شراره سعیدی/ رادیو کوچه
موسوی خوئینیها درباره تصمیمات گرفته شده برای حل مسئله گروگانگیری گفته است: «باید برگردیم به زمانی که حضرت امام بیمار شدند و از قم به تهران آمدند و در بیمارستان بودند. آن ایام فشار زیادی برای آزاد کردن گروگانها وارد میشد…من با حاج احمدآقا رفتیم خدمت امام در بیمارستان قلب و از ایشان پرسیدیم که ما بالاخره چه باید بکنیم؟ فرمودند بهترین راه حل آن است که تصمیمگیری در این مورد را به عهده مجلس بگذاریم.»
خمینی در تاریخ 14 اسفند 1358 پیامی صادر کرد که در آن تشکیل کمیسیون بینالمللی تحقیق برای بررسی جنایات شاه و دخالتهای آمریکا در ایران را مورد موافقت قرار داد و برای نخستینبار، حل و فصل نهایی مسئله گروگانها را به مجلس شورای اسلامی که خرداد سال 59 تشکیل شد، سپرد. او در این زمینه گفت: «همانطور که بارها گفتهام ما خواستار استرداد شاه و اموال ملت از او میباشیم. ولی از آنجا که در آینده نزدیک، نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی اجتماع مینمایند، امر گروگانها با نمایندگان مردم است تا نسبت به آزادی گروگانها و امتیازاتی که در قبال آنان باید بگیرند، تصمیم گیرند، زیرا این مردمند که باید در جریانات سیاسی دخالت داشته باشند.»
پس از این اتفاق هر یک از جناحهای سیاسی در آن زمان موضع خود را داشته و بعضن تلاش داشتند از آن به نفع خود بهرهبرداری کنند. بعضی از سیاستمداران وقت مانند بنیصدر، قطبزاده و امثال آن نیز تلاش کردند پیش از احاله مسئله به مجلس شورای اسلامی آن را حل کنند تا کار به مجلس کشیده نشود. اما سرانجام، حل بحران گروگانگیری به دستور خمینی به مجلس واگذار شد. نمایندگان اولین دوره، بلافاصله بعد از شروع کار درگیر حل آن شدند. تا آن زمان نامههای مختلفی از سوی سیاستمداران غربی و اعضای کنگره آمریکا و بستگان گروگانها دریافت شده بود.
از سویی دیگر در برخورد اولیه، مجلس به دو گروه مخالف و موافق حل مسئله گروگانها در آن مقطع زمانی تقسیم شد. در مرحله بعد موافقین طرح حل مسئله گروگانها به دو دسته تقسیم شدند که عبارت بودند از: گروه موافق با آزادی گروگانها در صورت پذیرش شرایط ایران توسط دولت آمریکا و در صورت عدم پذیرش آن شرایط محاکمه گروگانها و گروه موافق با محاکمه گروگانها بدون بحث درباره آزادی آنها.
مسایل مربوط به گروگانگیری در نشستهای 21، 25 و 27 شهریور و یکم، هشتم و دهم مهر 1359 مجلس شورای اسلامی به طور مفصل مطرح و مورد بحث و بررسی قرار گرفت. جمعی از نمایندگان ابتدا پیشنهاد کردند که این مسئله در جلسهای رسمی و غیرعلنی رسیدگی شود. استدلال آنان این بود که با داشتن اطلاعات کامل در این زمینه تصمیمگیری شود. اما پس از اعلام نظر کمیسیون سیاست خارجی و صحبتهای مخالفین مبنی بر اینکه چنین جلسهای انعکاس بدی در جامعه خواهد داشت، این پیشنهاد به رایگیری گذاشته شد که رای نیاورد.
پس از آنکه پیشنهاد جلسه غیرعلنی تصویب نشد، جمعی دیگر از نمایندگان این موضوع را مطرح کردند که آیا رسیدگی به این مسئله تنها در جلسه علنی تصمیمگیری شود یا اینکه مجلس کمیسیون ویژهای را مامور رسیدگی و پیشگیری موضوع کند؟ همزمان گروهی از نمایندگان نیز پیشنهاد دادند که مسئله گروگانها تا زمانی که آمریکا در روش خود در مقابل انقلاباسلامی تجدیدنظر نکند، از دستور کار مجلس خارج شود که این پیشنهاد هم تصویب نشد.
با این حال، بار دیگر گروهی از نمایندگان مجلس در نامهای به هاشمیرفسنجانی، رییس مجلس مباحثی تازه مطرح کردند. هاشمیرفسنجانی در خاطرات خود نوشته است: «از طرف گروهی از نمایندگان نامهای به من داده شد که در آن پیشنهاد شده بود که پیش از انتخاب اعضای کمیسیون ویژه در خصوص کلیات مربوط به این بحث و مشخصن موضع انقلاب اسلامی ایران درباره آمریکا و اینکه آیا اساسن گروگانگیری یک عمل انقلابی است یا نه و آیا همانطور که بعضی معتقدند این گروگانگیری، انقلاب اسلامی را به انزوا کشانده است یا نه و مهمتر از همه در مورد اینکه آیا محاصره سیاسی و اقتصادی ایران از طرف دولت آمریکا، فقط به خاطر گروگانگیری بوده یا از ماهیت تجاوزکارانه آن دولت است، بحث و گفتوگو شود.» این پیشنهاد پس از صحبتهای موافق و مخالف، مباحث مجلس را شکل دیگری داد، چنانکه هاشمیرفسنجانی میگوید تا آنجا که آزادی با محاکمه گروگانها و مذاکره یا عدم مذاکره با آمریکاییها بحث اصلی شد.
در این شرایط جمعی دیگر از نمایندگان پیشنهاد دادند که از دانشجویان پیرو خط امام دعوت شود تا در مجلس حضور یابند و در زمینه مسایل مربوط به سفارت آمریکا و گروگانها، اطلاعاتی در اختیار نمایندگان بگذارند. هاشمیرفسنجانی میگوید: «این پیشنهاد با این استدلال که پس از آنکه کمیسیون ویژه تشکیل شد، اطلاعات لازم از دانشجویان گرفته شود، به تصویب نرسید.»
سرانجام مجلس در نشست دهم مهرماه 1359 اعضای کمیسیون ویژه رسیدگی به مسئله گروگانها را انتخاب کرد. سیدعلی خامنهای، محمد موسویخوئینیها، محمد یزدی، علی اکبر پرورش، سید محمد خامنهای، سید محمدکاظم موسوی بجنوردی و علیاکبر ناطق نوری به عضویت این کمیسیون در آمدند. مجلس در مصوبه خود تاکید کرد که اعضای این کمیسیون حق هیچگونه مذاکره مستقیم و یا غیرمستقیم با مقامات آمریکایی را ندارند.
براساس تصمیم مجلس «قرار شد این کمیسیون تحقیقات خود را ادامه دهد و خواستههایاش را مشخص و آنها را در مجلس مطرح کند تا پس از تصویب آنها از طریقی که بعدن مشخص کرده و خواهد شد، این خواستهها به دولت آمریکا گفته شود و اگر آنها موافقت کردند و پذیرفتند، گروگانها آزاد شوند.»
پس از تشکیل مجلس شورای اسلامی، آمریکا طی نامهای از مجلس خواست تا نسبت به آزادی گروگانها تصمیم بگیرد، مجلس نیز در پاسخ به نامه آمریکا نامهای تنظیم کرد و از دولت آمریکا خواست که متن نامه در رسانههای عمومی آمریکا منعکس شود وگرنه دلیل بر عدم حسن نیت آمریکاست. مجلس در 11 آبان 1359 موضوع شرایط آزادی گروگانها را بررسی کرد. در این نشست پیشنهادهای زیادی مطرح شد، پیشنهاداتی که بسیاری از آنان غیرعملی بود. یکی از پیشنهادها این بود که «آمریکا متعهد شود، شبکههای رادیو تلویزیونی سراسر این کشور را به طور همزمان به مدت سه ساعت در اختیار دولت جمهوری اسلامی ایران قرار دهد و دولت ایران حق داشته باشد به هر نحوی که صلاح میداند، از این فرصت استفاده کند.» پیشنهادهای دیگر این بود: «دولت آمریکا بهای نقض حقوق بشر 36 میلیون ایرانی از 28 مرداد 1332 تا به حال را محاسبه کند و بپردازد.»
پیشنهادها آنقدر زیاد بود که خمینی روی چهار نکته تاکید کرد تا جلوی بحثهای غیرعملی گرفته شود. «عدم دخالت سیاسی و نظامی آمریکا در ایران، آزادسازی سرمایههای ملت ایران، لغو تحریمهای اقتصادی و مالی علیه ایران و بازگرداندن اموال شاه» این چهار شرط اصلی بود که مجلس هم روی آن تاکید کرد. سرانجام در 11 آبان 59 چهار شرط پیشنهادی کمیسیون ویژه درباره گروگانهای آمریکایی به تصویب رسید: «آزاد گذاشتن تمامی سرمایههای ایران، لغو تمام ادعاهای آمریکا علیه ایران، تضمین عدم دخالت سیاسی و نظامی آمریکا در ایران، باز پس دادن اموال شاه»
هاشمیرفسنجانی در خاطرات خود نوشته است: «سرانجام این چهار شرط به تصویب و به دولت برای اجرا ابلاغ شد. کیفیت اجرا هم برعهده دولت گذاشته شد. آنچه مجلس میخواست این بود که چهار شرط تصویبی به نتیجه برسد. قرار شد اگر آمریکا شرایط را پذیرفت، اقدامات اجرایی صورت بگیرد و اگر نپذیرفت، پیشبینی شده بود که قوه قضاییه خود را برای محاکمه جاسوسهای آمریکایی آماده کند.»
پس از مصوبه مجلس، دانشجویان پیرو خط امام با خمینی ملاقات کردند و او مصوبه مجلس را تایید نمود و مسوولیت نگهداری گروگانها را به دولت واگذار کرد.
دولت هم با تعیین بهزاد نبوی، مشاور امور اجرایی نخستوزیر در غیاب وزیر خارجه پیگیری مسئله را آغاز کرد. در این میان با وجود ممنوعیت مذاکره مستقیم با آمریکا که در مصوبه مجلس برآن تاکید شده بود، اما حضور یک میانجی بین ایران و آمریکا ضروری بود که این کار به دولت الجزایر که حافظ منافع ایران در آمریکا بود، سپرده شد. پس از گذشت چند روز از مصوبه مجلس، مذاکرات آغاز شد.
تذکار از رادیو کوچه: یکی از سیاستهای کاری در رادیو کوچه انتشار نظرها و نامه و ایدههای خوانندگان است. بیشک رادیو کوچه تایید و یا تکذیبی بر این مطالب ندارد. اما با توجه به روش این رسانه، اگر منطبق با اصول کاری رادیو باشد -که در بخشهایی به این نکات اشاره شده است- آن را منتشر خواهد کرد. مخاطب این مطالب در هر شرایطی حق دارند که نوشتهای در پاسخ به این مطالب به رادیو ارسال کنند. بیشک این نوشته بیکم و کاست در پایگاه اینترنتی رادیو کوچه منتشر خواهد شد. برای هر نوع پاسخ به این نوشته شما میتوانید با آدرس پست اکترونیکی: contact(at)koochehmail.com در تماس باشید.
مهیار فرآورده / مطلب وارده
پردهخوانی همچون تعزیه از هنرهای نمایشی قدیمی است که پردهخوان یا مرشد داستان خود را از روی یک پرده نقاشی شده با کلام آهنگین روایت میکند. گرچه موضوع پردهخوانیها اغلب به نمایشهای مذهبی مربوط میشد، اما داستانهای تاریخی و حماسی نیز موضوع پردهخوانیها نیز بوده است. نوشتهاند در جنگ شاه اسماعیل صفوی با ازبکها، برای تهییج سپاهیان ایران از این نمایش استفاده میشده.
«شهر شرنگ» نیز بهصورت پردهخوانی نوشته شده است که توسط مرشد نقل میشود و بچهمرشد با پرسشهای بهجا و بیجای خود، مرشد را همراهی میکند.
آرش حسینیپژوه/ رادیو کوچه
«محمود احمدینژاد» در هشتمین سفر خود به نیویورک، طی یک نشسته خبری که با حضور خبرنگاران رسانههای آمریکایی در هتل محل اقامت وی برگزار شده بود، معترضان به نتیجه انتخابات را عدهای قلیل و خشونتطلب نامید.
وی با طبیعی خواندن اعتراضات،گفت: «حتا اگر ۱۷ میلیون نفر در این تظاهرات شرکت میکردند موضوعی طبیعی بود.»
در همین رابطه، احمدینژاد در مصاحبهای که با روزنامه «نیویورک تایمز» انجام داده بود، صحنه جان باختن «ندا آقا سلطان» را نمایشی خواند و گفت: «ما اسنادی داریم که نشان میدهد او بعدن کشته شده و «بیبیسی» این نمایش را کارگردانی میکرده است.»
احمدینژاد در ادامه ادعا کرد: «متاسفانه سی و سه نفر در حوادث بعد از انتخابات کشته شدند که بیش از دو سوم آنها از نیروهای انتظامی یا مردم عادی هوادار دولت بودهاند.»
مشخص نیست چرا رسانههای بینالملی در برابر سخنان او سکوت میکنند و همچنان تریبونهای خود را در اختیار او قرار میدهند
احمدینژاد در این سخنان، بر خلاف فرماندههای نظامی که مدعیاند همه کشته شدهها بسیجی بودهاند و در تضاد با سخنان صادق لاریجانی که مدعی شده بود در این حوادث تنها یک نفر کشته شده است، آمار واقعیتری از کشته شدههای اعتراضات پس از انتخابات ارایه میدهد.
در حالی که قوه قضاییه، نیروهای نظامی و رییس دولت اسلامی، مدعی هستند کشته شدگان بسیجی و حامی دولت بودهاند، بسیاری از خانواده جانباختگان معتقدند، حاکمیت درباره فرزندان آنها دروغ میگوید.
خانوادهها چه میگویند
در رابطه با اظهارات محمود احمدینژاد، «مسیح علینژاد» روزنامهنگار، گفتوگویی را با خانواده برخی از کشته شدگان ترتیب داده است که در آن آنها پرده از دروغ پردازیهای حاکمیت بر میدارند.
در همین رابطه پدر «احمد نعیمآبادی» میگوید: «پسرم با سر بند سبز رفت، او هرگز طرفدار دولت نبود، احمد در اعتراض به تقلب در انتخابات به خیابان رفت، نه به طرفداری از احمدینژاد.»
در ادامه این گفتوگوها، مادر «سهراب اعرابی»، در پاسخ به اظهارات احمدینژاد میگوید: «این دفعه اول نیست که احمدینژاد دروغ میگوید، من اصلن حرف ایشان را قبول ندارم، اگر راست میگویند صدا و سیمای جمهوری اسلامی بیاید، با من مصاحبه کند، بدون سانسور پخش کند تا من بگویم بچههای ما چه کسانی بودند چگونه کشته شدند.»
در ادامه برادر «محرم چگینی»، نیز میگوید: «برادرم نه بسیجی و نه وابسته به هیچ ارگانی بود»، وی در پاسخ به اظهارات اخیر احمدینژاد میگوید: «خیلیها بارها چنین حرفهایی زدند ولی من تاکید میکنم که برادرم یک شهروند ساده و معمولی بود و به هیچ وجه به هیچ جریان سیاسی هم وابستگی نداشت.»
در همین رابطه پدر «داود صدری» نیز صحبتهای جالبی میکند، وی میگوید: «بچه من بسیجی نبود، یک کارگر معمولی بوده، در بنیاد شهید هم به من گفتند که خیلی هم باید افتخار کنید که بچه شما بسیجی باشد، گفتم وقتی بسیجی نبود چرا دروغ بگویم، بچهام کارهای در این مملکت نبود، من به معاون سیاسی استاندار هم گفتم بچه من خیلی اهل تظاهرات هم نبود ولی فرض بر اینکه بود، اما آیا جواب «رای من کو» باید گلوله باشد.»
در واکنش به سخنان محمود احمدینژاد، «هاجر رستمی مطلق»، مادر «ندا آقا سلطان» نیز در مصاحبه با وبسایت روز آنلاین، گفت: «آقای احمدینژاد هر چه میخواهد بگویند هیچ اهمیتی ندارد، مردم ایران و جهان میدانند چه کسی ندا را کشت.»
این خانوادهها با طرح این مسئله که احمدینژاد و حکومت ایران نه تنها در طی دو سال هیچ قاتلی را معرفی نکردهاند، معتقداند با اظهارات دروغین نمک به زخم آنها میپاشد. آنها معتقد هستند رسانههای بینالمللی به جای اینکه پای مصاحبههای دروغ و خلاف واقع احمدینژاد بنشینند، بهتر است صدای خانوادههایی را بشنوند که علیرغم ناامنی در داخل ایران بارها از مراجع قانونی مدد خواستهاند تا آنها را در شناسایی قاتلین یاری کنند.
آنچه که مشخص است احمدینژاد از اظهارات خود پیرامون حوادث انتخابات پیش رو هدف مشخصی دارد، که هر ساله آن را تکرار میکند و مشخص نیست چرا رسانههای بینالملی در برابر سخنان او سکوت میکنند و همچنان تریبونهای خود را در اختیار او قرار میدهند.
اما با همه اینها، حوادث سال 88 حقیقت روشنی است که با این سخنان احمدینژاد تاریک نخواهد شد.
اکبر ترشیزاد/ رادیو کوچه
هنگامیکه در سالهای آغازین قرن نوزدهم روند صنعتی شدن اروپا، آمریکا و به تدریج آسیا آغاز شد، مردم به تدریج از روستاها و شهرهای کوچکتر به سمت شهرهای بزرگتر و صنعتیتر کوچ کردند. این مهاجرت به دلایل فراوانی صورت میگرفت که دو نمونه از مهمترین آنها جستوجو برای کار و در کنارش استفاده از مواهب فنآوری در زندگی روزمره بود. ماشین روز به روز بخش بیشتری از کارهایی را بر دوش میگرفت که تا چندی پیش از آن انجامش بر عهدهی آدمیان بود و این زندگی را برای بشر آسانتر میکرد.
در اثر این مهاجرتها ساختار زندگی اجتماعی انسان دچار تغییرات جدی شده بود از جمله اینکه دیگر افراد و اعضای یک فامیل و قبیله مانند جوامع سنتی همگی در کنار یکدیگر زندگی نمیکردند و به تدریج از هم دورتر و دورتر میشدند. مشغلهها و گرفتاریهای کاری، اوقات فراغت بشر را کمتر کرده بود و انسانها روز به روز از هم دورتر میشدند. از دیگر سو اما فنآوری به مدد بشر آمده بود و با گسترش راهها و وسایل نقلیهی سریعتر و ارزانتر، امکان سفر در فاصلههای زمانی کوتاهی به دست آمده بود که برای انسان بدوی یک آرزو به شمار میآمد. حالا افراد میتوانستند مسافتهای طولانی را در مدت زمانی کوتاهی طی کنند که تا چند دهه پیش از آن باید ماهها از عمرشان را برایش تلف میکردند. پس فنآوری، دوری و نزدیکی را با هم برای بشر به ارمغان آورد. گرچه که آدمها در کنار هم زندگی نمیکردند اما هرگاه که اراده میکردند میتوانستند به سرعت همدیگر را ملاقات کنند و دلتنگیها را بزدایند.
روند پرسرعت رشد فنآوریهای مدرن سر بازایستادن نداشت. اختراع و اکتشافات نوین یکی پس از دیگری از راه میرسید و با فرارسیدن عصر الکترونیک به یکباره گامهایی که گمان میرفت در صدسال برداشته شود، در یک دهه و یا کمتر پیموده میشد. حالا عصر ارتباطات مدرن آغاز شده بود و هر کسی در کسری از ثانیه میتوانست با استفاده از شبکهی جهانی اینترنت و به مدد گسترش شبکههای اجتماعی، از حال و احوال عزیزانش در هر کجای دنیا که باشند باخبر شده و صدا و تصویر آنان را مشاهده کند. این فنآوری اخلاقیات ویژهی خود را نیز به همراه آورد و انسان کنونی را روز به روز تنبلتر کرد. بشر امروزی به خلوتگاه کوچک خود خزید و راههای ارتباطی خود با دیگران را به ارتباطات مجازی محدود کرد.
انسان در فضای مجازی چیزهای زیادی را از دست داده است، برای نمونه دوستانش و حریم خصوصیاش را. حالا گرچه و در عین حال که میداند فلان دوستش دیروز چه چیز نوش جان کرده و یا موهایش را چه مدلی کوتاه کرده، ماهها او را از نزدیک ندیده است. تصویر زیباترین بناهای باستانی جهان را دیده و آنها را میشناسد اما به پارک نزدیک آپارتمانش یکبار هم سر نزده است. به مدد فنآوریهای مدرن، برای جشن تولد نزدیکترین عزیزانش در آن سوی دنیا هدیه میفرستد اما ماههاست که لذت در آغوش کشیدنشان را نچشیده است. انسان شاید احتیاج به یک بازنگری کلی در شیوههای ارتباطی جدیدش داشته باشد. بشر به روابط رودر رو و چهره به چهره نیازمند است. به دیدن تصویر یک دوست در فضای مجازی و یا شنیدن صدای یک عزیز از راه دور بسنده نکنیم، ما به بودن در کنار یکدیگر محتاجیم. این تغییرات نیازمند یک حرکت جمعی است که زمزمههای آن هم اکنون در جای جای جهان آغاز شده است. فراموش نکنیم که فنآوری آمده بود تا زندگی ما را آسانتر و زیباتر کند و این ما هستیم که باید حد و اندازههای تاثیر آن را تعیین کنیم و آرزوهایمان را از دست ندهیم. چه اشکالی دارد تا برای نمونه فضای مجازی را بهانهای بکنیم برای قرارهای دستهجمعی بیهزینه و آسان، برای دیدار عزیزانی که روزها و ماهها و سالها ندیدیمشان یا شاید برای شادیها و دستافشانیهای جمعی. میشود اگر که بخواهیم.
فرشید فاریابی / عکس / رادیو کوچه
همزمان با نمایشگاه بینالمللی کتاب گوتنبرگ سوئد جشنوار فرهنگی هنری بهنما، طی سه شب از ۲۳ تا ۲۵ سپتامبر ۲۰۱۱ برگزار شد.
«شبهای هنر و ادب ایران» جشنوارهای بود که در آن جواد مجابی، نویسنده و شاعر، امیر حسن چهلتن، نویسنده، محمد شمسلنگرودی، شاعر و پژوهشگر، همچنین منصور کوشان، نویسنده و نمایشنامهنویس و ژیلا مساعد، شاعر بهداستانخوانی، سخنرانی و شعرخوانی پرداختند.
دکتر جواد مجابی
در نخستین شب منصور کوشان، امیرحسن چهلتن و جواد مجابی در سالن کنفرانس کتابخانهی مرکزی شهر گوتنبرگ داستان خوانی کردند. پیام صوتی خانم پوران فرخزاد هم خطاب به جشنواره پخش شد که در انتهای پیام، فرخزاد فضای مجازی واینترنت را تهدیدی برای کتاب و نشر دانست و از همه خواست تابا هم آرزو کنند کتاب هرگز نمیرد.
منصورکوشان نخستین داستان این شب را با عنوان «مادر: سوگلی» از مجموعهی «داستان این مادران» خواند. داستان از زبان نطفهای در بطن مادری نوشته شده است که بسیار گیرا و با جزییات بسیار دقیق همهی رویدادها را برای خواننده بیان میکند؛ از پیش از منعقد شدن نطفه، تا روزی که مغز مادر به شلیک تفنگ سرپر پدر،نقش در و دیوار ایوان خانه میشود.
پوپک مجابی
امیرحسن چهلتن داستان دوم را اگر چه کوتاهتر از کوشان اما باساختار و سبکی بسیار متفاوت با نام «یک پیشنهاد منطقی» برای شرکتکنندگان خواند. داستان روایتی از رویداد تاریخی قرارداد 1919 است که روایتی است از خودکشی کـلنل فضلاله خان. سبک داستان و ارایه بسیار گیرا و شیوا توسط چهلتن بسیار مورد توجه شرکتکنندگان قرار گرفت.
چهلتن درپاسخ به پرسش یکی از شرکتکنندگان داستان خود را مشابه با آثار «خورخه بورخس» دانست و تاکید کرد هبچ نویسندهای برای سبک نمینویسد. او تعیین سبک داستان را وظیفهی منتقدان ادبی دانست.
شمس لنگرودی
سه داستان کوتاه از جواد مجابی بخش دیگر برنامه بود. جواد مجابی سه داستان کوتاه از مجموعه داستان کوتاه «جونم واست بگه» که پیشتر در سوئد منتشر شده است را خواند.
مجابی در انتها پیشنهاد داد به جای پاسخ به پرسشها یک داستان کوتاه دیگر از 7 داستان انتهایی کتاب را که باور داشت مانع اصلی انتشار کتاب در ایران بوده برای جمع بخواند. این پیشنهاد از سوی حاضران که استقبال خوبی از داستانهای مجابی کرده بودند با همراه بود. داستان چهارم با عنوان «تیزنامه» طنزی اجتماعی بود که با استقبال بسیار شنوندگان مواجه شد.
منصور کوشان
کوشان در شب نمایش از استمرار تاریخی انفعال در جامعه گلایه کرد
شب دوم این جشنواره مختص نمایش و متمرکز بر بزرگداشت غلامحسین ساعدی بود که در این شب، جواد مجابی وجوه گوناگون شخصیت ساعدی را مورد توجه قرار داد.
منصور کوشان در تحلیلی تاریخی از جامعه شناختی انفعال از زمان «مانی» تا امروز ارایه داد و نمایشنامهی «دعوت» را بیانی صریح از انفعال در جامعه دانست. وی که در بخشهایی از سخنان خود منقلب مینمود در انتها استمرار این انفعال را در همهی لایههای جامعه ایران قابل لمس و مشاهده دانست و با انتقاد از این شرایط گفت: همه از سیاسی و روشنفکر و دانشجو و…. در دنیای مجازی از این صفحه به آن صفحه و از این لینک به آن لینک سرگردان و منفعل هستیم .
امیرحسن چهلتن
امیر حسن چهلتن درباره ساعدی مقالهای را که پیشتر در سایت بیبیسی فارسی منتشر کرده بود برای جمع خواند. او در این مقاله تاکید کرد «ساعدی نویسندهای بود که قدر نبوغ خود را ندانست» و با روی آوردن به سیاست و طرفداری از مبارزات چریکی از داستاننویسی و نمایشنامهنویسی غافل ماند که خود ساعدی این نکته را بارها در برخی نامهها و مقالاتی که از او به جای مانده بیان داشته است.
ژیلا مساعد
در انتها نمایشنامه «دعوت» نوشتهی غلامحسین ساعدی به کارگردانی سوسن فرخنیا و بازیگری سوسن و سودابه فرخنیا روی صحنه به نمایش درآمد. نمایش «دعوت» شرحی از سرگردانی انسان است که پرداخت و تمرکز بیش از اندازه به ظواهر او را از هدف غافل کرده .
سودابه فرخ نیا در نمایش دعوت
شب سوم شب پایانی این جشنواره بود که با سخنرانی شمس لنگرودی آغاز شد و سپس در دو بخش ناصر کوشان، ژیلا مساعد، جواد مجابی، شمس لنگرودی و پوپک مجابی، شعرهایی را از دفاتر شعر چاپ شده خود برای جمع خواندند. فیلم کوتاهی نیز از شعر خوانی پوران فرخزاد پخش شد.
سوسن فرخ نیا در نمایش دعوت
در جشنواره «شبهای هنر و ادب ایران» ۱۶ کتاب جدید از مجموعه ادبیات معاصر ایران معرفی و رونمایی شد، دیدارها و گفتوگوهای بسیاری با بزرگان ادب و فرهنگ شکل گرفت و نمایندگان رسانههای معتبر این رویداد را مورد توجه قرار دادند.
صحنهای از نمایش دعوت
کتابهای «آینههای زمان» و «چالشهای ادبیات ایران» نوشته منصور کوشان، دو مجموعه شعر جدید از جواد مجابی با نامهای «شعر امروز خیابان» و «وطن روی کاغذ»، «سهگانهای از پوران فرخزاد» که منتخبیست از اشعار سه شاعر خانواده فرخزاد، پوران، فریدون و فروغ و همچنین کتابی با عنوان «لحظات ایرانی» از کارین منظور از جمله کتابهای ارایه شده بودند.
تقدیر از میهمانان
تقدیر از میهمانان
کیومرث/ دفتر تاجیکستان/ رادیو کوچه
محیالدین کبیری، که از سال ۲۰۰۶ میلادی رهبری «حزب نهضت اسلامی»، حزب آمده مخالف حکومت تاجیکستان را بر دوش دارد، برای چهار سال دیگر در این مقام باقی ماند. نزدیک ۳۰۰ وکیل انجمن حزب نهضت اسلامی که در قرارگاه این حزب در شهر «دوشنبه» برگزار شد، آقای کبیری را دوباره به عنوان رهبر خود انتخاب کردند.
اما «محیالدین کبیری» که پس از درگذشت رهبر پیشین حزب نهضت اسلامی «سعید عبداله نوری» برای دوم بار این مقام را صاحب میشود، آن را نه انتخاب، بلکه تعیین نامد. «این بخشش شما بود، گذشتگی شما بود، که تمام کمبودهای ما را عفو کردید و بار دیگر ما را به حیث برادر خود نه انتخاب، بلکه تعیین کردید. واقعن ما آن را تعیینات میحسابیم.»
با این حال، آقای کبیری از همه وکیلان انجمن حزبش سپاسگزاری کرد و گفت که در چهار سال بعدی رهبریاش اشتباه و کمبودهای گذشته را جبران خواهد کرد. وی گفت، هدف حزبش خدمت به ملت و وطن است، در حالی که به تاکید او این ملت و وطن بیش از هر وقت دیگر به مشکل پیچده و به پشتیبانی و کمک آنها نیاز دارد.
حاجی اکبر تورجانزاده یکی از رهبران «اتحاد نیروهای مخالفین پیشین تاجیک» گفت، باعث به تاسف است، که در چهار سال گذشته «حزب نهضت اسلامی» نتوانسته است، یک «محیالدین کبیری» دیگر را تربیه کند. منظور آقای تورجانزاده از این حرف این بود که «محیالدین کبیری» بدون رقیبی نامزد به رهبری حزب نهضت اسلامی بود و بدون رقیبی هم رهبر انتخاب شد. «حاجی اکبر تورجانزاده» گفت باید حزب نهضت اسلامی برای احزاب سیاسی دیگر تاجیکستان که سالها است رهبرانشان عوض نمیشوند، نمونه میبود.
او افزود: «این حزب سیاسی دینی باید نمونه باشد. برای حزبهای دیگری که رهبر عوض نشونده دارند و بی آن رهبر به چاه میافتند و نان خایده خود را فرو برده نمیتوانند. امیدوارم این کمبود را به حساب میگرید.»
در این انجمن «حزب نهضت اسلامی» در برابر اعضا و جانبدارانش اینچنین مهمانان از مصر، ایران، مالایزی، روسیه و یک مشاور و معاون امام علی رحمان رییس جمهوری تاجیکستان و رهبر حزب حاکم نیز اشتراک داشتند. «اسرار لطیفاف» از حزب حاکم «خلقی دموکراسی» که رهبری آن را «امام علی رحمان» بر دوش دارد، از «حزب نهضت اسلامی برای» ترویج فرهنگ اسلامی در کشور ستایش کرد. وی گفت، دولت تاجیکستان هرگز مخالف فعالیتهای این حزب دینی نبوده بلکه تنها کشوری در منطقه است که به فعالیت آن اجازه داده است.
حزب نهضت اسلامی تاجیکستان با چهل هزار اعضای خود پس از حزب رییس جمهوری در جای دوم قرار دارد. این حزب به قول مسوولانش هنوز در زمان پایبرجای شوروی در تهخانهها تشکل شده، ولی پس از مستقلیت تاجیکستان در آغاز دهه نود قرن گذشته ثبت نام شده است. در دوران جنگ داخلی تاجیکستان فعالیت این حزب در قلمرو کشور ممنوع بود، ولی در سال ۱۹۹۷ در پی به امضا رسیدن سازشنامه صلح فعالیت آن از سر گرفته شد.
ولی این حزب در چهار سال گذشته مورد انتقاد کارشناسان و خبرنگاران و حتا برخی از عضای خود قرار گرفته بود. زیرا به قول آنها این حزب در بسیار حالات در قبال اقدامهای حکومت تاجیکستان سکوت را اختیار کرده و از یک حزب سرسخت به حزب خاموش تبدیل یافته است. محیالدین کبیری با اشاره به چنین نگرانیها گفت، حزب او یک حزب اسلامی و گذشته از آن حزب آپازتسیونی است که از کمبود و اشتباههای حکومت چشم نخواهد پوشید.
خبر / رادیو کوچه
روابط عمومی مجمع تشخیص مصلحت نظام در بیانیهای آنچه «شایعات بیپایه انتخاباتی توسط رسانهها و محافل وابسته به جریانی خاص» خوانده، در مورد ارتباط آیتاله هاشمی رفسنجانی، رییس مجمع، با «جریانها، معرفی لیست پیشنهادی انتخاباتی» و طرح شعار نجات ملی از سوی او را تکذیب کرده است.
در روزهای اخیر، برخی سایتهای خبری منسوب به دولت جمهوری اسلامی نوشتند که رییس دورهای شورای اصلاحطلبان در صدد ملاقات با آیتاله هاشمی رفسنجانی و کسب نظر او است و برخی از اصلاحطلبان از شعار «آشتی ملی» که محمد خاتمی مطرح کرده استقبال کردهاند و برخی دیگر طرفدار شعار «نجات ملی» بودهاند که آیتاله هاشمی رفسنجانی به آن اعتقاد دارد.
روابط عمومی مجمع تشخیص مصلحت افزوده است که این شایعات را جریانها و رسانههایی مطرح میکنند که «برخلاف ادعاهایشان، متاسفانه هدف، توجیهکننده وسیلههای حرام و ضداخلاقی آنان است و به هر شکل و روش ممکن در صدد تخریب شخصیتهای مستقل و غیرهم خط و انحراف افکار عمومی از مسایل و مشکلات اصلی گریبانگیر کشور» هستند.
این اطلاعیه از مردم خواسته است «تحت تاثیر اینگونه القائات و شبههافکنیهای کاذب قرار نگیرند.»
بیشتر بخوانید:
«با مسایل تنشزا در آستانه انتخابات مجلس برخورد شود»
«در اعتراض به انتخابات 15 میلیون هم میآمدند طبیعی بود»
دوشنبه 4 مهر 90/ 26 سپتامبر 2011
اجرا: اعظم
استودیو: سیاوش
تقویمتاریخ
گزیده اخبار مطبوعات دوشنبه ایران
تمام رخ- «کشته شدهها بسیجی بودند»- آرش حسینیپژوه
بخش اول خبرها
مجله جاماندگان- «آیا گروگانگیری یک عمل انقلابی است؟»- شراره سعیدی
مجله خبری کابل- آرین
پسنشینی تند- «از یاد میبریم»- اکبر ترشیزاد
بخش دوم خبرها
گزارش روز تاجیکستان- «محیالدین کبیری رهبر بیرقیب حزب نهضت اسلامی تاجیکستان»- کیومرث
بخش سوم خبرها
سیمین/ رادیو کوچه
simin@koochehmail.com
روز 27 سپتامبر هر ساله با عنوان روز جهانی گردشگری گرامی داشته میشود. امسال شعار این روز «گردشگری؛ ارتباط میان فرهنگها» تعیین شده است و سازمان جهانی گردشگری امیدوار است تا مردم جهان هرچه بیشتر به سوی فرهنگها متفاوت و دانستن دربارهی آن تشویق شوند.
در سال گذشته در حدود 940 میلیون نفر در سراسر جهان به دیدار از کشورهای مختلف پرداخته و فرهنگ ملموس (هنر و بناهای تاریخی و …) و فرهنگ ناملموس (غذا و سنتها و ..) را تجربه کردهاند.
در واقع شعار امسال نقش انکارناپذیر رابطه سفر و فرهنگها در سراسر جهان را گرامی میدارد.
عکس برتر این دوره
و اما هر سال سازمان جهانی گردشگری UNWTO، به مناسبت این روز مسابقهی عکاسی برگزار میکند که علاقهمندان میتوانند از سراسر جهان عکسهای خود را با توجه به موضوع تعیینشده برای شرکت در آن ارسال کنند.
امسال نیز این رقابت انجام شده و چند روزی مانده به آئین روز جهانی گردشگری برگزیدگان این رقابت اعلام شده و عکسهای منتخب بر روی سایت این سازمان قرار گرفته است.
در میان این عکسها، برگزیدگانی از «ایران» نیز دیده میشوند.
برای دیدن تصویرهای بیشتر اینجا کلیک کنید.
عبدالـستـار دوشوکی
اصرار بر نواختن شیپور سکولاریسم از سر گشاد آن رسالت «نامیمونی» است که عدهای آن را تا فراسوی مرز پرخاشگری، تقدیس افراطی همانند صلیبی مقدس در رهگذر جدال اندیشهها بر دوش کشیده و فریاد بر میآورند: یــافتم! یافتم! نسخه نـــو آن را یافتم! در حالیکه سکولاریسم یا دمکراسی نسخه «نو» و «کهنه» ندارد. در این مقاله بسیار کوتاه معرفتشناسی انتقادی آن «یافته» جدا بافته و عملکرد سیاسی شارحان «سکولاریسم جزماندیش و پرخاشگر» را در ترازوی نقد عریان مورد ارزیابی و کالبدشکافی قرار میدهم؛ زیرا «سخن هر چه کوته بود خوشتر است / بگویم گرت هوش اندر سر است».
یا بهعبارتی «چون سخن نیک بود مختصر آید.» بر طبق پژوهشها و نظر سنجیهای متفاوت، بریتانیا یکی از «لامذهبترین» یا بهعبارتی در عمل سکولارترین کشورهای دنیا است در حالیکه از منظر قانون (۱) ملکه یا پادشاه بریتانیا، هم رییس حکومت (State) و هم رییس مذهب یا کلیسای پروتستان (Church) میباشد؛ و تفکیک قانونی بین نهاد مذهب و نهاد حکومت وجود ندارد. اما عملن بریتانیا دارای یک سیستم سیاسی آزاد، دمکراتیک و پویای مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر میباشد. در برخی از کشورهای اروپایی نظیر ایرلند پارهای از قوانین نظیر آموزش عمومی در مدارس مذهبی وابسته به کلیسا، قانون سقط جنین، و حتا روشهای جلوگیری از بارداری بر اساس احکام الهی دین مسیحیت و نه علم نوین و یا عرف رایج وضع شدهاند. در این کشورها برخی از ضوابط و مناسبات قانونی حکومتی بر پایه احکام دین مسیحیت بنیاد شدهاند، و تفکیک مشخص قانونی بین دین و حکومت، مثلن بر خلاف آنچه که در فرانسه «لائیک» است، وجود ندارد. وانگهی بسیاری از احزاب دمکراتیک در کشورهای مترقی و آزاد نظیر احزاب دمکرات ـ مسیحی، سوسیال ـ مسیحیی، ملیـ مذهبی و محافظهکاران مذهبی و سیاستهای آنها ریشهای عمیق و تاریخی در مذهب مسیحیت دارند. اما در عین حال همگی این کشورها متمدن، دمکراتیک و آزاد هستند. ولی کشورهایی نظیر کره شمالی، کوبا و سوریه سکولار هستند. معمر قذافی و صدام حسین هم سکولار بودند. بنابراین آیا میتوان نتیجه گرفت که سکولاریسم مترادف است با استبداد مطلق و یا بر عکس؟ نه خیر! اینگونه نتیجهگیریهای سطحی، سفسطه در استدلال و بهمثابه نعل وارونه زدن در میدان سیاست است. معاهدهها، منشورها، عهدنامهها و قوانین بینالمللی فراوانی در مورد آزادی افراد، مساوات، دمکراسی، حقوق بشر و غیره وجود دارد. اما هیچ کشوری از نظر قوانین بینالمللی ملزم به رعایت سکولاریسم نیست. زیرا سکولاریسم، قبل از آنکه یک قانون باشد، یک فرهنگ است که در طی یک پروسه روشنگری و فرایند عرفی سازی حاصل میشود. فرهنگی که مذهبستیز نیست اما انسانگرا است و به اصالت عقل و علم و جایگاه آزاد انسان (اصالت فرد) باور عملی دارد.
بر اساس تعریف مشخص و انعطافناپذیر ارایه شده توسط مروجانی که پیامبروار صلیب سکولاریسم را با جزماندیشی خاصی به دوش میکشند، و گاه نیز از آن بهعنوان چوب تکفیر بر علیه مخالفان نظری خود استفاده میکنند، باید در ساختار سیاسی و حقوقی بسیاری از این کشورهای دمکراتیک و آزاد نقضها و تناقضهای اساسی نهفته باشد. آنها معتقد هستند که سکولاریسم پیش فرض دمکراسی است. متاسفانه تعریف دقیق، واحد و جامعی از واژه «سکولاریسم» که مورد قبول همگان باشد، وجود ندارد. جدایی دین از سیاست، جدایی دین از دولت(قوه اجرایی)، جدایی دین از حکومت (هر سه قوه مقننه، مجریه و قضایی)، جدایی نهاد مذهب (مسجد یا کلیسا) از نهاد دولت و یا حکومت و غیره، از جمله مجموعه تعاریف نسبتن بیشمار و رایجی هستند که هر کسی از «ظن» خویش به آنها رجوع میکند. عدم وجود تعریف جهانشمول از واژه و مفهوم ذاتی سکولاریسم باعث تشتت در گفتار و پراکندگی در پندار شده است؛ زیرا جنگ از الفاظ خیزد، و ز معانی آشــتــی! مشوش نمودن رابطه بین دمکراسی، کثرتگرایی و التزام به منشور جهانی حقوق بشر از یک سو و سکولاریسم از سوی دیگر، یکی دیگر از شگردهای ماهرانه واصفان سکولاریسم نو، که در مورد آن «تعصب مذهبی یا مسلکی» خاصی نشان میدهند، میباشد. در این راستا باید گفت متاسفانه «تیری که نه بر هدف گراید / آن به کـه ز جعبه بر نـیـاید»
مدافعان سکولاریسم نو ادعا میکنند که هیچگونه ضدیتی با دین مردم ندارند. آنها مدعی هستند که فقط یک سر «چوب» یعنی سکولاریم را از روی زمین برداشتهاند؛ و با سر دیگر چوب یعنی دین مردم کاری ندارند ـ غافل از اینکه اگر یک سر چوب را بردارید، سر دیگر آن را نیز ناخواسته برداشتهاید. خردگرایی حکم میکند که نمیتوان در این مورد با استدلالهای انفصالی، خود را از مسوولیت مبرا و منزه دانست. متاسفانه در فرهنگ عامه واژهها معنای خاص خود را پیدا میکنند. و اینگونه است که مروجان سکولاریسم بهجای اینکه آن را در چهارچوب حاکمیت مردم (دمکراسی)، برابری، حقوق بشر، کثرتگرایی، و اصالت علم و عقل و اراده انسان آزاده، معرفی و ترویج کنند؛ سکولاریسم را بهصورت یک مقوله انتزاعی در جدال با بظاهر طرفداران دین، و از منظر تودهها در جدال با خود دین، مطرح میکنند. متاسفانه سکولاریسم مذهبستیز همان خدمتی را به مقوله «جدایی دین از حکومت» خواهد کرد، که آخوندهای طرفداران دین در طی ۳۲ سال اخیر به مذهب شیعه کردهاند. بهقول حافظ «نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست / کلاه داری و آیین سروری داند»
در تنقیح مطلب باید تاکید کنم که بنده نیز همانند بخش وسیعی از ایرانیان با جدایی کامل نهاد دین از نهاد حکومت و اجرای «سیاست زمینی» اعتقاد سیاسی دارم. اما از خطر روشهای انتزاعی، تعصب، تامگرایی و منش غیردمکراتیک در طرح مقوله «جدایی نهاد دین از حکومت» تحت عنوان سکولاریسم نو آگاه هستم، زیرا طرح دگماتیستی و «مذهب ستیزی» سکولاریسم احتمالن نتیجهای معکوس ببار خواهد آورد. بسیاری از عوام و حتا خواص نواندیشان دینی که با «بحث قبض و بسط تئوریک شریعت» سروش آشنایی دارند، سکولاریسم پرخاشگر را مترادف با دینستیزی و در رابطه با کشورمان، «اسلام ستیزی» میبینند، زیرا هر چه از حد بگذرد ناچار گردد ضد آن! یا بهقول مولانا «ضد را از ضد شناسند ای جوان / چون شدی در ضد، به بینی ضد آن»
اسماعیل نوری علا
یکی از واصفان و شارحان محترم و شناخته شده شیوه انتزاعی معرفی سکولاریسم نو، جناب دکتر اسماعیل نوری علا میباشند که بنده برای تلاش و جایگاه ادبی ایشان احترام ویژهای قائل هستم. اما عملکرد سیاسی ایشان نمیتواند از دایره نقد فعال و سازنده بیرون باشد. ایشان در جمعه گردی اخیر خود تحت عنوان «سخنی دیگر درباره کنگره ملی و آلترناتیوسازی» مینویسند: «سالهاست من، در نوشتهها و برنامههای رسانهای خود، در مورد ضرورت ایجاد یک کنگره ملی و یک آلترناتیو سکولارـ دموکرات در خارج کشور سخن گفتهام.» باید با شفافیت عریان تصریح کرد که نگارنده مخالفتهای شدید جناب آقای دکتر نوریعلا گرامی را بر علیه نشست برلین، نشست لـنـدن، کنفرانس پاریس، کنگره بروکسل، همایش همبستگی واشنگتن، طرح رفراندم و غیره خوب بیاد دارد. علاوه بر سابقه دیرینه در نقد مذهب، آقای دکتر نوریعلا قبل از تاسیس شبکه سکولارهای سبز، با هر نوع اقدامی در جهت تشکل، سازماندهی و همبستگی نیروهای سیاسی اپوزیسیون برونمرزی که تقریبن همگی بدون ادعای مالکیت، سکولار هستند، مخالف بودند، و از ابراز مخالفت صریح و ناسازگار خود با سمینارها و نشستها و کنگرهها و همایشها جهت همسویی و اتحاد ابدن ابایی نداشتند. نقطه نظرات، نقل قولها و مقالات متعدد ایشان در اینترنت موجود است. بهقول شیخ اجل سعدی «نگفته ندارد کسی با تو کار / ولیکن چو گفتی دلـیلـش بیار.» برای نمونه فقط چند فقره از مواضع روشن ایشان را در ذیل ذکر میکنم:
«من این مطلب را به خواست دوستانم در سایت «فرهنگ گفتوگو» و بهعنوان پیشگزارهای برای شرکت در یک بحث پالتاکی پیرامون «اتحاد برای دموکراسی» مینویسم. جوهر حرفم هم آن است که، از نظر من، «اتحاد» برای «دموکراسی» نه ممکن است و نه اثربخش». «بدین ترتیب من نه در ندای آقای رضا پهلوی مبنی بر «امروز فقط اتحاد» حاصلی مفید میبینم، نه در دعوت آقای امیرانتظام برای تشکیل «کنگره ملی» و نه در پیشنهاد آقای نویدی در مورد تشکیل «پارلمان در تبعید.»
دکتر اسماعیل نوریعلا (ممکنات و اثرات اتحاد برای دموکراسی – دوشنبه ۸ فروردین ۱۳۸۵ – برابر با ۲۸ مارس ۲۰۰۶ ـ دنور، کلرادو، آمریکا) (لـیـنـک ۲)
«در واقع، من این اصرار شبانه روزی بر اینکه با هم همبسته و هماهنگ و همگام شویم راـ بهخصوص وقتی که از جانب تشکلی سیاسی مطرح میشود ـ چیزی جز گریختن از انجام وظایف و مسوولیتهای خود و پنهان شدن در پشت یک ایده جمعی گسترده ارزیابی نمیکنم. و تازه، بهنظر من، امکان رخ دادن معجزهای به نام همبستگی وجود ندارد.»
متن سخنرانی (ویدئویی) در سمینار شاخه آمریکای جبههی ملی ایرانـ کدام طیف، کدام نیرو، کدام همبستگی؟ ـ یکشنبه ۳۱ ماه می ۲۰۰۸ (لـیـنـک ویدئو ۳)
باید پرسید چرا شخصیت ادبی و اندیشمندی نظیر دکتر نوری علا که در طی سالیان متمادی مصرانه با تلاشهای دیگران برای همسویی و اتحاد مخالفت کرده، به ناگاه برای مصادره به مطلوب جنبش سبز و تشکیل دولت در تبعید و یا بهعبارتی «دولت سایه» و بیکفایت خواندن موسوی و کروبی، چنان عجلهای از خود نشان دادند و با منتقدان یا بهقول خودشان کسانی که گروه خونی آنان با گروه خونی دکتر نوری علا همخوانی ندارد، آنگونه برخورد نامناسب کردند، و بر خلاف اصل کثرتگرایی و دمکراسی، آنها را دفع کردندـ بهخصوص اینکه آنها نیز سکولار بودند، اما جربزه سیاسی و پایبندی به اصول خویش را داشتند. سخنرانی اسلامستیزی و ضد موسوی و ضد کروبی برخی از سخنرانان در کنفرانس سکولارهای سبز در تورنتو در آرشیو سایت تلویزیون مـیـهـن موجود است. متاسفانه در اثبات به اصطلاح دشمنی سازشناپذیر خود با رژیم جمهوری اسلامی، پارهای از مسوولین گروه سکولارهای سبز کج نشستند و راست گفتند و حتا به دفاع و حمایت از عقبماندهترین، خشنترین و ارتجاعیترین نیروهای مذهبی مخالف رژیم برخاستند که خود نمایانگر پایبندی عقیدتی آنها به اصل سکولاریسم و نه استفاده ابزاری از آن میباشد. در نتیجه «هر آن آتش که باشد سر بهسر دود، همان بهتر که خاکستر شود زود». اینگونه از سکولاریسم دفاع کردن در حقیقت نواختن شیپور از سر گشاد آن میباشد یا بهعبارتی به نقل از خود ایشان اسب دمکراسی و حقوق بشر را پشت درشکه سکولاریسم بستن است. دمکراسی و کثرتگرایی واقعی عملن در بطن خود «جدایی دین از حکومت» را جای خواهد داد. اما بر عکس آن امکانپذیر نیست ـ یعنی سکولاریسم واقعی (همانگونه که در کره شمالی، سوریه و کوبا است) در بطن خود دمکراسی واقعی را جای نخواهد داد. نتیجتن نه شیپور را از سر گشاد آن بنوازیم، و نه اسب را پشت درشکه ببندیم.
یکشنبه ۳ مهر ۱۳۹۰
Doshoki@gmail.com
مراجع:
۱ ـ http://en.wikipedia.org/wiki/Acts_of_Supremacy
۲ ـ http://www.puyeshgaraan.com/ES.Articles/ES.Articles.momkenaat%20e%20etehaad.htm
۳ ـ http://www.youtube.com/watch?v=B1nX9ew3poA&feature=player_embedded#!
خبر / رادیو کوچه
نخستین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهام دو تن از دراویش گنابادی درشهرستان کوار از توابع شیراز صبح روز یکشنبه، 25 سپتامبر، در شعبه اول دادگاه عمومی آن شهرستان برگزارشده است.
به گزارش سایت مجذوبان نور، اولین جلسه رسیدگی به اتهام آقایان اکبری و بیرمی از برگزارکنندگان مجالس درویشی در شهرستان کوار برگزار شد که به اتهام اخلال در نظم عمومی و اقدام علیه امنیت در دادگاه عمومی بازداشت و محاکمه شدند. این دو به دلیل بازداشت وکلای خود، بدون داشتن وکیل به دفاع از خود پرداختند.
طی این جلسه از دادگاه قرار تامین کیفری این 2 درویش گنابادی وثیقه 150 ملیون تومانی اعلام شد که این دراویش حاضر به تودیع وثیقه نشده و به حکم دادگاه به زندان عادلآباد شیراز انتقال داده شدند.
گفته میشود دراویش گنابادی علت عدم سپردن وثیقه را بیگناهی خویش و عدم انتساب اتهامات وارده عنوان کردهاند.
این درویش گنابادی در مورخ 19 شهریور ماه توسط نیروهای امنیتی و در منازل شخصیشان و بدون ارایه حکم قضایی و قانونی دستگیر شده بودند.
یادآور میشود در پی درگیری ماموران امنیتی و افرادی موسوم به لباس شخصیها با دراویش نعمتاللهی گنابادی در استان فارس طی روزهای 11 الی 13 شهریور ماه تعدادی از آنان در شهرهای کوار و سروستان فارس مجروح و بازداشت شدند. همچنین در خلال این درگیریها وحید بنانی، از دراویش کوار نیز جانباخت.
پس از آن جمعی از دراویش با صدور فراخوانی از تجمعی مقابل زندان اوین در اعتراض به بازداشتهای دراویش و جانباختن آقای بنانی خبر داده که به دلیل جو امنیتی برابر این زندان تجمع لغو شد اما گروهی از آنها که برابر زندان اوین تجمع کرده بودند بازداشت شدند.
بیشتر بخوانید:
«بازداشت بیش از پانزده درویش معترض برابر زندان اوین»
آرین / دفتر کابل / رادیو کوچه
وزارت داخله میگوید اگر پلیس مبارزه با مواد مخدر تقویت و انکشاف داده نشود، پس از سال 2014 کشت و قاچاق آن افزایش خواهد یافت.
جنرال بازمحمد احمدی معین مبارزه با مواد مخدر وزارت داخله امروز در یک نشست خبری در کابل گفت: «تمام تشکیل پلیس مبارزه با مواد مخدر بیش از دو هزار نفر است، در حالی که حدود سه میلیون نفر در کشت و قاچاق مواد مخدر در این کشور دخیل میباشند.»
وی افزود در حال حاضر پلیس مبارزه با مواد مخدر افغانستان را قوتهای بینالمللی به خصوص قوای دریایی آمریکا کمک میکند.
آقای احمدی گفت در ماههای اخیر در عملیاتهای ویژه دهها فابریکه تولید مواد مخدر در افغانستان تخریب شده و هزاران کیلوگرام مواد مخدر با متهمان آن بازداشت شدهاند.
در حالی که تحلیلگران میگویند برخی از مقامات بلندپایه دولتی در قاچاق مواد مخدر دست دارد، معین وزارت داخله افغانستان گفت، اگر علیه هر فرد حکومتی اسنادی به دست آید در دستگیری و محکمه وی غفلت صورت نمیگیرد.
به گفته وی در حال حاضر کشت و تولید مواد مخدر در ولایات ناامن محدود شده است، اما هنوز هم افغانستان بزرگترین تولیدکننده تریاک جهان است
این در حالیست که افغانستان از چندین سال به این سو بیشترین تریاک جهان را تولید میکند، اما دولت افغانستان از مبارزه جدی و کاهش کشت آن سخن میزند.
خبر / رادیو کوچه
وانگاری ماتهای، شهروند کنیایی که نخستین زن آفریقایی برنده جایزه صلح نوبل بود روز دوشبنه، 26 سپتامبر، در اثر بیماری سرطان در بیمارستانی در نایروبی، پایتخت کنیا، درگذشت.
از خانم ماتهای به عنوان یکی از مدافعان سرشناس حقوق زنان و همچنین فعالان حفظ محیط زیست نام برده میشد که به نمایندگی پارلمان کنیا نیر رسید و برای مدتی از اعضای دولت این کشور بود.
وانگاری ماتهای که هنگام مرگ هفتاد و یک سال داشت در سال ۲۰۰۴ به خاطر خدماتی که به حفظ محیط زیست، توسعه پایدار و پیشبرد دموکراسی کرده بود برنده جایزه صلح نوبل شد.
تذکار از رادیو کوچه: یکی از سیاستهای کاری در رادیو کوچه انتشار نظرها و نامه و ایدههای خوانندگان است. بیشک رادیو کوچه تایید و یا تکذیبی بر این مطالب ندارد. اما با توجه به روش این رسانه، اگر منطبق با اصول کاری رادیو باشد -که در بخشهایی به این نکات اشاره شده است- آن را منتشر خواهد کرد. مخاطب این مطالب در هر شرایطی حق دارند که نوشتهای در پاسخ به این نامهها به رادیو ارسال کنند. بیشک این نوشته بیکم و کاست در پایگاه اینترنتی رادیو کوچه منتشر خواهد شد. برای هر نوع پاسخ به این نوشته شما میتوانید با آدرس پست اکترونیکی: contact(at)koochehmail.com در تماس باشید.
عرفان قانعیفرد / محقق تاریخ معاصر
پژوهش و پرداختن به بررسی ساختار امنیتی ایران، امری جالب و ضروری است. در دوران 33 ساله بعد از انقلاب اسلامی، «برخی از مورخان بر این عقیدهاند که واقعیت جامعه ایران از شاه مخفی نگاه داشته میشد و او خبری از اوضاع داخلی نداشت» و برخی دیگر هم به کلی با «بیاطلاعی شاه از اوضاع مملکت»، مخالفاند و او را واقف و آگاه به جزبیات همه مسایل مهم داخلی میدانند که از همه چیز خبر داشت و حتا گروهی معترض به انقلاب، میگویند شاه باور پر یقین به ساواک داشت و ساواک بر همه چیز مسلط و مطلع بود، اما معدود منتقدانی هم معتقد اند که ساواک، عملکرد درستی نداشته و اگر داشت، انقلاب بروز نمیکرد، اما کدام یک از این نظریات درست است؟ پاسخش، حکایتی پیدا و پنهان از تاریخ معاصر ایران است.
ساواک – سازمان امنیت و اطلاعات کشور – از سال ۱۳۳۵ تا ۱۳۵۷، سازمان اصلی امنیتی و اطلاعاتی ایران بود که افرادی مانند «تیمور بختیار، حسن پاکروان، نعمتاله نصیری و ناصر مقدم،» به ترتیب ریاست آن را بر عهده داشتند و شاید با پر حادثهترین دوران تاریخ معاصر ایران، نیز همگام بوده است. اما آیا براستی در 4 بهمن 1357 به کلی نابود شد یا اینکه با ساختاری جدید، پایههای اصلی واجا– وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران– شد؟
شاید حسین فردوست، نخستین فردی بود که روایتی مبسوط از ساواک بیان کرد و در خارج از کشور هم افرادی مانند منوچهر هاشمی به این امر اهتمام ورزیدند، گرچه در پروژههای مشابه و در خلال گفتوگوهایی، بسیاری از افراد مشهور ساواک – منوچهر هاشمی و عیسی پژمان و علوی کیا – به تشریح خاطرات خود پرداختهاند و گروهی هم، همچنان مهر سکوت بر لب دارند.
البته گروهی معتقدند که مانند سیا، موساد ، کگب، اینتلجنس سرویس و … مطالعه درباره نهاد امنیتی ایران، برای توسعه مطالعات امنیتی کشور، امری لازم و ضروری است که سطح آگاهی و فهم جامعه درباره ضرورت حفظ امنیت کشور و نحوه عملکرد آن، بالاتر برود. که در جامعه مدرن قرن 21، بدون داشتن سازمانی اطلاعاتی امنیتی، نمیتوان به ادامه حیات ان کشور، امیدوار بود. روزگارانی است که نحوه شکلگیری دستگاه امنیت و ضرورت وجودی آن، در طی تاریخ دولتهای جهان امروز، مطرح بوده است و هدف نخست جمع آوری اطلاعات ضروری و اعمالی پیشگیرانه یا کنترلی است که حیات رژیم سیاسی یک کشور را با مخاطره روبهرو میکند و این روزها، مطالعات امنیتی جزو رشتههای معتبر دانشگاهی است و چه بسیار کشورهایی که در کنار اداره اطلاعات و امنیت، مراکز موازی امنیتی– اطلاعاتی تشکیل دادهاند و حتا گاه برای کشورها و دولتهایی، از دورانهای پس از جنگ جهانی، جنگ اطلاعاتی هم در سیاست و دیپلماسی امروزه آنان مطرح شده است.
از دوران نخست وزیری منوچهر اقبال- و بعدها شریف امامی و علی امینی و علم- تا سال 1357، در داخل و در خارج از ایران، اکثر فعالان سیاسی سعی داشتند که نهاد امنیتی کشور را خوفناک و منفور جلوه دهند و پس از انقلاب 1357 هم مخالفان حکومت فعلی، با شیوهای مشابه، سعی در سیاه جلوه دادن نهادهای امنیتی حکومت فعلی دارند، اما به دور از این هیاهوهای رسانهای و تحلیلهای متفاوت و دور از سنجش میزان صحت و سقم آنها، میتوان همه روایات مختلف را بررسی کرد. بهراستی در دنیای اطلاعات و امنیت جهان امروز، ایران در کدام مقام ایستاده است؟
***
در تاریخ معاصر، زمان ناصرالدین شاه را آغاز تاسیس دستگاه امنیتی- اطلاعاتی ایران میدانند که به همت امیرکبیر شکل یافت و در دوران رضا شاه پهلوی هم، نظمیه را پلیس سیاسی یا دستگاه امنیتی و اهرم حافظ قدرت شناختهاند. اما در دوران رضا شاه پهلوی، «کارهای اطلاعاتی- اطلاعات، ضد اطلاعات و ضد جاسوسی- منحصرن در شهربانی انجام میشد و بعد از شهریور 1320، شهربانی و رکن 2 ارتش و تا حدی هم ژاندارمری در این ماجرا دخیل بودند. البته رکن 2 با دوایر مختلف– دایره ضد جاسوسی، اطلاعات داخلی، خارجی و … – بیشتر موثر بود و شهربانی، بیشتر به جنبه امنیت داخلی و ضدجاسوسی پرداخت و کار ضدجاسوسی و ضداطلاعات هم به وسیله رکن 2 ارتش انجام میشد. به همین شکل، کار اطلاعاتی میشد و هر کدام از دستگاهها، مستقلن گزارشات و اطلاعات شان را ، از خبرهای مهم تا خبرهای روز ، مستقیما به نزد شاه می برد و طبعا در شرفیابی ها هم اختلافنظر زیاد پیدا میشد، چون هر کدام میخواست بیشتر خودنمایی کند، این است که برای حل مشکل، تمام کارهای اطلاعات- ضد اطلاعات، ضدجاسوسی، اطلاعات خارجی و …-در یک دستگاه، متمرکز شد و دفتر ویژه اطلاعات درست شد. البته گروهی معتقدند که در قلمرو و حکومت شاهنشاهی ایرانی، همچنان وظیفه حفظ امنیت به رقابتی در بین شهربانی، گارد شاهنشاهی، ژاندارمری و رکن دوم ارتش، بازرسی شاهنشاهی و دفتر ویژه اطلاعات، مبدل شد.
ژنرال مقدم
در آمریکا هم مشاور امنیتی ریس جمهوری چنین امری را هماهنگی میکند و دفتر وِیژه در ایران هم چنین حالتی داشت که همه اطلاعات دستگاهها را پردازش و ترکیب و تلفیق کند و به همین سبب فردوست به آمریکا و انگلیس رفت و بر آن مبنا، دفتر ویژه را تاسیس کرد. دیگر دستگاهها خبرهای مهم را به دفتر ویژه میدادند و اگر نکتهای فوری بود او به شاه یادداشتی میفرستاد. و البته گاه اختلافها را هم مینوشت که مثلن شهربانی چنین نظری دارد اما ساواک نظری مخالف آن را دارد.
در آمریکا، سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا (سیا -CIA) به مثابه بازوی اطلاعاتی دولت آمریکا در سال 1326 تاسیس شد و برخی از مورخان بر این عقیدهاند که برکناری محمدمصدق در 28 مرداد 1332 – که میخواست شاه را از قدرت خلع کند- به خاطر همکاری این سازمان بوده است و برخی دیگر از دولتمردان ایرانی– مانند اردشیر زاهدی- این امر را در آن دوران، امری تبلیغاتی و اغراقآمیز و برای قدرتنمایی این سازمان نوپای اطلاعاتی میدانند. اما جدای از این اختلاف نظر تاریخی و سلیقه در بیان روایت، حوادث داخلی ایران پس از شهریور 1320 و خصوصا غائله مصدق و آغاز رابطه نوین با آمریکا و احساس خطر از قدرت شوروی، حمایت از شاه و دربار و حفظ امنیت رژیم، ضرورت وجود تشکیلاتی منسجم را دوچندان میکرد و شاید محرک اصلی ساخت مربوط به سنتو است که وقتی سنتو درست شد، در کنفرانس ضد تخریب، قرار شد که هماهنگی اطلاعاتی در بین سازمانها شود و در ترکیه و پاکستان و عراق و ایران، سازمان های اطلاعاتی درست شود. به همین سبب برای شکلگیری ساختار ساواک از آمریکا الگوگیری شد و بنیانگذاران ساواک، سازمان سیا را الگوی طرح اولیه خود قرار داده بودند اما در آمریکا CIA ، FBI اطلاعات داخلی و خارجیاش جداست اما در ایران یکی شد. البته گروهی بر این اعتقادند که آمریکا در شکل گیری ساختار ساواک، نقش اساسی داشته است البته بعدها کارشناسان سیا و موساد در ایران به آموزش و پرورش کارشناسان امنیتی ساواک پرداختند.
به هر حال ، هسته اصلی ساواک– مخفف: سازمان امنیت و اطلاعات کشور- در سال 1335 در فرمانداری نظامی شکل گرفت و در مرحله اول کار، بیشتر جنبه کسب اطلاعات مورد نظر بود و جمعآوری اطلاعات و عملیات ضد اطلاعاتی و ضدجاسوسی. محسن مبصر- معاون نصیری بود در شهربانی- خود را تئوریسین میدانست اما خلاف واقع است. البته مبصر در این باره میگوید «بعد از برخورد با حزب توده و …گفتیم که فرمانداری نظامی را ملغی کنیم. بالاخره باید کشور، یک سازمان اطلاعات مثل آمریکا و .. داشته باشد. چون اطلاعات ارتش که اطلاعات کشور نمیشود. بنا براین تیمور بختیار از من خواست که سازمانی را بنویسم و اینها مطالعه کنند و من در ظرف 1 ماه یک سازمان اطلاعاتی نوشتم.»
در مطبوعات روز چهارشنبه 11 مهر این سال، خبر تشکیل سازمان امنیت ایران انتشار یافت و شاه در نطق 15 مهر 1335 در افتتاحیه مجلس سنا، به حفظ آرامش و امنیت، اشاره داشت. روز ۱۰ بهمن ۱۳۳۵ لایحه تاسیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور ـ ساواک ـ به تصویب مجلس سنا رسید. و سال 1336 پس از تصویب قانون اختیارات ساواک در مجلسین سنا و شورای ملی، سازمان اطلاعات و امنیت کشور به طور رسمی، شروع به کار کرد که سمت نخست وزیری حسین علا را منوچهر اقبال، گرفته بود. و ماده 1 ضمیمه 2 قانون تشکیل ساواک، به عنوان مهمترین نهاد امنیتی و اطلاعاتی کشور، هدف از تاسیس آن را اینگونه بیان کرده است: «برای حفظ امنیت کشور جلوگیری از هرگونه توطئه که مضر به منافع عمومی است سازمانی به نام اطلاعات و امنیت کشور ـ وابسته به نخستوزیریـ تشکیل میشود و رییس ساواک سمت معاونت نخست وزیر را داشته و به فرمان اعلی حضرت همایون شاهنشاهی منصوب خواهد شد.» محمدرضا پهلوی نیز در کتاب، پاسخ به تاریخ، هدف از تشکیل ساواک را عوامل زیر میداند: «مبارزه و مقابله با کمونیسم و گروههای مختلف چپ، پایان دادن به فعالیتهای مخرب در داخل و خارج از ایران و کسب اطلاع از جاسوسان و خرابکاران و گزارش آن به دولت و رهبران نظامی.»
در ابتدا ، برای سپردن مهار اختیار این سازمان، با 9 اداره مختلف، سخن از سرلشگر ولی قرنی– معاون ستاد ارتش و رییس رکن 2– بود و بعد به ناصر ذوالفقاری– معاون پارلمانی نخست وزیران (حسین علا و دکتر اقبال) – مطرح بود و حتا به وی شاه میگوید و چند روزی میگذرد اما رای شاه برگشت و بعد تیمور بختیار رییس شد و علویکیا و پاکروان هم به عنوان 2 سرهنگ، معاونین او شدند. البته علوی کیا معتقد است که «کشورهای غربی چنین پیشنهاد انتصاب بختیار را کردند.»
در 2 دهه 40 و 50، مهمترین گروههایی که ساواک به بررسی و نحوه کنترل انان می پرداخت عبارت بودند از: [الف: نیروهای چپ و حزب توده / ب: روحانیون و گروههای مذهبی/ ج. روشنفکران و دانشجویان / د. جبهه ملی و گروههای ملی مانند نهضت آزادی / س. گروههای مسلح (مانند مجاهدین خلق، چریکهای فدایی و سازمان انقلابی حزب توده)]. البته گروهی از منتقدان بر این باورند که ساواک در همه شئون مردم ایران دخالت میکرد و گروهی مانند محسن مبصر بر این باورند که» سازمان امنیت، وظیفهای داشت که در شئون کشور نفوذ کند. حالا از لحاظ شکل نفوذش.» به هر حال در کنار این تهدیدها و موارد مورد بحث در امنیت ملی کشور، فعالیت ساواک را میتوان به 4 دوران، تقسیم کرد:
اول: دوران تیمور بختیار (سال 1336 تا 1340)
در این دوران، جلوگیری از نفوذ کمونیسم به ایران و خرابکاری کمونیستها و پایاندادن به فعالیتهای مخرب حزبی در داخل و خارج، جزو دغدغه های اول ساواک بود. که برخی معتقدند پس از 1330 ، تودهایها به عنوان تهدید جدی محسوب نمیشدند اما کمونیستها چهرهای خشن و غیرانسانی را از ساواک، ترسیم کردند و گاه چنان اغراقآمیز به توصیف اعمال ساواک پرداختند که سالهای سال، چنین چیزهایی به خاطر تکرار، در نوشتههای تاریخ معاصر دیده میشود.
گروهی هم از مقامهای امنیتی در دفاع از سازمان متبوع شان در برابر منتقدهای ملیگرای خود به این نکته اشاره دارند که «در زندان مصدق هم شکنجه هم وجود داشته است و حتا به همراهی آیتاله کاشانی، از قانون عفو خلیل طهماسبی- قاتل رزم آرا- دفاع کرد و به موجب این قانون، مورد عفو قرار گرفت و آزاد شد و قانون حفظ امنیت اجتماعی مصدق، بعدها دست مایه ساواک قرار گرفت.»
نصیری
دوران تیمور بختیار با رخدادهای زیادی توامان نبود اما مسایلی که میتوان درباره بختیار اشاره کرد، موفقیت فرمانداری نظامی در کشف سازمان نظامی حزب توده در 1333 است و یکی از بزرگترین کشفها و مهمترین دستآوردهای بختیار بود که مورد توجه آمریکاییها قرار گرفت. بعد دستگیری خسرو روزبه در سال 1336– که در زمان ساواک دستگیر و بعد اعدام شد- و بعد کشف کودتای قرنی. درباره بختیار هم روایات مختلف شنیده میشود. زیرا گروهی درباره او به طور مشترک و گاه متناقض، میگویند مانند «بختیار خصوصیات مردانگی و جوانمردی هم داشت، آدمی لوطی، رفیق باز، دست و دل باز و رشید و نترس و یک افسر شجاع و جسور و لایق بود. مرد خان زادهای باگذشت، وطنپرست، جاهطلب و برای از بین بردن دشمنش از هیچ چیز مضایقه نمیکرد. از قتل و خونریزی هم باکی نداشت. آدمی منطقی با پرستیژی قابل قبول که در جلسات بینالمللی و کنفرانسهای 3 جانبه با ترکیه و اسراییل و ایران و آدم خوشش میآمد و از حضور شخصیت بختیار خوشحال میشد» و گروهی از خیانت او به شاه نام میبرند که به سیا توصیه کرده است که از او حمایت کنند تا شاه را از تخت قدرت بردارد و خود جانشین شود. حسین آزموده اعتقاددارد که «تیمور بختیار تا 28 مرداد و قیام علیه مصدق و تا مدتی پس از آن، افسری خدمتگزار و شایسته بود ولی به مرور زمان، کم ظرفیت بود و دچار غرور شد. بعد از اینکه رییس ساواک شد روز به روز هوا برش داشت. سرانجام کارش به ضدیت با مقام سلطنت و رفتن این طرف و آن طرف رسید» و «تا روزی که سر کار بود نسبت به شاه وفادار بود و به مملکت و ادم ملیگرا علاقهمند بود.» اما «وقتی دعوا با عراقیها اوج گرفت، بختیار حق را به جانب عراقیها میداد و آلت دست عراقیها شد.» و گروهی هم بر این باورند که او میخواست علیه علی امینی نخست وزیر کودتا کند و حتا برخی افراد ماجرای تظاهرات و اعتراضات دانشجویان در دوران امینی و نیز شلوغی 15 خرداد 1342 را حاصل نفوذ بختیار در امور داخلی ایران، تصور میکنند. امینی هم در مقابل، بختیار را به انجام کودتا علیه شاه محکوم کرد و به این دلیل بیمهری، بختیار که منتظر بازگشت به ایران و دعوت به خدمت بود اما به بازی گرفته نشد، سر به عصیان نهاد. و در 31 مرداد 1349 در عراق ترور شد. اطرافیان آیتاله خمینی، دیدار بختیار با ایشان را انکار نمیکنند اما در عراق، نتوانسته است که نظر آیتاله خمینی را به خود جلب کند.
دوم: دوران حسن پاکروان (سال 1340 تا سال 1342)
در این دوران امینی به نخست وزیری ایران رسید و سکان اختیار ساواک در اختیار ژنرالی خوشنام به اسم پاکروان، سپرده شد. گرجه دوران دهه 1340 که با روابط متلاطم روسها با ایران آغاز شد و ظهور جبهه ملی و نهضت آزادی با آغاز دوران فعالیت کاندیداتوری کندی در ریاست جمهوری آمریکا، ماجرای انتخابات در ایران، و لغو آن توسط شاه، کابینه شریف امامی و بعدها توصیه آمریکاییها به روی کار آمدن دولت امینی، نزاع امینی با بختیار و سپس برکناری بختیار در 1339 زمان شریف امامی، اعتصاب معلمین، گردهمایی و قدرت نمایی جبهه ملی، زد و خورد با دانشجویان، و بعد نشکیل کابینه اسداله علم، اصلاحات ارضی، مخالفتها، دستگیری سران جبهه ملی و نهضت آزادی، دستگیری آیتاله خمینی در 15 خرداد 1342 ترور حسنعلی منصور و… از عمده مسایل مطرح بود اما در این دوران، چهره خشنی که از ساواک بر جای مانده بود، توسط پاکروان زدوده شد و حتا با روحانیون معترضی مانند طالقانی و خمینی، با ملاطفت برخورد و از انجام هر گونه خشونتی، پرهیز شد که به دوران ملایمت ساواک شهرت دارد. بعدها مقامات ساواک ان را دوران ارشاد و ارفاق نامیدند.
شاپور بختیار درباره او می گوید: «تیمسار پاکروان انسان دوست بود، شعور و فرهنگش بیشک از سطح متعارف بسیار بالاتر بود، چندین زبان میدانست و چون در فرانسه بزرگ شده بود، فرانسه را مثل فارسی و بل بهتر صحبت میکرد. وقتی دوگل به تهران آمده بود، پس از چند لحظه گفتوگو با پاکروان به او گفته بود: شما افسر فرانسوی، در اینجا چه میکنید؟ … پاکروان هرچه از دستش بر میآمد برای نرم کردن روشهای خشن ساواک و ایجاد نظم در کارهای آن دستگاه انجام داد. به پادشاه وفادار ماند». و علویکیا درباره او میگوید: «پاکروان یک محقق و یک استاد بود. افسری توپخانه اما مسلط به ادبیات فرانسه، انسانی اهل مطالعه و کتابخوان. خبرهای مختلف سیاسی را دنبال میکرد و تمام جراید بزرگ دنیا را میخواند و کتابها و نشریات مختلف در مورد سیاست را میخواند. به زبان انگلیسی و فرانسه مسلط بود. در کنفرانسها یک شخصیت ممتاز بود. برای مملکت یک پرستیژ بود و نمونه یک فرد باسواد ایرانی و همه را تحت تاثیر قرار میداد. شاه او را خوب میشناخت و چندین سال رییس رکن 2 ارتش بود و من معاون او و بعد با هم به ساواک آمدیم.» مبصر درباره پاکروان بر این باور است که «یکی از افسرهای اطلاعاتی کمنظیر بود، یکی از مطلعترین و باسوادترین و با شرفترین و انسانترین افسران ایران و بلکه همه ایرانیان. تحصیلاتش را در فرانسه انجام داده بود، بسیار با سواد بود و چند زبان خیلی خوب میدانست. یک شخصیت قابل توجه و نادر بود.» و حسین آزموده معتقد است «پاکروان، جنبه فیلسوفانه و روشنفکر مابیشان به جنبه نظامیاش میچربید. مردی به تمام معنی فیلسوف و اهل مطالعه بود و اصلن بیخودی نظامی شده بود چون اصلن رگ خشونت نداشت. آقایی واقعن بزرگوار بود.
در 15 خرداد مرحوم پاکروان شبی نطقی کرد در رادیو و گفت که مسبب اصلی خمینی است. فردایش رفتم ساواک و گفتم قربان این حرف از جهات سیاسی درست نبود و مطرح کردنش به مصلحت نبود و او در پاسخ گفت: تو راست میگویی و ناراحت شد.. من گفتم باید مسبب اصلی اعدام میشد نه طیب بارفروش. اما انسانی بسیار ساده و شریف و آقا و بزرگوار بود اما مناسب این کار حساس نبود.» پرویز ثابتی معتقد است که «اصلن بحث اعدام خمینی مطرح نبود، چون خمینی به هر حال پس از مرگ بروجردی مطرح بود. روز 15 خرداد سخنرانی کرد و بعد دستگیر و بعدها تبعید شد. پاکروان پس از جریان 15 خرداد و بعد در مذاکرات تبعید خمینی به ترکیه بود . اما آخوند نمیشناخت و از اوضاع داخلی خبر نداشت اما آدمی خوب و بیآزار بود. ماجرا دنباله جریان باد کندی بود که وزیدنش در ایران ادامه داشت و موجب تغییراتی شد. از سال 1339 بعد امینی و علم و .. فعالیتهای علیه دستگاه علنی بود اما شاه نمیخواست شدت عمل به خرج بدهد. اگر دست شاه بود 15 خرداد هم شاید چنین موضعی گرفته نمیشد. اسداله علم داستان را جمع کرد و شاه تصور میکرد که این امر، مسئله مورد موافقت انگلیسیها است.
و یکی دیگر از کارشناسان ارشد ساواک میگوید «پاکروان در مسایل داخلی در جریان نبود و حتا به راحتی میشد سرش را کلاه گذاشت [به عنوان مثال می توان به احسان نراقی، اشاره کرد] پاکروان زیاد مشروب میخورد و سیگار و گاهی هم با علی زهری– جزو دار و دسته مظفر بقایی و حزب زحمتکشان – تریاک میکشید.»
در این ایام در ساواک موضوع روحانیون، مطرح بود. گروهی از مورخان معتقدند که با ظهور پاکروان، تهدید روحانیت، پایان یافت اما گروهی دیگر به ادامه برخورد با روحانیت در ایام پاکروان اشاره دارند مانند ممنوعالمنبر کردن ایشان. البته نظریات متفاوتی در این باره وجود دارد که مثلن گروهی از مذهبیون و حتا روحانیت با ساواک همکاری داشتند و یا مثلن گروهی تحت نفوذ ساواک بودند و ادامه نظام شاهنشاهی را واجب میدانستند و به طور علنی در خاطرات خود از افرادی مانند آیتالهی شریعمتداری نام میبرند و گروهی هم مانند آیتاله خمینی که بعد از 1342 به مخالفان مشهور رژیم مبدل شد. البته افراد صاحب نام ساواک، تعدای از افراد تند رو مذهبی را ادامه دهنده راه فداییان اسلام و مرتبط با آیتاله کاشانی میدانند. پرویز ثابتی، یکی از مقامهای امنیتی مشهور ساواک به این موضوع اشاره دارد که «بهرغم نظر ساواک، اسداله علم، موجبات آزادی سران نهضت آزادی و جبهه ملی را فراهم کرد و از نقش پاکروان در عدم مداخله جدی و برخورد شدید با آیتاله خمینی، یاد میکند که خواهان دیالوگ بود و نیز نقش پادرمیانی حسنعلی منصور در آزادی وی حائز اهمیت است. و همچنین ماجرای کمک مالی رفسنجانی به نواب صفوی و فداییان اسلام، که تنها به زندانی شدن رفسنجانی و گرفتن تعهد از او، بسنده شد.»
برخی از منتقدان میگویند که «دوران پاکروان، دوره مشعشع و طلایی ساواک بود اما ماجرای تحرک روحانیت – پس از 15 خرداد تا تبعید آیتاله خمینی- زمینه تغییر پاکروان فراهم شد که به نوعی پیشگیری شود و آدمی قویتر مهار ساواک را به دست بگیرد زیراپاکروان یک آدم دمکرات و نرم بود و شاید به درد این کار، نمیخورد و به این جهت برکنار کردند، اواخر 43 عوض شد و وزیر اطلاعات شد و بعد به پاکستان فرستاده شد.» امیر خسرو افشار میگوید «موقع تیربارانش در سن 68 سالگی در زندان قصر تهران- در اعدام انقلابی روزهای نخست به دست خلخالی در ۲۲ فروردین ۱۳۵۸، به اتهام خیانت و مفسد فیالارض بودن- اظهار عجز و لابه نکرده و خیلی رشید مرگ را پذیرفت.» علویکیا میگوید «پاکروان جزو کسانی بود که 100 درصد مخالف فشار آوردن بود، شکنجه نبود و اصلن مفهومی نداشت که به شکل قرون وسطایی فشار بیاورند. مسلما زمان پاکروان، یکی از بهترین وقتها بود که به کسی هیچ فشاری نیاوردند. ممکن است که خیلی کارهایی شده باشد که حتا ما خودمان هم اطلاع نداشتیم این روی خصوصیات فردی بازجو است که ممکن است بعضیها را تحت فشار گذاشته باشد و این فشارها را من آنوقت هیچوقت نشنیدم چیزهایی به ان شکل بوده باشد. اما ولی بعد از پاکروان به مرور شروع شد. تا زمانی که پاکروان رییس ساواک بود، ساواک به آن شکل در نظر مردم نبود».
سوم: دوران نعمتاله نصیری (سال 1342 تا سال 1357)
در این دوران، شاه به توسعه ساواک اهمیت داد تا قدرتی ما فوق قدرت دولت باشد، و شاید دوران جمود ساواک شروع شد که این 13 سال دوام یافت و مقارن با نخست وزیری امیر عباس هویدا بود. دورانی که به دلیل برخورد با گروههای چپ و نیروهای مسلح معترض، و همزمان با تبلیغات گسترده کنفدراسیون در خارج از کشور و همزمانی با تبعید با روحانی معترض، آیتاله خمینی در عراق، چهرهای خشن دوباره به جهانیان معرفی شد. و آن را دوران شکنجه و داغ و درفش نامیدند. اما در این دوران ساواک در سرکوب و کنترل تقریبا کامل عناصر ضد نظام سلطنتی فعالیت گستردهای انجام داد و دوران اعدامهای زندانیان معرفی شد که البته کارشناسان ساواک معتقدند که تنها برای گروههای تروریستی شاید کمی خشونت به کار رفته باشد اما تبلیغات و نوشتههای خارج از ساواک همچنان بر «شکنجهگری مانند شلاقزدن، کتکزدن و…» اصرار دارند. البته بازرگان در مصاحبه با بیبیسی میگوید که «در مورد ما شکنجهای صورت نگرفته است.» البته افرادی مانند براهنی به مخبران روزنامه نیویورک تایمز گفته است که «مرا به پنکه بستهاند و داشت میچرخید و میخواستند به من تجاوز کنند» که ثابتی در پاسخ آن خبرنگار میگوید «گفتم شما خبرنگار معقولی هستید این چنین چیزی امکان ندارد و این نوع سادیسم است و لابد یارو دوست دارد اصلا این تجاوز انجام بشود یا اول انقلاب میگفتند 1 کیلو ناخن را از منزل فلانی در آودهاند، آخر چرا جمع کنند؟ مگر صدف تزئینی است؟»
در دوران بعد از پاکروان، اداره امنیت داخلی توانست که با در اختیار داشتن افرادی مانند رادمنش و عباس شهریاری، در سالهای 1342-1340 بخشی از تشکیلات حزب توده تهران و جنوب را در اختیار بگیرد. اما برخی مورخان از گرایش روشنفکران به چپ، حکایت دارند اما به هر حال، تب و تاب کمونیستی، جزو ایدئولوژیهای غالب و تفکرهای مسلط آن زمان بوده است و بعد هم شاید مذهبیون میتوانستند با این رقابت کنند.
در این دوران، با آغاز حرکتهای مسلحانه، گروههای مسلح بیشترین توجه اداره امنیت داخلی را به خود جلب کردند و ساواک آنان را مخرب و تروریست نامیدند. و معتقدند که تا 80 درصد ایشان را در اوایل دهه 1350 پاکسازی کرده بودند. دغدغه اداره داخلی ساواک تنها وجود مخاطره بالقوه روحانیون افراطی و مجاهدین خلق و چریکهای فدایی است که پرداختن به آن، اهمیت دارد و برای نهضت آزادی و جبهه ملی هیچ نقشی مهمی نمیگذارد. گروهی اولین موفقیت تبلیغاتی ساواک را، ترور بختیار، نخستین رییس ساواک، میدانند. که پرویز ثابتی با ظهور در تلویزیون در 2 دی 1349 به عنوان مقام امنیتی، اسرار ترور بختیار را افشا کرد و به نقش شرکتهای نفتی و هزینه کردن 20 میلیون دلاری اشاره نمود که همین مصاحبه موجب اعتراض آمریکا و انگلیس میشود. برخی افراد دیگر هم موفقیت ساواک، را انتشار کتابی درباره فراماسونها میدانند که یکی از ماموران ساواک، اسماعیل رایین، در این باره نگاشته بود. و ثابتی را ان را عملکرد اشتباه ساواک نامید.
ثابتی در 15 فرودین 1350 دوباره تحت عنوان مقام امنیتی در تلویزیون ظاهر شد و به تشریح واقعه سیاهکل پرداخت. به رخدادهای تروریستی آغاز دهه 1350 اشاره کرد که سازمان انقلابی حزب توده، حمله به بانک، طرح ربودن سفیر آمریکا، و 7-8 ماه ببعد بعد از کشف مجاهدیین خلق و فرار تقی شهرام و رضا رضایی جزو مجاهدین خلق از زندان، موضوع ترور سرهنگ هاوکینزو…را بیان داشت و وی اظهار میدارد که این گروهها در ایران، آغازگر ترور و انفجار و برخورد مسلحانه بودند و ساواک هم برای حفظ امنیت داخلی، ناگزیر به واکنش بوده است تا هم کشور را از عملیات مخرب ایشان نجات دهد و هم معرف تفکر آنان به مردم باشند. و علنن اظهار داشت که مجاهدین خلق، از دل نهضت آزادی، متولد شده است و گروههای خرابکار، با روسها در ارتباط هستند، اما بعدها در سال 1356 سیا و آمریکا چندان مهر صحتی بر ادعای کارشناسان ساواک ننهاد و کسی نمیداند اشتباه ساواک بود یا عدم توجه سیاو اما به هر حال ثابتی در سفرش به آمریکا اظهار داشت که دیگر 80 درصد از مجاهدین خلق از بین رفتهاند. و از ارتباط انها با کگب نام برد.
مشهور است که تبادل اطلاعاتی مابین CIA و ساواک وجود داشته و اکثر کارشناسان سااوک این را تایید میکنند و ثابتی در این باره میگوید «مثلن با سیا تبادل اطلاعاتی داشتیم راجع به هدفهای مشترک مانند کمونیستها مانند ویدا حاجبی و پارسانژاد و گروه 10 نفره سازمان انقلابی حزب توده که به کوبا رفتند آمریکاییها به ما دادند اما راجع به ایرانیان مقیم امریکا به ما چیزی نمیگفتند و نمیدانند. همیشه در کنفرانسها همیشه تبادل بود بین ترکیه و آمریکا و ایران و حتا گاه روزانه بود اما شخصیت و هویت مستقل اطلاعاتی خودمان را داشتیم. مثلن مخبر نیویورک تایمز با شاه مصاحبهای کرد و سپس با من گفتوگو کرد و گفت «مجاهدین خلق دستگیر شدهاند، آنهایی که افسران آمریکایی را کشتهاند و شنیدهام که سیا به شما سر نخ دادهاند، که من هم در پاسخ اظهار داشتم حضرات بروند به FBI سر نخ بدهند که قتل کندی روشن شود، به سیا چه مربوطه است که به ما سرنخ بدهد؟!».
در این دوران مسئله دانشجویان هم تحت عنوان کنفدارسیون، برای بخش برون مرزی ساواک و اداره امنیت داخلی مطرح بود که ساواک بیشتر از کنفدراسیون به عنوان تحریک شده نام میبردند که آنان را بازیچه کشورهای خارجی توصیف میکرد که طعمه توسعه فعالیتهای مسلحانه در کشورهای منطقه شدهاند. حسن ماسالی هم معتقد است: «ما در ارتباط با فداییان خلق و برای حمایت از مبارزات مسلحانه در خاورمیانه فعالیت میکردیم و در خاورمیانه در ارتباط باسازمانهای فلسطینی در لبنان و عراق و یمن جنوبی و ظفار فعالیت میکردیم». روابط شان با کگب را خود او در کتابش معترف بوده است
در دوران نصیری، زندان اوین ساخته شد. در زمینی به وسعت ۴۳ هکتار که از دهه ۱۳۴۰ آغاز گردید و در سال ۱۳۵۰ افتتاح شد و مستقیمن توسط ساواک اداره میشد. که در آن علاوه بر برخورد شدید با زندانیان، اکثر اعدامهای مخالفان رژیم در آنجا صورت گرفته است. و این زندان منفور، بعد از انقلاب هم همچنان به عنوان بازداشتگاه از آن استفاده شد.
از ریاست این دوره ساواک عمدتن، نقد مثبتی وجود ندارد. شهرت نصیری، برای بردن و اعلام وصول حکم برکناری مصدق از نخست وزیری در 25 مرداد 1332 بود که از آن تاریخ به بعد، در میان چهرههای ملیگرا از او به شیوهای منفی یاد میکردند. شاپور بختیار میگوید: نصیری، کسی که به خانه مصدق حمله کرد و 14 سال در راس ساواک باقی ماند و از نظر شعور و اخلاق، فرد پستی بود و امیر خسرو افشار میگوید: فهم و شعور زیادی نداشت. و مصطفی الموتی میگوید: آدم باهوش یا درخشانی نبود.. و هرمز قریب میگوید: هیچی نمیدانست، سواد زیادی نداشت اما آدم خوبی بود و مصطفی الموتی معتقد است «دنبال منافع خصوصی و شخصی بودند».
پرویز ثابتی هم معتقد است «نصیری متفکر و روشنفکر نبود اما حسنهایی داشت، اهل قماربازی و عرقخوری و زنبارهگی نبود. حسن بزرگ او این بود که پست نبود و دشمنی و دوستیاش روشن بود و از پشت به مخالفانش شمشیر نمیزد و ریاکاری مقدم را نداشت. و همگامی دوران او با سرکوب مخالفان مسلح، ضرورت زمان بود و لزوم به کارگیری آن خشونت وجود داشته. اول که ما آدم نکشتیم. در دوران نصیری فعالیتهای تروریستی شروع شد و در دوره پاکروان مخالفتها علنی بود مانند جبهه ملی. اما اقدامهای تروریستی در دوره نصیری بود. مسئله شدت عمل روی ضرورت زمان پیش آمد چون این گروهها، تصمیم گرفتند با جنگهای چریکی به همه بگویند که قدرت حاکم قابل شکست است و ما هم در ساواک باییستی نشان میدادیم که اینها نمیتوانند چنین کاری بکنند. اینها تزشان این بود که این دستگاه- با چنین ارتش و ساواکی- را میشود شکست داد و متزلزل کرد که بعد مردم راه بیفتند. نباید این توطئه خنثی میکردیم؟… کتاب خانم پاکروان– در سازمان جلب سیاحان بود– اشاره کرده که ثابتی آدم خوبی بود اما تعجب میکنم که یکهو آدم بیرحمی شد، پاکروان هم در پاسخ گفته اینها مقتضیات زمان است. یعنی تشخیصاش درست بود و در آن زمان نمیتوانست بماند و نه علوی کیا و اگر جلوی تروریستهای را نمیگرفتند تشنج مملکت را فرا میگرفت و به ایران هم فعالیتهای تروریستی سرایت کرده بود تهت این بود که شدت عمل به این علت بوده و دستگاه هم شدت عمل نشان داده و نصیری سیبل شد و گرنه نصیری چیزی از اصول شکنجه نمیدانست و نصیری به این علت که در این زمان آمد و ساواک و نصیری در این زمان بیشتر مورد حملهاند.»
وی در ادامه میگوید «میگویند نعمت خره اما خیلی احمق نبود، فقط دربست مطیع شاه بود اما شخصی حاظر جواب بود. انسانی بیتفاوت بود. حتا اول که ازشهربانی به ساواک آمد، وضع نوشتن و سواد نوشتاریاش خیلی بد بود. از نظر فساد مالی، مشکلاتی داشت البته وقتی که زن دوم را گرفت این گرفتاریهای مالی شروع شد. فردوست و نصیری در کار عملیاتی دخالت نمیکردند و کار پشتیبانی انجام میدادند اما راجع به مبارزه با فساد با نصیری مشکل داشتم.»
«نصیری روزهای 2 و 5 شنبه به حضور شاه شرفیاب میشد» تا اینکه نصیری در 16 خرداد 1357 از ریاست ساواک بر کنار شد و به سمت سفیر ایران در پاکستان، منصوب شد. که البته مقدم به محض نشستن بر کرسی ریاست ساواک، نصیری را متهم میکرد که مشی سرکوبگرانه و غیرعقلانی و دور از منطق داشته است و استفاده و کارآمدی ساواک را به شدت کاسته است. حتا از این هم فراتر رفت و حتا در گفتوگویی خصوصی گفت که نصیری به خاطر سومدیریتش در راس ساواک باید به جوخه اعدام سپرده شود. با پیروزی انقلاب، نصیری دادگاهی شد و در نهایت دادگاه انقلاب رای به اعدام وی داد. که فیلمهایی از دادگاهی او از تلویزیون ایران، پخش شدند. نصیری در ۲۶ بهمن ۱۳۵۷، در پشتبام مدرسه رفاه تیرباران شد.
چهارم: دوران ناصر مقدم (سال 1357)
تغییر رویکرد ساواک را میتوان همزمان با ریاست جمهوری کارتر دانست که دولت، فضای باز سیاسی اعلام کرد. یکی از مقامهای امنیتی به آمدن گروه صلیب صلح و صلیب سرخ در زمستان 1355 اشاره دارد که به بررسی اوضاع زندانیان و رعایت مسایل حقوق بشر در ایران پرداختند و آن را سرآغاز شروع زمینه انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 توصیف میکند. که سرآغاز تماس جبهه ملی و نهضت آزادی با آمریکا بود. به هر حال، شاه ایران میخواست فضای باز سیاسی ایجاد کند و کمکم به سمت تعطیلی ساواک، قدم برمیداشت. تعداد زندانیان در سال 1354، 3700 بودند که با آمدن صلیب سرخ، 700 نفر از آنان آزاد شدند.
اما در دوران نصیری، سازمان اعتماد و اعتبارش در میان مخالفان و جامعه ایرانی و جهانی به زیر سوال رفته بود و آوردن اسم آن توامان با وحشت و اضطراب بود اما هرگز فرصت بررسی واقعیت این جلوه اغراقآمیز پدید نیامد. روحانیت معتقد بود که برخی از اطرافیان آیتاله خمینی زیر شکنجه ساواک جان دادهاند و به «آیتاله سعیدی و آیتاله غفاری» اشاره میکردند البته خود منتظری در خاطراتش صریحن میگوید که اینها دروغ و خلاف وافع میگویند و به خاطر خونریزی بواسیر بوده است و از دیگر سو هم سازمانهای چریکی و هواخواه فعالیت مسلحانه – مانند مجاهدین خلق و چریکهای فدای خلق و کمونیستها– هم که خود اخبار رسمی رسانههای داخلی درباره اعدامیان را ملاک میگرفتند و فعالان خارج از کشور هم به کمک رسانههای خارجی، این سازمان را شکنجه گاهی مخوف نامیدند که کارش سلاخی و داغ و درفش انسانهاست. حتا ادعاهایی گاه کذب از طرف ایرانیان خارج از کشور به رسانههای معتبر جهانی درز پیدا میکرد به عنوان مثال در سال 1350 نیوزویک به اشتباه نوشته بود که 5 میلیون نفر عضو این سازمان است اما در واقع رقمی در حدود 5300 نفر، عقلانی بود.
به طور دقیق 70 نفر اعدام شدند و 200-300 نفر خارج شدند و مابقی در ایران ماندند. یزدی و چمران با آمریکایی تماس داشتند ترتیب دادند که ضدجاسوسی و اداره فنی باز گردند و امنیت داخلی کسی برگشت و اطلاعات خارجی فرازیان و کاوه بر گشتند و بعد از مسئله عراق آنها مرخص شدند. آمریکاییها نگران نفوذ روسها بودند و خیلیها هم زندان شدند. و بیکار شدند و برخی در سالهای بعد حقوق بازنشستگی را گرفتند و خانههایشان را پس گرفتند.
بعد از سفری به آمریکا و دیدار با مقامات سیا، در روز 17 خرداد 1357 ناصر مقدم رییس اداره دوم ستاد بزرگ ارتش، در آستانه 57 سالگی به ریاست ساواک برگزیده شد که قرار بود علی معتضد قائم مقام ساواک به ریاست برشد شاه معتضد را چندان نمینشاخت و فردوست هم گفته بود که او برای این کار مناست نیست و علوی کیا در این باره میگوید: «وقتی که نصیری رفت اول قرار بود که معتضد قائم مقام بشود و تا 48 ساعت بعد هم قرار بود وی بشود اما فردوست و شاید فرح لیستها را برده بود و به اعلیحضرت گفته بود که مقدم را بگذارند و مقدم شد رییس ساواک.» به هر حال فرح و فردوست هم در تفکر شاه تاثیر داشتند که دست به این انتخاب بزند.
موقعی که فردوست شد رییس بازرسی شاهنشاهی و دفتر ویژه، از شاه میپرسند که شخصی بشود رییس مانند ثابتی یا نظامی مانند مقدم، شاه هم میگوید نظامی بشود و معینیان بعدها این روایت را تعریف کرد. اگرچه مقدم در ابتدا سعی داشت که توجه مخالفان رژیم را جلب کند تا در توصیف سازمان ساواک تجدید نظر کنند اما سینما رکس آبادان در ساعت ۲۱:۴۵ شب ۲۸ مرداد ۱۳۵۷ و در حین نمایش فیلم گوزنها– ساخته مسعود کیمیایی- دچار آتشسوزی شد و ۳۳۷ نفر از کسانی که به تماشای فیلم گوزنها در آخرین سانس به سینما رفته بودند، زنده در آتش سوختند. در حدود شب بیست و هشتم مرداد، در آتش سوختند. هرچه حکومت سعی کرد که درتب و هیجانات انقلاب، بگوید که این کار به وسیله انقلابیون و هواداران متعصب صورت گرفته است و حتا یکی از مقامهای امنیتی میگوید که «میدانستیم آیتاله جمی، کارگردان این کار بود نه ساواک» اما مخالفان مسوولیت این واقعه را به گردن ساواک انداختند و آن را یک حرکت انحرافی برای بدنام ساختن انقلابیون نام بردند و آیتاله خمینی صراحتن شاه را عامل این فاجعه دانسته و آنرا شاهکار شاه خواند. و طبعن اظهارات آیتاله خمینی در اندک زمانی مقبولیت عام یافت. شاپور بختیار نوشت «در سینما رکس آبادان، این آتشسوزی فاجعهای ملی بود. از طرف کمونیستها و ملاها فریاد بلند شد که این جنایت به دست ساواک صورت گرفته است…اما آتشسوزی بدون شک عامدن ایجاد شده بود و عاملان آن هم روحانیت بودند.» و احمد مدنی هم در این باره گفت: «کلن خیلی از خراب کاریهایی که قبل از انقلاب انجام میگرفت، آتشزدنها و خیلی چیزها به وسیله نظام حاکم نبود، منطق هم اجازه نمیداد که این کار انجام بشود. مثل سینما رکس آبادان، مسجد جامع کرمان، آتش زدن بانک و … موقعی که پس از انقلاب خوزستان رفتم و استاندار شدم، دقیقن فهمیدم که سینما رکس، کار نظام حاکم نبود و کار عوامل افراطی بود که در لوای انقلاب اما هرج و مرجطلب خطرناک، ماسک انقلابی زده بودند. کیاوش– بعدها وکیل اهواز در مجلس– و جمی- در بهبهان- دستورات بهشتی و …اینها در تنظیم این برنامه شرکت داشتند.»
درباره مقدم، اظهارنظرهای گوناگونی شده است که اکثریت مقدم را متهم میکنند که با انقلابیون، همکاری کرده است. حتا شاپور بختیار میگوید: من اطلاع داشتم که مقدم با بازرگان و سنجابی هم ملاقات کرده است…گفت: اعلیحضرت به من دستور دادند که درباره مسایل ایران با شما و بازرگان و سنجابی صحبت کنم…نقش مقدم در این میان، بسیار مهم است. در اواخر آن هفته سرنوشتساز، مقدم آشکارا به سمت بازرگان– که به او قول داده بود در سمت ریاست ساواک ابقایش خواهد کرد– تمایل شده بود.. حسین آزموده درباره مقدم میگوید: مقدم سالها افسر خود بنده بود و با من کار میکرد و افسر شایستهای بود و… تا روزی که در دستگاهما بود از نظر من افسری ممتاز بود و فردوست او را خواست و من مخالفت کردم و عاقبت شاه فرمودند برود نزد فردوست.. اما دیگر مقدم تغییر حالت و صفت داد…افتاده بود در دامن طالقانی و هیچوقت خیال نمیکرد که اعدام بشود… در روزهای شورش افراد ساواک و جوانهایی که کارمند بودند، با یک احساسات عالی میخواستند که کاری بکنند، مقدم جلوگیری میکرد…و کارمندان رفتند پیش او که مگر طرح نداریم برای این روزها، پس چرا اجرا نمیشود ؟ اما تعلل کرد و فردا و پس فردا و لحظه لحظه هم دامنه آتش وسیع تر شد تا رسید به اینجا…آن جربزه و قابلیت را نداشت که اقدامی بکند و از طرفی هم خواست خودش را نجات بدهد.
مقدم چنین تصور داشت و تجزیه و تحلیل کرده بود که استنباطاش این بوده که خارجیها سقوط شاه را میخواهند و روحیه شاه خراب است و شاه نمیتواند تصمیم بگیرد و … خوب این رفت در تشکیلات فردوست و سرانجام رفت با طالقانی ساخت و پاخت کرد که جانش محفوظ باشد، غافل از اینکه خمینی آمد– که واقعا به نظرم خمینی مرد بزرگی است – همهشان را گرفت و یکی بعد از دیگری تیرباران کرد، روی چه اصل؟ خوب خمینی گفت این که به ولینعمت خودش خیانت کرده به من چه خواهد کرد!؟ حساب غلط کردند، و حسابشان این بود که دستگاه سلطنت برچیده شده و برای آینده فکری بکنیم و برویم در دامن آخوندها… مقدم تصور نمیکرد پس از انقلاب آسیبی متوجه او شود و حتا امیدوار بود دولت بازرگان در شغل و سمت ریاست ساواک، او را ابقا کند. به همین دلیل از کشور خارج نشد اما در بامداد ۲۲ فروردین 1358به همراه سرلشکر حسن پاکروان دومین رییس ساواک، به جوخهی اعدام سپرده شد.
مقدم هم پس از پیروزی انقلاب مقدم زندگی مخفیانه را پیش گرفت ولی خیلی زود توسط ماموران دادستانی انقلاب دستگیر و تحویل دادگاه انقلاب اسلامی شد و علارغم کوششهایی که برای جلوگیری از محاکمه وی به عمل آمد دادگاه وی را مفسد فیالارض شناخت و به اتفاق آرا او را به اعدام محکوم کرد. حکم اعدام بامداد 22 فروردین 1358 به اجرا درآمد. علوی کیا هم درباره او میگوید: «مقدم روی هم رفته آدم قوی و مصممی نبود که بتواند تصمیم بگیرد …از قوانین حقوقی اطلاع داشت، حقوق خوانده بود و سالها در دادرسی ارتش بود و کار اطلاعاتی را در اداره دوم و در ساواک یاد گرفته بود…آدم خیلی باهوشی نبود…روی هم رفته آدم خیلی ضعیفی بود و بنا به همین ضعفش، در روزهای اخر احساس کرد که اوضاع خیلی بدتر از تصور اوست…این است که اگر به آخوندها نزدیک شده باشد، برای حفظ خودش بود…به سوی آنها رفت و بعد مسوولان هم که اسرارشان زیر دست این و ساواک بود و هم، او را هم نگذاشتند که زنده بماند و کشتند».
بنا به توصیه و صلاحدید مقدم در 7 دی 1357 در کاخ نیاوران، شاه به شاپور بختیار دستور تشکیل آخرین کابینه شاهنشاهی را داد. و در کمتر از 1 ماه بعد، که شاه هم از ایران رفته بود، در روز 4 بهمن 1357 شاپور بختیار – نخست وزیر وقت– لایحه انحلال ساواک را به مجلس شورای ملی برد البته شاپور بختیار درباره انحلال ساواک میگوید: «یکی از اولین اقدامات دولت من انحلال این دستگاه بود. ساواک به کمک آمریکاییها و متاسفانه به دست یکی از خویشان من، تیمور بختیار، سازمان یافت که خود ریاست آن را تا سال 1961 بر عهده داشت و 6 سال پس از این تاریخ، به دست یکی از مزدوران همین ساواک به قتل رسید. به هر تقدیر من این رضایت خاطر را دارم که این تشکیلات منفور به دست بختیار دیگری منحل شد… گاهی در ذهنم جلسه مجلس را – که یک بار دیگر با اکثریت قاطع به من رای داده بود، مرور کردم. نمیتوانستم به ابتذال این جمع باور کنم که همگی 1 شبه دمکرات و ناسیونالیست شدهاند و با اینکه کرسی وکالتشان را مدیون ساواک بودند به من میگفتند: اگر بدانید ساواک چه بلاهایی بر سر مملکت آورده است، وحشتناک است!. آنگاه برای رای دادن به انحلال ساواک که خود ماموران وفاداش بودند و نانشان را داده بود، سر و دست میشکستند.»
گرچه گروهی بر این باورند که با اوجگیری ناآرامیهای قبل از انقلاب در ایران، شاه دستور انحلال ساواک را داد و رییس پیشین ساواک تیمسار نصیری که در آن زمان سفیر ایران در پاکستان بود به ایران فراخوانده شد و به زندان افتاد، که این اقدامات نتیجهای در بر نداشت. و بعد مقدم به بختیار گفته است که لایحه انحلال ساواک را به مجلس ببرد، زیرا مقدم در پشت پرده با انقلابیون به توافق رسیده بود و حتا زمینه ورود آیتاله خمینی به ایران و تضمین سلامت وی را انجام داده بود.
****
شاه در 26 دی 1357 از ایران خارج شد و روز 4 بهمن 1357 ساواک منحل اعلام شد. از آن تاریخ به بعد تحلیلهای متفاوتی از موافقان و مخالفان درباره ساواک انتشار یافته است. گروهی ضعف ساواک در این اواخر را در نبود نیروی زبده میدانند. برخی از کارشناسان ساواک بر این باورند که در ابتدای تشکیل ساواک «یک سری افراد تحصیلکرده و برجسته و باهوش و ناسیونالیست برای خدمت در این سازمان، انتخاب میشدند اما بعدها از سطح هوش و دانش و فهم این افراد در دورا نصیری کاسته شد و کمتر به متخصص توجه میشد و تحصیلکردهها و متخصصها هم در ساواک دیگر یواش یواش نماندند، برای اینکه میدیدند که آنجا فقط حقوق زیاد است وگرنه محل ترقی این نیست که مثلن وزیر بشود……. عالیخانی و بعد هم تاجبخش رفت و نمیشد جلوی ترقی و آینده آنها را گرفت».
اما مشکل شاه، وجود ساواک نبود و شاید به توصیه کارشناسان زبده امنیتی هم توجهی نمیکرد. مثلن پرویز ثابتی برای شاه سال 1355 گزارشی نوشت که شاه آن را سیاه و منفی میدانست و بعدها برای کنترل انقلاب دوباره ثابتی پیشنهاد داد تا 1500 نفر از مخالفان را به زندان بیاندازند و در برابر آمریکا هم ضعفی نشان ندهند و تا دیر نشده جلوی مخالفان و موج عصیان را گرفت که فردا پشیمانی حاصل نشود. اما شاید در آن دوران، دیگر حرفهای ثابتی ، راه به جایی نداشت هرچند که آخرین تیر ترکش بود و ثابتی از 1342 در گزارشهایش مینوشت که نارضایتی را از سرچشمه ببندد، و بعد میخواست، و بعدها در 1353 تکرار کرد با آزادی بیان به هواداران سلطنت موافقت شود اما نشد و روی گزارش ثابتی، فقط، نوشته شد: «به شرفعرض همایونی اعلیحضرت رسید!.» و ثابتی اظهار کرد که «اعلیحضرت، سگ را گشوده و سنگ را بسته! محمدرضا شاه در شرایط جنگ سرد، داشتن روابط استراتژیک با غرب به ویژه آمریکا و انگلستان را استراتژی سیاست خارجی خود در جهت منافع ملی تشخیص داده بود و به محض اینکه سیاست او در زمینه نفت با منافع آنان برخورد پیدا کرد و آنها به بهانه رعایت حقوق بشر او را تحت فشار قرار دادند و او برای احتراز از درگیری، شروع به دادن امتیازات نمود و قدم به قدم عقبنشینی کرد تا اینکه نهایتن کنترل اوضاع را از دست داد و منجر به وقوع فاجعهای برای کشور شد.»
در این باره حاجعلیکیا معتقد است «شاه نمیخواست کسی از خودش بافهم و شعورتر باشد و کارش جلو برود. این دیگر خصلت پادشاهان است» و شریف امامی میگوید: «شاه میفرمود که من به هیچکس، به طور مطلق اعتماد نمیکنم و باید کارها همه به خودم گفته شود. ایشان سی و چند سال سلطنت کردند و تجربه ممتد پیدا کردند و افراد را میشناختند و به کارها اشنا شده بودند ولی تردیدی نیست که در خیلی از مسایل نمیتوانستند صاحبنظر باشد ولی کار به جایی رسید که دیگر هیچکس را قبول نداشت و نظر خودش را صائبترین نظر میدانست. در این اواخر اصلن مشورت نمیکرد، گاهی هم ناراحت میشد و نمیپذیرفت.»
گروهی هم انگشت اتهام را به سوی حسین فردوست دراز میکنند. یکی از کارشناسان امنیتی معتقد است که فردوست از شاه ناامید شده بود و یکی از پرسنل خود– مقدم –را با توصیه کردن به شاه، بر کرسی ساواک نشانید و مشخص نیست که از دور ورود آیتاله خمینی را هدایت کرد یا خیر و بعد سازمان امنیت را بدون فروپاشی در اختیار حکومت جدید گذاشت و گروهی معتقدند که شاه هم از او خواسته بود که انتقال قدرت صورت میگیرد او سازمان امنیت را مانند یک امانت در اختیار دولت مردان جدید قرار دهد. اما گروه اکثری هم میگویند شاه نمیخواسته چنین شود و حتا بعدها به برخی ارتشیان امید داشت که کاری بکنند و ساختار درونی ساواک تقریبن دستنخورده باقی ماند و کارشناسان اداری آن هم اکثرن دوباره به کار دعوت شدند. که البته علویکیا میگوید: این اواخر همه ساواک کامپیوتری شده بود و اگر واقعن یک ذره عقل میداشتند تمام این میکروفیلمها را از بین برده باشند. همان روزی که میدیدند که میآیند از بین نبردند و تمام مانده تمام اطلاعات میکروفیلمش…و ابراهیم یزدی هم میگوید: «من به چند نفر از ژنرالها و مقامهای بزرگ ساواک با اطلاع آقای خمینی، اماننامه دادم که بیایند و سیستم جدید را به ما نشان دهند. البته مشکلاتی داشتیم و هر کدام از آقایان شرکتکننده در انقلاب هم آمده بودند و دنبال پرونده خود میگشتند که با دخالت آقای خمینی، برطرف شد.»
در روزهای آخر داستان انقلاب، فردوست در کلوب ایران، بریج بازی میکرد، به دوستانش میگوید: «شاه که گذاشته رفته و من هم به ارتشیها فردا میخواهم بگویم که ارتش به سمت بازرگان برود تا ارتش از بین نرود و شاید بعدها بتوان کاری کر»، بعد از کنفرانس گوادلوپ قرار شد که این انتقال صورت بگیرد. انگلیسیها هم از فردوست خواستهاند چنین توصیهای بکند. البته درباره فردوست هم تحلیلهای متفاوتی انتشار یافته است: هرمز قریب میگوید: فردوست این سالهای آخر، میهمانیها نمیآمد یعنی یکشنبهها، و جمعهها هم… خیلی کم میآمد و گاهی هم نمیآمد ..میگفت: کار دارم! وقت شرفیابی نداشت و همین صندوقهای دروغ را میفرستاد و ممکن بود که گاهی تلفنی بزند.» یکی دیگر از افراد ساواک میگوید «فردوست دیگر شرفیاب نمیشد مسخ شده بود و اصلن توقع بیجا بود که وی ناجی ایران باشد». پرویز خسروانی معتقد است: «فردوست عقده داشت دیگر مدتهای مدید بود که تماس او با کاخ قطع شده بود و فقط صندوق- مطالب و گزارش- میرفت بالا و میآمد.» و علوی کیا میگوید «فردوست یک معما بود، کسی هیچوقت در بیرون در جایی خودش را نشان نمیداد. و دفترش هم میرفتی تمام پردهها کشیده شده بود و سیاه سیاه بود و آدم هیچی نمیدید. همیشه روز چراغ روشن بود و تمام دستوراتش را با مداد مینوشت که بشود پاکش کرد. نمیتوانم بگویم خیلی باهوش اما یک آدم کاملن بیطرف و بیغرض و نظر و منصف و 100 درصد مورد اطمینان شاه بود. خیلیها در دفتر ویژه بودند و مشاغل حساس به آنها دادند مثل مقدم، جعفری، صمدیان پور، افشاری، فیروزمند و … خیلی دوست صمیمی و نزدیک فردوست بودند.» فردوست پر و بال داده بود و شاه معتقد بود که فردوست انسانهای خوبی تربیت کرده است. اما ارتشبد جم، نظری متفاوت دارد «من فردوست را خیلی از نزدیک و سالهای سال به عنوان دوست نزدیک میشناختم و او را بسیار مرد شایسته و لایقی و صدیق و درستکار میدانم و نمیتوانم قبول کنم که خیانتی کرده باشد، خیانت به کی؟ اولن وظیفهشان نسبت به ملت ایران بوده و بعد که شاه گذاشته از ایران رفته، اگر ایشان تشخیص داده باشند که برای صلاح مملکت، حفظ مملکت، لازم است که با رژیم جدید همکاری بکنند، من این را خیانت نمیدانم حتا بهفرض هم اگر این کار را کرده باشد.
فریبرز رییس دانا میگوید «اصلن خیلی از ساواکیها ما را نمیشناختند، ادعا میکردند که چنیناند و چنان، اما آنها را میشناختیم» و یکی از کارشناسان مشهور ساواک و مقامهای امنیتی معتقد است که «ساواک بر همه چیز مسلط بود حتا روحانیون و ساواک در روحانیت نفوذ داشت و از دیگر سو روحانیت نظر دارند که توانستهاند ساواک را بازی بدهند و به رابطه آیتاله بهشتی در آلمان اشاره دارند که همکار و دوست سرتیپ اصغر دادستان – نماینده ساواک – بوده است و ساواک تصور میکرد که آیتاله فلسفی در تهران، همهکاره روحانیت است اما ناگهان در 6 ماه آخر فهمیدند که بهشتی، کارگردان اصلی صحنه است» و اما گروهی دیگر از کارشناسان امنیت داخلی میگویند که «شاه تصور میکند که زیر منگنه لندن و واشنگتن و سیاست آشکار و پنهانشان، گذاشته شده و باید به مخالفان باج بدهد. روحانیت را در 48 ساعت میتوان جمع کرد، اما اعلیحضرت نمیخواهد.»
یکی از کارشناسان امنیتی هم بر این باور است که «نیروهای ساواک، انسانهایی معتقد و وطنپرست بودند اما دیگر کاری از دستشان ساخته نبود. من تا روز آخر که ریختند داخل سازمان، کار میکردم و حتا وقتی جوانکی مسلح وارد اتاق کار من شد، هاژ و واژ چای داغ روی میزم را مینگریست و متوجه اختفای من نشد. وقتی شاه، بزرگ ارتشداران رفته و مقدم به سوی انقلابیون متمایل شده، من کارمند چه میتوانستم بکنم؟ …برخی از ما اعدام شدند و برخی از ما هم دوران بازرگان دوباره دعوت به کار شدیم. اما دیگر ساواک بیحیثیت شده بود. ما حتا در اقیانوس هند هم نفوذ امنیتی داشتیم و در حوزه خلیج پارس و آرشیو ما سالم ماند و آن گنجینه حاصل زحمت هزاران همکار من است که کسی نمی داند زندهاند یا مرده.»
هنوز هم حکایت ساواک، ناآشنا باقی مانده است و شاید کسی نباد بداند که سرنوشت و سود و زیان سازمان امنیت ایران چه بود و چه استعدادها و شخصیتهایی در آن نقش داشتند و برای تاریخ معاصر ایران، چه چیزی را رقم زد؟ آیا با هر تغییری در کشور، باید نهاد امنیتی را به کلی منحل و نابود کرد؟ یا در حفظ آن کوشید و برای بقای کشور، ضروری دانست؟ بهراستی ساواک بخشی از هویت سیاسی و تاریخ معاصر ایران، نیست؟ و عملکرد 20 ساله آن در سرنوشت کشور، تاثیری نداشت؟
در این نوشتن این مطلب از مجموعه مطالب زیر استفاده شده است:
1.مجموعه گفتوگوهای تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد / Iranian Oral History Project, Center for Middle Eastern Studies, Harvard / با افرادی مانند حسن علویکیا، عیسی پژمان، منوچهر هاشمی، مصطفی الموتی، حاجعلی کیا، همایونی، محسن مبصر، فریدون جم، شاپور بختیار (به انضمام خاطرات او در یکرنگی)، هرمز قریب، امیر خسرو افشار، پرویز خسروانی و حسین آزموده.
2. گفتوگوهای نگارنده با: علیاکبر فرازیان، اردشیر زاهدی، جمشید امانی، منوچهر هاشمی، عیسی پژمان، داریوش همایون، رضا پهلوی، پرویز ثابتی، امین فروغی، یحیی صادق وزیری، حسن ماسالی، ابراهیم یزدی. فریبرز رییس دانا، علی کشتگر، احمد سلامتیان، ابوالحسن بنیصدر، احمد مدنی.
خبر / رادیو کوچه
روز دوشنبه، 26 سپتامبر، علی عبداله صالح، رییس جمهوری یمن، در مصاحبهای اظهار داشت که با برگزاری انتخابات زودهنگام آماده است که از قدرت کنارهگیری کند.
به گزارش الجزیره، آقای صالح در نخستین نطق خود پس از بازگشت از عربستان، خواستار برقرای مذاکرات با مخالفان دولت و برگزاری انتخابات زود هنگام شد.
این در حالی است که درگیریها میان مخالفان دولت و نیروهای آقای صالح، همزمان با بازگشت او شدت گرفته و طی روزهای گذشته دهها نفر در جریان این درگیریها کشته شدهاند.
آقای صالح برای درمان جراحات ناشی از انفجار بمب در کاخ ریاست جمهوری به مدت چهار ماه در عربستان سعودی بستری بود.
بیشتر بخوانید:
«بیش از نود کشته و زخمی در تظاهرات یمن»
رادیو کوچه
422 میلادی- عهدنامه صلحی که قبلن امضا شده بود و به جنگ دو ساله بین ایران و روم پایان داد، در چنین روزی مبادله شد. در تاریخ، از این جنگ دو ساله به عنوان «جنگ مذهبی ایران و روم» یاد شده، زیرا که پیش از امضای معاهده صلح، پیروان آیین زرتشت در روم، و مسیحیان در ایران از آزادی مذهب برخوردار نبودند.
ایرانیان در این جنگ که «بهرام پنجم» (بهرام گور) فرماندهی یگانهای ایران را بر عهده داشت، به پیروزی رسیدند و پس از آن امپراتور روم ضمن معاهده صلح متعهد شد که در امور ارمنستان مداخله نداشته باشد.
بهرام پنجم یا بهرام گور پادشاه ساسانی که به جای پدرش، «یزدگرد یکم»، بر تخت نشست.
1898 میلادی- «جورج گرشوین» (George Gershwin) در بروکلین، نیویورک به دنیا آمد. وی از برجستهترین آهنگسازان آمریکایی بود. او به طور عمده برای «تاتر موزیکال برادوی» (Broadway) موسیقی مینوشت. آثار او در دو سبک همگانیپسند و کلاسیک سده بیستم شناخته شده هستند.
این آهنگساز در یک خانواده مهاجر روسی-یهودی متولد شد و بیشتر کارهای آوازی و نمایشی خود را با همکاری برادر بزرگتر خود، «آیرا گرشوین» نوشت. بسیاری از آهنگهای او که در فیلمها و برنامههای تلویزیونی استفاده شده، به عنوان استانداردهای سبک جاز بهشمار میآیند و آهنگسازان و خوانندگان بیشماری آثار وی را بازنوازی و بازخوانی کردهاند.
یکی از بهترین آثارش «راپسودی به سبک بلو» (Rhapsody in Blue) است. قطعهای که در سال 1924 برای تکنوازی پیانو و ارکستر جاز نوشته شد و در آن از ترکیب عناصر موسیقی کلاسیک با مفاهیم برگرفته از موسیقی جاز استفاده شده است.
2008 میلادی- «پل لئونارد نیومن» (Paul Leonard Newman) بازیگر و کارگردان آمریکایی درگذشت. او در اوهایو به دنیا آمد. پدرش یهودی آلمانی و مادرش مسیحی کاتولیک مجارستانی بود.
او در فیلمهای گنگستری نقش آفرینی کرده است. در هفت سالگی برای اولین بار در اجرای تاتر «رابین هود» در مدرسه به روی صحنه رفت، در جنگ جهانی دوم در نیروی دریایی آمریکا خدمت کرد.
نیومن در سال ۱۹۵۳ در نمایشی به نام «پیک نیک» به روی صحنه تاتر رفت و اولین بار با فیلم «جام نقرهای» در سال ۱۹۵۴ وارد سینما شد. در فیلمهای «کسی آن بالا مرا دوست دارد» (۱۹۵۶) و «گربه روی شیروانی داغ» (۱۹۵۸) در کنار «الیزابت تیلور» نقشآفرینی کرد.
جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد برای ایفای نقش در فیلم «رنگ پول» در سال ۱۹۸۷ به پل نیومن تعلق گرفت.
«تابستان گرم طولانی»، «تیرانداز چپ دست»، «پرنده شیرین جوانی»، «لوک خوش دست»، «پیروزی»، «پول توجیبی» و «آسمانخراش جهنمی» برخی از معروفترین فیلمهایی بودند که پل نیومن در آنها به ایفای نقش پرداخت.
———————————————–
برخی از رویدادهای دیگر
1789 میلادی- «توماس جفرسون» به سمت وزیر امورخارجه دولت تازه تاسیس آمریکا تعیین شد. در تاریخ ایالات متحده وی نخستین وزیر امورخارجه این کشور بهشمار میرود.
1888 میلادی- «تی.اس.الیوت» شاعر، نمایشنامهنویس و منتقد آمریکایی-بریتانیایی برنده جایزه نوبل ادبیات (۱۹۴۸)، در اینروز متولد شد.
1960 میلادی- نخستین مناظره تلویزیونی از سری مناظرات تاریخی بین دو نامزد ریاست جمهوری آمریکا، «ریچارد نیکسون» و «جان اف. کندی» که بین ۸۵ تا ۱۲۰ میلیون بیننده را به خود اختصاص داد، روی آنتن تلویزیون رفت.
منبعها:
ویکیپدیا (انگلیسی و فارسی)
نیویورک تایمز
خبر / رادیو کوچه
روز یکشنبه، 25 سپتامبر، بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسراییل بهطور رسمی از محمود عباس، رییس تشکیلات خودگردان فلسطینی برای شرکت در مذاکرات صلح دعوت کرده است.
به گزارش بیبیسی، آقای نتانیاهو در مصاحبهای ضمن استقبال از سرگیری مذاکرات صلح میان اسراییل و تشکیلات خودگردان فلسطین گفت که «از همین جا رسمن برای آغاز مذاکرات صلح از طرف فلسطینی دعوت میکنم» اما به شرطی که واقعن نیتی برای این کار وجود داشته باشد «یعنی نشستن و مذاکره کردن، چیزی که من اهلش هستم.»
نخست وزیر اسراییل همچنین از تلاشهای گروه چهارگانه مذاکرات صلح خاورمیانه اسقبال کرد و جدول زمانی تعیین شده توسط این گروه را واقعگرایانه ارزیابی کرد.
گروه چهارگانه مذاکرات صلح خاورمیانه متشکل از سازمان ملل، آمریکا، روسیه، و اتحادیه اروپا خواستار آن شده که مذاکرات مستقیم صلح میان اسراییل و فلسطینیها ظرف یک ماه از سر گرفته شود و تا پایان سال آینده میلادی به نتیجه برسد.
آقای نتانیاهو همچنین گفت: «شاید مردم دنیا ندانند که من و مردم اسراییل تا چه حد تشنه صلح هستیم و نگران آیندهای هستیم که قرار است برای فرزندانمان و فرزندان آنها و البته روزگار خودمان رقم بخورد. به همین دلیل من اینجا میگویم که من به واقع خواستار برقراری صلح هستم.»
سخنان آقای نتانیاهو در حالی مطرح میشود که محمود عباس، رییس تشکیلات خودگردان فلسطینی، روز جمعه، 23 سپتامبر، درخواست تاریخی به رسمیت شناخته شدن کشور فلسطین را بهطور رسمی به دبیرکل سازمان ملل ارایه داد.
دولتهای آمریکا و اسراییل مخالف پذیرش تشکیل کشور فلسطینی هستند و میگویند که این هدف باید تنها از طریق مذاکره با اسراییل حاصل شود.
بیشتر بخوانید:
«فلسطینیها مستحق زندگی آزادانه هستند»
مطلبهایی که در این بخش تارنمای رادیو کوچه منتشر میشود یا انتخاب دبیر روز سایت و یا پیشنهاد دوستان رادیو است که میتواند از هر گروه یا دسته و یا مرامی باشد. نظرهای مطرح شده در این بخش الزامن نظر رادیو کوچه نیست. اگر نقد و نظری بر نوشتههای این بخش دارید میتوانید برای ما ارسال کنید.
بهزاد جوادیان
کسانی که با طرح تازه تولید «کنگره ملی» که ادامه آنرا بخوانید «برای نجات قدرت حاکمه در ایران» آشنا هستند حتمن با تاریخچه نمایشهای مقطعی جمهوری اسلامی از خاتمی تا موسوی را هم به یاد دارند.
بخشی از حاکمیت در جمهوری اسلامی که این روزها سهم کمتری از قدرت را در سیطره خود داشته و بسیاری از داشتههای دیروز را از کف داده، پروژهای «خودخوانده» را به نمایندگی از ملت ایران در دست گرفته که به بهانه مخالفت با قدرت مطلقه ولایت فقیه و مافیای پشت سر آن تمام تلاش خود را برای کسب دوباره قدرت در نقابی جدید به کار بسته است.
در دورنما و افق اینان یک «جمهوری اسلامی» اصلاح شده که همچنان سرکار باشد- حتا اگر اسلامیت آن کمرنگ شود- به مراتب مطلوبتر از سقوط نظامی است که خود نقش مهمی در شکلگیری آن داشتهاند، مضافن اینکه این سقوط بیشک دامن خوشان را هم که سهم عمدهای در بیش از سی سال ظلم و جنایت بر علیه مردم دارند، خواهد گرفت.
نظامی که با کشتار و حذف مخالفین و فاقد پشتوانه مردمی و استوار بر ابزار سرکوب و دیکتاتوری مذهبی و اتکا به اقتصادی معتاد به پول نفت سالهاست که ناقوس مرگ خود را به زنگ پایانی شماره میکند و پوسیدگی و بیچارگی آن شرکای خود را هم به تلاطم و تلاش در آورده چه دارویی بهتر از تغییر ساختار ظاهری برای بقای بیشتر در دست دارد؟
بازیگران پشت پرده این نظام پوسیده که هر ندای واقعی اعتراض را در نطفه خفه کرده و جنایت و کشتارهایشان در زندان و خیابان زبانزد جامعه بینالملل شده است، با اعزام چهرههایی اجرایی خود مثل اردشیر امیرارجمند و مجتبی واحدی و حمایت تئوریسینهای تغییر ساختار رژیم به خارج از کشور و حبس خانگی موسوی و کروبی در ترشیخانه نظام کدام هدف را دنبال میکنند؟
اخیرن مجتبی واحدی از طراحان این برنامه با تشریح اهداف کنگره ملی، همچون میرحسین موسوی که دوران طلایی امام راحلش را به عنوان مانیفست و «مدینه فاضله» جریان سبز معرفی میکرد مجلس ششم به ریاست کروبی را فصلالخطاب و شاخص یک مجلس نمونه و آزاد برای آینده ایرانی که این کنگره ترسیم کرده معرفی میکند و با این قیاس، ناخواسته اعتراف میکند که برنامه کنگره ملی حتا در صورت عملی شده گلی بهتر از «دوران حاکمیت جناح چپ اسلامی» بر سر مردم نخواهد زد.
دستاندر کاران این پروژه با آگاهی کامل از اینکه حتا انتخاباتی با حضور اصلاحطلبان، مشروعیت از دست رفته نظام را به آن برنمیگرداند، با توسل به غیبگویی حکیمانه! با این اظهارات «که حاکمیت با رفتار خود نشان داده که اصلاحپپذیر نیست و اصلاح را نمیپذیرد» شعار فریبنده «سرنگونی» را چاشنی تبلیغات خود کردهاند تا شاید افکار عمومی را به سمت خود جلب نمایند.
شکی نیست که افکار عمومی و قاطبه جامعه ایرانی امروز جز به سرنگونی جمهوری اسلامی فکر نمیکنند ولی آیا این مردم طیف اصلاحطلب خارج و درون حکومت در لباس موسوی و رفسنجانی را به عنوان عامل این سرنگونی به رسمیت خواهد شناخت؟
هر چند شکی نیست که افکار عمومی و قاطبه جامعه ایرانی امروز جز به سرنگونی جمهوری اسلامی فکر نمیکنند ولی آیا این مردم طیف اصلاحطلب خارج و درون حکومت در لباس موسوی و رفسنجانی را به عنوان عامل این سرنگونی به رسمیت خواهد شناخت؟
از طرفی یکی از ویژگیهای بارز کنگره ملی اصلاحطلبان عدم وجود برنامه مدون و مشخص برای آینده کشور است و طراحان کنگره ملی بدون اشاره به سیستم اداره کشور، حذف ولایت فقیه را مهمترین شاخص برنامههای خود معرفی کردهاند که شرط کافی برای تغییر رژیم سیاسی ایران در شرایط بحرانزده کنونی نخواهد بود.
این در حالی است که عدم تحکیم پایههای اداره کشور بدون در نظر گرفتن مفاهیم عملی آزادی، حقوق برابر و استانداردهای پیشرفته در تعیین نقش مردم در اداره جامعه خواه ناخواه به بروز دیکتاتوری دیگری خواهد انجامید که این بار ولی فقیه آن میتواند یک شاه دیگر و یا دفتر مرکزی یک حزب ایدئولوژیک باشد.
نکته قابل تامل دیگر اینکه، شعار سرنگونی از طرف کسانی طرح شده که حداقل 30 سال از عمر 32 ساله نظام جمهوری اسلامی بخش اعظمی از قدرت را در دست داشتهاند.
طراحان این پروژه با بیشرمی با اشاره به این که «من و دهها نفر مثل من مسوولیت و مشروعیت این کار دارند، اما میتوان افراد مورد قبول را دور هم جمع کرد و دوستان دور هم جمع بشوند و برای امروز و فردا برنامهریزی کنند» دایره تصمیمگیران احتمالی در این حلقه را دوستان خود معرفی کرده و جایی برای افکار عمومی و مردم قائل نشدهاند. آنان خواسته یا ناخواسته از هماکنون موضع خود را در برابر خیل گسترده انسانهای تحت ستم حاکمیت جمهوری اسلامی که هدف و برنامه هر جریان مبارز واقعی است روشن کردهاند.
با این اوصاف جای شبههای باقی نمیماند که تمام نگرانیهای طراحان گنگره ملی در منافع جمع دوستان خلاصه میشود که البته با دو اتفاق احتمالی آنهم برطرف خواهد شد، اول اینکه سران آن به سهم خود در انتخابات آینده و اداره کشور به توافق رسیده و قانع شوند و یا اینکه در شکل محتملتر آن، حاکمیت با تغییر در صورت و ظاهر، مجلس مشورتی و لویی جرگه را جایگزین مجلس شورای اسلامی، مجمع تشخیص مصلحت و نهاد رهبری کرده و اعضای کنگره ملی و دوستانشان درشورای راه سبز امید هم از پستوها بیرون آمده و جایگزین احمدینژاد و دیگران شوند.
حال باید پرسید در این میان موضع نیروهای مترقی خواهان سرنگونی رژیم، در برهه امروزی که شعار سرنگونی هم به نوعی مورد سرقت قرار گرفته و مدعیان آن اسلام و قانون اساسی را سرلوحه مدل سیاسی آینده بر ایران تصور کردهاند چگونه باید باشد و آیا زمان آن نرسیده که با پرهیز از دامن زدن بر اختلافات ابتکار عمل در ایجاد صف مستحکم بر علیه جمهوری اسلامی را به دست گرفت؟ ….که اگر چنین نشود به این زودیها از مشغولیت بر سر موضوعات سرگرم کننده و هدایت شده از سوی نظام جمهوری اسلامی خلاصی نخواهیم داشت.
رادیو کوچه
مهمترین عنوانهای مطبوعات امروز ایران:
خراسان
1) زمزمهها در مجلس برای استیضاح وزیر اقتصاد
http://www.khorasannews.com/News.aspx?type=1&year=1390&month=7&day=4&id=1086448
برخی نمایندگان در گفتوگو با خراسان از پیگیری طرح استیضاح وزیر اقتصاد به دلیل ضعف نظارت در بروز پرونده فساد عظیم بانکی خبر دادند. همچنین خبرگزاری فارس گزارش داد: «10 امضا برای استیضاح وزیر اقتصاد جمعآوری شده است.» به گزارش این خبرگزاری نمایندگان طراح طرح استیضاح وزیر اقتصاد و دارایی نسبت به آنچه «دخالت جریان انحرافی در اختلاس چند هزار میلیاردی» میخوانند خواستار استیضاح سید شمسالدین حسینی وزیر اقتصاد و دارایی شدهاند.
2) گلایه برخی اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی از احمدینژاد
http://www.khorasannews.com/News.aspx?type=1&year=1390&month=7&day=4&id=1086412
برخی اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی با تهیه گزارشی، تاخیر در ابلاغ مصوبات این شورا را از جمله ضعفهای مهم آن برشمرده و معتقدند بخش مهمی از این تاخیرها، متوجه رییس جمهوری و ارکان دفتر احمدینژاد است که باعث شده برخی مصوبات شورا با تاخیر 6 ماهه و بیشتر ابلاغ شوند.
همشهری
1) وزیر اطلاعات به عناصر مرتبط با بیبیسی در ایران هشدار داد
http://www.hamshahrionline.ir/news-146566.aspx
وزیر اطلاعات اعلام کرد اطلاعات مهمی از همکاران و مرتبطین بیبیسی فارسی در ایران به دست آمده و وزارت اطلاعات ضمن احضار تعداد دیگری از عناصر مرتبط با این شبکه ظاهرن رسانهای، با جدیت در حال پیگیری موضوع است. وزیر اطلاعات افزود بازداشتها را در حداقل انجام دادیم، اما این اقدامات آغاز فعالیتهای ما در این مسئله است و هر جا لازم باشد با کسی تعارف نداریم و با قاطعیت به وظیفه خود عمل خواهیم کرد.
2) دستگیری 80 معترض آمریکایی توسط پلیس
http://www.hamshahrionline.ir/news-146591.aspx
نیروهای امنیتی آمریکا سرانجام ادامه اعتراضها در این کشور را تحمل نکرده و با حمله خشن به تحصن معترضان این کشور در منطقه تجاری نیویورک بیش از ۸۰ نفر را دستگیر کردند.
گزارشها نشان میدهد که تلاش نیروهای پلیس برای بازداشت معترضان در مواردی به درگیری کشیده شده است. پلیس نیویورک اعلام کرده که این افراد به اتهام اخلال در نظم عمومی و مسدود کردن مسیر رفت و آمد مردم بازداشت شدهاند.
اعتماد
1) امیر منصور آریا 3 سال پیش درگذشت
http://www.etemaad.ir/Released/90-07-04/204.htm
خبرآنلاین نوشت: بر اساس شنیدهها فردی که نامش به عنوان متهم پرونده اختلاس در رسانهها تحت عنوان امیرمنصور امیرخسروی مطرح شده، کسی است که سه سال پیش فوت شده است.
منابع نزدیک به این خاندان میگویند در حال حاضر شخصی به عنوان امیرمنصور خسروی وجود خارجی نداشته و ایشان قریب سه سال است فوت کرده (امیرمنصور خسروی معروف به آریا) ایشان پدر اخوان خسروی بوده و بهخاطر علقه عاطفی که بین ایشان و پدرشان برقرار بوده اسم هلدینگ، گروه و مجموعه سرمایهگذاریهای این مجموعه به نام امیرمنصور خسروی (آریا) انجام میگرفت در حالی که (گاد فادر) همهکاره و شخصی که کلیه مسایل اخیر حول ایشان دور میزند کسی نیست جز شخص آقای مهآفرید امیرخسروی. (که برخی رسانهها به اشتباه تصور کردهاند این نام از آن فردی مونث است)
2) ملک عبداله به استقبال اصلاحات رفت، زنان عربستان پشت فرمان نمایندگی
http://www.etemaad.ir/Released/90-07-04/150.htm
پس از هشتاد سال و به گفته برخی صدها سال سرکوب و حقارت زنان در عربستان جدید و قدیم، بالاخره جایگاه و مقام زن باارزش شد تا در سایه انقلابهای عربی، عبداله شاه سعودی به ناگهان عقبنشینی گستردهای کند و از زنان کشورش بخواهد هم انتخاب کنند و هم انتخاب شوند. زنان عربستانی که تا همین چند ماه پیش به جرم رانندگی دستگیر و جریمه میشدند، امروز میتوانند به مقام نمایندگی برسند و در جامعه بسته و به شدت مردسالار عربستان حضور داشته باشند.
جام جم
1) 4 انفجار سهمگین کربلا را لرزاند
http://www.jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100855090770
یک منبع در پلیس کربلا اعلام کرد در پی 4 انفجار که دیروز در منطقه باب طویریج این استان روی داد، دستکم 17 نفر کشته و 45 نفر دیگر زخمی شدند. به گزارش بیبیسی، اولین بمب که در یک اتومبیل کار گذاشته شده بود، در بیرون از ساختمان یکی از ادارات دولتی که کار صدور کارت شناسایی ملی و گذرنامه را انجام میداد منفجر شد. به گفته پلیس، همزمان با ورود نیروهای امدادی دستکم 2 انفجار دیگر نیز در همین محل به وقوع پیوست.
2) حمایت تلویحی ایران از تشکیل دولت مستقل فلسطین
http://www.jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100855100148
محمود احمدینژاد، رییس جمهوری در واکنش به طرح درخواست تشکیل دولت فلسطین در مجمع عمومی سازمان ملل گفت: «تشکیل دولت فلسطینی در بخشی از خاک فلسطین به معنای چشمپوشی از سرزمین فلسطین نیست.»
رسالت
1) نایب رییس کمیسیون قضایی: همکاری با رسانه رژیم سلطنتی انگلیس (بیبیسی) اقدام علیه امنیت ملی است
http://www.resalat-news.com/Fa/?code=76814
نایب رییس کمیسیون قضایی مجلس با بیان اینکه در قانون مجازات اسلامی همکاری با شبکه و رسانههای معاند و وابسته به دشمنان نظام جرم است، تاکید کرد: «همکاری و کمک به رسانه رژیم سلطنتی انگلیس یعنی بیبیسی، به دلیل رویکرد عنادی و ضد انقلابی این رسانه، اقدام علیه امنیت ملی است.»
2) شورای امنیت خواستار توقف خشونتها در یمن شد
http://www.resalat-news.com/Fa/?code=76811
شورای امنیت سازمان ملل متحد شنبه شب توقف خشونتها را در یمن خواستار شد. به گزارش واحد مرکزی خبر به نقل از خبرگزاری فرانسه، این شورا در بیانیهای از همه طرفهای یمن خواست خشونت به خصوص بر ضد غیرنظامیان و افراد غیرمسلح را کنار گذارند و خواستار آغاز روند انتقال دموکراتیک قدرت در این کشور شد.
دنیای اقتصاد
1) عقبنشینی چهل هزار تومانی بازار سکه طلا
http://www.donya-e-eqtesad.com/Default_view.asp?@=270964
قیمت سکه پس از 19 روز سیر در بالای سطح 600 هزار تومان، به دنبال سقوط قیمت جهانی طلا 40 هزار تومان کاهش یافت. روز گذشته هر قطعه سکه در بازار آزاد تا 570 هزار تومان تنزل کرد.
2) ارزیابی مدرک معاون اول در مجلس
http://www.donya-e-eqtesad.com/Default_view.asp?@=270932
مجلس در حالی روز گذشته با حضور وزیر علوم، صحت مدرک دکترای محمدرضا رحیمی، معاون اول رییس جمهوری را بررسی کرد که همزمان با آن، رحیمی در جشن آغاز سال تحصیلی مدارس، در حال سخنرانی درباره «برقراری عدالت آموزشی» بود.
الیاس نادران، نماینده تهران که با سوال از وزیر علوم درباره مدرک، کامران دانشجو را برای دومین بار به مجلس فراخوانده بود در جلسه دیروز گفت که نباید مسوولان اجراییای که مدرک تقلبی از دانشگاههای غیرمعتبر ارایه میدهند، حاشیه امن داشته باشند.
خبر / رادیو کوچه
به گزارش رسانههای مخالف جمهوری اسلامی، اشکان ذهابیان فعال دانشجویی مازندران بعدازظهر چهارشنبه، 21 سپتامبر، پس از پنج ماه از زندان آزاد شده است.
به گزارش دانشجونیوز، این عضو شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت عصر چهارشنبه با سپردن وثیقه ۳۰ میلیون تومانی از زندان متی کلای بابل آزاد شد.
این عضو سابق انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه فردوسی و علوم پزشکی مشهد در تاریخ ۱۲ اردیبهشت پس از مراجعه به ستاد خبری اداره کل اطلاعات استان مازندران بازداشت و به مدت نزدیک به ۵۰ روز به بند انفرادی بازداشتگاه اداره اطلاعات ساری منتقل شد و مورد بازجویی قرار گرفت. اتهام وی از سوی مراجع قضایی استان مازندران اقدام علیه امنیت ملی بهواسطه تبلیغ علیه نظام عنوان شده است.
گفتنی است این دانشجوی محروم از تحصیل برای گذراندن ۶ ماه حبس به زندان متی کلای بابل منتقل شد.
بنا به این گزارش در حالیکه این فعال دانشجویی برای گذراندن دوران محکومیت شش ماهه خود، به اتهام اخلال و اغشتشاش در نظم و امنیت دانشگاه مازندران، خود را به زندان معرفی کرده بود، با اتهامی جدید اقدام علیه امنیت ملی بهواسطه ی تبلیغ علیه نظام مواجه شد.
او در زندان متی کلا به دلیل شرایط نامساعد و بلاتکلیفی در پروسه قانونی پروندهاش دست به اعتصاب غذای خشک زد. پس از آن به دلیل وضعیت وخیم جسمانی و عدم رسیدگی از سوی مسوولان زندان به اعتصاب غذای پایان داد.
اشکان ذهابیان عضو ستاد مهدی کروبی در مازندران پیش از این نیز دوبار در خرداد و آبان سال ۸۸ به دلیل اعتراضات به نتایج انتخابات ریاست جمهوری بازداشت شده و به قید وثیقه آزاد شده بود
بیشتر بخوانید:
«انتقال ذهابیان، فعال دانشجویی به سلول انفرادی»
خبر / رادیو کوچه
جاشوا فتال و شین باوئر، دو کوهنورد آمریکایی محکوم شده به ورود غیرقانونی و جاسوسی در ایران که روز چهارشنبه در ازای پرداخت وثیقه یک میلیون دلاری آزاد شدند، نسبت به آنچه در زندان ایران بر آنها گذشته «ابراز خشم» کردهاند.
این دو آمریکایی که پس از بیش از دو سال، روز یکشنبه ۲۵ سپتامبر ساعاتی پس از ورود به نیویورک در یک کنفرانس مطبوعاتی شرکت کردند، گفتند که فریادهای زندانیانی را شنیدهاند که مورد «ضرب و شتم» قرار میگرفتند.
آنها در بخش مقدماتی کنفرانس مطبوعاتی خود گفتند: «حالا که آزاد شدهایم، شاید برخی بپرسند که آیا دولت ایران را برای آنچه با ما کرده میتوانیم ببخشیم؟ جواب ما این است کهچطور میتوانیم دولتی را ببخشیم که به زندانی کردن تعداد زیادی از افراد بیگناه و زندانیان عقیدتی اقدام میکند؟ این مردم ایران هستند که متحمل فشارهای سنگین میشوند و دولتی بیرحم که احترامی برای حقوق بشر قائل نیست را بالای سر خود دارند.»
در ادامه آنها گفتند که در مدت زندانی بودن در ایران، زندانیانی را دیدهاند که «تنها برای شرکت در یک تظاهرات یا نوشتن یک مطلب در وبلاگ شخصیشان و یا صرفن به علت آن که طرفدار دموکراسی بودهاند یا عقاید مذهبی متفاوتی داشتهاند، زندانی شدهاند.»
در بخش دیگری از این اظهارات که در برابر خبرنگاران و دوربینهای تلویزیونی عنوان میشد، شین باوئر و جاشوا فتال گفتند: «روزنامهنگاران پشت میلههای زندان میمانند و مردم بیگناه اعدام میشوند. اگر دولت ایران میخواهد که تصویر خود را در جهان تغییر دهد و فشار بینالمللی را کاهش دهد، باید تمام زندانیان سیاسی و زندانیان عقیدتی را بیدرنگ آزاد کند. آنها شایسته آزادیاند، همچنان که ما آن را به دست آوردیم.»
این دو آمریکایی که بیش از ۷۰۰ روز در ایران زندانی بودند در باره حقوق فردیشان به عنوان یک زندانی گفتند: «در تمام مدتی که در بازداشت بودیم تنها موفق شدیم ۱۵ دقیقه از طریق تلفن با خانوادههایمان صحبت کنیم و یک ملاقات کوتاه با مادرانمان داشتیم. برای اینکه بتوانیم نامههایی که از طرف عزیزانمان ارسال میشد را دریافت کنیم، ناچار بودیم که اعتصاب غذا کنیم. خیلی از اوقات، فریاد زندانیان دیگر را میشنیدیم که مورد ضرب و شتم قرار میگرفتند اما ما واقعن کاری برای کمک کردن به آنها نمیتوانستیم انجام بدهیم.»
شین باوئر و جاشوا فتال پس از ۷۸۱ روز بازداشت، سرانجام با اعلام موافقت یکی از شعبههای دادگاه تجدیدنظر تهران با آزادی آن دو به شرط سپردن وثیقهای معادل ۵۰۰ میلیون تومان برای هر یک، آزاد شدند و از طریق عمان به آمریکا بازگشتند.
خبر / رادیو کوچه
شامگاه یکشنبه، 25 سپتامبر، از یکی از محلههای کابل و در نزدیکی ساختمانی که گفته میشود مرکز اطلاعات آمریکا، سیا، در افغانستان در آن واقع شده است صدای یک انفجار و در پی آن، صدای تیراندازی به گوش رسیده است.
به گزارش بیبیسی، یک مقام آمریکایی تایید کرده که این حمله به یکی از مراکز آنان در نزدیکی کاخ ریاست جمهوری افغانستان صورت گرفته است اما مسوولان سازمان سیا هنوز در این زمینه ابراز نظری نکردهاند.
در همانحال، یک مقام اداره اطلاعات افغانستان گفته است که در جریان این حادثه، دستکم دو نفر، یک آمریکایی و یک افغان، کشته شده است.
هنوز مقامات رسمی مشخص نکردهاند که آیا درگیری در داخل پایگاه آمریکاییان روی داده و یا در نزدیکی این محل.
یک مقام آمریکایی که از اعلام نامش خودداری کرد، گفت که تحقیقات در این زمینه آغاز شده است اما در این مورد جزییات بیشتری ارایه نداد.
گزارش شده است که پس از وقوع انفجار، تیراندازی حدود ده دقیقه ادامه داشته است.
پایگاهی که مورد حمله قرار گرفته، در چهاراه آریانا و در نزدیکی کاخ ریاست جمهوری افغانستان موقعیت دارد و این منطقه به روی رفت و آمد مردم عادی مسدود است و از آن به شدت محافظت میشود.
هویت فرد مهاجم هنوز روشن نیست، اما برخی گزارشها حاکیست که این فرد از کارمندان افغان این پایگاه بوده است.
یک منبع در کاخ ریاست جمهوری افغانستان گفت: «پس از آنکه صدای انفجار بهگوش رسید، محافظان CIA به سوی یک موتر (خودرو) مربوط به ارتش افغانستان که از محل عبور میکرد، تیراندازی کردند، چون تصور میکردند که از این موتر به آنها حمله شده است.»
او گفت که در نتیجه این تیراندازی، دو سرباز ارتش، یک محافظ امنیتی CIA و یک محافظ ریاست جمهوری افغانستان زخمی شدند.
این حمله دو هفته پس از آن صورت میگیرد که مردان مسلح به ساختمانی در نزدیکی سفارت آمریکا در کابل حمله کرده و از آنجا به پرتاب راکت به اطراف این سفارت پرداختند.
در همین حمله، به سوی مراکز ناتو در کابل نیز راکت پرتاب شد.
اوایل این هفته، در اثر یک حمله انتحاری دیگر در کابل، برهانالدین ربانی، رییس جمهوری پیشین و رییس شورای عالی صلح افغانستان کشته شد.
بیشتر بخوانید:
«پایان عملیات مسلحانه طالبان در کابل»
«پاکستان در ترور استاد ربانی دست دارد»
خبر / رادیو کوچه
شب نخست هفته هشتم لیگ برتر فوتبال ایران، شامگاه یکشنبه، 25 سپتامبر، با برد پرسپولیس و صدرنشینی صبای قم به پایان رسیده است.
به گزارش فارس، شب نخست هفته هشتم با برگزاری 6 دیدار به پایان رسید. در مهمترین بازی پرسپولیس در شیراز میهمان فجر سپاسی بود که این مسابقه با برتری 2 بر یک پرسپولیس به پایان رسید تا سرخپوشان پس از تغییراتی که در هیت مدیره و مدیرعامل خود داشتند به یک پیروزی دست پیدا کنند.
در گیلان تیم داماش میزبان راهآهن بود. داماش 3 بر یک برابر راهآهن به پیروزی رسید.
در تهران و ورزشگاه دستگردی نفت تهران برابر ملوان به میدان رفت که جدال 2 تیم با حساب 3 بر یک به سود نفت خاتمه یافت.
صبای قم در خانه موفق شد فولاد خوزستان را با تک گل ثانیه 10 پژمان شاهپری شکست داده و بهطور موقت و پیش از بازی دوشنبه استقلال و سایپا به صدر جدول صعود کند.
دیدار نفت آبادان و تراکتورسازی هم با تساوی 3 بر 3 به پایان رسید.
بیشتر بخوانید:
«تیم فوتبال ذوبآهن مقابل شاهین متوقف شد»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر