-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ خرداد ۶, پنجشنبه

Latest Posts from Iran Dar Jahan for 05/27/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



کاوه اکبری در اتاق نشیمن خانه مادرش در برایتون له سَند اطراف سیدنی با نان شیرینی های کوچک خوشمزه و چای معطر در فنجان های کریستال تراش خورده از ما پذیرایی می کند. چیدمان پاکیزه و حال و هوای دکوراسیون حومه شهری، پس زمینه داستانی فراواقعی است که از زندگی خود در ایران می گوید.

کاوه اکبری در زندان اوین تهران به دنیا آمد؛ یکی از رسواترین زندان های دنیا. او ۹ ماه اول زندگیش را در اوین سپری کرده است. مادرش هنگامی که دستگیر شد باردار بود و به خاطر ضدیت با حکومت ۶ سال را در زندان گذراند. پدرش، از مخالفان بنام حکومت، ۱۲ سال حکم گرفت و زندانی بود.

کاوه اکبری ۷ ساله بود که پدر و مادرش با عفو سیاسی که دوره کوتاهی در ایران اجرا شد از زندان آزاد می شوند و با وحشت زندانی شدن به خانه می آیند. مدارک کیفر وحشیانه زندانیان اوین، درست گرد آوری شده است. سازمان عفو بین الملل و انجمن های حقوق بشری اعلام کرده اند که تجاوز، شکنجه و تازیانه، در اوین امری عادی و جز برنامه روزمره زندانیان آنجاست.

پدر و مادر کاوه اکبری، پس از آزادی به همان شدت به مخالفت خود با استبداد دین سالار تهران ادامه می دهند. وی می گوید: "خانواده ام همیشه سخت درگیر سیاست بوده اند." و خاطر نشان می کند: "مادر و پدرم پیش زمینه کمونیستی-سوسیالیستی داشتند، از روشنفکران و اندیشمندان برجسته بوده اند."

"از زمانی که تقریباً ۹ سالم بود با آدم بزرگ ها به "میتینگ" می رفتم و درباره سیاست، عدالت و آزادی گفتگو می کردیم و برای این که در اوین به دنیا آمده بودم به من به چشم سنبل مبارزه نگاه می کردند."

زمانی که خانواده ام در اوایل دهه ۹۰ دوباره با خطر دستگیری روبرو شدند از ایران گریختیم و در ترکیه از سوی سازمان ملل به عنوان پناهنده پذیرفته شدیم. در سال ۹۵ به استرالیا آمدیم و زندگی را از سر گرفتیم.

تا سال پیش، کاوه اکبری عزم خود را جزم کرده بود که سیاست ایران را به فراموشی بسپارد: "من هیچگاه خودم داخل سیاست نشده بودم. از سیاست متنفر بودم، ببینید سیاست با زندگی من چه کرده؛ هیچ وقت نمی خواستم وارد مسایل سیاسی شوم تا این که ۱۲ ژوئن (۲۲ خرداد) فرا رسید."

۱۲ ژوئن ۲۰۰۹ روزی بود که رای مردم دزدیده شد، زمانی که توده مردم تصمیم گرفتند که رییس جمهوری با ذهنیت اصلاحات را برگزینند. در عوض، چند ساعت پس از بسته شدن صندوق های رای، هتاک ترین صاحب منصب روزگار، رییس جمهور کنونی محمود احمدی نژاد پیروزی قاطع خود را اعلام کرد؛ نتیجه ای که باور بر این است که در آن دست برده شده است. سپس مردم با این اعلام نتیجه به خیابان ها ریختند و خواستار تغییر شدند. جنبش تازه ای نیز در میان ایرانیان مقیم خارج از کشور در سراسر دنیا و از جمله استرالیا شکل گرفت.

اکنون کاوه اکبری ۲۸ ساله است و دانشجوی مطالعات جامعه شناسی دانشگاه "نیو ساوت ولز". وی ژوئن (خرداد) سال پیش، پروژه آزادی ایران را بنیاد نهاد: پروژه، شبیه یکی از گروه های منسجمی است که در میان ایرانیان مقیم استرالیا برای اصلاحات سرزمین مادری شان شکل گرفته است. این جنبش توجه حکومت ایران و نمایندگان حکومت را در "کًنبِرا- مرکز استرالیا" به خود جلب کرد.

دانشجویان ایرانی و مخالفین حکومت شکایت دارند که در همایش ها و اعتراضات، به وسیله کارمندان سفارت از آنها عکس و فیلم گرفته می شود و اظهار می کنند که دولت تهران جاسوس هایی را در قالب دانشجوی بورسیه به استرالیا می فرستد که "زاغ آنها را بزند، سر از کارشان در بیاورد و آمار فعالیت هایشان را بدهد دست دولت."

"از ایران به خاطر دیکتاتوری حکومت دینی و استبداد رهبری گریختیم که در آن پاسخ اعتراض ما با چماق و باتوم و گلوله و حبس و شکنجه داده می شد." کاوه اکبری در ادامه می گوید: "اینجا آمدیم که در آرامش و دموکراسی زندگی کنیم ولی حتا اینجا هم تلاش می کنند که آرامش ما را به وحشت تبدیل کنند و سیاست ارعاب را در پیش گرفته اند، با نقض حقوق شخصی، با زیر فشار قرار دادن خانواده هایمان برای برگشت به ایران.... این درست نیست، نباید به آنها اجازه چنین کارهایی داده شود."

اکبری می گوید که از زمانی که مادرش در یکی از کلاس های دانشکده اش انشایی درباره اوین نوشته بود و در آن طرز رفتار با زندانیان اوین، و سپس فرارشان از ایران را توضیح داده بود، نامه های تهدید آمیز و هشدارهای ترسناکی دریافت می کند که "از اشاعه دروغ دست بردارد".

ایرانیانی که روبروی حکومت می ایستند مجازات های وحشتناکی می تواند گریبانگیرشان شود، حتا اگر اکنون شهروند استرالیا باشند.

دوبار در سه ماه گذشته، ایرانیان شهروند استرالیا که برای دیدار خانواده هایشان به تهران رفته بودند، دستگیر شدند و درباره فعالیت هایشان در استرالیا مورد بازجویی قرار گرفتند. عکس های شرکت کردن شان در تظاهرات برای دموکراسی (مردم سالاری) روبروی شان نهاده شد و دادگاه با حکم محارب (جنگنده با خدا) آنان را محکوم کرد: جرمی که مجازات مرگ دارد.

حکومت ایران به تازگی اعلام کرد که دادگاه ایرانیان مقیم خارج از ایران در حال تشکیل است.

در موردی دیگر یک زن ایرانی-استرالیایی در خلال ناآرامی های سال پیش، در فرودگاه تهران برای پوشش نامناسب بازداشت و مجبور به حضور در دادگاه انقلاب اسلامی شد.

فریده، ۲۸ ساله شهروند استرالیا و دانشجوی روانشناسی "دانشگاه مکواری" استرالیا، خواهش کرد که نام واقعیش را به خاطر ترس از انتقام فاش نسازد. او در دهه ۹۰ با خانواده اش به استرالیا پناهنده شد. پدرش فعال سیاسی و عضو "مجاهدین خلق" بوده است: سازمان جامعه گرای اسلامی که خود را وقف سرنگونی حکومت دین سالار کرده است و طرفدار دموکراسی غیر دینی است.

فریده می گوید: "مشکل اصلی پدرم بود. پدر و عموهایم نمی توانند به ایران برگردند- مستقیم سر از زندان در می آوردند."

سال گذشته وقتی که جنبش مردمی پس از انتخابات سر بر آورد، فریده نتوانست بر اشتیاق خود برای بازگشت به ایران و پیوستن به مردم غلبه کند. به محض رسیدن به تهران در فرودگاه بازداشت شد. به او گفتند که لباسش نامناسب است زیرا مانتویی که پوشیده درست تا سر زانوست.

مجبورش کردند که به خاطر رعایت نکردن پوشش درست اسلامی در دادگاه انقلاب حاضر شود. می گوید: "می لرزیدم؛ شوکه شده بودم. آن قدر ترسیده بودم که تمام مدت می لرزیدم."

خوشبختانه، بدون مجازات آزاد شد و به استرالیا بازگشت. دلخور است از این که مردم به خاطر ایرانی بودنش گمان می کنند پشتیبان حکومت ایران است.

"مردم باید درک کنند که حکومت ایران با مردمش فرق دارد. ما از دولتمان بیزاریم. بیشتر ایرانیان خارج از ایران به همین خاطر از وطنشان دورند." و می گوید: "وقتی مردم می پرسند اهل کجایی و می گویم ایران، پاسخ می دهند که اوه، تروریست هستی... من تروریست نیستم. اگر بودم، اینجا نبودم."

از زمان قیام سال گذشته ایران تاکنون، جامعه ایرانیان مقیم استرالیا هموطنان جلای وطن کرده دیگری را به خود پذیرفته است.

حسام عشقیار یکی از آنهاست. او ۲۹ ساله و مهندس برق است و پس از این که توسط حکومت به عنوان یکی از محرکین "جنبش ضد حکومت" برچسب خورد به خاطر حفظ جانش از ایران گریخت.

عشقیار در میان میلیون ها نفری بود که سال پیش، در آستانه پیروزی جنبش سبز در انتخابات، شادی خود را پنهان نکرد.

نظرسنجی ها نشان می داد که یکی از رقبای انتخاباتی، ميرحسين موسوى، نخست وزیر پیشین، در روزهای آخر مبارزات انتخاباتی، با وعده اجرای سیاست های مخالف جهت احمدی نژاد تندرو، توانست با تفاوت فاحشی از رقیب خود پیشی بگیرد و موج حمایت مردم را به دست آورد. عشقیار می گوید: "خیلی هیجان زده بودیم چون پیش از آن اجازه نداشتیم به خیابان برویم و اعتراض کنیم."

و می گوید: "آزادی آن را نداشتیم که مدل لباس و موهای مان را خودمان انتخاب کنیم. می خواستیم عوض شود. مردم واقعاً می خواستند که اوضاع تغییر کند." و ادامه می دهد: "پس از ۳۱ سال فرصتی به دست آمده بود که به خیابان برویم و بگوییم که ما تو را نمی خواهیم."

عشقیار خاطر نشان می کند که او به طور ویژه طرفدار موسوی نبوده است: "مهم نبود چه کسی رای می آورد، فقط نمی خواستم احمدی نژاد دوباره رییس جمهور شود."

اما شادی در شب انتخابات جای خود را به خشم داد وقتی که تنها بعد از چند ساعت از شروع شمارش آرا ، رژیم اعلام کرد که در مقایسه با ۳۴ درصد رای مردم به موسوی، احمدی نژاد ۶۲/۶ درصد آرا را به خود اختصاص داده است.

"دروغ بزرگی بود" عشقیار می افزاید: "اعلام کردند که احمدی نژاد تقریبا ۱۰ میلیون بیشتر از موسوی رای آورده است. ولی چگونه توانستند ۴۰ میلیون رای را در عرض ۶ تا ۹ ساعت با دست بشمارند و نتیجه را به این زودی اعلام کنند؟"

موسوی با اشاره به اختلال و بی نظمی و آرای گمشده، نتیجه انتخابات را "رویدادی شگفت انگیز از دروغ، ریا و تقلب" خواند.

فردای آن روز طرفداران موسوی سیلی از جمعیتی بودند که به خیابان ها ریختند؛ با شعارِ: "مرگ بر کودتا" و "مرگ بر دیکتاتور".

عشقیار به مردم خروشانی پیوست که به سوی وزارت کشور، محل شمارش آرا، به پیش می رفتند. می گوید: "برای اعتراض به سوی وزرات کشور نمی رفتیم؛ تنها چوه خیلی عصبانی بودیم به آن سو می رفتیم. نیروهای دولتی و سپاه پاسداران راه مردم را بستند و با باتوم به جان مردم افتادند و به سوی مردم گاز اشک آور زدند." جمعیت در پاسخ اتوبوسی را به آتش کشیدند و به سوی نیروهای انتظامی سنگ پرتاب کردند."

روز ۱۳ ژوئن (۲۳ خرداد)، فردای انتخابات، عکس عشقیار در میان جمعیت معترضِ سنگ به دست، بوسیله عکاس نیویورک تایمز گرفته شد. فردای آن روز تصویر در همه جای دنیا پخش شده بود. اول به روی خودش نمی آورَد و بی خیال از کنار ماجرا می گذرد. "با خودم گفتم یکی دو تا عکس که نیست، یک عالمه عکس گرفته اند. لازم نیست نگران باشم."

ولی به زودی عکس وی در سایت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هم منتشر شد. عشقیار به عنوان سی و سومین نفر از مجموع ۷۴ نفری که به عنوان سران اعتراض شناخته شدند برچسب خورد و با عنوان "عامل بیگانگان" و "مزدور غرب" مورد پیگرد دولت قرار گرفت. از ایرانیان تقاضا شد که لطفا هرکدام از آشوبگران در تصاویر مندرج را شناسایی کرده اند به مراکز اطلاع دهند."

عشقیار می دانست که پیامد چنین ماجرایی بهتر از بهشت زهرا نخواهد بود؛ مردمی که ۱۱ سال پیش در سال ۱۹۹۹ در تظاهرات ضد حکومت شرکت کرده بودند هنوز در زندان به سر می بردند و در ۸ هفته بین انتخابات ریاست جمهوری و مراسم تحلیف احمدی نژاد برای دوره دوم ۱۱۲ نفر اعدام شده اند. پس تصمیم می گیرد که از ایران بگریزد. از راه مرز به ترکیه می رود، جایی که سرانجام ویزای دانشجویی استرالیا را برای ادامه مهندسی اش در کارشناسی ارشد برق در دانشکده "نیو ساوت ولز" به دست می آورد.

او در ماه ژانویه (بیش از ۵ ماه پیش) به سیدنی رسید و درخواست پناهندگی کرد. وکیلش به وی گفته است که مورد بسیار محکمی دارد. او نیز به پروژه آزادی ایران پیوست. "مردم بسیاری در کشور من رنج می کشند." عشقیار می افزاید: "مردم بسیاری زیر شکنجه اند و در زندان به آنها تجاوز می شود. کشور آماده انفجار است."

فعالان و طرفداران مردم سالاری برای موج تازه ای از اعتراضات در سالگرد دزدی انتخاباتی در ماه ژوئن (خرداد) آماده می شوند.

گروه های پشتیبان در سراسر جهان از جمله در سیدنی، ملبورن، کانبرا و بریزبِن به خیابان می آیند تا پشتیبانی خود را از مردم و مخالفت سهمگین خود را با دولتی که باور دارند به مردمش خیانت کرده اعلام کنند.

اکبری می گوید: "ما برای آگاهی مردم استرالیا برخاسته ایم. می خواهیم خط روشنی میان دولت ایران و مردم ایران بکشیم."

می گوید: "مردم ایران نماینده دولت نیستند. می خواهیم آنها را از هم جدا کنیم. موارد بی شماری از نقض حقوق بشر در کشور ما انجام می شود، می خواهیم پرده از آن برداریم و تلاش می کنیم که جلوی ادامه آن را بگیریم."

"این داستان کسی است که می خواهد سیاست ایران را به فراموشی بسپارد." کاوه اکبری توضیح می دهد: "هرگز نمی خواستم وارد سیاست شوم. و به اینجا رسیده ام".

* عکس از: The Australian / کاوه اکبری سمت چپ و حسام عشقیار سمت راست


 


دولت تهران سه شهروند آمریکایی را که در ایران بازداشتند جاسوس می داند. وزیراطلاعات ایران حیدر مصلحی در مورد این سه نفر- سارا شرود، شین باوئر، جوشا فلیکس - که در ژوئیۀ ۲۰۰۹ در مرز ایران و عراق دستگیر شده اند گفت: "معلوم است که اینها جاسوسند."

اظهارات مصلحی می رساند که دولت ایران درتلاش برای مبادلۀ زندانی با آمریکاست. چندین ایرانی که گفته می شود با برنامۀ اتمی این کشور مربوطند در دست آمریکا هستند یا به این کشور پناه برده اند. سیاستمداران ایران بارها کوشیده بودند ایرانی های بازداشتی را در غرب در مقابل خارجی های بازداشتی در ایران مبادله کنند. وزیر اطلاعات مصلحی گفت در حال حاضر بین ایران و آمریکا در مورد مبادلۀ احتمالی زندانیان گفتگویی انجام نمی شود.

این سه آمریکایی که در زندان اوین هستند به گفتۀ خودشان در منطقۀ مرزی بین ایران و عراق گم شده بودند. ظاهراً بعد از گم کردنِ راه از مرز گذشته اند. مأموران مرزی ایران آنها را دستگیر کردند. این شهروندان آمریکایی روزنامه نگاران آزادند. هفتۀ گذشته ایران به مادران سه زندانی اجازه داد با فرزندان خود ملاقات کنند. دولت ایران از این دیدار استفادۀ تبلیغاتی برد.

احتمال اینکه ایران بخواهد با آمریکا هم زندانی مبادله کند کم نیست: ایران به تازگی به کلوتیلد رایس فرانسوی که به ده سال زندان محکوم شده بود اجازۀ خروج از کشور داد، قبل از این اقدام رایس جریمۀ مالی سنگیتی پرداخت کرده بود. نکتۀ جالب توجه این بود که پاریس دو روز بعد قاتل محکوم شدۀ یک سیاستمدار ایرانی را آزاد کرد.

علی وکیلی راد در سال ۱۹۹۱ آخرین نخست وزیر شاه، شاپور بختیار، را در پاریس به ضرب چاقو کشته بود. از قرار وکیلی راد از طرف وزارت اطلاعات ایران مأموریت داشته است. در سال ۱۹۹۴ او را به حبس ابد محکوم کردند. پاریس تکذیب می کند که در این ماجرا مبادلۀ زندانی صورت گرفته باشد.

مدرس دانشگاه کلوتیلد رایس در تابستان ۲۰۰۹ به همین دلیل جاسوسی دستگیر شده بود. پاریس تکذیب می کند که وی برای دولت کار می کرده است. بعد از آزادی رایس یک کارمند بلند مرتبۀ سابق سازمان اطلاعات فرانسه مدعی شد رایس "منبع" بوده است. طبق گزارش های تأیید نشدۀ دیگر که به محافل اطلاعاتی ایران استناد می کنند رایس اطلاعاتی در مورد تأسیسات اتمی دراصفهان جمع کرده است.

از این گذشته پاریس به تازگی درخواست آمریکا را برای تحویل یک بازرگان و مهندس ایرانی رد کرده بود: مجید کاکاوند ظاهراً از طریق شرکت های تجاری قطعه های الکترونیکی از آمریکا وارد کرده که استفادۀ نظامی هم دارند.

اعدام یک عضو رده بالای گروه شورشی جندالله

به گزارش خبرگزاری رسمی ایرنا، ریگی روز دوشنبه بعد از تأیید حکمش در زندان زاهدان در جنوب شرقی ایران به دار آویخته شد. این گروه افراطی که توسط برادر زندانیِ او عبدالمالک ریگی رهبری می شود چندین مورد سوءقصد در ایران انجام داده است.


 


روز ۱۷ ماه آوریل نیویورک تایمز فاش کرد که وزیر دفاع ایالات متحده، رابرت گیتس، در ماه ژانویه یادداشتی تهیه کرده بود و در آن از نبود استراتژی بلند مدت در برابر ایران اظهار نگرانی کرده بود. اما ژنرال جیم جونز، مشاور امنیت ملی و مخاطب اصلی آقای گیتس تاکید می‌کند: اعلام نکردن استراتژی در ملا عام دلیل بر وجود نداشتن استراتژی‌ای نیست که تمامی حالات را در نظر بگیرد.

اما سوال هم‌چنان باقی است. جدای از اظهارات مبنی بر «غیرقابل قبول» بودن ایران با «قابلیت تولید سلاح هسته‌ای»، مقامات امریکایی درباره حالت‌های دیگر دچار ابهام هستند. ایران از چه جایی به بعد «می‌تواند» به سلاح هسته‌ای مجهز شود؟ اگر زمانی ایران تصمیم بگیرد که به قدرت‌های هسته‌ای «در آستانه» بپیوندد که توانایی تکنیکی تولید را دارند ولی تصمیم می‌گیرند قبل از رسیدن به بمب متوقف شوند، چگونه باید عمل کرد؟ آقای گیتس، در اوایل ماه آوریل در برنامه‌ای در تلویزیون این سوال را مطرح می‌کرد که: اگر سیاست آنها رسیدن به این آستانه باشد و نه جمع‌کردن سلاح‌های هسته‌ای، از کجا می‌توان فهمید که آنها به دنبال جمع‌کردن سلاح نیستند؟

به صورت رسمی، دولت اوباما استراتژی دو جانبه را دنبال می‌کند، یعنی باز نگه‌داشتن درهای گفتگو در حالی‌که به دنبال تصویب تحریم‌های شدیدتری است در سازمان ملل است بدون آن‌که اتحاد میان قدرت‌های بزرگ خدشه دار شود. اما در آن واحد، این دولت خود را برای احتمال ایران هسته‌ای آماده می‌کند. برای بسیاری از تحلیل‌گران، مثل کلیفورد کوپشران، از گروه مشاوره ایورازیا، اخرین پروژه‌های نصب سیستم‌های ضد موشکی در کشورهای خلیج فارس، نشان هدف دولت اوباما برای کنترل ایران است. به نظر این کشور، مهم است که به کشورهای علاقه‌مند به در پی گرفتن راه ایران در مساله هسته‌ای، نشان داده شود که ضمانت دفاعی امریکا وجود دارد و آن‌که نیازی به مسابقه هسته‌ای شدن نیست.

در گزارشی که اوائل ماه ژوئن سال ۲۰۰۹ منتشر شد، بنیاد هریتج، یک گروه فکر دست‌راستی واشنگتن، چند راه برای واگیردار نشدن سلاح اتمی را توصیه می‌کرد. این روش‌ها همگی بر روی این نکته بنا شده بودند که کشورهای طالب هسته‌ای شدن آماده هستند، اگر چیزی بدست بیاورند، از خیر آن بگذرند، به ویژه در مسائل امنیتی.

این بنیاد معتقد است که بهترین راه برای راضی‌کردن این کشورها، حفظ برتری خردکننده بر روی مخاطب، حتی به قیمت «استقرار نیروهای نظامی پر مشکل و پر خرج در طی سالیان» است.

بنیاد هرتیج هم چنین معتقد است که دو ناو جنگی باید همواره در آب‌های خلیج حضور داشته باشند. و هرگونه نقل و انتقال سلاح و فن آوری به یک کشور دیگر باید همراه با تعهد این کشور مبنی بر دنبال نکردن برنامه هسته‌ای باشد.

عکس از: AFP / کنفرانس مطبوعاتی مشترک هیلاری کلینتون با لی می یونگ باک رییس جمهوری کره جنوبی


 


به موازات تلاش دولت اوباما برای پیدا کردن راهی دیپلماتیک و حل مسئله اتمی نظامی ایران، اسراییل هم در سال های گذشته توان بمب افکن های خود را افزایش داده، ماهواره ای پیشرفته برای جاسوسی بهتر و هدف گیری دقیق تر نصب کرده است.

دلایل آن واضح است: اسراییل در موقعیتی است که می تواند جنگده های اف ۱۶ و اف ۱۵ را تا فاصله حدود یک هزار و ۶۰۰ کیلومتری درون مرز هوایی ایران فرستاده و می تواند تاسیسات اتمی جمهوری اسلامی را در هم بکوبد.

اما یک طراح حملات جنگی هوایی آمریکا در خلیج فارس به واشینگتن تایمز گفت که به نظرش در مقایسه با تجهیزات نظامی و موشک های کروز و بمب افکن های قوی که ارتش آمریکا دارد، نیروهای نظامی هوایی اسراییل کوچک نیستند. اما سرهنگ جان واردن می گوید به نظر او، تنها راه توقف برنامه اتمی ایران، هدف قرار دادن تجهیزات تولید برق است. این استراتژی در حال حاضر در دستور کار پنتاگون (وزارت دفاع آمریکا) قرار ندارد.

اسراییل در حال حاضر آماده جنگ با ایران است چرا که تندروهای روحانی حاکم در جمهوری اسلامی، گفته اند که خواهان نابودی اسراییل هستند. موشه یعلون، معاون نخست وزیر اسراییل که در انستیتو هوا – فضا سخنرانی می کرد گفت نیروهای اسراییل این آمادگی را دارند. وی افزود: «توان نظامی اسراییل می تواند در جنگ با ترور در غزه، یا مقابله با حمله موشکی از سوی لبنان و یا جنگ با سلاح های متعارف سوریه و یا حتی جنگ با نظام اسلامی ایران باشد.»

قدرت اصلی هوایی اسراییل در سه محور پیشرفت داشته است:

۱ – بمب افکن هایی با مسافت بالا: اسراییل جنگنده هایی از آمریکا خریده که برای حمله به هدف های خاص طراحی شده است. بیش از یکصد فروند اف ۱۵ و اف ۱۶ با باک های سوخت پرحجم آماده پرواز در فواصل طولانی هستند. علاوه بر آن، اسراییل بمب افکن های بی – ۷۰۷ هم در اختیار دارد.

۲ – تسلیحات و جنگ افزار: اسراییل توانسته سیستم های ردیاب دقیق طراحی کند که دقت هدف قرار دادن را بالا می برند. اسراییل موشک های بامبر باستر در اختیار دارد که می توانند در زمین نفوذ کرده و تاسیسات زیرزمینی را منهدم کنند.

۳ – اطلاعات: اسراییل چندین ماهواره جاسوسی قوی و ماهواره اوفک هفت که در سال ۲۰۰۷ به فضا پرتاب کرد را در اختیار دارد و همواره اهداف مورد حمله در ایران را زیر نظر دارد. اسراییل واحدهای بررسی دقیق هم اضافه کرده که می تواند فعالیت اتمی جمهوری اسلامی را دقیق دنبال کند.

اما اسراییل با مسائل جدی هم روبروست. بیش از ۱۲ سایت هسته ای در ایران هست که بعضی از آنها به چند حمله نیاز دارد که ممکن است نیروی هوایی اسراییل نتواند به تنهایی انجام دهد. این که با یک حمله مانند حمله سال ۱۹۸۱ به عراق (به نتیجه مورد نظر رسید) یک چیز است و این که بتوان به ایران حمله کرد و بیش از ۱۶۰۰ کیلومتر به درون فضای ایران پرواز کرده و هدف را نابود کرد، یک چیز دیگر. سرهنگ واردن می گوید: «این که اسراییلی ها بتوانند پرواز را انجام دهند ولی هواپیماهای بیشتری را بفرستند، این کار شدنی است.» وی می افزاید: «اما به نظر من مشکل این جاست که وقتی به هدف ها رسیدند، چه می خواهند بکنند؟ وقتی اسراییل به تاسیسات اتمی عراق حمله کرد، عراقی ها بیشتر فعالیت های خود را در آن نقطه متمرکز کرده بودند پس می شد هواپیماها را فرستاد و امکان اجرای موفقیت آمیز را داشت. اما ایرانی ها حماقت صدام را مرتکب نشدند و از این رو تاسیسات خود را در یک نقطه متمرکز نکردند. ضمن این که آن را به زیرزمین انتقال دادند. در نتیجه پیدا کردن و ترتیب دادن حمله ای که موفقیت آمیز باشد، یک چالش بزرگ و جدی است.»

اسراییل در سال ۱۹۸۱ تاسیسات اتمی اوسیراک در عراق را هدف قرار داد و در سال ۲۰۰۷ تاسیسات مشکوک هسته ای سوریه را هم با خاک یکسان کرد. دستگاه های اطلاعاتی آمریکا گفتند سوریه قصد داشته با همکاری کره شمالی، دست به تولید پلوتونیوم بزند.

هرچند ستاد مشترک ارتش آمریکا مشغول بررسی راه های مقابله با برنامه اتمی جمهوری اسلامی است، اما طرح حمله نظامی و بمباران به بحث گذاشته نشده است. یک مقام رسمی سابق خبر داد برنامه آمریکا بر روی دو محور است: دستگاه های اطلاعاتی آمریکا از پیشرفت دقیق برنامه اتمی جمهوری اسلامی خبر ندارند و دیگر این که نگرانی از عواقب سیاسی هرگونه مناقشه نظامی در منطقه وجود دارد و تاثیرهایی که ممکن است بر عراق و افغانستان داشته باشد.

سرهنگ واردن می گوید: «شاید بتوانیم با ۲۰ فروند بی – ۲ و چهار هزار بمب این کار را عملی کنیم. مطمئن نیستم البته مشکل اینجاست که نمی دانیم تاسیسات اتمی جمهوری اسلامی کجا هستند چقدر عمق دارند. اما مهم ترین و بهترین تاکتیک شاید قطع برق باشد. در جریان حمله هوایی به عراق هم هواپیماها به کانال های انتقال برق و دستگاه های پشتیبانی حمله کرده و شهرهای اصلی را بدون برق کردند. اگر آمریکا بخواهد برنامه اتمی جمهوری اسلامی را متوقف کند، بهترین راه قطع برق است.»

سرهنگ واردن می افزاید: «ایران اگر برق و نفت نداشته باشد، قادر به تولید بمب اتمی نیست. البته حمله بی رحمانه ای است اما شدنی است. می توان ظرف ۲۴ ساعت آن را عملی کرد و هیچ نیروهای نظامی به اندازه آمریکا، توان آن را ندارد و البته ما هم برنامه ای برای این کار نداریم.»

جان پایک، از تحلیلگران پنتاگون و آژانس های اطلاعاتی اما درباره توان نظامی اسراییل نظر دیگری دارد. به نظر او، تاسیسات اتمی ایران در اصفهان و نطنز و قم برای مثال، فقط بخش های عمده و بزرگ از برنامه اتمی جمهوری اسلامی هستند. به گفته او، ایران برای ساخت بمب به همه چیز نیاز دارد و با نداشتن بخشی از آن، قادر به ساختن بمب اتمی نیست. به نظر هم نمی رسد ایران از هر تاسیساتی دو نسخه داشته باشد و کافی است اسراییل فقط بخش عمده را از کار بیاندازد و آن زمان، بقیه اهمیتی پیدا نمی کند. ضمن این که تاسیسات عمده اتمی ایران از شهر بیرون است و تلفات غیرنظامی زیادی هم در پی نخواهد داشت.

آقای پایک می گوید اسراییل شاید هدف دیگری را در نظر بگیرد: کارگران و کارمندان و دانشمندان اتمی در ایران.

وی می افزاید: «بیشتر این افراد که در تاسیسات اتمی کار می کنند، در شهرکی نزدیک به همان تاسیسات زندگی می کنند. با حمله به این شهرک ها، برنامه ساخت بمب اتمی برای حداقل یک نسل به عقب می افتد.»

رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا هرگونه حمله نظامی به ایران را رد کرده اما گفته هنوز تمامی امکانات را مد نظر دارد. برخی تحلیلگران اطلاعاتی آمریکا می گویند ایران در سال ۲۰۱۲ ممکن است نخستین بمب اتمی خود را بسازد.

* شرح عکس: جنگنده های هوایی اف - ۱۵، عکس از کوربیس.


 


ایران و برزیل و ترکیه در هفتۀ گذشته افکارعمومی جهان را با توافقنامه ای مبهوت کردند که بر طیق آن ایران اورانیوم کم غنی شدۀ خود را به ترکیه منتقل می کند و برای رآکتور تحقیقاتی تهران میله های سوختی می گیرد. اما این معاملۀ پر سر و صدا در درجۀ اول تلاشی است برای اینکه ایران خواستۀ شورای امنیت را مبنی بر توقف غنی سازی اورانیوم در داخل کشور نادیده بگیرد و در آخرین دقیقه از تحریم های جدید علیه این کشور به دلیل برنامۀ اتمی جلگیری کند. بویژه قرار است روسیه و چین تحت تأثیر قرار بگیرند، این دو کشور می خواهند – برخلاف انتظار حکومت ایران – به تحریم علیه این کشور رأی بدهند.

اما عجیب تر از محتوای مبهم این توافقنامه شکل گیری اصل آن است – و اینکه چه قدرت هایی در خدمت این حرکت جدید ایران بوده اند. نقش ترکیه که مدتهاست می کوشد خود را نیروی مستقلی در بحران های خاورمیانه نشان دهد و به قدرتی تعیین کنده در منطقه تبدیل شود چندان تعجب آور نیست. برای این کار دولت اسلام گرای ترکیه دنبال نزدیکی با ایران است که به نوبۀ خود می کوشد در رویارویی فزاینده با قدرت های عربی سلطه اش را در منطقه جایگیر کند.

آنچه بویژه باید نظر ها را جلب کند پیوند بین دیکتاتوری اسلامی ایران و برزیلِ "در آستانۀ توسعه یافتگی" است – کشوری با دمکراسی غربی که از نظر فرهنگی هم بشدت رنگ مسیحی دارد. این نکته نشان می دهد که فرای تضادهای به ظاهر حل نشدنیِ سیاسی و فرهنگی و مذهبی، اتحادی از کشورها در حال شکل گیری است که می خواهد به جهانِ "سه قطبی" – متشکل از پیمان آتلانتیک یعنی آمریکا و اتحادیۀ اروپا و نیز روسیه و چین – "قطب" چهارمی را هم بیفزاید و از نظم جهانی که در سلطۀ سه قدرت فعلی است خارج شود.

جدا شدن از ساختار موجود سیاست امنیتی بین المللی، از طریق تسلط بر ظرفیت های هسته ای شکل می گیرد. اصرار ایران بر حفظ برنامۀ اتمی و عدم پذیرش نظارت بین المللی نشانه ای از این نکته است که ممکن است از نظم سیاسی تعیین شده توسط قدرت هایِ (اتمیِ) جهانی شانه خالی کرد. از این روست که برزیل هم با تلاش عجیبی درحال ایجاد صنعت هسته ای مستقل است. گرچه دولت برزیل بشدت تکذیب می کند که هدفش ساخت سلاح اتمی باشد اما به همین شدت جلوی نظارت های لازم را توسط آژانس بین المللی انرژی اتمی می گیرد، نکته ای که این شک را ایجاد می کند که برزیل می خواهد دست کم بعنوان یک امکان، استفادۀ نظامی را از ظرفیت های بوجود آمدۀ هسته ای ممکن سازد. مشکل نیست که ببینیم در این راه شیوۀ عمل ایران الگوست.

گرچه برزیل به اندازۀ حکومت های سوسیالیست ونزوئلا و بولیوی که از نظر عقیدتی با هم متحد شده اند تهاجمی نیست اما این کشور هم در تلاش برای اینکه خود را دومین قدرت در قارۀ آمریکا و بازیگری درعرصۀ بین المللی نشان دهد از همان جوسازی تاریخی خاص آمریکای لاتین علیه ابرقدرت سیاسی و نظامی، آمریکای شمالی، استفاده می کند. بدین ترتیب چالش جدیدی بوجود می آید که با دنیای خالی از سلاح هسته ای مورد نظر اوباما فاصلۀ بسیار دارد: کشورهایی که در حال قدرتمند شدن هستند مانند ترکیه و برزیل، ظاهراً حق خود را در مورد "خودمختاری اتمی" بعنوان امری حیاتی می بینند که به کمک آن میزان استقلال خود را از "سلطۀ خارجی" تعریف می کنند. اینکه در این موضوع ترکیه، عضو ناتو، و برزیل، دمکراسی غربی (که مایل است بعنوان عضو پیوستۀ شورای امنیت انتخاب شود) و ایران که به ارزش های غربی و معیارهای حقوق بشر اعلان جنگ داده است اتفاق نظر دارند باید به غرب شدیدترین هشدار را بدهد.

زیرا "قدرت چهارمِ" بوجود آمده در سیاست جهانی، تنها از نظر ظاهری به جنبش قدیمی عدم تعهد در دورۀ جنگ سرد شبیه است. کشورهایی مانند یوگوسلاوی و هند در آن زمان می کوشیدند از فضاهای تنگ جهان دوقطبی استفاده برند و بیشتر نقشی معتدل و میانجی گرایانه در سیاست بین المللی داشتند. اما امروز حتی دوستان و متحدان غرب مانند برزیل و ترکیه ابایی ندارند به شیوۀ خود با کشورهایی همکاری کنند که چون ایران می خواهند تعادل حساس قوا را در عرصۀ بین المللی از اساس به هم بریزند.

عکس از: رویترز


 


مدت مدیدی است که اسراییل به بمب اتمی مسلح است. خودداری رهبران اسراییل از اذعان به این نکته، نگرانی و مخالفت همسایگان عرب را نه تنها نگرفته که برطرف هم نکرده است. اعلام نکردن آن هم خوبی هایی داشته از جمله این که هیچ وقت به مسئله لاینحل تبدیل نشده بود اما حالا دیگر پرده ها کنار رفته است.

شاهد مسلح بودن اسراییل به سلاح اتمی این است که دیگر سرتکان دادن و چشمک زدن و دیده بستن را کنار بگذاریم و بگوییم اسراییل قدرت برتر نظامی منطقه است. و این برتری نظامی، چالشی برای تمامی کشورهای منطقه است، از جمله ایران که خود به نمونه ای دیگر از برهم زدن تعادل نظامی در منطقه تبدیل شده است.

ایران اما به نظر می رسد تصمیم خود را گرفته است. باور این است که ایران با جدیت در پی ساخت بمب اتمی است و غنی سازی اورانیوم را بدون هیچگونه ارتباط کامل با برنامه غیرنظامی دنبال می کند. ایران به دنبال این است که بگوید آمریکا و برخی کشورهای غربی سیاست دوگانه دارند و تهران هم نوعی حق هسته ای دارد. با این حساب شاید دست یافتن به اجماع جهانی برای تحریم ایران سخت تر باشد.

خیلی از کشورهای عربی بیشتر نگران ایران هستند تا اسراییل. در جریان یک زنجیره اتمی، دولت هایی مانند قطر هم با حمایت آمریکا اتمی خواهند شد. بقیه، مانند عربستان سعودی هم دنبال انتخاب های موجود می گردند. سوریه هم که مشکوک به همکاری با کره شمالی است اما خیلی از کشورهای منطقه از جنگ آخرالزمان در منطقه هراسان هستند. مصر مثلا از همه در این میان شاخص تر است. برای آنها، تلاش اوباما برای کاهش سلاح های اتمی در جهان، اول و آخر با اسراییل شروع می شود و بعد کم کردن یا بی اثر کردن خطر هسته ای ایران.

آقای اوباما سال گذشته در جریان سخنرانی اش در جمهوری چک و با اشاره به جهانی عاری از سلاح های اتمی، به کاهش سلاح های اتمی روسیه پرداخت. در جریان کنفرانس بازبینی ان پی تی در سازمان ملل، ترکیه و مصر تلاش کردند تا طرح خاورمیانه عاری از سلاح های کشتار جمعی را مطرح کنند. کارشناسان هشدار دادند که کنفرانس بازبینی ممکن است بر اثر این فشارها بی اثر مانده و ناکام شود. به ویژه به دلیل فشاری که نسبت و از سوی اسراییل وجود دارد.

فشارها بر اوباما به دلیل اسراییل و برای کنار گذاشتن استانداردهای دوگانه و حل این مسئله، بیشتر خواهد شد. ربطی هم به این ندارد که نخست وزیر اسراییل به دلیل خراب کردن مذاکرات صلح به طریق شهرک سازی های بیشتر، رابطه اش با رییس جمهوری آمریکا خراب شده است. به این مسئله که محمود احمدی نژآد تهدید به نابودی اسراییل کرده هم کمکی نمی کند. در این شرایط تخاصم برانگیز، اسراییل به سختی می تواند امنیت خود را حفظ کند که تا هیچ وقت از تشکیل کشور اسراییل این گونه مشکل ساز نشده بوده است.

مسئله وقتی بدتر می شود که هند و پاکستان دو قدرت مسلح به سلاح اتمی هستند که حتی عضو ان پی تی هم نیستند اما از حمایت غرب برخوردارند. کره شمالی هم که باز ساخت بمب اتمی را از سر گرفته و حتی کره جنوبی را هم تهدید کرده است. این کره شمالی است که بدترین کابوس گسترش سلاح اتمی است و آمریکا توان رودررویی با پیونگ یانگ را ندارد.

از نقطه نظر درک مسئله، اوباما کاملا این وظیفه سنگین را می فهمد. در جریان دیدارش از آکادمی نظامی وست پوینت در این هفته، از تلاش برای ساخت اتحادهای تازه سخن گفت. بر خلاف رییس جمهوری قبلی، وی بر چندنگاهی و چندصدایی تاکید کرد. اما باز هم به تلاش ترکیه و برزیل برای بستن قرارداد مبادله سوخت اتمی با ایران نگاهی نیانداخت و آن را رد کرد. دو کشور در حال رشدی که تلاش کردند راهی برای حل بحران اتمی تهران پیدا کنند اما خیلی تلاششان جدی گرفته نشد. این گونه رد کردن های اوباما شاید رهبری جهانی اش را خدشه دار کند.

تاییدی بر این که اسراییل سلاح اتمی دارد، این سیاست را غامض تر می کند. مسئله این جاست که چقدر اوباما تلاش می کند تا اسراییل را به چتر مقابله با سلاح های کشتار جمعی بکشاند تا قبل از این که این کنترل این زنجیره از دست خارج شود.

*شرح عکس: یک نمونه بمب اتمی در زرادخانه اتمی آمریکا با نام بمب چاق. عکس از کوربیس.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به irandarjahan-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به irandarjahan@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته