-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ آبان ۲۷, پنجشنبه

Latest News from Kaleme for 11/18/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



محمد سروش محلاتی

از نظر اسلام، ورود به خانه دیگران بدون اطلاع دادن و اجازه گرفتن، حرام است. این حکم که مورد اتفاق نظر بین مسلمانان است، مستند به نصّ قرآنی است که مؤمنان را از چنین کاری نهی کرده است: “یاایها الذین امنوا لا تدخلوا بیوتاً غیر بیوتکم حتی تستأنسوا”(سوره نور، آیه۲۷).

در دوره جاهلیت، سنّت و ادب “استیذان” وجود نداشت و هر کس خود را مجاز می‌دانست که هر وقت که بخواهد، وارد خانه و خلوت دیگران شود(زمخشری، الکشاف، ج۳، ص۲۲۷). اسلام با این شیوه جاهلی مخالفت کرد و آن را ملغی نمود.

یک بار یکی از زنان انصار به پیامبر (ص) شکایت کرد که: گاه در منزل خودم در وصفی هستم که نمی‌خواهم کسی ـ حتی فرزندانم ـ مرا آنگونه ببینند، ولی در همان حال پشت سر هم مردانی وارد می‌شوند، من چه باید بکنم؟(طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱۸، ص۱۱۱) آیه سوره نور، پاسخی بود به این احساس ناامنی که در خانه‌ها وجود داشت. ولی پس از این دستور باز هم همان سنت جاهلی ادامه داشت و بگفته ابن عباس مردم آن را انکار می‌کردند. یک نویسنده اردنی می‌گوید که در بخش‌هایی از جوامع عربی، هنوز هم آن عادت جاهلی ادامه دارد و در بسیاری از خانه‌ها، حقوق اهل منزل برای استیذان رعایت نمی‌شود(محمد راکان الدغمی، حمایة الحیاة الخاصة،ص۱۷).

برخی مفسّران، استیذان را از آن جهت لازم دانسته‌اند که ورود بدون اجازه به خانه دیگران چه بسا موجب نگاه به صحنه‌های حرام شود(ثعالبی، جواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۱۱۵٫ ابن حیان الاندلسی، البحر المحیط، ج۶، ص۴۴۶: و علة الامر بالاستیذان، خوف الکشف علی المحرمات). ولی این نکته را علت اصلی حکم نمی‌توان تلقی کرد. زیرا از نظر فقهی، “پیشگیری” از “گناه احتمالی” واجب نیست، از این رو وقتی نمی‌دانیم که با ورود بدون اطلاع آیا با صحنه حرامی مواجه خواهیم شد یا نه؟

از این جهت محذوری وجود ندارد. به علاوه اگر علت استیذان،جلوگیری از نگاه حرام است، باید ملتزم شویم در مواردی که “می دانیم” چنین “نگاه حرامی” اتفاق نمی‌افتد، استیذان، لازم نیست! به نظر می‌رسد بیان علامه طباطبائی درباره فلسفه این حکم، دقیق‌تر و قابل قبول‌تر است. ایشان می‌گوید:

“انسان گاه در شرایطی قرار دارد که تمایل ندارد هیچ کس او را آنگونه ببیند و یا از وضع او آگاه شود، رعایت استیذان موجب آن می‌شود که شخص بتواند آنچه را نمی‌خواهد آشکار باشد، پنهان و مستور نماید و به این وسیله از امنیت خاطر برخوردار می‌شود.”(المیزان، ج۱۵، ص۱۱۰)

پس کشفی که حرام و گناه است را باید به “آشکار شدن آنچه خود شخص تمایل به ظهور و بروز آن ندارد” تعمیم داد. این دستور، خانه را از نظر حقوقی در حصنی قرار می‌دهد که اشخاص با آرامش خاطر بتوانند زندگی خصوصی داشته باشند. از این رو این حکم را با حکم لزوم اجازه برای ورود به ملک غیر، یا حکم لزوم اجتناب از نگاه به نامحرم، نباید خلط کرد. شهید مطهری هم درباره فلسفه لزوم استیذان می‌گوید:

“هر کس در محل سکونت خود اسراری دارد و مایل نیست دیگران بفهمند، حتی دو نفر رفیق صمیمی هم باید این نکته را رعایت کنند، زیرا ممکن است دو دوست یکرنگ در عین یگانگی و یکرنگی، هر کدام از نظر زندگی خصوصی، اسراری داشته باشند که نخواهند دیگری بفهمد. بنابراین نباید فکر کرد که دستور استیذان اختصاص دارد به خانه‌هایی که در آن‌ها زن زندگی می‌کند. این وظیفه مطلق و عام است، مردان و زنانی که مقید به پوشش هم نیستند ممکن است در خانه خود وضعی داشته باشند که نخواهند دیگران آنان را به آن حال ببینند.”(مجموعه آثار، ج۱۹،ص۴۶۹(مسئله حجاب))

بهر حال آیه سوره نور که ما را مطلقاً از ورود بدون اذن و رضایت، به خانه دیگران منع کرده است، گویای آن است که استیذان “موضوعیّت” دارد، نه آنکه جنبه “طریقیت” داشته باشد (و در جهت جلوگیری از نگاه حرام یا کشف اسرار دیگران). بر مبنای طریقیَت وقتی که علم به عدم حرام یا عدم سرّ داشته باشیم، نیازی به استیذان نیست. در حالی که در آیه این حق برای همگان ـ حتی غیر مسلمانان نیز ـ به رسمیّت شناخته شده است که ” اطلاع و اذن” آنها برای ورود به خانه شان، رعایت گردد، حتی کسی که سرّی در خانه ندارد، باز هم از این حق برخوردار است.

ادامه آیه صریح در آن است که مسأله، مسأله نگاه به نامحرم نیست، لذا خداوند از مسلمانان خواسته است حتّی اگر در خانه کسی نیست، تا وقتی که اجازه نداده اند، وارد نشوید: “فان لم تجدوا فیها احداً فلاتدخلوها حتّی یؤذن لکم”. شهید مطهری در برداشت از این آیه می‌گوید:

“اگر شما به خانه کسی رفتید و هیچ کس نبود تکلیف چیست؟ آیا می‌توانید بگویید حالا که کسی نیست، و قهراً زن و نامحرمی هم نیست، پس حق داریم وارد بشویم؟ نه، این که به خانه کسی بدون اجازه نباید رفت، تنها به خاطر وجود نامحرم نیست، اصلاً در زندگی خصوصی مردم بدون اجازه نباید وارد شد.”(مجموعه آثار، ج۲۶، ص۴۴۱(تفسیر قرآن))

اینک توجه به چند نکته ضروری است:

۱ـ آنچه درباره امنیت مسکن در اینجا اشاره کردیم، صرفاً یک بحث مبنائی که مبتنی بر ادلّه و استدلالات خاص فقهی باشد نیست، بلکه این مبنا، به شکل “فتوی” نیز در آراء بزرگترین مراجع تقلید مورد تصریح قرار گرفته است. مثلاً امام خمینی فرموده اند: “هیچ کس حق ندارد، به خانه یا مغازه، و یا محل کار شخصی، بدون اذن صاحب آن‌ها وارد شود.” (صحیفه امام، ج۱۷، ص۱۴۰) حتّی حضرت امام تصریح فرموده‌اند که این ممنوعیت شامل مواردی که می‌دانیم در داخل خانه گناه و معصیت انجام می‌شود، می‌گردد: “اگر در خانه‌های مردم عادی، فسادی واقع می‌شود فساد در زندگی شخصی و معصیت شخصی، کسی حق ندارد وارد خانه‌اش بشود.”(همان، ص۲۶۷)

۲ـ ورود به خانه دیگران، در موارد “ضروری” تنها با صدور حکم از سوی “مقام صلاحیت‌دار قضائی”، مجاز است، از این رو، نه تنها برای افرادعادی، تحت هیچ عنوانی، این کار جایز نیست، بلکه ضابطین قضائی مانند پلیس و نیروهای انتظامی نیز، بدون حکم قضائی، حق چنین کاری را ندارند. حضرت امام به صراحت اعلام فرموده بود:

“پاسبان‌ها، نباید بروند خانه مردم، مگر با دستوری که از طرف دادستان، از طرف دادگاه، صادر می‌شود روی موازین شرعیه، رفتن در حرز مردم خلاف شرع است.” (صحیفه امام، ج۱۰، ص۲۷۴)

حضرت امام، موارد ضروری و استثنائی را نیز کاملاً تعریف نموده و حدود آن را تبیین نموده‌اند.(ر.ک صحیفه امام، ج۱۷، ص۱۴۱)

۳ـ محدود شدن موارد خاص و استثنایی به صدور حکم قضائی، برای جلوگیری از اقدامات خودسرانه‌ای است که ممکن است از سوی مأموران اتفاق بیافتد. از این رو تصمیم گیری در هر مورد، مستقیماً بر عهده “قاضی صاحب صلاحیت” است تا کسی که از صلاحیت اخلاقی و علمی مورد اطمینانی برخوردار است و از هیجانات سیاسی و اجتماعی فاصله دارد، در این باره تصمیم بگیرد، ولی اگر مقام قضائی، به صدور “حکم کلی” اقدام نموده و تصمیم گیری در “موارد” و نسبت به “اشخاص” را به مأموران واگذار کند، در حقیقت، “فلسفه نیاز به حکم قضائی” نقض شده است. در زمان حاکمیت رژیم شاه، این اعتراض حقوقی وجود داشت که چرا دادستان‌ها، در این موارد اختیار را به دست مأموران انتظامی و امنیتی می‌سپارند:

“بعضی از دادستان‌ها، اجازه کلی به کلانتری‌ها می‌دهند، این ترتیب تا حدی با روح قانون نمی‌سازد. زیرا دادستان‌ها مکلفند در هر مورد خاص، لزوم یا عدم لزوم ورود به منزل افراد را با توجه به دلائل و اوضاع و احوال شخصیّه خوب بسنجند و آنگاه اظهار نظر نمایند، و در اموری که اجازه کلی قبلی داده می‌شود، این نظارت قانونی کاملاً اعمال نمی‌گردد.”(ابراهیم پاد، حقوق کیفری اختصاصی، ج۱، ص۲۷۰)

در پایان این سخن را باز هم تکرار می‌کنیم که در نابسامانی‌های اجتماعی و سیاسی، نباید انگشت “اتهام” را به سوی “فقه” گرفت، بلکه “فقه”، مدّعی است، نه متّهم. موازین فقهی، مانع ظلم و تعدی است، البته اگر به درستی اجرا شود.

منبع: آینده


 


در حالی که کماکان مقامات سفارت فرانسه در تهران، نسبت به عملکرد مقامات امنیتی و انتظامی جمهوری اسلامی در برخورد با مهمانان آن سفارتخانه و همچنین دیپلماتهای ارشد آن کشور اعتراض داشته و سفیر ایران در پاریس را احضار کرده اند، سخنگوی دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی اعتراض دولت فرانسه به این موضوع را رد کرده و گفته است مساله اکنون حل و فصل شده است.

به گزارش خبرگزاری فرانسه، وزارت امور خارجه فرانسه روز سه شنبه ۲۵ آبان (۱۶ نوامبر) با صدور اطلاعیه ای اعلام کرده بود مأموران امنیتی جمهوری اسلامی بعد از ظهر یکشنبه ٢٣ آبان (۱۴ نوامبر)، ورودی اقامتگاه سفارت فرانسه در تهران را مسدود کرده و با ممانعت از ورود مهمانان مراسم فرهنگی “شب موسیقی ایرانی”، تعدادی از مهمانان سفیر فرانسه را دستگیر کرده و با تعدادی از افراد، از جمله کارکنان فرانسوی سفارت “رفتار خشونت آمیز و غیر قابل قبول “داشته اند.

در پی این اقدام، دولت فرانسه مأموران امنیتی ایران را به بدرفتاری متهم و با احضار سفیر ایران در پاریس، به این امر اعتراض رسمی خود را اعلام کرد.

به گزارش شبکه انگلیسی زبان صدا و سیمای جمهوری اسلامی(پرس تی وی)، رامین مهمانپرست، سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی، روز چهارشنبه ۲۶ آبان (۱۷ نوامبر) “این ادعای مقامات فرانسوی را رد کرد که ماموران امنیتی ایران علیه پرسنل دیپلماتیک سفارت فرانسه در تهران دست به خشونت زده اند.”

مهمانپرست در مصاحبه با این شبکه تلویزیونی گفت که حادثه مورد نظر مقامات فرانسوی، به برگزاری یک مراسم فرهنگی در سفارت فرانسه در تهران ارتباط داشته است.

به گفته وی، این ماجرا باعث شد تا کارمندان سفارت در این مورد ابراز نگرانی و شکایت کنند، اما مساله اکنون حل و فصل شده است.

اظهارات سخنگوی وزارت امور خارجه ایران در پی احضار سفیر جمهوری اسلامی در پاریس به وزارت امور خارجه آن کشور در روز ۱۴ نوامبر ایراد گردید.

وزارت امور خارجه فرانسه روز سه شنبه با صدور اطلاعیه ای اعلام کرده بود که در روز یکشنبه این هفته، ماموران امنیتی ایران که هویتشان مشخص نبود، ورودی اقامتگاه سفیر فرانسه در تهران را هنگام ورود میهمانان سفیر مسدود کردند.

به گفته مقامات فرانسوی، نحوه رفتار ماموران امنیتی در این ماجرا با تعهدات جمهوری اسلامی در مورد رعایت موازین و شئون دیپلماتیک مغایرت داشته و “نقض بسیار جدی کنوانسیون سال ۱۹۶۱ وین در مورد روابط دیپلماتیک” می باشد.

خبرگزاری فرانسه در مورد این واقعه به نقل از یک منبع آگاه، که از او نام نبرده، نوشته است که افراد بازداشت شده میهمانانی بودند که برای شرکت در “شب موسیقی ایرانی” به اقامتگاه برنار پولتی، سفیر فرانسه در جمهوری اسلامی دعوت شده بودند.

به گزارش پرس تی وی، سخنگوی وزارت امور خارجه ایران گفته است که “پلیس دیپلماتیک ایران پیشتر در مورد حضور بعضی اشخاص در این مراسم هشدار داده بود.”

این گزارش، در مورد هویت این اشخاص و دلیل هشدار پلیس دیپلماتیک درباره حضور آنان در میهمانی سفیر فرانسه توضیحی نداده است.

مقامات فرانسوی خاطرنشان کرده اند که ماموران انتظامی مستقر در برابر اقامتگاه سفیر فرانسه، در برابر اقدامات لباس شخصی های اهانت کننده و بازداشت کنندۀ مهمانان، از خود واکنشی نشان ندادند.


 


به مناسبت عید قربان، جمعی از فعالان دانشجویی، اعضای ادوار تحکیم وحدت و جبهه مشارکت مشهد، به دیدار خانواده علی قلی زاده، فعال دانشجویی بازداشتی – که هم اکنون در بند ٢٠٩ زندان اوین به سر می برد – رفتند و از این خانواده دلجویی کردند.

به گزارش جرس، در این دیدار که حدود دو ساعت به طول انجامید، خانواده علی قلی زاده ضمن ابراز بی اطلاعی از اتهامات فرزندشان، از اینکه حتی وکیل قلی زاده هنوز موفق به دیدار وی نشده و به پرونده دسترسی نداشته، انتقاد کردند.

در این جلسه حاضرین همراه با خانواده قلی زاده برای آزادی وی و تمامی زندانیان عقیدتی و سیاسی دعا نموده و خواستار رهایی هرچه سریع تر آنان شدند.

خانواده قلی زاده در این دیدار بر بی گناهی فرزند خود تاکید کردند و از دستگاه قضایی خواستار رسیدگی هر چه سریعتر به پرونده فرزندشان و آزادی او شدند.

علی قلی زاده، از دانشجویان ستاره دار و محروم از تحصیل است. او که روز ١۴ آبان ماه امسال بازداشت شده، پس از فارغ التحصیلی در رشته مهندسی مکانیک از دانشگاه شاهرود، با شرکت در آزمون کارشناسی ارشد موفق به کسب رتبه ٢٣ شده بود که با وجود قبولی در دانشگاه تهران، از ادامه تحصیل محروم و ستاره دار شده بود.

در هفته های اخیر، چهار فعال دانشجویی، به نامهای علی قلی زاده، محسن برزگر، علیرضا کیانی و محمد حیدرزاده، توسط ماموران امنیتی دستگیر و به بازداشتگاههای اداره اطلاعات شهرهای مختلف منتقل شده بودند، که روز دوشنبه ١٧ آبان ماه، به زندان اوین منتقل شدند.


 


یک عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس گفت: از آنجا که خود کفائی نظامی گام موثری در رسیدن به سند چشم انداز بیست ساله محسوب می شود لذا افزایش بودجه این بخش امری ضروری است.

اسماعیل کوثری نماینده تهران در گفت‌و‌گو با باشگاه خبرنگاران جوان، با اشاره به اینکه در برنامه پنجم توسعه راهکارهای لازم برای افزایش توانمندی نظامی جمهوری اسلامی اتخاذ شده است، گفت:‌ امیدواریم در برنامه ۵ ساله پنجم مجلس بتواند نسبت به افزایش توانمندی نظامی گامهای موثری بردارد.

وی بودجه اختصاصی به بخش نظامی را ناکافی دانست و افزود:‌ امیدواریم بودجه کافی به بخش نظامی اختصاص داده می شود چرا که کشور ما نشان داده که ظرفیت و توانایی تولید نیازهای نظامی و دفاعی خود را دارد و افزایش بودجه این بخش امکان خودکفایی نظامی کشور را بالا می برد.

نماینده مردم تهران افزود:خودکفایی کشور در زمینه نظامی گام مهمی در راستای رسیدن به سندچشم انداز ۲۰ ساله کشور خواهد بود، لذا افزایش توانمندی نظامی، کشور را به منویات مقام معظم رهبری نزدیک خواهد کرد.


 


یکی از هنرمندان موسیقی شهر شیروان فاش کرد که چون از موسیقی در شهرستان‌ها حمایت نمی‌شود، بیشتر هنرمندان به دنبال کارگری یا درآمدهای دیگر می‌روند.

به گزارش ایسنا، موسی‌الرضا ولی‌نژاد گفت: در میان سالهای ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۰ حدود ۱۵ گروه موسیقی محلی در شیروان فعال بودند، اما حالا فقط سه گروه موسیقی محلی وجود دارد.

او که برادر کوچکتر حسین بخشی است که در جشن خانه‌ی موسیقی از زحمات او تجلیل شد، خاطرنشان کرد: در شیروان فقط پنج بخشی‌ باقی مانده است که ما چهار برادر و یک پسرعمو هستیم.

این هنرمند یادآور شد: تا پیش از سال ۸۳ در سال ۲ یا ۳ جشنواره در شیروان برگزار می‌شد و ما در آن جشنواره‌ها موسیقی‌مان را اجرا می‌کردیم. ولی از آن سال به بعد دیگر هیچ جشنواره‌ای در شیروان برگزار نشده است و این باعث بیکاری گروه‌های موسیقی شد.

ولی‌نژاد عنوان کرد: در شیروان سازهای بادی محلی مانند « زرنا»، « قوشمه» هستند که متاسفانه نوازندگان کمی برای آنها هستند و این وضعیت برای سازهای «فلوت»، «نی»، «کمانچه» نیز وجود دارد و بسیاری از نوازندگان آنها برای امرار معاش به کارگری روی آورده‌اند.


 


روز گذشته دو تن از دانشجویان بازداشتی دفتر تحکیم وحدت، علی قلی زاده و علیرضا کیانی، از زندان اوین با خانواده هایشان تماس گرفتند.

به گزارش دانشجو نیوز، این دو دانشجوی بازداشت شده با بیان اینکه در بند ۲۰۹ زندان اوین و در سلول انفرادی به سر می برند، از اتهامات انتسابی به خود و ارتباط آن به دفتر تحکیم وحدت خبر دادند.

علی قلی زاده در این تماس تلفنی و در گفت‌و‌گو با مادرش با بیان اینکه اتهامم مربوط به فعالیت در دفتر تحکیم وحدت است، از “حال بد خود” در زندان مشهد خبر داده است.

قلی زاده که ۱۲ روز پیش در مشهد بازداشت شده بود خبر داد که ” در بازداشتگاه مشهد دو بار حالم بد شد که مجبور به انتقالم به بهداری زندان شدند.”

آقای قلی زاده شرایط جسمی بدش در زندان مشهد را بی ارتباط با “بیماری معده اش” عنوان کرد و گفت در زندان اوین شرایطش “مساعد” است.

علیرضا کیانی نیز در گفتگو با مادرش با تایید نگهداری اش در بند ۲۰۹ زندان اوین از سلامت خود خبر داد و به خانواده اش اطمینان داد که در اوین بر عکس بازداشتگاه اطلاعات مازندران قرص های اعصابش را به طور مرتب در اختیارش قرار می دهند.

با وجود تاکید این دو نفر به خانواده های شان اعلام کرده اند که بنا به گفته بازجویان هر هفته می توانند با مادران خود تماس بگیرند، اما هنوز محسن برزگر و محمد حیدرزاده دو دانشجوی دیگری که ۲ هفته قبل بازداشت شدند، تماسی با خانواده های شان نداشته اند.


 


روزنامه خراسان در یادداشتی به قلم حمیدرضا ناسخ با عنوان “جنایت سعادت آباد و چند سوال از فرمانده نیروی انتظامی” نوشت:

متاسفانه حوادثی مانند قتل و جنایت هراز چند گاه در گوشه و کنار کشور ما رخ می دهد و رسانه ها نیز با این گونه حوادث بیگانه نیستند و در حد لزوم به آن ها پرداخته اند اما پی گیری رسانه ها در مورد جنایت سعادت آباد که فرمانده محترم نیروی انتظامی در حاشیه همایش «فناوری اطلاعات و ارتباط، نظم و امنیت اجتماعی» نسبت به آن واکنش نشان داده و گفته بود، دلیل پی گیری این موضوع را از طریق رسانه ها نمی فهمم و پیچیدگی جنایت سعادت آباد چیست که این قدر از سوی رسانه ها پی گیری می شود، خود می تواند دلایل متعدد داشته باشد و بیانگر این نکته باشد که این پیگیری رسانه ای به هیچ وجه در راستای تضعیف نیروی انتظامی که با تمام توان خود در خدمت امنیت و آسایش جامعه است، نمی باشد بلکه علت توجه رسانه ها به این جنایت هولناک که در انظار مردم و پلیس رخ داد به دلایلی برمی گردد که عبارتند از:

۱ – رسانه ها، زبان گویای مردم هستند که از طریق آن ها مسائل و مشکلات فردی و اجتماعی بیان می شود و پی گیری و اطلاع رسانی دقیق و بدون شائبه رسانه ها از خواسته های افکار عمومی است که باید بدان توجه شود و به برخی سوال های مردم که از طریق رسانه ها ممکن است مطرح گردد پاسخ داده شود.

۲ – جنایت سعادت آباد از این منظر که در حضور مردم و پلیس رخ داده است موجب تهییج افکار عمومی و طرح برخی شبهات و سوال ها از جانب آن ها شده است. این حادثه از دید مردم تنها قتل یک شخص و خشونت شخص دیگر نیست. سوال مردم و پیگیری رسانه ای به این دلیل است که شاید آن ها شاهد مرگ تدریجی اخلاق در جامعه ای هستند که منادی اخلاق بوده و هست. مردم در این جنایت شاهد فردگرایی کشنده بودند، به گونه ای که ضارب با خشونت تمام، کارگردانی صحنه را به دلخواه خود به دست می گیرد و مردمی که همواره به یاری هم می شتابند نظاره گر صحنه بودند و در نقش تماشاچی یک نمایش خونین خیابانی ظاهر شدند و نقش پلیس نیز در این صحنه تا حد یک تماشاچی تنزل پیدا کرده بود. بنابراین در صورتی که ما معتقد به خداحافظی اخلاق در جامعه هستیم نباید نسبت به چنین جنایتی نه توجه مردمی داشته باشیم و نه پیگیری رسانه ای.

۳ – جناب آقای احمدی مقدم! خشونت هنوز هم در جامعه ما تقبیح می شود. آیا خشونت در چنین جامعه ای به یک موضوع معمولی و متعارف تبدیل شده است که کسی نسبت به آن بی تفاوت باشد.

۴ – توجه مردمی و رسانه ای به این جنایت نه از این منظر است که پلیس یا دستگاه قضایی در چنین حوادثی مقصرند، بلکه از آن نظر است که چنین خشونت هایی را نباید تنها قتل یک شخص تلقی کرد و تعلل مامور پلیس و یا بی تفاوتی مردم حاضر در صحنه را از عوامل آن دانست.بلکه مراد ذکر این نکته است که در کنار فعالیت های پلیس و دستگاه قضایی، متولیان فرهنگی جامعه نیز به ریشه های چنین حوادثی پرداخته و در راستای درمان آن برآیند.

۵ – هم فرمانده ناجا و هم رئیس قوه قضاییه به نوعی نسبت به بی طرفی مردم در صحنه جنایت سعادت آباد واکنش نشان دادند، جناب سردار احمدی مقدم! شما گفته بودید که چرا ۳۰۰ – ۴۰۰ نفری که در صحنه حاضر بودند وارد عمل نشده و هیچ اقدامی نکردند، رئیس قوه قضاییه هم در جلسه روز یکشنبه مسئولان عالی قضایی به مردم توصیه کرد در چنین حوادثی بی طرف و ناظر نباشند و وظیفه شرعی خود را در زمینه دخالت در جلوگیری از برخی حوادث انجام دهند. سوال این است آیا در صحنه ای که مامور پلیس حضور دارد و به قول شما در حال مذاکره برای خلع سلاح و دستگیری ضارب است، دخالت مردم در صحنه را به منزله دخالت در کار پلیس تلقی نمی کردید و آیا پلیس اجازه چنین حرکتی را به مردم می داد و آیا اگر ماجرا با دخالت مردم ختم به خیر می شد به پای مردم نوشته می شد یا پلیس؟ سوال دوم این است که اگر فردی در این قبیل حوادث مداخله یا میانجی گری کند، آیا پلیس و دستگاه قضایی از او حمایت خواهد کرد؟ چه بسا میانجی هایی که کشته شده اند و کمترین حمایتی از آن ها نشده است.

۶ – فرمانده محترم نیروی انتظامی! شما در اظهارات تان گفتید که پلیس کوتاهی کرده است و باز در جایی دیگر گفته اید مامور باید خودش در صحنه تصمیم گیری کند، او سعی کرده این موضوع را با خطر کمتری جمع کند که بالاخره هم توانسته، ضارب را خلع سلاح و وی را دستگیر کند، مردم و رسانه ها این سوال را دارند که آیا مامور پلیس که در عملیات دیگری جان خود را هم ممکن است به خطر اندازد چرا در این حادثه خطرپذیری نکرده است؟ اگر ماموران از پیامدهای حقوقی تیراندازی به سمت ضارب می ترسیدند باید گفت جایگاه آموزش های حقوقی در نیروی انتظامی کجاست و این نیرو چه سیاست های تشویقی برای مامورانی دارد که جان خود را در چنین حوادثی ممکن است به خطر اندازند؟

۷ – جناب سردار احمدی مقدم! جناب عالی گفته اید که پلیس سعی کرده «این موضوع را با خطر کمتری جمع کند که بالاخره توانسته است ضارب را خلع سلاح و دستگیر کند.» در چنین صحنه ای پلیس با مذاکره سعی در خلع سلاح و دستگیری ضارب داشته است سوال این است آیا در چنین حوادثی که انسانی با مرگ دست و پنجه نرم می کند، مذاکره و آن هم مذاکره طولانی اقدامی شایسته است و دستگیری ضارب پس از این که مضروب به قتل رسید چه دستاورد مهمی به حساب می آید؟

۸ – ممکن است برای برخی مردم این شائبه پیش آمده باشد که پلیس نسبت به جرایم عمومی در مقایسه با جرایم امنیتی حساسیت کمتری دارد، مردم و رسانه ها خواستار پاسخگویی به این موضوع هستند هر چند رفتار یک یا چند نیرو را به حساب عملکرد مجموعه نیروی انتظامی نخواهند گذاشت.

۹ – برخورد و تنبیه ماموران خاطی در حادثه جنایت سعادت آباد از سوی ناجا اقدامی در خور تحسین است اما این نیرو برای جلوگیری از تکرار چنین وقایعی چه تمهیداتی اندیشیده است و نسبت به آموزش نیروها به ویژه در رده های پایین تر چه اقداماتی انجام داده و یا در آینده انجام خواهد داد؟

۱۰ – و نکته آخر این که وارد آوردن ضربه بر بدن یک فرد در حضور پلیس و مامور انتظامی جرمی مشهود است که باید پلیس به ضارب به دیده یک مجرم بنگرد نه متهم و چگونه است که پلیس در زمانی به یک متهم شلیک می کند و حتی باعث مرگ او می شود اما در جنایت سعادت آباد از شلیک تیر خودداری می ورزد.


 


کلمه – گروه سیاسی: موضوع پیوند دین و سیاست، از موضوعات مهمی است که در یک قرن اخیر، از سویی منشأ تحولات مثبت زیادی در عرصه مبارزات سیاسی نسل‌های پی‌در‌پی مسلمانان شده و از سوی دیگر ابزار دست قدرت‌طلبانی قرار گرفته که خواسته‌اند به نام دین، خواسته‌های خود را بر مردم تحمیل کنند و به قدرت‌طلبی خود رنگ دینی بدهند.

این مفهوم را شهید مطهری در کتاب نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر مطرح کرده، با این تفسیر که دین و سیاست باید در کنار هم قرار بگیرند تا یک برنامه اصلاحی را برای مبارزه با استبداد طرح‌ریزی کنند.

تعابیر استاد مطهری در صفحات ۲۷ تا ۲۹ کتاب مذکور در این زمینه کاملا گویاست. ایشان در بخشی از بحث از حرکت‌های اصلاحی اخیر در جوامع اسلامی، به بحث درباره آرمان‌های سید جمال الدین اسدآبادی می‌پردازد و سپس با اشاره به دیدگاه سید جمال در خصوص مبارزه با استعمار و استبداد از طری تقویت فرهنگ اسلامی، می‌نویسد:

سید (جمال‌الدین اسدآبادی) طرح همبستگی دین و سیاست را برای دو جبهه لازم می‌دانست: جبهة استبداد داخلی و جبهة استعمار خارجی، کوشش فراوان داشت که شعور مذهبی مسلمانان را برای مبارزه با استبداد و استعمار بیدار سازد و برای این برنامه، نسبت به هر برنامة اصلاحی دیگر حق تقدم قائل بود.

کوشش‌هائی که بعدها متقابلاً از طرف عُمال استعمار در جهت جدائی دین و سیاست (سِکُولاریسم) به عمل آمد که به نام «عَلمانیّت» معروف شد و آتا تورک را قهرمان بزرگ آن باید به‌شمار آورد، برای مقابله با همین طرح بود. اندیشة علمانیت را در جهان عرب، مسیحیان عرب تبلیغ کردند. واضح است که اگر همبستگی دین و سیاست اصل مسلم شناخته شود، مسیحیان عرب نقشی در جامعه نخواهند داشت. ولی تنها مسیحیان عرب نبودند که اندیشة علمانیت را تبلیغ می‌کردند، عده‌ای از مسلمانان نیز سخت طرفدار آن بودند، آن هم مسلمانان روشنفکر متدین. چرا؟

این مسلمانان در حقیقت از یک جریان دیگر رنج می‌بردند، و آن اینکه در جهان تسنن به حکم اینکه خلفا و سلاطین را «اولوالامر» می‌دانستند و اطاعت آنها را از جنبة دینی واجب می‌شمردند، همبستگی دین و سیاست به صورت در خدمت قرار گرفتن دین از طرفِ سیاست بود، آنان که طرفدار جدائی دین از سیاست بودند اینچنین جدائی را می‌خواستند، یعنی می‌خواستند خلیفة عثمانی یا حاکم مصری صرفاً یک مقام دنیائی شناخته شود، نه یک مقام دینی، و وجدان مذهبی و ملی مردم در انتقاد از او آزاد باشد. و این سخنی درست بود، همبستگی دین و سیاست که امثال سید جمال مطرح می‌کردند به معنی این نبود که به قول کواکبی استبداد سیاسی به خود «قداست دینی» بدهد، بلکه برعکس به معنی این است که تودة مسلمانان دخالت در سرنوشت سیاسی خود را یک وظیفه و مسئولیت مهم دینی بشمارد. همبستگی دین و سیاست به معنی وابستگی دین به سیاست نیست بلکه به معنی وابستگی سیاست به دین است.

عده‌ای از مسلمانان عرب که از علمانیت و جدائی دین از سیاست دفاع می‌کردند، نمی‌خواستند دخالت توده را در سیاست به عنوان یک وظیفة دینی انکار کنند، می‌خواستند اعتبار دینی و مذهبی مقامات سیاسی را نفی نمایند. البته جدائی دین و سیاست به مفهومی که آتا تورک قهرمان آن بود که ترکیه را به بدبختی کشانید و به شکلی که در ایران عمل شد به معنی بیرون کردن دین از صحنة سیاست بود که مساوی است با جدا کردن یکی از عزیزترین اعضاء پیکر اسلام از اسلام.

چنانکه می‌دانیم وابستگی دین به سیاست به مفهومی که در بالا طرح شد یعنی مقام قدسی داشتن حکام، اختصاص به جهان تسنن دارد، در شیعه هیچگاه چنین مفهومی وجود نداشته است. تفسیر شیعه از «اولوالامر» هرگز به صورت بالا نبوده است.


 


نماز عید سعید قربان در شهر قم با امامت “آیت‌الله مکارم شیرازی” برگزار شد.

به گزارش ایسنا، آیت‌الله مکارم شیرازی در خطبه‌های عید سعید قربان که در شبستان امام خمینی (ره) حرم مطهر حضرت معصومه(س) برگزار شد گفت: بهترین ذخیره روز قیامت تقوای الهی است که هم خود و هم شما را به تقوای الهی توصیه می کنم.

وی با بیان اینکه در اسلام دو عید از اعیاد مهم وجود دارد، افزود: عید قربان و عید فطر ویژگی‌های خاصی دارند که هر دو از عبادت‌های مهم الهی است.

این مرجع تقلید عنوان کرد: ما مسلمانان در ماه مبارک رمضان روزه می‌گیریم و از گناه توبه می‌کنیم و در پایان ماه نیز این توفیق افتخار را جشن و عید می‌گیریم.

مکارم شیرازی افزود: زوار خانه‌ی خدا نیز مناسک حج را به جا می‌آورند و بعد از پایان مراسم نیز عید می‌گیرند که البته برنامه‌های آنها تنها برای خودشان نیست. بلکه عظمت برای اسلام می‌آفرینند و کنگره حج باعث عظمت جهان اسلام است.

این مرجع تقلید با بیان اینکه این هر دو عبادت به عنوان ضیافت و مهمانی خدا انتخاب شده است افزود: در مراسم زیارت خانه خدا همه زوار مهمان ضیات خدا هستند که باید بعداز مهمانی خدا جشن برپا کرد.

وی در ادامه با اشاره به سخنی از حضرت علی(ع) گفت: امام علی(ع) می‌فرماید ” شما می‌توانید تمام ایام سال را عید بگیرید و آن در صورتی است که در آن روز گناه صورت نگیرد”.

آیت‌الله مکارم شیرازی در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به اهمیت تقوا عنوان کرد: تقوا احساس مسوولیت درونی است و انسان‌ها نباید در انجام کارها منافع خود را در نظر بگیرند بلکه باید رضایت پروردگار را مدنظر داشته باشند.

وی افزود: کسانی که پیش از حساب رضای خدا حساب خلق و خود را در نظر می‌گیرند افرادی بی‌تقوا هستند.

این استاد درس خارج فقه حوزه با بیان اینکه تقوا در مرحله عالی عصمت را به دنبال دارد اظهار کرد: انسان‌ها به آن مقام نمی‌رسند و انتظار هم این نیست اما باید حالت بازدارندگی از گناه و اطاعت از پروردگار وجود داشته باشد.

وی در ادامه به ابعاد مختلف تقوا اشاره کرد و افزود: تقوای کارمندان، تقوای رسانه‌ها، تقوای مسوولین که منافع مردم را به خودشان مقدم شمارند و رعایت تقوا در عالم سیاست نمونه‌هایی از تقوا است که انسان‌ها باید به آن توجه کنند.

وی تصریح کرد: تا تقوا در جامعه بشری زنده نشود تجاوزها، کشتارها، ظلم‌ها و قصد حقوق همچنان جریان خواهد داشت.

مکارم شیرازی در ادامه با بیان ینکه دعوای دشمنان ما بر سر انرژی هسته‌یی و حقوق بشر نیست، افزود: اینها تنها بهانه است چرا که مزاحم منافع نامشروع آنها در منطقه هستیم. آنها سالها خورده‌اند و برده‌اند اما در این میان نظامی پیدا شده است که شعار نه شرقی و نه غربی سر داده و این شعار به همسایگان نیز سرایت کرده است.

این مرجع تقلید اضافه کرد: امروز کار به جایی رسیده است که لبنان به عنوان مرکز امن آنها ناامن شده است و شاه نماینده آنها یعنی رژیم اشغال‌گر قدس نیز در منطقه شکسته شده است.

وی ادامه داد: دشمنان رفتار استکباری دارند که می‌خواهند همه را تسلیم خود کنند و در این راستا هر روز یک مساله‌ای را ایجاد می‌کنند و انسان‌های ساده‌اندیشی هستند کسانی که می‌گویند اگر دست از انرژی هسته‌یی برداریم آنها مزاحم‌مان نمی شوند.

وی در ادامه با اشاره به انتخابات عراق اظهار کرد: اکثریت شیعیان نقش خودشان را به دست آوردند پس اهل تسنن نیز نقش خودشان را در کشور عراق دارند که در این میان بعثی‌ها نتوانستند نقشی داشته باشند که همه اینها نتیجه انقلاب اسلامی است.

مکارم شیرازی افزود: اگر با یکدیگر متحد باشیم و به خداوند توکل کنیم احدی از آنها نمی‌توانند مزاحمتی برای انقلاب اسلامی و جامعه ما ایجاد کنند.

این مرجع تقلید در ادامه به مسائل موجود در کشور اشاره کرد و خطاب به مسوولان نظام گفت: مردم امروز از دو چیز ناراحتند مردم امروز از دو چیز ناراحتند مفاسد فرهنگی و مفاسد اخلاقی وضع بدی پیدا کرده‌ است و آمار طلاق رو به افزایش است و مواد مخدر در مسیر جوانان زیاد شده است و آنان را تهدید می‌کند.

وی ادامه داد: مساله اقتصادی برای مردم ایجاد دردسر کرده و دولت اعلام کرده است که چند قلم کالا را کنترل می کند اما مابقی کالاها بدون کنترل به زندگی مردم فشار می‌آورد و طبقات ضعیف در زحمت‌اند که اگر مسائل اقتصادی و اخلاقی حل شود مردم در این صورت همواره کنار دولت خواهند بود.


 


وبسایت شخصی حبیب الله پیمان، دبیر کل جنبش مسلمانان مبارز ساعاتی پس از راه اندازی فیلتر شد.

به گزارش منابع خبری جرس، این وبسایت که شامگاه دوشنبه ٢۴ آبان ماه راه اندازی شده بود، بعد از گذشت کمتر از بیست و چهار ساعت فیلتر گردید و این درحالی بود که بسیاری از علاقه مندان و عموم مردم، هنوز اطلاعی از راه اندازی این سایت نداشتند.

گفتنی است که این سایت جنبه فکری – راهبردی دارد (در حوزه سیاسی، اجتماعی، معرفت شناختی و دینی ) و محتوای آن کوچکترین حواشی سیاسی نداشته است؛ اما مورد عملیات فیلترینگ نهادهای امنیتی ایران قرار گرفته است.

طی هفته های اخیر وبسایت شخصی محمد خاتمی، بنیاد باران و همچنین تارنمای اطلاع رسانی آیات عظامی چون دستغیب و بیات زنجانی و صانعی نیز، مشمول فیلترینگ مستقر در دادستانی کل کشور شده اند.


 


پرونده زینب بحرینی، رییس جوانان ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی در فارس دیروز به دادگاه انقلاب ارسال شد.

به گزارش جرس، پرونده زینب بحرنی که ۲۳ آبان ماه سال جاری توسط ماموران امنیتی بازداشت شده بود، تحویل شعبه ده بازپرسی دادگاه نقلاب شیراز شد.

اتهام این دانشجوی دانشگاه شیراز اقدام علیه امنیت ملی عنوان شده است.

بیشتر فعالیتهای زینب بحرینی به دوران تبلیغات انتخاباتی ریاست جمهوری سال گذشته باز می گردد.


 


سید محمدعلی ایازی *

آزادى معنوى آن است که انسان قوا و غریزه هاى خود را مهار کند و در بند غضب، حرص، طمع، جاه طلبى و افزون خواهى نباشد. و آزادی اجتماعی آن است که در بیرون بتواند به دنبال خواسته های منطقی و بروز دادن اندیشه های خود باشد. انسانى آزاد است که بتواند بر قواى خود مسلط باشد و اسیر بتهاى درونى و هواهای نفسانی خود نباشد. همانطور که در بیرون قدرت های سیاسی و اقتصادی و مذهبی نتوانند او را محدود کنند. انسان همان طور که از نظر اجتماعى ممکن است اسیر قدرتمندان و زورگویان باشد و در زندان مستبدان نتواند اندیشه خود را شکوفا کند، یا سخن خود را بگوید یا اراده خود را اعمال نماید، ممکن است اسیر شهوت، خشم، آز و کینه هم باشد.

یکى از نقاط متمایز آزادى در آموزه های اسلامى، تأکید بر آزادى معنوى و آزادى درونى در کنار آزادى اجتماعى است. حتى آزادى معنوى در شیوه تلقى و رفتار مسلمانان در باب آزادى اجتماعى و اهداف انسانى در رسیدن به کمال و تحفظ به حقوق جامعه ها و پایمال نشدن آن حقوق تأثیر خواهد داشت. به همین جهت باید نسبت میان آزادى معنوى و آزادى اجتماعى را آشکار کرد و جایگاه هر کدام را شرح داد.

در حالى که آزادیهاى اجتماعى انسان را از ناحیه دیگران رهایى مى بخشد و سلب اختیار و موانع رشد و تکامل بیرونى را برطرف مى کند، آزادى درونى نیز موانع درونى او را برطرف مى کند. انسان ممکن است از درون به بند کشیده شود و ممکن است از بیرون. آنجایی که از درون به بند کشیده می شود، هرچند که آشکار نیست، اما شکننده تر است. مانند خودسانسوری در برابر سانسور.

فیلسوفان و متفکران اجتماعى عموماً به آزادى اجتماعى و آزادى بیرونى اهمیت داده اند و از آزادى انسان از قوا و قدرتهاى درونى کمتر سخن گفته اند. در حالى که اگر آزادى درونى نباشد، آزادى بیرونى هم به معناى صحیح و کامل آن هیچ گاه تحقق پیدا نخواهد کرد و اگر هم به طور نسبى تحقق پیدا کند در سایه منفعت طلبی هاى اندیشه ملیت و جغرافیا و مذهب محدود خواهد شد، بگذریم از اینکه در این حالت رشد معنوى و روحى انسانیت مورد توجه قرار نخواهد گرفت. شهید مطهرى در این باره مى نویسد:

«آزادى اجتماعى بدون آزادى معنوى میسر و عملى نیست. درد امروز جامعه بشرى از آن جهت است که بدون آزادى معنوى به سراغ آزادى اجتماعى مى رود. تا آزادى معنوى را در جامعه کمال ندهیم، آزادى اجتماعى تضمین بخش نیست. آزادى معنوى تنها از طریق نبوت انبیا، دین، ایمان و ارزشهاى اخلاقى حاصل مى گردد. انبیا معتقد به هر دو آزادى بوده اند. این جمله قرآن شریف در سوره آل عمران آیه ۶۴ که مى فرماید: «تَعالَوْا إِلى‏ کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ». بگو اى اهل کتاب بیایید بر سخنى که میان ما و شما یکسان است بایستیم که جز خدا را نپرستیم و چیزى را شریک او نگردانیم و برخى از ما برخى دیگر را به جاى خدا به خدایى نگیرد. ناظر به هر دو جهت {آزادی معنوی یعنی پرستش تنها خدا و آزادی اجتماعی یعنی برخی را به جای خدا به خدایی نگیریم} است. زیرا اولا پرستش خداى یگانه را مطرح مى سازد و ثانیاً، قبول نکردن اربابى و آقایى هر کس جز خدا را تأکید مى کند»(گفتارهاى معنوى، صص ۱۰ـ۱۷).

آیا ممکن است بشر آزادى اجتماعى داشته باشد ولى آزادى معنوى نداشته باشد؟ بشرى که اسیر شهوت، خشم، غضب، حرص و آز است، چگونه مى تواند حقوق دیگران را محترم بشمارد؟ ممکن است قوانین او را نسبت به احترام به افراد ملت محکوم کند، اما تجربه نشان داده که صاحبان قدرت که خود را پاسخگوی مردم خود نمی دانند، نمى توانند حامى و مدافع حقوق مردم باشند و شأن انسانی دیگران را محترم بشمارند. بشر برده حرص و آز و شهوت و خشم، چگونه مى تواند آزادى اجتماعى را پاس بدارد و به حریم دیگران تجاوز نکند و چگونه مى توان تضمین کرد که بلطائف الحیل حقوق مردم را پایمال نکند. گاهى در لباس دین، و گاهى در لباس علم و حقوق بشر مردم را اسیر خود مى سازد و اسم آن را دفاع از آزادى مى گذارد. جامعه هایى که بردگى را لغو کردند، آیا واقعاً بردگى از این جامعه ها رخت بربست یا چون دیگر بردگى براى آنها منافع گذشته را نداشت و آنها مى توانستند با شکل دیگرى استثمار کنند، ظاهراً بردگى را تغییر دادند. بشر چون سودطلب است، از هر وسیله اى براى نفع خود استفاده مى کند. اگر نتواند از راهى سود به دست آورد، در جستجوى راه دیگر و شیوه جدیدترى مى رود.

به این دلیل است که در ادیان الهى به هر دو جنبه اشاره شده و اتفاقاً بر آزادى معنوى و درونى بیشتر تأکید شده است. در این راستا در مرحله نخست در تعبیرات مختلف آمده که انسان باید شخصیت خود را درک کند و موقعیت خود را بشناسد و بداند که هیچ گاه برده و اسیر دیگران آفریده نشده است. امیر مؤمنان در سخنی مى فرماید: «لاتکن عبد غیرک جعلک اللّه حرا»(بحارالانوار، ج۷۴، ص۲۱۴). بنده دیگران مباش که خدا تو را آزاد قرار داده است. و یا در سخنی امام صادق (ع) فرموده است: « إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَى الْمُؤْمِنِ أُمُورَهُ کُلَّهَا وَ لَمْ یُفَوِّضْ إِلَیْهِ أَنْ یَکُونَ ذَلِیلًا أَمَا تَسْمَعُ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ فَالْمُؤْمِنُ یَکُونُ عَزِیزاً وَ لَا یَکُونُ ذَلِیلًا»( بحارالانوار، ج۶۴، ص۷۴).خداوند اختیار تمام کارهاى مؤمن را به خودش واگذار کرده مگر اختیار خوارى خویش که چنین اختیارى به او نداده است. آیا نشنیده ای که خداوند فرموده عزت برای خدا و پیامبر و برای مؤمن است. پس مؤمن عزیز است و نمی تواند ذلیل باشد.

امام على(ع) نیز در این زمینه مى فرماید: «وَ أَکْرِمْ نَفْسَکَ عَنْ کُلِّ دَنِیَّةٍ وَ إِنْ سَاقَتْکَ إِلَى الرَّغَائِبِ فَإِنَّکَ لَنْ تَعْتَاضَ بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِکَ عِوَضاً وَ لَا تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللَّهُ حُرّا»(نهج البلاغه، نامه۳۱). از کرامت نفس خود نگه داری نما و از هر زبونى و پستى بپرهیز، هر چند آن پستى وسیله رسیدن به خواسته های تو باشد، زیرا در برابر آنچه از سرمایه شرافت و کرامت نفس خود مى دهى چیزى به دست نخواهى آورد. بنده دیگران مباش که خداوند تو را آزاد قرار داده است.

از جنبه دیگر، در این تعالیم احاطه بر نفس و کنترل بر غریزه ها، آزادى و رهایى از بند عبودیت شهوات شمرده شده است. در جمله اى آمده است: «مَن ترک الشهوات کان حُراً»(بحارالانوار، ج ۷۴، ص۲۳۷). کسى که خود را از شهوات باز دارد، آزاد است.

یا در جایى دیگر آمده است: «رهایى و کنار زدن شهوات مایه آزادى است»( همان، ج۲، ص۵۳). قرآن کسى را که خود را اسیر هوا و هوسها کند، بنده مى شمارد و در آیه ۲۳ سوره جاثیه مى فرماید: «أرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ »آیا دیدى آن کس را که هوا و هوسهاى خود را خداى خود گرفت.

اهمیت این آزادى درونی آن چنان است که قرآن کریم یکى از هدفهاى بعثت پیامبران را رهایى انسان از بند و زنجیرهایى مى داند که بر وجود او سنگینى مى کند و لذا در آیه ۱۵۷ سوره اعراف مى فرماید: «َ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ». پیامبر کسی است که بارهاى سنگین وزنجیرهایى را که بر گردن آنهاست برمى دارد.

بنابراین نمى توان این آزادى را دست کم گرفت و اهمیت آن را در سلامت فرد و جامعه و تضمین اهداف اجتماعى اسلام، کوچک شمرد. این اهداف آن چنان مهم بوده است که بسیارى از متفکران مسلمان را از آزادى اندیشه و بیان غفلت زده کرده و اصالت آزادى اجتماعى را نادیده گرفته یا به فراموشى واداشته است. به تعبیر یکى از متفکران معاصر که مى نویسد: «ما هم به آزادى درونى محتاجیم و هم به آزادى بیرونى و گذشتگان ما، عارفان ما بیش از آنکه پرواى آزادى بیرونى داشته باشند به فکر آزادى درونى بوده اند. مولوى گفت:

اى شهان کشتیم ما خصم برون ماند خصمى زو بتر در اندرون

کشتن این کار عقل و هوش نیست شیر باطن سخره خرگوش نیست

سهل شیرى دان که صفها بشکند شیر آن است آن که خود را بشکند

(مثنوى، دفتر اول، ابیات ۱۳۷۲ ـ ۱۳۷۴ و ۱۳۸۹)

راست مى گفت ولى آن تکه سخن که مى گفت کشتیم ما خصم برون، درست نبود. خصم بیرون را نکشته بودند، آنها اصلا دربند خصم بیرونى نبودند، فرق نمى کرد که مغولان بر آنها حکومت کند یا خلفاى عباسى یا سلجوقیان. توجه آن بزرگ و بسیارى از بزرگان دیگر نظیر او فقط به خصم درون بود. این بسیار نیکو بود، ولى نارسا و نا تمام بود»(سروش، عبدالکریم، فربه تر از ایدئولوژى، ص ۲۶۶)

البته منظور مولانا سخن پیامبر است که پس از جهاد اصغر یعنى جنگ با کفار، آنهایی که به مخالف خود اجازه بیرون آمدن از شرک را نمی دادند و مسلمانان را در اذیت و آزار قرار می دادند و پیامبر مجبور می شد که با آنان بجنگد، فرمود: «اکنون وقت آن رسیده که به سراغ جهاد اکبر برویم و با دشمن نفس اماره به جنگ آییم.» پیامبرى که از مبارزه اجتماعى و رهایى مردم هرگز غافل نبود. اما این سخن در جاى خود نسبت به مولانا و دیگران، سخن درستى است; زیرا در متون واقوال مسلمانان بیشتر به جهاداکبر یا مبارزه با نفس و آزادى درونى پرداخته شده و اهمیت آزادى اجتماعى کمتر بازگو شده است و در حقیقت آنها پرواى آزادى بیرونى را نداشته اند و این اشکال به مانند آن اشکالى است که به دیگران مى شود که به آزادى درونى توجه نکرده اند. جمع میان آن دو به این است که هم آزادى درونى و هم آزادى بیرونى مورد توجه قرار گیرد و توجه به یکى از آنها باعث کم شدن اهمیت دیگرى نگردد.

* استاد حوزه علمیه قم و عضو مجمع مدرسین و محققین

منبع: وبلاگ نگاشته‌ها


 


کتاب‌های «سفرنامه‌ی حج» و «نیایش در عرفات» تالیف آیت‌الله العظمی صافی گلپایگانی با نثری روان به رشته‌ی تحریر در آمده و منتشر شده است.

به گزارش ایسنا، در کتاب «سفرنامه‌ی حج» ، جلوه‌هایی روح‌بخش از سفر به دیار بیت‌الله الحرام، درقالب ۵ فصل با عناوینی چون آغاز سفر، در مدینه منوره، وحدت اسلامی، در مکه مکرمه ودرس‌هایی که از حج باید آموخت، تالیف شده است.

کتاب «نیایش درعرفات»، به عنوان یکی دیگر از آثار آیت‌الله صافی، نیایش اسوه‌ی کامل آزادیخواهان عالم، حضرت امام حسین علیه السلام در مکان معنوی عرفات است، که این مرجع تقلید آن را با شیوه‌ای بدیع، تعابیری لطیف و مؤثر، و توضیحاتی ارزنده و تأثیرگذار در تربیت انسان، نگارش کرد‌ه‌اند.

این اثر در ده فصل و در موضوعاتی شامل جهان بینی اسلامی، نعمت‌های الهی، بصیرت در دین، ترس از غضب خداوند، حرم رحمت، زبان حال بندگان، سلامت دین، صفات فعلیه و جمالیه، بحث‌های مهم اخلاقی و اعتقادی، دعا ترجمان دل به زیور طبع آراسته شده است.


 


در پی تداوم بازداشت ابراهیم یزدی، دبیرکل نهضت آزادی ایران، و وضعیت وخیم جسمانی این فعال ملی- مذهبی، خانواده وی طی نامه ای خطاب به مسلمانان جهان، خواستار تلاش برای آزادی این کنشگر و فعال سیاسی- مذهبی شدند.

خانواده دبیرکل نهضت آزادی که مهر ماه امسال در جریان برپایی نماز جماعت – بدون مجوز حکومت- در اصفهان همراه با گروهی از اعضای آن تشکل ملی- مذهبی دستگیر شده و هم اکنون در زندان اوین نگهداری می شود، از مسلمانان جهان خواستند تا “صدای اعتراض” آنان شده و همزمان نامه ای کوتاه خطاب به سران جمهوری اسلامی نوشته و با داوری و ارائه نظر خود، درخواست آزادی یزدی را به آنان انتقال دهند.

در بخشی از این نامه که در سایت جرس منتشر شده، آمده است: دکتر ابراهیم یزدی ٧٩ساله، سالگی مسن ترین زندانی زندان بدنام اوین است و بار سومی است که در یک سال اخیر زندانی می شود؛ این بار اول اکتبر ٢٠١٠(برابر با نهم مهر ٨٩) به همراه نمازگزارانی که به عبادت ایستاده بودند، پلیس بر نماز آنان تاخت و نمازشان را شکست و تمام آنان را بازداشت نمود. مقامات ایران که وانمود می کنند به باورهای اسلامی تعهد دارند، با “غیر قانونی” و “بدون مجوز” خواندن این نماز، سعی در توجیه این حرکت داشته اند. دو بار پیش از این نیز، دستگیری دکتر ابراهیم یزدی هیچ دلیلی به جز گفتن و نوشتن حقیقت نداشت. اکنون نیز سردمداران حکومت ایران با تکیه بر این قانون تلاش می کنند که یک نماز ساده را جرم بینگارند و عبادت را جنایت.

در این نامه همچنین آمده است: ابراهیم یزدی در تمام طول زندگی اش به وظایف و باورهای دین عمل کرده است و در صدد احقاق حقوق کسانی بر آمده است که قدرت مدارن از پایمال کردن این حقوق واهمه ای ندارند. حکومت ایران برای منحل کردن یکی از قدیمی ترین جناح های سیاسی -جنبش آزادی ایران- او را تحت فشار مضاعف قرار داده اند، تا دست از مخالفت در برابر سیاست های سرکوبگر حاکم بردارد. وی با کردار و گفتار خویش به سکوت تن نداده است، چرا که نقض حقوق بشر و کرامت انسانی به بدنامی دین می انجامد. وی صدای استوار مطالبه حقوق اقلیت های قومی و نژادی، و اقلیت های مذهبی چون پیروان تصوف و اهل تسنن بوده است.


 


خطیب نماز عید قربان دروغ گفتن و تهمت زدن در عرصه سیاسی را از جانب هر کس که باشد گناه بزرگی دانست و بدون اشاره به عاملان اصلی دروغ پراکنی و تهمت زنی در شرایط امروز جامعه، گفت: از عجایب این است که کسانی تهمت به نفیس‌ترین سرمایه‌های مردم که این نظام است زده و بعد فریادهای وا اخلاق سرمی‌دهند.

سید احمد خاتمی در خطبه‌ اول نماز عیدقربان، این عید را عید موفقیت حضرت ابراهیم و اسماعیل در امتحان بزرگ ایثار و وفاداری عنوان کرد و گفت: راز موفقیت این پدر و پسر در سخت‌ترین امتحان الهی، تسلیم در برابر ذات مقدس ربوبی است.

خطیب نماز عید قربان در ادامه صحبت‌های خود به عرصه‌های مختلف تکلیف‌محوری اشاره کرد و گفت: یکی از این عرصه‌ها تکلیف‌محوری در عرصه فردی بوده و در آن فرد باید واجبات خود را به‌جا آورده و از محرمات دوری کند.

وی بر تکلیف‌محوری در عرصه سیاسی و اجتماعی تاکید کرد و ادامه داد: تکلیف‌محوری در عرصه سیاسی عملکرد مومنانه است که فرد باید با آیین‌نامه دین جلو برود.

خاتمی دروغ گفتن و تهمت زدن در عرصه سیاسی را از جانب هر کس که باشد گناه بزرگی دانست و ادامه داد: گاهی دروغ به شخص و گاهی دروغ به یک نظام است و از عجایب این است که کسانی تهمت به نفیس‌ترین سرمایه‌های مردم که این نظام است زده و بعد فریادهای وا اخلاق سرمی‌دهند. اگر این افراد دل‌شان برای اخلاق سوخته پس این چه‌کاریست که در هر سخن و بیانیه به این نظام که حاصل خون بیش از ۲۰۰ هزار شهید است، تهمت می‌زنند.

عضو هیأت رییسه مجلس خبرگان رهبری اظهار داشت: تکلیف‌‌محوری سرمایه صبر را می‌خواهد و نمی‌شود بدون هزینه‌ کردن دین را نگه داشت. در این راستا باید گاهی از آبرو، مال، رفاه، شهوت و جان خود گذشت.

وی با بیان اینکه در قاموس فرد تکلیف‌‌محور، شکست وجود ندارد تصریح کرد: کسی که تکلیف‌محور است در هر صورت خود را پیروز می‌داند چرا که به وظیفه‌ خود عمل کرده‌ است.

خاتمی در خطبه دوم نماز عیدقربان با اشاره به عیدغدیر در پنجشنبه هفته آینده به یکی از سخنان پیامبر اکرم مبنی‌بر اینکه عیدغدیر برترین اعیاد امت من است اشاره کرد و اظهار داشت: ۴ اتفاق در تاریخ اسلام رخ داده و خواهد داد که سرنوشت بشریت با آن بستگی داشته و با آن تغییر می‌کند که اولین مورد آن بعثت نبی‌اکرم است که بشریت با بعثت ایشان معنا پیدا کرد.

وی حادثه دوم را حادثه غدیر خم دانست و افزود: حادثه غدیرخم متمم بعثت پیامبر اکرم بوده و به تعبیر برخی عرفا، غدیرخم روح و جان بعثت است.

خاتمی حادثه سوم را حادثه عاشورا عنوان کرد و گفت: اگر عاشورا نبود دیگر نه از بعثت و نه از غدیرخم خبری بود. اسلام با بعثت نبی‌اکرم به‌وجود آمد اما به برکت عاشورا تداوم پیدا کرد.

خطیب نماز عیدقربان چهارمین حادثه سرنوشت‌‌ساز جهان بشریت را مهدویت و ظهور امام زمان عنوان کرد و گفت: عیدغدیر روز شادی امت مسلمان بوده و روز عیدی دادن است و کشور باید با شکوه تمام به سمت شادی مقدس برود و همانگونه که مردم کشورمان در حزن و اندوه اهل بیت سنگ تمام می‌گذارند باید در اعیاد اسلامی نیز تمام تلاش خود را برای بهتر برگزار کردن آن انجام دهند.


 


معاون امور عمرانی استانداری تهران گفت:در طرح مسکن مهر در استان تهران هر فرد با پرداخت حداکثر ۴ میلیون تومان و اقساط ماهیانه ۱۳۵ هزار تومان صاحب خانه خواهد شد.

محمدرضا محمودی در گفت‌و گو با باشگاه خبرنگاران با اشاره به اهمیت و جایگاه مسکن مهر در استان تهران افزود: ۱۹۴ هزار واحد مسکن مهر ۹۹ ساله و ۴۵ هزار واحد مسکن خود مالک که دارای سند قطعی است در حال ساخت است.

وی در ادامه بیان کرد: قرارداد مسکن به صورت کلید تحویل است و به طور تقریبی متری ۲۹۰ تا ۳۰۰ هزار تومان محاسبه خواهد شد که البته برای هر واحد صنعتی ساز ۲۵ میلیون تومان و هر واحد سنتی ساز ۲۰ میلیون تومان وام در نظر گرفته شده است.

معاون امور عمرانی استانداری تهران تصریح کرد: هر فرد با حداکثر ۴ میلیون تومان و پرداخت اقساط ۱۳۵ هزار تومان در هر ماه می‌تواند صاحب خانه شود که البته برای جوانان یک موقعیت ایده آل محسوب می‌شود.


 


کلمه: امروز، روز عید سعید قربان است. به این مناسبت، صفحاتی از کتاب پرمغز و خواندنی «تحلیلی از مناسک حج» نوشته دکتر علی شریعتی را برگزیده‌ایم که به خوانندگان حقیقت‌جو و علاقه‌مند کلمه تقدیم می‌کنیم.

آنچه در ادامه می‌خوانید، صفحات ۱۴۴ تا ۱۶۹ کتاب مذکور است که ذیل عنوان «قربانی» نگاشته شده است:

پس از رمی آخرین بت، بی درنگ قربانی کن ! که این سه بت مجسمه ی تثلیثند، مظهر سه مرحله ی ابلیسی، فراموش مکن، نیت یعنی این ! همواره در نیت باش، خودآگاه.

بدان که چه می کنی و چرا؟ ظاهر این اعمال تو را در خود گم نکند، از معنی ها غافل نمانی، این همه اشاره است. یک لحظه، چشمت را از آنجا که بدان اشاره می کنند، بر نگیری، فرمالیسم، تو را در پیچ و خم های پیچیده ی تکنیک سر در گم نکند، حجِّ معانی کن، نه حجِّ مناسک، اینجا، همه چیز به نیت [ نیت را هم از معنی انداخته اند و یک تکنیک کرده اند، تلفظ یک عبارت قراردادی ! یکی از متخصصین فنون حج به حاجی های مربوطه اش می گفت: بیایید قرائت نیت تان را درست کنم ! جلّ الخالق ! ببین چی را چی کرده اند ! ] وابسته است. که حج همه نیت است.

دیگر اعمال، بی نیت، خود بالذات، چیزی است.

در روزه، اگر نیت نداشتی، به هر حال آثاری از آن می یابی.

در جهاد، اگر نیت نداشتی، به هر حال، یک سربازی،

اما در حج، اگر نیت نباشد، هیچ است، هیچی. مجموعه ی حرکاتی که هیچ سودی ندارد.

چه، این مناسک همه اشاره است، نشانه است، رمز است. کسی که نداند سجود چیست، فقط پیشانی اش را خاکی کرده است.

کسی که نفهمد در این مناسک چه می کند، از مکه فقط سوغات آورده است.

چمدانش پر است و خودش خالی !

در حج، تو توحید را، عمل می کنی، با طواف؛

آوارگی و تلاش هاجر را بیان می کنی، با سعی؛

از کعبه تا عرفات، هبوط آدم را؛

و از عرفات تا منی ، تاریخ را [ به تعبیر عمیق تاین بی که: تاریخ، طرح خداوند است در خلقت انسان، و به تعبیر مشابه آن، از سارتر که: طبیعت یا خدا، وجود را به انسان داده اند و تاریخ است که ماهیت او را می آفریند و به تعریف علمی تاریخ که: علم شدنِ انسان است. ] ، فلسفه ی خلقت انسان را؛

و سیر اندیشه از علم تا عشق را، و معراج روح، از خاک تا خدا را؛

و در منی، آخرین مرحله ی کمال را و ایده آل را، آزادی مطلق را بندگی مطلق را؛

ابراهیم را؛

و اکنون در منی ای، ابراهیمی، و اسماعیلت را به قربانگاه آورده ای؛

اسماعیل تو کیست؟

چیست؟

مقامت؟ آبرویت؟ موقعیتت، شغلت؟ پولت؟ خانه ات؟ باغت؟ اتومبیلت؟ معشوقت؟ خانواده ات؟ علمت؟ درجه ات؟ هنرت؟ روحانیتت؟ لباست؟ نامت؟ نشانت؟ جانت؟ جوانیت؟ زیبایی ات…؟

من چه می دانم؟ این را تو خود می دانی، تو خود آن را، او را ـ هر چه هست و هر که هست ـ باید به منی آوری و برای قربانی، انتخاب کنی؛

من فقط می توانم نشانی هایش را به تو بدهم:

آنچه تو را، در راه ایمان، ضعیف می کند، آنچه تو را در رفتن، به ماندن می خواند؛

آنچه تو را، در راه مسؤولیت به تردید می افکند، آنچه تو را به خود بسته است ونگه داشته است، آنچه دلبستگی اش نمی گذارد تا پیام را بشنوی، تا حقیقت را اعتراف کنی، آنچه تو را به فرار می خواند، آنچه تو را به توجیه و تأویل های مصلحت جویانه می کشاند، و عشق به او، کور و کرت می کند؛ ابراهیمی ای و ضعف اسماعیلی ات، تو را بازیچه ی ابلیس می سازد . در قله ی بلند شرفی و سراپا فخر و فضیلت، در زندگی ات تنها یک چیز است که برای به دست آوردنش ، از بلندی فرود می آیی، برای از دست ندادنش ، همه ی دستاوردهای ابراهیم وارت را از دست می دهی؛

او اسماعیل تو است، اسماعیل تو ممکن است یک شخص باشد، یا یک شیء ، یا یک حالت، یک وضع، و حتی، یک نقطه ی ضعف !

اما اسماعیل ابراهیم، پسرش بود !

سالخورده مردی در پایان عمر، پس از یک قرن زندگی پر کشاکش و پر از حرکت، همه آوارگی و جنگ و جهاد و تلاش و درگیری با جهل قوم و جور نمرود و تعصب متولیان بت پرستی و خرافه های ستاره پرستی و شکنجه ی زندگی. جوانی آزاده و روشن و عصیانی در خانه ی پدری متعصب و بت پرست وبل، بت تراش ! [ آزر، قرآن می گوید : پدرش ( قالَ إبراهیمُ لِأبیهِ : آزر ) و تفسیرهای ما، معنی می کنند: عمویش. ( و یا شوهر مادرش ). من اینجا همان لفظ قرآن را گرفتم، به همان معنی که قرآن گرفته است. پدرم و استادم محمد تقی شریعتی، معتقدند که کلمه اب ، در اینجا به معنی پدر، نیست، به این دلایل:

مفسران شیعه به سه دلیل گفته اند آزر عمو یا شوهر مادر ابراهیم بوده است و پدرش تارخ:

الف: روایات معتبری در این باره از ائمه ی اهل بیت رسیده است.

ب: روایات بسیار و معتبر از طریق شیعه و سنی از پیغمبر نقل شده است که در میان آباء پیغمبر مشرکی وجود نداشته است و چون پیغمبر از نسل ابراهیم است نمی تواند پدرش بت پرست باشد و در چند خطبه ی نهج البلاغه به این مطلب تصریح شده است.

ج: از خود قرآن هم به روشنی این مدعی به ثبوت می رسد زیرا از آزر همواره به لفظ اب تعبیر می فرماید که بر بزرگ خانواده و معلم و پدرزن و رئیس مملکت و شوهر مادر و معانی بسیار دیگر اطلاق می شود و در خود قرآن بر جد و عمو گفته شده است و والد منحصراًبه پدر حقیقی گفته می شود و می بینیم سال ها بعد از این که ابراهیم از آزر بیزاری می جوید و از دعا و استغفار درباره اش ممنوع می شود درباره ی والدش که پدر حقیقی او است با صراحت دعا می کند و در آیه ی ۴۱ سوره ابراهیم می گوید: رَبّنا اغفِر لی وَ لِوالِدَیَّ ] و در خانه اش زنی نازا، متعصب، اشرافی: سارا.

و اکنون، در زیر بار سنگین رسالت توحید، در نظام جور و جهل شرک، و تحمل یک قرن شکنجه ی مسؤولیت روشنگری و آزادی، در عصر ظلمت و با قوم خو کرده با ظلم، پیر شده است و تنها، و در اوج قله ی بلند نبوت، باز یک بشر مانده است و در پایان رسالت عظیم خدایی اش، یک بنده ی خدا [ این ویژگی فرهنگ ابراهیمی است در برابر فرهنگ های هندی، چینی و به خصوص یونانی، که تا کسی، از سطح عوام فاصله می گیرد خدا می شود و این است که آسمان آنها پر از خدایان کوچک شده است و زمین شان خالی از آدم های بزرگ ! در آنجا پهلوانان و پادشاهان و فرزانگان همه جزو خدایانند و در اینجا، پر شکوه ترین سیمای خدایی تاریخ، باستانی ترین آغاز کننده ی فرهنگ و بنیانگذار توحید و سر سلسله ی پیامبران بزرگ و پدر انبیاء که موسی و عیسی و محمد ص بزرگ ترین مذاهب عالم را ادامه ی راه او می دانند، ابراهیم، باز هم یک انسان می ماند ! و نه انسان ذهنی ساخت فیلسوف ها و شاعرها و عارف ها، انسانی عینی، واقعی، با همه ی عواطف طبیعی بشری، انسانی ساخت خدا ! ] دوست دارد پسری داشته باشد؛

اما زنش نازا است و خودش، پیری از صد گذشته، آرزومندی که دیگر امیدوار نیست، حسرت و یأس جانش را می خورد، خدا، بر پیری و ناامیدی و تنهایی و رنج این رسول امین و بنده ی وفادارش، که عمر را همه در کار او به پایان آورده است، رحمت می آورد و از کنیز سارا ـ زنی سیاه پوست که حتی از بی فخری… حسد هوو را نیز بر نمی انگیزد ـ به او یک فرزند می بخشد، آن هم یک پسر ! اسماعیل؛

اسماعیل،برای ابراهیم، تنها یک پسر، برای پدر، نبود؛

پایان یک عمر انتظار بود؛

پاداش یک قرن رنج؛

ثمره ی یک زندگی پر ماجرا؛

تنها پسر جوان یک پدر پیر؛

و نویدی عزیز، پس از نومیدی تلخ؛

برای ابراهیم اسماعیل بود، اسماعیل تو، شاید خودت باشی، شاید خانواده ات باشد، یا شغلت، ثروتت، حیثیتت… چه می دانم؟ برای ابراهیم، پسرش بود، آن هم چنان پسری، برای چنان پدری !

… اکنون، در برابر چشمان پدر ـ چشمانی که در زیر ابروان سپیدی که بر آن افتاده، از شادی، برق می زند ـ می روید و در زیر باران نوازش و آفتاب عشق پدری که جانش به تن او بسته است، می بالد و پدر، چون باغبانی که در کویر پهناور و سوخته ی حیاتش، چشم به تنها نو نهال خرم و جوانش دوخته است، گویی روییدن او را، می بیند و نوازش عشق را و گرمای امید را در عمق جانش حس می کند.

در عمر دراز ابراهیم، که همه در سختی و خطر گذشته، این روزها، روزهای پایان زندگی، ـ که به گفته ی ژید، هر لحظه اش را باید به لذت نوشید ـ با لذت داشتن اسماعیل می گذرد؛

پسری که پدر، آمدنش را صد سال انتظار کشیده است؛

و هنگامی آمده است که پدر، انتظارش را نداشته است !

اسماعیل، اکنون نهالی برومند شده است، جوانی جان ابراهیم، تنها ثمر زندگی ابراهیم، تماس عشق و امید و لذت پیوند ابراهیم !

ابراهیم ! به دو دست خویش، کارد بر حلقوم اسماعیل بنه و بکش !

مگر می توان با کلمات، وحشت این پدر را در ضربه ی آن پیام وصف کرد؟

اگر می بودیم و می دیدیم، احساس نمی کردیم، اندازه ی درد در خیال نمی گنجد !

ابراهیم، بنده ی خاضع خدا و انسان عاصی تاریخ بشر، برای نخستین بار در عمر طولانی اش، از وحشت می لرزد، قهرمان پولادین رسالت ذوب می شود، و بت شکن عظیم تاریخ، در هم می شکند، از تصور پیام، وحشت می کند، اما، فرمان فرمان خداوند است.

جنگ ! بزرگترین جنگ، جنگ در خویش، جهاد اکبر !

فاتح عظیم ترین نبرد تاریخ، مغلوب، ضعیف، ترسیده، آشفته و بیچاره !

جنگ، جنگ میان خدا و اسماعیل، در ابراهیم.

دشواری انتخاب !

کدامین را انتخاب می کنی؟ ابراهیم !

خدا را یا خود را؟ سود را یا ارزش را؟ پیوند را یا رهایی را؟ مصلحت را یا حقیقت را؟ ماندن را یا رفتن را؟ خوشبختی را یا کمال را؟ لذت را یا مسؤولیت را؟ زندگی برای زندگی را یا زندگی برای هدف را؟ علاقه و آرامش را یا عقیده و جهاد را؟ غریزه را یا شعور را؟ عاطفه را یا ایمان را؟ پدری را یا پیامبری را؟ پیوند را یا پیام را؟و …

بالاخره، اسماعیلت را یا خدایت را؟

انتخاب کن! ابراهیم .

در پایان یک قرن رسالت خدایی در میان خلق، یک عمر نبوت توحید و امامت مردم و جهاد علیه شرک و بنای توحید و شکستن بت و نابودی جهل و کوبیدن غرور و مرگ جور، و از همه ی جبهه ها پیروز برآمدن و از همه ی مسؤولیت ها موفق بیرون آمدن و هیچ جا، به خاطر خود درنگ نکردن و از راه، گامی، در پی خویش، کج نشدن و از هر انسانی ، خدایی تر شدن و امت توحید را پی ریختن و امامت انسان را پیش بردن و همه جا و همیشه، خوب امتحان دادن … مغرور نشوی، نیاسایی، نپنداری که قهرمانی، بی شکستی، بی ضعفی، پیروزی های صد سال جهاد نفریبندت، خود را معصوم نبینی، از خطر سقوط مصون نشماری، از وسوسه ی دیو بر کنار ندانی، در برابر دست های ناپیدایی که هماره انسان بودن را نشانه می گیرند، خود را روئین تن احساس نکنی، روزنه ی چشمانت، راه نفوذ تیرهای سهمگین است، نپنداری که رستم را پیر کرده ای و زمینگیر، سیمرغ افسانه ای، تو را از تو بهتر می شناسد، می داند که هنوز هم آسیب پذیری، نفوذ پذیری، سراپایت را در لباسی پولادین گرفته ای و می پنداری که روئین تنی، تو نمی دانی و او می داند که هنوز هم روزنه ای هست که به درون آید، تو را به تیر زند، مجروحت کند و مسموم، از همان جا که هنوز چشم در جهان داری، می زندت، کورت می کند، جهان را ای روئین تن از همان جا که با جهان پیوند داری، از همان رشته که به دنیا بسته ای، از همان روزنه که به دنیا می نگری، در چشمت سیاه می نماید، ای قهرمان ـ که ایستاده ای و رجز می خوانی ـ ! سرنگونت می کند، به خاک و خونت می کشد، سیمرغ، با رستم دستان ، همدست است،

در سقوط تو ، همداستان است.

ای ابراهیم ! قهرمان پیروز پرشکوه ترین نبرد تاریخ ! ای روئین تن، پولادین روح، ای رسول اولی العزم، مپندار که در پایان یک قرن رسالت خدایی به پایان رسیده ای ! میان انسان و خدا فاصله ای نیست، خدا به آدمی از شاهرگ گردنش نزدیک تر است، اما، راه انسان تا خدا، به فاصله ی ابدیت است، لایتناهی است ! چه پنداشته ای؟

تو در رسالت، به بلندترین قله ی کمال رسیده ای، اما در بندگی هنوز ناقصی، ای خلیل خدا ! ای بنیانگذار توحید در زمین، ای گشاینده ی راه موسی و عیسی و محمد ! ای مظهر شکوه و عزت و کمال آدمی ! ابراهیم شده ای، اما بنده شدن، دشوارتر است ! باید آزاد مطلق شوی، آزادی مطلق شوی !

رجز مخوان، که آدمی در اوج نیز، هماره در خطر سقوط است؛

و سقوط آن که بیشتر صعود کرده است، خطرناک تر، فاجعه تر !

اسماعیلت را بکش!

با دست های خویش بکش !

فرزند دلبندت را ، میوه ی دلت را، پاره ی جگرت را، نور چشمت را، ثمره ی عمرت را، همه ی پیوندت را، لذتت را، بهانه ی بودنت را، تمامی آنچه تو را به زندگی بسته است، در این دنیا نگه داشته است، معنی بودن و زیستن و ماندنت را، پسرت را، نه، اسماعیلت را، همچون یک گوسفند قربانی، خود بگیر، به خاک بنشان، دست و پایش را در زیر دست و پایت بفشار تا دست و پا نزند، موی سرش را به چنگ بگیر و سرش را محکم نگه دار، به زمین فشار ده، به عقب خم کن تا شاهرگش بیرون زند و با لبه ی پولادین تیغ بازی نکند. پوست گردنش جمع نشود و قربانی را زحمت ندهد ! شاهرگش را قطع کن، در زیر پایت نگهش دار تا احساس کنی که دیگر نمی تپد، آنگاه از روی تن سرد قربانیت برخیز، بایست؛

ای تسلیم حق، بنده ی خداوند!

این است آنچه حقیقت از تو می خواهد. این است دعوت ایمان، پیام رسالت.

این مسؤولیت تو است، ای انسان مسؤول !

ای پدر اسماعیل !

اکنون ابراهیم است که در پایان راه دراز رسالت، بر سر یک دوراهی رسیده است:

سراپای وجودش فریاد می کشد: اسماعیل !

و حق بر سرش می کوبد: ذبح !

باید انتخاب کند!

حقیقت و منفعت، با هم، در او می جنگند، منفعتی که با جانش بسته است و حقیقتی که با ایمانش !

اگر حقیقت، مرگ خودش را خواسته بود، آسان بود، ابراهیم سال ها است که در راه حق، از جان گذشته است و همین او را مطمئن کرده بود که: بنده ی آزاد حق شده است و این نیز، برای ابراهیم، یک خودخواهی است، یک ضعف !

آنچه برای روح های زیبا و انسان های خوب، خوب است و زیبا، برای ابراهیم ـ روح خدایی و انسان متعالی ـ زشت است و بد [ حَسَناتُ الأبرار ، سَیِّئاتُ المُقَرَّبین ! خوبی آدم های خوب، بدی های انسان های مقرب است. ]

نسبیت اخلاق را در مکتب ابراهیم ببین که چگونه و تا به کجا؟!

ای از جان گذشته، از اسماعیل بگذر !

تردید؛

چه جانکاه! چه خطرناک!

و در نتیجه، توجیه !

هنگامی که آدمی، ایمانش می خواهد و دلش نمی خواهد ! ،

مسؤولیت او را به دل برکندن آنچه از دل، به آسانی کنده نمی شود، فرا می خواند، و او راه گریز می جوید:

و بدتر از توجیه های غلط، توجیه های درست ! یعنی تکیه کردن بر یک حقیقت، برای پامال کردن حقیقت دیگر !

و چه فاجعه ای است که باطل، به دستی عقل را شمشیر می گیرد و به دستی شرع را، سپر!

در اینجاست که قرآن هم پرچم شرک می شود و علی هم خلع سلاح می گردد !

و امت حسین، عاقبت یزید می یابد!

توجیه !

و بدترین نوعش: توجیه عقلی !

و فاجعه ساز ترینش: توجیه شرعی !

گریز از مسؤولیت !

ـ اسماعیلت را ذبح کن !

ـ از کجا معلوم که در این عبارت، همان مفهوم اراده شده باشد که ما می فهمیم؟

ـ از کجا معلوم که مراد از کلمه ی ذبح، معنی لغوی آن باشد و مجاز استعمال نشده است؟ چنان که گفته می شود مثلاً :

نفس را بکش، که مراد این است که از وسوسه ی نفس پرهیز کن، یا بنده ی نفس مباش، یا در کلام معصوم: مُوتُوا قَبلَ أن تَمُوتوا ( بمیرید قبل از آن که بمیرید ) ، موت در دومی به معنای حقیقی و در اولی، به معنی مجازی آن مراد است و مرگی است ارادی یعنی خود را بمیرانید، و بدیهی است که مقصود این است که: خود پرستی را از خود دور کنید، پس ثابت شد که در این بیان، موت، به معنای موت نیست.

ـ از کجا معلوم که ضمیر تو در اضافه ی اسماعیلت، اختصاصاً به من برگردد و در این خطاب، مخاطب من باشم؟ از کجا که در اینجا، خطاب، خطاب عام نیست؟ که مجازاً به صورت خطاب خاص ادا شده است؟ چنان که در علم معانی و بیان داریم و چندین مورد در آیات و روایات و اشعار شعرا می توان شاهد آورد.

ـ از کجا معلوم که اساساً مراد از لفظ اسماعیل، همین اسماعیل، پسر من باشد؟ محتمل است کنایه از معنای دیگری بوده باشد، مصداق دیگری بوده باشد، کلمه ی اسماعیل، یحتمل، اسم معنایی بوده باشد یا صفتی، لفظ مشتقی، و مستبعد نیست که به معنای لغوی آن آمده باشد و در این عبارت، عَلَمیّت نداشته باشد…؟

ـ از کجا معلوم که در اضافه ی ذبح اسماعیل، کلمه ی اسماعیل، مضاف الیه نباشد که به جای مضاف نشسته باشد و مضاف به قرینه ی عقلی حذف شده باشد، و این قاعده در لسان عرب رایج است و در کلام الهی هم آمده است از قبیل: سأل القریة ، یعنی:سأل اهل القریة. و در اینجا مراد از ذبح اسماعیل، ذبح علاقه ی اسماعیل باشد.

ـ بر فرض رد همه ی این احتمالات عدیده، یعنی در حالی که کلیه ی این معانی محتمله را محال فرض کنیم و مقول قول خداوند را همان معنی که از ظاهر الفاظ، در وهله ی اول متبادر به ذهن سامع می شود تلقی نماییم و هیچ کدام از آن معانی ممکنه را برای هیچ یک از آن الفاظ قائل نباشیم، از کجا معلوم که زمان اجراء حکم و انشاء امر باری تعالی همین الساعه باشد؟

در نص این حکم، زمان عمل به آن معین و مقید نشده است و این اصل عقلی بدیهی است که آنچه را شرع تعیین نکرده و در وحی، منصوص نیست، به تعیین عقل تفویض کرده و بر مکلف است که آن را بنا به مقتضیات و مصالح و شرایط زمان و مکان و امکانات و اسباب و لوازم موجود، اختیار نماید! چنان که در کتاب، حکم جهاد آمده است، اما شکل جهاد را افراد بر حسب اوضاع و احوال و مقتضیات عقل معین می نمایند، و یا در سنت، امر به طلب علم شده است و بر هر مؤمنی طلب علم فریضه است و هر کسی مأمور به آن، اما هیچ کس مقید نیست که بلافاصله بعد از آن که مکلف به این تکلیف واجب شد، به طلب علم اقدام نماید، و اگر در دقایق آخر عمر هم که در بستر مرگ، نیمه جان افتاده است، قیام به این واجب نمود، از جانب او، اطاعت امر شده است، مثل همین حکم حج که چون حاجی را در زندگی مقید می کند، می گذارند برای وقتی که دیگر زندگی شان را آزادانه کرده باشند و اشکالی هم شرعاً ندارد چون این دینی است که باید از گردنت بیندازی و هر وقت انداختی، انداختی، چون این مؤمن در مورد حج چنین می پندارد که در قیامت مسؤول است نه در دنیا، و احکام شرع برای کسب ثواب و پاداش پس از مرگ است ، نه تحصیل کمال و آموزش و پرورش فکر و احساس پیش از مرگ.

از کجا معلوم که اساساً این فعل امر اسماعیل را ذبح کن ! ـ از نظر علم اصول ـ امر انشایی باشد؟ بلکه، به احتمال قوی و بل اقوی و ظن متاَخم به یقین ، سزاوار است که یک امر ارشادی بوده باشد، به این معنی که مثل آیه ی آتُوا الزَّکاةَ ( سوره بقره، آیه ۸۳ ) نیست که مردم موظف شوند به این که بلافاصله آن را به اهلش بپردازند زیرا امر مولوی است، یعنی مثل امر مولی است بر عبدش که انشاء ـ یعنی انجام و ایجاد ـ ش بر برده اش واجب است و فوری هم باید اطاعت امر کند، بلکه مثل آیه ی وَ تُدلُوا بها إلَی الحُکّامِ ( سوره بقره، آیه ۱۸۸) است که باری تعالی خواسته است که ما را به این امر ارشاد کند که خوردن مال یتیمان به وسیله ی حکام در نظر حضرت حق یک فعل قبیح است، لذا، امر در این آیه، ارشادی است و امر ارشادی امری است که اگر شارع به وسیله ی آن انسان را به حکم عقل متوجه می سازد.

بناءً علی هذا، اگر دیگر احتمالات و تفسیرات و تأویلات را هم نفی کنیم، قدر متیقن این است که مراد حضرت باری تعالی ، از این حکم بیان این نکته است که: اصولاً در مقام بندگی و طاعت الهی، علاقه ی به فرزند هیچ است و معنی مُحَصَّل آن این حقیقت کلیه که: در برابر حق باید تفویض مطلق و تسلیم کامل بوده و از همه چیز گذشت و عزیز ترین علایق زندگی نباید مانع اتصال به حق و وسیله ی اشتغال از حق گردد، و چون علاقه ی شدید به اولاد، بنده را به خود مشغول و از ذکر خدا باز می دارد، و اسماعیل مورد علاقه ی شدید ابراهیم واقع شده، در لسان وحی، با کلمه ی ذبح کن از آن ، نهی شده و مراد از این نهی هم، نهی از شادی است یعنی توجه دادن ابراهیم است به این مطلب که علاقه ی شدید تو به اسماعیل مانع از آن می شود که روح و قلبت را تماماً به عشق حق تفویض کنی و از محبت غیر او بپردازی که ـ چنان که در جای خود ثابت شد ـ مراد از ذبح اسماعیل ، ذبح علاقه ی اسماعیل می باشد و این همان معنایی است که به صورت خبری، در آیه ی إنَّما أموالُکُم وَ أولادُکُم فِتنَةٌ ( سوره بقره، آیه ۱۸۸ ) آمده است.

ـ از همه ی این وجوه عقلی و شرعی و استناد به آیات و روایات و استدلال به موازین علم کلام و اصول و استشهاد به شواهد عقلی و نقلی… گذشته، با موازینی که ما در دست داریم، اساساً این عمل ، خلاف شرع مبین است !

پس، هرگز امر به معصیت و فعل حرام را نمی توان به ذات باری تعالی اسناد داد.

آری توجیه ! یافتن راه گریز هنگامی که مسؤولیت سخت می شود و با آنچه آدم دلش می خواهد ناسازگار. اما وقتی که حقیقت، در کنار زندگی قرار می گیرد، خیلی ها حق طلبند، حق را می شود با انجام امور خیریه، در کنار کسب و کار و گیر و دار بازار و زندگی خوب و خوش و بی دغدغه و بی دردسر، راضی کرد. و وقتی حقیقت در مسیر زندگی قرار بگیرد، و خود مایه ی دست می شود و سرمایه ی کار، و آب و نان آور، و در نتیجه: حرفه، حرفه ای رسمی و جواز کاسبی، آب می بخشد و نان، نام می دهد وعنوان، آن گاه، همه، هم حق پرست می شوند و مؤمن متعصب، و هم در آرزوی آنند که در این راه منشاء خدماتی شوند و صاحب اثراتی.

اما، وقتی حق در برابر زندگی قرار می گیرد و حق پرستی اسباب زحمت می شود و درد سر و ضرر و خطر … و مسؤولیتی بر دوش می نهد که سخت سنگین است و راه سربالایی و سنگلاخ، و با پرتگاه های سقوط و کمینگاه های حرامیان بسیار، و هوا طوفانی و شب سیاه و هول انگیز و همراهان کم و در هر قدم کمتر و بالاخره تنها ! و دل کندن از هر چه تو را به ماندن در ته دره می خواند و همساز شدن با قوم و قبیله که با شب خو کرده اند و در دره قرار گرفته اند و همه با هم کنار آمده اند، پیام حق می گویدت که دل از اسماعیل نام و نان و جان و عشقت بر کن و برو، وسوسه ی دل می گویدت: بمان، نگه دار، بساز. در اینجا، آخرین فریب انسانی که هم آگاه است و هم مسؤول، توجیه است : یافتن راهی که بتواند نگه دارد و بماند، اما وجدانش را هم به گونه ای تخدیر کند، صدای سرزنشش را در خود ، خفه کند، دین را به گونه ای تحریف کند که با دنیا بخورد، راهی که چون دیگران، اسماعیلش را هم حفظ کند ، ولی چون دیگران، متهم به کفر حق و عصیان بر خدا و خیانت به خلق نشود. شراب بنوشد، اما به قصد شربت، به نیت دوا ! توجیه یعنی وجهه ی حق دادن به ناحق.

تو اسمش را هر چه می خواهی بگذار: توجیه فقهی، شرعی، عقلی، عرفی، اخلاقی، علمی، اجتماعی، روانشناسی، جامعه شناسی، دیالتیکی، روشنفکری…

اما، در حج، و آن هم در سرگذشت ابراهیم بزرگ، آن هم ابراهیم، پیر پیروز از همه ی آزمایش ها، در صداقت و تقوی و علم و عمل و رنج و حق پرستی مطلق ! خدا اسمش را توجیه ابلیس گذاشته است.

یکی از همین از کجا معلوم های معلوم، گریبانگیر عقل نیرومند و صداقت زلال و استوار ابراهیم هم می شود: این پیام را من در خواب شنیدم، از کجا معلوم که…!

ابلیس در دلش مهر فرزند را بر می افروزد و در عقلش، دلیل منطقی می دمد.

این بار اول، جمره ی اوُلی، رمی کن !

از انجام فرمان خودداری می کند و اسماعیلش را نگاه می دارد.

ـ ابراهیم، اسماعیلت را ذبح کن !

این بار، پیام صریح تر، قاطع تر !

جنگ در درون ابراهیم غوغا می کند. قهرمان بزرگ تاریخ، بیچاره ای است دستخوش پریشانی، تردید، ترس، ضعف؛

پرچمدار رسالت عظیم توحید، بازیچه ی ابلیس؟!

در کشاکش میان خدا و ابلیس، خرد شده است و درد، آتش در استخوانش افکنده است.

وجود بشری، تضاد در عمق وجود آدمی، عقل و عشق، شعور و وجدان، زندگی و ایمان ! خود و خدا !

بشر، این حلقه ی واسطه ی میان حیوان و انسان، طبیعت و خدا، غریزه و خودآگاهی، زمین و آسمان ، دنیا و آخرت، خودخواهی و خداخواهی، واقعیت و حقیقت، لذت و فضیلت، ماندن و رفتن، شهود و غیبت، بودن و شدن، اسارت و نجات، رهایی و مسؤولیت، خودگرایی و خداگرایی، شرک و توحید؛

برای من و برای ما…

و بالاخره، آن که هست و آن که باید باشد.

روز دوم است، سنگینی مسؤولیت، بر جاذبه ی میل بیشتر از روز پیش می چربد.

اسماعیل در خطر افتاده است و نگهداریش دشوارتر.

ابلیس، هوشیاری و منطق و مهارت بیشتری در فریب ابراهیم، باید به کار زند.

از آن میوه ی ممنوع، که به خورد آدم داد!

ابراهیم: انسان، این جمع ضدین، جبهه ی نبرد نور و ظلمت، اهورا و اهریمن، این ساخته ی لجن و روح، لجن بدبو و روح خداوند، این نفس !

فَألهَمَها فُجُورَها وَ تَقویها ! ( سوره شمس، آیه ۸ ) .

و تو، یک تردید، یک نوسان، یک انتخاب، همین !

پیوند را یا پیام را؟

ـ ای رسول خداوند؟ ای مسؤول ! ای پیام آور مردم !

تو می خواهی پدر اسماعیلت بمانی؟

ـ اما… اسماعیلم را ذبح کنم؟ با دست های خویش؟

ـ آری !

آری، در برابر حق، باید از اسماعیل گذشت، مسؤولیت عقیده، از مسؤولیت عاطفه برتر است.

ـ دعوت پیام؟ یا لذت پدر؟

ابلیس در دلش مهر فرزند را بر می افروزد و در عقلش دلیل منطقی می دمد،

ـ اما… من این پیام را در خواب شنیدم، از کجا معلوم که…؟

این بار دوم؛

جمره ی وُسطی، رمی کن !

از انجام فرمان خودداری می کند و اسماعیل را نگه می دارد.

ابراهیم! اسماعیلت را ذبح کن !

صریح تر و قاطع تر.

کار توجیه سخت دشوار شد، روشنی حقیقت و فشار مسؤولیت صریح تر و سنگین تر از آن است که بتوان گریخت.

ابراهیم چنان در تنگنا افتاده است که احساس می کند تردید در پیام، دیگر توجیه نیست، خیانت است، مرز رشد و غَیّ چنان قاطعانه و صریح، در برابرش نمایان شده است که از قدرت و نبوغ ابلیس نیز در مغلطه کاری، دیگر کاری ساخته نیست.

ابراهیم احساس می کند که، در انکار این پیام، ابلیس را اعتراف کرده است.

بر لبه ی پرتگاه سقوط !

سقوط ابراهیم !

ابراهیم بت شکن ، رسول اولی العزم، بنیانگذار اسلام، راهبر خلق…

از بلندترین قله ی توحید؛

به پست ترین لجنزار شرک !

و چه می گویم؟

شرک؟ نه ! شرک، چند خدایی است، پرستش دیگری یا دیگران، با خدا؛

و اکنون، ـ به زبانی که قرآن از عبادت سخن می گوید و از توحید و شرک ـ ابراهیم، در پرتگاه پرستش ابلیس است، به جای خدا ! که اینک، به روشنی، ابلیس ـ در جبهه ی منی ـ رویاروی الله ایستاده است!

با هیچ حیله ای، نمی توان با هر دو کنار آمد؛

و نمی توان، از هر دو کنار کشید.

نه همزیستی، نه بی طرفی !

اُه، که این داستان چه دشوار و هراس انگیز است !

و انسان، این خداگونه ی جهان، که کائنات را به زیر فرمان می تواند آورد، چه ناتوان !

روح خدا را در خود دارد و از ضعف سرشته است! [ خُلِقَ الإنسانُ ضَعیفاً ( سوره نساء ، آیه ۲۸ ) ] در هیچ مقامی، از سقوط، مصون نیست ! در زندگی، همچون طفل نوپا، بر پرتگاه، همواره باید خود را مراقب بود ! خاتم پیامبران توحید نیز، ـ که معصوم نخستین است ـ اگر خود را نگاه ندارد ، می لغزد، و هر چه کرده است به باد می دهد و حتی از شرک معصوم نیست ! [ لَئِن أشرَکتَ ، لَیَحبِطَنَّ عَمَلُک ! ( سوره زمر، آیه ۶۵ ) ]

ابراهیم، پدر پیامبران صاحب عزم، قاتل شرک و شکننده ی بت در تاریخ انسان، در آخرین مرحله ی عمر، در اوج قدرت انسانی اش و عزت الهی اش، تنها میل فرزند، او را تا لبه ی پرتگاه ابلیس کشانده است !

قدرتمندترین قهرمان توحید، پدر پیامبران خدا، پس از یک قرن ابراهیم زیستن، در قامتی سراپا نشان خدایی افتخار و یقین، اکنون بازیچه ی پریشان ابلیس !

دیگر هیچ راهی برایت نمانده است، خدا و شیطان در دو سویت ایستاده اند، کدام را انتخاب می کنی؟ ابراهیم !

حجت بر ابراهیم تمام است. شک ندارد که پیام ، پیام حق است، تردید در پیام را که تردیدی ابلیسی است.

می تواند باز هم دلیل منطقی آورد، دلیل منطقی اش همچنان هست، اما، وجدانش او را به مسخره گرفته است.

روشنی و گرمی حقیقت را همچون پاره ی افروخته ی آتش، در عمق فطرتش، احساسش، تمامی وجودش، حس می کند، می یابد.

حقیقت قوی تر و صریح تر و نزدیک تر از آن است که به دلایل عقلی محتاج باشد، مرد حقیقت، آن را، همچون تابش خورشید حس می کند، و همچنان که وجود داشتن خویش را می یابد، وجود حق را وجدان می کند.

انسان حق پرست، شامه ای حق یاب دارد، شامه ای قوی که هرگز خطا نمی کند، همچنان که زنبور عسل، از فاصله صدها فرسنگ و با هزارها کوه و دشت و تاریکی و طوفان در میانه حائل، از میان بی شمار راه ها و بیراهه های کوهستانی و بری و بحری راه نامرئی کندوی خویش را، به نیروی مرموز جهت یاب خویش، می جوید و می یابد، انسان حق شناس نیز این چنین به حق پی می برد، جهت آن را، در میان شب ها و طوفان ها و توطئه ها و هزارها وسوسه ها و شعبده بازی ها و چشم بندی های سرگیجه آور… ، تشخیص می دهد. و ابراهیم ـ سرخیل حق پرستان تاریخ ـ عمر دراز خویش را در حق پرستی به سر آورده و در حق روییده و پخته و بار آمده، و اکنون چگونه می تواند پیام حق را باز نشناسد و وسوسه ی ابلیس را در نیابد؟

هر چند، اکنون دوست، آتشی برایش افروخته است، هولناک تر و سوزاننده تر از حرقی که دشمن برافروخته بود !

و هر چند دشمن، اکنون می کوشد تا این حریق را بر او سرد کند و گل سرخ نماید!

ملاک دوست و دشمن، حق و باطل، به آنچه با تو می کنند نیست، این دو، ملاک دیگر دارند، بالاتر از سود و زیان من و تو.

ابراهیم دیگر می داند چه باید بکند. معنی پیام را به یقین دریافته است. می داند که آن تردیدها، از هم آغاز، کار شیطان بود، عشق وصف ناپذیر پدر پیری که پس از یک عمر انتظار، در نومیدی، فرزندی یافته است، او را، ناخودآگاه، به این گونه توجیه ها و تردیدها می کشاند تا راه گریزی بیابد، راهی که شاید بتواند، بی آن که در برابر خدا ایستاده باشد و از حق سرپیچی کرده باشد، اسماعیل را برای خویش نگه دارد. اما اکنون همه چیز روشن است و صریح !

دردناک ، دردناک !

آه ! که چه فاجعه ای ! هول انگیز !

ابراهیم مسؤول است، آری، این را دیگر خوب می داند، اما این مسؤولیت تلخ تر و دشوارتر از آن است که به تصور پدری آید.

آن هم سالخورده پدری، تنها، چون ابراهیم !

و آن هم ذبح تنها پسری، چون اسماعیل !

کاش ذبح ابراهیم می بود، به دست اسماعیل، چه آسان !

چه لذت بخش !

اما نه، اسماعیل جوان باید بمیرد و ابراهیم پیر باید بماند، تنها، غمگین و داغدار…

با دست های پیر خونینش !

ابراهیم، هر گاه که به پیام می اندیشد، جز به تسلیم نمی اندیشد، و دیگر اندکی تردید ندارد، پیام ، پیام خداوند است و ابراهیم، این عاصی بزرگ تاریخ، در برابر او، تسلیم محض !

اما هر گاه به اجرای فرمان می اندیشد و ذبح اسماعیلش، بیچارگی و عجز، چنان او را در زیر فشار می کوبد که قامت والایش، چون فانوس بر روی خود تا می شود. غم، سیمای بازی را که آیینه ی صفا و صلابت است، همچون پاره چرمی سوخته، چین می افکند و کبود می سازد. در زیر کوهی از درد، گویی صدای شکستن استخوان هایش را می شنود.

و ابلیس، که سلطه ی ضعف و بیچارگی و هراس را بر تمامی وجود ابراهیم می بیند، و می بیند که درد با او چه ها می کند، در او طمع می بندد، که ابلیس دشمن کینه توزی که از هبوط آدم به زمین، در کمین بچه های او است ـ هر کجا بوی آدمیزاد می شنود حاضر است، در هر که اثری از ترس، ضعف، تردید، یأس، حسد، خودخواهی، بی شعوری و حتی دلبستگی زیاد به چیزی می خواند دست به کار می شود. حتی چیزهای خوب برای ابلیس می تواند دست مایه ی بدی باشد، اگر بندی بر پای رفتن تو گردد، تو را به خود خواند، از مسؤولیت باز دارد، روشنی و صراحت پیام حق را در دلت تیره و سست نماید. حتی مهر فرزند. إنَّما أموالُکُم وَ أولادُکُم فِتنَةٌ ! ( سوره تغابن، آیه ۱۵ ) . فتنة ؟ کوره ی آزمایش ! سد راه عقیده ! و اسماعیل اکنون تنها دلبستگی ابراهیم، و تنها نقطه ی ضعفش در برابر ابلیس؛

اکنون، ابراهیم دل از داشتن اسماعیل برکنده است، پیام، پیام حق است. اما در دل او، جای لذت داشتن اسماعیل را، درد از دست دادنش پر کرده است. غم، همچون کفتاری خشمگین بر جان ابراهیم افتاده و از درون می خوردش، بوی غم ابلیس را مست می کند، شاد می کند، غم، آدمیزاد را لقمه ی چرب چنگ و دندان ابلیس می کند؛

ابلیس باز امیدوار شد، در ابراهیم طمع بست آن چنان که باز به سراغش آمد و پنهانی در عمق ناخودآگاه شعورش دوید و باز آنچه را در آن دوبار گفته بود، تکرار کرد؛

منطق ابلیس همیشه یکی است، تکرار یک چیز است. هر چند به صدها رنگ و نیرنگ:

ـ این پیام را من در خواب…!

اما نه، بس است، دیگر بس است ابراهیم !

ابراهیم تصمیم گرفت؛

انتخاب کرد؛

پیداست که انتخاب ابراهیم، کدام است؟

کدام؟

آزادی مطلق بندگی خداوند !

ذبح اسماعیل !

آخرین بندی که او را به بندگی خود می خواند !

ابتدا تصمیم گرفت که داستانش را با پسر در میان گذارد ؛

پسر را صدا زد

پسر پیش آمد؛

و پدر، در قامت والای این قربانی خویش می نگریست !

اسماعیل، این ذبح عظیم !

اکنون در منی، در خلوتگاه سنگی آن گوشه، گفتگوی پدری و پسری !

پدری برف پیری بر سر و رویش نشسته، سالیان دراز بیش از یک قرن، بر تن رنجورش گذشته؛

و پسری، نوشکفته و نازک !

آسمان شبه جزیره، چه می گویم؟ آسمان جهان، تاب دیدن این منظره را ندارد. تاریخ، قادر نیست بشنود. هرگز، بر روی زمین چنین گفتگویی میان دو تن، پدری و پسری، در خیال نیز نگذشته است.

گفتگویی این چنین صمیمانه و این چنین هولناک !

پدر، گویی یارای آن را ندارد که داستان را نقل کند، کشاکش های دردناک روحش را باز گوید.

حتی، قادر نیست بر زبان آرد که: من مأمورم تو را به دست خویش ذبح کنم. دل بر خدا می سپارد و دندان غفلت بر جگر می نهد و می گوید:

ـ اسماعیل ، من در خواب دیدم که تو را ذبح می کنم…!

این کلمات را چنان شتابزده از دهان بیرون می افکند که خود نشنود، نفهمد. زود پایان گیرد. و پایان گرفت و خاموش ماند، با چهره ای هولناک و نگاه های هراسانی که از دیدار اسماعیل وحشت داشتند !

اسماعیل دریافت، بر چهره ی رقت بار پدر دلش بسوخت، تسلیتش داد:

ـ پدر ! در انجام فرمان حق تردید مکن، تسلیم باش، مرا نیز در این کار تسلیم خواهی یافت و خواهی دید که ـ ان شاء الله ـ از صابران خواهم بود !

ابراهیم اکنون، قدرتی شگفت انگیز یافته بود، با اراده ای که دیگر جز به نیروی حق پرستی نمی جنبید و جز آزادی مطلق نبود، با تصمیمی قاطع، به قامت برخاست، آن چنان تافته و چالاک که ابلیس را یکسره نومید کرد، و اسماعیل ـ جوانمرد توحید ـ که جز آزادی مطلق نبود، و با اراده ای که دیگر جز به نیروی حق پرستی نمی جنبید، در تسلیم حق، چنان نرم و رام شده بود که گویی، یک قربانی آرام و صبور است !

پدر کارد را بر گرفت، به قدرت و خشمی وصف ناپذیر، بر سنگ می کشید تا تیزش کند !

مهر پدری را، درباره ی عزیزترین دلبندش در زندگی، این چنین نشان می داد، و این تنها محبتی بود که به فرزندش می توانست کرد.

با قدرتی که عشق به روح می بخشد، ابتدا، خود را در درون کشت، و رگ جانش را در خود گسست و خالی از خویش شد، و پر از عشق به خداوند.

زنده ای که تنها به خدا نفس می کشد !

آنگاه، به نیروی خدا برخاست، قربانی جوان خویش را ـ که آرام و خاموش، ایستاده بود ـ به قربانگاه برد، بر روی خاک خواباند، در زیر دست و پای چالاکش گرفت، گونه اش را بر سنگ نهاد، بر سرش چنگ زد، دسته ای از مویش را به مشت گرفت، اندکی به قفا خم کرد، شاهرگش بیرون زد، خود را به خدا سپرد، کارد را بر حلقوم قربانیش نهاد، فشرد؛

با فشاری غیظ آمیز، شتابی هول آور.

پیرمرد تمام تلاشش این است که هنوز به خود نیامده، چشم نگشوده، ندیده، در یک لحظه ی همه او، تمام شود، رها شود؛

اما…

آخ! این کارد !

این کارد… نمی برد !

آزار می دهد؛

این چه شکنجه ی بی رحمی است !

کارد را به خشم بر سنگ می کوبد !

همچون شیر مجروحی می غرد. به درد و خشم، بر خود می پیچد. می ترسد، از پدر بودن خویش بیمناک می شود. برق آسا بر می جهد و کارد را چنگ می زند و بر سر قربانی اش، که همچنان رام و خاموش، نمی جنبد دوباره هجوم می آورد؛

که ناگهان؛

گوسفندی !

و پیامی که:

ای ابراهیم ! خداوند از ذبح اسماعیل در گذشته است، این گوسفند را فرستاده است تا به جای او ذبح کنی، تو فرمان را انجام دادی !

الله اکبر !

یعنی که قربانی انسان برای خدا ـ که در گذشته، یک سنت رایج دینی بود و یک عبادت ـ ممنوع !

در ملت ابراهیم، قربانی گوسفند، به جای قربانی انسان !

و از این معنی دارتر؛

یعنی که خدای ابراهیم، همچون خدایان دیگر، تشنه نیست، تشنه ی خون. این بندگان خدایند که گرسنه اند، گرسنه ی گوشت !

و از این معنی دارتر؛

خدا، از آغاز، نمی خواست که اسماعیل ذبح شود؛

می خواست که ابراهیم ذبح کننده ی اسماعیل شود؛

و شد، چه دلیر !

دیگر، قتل اسماعیل بیهوده است؛

و خدا، از آغاز می خواست که اسماعیل، ذبیح خدا شود؛

و شد، چه صبور !

دیگر، قتل اسماعیل، بیهوده است !

در اینجا، سخن از نیاز خدا نیست؛

همه جا سخن از نیاز انسان است؛

و این چنین است حکمت خداوند حکیم و مهربان، دوستدار انسان؛

که ابراهیم را، تا قله ی بلند قربانی کردن اسماعیلش بالا می برد؛

بی آن که اسماعیل را قربانی کند !

و اسماعیل را به مقام بلند ذبیح عظیم خداوند ارتقاء می دهد؛

بی آن که بر وی گزندی رسد !

که داستان این دین، داستان شکنجه و خودآزاری انسان و خون و عطش خدایان نیست، داستان کمال انسان است، آزادی از بند غریزه است، رهایی از حصار تنگ خودخواهی است، و صعود روح و معراج عشق و اقتدار معجزه آسای اراده ی بشری است و نجات از هر بندی و پیوندی که تو را ، به نام یک انسان مسؤول در برابر حقیقت، اسیر می کند و عاجز؛

و بالاخره، نیل به قله ی رفیع شهادت؛

اسماعیل وار؛

و بالاتر از شهادت

ـ آنچه در قاموس بشر، هنوز نامی ندارد ـ

ابراهیم وار !

و پایان این داستان؟ ذبح گوسفندی؛

و آنچه در این عظیم ترین تراژدی انسانی، خدا برای خود می طلبید؟

کشتن گوسفندی برای چند گرسنه ای !

و اکنون، تو ای که به منی رسیده ای، ابراهیم وار، باید قربانی ات را آورده باشی، باید، از هم آغاز، اسماعیلت را برای ذبح در منی انتخاب کرده باشی !

اسماعیل تو کیست؟ چیست؟

نیازی نیست که کسی بداند، باید خود بدانی و خدا؛

اسماعیل تو ممکن است فرزندت نباشد. تنها پسرت نباشد، زنت، شویت، شغلت، شهرتت، شهوتت، قدرتت، موقعیتت، مقامت…

من نمی دانم ، هر چه در چشم تو، جای اسماعیل را در چشم ابراهیم دارد؛

هر چه تو را ، در انجام مسؤولیت، در کار برای حقیقت، سد شده است، بند آزادیت شده است، پیوند لذتی شده است که تو را به ماندن با خویش می خواند، همچون غل جامعه به زمین استوارت بسته است نمی گذاردت بروی، همان که با ابلیس همداستان می شود تا نگهش داری. همان که گوشت را، در برابر پیام حق، کر می کند و فهمت را تار و دلت را چرکین، همان که برایت عصیان در برابر فرمان ایمان و فرار از زیر بار مسؤولیت سنگین و دشوار را توجیه می کند، هر چه و هر که تو را نگه می دارد، تا نگهش داری…!

اینها، نشانی های اسماعیل است، تو خود او را در زندگیت بجوی و اکنون که آهنگ خدا کرده ای، در منی ذبح کن !

گوسفند را از هم آغاز تو خود انتخاب مکن، بگذار خدا انتخاب نماید، و آن را، به جای ذبح اسماعیلت، به تو ارزانی کند:

این چنین است که ذبح گوسفند را، به عنوان قربانی، از تو می پذیرد؛

ذبح گوسفند، به جای اسماعیل، قربانی است، ذبح گوسفند به عنوان گوسفند، قصابی !


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به kaleme-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به kaleme@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته