-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ آبان ۲۸, جمعه

Latest news from Radio Zamaneh for 11/19/2010

Latest news from Radio Zamaneh for 11/19/2010
Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

روزها و ماه‌های سرنوشت‌سازی در تاریخ ایران رقم می‌خورد. مردم ایران امیدوارند جنبش سبز و رستاخیز نوین آنها به بار بنشیند و ارمغان بیش از یک سده تلاش و جانفشانی آنها این بار آزادی و دمکراسی پایدار باشد. بی‌تردید راه نهادینه کردن دمکراسی (به‌ویژه در کشور ما) برای پاسداری از آزادی، بس مشکل‌تر و پیچیده‌تر از «تغییر» حکومت است.

تعارضات و تضادها بین جریان‌های گوناگون سیاسی و فکری، و هم‌چنین افرادی که بسا گرایش ویژه‌ی سیاسی هم ندارند، بیش از پیش خود را نشان می‌دهد. هدف این نوشته ارائه پیشنهادی در جهت «مدیریت تعارض» conflict management بین گروه‌ها و جریان‌های فکری و سیاسی است.

به‌نظر می‌رسد امروزه «نگرش» یا طرز برخورد attitude بسیاری از بازیگران سیاسی-اجتماعی و فکری، به یک عامل حاد در ایجاد تعارض‌ها و در نتیجه دامن زدن به درگیری‌های لفظی شده است. از این تضادها نه تنها محصولی و یا راهکاری برای گشایش این مقطع بیرون نیامده که خود این تعارضات به مرحله‌ی هشداردهنده‌ای هم رسیده است. چنان‌چه به آن پرداخته نشود، نه تنها در راه رسیدن به آزادی که در آینده نیز در مسیر بازسازی و پیشرفت کشور یک عامل بازدارنده‌ی قوی خواهد بود.

چگونه می‌توان نگرش‌ها را تغییر داد تا رفتار اشخاص به تعارض نینجامد و یا در صورت تعارض بتوان آن را مدیریت کرد؟ چهارچوبی که در این نوشته ارائه شده شاید گامی باشد در مسیر ارائه طرحی که با «یادگیری اجتماعی» socail learning و «مشارکت جمعی» participation بتوان به موفقیت‌هایی دست یافت. در نتیجه بتوان در این روزهای سرنوشت‌ساز با استفاده به هنگام از دستاوردهای علمی، نه تنها از بروز تضادها جلوگیری کرد، بلکه تعارض‌ها را مدیریت کرد و به «ظرفیت‌سازی اجتماعی» برای پیمودن راه دشوار ساختن ایران آباد و آزاد و پیشرفته پرداخت.

خوب و بد تعارض و تضاد

داشتن اختلاف دیدگاه و تضاد دیدگاه‌ها می‌تواند در تعامل سازنده با یکدیگر به سود پیشرفت جامعه باشد، اما همان تضادها در یک محیط بی‌اعتمادی و مخاصمه و درگیری‌ می‌تواند به تفرقه و جدایی و هرز رفتن نیروها منجر شود. در شرایط جاری که جنبش سبز در معرض سرکوب است، بی‌تردید تعارض‌هایی که موجب تفرقه شود به سود رژیم و به ضرر مردم خواهد بود.

برخی دارای توانایی‌های بالا در تجزیه و تحلیل نیستند و هرگونه درگیری و تعارض در میان کنشگران سیاسی و اجتماعی، روحیه‌ی مقاومت را در آنها ضعیف و چه بسا آنها را به ناامیدی و انفعال بکشاند. بنابراین نه تنها نباید به این تضادها دامن زد که برعکس می‌بایست ادبیات ما و برخوردهای ما سرشار از امید و اتحاد و زنده نگه داشتن روح مقاومت در مردم باشد. فراموش نکنیم با رژیمی دست و پنجه نرم می‌کنیم که سران آن حاضر هستند کشور به هرج و مرج و آشوب کشیده شود اما پست و مقام و امکانات‌شان از دست نرود.

تردیدی نیست که جامعه‌ی ایران نیز چون جوامع دیگر یک جامعه‌ی رنگارنگ است. خوشبختانه این رنگارنگی حداقل به لحاظ نظری در تمامی سطوح جنبش سبز پذیرفته شده که این خود دستاوردی بس گرانبهاست، اما در عمل با مشکلات زیادی مواجه است. اگر جنبش سبز رنگارنگ است، پس راهکارهای رسیدن به پیروزی هم می‌تواند رنگارنگ باشد. حال با کدامین منطق، مثلاً فردی که حتی در طول سه دهه در فضای آزاد خارج کشور نتوانسته صد نفر را متحد کند، اصرار بر این دارد که رهبران داخل کشور راه پیشنهادی او را بروند؟ این‌جا به تفاوت فضای آزادی در داخل و خارج کشور که بسیار متفاوت است و در این رابطه بسیار تعیین‌کننده است نمی‌پردازم.

استراتژی برد- برد برای مدیریت تعارض‌ها

در شرایط آزاد پس از دوران استبداد که برای همه هم یکسان خواهد بود، حل اختلاف‌ها و تعارض‌ها به داوری صندوق‌های رای سپرده خواهد شد. در آن شرایط همه‌ی گروه‌ها با ارائه برنامه‌های خود به مردم برای به دست آوردن آرای بیشتر باهم «رقابت» خواهند کرد. آن موقع استراتژی هر گروه یا جریان یا ائتلاف در برابر رقبا استراژی «برد- باخت» خواهد بود، اما در شرایط جاری اگر استراتژی هر گروه و یا جریان سیاسی برد خود و شکست گروه‌های دیگر باشد، این استراتژی به شکست همگان در برابر برد رژیم خواهد انجامید. بنابراین اگر برای گروه‌های گوناگون رسیدن به آزادی و دمکراسی اصل است، چاره‌ای ندارند که تضادهای خود با یکدیگر را با استراتژی «برد- برد» حل کنند. اگر با هم همکاری نمی‌کنند حداقل بر ضد یکدیگر عمل نکنند. به عبارت دیگر باید همه‌ی حرف‌ها و حرکت‌های آنها در چارچوب استراتژی برد- برد با گروه‌های دیگر باشد.

فراموش نکنیم که رسیدن به مرحله‌ی درخشان کنونی در تاریخ مبارزات ملت ایران آسان به دست نیامده است. نباید پیروزی را قطعی فرض کرد و با حرکات و گفتار بی‌مورد و بی‌حاصل در این مرحله، آرزوها و امیدهای یک ملت رنجدیده را به یاس و سرخوردگی مبدل کرد.

لازم به یادآوری است که در این مرحله سه اصل زیر می‌تواند در مدیریت تضادها در استراتژی برد-برد کمک کند:

۱- پذیرش اختلاف‌ها
۲- پذیرش بیانیه‌ی جهانی حقوق بشر
۳- پذیرش داوری صندوق‌های رای در انتخابات آزاد آینده

به عبارت دیگر گروه‌ها توافق می‌کنند به جای تلاش در حل تضادهای خود، تعارضات خود را در این مرحله مدیریت کنند و نیروی‌شان را صرف پیروزی بر استبداد حاکم کنند.

چگونه است اما که با این‌همه بحث‌ها و نوشتن مقالات (سه دهه)، تضادها و درگیری‌ها نه تنها کم نشده که روز به روز هم زیادتر شده است؟ به ویژه در خارج کشور که آزادی کامل وجود دارد و گروه‌ها می‌توانند جلسات و سمینارها و کارگاه‌های خود را برگزار کنند؟ به نظر می‌آید که کمتر کسی در این بحث‌ها قانع می‌شود و هیچکس نمی‌خواهد از حرف و مواضع خود کوتاه بیاید. جایی که می‌بینیم حتی در سطح دانشگاهیان و اندیشمندان و نخبگان ما هم تضادها و تعارض‌ها به شدیدترین وجه خود را نشان می‌دهد.

برخورد فردی در تعارض‌ها

با مشاهده و پیگیری بسیاری برخوردها در دنیای مجازی و حقیقی، به گمان نگارنده بخش بزرگی از درگیری‌ها ریشه در «نگرش» یا طرز برخورد attitude فردی ما دارد. «نگرش» منفی ما به یکدیگر موجب شده که ما به یکدیگر بدبین باشیم. هر حرفی و حرکتی را چنان با بدبینی و با انگیزه‌ی توطئه از طرف مقابل تفسیر می‌کنیم که انگار سال‌ها دشمن یکدیگر بوده‌ایم. اینجاست که نوشتن نقد منصفانه و سازنده مشکل می‌شود. اگر هم نوشته شود، «نگرش» منفی خواننده نسبت به نویسنده اجازه نمی‌دهد آن نقد درست خوانده شود. بنابراین اگر به فکر چاره‌ای نباشیم در این چرخه‌ی «رو کم کنی» همدیگر به جای نقد، هم‌چنان دست و پا خواهیم زد! حاصل آن هم چیزی جز به هرز رفتن نیروها و فکرها که باید ایده و طرح و برنامه بدهند و هم‌چنین ایجاد یاس و سرخورگی و ناامیدی در مردم نخواهد بود.

از طرف دیگر از شبکه‌های اجتماعی و به ویژه شبکه‌های مجازی، که حضور در آن با تکنولوژی اینترنت چنین سریع و ساده و وسیع میسر شده است، کمتر در جهت «یادگیری اجتماعی» socail learning و مدیریت تضادها استفاده شده است. حال اگر بخواهیم بدبین هم باشیم شاید بتوان گفت اعضای ارتش سایبری رژیم دارد از این شبکه‌های محبوب مجازی سوءاستفاده در جهت ایجاد تفرقه‌های سیاسی و عقیدتی و قومی بین ایرانیان می‌کنند.

مفهوم یادگیری اجتماعی هم بعد شناختی دارد و هم بعد هنجاری. می‌توان به آن هم به عنوان فرآیند نگاه کرد و هم به عنوان برآمد. یادگیری اجتماعی وقتی اتفاق می‌افتد که افراد شرکت‌کننده چشم‌اندازها را به مشارکت می‌گذارند تا با تعامل با همدیگر به یک کنش جمعی برسند.

مفهوم دیگری که لازمه‌ی یک جامعه‌ی مدنی آزاد است، «مشارکت» participation یعنی شرکت و مداخله‌ی شهروندان در تصمیم‌گیری‌هاست. در جامعه‌ی دمکراتیک آینده‌ی ایران نیز باید این مشارکت عمومی از طریق نهادهای مدنی نهادینه شود. اگر شهروندان در تصمیم‌گیری‌ها و سیاست‌گذاری‌هایی که به آنها مربوط می‌شود مشارکت داشته باشند، اجرای این تصمیم‌ها موفق‌تر خواهد بود. زیرا شهروندان در برابر آن تصمیم‌گیری‌ها احساس مسئولیت می‌کنند.

در چشم‌انداز جنبش نیز اگر «تغییر» به رژیم محدود شود و حضور شهروندان در تصمیم‌گیری‌ها و نظارت ادامه پیدا نکند نه تنها به هدف خود که برقراری دمکراسی پایدار است نرسیده‌ایم که ممکن است پس از مدتی دوباره دیکتاتوری به نوع دیگری و با افراد دیگری حضور خود را تثبیت کند. بنابراین مداخله و مشارکت شهروندان در فرآیند تصمیم‌گیری‌ها با حضور در نهادهای مدنی و یا کمیته‌ها و شوراهایی که برای موارد گوناگون تشکیل می‌شود، از یک طرف به تقویت و دوام دمکراسی منجر می‌شود و از طرف دیگر اجرای تصمیم گیری‌ها را راحت‌تر می‌کند.

در رابطه‌ی دوجانیه یادگیری اجتماعی و مشارکت عمومی ظرفیت اجتماعی ساخته می‌شود که اثرات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و افتصادی و ... جمعی فراوانی خواهد داشت.

نمودار اقتباسی زیر* می‌تواند نمایانگر یک چهارچوب پیشنهادی باشد که بین «مدیریت تعارض»، «یادگیری اجتماعی»، «مشارکت» و «نگرش» ارتباط ایجاد می‌کند.


تصویر در اندازه‌ی بزرگ

اگر استادان و متخصصان ایرانی علوم اجتماعی یک طرح آموزشی تهیه کنند و کارگاه‌هایی را با همکاری رهبران احزاب و نهادهای مدنی و نخبگان برگزار کنند، به پیشرفت قابل ملاحظه‌ای در مدیریت تضادها و در جهت آشتی و همبستگی ملی دست خواهیم یافت.

با نهادینه کردن چنین چرخه‌ی یادگیری اجتماعی و تغییر هنجارهای انتزاعی شهروندان و هواداران احزاب و گروه‌های گوناگون که با تغییر در رفتار شخصیت‌های مرجع آنها میسر خواهد شد، می‌توان از بروز بسیاری از تعارض‌ها در حال و آینده که می‌تواند عواقب فاجعه‌آوری برای کشور و مردم داشته باشد پیشگیری کرد.

«نگرش» و نقش آن در مدیریت تعارض

تعیین‌کننده‌ی رفتار انسان چیست؟ چرا انسان‌ها رفتار ویژه‌ای از خود نشان می‌دهند که موجب درگیری و تعارض می‌شود؟ یا وقتی از کوره در می‌روند در موضع تعرضی قرار می‌گیرند؟

در این نوشته وارد جزییات تخصصی مباحث و تعاریف نمی‌شویم. هدف نشان دادن رابطه‌ای است که بین نگرش فرد و رفتار فرد وجود دارد؛ رفتاری که ممکن است به تعارض در جامعه منجر شود.

حال اگر یادگیری اجتماعی بتواند بر عناصری که نوع نگرش فرد از آن ناشی می‌شود اثرگذار باشد، در نگرش فرد تغییر یا اصلاحاتی هر چند کوچک به وجود خواهد آمد که رفتار فرد را به نفع جامعه بهبود خواهد بخشید.

تعاریف زیادی برای نگرش یا طرز برخورد وجود دارد. اکثر تعاریف روان‌شناسان اجتماعی از نگرش، شامل یک عنصر شناختی و یک عنصر احساسی است. هر دو عنصر شناختی cognitive و احساسی emotionalبا هم به فرد امکان ارزیابی شخصی از چیزی یا فردی یا موضوعی object را می‌دهد. قسمت شناختی نگرش، دانش knowledge است که فرد در حافظه‌ی خود درباره‌ی object مورد نظر به مرور زمان ذخیره کرده است، اما پاره‌ی احساسی آن از ارزش‌های vlaues فردی آن شخص ناشی می‌شود. ارزش‌ها در مقایسه با نگرش دائمی‌تر هستند و شامل اهداف و استانداردهای زندگی شخصی هستند که به عنوان اصول راهنمای زندگی فرد عمل می‌کنند.

همان‌طور که در نمودار دیده می‌شود، یادگیری اجتماعی می‌تواند هم بر دانش و هم بر ارزش‌های فرد اثرگذار باشد و در نتیجه باعث تغییر نگرش و رفتار او شود. این تغییر رفتار می‌تواند موجب شود که برخوردهای اجتماعی او بدون ایجاد درگیری و تعارض باشد و یا در صورت تعارض قادر به مدیریت تعارض‌ها باشد.

غیر از نگرش یکی از عوامل دیگری که در چگونگی رفتار یک فرد تاثیرگذار است، «هنجارهای انتزاعی» subjective norms است. هنجارهای انتزاعی به باورهای شخصی فرد به اشخاص به ‌خصوص بستگی دارد. افرادی که تایید یا عدم تایید رفتار فرد توسط آن اشخاص برایش مهم است. یادگیری اجتماعی می‌تواند در این مورد هم تاثیرگذار باشد.

به‌طورکلی در شروع فرآیند یادگیری اجتماعی باید نگرش شرکت‌کنندگان را به حساب آورد. چقدر این نگرش‌ها قوی هستند و به چه رفتاری مربوط می‌شوند؟ آیا این رفتار زیاد در جامعه اتفاق می‌افتد؟ کدام رفتار در زمینه‌ی تعارض مورد نیاز پسندیده است؟ چگونه به نگرش‌های موجود ربط پیدا می‌کند؟ با در نظر گرفتن چنین ملاحظاتی مربی می‌تواند تصویر روشن‌تری از مشکلات پیش رو به دست آورد و رویکرد لازم را برای آن طراحی کند.

سخن پایانی

«تغییر» در ایران برای استقرار یک دمکراسی پایدار فرآیندی است که بدون تغییر در افراد در جهت تقویت روح همدلی و همکاری میسر نخواهد شد. هدف این نوشته طرح مسئله‌ی تعارض‌های سیاسی موجود بین ایرانیان است که می‌تواند بر سرعت پبروزی جنبش اثرگذار باشد و در حالت بد می‌تواند به شکست و درگیری و هرج و مرج در کشور بیانجامد. از طریق یادگیری اجتماعی می‌توان بر این مشکل فائق شد تا هم در این مرحله ی دشوار عبور از استبداد کمک کند و هم در مراحل بعدی به نهادینه شدن دمکراسی و استقرار دمکراسی پایدار مدد رساند. یادگیری اجتماعی باید بر مهارت‌های فردی و گروهی برای مواجه شدن با تضادها و تعارض‌ها اثر بگذارد.

«تغییر» در ایران فرآیندی است که بدون تغییر در افراد و تقویت روح همدلی و همکاری میسر نخواهد شد. بیایید با مشارکت اجتماعی خود و یادگیری اجتماعی بهبود و رشد دائمی را نهادینه کنیم. بیایید شرایطی را فراهم کنیم که تمامی توان ملی با بهره‌وری بالا در خدمت بهروزی مردم ایران و پیشرفت و سرفرازی ایران قرار گیرد. بیایید تضادهای مابین خود را به بهترین روش مدیریت کنیم.

منبع

[1] Conflict management, Participation, Social learning and Attitude in Biodiversituy Covservation; Project no. GOCECT2003505298 ALTERNet, 2005

Share/Save/Bookmark

 
 

روز دوشنبه، ساعت ۱۹ بعد از ظهر، مراسم اهدای جایزه‌ی اوسیستسکی به منصور کوشان در خانه‌ی ادبیات اسلو برگزار شد.

پس از برپایی جشن کوچکی به صرف غذا و نوشیدنی که در آن مسولان، نویسندگان، خبرنگاران و علاقمندان به منصور کوشان و آثار او حضور داشتند و از ساعت ۱۷ آغاز شده بود، مراسم اهدای جایزه‌ی اوسیستسکی به منصور کوشان در سالن طبقه دوم خانه‌ی ادبیات اسلو با حضور جمعیت، رسمیت یافت.

در این مراسم ابتدا رییس انجمن قلم، آندرس هِگر، در باره‌ی فعالیت‌های پن، و جایزه‌ی کارل فون اوسیستسکی و مناسبت اهدای این جایزه در روز بین‌المللی نویسندگان در زندان سخنرانی کرد.
اندرس هگر سخنانش را با شرح مختصری در باره‌‌ی دلایل انتخاب منصور کوشان از میان نویسندگان کاندیدای جهان و اهدای جایزه به او تمام کرد. آنگاه با اهدای دسته گل، یک تابلو از نقاش مشهور نروژی نیکو ویندربرگ و پاکتی که احتمالا حاوی چک یا لوح بود، توسط منشی و رییس پن به منصور کوشان انجام گرفت که با تشویق بسیار حاضران که به جز عده معدودی همه نروژی بودند، رو به رو شد.


منصور کوشان

پس از سخنان افتتاحیه رییس پن، منصور کوشان به مدت ۱۵ دقیقه در باره‌ی اهمیت جایزه‌ی اوسیستکی و اهمیت همکاری نهادهای بین‌المللی دموکراتیک با نویسندگان آزادیخواه سخنرانی کرد.
پس از سخنان منصور کوشان که متن آن را در زیر می‌خوانید، هلگه لونده رییس شهرهای امن نویسندگان در کشورهای مختلف جهان (اروپا، آمریکا و کانادا)، در باره‌ی فعالیت‌های منصور کوشان، به ویژه آثاری که در نروژ انجام داده، صحبت کرد.

او متعقد بود منصور کوشان، نویسنده‌ای است چند بعدی که انرژی سرشارش را در زمینه‌های متفاوت به کار می‌گیرد. او از نمایشنامه‌هایی که کوشان به زبان نروژی طراحی و کارگردانی کرده است، چگونگی کار کردن او صحبت کرد و ساعت‌های بسیاری که بیرون از چارچوب‌های شناخته شده در دفتر کارش می‌ماند. لونده اشاره کرد که دیده است منصور کوشان از ساعت یک الی دو در دفتر کارش در خانه فرهنگ استاوانگر می‌نشنید و تا ساعت بین نه و ده شب کار می‌کند. او گفت هم چنان خبر دارد که او ساعت‌های بسیاری از نیمه شب را هم کار می‌کند و از این نظر اصلا هیچ نورم معمولی ندارد. او در پایان سخنانش به تنوع کارهای او در قلمروهای مختلف مثل رمان، داستان، نمایش نامه، شعر، تاتر، فیلم، به ویژه آثار ترجمه شده او، اهمیت اثر پژوهشی منصور کوشان به نام هزارتوهای ایبسن (به زبان فارسی فراسوی متن، فراسوی شگرد) صحبت کرد.

بعد از سخنرانی مفصل هلگه لونده رییس شهر امن نویسندگان جهان، منشی ارشد پن، کارل مورتن ایورسن در باره‌ی نقش و کارنامه‌ی پن بین المللی صحبت کرد و نقش کمیته‌ی جایزه اوسسیتسکی. سخن او همراه بود با اسلایدهایی از نویسندگان در زندان‌های کشورهای مختلف.

پس از سخنرانی کارل ایورسن، سیگرون اسلاپگارد از چهره‌های مشهور و معتبر فرهنگی نروژ شعرهایی از منصور کوشان به زبان انگلیسی خواند.

لازم به یاد آوری است که روز چهارشنبه ۱۷ نوامبر نیز از ساعت ۱۹ جشنی در خانه‌ی فرهنگ استاوانگر به مناسبت دریافت جایزه ی اوسیستسکی برپا شد.

▪ ▪ ▪

متن فارسی سخنرانی منصور کوشان
در مراسم اهدای جایزه‌ی اوسیستسکی سال ۲۰۱۰،
در خانه‌ی ادبیات نروژ - اسلو

از بنیانگذاران جایزه‌ی اوسیستسکی سپاسگزارم. از رییس و شورای انجمن قلم نروژ که من را شایسته دریافت این جایزه دانستند، صمیمانه سپاسگزاری می‌کنم. من یقین دارم وجود چنین جایزه‌هایی، هم پشتوانه‌ی بزرگی برای نویسندگان و ناشران و کوشندگانی است که در راه آزادی بیان تلاش می‌کنند، هم شلیکی است کارا به سوی حکومت‌های دیکتاتوری و پوپولیستی.

بیش از هفتاد سال از مرگ اوسیستسکی بر اثر شکنجه‌ی دژخیمان نظام فاشیست هیتلری می‌گذرد، در این مدت به پشتوانه‌ی نویسندگان و نهادهای دموکراتیک، بسیاری از دیکتاتورها سرنگون شده‌اند، بسیاری از سرزمین‌ها، معنا و مفهوم آزادی بیان را دریافته‌اند، نهادهای بسیاری در کشورهای پیش‌رفته و آزاد در دفاع از آزادی بیان تأسیس شده‌اند، اما هنوز هم هزاران نویسنده به جرم آزادی بیان، به جرم اعتراض به سانسور و خفقان و جنگ، زندانیِ نظام‌های ضد آزادی و ضد صلح می‌شوند. هنوز هم نویسنده‌ها به جرم بیان اندیشه‌شان محکوم به مرگ می‌گردند.

در سرزمین من، ایران، دیکتاتوری به بدترین شکل ممکن حاکم شده است. تاریخ هیچ نظام ایدئولوژیکی را مخوف‌تر از نظام‌های دینی به یاد ندارد. در حکومت اسلامی در ایران، تمام حقوق شهروندی سرکوب می‌شود؛ حقوق اقلیت‌های دینی، قومی و عقیدتی نادیده گرفته می‌شود. در حکومت اسلامی، مردم، به ویژه زنان، حتا در خانه‌هایشان نیز آزاد نیستند.

بیست سال از فتوای خمینی در مرگ سلمان رشدی می‌گذرد. به خاطر تلاش‌های بسیار آزادی‌خواهان و دولت‌های دموکراتیک، خوشبختانه، سلمان رشدی از مرگ نجات یافت. اما از همان تاریخ تا امروز، ده‌‌ها نویسنده‌ی ایرانی به جرم بیان اندیشه‌شان در زندان‌ها شکنجه شده‌اند یا در خیابان‌ها ترور شده‌اند. بسیاری از دوستان و همکاران من، تنها به خاطر اندیشه و تلاششان در احیای کانون نویسندگان شکنجه و کشته شدند و نام من نیز، به خاطر انتشار نوشته‌هایم، فعالیت در کانون نویسندگان و دفاع از آزادی بیان و نشر، در صدر لیست ترور قرار گرفت.

از زمانی که برای سخنرانی در پنجاهمین سال اعلامیه‌ی حقوق بشر (دهم دسامبر ۱۹۹۸) به نروژ دعوت شدم و ناگزیر به زندگی در تبعید گشتم، لحظه‌ای نتوانسته‌ام شکنجه‌ی هم‌وطنانم و سرکوب انسان‌ها در نظام‌های دیکتاتوری را فراموش کنم. تنها از زمان زندگی در تبعید تا امروز، به استثنای نویسندگی، طراحی و کارگردانی هفت نمایش به زبان نروژی، بیش از سی کتاب (رمان، داستان، نمایش‌نامه، شعر و پژوهش) و بیش از صد جستار منتشر کرده‌ام، سردبیر هفت شماره‌‌ی فصل‌نامه‌ی جنگ زمان بوده‌ام. همکارانم نیز صدها کتاب و هزاران جستار منتشر کرده‌اند. همه‌ی این تلاش‌ها انجام گرفته تا گامی هر چند کوچک در راه تحقق آزادی بیان و نابودی سانسور برداشته باشیم، اما یقین دارم تلاش من و همکارانم به تنهایی کافی نیست.

فراموش نکنیم که اگر چه نویسندگان، مسؤل حفظ حلقه‌های به هم پیوسته‌ی اندیشه‌های آزاد برای تحقق ماده‌های اعلامیه‌ی حقوق بشرند، اما این زنجیر بدون پشتوانه‌ی نهادهای دموکراتیک و نهادهای مدافع آزادی‌ بیان و نشر، کارکرد و استحکام لازم برای مقابله با سانسور را نمی‌یابد.

جایزه‌ی اوسیستسکی و جایزه‌های مانند آن، تنها دفاع از آزادی بیان نیست، تلاش مهمی است برای حفظ و آبروی بشر. چرا که وجود حکومت‌هایی چون نظام جمهوری اسلامی در ایران، آن هم در آستانه‌ی سده‌ی بیست و یکم، ننگی است بر تارک بشر، ننگ بزرگی است بر سیاست‌های نادرست ‌دولت‌های دموکراتیک جهان.

از همت همه‌ی مدافعان آزادی و مخالفان سانسور در نروژ، به ویژه انجمن قلم نروژ، مرکز شهر نویسندگان آزاد و شبکه‌ی بین‌المللی نویسندگان شهرهای امن صمیمانه قدردانی می‌کنم.

هم چنین از خانواده‌ام، دوستان و همکارانم صمیمانه سپاسگزارم. چون بدون همراهی و همکاری آن‌ها بسیاری از تلاش‌های من جامه‌ی عمل نمی‌پوشید.

پانزدهم نوامبر ۲۰۱۰

Share/Save/Bookmark

 
 

نیکولا سارکوزی، رئیس جمهوری فرانسه، دوروز پس از تغییر و تحول در دولت جدید این کشور در یک برنامه‌ تلویزیونی به بررسی عملکرد دولت و دلایل ابقای دوباره‌ی فرانسوا فییون به نخست‌وزیری پرداخت.

Download it Here!

تغییرات ایجاد شده در دولت و ابقای فییون اگرچه از سوی احزاب دست راستی و روزنامه‌ی فیگارو وابسته به این جناح، خردمندانه توصیف شده، از سوی دیگر با انتقادهای شدید گرایش چپ فرانسه روبه‌رو شده است. کابینه‌ی جدید کوچک‌ترشده است و تنها سه وزیر از کابینه رفته‌اند.

آیا تغییرات جدید کابینه و دولت تازه می‌تواند مشکلات سیاسی و اجتماعی این کشور را که محبوبیت رئیس جمهوری را کاهش داده است، بهبود ببخشد؟

این پرسشی است که با دکتر جلال ایجادی، استاد دانشگاه در پاریس و عضو حزب سبزهای فرانسه درمیان ‌گذاشته‌ام.


جلال ایجادی

در یک کلام فکر می‌کنم تغییری که در کابینه‌ی آقای سارکوزی به وجود آمده، در واقع هیچ‌گونه تغییر اساسی‌ای را در نظر ندارد. بنابراین خطی را که دولت آقای سارکوزی آغاز کرد، کماکان ادامه خواهد داد. به لحاظ اینکه سیاست تعیین‌‌کننده‌ی مجموعه‌ سیستمِ دولت فرانسه به طور مشخص توسط شخص آقای سارکوزی و مشاوران نزدیکش تنظیم می‌شد و خواهد شد. بنابراین کابینه‌ی جدید کماکان برپایه‌ی همان سیاست‌های گذشته حرکت خواهد کرد. یعنی سیاستی که در زمینه‌ی مسائل داخلی، در زمینه‌ی مسائل مالیاتی و در زمینه‌ی مسائل مربوط به سیاست امورخارجه و غیره وجود دارد.

شما از این تغییرات چه نتیجه‌ای می‌گیرید؟

نتیجه می‌گیرم که آقای سارکوزی با توجه به آن‌چه عمل کرد، نشان می‌دهد که دارد خودش را متکی بر نیروی حزبی خاص و هم‌چنین خانواده‌ی سیاسی خاص می‌کند که بتواند به این ترتیب برای انتخابات یک قدرت سازمان یافته‌تری را جمع و ‌جور کند. ولیکن با این اقدام شانس خودش را برای انتخابات آینده ضعیف می‌کند.

به خاطر اینکه یکی از جلوه‌های مهمی که در سیاست آقای سارکوزی وجود داشت و در ابتدای آمدن او به قدرت خود را نشان می‌داد، این بود که سیاست را باز کرد، سیستم خودش را باز کرد و بنابراین سعی کرد گشایشی به وجود آورد که از کانال این گشایش، عناصری از افراد چپ و هم‌چنین بخشی از میانه‌روها نیز وارد میدان عمل شوند. امروز وقتی که شما این سیستم را می‌بندید، این دایره بلافاصله کوچک می‌شود. بنابراین امکان ائتلاف با کسانی که خارج از حزب رسمی خود آقای سارکوزی هستند، از بین می‌رود و هم‌چنین جلوی نزدیک شدن آنها را خواهد گرفت.

به این ترتیب میانه‌روها و یا بخشی از عناصری را که حول و حوش نیروهای چپ بودند، محدود می‌کند. برای اینکه آنها به سمت سیاست سارکوزی و آلترناتیو آینده‌ی کشور در زمینه‌ی انتخابات سمت و سو بگیرند. به این خاطر است که فکر می‌کنم با این اقدام آقای سارکوزی شانس خودش را در انتخابات آتی ریاست جمهوری در فرانسه محدود می‌کند.

آیا برنامه‌ی تازه‌ی دولت می‌تواند مشکلات قبلی را از بین ببرد یا کاهش بدهد؟

جواب من منفی است. به خاطر اینکه در عمل در سخنرانی اخیر نیکلا سارکوزی با این مواجه هستیم که او به نوعی به برخی از شکست‌های خودش اعتراف می‌کند. مثلاً در ارتباط با وزارتی که عنوان وزارت مهاجرت و هویت ملی به وجود آورد و خواهان این بود که بخش راست جامعه را به سمت خودش بکشاند و کارزاری برای مسئله‌ی امنیتی در فرانسه و مخالفت با خارجی‌ها باشد، اعلام کرد که دیگر این وزارتخانه نمی‌تواند به ترتیب گذشته وجود داشته باشد و بنابراین کنارش می‌گذارد.

به نظرشما با کنار گذاشته شدن وزارتخانه‌ی هویت ملی و مهاجرت، بنیاد اصلی سیاست نیکولا سارکوزی در مورد مهاجرت خارجی‌ها عوض می‌شود؟

نه. این بنیاد اصلی سیاست آقای سارکوزی را تغییر نخواهد داد. آقای سارکوزی با به‌وجود آوردن این وزارت در واقع می‌خواست به جناح راست افراطی جامعه اعلام کند که به من اعتماد کنید و به سمت من بیایید. ولی آن چه به‌وجود آمد، خرابی‌هایی در حوزه‌ی آرایش قوای سیاسی بود و برای چهره‌ی آقای سارکوزی گران تمام شد. این تغییر به معنای این نیست که سیاست آقای سارکوزی نسبت به مسئله‌ی مهاجرین تغییر کند. من فکر می‌کنم همان اقداماتی که در دوره‌های اخیر کرد، به عنوان نمونه نسبت به رومانیایی‌ها و یا نسبت به بخش‌های دیگری از جمعیت مهاجر، کماکان ادامه پیدا خواهد کرد؛ بدون این که به معنای تغییری اساسی در این زمینه بشود آن را تلقی کرد. در واقع ادامه‌ی همان سیاست قبلی خواهد بود.

سیاست‌های مالی و سیستم مالیاتی او هم از مواردی است که مورد انتقاد مخالفان قرار دارد. فکر می‌کنید این مشکلات با کابینه‌ی جدید حل شود؟

به‌هیچ‌وجه. همان‌طور که می‌دانید، جامعه‌ی فرانسه، یعنی دولت فرانسه، بیش از صد میلیارد یورو بدهی دارد. این یعنی کسری بودجه و غیره. آهنگ رشد اقتصادی پایین است. بیکاری به نحو بسیار گسترده‌ای بالاست. نارضایتی‌های مردم گسترده است. در چنین شرایطی آقای سارکوزی سر کار آمد و گفت که ما باید اقدام کنیم که به بخش بالایی جامعه یعنی به بخش ثروتمند جامعه نباید فشارهای مالیاتی بیاید. سیاستی را اعلام کرد مبتنی بر این که برای این بخش مرفه جامعه یک نوع سپر مالیاتی به‌وجود بیاید.

این سپر مالیاتی به این معنا بود که درآمدهای بزرگ فقط بر پایه‌ی ۵۰ درصد درآمدشان باید مالیات بپردازند و بنابراین بقیه سرمایه‌های‌شان را می‌توانند وارد سیستم اقتصادی کنند. ما مشاهده می‌کنیم که در عمل این اتفاق نیفتاد و این را من به اعتبار حتی نظریاتی که از طرف متخصصین دولتی اعلام شده است، اعلام می‌کنم. نتایج مثبتی که آقای سارکوزی اعلام کرده بود به وجود نیامد، ولیکن اعلام کرد که در این سپر مالیاتی، یعنی در این شکل مالیاتی‌ای که در ارتباط با درآمدهای بزرگ اعلام کرده، تغییراتی خواهد داد. این تغییرات به معنای حذف آن مضمونی که مورد نظرش بود نیست، بلکه در واقع شکل و بیان بیرونی‌ آن تغییر پیدا خواهد کرد.

به نظر شما ترکیب تازه‌ی کابینه‌ی فرانسه در سیاست خارجی فرانسه هم تغییراتی خواهد داد؟

سیاست دوران آقای سارکوزی یک سیاست بناپارتیستی است. یعنی سیاستی که متکی بر نظر خاص و اتوریته‌ی شخصی خاص خودش است. در زمینه‌ی مسائل امور خارجی پیوسته آن‌‌چه در گذشته هم اجرا شد، علی‌رغم این‌ که آقای کوشنر فردی بود که از جناح چپ می‌آمد، در عمل نتوانست کاری بکند. به خاطر این‌که مجموعه‌ی توان و حرکتش در چارچوب و سیاستی بود که آقای سارکوزی در نظر گرفته بود.

از آن‌جایی که در شرایط جدید وزیر جدیدی روی کار می‌آید، این وزیر همان سیاست را ادامه خواهد داد. بنابراین در ارتباط با سیاست خاورمیانه و مسئله‌ی اسرائیل و فلسطین تغییر زیادی نخواهد کرد. هرچند ممکن است جنبه‌ی ظاهری این قضیه، یعنی این که توجه بیشتری به جناح عرب شود، ممکن است در بیان‌ها این تغییر به‌وجود آید، ولی در بنیاد تغییری پیدا نخواهد شد. در زمینه‌ی مدیترانه تغییر اساسی به‌وجود نخواهد آمد. در ارتباط با ایران هم تغییری به‌وجود نخواهد آمد. ادامه‌ی سیاست همان سیاست گذشته‌ی فرانسه خواهد بود که آقای سارکوزی تعیین کرده بود. بنابراین ما نمی‌توانیم شاهد تحولات جدیدی در دیپلماسی فرانسه باشیم.

Share/Save/Bookmark

 
 

مطابق نخستین برآورد ملی عناصر کمیاب زمین (موسوم به REE) توسط سازمان نقشه‌برداری و زمین‌شناسی ایالات متحده (USGS)؛ در حدود ۱۳ میلیون تُن از این دست از عناصر، فقط در ذخایر معدنی ایالات متحده جاخوش کرده که با این آمار، صفت «کمیاب»، دست‌کم در این سرزمین چندان برازنده‌‌شان نخواهد بود.

برآورد میزان ذخایر معدنی کمیاب زمین، جزئی از پژوهشی گسترده‌تر است که مشتمل بر تجدیدنظر در مقادیر جهانی REEها، کسب اطلاعات از ذخایری که در آینده شاید از سرچشمه‌های این عناصر به حساب آیند و نهایتاً گردآوری اطلاعات زمین‌شناختی‌ای‌ست که به جهت پژوهش بر فراوانی REEها در صنعت ایالات متحده است. این بررسی، نشان از وجود ذخایر چشمگیری از این عناصر در چهارده ایالت آمریکا می‌داد که بیشترین‌شان را می‌شد در نواحی Mountain Pass کالیفرنیا، کوهستان Boken آلاسکا و رشته‌کوه‌های Bear Lodge وایومینگ دید. معدن Mountain Pass تا سال تعطیلی‌اش (2002) این عناصر را مرتباً تأمین می‌نمود.

برخی ایالات دیگر این فهرست نیز عبارتند از کلرادو، فلوریدا، جورجیا، آیداهو، ایلیونز، میسوری، نبراسکا، نیومکزیکو، نیویورک، کارولینای شمالی و کارولینای جنوبی.


مقادیری از اکسیدهای شش عنصر کمیاب / عکس از Peggy Greb؛ مرکز پژوهش‌های کشاورزی ایالات متحده (USDA)

دکتر «مارسیا مک‌نات» (Marcia McNutt)؛ سرپرست USGS، در این‌باره اظهار می‌کند: «این، نخستین ارزیابی تفصیلی عناصر کمیاب زمین در سرتاسر کشور است که به شرح [مقادیر] این ذخایر در ایالات متحده می‌پردازد. این، هم برای سیاستمداران و هم برای صنعت‌گران حائز اهمیت است و بر بهای تلاش‌هایمان به‌منظور تدوین اطلاعاتی دقیق و مستقل از ذخایر طبیعی کشورمان می‌افزاید. هرچند هنوز اکثرشان کاوش نگشته‌اند؛ اما مطابق آمار میزان مصارف داخلی که در حدود سالیانه ۱۰ هزار تن می‌شود؛ معادن ایالات متحده قابلیت برآورد نیازهای چندین‌ساله‌مان را دارند».

REEها، گروهی از ۱۶ عنصر با خصائص و ساختار مشابه‌اند که در برآورد گستره‌ای وسیع و متنوع از تقاضاهای روزآمد فناوری، نقشی حائز اهمیت ایفا می‌کنند. بر خلاف نام‌شان، تقریباً در پوسته‌ی زمین فراوان‌اند؛ اما به‌دلیل ویژگی‌های ژئوشیمیایی‌شان، اغلب آنچنان متمرکز نیستند که استخراج‌شان از حیث اقتصادی به‌صرفه باشد.

معادن سنگ خارا، شامل بیشترین نقاط متمرکز و سودآور REEها هستند. پژوهش‌گران USGS همچنین دو نوع دیگر از معادن REE را مورد آنالیز قرار داده‌اند: کان‌سارهای «پلاسری» و فسفریتی. کان‌سارهای پلاسری، متشکل از تشکیلات آبرفتی رسوبات ماسه‌ای هستند که غالباً محتوی نقاط غلیظی از کانی‌های چگال و سنگینی می‌باشند که وفور REEها در بیشترشان به‌چشم می‌خورد. کان‌سارهای فسفریتی هم که بیشتر در جنوب‌شرق ایالات متحده جا گرفته‌اند هم محتوی مقادیر فراوانی از کانی‌های فسفاته هستند که می‌توان از آن‌ها عناصری چون «ایتریوم» و لانتان از مجموعه‌ی REEها را استخراج نمود.

۹۶ درصد از عناصر کمیاب کنونی جهان از چین استخراج می‌شود. معادن جدیدی نیز در کشور استرالیا در دست ساخت است و پروژه‌های کاوشی امکان‌سنجی احداث معادن دیگر هم در ایالات متحده، استرالیا و کانادا در دست بررسی‌ست که اتمام موفقیت‌آمیزشان می‌تواند که جوابگوی تقاضای جهانی فزاینده‌ی این عناصر باشد. REEها، ترکیباتی مهم در ساخت آهنرباهای پرقدرت، آلیاژهای فلزی مورد استفاده در فلزات و سازه‌های سبک‌وزن و همچنین مواد فسفرسانس هستند. این مواد ثانویه نیز خود اجزایی حیاتی در ایجاد بسیاری از فناوری‌های به‌کاررفته در انرژی‌های نو همچون خودروهای الکتریکی، سلول‌های نوری، لامپ‌های کم‌مصرف و همچنین انرژی‌های بادی‌ به‌شمار می‌روند. REEها در برخی مصارف نظامی هم کاربردی بسزا دارند.

منبع: USGS

Share/Save/Bookmark

در همین زمینه:
زمانه؛ مردادماه ۸۹ - «جادوی قلع»
زمانه؛ خردادماه ۸۹ - «افسوس از افغانستان»
زمانه؛ خردادماه ۸۹ - «سرب مصنوعی؛ رؤیای کیمیاگران امروز»

 
 

جايزه جان ابوشون، شامگاه دوشنبه از سوی باشگاه ملی مطبوعات آمريکا در واشنگتن به کوهيار گودرزی، وبلاگ‌نويس زندانی و فعال حقوق بشر اعطا شد. پروين مخترع، مادر گودرزی پيامی به اين مراسم فرستاد.

به گزارش تارنمای باشگاه ملی مطبوعات آمريکا، آلن بيرگا، مدير اين باشگاه، عصر روز دوشنبه به هنگام اعلام برنده امسال جايزه ابوشون گفت: «ما امشب محمود احمدی‌نژاد، رئيس جمهور ايران را فرامی‌خوانيم تا به سرکوب مطبوعات در اين کشور پايان دهد و کوهيار گودرزی و ده‌ها روزنامه‌نگار ديگر زندانی را آزاد سازد. ما همچنين خواهان آزادی همه روزنامه‌نگاران زندانی در چهارگوشه جهان هستيم.»


باشگاه ملی مطبوعات آمريکا نوشته است که وضعيت آزادی مطبوعات پس از انتخابات دهمين دوره رياست جمهوری در ايران بدتر شده است.

آلن بيرگا در اين مراسم افزود ايران و چين در کنار هم به قعر جدول زندانبانان روزنامه‌نگاران جهان سقوط می‌کنند.

باشگاه ملی مطبوعات آمريکا نوشته است که وضعيت آزادی مطبوعات پس از انتخابات دهمين دوره رياست جمهوری در ايران بدتر شده است

وی گفت: «ما اين جايزه را به اين خاطر که گودرزی زندانی سرشناسی است به وی اعطا نکرده‌ايم، بلکه به اين خاطر که وی يکی از هزاران نفری است که جهان از او به اندازه کافی سخن نمی‌گويد.»

آقای بيرگا افزود: «ما به وی ادای احترام می‌کنيم نه فقط به اين خاطر که وضعيت ويژه‌ای دارد بلکه همچنين به اين خاطر که يکی از هزاران نفری در ايران و جهان است که در چنين موقعيتی قرار دارد.»

پروين مخترع، مادر کوهيارگودرزی در پيامی که هنگام اعطای جايزه آزادی باشگاه ملی مطبوعات آمريکا به فرزندش خوانده شد گفت که اهدای جايزه جان ابوشون «مايه افتخار» برای او و «دلگرمی برای مادران زندانيان سياسی» است.

به گزارش تارنمای کمپين بين‌المللی حقوق بشر در ايران، وی اين جايزه را به «ملت سبز و بزرگ ايران، مادران آرژانتينی، مادران فلسطينی، مادران صبور ايرانی، به ويژه مادر ندا آقا سلطان ، مادر سهراب اعرابی، مادر محسن روح الامينی، مادر کيانوش آسا، و مادران همه زندانيان سياسی ايران» تقديم کرده است.

خانم مخترع در پيام خود آورده است: «جای بسی خرسندی است که به همان اتهاماتی که فرزندان ما در کشور خودشان در بند شده‌اند، اتهاماتی مانند فعاليت‌های حقوق بشری، داشتن حق تحصيل در دانشگاه، آزادی بيان، آزادی مطبوعات، حقوق کودکان کار، کمپين عليه اعدام، حقوق مدنی و شهروندی، و ساير موارد؛ به همان دلايل در کشورهای ديگر مورد تشويق و تحسين قرار می گيرند.»

جايزه آزادی مطبوعات جان ابوشون، هر سال به يک شهروند آمريکايی و يک شخصيت جهانی که در راه آزادی مطبوعات و شفافيت دولتی تلاش می‌کنند، اهدا می‌شود.

جان ابوشون، در سال ۲۰۰۲ ميلادی مدير باشگاه ملی مطبوعات و يکی از مدافعان فعال آزادی مطبوعات بود که در سال ۲۰۰۳ درگذشت.

Share/Save/Bookmark

 
 

آغاز دور جدید مذاکرات هسته‏ای میان ایران و کشورهای گروه ۵+۱، پس از گذشت بیش از یک سال از مذاکرات ژنو در مهرماه سال گذشته، علی‏رغم تلاش‌های مکرر و ناموفق، بار دیگر انتظار آفریده است.

Download it Here!

در آخرین پیام‏هایی که میان کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه‏ی اروپا و سعید جلیلی، سرپرست تیم مذاکره کننده‏ی ایرانی ردوبدل شده، تاریخ پنجم دسامبر برای مذاکرات مورد توافق طرفین قرار گرفته اما خانم اشتون در مورد محل برگزاری آن، یکی از کشورهای اروپای مرکزی را به کشور ترکیه که پیشنهاد ایران بود، ترجیح داده است.

در گفت‏وگو با دو تحلیل‏گر سیاسی دکتر رضا تقی‏زاده، استاد دانشگاه در گلاسکو و مهندس کوروش زعیم، عضو شورای مرکزی جبهه‏ی ملی ایران در تهران، به این مذاکرات و نتایج احتمالی آن پرداخته‌ام.
پرسش نخست من در مورد اصرار تهران بر انجام مذاکرات در استانبول و مخالفت اتحادیه‏ی اروپا با آن است. آیا محل مذاکرات به خودی خود اهمیتی دارد؟


رضا تقی‌زاده

رضا تقی‏زاده: به‏نظر من، مکان برگزاری گفت‏وگوها اهمیت درجه‏ی یک ندارد. اگر خانم اشتون به ترکیه بروند یا نماینده‏ی ایران، آقای جلیلی، به اتریش سفر کنند، تفاوت زیادی در دستور مذاکرات ایجاد نخواهد شد. اختلاف نظر بر سر محل برگزاری مذاکرات، بیشتر عاملی برای پنهان کردن اختلافی است که بر سر تدوین دستور مذاکرات وجود دارد. در این مورد، به‏نظر من، هنوز ایران و گروه ۵+۱ و جامعه‏ی اروپا به توافق نرسیده‏اند و خواسته‏های دو طرف در مورد مذاکراتی که می‏خواهند انجام بدهند، فاصله‏ی بسیار زیادی از هم دارد.

کوروش زعیم: وزیر خارجه‏ی جمهوری اسلامی پیشنهاد کرده بود که مذاکرات در ترکیه انجام بشود. دلیلش هم این بود که با برگزاری مذاکرات در ترکیه، طبیعتاً نخست‏وزیر ترکیه هم برای شرکت در آن مذاکره دعوت می‏شد. اگر نخست‏وزیر ترکیه شرکت می‏کرد، باید رئیس جمهور برزیل هم از نظر نزاکت سیاسی دعوت می‏شد و گروه ۵+۱ به‏هیچ‏وجه نمی‏خواست این دو کشور در این مذاکرات که بسیار خطیر خواهد بود شرکت کنند.

به دلیل اینکه، وقتی ترکیه و برزیل به ابتکار ترکیه، ابتکار به خرج دادند و خلاف جهت سیاست جهانی قدم برداشتند و خواستند در این جریان خودشان را مطرح کنند، موجب تکدر اعضای گروه ۵+۱ شد. طوری‏که خود رئیس جمهور برزیل هم بعد گفت از تصمیم‌های شورای امنیت سازمان ملل تبعیت می‏کند. گروه ۵+۱ نمی‏خواهد این دو کشور دخالت کنند، چون حرف‏هایی که می‏خواهند بزنند را می‏خواهند خودشان مطرح کنند، بدون اینکه کسی کوشش کند جهت‏ آن را تغییر دهد.

فضا و مضمون واقعی مذاکرات وقتی که ایران معتقد است درباره‏ی حقوق هسته‏ای خود مذاکره نخواهد کرد، بلکه درباره‏ی مشکلات جهانی گفت‏وگو می‏کند، چه خواهد بود؟

تقی‏زاده: به‏نظر من، اظهارات ایران هم با توجه به عملکردی که در گذشته داشته، بیشتر جنبه‏ی تبلیغاتی دارد و هیچ ارتباطی با مذاکراتی که ایران علاقه‏مند به انجام آن است، نمی‏تواند داشته باشد.

وقتی ایران در سال ۲۰۰۹ آقای جلیلی را راهی ژنو کرد، در مورد رسیدگی به مدیریت دنیا، هیچ مذاکره‏ای صورت نگرفت. آن‏جا آقای جلیلی با اجرای فرمول وین که به موجب آن، دوسوم از اورانیوم غنی‏شده‏ی ایران قرار بود از ایران خارج شود موافقت ضمنی کرد. در بیانیه‏ی تهران هم که ایران با مشارکت برزیل و ترکیه به مسائل اتمی پرداخت، هیچ بحثی از مدیریت دنیا و این قبیل مسائل نبود.
در دور آینده‏ی گفت‏وگوها هم اگر نظرات دو طرف، طی گفت‏وگوهای مقدماتی‏ای که ایران و گروه ۵+۱ و جامعه‏ی اروپا در طول چهار، پنج هفته‏ی گذشته داشتند، به‏هم نزدیک می‏شد، چنین بهانه‏ای الان مطرح نمی‏شد. هم دولت ایران و هم گروه ۵+۱ می‏دانند که این موضوع‌های انتزاعی در بحث‏های جدی آنها، جای اصولی‏ای نخواهد داشت.

زعیم: سیاستمدارهای کشورها، معمولاً وقتی وارد مذاکرات بین‏المللی می‏شوند، مقداری از ادبیات‏شان برای خوراک داخلی است. جمهوری اسلامی الان در شرایطی نیست که تعیین تکلیف کند یا حتی تعیین دستور جلسه کند و یکی از مسائل اداره‏ی کل جهان اما خود جمهوری اسلامی است.


کوروش زعیم

یعنی جمهوری اسلامی باید نشان بدهد که توان و انگیزه‏ی آن را دارد که عضو مسئولی در جامعه‏ی بین‏المللی باشد و همکاری‏های مثبت و سازنده کند و از حرکت‏های زیر میزی و خلاف قوانین بین‏المللی خودداری کند.

بنابراین اینکه می‏گویند می‏خواهند درباره‏ی جامعه‏ی جهانی صحبت کنند، یکی از مسائل جامعه‏ی جهانی خودشان هستند که باید این را هم در آن‏جا حل کنند و فکر می‏کنم زیر فشار شدید برای این کار خواهند بود.

به نظر شما بحث اصلی در مذاکرات چه خواهد بود؟

زعیم: اصل مطلب این است که جمهوری اسلامی باید با جامعه‏ی جهانی هم‏سو شود. فرمول وین، در جمهوری اسلامی، همان‏طور که بارها گفته‏ام اصلاً اهمیت ندارد. چون کارایی ندارد و بسیار زمان‏بر و هزینه‏بر است. در نهایت به آن نتیجه‏ای که می‏خواهد، نمی‏رسد.

تقی‏زاده: بحث اصولی این است که جامعه‏ی جهانی، جامعه‏ی اروپا، امریکایی‏ها، غربی‏ها می‏خواهند اورانیوم غنی‏شده‏ای که در اختیار ایران هست را از دست ایران خارج کنند که از این راه، ایران قادر به ساختن بمب اتمی از راه افزایش غلظت این اورانیوم نشود. در میان‏مدت هم می‏خواهند برنامه‏ی غنی‏سازی اورانیوم در ایران متوقف شود.

متقابلاً ایران آماده‏ی پرداختن این هزینه هست؛ چنان که بیانیه‏ی تهران به آن اشاره‏ی مستقیم داشت که بخش عمده‏ی اورانیوم غنی‏سازی شده‏ی خود را از ایران خارج کند. ولی در مقابل می‏خواهد که حق غنی‏سازی اورانیوم در ایران به‏صورت قانونی پذیرفته شود.

چون آمادگی برای پذیرفتن این حق نزد جامعه‏ی اروپا وجود ندارد و به‏خصوص مخالفانی در منطقه دارد. در درجه‏ی اول عربستان سعودی، اسراییل و مصر، حق غنی‏سازی اورانیوم ایران را معادل تبدیل شدن ایران به یک قدرت بالقوه‏ی اتمی می‏بینند. در نتیجه چون نقطه‏نظرهای ایران، گروه ۵+۱ و جامعه‏ی اروپا با همدیگر فاصله دارند، گفت‏وگوهای اخیر هم این نقطه‏نظرات را نزدیک نکرده است. حال ما بهانه‏هایی را در حاشیه‏ی این گفت‏وگوها می‏شنویم که اشاره به مدیریت دنیا از جمله‏ی آنها است. اینها نشان می‏دهد، همان‏طور که گفتم، دستور مذاکرات بین دو طرف، به نتیجه‏ی نهایی و شکل نهایی خودش نرسیده است.

با وجود اینکه همه‏ی تحلیل‏ها حاکی از اصرار طرفین بر مواضع همیشگی خود است، با این وجود ، هم غرب و هم ایران همواره بر ادامه‏ی مذاکرات تاکید دارند. این آیا سیاست بیهوده‏ای نیست؟

تقی‌زاده: نه این‏طور نیست. تا این لحظه یا حداقل تا هفت هشت ماه پیش، ایران با خریدن وقت، تصور می‏کرد به هدف‏های خود در جهت توسعه‏ی اتمی نزدیک‏تر می‏شود و حق هم با ایران بود. این نزدیکی هم صورت گرفت. ایران موفق شد ذخیره‏ی اورانیوم غنی‏سازی شده‏ی تا سه‏هزار کیلوگرمی برای خودش تأمین کند که قابل تبدیل به دو یا سه بمب اتمی است.

از حالا به بعد، جامعه‏ی اروپا و امریکایی‏ها فکر می‏کنند که زمان به زیان ایران است. چون آنها تخم‏مرغ‏های‏شان را در سبد اعمال تحریم‏های یک‏جانبه‌ی علیه ایران قرار داده‏اند و فکر می‏کنند دولت ایران به‏تدریج ضعیف‏تر و ضعیف‏تر خواهد شد و در آینده مجبور خواهد شد به پذیرفتن شرایطی که در مقابل او قرار داده‏اند، از جمله مثلاً پذیرش قطع غنی‏سازی اورانیوم تن دهد.

بنابراین دو طرف به صورتی، حالا به ادامه‏ی وضع موجود دل بسته‏اند. ایرانی‏ها با توجه به گذشته، فکر می‏کنند که ادامه‏ی وضع موجود به نفع آنها است. غربی‏ها هم فکر می‏کنند ادامه‏ی وضع موجود به زیان ایران است. بنابراین گفت‏وگوهایی که انجام می‏دهند، حتی اگر به نتیجه هم نرسد، چون هدف‏هایی را که آنها تصور می‏کنند در جهت منافع‏شان است، حداقل در کوتاه‏مدت تأمین می‏کند، از اصل انجام گفت‏وگوها حمایت می‏کنند.

جدا از آن‏چه غرب و ایران تصور می‏کنند و پیش می‏برند، تحلیل‏ شما چیست؟ آیا نتیجه‏ی مثبتی بر این نوع مذاکرات و روابط قائل هستید؟

تقی‏زاده: گفت‏وگو کار بی‏هزینه‏ای است. دور هم جمع شدن و گفت‏وگوهای رودررو، حداقل شاید به نزدیکی ذهنی بین آنها کمک کند. غربی‏ها و ایران دو طرف را مخالف همدیگر می‏بینند. انجام گفت‏وگوها، حتی در صورت داشتن اختلاف، کار بدی نیست.

در زبان انگلیسی می‏گویند: شما باید همیشه به دوستان‏تان نزدیک باشید و با هم گفت‏وگو کنید، ولی به دشمنان‏تان باید حتی نزدیک‏تر باشید. بنابراین حتی در صورت اختلاف هم، انجام این گفت‏وگوها میان دو طرف کاملاً متفاوت و مخالف همدیگر، حداقل آنها را به داشتن شناخت متقابل و نزدیک‏تر و دست‏اول از نقطه‏نظر‏های طرف دیگر، موفق می‏کند.

زعیم: این مذاکرات تقریباً آخرین شانس برای یک توافق خواهد بود. چون شرایط سیاسی درون امریکا تغییر کرده است. انتخابات امریکا اقتدار بازیافته‏ی جمهوری‏خواهان را رقم زد. آنها عقیده دارند باید به جمهوری اسلامی حمله‌ی نظامی کنند و از خویشتنداری آقای اوباما ناراحت هستند.

دوم اینکه بعد از حمله‏ی احتمالی سایبری که می‏گویند اسراییل پشت آن بوده است، آسیبی که تأسیسات اتمی نیروگاهی و نظامی جمهوری اسلامی خورده است، آسیبی نیست که بشود به سادگی از آن گذشت. در ضمن تأسیسات غنی‏سازی جمهوری اسلامی هم که الان فاش شده که خیلی قدیمی‏اند و متعلق به سال‏های پس از جنگ جهانی دوم هستند و کارایی ندارند. بنابراین هزینه‏ی بسیاری برای نتیجه‏ی کمی داده می‏شود.

سوم اینکه فکر می‏کنم الان روسیه هم به‏هرحال خود را با غرب هم‏سو کرده است. ایران به همکاری روسیه تکیه داشت که آن هم از بین رفته است. حتی چین هم که تا آخرین لحظه مقاومت کرده بود، الان متقاعد شده که نباید به جمهوری اسلامی هیچ‏گونه امیدواری‏ای بدهد و خود را با غرب و تصمیم‏های گروه ۵+۱ هم‏سو کرده است. بنابراین جمهوری اسلامی الان دیگر در عرصه‏ی بین‏المللی، تکیه‏گاهی به‏جز امثال حزب‏الله لبنان و حماس و ... ندارد. این انزوای جمهوری اسلامی باعث می‏شود که در این مذاکرات گوش شنوای بیشتری داشته باشد.

به‏هرحال از دو گزینه خارج نیست؛ یا اینکه جمهوری اسلامی به خواسته‏های ۵+۱ و جامعه‏ی بین‏المللی تمکین خواهد کرد که شامل توقف کامل غنی‏سازی است و مسائل حقوق بشری هم در آن مطرح خواهد بود. یا بدون اینکه شرایط خطرناک کنونی را درک کند، باز ساز خود را خواهد زد. این‏بار، به باور من، برای جمهوری اسلامی شام آخر خواهد بود.

Share/Save/Bookmark

 
 

کلبه هایدگر
اَدَم شار
مترجم: ایرج قانونی
ناشر: ثالث
قیمت: ۸۵۰۰ تومان
تعداد صفحات: ۲۰۸
سال نشر: ۱۳۸۹

«نقد و بررسی کتاب» مثل هر کار دیگری آدابی دارد. هر کسی هر کتابی را نمی‌تواند نقد کند. این بررسی‌ها اگر باارزش باشند معمولاً راهنمایند و چکیده‌شان قابل ثبت در پشت جلد کتاب‌ها است. چنانکه تقریظ دو استاد دانشگاه بر کتاب "کلبه هایدگر"در آن چاپ شده است. البته ادم شار مهندس معمار است اما نه مهندسی معمولی. اهل کتاب است و دفتر دانش، و گرایش به فلسفه معماری دارد و گذشته از آن ویراستار است. منظور آنکه معمولاً موضع ناقد هم‌ارز یا رفیع‌تر از نویسنده است. فقط در ایران است که کسی به صرف چاپ چند مقاله متوسط و حتی قلم‌اندازی در اینجا و آنجا به خود جسارت اظهارنظر می‌دهد و بدون اینکه ابداً تجربه‌ای جدی در امر ترجمه داشته باشد و در عمل، نه در کلاس ترجمه، با بالا و پایین آن آشنا شده باشد راجع به کل آثار ترجمه شده یک نفر رای صادر می‌کند، آن هم آثاری که نه به آسانی ترجمه شده‌اند و نه بالطبع به آسانی خوانده و فراگرفته می‌شوند، آنچنان که بتوان به آسانی بر آنها اشراف حاصل کرد؛ اشرافی که لازمه اظهارنظر حتی کلی درباره آنهاست.

خانم سهیلا میرشکاک در نشریه ویژه‌نامه الف خردنامه همشهری شماره ۵۷ ص ۷۴ و ۷۵ دست به نقد کتاب «کلبه هایدگر» (۱۳۸۹ – نشر ثالث) زده‌اند و مثل آب خوردن در چند خط به داوری کلی درباره اینجانب و ترجمه‌هایم پرداخته‌اند. ایشان با اتخاذ این رویه مرا ناگزیر از آن کرده‌اند که در سرزمینی که در آن بنا بر نادیدن و نادیده گرفتن است ابتدا چند سطری راجع به بعضی از آنها بنویسم، آثاری مثل: ترجمه «شرح انتقادی فلسفه لایبنیتس» اثر برتراند راسل (نشر نی)، که در آن زمان می‌شد با آن در مقام رساله پایانی در مقطع فوق لیسانس دانشگاه‌های تهران و بهشتی مدرک گرفت. حتی در یکی از کتاب‌های فلسفی ذکر نام یکی از آنها نیز هست که به این امر مبادرت کرده بود.

اگر ترجمه موفق نمی‌بود یقین بدانید استادان دانشگاهی که شما زیر دستشان درس خوانده‌اید درباره‌اش سکوت نمی‌کردند و پنبه‌اش را سر کلاس‌ها می‌زدند – البته بی‌انصافی خواهد بود اگر به این اشاره نکنم که استادترین استاد فلسفه در این ملک در موردش سکوت نکرد و بر آن اجمالاً تقریظی هم نگاشت – این سکوت یکی از علائم توفیق آن ترجمه بود!

گذشته از اینکه بودند جوانان بلندهمتی که اگر کار را ناقص و مردود می‌دیدند به درستی در اتمام آن می‌کوشیدند. البته من به استادان دانشگاه حق می‌دهم که تاکنون آن را در هیچ مقطعی به عنوان کتاب درسی یا حتی جنبی علم نکرده‌اند. آنها خوب می‌دانند که دانشجویان زیرک‌اند و اگر چنین کنند چه بسا آنها بخواهند به استادان رجوع کنند و خط به خط رفع اشکال کنند، در آن صورت آنها باید چه کنند؟ راستش این است که کاپلستون هم این کتاب را درست نخوانده تا بفهمد. فصل مضحک لایبنیتس در جلد چهارم تاریخ فلسفه او تنها گواه نگاهی سطحی و سرسری به بعضی از فصول آسان کتاب است.

ترجمه کتاب «هنر دوران مدرن، فلسفه هنر از کانت تا هایدگر»، اثر ژان ماری شفر (نشر آگه)، ترجمه‌ای که به مرحله نهایی جایزه کتاب سال ترجمه نیز رسید ولی در آخرین مرحله دستی غیبی آن را از وصول به حقش بازداشت. منظور حق مادی است والا دریافت این جایزه در نزد اهل فرهنگ باعث سربلندی کسی نیست اما خود جایزه باارزش بود. می‌شد با آن لااقل دیون خویش را ادا کرد و چه بسا به جای ترجمه کردن با آسودگی کتابی هم نوشت. اما آن دست ناخواسته رد پایی از حضور نامرئی خود به جای گذاشت. جایزه به اثری تعلق گرفت دون‌مرتبه‌تر، با انبوه معایب پنهان و آشکار و پر از خامدستی ناشی از عدم آشنایی با فلسفه و متون کلاسیک فلسفی. اینها همیشه قابل اثبات است ولو برای اثبات وجود زور آن دست و حکمش دلیلی قابل استناد به دست نباشد. نیز ترجمه «آبی و قهوه‌ای» ویتگنشتاین (نشر نی) و نیز راهنمایی با عنوان «ویتگنشتاین و پژوهش‌های فلسفی» از ماری مک گین (نشر نی)، تنها راهنمای ترجمه شدۀ موجود بر کتاب «پژوهش‌های فلسفی» ویتگنشتاین.

«درباره روح، هایدگر و این مساله» اثر ژاک دریدا. راستی اگر این کتاب را نفهمیدی همه‌اش را به پای ترجمه نگذار چه‌بسا باید معلم بگیری و تنها داشتن یک مدرک باری به هر جهت دانشگاهی برای درک تمامیت این کتاب کافی نیست؛ کتابی که جوهر فلسفه‌ورزی در آن منعکس است و دریدا در آن به شیوه‌ای کاملا خاص خود، واسازانه، در مقام متفکری عالیقدر، با روح دریدائی (به تعبیر یکی از منتقدان)، به مسئله هایدگر و درگیری سیاسی او پرداخته است. اگر دانشجو بر آن اشراف یابد چه‌بسا آن چیز دیگر، رسم و راه تفکر را هم بیاموزد، آن هم از دست متفکری نخبه در سنین کمال او. این دقیقا همان چیزی است که دردانشگاه‌ها، مخصوصا در ایران و کما بیش همه جا، به کسی نمی‌آموزند. یا جلد اول «نیچه» هایدگر.


به نظر می‌رسد لازمه اظهارنظر درباره این آثار صرف ماه‌ها وقت و حوصله است. منتقد باید به مطالعه دقیق آنها همت گمارد و آنها را با اصل انگلیسی یا آلمانی‌شان تطبیق دهد و اصل متن‌ها را بهتر از مترجمی بفهمد که ماه‌ها و سال‌ها وقت صرف فهمیدن و برگرداندن آنها کرده است. البته این غیرممکن نیست اما تا کننده که باشد! منتقد باید پس از تطبیق و تحلیل وضعیت مفهومی حاکم بر متن‌ها به تناسب موضع یادداشت‌های لازم را بردارد، آنها را دسته‌بندی و مقوله‌بندی کند تا عنقریب احکام کلی صادر کند و اگر همچون منتقد محترم بنده حکمی کلی و عام و شامل صادر کرده باشد کافی نیست که این کار را به صورت موضعی، دلبخواهی و موردی بکند. باید این فرآیند طولانی و طاقت‌فرسا را درباره کلیه ترجمه‌های بنده طی کند.

اما بدون قبول این زحمت سرکار خانم میرشکاک قلم برداشته‌اند و نوشته‌اند: «بعضی از مترجمان فکر می‌کنند صحبت کردن به یک زبان یا شناخت قواعد دستوری، برابر با تسلط بر آن زبان است در حالی که آنها این تسلط تنها [جمله همین‌گونه ناقص چاپ شده و من چاره‌ای جزء نقل دقیق آن ندارم] در صورتی حاصل می‌شود که لایه‌های عمقی زبان را بشناسند، از قابلیت‌های نهفته در آن مطلع باشند و بتوانند به اعماق آن زبان نفوذ کنند. آنان با بضاعت کم و شناخت اندک در زبان مبدأ و مقصد به سراغ متون فلسفی می‌روند.»

این آغاز کیفرخواست منتقد در مقام مدعی‌العموم، مدعی‌العمومی بی‌توشه لازم دلیل، با انبانی از اتهامات توخالی علیه بنده به بهانه کتاب «کلبه هایدگر» است. ایشان در ادامه می‌نویسد: «بازار آشفته ترجمه‌های متون فلسفی حاصل تلاش مذبوحانه مترجمان فارسی‌زبان برای برگرداندن لایه‌های عمقی و ژرف زبان مبدأ به لایه‌های سطحی و بی‌بضاعت زبان مقصد است. این متن‌ها تفکر و زبان را به بیراهه کشانده‌اند. مترجم وقتی می‌تواند نقش خود را به عنوان نقطه اتصال و پل ارتباطی دو زبان درست ایفا کند که از لایه‌های رسوبی و فراموش‌شده زبان مبدأ و مقصد شناخت کافی داشته باشد و آنها را به درستی با یکدیگر هم‌افق کند.»

این همه ادعا را هیچ دلیل و مدرکی پشتیبانی نمی‌کند. در حقیقت ایشان با امتناع از به دست دادن چنین چیزی مرا پیشاپیش خلع سلاح کرده‌اند. بنده چطور ممکن است بتوانم از خود در برابر این همه پرمدعایی بدون دلیل دفاع کنم؟ کدام استدلال ایشان را باید تخریب کنم و نقصش را بنمایم تا از خود دفاع کرده باشم؟ استدلالی وجود ندارد. اما در عوض رفیع‌ترین موضع اختیار شده است؛ موضعی حتی رفیع‌تر از زبان فارسی، چون زبان فارسی نیز بر کرسی اتهام نشسته است. ابتدا بگویم ایشان بنا به ادعای خودشان هم‌اکنون دیگر هیچ سخن عمیقی بر زبان نمی‌راند. حتی همین اظهارنظرشان سطحی است. مگر می‌شود لایه‌های زبان فارسی «سطحی و بی‌بضاعت» باشد و بتوان در آن کلامی عمیق بر زبان راند؟ مگر می‌شود این ظرف وقتی با خودش تنها می‌شود لایه‌لایه و با بضاعت و عمیق شود و فقط در قبال لایه‌های ژرف زبان بیگانه فقیر باشد؟

این ظرف یک ظرف است و همواره در برابر معناست حتی آنگاه که با زبان بیگانه رودررو می‌شود. تا چه کسی آن را به کار گیرد و چه نویسنده‌ای با هستی زبانی خود در برابر زبان بیگانه بایستد. بوده‌اند و هستند مترجمان و نویسندگان قابلی که قابلیت زبان فارسی را اثبات کرده‌اند اما شرطش آن است که رندی نکنیم و برای نشان دادن خلاقیت خود در لغت‌سازی ِاغلب غیرلازم و حتی پوچ، زبان عربی آمیخته با زبان فارسی را مرخص خدمت نکنیم. در هر حال باید بگویم شما کمی دیر جنبیدید. این ردیه را باید زودتر از اینها می‌نوشتید پیش از چاپ دوم «لایبنیتس راسل» یا لااقل پیش از چاپ «هنر دوران مدرن» و نه هرگز پس از «نیچه» هایدگر و «درباره روح» دریدا.

حال به شاهکار داوری منتقد در آن ردیه می‌رسیم. بعد از آنکه دوباره سراغ شاکله «چندلایه بودن» رفته‌اند و این بار از چندلایه بودن کتاب کلبه و نه زبان یا تفکر سخن گفته‌اند سرانجام نوشته‌اند: «... اما در بخش‌هایی از کتاب، نویسنده در مقام تحلیلگر با مسائل پیچیده‌تر درگیر شده؛ مسائلی که از خلال آنها ارتباط بین تفکر هایدگر با مکان‌هایی که این تفکر در آنها ظهور کرده مورد واکاوی قرار می‌گیرد. ترجمه این بخش‌ها بدون دقت و وسواس صورت گرفته، معادل‌ها سطحی، توخالی و نامفهوم‌اند. جملات در بسیاری از موارد لفظ به لفظ ترجمه شده‌اند، ساختار طبیعی ندارند، به زبان فارسی روان و گویا برگردانده نشده‌اند و در انتقال مفهوم صحیح و روشن با مشکلات جدی مواجه‌اند.» خلاصه آنچه خوبان همه دارند من به تنهایی دارم.

به جرات می‌توانم بگویم حضرت ایشان می‌تواند جایزه تعیین کند برای کسی که بتواند بر این لیست کامل‌ بندی دیگر بیفزاید که از قلم افتاده باشد و ایشان ذکر آن عیب را فرو گذاشته باشد. آنقدر خود یا منسوبان‌شان در تحریریه نشریه مزبور از این حکم پریشان لذت برده‌اند که داده‌اند علیحده نیز روی برگه آغازین این بخش و صفحه نخست آن بر کاغذی سرخ‌رنگ نیز نوشته شود، با آنکه آن بخش مشتمل بر ۱۲ مقاله است ولی مثل اینکه گل سرسبد آن همین نقد- ردیه و تاج وهّاج آن همین اظهارنظر است.

کار من از یک طرف «بدون دقت و وسواس» است و از دیگر سو «جملات در بسیاری از موارد لفظ به لفظ ترجمه شده‌اند»، بی‌اعتنا به اینکه این دو حکم برحسب ظاهر یا متناقض است یا دست‌کم پارادوکسیکال. ابتدا چنین به نظر می‌رسد که ایشان برای پی بردن به صحت این داوری، زحمت بسیار کشیده و به اصل کتاب مراجعه کرده و آنقدر بسته به مورد، زبان انگلیسی یا آلمانی‌اش خوب بوده که معنای عبارات در آن زبان‌ها را خوب فهمیده ولی ترجمه را تحت‌اللفظی و ناشیانه و همزمان بدون دقت و وسواس لازم دیده است اما دریغ که چنین نیست و ایشان اصلاً به منابع اصلی رجوع نکرده و اثری از این رجوع نیز در مقاله ایشان نیست والا از ذکر آن فروگذار نمی‌کردند.

از اینجا به بعد فصاحت و بلاغت زمام اختیار از منتقد گرفته، می‌نویسد: «معادل‌ها سطحی، توخالی و نامفهومند.»

اما پرسش این است. که معادل سطحی یعنی چه؟ از آن بدتر معادل توخالی است معادل یا معادل است یا نیست. دیگر نمی‌تواند هم معادل باشد و هم سطحی معادل باشد، هم معادل باشد و هم توخالی معادل باشد. حال آنکه معادل‌ها درست‌اند یا غلط، بجا هستند یا نابجا، دقیق‌اند یا غیردقیق، دیگر معادل‌های نادرست، نابجا و غیردقیق را سطحی و توخالی نمی‌خوانند. این دو لفظ در جای دیگری به کار می‌رود.

خوب نیست آدم منتقد کتاب باشد و کاربرد الفاظ را در زبان فارسی نداند و به واسطه کاربرد الفاظ نابجا «در انتقال مفهوم صحیح و روشن با مشکلات جدی» مواجه باشد. در هر حال اثبات این مدعا کاری نداشت. چند نمونه می‌آوردند کافی بود. سخنانی که در ادامه راجع به ساختار غیرطبیعی و بی‌بهره بودن نثر ترجمه از روانی و گویایی و انتقال مبهم و نادرست مفاهیم می‌فرمایند، برمی‌گردد به فارسی بلد نبودن من. اما عجیب این است که در دو ثلث باقیمانده مقاله‌شان منتقد محترم مستقیم یا غیرمستقیم برای افاده مقصود خود که غالباً رونویسی از روی کتاب بوده است حتی بعضاً عین جملات مرا نقل کرده است. پس پرسیدنی است که چطور می‌شود من هم فارسی بلد باشم و ایشان عین جملاتم را بیاورند و هم بلد نباشم.

سخن من با ایشان این است که ای کاش در میانه راه داوری‌تان را فراموش نمی‌کردید. آن وقت یکدست‌تر عمل می‌کردید و نقد خود را دست به گریبان این اشکال جدی نمی‌کردید یعنی اشکال یکدست نبودن و متضمن تعارضی درونی بودن آن. خواننده اگر آگاه باشد همین جا دیگر به شما اعتماد نخواهد کرد. من نمی‌دانم چرا شما دست‌کم در حق خوانندگان خود انصاف نورزیده‌اید. آن فهرست بلند قصور و فتور در ترجمه دیگر جایی برای کتاب باقی نمی‌گذارد که باز به خوانندگان خود بگویید: «با این حال توصیه‌ام این است که کتاب کلبه را تهیه کرده و سعی کنید آن را بخوانید و اگر نشد، دست‌کم از تصاویر و عکس‌های بسیار زیبایش لذت ببرید.»

شما که‌اندک اعتباری برای کتاب نگذاشته‌اید، باز توصیه می‌کنید کتاب را بخرند و حتی سعی کنند آن را بخوانند. که خود را آزار دهند. مگر خوانندگان مسخره شما هستند؟ بالاخره به شما اعتماد کنند یا نکنند؟ این نقد به طور عجیبی از این تعارض درونی رنج می‌برد. ناقد محترم با خودش سرراست نیست و نمی‌تواند تصمیم نهایی‌اش را بگیرد. اما در مورد فارسی‌دانی یا ندانی خود، یا به قول شما «بضاعت کم و شناخت [من] در زبان مقصد [فارسی]»، شما و خوانندگان‌تان را بیش از هر چیز به «کلمه و چیزها» (۱۳۸۸- نشر علم) ارجاع می‌دهم. اگر توانستی به ویژه با اتکای به آن، در جایی که دیگر مترجم نیستم، فارسی‌ندانی مرا را اثبات کنی «مابقی همه را به تو وامی‌گذارم» (ر.ک به ویتگنشتاین بند اول «در باب یقین» هرمس، ۱۳۷۹، ترجمه مالک حسینی، ص ۳۷)

باری با همه این احوال منتقد محترم تا اینجا اشتباه چندانی مرتکب نشده بود اگر برای اثبات مدعای اخیر خود نمونه‌ای ذکر نمی‌کرد. او می‌توانست همچنان بر مرکب اعتساف بی‌باک براند اما ناگهان درمی‌یابد محکمه‌ای خالی از هرگونه مدرکی ولو ناقص، سرانجامی ندارد پس می‌نویسد: برای نمونه به این جمله توجه کنید: «خانه حکایت از تنشی حومه شهری بین آرزوهای ناظر به موقعیت ولایتی و تمایل به ساخت اقامتگاهی خانوادگی با اسباب راحتی متعلق به زمان حاضر و نزدیک به اسباب راحتی شهری و ترابری دارد.» (ص ۱۶۷)

بعد برای اینکه سلاح از کف من بگیرد و پیشاپیش راه هرگونه عذر و بهانه‌ای بر من ببندد، می‌نویسد: «اما در چنین شرایطی مخاطب یا متن را رها می‌کند یا با خواندن آن دچار بدفهمی می‌شود. احتمالاً مترجم این بدفهمی را به کم‌دانشی و بی‌اطلاعی مخاطب نسبت می‌دهد نه ضعف کار خود.»

متاسفانه ایشان متوجه نیست که مدارک باید به تصدیق برسند یعنی باید اصل متن هم آورده شود. آخر این که کتاب تالیفی من نیست. دست و پای من بسته است. آری اگر من نویسنده این کتاب بودم، بیان روشن‌تری در این قبیل موارد اختیار می‌کردم. خدا می‌داند که من، مثل همه ترجمه‌هایم، چقدر همین جمله و جمله‌هایی از این دست را که نویسنده خواسته در آنها عرض اندام نظری ‌کند بالا و پایین کرده‌ام، این طرف و آن طرف کرده‌ام، چکش‌کاری‌های ظریف آشکار و پنهان کرده‌ام و به خودم و خانواده‌ام رحم نکرده‌ام که بالاخره این تنها وسیله امرار معاش من است. مگر می‌شود چقدر بر سر آن عمر فرسود و تازه در این مملکت مگر کتاب را چه ارزشی است. چاره نبود، نه باید از رسم امانت عدول می‌کردم و نه تا حد امکان متنی ناهموار به جا می‌گذاشتم. این همه زحمت را که از هر مترجمی هم ساخته نیست تنها از آن رو بر خود هموار کردم که‌ایده تهیه و تدارک کتاب را ایده‌ای عالی و منحصر به فرد می‌دیدم. به گمانم همان نیز باعث شده تا دو تن از استادان، یکی استاد فلسفه و دیگری استاد تاریخ هنر بر این کتاب کوچک مقدمه بنویسند. در هر حال اصل متن که ترجمه‌اش در بالا آمده و منتقد در نقد خود نیاورده، این است:

The house indicates a suburban tension between aspirations toward a provincial situation and the desire to build a family residence with contemporary comforts close to the city and transportations.

اهل دانش و بینش به سرعت درمی‌یابند که این جمله برخلاف تصور ایشان اتفاقاً با دقت و وسواس ترجمه شده است. ساختار طبیعی هم دارد. جور دیگری هم نمی‌شود ترجمه کرد. اینجا مقامی است که باید همه ادعاهای پیشین ایشان به استناد متن اصلی اثبات می‌شد که نشد.

قضیه چیست؟ به سادگی قضیه از این قرار است: یا سرکار خانم منتقد بدون در دست داشتن متن اصلی مثل خیلی از منتقدان آن نشریه دولتی دست به قلم شده است یعنی همه آن ادعاها کاملاً توخالی و بی‌پشتوانه و بدون وارسی و تطبیق دادن بوده و آنچه ما شاهدیم برخلاف اعلان اولیه ایشان آشفتگی بازار نقد کتاب است نه ترجمه.

به عبارت دیگر ایشان معاذالله پشت‌هم‌انداز و بی‌انصاف و عوام‌فریب است. یا متن اصلی را دیده اما چون چندان با زبان مبدأ آشنا نیست صدایش را درنیاورده است: آن برچسب‌ها هم توی جیب همه هست. بالاخره ایشان یک چیزهایی را طوطی‌وار حفظ کرده که به این و آن نسبت بدهد. پس بی‌باک یورتمه می‌رود، گو آنکه نتوانسته مصادیق عدم «دقت و وسواس» و «معادل‌های سطحی، توخالی و نامفهوم» یعنی آسان‌ترین بخش کار و «ساختار غیرطبیعی» را با استناد به متن اصلی نشان دهد. کی به کی است. یک گردی برمی‌انگیزیم و پیش‌پیش هم دستور منع رسیدگی صادر می‌کنیم که کسی حق ندارد ما را به «کم‌دانشی و بی‌اطلاعی» متهم کند. در این صورت باید یک چیز دیگر نیز بر حکم صادره در بالا اضافه کرد و آن زبانم لال جهالت و پیشداوری است.

سخن آخر در باب ادعای عجیب ایشان است که می‌فرمایند وقتی ترجمه مقاله «ساختن، سکنی گزیدن، اندیشیدن» از هایدگر را در این کتاب دیده، مقاله‌ای که پیشتر سه بار و نه یک بار از انگلیسی و فرانسه، به فارسی برگردانده شده و برای اولین بار در «کلبه هایدگر» از آلمانی به فارسی ترجمه شده است، دچار احساسات عجیبی شده می‌نویسد:« من ترجمه آقای شاپور اعتماد را نخوانده بودم. وقتی مقاله را در کتاب کلبه خواندم، احساس کردم با متنی در باب علوم غریبه یا جداول مربوط به علم رمل و اسطرلاب مواجه شده‌ام. وسط کار از خواندن دست کشیدم و به سراغ ترجمه آقای اعتماد رفتم و با متن بدون مشکل ارتباط برقرار کردم.»

من هرگز در غفلت از سه ترجمه پیشین نبودم و هر سه را از نظر گذرانده بودم. فکر نکنم خود آن نفوس اگر این ترجمه را ببیند نظر شما را درباره‌اش داشته باشند. از قضا آنچه شما نتوانستی با آن ارتباط برقرار کنی اصل مطلب و مراد هایدگر بی‌کم و کاستی‌های مربوط به ترجمه از زبان دوم بوده است. آن ترجمه با منتهای دقت انجام شده و تصور نمی‌کنم که کسی بتواند در آن غلط پیدا کند. اختلاف نظر البته، همیشه ممکن است ولی خوانندگان می‌توانند پیشاپیش مطمئن باشند که چیزی سهواً از زیر دستم در نرفته است. متاسفانه انتقاد شما مستقیماً به خود هایدگر برمی‌گردد و کم نیستند کسانی، به ویژه از نحله فلسفه تحلیلی، که اقوالی شبیه به این را در خصوص رسم و راه تفکر هایدگر بر زبان می‌رانند و آن را بی‌شباهت به بیان علوم خفیه و غریبه همچون جفر و کیمیا و سیمیا نمی‌دانند و شما ناخواسته و تقلیدی همان ‌طرز تلقی را تکرار کرده‌اید و همان اندازه دلیل آورده‌اید که آنها، فقط آن را به ترجمه نسبت داده‌اید.

چون غرض آمد هنر پوشیده شد
صد هزاران پرده‌اندر دیده شد

آدمی که هیچ لازم نمی‌بیند استدلال کند و حجت بیاورد و در عوض طبعی ظریف و احساساتی قوی دارد و دائم در حال احساس کردن ویژگی‌ها است، باید شاعر شود. چون از شاعر نمی‌پرسند چرا چنین گفتی اما از اهل فلسفه می‌پرسند و او برخلاف اولی نمی‌تواند از زیر بار پرسش شانه خالی کند و طفره برود و احساساتش را به رخ بکشد. فلسفه همین است.

Share/Save/Bookmark

 
 

محمود احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور ایران می‌گوید که مذاکره و گفت‌وگو بر سر برنامه هسته‌ای این کشور را با «فشار و تحمیل» نمی‌پذیرد.

به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، احمدی‌نژاد امروز در یک نشست خبری در کشور آذربایجان گفت: «ما خواهان مذاكره بر پایه دوستی و عدالت هستیم نه گفت‌وگوهایی براساس تحمیل و فشار.»


به گفته رئیس‌جمهور ایران، برخی از اعضای گروه ۱+۵ دارای «اخلاق استعماری» هستند و می‌خواهند با «فشار» از ایران امتیاز بگیرند.

وی افزود: «وقتی تحریم‌ها را علیه ما صادر كردند، فكر می‌كردند كه ایران در عرض پنج ماه دگرگون می‌شود اما باید بدانند كه ملت ایران راه خود را می‌رود و تحت تأثیر بداخلاقی‌ها قرار نمی‌گیرد.»

شورای امنیت سازمان ملل خرداد ٨٩ تحریم‌های تازه‌ای را علیه برنامه هسته‌ای و صنایع نظامی ایران تصویب کرد.

به گفته رئیس‌جمهور ایران، برخی از اعضای گروه ۱+۵ دارای «اخلاق استعماری» هستند

رئیس‌جمهور ایران همچنین گفت: «در دور جدید، زمان گفت‌وگو مشخص شده است و مكان گفت‌وگو را ما استانبول می‌گوییم و آن‌ها ژنو را مطرح كرده‌اند. باید با هم صحبت كنیم تا به نتیجه برسیم.»

احمدی نژاد همچنین از طرف‌های مذاکره با ایران خواست برای نتیجه گرفتن از گفت‌وگوها از « تفكر استعماری» دست بردارند و بر پایه «عدالت و احترام متقابل و شرایط برابر» وارد گفت‌وگو شوند.

محمود احمدی‌نژاد ١٩ آبان جاری در جمع مردم قزوین گفته بود که ایران در مورد «حقوق اساسی» خود با هیچ‌کس مذاکره نمی‌کند. احمدی‌نژاد همچنین از کشورهای غربی خواسته بود تا از «برج عاج و دماغ‌های پر باد و سرهای پر از نفرت» بیرون بیایند تا ایران در «شرایط برابر و احترام» در مورد مسائل جهانی با غرب گفت‌وگو کند.

دور جدید مذاکرات ایران و گروه ۱+۵ قرار است ١٤ آذر (پنج دسامبر) برگزار شود. ایران می‌گوید که ترکیه موافقت کرده که مذاکرات در این کشور برگزار شود.

كاترین اشتون، رییس سیاست خارجی‌ اتحادیه اروپا، روز پنج شنبه ٢٠ آبان جاری اعلام کرد که با پیشنهاد سعید جلیلی، دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران برای برگزاری مذاکرات در تاریخ پنج دسامبر (١٤ آذر) موافق است اما پیشنهاد کرد که مذاكرات نه در استانبول، بلكه در كشوری دیگر (احتمالاً سوئیس یا اتریش) برگزار شود.

فیلیپ کراولی، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا شنبه ٢٢ آبان گفت که «توافق کلی» بر این است که دور نخست مذاکرات تازه هسته‌ای گروه ۱+۵ با ایران در مرکز اروپا برگزار شود. به گزارش خبرگزاری فرانسه، کراولی گفته است که «استانبول می‌تواند مكانی برای دور دوم مذاكرات باشد.»

اشتون، نمایندگی كشورهای عضو ۱+۵ را بر عهده دارد. آمریکا، روسیه، بریتانیا، فرانسه، چین و آلمان اعضای گروه ۱+۵ هستند که در رابطه با برنامه هسته‌ای ایران که به گفته آن‌ها در جهت «مقاصد نظامی» است، فعالیت می‌کنند. اما ایران می‌گوید که برنامه هسته‌ای‌اش، صلح‌آمیز است.

Share/Save/Bookmark

 
 

«دعوت به دگرگونی استعاره‌ها» نام نمایشگاهی از طرح‌ها و نقاشی‌های نیکی نجومی است که در روزهای پایانی ماه اکتبر سال جاری در نیویورک توسط نگارخانه‌ی Priska Juscka Fine Art برپا شد.

Download it Here!

بیشتر آثار ارائه شده در این نمایشگاه، در اندازه‌های بزرگ، حدود دومتر در یک متر ارائه شده است. تابلوها در سال ۲۰۱۰ کشیده شده‌اند و به حوادث پس از دهمین انتخابات ریاست جمهوری در ایران و جنبش اعتراضی مردم می‌پردازند.

تابلویی به نام «در حال سوختنم»، زنی را نشان می‌دهد که در شعله‌های نارنجی می‌سوزد. در سمت راست او فردی قرار دارد که به یک خوک تبدیل شده و در سمت چپش آخوندی دیده می‌شود. آن‌چه در نظر اول خودنمایی می‌کند، زن جوان است که یک سر و گردن از آن دونفر بلندتر می‌نماید. در پایین صفحه، چند جمجمه‌ به چشم می‌خورند که کل تابلو بر آنها استوار شده است.


نیکی نجومی هنرمند نقاش درپیوند با این اثر می‌گوید: «این کار زمانی انجام شد که ندا آقاسلطان در خیابان کشته شد و من هم مثل همه‌ی مردم دنیا با دیدن صحنه‌ی مرگ او متاثر شدم ولی خیلی دوست نداشتم کاری راجع به آن انجام دهم. چون کلی تصویر بیرون آمده بود و موضوع روشن بود. تا اینکه مطلبی را خواندم که در آن به نقل از یکی از کسانی که هنگام مرگ بالای سرش بوده نوشته شده بود ظاهراً در لحظه آخر می‌گوید: «دارم می‌سوزم.» خیلی این موضوع مرا تحت تاثیر قرار داد. این تصویر همان جا در ذهن من به‌وجود آمد. معمولاً برای کشیدن یک نقاشی مطالعه می‌کنم و اتودهای کوچک انجام می‌دهم. در این مورد اما با سیستم قبلی کار نکردم و همان حس اولیه را به تصویر کشیدم.

یک آدمی روی سکویی آتش می‌گیرد. آیت‌اللهی در یک سوی او و سوی دیگرش یک بسیجی ایستاده است. در ایران موقعیت استبدادی عجیبی وجود دارد. این پدیده را می‌خواستم به تصویر بکشم. این جمجمه‌ها اشاره‌ای به این نکته است.»


فرم و محتوا

نیکی نجومی در سال‌های پایانی جنگ جهانی دوم در کرمانشاه متولد شد. تحصیلات خود در رشته‌ی نقاشی را در دانشکده‌ی هنرهای زیبای دانشگاه تهران به پایان رساند و در میانه‌ی دهه‌ی ۷۰ میلادی فوق لیسانس خود را در هنرهای ظریفه در نیویورک دریافت کرد.

آثار او آن‌چنان با نابرابری‌های اجتماعی آمیخته است که بیننده را میخکوب موضوع بی‌عدالتی می‌کند. محتوای نقاشی‌های این هنرمند به آثار اردشیر محصص نزدیک است، اما در فرم از آثار او فاصله می‌گیرد. او هم‌چنین رابطه‌ی سنتی فرم و محتوا را می‌شکند. آثار او با موضوعاتی خشن، تاریک و غم‌انگیز، نه در فرمی تیره و سنگین، بلکه در رنگ‌های به غایت روشن و شعف‌انگیز کشیده شده‌اند.


نیکی نجومی می‌گوید: «یکی از مشکلاتی که داشتم این بود که اگر موضوع سنگین بود، در فرم و رنگ آن هم انعکاس پیدا می‌کرد؛ یعنی تیره و تاریک و سنگین می‌شد. در این سری از کارها همان موضوعات را با رنگ‌های زنده‌‌تر بیان کردم تا ببینم چه تفاوتی خواهد داشت. مثلاً در اینجا موضوع سنگین، در فرم رنگین ارائه شده است. گاهی عوامل رنگی هم در آنها دیده می‌شوند. این تجربه نشان داد که واکنش‌ها مثبت است و بیشتر مورد دید قرار می‌گیرد. خیلی واکنش‌های بهتری دیدم. بیینده در کارهای قبلی‌ام با سنگینی روبه‌رو می‌شد، اما در این آثار زیبایی بصری هم دیده می‌شود.»


پیکر خونین

«آیت‌الله خونین» نام تابلویی دیگر است که چهره‌ی رهبر جمهوری اسلامی ایران را درپس فیلتری مه‌آلود نشان می‌دهد. در انتهای پایینی قامت ۷۰ سانتی تابلو فقط پنج سانتی‌متر از تصویر بدون فیلتر دیده می‌شود.

هنرمند خالق این اثر می‌گوید: «همانطور که می‌بینید این اثر خونین به تصویر کشیده شده و درعین حال اجتنا‌ب‌ناپذیر است که بایستی حل، آب و ذوب شود. این کار لایه به لایه کار شده است. در واقع لایه‌های ترکیبی از زمان حال و آینده را نشان می‌دهد، اما همه‌ی اینها محتوای کار است. بخش مهم دیگر کار فرم کار و خود نقاشی است. تجربه‌ای که در این اثر مشاهده می‌شود این است که دولایه نقاشی را کنار هم بگذاریم، یک لایه‌ی ضخیم رنگی و یک لایه‌ی نازک رنگی و ببینیم چه ترکیبی را می‌سازد.»


فرایند خلق فرم نقاشی

نیکی نجومی از سال ۱۹۸۱ مجبور به ترک ایران و واگذاشتن همه‌ی وابستگی و دلبستگی‌هایش شد و از آن پس در شهر نیویورک سکنی گزید. در طول همه‌ی این سه دهه اما دغدغه‌های سرزمین مادری‌اش و دربعدی بزرگ‌تر دغدغه‌ی انسان از نقاشی‌هایش حذف نشد.

از او در مورد فرم و فرایند تولید تابلوها می‌گوید: «این نقاشی‌ها فی‌البداهه نیستند. بخش زیادی از آنها با مطالعه انجام می‌شود. یعنی برای یک صحنه مقدار زیادی عکس جمع می‌کنم. مثلاً سرها را عوض می‌کنم، دست‌ها و بدن‌ها را عوض می‌کنم. یک نوع کولاژ درست می‌کنم. وقتی درست شد یک کار طراحی از آن می‌کشم تا ببینم آیا این عوامل در کنار هم جواب می‌دهند یا خیر. بعد آنها را روی یک بوم بزرگ پیاده می‌کنم. سعی می‌کنم آن ایده‌ی اصلی را حفظ کنم. در مرحله‌ی کشیدن نقاشی، کار تغییر می‌کند. در برخورد اول آن‌چه می‌خواهم به دست نمی‌آید. به مرور لایه‌های مختلف و خود نقاشی جان می‌گیرد و خود را نشان می‌دهد. این روند را سعی می‌کنم نشان دهم تا بیننده بتواند همه‌ی لایه‌ها و گاهی طرح اولیه راهم در تابلو ببیند.»


چند اثر دیگر

«برشی در راه» اثر دیگری در اندازه‌ی سه متر در دو متر و نیم است. این تابلو چهار مرد را نشان می‌دهد که همگی به طرف بیننده می‌آیند. لایه‌ای مه‌آلود روی اثر پاشیده شده است که درخشانی رنگ‌ها را قدری کم کرده است. اولی که عمامه‌ای بر سر دارد، در دستش توبره‌ای با سر یک روحانی است. یکی از این چهار مرد کراواتی‌ است.

نجومی در فرم ابتکاری به خرج داده و آن پاهای این فیگورها هستند. برخی روی یک پا هستند و پاهای برخی پنج سانتی‌متر آن‌سوتر دیده می‌شود.


نیکی نجومی درباره‌ی زمینه‌ی تولید این اثر می‌گوید: «این اثر به حوادث پس از انتخابات برمی‌گردد. خیال داشتم کاری انجام دهم که مسیر تاریخی استبداد و روابطی که در شرایط قدرت وجود دارد را نشان دهد. تصویری به دستم رسید که چهار مرد را در حال راه رفتن نشان می‌داد. آنها خیلی مصمم به‌نظر می‌رسیدند. من این تصویر را کمی تغییر دادم. سر یکی از اینها را به سر یک آیت‌الله تبدیل کردم که سر یک آیت‌الله دیگر را در دست دارد. سه نفر بعدی موقعیت دیگری دارند. واقعیت دیگر در پایین تابلو است که سر خوک را می‌بینیم. گویی آنها صفت خوک‌ها را دارند.

در بریدگی پاها یک مفهوم کلی وجود دارد و آن مفهوم خشونت است. آن آدم‌هایی که امروز خود را خیلی قوی می‌پندارند در یک شرایط اجتناب‌ناپدیر مورد خشونت واقع خواهند شد. شاید امروز خود ندانند ولی در آینده‌ای نزدیک بریده خواهند شد.»

در اثری دیگر مردی که جمجمه‌ای را در یک گاری گذاشته و با کمر خمیده حمل می‌کند و باز پاهای بریده و ناپایدار مردان دیده می‌شوند. خودش می‌گوید که دغدغه اصلی او برای کشیدن این تابلو، کشتارها و اعدام‌هایی است که بخشی از حافظه‌ی تاریخی ما را تشکیل می‌دهند.


در آثار این هنرمند نقاش، زنان در فرم‌های سنتی و از پیش تعیین شده، ظاهر نمی‌شوند. او می‌گوید: «آدم‌های خوب را خوب نشان می‌دهم. زن‌ها معمولاً در این موقعیت قرار می‌گیرند. خیلی کمتر بریده می‌شوند و در موقعیت آسیب‌پذیر قرار می‌گیرند. گاهی در شرایط قدرت قرار می‌گیرند. مسئله‌ی برهنگی آنها هم مهم است. اگر آنها را با لباس بکشم زیاد اهمیت ندارد و تابوشکنی نیست، ولی برهنه بودن‌شان تابوشکنی است و از این زاویه برای من جالب است.»


«سکوت بعدازظهر» نام تابلویی است که امید را متجلی می‌کند و شعف پیروزی از سر و روی آن می‌بارد. فردی در تابلو به دو نیمه و در دو رنگ نمایش داده شده است. او پرندگانی را از قفس آزاد کرده و خود از شادی با کبوترها به هواپریده است.

Share/Save/Bookmark

 
 

مارین نی، رئیس دفتر دادستانی سوئد از دادگاهی در این کشور خواسته تا حکم بازداشت جولیان آسانج، مؤسس و بنیان‌گذار سایت «افشاگر» ویکی‌لیکس را صادر کند.

به گزارش شبکه الجزیره، خانم نی، دلیل این درخواست را «بازجویی از آسانج در مورد اتهام تجاوز جنسی و حمله به یک زن در سوئد» اعلام کرده است.


جولیان آسانج، موسس ویکی‌لیکس

وی افزود: «لازم است ما از آقای آسانج بازجویی کنیم (اما) تاکنون نتوانسته‌ایم با او ملاقات کنیم تا بازجویی انجام شود.»

جولیان آسانج ٣٩ که استرالیایی است، در حال حاضر در سوئد نیست.

به گزارش خبرگزاری فرانسه، دادگاه استکهلم قرار است امروز درباره درخواست خانم نی تصمیم‌گیری کند. رسانه‌های سوئدی نیز اعلام کرده‌اند که ممکن است این تصمیم دادگاه به صدور حکم بازداشت بین‌المللی آسانج منجر شود.

درخواست برای صدور حکم بازداشت آسانج پس از افشای اسناد محرمانه جنگ افغانستان مطرح شد

پیش‌تر نیز حکم بازداشت جولیان آسانج، مرداد ٨٩ هنگامی که برای شرکت در یک کنفرانس بین‌المللی به سوئد سفر کرده بود، صادر شده بود اما این حکم یک روز بعد لغو شد.

تارنمای دادستانی سوئد همان زمان در خبری اعلام کرد که اوا فین، دادستان کل سوئد به این نتیجه رسیده اتهام «تجاوز جنسی» درباره آسانج وارد نیست.

درخواست برای صدور حکم بازداشت آسانج پس از افشای اسناد محرمانه جنگ افغانستان مطرح شد.

مقامات آمریکایی انتشار این اسناد توسط ویکی لیکس را برای جان سربازان آمریکایی و متحدان ایالات متحده در افغانستان خطرناک دانسته و هشدار داده است که انتشار این اسناد به اعتبار ایالات متحده در جهان لطمه خواهد زد.

وزارت دفاع آمریكا اعلام کرده که ویكی‌لیكس با انتشار ٧٦ هزار سند دولتی، قوانین آمریكا را نقض كرده و این نیتجه‌گیری می‌تواند به اتهاماتی علیه گروه افشاگر ویكی‌لیكس منجر شود.

جولیان آسانج اما در واکنش به این اظهارات گفته بود که دولت آمریکا قد دارد افکار عمومی را از کشته شدن هزاران نفر در جنگ افغانستان منحرف کند. كریستین هرافنسون همكار آسانج نیز در گفت‌وگو با خبرگزاری فرانسه اتهام‌ها علیه او را «بی‌اساس» خوانده بود. به گفته وی «سازمان‌های قدرت‌مندی هستند كه می‌خواهند به سایت ویكی‌لیكس ضربه وارد كنند.»

Share/Save/Bookmark

 
 

در نظام جمهوری اسلامی سینما به تنگنایی افتاد که تا امروز در آن گرفتار مانده است. به ویژه از زمان انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری که با موجی از اعتراضات دنبال شد، وضعیت سینما چنان آشفته و نومیدکننده است که می‌تواند نشانه‌ی تحقق آرزوی دیرین نیروهای تاریک باشد: ختم هرگونه فعالیت سینمایی مستقل.

با سیاست‌های فرهنگی بسته‌ای که از آغاز به قدرت رسیدن نیروهای محافظه‌کار در نیمه دهه ۱۳۸۰ دنبال شد، شکافی عبورناپذیر میان آفرینشگران و کارگزاران فرهنگی دهان گشود که هر روز عمیق‌تر شد، تا این که امروز آفرینش سینمایی را یکسره فلج کرده است. به موازات فشارهای سیاسی، بحران اقتصادی نیز که از سالها پیش گریبانگیر صنعت سینما بود، باز هم شدیدتر شده و موجودیت سینمای بومی را تهدید می‌کند.

با نگاهی گذرا به وضعیت تولید و نمایش فیلم، می‌توان به خوبی عمق بحران را دریافت:
آمار نشان می‌دهد که مردم کمتر به سینما می‌روند و فروش فیلم‌ها روز به روز پایین می‌آید، هرچند اشتیاق تماشای فیلم، از راه‌های دیگری جز سینما همچنان بالاست. در سال ۱۳۶۵ بيش از ۷۸ میليون بليت سينما به فروش رفت. آن سال هر شهروند ايرانی به طور متوسط نزديک ۴ بار به سينما رفته بود. با وجود افزایش جمعیت، پنج سال بعد یعنی در
 اوایل دهه‌ی ۱۳۷۰ سالانه حدود ۵۵ میلیون نفر به سینما رفتند. این رقم سال به سال کمتر شد و در سال ۱۳۸۱ به ۲۱ میلیون رسید. این سیر نزولی ادامه داشت تا در سال ۱۳۸۶ به پایین‌ترین حد رسید: در این سال ۷ میلیون در تهران و ۷ میلیون نفر در سراسر کشور به سینما رفتند.

با وجود افزایش بهای بلیت، تولید فیلم کسب و کاری زیان‌آور باقی ماند: از حدود ۷۰ فیلم سینمایی که سالانه در کشور ساخته می‌شود، تنها تعداد اندکی سودآور هستند، و برخی حتی به روی پرده نمی‌آیند. در سال ۱۳۸۸ تنها ۱۰ فیلم به فروشی مناسب (بالای یک میلیارد تومان) دست یافتند. فیلم کمدی "اخراجی‌های ۲" با اقبال زیادی روبرو شد و در مقام پرفروش‌ترین فیلم سینمای ایران قرار گرفت. پس از آن فیلم ارزنده و خوش‌ساخت "درباره الی" بود که هم در اکران عمومی و هم در بازار "دی‌وی‌دی" فروش بالایی داشت، و نشان داد که مردم از فیلم خوب استقبال می‌کنند.

به تازگی "شورای عالی سينما" كه بیشتر تهيه‌كنندگان فعال سينمای ايران در آن عضو هستند با انتشار نامه‌ای از وخامت اوضاع خبر داده است. از آغاز سال ۱۳۸۹ فیلم‌های سینمایی به ندرت با استقبال روبرو شده‌اند. در نیمه اول امسال از ۳۵ فیلمی که به روی اکران عمومی رفتند، هیچ فیلمی نتوانست به فروش ميلياردی برسد. موفق‌ترین فیلم سال تا کنون فیلم "پوپک و مش ماشالله" بوده که کمتر از یک میلیارد تومان فروش کرده است. در نامه یادآوری می‌شود که سال قبل فیلم سینمایی "اخراجی‌های ۲" به فروش نزديك ۳ ميليارد تومان رسيد و فيلم "درباره الی" نزديك يك ميليارد و ۲۰۰ ميليون تومان فروش داشت.

از مقایسه کل فروش فیلم‌های سینمایی در نیمه اول سال ۱۳۸۸ و نیمه اول سال ۱۳۸۹ نتیجه‌ای ناگوار حاصل می‌شود: در شش ماه اول سال ۱۳۸۸ فیلم‌های ایرانی نزدیک ۱۰ میلیارد تومان فروش داشته‌اند، درحالیکه میزان فروش در شش ماه اول سال جاری اندکی بیش از ۵ میلیارد تومان بوده است. به عبارت روشن: میزان استقبال از فیلم‌های ایرانی نصف شده و تماشاگران سینما در عرض یک سال ۵۰ درصد کاهش یافته است.

کارگزاران رسمی و کارشناسان امور فرهنگی باید به این پرسش پاسخ دهند: در یک سال گذشته چه پیش آمده که مردم تا این حد از سینما رمیده‌اند؟ اما علت روی گرداندن مردم از سینما هرچه باشد، یک واقعیت روشن است: مردم نمی‌توانند فیلم‌های دلخواه خود را در سالن‌های مناسب تماشا کنند. بیشتر فیلم‌های اکران عمومی کیفیتی پایین دارند. اهل سینما سیاست نظارت دولت را مقصر می‌دانند که مراقبت خود را بر زیر و بالای هرگونه فعالیت فرهنگی گسترده است. در برابر، کارگزاران و مقامات رسمی، دست‌اندرکاران سینما را متهم می‌کنند که به رعایت قانون و احترام به "ارزش‌های فرهنگی" جامعه توجه ندارند.

دولت با امکانات گسترده‌ای که در اختیار دارد، همچنان مسیر حرکت سینما را تعیین می‌کند، و با افزارهای گوناگون تشویق یا تنبیه، تولید سینمایی را در دو جهت سوق می‌دهد: یکی ساخت فیلم‌های تبلیغاتی توسط فیلمسازان "خودی"، و دیگر عرضۀ فیلم‌های تفریحی "سالم"، که از هر نوع انتقاد اجتماعی و سیاسی دور باشند.

عامل مهم دیگر کمبود سالن‌های سینماست. گفته می‌شود که از انقلاب تا امروز جمعیت ایران دو برابر شده، و جمعیت شهرنشین پنج برابر. در همین مدت شمار سینماهای کشور نصف شده است. برای ۷۰ میلیون جمعیت کمتر از ۲۸۰ سالن سینما وجود دارد. از این نظر ایران یکی از فقیرترین کشورهای جهان است؛ و تازه بیشتر سالن‌های سینما، نامرتب و کهنه هستند. امکانات بهداشتی، رفاهی و ایمنی آنها ناچیز است. تجهیزات فنی، صوتی و تصویری فرسوده و خراب هستند. ساختن سینما کاری پرهزینه است که از توان بخش خصوصی بیرون است. دولت وظیفه دارد به سالن‌های قدیمی رسیدگی کند و سالن‌های تازه‌ای راه بیندازد، اما عزم و همتی در این جهت دیده نمی‌شود.

برخورد "جناحی" با فیلم‌سازان

سینمای ایران با برنامه‌ای سنجیده و هماهنگ اداره نمی‌شود، بلکه به ذوق و سلیقه مدیران وابسته است؛ در نتیجه سینما نیز به میدان دخالت‌ها، تحمیل‌ها و صف‌بندی‌های سیاسی بدل شده است. به دنبال هر تحولی در هرم سیاسی، باید پیامدهای آن را در سینما منتظر شد. بسیاری از دست‌اندرکاران سینما عقیده دارند که زمامداران به سینمایی مستقل باور ندارند، سینماگرانی دست‌آموز می‌خواهند که برای تقویت حکومت "فیلم‌‌های مکتبی" بسازند.

حاکمیت که پس از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری با موج گسترده‌ی اعتراضات روبرو شده بود، در عرصه‌های فرهنگی چنگ و دندان نشان داد. دولتمردان اصول‌گرا برای سرکوب جنبش اعتراضی، بار دیگر به دستاویز "تهاجم فرهنگی" متوسل شدند و این بار از ضرورت مقابله با "جنگ نرم" سخن گفتند. به ویژه سینماگرانی که مانند میلیون‌ها شهروند ایرانی، با استفاده از حق مدنی خود، به روند انتخابات ریاست جمهوری اعتراض کرده بودند، زیر فشار قرار گرفتند.

در ادامه سیاست تهدید و ارعاب سینماگران "معاونت سیاسی صدا و سیمای جمهوری اسلامی" در گزارشی از برنامه‌ی دولت برای کنترل بیشتر دست‌اندرکاران سینما و حتی مجازات فیلمسازان معترض خبر داد. در این گزارش شرکت فیلم‌های ایرانی در "جشنواره‌های جهانی فیلم" و تولید "فیلم‌های زیرزمینی" نمونه‌هایی از "جنگ نرم" علیه جمهوری اسلامی قلمداد شده است. در گزارش گفته می‌شود که فیلم‌های ایرانی شرکت‌کننده در جشنواره‌های جهانی با ارائه "تصویری تیره و نابسامان از اوضاع اقتصادی و اجتماعی ایران" و همچنین "سیاه‌نمایی اوضاع داخلی" به حیثیت و اعتبار داخلی و بین‌المللی انقلاب آسیب می‌زنند.

در این گزارش "سینمای زیرزمینی" چنین تعریف شده است: «فیلم‌هایی که مجوز رسمی برای ساخت کسب نمی‌کنند و در سکوت مطلق خبری ساخته می‌شوند و تمام تلاش سازندگان آنها صرف ارسال آنها به جشنواره‌های خارجی می‌شود.» نکته‌ای که در گزارش ناگفته مانده این است که هر دو پدیده نتیجۀ عملکرد جناحی "ارشاد" است که تمام امکانات دولتی را در خدمت سینماگران دست‌آموز و علیه سینماگران مستقل به کار انداخته است.

در واکنش به حملات مقام "معاونت سیاسی صدا و سیمای جمهوری اسلامی" جمع بزرگی از سینماگران در ۸ آبان ۱۳۸۸ با انتشار نامه‌ای سرگشاده خطاب به دوستداران سینما عملکرد مقامات فرهنگی را افشا کردند و بر مشکل اصلی انگشت گذاشتند: «سالن‌های سینما بعضی از فیلم‌های ما را نشان نمی‌دهند و بسیاری از فیلم‌ها با محدودیت به نمایش در می‌آیند؛ و هیچ قانونی از ما پشتیبانی نمی‌کند. جریانی بین ما و شما فاصله انداخته است. این جریان خواستار حاکمیت پول و سرمایه است و هر کس برای این حاکمیت فیلم نسازد، در نمایش عمومی با شگردهای بازاری تنبیه می‌شود."

در نامه‌ که بیشتر سینماگران با نام و اعتبار آن را امضا کرده‌اند، تأکید شده که هدف اصلی دولت نابودی سینمای ناوابسته است: «در شرایط کنونی، ملاک برای نمایش عمومی یک فیلم، فیلمساز آبرودار و فیلم آبرومند نیست. می‌خواهند سینمای مستقل را حذف کنند و یا حداکثر لطف کنند و در گلخانه نگه دارند."

پایداری سینماگران مستقل در دفاع از گردانندگان "خانه سینما" تکرار شد. به دنبال حمله تبلیغاتی وزارت ارشاد به این آخرین نهاد غیردولتی کارکنان سینما، فیلم‌سازان ایرانی در نامه‌ای از محمدمهدی عسگرپور، مدیر عامل "خانه سینما"، حمایت کردند. در این نامه نیز که بیشتر چهره‌های با نام و اعتبار سینمای ایران آن را امضا کرده‌اند، مخالفت با سیاست‌های کنونی "معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی" و نگرانی برای "سینمای ارزش‌مدار ایران" تصریح شده است.

با گذشت سی سال از انقلاب، وزارت ارشاد اسلامی، تمام پیرایه‌ها و ظاهرسازی‌ها را یکباره کنار گذاشته، آشکارا به سیاستی عریان روی آورده که در شعار "وظایف حمایتی و نظارت حاکمیتی" خلاصه شده است. چکیده این سیاست راست و سرراست یک حرف است: سینما بلندگوی ما باشد، یا اصلا نباشد.

Share/Save/Bookmark

 
 

سازمان عفو بين‌الملل طی نامه‌ای خطاب به آيت‌الله صادق لاريجانی، رئيس قوه قضائيه ايران خواهان آزادی پنج وکيل زندانی شد.

بنا به گزارش تارنمای سازمان عفو بين‌الملل، اين نهاد مدافع حقوق بشر در نامه خود ضمن اشاره به چگونگی بازداشت و اتهامات وکلای دستگيرشده نگرانی خود را از «سرکوب فجيع دگرانديشان» پس از دهمين دوره انتخابات بحث‌برانگيز رياست جمهوری در ايران ابراز داشته است.


پنج وکيل بازداشت شده

عفو بين‌الملل گفته است بيم آن می‌رود که اين روند همچنان ادامه يابد و در پی افزايش «بازداشت‌های خودسرانه» و «تهديد» وکلای دادگستری و فعالان حقوق بشر، اين سرکوب‌ها تشديد شود.

اين سازمان در نامه خود خواهان اعلام دلايل بازداشت اين پنج وکيل شد و از رئيس قوه قضائيه ايران خواست تا نسبت به عدم شکنجه و بدرفتاری با آن‌ها در مدت بازداشت اطمينان دهد.

عفو بين‌الملل: از ماه اوت سال ۲۰۰۵ دولت ايران به هيچ گزارشگر ويژه حقوق بشر سازمان ملل اجازه سفر به ايران را نداده است

هفته گذشته هاجر (سارا) صباغيان، مريم کرباسی و مريم کيان‌ارثی، سه وکيل دادگستری، ساعت چهار صبح شنبه ٢٢ آبان‌ماه پس از بازگشت از ترکیه در فرودگاه بين‌المللی تهران، دستگير و به بازداشتگاه ۲۰۹ زندان اوين منتقل شدند. در پی آن خبر بازداشت دو وکيل ديگر منتشر شد اما نه نامی از آن‌ها برده شد و نه معلوم گرديد که در کدام بازداشتگاه به‌سر می‌برند.

پس از آن «کميته بين‌المللی وکلای مدافع حقوق بشر» طی بيانيه‌ای نام و مشخصات دو وکيل ديگر را منتشر کرد.

بر اساس اين بيانيه دو وکيل ديگر، دکتر رزا قراچورلو و محمدحسين نيری بودند که از محل نگهداری آن‌ها اطلاعی در دست نيست.

عفو بين‌الملل همچنين اشاره کرده است که وکلای ديگری چون نسرين ستوده، محمود اوليايی‌فر و جاويد هوتن‌کيان پيش از اين پنج وکيل در ايران بازداشت شده‌اند و همچنان در زندان به‌سر می‌برند.

اين نهاد مدافع حقوق بشر نوشته است که بر اساس قوانين سازمان ملل، وکلا بايد «بدون ارعاب، مانع، آزار و دخالت ناروا» به وظايف حرفه‌ای خود عمل کنند.

افزون بر اين به نوشته اين سازمان، وکلا حق آزادی بيان دارند که در ماده ۱۹ منشور جهانی حقوق بشر محترم شمرده شده و شامل حق شرکت در «بحث‌های عمومی در مورد مسائل قانون، عدالت و ارتقاء و حمايت از حقوق بشر» نيز می‌شود.

عفو بين‌الملل گفته است با وجود دعوت مداوم جمهوری اسلامی ايران در سال ۲۰۰۲، برای بررسی وضعيت حقوق بشر در اين کشور، هنوز اجازه داده نشده است که گزارشگر ويژه سازمان ملل متحد در رابطه با استقلال وکلا و قضات به ايران سفر کند.

عفو بين‌الملل می‌افزايد از ماه اوت سال ۲۰۰۵ دولت ايران به هيچ گزارشگر ويژه حقوق بشر سازمان ملل اجازه سفر به ايران را نداده است.

Share/Save/Bookmark

 
 

حجت‌الاسلام مالک اژدرشريفی، رئيس دادگستری آذربايجان شرقی در نشست رسانه‌ای خود اعلام کرد که سکينه محمدی آشتيانی به جرم «خيانت به همسر» به سنگسار محکوم شده است.

به گزارش خبرگزاری فارس، حجت‌الاسلام مالک اژدرشريفی در نشست رسانه‌ای خود در تبريز حکم سنگسار سکينه محمدی آشتيانی را تأييد کرد.


رئيس دادگستری آذربايجان شرقی با اعلام اين‌که در مورد سکينه محمدی آشتيانی شايعات مختلف پخش می‌شود افزود: «ولی خبر صحيح در مورد اين فرد اين است که وی به واسطه خيانت به همسر خود به سنگسار محکوم شده است.»

اين اظهارات زمانی بيان می‌شود که مقامات ايران از جمله محمود احمدی‌نژاد، رئيس جمهور ايران، بارها اعلام کرده‌اند که سکينه محمدی آشتيانی به سنگسار محکوم نشده است و پرونده قضايی وی همچنان در دست بررسی است.

اين اظهارات زمانی بيان می‌شود که مقامات ايران از جمله محمود احمدی‌نژاد بارها اعلام کرده‌اند که سکينه محمدی به سنگسار محکوم نشده است

محمود احمدی‌نژاد، در سفر اخير خود به نيويورک در گفت‌وگو با شبکه تلویزیونی «ای‌بی‌سی» آمریکا در باره حکم سنگسار سکینه محمدی آشتیانی گفت: «این خانم به هیچ‌وجه به سنگسار محکوم نشده‌است، خبری که در رسانه‌های آمریکایی منتشر شده کاملاً جعلی است و این تأثیر همان چیزی است که متأسفانه دولتمردان آمریکائی به دنبال خبر منفی و غیرواقعی از ایران هستند.»

محمدجواد لاريجانی، دبير ستاد حقوق بشر قوه قضائيه و مشاور بين‌الملل رئيس قوه قضائيه ايران که برای شرکت در اجلاس حقوق بشر سازمان ملل در نيويورک به‌سر می‌برد، روز گذشته اعلام کرد که در ايران «در طول سال، حتی يک مورد هم حکم سنگسار صادر نمی‌شود.»

رئيس کل دادگستری آذربايجان شرقی در نشست مطبوعاتی خود افزود: «خيانت به همسر در تمام جهان محکوم است و پرونده مراحل قانونی خود را طی می‌کند اگر حکم تأييد شد و دستور اجرا داده شد، اين مجازات اجرا می‌شود و در غير اين صورت مجدداً رسيدگی می‌شود.»

حجت‌الاسلام اژدرشريفی با بيان اين‌که «جرائم سکينه محمدی متعدد و بسيار سنگين است» گفت: «ما به دليل ملاحظات اخلاقی و انسانی قادر به بيان جزئيات جنايات وی نيستيم.»
وی افزود: «اگر فقط يک مورد از جنايت وی در مورد نحوه به قتل رساندن شوهرش بيان شود آن وقت عمق بی‌رحمی و جانی بودن وی برای افکارعمومی آشکار خواهد شد.»

در تیرماه سال جاری، رئیس دادگستری استان آذربایجان شرقی اعلام کرده بود، بنا بر دستور رئیس قوه قضائیه حکم سنگسار سکینه محمدی آشتیانی متوقف شده‌است.

سکينه محمدی آشتيانی به اتهام «زنای محصنه» و نيز مشارکت در قتل همسرش از سال ۱۳۸۴ در زندان به‌سر می‌برد. وی در ابتدا در رابطه با جرم «ارتباط نامشروع» به ۹۹ ضربه شلاق محکوم شده بود که اين حکم در مورد وی اجرا شد، اما با گشوده شدن پرونده قتل همسرش، پرونده پيشين خانم آشتيانی بار ديگر به جريان افتاد.

در رابطه با حکم سنگسار سکينه محمدی آشتيانی اعتراضات گسترده‌ای در سطح جهان صورت گرفت.

سجاد قادرزاده، پسر سکينه محمدی نيز شامگاه يکشنبه ۱۸ مهرماه، به همراه جاويد هوتن ‌کيان، وکيل خانم آشتيانی و دو خبرنگار آلمانی که برای گفت‌وگو با آن‌ها آمده بودند، در تبريز دستگير شده و همچنان در زندان به‌سر می‌برند.

Share/Save/Bookmark

 
 

حکم اعدام شهلا جاهد، زنی که هشت سال پیش به اتهام قتل بازداشت شده بود از سوی آیت‌الله صادق آملی لاریجانی، رئیس قوه قضائیه برای اجرا تأیید شده است.

به گزارش روزنامه «وطن امروز» چاپ تهران، این زن قرار است که ١٠ آذر ٨٩ (اول دسامبر ٢٠١٠) در زندان اوین به دار آویخته شود.


شهلا جاهد

عباس جعفری دولت‌آبادی، دادستان تهران نیز ٢٤ آبان جاری در یک نشست خبری در تهران اعلام کرد که «اگر موانع قانونی مثل گذشت شاکی رخ ندهد، اين حکم در آينده‌ای نه چندان دور اجرا خواهد شد و برای اجرای حکم نيز تعيين وقت شده است.» اما دادستان تهران اشاره نکرد که چه روزی برای اعدام شهلا جاهد تأیید شده است.

شهلا جاهد متهم به قتل لاله سحرخيزان، همسر ۳۲ ساله ناصر محمدخانی، بازيکن سابق تيم ملی فوتبال ايران و پرسپوليس در مهرماه سال ۸۱ است. وی به قتل لاله سحرخيزان اعتراف کرد و روانه زندان شد. ناصر محمدخانی و خانواده لاله سحرخيزان تقاضای قصاص کرده‌اند.

هاشمی شاهرودی، رئیس وقت قوه قضائیه معتقد بود که حکم اعدام شهلا جاهد «بر خلاف قوانین شرع و حقوق» است

پليس در هنگام تحقیقات به «ارتباط پنهان» ناصر محمدخانی با یک پرستار به نام شهلا جاهد پی برد و وی را بازداشت کرد. شهلا جاهد ١١ ماه پس از بازداشت، به قتل لاله سحرخیزان اعتراف کرد اما پس از آن در دادگاه اعلام کرد که مرتکب قتل نشده است.

با این حال دادگاه وی را به عنوان «قاتل» به قصاص (اعدام) محکوم کرد.

این حکم در دیوان عالی ایران تأیید شد اما با ارسال نامه از سوی عبدالصمد خرمشاهی، وکیل شهلا جاهد به آیت‌الله محمود هاشمی شاهرودی، رئیس وقت قوه قضائیه، وی دستور توقف اجرای حکم و بررسی پرونده در شعبه‌ای دیگر را صادر کرد.

در هشت سال گذشته چند بار حکم اعدام در دادگاه‌های مختلف برای شهلا جاهد صادر شد اما هر بار آیت‌الله هاشمی شاهرودی با استفاده از اختیاراتش، اجرای اعدام را متوقف کرد. رئیس وقت قوه قضائیه معتقد بود که حکم اعدام شهلا جاهد «بر خلاف قوانین شرع و حقوق» است.

اما اکنون آیت‌الله لاریجانی اجازه داده تا حکم اعدام شهلا جاهد اجرا شود.

ایران بالاترین آمار اعدام در جهان را پس از چین به خود اختصاص داده ‌است. به گزارش سازمان عفو بین‌الملل در سال ۲۰۰۹ بیش از ۴۰۰ نفر در ایران اعدام شده‌اند.

بنا بر همین گزارش از سال ۲۰۰۵ تا کنون هر سال آمار اعدام در ایران افزایش پیدا کرده‌ است. قتل، حمل و نگهداری مواد مخدر، تجاوز به عنف و محاربه از جمله جرائمی هستند که مجازات مرگ را در ایران در پی دارند.

Share/Save/Bookmark

 
 

درباره‌ برگزاری کنگره‌ روز جهانی فلسفه در ایران زیاد نوشته‌اند. در واقع آنقدر نوشتند و مصاحبه کردند که احتمالاً همین فعالیت‌ها باعث شد یونسکو از برگزاری این کنگره در ایران کناره‌گیری کند. از همان ابتدای خبری شدن تصمیم برگزاری این کنگره تا همین حالا که برگزارکننده‌ها اعلام کرده‌اند بدون یونسکو هم این رویداد را به انجام خواهند رساند، شاهد واکنش‌های فراوانی بوده‌ایم. این واکنش‌ها عمدتا از سوی ایرانی‌های خارج‌نشین بوده‌است و در رسانه‌ها، وبلاگستان و شبکه‌های اجتماعی مجازی بازتاب داشته‌اند. البته نمی‌توان واکنش بعضی از مدعوین خارجی این کنگره را نادیده گرفت که اعلام کردند شرکت نخواهند کرد.

در این میان به نظر می‌رسد اهالی فلسفه در ایران نادیده گرفته شده‌اند. در واقع هر صحبتی از تحریم کنگره یا مخالفت با برگزاری آن بوده است از ایرانی‌های خارج‌نشینی بوده که گاهی نسبتی با فلسفه هم نداشته‌اند و تنها فعال سیاسی بوده‌اند. این دسته با این استدلال که نفس برگزاری کنگره روز جهانی فلسفه یک امر سیاسی است آن را تبدیل به مصداقی از مبارزه‌ای کردند که از نظرشان با انصراف یونسکو به پیروزی رسید. این به معنای آن نیست که داخل ایران اهالی فلسفه لزوما طور دیگری می‌اندیشند یا با همه‌ی این واکنش‌ها مخالف هستند. مسئله آن است که صدای آنها در میان هیاهوی دیگران به گوش نرسید.

در این گزارش تلاش شده است تا با سوال‌هایی از دانشجویان و پژوهشگران فلسفه در داخل ایران دیدگاه آنها درباره این کنگره و دیگر حواشی روز جهانی فلسفه منعکس شود. در این گزارش همچنین از کامنت‌هایی که خوانندگان برای مطالب وبلاگ‌ها و وبسایت‌ها درباره این موضوع گذاشته‌اند نیز استفاده شده است.

اعتبار و سطح کنگره

یکی از سؤال‌های مهم آن است که آیا اصلاً چنین کنگره‌ای از لحاظ فلسفی و علمی معیارهای آکادمیک رویداد معتبری به شمار می‌رود یا نه. در واقع اگر کسی درگیر پژوهش فلسفی باشد آیا پای سخنرانی‌های این کنگره می‌نشیند یا در آن مقاله‌ای ارائه می‌کند؟

دانشگاهیان و پژوهشگران مقیم ایران می‌گویند اهالی فلسفه‌ درباره‌ی این کنگره هم مانند هر همایش دیگری از این قبیل فکر می‌کنند. یک دسته کسانی هستند که به طور کلی هیچ همایشی را در ایران جدی نمی‌گیرند و ارائه مقاله در آن را در شان رتبه دانشگاهی خود نمی‌دانند. دسته دیگر کسانی هستند که مانند همیشه از سطح پایین همایش‌ها در ایران ناراضی هستند ولی وقتی نظری برای گفتن داشته باشند در برخی از آنها، مثلا در همین کنگره‌ی مورد بحث، مقاله ارائه می‌کنند تا به بالا بردن این سطح کمک کنند. دسته دیگر هم آنهایی هستند که ذغدغه‌ای از بابت سطح همایش‌ها ندارند و به هر حال در آنها مقاله ارائه می‌کنند تا در پایان سال رتبه و درجه دانشگاهی‌شان ارتقا یابد.

با توجه به همه‌ی این موارد به نظر می‌رسد به طور کلی و مستقل از بحث‌های سیاسی و حکومتی بسیاری از اهالی فلسفه این کنگره را چندان جدی نگرفته‌اند. البته این به این معنی نیست که در مقایسه با سمینارها و کنگره‌های دیگری که در ایران برگزار می‌شود این سمینار از لحاظ "آکادمیک" جدی گرفته نشده است. بلکه مسئله آن است که از نظر بسیاری از پژوهشگران کلاً در فضای ایران این نوع برنامه‌ها بیشتر یک نمایش است تا یک کار علمیِ واقعی.‏

از طرف دیگر برخی عقیده دارند این کنگره نیز مانند همه همایش‌های مشابه در حوزه‌های دیگر است و درست به‌اندازه آنها باید جدی یا نادیده گرفته شود. از این دیدگاه همایش فلسفه هیچ فرقی با همایش پزشکی، فیزیک یا مهندسی ندارد و اگر حاشیه‌ی سیاسی و رسانه‌ای حول و حوش آنها به وجود نمی‌آید در این مورد نیز نباید این قدر حرف زده شود.

اما ظاهرا مقایسه‌ی این کنگره با یک همایش معمولی در حوزه‌ی دیگری قیاس درستی نیست. کسانی که در این حوزه آشنایی بیشتری دارند می‌گویند از نقطه نظر پژوهشی و دانشگاهی، آن چه درباره‌ی این کنگره مهم است این است که بیش از آن که یک همایش آکادمیک باشد، یک اتفاق فرهنگی است. این به خودی خود موضوع بدی نیست. نکته این است که مخاطبان این کنگره فراتر از جمع کوچک پژوهشگران و دانشجویان خواهند بود و بنابراین باید در چنین همایشی ساده‌تر حرف زد. اما ساده‌‌گویی با بی‌ربط‌گویی متفاوت است. این نکته‌ای است که ظاهرا برگزارکننده‌های کنگره به آن توجه نکرده‌اند.

تحریم یا حضور؟

مسئله مهم دیگر درباره تحریم یا عدم تحریم رویدادی مانند کنگره روز جهانی فلسفه است. مانند همه واکنش‌های مختلف، آنچه در داخل ایران نیز واکنش بر می‌انگیزد، سیاسی شدن این کنگره است. آنچه برای اهالی فلسفه ناخوشایند است، دخالت مستقیم چهره‌ها و مقام‌های سیاسی در برنامه‌ریزی یک کنگره دانشگاهی و فرهنگی است. در ایران کسی نگفته است " ایران جای برگزاری کنگره‌ی یونسکو نیست" و اگر شکایتی هم از یونسکو داشته‌اند، آن بوده که به مقام‌های سیاسی اجازه دخالت در یک اتفاق فرهنگی را داده است. نکته‌ای که یونسکو بعد از کناره‌گیری از برگزاری به آن اشاره کرد. بنابراین از نظر بسیاری از افراد اهل فلسفه انتظاری که از یونسکو می‌رفت برآورده شده است.

اما همچنان باید به دیدگاه کسانی اشاره کرد که این عمل یونسکو را نیز یک واکنش متقابل سیاسی در مقابل سیاسی‌کاری‌های برگزار‌کننده‌ها می‌دانند. آنهایی که این دیدگاه را دارند لزوما همسو با مقامات برگزارکننده نیستند و دانشجویان یا پژوهشگرانی عادی به شمار می‌روند، اما همچنان فکر می‌کنند باید در هر سطحی به استقلال دانشگاه و فرهنگ از مسائل سیاسی توجه کرد و در هر حال به دنبال آموختن و ایجاد فضای بحث و گفتگو بود.

در این بین کسانی هم هستند با دیدگاهی در میانه‌ی این دو دسته‌ی مذکور که با اینکه در برنامه‌های تشریفاتی مانند افتتاحیه و اختتامیه و از این قبیل شرکت نمی‌کنند اما می‌گویند اگر فرصت داشته باشند و اگر فیلسوف خاصی یا موضوعی جذاب سخنرانی داشته باشد در سخنرانیِ مربوط حضور پیدا میکنند. در واقع این دسته تنها اختتامیه و افتتاحیه را بخش‌های سیاسی این رویداد می‌دانند و فکر می‌کنند سخنرانی‌های افراد شرکت‌کننده رابطه‌ای با جنجال‌های سیاسی ندارند و هر کدام می‌توانند به خودی خود و از لحاظ فلسفی و دانشگاهی سخنرانی‌های خوب یا بدی باشند.

در واقع کسانی که در داخل ایران به کار فلسفی مشغول‌اند نمی‌گویند "در ایران فلسفیدن ممکن نیست". اگر هر بار که اوضاع بد بود فلسفیدن تعطیل شده‌بود، امروز کتاب‌های تاریخ فلسفه خیلی باریک‌تر از آن چه هستند بودند. اما آنها بهتر از هر کس دیگری می‌دانند که در بیست سال اخیر هیچگاه فلسفیدن در ایران به‌اندازه‌ی امروز سخت نبوده‌است. دخالت بانیان این شرایط وحشتناک در این کنگره چیزی جز توهینی به آنها و همه‌ی قربانیان این شرایط نیست.

تحریم نمادین یا عمل‌گرا

سؤال مهم در این جا آن است که آیا تحریم چنین همایش‌هایی در بهبود وضع موجود داخل ایران موثر است یا نه. به نظر بسیاری از دانشجویان برگزار شدن چنین کنگره‌هایی برای آنها و جامعه فایده‌هایی دارد و در مقابل تحریم شدنِ آن هم فوایدی دارد. اما بعضی فکر می‌کنند در مجموع با دغدغه‌ی اصلاح جامعه یا فعالیتِ مبارزاتی این کار، یعنی تلاش برای تحریم کنگره، جزوِ بهترین کارهایی که می‌توانند انجام دهند نیست. اما در ضمن به کسانی که برای تحریم فعالیت میکنند نیز اعتراضی ندارند.

در کنار آن برخی فکر می‌کنند نه روز جهانی فلسفه و نه هیچ همایش دیگری مشکل مهمی را حل نمی‌کند. به همین دلیل شرکت یا عدم شرکت در آن چندان اهمیتی ندارد. از نظر آنها طرح این موضوع به جای اینکه یک مسئله واقعی در جامعه باشد صرفا یک مسئله سازی است و مشکلات اصلی جامعه در جای دیگری هستند.

از طرفی تحمل هر تحریمی، حتی اگر به هدف فشار بر بخش کوچکی از یک جامعه انجام شود، برای همه‌ی آن سخت است. تحریم همکاری آکادمیک با ایران هم هر استاد و دانشجو و در نهایت هر شهروند ایرانی را از دانش آموختن محروم می‌کند. با این حال، برخی دانشگاهیان معتقدند اگر این تحریم در اعمال فشار به کسانی که آزادی و همزیستی آنها با مردم دنیا را تهدید می‌کنند موفق باشد، آن را تحمل می‌کنند و امید خود را از دست نمی‌دهند.

از آن گذشته، پیشنهاد تحریم به خودی خود می‌تواند در اطلاع‌رسانی از شرایط اسف‌بار آکادمیک در ایران به جهانیان موثر باشد. تصمیم پژوهشگران خارج از ایران برای پژوهشگران داخل محترم است، چه باور داشته‌باشند که با نیامدن به ایران اعتراض خود را به حکومت ایران نشان می‌دهند، چه باور داشته‌باشند که با آمدن به ایران از قطع ارتباط مردم ایران با دنیا جلوگیری می‌کنند. مهم این است که به وضعیت ایران فکر کنند.

Share/Save/Bookmark

مطالب مرتبط
یونسکو از کنگره فلسفه در تهران پشتیبانی نمی‌کند
فلسفه، محتسب و بازجو نیست
همایش فلسفه خودش سیاسی است
نگرانی از سازماندهی کنگره روز جهانی فلسفه
نشست رسانه‌ای روز جهانی فلسفه
کنگره جهانی فلسفه در تهران و فراخوان به تحریم آن

 
 

جهان داستان تابع زیست فرد است، زیست انسانی که به عنوان نویسنده یا مخاطب با ادبیات سر و کار دارد. از همین رو گونه‌های نویی در ادبیات گاه رخ می‌نماید و گونه‌های قبلی به فراموشی سپرده می‌شود. یکی از گونه‌هایی که در ایران قدمتی نه چندان طولانی دارد اما با این حال رشد فزاینده‌ای در این سال‌ها داشته و دیگر می‌توان ادعا کرد که بیشتر آثار در این گونه نوشته می‌شوند "داستان شهری" است. این مقاله به صورت بسیار مختصری سعی دارد این گونه و تقابل آن با گونه‌های دیگر را باز بشناسد.

"ادبیات شهری" در گونه‌شناسی ادبی نوین، گونه‌ی نسبتاً جدیدی از انواع ادبی است که در تقابل با ادبیات روستایی قرار می‌گیرد. شهر و شهروند در تعاملی دو سویه بر جهات رشد و توسعه یکدیگر تاثیر می‌گذارند.

داستان‌نویس به‌عنوان عضوی از جامعه شهری در معرض انواع تاثیرات محیطی است. پس طبیعی است که عناصر زندگی شهری در داستان های او نمود بیابد. زمانی که نشانه‌ها و نمادهای شهر حضوری گسترده و چشمگیر در اثر ادبی داشته باشند، گونه‌ی خاصی از ادبیات شکل می‌گیرد که منتقدان و صاحب‌نظران حوزه‌ی ادبیات آن را ادبیات شهری نامیده‌اند. در حقیقت می‌توان گفت داستان شهری و یا حتی شعر شهری از انواع رو به گسترش ادبیات شهری به شمار می‌آیند.

با گسترش شهرنشینی و ظهور پیامدهای ناگزیر آن، شهر با همه‌ی موضوعات و اجزایش به عنصری تکرارشونده در اغلب آثار داستانی تبدیل شده است. این داستان‌ها با داشتن عناصر تکراری و مشترک و ساختاری قابل تقلید به علت حذف جزئیات و توجه به کلیات، جایگاه مهمی را در ادبیات شهری به خود اختصاص داده‌اند.

ویژگی مشترک این نوع داستان، استفاده از نمادهایی چون ترافیک، آپارتمان، زندگی کارمندی، رستوران، خیابان و مراکز علمی و فرهنگی است. به‌طور کلی ویژگی‌های داستان شهری را می‌توان چنین برشمرد:

- بستر( مکان) داستان یکی از اجزاء تشکیل‌دهنده‌ی ساختار شهر است. مثل آپارتمان، خیابان، رستوران و…
- روابط بین فردی و نوع دیالوگ آدم‌های داستان متأثر از فضا و خرده‌فرهنگ‌های شهری است.

از نویسندگان این ژانر نوظهور می‌توان به سیامک گلشیری، زویا پیرزاد، فریبا وفی، حسین سناپور و … اشاره کرد.

پدید آمدن داستان شهری می‌تواند بهانه‌ای برای پرداختن عمیق‌تر به مسائل شهری و شهرنشینی باشد. این نوع داستان می‌تواند به موضوعاتی از قبیل: روابط انسانی در کلان شهرها، شهرهای بزرگ، متوسط و کوچک، موضوعات زندگی شهری مثل ترافیک، آپارتمان‌نشینی، دوری از طبیعت و…، گسترش بی‌رویه‌ی شهرها، هنر در شهر (داستان با لوکیشن موزه، فرهنگسرا، سینما و…) و مسائلی از این دست بپردازد.

داستان شهری می‌تواند سیاهی‌های زندگی شهری را به نمایش بگذارد، می‌تواند به زندگی شهری مفهومی تازه و زیباتر ببخشد، می‌تواند ابعاد تازه‌ای از این نوع زندگی را آشکار سازد و می‌تواند تنهایی انسان را در هیاهوی ساختمان‌ها و ماشین‌ها به نمایش بگذارد. این نوع داستان فضای گسترده‌ای پیش‌رو دارد از دغدغه‌های زندگی در یک شهر کوچک کنار مرز یا یک شهر ساحلی توریستی تا یک کلان شهر چند میلیون نفری را می‌تواند در بربگیرد. می‌تواند نگاه خوشبینانه یا بدبینانه‌ای به زندگی شهری داشته باشد و می‌تواند حتی از قالب شهرهای مألوف پا را فراتر بگذارد و دغدغه‌های زندگی در آرمان‌شهرها و شهرهای فوق مدرن را به تصویر بکشد.

داستان شهری در واقع داستان انسان مدرن است با تمام امیدها و آرزوهایش و با تمام اندوه‌ها و شادی‌های انسانی که با ماشین زیسته و از آن رهایی ندارد؛ دوست دارد به طبیعت پناه برد اما می‌داند که آرمان‌شهر او شهر دیگری است.

Share/Save/Bookmark

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به zamaneh-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به zamaneh@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته