-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/
سه سال از نگارش چکیده مقاله 555 کلمه ای «بازشناسي حق عقل، شرط لازم سازگاري دين و حقوق بشر» به دعوت همايش دوسالانه حقوق بشر دانشگاه مفید قم می گذرد. انتشار محدود این چکیده مقاله در کتابچه داخلی چكيده مقالات اين همايش در اردیبهشت 1386 باعث اعتراض کتبی فوری جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و جلوگیری از قرائت متن مقاله در همایش یادشده گردید. نایب رئیس جامعه مدرسین در مهر 1386 در مصاحبه با ایسنا برای دومین بار به نویسنده مقاله حمله کرد. در چهارمین سالروز ممانعت از قرائت مقاله، سیمای فریب برای سومین بار به این چکیده مقاله یورش آورد.
این مقال شامل شش قسمت است. نخست خلاصه ای از یورش ظفرنمون اخیر گزارش می شود. در دومین بخش مقاله به برملا کردن برخی ابعاد این تزویر پرداخته ام. بخش سوم به افشای دروغها و تحریفهای سیمای حکومتی درباره دیدگاه قرآنی کدیور اختصاص دارد. در چهارمین بخش این پرسش پاسخ داده شده است: اگر قرار بود به قرآن عمل شود، چه باید می کردند؟ چکیده مقاله پردردسر "بازشناسی حق عقل، شرط لازم سازگاری دین و حقوق بشر" بخش پنجم مقاله را تشکیل می دهد. بالاخره در بخش ششم اعتراض کتبی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به چکیده مقاله کدیور و ادامه قضیه به اختصار گزارش شده است.
اول. گزارشی از تزویر جدید سیمای فریب
کانال سوم تلویزیون جمهوری اسلامی ایران در تاریخ دوشنبه 27 اردیبهشت 1389(روز شهادت حضرت فاطمه زهرا – تعطیل رسمی) در برنامه زنده دو ساعتی "دیروز، امروز، فردا" در پربیننده ترین ساعت روز مطالب بی پایه و نادرستی را درباره جنبش سبز، جریان اصلاحات و روشنفکری دینی با عنوان "روشنفکری دینی و ارتباط آن با جریان اصلاحات" از زبان دو نفر به نامهای حجت الاسلام سید محمود نبویان (از مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی متعلق به آیت الله مصباح یزدی) و مجتبی شاکری (از جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی از مدافعان دولت احمدی نژاد) پخش کرد. (1)
تزویرگران جمهوری اسلامی در مقام اثبات این بودند که جنبش سبز و جریان اصلاحات به پیروی از نظریات روشنفکران دینی به دنبال اسلام زدائی و حذف قرآن از ایران است. حمله اصلی در این تزویرنامه متوجه نظریه اخیر دکتر عبدالکریم سروش درباب وحی و قرآن بود. در درجه دوم تعزیه گردانان سیمای تزویر به یکی از مقالات صاحب این قلم درباره اسلام و حقوق بشر پرداختند و با تحریف سخن من، مرا در عداد قائلان به حذف و نفی قرآن معرفی کردند. آنگاه با نشان دادن جزوه ای مدعی شدند که جنبش سبز به دنبال حذف کلیه مظاهر اسلامیت از قانون اساسی است.
در انتها نیز سخنان حماسی فوکویاما در کنفرانس اورشلیم با عنوان “بازشناسی هویت شیعه” قرائت شد: "شیعه پرنده ای است که افق پروازش خیلی بالاتر از تیرهای ماست. پرنده ای که دو بال دارد:یک بال سبز و یک بال سرخ". او بال سبز این پرنده را مهدویت و عدالت خواهی و بال سرخ را شهادت طلبی که ریشه در کربلا دارد و شیعه را فنا ناپذیر کرده است معرفی می کند. فوکویاما معتقد است شیعه بعد سومی هم دارد که اهمیتش بسیار است.او می گوید: “این پرنده زرهی به نام ولایت پذیری به تن دارد". این تزویرنامه با تطبیق لعنهای زیارت عاشورا بر معترضین سبز به پایان رسید.
دوم. برملا کردن تزویر تازه سیمای فریب
دروغ و دغلهای سیمای جمهوری اسلامی تازگی ندارد. لائیکهای ستیزه جو (آته ایستهای افراطی) و مزوّران جمهوری اسلامی همصدا جنبش سبز را به دنبال اسلام زدائی و قرآن گریزی معرفی می کنند. این برنامه تکرار رسوای این مضمون نخ نما بود. من بارها در تبیین ماهیت جنبش سبز و نقد دروغ و دغلهای کودتاگران سخن گفته ام، تکرار نمی کنم. جناب دکتر سروش نیز درباره آنچه به وی ناجوانمردانه نسبت داده شد، خود سخن خواهد گفت. در این مجال به اجمال دروغی که به من نسبت داده شد برملا می کنم.
قبل از آن به اشاره بگویم آن جزوه ای که شیادان سیمای تزویر تحت عنوان قانون اساسی جنبش سبز به خلایق نشان دادند، هیچ سندیتی ندارد. جنبش سبز به تصریح رهبرانش بیشتر از «اجرای بی تنازل همین قانون اساسی جمهوری اسلامی» چیزی را نمی خواهد. همان قانون اساسی که در اصل سومش "محو هرگونه استبداد و خودکامگی و انحصار طلبی" از وظایف دولت جمهوری اسلامی شمرده شده است. همان قانون اساسی که در اصل 175 آن تأمین "آزادی بیان و نشر افکار با رعایت موازین اسلامی و مصالح کشور" را الزامی ساخته است. اگر همین قانون اساسی اجرا می شد این دروغ و دغلها امکان انتشار نمی یافت. اگر موازین اسلامی و مصالح کشور رعایت می شد کشور بر اساس رضایت عمومی و تمایل اکثریت شهروندان با صداقت و عدالت اداره می شد.
آنچه در این برنامه بنام سخنان فوکویاما نویسنده کتاب "پایان تاریخ و آخرین انسان" در کنفرانس بازشناسی هویت تشیع در اورشلیم توسط حجت الاسلام نبویان قرائت شد، از اساس دروغ است. فوکویاما شرکت در کنفرانس یادشده و ابراز چنین سخنانی را کاملا تکذیب کرده است. (2)
و اما این حجت الاسلام سیدمحمود نبویان عضو رسمی پادگان جناب مصباح یزدی همان مُبَلّغی است که چند ماه قبل اعلام کرد سعید حجاریان برای مظلوم نمائی خودش را ترور کرده است. (3)
سوم. افشای دروغها و تحریفهای سیمای حکومتی درباره دیدگاه قرآنی کدیور
جناب حجت الاسلام نبویان در این برنامه چند دروغ به من نسبت دادند: اول، ایشان گفتند: «[کدیور] می گوید قرآن ما در شش مورد با حقوق بشر سازگاری ندارد». برای بار دوم از قول من می گوید: «شما آن اسلامی که دارید، همان اسلام تاریخی است، همانی که تعارض دارد، همان قرآن را می گوید».
پاسخ: من هرگز نگفته ام قرآن کریم با اندیشه حقوق بشر سازگاری ندارد. آنچه من گفته ام و همچنان می گویم این است: روایتی از اسلام – که لزوما عین اسلام و قرآن نیست – یعنی فهم جریان سنتی از اسلام (که از آن با عنوان اسلام تاریخی یاد کرده ام) در شش محور با اندیشه حقوق بشر ناسازگار است. و روایت دیگری از اسلام و قرآن (اسلام نواندیش) مدافع اندیشه حقوق بشر است. اگر حکومت ولائی و گردانندگان تلویزیون حکومتی روایت سنتی و تاریخی از اسلام را عین قرآن می دانند و نقد آنرا نقد قرآن معرفی می کنند، حرفی نیست، اما این معادل سازی آنان است، این سخن من نیست، بلکه تحریف آشکار حرف من است.
دوم، حجت الاسلام نبویان می گوید: «خوب ما از آقای کدیور سؤال می کنیم [گیریم] این بخش قرآن را حذف کردیم. اگر غربی ها بعداً یک چیز دیگر اضافه کردند و با بخش های دیگر قرآن ما نساخت، باز چکار می کنیم؟ خوب بخش های دیگرش را هم از قرآن حذف می کنیم. خوب اگر ده سال بعد یک چیز دیگر آوردند[باز حذف می کنیم]».
پاسخ: کدیور هرگز نگفته و نمی گوید چیزی از قرآن "حذف" شود. این تحریف آشکار کلام وی است. "نسخ" با "حذف" زمین تا آسمان تفاوت دارد. "بحث ناسخ و منسوخ" از مُسَلّمات علوم قرآنی است و کسی که منکر آن است یا آنرا معادل حذف می شمارد و از تفاوت احکام اقسامش از قبیل نسخ تلاوت و نسخ حکم، یا نسخ دائم و نسخ موقت بی خبر است، جاهلی مرکب است که در امور مافوق طاقتش دخالت کرده است.
سوم، جناب نبویان بار دیگر می افزاید: «خوب اگر ده سال بعد یک چیز دیگر آوردند[باز حذف می کنیم]. پس ما یک دانه قرآن داریم [که] همان حقوق بشر غربی هاست. اصلا چه ربطی به اسلام دارد؟ یعنی چه ما به قرآن ملتزم هستیم؟»
پاسخ: کدیور از اندیشه حقوق بشر به دلیل اخلاقی بودن، عادلانه بودن، عقلائی بودن و برتریش بر اندیشه های رقیب دفاع می کند. اسناد بین المللی حقوق بشر روایتی از این اندیشه است، نه عین آن. اگر غربی ها حرف حقی زدند باید آنرا پذیرفت، نه به دلیل گوینده، بلکه به دلیل گفتار حق. این عمل به اصل طلائی مورد توصیه امام علی (ع) است: «أنظر الی ما قال و لاتنظر إلی من قال». این عمل به توصیه مؤکد پیامبر اسلام است که حکمت را برگیرید ولو از اهل نفاق و کفر و علم را بیاموزید ولو در چین. بیشک در چین الهیات اسلامی و شریعت تدریس نمی شده است! غرب در مواجهه با دکترین حقوق بشر یکپارچه نیست. در میان متفکران اروپائی و آمریکائی دیدگاههای متفاوتی در باره اسناد حقوق بشر یافت می شود، که از منظر طلاب مؤسسه آیت الله مصباح یزدی مخفی مانده است.
کدیور هرگز این اسناد را دربست نپذیرفته است. بخشی از انتقاداتش را در مقاله "حقوق بشر، لائیسیته و دین"(4) مطرح کرده است، هکذا درباره منشأ حقوق بشر مشخصا به اشکال مشابه با شفافیت پاسخ داده شده است (5) که باز از چشم حجت الاسلام مخفی مانده است. جدیدترین دیدگاههای کدیور درباره قرآن کریم در مقاله "قلب اسلام" وی قابل پیگیری است (6). حضرت حجت الاسلام با مطالعه مقاله درخواهند یافت که مطلقا با آرای من درباره قرآن کریم ناآشنایند.
چهارم. اگر قرار بود به قرآن عمل شود
کار من در مقاله مورد بحث کوششی متواضعانه در راه سازگاری اسلام و حقوق بشر بوده است. بیشک این کوشش نیازمند نقد و بررسی عالمانه است. دیدگاههای من درباره حقوق بشر در کتاب 440 صفحه ای "حق الناس، اسلام و حقوق بشر" بعد از یک سال تأخیر در صدور مجوز و تحمیل چند سطر سانسور در سال 1387 منتشر شد و در کمتر از یک سال به چاپ چهارم رسید. البته در نمایشگاه کتاب امسال تهران بدون هیچ توضیحی از پخش آن جلوگیری شد! مطلب مورد تبیین دیگری از فصول پنجم و ششم کتاب است.(7)
جناب حجت الاسلام نبویان یا مؤسسه آیت الله مصباح یزدی شیوه کاملا نامناسبی در پیش گرفته اند. راه قرآنی مواجهه با یک اندیشه - به زعم شما نادرست - اقامه برهان و جدال احسن است. "ادْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ" ﴿النحل: ١٢٥﴾. اگر کسی می گوید برخی گزاره های موجود در اندیشه برخی متدینان عادلانه، اخلاقی، عقلائی و ارجح نسبت به اندیشه های رقیب نیستند، راه صحیح بحث این است که شما یکی از این سه طریق را اثبات کنید:
طریق اول: اثبات کنید کبرای استدلال کدیور ناتمام است، یعنی لازم نیست گزاره های دینی عادلانه، اخلاقی، عقلائی و ارحج بر اندیشه های رقیب باشند، که معنای آن این است که می توان به گزاره های ظالمانه، ضداخلاقی، غیرعقلائی و مرجوح به عنوان امور دینی باور داشت.
طریق دوم: یا با صحه گذاشتن بر کبرای بحث، اثبات کنید صغرای استدلال کدیور اشکال دارد، یعنی مسائل مرتبط با حقوق بشر در اندیشه اسلام سنتی عادلانه، اخلاقی، عقلائی و ارجح بر اندیشه های رقیب است. در این صورت بر شماست که از احکام برده داری، محجوریت شهروندان در حوزه عمومی، تبعیض جنسیتی و دینی حقوق انسانها و مجازاتهائی از قبیل سنگسار و ارتداد در ظرف زمانی حاضر دفاع کنید و به صراحت بگوئید انسان از آن حیث که انسان است حق ندارد، و شما از حقوق درجه یک و دو و سه و چهار دفاع می کنید.
طریق سوم: یا با صحه گذاشتن بر کبری و صغرای بحث، اثبات کنید راه حل پیشنهادی کدیور نادرست است. در این صورت لازم است اثبات کنید عقل انسان توانائی ادراک این امور را ندارد. ولی در این صورت مرز خود را با اشاعره و اخباریون و اهل ظاهرمی باید مشخص کنید. بعلاوه فرق عملی نسخ موقت حکم را با تعطیل اجرای حدود در زمان غیبت که فتوای جمع کثیری از فقیهان عظام از قبیل محقق صاحب شرایع و میرزای صاحب قوانین است استخراج فرمائید تا بر شما واضح شود خود را به چه مخمصه ای مبتلا کرده اید.
اگر احیانا اشتغالات سیاسی تبلیغی شما اجازه ورود در اینگونه مباحث ظریف علمی را نمی دهد، دم فرو بندید. والا جهالت خود را به رخ خلائق کشیده اید.
واما رادیو تلویزیونی که متعلق به همه ایرانیان است و قرار است قانونا بر اساس موازین اسلام و مصالح کشور برنامه پخش کند، راه کاملا نادرستی را پیشه کرده است. برنامه "امروز، دیروز، فردا" برای مناظره رو در روی دیدگاههای متفاوت موجود در کشور تاسیس شد. بعد از پخش دو جلسه مناظره بین اصلاح طلبان به زندان نرفته و اصول گرایان شاخص دریافتید که جریان سیاسی حاکم چیزی در چنته ندارد و توان هماوردی با اندیشه معترض را به کلی فاقد است. بیشک نقد آراء اصلاح طلبان و معترضان جنبش سبز یا عقبه های فکری این دو جریان کاری پسندیده است. اما نقد آدابی دارد. اگر اتهامی وارد می کنید متهم حق پاسخگوئی باید داشته باشد.
راه صحیح این بود که اولا از اصلاح طلبان و مخالفان قانونی سبز و پیروان روشنفکری دینی نماینده ای در برنامه شما دعوت می شد تا به اشکالات و ابهامات نمایندگان اندیشه رسمی حضورا پاسخ می دادند و از این تضارب آراء، حق بر شهروندان آشکار می شد. این حق قانونی کدیور است که پاسخش در همان برنامه قرائت شود. اما سیمای حکومتی به میزانی از بی اعتباری رسیده است که کمتر شهروندی در بی پایه بودن دعاوی پخش شده تردید دارد.
در اینجا مناسب است به تاریخچه مختصر مقاله مورد بحث اشاره کنم. این سومین بار است که به چکیده مقاله «بازشناسي حق عقل، شرط لازم سازگاري دين و حقوق بشر» از جانب ایادی حکومت جمهوری اسلامی یورش برده می شود. برای آشنائی بیشتر با پیشینه این یورشها ابتدا چکدیده مقاله و سپس خلاصه ای از دو یورش قبلی گزارش می شود.
پنجم. چکیده مقالهبازشناسی حق عقل، شرط لازم سازگاری دین و حقوق بشر
تلقی تاریخی از ادیان الهی از جمله اسلام حداقل در شش محور با نظام حقوق بشر ناسازگارند: محور اول: عدم تساوي حقوقي غيرمسلمانان با مسلمانان؛ محور دوم: عدم تساوي حقوقي زنان با مردان؛ محور سوم: عدم تساوي حقوقي بردگان با انسانهاي آزاد؛ محور چهارم: عدم تساوي عوام با فقيهان درحوزه امورعمومي؛ محور پنجم: آزادي عقيده و مذهب و مجازات ارتداد؛ محور ششم: مجازاتهاي خودسرانه، مجازاتهاي خشن و شكنجه.
در این محورها موضع اسناد حقوق بشر در مقايسه با احكام اسلام تاريخي، قابل دفاعتر، عقلاييتر، اخلاقی تر، عادلانهتر و ارجح است و احكام اسلام تاريخي در این زمان در اين مواضع قابل پذيرش نيست. راه حلهای اسلام تاریخی برای رفع تعارض احکام شرعی با حقوق بشر، از قبیل شرائط ضمن عقد لازم، توسل به قواعد عسر و حرج و اضطرار، دست یازیدن به عنوان وهن اسلام، تعطیل برخی احکام شرعی در عصر غیبت و فقه المصلحه توان حل بنیادی مشکل را ندارند.
مباني نظري تعارض اسلام تاريخي با حقوق بشر عبارتند از: یک: حقوق واقعي انسانها بخشي از مصالح نفسالامري است و در وضع احكام شرعي از سوي خداي حكيم بهطور كامل لحاظ شدهاست. دو:كشف حقوق واقعي انسانها توسط عقل انساني ممكن نيست، و تنها راه پردهبرداري از اين حقوق مراجعه به متن شريعت و نقل وحياني است ولاغير. ناتواني و محدوديت جدي عقل انساني در درك همهجانبة مصاديق عدالت از نتایج این مبنای اساسی است. سه: احكام شرعي از آن رو که ناظر به مصالح و مفاسد خفيه نفسالامري می باشند، همگی فرا زماني و فرا مكاني هستند. چهار: انسان اگرچه بالقوه گوهري شريف دارد، اما بالفعل به ميزاني كه به محور كرامت و شرافت تقرب ميجويد صاحب منزلت ميشود و به ميزاني كه از اين محور الهي دور ميشود تنزل ميكند. حقوق واقعي انسانها نيز به جايگاه ايماني و ديني او بازميگردد. پنج: دنيايي ارزش دارد كه در خدمت آخرت قرارداشته باشد. بنابراين طبيعي است كه امور دنيوي از جمله حقوق بشر در مقابل احکام شریعت ارزش ثانوي داشته باشند.
اسلام معاصر در عین پای بندی به پیام جاودانه وحی الهی، اندیشه حقوق بشر را به دلیل عقلائی، اخلاقی و عادلانه بودن و برتریش براندیشه های رقیب می پذیرد و احکام معارض با آن در متن دین را احکامی می داند که اگرچه در عصر نزول عقلائی، عادلانه و برتر از راه حلهای رقیب بوده اند، اما امروز به دلیل از دست دادن این ضوابط (عقلائی بودن، اخلاقی بودن، عادلانه بودن، و برتری نسبت به اندیشه های رقیب) تکلیف فعلی محسوب نشده، در زمره احکام منسوخ (نسخ دائم یا موقت) به حساب می آیند. ضوابط یادشده تنها شرايط عصر نزول نيست. بلكه در هرعصري احكام شرعي غيرعبادي، مطابق عرف عقلاي همان عصر ميبايد تأمينكنندة چهارشرط فوق باشند. مخالفت يقيني حكمي با سيرة عقلاي دوران ما، یا مباینت با اصول اخلاقی در این دوران، يا تنافي با ضوابط عدالت در اين عصر، يا مرجوحيت در قبال راهحلهاي عصر جديد، كاشف از موقتبودن، غيردائميبودن و به يك معني منسوخشدن چنين احكامي در ظرف تعارض است. يعني چنين احكامي متناسب با مقتضيات عصر نزول بودهاست نه از تشريعات دائمي و ثابت شارع. اجتهاد واقعی یعنی تمییز احکامی که مطابق مقتضای زمان و مکان و شرائط عصر نزول تشریع شده اند، از احکام ثابت و دائمی شرعی. معضل ناسازگاری حقوق بشر با اسلام، تنها با اجتهاد در مبانی و اصول و تحول در مبانی معرفت شناختی، دین شناختی، انسان شناختی و جهان شناختی این احکام قابل حل است. (8)
ششم. اعتراض جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به چکیده مقاله کدیور و ادامه قضیه
چهار ماه بعد از همایش خبر ويژه اي با عنوان «نامه جامعه مدرسين به آيت الله موسوي اردبيلي» در سايت جهان امروز (نزدیک به وزارت اطلاعات) منتشر شد. (9) در این نامه محرمانه دبیر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از ریاست عالیه دانشگاه مفید درخواست می کند که از قرائت مقاله کدیور در همایش دین و حقوق بشر جلوگیری کند.
کدیور بلافاصله علنا اعلام می کند: «اطمينان داشته باشيد اعمال فشار براي جلوگيري از انتشار آراء ديني و علمي منتقدين جريان رسمي، فخر شريعت نيست، بلكه يقينا وهن اسلام است. اينجانب از نقد آراء خود ازجمله نقد اين مقاله از سوي روحانيون جامعه محترم مدرسين حوزه علميه قم استقبال مي كنم. اگر حضرات آقايان جامعه محترم مدرسين در خود توان علمي ورود در اين عرصه را سراغ دارند از ايشان جهت شركت در مناظره علمي تحت عنوان «اسلام سنتي و حقوق بشر» در مدرسه فيضيه دعوت به عمل مي آورم. حداقل علما و فضلا و طلاب حوزه علميه را مَحرَم اينگونه مباحث علمي تلقي فرمائيد.» (10)
نایب رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم آیت الله مقتدائی در مصاحبه مورخ 7/7/1386 با خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) توضيحاتی در باره نامه اعتراضی ارديبهشت 86 جامعه مدرسين حوزه علميه قم خطاب به مرجع محترم تقليد آيت الله موسوي اردبيلي در باره خلاصه مقاله کدیور در همايش حقوق بشر دانشگاه مفيد تحت عنوان «بازشناسي حق عقل، شرط لازم سازگاري اسلام و حقوق بشر» ارائه کرد. (11) روزنامه آفتاب یزد در این زمینه سرمقاله ای منتشر کرد. (12) امام جمعه موقت تهران هم روزنامه را موظف به درج نامه تحمیلیش کرد. (13)
کدیور در نامه سرگشاده به نایب رئیس جامعه مدرسین نوشت: «برخي از اعضاي محترم جامعه مدرسين حوزه علميه قم به صراحت در ناسازگاري اسلام (بخوانيد برداشت ايشان از اسلام) با اسناد بين المللي حقوق بشر به عنوان يكي از فروع انديشه ليبراليستي غرب داد سخن داده اند. اينجانب در مقاله خود مدعاي فوق (تعارض قرائت سنتي از اسلام با اسناد بين المللي حقوق بشر) را اثبات كرده ام. صد البته بر اساس مباني علمي با ارائه برداشتي ديگر از اسلام بر سازگاري اسلام نوانديش با انديشه حقوق بشر تأكيد كرده ام.
از آنجا كه آن جامعه محترم نظر مرا صائب نيافته و حكم به منع انتشار آراء من داده است و بحمدالله براي اجراي اين حكم عِدّه و عُدّه كافي نيز دارد، اينجانب جهت استيفاي حقوق قانوني و شرعي خود سه پيشنهاد دارم: اول، مناظره در حضور فضلا و طلاب حوزه در مناسب ترين مكان يعني مدرسه فيضيه قم كه به فرموده شما پايگاه علم و نظر است. دوم، مباحثه با اعضاي محترم جامعه مدرسين حوزه علميه قم در دفتر ايشان در قم پشت درهاي بسته. سوم، انتشار نقد رسمي جامعه مدرسين حوزه علميه قم.
در اين صورت پيشنهاد مي شود اين جامعه محترم به سؤالات ساده ذيل پاسخ دهد: مطابق فتاواي حضرات جامعه مدرسين حوزه علميه قم آيا اسلام با اصول و مواد ارائه شده در اسناد بين المللي حقوق بشر سازگار است يا نه؟ اگر اسلام با اين زائده هاي انديشه متعفن ليبراليستي اومانيستي غربي سازگار نيست، درباره نابرابري ديني، نابرابري مذهبي، نابرابري جنسيتي، نابرابري حقوقي احرار و عبيد و اماء، نابرابري فقها و عوام در حوزه عمومي، آزادي عقيده و بيان و دين، و بالاخره مجازاتهاي خشن و خودسرانه فتواي شرعي شما چيست؟ مراد از حقوق بشر در انديشه فقهي شما دقيقا چيست؟» (14)
اکنون متن سخنرانی (15) که قرار بود در همایش ایراد شود، و نیز متن کامل مقاله ای که هرگز قرائت نشد (16) "بازشناسی حق عقل، شرط لازم سازگاری دین و حقوق بشر" را مرور کنیم. راستی آیا عقل حقی برای چنین بوالفضولی هائی دارد!؟
مطلب محمد قوچانی تحت عنوان "روشنفکران سکولار تاریخ را وارونه خوانده اند"، جنجال جدیدی را خلق کرد. این مطلب که ناسازگاری، بی بضاعتی علمی و گزافه گویی در آن موج می زند، ایرادات گوناگونی دارد که درادامه به برخی از آنها می پردازم.
مطلب محمد قوچانی تحت عنوان "روشنفکران سکولار تاریخ را وارونه خوانده اند"، جنجال جدیدی را خلق کرد. برخی به انگیزه یابی انتشار مطلب وی پرداختند و تشکیک کردند که آیا قضاوت وی در خصوص روشنفکران وبخصوص روشنفکران دینی تراوش ذهن خودش است؟ یا در مطبخ دستگاه امنیتی ساخته و پرداخته شده و وی را مجبور کردند تا این مطلب را منتشر سازد. اما صرفنظر از اینکه کدام فرضیه درست است، منطق و ادعای موجود در آن که هنرمندانه آراسته شده است، محل بحث و ایراد جدی است. این مطلب که ناسازگاری، بی بضاعتی علمی و گزافه گویی در آن موج می زند، ایرادات گوناگونی دارد که درادامه به برخی از آنها می پردازم. در اصل این مطلب آئینه تمام نمای جهلی است که نویسنده، روشنفکران ایرانی را بدان متهم می سازد و از آنجا که با خود شیفتگی کم مانندی نیز همراه شده است، دلزدگی بیشتری دارد.
البته نثر روان و قلم زیبای وی که نتیجه روزنامه نگاری فاخرش است، چونان حجابی نقصان ها را پوشانده است.
اینجا نقطه ای است که می توان دید روزنامه نگای حرفه ای و فن بالای نگارش اگر چه مزیت و فضیلتی است اما در پاره ای موارد می تواند تولید کننده آگاهی کاذب باشد و چون سرابی شیفتگان حقیقت را به گمراهی کشاند.
قبل از اینکه وارد بحث بشوم امیدوارم این نوشته محصول طرز فکر خود آقای قوچانی باشد. در غیر این صورت اگر سفارشی باشد با نگاه حمایتی آقای مجید محمدی موافق نیستم. به باور اینجانب هر کسی که پس از آزادی و رهایی از فضای تنگ زندان و بازجویی کماکان به همکاری با ساختار سلطه می پردازد، اگر در خور ملامت نباشد، سزاوار شفقت نیز نیست. حال این همکاری چه از سر عجز در برابر مجازات ها باشد چه به امید دریافت موهبت ها ، در اصل ماجرا فرقی نمی کند. توجه به افرادی که در موقعیت مشابه قرار داشتند ولی در دو راهی سخت انتخاب ، زندان را برگزیدند و یا کسانی که سکوت اختیار کردند و یا حداقل به تخریب دیگری مشعول نیستند بسیار آموزنده است. البته در واکنش به این حرکت ها باید ادعاها و محتویات مطالب مورد داوری و انتقاد و پاسخگویی قرار گیرد نه شخصیت و خصوصیات فردی مولف.
خمیر مایه استدلال قوچانی بر تعریف خاصی از سکولاریزم استوار است که به معنای خداناباوری و زمینی کردن همه چیز است. در اصل وی قرائت افراطی و ستیزه جویانه از سکولاریزم را به کلیت سچهر معنایی آن تعمیم می دهد. در این دیدگاه که برخی دیگر از صاحبنظران و فعالان سیاسی نیز در آن شریک هستند سکولاریزم با لائیسیته برابر انگاشته می شود .همچنین با در هم آمیختن سکولاریزم معرفتی و سکولاریزم سیاسی معجونی خلق می شود که با خلق دوگانگی و تضاد آشتی ناپذیر بین زیست مومنانه و مذهبی با حاکمیت سرمشق سکولار در نظام سیاسی، در نهایت تداوم در هم آمیختگی دین و دولت را تقویت می کند.
سکولاریزم به مانند عمده مفاهیم اجتماعی مفهومی پیچیده و پویا است که گستره معنایی فراخی را در بر می گیرد و روایت های گوناگونی از آن وجود دارد. شکل عملی تبلور یافته آن نیز در نظام های سیاسی مدرن متفاوت است و طیفی متنوع از سلب حق ظهور اجتماعی مذهب ، عدم دخالت دین در سیاست تا جدایی دین و دولت و زمینی کردن صرف مبانی قانونگذاری را در بر می گیرد. حال در این میان یک تعریف را مبنا قرار دادن و بر اساس آن نتیحه گیری کردن در تحلیل آخر فقط بیان کننده اراده ای است که یا از سر تقابل با غیر مذهبی ها ، یا دلبستگی به هویت مذهبی یا تعلق به حکومت دینی و یا به دلایل نامعلومی چنین موضعی را بر می گزیند.
لازمه برخورد علمی و سازنده روشن کردن معنای مورد نظر از سکولاریزم و سپس مواجهه نظری با آن و پرهیز از برخوردی کل گرایانه و تک شمول است.اما جدا از این خطای فاحش، منطق و بنای استدلالی مخدوشی در این مطلب وجود دارد که با مرتبط کردن رفتار تجدید نظر طلبان مجاهدین خلق به بازرگان و یا نوشته های اکبر گنجی به سروش حکمی کلی در طرد همه آنها صادر می کند و در برخودی تکفیر مابانه همه آنهارا از میدان دیانت اخراج می کند.
اگر کنه این منطق واکاوی شود، معلوم می گردد که از دید نگارنده، مشکل تجدید نظر طلبان مارکسیست مجاهدین خلق و یا اکبر گنجی نیستند بلکه هر کس که به نوعی باور اصلاحی و نوگرایانه از مذهب معتقد است مورد حمله قرار می گیرد. این دیدگاه که مورد حمایت حاکمیت و سنت گرایان ایدئولوژیک است هر گونه تفسیر و روایت غیر ارتدوکس و متفاوت با چهارچوب سنت را بر نمی تابد و می کوشد حاملان و شارحان تجدید نظر طلبی دینی را به الحاد و خروج از دیانت محکوم کند.
اگر حوادث پس از اعلام تغییر ایدئولوژی مجاهدین خلق از اسلام به مارکسیسم را مرور کنیم می بینیم که مشکلات عمده نیروهای مذهبی سنت گرا با امثال تقی شهرام، بهرام آرام و وحید افراخته نبود، یلکه اصل و اساس سازمان و تفکر بنیانگذارانش و از جمله حنیف نژاد را انحرافی اعلام کردند. دراصل برخورد اپورتونیستی و غیر انسانی امثال تقی شهرام را به فرصتی برای تخطئه اصل نگرش سازمان مجاهدین خلق تبدیل کردند.
علی رغم واکنش منفی عمده اعضاء وقت سازمان مجاهدین خلق نسبت به مارکسیست شدن و احیای دوباره سازمان در چهارچوب هویت مذهبی که تا کنون نیز باقی مانده است، اما سنت گرایان هیچوقت حاضر نشدند این موضع را برسمیت بشناسند و همه آنها را با چوب تکفیر راندند و حتی پای بازرگان و شریعتی را هم به صحنه کشیدند. از دید آنان هر تفکری که قیمومیت ، رسمیت روحانیت در اسلام به عنوان واسطه انسان و خدا و تفسیر مسلط از اسلام فقاهتی را نپذیرد باید مطرود شود. حال چه بازرگان باشد که به دنبال وحدت علم ودین است چه شریعتی کراواتی که با انحصار اسلام وشیعه در دست روحانیت و فقه مخالف است، چه تقی شهرامی که آشکارا اعلام خروج از دین اسلام و برتری مارکسیسم بر آن می کند.
تا قبل از وقایع خونین سال 1354 در داخل سازمان مجاهدین خلق ، نیروهای سنتی به شکل علنی به طرد مجاهدین و امثال دکتر شریعتی نمی پرداختند اما بعد از آن رویداد تلخ است که امثال شیخ مرتضی مطهری منادی موضعگیری در برابر التقاط به عنوان اولویت نیروهای اسلام گرا می شوند. برخورد منفی وی متوجه امثال تقی شهرام ها نبود بلکه او هر نگرش نوگرایی که خود را مقید به چهارچوب اسلام فقاهتی نمی دانست ، در خور طرد و تکفیر می دانست. حال نکته جالب آنجا است که خود وی و دیگر مدافعان روحانی آیت الله خمینی و در کل فقه پویا نیز از سوی روحانیت سنتی مخالف دخالت دین در سیاست محکوم بودند که با گذاشتن بدعت از چهارچوب شرع خارج شده اند. حتی به صلاحدید جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و برخی مراجع چند کتاب منتشر شده وی نیز جمع آوری شد.ولی در کل این منطق که پس از انقلاب با قدرت و منافع آن عجین شده و صلبیت و ویرانگری آن بیشتر شده است ، با اصل نگاه تجدید نظر طلبانه در بینش دینی و برخورد انتقادی با میراث حوزه های علمیه مشکل دارد و چون نمی تواند در اصل نظریات و هویت مذهبی نوگرایان موجه را مورد حمله قرار دهد به این منطق معیوب متوسل می شود.
نتیجه منطقی این رویکرد سیطره یافتن امثال مصباح یزدی ها است که به عنوان پاسداران خلوص اندیشه دینی و نگاهبانان شرع از تندباد التقاط ها و رسوخ اندیشه های غیر دینی در لباس مذهب ،مورد تجلیل قرار می گیرند. وی بر بستر این منطق بر کشیده است.
دیگر محصول این نگرش دست بالا یافتن تدریجی جمعیت موئلفه اسلامی در بین گرایش های انقلابی نیروهای مذهبی در جمهوری اسلامی بود که بر اساس همین استدلال تیغ حذف را بر سر گروه های مذهبی مدرن کشیدند. فجایعی که لاجوردی در برخورد با زندانیان مجاهدین و ملی مذهبی ها انجام داد، از چنین نگرشی تغذیه می کرد . وی خود را دارای چنان حقانیتی می دید که پروای هیچ برخوردی با قربانیان را نداشت که به زعم وی خطر نفاق شان از کفر نیرو های غیر مذهبی بیشتر بود. جریان موتلفه که ادامه منطقی فدائیان اسلام و پرورش دهنده نیروهای افراطی اصول گرای کنونی است ، تا جایی پیش رفتند که حتی می خواستند سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را نیز به مسلخ بکشند که مخالفت آیت الله خمینی آنها را ناکام گذاشت.
حتی محدودیت ها علیه دکتر شریعتی، نهضت آزادی و آیت الله طالقانی چنین توجیه می شد که این افکاردر نهایت پرورش دهنده دیدگاه مجاهدین خلق و التقاطیون است. خطاب آیت الله خمینی به مجاهدین خلق به عنوان فرزندان عزیز مهندس بازرگان به خوبی وجه سمبلیک نگاه منفی سنت گرایان به نوگرایان دینی را نشان می دهد. از دید آنان فرقی بین مهندس بازرگان و مسعود رجوی ،حنیف نژاد ، یدالله سحابی، حبیب الله پیمان ، آیت الله طالقانی و تقی شهرام نبود بلکه همه آنان منحرف و یا بستر ساز انحراف بودند. اما برای طرد همه تقی شهرام و مسعود رجوی را چماق کردند تا جلوی ترویج افکار جدید در حوزه تفکر دینی را بگیرند.
حال این منطق را دوباره بکار گرفته اند تا با توسل به تفسیر نادرست و جهت دار از مقالات دین شناسانه گنجی، افکار دکتر سروش را تخطئه کنند. البته نگارنده چنین ادعایی ندارد که نوگرایان دینی بری از خطا هستند و یا سنت گرایان حق ندارند با آنها مخالفت کنند و یا برتری متاع خود در حفظ اسلام و سعادت متدینین را تبلیغ کنند. همچنین نگارنده در پی داوری ارزشی پیرامون نزاع های فکری و سیاسی بین نواندیشان دینی و سنت گرایان نیست .سخن بر سر مذمت برخوردی است که یک دیدگاه خاص را مبنای برخورد با هر نوع تکاپوی نوآورانه در میدان شرع قرار می دهد و با تشبیه سازی غلط خود حکم به تکفیر می دهد.
اگر هر فرد مسلمانی دیدگاهی مطرح کرد که با قرائت های متعارف از باور های دینی تعارض داشت و یااینکه رسما از اسلام خارح شد، صرفا خود وی و نظرش را باید مورد نقد و داوری قرار داد نه اینکه کل جریان نو اندیشی دینی و یا مجوعه ای که فرد به آن تعلق دارد را مورد نکوهش قرار داد ومشمول حکم آن فرد خاص قرار داد.
اگر تقی شهرام مارکسیست شد هیچ ارتباطی ندارد که پای حنیف نژاد وسط کشیده شود و به بهانه خروج شهرام از اسلام ،کل جریان مجاهدین خلق را از ابتدا مسئله دار و منحرف جلوه داد. مگر اینکه برخورد بهانه جویی باشد برای رد کلیت نوگرایی و تجدیدنظر طلبی در هویت مذهبی. از آنجاییکه سنت گرایان ایدئولوژیک قدرت را در دست دارند ،این ذهنیت مغشوش و نادرست تبعات امنیتی هم پیدا کرده است که فقط به برخورد های غلط کلامی و نظری محدود نمی شود بلکه جان و حق زندگی علاقمندان به برداشت های نو از مذهب را نیز در خطر جدی قرار می دهد.
ایرادات یاداشت فوق ابعاد و نکات دیگری را نیز در بر می گیرد. ارتباط دادن غیر منطقی حوادث به یکدیگر از خطاهای فاحش است. اساسا شکل گیری سازمان مجاهدین خلق رابطه تعیین کننده ای با آراء مهندس بازرگان ندارد. یا دیدگاه های اکبر گنجی با تاملات نظری دکتر سروش. چگونه می توان اینها را به هم پیوند داد و مسئولیت واحدی را متوجه آنها کرد. هیچ توالی منطقی بین انها وجود ندارد.
بر خلاف باور نویسنده مطلب مزبور ،این نگرش ها رابطه علی – معلولی با هم ندارند . ممکن است در پیدایش یکدیگر تاثیر داشته باشند اما این تاثیر بگونه ای نیست که اگر مهندس بازرگان نظراتش را مطرح نمی کرد ، سازمان مجاهدین خلق هم تاسیس نمی شد! یا اگر دکتر سروش نظریه بسط تجربه نبوی را ارائه نمی داد، اکبر گنجی دیدگاه هایش پیرامون ناتوانی اثبات عقلانی و ذکر دلایل عقلی نزول وحی از آسمان ویا اعتقاد به وجود امام زمان را منتشر نمی ساخت! هیچ رابطه منطقی و الزام آوری بین اینها وجود ندارد. نمی توان این پدیده ها را تبعات منطقی و ارادی یکدیگر دانست.اما اگر در مقام فرض این منطق غلط را بپذیریم آنگاه تعمیم آن نتایج حیرت آوری دارد. در هر مذهب ، آئین و نحله ای پاره ای سخنان وجود دارد که مورد اعتراض است. در تاریخ اندیشه اسلامی کم نبوده اند سخنانی که برخی آنان را نادرست دانسته اند و یا اساسا خطا بوده اند. حال باید آن سخنان را به پای اصل اسلام گذاشت؟ ظهور خوارج مثال روشن کننده ای است و یا تحول اسلام از پیامبر به سلسله بنی امیه و بنی عباس. آیا صرف توالی رویداد ها و داشتن سابقه همراهی با پیامبر را باید مبنا قرار داد و بر آن اساس اصل اسلام را طرد کرد که چنین جریاناتی از دل آن برخاسته اند!
حتی اگر این مسائل را تبعات ناخواسته رویداد های دیگر بدانیم باز هم مسئولیتی متوجه مهندس بازرگان و یا دکتر سروش و یا اساسا هر نو اندیش دینی در قبال فعالیت های افراد و یا گروه های دیگر نمی شود.
وجود بت پرستی در کعبه برای سالیان متمادی دلیل نمی شود که اصل ساخت کعبه توسط حضرت ابراهیم را تخطئه کرد.
اساسا بر خلاف نظر آقای قوچانی مسیر تحولات تاریخی ،ساده و تک خطی نیست بلکه روندی پیچیده ، چند بعدی و پر از احتمالات گوناگونی است. هزاران راه پیش روی اتفاقات حال وجود دارد تا در نهایت یک گزینه لباس آینده را بپوشد. در بسیاری از موارد فقط تصادف سرنوشت قضایا را تعیین می کند. بنابراین عدم قطعیت ، چند عاملی و پویایی حرف اول را در مرتبط کردن پدیده ها می زند. البته قطعا باید رابطه بین پدیده ها را شناخت و نمی توان رویداد ها را تصادفی و تحت تاثیر عوامل ناپیدا و مجهول دانست. اما شناخت آنها نیازمند توجه به پیچیدگی و رابطه چند بعدی و پرهیز از ساده سازی های سطحی است.
کاملا محتمل بود که اگر تقی شهرام و متحدینش در تبدیل سازمان مجاهدین خلق به یک سازمان مارکسیستی ناکام می ماندند ،دیگر آن تغییر ایدئولوژی تاریخی بوقوع نمی پیوست تا موضوعی شود برای تشبیه با اکبر گنجی! حتی مارکسیست شدن تقی شهرام نیز را نمی توان اتفاقی قطعی و محتوم دانست. ممکن بود وی دچار این دگردیسی نمی شد. هیچ عامل تعیین کننده ای بین آن رویداد تاریخی و مبانی فکری و هویتی سازمان مجاهدین خلق وجود ندارد که نتیجه گرفت سیر محتوم و تغییر ناپذیر مجاهدین خلق و حتی بازرگان و نهضت آزادی ، اعلامیه تغییر ایدئولوژی بوده است! ده ها مسیر ممکن دیگر وجود داشته است!
همچنین نمی توان عملکرد غیر قابل دفاع مسعود رجوی پس از خروج از ایران را به پای گذشته سازمان مجاهدین خلق گذاشت و بنیانگذاران آن را مسئول عملکرد کنونی این سازمان دانست!
ایراد دیگر، شبیه سازی تاریخی است. اشکال بزرگ متد شبیه سازی تاریخی در این است که تفاوت ها و اختلافات وقایع و حوادث را نادیده می گیرد. مغالطه بزرگ شبیه سازی تاریخی، مغالطه ایی است که رابطه ی این همانی، میان "اکنون" و "گذشته" برقرار می کند. به عبارت دیگر فکر می کند که آنچه اکنون می بیند، درست همان چیزی است که در گذشته اتفاق افتاده است. این در حالی است که هر پدیده و واقعه ایی، فقط و فقط یک بار اتفاق می افتد. هرپدیده بی نظیر، واحد و یگانه است. به تعبیر فلسفی " در هر رودخانه فقط یک بار می توان شنا کرد."
زمینه های اجتماعی و فرهنگی، ساختارها، روندها، عوامل تاثیر گذار و... در هر رخداد انسانی متفاوت است. حکم هیچ وضعیتی را به زمان ها و وقایع دیگر نمی توان جاری ساخت.چگونه و بر اساس کدام معیار منطقی می توان اکبر گنجی را به تفی شهرام تشبیه کرد؟ نه تنها هیچ خصوصیت مشترکی بین آنها وجود ندارد بلکه تفاوت های عمیقی بین آنها وجود دارد. از سوی دیگر از آنجاییکه دست تقی شهرام و متحدینش به خون انسان های بیگناهی آلوده است، قیاس او با اکبر گنجی عملی غیر اخلاقی و مذموم نیز است.
آقای قوچانی با استناد به شبیه سازی تاریخی و در نظر نگرفتن ابعاد زمانی و مکانی رویداد ها در اصل دچار عارضه فقر تاریخی نگری شده است که خود روشنفکران را بدین دلیل ملامت کرده است! در مجموع به جای استفاده از این چهارچوب استدلالی غلط و تکیه به حربه مغالطه باید خود نظر و قوت منطقی آن را مورد نقد و مخالفت قرار داد. تعارضات آن را با ادعاهای مولف روشن ساخت. نقد سکولاریزم و عملکرد روشنفکران اعم از دینی و عرفی الزامات خاص خود را دارد تا محصول این نقد ها برای جامعه سازنده باشد نه اینکه جنبه تخریب پیدا کند و از سوی دیگر خواسته یا ناخواسته برخورد های امنیتی و ترور شخصیت های صورت گرفته از سوی محافل امنیتی را تطهیر کند.
جرس: بدنبال حمله لباس شخصی ها به محمد علی ابطحی، وی با نوشتن نامه ای به رئیس قوه قضاییه ضمن تشریح این حمله آورده است: به دلیل اینکه این یک جرم عمومی است وبیم تکرار آن جدی است با ارائه شکایت رسمی تقاضا دارم دستور تعقیب قضائی این مسئله را که حد اقل یک نا امنی اجتماعی است و حل آن از وظایف سیستم قضائی است، صادر فرمائید.
در این نامه که در وبلاگ شخصی وی منتشر شده، آمده است: در اواسط جلسه یکی دو نفر با لباس ها و قیافه های معهود لباس شخصی ها در اطراف من نشستند. یکی از آنان از پشت سر با صدای بلند اعلام کرد مواظب این بی غیرت باشید. فرد قوی هیکل 20 و چند ساله ای که بغل من نشسته بود بی مقدمه از تقلب در انتخابات و اینکه در کشور نظرات مختلف در مورد رهبری وحود دارد از من پرسید. گفتم در مورد رهبری نظرها واحد است و اختلافات مربوط به مسائل بعدی است. ضمن اینکه توجه دادم در وسط سخنرانی – که آقای احمدی، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی در حال سخن گفتن بودند – جای این حرفها نیست. در همین وقت مسئولان اجرائی و حفاظتی جلسه بودند پیغام دادند که دم در عده ای از عناصر لباس شخصی قصد کتک زدن من را دارند و در میانه برنامه از در پشت قصد بیرون بردن من را کردند.
در ادامه آمده است : اما وقتی که از درب پشت با اتومبیلم که مثل همیشه تنها بودم و رانندگی می کردم بیرون آمدم، همان جماعت آنجا بودند و با لگد و جملاتی مثل اینکه شهر ری جای منافقین نیست و ما گول شما را نمی خوریم حمله کردند که من از آنجا رد شدم و به بلوار بغلی پیچیدم. در وسط بلوار که تحت تعقیب چند موتور سوار بودم، ناگهان راننده یک اتومبیل پراید کلتش را از بغلش بیرون کشید و اتومبیلش را به صورت افقی جلو اتومبیل من پارک کرد. من مجبور به توقف شدم. موتور سواران پیاده شدند. در ابتدا لگدهای وحشیانه ای به اتومبیل میزدند که با یک لگد آیینه اتومبیل من کنده شد. بعد یکی از سرنشینان موتور را دیدم که چاقوی بزرگی را از زیر لباسش در آورده و به طرف من می آمد و داد میزد بیا پائین. با چاقو به بدنه اتومیبل ضربه های ضربدری می زد.
یک نفر دیگر از یک موتور دیگر پائین آمد که در دستش کابل خیلی کلفتی بود. آن را چنان محکم به شیشه عقب ماشینم زد که با صدای مهیبی تمام شیشه ریز ریز شد و به داخل اتومبیل پاشید و ذرات شیشه های شکسته روی لباس و به خصوص عمامه ام ریخت. همزمان، صدای انفجار دیگری شیشه داخلی سمت عقب شکست. در این حین یک نفر روی کاپوت ماشینم آمد و با لگد محکمی شیشه جلو را شکست. من که نمیدانستم درچنین حالتی چه باید بکنم و دلیل این کار چیست، متوجه شدم فردی تا نیمه تنه از شیشه شکسته شده عقب به داخل اتومبیل خزیده است. تصمیم گرفتم بیرونش کنم که اسپری گاز اشک آور را به طور مستقیم در چشم های من خالی کرد. در حالی که لباسهایم پر از نرمه شیشه بود، چشمم به خاطر گاز اشک آلود و شیشه جلو اتومبیلم هم ریز ریز شده بود و چیزی دیده نمی شد به هرشکل قصد بیرون رفتن از معرکه را داشتم تا بالاخره با سختی از کنار اتومبیل پراید گذشتم. در همان حال که گروه عملیاتی مشغول کار بودند، فردی که روی موتور در جلوی این مجموعه بود و با تلفن صحبت میکرد، اشاره کرد که کافی است و من هم با همان اتومبیل با سرعت از محل بیرون رفتم. چون خیابان توسط این گروه بسته شده بود از خلوتی ایجاد شده استفاده کردم و از مهلکه بیرون آمدم. هیچ نیروئ نظامی و انتظامی هم در آنجا نبود و آنان نیز دلهره ای از آمدن هیچ نیروئی نداشتند.
وی افراطیون را عامل حوادث تلخ سال گذشته دانست و هشدار داد: عواقب خطرناکی مثل آنچه که افراطیون مذهبی در کشورهای همسایه به ارمغان آوردند، در انتظار کشور خواهد بود.
در ادامه این نامه آمده است: من بعد از این اتفاق بلافاصله با اعضاء اطلاعات سپاه که بعد از آزادی بعضاً با من ارتباط می گرفتند، تماس گرفتم، ضمن تایید این مجموعه افراطی در شهر ری، ابراز تاسف کردند و گفتند که باید قبلاً به ما اطلاع می دادید که نداده بودید. خبر این اتفاق و عکسهائی که فرزندم از اتومبیل گرفته بود و روی سایت گذاشته بود، در سایت های خبری اصولگرا و اصلاح طلب و رسانه های بین المللی منتشر شد؛ اما متاسفانه حتی یک تلفن از نیروی انتظامی و یا دادستانی برای کوچکترین اقدامی، صورت نگرفت. میدانم روایت این اتفاق و مشابه آن با همین تفاصیل هم برای شما وهم برای من ماجرای نشنیده و تازه ای نیست. اما اینجانب به دلیل اینکه این یک جرم عمومی است وبیم تکرار آن جدی است با ارائه شکایت رسمی تقاضا دارم دستور تعقیب قضائی این مسئله را که حد اقل یک نا امنی اجتماعی است و حل آن از وظایف سیستم قضائی است، صادر فرمائید. مصلحت انقلابی، اسلامی، ملی تمام اسلام و انقلاب باوران این است که جلو این رفتارها گرفته شود و همه برای جلوگیری از این کارها نظام را مدد دهند.
آنطور که رسانههای رسمی جمهوری اسلامی خبر دادهاند، «سربازان گمنام امام زمان در وزارت اطلاعات» و «مأموران نیروی انتظامی»، عصر روز پنج شنبه گذشته در عملیاتی مشترك ، بیش از 4500 نفر از اعضای شركتهای هرمی (معروف به گلدكوئست) را بازداشت كردهاند. کیهان، ارگان اقتدارگرایان در شماره روز شنبهی خود نوشت: مأموران پس از شناسایی 410 دفتر شركت غیرقانونی هرمی در تهران، به «این خانههای تیمی» كه عمدتاً در غرب تهران مستقر بودهاند، حمله و ساکنان آنها را بازداشت كردهاند.
«علی تقوی»، که کیهان وی را «مدیر بخش مبارزه با شركتهای هرمی وزارت اطلاعات» معرفی کرده، «عملیات گسترده مشترك وزارت اطلاعات با ناجا» را «تیر خلاصی به شركت گلدكوئست، به عنوان اصلی ترین شركت هرمی» دانسته و گفته است: «بیش از 2 میلیون نفر عضو این شركت ها هستند كه تمام اعضای آن شناسایی و تحت تعقیب هستند.»
سادهانگاری محض است اگر برخورد اخیر انجام شده با این گروه از شهروندان که خود در عمل «قربانی» اقتصاد بیمار جمهوری اسلامی و بیکاری و فقر و اختلاف طبقاتی مشهود در کشور و اسیر فضای فرهنگی _ اجتماعی ناسالم حاکم هستند، اقدامی ناگهانی برای برخورد حقوقی و قضایی با مشکل شرکتهای هرمی در اقتصاد ایران، تحلیل شود. هیچ اقدامی در شرایط و اوضاع و احوال امروز ایران خارج از تحلیل امنیتی، قابل ارزیابی نیست. مشخص است که مجموعه ارتباطات اجتماعی و بستر بالفعل و بالقوهای که شرکتهای هرمی فراهم میکنند، به عنوان یک تهدید امنیتی از سوی نهادهای اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی، مورد توجه قرار گرفته و در آستانهی خردادماه با هجمه و تهدید جدی مواجه شده است.
«شبکههای اجتماعی» که میرحسین موسوی در بیانیههای خود بر آن انگشت تاکید گذاشته است، چنان برای دستگاههای امنیتی نظام جمهوری اسلامی خوفناک جلوه کرده است که هر امکان و بستری را در همین چهارچوب، مورد حمله و سرکوب قرار میدهد که مبادا چون مجالی دراختیار جنبش سبز قرار گیرد و عمل کند. ارتباطات دوستانه و کاری و روابط فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی که ذیل فعالیتهای بعضا" انتفاعی شرکتهای هرمی، میان اعضای رده پایین و بدنهی این شرکتها شکل میگیرد، مجالی برای تبادل نظرها و همچنین اقدام سیاسی است که با یورش پنجشنبه شب گذشته نیروهای امنیتی و انتظامی جمهوری اسلامی، و بازداشت بیش از چهار هزار نفر، در ظاهر سرکوب شده و با تهدید غیرمستقیمی که «مقام آگاه وزارت اطلاعات» اعلام و عنوان کرده (که دو میلیون عضو این شرکتها شناسایی شدهاند) عملا" تلاش میکند مانع از شکلگیری هرنوع اجتماع و هماهنگی شود.
سرکوب اقتدارگراها فقط شامل نیروهای سیاسی و مطبوعاتی و فعالان دانشجویی و صنفی نشده و نمیشود. حالا حتی لایههای معمولیتر جامعه (شهروندان سرخورده از اقتصاد بیمار و آسیبدیده از مدیریت ضعیف دولت بیکفایت و ناکارآمد) هم مشمول حملات و تهدیدهای حکومت میشوند که مبادا خردادماه 89، یکسال بعد از انتخابات تاریخی، باز هم معترضان خودنمای کنند و عدممشروعیت و مقبولیت و بیپشتوانگی دولت احمدینژاد را در خیابانها فریاد زنند.
«مقام آگاه در وزارت اطلاعات» توضیحی هم برای برخورد امنیتی_انتظامی با شرکتهای هرمی در تهران بزرگ دارد که پذیرش استدلال عنوان شده در آن با مخاطب آگاه است:« مركزیت تمام شركتهای هرمی در تهران است، چرا كه این شركت ها در شهرستانها خیلی سریع شناسایی میشوند، اما تلاش میكنند تا اعضای خود را از شهرستانها انتخاب كنند. بررسیهای ما در وزارت اطلاعات نشان داده است عمده این شركت ها در غرب تهران مستقر بودهاند، چرا كه باید خانه اعضا نزدیك به هم باشد تا بتوانند جلسات خود را به راحتی برگزار كنند.» خرداد تازه شروع شده و ظاهرا باید انتظار برخوردها و اقدامات جدیدتری را داشت.
میماند محل استقرار این همه بازداشتشده. سردار رادان، جانشین فرمانده ناجا که یکی از متهمان اصلی کهریزک در نزد افکار عمومی محسوب میشود، گفته است: «افراد دستگیر شده به مكانهای پیشبینی شده منتقل می شوند كه امیدواریم با كارهایی كه از قبل صورت گرفته و پروندههای تشكیل شده، برخورد خوب قضایی نیز با این افراد صورت گیرد.» آنهایی که در هفتههای اخیر از اوین آزاد شدهاند، از آمادگی بندهای 240 و 209 برای بازداشتشدگان جدید خبر میدهند. هرچند قطعا خبری از انفرادی نخواهد بود و هر چهار یا پنج بازداشت شده، ناچار باید کنار هم و ردیف به ردیف در سلولی 5-6متری برای روزها و شاید هفتهها صبوری کنند تا خرداد89 بگذرد.
دیدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست
بنیاد ظلم در جهان اول اندکی بوده، هرکه آمد براو مزیدی کرده تا بدین غایت رسیده. سعدی، گلستان
حسن یوسفی اشکوری، دینپژوه و روشنفکر دینی ایرانی(۱)، اخیرا در نوشتهای (2) منتشر شده در سایت جرس به نقد استعفای حسین کمالی (استاد اسلامشناسی و فرهنگپژوهی دانشگاه کلمبیا) از نویسندگی برای سایت جرس پرداخت و بدینوسیله از آن سایت دفاع کرد. در این نوشته، از رهگذر نقد نوشتهی اشکوری استدلال خواهم کرد که سبزها برای آنکه به تدریج به ضد خود تبدیل نشوند، میبایست حتی رگههای استبداد میان خود را جدی بگیرند و از کنار آن به سادگی نگذرند، زیرا تجربهی تاریخی نشان داده است که استبداد، دستکم عموماً، از نقاطی قوت میگیرد که نقاطی کوچک و کماهمیت اند و یادستکم اینگونه تلقی میشوند.
داستان از این قرار است که حسین کمالی که ستونی خواندنی در جرس داشت (۳) درواکنش به خبری که جرس در مورد درگذشت شجاعالدین شفا منتشر کرد، از نویسندگی برای این سایت استعفا کرد. او در استعفانامهی خود از شیوهی انعکاس خبر درگذشت شفا درسایت جرس انتقاد کرد و با استعفای خود، به تعبیر خودش، “حساب خود را از درشتگویی و زشت یاد کردن ِ این و آن” (۴) جدا کرد. اشارهی وی به خبر درگذشت شفا بود که در جرس به عنوان فردی “متهتک” (۵) انعکاس یافته بود. در واکنش به این استعفا، حسن یوسفی اشکوری در یادداشتی با عنوان “جرس و داستان ماشین دودی” به دفاع از جرس پرداخت.گرچه او در “اصل” این اعتراض، حق را به حسین کمالی داد و پذیرفت که خبر درگذشت شفا در جرس “نامناسب” بوده است و “خارج از سنت جرس و نیز خارج از شأن کار رسانه اخلاق محور” (۶) بوده است، اما وی به دو دلیل معتقد است این مسأله را نمیبایست وسیلهای برای انتقادی آشکار، از جنس انتقاد حسین کمالی، قرار داد.
به نظر او این مسأله را میبایست به نحوی خصوصی تذکر داد چنانکه خود او میگوید: “در نظر داشتم در اولین فرصت به دوستان تذکر دهم” (۷) و دستکم مسأله درحدی نبوده است که کسی از نویسندگی برای جرس استعفای اعتراضآمیز کند. دو دلیل وی به طور خلاصه برای این ادعای خود به این قرار است:
۱ـ جرس، حرکتی را آغاز کرده است و تجربه نشان داده است که چنین حرکتهایی عدهای را که خود کاری نمیکنند به واکنش وامیدارد، آنان کسانیاند که به قول شریعتی، که او نیز از طاها حسین نقل میکند، “خود کاری نمی کنند، اما وقتی دیگران کاری کنند،آزرده میشوند ” (۸) . جرس نیز حرکتی را در راستای آزادی و حقوق بشر و اعتراض به نقض نهادینهی حقوق بشر و آزادیهای مدنی توسط حکومت ایران آغاز کرده است و به طورطبیعی مشمول قاعدهی فوق الذکر است یعنی واکنش اعتراضی عدهای را که خود کناری نشستهاند، برمیانگیزد. در نوشتهی وی از این قاعده به نحو تلویحی انگاری چنین استفاده میشود که قائمان (آنان که برخواستهاند و کاری میکنند) بر قاعدان (آنانکه نشستهاند و کاری نمیکنند) ترجیح دارند و همین قیام آنهاست که قاعدان را به انتقاد وامیدارد. و از طرف دیگر قاعدان به دلیل قعود خود و حرکتگری دیگران،خردهگیری میکنند و به همین دلیل خردهگیریشان در خور اعتنا نیست.
اشکوری گرچه حساب منتقدان دلسوز را از این عده جدا میکند و حسین کمالی را هم جزو منتقدان دلسوز میشمارد؛ اما در ابتدا و انتهای یادداشت خود بر قاعدهی فوقالذکر انگشت تأکید مینهد و عنوان نوشتهی او (داستان ماشین دودی) هم به چنین قاعدهای دلالت دارد.
نگارندهی این سطور درست به عکس معتقد است که دستکم در مواردی، پرسشگری وسنجشگری از کسانی که درنگ و توقف کردهاند بر میآید و نه آنان که درگیر یک کارند. خود واژهی “درنگ” در فارسی در این میان الهامبخش است. این واژه دارای دو معنای مکث یا توقف و نیز فکر کردن است: “لختی درنگ کنیم” یعنی چند لحظه بایستیم و نیز“بگذار در مورد این موضوع درنگ کنم” یعنی بگذار در باب آن بیندیشم. گویی معنای دوگانهی این واژه میخواهد به ما بگوید لازمهی تأمل، دستکم در مواردی، نحوهای توقف و قعود در مقابل حرکت و قیام است.بر این اساس، آنان که اندیشه را جدی میگیرند میبایست نهتنها بر قاعدان و درنگکنندگان، بهصرف قعود و درنگشان، خرده نگیرند بلکه قعود و درنگ آنها را به دیدهی احترام بنگرند؛ زیرا آنان گاهی بر دیدن نکاتی که اهل حرکت و قیام از نظرانداختهاند، توانایند.
۲ـ استدلال دوم اشکوری نیز با استدلال اول او ارتباط دارد: جرس حرکتی را آغاز کرده است و ایراداتی از جمله در باب نحوهی انعکاس خبر درگذشت شفا، ایراداتیاند که به تعبیر او “خطای کوچک” اند و ایراد چندان بزرگ و مهمی نیستند واستعفا دادن از نویسندگی برای جرس به نشانهی اعتراض به این عمل، حکمِ، به تعبیراشکوری فندق را با بمب ناپالم شکستن و بهخاطر دستمالی قیصریه را به آتش کشیدن است. بیایید فرض کنیم که این خطا کوچک است. اما حتی پذیرفتن اینکه این خطا به خودی خودکوچک است به معنی آن نیست که نمیتواند، در صورت تکرار، به خطایی بزرگ تبدیل شود. (۹) در چه صورت ممکن است خطایی کوچک تکرار شود؟ به این صورت که آن خطا را به بهانهی کوچک بودن جدی نگرفت. جدی نگرفتن، احتمال تکثیر آنرا افزایش میدهد. اگراز این منظر به مسأله نگاه شود، آنگاه میتوان گفت که چندان هم نمیتوان در باب کوچک بودن خطاهایی از این دست به سرعت داوری کرد. از این گذشته اگر تجربهی تاریخی را برای داوری در باب این نوع خطاهای به نظر کوچک به کار گیریم، به این نتیجه میرسیم که، به تعبیر سعدی، ” بنیاد ظلم در جهان اول اندکی بوده، هرکه آمد بر اومزیدی کرده تا بدین غایت رسیده”.
نمونهی شکنجه در زندانهای جمهوری اسلامی که در طول سی و یک گذشته با فراز ونشیبهایی ادامه داشته و از قرار معلوم هنوز هم ادامه دارد، تا جایی که اسناد تاریخی حکایت میکند از موارد معدودی در ابتدای انقلاب آغاز شده است که در نظر بررسیکنندگان آن شکنجهها، در مقابل سیل خروشان حرکت انقلاب خطای کوچکی بوده پس مصلحت انقلاب آن است که انکار شود تا بهانه به دست حزب قاعدان زمان و مخالفان نیفتد(۱۰) .واضح است که داشتن چنین رویکری در قبال شکنجهها به حفظ و تکثیر شکنجه تا به امروز کمک کرده است.
بیایید فرض کنیم حاکمان انقلاب اسلامی ایران نظر دیگری در باب نسبت خطا با یک حرکت عظیم و انقلابی میداشتند، به این معنی که معتقد میبودند هر حرکتی و لو بزرگ وانقلابی به مقداری ارزشمند و مشروع است که حساسیتاش به جزئیات و خطاهای به نظرکوچکاش هم بیشتر باشد و آن خطاها را با کوچک شمردن به تکثیر و همهگیر شدن نکشاند. میتوان تصور کرد که اگر حاکمان چنین رویکردی به خطاهای نظام داشتند،احتمالا امروز ما در ایرانِ بهتری میزیستیم.
سبزها برای آنکه به ضد خود تبدیل نشوند باید از در افتادن به چرخهی این منطق معیوب پرهیز کنند که: جزئیات مهم نیست، حرکت مهم است، خطاهای کوچک مهم نیست افق بلند حرکت مهم است. در افتادن به این چرخهی معیوب آنها را اندک اندک از مسیراستبداد ستیزی دور خواهد کرد و به چیزی خواهد کشید که هر چه بتوان نام نهادش استبدادستیزی نمیتوان نام نهاد.
—————————————
پانویسها:
1.برای روایتی از احوال و آرای حسن یوسفی اشکوری در فضای انگلیسی زبان، این اثر شایستهی مطالعه است:
Islam and Democracy in Iran:Eshkevari and the Quest for Reform,Ziba Mir-Hosseini and Richard Tapper, I.B.Tauris, London and New York, 2006.
(۳) اینآخرین شمارهی ستون “مژدهی کتاب” وی در جرس است
(۴) “اینک جدایی من وتو”حسین کمالی، جرس، ۲ اردبیهشت ۱۳۸۹ . نکتهی جالب اینجاست که وقتی اسم حسین کمالی را در خود سایت جرس، با استفاده از امکان جستجویی که خود این سایت در اختیار میگذارد، جستجو میکنید، تمام نوشتههای وی در این سایت، در لیست نتیجهی جستجو آشکار خواهد شد ولی نوشتهی استعفانامهی وی در این فهرست آشکار نمیشود. این در حالی است که این نوشته هنوز در خود این سایت وجود دارد. به عنوان نمونه، این (+) یک نتیجهی جستجو. حتی اگر عنوان استعفانامهی وی را (اینک جدایی من و تو) را نیز جستجو کنید، نوشتهی وی در لیست نتیجهی جستجو آشکار نخواهدشد. این (+) یک نتیجهی جستجو.
(۹) تازه این در صورتی است که در میان مکاتب فلسفهی اخلاق، نگاهی پیامدگرایانه(consequentialist) داشته باشیم و الا اگر نگاهی وظیفهگرایانه (deontological) داشته باشیم، اخلاقی بودن یا نبودن یک عمل مستقل از پیامدهای آن (چه پیامدهای آن مهیب بوده باشد و چه ناچیز) سنجیده میشود. مثلا وقتی قرآن میگوید که: آنکس که دیگری را به ناحق بکشد گویی بشریت را کشته است (ترجمهی مبتنی بر نقل به مضمون، ازآیهی ۳۲ سورهی مائده) قرآن نگاهی پیامدگرایانه پیشه نکرده است زیرا واضح است که کشتن یک انسان از جهت پیامدش مانند کشتن تمام انسانها نیست بلکه نگاهی ارزشمحورانه اتخاذ کرده به این معنی که یک انسان چنان با ارزش است که قتل او انگاری مانند قتل تمام انسانهاست. در این مبحث هم میتوان با همین نگاه قرآنی، توهین به یک انسان در قالب خبر در گذشت او را چنین دید که انگاری توهین به یک انسان توهین به بشریت است. با این نگاه چنین خطایی را بهسختی میتوان کوچک شمرد.
(۱۰) روایت بنیصدر در مورد شکنجهی مخالفان در زندانهای جمهوری اسلامی و شیوهی برخورد حکومت با اولین موج آشکار شدن شکنجهها در ابتدای انقلاب خواندنی است. بنگرید به: درس تجربه (خاطرات ابوالحسن بنیصدر اولین رییس جمهوری اسلامی ایران)، به کوشش حمید احمدی، انجمن مطالعات و تحقیقات تاریخ شفاهی ایران، چاپ انقلاب اسلامی، ۱۳۸۰، صص ۲۵۷-۶۳٫
فرزندسوم اکبر هاشمی رفسنجانی، غیر از نمایندگی مجلس پنجم، در زمینهروزنامهنگاری نیز، از نوآورانی بوده است که با انتشار روزنامه «زن» وحاشیه و متن هایی كه زمان انتشار و سپس تعطیلی آن بوجود آمد، نام خود رادر فهرست اولین مدیران مسئول روزنامههای توقیف شده و در محاق رفتۀ عصراصلاحات قرار داد.
بسیاری بر این باورند که صرف اطلاق فرزند هاشمی رفسنجانی و دختر یکی ازمتنفذترین مقامات جمهوری اسلامی برای وی کافی نیست، چرا که می توان و بایداو را بعنوان فائزه هاشمی شناخت؛ چرا که بعنوان یک زن توانسته است خود رابعنوان یکی از تاثیرگذاران در سه صحنۀ سیاست، روزنامه نگاری و حوزۀ زنانمطرح نماید.
فائزه هاشمی با اینکه دختر یكی از روحانیون عالی رتبه جمهوری اسلامی محسوبمی شود، اما از اینکه ورزش زنان و دوچرخهسواری بانوان را مورد دفاع قراردهد و در دانشگاه دخترانۀ الزهرا، چادر از سر بردارد و همزمان در میانتشویق دانشجویان پسر دانشگاه علم و صنعت بگوید "مونا دخترم هم میتواند بهخواستگاری یك پسر برود"، هرگز ابایی ندارد.
ریاستفدراسیون اسلامی ورزش زنان، در سنت شکنی حتی پا را فراتر نهاده و درروزنامه خود، جایگاه زن بعنوان نیمی از جامعه را مورد دفاع قرار داده وبارها گفته بود "هنوز هم زن، جنس دوم است... فكر میكنیم كه نبایدسنتشكنی بكنیم و فكر میكنیم سنتها همان قوانین و موازین شرعی است، غافلاز اینكه بخشی از مسائل برمیگردد به تداخل سنت و شرع،که بعضی از آنهاتحمیلی است ..." وی پا را فراتر نهاده و غیر از اینکه تعدد زوجات را موردحمله قرار می دهد، تاکید می کند: "همیشه سعی میکنم از کلیشهها فرار کنم،نمیخواهم تابع کلیشهها باشم، متاسفانه بعد از انقلاب ما یکسری رفتارهابرای خانمها ارزش شد، رنگ مشکی ارزش شد، چادر مشکی، مانتو مشکی، مقنعهمشکی، روسری مشکی و رنگهای تیره و مرده ارزش شد. این ارزشها خوب نبود ازهر لحاظ بهداشتی، پزشکی و روانشناسی، عمل مثبتی نیست حتی رنگ مشکی از نظراسلامی کراهت دارد." فائزه هاشمی خاطرنشان می کند "در بحث زنان، هم باراست ها در جدال بوده ام هم با چپ ها و هنوز هم پای مرامم هستم و مشکلیبرای درگیر شدن با نیروهای سیاسی ندارم."
فائزههاشمی را نقاد دوران اصلاحات نیز می شناسند؛ وی بعد از آن هشت سال، و طیسالهای قدرتِ احمدی نژاد، منتقدانه گفت: "اصلاحطلبان میگویند كه ماآزادی و جامعه مدنی را نهادینه كردیم؛ اما یکی از نتایج و دستاوردهایسیاسی آنها، روی كار آمدن دولت احمدینژاد بود و می توان پرسید كجا آزادینهادینه شده است؟ در واقع طی تمام این سالها نیز، نهادها و نیروهایاصلاحات شناسایی شدند و هدر رفتند، بیآنكه ما به اهداف اصلاحیمان برسیم."
اما حضور احمدی نژاد در صحنۀ جامعه، اوضاع را کاملا تغییر داد. فائزههاشمی در جریان انتخابات ریاست جمهوری دور دهم، با اینکه از عدم بازگشتخود به سیاست سخن گفته بود، اما ضرورت زمان و شرایط جامعه در چهار سالحکومت احمدی نژاد را چنان دید که فریاد برآورد "در شرایطی به سر میبریمكه نكبت، خفت و خواری نصیب ملت ایران شده است."
محمود احمدی نژاد طی مناظره های انتخاباتی سال ۸۸، خانواده هاشمی (بویژهفرزندان وی) را سیبلِ حملاتِ پوپولیستی و تبلیغاتیِ خود قرار داد و ازهمان زمان تا کنون، حامیان رئیس دولتِ برآمده از انتخابات مهندسی شده ۲۲خرداد، از هیچ اتهام زنی، تهدید، حمله و جوسازی فروگذار نکرده اند.
فائزه هاشمی در جریان ناآرامی های پس از انتخابات نیز دستگیر و سپس آزادشد و همین همراهیِ وی با جنبش، نام وی و برادرش (مهدی) را، در لیستی قرارداد که هر روز بحث احضارشان به مراجع قضایی، زینت بخش رسانه های حامیِدولت است.
در دومین روز از سال نو نیز، حسن لاهوتی، فرزند فائزه هاشمی که در خارج ازکشور تحصیل می کند، زمانی که برای دیدنِ خانواده خود به ایران بازمی گشت،دستگیر و موقتا - با قید وثیقه- از زندان آزاد شد.
در آستانه سالگرد دوم خرداد و متعاقب آن۲۲خرداد، بافائزه هاشمی که تاکید دارد "به مبارزه با انحصار و تمامیت خواهی می بالد"،گفتگو می کنیم و این فعال مدنی در گفتگو با جرس، از دغدغه های خود درآستانه ۲۲ خرداد، جنبش سبز، بحران سازیِ حامیان کودتا، نقش زنان در جنبش،شکایتی که در مورد احمدی نژاد داشته و در محاق مانده و از شرایط فعلی سخنمی گوید و معتقد است "اتفاقات عجیب و غریبی در کشور، در حال وقوع میباشد..."
جرس- با توجه به فرارسیدنِ ۲۲ خرداد و ساگرد انتخابات جنجال برانگیز ریاستجمهوری، راههای برون رفت یا گذار از وضعیت موجود را چگونه می بینید؟
- بنظر می رسد که با توجه به نزدیک شدن سالگرد انتخاباتﹺ زیر سئوال و هنوزدارای ابهام، برخوردها و تهدیدها را به خیال پیشگیری از هر واقعه ای تشدیدکرده اند. مشابه رفتارهایی که بین عاشورا و ۲۲ بهمن انجام شده، توصیه میکنم بجای این که این مقدار نیرو و هزینه و منابع و انرژی و آبروی کشور راصرف سرکوب بکنند که نتیجه عکس در درازمدت خواهد داشت، و سبب می شود که درهر مناسبتی و رویدادی آرام و قرار نداشته باشند، از ترس نا آرامی مدارس ودانشگاهها و ادارات را تعطیل کنند، و اقدامات بسیار دیگر، پیشنهادهای مطرحشده برای خروج از این شرایط را به جریان بیاندازند، که نتیجه آن عمل بهقانون، مجازات ظالم، احترام به حقوق افراد، رضایت ملت، صرفه جویی بسیار درهزینه ها، برقراری آرامش در جامعه و حفظ آبروی کشور و اسلام است. بنظرمحساب دو دوتا چهارتاست و درک آن نیز خیلی نیاز به هوش بالایی ندارد.
جرس- بنظر شخص شما بهترین استراتژی جنبش سبز در موقعیت فعلی چه می تواند باشد؟
- جنبش سبز یک سازمان یا حزب با اعضای مشخص و دارای خط فکری خیلی خاصنیست، بنابراین برای این که بتواند هر روز گسترش بیشتری بخصوص در کمیتبیابد باید نقاط اشتراک را تقویت کرد که از نظرمن قانون اساسی می تواندباشد. این که اهداف رادیکالی و تند برای جنبش تعریف شود سبب ریزش کمّی میشود که به نفع جنبش نیست. بنظر من یکی از ویژگی هایی که کمک به ماندگاریجنبش داشته است حضور حتی بخشی از اصولگراها در کنار اصلاح طلبان (البته بادرجات متفاوت) و خانواده نظام در آن است. لذا بایستی با یک استراتژی کهبراساس اشتراکات باشد این ظرفیت جنبش را نه تنها حفظ کرد بلکه گسترش داد. بایستی توجه داشت که ممکن است به دلیل کاهش هزینه و آسیب ها برای معترضینلازم باشد شیوه بیان اعتراضات متفاوت شود، بنابراین، این استراتژی رانبایستی نشانه موفقیت سرکوب گران و یا نابودی جنبش سبز دانست.
جرس ـ آیا ظرفیتهای قانون اساسی در موقعیت فعلی راهگشای جنبش دموکراتیکو تغییرات اصلاحی و گذار به دموکراسی در ایران است؟ نظر شما چیست؟
- بنظر من اصول متعددی از قانون اساسی هنوز اجرا نشده و یا درست و کاملاجرا نشده است، همچنین قوانین زیادی در سایر مجموعه قوانین کشور وجود داردکه برخلاف آن عمل شده است، اعتقاد دارم که قانون اساسی و سایر قوانین کشورظرفیت پاسخگویی شبهات و مسایل ایجاد شده در انتخابات و حوادث پس از آن رابخوبی دارد. در واقع و البته از نگاه من اعتراض جنبش سبز به دور زدن قانونو تخطی از قوانین کشور است. حتی روندی که کشور را در طول پنج سال اخیر درمسیر عقب گرد و ورشکستگی در عمده حیطه ها قرار داده است ناشی از خروج ازقانون و سیاست ها و برنامه های مصوب و بعضاً ایستادن مقابل قانون وحرکات واعمال خود سرانه بوده است .
جرسـ نقش زنان را در جنبش سبز چگونه می بینید؟
- بسیارتعیین کننده و مهم از چندین جنبه بوده است.
اول: حضور مستقیم خودشان بعنوان معترض و فعالیت هایشان و برخوردهایی که باآنها صورت گرفته است و تلاشی که برای گسترش آگاهی ها در این زمینه درجامعه دارند.
دوم : بعنوان مادر و همسر و همکاری و تحملی که در فعالیت های اعضای خانواده خوددارند.
سوم: آسیب دیدگان اصلی نیز اینها هستند، هم آسیب هایی که مستقیم به خودشانوارد شده است، و هم تحمل آسیب های وارد شده بر اعضای خانواده. به هر حالزنان در گسترش و بقای این نهضت نقش اساسی داشته و در آینده نیز خواهندداشت. البته امیدوارم در صورت رسیدن به آرمانها، برخلاف همیشه بتوانندجایگاه واقعی خود را از نظر حقوقی ـ اجتماعی ـ سیاسی کسب کنند.
جرس- با مروری بر آنچه گذشت و با نیم نگاهی به فشارها، تهدیدات، بگیر وببندها و عملکرد دولتمردان طی ماههای اخیر، تحلیلتان از شرایط موجود چیست؟اوضاع را چگونه می بینید؟
- اتفاقات عجیب و غریبی در حال وقوع است که عمدتاً برخلاف قانون و موازین اسلامی است.
تمامیت خواهان اگر مثلاً تا سال گذشته حجب و حیایی در علنی نکردن اعمالخود در تقویت تمامیت خواهی خود داشتند، دیگر آن را نیز کنار گذاشته و بهصراحت و بدون هیچ نگرانی، دین، اخلاق و قانون را زیر پا می گذارند و جالباین که از طرف سران کشور نیز عکس العملی وجود ندارد و دیگر کفن پوشی نیزبه خیابان نمی آید. به چند مورد از هزاران که دقیقاً برخلاف اصول قانوناساسی است اشاره می کنم:
حرکات و صحبت های همراه با مکر و دروغ و تهمت در رابطه با افراد، آمارها،پروژه ها، برنامه ها، افتتاح ها. یا این که گفته می شود در تعیین صلاحیتها اصل بر برائت نیست که دقیقاً مخالف اصل سی و هفتم قانون اساسی است کهبدون هیچ شرط و اما و اگری اصل را بر برائت قرار داده است. یا این کهاخیراً از طرف حراست یکی از سازمانها اعلام شد که بخشنامه کرده اند پرسنلبایستی سفرهای شخصی خود را به سازمان محل خدمت اطلاع دهند، یعنی ورود غیرقانونی به زندگی شخصی افراد. و یا وقتی رسماً از ورود انـتشارات آثار شهیددکتر بهشتی به نمایشگاه جلوگیری می شود. احضار برای بازجویی ها، دستگیریها، اعـدام ها، دادگـاه های نمایشی، اعـتراف گیری ها، شنودها، کـنترلایمیل ها تهدید کردن ها و خط و نشان کشیدن آن هم بصورت بسیار گسترده وبرای جمعیت عظیمی از مردم خارج از چارچوب های قانونی. عجیب تر از همه اینها، اطلاعاتی را که از شنودها ( که این خود یک عمل غیر قانونی است) به دستمی آورند به رسانه های همسوی خود برای انتشار می دهند، و در عملی دیگر آنقسمت از شنود که به نفعشان نیست را نادیده می گیرند و با زدن سروتهگفتگوها و استفاده گزینشی از آن ها برای افراد پرونده سازی و سپس دستگیریو بازجویی و حتی حکم صادر می کنند. به فرض هم که با طی مراحلی قانونیاجازه شنود را بگیرند، نهادهای امنیتی بایستی امین مردم باشند و به سوءاستفاده از این اطلاعات در جهت منافع گروه خود نپردازند، این که قانونی میگوید که دستگاه های امنیتی و نظامی نبایستی وارد سیاست و سایر حیطه هابشوند بی دلیل نیست، چرا که چنین فسادهایی در بر دارد.
اوضاع را به سمتی برده اند که متأسفانه متخلفین و پرونده دارها نه تنهاآزادند و مشکلی ندارند بلکه به کارهای خلاف خود همچنان ادامه می دهند وافراد بی گناه و شهروندان معمولی که به دنبال حق قانونی خود هستند پروندهدار شده اند. عجیب تر این که اتهام و دروغ و اهانت نثار افراد در رسانه هامی کنند، ولـی همین رسـانه، بـخصوص رسانه های حامی اصلاحات از ترس توقیفجرأت چاپ جوابیه ها را بصورت کامل ندارند.
جرس- حذف اعضای مجاهدین انقلاب اسلامی و جبهه مشارکت ابعاد گسترده ترینسبت به کارگزاران سازندگی دارد... گمان نمی کنید باتوجه به خیزهای چندماهه افراطیون ... کارگزاران در سطح گسترده تری هدف بعدی باشند؟
- کارگزاران همین الاًن نیز در سیبل قرار دارند و بسیاری از اعضای آن درزندان بوده و یا هستند، سایت جوانان کارگزاران توقیف شده است، حسین مرعشی،آقای عطریان فر، آقای آقایی و بسیاری دیگر در زندان بوده یا هستند. حوادثبعد از انتخابات همه اصلاح طلبان و حتی بخشی از اصولگرایان را هدف قرارداده است و هیچ کس از این گردونه خارج نیست. بسیاری مورد بازجویی قرارگرفته اند و یا زندان هستند به جرم این کـه در ستاد آقای موسوی و یا آقایکروبی در زمان انتخابات فعال بوده اند، در حالی که انتخابات و ستاد هاهمگی قانونی بوده است این ها کاندیداهای مورد تائید نظام بوده اند وبـبینید که چگونه به بن بست رسیده اند که حتی انتشارات آثار آقای دکتربهشتی نیز اجازه حضور در نمایشگاه نمی یابد. آثار ایشان به نـزدیـک بـه 30سال پـیش بر می گردد. این گونه رفتار ها نشانه ای مشخص و شفاف از میزانتمامیت خواهی، این گروه و همچنین نشان دهنده استیصال بالای آنها است.
جرس ـ باتوجه به بازگشت زندانیان سیاسی به زندان و نزدیک بودن سالگردانتخابات مهندسی شده، بنظر می رسد که بار دیگر افراطیون در صدد هستند تاجامعه را به آستانه بحران نزدیک کنند، نظرتان چیست؟
- متأسفانه این روندی است که از بعد از انتخابات شکل گرفته است و هدفایجاد ترس و وحشت برای ساکت کردن معترضین است. در کشورهای جهان سوم و ازجمله ایران انگار قرار نیست چیزی نهادینه شود. تاریخ 100 ساله ایران تلاشها و مبارزات زیادی برای کسب آزادی و حقوق شهروندی داشته و هزینه هایزیادی نیز پرداخت شده که هنوز هم ادامه دارد. ولی متأسفانه هنوز هم اندرخمهمان کوچه اولیم. ظلم هرچه گسترده شود به نابودی خودش کمک می کند، فکر میکنم همه این برخوردهای غیر قانونی که روز به روز گسترده تر نیز می شود سببآگاهی و بیداری بیشتر مردم می شود که با خود خیر به همراه دارد.ثابت قدمیو ایستادگی نتیجه می دهد و سرانجام هر سختی، پیروزی است.فراموش نکنیم کهحق گرفتنی است، امیدوارم با کمترین هزینه باشد.
جرس ـ و در مورد نتیجه شکایت خانواده هاشمی از احمدی نژاد...
- علاوه براین شکایت، شکایت های متعدد و جداگانه همگی ما بخصوص از رسانهها بوده است که هیچ کدام علی رغم گذشت نزدیک به یک سال به جریان نیفتادهاست. بالاخره پرونده دار کردن اکثریت ملت 75 میلیونی زمان می برد و دیگروقت برای رسیدگی به چنین شکایاتی نیست. سیاست امروز این است که همه بایستیپرونده در دستگاههای امنیتی و قضایی داشته باشند تا هر کس بنحوی نتواند بهاعتراضات و انتقادات خود ادامه دهد. مگر این نهاد ها و سازمان ها چه تعدادپرسنل دارند که بتوانند همزمان هم به شکایات معترضین رسیدگی کنند وهم آنوظیفه مهم و خطیر را به انجام برسانند. بدیهی است که از نظر این گروه حفظقدرت به هر قیمتی نسبت به رسیدگی به شکایت شهروندان در اولویت قرار دارد.
جرس- فکر می کنید که چرا خانواده و شخص آقای هاشمی همیشه با رویکردهایمتناقض در جامعه مواجه هستند، تاجایی که فردی همچون محمود احمدی نژاد برایتحکیم جایگاه خود در جامعه ترجیح می دهد که خود را در تقابل با خانوادههاشمی تعریف کند؟ چرا آقای هاشمی در هر دوره ای و توسط همه مورد حمله قرارمی گیرد؟
- آقای هاشمی همیشه صلاح جامعه را می بیند و معتقد است که برای رشد وتوسعه کشور همه گروه ها، چه چپ و چه راست و چه مستقل، باید حضور داشتهباشند و هیچ وقت هم باندی اطراف خود نداشت. اما متأسفانه همیشه احزاب وگروه ها همه استفاده خود را از ایشان کرده و بعد از به قدرت رسیدن علیهایشان شده اند. به ایشان حمله کردن بسیار راحت است چرا که ایشان به دلیلحفظ نظام و پیشگیری از تنش، هرجا که موضوع به خودش مربوط بوده معمولاً ازخود گذشته است، و بعد هم بدون هیچ حس خصومت و انتقامی همه این ها رادوباره پذیرفته است.
به گمان من بعضی افراد با در افتادن با انسان های بزرگ درپی ساختن شخصیتیکاذب برای خود و بزرگ شدن هستند، و با تخریب آقای هاشمی و عملکرد او بهدنبال موفق جلوه دادن عملکرد ضعیف و بعضاً نادرست خود هستند، چون درارزیابی ها و قضاوت ها، با این دوره مقایسه می شوند.
و همچنین آقای هاشمی همیشه در طول این سی سال شاید تنها کسی بوده کهبحرانها را مدیریت کرده است، و حملات، بخصوص در این برهه نشان دهنده ایناست که این تفکر، منافع خود را در ادامه بحران موجود می بیند نکته بسیارمهم دیگر بخصوص در شرایط روز جامعه ، آقای هاشمی به دنبال حقوق مردم است وپشتیبانی مردم را برای نظام اصلی ترین سرمایه می داند و این ها به دنبالانکار این موضوع و از بین بردن حقوق مردم و تثبیت خودشان، و لذا هاشمی رامانع می داند. آنها با تخریب ها و حملات به دنبال حذف هاشمی و یا یک هاشمیضعیف هستند، ولی نمی دانند هاشمی یک فرد نیست که قابل حذف باشد بلکه یکتفکر است که جریان دارد. قصد دارند با تخریب ایشان روحیه اعتدال و میانهروی را به منظور ایجاد فضا برای اعمال تند خود در جامعه از بین ببرند.
جرس- از شخص آقای هاشمی بگذریم؛ فکر می کنید که علت حساسیت روی شما وبرادرانتان - بویژه مهدی- به عنوان فرزندان آقای هاشمی چیست؟ چرا رویفرزندان بقیه مسئولین اینقدر حساسیت وجود ندارد که روی شما و برادرانتانوجود دارد؟
- مهمترین هدف، تخریب هاشمی است، برای خودش که نقطه ضعف ندارند، از طریقهمان شایعات و دروغ هایی که سالها درباره فرزندان ایشان به همین منظور پخشکرده اند، بهره برداری می کنند و از طریق فرزندان به او می رسند. خانوادهو فرزندان بسیار از مسئولین رده بالا نیز در این اعتراضات حضور داشته اندو حتی بعضی دستگیر شدند، که البته فوری آزاد شدند ولی اخبار آنها منعکسنشد. حضور آنها با حضور من چه فرقی دارد؟
و دوم این که این تفکر، هرکه را مانعخود ببیند نابود می کند، و حالا فرزندان هاشمی یکی از موانع هستند.
سوم شاید فکر می کنند تأثیر گذار هستیم، به هر حال افکار و عمل ما با آنهامتفاوت است و بعضاً مقابل آنها ، چون سلاحی جز زور و عوامفریبی ندارند، وتمامیت خواه هستند، تحمل صدای دیگری را ندارند. در ضمن در حوادث پس ازانتخابات نیز در مقابل آنها قرار داریم و در کنار مردم.
در هرصورت مخالفان آقای هاشمی شاید گمان می کنند که پاشنه آشیل ایشانخانواده اش است و از این طریق می توانند به او ضربه بزنند. یا شاید ازآقای هاشمی انتظار دارند که جلوی فرزندان خود را بگیرد تا بر خلاف نظراتآنان که بسیار مسیر تنگ و بسته ای است عمل نشود، و یـا به دلیل این که ماخود در یک خانواده مذهبی و سیاسی بزرگ شده ایم و چون در جریان بسیاری ازچیزها که این ها می خواهند به جامعه به عنوان اسلام و دین تحمیل کنندهستیم و مخالفت می کنیم و ظاهر و باطن خودمان نیز یکی بوده است. بنظرم اینرا از خودشان بپرسید. که مشکل آنها با فرزندان آقای هاشمی چیست.
جرس- علت این برخوردها به صورت مشخص آیا درگیری خانواده هاشمی با مسائل اقتصادی بیشتر از سایر فرزندان مسئولین و بزرگان نیست؟
- این حرف ها همه دروغ و تهمت است. حداقل ایـن ها کـه خـود ایـن شایعات راساخته و پخش کرده اند بهتر از هر کسی می دانند دروغ است. دارایی ها عجیب وغریبی که به خانواده هاشمی نسبت می دهند دروغ است. طبق شایعات که با هدفساخته و پخش شده اند، من کلی برج و ویلا و منزل و رستوران و حتی املاکدیگر در شهرهای مختلف ایران و لندن و کانادا دارم.
ویلای آنچنانی در کلاردشت، کاخ در لندن، آزاد راه درکانادا، رسـتورانبـوف، سـاختمانی عظیمی در شهرک غرب، اسب های بسیار و خیلی چیزهای دیگر کههمگی اینها دروغ است، این شایعات نیز بنظر من توسط خود این ها ساخته و پخششده که بتوانند در زمان لازم از آن بهره برداری بکنند، که الان دارند اینکار را می کنند خودشان در طول سالها این شایعات را ساخته اند و در زمانهایمختلف بهره برداری کرده اند.
آقای احمدی نژاد سالهاست که می خواهد همه این سوء استفاده ها، رانت خواریها و دزدی ها را افشا و ریشه کن کند، مگر شعارش همین نبود؟ ایشان و گروهشحداقل پنج سال است که به همه اسناد دسترسی دارند پس مستند ادعاهای ایشانچرا ارایه نشد؟ چرا کسی به ایشان نمی گوید این همه شعار دادی، افکار عمومیرا مسموم کردی پس چرا ثابت نکردی؟ این است عدل اسلامی؟
رنگ سبز در قرعه کشی صدا و سیما به گروه موسوی افتاد. دیروز مراسم قرعه کشی برنامه های مناظره و تبلیغات نامزدها با قرعه کشی چهار رنگ برای چهار نامزد دهمین انتخابات ریاست جمهوری جهت جانمایی در جدول زمان بندی پخش برنامه های تبلیغاتی انتخابات در صدا و سیما برگزار شد. به گزارش ایسنا، طی این قرعه کشی، رنگ قرمز برای دکتر محمود احمدی نژاد که مهدی کلهر نمایندگی او را بر عهده داشت؛ رنگ زرد برای حجت الاسلام مهدی کروبی که مرتضی الویری نمایندگی او را بر عهده داشت؛ رنگ آبی برای محسن رضایی که شهرام گیل آبادی نمایندگی او را بر عهده داشت و رنگ سبز برای میرحسین موسوی که بیژن زنگنه و احمد پورنجاتی نمایندگی او را بر عهده داشتند، انتخاب شد.
در مراسم سراج به عنوان نماینده دادستان کل کشور، شریفی راد به عنوان نماینده وزارت کشور و میرشمسی به عنوان نماینده شورای نگهبان در کنار رئیس سازمان صدا و سیما حضور داشتند. این خبر موجی از شادی را به اردوگاه سبزها کشاند، حامیان موسوی که از مشهد و با ابتکار روح الله شهسوار و گروهی از جوانان مشهد رنگ سبز را به عنوان رنگ انتخاباتی انتخاب کرده بودند، نگران بودند که قرعه رسمی انتخاب رنگ انتخاباتی شان سبز نشود. گفته می شود حامیان احمدی نژاد میلیاردها تومان برای تولید کالاهای تبلیغاتی با رنگ سبز تولید کرده اند که همه بی مصرف مانده است.
نعیمی پور توقیف یاس نو را اقدام انتخاباتی دولت دانست
محمد نعیمیپور، مدیرمسئول روزنامه «یاس نو» خواستار اعلام موضع محموداحمدینژاد نسبت به ممانعت از انتشار این روزنامه شد.نعیمیپور ممانعت از انتشار روزنامه" یاس نو" را ناشی از ارادهای سیاسی و انتخاباتی دانست.وی اعلام کرد طی نامهای خطاب به رئیسجمهور خواهانپیگیری توقیف روزنامه " یاس نو" شدهاست.بیشتر مطالب نخستین شماره روزنامه " یاس نو" سیاسی بود، و به حمایت از میرحسینموسوی، نامزد اصلاحطلب در انتخابات ریاست جمهوری اختصاص داشت.به گفته مدیرمسئول یاس نو، این روزنامه مُبلّغ رقیب انتخاباتی محموداحمدینژاد بود و سکوت وی به این معنا خواهد بود که دولت و رئیس جمهور خواستهانددر آستانه انتخابات روزنامه رقیب خود را از صحنه خارج کنند.
وی با اشاره به دفاع رئیس جمهوری از ملوانان انگلیسی و رکسانا صابری اظهارامیدواری کرد که آقای احمدینژاد در این مورد هم اقدامات لازم را انجام دهد. محمد نعیمیپور با اشاره به روند توقیف یاس نو، گفت: " حق شکایت از آقایان به جرمسوءاستفاده از موقعیت شغلی و همچنین حق انتشار مجدد روزنامه را برای خود محفوظمیدانم." ۲۶اردیبهشت ماه پس از انتشار یک شماره از دور جدید روزنامه «یاس نو»، دبیرخانههیئت نظارت بر مطبوعات، مانع ادامه انتشار آن شد.این اقدام در پی درخواست اعاده دادرسی و تجدید نظرخواهی در پرونده روزنامه یاس نو از سوی سعید مرتضوی دادستان عمومی و انقلاب تهران صورت گرفت.صالح نیکبخت، وکیل " یاس نو" در این نشست خبری گفت: " ما معترضیم که چرا قوه قضائیه در این زمینه صراحتاً اعلام نظر نکرده و دخالت وزارتارشاد را غیرقانونی اعلام نمیکند."
رکسانا صابری وارد آمریکا شد
رکسانا صابری بعد از ظهر امروز جمعه به وقت واشینگتن، وارد فرودگاه بینالمللیدالس در ایالت ویرجینیای آمریکا شد.رکسانا صابری بامداد امروز از وین اتریش به سوی ایالات متحده پرواز کردهبود.به گزارش خبرگزاری فرانسه، پترا آلِکوتی، سخنگوی سفارتخانه آمریکا در وین، درگفتوگو با این خبرگزاری، پرواز خانم صابری به مقصد واشینگتن را تأئید کرد.وی افزود که والدین رکسانا صابری نیز در این سفر او را همراهیمیکنند.خانواده صابری در شهر فارگو در ایالت داکوتای شمالی زندگی می کند.این روزنامهنگار ایرانی-آمریکایی که هفته گذشته از زندان اوین آزاد شد، جمعهگذشته به همراه خانواده خود به وین آمد.خانم صابری در وین به خبرنگاران گفته است که قصد دارد بهزودی داستان و وقایعدوران زندان و اعتصاب غذای خود در ایران را بازگو کند.
مطالبات «همگرایی زنان» از کاندیداها
"همگرایی جنبش زنان" در بیانیهای درخواست خود از کاندیداهای تأئید صلاحیتشدهریاست جمهوری را اعلام کرد. "همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات در انتخابات" از این کاندیداها خواسته استتا به رد صلاحیت زنان داوطلب ریاست جمهوری اعتراض کنند.در این بیانیه آمده است: " از میان ۴۷۱ نفر کاندیدای ریاست جمهوری، تنها چهارنفر صلاحیتشان تأئید شده است و از میان ۴۲ زن داوطلب ریاست جمهوری، از جملهخانمها ژیلا موحد شریعتپناهی و رفعت بیات، هیچ یک مورد تأئید قرار نگرفتند."
این بیانیه خطاب به نامزدهای تأئید صلاحیتشده ریاست جمهوری و با اشاره بهوعدههای تبلیغاتی آنان آورده است: " آیا حاضرید به خاطر رد صلاحیت زنان داوطلبریاست جمهوری، کارزاری گسترده را همین امروز و از تریبونهای کنونی خود علیه ایناقدام شورای نگهبان آغاز کنید و به طور علنی و در رسانهها این اقدام شورای نگهبانرا مورد اعتراض قرار بدهید و از شورای نگهبان بخواهید که صلاحیت کاندیداهای زن رامورد بازنگری جدی قرار دهد؟" بیانیه " همگرایی جنبش زنان" خطاب به کاندیداها ادامه میدهد: " اگر امروز نخواهیددر برابر اولین سدی که در برابر حضور و مشارکت زنان و حقوق برابر آنان ایجاد شدهاقدامی کنید، بیشک فردا نیز در برابر وعدههای خود در مورد مطالبات زنان با چنینسدهایی به کرات مواجه خواهید شد."
در نخستین نشست رسانهای همگرایی، گروههایی از جنبش زنان با حضور سیمینبهبهانی، اعظم طالقانی، الهه کولایی، شهلا لاهیجی، شهلا اعزازی و فرزانه طاهری و باحضور تلفنی شیرین عبادی شرکت کردند.یکی از خواستههای اصلی "همگرایی جنبش زنان در طرح مطالبات در انتخابات"، اصلاح ماده ۱۱۵ است که در آن رجل سیاسی از شروط ریاست جمهوری در نظر گرفته شده است وتاکنون با تفسیری خاص از این ماده، کاندیداهای زن رد صلاحیت شدهاند.
آغاز تبلیغات کاندیداها در صداوسیما
تبلیغات نامزدهای ریاستجمهوری ایران از طریق صداوسیما امروز جمعه، آغاز شد.نخستین برنامه تبلیغاتی، یک برنامه رادیویی از محمود احمدینژاد، نامزد اصولگراو دیگر برنامه تبلیغی امشب، در شبکه یک سیما و با حضور میرحسین موسوی، از نامزدهایاصلاحطلب بود.در ۲۰ روز باقیمانده تا انتخابات ریاست جمهوری، برای تبلیغات هر یک ازکاندیداها حدود هشت ساعت پخش تلویزیونی و هشت ساعت پخش رادیویی در نظر گرفتهشدهاست.
مناظرههای ۹۰ دقیقهای دوبهدو میان کاندیداها که ترتیب و ترکیب آن به صورتقرعهکشی تعیین شده، در روزهای آینده از تلویزیون ایران پخش خواهد شد.در این برنامه تلویزیونی که «دوربین ۳۰ دقیقه» نام دارد، محسن رضایی روز شنبه،مهدی کروبی روز یکشنبه و محمود احمدینژاد نیز روز دوشنبه حضور خواهند یافت.
رئیس جمهور فعلی ایران درسخنان خود در رادیو وضعیت کنونی ایران در زمینههای اقتصادی، فرهنگی، علمی و فناوریو سیاست خارجی را در " سطح مطلوب" ارزیابی کرد.محمود احمدینژاد از سوی دیگر با اشاره به وجود " برخی مشکلات و نارساییها" دراین رابطه گفت: " مهم این است که اراده برای غلبه بر مشکلات را داشته باشیم و ایناراده را داریم".آقای احمدینژاد امروز جمعه همچنین در اجتماع حامیان دانشجویی با عنوان "حامیانگفتمان امام و انقلاب" در سالن شهدای هفتم تیر سخنرانی داشت.
وی در این سخنرانی در اشاره به سیاست خارجی ایران با انتقاد از سیاست تنشزداییدر دورههای گذشته، اظهار داشت: " برخی به بهانه تنشزدایی قدم به قدم عقبنشینیکردند و از سوی دیگر طرف مقابل با گستاخی سطح توقعات خود را افزایش داد." رئیس جمهوری ایران، با انتقاد از دولت اصلاحطلب پیشین، " وجود بیش از سه میلیونبیکار که بخش اصلی آن جوانان و فارغالتحصیلان بودند، مهاجرت بیش از ۱۲۵ هزار متخصصکشور در یک سال به آمریکای شمالی و تحقیر ملت" را از جمله ضعفهای دولت پیشینبرشمرد. " تزاحم، درگیری، ترویج کینهورزی، تقسیمبندی و قطعه قطعه کردن ملت" از دیگرمفاهیمی هستند که به باور محمود احمدینژاد سیاست داخلی دوران اصلاحطلبی را توصیفمیکنند.
تأکید موسوی بر اقتصاد
میرحسین موسوی در نخستین برنامهتبلیغی خود که از شبکه یک سیما و به مدت ۳۰ دقیقه پخش شد، محور اصلی برنامههایانتخاباتی خود را مسائل اقتصادی عنوان کرد.وی در این برنامه از افزایش تورم در دولت کنونی انتقاد کرد و اظهار داشت: " ۲۵درصد تورم یعنی کوچک شدن سفرهها، یعنی بداخلاقی، بدفرهنگی، بدبینی به نظام، واعتیاد." وی با آوردن مثالی از دوران گذشته و کوشش شخصی خود در مهار قیمت سیگار برایفقیران، سعی در پایین نگاه داشتن قیمت کالاهای اساسی را سرمشق سیاست اقتصادی خودعنوان کرد و افزود: " اما حالا چه؟ با تورم ۲۵ درصد فعلی؟ متأسفانه با این حال دولتنهم سازمان مدیریت را با ۱۸ شورای اساسی و مهم یکدفعه تعطیل میکند. خب با این کاربانکها حیات خلوت دولت شدهاند."
آقای موسوی در ادامه به بازگویی بخشی از معضلات گوناگون اقتصادی در زمینهکشاورزی، صنایع سنگین و دیگر زمینهها پرداخت.وی با اشاره به موضوع شکر در ایران گفت: " اطلاع دارم که ۶۰۰ هزار تن شکر حداکثرنیاز واردات کشور است، اما وقتی نزدیک به سه میلیون تن شکر وارد میکنیم، شکرها درانبارها میماند و سفره کشاورزان کوچکتر میشود و اقتصاد ملی هم آسیبمیبیند."
رفسنجانی: ولی فقیه هم باید رای مردم را داشته باشد
علیاکبر هاشمیرفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز در خطبههای امروز خود در نماز جمعهتهران به انتخابات پرداخت.وی اعلام کرد که به باور او " همه سلیقهها به طور مطلق یا نسبی نمایندهای درانتخابات دارند و شرکتنکردن در انتخابات، عقلاً، شرعاً و منطقاً به نفع هیچ کسنیست." خطیب جمعه تهران در ادامه با ترغیب مردم به شرکت در انتخابات، رأی مردم را حتیدر زمینه " ولایت فقیه" مهم دانست.آقای رفسنجانی اظهار داشت: " فقیه در قانون اساسی ما با اراده مردم منصوبشدهاست. بدون حضور مردم آن فقیه چه کار میتواند انجام دهد. ولی فقیه هم اگر آرایمردم را نداشته باشد، نخواهد بود."
رئیس مجلس خبرگان رهبری در ادامه گفت: " در حال حاضر قانون انتخاباتی در کشورداریم که البته ممکن است عیوبی داشته باشد و برخی نپسندند، ولی این قانونواجبالرعایهاست." هاشمی رفسنجانی در ادامه خواستار بیطرفی صداوسیما در انتخابات شد و اظهار داشت: " صداوسیما از این به بعد و در روزهای باقیمانده باید سعی کند منصفانه و بدونجانبداری از هیچ کس و با رعایت قانون طوری عمل کند که مردم با اطمینان پای صندوقهاحاضر شوند و اعتماد جدیدی در جامعه خلق شود."
حمایت محسن کدیور از میرحسین موسوی
حجتالاسلام محسن کدیور، که موقتاً برای تدریس در دانشگاههای آمریکا در ویرجینیا اقامت دارد، طی پیامی به پویشگران "موج سوم" ضمن اعتراض شدید به توقیف روزنامه " یاس نو"، نقد تخریبی دیگر نامزدها توسط " دانشمندان فرهیخته" و همچنین ذکر امتیازات مهدی کروبی و تاکید بر اهمیت حمایت اکثر احزاب و شخصیتهای اصلاحطلب کشور از میرحسین موسوی، حمایت خود از نامزدی میرحسین موسوی را اعلام کرد.
در این پیام تأکید شده است: "موسوی خط قرمز دارد، کم سخن میگوید، مرد عمل است، به کارشناسی علمی بها میدهد، اهل استقامت بر تصمیمات کارشناسی شده است، از اختیارات قانونی عقبنشینی نمیکند و وعدههایی که داده است در چارچوب همین قانون اساسی مقدور است". وی در بیانیه ای که در تاریخ 29 اردیبهشت 88 در ویرجینیا منتشر کرد، گفت: " هر دو کاندیدای اصلاحطلبان یعنی آقایان شیخ مهدی کروبی و مهندس میرحسین موسوی را به خیر و توانایی نسبی برای ریاست جمهوری میشناسم، بسیاری از ارکان ستاد هر دو نفر نیز از نزدیک میشناسم و آنان را نیز به دلسوزی و تدبیر و آزادگی مزین میدانم، مواضع اعلامشده هر دو کاندیدا در قالب سخنرانی و مصاحبه و بیانیه حاوی نکات مهمی در ارتقای فرهنگ دموکراتیک و مطالبات ملی در حد مقدور بوده است. هر دو نفر از فضائل و مزایای نسبی برخوردارند و البته کارنامه هر دو نیز از نکات ضعف و کاستی خالی نیست، اما واقعبینانه و در شرایط موجود میتوان به هر دو به عنوان کف مطالبات اصلاحطلبی نمایندگی داد. تفاوتهای آنها را در حدی نمییافتم که نیاز به موضعگیری علنی باشد. بر این باور بودم و هستم که هر یک از آنها که رأی بیاورد، برای تغییر وضع تأسفباری که دولت فعلی باعث شده است، مناسب است."
وی در دفاع از میرحسین موسوی گفت: " از اظهارات موسوی بوی ارزشهای آغاز انقلاب اسلامی به مشام میرسد: عدالت، آزادی، استقلال و اسلام بیریا. این ارزشها هنوز هم عزیزند و خواستنی. با عدالت فقر و تبعیض رخت بر میبندد، با آزادی استبداد و خفقان به دَرَک میرود، با استقلال وابستگی و ذلت نوکری اجانب منتفی میشود، و با اسلام بیریا ارزشهای مورد قبول اکثر مردم پشتوانه تصمیمسازیهای کلان و قانونسازیهای خُرد قرار میگیرد."
خانواده عیسی سحرخیز همچنان نسبت به وضعیت بیماری این روزنامه نگار دربند،نگران هستند و خواستار تجدید نظر دادستانی تهران در خصوص نحوه برخورد با یک زندانی که داروهای او پس از انتقال از اوین به زندان رجایی شهر کرج در اختیار سحرخیز قرار نگرفته است تدبیری اندیشیده شود تا حداقل زندانیان سیاسی از حقوق معمولی خود در زندان برخوردار باشند.
یکی از نزدیکان خانواده سحرخیر به خبرنگار جرس گفت، سرگیجه و افت فشار عیسی سحرحیز در زندان، موجب زمین خوردن این روزنامه نگار و جراحت صورت وی شده است که دیدن صورت زحمی سحرخیر و وضعیت او در یک ملاقات کابینی خانواده وی رابسیار آشفته کرده بود.
به گفته این منبع خبری تا کنون به عیسی سحرخیز که نزدیک به یازده ماه در زندان است و از امکان مرخصی هم محروم مانده است تنها سه بار اجازه ملاقات حضوری با خانوادهداده شد که اخیرا با دستور دادستانی تهران امکان این ملاقات حضورینیز لغو شده است.
یکی از نزدیکان سحرخیز به جرس گفته است روحیه مقاوم این روزنامه نگار زندانی نهادهای امنیتی را کلافه کرده است و به همین منظور سخت گیری های بیشتریرا در زمینه ایجاد امکان برای ملاقات این زندانی سیاسی و خانواده ایجاد کرده اند.
پرونده عیسی سحرخیز همچنان در بلاتکلیفی به سر می برد و به جز برگزاری یک دادگاه که مربوط به دادگاه کارکنان دولت بوده است در مورد اتهامات انتخاباتی این روزنامه نگار نه دادگاهی برگزار شده است و نه مشخص می کنند که چه زمان قرار است جلسه دادگاه برای وی برگزار شود.
بر اساس این گزارش نکته عجیب ماجرا اینجاست که برای برگزاری دادگاه کارکنان دولت به منزل عیسی سحرخیز زنگ می زنند و خواستار حضور او در جلسه دادگاه می شوند. وقتی از طرف خانواده به آنها گفته می شود که سحرخیز در زندان است آنها هم از این موضوع شگفت زده می شوند! و در نهایت با پیگیری های وکیل پرونده جلسه ای را برای موارد اتهامی گذشته که هیچ ارتباطی به انتخابات نداشت برای او برگزار می کنند که سحرخیز در این دادگاه تبرئه می شود اما این روزنامه نگار همچنان در زندان است تا به اتهامات انتخاباتی او در دادگاهی دیگر رسیدگی شود.
آخرین اطلاعات از وضعیت آرمین
گزارش خبرنگار جرس حاکیست خانواده آرمین با مراجعه به دادستانی تهران خواستار پس گیریبرخی از لوازم ضبط شده توسط ماموران امنیتی شده اند اما پاسخ مثبتی دریافت نکرده اند.
گفته می شود برخورد ماموران امنیتی با خانواده آرمین به هنگام دستگیری این عضو سازمان مجاهدین محترمانه بوده است اما کامپیوترهای شخصی دختران آرمین نیز در بازرسی منزل وی توسط ماموران امنیتی مصادره شده است.
معاون دادستانی تهران در پاسخ به خانواده آرمین که نسبت به چرایی ضبط کامپیوتر شخصی دختر آرمین سوال کرده بودند، یادآورشد بر اساس قوانین وقتی حکم بارزسی صادر می شود کلیه وسایل موجود در منزل متهم به عنوان وسایل شخصی زوج ساکن در منزل به شمار می رود و لذا منعی برای ضبط آنها وجود ندارد. همچنین به آنها گفته شد احتمال اینکه محسن ارمین از طریق کامپیوتر دختران خود اقدام به ارسال ایمیل کرده باشد نیز منتفی نیست لذا در روال قانونی بررسی فعالیت های متهم باید تمامی وسایل موجود در منزل شخصی ایشان مورد بازرسی قرار گیرد.
دفتر دادستانی تهران در پاسخ به این پرسش که مگر فرستادن ایمیل هم به عنوان جرم تلقی می شود پاسخی نداده اند.
همچنینبر اساس این گزارش برخلاف روند گذشته که به خانواده های زندانیان سیاسی پس از بازداشت و مراجعه به دادستانیاعلام می شد که از محل نگهداری زندانیان بی اطلاع هستند اینبار به خانواده آرمین اعلام شده است که این زندانی در اوین نگهداری می شود. لذا خانواده آرمین نیز این اقدام دادستانی که در نهایت آدرس محل نگهداری این زندانی را در اختیار خانواده ها قرار می دهند به عنوان نکته مثبت یاد کردند و امیدوار هستند در راستای این برخوردهای نهادهای قضایی حداقل موفق شوند کامپیوترهای شخصی دختران آرمین که مطالب و مقالات دانشگاهی در آن نگهداری می شد به آنها باز پس داده شود
عماد بهاور و امیرحسین کاظمی تحت فشار شدید برای اعتراف -
جرس: با گذشت بیش از ۷۰ روز از بازداشت عماد بهاور و امیرحسین کاظمی، دو عضو شاخه جوانان نهضت آزادی ایران دور جدیدی از اعمال فشار جسمی و روحی بر ایشان آغاز شده است.
در راستای این فشارها مهندس عماد بهاور، تنها بعد از گذشت حدود ۱۰ روز که به سلول چهار نفره منتقل شده بود، بار دیگر به سلول انفرادی بازگردانده شده و حق ملاقات و دیدار خانواده از وی سلب شده است.
به گزارش رهانا، این قضیه زمانی روی داد که نیروهای امنیتی با هجوم شبانه به سلولی که جعفر پناهی و عماد بهاور در آن نگهداری میشدند، به بهانه یافتن دوربین فیلمبرداری آنها را مورد تهدید قرارداده و به سلولهای انفرادی منتقل کردهاند.
گفته می شود که امیرحسین کاظمی وبلاگ نویس و عضو دیگر نهضت آزادی و عماد بهاور رییس شاخه جوانان نهضت آزادی تحت فشار شدید بازجویان برای اعترافات ساختگی و تلویزیونی هستند.
گفتنی است که با وجود اینکه بیش از ۱۵ روز از پایان بازداشت موقت این دو عضو نهضت آزادی گذشته است و آنها در شرایط غیرقانونی در زندان به سر می برند و وکلا و خانوادهایشان در بی خبری مطلق از روند پرونده آنها و تهدید از سوی مقامات امنیتی قرار دارند.
بازداشت بهبود قلیزاده فعال مدنی آذربایجان
بهبود قلیزاده فعال مدنی آذربایجانی، روز جمعه ۳۱ اردیبهشت ۸۹ توسط ماموران امنیتی در میاندوآب بازداشت شد.
ماموران امنیتی ظهر روز جمعه ۳۱ اردیبهشت ۸۹ با مراجعه به مغازه عکاسی قلیزاده در خیابان امام میاندوآب، این فعال آذربایجانی را بازداشت و اقدام به تفتیش مغازه وی کردند و کیس های کامپیوتر، سی دی ها و سایر وسایل شخصی او را با خود بردند.
به گزارش سوالان سسی، به گفته نزدیکان خانواده قلیزاده، مسئولان امنیتی و قضایی میاندوآب (قوشاچای) از دادن پاسخ به سوالات خانواده این فعال آذربایجانی در خصوص علت بازداشت و محل نگهداری و اتهامات قلیزاده امتناع می کنند.
بهبود قلیزاده دبیر سازمان غیر دولتی یاشیل آذربایجان است که در ماههای اخیر توسط شورای تامین شهر میاندوآب(قوشاچای) با اتهام قومیت گرایی لغو مجوز شد.
بازداشت یک دانشجو در اهواز
همچنین به گزارش خبرنگار ندای سبز آزادی یکی از دانشجویان دانشگاه آزاد دزفول بنام بنیامین آل طیب 19ساله از تاریخ 29 اردیبهشت ماه توسط اداره اطلاعات اهواز دستگیر شده است.
هیچ اطلاعی از علت این امر اعلام نشده است. تنها به نظر می رسد به علت سوابق خانوادگی این دستگیری صورت گرفته باشد.
اعتصاب غذای یک فعال مدنی در زندان سقز
محی الدین آزادی، فعال مدنی و حقوق بشر که بیش از یک سال است در زندان به سر می برد در اعتراض به عدم درمان و رسیدگی های پزشکی از روز چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت در اعتصاب غذا به سر می برد.
محیالدین آزادی از فعالان حقوق بشر کرد که از بیماری های معده و دستگاه گوارشی رنج می برد در اعتراض به عدم رسیدگی های لازم در خصوص درمان و انتقال وی به مراکز درمانی از روز چهارشنبه گذشته دست به اعتصاب غذا زده است.
خبرگزاری دیدهبان حقوق بشر کردستان ضمن وخیم خواندن وضعیت جسمانی ایشان از انتقال وی به سلول انفرادی از سوی نیروهای امنیتی خبر می دهد.
بر اساس این گزارش، به محض اعلام اعتصاب از سوی این فعال کرد، ماموران امنیتی نامبرده را به سلول انفرادی منتقل کردند.
نامبرده که به دلیل شرایط نامناسب و فشارهای زیاد زندان به چندین بیماری مبتلا شده است، بارها تقاضای مداوای خود را در خارج از زندان به مراجع اعلام کرده اما هیچ توجهی به درخواست وی نشده است و هم اکنون در شرایط حادی به سر می برد.
محی الدین آزادی اسفند ماه سال گذشته در سقز بازداشت و به اطلاعات سنندج منتقل شد. پس از گذشت یک سال در زندانهای اطلاعات، زندان سنندج و سقز متهم به ارتباط با عوامل بیگانه شده است.
جلسه دادگاهی وی در شعبه اول دادگاه نظامی استان کردستان در سنندج برگزار شد و از سوی این دادگاه نظامی به ۴ سال حبس تعزیری محکوم شد.
دوام یورش گارد زندان رجایی شهر به زندانیان
در پی یورش گارد زندان رجایی شهر به زندانیان بی دفاع این زندان عده ای به شدت مصدوم و بسیاری از وسایل زندانیان تخریب شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، در تداوم یورش های سیستماتیک گارد ضد شورش زندان رجایی شهر کرج صبح امروز، عده ای از زندانیان بر اثر ضرب و شتم دچار مصدومیت هایی از ناحیه سر، صورت، دست و پا شده اند و درمان این زندانیان با مخالفت مسئولین نیز تا کنون از سوی بهداری مستقر در زندان انجام نگرفته است.
در این یورش سازمان یافته که در ماه های اخیر روند سازمان یافته ای به خود گرفته است، دست کم 80 دستگاه یخچال که با هزینه زندانیان خریداری شده بود توسط گارد زندان تخریب شد.
زندان رجایی شهر در سالهای اخیر به تبعید گاه برخی از زندانیان سیاسی تبدیل شده است که بدون تفکیک جرایم در میان زندانیان عادی و مبتلا به بیماری های پوستی و خونی نگهداری می شوند.
محکومیت میثم رودکی به تحمل سه سال حبس تعزیری
میثم رودکی صبح شنبه اول خرداد ماه توسط شعبه ی 15 دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی، به سه سال حبس تعزیری محکوم شد.
به گزارش هرانا، اتهام این فعال سیاسی، "اقدام علیه امنیت ملی"، "عضویت در احزاب سیاسی" و "همکاری با اپوزیسیون" عنوان شده است.
این حکم به موجب بازداشت رودکی در 18 شهریور ماه سال 86 صادر شده است. وی در آذرماه همان سال و پس از تحمل 2 و نیم ماه حبس در سلول انفرادی بند 209 زندان اوین با قید وثیقه ی 50 میلیون تومانی آزاد شده بود.
هم چنین میثم رودکی، 14 مرداد ماه سال 88 نیز مجددا توسط ماموران امنیتی دستگیر و به زندان اوین منتقل شد. وی در زمان دستگیری تلاش داشت تا گزارشهایی از موارد نقض حقوق بشر در ایران را به دفتر سازمان ملل در تهران تحویل دهد. وی 28 بهمن ماه 88 با قید وثیقه ی 30 میلیون تومانی از زندان آزاد شد که پرونده ی وی همچنان مفتوح است.
گفتنی است وضعیت جسمی میثم رودکی، در زمان بازداشت به دلیل ابتلا به بیماری شدید گوارشی و زخم معده و عدم رسیدگی مسئولان زندان در این زمینه بسیار وخیم گزارش شده بود.
صدور قرار وثیقه برای کاوه قاسمی کرمانشاهی
با حکم بازپرس پرونده، قرار بازداشت کاوه قاسمی کرمانشاهی به قرار وثیقه 100 میلیون تومانی تغییر پیدا کرد. تا زمان تودیع وثیقه کاوه به زندان دیزل آباد کرمانشاه انتقال یافت.
کاوه کرمانشاهی از 14 بهمن ماه امسال در بازداشت اداره اطلاعات شهرستان کرمانشاه بوده است. وی 80 روز از این مدت را در سلول انفرادی گذرانده است.
ملاقات مهدی بوترابی با خانواده پس از دو ماه
بعد از گذشت بیش از دو ماه از بازداشت مهدی بوترابی، سرانجام همسرش با وی دیدار کرد.
اعظم سقطی که صبح امروز موفق به ملاقات حضوری با مهدی بوترابی شده بود، وضعیت روحی همسرش را بسیار خوب توصیف کرد.
به گزارش پارلمان نیوز، بوترابی که از بنیانگذاران پرشین بلاگ است، ۲۳ اسفند سال گذشته بازداشت شد
دیکتاتور تنها می ماند. آنانی هم که دور و بر او را می گیرند در حقیقت سایه هایی هستند که بر تنهایی و تاریکی های او می افزایند.
همه همان گونه که دیکتاتور می خواهد و می پسندد حرف می زنند. حتی تند تر از دیکتاتور. آنانی که سخن دیگری می گویند اندک اندک حذف می شوند. دیکتاتور افراد را چنان می پسندد که همه سایه های محوی از خود او باشند. در برابرش سرخم کنند. دست بر سینه نزد امیر بایستند. نگاهشان را با خضوع بر زمین اندازند و دیکتاتور تفقدی و استمالتی کند. و لبخندی ریز و کشمشی، یعنی تو هم در حلقه ارادت مندان مایی. تو هم اهل بصیرتی. نمره ات قبول است.
دیکتاتور پدیده ها را آن طور که می خواهد می بیند، نه آن گونه که هستند. صدا ها را آن طور که می خواهد می شنود نه آن گونه که هستند. صدای ریزش را رویش می انگارد و هرّست ویرانی را آبادانی... یخربون بیوتهم به ایدیهم...با دست خود خانه خویش را ویران می کند. چه کسی می توانست ولایت فقیه را این گونه ویران و بدنام کند؟
آیت الله خامنه ای دیگر تردیدی بر جای نگذاشته است که یک دیکتاتور است. آن چه او را ویژگی منحصری می بخشد، این است که او به نام دین استبداد می ورزد. دیکتاتورهای مشهور تاریخ از جمله استالین و صدام و پینوشه و شاه، هیچ کدام به نام دین و با ادعای جانشینی پیشوایان مقدس دینی ادم نکشتند و به نام نمایندگی خداوند ، شریفترین انسان ها را به زندان نینداختند.
دیکتاتور گمان می کند که بیش از همه و بهتر از همه می داند. آیت الله خامنه ای مدعی شناخت علوم اسلامی در حوزه های مختلف است. علاوه بر آن ادبیات ایران و جهان و...را خوب می داند. همیشه هم کسانی هستند که زبان به مدح می گشایند و از احاطه شگفت انگیز ایشان سخن می گویند. یادداشت آقای حداد عادل را درباره کتابخانه آیت الله خامنه ای ببینید. آخرین پرده این مداحی پیشنهاد معاون مطبوعاتی ارشاد بود. که به مطبوعات توصیه کرد از عنوان امام برای ایشان استفاده کرد. بیانیه دانشکده پزشکی قم که پس از مراسم تشییع آیت الله منتظری منتشر شد، از همین عنوان استفاده کرده بود. آیت الله العظمی منتظری که افقه فقیهان روزگار ما بود، می شود حسینعلی منتظری، و سید علی خامنه ای می شود حضرت ایت الله العظمی امام خامنه ای، ابتذال بیشتر از این؟
واقعیت این است که دانش آیت الله خامنه ای دانش نمایشی و مجلسی است. دانش نکته گویی است. و گر نه از ایشان که هفتاد سالگی را پشت سر گذاشته اند، دست کم یک کتاب قابل ارائه و تا حدی ماندگار می توانستیم نام ببریم و نه یک ترجمه که می توان بر آن بسیار خرده گرفت. به عنوان نمونه مرحوم آیت الله خمینی شرح فصوص الحکم را پیش از سی سالگی نوشتند.
دشواری دیگری که آیت الله خامنه ای با آن مواجهند، مرجعیت ایشان است. آیت الله منتظری در همان سخنرانی معروف 13 رجب که منتهی به حصر و زندان خانگی ایشان شد. سخنشان همین بود که مرجعیت مبتذل شده است.
به عبارت دیگر دیکتاتور بهتر از همه می داند که توانایی های او چیست. وقتی دوگانگی بین انچه می نماید و آن چه هست رخ می دهد. مثل شعله آتش اگر چیزی برای خوردن نیابد خود خوری می کند. آیت الله خامنه ای تشخیص خود را بر تشخیص ملت ایران در انتخابات ریاست جمهوری ترجیح داد و سپاه و ماموران امنیتی و وزارت کشور و شورای نگهیان هم در جهت تحقق منویات ایشان کوشیدند.
ایشان در آغاز با ژست عدم دخالت در انتخابات وارد شدند . حتی در سفر مشهد عبارتی گفتند که نشانه فاصله گیری ایشان از انتخابات و شخص احمدی نژاد بود. وقتی دیدند جهت گیری ملت مهندس موسوی است. با سفر کردستان علامت دادند که احمدی نژاد رییس جمهور مورد علاقه ایشان است. در نماز جمعه بعد از انتخابات هم دیگر پرده برداری کردند و گفتند بین هاشمی رفسنجانی و احمدی نژاد او احمدی نژاد را ترجیح می دهد. برای این که احمدی نژاد در برابر آیت الله خامنه ای نظری ندارد. دیکتاتور کسی را می پسندد که در برابر او تسلیم مطلق و اطاعت محض باشد.
این شیوه وقتی تبدیل به مذهب مختار شد و خط مشی و شیوه رفتار سیاسی و اجتماعی، تبدیل به ملکه و عادت مستدام می شود. بلایی بر سر دیکتاتور می آورد که بر سر همه دیکتاتور های عالم آورد.یک بار صدام یک جلسه نمایشی ترتیب داد، شرایط دشوار شده بود. جنگ با ایران سال ها به طول انجامیده بود. صدام گفت عده ای پیشنهاد کرده اند که او موقتا از صحنه کنار برود تا گشایشی حاصل شود. نعیم حداد رییس مجلس وقت عراق با این پیشنهاد موافقت کرد. او دیگر بعد از جلسه به خانه اش نرسید. همان شب او را کشتند. دیکتاتور می خواست بداند حتی در نهان چه کسانی با او اختلاف نظر دارند و یا تردید.
پس از مراسم تشییع آیت الله منتظری در قم شاهد بودیم که تنها آیت الله نوری همدانی از ایشان دفاع کرد. پس از عاشورا هم آیت الله یزدی خود راسا از طرف جامعه مدرسین اطلاعیه داد. همین. تنهایی یعنی همین.
بازداشت گسترده فعالان سیاسی و فرهنگی و دینی، توقیف بنیاد باران نشانه های موج دوم سرکوب است. حکومتی که زندانیش در این موج دوم چهره متین ، انسانی و متدین متشرعی مثل آقای دکتر ابراهیم یزدی و مهندس باقریان باشد، تنهای تنهاست...
پرسشی که بر جای می ماند این است، آیت الله هاشمی رفسنجانی به عنوان شناسنامه انقلاب و رییس خبرگان کجاست؟ مجلس خبرگان چه نقشی و اثری دارند؟ مراجع قم به چه می اندیشند؟
دیکتاتور دارد همه را با خود غرق می کند. فردا دیر نیست؟
ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر