-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۲, یکشنبه

Posts from Khodnevis for 05/02/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



کارگران ترکیه همبستگی خود را با کارگران ایران اعلام کردند

 

 در روز یازدهم اردیبهشت همزمان با روز جهانی کارگر، ده‌ها هزار نفر از کارگران ترکیه از ساعت ۱۰ صبح در گروه‌های مختلف وارد محدوده تظاهرات شدند و هر گروهی با در دست داشتن پرچم خود، اعتراض خود را نسبت به فقر و نابرابری و ظلم‌هایی که بر کارگران می‌رود نشان دادند. گروهی نیز با در دست داشتن پوسترهایی از کارگران ایرانی دربند، حمایت خود را از همصنفان ایرانی خود اعلام کردند. این گروه به توزیع تصویرهایی از کارگران ایرانی دربند، پوسترهایی درباره وضعیت کارگری در ایران و متن ترجمه‌شده قطعنامه مشترک تشکل‌های کارگری ایران به مناسبت روز جهانی کارگر پرداختند که این کار با استقبال روبه‌رو شد. در این پوسترها نوشته شده بود: «کارگران سندیکایی و دوستان ایرانی تنها نیستند.»

همچنین در این تجمع بخشی از این قطعنامه  از سوی مجری برنامه خوانده شد.

در این بیانیه، تشکل‌های کارگری در ۱۵ بند مطالبات خود را اعلام کرده و گفته‌اند: «همانگونه که ما کارگران ايران در انقلاب بهمن ۵۷ و سال‌هاي اخير نشان داديم تاب تحمل اين‌همه فلاکت و بي‌حقوقي را نخواهيم آورد و عليرغم زندان و سرکوب، پيشاپيش عموم مردم ايران در مقابل لگد مال شدن بديهي‌ترين حقوق انساني خود ايستادگي خواهيم کرد و اجازه نخواهيم داد بيش از اين حق حيات و هستي ما را به تباهي بکشانند. ما توليدکنندگان اصلي تمامي ثروت‌ها و نعمات موجود در جامعه هستيم و داشتن يک زندگي انساني مطابق با بالاترين استانداردهاي زندگي بشر امروز را حق مسلم خود و عموم توده‌هاي مردم ايران مي‌دانيم.»

این تجمع تا ساعت ۱۵ در خیابان های مرکزی آنکارا برپا بود.

امروز و همزمان با روز جهانی کارگر، کارگران ایرانی در شهرهای کوچک و بزرگ، در اعتراض به بیکاری و فقر و اخراج روزافزون کارگران دست به اعتراض زدند و شعارهایی چون «کارگر روز بی‌کاریت مبارک» سردادند که این اعتراض‌ها از سوی نیروهای حکومتی سرکوب شد. در ماه‌های اخیر هر روزه تعدادی از کارگران کارخانه‌ها یا صنایع در اعتراض به پایین بودن حقوق یا اخراج‌ها دست به اعتصاب می‌زنند؛ اما این اعتصابات نتیجه‌ای جز سرکوب ندارد. حال آن‌که در کشور همسایه ایران، ترکیه، سندیکاهای کارگری قوی به حمایت از کارگران برمی‌خیزند و در روزهایی نظیر امروز، در گروه‌هایی چندهزار نفره تظاهرات کارگری را سامان می‌دهند. یکی از نمونه‌های تظاهرات کارگری، اعتصاب کارگران کارخانه توتون تکل در اوایل سال ۲۰۱۰ بود. این کارگران بیش از ۴ ماه در مرکز شهر آنکارا دست به اعتصاب زدند و با استوارکردن چادرهایی برای زندگی و خواب، مرکزی‌ترین خیابان آنکارا، کیزیلای، را مسدود کردند و سرانجام نیز توانستند به بخشی از مطالبات خود برسند.

ابراهیم مددی؛  نایب رییس سندیکای کارگران شرکت واحد، علی نجاتی؛ رییس هیأت مدیره سندیکای نیشکر هفت تپه و منصور اسانلو؛ از رهبران سندیكای كارگران شركت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه هر سه از فعالان کارگری ایران هستند که هم‌اکنون در زندان به سر می‌برند.

قطعنامه مشترک تشکل‌های کارگری ایران به مناسبت روز جهانی کارگر:

 


 


کشف اولین غلط املایی قرآن توسط شاگردان مصباح یزدی!

چند روز پیش وقتی با خبر از هک شدن وبلاگ بهاره مقامی, یکی از قربانیان تجاوزات جنسی در زندان های جمهوری اسلامی  شدم چند روزی بود سعی در نوشتنش داشتم اما میسر نشد. انگار این روزها شاگردان مصباح گوی سبقت را از همگان ربوده اند.

 

 

اگر به پیام سربازان گمنام امام زمانی مصباح نگاهی بیاندازید خبر از واقعه ای بزرگ می دهد، آری اولین غلط املایی قرآن کشف شده است.

 

ما تا به حال ابتر را اینگونه می نگاشتیم حال که با خبر از نادانی خود شدم که عبتر این است نه ابتر.

 

وای بر ابتر نگاران. و این نشانه‌ای‌ست از نشانه‌های همت مضاعف، کار مضاعف. پس تعقل کنید و از گمراهی به در آیید. و همانا ما مو را از ماست می‌کشیم.


 


نسل ما  نسلي سركش ‎!‎

نمي دونم اين حرفاي من  را چه قدر باور داريد اما در هر صورت  واقعيات جامعه است.


ما نسل سركشي هستيم كه حتي به كساني كه متعلق به دهه ي پنجاه هم هستند ارتباطي نداريم.


نسلي كه بعضي ها مون مثل من در بحبوحه ي توپ و تانك و جنگ به دنيا اومديم و خيلي گروهي مون شانس آورده باشن بعد جنگ به دنيا اومده باشند كه من اون ها رو جزو دهه ي هفتادي ها مي گيرم چون اكثرا مشكلات ما دهه شصتي ها رو ندارن. آره ما نسلي هستيم  كه به دليل فوران جمعيت در اين دوران نه كودكي را درست تجربه كرديم نه نوجواني. نه اجازه داشتيم رشته ي دانشگاهي دلخواهمان را انتخاب كنيم  نه دانشگاه دلخواهمان را. و حالا هم كه به سن ازدواج رسيده ايم يا كيس مناسبمان يافت مي نشود و يا حال و حوصله ي ازدواج كردن نداريم و مهم تر از اون امكانات‎ ‎ازدواج كردن و حال و حوصله ي اين رسم و رسومات مسخره را نداريم .نسل ما نسل آتاري و سيستم عامل داس و فوقش سگاست.‎!‎‎!‎


يك متولد دهه ي شصت زياد با گيم نت و سيخ چيپس و آهنگ هاي رپ من در آوردي جيغ حال نمي كند . اما در عوضش با فوتبال دستي و پيتزا مخصوص و آهنگ هاي چاوشي و س.خسروي و ياس  بيشتر حال مي كند.زمان ما اين مدل موهاي سيخ سيخ نبود و فوقش تن تن و تيفوسي مد بود. ما متولدين نيمه ي اول دهه ي شصت هر چه قدر هم استايل مان را شبيه بيست ساله ها كنيم.موهايمان را فشن كنيم لباس تينيجري بپوشيم و موزيك رپ  بچه بيست ساله ها را گوش كنيم باز هم زار مي زند كه ما دهه ي شصتي هستيم.راستي  ما خوش بخت تر بوديم. يا بچه هاي حالا‎!‎


ما از نسل  كارتون هاي چوبين  و فوتباليست ها و پرين  و خونه ي مادربزرگه و مخمل بوديم  و نسل جديد نسل شان د شيپ و بارت سيمپسون و . است. زمان ما مثل حالا نبود كه دست بچه ي سيزده چهارده ساله فيلم پورنو پيدا شود و كاملا حرفه اي باشند‎!‎  فوقش چهار تا صحنه ي فيلم تايتانيك بود و يه آمريكن پاي‎!‎  و امروز همه چي زياد شده . اون قدر زياد كه به تعداد آدم ها ماشين تو ي بزرگراه ها مي بيني . اون قدر آدم كه مرگ مون هم به چشم نمي ياد.اون قدر آدم هاي نقاشي شده توي خيابونا كه ديگه عزيزترين كسانمان به چشممان زيبا نمي آيند. اين روزا عشق ها هم صنعتي و چندتايي شده. بابا اين وسط ازدواج ديگه چه معني داره‎


 


گفتگوی خودمانی با طراحان گرافیک (۱۰) مجید کاشانی


۱- بیوگرافی مختصر و رزومه کوتاهی از خودتان بفرمایید / بدون شکسته نفسی لطفن :)
اختیاری: اگر تمایل دارید محل سکونت و شغل فعلی تان را نیز ذکر کنید.


مجید کاشانی/ متولد ۱۳۵۷/ کارشناس ارشد گرافیک/در حال حاضر در آتلیه ی شخصی ام در تهران مشغول فعالیت هستم و دو روز در هفته را در دانشگاه تدریس می کنم.


۲- تازگی ها چه خبر؟ (روزهای گذشته مشغول چه کارهایی بوده اید یا چه چیزهایی ذهن شما درگیر کرده؟)

مشغول کار روی کتاب مجموعه آثارم هستم . این کتاب مجموعا شامل حدود صد اثر پوستر، جلد کتاب، نشانه و لوگو خواهد بود که امیدوارم تا پایان سال ۸۹ چاپ شود/

با نزدیک شدن به زمان نمایشگاه کتاب ساختن جلد برای انتشاراتی هایی که با آنها همکاری می کنم هم جزو کارهای روزمره ام شده است به علاوه ی یک کار تحقیقاتی و تولیدی روی حروف فارسی که یکی دوسالی است مشغولش هستم و کمابیش پیش می رود


۳- اولین، آخرین، بهترین و بدترین کار حرفه ای تان چه بوده؟

اولین: اگر چاپ شدن و دستمزد گرفتن را مبنای کار حرفه ای قرار دهیم در سال ۷۴ پوستر وبروشوری برای یک تئاتر طراحی کردم.  

آخرین: پوستر نمایشگاه گروهی طراحی منوچهر معتبر، محمد علی بنی اسدی، مانا نیستانی و چند نفر دیگر که بزودی در خانه ی هنرمندان برقرار خواهد بود.

درباره ی بهترین و بدترین ، ترجیح می دهم قضاوت را به مخاطبان آثارم  بسپارم


۴- بهترین و بدترین تجربه تان در زندگی چه بوده؟

بهترین تجربه ی حرفه ای همکاری با مدیر هنری و مجموعه ی طراحان گرافیک شرکت نوکیا در فنلاند بود که بعنوان مدیر هنری نوکیای ایران حدود  ۴ سال با یک تیم کاملا حرفه ای بین المللی در زمینه ی طراحی و تبلیغات با آنها همکاری کردم و توانستم درس ها و تجربه های خوبی از جمله چگونگی مواجهه با کار، ایده ، اجرا و کار گروهی را از آنان بیاموزم

بدترین تجربه های حرفه ای مربوط به زمانی است که کارهایم با کیفیتی نامطلوب چاپ شوند.  


۵- بهترین و بدترین خاطره تان چه بوده؟

ورود به دانشکده ی هنرهای زیبا و زندگی در آن و آشنایی با دوستانم  یکی از بهترین دوران زندگی ام بود.،


۶- اولین، آخرین، بهترین و بدترین کتابی که خوانده اید چه بوده؟

اولین کتاب: احتمالا فارسی اول دبستان

یکی از بهترین ها:  تنهایی پر هیاهو (بهومیل هرابال)

بدترین: همیشه همان صفحه ی اول کتاب مرا ترغیب به ادامه دادن یا مصمم به توقف می کند


۷- اولین، آخرین، بهترین و بدترین فیلمی که دیده اید چه بوده؟

اولین را بخاطر ندارم

آخرین: ماجرای عجیب بنجامین باتن

بهترین: چندتا از فیلم ها و سریال های علی حاتمی بخاطر فضاها و ساختارهای ایرانی شان و چندتا از آثار کیشلوفسکی

بدترین: همیشه همان سکانس اول فیلم مرا ترغیب به ادامه دادن یا مصمم به توقف می کند


۸- اولین، آخرین، بهترین و بدترین موسیقی که گوش کرده اید چه بوده؟

اولین را بخاطر ندارم

آخرین: در حال شنیدن آلبومی از خواننده ی فرانسوی لئو فره هستم

بهترین: آهنگ«من مرد تو هستم » لئونارد کوهن، «ترنج» محسن نامجو ومجموعه آهنگ های پینک فلوید و بعضی از گوشه های موسیقی دستگاهی ایران به علاوه ی موسیقی های فولکلورایرانی مخصوصا موسیقی ترکمن صحرا

بدترین: غالب موزیک هایی که صداو سیما به خوردمان میدهد و موزیک هایی که گهگاه در تاکسی مجبور به تحملشان هستم


۹- اولین، آخرین، بهترین و بدترین وبسایتی که بازدید کرده اید بوده؟

اولین: شاید یاهو میل

بهترین: وبسایت شخصی فیلیپ استارک (طراح صنعت فرانسوی)


۱۰- از موارد بالا کدام را به طراحان جوان پیشنهاد می کنید؟

از کدام موارد بالا!؟


۱۱- اولین و آخرین بار کی به سینما رفتید؟

اولین بار را به خاطر ندارم

 آخرین بار: زمستان ۸۸ برای افتتاحیه ی فیلم تنها دوبار زندگی می کنیم


۱۲- چه شخصیت هایی در زندگی الگو و سرمشق شما بوده اند (به طوری که مدام آنها را تحسین می کنید) ؟

هیچ شخصیتی را بطور کامل الگو قرار نداده ام اما تلاش می کنم از هر کس چیزی را که در خور بهتر شدن باشد مشق بگیرم


۱۳- مرگ چه شخصیتی شما را متاثر کرد؟

مرگ دسته جمعی هموطنانم در زلزله ی بم


۱۴- یک "نقل قول" یا "گفتار نغز" که اکنون در خاطر دارید، برای خوانندگان ما بفرمایید.

علاقه ای به گفتارهای نغز ندارم


۱۵- یک "بیت شعر" که اکنون به یاد می آورید برای خوانندگان ما بفرمایید.

از حشمت اهل جهل به کیوان رسیده اند         جز آه اهل فضل به کیوان نمی رسد


۱۶- اگر می توانستید چیزی را در جهان تغییر دهید، چه می کردید؟

قابلیت حرکت در طول زمان را به توانایی های بشری می افزودم/

جلوی گرمایش کره ی زمین و از بین رفتن طبیعت را می گرفتم


۱۷- آیا دوست داشتید جای کسی بودید؟ چه کسی؟

همین که هستم


۱۸- آیا دوست داشتید در دوره زمانی دیگری زندگی می کردید؟ کی؟

زندگی نه اما حضور در سه برهه ی زمانی جزو رویاهای من است: روز ۲۸ مرداد۱۳۳۲  / عصر زیبا (دوران پر شکوه پاریس قرن نوزده)/  و یک دیدار هرچند کوتاه با مولانا  


۱۹- آیا دوست داشتید در مکان دیگری بودید؟ کجا؟

دوست داشتم همینجا در ایرانی به مراتب پیشرفته تر و مرفه تر زندگی می کردم


۲۰- اگر تمایل دارید برای ایجاد ارتباط بهتر، ایمیل، وب سایت و یا شناسه شبکه های اجتماعی (مانند فیس بوک، تویتتر، گوگل، یاهو،...) که در آنها عضو هستید را ذکر کنید. (آیا طراحان جوان می توانند برای مشورت، پرسش و یا راهنمایی با شما در تماس باشند؟)

آدرس وبسایت من است که امیدوارم امسال سرانجام بتوانم سرو سامانی به آن بدهم : www.majidkashani.com

ایمیل: mkashani429@yahoo.com


 


روز کارگر؛ روز پرکاری نیروهای امنیتی و بیکاری بقیه

کسری، یکی از اعضای خودنویس، گزارش خود را برای ما فرستاده است:


«روز کارگر تنها مناسبت جهانی است که حکومت ایران با آن همراه شده است حجم زیادی از برنامه های رادیو به این مناسبت اختصاص داده شده است از ورزش کارگری تا چالش ها و فرصتها و...پیش تر نیز آیت الله خامنه‌ای به مناسبت این روز رهنمود‌هایی را به دولتمردان داده بود این در حالی است که بر اساس اخبار منتشره در سای‌تها، کارگران در اعتراض به حقوق معوقه و بیکاری قصد تجمع در برابر وزرات کار و امور اجتماعی در خیابان آزادی را داشتند.


اما از اوایل صبح امروز نیروهای انتظامی و امنیتی برای پراکندن این راهپیمایی احتمالی در میدان انقلاب  و خیابان آزادی در مقابل  وزارت کار مستقر شده اند.


مشاهدات خیابانی حاکی از استقرار ون‌های متعدد نیروی انتظامی در میدان انقلاب و خودرو های سمند های سفید با سرنشینان لباس شخصی و بیسیم بدست دارد. پل‌های عابر پیاده مقابل وزارت کار تماماً توسط نیروهای انتظامی کنترل می‌شود تا از عکسبرداری عابرین پیاده جلوگیری کنند. در میدان انقلاب نیز همین وضعیت مشهود است. در میان یونیفرم پوش‌های نیروهای انتظامی، لباس شخصی‌ها نیز حضور دارند که از مناطق اطراف وزارت کار و حضور عابران فیلمبرداری می‌کنند.»


 منوچهر، یکی دیگر از اعضا خودنویس گزارش خیابانی خودش را به شرح زیر فرستاده است:


«از ساعت ۳ یعد از ظهر تا ساعت ۶ بعد از ظهر در محدوده وزارت کار در خیابان آزادی تهران بودم. دوطرف خیابان به طول دویست متر پلیس ایستاده بود که همه مجهز به باتوم بودند وبسیار هم جوان، به نظر سرباز می‌رسیدند. مانند سربازهائی که در نزدیکی شهر کرج در منطقه ایستگاه متروی هشتگرد که یک پادگان ویژه پلیس است ، نگاهداری می‌شوند. از میدان انقلاب تا میدان آزادی بر سر هر خیابانی، تعدادی پلیس کلاه سبز هم ایستاده بودند و چند ون و چند خودروی پلیس از همه نوع، هم در آن مناطق وجود داشت . 

هلیکوپتر هم در میدان آزادی دائم در حال پرواز بود ودر جاده کرج هم چندین دستگاه اتوبوس حامل پلیس ضد شورش هم بود. 

به هیچ کس اجازه ایستادن نمی‌دادند. در ضمن چند نفر از جوانانی که مشخص بود جزو سبزها هستند هم در مناطق دور تر از وزارت کار ایستاده بودند که با تذکر پلیس دور شدند. در دقایق آخر دیدم که پلیس ها عده ای از مردم را با باتوم زدند و از محل دور کردند. وقتی من می امدم کسی در جلوی وزارت کار نبود.

یکی از دوستان در بالاترین نوشته که یک کار گر در مقابل دانشگاه خودرا آتش زد ولی من ندیدم ونشنیدم و مقابل دانشگاه کاملا عادی بود و هیچ کس حرفی راجع به این مسئله نگفت. 

یکی از دوستان هم در بالاترین گفته که بیائید و کارگران را تنها نگذارید. باید بگویم که من هیچ کارگری ندیدم و همه افرادی که دیدم.مانند دانشجو ها بودند، دختر وپسر و هیچ کدام شکل یک کارگر نبودند.»


 


شستشوی مغزی به شیوه‌ی استالینی و شباهات آن با حکومت اسلامی

شاگردان خلف استالین روح استاد را شاد کردند

 

بر همه ی ما روشن بوده که این رژیم شیوه و سبک پدر جدش استالین را در حکومت داری و سرکوب مخالفان پیش گرفته اما وقتی

 

با این مقاله روبرو شدم که در یک مجله روانشناسی که چندین سال پیش در ایران زیر سایه عبای ولایت فقیه چاپ شده بود مرا حیرت زده کرد. خواندنش گویی کارد را در قلب زخم خورده ما می چرخاند که این روح سرگردان استالین در قامت ملایان قد علم کرده است و  در جسم گناهکار جمهوری اسلامی زنده شده است.

 

شما را به خواندن این مقاله دعوت می کنم تقریبا به جز حذف چند خط که مربوط به بیوگرافی و نام چندتن از روانپزشکان بود بقیه را عینا نقل قول می کنم. نقل قول از مجله روانشناسی جامعه :

 

شستشوی مغزی در شوروی سابق

 

به احتمال زیاد در عصر استالین انستیتوی پژوهش های مغزی "بختراف" در زمینه کنترل مغزها ، زیر نظر روانپزشکان نامدار بهاین نتیجه رسیده بود که اگر انسان ها نیز در زیر فشارهای بسیار شدید روانی وجسمی قرار بگیرند ، عقاید و افکار موجود در ذهن آن ها پاک می شود و ذهن و مغز آن ها برای پذیرش افکار جدید آماده می شود . بستری کردن روشنفکران ناراضی در بیمارستان های روانی ، شوک های الکتریکی متوالی با قصد فروپاشی ساختار ذهنی ، اقامت در زندان های بسیار مخوف ، بازجویی های شبانه همراه با شکنجه ، تا یک ناراضی ساده حکومت به جاسوسی امپریالیسم، شرکت در توطئه براندازی حکومت ، دشمنی با خلق و..اعتراف کند...، قسمتی از این روش ها بود.

 

موضوع دیگری که در کشورهای کمونیستی با شدت و قدرت به کار می رفت که به نوعی با آرمان زائی و آرمان زدایی اجتماعی ارتباط دارد، کیش شخصیت است. در این کشورها چنان در احترام گذاشتن و تکریم کردن از شخصیت رهبر حزب کمونیست، اصرار و اغراق می شود که به او مقامی فوق بشری و فوق منطقه ای داده می شد ، آن گونه که احتمال انتقاد به ساحت او در ذهن هیچ فردی نیاید. این کار از استالین و مائوتسه کنک شروع شد و درباره ی هوشی مینه ، فیدل کاسترو و از همه چشمگیرتر رهبران کره شمالی استمرار یافت. در حالیکه پس از فروپاشی رژیم شوروی  مشخص شد که کشورهایی مانند تاجیکستان ،ازبکستان و بسیاری از جمهوری های شوروی صد ها سال از جامعه امروزی عقب هستند، در دورانی که پرده ی آهنین ، این مناطق را از بقیه جهان از جمله ایران جدا می کرد ، رادیوهای شوروی به صورت ۲۴ ساعته اطلاع می دادند که هر روز در این مناطق پیشرفت های بسیار سریعی روی می دهد که این موفقیت در پرتو رهبری داهیانه ی استالین ، رهبر زحمتکشان جهان و حزب پیشرو و نوین کمونیست تحقق پیدا می کند. در کشورهای کمونیستی مانند چین، مردم مجبور بودند ساعاتی در روز، آموزش های داهیانه ی مائو را مطالعه کنند و در تمام ساعات بوسیله ی رادیو ،تلویزیون، مراسم حزبی ، تئاترها، کتاب ها و...شدیدا احاطه شوند. همه جا نام رهبر حزب کمونیست بود؛ شهر استالینگراد، خیابان استالین، میدان استالین، کوچه استالین ، دبستان استالین و ...

 

این مقاله تماما نگرش علمی و روانشناسی درباره ی شستشوی مغزی داشت . اما چه شباهت تلخ و انکارناپذیری با سیاست امروز ما دارد . گرچه نمی دانم این مجله هنوز وجود خارجی دارد یا نه.

 


 


تبلیغات دانمارکی
 


غول‌های هالیوود: جعفر پناهی را آزاد کنید

حمایت چهره‌های مطرح سینمای روز دنیا از جعفر پناهی، نمی‌تواند برای جمهوری اسلامی امتیاز به حساب آید. وقتی پای نامه‌ای سرگشاده، امضاهای کسانی چون الیور استون، استیون اسپیلبرگ، جیم جارموش، برادران کوئن، رابرت ردفورد، فرانسیس فورد کاپولا، مایکل مور، مارتین اسکورسیزی، استیون سودربرگ، رابرت دونیرو نقش بسته باشد، نمی‌توان این خواسته را به راحتی دست کم گرفت. این دیگر یک بازی دیپلماتیک نیست. می‌توان منتظر بود که بعدها فیلمی در باره نحوه برخورد نظام ایران با هنرمندان ساخته شود، چه، سوژه را خود جمهوری اسلامی به دست هم داده است.

به گزارش سایت «خبرنگار هالیوود» در این نامه سرگشاده، هنرمندان هالیوود ضمن محکوم کردن دستگیری این فیلم‌ساز از جعفر پناهی حمایت کرده و خواستار ازادی کارگردان فیلم‌های «دایره» و «بادکنک سفید» شده‌اند.

امضا کنندگان به نامه همسر پناهی اشاره کرده‌اند که وضع جعفر را به خاطر ناراحتی قلبی‌اش نگران کننده خوانده. بنا به گفته همسر پناهی، جعفر را به سلولی کوچک‌تر برده‌اند.



 


در مدح و ذم شادی صدر

بدون شک، خانم صدر را نمی‌توان با یک نوشته یا یک کار مورد ارزیابی قرار داد. ایشان بدون تردید به خاطر کارهای خطیرشان در مبارزه با فرهنگ سنگسار و پذیرش وکالت متهمان بسیاری جایگاه ویژه‌ای نزد فعالان حقوق بشر دارند.

با این حال، نوشته اخیر ایشان که باعث رطوبت شدید «لانه مورچگان» شده، چند نکته در خود دارد که بهتر است بدون حب و بغض آنها را دید.

مردان جامعه ما چندان هم علیه‌الرحمه نیستند. نمی‌توان ما را به هیچ عنوان بابت یک‌جانبه‌نگری‌هامان تبرئه کرد.

ظلم مردان به زنان ایرانی تمامی ندارد.

بسیاری از مردان جامعه ما مثل امام جمعه موقت تهران به زنان نگاه می‌کنند.  «عباسی»، نماینده فقید بندرعباس یکی از آنها بود.

 سوال مطرح این است که آیا همه مردان چنینند؟ خانم صدر خود حقوق‌دانند و می‌دانند همه را به یک چوب راندن یعنی چه. یعنی آیا همسر خود ایشان بابت این همه سفرهای طولانی و این همه خانه دوستان و غریبه‌ها و دیگران ماندن به ایشان ایرادی گرفته‌اند؟ آیا همسر ایشان هم جزو همان مردان ایرانی هستند؟ مردان ایرانی «ناموس‌پرست» بی منطق؟ اگر وجود همسر ایشان نبود، آیا می‌توانستند به همین راحتی سال‌های سال درس بخوانند و کار کنند و به سفر بروند و گاه دخترنازنینشان را تنها بگذارند؟ من از نزدیک شاهد زندگی ایشان نبوده‌ام و فقط روایت‌هایی شنیده‌ام از دوستانی که هم دانشگاهی خانم صدر بوده‌اند.

من مخالف «زن ذلیل» خواندن مردهای همراه هستم. مردانی که به خاطر همسران خود همه زندگی‌شان را و هست و نیست‌شان را می‌توانند در یک آن رها کنند. من شنیده‌ام همسر خانم صدر چنین مردی هستند. البته اینکه در برابر سخن همسرشان سکوت کرده‌اند، شاید به همان دلیل پیشین باشد. بارها در مورد جناب نیلچیان، همسر خانم صدر شنیده‌ام که او را یک «زن‌ذلیل» کامل خطاب کرده‌اند. به نظرم جا داشت خانم صدر از همسر محترمشان دفاع می‌کردند و حداقل سهمی به بعضی مردان ایرانی که مانند امام جمعه تهران نیستند می‌دادند.

اما اگر بخواهم به عنوان یک مرد، در باره خانم صدر قضاوت کنم، او را همانند خانم فاطمه رجبی نخواهم دانست. او را مانند عفت هاشمی رفسنجانی هم نیست. مانند فائزه هاشمی هم نیست. مانند خودش است. ممکن است کسانی مثل او باشند، ولی همه نیستند.

الان هزاران ایرانی برای برابری زنان و مردان تلاش می‌کنند، خیلی از ایشان مردانی هستند همچون بهمن احمدی امویی، همسر خانم بنی‌یعقوب. ژیلا بنی‌یعقوب در باره نوشته اخیر خانم صدر گفته‌اند که منطق شادی ترسناک است. این سخنان یک فعال برابری حقوق زنان و مردان در ایران است که همسرش بهمن به خاطر حمایت‌هایش از جنبش زنان بیشتر از بسیاری زنان ضربه خورده است. سخنان خانم ممکن است آبی باشد که به لانه بعضی مورچگان ریخته شده، اما آب سردی است بر کارهای کسانی همچون بهمن احمدی‌امویی.

ادبیات و منطق خانم صدر در گذر زمان ممکن است باعث ایجاد تنفر و حتی بدبینی مردان زیادی به جنبش برابری خواهی زنان شود.  البته اگر همه مردان از نظر منطقی مثل خانم صدر باشند، حتما چنین خواهد شد. اما باید عاقل بود و همه را به یک چوب نراند. همه مردان مثل خانم صدر نیستند. همه مردان مثل حجت‌الاسلام صدیقی نیستند. همه زنان هم مثل هم نیستند.


 


خودنویس رنگارنگ
متاسفانه این فیلتر، رنگ خنثای خاکستری را هم به رنگ خود نمایش داده، حال آن‌که در واقعیت چنین نیست. کسانی که امروز به درستی سبزاللهی نامیده می‌شوند اشخاصی هستند که چنین فیلتری را در رسانه‌های خود کار می‌گذارند و از پشت آن به دیگران نگاه می‌کنند. 

جنبشی که در ایران  به راه افتاده، نام سبز بر خود نهاده ولی این نام، یک سمبل است و نه مفهوم و دلیلی برای تک‌رنگی. رنگ سبز جنبش مردم ایران، رنگی ایدئولوژیک مانند رنگ سرخ جنبش کمونیستی در روسیه نیست. رنگ سرخ ایدئولوژی کمونیستی، فیلتری بود که رنگ‌های دیگر بر اساس اصول مبارزه‌ی طبقاتی اجازه‌ی عبور از آن را نداشتند. تنها سرخ‌های واقعی می‌توانستند از آن عبور کنند و بقیه‌ی تفکرات "باید" پشت آن می‌ماندند. جنبش کمونیستی، رنگ‌های خنثی‌یی را که به خاطر الزامات انقلابی به رنگ سرخ در آمده بودند، هرگز سرخ ننامید و از آن‌ها به نفع خود بهره‌برداری نکرد. خط و خطوط در جنبش سرخ روسیه مشخص بود و با قاطعیت اِعمال می‌شد. هر چه بود –از دید برخی خوب و از دید برخی بد- به ضرورت زمان بود.

امروز اما زمانه‌ی  دیگری‌ست و جنبش مردم ایران، جنبش یک طبقه‌ی خاص با رنگ خاص نیست. سبز، رنگ یک پرچم است که تمام رنگ‌ها آن‌را به عنوان سمبل همبستگی پذیرفته‌اند و زیر آن گرد آمده‌اند؛ سمبل یک جنبش اجتماعی عمومی که در آن نه یک طبقه یا یک دیدگاه اجتماعی، بل تمام طبقات و دیدگاه‌ها نقش دارند. در حقیقت رنگ‌های مختلف فکری زیر پرچم سبز گرد آمده‌اند تا از شرِّ دیکتاتوری مذهبی خلاص شوند. یک خاکستری، یا یک سرخ، که در زیر این پرچم سبز قرار گرفته به همان اندازه در این جنبش حق و سهم دارد که آن‌هایی که ایدئولوژی سبز و هم‌رنگِ پرچم در سر دارند. رنگ سبز پرچم، با رنگ سبز ایدئولوژیک متفاوت است. آن‌ها که پیش از انتخابات با رنگ سبز نمادین به حمایت از مهندس موسوی برخاستند در موسوی راه گریز از حاکمیت اختناق و سرکوب و رهایی از کابوس احمدی‌نژاد را می‌جُستند و نه این‌ که ایده‌ی سیاسیِ موسوی و عمل‌کرد گذشته‌ی او را الگوی ایدئولوژیک برای ساختن ایران فردا بدانند و این الگو را سبز بنامند.

متاسفانه گروهی  که بعد از انقلاب همیشه خود را در همه‌ی زمینه‌ها برتر و برحق دیده‌اند و اندیشه‌های دیگر را به حساب نیاورده‌اند، این جریان و جنبش را ساخته و پرداخته‌ی خود، و بدتر از همه، متعلق به خود پنداشته‌اند و شروع به تعیین خودی و غیرخودی کرده‌اند. رسانه‌ی آن‌ها نیز به تفکیک و ارزش‌گذاری رنگ‌ها پرداخته است.

خودنویس، بر خلاف رسانه‌های تک‌رنگ، تا این لحظه تمام رنگ‌ها را بدون تحریف و اعوجاج از خود عبور داده و هیچ رنگی را به رنگ خود در نیاورده و مانع عبور هیچ رنگی نشده است. خودنویس، نظرِ تمامِ کسانی که با رنگ‌های مختلف فکری زیر پرچم سبز جنبش کنونی گرد آمده‌اند، و نیز نظر کسانی که این پرچم و جنبش را نپذیرفته‌اند و زیر این پرچم قرار نگرفته‌اند منعکس کرده است. به همین لحاظ اطلاق رسانه‌ی همگانی و رنگارنگ به خودنویس دور از واقعیت نخواهد بود.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته