-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه

Latest Posts from Iran Dar Jahan for 05/25/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



مرگ ندا آقا سلطان میلیون ها انسان را تکان داد. یک سال پیش زن جوان در تهران بر اثر تیراندازی کشته شد – از آن به بعد نماد جنبش مخالفان ایران شده است. اما بویژه مردی از سرنوشت ندا سود برده است: نامزدِ خود خوانده اش کاسپین ماکان.

خود را در سراسرجهان نامزد ندا معرفی کرده است، به گفتۀ خودش دوستِ نداست، زن جوانی که حدود یک سال پیش در جریان تظاهرات مخالفان در تهران بر اثر شلیک گلوله جان باخت. اکنون اما کاسپین ماکان دشمنان زیادی دارد.

اولین پردۀ این تراژدی ایرانی دربارۀ ندا آقا سلطان در ۲۰ ژوئنِ سال پیش شروع می شود. ده روز قبل از آن مردم ایران دست به انتخاب زده اند، محمود احمدی نژاد با اکثریت بزرگی که مشکوک می نماید انتخابات را می برد. تعداد آنهایی که در روزهای بعد دراعتراض به تقلب آشکار درانتخابات به خیایان می آیند پیوسته افزایش می یابد.

تا این روزِ شنبه که باز هم ده ها هزار به خیابان می ریزند چندین نفر در تظاهرات جان باخته اند. ندا نیز به خیابان آمده است. هیچگاه مشخص نخواهد شد آیا ندایِ ۲۶ ساله که دانشجوست به نیت شرکت در تظاهرات به مرکز شهر رفته یا تاکسی حامل او تصادفاً در انبوه جمعیت مانده است. همین قدر می دانیم که ندا و همراهش، استاد موسیقی او حمید پناهی، از تاکسی پیاده شده اند. و نیز معلوم است که او می بایستی بعد از پیاده شدن به تیر رسِ یک تک تیرانداز وارد شده باشد.

تظاهرکننده ای که از مردم فیلم می گیرد بر روی دوربینش ضبط می کند که چگونه گلوله ای به سینۀ ندا می خورد و او را به زمین می اندازد. خون از دهان و بینی او فوران می کند و تبدیل به حوضچۀ کوچک تیره ای می شود، مردانی که دور او به زانو نشسته اند پریشان می کوشند نجاتش دهند. تلفنِ همراه فریادهای مردان را ضبط می کند. "ندا بمان، ندا نرو." ندا اما می میرد. تصویرهای مرگش به اینترنت راه می یابند. به یک روز نمی رسد که جان باخته نماد انقلاب سبز در ایران می شود.

در هر مصاحبه ای جزئیات بیشتری آشکار می شود

اما به همان سرعتی که نام ندا در دنیا به یک مفهوم تبدیل می شود آشفتگی هم بالا می گیرد. زیرا گرچه ندا جلوی چشمان استاد موسیقیش جان داد و گرچه دوستان می گویند این دو با هم بوده اند، اما نام دیگری بعنوان مردِ زندگیِ ندا سر زبان ها می افتد: کاسپین ماکان. ماکانِ ۳۷ ساله می گوید او و ندا یک سال قبل از این ماجرا در ترکیه با هم آشنا شده اند و از آن زمان با همند و می خواستند ازدواج کنند. گزارشگران غربی که در اولین ساعت ها بعد از مرگ ندا سراغ خانواده اش می روند از یکه خوردن خانواده و از سوء ظنی می گویند که با ظهور ناگهانی این نامزد به عزا درآمیخته است.

اینکه چنین می نماید نزدیکان ندا از عشق بزرگ او خبر نداشته اند از نظر ماکان به سنت بر می گردد: «ارتباط قبل از ازدواج در ایران موضوع حساسی است،» به گفتۀ ماکان از این رو این حرف ها را بیشتر مخفی نگه می دارند. منتقدانش می گویند اتفاقاً ماکان از سنت های ایرانی برای خود استفاده کرده است: ناظران در تهران می گویند بعد از آن که ماکان نامزدی خود و ندا را سربوق و کرنا کرده است مادر ندا چاره ای جز تأیید نداشته است. به گفتۀ اینان درغیر این صورت آبروی ندا می رفته است.

حالا چه ماکان و ندا در زمان مرگ او نامزد بوده باشند یا چند روز با هم بودنشان در ترکیه دیگر مدت ها بوده که به گذشته تعلق داشته است: ماکانِ عکاس از این امکان استفاده کرده تا نامش را در مطبوعات جهان مطرح کند. در هفته ها و ماه های بعد از مرگ ندا با کلامی آتشین توضیح می دهد که چه تفکرات عمیقی ندا را واداشته به خیابان برای تظاهرات برود.

در هر مصاحبه جزئیات تازه ای آشکار مطرح می شود: ندا تا حدودی به دلش افتاده بوده که مبارزه خواهد کرد و اینکه گلوله ای به قلبش خواهد خورد. ندا با وجود هشدارهای مؤکد او اصرار داشته که به تظاهرات برود: مرگ تنها قربانی کوچکی در راه آزادی است.

مشاور رسانه ای و دریافت پول برای مصاحبه و کاسبی بزرگ

اینکه ماکان امروز با عقاید مستحکم سیاسیِ ندا از این در به آن در می رود خالی از طنز نیست. زیرا در پاسخ به این پرسش که چرا اصلاح گرایان در ایران یا در خارج به او حمله می کنند به اشپیگل آنلاین می گوید: "مهمترین دلیل که چرا خیلی از اصلاح طلبان با من مخالفند مصاحبه ای است که من کوتاه زمانی بعد از مرگ ندا کردم." وی در این مصاحبه گفته ندا به جنبش سبز تعلق نداشته حتی رأی نداده است. به گفتۀ ماکان مخالفان این مصاحبه را حمله ای به خود دیده اند و از آن به بعد به او که نامزد ندا باشد تاخته اند.

ادعای ماکان که ندا از لحاظ سیاسی خیلی فعال بوده نظر حکومت را در ماه های بعد از انتخابات به خود جلب می کند: ماکان در پاییز گذشته ناپدید می شود و به گفتۀ خودش ۶۵ روز در زندان اوین به سر می برد. سپس از مرز ترکیه فرار می کند و ابتدا به لندن و بعد به کانادا می رود.

به غرب که می رسد دست به حمله می زند: مشاور رسانه ای استخدام می کند که خبرنگاران می توانند از این مشاور برای مصاحبه با ماکان وقت بگیرند. این مشاور در نوامبر به اشپیگل آنلاین اطلاع می دهد ماکان در سه هفتۀ آینده وقت ندارد. معلوم است که باید مصاحبه باید پول پرداخت شود: چنین می نماید ماکان با مرگ ندا کاسبی می کند. فعالان حقوق بشر نیز با علاقه از او وقت می گیرند، از یک سخنرانی به سخنرانی دیگر به دور دنیا می رود.

سازمان ملل او را برای کنفرانسی به ژنو دعوت می کند و در آنجا اجازه دارد در کنار ناراضیان کرۀ شمالی و کوبا ظاهر شود.

با حضور رسانه ای ماکان، ناخشنودی فعالان جنبش سبز که ماکان خود را نمایندۀ آنها جلوه می دهد بیشتر می شود. در صفحه های اینترنتی طرفدران مخالفان که "سبزها" از طریق آنها با هم در ارتباطند ماکان بعنوان شیاد و کلاهبردار معرفی می شود. مسیح علی نژاد در سایت اصلاح گرای "جرس" به خشم می گوید این عکاس از نام ندا استفاده می کند تا خود را به بازار عرضه نماید. علی نژاد در نوشته ای با عنوان "کاسپین نامزد ندا نبود" می آورد: "این آدم می تواند با نام خودش هر کاری می خواهد بکند. اما فاجعه است که با نام ندا دوره افتاده است. خانوادۀ ندا اجازۀ حرف زدن ندارد، اما او این جا و آن جا ادعا می کند نمایندۀ ندا و ایران است."

"کی ملت ایران این آقا را سفیر خود کرده است؟"

در ماه مارس ماکان به بزرگترین مؤفقیت رسانه ای خود دست می یابد. با همکاری تلویزیون کانال ۲ اسرائیل با رئیس جمهور اسرائیل پرز قرار ملاقات می گذارد که این دیدار با آب و تاب پخش می شود. جلوی دوربین – کانال ۲ همۀ هزینه ها را می دهد و بدین ترتیب حق فروش را بدست می آورد – ایرانی وارد تل آویو می شود. جدی و به خود مسلط با کت و شلوار خاکستری وارد محل کار پرز می شود. به گزارش رسانه های اسرائیلی خود را به رئیس جمهور سپید موی این کشور بعنوان "سفیر مردم ایران" معرفی می کند. رسانه ها می گویند ماکان اطمینان داده "روح ندا هم گرمی و لطافتی" را احساس می کند که خود او در دیدار با پرز احساس کرده است.

ماکان تکذیب می کند: "اتهامی است که این آدم ها می زنند." می گوید فقط وقتی پرز می خواسته به او مجسمۀ کبوتر صلح را بدهد از دریافت این هدیه به نام همۀ ایرانی ها تشکر کرده است.

مادر ندا در ایران در این میان می کوشد حساب کار خود را از ماکان جدا کند: وی می تواند هر چه می خواهد بکند اما نه با نام ندا.

خیلی از طرفداران جنبش سبز در ایران نیز ناراحتند: نگرانند که با این سفیر خود خوانده از سوی حکومت متهم شوند جاسوس اسرائیل هستند. صدها ایرانی اصلاح طلب در صفحه های قیس بوک به هم می پیوندند. می گویند ماکان حق ندارد خود را نوک پیکان "سبزها" جلوه دهد. وبلاگ نویس بهنام قلی پور می آورد: "نمی دانم کی مردم ایران این آقا را سفیر خود کرده است."

برخی روزنامه نگاران که در گذشته در بارۀ ندا نوشته اند کاسۀ صبرشان لبریز شده اشت. یاسون آتانازیادیس، خبرنگار با سابقۀ "واشینگتن تایمز" در تهران در وبلاگش حرف دل خود را می زند: "هیچکس از ما دلش نمی خواهد بازیچۀ دست دیگران قرار بگیرد، بویژه اگر قرار باشد ما بعد به هزاران خواننده برداشت غلط بدهیم." آتانازیادیس از دیدارهای زیادش با ماکان می گوید که در جریان آن وی دروغ های های ضد و نقیض تحویل داده است. به گفتۀ این گزارشگر ماکان با قصۀ حقیرانه اش آنچه را می خواسته بدست آورده است: پناهندگی در کانادا و مشغولیتی برای تمام عمر. "ندا در قبر می لرزد."

عکس از:AFP


 


تهران: شاهدان می گویند که مادران سه جوان امریکایی که مدت ۱۰ ماه در ایران زندانی بوده اند روز جمعه بی وعده آزادی سریع فرزندانشان به خانه هایشان بازگشتند.

دیدار، در هتلی مشرف به محل زندان اوین انجام شد؛ همان زندانی که این سه نفر سارا شرود- ۳۱ ساله، شِین باوئر-۲۷ ساله، و جاش فتال ۲۷ ساله از ماه جولای (نزدیک به ۱۰ ماه پیش) تاکنون پس از دستگیری در مرز ایران و عراق در آنجا بازداشت بوده اند. طی این دیدارِ پر از احساس در هتل استقلال تهران، مادران فرصت پیدا کردند که زمان بیشتری را با فرزندان دربند خود سپری کنند.

به گفته حاضران در هتل، عصر همان روز آنها هتل را به مقصد فرودگاه بین المللی ترک کردند تا به امریکا بازگردند و فرزندان اسیرشان نیز به زندان اوین باز گردانده شدند. مادران این سه جوان، چهارشنبه به امریکا رسیدند و اظهار داشتند که امیدوار بودند فرزندانشان به آنها تحویل داده شوند و یا دست کم امیدوار بودند اجازه داشته باشند که درخواست مستقیمی به سران ایران از جمله محمود احمدی نژاد، رییس جمهور و ولی فقیه علی خامنه ای بنویسند. ولی تا کنون مقامات ایران واکنش مساعدی نسبت به آزادی آنان از خود نشان نداده اند و مادران آنها نیز به نظر نمی رسد که توانسته باشند با مقامات رسمی رده بالای حکومت در این باره دیدار کنند.

تلویزیون ایالات متحده با گزارش خبر آزادی دو ایرانی دربند، بارقه ای از امید در دل ها زنده کرد. اعلام شد که به گفته سفیر ایران در بغداد دو ایرانی به نام های احمد برازنده و علی عبدالمالکی که به وسیله ارتش امریکا مستقر در عراق دستگیر شده بودند و به ترتیب هفت سال و دو سال در عراق زندانی بوده اند اکنون آزاد شده اند. نه سران عراق و نه مقامات امریکایی مستقر در عراق نتوانستند به همین سرعت گزارش را تایید کنند.

به هر حال گزارش تلویزیونی، آزاد شدن این ایرانیان و سه جوان امریکایی در بند را به هم مربوط ندانست. ولی ایران در گذشته اعلام کرده بود که قصد دارد این سه امریکایی را در ازای ایرانیان دربند مبادله کند.

روز پنجشنبه سخنگوی ایالات متحده پی.جِی کرولی به گزارشگران واشنگتن اعلام کرد که "هدف ما از این کار مبادله سه امریکایی در بند نیست." وی همچنین اعلام کرد که "اگر ایران پرسشی درباره شهروندان خود داشته باشد در صورت اطلاع، از پاسخگویی به آن طی ملاحظلت دیپلماتیک بسیار خرسند می شویم."

در گذشته چنین مبادله ای بی سابقه نبوده است. نیروهای امریکایی حاضر در عراق پنج ایرانی که در سال ۲۰۰۷ در خاک عراق دستگیر شده بودند را در سال ۲۰۰۹ آزاد کردند. آنان مشکوک به رساندن جنگ افزار به شبه نظامیان شیعه بودند و آزادیشان ماه ها پس از رهایی رکسانا صابری، خبرنگار ایرانی-امریکایی انجام گرفت که در سال ۲۰۰۹ به اتهام جاسوسی در ایران دستگیر شده بود.

ایران می گوید که این سه نفر، در ماه جولای به صورت غیر قانونی از مرز رد شده اند. خانواده های آنان گفته اند که فرزندانشان تنها با در حال پژوهش و کوهنوردی در کوه های آرام و وسیع شمال کردستان عراق بوده اند و رد شدنشان از مرز عمدا صورت نگرفته است.

شاهدان در هتل گزارش کرده اند که سه جوان دربند بعد از ظهر روز جمعه پس از آغوش و اشکِ اولین ملاقات از ماه جولای تاکنون در اتاقی خصوصی در هتل بزرگ استقلال، نزدیک به چهار ساعت را در کنار مادرانشان گذراندند. از پنجره های هتل زندان اوین، محل زندانی شدن این سه نفر دیده می شود. هر چند اجازه این دیدار پر از احساس به آنها داده شد، ولی هیچ خبرنگاری اجازه تهیه خبر یا عکس از این اتفاق را نیافت و تمام دوربین ها بیرون اتاق باقی ماندند.

بازداشت شدن آنان طی اتهامی که ایران به ایالات متحده مبنی بر گروگان نگه داشتن ناعادلانه چند ایرانی وارد می کند شکل پیچیده تری به خود گرفته است.

از زمان بازداشت شدن آنان، ایران درخواست آزادی چندین ایرانی را دارد که شماری از آنان در در دادگاه های امریکا به دلیل تلاش برای انجام داد و ستد غیر قانونی به ایران مجرم شناخته شده اند.

با تکیه بر روابط انسانی، مادران پنج ایرانی آزاد شده در سال ۲۰۰۹ برای دیدار با مادران امریکایی، نورا شرود، سیندی هیکی، و لورا فتال روز جمعه در هتل حضور یافتند.

در این دیدار که بخشی از آن از سوی تلویزیون امریکا زیر پوشش خبری قرار گرفت، مادران ایرانی به مقامات امریکا به طرز جهت داری گفتند که در خلال زندانی بودن دلبندانِ دربندشان در عراق به آنها اجازه دیدار داده نشده بود.


 


این خانم، یک بار از ورود به استادیوم رولاند گاروس و پس از این که او و پدرش با یک مربی فرانسوی کارشان به داد و فریاد کشید، ممنوع شد. روابط او با فدراسیون تنیس فرانسه به حدی خراب شد که نتوانست از حمایت مالی فدراسیون برخوردار شود و مجبور شد به تنهایی در رقابت های تنیس اوپن فرانسه، حضور داشته باشد. اما ارغوان رضایی حالا دیگر برای کشورش فرانسه یا کشورهایش فرانسه و ایران، مهم تر است چرا که توانست قهرمان رقابت های مادرید شود. وی شماره یک و تنیسور های برتر جهان چون جاستین هنین، میلنا یانوکویچ و ونوس ویلیامز را شکست داد و به رتبه ۱۶ برترین تنیسورهای جهان رسید.

رضایی ۲۳ ساله در یک گفت وگوی مطبوعاتی روز پنجشنبه در محل تمرین خود در غرب پاریس گفت: «من در فضای خودم هستم و بدون این که به آن فکر کنم، کاری که باید را انجام می دهم. می توانم آمادگی بهتری داشته باشم تا این که فکر کنم در رولاند گاروس در یک تورنمنت مهم شرکت کنم. هرچند اعتماد به نفس کافی دارم اما فکر نمی کنم برای بردن رقابت های بزرگ در رولاند گاروس کافی باشد. سعی می کنم گذشته را پاک کرده و از حالا فکر تازه داشته باشم چرا که همه بازیکنانی که در رولاند گاروس بازی می کنند، این گونه هستند. اما همانگونه که در مادرید مبارزه کردم در آنجا می جنگم.»

در سال های گذشته، بازیکنان فرانسوی زیر موشکافی های درونی نابود شده اند. آملی مورسمو که حالا بازنشسته شده، خیلی در فرانسه محبوب بود و قهرمان ویمبلدون و اوپن استرالیا هم شده بود ولی در رولاند گاروس گرفتار شد و هیچ وقت از نیمه نمایی نتوانست بالاتر برود.

مورد استثنایی آن، مری پیرس بود. دختر مادری فرانسوی و پدری آمریکایی در مسابقات سال ۲۰۰۰ قهرمان شد و توانست در سال های ۱۹۹۴ و ۲۰۰۵ به فینال راه یابد.

رضایی اما نقاط اشتراک بیشتری با پیرس دارد تا مورسمو. او هم مانند پیرس سابقه چند فرهنگی دارد (فرانسوی خالص نیست) و متولد پدر و مادری ایرانی است که به فرانسه مهاجرت کرده و او را در آن جا به دنیا آورده اند. تابعیت ایرانی فرانسوی دارد و زبان فارسی را در خانواده خود در سنت اتین که در آن بزرگ شده، یاد گرفته است. وی در ایران هم معروف است و دو بار به عنوان نماینده در مسابقات زنان کشورهای اسلامی حاضر شده و در سال های ۲۰۰۱ و ۲۰۰۵ هم مدال طلا گرفته است.

در جریان کنفرانس خبری روز پنجشنبه، رضایی تلاش کرد وارد مقوله سیاست و دین نشود و گفت: «من به هر دو کشور احترام می گذارم و دلم برای هر دو می تپد و این همان است که هستم.»

اما رضایی همیشه هم غیرسیاسی نبوده است. پیش از انتخابات پرمناقشه ریاست جمهوری سال پیش در ایران، رضایی در فیلم های تبلیغاتی محمود احمدی نژاد دیده شد. در این تصاویر، گفت وگوی کوتاهی بود با او پس از دیدارش با احمدی نژآد در تهران که رضایی به او دو راکت تنیس هدیه داده بود. اما اظهار ارادت رضایی به احمدی نژآد پس از انتخاباتی که در ایران انجام شد، نارضایتی و انتقاد در برخی از حلقه های ایرانیان را به دنبال داشت.

همانند پیرس، رضایی هم بیشتر در سایه اعصاب پدرش قرار دارد. پدر او، ارسلان رضایی هم به کرات با مقامات فدراسیون تنیس فرانسه درگیر شده و حتی با دیگر خانواده هایی که برای دیدن بازی ها استادیوم می آیند، درگیر شده است.

ارسلان پس از دیدن بازی یانیک نوا در سال ۱۹۸۳ در اوپن فرانسه و بخش احساسی آن که جایزه را به پدرش تقدیم کرد، تصمیم گرفت این صحنه را ببیند. امید اول او پسرش بود که البته کارش خوب بود اما نتوانست به مرحله بهترین ها وارد شود. ارسلان خود مربیگری را برعهده گرفت و سخت با دخترش تمرین می کند.

ارسلان هم روز پنجشنبه گفت: «من مشکلات زیادی در تمرین این دختر داشتم، هم نبود پول و هم کمبود زمین بازی. همسایه هایی هم بودند که مایه عذاب بودند و مرا متهم می کردند که دارم دخترم را می کشم. اما امروز او نمرده که هیچ، خیلی هم خوشحال است.»

به هر حال سفر بسیار سختی هم بوده است. رضایی سعی کرد در ماشین بخوابد تا بتواند پولی که برای هتل مجبورند خرج کنند را کنار بگذارند و با کمبود پول برای تمرین در زمین مسقف، مجبور بودند در زمین فضای باز تمرین کنند که حتی چراغ هم نداشته و بعضی وقت ها با نور چراغ ماشین آن را روشن نگه داشتند تا بتواند تمرین کند.

ارغوان گفت: «خیلی سختی ها کشیدم و از خیلی چیزها گذشتم. مجبور بودم در زمین باز و روزهای بارانی و برفی تمرین کنم. فکر نمی کنم دیگران هم مانند من این راه را آمده باشند. که البته به من قدرت بیشتری می دهد. در مادرید و در لحظات حساس بازی، همه این تصویرها مثل فیلم جلوی چشمم بود.»

این فیلم البته هنوز ادامه دارد. پدرش برنامه ریخته تا او را که از سن هفت سالگی تنیس بازی کرده، به نفر اول تنیس جهان تبدیل کند.

ارغوان هنوز در زدن بک هند دو دستی مشکل دارد اما رضایی و مربی جدیدش پاتریک مراداوغلو می گویند روی تاکتیک بهتر کار می کنند. روی ضربات سرویس و نیز بدنسازی هم کار کرده اند و ارغوان کاملا از یک سال پیش هم لاغر تر است و هم چابک تر.

با تغییر نظام ساختاری در فدراسیون تنیس فرانسه، رابطه خانواده رضایی هم بهتر شده و رضایی امسال نمایندگی فرانسه در جام فدراسیون فرانسه را برای اولین با عهده دار شد که البته در مقایسه با حضور در رولاند گاروس خیلی هم افتخار بزرگی نیست. ارغوان می گوید: «خوشحالم که در مادرید برنده شدم اما در مادرید به هدفم نرسیدم و می خواهم این راه را تا جایی که امکانش هست، به پیش روم.»


 


دهه اول قرن بیست و یکم، شاهد ظهور قدرت های موسم به بریک بود (BRIC) یعنی برزیل، روسیه، هند و چین و حالا و در دهه دوم قرن بیست و یکم، شاهد ظهور بیشتر قدرت های منطقه ای خواهیم بود که از دسته بر یک فراتر می رود.

تلاش اخیر ترکیه و برزیل برای دستیابی به راه حلی برای بحران هسته ای جمهوری اسلامی، شاید نقطه عطفی در حرکت قدرت های منطقه ای باشد. نه تنها که حرکتی تاثیر گذار از سوی این دو بود، که نوعی نافرمانی در برابر قدرت های سنتی جهانی یا همان گروه موسوم به پنج به علاوه یک هم محسوب می شود.

این اولین بار نیست که قدرت های منطقه ای، دچار اختلاف با قدرت های برتر می شوند اما این نمونه آخر، جدی ترین محسوب می شود به ویژه وقتی که آثار جهانی این گونه در پی داشته باشد. سرانجام پرونده اتمی جمهوری اسلامی، فقط سرنوشت استراتژی مبارزه با سلاح های کشتار جمعی را رقم نمی زند، که شکل گیری قدرت های جهانی را نشان می دهد.

این که تلاش ترکیه و برزیل نتیجه ای داشته باشد، فراتر از این مرحله مشخص می شود. حرکت نمادین در این جاست که دو عضو غیردائم شورای امنیت سازمان ملل در عین نافرمانی با اعضای دائم، راه حلی کاملا جدا از آنچه آنها دنبال می کنند را عرضه کرده اند.

در این راه دوگانه فعلی، آمریکا و متحدان اروپایی بازندگان اصلی هستند. ایران و افغانستان، به اولویت های اصلی در سیاست خارجی میان آمریکا و اروپا درآمده و در طی چندماه تلاش و گفت وگو و دیپلماسی، نتیجه آن بدتر و بدتر شده است.

برای دو کشور از دو جغرافیای متفاوت که با هم یکسو شده تا به توافقنامه ای درباره فعالیت اتمی ایران برسند، این ظهور قدرت به خوبی نمایان می شود هرچند که ترکیه کماکان وزن بیشتری دارد.

هرچند راهی که ترکیه دنبال می کند رابطه این کشور با آمریکا را به هم می زند، اما جای تعجب هم ندارد. هرچه باشد، ۵۰۰ کیلومتر مرز مشترک با ایران دارد که از قرن ۱۶ این همسایگی، سابقه دارد. تحریم های آمریکا باعث شد جای خالی ایجاد شود و ترکیه این جای خالی را پر کرد. توافق هسته ای اخیر نشان می دهد ترکیه علاقه دارد به عنوان قدرت منطقه ای خود را نشان دهد. در یک دهه گذشته، ترکیه قدرت دیپلماسی و اقتصادی خود را به فراتر از مرزهای خود رسانده و حالا آن را به نمایش می گذارد.

نقش برزیل هم سیاستگذاران آمریکایی را عقب نشانده است. به ویژه که برزیل خود عضوی از قاره آمریکاست و در حیات خلوت آمریکا، نافرمانی خود را نشان می دهد. برزیل هم تلاش دارد موازی با بالا بردن قدرت اقتصادی خود، قدرت دیپلماسی را هم افزایش دهد. با حضور برزیل، مخالفت ها در دیگر عرصه های جهانی بیشتر هم خواهد شد.

به رغم بیانیه هایی که روسیه در خلاف توافق ترکیه و برزیل با ایران صادر کرد، هنوز هم این کشور موضعی دیگر دارد و ایران را مخالف منافع منطقه ای خود می بیند. روسیه هم نگران منافع زیاد خود و بازرگانی اش با ایران است ضمن این که می خواهد رابطه گرم با اوباما را همان طور نگه دارد.

چین اما به مهارت در هر دو سو بازی می کند. در حالی که آشکارا از توافق برزیل و ترکیه حمایت می کند، خیلی هم اشتیاق به آن نشان نمی دهد. بعد از مذاکرات سنگین و فشرده در سازمان ملل، قطعنامه پیشنهادی تحریم ها، منافع انرژی چین را از محدودیت ها خارج کرد. چین آنچه را می خواهد می گیرد و با تحریم ها همراه می شود و رابطه اش را کماکان با آمریکا گرم نگه می دارد.

برای خیلی از کشورهای جهان، توافق ترکیه و برزیل نوعی پیشرفت جدی در تاثیرگذاری در منطقه است و در همین حال، خطری جهانی برای نظم جهانی محسوب می شود. این نگرانی وجود دارد که با حضور قدرت های منطقه ای، مسائل اساسی امنیتی در نظام جهانی، با شکنندگی مواجه شود و در طولانی مدت، پتانسیل رسیدن به نوعی هرج و مرج جهانی را همراه دارد.

اما قدرت های در حال ظهور چه کشورهایی هستند؟ بر سر آن می توان بحث کرد اما گروه بیست، جایگزین کشورهای گروه هشت شده است. برخی کشورها عضو هر دو گروه هستند اما گروه ۲۰ کشور در حال رشد، قدرت بیشتری می گیرد. برای در نظر گرفتن این قدرت ها، عواملی چون جمعیت، دستیابی به منابع انرژی و توسعه مناسب، از فاکتورهای اصلی است.

البته به زودی قدرت های جدید جایگزین قدرت های سنتی نمی شوند. همان طور که کشورهای موسوم به «بریک» رشد می کنند، هر یک تلاش می کنند در محدوده جغرافیایی خودشان تاثیر بیشتری داشته باشند. شاید شماری هیچگاه نتوانند صاحب کرسی در شورای امنیت شوند اما در سطح بزرگتر معادلات بین المللی تاثیر گذار خواهند بود.

بروز رقابت میان آن ها هم حقیقتی است که از آن گریزی نیست و اگر به روش درستی دنبال نشود، این رقابت به نوعی بی ثباتی بیشتر تبدیل می شود. در عین این که قدرت های سنتی تلاش می کنند قدرت های نوظهور را با خود همراه کنند و همکاری بر اساس منافع امکان نزدیکی بیشتری می دهد تا این که بخواهند ساختارهای استراتژیکی با هم بنا بگذارند.

به هر حال قدرت زدایی مرکزی باعث برهم خوردن نقشه ها و برنامه های قدرت های جهانی می شود. دیگر نمی توان بر روی روابط نزدیک و همیشگی با قدرت های منطقه ای حساب کرد و برای داشتن این نوع روابط باید مراقب آن بود و روی آن سرمایه گذاری کرد. در جهانی که به سرعت رو به پیشرفت می رود، نمی توان فهمید چه زمانی به کمک کدام کشور نیاز دارید که یا عضو شورای امنیت است و یا این که در دیگرجای این دنیا است و مرز مشترکی با شما ندارد.

عملکرد در این فضا نیاز به دیپلماسی عمیق و درک درست از دینامیک های منطقه ای است و نگاه سیاه و سفید ممکن است هیچ نتیجه ای در پی نداشته باشد. سیاست قدیمی آدم بد/ آدم خوب که آمریکا دارد، دیگر الان پاسخگو نیست. آن جهان دو قطبی زمان جنگ سرد دیگر تمام شده که خیلی از سیاستمداران آمریکایی هنوز بر اساس آن تصمیم می گیرند که ممکن است به از دست رفتن منافع ملی آمریکا و همین طور از دست رفتن نظم جهانی منجر شود.

*مارکو ویچنزینو، پابه گذار و مدیر پروژه استراتژی جهانی است.


 


هیلاری کلینتون که تازگی در منطقه بود صحبت از این کرده بود که ایران هر چه بیشتر به سمت دیکتاتوری نظامی پیش می رود. بی گمان حق دارد. فقط آدم از خودش می پرسد چرا وزیرخارجۀ آمریکا تازه حالا آشکارا از این روند حرف می زند. برای بیشتر ایرانیان مدتهاست که کشورشان دیکتاتوری شده است. نکته اینجاست که به اصطلاح پاسداران انقلاب آرام آرام روحانیون را از قدرت کنار زدند. برای نمونه می توان نمود عملی آن را در این واقعیت دید که محمود احمدی نژاد حالا بیش از نیمی از سمت های وزارت را در دولتش به فرماندهان سابق سپاه داده است.

آغاز این روند به تشکیل سپاه در سال ۱۹۷۹ باز می گردد. در این زمان ارتش از شاه بریده و به انقلاب پیوسته بود. اما آیت الله خمینی به نظامیان اعتماد نداشت و "سپاه پاسداران" را، تقریباً بعنوان ارتش غیرحرفه ای، بنیاد گذاشت. در اصل او نیز همان اشتباه شاه را کرد. شاه نیز بعد از سقوط نخست وزیرش محمد مصدق در سال ۱۹۵۳ به ارتش بی اعتماد شد و به جای آن به سازمان اطلاعات ساواک قدرت بسیار زیادی داد. در نهایت این نهاد کمک زیادی هم به شاه نکرد.

برای جمهوری اسلامی نیز سپاه پاسداران به مشکل تبدیل شد. درحالیکه وظیفۀ اصلیش حفاظت از رهبر انقلاب بود در دوران آیت الله خامنه ای قدرتش را در تمام عرصه ها گسترش داد. خامنه ای که در سال ۱۹۸۹ از ریاست جمهوری به رهبری انقلاب رسید به سپاه امید بست چون می خواست دست روحانیت شیعه را از قدرت کوتاه کند. زیرا بخش های زیادی از روحانیت سنتی به انتساب خامنه ای به رهبری انقلاب انتقاد داشتند چرا که در اصل از نظر رتبۀ مذهبی صلاحیت این کار را نداشت. بدین ترتیب سپاه به دولتی در دولت تبدیل شد.

بعد از جنگ با عراق شبه نظامیان داوطلبِ بسیجی تحت امر سپاه قرار گرفتند. امروز سپاه پاسداران نیروی هوایی و نیروی دریایی و نیز واحدهای سپاه قدس را دارد که با حدود ۵۰۰۰ نفر بیشتر در عراق فعالند. درحال حاضر بودجۀ پاسداران حدود ۶ میلیارد دلار آمریکاست و بیشتر صرف تسلیحات نظامی می شود.

از قضا آیت الله رفسنجانی، جانشین خامنه ای در ریاست جمهوری، از قدرت گرفتن سپاه حمایت کرد. رفسنجانیِ تاجرِ پسته می خواست سپاه کمتر در سیاست دخالت کند و از این رو راه سپاه را در اقتصاد باز کرد. رهبر انقلاب خامنه ای و اطرافیان او نیز به این روند دامن زدند. زیرا این "اصلاحات" عکس آن چیزی را حاصل کرد که رفسنجانی می خواست. امروز سپاه نه تنها در امور سیاسی تعیین کننده است بلکه بخش های وسیعی از اقتصاد را هم در دست دارد. چه در فرودگاه تهران، چه در بندرعباس در خلیج فارس یا ساخت تأسیسات اتمی – همه جا سپاه صحنه چرخان است. زیر هیچ نظارتی هم نیست و فقط به رهبرانقلاب حساب پس می دهد. اما رهبر خود در این میان به آلت دست سپاه تبدیل شده است.

سپاه پاسداران امروز شبکه ای است که از طریق هزار فامیل با هم مربوطند. حالا دیگر نه مکتب بلکه پول است که آنها را دور هم نگه داشته است. این روند به تقابل بین نسل ها در بین سپاهیان منجر شده است. زیرا پاسداران قدیمی بیشتر مذهبی و محافظه کارند و به تخیلات مالی نسل جدید به دیدۀ شک می نگرند.

وقتی سرلشکر محمدعلی جعفری در پاییز ۲۰۰۷ به فرماندهی سپاه منصوب شد – وی تازه سومین فرمانده در سه دهۀ گذشته است – به واحدهای مستقر در استان ها اختیارات بیشتری داد. قصد این بود که سپاه آمادگی برخورد با "انقلاب مخملیِ" مردم ایران را داشته باشد. این بزرگترین نگرانی حکومت است و با اعتراض های بعد از انتخابات ریاست جمهوری در ژوئن ۲۰۰۹ این کابوس تقریباً به واقعیت تبدیل شد.

مردم ایران از سپاه بسیار بدشان می آید. گرچه سپاه در ناآرامی های بعد از انتخابات خود را آفتابی نکرد اما پاسداران در نظارت بر تظاهرات با حضور گستردۀ خود در صف اول بودند. این عدم دخالت مستقیم نه تنفر مردم را به سپاه کم کرد و نه جلوی کشمکش های داخلی را در سپاه گرفت.

همسایگان ایران نیز از فعالیت های سپاه پاسداران ناخرسندند. هرچه باشد سپاه را بنیاد گذاشتند تا انقلاب اسلامی را صادر کنند و تا امروز سپاه در منطقه فقط ناآرامی ایجاد کرده است. ثبات در خاورمیانه با سپاه ممکن نیست.

دولت آمریکا به این دلیل در سال ۲۰۰۷ پاسداران را سازمانی تروریستی اعلام کرد. اما برای اینکه بتوان دست سپاه را که با وجود ۱۲۵۰۰۰ چندان هم قوی نیست از قدرت کوتاه کرد به تحریم های هدفمند نیاز است. طرح جدید برای قطعنامۀ چهارم تحریم در مسیر درستی حرکت می کند. با – در عمل – تحریم تسلیحاتی و مجازات های مالی به سپاه آسب می رسد. محدودیت های وسیع بازرگانی تنها زبانی است که سپاه آن را می فهمد. گفتگو با روحانیون به اندازۀ کافی مشکل بود، گفتگو با سپاه ناممکن شده است.

سؤال این است: ارتش ایران تا کی می تواند در برابر این فشار مقاومت کند که علیه سپاه وارد عمل شود؟ از این رو بر نگرانی سپاه افزوده می شود. این امر خطر آن را کمتر نمی کند اما امکانی را هم بوجود می آورد. زیرا راه آیندۀ صلح آمیز برای ایرانیان فقط با سلب قدرت از سپاه ممکن است.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به irandarjahan-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به irandarjahan@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته