مژگان مدرس علوم
جرس: دکتر همایون کاتوزیان معتقد است: " وقتی نقد علمی وجود نداشته باشد، وقتی که یک حرفه علمی در تاریخ بر آنچه به نام تاریخ می گویند و می نویسند ناظر نباشد، و وقتی از نظر خوانندگان فقط آنچه احساسات، عواطف و تعصبات امروزشان را ( که در جامعه کلنگی غالبا از این ستون به آن ستون تغییر می کند ) بازتاب می دهد، محبوب و پذیرفتنی است ، آنچه شما " منطق تاریخی " می خوانید محلی از اعراب نخواهد داشت."
دکتر همایون کاتوزیان اقتصاددان، تاریخنگار، و دانشمند علوم سیاسی و منتقد ادبی است که زمینه تحقیق مورد علاقهاش مسائل مربوط به ایران میباشد. تحصیلات رسمی دانشگاهی کاتوزیان در اقتصاد و جامعه شناسی است و وی به طور همزمان مطالعاتش را در زمینه تاریخ و ادبیات ایران تا سطح پیشرفته آکادمیک ادامه دادهاست.
برخی از تالیفات دکتر کاتوزیان عبارتند از: "ایرانیان، تاریخ ایران باستان، میانه و مدرن"، "تضاد دولت و ملت، نظریه تاریخ و سیاست در ایران"، " دولت و جامعه در ایران، انقراض قاجار و استقرار پهلوی" ، "سعدی شاعر عشق و زندگی"، "صادق هدایت از افسانه تا واقعیت" ، "اقتصاد سیاسی ایران" ، "ایدئولوژی و روش در اقتصاد".
به همین مناسبت "جرس" در خصوص جایگاه تاریخ به عنوان زیرمجموعه ای از علوم انسانی و موانع سر راه این رشته با وی به گفتگو پرداخته است که در پی می آید:
تاریخ علمی است تا انسان به کمک آن بتواند وقایع حال و گذشته را باهم بسنجد و با تعمق و تحلیل در آنها به شناخت وضع موجود نائل آید و با بازنگری و نقد منصفانه برای آینده ای عاری از تکرار خطا و نابخردی های تاریخی گام بردارد. بر همین اساس تاریخ نگاری یکی از مهمترین رشته ها در گستره علوم انسانی است که متاسفانه در ایران مورد غفلت قرار گرفته است. برای ورود به این حوزه لطفا در ابتدا بفرمایید چگونه انسان تاریخ یک دوره را بررسی می کند و چه روش هایی بکار می برد؟( روشهای تاریخ نگاری)
"تاریخ چیست؟ " نزدیک به دو قرن است که مورد بحث، گفتگو و اختلاف نظر در میان مورخان، تاریخ نگاران، جامعه شناسان و فلاسفه غربی بوده است. شاید بدانید که ای. اچ. کار، مورخ نامدار قرن بیستم در دانشگاه کمبریج که رشته اش به ویژه تاریخ شوروی بود کتابی به این عنوان دارد که به فارسی ترجمه شده است . این کتاب پاسخگونه ای به نقد آیزایا برلین ( فیلسوف نامدار و معاصر او در دانشگاه آکسفورد ) از نظریات مبتنی بر جبر تاریخ در مقاله ای به عنوان "الزام تاریخی" و کتابش به عنوان جوجه تیغی و روباه (نقد بینش تاریخی لئون تولستوی) ارائه شده است. تازه اینها نمونه هایی از تحلیل ها و اختلاف نظرهای علمی و حکیمانه در مورد این موضوع خاص ( موضوعی که در آن زمانها خیلی داغ و حساس بود ) است وگرنه در همین یک موضوع میلیونها ورق کاغذ به جنگ و دعوا – و حتی فحش و ناسزا و تهمت و افتراء – سیاه شده است.
این گونه اختلافات فلسفی ، جامعه شناختی و روش شناختی حتی در نفس اینکه اصلا تاریخ چیست هنوز هم ادامه دارد اما خوشبختانه تا اندازه زیادی مبانی ایدئولوژیکی آنها فروکشیده و صرف بحث و استدلال علمی دست بالا را یافته است.
باری این رشته سر دراز دارد و می توان در باره آن، نه یک سینه که صد سینه سخن گفت و جایش در اینجا و این حدود نیست . فقط یک نکته مهم و اساسی را بگویم و بگذرم.
از اوایل قرن نوزدهم ، بیشتر از طریق عقاید هگل، بین جمع بزرگی از نظریه پردازان و فعالان اجتماعی، تاریخ جانشین خدا شد . یعنی نه فقط "جبر تاریخ"، ویژگیهای جامعه و حرکت آن را در هر دوره از زمان تعیین می کرد ( به طوری که – از نظر اصحاب این طرز اندیشه- براساس آن تئوریها می شد تا روز قیامت را پیش بینی کرد) بلکه – خیلی مهم تر از آن – "تاریخ" قاضی القضات و داور نهایی خیرو شر و نیک و بد و درستی و نادرستی و حقانیت و عدم حقانیت و اعمال و رفتار افراد و جماعات بشر بود . نمونه های این را حتی در جملات و عباراتی مانند "تاریخ نشان خواهد داد" ، "تاریخ قضاوت خواهد کرد" ، "تاریخ تبرئه خواهد کرد" می توان مشاهده کرد.
این تاریخ یا بهتر بگوییم "خداتاریخ" البته مفهومی کاملا مجرد و انتزاعی بود نه آنچه در کتابهای تاریخ می توان خواند، که در هرحال همه شان یک حرف را نمی گویند . این استنباط تاریخ خدایانه را بهتر از هر عبارت دیگر می توان در عبارات " پیشگاه تاریخ" و " در پیشگاه تاریخ" یافت
بگذریم . تاریخ، خدا نیست، جبار نیست و به هیچ معنای دقیق، وسیع و مسلمی نیز نمی توان آنرا پیش بینی کرد . "داوری" آن نیز الزاما ثابت و تغییر ناپذیر نیست ، چنان که از زمانی به زمان دیگر و از جایی به جای دیگر داوری های گوناگونی درباره پدیده های تاریخی وجود دارند ، و این داوری نیز داوری ها هیچ " تاریخ خدا" ی نادیده و ناشناخته ای نیست، بلکه نظرات مورخان و جامعه شناسان و سیاست اندیشان و دست آخر روشنفکران و فعالان سیاسی و عموم مردم است.
باری تاریخ خدا نیست، بلکه چنانکه شما اشاره کردید یکی از رشته های مهم علوم انسانی است. و چون از زمره علوم طبیعی نیست پژوهش در قلمرو آن کار مشکل تری است و نتایج حاصل از آن به نسبت کمتر قابل اتکاء است و نیاز بیشتری به بازجویی، بازخوانی و تجدید نظر دارد. اما با این وصف تاریخ یک علم است یعنی می توان روش های تحقیق، تشریح و تحلیل علمی را – بطور متناسب با موضوع – در آن به کار برد و از آن نتیجه های علمی گرفت، ولی نتایجی – که شاید بیشتر از علوم طبیعی باید با کشف شیوه ها و تکنیک ها و شواهد جدید بازنگری شوند.
پژوهش تاریخی کاری به تمام معنای کلمه علمی است و در نتیجه کار هر آدم صاحب ذوقی که کم و بیش بر قلمش استوار باشد نیست. در جوامعی مانند ایران تاریخ نگاری در خیلی (اما نه همه) موارد ارائه بی نظم و ترتیب مقداری اطلاعات از اینجا و آنجا دست چین شده ای است که به هم چسبانده شده اند. یکی از ابتدایی ترین ملزومات تاریخ نگاری رعایت حداقلی از نظم و ترتیب در ارائه مطالب است که غالبا در تاریخ نگاری ایرانی رعایت نمی شود. یعنی مثلا چون نویسنده از یک نکته کوچک در ارتباط با موضوع اطلاعات نسبتا زیادی دارد در آن مورد داد سخن می دهد و صفحه پشت صفحه را سیاه می کند. اما در موضوع مهمی که اطلاعاتش کم است و دسترسی به آن وقت و زحمت می برد به همان چند جمله ای که می داند قناعت می کند و می گذرد.
این یک نکته تقریبا بدیهی برای شرح و تحلیل یک موضوع تاریخی است. "روده درازی" از سویی و غفلت یا شرح کوتاه و سرسری وجوه مهم نگارش درباره یک موضوع تاریخی، هنوز یکی از ابتدایی ترین مسائل تاریخ نگاری ( البته در بیشتر موارد، نه همه موارد) در ایران است. این گونه موارد غالبا ناشی از تنبلی و سهل انگاری "تاریخ نگار" و بویژه آن دسته" تاریخ نگارانی" است که در واقع تاریخ نگار نیستند و تفننی می نویسند. اما در بعضی موارد نیز ممکن است ناشی از تعصبات نویسنده باشد که می خواهد یک موضوع کم اهمیت را بزرگ و یک نکته مهم را کوچک وانمود کند.
"روش" یا در واقع "روش های" تاریخ نگاری چنان نیست که در مجال یک مصاحبه کوتاه بتوان حق آنرا ادا کرد. من در پاسخ به پرسش های بعدی شما خواهم کوشید که سر خط نکات اصلی را بیان کنم.
مسئله عینیت در تاریخ یکی از مهمترین چالش های پیش روی تاریخ نگار است. نظر شما در این خصوص چیست آیا یک مورخ باید به طور محض به احیای گذشته و بازنمایی کامل آن بپردازد یا با کنشی فکری در رخدادهای عینی به توصيف وتحليل آنها مي پردازد؟
موضوع "عینیت"، بی تعصبی یا به زبان دیگر عدم تعهد در تحقیق تاریخی است. " تعهد" در شاعری، نویسندگی و فعالیت سیاسی مقولاتی دیگرند، زیرا این کارها علمی نیست و شاعر اگر بخواهد می تواند به دین، یا کمونیسم یا آزادیخواهی یا هر ایدئولوژی و برنامه فکری و اجتماعی دیگری متعهد باشد. اما " تعهد" در تاریخ نگاری دست آخر نتیجه اش این خواهد بود که مورخ، تاریخ را آنچنان که با آراء و عقاید و سلایق شخصی و گروهی اش می خواند ارائه کند. این در واقع نوعی تبلیغات سیاسی است و اگر به همین عنوان عرضه گردد هیچ مانعی ندارد. اما تاریخ علم چیستی، چگونگی و چرایی رویدادهای گذشته است که – اگر دقیق و صادقانه دنبال شودمی تواند به درک درست تری از شرایط جاری کمک کند و از این طریق بر تکوین حوادث آینده تاثیر گذارد.
گفتم "چیستی و چگونگی و چرایی"، یعنی اگر چه شرح دقیق و بی تعصب حوادث گذشته به خودی خود مفید است، اما تحلیل آنها نقش عمده ای در درک چگونگی پیشامدها و اسباب و علل آن خواهد داشت، و این کار اگر درست و عالمانه و غیرمغرضانه انجام شود در آموختن دروس مفیدی از تاریخ موثر خواهد بود.
هر اندازه هم که موضوع تحقیق جزیی و کوچک باشد، تاریخ نگار ناچار با پیش فرض هایی کارش را شروع می کند، و این در مورد همه علوم اعم از علوم طبیعی و اجتماعی و انسانی صادق است. اما کار تاریخ نگاری به شیوه علمی این نیست که فقط به دنبال دلایل و شواهدی برای اثبات آن پیش فرض ها بگردد بلکه باید بویژه در پی آن بود که با کاربرد دلایل و مدارک و شواهدی که کل موضوع را در برمی گیرد در آن پیش فرض ها تجدید نظر یا به کلی آنها را ابطال کرد و به فرضیات و نظریات و اطلاعات تازه ای رسید. منظور این نیست که باید الزاما اطلاعات و فرضیات موجود را ابطال کرد بلکه این است که نباید الزاما در اثبات آنها کوشید.
البته این موضوع، صرف نظر از وجه فردی آن دارای وجوه اجتماعی و جامعه شناختی نیز هست. یعنی ممکن است تاریخ نگار (یا عالم به هر علم دیگری) شخصا به باورهای موجود متعصب و متعهد نباشد ولی حاضر نباشد که به خاطر بیان حقیقت بر سرش بتازند، به او تهمت و افترا بزنند، شغلش را از او بگیرند و از ترفیعش جلوگیری کنند. متاسفانه اینها نکاتی است که نه فقط در جوامعی مانند ایران بلکه حتی در جوامع از نظر علمی پیشرفته نیز – البته به اشکال و درجات متفاوت می تواند مانع کشف حقیقت و پیشرفت علمی باشد.
اسناد تاریخی بعنوان مستندات و مکتوبات وقایع گذشته شرط عمدۀ کار مؤرخ است که با کمک آن به بازسازی تاریخ بپردازد. حال به نظر جنابعالی یک پژوهشگر و مورخ چگونه می تواند از صحت و معتبر بودن اسناد و مدارک تاریخی اطمینان یابد؟
اسناد و مدارک تاریخی – تا آنجایی که در حوزه تحقیق درباره یک موضوع خاص، موجود و در دسترس است یکی از منابع عمده تاریخ نگاری علمی است. اما باید توجه داشت که سند تاریخی چیزی نیست که هر کس که آن را بخواند بتواند معنا و ارزش و اهمیت نسبی آن را درک کند، بلکه هم در دست آدم بی اطلاع و هم در دست تاریخ نگار متعصب و متعهد می تواند به حربه ای ضد علمی – مثلا برای پیشبرد یک ایدئولوژی خاص سیاسی بدل گردد.
ارزش و اهمیت محتوای یک یا چند سند را می توان فقط با ایقان به صحت آن و در ارتباط با اسناد و مدارک و شواهد و اقوال مربوط به آن تعیین کرد، و این کار فقط از دست تاریخ نگار بی تعصب – یعنی آدم بی تعصبی که شیوه های تاریخ نگاری را به کار می برد ساخته است. و گرنه دیده ایم که – از سویی کسانی که اطلاعی از تاریخ نگاری علمی ندارند سند یا اسنادی را – غالبا به عنوان "اسناد انکار ناپذیر" برای اثبات تعصبات خود ارائه می دهند، یا – از سویی دیگر یک تاریخ نگار حرفه ای با کنار گذاشتن اسناد یا شواهد و مدارک دیگری که نظرش را تایید نمی کنند، و یا حتی نادیده انگاشتن بخش یا بخش هایی از سند یا اسنادی که به کار می برد، و آن بخش ها خلاف نظر او را می رسانند، به نام تاریخ، اغراض و تبلیغات خود را عرضه می کنند.
با توجه به اینکه یک تفکر و رویداد را با مطالعه تاریخ آن بهتر می توان درک کرد، حال به نظر شما مطالعات تاریخی تا چه حد می تواند در گسترش افق های فکری انسانها تاثیر داشته باشد؟
پاسخ به این سوال در پاسخ های بالا تقریبا پوشیده شده است. اگر تحقیق تاریخی، درست و دقیق و منصفانه و غیر مغرضانه باشد بی شک هم بازتاب نسبتا قابل اعتمادی از گذشته خواهد بود و هم –به همان دلیل ما را به درک درستی از آنچه در زمان ما می گذرد، و آنچه – با دخالت عالمانه خود ما می تواند در آینده پیش آید، نزدیک می سازد.
یکی از مشکلات تاریخ نگاری در ایران این است که این حوزه از غرض ها و تعصب ورزی، گرایش های فردی و پیش داوری ها در امان نمانده است. اساسا تحریف تاریخ چگونه صورت می پذیرد و چگونه می توان منطق تاریخی را جایگزین تعصب ورزی نمود؟
علاوه بر توضیحات داده شده در بالا باید بیافزایم که وقتی نقد علمی وجود نداشته باشد، وقتی که یک حرفه علمی در تاریخ بر آنچه به نام تاریخ می گویند و می نویسند ناظر نباشد، و وقتی از نظر خوانندگان فقط آنچه احساسات، عواطف و تعصبات امروزشان را ( که در جامعه کلنگی غالبا از این ستون به آن ستون تغییر می کند ) بازتاب می دهد، محبوب و پذیرفتنی است ، آنچه شما " منطق تاریخی " می خوانید محلی از اعراب نخواهد داشت.
بنده بارها ، در ارتباط با تاریخ ، سیاست ، ادبیات و علوم انسانی و اجتماعی گفته و نوشته ام که یکی از بزرگترین موانع پیشرفت فرهنگی و اجتماعی در بعضی از جوامع که از آنها نام نمی برم همان عدم نقد ، یعنی نبود ارزیابی و ارزش یابی دقیق ، منصفانه و علمی است.
با تشکر از فرصتی که در اختیار جرس قرار دادید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر