-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ شهریور ۲۵, جمعه

Posts from Khodnevis for 09/16/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



دومین روز رزمایش نیروی هوائی ایران
 


کنگرهء ملی و آلترناتيو باسمه‌ای هم به بازار آمد!


تا قبل از شکل گرفتن جنبش سبز، و حتی تا دو ماه پيش، سخن گفتن از ضرورت ايجاد يک «کنگرهء ملی» و ساختن «آلترناتيو»ی در برابر حکومت اسلامی، آن هم در «خارج کشور»، حکم کفر گوئی را داشت و کمتر کسی به اينگونه پيشنهادات عنايت می کرد و اغلب دست اندرکاران سياست آنها را از مقولهء «داستان های تخيلی» می دانستند. اگرچه تحولات يک سالهء نخست جنبش سبز موجب روشن شدن واقعيت فقدان يک رهبری منسجم و «ساختارشکن» و رها از ترس و سرکوب شد، اما همچنان آن راه حل ها که گفتم مورد ترديد بود و هرگونه اقدامی در خارج کشور بعنوان «تضعيف رهبری داخل کشور» و «اقدام برای جلب حمايت کشورهای غربی» و «فرو هشتن استقلال و منافع ملی» تلقی می شد. برخی اين پيشنهادات را «هخائی» می دانستند و عده ای ديگر در آن ها رد پای گرته برداری از داستان «چلبی» و «کرزای» را می جستند. فتوا پشت فتوا بود که می آمد: «ای انحلال طلب خيال پرداز! حتی اگر می خواهی حکومت اسلامی را از سر راه برداری نبايد دست از همکاری با اصلاح طلبان (از خاتمی گرفته تا موسوی و کروبی) برداری و، پس، نبايد شعار "انحلال" سر دهی و در جرگهء "انحلال طلبان" درآئی. شعار "انحلال طلبی" فقط آدم ها را می پراکند. مردم کار و زندگی دارند، به ايران رفت و آمد دارند، شما سکولار هستی؟ باش! مگر خود اعتقاد به يک حکومت سکولار به معنی خواستاری نبودن حکومت اسلامی نيست؟ پس چرا بايد بيخود و بی جهت شعار انحلال سر داد؟ مگر نمی بينيد که خود مهندس موسوی و کروبی هم ته دل شان سکولار هستند اما مصلحت نمی دانند که اين حرف مطرح شود. تاکتيک آنها حرکت تدريجی در راستای تضعيف حکومت است. تا اينکه حکومت آنقدر به پيسی بيافتد تا خودش، بوسيلهء وزارت کشورش ترتيب يک "انتخابات خوب و درست و حسابی" را بدهد و خودش خودش را سرنگون کند». آری، از اين نوع سخنان بسيار بود.

در اين ميان اما يک آدم شجاع هم در جمع اصلاح طلبان پيدا شد که، در برابر کرنش ها و سازش های امثال محمد خاتمی برای بازگشت حقيرانه به حاکميت، صدا بلند کرد که «اگر اصلاح‌طلبی اين است، من مفتخرم اعلام کنم که اصلاح طلب نيستم». و اينجا بود که گمان ها بر آن شد که می شود در برابر واقعيت جاری به جائی رسيد که هويت اصلاح طلبی خود را نيز انکار کرد.

اما آيا اين انکار (مطرح شده از جانب آقای مجتبی واحدی، مشاور آقای کروبی) می توانست لزوماً آدم را به اردوگاه مقابل بکشاند و «انحلال طلب» کند؟

بزودی معلوم شد که پاسخ «هم آری و هم نه» است. يعنی می توان خواستار انحلال «اين حکومت اسلامی» شد اما بجايش يک «حکومت اسلامی ديگر» را خواست که برخلاف اين يکی قرار است اهل رحم و مروت باشد و بتواند چهرهء «اسلام رحمانی» را هم به نمايش بگذارد. مگر «شيخ شجاع» (حجة الاسلام کروبی) نگفته بود که اين حکومت «نه جمهوری است و نه اسلامی؟» پس، لابد، يک «جمهوری اسلامی واقعی» هم وجود دارد که می توان در راه ايجادش در کشور مذهب زده مان کوشيد.

بدين سان معلوم شد که می توان، به مدد يک شعبدهء محيرالعقول، «انحلال طلب» هم شد بی آنکه اسلامی ماندن حکومت را به خطر افکند. اما در اين راستا تنها يک جراحی کوچک برای انحلال طلب شدن اصلاح طلبان ضروری بود: بايد هر طور شده غدهء «سکولاريسم» را از بدن «انحلال طلبی» خارج می کردند تا بشود هم انحلال طلب شد و هم سکولار نشد.

اين تز اسمی نداشت اما اگر در چند و چون آن دقت کنيم می بينيم که اين پديده چيزی جز اختراع «انحلال طلبی اسلامی!» نيست که می تواند در برابر «انحلال طلبی سکولار» قد علم کند و از يکسو اسلاميت رژيم را محفوظ بدارد و از سوی ديگر سدی در راه پيشرفت سکولارها (که خواهان انحلال کل رژيم مذهبی ـ ايدئولوژيک، در همهء صورت های ممکن آن، هستند) شود.

و آقای مجتبی واحدی اين تز جديد را اينگونه فرمول‌بندی کرده است که: «من هیچ وقت نگفتم که من طرفدار حکومت سکولار هستم. اما حکومت با معنای فعلی اش را نفی کردم».

بدين ترتيب اکنون زمينه برای ايجاد يک اردوگاه جديد (در ميان دو اردوگاه واقعاً موجود ِ «اصلاح طلبی» و «انحلال طلبی») بوجود آمده که شايد بتوان آن را نوعی «اصلاح طلبی انحلال طلب!» دانست؛ يعنی اردوگاهی که می گويد حکومت را منحل می کنيم اما نمی گذاريم اسلاميت اش از دست برود. به همين دليل، مثلاً، آقای واحدی که، از يکسو، می گويد «من اصلاح طلب واقعی هستم و اميدوارم که تا آخر عمرم هم اصلاح طلب بمانم»، از سوی ديگر، می خواهد فقط «اين حکومت» را (که بقول مريدش، آقای کروبی، نه جمهوری است و نه اسلامی) منحل کند؛ و اين يعنی همان حرف مشهور سعيد حجاريان که فرمود: «اصلاح طلبی مرد؛ زنده باد اصلاح طلبی!»

چه تمهيد طرفه ای ست اين! فرمولی ست که حربهء «انحلال طلبی» را از انحصار «سکولار ـ دموکرات ها»، که سال ها است خواستار انحلال حکومت اسلامی و استقرار حکومتی سکولار هستند، بيرون می آورد و راه را برای «باسمه کاری» های بعدی باز می کند: اصلاح طلبان که تا کنون دموکراسی را به دموکراسی دينی، حقوق بشر را به حقوق  بشر اسلامی، و جامعهء مدنی را به مدينة النی مبدل ساخته اند اکنون می توانند انحلال طلبی را هم مبدل به نوعی اصلاح طلبی عميق(!) کنند و از آن شيوه ای با نام محتمل «انحلال طلبی اسلامی» بيرون بکشند! يعنی، اختراع «انحلال طلبی اسلامی» متصرفهء جديد اسلاميست ها است و زمينه سازی زيرکانه ای ست تا اصلاح طلبان اسلامی واقعی (!) بتوانند همچنان مدعی شايستگی برای حکومت کردن باقی بمانند.

اما در اين ميان می توان ديد که کار اينگونه اصلاح طلبان متحول شده پذيرش عملی اين سخن سکولار ـ دموکرات ها نيز هست که فضای سياسی داخل کشور متصلب و بن بست زده است و اگر بشود کاری کرد اين کار بايد در «خارج کشور» انجام شود. بدين سبب است که می بينيم سازمان های سياسی اصلاح طلب و چهره های سرشناس آنها، با تنگ شدن فضای سياسی، عازم خارج از کشور شده و در اينجا اردوگاه خويش را ايجاد می کنند. مهاجرانی و کديور از يک سو، اردشير امير ارجمند از سوی ديگر، و مجتبی واحدی در مسيری متفاوت از آنها. و در اين ميان بقيهء اصلاح طلبان هم سر دم نشسته اند تا ببينند که کدام يک از خيمه و خرگاه ها شانس بيشتری برای پيروزی دارد تا به آن بپيوندند.

(و حيرت آور اينکه با پذيرش خارج کشور بعنوان «زمين بازی سياسی» از جانب اصلاح طلبان، و در حالي که خارج آمدگان اصلاح طلب بشدت به دنبال مدل «چلبی ـ کرزای» رفته اند و در واشنگتن و لندن و پاريس بساط لابيگری خود را براه انداخته اند، همچنان اين سکولار ـ دموکرات های انحلال طلب اند که کلاً بر نيروها و شخصيت های ملی و مستقل تکيه کرده و آنان را به اقداماتی عملی دعوت می کنند).

اما آنچه گفته شده حکم آخرين قدم اصلاح طلبان جديد را ندارد و لازم بوده است که در اين «زمين بازی جديد» و همراه با ادعای تازهء انحلال طلبی، برنامه و نقشه ای هم برای آينده داشته باشند. براستی ببينيم که آنها برای آيندهء خود کدام برنامه را در نظر گرفته اند. بنظر من، آنها در اين مورد هم تصميم گرفته اند که جا پای سکولار ـ دموکرات های انحلال طلب بگذارند و با اقتباس راهکارهای پيشنهاد شده از جانب آنها، چنين احتجاج کنند که: «مگر نه اينکه انحلال طلبان معتقدند که بايد "در خارج کشور يک بديل (يا آلترناتيو ِ) انحلال طلب سکولار بوجود آورد؟" اگر اين حرف را بپذيريم می توانيم نتيجه بگيريم که اصلاح طلبان "راستين!" هم بايد ـ در مقابل آنها - خواستار يک "آلترناتيو انحلال طلب" شوند که فقط صفت "سکولار" را بدنبال نکشد تا بتوان به مدد آن، همزمان با منحل ساختن "اين حکومت"، يک حکومت اسلامی جديد و متفاوت را بوجود آورد».

توجه کنيم که در اين زمينه سابقه ای هم وجود دارد. در واقع، اولين و منسجم ترين آلترناتيو برای حکومت اسلامی را سازمان مجاهدين خلق ايران با برپا کردن «شورای مقاومت ملی» که نام بديل حکومتی اش را «جمهوری اسلامی دموکراتيک» گذاشته بوجود آورده اند؛ آلترناتيوی که در دههء انقلاب زدهء ۶۰ می توانست خريدار بسيار داشته باشد اما انتقال عمليات آن به عراقی که در حال جنگ با ايران بود کارائی اش را از آن گرفت. باری، اصلاح طلبان از خود می پرسند که: «اگر مجاهدين می توانند "آلترناتيو اسلامی" داشته باشند چرا ما از اين موهبت محروم بمانيم؟» می بينيم که آقای واحدی در اين مورد هم سخت مصمم است: مگر نه اينکه سکولار ـ دموکرات های انحلال طلب (توجه کنيد که غير انحلال طلب اش را هم داريم!) برای ساختن آلترناتيو سکولار خود خواستار برگزاری يک «کنگرهء ملی» هستند تا از طريق آن به آلترناتيو برسند؟ اصلاح طلبان هم می توانند اجرای همين نقشه را در برنامهء کار خود بگذارند.

بدين سان است که آقای مجتبی واحدی يکباره از واشنگتن طيران الارض کرده و در پاريس ظاهر شده و سلسله سخنرانی های خود در شهرهای اروپائی را آغاز می‌کنند و در مقدمهء حرکت خود نيز اظهار می‌دارند که: ما «داریم به جهتی می‌رویم که دیگر شرایط فقط شرایط انتقاد و مخالفت نیست. ما باید برای آیندۀ ایران برنامه ریزی بکنیم. باید حتماً چیزی شبیه به یک کنگرۀ ملی درست شود!».

(همينجا بايد به «منتقدان سرسخت تز ايجاد آلترناتيو از طريق کنگرهء ملی در خارج کشور» مژده داد که اکنون، به فتوای آقای واحدی، برگزاری اين کنگره و ايجاد آن آلترناتيو «حلال» اعلام شده و آنها که نگران اقدام سکولار ـ دموکرات ها در اين راستا بودند اکنون می توانند نفس راحتی کشيده و با شتاب خود را برای شرکت در کنگرهء ملی اصلاح طلبان آماده کنند).

اما طبعاً لازم است که ماهيت اين «باسمه کاری» و «نسخه برداری» را پنهان داشت. در اين راستا، آقای واحدی اطلاع خود از مباحث مطرح شده از جانب سکولارها را منکر شده و، «ارشميدس وار» و «يافتم، يافتم» گويان می فرمايند که: «البته این یک ایدۀ بسیار خام است در ذهن من. اینکه چگونه باید تشکیل شود و چه کسانی باید در آن حضور داشته باشند موضوعی است که باید به بحث و بررسی گذاشته شود!»

می بينيد که اکنون آقای واحدی از موضع بالائی سخن می گويند و ما بايد دست روی دست گذاشته و منتظر آن باشيم که اين «ايدهء خام» در ذهن ايشان هرچه زودتر پخته شود و کسانی که بايد در کنگرهء ملی مورد نظر ايشان حضور داشته باشند معين گردند!

و درست از همين موضع بالادست هم هست که ايشان، همراه با اشاره به عدم شايستگی پادشاهی خواهان از يکسو و «تروريست» خواندن مجاهدين خلق از سوی ديگر، در را بروی آن يکی بسته و با دادن يک درجه تخفيف به اين يکی می فرمايند که: «من به شخصه با هر گروهی که دنبال حکومت فردی نباشد و با هر گروهی که حتی سوابق تروریستی دارد اما حاضر باشد به اشتباهات گذشته‌اش اعتراف کند و به آینده با یک دید دموکرات نگاه کند و همۀ چیزهایی را که برای مردم ایران محترم است رعایت کند مذاکره می‌کنم!»

    معنای اين سخنان آن است که ايشان پادشاهی خواهان را به جرم «خواستاری حکومت فردی» از کنگرهء خود حذف کرده و مجاهدين را، با همهء «تروريست بودن!» اما به شرط توبه، به آن کنگرهء منيع راه می دهند ـ لابد بدان سبب که صفت حکومت مجاهدين نيز اسلامی است و می توان اميد داشت که کبوتر با کبوتر پرواز کند و اتحاد «بازها» را به خودشان وانهد.

اما، از ديدگاه من، در برابر اين همه «نوآوری» و بداهه سازی باسمه ای، تنها بايد گفت که «آرزو بر جوانان عيب نيست» چرا که نمی توان توقع داشت که همهء آرزوها به واقعيت هم بنشينند و متحقق هم بشوند. بهر حال در هر راهی ممکن است موانعی هم وجود داشته باشد و راست اش اينکه من در سر راه کنگره و آلترناتيو «اصلاح طلبان واقعی!» نيز، چند مانع «کوچک!» می بينم که با بمطرح کردن آنها مقالهء اين هفته را به پايان می رسانم:

الف ـ ادعای ظاهری اصلاح طلبان (از آقای واحدی گرفته تا آقای کديور) همه آن است که «اکثريت ملت ايران مسلمانند و از حکومت اسلامی دل نمی کنند». اين البته همان ملاحظه ای است که مجاهدين را هم، با وجود اعلام اعتقادشان به حکومت سکولار، واداشته تا نام حکومت شان را همچنان «جمهوری اسلامی» نگاه دارند، يا آقای بنی صدر را مجبور کرده که، با وجود سخن گفتن مشبع از حکومت لائيک (که حتی نسبت به مذهب سختگيرتر از حکومت سکولار است)، نشريه شان را همچنان «انقلاب اسلامی» بخوانند. اما ـ صرفنظر از معتقد بودن بسياری از ايرانيان به اسلام ـ آيا آنها بخاطر همين ايمان شان هم که شده دوست دارند که حکومت کشورشان در آينده نيز اسلامی بماند؟ اسلام بالاخره اصولی دارد که نمی توان کلاً آنها را با خواسته های سکولار تاخت زد. آيا می دانيم که ايرانيان چقدر از اسلام را می خواهند و چقدر اش را پس می زنند؟ آيا همين جنبش سبز ميزان نفرت طبقهء متوسط و تحصيل کرده و جوانان شهری را از يک حکومت مذهبی ـ ايدئولوژيک نشان نداده است؟ آيا شکست تجربهء «شورای راه سبز اميد» نبايد دال بر آن گرفته شود که ديگر يخ يک مرجع سياسی اسلامی، آن هم در هيبت کنگره و آلترناتيوی خارج کشوری، که بخواهد پس از این نیز مبارزه را از طريق الله اکبر گفتن و يا حسين، ميرحسين سر دادن تکرار کند، نخواهد گرفت؟

ب ـ با توجه به ترکيب جمعيتی ايران و ظلمی که از جانب حکومت شيعهء کنونی بر مرزنشينان سنی مذهب ما رفته است، آيا امکان اين وجود دارد که يک حکومت شيعهء ديگر (بگيريم از نوع رحمانی اش) جانشين رژيم جنايتکار کنونی شود؟ آيا مليت های ايران در آستانهء فروپاشی حکومت کنونی در دعوت يک آلترناتيو شيعه جاذبه ای خواهند يافت که برای شکل گرفتن و قدرت يافتن اش در کنگرهء آن شرکت کنند؟ آيا اصلاً يک حکومت می تواند «اسلامی» باشد اما به هيچ يک از مذاهب اسلامی تعلق نيابد؟ اسلام اکنون امری مجرد و مفهومی است و در عمل به شعبه ها و مذاهب و فرق مختلف تقسيم شده وهيچ يک از آنها نمی تواند تمام اسلام را نمايندگی کند.

پ ـ  آيا اقليت های مذهبی سرکوب شده در ايران که در خارج از کشور دارای امکانات وسيع سياسی و اقتصادی هستند اين امکانات را در خدمت کنگره و آلترناتيوی خواهند گذاشت که بر بنياد مذهب يک فرقهء متصلب شيعه بوجود می آيد و ناگزير خواهد بود که در فردای ايران مقتضيات رفتاری و کرداری اين فرقه را با زور و سرکوب بر کل جامعه تحميل کند؟ و يا اينکه، با ايجاد اين کنگره و آلترناتيو اسلامی کليهء آن امکانات بر ضد آن بکار خواهد افتاد؟

ت ـ آيا آن دسته از سازمان های سياسی جمهوری خواه که تاکنون همکاری با اصلاح طلبان را جزئی از استراتژی کلان و بلند مدت خود می دانسته اند تا اين حد سقوط خواهند کرد که تمام اصول سکولار ـ دموکراتيک خود را فرو نهاده و به عضويت چنين کنگره ای درآيند؟ آيا در آن صورت آنان تجربهء سال ۵۷ و اتحاد چپ ها با اسلامی ها را فراموش می کنند و به نيروئی امکان رشد و پر و بال درآوردن می دهند که، حتی اگر نخواهد، بر تفکری استوار خواهد بود که بالقوه می تواند دستگاه های تفتیش عقاید و شکنجه و جوجه های اعدام دگر اندیشان و دگر مذهبان را دوباره برپا سازد؟

باری، من، با توجه به اينگونه ملاحظات، گمان می کنم که «اصلاح طلبان جديد» (اصطلاحی که می تواند نام شرکت کنندگان در اين جريان باشد) نمی توانند چندان اميدی به حمايت احزاب و شخصيت های سکولار ـ دموکرات انحلال طلب استقلال طلب ايرانی داشته باشند و، در نتيجه، محاسبات خود را تنها بر امکان تکيه دادن به دخالت مستقيم نيروهای «خارجی ِ» دول غرب ـ که چلبی و کرزای را بقدرت رساندند ـ استوار ساخته اند. آنها در واقع می خواهند کار اين قدرت ها را آسان کرده و از شتابی که به نظر می رسد دولت های غربی در سر هم کردن شوراهای انتقالی و ساختن آلترناتيوهای مطلوب خود برای حکومت های مصر و ليبی بکار بردند جلوگيری نموده و از هم اکنون برای آن «روز مبادا» تشکلی قابل اعتناء را فراهم کنند. و حال، در اين ميانه، بايد ديد که منتقدان دلسوختهء طرح آلترناتيوسازی از کجای اين معادله سر در می آورند.

راستی اينکه اگر از ديدگاه وقت شناسی به اين جريان بنگريم خواهيم ديد که، مسلماً، سخنان آقای لئون پانتا، وزير دفاع آمريکا، و آقای تونی بلر، نخست وزير سابق انگليس، مینی بر اينکه در ايران انقلابی جدی در راه است، به جريان کنگره داری و آلترناتيو سازی ِ اسلامی ِ اصلاح طلبان جديد شتابی نامنتظر بخشيده و روندی را آغاز کرده است که در روزهای آينده شاهد مانورها و نتايج حاصل از آن خواهيم بود.

-------------

مطالب بلاگستان و کلیه مطالب رسیده از اعضا، معرف دیدگاه شخصی نویسندگان است نه سایت خودنویس.


 


شلاق یادگاری از دوران طلایی امام راحل!

 

جوانترها ممکن است به خاطر علاقه‌ای که به موسوی و همراهانش و رنگ سبزشان  دارند چشم‌شان را بر وحشی‌گری‌ها و بی‌رحمی‌های زمان خمینی ببندند و بگویند موسوی اینگونه می‌گوید تا به جنگ خامنه‌ای برود ولی ما خوب یادمان هست و هرگز هم از یادمان نمی‌رود که این مجازات وحشیانه یعنی شلاق زدن درزمان خمینی همان دوران طلایی امام راحل که موسوی نخست وزیرش و کروبی رییس بنیاد شهیدش و سایر اصلاح‌طلبان خط امامی بر مسند امور دیگر بودند باب شد.

 

جدا از آن اعدام‌ها و محاکمات چند دقیقه‌ای که درآغاز دوران طلایی امام راحل توسط خلخالی انجام می‌گرفت و با کشتار وحشیانه تابستان ۶۷ به فرمان حضرت امام (که سایت کلمه وی را مظهر مهربانی ورافت می‌داند) ادامه یافت شلاق هم به مجازات‌های اسلامی اضافه شد و کسانی را که درحین مشروب خوردن یا به قول خودشان شرب خمر دستگیر می‌کردند یا جرم‌های دیگر داشتند درملا عام شلاق می‌زدند. آنها که فکر می‌کنند شلاق زدن سمیه توحید لو درزندان اوین (نمادین یا غیر نمادین فرقی نمی‌کند، شلاق شلاق است)مجازات جدیدی است سخت دراشتباهند که این یادگاری است از دوران طلایی امام راحل. همان که موسوی شیفته آن است و هنوز خواهان بازگشت به آن می باشد.

 

باید از هرفرصتی استفاده کنیم و واقعیات دوران طلایی امام راحل را به جوانترهای سبز زده که هنوز درفضای مجازی قربان صدقه موسوی وکروبی می‌روند یادآوری کنیم که هزار بار خدا را شکر کنند که موسوی رییس جمهورنشد وگرنه احتمالا دوران طلایی امام راحل با همه آن شلاق‌ها و اعدام‌ها و سرکوب‌هایش بازمی‌گشت. دورانی که شلاق زدن نیزقسمتی از آن بود.

-------------

مطالب بلاگستان و کلیه مطالب رسیده از اعضا، معرف دیدگاه شخصی نویسندگان است نه سایت خودنویس.

 


 


نامه شیرین عبادی به گزارشگر ویژه حقوق بشر در امور ایران

 

خانم شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل، در این نامه به تشکیل پرونده کیفری برای تمام افرادی که با کانون مدافعان حقوق بشر همکاری داشته‌اند از جمله نرگس محمدی، مهناز پراکند و آقایان  عبدالرضا تاجیک، هادی اسماعیل‌زاده و  پور استاد و همچنین از صدور حکم محکومیت برای تعدادی دیگر از جمله خانم نسرین ستوده و آقایان محمد علی دادخواه و محمد سیف زاده و بهاره هدایت و شیوا نظر آهاری و بسیاری دیگر ابراز تاسف کرده است.

 

خانم عبادی در نامه خود به گزارشگر ویژه شورای حقوق بشر سازمان ملل در امور ایران ضمن اشاره به اینکه دادگاه های انقلاب در ایران «صراحتا فعالیت های حقوق بشری را در ردیف جرائم سنگین تلقیکرده و مدافعان حقوق بشر را مورد مجازات قرار داده‌اند» خاطرنشان کرده است که مدافعان حقوق بشر در ایران چه آنها که برای کانون فعالیت می‌کنند و چه آنها که با سایر نهادها همکاری دارند «امنیت جانی و شغلی» ندارند. خانم عبادی در ادامه از احمد شهید تقاضا کرده است که «از هر طریق ممکن نسبت به نقض حقوق بشر در ایران اعتراض کرده و توجه دولت جمهوری اسلامی ایران را به رعایت و تضمین حقوق شهروندان خود جلب نموده و از کلیه امکانات بین المللی خود برای اصلاح وضعیت موجود استفاده نمائید.»

خانم عبادی به وضعیت آقای عبدالفتاح سلطانی پرداخته و نوشته که هرچند این «اولین باری نیست که آقای سلطانی بازداشت شده‌اند» اشاره کرده و نوشته است اما دستگیری اخیر ایشان (روز شنبه نوزدهم شهریور)  «برخلاف قوانین ایران» بوده چرا که «بر اساس متن احضاریه، جلب و معرفی آقای سلطانی به شعبه سوم بازپرسی بر عهده مأمورین امنیتی گذاشته شده است.»

 

در بخش دیگری از این نامه خانم شیرین عبادی به وضعیت محمد سیف‌زاده یکی دیگر از موسسین کانون مدافعان حقوق بشر که «به علت نوشتن یک نامه به آقای خاتمی در خصوص وضعیت دادگستری ایران مجددا به اتهام نشر اکاذیب تحت محاکمه قرار گرفته» پرداخته و نوشته است که «آقای محمد سیف زاده به اتهام تشکیل این کانون و تبلیغ علیه نظام از طریق مصاحبه با رسانه‌ها، به ۲ سال حبس قطعی محکوم شده و هم اکنون جهت اجرای حکم در زندان به سر می‌برند.»

 

 

اولین گزارش احمد شهید قرار است درنشست مجمع عمومی سازمان ملل در قرائت شود.

 

 

 

 

 

 


 


تا کجا شک؟ تا کجا اطمینان؟


من، که با خواندن خبر بسیار ناراحت شده بودم و از طرفی هم نمی‌دانستم دلیل شلاق خوردن ایشان چه بوده است، برای دوستی که دعوت به نوشتن در این باره کرده بود پیغامی فرستادم که جریان چیست و موضوع از چه قرار است تا من بر اساس اطلاعات موجود مطلبی بنویسم. دوست ارجمندمان اشاره کردند که خودِ خانم توحیدلو لابد به وقت‌اش توضیح خواهند داد و فعلا باید به همین مقدار خبر بسنده کرد (نقل به مضمون). من هم بر مبنای اطلاعاتی که در وب‌لاگ خانم توحیدلو و دوست وب‌نگار ارجمندمان درج شده بود مطلبی نوشتم و منتشر کردم تا امروز که خبر آمد سمیه خانم در جایی اظهار داشته که شلاق واقعی نخورده و شلاق نمادین خورده است. البته قابل فهم است که در کشور ما هر خبری بعد از چند ساعت و چند روز، که تلفن‌های ناشناس و مراجعانِ شناس کارِ خود را کردند و اثر خود را گذاشتند، تغییر ماهیت و شکل می‌دهد و از شدت و حدّت آن کاسته می‌شود تا جلوی دردسرهای آتی گرفته شود.

اما با تاثیر سوء این‌گونه شک‌ها، و در نقطه‌ی مقابل آن، اطمینان‌ها چه باید کرد؟ آیا باید سکوت کرد و تا جا افتادن کامل خبر و تائید رسانه‌های بزرگ چیزی نگفت و ننوشت؟ قاعدتاً چنین باید باشد و خودِ من کم‌تر به اخبار تائید نشده تکیه می‌کنم ولی گاه مطلب باید در جا نوشته شود والّا با گذشت زمان، فضای موجود از میان رفته و مطلب، غیر قابل نوشتن می‌شود.

حال سوال این است که در عرصه‌ی وب‌نویسی، تا کجا باید شک کرد، و تا کجا باید اطمینان کرد؟ هر چه میزان شک بیش‌تر باشد، اعتبار نویسنده بیشتر خواهد شد، چرا که احتمال افتادن در چاله‌ی خطاها کم می‌شود. اما این شک، بسیاری از مطالب را بیات و غیرقابل استفاده می‌کند و از وب‌نویس، موجودی محتاط و محافظه‌کار می سازد. در سطح وب، بسته به میزانِ بُردِ رسانه و تعدادِ خواننده، می‌توان میان دو وجه شک و اطمینان مانور داد و مقدار آن را کم و زیاد کرد. به هر حال وب‌نویسی، به غیر از نویسندگی برای رسانه‌های بزرگ است و درصد خطا می‌تواند در آن بالاتر باشد. اگر بخواهیم درصد خطا را موقع وب‌نویسی پایین نگه داریم، سر زندگی و طراوت را از آن گرفته‌ایم و تبدیل به ماشینی خشک و تابع قوانین نموده‌ایم که با ماهیت وب‌نویسی سازگاری ندارد.

رسانه‌هایی مانند خودنویس باید ترکیبی از شک رسانه‌های بزرگ و اطمینان خرده‌رسانه‌های اینترنتی را به وجود آورند آن‌قدر که فضای سایت، پر شور و با نشاط بماند ضمن آن که دقت، تا حدِّ ممکن رعایت شود.


 


لطفا جلوی موبایل‌تان لخت نشوید! شاید عکس‌تان سر از هزاران سایت اینترنتی در آورد!

اسکارلت جواهانسن چندی پیش عکس‌های برهنه از خود گرفته و در گوشی موبایل‌اش ذخیره کرده بود. در روزهای اخیر تعدادی از این عکس‌ها در فضای مجازی منتشر شده و باعث شده این هنرپیشه برای پیگیری این ماجرا دست به دامن اف‌بی‌آی بشود.

اف‌بی‌آی نیز تایید کرده که در حال بررسی مساله است. گفته می‌شود گروهی از هکرها در ماه‌های اخیر درگیر فعالیت علیه شخصیت‌های معروف هالیوود هستند و ممکن است با ماجرای علنی شدن عکس‌های برهنه اسکارلت جوهانسن و حتی میلا کونیس در ارتباط باشند.

چندی قبل نیز عکس‌هایی که تعدادی از هنرپیشه‌ها و خواننده‌های معروف آمریکایی از خودشان گرفته بودند به همین طریق وارد عرصه عمومی شد.

کارشناسان معتقدند که شخصیت‌های معروف (سلبریتی‌ها) باید زود به زود، کلمات عبور ـ(پسورد)های خود را تغییر دهند.

 

اشتباهات، سهل‌انگاری

یکی از اشتباهاتی که منتهی به انتشار عکس‌های خصوصی آدم‌های معروف می‌شود، فرستادن آنها از طریق موبایل و یا  در اختیار گذاشتن در فضاهای آنلاین به کسانی است که اطمینانی به آنها نیست. انتونی وینر، نماینده سابق دموکرات کنگره از نیویورک به دنبال بحث‌های اخلاقی طرح شده بود از انتشار عکس‌های نیمه برهنه‌اش هم کرسی خود را از دست داد و هم تاثیر زیادی در عدم موفقیت دموکرات‌ها در کسب مجدد کرسی دائمی‌شان در همان حوزه داشت.

به دلیل نا امن بودن بسیاری از خطوط ارتباطی به واسطه فعالیت‌های هکرهایی که آدم‌های شناخته شده را هدف قرار می‌دهند، گرفتن عکس برهنه از خود با استفاده از گوشی موبایل و همچنین ذخیره کردن این عکس‌ها در جایی که می‌تواند مورد استفاده همگان باشد کاری نابخردانه است!

اما مهم‌تر از همه، پسوردتان را حتما زود به زود به روز کنید. حتما از ترکیب حروف بزرگ و اعداد بهره بگیرید و سعی نکنید یک پسورد را روی حساب‌های مختلفتان بگذارید!


 


مجازات جدید: شلاق نمادین

روز گذشته، داریوش محمدپور در وبلاگ خود «ملکوت» خبر مجازات سمیه توحیدلو، دانشجوی دکترای جامعه شناسی را فراگیر کرد.

امروز نیز گروهی از وبلاگ‌نویس‌ها در حال امضای بیانیه‌ای در جهت محکوم کردن این مجازات که از سوی بسیاری «شرم آور» خوانده شده، هستند.

بعد از آن، در بسیاری از شبکه‌های اجتماعی از جمله فیسبوک، منتقدان این مجازات، این حرکت دستگاه قضایی را به شدت محکوم کردند.

توحیدلو که دو روز بعد از انتخابات ریاست جمهوری دستگیر شده بود، ابتدا به یک سال زندان و تحمل ۵۰ ضربه شلاق محکوم شده بود، اما حک یک سال زندان او در دادگاه تجدید نظر رد شد. با این همه حکم ۵۰ ضربه شلاق در پرونده باقی ماند.

توحیدلو دیروز در وبلاگ خودش نوشت:

خوشحال باش. قصدت تحقیر بود. اعتراف می کنم احساس تحقیر شدگی تمام وجودم را سوزاند. آنقدر که گمان نبرم که تکرار شدنی باشد. بالاخره تتمه آن انشای بلند بالا تعزیرش برایت ماند. برای من چه ماند؟ همان آیات ِ همیشه. جلوی رویت تفال زدم و خواندمش. زیر فشار . همان که ساحران سحرشان را افکندند و تنها خدا به موسی می گوید تو چوبدستی خود را بیانداز و نترس!‌ شیرینی آیه را وقتی درگیر سحرت بودی و ریسمان های ساحری را در دست داشتی نمی توانستی بچشی. هرچند که نه موسایی در کار بود و نه چوبدستی ای ،‌ولی دلی بود که امروز را فراموش نمی کند. هیچوقت. امروز تحقیر شدم. حتی غرورم شکست. اما بزرگی و کوچکی دست خداست و اوست که هست. اگر نبود که دق می کردیم در این روزها!‌ مختوم شد. اما شد؟

توحید لو که در دو روز گذشته با پیام‌های همدردی بسیاری از فعالان آنلاین روبرو شده، در «گوگل ریدر خود نوشته است:
«برای دوستانم که نگرانم شدند تنها بنویسم که اجرای حکم نمادین بود و به شیوه و شمایلی که در خاطر داشته اند و دارند نبوده است و لذا نگرانی بابت هیچگونه درد و رد فیزیکی نداشته باشند. هرچند ناگفته¬های دیگری هست که باور دارم باید در زمانی گفته شود که اتفاقات بر احساسم و اخلاقم سایه نیافکنده باشد. اگر سعی دارم صبوری کنم بخاطر اخلاقیست که دوست ندارم هیچوقت زیر پا گذاشته شود. حتی ظلم و بی عدالتی هیچوقت به ما مجوز رفتار غیر اخلاقی را نمی دهد.  از طرفی من هم یکی از فرزندان کوچک ایران بزرگم. یکی مثل دیگران و نه بیشتر، شرمسار آنانی هستم که هزینه های بالاتر و بزرگتری را داده اند. سپاسگزارتان خواهم بود اگر کمتر به نام اینجانب بپردازید و مرا شرمنده محبت هایتان نفرمایید. آرزوی همه ما آینده ایست روشن و ایرانی سبز و آزاد و آباد.»

یک روزنامه‌نگار که نخواست نامش منتشر شود به خودنویس گفت که خانم توحیدلو مجبور بوده به زندان مراجعه کند و در انتظار اجرای حکم بماند. یک روزنامه‌نگار دیگر گفت که شلاق مورد نظر از نوعی که برای مجازات در ملا عام استفاده می‌شود نبوده است.

با این حال، در برخی از صفحات فیسبوک به نحوه انتشار خبر ایراد گرفته شده و حالا که خود توحیدلو این مجازات را «نمادین» خوانده، چرا خبر به نحوی غیر حرفه‌ای تنظیم و منتشر شده است. یکی از کاربران فیسبوک نوشته است: «شلاق خوردن سمیه توحیدلو هم که نمادین و دروغی بود، به نظر من ف.ق. و م. ع. و رسانه های شارلاتانشون مثل ر. و ج. و ... کاندید پخش خبر دروغ و شارلاتانیزم و سوار شدن بر موج احساسات مردم بشن»

در برخی از فضاها نیز بحث در باره تعلق خاطر سمیه توحیدلو به نظام جمهوری اسلامی که عامل مجازات او است، جریان دارد.


 


افشاگری غلامحسین الهام: با ۲۵۰ میلیون تومان مدیر شوید

غلامحسین الهام در گفتگو با رجانیوز موضوعی را مطرح کرده است که می‌تواند عمق فساد حاکم در جمهوری اسلامی را نشان دهد.

به گزارش رجانیوز، آقای الهام با اشاره به فساد حاکم بر برخی سازمان‌ها و دستگاه‌های دولتی از «خرید و فروش مدیریت» در جمهوری اسلامی سخن گفته است.

وی به رجانیوز گفته است: «چندی قبل کسی به یک نفر گفته بود شما ۲۵۰ میلیون بدهید تا مسئول فلان بخش شوید. این یعنی آن حوزه مدیریتی آن‌قدر فساد مالی و درآمدهای نامشروع دارد که یک نفر می‌گوید این‌قدر به من بدهید تا به آن سمت برسید.»

به نظر می‌رسد با فاش شدن ابعاد و زوایای اختلاس تاریخی در جمهوری اسلامی هر یک از مسئولین و نزدیکان قدرت درصدد منزه کردن و بری کردن خود از فساد حاکم بر جمهوری اسلامی هستند؛ فسادی که به گفته‌ی سعید لیلاز بسیار بالاتر از اختلاس سه هزار میلیاد تومانی بانک صادرات است.

لیلاز: فسادی به بزرگی پانزده میلیارد دلار در شبکه‌های بانکی کشور وجود دارد

سعید لیلاز از کارشناسان مطرح اقتصادی معتقد است مساله بسیار پیچیده‌تر از سه‌هزار میلیارد تومان اختلاس است.

وی که با وب‌سایت فرارو گفتگو کرده است با بیان گستردگی این فساد و اختلاس صورت گرفته نکات حیرت‌انگیزی درباره‌ی عمق فساد در جمهوری اسلامی و نیز اختلاس اخیر در بانک صادرات را گفته است.

آقای لیلاز ابتدا در خصوص مبلغ سه هزار میلیارد تومان اختلاس صورت گرفته می‌گوید: «با ۳۰۰۰ میلیارد تومان می‌توان شبکه حمل و نقل کشور را آباد کرد یعنی با این رقم می‌توان مجموع اتوبوس‌های شهری، بین شهری، مینی‌بوس و تاکسی‌های کل ایران را نوسازی و همه را با مدل‌های ۱۳۹۱ جایگزین کرد.»

لیلاز در خصوص میزان فساد اقتصادی در جمهوری اسلامی هم با بیان اینکه «برآورد من این است که فسادی به بزرگی پانزده میلیارد دلار در شبکه بانکی کشور وجود دارد» اضافه کرده است: «این فساد از بابت ما به التفاوت نرخ بهره رسمی و نرخ تورم رسمی می‌باشد و این وضعیت هرگز در تاریخ ایران سابقه نداشته است. ایران روزی دویست و چهل میلیون دلار نفت صادر می‌کند و متاسفانه در کشورهای نفتی فرق میلیون و میلیارد گم می‌شود.»

وی ادامه داده: «بیشتر از این هم، میزان ارزش فراورده‌های نفتی داخلی است و این یعنی روزی بیش از ۷۰۰ میلیون دلار ارزش فراورده‌های صنعت نفت و گاز و پتروشیمی.»

این کارشناس اقتصادی افزوده است: «این نشان دهنده این است که حجم فساد به ارقام وحشتناکی رسیده است. واکنشی به این پانزده میلیارد دلار نمی‌شود، در حالی‌که حجم درآمد نفتی در دوره آقای هاشمی سالانه پانزده میلیارد دلار نبود و دوره هاشمی را دوره‌ فساد اقتصادی معرفی می‌کنند.»

لیلاز با بیان اینکه شکاف بین نرخ بهره رسمی و نرخ تورم رسمی عمدی ایجاد شده است تصریح کرده است: «روزی که دولت نهم تشکیل شد، شبکه بانکی مورد هدف قرار گرفت و در آن موقع بسیار روشن بود که برای سیستم اقتصادی چه اتفاقات ناگواری خواهد افتاد.»

لیلاز اما در خصوص رسانه‌ای شدن این ماجرا به نکته‌ی جالبی اشاره می‌کند. وی می‌گوید این کار فریب مردم است: «نفس متوجه کردن افکار عمومی به صرفا یک مصداق از یک نوع فساد نوعی گمراه کردن افکار عمومی از روندهای کلان فساد در کشور از جمله نابرابری نرخ بهره رسمی و تورم و همچنین نابرابری قمیت رسمی و آزاد ارز است. ۳۰۰۰میلیارد تومان در مقایسه با رانت‌هایی که به طور سالانه حاصل این روندهاست چیزی نیست.»

این کارشناس اقتصادی در پاسخ به این که فسادهای گسترده مالی در چه کشورهایی اتفاق می‌افتد نیز گفته است: «این اتفاق تنها در کشورهایی می‌افتد که اقتصاد دولتی دارند. فساد تابعی از دولتی بودن اقتصاد است. در این کشورها تنها مثلا «ا.خ» را به عنوان عامل اصلی معرفی کرده و به ریشه اصلی پرداخته نمی‌شود. خب! در این صورت ده ها «ا.خ» دیگر می‌آیند و فساد بالاتری را به بار می‌آورد.»

این تحلیلگر مسائل اقتصادی با بیان اینکه درآمدهای دولت از بین برده شده، بزرگترین اثر فساد را در تورم می‌داند چون «منابع دولت را از بین می‌برد، دولت با کسری بودجه همراه شده و همچنین چون درآمد مشروعی نیست مالیاتی هم برایش پرداخته نمی شود، مجبور می‌شود یا استقراض کرده و یا از طریق فروش دلار مشکل خود را حل کند.»

لیلاز ادامه می‌دهد: «به قول امام محمد زکریای رازی همان طور که طبایع همدیگر را می‌جویند و پیدا می‌کنند، عوامل فساد امکان‌های فساد را می‌یابند. مساله خیلی پیچیده‌تر از این ۳۰۰۰ میلیارد تومان اختلاس کنونی است.»

سعید لیلاز در پایان هم با اشاره به ضعف‌های ساختاری اقتصاد ایران می‌گوید که در ساختار اقتصاد دولتی ایران که روزبروز هم بیشتر دولتی‌تر می‌شود، چنین اختلاس‌هایی نیز طبیعی به نظر می‌رسد.


 


کامرون و سارکوزی با حاکمان جدید لیبی دیدار کردند

سرکوزی و کامرون، نخستین رهبران اروپایی و اعضای دائمی شورای امنیت هستند که از لیبی دیدار کرده‌اند.

به گزارش اسوشیتد پرس، دیوید کامرون، نخست وزیر انگلستان در پیامی خواستار تسلیم قذافی شده است. او تاکید کرده که تا هر وقت که لازم باشد، نیورهای ناتو برای محافظت از مردم لیبی به حضور خود ادامه خواهند داد.

کامرون که همراه سارکوزی به لیبی رفته است، در کنفرانسی مطبوعاتی کنار رئیس جمهوری فرانسه گفت: «همه باید این ایده را که قذافی در این کشور نقشی دارد را فراموش کنند».

سارکوزی هم تاکید کرد که شورشی‌ها باید فکر انتقام‌گیری را کنار بگذارند و به دنبال آشتی ملی و وحدت ملی باشند، نه انتقام و مقابله به مثل.

رهبران فرانسه و انگلستان همچنین از زخمی‌های درگیری‌ها در یکی از بیمارستان‌های طرابلس دیدار کردند.

 

 


 


حمله زیباکلام به مجلس خبرگان:‌ قرار نیست بر عملکرد رهبر نظارت شود

یادداشت صادق زیباکلام که با عنوان «تشکیل اجلاسیه خبرگان چه لزومی دارد؟» در بخش وبلاگ خبرآنلاین منتشر شده با این جملات آغاز می‌شود: «هیچ‌کس انتظار معجزه‌ای از اجلاسیه دو روزه مجلس خبرگان نداشت. سهل است کسی حتی منتظر نبود که خبرگان به‌گونه‌ای خیلی جدی مباحث و مسائل مهم مملکت را مورد بحث و در دستور کارشان قرار دهند. ظرف دو دهه اخیر خبرگان نشان داده که ترجیح می‌دهد به مسائل و مشکلات واقعی مملکت کاری نداشته باشد. یا شأن خبرگان بالاتر از آن است که وارد مشکلات و مسائل واقعی و جدی مملکت شوند؛ یا اینکه خبرگان فکر می‌کنند که آن مسائل به آنان خیلی ارتباطی پیدا نمی‌کنند و دستگاه‌ها و نهادهای دیگر متولی و دور به مشکلات و مسائل حقیقی و واقعی مملکت هستند.»

مجلس خبرگان و تکرار مطالب سطحی

زیبا کلام ادامه می‌دهد: «البته این پرسش همواره مطرح بوده که اگر بنا نیست خبرگان مسائل حقیقی و واقعی کشور را مورد بررسی قرار دهند، و در عین حال هم قرار نیست که خبرگان نقش نظارتی بر عملکرد رهبری را ایفا نمایند، پس در آن صورت دیگر چه لزومی و چه اصراری و چه فایده‌ای بر تشکیل اجلاسیه خبرگان است؟ محکوم کردن امریکا و استکبار جهانی به همراه صهیونیسیم بین‌الملل و توطئه‌هایشان از یک سو و از سویی دیگر تأیید و تمجید برای سیاست‌های خودمان که علی‌الدوام از صدا و سیما، مطبوعات حکومتی، ائمه جماعات، سران سه قوه و سایر ارکان و نهادهای وابسته به نظام در حال پخش شدن است. آیا وظیفه، کارکرد، نقش، مسئولیت، جایگاه و شأن مجلس خبرگان تکرار همان شعارها و مطالب سطحی دیگران است؟ به هر حال حتماً خبرگان محترم صلاح را در این دیده‌اند که کاری به مسائل واقعی مملکت، مشکلات پیش‌روی مردم، بسیاری نابسامانی‌های دیگر از مانند سیاسی، اجتماعی و اقتصادی تا خانوادگی ، فرهنگی و اخلاقی نداشته باشند و صرفاً اشعاری همیشگی را بدهند و بروند. مابقی مسائل هم به همراه سیاست‌ها و وضعیت کلان کشور هم توسط مسئولین دستگاه های ذیربط حل و فصل خواهد شد.»

وی می‌افزاید:‌ «اما در آخرین اجلاسیه‌شان ، خبرگان بر سنت قبلی یک تبصره ای زدند که عبارت بود از ورود به یکی از مسائل جاری کشور: طرح تفکیک جنسیتی در دانشگاه‌ها؛ اگر کسی به مسائل ایران اشرافی نداشت و از دور یا هر ازگاهی مطلبی در مورد ایران می شنید یا می خواند،حتما تصور می کرد که آن مساله جاری و معمولی که خبرگان نسبت به آن ورود پیدا کرده حکما  یک مساله بسیار بسیار مهم و حیاتی برای ایران بوده . حتماً مساله ای فوری و فوتی، سرنوشت‌ساز و مسئله‌ای بوده که بر سرنوشت هفتاد میلیون ایرانی تأثیر می‌گذارد خلاصه برای کشور حکم حیات و ممات داشته و به‌واسطه این اهمیت حیاتی که داشته ، مجلس خبرگان که هیچ‌وقت وارد مسائل جزیی و بی‌اهمیت اجرایی نمی‌شود این‌بار آن روال را کنار گذاشته و بواسطه حیاتی بودن آن  مساله به آن توجه ویژه مبذول داشته است.»

زیباکلام می‌نویسد: «انسان باورش نمی‌شود که از میان این همه موضوع که هرکدام برای کشور و مردم اهمیتش از دیگری واجب‌تر و حیاتی‌تر ،خبرگان برای اشان مهم بوده که به مساله تفکیک جنسیتی بپردازند. حرف اساسی این یادداشت در حقیقت طرح یک سؤال از خبرگان عزیز ومکرم است:‌چه ضرورتی و کدام اولویت‌ها باعث می‌شود که آنان تصور کنند که از میان همه مشکلات و مسائل موجود کشور، این  یکی ارزش مطرح شدن داشت ؟ انسان در حیرت فرو می‌رود که در جامعه‌ای که فساد اقتصادی ، اجتماعی، تورم وگرانی ،بالا رفتن حجم ورشکستگی‌ها، بیکاری، حجم چک‌های برگشتی به دلیل شرایط بد اقتصادی، تعطیلی منظم‌بسیاری از واحد‌های تولیدی دارد بیداد می‌کند؛ در حالیکه مشکلات و معضلات اجتماعی مانند بالا رفتن اعتیاد، طلاق، خود‌کشی، مهاجرت تحصیلکرده ها، حجم باورنکردنی زندانی ها  به نسبت جمعیت کشور به بالا رفتن انواع جرائم و هزارمشکل و مسئله دیگر وجود دارد که خبرگان کلامی و اشاره‌ای به آنها نمی‌کنند و مساله تفکیک جنسیتی در دانشگاه‌ها را مطرح می‌کنند.»

تعداد زندانیان در جمهوری اسلامی ۲۵ برابر شده است

زیباکلام در پایان یادداشت خود می‌نویسد: «در همان ایامی که مجلس محترم خبرگان اجلاسیه‌‌ دستی پشت‌سر می‌گذارد. یکی آن مسئولان نظام آماری زندانیان کشور ادامه داد که مو به بدن انسان سیخ می‌کند. در سال ۱۳۵۸ تعداد کل زندانیان کشور ۱۰ هزار نفر شده. ایران با ۳۴ میلیون جمعیت ۱۰ هزاز نفر زندانی بیشتر نداشته. امروز جمعیت کشور دو برابر شده و انتظار آنست که جمعی زندانیان کشور هم دو برابر یا چیزی در این حد شده باشد. اما انسان باورش نمی‌شود که در حالی‌که جمعیت کشور دو برابر شده به تعداد زندانیان‌های ۲۵ برابر شده و ۲۵۰ هزار نفر رسیده. آنچه که از این اسفناک‌تر است آنست که نزدیک به ۱/۳ زندانیان آزاد هستند مجدداً به زندان بازگشته‌اند. انسان در شگفت می‌ماند چگونه ممکن است مسائل واقعی و مهم کشور مورد توجه و عنایت خبرگان قرار نگیرد، در عوض مسئله تفکیک جنسیتی که معلوم نیست اهمیت آن در کجاست برای خبرگان از اهمین بالایی برخوردار شود؟»


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته