراف دادند
● اولين محموله بنزين صادراتی ايران به عراق رفت

کیهان
● بحران اقتصادی و آشوب خيابانی در سراسر اروپا
● يک زنجيره‌ای ديگر هم گريخت
● محکوميت چهاردهمين جشن خانه سينما توسط معاونت سينمايی وزارت ارشاد
● رئيس جمهور: در آمريکا رسانه کاملاً آزاد وجود ندارد

مردم‌سالاری
● ادامه افزايش قيمت دلار و طلا
● فرمانده انتظامی کشور: تأمين امنيت در جريان فتنه ۸۸ جرايم ديگر را افزايش داد
● رسول منتجب‌نيا: تلاش اصلاح‌طلبان برای تقويت نظام است
● داوود احمدی‌نژاد: شعار مکتب ايرانی به جای مکتب اسلامی توطئه دشمنان است

گفت‌وگوی‌های روز:
● روزنامه آرمان در شماره امروز خود گفت‌وگویی با شهلا اعزازی، جامعه‌شناس و محقق مسائل زنان منتشر کرده ‌است.

Share/Save/Bookmark

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به zamaneh-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به zamaneh@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته