Iranian President Mahmoud Ahmadinejad said on Monday that Iran and Sudan stand together as “defenders of Islam” in the face of pressure from Western governments.
“Iran and Sudan will stand together as defenders of the Islamic world and the independence of the region,” he said after meeting Sudan’s Omar al-Bashir during a brief visit to Khartoum. “Both countries are facing pressure from the colonialists, who want to impose things that affect our people negatively. They are trying to apply pressure on independent states, because they don’t want them to be strong,” he added.
Ahmadinejad headed a delegation of government officials, including the ministers of energy and higher education, and a number of economic advisers, who held talks with senior Sudanese officials. Sudan’s delegation included the deputy foreign minister, and the ministers of oil, labour, information and presidential affairs.
Speaking alongside Ahmadinejad after the meeting, Bashir underlined Sudan’s support for Iran’s nuclear programme.
“We will work together to build a relationship based on cooperation and respect and mutual benefits, and we are looking forward to closer cooperation with Iran,” he said. “We confirm that we support the right of Iran to develop nuclear technology for peaceful purposes.”
Iran is under mounting international pressure over its controversial nuclear programme, which the West fears masks a drive to acquire atomic weapons capability – a charge Tehran persistently denies.
Although there was no indication that any agreements were signed on Monday, the visit does appear to have strengthened economic and political ties between the two Islamic governments.
In a joint statement released shortly before Ahmadinejad’s departure, Iran said it was “ready to transfer its experience in the science and manufacturing sectors, especially technical and engineering services, to improve Sudan’s infrastructure.”
Khartoum is urgently seeking foreign support in the face of mounting economic woes, which include soaring inflation, crippling foreign debts and the loss of much of its oil revenues, after South Sudan’s formal secession in July.
Iran is a key ally, pledging $200 million to fund various projects in Sudan’s impoverished eastern region at a donor conference late last year. The two countries are heavily sanctioned by the United States, which kept them both on its list of alleged state sponsors of terrorism, in an annual report published by the State Department last month.
source: AFP
Iranian Intelligence Minister Heydar Moslehi says the recent arrest of documentary filmmakers is only the beginning of government action against “collaborators” in Iran who help the BBC.
Fars News Agency reports that Moslehi told reporters on the sidelines of a cabinet meeting: “The British intelligence under the guise of the BBC has begun a new phase of destructive and anti-Iranian activities. The Intelligence Ministry has stepped in to block these destructive activities by the British and to stop more people from becoming ensnared by their intelligence service.”
Last Sunday, Iranian authorities arrested five Iranian documentary makers accused of collaborating with the Persian BBC. Iran’s House of Cinema and Association of Documentary Makers have spoken out against the arrests and urged authorities to respect the detainees' rights.
Minister Moslehi said: “We are considering all reactions both beyond our borders and within. We do not care which group is the main instigator in this incident because we will take all reactions into consideration in our future moves.”
He added: “The BBC is actually not a media outlet but rather an organization that is only disguised as a media outlet, and its actual nature is Baha’i- Zionist, and its missions are related to political intelligence.”
The arrests took place after the BBC broadcast a documentary about Iran’s Supreme Leader Ayatollah Khamenei. The BBC has announced that it has no employees or collaborators in Iran.
source: Radio Zamaneh
جاش فتال و شین بائر، دو زندانی آمریکایی که به تازگی با وثیقه یک میلیون دلاری از زندان اوین تهران آزاد شدند روز یکشنبه در نیویورک بار دیگر ضمن تاکید بر بیگناهی خود گفتند که در واقع به دلیل آمریکایی بودن به «گروگان» گرفته شده بودند.
به گزارش رادیو فردا، این دو شهروند آمریکایی در یک نشست خبری در منهتن نیویورک گفتند که اتهامات علیه آنها شامل «مجموعهای از دروغهای مضحک» بود که سعی داشت آنها را جاسوسهای یک توطئه آمریکایی- اسرائیلی جلوه دهد.
آنها همچنین شرایط دو سال زندگی خود در زندانهای ایران را، دو سال زندگی «در دنیایی از دروغ و امیدهای واهی» توصیف کردند.
فتال و بائر می گویند به این خاطر که دولت ایران «شمار زیادی از افراد بی گناه را در زندان نگاه میدارد» نمیتوانند این دولت را ببخشند.
جاش فتال در این نشست خبری گفت: «بارها و بارها، به دفعات بسیار زیاد، صدای فریاد دیگر زندانیانی که مورد ضرب و شتم قرار میگرفتند را میشنیدیم و هیچ کاری برای کمک به آنها از دستمان بر نمیآمد.»
شین بائر نیز افزود: «چطور میتوانیم دولت ایران را ببخشیم در حالی که به حبس این همه افراد بی گناه و کسانی که به خاطر عقیدهشان زندانی هستند ادامه میدهد.»
شین بائر و جاش فتال همراه با سارا شورد، تابستان دو سال پیش در مرز عراق و ایران بازداشت شده بودند. خانم شورد پیشتر با وثیقه آزاد شده و به آمریکا بازگشته بود. این افراد در زندانهای ایران با اتهام های عبور غیرقانونی از مرز و جاسوسی روبهرو شدند.
بائر و فتال روز یکشنبه گفتند که نه به خاطر مسئله عبور احتمالی از خط بیعلامت مرزی بلکه «تنها به این خاطر که ملیت شان آمریکایی است» در ایران زندانی شدهبودند.
بائر گفت هنوز هم نمیداند که آیا از خط مرزی رد شدهبودند یا نه و افزود که «احتمالاً هیچوقت هم نخواهیم فهمید.»
بارها و بارها، به دفعاتی بسیار زیاد، صدای فریاد دیگر زندانیانی که مورد ضرب و شتم قرار میگرفتند را میشنیدیم و هیچ کاری برای کمک به آنها از دستمان برنمیآمد.
این دو جوان ۲۹ ساله آمریکایی افزودند که «ایران همیشه پرونده ما را با مناقشههای سیاسی که با آمریکا دارد مرتبط میکرد.»
شین بائر در ادامه گفت: «طنز روزگار هم این است که سارا، جاش و من خودمان از مخالفان سیاستهای آمریکا علیه ایران هستیم، سیاستهایی که باعث ادامه همیشگی این دشمنیها میشود.»
در همین حال بائر اظهار داشت: «این مردم ایراناند که بار این بیدادگری رژیم و پیامدهای نقض مکرر حقوق بشر توسط آن را بر دوش میکشند. اگر رژیم ایران به راستی خواهان تغییر سیمای خود در میان مردم جهان است و میخواهد فشارهای بینالمللی از دوشش برداشته شود بهتر است همه زندانیهای سیاسی و عقیدتی را بیدرنگ آزاد کند. این زندانیان نیز به اندازه ما سزاوار رهاییاند.»
جاش فتال در این نشست خبری اضافه کرد: «میخواهم این موضوع را روشن کنم در حالی که من و بائر از مقامهای ایرانی به این خاطر که سرانجام تصمیم درست را اتخاذ کردند تمجید میکنیم اما نباید به آنها به خاطر پایان بخشیدن به کاری که اصلاً حق انجام آن را نداشتند و توجیهی هم برای آغاز آن نداشتند ارج و اعتبار بیهوده داد.»
جاش فتال و شین بائر که ۷۸۱ روز در زندان بودند میگویند دادگاه آنها دادگاهی غیرعلنی و فرمایشی بود.
بائر که نامزد سارا است، گفت: «در طول دادگاه هیچ سندی علیه ما ارائه نشد. سارا، جاش و من گوشهای از خشونت و بی رحمی رژیم ایران را چشیدیم. ما را تقریبا در انزوای کامل و دور از دلبستگیهای ما نگاه داشته بودند و همه حقوق ما را زیر پا گذاشته بودند.»
جاش فتال نیز اظهار داشت که در طول ۷۸۱ روز زندان خود تنها ۱۵ دقیقه توانسته بودند با تلفن با خانواده خود تماس داشته باشند و یک دیدار کوتاه با مادران خود داشتهاند. فتال گفت نامههایی را که خانوادههای آنها فرستاده بودند به آنها نمیدادند و آنها ناگزیر شده بودند بارها به خاطر این موضوع دست به اعتصاب غذا بزنند.
بائر نیز گفت «وقتی از وضعیت زندان شکایت میکردیم وضعیت زندان نظامی گوانتانامو را به رخ ما میکشیدند.»
وی گفت: «به عقیده ما این گونه اعمال ناقض حقوق بشری از سوی دولت ما نمیتواند توجیه رفتار آنها علیه ما باشد. با این همه ما باور داریم که این گونه کارهای دولت آمریکا بهانهای به دست حکومتهای دیگر از جمله حکومت ایران میدهد که چنین واکنشی نشان دهند.»
آزادی بائر و فتال همزمان بود با سفر محمود احمدینژاد رئیس جمهور ایران، به نیویورک برای شرکت در نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد. محمود احمدینژاد آزادی آن دو را یک اقدام بشردوستانه از سوی جمهوری اسلامی ایران خواند.
دو کشور ایران و آمریکا از سال ۱۹۷۹ فاقد روابط سیاسیاند و این دو شهروند آمریکایی آزادی خود را مدیون کوششهای چندین کشور دیگر هستند.
بائر و فتال از کوششهای بان گیمون، دبیرکل سازمان ملل متحد، جلال طالبانی، رییس جمهور عراق، هوگو چاوز، رییس جمهور ونزوئلا، دولتهای ترکیه، برزیل، عمان و نیز سفیر سوئیس در تهران سپاسگزاری کردند.
آنها همچنین مراتب امتنان خود را از شان پن، بازیگر سینما، محمدعلی کلی، بوکسور پیشین، نوآم چامسکی، نظریهپرداز، یوسف اسلام، خواننده، سیندی شیهان، فعال ضد جنگ آمریکایی، اسقف دزموند توتو، برنده جایزه نوبل صلح، و میرد مک گوایر اعلام کردند.
همسایگان خانواده فتال در فیلادلفیا پلاکارد بزرگ آبیرنگی که در آن نوشته شده بود «به خانه خوش آمدی» آویزان کرده بودند و با پیامهای خوشآمدگویی به همراه گلدانهای گل منطقه را تزئین کرده بودند.
وزیر اطلاعات از پیگیری افرادی خبر داد که با شبکه بی بی سی همکاری میکنند. حیدر مصلحی ضمن اشاره به زیر نظر گرفتن واکنشها پس از بازداشت ۶ مستندساز، از افزایش فعالیت وزارت اطلاعات در این زمینه خبر داد.
یک هفته از اعلام رسمی بازداشت ۶ مستندساز در ایران میگذرد. وزیر اطلاعات اکنون بدون آنکه توضیح بیشتری در مورد پروندهی بازداشت این ۶ نفر ارائه کند، تهدید کرد که این بازداشتها آغاز کار است.
به گزارش دویچهوله، حیدر مصلحی روز یکشنبه (۳ مهر / ۲۵ سپتامبر) مدعی شد که شبکه بی بی سی «تشکیلات اطلاعاتی» انگلیس است. وی هدف از دستگیری شماری از مستندسازان را «پیشگیری از آلوده شدن افراد بیشتر در دام سرویس اطلاعاتی این کشور» عنوان کرد.
دستگیری ۶ مستندساز در ایران، همزمان با پخش مستندی از شبکه بی بی سی صورت گرفت که موضوع آن به قدرت رسیدن آیتالله علی خامنهای در نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران بود.
این مستند نگاهی داشت به زندگی سیاسی آیتالله خامنهای و همینطور شکلگیری مجموعه حکومتی نهاد رهبری و معرفی شماری از نزدیکان رهبر جمهوری اسلامی که در کنترل اوضاع کشور و خاموش کردن منتقدان «نقشی کلیدی» دارند.
شکلگیری و ساختار وزارت اطلاعات که زیر نظر رهبر جمهوری اسلامی اداره میشود نیز بخشی از این مستند بود. تهیه و پخش این فیلم مستند توسط شبکه بیبی سی دلیل افزایش یکبارهی فعالیت وزارت اطلاعات و آغاز دوره تازهای از تهدید و ارعاب در مورد همکاری با شبکه بی بی سی عنوان میشود.
۶ مستندساز با نامهای هادی آفریده، مجتبی میرطهماسب، کتایون شهابی ، ناصر صفاریان، محسن شهرنازدار و شهنام بازدار به اتهام همکاری با شبکه بی بی سی و آنطور که وزارت اطلاعات عنوان کرده است «جمعآوری سوژه تبلیغاتی برای متخصصان جنگ روانی دشمنان ایران و اسلام» بازداشت شدند.
این وزارتخانه البته هیچ توضیحی در مورد سوژههای مورد نظر خود یا شیوه «جمعآوری» آنها نداده است. در مورد نحوهی همکاری این ۶ مستندساز مستقل که در زمینههای متفادت از یکدیگر فعالیت میکنند با شبکه بی بی سی نیز هیچ اطلاعاتی منتشر نشده است.
معاون اول قوه قضاییه روز یکشنبه (۳ مهر) در مورد پرونده این ۶ نفر گفت: «پرونده این افراد با این نگاه که با رسانهای همکاری داشتهاند که قصدش ضربه زدن به نظام بوده است بررسی و رسیدگی میشود.» سید ابراهیم رئیسی در ادامه تأکید کرد: «این شبکه اطلاعات خود را از شبکههای اطلاعاتی و جاسوسی غرب میگیرند که بحق اطلاعات ناصواب و نادرستی است.»
شبکه بی بی سی رسما اعلام کرده است در ایران «همکار» ندارد. صادق صبا، رئیس تلویزیون، رادیو و سایت فارسی بی بی سی گفت: «فیلمهای برخی از این مستندسازانی که بازداشت شدهاند، یک سال و نیم پیش از بی بی سی پخش شده و خود این فیلم ها بیش از۷ یا ۸ سال پیش ساخته شدهاند. کنون چرا با اینها برخورد میکنند جای سئوال و تعجب دارد.»
خانه سینما به «امنیتی» کردن در جرم این هنرمندان معترض است و در بیانیهای خواستار آن شد: «تا هنگامی که موضوع اتهام توسط دادگاه صالحه بررسی و رای صادر نشده است از تکرار چنین اظهاراتی خودداری شود.» خانه سینما در بیانیه دومی که روز یکشنبه (۳ مهر منتشر شد، ضمن اشاره به بازتاب گسترده بیانیه نخست خود در رسانههای داخلی و خارجی، خواستار توجه به حساسیت و ابعاد این ماجرا شده است.
در بیانیه دوم خانه سینما آمده است: «ضمن محکوم کردن هرگونه سوء استفاده از مفاد این بیانیه از سوی شبکههای تلویزیونی و خبرگزاریهایی که سابقهی دشمنی آنها با جمهوری اسلامی ایران روشن است، بار دیگر بر اساس وظیفه صنفی خود بر رعایت حقوق بازداشتشدگان و مراعات کامل مفاد قانون آیین دادرسی تأکید کرده و انتظار دارد مادامی که مراحل تحقیقات و رسیدگی قضایی به اتهامات منتسبه جریان دارد، از التهابآفرینی پیرامون این موضوع خودداری شود.»
بلافاصله پس از انتشار این بیانیه خبرگزاری فارس نزدیک به سپاه پاسداران، ضمن تأکید بر «دشمنی» شبکه بی بی سی با جمهوری اسلامی از مطرح نشدن نام این شبکه در بیانیه دوم خانه سینما انتقاد کرده و حتی از تلاش این خبرگزاری برای پیدا کردن «نویسنده بیانیههای خانه سینما» خبر داده است.
حساسیت یکباره مقامات جمهوری اسلامی، به ویژه وزارت اطلاعات، نهاد زیر نظر رهبر جمهوری اسلامی، به برنامههای شبکه تلویزیونی بی بی سی و واکنشها در مورد بازداشت مستندسازان تا جایی پیش رفته است که وزیر اطلاعات، روز یکشنبه (۳مهر/۲۵ سپتامبر) رسما اعلام کرد: «ما کلیه واکنشها را زیر نظر داریم هم در خارج و هم داخل کشور.برای ما فرقی نمیکند کدام فرقه و گروه و جریان در این ماجرا تحریککننده باشد چون ما کلیه واکنشها را در اقدامات آتی مورد توجه قرار میدهیم.»
سازمان بازرسی کل کشور در گزارشی اعلام کرد که با وجود افزایش بهای نفت در سالهای اخیر، مانده حساب ذخیره ارزی ایران به زیر صفر رسیده است.
به گزارش زمانه و به نقل از گزارش سازمان بازرسی کل کشور آورده است: «عدم نظارت صحیح بر طرحها و همچنین عدم پیگیری لازم برای وصول مطالبات توسط دستگاههای مسئول از دلایل کاهش موجوی حساب ذخیره ارزی در سالهای ۱۳۸۷ و ۱۳۸۸ هستند.»
دراین گزارش، افزایش برداشت بودجهای از حساب ذخیره ارزی، ناچیز بودن سطح مبالغ بازگشتی و اعطای میزان زیاده از اندازه تسهیلات بانکی نیز، از جمله دلایل پائین آمدن موجودی حساب ذخیره ارزی کشور عنوان شده است.
در سالهای برنامه چهارم توسعه بیشترین واریزی به حساب ذخیره ارزی مربوط به سال ۱۳۸۷ به میزان ۴۰.۷ میلیارد دلار و کمترین واریزی مربوط به سال ۱۳۸۴ به میزان ۱۳.۱۹ میلیارد دلار بوده است.
محمود احمدینژاد، رئیس جمهور ایران، در سال ۱۳۸۸ با محرمانه خواندن رقم حساب ذخیره ارزی اعلام کرد که میزان موجودی حساب ارزی «در تاریخ کشور سابقه ندارد» و افزود که به اندازه «چند سال مصرف کشور» ارز در این حساب موجود است.
شمسالدین حسینی وزیر امور اقتصادی و دارایی ایران نیز آبانماه گذشته گفت: «ذخایر ارزی ایران ۱۰۰ میلیارد دلار و بدهی خارجی ۲۰ میلیارد دلار است.»
وی یک بار دیگر در دیماه سال گذشته هنگامی که در مجلس ایران در مورد ارائه تسهیلات به مترو صحبت شده بود گفت حساب ذخیره ارزی کشور خالی شده و وجهی در آن وجود ندارد تا به مترو پرداخت شود.
با این وجود رضا عبدالهی، رئیس کمیسیون تلفیق بودجه ۹۰ اردیبهشتماه گذشته خبر داده بود که «طبق آمار بانک مرکزی تا پایان سال ۸۹ یک دلار در حساب ذخیره ارزی باقی نمانده است.»
حساب ذخیره ارزی دولت ایران در سال ۱۳۷۹ توسط دولت محمد خاتمی و پس از پشت سر گذاردن شوک ناشی از کاهش شدید درآمدهای نفتی راهاندازی شد.
این حساب بهمنظور ایجاد ثبات در میزان درآمدهای حاصل از فروش نفت خام، تبدیل داراییهای حاصل از فروش نفت خام به دیگر انواع ذخایر و توسعه فعالیتهای تولیدی و سرمایهگذاری و تأمین بخشی از اعتبار موردنیاز طرحهای تولیدی و کارآفرینی بخش غیردولتی و فراهم کردن امکان تحقق فعالیتهای پیشبینی شده در برنامه ایجاد شد.
دو هفته قبل ویدئویی در اینترنت منتشر شد که در آن دو شکارچی بعد از کشتن یک خرس خاکستری داشتند با لذتی بیمارگونه از صحنه جان دادن خرس و تولههایش فیلم میگرفتند. این ویدئو به قدری تکان دهنده بود که تا چند روز ضجههای توله خرس و بدن دریدهاش و خونی که از شکم خرس مادر جاری شده بود در ذهنم تکرار میشد. همین طور فریادهای سنگدلانه “مرگ” یکی از شکارچیان در جواب نالههای توله خرس محتضر و “مرگ بر آمریکای” او بعد از این سلاخی. گویی خرسهای بینوا آمریکاییهایی بودند که به دست سربازان امام زمان معدوم شدهاند و حال باید بر سر جنازه آنها این طور شادمانی کرد.
این فاجعه یکی از دهها موردی است که روزانه در ایران رخ میدهد و تنها تفاوت آن رسانهای شدنش بود. فیلم شکار خرسها هم نه توسط دوربینهای دولتی یا محیطبانها که توسط خود شکارچیها ضبط شده بود و احتمالا به طور پنهانی فرد دلسوزی آن را از موبایلشان خارج و رسانهای کرده است. طبق اخباری که روی سایتها منتشر شده این دو نفر از شکارچیان سابقهدار و دارای تخلفات بسیار هستند و حیرت انگیز اینجاست که بعد از دستگیری آنها نماینده سمیرم در مجلس خواستار تخفیف در مجازات آنها شده است! دوستی تعریف میکرد که در ارتفاعات جاده سههزار و الموت، روستائیان به دلیل اینکه خرسها شبانه وارد مزرعهشان میشوند تا به درختهای میوهشان دستبرد بزنند آنها را با شلیک گلوله از پا در میآورند. به همین سادگی. گویی تنها راه مراقبت از درختهایی که ممکن است در سال چند کیلویی میوه بدهند کشتن خرسهاست. حال آنکه با این کار چه موجود گرانبهایی را که برای محیط اطرافش حیاتی است و میتواند زمینه ورود گردشگران بسیاری را از دیگر کشورها فراهم کند، از دست میدهیم. بدون در نظر گرفتن اینکه این ما انسانها هستیم که با تجاوز به حریم و زیستگاه جانوران زیستگاههای آنها را محدود کردهایم و امکان دسترسی به منابع غذاییشان را گرفتهایم.
به همین راحتی! خرسها را میکشیم چون اعتقاد داریم نامردند! گرگها را از پا در میآوریم چون درنده هستند! اگر مار ببینیم حتما با چوب یا سنگ لهش میکنیم چون شگون ندارد. به محض دیدن سگ یا گربه در خیابان سنگی حوالهاش میکنیم چون عادت کردهایم به آزار حیوانات. عادت کردهایم به تخریب و نابودی. انگار نه انگار که حیوانات هم موجود زندهاند. آنها هم درد را احساس میکنند و آنها هم حق زندگی دارند.
ایرانیها انگار نمیخواهند باور کنند که در آیندهای نه چندان دور فرزندانشان با سرزمینی روبهرو خواهند شد که از همه چیز تهی است. آن وقت آنها به بچههایشان چه خواهند گفت؟
در جست و جوی علل وضع ناگوار محیط زیست در ایران به موارد زیادی دست خواهیم یافت: عدم وضع قوانین در خور و نظارت سختگیرانه، محدودیت تعداد محیطبانها در مناطق حفاظت شده و دستمزد پائینشان، آموزش ندادن مردم محلی جهت آگاهی نسبت به سرمایههای با ارزش طبیعی پیرامون خود، عدم فرهنگ سازی در جامعه و مدیریت ناصحیح سازمان محیطزیست.
در تمام کشورهای پیشرفته به شکار (صرف نظر از اینکه به عنوان یک دوستدار طبیعت ذاتا با آن مخالفم) به عنوان پدیدهای نگریسته میشود که نیاز به مدیریت دارد. ایجاد مناطقی خاص برای شکارچیان با نظارت دقیق بر تعداد فشنگهایی که مصرف میکنند و دریافت مبالغ بالا از کسانی که تمایل به شکار دارند و صرف آن برای حفظ بیشتر محیطزیست از جمله راههایی است که میتوان این پدیده را کنترل کرد.
اما در ایران خانه از پایبست ویران است. دریاچه ارومیه به عنوان دومین دریاچه بزرگ آبشور جهان با سوءمدیریت و بیتوجهی محض امروزه به شورهزار تبدیل شده است. دریاچهای که تا چند سال پیش برای عبور از آن باید از لنج استفاده میکردیم حالا نمکزاری شده است که با هر باد دانههای نمک گونههای شما را خراش میدهد. این سرمایه عظیم که سالانه پذیرای هزاران فلامینگو و پرندههای گوناگون عرضهای جغرافیایی بالاتر بود حالا به گودالی بزرگ تبدیل شده که آذریها این چنین برایش مویه میکنند “گلین گداخ آغلیاخ… اورمو گلین دولدوراخ” (بیا بریم گریه کنیم دریاچه ارومیه رو پر کنیم) خاطرم هست که سال پیش وقتی دوستداران محیطزیست فریادشان به آسمان رفته بود که دریاچه دارد از دست میرود یکی از مسئولین گفته بود که (نقل به مضمون) “خشک شدن قسمتهایی از دریاچه چندان هم نگران کننده نیست چون اینطور کنترلش راحتتر میشود!” این که دیگر سلاخی توله خرسهای خاکستری در کوههای سمیرم نیست. این بیتوجهی مسئولین و ناشنیدن هشدارهای مکرر کارشناسانی است که ماهها دارند تکرار میکنند که با قطع آب رودخانههایی که به دریاچه میریزند و به مثابه شاهرگهای آن هستند نفسهای دریاچه به شماره میافتد. با خشک شدن دریاچه هزاران صحنه مشابه مرگ توله خرسهای سمیرم رخ میدهد. آرتمیایی که ارزشش از خاویار بالاتر است از بین میرود. فلامینگوهایی که با خوردن آنها به رنگ صورتی در میآیند از آنجا کوچ میکنند و علاوه بر نابودی کل اکوسیستم منطقه، آذریها باید در سالهای آتی به انتظار ذرات غباری بنشینند که مشابه آن را شهرهای جنوبی ایران بدلیل خشک شدن منابع آبی کشور عراق تجربه میکنند.
به نظر میرسد بیتوجهی و غفلت در رابطه با محیطزیست همانطور که اشاره شد یک معضل دو طرفه است. هم حکومت تمایل چندانی به حفظ آن نشان نمیدهد و در مواردی هم مثل قطع درختان و قاچاق چوب خود عامل نابودی است و هم آحاد مردم، چه مردم بومی و چه گردشگرانی که وارد طبیعت میشوند به طرز غیر مسئولانهای به تخریب محیط پیرامون خود می پردازند و در نهایت این سوالهای بزرگ و البته تکراری پیش میآید که چه بر سر ما آمده است؟ دیگر چه از جان این زمین و طبیعت از نفس افتاده میخواهیم؟ چطور اینقدر بیتفاوت شدهایم که هر روز باید خبر ناگواری از تخریب فلان اثر تاریخی یا نابودی فلان جاذبه طبیعی بشنویم؟ باور نکردنی است اما باید پذیرفت که با این روند تا چند سال آینده نه جنگلی برای ما باقی میماند نه حیات وحشی در آن. نه دریا و دریاچه زلالی وجود خواهد داشت نه چشمانداز بکری که با تلی از زباله آلوده نشده باشد. اوضاع آثار تاریخی و فرهنگی هم همینقدر وخیم است. پاسارگاد نم برداشته است. سی و سه پل ترک خورده است. پرسپولیس دیوارهایش پر از گلسنگ شده است. ایرانیها انگار نمیخواهند باور کنند که در آیندهای نه چندان دور فرزندانشان با سرزمینی روبهرو خواهند شد که از همه چیز تهی است. آن وقت آنها به بچههایشان چه خواهند گفت؟ در روزهای تعطیل وقتی سوار ماشینهایشان میشوند تا به پیکنیک بروند مقصدشان را چگونه انتخاب میکنند وقتی چشمانداز تودهای از ساختمانها و آپارتمانهای سر به فلک کشیدهای باشد که حتی لذت دیدن آسمان آبی را هم از انسان دریغ میکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر