محسن کدیور - چکیده: محسن کدیور در شب عاشورای 1431 (5 دی 1388، 26 دسامبر 2009) در مرکز اسلامی ایرانیان در اُکلند کالیفرنیا از طریق مجازی با انبوهی از ایرانیان بویژه جوانان و دانشجویان به مناسبت هفتمین شب درگذشت استادش آیت الله العظمی منتظری به تفصیل در ضمن هشت محور سخن گفت. در محور نخست او از امام حسین (ع) معلم بزرگ آزادگی یاد کرد. در دومین بخش منتظری را عصاره این مثلث اسلامی معرفی کرد: رحمت نبوی، عدالت علوی و آزادگی حسینی. در سومین محور سخن وی منتظری را منتظری سرآمد علم، تقوا و جهاد در زمانه ما دانست.
بخش چهارم سخن کدیور که بدنه اصلی بیانات او را تشکیل می داد با عنوان "منتظری نماینده اسلامِ حقیقت" عرضه شد. او دو فلسفه سیاسی مختلف را در عصر جمهوری اسلامی با هم مقایسه کرد: "اسلامِ حقیقت" و "اسلامِ مصلحت". او گزاره "حفظ نظام از اوجب واجبات است، واجب تر از نماز" را به عنوان شاخص اسلام مصلحت نقد کرد و تصریح کرد: برای منتظری چیزی بالاتراز نظام بود. بالاتر از نظام جان انسانها، عدالت، حقیقت، شرافت وکرامت انسانی بود، لذا با شفافیت نوشت که "من حفظ نظام را واجب نفسی نمی دانم".
در بخش پنجم، قضیه ایستادگی آیت الله منتظری در برابر انحراف اساسی جمهوری اسلامی تشریح شد. فاجعه اعدامهای چند هزار نفری سال 1367 در زندان اوین و مصاحبه تاریخی بهمن 1367 وی در نقد عملکرد جمهوری اسلامی در این بخش مورد تحلیل واقع شده است.
بخش ششم به انتقادهای منتظری از انحرافات بنیادی مقام رهبری اختصاص داشت. کدیور تسلیت نیش دار آیت الله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی را مورد تحلیل انتقادی قرار داده نتیجه گرفته آنکه خطا کرد منتظری نبود، دفاع از حقوق مردم، دفاع از کرامت وجان انسانها و دفاع از احکام مسلم شرع خطا نبود، آنکه خطا کرد منتظری نبود، دیگران بودند که خطا کردند. منتظری تا آخرین لحظه عمرش همچون مادری مهربان کوشید این فرزند منحرف شده – جمهوری اسلامی - را تربیت کند.
در محورهفتم، منتظری و مسئله ولایت مطلقه فقیه مورد بحث قرار گرفته است. تحول دیدگاه فقهی آیت الله منتظری از ولایت فقیه به نظارت حقوقی فقیه اعلم و تفاوت دیدگاه ایشان با استادش مرحوم آیت الله خمینی در محورهای انتخاب بجای انتصاب، تقیید به قانون اساسی بجای مطلقه بودن، وکالت بجای ولایت مورد بحث قرار گرفت. او خطای ورود ولایت فقیه به قانون اساسی را با عذرخواهی تاریخیش از ملت ایران به خوبی جبران کرد. او نخستین فقیه شیعه بود که در حقوق انسان رساله ای مستقل نوشت و از حقوق انسان از آن حیث که انسان است دفاع کرد. او به شیوه سنتیِ لزوم رعایت رضایت عامه به نوعی دموکراسی قائل بود.
آخرین بخش سخن کدیور به "منتظری و روشنفکران: انتقاد توأم با احترام" اختصاص داشت. او با تحلیل محورهای سه گانه بیانیه مهم 11 دی 1387 آیت الله منتظری خطاب به حکومت، حوزه های علمیه و روشنفکران و نواندیشان از لزوم سعه صدر در مواجهه با شبهات علمی سخن گفت و حکومت و حوزه ها را به مواجهه محترمانه با دانشمندان و صاحب نظران فراخواند. در عین حال تصریح کرده بود: وظیفه روشنفکر مسلمان تولید و تقویت شبهه نیست؛ کوشش برای حل و پاسخ به شبهات است.
***
متن کامل سخنرانی در مجلس بزرگداشت شب هفت آیت الله العظمی منتظری در اکلند
شب عاشورا است. السلام علیک یا اباعبد الله، السلام علی الحسین وعلی علی بن الحسین وعلی اولاد الحسین وعلی اصحاب الحسین. سلام بر حسین، سلام بر حسین بن علی، سلام بر حسین علی منتظری.
در شب هفتم عالم ربانی، مرجع عالیقدر آیت الله العظمی منتظری در شب عاشورا گرد هم آمده ایم. در شرایطی با شما سخن می گویم که در خانه ای که منتظری دومین معمار آن بود امکان برگزاری مجلس ترحیم برای صاحب خانه نیست، خانه رااشغال کرده اند، دو دهه است که خانه ما ایران اشغال شده است. حداقل در سال اخیر همه ایرانیان درک کرده اند که خانه شان را غصب کرده اند وعلیه غاصب ومتقلب به خیابانها ریختند وفریاد زدند وتظاهرات کردند، و سرکوب شدند. بحثم در ضمن هشت محور ارائه خواهد شد.
یکم. امام حسین معلم بزرگ آزادگی
مجلس حسینی مان را به یاد امام حسین آغاز می کنیم وآنگاه در ادامه به حسین علی می پردازیم. یکی از تکان دهنده ترین ونافذترین عباراتی که در باره قیام سید الشهدا (ع) در زیارات ما بکار رفته است، عبارتی است که در زیارت اربعین استفاده شده است: "قد بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة وحیرة الضلالة" یعنی شهادت می دهم که حسین خون گلوی خودش را در راه تو داد تا بندگانت را از نادانی وحیرت گمراهی نجات دهد. در واقع قیام حسین، قیامی آزادی بخش است. حسین قیام کرد تا مردم را با معارف راستین اسلام آشنا کند.
اگر حسین قیام نمی کرد، نماینده اسلام امیرالمومنین! یزید بن معاویه بود، خلیفه رسول الله یزید بود، واسلام اموی به جای اسلام نبوی برکرسی نشسته بود، و نسلهای مسلمان پس از پیامبر یک به یک می شنیدند تاریخی را که معاویه نوشته بود ویزید ادامه داده بود. حسین قیام کرد تا به همگان بیاموزد که اسلام آن نیست که از بلند گوهای خلافت پخش می شود، اسلام آن نیست که از منبر مسجد دمشق منتشر می شود، اسلام چیزدیگری است.
اسلام را ازپسر دختر پیامبر بیاموزید: من حسینم، پسر فاطمه دختر رسول الله، فرزند علی مرتضی. می خواهید بگویم که جدم رسول الله چه گفت؟ خود از جدم رسول الله شنیدم که فرمود: "افضل الجهاد کلمة عدل عند امام جائر". بالاترین جهادها سخن عدالت خواهانه در حضور سلطان ستم گر است. این چهره واقعی و چهره اصیل نبوی است ونه آنچه که شما از دستگاه خلافت می شنوید .
من از رسول خدا شنیدم که فرمود: "من رأی سلطانا ً جائرا، مستحلاً به حرم الله، ناکثاً بعهد الله، یعمل فی عباد الله بالاثم و العدوان، فلم یغیره بقول و لا فعل، فعلی الله ان یدخل مدخله" آن کسی که دید سلطان ستم گری را که آنچه را که خدا حرام کرده حلال می کند، عهد الهی را نقض می کند، و در بین بندگانش با گناه و تجاوز (به حقوق مردم) معامله می کند ، اگر چنین سلطانی را یافتید و او را با قول و فعل تغییر ندادید، بر خداوند است که شما را به جایگاهتان (جهنم) وارد کند.
این شیوه، شیوه حسینی است و لذا امام حسین در طول تاریخ همواره یادش مشوق عدالت خواهی است، راهش مروج آزادی بخشی است: "ان لم یکن لکم دین و لاتخافون المعاد فکونوا احرا فی دنیاکم". اگر دین ندارید، اگر از آخرت نمی ترسید؛ لا اقل در دنیای خود آزاده باشید. حسین آزاده بود. آزادگی با آزادی تفاوت دارد. آزاده کسی است که در درجه اول از نفس اماره خود رهیده باشد ، بنده نفسش نباشد ونفسش را به زنجیر کشیده باشد ودر نتیجه آماده مقابله باسلاطین جائر بیرونی باشد. از جهاد اکبر موفق آمده باشد تا بتواند به جهاد اصغر نائل آید، آنچنان که رسول الله فرموده بود. بر این اساس می باید همواره به یاد داشته باشیم که قیام حسینی قیام نجات بخش همه ملتهای مسلمان است.
آن چیزی که ما امروز در ایران مشاهده می کنیم فی الواقع تداوم راه حسینی است ، برادران وخواهران ما درشهر های مختلف ایران، امروز تاسوعا را به شیوه ای که حسین می پسندید برگزارکردند، اما گاز اشک آور استشمام کردند، شلیک تیرهوایی شنیدند و سرکوب شدند، چرا چون یا حسین می گفتند و فردا نیز در ایران عاشورا برقرار است و یا حسین گویان عزاداران حسینی در برابر یزید زمانه اعتراض مسالمت آمیز وشرعی واخلاقی خود را نشان خواهند داد.
دوم، منتظری: مدافع رحمت و عدالت و حریت
دراین فرصت کوتاه که توفیق حضور مجازی در خدمت شما یافته ام، بنا دارم نکاتی را در زمینه یکی از خدمتگزاران سیدالشهداء وزنده کنندگان نام امام حسین در زمان خود با شما در میان بگذارم، کسی که در زندگی همچون پدر برگردنم حق دارد، نه تنها برمن، که بر این ملت حق حیات معنوی دارد. او کسی نیست جز آیت الله العظمی منتظری.
همه شنیده ایم که سه دهه حکومت روحانیت در ایران مردم را نسبت به دین، تشیع وروحانیت بیزار کرده است. در مجلس عزای یک روحانی واقعی نشسته ایم، و این گونه ملت ایران نسبت به او ابراز علاقه، ادب و قدر شناسی می کند. ملت ایران با نفس عالمان دین یا کسانی که در کسوت روحانیت هستند سر ستیز ندارد، اگر سر ستیز داشت اینگونه برای منتظری عشق نمی ورزید، ملت ایران به دقت می تواند بین عالم ربانی و روحانی ریاکار تفکیک کند، بین عالم عامل وعالم بی عمل تفاوت بگذارد.
بسیار بوده اند مراجع تقلیدی که از دنیا رفتند و جز برخی از اهالی قم و جمعی از مقلدانشان در تشیع جنازه آنها شرکت نکردند و تأثیر فراوانی درجامعه خود نداشتند، بر آنها هم رحمت خداوند ارزانی باد. درهمین ده سال گذشته تحقیق کنید. اما وقتی مرجع تقلیدی، عالم عاملی، عالم ربانی مانند منتظری از دنیا رفت بیش از همه مراجع تقلید قم که تشیع جنازه آنها را به چشم دیده وبه یاد دارد، از اقصا نقاط ایران تشیع کننده به قم آمد با تنوع آراء وعقاید. همه آمدند تا نسبت به این عالم بزرگ قدردانی خود را اعلام بکنند.
فی الواقع مردم با روحانی مستبد بد هستند، مردم با ریا کاران و وعاظ السلاطین مخالف هستند ، آنها که نام اسلام را به زبان می آورند اما مزورانه عمل می کنند، آنها که نام علی را به زبان می آورند وبه راه معاویه می روند، سینه حسینی می زنند ولی کار یزیدی می کنند، مردم از چنین افرادی بیزار هستند و با کسی هم تعارف ندارند. در خیابانها هم علیه چنین افرادی شعارمی دهند و ابراز نفرت می کنند، اما نسبت به کسانی که پیرو واقعی حسین هستند، رهرو واقعی علی هستند، نسبت به آنها نه تنها مشکلی ندارند بلکه آنها را بسیار دوست می دارند .
منتظری خلاصه این مثلث اسلامی است: او عصاره رحمت نبوی، عدالت علوی و آزادگی حسینی است. اسلامی که اوشناخته بود جان مایه اش رحمت بود: "و ما ارسلناک علی رحمةً للعالمین". او معتقد بود کتاب خدا کتاب رحمت است. پیامبرش، رحمة للعالین است، خدایش رحمان ورحیم است. مگر ممکن است اسلامی که از این خدا واز این کتاب و از این پیامبر صادر می شود، اسلام قساوت وخشونت وسرکوبگری باشد!؟ آن چیزی که ما امروز در ایران مشاهده می کنیم به اسم اسلام است، اما پوستین وارونه است، نام اسلام را به زبان می آورند اما حقایق اسلامی را به زیر پا می نهند.
منتظری کوشش فراوان کرد که به جوانان ایرانی بیاموزد که اسلام این نیست. هرعیب که هست از مسلمانی حاکمان است و اسلام حقیقی چیز دیگری است. اسلام آن است که پیامبر معرفی کرده است، اسلام را باید در نهج البلاغه جست، اسلام را باید در دعاهای صحیفه سجادیه یافت، اسلام در دعای عرفه امام حسین نهفته است. اسلام در شیوه خلافت معاویه و یزید نیست، اسلام در حکومت مدنی پیامبر و روش علوی باید جست. این عصاره اندیشه آیت الله العظمی منتظری است.
سوم، منتظری سرآمد علم، تقوا و جهاد
منتظری در سه شاخص آدمیت سر آمد بود، آن چیزی که در اسلام فضیلت است: علم و تقوا و جهاد است. خداوند به قلم سوگند خورده است. "ن و القلم و ما یسطرون". فرموده است: "هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون" هرگز عالم با جاهل مساوی نیست. "يَرْفَعِ اللَّـهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ" خداوند آنها را که دانش داده است بالا برده است. منتظری سرآمد عالمان زمان خود بود، اعلم فقیهان و اسلام شناسان عصرما.
در حوزه تقوا نیز خداوند فرموده است "انّ اکرمکم عند الله اتقیکم" کریم ترین شما نزد پروردگارتان متقی ترین شما هستند. و منتظری در عصر ما سرآمد تقوا، خدا ترسی و پرهیزگاری است. در اطلاعیه های ماه آخر زندگیش تذکر می داد که مرگ در پیش است ، همه بدانیم که او راملاقات می کنیم باور کنیم که "انا لله وانا الیه راجعون" از خداهسیم وبه سوی خدا می رویم ، اگر همین جمله را کسی باورکند رضوان خدا غنیمت برده است. و منتظری باورکرده بود به ملاقات دوست می رود.
سومین فضیلت در اسلام جهاد است: "فضّل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما" خداوند مجاهدان را بر قاعدان و خانه نشسته ها برتری بخشیده است. منتظری مجاهد فی سبیل الله بود ، جهاد وکوشش او در راه خدا برای بدست آوردن نام ونان وجاه ومقام نبود، قبل از انقلاب از زندانی به زندان دیگر واز تبعیدی به تبعیدی دیگر می رفت.
بسیاری از نوشته هایی که امروز مشاهد ه می کنیم توسط کسانی نوشته شده است که منتظری را هم در زندان دیده بودند یا با پشتوانه فتوا واحکام منتظری از زندان آزاد شده بودند واو حق حیات برایشان داشت و یا کسانی بودند که در شهرهای حاشیه ایران که غالباً برادران اهل سنت در آنها زندگی می کنند وسالها منتظری را به آن شهرها تبعید کرده بودند وآنها از نزدیک با زندگی این عالم زاهد آشنا شده بودند، امروز در رسای او بسیار نوشتند.
چهارم، منتظری نماینده اسلامِ حقیقت
بعد از انقلاب هم منتظری درس بزرگی به ما داد، او نماینده "اسلامِ حقیقت" بود، در مقابل "اسلامِ مصلحت". عالمانی بودند وآنها هم خدمت کردند اما در فلسفه سیاسی به این نتیجه رسیدند که تحصیل قدرت البته به نام اسلام برایشان مهمترین مسئله است ولذا فتوا دادند که حفظ نظام از اوجب واجبات است، واجب تر از نماز، واجبتر از روزه، واجب تر از حج، واجب تر از احکام معاملات فقه؛ برای همین اگر مصلحت نظام اقتضاء کند می توان مضاربه ومزارعه ومساقات ودیگر عقود را باطل کرد، اگر مصلحت حکومت اقتضاء کند، می توان حج را هم موقتاً تعطیل کرد، با همین راه حل ظاهرا می توان موقتا روزه هم نگرفت، موقتا نماز هم نخواند.
تصورچنین امری این برای من مسلمان مشکل بود و هست. "الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ وَلِلَّـهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ" (حج 41). قرار بود غایت استقرار حکومت از منظر قرآن اقامه نماز و برقراری عبادات دینی باشد. مگر نه اینکه در فقه می خوانیم که مسلمان در هیچ شرایطی نمازش نباید ترک بشود. جالب است بدانید که نماز خوف و نمازغرقی یعنی در جنگ و در زمان غرق شدن هم از انسان ساقط نمی شود. حال حکومت اسلامی اگر مصلحتش اقتضا کند می تواند نماز را ترک کند؟ کاری به این ندارم که در این شرایط کسی به فکر نماز هست یا نه اما مهم این است که در این دین نماز این مقدار ارزش داشت. حال کسی بیاید وبگوید حفظ نظام از نماز هم واجب تراست، یعنی نظام باید خیلی مقدس باشد وخیلی باید مهم باشد که بتوان از نماز هم فاکتور گرفت ونظام را از نماز هم بالاتر گرفت.
اما برای منتظری چیزی بالاتراز نظام بود و نظام بالاتر از همه چیز نبود. بالاتر از نظام جان انسانها بود، بالاتر از نظام عدالت بود، بالاتر از نظام حقیقت بود، بالاتر از نظام شرافت وکرامت انسانی بود، لذا به سادگی وبه وضوج و با شفافیت نوشت که "من حفظ نظام را واجب نفسی نمی دانم"، به عبارتی آن را هدف نمی دانم، نظام وسیله ای بیش نیست، نظام طریق است، راه است برای رسیدن به یک مطلب مهمتر و بالاتر، اگر نظام طریقیت خود را حفظ کرد، در این صورت آن را باید حفظ کرد، اما اگر نظام دیگر طریق و راه به سوی آن هدف نباشد، در این صورت این ره که تو می روی به ترکستان است، راه را رها کن، می باید به طریقی رفت که ما را به هدف برساند ، جمهوری اسلامی را تأسیس کردیم که در آن احکام اسلام و بالاتر از آن عدالت برپا شود.
پنجم، منتظری در برابر انحراف اساسی جمهوری اسلامی
در اوان تاسیس جمهوری اسلامی سخنان مرحوم آیت الله خمینی را به دقت گوش می کردم و می خواندم، آن حرفها برای من جذابیت فراوان داشت، قرار بود در زندانهای ما دیگر زندانی سیاسی نباشد، قرار بود که در مملکت ما حتی مارکسیستها هم آزاد باشند وهیچ کس به خاطر اعتقاداتش طرد نشود، قرار بود همه مردم در مقابل قانون مساوی باشند، قرار بود که هیچ کس حق ویژه ای نداشته باشد، و هزار قرار مشابه دیگر.
چند سال پیش در مدرسه فرزندم در دهه فجر به عنوان یکی از اولیای دانش آموزان دعوت شده بودم، از من در حضور فرزندانمان پرسیدند بازهم اگر همان شرایط بود شما چه می کردید؟ اگر برمی گشتیم به سی سال قبل شما باز هم انقلاب می کردید؟ من برای بچه ها استدلال کردم، بچه ها! ما آن زمان استقلال می خواستیم، حالا هم می خواهیم، آن زمان آزادی می خواستیم، حالا هم می خواهیم، آن زمان عدالت می خواستیم ، حالا هم می خواهیم، آن زمان اسلام رحمانی می خواستیم حالا هم می خواهیم از جنس همانها که منتظری می گفت، حالا هم می خواهیم. اگر آن شرایط را دوباره درک می کردم، همان حرفهارا می زدم.
اما آن بنایی که بعد از انقلاب اسلامی برپا شد با آنچه که ما می خواستیم تفاوتهایی داشت، قبل از پیروزی انقلاب اسلامی از زمان بالاگرفتن اعلامیه های مرحوم آیت الله خمینی در سال 1356 تا نیمه اول سال 1358 اصلا ً اسم ولایت فقیه در کار نبود ، قرار نبود که کسی حق ویژه ای داشته باشد ، ما آقای خمینی را دوست داشتیم ، راستش را به شما بگویم ، من جوان آن روز بسیاری را می دیدم که می گفتند عکس امام را خودمان درماه دیده ایم ، من هم نگاه کردم ، خوب قاعدتا ًهر کسی صورتهایی را که در خیال خود دارد در آسمان می دید ، آنقدر خمینی را دوست داشتیم که چه بسی ما هم اورا در آسمان خیالمان دیدیم. اما آن مسائلی که بعد اتفاق افتاد آن نبود که باید باشد.
منتظری هم خمینی را خیلی دوست می داشت ، مثل یک شاگرد نسبت به استادش، مثل یک فرزند پدرش را. تا آخر عشقش را حفظ کرد، اما عشق به استاد هرگز باعث نشد که او حقیقت را نبیند ، لذا مانند ارسطو که در باره استادش افلاطون گفته بود که من افلاطون را دوست می دارم، اما حقیقت را بیش از افلاطون دوست می دارم ، منتظری هم خمینی را همچون استاد دوست می داشت اما حقیقت چیزی بالاتر از استاد بود، لذا منتظری حقیقت را بر همه چیز مقدم کرد.
آن چیزی که بعد ازانقلاب اتفاق افتاد به تدریج که پیش می رفت شکل وصورت دیگری می یافت، آزادی که قرار شده بود، چند ماه بیشتر نگذشته بود که آن آزادی به تدریج از دست رفت، عدالت بار عام نیافت، و اسلام رحمانی جایش را به اسلامی خشن وزمخت وسرکوبگر داد.
منتظری احساس می کرد که این آن نیست که او ترسیم کرده است، سال 64 بود که او را مجلس خبرگان به عنوان جانشین رهبر آینده انتخاب کرد، او سه سال قائم مقام رهبر بود ودر این سه سال هر آنچه که می توانست برای اصلاح جمهوری اسلامی کوشید، کوشش فراوانی کرد، خودش درد زندان کشیده بود، سالها انفرادی بود، شکنجه دیده بود، شکنجه فرزند دیده بود، لذا بیش از همه متوجه زندانها بود، تا شد سال 67 .
برای شما قصه می گویم اما این قصه عین واقعیت است وآن چیزی است که در ایران اتفاق افتاده است، نمی دانم که چگونه به آیت الله خمینی خبر داده بودند، غلط خبرداده بودند ویا او نادرست شنیده بود، هر چه بود اتفاق ناگواری افتاد.
یکی از سازمانهای تروریستی در آن زمان رفته بود و با دشمن ملت ایران، صدام حسین عراقی، همدست شده بود وبعد از آن که صدام قطعنامه را پذیرفت آنها به ایران حمله کردند، خوب واضح است که می باید از کشورخود دفاع می کردیم، عملیات مرصاد پیش آمد و جلوی ورود آن سازمان تروریستی گرفته شد، تعداد زیادی کشته شدند و تعداد زیادی از مدافعین ایران شهید شدند وبرخی هم دستگر شدند، ملت عصبانی شده بود، اما عصبانیت ملت وصاحب منصبان باعث نمی شود که عدالت زیرپا گذاشته شود "وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ وَاتَّقُوا اللَّـهَ إِنَّ اللَّـهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ" (مائده 8).
آن دستگیر شده ها را که در میدان جنگ گرفته بودند ، قرار بود که مجازات کنند، اما کسانی که هم فکر آنان بودند ودر زندان بودند وقبل از این واقعه محاکمه شده بودند ومحکومیت را یا گذرانده بودند و باید آزاد می شدند، ویا در حال گذراندن بودند، نمی دانم این فکر نادرست به ذهن چه کسی خطور کرد که می باید از آنها هم بپرسیم که کار هم سازمانی های خود را قبول دارید؟ آیا هنوز برسر موضع خود هستید؟ احیاناً اگر بگویند ما برسر موضع هستیم وبه آن سازمان وابسته هستیم وهنوز به افکار سابق خود اعتقاد داریم، پس اینها محارب هستند وباید اعدام شوند. در کدام دادگاه با کدام هیأت منصفه با کدام وکیل مدافع؟ هیچ کدام اینها رعایت نشده بود.
خبر به گوش آیت الله منتظری رسید، احساس کرد که ارکان شرع نقض شده، عرش خدا می لرزد، قراراست بی گناهانی اعدام شوند. نامه نوشت ، ظاهرا ً نامه ایشان به دست آیت الله خمینی نرسیده بود ویا دیر رسیده بود و بالاخره آنچنان که در خاطرات خود نوشته است، نزدیک به سه تا چهار هزار نفر از زندانیان در آن سال اعدام شدند. این تعداد زندانی اگر اعدام شوند چه میزان دادگاه لازم دارد ، چه میزان باید قاضی پرونده را مطالعه کند؟ به نظر می رسد آئین داد رسی اجرا نشده بود و آیت الله منتظری نگران بود که این اعدام شده ها بی گناه باشند، او از قم به جماران رفت و اعتراض کرد، اما اعتراض او به جایی نرسید، مرحوم آیت الله خمینی احساس کرد که این قائم مقام ساز دیگری می زند، اختلاف نظرها اوج گرفت.
آن زمان من از این مسائل اطلاعی نداشتم، این مسائل خیلی دیر به بیرون درز کرد، در حال تحصیل در قم بودم، اولین زمانی که تفاوت منظر خمینی و منتظری را درک کردم، به یاد دارم که مدیر فعلی انتشارات کویر (ناشر کتابهایم و "کویر" او هم به نام کویر دکتر شریعتی نام نهاده شده است) مصاحبه ای کرد با چند نفر از سران جمهوری اسلامی در آن زمان، مرحوم آیت الله منتظری قائم مقام رهبری، مهندس میرحسین موسوی نخست وزیر وقت، آیت الله هاشمی رفسنجانی رئیس وقت مجلس، آیت الله موسوی اردبیلی رئیس وقت دیوان عالی کشور و اگر اشتباه نکنم رئیس جمهور وقت (مقام رهبری فعلی)، و این مجموعه مصاحبه ها در بهمن سال 1367 منتشر شد، مصاحبه کننده بعد از چند روز از انتشار کتابش به زندان انداخته شد، آن مصاحبه ها را من خواندم، مصاحبه آیت الله منتظری در بهمن 1367 یکی از مهمترین برگهای تاریخ انقلاب اسلامی بود، بگردید واین مصاحبه را پیدا کنید، بدانید که ما چرا به منتظری عشق می ورزیم، منتظری در آن مصاحبه در حالی که قائم مقام رهبری بود عملکرد نُه ساله جمهوری اسلامی را نقد کرد و گفت که ما قرارمان این بود که دستگاه شاهنشاهی را از میان برداریم، شیوه های شاهنشاهی را از بین ببریم، قرار بود که با مردم رو راست باشیم ، دفاع از کشور لازم بد اما قرار نبود که شعارهایی بدهیم که نتوانیم آنها را عمل کنیم. او درباره ادامه جنگ بعد از خرمشهر به صراحت انتقاد کرده بود، او در باره بسیار از شیوه های تندی که پیش گرفته شده بود به صراحت انتقاد خود را بیان کرد.
این مصاحبه که پخش شد ومصاحبه گر که به زندان رفت ، چند ماهی بیشتر طول نکشید نامه هائی بین رهبر و قائم مقامش رد وبدل شد و منتظری در میان دو راه قرار گرفت ، یا این شیوه ای که تا کنون برمملکت حاکم بود است را می پذیری و دم نمی زنی یا کنارمی روی. ومنتظری به این نتیجه رسید که دینش و آخرتش اقتضاء می کند که مقام را ببوسد وبه کناری بنهد و بزرگوارانه به دنیا پشت پازد ، دنیا او را طلبید اما او دنیا را نطلبید.
در خطبه همام (نهج البلاغه، خطبه 186) از صفات متقین از زبان امیر المومنین یکی این است که "تریدهم و لایریدونها" دنیا آنها را اراده می کند اما آنها دنیا را نمی خواهند. دنیا منتظری را خواست، حاضر شد وخودش را در اختیارش نهاد اما همانند امیر المومنین فرمود "یا دنیا غُرّی غیری" ای دنیا غیر از مرا اراده کن، غیر از مرا فریب بده ، من فریب تو را نمی خورم و منتظری فریب دنیا را نخورد.
به او گفتند حضرت آیت الله سه ماه دندان روی جگر می گذاشتید ومملکت را تحویل می گرفتید وآن وقت خودتان کشوررا آنگونه که صلاح می دانستید اداره می کردید ، ایشان پاسخ داده بودند که جواب خدا را چه می دادم؟ آخرت را چه می کردم؟ جواب بچه های مردم را چه می دادم؟ من می دانستم ، کسی نگفت، کسی فریاد نکرد، اما من نمی توانستم و فریاد کردم. و امروز آنکه گفت آری و آنکه گفت نه، آنکه گفت آری به قدرت وبه دنیا، و آنکه به قدرت نه گفت وآنکه از حقوق مردم دفاع کرد و در این ابتلاء دنیوی او پیروز شد و دیگران شکست خوردند.
ششم، انتقادهای منتظری از انحرافات بنیادی مقام رهبری
خطا کرد جناب رهبری که در پیام تسلیت پر نیشش فرمود: در اوخر عمر ایشان ابتلائاتی سنگین پیش آمد، امتحانهای خطیر و بزرگ پیش آمد، برخی خطا کردند، امیدوارم رنج های دنیوی کفاره آن خطا ها باشد. شاگر کوچک منتظری به آن رهبر معظم عرض می کند: آنکه خطا کرد منتظری نبود، دفاع از حقوق مردم خطا نبود، دفاع از کرامت وجان انسانها خطا نبود، دفاع از احکام مسلم شرع خطا نبود، آنکه خطا کرد منتظری نبود ، دیگران بودند که خطا کردند. اینکه می گویم حسین علی شجاعت حسینی داشت، شجاعت این است که قدرت این گونه برایت حاضر باشد وتو آن را نپذیری. منتظری بزرگ بود.
منتظری بعد از عزلش از قائم مقامی، فی الواقع از رهبری، می توانست کینه ای به دل بگیرد ورها کند وبا همه چیز مخالفت کند، اما تا آخرین لحظه عمرش همچون مادری مهربان این فرزند منحرف شده را کوشید تربیت کند ، آخرین اطلاعیه هایی را که از او بدست داریم همواره حاکمان جمهوری اسلامی را نصیحت می کند که دست از لجاجت بردارید، هنوز راه بازگشت هست ، صدای مردم تان را بشنوید، با آنها مهربان باشید، زندانیان را آزاد کنید، روزنامه ها را آزاد بگذارید، انتقاد بشنوید، مگر اسم علی نمی برید؟ امام علی به ما درس داده است، اگر مردم اجازه انتقاد از شما را نداشته باشند، شما شاه می شوید، ما علیه شاهان انقلاب کردیم، قرار نیست مردم علیه ما انقلاب کنند، اگر از من وشمای روحانی بدشان می آید، اجازه بدهید زیبایی اسلام را درک بکنند، خودتان را به اسلام تحمیل نکنید. اسلام زیبا است اسلام دین سهله سمحه است، یعنی آسان و اهل مدارا است. چرا شما اهل قساوت هستید؟ پیامبر ما غلیظ القلب نبود ، لیّن بود ونرم رفتار می کرد وچرا شما قسیّ القلب با مردم مواجه می شوید؟
وقتی که مردم عالمان دین را می بینند باید به یاد خدا بیفتند ، اما شما به گونه ای رفتار می کنید که وقتی شما را می بینند به جای آنکه به یاد خدا بیفتند به یاد شیطان می افتند، عالم دینی، حاکم اسلامی باید به گونه ای باشد که مردم وقتی او را می نگرند به یاد امام علی بیافتند، رهبر جامعه دینی باید به گونه ای باشد که عدالت علی گونه داشته باشد، می باید سعه صدر حسنی داشته باشد، اما انصافا ً وقتی سیمای شما را به کرات از تلویزیون ایران به مردم تحمیل می کنند، مردم چه چیز را مشاهده می کنند؟
آن زمان گذشت که مردم تصویر رهبر خود را در ماه می دیدند، حالا شما را در جای دیگر می بینند وبه گونه ای دیگر ترسیم می کنند، گوش بخوابانید صدای مردم را از خیابانها می شنوید، گوش کنید، می گویند "مرگ بر دیکتاتور"، می گویند "ما اهل کوفه نیستیم پشت یزید بایستیم"، منظورشان کیست؟ پیامبر می گفت "لاتجتمع امتی علی الخطا" امتم بر خطا اتفاق نمی کند، حواستان جمع باشد، اکثراین مردم چیزی می گویند، چیزی می خواهند، همان فقهی که منتظری به ما یاد داد درکتاب صلاتش در بحث نماز جماعت آورده است که اگر مردم در مسجدی از امام جماعت بدشان آمد برای آن امام جماعت کراهت دارد در آن مسجد نمازبخوانند، این درس بزرگی به ما می آموزد ، اکثر فقیهان از این احادیث کراهت فهمیده اند.
اما در مدرسه این فقیه بصیر به قاعده ای استناد می شود ار مرحوم ابن فهد حلی فقیه قرن هشتم ، شش قرن قبل وقتی وی به این بحث رسیده بود این سوال را از او کرده بودند که اگر مردم درجایی حاکمشان را دوست نداشته باشند واو را نخواهند آیا او می تواند در امور آن منطقه تصرف کند؟ و به حکومت خود ادامه بدهد؟ مرحوم ابن فهد پاسخ داده بود که "لایجوز التأمّر علی جماعة بغیر رضاهم" جایز نیست امارت و حکمرانی کردن برجامعه ای بدون رضایت آنها.
یعنی به زبان امروزی دموکراسی لازم است، یعنی اگر پشتوانه مردمی نداشته باشی بدون رودر بایستی باید غزل خداحافظی را بخوانی. مردم تورا نمی خواهند، پائین بیا، بالارفتن از قدرت را که بلد هستی، پائین آمدن را یاد نگرفته ای؟! مگر قرار است حتما ً حضرت عزرائیل بیاید وما را از شر حکام جائر نجات بدهد؟ معنای دموکراسی این است که چند صباحی تشریف آوردید، بسیار خوب، حالا نوبت دیگران است ، قرار نیست که تا آخر عمر حکام مردم آنها را تحمل کنند، یک ذره آب جایی بماند چند روز که گذشت اگر در جریان نباشد می گندد.
در قانون اساسی وقتی می نوشتند پیش بینی کرده اند که اگر رئیس جمهور بیشتر از هشت سال حکومت کند دیکتاتوری می شود، عجیب است! اگر کسی که بیست درصد قدرت در دست او است بیش از هشت سال (دو دوره) ریاست بکند امکان دیکتاتوری او است، اما رهبری که بیش از هفتاد درصد قدرت قانونا در دست او است بیش از بیست سال قدرت را بدست داشته باشد دیکتاتوری نمی شود؟ این با عقل چه کسی جور در می آید؟
هفتم، منتظری و مسئله ولایت مطلقه فقیه
خدمت استاد رفته بودم عرض کردم که شما چگونه در قانون اساسی ولایت فقیه رانوشتید؟ فرمود ما تحت تأثیر شخصیت مرحوم آیت الله خمینی بودیم، او مظهر همه فضائل بود. گفتم آیا احتمال نمی دادید که دیکتاتوری پیش بیاید؟ گفت والله نه، او آنقدر دوستش داشتیم که هرگزچنین احتمالی نمی دادیم. عرض می کردم که ظاهرا ً باید قانون رابه گونه ای نوشت که امکان استبداد وامکان خطا وامکان ظلم در آن نباشد، فارغ از اشخاص. خدمت ایشان عرض شد در زمان حیات خود آنچه که به خطا پیش آمده خودتان به نحوی که صلاح می دانید تدارک کنید. ایشان چیزی نمی گفت و با بزرگواری سر به زیر می انداخت. اما اطمینان دارم که سالها فکر کرد، بخصوص زمانی که در حصر خانگی بود.
پنج سال وچند ماه در خانه اش زندانی بود و از خانه بیرون نیامده بود، زمانی در خانه را باز کردند که پزشکان از او قطع امید کرده بودند ومی گفتند که می میرد وروی دست شما می ماند. حکومت آن روز منت گذاشت و او را آزاد کرد که زمانی که از دنیا می رود در حصر نباشد تا نگویند که منتظری در زندان کشته شد. اما تا هوای آزادی به پیرمرد خورد او هفت سال دیگر هم از خدا عمر گرفت تا فرصت جبران خطائی که در تدوین قانون اساسی کرده بود را پیدا کند و آنگونه پاک وزیبا برود که یک ملت در سوگ او بگرید و او را اینگونه باشکوه مشایعت کند.
تجربه منتظری تجربه ملت ایران است. او خطای ورود ولایت فقیه در قانون اساسی را جبران کرد و گفت من از مردم عذر می خواهم. خطا تنها از جانب او نبود، ما همه اشتباه کرده بودیم، همه ما در این خطا سهیم وشریک بودیم، اما منتظری گناه را به گردن گرفت و گفت آن چیزی که ما می خواستیم این نبود، ما می خواستیم اسلام، عدالت وآزادی پیاده شود، در عمل اشتباه کردیم، ولایت فقیه قرارش این بودکه نظارت کند. استاد به تدریج دیدگاهش از "ولایت فقیه" به "نظارت فقیه" ارتقاء پیدا کرد، مرادش از نظارت، نظارت قانونی بود ونه دخالت در همه امور، ایشان در این زمینه رساله ای مفصل نوشت وتفاوت نظارت ودخالت را تبیین کرد. شاگرد در این نظارت البته با استادش همداستان نبود.
ولی بازهم به نظرش رسید که این نیز پاسخ نمی گوید، پذیرفت که حکومت امری عقلایی است ومی باید به شیوه عقلایی جامعه را اداره کرد وصرفا ً اگر جامعه دیندار است می باید ضوابط وموازین دینی در آن جامعه رعایت شود. او به ما نشان داد که در تحولات فکریش صادق بوده است ، مردم هم صادقانه پذیرفتند.
دیدگاه فقهی سیاسی آیت الله منتظری با دیدگاه فقهی سیاسی استادش مرحوم آیت الله خمینی در چند محور تفاوت داشت:
محور اول در نصب فقیه به ولایت بر مردم از جانب خدا یا رسول یا امام، مرحوم آیت الله خمینی فقیه را منصوب خداوند می دانست، آیت الله منتظری قائل بود که فقیه را باید مردم انتخاب کنند. نتیجه انتخاب این می شود که فقیه نمی تواند ولایت شرعی برمردم داشته باشد، بلکه او باید وکالت (نوعی عقد با مردم) از جانب مردم را داشته باشد. وکیل مردم با ولی بر مردم خیلی تفاوت دارد، اگر چه که از واژه ولایت فقیه استفاده می کرد، اما در کتاب "دراسات فی ولایة الفقیه" به صراحت توضیح می دهد که منظور ایشان وکالت فقیه از جانب مردم است، یک عقد لازم است بین مردم وحاکم.
محور دوم در اطلاق یا تقیید ولایت یا وکالت فقیه است. مرحوم آیت الله خمینی به ولایت مطلقه فقیه قائل بود، فراتر از احکام اولیه و ثانویه شرعی و ظاهرا فراتر از قانون اساسی بشرساز. آیت الله منتظری منکر ولایت مطلقه بود و ولایت/ وکالت را مقیده می دانست، مقید به شرط ضمن عقدی بنام قانون اساسی که در این قانون اساسی همه جزئیات لازم ذکر شده است و اگر هریک از طرفین از این شرط تخطی کردند، از حقوق ساقط می شود. مثلا اگر حاکم از وظائف خود تخطی کرد، دیگر حاکم نیست و عزل می شود.
منتظری در این مورد پیرو مرحوم آخوند خراسانی محسوب می شود، به نظر خراسانی ولایت مطلقه تنها از آن ذات ربوبی است، حتی پیامبر و ائمه هم ولایتشان مقید است، چه برسد به فقیه، واضح است که فقیه ولایت مطلقه ندارد. لذا او به بازنگری قانون اساسی رأی منفی داد.
البته ایشان قائل بود که فقیه اعلم می باید ناظر قانونی برجامعه باشد واگر خطایی دید تذکر بدهد. شاگرد در در مقاله ای در زمان حیات استاد این دیدگاه ایشان را هم نقد کرد. در آخرین نظری که در باره حکومت از دید گاه اسلام که یک هفته قبل از وفات ایشان مکتوب ومنتشر شد، در ضمن سوال وجوابی، ایشان از واژه ولایت فقیه هم دیگر استفاده نکردند واصولاً به لزوم زعامت فقیه اشاره نکردند، بجای آن به استقلال قوا، عقلائی بودن شیوه اداره جامعه، اینکه حاکم می باید با نظر کار شناسان جامعه را اداره کند اشاره کرد. آیا در نظر نهائی ایشان ولایت فقیه حذف شده بود؟ به ضرس قاطع نمی توان گفت، اما یقینا دیدگاه ایشان نسبت به سابق تعدیل شده است.
منتظری چهره شاخص در حمایت از حقوق بشر در ایران بود. او اولین فقیه شیعه بود که رساله ای مستقل در باره حقوق انسان نوشت وحقوق انسان از آن حیث که انسان است بجای حقوق مکلفان و مومنان را مورد بحث قرارداد. اواولین فقیهی بود که با صراحت فتوا داد که هستند کسانی که ما عقیده آنها را باطل می دانیم یعنی بهایی ها، اما باطل بودن عقیده باعث نمی شود که ما آنها را از حقوق شهروندی محروم کنیم، آنها هم حق آموزش دارند، آنها هم حق حیات دارند، آنها هم مثل بقیه مردم می توانند از کلیه حقوق شهروندی برخوردار باشند. او به حقوق بشر عمیقا باور داشت.
ایشان اگرچه با افکار مدرن از قبیل دموکراسی آشنائی تفصیلی نداشت، اما "رضایت عامه" ای که در نهج البلاغه (عهد نامه مالک اشتر، نامه 53) آمده است را آنگونه تفسیر می کرد که چندان فرقی با دموکراسی - که ما از جان لاک وجفرسون ومونتسکیو شنیده ایم – ندارد. او جان مایه دموکراسی را درک کرده بود. فهمیده بود که بدون رضایت مردم حکومت کردن ناروا است. لذا هم به دموکراسی اعتقاد داشت وهم به حقوق بشر، البته از زاویه سنتی به همه این امور نگاه می کرد.
اما سنت او به دل نشستنی است، مثل دینداری پدر بزرگهای ما است که در آن اخلاص وصفایی نهفته است که به یک دنیا می ارزد. مردم هم عاشق صداقت هستند، و از دروغ متنفرند. منتظری مثل بلور بود، صاف وساده، پاک وبی ریا، وقتی سخنی می گفت از دلش برخاسته بود، لذا بر دل ما می نشست.
هشتم، منتظری و روشنفکران: انتقاد توأم با احترام
به یاد دارم که ده ماه قبل دی ماه 1387 اطلاعیه ای داد، در آن سه گروه را مورد خطاب قرار داده بود. حکومت، حوزه های علمیه و روشنفکران و نواندیشان. برای اولین باربود که واژه نواندیش را بکار می برد. کاملا ً مشخص بود که دلش از برخی مطالبی که در اینترنت (یا احیانا در برخی جرائد) خوانده بود بدرد آمده بود. دوستان، مرجع تقلید ما اینترنت می دید، ایمیل هم داشت، به ایمیلهایش هم خود جواب می داد، وقت می گذاشت، می گفت کسی که این ایمیل را فرستاده سوالی دارد، اگر من بتوانم اورا قانع کنم به یک دنیا می ارزد.
وقتی کسانی به ایشان می گفتند حضرت آیت الله العظمی حیف شما نیست که به ایمیل هر کس و ناکسی جواب می دهید؟ او می گفت اینها به من احترام کرده اند که برای من ایمیل زده اند، سلام کرده اند، سلام آنها شرعاً جواب دارد، سوال کرده اند، حال سوال را چه روی کاغذ بنویسند و چه ایمیل کنند، من به آنها پاسخ می دهم، همه شما شاهد باشید که هرکس به او نامه نوشت و ایمیل زد به فاصله یکی دوهفته جواب گرفت. فقیه بصیر ما روزنامه می خواند، به رادیوهم گوش می کرد، رادیوهای مختلف هم گوش می کرد، او از دنیای خود مطلع بود.
او می دانست که اقتصاد را باید به اقتصاددان بسپارد، لذا نگفت که اقتصاد مال چهار پایان است، او می دانست که سیاست را باید به سیاستمداران و کار شناسان این دانش بسپارد، او می دانست که امور حقوقی را به حقوقدانان باید واگذارد. او برای فقها هم جایی داشت ومی گفت شما می باید در حوزه شناخت اجتهادی دانشهای اسلامی کار کنید، باید تفقه کنید. به فقه عمیقا احترام می گذاشت، فقه برای او علم شریفی بود. نسبت به کسانی که مدعی هستند که اسلام را می شود منهای فقهاهت با اخلاق تعریف کرد، انتقاد داشت، معتقد بود که ما هم به اخلاق احتیاج داریم وهم به فقه احتیاج داریم وهم به اعتقادات، هیچکدام جای دیگری را نمی گیرد.
در این بیانیه مهم به حاکمان متذکر می شود که اگر همواره شما با قساوت با مردم برخورد کنید، شبهات علیه اسلام رشد می کند ودیگر هیچ چیز را از شما نخواهند پذیرفت و در نتیجه اگر شما هدفتان اسلام بوده است، مردم از اسلام خواهند گریخت. با مردم رو راست باشید، مردم را آزاد بگذارید، محیطی آزاد درست کنید، با آزادی باعث می شودکه هم ایمان مردم تقویت شود وهم اگر انتقادی در کار شما است به شما تذکر بدهند و با نصیحت متقابل مردم و حکومت جامعه بهتر پیش می رود.
به حوزه های علمیه تذکر داد که فرزند زمان خودتان باشید، حدیث امام صادق (ع) را یاد آنها می آورد: "العالم بزمانه لاتهجم علیه اللوابس". کسی که عالم به زمان خود باشد شبهات به او هجوم نخواهند آورد. به گونه ای نباشید که گوئی در چند قرن قبل زندگی می کنید، کتابهای خود را به گونه ای ننویسید که انگار فقط به درد پدر بزرگهای ما می خورد. بچه های ما الآن به گونه دیگری زندگی می کنند. اگر کسی انتقادی کرد از او دعوت کنید که بیاید شبهات یا آراء متفاوتش را در حوزه های علمیه برای شما بیان کند، با او به شیوه جدال احسن پاسخ گویید، کوشش کنید پاسخ منطقی به منتقدین بدهید. کسی را تکفیر نکنید. منتظری با تکفیر و تفسیق به شدت مخالف بود. به دانشمندان رشته های مختلف احترام بگذارید.
برای همین همواره می گفت: اگر شبهه ای پیش آمده علی الاغلب به خاطر حکومت استبداد دینی در ایران است، اگر اینگونه استبداد نمی ورزیدید نگاه روشنفکران ونواندیشان با مسائل دینی بسیار مهربان تر از این بودند که الآن هستند. دیگر کسی به سراغ معنویت نمی رفت و نمی پنداشت معنویت می تواند کارکرد بهتری از اسلام داشته باشد. دیگر کسی در وحی بودن قرآن تردید نمی کرد ونمی گفت که مصحف تفسیر شخص محمد بن عبدالله از وحی الهی است یا برخاسته از شخصیت او در مواجهه با تجربه ربوبی است. چرا؟ چون در قرآن اشکالاتی یافته اند که با این نظریه سنتی که قرآن وحی الهی است، باعث می شود که در ساحت ربوبی خطا راه یافته باشد. منتظری می گفت این شبهات قبلاً هم بوده است و سخن تازه ای نیست. بعلاوه این شبهات پاسخ دارد. به ایشان باید پاسخ علمی داد نه اینکه با فشار و تکبر طردشان کرد.
وبعد از اینکه با حکومت وحوزه های علمیه اتمام حجت کرد آنگاه به سراغ روشنفکران ونواندیشان رفته به آنها هم پدرانه نصیحت کرد که می دانم با شما نامهربانی کره اند، می دانم که اصحاب قدرت شما را رنجانده اند، اما شما ازاسلام نرنجید، وبا اسلام مهربان باشید، مسلمات دین را جدی تر بگیرید و در باره آنها بیشتر مطالعه کنید وهر شبهه ای به ذهنتان رسید آن را در رسانه ها مطرح نکنید وکوشش کنید مسئولانه تر با این مسائل برخورد کنید. وظیفه روشنفکر مسلمان تولید و تقویت شبهه نیست؛ کوشش برای حل و پاسخ به شبهات است.
خودش با همه مشغله ای که داشت قلم به دست گرفت و درباره برخی شبهات جدید درباره وحی رساله نوشت "سفیر حق وصفیر وحی"، در توضیح و تبیین وحی از زبان خودش تا نشان بدهد مدعیاتی از قبیل وحی تجربه نبوی است، در قرآن خطا یافت می شود، الفاظ قرآن ساخته رسول خدا است و معانی آن از درون او جوشیده است، وحی قرائت نبوی از جهان است، با موازین عرفان، حکمت و قرآن به چه میزان سازگار است. به نظر وی حکیمان وعارفان مسلمان در فرآیند وحی، پیامبررا علت قابلی وحی، یعنی گیرنده وحی دانسته اند نه فرستنده و مولّد وحی. از منظر او مدعیات یاد شده با ظواهر قرآن کریم و سنت نبوی سازگار نیست.
براین اساس آیت الله العظمی منتظری به دقت مرزبان بصیر آفاق تفکر اسلامی بود. اهل بحث و نقد و گفتگوی محترمانه علمی بود، چه با روشنفکران و دگراندیشان چه با حاکمان و ارباب قدرت. آنچه راکه حق می دانست در ابعاد فلسفی، کلامی، فقهی، اجتماعی و سیاسی می گفت ومی نوشت.
سخن پایانی
بحثم را با بیان برخی شدائدی که بر خانواده آن مرحوم وارد کردند به پایان می برم. احمد آقای منتظری نقل می کرد وقتی از مراسم تدفین پدرم فارغ شدیم و به سمت مسجد اعظم آمدیم که قرار بود مجلس ترحیم در آنجا برگزار شود، معمولا ً صاحب عزا را تسلیت می دهند، احترام می کنند و از حسنات او یاد می کنند، کوشش می کنند که مصیبت را بر صاحبان عزا آسان کنند. اما سینه چاکان ولایت صاحب عزا را به مجلس عزا راه ندادند!
مأموران لباس شخصی مشهور به سربازان گمنام امام زمان (بخوانید ماموران بدنام) مسجد را پر کرده بودند وبا مشتهای گره کرده وقیافه های خشمگین علیه آن تازه از دنیا رفته شعارمی دادند. آنجا بدترین جایی بود که می شد از رهبر خود دفاع کنند ودفاع کردند. می گویند دفاع بد خودش از هر حمله ای بدتراست. دل فرزندان آیت الله را خون کردند، در شبی که او از دنیا رفته بود به بیتش به دفترش حمله کردند وسنگ پرتاب کردند، شیشه ها را شکستند تا همه بدانند که جمهوری اسلامی حتی از منتظری از دنیا رفته هم می ترسد، آنچنان که از زنده او می ترسید.
لا یوم کیومک یا اباعبدالله، می دانیم که برای تو هم نگذاشتند که مجلس ترحیم برگزار کنند، امروز برای آنها که به راه و روش تو هم تأسّی کرده اند نمی گذارند مجلس ترحیم بگیرند ، برگزاری مجلس ترحیم و قرائت قرآن مرجع تقلید هم زیر زمینی شده است، حتی در خانه آن مرحوم هم داشتند قرآن می خواندند، آمدند نوه های او را هم برده اند، چرا ؟ چون در مجلس ترحیم پدر بزرگش عزاداری می کرده اند، عجب عادل وبزرگوارهستند! شنیده ایم در عزای امام حسن (ع) هم همینگونه به تابوت او حمله کردند، بالاخره تاریخ باید تکرار شود، هم حسین پیرودارد هم یزید. فردا خواهیم دید که حسینی های ایران از رهروان یزید چگونه تنفر و انزجارخود را به همه جهانیان ابراز خواهند کرد.
السلام علیک یا اباعبدالله. ازهمه شما که به این مجلس عزای حسینی و شب هفت مرحوم آیت الله منتظری تشریف آوردید تشکر می کنم. خداوند به همه ما توفیق ادامه راه آن بزرگ مرد ایران، اسلام و تشیع راعنایت بفرماید، متبرک باد نام او، پررهرو باد راه او. و السلام
*ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر