چند روز پیش، بخش اول نقد من بر نقد حجت الاسلام محسن کدیور بر مقاله حمید دباشی در خودنویس منتشر شد.
امروز دومین بخش مقاله محسن کدیور در جرس منتشر شد.
من هم می کوشم تا پاسخی به نظرات او بدهم. این طلبه حوزه علمیه قم در بخش اول مقاله خود خطاب به دکتر دباشی نوشته بود:
[[کسانی که به مطلقِ فقه اسلامی نسبت استبداد میدهند از الفبای فقاهت بیاطلاعند..."الناس اعداء ماجهلوا" مردم دشمن آن چیزی هستند که نمیدانند]]. بعد هم چون دکتر دباشی را جاهل به الفبای فقاهت معرفی میکند، خود نتیجه میگیرد که حتما دباشی با البفای فلسفه هم آشنا نیست، پس به او الفبای فلسفه را درس می دهد که علت مُحدِثه یعنی "سبب پیدایش" ، علت مُبقِیه یعنی "سبب بقا" و سبب مُشَدّده یعنی "عامل تشدید کننده". این روش در بخش دوم مقاله او ادامه یافته است. میگوید:
[[دکتر دباشی اگر چنین تلقی از این اصالت وجود و اصالت ماهیت یا ذات النفس دانستن پدیده دین دارد، از بنیاد بر خطاست. زیرا اولا: این بنده که نزدیک دو دهه است به مباحثه حکمت متعالیه مشغولم اصالت وجودی هستم و بر بطلان اصالت ماهیت کتاب و رساله نوشته ام. نسبت اصالت الماهوی به صاحب این قلم ناشی از بیاطلاعی از آثار یادشده است...ثانیا و از همه مهمتر مَقسَم وجود و ماهیت در حکمت متعالیه موجودات حقیقی (همان اموری که در فلسفه اولی و متافیزیک مورد بحث قرار میگیرند) هستند نه امور اعتباری (امور فاقد مابه ازای عینی، مفاهیم ارزشی از قبیل مفاهیم اخلاقی و حقوقی، وهمیات)]].
و:
[[تطبیق نزاع اصالت وجود و اصالت ماهیت بر "دین" از پایه نادرست و ناشی از عدم اطلاع کافی از مبانی این مسئله بنیادی فلسفی است]].
و بعد هم دکتر دباشی را دعوت میکند که برخی از نوشتههای این طلبه را بخواند که به زبان عمومی نوشته شدهاند، شاید از فلسفه سر در آورد که چیست:
[[فکر می کنم اگر دباشی عزیز فرصت کند که تفصیل این مطالب - که به زبانی عمومی تشریح شده - را مطالعه کند، در خواهد یافت که...]].
از نظر این طلبه، مشکل دکتر دباشی، مشکل نفهمی است. او حتی نمیداند که خودش چیست:
[[دکتر دباشی در ابتلای به این ذاتگرائی دست کمی از جناب نیکفر ندارد...دکتر دباشی...ندانسته ذات گرا است و چیزی را به دیگران نسبت داده که خود اولی به آن است]].
نفهمی دکتر دباشی و دکتر نیکفر به نفهمی آرای دیگران هم سرایت کرده است. پس دکتر دباشی و نیکفر نمیفهمند که حرفهای محمد تقی مصباح یزدی را تکرار میکنند و [] و [] اسلام را با خشونت و جنایت یکسان میگیرند:
[[آیا دکتر دباشی حاقّ سخن مرا درک کرده است؟...من معتقدم عملکرد جائرانه بنام اسلام نه تنها قابل دفاع نیست بلکه نقد آن وظیفه دینی و اخلاقی است. این قرائت خشن، متکبرانه و جاهلانه از اسلام خود را عین اسلام معرفی میکند، سکولارهای ذهنی هم در این مورد دقیقا همین حرف را میزنند. مدعای آقای محمدرضا نیکفر با ادعای آقای محمدتقی مصباح یزدی در این مورد هیچ فرقی ندارد. هر دو میگویند اسلام یکی بیشتر نیست و آن همین است که جمهوری اسلامی نمایندگی میکند. آقای مصباح یزدی (به نمایندگی استبداد دینی) شش دانگ از کلیت این اسلام محقق شده دفاع میکند و آقای نیکفر (به نمایندگی از سکولاریسم ذهنی) به کلیت این اسلام که واقعیتی جز شکنجه و کهریزک ندارد حمله میکند. این وسط من چکارهام]].
این طلبه که اینهمه از دانایی خود و نادانی دیگران دم میزند، میگوید:
[[در فلسفه سیاسی مدرن بجای اتکا به خصوصیات شخصی افراد، قانون را به گونهای مینویسند که امکان دیکتاتور شدن هیچکس با هر عقیدهای نباشد]].
خب جناب عقل کل و علامه دهر، فلسفه سیاسی کارش قانوننویسی نیست. فلسفه سیاسی درباره تولید و توزیع قدرت، عدالت، آزادی، و مقولاتی چون اینها نظرورزی استدلالی میکند. قانوننویسی کار پارلمانهاست، نه فلسفه سیاسی یا خدا. شما که عین فقاهتید و بیست سال را با حکمت متعالیه طی کردهاید، بفرمائید ببینیم خدایتان چگونه جعل قانون میکند و سپس به مردم ابلاغ میکند؟ همین یک مسئله را به ما کودکان نادان دین ناباور توضیح دهید، بقیه پیشکش.
همانطور که در نوشته پیش گفتم، این طلبه حوزه علمیه قم وسط دعوا خودشان را بالا میکشد و رقیبان را پائین. اینها که تحمل چند نقد ساده را ندارند، دائماً تهدید میکنند و از هژمونی خود در داخل کشور خبر می دهند و نیکفر و دباشی را به درست کردن [[هژمونی ظالمانه عالم مجازی]] متهم میکنند. فکر نکنید که این طلبه امتیاز کوچکی به دین ناباوران داده است. او پایگاه روشنفکران دین ناباور را به [[عالم مجازی]] محدود کرده و تازه همان را هم []، دارای [[ضعف شدید فلسفی]] و [[تزلزل پایههای نظری]] خوانده است. اما ما را شیر فهم میکند که این هژمونی مجازی [[هیچ تناسبی با واقعیت داخل ایران ندارد". یعنی ما [اسلام فقاهتی ها]]، در داخل کشور هژمونی داریم. می گوید:
[[هژمونی ظالمانه عالم مجازی برعلیه روشنفکران مسلمان و اسلام رحمانی علاوه بر ضعف شدید فلسفی و تزلزل پایه های نظری، هیچ تناسبی با واقعیت داخل ایران ندارد]].
بعد هم گفته است که این [[هژمونی ظالمانه عالم مجازی]] ،[[جو مسموم مجازی]] پدید آورده که باید [] شود.
اما مسئله [[اسلام فقاهتی دموکراتیک]] یا [[قرائت دموکراتیک از فقه]] این طلبه همچنان برقرار است. کدیور میگوید:
[[اگر دینناباوری همچون جناب نیکفر بفرماید اسلام منحصرا همان است که مرحوم شیخ فضل الله نوری و آقایان مصباح یزدی و سید علی خامنهای میگویند و عمل میکنند، ادعائی بیپایه کرده است. سخن من این است که جمهوری اسلامی واقعا موجود حاصل خطائی عمیق در فهم اسلام است...اکنون باید از دکتر دباشی پرسید شما کجای این دعوا ایستادهاید؟ و چرا بدون دقت کافی نسبت ناروا میدهید؟ ...دکتر دباشی مرا متهم میکند که در پاسخ جناب نیکفر به "هستی شناسی ذات النفسی و ماهوی" مبتلی شدهام. وی خود را حد وسط من و آقای نیکفر قائل به "اصالت الوجودی بودن پدیده دین" معرفی می کند. خداوند مرا از این بیماری ذات النفسی که ظاهرا چیزی شبیه مرض ذات الریه باشد شفا عنایت فرماید! مراد دکتر دباشی از این کلمات ثقیل (به قول خودش "من درآوردی") چیست]].
در اینجا کوشش خواهم کرد تا نشان دهم چگونه حجت الاسلام کدیور از مسئله اصلی میگریزد یا آن را نادیده می گیرد. او دوباره اسلام را که آنچنان که در تاریخ پدیدار شده رد میکند و آن را [[خطایی عمیق در فهم اسلام]] قلمداد میکند. برای نشان دادن دعوای اصلی، از مثالهایی استفاده خواهم کرد که گرچه در نگاه اول شاید مهم به نظر نرسند، اما این موارد خاص، مشکل اسلام فقاهتی را بخوبی برجسته میسازند . من وجود خدا را مفروض میگیرم تا بحث پیش رود. کدیور گفته است که:
[[خداوند از هرگونه رابطه جنسی خارج خانواده بیزار است]][حق الناس، صفحه ۱۷۵]. به این ترتیب ما با آدمی روبرو هستیم که با خدا رابطه مستقیم دارد و خدا به او گفته است که از روابط جنسی بیرون خانواده بیزار است. اگر غیر از این باشد، او از کجا فهمیده که خدایش چنین گفته و او(یعنی خدا)هرگاه می بیند زنی با مردی، یا مردی با مردی(گیها)، یا زنی با زنی(لزبینها) خارج از چارچوب خانواده رابطه جنسی برقرار میکنند، درست مثل خود محسن کدیور [] میشود. البته این را فراموش نمی کنیم که خدای هر آدم مذهبی درست مثل خود اوست. فعلا از اینها میگذریم تا بحث ادامه پیدا کند، شاید [[هژمونی ظالمانه عالم مجازی]] ما [[دین ناباوران]] شکسته شود.
کدیور گفته است:
[[همجنسگرایی امری مطرود، قبیح و خلاف نوامیس الهی است و مخل کیان خانواده میباشد و هرگز نمی توان آن را در زمره حقوق بشر به حساب آورد...این گونه روابط از حقوق بشر محسوب نمی شود]] [حق الناس، صفحه ۱۷۵]].
او [[همجنس گرایی]] را با [] و [ یکسان میگیرد و میگوید:
[[اصولاً همجنسبازی یا همجنسگرایی امری غیر عقلانی و غیرانسانی است و انحراف از مسیر صحیح بشری محسوب میشود...علمای اسلام- اعم از اهل سنت و شیعه- در ممنوعیت شرعی و اشد مجازات همجنس بازان همداستانند. رضایت طرفین در فعلی که نهی موکد دارد کارساز نیست. حرمت شرعی لواط و مساحقه و مجازات شدید مرتکبین آن ها از احکام ثابت و دائمی شرعی است. روشنفکری دینی در این مسئله که فاقد پشتوانه عقلانی است با اسلام سنتی در حرمت شرعی و اصل مجازات(فارغ از نوع آن) برخوردی مشابه دارد... با صراحت میگویم مسلمانی مطلقا همجنسگرایی را بر نمیتابد و از تمامی طرق موجه برای ریشه کن کردن این انحراف تأسف بار از جوامع انسانی کوشش می کند]][حق الناس، صفحه ۱۶۴ و ۱۶۵]].
موضوع بحث همجنسگرایی( به تعبیر کدیور: همجنسبازی یا لواط و مساحقه) نیست. موضوع اختلاف، اسلام فقاهتی است که دموکراتیک شدنی هست یا نیست؟ اسلامی که در تاریخ محقق شده ربطی به اسلامی که این طلبه از آن دفاع میکند و هرگز محقق نشده دارد یا ندارد؟ ادعاهای این طلبه در مورد همجنس گرایی به هفت حکم تفکیک میشود:
یک- خداوند به شدت از هرگونه رابطه جنسی خارج از خانواده بیزار است.
دو- همجنسگرایی امری غیر عقلانی و غیرانسانی است و انحراف از مسیر صحیح بشری محسوب میشود.
سه- همجنس گرایی امری مطرود، قبیح و خلاف نوامیس الهی است و مخل کیان خانواده میباشد و هرگز نمیتوان آن را در زمره حقوق بشر به حساب اورد.
چهار- علمای اسلام- اعم از اهل سنت و شیعه- در ممنوعیت شرعی و اشد مجازات همجنسبازان همداستانند.
پنج- حرمت شرعی لواط و مساحقه و مجازات شدید مرتکبین آن ها از احکام ثابت و دائمی شرعی است.
شش- روشنفکری دینی در این مسئله که فاقد پشتوانه عقلانی است با اسلام سنتی در حرمت شرعی و اصل مجازات برخوردی مشابه دارد.
هفت- مسلمانی مطلقا همجنسگرایی را بر نمیتابد و از تمامی طرق موجه برای ریشه کن کردن این انحراف تأسف بار از جوامع انسانی کوشش میکند.
اسلام فقاهتی آنچنان که در تاریخ محقق شده، همین دیدگاه را در مورد دیگر حدود فقه جاری و ساری می داند. حکم سنگسار، حکم محارب، حکم قطع دست دزد، حکم تازیانه در حضور مومنان، حکم ارتداد و دیگر حدود مخالف حقوق بشر و دموکراسی. در این که این احکام خشن هستند اختلاف نظری وجود ندارد. چه کسی سنگسار و قطع دست و قطع معکوس دست و پا را خشونت نمیداند؟
مدعای پنجم این طلبه این است که حکم مجازات شدید همجنس گرایان،[[از احکام ثابت و دائمی شرعی است]]. همین نظر را فقها درباره بقیه حدود فقهی دارند. حجت الاسلام کدیور با پیروی از دکتر سروش که گفته است [[همه احکام فقهی متعلق به صدر اسلام است مگر آنکه استثناًئا عکس آن اثبات شود]] و تکرار نظر او سال ها بعد، گفته است که برای دائمی فرض کردن احکام فقهی باید دلیل آورد و آن را اثبات کرد. برای پیشبرد بحث فعلا فرض میکنیم که سروش درست گفته است و حجت الاسلام کدیور در پیروی از سروش محق باشد. خب اگر نمیتوان ثابت و دائمی بودن حدود و دیگر احکام فقهی را اثبات کرد، چگونه میتوان ثابت و دائمی بودن حکم همجنسگرایی(به گفته کدیور همجنس بازی و لواط) را اثبات کرد؟ کدیور همه احکام فقهی غیر عبادی را متعلق به صدر اسلام میداند. فرق آنها با همجنسگرایی در چیست؟ در معیاری که سروش عرضه کرده است، حکم لواط با دیگر احکام تفاوتی ندارد. اما کدیور این حکم را از بقیه جدا میکند. اگر حجت الاسلام کدیور بگوید [[بسیاری از فقیهان سنتی فتوی به تعطیل اجرای حدود در عصر غیبت دادهاند، از محقق حلی تا میرزای قمی]]، میگوئیم بر مبنای همان نظریه اجرای اشد مجازات برای همجنس گرایان هم تعطیل است. اما خوشمزهتر از همه این است که کدیور، امام زمان به عنوان یک موجود خاص را قبول ندارد. خب اگر امام زمانی وجود نداشته باشد، یعنی تا ازل اجرای حدود فقهی تعطیل خواهد بود و این نظریه به تعطیلی فرامین اسلام میانجامد.
من در بخش اول این مقاله گفتم که وقتی کدیور احکام فقهی را تعطیل میکند، "فقه دموکراتیک" یا "قرائت دموکراتیک از فقه" درست نمیشود، بلکه دموکراسی و حقوق بشر غربیان جایگزین فرامین اسلام میشود. این ایده های مدرن را درس خواندگان در دانشگاههای مدرن و دانشجویان رشته حقوق و علم سیاست و فلسفه سیاسی صد برابر بهتر از کدیور میشناسند و این طلبه باید اینها را از آنها بیاموزد، نه آنکه به آنها درس دهد.
اما هنوز هم حرفی برای گفتن وجود دارد. فرض کنیم حجت الاسلام کدیور روزی نظرش عوض شود و حکم لواط و مساحقه را هم به نوعی تعطیل کند و همجنسگرایی را بپذیرد(حتی این حکم را در عالم خیال تا همجنس گرا شدن - گی شدن- کدیور می توان پیش برد)، آیا در این صورت چیزی به نام [[لواط اسلامی دموکراتیک]] یا [[قرائت دموکراتیک از لواط]] درست میشود که ساخته و پرداخته فقهای دموکرات مسلمان است؟
البته اگر نظر حجت الاسلام کدیور عوض شود، او باید راهی هم برای راضی کردن خدای ناراضی و بیزار پیدا کند. در آن صورت کدیور خواهد گفت، نارضایتی خداوند فقط برای آن زمان بوده ما خطا میکردیم که گمان می کردیم خداوند همیشه از این عمل بیزار است.
اصل بحث فراموش نشود. من از این راه میکوشم تا حرف محمد رضا نیکفر را برای این طلبه توضیح دهم که چیست؟ نیکفر به عنوان یک [[دین ناباور]]- کدیور از این مفهوم خوشش میآید و دائم آن را تکرار میکند. این امر علتی دارد که پنهان نیست. کدیور میکوشد تا با هوشیار کردن فقها، انتشار نظرات نیکفر در ایران را ممنوع سازد- به چیزی غیر از تاریخی که بر بشریت گذشته، باور ندارد. آن تاریخ همان است که رخ داده، نه آنچه پس از این ساخته خواهد شد. نیکفر بارها گفته است، این تاریخ [[به دلیل]] دین بوده، نه [[برخلاف دین]]. کدیور در نفی این تاریخ- او مفهوم [[اسلام تاریخی]] را به کار میبرد- با دکتر نیکفر و پرفسور دباشی هم موضع است. او منکر خشونتهای صورت گرفته در تاریخ به نام اسلام نیست. اما همانطور که در بالا از او نقل کردیم، میگوید: [[جمهوری اسلامی واقعا موجود حاصل خطائی عمیق در فهم اسلام است]]. یعنی کل تاریخ دین اسلام از زمان محمد تاکنون، محصول [[خطایی عمیق در فهم اسلام]] بوده است. خب حالا حجت الاسلام کدیور چگونه ما را با فهم درست اسلام آشنا میسازد؟ او حیله شرعی خوبی به کار میگیرد. ابتدا همه احکام فقهی اجتماعی آمده در قرآن و سنت پیامبرش و امامانش را تعطیل میکند، سپس میگوید حالا رسیدم به [[قرائت دموکراتیک و حقوق بشری از اسلام]] یا [[اسلام دموکراتیک و حقوق بشری]]. این هم فهم درست اسلام. خب وقتی شما همه احکام را تعطیل کردید با دکتر نیکفر و دکتر دباشی دین ناباور چه تفاوتی دارید؟ آنها هم منکر همان فقهی هستند که به طور بنیادی با حقوق بشر و دموکراسی ناسازگار است. نیکفر مخالف چیزی که نیست- یعنی وجود ندارد- نیست. او مخالف همان احکام فقهی است که در قرآن و سنت پیامبر و امامان شما آمده است. شما برای گریز از رویارویی با موضوع، سر فقه اجتماعی را از بدن قرآن و سنت جدا میسازید و بعد هم میگوئید: بفرما این هم [[قرائت دموکراتیک از اسلام]] یا [[اسلام دموکراتیک]].
مشکل تناقض روشنفکری و دینداری هم همین است. موضوع این نیست که محمد رضا نیکفر مخالف آن باشد که شما هر اسمی خواستید روی خودتان بگذارید. نیکفر میگوید شما وقتی با حکمی چون لواط روبرو میشوید چه میکنید؟ اگر گفتید چون [[خدا به شدت از آن بیزار است]]، [[برخلاف نوامیس الهی است]] ، [[از احکام ثابت و دائمی شرعی است]]، [[علمای اسلام- اعم از اهل سنت و شیعه- در ممنوعیت شرعی و اشد مجازات همجنس بازان همداستانند]]، [[روشنفکری دینی در این مسئله با اسلام سنتی در حرمت شرعی و اصل مجازات برخوردی مشابه دارد]]، [[مسلمانی مطلقا همجنسگرایی را بر نمیتابد و از تمامی طرق موجه برای ریشه کن کردن این انحراف تأسف بار از جوامع انسانی کوشش میکند]]؛ دیگر روشنفکر نیستید. روشنفکری با این نوع سرسپردگی ها نمیسازد. روشنفکری یعنی التزام به عقلانیت و نقد. چون خدا گفته است، پس درست است، معنا ندارد.
من برای آنکه بحث ادامه یابد با کدیور همراهی کردم و پذیرفتم که همه روشنفکران دینی مخالف همجنسگرایی هستند و خواستار اشد مجازات این اقلیتاند. اما حقیقت این است که آرش نراقی و اکبر گنجی به صراحت از حقوق همجنس گرایان دفاع کردهاند، ملکیان و مجتهد شبستری تاکنون همجنس گرایی را نفی نکردهاند. درباره نظر سروش در این مورد خاص هم چیزی نمیدانم. اما با مبانی ای که او ساخته است، بعید است بتواند مخالف همجنسگرایی باشد. اگر از حجت الاسلام کدیور حکم شراب خواری و حجاب را بپرسید، به احتمال زیاد گرفتار همان مشکلات حکم لواط خواهد شد.
این بحث را با یک موضوع پایان میبرم. [به نظر می رسد] کدیور در نوشتههای اخیرش متوسل به دروغ گویی شده باشد. کدیور نوشته که مقالهاش [به افشای دروغها و تحریفهای سیمای حکومتی درباره دیدگاه قرآنی کدیور اختصاص دارد]].
سپس در میان فحشهایی که به سیمای جمهوری اسلامی میدهد، همان فحش ها را نثار دین ناباوران هم کرده و می گوید:
[دروغ و دغلهای سیمای جمهوری اسلامی تازگی ندارد. لائیکهای ستیزه جو (آتهایستهای افراطی) و مزوّران جمهوری اسلامی همصدا جنبش سبز را به دنبال اسلام زدائی و قرآن گریزی معرفی میکنند. این برنامه تکرار رسوای این مضمون نخ نما بود. من بارها در تبیین ماهیت جنبش سبز و نقد دروغ و دغلهای کودتاگران سخن گفته ام، تکرار نمیکنم...در این مجال به اجمال دروغی که به من نسبت داده شد برملا میکنم...آن جزوهای که شیادان سیمای تزویر تحت عنوان قانون اساسی جنبش سبز به خلایق نشان دادند، هیچ سندیتی ندارد]].
حالا این دروغ و تزویر و شیادیای که این همه حجت الاسلام کدیور را آتشین مزاج کرده است، چیست؟ کدیور مینویسد:
[[جناب حجت الاسلام نبویان در این برنامه چند دروغ به من نسبت دادند: اول، ایشان گفتند: " میگوید قرآن ما در شش مورد با حقوق بشر سازگاری ندارد". پاسخ: من هرگز نگفتهام قرآن کریم با اندیشه حقوق بشر سازگاری ندارد. آنچه من گفتهام و همچنان میگویم این است: روایتی از اسلام - که لزوما عین اسلام و قرآن نیست - یعنی فهم جریان سنتی از اسلام (که از آن با عنوان اسلام تاریخی یاد کرده ام) در شش محور با اندیشه حقوق بشر ناسازگار است. و روایت دیگری از اسلام و قرآن (اسلام نواندیش) مدافع اندیشه حقوق بشر است]].
اما ادامه سخنان کدیور:
[[حجت الاسلام نبویان میگوید: "خوب ما از آقای کدیور سؤال میکنیم این بخش قرآن را حذف کردیم. اگر غربیها بعداً یک چیز دیگر اضافه کردند و با بخشهای دیگر قرآن ما نساخت، باز چکار میکنیم؟ خوب بخشهای دیگرش را هم از قرآن حذف میکنیم. خوب اگر ده سال بعد یک چیز دیگر آوردند[باز حذف می کنیم]". پاسخ: کدیور هرگز نگفته و نمیگوید چیزی از قرآن "حذف" شود. این تحریف آشکار کلام وی است. "نسخ" با "حذف" زمین تا آسمان تفاوت دارد. "بحث ناسخ و منسوخ" از مُسَلّمات علوم قرآنی است و کسی که منکر آن است یا آنرا معادل حذف میشمارد و از تفاوت احکام اقسامش از قبیل نسخ تلاوت و نسخ حکم، یا نسخ دائم و نسخ موقت بی خبر است، جاهلی مرکب است که در امور مافوق طاقتش دخالت کرده است. سوم، جناب نبویان بار دیگر میافزاید: "خوب اگر ده سال بعد یک چیز دیگر آوردند[باز حذف میکنیم]. پس ما یک دانه قرآن داریم [که] همان حقوق بشر غربی هاست. اصلا چه ربطی به اسلام دارد؟ یعنی چه ما به قرآن ملتزم هستیم؟". پاسخ: کدیور از اندیشه حقوق بشر به دلیل اخلاقی بودن، عادلانه بودن، عقلائی بودن و برتریش بر اندیشههای رقیب دفاع میکند... جدیدترین دیدگاههای کدیور درباره قرآن کریم در مقاله "قلب اسلام" وی قابل پیگیری است... اگر احیانا اشتغالات سیاسی تبلیغی شما اجازه ورود در اینگونه مباحث ظریف علمی را نمیدهد، دم فرو بندید. والا جهالت خود را به رخ خلائق کشیدهاید...نقد آدابی دارد]].
ما به آداب نقد که حجت الاسلام کدیور میآموزاند و آنهمه فحش را نثار دین ناباوران میکند، کاری نداریم. موضوع بحث این بخش این سخن کدیور است که مینویسد: [[من هرگز نگفتهام قرآن کریم با اندیشه حقوق بشر سازگاری ندارد]]. و به همین علت اینگونه برفروخته زبان میگشاید و به ما دین ناباوران بیتقصیر فحش میدهد. اگر بی طرفانه به نوشتههای کدیور نگریسته شود، انصاف آن است که آن آخوند در سیمای جمهوری اسلامی دروغ نگفته است، بلکه این طلبه(محسن کدیور) است در روز روشن حرفی غیر واقعی میزند. با هم نگاه کنیم:
[[مستند برخی از این احکام معارض حقوق بشر آیات قرآن کریم است... منصفانه اگر بخواهیم قضاوت کنیم و به ظواهر اینگونه آیات وفادار بمانیم چارهای جز قبول عدم تساوی حقوقی مسلمان و غیر مسلمان، عدم تساوی حقوقی زن و مرد در بسیاری موارد،عدم تساوی برده و آزاد و مجازاتهای خشن نخواهیم داشت... مستند اکثر قریب به اتفاق احکام شرعی معارض حقوق بشر روایات منقول از پیامبر یا ائمه است . سند بسیاری از این روایات صحیح یا موثق و در مجموع مطابق ضوابط معتبر و بدون اشکال است. دلالت اینگونه روایات صریح در مقصود است و ظهور در احکامی دارد که امروز خلاف حقوق بشر تلقی میشود... اندیشههای ناسازگار با حقوق بشر، شامل گزارههایی صریح در تعارض با اندیشه حقوق بشر و نص و در تبعیض حقوقی انسانها به لحاظ دین ، مذهب، جنسیت، حریت و رقیت و فقیه و عوام بودن و صریح در نفی آزادی مذهب و مجازات های خشن و موهن. این گونه گزارهها را در برخی آیات مدنی ، قسمتی از سیره پیامبر(ص) در مدینه و برخی از راویات ائمه(ع) در قالب دلالت های صریح آمده است ... بحث تعارض اندیشه حقوق بشر با اسلام سنتی عمیق تر از آن است که در بادی نظر تصور می شود. تعارض محدود به آرای عالمان دین و فقیهان شریعت نیست بلکه سخن از تعارض متن دین یعنی برخی آیات و بسیاری روایات با اندیشه حقوق بشر است...احکام شرعی معارض با حقوق بشر، برگرفته یا عین تعالیم رسول و ائمه است... دامنه تعارض با حقوق بشر به آیات کتاب خدا نیز سرایت میکند... سخن از تعارض متن دین یعنی برخی آیات و بسیاری از روایات با اندیشه حقوق بشر است]] [حق الناس،صفحههای ۱۲۷ و ۱۴۵ و ۱۱۵ و ۱۱۶].
کدیور مجازاتهای خشن و موهن را در قرآن و سنت میبیند و میخواهد آنها را ساقط کند و به موزه تاریخ بسپارد. میگوید:
[[مسلمان معاصر در متن دین یعنی در كتاب و سنت دو اندیشه را دركنار هم مشاهده میكند: اول اندیشه سازگار با حقوق بشر شامل دو نوع گزاره، یكی گزارههایی كه تعارضی با اندیشه حقوق بشر ندارند و دیگر گزارههایی كه صریحا دلالت بر حقوق ذاتی انسان از آن حیث كه انسان است دارند. دوم اندیشه ناسازگار با حقوق بشر، شامل گزارههایی صریح در تعارض با اندیشه حقوق بشر و نص در تبعیض حقوقی انسانها به لحاظ دین، مذهب، جنسیت، حریت و رقیت و فقیه و عوام بودن و صریح در نفی آزادی مذهب و مجازاتهای خشن و موهن]] [بازشناسی حق عقل شرط لازم سازگاری دین و حقوق بشر]. به گفته کدیور، احکام فقهی قرآن و سنت [[که امروز غیرعادلانه تلقی شود، یا معارض حکم عقل قطعی باشد، از اعتبار ساقط است]].[حق الناس، صفحه ۴۱]. [[گزارههای دینی با چه معيارهايی بايد سنجيده شوند تا اگر سربلند از این سنجش، بیرون آمدند، به عنوان معرفت دينی بمانند و اگر جز این بود، به موزه تاريخ سپرده شوند؟...این عقلایی بودن یا نبودن را ما از مدرنيته میتوانيم بياموزيم. مسلمانان به مدد مدرنیته در حوزه حقوق اساسي، در بحث مشروعيت حكومتها و در بحث حقوق دولت و ملّت میتوانند مطالبی برای اداره بهتر جامعه شان بياموزند]] [داد و ستد اسلام و مدرنیته].
پس روشن شد که کدیور دروغ میگوید، نه آن آخوند تلویزیون. خب حالا اگر هم سخنان کدیور تحریف شده باشد، به ما خداناباوران چه ربطی دارد که هر فحشی که به آنها میدهد، همزمان به ما هم میدهد؟ این طلبه، با آن طلبه، در فحش دادن و نادان و جاهل و بی شعور معرفی کردن رقیبان، فرقی ندارد. هر دو دارای منطق(ببخشید نامنطق) واحدی هستند. با این تفاوت که اولی فعلاً قدرت دارد، اما دومی فاقد قدرت است. این طلبه از آن طلبه دیکتاتورتر است. باید از خطر این نوع افراد همه را مطلع کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر