اردوان روزبه/ رادیو کوچه
ardavan@koochehmail.com
روز چهارشنبه 21 سپتامبر کنفرانسی به نام «کنفرانس جهانی علیه تبعیض و ظلم» در حاشیه سازمان ملل متحد برگزار شد. در این کنفرانس که چهار نفر از فعالان حقوق بشری ایرانی نیز شرکت کرده بودند، پیرامون تبعیضهای موجود در کشورهای مختلف و مسایل حقوق بشری سخنانی مطرح شد.
یکی از حاضران در این کنفرانس «بنفشه پورزند» فعال مدنی و حقوق بشر بود که در طی سخنرانی خود نامهای را که نوشته سید حسین کاظمینی بروجردی است، را نیز خواند.
«سیدحسین کاظمینی بروجردی»، روحانی ایرانی و مخالف تئوری ولایت فقیه و دخالت دین در سیاست و طرفدار جدایی دین از دولت و بازگشت به اصل دین سنتی است. وی فرزند ارشد «سید محمد علی کاظمینی بروجردی» از روحانیون ۵۰ ساله تهران است.
در نیمه شب یکشنبه 16 مهر 1385 نیروهای امنیتی به منزل آقای بروجردی وارد شده و وی را بازداشت کردند. وی پس از آن دوران محکومیت خود را در زندان اوین به سر میبرد.
گفتوگوی من با «بنفشه پورزند» فعال مدنی و حقوق بشری است که نامهای از آقای کاظمینی بروجردی را در این کنفرانس خوانده است.
خانم پورزند 21 سپتامبر کنفرانسی با نام کنفرانس جهانی مبارزه با تبعیض و ظلم در سازمان ملل متحد برگزار شد و شما یکی از کسانی بودید که در این کنفرانس یک نامه را خواندید. خواهشمندم توصیح دهید این کنفرانس با چه هدفی تشکیل شده و چه نامهای را خواندید؟
نه در سازمان ملل بلکه در حاشیه سازمان ملل گروهی که دفتر اصلی آنها در ژنو در کنار سازمان اصلی سازمان ملل است و بسیار در مسایل حقوق بشر هم فعال بودند، اجلاسی را برقرار کردند. از آنجایی که کنفرانس «دوربان» که یکی از جنجالیترین و تاسفبارترین کنفرانسهایی بوده که خود سازمان ملل برگزار کرده و تبعیضهای عجیبی بین اعراب و اسراییل و ممالک دیگر که با ممالک تروریستپرور همکاری میکنند را ادامه داده است و این کنفرانس دوربان خودش مسئله بزرگی شده، برای همین ارگان دیدهبان سازمان ملل (UN Watch) این کنفرانس را به نام «ما یک رویا داریم» (تکه کلام دکتر مارتین لوترکینگ) را برگزار کردند و ادامه آن نام «اجلاس جهانی بر علیه تبعیض و ظلم» را قرار دادند.
یکی از جالبترین برنامهای بود که من در تمام سالهای مبارزه حقوق بشری خود افتخار شرکت در آن را داشتم. سه نفر از دیگر هموطنان عزیز دیگرمان هم آنجا بودند، با نامهای «احمد باطبی»، «مارینا همت» و «ایرج کمالآبادی» که خواهرش در زندان است.
من به خاطر فعالیتهای خودم، پدر و خانوادهام در آنجا بودم و از طرف طرفداران آقای کاظمینی بروجردی از من خواهش شده بود نامهای که ایشان شخصن به دست خود نوشته بودند را در آن جلسه بازخوانی کنم. نامه جالبی بود و خودم هم آن را ترجمه کردم. در آن روز کنفرانس که من سخنران پنجم بودم نامه را در جمعی که نزدیک چهارصد نفر اعضای پارلمان و سنای کانادا، حقوقدانان، نویسندگان و افراد مختلف مطبوعاتی بینالمللی که در آنجا حضور داشتند، خواندم. این نامه برد گستردهای را داشت و خوشبختانه مسئلهای را برای غیرایرانیها واضح کرد و این بود که نه تنها رژیم اهریمنی به ایرانی سکولار یا آزاده و زن، کارگر و نویسنده اجحاف میکند بلکه به اعضای اهل بیت هم اجحاف میشود و آدمهای آزادهای که برای وطن و ایرانی بودن احترام قائلند را نیز زندانی و شکنجه میکنند.
وقتی این نامه را از یک «آیتاله» شنیدند خیلی برایشان جالب بود و من هم در تمام این سالها از سال 2006 (1385) که جناب بروجردی را دستگیر کردند پیگیر کار ایشان بودم و در هر اجلاسی که توانستم در مورد مسئله ایشان صحبت کردم.
مضمون نامه آقای بروجردی روی چه محوری بود؟
نامه کوتاهی بود اما روی چند نکته مهم دست گذاشته بودند. در یک پاراگراف اشاره کردند که دو هزار روز است ایشان را به بندهای مختلف بردند و در جاهای دیگر نامه از اینکه نتوانستند از نمایندگی قانونی برخورد باشند و خانواده خود را ببینند، نوشته بودند. اینکه تمام مملکت در حال زجر کشیدن است و متقبل خودخواهیها و فساد این رژیم است، اینکه اینها از منابع طبیعی مملکت سواستفاده میکنند و پولی که متعلق به ملت ایران است را برای عملیات تروریستی و ادامه تحولات هستهای استفاده میکنند.
ایشان همه نکتههایی که هویت جمهوری اسلامی شده است را خیلی معقولانه توانستند در نامه یک صفحهای کوتاهی که آماده کرده بودند، توضیح دهند.
Click here to view the embedded video.
سایر گروههایی که در این کنفرانس شرکت داشتند از کدام از کشورها و با چه محوری بودند؟
خیلی جالب بود که از اوگاناد، یک خانم اولقور، خانم ژورنالیست فرانسوی که در مورد مسایل زنان در پاکستان صحبت میکرد، چند آقای سودانی، چینی و همینطور ویتنامی، یک خانم از راواندا، آقایی از سوریه، خانمی از زیمبابوه، همسر «دنیل پرل» (خبرنگاری که در 2003 در پاکستان سر بریده شد) و خانوادهاش که از نظر عاطفی پشتیبان این اجلاس بودند، از برمه، تبت، مصر، کوبا، ونزوئلا، کره شمالی در آنجا حضور داشتند و همه برای دو روز از صبح تا عصر نشستند به صحبتهای همدیگر گوش دادند، با هم اشک ریختند و واقعن جلسهای گسترده و یکی از پراحساسترین و باارزشترین جلسههایی بود که من در تمام عمرم در آن شرکت کرده بودم. دلسوزی که آنها برای ملت ایران داشتند، مطالبی که شنیده بودند و دستی که فعالان سیاسی این ممالک مختلف به سوی ما دراز کردند واقعن قلب من را پر از عشق کرد.
فایل پیدیاف فارسی نامه کاظمینی بروجردی را از اینجا دانلود کنید.
فایل پیدیاف انگلیسی نامه کاظمینی بروجردی را از اینجا دانلود کنید.
شراره سعیدی/ رادیو کوچه
گاهی تورق تاریخ برای ذهن فراموشکارمان لطفی است که به صداقت قضاوتمان میکنیم. تسخیر سفارت آمریکا و افراد درگیر در آن بنا بر اسناد تاریخی موجود و مستدل و شواهد غیرقابل انکار در تغییر مسیر تاریخی کشور ایران بسیار موثرتر از آنی بودند که دیده شد. نابودی دولت موقت، تحکیم پایههای حکومت روحانیون و درصدر آن آیتاله خمینی و در نهایت، مسیری که به وسیله آنان در ظاهر دچار زاویهای کوچک در ابتدا شد، موجب گشت تا دیکتاتوری منزوی کنونی بتواند فاصلهای کهکشانی از آرمانهای اولیه انقلابیون بیابد.
ما میدانیم دانشجویان پیرو خط امامی که سفارت آمریکا را تصرف کردند بعدها همان چپها یا اصلاحطلبان شدند. از محمد موسوی خوئینیها «رهبر معنوی دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در جریان اشغال سفارت آمریکا» تا حبیباله بیطرف وزیر نیرو در دولتهای اول و دوم محمد خاتمی.
شناخت افراد موثر در این اقدام و اهدافی که پس از این رویداد پیگیری شد، خواهد توانست به حل معماهای کنونی نظام کمک کرده و از سویی به دلایل ادعای ساختگی یا حداقل خانوادگی بودن دعواهای اصلاحطلبان و اصولگرایان و همچنین به باور چرایی دوران طلایی دانستن زمان حکمرانی آیتاله خمینی و اعتقاد عمیق اصلاحطلبان به او بیافزاید.
اعضای اصلی دانشجویان پیرو خط امامی که در جریان تسخیر سفارت حضور داشتند عبارتند از:
«ابراهیم اصغرزاده» فعال سیاسی اصلاحطلب که پس از انقلاب از رهبران دانشجویان مسلمان پیرو خط امام و دفتر تحکیموحدت و نیز یکی از طراحان حمله به سفارت آمریکا بود. او نماینده دوره سوم مجلس شورای اسلامی، عضو شورای اول شهر تهران، عضو شورای سردبیری روزنامه سلام و مدتی دبیرکل حزب همبستگی و مدیرمسوول روزنامه «همبستگی» بود.
«محسن میردامادی» دبیرکل جبهه مشارکت از مهمترین احزاب اصلاحطلبان ایران از رهبران دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در گروگانگیری سفارت آمریکا بود. او نماینده تهران در مجلس ششم و رییس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی این مجلس بود، میردامادی همچنین مدیرمسوول نوروز«ارگان جبهه مشارکت» و مهمترین روزنامه اصلاحطلب در زمان انتشار بود، او در جریانات مربوط به انتخابات 88 بازداشت شد.
سردار سرتیپ پاسدار «رضا سیفالهی»، سرتیپ سیفالهی از موسسین سپاه پاسداران اصفهان بود و طی حکمی از سوی روحاله خمینی جهاد سازندگی این استان را نیز تاسیس کرد. وی جز گروه دانشجویان مسلمان پیرو خط امام بود و مدتی مسوولیت اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ریاست ستاد مرکزی سپاه و همچنین فرماندهی سپاه دوم سیدالشهدا را برعهده داشت. سرتیپ سیفالهی در دوم مهرماه 1371 با حکم علی خامنهای به سمت فرماندهی نیروی انتظامی منصوب شد و در حال حاضر به عنوان معاون هماهنگ کننده مجمع تشخیص مصلحت نظام مشغول فعالیت است.
«سعید حجاریان کاشانی» از اعضای دفتر مرکزی حزب جبهه مشارکت ایران اسلامی و از چهرههای مطرح جنبش دوم خرداد و معروف به تئوریسین جریان اصلاحات است در سال 1356 او و چند تن از اعضای کمیته نازیآباد و اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، وارد ستاد مشترک ارتش شد. او از کاشفان کودتای نوژه بود. وی با حکم مهدی بازرگان، نخست وزیر وقت، نماینده دولت در نیروی دریایی و اطلاعات نخستوزیری مشغول کار شد. او در سال 68 معاون سیاسی محمد موسوی خوئینیها، رییس مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری شد.
«معصومه ابتکار»، ابتکار نخستین زن ایرانی است که پس از انقلاب 1357 وارد هیت دولت شده و 8 سال ریاست سازمان حفاظت محیط زیست ایران و معاونت ریاست جمهوری در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی بود. او از دانشجویانی بود که در بحران گروگانگیری در سفارت آمریکا مشارکت داشت و در سفارتخانه به «سیستر مری» معروف شد، او به دلیل تسلط به زبان انگلیسی به عنوان سخنگوی گروگانگیران معرفی شد.
«عباس عبدی» روزنامهنگار و فعال سیاسی اصلاحطلب است. وی از رهبران دانشجویان حملهکننده به سفارت آمریکا و عضو شورای سردبیری روزنامههای «سلام» و «صبح امروز» و عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت ایران اسلامی بوده است. روزنامه «لوموند» در سال 1378 پس از دیدار عباس عبدی و آخرین وابسته فرهنگی سفارت آمریکا در تهران که از گروگانهای دانشجویان پیرو خط امام بود نوشت: «آشتی گروگان و گروگانگیر، باید اصلاحات سیاسی ایران را باور کرد.»
پس از مخالفت بازرگان با گروگانگیری و استعفایاش، حامیان خمینی گام بزرگی به سوی تحکیم پایههای قدرت خویش و ایجاد حکومت اسلامی برداشتند. آنان بحران گروگانگیری را کش دادند تا میانهروها را تضعیف و قانون اساسی مد نظرشان را به تصویب برسانند. به زودی قانون اساسی اسلامی تصویب و بانگ اعتراض آیتاله شریعتمداری در مخالفت با آن به خاموشی گرایید. بحث و مجادله در مورد قانون اساسی، با این ادعا که چنین بحثهایی اکنون خائنانه است، رنگ باخت، در کشوری که در آن هنگام، «ضدیت با امپریالیسم» رمز پیروزی بود، حامیان خمینی به عنوان قهرمانان چنین امری شناخته میشدند. بحران گروگانگیری، برخی از رادیکالترین چهرههای بنیادگرایان را در مرکز عرصه سیاسی ایران قرار داد و صدای عناصر میانهرو را خاموش کرد. چند ماه پس از آغاز این بحران، ابوالحسن بنیصدر نخستین رییس جمهوری ایران شد و دوران ریاست جمهوری وی تحتالشعاع ماجرای گروگانگیری، تهاجم عراق به ایران و رقابت شدید او با حامیان خمینی و نهادهای تاسیس شده و رو به رشدحزب جمهوری اسلامی قرار گرفت. بنیصدر که خود را در مقابله با مخالفان ضعیف میدید، بر خلاف بازرگان که رویهای انفعالی در برخورد با بنیادگرایان پیشه کرد، با دست زدن به اقدامات متهورانه و تهاجمی، در صدد شکست دادن آنان برآمد. مکتبیهای حامی خمینی نیز با طولانی کردن بحران گروگانگیری، به گونهای موثر در جهت بدنام کردن و تضعیف رقبای ملیگرای خود و روحانیون میانهرو و مخالف با ولایتفقیه، بهره بردند. دانشجویان پیرو خمینی، سفارت آمریکا را «لانه جاسوسی» نامیدند و با تلاش فراوان تکه پارههای اسنادی را که پیش از افتادن به دست آنها پاره شده بود، در کنار هم قرار دادند. کارآمدترین استراژی آنها برای حرکت ایران به سوی حکومت اسلامی مورد نظرشان، انتشار گزینشی اسناد به دست آمده بود که پس از تدوین و تنظیم در قالب 65 جلد و با عنوان «اسناد لانه جاسوسی» آماده شد. همچنین با انتصاب خوئینیها به عنوان نماینده خمینی در صدا و سیما، دانشجویان از دسترسی گستردهای به رسانههای جمعی برخوردار شدند.
اسناد سفارت، توصیف دقیقی از تماسهای کارکنان آن با اقشار مختلف جامعه ایران و روشنفکران و سیاستمداران ارایه میداد، دانشجویان خط امام، با انتشار گزینشی آنها به بدنام کردن مخالفان ولایت فقیه پرداختند و صدها نفر از مردم را به جاسوسی برای آمریکا متهم نمودند. اکثر افراد مورد اتهام از ملیگرایان بودند که با مقامات آمریکایی دیدار کرده بودند. نخستین قربانی این برنامه هماهنگ «عباس امیر انتظام» معاون بازرگان بود که از سوی دولت موقت، مامور برقراری تماس با سفارت شده بود. او دستگیر و به حبس ابد محکوم شد. نهضت آزادی بازرگان بیهوده کوشید تا دانشجویان پیرو خمینی را به اتهام خراب کردن وجهه چهرههای معروف به دادگاه بکشاند.
سحر بیاتی/ رادیو کوچه
خسته از هیاهوی شهری رو به توسعه با برجهای بلند و اتوبانهای بسیار ایستادهام به تماشا، من مسافر خاورمیانهای خاوردور، بر کرانه وعدگاه آب و خاک راهی شدم به تماشای نمایشگاه الوان خداوند رسم زیبایی به قدم زدن بر ماسههای نرم تابلوی نقاشی پروردگار آهنگ و تناسب، تا تن بسپارم به آفتاب خط استوا تا رها شوم در نور که نور الفبای زیبایی است.
پرسشها همان است که بود هدف یافتن معنای صلح است و مدارا چه آنجا که بشر مدارا میکند با هم نوع خود چه آنجا که دریا مدارا میکند با سخرهای که سرکش بیرون زده از سینهاش.
اینجا در جستوجوی معنای صلح انسانم با طبیعت، خورشید با زمین، دریا با ساحل و کاش قاره آب و خاک این نگین کهکشان روزی بر مدار صلح میچرخید که همیشه هم مدارا نمیکند این طبیعت با انسان و دریا با ساحل و بشر با بشر.
اینجا آسیاست، پراک، جزیره پنگکور
به شوق تن سپردن به آب و آفتاب راهی میشویم، شبانه، با ونی که رانندهای چینی آن را میراند، راه میافتیم و دل میسپاریم به جادههای تاریک اما سرسبز ایالت «سلانگور» و پس از خارج شدن از این ایالت میرسیم به «پراک»، شاید این اولینبار است که طلوع خورشید را درست روی خط استوا به نظاره نشستم، دریاچههای سر راه شباهت زیادی به دریاچههای نمک ایران دارد و حالا هر بار شورهزاری را به تماشا مینشینیم تصویری جز دریاچه از نفس افتاده ارومیه در برابرم ناله نمیکند.
صبح با گرسنگی آغاز میشود و باز هم جناب «مک دونالد» حتا در ایالت «پراک» و نزدیکی شهر بندری «لومور» هم به داد ما میرسند با همبرگرهای تخممرغی و چای داغ و نسکافه.
هنوز صبحانه هضم نشده که بعد از سه، چهار ساعت ون سواری میرسیم به ساحل «لومور» و در اولین اقدام با تهیه بلیطهای 10 رینگتی منتظر اتوبوسهای دریایی میمانیم.
انتظاری که طولانی نیست و اتوبوس دریایی که آماده سوار کردن مسافران دل سپرده به دریا است، شکل و شمایل اتوبوس دریایی طوری است که نوای «ماشین مشتی ممدلی» مرحوم «بدیعزاده» را از صندلیهایش به وضوح میشنوم.
سر راه رسیدن به پنکگور کشتیهای غولآسای جنگی خودنمایی میکند. «جنگ» آنچه هنوز معنای رویدادنش را کشف نکردهام معنی کشتن برای زنده ماندن را .
پس از پانزده دقیقه، وقت خروج از اتوبوس دریایی رسیده است و ما مسافران خاورمیانهای خط استوا پا میگذاریم بر سینه جزیرهای که گرم خوابیده در آغوش مهربان دریایی که صبور و سنگین تو را به نام میخواند.
در پنکگور نه خبری از برج است نه از آسمانخراش و اتوبانهای پیشرفته، اینجا جزیره بکری است که ساکنانش هنوز ساده و بیتجمل زندگی کردن را دوست دارند. دوچرخه سواران رها سرخوش، خانههای ویلایی و هتلهایی که نهایتن سه طبقه بیشتر نیستند.
خواب روی موکت تنها اتاقی که فعلن هتل در اختیار مسافران خاورمیانهایش قرار داده لذت بخشترین خواب جهان است. میگویند یک ساعت خوابیدم اما انگار طولانیترین خواب عمرم را تجربه کردهام. اتاقها را که تحویل میگیریم تازه اولین نگاهم از پنجره میافتد به ساحلی که روبهرویم بود و ندیده بودمش.
شوق قدم زدن بر کرانه ساحل امانمان نمیدهد. شب اول به جمع شدن در ساحل و تماشای غروب میگذرد.
صبح روز دوم باید سوار بر قایقهای تندرو بریم به سمت دیگر جزیره تا بتوانیم تن بسپاریم به آب، پس از پوشیدن جلیقههای نجات همراه مرد قایقران راهی میشویم، چند توقف کوتاه داریم که مرد قایقران درباره هر بخش توضیحاتی میدهد.
اولین قسمت از جزیره صاحب گرانقیمتترین هتلهای منطقه است، هتلهایی که از شبی 1500 رینگت شروع میشوند، کلبههایی زیبا روی جزیرهای سرسبز با امکانات باور نکردنی، سپس جزیره میمونها، جزیره سگها، و بخشی از جزیره که مرد قایقران میگوید برای کودکان در نظر گرفته شده. همچنین صخرهای سنگی و وسیع که شبیه یک جزیره کوچک است که بعضیها به قول خودشان برای غواصی در آن از قایق پایین میپرند هر چند این لباس غواصی تنها عینکی دارد که باید سرت را با آن ببری توی آب و ماهیها را تماشا کنی.
ساحلی که برای آبتنی در نظر گرفته میشود ساحلی است با شنهای سنگین مرجانی، کل روز را در این قسمت از جزیره تاب میخوریم و شنا میکنیم. تا عصر قایقران بیاید و ما بازگردیم.
به آفتاب سلامی دوباره میکنم و پاهای برهنهام بر داغی شنهای ساحل، همان وعدهگاه آب و خاک نقش قدمهای مسافری را میزند که خستگی جستوجو از تن به در کرده و به هیچ جز رهایی و بیانتهایی نمیاندیشد. باید از دریا کمی سخاوت بردارم برای کولهباری که هرچه سنگینتر میشود بیشتر شوق به دوش کشیدنش را دارم، هر چند سخاوت دریا بیش از ظرفیت کولهبار من باشد.
روز سوم بساط سفر را جمع میکنیم و با همان بلیطهایی که روز اول خریده بودیم سوار اتوبوس دریایی شده و به لومور باز میگردیم، این بار با چهرههایی آفتاب سوخته و گونههای گل انداخته، زحمت ناهار امروز هم با جناب «کی اف سی» است که در «لومور» هم برای سیر کردن شکم مسافران آفتاب سوخته در تلاش و تکاپوست.
دوباره چند ساعتی ونسواری و رسیدن به ایالت «سلانگور» و پایتخت ترافیک و برج و اتوبان، «کوالالامپور»
ایالت «پراک»
کشف معادن قلع تاثیر زیادی در تاریخ و اقتصاد ایالت «پراک» داشته است. ثروت به دست آمده از این معادن باعث رشد شهرها و گسترش تجارت در این ایالت بوده است. اسناد و مدارک تاریخی کشف و استخراج و تجارت قلع در موزه جغرافیایی پایتخت این ایالت شهر «ایپوه» قابل مشاهده است.
جدا از قلع، «پراک» امروزی با 21000 کیلومتر مربع مساحت، دیدنیهای بسیاری برای گردشگران دارد. پارکهای بزرگ، خیابانهای منظم با حواشی قابل توجه و دستفروشان که بیشتر میوههای تازه میفروشند، تنها بخشی از این دیدنیهاست. تپههای سنگی پراک نیز جذابیتهای خاص خود را دارد .
شهر «کوالاکانگسر» محل اقامت سلطان پراک است با ساختمانهای قدیمی و بناهای تاریخی با ارزش که از آنجمله میتوان به مسجد «عبودیه» و قصر «اسکندریه» اشاره کرد.
علاوه بر جزیره «پانکگور» شهر ساحلی «لومور» و شهر زیبای «کوالاکانگسر» قدیمیترین موزه مالزی نیز در شهر «تایپینگ» ایالت «پراک» بنا نهاده شده است.
سفر ادامه دارد با کولهباری از سخاوت که دریا به من بخشید، امیدی که از نور وام گرفتم و صبوری که ساحل آن را نیمهشب در کولهبارم پنهان کرد همان زمانی که دریا خشمگین بر سینهاش مشت میکوبید.
اکبر ترشیزاد/ رادیو کوچه
«محمود عباس» درخواست عضویت کامل کشور «فلسطین» را به طور رسمی به دبیر کل سازمان ملل متحد تحویل داد. نگارنده مواجههی تازهی «فلسطینیان» و رهبران واقعبینی چون «محمود عباس» را روش منطقی، درست، صلحآمیز و چالش برانگیزی برای «اسراییل»، غرب و به ویژه آمریکا میبیند. در روزهایی که هنوز فاصله چندانی از سالگرد فاجعهی یازده سپتامبر نگرفتهایم، نوع برخورد «فلسطینیان»، بیش از همه چیز درس عبرتی بزرگ و الگویی شفاف برای سیاستمداران آمریکایی در برخورد و مواجه با تروریسم است.
به عقیدهی بسیاری از کارشناسان، منتقدین و کنشگران بیطرف سیاسی همچون «نوآم چامسکی»، واکنش غرب و بi ویژه آمریکا در برابر واقعهی یازدهم سپتامبر بسیار عجولانه و غیرعادلانه بود. بعد از این اتفاق که افکار عمومی جهان در برابر بنیادگرایی مذهبی حساس شده بود و فضای مثبت شدیدی که بر علیه این حملات و بهطور کلی اقدامات تروریستی بi وجود آمده بود و تندروترین رهبران جهان از جمله «سیدحسن نصراله» و «کاسترو» را به واکنش بر علیه این اقدامات وادار کرده بود، اقدامات آمریکاییها و متحدانشان در حملهی نظامی بر علیه دو کشور «عراق» و «افغانستان» به یک باره همه چیز را بر هم زد و در اثر ورود غربیها به کشورهای اسلامی و کشته شدن هزاران هزار انسان بیگناه در جریان این حملات، جو منفی بر علیه غرب و بi ویژه آمریکا در جهان اسلام و بخشی از جهان سوم بi وجود آمد که شاید سالها زمان ببرد تا بتواند ترمیم شود. روشی که «فلسطینیان» آگاهانه از آن درس گرفته و راه دیگری را در پیش گرفتهاند.
دولت «محمود عباس» با دوری کردن از خشونت و تقبیح حملات تندرویانی چون «حماس» و همزمان دفاع از حق مردم بیدفاع «غزه»، به نوعی با عدم مقابله به مثل در برابر حملات «اسراییل»، تصویری مظلومانه و صلحطلبانه از خود به جای گذاشته است. دولت «فلسطین» با حضور دایمی در پای میز مذاکرات صلح با «اسراییل» بارها سعی بر پیشبرد و به سرانجام رساندن این اقدامات داشته و حسن نیت خود را نشان داده است. در سوی دیگر ماجرا «اسراییلیها» با اقداماتی چون حمله به کشتیهای حامل کمکهای بشردوستانه برای مردم «غزه»، ادامه و تاکید بر شهرکسازی و مقابله به مثل شدید با حملات موشکی گروه تروریستی «حماس» هر چه بیشتر چهرهی جهانی خود را تخریب کرد. اکنون «فلسطینیان» خسته از مذاکره و گفتوگو تیر خلاص را بر پیشانی تندرویان زدهاند. «محمود عباس» با بردن طرح تشکیل دولت مستقل «فلسطینی» به سازمان ملل و به رای گذاردن آن، «اسراییل»، کشورهای غربی و بi ویژه آمریکا را در شرایط بسیار بسیار دشواری قرار دادهاند.
گرچه آمریکا و برخی از کشورهای غربی از همان ابتدا «محمود عباس» را به «وتو» کردن و دادن رای منفی به این طرح تهدید کرده بودند، اما دست زدن به چنین اقدامی برای آمریکا و متحدانش آسان نخواهد بود. با توجه به جنبشهای اخیر خاورمیانه که به «بهار عربی» مشهورند، و پس از حضور طولانی مدت غربیها در «عراق» و «افغانستان»، افکار عمومی در خاورمیانه و جهان سوم، به هیچ عنوان به نفع آمریکا و غرب نیست و هر گونه حرکتی در جهت مقابله با اقدام قانونی و صلحجویانهی «فلسطینیان»، آتشی از خشم مردم را بر علیه غرب روشن خواهد کرد که خاموش کردنش آسان نخواهد بود. اگر به این موضوع شرایط بد اقتصادی آمریکا و به تبع آن جهان را اضافه کنیم، خواهیم دید که این موضوعات اجازهی ایجاد تنشهای تازه را به آمریکا و متحدان غربیاش نمیدهد. حال باید دید که دوراندیشی آمریکاییها چقدر است و آیا یکبار دیگر و همچون یازده سپتامبر با اتخاذ یک تصمیم عجولانه و غیرواقعبینانه خود و جهان را با مشکلات جدیدی مواجه میکنند و یا اینبار راه تازهای در پیش میگیرند.
شهره شعشعانی/ رادیو کوچه
«هانس بندر» (Hans Bender)، در اول جولای 1919 در «مولهاوزن» (نزدیک کلن) به دنیا آمد. پس از یک سال تحصیل در دانشگاه «ارلانگن» و با شروع جنگ جهانی دوم به ناچار تحصیل را رها کرد و عازم جبهه جنگ شد. از مجموع پنج سالی که درگیر جنگ شد، چهار سال آن را در اسارت در روسیه گذراند.
بندر از کودکی شیفته ادبیات بود. از این رو پس از بازگشت به آلمان در 1949 فعالیتهای ادبی خود را آغاز کرد. آثار بندر متاثر از سالهای جنگ و اسارت، خاطرات کودکی و خو گرفتن دگر بار به زندگی پس از جنگ در آلمان است.
در 1954 نشریه «اکسان» (Accents) را بنیان گذاشت که در کوتاه مدت بدل به معتبرترین مجله ادبی به زبان آلمانی شد. بندر در کنار نثر، منتخبهایی از شعر را نیز ویرایش میکرد، مجموعههایی که تبدیل به مهمترین آثار مرجع برای علاقهمندان به شعر شدند. به عنوان نویسنده هانس بندر بیش از هر چیز در داستان کوتاه به ویژه در آثار دوران بعد از جنگ دوم جهانی تاثیر گذار بود، داستانهای کوتاه او به زبانهای بسیاری تا به حال ترجمه شده است.
عکس از یاسمن عامری
برخورد مستقیم بندر با دلمشغولیهای ذهنیاش سبب شد نثر کوتاه، به ویژه داستان کوتاه را برگزیند. از بندر تنها دو رمان به نامهای (Eine Sache wie die Liebe) (1955) و (Wunschkost) (1959) یک زندگینامه و تعدادی شعر نیز به چاپ رسیده است.
بندر بیشتر به خاطر فعالیت در زمینه ویرایش شناخته شده است و یکی از معتبرترین نظریهپردازهای ادبی آلمان معاصر به حساب میآید.
داستان «کبوتران ایلیا» توسط دکتر «تورج رهنما» به فارسی ترجمه شده است.
موسیقی متن:
Camille Saint-Saens: Poules et Coqs & Voliere
مهشب تاجیک/ رادیو کوچه
یادش میآمد که هوا به شدت گرم بود، ماشینها بدون انقطاع بوق میزدند و اعصابی برای خودشان و عابران نمیگذاشتند، چراغ که سبز شد خواست بپیچد که ماشینی گرفت رویش، اول خیلی ترسید، بعد که به خودش مسلط شد سرش را از شیشهی ماشین بیرون برد و هرچیز به ذهنش میرسید حوالهی آن راننده کرد، پیاده که شدند از هیکل مرد ترسید برگشت و قفل فرمان را برداشت. الان سه سال است که در زندان است و منتظر حکم اعدام، زنش هرروز آوارهی خانهی مردی است که او کشته است تا شاید بتواند رضایت بگیرد، با خودش فکر میکرد کاش آن روز یکی از آن دو، او یا مقتول بیخیال آن همه عصبانیت میشدند و راه خود را میرفتند.
در جامعه ماشینی و پیچیدهی امروز مشکلات بسیاری وجود دارد که میتواند افراد را خشمگین کند. در این مواقع فشار خون بالا میرود، ضربان قلب افزایش مییابد و انسانها دست به رفتارهای پرخاشگرانه میزنند. حال این پرسش به ذهن میآید که عصبانیت چیست؟ ریشههای آن کجاست؟ و چرا گاهی ما چنان عصبانی میشویم که کنترل رفتار خود را ار دست میدهیم و دست به اعمال خشونتبار میزنیم؟ وقتی از چیزی خوشمان نمیآید، یا برخلاف میل ما رفتار میشود، احساس نارضایتی در ما بهوجود میآید که تولید انرژی منفی میکند و این انرژی باعث میشود ما دچار کلافگی شده و رفتارهایی را در تقابل با این موضوع از خود نشان دهیم. در بسیاری از موارد خودخواهی و عدم درک از رفتار دیگران این عصبانیت را شامل میشود که ممکن است گاهی عوارض جبران ناپذیری داشته باشد.
عصبانیت در بیشتر موارد، البته عصبانیتی که در افراد بهطور دایمی وجود داشته باشد، ریشه در سرخوردگیها، محرومیتها و مشکلاتی دارد که در زمان کودکی برای افراد اتفاق افتاده است. و این افراد بهطور عمومی در محیطهایی با خشم و تنشزا رشد کردهاند. کمتر پیش میآید که والدینی کودک خود را به دلیل خشم و خروش زیاد نزد روانپزشک ببرند و در آخر مشخص نشود که آنها خود نیز افرادی عصبانی و پرخاشجو هستند. پرخاشگری و عصبانیت میتواند سرکوب شود و یا تغییر جهت دهد، یا در قالبهای مختلف خود را آشکار سازد. زمانی که این اتفاق میافتد فرد عصبانیتش را مخفی میکند، از فکر کردن به آن میپرهیزد و سعی میکند به موارد مثبت فکر کند. این بازداری و سرکوبی اگر در موارد خاصی از موقعیتهای عصبانیت باشد میتواند باعث رفتار سودمندتری شود. اما خطر سرکوبی این است که اگر دایم خشمهای خود را پنهان کنیم بالاخره زمانی خود را آشکار میسازد و اگر هم اینگونه نشود میتواند تاثیرات درونی بر شخص داشته باشد. عصبانیتی که متوجه درون است ممکن است باعث بالا رفتن فشار خون، افسردگی و حتا سکته شود. عصبانیتهای تخلیه نشده همچنین موجب مشکلات دیگری میشوند مانند خودخوری، عیبجوییهای دایمی و رفتارهای پرخاشگرایانهی انفعالی .
افرادی بیشتر عصبانی میشوند که تمایل دارند که در هر مسئلهای زود به نتیجه برسند، بعضی از این به هدف رسیدنها میتواند تا حدودی نادرست باشد. فردی که مباحثهای باعث ناراحتی او شده است، میتواند با تمرکز برای رسیدن به جوابهای منطقی ناراحتی خود را کاهش دهد. زیرا عصبانیت در یک مباحثه بهطور مثال حتا اگر شخص مسلط به آن زمینه هم باشد میتواند تمرکز اعصاب او را بر هم زده و منجر به کلیگویی و عدم دفاع از عقاید شود که این باعث خشم بیشتر و افتادن به ورطهی گزافهگویی نیز میشود. کنترل عصبانیت در همهی زمینهها آنطور که در کتابها مینویسند و راهحل توصیه مینمایند ساده نیست. بهطور مثال در لحظاتی عصبانیت اگر کنترل شده باشد و در زمینهی درستی پیش برود میتواند جلوی بسیاری از پایمال شدنهای حقوق فرد را بگیرد، مانند حرفهای بیمنطق و بیموردی که در محل کار به شخص زده میشود یا در منزل یا به طور کلی در محیط اجتماعی به او تحمیل میشود.
گاهی مسئلهی گذشت و بخشش هم میتواند عصبانیتهای بیمورد را از بین ببرد. یک مثال خاص که در جامعهی ما باعث بسیاری از درگیرهای خونین میشود، مسئلهی دعواهایی است که با مسایل خانوادگی افراد مخلوط میشوند، که از عادتهای ناپسند و مرسوم بسیاری از افراد جامعه است. که در زمان بحث و دعواهایی بیدلیل و بادلیل ناگهان شروع به دادن دشنام به خانوادهی طرف مقابل میکنند. اگر به جای عصیان ناگهانی به دلیل این رفتار لحظهای بر خود مسلط شویم و بدانیم که با گفتن این مسایل هیچگونه اتفاق فیزیکی و شیمیایی در طبیعت نمیافتد و این مسئله تنها ار فقدان فرهنگ و شعور طرف مقابل است، آنگاه راحتتر به خود مسلط میشویم تا دست به اعمال خشونتبار نزنیم.
یکی دیگر از مسایل مربوط به عصبانیت افراد سو تفاهمهاست. اگر به دقت به آنچه افراد دیگر میگویند گوش فرا دهیم و قبل از پاسخگویی آنها را تفسیر کنیم بسیار از مسایل راحتتر حل میشود البته با توجه به این مورد که پشت هر حرفی توطئهی مخوفی نخوابیده است. همچنین میتوانیم به آنچه علت اصلی عصبانی شدن ماست دقت کنیم. انسان بهطور ذاتی خواهان پیوند گسترده با افراد و ارتباط با آنهاست و گاهی عصبانیتهای دایم و غرولندهای بیمورد باعث میشود که حتا خانواده از شخص دوری نمایند و به عنوان یک فرد عصبانی با او در هیچ زمینهای مشورت نکنند حتا همسر و فرزندان شخص یا پدر و مادرش. و اینکه در لحظهی عصبانیتهای شدید تنها یک لحظه از خود بپرسیم عاقبت این عصبانیت و نتیجهی رفتار من چه خواهد شد؟
خبر / رادیو کوچه
نخستین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات علی پورسلیمان، مدیر وبلاگ «سخن معلم» و عضو شورای مرکزی سازمان معلمان ایران، روز دوشنبه بیست و یکم شهریورماه در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه و با حضور مینا جعفری وکیل مدافع وی برگزار شد.
به گزارش کلمه، اتهام این فعال صنفی، تبلیغ علیه نظام از طریق انتشار مطلب در وبلاگ سخن معلم و ارسال نامه محمد داوری به دبیرکل سازمان ملل متحد، عنوان شده است.
بر اساس این گزارش، دادگاه وی پشت درهای بستهی برگزار شد. در پایان جلسه نیز علی پورسلیمان ضمن تشریح وضع شغلی و نزدیک بودن آغاز سال تحصیلی و و ضع وخیم جسمی و روحی پدرش، درخواست صدور قرار کفالت را مطرح کرد که با مخالفت قاضی مقیسه روبهرو شد.
علی پورسلیمان، عضو شورای مرکزی سازمان معلمان ایران، نزدیک به چهار ماه است که بهرغم صدور قرار کفالت برای وی، در زندان نگهداری میشود. علی پورسلیمان دارای فوق لیسانس مدیریت آموزشی است.
پورسلیمان در اسفند ۱۳۸۵ نیز به دلیل حضور در تجمعهای اعتراضی معلمان دستگیر شد که منجر به صدور یک سال جبس برای وی و نیز تبعیدش به شهرستان شهریار شد. وی از فعالان ستاد انتخاباتی مهدی کروبی در کمیته فرهنگیان این ستاد به ریاست محمدعلی نجفی وزیر سابق آموزش و پرورش در سال ۸۸ بوده است.
بیشتر بخوانید:
«دستگیری پورسلیمان، فعال صنفی معلمان و وبلاگنویس»
مصطفا خلجی/ رادیو کوچه
mostafa.k@koochehmail.com
هر کس که آثار جویس را خوانده است، مکانها و تاریخهای مشهوری را تشخیص خواهد داد که نوشتن «اولیس» و «بیداری فینگانها» را به زمینهای خاص مرتبط میکند؛ موقعیتهایی که اهمیتشان فقط روایی نیست بلکه اگر فقط بر اساس تکرار این نامها در کتاب آخر جویس قضاوت کنیم، ساختاری نیز هست.
دوران تبعید جویس در سه شهر تریست، زوریخ و پاریس سپری شد که هرکدام به نوبه خود، نطفه تحولات تازهای را در نوشتن «اولیس» در دل داشتند، تحولاتی که به پاریس ختم شد. آیا این اتفاق از او یک «پاریسی» ساخته است؟
اگر از جویس در مقام یک «پاریسی» سخن میگوییم، دو تصویر و دو کلیشه متضاد، بلافاصله به ذهن متبادر میشود: تصویر اول، جویس به عنوان یکی از اعضای جمعیت «تبعیدیان» که در کافههای مونپارناس پرسه میزند. تصویر دوم، نویسندهای منزوی، که تنها با خانواده و گروه کوچکی از دوستانش معاشرت میکند، در برج عاجش به سر میبرد و کاملن نسبت به محیطش بیتفاوت است و خود را وقف آن شاهکاری کرده که بناست تاریخ واقعی او را پایان بخشد.
به دو معنا، جویس محکوم بود که «پاریسی اصیل» باشد، به معنای تاریخی، حس بسیار قدیمی او در توجهش به پاریس، گویی پاریس او را به خود «خوانده» بود، فراخوانی که طنین اسطورهای تاثیرگذارش را در «اولیس» میتوان دید و معنای استعلایی از یک «اصل» اصلی که در دل خود گرایشهایی آنارشیستی را دارد که نتیجه آوارگی ناشی از تبعید همیشگی است. درست است که اقامت اولیه کوتاهمدت جویس در پاریس چندان رضایتبخش نبود. تصمیم ناگهانی او در نامنویسی به عنوان دانشجوی پزشکی در سال تحصیلی 1903-1902، به سرعت موجب شد جویس تمام انرژیاش را صرف گذران زندگی کند. در این دوره، او بیش از دورانی که در فضای زنده «کارتیهلاتن» زندگی میکرد، تنهایی و گرسنگی را تجربه کرد. کتابخانه «سنت ژنویو» پاریس، شاهد بود که او بیش از آنکه به کتابهای جدید آوانگاردهای پست سمبولیست اهمیت دهد، وقتش را صرف ورق زدن صفحات خاکگرفته کتب ارسطو میکند. اگر جویس کتاب «درختان غار قطع شدهاند» اثر دوژاردن را خرید، صرفن به این دلیل بود که جورج مور این کتاب را سفارش کرده بود، نه به خاطر اطلاع او از گرایشهای ادبی رایج در پاریس. بنابراین وقتی زمان عزیمت دوم فرا رسید، که خود جویس میدانست آخرین تبعید او از دابلین خواهد بود، فقط به پاریس میاندیشید. زمانی که جویس به فکر گریختن به همراه معشوق خود نورا بارناکل بود، در روز عید میکاییل (29سپتامبر) 1904، به نورا نوشت: «از لندن زیاد خوشم نمیآید، مطمئنم تو هم این شهر را دوست نخواهی داشت، اما به هر حال به نوعی سر راه پاریس است و شاید از آمستردام بهتر باشد. فکر اینکه ماجراجویی ما در حلقه دوستانمان چه واکنشهایی برمیانگیزد، سرگرمم میکند. به محض اینکه در کارتیه لاتن مستقر شدیم، دیگر برایم مهم نیست چه میگویند.» مدرسه برلیتز در ایتالیا فقط یک جای خالی داشت که جویس اشغالش کرد. اما رویای آن دوران او ـ بتواند «مرد» زندگی نورا باشد ـ 16 سال بعد محقق شد، زمانی که ازرا پاند به او تاکید کرد باید برای تمام کردن «اولیس»، حتمن به پاریس بیاید. اگرچه به نظر میرسد پیشنهاد پاند را با اکراه پذیرفت، اما در واقع او حس خوبی نسبت به این سفر داشت، میخواست تجربههایی را کامل کند که زمانی که جوان فقیری در پاریس بود، به خاطر خبر بیماری کشنده مادرش متوقف شده بود. بنابراین پاریس بلافاصله تبدیل شد به یک اسطوره، اسطورهای که به درستی با «کارتیه لاتن» پیوند داشت.
اما در هر حال، نمیتوان با صراحت گفت جذابیت روشنفکری یا هنری پاریس بود که جویس جوان را جذب خود کرد. از همان ابتدا، پاریس با «زندگی» یکی شده بود، نیرویی جادویی که جویس باید در دابلین آن را به چنگ میآورد، اما بقایای آن در فضای مرده و فاسد ایرلندی، از بین رفته بود. در یکی دیگر از نامههای آن دوران حساس پیش از فرار با نورا در سال 1904 و مدت کوتاهی پیش از روزی که بعدها به نام «روز بلوم» مشهور شد، جویس درباره پاریس مینویسد.
او با تاملی بر خیابان گرافتون در شب آغاز میکند: «خیابان سرشار از زندگیای بود که موجی از جوانیام را در آن ریختهام. آنجا که ایستاده بودم، به یاد چند جملهای افتادم که سالها پیش در دوران اقامت در پاریس نوشتم. جملههایی که از این پس خواهند آمد: «آنها در دستههای دوتایی و سهتایی در دل زندگی بولوار پیش میرفتند، همچون مردمانی که گویی فراغت و آسایش برای آنان آفریده شده است. آنان در شیرینیفروشی حرف میزنند و تکههای شیرینی را به دهان میگذارند، یا ساکت پشت میزهای نزدیک به در کافه مینشینند، یا از کالسکهها با صدای گوشنواز خشخش لباسهایشان پیاده میشوند. آنان میگذرند و تودهای از عطر از خود برجا میگذارند. در زیر این لباسهای معطر، بدنهایشان رایحهای گرم و نمناک دارد.» زمانی که این جملهها را در ذهنم مرور میکردم، میدانستم که زندگی هنوز در انتظار من است، کافی است به آن وارد شوم.»
مسلمن زمانی که جویس در سال 1920 به پاریس رسید تا دو دهه آتی عمرش را در آن زندگی کند، با مکانی کاملن متفاوت از آن «کارتیه لاتن» روبهرو شد که در سال 3-1902 دیده بود. پاریس، شهری بود که در تجربهگرایی هنری در آن زمان پیشتازی بیرقیب بود. تعداد پرشماری از آمریکاییهای جوان در دوران پس از جنگ در این شهر زندگی میکردند و همان قدر که نرخ ارزان کالاهایی که زندگی راحت و کمخرج را میسر میکرد آنان را به خود جذب میکرد، این شهر زندگی مهیج شبانه را نیز در اختیارشان میگذاشت (جز برای آمریکاییهای خشک اندیشی که به قوانین دوران منع الکل پایبند بودند). به این ترتیب پاریس تبدیل شد به پایتخت جماعت انگلیسیزبانان خارج از کشور. نامهایی نظیر «همینگوی» و «اسکات فیتزجرالد» تنها تعداد معدودی از شخصیتهای سرشناسی بودند که پاریس را تبدیل به بهشت تبعیدیان کردند. جویس، هرچند دورادور، اما به هر حال با جنبشهای هنری آوانگارد زوریخ دوران جنگ آشنا بود، از آنجا که از عضویت در هر نوع گروهی سر باز زد، هنگام بازگشت به تریست در 1919 هر نوع انگیزه روشنفکرانهای را از دست داده بود.
به علاوه، بدون اصرار ازرا پاند امکان نداشت جویس به پاریس برود. پاند بسیار بیشتر از جویس به دنبال یافتن یک «پایتخت» بود که در آن بتواند مکاتب و جریانهای جدید را پایهگذاری کند و عامل ظهور «رنسانس» جدیدی باشد که تصمیم گرفته بود به تنهایی ایجاد کند. به همان میزان که جویس از تریست بعد از جنگ، که بحران ناسیونالیستی آن را فرا گرفت بیزار بود، پاند نیز روز به روز بیشتر به لندن ویکتوریایی، که از 1908 در آن زندگی کرده بود، خصومت میورزید.
جویس با یک هدف اصلی به پاریس آمد: تمام کردن «اولیس» در آرامشی نسبی، که تریست او را از آن محروم کرده بود. به لطف سخاوت بیحد و مرز هریت ویور، جویس دیگر مشکل مالی نداشت و میتوانست تمام وقتش را به نوشتن بگذراند. پس از پایان «اولیس» (رمانی که بسیار بیش از آنکه خود گمان میکرد وقتش را گرفت)، جویس باید برای انتشار آن اقدام میکرد و در عین حال، بر ترجمه فرانسوی «تبعیدیها» و «چهره مرد هنرمند در جوانی» نیز نظارت میکرد. پس از پایان این کارها بود که میتوانست به ترجمه فرانسوی «اولیس» بیندیشد. این ماجرا مصادف شد با دورانی جنونآمیز در پاریس، دورانی که تا آخر دهه 20 ادامه داشت. دورانی که جویس در آن از «زندگی پاریسی» خود نهایت لذت را برد.
هفتم دسامبر 1921 سرآغاز شهرت کتاب «اولیس» در فرانسه محسوب میشود. جویس فشارهای زیادی را که برای تمام کردن این رمان بر دوش او بود، از طریق یک سخنرانی در این روز و خواندن بخشهایی از ترجمه کتاب، پاسخ گفت. به این ترتیب بود که جویس و دوستانش توانستند پیشاپیش انتشار کتاب را جشن بگیرند. از همان روز درخواستهای پیشخرید سرازیر شد و وقتی که کتاب در سال 1922 منتشر شد، یکی از پرفروشترین کتابهای پاریس بود.
طی یک سال روشنفکران و نویسندگان پاریس هیاهویی زیادی درباره «اولیس» به راه انداختند. انتشار نقدهای مختلف درباره «اولیس» در مجلههای ادبی آن زمان فرانسه و ترجمههای پیدرپی آنها باعث شد سال 1922 تبدیل به «سال جویس» در پاریس شود.
منبع: روزنامه شرق
علی انجیدنی/ رادیو کوچه
سلام بر عزیزان خودم در رادیو کوچه. حتمن میگین هفته پیش کجا بودم. جاتون خالی رفته بودم مسافرت کلی حال داد شنبه هم برگشتم ولی وقتی به خودم اومدم دیدیم ای دل غافل بعدازظهر شنبه است و من تنبون هم به پا ندارم چه برسه به اینکه بیام اینجا برنامه اجرا کنم. موبایلم رو خاموش کردم و خودم رو زدم به خریت. گفتم فوقش فردا پیدام کردند میگم: «اه، مگه امروز شنبه نیست؟ من یه عالمه کار آماده کردم برای امروز. چه بد شد.» خلاصه به خیر گذشت همه درگیر عدد سه هزار میلیارد بودند کسی زیاد من رو جدی نگرفت. برای امروز هم تهیه کننده از من عنوان بحث رو خواست منم که میخواستم حتمن در مورد این عدد صحبت کنم یه عنوان انحرافی رو بهش گفتم: «انزال زودرس.» پشت تلفن یه مکثی کرد. حدس زدم اول تو ذهنش اومد چه خوب. چون خودش هم مثل میلیونها مرد دیگه درگیر این بیماری هست حتمن و بعد بلافاصله گفت: «این چه ربطی به روان و سلامت روان داره.» گفتم: «عرض میکنم حاج آقا. انزال زودرس یکی از مشکلات عدیده مردان در همه جوامع است و علت عمدهاش هم استرس و بیماریهای روح و روان است. اجازه بدین بحث رو کاملن در موقع برنامه باز میکنم.» حالا رسیدیم به وقت باز کردن قضیه…
این روزها کلمه انزال و تنزیل رو زیاد میشنوید. بعضی که دایمن در حال انزالند و بعضیها دیگه دایمن در حال تنزیل. حالا اونایی که میان ال سی رو تنزیل میکنند. ضمنن همینجا بگم که الان پنجاه میلیون نفر از مردم ما تو مهمونیهای شبانه اصرار دارند که کلمه ال سی رو به کار ببرند و با آب و تاب معنی اون رو هم توضیح بدند. حالا تو این توضیح دادن چه اتفاقات کمیکی میافتد بماند از ال سید گفتن تا ال سی دی تا ان سی و خلاصه ماجراهایی داره برا خودش. کجا بودیم؟ آهان یه عده تو کار تنزیلن. عدد تنزیل هم خدا رو شکر داره به عدد انزال نزدیک میشه. ما زمان دانشجویی که میخواستیم بگیم تعداد اسپرمها در هر انزال طبیعی چقدره کلی با اون عدد مشکل داشتیم و میگفتیم چند میلیون در سی سی. حالا در بحث تنزیل میگیم چند هزار میلیارد در ال سی. حالا اخیرنتر یعنی خیلی تازگی یه عده در حال تنزیل زودرس هستند مثل انزال زودرس. که مشابه اون هر دوشون به علت استرس و مشکلات روحی و روانی و شرایط ناجور است. قبل از اینکه بیام این تنزیل زودرس رو توضیح بدم باید اول یه کم از انزال زودرس و مسایل پزشکیاش بگم تا تهیه کننده هم از ما دلخور نباشه.
انزال در باب افعال است یعنی مونزل یا انزال کننده یه فعلی رو انجام میده (حروم حلالش گردن خودش) که به دنبال آن دچار شرایط و حالاتی میشه که …. چی شد عزیزم؟ به خدا اینا اصلن سیاسی نیست. نمیخواد اینقدر ریز بشم تو ماجرا و شفاف بگم؟ باشه چشم. الان میپیچونم قضیه رو و تنزیلش میکنم. شما تصور کن، نه تصور هم خوب نیست… شما فرض کن بنده خدای در حال انزال هنوز به شرایط مورد نظر نرسیده مجبوره قسطش رو واریز کنه …. قسط چی چیه؟ شماها که خودتون در جریانید. از همونای که در جریانه… ای بابا،چقدر سخته. میذاشتی تا الان رک و راست گفته بودم بچه هم به دنیا اومده بود… اره واریز کردن هم که معلومه.. حالا این بنده خدا دچار مشکل میشه چون هم نتونسته از اعتبار داده شده بهش به خوبی استفاده کنه و هم طرفش در حالت استند بای میمونه… علت عمده این حالت هم همونطور که گفتم استرس شدیده. یعنی هنوز پروندهاش تکمیل نشده استرس واریز قسط رو داره… خوب برادر من کو تا واریز قسط… اصلن کی داده کی گرفته؟ سه هزار میلیارد تومان در ال سی گرفته قسطش رو نمیده حالا تو چند میلیون در سی سی داری هی نگرانی؟
حالا این همه بحث قسط و وام و انزال و تنزیل مطرحه قبل از ورود به بحث تنزیل زودرس یه ماجرا رو براتون تعریف کنم بد نیست البته ممکنه تکراری باشه براتون. یارو میره از بانک وام بگیره رییس بانک میگه: «باید چند تا سوال شخصی ازتون بپرسم.» میگه: «قبل از سکس با خانمتون شما لباساشون رو در میارین یا خودشون در میارن؟» میگه: «نخوب من در میارم.» می پرسه: «بعدش چی؟» میگه: «خودش میپوشه.» رییس بانک میگه: «وام به شما تعلق نمیگیره. چون تو خرت از پل بگذره نمیای قسطات رو بدی.» حالا ماجرای ماست و این سه هزار میلیارد و چند میلیون قسط ناقابل… بگذریم.
بعد از ماجرای سه هزار میلیارد که به خاطر تنزیل ال سی ایجاد شده کسانی که قراره دنبال محاکمه افراد و پیگیری قضاییاش برن اونا هم افتادن دنبال تنزیل زودرس. یعنی چی؟ یعنی هی از مقدار عدد کم میکنند. اول میگن سه هزار میلیارد نبوده دو هشتصد بوده. میگیم خوب. میگن 500 میلیاردش دست نخورده همین گوشه داره خاک میخوره. میگیم خوب. میگن هزار و ششصد تاش مشکل داره. میگیم خوب. میگن خوب و زهر مار. حالا ما یه چیزی گفتیم اختلاس شده شما چرا گیر دادین. دوست داشته سه هزار تا اصلن سی هزار تا خورده به شما چه؟ ما هم میگیم خوب و میریم دچار انزال زودرس میشیم. اینجوری است که… خفه شم؟ چشم در اینجا هم خفه میشوم و در پایان ذکر مصیبتی از دکتر «روانپاک» خودمون میگم و مرخص میشم.
دکتر روانپاک عزیز، ای روانت همیشه پاک، ای پاکترین روان و دولت و ملت و همه چیزهای دیگه، جون هر کی دوست داری ما رو تنها نذار. ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها، خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن…… والسلام
خبر / رادیو کوچه
روز جمعه، 23 سپتامبر، به وقت آمریکا، محمود احمدینژاد، رییسجمهوری اسلامی، در یک نشست خبری در نیویورک گفت که از ایده برقراری یک «خط ارتباطی بحران» بین مقامات ایران و ایالات متحده یا «از هر تدبیری که مانع از برخورد شود» استقبال میکند.
به گزارش آسوشیتدپرس، محمود احمدینژاد که برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل به نیویورک سفر کرده روز جمعه در چهارمین روز از این سفر در این نشست خبری افزود: «اما مهم این است که نیروهای بیگانه خلیج پارس را ترک کنند چون نیازی به حضور آنان نیست.»
وی در جمع خبرنگاران افزود: «اگر آمریکا، انگلیس و ناتو از خلیج پارس و دریای عمان خارج شوند، ایران به همراه کشورهای منطقه میتوانند امنیت انرژی و منطقه را تامین کنند.»
این اظهارات در حالی صورت گرفته است که مایک مالن، رییس ستاد مشترک ارتش آمریکا، به تازگی گفتهاست که فقدان هر گونه رابطهای بین دو دولت ایران و آمریکا میتواند مشکلساز باشد.
در همین حال محمود احمدینژاد، در جریان سفر چهارروزه خود به نیویورک در مصاحبهای گفت که برای ترمیم روابط میان ایران و آمریکا دیر نیست و فرصت بهبود روابط با آمریکا «هنوز بهطور کامل از دست نرفتهاست.»
بیشتر بخوانید:
«نبود هیچ راه ارتباطی با ایران خطرناک است»
خبر / رادیو کوچه
نیروهای بینالمللی یاری امنیتی در افغانستان، آیساف، اعلام کرده که در جریان عملیات نظامی علیه شورشیان، دستکم ۹ شورشی کشته شدهاند.
این نیروها روز شنبه، 24 سپتامبر، با صدور اطلاعیهای گفتند که این عملیات با شرکت نیروهای افغان و آیساف در مناطق شرقی افغانستان به اجرا گذاشته شده است.
بر اساس این اطلاعیه، رهبری این عملیات به عهده نیروهای افغان است.
آیساف گفته که این عملیات در ظرف ۲۴ ساعت گذشته منجر به کشتهشدن ۹ شورشی و دستگیری هفت فرد مظنون دیگر شده است.
مرکز اطلاعرسانی نیروهای آیساف محل دقیق این عملیات را ذکر نکرده، اما افزوده که این عملیات در حاضر هم جریان دارد.
برخی گزارشهای دیگر از شرق افغانستان حکایت از آن دارد که در چند روز اخیر نبرد سختی میان نیروهای دولتی و شورشیان در ولایت نورستان برای تصرف ولسوالی وانت وایگل در جریان بوده است.
بر اساس این گزارشها، در دو روز گذشته ولسوالی وانت وایگل دو بار بین نیروهای دولتی و مخالفان دست به دست شده است.
این منطقه در ماه های گذشته به تصرف شورشیان درآمد و نیروهای دولتی روز پنجشنبه آن را از کنترل آنها خارج کردند، اما روز جمعه شورشیان از تصرف دوباره آن خبر دادند.
یکی از سخنگویان نیروهای آیساف در شرق افغانستان گفته است که در جریان این نبرد حدود ۴۰ شورشی کشته شدهاند.
شنبه 2 مهر 90/ 24سپتامبر 2011
اجرا: اعظم
استودیو: سیاوش
تقویم تاریخ
مجله جاماندگان- «زاویه کوچکی که فاصلهای کهکشانی شد»- شراره سعیدی
بخش اول خبرها
گفتوگوی روز- «نامه کاظمینی بروجرودی به سازمان ملل خوانده شد»- اردوان روزبه
دایرهی شکسته- «بازگشت روزهای از دست رفته»- مهشب تاجیک
بخش دوم خبرها
روان به سلامت- «انزال و تنزیل زودرس»- علی انجیدنی
اینجا آسیا است- «وعدهگاه آب و خاک»- سحر بیاتی
بخش سوم خبرها
پسنشینی تند- «هراس از پیروزی»- اکبر ترشیزاد
مجله خبری کابل- آرین
قصههای ما، از رویا تا واقعیت- «کبوتران ایلیا»- شهره شعشعانی
کرانههای سن- «زندگی پاریسی جیمز جویس»- مصطفا خلجی
بخش چهارم خبرها
آرین / دفتر کابل / رادیو کوچه
صدها تن از شهروندان افغان در اعتراض به ترور برهانالدین ربانی رییس شورای عالی صلح و رییس جمهوری پیشین افغانستان دست به راهپیمایی زدند.
این راه پیمایی از شهر چاریکار مرکز ولایت پروان در شمال کابل آغاز شد و راه پیمایان جاده پروان- کابل را مسدود کردند.
راهپیمایان ادعا دارند که در ترور استاد ربانی پاکستان دست دارد، علیه آن کشور شعار داده و از حکومت افغانستان خواهان برخورد جدی با عاملان این ترور شدند.
استاد ربانی شام سهشنبه هفته روان در یک حمله انتحاری کشته شد، اما تاکنون کسی مسوولیت این حمله را به عهده نگرفته است.
با کشته شدن رییس شورای عالی صلح، برخی از رهبران اپوزسیون حکومت افغانستان خواهان توقف تلاشهای صلح با طالبان شدهاند.
اما رییس جمهوری کرزی میگوید تلاشهای صلح ادامه خواهد یافت.
آقای کرزی با معاونان و پسر استاد ربانی امروز در مراسم فاتحهخوانی استاد ربانی که در حالی که هزاران نفر شرکت کردند حضور یافت.
این در حالیست امروز سومین روز عزا عمومی است که دولت افغانستان به خاطر ترور استاد ربانی اعلام کرده است و پرچم افغانستان نیز نیمه افراشته میباشد.
بیشتر بخوانید:
«بازداشت یک نفر از عاملان ترور برهانالدین ربانی»
\Ardavan Roozbeh / radio Koocheh
ardavan@koochehmail.com
Translated by Avideh Motmaen-Far
” Navid Khanjani”, a Baha’i faith follower, is a civil activist. He is also member of the ”Committee of Human Rights Reporters” in Iran and founder of ”Population of Combat against Educational Discrimination''.
On Tuesday, February first, 2011, by a decree issued by Judge Pirabassi, at the Islamic Revolution Court Branch 26, Navid Khanjani, has been sentenced to 12 years imprisonment and fines.
The human rights activist, Navid Khanjani’s conviction, was even confirmed by Branch 54 of Tehran appeal court.
The sentence was delivered on August 10 to his lawyer, Shima Qousheh.
Navid Khanjani was arrested on March 2 last year in Isfahan and after 65 days temporary imprisonment in section 2-A of Evin prison, on May 3, was released on a 1000 million Rial bail. This human rights activist spent the first 25 days of his arrest in solitary confinement.
Before this, on December 20, he has been put on trial, charged with propagating rumours and propaganda against the regime by publishing the news and reports and interviews with foreign televisions and radios, membership in the ”Committee of human rights reporters” and also founding of ”Population of Combat against Educational Discrimination”.
Now, according to the last sentence for Mr. Khanjani, he must spend twelve years of his life behind bars. A sentence which is said that even in the criminal cases is considered to be one of the highest punishments.
In this case I had a chat with “Anjela Nowbahar” the spokesman of the ”Population of Combat against Educational Discrimination”:
Apparently, in the course of Mr Khanjani’s case, he has been notified of 12 years imprisonment for him to be enforced. What is the reason behind this sentence?
Navid Khanjani, as a human rights activist and Baha’i student deprived of education was charged with publishing lies, propaganda against the regime, having done interviews with the foreign radios and televisions, membership in the ”Committee of human rights reporters”, founding the ”Population of Combat against Educational Discrimination”. He was arrested and got 12 years punishment jail and 40 million Rials fines.
He protested this verdict which was revised on August 10, and on September 2, they confirmed the sentence which remained unchanged, to his lawyer. The sentence should be enforced but is suspended for the moment and nothing has been written yet. I think a few weeks ago, he had a warning phone call from news headquarters of the ministry of Information in Isfahan because of participating in environmental activities. As this warning phone call is illegal, so he has not been to the ministry of Information.
Why Mr. Khanjani has been deprived of attending the University?
Because he is a Bahá’i faith follower, he has been deprived of going to the university and human rights activities these days in Iran are considered to be serious offences.
Except Mr. Khanjani, any other member of the ”Population of Combat against Educational Discrimination” has been summoned?
Yes, Mr. “Sama Nourani” who is also expelled from Sahand University in Tabriz where he was studying medical engineering. When he asked for the reasons he was expelled from the university, he was arrested in 2009, spent 56 days in solitary confinement, and then sentenced to a year prison which he is serving in section 350 of Evin prison. And his brother, Mr. ” Alborz Nourani” who was a student at Sharif University where he was studying Computer Science, was expelled about three weeks ago (early September) because of his Baha’i beliefs and he was told that the order of expulsion came from high ranked people because he is a Baha’i.
Does the ”Population of Combat against Educational Discrimination” campaign against educational discrimination only for Baha’i student who have been expelled or include anyone who have been deprived of education?
No, the ”population” is in connection with all those who have been deprived of education, students expelled for whatever reason, for human rights or political activities, for any religion belief, or simply thinking different. People’s beliefs are not important. It is important that we fight for them, whatever the reason. We should not remain silent. They should have the right to participate in the universities and enjoy their basic rights.
The first time that Mr. Khanjani was sentenced, I remember that there were protests in different places but now that he is in a more dangerous situation because of the implementation of his sentence, it seems that many of the activists are not sensitive to this anymore!
This is exactly what I keep asking myself. The first time when the sentence was announced, everyone was so sensitive that most of the news agencies even refused to publish the news and said that a twelve year sentence is a rumour and most of the reformist media news did not publish it. They only accepted to publish once it was really made clear that it was true.
Any ways, as a human rights activist, I hope that there is no special reason for this silence. The large volume of news sometimes makes important news remain unheard. I think all human rights activists work for human rights and there is no reason that they say nothing about this one. Between human rights activists, everybody is considered to be ”one of us”.
فارسی
خبر / رادیو کوچه
روز شنبه، 24 سپتامبر، بر اساس گزارشهای منتشر شده از شمال صنعا پایتخت یمن، حکایت از تیراندازی و انفجارهای متعدد ناشی از درگیریهای تازه میان نیروهای حامی علی عبداله صالح، رییس جمهوری یمن و مخالفان مسلح او دارد.
گزارشها از کشتهشدن دستکم 18 تن در جریان این درگیریها خبر میدهند.
درگیری های جدید میان نیروهای دولتی و مخالفان مسلح که از قبایل مخالف دولت هستند، تنها ساعاتی پس از بازگشت روز جمعه آقای صالح به کشورش شدت گرفته است.
آفای صالح پس از بازگشت به یمن، خواهان آتش بس و پایان بخشیدن به خشونتها شد.
این در حالی است که در جریان ناآرامی های دوباره در یمن طی هفته گذشته حدود ۱۰۰ نفر که بیشتر از مخالفان غیرمسلح دولت بودند، کشته شدهاند.
بیشتر بخوانید:
«رییس جمهوری یمن خواهان آتشبس شد»
مازیار مهدوی فر
«دریا پر از کروکودیل است»، داستان واقعی زندگی عنایتاله اکبری، نوجوان هزاره افغان است که در سفری اودیسهوار از شهری در استان غزنی در افغانستان زمان حکومت طالبان، با گذشتن از کشورهای پاکستان، ایران، ترکیه و یونان به شهر تورین ایتالیا میرسد. زمان شروع داستان، او نوجوانی ده سالهاست. مادرش برای نجات وی از دست طالبان، او را به شهری مرزی در پاکستان میبرد. چرا که طالبان دشمنی دیرینهای با هزارههای شیعه دارند. ضربالمثلی معروف در میان طالبان وجود دارد که میگوید: «تاجیکها بروند تاجیکستان، ازبکها بروند ازبکستان و هزارهها بروند گورستان.» و این اوج تنفر طالبان از هزارهها و میزان خطر موجود برای آنها را در زمان حاکمیت این گروه بر افغانستان آشکار میکند.
داستان از زبان عنایت ده ساله، با این صحنه هولناک آغاز میشود:
«حقیقت ایناست که اصلن انتظار نداشتم او مرا ترک کند. وقتی ده سالت باشد و آماده رفتن به رختخواب باشی، در شبی که تفاوتی با شبهای دیگر ندارد؛ نه تاریکتر، نه پرستارهتر و نه آرامتر و حتا بوی بد آن هم بیشتر از شبهای دیگر نباشد. شبی که مثل همیشه صدای آشنای موذن از فراز منارهها به گوش میرسد.
گفتم وقتی ده ساله باشی. اگرچه مطمئن نیستم چه سالی به دنیا آمدهام. چون هیچ سازمانی برای ثبت این موضوع در استان غزنی افغانستان وجود ندارد.
وقتی ده سالت باشد و مادرت قبل از آنکه تو را در رختخواب بگذارد، سرت را محکم روی سینهاش به مدت طولانی بفشارد و بگوید:
-سه چیز هست که هرگز در زندگی نباید سراغشان بروی عنایت جان. به هر دلیلی. اول؛ مواد مخدر. بعضی مخدرها بوی خوبی دارند و توی گوشت زمزمه میکنند که میتوانند برای همیشه در زندگیت احساس بهتری به تو بدهند. اما تو آن را باور نکن. به من قول بده.
-قول میدهم.
-دوم تفنگ است. حتا اگر کسی به تو صدمه زد قول بده که هرگز دست به تفنگ نمیزنی. و سومین چیز دزدی است. تو میتوانی هرچه بخواهی را با کارکردن بدست بیاوری. درست است که خیلی سخت است اما به من قول بده عنایت جان.
وقتی مادرت در حالیکه به رفتن تو توی رختخواب کمک میکند، با صدای آرام چنین حرفهای عجیبی میزند و گاه سکوتی طولانی میکند، بر خلاف همیشه که تند تند و بیوقفه حرف میزده، تنها معنایش برای تو میتواند این باشد:
خدا نگهدار.»
این صحنه ابتدایی، آغاز تنهایی عنایت را توصیف میکند. شبی که مادر در آخرین دیدار با فرزندش او را به دوری از مواد مخدر، تنفگ و دزدی سفارش میکند و فردا صبح، به ناچار برای نگهداری از فرزند کوچکترش به افغانستان بازمیگردد.
حالا عنایت ده ساله برای اولین بار در زندگی، تنهایی را تجربه میکند و این تازه آغاز ماجراست.
کتاب، برای اولین بار به زبان ایتالیایی و در سال 2010 به چاپ رسید و بلافاصله جزو پرفروشترین کتابهای ایتالیا قرار گرفت. پس از آن به زبانهای هلندی و آلمانی و در سال 2011 به زبان انگلیسی هم ترجمه شد و هرکدام از این ترجمهها هم قرارگرفتن در صدر جدول پرفروشها را برای مدتی تجربه کردند.
«فابیو جدا» در مقدمه کتاب میگوید:
«عنایت اکبری را در جلسهای که برای معرفی اولین کتابم برگزار شده بود ملاقات کردم. کتابی که راجع به پسری رومانیایی و ماجرای مهاجرت او به ایتالیا بود. عنایتاله به سراغ من آمد و گفت که او هم تجربههای مشابهی دارد. ما شروع به صحبت کردیم و این گفتگو بیتوقف ادامه یافت. من هرگز از شنیدن تجربههای او خسته نشدم و او هم هرگز از یادآوری خاطراتش خسته نمیشد. پس از مدتی که بیشتر با هم آشنا شدیم، او از من خواست داستان زندگیش را بنویسم چراکه اینکار باعث میشد آدمهای مشابه او احساس کنند تنها نیستند و آدمهای دیگر هم آنها را بهتر بشناسند.»
سفر عنایت از پاکستان شروع میشود و پس از آن به ایران میآید. شرح داستان زندگی او در ایران که حدود چهل صفحه از این کتاب دویست صفحهای را دربرمیگیرد، نمایانگر شرایطی هولناک از زندگی یک مهاجر غیرقانونی افغان در ایران است. کار در پروژههای ساختمانی در اصفهان و کارگاههای سنگتراشی در قم، بازگردانده شدن به افغانستان و بازگشت مجدد به ایران، سفرهای داخل شهری که هرآن با ترس دستگیری همراه است، ماموران نظامی رشوهگیر و گاهی هم بیشتر از آن، تجاربیست که بسیاری از افغانها طی سالهای مهاجرت در ایران با آنها روبهرو بودهاند. مهاجرینی که حضور آنها در عین لزوم، همیشه و توسط همه کس انکار میشود.
در کنار تمام این صحنههای وحشتناک و ناراحتکننده، مطالعه صحنههایی که در آن عنایت از امید به زندگی و آیندهای بهتر حرف میزند، بسیار لذتبخش است.
او تنهاست. کشوری ندارد. مهاجری غیرقانونی در کشوری غریب است و برای زندهماندن باید به کارهای سخت و طاقتفرسا تن بدهد. با این همه با پول دستمزد خود موفق میشود اولین ساعتمچی تمام زندگیش را بخرد و از این کار با شادمانی تمام یاد میکند. برای تفریح به دیدار دوستش در شهری دیگر میرود و از این سفر لذت میبرد. روزهای جمعه با دوستانش در شهر قم به بازی فوتبال میپردازد و از این تنها تفریح زندگیش بسیار شادمان است. از اینکه زنان روستای بهارستان (مکانی که در آن کار ساختمان میکند) به او روی خوش نشان میدهند خوشحال و مسرور است و همه اینها امید او را به زندگی و آیندهای بهتر نشان میدهد.
داستان زندگی عنایت و پایان خوب آن پس از پنج سال تحمل دشواریهای فراوان ، به خواننده این کتاب یادآوری میکند که با امید به زندگی بهتر و داشتن رویایی در سر، زندگی همیشه و در هر شرایطی ارزش زندگیکردن را خواهد داشت.
In the sea, there are crocodiles. Fabio Geda
این خبر در بخش شایعه رادیو کوچه قرار دارد و رادیو کوچه صحت و سقم آن را تایید نمیکند.
منبع: رادیو فردا
یک منبع نزدیک به پرونده دو آمریکایی آزاد شده از زندان اوین روز جمعه اعلام کرد که «شان پن» بازیگر آمریکایی چند ماه پیش با سفر به ونزوئلا از هوگو چاوز رییس جمهوری این کشور خواسته بود برای آزادی جاش فَتال و شین باوئر میانجیگری کند.
به گزارش رویترز معاون وزیر امورخارجه ونزوئلا به این خبرگزاری گفته است که هوگو چاوز رییس جمهوری ونزوئلا مورد جاش فتال و شین باوئر را با همتای ایرانی خود محمود احمدینژاد درمیان گذاشته است.
این مقام ونزوئلایی افزود یکی از نهادهای روشنفکری آمریکایی از هوگو چاوز درخواست میانجیگری کرده بود. شان پن یکی از اعضای این نهاد چند ماه پیش به کاراکاس رفته و دراین باره با هوگو چاوز دیدار کرده بود.
سخنگوی شان پن درگفتوگو با رویترز این خبررا تایید کرد بدون آن که جزبیات بیشتری درباره آن ارایه دهد.
رادیو کوچه
1936 میلادی- «جیم هنسن» (Jim Henson) کارگردان، تهیهکننده و عروسکگردان آمریکایی در گرینویل، میسیسیپی (Greenville, Mississippi) متولد شد. او دانش آموخته دانشگاه مریلند و برندهی جایزه امی بود.
وی شخصیتهای عروسکی فراوانی خلق کرد که تاکنون جز محبوبترین شخصیتهای کودکان در سراسر جهان هستند. جیم هنسن خالق عروسکهای ماپت و یکی از نابغههای نمایش عروسکی در دنیاست. شو تلویزیونی او یکی از پر طرفدارترین برنامههای زمان خودش در آمریکا و تمام دنیا بود.
او خالق شخصیتهای مجموعه «خیابان سسامی» (Sesame Street) و «ماپت شو» (The Muppet Show) و همچنین فیلمهای سینمایی مانند «کریستال تاریک» (The Dark Crystal)است. این فیلم عروسکی و خیالپردازی-علمی-تخیلی محصول آمریکا در سال ۱۹۸۲ میلادی است. از عروسکهای او در جنگ ستارگان اپیزود ششم بازگشت جدای (Return of the Jedi) استفاده شد.
1948 میلادی- «هوندا» شرکت بزرگ ژاپنی تولیدکننده موتورسیکلت و بعدها خودرو، در این روز آغاز به کار کرد. هوندا پنجمین تولید کننده خودرو در جهان، پس از تویوتا و بالاتر از شرکتهایی مانند نیسان دومین تولید کننده خودرو در ژاپن است.
به وجود آورنده این شرکت، «سویچیرو هوندا» (Soichiro Honda) یک مکانیک بود که توانست رینگ پیستونهای مخصوص خود را در سال ۱۹۳۸ تولید کند. در حالی که اولین طرح وی در فروختن آنها به تویوتا شکست خورد، ولی هوندا توانست با تویوتا قراردادی منعقد کند که این قرارداد تا جنگ جهانی دوم ادامه داشت. پس از جنگ جهانی، وی یک شرکت بزرگ بنا کرد. به دلیل مشکلات شدید مالی و نیاز شدید به وسایل نقلیه در آن زمان، هوندا با اتصال یک پیشرانه ساده به بدنه یک دوچرخه، یک وسیله ارزان قیمت را تولید کرد. وی این شرکت خود را با نام کمپانی تحقیقاتی «هوندا» نام نهاد. اولین محصول آن یک دوچرخه موتوردار بود.
1359 خورشیدی- پالایشگاه آبادان (در آن زمان بزرگترین پالایشگاه نفت در دنیا) توسط نیروهای عراقی گلوله باران شد و به شدت آسیب دید و از کار افتاد. تاسیسات آسیب دیده این پالایشگاه بعدن هم توسط عراقیها پی در پی بمباران شد.
عراق در 31 شهریور ماه سال 1359 در پی ایجاد تشنج در منطقه و با زیر پا گذاشتن معاهده 1975 الجزایر جنگ را علیه ایران برپا کرد و در اوایل جنگ خسارات بزرگی به ایران وارد آمد که یکی از آنها پالایشگاه نفت آبادان بود.
این پالایشگاه توسط شرکت نفت انگلستان به منظور صدور فرآوردههای آن ساخته شده بود که توسط دکتر مصدق ملی اعلام شد.
1365 خورشیدی- «علیاکبر خوشدل تهرانی» شاعر معاصر درگذشت. وی در سال 1293 در تهران به دنیا آمد. او پس از اتمام تحصیلات متوسطه، به فراگیری علوم قدیمه پرداخت و صرف، نحو، فقه، اصول، معانی، حکمت و منطق را آموخت و به شعر و شاعری پرداخت. علیاکبر خوشدل، در غزل و قصیده و قطعه و مثنوی، شعر میسرود و در غزل به شیوه صائب معتقد بود. خوشدل بیشتر به عنوان یک شاعر مذهبی و مدیحهسرا شناخته شده است. در این میان مرثیه معروف «فلسفه بزرگ نهضت حسین» از معروفترین آثار اوست. «گلشن خوشدل»، «عمدةالاسرار» و «دیوان غزلیات» از جمله آثار اوست.
———————————————–
برخی از رویدادهای دیگر
1896 میلادی- «فرانسیس اسکات فیتزجرالد» زاده شد. او نویسنده آمریکایی رمان و داستانهای کوتاه بود و بهعنوان یکی از نویسندگان بزرگ قرن بیستم شناخته میشود.
1376 خورشیدی- «علی کریمی» نقاش و مینیاتوریست ایرانی درگذشت.
منبعها:
ویکیپدیا (انگلیسی و فارسی)
نیویورک تایمز
حیات
راسخون
خبر / رادیو کوچه
محمود عباس رییس تشکیلات خودگردان فلسطین در سخنرانی روز جمعه، 23 سپتامبر، خود در مجمع عمومی سازمان ملل متحد تاکید کرد که در خواست به رسمیت شناختن حاکمیت فلسطین را به عنوان کشوری مستقل تسلیم سازمان ملل کرده تا به شورای امنیت ارایه دهد.
قرار است شورای امنیت سازمان ملل متحد، دوشنبه آینده برای بررسی درخواست دولت خودگران فلسطینی، تشکیل جلسه دهد.
عباس در سخنرانی خود گفت کسی که ذرهای وجدان داشته باشد، نمیتواند با عضویت کامل فلسطین در سازمان ملل متحد مخالف باشد.
دقایقی پس از سخنرانی عباس،، بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسراییل در سخنانی در مجمع عمومی سازمان ملل متخد گفت که دست خود را برای ملت فلسطین دراز میکند اما تاکید کرد: «با قطعنامههای سازمان ملل صلح محقق نمیشود.»
عباس از اعضای شورای امنیت خواست به عضویت فلسطین در سازمان ملل متحد رای دهند و گفت که سازمانهای بینالمللی آمادگی فلسطینیها برای اداره کشور را تایید کردهاند.
او گفت: «وقت آن رسیده است که پس از دهها سال رنج و عذاب، فلسطینیها در سرزمینهای خود آزادانه زندگی کنند.»
رییس تشکیلات خودگردان فلسطینی دولت اسراییل را به تخریب تلاشها برای برقراری صلح متهم کرد و از اسراییلیها خواست به سوی صلح گام بردارند.
عباس گفت: «تلاشهای ما برای صلح همواره با برخورد به صخره دولت اسراییل ویران میشد» و تاکید کرد که آماده است «فورن» مذاکرات با اسراییل را بر پایه تشکیل دولت فلسطینی در مرزهای 1967 و متوقف کردن شهرکسازی را آغاز کند.
از سویی دیگر بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسراییل، طی نطقش در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، از شهرکهای یهودینشین که عمدتن در اراضی اشغالی کرانه باختری ساخته شدهاند دفاع کرد. وی خواهان آن شد که فلسطینیها موجودیت اسراییل را به رسمیت بشناسند.
اصرار تل آویو بر احداث شهرکهای یهودینشین در کرانه باختری علت اصلی شکست مذاکراتی شناخته میشود که پس از روی کار آمدن باراک اوباما در آمریکا آغاز شد.
وی به محمود عباس، رییس تشکیلات خودگردان فلسطینیان پیشنهاد کرد که حاضر است به راماله برود و با رهبری فلسطینیها مذاکره کند. سپس اما افزود که حاضر است همین امروز (جمعه) در مقر سازمان ملل متحد در نیویورک با محمود عباس دیدار و گفتوگو کند.
اما بنیامین نتانیاهو گفت که فلسطینیان ابتدا باید با اسراییل صلح کنند و سپس کشورشان تاسیس شود.
بنیامین نتانیاهو بارها با اشاره مستقیم به ایران و محمود احمدینژاد، رییس جمهوری اسلامی که روز پنجشنبه در مجمع عمومی سخنرانی کرد از سیاستهای خاورمیانهای جمهوری اسلامی انتقاد کرد.
وی ایران را متهم کرد که با حمایت از جنبش فلسطینی حماس امنیت اسراییل را بهخطر انداخته است.
محمود ژاد، در نیویورک گفت که دولت ایران «تمام سرزمین فلسطین» (سرزمینهای فلسطینی و اسراییل) را حق فلسطینیها میداند.»
همچنین آقای اوباما دو روز پیش در نطقش در مجمع عمومی سازمان ملل متحد گفت که فلسطینیان مستحق داشتن کشور مستقل هستند، ولی باید از راه مذاکره با اسراییل به آرزوی خود برسند و در این مسیر، راه میان بر وجود ندارد.
بیشتر بخوانید:
«درخواست عضویت کامل کشور فلسطینی تحویل داده شد»
خبر / رادیو کوچه
محمدحسین طنطاوی، رییس شورای نظامی حاکم مصر، قرار است که روز شنبه، ۲۴ سپتامبر در داگاه رسیدگی به اتهامات حسنی مبارک، رییس جمهوری پیشین این کشور حاضر شود.
بر اساس اعلام قبلی قرار بود آقای طنطاوی، روز یکشنبه، 11 سپتامبر، در دادگاه آقای مبارک، رییس سابقش، حاضر شود و پشت درهای بسته شهادت دهد اما گفته بود که به دلیل مشغله زیاد در امور امنیتی نمیتواند آن روز در دادگاه حاضر شود.
شورای نظامی مصر از زمان کنارهگیری حسنی مبارک از ریاست جمهوری، اداره امور این کشور را در دست گرفته است. محمدحسین طنطاوی، رییس این شورا، برای ۲۰ سال، وزیر دفاع دولت آقای مبارک بوده است.
شهادت آقای طنطاوی ممکن است نقش حسنی مبارک در صدور دستور تیراندازی به معترضان مصری در جریان قیام این کشور را روشن کند.
طی ۱۸ روز قیام معترضان مصری در ماههای ژانویه و فوریه امسال، در مصر حدود ۸۵۰ نفر کشته شدند.
خانواده کشتهشدگان میخواهند بدانند آقای مبارک در ارتباط با برخورد با معترضین چه دستوری به مقامات امنیتی و انتظامی مصر داده است.
بیشتر بخوانید:
«عدم حضور رییس شورای عالی نظامی مصر در دادگاه مبارک»
خبر / رادیو کوچه
علی عبداله صالح، رییس جمهوری یمن که روز جمعه، 23 سپتامبر، پس از پایان دوره درمان در عربستان سعودی، به صنعا، پایتخت یمن بازگشت، خواهان برقراری آتشبس شده است.
بازگشت علی عبداله صالح به یمن در حالی صورت گرفت که درگیریها بین مخالفان و طرفداران دولت یمن تشدید شده است.
آقای صالح ساعاتی پس از بازگشت به صنعا در بیانیهای اعلام کرد تنها راه برون رفت از بحران جاری مذاکره است.
فعالان یمنی و معترضان به حکومت علی عبداله صالح وی و حامیانش را به تحریک کردن خشونتورزی متهم میکنند.
به گزارش آسوشیتدپرس، در بیانیه صادره توسط رییس جمهوری یمن نشانهای از آمادگی وی برای کنارهگیری از قدرت بهچشم نمیخورد و وی قصد دارد در قدرت بماند.
مخالفان و معترضان که در میان آنها افسران و نظامیان سابق ارتش یمن هم حضور دارند در کنار شماری از قبایل، خواهان کنارهگیری آقای صالح از قدرت هستند.
در طول ماههای اخیر، ناآرامی در یمن دهها کشته برجای گذاشته و علاوه بر آن، باعث بروز شکاف در صفوف نیروهای مسلح و درگیریهای خونین بین قبایل و نیروهای موافق و مخالف ربیس جمهوری شده است.
در این مدت، شماری از کشورها، از جمله ایالات متحده و اعضای شورای همکاری خلیج پارس و همچنین برخی نهادهای بینالمللی از رییس جمهوری یمن خواستهاند تا با انتقال مسالمتآمیز قدرت، حل بحران کنونی از طریق مذاکره موافقان و مخالفان را امکانپذیر سازد.
این در حالی است که طی روزهای اخیر، درگیری بین نظامیان وفادار به رییس جمهوری و افراد مسلح قبایل مخالف از جمله با استفاده از اسلحه سنگین، ادامه داشته و براساس گزارشهای رسیده از صنعا، در جریان این درگیریها در روز پنجشنبه و صبح جمعه، دستکم شش تن کشته شدهاند.
بیشتر بخوانید:
«بازگشت علی عبداله صالح به یمن»
مطلبهایی که در این بخش تارنمای رادیو کوچه منتشر میشود یا انتخاب دبیر روز سایت و یا پیشنهاد دوستان رادیو است که میتواند از هر گروه یا دسته و یا مرامی باشد. نظرهای مطرح شده در این بخش الزامن نظر رادیو کوچه نیست. اگر نقد و نظری بر نوشتههای این بخش دارید میتوانید برای ما ارسال کنید.
مازیار مهدویفر
علی خامنهای که اعتبار خود را در داخل ایران و منطقه از دست داده، و حیثت او بهعنوان رهبر در جهان به افتضاح کشیده شده است، بهفکر چاره افتاده و میخواهد از آب گلآلودی که در پی خیزشهای مردم کشورهای عرب شمال آفریقا در منظقه ایجاد شده به نفع خویش ماهی بگیرد. اینست که تمام امکانات کشور را در راه دودوزه چینی تازهای بسیج کرده است: «اجلاس بیداری اسلامی».
سراسر سخنانی که خامنهای در معرکه «اجلاس بیداری» در روز شنبه 26 شهریور بر زبان آورد، اگر دروغ محض نباشند یا تحریف واقعیتاند، و یا از همان دست اظهارات «رهبرانه» است که برای مردم داخل ایراد میکند.
او سعی کرد با بهکار بردن واژههای دهنپرکن و وزنداری همچون «بزرگ»، «عظیم» و «کبیر»، جمهوری اسلامی را که جز نامی از جمهوریت و اسلامیت آن باقی نمانده، نظامی «ماندگار» و «مقتدر» و «پیشرونده» معرفی کند و در پرتگویی آنچنان عنان را از کف داد که نظام را حتی با پسوند «شجاع» وصف کرده است! اینکه آیا اصولن در ادبیات پارسی میتوان یک «نظام» را با واژه «شجاع» توصیف کرد، بحث دیگری است.
جالب است بدانیم درست همانروز، بیبیسی فارسی، یک فیلم مستند یکساعته در مورد چگونهگی قدرتگرفتن علی خامنهای در ایران، از برنامه تلویزیونی خود پخش کرد و چند مقاله نیز در مورد افراد خانواده او و مردانی که به وی در قبضهگردن قدرت کمک میکنند در وبگاه خود منتشر کرد. در این مستند سعی شده با تکیه بر روی نقاط مثبت خامنهای پیش از بهقدرت رسیدن وی، و نقل گذرا و یا رد شدن از روی جنایتهایی که او بهخصوص در تیر 1387 و پس از خرداد 88 مرتکب شده، چهرهای مثبت از او در ذهن بیینده بهجا بماند. اینکه همزمانی اجلاس مورد بحث و مستند بیبیسی چه ارتباطی میتوانند با هم داشته باشند، نیز موضوع دیگری است که در بحث این مطلب نمیگنجد.
برگردیم به خامنهای در «اجلاس بیداری اسلامی.»
خامنهای که موجودیت ولایت خود را بر وجود «دشمن» پایه نهاده و قبلن سعی کرده بود این واژه را از سخنان خود حذف کند، باز در اجلاس کذایی مورد گفتوگو، حرفهای او حول محور «دشمن» و «عوامل نفوذی دشمن» میگردد.
خامنهای میگوید؛ پس از تشکیل نظام اسلامی در ایران ما انتظار داشتیم مصر پیش از همه جا، به پا خیزد. از این رو خامنهای در دل شعری از ابوفراس خطاب به ملت مصر زمزمه میکند که به بیان عربی آن اکتفا میکند، گویی نیازی به ترجمه آن شعر به پارسی نمیبیند و یا فکر میکند همان بهتر که مردم معنی آنرا نفهمند. نه تنها در اینجا، که او بارها در صحبتهای خود عباراتی بهعربی میآورد اما از بیان ترجمه آن بهفارسی خبری نیست.
خامنهای وقتی ملت مصر را در میدان تحریر و میادین دیگر شهرهای مصر میبیند، پاسخ خود را میشنود که «به او»– و نه به هیچکس دیگری – با همان زبان میگفتند: «بَلی اَنَا مُشتاقٌ و عِندِیَ لَوعةٌ -ولکنَّ مِثلی لایُذاعُ لهُ سِرٌّ» ..
از آنجا که خامنهای و همپالکیهایش برای زورچپان کردن تفکرات عصرحجری خود نخست آنرا مقدس میکنند تا بتوانند به عوام دیندار به قیمتی گزاف بفروشند، وی قیام مردم مصر را «سر مقدس» توصیف میکند و آنرا بهحساب برافراشتهشدن پرچم اسلام در آن کشور و دلبستگی دیرین مردم به «شریعت اسلامی» دانسته است. کسانیکه قیام مردم مصر، لیبی و تونس را پیگیری کردهاند، بهخوبی واقفند که در هیچیک از شعارهای آن مردم نه از شریعت اسلامی نامی برده و نه بهآن اشارهای داشتهاند است.
سران شاخه مذهبی در این کشورها، در پاسخ سخنگویان ولایت فقیه که ادعا میکردند قیامها در مصر، تونس و لیبی خواستگاه اسلامی دارد، بارها بهصراحت اعلام نمودند که سامانه مورد نظر آنها هیچ وجهمشترکی با نظام ولایتفقیه ندارد و آنها خواهان مدیریت کشورشان از طریق شریعت اسلامی نیستند.
سران شاخه مذهبی در این کشورها، در پاسخ سخنگویان ولایت فقیه که ادعا میکردند قیامها در مصر، تونس و لیبی خواستگاه اسلامی دارد، بارها بهصراحت اعلام نمودند که سامانه مورد نظر آنها هیچ وجهمشترکی با نظام ولایتفقیه ندارد و آنها خواهان مدیریت کشورشان از طریق شریعت اسلامی نیستند
تحلیلهای غیرواقعی خامنهای یا بهدلیل عدم درک وی از اوضاع منطقه مربوط میشود، و یا اینکه آگانه سعی دارد تا آنگونه که خود مایل است و بهنفع اوست به مسایل نگاه کرده و به دیگران منتقل کند. خامنهای اصول انقلابهای کنونی مصر و دیگر کشورهای منطقه را بر چهار اصل استوار دانسته که لااقل سه مورد آن کذب مطلق است.
یکی از دلایلی که خامنهای برای قیام در سه کشور یاد شده بیان میکند، ایستادگی در برابر نفوذ و سلطهی آمریکا و اروپاست که بهزعم خامنهای در طول دو قرن گذشته بیشترین لطمه و خسارت و تحقیر را بر مردم این کشورها وارد آوردهاند.
اینکه برخورد آمریکا و کشورهای اروپایی در رابطه با این سه کشور در دو قرن گذشته چهگونه بوده است، نیاز به کنکاش بیشتری دارد، اما به نتیجهای که خامنهای میخواهد به آن برسد ربطی ندارد. مهم ایناست که امروز آمریکا و کشورهای اروپایی از قیامهای مردم منطقه پشتیبانی میکنند و برای سرنگون کردن دیکتاتور لیبی حتی به حمله نظامی مبادرت ورزیدند. از این گذشته؛ در هیچکدام از این کشورها شعاری بر علیه غرب و آمریکا داده نشد که هیچ، مردم لیبی حتی در مقابل دوربین حبرنگاران بارها از سرکوزی رییسجمهوری فرانسه تشکر کردند.
دلیل دیگری که خامنهای برای قیام مردم منظقه بیان میکند، «مبارزه با رژیم غاصب و دولت جعلی صهیونیست» است. باید این پرسش را مطرح کرد که مردم کدامیک از کشورهای قیام کننده در شش ماه گذشته، مبارزه با اسراییل را در شعارهای خود گنجانده بودند؟ هیچکدام!
چنانکه ملاحظه میشود، دلایلی که خامنهای برای بهپا خواستن مردم کشورهای مورد بحث برشمرده، همگی جعلیاند. بااینکه رژیم بشاراسد تا کنون بیش از دوهزار شهروند آن کشور را به قتل رسانده و تعداد دستگیرشدهها و زندانیان سیاسی از دههزار افزون شده است، خامنهای سخنی از اسد بهمیان نمیآورد، همانطور که از تنفر اکثریت ایرانیان نسبت به ولایت خود نیز حرفی نمیزند.
خامنهای به مردم این کشورها توصیه میکند که «اصولشان را روی کاغذ بنویسید» و «نگذارند اصول اسلامی در پای منافع زودگذر قربانی شود». همان اصول اسلامی که خامنهای و ولایتش بر اساس آن به شکنجه در زندانها دست میزنند و تجاوز جنسی را نیز در راه رسیدن به مقاصد خود پیشه کردهاند.
خامنهای که چیزی برای ارایهکردن در چنته ندارد، میخواهد با دامنزدن به دشمنیهای احتمالی دیرینه بین غرب و شرق، مردم کشورهای اسلامی را بر علیه غرب بشوراند و از همین روست که میگوید «هرگز به آمریکا و ناتو و به رژیمهای جنایتکاری چون انگلیس و فرانسه و ایتالیا که زمانی دراز سرزمین شما را میان خود تقسیم و غارت کردند اعتماد نکنید». برای خامنهای «سرچشمهی فیاض اسلام» که توصیه بهرهگیری از آن را به مردم کشورهای اسلامی میکند، گاو چاق و چله شیردهی است که سیودوسال است دارد از آن میدوشد.
خامنهای و ولایتش که در داخل ایران مسجدهای سنیها و مراکز دراویش را مورد تهاجم و تخریب قرار میدهند و پیروان دیگر مذهبها نیز مدام در زیر گروه فشار روزگار میگذرانند، توصیه مهمتری برای مسلمانان دارد: «پرهیز از اختلافات مذهبی، قومی، نژادی، قبیلهیی و مرزی». اگر پیش از این، کمک ولایتفقیه به گروههای تروریستی تنها در شکل حدس و گمان وجود داشت، اکنون مدارک متعددی مبنی بر اینگونه اقدامها بهدست آمده است.
در حالیکه رژیم ولایتفقیه بنا بر اقرار روحاله خمینی با خدعه روی کار آمد و حاکمان امروز بهویژه پس از انتخابات 88 خشونتبارترین روشها را در کشور به اجرا گذاشتند و رژیم پیوسطه کوشیده است تا در منطقه جنگ بهراه بیاندازد، خامنهای میخواهد به مردم کشورهای مسلمان حقنه کند که «بلوک غرب فقط با خشونت و جنگ و خدعه بر سر پا مانده»! خامنهای در رویایی بهسر میبرد که با دنیای واقعی هیچگونه ارتباطی ندارد.
وی برای آنکه خر مراد را در راه دلخواه خود راه برد، میگوید چون ملتهای انقلاب کرده مسلمانند، بنابراین مطلوب آنان «نظام مردمسالاری اسلامی» است. و حتمن چون آخوندها بهتر از هر کس دیگری از مردمسالاری و اسلام سردرمیآوردند، پس آخوندها باید آن کشورها و مردمشان را راهبر شوند! این چیزی است که خامنهای بهدنبالش است.
خامنهای که در رهبری ایران به بنبست سیاسی رسیده، سعی میکند تا شاید بتواند ضعف خود را در لابلای این ترفندها بپوشاند. گویا او قصد دارد همانطور که ایران را به درجهای والا رسانده که هیچ کشوری به سران آن اعتماد ندارد، میخواهد با دیگر کشورهای منطقه یک «امت واحد اسلامی» ایجاد کند و لابد رهبری آن هم باید در دست او و نظامیان فاسد سپاهپاسداران باشد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر