محمد مصطفایی / وکیل دادگستری
دستم به نوشتن نمیرود. نمیدانم از کجا شروع کنم. اما سعی میکنم بنویسم. درد دلها، غمها و ناگفتههای وکیلی مبرز و مشهور ایرانی را بنویسم که در کنارم افسرده و پکر نشسته است و چراهایی که ذهنش را مشغول کرده، مرور میکند. وکیلی که قربانی عقاید بشر دوستانهاش شده است و دست از تلاش بر نمیدارد. وکیلی که داراییاش- علم، تجربه و ساک دستی است که برای رسیدن به دموکراسی و احترام به برابری و حقوق بشر او از این سو به آن سو میبرد.
فوت سیامک پورزند، برایم قابل هضم نبود که به یکدفعه مهرانگیزبا صدای سرشار از بغض و لرزش خبر از خودکشی همسرش باوفایش میدهد. مات و مبهوت میشوم. او از طبقه ششم آپارتمانی که به امید دیدار همسر و فرزندانش در آنجا زندگی میکرد خود را به زمین سپرده بود. سیامک پورزند از دلتنگی محض، ناامیدی از دیدار فرزندان و همسرش با پیامی به ملت ایران خودکشی کرده بود.
چرا؟؟؟ چراهایی دوباره در ذهن مهرانگیز غوطه ور میشود. چرا سیامک خودکشی کرد؟ پیام سیامک برای میلیونها ایرانی که خاطرشان برای او عزیز بوده چیست؟ آیا پیام سیامک پورزند نشان دادن وقاحت و سنگدلی حاکمان جمهوری اسلامی در سواستفاده از قدرتی که به به ناشایست تحصیل کرده بودند نبود؟ چطور میشود پیر مردی که امیدی به دلیل موانع سیاسی به دیدار فرزندان و همسرش نمیبیند اینگونه جان بسپارد. خود را از آسمان به زمین بسپارد تا روحش از زمین به آسمان پر بکشد و همه تنها روح آزادش را تصور کنند که میگوید داشتن و در کنار من بودن همسر و فرزندانم حق مسلم من بود که در جمهوری اسلامی ناجوانمردانه سلب شد.
مهرانگیز کار میگوید: «این چند ماه اخیر، به دلیل دوری از فرزندانش، نیاز به یک مرکز اعصاب و روان داشت. اما از بستری شدن خودداری میکرد. از دور از او میخواستیم که بستری شود. اما نمیپذیرفت. نبودن را به ندیدن فرزندانش و همسرش ترجیح میداد. پزشک معالجش تاکید کرده بود که ضروری است، بستری شود.»
چرا؟؟؟ چراهایی دوباره در ذهن مهرانگیز غوطه ور میشود. چرا سیامک خودکشی کرد؟ پیام سیامک برای میلیونها ایرانی که خاطرشان برای او عزیز بوده چیست؟ آیا پیام سیامک پورزند نشان دادن وقاحت و سنگدلی حاکمان جمهوری اسلامی در سواستفاده از قدرتی که به به ناشایست تحصیل کرده بودند نبود؟
سیامک پیرمرد هشتاد ساله نویسندهای که سالیان سال در نشریات مختلف به صورت حرفهای قلم میزد، ممنوعالخروج بود. سوالی که لااقل پاسخش برای یک وکیل دادگستری بیمفهوم بود. چرا سیامک پورزند ممنوعالخروج بود؟ آیا پیرمرد هشتاد ساله، خطری برای امنیت کشور دارد؟ پیر مردی که سالها تحت شکنجه ماموران امنیت جمهوری اسلامی بود.
مهرانگیز در حالی که اشک از چشمانش جاری میشد، با صدای لرزان میگوید: «ما کوشش میکردیم که سیامک، به صورت قانونی یا غیرقانونی ازکشور ایران خارج شود. بارها موجبات خروج غیرقانونی را فراهم کردیم. زمانی که در تاریخ تعیین شده، خروجش به مرجله اجرا میرسید از این عمل امتناع میکرد. کهولت سن حتا قدرت خروج را به وی نمیداد. پس از اینکه از این طریق ناامید شدیم، به دنبال راهکارهای قانونی رفتیم. وکلایی هم بودند که همکاری میکردند، ولی خودش این پرسه را نمیپسندید چرا که میدانست نتیجهای نخواهد داشت. در نهایت به این نتیجه رسیدیم که از وکیل تسخیری که دادگاه ده سال پیش انتخاب کرده بود انتخاب کنیم. با آقای وکیل دبیر دریابیگی رفته و با ایشان صحبت کردیم. چون ایشان تنها وکیلی بودهاند که از محتویات پرونده اطلاع داشته و علت صدور حکم علیه سیامک را میدانست. ما هیچ گاه نتوانستیم پیببریم که سیامک بر اساس چه دلایل و مدارکی محکوم به حبس شده است. چند روز پیش دست به دامان آن وکیل شدیم، خواستیم که به ما کمک کند تا سیامک نمرده بچههایش را ببیند.
سیامک حتا از وکیل تسخیری و یا هر وکیل دیگری ناامید شده بود. یک سال و نیم از حبس ناعادلانه و انتقامجویانهاش، مانده بود. گر چه به دلیل وضعیت جسمانیاش، در خانه تحت نظارت ماموران اطلاعاتی، بستری بود اما اجازه خروج از کشور به وی داده نمیشد. مسوولین دستگاه قضایی نیز در این اواخر تنها با سکوتشان او را شکنجه میکردند تا نتواند فرزندانش را ببیند. ماموران امنیت زمانی که جهت تفتیش، وارد منزل مرحوم پورزند شده بودند، به عمد گذرنامه سیامک را دزدیدند و در صورتجلسه خود نامی از گذرنامه نیاوردند. اداره گذرنامه هم به دلیل دستور دادستان اجازه نداشت گذرنامه جدید صادر کند. او از همهکس و همه جا بریده بود. حالش روز به روز بدتر میشد. حرفهایی که میزد حرفهای نگرانکنندهای بود.
زمانی که استاد مهرانگیز کار چنین سخنانی بر زبان جاری میکرد یاد جملهای از او افتادم که میگفت: «تبعید بدترین مجازات است.» او بیش از ده سال در تبعید بود و فرزندانش نیز ناخواسته چنین جرمی را به دوش میکشیدند و چاره و راهی جز امید و نامهنگاری نمییافتند.
مهرانگیز میگوید: «در حال حاضر پنج سال است که دختران سیامک لیلی و آزاده، با نامهنویسی به مقامات مهم کشوری، از این مقامات میخواهند که دستور دهند که این پیر مرد از کشور به صورت قانونی خارج شود تا بتواند قبل از فوتش آنها را ببیند. تمام اسناد را در اختیار داریم. همه اسناد را به انحا مختلف به مراجع ذیصلاح ارسال کردیم. از طریق دفتر حمایت از منافع ایران در واشنگتن و همچنین سفارت ایران در اتاوا پیگیر موضع بودیم. شخص من برای آقای احمدینژاد نامه نوشتم. سالی که آقایان احمدینژاد و مشایی برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل به نیویورک سفر کرده بودند، نامهای نوشته و نامه از طریق مشایی به احمدینژاد رسید. ولی متاسفانه کمترین جوابی نگرفیتم.»
آخرین بار سال پیش، نامهای به امضای من و دخترانم لیلی و آزاده پورزند به آقای صادق لاریجانی ارسال کردیم. این نامه به وسیله یکی از دوستان سیامک به نام دکتر ایروانی، پرفسور دانشگاه واتیکان در واشنگتن به دست دکتر محقق داماد رسید. آقای محقق داماد، داماد لاریجانیها هستند. این نامه به دست لاریجانی رسید، این مقام ارشد قوه قضاییه نوید داد که این کار انجام خواهد شد، ولی هیچ کاری انجام نشد. ما در آن هنگام گفتیم که لااقل به ما امنیت بدهید ولی به این موضوع هم پاسخ نداند.
خودکشی سیامک به خاطر افسردگی، ناامیدی محض، دلتنگی برای دیدن فرزندانش و دلتنگی محض بوده است. زندگی برایش سیاه شده بود. هر چه سعی کردیم امید بدهیم دیگر نمیتوانستیم.
استاد ممتاز علم حقوق در خصوص همسرش میگوید: «آدم مهربانی بود. حتا ازمال دنیا یک ریال نداشت. ولی پروندهای به ناحق برایش ساختند و به گونهای وانمود کردند که میلیونها دلار از دولت آمریکا پول گرفته است. از خانه ما چیزی کمتر از چهارصد کرن پول پیدا کرده و آن را تبدیل به میلونها دلار پول کرده بودند. برخی از امامان جمعه گفتند که پیدا کردند کسی را که چمدان پول را از آمریکاییها گرفته و بین مطبوعات اصلاحطلب پخش کرده است.»
او در خصوص روند دادگاه و رسیدگی قضایی به پرونده همسرش میگوید: «اجازه انتخاب وکیل تعیینی ندادند. خودشان وکیل تسخیری انتخاب کردند. بدون اینکه دلیل آورده شود، قاضی جعفر صابر ظفرقندی را متصدی رسیدگی به این پرونده کردند. این قاضی رییس شعبهای بود که در مجتمع قضایی مهرآباد به پرونده هایی که در حوزه قضایی مهرآباد تحقق مییافت رسیدگی میکرد.
قاضی ظفرقندی را به خوبی میشناسم. این قاضی یکی از قضات ماذون دادگستری با اختیارات تام بوده است. صدور بازداشت موقت، قرار وثیقههای سنگنین، عدم اجازه به ورود وکیل به پرونده، صدور احکام حبسهای طویل المدت، و عدم داشتن استقلال قضایی از جمله کمترین خصوصیتهای وی بود. نزد وی پروندههای بسیاری داشتم که به ناحق موکلینم را به حبسهای طولانی مدت محکوم کرده بود. زمانی که نام او را شنیدم بیش از پیش به انتقامجویی در این پرونده یقین حاصل کردم.
مهرانگیز میگوید: «این قاضی، تحتتاثیر فشارهای بینالمللی، برای تبرئه خود، سیامک را در مقابل تلوزیون قرار داد و با شکنجههایی که بازجویان و وی نموده بودند موجبات اقرار به زیان خود را فراهم کردند. این قاضی که از قرار در گذشته دلاک و ریش تراش بود با فرچه و صابون، ریش و سیبیل سیامک را که تا سینهاش آمده بود اصلاح کرده بود. به همین دلیل در فیلمی که از تلوزیون پخش شد. جای زخم روی صورت سیامک مشاهده میشد. سیامک به صورتهای مختلف شکنجه شده بود. او هرگز حاضر نشد برای ما از این شکنجهها سخن گوید. اما یک بار دخترم لیلی موفق شده، از او حرف بکشد و صدای او را از تلفن ضبط کند که در مورد شکنجههایش توسط بازجویان، صحبت کرده، اما هنور این صدا را پخش نکردیم بعد از این گفتوگوی تلفنی سیامک به خاطر یادآوری شکنجهها، بیماریش تشدید شد و در قسمت مراقبهای ویژه در بیمارستان بستری شد.
مهمترین صدمه روانی که به سیامک خورد این بود که او میگفت: «از درون زندان بازجوها به من گفتند که اسم تو را سلیطه جهانی گذاشتهاند و غیر از این اسمی نداری من گفتم اشکالی ندارد. تو نباید ناراحت بشوی این زبان آنهاست. این زبان حکومت آنهاست ولی او گفت که نمیتوانم تحمل کنم.»
مهرانگیز میگوید زندگی خصوصیمان متلاطم بود. هر دو گرفتار حملهها بودیم. وقتی زندان رفتم و سرطان گرفتم این تشنجها بیشتر شد. من در زندان آنقدر که متحمل شنیدن ناسزاهای بازجو و قاضی به سیامک میشدم. متحمل مسایل مربوط به خودم نبودم. با سیامک دشمنی خصوصی داشتند. و به من میگفتند بزرگترین جرم تو این است که با او ازداواج کردی. وقتی با قسم از آنها پرسیدم آیا سیامک ساواکی بود. گفتند «نه» و وقتی پرسیدم: «چرا با او این قدر دشمنی دارید گفتند چون سینمای هالیوود و فرهنگ غربی را تبلیغ میکرد.»
مهرانگیز دیگر نمیتوانست سخن بگوید. وضعیت روحیاش طوری نبود که بتواند خاطرات تلخ گذشتهاش را بگوید.
او را رها میگذارم تا آرام باشد.
سر زده به اتاق مهرانگیز میروم. روی تخت نشسته و در تنهاییش برای ده سال ندیدن همسرش اشک میریزد. از همه جنایتهایی که علیه خانوادهاش در ایران شده بود میگوید. از آزار و اذیتهایی که بازجویان وزارت اطلاعات نسبت به سیامک نمودند. از تهدیدها و خواستههای غیرقانونی بازجویان وزارت اطلاعات گفت.
ماموران وزارت اطلاعات و سپاه به خواسته شیطانی و غیرانسانی خود رسیده بودند. او را چنان مورد آزار و اذیت قرار دادند که ناچار شد از چهارمین طبقه ساختمانی که آرزوهایش را به باد داده بودند به آسمان پرواز کند.
معلوم هم نیست که آیا او را کشتهاند یا خودکشی کرده است. اما در هر دو صورت رفتن ملکوتی این مرد بزرگ پیام بسیار بزرگی به ملت ایران داشت. او خواستار صلح و دموکراسی و برقراری عدالت و برابری بود.
او آرزوی ایرانی آباد و دیدار فرزندانش را داشت.
سیامک پورزند میگوید: «میتوان چون روح کولی دربهدر، در صدای عاشقان تکرار شد…صبر اکسیر عتیقی است… اما نسیم و بادی که از سوی ما میوزد به کوه و دشت و دریا خواهد گفت ای عزیز دور از دیدار دلم برای تو تنگ است…
عرفان قانعیفرد / محقق تاریخ معاصر
تذکار از رادیو کوچه: یکی از سیاستهای کاری در رادیو کوچه انتشار نظرها و نامه و ایدههای خوانندگان است. بیشک رادیو کوچه تایید و یا تکذیبی بر این مطالب ندارد. اما با توجه به روش این رسانه، اگر منطبق با اصول کاری رادیو باشد -که در بخشهایی به این نکات اشاره شده است- آن را منتشر خواهد کرد. مخاطب این مطالبدر هر شرایطی حق دارند که نوشتهای در پاسخ به این نامهها به رادیو ارسال کنند. بیشک این نوشته بیکم و کاست در پایگاه اینترنتی رادیو کوچه منتشر خواهد شد. برای هر نوع پاسخ به این نوشته شما میتوانید با آدرس پست اکترونیکی: contact(at)koochehmail.com در تماس باشید.
هدفم از نوشتن، تلنگر زدن به فکر و دوری جستن از مدار بسته تعصب و دروغ است
اسفند 1353 است، مصطفی بارزانی در تهران سرگردان است، هر دم از هتل به دفتر نعمتاله نصیری زنگ میزنند، یک بار هم از دفتر سرلشکر علی معتضد- قائم مقام ساواک- به آنها تذکر داده میشود که «تا بازگشت اعلیحضرت، شما باید در تهران بمانید! منتظر باشید!»
شاه با صدام به توافق رسیده است و به تهران میرسد. شاه وعدهای به کردها نداده بود، ساواک هم تعهد استقلالی… این مصطفی بارزانی بود که برای شستوشوی مغزی و فریب جوانان کرد، اجرای تعهد خود و ماموریتش برای ساواک، به تبلیغات دست زد و ان را قیام ملیگرایی کرد نامید و وعده استقلال کردستان. اما آن روز در هتل، دم به دم به محمود عثمان میگفت: «حال به مردم چه باید بگوییم؟ چه کنیم؟ …»
از آنجا که محمود عثمان منش پایداری ندارد و بن به منافعش هر لحظه ممکن است در رسانهای برعکس نظر 5 دقیقه پیشاش، گفتاری برعکس به زبان بیاورد اما در مصاحبه صوتیام با او- حال بدون توجه به کتابش در لندن- شرح ماجرا را بازگفت «به کاخ رفتیم، شاه گفت من با این مرد به توافق رسیدهام، به شما هم که وعدهای ندادهام، اما میتوانید به کرج بیایید و چون مدتی در جهت اهداف ما حرکت کردهاید، شرط انسانی است که به شما کمک مالی بشود… بارزانی گفت: شما شهنشاها! پدر کرد و کردستان هستید، و در کردستان کسی روی فرمایش شما سخنی نخواهد گفت! ..اما من اعتراض کردم و گفتم: شما کردها را فروختید! که شاه از این جمله من برافروخته شد و بارزانی، بعد از اینکه میخواستیم اتاق را ترک کنیم، خود را به پای شاه انداخت و نه 1 نه 2 نه 3 و … بوسههای پیدرپی به دستان شاه زد! و در آنجا بود که به کلی بت افسانهای بارزانی در برابر چشمانم فروریخت!…. وقتی داخل جیب شدیم که از حیاط کاخ بیرون بیاییم، داد و هوار بارزانی روی سر من بود و با قیل و قال او جیب به راه افتاد و ما را به هتل رسانید… کلی پول و امکانات داشتیم و میتوانستیم اگر قیام علیه صدام ظالم است، ادامه دهیم اما بارزانی نمیخواست و آن را نوعی توطئه وطرح جهانی میدانست و اولین نفر بود که وسایلش را جمع کرد و به کرج فرار نمود»..(گفتوگو با راقم این سطور، بغداد، جلسه 3 گفتوگو) دیگر آبرو و اعتباری بین مردمان کرد نمانده بود!
البته 1 سال قبل از توافق الجزایر از آمریکا تقاضای پناهندگی میکند که پاسخی دریافت نمیکند و 29 اسفند 1353 بارزانی به کرج میرسد و شاید 37 سال گذشته است از آن روز شوم…شوم از آن لحاظ که به یک نسل دروغ گفته شد، شوم از آنکه به یک نسل یاس و حرمان و ناامیدی به ارمغان آورد. احساس کرد که مباد کسی شعله جنگ را برافروخته کند، به مسعود و ادریس- مسوولان وقت پاراستن- دستور داد که خانواده میرگه سوری تیرباران شوند و بدین سبب حهمهد ئاغای مێرگهسووری و 4 فرزندش، جهمیل مێرگهسووری ترور شدند. بارزانی به تهران رسید و در روزنامه کیهان به امیر طاهری گفت: دیگر جنبش و حرکت کردها تمام شده است و من نه رهبر کردم و نه بزرگ آن، کار من تمام شد! و هر چه لطف اعلیحضرت است!»
اما تمام امکانات مالی دریافت شده برای جنبش کردی، در حسابهای بانکی سویس باقی ماند و البته او باید تاوان آن همه خون و خونکشی را به دست حقیقت، بازپس میداد. البته کم جنایت و آدمکشی نکردهاند از آدمربایی و سرنگون کردن جوانان و فعالان و روشنفکران کرد نمونههای بسیاری در کارنامه ایشان ثبت است: «عثمان عزێری، علی حمدی، محمود حاج تۆفیق، فاخر مێرگهسووری، خلیل سلطان، جوهر- مجید- ڕشید – سعید- نزار مێرگهسووری، خهلۆ برادۆستی، تۆفیق کاکخان، نظیر عمر، صلاح ههورامی، کریم عثمانی، حسن ماملێ، حسن کوێستانی، ڕئوف کامیل ئاکرهیی، دکتر سیروان، دکتر نافع ئاکرێی، سعید کاڵ کاڵ، سید ڕسوڵ بابی گهوره، سلێمان معینی، خلیل شهوباش، اسعد خدایاری، دکتر عبدالستار طاهر شریف و…اما برای ما کردها ایران، شاید اعدام دستهجمعی کردهای مخالف نظام شاهنشاهی و تحویل کردهای حزب دمکرات به ساواک مهاباد، قابل تامل باشد که او کیست، که موافق یا مخالف حرکت سیاسی کردهای ایران است؟
روز سهشنبه، ۱۱ خرداد ۱۳۵۵ برابر با 1 ژوئن 1976 به کمک حافظ اسد، حزب اتحادیه میهنی کردستان عراق تشکیل شد. جلال طالبانی، توسط ابراهیم احمد نامهای به بارزانی فرستاد، خشمگین شد، میخواست در کرد و کردستان جنجال و ناآرامی باشد و تنها او مرجع و رهبر، وگرنه کرد و کردستان که اهمیتی نداشت.
دروغ روزنامه کیهان را فراموش کرده بود، انگار برای به دست آوردن دل شاه و ساواک بود و بس. رضایت اداره 8 ساواک جلب شد و قیاده موقت تشکیل شد که مبادا اتحادیه میهنی کردستان بر کرسی قدرت کردستان تکیه بزند و یک عامل بالقوه قدرتمند هم در خارج از کشور بود و آن عبدالرحمن قاسلمو بود. بارزانی سرطان گرفت و به واشنگتن رفت…تصورش این بود که تاسیس هر حزبی در کردستان برای مخالفت کردن با اوست. در آمریکا نامههایی به کارتر و سیا و سناتورها نوشت. سامی عبدالرحمن یادآوری کرد که «بارزانی در واشنگتن به وی گفته است که عقیده و باوری به جدی بودن مقاومت و مبارزه دوباره کردها نداشت.» نمیخواست خود را از تک و تا بیاندازد و تا روزی که زنده بود هیچ توافق و رابطهای مسالمتآمیز با حزبی دیگر امضا نشد. و شاید تنها وصیتش برای فرزندانش همان بود که یکه تاز باشند و سال 1966 را خیانت ملی کرد بنامند و ملی هم یعنی خود شخص بارزانی! و امروزه روز هم بخشیدن آن گناه است، چرا که بارزانی خود را عین کرد و کردستان مینامید و هر نوع نقدی به بارزانی، مساوی است با خیانت به آرمان کردها.. و این توهم نفرتانگیز و سخن وهم آلود، هنوز هم در سیاست کردستان معاصر، انگار نقش دارد… و بتپرستی اجباری.
ادریس بارزانی، افرادی را به کردستان عراق میفرستد، ساواک به وی اخطار میدهد که هرگونه فعالیت سیاسی، ممنوع است. مسعود بارزانی هم خود را به سوریه رسانید که سهمی از سفره خان ببرد، از دیگر سو کردهای آرمانگرای اتحادیه میهنی کردستان میخواستند که سلاحهای مرحمتی حافظ اسد را به کردستان برسانند اما ادریس و جوهر نامق و سامی عبدالرحمن و… در بهار 1978 طالبانی را متهم میکنند که میخواهند بادینان را از وجود بارزانیها پاک گرداند و 10 ها نفر کرد را به این اتهام واهی، تیرباران کردند! … زمزمههای دگرگونی در ایران است، بارزانی به کمک ساواک و سیا، در حال دیدار سه ماهه توریستی از ایالتهای آمریکا ست و به مامور ساواک میگوید که هنوز میتواند سرباز اعلیحضرت باشد، اما مامور ساواک سخنش را جدی نمیگیرد و تصورش بر آن است که اداره امنیت داخلی ساواک، دیدگاهی درستتر از تفکر قبیلهای یک آواره رانده شده از کردستان را دارد. مصطفی بارزانی در بیمارستان واشنگتن بستری میشود و از درد سرطان به خود میپیچد و تو گویی این خونریزی جدید کردها هم دوای درد بیدرمان او نیست.
انقلاب ایران در بهمن 1357 – فوریه 1979 پیروز میشود، و پنج شنبه، ۱۰ اسفند ۱۳۵۷ بارزانی، با عزراییل همپیمان شد و در گور جای گرفت، دولت موقت ایران، سعی کرد که جنازه او را از آمریکا به ایران بیاورد. اما وقت برگشت جنازه، در بین راه به دست پیشمرگان ملا بختیار به جنازهاش تیراندازی میشود، تا داغ دل خود را کمی آرام کنند. پس از مرگ مصطفی بارزانی فرزندان بارزانی- ادریس و مسعود- تنها راه چاره را در نزدیک شدن به حکومت پیروز شده انقلاب اسلامی دیدند که با کسب حمایت آنها، دوباره بر کرسی قدرت در کردستان عراق تکیه بزنند. گرچه در دوران شاهنشاهی پهلوی، اداره 8 ساواک، اعتمادی به فرزندان بارزانی نداشت و هر از گاهی گزارشهای مختلفی درباره آفتابی شدن ایشان در محلههای بدنام شهر، دریافت میکرد اما نمیخواست که برای آنان نقشی را متصور باشند، گرچه ادریس سعی بسیار داشت که خود را منوچهر هاشمی- رییس اداره 8-نزدیک کند اما وی هرگز چنین اعتمادی به وی نداشت. اما مسعود بارزانی به محض بازگشت به دیدار مقامات وقت ایران- چمران، رجایی، بهشتی، رفسنجانی و خامنهای و .. ) رفت تا بخشی از سلاحهایی را که که ایام شاه، توقیف کرده بودند بازپس گیرند، اما کدام سلاح؟ سلاحی که خود شاه به آنان داده بود. چند نفر تند رو شاید در دستگاه نظامی و امنیتی وقت ایران، دوستدار ترقهبازی بودند- که امروزه خود مقامات طراز اول ایران، آن را تندرویی میخوانند- سخن بارزانیها را جدی گرفتند که به پاکسازی عناصر چپ در کردستان، یاری برسانند! و پرده نمایش خونین قتل و عام مردم کردستان، کلید خورد! که هنوز هم کسی نمیداند مسبب که بود و چرا و چگونه؟ اما در تابستان 1358 بود که قاسملو پسران بارزانی را جاش و مزدور نامید!… واژهای آشنا که تنها یادگار مصطفی بارزانی در ادبیات سیاسی کردستان است، و ناگاه غنی بلوریان هم قاسملو را جاش و مزدور صدام نامید!
در کردستان ایران گروههای مسلح سعی کردند که به کمک حزب بعث، دولت جدید ایران را به چالش بکشند، گرچه در آن ایام، جلال طالبانی هم به کومله و دمکرات یاری میرسانید، اما قیاده موقت بارزانیها- ادامه حزب پارتی دمکرات کردستان که سال 1975 بعد از پایان حمایت ساواک و موساد اسراییل، بلا استفاده مانده بود- همپیمان سپاه پاسداران شدند که در عقب راندن نیروهای کرد ایرانی به داخل خاک عراق یاری برسانند اما چنان بر تندرویی و اغراق پای فشردند که به کردکشی دست زدند و سپاه هم تا امروز گاه انگشت اتهام کردهای ایران را میبیند، اما هرچه میگویند ما شناخت عمیق نداشتیم و این همکار احساسی و هیجانی ما بود که چنین کرد، هنوز مقبول طبع افکار عمومی کردستان نشده است و شاید سالها باید که این حقیقت از ره افسانه، دور شود. کار تا آنجا بالا گرفت که نمایندگان کرد ایرانی در مذاکرات خود را نمایندگان جمهوری اسلامی، خواهان اخراج قیاده موقت از کردستان ایران شدند و حتا قاسملو آنها را جماعت آدمخوار نامید و فروهر و سحابی عبارت او را نقد کردند. اما جدای از عبارت تلخ قاسملو، خونهایی از مردمان کرد در شهرهای ایران به زمین ریخته شد که نه ملت و نه دولت، در تصورشان نمیگنجید اما شاید مسوولان لب حسرت گزیدند اما دیگر چارهای نمانده بود گویا.در ایام جنگ با عراق، بارزانیها تا مرز پیرانشهر به نیروهای ایرانی کمک کردند، گویی تنها تا جایی که به راه خود نزدیک شوند و پس از آن، سربازان ایرانی را رها کردند و چنین بود که شادروان صیاد شیرازی آنها را فرصتطلبی و نفعجویی شخصی متهم کرد، اما در آن هیاهو کسی نمیشنید.
پاییز 1358 ادریس و مسعود کنگره حزبی را تشکیل میدهند و بعد در جنگ ایران و عراق، همپیمان ایران میشوند.و ماجراهای بعد… در دوران جنگ، از شهریور ۱۳۵۹ تا مرداد ۱۳۶۷، نیروهای سپاه پاسداران جمهوری اسلامی به دنبال کسب حمایت نیروهای محلی و قومی عراق بودند تا ضربه بهتری را علیه صدام حسین وارد کنند ، اما اختلافات درونی کردها ، گاهی معضل بود و یکی از آنها اختلاف کینه توزانه و عمیق اتحادیه میهنی کردستان و پارت دمکرات کردستان بود و یکی از افرادی که همواره مانع اجرای صلح میان این دو حزب اصلی کردستان عراق بود، ادریس بارزانی بود که جلال طالبانی او را به سلاخی و تیرباران 1000 نفر از پیشمرگهای حزب طالبانی در مرز ترکیه و عراق متهم میکرد و ادریس هم جلال طالبانی را فاحشه سیاسی نامید که طنز تاریخ آنجا بود که این عبارت هم روزی در نماز جمعه از زبان هاشمی رفسنجانی تکرار شد اما طالبانی، مسعود بارزانی را چهره نرمتر و قابل انعطافتر میدانست. تندروییها و خشونت نابههنگام و گاه بیسبب و علت ادریس، مورد توجه بسیاری از مقامات امنیتی و نظامی ایران هم قرار گرفته بود… از دیگر سو اختلافات داخل عشیره هم مزید بر علت بود. گرچه هر دو برادر خود را جانشین پدر میدانستند اما یکی باید بر دیگری غلبه میکرد و در نظام عشیرهای، تعامل معنی و مفهومی ندارد. ادریس بارزانی به شیوهای مرموزانه در روز شنبه، ۱۱ بهمن ۱۳۶۵ در سیلوانای ارومیه کشته شد و در رسانهها اعلام کردند که وی سکته قلبی کرده است اما شاهدهای داخل عشیره هم هر یک به طریقی، از سر راه برداشته شدند و کینه این ماجرا در دل نچیروان بارزانی باقی ماند. مدتی بعد مصالحه بین احزاب کرد، امضا شد.
و از سال 1991 به بعد که حکومت اقلیم کردستان تشکیل شد، مافیایی فرهنگی هم شکل گرفت که در افسانهسازی بارزانی تلاش کنند و آن را خط قرمز بنامند و اگر روشنفکری، شاعری، مورخی، نویسندهای ، هنرمندی و … بر خلاف آن بتپرستی بود، آن را رسوای خاص و عام کنند و همان لغت منفور ذهن بیمار مصطفی بارزانی را برایش به کار ببرند: «جاش!» ( الاغ ماده) …و تفاوتی هم ندارد که مکان جغرافیایی کجاست؟ ایران، ترکیه، سوریه و… اما خود جاش ساواک باشند و افرادی مانند معینیها را بکشند، و بعدها هم «جنایتهای قیاده موفت»، انگار که مهم نیست! جاش میت ترکیه باشند و امثال دکتر شوان را بکشند، اهمیتی ندارد! جاش سوریه باشند، اهمیتی ندارد! جاش صدام باشند و جنایت بشری 31 اوت 1996 را خلق کنند، مهم نیست! جاش اسراییل باشند و حامی پکک و پژاک، مهم نیست! و یا دستشان از دور به خون قاسملو، رنگین! … اینها کردایتی و خدمت به کرد و کردستان است؟ و فقط به هر دروغی پناه ببرند و این ببر کاغذی و قداست ساختگی بارزانی، پایدار بماند و این قبیله حاکم بر کرد و کردستان و تعیینکننده سرنوشتشان. و ما کردهای ایران هم حق نقد نداریم، زیرا باید افسانه دروغین مثلن وجود حسن رایطه بارزانی و قاضی محمد را باور کنیم و کسی هم نمیپرسد، که این سادیسم تقدس مآبی و داشتن حق الهی، از کجا شکل میگیرد؟ وجه تشابه این در کجاست؟ اما این گره کور سلطنت عشیرهای، کی باز میشود، شاید هنوز هم معلوم نیست ..
نچیروان، فرزند ادریس- متولد 1966 و اسمش به معنای (نخچیربان، شکاربان) – در آغاز دهه 1990 دیگر سعی داشت که در منازعههای سیاسی حزب پارتی حضور داشته باشد و مراحل رشد را بپیماید و همچنان مترصد فرصت انتقام ماند و سال 1996 به نخست وزیری اقلیم کردستان منصوب شد و تا سال 2009 هم در این شغل باقی ماند. اما مسعود به فرزندش مسرور دلبسته بود و او را از همان آغاز در اداره امنیت این حزب- پاراستن- به کار گمارد. از روزی مسعود بارزانی خود را حاکم اقلیم کردستان عراق نامیده است و مداحان او در مناطق کردنشین کشورهای پیرامون هم در برنامه تبلیغاتی- رسانهای سعی در نوشتن تاریخ سلحشورانه و مملو از اغراق داشتند و همواره با سانسور خبری مطلق، نمیخواهند که خبری از درون این عشیره به بیرون و به خصوص رسانهها درز پیدا کند.
اما واقعیت از زبان یکی از کارشناسان امنیتی چنین است «یکی از مشکلهای مسعود بارزانی، منازعه و رقابت مسرور و نچیروان است که اولی میخواهد که به کمک نهاد امنیتی، نچیروان را محدود و کنترل کند و دومی میخواهد که هم سلطه عمویش- مسعود- و هم فرزندش را کاهش دهد و هنوز هم مترصر فرصت انتقام خون پدر است ..زیرا معتقد است که پدرش- ادریس- قربانی یک نزاع قدرت درونخانوادگی شد. در داخل عشیره هم اختلافات مالی و سیاسی و امنیتی چشمگیر است. در سال 2009 به مسعود تیراندازی شد، و یکی از افراد خانوادهاش میخواستند او را ترور کنند اما رسانههای حزبی آن را اتهام نامیدند و سال گذشته هم در واشنگتن نچیروان به خاطر تذکر اخلاقی به یکی از بستگانش- بر اساس بیبند و باری دخترش- مورد اصابت ضربات چاقو قرار گرفت و این جنگ تنبهتن و گاه مشهود و گاه مخفی همچنان برقرار است.»
در کنگره حزبی 13 حزب هم اکثر اعضا و نمایندگان وابسته به پاراستن موفق شدند کرسیها را به دست آورند اما تنها 1-2 نفر وابسته به گروه نچیروان، توانستند در این رقابت امنیتی، حضور یابند. گرچه شاید اروپا- به خصوص انگلستان- و آمریکا، به این نتیجه رسیدهاند که نوع عقل و اندیشه و نگاه مسعود بارزانی، سنتی و عشیرهای است و نچیروان شاید گزینه جانشین بهتری باشد، اما مسعود و فرزندش مسرور، خواهان ادامه حکمرانی موروثی هستند و رحمی و شفقتی هم در آن متصور نیستند. شاید امروزه روز تنها پاراستن- نهاد امنیتی این حزب که در سال 1967 توسط اسراییلیها تاسیس شده است- عامل و رمز بقای ساختار این حزب بیات شده باشد، و هنوز ساختار ببر کاغذی سلطه را نگه داشته است اما منازعه و رقابت بین این خانواده برای کسب قدرت و ثروت همچنان باقی است و مسعود هم جز تبلیغ رسانهای، باور و اعتقادی به ترک قدرت به شیوه دمکراتیک ندارد هم از رقبای سیاسی وحشت دارد و هم از اختلاف درون عشیرهای و هم از رقابت قدرتی داخل خانوادهاش. و همچنان کارتهای بازی او، حزب و پاراستن است. اما آیا جامعه کردستان، وجود بارزانی 4 را میپذیرد؟ آیا دوران قدرت موروثی شاهنشاهی، در داخل یک عشیره ممکن است؟
بخش نخست
شراره سعیدی/ رادیو کوچه
«آیتالهیوسف صانعی» که در سن 22 سالگی به اجتهاد دست یافته و اکنون یکی از معدود مراجع اصلاحطلب است، یکی از مصادیق الگوهای عجیب برای سیر غیرعادی و ناگهانی اندیشه است، او که بین سالهای 61 تا 64 دادستان کل کشور بود و عضو شورای نگهبان، نکات ظریف و جالبی را در کارنامه دارد.
این آیتاله دگراندیش که فتاوی جدیدی در امور زنان دارد، در اوایل انقلاب در صدا و سیما رساله روحاله خمینی را آموزش میداد و پس از کنارهگیری از کلیه مناصب حکومتی به قم رفته و درس خارج خود را ادامه داد. برای اولین بار رساله توضیحالمسائلاش را در سال 72 چاپ کرد.
دیدگاههای متفاوت صانعی نسبت به زنان به این شرح است :
عدم شرطیت مردبودن در مرجعیت دینی
عدم شرطیت مردبودن در کلیه مناصب حکومتی
عدم شرطیت مردبودن در قضاوت
تساوی زن و مرد در قصاص نفس و اطراف
تساوی دیه زن و مرد در دیهی نفس و اطراف
زن، در صورتی که شوهرش وارث دیگری نداشته باشد، تمام اموال شوهر را ارث میبرد.
ارث بردن زن از همه اموال شوهر «از عین منقولات و از قیمت غیرمنقولات»
عدم حرمت خروج زن از منزل بدون اجازه شوهر، در مواردی که خلاف شئون مرد و یا خلاف حق استماع مرد نباشد.
عدم نیاز به اذن شوهر در نذری که در مورد خود زن بوده و یا در مال خود مستقل باشد، در صورتی که خلاف حق استمتاع مرد نباشد.
طلاق در دست مرد است، ولی اگر زن مهریهی خود را ببخشد و درخواست طلاق نماید، بر مرد واجب است که او را طلاق دهد.
مادر هم مانند پدر در قتل فرزند قصاص نمیشود، مگر آنکه مرگ به علت اغراض شخصی باشد که در آن صورت، حکم پدر و مادر یکسان بوده و هر کدام به دلیل اغراض شخصی دست به قتل فرزند بزند، باید قصاص شود.
او که اکنون نسبت به احمدینژاد که مورد تایید رهبر ایران است میگوید: «در مجلس در مقابل قرآن به خدا سوگند میخورند، این هم کفاره داره هم حنثش معصیت کبیره است. اون وقت چطور روز از نو روزی از نو؟ این از حرومزادگیشه دروغ میگه! والا امام زمان رو میبینه.»
با نبود پدر، مادر بر طفل و اموال او ولایت دارد و بر پدربزرگ مقدم است.
ازدواج موقت مختص به شرایط خاص میباشد نه به عنوان عدل ازدواج دایم.
او که اکنون مدعیست: «بنده بعد از حضرت امام انسانی را پاکتر از آقای مهندس موسوی نمیشناسم»، بعد از رحلت آقای خمینی، در سخنرانی خود در حرم حضرت معصومه و به مناسبت شب هفتم وفات آقای خمینی اینگونه گفت:
«من به عنوان یک مسئله شرعی میگویم که تخلف از فرمان آیتاله خامنهای گناه و معصیتی است بزرگ و رد بر او، رد بر امام صادق و رد بر امام صادق رد بر رسولالله و رد بر رسولالله، رد بر الله و موجب خروج از ولایتالله و و ورود به ولایت شیطان است و طبق روایت عمر ابن حنظله در باب ولایت فقیه رد بر او در حد شرک به الله است و… تایید ایشان یک واجب الهی است نه یک مستحب… مسئله یک امر جزیی نیست و عدم تایید ترک واجب است و ترک واجب موجب معصیت و خروج از عدالت است.»
او که اکنون نسبت به احمدینژاد که مورد تایید رهبر ایران است میگوید: «در مجلس در مقابل قرآن به خدا سوگند میخورند، این هم کفاره داره هم حنثش معصیت کبیره است. اون وقت چطور روز از نو روزی از نو؟ این از حرومزادگیشه دروغ میگه! والا امام زمان رو میبینه.»
او گفته: «روزی که مثلن برای خودش جشن پیروزی گرفته بود هم، در ملا عام به حرامزادگیاش اعتراف کرد. مگر آنجا نگفت من سیدم و شال سبز بر گردن انداخت. پدر شناسنامهایش سید بود مگر؟»،
که همین گفته موجب شد توسط دو سایت رجانیوز و روزنامه ایران، دو رسانه حامی دولت مورد بیحرمتی قرار بگیرد و با الفاظی مانند، «بیشرم»،«هتاک» «کینهورز »،«گناهکار» و «فاسق» خطاب شده و مستوجب حد و 74 ضربه شلاق دانسته شود، کسی است که طی سالیان پس از پیروزی انقلاب به داشتن تندترین مواضع و رادیکالترین برخوردها مشهور بود و پس از خروج از گردونه قدرت کاملن متساهل شد و به جرات میتوان الگوی حرکت پاندولی در عرصه سیاسی پس از انقلاب را، آیتاله «یوسف صانعی» عنوان کرد.
دوگانه «صانعی – خلخالی» مسوولیت اصلی برخورد قضایی با همه افراد و جریانهایی که در آن سالها در دایره معارضان سیاسی، فکری، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی نظام قرار میگرفتند، بر عهده داشتند.
آنچه در پی میآید یک نمونه ساده از بیانیههای عادی و آشکار صانعی با لحنی تند و زننده، در زمان تصدی مسوولیت دادستانی کل کشور «سال 1364» در خصوص بدحجابی و آرایش خانمها و نیز راهاندازی مراکز فساد است، به ادبیات مورد استفاده آیتاله توجه کنید:
بسم الله الرحمن الرحیم
با توجه به اینکه بیش از 6 سال است که از استقرار و حاکمیت جمهوری اسلامی ایران میگذرد قوانین مصوبه مجلس شورای اسلامی که برای کلیه ساکنین ایران لازمالاتباع است در همه زمینهها از طرق مختلف منتشر و ابلاغ گردیده و در اطراف آن ارشاد و هدایت در حد گسترده به عمل آمده بنابراین از این جهت دیگر برای هیچکس عذر و بهانهای برای تعطیل و توقف قانون مسموع نمیباشد و قانون جمهوری اسلامی که ثمره خون هزاران شهید و معلول است باید با قاطعیت بالاخص در جهت قطع ریشههای عوامل فساد و فحشا و منکرات اجرا شود. دیگر ملت شهید داده و مسوولان جمهوری اسلامی ایران تاب تحمل حرکات زشت و کثیف این افراد را ندارند و بیش از این نمیتوانند تماشاگر اعمال این از خدا بیخبران باشند. در زمانی که جوانان ما در جبههها برای دفاع از حریم مقدس اسلام و تثبیت قوانین و ارزشهای اسلامی چون گل پرپر شده در خون خود میغلتند و معلولان ما در بیمارستانها از فرط درد و رنج به خود میپیچند و در حالی که ملت ما در زیر آتش بمب و موشک دشمنان بعثی به خاک و خون کشیده شدهاند این عده فاسد و تفالههای باقیمانده از رژیم طاغوت که هنوز هم طوق اسارت و بندگی اجانب را به گردن دارند غافل از همهجا با اشاعه فحشا و ترویج اعتماد و تشکیل پارتیهای شبانه در خانههای فساد به عیاشی و پایکوبی سر میبرند و یا عدهای دلقک با لباسهای نامناسب و خلاف عفت عمومی و یا چون زنان هرجایی با آرایش شرمآور در مجامع اسلامی ظاهر و مقدسات یک مملکت اسلامی را بازیچه گرفته و خون جوانان ما را پایمال میکنند.
بنا به مراتب دادستانی کل کشور به عنوان اتمام حجت بار دیگر به خلافکاران و قانونشکنان اخطار میکند در صورتی که برای خود آبرو و حیثیت قائل میباشند رعایت کامل قوانین لازمالاجرا مملکت را بنمایند در غیر اینصورت در صورت اعمال کیفر و مجازات باید بدانند در واقع خود آنان هستند که مسوول عواقب اعمال خلاف قانون خود میباشند و حق ندارند گناه عمل خویش را به گردن مجریان قانون بگذارند.
اکبر ترشیزاد/ رادیوکوچه
دیشب در خبرها آمده بود که در آخرین سری از کتابهای «سوپرمن» او برای کمک به «جنبشسبز» به ایران میآید. شب پس از خواندن این خبر، خوابم که برد، خوابی عجیب دیدم. سوپرمن را دیدم که در خیابان «آزادی» از آسمان بر سر بسیجیها و سپاهیان فرود میآید و آنها را لت و پار میکند و ماشینهای زرهپوش نیروی انتظامی را یکی پس از دیگری بر روی دست بلند میکند و به طرف خود آنها پرت میکند و دهتا دهتا از مزدوران لباسشخصی را به هلاکت میرساند. چند صدمتر آن طرفتر در «بلوارکشاورز» همولایتیاش «مردعنکبوتی» به یاریاش شتافته است و در حالیکه با تارهایش از ساختمان «بانککشاورزی» آویزان است با یک جهش بلند، تابی میخورد و دختری را از میان افرادی که در حال ضربوشتم اویند، در آغوش میکشد و با خود به آسمان میبرد و دختر چشمانش را که باز میکند، از اینکه در بغل «مردعنکبوتی» است خوشخوشانش میشود.
«بتمن» با موتور غولپیکرش بین موتورهای بسیجیان ویراژ میداد و آنها را به چپ و راست خیابان پرتاب میکرد. «چهارشگفتانگیز» را در خیابان «فرشته» دیدم، در حالی که مردم داشتند به پاس کمکهایشان برایشان بطری «آبجو» باز میکردند و دو سه تا پسر جوان در حال لاسزدن با «جسیکاآلبا» بودند. چند نفر تعریف میکردند که بسیجیها را در میدان «هفتتیر» دیدهاند، در حالیکه با ترس به یکدیگر میگفتند، «وای خدا، کی میخواد جلوی آرنولدو بگیره؟». «رمبو» با تیرکمانش کپسولهای گاز اشکآور را برمیداشت و به سمت نیروهای ضدشورش شلیک میکرد. در وسط میدان «انقلاب»، «راکی» و «فرانکی» رینگی خونین راهانداخته بودند و با مشت و لگد، چماق بهدستان را میزدند.
در این حال و احوال بودم که در میدان «فردوسی» چشمم به «رستم» افتاد که بر روی پلههای یک خانه نشسته بود. جلوتر رفتم، بله خودش بود، بدون گرز و سلاح و تیر وکمان. سر و صورتش زخمی بود و با اندوه در گوشهای کز کرده بود. برگشتم دیدم توی خیابان، «سهراب» با آن سینهی فراخش، روبهروی گلولههای پلیس ایستاده تا تیرها به مردم اصابت نکند. بعد با دست خالی اینطرف و آنطرف میدود و بین نیروهای لباس شخصی و مردم فاصله میاندازد و آنها را از هم جدا میکند و این وسط چند تایی هم مشت و لگد نوش جان میکند. راستش بهم برخورد، گفتم:
-شما دو نفر خجالت نمیکشید؟ آبرومونو بردین که، برین ببینین این آمریکاییها چه جوری دارن میجنگن. مثلن شما ایرانی هستین و جنگاور و چنین و چنان، لشگریانتان کجاست؟ یارانتان کو؟ معلوم هست چه میکنید؟
که دیدم اشک از چشمان «رستم» جاری شد. گفت:
چه انتظاری از من داری؟ برم به این جنگ دامن بزنم و به خارجیها کمک کنم؟ آخرش که چی؟
و رو کرد به مجسمهی «فردوسی» و گفت:
مبادا چنین هرگز آیین من سزا نیست این کار در دین من
که ایرانیان را به کشتن دهیم خود اندر جهان تاج بر سر نهیم
شکوفه/ دفتر ترکیه/ رادیو کوچه
shokufeh@koochehmail.com
در سیزدهمین برنامه از سری برنامههای «خانهبهخانه»، میشنوید از یک دختر جوان 20 ساله که حدود 5 ماه است که مجردی در ترکیه زندگی میکند. او که همچنان ترجیح میدهد که در جمع خانوادهاش باشد، میگوید که در این چند ماه، نتوانسته یک دوست صمیمی برای خودش پیدا کند. چون اینجا با افراد زیادی در ارتباط نیست و همینطور نمیتواند با کسانی که به خوبی نمیشناسد ارتباط صمیمانه برقرار کند .
در برنامهی امروز میشنوید از چگونه گذشتن روزهای غربت برای او که تنهایی را دوست ندارد.
خبر / رادیو کوچه
به گزارش رسانههای داخلی ایران، جلسه بعدازظهر یکشنبه هیت دولت جمهوری اسلامی به ریاست محمود احمدینژاد تشکیل شده است. همزمان خبرگزاریهای ایران گزارش دادهاند که حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات در این جلسه حضور نداشته است.
به گزارش ایرنا، در این جلسه گزارش دستگاههای اجرایی در موضوعات مختلف و مهمترین مسایل داخلی وخارجی مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
اندکی پس از انتشار خبر تشکیل جلسه بدون حضور وزیر اطلاعات، اعلام شد که آقای مصلحی برای دیدار با «جمعی از فضلای قم» صبح روز یکشنبه به این شهر رفته است و همین دلیل او برای غیبتش در جلسه هیت دولت اعلام شده است.
پیش از تشکیل این جلسه سیدعزتاله ضرغامی رییس سازمان صداوسیما جمهوری اسلامی در اینباره گفته است: «در دیدار صبح امروز با رییسجمهوری مطالب مستندی درباره خرسندی دشمنان و سناریوهای خباثتآمیز رسانههای بیگانه و جریانهای معاند و ضدانقلاب از حضور نیافتن رییسجمهوری در چند جلسه هیت وزیران مطرح شد که آقای احمدینژاد تاکید کرد در سخنان امروز خود در هیت وزیران تمام نقشههای دشمنان اسلام و انقلاب را نقش بر آب خواهد کرد و نشان خواهد داد که دشمنان ملت ایران از درک رابطه پدر و فرزندی رهبر انقلاب و رییس جمهوری عاجز و ناتوانند و همچون گذشته آب در هاون میکوبند.»
در روزهای اخیر، اخبار حاکی از عدم حضور محمود احمدینژاد در محل کار خود در نهاد ریاست جمهوری، موضوع بحث و گمانهزنی رسانههای ایران بوده است.
آقای احمدینژاد از هفته گذشته در دفتر ریاست جمهوری حضور نیافته و این کار، منجر به رواج نوعی تلقی در محافل خبری ایران شده که ممکن است غیبت وی، واکنشی اعتراضی به ابقای وزیر اطلاعات باشد.
لازم به اشاره است در پی انتشار خبر پذیرش استعفای حیدر مصلحی وزیر اطلاعات توسط محمود احمدینژاد، رسانههای ایران از مخالفت آیتاله خامنهای با این استعفا خبر دادند و دلیل کنارهگیری آقای مصلحی را اختلاف میان او و محمود احمدینژاد عنوان کردند.
از سویی دیگر ۱۲ نفر از نمایندگان مجلس شورای اسلامی روز سهشنبه، طرح استیضاح محمود احمدینژاد، رییس جمهور اسلامی را به علی لایجانی، رییس مجلس ارایه کردهاند.
بیشتر بخوانید:
«رحیممشایی رییسجمهوری اصلی ایران است»
خبر / رادیو کوچه
دادگاه بهاره هدایت و مجید توکلی دو فعال سرشناس دانشجویی به علت انتشار نامه به مناسبت روز دانشجو، روز شنبه ۱۰ اردیبهشت ماه در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب برگزار شد.
به گزارش دانشجو نیوز، این دو فعال برای تکذیب نوشتهها و بیانیههای منتشر شده از سوی آنها، صبح روز شنبه با حضور وکلای مدافعشان بار دیگر به شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست قاضی مقیسه فراخوانده شدند.
بهاره هدایت، مجید توکلی و مهدیه گلرو پیش از این نیز در تاریخ ۱۲ بهمن ماه سال گذشته بدون حضور وکلای مدافعشان به شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب فراخوانده شده بودند که در آن جلسه دادگاه، دانشجویان بار دیگر ضمن رد انتشار تکذیبیه اعلام کردند که در دادگاهی که تنها با حضور وکیل برگزار شود از اتهامات خود دفاع خواهند کرد. این ٣ فعال دانشجویی همچنین به روند برگزاری آن دادگاه و اظهارات قاضی مقیسه در خصوص انتشار تکذیبیه به شدت اعتراض کردند.
قبل از دادگاه نیمهتمام این دانشجویان در بهمن ماه، بهاره هدایت و مجید توکلی در ۶ دی ماه در شعبه ۴ بازپرسی دادسرای اوین مورد بازجویی قرار گرفته بودند.
بهاره هدایت عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت از تاریخ ۱۰ دی ماه ۱۳۸۸ بازداشت و توسط شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه به حکم ۹ سال و نیم زندان محکوم شده است.
مجید توکلی عضو سابق انجمن اسلامی دانشگاه امیرکبیر نیز به ۸ سال زندان و تبعید به زندان رجایی شهر کرج محکوم شده است.
بیشتر بخوانید:
«انتقال مهدیه گلرو و بهاره هدایت به سلول انفرادی»
«احضار و محاکمه توکلی، هدایت و گلرو سه فعال دانشجویی»
رادیو کوچه
یکشنبه – 11 اردیبهشت ماه 1390 – 1 می 2011
خبر / رادیو کوچه
در آستانه روز کارگر، هفت فعال کارگری کرد بهنامهای شیث امانی، صدیق کریمی، شریف ساعدپناه، غالب حسینی، خالد حسینی، یداله قطبی و خلیل کریمی توسط اداره اطلاعات شهر سنندج احضار که در این میان چهار نفر از این فعالان بازداشت شدند.
به گزارش هرانا، شیث امانی، شریف ساعدپناه و صدیق کریمی از اعضای هییت مدیره اتحادیه آزاد کارگران ایران و همچنین سه نفر از اعضای کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری به نامهای غالب حسینی، خالد حسینی، یداله قطبی توسط اداره اطلاعات سنندج احضار و مورد بازجویی قرار گرفتند.
در همین حال خلیل کریمی از اعضای اتحادیه آزاد کارگران ایران در شهر سنندج توسط ماموران اطلاعات نیروی انتظامی این شهر بازداشت و پس از چهار ساعت آزاد شد.
بر همین اساس شریف ساعد پناه، غالب حسینی، خالد حسینی و یداله قطبی همچنان در بازداشت وزارت اطلاعات سنندج قرار دارند.
مهشب تاجیک/ رادیو کوچه
سابقهی روز جهانی کارگر به اعتراضات و اعتصابات کارگران ایالات متحدهی آمریکا برمیگردد. در اواخر قرن نوزدهم میلادی به دلیل شرایط طاقتفرسای کار و عدم توجه کارفرمایان به این مسئله و همچنین بیتفاوتی دولت، تعدادی از کارگران در شهرهای مختلف از جمله «نیویورک»، «شیکاگو» و «سنلوئیس» و «بالتیمور» دست به تظاهرات گستردهی خیابانی زدند که در این اعتصابات بیش از چهارصد هزار نفر شرکت داشتند. در این تظاهرات تعدادی هم کشته شدند.
در اول می سال 1889 میلادی کنگرهی بین المللی در پاریس تشکیل شد و به یاد کارگران جانباخته، این روز را «روزجهانیکارگر» نامیدند. بعدها به دلیل گستردگی صنعتی و زیاد شدن کارگران و شکلگیری حکومتهای تازه، تشکلهای کارگری به وجود آمد و تصمیم گرفته شد این روز جدای از هر نوع اعتقادی در هر کشوری به عنوان روز جهانی کارگر پاس داشته شود.
در اوایل انقلاب ایران از کارگران به عنوان کسانی که در این پیروزی نقش مهمی داشتند نام برده میشد و با نقلقولها و احادیثی مانند اینکه حقوق کارگر را قبل از اینکه عرق جبینش خشک شود باید پرداخت، از کارگران تمجید میشد. و همچنین با بیانیههایی مانند اینکه روز جهانی کارگر باید از حالت تشریفاتی درآمده و روز تبلور خشم مستضعفین بر علیه مستکبرین باشد، ادامه پیدا میکرد. تفکر غالب انقلابیون اسلامی و تلقی آنها از دین اسلام به عنوان منبعی لایزال از برنامههایی برای کارگران و استفادهی ابزاری از آنها به عنوان قشر محروم، برای ایستادگی در مقابل امپریالیسم جهانی و مبارزه با حکومتهای سرمایهداری بود. در واقع بعد از انقلاب آنچه از تعریف روز جهانی کارگر در ایران برداشت میشود، گرفتار ساختن و تنیدن تارهای بیشتر گرداگرد ذهن افراد محروم و تحت ستم گرفتن آنان است و با سرگرم ساختن آنها با تشریفاتی به اسم روز کارگر آنها را از اعتراض به عمق مشکلاتی که گریبانشان را هرروز بیشتر میگرفت، بر حذر میداشتند.
در حال حاضر در فضای پیش آمده برای کارگران و خلا منتقدانی که بتوانند در فضایی باز به انتقاد از سیاستهای اقتصادی دولت بپردازند، جامعهی کارگری در یک عقبنشینی دردناک در مقایسه با سطح فزایندهی تورم قرار گرفته است که این به دلیل کسری بودجههای سالانه و سیاستهای غلط پولی دولت میباشد و همچنین دستمزد کارگران در شکاف نگرانکنندهای قرار گرفته است.
در این زمان که حقوق کارگران زیر پا نهاده میشود، فقر و بیکاری شدت یاقته است و زنان و کارگران کودک و بزرگسال به شدت استعمار میشوند، در واقع نظام اقتصادی با زیر پانهادن دستآوردها و حقوق کارگران، با دستمزد ناچیز، بدون تامین اجتماعی، بدون سقف زمانی کار با قرادادهای ناچیز و بیاعتبار و بیثبات، طبقهی کارگر را له میکند. کارخانهها تعطیل میشود، کارگران مدت زیادی حقوق نمیگیرند و اگر اعتراض میکنند، به سرعت اخراج میشوند بدون اینکه دستشان به جایی بند باشد. آیتاله خامنهای میگوید: «مسوولین به شدت مشغول رتق و فتق امورند، من خود شاهدم که چه تلاشی میکنند شبانه روز.»
بیشتر مردم جامعه، مزدبگیران و حقوقبگیران و کارگران هستند و هم اینان هستند که چه با کار فکری و چه کار بدنی و یدی تولیدکنندگان بیشتر ثروتهای مادی و معنوی جامعهاند. بدون نیروی کار، هیچ سرمایهای به جامعه افزوده نمیشود. امروز در ایران سخن گستردهتر از این است، اگر کارگران و زحمتکشان در کشورهای دیگرحداقل از حق اعتراض نسبت به زندگی پر مشقت خود برخوردارند در اینجا هر حرکت اعتراضی با شدیدترین شیوه سرکوب میشود. احکام سنگین برای پیشروان کارگری، دانشجویی، زنان و معلمان و جنبشهای اجتماعی، خود، نمونه بارز این گونه سرکوبها است. «منصور اسانلو» و دانشجویان آزادیخواه و و تعدادی از فعالان جنبش زنان، همچنان در زندان بهسر میبرند و بیکاری و تورم، جامعهی فقرزدهی ایران را به طرف یک فاجعهی عظیم انسانی سوق میدهد. در این شرایط مردم و کارگران به جان آمده را به «کار مضاعف» نیز دعوت میکنند، کارگرانی که دیگر نای کار کردن در ساعات متمادی و کارهای اضافه بر شغل خود را ندارند و با این همه کار و زحمت از پس خرج بخور و نمیر خانوادهشان برنمیآیند. در واقع نتیجهی اجرای چنین سیاستهایی، گسترش فقر و نداری، نابرابر شدن ثروت و درآمد و ثروت و شکنندهتر شدن اقتصاد و سرانجام بحران کامل برای جامعه خواهد بود.
آرین / دفتر کابل / رادیو کوچه
صبح امروز یک حمله انتحاری در ولایت پکتیکا در شرق افغانستان، سه غیرنظامی و یک مقام محلی را کشته و دوازده تن دیگر را زخمی کرد.
مخلص افغان سخنگوی والی پکتیکا گفته است این حمله انتحاری را یک کودک 12 ساله که مواد انفجاری را به تن داشت اجرا کرده است.
وی افزود در این حمله شیرنواز خان یک مقام محلی، یک خانم و دو مرد کشته شده و 12 تن دیگر زخمی شده اند.
تاکنون کسی مسوولیت این حمله را به عهده نگرفته است، اما روز گذشته طالبان با ارسال یک اعلامیه از افزایش حملاتشان خبر داده بود.
این حملهکننده در حالی دوازده ساله اعلام میشود که پیش از این کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان از سواستفاده کودکان در حملات انتحاری ابراز نگرانی کرده بود.
یکشنبه 11 اردیبهشت 90 / 1 می 2011
اجرا: اعظم
استودیو: دامون
تقویم تاریخ
گزیده اخبار مطبوعات یکشنبه ایران
نامه آزاده پورزند به پدرش: «اجازه نخواهم داد که جهان فراموشات کند»
پسنشینی تند- «اندر حکایت «سوپرمن» و «جنبشسبز»- اکبر ترشیزاد
بخش اول خبرها
مجله جاماندگان- «آیتاله صانعی، الگوی حرکت پاندولی»- شراره سعیدی
روزنگاشت- «روزی برای تلاش تو»- محبوبه شعاع
میکروفن- «تنها بودن را دوست ندارم»- شکوفه
بخش دوم خبرها
دایرهی شکسته- «داستان طولانی تبلور رنج»- مهشب تاجیک
درگذشت پورزند- «پورزند درگذشت اما لکه ننگش بر جمهوری اسلامی ماند»- محمد مصطفایی
مجله خبری کابل- آرین
پرسه- «آموزگار الفبای مهر»- سیمین
دلنوشتهای از منصور اسانلو به مناسبت روز کارگر- «دلم میخواست امروز، روز خشم کارگر شود»
بخش سوم خبرها
خبر / رادیو کوچه
فعالان مدنی و سیاسی در سوریه پس از درگیریهای خشونتبار در شهر درعا، کانون تظاهرات و اعتراضات اخیر این کشور با صدور بیانیهای اعلام کردند در تلاشند تا برای کمک به افرادی که در شهر درعا در جنوب سوریه گرفتار شدهاند، روز یکشنبه، وارد این شهر شوند.
گفته میشود که از زمان آغاز اشغال نظامی درعا از حدود یک هفته پیش، بیش از صد هزار نفر در این شهر تحت فشار نیروهای نظامی و دولتی سوریه هستند.
پیش از این هم مردم مناطق اطراف درعا تلاش کرده بودند تا مواد غذایی و دارو به شهر درعا ببرند، ولی روز جمعه گذشته حدود ۲۰ نفر از آنها در حومه شهر کشته شدند.
در عین حال، فعالان مخالف دولت سوریه در حال برنامهریزی برای برگزاری یک هفته تظاهرات در سراسر این کشور هستند. این اعتراض یک هفتهای، از امروز و با اقداماتی که برای کمک به مردم درعا انجام میشود، آغاز خواهد شد.
نخست وزیر جدید سوریه هم اعلام کرده است که دولتش به دنبال اعمال تغییراتی مهم در قوانینی است که به احزاب سیاسی و رسانهها مربوط میشوند.
همچنین نیروهای امنیتی سوریه دو نفر از مخالفان سرشناس دولت به نام حسن عبدالعظیم و عمر قشاش را هم بازداشت کردند. این دو نفر به ترتیب ۸۱ و ۸۵ سال سن دارند.
گزارشها بیانگر کشته شدن دستکم ۶۶ نفر در ناآرامیهای روز جمعه در سوریه است. بیشتر تلفات مربوط به شهر درعا است.
بیشتر بخوانید:
«حمله ارتش سوریه به مسجد عمری در درعا»
خبر / رادیو کوچه
روز شنبه و در پی خودداری علی عبداله صالح، رییس جمهوری یمن از امضای توافقنامه واگذاری قدرت، هیت میانجیگری شورای همکاری خلیج پارس صنعا را ترک کرده است.
آقای صالح که پیشتر از موافقت خود با طرح این شورا برای کنارهگیری از قدرت در ازای دریافت مصونیت برای خود و نزدیکانش خبر داده بود، قرار بود توافقنامه مربوط را روز شنبه امضا کند.
به گفته آقای صالح او حاضر است این توافقنامه را به عنوان رهبر حزب حاکم امضا کند ولی آن را به عنوان رییس جمهوری امضا نخواهد کرد.
این در حالی است که مخالفان میگویند آقای صالح حتمن باید به عنوان رییس جمهوری توافقنامه کنارهگیری از قدرت را امضا کند.
از سویی دیگر همزمان سه نفر در درگیریهای تازه در شهر بندری عدن کشته شدهاند.
به گفته مقام های محلی دو نفر از کشتهشدگان ماموران امنیتی بودند که سعی داشتند موانع ایجاد شده به وسیله تظاهرکنندگان در منطقه المنصوره را جمعآوری کنند که هدف گلوله قرار گرفتند.
عبدالطیف الزیانی، دبیرکل شورای همکاری خلیج پارس که برای تشویق آقای صالح به امضای توافقنامه کنارهگیری به صنعا سفر کرده بود این شهر را ترک کرده است.
بیشتر بخوانید:
«اعتراضات نشانه یک کودتا در یمن است»
محبوبه شعاع / رادیو کوچه
mahboobebh@koochehmail.com
یکم می برابر با «روز جهانی کارگر» است. که به یادمان شورش کارگران آمریکایی در این روز در سال ۱۸۸۶ در «شیکاگو» است و هر ساله در بسیاری از کشورهای جهان جشن گرفته میشود. همه ساله در این روز حزبهای کمونیست و سوسیالیست و اتحادیههای کارگری در بسیاری از کشورهای جهان این روز را با برگزاری تظاهرات و راهپیماییهای خیابانی برگزار میکنند.
«ای کارگر تمام روزهای شکوفا از تلاش، روز تو باد»
مناسبت این روز از آنجا آغاز شد که در چهارم ماه می سال ۱۸۸۶، و در چهارمین روز اعتصاب و تجمع کارگران آمریکایی در شهر شیکاگو، پلیس به روی آنها آتش گشود که شماری کشته، عدهای مجروح و چهارتن را نیز در حکمی اعدام کردند. کارگران اعتصابی خواستار تعدیل شرایط کار و کاهش ساعات روزانه کار از ده ساعت به هشت ساعت بودند.
قرار بود که اول ماه می ۱۸۸۶ در آمریکا کاهش ساعات کار به هشت ساعت در روز، به اجرا درآید که چنین نشد و در نتیجه، کارگران در گوشه و کنار این کشور دست به تظاهرات زدند و در یکهزار و دویست کارخانه و کارگاه، اعتصاب صورت گرفت. گفته شده شمار کارگران معترض شهر شیکاگو بیش از سایر شهرها و حدود نود هزار تن بوده است.
در چهارمین روز تظاهرات شیکاگو، کارگران اعتصابی و هوادارانشان در میدانی جمع شدند و از آنجا به حرکت درآمده بودند. سخنرانان آنها نیز بر یک گاری بزرگ سوار بودند و شعار میدادند. پس از طی مسافتی، پلیس اطراف این گاری را گرفت و خواست که تظاهرکنندگان متفرق شوند که ناگهان انفجاری صورت گرفت، یک مامور پلیس کشته شد و چند کارگر و پلیس دیگر نیز مجروح شدند.
این حادثه سبب شد که پلیس دست به تیراندازی به سوی جمعیت بزند و کشتار صورت گیرد. آمار کشتهشدگان اعلام نشد ولی اسامی انبوه مجروحان در دست است. پلیس با اعمال خشونت موفق شد جمعیت را پراکنده سازد. در پی این حادثه، هشت تن به عنوان مسبب شورش دستگیر شدند که پنج نفر از آنها کارگر مهاجر آلمانی بودند.
دادگاه یکی از این دستگیرشدگان را به پانزده سال حبس محکوم کرد و بقیه محکوم به اعدام شدند که فرماندار ایالت مجازات دو تن از آنها را به حبس ابد تخفیف داد. یکی از محکومان به اعدام، پیش از اجرای حکم خودکشی کرد و چهار نفر دیگر به دار آویخته شدند.
با رسیدن اخبار کشتار و اعدام مربوط به این تظاهرات به سایر کشورها، در گوشه و کنار جهان مراسم یادبود برای آنها برگزار و هر سال هم تکرار شد. تا آنکه سرانجام در سال 1889 میلادى کنگره بینالمللى در پاریس، به پیشنهاد نماینده کارگران، روز اول ماه می را به عنوان «روز جهانى کارگر»، برگزید و در پى آن، در بسیارى از کشورهاى دنیا، کارگران، این روز را گرامى داشتند.
همچنین چون اعدامشدگان شیکاگو عمدتن آلمانی بودند، در سال ۱۹۳۳ حزب نازی آلمان روز اول ماه می را روز ملی و تعطیل عمومی اعلام کرد.
حزبهای کمونیست و سوسیالیست و اتحادیههای کارگری در بسیاری از کشورهای جهان این روز را با برگزاری تظاهرات و راهپیماییهای خیابانی برگزار میکنند. دهها سال است که به مناسبت روز جهانی کارگر در این روز، در کشورهای مختلف به استثنای ایالات متحده و کانادا مراسم ویژهای برگزار میشود. ایالات متحده و کانادا نیز هر ساله نخستین دوشنبه ماه سپتامبر را به عنوان «روز کارگر» برگزار میکنند.
منبعها:
ویکیپدیا
منبع: هرانا
منصور اسانلو فعال کارگری و رییس سندیکای کارگران شرکت واحد تهران به مناسبت بزرگداشت روز کارگر نوشتهای را در قالب یک دلنوشته که در آن به دقدقهها و دیدگاههای شخصی خود پرداخته، به خارج از زندان ارسال کرده است.
وی در بخشی از نامه خود ضمن برشمردن مشکلات و بیماریهای جسمی خود که در زندان با آن دست به گریبان است مینویسد: «با دیده خونبار و دلی دردمند شده از آمال و آرزوهایی که بر باد رفته است و طوفان خشم جایگزین آن شده است. دلم میخواست این روز اول ماه می(۱۱ اردی بهشت) به روز خشم هم میهنان و همکارانم تبدیل شود، به روز خشم همه مزدبگیران ایران،»
متن کامل این نامه در پی آمده است:
با دلی خونین به استقبال اول «ماه می» میروم، نمیخواستم حرف بزنم و یا بنویسم، شاید از روی ترس، شاید به خاطر اشتیاقی که خانوادهام برای دیدن و بودن با من دارند و البته تاوان حرف زدن در زندان سنگین است، همانطور که وقتی به شرایط بد و غیرانسانی و نداری زندانیان در سال گذشته اعتراض کرده و با مسوولین زندان و دادستانی گفتوگو کردم، یک سال زندان به حکم قبلیام در کمال بیرحمی اضافه شد.
آخر من هم آدم هستم با تمام نقطه ضعفهای انسانی، آزاد شدن و با خانواده بودن را دوست دارم، مثل همه انسانهای با شعور و با احساس. همسر، فرزندان، مادرم و باقی افراد خانواده و فامیل میخواهند که هر طوری هست کاری کنم که در عین حفظ شرافتم هر چه سریعتر آزاد شوم تا به جراحی قلب بپردازم تا حادثهای جدید برایم در زندان نیافرینند و یا دوباره به میزان حبسم اضافه نکنند، خصوصن حالا که از باقی حکمم (از هر دو حکم) فقط چیزی حدود یک سال و نیم باقی مانده است و در عین حال از بیماری قلبی و دیسک کمر و مشکلات بینایی ناشی از جراحی چشمانم به هنگام دستگیری و بعد از ضرب و شتمهایی که شدم، حساسیت پوستی و ریوی که دارم در رنجم.
من هم همین را دلم میخواهد ولی چه کنم وقتی با خیل درد و رنجهایی که دیگران میکشند و در جلوی چشمانم چون شمع میسوزند و آب میشوند روبه رو میشوم، مثل محسن دکمهچی که بیرحمانه به دار ستمگری سپرده شد و همینطور مثل علیآقا صارمی، فرزاد کمانگر، فرهاد وکیلی، مهدی اسلامیان، علی حیدریان و دیگران، و یا دهها و صدها نفر دیگری که به دلیل بیکاری و فقر و نداری و کمفرهنگی و کمسوادی اسیر و دربند میشوند و ناخواسته به فساد و تباهی و جرم و جنایت کشیده میشوند، آنانی که روزی از بطن مادر بیگناه و پاک پا به این دنیای ناسازگار گذاشتهاند.
طی چند سالی که در زندانها و بندهای مختلف گذراندهام چه فساد و تباهی، رنج و خشونت و جنایتی که دیده و شنیدهام، دامنه رنج کشیدنم و داناییام در درک ژرفای مهلک سیستمی ناهمگون بر گستره جان آدمیان گسترشی شگفت یافت، آنقدر که سکوت و سکون در برابر آن، ظلم به حقوق بشر است.
دردی عمیق و جانکاه در جانم میافکنند که هم چون آتش مرا هر لحظه میسوزاند و خاکستر میکند و دوباره میسوزاند و خاکستر میکند، گویا که در دورترین جاهای جهنم بسر میبریم؛ جهنمی که به قدر یک تاریخ پر ستم سیاه است..
با سخن گفتن از آتش و دود و جهنم که در بیرون و درون وجودم در هر سو شعله میافکند به استقبال روزی کارگر میروم، با دیده خونبار و دلی دردمند شده از آمال و آرزوهایی که بر باد رفته است و طوفان خشم جایگزین آن شده است. دلم میخواست این روز اول ماه می(۱۱ اردی بهشت) به روز خشم هم میهنان و همکارانم تبدیل شود، به روز خشم همه مزدبگیران ایران،
با سخن گفتن از آتش و دود و جهنم که در بیرون و درون وجودم در هر سو شعله میافکند به استقبال روزی کارگر میروم، با دیده خونبار و دلی دردمند شده از آمال و آرزوهایی که بر باد رفته است و طوفان خشم جایگزین آن شده است. دلم میخواست این روز اول ماه می(۱۱ اردی بهشت) به روز خشم هم میهنان و همکارانم تبدیل شود، به روز خشم همه مزدبگیران ایران،
با نگاهی به اوضاع، درد دلهایم را به روی این سپیدی کاغذ میریزم، هر روز که میگذرد شرایط اقتصادی بیشتر بر ما فشار میآورد، تا قبل از نوروز شانه تخم مرغ را از فروشگاه زندان ۱۷۰۰ تومان میخریدیم، که به یکباره قیمت آن به ۵۷۰۰ تومان افزایش یافت و حالا فروشنده از قیمت ۶۰۰۰ تومان سخن میگوید. این نمونهست از بالا رفتن قیمت تمام اقلام خوراکی، که ما مردم مصرف میکنیم.
روزنامههایی را که اجازه میدهند ما بخوانیم را ورق میزنیم.. (چند کلمه ناخوانا)… مجلس آقایان برای ترتیب پرداخت ۱۲ میلیارد تومانی به دولت.
متوقف شدن کار بسیاری از واحدهای تولیدی به دلیل عدم توان تنظیم کردن هزینههای تولید یا قیمت فروش یا ادامه کار با حدود ۳۰ یا۲۰ درصد توان تولید که نتیجهاش بیکار شدن یا کمکار شدن صدها هزار کارگر است، افزایش ناگهانی قیمت گاز و بنزین، گازوییل و دیگر سوختها و مواد پتروشیمی که فریاد خانوادهها و تولید گران یا رانندگان اتوبوس، کامیون داران، صاحبان تریلر و دیگر وسایل نقلیه را در آورده است. افزایش اجاره خانهها و رشد قیمت کهکشانی گاز مصرفی خانوادهها که توان پرداخت پول گاز اعلام شده در قبضها را ندارند.
بازتاب این اخبار و فریاد اعتراض ملی به درون مجلس آقایان کشیده شد و برخی از نمایندگان مجلس توضیحات نمایندگان دولت را نپذیرفته و دست به تشکیل کمیتهای برای تجدید نظر در قیمت گاز زدند، قبل از آن هم اعلام کرده بودند که مردم طی سه ماه و بصورت قسطی بهای قبضها را بپردازند، پس نتیجه میگیریم قبض بعدی هم که میآید تاریخ آخرین تصفیه حسابش به شش ماه بعد میرسد و قبض سوم به نه ماه بعد و همین طور سه ماه سه ماه پرداختها عقب میافتد. یعنی عملن مردم که نمیتوانند پولی بپردازند چیزی نمیپردازند، چون با دستمزد کم و هزینه بالا عملن پولی ندارند که بپردازند. مشخص نیست در مقابل میلیونها نفر که نمیتوانندچنین مبلغی را بپردازند چکار میخواهند بکنند.
از سوی دیگر افزایش بیرویه قیمت ارز خارجی و طلا، چشمانداز عدم اعتماد به سرمایهگذاری در بخشهای تولیدی و اقتصادی را نشان میدهد، رشد 1 درصد اقتصاد در سال 1380 و رشد 0 درصد در سال 1390 گویای کوران شدید اقتصادی حکومت است.
برگشت میلیونها چک بانکی بیانگر عدم توانایی بسیاری از افراد در اجرای تعهدات مالی خود میباشد که منجر به فرو ریختن ته مانده اقتصاد بازاری- وارداتی متکی به فروش نفت است، این بساط یعنی بیکاری میلیونها کارگر دیگر و سیل جدید کارگرانی که برای ارتزاق، شغل جدیدی پیدا نمیکنند. نتیجهاش اجبار به پذیرش مشاغل پست با دست مزدهای گریه آور بین ۵۰ تا ۲۰۰ هزار تومان ماهیانه به خصوص از سوی بسیاری از زنان سرپرست خانواده، دختران جوان و پسران جوان کارگر در مشاغل خدماتی، تولیدی کارگاههای کوچک یا متوسط خانگی است.
واردات بیرویه کالاهای چینی و دیگر کشورهای ظاهرن همراه سیاسی آقایان که همیشه در بزنگاهها نیز ایشان را رها میکنند از سوی حزب موئتلفه و اتاق بازرگانی به سرپرستی آقای عسگر اولادی و شرکا به صورت قاچاق یا قانونی علاوه بر صنایع کفش و پوشاک، موبایل، مبلمان، لوازم خانگی، مرغداری، برنج و حتی میوههای وارداتی را در بر میگیرد در کنار رانت خوارهای کلان دیگری که با استفاده از اسکلههای خصوصی و نظامی و مهره درشتهایی که سالهاست مردم منتظر معرفی شدن آنها هستند، در ورشکستگی صنایع داخلی و حتا کشاورزی و باغداری در تمام رشتهها نقش دارند، که این خیانت ملی، میلیونها کارگر شهری و روستایی را بیکار کرده است و به رشد حاشیه نشینی و در نهایت به بدبختی محرومان آنجا منجر شده است.
عدم اجرای تعهدات دولتی در مورد رفع بیکاری و بیمه کردن همه بیکاران، بر باد دادن میلیاردها تومان در برنامه ایجاد مشاغل کوچک و خانگی زود بازده و در هم ریختگی روابط بازرگانی به گستردگی بیشتر بیکاری و از بین رفتن امنیت شغلی همه مزدبگیران انجامیده است، تا آنجایی که افرادی که مشاغل ثابت هم داشتند از چرخه این ناامنی در امان نمادهاند، سرکوب اعتراضات کارگری، نپرداختن دست مزدهای کارگری، اخراجهای فردی و دست جمعی مزدبگیران از محیطهای کار، جلوگیری از تشکلیابی کارگری و دیگر مزدبگیران، زندانی و بازداشت کردن فعالان کارگری و رهبران آن، عدم اجرای قولهای که به نهادهای بینالمللی کار همچون سندیکای (ILO) و دیگر نهادهای حقوق بشری در جهت رعایت حقوق اتحادیهای سندیکایی و آزادی نمایندگان کارگران و معلمان و روزنامهنگاران و دیگران داده بودند از دیگر مصداقهای عدم اجرای قانون کار، عدم اجرای تعهدات بینالمللی در چهارچوب مساوات و کنوانسیونهای سازمان جهانی کار (ILO) است.
در زمینه اجتماعی با رشد فزاینده فساد، حوادث تلخ اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، گسترش انواع جرم و جنایتها، بیماریهای روانی، افسردگی و از دست رفتن آرمانهای والای انسانی و دیگر دوستیها و جمع اندیشیها روبهرو هستیم. فحشا و اعتیاد بیداد میکند، اینجا از بام تا شام صدها نمونه از انسانهای مستحق شده به دلیل سومدیریت حاکمان را میبینیم که خانوادههایشان فرو پاشیده یا در حال فروپاشی است. این قربانیان نظام ناعادلانه ناخواسته به محاق تیره سودجویی و به بیباوری به بنیادهای انسانی همچون رحم و شفقت و انسان دوستی در غلطیدهاند و چون از مدیران اجتماع هیچ حمایت و دلسوزی ندیدهاند به شقاوت رسیدهاند. اکثر آنها کارگران بیکار شده یا جوانان هرگز کار نیافته یا مزدبگیرانی که دستمزد آنها کفاف هزینههای معمولی زندگی آنان را نداده است میباشند.
بارها و بارها پای صحبت آنها نشستهام، آنها ناامید، بیکار، بیهدف و بیآینده رها شدهاند. حالا در استانه اول ماه می، روز جهانی کارگر چه دارم که بگویم جز بیان همین دردهای که میبینیم و توکل به تشکل یابی کارگران شاغل و پیدا کردن راه اتحاد آنها و کارگران بیکار و خانوادههایشان با سایر طبقات اجتماعی در اعتراض یه وضعیت موجود و برپایی اعتصابات و تحریمها و حاضر شدن در اعتراضاتی که در پیش رو است.
در شرایطی به استقبال اول ماه می میرویم که دیکتاتوری و استبداد حاکم با روشهای فاشیستی مانع هرگونه حرکات اعتراضی شدهاند و عملن به مردم میگویند از فقر و گرسنگی سختی بمیرید و صدایتان هم در نیاید.
در شرایطی به استقبال اول ماه می میرویم که دیکتاتوری و استبداد حاکم با روشهای فاشیستی مانع هرگونه حرکات اعتراضی شدهاند و عملن به مردم میگویند از فقر و گرسنگی سختی بمیرید و صدایتان هم در نیاید.
تمامی آزادیهای بیان شده در قانون اساسی و حقوق بینالملل و کنوانسیونهای جهانی را زیر پا گذاشتهاند و مانع آزادی بیان و رسانهای و تشکلیابی مستقل کارگران، کارمندان، پرستاران، پزشکان، معلمان، هنرمندان، اساتید دانشگاهها، و دانشجویان و حتا صنوف صنعتی و خدماتی و کشاورزی میشوند. عملن امکانات تصمیمگیری در مشت تعداد محدودی از کارگزاران قرار گرفته است که حتا تصمیمات و آرای مدیران دولتی، قضایی و مقننه را نیز نقص میکنند و به جای همه تصمیم میگیرند. هم اکنون نیز بر علیه احمدینژاد و مشایی موضع میگیرند و آنها را فتنه تیره و سیاهی میدانند که بزرگترین فتنه در طول ۳۰ سال گذشته بوده است.
روشن است در شرایط حاضر ما مزدبگیران و بیکاران که به جز نیروی کار و استعداد خود چیزی برای عرضه کردن و در جهت تامین مایحتاج گذران عمر خود و خانوادههایمان نداریم و سازندگان واقعی جامعه هستیم چیزی از دعوای آقایان در داخل حکومت گیرمان نمیآید، آیا یارانههایی که این چند ماه به ما دادهاند در مقابل این گرانی وحشتناک توانست کاری برای ما بکند؟ راستی هنوز قبضهای آب و برق و تلفن نیامده است، بعید نیست طوری بشود که نان خالی هم دست ما نرسد. تا به آنجا نرسیده با سایر اقشار گرفتار و ناراضی جامعه باید به هم پیوندیم و در جهت رسیدن به آرزوها و نیازهای خود تلاش کنیم. بدون باور به خود و بدون شجاعت، بدون کوشش برای کسب آگاهی و بدون همراهی عملی به جایی نمیرسیم و در همین وضع نابسامان فعلی و بدتر از آن دست و پا خواهیم زد.
آینده فرزندانمان چه میشود هر روز بلای تازهای بر سرمان خواهد آمد برای تامین زندگی خود و خانوادههایمان برای بهره برداری از شادیهای زندگیمان باید که بجنبیم، برای داشتن یک جامعه متعادل اجتماعی و بهرهمندی مردم از حداقلهای انسانی و طبیعی، چارهای نداریم به جز اینکه تکاپویی کنیم و دستهای دیگر را بیابیم و کار نیمهکاره را تمام کنیم.
همراه شو عزیز / همراه شو رفیق / تنها نمان به درد / کاین درد مشترک / هرگز جدا جدا درمان نمیشود/ دشوار زندگی هرگز برای ما/ بیرزم مشترک / آسان نمیشود / همراه شو، همراه شو، همراه شو رفیق
اول ماه مه روز جهانی کارگر (۱۱ اردیبهشت) در همه جا، با همگان، در کوی و خیابان، در پارکها، در سر هر میدان، در کارخانهها، متروها، اتوبوسها، تاکسیها، از خودمان یادی کنیم، کاری کنیم کارستان.
منصور اسانلو
هشتم اردیبهشت ۹۰ – سالن ۱۲ بند ۴ زندان رجایی شهر کرج
آنچه در این بخش میآید انتخابی از رادیو کوچه در بین رسانهها است.
منبع: جــرس
عزتاله سحابی، پیشکسوت مبارزان ملی و آزادیخواهی مردم ایران، در حالیکه وضعیت نامناسب جسمانی داشت، دچار سکته مغزی شد و نزدیکان وی از عمل جراحی اضطراری وی خبر دادند.
همزمان خانواده این فعال ملی- مذهبی، ضمن اعلام این خبر که مهندس سحابی در سه روز اخیر دو عمل جراحی داشته، (عمل اول بر روی استخوان لگن خاصره و عمل دوم برای بیرون آوردن لخته خون از مغز)، از عموم مردم خواستار آن شدند تا برای سلامتی ایشان، دعا و طلب بهبود کنند.
غروب روز شنبه دهم اردیبهشت، عزتاله سحابی دچار سکته مغزی شده و او را به بیمارستان منتقل کردهاند.
به گزارش منابع خبری جرس، عزتاله سحابی امروز شنبه دهم اردیبهشت، برای دومین بار طی سه روز اخیر مورد عمل جراحی قرار گرفت، که عمل اول بر روی استخوان لگن خاسره بود و عمل دوم برای بیرون آوردن لخته خون از مغز بود.
بر اساس این گزارش، مهندس سحابی اکنون در بخش آیسییو و در حالت بیهوشی است و حالش مساعد نیست و به دعای هموطنان نیاز مبرم دارد.
این پیشکسوت مبارزان ملی از اعضای مجلس خبرگان قانون اساسی، نخستین رییس سازمان برنامه و بودجه، نماینده دوره اول مجلس شورای اسلامی و رییس شورای فعالان ملی مذهبی است.
گفتنی است دختر ایشان، هاله، در جریان حوادث بعد از انتخابات بازداشت شده و مدتهاست در زندان اوین بهسر میبرد و مهندس سحابی در حال بیهوشی دایمن دخترش را صدا میکرده است.
مهندس سحابی مجموعن ۱۵ سال در زندان و سلول انفرادی و شکنجه گذرانیده است که یک سوم آن در زندانهای جمهوری اسلامی در زمان رهبری آقای خامنهای بوده است.
یکی از نزدیکان خانواده سحابی با اشاره به این که پزشکان پس از انتقال ایشان به بیمارستان تلاشهای لازم را انجام دادهاند، اظهارداشت: «او غروب امروز تحت عمل جراحی قرار گرفته است.»
وی درباره آخرین وضعیت این فعال سیاسی در بیمارستان با خبرنگار جرس گفتوگویی انجام داده که در ادامه میخوانید:
شنیده ایم که حال آقای سحابی مساعد نیست، آیا این خبر صحبت دارد؟
متاسفانه بله، حالشان خوب نیست.
چه اتفاقی برای آقای سحابی افتاده است؟
ایشان دچار سکته مغزی شدهاند.
چه زمانی این اتفاق افتاده؟
امروز بعد از ظهر ایشان دچار سکته مغزی شدند که فورن توسط پزشکان مورد عمل جراحی قرار گرفتهاند.
چه زمانی مورد جراحی قرار گرفتند و جراحی موفقیتآمیز بوده است؟
غروب امروز تحت جراحی قرار گرفتند که هنوز نتایج عمل جراحی مشخص نیست.
الان وضعیتشان به چه صورتی است؟
در بخش مراقبتهای ویژه آیسییو به سر میبرند. البته زمانی که بیهوش بودند هم تنفس داشتند.
محمد مصطفایی / وکیل دادگستری
در کنار استادم خانم مهرانگیز کار نشستهام و میگوییم و میخندیم. تلفن نازنین افشین جم به صدا در میآید. صدای لزران دختر سیامک پورزند، چهره مهرانگیز را تغییر میدهد. به ناگهان بیرون میرود در حالی که خبر فوت همسر را میشنود اشک میریزد، همسری که سالیان سال از او دور بوده است. صدها نامه نوشته که سیامک بیمار است او را رها کنید و به حال خود بگذارید تا از ایران خارج شود. قدرت گوش شنوا نداشت. سیامک پورزند را گروگان گرفته بود و نمیگذاشت او همسر و فرزندانش را ببینند و ناجوانمردانه اسیر وسوسههای قدرتطلبانه خود کرده است. تا اینکه این خبر ناگوار شنیده شد.
مهرانگیز کار با شجاعت و ارادهای که در سالهای گذشته از خود نشان داد دخترانش را دلداری میدهد و به آنها میگوید شجاع باشند و غم نخورند. اما این خانواده سالهاست که غمی در درونشان نشسته و در انتظار دیدار پدرشان هستند.
فرزندان سیامک چه گناهی کرده بودند که فرزندانشان و همسر مهربان و فداکارش نمیتوانستند پدرشان را ببینند. حال دیگر پدر در دنیای حقیقیشان نیست. اما لکه ننگی دیگر در کارنامه جمهوری اسلامی ایران ایجاد شده است و آن لکه هرگز پاک نخواهد شد. سیامک پورزند سالها در بستر بیماری بود و تلاش کرد تا بتواند ممنوعالخروجیاش را رفع و به آغوش خانواده برگردد اما قدرت حاکم در جمهوری اسلامی اجازه نداد تا بوسه این پدر بر صورت فرندانش و همسرش بنشیند.
شنیدن خبر فوت سیامک پورزند دردی بر دلم بود. دردی که حتا در زمان فوت پدرم احساس نکردم. عاشقانه استادم مهرانگیز را میستایم و به او و همسر باوفایش افتخار میکنم.
مهرانگیز میگوید سه روز بود که با سیامک حرف نزده بودم. به لیلی گفتم تو جای من را بگیرو با پدرت صحبت کن…..
مهرانگیز میگوید: «سعی کردیم او را بیرون بیاوریم ولی نمیتوانستیم. آخر هم سیامک راحت شد.»
مطمئن هستم اگر مهرانگیز در کنار همسر بود او سالیان سال در کنار خانوادهاش زندگی میکرد.
مهرانگیز کار در زمانی خبر فوت همسرش را میشنود که سالهاست برای حقوق زنان و رسیدن به دموکراسی تلاش میکند. سالهاست تلاش میکند تا دیگران مثل خود فنا نشوند و در امنیت و آسایش زندگی کنند.
هزینه این تلاش برای مهرانگیز کار بسیار سنگین بود. همسرش در یک سوی جهان و خود در سویی دیگر برای از دست دادن سیامک، مراسم بزرگداشت میگیرند.
به خانم مهرانگیز کار و فرزندانش تسلیت میگویم. و برای حاکمان جمهوری اسلامی متاسفم که انسانیت را در خشونت و ظلم و قتل و جاهطلبی میدانند.
خبر / رادیو کوچه
وزیر دادگستری مصر با بیان اینکه رییس جمهوری پیشین این کشور مبتلا به افسردگی است، تاکید کرد که وی در صورت اثبات اتهاماتش با حکم اعدام روبهرو خواهد شد. این در حالی است که وی باید به قاهره منتقل شود تا در دادگاه حضور یابد.
به گزارش روزنامه الاهرام، محمد عبدالعزیز الجندی در گفتوگویی تاکید کرد که حسنی مبارک در صورت اثبات اتهاماتش به ویژه قتل عام معترضان در جریان انقلاب 25 ژانویه به اعدام محکوم خواهد شد.
وی افزود: «فساد مالی از دیگر اتهامات وارده به مبارک، همسر، و پسران وی است و مبارک مسوول اشاعه فساد در طول 30 سال ریاست جمهوری خود است.» عبدالعزیز جندی همچنین وضعیت روحی مبارک را نامناسب توصیف و اعلام کرد که وی دچار افسردگی شده است.
لازم به اشاره است وزیر دادگستری مصر در عین حال اعلام کرد که سوزان مبارک همسر رییس جمهوری پیشین این کشور طی روزهای آتی برای نخستین بار و با هدف بررسی دارایهایش مورد بازجویی قرار خواهد گرفت.
بیشتر بخوانید:
«انتقال حسنی مبارک به قاهره»
«روابط با تهران موجب تضعیف امنیت منطقه نیست»
رادیو کوچه
1960 میلادی- یک فروند هواپیمای U-2آمریکا در حالی که برفراز اورال پرواز میکرد، توسط ضدهواییهای ارتش شوروی در نزدیکی شهر «سوردلفسک» سرنگون شد. سقوط این هواپیما یکی از وقایع دوران جنگ سرد محسوب میشود.
«فرانسیس گاری پاورز» خلبان 30 ساله هواپیمای U-2 ساقط شده فقط آن اندازه زمان داشت که با چتر نجات بیرون بپرد. البته پس از فرود آمدن توسط ماموران ک گ ب، پلیس مخفی اتحاد شوروی، دستگیر و به 10 سال زندان محکوم شد. «نیکیتا خروشچف» دبیرکل حزب کمونیست شوروی در حالی که شاهد مراسم رژه سنتی روز اول مه، روز کارگر، در میدان سرخ مسکو بود، از این حادثه اطلاع یافت.
فرانسیس گاری پاورز در آغاز سال 1962 میلادی با یک مامور مخفی شوروی که در اختیار آمریکاییها بود، مبادله شد.
1707 میلادی- کشورهای انگلستان و اسکاتلند «بریتانیای کبیر» را تشکیل دادند. پادشاهی بریتانیای کبیر نام حکومتی است که بین ۱۷۰۷ تا ۱۸۰۱ میلادی در شمال غربی اروپا و بخشی از جزایر بریتانیا برقرار بود.
پادشاهی بریتانیای کبیر پس الحاق مجدد ایرلند در سال ۱۸۰۱ به «پادشاهی متحد بریتانیای کبیر و ایرلند»، و پس از استقلال ایرلند جنوبی نهایتن به «پادشاهی متحد بریتانیای کبیر و ایرلند شمالی» تغییر نام داد.
1948 میلادی- نام کره شمالی به «جمهوری دمکراتیک خلق کره» تغییر یافت. کشوری در بخش شمالی شبهجزیره کره در شرق آسیا و پایتخت آن «پیونگیانگ» است. در فوریه و ژانویه سال ۱۹۴۵ به ترتیب کنفرانسهای بینالمللی «تایلا»(در کریمه) و «پوتسدام» تشکیل و کره به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم شد. قسمت شمالی در تصرف روسها و قسمت جنوبی در دست آمریکاییها بود. مدار ۳۸ نیز به عنوان مرز دو کره تعیین شد تا اینکه بعد مجدد متحد شوند. عاقبت در سال ۱۹۴۸ تقسیم کره به دو کشور صورت رسمی یافت و دو حکومت کره شمالی (جمهوری دموکراتیک خلق کره) و کره جنوبی (جمهوری کره) بر قرار شد.
1904 میلادی- «آنتونین لئوپلد دورژاک» (Antonín Leopold Dvořák)آهنگساز برجسته چک درگذشت. متولد ۸ سپتامبر ۱۸۴۱ میلادی در جمهوری چک بود. او، موسیقی بومی (فولکلور) سرزمین مادریش را در قالب موسیقی رومانتیک قرن نوزدهم ارایه داد. او کسی است که موسیقی و ملودیهای قومی موراویا (Moravia) و بوهمیا (Bohemia) را به شایستگی به خدمت گرفت. آثار او شامل اپرا، سمفونی، کنسرتو، موسیقیهای مجلسی و … است.
از کارهای شاخص او میتوان به سمفونی شماره 9 به نام «دنیای نو» و همچنین «رقصهای اسلاونیک» اشاره کرد.
1851 میلادی- امروز 160 سالگرد برپایی اولین نمایشگاه جهانی است. نمایشگاه جهانی مجموعه نمایشگاههایی است که هرچند سال یک بار در کشورهای مختلف جهان و تحت نظر موسسهای به نام دفتر بینالمللی نمایشگاهها که در پاریس واقع است برگزار میشود.
ایده برگزاری این قبیل نمایشگاهها به سنت رایج بین فرانسویان برای برگزاری نمایشگاههای سالانه برمیگردد. در سال ۱۸۴۴ نمایشگاهی تحت عنوان نمایشگاه صنعتی فرانسهدر پاریس برگزار شد که این نمایشگاه زمینهساز ادامه این قبیل نمایشگاهها در سطح بینالمللی و تحت نام نمایشگاه جهانی بود. اولین دوره این نمایشگاهها پس از انقلاب صنعتی در «هاید» پارک لندن در سال ۱۸۵۱ برگزار شد.
——————————————-
برخی از رویدادهای دیگر
1886 میلادی- روز جهانی کارگران است. دهها سال است که به این مناسبت در این روز، در کشورهای مختلف مراسم ویژه برگزار میشود.
منبعها:
ویکیپدیا (فارسی و انگلیسی)
جام جم
گفتوگوی هارمونیک
سه حزب و سازمان سیاسی کردستان ایران با صدور فراخوان مشترکی در رابطه با احتمال اعدام قریبالوقوع شیرکو معارفی، رو به افکار عمومی و نهادهای حقوق بشر ابراز داشتهاند که نجات جان شیرکو معارفی در گرو آخرین تلاشها است.
متن این فراخوان مشترک در ادامه آمده است:
نجات جان شیرکو معارفی در گرو آخرین تلاشها است
مردم هوشیار و پیگیر کردستان!
دستگاه قضایی رژیم حاکم بر ایران همانگونه که پیشتر اعلام کرده بود درصدد است روز 11 اردیبهشت ماه حکم ظالمانه اعدام شیرکو معارفی را به مرحله اجرا در آورد.
این زندانی سیاسی کرد که رژیم حاکم بر ایران قصد دارد به جرم آزادیخواهی جان وی را بستاند، از روز پنجشنبه 8 اردیبهشت ماه در آستانه مرگ دست به اعتصاب غذا زده است. جلوگیری از اجرای حکم اعدام این مبارز کرد در گرو آخرین تلاشهای همه ما در واپسین ساعات حیات وی میباشد.
همانگونه که در رابطه با تصمیم اعدام حبیباله لطیفی شاهد بودیم، روند اعتراضات مردمی و آگاهی شما جهت نشان دادن واکنش در مقابل چنین جنایتی، جلادان رژیم حاکم بر ایران را در خصوص اجرای این حکم به عقبنشینی وا داشت. به همین دلیل هشیاری و ابراز نارضایتی و آمادگی شما در راستای نشان دادن عکسالعمل در مقابل اجرای حکم اعدام شیرکو معارفی، میتواند این انسان را از مرگ برهاند.
رژیم حاکم بر ایران قصد دارد در آستانه اولین سالروز جنایت اعدام فرزاد کمانگر و جمع دیگری از مبارزان کرد و نیز نخستین سالروز اعتصاب یکپارچه و سراسری 23 اردیبهشت ماه، شما مردم آگاه کردستان را مرعوب سازد.
ما از شما میخواهیم با همبستگی قاطعانه خویش با خانواده شیرکو معارفی و ابراز نارضایتی علیه اجرای این حکم مانع به وقوع پیوستن این جنایت گردید.
باید یک بار دیگر به رژیم حاکم بر ایران نشان داده شود که زندانیان سیاسی کردستان فرزندان خلق کردو حامی خواستههای مشروع این خلق هستند و قتل آنان با اعتراض گسترده و موضع در خور خلقشان مواجه خواهد شد. بگذار یک بار دیگر سرنوشت زندانیان سیاسیمان به خمیر مایه همبستگی و اتحاد انقلابی در سراسر کردستان بدل گردد.
1-سازمان خبات کردستان
2-جمعیت انقلابی زحمتکشان کردستان ایران
3-حزب دمکرات کردستان
30/4/2011
10/2/1390
بیشتر بخوانید:
«اعتصاب غذای زندانی محکوم به اعدام در سقز»
خبر / رادیو کوچه
به گفته سخنگوی دولت لیبی، سیفالعرب قذافی، فرزند رهبر لیبی، در بمباران یک ویلای مسکونی در طرابلس کشته شده است. دولت لیبی کشتهشدن وی را بر اثر بمباران طرابلس به وسیله نیروهای نظامی ناتو در شامگاه شنبه عنوان کرد.
به گزارش سیانان، معمر قذافی و همسرش در ساختمان مورد حمله حضور داشتند ولی آسیبی به رهبر لیبی وارد نشده است.
همچنین سه نفر از نوههای سرهنگ قذافی در این حمله کشتند.
روزنامهنگارانی که از ساختمان بمباران شده دیدن کردهاند میگویند این ویلا به طور کامل تخریب شده است و از وجود یک بمب عمل نکرده در محل خبر دادهاند.
ابراهیم موسی، سخنگوی حکومت لیبی، هدف از این حمله را کشتن سرهنگ قذافی اعلام کرد.
آقای موسی گفت: «شخص رهبر و همسرش به همراه دوستان و خویشاوندان در خانه مورد حمله حضور داشتند، شخص رهبری در سلامت کامل و آسیب ندیده است.»
این در حالی است که ناتو هدفگیری عمدی رهبر لیبی و اعضای خانواده او را رد کرده است.
ناتو با رد اتهامهای دولت لیبی اعلام کرد که اهداف حملات شنبه شب این سازمان، اهداف نظامی در نزدیکی محل کشته شدن پسر آقای قذافی بوده است.
به گفته او هدف حمله یک مرکز فرماندهی نظامی در محله باب العزیزیه طرابلس بوده است.
سیف العرب قذافی ششمین و آخرین پسر سرهنگ قذافی بود و 29 سال سن داشت. او در مونیخ آلمان دانشجو بود.
ناتو می گوید این حملات برای دفاع از غیرنظامیان است ولی ابراهیم موسی، سخنگوی دولت لیبی شامگاه شنبه کشورهای غربی را متهم کرد که با کشتن سیفالعرب قذافی قوانین بینالمللی را نقض کرده است.
آقای موسی گفت: «از جامعه جهانی میخواهیم به دقت به آن چه رخ داده نگاه کنند چرا که این قانون جنگل است.»
او افزود: «این حملات چگونه به محافظت از غیرنظامیان کمک میکند؟ آقای سیفالاسلام قذافی یک غیرنظامی بود. او دانشجو بود… او هنگامی که مورد حمله قرار گرفت و کشته شد در حال بازی و صحبت کردن با پدر، مادر و برادرزادههایش و مهمانهایش بود.»
آقای موسی همچنین ائتلاف بینالمللی را به بیعلاقگی به برقراری صلح متهم کرد.
او گفت: «ما بارها اعلام کردهایم که آماده مذاکره هستیم، آماده صحبت درباره ترسیم طرح صلح هستیم، آماده دوره گذار هستیم، آماده انتخابات هستیم، آماده همهپرسی هستیم.»
لازم به اشاره است که ناتو و مخالفان دولت لیبی پیشنهاد مذاکره معمر قذافی را رد کردهاند.
بیشتر بخوانید:
«ناتو پیشنهاد قذافی برای مذاکره را رد کرد»
رادیو کوچه
مهمترین عنوانهای مطبوعات امروز ایران:
رسالت
1) محدودیتها علیه شهروندان عربستان افزایش یافت
http://www.resalat-news.com/Fa/?code=61139
به گزارش واحد مرکزی خبر به نقل از شبکه تلویزیونی العالم، مقامات عربستان سعودی همه رسانههایی را که مطالب آنها به بیثباتی این کشور یا آسیب زدن به علمای دینی منجر شود، به وضع جریمههای سنگین تهدید کرد
2) لاریجانی: مشروعیت دولت، مجلس و قوه قضاییه به ولایتفقیه است
http://www.resalat-news.com/Fa/?code=61120
رییس مجلس تاکید کرد: «مشروعیت کسانی که در کشور کار میکنند، اعم از مجلس، قوه مجریه و قوه قضاییه به این است که در مسیر ولایت فقیه قرار داشته و در سپهر اندیشه ولی فقیه کار کنند.»
خراسان
1) سفیر ایران: تمام منافقان اردوگاه اشرف به جز 100 نفر از نظر ما مورد عفو قرار میگیرند
http://www.khorasannews.com/News.aspx?type=1&year=1390&month=2&day=11&id=693377
حسن داناییفر، سفیر جمهوری اسلامی ایران در بغداد در مصاحبهای که روز گذشته متن آن انتشار یافت، درباره شرایط ایران برای پذیرش و عفو منافقین گفت: «تمام ساکنان اشرف از نظر ما عفو هستند مگر کمتر از ۱۰۰ نفر از آنها که دارای پرونده قضاییاند. سایرین میتوانند به کشور عزیزمان باز گردند و یا هر جا که مایل هستند مسافرت کنند.»
2) هر اقدامی که موجب خوشحالی دشمنان و ناراحتی دوستان شود، مذموم است
http://www.khorasannews.com/News.aspx?type=1&year=1390&month=2&day=11&id=693287
حضرت آیتاله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح روز گذشته در دیدار رییس و اعضای شورای عالی استانها و شهرداران مراکز استانها، شوراهای اسلامی شهر و روستا را از افتخارات نظام جمهوری اسلامی ایران و نهادی برخاسته از آرا و دیدگاههای مختلف و خواست مردم دانستند و با تاکید بر لزوم هماهنگی و انسجام و رقابت مثبت برای خدمت، خاطرنشان کردند: «هرگونه اقدامی که موجب خوشحالی و جنجال دشمنان و ناراحتی دوستان شود، مذموم است و باید از آن پرهیز شود.»
آفرینش
1) حاضرم استعفای خود را تقدیم کنم
http://www.afarinesh-daily.com/afarinesh/News.aspx?NID=81601
اسماعیل هنیه نخست وزیر دولت منتخب فلسطین گفت که در راستای اجرای توافق آشتی جنبش مقاومت اسلامی فلسطین (حماس) و جنبش آزادیبخش فلسطین (فتح)، آماده است از منصب نخست وزیری کنارهگیری کند. به گزارش خبرگزاری فرانسه از غزه، هنیه گفت: «آمادهام به عنوان بخشی از توافق آشتی میان حماس و فتح استعفای خود را تقدیم کنم.»
2) برای انتخابات کاندیدا میشوم
http://www.afarinesh-daily.com/afarinesh/News.aspx?NID=81603
رییس سابق آژانس بینالمللی انرژی گفت: «مرا از چهرهای قابل احترام به چهرهای منفور در مصر تبدیل کردهاند.» وی درخصوص حوادث اخیر پس از انقلاب مصر اظهار کرد: «آشفتگی سیاسی و قانون اساسی وضعیت کنونی این کشور آفریقایی است.» البرادعی که سال 2010 پس از 30 سال به مصر بازگشت، تصریح کرد: «برای انتخابات ریاست جمهوری کاندیدا میشوم اما با وضعیتی که هماکنون شاهد آن هستم میدانم که راه سختی در پیش دارم.»
جام جم
1) ناتو پیشنهاد آتش بس قذافی را رد کرد
http://www.jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100842302350
پس از آنکه معمر قذافی، دیکتاتور حاکم بر لیبی در آخرین سخنرانیاش، اوایل صبح دیروز آمادگی خود را برای مذاکره با نیروهای ناتو اعلام کرد، ناتو این پیشنهاد را رد کرد. سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) پیش از آنکه پیشنهاد آتش بس لیبی را بپذیرد اعلام کرد، نیروهای قذافی باید حملات خود را علیه غیرنظامیهای لیبیایی متوقف کنند.
2) آلمان خواستار توقف اعدامها در بحرین شد
http://www.jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100842303096
سخنگوی وزارت خارجه آلمان با اشاره به صدور حکم اعدام 4 شیعه در بحرین، خواستار توقف روند اعدام در این کشور شد. آندریاس پشکه، سخنگوی وزارت خارجه آلمان در کنفرانسی خبری گفت: «دولت آلمان امیدوار است که مجازاتهای اعدام اجرایی نشوند و در روند دادرسی تجدیدنظر شود.»
کیهان
1) فرمان شاه سعودی به مطبوعات اخبار اعتراضها را منتشر نکنید
http://www.kayhannews.ir/900211/16.htm#other1609
به گزارش خبرگزاریها، براساس فرمان ملک عبداله، انتشار هرگونه مطالبی که موجب اخلال در امنیت و نظم عمومی عربستان شود و یا انتشار مطالبی در جهت خدمت به منافع کشورهای دیگر مغایر با منافع ملی عربستان ممنوع اعلام شده است.
2) ریچارد هاس: ابتکار عمل در خاورمیانه دست ایران است
http://www.kayhannews.ir/900211/2.htm#other204
رییس شورای روابط خارجی آمریکا در یک جمع بندی از تحولات منطقه خاورمیانه تاکید کرد که قدرت آمریکا در شکلدهی به تحولات کاهش یافته و ایران دست بالا را در رویدادهای منطقه دارد.
همشهری
1) وزارت نیرو: قیمت آب فعلن افزایش نمییابد
http://www.hamshahrionline.ir/news-133813.aspx
به گزارش همشهری، زمستان سال گذشته مدیرعامل شرکت آبفای کشور از افزایش دوباره قیمت آب در سال 90 خبر داده بود که چند روز پس از این اظهارنظر، وزارت نیرو اعلام کرد: «قیمت آب فعلن افزایش نخواهد یافت و در زمان حاضر هیچ تغییری در قیمتها صورت نگرفته و همهچیز منوط به تصمیم کارگروه تحول اقتصادی در این زمینه است.»
2) معافیت تحصیلی برای تحصیلات تکمیلی در خارج از کشور
http://www.hamshahrionline.ir/news-133795.aspx
رییس سازمان وظیفه عمومی ناجا، درمورد صدور معافیت تحصیلی برای دانشجویان ایرانی خارج از کشور گفت:
«براساس قانون تنها مشمولان در مقطع کارشناسی ارشد به بالا میتوانند برای ادامه تحصیل به خارج از کشور عزیمت کنند و این افراد باید حتمن در داخل کشور، مقطع لیسانس را گذرانده باشند اما افرادی که بهدلیل شغل پدرشان، در خارج از کشور هستند، میتوانند در مقطع دیپلم براساس ضوابط در خارج از کشور ادامه تحصیل دهند.»
خبر / رادیو کوچه
ارنستو ساباتو، نویسنده سرشناس آرژانتینی روز شنبه، سی آوریل در سن ۹۹ سالگی درگذشته است. او جایزههای ادبی مختلفی را به خاطر کتابهای خود دریافت کرد اما عمده شهرت خود را به خاطر مخالفتهای سرسختانه خود با حکومتهای نظامی آمریکای لاتین به دست آورد.
او ریاست کمیسیونی را به عهده داشت که درباره هزاران کشته دوران جنگ کثیف آرژانتین تحقیق میکرد.
در زمان حکومت نظامیان در آرژانتین طی سالهای ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۳ بین ۹ تا سی هزار نفر کشته و یا ناپدید شدند.
طی این سالها که به «جنگ کثیف» مشهور است، حکومت دست به بازداشتهای گسترده غیرقانونی، شکنجه و اعدام مخالفان چپگرای خود پرداخت. اجساد بسیاری از این افراد هرگز پیدا نشد.
تونل، از معروفترین آثار آقای ساباتو، که در سال ۱۹۴۸ منتشر شد، تحسین منتقدان را برانگیخت و به بسیاری از زبانها از جمله فارسی ترجمه شد.
خبر / رادیو کوچه
روز شنبه، ارتش سوریه مسجد عمری در درعا را به محاصره درآورده و از سویی دیگر به گزارش رسانههای خارجی، صدای تیراندازی و پرتاب گلوله در این شهر شنیده شده است. معترضان ضد دولتی، این مسجد را به محل اصلی فعالیتهای خود تبدیل کردهاند.
به گزارش الجزیره، ساکنان این شهر اعلام کردند نیروهای پیاده ارتش به همراه تانکها به مسجد عمری حمله کردهاند.
گزارش شده که ارتش سوریه در حال ادامه سرکوب معترضان در شهر جنوبی درعا است.
گروههای حقوق بشر در سوریه تعداد کشتهشدگان روز شنبه را دستکم شش تن عنوان کردند.
دولت سوریه به خبرنگاران خارجی اجازه ورود به این کشور را نمیدهد و به همین دلیل تصویر دقیق و روشنی از آنچه در این شهر میگذرد، وجود ندارد.
دولت سوریه تظاهرکنندگان را عوامل اسراییل و نفوذی میخواند و بشار اسد هم گفته است کسانی را که در پشت «توطئه» اخیر علیه کشورش هستند، شکست خواهد داد.
در چند شهر سوریه، خانوادههای کشتهشدگان تظاهرات ضد دولتی قرار است مراسم خاکسپاری برگزار کنند.
دولت از خانواده این افراد خواسته تا مراسم کوچکی برگزار کنند تا به ناآرامیها دامن زده نشود.
بیشتر بخوانید:
«اوباما سوریه و نیروی قدس ایران را تحریم کرد»
آنچه در این بخش میآید انتخابی از رادیو کوچه در بین رسانهها است.
منبع: رادیو فردا
یک روز پس از انتشار خبر درگذشت سیامک پورزند، روزنامهنگار و فعال فرهنگی در ایران، دختر وی اعلام کرد، پدرش خود را از طبقه ششم ساختمان محل سکونت خود در تهران به پایین پرت کرده و «در کمال قدرت و اراده» به زندگی خود پایان داده است.
لیلی پورزند، دختر سیامک پورزند، روز شنبه در گفتوگو با رادیو فردا اعلام کرد، پدرش روز جمعه در اعتراض به وضعیت خود، به زندگیاش پایان داده است.
خانم پورزند با اشاره به شرایط نابسامان پدرش در ۱۰ سال گذشته در ایران، در باره مرگ وی اظهار داشته است: «این مرگ، مرگی بود اعتراضی و در کمال قدرت و اراده؛ ایشان تصمیم گرفت به این زندگی پایان بدهد و از طبقه ششم بالکن منزل کوچک مسکونی خودش دیروز ساعت دو بعد از ظهر، نهم اردیبهشت، خودش را به پایین پرت کرد.»
لیلی پورزند همچنین با اعلام این که دو ساعت پیش از خودکشی پدرش با وی تلفنی صحبت کرده است، با اشاره به سالها تلاش اعضای خانواده آقای پورزند برای فراهم ساختن امکان دیدار با وی گفته است: «لحظهای رسید در زندگی ایشان که آن را با ما هم قسمت نکردند و فکر کردند که این همه التماس برای گناه ناکرده بس است و زندگی خودشان را اینطور پایان دادند تا اعتراض کنند به این همه سالهای رنج و ناعدالتی.»
دختر سیامک پورزند همچنین افزوده است: «دیگر لازم نیست جسمشان اسیر داشتن پاسپورت یا نداشتن پاسپورت برای کوچکترین حق بشر که دیدار خانوادهاش است، باشد. روحش آزاد است و ما زندگی او را جشن میگیریم.»
وی همچنین از اقدام پدرش با عنوان حرکتی تازه و اعتراضی برای نشان دادن «لایههای دیگری از ظلم و جوری که مردم ایران در این ۳۲ سال متحمل میشوند» یاد کرده است.
روز جمعه گزارشهایی درباره درگذشت سیامک پورزند، روزنامهنگار و فعال فرهنگی، در سن هشتاد سالگی، در منزل شخصی خود در تهران، منتشر شده بود.
سیامک پورزند، از سال ۱۳۸۰ تحت فشار نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی و به دور از خانوادهاش در ایران زندگی میکرد و در این مدت هرگز اجازه خروج از کشور و دیدار با اعضای خانوادهاش را نیافت.
سیامک پورزند متولد سال ۱۳۱۰ است و فعالیت های خود را در روزنامهنگاری در سال ۱۳۳۱ با کار در روزنامه باختر امروز به مدیریت حسین فاطمی آغاز کرده بود.
وی برای نخستین بار در اواخر پاییز ۱۳۸۰ توسط نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی بازداشت شده بود.
بر اساس برخی گزارشها، وی ماهها در سلول انفرادی نگهداری میشد و در این مدت متحمل «شکنجههای جسمی و روحی» شده بود.
سیامک پورزند پس از نزدیک یک سال بازداشت، که از حق داشتن وکیل و ملاقات با خانواده و همچنین همسرش مهرانگیز کار، وکیل حقوقدان و فعال حقوق بشر محروم بود سرانجام در دادگاهی غیرعلنی محاکمه و به یازده سال زندان محکوم شد، اما چندی بعد به دلیل وخامت حال جسمانیاش به بیمارستان منتقل شد و سپس در منزل شخصی تحت تدابیر امنیتی قرار گرفت.
در اسفند سال ۸۲ و در جریان بازداشت شماری از نویسندگان و منتقدان سینمایی، سیامک پورزند بار دیگر بازداشت و به زندان اوین منتقل شد و ماهها بعد از زندان آزاد شد.
در سالهای اخیر سیامک پورزند به دلیل تحمل زندان و فشارهای وارده از سوی نهادهای امنیتی به شدت بیمار شده بود و تلاش اعضای خانواده وی برای دریافت اجازه خروج از کشور برای وی به نتیجه نرسیده بود.
به گفته لیلی پورزند در این مدت اعضای خانواده سیامک پورزند حتا به آیتاله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی نامه نوشته و از وی خواستار رفع محدودیتها برای وی شده بودند.
دختر سیامک پورزند همچنین گفته است، مقامهای جمهوری اسلامی در ۱۰ سال گذشته برای اعضای خانواده آقای پورزند کمترین امنیتی را قائل نشدند تا آنها بتوانند برای دیدن وی به ایران بازگردند.
مدرسه فمینیستی
نامهای به پدر عزیزم، سیامک پورزند، که امشب، در تهران، در انزوای دردناکی که حکومت به او تحمیل کرده بود، قلب گرانبهایش از تپیدن باز ایستاد.
کابوست زمانی به واقعیت تبدیل میشود که با دوستت در کافهای در خیابان اوترخت نشستهای و از نوشیدنیات لذت میبری. تلفنت زنگ میزند؛ بر میداری، صدای هق هق و فریاد خواهرت را میشنوی: «بالاخره بابا آزاد شد. دیگه تو دستشون نیست. مرد، عزیزم، مرد،…» شیون میکنی، گریه میکنی، دنیا دور سرت میچرخد. دوستت با ناباوری نگاهت میکند. کشور زیبای هلند ناگهان برایت جهنم میشود. میمیری. چشمانت را میبندی، سرت را در دستانت میگیری، و آرزو میکنی که بمیری… ولی زنده میمانی؛ زیرا به «میراث» او تبدیل میشوی. ناگهان قدرت میگیری؛ چشمانت را باز میکنی، با شهامت به جهان اطرافت نگاه میکنی، و تصمیم میگیری که هرگز نگذاری او بمیرد. به هق هق میافتی و میلرزی. ذهنت در هم میریزد. سالها ناگهان تبدیل به ثانیهای میشوند و زندگی با او همچون فیلم آشفتهای در برابر چشمانت رژه میرود. همه چیز این گونه تمام میشود: در یک بعدازظهر آفتابی کشدار، در اوترخت.
درونم لبریز از نفرت، خشم، و حس انتقامی کشنده است. ولی میدانم که انتقام نخواهم جست. در خون ما نیست که با آنها همان کنیم که با ما و خانوادههامان کردند. یا شاید حس انتقامجوییام را نفی میکنم که بر بیدفاعیام سرپوش بگذارم. تنها میتوانستم شاهد عذاب کشیدنش باشم. راستش حتا این حق را هم به من نداده بودند که شاهد عذاب کشیدنش باشم. باید عذاب کشیدنش را مجسم میکردم. این تنها حق من در نظام الله بود. ای الله… اگر به همان اندازه که ظالم نشانت میدهند آیا ظالم هستی…
حتا نمیدانم مردهاش امشب کجا افتاده است. در منطقهای جنگلی در هلند نشستهام؛ دلم میخواهد به ایران برگردم که دستکم جسد شکنندهاش را در آغوش بکشم؛ و خانواده و دوستانم رفتن به ایران را برایم غدغن میکنند. میگویند این فرصت را نخواهم داشت که جسدش را ببینم. به نظر میرسد در آغوش کشیدن مردهی پدرت هم خلاف موازین حکومت انقلابی است.
و زمین بدینگونه به چرخش ادامه میدهد. این اولین شبی خواهد بود که بدون اندیشیدن به وضع او به خواب میروم. ای کاش بیخوابیام به چشمان او جان میبخشید. اما او رفته است. برای همیشه رفته است. سه سال پیش بیست ساعت از صدایش را روی تلفنم ضبط کردم. داستان کودکی و جوانیاش را برایم میگفت. دکمهی پخش را میزنم تا کلمات و صدایش روح مغشوشم را تسلی دهد؛ تا دوباره مرا بخواباند؛ همانطور که سالهای سال هر شب مرا با لالاییاش میخواباند.
پدرم، دوستت دارم. تو هرگز نخواهی مرد. تو بخشی از وجود من هستی. بالاخره توانستند تو را به کشتن دهند. اما من میراث تو را در این جهان زنده نگه خواهم داشت. این مهمترین عهدی است که در زندگیام بستهام. تو زنده خواهی ماند. عهد میکنم. فرای نهایت زنده خواهی ماند.
جلوی اشکم را نمیتوانم بگیرم. ولی میدانم که امشب به سویم پرواز خواهی کرد تا صورتم را با دستان نامرییات پاک کنی؛ درست مثل پنج سال پیش، که جمهوری اسلامی اجازه داد به مدت ده روز به دیدنت بیایم. یادت هست که همان شب اول چگونه سرم را بر زانوانت گذاشتم، معادل تمام سالهایی که تو در دست آن ها و در زندانهای سری آنها گذراندی اشک ریختم، و تو تمام شب نوازشم کردی؟ هم تو میدانستی و هم من، که این آخرین دیدار ماست. ولی وانمود میکردیم که همه چیز عوض خواهد شد. هرگز چیزی عوض نشد. ولی حالا عوض میشود؛ حالا به سوی من پرواز میکنی.
هرگز فراموش نخواهم کرد که با تو چه کردند. هرگز فراموش نخواهم کرد که چگونه شکنجهات دادند. این یک عهد است. اجازه نخواهم داد که جهان تو را فراموش کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر