-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ آذر ۱۸, پنجشنبه

Latest news from Jaras for 12/09/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



گفتگوی با سلمان سیما پیرامون وضعیت مهدی خدایی

جرس: مهدی خدايی، فعال دانشجویی بازداشتی، بيش از ۹ ماه است که در بند ۲الف ِ زندان اوين که در اختيار اطلاعات سپاه پاسداران است، به سر می برد و از وضعیت و شرایط نامساعدی برخوردار می باشد.


به گزارش تارنمای جمعيت مبارزه با تبعيض تحصيلی، صفورا الياسی سخنگوی این جمعيت، طی گفتگویی با سلمان سيما از فعالان دانشجويی دانشگاه آزاد و دانشجوی محروم از تحصيل در مقطع کارشناسی ارشد، در مورد آخرين وضعيت مهدی خدايی از وی می پرسد.


سلمان سیما در این زمینه می گوید "من معتقدم که مهدی را به نوعی گروگان گرفته اند تا به خيال خودشان صدای اعتراض دانشگاه آزاد خاموش شود. چرا که وی نماد مقاومت دانشجويان دانشگاه آزاد می باشد. خدايی بيش از ۹ ماه است که در بند ۲الف ِ زندان اوين بسر می برد، که اين بند در اختيار اطلاعات سپاه پاسداران است. وی که از يازدهم اسفند ماه بازداشت شده است بارها و بارها در طی اين مدت با نقض حقوق اوليه اش مانند ممنوعيت تماس تلفنی و ملاقات مواجهه شده است."


سيما درباره ی آخرين وضعيت مهدی خدايی می گوید مدت ها از مهدی بی خبر بوديم و پس از آگاهی از بازداشتش تا مدت ها از حق تماس تلفنی محروم بوده است چه برسد به اينکه بخواهد ملاقات داشته باشد.
از آنجايی که شرايط بند ۲الف سپاه پاسداران به شدت امنيتی است اخبار کمی در مورد وضعيت دقيق وی داريم، با اين حال وضعيت جسمانی اش در ملاقات های انگشت شماری که با خانواده در طی اين ماه ها داشته است رو به وخامت گذاشته است که به دليل اعتصاب غذا در اعتراض به نقض حقوق اش از جمله سلب حق ملاقات اش در شهريور و مهرماه، سلب حق هواخوری و همين طور ضرب و شتم توسط بازجويان بوده است.


اين فعال دانشجويی که هم اکنون در ترکيه به سر می برد در مورد فشارهای بازجويی وارده بر مهدی خدايی گفت: در بيان شدت فشارها و مقاومت ستودنی مهدی خدايی اين موضوع قابل تأمل است چرا که در پی بازداشت چند باره من در ۲۲ خرداد ۸۹ بازجوها از من ايميل و پسورد مهدی را ميخواستند که اين می تواند نشان دهد با گذشت بيش از ۳ ماه از بازداشت مهدی خدايی، هنوز هيچ مدرکی دال بر گناهکاری وی نداشتند و به دنبال پرونده سازی از طريق دستيابی به ايميل و حريم شخصی اش بودند. بازجويان از فرط عصبانيت ناشی از واماندگی در مقابل اراده مهدی، رکيک ترين فحش ها را به مهدی در غياب او می دادند .


لازم به ذکر است که مهدی خدايی در ۱۵ تيرماه ۱۳۸۹ جهت اخذ آخرين دفاع به شعبه ۳ بازپرسی دادسرای مستقر در اوين برده شد و در ۲۰ مهرماه همين سال توسط شعبه ۲۸ قاضی مقيسه به تحمل سه سال حبس تعزيری محکوم شد؛ اين در حالی است که پيش از اين شعبه ۱۵ قاضی صلواتی وی را به تحمل ۴ سال حبس تعزيری محکوم کرده بود و با احتساب حکم جديد وی مجموعا به ۷ سال زندان محکوم شده است.


سلمان سيما در مورد آخرين وضعيت خدايی همچنين می گويد: طبق آخرين خبرهايی که ما از وی داريم در حال حاضر با حسين رونقی ملکی در يک سلول به سر ميبرند و به شدت برای اعترافات تلويزيونی تحت فشار است. اين درحالی است که متهم طبق قانون و پس از صدور رای دادگاه می بايست به بند عمومی منتقل شود، با اين وجود هم مهدی خدايی و هم حسين رونقی ملکی به طور غيرقانونی همچنان در اسارت سپاهيان هستند. تمامی اين موارد به وضوح نشان می دهد که سپاه پاسدارن در پروژه سازی بر عليه اين دو فعال ناموفق بوده، و برای انتقام جويی از هيچ فشاری فروگذار نيست.


سیما همچنین در مورد سابقه فعاليت های مهدی خدایی می گوید "مهدی خدايی دبير سابق انجمن اسلامی دانشگاه آزاد شهرری و از فعالين حقوق بشر است. من معتقدم که مهدی را به نوعی گروگان گرفته اند تا به خيال خودشان صدای اعتراض دانشگاه آزاد خاموش شود. چرا که وی نماد مقاومت دانشجويان دانشگاه آزاد می باشد.
مهدی خدايی که به عنوان دبير انجمن اسلامی دانشگاه آزاد شهرری از منتقدان جدی آقای خسرو ظفر نوايی رئيس وقت دانشگاه به شمار می رفت در سال ۸۵، با حکم دو ترم تعليق از سوی کميته انظباطی مواجه شد. لازم به ذکر است که با بالا رفتن صدای اعتراض دانشجويی به رئيس وقت اين دانشگاه، مسئولين دانشگاه آزاد مجبور به عزل او شدند. لازم به ذکر است که خسرو ظفر نوايی هم اکنون در سمت معاونت دانشجويی کل دانشگاه آزاد مشغول به کار است.


در سال تحصيلی تحصيلی ۸۶-۸۷ در پی اعلام دستورالعمل برخورد با پوشش دانشجويان در دانشگاه شهرری و ممانعت از ورود افرادی که پوششی خلاف موارد ذکر شده در اين دستورالعمل را داشتند،حدود چهل نفر از دانشجويان از شرکت در امتحانات پايان ترم محروم شوند. مهدی خدايی نقش به سزايی در حمايت از اين دانشجويان محروم و بازگرداندن ايشان به جلسات امتحان ايفا کرد.


سيما که خود مدت ها در بازداشت به سر برده، در مورد اولين بازداشت مهدی خدايی اين چنين می گويد:
به دنبال چنين فعاليت هايی من و مهدی اولين بار در آستانه ۱۸ تيرماه هشتاد هفت توسط ماموران وزارت اطلاعات بازداشت شديم که مهدی به خاطر اعتصاب غذای خشکی که در بدو ورود انجام داد راهی بهداری زندان اوين شد. مهدی به دليل تسلطی که بر قوانين و حقوق متهم داشت هيچ گاه به خواسته های بازجويان در پذيرش اتهامات واهی تن در نداد و پس از ۳۸ روز انفرادی با توديع ۱۰۰ ميليون تومان وثيقه آزاد شد.
 


 



 


 جرس: مصطفي پورمحمدي در همايش ارتقا سلامت نظام اداري طي سخناني با اشاره به تشكيل شوراي دستگاه‌هاي نظارتي گفت : از دو سال پيش يك نهاد قدرتمند در عرصه نظارتي كشور ايجاد شده كه 48 كارگروه دارد و تاكنون جلسات متعددي برگزار كرده است. 


به گزارش ايلنا وي ضمن ارائه گزارش از كاركرد شوراي دستگاه‌هاي نظارتي به برپايي نمايشگاه در كنار همايش ارتقا سلامت نظام اداري اشاره كرد و افزود: مهم‌ترين مسئله در اين لايحه تعريف فساد است كه هم‌اكنون نزديك به 21 يك ماه است كه در مجمع تشخيص مصلحت نظام در انتظار تصويب قرار دارد. اميدواريم با پيگيري‌هاي آقاي لاريجاني كه در اين جلسه حضور دارند تصويب نهايي اين لايحه صورت گيرد. 
وي، وزارتخانه‌هاي ارتباطات فن‌آوري اطلاعات، بازرگاني، نيرو، نفت، صنايع و معادن، اقتصاد و امور دارايي، تعاون و بانك ملي و سازمان شهرداري را از جمله غرفه‌هاي برتر در نمايشگاه همايش ارتقاء سلامت نظام اداري عنوان كرد و گفت: همچنين امسال حدود نه دستگاه در امر مبارزه با فساد تحرك بيشتري داشتند. 


پورمحمدي در بخش ديگري از سخنان خود تصريح كرد: امر به معروف و نهي از منكري تحول ايجاد مي‌كند كه براساس روايات ديني موجب امن شدن راه‌ها، آبادي سرزمين، قطع مظالم و كوتاه شدن دست دشمن بيانجامد و امر به معروفي كه در كف خيابان‌ها و به صورت تذكر به دو آدم ضعيف باشد تحولي ايجاد نمي‌كند. 
وي تصريح كرد: ما مقيد به اجراي قانون هستيم و در اين مسير نه حق تكثير آن را داريم و نه كم يا زياد كردن آن. 


رئيس سازمان بازرسي كل كشور با بيان اينكه نبايد اجازه قانون‌شكني به فردي داده شود گفت: بزرگ‌ترين منكر در جمهوري اسلامي قانون‌شكني و بزرگ‌ترين معروف اجراي قانون است. 
وي تصريح كرد: قانون در كشور ما بسيار زياد است و البته برخي از قوانين ناسخ برخي ديگرند و يا زمانشان گذشته است كه نياز به تنقيح دارد و اقدام مجلس در زمينه تنقيح قوانين ستودني است. 


 


جرس: آیت الله علی محمد دستغیب، طی سخنانی در شب دوم محرم، ضمن بیان این نکته که "خداوند به همه انسانها قدرت اختيار عطا كرده"، خاطرنشان کرد "کسانی که از خدا دور و با او بیگانه‌اند، به بندگان خدا فخر می‌فروشند و سر از بندگی پروردگار برمی‌تابند."


به گزارش حیث سرو، این مرجع تقلید مردمی مقیم شیراز، طی سخنانی به مناسبت ماه محرم، همچنین تصریح کرد: "کسانی که در سایه ایمان راستین، صبر و استقامت می‌ورزند و عمل صالح انجام می‌دهند، نه در هنگام بلا مأیوس و ناسپاس می‌شوند و نه در هنگام نعمت و رحمت از شدت فرح و شادی خدا را فراموش می‌کنند و نه به بندگان خدا فخر می‌فروشند."


بر اساس این گزارش، آیت الله دستغیب در سخنان خود همچنین متذکر گردید "از يك سو حسين‏عليه السلام واسطه فيض پروردگار است و هر كس به حسين‏عليه السلام بياويزد بهره‏مند از فيض او مى‏شود، اما از سوى ديگر نبايد نقش مؤثر اصلى را از ياد برد و از پروردگار عالم غافل شد نبايد فراموش كرد كه حسين‏عليه السلام و ساير ائمه اطهارعليهم السلام و تمامى انبياى الهى، بندگان خداى تعالى هستند و از اين حيث هيچ تفاوتى با ديگر بندگان او ندارند."


این مرجع تقلید در بخشی دیگر از سخنان خود خاطرنشان نمود " كسانى كه از خدا دور و با او بيگانه‏اند اگر مدتى در سختى و فقر و مرض بيفتند يا مورد بى‏اعتنايى و بى‏مهرى ديگرن قرار گيرند، خيلى زود اميد خود را از دست مى‏دهند و به آسمان و زمين ناسزا مى‏گويند و اگر اندك اعتقادى به خدا داشته باشند، آن را از دست مى‏دهند؛ »لَيَؤُسٌ كَفُورٌ«. همچنين اگر بعد از همه شدتها ناگهان درهاى رحمت الهى به رويشان گشوده شود و عافيت يابند گمان مى‏كنند كه ديگر هيچ نقص و ضررى به آنها نمى‏رسد و تا هميشه دلخوش و كامروا باقى خواهند ماند لذا از اعماق وجود قهقهه مى‏زنند و از صميم قلب شادمانى مى‏كنند، به بندگان خدا فخر مى‏فروشند و سر از بندگى پروردگار برمى‏تابند و ديگر نه از خدا ياد مى‏كنند و نه از مرگ و نه روز جزا.
دقيقاً همچون يزيد پليد كه پس از ديدن رأس مقدس حضرت اباعبداللَّه الحسين‏ بساط شراب و طرب برپا كرد، خنده‏هاى مستانه نمود و با چوب خيزران بر لب و دندان مقدس حضرت زد و طى اشعارى وجود خدا و رسالت پيامبر خاتم‏صلى الله عليه وآله و حساب روز جزا را انكار كرد! «إنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ«.
اما كسانى كه در سايه ايمان راستين، صبر و استقامت مى‏ورزند و عمل صالح انجام مى‏دهند، نه در هنگام بلا مأيوس و ناسپاس مى‏شوند و نه در هنگام نعمت و رحمت از شدت فرح و شادى خدا را فراموش مى‏كنند و نه به بندگان خدا فخر مى‏فروشند.
اين افراد مى‏دانند كه هر بلا و مصيبتى كه به آنها مى‏رسد يا كفاره گناهانشان است يا موجب تعالى درجاتشان، لذا اگر ناراحت هم شوند صبر پيشه مى‏كنند.


آیت الله دستغیب افزود "از جهت مراتب معنوى نيز همه انسانها يكسان نيستند و تدبير خداوند براى هر كس مختلف است. مثلاً افرادى چون پيامبران و امامان، خلقت اوليه‏شان به گونه‏اى است كه دستخوش شيطان نمى‏شود و ابليس راه نفوذى به آنها ندارد، مگر در ترك اولائى. اين منّتى است كه خداوند بر بشر گذاشته، افرادى خاص را مأمور هدايت او كرده است.
بعضى ديگر، پيامبر نيستند اما خداوند آنها را معدن طلا قرار داده يعنى باطنشان همچون طلا مى‏درخشد، بى‏آنكه خود خبر داشته باشند، عده‏اى ديگر معدن نقره‏اند و عده‏اى معدن مس و سرانجام بعضى افراد معدن آهن هستند يعنى سخت و نفوذناپذير و بى‏ارزش. اما اين را هم نبايد فراموش كرد كه اولاً خداى تعالى فطرت اوليه انسانها را بر توحيد قرار داده است؛ »فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها: فطرت خدايى، فطرتى است كه خداوند بشر را بر آن آفريد«. (روم/30) ثانياً خداوند به همه انسانها قدرت اختيار عطا كرده، راه خير و شر را فراروى همگان باز گذاشته است پس هم پيامبران و ائمه قدرت خطاكردن و منحرف شدن دارند و هم سخت‏دل‏ترين افراد مى‏توانند به مدارج بلند ايمان دست يابند - البته با تلاش و همّت بيشتر - لذا راه خدا به روى هيچكس بسته نيست حتى زنازادگان.
به همين جهت گاهى بعضى افراد با تلاشها و مجاهدتها و رياضتهاى چندين ساله به مقاماتى معنوى دست مى‏يابند و به بعضى اسرار آگاه مى‏شوند اما بعضى ديگر صرفاً با رعايت واجبات و محرمات و گاه زير نظر استادى مجرب، در عرض مدت كوتاهى به همان ميزان يا حتى بيشتر، پيشرفت و نورانيت معنوى كسب مى‏كند."
 


 


جرس: دادسرای عمومی و انقلاب شیراز حکم جلب محمد طاهر حائری شیرازی معروف به شجاع حائری را صادر کرد.


به گزارش نشریه صبح امید، علی رغم حکم جلب فرزند آیت الله حائری شیرازی او هم اکنون با قید وثیقه ۷۰۰ میلیون تومانی آزاد است.


شجاع حائری از جمله کسانی است که در شیراز متهم به زمین خواری است و یک قطعه زمین در منطقه داریون شیراز فروخته،بدون آنکه مالکیتی بر آن داشته باشد.


این گزارش می افزاید او که ۵۰ شاکی دارد، همسر دکتر مریم اردبیلی، مدیر کل امور بانوان فارس است که گفته می شود، شاکیان پرونده او به همسرش اعتماد کرده و بر مبنای همین اعتماد از شجاع زمین خریده اند.


مریم اردبیلی همسر شجاع حائری فرزند مهندس اردبیلی، فرماندار اسبق شیراز است که مدتی هم سفیر ایران در نروژ بوده است. خواهر او نیز همسر محمد روح الامینی برادر شهید روح الامینی است. به عبارتی او باجناق فرزند روح الامینی رئیس انستیتو پاستور و مشاور محسن رضایی است در انتخابات ریاست جمهوری گذشته است.


همچنین آمده است در هفته گذشته وقتی ماموران نیروی انتظامی بدون اینکه مراحل قانونی اجرای حکم را طی کنند،به خانه عبداله شهبازی ورود می کنند، تا او را دستگیر نمایند. شجاع حائری دوربین به دست و خارج از منزل این مورخ، مشغول فیلمبرداری از ورود ماموران نیروی انتظامی به خانه شهبازی می شود.


همچنین گفته می شود در حالی که شجاع حائری از صحنه دستگیری شهبازی فیلمبرداری می کرده، این مورخ با انگشتان خود به او علامت پیروزی نشان داده بود که اتفاقا یک روز بعد بر اثر بیماری قلبی آزاد می شود .


گفتنی است چند روز پس از آزادی دکتر عبدالله شهبازی، حکم جلب شجاع حائری صادر می شود تا پدر وی با استفاده از رانت قدرت و وثیقه ۷۰۰ میلیونی از دستگیری او جلوگیری کند.
این منبع خبری آورده است همزمان، حکم جلب سیار عبداله نبی زاده مسئول ستاد نماز جمعه در زمان امامت جمعه حائری شیرازی که فرماندار شیراز از او به عنوان زمین خوار نام برد، صادر شود.


عبدالله شهبازی در اوج اتفاقات انفجار کانون رهپویان وصال عکسی را در تارنمای اینترنتی خود منتشر کرد که شجاع حائری را با دو تن از متهمان بمب گذاری نشان می داد.


بنابراین گزارش شجاع حائری با این وجود که همسری پزشک دارد،اما فاقد دیپلم است و حتی نمی تواند رانندگی کند. 


هفته نامه گزیده اخبار ارگان سپاه فجر شیراز و نزدیک به آیت الله حائری شیرازی در آخرین شماره خود، به قلم یک دانشجوی ارشد دانشگاه شیراز در حالی از آزادی عبدالهه شهبازی و نقش فرماندار شیراز در این خصوص انتقاد کرده که هیچ اشاره ای به حکم جلب فرزند آیت اله حائری نکرده و حتی با انتقاد از فرماندار شیراز از او خواسته است که دست از سر بیت حائری و افراد منسوب به او بردارد!
 


 


جرس: در ادامه پیامهای ارسالیِ فعالین دانشجویی زندانی به مناسبت ۱۶ آذر و روز دانشجو، آرش صادقی، فعال دانشجویی دانشگاه علامه طباطبایی که اخیرا برای گذراندن دوران محکومیت خود احضار و به زندان منتقل شده است نیز، در یادداشتی از بند ٢٠٩ زندان اوین خاطرنشان کرد "اگر بگوییم دولت نامشروع برآمده از دروغ و تهمت وتقلب را به رسمیت نمی شناسیم و خواستار برگزاری انتخابات سالم و عادلانه با حضور نماینده و ناظران واقعی مردم هستیم، ما محاربیم، ما ضد انقلابیم."


به گزارش ارگان خبری فعالان حقوق بشر در ایران، این عضو زندانیِ ستاد ۸۸ میرحسین موسوی در زمان انتخابات ، که درتاریخ ۶ دی۱۳۸۸(روز عاشورا) بازداشت و  به پنج سال حبس محکوم شده، در یادداشت خود به مناسبت روز دانشجو آورده است:


اینجا کجاست که در کوی و برزنش
گر با سکوت خویش بپرسی چرا؟ کجاست؟
مشت و گلوله و باتوم میزنند
بر پیر، بر جوان و بر مرد و بر زنش
اینجا کجاست که استاد پیر و شاگردان
همه را به آزمون مشترک بردند
در اتاقی، نه در کلاس دانشگاه
در کنار هم اما، به گوشه زندان

به مناسبت ۱۶ آذر

یاران دبستانی،سلام!
امروز اوین هم تبدیل به دانشگاهی بزرگ شده که ورودی ان کنکور نمیخواهد.دهانت را که بگشایی و لب به اعتراض بازکنی دانشجوی این دانشگاهی و کلاسهای درست سلول انفرادی.در ورودی این دانشگاه به تو انگ ضد انقلاب محارب میزنند.رد خور ندارد لیبرال باشی سکولار باشی یا...
باید اعتراف کنی که با مجاهدین همکاری می کردی.نمیدانم چرا برادران بازجو علاقه فراوانی داراند که نشان دهند این سازمان در بین دانشجویان طرفداران زیادی دارد. اتهامي كه هيچگونه تعريف حقوقي و قانوني ندارد، مثل بقیه اتهامات اقایان اقدام علیه امنیت ملی اجتماع و تبانی علیه نظام اما بر اساس آن شمار بسياري از دوستان ما را بازداشت، محاكمه و محكوم كردند.اما بد نیست از این جماعت سئوال کرد محارب چیست؟محارب کیست؟ ضد انقلاب جیست؟ ضد انقلاب کیست؟
اگر بگوییم تحصیل حق هر دانشجوی منتقد با هر عقیده و مسلکیست و چرا مجید دری، مهدیه گلرو، شیوا نظرآهاری، ضیا نبوی، کاملیا کوثری رتبه هشتم کارشناسی ارشد و ده ها دانشجوی دیگر را از تحصیل محروم می کنید ما محاربیم ما ضد انقلابیم .


اگر بگوییم دولت نامشروع برآمده از دروغ و تهمت وتقلب را به رسمیت نمی شناسیم و خواستار برگزاری انتخابات سالم و عادلانه با حضور نماینده و ناظران واقعی مردم هستیم ما محاربیم ما ضد انقلابیم.


اگر بگوييم در انتخابات همه ايراني‌ها حق انتخاب شدن(کاندیدا) و انتخاب کردن را دارند فارق از هر تفکری هر مذهب و اندیشه ای ما محاربیم ماضد انقلابیم.


قاعدتا دولتی که از وفاداری اکثريت افراد جامعه نسبت به خود مطمئن باشد، بيمی از تجمع مخالفان و منتقدان سياست‌های خود ندارد و فقط رژيم‌هايی که با اتکاء بر اقليتی از مردم بر اکثريت جامعه حکم می‌رانند، از تجمعات مخالفان خود در هراسند.اگر بگوییم حق تشکیل اجتماعات و راهپیمائی هابدون‏ حمل‏ سلاح‏، به‏ شرط آن‏ که‏ مخل‏ به‏ مبانی‏ اسلام‏ نباشد آزاد است بعنوان یک حق بشری، در نصّ صریح اصل ٢٧ قانون اساسی ایران به رسمیّت شناخته شده و هر مقامی هم که افراد ملت را از حقوق مقرر در قانون اساسی محروم نماید (حتی اگر بالاترین مقام نظام باشد)، مجرم بوده و باستناد مادۀ ۵٧٠ قانون مجازات اسلامی، علاوه بر انفصال از خدمت و محرومیّت ١ تا ۵ سال از مشاغل حکومتی به حبس از ٢ ماه تا ٣ سال محکوم خواهد شد ما محاربیم ما ضد انقلابیم.
اگر بگوییم از شعارهای اولیه انقلاب ازادی فعالیت همه تشکلها و احزاب بوده و قرار بوده حتی مارکسیسها در بیان عقیده ازاد باشند و بپرسیم چرا امروز به تشکلهای و احزاب قانونی مثل دفترتحکیم وحدت ادوار تحکیم وحدت مجاهدین انقلاب اسلامی مشارکت و... اجازه فعالیت داده نمیشود ما محاربیم ما ضد انقلابیم


اگر معتقد به مقامی فرا قانونی نباشیم و بگوییم یک شهروند در دور افتاده ترین روستا باید با عالیرتبه ترین مقام در کشور در مقابل قانون برابرو مساوی باشند ما محاربیم ما ضد انقلابیم


اگر بگوییم رسانه میلی باید رسانه ای ملی باشد و حقیقت را بیان کند و تریبونی باشد برای همه تفکرات و اندیشه ها ما محاربیم ما ضد انقلابیم.


اگر بگوییم هر مقامی به میزان مسئولیتی که در قدرت دارد باید در قبال مسئولیتش پاسخگوی نابسامانیهای به وجود امده در کشور باشد ما محاربیم ماضد انقلابیم. و اگرها و اگرهای دیگر دوستان من امروز فاصله ما و شما دیواریست به بلندای اوین ما درون سلولها این روزها یار دبستانی را زمزمه میکنیم شما هم ان را در دانشگاه این سنگر...
زمزمه کنید روزی این شبهای سرد پائیزی به پایان خواهد رسید و روزهای سبز بهاری اغاز خواهد شد و ما ان روز در کنار هم بار دیگر یار دبستانی را زمزمه خواهیم کرد به امید روزی که دست در دست هم ایرانی اباد و ازاد بسازیم...


پیامی برای عزیزترینم: گر از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی به شکوفه ها و باران برسان سلام ما را ...


آرش صادقی

 

گفتنی است اوایل هفته اخیر، در حالیکه آرش صادقی، فعال دانشجویی محکوم به زندان، قرار بود جهت اجرای حکم پنج سال حبس، خود را به زندان اوین معرفی کند، وی پس از احضار کتبی به دادسرای شماره ٢ مستقر در اوین و مراجعه به آن شعبه، بلافاصله بازداشت و طبق گزارش منابع موثق، به بند امنیتی ٢۰٩ زندان اوین منتقل شده است.




 


جرس: در پی بازداشت پنج تن از فعالان مطبوعاتی در ایران طی هفته اخیر، گزارشگران بدون مرز با صدور بیانیه ای در همین زمینه و شرح وقایع اخیر، با محکومیت این اقدامات خاطرنشان کرد "روشن است که رهبران جمهوری اسلامی از فضای بوجود آمده بدلیل مذاکرات هسته ای و سکوت جامعه جهانی سود می جویند، تا سانسور و سرکوب علیه رسانه‌ها و حرفه‌کاران مطبوعات را گسترش دهند."


گزارشگران بدون مرز در این زمینه آورده است "جمهوری اسلامی ایران همزمان با آغاز دور تازه‌ی مذاکرات در باره برنامه‌ی هسته‌ای با جامعه جهانی، سرکوب روزنامه‌نگاران و شهروند وب‌نگاران را تشدید کرده است. از روز شنبه و اغاز این مذاکرات دست کم ٥ روزنامه نگار بازداشت و زندانی شده اند. روشن است که رهبران جمهوری اسلامی از این مذاکرات و سکوت جامعه جهانی سود می جویند، تا سانسور و سرکوب علیه رسانه‌ها و حرفه‌کاران مطبوعات را گسترش دهند.


در تاریخ ١٦ آذر ماه ماموران وزارت اطلاعات با محاصره و حمله به دفتر روزنامه شرق، مدیر و سرمایه گذار روزنامه علی خدابخش، احمد غلامی سردبیر، فرزانه روستایی دبیر سرویس بین‌المللی و کیوان مهرگان مسئول سرویس سیاسی روزنامه را بازداشت کردند و به محل نامعلومی منتقل کردند. روزنامه شرق از بدو تاسیس چندین بار از سوی هیات نطارت بر مطبوعات توقیف شده است. این روزنامه در اسفند ماه سال گذشته انتشار مجدد خود را آغاز کرده است.


گزارش‌گران بدون مرز یادآور می‌شود که روز یکشنبه ١٤ آذر ماه عمادالدین باقی چهره نامی روزنامه نگاری و مدافع حقوق بشر در ایران و از جمله یکی از فعالان برای لغو حکم اعدام در ایران روانه زندان شد.وی به شش سال زندان محکوم شده است.


از سوی دیگر سعید ملک پور برنامه نویس سایت های اینترنتی از سوی دادگاه انقلاب اسلامی تهران به اعدام محکوم شده است. وی دو سال پیش از سوی مرکز بررسی جرایم سازمان یافته دستگیر شده است و بنا بر گفته ی خانواده اش پس از دستگیری در شرایطی غیر انسانی در سلول‌های انفرادی و تحت شکنجه مجبور به اعتراف و پذیرش اتهامات مختلف علیه خود شده است. این اعترافات در دادگاه بعنوان مدرک جرم برای محکومیت وی استفاده شده است.

 گفتنی است این سازمان غیر دولتی، بدلیل شرایط موجود برای روزنامه نگاران و فعالان مطبوعاتی، ایران را "بزرگترین زندان خاورمیانه" برای روزنامه نگاران اعلام کرده بود.

 


 


 

جرس: در هفته ای که گذشت آیت الله شیخ حسین وحید خراسانی یکی از مراجع بزرگ حوزه علمیه قم که از وی به عنوان زعیم حوزه یاد می شود در سخنرانی برای مبلغان مذهبی در آستانه محرم تندترین انتقادات خود را از برخی سیاستهای صدا و سیما در زمینه تصویر سازی ائمه و امام زدگان  ابراز داشت

 

این سخنان بسیار تند بلافاصله به عقب نشینی صدا و سیمای حکومتی که مستقیما زیر نظر مقام رهبری اداره می شود منجر شد. در حقیقت مرجعیت سنتی در این مسئله قدرت خود را به رخ رهبر سیاسی کشید، اما نکته ای که در ین سخنرانی عمومی از دید بسیاری مخفی مانده است، جمله آتشین زیر است

 

اگر با چکمه، با کراوات خواستند این چراغ را خاموش کنند نشد، با این ریشها، با این یقه های باز هم، این نور خدا خاموش شدنی نیست

 

یکی از ارادتمندان این مرجع عالیقدر در تماس با جرس توضیحات زیر را در اختیار گذاشت:

 

«معلوم است که خطاب آیت الله وحید در این جمله به هنرپیشه نقش حضرت ابوالفضل نیست، آیت الله خیلی بالاتر از اینها را نشانه رفته است. معظم له با زبان مجاز و استعاره، دین زدائی دوران قبل از انقلاب را با تحریف دین پس از انقلاب مقایسه کرده اند. مراد از چکمه دوران رضاشاه پهلوی و مراد از کراوات دوران محمدرضا شاه پهلوی است. منظور از ریش دهه اول انقلاب و منظور از یقه های باز دوران رهبر فعلی است.

 

ایشان با بیان خاص خود می خواهند بفرمایند همچنانکه کوششهای پهلوی اول و دوم نتوانست دین را ریشه کن کند، تلاشهای مذبوحانه لباس شخصی ها و نظامیان و شبه نظامیان و افرادی از قبیل احمدی نژاد و مشائی و بالاتر از ایشان در دوران جمهوری اسلامی هم نمی تواند اسلام را ریشه کن کند».

 


 


صادق شکیب

 

امروز عصر اندکی زود تر از همیشه محل کارم را ترک می کنم . چند ماه است هفته ای یک بار برنامه گذاشته ام تا ساعتی به دیدن فرزاد کوچولو بروم . قطع نخاع شده در بستر بیماری لاعلاجش افتاده است . چهارده سال دارد . این حادثه ی هولناک شش ماه پیش اتفاق افتاد . پدرش استاد پرویز، پسرش را از نه سالگی به کارگاه میکانیکی جنب محل کار ما آورد . پیش علی آقا میکانیک ؛ با این امید و آرزو که روزی پسرش بتواند حرفه ی میکانیکی را یاد گرفته در آینده در مکانی اجاره به اصطلاح برای خود، کار کند . پرویز را سالیان درازی است که می شناسم . چند سالی از من کوچک ترست . خودش نتوانسته درس بخواند . بعد از زحمت زیاد کاشی کاری یاد گرفته بود . کارش حرف نداشت . کاشی کار بی نظیری بود . همه ی اهالی محل کاشی کاری شان را به او می دادند . بارکود ساخت و ساز مسکن و کمبود کار و بیکاری ، فقر به خانه اوستا پرویز راه یافته بود . نتوانست هیچ کدام از پنج بچه ی قد و نیم قدش را به مدرسه بفرستد . به قولی خودش همین که خرج خورد و خوراک و پوشاک و پول آب و برق و اجاره ی خانه را می توانست بدهد برای هفت پشتش هم بس است .

 

علی کاویان معروف به علی میکانیک فرد شرور و بددهنی بود . شرور ترین فرد محله . همه از او حساب می بردند . فقط تا حدودی مرا مراعات می کرد . دلیل آن هم حادثه ای مربوط به دو سه سال قبل می شو د . روزی یکی از اقوام یکه بزن ما به محل کار پیش من آمده بود . حامل پیامی از مادرش راجع به مسائل خانوادگی شان بود . علی آقا طبق معمول به یکی از مشتریان فحش و ناسزا می گفت . این فامیل قلدر ما یکبارگی پلنگ وار به سوی علی خیز برداشته به اصطلاح خودش که همواره تکیه کلامش بود لت و پارش کرد . علی آقای خونین و مالین را با هزار زحمت توانستم از دستش خلاص نمایم . سخت بهش توپیدم : آخه مرد حسابی سر پیازی، ته پیازی به تو چه مربوطه . پیغام مادرت را گفتی تمام . من خودم می روم پیش مادرت باهاش صحبت می کنم. حضرتعالی هم برو پی کارت .

 

همین پیش آمد باعث ترس فوق العاده ی علی آقا از من شد . حال موضوع چه ارتباطی به من داشت، نمی دانم . به هر حال با معیار های خاص لومپنی اش احترام مرا همیشه داشته است. چند روزی بیش نبود که فرزاد شاگرد میکانیک شده بود ، تقریباً اکثر افراد در محل کار فهمیدند بچه ی زبر و زرنگی است . صبح زود به سرکار آمده مغازه را نظافت و تر و تمیز کرده ، آچار و وسایل کار را سر جای خود گذارده منتظر اوستا یش می ماند . احتمالاً پدرش پشت سر سفارشی کرده بود که زیاد به من توجه می نمود . به خاطر قد و قواره ی کوچکش همه او را فرزاد کوچولو می نامیدند . دیدم بدش نمی آید من نیز به همین نام صدایش کنم . در دنیای کودکی اش سیر می کرد با آرزو های دور و دراز . می گفتم عجله نکن وقتی بزرگ شدی و به سربازی رفتی پس از آن مغازه هم می توان گیر آورد، تا مستقلاً برای خودت کار کنی فعلاً فکر و ذکرت این باشد که همه ی چم و خم کار های میکانیکی ماشین را یاد بگیری . اخلاق علی میکانیک هر چه بود که از یک خلافکار حرفه ای هیچ کم نمی آورد، در حرفه اش استاد کار قابلی بود و مشتری زیادی داشت . با این فت و فراوانی ماشین که صبح تا شب در خیابان ها ویراژ می دهند و قاعدتاً مشکل فنی پیدا می کنند لذا جای نگرانی برای علی آقا نبود . تا می توانست مشتریان پول دارش را می چاپید و خرج تریاکش می کرد . به فرزاد کوچولو که وردست خوبی هم برایش بود فقط کرایه ی رفت و برگشت به خانه ، بعضاً نیز پول توجیبی اندکی که بتواند بستنی و تخمه ای بخرد می داد .

 

سرمای وحشتناک زمستان و گرمای سوزان تابستان هم باعث نشد فرزاد کوچولو به نظم و انضباط ، حتی ذره ای بی توجهی نماید . طبق معمول زود تر از همه آمده تا شب تحت فرمان اوستایش بود . تا آن که بعد از چهار و نیم سال آن حادثه ی شوم اتفاق افتاد .

 

بعد از ظهر تابستان که گرمای سوزناک آدمی را پاک کلافه می کرد ، تنفس را برایم فوق العاده سخت نموده بود . چکه های عرق از سراپای تنم جاری بود . ناگهان صدای جیغ وحشتناکی از کارگاه علی آقا شنیدم . وقتی رسیدم دیدم ماشین سمندی که فرزاد کوچولو آن را با جک اندکی بالا برده بود تا چرخ هایش را گریس کاری کند با خم شدن جک ، ماشین به زمین خورده درست فنر ماشین به روی فرزاد کوچولو افتاده بود . به کمک چند نفری که در آن جا بودند سمند را اندکی بلند کرده فرزاد را از آن زیر بیرون کشیدیم . با پیکان یکی از همکاران بلافاصله به بیمارستان رساندیمش .از کمر قطع نخاع شده بود . هیچ امیدی به بهبودی اش نبود . پس از چندی پرویز پسرش را به خانه برد. از همان موقع هر هفته دوشنبه ها ساعتی به دیدنش رفته به اصطلاح گپی با هم می زنیم . امروز هم که دوشنبه است .

 

به درب منزلشان می رسم . تا زنگ می زنم برادر کوچکش بلافاصله در را باز ، سلامی کرده می گوید : عمو امروز بعد از ظهر چشم فرزاد همه اش به در بود که شما کی می آیید . به داخل منزل می روم . کل مساحت خانه پنجاه متری بیش نیست که حدوداً ده متر حیاط با توالتی در آن، بقیه دو اتاق چسبیده به هم با نیم انباری در وسط . سرپوش خانه با تیر های چوبی مسقف گشته است . در یکی از اتاق ها فرزاد در بستر دراز کشیده است . زردنبو و لاغر تر از قبل . هر هفته که می روم ضعیف تر از پیش می بینمش . در ته چشمخانه اش خوشحالی نمایان است . می گوید : عمو جون می دونستم حتماً امروز می آیی دلم خیلی برایت تنگ شده بود . کمی هم دلواپس شدم که نکند نیایید. دو عدد کمپوتی را که برایش آورده ام در کنار بسترش گذارده، می نشینم .می گویم : حرفها می زنی فرزاد خان مگه می شد نیام . راستی بابات تا دو سه هفته ی دیگر صندلی چرخدار برایت خواهد خرید . پس از آن می توانی به دیدن من و سایرین در کارگاه بیایی .

 

اصلاً مصلحت نیست برایش بگویم مختصر پولی با کمک چند تن تهیه کرده ایم تا برایش صندلی چرخدار بخریم . جوابم را نمی دهد به فکر فرو رفته است . می پرسم چرا پکری ؟ صدایش را قدری پایین آورده یواشکی می گوید : نه عمو باور کن همه جای بدنم از آمپول هایی که زده اند سوراخ سوراخ است دیگر تحمل این همه درد را ندارم . تازه نمی دانی مادرم چه عذابی برای تر و خشک کردنم می کشد . از صحبت هایشان فهمیده ام هیچگاه خوب نخواهم شد . بمیرم بهتر است،لا اقل پدر و مادرم راحت می شوند. سعی می کنم صحبت را چرخانده عوض کنم . از فیلم هایی که در این هفته از تلویزیون دیده می پرسم . در می یابم غم و تأثر خود را به دشواری می توانم نمایان نسازم . زود تر از وقت همیشگی تا هفته ی دیگر ازش خداحافظی می کنم . دو سه روز بعد خبر فوتش را می شنوم . تا غروب که به خانه می رسم همه اش سرنوشت این نونهال کوچولو که نشکفته پرپر گشت در مغزم می چرخد.

 

در خانه میهمان داریم . با دیدنشان تعجب می کنم . ناصر خان است از اقوام دور . معروف به اولترامیلیاردر بی رقیب و بی رحم. ثروتش حد و حسابی ندارد . سکوت می کنم تا علت واقعی تشریف فرمایی ناصر خان  از خانه ی ویلایی ا ش در جردن را به بنده منزل حقیر دریابم . سلام گرگ بی طمع نیست . خانمش  یکریز حرف می زند . از اتومبیل های جور وا جور رنگ به رنگشان که همیشه وقتی بیرون میروند باید رنگ ماشین هم رنگ روسری و مانتوی خانم باشد. بالاخره ضمن پراکنده گویی سوالی مطرح می فرمایند که موضوع دستم می آید می خواهد بداند در منزلش قفسه های مجللی که به عنوان کتابخانه درست نموده چه کتاب هایی بخرد تا به رخ میهمانانش بکشد؟!  می گویم : ایشان بهتر است کتاب های خاطرات ژنرال فردوست ، ارتشبد قره باغی ، معمای هویدا و ... خریده کتابخانه ی منزلشان را مزین نمایند . با خرسندی فراوان لیست کتاب ها را می نویسد و سوار ماشین زرد رنگ آخرین سیستم خود که هم رنگ روسری و مانتوی خانمش هست می شوند و با رفتنشان راحتم می گذارند.

 

اندک غذایی به عنوان شام خورده ، می روم در بستر خواب دراز می کشم . ذهنم آشفته است . افکارم پاک مغشوش است . از هر چه صندلی چرخدار ، مانتو ، روسری ، کتاب و اتومبیل شخصی ، احساس نفرت می کنم . یادآوری فرجام غمگنانه و جگر خراش فرزاد  کوچولو هر دم بسی بر تنفرم می افزاید ... آن طفل معصوم رفت . ولی تا در بر این پاشنه بچرخد این عاقبت اجتناب ناپذیر و تلخ فرزاد کوچولو های دیگر در این اجتماع است.

 

*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.


 



 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به jaras-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به jaras@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته