
پس از ملاقات حضوری خانواده نوری زاد با وی و اظهار نگرانی از وضعیت جسمانی ناشی از ضرب و شتم سه شنبه گذشته، دادستان تهران با محمد نوری زاد در زندان اوین ملاقات کرد.
این خبر را محمد نوری زاد طی یک تماس تلفنی به خانواده اش داد. خانواده نوری زاد به خبر نگار”کلمه” گفتند پس از ملاقات دادستان تهران، محمد نوری زاد به بند عمومی برگردانده شد. در همین حال این نویسنده آزاده به خانواده اش گفته است حال جسمی اش بعد از ضرب و شتم رو به بهبود است و از وضعیت مساعدتری برخوردار است اما وی تا زمان آزادی- تا زمان صدور حکم دادگاه تجدیدنظر- به اعتصاب غذای خود ادامه خواهد داد.
همسر آقای نوری زاد پس از ملاقات با وی گفته بود: وقتی در ملاقات کابینی آقای نوری زاد را دیدم، لازم نبود که حرفی بزند، سر و وضع آشفته او، خود گویای همه چیز بود. به قصد کشت او را کتک زده بودند، وقتی همسرم می خواست این واقعه غیر انسانی که باورش هنوز برای همه ما دشوار است را تعریف کند، هم او گریه می کرد و هم ما. گفته است دو شبانه روز است که در اعتراض به این رفتار خشونت آمیز لب به آب و غذا نزده است. اگر کسی امروز به داد او نرسد تا دو سه روز دیگر باید پیکر بی جان آقای نوری زاد را از اوین تحویل بگیریم.
اقدام دادستان تهران در رسیدگی به وضعیت نوری زاد برای جلوگیری از خودسری برخی نیروهای امنیتی حرکتی مثبت ارزیابی می شود.
جهت دریافت این فایل صوتی اینجا کلیلک نمایید.
کوتاه برگرفته از نطق پیش از دستور:
- در حوادث دو هفتهی اخیر نام یک تن بیش از دیگران به چشم میخورد " قاضی مرتضوی".
- زهرا کاظمی به هنگام بازجویی ابراز ناراحتی میکند، ۵ تیر ماه ساعت ۱۲ شب وی را به بیمارستان منتقل میکنند و ساعت ۶ صبح روز بعد حالش وخیم و به علت خونریزی مغزی به حالت کما رفته و دچار مرگ مغزی میشود. وقتی که خانوادهی وی به زندان مراجعه میکنند دیگر از ادعای جاسوسی وی خبری نیست و تنها چیزی که میشنوند این است که وی در بیمارستان است، «ما کاری به او نداریم بروید و او را از بیمارستان ببرید». زهرا کاظمی تا روز ۱۹ تیرماه علیرغم مرگ مغزی، زیر دستگاه تنفس مصنوعی نگهداری میشود و پس از این تاریخ، مرگ وی اعلام میگردد.
- قاضی مرتضوی پس از درگذشت وی، خارج از حیطهی مسوولیت و بدون اطلاع به وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، مدیر کل رسانههای خارجی این وزارت را احضار و از وی میخواهد طی مصاحبهای فوت وی را به علت سکتهی مغزی اعلام کند. وی پس از مصاحبه مدیر کل مذکور چند بار با خبرگزاری تماس میگیرد تا خبر فوت را سریعا اعلام کند.
- در اینجا باید گفت ادعای اعتراف دانشجویان نیز داستانی شنیدنی دارد که خوب است از زبان صفاییفراهانی شنیده شود تا معلوم شود این اعترافات چه میزان معتبر است و بنده در اینجا از رییس مجلس میخواهم که جلسهای را به شنیدن گزارش صفایی فراهانی اختصاص دهد و در صورتی که این جلسه تشکیل نشود؛ بنده آنچه را که شنیدهام به خبرنگاران میگویم.
- همکاران گرامی من میدانم که قاضی مرتضوی در سطحی نیست که بتواند بدون پشتوانه دست به چنین اقداماتی بزند، اما روی سخنم با شما است، این اعمال خودسرانه و غیرمسولانه در صورت سکوت من و شما در این حد باقی نخواهد ماند، نتیجهی سکوت یا بیاعتنایی پیشینیان ما در همین مجلس نسبت به اقدامات سعید امامی، به فاجعهی قتلهای زنجیرهای انجامید، و کشور را تا حد یک بحران بزرگ پیش برد و ضربهای به اعتبار نظام وارد کرد که جبران آن ممکن نیست. اگر امروز ترس و بیم خود را به نام حفظ آبروی نظام توجیه کنید، فردا با فاجعهای همانند قتلهای زنجیرهای مواجه خواهید شد.
- اکنون نشریات ما از بیم توقیف به دست قاضی مرتضوی به روزی افتادند که تیتر اول خود را نیز به دستور او تنظیم میکنند. قاضی مرتضوی باید پاسخ دهد که چرا زهرا کاظمی را بازداشت کرده و به چه استنادی آن را متهم به جاسوسی کرده است؟
- چرا قاضی مرتضوی پس از شنیدن خبر در گذشت متهم برای شناسایی عاملان احتمالی مرگ وی دستور به بازجویی و دستگیری بازجویان نمیدهند؟ باید مشخص شود که چرا شخصی را به عنوان دادستانی تهران انتخاب میکنند که به چیزی جز بازداشت افراد نمیاندیشد؟ چرا علیرغم اینکه مرتضوی در دادگاه انتظامی قضات به خاطر تخلفات متعدد محکوم شده، نه تنها جلوی اجرای حکم محکومیت وی گرفته میشود، بلکه به دادستانی تهران منصوب میشود؟ چرا علیرغم وجود قضات با تجربه و شریف در قوهی قضاییه، جوانی که سابقهای در انقلاب ندارد و احکامش در دوران قضاوت بدون استثنا نقض شده است، باید به چنین مقامی منصوب شود؟
- چنین رفتاری برای هرکس قابل تحمل باشد؛ برای فرزندان راستین امام(ره) و کسانی که ندای آن مرغ حق، همچنان در گوششان طنینانداز است؛ قابل تحمل نیست. پس به نام خداوند متعال و برای رضای او در دفاع از استقلال و کیان نظام و پاسداری از آزادیهای قانونی ملت اعلام میکنم قاضی مرتضوی و حامیانش باید برکنار و در دادگاه به اعمال آنها رسیدگی شود. انا لله و انا الیه راجعون و ما توفیق الا باالله العزیزالحکیم
نامه ای به صدرا ، پسر علیرضا بهشتی شیرازی ، مشاور میرحسین ، سردبیر روزنامه کلمه سبز
به نام آفریدگار اندیشه
صدرا جان سلام
به رسم نانوشته هر نامه ای ابتدا باید خودم را معرفی کنم . اما نیازی به معرفی نمی بینم . باید مرا بشناسی . یار دبستانی دیروز و فتنه گر امروز . جوانان آینده ی کشور چندین سال پیش و محارب حال . روزی چوب الف بر سرمان بود ، اینک چوب باتوم صدایمان را خفه می کند . باید یادمان بماند که همواره ساکت باشیم و هر چه دیدیم دم نزنیم .
پرسیدن از حال و احوالت هم که فایده ای ندارد . خوب می دانم چه اوضاع برآشفته ایست .
صدرا جان
اگر یادت باشد ، من نه اهل دروغم نه اهل دغل . بی ریای بی ریا . رک گویی مرام من است . پس رک و راست بگویم ، نمی خواستم این نامه را بنگارم که بگویند آن مرد دربند مشاور میرحسین است و نیازی به کمک ما ندارد و باید به فکر زندانیان گمنام باشیم ، حالا کاسه ی داغتر از آش شدی . از طرف پدرت هم نهی می شوم که چرا فروتنی که او پیشه کرده است را می شکنم . چرا قصد بزرگ کردن نام او را دارم . که صد البته به من نیازی نیست . بزرگ ، خود بزرگ است .
اما وقتی دوباره تصویر سیمای شاد و پرانرژی پدرت را در بالای نامه ای که برای دادستان در دفاع از نوری زاد نوشته بود مشاهده کردم ، دیگر دامنم از دست برفت . سکوت امانم را برید . نتوانستم خود را کنترل کنم . بغضی در گلویم نشست . نه توان ریختن اشکی ، نه نای فریاد آهی از سر درد . تنها یادی از خاطرات گذشته .
چه می توانم بکنم ؟ قلم بدست گرفتم . همان قلمی که پدر تو را ، راهی اوین کرد . همان قلم که خداوند زیبایی ها به آن قسم خورده است . “نون والقلم و مایسطرون” . تا هم از درد جانکاه خود بکاهم و هم امیدوار که شاید این نامه بدستت برسد و تو نیز بمانند من بغض فروخفته ی خود را بیرون بریزی . پس نوشتم :
نامه ای به رفیق بامرام روزگاری نه چندان دور ، صدرا
نمی دانم چطور شروع کنم . از چه بگویم . از آینده ای بگویم که خبری از آن نمی بینم ! از حالی بگویم که خودت بهتر می دانی ! با گذشته چطوری ؟
یادت می آید چه آرزوهایی را در خلوت فکر نوجوانی خود می پروراندیم . یادت می آید قصد کرده بودیم که آنقدر پیشرفت کنیم که کشور را از این رو به آن رو کنیم . ایرانی در خور ایرانی . ایران را دوباره به عرش تاریخ برسانیم و مردمش را در این گردون سرافراز . چه آرزوهایی داشتیم صدرا . یکی مهندس ، یکی دکتر . هر چه می شدیم مطمئن بودیم این خاک را نجات می دهیم .
اما چه شد ؟؟ چه بر سر آرزوهای زیبا و ساختمانهای بلند امال ما آمد ؟ چه شد که کشورمان در شبی سیاه و تاریکی مطلق فرورفت ؟ آن آینده ای که در رویا و بیداری در ذهنمان می پروراندیم به کجا رفت ؟
الان که برایت نامه می نویسم ، خاطرات مثل یک فیلم سینمایی از جلوی چشمم می گذرد و پدرت نقش اول این فیلم .
در تمام طول مدت رفاقتم با تو ، حتی یکبار نه از تو و نه از پدرت نشنیدم که بگوید پست و مقام سیاسی داشته است . در تمام این سالها ندیدم چشم به مادیات داشته باشد و نیک همه می دانند افکار او فراتر از این بود . ببین چه می نویسم . چیزی که عیان است ، چه حاجت به بیان است . چه نیازی به گفتن دارد .
تمام هم و غمش انتشاراتی بود به نام روزنه . روزنه ای سرشار از امید به فردا . روزنه ای برای پاکسازی فرهنگ کشور . روزنه ای برای اعتلا . روزنه ای به سوی نور .
بعد هم به یاری یار قدیمیش میرحسین آمد و سردبیر روزنامه کلمه سبز . در ابتدا کلمه بود ، چه خوش و خرم که سبز باشد . روزنامه ای که اگر توقیف نشده بود آینه ی تمام نمای جامعه می گشت و کاستی ها را نمایان و دو کلمه ی آزادی بیان را هجی می کرد . روزنامه ای که مطمئنم آینده ای روشن را نوید می داد ، به سوی ایران آباد و آزاد .
صدرا جان
می دانم با خودت فکر می کنی که پدرت شاید اشتباه کرد که دوباره قدم در وادی سیاست بی رحم این مرزوبوم نهاد . شاید باید کار فرهنگی را ادامه می داد . اما صدرا جان ، این بهایی است که ما برای آزادی می پردازیم . این امری است که ما برای رهایی از ظلم انجام می دهیم . شکنجه ، در حبس ماندن ، کتک خوردن ، کشته شدن . تمامی اینها برای اینست که یک روز روشن را در این خاک ببینیم . به یاد همان آرزوهای نوجوانی . در راستای اهدافمان .
چرا پدرت ؟ چه کسانی به این مقام والا می رسند که خود ، علایقشان و آزادیشان را در راه عقیده فدا کنند . در راه باورشان . اندکند کسانی که به این بزرگی می رسند . به این بزرگی که آزادی خود را در راه آزادی مردم بنهند .
صدرا جان
من و تو در زمانه ای زیست می کنیم که اوین به بزرگترین دانشگاه ایران تبدیل شده و دانشگاه محل جانیانی چماق بدست که جوانان مردم را لت و پار می کنند . بند ۲۰۹ و ۳۰۶ کلاس درس شده است و انفرادی خلوتگاه با خدا ، دانشکده هم پادگان گشته است و صدای عربده ی مزدوران از در و دیوار آن شنیده می شود .
صدرا جان
می دانم هیچگاه آرام کننده ی خوبی نبوده ام و همیشه غمی نیز بر دل غمدیدگان می افزودم . پس سخن کوتاه می کنم و تنها به یک جمله بسنده . به قطع آن می تواند مرهمی باشد بر زخمی که در قلبت نشسته .
الیس الله بکاف عبده : آیا خدا برای بنده اش کافی نیست ؟
الا بالذکر الله تطمئن القلوب : دل آرام گیرد با یاد خدا .
صبر و استقامت پیشه کن ، سعه صدر همچون نامت داشته باش ، که پیروزی از آن ماست .
خبرگزاری سپاه(فارس) نوشت:اسامی رسانههایی که قرار است روز یکشنبه مصادف با دوم خرداد به دلیل افشاگری علیه جریان فتنه، مورد تجلیل نمایندگان مجلس قرار بگیرند، اعلام شد.
بر همین اساس حجتالاسلام حمید رسایی نماینده مردم تهران به خبرنگار پارلمانی فارس گفت که روز یکشنبه نمایندگان مجلس از رسانهها و نشریاتی که در ایام فتنه به صورت خاص و ویژه با تهیه گزارش، خبر، مصاحبه و ارائه فیلم و فعالیتهای این چنینی موجب بصیرتدهی در جامعه شدهاند و با جریان فتنه مقابله کردند تقدیر و تشکر میکنند.
وی با اعلام اسامی رسانههایی که قرار است از آنها در این مراسم تقدیر شود، افزود: روزنامههای کیهان، ایران، جوان، رسالت و وطنامروز و خبرگزاریهای فارس، ایرنا و برنا و همچنین سایتهای خبری رجانیوز و جهاننیوز قرار است در این مراسم مورد تقدیر قرار بگیرند.
رسایی همچنین ادامه داد که در مراسم روز یکشنبه به صورت ویژه از صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران به دلیل برنامههایش که نقش بسیار برجستهای در مقابل جریان فتنه داشتنه است، تشکر میشود.
وی همچنین اعلام کرد که در این مراسم از مهمان ویژهای نیز تقدیر و تشکر میشود.
عضو کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی با تأکید بر اینکه رسانهها و سایتهای دیگری نیز بودند که در ایام فتنه در مقابل با فتنهگران به وظایف خود عمل کردند، تصریح کرد: قدردانی نمایندگان از رسانهها به نمایندگی از همه آنان صورت میگیرد و تلاش خواهیم کرد که در فرصتی از دیگر رسانههایی که در مقابله با جریان فتنه اقدامات موثری انجام دادند، قدردانی شود.
وی با بیان اینکه در مراسم روز یکشنبه دو تن از مدیران روزنامهها و خبرگزاریها به نمایندگی از بقیه رسانهها سخنرانی خواهد کرد، اظهار داشت: فراکسیون انقلاب اسلامی طی مراسمها و نکوداشتهای دیگری از برخی کسانی که در مقابله با کودتای شکست خورده پس از انتخابات فعالیت داشتند، قدردانی میکند.
احمد داود اوغلو، وزیر خارجه ترکیه در مصاحبه ای مطبوعاتی گفت: “ترکیه و برزیل به نمایندگی از غرب و طبق درخواست آمریکا قرارداد هستهای را با ایران امضا کردند. “
به گزارش پایگاه تحلیلی – خبری ایران بالکان (ایربا) به نقل ازسایت اینترنتی زمان، وزیر خارجه ترکیه گفت: اگر جامعه جهانی، ترکیه را برای خودداری از استرداد اورانیوم ۱۲۰۰کیلوئی تحت فشار بگذارد، ترکیه بی درنگ اورانیوم امانتی درنزد خود را به ایران مسترد خواهد کرد؛ ترکیه از اعتماد ایران نسبت به خود سوء استفاده نمی کند.
داووداوغلو اضافه کرد: قرارداد هستهای تهران با هدف توقف فعالیت غنی سازی ایران امضا نشده است، زیرا هر کشوری حق دارد به عنوان عضو NPT و تحت نظارت آژانس بین المللی اتمی در راستای اهداف صلح آمیز اورانیوم را غنی سازی کند؛ اگر برخی از کشورها بخواهند در بخش غنی سازی اورانیوم انحصار طلبانه رفتار کنند و این امر را تحت انحصار مطلق خود قرار دهند، در آن صورت غنی سازی اورانیوم به یک سلاح اقتصادی تبدیل خواهد شد.
او ادامه داد: برای مثال انرژی هسته ای یکی از نیازهای اساسی ترکیه درحال توسعه سریع است. زیرا ترکیه از لحاظ ذخایر هیدروکربوری کشور فقیری است و اگر کشوری بخواهد انحصارغنی سازی اورانیوم را در اختیار خود بگیرد، کشورهای دیگر و از جمله ترکیه را می تواند مورد تحریم قرار دهد. لذا ترکیه مخالف ایجاد انحصار غنی سازی اورانیوم در جهان است.
رئیس دیپلماسی ترکیه همچنین گفت: مسئله تحریم ایران باعث شد دولت ترکیه و وزارت نیرو تصمیم بگیرد که ترکیه با تاسیس نیروگاه اتمی، غنی سازی اورانیوم را آغاز و در این زمینه خود کفا شود؛ ما معتقدیم تشدید تحریم ایران به ضرر ترکیه خواهد بود. ترکیه نمی تواند نظاره گر تحریم همسایه خود باشد. به ترکیه ربطی ندارد که آیا ایران در ده سال آینده احتمالا” به تهدید هسته ای تبدیل خواهد شد یا نه.
این دیپلمات برجسته ترک در ادامه اظهار داشت: در شرایط حاضر ترکیه می خواهد از ردیف شانزدهمین قدرت اقتصادی جهان به ردیف دهم صعود کند. اگر تحریم ها علیه ایران از بین برود، حجم تجاری و اقتصادی ایران در پنج سال آینده به ۳۰ ویا ۴۰ میلیارد دلار خواهد رسید؛ چنانکه در سال ۱۹۹۱ با آغاز جنگ عراق، صادرات ۲٫۵ میلیارد دلاری ترکیه به عراق به صفر رسید. اکنون ما به فکر تجارت استان های مرزی ترکیه با ایران هستیم و می خواهیم راه زمینی ترکیه به آسیای میانه بازنگه داشته شود و انتقال گاز قطع نشود.
داووداغلو در عین حال تصریح کرد: اسراییل دارای سلاح های اتمی است که خارج از نظارت بین المللی قراردارد. این کشور خواهان تشدید تحریم علیه ایران است. ترکیه برای دستیابی به درآمد ملی یک تریلیون دلاری در دوسال آینده و برای دستیابی به درآمدهای دو تریلیون دلاری در ده سال آینده نیازمند تامین منابع انرژی به خصوص انرژی هستهای است؛ ما برای جبران دیرکرد دستیابی به انرژی هستهای اقدامات سریعی را آغاز کرده است. برخی از کشورها می خواهند سازمان های جهانی برای انحصارات غنی سازی اورانیوم نظیر اوپک (نفت) را به وجود آورند. ترکیه نگران این اقدام بوده و با آن مقابله خواهد کرد. کشورهای عضو سازمان ملل متحد حق دارند مسئولانه به تکنولوژی غنی سازی و بهره برداری از انرژی هسته ای دست یابند.
به گزارش ایربا، داود اوغلو همچنین با شرکت دربرنامه تلویزیون NTV به سئوالات مخاطبان این برنامه درباره قرارداد هسته ای تهران پاسخ گفت.
او بار دیگر تاکید کرد که با امضای قرارداد هسته ای سه جانبه در تهران، همه خواستههای جامعه بینالمللی و ۵+۱ برآورده شده است. البته ایران نگران بود که ازحقوق خود محروم شود و لذا ترکیه به دو طرف توصیه کرده که از بیان سخنان تحریک آمیزخودداری کنند. آنها نیز قول داده اند که به این توصیه عمل کنند. کمترین سستی در این روال باعث نابودی همه دستاوردها خواهد شد.
وزیر خارجه ترکیه تاکید کرد: اگر قرارداد تهران امضا نمی شد، درهفته جاری شدیدترین تحریم ها علیه ایران دردستور کار قرارمی گرفت ولی بعد از این اقدام باید کشورهای عضو دایمی شورای امنیت سازمان ملل متحد محتاطانه تر عمل کنند. در روزهای آینده احتمال تحریم ایران وجود ندارد؛ بدون شک اصرار غرب بر تحریم ایران به ترکیه نیز خسارت وارد خواهد کرد و ترکیه با تحریم ها مقابله خواهد کرد. ایران و ترکیه همدیگر را به خوبی می شناسند ولی مذاکره با ایران بسیارسخت است.
وی افزود: قرارداد هسته ای تهران هم نگرانی های ایران را رفع کرده و هم سه خواسته غرب را برآورده کرده است. تکنولوژی هسته ای متعلق به همه بشریت است و به خصوص ترکیه به عنوان کشوری که از نفت و گاز محروم است، نیاز شدیدی به تکنولوژی هسته ای و انرژی هسته ای دارد. هدف تلاش ترکیه برای حل مسئله هسته ای ایران، محدود به پیشگیری از بحران ایران نیست بلکه با حل مسئله هستهای ایران از جنگ های منطقه ای وحتی جنگ جهانی پیشگیری می شود.
رئیس اداره آموزش همگانی نیروی انتظامی در آذربایجان شرقی گفت: ایران نسبت به جمعیت موجود در حال حاضر اولین مصرف کننده مواد مخدر در جهان است.
به گزارش خبرگزاری مهر،سرگرد محمد شیری فرای ظهر پنجشنبه در حاشیه افتتاح نمایشگاه عکس و کاریکاتور فقر، تبعیض و حقوق بشر افزود: با توجه به قرار گرفتن ایران در مسیر ترانزیت مواد مخدر و جمعیت جوان آن بیش از کشورهای دیگر در معرض آسیب قرار دارد.
وی اظهار داشت: اعتیاد یک آسیب و معضل اجتماعی است که علاوه بر توجه مسئولان نیازمند همت بیشتر جوانان برای نه گفتن به مواد مخدر نیز است.
شیری تصریح کرد: سالانه مافیای مواد مخدر در جهان به ایران پیشنهاد می کنند تا با دریافت مبالغی کلان اجازه سرازیر شدن مواد مخدر را به کشور صادر کنند که مسئولان کشور همواره با این تقاضا مخالفت و مبارزه کرده اند.
وی همچنین با اشاره به مبارزات نیروی انتظامی برای مقابله با مواد مخدر در کشور گفت: کشفیات ۹۳ درصدی و شهدای مبارزه با مواد مخدر یک افتخار برای نیروی انتظامی محسوب می شود.
دادستان عمومی و انقلاب آذربایجان شرقی نیز با اشاره به تاکید دین اسلام بر حقوق بشر گفت: علیرغم تلاش غربی ها برای منسوب کردن منشا حقوق بشر به خود، دین اسلام از همان ابتدا مصادیق این حقوق را داشت است.
موسی خلیل اللهی تصریح کرد: اصلی ترین منادی حقوق بشر در نیا دین اسلام است به طوری که بحث و بررسی علمی در همه حوزه ها از نظر این دین آزاد است.
وی خاطرنشان کرد: با مراجعه به احادیث و آیات قرآنی در می یابیم که از همان ابتدا مسائلی نظیر حقوق زنان، منع شکنجه و محکومیت فقر و تبعیض در دین اسلام تاکید شده است.
خلیل اللهی اظهار داشت: فقر دارای تبعات و آسیب های اجتماعی متعددی است که قرآن با تاکید بر ضرورت تقسیم عادلانه ثروت و ایجاد قسط و عدل در جامعه به آن پرداخته است.
وی همچنین با مفید خواندن برگزاری چنین نمایشگاهی در اطلاع رسانی و آگاه سازی در رابطه با آسیب های اجتماعی گفت: این آثار نشان دهنده توجه جوانان استان به مباحث فرهنگی و مسائل اجتماعی است.
گفتنی است نمایشگاه عکس و کاریکاتور فقر، تبعیض و حقوق بشر با همکاری کمیسیون حقوق بشر منطقه هشت تبریز ظهر امروز در فرهنگسرای خاقانی تبریز گشایش یافته و تا روز یکشنبه آماده بازدید علاقه مندان است.
دو شهروند ایرانی که نیروهای آمریکایی در عراق آنان را بازداشت کرده بودند پس از هفت سال آزاد شدند.
بی بی سی به نقل از رایوی ایران گزارش داد، دو مرد ایرانی که نیروهای آمریکایی آنان را در عراق بازداشت و زندانی کرده بود سرانجام توسط دولت عراق آزاد و به سفارت جمهوری اسلامی در بغداد تحویل شده اند.
حسن کاظمی قمی، سفیر ایران در عراق، این دو نفر را احمد برازنده و علی عبدالمالکی معرفی کرده و گفته است که آقای برازنده هفت سال و آقای عبدالمالکی سه سال پیش توسط نیروهای آمریکایی بازداشت و زندانی شدند.
این دو نفر در چارچوب توافق امنیتی آمریکا و عراق در اختیار تشکیلات قضایی عراق قرار گرفته بودند و مقامات قضایی عراق دستور آزادی آنان را صادر کرده اند.
توافق امنیتی آمریکا و عراق به نحوه همکاری دو کشور در زمینه همکاری امنیتی دو طرف ارتباط دارد و با اجرایی شدن آن، نیروهای آمریکایی ابزار اعمال حاکمیت، از جمله در ارتباط با وضعیت شهروندان عراقی و خارجی در بازداشتگاه های نیروهای آمریکایی را به طور کامل به دولت عراق منتقل کردند.
به گفته آقای قمی، قرار است دو زندانی آزاد شده در اولین فرصت با هواپیما عازم تهران شوند.
به گفته سفیر ایران، احمد برازنده و علی عبدالمالکی به طور غیرقانونی برای زیارت از اماکن مقدس شیعیان در عراق وارد این کشور شده بودند که نیروهای آمریکایی آنان را بازداشت “و به اتهام های واهی و نداشتن گذرنامه در زندان های خود در عراق” حبس کردند.
وی افزوده است که این شهروندان ایرانی هنگام بازداشت در نجف و سامرا، گذرنامه به همراه نداشتند.
سفیر جمهوری اسلامی به ایرانیان توصیه کرده است که با گذرنامه معتبر و مدارک لازم و همراه با کاروان های زبارتی به عراق سفر کنند.
دبیرکل فراکسیون خط امام(ره) با تاکید بر زنده بودن جریان اصلاحات، گفت: هرچقدر چشم را بر واقعیات ببندیم و جلوی ظهور و بروز اصلاحطلبی را بگیریم هزینهها را زیادتر کردهایم.
محمدرضا تابش در گفتگو با ایلنا، در پاسخ به سوالی در مورد اظهارات اخیر محمدرضا باهنر مبنی بر اینکه دوم خرداد تلنگری به جریان اصولگرایان بود، اظهار داشت: جریان اصلاحات علیرغم موانع موجود در متن جامعه به طور زنده و پویا جاری است و این حضور آرام، بسیار تعیینکننده و تاثیر گذار است و اگر عدهای بخواهند آن را کتمان کنند دل خودشان را آرام کردهاند.
وی افزود: ممکن بود دوم خرداد تلنگری برای محافظهکاران باشد، اما در مقابل آنها با روشهای دموکراتیک با آن جنبش برخورد نکردند و مکانیزمهایی را به کار گرفتند که ظاهر دموکراسی در کشور وجود داشته باشد اما در عمل مردم نتوانند آنگونه که شایسته است در انتخابشان آزادانه عمل کنند که نمونه این رفتار را در رد صلاحیتهای گسترده کاندیداها و حتی دخالت در ترکیب هیاتهای اجرایی شاهد بودیم.
دبیرکل فراکسیون خط امام (ره)مجلس تصریح کرد: با وجود محدودیتهایی که برای دانشجویان، روشنفکران، هنرمندان، اصحاب رسانه و مطبوعات و… وجود داشت جریان اصلاحطلبی خود را به شکل قوی در جامعه نشان داد و میدهد و چشمپوشی بر آن کتمان واقعیت است.
تابش با بیان اینکه جریان اصلاحات دلبسته به ایران و اسلام است، ادامه داد: این جریان توسعهگرا و تحولخواه است و پشتوانه قوی دینی و ملی و علمی داشته و در صحنههای مختلف حضور دارد، لذا با انگ زدن و ایجاد محدودیت نمیتوان آن را نادیده گرفت و هرچقدر چشم را بر واقعیات ببندیم و جلوی ظهور و بروز اصلاحطلبی را بگیریم هزینهها را زیادتر کردهایم.
دبیرکل فراکسیون خط امام(ره) مجلس یادآور شد: در آموزههای دینی ما، فارغ از پیرایههایی که بر آن میبندند، تاکید بر اعتدال و اصلاحگری وجود داشته است و طبیعت ایرانیها هم اعتدالگرا و فرهنگدوست است و دوم خرداد نقطه عطفی بود که جریان مردمی به طور بالنده خود را نشان داد و مردم خواستهها و مطالبات خود را در کمال آرامش و نجابت بیان کردند، اما برخوردی صحیح با آن صورت نگرفت و تعابیر و تفاسیر ناصحیحی از این حماسه عظیم ملی ارائه شد و در تداوم این برخوردهای ناصحیح، حوادث پس از انتخابات سال گذشته نیز باعث ایجاد گسست میان حاکمیت و مردم شد.
تابش در پاسخ به سوال دیگری در مورد اینکه با وجود به زندان رفتن چهرههای شاخص اصلاحطلب چگونه میتوان این جریان را زنده نگه داشت؟ تاکید کرد: جریان اصلاحات قائل به افراد و گروهها نیست و در متن مردم وجود دارد و قاطبه ملت به این منش ومشی معتقد بوده و علمای روشنبین دینی، دانشمندان، اکثریت دانشگاهیان، مدیران، هنرمندان و کسانی که در هدایت جامعه موثرند وابسته به این جریان فکری هستند. قاطبه مردم نیز شعارها و برنامههای این جریان را به خواستههای خویش نزدیکتر میدانند که اگر بستر بروز آزادانه آراءشان فراهم شود با رقم زدن حماسهای دیگر شبیه حماسه دوم خرداد این امر را نشان خواهند داد. لذا اصلاحات قائم به تعداد معدودی از افراد نیست و زندانی بودن عدهای از موثرین این جریان مانع گسترش و تداوم اصلاحات نبوده و نخواهد بود. بلکه محدودیتها میتواند باعث بالندهتر شدن این جریان شود.
وی در پاسخ به سوال دیگری مبنی بر اینکه آیا تغییر رهبری جریان اصلاحات که از سوی برخی افراد مطرح میشود، ضرورت دارد؟ گفت: هیچگاه در جریان اصلاحطلبی با وجود اینکه در دورههایی چهرههایی مانند خاتمی و دیگران در فرآیند رهبری موثر بودهاند، کسی رهبری را نپذیرفته است که البته شاید از نظر تشکیلاتی نقطه ضعف باشد، اما دلیل مساله این است که قاطبه نخبگان جامعه در این جریان نقش محوری دارند و ما خلاء رهبری نداریم بلکه زمینههای حداقلی قانونی فعالیتهایمان فراهم نیست. لذا بهتر است محافظهکاران جریان از هم گسسته خودشان را هدایت کنند و پاسخگوی خواستههای بر زمین مانده مردم باشند و غصه اصلاحطلبان را نخورند!
دبیرکل فراکسیون خط امام(ره) مجلس با بیان اینکه افراد مورد پسند و اعتماد مردم میتوانند جریان اصلاحات را هدایت کنند، تاکید کرد: برای تحقق این امر محدودیتها باید برداشته شود و در شرایط دموکراتیک و عادلانه و با رعایت موازین قانونی اجازه حضور به جریانات سیاسی داده شود و آنگاه همه خواهند دید که مردم به کدام طیف متمایل هستند.
تابش در پایان در پاسخ به اینکه برخی افراد ادعا میکنند اصلاحطلبان به ولایت فقیه اعتقاد ندارند، یادآور شد: اصلاحطلبان بارها نظرشان را در این خصوص اعلام کردهاند که به ولایت فقیه و قانون اساسی اعتقاد دارند و در عمل این را نشان دادهاند. لذا جناح مقابل وقتی میخواهد بهانه بگیرد از این امر حربهای برای تضعیف، تهدید و برخورد با اصلاحطلبان استفاده میکند که امری غیراخلاقی و خلاف قانون است.
وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات با بیان اینکه محدودیت دسترسی به سرعت اینترنت در دانشگاهها، سازمانهای تجاری و بانکها وجود ندارد گفت: از نظر فنی این آمادگی وجود دارد تا سرعت اینترنت را برای کاربران خانگی ارتقاء دهیم اما سرعت فعلی مناسب است.
رضا تقی پور در پاسخ به مهر در مورد وضعیت فعلی سرعت اینترنت و محدودیت استفاده از اینترنت با سرعت بیش از ۱۲۸ کیلوبایت در ثانیه گفت: تعریفی که نهادهای فرهنگی از اینترنت برداشت کرده اند استفاده دانشگاهها، سازمانهای تجاری و بانکها از پهنای باند پرسرعت است اما زمانی که کاربردهای جدیدی بر روی این شبکه تعریف شوند امکان ارتقاء از نظر زیر ساختهای فنی نیز وجود دارد.
وی با بیان اینکه سرعت فعلی اینترنت برای کاربران خانگی مناسب است، ادامه داد: در صورت نیاز امکان زیر ساختی حذف این محدودیت وجود دارد و از نظر فنی نیز آمادگی افزایش سرعت اینترنت را داریم.
تقی پور با اشاره به عواملی که سبب افزایش سرعت اینترنت خواهد شد به مهر گفت: در حال توسعه ظرفیت بین المللی اینترنت هستیم و در ماه گذشته این ظرفیت به دو برابر رسیده است. همچنین ظرفیت داخلی هم به تدریج در استانها در حال توسعه است به نحوی که امروز در بعضی استانها مشکل ظرفیت نداریم.
وزیر ارتباطات پیش بینی کرد که در برنامه پنجم توسعه تابستان آینده این ظرفیت در همه استانها به طور کامل در اختیار تمام کاربران و متقاضیان قرار گیرد.
دوست دارید بدانید طرف مقابلتان در یک رابطه دروغ میگوید یا راست؟ به این ۷ نشانه دقت کنید.
آیا میدانستید تمام مردم جهان به طور میانگین روزی دو مرتبه دروغ میگویند؟ برخی افراد دروغگوهای خوبی نیستند و زود لو میروند اما برخی دیگر دروغگوهای قهاری هستند. آیا دوست دارید بدانید طرف مقابلتان در یک رابطه دروغ میگوید یا راست؟ به این ۷ نشانه دقت کنید:
۱- استرس و عرق کردن
شناخته ترین نشانههایی که میتواند یک فرد دروغگو را لو دهد، عرق کردن و استرس اوست. زمانی که ما دروغ میگوییم همیشه میترسیم لو برویم. به همین دلیل دچار استرس میشویم و استرس با افزایش ضربان قلب و عرق کردن همراه است.اما این موضوع در رابطه با همه مردم صادق نیست. برخی افراد به دروغگویی عادت دارند و دچار استرس نمیشوند!
۲- صدای خیلی زیر یا خیلی بم
روانشناسان معتقدند صدا علامت خوبی برای شناسایی دروغگو است. چرا؟ در واقع این ما نیستیم که صدا را کنترل میکنیم. مغز براساس احساساتی که داریم آن را به شکل اتوماتیک تنظیم میکند. وقتی دروغ میگوییم، میترسیم رسوا شویم. به همین علت معمولا تن صدا تغییر میکند و خیلی زیر یا خیلی بم میشود.
۳- سخنان ضد و نقیض
دروغگوها به دلیل ترس از رسوا و شرمگین شدن تعادل احساسی درستی ندانسته و حتی حرفهای آنها کم و بیش ضد و نقیض است. برای آنکه مطمئن شوید یک فرد دروغ میگوید از او بخواهید دقیقا حرفی را که در یک موقعیت خاص زده برای شما در مواقع مختلف تکرار کند، حتی سوالات متفاوت و مدام در مورد همان مساله میتواند ثبات فکری دروغگو را بر هم بریزد.
۴- میمیکهای غیرمعمول
پلک زدنهای مداوم، مالیدن پلک، نگاههای مبهم… همگی اینها نشانه میمیک صورت یک فرد حین دروغ گفتن است. صورت دقیقا احساساتی را که داریم نشان میدهد و کنترل عمقی آنها کمی سخت است. اگر فردی میمیک غیرطبیعی و غیرمعمول دارد و حین صحبت با شما دچار تیک خاصی مثل مالیدن پلک میشود، میتوانید به حرفهای او شک کنید.
۵- ژستهای مخصوص
سرفه کردن درون مشت، بالا بردن دست روی سر و عقب بردن بالاتنه موقع حرف زدن از جمله ژستهای آدمهای دروغگو است. البته باید مراقب هم بود. برخی دروغگوها برای آنکه احساساتشان نمایان نشود حین حرف زدن کاملا خنثی عمل میکنند.
۶- حرف زدن غیر وسواسی
دروغگوها معمولا در صحبت کردن وسواس به خرج نمیدهند و همه مسایل را رو نمیکنند. اگر شما حین صحبتها از فردی بخواهید با دقت بیشتری مسایل را برای شما بیان کند و به عبارتی وسواسیتر از او سوال کنید، معمولا دروغگو چون حافظه خوبی ندارد و در دور بعد قادر به بیان همان جوابها نیست. درنهایت میتوانید از زبان او این جملات را بشنوید «به من اعتماد نداری؟» اگر فردی واقعا دروغگو نباشد، خیلی سریع از کوره درنمیرود و برای بار دوم هم به برخی سوالات شما پاسخ میدهد.
۷- احساسات اغراقآمیز
وقتی فردی فقط با دهان میخندد یعنی یا میخواهد رعایت ادب کرده باشد یا دروغگوی ماهری است. یک لبخند صادقانه همراه با عقب رفتن لبها و چین خوردن پلکها در سمت خارج همراه است. یک دروغگو معمولا تنها با دهان میخندد تا احساسات درونی خود را مخفی کند.
این مقاله در هفته نامه سلامت منتشر شده است.
در حالی که سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ماه سال روز بزرگ داشت حکیم عمر خیام نیشابوری طی مراسمی گرامی داشته می شود ، یک شنبه ۲۶ اردیبهشت ماه نشریه خیام نامه نیشابور توقیف شد.
به گزارش کلمه، طی ابلاغیه ای که با امضای محمد علی رامین دبیر هیئت نظارت بر مطبوعات به دفتر خیام نامه ارسال شده است توقیف موقت این نشریه مستقل به علت آنچه که «تخلفات متعدد از ماده ۶ قانون مطبوعات جمهوری اسلامی» خوانده شده است به دفتر این نشریه ابلاغ گردید.
رضا مهرداد ، مدیر مسئول نشریه خیام نامه در خصوص علت توقیف این هفته نامه گفت: در نامه هیئت نظارت که در ساعت پانزده و نه دقیقه و پس از پایان ساعت اداری ، هنگامی که ساعت کاری نوبت صبح همکاران ما در دفتر تمام شده بود به دفتر نشریه از طریق فکس ارسال شده است تنها به توقیف نشریه بر اساس ماده شش قانون مطبوعات اشاره شده و دلیل دیگری ارائه نشده است ضمن اینکه ما نمی دانیم که حتی متهم به ارتکاب کدام بند از تخلفات شمرده شده در این ماده هستیم.
وی با اشاره به وجود شکایت هایی از جانب اشخاص حقیقی و برخی گروه های فاقد شناسنامه و نیز نهادهای نظامی در طول فعالیت شش ساله نشریه (که تقریباً در تمام موارد به تبرئه از سوی محاکم قضایی انجامیده است) افزود : نشریه در این مدت حتی یک تذکر رسمی از مراجع قانونی دریافت نداشته است لذا حتی به قرینه هم نمی توانیم دلیل حقوقی خاصی برای توقیف نشریه بیابیم.
گفتنی است منابع موثق تایید کرده اند که این حکم فاقد مستندات قانونی، بعد از مصوبه شورای تامین شهرستان نیشابور به ریاست فرماندار منصوب دولت در آستانه نوروز ۱۳۸۹ و ارجاع مصوبه به هیات عالی نظارت بر مطبوعات و بر اساس مصلحت اندیشی های امنیتی و در آستانه حضور وزیر ارشاد دولت دهم در نیشابور اتخاذ شده است.
سردبیر این نشریه هم گفت: ابلاغ توقیف خیام نامه را در شرایطی دریافت کردیم که نشریه ی ویژه روز بزرگداشت خیام مراحل نهایی آماده سازی برای چاپ را می گذراند. در نامه مزبور اشاره شده بود که بعد از این حق انتشار نشریه را تا اطلاع ثانوی نداریم. این نخستین نامه ای است که ما از ابتدای انتشار تا کنون در رابطه با مطالب درج شده در نشریه از هیات نظارت بر مطبوعات دریافت کرده ایم. مطالب انتقادی در نشریه در رابطه با موضوعات محلی مخالفان زیادی در میان مسئولان شهری و هواداران دولت داشته است. اما همواره از درج اهانت، افترا و نشر اکاذیب و مطالب خلاف قانون، اخلاق عمومی و حیثیت اشخاص مراقبت کرده ایم.
خیام نامه که تا کنون ۱۵۵ شماره از انتشار را پشت سر گذاشته است،مطالبی با موضوعات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی را پوشش می داد و دیدگاهی اصلاح طلبانه و مشی یی مستقل داشت و تیراژ قابل توجه آن حاکی از موفقیت آن در میان نشریات محلی بود.
گفتنی است هم اینک در نیشابور هیچ کدام از نشریات دیگر نیز به علت عدم انتشار مستمر و لغو پروانه اجازه انتشار ندارند و بنابراین خیام نامه آخرین نشریه ای بود که به صورت محلی چاپ و منتشر می شد .
تلاش ها برای بازگشایی خیام نامه از طرق قانونی آغاز شده و مدیر مسئول نشریه با مشورت وکلای کارآزموده درصدد رفع توقیف از خیام نامه در مراجع قانونی می باشد اما تحلیلگران سیاسی عقیده دارند که توقیف یک نشریه محلی بنا به مصلحت اندیشی های سیاسی در آستانه فرا رسیدن سالگرد انتخابات ۲۲ خرداد احتمالا دلایلی سیاسی داشته و تا گذشت این زمان امکان رفع توقیف از آن فراهم نخواهد شد.
کلمه-ع.خ: شاید در این جهان نتوان کسی را یافت که بر هویت و ملیت خود ننازد و به آن افتخار نکند. این قاعده استثناء ندارد و شهروند یک کشور ضعیف و فقیر که دچار استبداد و انسداد سیاسی و دینی است به همان اندازه به ملیت و فرهنگ خود مینازد و میبالد که شهروند یک کشور مترقی، مرفه و آزاد که نظام سیاسیاش به واقع خدمتگذار اوست. البته در این میان ملتهائی هم هستند که در وطندوستی زبانزد میباشند و ما ملت ایران از جمله ملتهائی هستیم که در افتخار به ملیت و هویت و فرهنگ خود، گوی سبقت را از دیگران ربودهایم. اما به عنوان یک ایرانی مفتخر به ملیت و فرهنگ خود نمیتوانم کتمان کنم.که در گیرودار انسداد و استبداد حاکم بر کشور در این چند سال اخیر، به دفعات دچار سرخوردگی و احساس عمیق حقارت کرده ام . شاید اولین حس سرخوردگی و حقارت هنگامی بود که دولت نهم، پس از اقدام ماجراجویانهاش در دستگیری ملوان انگلیسی و اعطای نشان شجاعت به فرمانده دستگیرکننده ملوانان انگلیسی، مجبور شد در پی تهدید دولت انگلیس، با خفت و خواری ملوانان را به کاخ ریاست جمهوری ملت ایران دعوت کرده و با هدایای صنایع دستی و کت و شلوارهای گران قیمت و عکس یادگاری آنان را روانه انگلستان کند و البته منتش را هم بر سر رأفت اسلامی گذاشت. تصورش را بکنید که رئیسجمهور یک کشور با سربازان متجاوز به کشورش در زیر تابلو رأفت اسلامی عکس یادگاری بگیرد!!؟
اما اینکه چرا رأفت اسلامی همیشه شامل حال خارجی ها میشود و هیچ گاه شامل حال فرزندان ایران اسلامی نمیگردد سوالی است که همچون خوره روح هر ایرانی آزاده پی را میکاهد. بار دیگری که بر خود و رأفت اسلامی تأسف خوردم موقعی بود که یک خبرنگار ایرانی – آمریکائی را به بهانه واهی تخلف رانندگی دستگیر کردند و سپس به او اتهام جاسوسی وارد کردند ولی با چشم غره وزیر خارجه آمریکا او را هم با هدایای ویژه راهی آمریکا کردند و باز هم رأفت اسلامی را شرمنده نمودند و باز این خوره را به جان ما انداختند که رأفت اسلامی در دختران و پسران حقجوی ایرانی که در بازداشتگاههای مخوف امنیتی در چنگال شکنجه و مرگ در معرض انواع اقدامات منافی عفت و کرامات انسانی و تهدیدکننده سلامت جسمی و روحی هستند را کلاً فراموش کرده است؟! و هیچگاه حتی برگی از هزاران شاخه گلی که تقدیم مسافران کشتی کلمبوس شد از باب دلجوئی به این جوانان بیگناه تقدیم نشد؟! البته من از آزادی یک هموطن به هر دلیلی که باشد خوشحال می شوم و این که درباره ایشان نوشتم تنها به جهت غبطه به پاسپورت آمریکائی او بود. از جمله مواردی که باز حقارت مضاعف بر جانم انداخت و غرورم را شکست، سخنرانی در سازمان ملل برای صندلیهای خالی درباره فرهنگ پیامبران، صلح، عدالت، مدیریت جهانی، رأفت اسلامی، حقوق مردم فلسطین بود که حتی هیأت نمایندگی فلسطین هم حاضر به شنیدن آن نشدند.
ظلم مضاعف از آن جهت بود که در حالی از فرهنگ پیامبران و رأفت اسلامی سخن رانده می شد، خطیبان حامی دولت در نماز جمعه تهران از اینکه چرا جوانان بیشتری اعدام نشدهاند دهان میدریدند. هیأتهای نمایندگی دنیا چگونه میتوانستند به اشک تمساح کسانی برای فرهنگ پیامبران و حقوق فلسطینیان نظارهگر باشند در حالیکه ملت خود را خس و خاشاک نامیده و در برخورد با جوانانی که میپرسیدند رأی ما کجاست، شرمآورترین جنایات ضدبشری و ضدکرامت انسانی را در بازداشتگاه کهریزک مرتکب شده اند. و این روزها که رأفت انسانی مضاعف دولت شامل معلم فرانسوی که به جرم جاسوسی دستگیر و محاکمه شد و بخاطر ارسال چند تصویر از وقایع خونین پس از انتخابات به ده سال حبس محکوم شده بود گردید و با سیصد میلیون تومان خاتمه یافت و یا مادران سه کوهنورد امریکایی که اجازة دیدار با فرزندانشان در هتل استقلال (!) داده شد تا نشان داده شود که چه بهایی به استقلال داده می شود، در حالی که فرزندان این ملت بهایی بس سنگین برای آزادی می پردازند!
نکند داستان ما با رأفت اسلامی داستان علامه اقبال لاهوری با خدا است؟ اقبال دو قصیده شعری بسیار معروف بنام شکوه و جواب شکوه دارد که موجب تکفیر او از سوی افراطیان پاکستان شد. او در این دو قصیده شکوائیه که به زبان اردو است، گریبان خدا را گرفته و از او میپرسد چرا در حالیکه ما مسلمانان بیش از همه ملتها تو را عبادت کرده و میکنیم و در سرما و گرما و در کوه و دشت و دریا برای اعتلای نام تو جنگیده و میجنگیم، ولی در مقابل ناز و نعمت و ترقی و مدنیت و آزادی یکسره به غرب دارالکفر ارزانی شده است؟
تنها دلخوشی من ایرانی مفتخر به ایرانی بودنم اما، این است که پرده تزویر دریده شده و مردمان این سرزمین، زشتی جلوه های پوچ اما پر زرق و برق قدرت نمایی امپراطوری دروغ را بخوبی دریافته اند؛ امپراطوری که در جلوی چشمان آنها، در حال فروریزی است.
عباس عبدی در گفت وگویی با سایت جرس تحلیل های انتقادی و آسیب شناسانه خود را در خصوص جنبش سبز بازگو کرد.
وی بر این باورست که مبارزه کردن گرچه یک فضیلت است، اما نیازمند عقلانیت خاص خود هم هست.عبدی قدرت منتقدین را در مظلومیت آنان می داند که میتواند سرکوبگرترین افراد را هم شکست دهد.او می گوید” کلیه کسانی که خود را طرفدار این جنبش میدانند باید صادقانه رفتار کنند. آنان اگر آقای موسوی یا کروبی را قبول دارند، حتماً سعی کنند در چارچوبهای اعلانی آنان اقدام کنند، نه اینکه کارهای خودشان را به نام جنبش سبز انجام دهند، البته هر کسی حق دارد که مخالف این دو نفر و سیاستها و خط مشیهای آنان باشد، و میتواند جریانی را براساس ایدههای خود تشکیل دهد و اقدام کند، اما نمیتواند ماهیت این دو نفر و همراهان آنان را قلب کند، این کار عوارض زیادی برای فضای سیاسی ایران دارد، ضمن اینکه هیچ نتیجه مثبتی از آن حاصل نخواهد شد.”
عبدی در بخش هایی از این مصاحبه گفته است:اگر حکومتی راههای اعتراض مسالمتآمیز را باز بگذارد و سرکوبی هم صورت ندهد، چنین رژیمی قاعدتاً تا حد قابل قبولی دموکراتیک خواهد بود و معترضین نمیتوانند در ذیل چنین رژیمی شعار دموکراسیخواهی بدهند. بنابراین وقتی که شعار معترضین هر رژیمی تحقق دموکراسی است، معنای ملازم آن این است که آن رژیم، دموکراتیک نیست، و چنین رژیمی راههای عادی انتقاد را میبندد و سرکوب هم شیوه جاری خواهد بود، البته حد و حدود اعمال سرکوب یا بستن راههای انتقاد برحسب رژیمهای غیر دموکراتیک متفاوت است، اما این سیاست، به عنوان سیاست محوری چنین حکومتی در برخورد با منتقدین است. بنابراین وقتی عدهای شعار دموکراسیخواهی را از طریق جنبش ضد خشونت در جامعهای میدهند، از ابتدا این فرض را پذیرفتهاند که حکومت در مواجهه با آنان دست به سرکوب و انسداد میزند، و لذا نمیتوانند با مشاهده سرکوب و با استناد به آن راهبرد ضد و پرهیز از خشونت خود را تغییر دهند.
وی تاکید می کند: برحسب تجربه و تحلیل ثابت شده که با شیوههای خشونتطلبانه نمیتوان به تحقق دموکراسی امیدی داشت، حتی گروههایی که صادقانه ادعای دموکراسی دارند، هنگامی که وارد فاز خشونت میشوند، دموکراسی را در روابط درونی خود هم تحمل نمیکنند، چه رسد در روابط با دیگران. نکته دیگر اینکه به خشونت کشاندن هر جنبش دموکراسیخواهی، خواست اولیه و مهم جناحهای خشونتطلب حکومتهای مخالف آنان است، زیرا که با چنین اقدامی از یکسو شعار دموکراسیخواهی مخالفان را در عمل خدشهدار میکند و از سوی دیگر بسیاری از حامیان آنان را منفعل و در مراحلی حتی آنان را با جنبش مخالف میکند، و بالاخره جناح های خشن حکومتها منتقدین آرام خود را وارد میدان مبارزهای میکنند که خودشان دست برتر را در این میدان دارند. ضمن آن که خشن شدن مبارزه در جناح حکومت نیز عناصر اقتدارگرا و خشونتطلب را تقویت میکند.
عبدی معتقد است:عمل خشونتآمیز شامل گفتار و رفتار میشود. همچنین میتواند کنش باشد، یا واکنش خشونتآمیزی باشد. بخشی از این اعمال دقیقاً عینی است، مثل ترور، آتش زدن و ضرب و جرح، و نیز کلمات و شعارهایی که واجد الفاظ تند و تیز یا تحقیر و تمسخر باشد، اما برخی دیگر از اعمال خشونتآمیز، عرفی و نسبی است و برحسب موقعیت، تعیین مصداق میشود. از اعمال گروه اول به طور مطلق باید پرهیز کرد. اما اعمال گروه دوم را باید به عرف اهل سیاست واگذار کرد. در اتفاقات رخ داده پس از انتخابات هر دو گروه از اعمال دیده میشود گرچه در ۲۵ خرداد و سپس ۳۰ خرداد به معنای دقیق مواردی قابل ذکر از این رفتار دیده نمیشود، اما با گذشت زمان و عدم کنترل و نظارت بر حضور خیابانی و نیز حضور شبکههای ارتباطی مستقل از مدیریت جنبش، این رفتارها به مرور افزایش یافت و در ۱۳ آبان سال ۱۳۸۸ وارد فازی دیگر شد که نهایت آن اتفاقات عاشورا بود.
مهمترین مصداق تخطی از راهبرد خشونتگریزی، در شعارهای مرگ بر فلان و بهمان و نیز اشاعه دروغ هایی به نام جنبش سبز بود، سپس شعارهای دیگر از جمله تمسخر و توهین و… به این موارد اضافه شد. روشن است که پاسخ متناظر و قابل انتظار این شعارها از سوی حکومت چیست؟ ممکن است که گفته شود که بدون این موارد هم رفتارهای خشونتآمیز طرف مقابل در هر حال ادامه مییافت، همچنان که قبل از این شعارها هم بود. این استدلال بیپایه است. زیرا طرف مقابل هزینههای سنگینی را برای خشونتهای خود قبل از این شعار میپردازد و هنوز هم در حال پرداختن هزینه آن رفتارها است، اما برای اقدامات خشونتآمیزش در برابر این شعارها هزینه چندانی نمیپردازد، بلکه این اقدامات را مجوز خشونتهای خود تلقی میکند. این استدلال مثل این است که یک نفر در خیابان به ناحق توی گوش کسی بزند، بعد هم فرد مضروب انواع و اقسام فحشها را نثارش کند، و بیشتر کتک بخورد، بعد بگوییم چرا فحش دادی تا کتک بخوری؛ بگوید، او که در هر حال میزد! اگر کتک اولیه بیدلیل و محکوم بود و از نظر ناظر بیرونی و حتی دوستان فرد ضارب، قابل دفاع نبود، در حالت فحش دادن، کتکهای بعدی چنین وضعی را ندارند و چه بسا قابل انتظار هم تلقی شوند.
وی ادامه داده است:مشکلی که در این نحوه رفتار وجود داشت، این بود که برخی از منتقدینِ حاضر در خیابانها به منطق طرف مقابل پناه بردند و فکر کردند که قدرت واقعی از باتوم یا از لوله تفنگ بیرون میآید در حالی که قدرت منتقدین، در کتک زدن نبود، بلکه در کتک خوردن آنان بود. ضربهای که رخدادهای به غایت ظالمانه و فاجعهبار کهریزک و کوی دانشگاه و مجتمع سبحان به طرف مقابل وارد کرد، و صفوف آنان را به هم ریخت و موازنه قوا را به نفع منتقدین و حس همبستگی و اتحاد را میان آنان بهبود بخشید مقایسه کنید با شعاری مثل جمهوری ایرانی که جز تبعات منفی، نتیجه دیگری نداشت و به سرعت هم فراموش شد. قدرت منتقدین در مظلومیت آنان است که میتواند سرکوبگرترین افراد را هم شکست دهد. در همان زمان عکسی منتشر شد که تعدادی از زنان جلوی مهاجمان را گرفتهاند تا پلیس را کتک نزنند و برخی دوستان هم آن را نشانه فرهیختگی و مسالمتآمیز بودن جنبش میدانستند، در حالی که این تصویر عکس آن را نشان میداد، زیرا به معنای آن بود که عدهای در حال حمله و زدن پلیس هستند و این همان بازتولید خشونت در نزد منتقدین بود، و جلوگیری کردن بانوان، فرع بر این واقعیت در آن تصویر است. فراموش نکنیم که در ۱۷ شهریور سال ۱۳۵۷، نیروی مسلح تیر مستقیم به روی تظاهرکنندگان گشود، اما به علت تسلط رهبری جنبش بر رفتار، اجازه مقابله به مثل داده نشد، و اتفاقاً معلوم شد که قدرت آن جنبش در کشتن نبود، بلکه در حضور عادی و با دستان خالی بود.
عبدی می گوید:همچنین شعارها و رفتارهایی هست که ذاتاً خشونتبار تلقی نمیشوند، اما عرفاً میتواند زمینه ساز واکنشهای خشونتآمیز از طرف مقابل و درگیر کردن جنبش در دایره بسته خشونت شود، از این رفتارها هم باید پرهیز کرد، اما تعیین مصداق آنها قدری مشکلتر است و نیازمند وجود آزادی بیان در میان هواداران جنبش است. شاید گفته شود که این آزادی وجود دارد، اما واقعیت این است که آزادی فقط از طریق بستن مطبوعات و فیلتر کردن سایتها نیست که محدود میشود، باید کوشید که از زدن انگ به دیگران پرهیز کرد، اخیراً در یکی از نوشتههای منتشره دیدم که به جای نقد نظر یکی دو نفر از منتقدان فضای سیاسی فعلی، چنان انگی به آنها زده بودند که از صدتا سانسور مستقیم هم بدتر است. این فضا موجب میشود که عقلای سیاسی از سخن گفتن پرهیز کنند، و در غیاب تعامل آنان عرف مذکور هم شکل نگیرد و افراد باقیمانده در میدان سیاست در مسیری حرکت کنند که در نهایت جز خشونت چیز دیگری را بازتولید نمی کنند.
عبدی،در پاسخ به این سوال که تجمعهای اولیه هواداران جنبش سبز پس از انتخابات ریاست جمهوری تحت نام «راهپیمایی سکوت» انجام میگرفت و هدف این بود که اعتراضها به مدنیترین شیوه ممکن ابراز شود اما با برخوردهای خشن امنیتی، سکوت هواداران جنبش شکست و شعارها طی یک روند چند ماه به شدت رادیکال شد. آیا میتوان تغییر جهت تجمعهای پس از انتخابات از راهپیمایی سکوت به راهپیماییهایی با شعارهای رادیکال را تغییری در استراتژی مبارزه مسالمتآمیز قلمداد کرد یا این که رادیکال شدن شعارها را هم میتوان بخشی از مبارزه مسالمتآمیز دانست؟گفت:
قطعاً این را نمیتوان به معنای تغییر استراتژی دانست. زیرا تغییر استراتژی برخلاف تغییر تاکتیک، یک امر زمانبر و طولانیمدت است که باید به الگوی فکری و رفتاری یک مجموعه تبدیل شود و امکان ندارد که در مدت کوتاهی این تغییر رخ دهد. این اتفاق عمدتاً ناشی از عدم کنترل و نظارت و تسلط بر حضور خیابانی جوانان و مردم بود. بنابراین رادیکال شدن فضای خیابانی نه محصول تغییر راهبرد بود و نه ناشی از تغییر تاکتیک، که هر دو تغییر مستلزم پیشزمینههایی است، ضمن اینکه نه در سخنان آقای موسوی و نه آقای کروبی هیچ کدام چنین تغییری را نمیبینید. این تفاوت، محصول جریان خودبخودی و بدون نظارت در حضور خیابانی است که از ابتدا هم معلوم بود که چنین سرنوشتی خواهد داشت.
در جریان تجمع روز عاشورا درگیریهایی میان هواداران جنبش سبز با مأموران امنیتی روی داد و برخی از هواداران جنبش در مقابل خشونت مأموران دست به مقابله زدند. با این حال تفسیر تحلیلگران جنبش از اتفاقهای آن روز یکسان نبود. گروهی اعتقاد بر این داشتند که اعضای جنبش سبز باید از مقابله به مثل اجتناب میکردند و تحت هر شرایطی به خصلت مسالمتآمیز بودن مبارزه پایبند میماندند. گروهی هم با استناد به این که معترضان در این روز از خود دفاع کردند درگیری آنها با مأموران را به معنای نقض مبارزه مسالمتآمیز ندانستند. با توجه به این تحلیلهای متفاوت آیا میتوان این گونه برداشت کرد که تفسیر واحدی از محدوده مبارزه مسالمتآمیز وجود ندارد؟
کسانی که به دفاع مشروع استناد جستند، هیچ شناختی از مقوله دفاع مشروع ندارند (ارجاع میدهم به مقاله خشونت و دفاع مشروع در هفتهنامه ایراندخت و در تارنمای خودم یعنی “آینده”). برخی از این افراد سالهای سال در مذمت خشونت نوشتهاند، اما به یک باره توجیهگر خشونت شدند. مثال آنان شبیه آن مسلمانی است که پس از سالها فعالیت تبلیغی مسیحی شد و به کلیسا رفت، در وسط مراسم کلیسا برق قطع شد و سپس برق آمد، و او یک باره، صلوات فرستاد. ظاهراً برق سیاست در ایران قطع و وصل شد و این افراد در همان تلهای افتادند که جناحهای خشونت طلب حکومت برای آنان تدارک دیده بودند، موارد زیادی از اتفاقات روز عاشورا و حتی روزهای قبل را نقل میکنند که موید این ایده است که شروع رادیکال شدن جریان در طرف تظاهرکنندگان عمدتاً محصول برنامهریزی عوامل نفوذی عناصر تندروی طرف مقابل بوده است.
عبدی معتقد است: حکومت اشتباه فاحشی مرتکب می شود اگر فکر میکند این جریان تمام شده است، و یا اگر هم تمام نشده با فشار و سرکوب بیشتر حل خواهد شد. البته این اشتباه تصور فقط در بخشی از جناح حاکم است و گروهی دیگر از آنان شدیداً نگران هستند و این نگرانی را باید محترم شمرد و به نحوی رفتار کرد که نوعی بازسازی رفتاری در سیاست حاکم صورت گیرد و کشور از مسیر خطرناکی که در پیش دارد برگردد. از این نظر عمیقاً معتقدم که اگر جنبش سبز بیش از همیشه از رفتارهایی که در این جنبش، موجب تقویت خشونت در طرف مقابل میشود پرهیز کند (پرهیز از دروغ به اسم جنبش، پرهیز از هر شعار رادیکال و بیمبنا و خشونت زا، پرهیز از هر اقدام عملی خشونتآمیز) قطعاً آینده امیدبخشی را باید برای کشور انتظار کشید، چون تردیدی ندارم که این شیوه از یک سو موجب انفعال جریان خشونتطلب حاکم میشود، و از سوی دیگر زمینه را برای پذیرش مطالبات به حق جنبش از جمله رعایت قانون، بسط و رعایت آزادیها و انتخابات نسبتاً آزاد فراهم خواهد کرد. برای این کار کلیه کسانی که خود را طرفدار این جنبش میدانند باید صادقانه رفتار کنند. آنان اگر آقای موسوی یا کروبی را قبول دارند، حتماً سعی کنند در چارچوبهای اعلانی آنان اقدام کنند، نه اینکه کارهای خودشان را به نام جنبش سبز انجام دهند، البته هر کسی حق دارد که مخالف این دو نفر و سیاستها و خطمشیهای آنان باشد، و میتواند جریانی را براساس ایدههای خود تشکیل دهد و اقدام کند، اما نمیتواند ماهیت این دو نفر و همراهان آنان را قلب کند، این کار عوارض زیادی برای فضای سیاسی ایران دارد، ضمن اینکه هیچ نتیجه مثبتی از آن حاصل نخواهد شد.
انجمن اسلامی دانشجویان دموکراسی خواه دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران، در بیانیهای که نسخهای از آن دقایقی قبل در اختیار بامدادخبر قرار گرفته است، احکام صادر شده برای بهاره هدایت و میلاد اسدی را نشانهی “ترس و وحشت تمامیت خواهان از فرزندان آگاه و آزادهی این مرز و بوم” خوانده و تاکید کرده که “تاریخ نشان داده که این شیوه برخورد با فعالین دانشجویی نمیتواند موجب خاموشی ندای آزادی خواهی از سنگر آزادی شود”.
متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:
اطلاعیه انجمن اسلامی دانشجویان دموکراسی خواه دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران در محکومیت احکام سنگین صادره برای دو عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت
من اگر نسوزم
تو اگر نسوزی
ما اگر نسوزیم
چگونه
تیره گی ها
به نور
خواهد پیوست؟
یک بار دیگر حاکمیت سرکوبگر به ظن خود ضربهای کاری بر جنبش آزادیخواه دانشجویی ایران وارد ساخته است. حکم بسیار سنگین نه و نیم سال حبس تعزیری برای بهاره هدایت عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت و هفت سال حبس برای دبیر صنفی دفتر تحکیم وحدت میلاد اسدی، در کنار دیگر احکام سنگین صادره برای دیگر فعالان دانشجویی، تنها یکی از ادله صادقهای است بر ترس و وحشت تمامیت خواهان از فرزندان آگاه و آزاده ی این مرز و بوم.
ترس متحجران از نور و آگاهی انسان و وحشت آنان از خیزش آگاهانه و حقطلبانه مردم ایران در آستانهی سالگرد انتخابات و خرداد این ماه خون، وادارشان ساخته که سراسیمه حکمهایی صادر کنند که روی تیرهترین بیدادگاههای عالم را سفید کرده است. گو اینکه این درخت ریشه در عمیقترین اعماق خاک صدساله مبارزات آزادی خواهانه و دموکراسی خواهانه ایرانیان دارد.
تمامیت خواهان با صدور این احکام سنگین قصد ایجاد فضای رعب و وحشت و سرکوب صداهای مخالفان را دارند، بی آنکه به عاقبت اعمال نابهخردانه بیاندیشند و حتی لحظه ای درنگ کنند که این روش هر روز بیش از پیش رو به قهقرا میکشاندشان و آگاهی دانشجویان و مردم آزاده را در پیش رو خواهد داشت.
سرکوب جنبش دانشجویی ایران تازگی ندارد و همانگونه که تاریخ نشان داده این شیوه برخورد با فعالین دانشجویی نتوانسته است موجب خاموشی ندای آزادی خواهی از سنگر آزادی شود.
انجمن اسلامی دانشجویان دموکراسی خواه دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران، بدین وسیله اعتراض خود را به احکام صادره از دادگاه حاضر را نشان می دهد و خواهان آزادی هر چه سریعتر تمام یاران دبستانی دربندمان هستیم.
کوچه ی ما تنگ نیست
شادمانه باش!
و شاه راه ما
از منظر تمام آزادی ها می گذرد!
بنابه گزارشات رسیده به”فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران” آقای عطا باباخوانی یکی از فعالین سندیکای شرکت اتوبوس رانی تهران و حومه که از سال ۱۳۸۴ از کار تعلیق شده بود طی یک پروسه حقوقی طولانی دیوان عدالت اداری رای به بازگشت او به کار را داد ولی حراست شرکت از بازگشت به کاراو ممانعت می کند.
عطا باباخانی بازرس سندیکای شرکت اتوبوس رانی تهران و حومه در جریان اعتصاب گسترده این شرکت در سال ۱۳۸۴ از کار تعلیق شد و در طی این مدت از حقوق و مزایا محروم بود . این مسئله باعث ایجاد شرایط سخت معیشتی برای خود و خانواده اش گردید.
باباخانی نسبت به تعلیق غیر قانونی خود اعتراض نمود و به دیوان عدالت اداری کشور شکایت کرد پس ۴ سال تعلیق از کار ، ماه گذشته دیوان عدالت اداری رای به بازگشت او به کار را صادر کرد و کارفرما را موظف کرد که او را به شغل قبلی اش بازگرداند و حقوق و مزایایی سالهای تعلیق را به او بپردازند.
اما باباخانی در روز اول بازگشت به کار توسط حراست شرکت اتوبوس رانی احضار و به او گفته شد بدلیل اینکه از فعالین سندیکای شرکت اتوبوس رانی است نمی تواند به کار خود در این شرکت ادامه دهد.او را در معرض دو انتخاب قرار دادند بازخرید و یا تعلیق مجدد از کار،بابا خانی از بازخرید امتناع کرد و خواهان بازگشت به کار خود شد ولی حراست علیرغم حکم دیوان عدالت اداری از ادامه کار او در این شرکت همچنان ممانعت می کند. باباخانی دارای ۱۸ سال سابقه کار است.
در حال حاضر تعدادی از فعالین سندیکای شرکت اتوبوس رانی تهران و حومه که از سال ۱۳۸۴ از کار تعلیق شده اند و همچنان در حالت تعلیق از کار بسر می برند عبارتند از؛منصور حیات غیبی،هادی کویری،داود نوروزی می باشند.
لازم به یادآوری است که رهبران سندیکای اتوبوس رانی تهران و حومه منصور اسالو و ابراهیم مددی تنها به جرم حق داشتن سندیکای کارگری چند سال است که در شرایط طاقت فرسایی در زندان بسر می برند.
فخرالسادات محتشمی پور در یادداشتی به مناسبت ورود مادران آمریکایی برای پیگیری وضعیت فرزندانشان در ایران نوشته است:
دلم می خواهد از مادر بنویسم. از این مهربان ترین موجود عالم. از این مخلوقی که گاه خالق خود را نیز برای کارهای خارق العاده اش به شگفتی می آورد. مادر! مادری که بهشت زیرپایش است. مادری که فارغ از دین و مذهب و اعتقاداتش الهه مهر است و عطوفت و سرشار از احساسات ناب نسبت به فرزند. مادر! مادری که حاضر نیست خاری به پای فرزندش بخلد و خود فرسنگ ها میان خار مغیلان برای او و به خاطر او قدم می زند.
حاضر نیست سایه غم حتی برای لحظه ای بر سر فرزندش بنشیند و هرگز نمی تواند اشک را در چشمان او حلقه زنان ببیند و آرام بگیرد. مادر! باید مادر بود تا عمق احساس او را نسبت به فرزندش درک کرد اما نه! همه انسان ها فارغ از جنسیتشان و سوادشان و تأهل و تجردشان و مقام و طبقه اجتماعی شان، مادر را خوب می شناسند که خود نه ماه همراه دائمی او بوده اند و از خون او ارتزاق کرده اند و گرمای وجودش قرارگاه تاریکشان را مطمئن و آرام بخش ساخته و پس از تولد شیره جان او را مکیده اند و بالیده اند و در دامان پرمهرش تربیت شده اند و …
چه بگویم از شأن و مقام این فرشته مهربان که همه هستی اش را فدای جان گرفتن و بالندگی فرزندش می کند و وجودش را تا پایان عمر بدون او بی معنا می داند و مادر در سراسر کره خاکی مادر است بی هیچ تفاوتی.
دلم می خواهد از مادر بگویم . چه فرق می کند ملیتش، تابعیتش و زادگاه و موطنش؟ مادر مادر است. خواه فرزندش حاکم باشد خواه رعیت، خواه قاضی خواه متهم، خواه ظالم خواه مظلوم. او غمخوار فرزند است و نگران اعمالش و زندگیش. مادر مادر است و ما در این نزدیک یک سال مادران زیادی را دیدیم که پا به پای فرزندانشان رأی سبزشان را جستجو کردند و سوال کردند و مطالبه کردند و پا به پای عزیزانشان باتوم خوردند و گاز اشک آور خوردند و کتک خوردند در روز روشن و در کوچه و خیابان. و مجروح و مصدوم شدند و بازداشت شدند و گذشت برآنان آن چه گذشت و می دانیم و می دانند.
مادران ایران هر روزشان با دعای برای سلامت فرزندان و هر شبشان با دعا برای راحت آنان گذشت و می گذرد اما دل های نگران و مضطرب و چشمان منتظر هنوز بسیارند و من امروز وقتی چشمم بر تصویر صحنه هایی شکوهمند از لحظات وصال مادران و فرزندانی از تبار دیگر افتاد، سوزش اشک را با تمام وجود احساس کردم و در میان احساسی دوگانه و متناقض گرفتار آمدم: شادمانی برای وصال این منتظران هجران کشیده فرنگی از منظر نوع دوستی و هم دردی با مادران داغدیده و آسیب دیده و زجر کشیده هم وطنم.
مادر مادر است چه فرق می کند در کجای این کره خاکی فرزندش را به دنیا آورده باشد و بزرگ کرده باشد. او تا پایان عمر دلش برای جگرگوشه اش می تپد. با درد او دردمند می شود و سرور او شادش می کند و مادران سرزمین من ماه هاست که شادی گمشده زندگی شان را جستجو می کنند و غمی سترگ از رنجی که فرزندانشان به جور می کشند، بر دلشان سنگینی کرده است و جانگدازتر از آن داغی که بر دلشان نشسته و حاصل عمرشان که تباه شده چشمانشان را بی فروغ کرده و گرد ماتم را بر زندگیشان پاشیده است.
کاش مادران بازجوهای مسلمان و قضات مسلمان و دادستان های مسلمان و زندان بانان مسلمان و صادر کنندگان احکام قضائی مسلمان و اجرا کنندگان این حکم هایی که بندگان خدا لابد به نیابت از او برای حاکمیت عدالت علوی در این ام القرای مسلمین، صادر کرده اند و از آن مهم تر عناصر خودسرمسلمان!
در همین شب جمعه، شب گشوده شدن درهای رحمت الهی و استجابت دعا، یادشان بیاید که مادرانی در حسرت در آغوش کشیدن فرزند ماه هاست که می سوزند و در حسرت رهایی آنان از بند ظلم و در حسرت زندگی آرام و بی دغدغه و دلواپسی فرزندانشان بدون سرک کشیدن های مزاحمانی که خود را ضامن بهشت و دوزخ آنان می دانند و قصاص قبل از جنایت می کنند.
کاش مادران قدرت مداران و کاربدستان هواپرست دیار من هم باور کنند مادر مادر است، خواه فرزندش حاکم باشد خواه محکوم، ظالم باشد یا مظلوم. حالا که دعای مادر در حق فرزندش مستجاب است، خوب است این مادران مهربان برای رهایی فرزندانشان از چنگ شیطان نفس دعا کنند و از خدا بخواهند انسانیت، نوع دوستی، انصاف و مروت، آزادگی و عطوفت را به آنان بازگرداند.
من احساس مادران آمریکایی را پس از مدت ها دوری از فرزندانشان آن گاه که مقابل دوربین هایی در کشوری بیگانه و در یک هتل پنج ستاره آنان را در آغوش کشیدند می فهمم همان طور که احساس مادرانی که فرزندانشان به ستم گرفتار آمده و در اعتراض به این ستم در اعتصاب غذا به سر می برند و یا در چنگال بیماری اسیرند و جسم نحیفشان هرآن در معرض مخاطرات جدی است، درک می کنم. مادر مادر است. چه فرق می کند فرزندش آزاد باشد یا دربند و حالا من که فرزندانم از نعمت آزادی برخوردارند، در غم خواهرانم که از درد هجران فرزندشان به خود می پیچند و شب و روز و خواب و خوراک و آرام و قرار ندارند، طاقت از کف داده ام و برای هوشیاری مادرانی که غافلند یا خود را به غفلت زده اند دعا می کنم مبادا اعمال زشت و کریه فرزندان بدعاقبتشان، آنان را برای همه عمر شرمگین کند.
اللهم اجعل عاقبة امورنا خیرا
کلمه: دفتر تحکیم وحدت با انتشار بیانیه ای احکام زندان صادر شده برای بهاره هدایت و میلاد اسدی، دو عضو شورای مرکزی این اتحادیه، را محکوم کرده و به حاکمیت هشدار داد که در آستانه ۲۲ خرداد بذرهای کینه و نفرت را عمیق تر از پیش می کارد و آنچه درو خواهد کرد حاصل همین ظلم است.
به گزارش دانشجونیوز، دفتر تحکیم وحدت در بیانیه خود احکام زندان صادر شده برای دانشجویان را “ظلمی و جوری مضاعف” نشات گرفته از “دادگاهی فرمایشی” دانسته و اینگونه اعمال حاکمیت را موجب افزایش خشم مردم دانسته است.
دفتر تحکیم وحدت همچنین خطاب به دانشجویان آورده است: «روزهایی که می آید گرچه بسیار سخت است و صبر می طلبد و استقامت می خواهد اما سرنوشت ایران زمین را خواهد ساخت، پس باید محکم تر از پیش بود و بر مطالبات و آرمان ها سخت تر پای فشرد.
متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:
روز گذشته احکام بسیار سنگین حبس برای دو عضو برجسته شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت از سوی دادگاه انقلاب صادر شد. طی این احکام بهاره هدایت به ۹ سال و نیم و میلاد اسدی به ۷ سال حبس محکوم شدند. احکام صادره برای این دو عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت جامعه دانشگاهی را در بهتی عمیق فرو برده است. طی سال های گذشته صدور چنین حکم هایی برای دو عضو یک مجموعه دانشجویی بی سابقه بوده و جامعه دانشگاهی و مدنی در عین تحیر و خشم از سنگ هایی که این روزها به سوی دانشگاه فرو می ریزند، به زندان افکندن انسان هایی دلسوز و دانشجویانی رنج کشیده را ظلمی غیر قابل جبران و بی بازگشت می داند.
دانشگاهی که لبالب از خشم لبریز است، طی دوران تکیه غصبی احمدی نژاد بر مسند ریاست جمهوری آماج حملات بسیاری بوده است: حبس ها و محرومیت ها، زندان ها و بازداشت ها، تحقیر ها و سرکوب ها، آزار ها و شکنجه ها… . اما باز با تکیه بر دانشجویان و فعالین با سری برافراشته از این گذرگاه ها عبور کرده است. دانشگاه دهه های متعددی نقطه آغاز حمله غاصبان ِ جایگاه حقیقی مردم بوده است. اما طی روز های گذشته، در آستانه سالگرد انتخابات، صدور احکامی چنین سنگین و حبس های طویل المدت به اذهان همگان فرا رسیدن روزهایی دشوارتر را گواه می دهد گرچه سختی ها در نهایت به سود ملت است و آنکه نخواهد ماند، کسی است که از آن مردم نیست. مردم طی مبارزات خویش در تاریخ ثابت کرده اند که “ظلم حتی اگر دیر پاید، عمر ابدی نباید”.
دفتر تحکیم وحدت نه فقط طی سال ۸۸ که از آغاز ۱۸ تیر ۷۸ راهی را در پیش گرفت که سنگلاخ ها و دشواری های بسیار داشت و دارد اما ذره ای از این راه باز نگشت و نخواهد گشت و حق کلام در این سخت نهفته است که «ظلم رفتنی است و حق ماندنی» و آینده متعلق به فرزندان پاک و دلسوز این مرز و بوم است. ایستادگی ستودنی و گرانبهای دو یار سرافراز جنبش دانشجویی بر قانونی بودن تمامی فعالیت های این اتحادیه دانشجویی و اصرار بر بیگناهی، یاد آور مقاومت های دانشجویان دانشگاه های سراسر ایران در ماه ها و سال های گذشته است. آنان که مهر سکوت را بر لبان خویش نزده و جور و بیداد را تاب نیاوردند در این میان در بندی گرفتار آمده اند که غاصبان، راه رهایی را برای آنان اعتراف به کارهای نکرده و پذیرش اشتباهات و جبران گذشته خوانده اند اما باید یاد آور شد که «راه رهایی دیگری» هم وجود دارد، راهی که مردم آن را می سازند و می آفرینند.
بهاره هدایت، فعال سرشناس و حق طلب دانشجویی، مسئول روابط عمومی دفتر تحکیم وحدت، دبیر سابق کمیسیون زنان دفتر تحکیم وحدت و عضو دو دوره شورای مرکزی این اتحادیه در زندان فشارهای بسیاری را جهت بازگشت از راه خویش و انجام مصاحبه ها تحمل کرد. نزدیک به ۵ ماه از دستگیری او می گذرد و پس از تحمل روزهای انفرادی به سلول های چند نفره و بند نسوان منتقل شد. فعالیت های بهاره هدایت در دفتر تحکیم وحدت و جنبش زنان همواره شفاف و مسالمت آمیز بوده و حقانیت و قاطعیت مواضع اش خواب زور گویان را آشفته است. عضو برجسته شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت در چهار سال گذشته پنج بار بازداشت شده است و در نهایت در حکم صادره از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب احکام حبس پیشین او نیز تأیید شد.
میلاد اسدی، دانشجوی ۲۴ ساله دانشگاه خواجه نصیر الدین طوسی و عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت، از ۹ آذر ماه بازداشت شده و پس از بازجویی های متعدد در باب فعالیت خویش در دفتر تحکیم وحدت و حوزه دانشجویی و سپری کردن بیش از ۲ ماه در سلول های انفرادی فشارهای فراوانی جهت پذیرفتن غیر قانونی بودن فعالیت های دفتر تحکیم وحدت متحمل شد. او در حالی حکم ۷ سال حبس تعزیری را دریافت کرد که بیش از ۶ ماه از زمان بازداشتش می گذرد. دبیر واحد فرهنگی-اجتماعی دفتر تحکیم وحدت فعالیت هایی مسالمت آمیز و در چارچوب مسائل دانشجویی داشته و فریاد حق خواهی دانشجویان را سر داده است.
دفتر تحکیم وحدت احکام صادر شده را ظلمی مضاعف و جوری مضاعف می داند و اعتقاد دارد این احکام از دادگاهی فرمایشی بیرون آمده و حکمی از پیش صادر شده برای حاکم کردن فضای اختناق و سرکوب بیشتر است. گرچه مشت آهنین از سوی حاکمیت اقتدارگرا سخت تر بر مردم رنجدیده، دروغ شنیده و ریا دیده فرو می آید اما پایان این راه آغاز سربلندی و پیروزی همه دانشجویان و مردم است. حاکمیت اقتدارگرا چاره را در برخوردهایی سخت تر و ورود آوردن ضربه هایی شوک آور دیده اما باید متذکر شد که این ضربه ها در طول تاریخ همواره بوده و سهمگینی آنها تنها خشم مردم را افزون خواهد کرد.
دفتر تحکیم وحدت ضمن محکوم کردن احکام صادر شده برای دو عضو سرشناس و با سابقه جنبش دانشجویی، به حاکمیت یادآور می شود راه در پیش گرفته شده در آستانه ۲۲ خرداد بذرهای کینه و نفرت را عمیق تر از پیش می کارد و آنچه درو خواهد کرد حاصل همین ظلمی است که بر مردم این آب و خاک می کند. در عین حال دانشجویان و مردم باید بدانند روزهایی که می آید گرچه بسیار سخت است و صبر می طلبد و استقامت می خواهد اما سرنوشت ایران زمین را خواهد ساخت، پس باید محکم تر از پیش بود و بر مطالبات و آرمان ها سخت تر پای فشرد.
دفتر تحکیم وحدت
۲۹اردیبهشت ۱۳۸۹
کاوه قاسمی کرمانشاهی در اعتراض به وضعیت نامشخص اش دست به اعتصاب غذا زده است. این فعال حقوق بشر قریب چهار ماه را در سلولهای انفرادی بازداشتگاه اداره اطلاعات کرمانشاه گذرانده است و در حالی که بازجویی هایش به اتمام رسیده است در وضعیت بلاتکلیفی همچنان در زندان انفرادی نگه داشته می شود.
به گزارش ادوار نیوز تاکنون چندین مرتبه از جانب بازپرس پرونده و نیز مسئولان امنیتی به وی و خانواده اش وعده تبدیل قرار بازداشت به قرار وثیقه داده شده است اما تاکنون این امر میسر نگردیده است. در طول مدت بازداشت، وی اجازه تماس با خانواده اش را نداشته و تنها ۲ بار ملاقات حضوری داشته است. وضعیت پرونده و موارد اتهامی کاوه هنوز در ابهام قرار دارد و به وکلای وی اجازه ورود به پرونده داده نشده است.
کاوه کرمانشاهی در اعتراض به این شرایط یک هفته را در اعتصاب غذا به سر برده است و هنگامی که اجازه تماس تلفنی وی با خانواده داده شده است، وی اقدام به شکستن اعتصاب غذایش نموده است. وضعیت جسمانی کاوه بر اثر اعتصاب غذا در شرایط نامناسبی قرار دارد و وی نسبت به شرایط سخت بازداشتش به شدت ابراز نگرانی نموده است.
اصغر خندان ,پاسدار بازنشسته و عضو ستاد میرحسین موسوی که در دادگاه بدوی به دوسال حبس تعزیری محکوم شده بود ، دردادگاه تجدید نظر تبرئه شد.
به گزارش کلمه، ایمان میرزازاده ، وکیل دادگستری و کارشناس ارشد حقوق بشر اعلام کرد که شعبه ۳۶ تجدیدنظر تهران پس از بررسی پرونده موکلش اصغر خندان ، حکم برائت برای وی صادر کرد ه است . اتهامات وی تبلیغ علیه نظام و اخلال در نظم عمومی از طریق شرکت در تجمع غیر قانونی بود.
اصغر خندان پاسدار بازنشسته ، فرزند و برادر شهید ، توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ۲ سال حبس و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شده بود. اصغر خندان علاوه بر دستگیری وتحمل حبس در حوادث بعد از انتخابات ، در آستانه سالروز پیروزی انقلاب (۲۲ بهمن) نیز احضار و بازداشت شده بود.
ایمان میرزازاده در گفت و گو با خبرنگار کلمه گفت : اگر در مرحله تحقیقات مقدماتی ، امکان حضور وکلای متهمین فراهم شود و تکلیف دادسرای اوین نیز در این خصوص (حضور وکلا در دادسرا) توسط دادستان تهران مشخص شود ، امکان دفاع ماهوی و موثر نیز از موکلین فراهم خواهد شد زیرا که مرحله تحقیقات مقدماتی اساس پرونده و چارچوب دفاع را شکل می دهد و جامعه وکلا نیز با اشراف بر پرونده و جزئیات آن ، می توانند به وظیفه شرعی و قانونی خود که دفاع از موکل است بطور موثرعمل کنند .
وی افزود : حفظ استقلال وکلای دادگستری باعث می شود که وکلا بدون دغدغه و مصلحت اندیشی های خاص و با تکیه بر قوانین اعم از اساسی و عادی بتوانند در جهت احقاق حقوق موکلین خود طبق موازین قانونی عمل کنند . همانطور که بارها یادآور شده ایم امید است دادستان تهران لااقل با اتخاذ تدابیر لازم ، حضور وکلای دادگستری را در دادسرای اوین تسهیل کند.
محسن آرمین، سخنگوی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران، صبح روز یکشنبه ۲۶ اردیبهشت ماه در منزل خود بازداشت شد. به منظور یادآوری دغدغه های سیاسی این عضو سازمان مجاهدین انقلاب دربند که منجر به استعفای وی از نمایندگی مجلس ششم شد، متن کامل استعفانامه او از نمایندگی مردم را در پی می آید.
“ایام سوگواری شهادت امام آزادی و آزادگی حسین بن علی (ع) آموزگار بزرگ حق نخواستن و نه گفتن را به ملت شریف ایران، همکاران محترم و تمامی عاشقان عدالت، آزادی و کرامت انسانی تسلیت عرض می کنم.
در یاد حسین و قیام او حقیقتی هست که آن بزرگ را از محدوده زمان و مکان و از انحصار شیعیان و پیروان عاشقش فراتر میبرد و جاودانه میسازد. چیزی که پیروان ادیان دیگر و حتی آنان را که اعتقادی به مبدا و معاد ندارند به احترام و حضوع و نوعی عشق و احساس یگانگی وامیدارد و آن تعارض بنیادین و تضاد جوهری، توحید و پرستش خداوند با ستم و ستمگری و تحقیر انسان است. چیزی که تجلی روح شیعی و اصل عدالت است.
از قضا این حقیقت جاویدان بیارتباط با موضوع استعفای بنده و جمعی از نمایندگان مجلس ششم نیست. شاید از خویشتن گفتن اخلاقاً ناپسند باشد ، اما مقام ، مقامی است که از خویشتن نگفتن شبههآفرین و ابهامانگیز است. این را نیز از امامان بزرگوار آموختهام که در هنگام بارش تیرهای شبهه و شایعه و تهمت بیدینی و خارجیگری در علن و آشکار از گذشته درخشان و تبار سرافراز خود میگفتند.
من محسن آرمین مسلمانم. اسلامی که میشناسم متلازم با تیغ و طلا و تسبیح نیست. عین خضوع در برابر حق و عشق به انسان و مدارا و مروت با مردمان است.
بدان سان که آن رسول رحمت و رهایی با خلق عظیم خود عرب وحشی بیابانگرد بادیهنشین را به مدنیت معرفت آورد. و جاهلیت خشن تیغ محور را به بلوغ کلمه و گفتار و فروغ اندیشه و نوشتار رهنمون شد.
من محسن آرمین افتخار اعتقاد به تشیع علوی و پیروی آگاهانه و بی دریغ از امامان حکمت آموز و جهل ستیز و آزادی نواز و ستم برانداز شیعه را دارم و بر این اعتقاد خدای را شاکرم و به شکرانه اش سر به زمین می سایم.
پنجاه سال دارم، مهندس الکترونیک، دانشجوی دکترای علوم قرآن و حدیث، عضو هیئت علمی پژوهشگاه مطالعات فرهنگی و علوم انسانی، روزنامهنگار و دارای آثار تألیفی و ترجمهای و مقالات تخصصی و سیاسی هستم.
در دوران تحصیل در دبیرستان دارالفنون با شرکت در اعتصابات علیه گران شدن بلیت اتوبوسهای شرکت واحد، اولین فعالیت سیاسی را تجربه کردم.
آشنایی با آثار و شرکت در مجالس درس و سخنرانی مرحومان علی شریعتی، مرتضی مطهری و سید مرتضی شبستری دنیای ساده و بیمسئله نوجوانی و سپس جوانی را دگرگون ساخت و بر شیفتگی جان و نیاز عقل افزود. تا آنجا که بنیاد و هویت فکری خود را برای همیشه وامدار این سه شخصیت بزرگ شدم. با شریعتی جنبههای اجتماعی، عدالتخواهانه و آزادی طلبانه اسلام را شناختم، با مطهری توانایی و عمق اندیشه نوین دینی و ابعاد عقلانی دین را دریافتم و سیدمرتضی شبستری شاکله فکری مرا توازن بخشید. و نهایتا مشاهده عصاره تمامی آن آموزه ها در امام خمینی (ره) عشق و ارادت مرا به آن یگانه قوت بخشید.
پس از دورهای از مبارزات دانشجویی با عضویت در گروه توحیدی صف، مرحله جدیدی از مبارزه علیه رژیم شاه را آغاز کردم. پس از پیروزی انقلاب با تشکیل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به عضویت آن سازمان درآمدم و در شورای مرکزی و ارگان عقیدتی این سازمان فعالیت خود را آغاز کردم. در طول جنگ تحمیلی بارها در جبهههای جنوب و غرب کشور حضور یافتم. در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دوران وزارت آقای خاتمی در مسئولیتهای مختلف انجام وظیفه کردم. پس از استعفای ایشان از مسئولیت کناره گرفتم و در انجمن حکمت و فلسفه به تحقیق و پژوهش پرداختم.
در سال ۱۳۷۰ با آغاز دور دوم فعالیت سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران به عضویت شورای مرکزی و شورای سیاسی سازمان درآمدم و به عنوان سردبیر نشریه عصرما فعالیت سیاسی خود را ادامه دادم.
من محسن آرمین نه تنها از دیروز خود در یاری و یاریگیری انقلاب اسلامی پشیمان و شرمگین نیستم بلکه بر آنم که؛
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت
باقی همه بیحاصلی و بیخبری بود
البته اوقات خوش ما نه تعقیب و گریز شحنگان شاهی و گزمهگان ستم شاهی بلکه امید جمعی یاران مبارز و دوستان آزادیخواه به فردایی روشن و تابان و بی حضور گزمگان شب و شحنگان آزادیکش بود. بدین سودا من و یارانم در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی چون بیشمار آزادگان دیگر که در چشماندازه آینده، جامعهای انسانی و اسلامی و سرشار از کرامت و مکانت انسان می نگریستیم سر را تا آستانهی دار، شوقمندانه به پیش میبردیم تا تقدیم حضرت جانان نمائیم و البته هرگز در باور ما و همگنانمان تصور چنین تفسر و صورت ناموجهی از دین و انقلاب و اسلام نداشتیم.
در جنبش اصلاحی و ارادهای که ملت در دوم خرداد ظاهر ساخت آرمانهای راستین انقلاب و مطالبات تحقق نایافته مردم را مشاهده کردم. پس از یک دوره هشت ساله بازسازی و سازندگی، جامعه و نخبگان و متفکران به این نتیجه رسیده بودند راه برون رفت از بحرانها و ساماندهی بنیادین امور، اصلاحات سیاسی و تصحیح مناسبات موجود در عرصه قدرت، مشارکت و نظارت بیشتر مردم بر امر قدرت و در یک کلام ضابطهمند کردن رابطه حاکمیت و مردم به نفع آزادیهای سیاسی اجتماعی است که قانون اساسی آنرا به رسمیت شناخته است. تحقق این اهداف شریف و تضمین فردایی بهتر برای ملت با فرهنگ و متمدنی که لیاقت وضعیتی بسیار مناسبتر از وضع موجود دارد، تنها با وضع قوانین جدید، اجرایی کردن اصول قانون اساسی و اصلاح قوانین گذشته امکانپذیر است و این انگیزهای شد برای حضور در مجلس.
جنبش اصلاحی و مجلس برآمده از آن فرصتی طلایی و کم نظیر برای نظام و کشور به شمار میآمد. فرصتی که اگر دست دهد نظامهای خردگرا بهترین بهرهبرداری را از آن میکنند. به راستی چقدر باید بخت با نظامی یار باشد که در قبال انحرافات و رویههای غلط و مناسبات ناسالم، روند افزایش شکاف و واگرایی ملی در داخل و افول منزلت بینالمللی؛ به جای واکنشهای کور و خسارت بار، خود را با جنبش اجتماعی مسالمتجو، معتقد به مبانی و اصول نظام با هدف اصلاح امور و تضمین اقتدار و عزت کشور مواجه ببیند. جنبشی که با پیدایش خود و بدون هیچ هزینهای تحسین و احترام جهانیان را در برابر نظام برانگیزد، وحدت و انسجام ملی را افزایش و بیاعتمادی و شکاف میان جامعه و حاکمیت را کاهش دهد.
مجلس ششم نماد و محصول چنین جنبشی بود. و به همین دلیل با هیچ یک از دورههای مجلس در سالهای قبل و بعداز انقلاب قابل مقایسه نبود. میتوان با تمامی شاخصهای متعارف و مورد قبول این ادعا را محک زد.
هیچ یک از مجالس گذشته از نظر تعداد نمایندگان جانباز، رزمنده و وابسته به خانواده شهدا با مجلس ششم قابل مقایسه نیست.هیچ یک از مجالس گذشته از نظر سطح تحصیلات، تجربه اجرایی و صلاحیت علمی نمایندگان با مجلس ششم قابل مقایسه نیست.
هیچ یک از مجالس گذشته از نظر تعداد مصوبات طرحهای زیر بنایی در حوزههای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی با مجلس ششم قابل مقایسه نیست.هیچ یک از مجالس گذشته پس از انقلاب علیرغم مردمی بودن و ارجمندی خدماتشان، از نظر پایبندی به حقوق ملت با مجلس ششم قابل مقایسه نیست.
هر چند شعار اصلی مجلس ششم و جنبش اصلاحی، توسعه سیاسی فرهنگی، حاکمیت قانون و مشارکت بیشتر مردم در کنترل و نظارت بر امر قدرت بود، مهمترین قوانین اصلاح ساختار اقتصادی در مجلس ششم به تصویب رسید. اصلاح قانون حمایت و جلب سرمایهگذاری خارجی که بیش از ۴۰ سال و علیرغم دگرگونی بنیادین روابط و مناسبات اقتصاد بین الملل و تغییر ماهیت بازار پول و سرمایه جهانی بدون تغییر مانده بود تنها از مجلسی برمیآمد که خلاقیت، تحرک، شادابی و انگیزه و جسارت اصلاحگری داشته باشد.
تصویب اصلاح قانون مالیاتها، قانون تجمیع عوارض، قانون نظام جامع تأمین اجتماعی، قانون نظام صنفی، تک نرخی کردن ارز، تنظیم بخشی از مقررات مالی دولت، اصلاح ساختار بودجه دولت، تنها از مجلسی ساخته بود که فارغ از محافظهکاریها و نگرانی از تغییر وضع موجود به ضرورت اصلاح و تحول اعتقادی عمیق دارد.
تصویب قانون اصلاح نظام وظیفه، قانون نحوه تشکیل هیئت منصفه، اصلاح قانون انتخابات، تصویب قانون نحوه رسیدگی به جرایم سیاسی موضوع اصل ۱۶۸ قانون اساسی، قانون منع شکنجه، قانون پیوستن به پروتکل منع شکنجه تنها از مجلسی ساخته بود که بنیانش بر دفاع از حقوق ملت استوار است.
به کسانی که توصیه می کنند مجلس ششم را دو سه ماه دیگر تحمل کنید حق می دهم، زیرا اینان در تمام عمر خود حتی یک قدم برای آزادی ملت برنداشتهاند، برای رهایی ملت از ستم استبداد و حتی یک سیلی نخوردهاند.
از کسانی که کشته شدن یک انسان در زندان بر اثر ضرب و شتم را امری فاقد اهمیت اعلام و از دستگیری و بازداشت اهل فکر و اندیشه و تحدید آزادی مطبوعات و توقیف نشریات همواره حمایت کردهاند، انتظاری جز این نیست و روی سخن بنده با ایشان نیست. مخاطب من آنانی هستند که به جای عافیتطلبی در دوران قبل از انقلاب و فرصتطلبی در دوران پس از انقلاب، برای اعتلای این کشور و حفظ این آب و خاک و عزت این ملت خطر کردند و از عمر خود هزینه کردهاند. مخاطب من ملت آگاهی است که با رأی خود و رفتار انتخاباتی خویش بلوغ فکری و رشد خود را نشان داده است.
اینان کسانی هستند که امروز و فردا درباره مجلس ششم قضاوتی منصفانه خواهند داشت. امروز به همان وضوح که استعفا از نمایندگی مجلس را اقدامی صحیح و به صواب می بینیم، عضویت در این مجلس شجاع، خلاق، شاداب و پرتحرک را افتخاری برای خود و ذخیرهای برای آخرت خویش احساس میکنم.
اما چرا استعفا.
مجلس ششم علیرغم تمام ویژگیها و برجستگیهایش و علیرغم اینکه بهترین فرصت را در اختیار نظام قرار داد تا با کمترین هزینه ممکن به اصلاح خود بپردازد، مورد جفا و بیمهری قرار گرفت. رفتار بخشی از حاکمیت در قبال مجلس ششم، رفتار آن کودک بیماری بود که ناتوان از عاقبت اندیشی، به هر وسیله و بهانه ای متوسل می شود تا از خوردن داروی تلخ اما شفابخش رهایی یابد. به راستی ایجاد نهادهای موازی مجلس، حاکم کردن مصوبات نهادهای غیرقانونی و اظهارات مراجع فاقد صلاحیت قانونگذاری بر مصوبات مجلس، سلب اختیار مجلس در تغییر و اصلاح بودجه برخی از نهادها و یا سلب اختیار مجلس در ضابطه مند کردن و شفاف کردن نحوه هزینه شدن بودجه برخی نهادهای غیردولتی نظیر کمیته امداد، در ازای کمک هنگفت دولت، به بهانه مغایرت با شرع، رد مصوبات مجلس حتی درباره نحوه فروش لوازم اسقاطی نیروی انتظامی به بهانه مغایرت با شرع و مخالفت با موازین اسلام، رد تمامی مصوبات ناظر بر حقوق ملت و قوانین ناظر بر اصول معطل مانده قانون اساسی نظیر جرم سیاسی، هیئت منصفه و… به چه صحنهای جز صحنه رفتار آن کودک با داروی تلخ شباهت دارد؟
پیش از این نیز گفتهام اراده فائقهای در نهادهای انتصابی در کار بود تا هیچ یک از برنامهها و طرحهای اصلاح طلبان در تضمین حقوق و آزادی های ملت و نیز طرحها و برنامههایی که میتوانست در کوتاه مدت آثار محسوس و مثبتی بر زندگی مردم داشته باشد و از مجلس ششم چهرهای موفق و کارآمد ترسیم کند به تصویب نرسد. در اینجا تنها به یک نمونه آشکار اشاره میکنم. در ماههای گذشته با تلاش و ابتکار مجلس طرح اصلاح قانون سربازی به تصویب رسید. مطابق برخی از مواد این مصوبه مشمولانی که در آستانه کنکور هستند از یکسال معافیت برخوردار میشد. مدت سربازی به ۱۸ ماه کاهش پیدا می کرد.
بلافاصله پس از طرح این موضوع در مجلس برخی فرماندهان سپاه پاسداران و مسئولان ستاد کل نیروهای مسلح با ارسال نامهها و یا از طریق سخنرانیها و مصاحبهها تقلیل سربازی به ۱۸ ماه و معافیت موقت داوطلبان کنکور را موجب تضعیف قوای مسلح و امنیت دفاعی کشور و در واقع نوعی خیانت اعلام کردند. آقایی که عنوان سرلشکر بسیجی بر خود نهاده است طی نامهای به رییس مجلس درباره این مصوبه مینویسد: “کاهش مدت خدمت به ۱۸ ماه موجب افزایش نیاز به سرباز تا سالانه ۷۴۸۸۰۰ نفر خواهد شد که با توجه به آمار و بررسیهای ستاد کل در هیچ زمانی در آینده این تعداد مشمول به خدمت اعزام نخواهد شد…. (و ادامه میدهد) ملاحظه میفرمایید که نیروهای مسلح با کمبود سرباز در انجام مأموریتها مواجه خواهند شد”.
اما پس از رد مصوبه مذکور در شورای نگهبان و برگزاری انتخابات مجلس هفتم، با درخواست نیروهای مسلح و موافقت رهبری هم مدت سربازی به ۲۰ ماه کاهش داده شد و هم مشمولان داوطلب کنکور از یکسال معافی برخوردار شدند. نه نیروهای مسلح تضعیف شدند و نه امنیت ملی کشور به خطر افتاد. ظاهراً تنها مشکل این بود که دهها هزار جوان و هزاران خانواده درگیری مسئله سربازی نباید احساس کنند مجلس به فکر مشکلات آنان و توانا در حل آن است.
نمونه دیگر مخالفت شورای نگهبان با مصوبه اخیر مجلس در اختصاص ۵/۶ میلیارد دلار از صندوق ذخیره ارزی برای اجرای طرحهای عمرانی و تولیدی نیمه تمام و پرداخت مطالبات کارکنان دولت است که نه سیاسی بود نه تنش زا اما باید رد شود.
بگذریم. اینها هیچ یک دلایل استعفای بنده نیست. از تجربه حدود ۳۴ سال فعالیت ومبارزه سیاسی این اندازه آموختهام که آنجا که اراده هست ناگزیر راهی هر چند صعب العبور نیز هست. اگر قرار بود با این سنگ اندازیها و لجبازیهای کودکانه میدان را خالی کنیم میبایست در برابر استبداد بیرحم پهلوی چنین میکردیم. علیرغم برخی تحلیلهای احساسی معتقد بودم نه خداوند متعال و نه آنان که خون پاکشان در راه انقلاب و عزت و سربلندی کشور بر زمین ریخته شد و نه ملتی که به ما رأی دادهاند رضایت نمیدهند در برابر چپاولگران سیری ناپذیر و عافیت طلبان قبل از انقلاب که شرایط موجود را مرتع مناسبی برای اشباع نفس استبداد پرست خود یافته اند صحنه را خالی کنیم. میدانستم که مشکل اصلی آنست که عدهای نمیخواهند مناسبات عرصه قدرت شفاف شود.
نباید با تقویت نظارتهای مردمی و از طریق نهادهای انتخابی رانت های قدرت و ثروت محدود و ریشه کن شود. طبق برآوردهای موجود در این مملکت سالیانه ۴ تا ۶ میلیارد دلار و طبق برآورد دیگری ۱۲ میلیارد دلار کالای قاچاق وارد کشور میشود. قاچاق این حجم از کالا با قاطر و بار همراه مسافر ممکن نیست. این حجم از کالا با کانتینرها و از طریق شبکههای غیرقانونی و غیررسمی توسط و یا با نظارت گردن کلفتهای قدرت و ثروت و از طریق اسکلههای پنهان وارد میشود. دعوای اصلی اینجاست نه ارزشها و ایمانیات مردم.
لذا اگر حضور ما در مجلس ششم خار در چشم آزادی ستیزان واعضای مافیای قدرت – ثروت است و اگر تحمل ما در مجلس ششم برای فرصت طلبانی که نامه اعمال پیش از انقلاب خود را در دست چپ دارند تا این حد عذاب آور است، باید باور کرد که منشاء اثریم. پس چه بهتر که این خار در چشمان دشمنان آزادی و حاکمیت مردم همچنان باقی بماند. اصرار و پایداری ما بر اهداف حق طلبانه و عدالت خواهانه نباید کمتر از پایداری آنان در حمایت از استبداد و چپاول ثروت ملی باشد.
معتقد بودم اصلاحات در ایران با توجه به ساخت قدرت واقعاً موجود از نوع سخت است و انتظار تحقق اهداف اصلاحی ظرف چند سال به غایت ساده اندیشی است. و اصولا خصلت حرکت اصلاحی به ویژه در ساخت قدرتی که بندهای منافع اقتصادی و جاه طلبی آنرا محکم ساخته است و به آسانی تن به تحول نمی دهد، حرکتی مسالمت آمیز،قانونی و تدریجی است. باور داشته و دارم که عالم سیاست عالم نسبیات است ونباید در سودای مطلق بود.
در سرزمینی که فرجام حرکتهای اصلاحی آن یا رگ زدن در حمام فین کاشان بوده است و یا تبعید و مرگ در احمد آباد, تداوم هفت سال حرکت اصلاحی در نهادهای انتخابی مهمی چون مجلس و دولت فینفسه یک پیروزی است. لذا اگر امروز قانون مطبوعات از وحی و شرع مقدستر میشود به طوری که حتی تغییر روش توزیع نشریات نیز خلاف شرع می شود ،می توان به فردا امیدوار بود. و اگر معتقدیم حرکت اصلاحی حرکتی رو به آینده است باید باور کنیم که نهایتا مقاومت در برابر پذیرش منع شکنجه، رعایت حقوق زندانیان، گسترش کنترل ونظارت نهادهای مردمی بر امر قدرت روزی درهم خواهد شکست. جامعه را نیز می توان و باید قانع کرد که صبر بیشتری پیشه کند و از ما تاکید و اصرار بر وعده ها و عهدها را بخواهد و نه تحقق سریع آنها را.
لذا مادام که حداقل تضمینهای قانونی و عملی لازم برای تداوم حرکت اصلاحی در عرصه قدرت و اعمال رأی ملت در نهادهای انتخابی و جود دارد، رها کردن این امکان شرط عقل نیست.
آنچه ماندن من و دوستانم را در مجلس توجیه می کرد، محفوظ ماندن و سلامت نسبی اصولی بود که ضمن تضمین ماهیت جمهوریت نظام، افقی هر چند دور دست اما امیدبخش از امکان تحقق اصلیترین آرمانها و آرزوهای این ملت زجرکشیده اما سربلند ترسیم مینمود.
حق انتخاب کردن و انتخاب شدن علیرغم برخی قانونشکنیها در برخی از مقاطع طی سالهای پس از انقلاب همواره ضامن جمهوریت نظام و حضور مجلس مردمی بود. حتی بدعتی به نام نظارت استصوابی، از انتخابات مجلس چهارم به بعد نیز علیرغم تحدید حق ملت در انتخاب آزاد نمایندگان خود نتوانسته بود خصلت مردمی و دموکراتیک مجلس را محو کند.
اما در بیست و پنجمین سالگرد انقلاب و در آستانه برگزاری انتخابات مجلس هفتم شاهد اعمال نظارت استصوابی در غیرقانونیترین، بیضابطهترین و خودسرانهترین شکل آن بودیم. نظارتی که دیگر باید نام آنرا نظارت استسلاخی گذاشت. نظارتی که انتخابات آزاد و اراده ملت در تعیین سرنوشت خویش را در مسلخ قدرت سلاخی کرد.
ردصلاحیت گسترده، بیسابقه و غیرقانونی که انتخابات را به نمایشی طنزآمیز از رقابت تبدیل میکرد، هدفی جز خالی کردن صحنه سیاسی از اصلاحطلبان به نفع اقتدارگرایان و تشکیل مجلس فرمایشی با ترکیبی عمدتا از پیش تعیین شده و معنایی جز بلاموضع کردن رأی ملت، نفی جمهوریت نظام و در یک کلام آغاز عملیات کودتای پارلمانی نداشته و ندارد.
هدف از تحصن نمایندگان شجاع ملت در مجلس که بنده نیز افتخار شرکت در آن را داشتم تنها و تنها دفاع از اصالت مردمی نظام در برابر کودتای پارلمانی بود. ما معتقد بوده و هستیم که اسلامیت نظام از جمهوریت آن تفکیکناپذیر است. اسلامیت و جمهوریت در نظام جمهوری اسلامی دو حقیقت مستقل و مجزای از یکدیگر که در صورت امکان بتوان یکی را به نفع دیگری مصادره یا تحریف و تضعیف کرد، نیست. رابطه این دو مفهوم رابطه تابع و متبوع و مطلق و مقید نیست. جمهوری اسلامی یک حقیقت واحد است. اسلامیت در این عبارت نه اسلام فقاهتی، نه اسلام فلسفی، نه اسلام عرفانی بلکه اسلام حکومت است.
اسلامی که می خواهد با اتکای به رأی مردم نظام و کشوری را اداره کند. اسلامی متعلق به یک واحد سیاسی است که سه عنصر سرزمین، ملت و دولت آنرا تشکیل می دهد. هم از این روست که رهبر در این نظام حتما باید ایرانی باشد. منتخب ملت باشد. مسئولیتها و اختیارات معینی برعهده داشته باشد.
اسلامی است که بیش و پیش از هر مسلمان دیگری به عزت، سربلندی و سعادت ملت ایران متعهد است. یعنی اسلام جمهور ملت ایران. در حالی که هیچ اسلام دیگری مقید و متعهد به ملت یا سرزمینی خاص نیست.
لذا اگر جمهوریت این نظام نفی شود اسلامیت آن نیز منتفی میگردد. همانگونه که اگر اسلامیت نظام نفیشود، جمهوریت آن نیز منتفی میگردد و با نفی هر یک، نظام، نظام دیگری خواهد شد جز جمهوری اسلای ایران. بنابراین به عنوان نمایندگان ملت و با انگیزه تعهد و التزام به سوگندی که برای حفظ نظام و قانون اساسی آن یاد کردیم، خود را ملزم به مقابله با این کودتا یافتیم.
من برای حفظ این نظام در جبههها جنگیدهام ،قلم زدهام، در مقابل معاندان و بدخواهان آن ایستادهام و عزیزترین سرمایه یعنی عمر خود را صرف این هدف کردهام. و اکنون به صراحت میگویم تحصن ۲۶ روزه در مجلس برای حفظ اصالت و سلامت نظام و مقابله با تحریف آنرا همسنگ آن مجاهدتها و تلاشها می دانم. خداوند را به شهادت میگیرم که در این جهاد قصد قربت داشتم و اندکی به منافع شخصی خود نیندیشیدم. آن ۲۶ روز را برتر از تمامی فعالیتهایم طی سه سال و نیم حضور در مجلس میدانم. زیرا اگر در طول این مدت برای اصلاح ناراستیها در نظام فعالیت کردم، در آن ۲۶ روز برای حفظ هویت و اصالت آن کوشیدم.
آن تحصن پرافتخار هر چند مانع برگزاری انتخاباتی نمایشی و مجلسی فرمایشی نشد، اما هنوز راه و راههایی برای عدم تثبیت و نهادینه شدن این سنت سیئه و بازگرداندن امور به مسیر اصلی باقی است.
عدم سکوت و نظاره این روند حداقل کاری است که می توان و باید کرد. معتقدم در این صندلیهای قرمز فی نفسه هیچ فخر و شرافتی نیست، تنها زمانی تکیه زدن بر آنها را میتوان موجب افتخار و شرافت دانست که بتوان از حقوق ملت دفاع و مطالبات مردم را تأمین کرد. و آنجا که تحقق این مهم برخاستن از این صندلیها را ایجاب کند لحظهای نباید تردید به خود راه داد. خرده گیران بر ما خرده نگیرند که دو سه ماه بیشتر به پایان عمر مجلس نمانده و استعفای شما واجد پیام مفیدی نیست. این خردهگیری زمانی رواست که استعفا به انگیزه بازارگرمی و مانور تبلیغاتی – سیاسی و یا نوعی تنزهطلبی صورت پذیرد. حال آنکه این استعفا حرکتی است اعتراضی و اقدامی بازدارنده علیه روند خطرناکی که در صورت تداوم، هدم اساس جمهوریت نظام و در نتیجه اسلامیت نظام فرجام آن خواهد بود. لذا اگر یک روز هم از عمر مجلس باقی باشد چنین اقدامی موضوعیت خواهد داشت.
استعفا در این مقطع برخلاف شرایط گذشته نه خالی کردن صحنه بلکه خود بخشی از مبارزه برای دفاع از حقوق ملت بزرگی است که انقلاب آن را در جمهوریت و اسلامیت نظام تضمین کرده است. و این مبارزه تا حصول نتیجه مطلوب ادامه خواهد داشت و باید ادامه داشته باشد.
بدفرجامی و آثار زیانبار و بدعتهای بیسابقهای که در انتخابات مجلس هفتم شاهد آن بودیم صرفاً یک فرض محتمل الوقوع نیست. بلکه هر روز میتوان آثار آن را به وضوح مشاهده کرد. امروز که انتخابات مجلس هفتم برگزار شده است میتوان درباره آن به سادگی قضاوت کرد و به این سؤال پاسخ گفت که انتخابات دوم خرداد ۷۶ و ۲۹ بهمن ۷۸ تضمین کننده عزت جامعه و سربلندی نظام و تقویت روح همبستگی ملی و امید به آینده بهتر و ضامن مصالح کشور بود یا انتخابات اول اسفند ۸۲ ؟
انتخابات ریاست جمهوری دوم خرداد و مجلس ششم از میزان واگراییهای قومی و طایفی و مذهبی در سطح کشور کاست و اقلیتهای مذهبی و قومی را به زیست رضایتمدانه در چارچوب نظام جمهوری اسلامی امیدوارتر کرد یا انتخابات مجلس هفتم؟
انتخابات ریاست جمهوری در دوم خرداد و مجلس ششم موجب افزایش اعتماد جامعه به نظام و کاهش شکاف میان حاکمیت و مردم و تضعیف بدبینیها و سوء ظنها و افزایش امید جوانان به آیندهای بهتر شد یا انتخابات اول اسفند ۸۲ ؟
انتخابات ریاست جمهوری دوم خرداد و مجلس ششم احساس مشارکت مؤثر جامعه در تعیین سرنوشت خویش را افزایش داد یا انتخابات اول اسفند ۸۲ ؟
انتخابات ریاست جمهوری دوم خرداد و مجلس ششم تهدیدها و خطرهای بالفعل علیه کشور ونظام را خنثی و مخالفان ایران را خلع سلاح کرد واحترام و تحسین جهانیان را برانگیخت یا انتخابات اول اسفند ۸۲ ؟
می توان ساده سازی کرد. هر اعتراض و قضاوت منفی بیگانگان را نسبت به انتخابات ناعادلانه و نمایشی مجلس هفتم،دخالت بیگانگان در امور داخلی و نشانه دشمنی تلقی و تبلیغ کرد. و دائماً شعار داد و همگان را از دخالتهای موهوم خارجی بیم و انذار داد. اما مطمئن باشید جامعهای که ۷۰% مردم شهرهای بزرگ آن در انتخابات شرکت نکرد و حدود ۱۰% شرکت کنندگان آن نیز رای سفید و مخدوش به صندوقها ریختند واکنش مثبتی به این شعارها و انذارها نشان نمیدهند. انتخاباتی که نتیجه آن حاکم شدن اقلیتی با پشتوانه حداکثر ۱۵% آرا بر مجلس به عنوان مهمترین قوه و مظهر مردمسالاری نظام باشد، چه افتخاری برای این ملت و چه عزتی برای نظام به ارمغان آورده است؟
آقای جنتی میتواند این انتخابات را با آن ردصلاحیتهای غیرقانونی و با این نتایج فضاحت بار آزادترین انتخابات پس از پیروزی انقلاب اسلامی بنامد. آقای مشکینی میتواند۵۰% شرکت کننده را ۶۰% اعلام کند و بگوید انتخابات باعث تقویت و تضمین انقلاب شد و جای شکرگزاری دارد.
سیمای آقای لاریجانی می تواند آنرا حماسه سبز اعلام کند و بر صفحه تلویزیون عبارت فتبارک الله ثبت کند. اما این ادعاهای فاقدمحتوا و خلاف واقع، واقعیت را تغییر میدهد؟
آیا با این ادعاها میتوان بر مشارکت ۲۵% مردم سنندج، ۲۷% مردم کامیاران و ۲۵% مردم سقز و بانه و ۱۸% مهاباد که به وضوح بیانگر تشدید واگرایی و تضعیف وحدت ملی در حساسترین استانهای مرزی کشور است سرپوش گذاشت و آیا میتوان ۵/۲۴ % آرای سفید و باطله در سنندج، ۸/۱۰ % کامیاران و ۸/۱۵% سقز و بانه را حماسه سبز و موجب تضمین انقلاب و تقویت نظام خواند و برای آن شکرگزاری کرد؟ و آیا میتوان مشارکت بیش از تعداد واجدان شرایط در تعداد زیادی از شهرها و ۶/۹۹ درصد واجدان شرایط در استان کهکیلویه را انتخابات آزاد خواند؟
آمار ناامید کننده و اسفباری که بدان اشاره شد (البته با فرض صحت نتایج اعلام شده و چشمپوشی از تقلبات و تخلفات گسترده و مستند به نتایج اعلام شده رسمی) آمار انتخاباتی است که تمامی امکانات و ابزارهای مشروع ونامشروع، تحریصها و تشویقهای تصنعی که حتی مشاهده کنندگان برنامه کودک نیز از آن بی نصیب نبودند و همچنین دروغپردازیها برای مشارکت هر چه بیشتر مردم در آن بکار گرفته شد.
چهره هیجان زده گزارش گران تلویزیون را در روز انتخابات به خاطر آورید که از هجوم سیلآسای مردم به پای صندوقهای رای و تمام شدن تعرفههای رای در اکثر شعبههای اخذ رای در تهران و شهرهای دیگر خبر میدادند. مصاحبه گزارشگران تلویزیون را با مردم کوچه و بازار به یاد آورید که بدون استثناء از تصمیم خود بر شرکت در انتخابات و زدن مشت به دهان بیگانگان می گفتند. تبلیغات غیرقانونی وجانبدارانه رسانه رسمی کشور را به خاطر آورید که چگونه ساعتها برنامه خود را در روزهای انتخابات به تبلیغ شهردار تهران که عضو آبادگران است اختصاص میداد. به یاد آورید که زمان مصاحبه تلویزیونی با مسئولان شورای نگهبان و هیئتهای نظارت طبق محاسبات به عمل آمده بیش از ۱۰۰ برابر مصاحبه با وزیر کشور و مسئولان اجرایی انتخابات بود.
اعلام ۲۵ هزار تومان بن به فرهنگیان ، ۱۵۰ هزار تومان کمک به هیئات مذهبی، بلیت اتوبوس به دانش آموزان و دانشجویان و یک میلیون وام ازدواج به زوجهای جوان را که همگی در آستانه انتخابات و از سوی شهردار عضو آبادگران مطرح شد و صداوسیما نیز آن را در بوق و کرنا کرد به یاد آورید و درکنار این همه تبلیغ و هزینه نتایج انتخابات، عدم مشارکت ۷۰% شهروندان شهرهای بزرگ و رای ۱۰ تا ۱۵ درصدی محافظهکاران را قرار دهید تا به شعور و آگاهی این ملت فهیم پی ببرید. در پاسخ به آنان که از این تریبون و در مخالفت با استعفای نمایندگان معترض، ما را متهم کردند وقتی شکست میخوریم به مردم توهین می کنیم و آنان را نادان فرض میکنیم، میگویم ما که همواره به ویژه در این انتخابات خاضعانه در برابر آگاهی و دانایی این ملت سر تعظیم فرود آورده و میآوریم.
کسانی مردم را نادان و سادهلوح فرض میکنند که شعور آنان را به بازی گرفته و معتقد بودند به زور تبلیغات گوبلزی می توان کاری کرد که جامعه به اراده ایشان به صندوقهای رای هجوم آورند. کسانی مردم را ناآگاه می دانند که از پیش نتیجه انتخابات را تعیین و رای مردم را بلاموضوع کرده اند.
صادقانه و دردمندانه باید گفت نتیجه آن تبلیغات سنگین و اقدامات خلاف قانون و اخلاق و آن همه هزینه نه افزایش مشارکت بلکه اعتماد سوزی ملت به رسانه رسمی و افزایش بی اعتمادی به نظام بود.
مردمی که همگی در مصاحبه باگزارشگران صداوسیما بر عزم خود برای شرکت در انتخابات تاکید می کردند روز انتخابات کجا رفتند؟
جامعه ای که در آستانه انتخابات دائما خبر اختصاص ۵/۲ میلیارد تومان کمک شهرداری به فرهنگیان و میلیاردها تومان بودجه برای کمک به هیئات مذهبی و وام ازدواج به زوجهای جوان و بلیت اتوبوس به دانش آموزان را شنیده است و اکنون قبضهایی عوارض نوسازی با جهش ۲ تا ۱۰ برابر گذشته را دریافت میکند چه احساسی نسبت به حاکمیت، جز فریب و تزویر خواهد داشت؟
مسئولان نظام پاسخ دهند. آنان که این انتخابات را حماسه دانستند پاسخ دهند معنای صداقت و راستی با مردم، شعار مردمسالاری دینی، اعتماد به مردم این است؟ آیا ارزش و اخلاقی که قرار بود نظام ما به دلیل برخورداری از آن از سایر نظامهای جهان متمایز باشد این بود؟
مسئول این اعتماد سوزی که هزینه آن از کیسه نظام رفت کیست؟ این همان نتیجهای است که شایستگی شکرگزاری و ثبت آرم فتبارکالله را بر صفحات تلویزیون داشت؟
آنچه گفته شد تنها آثار سوء و نتایج کوتاه مدت بخش تبلیغاتی این حادثه بدعتآمیز و نامبارک بود. هرگاه سایر جنبههای این انحراف بررسی شود حتی تصور نتایج نیز وحشتناک خواهد بود. یکی از آثار مبارک دوم خرداد تقویت ضریب همبستگی و وحدت ملی بود. تلاش فراوانی صورت گرفت تا احساس واگرایی میان قومیت ها و رقابتهای قومی و مذهبی به ویژه میان اهل سنت و شیعه به احساس همبستگی ملی و رقابت حزبی تبدیل شود. انتخابات مجلس هفتم در کردستان به این دستاوردها آسیب جدی زد.
من مطمئنم که آقایان اصلاً چنین نتیجهای را تضعیف نظام وموجب افزایش تهدیدها و آسیبپذیریها نمیدانند. آنان خود را عین نظام می دانند لذا هر انتقادی علیه ایشان از جمله همین سخنان را تضعیف نظام و قابل پیگرد قانونی میدانند و عدم شرکت ۷۵% مردم در بسیاری از حوزههای انتخابیه کردستان را اصلا مهم نمیدانند زیرا مهم رای آوردن نماینده مطلوب ایشان در حوزههای انتخابیه است که موجب تقویت قدرت ایشان در مجلس خواهد شد و این از نظر آقایان یعنی تقویت نظام و پدیدهای که باید آنرا حماسه خواند و برای آن شکرگزاری کرد و فتبارک الله گفت.
من به کسانی که بدون استفاده از رانت های پیدا و پنهان و حذف غیرقانونی رقیب در انتخابات پیروز شدند تبریک میگویم و آنها را دارای هر گرایش سیاسی و فکری که باشند نماینده واقعی ملت می دانم. اما ملاک قضاوت درباره سلامت انتخابات، بیش از ۱۶۰ نمایندهای است که از پیش، پیروزی آن تضمین شده بود و نمایندگان متحصن اسامی حوزههای آنها را پیش از برگزاری انتخابات به ملت اعلام کرده بودند.
مدافعان سلامت انتخابات کافی است رازاین تردستی را بازگویند که چگونه اقلیتی با ۱۰ الی ۱۵ درصد آرا در انتخاباتی پرشکوه که حماسه سبز نام گرفته دو سوم کرسیهای مجلس را بدست آورده است؟ به این تناقض نیز پاسخ دهند چگونه انتخاباتی را که نتیجه آن تصرف دو سوم کرسیهای مجلس به دست اقلیت ۱۰ الی ۱۵ درصدی است میتوان آزاد، قانونی و عادلانه و عاری از تقلب و تزویر خواند؟
میگویند اگر شما شرکت می کردید شکست می خوردید. پاسخ بنده این است اولاً نتایج نظرسنجیها غیر از این میگوید. ثانیاً اگر چنین اطمینانی دارید چرا با توسل به نظارت استصوابی – سلیقهای و دلایل مضحک و بیاساس از حضور کاندیداهای اصلاحطلب جلوگیری کردید تا هم آبروی خودتان را ببرید و هم آبروی نظام و کشور را؟ چرا با برگزاری انتخابات غیرقانونی این فضاحت را بر نظام و کشور تحمیل کردید در حالی که مطمئن بودید با حضور رقیب نیز پیروزید؟ آیا این خود دلیل عدم حداقل التزام شما به مصالح کشور نیست؟
گفتنی ها بسیار است و مجال اندک
در این انتخابات بدیهیترین حق شهروندی یعنی حق سرنوشت، حق انتخاب کردن و انتخاب شدن مخدوش شد. و اینجانب به عنوان نماینده ملت که سوگند یاد کردهام مدافع حقوق آنان باشم در شرایط کنونی نه قادر به استیفای این حقوق هستم و نه مجاز به سکوت در برابر آن، تنها کاری که میتوانم انجام دهم آنست که با استعفای خود تضییع این حقوق را فریاد بزنم.
طراحان و عاملان کودتای پارلمانی بدانند هیچ نور رستگاری در ناصیه این روند نیست. آنان تصورمیکنند با بستن فضای سیاسی و بسط نسبی آزادیهای اجتماعی مشکلات داخلی را مرتفع و تنش با آمریکا و اروپا را حل میکنند.
خدای را به میام شست و شوی خرقه کنید
که من نمی شنوم بوی خیر از این اوضاع
نتیجه این روند از دست رفتن سرمایه مردمی نظام، تفرق و واگرایی در داخل و تاراج منافع ملی در خارج است. اعمال روشهای استبدادی در کشوری که اکثر مردمش شهرنشین، باسواد و جوان هستند، بخش وسیعی از جمعیت آن تحصیلات عالی دارند، دسترسی آنها به شبکه اطلاع رسانی جهانی آسان است، جز به تضعیف بنیه ملی و کاهش ضریب امنیت ملی نخواهد انجامید.
نتیجه چنین وضعیتی کاهش اعتبار نظام در عرصه بین المللی، ناگزیری از دادن امتیاز و تمکین در برابر قدرتمندان و تنازل از مصالح و منافع ملی خواهد بود.
آیا نتایج اخیر مذاکرات درباره انرژی هستهای که همزمان با انتخابات مجلس هفتم صورت پذیرفت و صدور قطعنامه روز گذشته نشان صدق این پیش بینی نیست؟
عزت و سربلندی کشور در تکیه بر آرا رضایتمندانه ملت است. دستاورد و پیام ایران پس از انقلاب برای جهانیان به ویژه مسلمانان جهان الگویی موفق از حکومت دموکراتیک دینی است نه حکومتی استبدادی که نام دین بر خود نهاده است.
تفسیرهای متحجرانه و تلقی های خشک و بی روح از دین و روش های متصلب در اداره حکومت و شعارهای کهنه و تکراری و کلی گویی های مبهم چیزی نیست که قابلیت الهام بخشی برای مسلمانان جهان داشته باشد.
به مردم عراق بنگرید. آنچه از جمهوری اسلامی الهام گرفته اند نه وجود نهادی است به نام شورای نگهبان، نه نظارت استصوابی و نه ضدیت با این یا آن ابرقدرت، بلکه شعار اصلاحطلبانه ایران برای همه ایرانیان است که آنرا به شعار عراق برای همه عراقیان ترجمه کردهاند.
در شرایطی که اکثر کشورهای منطقه از افغانستان گرفته تا بحرین و عربستان در حال اصلاحات و دموکراتیزه کردن نظام خویش هستند روا نیست جمهوری اسلامی که خود مهد اصلاحات آنهم در سالمترین و اصیل ترین صورت بوده است این گونه عقب گرد کند. آیا باز باید تجربه مشروطیت تکرار شود؟ پس از مشروطه ملتی که در منطقه پیشتاز قیام ضد استبدادی و دارای اولین قانون اساسی در منطقه بود نزدیک به یک قرن اسیر چنگال دیکتاتوری ماند وکشورهای دیگر با الهام از قیام مشروطة او طریق آزادی و پیشرفت را پیمودند. آیا قرار است فرجام جنبش اصلاحی ملت ایران نیز چنین تلخ و اندوهبار باشد؟ هرگز؛ نه این ملت سزاوار چنین فرجامی است و نه فرزندان واقعی امام انقلاب به چنین فرجامی رضایت خواهند داد.
براساس آنچه گفته شد ضمن احترام به همکاران عزیزم در مجلس به ویژه نمایندگان اصلاحطلب، در اعتراض به روند انحرافی موجود و به انگیزه مقابله با آن استعفای خود را تقدیم مجلس محترم می کنم. از همکارانم تقاضا می کنم با رای مثتب خود این خواسته را اجابت کنند. بی شک سه وسال و نه ماه همکاری و فعالیت مشترک با فرهیختگان و عصاره فضایل ملت در مجلس پر افتخار ششم موهبت و نعمت بزرگی است که همواره گرامیش خواهم داشت و شکرگزار آن به درگاه ایزد منان خواهم بود.
در پایان از ملت بزرگوار و کریم ایران به خاطر همه قصورها و تقصیرها در انجام نمایندگی ملت طلب عفو دارم و خطاب به ملت شریف عرض میکنم: اگر در ایفای مسئولیت سنگینی که به عهده این بنده ضعیف خداوند نهاد ناتوان بودم و اگر نتوانستم در کسوت نمایندگی شما آنگونه که شایسته نمایندگی شماست انجام وظیفه کنم نزد خدای خود رو سفیدم که غش در معامله و خیانت در امانت نکردم.
کسی که حسن و خط دوست در نظر دارد
محقق است او حاصل بصر دارد
چو خامه بر خط فرمان او سر طاعت
نهادهایم مگر او به تیغ بردارد
به آقای جنتی دبیر شورای نگهبان که در نماز جمعه اخیر درباره شناعت و زشتی تهمت و نسبت سوء به دیگران داد سخن دادند عرض میکنم: زشتتر و شنیعتر از نسبت بیعفتی به زنان پاکدامن اتهام بی دینی و بی اعتقادی بر مسلمانان است. اگر آن نسبت با چهار شاهد عادل فیصله مییابد، نسبت بیدینی مادام که شخص اقرار به مسلمانی کند با هزار شاهد هم ثابت نمیشود.
لذا واعظ غیر متعظ نباشند و لطف فرموده اسناد و دلایل ردصلاحیت و عدم اعتقاد بنده به اسلام را منتشر فرمایند تا مردم خود قضاوت کنند.
محسن آرمین
۲۳-۱۲-۸۲
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر