نشریه اینترنتی روزآن لاین به مناسبت روز دانشجو اقدام به انتشار یک ویژه نامه کرده است .آرش بهمنی دبیر این ویژه ناهمه در ابتدای مطلب اول این صفحه مینویسد:«این ویژه نامه خرد و اندک، ادای دینی است هر چند کوچک، به جنبشی بزرگ که زنان و مرداناش، هر روز در تلاش هستند تا راهی به سوی جامعهای دموکرات بگشایند. هرچند جو امنیتی موجود، کمبود زمان و محدود بودن ظرفیت ها باعث شد امکان یاد کردن از تمامی دانشجویان دربند نباشد، اما همین اندک نیز، تلاشی است برای به فراموشی نسپردن دانشجویان.
این ویژهنامه را تقدیم میکنم به "عبدالله مومنی"، بزرگمردی که پس از سالها، معنا و مفهوم جنبش دانشجویی به مثابه جنبشی مدنی و به عنوان دیدهبان جامعه مدنی را به آن باز گرداند»
همچنین در بخش دیری از این ویژه نامه نسیم سرابندی به قلم خویش در توصیف بهاره هدایت عضو موثرجنبش دانشجویی در زندان مینویسد:« آبان ۸۹ هنوز تلفن های آن بند لعنتی را قطع و تو را به متادون منتقل نکرده بودند. داشتیم حرف می زدیم. خنده هایت در گوشم طنین می انداخت. مسوول کتابخانه بند شده بودی و داشتم تبریک می گفتم. گفتی کتابخانه نیست، یک اتاق کوچک است با چهار تا کتاب. گفتم خیلی هم خوب است. گفتی کلاس قالی بافی می روی و سرت گرم است. سعی می کردم آن بغض فروخورده لعنتی را قورت دهم و لبخند بزنم. گفتی درست کی تمام می شود، برگردی و باعث افتخار ما باشی. گفتم بهاره جان افتخار را چه معنی می کنی؟ تو و میلاد باعث افتخارید. درس خواندن را که همه از پسش بر می آیند. این تحمل رنج و سختی های زندان است که هر کسی نمی تواند. شجاعت و مقاومت می خواهد که در این روزها چه قدر دست نیافتنی است و تو به آن معنای واقعی داده ای.»
در بخش دیگری ازاین دسته مطالب علی افشاری از فعالیت وبایدهای دانشجویان خارج از کشور سخن گفته است درتکه ای ازاین گفت وگو آمده است:« قاعدتا جنبش دانشجویی در خارج از کشور، نمی تواند کارهای جنبش دانشجویی در داخل را انجام دهد. این حرکت ها در وهله اول، نقش انگیزشی دارند، یعنی باعث می شوند که دانشجویان داخل، انگیزه بیشتری برای تحرک بیایند. از سوی دیگر در کشورهای توسعه یافته، دانشگاه ها، نقش مهمی در جامعه مدنی بازی می کنند. مطرح شدن مشکلات و فشارهایی که بر جنبش دانشجویی در داخل ایران وجود دارد، و انتقال آنها به دانشگاه های خارج از کشور باعث می شود که این مسایل و مطالبات جنبش دانشجویی در جامعه مدنی چنین کشورهایی نیز مطرح شود. این می تواند باعث شود که فشار و سرکوب های دولتی علیه دانشجویان داخل به میزان زیادی کم شود. از سوی دیگر با توجه به فراغت بیشتر دانشجویان در خارج از کشور و با توجه به پیشرفت های تکنولوژیک و نقش مهم داده ها و اطلاعات، می توان از آخرین تجارب و دستاوردهایی که در عرصه های گوناگون وجود دارد ارشیوی درست کرد و با تدوین و ترجمه، آن ها را در اختیار دانشجویان داخل قرار داد.البته توجه کنیم که...........
از دیگر مطالب این ویژه نامه میتوان به این مقالات اشاره کرد:
سید دانشجویان ستارهدار - صادق شجاعی
برادرم را رها کنید - مهسا پورعبدالله
برای علی ملیحی، هابیتی در سرزمین میانه - سعید قاسمی نژاد
عبدالله: مومن در ظلمستیزی - فریبا داوودی مهاجر
مثلثی ناکارآمد که ملتی را شرطی کرده است - رضا عرب
حسرت - سلمان سیما
برای مجید توکلی - نریمان مصطفوی
از من هرچه که می خواهی می توانی ساخت جز طوطی! - نیلوفر انسان
منیع:جرس
هادی کحال زاده عضو ادوار تحکیم وحدت و دانش آموخته اقتصاد، دانشگاه علامه طباطبایی است . در آستانه روز دانشجو با کحال زاده درباره این روز تاریخی و وضعیت دانشگاهها گفتگو کرده ایم ، کحال زاده معتقد است که 16 آذر نمادی از تعهد اجتماعی دانشجویان است که همچنان این مشی ادامه دارد . او می گوید گرچه سرمایه های اجتماعی در ایران تقلیل یافته است اما دانشگاه همچنان در میان جامعه نفوذ دارد . کحال زاده چندان به فعالیت های دانشجویی خارج از کشور خوشبین نیست و این فعالیت ها را تنها در صورتی راهگشا می داند که بتواند نقش تبیین کنندهای در مورد آنچه در ایران می گذرد، داشته باشد. گفتگو با کحال زاده را بخوانید.
برخی معتقدند پیش از انقلاب دانشگاه به عنوان یک نهاد مرجع به شمار میرفت، ولی بعد از انقلاب و با تعطیلی دانشگاه ها و انقلاب فرهنگی از یک سو و جنگ ، این مرجعیت به گونه ای تقلیل پیدا کرد. نظر شما چیست؟
دانشگاه از سال 32 بعد از اینکه آن اتفاق در راهروی دانشکده فنی افتاد و دانشگاه خون داد یک تشخصی پیدا کرد و به یک نهاد مرجع تبدیل شد ومستقلا به عنوان یکی از کانون های تحول در ایران خودش را معرفی کرد. تا قبل از آن و از سال 1320 بیشتر دانشگاه لجستیک احزاب بود و احزابی مثل جبهه ملی و حزب توده از درون آن نیروگیری می کردند و ولی بعد از آذر 32 عملا به کانون تحول و نهادی مرجع و دارای یک تشخص نهادی شناخته می شود ، تشخص سیاسی و اجتماعی اش به رسمیت شناخته می شود، گفتمان ساز می شود. فعالان دانشجویی در دهه 40 و در جبهه ملی دوم و نهضت آزادی ، نقش پیشتاز خود را حفظ کردند، نهضت آزادی محصول فشاری بود که فعالان دانشجویی به رهبران آن وارد می کردند، این نقش پیشتازی، گفتمان سازی تا انقلاب ادامه داشت و دانشگاه هم محل رجوع و هم جایی مورد توجه بود که توان بسیج کننده ای دارد، اعتبار و منزلت ملی دارد. دانشگاه بدلیل آنکه محصول مدرنیته است ، خود را متعهد به پیگیری مطالبات مدرنیته و نوسازی در ایران میداند. که علاوه بر کارکردعلمی، به موانع توسعه ایران هم توجه دارد از این منظر به مسائل سیاسی و اجتماعی همتوجه نشان می دهد.
اینکه بگویم مرجعیتش چه تغییری کرده؟
این به وضعیت سرمایه اجتماعی در هر دوره بر میگیرد. در دوره گذشته سرمایه اجتماعی در ایران وضعیت بهتری داشته ، با افول سرمایه اجتماعی و تغییری که در منزلت اجتماعی جریان های مرجع رخ داده، جغرافیای نیروهای مرجع هم تغییر کرده است. مرجعیت امری نسبی است شاید دانشگاه دیگر آن اثرگذاری و بسیج کنندگی سابق را نداشته باشد اما همچنان از جریان های موثر مرجع محسوب میشود و این نیست که دانشگاه نهادی مرجع در تحولات ایران نباشد. اتفاقا به دلیل اینکه دانشگاه محیط سیالی دارد خودش را زودتر از دیگران در شرایط سرکوب بازسازی میکند؛ به علاوه خودش را مکلف به پیگیری آرمانهای آزادیخواهانه ای مردم نیز می داند . این شرایط وضعیت دانشگاه را در نسبت به وضعیت سایر جریان های مرجع بهتر کرده است. و دانشگاه از یک اعتبار ملی خوبی برخوردار هست . اما به هرحال امروز اعتبار نهادها به طور کلی بدلیل افت اعتماد عمومی، کم شده و شابد یتوان گفت برد موثر مرجعیت افول کرده است اما همچنان دانشگاه نقش مهمی در تحولات ایران دارد .
16 اذر سال 32 با این همه اتفاقات و حوادثی که در دهه های بعدش رخ داده و نسل ها آمدند و رفتند چرا این حادثه هنوز در بین دانشجویان زنده است؟ آیا 16 آذر از یک اسطوره گونه گی در تاریخ معاصر ایران برخوردار است؟
اولین جایی که بعد از مرداد 32 به کودتا اعتراض کرد دانشگاه بود. و بصورت خودجوش و بدون برنامه ریزی از سوی احزاب سیاسی به کودتا اعتراض کرد و به نوعی تشخص، نسبت به جریانات مرجع دیگر پیدا کرد و خون داد. و نشان داد که به پای آرمانهایش هزینه هم می هد.
روز 16 آذر به نماد تعهد اجتماعی دانشگاه مبدل شده و به دلیل آنکه روز آغاز و روز استقلال هست. واکنش خیلی سریع دانشگاه به کودتا و شکستن فضای ارعاب و هزینه ی که می پردازد در این راه آن روز را ماندگارکرده است و یک اعتبار و منزلت ملیبه او بخشیده است. فارغ از اینکه مصداق آن روز چه بود؟ چون دانشگاهیان به دنبال توسعه و ترقی کشور هستند و به امر توسعه و تحقق آن اهتمام دارند به تبع به موانع آن واکنش نشان دادند .
آن روز استعمار، به عنوان عامل تزاحم توسعه در کشور شناخته می شود. چون در سیاستهای داخلی کشور با انجام کودتایی برنامه ربزی شده دخالت میکند ، دانشجویان به سیاستهای آمریکا به آن شکل اعتراض کردند و البته انتقادی که سویه دیگریش استبداد داخلی و حکومت شاه را هدف گرفته بود.
جوهره اعتراض دانشگاه رفع موانع توسعه و ترقی کشور است و یکی از مصدایق در آن دوره، استعمار است. پیشتازی و تشخیص درستشان در شناسایی مصداق و اینکه حاضر بوده هزینه بدهد احترام همگانی را برانگیخت
بله، 16 آذر از یک اسطوره گی برخوردار شده کما اینکه ما بهمن 40 و 18 تبر 78 هم داریم اما 16 آذر 32 چون نقطه عزیمت و تولد جنببش دانشجویی ایران است قابل بزرگداشت است.
در پنج سالی که از دولت احمدی نژاد میگذرد، دانشگاه با محدودیتهای بسیاری مواجه بوده از بازنشستگی اجباری و اخراج اساتید منتقد تا زندانی شدن دانشجویان و سرکوب هرگونه فعالیت سیاسی غیرحکومتی، فکر میکنبد چرا دولت احمدی نژاد از آغاز با چنین همتی دانشگاه را مورد فشارو سرکوب قرار داده است ؟
دلایل مختلفی میتواند داشته باشد. اول اینکه دولت احمدی نژاد اساسا دولت ضد نهاد است. خصوصا نهادهای که می توانند کارکردهای خاص خودشان را در توسعه داشته باشند را بر نمی تابد. چون دولت احمدی نژاد عموما ضد نهاد است ، نهاد برنامه ریزی مثل سازمان برنامه و بودجه را منحل میکند ، شوراهای عالی را تعطیل می کند چون نهاد برنامه ریز و نظارت کننده هستند ، به نهاد دین در قالب مرجعیت بی اعتنایی میکند و... به علاوه دولت فعلی اصولا به اقتدارو استقلالی که خارج از تسلط و کنترلش باشد علاقه ای ندارد. حال آن اقتدار میتواند اقتدار شهری – مدنی تهران باشد به گونه ای که جمعیت شهر تهران میتواند در مقاطعی اقتدار و استقلالی از خود بروز بده که دولت توان مدیریت آنرا نداشته باشد این اقتدار و استقلال در نهاد دانشگاه وجود دارد . پس طبیعتا با چنین استقلالی برخورد میشود.
سوم اینکه دانشگاه میوه ، نتیجه و نماد طبقه متوسطه است که دولت آقای احمدی نژاد نشان داده است که علاقه ای به تعلقات طبقه متوسط ندارد. نگاهی که به تحزب میشود ویا برخوردی که با مطبوعات میشود مصداق این بی علاقه گی است . به علاوه اینکه دولت علاقه ای هم به انتقاد ندارد و دانشگاه و دانشجو نقد قدرت و پرسشگری میکند و سریع و بدون ملاحظه سوالاتش را مطرح میکند و نکته چهارم در نقش پیشتازی دانشگاه است و فشار به دیگر نهادهای مدنی وارد میکند و آنها را به تحرک و پویایی سوق میدهد. و دست آخر دانشگاه نماد و محصولی از مدرنیته است و دولت اخیر هم با مدرنیته سرسازگاری ندارد، همه این دلایل میتواند دلیل برخورد دولت با دانشگاه باشد.
تفاوتی که درشیوه برخورد کنونی وجود دارد در مورد اخراج و فشار بر اساتید این است که اینبار دقیقا همان مدل انقلاب فرهنگی دنبال میشود. یکی دو سال است که درجه گزینش اساتید را با درجه گزینش سفرا برابر کردند. و نگاهی که بر دانشگاهها حاکم هست هیچ وقت اینگونه امنیتی دیده نبوده است. الان جدای از دانشجویان با اساتید هم برخورد می شود و بازنشستگی اجباری و استخدام نشدن از این حربه هاست. چراکه استاد تربیت کننده این دانشجوی فعال است . تمام عواملی که می تواند به دانشگاه استقلال و تشخص یدهد را از آن می گیرند.
در حال حاضر نظام تلاش گسترده ای میکند که با گسترش بسیج در دانشگاه ها و تغییر بنیادین مفاد رشته های علوم انسانی دانشگاهی دیگر بسازد که کاملا اهداف نظام را برآورده سازد. ، فکر می کنید این تلاش برای تغییر ماهیت علوم انسانی به نتیجه ای مدنظر دولت منجر خواهد شد ؟
علوم انسانی موضوعش تببین روابط انسانها با یکدیگر است. محور علوم انسانی اومانیسم و انسان گرایی و روش مواجه با پدیده هایی است که به مسائل انسان و اجتماع است باز می گردد. متد نگاه به مسائل و افقی که علوم انسانی پیش روی دانشجو می گذارد مورد تایید دولت نیست و تلاش هم می کند که این نگاه و این روش نگاه کردن را عوض کند . من توجه شما را جلب می کنم به تحقیقی که یکی از آقازادگان دولت نهم در رشته علوم سیاسی انجام داده و بخش قابل توجه ای از دانش آموختگان علوم سیاسی یکی از ارگان های نظامی تهران را مورد پرسش قرار داده است . 76 درصد کسانی که رشته علوم سیاسی خوانده اند قبل از اینکه وارد این رشته شوند اصولگرا بودند و بعد از فارغ التحصیلی گرایشهای اصلاح طلبانه پیدا کرده اند. می خواهند با سر منشا تغییر برخورد کنند و متد نگاه و تحلیل مسائل اجتماعی را دگرگون کنند و جای درستی را انگشت گذاشتند هر چند توفیقی نخواهند داشت چون ما تولید کننده این دانشها نیستیم و آنچه را که ما تحصیل می کنیم محصول یک دوره طولانی دانش پژوهی و تجربه طبقاتی و نهادی و رشد این علوم در غرب است . آنها دوران طولانی باز سازی را طی کرده اند و ما چون این دوره را طی نکردیم . صلاحیت های لازم را برای روشهای بومی نداریم . به نظر نمی رسد که بتوانیم علوم انسانی ایرانی را ایجاد کنیم .
یعنی شما فکر می کنید نمی توان در علوم انسانی بومی سازی کرد ؟
یکی از انتقاداتی که به علوم انسانی تدریس شده در دانشگاههای ایران وارد است همین است که این علوم انسانی در فضای غرب رشد کرده و آرزو می کنیم که بتوانیم از فرهنگ خودمان و روند تاریخی و نهادی که در کشور خودمان داشتیم استفاده کنیم در کنار استفاده ای که از منابع غربی می کنیم این آرزوست .که جوهر مواجهه با پدیدها را با مصداق های بومی بیامیزیم تا علوم انسانی راه گشا برای حل مسائل خود داشته باشیم اما برای این آرزو باید زحمت کشید به نظر نمی رسد که کار ساده ای باشد در کشوری که 150 هزار دانش آموخته از آن سالیانه مهاجرت می کند. تولید علمی اندکی دارد و استقلال و آزادی اکادمیک آرزو است . در کشوری که سرمایه اجتماعی پایین است و مشکلات اقتصادی بزرگ دارد این کشور با این تشتت و پریشانی نمی تواند برای خودش صاحب حرف و منزلت در علوم انسانی شود. این هدفی که در تغییر علوم انسانی تعقیب می شود راهگشا نیست و علوم انسانی محصول یک شب و یکسال و ده سال و چند آیین نامه و اخراج و بگیر و ببند نیست ، محصول قرنها تلاش دانشمندان است و با دستور و آیین نامه نمی توان آن را جا بجا کرد . علاوه بر اینکه کسانی که به دنبال تغییر علوم انسانی هستند هیچ تولید جدی در علوم انسانی نداشتند . کشوری می تواند چنین ادعای کند که بتواند مشکلات خودش را حل کند . ما هنوز مطالباتمان همان مطالبه های 100 سال گذشته و عصر مشرو طیت است . وقتی یک جامعه ای صد سال است نمی تواند مشکلات خودش را حل کند، نمی تواند ادعا کند که برنامه ی جهانی دارد . بنابراین ظرفیت ها و صلاحیت ها برای جا یگزینی علوم انسانی در ایران وجود ندارد.
اخیرا تشکلهای دانشجویی خارج از کشور بیانیه ای مشترک صادر کردند و به نوعی اعلام موجودیت کردند، شما فکر می کنید ما شاهد یک جنبش داشجویی بین دانشجویان خارج از کشور هستیم آن طور که در زمان قبل از انقلاب بود و زمینه ساز تغییر در ایران شد ؟
من زیاد خوشبین نیستیم ، فکر می کنم کسانی که از ایران خارج می شوند باید بدانند که میدان اصلی مبارزه مدنی، داخل است و باید بپذیرند که شیوه ی فعالیت ها با داخل متفاوت است چون محیط تغییر می کند پس نوع و ماهیت کنش هم متفاوت می شود نباید سرنوشت سیاسی خودشان را با سازمان سیاسی داخل کشور پیوند بزنند. امر سیاست در ایران بیش از آنکه قابل تبیین باشد و بتوان آن را فرموله کرد و از منطق خاصی برخوردار باشد، حسی است . این تشکل ها باید راه تازه ای انتخاب کنند و به گفتمان سازی بپردازند. اگر دوستان بخو اهند همان رویه داخل کشور را ادامه دهند به جایی نمی رسند و باید توزیع کننده، منتقد و دیده بان داخل باشند. در عین حال دوستان باید توانایی و صلاحیت های علمی خودشان را افزایش بدهند، چون چشم امید و سرمایه های کشور هستند و تجاربی که هست را مورد مطالعه قرار دهند. اینکه اصرار داشته باشند به رابطه با داخل و یا در عرض نهادهای داخلی فعالیت کنند این خیلی نمی تواند راهگشا باشد.
این فراخوانی که صادر شده در حمایت از مطالبات دانشجویان ایرانی داخل کشور است و محورهایی که مد نظر قرار می دهد بحث آزادی دانشجویان و الغای احکام کمیته های انظباطی و مسائلی از این دست است ، شما فکر می کنید این هدف گذاریها نمی تواند موثر باشد، و آیا نمی تواند اختلافات را پوشش بدهد ؟
اگر دوستانی که در خارج از کشور فعالیت می کنند این را بپذیرند که میدان اصلی عمل سیاسی در ایران است و رسالت آنها کمک به ضعف رسانه ای و حمایت از حقوق دانشگاهیان در داخل و افزایش صلاحیت ها و توانایی هایشان در خارج کشور است و دیده بانی و نقد داخل، این را هم بپذیرند که فعالیت در داخل و خارج با هم فرق می کند به نظرم می توانند راهگشا باشند .فضای آزاد امکانی برای طی پرسه ای برای کیفی شدن و کسب اعتماد بیشتر برای هم نسلان ما در خارج کشور می تواند باشد در صورتی که درگیر مسائل حرفهای سیاستمداران نشوند. اما اینکه کارهایی که در داخل می شد را در آنجا ادامه دهند خیلی نمی تواند موثر باشد. کما اینکه بعضا افراد تلاش می کنند نشان بدهند که توان اثر گذاری بر تحولات داخل را دارند. این نمی تواند راهگشا باشد ، اما نقش تبیین کننده و لجستیک را می توانند داشته باشند و موفق باشند
سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت) به مناسبت فرارسیدن شانزده آذر روز دانشجو، بیانیهای صادر کرد.
به گزارش ادوارنیوز، متن کامل این بیانیه بدین شرح است:
آذرماه را ماه دانشجو نامیدهاند ولی انگار تمامی ایام تاریخ معاصر این کشور در کوران تمامی این سالهای مبارزه و سختی، با نام دانشجو عجین شده است. چه حلاج ها که بر سر دار حق جویی و حق گویی رفتند و چه خون ها که به روی صحن دانشگاه چکید تا کاروان آزادی طلبی و عدالت جویی مردمان این سرزمین بدینجا برسد.
آذرماه، ماه دانشجو، با آن سه قطره خونی که بر صحن دانشگاه چکید، انگار سرخ رنگ شد و در سالهای پس از آن نیز سرخ رنگ ماند که انگار هر چیز و همه چیز یا سرخ است یا آذری نیست! در تمامی سالهای پیش و پس از انقلاب، آذر سرخ ماند. آذری که شعلهاش در تمامی این سالها با ایثار و رنج جوانان این مرز و بوم روشنی زا و گرمابخش بوده و هست.
اما آذر این سالها دیگر سرخ نیست. آذر این سالها دوشادوش متولیانش رشد یافته و آبدیده شده است. آذر این سالها سبز شده و جوانه آگاهی سرتاسر وجودش را سبزینه نموده است. آذر دیگر سرخ نیست هر چند هنوز هم خون آلود است. هنوز هم نمناکی اشک و خون بر تارک صداقت و راستی و درستیاش باقی مانده است.
آذر این سالها سبز است و سبز یعنی تحمل، آگاهی، صبر، استقامت، نستوهی و بخشش. یعنی مدارا، یعنی حق گویی یعنی حقیقت جویی و یعنی خواستن روزگار نیک و شرافتمندانه برای هر کس و همه کس و جنبش دانشجویی امروز حاملان اصلی تمامی این مفاهیم والا و زیباست.
جنبشی که فعالانش به بند کشیده می شوند، ستاره دار می شوند و از تحصیل محروم می شوند، ضربه حبسهای سخاوتمندانه طویل المدت هشت ساله و ده ساله را ناعادلانه و ظالمانه بر گرده خویش حس می کنند، زجر می بینند و ستم می کشند. از اولیهترین حقوق خویش محروم می شوند چنانکه حق بیمار شدن نیز ندارند چرا که درمان را نیز از ایشان دریغ می کنند و اما از درون زندان جور و جفا برای مردم خویش تنها یک پیام دارند: پیام آزادی برای همگان حتی آنانکه در بندشان کرده اند. پیام صلح، پیام دوستی و آرزوی زندگی شرافتمندانه برای دشمنان خویش و این آرزو که "ای کاش رویای شیرین ما کابوس کسی نبود".
اینها همه معنای سبز شدن و سبز بودن آذر این سالها پس از طی دورانی سخت از تجربه و آزمودن است. این ها معنای واقعی امید است و امید جزیی لاینفک از راه سبز. امید به فردایی که بلاشک از آن ماست. فردایی که دیگر به فرموده علی (ع) اراذل (دون مایگان) مقدم نباشند و افاضل (خردمندان) در انزوا. فردایی که نخبگان در بند و سفلگان بر تاج سروری نیستند. آنروز دور نیست که این وعده حتمی خداوند هستی است که "الیس الصبح بقریب".
اما این همه رشد، این همه فهم و این همه تعالی در بدنه جامعه ایران و دانشجویان را مرهون چه کس یا کسانی باید بود؟ بدون شک جایگاهی که ما با تمام فراز و فرودهایش به عنوان جامعه مدنی ایران هم اکنون در آن ایستاده ایم و رشد این بذر آگاهی و دانش مرهون تلاشهای تک تک ما بوده است. مایی که خواسته ایم تا سبز باشیم و سبز بیندیشیم و مطمئن باید بود که آنچه ما بخواهیم و در راه اکتسابش جدیت و صداقت داشته باشیم را هیچ نیرویی یارای مقابله نیست.
در این راه اما باید از همه کسانی نام برد و قدر شناسی کرد که با از جان گذشتگی چراغ دانش و آگاهی را روشن نگهداشتند و بر شب شب نشینان چراغی برافروخته اند. باید نام برد از تک تک اساتید مبرز و آزاده ای که به قیمت خانه نشین شدن و تضییقات و بازنشستگی و حتی ترور فیزیکی، لحظه ای در حقانیت راه روشنشان تردید نکرده اند و نمی کنند.
باید نام برد از همه دانشجویانی که به قیمت نصب ستارههایی بر بازوانشان که البته مدال افتخارایشان محسوب می شود، بر عهدی که با وجدان خویش بسته اند، استوار ماندند. باید نام برد از دفتر تحکیم وحدت و دانشجویانی که به قیمت از دست دادن همه چیزشان و با صرف نظر نمودن از همه امتیازاتی که با وابستگی به مراکز قدرت می توانستند به دست آورند، تنها شمعی بودند برای روشن نگهداشتن آذر آذرماه. آنهایی که همه سختیها را به جان خریدند که آرمان آن سه یار دبستانی در کوچه پس کوچههای بیاخلاقیها و مکارگی سیاست بازیها به فراموشی سپرده نشود.
باید نام برد و تجلیل نمود از عبدالله مومنی، بهاره هدایت، میلاد اسدی، علی ملیحی، حسن اسدی زیدآبادی، علی جمالی، مجید توکلی، مهدیه گلرو، ضیا نبوی، مجید دری و صدها پیر و جوان نخبه این مملکت که در زندان بی خردی حاکمان و خودکامگی نشستگان بر سریر قدرت اسیرند. باید نام برد از شهید کیانوش آسا، شهید ناصر امیرنژاد، شهید محسن روح الامینی، شهید سهراب اعرابی، شهید ندا آقا سلطان و دهها جوان آزادهای که ندای هل من ناصرشان همچنان در گوشهای شنوای تاریخ پیچیده است و وجدانهای بیدار را به حرکت وا می دارد. پسران و دخترانی که در خون سرخ خویش غوطهور شدند و اما همچنان سبز ماندند تا رایتی برای آزادگی و حریت شوند....
روز دانشجو روز همه اینهاست و روز همه آنهاست که جوانه سبز دانستن را با دست و زبان، پندار و کردار خویش آبیاری میکنند. روز دانشجو یعنی روز آگاهی بخشی و جهل زدایی از دامان جامعه و بدین معنا روز دانشجو یک روز نیست. هر روز، روز دانشجو و هر روز، روز دانستن و روز ادای دین تک تک ماست. این روز بر همه شاهدان شاهد آزادی گرامی و مبارک باد.
سازمان دانش آموختگان ایران اسلامی (ادوار تحکیم وحدت)
برادر فرج الله صداقت، رییس سابق زندان اوین به جرم قاچاق و توزیع مواد مخدر در زندان اوین بازداشت شد.
به گزارش کلمه، پیش از این زندانیان بند ۳۵۰ زندان، بندی که در آن بیش از ۱۵۰ نفر از زندانیان سیاسی به ویژه دستگیر شدگان حوادث انتخابات در آن نگهداری می شوند، بارها درباره این موضوع به مسوولان هشدار داده بودند. چرا که آنها شاهد بودند برادر صداقت و تعداد دیگری از مسوولان زندان اوین در پخش و توزیع مواد مخدر در زندان نقش دارند.
اما با این همه، رییس زندان اوین نسبت به این موضوع بی توجهی می کرد؛ اکنون با بازداشت برادر سابق رییس زندان اوین، ابعاد این موضوع بر همه روشن شده است.
چند ماه پیش، کلمه براساس گزارش های رسیده از داخل اوین، نوشت: در حالی که مدتهاست از خانواده های زندانیان سیاسی هیچ کتابی برای عزیزانشان پذیرفته نمی شود و کتابخانه بند ۳۵۰ و سالن بسیار کوچک ورزشی آن نیز به دستور صداقت رییس زندان اوین و با همکاری مصطفی بزرگ نیا رییس بند ۳۵۰ تعطیل شده، مواد مخدر توسط زندانیان عادی به این بند راه پیدا می کند.
تعدادی از خانواده های زندانیان سیاسی همان موقع با مراجعه به مسوولان قضایی مپرسیده بودند که این اتفاق ها چه معنایی دارد؟ آیا آنها قصد پرونده سازی برای زندانیان سیاسی دارند یا تلاش دارند آنها را در زندان، به دور از هر گونه وسیله تفریحی، به مواد مخدر آلوده کنند؟
لازم به ذکر است فرج الله صداقت، سابقه خوبی از خود در زمینه رفتار با زندانیان، و به خصوص زندانیان سیاسی، برجا نگذاشته بود، تا جایی که زندانیان بند ۳۵۰ بارها از تهدیدها و فشارها و رفتارهای خلاف آییننامهی او با زندانیان سخن گفتند. او چندی پیش برکنار شد و حجت الله سوری، به عنوان رئیس جدید بازداشتگاه اوین، کار خود را آغاز کرد.
عضو کمیسیون برنامه و بودجه مجلس شورای اسلامی گفت: دستگاه قضایی و مسئولان اجرایی کشور باید برای افراد و عوامل سازمان یافته ای که قصد برهم زدن و تخریب در اجرای طرح هدفمندکردن یارانه ها را دارند، مجازات اعدام در نظر بگیرد.
به گزارش مهر، عزت الله یوسفیان ملا در آمل اظهار عقیده کرد: طرح هدفمند کردن یارانه ها در کشور به یک قانون تبدیل شده و همه باید در اجرای قانون همکاری کنند.
وی افزود: در اجرای این طرح و قانون نوپای کشور، دستگاه های نظارتی نظیر تعزیرات حکومتی، دادگاه های عمومی و انقلاب و اصناف در نظارت و بازرسی از واحدها نقش تعیین کننده و وظیفه مهمی دارند.
یوسفیان با بیان اینکه اجرای طرح هدفمند کردن یارانهها، "مسئله عدالت و شعار اصلی نظام است"، ابراز کرد: این طرح با موجودیت بخش اقتصادی نظام گره خورده و نمی توان این بخش از نظام را فراموش کرد.
وی مدعی شد: در اجرای این طرح مهم و انقلابی، نباید به خاطر چند نفر رفاه طلب و فرصت طلب که قصد اختلال و بی نظمی دارند کوتاه آمد بلکه باید با آنان قاطعانه برخورد و حتی مجازات اعدام را برای آنان به مرحله اجرا گذاشت.
نماینده مردم شهرستان آمل در مجلس شورای اسلامی ادامه داد: در هر صورت باید به سمتی برویم که قیمتها واقعی شود.
تقی رحمانی:دکتر یزدی همشهری من است البته او قزوینی است که در تهران بزرگ شده و من تاکستانی هستم که در قزوین متولد شده ام. اولین بار که دکتر یزدی را دیدم در سال 1375 ه.ش بود. پیشنهاد وی ورود من به شورای مرکزی نهضت آزادی به نمایندگی از شهر قزوین بود. او بر ضروت کار حزبی تاکید داشت و سابقه من را برای عضویت کافی می دانست منتها بعد از طی مراحلی کوتاه این عضویت عملی می شد. در آنزمان از تفاوت خود با نهضت گفتم و از اینکه نهضت در باره مسائل اقتصادی، هنر، زنان، و اقوام ایرانی دید روشنی ندارد سخن گفتم و از تفاوت دیدگاه شریعتی و بازرگان هم گفتم. دکتر یزدی با صبوری و متانت جواب داد و برخی از پاسخ هایش قانع کننده نبود ماند اینکه استبداد و محدودیت مانع امکان خلق مانیفست نهضت آزادی می شود. وی اعتقاد داشت نهضت جریانی سابقه دار است که برای طرح مسائل خود نیاز به زمان دارد و تغییرات در این جریان ریشه دار طولانی تر اما تضمین شده است. دکتر یزدی پر توان، امیدوار، با حوصله و بزرگ منش ادامه داد منتها با همان حوصله خاصش. با وجود رد درخواستش رابطه صمیمانه اش را با من حفظ کرد. هر بار از واژه چطوری بَبَم جان (بچه جان) که تیکه کلام قزوینی است از من استقبال کرد. این مثال را آوردم که نشان دهم وی صبور، پرحوصله و عنصری اصیل برای جریان ملی مذهبی و به خصوص نهضت آزادی است. دکتر یزدی همواره در بحث هایی که گاهی به اختلاف کشیده می شد با حوصله و لبخند به من می گوید "هنوز چریکی" ببم جان. شاید بد نباشد که بگویم همواره در بسیاری از تاکتیک ها با وی اختلاف داشته ام اگر چه گاهی زمان نشان می داد که حق با او بوده است و زمانی هم نه. اما دستگیری برای بار سوم در مدت کمتر از یک سال آن هم در آستانه 80 سالگی غم انگیز است. دکتر یزدی اگر در ترکیه و مالزی بود بی شک در مقام نخست وزیری بود و در جایگاه برجسته ای قرار داشت. یزدی مورد احترام و تاثیرگذار بر رجب طیب اردوغان، انور ابراهیم، ماهاتیر محمد، حسن تراب و بسیاری از چهره های دموکرات مسلمان است. وی یکی از بنیانگذاران انجمن اسلامی هوستون آمریکا است که سه هزار عضو دارد. انجمنی که بسیاری از مقامات در کشورهای مختلف را پرورش داده و می دهد. احمد داود اوغلو تئوریسین حزب عدالت و توسعه از شاگردان وی است. اما دکتر یزدی برای این انقلاب و نظام چه نکرده است؟ وی مورد احترام رهبر انقلاب تا قبل از انقلاب بود و بعد از انقلاب هم به توصیه وی بازداشت نشد. بی گمان کارنامه یزدی در دوران تصدی مقام بی نقص نیست اما در میان انقلابیون اشتباه کمتری داشته است که جای بحث مفصل می طلبد. یزدی اجازه دریافت وجوهات و خرج آن را در راه مبارزه داشته است. این اجازه را آیت الله خمینی به وی داده بود.یزدی با نگاه راهبردی معتقد بود که در پیوند روحانیت و روشنفکران سلطنت پهلوی واژگون می شود. اگر چه که او نمی پنداشت که بعد از انقلاب و طرح نظریه ولایت فقیه و اختلاف نظر با حکومت باید از آیت الله خمینی فاصله بگیرد. او در پاریس حدود 150 مصاحبه با رهبر انقلاب با رسانه ها را ترجمه کرده بود. نقش وی در فرآیند تغییر حکومت و استقرار جمهوری اسلامی در میان روشنفکران مسلمان منحصر به فرد است. نگاه جمعی او در کادر فعالیت حزبی شاید مانع از آن شد که کاندیدای ریاست جمهوری دوره اول انتخابات شود. دکتر یزدی در اوایل انقلاب به واسطه خوش بینی به روند انقلاب ملی گرایی مذهبی را تبلیغ می کرد و با ملی گرایی سکولار مرزبذدی داشت اما به جریان چپ انتقاد افراطی داشت. وی در هر حال بر سرپیمان ایستاد. او از آزادی بیان و حق فالیت قانونمند همه جریانات دفاع کرد همچنانکه که به استقلال و جمهوریت نظام با حفظ صفت اسلامی معتقد ماند. او حتی قبل از وقوع انقلاب اسلامی چهره ای بین المللی بود. بعد از انقلاب وی به این ویژگی نپرداخت و منتقد حکومت باقی ماند. منتها انقلاب را همچون فرزند خود می دانست که باید مراقبش بود. او کسی بود که چند روز قبل از اشغال سفارت جریان دیدارش با وزیر دفاع آمریکا را با رهبر انقلاب در میان گذاشت و اشغال سفارت را نادرست خواند و از آن انتقاد کرد. رابرت گیتس منشی دیدار برژینسکی و بازرگان و یزدی در الجزایر تصریح می کند که در این دیدار طرف ایرانی با زبانی تند از آمریکا به خاطر نقش تحریک کننده در انقلاب اسلامی انتقاد تند کرد. انتقاد تندی که از نظر رابرت گیتس وزیر دفاع فعلی ایالات متحده نادرست بود. رفتار دکتر یزدی متهم به آمریکایی بودن را با نامه های بی پاسخ رئیس دولت نهم و دهم به جرج بوش دوم و پیام های بی پاسخ به اوباما مقایسه کنید. دکتر یزدی سیاستمداری با درک سیاسی بالاست. او در عرصه روشنفکری مسلمان نظریه پرداز نیست اما ایده هایش را روشنفکران مسلمان بعد از او توضیح داده اند که در حال حاضر موضوع بحث ما نیست.
اما دکتر یزدی و نهضت آزادی و ملی مذهبی ها در بینش و روش سخنانی را به زبان آورده و برای آن هزینه داده اند که بعدها بسیاری که افتخار اصلاح طلبی در حکومت و ارائه دیدگاه رفرم گرا در اپوزیسیون را پیدا کردند این دیدگاه را بدون ذکر تاریخچه بر زبان آورده اند. اما مهم تر این است با وجود عدم امانت داری در سابقه طرح دیدگاه باز هم با استقبال، تائید و همراهی یزدی و چهره های ملی مذهبی مواجه شده اند. چنین ویژگی در عصر ما ایرانی ها چندان شایع نیست. می توان بخشی از این دیدگاه و باور را توضیح داد:
- عدم اعتقاد به نظریه ولایت فقیه
- لزوم التزام به قوانین به جای اعتقاد به آن برای حفظ وحدت ملی
- طرح جمهوری دموکراتیک اسلامی در برابر جمهوری اسلامی
- نظارت پذیر کردن قدرت در همه سطوح و ترویج ادبیات و روش این نظارت پذیری
- روش اصلاح طلبی و تحول خواهی تدریجی
- آموزش آزادی و دموکراسی
- امکان فضای نقد و نقادی
- لزوم کار حزبی به خصوص در احزاب سابقه دار
- ضرورت اقدامات جبهه ای
- بازگذاشتن باب رابطه با روحانیت در عین حفظ استقلال
- رابطه تعالی بخش با جریانات اصلاح طلب
- رابطه اصلاح گری با اپوزیسیون رادیکال
- اولویت وحدت و استقلال و منافع ملی بر منافع گروهی و حزبی
- اعتقاد به دولت- ملت مدرن که لازمه دموکراسی است
شاید این دیدگاهها امروز در عرصه نظر معمولی باشند اما حفظ پارادایم ملی و ایرانیت و دمکراسی در دورانی که چپ ها آن را لیبرالی و مذهبی ها آن را غرب زده می دانستند چندان ساده نبود و به خصوص جا افتادن این دیدگاهها نشان از پیروزی این جریان تاریخی است. با این وصف اگر چه فشار بر ملی مذهبی ها و نهضت آزادی دردآور است اما با سابقه ترین جریان سنتی حاکمیت یعنی حزب موتلفه با وجود اینکه تحت فشار امنیتی نیست تحقیر می شود و برخی از ارگان و اعضای دولت نهم به این جریان و چهره های شاخصش بی اعتنا هستند که شاید آن فشار و سرکوب از این تحقیر قابل تحمل تر باشد. البته بهتر بود که جامعه ما نه تحقیر و نه سرکوب را شاهد باشد. بی گمان موتلفه اسلامی باید پاسخگو باشد. زیرا این حزب مسلمانان ایرانی را تحمل نمی کرد و امروز باکسانی در بالاترین مقامات اجرایی کشور مواجه هست که شعار مسلمان ایرانی را سر می دهند. شعاری که البته نه از سر اعتقاد بلکه در چارچوب بازی سیاست سر داده شده است. شاید این مکافات تاریخی در ازای ناسپاسی موتلفه اسلامی در حق جریان ملی مذهبی باشد. در حذف این جریان موتلفه سنگ تمام گذاشته است و هنوز هم یزدی و بسیاری از چهره های شاخص این جریان در زندان انفرادی تبعات این حذف را تحمل می کنند.
اما شاید لازم باشد در آخر این تجلیل به فردی که زندگی اش بخشی از تاریخ سیاسی معاصر ایران است نکته ای را گوشزد کنم که نوعی نقد دولت محوری همه آزادیخواهان ایرانی است. به عنوان یک وفادار به ایران مدنی از دکتر یزدی که یکی از رهبران پاردایم ایران ملی است و از سایر دوستان ملی مذهبی و نهضت آزادی چند سالی است پرسیده ام که اگر احزاب در ایران قدرت واقعی داشته باشند چرا در نیمه بهار ناپایدار دموکراسی در ایران نمی توان دبیر کل یک حزب را کاندیدای ریاست جمهوری کرد.؟ با احترام فراوان به رئیس جمهوران غیر حزبی که طرفدار آزادی بودند بارها با یزدی و سایر دوستان بر سر این دیدگاهها بحث کرده ایم. بازرگان به عنوان دبیر کل حزب نهضت آزادی نخست وزیر دولت موقت نشد این مسئله نقض غرض دموکراسی بود. نه بنی صدر، نه رفسنجانی، نه خاتمی و نه موسوی به عنوان سمت حزبی کاندیدای ریاست جمهوری نشدند. از قضای روزگار دبیر کل های احزاب باید فردی را می یافتند که حزبی نبود. این عمل به معنای عدم تعهد و قید و بند در رعایت برنامه در هنگام مسئولیت اجرایی بود. اگر احزاب سیاسی در ایران قدرت واقعی داشتند باید می توانستند از میان دبیر کل ها یک کاندیدا را انتخاب کنند نه اینکه دبیر کل ها بر سر یک کاندیدای غیر حزبی و غیر متعهد توافق کنند. پاسخ دوستان را در این مورد همیشه شنیده ایم. اما واقعیت این است که احزاب بدون نهادهای مدنی حامی ضعیف وسرکوب می شوند یا مانند برخورد مقامات دولت دهم با جریان موتلفه اسلامی تحقیر می شوند.
دوای این درد را باید در جامعه محوری جست اما نباید این درد را فراموش کرد. البته نهضت آزادی با دبیر کلی ابراهیم یزدی در دوران اصلاحات و بعد از آن در حمایت از جامعه مدنی و نهادهای مدنی از هیچ اقدامی فروگذار نکرده است.
با این وصف از خداوند می خواهیم که به وی در سلول انفرادی صبوری و طاقت عطا کند و عمر او را برای خدمت به آزادی طولانی گرداند. بی گمان او از نسل مردان با ایمانی است که امیدوار و خوش بین زیسته اند.
منبع:روزآنلاین
لیلا توسلی، شاهد عینی جان باختن شهرام فرج زاده در روزعاشورا، دیروز در شرایطی برای تحمل دو سال حبس به زندان اوین رفت که تاکنون علیرغم پی گیری های خانواده آقای فرج زاده، قاتل و قاتلان او معرفی نشده اند.
شاید از این روست که خواهر شهرام فرج زاده که به شدت از حکم دو سال زندان برای لیلا توسلی متاثر است به "روزآنلاین" می گوید: لیلا توسلی، زینب وار فاجعه روز عاشورا را فریاد زد و ما شرمنده ایم از او و خانواده اش که این نو عروس باید دو سال زندان برود و متاثریم از اینکه قاتل برادرم راحت در خیابان ها می گردد و کسی از او بازخواست هم نمی کند.
لیلا توسلی، فرزند مهندس محمد توسلی و خواهر زاده ابراهیم یزدی، از اعضای بلند پایه نهضت آزادی ایران، روز گذشته برای تحمل دو سال حبس تعزیری به زندان رفت.
او که شاهد له شدن شهرام فرج زاده زیرخودرو نیروی انتظامی در روز عاشورا بوده و در مصاحبه با بی بی سی از جزئیات این فاجعه سخن گفته بود به همین دلیل به تبلیغ علیه نظام متهم و به دو سال زندان محکوم شد.
او دیروز در شرایطی به زندان اوین رفت که تنها دو هفته از عروسی اش می گذرد.
راحله فرج زاده، خواهر شهرام فرج زاده که از حکم صادره برای خانم توسلی متاثر است به "روز" می گوید: من واقعا زبانم قاصر است و نمیدانم چگونه احساس قدردانی ام را توام با شرمندگی از خانم توسلی بیان کنم. من به عنوان خواهر شهرام اینجا نشسته ام و هیچ کاری از دستم بر نمی آید و او به زندان میرود چون شهادت برادر مرا فریاد کشیده و صدایش را به گوش دنیا رسانده.
خانم فرج زاده می افزاید: ما در تاریخ زینب را داریم و دکتر شریعتی می گوید که زینب زنی بود که مردانگی در رکاب او جوانمردی آموخت و من میخواهم بگویم که لیلا نیز همین طور بود او زینب وار فاجعه ای را فریاد زد. اگر زینب عاشورای 1400 سال پیش را فریاد کشید لیلای توسلی فاجعه عاشورای سال گذشته را فریاد کشید و زینب وار ایستاد و از کشتار عاشورا حرف زد. من واقعا نمی توانم بفهمم این آقایان چگونه شب ها، خواب راحت به چشمانشان می آید؟
خواهر شهرام فرج زاده که سخنانش را گریه قطع میکرد افزود: من واقعا در شوک هستم و واقعا خجالت می کشم از اینکه این فجایع در کشورم رخ میدهد. لیلا تنها دو هفته بود که ازدواج کرده بود. واقعا دلم میخواهد با خانواده او تماس بگیرم و از آنها قدردانی کنم که و بگویم شرمنده ام که من اینجا نشسته ام و دخترمان زندان میرود و...
خانم فرج زاده می افزاید: تا به حال نه تنها دادگاهی برای قاتلان برادرم برگزار نکرده اند بلکه اصلا جواب پی گیری های خانواده ام را نیز نمی دهند و قاتل شهرام را معرفی نمیکنند و در مقابل کسی را که شاهد له شدن پیکر برادر نازنین من بوده به زندان می برند. واقعا دست مریزاد به این آقایان، باید تبریک گفت به آنها که روی هر ظالمی را سفید کردند.
لیلا توسلی پیش از این به همین دلیل دو ماه در بند 209 زندان اوین در بازداشت بود و با قرار وثیقه آزاد شده بود اما روز گذشته و در پی قطعی شدن حکم محکومیت دو ساله اش به زندان اوین بازگشت.
منبع:روزآنلاین/فرشته قاضی
حميدرضا جلائيپور، جامعهشناس و عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت ایران اسلامی در نشست انجمن اسلامي دانشكدة مديريت دانشگاه تهران، به مناسبت بزرگداشت روز شانزده آذر، كه در روز شنبه 13/9/1389 برگزار شد ، به تحلیل نقش جنبش دانشجویی در سپهر سیاسی ایران پرداخته است.
به گزارش نوروز متن کامل این سخنرانی به شرح ذیل است:
بسم الله الرحمن الرحيم
چرا جنبش دانشجويي حاملِ دارويِ بيماري جامعه ايران است؟
با مشاهدة كنشها و توجه به گفتار و گفتمانِ فعالان و تشكلهاي دانشجويي به نظر ميرسد جنبش دانشجويي حامل مؤثرترين داروي بيماري جامعه است. در دو فراز ذيل، و با نگاهي جامعهشناختي، كوشش ميكنم اين ادعا را روشن كنم.
1. جنبش دانشجويي حامل چه دارويي است؟
اگر به محتواي بيانيهها، اجتماعات، موضعگيريها، نامههاي سرگشاده، دفاعيات و مصاحبههاي فعالان دانشجويي توجه كنيم دو هدف و دغدغة اصلي را (كه البته با هم همپوشاني نيز دارند) از فعاليت آنان را ميتوانیم تشخيص دهیم (دو هدفي كه در فراز بعدي روشن خواهد شد داروي شفابخش نيز هست).
الف. جنبش دانشجويي (بهعنوان يكي از اركان نهاد دانشگاهها و پيشقراول جنبشهايِ فراگير ايران) حامي "عرصه عمومي نقد و بررسي" بوده و هست. دفاع از عرصة عمومي در جامعه ايران هدف اصلي و دائمي جنبش دانشجويي بوده است. عرصه عمومي پديدهاي است كه به لحاظ هستیشناختي يك واقعيت بينالاذهاني است و نسبت به ساير واقعيتهاي عيني تاحدودي انتزاعي است، ولي علائم قوت و ضعف آن در جامعه قابل مشاهده و عيني است. عرصة عمومي به حوزهاي از جامعه گفته ميشود كه در آن مسائل، شكافها و تبعيضهاي عمدة جامعه (مثل شكاف ميان محذوفان و مقبولان در جامعه سياسي؛ شكاف طبقاتي بين برخورداران و نابرخورداران؛ شكاف ميان اقوام حاشيهنشين و مركزنشين؛ و شكاف ميان زنان و مردان در استفاده از حقوق و امكانات عمومي) و «خير عمومي» آزادانه نقد و بررسي ميشوند. اين حوزه عمومي تاحدودي مستقل از حوزه نفوذ قدرتهاي مسلط علمي و سياسي، اعم از قدرت حكومتي، قدرت احزاب و گروههاي ذينفوذ سياسي، اقتصادي، تبليغي و مذهبي است. صاحبنظران و منتقدانِ عرصه عمومي بدون ترس از قدرتهاي مذكور ميتوانند در اين حوزه نتايج بررسيهاي خود را با مخاطبان خود در ميان بگذارند و مخاطبان نيز بدون نگراني و مانعي ميتوانند اين نتايج را قبول يا رد كنند. مهمترين محملهاي عرصه عمومي اجتماعات فكري ـ فرهنگي، محافل جمعي و رسانههاي چاپي، صوتي، تصويري و مجازي است.
در دو دهه گذشته جنبش دانشجويي هدف دائم دفاع از عرصه عمومي را پيگيري ميكرده است. بدين معنا كه يكي از فعاليتهاي فعالان دانشجويي برگزاري اجتماعات نقد و بررسي دربارة مسائل عمده جامعه بوده و از اين طريق مباحث انتقادي در جامعه گسترش پيدا ميكرده است. يكي از پايگاههاي عمدة توليد گفتمانهاي جنبشهاي فراگير در ايران فضاهايي بوده است كه فعالان دانشجويي براي اظهارنظر صاحبنظران، روشنفكران و منتقدان وضع موجود در دانشگاهها فراهم ميكردند و هزينه آن را هم صادقانه ميپرداختند. اينكه دانشجويان از عرصة عمومي دفاع میکردند و ميكنند حداقل شش علت دارد. اول اينكه دانشجويان از اقشار جوان، هوشمند، تيزبين، پرتوان و اميدوار جامعهاند كه نابرابريها و معضلات جامعه را ميبينند و تحمل تداوم آن را ندارند و آمادهاند براي رفع اين معضلات كاري بكنند. دوم اينكه بر خلاف دهه پنجاه كه گفتمان مسلط زمانه، گفتمان انقلابي بود و جوانان به راههاي انقلابي، راديكال و سريع تغييرات اميد بسته بودند، امروز گفتمان برتر زمانه مردمسالاري و اعتقاد به راههاي تغيير تدريجي، مدني و اصلاحي است. سوم اينكه دانشجويان به دنبال كشف علل و راههايِ رفع معضلات جامعهاند. لذا در پی حرفهاي تبليغاتي و شنيدن مطالب كليشهاي و دهان پركن نيستند. چهارم اينكه دانشگاه محيطي است كه امكان تجمع فكري (و جلسات نقد و بررسي) در آن هست. به بيان ديگر، صاحبنظران، منتقدان و مخاطبان بيشتر در فضاهاي دانشگاهي حضور دارند. پنجم اينكه در جريان همين مشاركتهاي فكري ـ فرهنگي است كه دانشجوي مبتدي و تازه وارد به تدريج احساس ميكند پس از چند سال و در كنار كسب مهارت و دانش در رشته تحصيلياش، از نظر سياسي نيز آگاه و صاحب بصيرت و آماده ايفاي نقشهاي فعالتري در جامعه ميشود. علت آخر اينكه دانشجو احساس ميكند از طريق همين فعاليتهاي فوق برنامه است كه غيرمستقيم به تغيير وضع موجود و تغيير فرهنگ رسمي و قالبي جامعه كمك ميكند. علل مذكور روشن ميكند چرا دفاع از عرصه عمومي هدفي مناسب، واقعبينانه، جاافتاده و تأثيرگذار براي حركت جمعي دانشجويان بوده و هست.
ب: دغدغه و هدف دوم فعالان دانشجويي ترويج و غنا بخشيدن به گفتمان مردمسالاري و اسلام رحماني است. اگر به محتواي فعاليتها و پيامهاي فعالان دانشجويي از لحاظ گفتماني توجه كنيم، تصديق ميكنيم كه: دانشجويان مبلغ و مروج گفتمانِ اقتدارگرايي ديني، يا ناسيوناليسم عظمتطلب، يا بنيادگرايي فرقهاي، يا ليبراليسم افسارگسيخته يا نيهيليسم نيستند. كانون مركزي فعاليتِ گفتماني دانشجويان دفاع از مردمسالاري سازگار با موقعيت و ويژگيهاي ايران، خصوصاً اسلامِ رحماني است. ميتوان ويژگيهاي سنخِ دموكراسي مورد دفاع جنبش دانشجويي را به اين شرح مشخص كرد؛ دفاع از آن دستگاهی سیاسی که حكمرانان آن از راه انتخاباتي سالم، منصفانه، عادلانه و دورهاي انتخاب شده باشند (اين نوع انتخابات است كه پيوندي دقيق اما غيرمستقيم بين حكمرانان و مردم ايجاد ميكند و مقوم همبستگي اجتماعي در سطح ملي است)؛ پس از انتخاب شدن در برابر شهروندان و رسانهها و نهادهاي مدني پاسخگو باشند؛ و پس از انتخابات نتوانند امكانات رسانهاي، حزبي، مكاني و مالي مخالفان خود را بلوكه كنند. مردمسالاري وقتي در سطح ملي تقويت ميشود كه پارهاي از ارزشهاي مدني مثل احترام به عزتِ نفس و حقوق شهروندان، تحمل و مداراي يكديگر در سطح خانواده، محيطهاي كار و نهادهاي مدني نيز تمرين شود. اين مردمسالاري چند سطحي عمدتاً ميبايست از طريق نهادهاي آموزش رسمي و رسانههاي عمومي آموخته و تقويت شود تا مردمسالاري پايدار بماند.
اهميت دفاع از عرصه عمومي و گفتمان مردمسالاري از سوي دانشجويان وقتي روشن ميشود كه به شرايط اين دفاع توجه كنيم. در شرايطي دانشجويان چنين دفاعي كردند كه جريان اقتدارگرايي هم مخالف جدي گفتمان مردمسالاري و هم عرصه عمومي است و تاكنون هزينههاي سنگيني را (همچون ارعاب، محروميت از تحصيل، ستارهدار كردن، پروندهسازي، زندان، اعترافگيري و تبعيد) بر دانشجويان تحميل كرده است. ظريف اينكه جنبش دانشجويي به رغم تحمل هزينههاي سنگين به اقدامات و گفتمانهاي واكنشي متوسل نشده است و همچنان با ايستادگي مدني هم از عرصه عمومي و هم از گفتمان مردمسالاريِ پايدار و چندجانبه دفاع ميكند.
2. بيماري جامعه چيست؟
اينك اين سئوال پيش ميآيد كه مهمترین بيماري جامعه ايران چيست كه دفاع از عرصه عمومي و گفتمان مردمسالاري داروي شفابخش آن است؟ در شرايط فعلي يكي از بيماريهاي حاد جامعه ايران ضعفِ "همبستگي اجتماعي" است. جامعه متنوع هفتاد ميليوني ايران وقتي ميتواند (مثل جامعه تركيه، اندونزي و مالزي) در مسير پيشرفت و رشد اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي حركت كند (و از انبوه آسيبهاي اجتماعي خود مثل رشد فزايندة بيكاري، فقرا، معتادان، حاشيهنشينان، انحرافات اجتماعي و امثالهم بكاهد) كه انسجام و همبستگي اجتماعي در سطح ملي (يا پيوند بين مردم و بين مردم حكمرانان) را تقويت كند. ما در جهان كنوني، جامعه رو به پيشرفتي را سراغ نداريم كه بدون ايجاد همبستگي ملي دستاورد چشمگيري در جهت رشد و پيشرفت جامعه بدست آورده باشد.
علائم ضعف "همبستگي اجتماعي" در سطح ملي كدام است؟ تحليل وضعيت "همبستگي اجتماعي" در سطح نظري بحثي خطير و چندسرمشقي است و از ابتداي رشد جامعهشناسي در صدوپنجاه سال گذشته، پا به پا همراه اين رشته پیش آمده است. بررسي و سنجش "همبستگي اجتماعي" در سطح ملي در مورد ايران نيازمند اين است كه دولت در انجام چنين تحقيقي كارشكني نكند و فضا براي محققان امن باشد كه در شرايط فعلي نيست و متأسفانه خيلي از دادهها به صورت رسمي در اختيار نيست. بنابراین، ارزيابي كه در اينجا ارائه ميشود در سطح فرضيه و آزمايشي است.
اگر از منظر چهار دسته از نظريههاي جامعهشناسي كه توضيحدهندة "همبستگي اجتماعي در سطح ملي" است به واقعیت اجتماعی نگاه كنيم، به این نتیجه میرسیم که متأسفانه عواملِ مقومِ همبستگي اجتماعي در ایران يا ضعيف است و يا اگر قوي باشد (مثل همبستگي ديني و قومي) مقوِم همبستگيهاي گروهي، اقشاري و ناحيهاي است نه ملي. اولين عامل تقويتكنندة همبستگي اجتماعي در سطح ملي، نيروي ناشي از اقتدارِ "حكمرانيِ مشروع" است. اولين شرط اقتدار مشروع در جوامع با جمعيتهاي ميليوني انجام انتخاباتي است كه سلامت آن از سوي اقشار تأثيرگذار جامعه محل مناقشه نباشد. زيرا حكمراني مشروع، حكمراني ناشي از رضايت "خوديها" نيست بلكه ناشي از رضايت همة مردم، اعم از "خودي" و "غيرخودي" است. دومين عامل تقويتكنندة همبستگي اجتماعي "امنيت و پايداري قراردادها، معاملات و تعهدات ميانِ آحاد مردم و مردم و دولت" است. گفته ميشود در ایران بيش از دوازده ميليون پرونده قضايي در دادگستري تشكيل شده است. اگر به وضعيتِ نابرابرِ اقتصاد و معيشت رانتي در جامعه نیز توجه كنيم، خواهیم دید كه پيوندها و قرار و مدارها در زندگي روزانه مردم با اخلال و ناامني روبرو است. از اين نظر پيوند بين اعضاي جامعه به هم پيوسته نيست و بياعتمادي سکه رایج است.
سومين عامل به وضعيت "روند اجتماعي شدن" فرزندانِ شهروندان ايران در آموزش و پرورش و رسانههاي عمومي مربوط ميشود. فرزاندان ما در خانوادهها، محلهها، مجالس و مراسم ديني و فرهنگي و زندگي روزمره به تدريج اجتماعي ميشوند ولي بيشتر نهاد آموزش و پرورش و رسانههاي عمومي هستند كه بايد به فرزندان شهروندان آموزش مدنيت (اينكه در ميان انبوه غريبهها براساس اشتراك در كرامت انساني با هم زندگي كنند و همديگر را تحمل كنند) بدهند تا امكان و زندگي ميليونها نفر غريبه با هم فراهم شود. آموزش و پرورش كارش شعبه شعبه كردن مردم نيست. متأسفانه توجه به آموزشِ روند اجتماعي شدن در نهادها و رسانههاي رسمي نشان ميدهد كه دغدغة اصلي آنها تقويت پيوندهاي مدني (كه در دويست سال اخير نيز در ايران ريشه داشته) نيست و بيش از اينكه گروههاي وسيع جامعه را به هم نزديك كند، آنها را عملاً خودي ـ غيرخودي ميكند.
چهارمين عاملي كه باعث تقويت همبستگي اجتماعي ميشود تقويت "حس تعلق" به يكديگر در سطح ملي است نه "حس تعلق" به اموري موهوم. متأسفانه امروز در جامعه ايران نه "حس تعلق ملي" كه يك نوع عظمتطلبي تبليغي و بيپايه است كه تبلیغ میشود. تقويت حس تعلق ملي به شدت به عامل اول (اقتدار مشروع) وابسته است و متأسفانه در شرايط فعلي عدة قابل توجهي از آحاد جامعه "حس تعلق" به جمع را صرفاً از طريق پيوندها و تعلقات گروهي، قومي، و فرقهاي تقويت ميكنند. به بيان ديگر مردم محروم از اقتدار مشروع و نيازمند به "حس تعلق" به گونهاي حس تعلق جمعي خود را جبران ميكنند كه لزوماً تقويتكنندة همبستگي ملي نيست. بدين ترتيب از دريچه هر چهار علت (كه در چهار سرمشق نظري جامعهشناسي ريشه دارد) وضعيت همبستگي ملي وضعيت دلگرمكنندهاي نيست و اين يكي از بيماريهاي جدي جامعه كنوني است (و به مراتب اهميت آن از بحرانِ اقتصادي و بينالمللي جامعه ايران بیشتر است و تفصیل آن از حوصله اين مجال خارج است).
نتيجه
اينك ميتوانم توضيح دهم كه چرا جنبش دانشجويي حامل دارويِ درمان یکی از بیماریهای مهم جامعه ايران است. جنبش دانشجويي حامل گفتمان مردمسالاري (و مدافع عرصة عمومي نقد و بررسي) است و تقويت سازوكار مردمسالاري مهمترين دارويي است كه ميتواند همبستگي اجتماعي (و نظم و ثبات عمومي) را تقويت كند. با تقويت مردمسالاري است كه عامل اقتدار مشروع در سطح ملي نافذ ميشود. اين نفوذ با تبليغات پرصروصدا و بيپايه بدست نميآيد. با پاسخگويي حكمرانان و ايفاي عهد آنان زمينه براي تقويت ايفاي عهد مردم به قراردادهاي خودشان تقويت ميشود. با يك حكمراني مردمسالارانه است كه ميتوان از آموزش و پرورش و رسانههاي رسمي انتظار آموزش مدني ميان شهروندان را داشت تا زمينهاي فراهم شود که مردمي كه در سطح ملي با هم غريبه هستند، برادرانه و خواهرانه با هم زندگي كنند و يكديگر را تحمل كنند و بدين سان جامعهاي يكپارچهاي براي پيشرفت فراهم شود. در جهان كنوني جامعه و دولتی را در جهان سراغ نداريم كه مردمسالار نباشد اما به طور نسبي و موثر حس تعلق ملي، پيوند مردم با هم و با حكمرانان، تقويت شده باشد.
با توجه به دلايلي كه ذكر شد همه ما بايد در اين فضاي اقتدارگرايي، جنبش دانشجويي ايران را ارج بنهيم و آن را یکی از سرمایههای بزرگ سياسي و اجتماعي ايران بدانيم. در شرايطي كه اقتدارگرايی همبستگي ملي ايرانیان را ضعيف ميكند اين جنبش دانشجويي است كه با صداقت و ايستادگي مدني و با دفاع از گفتمان مردمسالاري بر درد جانكاه جامعه ايران مرهم مينهد. با دعا براي علوّ درجات همه شهداي جنبش دانشجويي و دعا براي سلامتي، صبر و سرفرازي خانوادههاي دانشجويان زنداني سخن خود را به پايان ميبرم.
هادي كحال زاده
بسياري از فعالان دانشجويي پس از فراغت از تحصيل، به دليل تغيير محيط و شرايط زندگي با فعاليتهاي سياسي وداع ميكنند و شهروند سياسي بودن را به نيروي سياسي شدن ترجيح ميدهند. عدهاي از دانشجويان فعال نيز بهرغم تمايل، به دليل عدم تنوع نهادي در عرصه سياسي يا حفظ مرزبنديهاي گذشته خود، امكان نيروي سياسي شدن را از دست ميدهند. هر چند هزينه بالاي فعاليت نيز در انصراف از اشتغال به امر سياست بيتاثير نيست و ميتواند سياست ورزي را از اولويتهاي زندگي افراد خارج كند اما از مجموع هزاران فعال دانشجويي صرفاً تعداد محدودي پيگير فعاليتهاي گذشته خود در قالب سازمانهاي سياسي ميشوند.
فقد نهادهاي واسط براي استفاده از چنين ظرفيتي و تفاوتي كه فعاليتهاي دانشجويي از منظر كاركرد، ماهيت و ساختار با فعاليتهاي حرفه سياسي دارد، از عمدهترين دلايل جذب اندك فعالان سابق دانشجويي در احزاب و سازمانهاي سياسي است؛ شرايطي كه سازمان دانشآموختگان ايران اسلامي تلاش كرد بخشي از اين ضعف عمومي را پوشش دهد. سازمان ادوار براي اين منظور به تدوين تجارب دانشجويي، آموزش حرفه و آشنايي با محيط فعاليتهاي كلان سياسي و كسب پرنسيبهاي سياسي و حرفه اعضا اهتمام دارد تا انتقال از نيروي دانشجويي به نيروي سياسي در پروسه از كسب صلاحيت، اعتبار و ارتقاي كيفيت صورتپذيرد.
احزاب در قالب دموكراسيهاي پيشرفته در امتداد تكامل نهاد انتخابات شكل يافتهاند. و حزب، رسالت سازمان دادن و ساخت بخشيدن به مشاركت سياسي را عهدهدار است. دانشگاه نيز نهاد توليد علم است و به امر توليد و نشر دانش و دانايي اشتغال دارد و نهادها در سامان نظم اجتماعي كاملاً منفك از يكديگر هستند. اما در ايران دانشگاه و تحزب سير متفاوتي را طي كردهاند. در كشور ما دانشگاه علاوه بر كاركرد دانشي، به عنوان يكي از قواي نظار مدني نيز شناخته ميشود و در كنار احزاب به نقد و نظارت بر قدرت سياسي ميپردازد. فارغ از درستي و چرايي چنين كاركردي دانشگاه و جنبش دانشجويي به عنوان بخشي از جنبش انتقادي اجتماعي، به كانوني موثر در تحولات سياسي و اجتماعي ايران بدل شده است. بسياري از سازمانهاي سياسي شش دهه گذشته ايران را فعالان دانشجويي سابق پايهگذاري كردهاند و تحزب پايي نيز در دانشگاه دارد. اما فعاليتهاي دانشجويي فارغ از شرايط سني، انرژي و انگيزه جواني، تفاوتهاي عمدهاي با فعاليتهاي سياسي دارد كه عمدهترين آن عبارتند از:
1- تفاوت در افق ديد: فعاليتهاي دانشجويي عمدتاً افقي كوتاهمدت دارند در حالي كه فعاليت در يك حزب با افقي بلندمدت برنامهريزي ميشود. فعاليت در افق كوتاهمدت عمدتاً بيقراري و ناشكيبايي در پي دارد و دانشجويان تمايل فراواني به ديدن دستاوردهاي خود يا ديگران در كوتاهمدت دارند. در حالي كه فعالان سياسي با صبوري تحولات سياسي را دنبال ميكنند و ارزيابي از توفيق يا شكست خويش را در بازه زماني بلندي صورت ميدهند.
2- جامعهمحوري و دولتمحوري: فعاليت دانشجويي، فعاليتي ناظر بر تامين منافع ملي در عرصه عمومي است. اعتبار اجتماعي نهاد دانشگاه، پشتوانه اثرگذاري بر تحولات است. فعاليتهاي دانشجويي، معطوف به كسب قدرت سياسي نيست، بلكه به منظور واداشتن اصحاب قدرت به پذيرش مطالبات عمومي بوده است. در حالي كه كنش فعال سياسي، معطوف به قدرت و نقد قدرت به منظور كسب قدرت سياسي است. يك فعال سياسي، تلاش ميكند از طريق كسب قدرت سياسي در تحولات به ايفاي نقش بپردازد و لذا ربودن قدرت از حريف از اهميت بالايي برخوردار بوده است.
3- برنامهمحوري و مطالبهمحوري: فعاليت دانشجويي، مطالبه محور است در حالي كه فعاليت يك فعال سياسي مبتني بر برنامه و برنامهمحور است. به همين واسطهگزارههاي سلبي در فعاليتهاي دانشجويي استفاده بيشتري نسبت به گزارههاي ايجابي دارد. انتظار عمومي از دانشگاه ارائه برنامه و راهكار نيست، بلكه ديدهباني آرمانها و مطالبات عمومي است اما يك فعال سياسي و يك حزب بايد داراي برنامه مشخص جهت اداره كشور يا كسب منافع سياسي خود باشد.
4- پرسشگري و پاسخگويي: مطالبه محور بودن و نقد قدرت در فعاليت دانشجويي، مقامي پرسشگر به دانشگاه اعطا كرده است. دانشجويان خود را بخشي از يك جنبش منتقد و پرسشگر ميدانند و ضرورتي براي پاسخگويي جز در برابر تاريخ نميبينند. در حالي كه فعالان حزبي در برابر پرسشگري و نقادي خود، با مسووليتپذيري و پاسخگويي نسبت به جامعه، رقيبان و هواداران مواجه هستند.
5- سادگي و پيچيدگي: كنش سياسي و معادله رفتاري يك فعال دانشجويي از سادگي بيشتري نسبت به معادله رفتاري يك فعال سياسي برخوردار است. تابع تصميمگيري يك كنشگر حرفهاي از متغيرهاي فراواني همچون تحليل نيروهاي موتلف، تحليل جهان پيرامون، موقعيت نيروهاي مخالف، شرايط اقتصادي، اجتماعي، آرمانها، رعايت پرنسيب سياسي و انتظارات اجتماعي، ايدئولوژي و دهها متغير ديگر شكل يافته است. در حالي كه بدهبستانها و ملاحظات اينچنيني در تابع تصميمگيري يك فعال دانشجويي نقشي ندارد و مصلحتانديشي در جدال با حقيقتگرايي دانشجويي، ناكام ميماند. اما براي يك فعال سياسي، همه فعاليتها، حقيقتگرايي محض نيست و مصلحت پارامتر مهمي در كنش سياسي او محسوب ميشود. بنابراين رفتار يك سياستمدار از پيچيدگي بيشتري نسبت به كنش يك فعال دانشجويي برخوردار است.
6- آرمانگرايي و واقعگرايي: براي يك فعال دانشجويي وفاداري به آرمانها و حقيقتگرايي از اهميت ويژه برخوردار است. دانشجويان عموماً نسبت خود با ديگران را نيز براساس ميزان وفاداري آنان به آرمانها تعريف ميكنند. براي يك فعال سياسي اگرچه آرمانگرايي براي حفظ پرنسيبهاي سياسي ضروري است اما واقعگرايي و عملگرايي نيز در كنش سياسي او از اهميت بسزايي برخوردار است. براي يك فعال دانشجويي ارزشهاي ذهني مبناي تعيين كنش سياسي او است و به اين اعتبار فعاليت دانشجويي تكليفگراست. اما يك نيروي سياسي بيشتر بر امور قابل تحقق و عيني تكيه ميكند و تجربه و پيشبيني از آينده در كنار ارزشهاي ذهني سازنده نحوه مواجهه او با پديدههاست.
7- تفاوت در منزلت و انتظار اجتماعي: تلقي و منزلت متفاوت دانشگاه و حزب در جامعه، به كنش متفاوت اين دو نيرو منجر شده است. دانشگاه به دليل فعاليتهاي بيچشمداشت و آرمانگرايانهاش از اعتبار و منزلت ملي برخوردار است و فعال دانشجويي از اعتبار تاريخي نهاد دانشگاه و اسلاف خود بهره ميگيرد و به اعتبار ارزش اجتماعي نهاد دانشگاه از كلامي نافذ برخوردار است. در حالي كه چنين امكاني براي يك فعال سياسي مهيا نيست. فعال دانشجويي متعهد به حفظ و بازافزايي منزلت نهاد دانشگاه است در حالي كه فعال سياسي در جهت كسب منزلت اجتماعي جريان خود حركت ميكند. احزاب در ايران به واسطه سيطره طولاني استبداد ذاتاً نهتنها از اعتبار برخوردار نيستند، بلكه بايد در جهت كسب اعتبار و منزلت ملي و رفع ترديد جامعه گام بردارند. نگاه جامعه، به عنوان عنصر محيطي نقش تعيينكننده در كنش فعال دانشجويي و فعال سياسي دارد. تلقي متفاوت اجتماعي از دانشجو و سياستمدار، اثرگذاري و تعيينكنندگي اين دو نيرو در عرصه عمومي را متفاوت ميكند.
8- تفاوت نهادي - محيطي: فعاليت دانشجويي در قالب مفاهيمي چون حركت يا جنبش قابل معناست اما فعاليت سياسي در شكل حزب و سازمان سياسي صورت ميپذيرد. تفاوت در ماهيت، كاركرد و سازمان نهادي، به تفاوت در محصول و كنش سياسي اين دو نيرو منجر ميشود. حزب ساختاري بوروكراتيك و منسجم دارد در حالي كه جنبش، از خصلتي خودجوش برخوردار است. حزب داراي سانتراليسم در تصميمگيري و اركان است در حالي كه تمركزگرايي در جنبش كمتر است. سرعت تصميمسازي و تصميمگيري و عمل سياسي در حزب پايين است در حالي كه زمان براي تصميم و عمل براي يك فعال دانشجويي بسيار كوتاهتر است. حزب ساختاري كاملاً رسمي دارد در حالي كه فعاليت دانشجويي خودجوش و غيررسمي است. همچنين در محيط دانشجويي، فعاليتها از پويايي و نوسان بيشتر، و نظم و تداوم كمتري برخوردار است در حالي كه كنش يك فعال سياسي از نوسان و پويايي كمتر و نظم و انسجام بيشتري برخوردار است.
9- سياليت و استقرار در تجربه: ساليانه به طور متوسط 25 درصد نيروهاي دانشجويي تغيير ميكند، اين سياليت در كنار ناپايداري محيط سياسي ايران، مانع از انباشت و انتقال تجربه در بين نسلهاي دانشجويي ميشود. بنابراين در دانشگاه شاهد سياليت در تجربه هستيم. در حالي كه در احزاب به دليل جابهجايي بسيار اندك نيروها، وجود تشكيلات و سازمان اداري، ثبت بيانيهها و مواضع، امكان انباشت و انتقال تجارب وجود دارد. در دانشگاه چنانچه انباشت تجربه محدودي هم صورتپذيرد، امكان جمعبندي و نكتهآموزي و آموزش وجود ندارد. در حالي كه با انباشت تجربه در حزب، و جمعبندي آن، كادرهاي جوانتر آموزش ميبينند و ساختار حزبي، امكان آموزش سياسي را فراهم ميكند. اما فعالان دانشجويي، عموماً آموزش هدفمند و منظم سياسي را تجربه نميكنند و حداكثر خاطرات شفاهي يا ارتباط با چند نسل گذشته را در دسترس دارند. سياليت تجربه و سرعت بالاي تحولات در ايران، باعث ميشود هر رخدادي به امري تازه و نو در محيط دانشگاه تلقي شود كه تجربه براي مواجهه با آن وجود ندارد اما واكنش به تحولات در حزب مبتني بر تبارشناسي و مقايسه تطبيقي تاريخي و جمعبندي از آن رويداد است. انباشت تجارب در حزب ميتواند نحوه كنش سياسي را قاعدهمند و روشمند سازد، در حاليكه مبارزه دانشجويي روشمند نيست و بر اساس كارآفريني اجتماعي، بداههپردازي و شور دانشجويي مديريت شود.
10- توزيعكنندگي و توليدكنندگي: فعالان دانشجويي عموماً توزيعكننده ايدهها و انديشههاي نوانديشان و روشنفكران سياسي و اجتماعي هستند در حالي كه فعال سياسي علاوه بر نقش ترويجي و توزيعي، خود در مظان توليدكنندگي ايده و انديشه است لذا تنوع و نوسان فعاليت و انديشه براي دانشجويان نقطه ضعف محسوب نميشود درحاليكه چنين ويژگياي براي يك فعال سياسي او را بسيار آسيبپذير و كم تاثيرتر ميسازد.
11- ريسكپذيري و ريسكگريزي: آرمانگرايي، كمتعلقي و هزينه فرصت اندك، فعال دانشجويي را ريسكپذيرتر از فعال سياسي ميكند. جنبش دانشجويي به دليل سياليت محيطي امكان بازسازي بيشتري نسبت به احزاب دارد. اعتبار عمومي بالا نيز امكان نوسان در گرايشها را براي دانشجويان فراهم ميكند. لذا در مواجهه با برخورد يا تغيير گرايش، هزينهفرصت كمتري ميپردازد و اين امر ريسكپذيري دانشجويان نسبت به احزاب را افزايش داده است. جواني و آرمانگرايي اين ويژگي دانشجويان را تشديد ميكند اما چنين امكاني براي احزاب سياسي مهيا نيست و هزينهفرصت تغيير گرايش بسيار بالاست. احزاب در شرايط برخورد امكان بازسازي كمتري دارند لذا يك فعال سياسي از محافظهكاري و ريسكگريزي برخوردار است. اين شرايط رفتار يك فعال سياسي را پيشبينيپذيرتر از فعال دانشجويي ميسازد.
دامنه تفاوتهاي موجود ميان فعاليتهاي دانشجويي و سياسي بسيار فراتر از آنچه گفته شد، است، از تفاوت در خصلتهاي هر نسل، شرايط حسي، سهم عشق و تنفر و عقل تا تلقي متفاوت از مفاهيم اجتماعي همچون اخلاق، در كنار تفاوت در خودمداري و ... نمونههايي از اختلاف ميان اين دو نيرو است. تبيين اين تفاوتها علاوه بر فهم بهتر جايگاه و توان فعالان دانشجويي و سياسي ميتواند به تعديل انتظارات و تنظيم مناسبات دو نهاد دانشگاه و حزب نيز منجر شود. اختلافاتي كه بعضاً بين دانشگاه و جريانات سياسي بروز ميكند عموماً به دليل عدمتوجه به اين تفاوتها در كاركرد، ماهيت، بضاعت و ساختار فعاليتهاي دانشجويي و سياسي است. نديدن اين تفاوتها و اختلافات، قضاوتها و انتظارات نادرستي را در دو سوي اين نيروها ايجاد كرده است در حالي كه آگاهي و به رسميت شناختن اين تفاوتها ميتواند زمينه تقسيم كار و نزديكي اين دو نهاد را در فضاي سياسي كشور ما فراهم آورد و صرفههاي ناشي از مقياس و بازفزايي در توان اين دو نيرو را در پي داشته باشد.
منبع: روزنامه شرق
همه گيج و گنگ ماندهايم، حيران. خواننده روزنامه باشي يا نماينده عضو كميسيون اقتصادي مجلس توفيري ندارد. ظاهراً اطلاعات طرح هدفمندسازي يارانهها با عدالت كامل توزيع شده است. همه به يك نسبت چيزي نميدانند. اظهارنظرهاي وزراي اقتصاد و نفت و نيرو، وكلاي مجلس و جميع اهل امر نشان ميدهد كل مقدرات مهمترين تصميم اقتصادي بعد از انقلاب در يك ذهن رقم خواهد خورد. شنيدههاي موثق حاكي از آن است كه حتي قوا و نهادهاي ذيمدخل هم از تاريخ افزايش نرخ حاملهاي انرژي خبر ندارند و به آنان هم گفته شده 24 ساعت پيش از ابلاغ نرخ نامه به متصديان پمپ بنزين در جريان قرار خواهند گرفت. ايكاش سريال موفق 24 با ساخت مجموعه هشتم پايان نمييافت و دستمايه قسمت آخر را همين واپسين روز يارانهاي اقتصاد ايران قرار ميداد. انشاءالله كه بيحرف پيش، اين روز بهيادماندني با خير و خوشي سپري شود و سرتيپ اسماعيل احمديمقدم هم كه مدام بر آمادگي نيروهاي تحت امرش براي اجراي هدفمندي يارانهها تاكيد ميكند آرامترين ايام را سپري كند. با احترام به همه اهل علم و مدرسان مبرزي كه معتقدند آزادسازي نرخ حاملهاي انرژي نبايد به دست محمود احمدينژاد و تيمش عملياتي شود، به دلايلي تصور ميكنم او بهترين گزينه براي تحقق اين انقلاب اقتصادي است. با اين تفاهم ضمني كه منظور از عنوان كشدار "طرح تحول اقتصادي" را به تغيير شكل پرداخت يارانه و آزادسازي نرخ سوخت و برق تقليل دهيم:
1- واقعيسازي قيمت حاملهاي انرژي آرزوي تمام دولتهاي پس از جنگ بوده است. به شهادت اسناد غيرقابل انكار موجود در سازمان منحله برنامه و بودجه، كارشناسان اين نهاد طي تدوين هر چهار برنامه پنجساله توسعه سوداي آزادسازي بهاي حاملهاي انرژي را در سر داشتهاند. برنامه اول با سد مجلس چپگرا مواجه شد و در برنامه دوم بلواي تعزيرات و برخورد با بازار آزاد به بهانه مهار تورم به راه افتاد.
مجلس پنجم با يك قيام و قعود برنامه سوم را ابتر كرد و براي افزايش سالانه قيمتها سقف 10 درصدي گذاشت. برنامه چهارم هم كه مشمول تدبير مجلس هفتم و قانون تثبيت قيمتها شد. در طول اين مسير 20ساله علاوه بر مجلس، ديگر نهادهاي داخل و بيرون دولت هم براي عدم تحقق آزادسازي كم نگذاشتند. همين نشريات و تريبونهايي كه امروز مخالفان طرح هدفمندي يارانهها را فتنهگر اقتصادي ميخوانند روزگاري در برابر هر صدايي كه اسمي از افزايش قيمت بنزين ميآوردند موضعي سخت اتخاذ ميكردند. حالا به اعتبار همگوني حاكميت و خاطرِ عزيز دولت همه آن قدرتهايي كه براي نافرجام ماندن هدف آزادسازي قيمتها در چهار برنامه از هيچ كوششي فروگذار نكرده بودند، اين بار براي كاميابي آن به ميدان آمدهاند. اين "فرصت" مغتنم نيست؟
2- برهان مشترك اكثر مخالفان، شكل جديد تخصيص يارانههاست. آنان به درستي اقسام ديگري از هزينهكرد اين منابع را پيشنهاد ميكنند كه در عين عملي بودن حاوي بركات ماندگاري براي اقتصاد ايران خواهد بود. طرح مستقل و اقتصادي شدن شركتهاي پخش و پالايش، گاز و توانير و انتقال درآمد جديد به آنها جامعترين و معقولترين اين نسخهها بود كه از سوي دكتر مسعود نيلي در بهار سال گذشته ارائه شد.
بيترديد اين روش و برخي متدهاي ديگر، از ايده دولت مناسبتر به نظر ميرسد. اما به هر رو قانون مصوب مقرر كرده 50 درصد درآمد حاصل از حذف يارانهها بين مصرفكنندگان توزيع شود، 20 درصد آن به دولت برسد و 30 درصد سهم توليد باشد. در اين ميان از قضا سالمترين و روشنترين سهم، همين پرداخت پول نقدي مساوي به حساب شهروندان است. در اينجا بايد از اقدام اخير دولت براي افزودن 10 درصد از سهم خود به يارانه نقدي مردم استقبال كرد، چراكه با همان منطق منتقدان، خارج شدن اين منبع عظيم (20 هزار ميليارد تومان در كمتر از چهار ماه) از دست دولت بهتر از صرف آن در هاضمه قوه مجريه است. فراموش نكنيم كه دولت نهم با افزايش 20 توماني قيمت بنزين مخالف بود و رشد 30 توماني نرخ گازوئيل بهرغم تصويب مجلس را تا تغيير مصوبه از سوي مجلس هفتم به اجرا درنياورد. پس ترديد نكنيد كه آنچه دولت را به آزادسازي قيمت حاملهاي انرژي مجاب كرده همين توزيع پول نقدي بين مردم است. اجازه دهيم دولت به سوداي اين آرزو، خير بزرگتري نصيب اقتصاد ايران كند.
3- اظهار عقيده مستمر مقامات انتظامي درباره اين طرح و اطلاق لقب "فتنهگر اقتصادي" به مخالفان آن، كمي نگرانكننده است. دولت نشان داده استعداد خوبي در نيمهتمام گذاشتن اجراي وعدههاي بزرگ خود و احاله تقصير آن به منتقدان و قواي ديگر دارد. با تشويق دولت به استمرار مسير آزادسازي قيمتها و چشم فرو بستن بر نقايص اين طرح او را به استقامت در اين راه تشويق كنيم. ايمان داشته باشيم ناكامي در اجراي اين جراحي عظيم، يعني تداوم اسراف يكصد ميليارد دلار يارانه، سياه شدن هواي شهرها، به باد رفتن ذخاير زيرزميني كشور و... طاقت او در پيمودن اين مسير به نفع ايران است.
منبع: شرق ششم آذر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر