-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/
دانشجويان سبز مالزي در تمام يكسال گذشته همراه با مردم ايران و همزمان با مراسم سبز سرزمين مادري، در نقش سبز حضور داشتند. نمونه اش برگزاری مراسم هفت و چهلم درگذشت آیت الله منتظری و سالگرد مهندس مهدی بازرگان بود کهبازتاب جهاني مناسبي يافت. گسترش فعاليت سبزهاي مالزي اما رسانه هاي اقتدارگرا را به شدت نگران كرده است و حضور نسل سومانقلاب و دانشجويان ايراني مالزي كه نسبت به اقليت هاي ايراني آمريكا و اروپا جوانترند و با ايران روابط وسيعتري دارند، باعث شده تا دستگاهاي سركوب نظام براي برخورد با ايرانيان مالزي هم وارد عمل شود. انتخابمهدی زاهديوزير علوم سا بق دولت احمدي نژاد براي سفارتدر مالزي را هم مي توان در همين امتداد كنترل جنبش دانشجويي خارج از ايران ارزيابي كرد.
پادگان اشرف در مالزي
رجا نيوز و جوان آن لاين دو رسانه نزديك به اطلاعات سپاه در چند گزارش هماهنگ، جنبش سبز مالزي را هدف گرفته اند. جوان آنلاين در گزارشي بنا بر گفته گزارش نويس افشا كرده است، برخي از آقازاده ها كه سعي كرده نامشان را با حروف مقطع فاش كند .به مالزي رفته اند تا عليه نظام به فعاليت بپردازند. جوان آنلاين عنوان كردهكه برخي از اين آقازاده ها نقش اسپانسر را دارند و هزينه اين اقدامات را تامين مي كنند. اين در حالي است كه يكي از فعالين جنبش سبز مالزي مي گويد :"هزينه هاي فعاليت هاي جنبش با همان امانات مالي محدود دانشجويان فراهم مي شود و اصلا كار پرخرج و هزينه اي صورت نمي گيرد تا نيازی به اسپانسر و هزينه هاي گزاف داشته باشد. "سايت رجا نيوز پا را از اين هم فراتر گذاشته و در گزارشي نوشته است . پادگان اشرف دوم در مالزي در حال شكل گيري است. سايت رجا نيوز جنبش سبز مالزي را متهم كرده است كه در حال ايجاد كمپ فتنه اي است كه مي خواهد عليه نظام اقدام كند . اين گزارش البته هيچ اشاره اي نكرده است كه پادگان اشرف كه سالها در عراق مقر مجاهدين بوده است، اصولا يك پادگان نظامي با تجهيزات و سلاح بوده است و اين چه ربطي به دانشجويان سبز مالزي دارد كه در اين كشور زندگي مي كنند و تنها ابزارشان دستبند هاي سبز است. به نظر مي رسد رسانه هاي اقتدارگرايان علاقه بسياري دارند تا مجاهدين را كه سالهاست در عرصه سياسي و سرنوشتي ايران تاثيري ندارد را در قالب يك دشمن خيالي زنده كنند تا بتوانند با اين اتهام با جنبش رو به گسترش سبز مقابله كنند.
عصبانیت پایگاههای دروغ پراکنی
یکبی از شرکت کنندگان نشست مالزی در گفتگو با خبرنگار جرس دربارهخبر جوان آن لاین گفت:" واضح است که اینگونه خبرها نشان از عصبانیت عمیق این پایگاههای دروغ پراکنی است و بیانگر این موضوع است که تشکیل چنین گروههای مردمی و شبکه های اجتماعی در خارج از کشور می تواند در حرکت جنبش سبز راهگشا باشد. اینکه این شبکه دانشجویی را براساس قاون و در چهارچوب اصول و قوانین کشور میزبان ، خواسته ها و مطالبات مدنی اش را مطرح می کند متاسفانه منتسب به یک گروهک متلاشی شده و منافق می دانند، باعث تعجب و حیرت است زاویه ها و خط قرمز های ما با گروهک منافقین از اغاز روشن و آشکار بوده و هست و این جریان را خائن به ملت و میهن می دانیم و شبیه کردن ما به پایگاه نظامی اشرف به جز مضحک بودن، نشان از عصبانیت آنها از قدرت و تاثیرگذاری جنبش سبز در داخل و خارج از کشور دارد. "
وزارت خارجه هم به ميدان مي آيد
ويزاي آسان و هزينه نسبتا پايين كشور مالزي در ده سال اخير موجب شده است كه ايرانيان فراواني به اين كشور مهاجرت كنند و در كنار كساني كه در قالب كار و تجارت به مالزي رفته اند، حدود هفده هزار نفر دانشجوي ايراني هم در مالزي به تحصيل مشغولند. مالزي كشوري مسلمان است كه از آزاديهاي اجتماعي برخوردار است و فضاي باز اقتصادي باعث شده كه ايرانيان در سالهاي اخير و با افول دوبي و امارات متحده عربي، براي سرمايه گذاري به اين كشور جنوب شرقي آسيا مهاجرت كنند. در حال حاضر قريب 70 هزار ايراني در مالزي زندگي مي كنند. و سهم موثري در اقتصاد اين كشور26 ميليوني دارند. همينپتانسيل جوان و پر انرژي مهاجران ايراني در مالزي، دولت احمدي نژاد را به تكاپو انداخته است تا با هر راه حل ديپلماتيكي از گسترش اين هسته هاي ايراني برون مرزي جلوگيري كند. ماه گذشته وزارت خارجهاحمدي نژاد از كشورهاي تاجيكستان و مالزي درخواست كرد تا سخت گيريهايي را در دادن رواديد براي اتباع ايراني لحاظ كنند. اين شايد براي اولين بار در عرف ديپلماتيك باشد كه دولتي از ديگر دولتها درخواست مي كند تا براي اتباعش منع ورود در نظر بگيرد . البته درخواست جمهوري اسلامي با واكنش منفي اين كشورها روبرو شد.
دکتر "حسین قاضیان" پژوهشگر مسایل اجتماعی یکی از جامعه شناسانی است که در تحلیل تحولات اجتماعی ایران طی یکسال گذشته به خصلت نقادانه جامعه شناسی وفادار مانده و از اضافه کردن چاشنی آرمان گرایی به تحلیل های خود به شدت پرهیز دارد. برای گفتگو با او ابتدا پرسشی را پیرامون پتانسیل جنبش سبز در حرکت های اعتراضی پس از انتخابات ریاست جمهوری مطرح کردیم اما چارچوب گفتگو به این حوزه محدود نماند و مسایلی مانند نقش طبقات در این جنبش، رادیکال شدن شعارهای جنبش،احتمال بروز سرخوردگی میان حامیان آن و پیش بینی تحولات آینده جنبش سبز نیزمورد بحث قرار گرفت. تحلیل های آسیب شناسانه دکتر قاضیان از این مسایل ممکن است برای برخی از هواداران جنبش سبز که دگرگونی سریع اوضاع را انتظار می کشند خوشایند نباشد اما قاضیان از آنها هم سوالی دارد. سوالی مبنی بر این که آیا برای استفاده از فرصتهای پیش رو آمادگی و مهارت کافی را کسب کرده ایم یا نه ؟
آقای دکتر، ظهور جنبش سبز در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته بسیاری از تحلیل گران مسایل اجتماعی را شگفت زده کرد،آیا شما هم جزء کسانی بودید که از بروز چنین موج اعتراضی قدرتمندی شگفت زده شدید یا این که وقوع چنین موجی را پیش بینی می کردید؟
جنبش سبز، جنبش اعتراضی گسترده و نیرومندی بود، ولی احتمالاً نه به آن نیرومندی و گستردگی که اغلب ناظران و حتی بسیاری از عاملان خود جنبش تصور میکنند. با این حال حتی همین میزان از نیرومندی اعتراضات هم تا هفته آخر منتهی به انتخابات قابل تصور نبود. اما روزهای آخر هفته منتهی به 22 خرداد، به ویژه در روز رأیگیری (دستکم در تهران)، میشد تصور کرد که اتفاقاتی در حال وقوع است. خاطرم هست دو روز مانده به انتخابات در میان دوستان همین حرف به میان آمد که از فضای سیاسی موجود بوهای ناخوشی مثل کودتا به مشام میرسد (بدون این که بخواهم بگویم اتفاقی که بعداً رخ داد «کودتا» بوده) البته در مورد کم و کیف این اتفاق محتمل درک روشنی نداشتیم. چون به نظر میآمد فضای به وجود آمده در آن روزها با خواستههای رژیم سیاسی مستقر کاملاً مغایر است و در نهایت تحمل نخواهد شد و به هر صورت باید پایان بگیرد، اما اینکه چگونه، معلوم نبود.
از طرف دیگر نمایش چشمگیر حضور مخالفان وضع موجود در خیابانها چنان بود که به نظر میآمد آنان هر نتیجهای غیر از پیروزی نامزدهای خود را به سادگی باور و یا تحمل نخواهند کرد. این احساس در روز جمعه، در شعبههای رایگیری در تهران، بسیار چشمگیر بود. من در همان روز جمعهی انتخابات 3 پست پی در پی در وبلاگم منتشر کردم. در یکی از آنها اشاره کرده بودم که با وضعیت فعلی هر نتیجهای که برای این انتخابات اعلام شود با اعتراض و عدم پذیرش روبرو خواهد شد. براین اساس میشد حدس زد که با توجه به موج ایجاد شده، عدم اعلام پیروزی آقای موسوی قطعاً با اعتراض روبرو خواهد شد. اما طرفه اینکه اگر آقای موسوی هم پیروز این انتخابات اعلام میشد به نظر من با شکلی دیگر از اعتراضات، و این بار از جانب هواداران آقای احمدینژاد روبرو میشدیم، که این موضوع به دلایل سیاسی چندان مورد توجه قرار نگرفته، در حالی که اهمیت اجتماعی آن بسی بیشتر است.
از حرفهای شما این طور برداشت میشود که انگار نیرومندی و گستردگی جنبش سبز را باور ندارید.
من دو ادعای مشخص دارم. اول اینکه این جنبش از گستردگی افقی و عمودی لازم برخوردار نیست.. (در پرانتز بگویم که منظورم از «لازم» یعنی آن میزانی از گستردگی که بتواند در موازنهی مادی قوای سیاسی تغییر اساسی ایجاد کند) از نظر افقی این جنبش به همهی مناطق مهم کشور سرایت نکرد. گستردگی این اعتراضات فقط در تهران کمتر تردید برانگیز است. جز تهران، در بقیه شهرهای مهم کشور صرفاً شاهد اعتراضاتی گسسته و نه چندان گسترده بودیم. در بسیاری از مناطق مهم کشور، و مهمترینش آذربایجان و به ویژه تبریز، اعتراضات شکل گستردهای پیدا نکرد. البته تردید نیست که شدت سرکوب در شهرهای کوچکتر هم در این زمینه نقش دارد. ولی این را مقایسه کنید با جنبش اعتراضی مردم که منجر به سرنگونی رژیم پیشین شد، و دورترین نقاط کشور را هم در بر گرفته بود. (و در حاشیه اضافه کنم که اگر به این تفاوت توجه شود، تفاوت ماهیت سرکوب در این دو رژیم و پیامدهایش برای عمل سیاسی بهتر فهمیده میشود). تازه در آن زمان سطح ارتباطات اجتماعی در مقایسه با روزگار ما بسیار نازلتر بود.
از نظر عمودی هم این جنبش نتوانست طبقات مفروض اقتصادی را قاچ دهد، در نتیجه، مثلا در تهران از نظر اجتماعی تا حد زیادی به مردم شمال خیابان انقلاب محدود ماند، و در سطح کشور نیز مناطق محرومتر کشور، به ویژه مردم مناطق حاشیهای را که از قابلیت اعتراضی دوچندانی برخوردار بودند، چندان متأثر نکرد. برای پرهیز از هر نوع بدفهمی اضافه کنم که با این توضیحات نمیخواهم وصف طبقاتی معینی بر دوش این جنبش بگذارم و نتایجی ارزشی یا سیاسی از آن استخراج کنم.
مدعای دومم، که با ادعای قبلی ارتباط دارد، این است که «نمایش اجتماعی» این موج چشمگیرتر از «اندازههای عینی»اش جلوه کرد. یعنی اگر بپذیریم که این جنبش از گستردگی افقی و عمودی لازم برخوردار نبوده، آن وقت این سؤال پیش میآید که چرا اغلب به شدت باور شده است که گویا «مردم ایران علیه رژیم --آن هم به صورت یکپارچه و نه یه ذره کمتر-- به پا خاستهاند». این موضوع البته بیشتر در بین ایرانیان خارج از کشور، در مقام ناظران این جنبش، شایع است تا در میان عاملان و بازیگران خود جنبش در داخل، مگر در ذهن کسانی که هنوز در دورهی «جنگ ممسنی» به سر میبرند. در اینجا مجال نیست که من بخواهم به همهی ابعاد و دلایل این موضوع مهم اشاره کنم. فقط به اشاره میگویم که در این میان، «زندگی در دنیای رسانهای شده» و در نظر نگرفتن پیامدهای آن برای شناختهای ما، و نیز «شدت نفرت از رژیم موجود»، و «آرزواندیشی به جای واقعنگری»، هر سه نقش مهمی در این تصویرپردازیهای دور از واقعیت اما خشنودکننده داشتهاند.
پس با این حساب شما میگویید که یعنی مردم راضی هستند و الحمدالله مشکلی هم در بین نیست؟
خوب ما داریم از «اعتراض» و جنبش اعتراضی حرف می زنیم نه از «نارضایتی». بین نارضایتی و اعتراض فاصله وجود دارد و تبدیل نارضایتی به اعتراض نیازمند عمل سیاسی مؤثر است. والا سطح نارضایتی در ایران بسیار بسیار گستردهتر از چیزی است که این جنبش اعتراضی نشان داد. یعنی کسانی هم که در این اعتراضها شرکت نداشتند، یا حتی کسانی هم که بعضاً به مقابله با آن پرداختند، به نحو نسبی از اوضاع رضایتی ندارند. مثلاً اگر شما مقامات ایرانی را نشناسید و پای صحبتهای خصوصیشان بنشینید آنچنان از وضع موجود و سیاستها و اقدامات انتقاد میکنند که شما تصور میکنید طرف خودش یکپا از مخالفان سرسخت رژیم است، در حالی که اتفاقا «حاجآقا» از گردانندگان دم و دستگاه سیاسی تشریف دارند. ما در جامعهای زندگی میکنیم که اگر کسی از کرهی دیگری ناظر زندگی ما باشد از خودش می پرسد این جامعهای که اغلب مردمش تا این حد ناراضی هستند، چطور به این وضعیت تن داده است و حرکتی نمیکند. و فکر میکنم اگر ما هم با همان جدیتِ آن ساکن مفروضِ کرهی دیگر از خودمان این سؤال را بپرسیم با لایههای مهمی از واقعیات اجتماعی ایران روبرو خواهیم شد که بیتردید برای عمل سیاسی مؤثری که باید این نارضایتیها را به اعتراض تبدیل کند، پیامدهای منطقی بسیار خواهد داشت.
دست کم در واپسین هفته های مانده به انتخابات ریاست جمهوری امید فراوانی میان مردم برای تغییر وضع موجود دیده می شد و به نظر می آمد که اگر اصلاح طلبان به هر دلیلی موفق به کسب قوه مجریه نشوند بار دیگر هواداران این جریان سرخورده می شوند.به عقیده شما چرا بدنه اجتماعی اصلاح طلب پس از انتخابات دچار سرخوردگی نشد؟
من واقعاً مطمئن نیستم که چنین سرخوردگی رخ نداده باشد، این ادعا بیشتر به نوعی امید و آرزو نزدیک است تا به واقعیت. البته طرح موضوع سرخوردگی در حال حاضر ممکن است به جای اینکه مرهمی بر جراحتهای فعالان جنبش باشد، نمکی بر زخم و درد آنان جلوه کند، اما در مقام تحلیل و بررسی باید مثل خود واقعیت بیرحم بود و امید و آرزو را به جای واقعیت ننشاند. شخصاً امیدوارم حاملان جنبش سبز با حضور مستمر خود در روزهای آینده مشت محکمی بر دهان این برداشت من بزنند و نشان بدهند این سرخوردگی واقعیت ندارد.
اما صرفنظر از ماجرای دهان بنده، این واقعیت را که عدهی کسانی که به اعتراضات خیابانی پیوستند بعد از 25 خرداد نزول کرد و بعد از 30 خرداد دیگر به پای هفتهی اول اعتراضات نرسید، نباید فقط به پای افزایش شدت سرکوب رژیم نوشت. سرکوب رژیم و شدت آن هم در هر حال یکی از متغیرهایی است که در هر حرکتی باید برایش جایی باز کرد و در این مورد هم یکی از عوامل مؤثر بود. اما بخشی از این ریزش میتواند ناشی از این موضوع باشد که معترضان احساس کردهاند خواستهی اولیهشان، یعنی ابطال انتخابات، به جایی نرسیده هیچ، دائماً هم دارد بر تعداد و عمق خواستهها افزوده میشود، بدون اینکه در عمل قدمی به پیش رفته باشیم. از طرف دیگر در نیروی سرکوبگر هم تزلزلی که لازمهی عقبنشینی باشد دیده نمیشود. شاید به این ترتیب معترضان احساس یأس کرده باشند از این که حتی بتوانند به هدف اولیهشان برسند. بعد از مدتی هم که موضوع اولیهی اعتراضات، یعنی غیرقانونی بودن دولت جدید، با استقرار دولت عملاً منتفی شده به نظر میرسید، چیزهای دیگری به میدان آمد و آرایش صحنه را تغییر داد و حالا همه باید بار دیگر با خودشان در بارهی حضور یا عدم حضور دوباره در میدان حرف میزدند.
وقتی به نتیجهی بیرونی کار نگاه میکنیم، اگر هم از یإس و دلخستگی حرفی نزنیم، نمیتوانیم انکار کنیم که دیگر آن شور و هیجان اولیه به چشم نمیآید. البته این فقدان شور و هیجان گرچه ممکن است موافقان وضع موجود را خوشحال کند و در نظر مخالفان یأسآور به نظر برسد، ولی رسوبهایش میماند و متراکم میشود و قدرت تخریبیاش، با تبدیل شدن به کینه، افزایش مییابد و به وقتش خواب از سر همهی ما، منجمله از سر قدرت سرکوبگری که ممکن است تصور کند «چشم فتنه» را درآورده، خواهد ربود.
گروه قابل توجهی از بدنه اجتماعی جنبش سبز انتظار داشتند که در یک بازه زمانی نه چندان طولانی تغییرات قابل توجهی در ساختار حکومت اتفاق بیافتد. با توجه به این که حکومت حاضر به مصالحه با مخالفان نیست و سیاست سرکوب هم کماکان ادامه دارد آیا امکان سرخوردگی و ناامیدی جامعه از وقوع تغییرات دلخواه وجود ندارد؟
خوب این انتظارات به معنای دقیق کلمه «نابجا» بود. یعنی بر چه اساسی واقعاً باید میپذیرفتیم که حکومت تن به «تغییرات قابل توجه» خواهد داد. اگر خیلی که واقعبین میبودیم باید فکر میکردیم کاری کنیم که فعلاً حکومت همین بازی نیمبندِ انتخابات را به هم نزند و نهاد انتخابات را ناکارکرد نکند، بقیهاش پیشکش.
نمیخواهم از حرفم اینطور برداشت بشود که گویی مخالفان باعث به هم خوردن بازی انتخابات در ایران شدند. نه، به نظرم حکومت در همان یک هفته تا ده روز آخر مانده به انتخابات عزمش را برای پایان دادن به روال نیم بند انتخابات گرفت و حاضر شد پای هزینههایش هم بایستد. چون حکومت خودش را -- درست یا نادرست-- در قوی ترین وضعیت موجود چه در داخل چه در سطح بینالمللی احساس میکرد، هزینههای زیادی برای این قدرتمندی پرداخته بود، و دلیلی نداشت که بخواهد از ثمراتش دست بکشد، و ورود کسی مثل آقای موسوی به قلعهی حکومت (یعنی کسی که حالا در چشم حکومت به مثابهی یک خاتمی دیگر جلوه میکرد) برنامههای آیندهی رژیم سیاسی را با اختلال مواجه میکرد و میتوانست کار را به همان نقطهی قبلی برگرداند که برای تغییرش این همه هزینه پرداخته بودند. در هر حال این «احساس» قدرتمندی به رژیم کمک میکرد تا در سرکوب مخالفان تزلزل به خرج ندهند. به عبارت دیگر بنا به فرمول لنینی انقلاب، حتی اگر پایینیها هم نمیخواستند، بالاییها هنوز میتوانستند. از طرف دیگر جنبش مخالف هم از نیروی مادی لازم برخوردار نبود که بتواند موازنهی سیاسی را در عمل بهگونهای تغییر دهد که رژیم سیاسی حاضر به قبول «تغییرات قابل توجه» شود. بماند که حتی در فرصتهای سیاسی پدید آمده در پی انتخابات هم، فقدان مهارت سیاسی بازیگران عمده، و نیز وجود پسزمینهی نیرومندی از یک فرهنگ سیاسی هنوز انقلابی، که امکان سازش و گفتوگو و مصالحه را از میان میبرد، حتی امکان تغییرات «غیر قابل توجه» را هم از بین برد.
بنابراین باید گفت که انگار باز هم معترضان سیاسی انتظاراتشان را در سطحی بالاتر از آنچه عملاً میشود به آن دست یافت تنظیم کرده بودند. متاسفانه این مشکل با اغلب حرکتهای سیاسی اعتراضی در ایران همراه بوده است که خواستهها نه بر مبنای امکانات و ظرفیتهای واقعاً موجود، بلکه بر اساس آرمانپردازیهای گاه تخیلی یا شدت نفرت از وضع موجود تنظیم میشده است. به این معنی که آرمانها چنان بلند و دوردست و بدون هر نوع مرحله بندی تعریف میشدهاند که گویا قرار است یک شبه جهنم ما به گلستان تبدیل شود. در فرجام کار البته همیشه دیوار صلب و سخت واقعیت جلوی راه ما سبز میشود که وقتی به آن اصابت میکنیم، جز ناامیدی نصیب مان نمیشود.
تجمع های خیابانی به عنوان تجلی گاه حرکت های اعتراضی جنبش سبز بیشتر در تهران و شهرهای بزرگ به وقوع پیوسته است آیا می توان با استناد به این مساله نتیجه گرفت که جنبش سبز یک جنبش برآمده از طبقه متوسط است؟
ببینید، من از کسانی هستم که نسبت به وجود طبقات اجتماعی ــ به معنای دقیق جامعهشناسانهی آن-- در ایران مشکوکم. (از نظر روششناختی هم وارد این بحث نمیشوم که آیا طبقه از فاعلیت برخوردار است و آیا میتواند در نقش یک کنشگر جمعی ظاهر شود یا خیر) با این حال، حتی اگر به وجود این طبقات قائل باشیم هم باید دید از نظر تحلیلی این مفهوم، به ویژه مفهوم طبقهی متوسط، تا چه اندازه به غنای تحلیلهای ما کمک میکند. چون اهمیت طبقهی متوسط را باید از نظر اهمیتی که سبک زندگی این طبقه برای عمل سیاسی و اجتماعی به بار میآورد سنجید. من از شما می پرسم کجاست آن زندگی طبقهی متوسط؟ آیا اگر طبقهی متوسط وجود دارد، سبک مورد انتظار زندگی این طبقه هم وجود دارد؟
برای اینکه حرفم روشن باشد، مثلاً نگاه کنید به زندگی اعضای طبقهی متوسطِمفروض در زمان شاه. در آن زمان مثلا کارمندان و معلمان دو قشر مشخص از اعضای این طبقه محسوب میشدند. زندگیشان چطور بود؟ بعد از ظهر از سر کار برمیگشتند و غذایی و احتمالا چرتی و عصر و شبشان هم اختصاص به چیزی داشت که زندگی طبقهی متوسط را میسازد، یعنی مصرف فرهنگی: به سینما و پارک وکافه میرفتند، کتاب و مجله و روزنامه میخواندند، به مهمانی میرفتند یا به پیکنیک، پاتوق داشتند و دور هم جمع میشدند و ... حالا برای اینکه فقط یک قلماز دود شدن زندگی طبقهی متوسط را در جامعهی کنونی ایران ببینید، توجه کنید به تیراژ کتاب و عدهی تماشاگران سینما. تیراژ متوسط کتابهای جدی از 3000 تا در رژیم گذشته (که تازه «لعنتی» هم وصف میشد از بس که تکان نمیخورد) رسیده است به حدود 1100 تا. نزول تعداد تماشاگران سینما و ورشکستگی اقتصادی این سینما هم که اظهر منالشمس است. سایر مصارف فرهنگی هم که جای خود دارد. تازه دو برابر و اندی شدن جمعیت در این فاصله هم بماند. به عبارت دیگر این طبقه، به فرض وجود، آن زندگی خاص مورد انتظاری را که به خودشکوفایی بیشتر و در نتیجه به گسترش مطالباتش بیانجامد ندارد. مهمتر اینکه اصلا شیوهی زندگی پر از دستانداز و گرفتاریش اجازه نمیدهد به طور مستمر به جنبههای عامتر زندگی اجتماعی، یعنی چیزی فراتر از خود و حداکثر خانوادهی خودش، از جمله به سیاست توجه نشان دهد. سیاست، به منزلهی امر عمومی در حاشیههای کاملاً موقت این زندگی قرار دارد و جایی که خطری متوجه زندگی حقارتبار ما نکند. به همین دلیل هم اعضای این طبقه، اغلب ناپیگیرند و حضورشان در سیاست مستعجل است و زودگذر.
اگر این نکات را بیش و کم بپذیریم، پس دیگر این موضوع که پیوسته گفته میشود این جنبش، جنبش طبقهی متوسط است، چه معنایی خواهد داشت؟ این جنبش، جنبش طبقهی متوسط، خوب که چه؟ یعنی از این توصیف جز یک حظ ژورنالیستی نهایتاً چه چیزی به دست میآید؟ ما از مفاهیم در تحلیلهای علمی برای روشنتر شدن و قابل فهمتر شدن واقعیت کمک میگیریم نه برای الصاق صفات خوشگل و شیک به واقعیات. به نظر میرسد استفاده مستمر از تعبیر طبقهی متوسط در این روزها بیشتر نقش تزئینی دارد تا نقش تحلیلی.
شعارهای هوادران جنبش سبز در جریان تجمع های پس از انتخابات به طور قابل توجهی رادیکال شده است،رادیکال شدن شعارها محصول طبیعی جنبش سبز است یا این که صرفا واکنشی به سرکوبهای حکومتی است؟
به نظر می رسد این فرایند هم تحت تأثیر افزایش شدت سرکوبهاست، هم ناشی از ریزش نیروها. وقتی سرکوب شدت میگیرد، طبیعتاً کسانی که رادیکالترند بیشتر احتمال دارد که پای کار بمانند تا کسانی که در طیف میانه و محافظهکارتر جنبش قرار داردند. بنابراین سرکوب باعث میشود نیروهای متعادلتر (و البته با استفاده از اینقبیل تعبیرات به هیچ وجه قصد ارزشگذاری ندارم) زودتر به خانه بروند و در نتیجه شعارهای جنبش عمدتاً به دست کسانی بیافتد که خواستههایی رادیکالتر دارند.
به علاوه، حاملان جنبش هم انساناند و برخوردار از قدرتِ نیرومند عاطفه. از دیدگاهِ عاطفی-هیجانی، وقتی سرکوب افزایش مییابد، رنج و حرمان هم بیشتر میشود و کسانی که متحمل این درد و رنج هستند، واکنشهای شدیدتر (و به تعبیر سیاسی رادیکالتر) را از نظر اخلاقی برای خود موجه میپندارند. حاصل کار میشود آن چیزی که شما از آن با عنوان رادیکال شدن شعارهای جنبش یاد میکنید.
رهبران جنبش سبز در هفته های اخیر بارها خواهان گسترش دامنه جنبش به میان اقشاری مانند کارگران،کشاورزان و معلمان شده اند. با توجه به ذات دموکراسی خواهانه جنبش سبز چگونه می توان میان تقاضاهای عمدتا سیاسی این جنبش با مطالبات عمدتا اقتصادی گروه های حاشیه ای جامعه پیوندی پایدار برقرار کرد؟
من فقط به این اکتفا میکنم که بگویم بد نیست این رهبران از خود بپرسند چرا این اقشار تا به حال به سمت جنبش نیامدهاند. آیا این رهبران و رهروانشان توانستهاند خواستههای خودشان را به زبان زندگی روزمرهی این مردم ترجمه کنند؟ آیا آنها توانستهاند نشان دهند که خواستههای این جنبش با منافع عینی این اقشار پیوند دارد؟ اگر به ترکیب و سهم آرایی که در این دوره و دورهی قبلی به آقای احمدینژاد داده شد توجه شود، شاید رگههایی از پاسخ به این پرسشها را بتوان در آن جست و یافت.
علی رغم تمام برنامه ریزی هایی که هواداران جنبش سبز برای برگزاری یک تجمع اعتراضی گسترده در روز بیست و دوم بهمن ماه سال گذشته ترتیب داده بودند،ماموران امنیتی مانع شکل گیری هرگونه تجمعی از سوی سبزها در این روز شدند و از آن زمان به بعد نیز تجمع خیابانی قابل توجهی از سوی سبزها برگزار نشده است. با علم به این که حکومت احتمالا در آینده نیز سیاست سرکوب را ادامه خواهد داد شما تا چه حد به استفاده هواداران این جنبش از خیابان ها خوشبین هستید؟
خیابان علیالاصول میدان مورد علاقهی رژیم سیاسی موجود است. این رژیم خود بر دوش انقلابی که در خیابانها جریان داشت به قدرت رسید و این شکل از حضور مردم را، حتی به شکل نمایشی برای حفظ قدرت خود محفوظ نگه داشته است. درست است که در هفتهی اول اعتراض به نتیجهی انتخابات، خیابان از دست رژیم درآمد و به دست مردم معترض افتاد، اما این حضور موقتی بود و برای همه از جمله رژیم سیاسی و حتی مخالفانش غافلگیر کننده بود. قدرت سیاسی موجود حتی اگر از امکان پیشین بسیج سیاسی مردم برخوردار نباشد، هنوز تا حدی قادر به نمایش آن هست، وهمین نمایش میتواند مرعوب کننده باشد و مانع حضور مخالفان در حد و اندازهی مناسب در خیابانها شود، و از نمایش تغییر موازنهی قوا جلوگیری کند. حضور معترضان در خیابان تنها در صورتی غیرقابل مقاومت خواهد بود که در همان حد و اندازهها، و نیز شکلِ روز 25 خرداد یا هفته اول اعتراضات باشد، که البته میدانیم با جمیع ملاحضات موجود احتمال تکرار اندکی دارد.
پس خیابان تنها یکی از عرصههای حضور جنبش سبز است، نه، تنها عرصه یا بهترین آن. اما مشکل اینجاست که در وضعیت کنونی ایران قدرت سیاسی مجال پاگیری محفلها و پاتوقهای محدود را هم از همه سلب کرده است چه رسد به استقرار شکلهای سازمانیافتهتری از حضور اجتماعی. بنابراین گویی خیابان به محلی تحمیلی برای حضور مخالفان تبدیل شده است؛ تحمیلی که میتواند عوارض ناخوشایندی برای جنبش داشته باشد.
چارچوب فکری رهبران جنبش سبز به طور واضحی متاثر از اندیشه روشنفکری دینی است ولی بسیاری از روشنفکران عرفی و بخشی از بدنه اجتماعی جنبش سبز معتقدند که نباید بر جنبه دینی در جنبش دموکراسی خواهی ایران تاکید زیادی صورت گیرد. به عقیده شما این اختلاف نظرها پیرامون نقش دین در جنبش سبز چه فرجامی پیدا خواهد کرد؟
صرفنظر از هر فرجام متصوَری که این اختلافها داشته باشد، چیزی که باید مهمترقلمداد شود این است که رهبران و رهروان این جنبش چگونه با اینگونه اختلافها و تکثرهای فکری و سیاسی روبرو خواهند شد. این جا همان محلی است که قدرت و غنای دموکراسیخواهی نیروهای سیاسی و اجتماعی ما محک زده میشود. چون دموکراسی چیزی نیست که آن جا یا این جا افتاده باشد و ما میخواهیم برویم و به آن برسیم و فقط یک رژیم سرکوبگر وجود دارد که به ما اجازه نمیدهد به آن دست بیابیم. دموکراسی یعنی همین شیوهی رفتن و نزدیکتر شدن ما به هدفها و آرمانهای دموکراتیک. دموکراسی «سیمرغ»ی نیست که سر قلهی قاف باشد؛ دموکراسی تلاش و تقلای همان «سی» مرغ است برای رسیدن به مقصد، مقصدی که از جنس صیرورت و شدن است نه یک نقطه معین و ثابت. به عبارت دیگر دموکراسی از دل همین تلاشهای دموکراسیخواهانه است که میجوشد و بیرون میزند (یا نمیجوشد و بیرون نمیزند، چنانکه تا به حال نزده است). ما دست کم یک صد سالی هست که در تلاش و تقلای دموکراسی بودهایم،اما اگر به شیوهی عمل نیروهای دموکراسیخواهمان توجه کنیم میبینیم این اعمال عمدتاً فاقد مضمونهای دموکراتیک بوده است. البته همیشه هم بهانههایی مثل حضور دشمن (یعنی همان رژیمهای کذایی و مانند آن که خودشان هم با توسل به وجود دشمن مانعی بودهاند برای دموکراسی) وجود داشته که با توسل به آن از تن دادن به دموکراسی و قبول بازی دموکراتیک سرباز بزنیم و انحاء و اشکال متفاوتی از پدرسالاری و استبداد و قبیلهگرایی را، گرچه در بستهبندیهای شیک امروزین، ترویج کنیم.
وقتی به شیوهی گفتوگوها و بعضا زدوخوردهای سیاسی و فکری مخالفان نگاه میکنیم، از جمله به برخوردهای مذهبیها و غیر مذهبیها، چندان بویی از دموکراسی و غلبهی ارزشها وشیوههای دموکراتیک به مشام نمیرسد که هیچ، گاه بوی آزاردهندهی استبدادگری مشام را هم میآزارد. اگر میگفتیم بلد نیستیم و در اول راه هستیم و داریم تمرین میکنیم اشکالی نداشت. ولی به نظر میرسد همهی ماها خودمان را یک پا قهرمان دموکراسی میدانیم تا جایی که بنا به تعبیری که در یک سخنرانی به کار بردم، دموکراسیخواهان ما هم گاه در قد و قوارهی «دموکراتاللهی» ها ظاهر می شوند (یعنی چیزی در ردیف حزباللهی و شاهاللهی و سکولاراللهی و دیگر «اللهی»ها). به طوری که اگر پوستهی حرفهاشان را که کنار بگذاری مغزش چیزی از بازتولید گونههایی از استبداد کم ندارد.
به هر حال تا این جای کار که نه از جانب مذهبیها نه از جانب غیرمذهبیها آن میزان از به رسمیت شناختن طرف مقابل که لازمهی رعایت، تحمل و بردباری، و یافتن راهی برای کنار آمدن با این اختلافات است، بروز داده نشده. از این بابت، فرجام کار هر چه باشد به نظر نمیرسد از این شیوهی کار با همدیگر، مضمون دموکراتیک چندانی به بار بنشیند.
بدنه اجتماعی جنبش سبز عمدتا وضعیت حکومت کنونی را شکننده می دانند و اعتقاد دارند که زمان تغییر دیر یا زود فراخواهد رسید. اعتقاد عمومی به ناپایدار بودن وضع موجود چه تاثیرات اجتماعی کوتاه مدت و درازمدتی می تواند داشته باشد؟ آیا خود شما نیز به عنوان یک جامعه شناس معتقد به ناپایدار بودن وضعیت فعلی هستید؟آیا احتمال می دهید که در آینده نزدیک مناسبات موجود به نفع مطالبات هواداران جنبش سبز تغییر کند؟
ناپایداری در ایران یک خصیصهی عمومی است. همیشه بین آنچه هست و آنچه بعدا رخ میدهد (و پیشتر هم چندان محتمل شمرده نمیشده) فاصله نزدیکی وجود دارد، خیلی نزدیکتر از آن که بشود تصورش کرد. از لحاظ نظری دلیلش این است که ساختارهای نهادی در جامعهی ما از آن حد از استحکام برخوردار نیستند که کنشهای عاملان اجتماعی را محدود و بنابراین قابل پیشبینی کنند. به عبارت دیگر دست عاملان اجتماعی خیلی بازتر از جامعههای قوامیافته و ساختارمند است. این است که ناپایداری به یک ویژگی عمومی تبدیل میشود که سطوح خرد و کلان زندگی اجتماعی و سیاسی ما را تقریباً به یکسان در برمیگیرد. حال موضوع این ناپایداری میخواهد در سطح کلان برافتادن رژیمی باشد مثل رژیم شاه که تا چند ماه قبلش در اوج اقتدار به نظر میرسید یا در سطح خرد، کلاهبردار از کار درآمدن کسی که تا دیروز با گردن شکسته از مردم پول جمع میکرد و مردم او را آدم پاک و درستی میشناختند، یا به خاک سیاه نشستن آدمی که تا همین چندی پیش برای خودش موقعیت و منزلتیداشت. همهی اینها در جامعهی ما به طرفة العینی عملی میشود.
اما این موضوع در سطح سیاسی طرف دیگری هم دارد. یعنی ناپایداری اوضاع از نظر سیاسی جادهای دو طرفه است. مثلاً در همین موضوع مورد بحث، تزلزل رژیم، کم و بیش به همان اندازه احتمال دارد که ماندنش و به اضمحلال کشاندن جنبشی که علیهش شکل گرفته. چیزی که این احتمالها را تقویت یا تضعیف میکند، فرصتهای سیاسی و مهارت بازیگران سیاسی در استفاده از این فرصتهاست. چون در غیاب آن ساختارهای متصلب، عاملان و بازیهای آن هاست که خود به ایجاد ساختهای موقتی از فرصتها میانجامد و میتواند صحنه را تغییر دهد. فرصتهای سیاسی هم همیشه پیش میآید، حتی در بستهترین و سرکوبگرترین رژیمها، همچنان که در همین جمهوری اسلامی موجود هم پیش آمد. چیزی که هست ما باید از خودمان بپرسیم که آیا برای این فرصتها از آمادگی و مهارت کافی برخورداریم یا نه؟ و اگر نه، برای ظرفیتسازی در این موارد چهها میتوانیم کرد.
جرس: شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارزحمله گروهی لباس شخصی با سلاح گرم و سرد به محمدعلی ابطحی در شهر ری را محکوم کرده و این نوع اقدامات خلاف شرع و قانون و مشکوک در راستای ایجاد تشنج در جامعه و سلب امنیت عمومی از کشور دانستند و از مسئولان امر شناسایی و برخورد قاطع با مسببان و کانون های خشونت گرا را خواستار شدند.
به گزارش ایلنا، در جلسه شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز كه به ریاست سید محمد خاتمی تشکیل شد در ابتدا سوم خرداد سالروز فتح خرمشهر گرامی داشته شد و از قهرمانان و دلاور مردانی که خون پاکشان راهگشای این فتح الفتوح خدایی شد، تجلیل به عمل آمد. همچنین سالروز حماسه پرشکوه ملت آگاه و آزدیخواه ایران در دوم خرداد سال 76 گرامی داشته شد.
همچنين مجمع روحانیون مبارز ضمن ابراز نگرانی از تلاش دولت آمریکا و همدستانش در تصویب قطعنامه جدید علیه ایران، آن را ادامه دشمنیهای دیرینه آمریکا علیه ملت ایران دانسته و با محکوم کردن این نوع اقدامات خواهان بازنگری در سیاستهای خصمانه و توقف اقدامات آنان علیه ملت ایران شد.
اين تشكل روحاني اصلاحطلب تصویب قطعنامه جدید علیه ایران را محکوم کرد.
عباس عبدی در گفت و گو با وبسایت جرس، در باب آسیب شناسی جنبش سبز بهبررسی نکاتی می پردازد که شاید اگر چندین ماه پیش از این، مورد توجه نظریهپردازان جنبش سبز قرار می گرفت، هم شاهد حصول دستاوردهای ملموس تری برایجنبش سبز بودیم و هم چشم انداز روشن تری از آینده، پیش رویمان بود.
در قسمتی از این صحبتها، عبدی بیان می دارد که برخی از تاکتیک های اتخاذشده از سوی طرفداران جنبش سبز در راستای استراتژی جنبش نیستند و اینکهعلیرغم تأکید رهبران جنبش بر مسالمت آمیز بودن مبارزه، در پاره ای ازاوقات، طرفداران جنبش سبز از این چارچوب فراتر رفتند. در این گفت و گوعبدی عنوان می دارد که:
«انتظارمی رفت که با صراحت بیشتری توضیح داده می شد که تاکتیک های جاری در سطحجنبش تا چه حد مطابق و همسو با این راهبرد هست؟ و به طور مشخص و مکرراعلام می شد که کدام یک از شیوه های جاری برخلاف این راهبرد هست و ازفعالان جنبش خواسته می شد که به طور صریح و روشن از این روشها پرهیز کنند»
اما نکته ای که عبدی بدان نمی پردازد این است که چرا در طول یک سالگذشته،عمل تطابق تاکتیک های اتخاذ شده از سوی طرفداران جنبش با استراتژیراهبران، صورت نگرفته و اینکه وظیفهء تبیین مرزهای جنبش و تشریح استراتژیراهبران و تطبیق رفتار طرفداران با استراتژی فوق بر عهدهء کیست؟
یک نگاه به پشت میله های اوین
اگربه نامهایی نظر بیافکنیم که در طول یک سال گذشته به زندان رفته اند، علیالخصوص آنانی که به محکومیت های سنگین عقوبت گشته اند، درمی یابیم کهحاکمیت با دقت و ظرافت فراوانی قریب به اتفاق روشنفکران و سیاستمدارانی رابه بند کشیده که اگر امروز بیرون از زندان می بودند در تبیین خواسته هایجنبش و اتخاد تاکتیک های مبارزه، یاریگر موسوی بودند.
امروز در پشت میله های اوین بیش از هر گروه و تفکر سیاسی، خیل عظیم اصلاحطلبان نامداری را می یابیم که درروزگاری نه چندان دور، به کمک احزاب وتشکیلات سیاسی، صدها هزار جوان ایرانی را در قالب کمپین حمایت از خاتمی وموسوی به نظم درآوردند. به بند کشیدن اینان، در واقع از هم گسستن تشکیلاتیبود که نقش اصلی آن برقراری ارتباط موثر مابین لایه های فوقانی جنبش بابدنهء اجتماعی آن بود.
تبیین شعارهای جنبش سبزو اتحاذ و ارائهء تاکتیک های مناسب و مراقبت ازعدم انحراف جنبش از راهبرد رهبران جنبش بر عهدهء همان هایی است که امروزیا ساکن اوینند و یا از بیم اوین نشینی سکوت را پیشهء خود کرده اند.
درشرایطی که نظریه پردازان و تئوریسینهای اصلاح طلب به زندان افتاده اند،فضای رسانه ای به عرصه تاخت و تاز افراطیونی بدل گشته که در لباس جنبش سبزتئوریهایی ارائه می کنند که با هیچ یک از راهبرد های اصلی موسوی همخوانیندارد. هر چند که پس از واقعهء عاشورا، موسوی تلاش فراوانی به خرج داد تادر قالب بیانیه ها و سخنرانی های خود قطار جنبش را بر روی ریل نگاه دارد،اما به نظر می رسد که برای ادامهء مسیر این جنبش، موسوی، به تنهایی قادرنیست که در دراز مدت، ضامن مصونیت این جنبش از انحراف باشد.
شواهد و قرائن نشان می دهد که پروژهء نفوذ در صفوف جنبش سبز و همرنگ شدنبا مردم، کم رنگ نشان دادن نقش رهبری جنبش، دلسرد نمودن مردم نسبت به مسیرموسوی و پیشنهاد روشهای خشونت آمیز برای مبارزه و تأکید مکرر بر بی فایدهبودن مسیر اصلاحات در چارچوب نظام، یکی پس از دیگری از سوی اپوزیسیونبرانداز در حال پی گیری است.
در شرایطی که چهره های سرشناس اصلاح طلب به زندان رفته، رسانه هایشانمعدوم شده و احزابشان به حالت تعطیل در آمده است، در داخل، رسانه هایکودتا و در خارج، رسانه های اپوزیسیون برانداز، موسوی و اصلاح طلبان راآماج شدیدترین حملات خویش قرار داده اند. آیا جای تعجب دارد که در اینجدال نا برابر، استراتژی موسوی بدل به تاکتیک نگردد؟
چه باید کرد؟
اگرموسوی نتواند مشی مسالمت آمیز خویش را در پی گیری مطالباتش در چارچوبقانون، به شکلی ملموس و اجرایی به طرفدارانش ارائه کند، مخالفان اصلاحاتدر دو جناح حاکمیت و اپوزیسیون برانداز، از دو سو به ایجاد فاصله بیشتر مابین موسوی و بدنهء اجتماعی جنبش سبز اهتمام می ورزند و تجمعات مردمی رابه اعتراضاتی کور و بی هدف تبدیل می کنند.
بدیهی است که آن اعتراضی که از هیچ گونه نظمی نه در بعد سازماندهی و نه دربعد بیان مطالبات برخوردار نباشد، دیگر در خدمت جنبش نیست. یک شورش کورخیابانی است که زودتر از آنی که تصور گردد به خاموشی می گراید.
موسویناچار است تا شیوهء دستیابی به خواسته های 5 گانهء خود، از مسیر اجرای بیتنازل قانون اساسی را برای مردم تشریح کند و در این راه به همفکری وهمراهی خیل عظیم روشنفکران و سیاستمداران اصلاح طلبی نیازمند است که امروزدر کنار خویش نمی یابدشان.
شاید تنها راه در امان ماندن جنبش سبز از آفات رنگارنگی که در مسیر پیشرو، انتظارش را می کشند، تشکیل یک حزب فراگیر اصلاح طلب، در بیرون ازمرزهای ایران است تا ضمن مصون ماندن از خطرات احتمالی بازداشت و تعلیق و.... نقش آن حلقه های گم شدهء ما بین موسوی و لایه های زیرین جامعه رابازی کند. حزبی ملتزم به قانون اساسی، معتقد به آرمانهای اصلاحات و همپیمان با موسوی. حزبی که پیش شرط تشکیل آن، پیش قدمی نامداران اصلاح طلبیاست که امروز در بیرون از مرزهای ایران در گوشه گوشهء دنیا پراکنده اند.
جنبش سبز برای ادامهء حیات یاریگران اصلاح طلبی را می طلبد که اگر نیابدشان، تنها بدل به درسی و یا برگی از تاریخ می گردد.
ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست
واقعيت ها بايد مسير رسيدن به خواسته هاي ما را مشخص كنند، نه ايده آل ها ! ايده آليست ها دور از واقعيت گام بر ميدارند ! و چون املاي ننوشته دارند، تيغ انتقادشان به املاي ديگران بسيار تيز است و البته انتقاد حق هر جرياني است. ولي بستر انتقاد بسيار مهم است، اگر توجه اي به بستر انتقادمان نكنيم، سطوحي مختلف از جامعه كه تفاوتي بين انتقاد براي پيشرفت و انتقاد براي نابودي نمي دانند، دچار بدبيني مي شوند كه بستر عوامفريبي را آماده مي كند! تنها راه رسيدن به خواسته هاي دمكراتيك، همگام شدن در اشتراكات حداقلي است، چون اگر همه مطالبات جريان همفكر خود را بدون كاستي بخواهيم، تداخلي در گوناگوني خواسته هاي جريانهاي مختلف به وجود خواهد آمد.
اگر معتقد به دمكراسي هستيم، و اعتقاد به تكثر در جامعه سياسي داريم، نبايد توقع داشته باشيم كه همه جريانها همچون ما فكر كنند. در جريانهاي مختلف، افراد مختلف با خصوصيات شخصي منحصر به فردشان وجود دارند، ما به همه اين اشكال مختلف احترام مي گذاريم. خاتمي و همفكرانش املاي نوشته اي دارند در بستر و شرايط خاص دوران اصلاحات، هر چه بود همان بود. وجود نقص انكار ناپذير است، ولي وقتي همچنان پس از 13 سال از شروع دوران اصلاحات، امروز در كنار اين جرياني كه هنوز هم حضور دارد كار مي كنيم، نمي توانيم آنها را به نابودي بكشانيم. پيشرفت و انعطاف رو به رشد اصلاح طلبان را هم ببينيم، خاتمي امروز ديگر جايگاه و ادعاي رهبري سياسي ندارد، اين نتيجه آزمون و خطاي همه ما بود، اما همچنان نماينده يك جريان فكري است كه كم هم نيستند. مقايسه خاتمي با موسوي مقايسه فردي است، اما هر دوي اينها در يك جريان فكري قرار دارند.
امروز همه با هم در پشت يك سري از مطالبات مشترك متحد شده ايم، با در نظر گرفتن آن تجربيات، پيشرفتها و تغييراتي كه همه جريانها تا به امروز كرده اند. در گذشته زندگي نكنيم، امروز را ببينيم كه همراهانمان چه كساني هستند. اگر از انتقادها براي همكاري بهتر درمسير مشتركمان استفاده مي كنيم ، كه مفيد است، اما با حفظ احترام به تغييرات و پيشرفت به وجود آمده، نه نگاهي بدون انعطاف ! ما شعارمان گوناگوني است و فرياد مي زنيم كه در جوامع انساني به علت گوناگوني جريانهاي فكري، ابتكار عمل با اكثريت است، اكثريتي كه خود از درون بسيار گوناگون است. نميدانم اين همه انتقادها به موسوي و اصلاح طلبان و خاتمي كه به علت جريان فكريشان، سالها نزديكتر به حكومت بوده اند براي چيست؟
بستر سياسي موجود در ايران پيوندي با همه خواسته هاي سياسي نداشته و ندارد، تنها پيوند، اصلاح طلبان دوم خردادي بودند. از اين جريان در جهت شكست تماميت خواهي حاكميت اقتدار گرا استفاده مي كنيم، ولي براي خود اين جريان احترام وجودي قائل نميشويم! جريانهايي كه هيچ وقت حاضر به تعديل نظراتشان نمي شوند و هيچ وقت واقعيت را مبناي حركت خود قرار نمي دهند، به جاي پرداختن به واقعيت امروز و ماهيت امروزي جريانها، همچنان بر طبل كم كاري اصلاح طلبان دوم خردادي در يك بازه زماني كه گذشته مي كوبند. كدام جرياني مي تواند ادعا كند كه توان پوششي گسترده و بدون نقص بر روي جريانهاي مختلف سياسي دارد. آن چيزي كه ميخواهيم با آن چيزي كه در واقعيت رخ مي دهد متفاوت است. قرار است از گذشته درس بگيريم و هر طيفي نقش خود را بازي ميكند، سياست از منطق فازي پيروي مي كند، نه منطق صفر و يك !
ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست
فتح خرمشهر یکی از روزهای فراموش نشدنی در تاریخ ایران و نقطه عطفی مهم در جنگ هشت ساله ایران و عراق است. روزی که جوانان دلاور و شجاع ایران زمین همچون آرش کمانگیر جانهای خود را بر کف و تمام وجود خود را در نوک پیکانها نهاده و بدون بیم مرگ عاشقانه به سوی اردوگاه دشمن تاخته و پرچم ایران را در دورترین نقاط و در میانه سپاه و لشگرگاه دشمن افراشتند. اگرچه حماسه آرش کمانگیر یک اسطوره ملی و یک افسانه حماسی است ؛ اما حماسه خونین فتح خرمشهر یک واقعیت عینی و حقیقی است و داستان و افسانه و اسطوره نیست بلکه حقیقتی بر گونه اساطیر است. فنح خرمشهر آئینه ائی است که در ان باید غیرت و همت و مردانگی و وطن پرستی جوانان ایرانی را دید و به آن افتخار و مباهات کرد. این حماسه چرا و چگونه بوجود آمد؟
این حماسه از آنرو به وجود آمد که دولت و نظام برامده از یک انقلاب مردمی بود و از اینرو اهداف وآرمانهای دولت و ملت بر هم منطبق بود و فاصله ائی میان آنها نبود. وقتی ملتی حاضر می شود که جوانانش را برای پاسداری از مرزهای میهن به جبهه جنگ بفرستد و جانش را برایپاسداری از وطن در کف دست بگذارد و پا به میدان رزم و پیکار با دشمن خارجی بنهد که دولت را از آن خود و منتخب خود بداند. وقتی دولتی وابسته به خارجی باشد یا از دشمن خارجی هم برای ملت بدتر و دشمن تر و منفورتر باشد؛دیگر چه انگیزه ائی برای دفاع از خاک و پاسداری از مرزهای میهن برای مردم باقی می ماند؟
در تاریخ هم این مساله را به وضوح در فتح قادسیه می بینیم. ملت ایران پشت نظام شاهنشاهی ساسانی را در برابر اعراب مهاجم خالی می کند چون به این نظام طبقاتی و مذهب رسمی آن ایمان و اعتقاد ندارد و از آن بیزار و متنفر است و مترصد فرصت و منتظر یک دشمن خارجی است تا بساط ظلم ان را بر چیند. زیرا هیچ نظامی نمی تواند ملتش را به زور مجبور به دفاع از خود نماید. وقتی ملتی حاضر به دفاع و آماده رزم در برابر دشمن خارجی می شود که میان دولت و ملت فاصله ائی نباشد و دولت نماینده ملت باشد نه مالک و صاحب اختیار و ارباب آن.
اگر دولتی مدعی باشد که نماینده خدا بر بندگان و بر زمین و اهل زمین است و مردم بجای شهروندان ؛ بندگان و برده های اویند. خوب در برابر دشمن خارجی هم باید از خدا کمک بگیرد و نباید از ملت انتظار حمایت و کمک و جانبازی در مواقع خطر و تهاجم بیگانه را داشته باشد. جناب عبدالمطلب عموی پیامبر پرده دار کعبه بود و کعبه مکانی مقدس در نزد اعراب . اما وقتی سپاه ابرهه برای تصرف و تخریب کعبه به مکه هجوم می آورد مردم برای چاره جوئی نزد وی می روند و عبدالمطلب مطلب مهمی به آنها می گوید که در تاریخ ثبت شده است . او می گوید این خانه صاحبی دارد که آنرا از خطر دشمن حفظ می کند و من صاحب شترهایم هستم که باید آنرا از شر سپاه دشمن حفظ کنم.
این نظام هم اگر وابسته به ملت و نماینده ملت است که باید مشروعیتش را از رای آنها بگیرد و در اینصورت هم مردم برای دفاع از آن مثل حماسه فتح خرمشهر از جان و دل مایه می گذارند و اگر هم نماینده خدا است و رای ملت از نظر آن تزئینی و نمایشی است و به خود اجازه می دهد تا در رای ملت دست ببرد و آنرا به میل خود عوض کند ,؛ خوب در اینصورت در مقابل دشمن خارجی هم نباید از ملت انتظار سربازی و جانبازی و ایثار و شهادت داشته باشد و برای حفظ خود باید دست دعا به سوی خدا ببرد.
حماسه سوم خرداد بوجود آمد چون دولت و ملت درآنزمان بر هم منطبق بودند و میان آنها فاصله ائی نبود . اما پانزده سال بعد همین ملت حماسه دوم خرداد را بوجود می آورد. چرا؟ چون دولت و ملت دیگر راهشان از هم جدا شده بود و ملت در برابر دولت بود. حالا اینها به حماسه دوم خرداد اشاره ائی نمی کنند و بی اعتنا به آن حماسه سوم خرداد را پاس می دارند. چرا؟ چون نمی خواهند قبول کنند که ملت دیگر آنها را نمی خواهد و از انها متنفر وبیزار است. همین حالا هم اگر یک دشمن خارجی به این مملکت حمله کند معلوم نیست مردم مانند گذشته به دفاع برخیزند مگر اینکه به قول آنها همین سران فتنه از مردم بخواهند که برای حفظ میهن به میدان بیایند و در برابر دشمن خارجی از کشور خود دفاع کنند.
قبل از انقلاب رژیم شاه می گفت که خدا شاه میهن. و به این وسیله شاه را واسطه میان خدا و مرد م معرفی می کرد. اما شاه به حمایت مردم از خود اطمینانی نداشت چون با کودتای نظامی و به کمک خارجیها روی کار آمده بود نه با رای مردمو لذا پشت به پشت آمریکائیها داده بود . او برای حفظ امنیت داخلی به کمک اسرائیلیها ساواک را درست کرده بود و برای حفظ کشور از خطر دشمن خارجی با امریکائیها متحد شده بود و به روسها باج و خراج می داد و ملیاردها دلار خرج خریدهای تسلیحانی می کرد.
حالا هم همینطور شده و آقای خامنه ائی مثل شاه می گوید : خدا ولی فقیهملت . و خود را سایه خدا بر سر ملت می داند که مانع تابش آفتاب لطف و مهر خداوند بر سر این ملت شده است و چون خود را وابسته به ملت نمی داند و رای ملت را مانع و مزاحم کار خویش می داند لذا امریه و حکم حکومتی صادر نموده و رای ملت را با یک اشاره وتو می کند. خوب معلوم است که چنین نظامی در برابر خارجی ها دیگر انتظار حمایت و پشتیبانی ملت را ندارد و چون می داند که خدا هم آنرا نمی خواهد و به آن کمک نمی کند. لذا به غنی سازی مخفیانه اورانیوم روی می آورد و میلیاردها دلار از پول این ملت فقیر و محروم را خرج می کند تا درپس پرده انرژی هسته ائی و کاربردهای پزشکی شاید بتواند مثل رژیموحشی و قرون وسطائی کره شمالی به یک بمب و کلاهک هسته ائی دست پیدا کند که به وسیله آن خود را از حمایت مردمی بی نیاز و در برابر دشمنان بیرونی قدرتمند نماید و دنیا را با آن از خودش بترساند و وادار به باج دادن نماید. اما این یک خیال خام است. زیرا می توان به زور از گرده انسانها چون چارپایان کار کشید اما نمی توان آنها را به زور وادار به تفکر و ابداع و خلاقیت نمود و در نهایت از ته این پروژه ضد مردمی هیچ چیزی گیر این ملت نمی آید.
آن خریدهای میلیاردی اسلحه و مسابقه تسلیحاتی با عراق نه شاه را از خطر سقوط نجات داد و نه حکومت شوروی را و نه حکومت صدام حسین را و آنچه که ایران پس از انقلاب را دربرابر تهاجم بیگانه حفظ کرد و آنچه خرمشهر را آزاد کرد قدرت لایزال مردم بود. خرمشهر را غیرت و همیت و وطن پرستی ایرانی آزاد کرد. حماسه سوم خرداد وقتی بوجود آمد که ملت و دولت از هم و با هم و درکنار هم بودند و نه در برابر هم و رویاروی هم .وقتی ملت و دولت در برابر هم می ایستند بجای حماسه سوم خرداد؛ حماسه های پانزدهم و چهارم خرداد در قبل از انقلاب و حماسه های دوم خرداد و بیست و دوم و بیست و پنجم و سی خرداد بوجود می آید. در هر صورت ماه خرداد در تاریخ ملت ما ماه به وجود آمدن حماسه های جاودان و باشکوه است. انتظار فرج از ماه خرداد کشم....
ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست
سالگرد آزادی خرمشهر ، که یادآور فتح آشکار قله های شرف و شجاعت به دست همسنگران شماست بر شما مبارک و گرامی باد. این روز بزرگ بر همه ایرانیان و بویژهخانواده شهدای آن دوران و همه همسنگران زنده آنان و نیز بر همه نظامیانغیرتمندی که اینک جانشین آن عزیزان شده اند و بر همان راه گام می نهند،فرخنده باد. فخر آن روز تاریخی همچنان دل های اینمردم غم دیده را تازه و نورانی می کند و به یاد ما می آورد که ایمان واخلاص از جنسی نیستند که جنگ افزارهای سخت و پیچیده توان آسیب زدن بهآنها را داشته باشند.
به یاد ما می آورند که دقیقا تفاوت در جنس طرفین است! و این یادآوری ما را دلگرم میکند که مردم ما همچنان بر راه راست گاممیزنند. و با تاکید بر پرهیز از خشونت و با صبر و پایداری به خواسته هایخود خواهند رسید.اما سوم خرداد امسال تفاوتی اساسی با سالهای گذشته دارد. تا سال گذشته همه مردم یکدل و یکدست و باافتخار در این روز شادی میکردند . زیرا که این جشن را یادآور حماسه ایمیدانستند که خود در آن یا نظامی و در خط مقدم بودند یا پشتیبان نظامیانبودند: چه با کمک های نقدی یا غیر نقدی چه با دعا در دورافتاده ترینروستاها که از دل پیرمردان و پیرزنان بر اسمان میرفتدر ذهن کسی خطور نمیکرد که این جمعیتیکدل و پشتیبان ، روزی به دست فتنه ای متفرق شوند و آن دلاوران خط شکنجای خود را به نظامیانی دهند که سلاح خود را بر مردم خویش نشانه میروند!
کسی باورش نمیشد که یک سپاهی یا بسیجیکه با اسرای دشمن متجاوز پس از فتح خرمشهر با جوانمردی رفتار میکرد ،اکنون بر سر جوانان غیر مسلح و بی دفاع شهرهای وطن خود باتوم بکوبد وپروای جانشان را نداشته باشد! هنوز هم این ناباوری دل ما را می رنجاند و در برابر بدخواهان این ملک شرمسارمان میکند. گویی طنین قهقهه پر نیرنگ این بدخواهاناست که بر عزم و اخلاص بربادرفته این نهاد عزیز ریشخند میزند و اکنون جشنفتح سپاه و بسیج را گرفته است! باید انتقام سالها خاموشی و انزوا را به دست عزیزترین نهاد این ملت از خود این ملت بگیرد.آری خوی اهریمن بیکار نمی نشیند. و از اینروست که باید به خداپناه برد و از او خواست تا به اندازه یک چشم برهم زدنما را به خود مان وانگذارد که به سرعت طعمه خوی زشت اهریمن خواهیم شد.
برادران نظامی!
سوم خرداد امسال را با این دریغ خواهیمگذراند که ای کاش به جای سایه رعب و سرکوبی که بر سر ما افکنده اید ، بهشادی و خلوص ،چشم در چشم شما و دل ها به یگانگی و وحدت در کنار ما بودیدو یاد آن روز بزرگ را با هم بزرگ میداشتیم.اکنون در خلوت خود با خود بگویید که دست کدام فسونگر بدخواه شما را از ما جدا کرد؟ و از این جدایی و رویارویی ملت با عزیزان خویش، چه کسی سود خواهد برد؟ و اعدوالهم ماستطعتم من قوه در شان کیست؟ و از برای چه روزی است؟اکنون در این روز بزرگ و در جشن هایی کهبه پا خواهید کرد جای خالی ملتی را در کنار خود حس کنید که چشم به راهبازگشت شما به سوی خود است و منتظر است که سلاح خود را که به سوی اونشانه رفته اید بر زمین مهربانی نهید و از آنها فقط در مقابل تجاوز خارجیو در صفوفی که به پشتیبانی مردمتان مانند بنیان مرصوص استوار شده است ،استفاده کنید.!
اکنون مردم ایران با هزار امید منتظر استکه یادآوری حماسه سوم خرداد مانند نسیمی روحبخش دل های شما را زنده کند وبه دامان ملت بازگرداند. بطور قطع عده بسیار کمی از شمایانمیدانند که چه فریبی درکار کرده اند تا اجزای این کشور را از هم بگسلند. سرمایه سپاهی و بسیجی بودنتان در این است که به فرماندهی شرف و افتخار وآبرومندی در نزد ملت اتکا کنید و فریب بداندیشان را به خودشان بازگردانید. اکنون جهاد اکبر شما در این صحنه است و امید مردم سبزاندیش ایران سربلندی شما در این پیکار رحمانی است.
ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست
جرس: دوشنبه شب معاون اطلاعات سپاه طی تماس با محسن میردامادی دبیرکل جبهه مشارکت به وی اعلام کرد مرخصی وی به اتمام رسیده و در پی مخالفت مقامات مسئول با تمدید آن، باید به زندان برگردد.
تحول سبز نوشت که حکم بدوی میردامادی اوائل اردیبهشت ماه صادر شده بود که هنوز قطعی نشده است.
جمعه گذشته عروسی فرزند محسن میردامادی با حضور شخصیتهای بلندپایه و سران اصلاح طلب نظیر سید حسن و سید یاسر خمینی، سید محمد خاتمی، میرحسین موسوی، مهدی کروبی، سید محمد موسوی خوئینی، و برخی چهرههای زندانیان آزاد شده برگزار شده بود و در رسانههای مختلف بازتابهای وسیعی داشت.
بعد از برگزاری این مراسم و بازتابهای آن، پیش بینی می شد، میردامادی را به زندان بازگردانند.
جرس: این روزها و با نزدیک شدن به سالگرد انتخابات، اخبار مربوط به بازداشت ها اوج گرفته است. این در حالی است که بسیاری از فعالان سیاسی، دانشجویان و روزنامه نگاران و... از سال گذشته تاکنون در زندان به سر برده اند و آزاد نشده اند. با افزایش این روند بازداشت و پر کردن زندانها، هر روز هم خبری از اعتصاب غذای زندانیان و وخامت حال آنان می رسد که خانواده ها را بیش از پیش نگران می کند.
بازداشت مختار هوشمند هنرمند و فعال مدنی کرد
مختار هوشمند از فعالین مدنی شهر مریوان توسط نیروهای اطلاعاتی این شهر دستگیر و به مکان نامعلومی منتقل شده است.
روز گذشته نیروهای امنیتی هنگام بازداشت مختار هوشمند ضمن تفتیش منزل وی، کامپیوتر و مجموعهای از مدارک شخصی و کتابهای وی را با خود بردهاند.
به گزارش رهانا، همچنین خانواده هوشمند، تهدید شده اند که نباید خبر دستگیری وی به رسانه ها و افکار عمومی درز کند. پیشتر او در ارتباط با اعتراض علیه اعدام فعالین کرد و قبل از اعتصاب عمومی روز پنجشنبه مردم کردستان نیز از سوی نهادهای امنیتی تهدید به بازداشت شده بود.
گفتنی است مختار هوشمند از جمله هنرمندان عرصه هنرهای تجسمی است که مدتها نیز مسئولیت انجمن هنرهای تجسمی مریوان را بر عهده داشته است.
بازداشت علیرضا عبداللهی در ارومیه
علیرضا عبداللهی عضو هیات موسس سازمان غیر دولتی "بیلیم یولو" و فعال مدنی ظهر روز شنبه یکم خرداد ۸۹در مطبش در خیابان امام ارومیه توسط ماموران امنیتی بازداشت شد.
ماموران امنیتی پس از بازداشت علیرضا عبداللهی به منزل شخصی وی رفته و اقدام به تفتیش منزل او کرده و کتابها و سایر وسایل شخصی وی را با خود بردند. ماموران سپس با مراجعه به منزل مادر این فعال مدنی آذربایجانی، خانه را مورد تفتیش قرار داده اند.
به گزارش ساوالان سسی، عبداللهی ظهر روز یکشنبه ۲خرداد ۸۹با خانواده تماس گرفته و خبر از انتقال خود از ارومیه به اداره اطلاعات تبریز داده است.
مسئولین امنیتی و قضایی ایران از دادن پاسخ به سوالات خانواده عبداللهی در خصوص دلیل بازداشت و اتهام وی امتناع می کنند.
علیرضا عبداللهی فارغ التحصیل رشته دندانپزشکی از دانشگاه علوم پزشکی تهران و از اعضای هیات موسس سازمان غیر دولتی(NGO) توقیف شده بیلیم یولو و عضو سابق کانون نشریات دانشجویی آذربایجان است.
اعتصاب غذای خشک مجید توکلی در سلول انفرادی
مجید توکلی بعد از انتقال به سلول انفرادی در اعتراض به این امر دست به اعتصاب غذای خشک زده است.
به گزارش رهانا، وی پیش از انتقال به هم بندیان خود اعلام کرده در صورت انتقال به انفرادی دست به اعتصاب غذای خشک خواهد زد.
این در حالی است که طی روزهای گذشته وضعیت جسمی مجید توکلی بد گزارش شده بود تا جایی که وی را چندین بار به بهداری زندان اوین منتقل کرده بودند.
احضار یاسر زهره ای فعال مطبوعاتی به دادگاه
با فرا رسیدن خرداد ماه و نزدیک شدن به سالروز حماسه مردمی 22 خرداد و کودتای ضد مردمی حکومت، فشارهای امنیتی بر روی اصلاح طلبان رو به افزایش است.
بنا به گفته یکی از اعضای بنیاد باران به سایت دانشجونیوز، یاسر زهره ای از اعضای جوان بنیاد باران، اوایل هفته اخیر به دادگاه فرا خوانده شده است. هنوز از جزئیات این احضار اطلاعاتی در دست نیست.
یاسر زهره ای از خبرنگاران مطبوعات اطلاح طلب و از فعالان قدیم جنبش دانشجویی است.
بازجویی از ۶ زندانی سیاسی بند ۲۰۹ اوین در ساعت یک بامداد
ساعت یک بامداد امروز، سوم خرداد ۸۹ عذرالسادات قاضی میرسعید، عاطفه نبوی، فاطمه رهنما، هنگامه شهیدی، ریحانه حاج ابراهیم دباغ و مطهره بهرامی از بند عمومی نسوان به ۲۰۹ فراخوانده شدند.
به گزارش کلمه، این مسئله به دلیل احضار شبانه شیرین علم هولی،در روزهای پیش و اعدام ناهنگام او، موجب نگرانی و تحمیل شرایط ناگوار روحی بر زندانیان نسوان بند دو شده است. پس از ساعتی زندانیان به بند بازگردانده شدند و مشخص شد که برای بازجویی احضار شده بودند.
به گفته زندانیان این بند، پنج نفر از این زندانیان سیاسی در بعد از ظهر روز پیش از آن نیز به دادسرای اوین منتقل شده بودند.
محکومیت سینا گلچین به چهارسال و نیم حبس قطعی در دادگاه تجدید نظر
سینا گلچین دانشجوی رشته عمران دانشگاه آزاد تهران مرکز که ۱۷دی ماه سال گذشته به اتهام شرکت در راهپیمایی روز عاشورا توسط نیروهای امنیتی در منزلش بازداشت شد، در دادگاه تجدید نظر به ۴سال و ۶ماه حبس محکوم شد.
به گزارش دانشجو نیوز، حکم اولیه این دانشجو ۸سال حبس تعزیری بود که از سوی شعبه ۱۵دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی صادر شده بود.
این دانشجوی ۲۰ساله که پیش از بازداشت فعالیت سیاسی نداشته است پس از تحمل آزارهای فراوان جسمی و روحی از سوی بازجویان مجبور به حضور در دادگاه های نمایشی تلویزیونی شد.
سینا گلچین در هنگام محاکمه فاقد وکیل مدافع بوده، و تنها پس از صدور حکم زندان، خانواده وی موفق به اخذ وکیل و پیگیری درخواست تجدید نظر این زندانی شده اند.
علی رغم درخواست های مکرر خانواده وی برای اخذ مرخصی این دانشجوی زندانی تنها یک بار به مدت ۱۰روز به مرخصی آمد. در مدت مرخصی بازجویان وی با تماس های مکرر و ایجاد مزاحمت برای وی و خانواده اش از او می خواستند به مصاحبه های اجباری دیگری تن دهد تا آنجا که یک بار بازجویان با هجوم و ورود به منزل شخصی این دانشجو به تهدید حضوری وی پرداختند. خودداری سینا گلچین از مصاحبه اجباری در نهایت موجب شد که پس از ۱۰روز وی را به زندان باز گردانند.
وی هم اکنون دربند ۳۵۰زندان اوین در حبس است.
احضار رئیس هیات مدیره کانون صنفی فرهنگیان یزد به پلیس امنیت
رئیس هیات مدیره کانون صنفی فرهنگیان یزد، روز گذشته به پلیس امنیت احضار شد.
به گزارش جرس، ماموران در همان روز به منزل محمد علی محمد حسن شیرازی، ريیس هیات مدیره کانون صنفي فرهنگیان یزد رفتند و پس از بازرسي وی را با خود به پلیس امنیت یزد بردند.
همچنین در همین روز، منزل مسعود میرزایی از اعضای هیات مدیره این کانون را نیز توسط ماموران بازرسی شد.
البته در ماه های اخیر، برخی نمایندگان مجلس و برخی مراجع تقلید شیعه در قم و امامان جمعه به صورت هماهنگ انتقاد های تندی از وضعیت پوشش زنان درکشور داشته اند.
احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان در نماز جمعه تهران در هفته گذشته با انتقاد از نحوه برخورد با بدحجابی گفت: "دانشگاه و دانشجو در اختیار شما است، با این شرایط دانشجو را در دانشگاه بپذیرید و دانشجو نمره می خواهد و بنابراین ناچار است که به قانون عمل کند".
احمد علم الهدی، امام جمعه مشهد همچنین "بی حجابی" را "خاکریز اول جنگ نرم" خواند و گفت: "برخی میگویند دل این بی حجابها پاک است و تنها به دلیل تربیت خانوادگی است که این طور ظاهر میشوند، اما این حرف درست بر خلاف قرآن است، چرا که دل پاک در قالب ناپاک نمیگنجد.
امام جمعه بناب با انتقاد شدید از افزایش بدحجابی در جامعه و بویژه این شهر به مسوولان اجرایی منطقه هشدار داد: در صورت عدم مقابله با بدحجابی نماز جمعه را اقامه نمی کنم.
آیت الله مکارم شیرازی، يكي از مراجع تقليد قم با اشاره به موضعگيريهاي صورت گرفته ائمه جماعات درباره برخورد با بدحجابي اظهار داشت:" بيش از اين صبر در اين زمينه جايز نيست.".
اين مرجع تقليد می افزاید:" موضعگيريهاي صريح و كوبنده كه درباره مفاسد اخلاقي و خصوصا بدحجابي و بي حجابي در نماز جمعه تهران شد و به دنبال آن راهپيماييبعد از نماز جمعه و قرائت قطعنامه محكمي که در پايان این راهپيمايي خوانده شد، نشان مي دهد كه اين مسئله كاملاً جدي است ."
در همین راستا، در مجلس هم تحرکاتی درباره برخورد با بدحجابی صورت گرفت. محمد تقی رهبر، یکی از نمایندگان مجلساز سردار احمديمقدم درباره برخورد با بدحجابی در جامعه سوال پرسید . او درباره طرح این سوال می گوید:"اين ده سانت روسري كه برخي زنان روي سر مياندازند و از اين طرف و آن طرف موها بيرون ريخته و يك لباس چسبان مثل رقاصهها و آرتيستهاي هاليوود، كجايش به حجاب اسلامي ميخورد،متاسفانه وقتي اعتراض ميكني، ميگويند مشكل ما حالا يك مقدار موي دختران نيست و در حالي كه بعضي زنان و دختران اندام و سرتاپايشان را نامناسب درست كرده و جلوي چشم نامحرم ميآيند".
اقدامات هماهنگ در دانشگاهها برای برخورد با بی حجابی
اما این سخنان و قراردادن جریمهبرای بی حجاباندر کشور،ابتدای ماجرای برخورد با بدحجابان نیست. ماجرای بدحجابی در ماههای اخیر، از آنجا شروع شد که از شروع ترم جدید دانشگاههاخانمی به نگهبانان در دانشگاه تهران اضافه شدو وظیفه این خانم در ابتدا صرفاً تذکر دادن به دخترها بود، اما چندی نگذشت که از ورود دخترانی که شال بر سر می کردند، جلوگیری به عمل آمد. بعد در یک اقدام هماهنگ حراست و اعضای بسیجدانشگاه تهران برای بدحجابی تحصن کردند ودر بیانیه ای خطاب به فرهاد رهبر خواستار برخورد با دانشجویان بدحجاب در دانشگاه شدند.
در همین راستا، رستمي، معاون دانشجويي دانشگاه تهران از سوي رییس دانشگاه تهران مامور شد تا سريعاً به مسئله حجاب در دانشگاه تهران رسيدگي كند.
در این بین در دانشگاه آزاد تهران مرکز نیز اتفاقات مشابهی افتادو مدیر کل آموزش فرهنگی دانشگاه آزاد از ابلاغ بخشنامه حجاب به واحدهای این دانشگاه خبر داد و گفت: بخشنامه حجاب دانشگاه آزاد با سیاستگذاری مناسب و توجه به تمامی جوانب امر کاملا منطبق بر مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی است.
اجباری شدن مقنعه در دانشگاه تهران
اما پس از این حوادث حراست دانشگاه تهران از اجباری شدن مقنعه در این دانشگاه خبر داد و اعلام کرد که از این پس از ورود دانشجویان بدحجاب دختر و پسر جلوگیری می شود
روش برخورد با دانشجویان نیز به گفته آقای خسروی ، مدیر کل حراست دانشگاه تهران به این شکل است که "تا سه بار به دانشجوی بدحجاب تذکر داده می شود و در صورتی که پس از سه بار رعایت نکنند از ورودشان به دانشگاه جلوگیری می شود."
اما با صدور این بخشنامه،بسیاری از دانشجویان دختر در حالی که شال یا روسری به سر داشتند مقابل تالار فارابی دانشگاه متحصن شدند، از آنجایی که روز دوم بود، اما این کار ایشان از سوی مسئولان چندان جدی گرفته نشد. دانشجویان تصمیم گرفتند مقابل درب اصلی دانشگاه متحصن شوند. پس از چندی آقای فرجی، رئیس حراست دانشگاه در جمع دانشجویان حضور پیدا کرد.
اما حراست دانشگاه یک نهاد امنیتی به حساب می آید و غلامرضا خواجه سروی معاون فرهنگی وزیر علوم در باره علت استفاده از حراست دانشگاهها در زمینه حجاب به خبرگزاری کار ایران گفته است:" کار فرهنگی برای حجاب زمان می برد، مجبوریم از ماموران حراست استفاده کنیم."
نحوه برخورد وزارت علوم در باره حجاب دانشجویان، با برخی انتقادها همراه بوده است و برخی منتقدان می گویند که این برخورد ناشی از نگاه اجباری دولت به مسائل است .
دانشگاههای اختصاصی دختران و پسران
همزمان با انتشار ممنوعیت ورود دانشجویان 'بد حجاب' به دانشگاه تهران، وزارت علوم اعلام کرده که مجوز سه دانشگاه تک جنسیتی را در تهران صادر کرده است.
طرح ایجاد دانشگاههای دخترانه یا پسرانه اخیرا از سوی وزارت علوم مطرح شده است و کامران دانشجو وزیر علوم گفته که "ما به دنبال ترغیب دانشگاههای غیر انتفاعی به سمت راه اندازی دانشگاههای پسرانه یا دخترانه هستیم.
اما محسن کدیور، یکی از روحانیون روشنفکر دینی درباره برخورد با بدحجابی و اظهارنظرهای صورت گرفته در این باره به تلویزیون بی بی سیمی گوید: این شیوه ای کهآقایاندر نمازجمعه پیشنهاد کردند به ترویج دین ریاکارانه می انجامد .
وی می افزاید:"دین یکاهداف متعالی دارد .برای رسیدن به اهداف متعالی باید روش های متعالی انتخاب کرد.اما این شیوه ای که آقای جنتیو کلاتفکر رسمی در ایران دنبال می شود رسیدن به اهداف ازطریق راههای غیر شرعی و غیر اخلاقی است."
این همه در حالیست کهسالهاست بحث حجاب با شروع شدن فصل گرما با هشدار ماموران انتظامی وارد فاز برخورد می شود.اما امسال به نظر می رسد که با توجه به حساسیت های سیاسی پیش رو این مساله تا حدودی ابعاد سیاسی نیز پیدا کرده است و به نوعی قصد دارند که بین تظاهراتسیاسی که احتمالا ممکن است انجام شود و مساله بدحجابی یک پیوند معنا داری ایجاد شود.
به نظر می رسد که کشور به یک طالبانیسم پیشروی کرده و حتی مجلس شورای اسلامی نیز که این روزها گوی سبقت را از دیگر نهادهای افراطی ربوده با بی توجهی به مشکلات کلان کشور طرح امر به معروف و نهی از منکر را با قید فوریت به تصویب می رساند.
بی تردید نبود عقلانیت اجتماعی در حوزه سیاست گذاری موجب شده که هزینه سیاسی و اجتماعی کشور با مطرح کردن برخی از اظهارات نسنجیده در سطح داخلی و بین المللی بالا رود که این امر می تواند در بدبین شدن جوانان بهجمهوری اسلامی و کارکردهای سرکوبگرانه آن نقش موثر داشته باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر