-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ آبان ۱۰, دوشنبه

Latest news from Jaras for 11/01/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



اندیشه های موسوی خویینی ها با انقلاب معارض است

جرس: صفار هرندی که تاکنون بارها علیه رهبران جنبش سبز موضع گیری کرده، مدعی است : هر مجرمي بار جرم خود را به دوش مي‌كشد، بر اين اساس بايد گفت كه موسوي و كروبي باعث شدند كه آبروي كشور در جهان خدشه‌دار شود و حماقت اين دو فرد باعث تضعيف نظام شد. 


نهضت آزادی و تسخیر سفارت امریکا

به گزارش  فارس، محمدحسين صفارهرندي  در جمع دانشجويان دانشگاه اميركبير تهران با اشاره به تسخیر سفارت امریکا اظهار داشت:  قبل از اينكه دانشجويان پيرو خط امام سفارت آمريكا را اشغال كنند چريك‌هاي فدائي خلق سفارت را براي مدت كوتاهي به تسخير درآورده بودند ولي نيروهاي كميته آنها را از سفارت خارج كردند. 

وی  در ادامه به حمایتهای مردمی و تشکلهای سیاسی از این رویداد پرداخت و گفت: به ياد دارم يكي از احزابي كه در حمايت از تصرف لانه جاسوسي بيانيه داد نهضت آزادي بود و حتي اين گروهك از نظام خواسته بود كه پاسخ دندان شكني را به آمريكا بدهد و بعد از آن نيز پيشنهاد قطع رابطه با آمريكا را مطرح كرده بود. 
هرندی ادعا کرد: اگر واقعا امروز مواضع نهضت آزادي اين طور است كه تسخير لانه جاسوسي را خائنانه مي‌داند خودش از همه خائن تر است چرا كه اين گروهك زودتر از همه و در حمايت از اقدام دانشجويان خط امام بيانيه صادر كرد.
وي همچنين به استعفاي دولت بعد از تسخير لانه جاسوسي اشاره كرد و بيان داشت: اين طيف هم براي تخريب اقدام دانشجويان خط امام مسائلي را در سطح جامعه مطرح مي‌كرد. 


مردم از آرمان تقدیر کردند نه دانشجویان

وزير سابق فرهنگ و ارشاد اسلامي بدون اشاره به جایگاه فعلی دانشجویان پیرو خط امام،  اظهار داشت: دانشجوياني كه اقدام به تسخير لانه جاسوسي آمريكا كرده بودند به تدريج تبديل به قهرمانان ملي شدند به طوري كه هر كس مي‌خواست براي خود وجهه‌اي بتراشد در كنار آنها قرار مي‌گرفت و با آنها اعلام همكاري مي‌كرد. البته بعضي نيز در اين ميان باي سردرآوردن از قضاياي واقعي سفارت خود را در اين خانه رازآلود وارد مي‌كردند كه از جمله اين عده گروهك منافقين بود و با پاسخ منفي دانشجويان براي ورود به سفارت مواجه شدند. 

وزير سابق فرهنگ و ارشاد اسلامي همچنين اظهار داشت: گروهك هايي كه تا آن زمان مبارزه با آمريكا را تنها در حيطه خود مي‌دانستند بعد از آن ماجرا اقدام دانشجويان خط امام را تخطئه كردند و گفتند كه اقدام دانشجويان احساسي بود و اين افراد از پيچيدگي هاي اين مسئله اطلاع ندارند. 

صفارهرندي در رابطه  با دانشجویان خط امام اظهار داشت: كساني كه در گذشته لانه جاسوسي را تسخير كردند، زماني كه از آنها قدرداني شد، احساس كردند كه قدرداني از آنها به دليل شخصيت خودشان است، در حالي كه مردم از آرمان‌هاي اين عده قدرداني كرده بود. 


محسن میردامادی از دانشجویان خط امام و عضو جبهه مشارکت ایران اسلامی بعد از حوادث انتخابات مهندسی شده ریاست جمهوری سال پیش بازداشت و به ۶ سال حبس تعزیری و ۱۰ سال محرومیت از فعالیت در احزاب و مطبوعات محکوم شد. این در حالی است که صلاحیت وی برای نمایندگی دور هفتم مجلس شورای اسلامی نیز به تایید شورای نگهبان نرسید.


اندیشه های موسوی خویینی ها با انقلاب معارض است

وی افزود: افرادي مانند موسوي خوئيني‌ها در آن زمان هشدار مي داد و مي‌گفت من مي بينيم روزي را كه عناصري كه امروز در مقابل ملت رسوا شده‌اند به تدريج به عنوان مدعي وارد ميدان خواهند شد و دانشجويان پيرو خط امام را به عنوان عناصر خائن به مملكت مورد محاكمه قرار دهند و اين پيش‌بيني آقاي موسوي خوئيني‌ها مربوط به سه چهار ماه بعد از اشغال لانه جاسوسي بود.
هرندی ادامه داد: البته نمي دانم كه موضع گيري‌هاي كنوني اين فرد چگونه است و به نظر من مواضع امروز وي نيز شنيدني است چراكه مي‌بينيم امروز برخي افراد آن دانشجويان را به دليل تسخير لانه جاسوسي محكوم مي‌كنند. 
وزیر سابق ارشاد درباره مواضع موسوي خوئيني‌ها در سال‌هاي گذشته بر این باور است که من رگه‌هايي از تفكر نادرست را در انديشه موسوي خوئيني‌ها سراغ دارم؛ بر اين اساس به تعارض ديدگاه وي با ديدگاه‌هاي انقلاب واقفم، ولي با اين نظريه كه اين شخص نشان شده سرويس‌هاي بيگانه است، موافق نيستم. 


برخی پادو امریکا شده اند

صفارهرندي در ادامه به بيان تفاوت‌هاي تاريخ در زمان حال و گذشته پرداخت و گفت: در عصر ما تاريخ و رسانه‌هاي عمومي ماندگار وقايع را منعكس مي‌كند و اين طور نيست كه مسائل سينه به سينه نقل شود.

صفارهرندي تأكيد كرد: اگر كسي اين نكته را قبول نكند كه آمريكايي ها در حق ما جفا كردند خود آن فرد از آمريكايي‌ها هم آمريكايي تر است.

وي همچنين گفت: متأسفانه برخي افراد كه پيش از اين سرمقاله‌هاي ضد آمريكايي‌هايشان زينت بخش روزنامه هاي كشور بود امروز به پادو آمريكا در منطقه تبديل شده‌اند بر اين اساس بايد گفت كه اين افراد اشخاص غيرقابل اعتمادي هستند كه نمي‌توان به آنها تكيه كرد. 


امریکا توان ندارد

صفار هرندي اظهار داشت: آمريكا در حال حاضر توان قبلي خود را ندارد و به هر كجا هم كه مي‌رود به اين دليل است كه از منافع آنجا استفاده كند.
وي در ادامه به مطلبي از روزنامه اشپيگل اشاره كرد و افزود: بر اساس اين مقاله تعداد صدقه خورها هر روز در آمريكا افزايش مي يابد و اوضاع معيشتي آمريكايي ها نيز تغيير كرده و پول اين كشور نيز به عنوان يكي از پول‌هاي نا امن در دنيا مطرح است. بر اين اساس سزاوار نيست كه در حال حاضر كشوري آينده خود را به چنين كشوري گره بزند.
وزير سابق فرهنگ و ارشاد اسلامي همچنين بيان داشت: انقلاب ما اين هنر را داشت كه براي دنيا دست غول دنيا يعني آمريكا را رو كند.
وي ادامه داد: آمريكايي‌ها امروز از تحريم و حمله نظامي به ايران قطع اميد كردند و تنها به برخي عوامل داخلي كه ممكن است به منافع كشور خودشان خيانت كنند دل خوش كردند.
وي ‌ادامه داد: ‌ما در مورد اشخاص بر حسب عملكردشان قضاوت مي‌كنيم و بر همين اساس اگر روزي عده‌اي در كشور اقدام مثبتي انجام دادند، مردم از آنها حمايت مي‌كنند و در غير اين صورت اوضاع طور ديگري خواهد شد.
وزير سابق فرهنگ و ارشاد اسلامي با بيان اينكه "دم‌دمي مزاج " بودن برخي افراد همواره مورد سؤال است، گفت: افرادي كه هر روز موضع خود را تغيير مي‌دهند، بايد در خصوص اين موضوع به افكار عمومي پاسخگو باشند. 


از دولت اخراج شدم

وي در پاسخ به سؤال يكي از دانشجويان در مورد سفرهاي استاني‌ وي و سخنراني در جمع‌هاي مختلف تصريح كرد: بعد از اينكه من از دولت اخراج شدم، مي‌توانستم سفرهاي استاني داشته باشم و انتقام جفايي كه در حقم صورت گرفت را بگيرم، ولي ترجيح دادم كه طور ديگري رفتار كنم، البته من نقدهايي را هم به دولت دارم كه همواره آن را بيان مي‌كنم. 
هرندی افزود: روزي كه من وارد سفرهاي شبه استاني شدم، تنها چيزي كه برايم مهم بود، اثبات حق بود نه چيز ديگري‌، چرا‌كه حقيقت ارزش آن را دارد كه حتي انسان جان خود را به خاطر آن فدا كند.
صفارهرندي از اينكه "بعد از مدتي برخي حقايق براي عده‌اي روشن شده است " ابراز خشنودي كرد. 
وزير سابق فرهنگ و ارشاد اسلامي در تشريح دليل عزل شدن خود از دولت يادآور شد: قبل از شروع يكي از جلسات دولت به من گفتند كه جايگزين شما انتخاب شده و شما نبايد وارد جلسه دولت شويد، ولي به دليل اينكه دولت از نصاب مي‌افتاد از من خواسته شد وارد جلسه دولت شوم و به همين دليل ‌گفتم ‌به عنوان يك عدد مورد استفاده دولت قرار خواهم گرفت. 


عملکردم در وزارت ارشاد افتخار آمیز است

وي در پاسخ به سؤال يكي از دانشجويان كه ارزيابي وي از ‌از دوران تصدي‌اش در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي را جويا شد، ‌اظهار داشت: هيچكس نمي‌تواند ارزيابي دقيقي از عملكرد خود داشته باشد، من نيز نمي‌توانم از عملكرد‌م در وزارت ارشاد ارزيابي داشته باشم، اما ‌زماني كه من وزارتخانه را تحويل گرفتم، يك سري اعداد و ارقام وجود داشت كه در پايان دوره اين ارقام و اعداد افزيش قابل توجهي پيدا كرد، لذا ‌در قياس با آنچه كه در گذشته بوده، من عملكرد دوران وزارت خودم را افتخارآميز مي‌دانم و در مقايسه با دوران كنوني بايد بگويم كه آقاي حسيني نيز زحمات زياي را در وزارتخانه كشيده است. 
صفار هرندی به نارضایتی هنرمندان و اهل قلم از مدیریتش در ارشاد، اشاره ای نکرد.


کیهان زیر آب  وزارتخانه ما را هم زد
صفارهرندي که پیش از این سردبیر روزنامه کیهان بود و اینک نیز در این روزنامه یادداشت می نویسد، در بخش ديگري از سخنان خود و در پاسخ به سؤال يكي از دانشجويان در خصوص دليل مخالفت روزنامه كيهان با افرادي از دولت خاطرنشان كرد: در دوره‌اي كه من وزير بودم، روزنامه كيهان "زيرآب " برخي از قسمت‌هاي وزارتخانه‌هاي ما را زد و من هم اعتراضي نكردم، چرا‌كه مي‌دانستم روش كيهان چگونه است؛ روزنامه كيهان همواره مسائل مثبت را ذكر مي‌كند و در كنار آن نيز به بيان انتقادات و اشكالات مي‌پردازد. 
 


 


نیما رایین
جرس:دولتی که در اجرای برنامه چهارم توسعه 75  درصد از خود انحراف دراجرا نشان داده در پی آن است که لایحه تنظیم کرده اش به نام توسعه پنجم را از مجلس عبور دهد.لایحه ای که به صحن علنی رسیده است هیچ بار تکلیفی برای دولت ندارد و دست دولت را با عبارت هایی چون "دولت میتواند"و"دولت مجوز این را دارد که..." کاملا باز گذاشته است.در روزهای آینده احتمال بالا گرفتن تنش بین دولت ومجلس بسیار است .اما تجربه نشان داده که دولت همیشه برنده این منازعات است .جلسه سران قوا و توصیه های رهبری برای وحدت همیشه به نفع دولت پایان می پذیرد.

 

تمجید آقای سردار ،مجوزی برای ورود به انتخابات

 

داستان برنامه توسعه  پنجم از 20دی ماه 87شروع شد؛ آنجا که آقای خامنه ای سیاست های کلی برنامه پنجم توسعه را به رییس دولت در 45بند ابلاغ کرد.متعاقبا محسن رضایی در برنامه گفت گوی ویژه خبری در تمجید  این برنامه گفت:«این برنامه نسبت به اهداف سند چشم‌انداز بیست ساله دقیق‌تر تنظیم شده چون برنامه چهارم توسعه کشور زمانی تنظیم شد که سند چشم‌انداز نیز به تازگی تدوین شده بود. اما گذشت چندین سال از تدوین سند چشم‌انداز و تجربه برنامه چهارم باعث شده برنامه پنجم هماهنگ‌تر و منطبق‌تر با سند چشم‌انداز باشد»

 

رضایی همچنین در آن برنامه تلویزیونی بر تنظیم سریع‌تر برنامه پنجم توسط دولت تأکید کرد و گفت که از آنجا که لایحه بودجه سال 89 (سال شروع برنامه پنجم) باید تا شهریور سال 88 تدوین شود، دولت باید زودتر برنامه پنجم را تدوین کند و از تصویب مجلس بگذراند.اما دولت چنین نکرد و یکسال از ابلاغ رهبر ایران و توصیه محسن رضایی گذشت تا در دی ماه 88برنامه را به مجلس ارائه کند درست در بزنگاه بررسی بودجه 89.مجلس هم در اسفند 88مجبور شد برای بی برنامه نماندن دولت ،یکسال دیگر برنامه چهارم را تایید کند .در فروردین ماه 89 بود که دانش جعفری اولین ساز مخالفت با این برنامه را کوک کرد. وی از مغایرت برنامه ارائه شده با سیاست های کلی رهبری سخن گفت .بالاخره در خرداد ماه کمیسیون تلفیق برای بررسی این لایحه شکل گرفت ومحمد رضا باهنر به طور معنا داری رییس کمیسیون شد.بررسی های کمیسیون بی صدا تا پایان شهریور ماه ادامه داشت تا اینکه در 14 شهریور خبر آمد که دولت خواهان استرداد لایحه است .رییس دولت در این مورد نامه ای به مجلس نوشت .

 

رهبر خواهان توجه مجلس به دولت شد

 

در هفته بعد آقای خامنه ای وارد میدان شد وجلسه ای با حضور سران قوا در بیت رهبری شکل گرفت . آقای خامنه ای در این جلسه باز طرف دولت را گرفت و با تاکید بر اینکه کشور را نمی‎توان بدون برنامه اداره کرد خواستار توجه مجلس به خواسته‎های دولت شد.فردای آن روز دولت تقاضای استردادش را پس گرفت وطبق پیش بینی های معمول مجلس باز به انفعال افتاد. بنا برگزارش تابناک :« کمیسیون تلفیق برای بررسی مفاد باقیمانده لایحه برنامه آغاز بکار کرد. کارگروه شش نفره دولت و مجلس برای بررسی موارد اختلافی تشکیل شد.»ولی در میانه مهرماه به گزارش الف احمد توکلی خبر از آن داد که کارگروه شش نفره دولت و مجلس برای رفع اختلافات برنامه به دلیل غیبت نمایندگان دولت تشکیل نشده است .اما این عدم شرکت مانع از این نشد که دولت بر کار کمیسیون تلفیق نظارت نکند .(نعل وارونه) دوروز بعد از این گفته توکلی دولت صد مورد به بررسی های کمیسیون تلفیق ایراد گرفت .وصراحتا خواستار آن شد که تکالیفی که در برنامه برای دولت تعیین شده است به مجوز بدل شود .چهار روز بعد تمام خواسته های دولت تا مین می شود .احمد توکلی این کوتاه آمدن کمیسیون تلفیق را زمینه سازی استبداد قانونی دانست او، عبداللهی وباهنر را در این خصوص بازیگر اصلی در جهت تامین خواست دولت معرفی کرد.هفته بعد احمدی نژاد از کمیسیون تلفیق تشکر کرد.واینگونه بود که هشتم آبان ماه بررسی این لایحه بعد از 10ماه در صحن علنی مجلس آغاز شد. ودر همان روز اول کلیات این برنامه مورد تصویب نمایندگان قرار گرفت.علیرغم اینکه احمد توکلی با حرارت در مخالفت با این برنامه گفته بود:« آنچه به عنوان لايحه دولت يا مصوبه كميسيون تلفيق مطرح است فاقد ويژگي‌هاي برنامه پنج‌ساله است. پيشنهاد بنده اين است كه به اين گزارش راي مثبت ندهيد تا دولت با رعايت ملاك‌هاي ذكر شده دست به تدوين برنامه بزند و محورهاي هفت‌گانه طرح تحول كه اهداف اصلي دولت در حوزه اقتصاد را شامل مي‌شود، بخش امور اقتصادي برنامه را به صورت منسجم و تفضيلي تشكيل دهد. انجام سياست‌هاي مهم اقتصادي موازي در كنار احكام برنامه،  پتانسيل بدنه اجرايي كشور را به نحو واگرا به تحليل مي‌برد و ضمن عدم انسجام در سياست‌هاي واقعي، تحقق احكام برنامه را ضعيف خواهد كرد.»مخبر کمیسیون مهدی مفتح اما در پاسخ گفت:« عمده ایرادات همکاران شور دومی است که می توانیم بعد از رای به کلیات در شور دوم وارد بحث شویم .»

 

نماینده مردم نهاوند در مخالفت خود با این برنامه سخنانی ابراز داشت. به گزارش اکو نیوز سنایی با اشاره به این که برنامه پنج ساله یک برنامه میان مدت برای توسعه کشور است، تاکید کرد: برنامه توسعه تعیین اولویت ها و روشن کردن محورهای اصلی است که به نظر من در تدوین برنامه پنجم این مرزبندی میان یک برنامه 20 ساله و برنامه سالیانه مدنظر گرفته نشده است. »

 

ما ولایتی هستیم پس به برنامه رای بدهید

 

جالب تر آنکه ابراهیم عزیزی معاون برنامه‌ریزی و نظارت راهبردی دولت هم كه به عنوان نماینده دولت در مقام دفاع از لایحه برنامه پنجم سخن می‎گفت، بیش از آنكه از اهداف دولت در این برنامه سخن بگوید از ولایت‎مداری دولت سخن گفت كه تناسبی با یك لایحه اقتصادی نداشت.

 

به گزارش خبرآنلاین او بیش از دو سوم فرصت خود را صرف تشریح اهمیت و جایگاه ولایت مطلقه‌فقیه كرد و لایحه ارائه شده را برنامه‎ای در نظام اسلامی تحت امامت ولایت مطلقه فقیه خواند كه سیاست‎های كلان تدوین این برنامه را نیز ولایت مطلقه فقیه تدوین كرده بوده و نهایتا نیز این لایحه باید به تایید شورای نگهبان منتصب ولایت مطلقه فقیه برسد.

 

گفتنی است، حداكثر گزارش آماری و اقتصادی‎ای كه معاون رئیس‎جمهوری ارائه داد این بود كه «افزایش بودجه پژوهش به 3 درصد تولید ناخالص ملی، توسعه كمی و كیفی بیمه سلامت و كاهش هزینه‌های سلامت به 30 درصد تا پایان برنامه، ارتقای سهم بهره‌وری، كاهش فاصله دو دهك بالا و پایین جامعه و توسعه‌ی بخش تعاون را از جمله‌ی اهداف كمی برنامه برشمرد كه در سیاست‌های كلی نیز دیده شده است".

 

او از همكاری دو هزار و 350 كارشناس، 150 هزار نفر - ساعت كار كارشناسی و برگزاری 25 جلسه در دولت برای تدوین این لایحه خبر داد كه به گفته محمدمهدی مفتح، كمیسیون تلفیق نیز با برگزاری 57 جلسه رسمی و 200 ساعت كار كارشناسی لایحه برنامه پنجم را بررسی و تصویب كرده است.

 

این بارنامه است، برنامه نیست

 

اما انتقاد مهم به برنامه پنجم را حداد عادل  داشت. به گزارش ایسنا وی ابراز داشت:« قانون برنامه پنجمي که دولت داده است بخشي از آن شانيت درج در قانون برنامه را ندارد و در حد قانون معمولي است.  »

 

وي همچنین گفت: «بعضا يک عده از مسوولان و مديران دستگاه ها و موسسات درجه سه و چهار وقتي قانون برنامه به مجلس مي آيد، در راهروهاي مجلس مي چرخند، در کميسيون ها مي آيند و تقاضاهايي را مطرح مي کنند و مي گويند اين را در قانون برنامه بگنجانيد. مثلا اينکه در مورد موسسه ما فلان مورد را در نظر بگيريد. آن ها متوجه نيستند که قانون برنامه چيست؟ قانون برنامه نبايد ناظر به مورد باشد. حدادعادل با بيان اين که بعضا مي بينيم قانون برنامه اي که ارائه مي شود که مطالب خرد و کلان در آن است، گفت: هر وزارتخانه اي فکر مي کند اگر يک چيزي خوب است، بايد در برنامه پنج ساله بگنجد و مي دهد به مجلس که تصويب کند من بعضا به شوخي مي گويم که اين برنامه نيست و مي گويم بارنامه است.»

 

به گزارش اکو نیوز نماینده ای دیگر به نام جعفر قادری هم با بیان اینکه به نظر می رسد بررسی برنامه پنجم توسعه در صحن مجلس مباحث چالشی به همراه داشته باشد، گفت: به احتمال زیاد نمایندگان مجلس به حذف برخی مواد مصوب کمیسیون تلفیق برنامه پنجم توسعه رای دهند.

 

وی افزود: علت این امر هم آن است که برخی نمایندگان معتقدند گزارش کمیسیون تلفیق مصوباتی دارد که قدرت تاثیرگذاری مجلس را کم می کند ، همچنین برخی از این مصوبات شرایطی را فراهم می کند که ارزیابی از برنامه پنجم امکان پذیر نیست. »

 

خبر آن لاین در گزارش تحلیلی خود پیش بینی کرد که روزهای داغ وپر تنشی در مجلس به پا شود واحتمال این را داد که دولت دوباره لایحه را بخواهد پس بگیرد .

 

بعد از این هم داستان روشن است جلسه سران قوا در حضور رهبر وتوصیه رهبر به مدارا با دولت وماجراهای "شرایط حساس وبد خواهی دشمنان"باعث می شود دولت برنامه ای را به تصویب برساند که در هیچ جای آن به چیزی مجبور نیست ونظارتی هم بر آن توسط نهادهای نظارتی صورت نمی گیرد.


 


در محکومیت حکم محمد سیف زاده

جرس: شیرین عبادی در بیانیه مشترکی با دو سازمان مدافع حقوق بشر گفت قوهء قضاییه ایران باید به حملات سیستماتیک و هدفمند به فعالان حقوق بشر و وکلا که تنها و تنها به دلیل فعالیتهای حقوق بشری و دفاع از موکلان خود به زندانهای طولانی مدت و محرومیت از وکالت منجر شده است، پایان دهد.  


جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران و کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران به همراه شیرین عبادی نگرانی شدید خود را در این زمینه ابراز کردند. 


  روز شنبه 8 آبان ماه 1389، شعبهء 15 دادگاه انقلاب تهران،  محمد سیف زاده را به 9 سال حبس و 10 سال محرومیت از وکالت محکوم کرد.  سیف زاده با اتهام اقدام علیه امنیت ملی به دلیل تاسیس کانون مدافعان حقوق بشر دادگاهی شد. 
محمد علی دادخواه و عبدالفتاح سلطا نی از دیگر موسسان کانون مدافعان حقوق بشر به زودی در همین زمینه محاکمه خواهد شد.
نسرین ستوده، یکی دیگر از وکلای کانون مدافعان حقوق بشر، از 13 شهریور1389 تا کنون در زندان انفرادی در بازداشت به سر می برد و نگرانی های بسیاری در بارهء سلامت جسمانی و روحی وی وجود دارد. 
محمد اولیایی فرد وکیل دیگری است که به دلیل مصاحبه در مورد پروندهء موکلانش در حال سپری کردن محکومیت حبس یک سالهء خویش می باشد.


به گزارش کمپین بین المللی حقوق بشر، سیف زاده در مصاحبه ای با جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران و کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت: "به نظرم اصلا این رای حقوقی نیست و یک بیانیه  حزبی و سیاسی علیه  یک جریان حقوق بشری است. این بیانیه نشان می دهد که آقایا ن تا چه اندازه از حقوق بشرمتنفرند چون کلماتی که به کار می بردند دال بر همین نکته است می گفتند ما به"اصطلاح" فعالیت حقوق بشری می کردیم. چون به مقامات کشور نامه اعتراض آمیز از وضعیت دادگستری نوشتیم یا پیشنهاد اصلاح قوانین را دادیم و یا افرادی که تحت تعقیب قوه قضاییه قرار گرفتند ما وکالتشان را بر عهده گرفتیم پس جرم مرتکب شدیم. در حالیکه اینها جز حقوق مردم و وظایف کانون و ما به عنوان وکلایش بود. می بینید که آقایان دفاع از حقوق مردم و فعالیت همسو با قانون را جرم می دانند . کدامیک از این فعالیت ها جرم است که آقا در رای خود به عنوان اقدام علیه امنیت ملی و نظام آورده است . ما به همین نظام می گویم که قوانین را اصلاح کنید . ما به همین نظام می گویم که این احضارها مطابق قانون نیست . توجه داشته باشید وقتی حقوقدان برجسته این کشور یعنی عبادی، دادخواه و سلطانی  براساس قانون وکالت می کنند یعنی در نگاه آقایان جرم مرتکب شده اند."  


شیرین عبادی در این زمینه گفت:  "این حکم غیر عادلانه نشان از این دارد که قوهء قضاییه هر روز بیشتر از گذشته استقلال خود را از دست می دهد.  با توجه به قطعنامهء مندرج سال 1999 در زمینهء دفاع از مدافعان حقوق بشر توسط مجمع عمومی سازمان ملل متحد، من توجه کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل را به این نکته جلب می کنم و از ایشان می خواهم که در راستای صدور حکم برائت آقای سیف زاده و آزادی فوری خانم ستوده و آقای اولیایی فرد اقدام نمایند و با تذکر به جمهوری اسلامی ایران، آنان را متوجه مفاد قطعنامهء مذکور کند."|


عبدالکریم لاهیجی، رییس جامعهء دفاع از حقوق بشر در ایران، در واکنش به حکم سیف زاده گفت: "برای نخستین بار یک وکیل دادگستری به علیت فعالیت های دفاعی و حقوق بشر به 9 سال زندان و 10 سال محرومیت از حرفهء وکالت محکوم شده است.  قسمت اخیر محکومیت آقای سیف زاده (محرومیت از وکالت) در تضاد علنی با قانون استقلال کانون وکلا است و تنها نهادی که می تواند وکیل را به طور دایم  و یا موفقت از وکالت محروم کند، دادگاه انتظامی وکلاست و نه دادگاه انقلاب."


 عبادی و دو سازمان حقوق بشری، نگرانی عمیق خود را در مورد محاکمات سیستماتیک مدافعین حقوق بشر و اثر مخرب آن بر توانایی وکلا برای دفاع موثر از موکلان خود ابراز کردند. 


هادی قائمی ، سخنگوی کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران، در این زمینه گفت: "چگونه می توان هیچ ادعای عادلانه بودن روند دادگاهها را داشت در حالی که خود وکیل به دلیل اقدامات مدافع موکلان خود به حبس های طولانی محکوم می شود؟"


 


 

جرس: رئيس قوه قضاييه در جلسه امروز مسئولان عالي قضايي، از  طرح پاره‌اي اظهارنظرها در خصوص اسلام ايراني و مکتب ايراني انتقاد کرد.

به گزارش ایسنا، صادق لاریجانی  طرح چنين سخناني در محافل مختلف را کاملاً انحرافي و ناسازگار با اعتقادات عميق اسلامي دانست و اظهار کرد:" طرح چنين مسئله‌اي در واقع مغالطه‌اي است که بايد از تکرار آن پرهيز شود."

لاريجاني خواستار دقت‌نظر در طرح سخنان مربوط به عقايد اسلامي از سوي همه صاحب‌نظران و مسئولان شد و افزود:" اسلام ايراني تعبير نادرستي است که مخالف با تعبيرصريح قرآن و آيات و روايات و اعتقادات اسلامي است چرا که اسلام ديني جهاني است که اختصاص به زمان و مکان خاصي ندارد. اسلام، ايراني و غيرايراني ندارد."

وی با اشارا به آیاتی از  قرآن کريم گفت:" اسلام واقعيتي متعالي است که متعلق به کشوري خاص نيست و لذا توصيف اسلام به ايراني خطاي فاحش و مغالطه‌آميزي است. در پاره‌اي روايات آمده است که حقيقت اسلام، «ما جاء به النبي» است. واضح است که آنچه پيامبر آورده است، ايراني و غير ايراني ندارد. توحيد و نبوت و معاد و ولايت و امثال آن حقايق متعاليه‌اي هستند که ربطي به قومي خاص ندارند. طرح چنين مغالطه‌هايي آثار نامناسبي در بعد داخلي و خارجي خواهد داشت. نبايد با چنين سخناني بهانه به دست کساني داد که ايرانيان را مقابل اسلام معرفي مي‌کردند."

رئيس قوه قضاييه با بیان این که  اگر منظور از اسلام ايراني، فهم اصيل ايرانيان در تبعيت از ولايت اهل بيت (عليه‌السلام) و انتظار ظهور است چرا از عبارت اسلام اهل بيت استفاده نمي‌کنيم. وی افزود: " واقعا چرا از عبارت اسلام اهل بيت استفاده نمي‌کنيم تا اذهان متدينان و مخلصان ولايت را مشوش و نگران نکنيم."

وی همچنین با پربرکت خواندن سفر رهبری به قم  ابراز اميدواري کرد با تبيين سخنان رهبری به ويژه در خصوص جايگاه و جهات علمي حوزه‌هاي علميه و لزوم پاسخگويي به نيازهاي جهان اسلام و خصوصاً شبهات مطرح شده، شاهد حرکتي نو و علمي در سطح حوزه علميه قم و ساير حوزه‌هاي علميه باشيم. 


 


 

 

جرس: مسئولان زندان  اوین بعد از ظهر امروز از ملاقات نسرین ستوده، وکیل دادگستری با خانواده اش جلوگیری کردند.

به گزارش مدرسه فمینیستی، ممانعت ماموران امنیتی در حالی صورت گرفت که نسرین ستوده در تماس تلفنی به همسرش، به وی اطلاع داده بود  که ماموران گفته اند امروز او می تواند به همراه دو فرزندش برای ملاقات به زندان اوین مراجعه کند.

بر اساس این گزارش، هنگام مراجعت همسر ستوده به زندان اوین برای ملاقات همسرش، ماموران امنیتی به رضا خندان گفتند که تنها دو فرزند خردسال نسرین ستوده می توانند به ملاقات مادرشان بروند و رضا خندان و بقیه خویشاوندان حق ملاقات ندارد.

به گفته رضا خندان فرزندانش کوچکتر از آنی بودند که بتوانند به تنهایی به همراه ماموران زندان به دیدار مادر بروند.

خندان درباره آخرین تماس این وکیل زندانی گفت: "هنگامی که نسرین ستوده با من تماس گرفت به او گفتم که پرونده اش به دادگاه فرستاده شده است، اما در کمال تعجب متوجه شدم که او اصلا در جریان نیست و نمی دانست که پرونده اش به این مراحل رسیده است."

لازم به یادآوری است که نسرین ستوده، 13 شهریورماه در پی احضار کتبی به دادسرای اوین بازداشت شد و از روز 3 مهرماه تا اول آبان ماه در اعتصاب غذا بود و از آن زمان تاکنون تنها خواهر نسرین ستوده یک بار حق ملاقات با وی را داشته است.

 


 


جرس : سخنگوي وزارت خارجه جمهوری اسلامی با اعلام این که "آمادگي خود را بارها براي مذاكره اعلام كرده بوديم" گفت: مجددا آقاي جليلي طي نامه‌اي به خانم اشتون اعلام كرد كه ما حتي زودتر از موعدي كه آنها عنوان كرده بودند، ‌آماده شروع مذاكرات هستيم.


به گزارش فارس، رامين مهمان‌پرست سخنگوي وزارت خارجه در حاشيه هفدهمين نمايشگاه بين‌المللي مطبوعات و خبرگزاري‌ها، درباره گفت‌وگوها با گروه 1+5 اظهار کرد: آن چيزي كه الان لازم است اين است كه طرفين بايد در ارتباط بيشتر با همديگر نسبت به جزئيات برنامه و بويژه محتواي مذاكرات به توافقي برسند.


وی در خصوص محتواي مذاكرات گفت: ما نقطه‌نظرات را قبلا اعلام كرديم. طرف مقابل ما هم در آخرين اظهارنظرشان اعلام كردند كه آماده اند راجع به بحث هسته‌اي و ساير موضوعات مورد علاقه صحبت كنند.


مهمان‌پرست اظهار کرد: فكر مي‌كنم اين موضوع بايد در رايزني‌هايي كه طرفين انجام مي‌دهند به يك چارچوب مشخص‌تري برسد كه توافق طرفين را به دنبال داشته و بتواند نتايج خوبي را به همراه داشته باشد.


وي درباره زمان گفت‌وگوها نيز افزود: ‌اين توافق بايد ايجاد شود، تماس‌ها و رايزني‌ها در جريان است و اميدواريم هر چه زودتر درباره جزئيات آن از جمله زمان، مكان و محتواي مذاكرات به نتيجه برسيم
سخنگوي وزارت خارجه درباره گفت‌وگوهاي وين نيز گفت: چيزي را در اين زمينه هنوز دريافت نكرده‌ايم .
 


 


علی مزروعی

 

چکیده : همه اهل فن می‌دانند بین "حساب ذخیره ارزی ایران" و "ذخیره ارزی ایران" تفاوت بنیادی وجود دارد. رقم "ذخائر ارزی ایران" یا "ذخائر ارزی بانک مرکزی" باید خیلی بیشتر از 100 میلیارد دلار باشد، همانگونه که رئیس دولت مستقر هم ادعا کرده است. اعلام دقیق این رقم نمی تواند سری و محرمانه باشد، چون نهادهای مالی بین‌المللی به ریز و جزئیات آن آگاه‌اند. رئیس بانک مرکزی گفته است: با توجه به تحریمها، سپرده‌هایمان را به داخل کشور منتقل کرده‌ایم. این سپرده‌هایی که رئیس بانک مرکزی مدعی آوردنشان به داخل شده است، از کدام حساب است؟

 

هرچند پس از روی کارآمدن دولت احمدی نژاد نظام تصمیم گیری کشور از روند و چرخه کارشناسی به تدریج خارج شده است و از این رو کارشناسان و صاحب نظران که دریافته اند نظرات و سخنانشان نه تنها شنیده نمی شود بلکه برای آنها پرونده جنگ نرم می شود و اگر در دانشگاه باشند با حکم بازنشستگی اجباری یا اخراج یا … رو به رو می شوند و اگر در جای دیگری هم باشند به گونه ای بالاخره به حسابشان می رسند ، سکوت را به ویژه پس از کودتای انتخاباتی ترجیح داده و دیگر از امثال نامه هایی که اقتصاددانان در دولت نهم به رئیس دولت در نقد عملکرد اقتصادی نوشتند، خبری نیست و اینها نسبت به رخدادی که از سوی حامیان دولت مستقر به عنوان بزرگترین جراحی اقتصادی کشور (هدفمند کردن یارانه ها) نامیده می شود، به نظاره نشسته اند و این نویسنده نیز به تاسی از بزرگان این عرصه مدتهاست راجع به مسائل اقتصادی مطلبی ننوشته ام؛ اما سخنان عجیب بانک مرکزی روز شنبه هشتم آبان ماه، در گردهمایی سراسری “نقش نظام بانکی در مسیر توسعه و تحول کشور” مرا تحریک کرد که در باره بخشی از آن، این مطلب را بنویسم.

 

رئیس بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران که طبعا باید عالم به امور اقتصادی و مالی باشد و حرف های دقیق و حساب شده در این زمینه بزند، در سخنانی عجیب اینگونه گفته است: “با توجه به تحریمها و احتمال بلوکه شدن سپرده های ارزی ایران در برخی از کشورها، سپرده هایمان را به داخل کشور منتقل کرده ایم که این کار منجر به تامین ٧۵ میلیارد دلار از پروژه های داخلی شد.”

 

بهمنی در ادامه سخنانش خاطرنشان کرده نهادهای پولی جهان موجودی حساب ذخیره ارزی ایران را صد میلیارد دلار اعلام کرده اند، و همزمان با اظهارات فوق، رئیس دولت مستقر نیز گفته است : “ذخیره ارزی ایران را صد میلیارد دلار عنوان کردند که البته قطعاً بیش از این مقدار است.”

 

از آنجا این سخنان عجیب است که :

 

در کلام این دو مقام ارشد بانکی و دولت ظاهرا فرقی میان “حساب ذخیره ارزی ایران” و “ذخیره ارزی ایران” وجود ندارد، در حالی که همه اهل فن می دانند بین این دو حساب تفاوت بنیادی وجود دارد و به کار بردن این دو به این صورت و استفاده از اشتراک لفظی، نوعی مغالطه و فریب افکار عمومی را هدف گرفته است که البته در دولت احمدی نژاد رویه ای پسندیده و نهادینه شده به شمار می رود.

 

“حساب دخیره ارزی ایران” حسابی است که برپایه اجرای قانون برنامه سوم توسعه نزد بانک مرکزی باز شد تا مازاد درآمد ارزی حاصل از صادرات نفت و گاز (درآمد کل منهای هزینه مصوب در بودجه سنواتی از فروش نفت و گاز) به آن واریز شود و برداشت از این حساب فقط برپایه قانون مربوطه و تصویب مجلس امکان پذیر است و لاغیر.

 

“ذخیره ارزی ایران” یا به تعبیر درست تر “ذخائر ارزی بانک مرکزی” که الزاما در خارج و می تواند بصورت سبدی از ارزهای مختلف و فلزات گرانبها چون طلا و در حساب های خاص نگهداری شود، عبارت است از ارزی که توسط بانک مرکزی از دولت جمهوری اسلامی ایران خریداری و ما به ازای ریالی آن به دولت پرداخت شده و دراختیار بانک مرکزی قرار گرفته است و دیگر دولت حق هیچ دخل و تصرف و هزینه آن را ندارد و این ذخائر ارزی پشتوانه ارزش پولی کشور محسوب می شود و مدیریت آن با بانک مرکزی بر پایه حفظ ارزش پولی و منافع کشور است.

 

با توجه به این توضیح واضحات، حال این سؤالات مطرح می شود:

 

۱- این سپرده هایی که رئیس بانک مرکزی مدعی آوردنشان به داخل شده است، از کدام حساب است؟

 

۲- اگر از “حساب ذخیره ارزی” است که هزینه آن به هر صورت، نیاز به مصوبه مجلس دارد که تاکنون چنین مصوبه یا مصوباتی اعلام نشده است، ضمن اینکه تامین ۷۵ میلیارد دلار برای پروژهای داخلی به صورت ریال بوده است یا ارز؟ اگر به صورت ریال بوده، معنایش تبدیل این ارز به ریال بوده است که همه اهل نظر می دانند چه بلایی بر سر اقتصاد ایران می آورد. اما از آنجا که در هیچ یک از گزارش های بانک مرکزی ردپای چنین تبدیلی به چشم نمی خورد، پس باید تامین هزینه این پروژه ها به صورت دلاری باشد که این به معنای هزینه این دلار در خارج کشور و به تعبیر دقیق تر انتقال این ارزها به خارج باشد که با مدعای اول سخن ایشان در انتقال این ارزها به داخل نمی خواند!

 

۳- اگر منظور ” ذخائر ارزی ایران ” یا ” ذخائر ارزی بانک مرکزی” است که انتقالش به داخل معنا و ضرورت ندارد، چون برپایه معاهدات بین المللی هرگز بلوکه نمی شود، به اضافه اینکه در صورت انتقال به داخل، دولت و ایضا بانک مرکزی حق استفاده و هزینه آن را به هرصورت ندارند. البته رقم این ذخائر که پشتوانه پولی کشور محسوب می شود، نوعی اعتبار مالی برای کشور به همراه دارد که در شرایط مساعد از آن می توان برای دریافت قرض و اعتبار از دیگر کشورها و نهادهای مالی بین المللی و بانکها استفاده کرد، ضمن اینکه به سرمایه گذاران خارجی برای اعتبار و ثبات مالی کشور علامت مثبت می دهد.

 

۴- دولت احمدی نژاد از سال ۸۴ تاکنون بیش از ۴۰۰ میلیارد دلار درآمد ارزی حاصل از فروش نفت و گاز داشته است که نزدیک به ۳۰۰ میلیارد دلار آن برپایه قوانین بودجه سنواتی هزینه شده است و بنابراین باید حدود ۱۰۰ میلیارد مازاد در “حساب ذخیره ارزی” واریز شده باشد. با این فرض که ۷۰ میلیارد دلار مدعایی متعلق به این حساب باشد، بازهم رئیس کل بانک مرکزی باید با شفاف سازی و جداسازی آن از “ذخائر ارزی ایران” یا “ذخائرارزی بانک مرکزی” اعلام کند، برپایه چه قانون یا مجوزی از این حساب برای تامین هزینه پروژه ها استفاده کرده است .

 

۵- با توجه به این رقم بالای درآمد نفتی و هزینه آن در کشور طی سالهای اخیر رقم “ذخائر ارزی ایران” یا “ذخائر ارزی بانک مرکزی” باید خیلی بیشتر از ۱۰۰ میلیارد دلار باشد، همانگونه که رئیس دولت مستقر هم ادعا کرده است. اعلام دقیق این رقم نمی تواند سری و محرمانه باشد، چون که نهادهای مالی بین المللی به ریز و جزئیات آن آگاه اند. ضمن آنکه اعلامش نوعی اعتبار و حیثیت مالی و اعتباری برای کشور به همراه دارد. بنابراین اینگونه نادقیق سخن گفتن، اگرچه برای رئیس دولت معمول است و جای خرده گیری ندارد، اما برای رئیس بانک مرکزی که باید ریاضیاتی و دقیق سخن بگوید، جای بس تعجب دارد؛ مگر اینکه بپذیریم در دولت مستقر، رسم بر این شده است که همه مسئولان عجیب و غریب سخن بگویند. به ویژه در شرایطی که قرار است بزرگترین جراحی اقتصادی در کشور انجام بگیرد باید روح و ذهن مردم را با این خبرهای خوش اما عجیب و غریب آماده ساخت تا در برابر جراحی ای که به تعبیر دقیق قرار است با چشمان بسته دولتیان صورت بگیرد، تاب بیاورند و باز طبق گفته های همین رئیس کل بانک مرکزی، نگران نباشند که “ذخیره سازی ٩۰۰ میلیون تن کالای اساسی در کشور برای اجرای هدفمندی یارانه‌ها” انجام گرفته است و باز هم وی بدون ذکر هیچ گونه جزئیاتی در این باره، خاطرنشان کرده “با کوچک ترین تهاجم، این میزان کالای اساسی ذخیره شده به عنوان پشتوانه قوی توزیع می شود.”

 

به هرحال این روزها که اقتصاد ایران در حال جراحی است، لابد گفتن این “سخنان عجیب ” آن هم از سوی “رئیس بانک مرکزی” برای آرامش بیمار لازم و ضروری است گفته شود؛ هرچند این سخنان، اعتبار چندانی برای ایشان و بانک مرکزی به عنوان مغز تصمیم گیری اداره پولی و مالی و اقتصاد کشور باقی نگذارد.

 

منبع:  نوروز


 


 

جرس : سیزدهمین دوره انتخاب نماینده مدیران مسئول در هیئت نظارت بر مطبوعات لحظاتی پیش با حضور حدود400 نفر از مدیران مسئول مطبوعات سراسر کشور در تالار وحدت تهران برگزار شد و حسین انتظامی با کسب 280 رای بار دیگر نماینده مدیران مسئول در هیات نظارت بر مطبوعات شد.

به گزارش مهر ،11 نفر نامزد این انتخابات بودند که پیش از رای گیری، سه نفر از این اعضا شامل بیژن نوباوه وطن مدیر مسئول روزنامه عصر ایرانیان، علیرضا معزی مدیر مسئول روزنامه خبر و محمد آخوندی مدیرمسئول روزنامه وطن امروز انصراف کتبی خود را اعلام کرده بودند. همچنین محمد رضا جویباریان مدیر مسئول نشریه هنر و رایانه و علی صالح آبادی مدیر مسئول نشریه ستاره صبح نیز در خلال معرفی برنامه هایشان انصراف خود را به نفع کاندیداهای مورد نظر خود اعلام کردند .

در این مراسم نامزدهای این انتخابات در مدت زمان تعیین شده توسط هیئت اجرایی (3 دقیقه) به معرفی خود و برنامه هایشان پرداختند .

پس از مشخص شدن نامزدهای نهایی، انتخابات از میان 6 نامزد باقی مانده امید حلالی زاده، حسین انتظامی، محمد کاظم سالمی، حسین سبحانی، سید اصغر ملاسعیدی و سید نظام الدین موسوی برگزار شد.

بر اساس این گزارش ، شمارش آرا توسط هیئت اجرایی متشکل از نمایندگانی از دولت (محمدعلی رامین)، مجلس (علی مطهری) و دیگر اعضای هیئت نظارت انجام شد که طی آن حسین انتظامی با کسب 280 رای بار دیگر نماینده مدیران مسئول در هیات نظارت بر مطبوعات شد و سید نظام الدین موسوی مدیر مسئول روزنامه جوان و رقیب انتظامی 162 رای را به خود اختصاص داد.

خاطر نشان می شود حسین انتظامی از سه دوره قبل  نماینده مدیران مسئول در هیات نظارت بر مطبوعات بود.

 


 


دختر سبز ایرانی

 

 نمی بخشمت ، به خاطر تمام خنده هایی که از صورتمان گرفتی و به جایش تمام غم هایی که به صورتمان نشاندی.

 

 نمی بخشمت ، به خاطر زخمی که به وجودم نشاندی و به خاطر نمکی که به روی زخمم گذاشتی.

 

 نمی بخشمت ، به خاطر ضربه هایی که تن مادرانم ، پدرانم ، برادران و خواهرانم را با نقش سیاه هک کردی.

 

 نمی بخشمت ، به خاطر ضجه های مادری که صدای فریاد نوجوانش مژده مرگ وی را می دهد. نمی بخشمت ، به خاطر ندا ،سهراب،... به خاطر آنهایی که رفتند و مارا تنها گذاشتند،به خاطر آنهایی که سرخی خونشان ،پاکی وجودشان به دستان تو پایمال شد.

 

 نمی بخشمت ، به خاطر اشکهایی که ریخته شد از ایرانی که مفهوم ایرانی بودن را دانست.آری چشمها همیشه گریان است،گاه از شوق طلوع ایرانی سبز و گاه از شکنجه هایی که بگو که هستی؟جرمت چیست؟اعتیاد؟اراذل؟اغتشاشگر؟متجاوز؟هتک حرمت؟؟؟؟وای بر تو وای برتویی که خون هم وطنت را با خون سیاه خود درهم آمیختی.آری نمی بخشمت،به خاطر گنجشکانی که روزگاری جیک جیک مستانه ای سر میدادند و اکنون خاموشند، به خاطر پرندگان در قفسی که روزی آرزویشان آزادی بود و اکنون می دانند که در بیرون قفس هم جز اسیری چیزی نیست.لعنت بر تو، بر تویی که قلبها را لرزاندی ، اما.......

 

 هیچ فکر کرده ای که مردم ایران زمینی که خود را برانداز کرده اند و در مقابل شکنجه های تو ایستاده اند همان پدران ،مادران و فرزندانی هستند که گذشته ای جان و زندگیشان را به پای ملیت ایرانی و خاک ایرانی گذاشتند آنهایی که با رای آری ایران را ساختند. در برابر هر تیری که استبداد بر سینه ملت می زند و هر گرزی که به سرها می کوبد سینه ها فراخ تر و سرها بلندتر می شود.آری این است قانون ایرانی بودن .آیا معنی ایران را خواهی دانست؟ایران آریایی ،ایران عدالت خواه ، ایران سبز و ایرانی که به دست کوروش ساخته شد و اکنون اگر سلسله استواریها نباشد به دست تو ویران خواهد شد..گوش کن،روزی پرندگانی بودند سرمست از بوی عطر گلها به روی شاخسار نغمه سر می دادند و اکنون خاموشند. بگذار دیگر فرزندان کوروش بار دیگر معنی آزادی زیستن ، آزادی خواستن و آزادی خواندن را بربتابند. ما در شرق دروازه بهشت ایستاده بودیم ، درست در جایی که انوار طلائی خورشیدش خبر از طلوع آفتاب جاودانیها را میداد.اما....همین که تابش نور درخشانش لبخند را بر روی لبانمان نشاند ، به ناگهان از آنجا رانده شدیم و به غروبش رسیدیم. و اکنون به لطف الهی و به امید زندگی سبز و با دستان یاری دهنده و پرمهر صاحب فرزندان سبز به استقبال طلوع خورشیدی میرویم که غروبی ندارد. "یا حسین"

 

  *نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.


 


عبدالکریم سروش


سلام. توفيق يافتم که در اين محفل مبارک حضور يابم و يکايک شما را از نزديک ديدار کنم. ما رشته های پيوند بسياری با يکدیگر داريم. گرچه گاه از يکدیگر دوریم. امّا دلها به يکديگر نزديکند. وقتی يک امر عمومی و حسّاس مطرح می شود، قلبها به يکديگر نزديکتر می شوند و همّتها به روی هم می ريزند و اراده‌ها در کنار هم قرار می‌گيرند، چشمها همه هم جهت و هم قبله می‌شوند، دستها همه به کمک يکدیگر می آيند و انشاءالله به زودی بناهای جديد ساخته می‌شوند و بناهای کهنه ويران می‌گردند.


هر بنای کهنه کابادان کنند/ نسزد که آن کهنه ويران کنند.


گرچه ما برای ويرانی و فصل نيامده ايم ولی آباد کردن هم گاهی مقدمه ای دارد که عبارت است از ويران کردن. امّا قبل از ويران کردن، انسان بايد بداند که چرا ويران می کند و چه چيزی را آباد می کند؟ چی می سازد و چه چيزی را از بين می برد؟ برای هر کاری - هم برای اصلاح هم برای انقلاب بايد تئوری داشت، بدون داشتن ذهن پر و بدون داشتن بصيرت در نظر، شجاعت در عمل میسور نیست. اين اجتماعات بيشتر برای فراهم آوردن آن بصيرت نظری است که شجاعت عملی فرزند آن ست و ما سخت محتاج آنيم. من هميشه اين را گفته‌ام و در اينجا باز در محضر شما به عنوان يک مقدمه تکرار می کنم که انقلاب بهمن 57 يک انقلاب بی تئوری بود. يعنی گرچه رهبر روحانی انقلاب می گفت بقيه هم می گفتند که انقلاب ما يک انقلاب اسلامی است امّا به دليل اينکه خطوط اين اسلام آنچنان که بايد ترسيم نشده بود، نه اقتصاد آن معلوم بود نه سياستش و نه آموزش و پرورشش. لذا نام اسلام يک نامی بود بنا شده بر يکسری مجهولات که هرگز هم آشکار نشد و رو باز نکرد و امروز هم ما درک درستی از آنها نداريم و روحانيت ما که مسئول تبيّين و توضيح اين مقولات بود، کم کاری کرد و تا امروز هم ما آفات آن کم کاريها را می‌بينيم و از آنها رنج می بريم. امّا اگر اصلاحی در راه باشد و انشاءالله است، اين نبايد و نمی تواند بی تئوری باشد: بايد ذهن های رهبران و کسانی که به شکل فعالانه در اين راه پا می گذارند بدانند، بايد با تئوری‌های مربوطه آشنا باشند، بدانند چه می‌خواهند و چه نمی‌خواهند، و در هر حال آگاهانه پا در ميدان عمل بگذارند.


اما حضور در اين محفل و در اين کليسا و در شهر کلن، بنده را به ياد خيلی چيزها می اندازد که از گفتن بعضی از آنها نمی توانم خويشتنداری کنم و بر سبيل مقدمه آنها را ذکر می کنم تا بر سر مطلب اصلی برسم: اولأ درود می فرستم به روح آقای عبدالجواد فلاطوری که اوليّن بار در همين شهر کلن با ايشان آشنا شدم و به انستيتويشان رفتم و چه برادری‌ها کرد و چه دوستی‌ها ورزيد و خاطرات بسيار خوشی که از او در ذهن من مانده است و چه فقدان عظيمی بود وقتی که او را از دست داديم، بهرحال يادمانش گرامی باد و روحش شاد باد. بنده خودم را يکی از طرفداران و هواداران ايشان می‌دانم و می‌خوانم. نکته دوم حضور در اين کليساست: برای یکی از دوستان گفتم که وقتی ابتدای جلسه دوست عزيزی قرآن قرائت می کرد، من با خودم فکر می کردم عجب فضائی است، فضای نمونه ای است واقعأ: در يک کليسای پروتستان يکی قرآن بخواند،آنهم آياتی که دربارۀ يهوديان است يعنی 3 دين مختلف امروز در کنار هم در اينجا هستند. با خودم می انديشيدم آيا در ايران هم یک زمانی ما می توانيم يک چنين فرصتهائی داشته باشيم؟ يک چنين همنشينی ها و همزيستی های صميمانه و دوستانه و بی خطر و همدلانه – گمان نکنيد امر بعيد و بديعی است: ما در گذشته های دورمان در ايران چنين همدلی ها و همنشينی هائی را داشته ايم، اديان مختلف در کمال صلح و صفا در کنار هم زندگی می کرده اند- الحمدالله از اين بابت رکورد بدی نداريم، نمی گويم هميشه و همواره آرامش برقرار بوده است دورانهایی که خصومت می ورزيدند و با يکديگر درگير می شدند هم بود، امّا دورانهای آرامش، بسی بيشتر بوده است . قابل بازگشت است آن روزگار و همه بايد بدانيم که دنبال چی می گرديم- بهشتی اگر باشد در همين همدلی هاست: "بهشت آنجاست کآزاری نباشد کسی را با کسی کاری نباشد" کسی برای ديگری زحمتی ايجاد نکند، هرکس به اندازه ای که امری را برای خود حق می داند، برای ديگری هم حّق بداند. آقای هانس کونگ يکی از متکلّمان آلمانی که از دوستان من است، يک منشوری برای اخلاق جهانی تهيّه کرده بود و در تمام اديان و مکاتب غيردينی گشته بود تا يک يا چند اصل که می تواند سرحلقه و منبع اخلاق جهانی باشد پيدا کند. يکی از آن اصلها که پيدا کرده بود همه اديان بالاتفاق (مسيحيت، يهوديت...) همين اصل بسيار ساده است که می گويد: "هر آنچه که برای خودت دوست نداری برای ديگران هم مخواه و هر آنچه برای خودت می خواهی برای ديگران هم بخواه." سعدی چه می گفت؟:


من شنيدم ز پير دانشمند/ تو هم از من بياد دار اين پند
آنچه بر نفس خويش مپسندی/ نيز بر نفس ديگری مپسند


و واقعاً همين کلام ساده سرچشمه اخلاق است؛ شما هر چه در آن غور بکنيد، می توانید از آن بحث و مطلع بيرون بکشيد. در تنظيم روابط انسانی بهترين اصل است – عدالت اصلا در دل اين اصل گنجانده شده است و حسن روابط انسانی انصاف دادن و به کثرت و پلوراليستی حرمت نهادن است. باری، تماشای چنين منظره ای در اينجا به حد کافی يک مسئله درس آموز و عبرت آموزی بود که برای هميشه می تواند الگوئی باشد تا آدمی آن را دنبال کند و محقّق کند.


و امّا وارد اصل مطلبمان بشويم و آن عبارت بود از بزرگداشت اين دو بزرگواری که نامشان در اينجا رسم است و همه ما آنها را می شناسيم و برای از دست رفتنشان متاسفيم و می کوشيم با بهتر شناختن آنها، بلکه راه زندگی خودمان را مشخص‌تر کنيم و از عمر استفاده بيشتری ببريم. قبل از اين که من وارد مرام اين دو بزرگوار و درسی که از سرنوشت شان می شود گرفت، بشوم دو چيز را باز مقدمه‌وار ذکر می‌کنم –نمی توانم از آنها بگذرم. يکی اين که اين دو بزرگوار از دنيا رفته اند، از دنيا رفتن سرنوشت همه ما است. به هرحال اين حادثه مهّم در زندگی را نبايد فراموش کرد که همه ما روزی به آن عبور خواهيم کرد- منزلی است که هيچ کس از آن جا گريزی و گزيری ندارد. کوچک شمردن آن، ناديدن آن، از ياد بردن آن، به انکار سپری کردن آن سودی که ندارد هيچ، زيان هم دارد. فرصت ما بسيار محدود است و بايد از آن استفاده کرد. يکی از پيامهای همه اديان – که مولانا هم در اکثر اشعارش به آن اشاره می کند- اين است که ما را مرگ انديش کند يعنی ما را به اين حادثه بزرگ انسانی متفطن کند و بگويند يکی از تجربه های نادر و بی نظيری که انسان از سر می گذراند اينست که هم برای آن بايد آماده باشد و هم قبل از آن بايد خود را در بهترين حالت قرار بدهد تا بيشترين استفاده را از دوران زندگی خود ببرد. يک اصطلاحی ميان فرنگی ها جاری است. من آلمانی اش را نمی دانم ولی انگلیسی آن می شود: از زندگیت لذّت ببر چون شما يکبار بيشتر به دنيا نمی آئيد. اين حرف درست است که ما يک بار بيشتر به دنيا نمی آئيم ولی اين معنايش اين نيست که به عياشی بگذرانيم – اين يک نتيجه گيری غلط است. اتفاقأ چيزی را که انسان يکبار بيشتر استفاده نمی کند، در نهايت رعايت و دقّت بايد از آن استفاده کند. بايد فکر کنيد که يک داروئی در اختيار داريد که مرگ و حيات‌تان در گرو آن است. شما اين دارو را بی‌محابا به کار نمی‌بريد بلکه با نهايت دقـت به کار می‌بريد. نمی‌گذاريد قطره‌ای يا اتمی از آن به هدر رود. اين وضعيت ماست و بايد نسبت به آن متفطن باشيم. آدمی به هر درجه ای از شهرت و ثروت و نام و آوازه و قدرت باشد، بالاخره يک روزی همه نزاع هایی که بر سر آن می‌کرده محو می‌گردد و به تعبير سعدی دو چيز برای آدمی باقی می ماند- که البته سخن سعدی هم برگرفته از قران است: دو چيز حاصل عمراست: نام نيک و ثواب. از اين دو در گذری، مابقی. يکی نام نيکی که از انسان در اين جهان باقی می ماند و يکی پاداش نيکی که در آن حيات و در زندگی بعدی برای او به وجود می آيد. ديگر هيچ چيزی به جا ماندنی نيست حتی بنا به تعبيرات قرآنی ابراهيم هم وقتی که دعا می کرد از خدا می خواست "خدايا نام نيکی برای من باقی بگذار."


خوب مقدمات بنده به پايان رسيد. حالا چند سخن هم در باب اين دو شخصيت بزرگواری که نامشان مطرح است، مرحوم منتظری و مرحوم مهدی بازرگان، عرض می کنم.


مرحوم بازرگان وقتی فعالیت خودش را آغاز کرد که حقيقتا يأس عظيمی بر جامعه ايران تحميل شده بود. 28 مرداد گذشته بود و چنانکه خودش در خاطراتش می گويد: "من مرد سياسی نبودم و اهل فعاليت سياسی چندانی هم نبودم، من اهل درس و دانشگاه بودم. اما کودتای 28 مرداد و بازگشت شاه و بازگشت آن رژيم آزادی کش مرا دوباره به فعالیت سياسی باز آورد." و اين البته فقط او نبود؛ کثيری از مردم بودند که وجدانشان لرزيد و جنبيد و دوباره به سياست برگشتند تا مگر آن جريان سوء ظالمانه را برگردانند. نادرپور با اينکه تقريبأ يک شاعر بزمی بود نه شاعر سياسی، ولی پاره ای از ابيات او آنقدر سوزناک است و از آنچنان گرفتگی روحی بر می خيزد که آدمی را گاز می گيرد و گره بر دل و قلب آدمی می افکند:


"دلم پُر است ولی ديده ام ز اشک تهی است
چه آفتی است غمين بودن و نگرئيدن
چه آفتی است که چون شاخهَ خزان ديده
در آفتاب، ز سرمای خويش لرزيدن
کنون به خويش نظر می کنم، چو ماه در آب
تنم ز روشنی سرد خويش می لرزد
جهنمی که در آن سوختم فروزان باد
که شعله اش به نسيم بهشت می ارزد"


و بدين ابيات آخرينش توجه کنيد:


"شکسته بال عقابم، تپیده در شن گرم
نگاه تشنه من در پی سرابی نيست
دلم به پرتو غمناک ماه خرسند است
در غبار افق برق آفتابی نيست"


اين سخن نادرپور بود. از نادرپور بالاتر و بلکه تلخکام تر اخوان ثالث بود که نام خود را "اميد" گذاشته بود ولی در نااميدی سرآمد همه نوميدان بود.


منظومه مشهور او را شايد شنيده باشيد که در پايان آن می گويد:
" باز می گويم تا فردائی ديگر
صبر کن تا دگری پيدا شود
نادری پيدا نخواهد شد! امید
کاشکی اسکندری پيدا شد
خانه خالی ماند و خواندی آب و نان
و آنچه بود، آش دهن سوزی نبود
اين شب است، آری شبی بس هولناک
پشت تپه هم روزی نبود
باز ما مانديم و شهر بی طپش
و آنچه کفتار است و گرگ و روبه است
گاه می گويم فغانی برکشم
باز می بينم زبانم کوته است
هر که آمد، بار خود را بست و رفت
ما هنوز آن بدبخت خوار بی نصيب
زين چه حاصل جز دروغ و جز دروغ
زآن چه حاصل جز فريب و جز فريب"


می بينيد! ابیات و ادبيات زمانه اين است. شاعران ما که زبان مردم و روح حسّاس دوران بودند، يک چنين احساسی را به خوانندگان خودشان منتقل می کردند و به آنها می گفتند: در غبار افق برق آفتابی نيست. اميدی نيست، درخششی در آينده نيست و همه چيز بر باد رفته است و کاشکی اسکندری پيدا شود و بيايد و اين بنای نيم ويران شده را تمام ويران کند و همه چيز را برباد فنا بدهد. يکی پس از ديگری به ما دروغ گفتند – يکی بعد از ديگری ما را فريب دادند و دستهای نامرئی از آستينهای خباثت بيرون آمدند و به مردم ما خيانت کردند. چه حاصل از فعالیت سياسی؟ چه حاصل از پا در گود سياست نهادن؟ ادبيات زمانه و گفتمان زمانه اين بود. مرحوم بازرگان در يک چنين دوران يأس آلودی که گرمترين کوره ها را يخ زده و افسرده می کرد، پا به عرصه سياست گذاشت. آنهم دردورانی که علاوه بر يأس، اختناق هم حاکم بود. يأس يک چيز است انسداد و اختناق چيز ديگری است. وقتی راه های فعاليت بسته است، وقتی که فعالیت کردن هزينه بسيار دارد، علیرغم همه اينها و علی رغم این که از موقعيت جايگاه اجتماعی ويژه ای برخوردار بود، وقتی ما از کسی تجليل می کنيم و وقتی کسی را به عنوان الگو بر می گزينيم، به اين جهات بايد نگاه بکنيم: يکی از دلائلی که من به مولوی اينقدر علاقمندم اين است که اين بزرگوار در اوج شهرت و محبوبيت، و داشتن موقّعيت و منزلت بلند روحانی در دوران خودش حاضر شد همه آنها را زير پا بگذارد و از همه آنها بگذرد – يک کسی که به قول خودش سجّاده نشين با وقاری بود، بازيچه کودکان کویی بشود و مورد طعن و ملامت و شماتت همگان و همگنان قرار بگيرد. اين گذشتها هميشه نشانه روح های بزرگ است و نشانه رسيدن به اهداف بزرگ. شما اين را بدانيد: هيچ کار جدی و مهم و بزرگی در تاريخ صورت نگرفته است مگر آنکه در کنار آن يک گذشت بزرگی صورت گرفته باشد. بدون فداکاری، بدون گذشت، بدون آماده بودن برای اينکه آدمی از تعلقاتی دست بکشد، هيچ امر مهمی صورت تحقق نخواهد گرفت. در يکايک قهرمانهای تاريخ شما اين را بيازمائيد و خواهيد ديد که حقيقت است. مرحوم بازرگان چيزی از دنيا کم نداشت: استاد دانشگاه بود، رئيس دانشکده بود، وضع مالی و رفاه خوبی داشت، نام و آوازه خوبی داشت. چيزی نبود که بخاطر آن بخواهد بدود يا از طريق فعالیت سياسی آن را به دست بياورد. بر عکس فعالیت سياسی باعث کاستن همه اينها می شد. "نان رفت و آب رفت و دوست رفت...همان که مولانا می گويد: عاشقی رفت پيش معشوق خود، نشسته بود و گله می کرد. گفتش که من در عشق تو چه ها کشيدم:
"مال رفت و زور رفت و نام رفت
بر من از عشقت بسی ناکام رفت
هيچ صبحم خفته یا خندان نيافت
هيچ شامم با سر و سامان نيافت"
گفت همه اين بلاها را کشيدم. معشوقش گفت : همه اينها را کشيدی امّا يک کار را نکردی. گفت چی؟ گفت : نمردی!
"تو همه کردی، نمردی- زنده ای!
هین بمير از يار جان بازنده ای
هم در آن دم شد دراز کرد و جان داد."


کسانی مثل بازرگان آماده مرگ هم بودند، واقعأ هم بود. آخر هم در همان راه مُرد. بازرگان اگر در زندان مُرده بود، آيت الله منتظری بعد از آن همه رنج و فشاری که بر او وارد شد، دکتر شريعتی همينطور بعد از آن همه رنج و شکنجه بالاخره اينها مرگشان هم در همان راهی بود که در آن بودند.


عاشقی را به کمال رساندند. کمال عاشقی ماندن در راه معشوق است.


اينهمه کردی، نمُردی زنده ای
اين بميرندجان جان بازنده ای


ياران جان بازنده بودند. به حقيقت عشق رابه کمال رسانده بودند.


با اين منظر اگر شما نگاه بکنيد، با کسی رو به رو می شويد که الحق بايد به او آفرين گفت. الحق بايد گفت که دست خدا پشت او باد. بايد گفت امداد الهی با او بود که چنان بار سنگينی را آنهم در دوران اختناق و انسداد شديد کشيد. آمد به ميدان، اينهمه فداکاريها کرد و گذشت ها داشت. از درسش، از مشقش، از دانشگاهش، از رفاهش، از بودن در کنار کانون گرم خانواده، از همه اينها گذشت و به آن يخبندان سرد انسداد سياسی پا نهاد. تا جائی که بيرون از تهران – برازجان – يکی از دورترين شهرها (نسبت به تهران) سالها آنجا زندانی شد؛ تا بعدها، نزديک انقلاب، که آزاد شد و به انقلاب پيوست. بعد از انقلاب هم که می دانيد و در اينجا هم گفته شد که حوادث خوشبختانه نشان داد بازرگان طالب پست و مقام نیست، به خاطر پست و مقام، بخاطر اينکه در آنجا افاده ای بفروشد و سروری کند، خواجه‌گی کند. مشکلی که بعد از انقلاب با آن مواجه شديم این است که کسانی بر سر کار آمدند و اکنون بر سرکارند، از صدر تا ذيل، که به مردم خواجه گی می فروشند. سروری می فروشند.


قدرت برای خدمت به مردم است؛ گوسفند از برای چوپان نيست بلکه چوپان در خدمت اوست. "سيد القوم خادمهم". آنجا نشستند که خدمت کنند نه خواجه گی، نه سروری.


"خراجش که مُزد چوپانی ست
زهرمارش باد
که هرچه می خورد او، جزيت مسلمانی است."


مگر اين را به ما از گذشته نگفتند! حتی در تئوری‌های مدرن هم اين که خدمت گذار مردم بودن شأن اصلی سياستمداران است بیان می شود. بازرگان برای همين بود که وقتی سرکار آمد، به آسانی هم بيرون رفت. ديد که جائی نيست که بايستد و بتواند خدمت کند و خدمتگذار مردم باشد.


مرحوم آيت الله منتظری، ايشان هم مبارز بود. ايشان هم قبل از انقلاب به زندان رفت و شکنجه‌های سخت کشيد که شايد آن شکنجه‌ها را آقای بازرگان نديد. در يک چيز اين هر دو مشترک بودند گرچه در بسياری چيزها متفاوت بودند. آن وجه اشتراکشان اين بود که هر دو ضد استبداد بودند.


اختلاف زيادی بود بين نهضت آزادی و نيروهای ملّی مذهبی (هنوز هم شايد باشد.) در نيروهای ملی مذهبی مشهور اين بود که استعمار خارجی مهمتر است و ما بايد اول جلوی آن بايستيم و به حساب استعمار خارجی برسيم و دست اجانب را کوتاه کنيم آنگاه به سراغ استبداد داخلی برويم. از اين طرف مرحوم بازرگان و دوستان و همراهان او معتقد بودند که استبداد داخلی از همه مهمتر است و ما در درجه اول با او مواجهيم و در مرحله اول بايد آن را فرو بکوبيم. نزاع مفصلی بود. شايد امروز قدری حل شده باشد. من شنيده ام از افراد نزديک به مهندس عزّت الله سحابی که به راه مهندس بازرگان ايمان بيشتری دارد. و بهتر قبول کرده است که اّم الفساد و ريشه فساد و مفسده، استبداد خوئی ماست و استبداد داخلی حاکم بر ماست و اگر استعمار خارجی موفق شد و موفق می شود که در ما تأثير بگذارد، از طريق همين سرپنجه های خودیش، يعنی استبداد داخلی، است. هميشه همين استبداد داخلی بود که به کمک استعمار خارجی آمد، راه آنها را گشود، فرش قرمز بر پيش پای آنها پهن کرد و به آنها مجال و امکان داد تا دست خيانت را از آستين قدرت بيرون بياورند و بلا بر سر مردم بياورند، آنطور که آوردند. و الّا اگر آنها که در درون، حکومت می کردند، می توانستند مقاومت کنند، ای بسا سرنوشت اين ملت اينچنين نبود. علی ای حال برای مرحوم مهندس بازرگان مثل روز روشن بودکه ما بايد اوّل با اين دشمن داخل خانه تسويه حساب کنيم – همان که سعدی گفت:


" تو با دشمن نفس همخانه ای
چه دربند پيکار بيگانه ای؟"


فعلا پيکار بيگانه را فرو می زنيم نه اينکه آنجا عرصه بازار ما نيست. امّا برای قدم بعد – ما در درون بايد از انسجام کافی برخوردار باشيم و يک نيروئی به نام نيروی استبداد انرژی های ما را به هدر ندهد. راه رشد و شکوفائی را بر ما نبندد؛ درس غلامی و نوکری را بر ما تعلیم ندهد؛ فرهنگ ما را تغيير ندهد و آلوده نکند و ... اين اتفاق وقتی افتاد و ما از شر استبداد داخلی رها شديم، سراغ استعمار خارجی می رويم. هر دوی اين بزرگان يعنی چه بازرگان و چه منتظری در اينکه ضديت با استبداد داشتند، مشترکند و من در پرانتز اينجا برای شما نقل می کنم که مشکل ما و مشکل بزرگ و اصلی ما هنوز قصه استبداد است و سالهای سال است که بنده بر اين عقيده ام و آن را ابراز کرده ام که نه چپ نه راست، نه سکولار نه غيرسکولار، اينها مسائل فرعی ماست؛ اينها مسائل اصلی جامعه ما نيست. آنچه درجامعه اصالت دارد و اهميت دارد، مشکل آفرين است و به صورت يک معضل لاعلاجی درآمده است – همه همتها برای گشودن گره آن بايد هم راستا بشود- عبارت است از معضل استبداد که متأسفانه قرنها در ميان ما بوده است و بدل به طبيعت و عادت ثانوی ما شده است و هر وقت هم ما حرکتی می کنيم و از يک استبدادی بيرون می رويم، برای دوستان می گفتم که ما در قيام بهمن 57 استبدادی را با يک استبداد ديگر به زمين زديم. و اين کاری بود ولی ما را از اصل مشکل رهائی نبخشيد. استبداد سلطنتی را با استبداد ولايتی فرو ريختيم. امّا عاقبت در همان دام استبداد باقی مانديم.


"توازچنگال گرگم در ربودی
چو ديدم عاقبت گرگم تو بودی"


ما به چنين بليه ای مبتلا شده ايم. اين بار اگر بنا باشد استبداد فرو افتد نبايد با استبداد ديگری فروريخته شود. اين هنر نيست، اين درس نگرفتن از تجربه تاريخی است. اين دفعه ما بايد با يک تئوری و ذهن روشنی به سراغ فرو کوفتن استبداد برويم و او را با چيزی بکوبيم که از جنس استبداد نيست بلکه از جنس حّق است و از جنس دموکراسی و عدالت است که شايد درباره آن بيشتر بگوئيم. مرحوم بازرگان با يک ذهن روشنی در اين راه حرکت می کرد و سخن می گفت و مبارزه می کرد و عاقبت هم به زندان رفت. در مدافعات خودش هم همين نکات را آورد و به شاه و اطرافيانش هم به صراحت همين را می گفت که ما آخرين گروهی هستيم که با شما به زبان نرم صحبت می کنيم. بعد از ما گروه‌های ديگری خواهند آمد که با زبان سخت و با زبان سلاح با شما سخن خواهند گفت و همينطور هم شد. چنانکه گروه‌های چريکی و مبارزان مسلح از هر طرف راه را بر نظام شاهی تنگ کردند که به فروپاشی آن نظام انجاميد. اين استبداد، گره کور و معضل اصلی سياست ماست. و در تمام ما ايرانيها، در تمام وجود ما رخنه کرده. مثل زخمی تراويده است مثل اينکه خود ما هم خيلی آن را بهتر می‌شناسيم و با آن کنار می‌آئيم. و متأسفانه با يک نظام باز ديرتر و کمتر کنار می آئيم.


به ما اگر آزادی بدهند، به زودی به هرج و مرج کشيده می شويم، بزودی يقه يکديگر را خواهيم گرفت، اوّل سراغ تسويه حساب با يکديگر می رويم، که متأسفانه آفتی است. من به ياد دارم که اوّل انقلاب دقيقا اين اتفاقات افتاد. آزادی موقّتی که پديد آمد و هنوز سلطه اين نظام کنونی صددرصد محقق نشده بود، آدميان يعنی مردم ما رفتند به سراغ تسويه حساب با يکديگر و جامعه را بيمار کردند و قصّه ادامه پيداکرد تا وضعيتی که ما امروز داريم. آقای بازرگان با استبداد مبارزه می کرد و خوب می فهميد استبداد يعنی چه. ببينيد: استبداد فقط زور گفتن نيست - البته زور گفتن است، البته حق را از آدميان سلّب کردن است، استبداد خيلی غيراخلاقی است – اينها همه هست امّا می دانيد مهمترين آفت و مهمترين مضرّت و مهمترين مفسدت که استبداد دارد چيست؟ اين است که خوی غلامی را در آدميان پرورش می دهد. آزادگی را از آنها می‌گيرد. اين را دست کم نگيريد. فوق العاده مهم است: آدمی که جرات رشد کردن ندارد، به خودش چنين جراتی نمی دهد – رفته رفته باورش می شود که من کی هستم – من کی باشم که فکر کنم ، اين اراده را بورزم، اين اظهار نظر را بکنم،به من نيامده – کوچک شدن آدمی، حقيرشدن اش، حتی در چشم خودش و خوی غلامی گرفتن – خدا رحمت کند مرحوم اقبال لاهوری را، شاعر هندی – پاکستانی را که می گفت:


"آدم از بی بصری بنده گی آدم کرد
گوهری داشت ولی نذر قباد و جم کرد
يعنی از خوی غلامی ز سگان خوارتر است
من نديدم که سگی پيش سگی سرخم کرد."


اين خوی غلامی و اين حقارت که در ذات آدمی بنشيند، محصول نظامهای سلطه استبدادی است؛ آنقدر خلق را کوچک می کند که مخصوصا وقتی که کسانی که استبداد می ورزند خودشان حقير و کوچک باشند، آنقدر فتيله را پائين می کشند که عملا همه جا تاريک می شود، کم نور می شود. اين بدترين مفسدت است که بر استبداد مترتب است. آدمی را نمی گذارد آدم بماند، او را ناقص می کند، در انسانيتش نقصان می افکند.حقارت را به او تحميل بلکه تزريق می کند و او را از چشم خودش هم می‌اندازد و کفايت و عرضه را از او می ستاند و در ميدان عمل، او يک موجود بيکار و غير چالاک تحويل ميدان سياست اجتماع می دهد. چنين چيزی بود که مرحوم بازرگان هميشه بر آن تکيه می کرد. يکی از تعبيرات بسيار زيبائی که بعد از انقلاب به کار می برد می گفت: در کار دين مگر مردم طفل اند که هنوز آنها را از پستان ولايت شير می دهيد؟ وقتی که آنها را از شير پستان ولايت ببريد، آنگاه آدميان امکان رشد می يابند. حالا پستانک ولايت را دهن مردم بگذارند، شير ولايت را دهن مردم بگذارند، هر چه که باشد نشانه اين است که يک نوع محاسبه طفوليت در کار است و اين همان چيزی است که مورد قبول بازرگان نبود و بعد از انقلاب هم بر او پسنديده نيفتاد. و همين بود که رفته رفته بازرگان را با حاکمان مان زاويه دار کرد.


مرحوم آيت الله منتظری هم با استبداد مبارزه کرد، زندان هم رفت ولی خوب می توانيم بگوئيم در ابتدای امر، اهداف اين دو باهم متفاوت بود. آقای منتظری بهر حال دنبال يک حکومت دينی بود در حالی که مرحوم بازرگان هيچوقت نمی گفت به دنبال حکومت دينی هستم ايشان همانطور هم که خودش می گفت مصدقی بود. و مصدق به هرحال يک مبارز ملی بود. آقای بازرگان با کمال جرأت می گفت : "اسلام برای ايران است نه ايران برای اسلام." و اين از آن سخنان شجاعانه ای بود که کمتر کسی جرأت می کرد در آن دوران و حتی در اين دوران بر زبان آورد ولی او اين را با صراحت می گفت. خوب می دانست دارد چه می گويد؛ تجربه عمری فعاليت سياسی به او آموخته بود که دقيقا به دنبال چه باشد و پيرو شعارهائی که گوشها را پرمی کرد، نباشد. و می دانست که سخنان او نقل خواهد شد. می دانست که سخنان او را يک موقعی جوانان مرور خواهند کرد. می دانست که يک روز از آنها درس خواهند گرفت و لذا با دقت آنها را ادا می‌کرد. با "ولايت فقيه" بازرگان بر سر مهر نبود، از همان ابتدا هم بر سر مهر نبود. و اين شعارهای ضد ولايت فقيه از يک جهت هم متوجه او بود. او معتقد بود ولايت فقيه اگر هم خوب باشد فقط در زمان آقای خمينی خوب است؛ و اين قبائی است که به تن او دوخته شده است. و پس از او، اين قبا به اندام هيچ کس ديگری نمی خورد و از اين نظر تنگ بود.ولی آقای بازرگان يک مسئله ديگر هم داشت و آن مسئله فقه بود. که تفاوت او را با آقای منتظری نشان می داد. شما می دانيد آقای بازرگان در نوشته های خودش فقه را تخفیف می کرد و اين نه برای اين بود که فقه خودش بد است ولی در بين علوم اسلامی، فقه رشد سرطانی پيدا کرده بود و بقيّه دانشها ضعيف شدند و رنجور و لاغر شدند ولی فقه يک فربهی سرطانی نامتناسب پيداکرده است. اين تعبير "رشد سرطانی" اصلا مال آقای بازرگان است- من در نوشته هيچ کس ديگری نديدم. شما از زمان غزالی به اين طرف اگر نگاه کنيد، غزالی هم نسبت به فقه همين نظر را داشت . غزالی برای قرن پنجم هجری است يعنی هزار سال پيش از آقای بازرگان، يک کتابی نوشت به نام "احياء علوم " يعنی زنده کردن علوم دين. تمام حرفش در اين کتاب اين بود که: "همه علوم دين زير پای فقه له شده اند. ما بايد دادشان را از فقه بستانيم. بايد علوم ديگر را زنده کنيم، دارند می ميرند، به نفس نفس افتاده اند." خوب آقای بازرگان البته فقيه نبود، غزالی نبود و نمی خواست و نمی توانست آنچنان که او به سراغ فقه و علوم دين رفته بود، برود. ولی اين را تشخيص می داد. می گفت : "من مسلمانم و از دور که نگاه می کنم می بينم از اين علوم اسلامی فقط فقه است که هرجا را نگاه می کنی به چشم می خورد و علوم ديگر اصلا پس رفتند. قرآن را اصلا کسی نمی شناسد. و راست می گويد. آقای طالقانی در کتاب پرتوی از قران اين جور نقل می کند که: "دانش قران در بين مسلمانان تقريبأ به صفر رسيده است. علم کلام همينطور، علم فلسفه همينطور، علم اخلاق همينطور، همه جا فقه است و فقه. از هر طرف نگاه می کنی شده است دماغ آن روستائی که بچه ها به اش سنگ می زدند. رفت پيش کدخدا شکايت کرد. کدخدا بچه ها را منع کرد و گفت ديگر سنگ نزنيد. دوباره بچه ها سنگ زدند. دوباره رفت شکايت کرد. دوباره کدخدا بچه ها را صدا زد و گفت مگر بهتون نگفتم سنگ نزنيد؟ گفتند آقا! آنقدردماغش بزرگ است که ما به هرطرف سنگ می زنيم، به دماغش میخورد! تقصير ما نيست."


اين فقه انقدر در بين علوم بزرگ شده است که در بين علوم اسلامی، شما به هرطرف نگاه بکنی، فقط فقه را می بينی. و بقيه علوم آنقدر لاغر شده اند و پس پرده افتاده اند که دادشان به آسمان رفته. آقای بارزگان خوب البته خوب می فهميد. بازرگان البته توجهش به اين بود که مسلمانها و علمای اسلام به علوم ديگر هم احتياج دارند. قدری جامعه شناسی بايد بخوانند، قدری علم سياست بايد بخوانند، فقط در فقه فرو رفتن کار ما را "کار" نمی کند، "بار" ما را بار نمی کند، گره ها را باز نمی کند. آيت الله منتظری خوب فقيه بود و در عرصه فقهی عمل می کرد. و تا جایی هم که من می دانم، از تئوری های عادی سياسی هم اطلاع چندانی نداشت. اما وجدان ضد ظلم و تکليف دينی ضد ظلمی که بر خودش می ديد البته که او را برانگيخت که عليه استبداد قيام کند. زندان رفت و هزينه بسيار هم پرداخت و بيرون آمد. خوب، چه چيزی اينها را به هم نزديک کرد؟ و چه روندی بود که به تدريج باعث شد که اين دو بزرگوار که يکی از حوزه آمده بود و يکی از دانشگاه، يکی بيشتر اهل فقه بود و يکی کمتر اهل فقه- بلکه ناقد فقه بود، اينها رفته رفته راهشان به يکديگر نزديک شدند، تجربه سياسی و اجتماعی. اين تجربه روزگار آنقدر چيز به آدم می آموزد که هزار کتاب اين کار را نمی کند.


"هر که نامخت از گذشت روزگار
هيچ نآموزد ز هيچ آموزگار"


گذشت روزگار و چپ بودن گردونه سياست، اينها را به هم نزديک کرد. آقای منتظری فقيه بود و برای فقيه تجربه سياسی مهم نيست، فقيه می گويد حکم الهی اين است، ما عمل می کنيم، نتيجه اش هر چه می‌خواهد، بشود. ولی يک دانشمند علوم تجربی که اين را نمی گويد. او می گويد ما بايد ببينيم اين در عمل چه جوابی می دهد؟ اگر هزار نفر را دست بريدی و دزدی در کشور کمتر نشد هيچ، بيشتر هم شد، آن موقع بايد بفهميم که اين حکم بايد اجرا بشود يا نبايد. اين تجربه يک عالم دانشگاهی است. ولی برای يک فقيه اين محاسبات مطرح نيست. حکم الهی است و بايد اجرا شود، هرچه می خواهد پيش بيايد. ما بايد تکليفمان را انجام بدهيم. اين ولايت فقيه همچين چيزی بود. کسانی مثل آقای منتظری فکر نمی کردند وقتی به ميدان عمل بيايد چی جواب می دهد؟ چون اين تئوری در بوته تجربه قرار نگرفته بود. گمان می کردند که وقتی ما قيد می‌کنيم: "کسی که در صدر می نشيند، اينقدر عالم باشد، عادل باشد، فقيه باشد" کار تمام است. وقتی که می گوئيم که احکامی داريم در کتابهای فقهی نوشته شده اينها را اجرا کنيم، کار تمام است. ولی همين که دست به عمل گشودند، افتاد مشکلها، خيلی مسائل پيش آمد. و چشم اين حضرات باز شد. منتهی بعضی ها خودشان را به خواب زدند؛ بعضی ها هم نخواستند بخواب بزنند. آقای منتظری يکی از آن کسان بود. و بايد به او آفرين گفت. او را بايد ستايش و تحسين کرد. چشمهايش را نبست. واقعيت را ديد. ديد که بالاخره اين حرفهائی که در عالم سياست و تجربه ای که فيلسوفهای فرنگی آورده اند حرف بيهوده ای نيست. وقتی می گفتند: قدرت فساد می آورد و قدرت مطلق فساد مطلق می آورد. اين حرف مثل يک سبو در درون خودش يک دنيا معنا دارد. شما هر کس که باشيد، اگر قدرت به شما بدهند آن هم قدرت بی مهار و بی مسئوليت، شما فاسد می شويد. اگر قدرت مطلق باشد، فساد مطلق می آورد. فرق نمی کند که شما کی هستيد يا با خودتان چه تصميمی گرفتيد. برای اين بود که قدرت را پخش کردند، توزيع و تقسيم قدرت کردند و گفتند قوای مختلف بايد تقسيم شود. جمع شدن همه قدرتها در دست يک نفر، يک قدرت را از او می ستاند و آن قدرت عدالت ورزی است. برای اينکه آن يک نفر نه آنقدر علم دارد نه آنقدر آگاهی دارد نه آنقدر توانائی دارد که بتواند عدالت را در جامعه برقرار کند.


ولی فقيه کسی است که همه قدرتها را به او دادند و طبیعی است که آن استبداد می آورد.
اينها تصّور می کردندکه اين تئوری می تواند سعادت و سلامت بياورد غافل از اينکه استبداد به هر نامی باشد، استبداد است:دينی يا غيردينی – هراسمی بگذاريد – ولی استبداد ماهيتا استبداد است. آقای منتظری این اواخر بود که متّوجه شد و خوب گفت ما اين را نمی خواستيم و اين را فکر نمی کرديم. قرار نبود که حکومت دينی سر از اينجا در بياورد. و رفت به طرف  تنقيد نظريه ی خودش. در پايان هم همانطور که می دانيد به آنجا منتهی شد که يک نظارت رقيقی از فقيه باقی بماند و دخالت در امور شأن او نباشد.به نظرمن راه بلندی در جلوی آقای منتظری بود ولی خوب بهرحال همين قدم اوّل خيلی مهم بود.


حالا اجازه بدهيد من يک قدم فراتر بروم و عنوان اصلی اين سمينار که "سياست و اخلاق" است را بکاوم و به تدريج سخن را به پايان ببرم.


ببينيد: ما در اينجا داريم از دو نفر سخن می گوئيم که گوئی در صحنه سياست، اخلاقی هستند. من می خواهم اين اخلاقی عمل کردن را مقداری باز بکنم و توضيح بدهم که چگونه است. ما از دوران ماکياولی به اين طرف شنيديم که سياست نمی تواند اخلاقی باشد- بعضی ها گفتند که اصلا ماکياولی نیامد که درس سياست بدون اخلاق را به سياستمداران ياد بدهد بلکه آنچه را که در عمل انجام می شد و کسی جرات گفتنش را نداشت، بیان کرد. باری، بين اخلاق و سياست آمدند ديواری و يک حجاب حاجبی کشيدند. آنوقت ما ستايش می کنيم کسانی را که خواستند و توانستند در عرصه سياست، اخلاقی عمل کنند و از منافع خودشان بگذرند و به منافع تسليم نشوند و فضائل را مقدم بر هر امر ديگری بکنند. من گمان می کنم که همه ما به راحتی تصديق بکنيم که اخلاق از سياست جدا نمی شود. من از اين يک نتيجه مهمتری هم می خواهم بگيرم ولی الان صدايش را در نمی آورم تا ابتدا آن تصديق اوليه را از شما بگيرم و بعد آن را فاش کنم. اخلاق از سياست جدا نمی شود. شما يک سياستمدار را به من نشان دهيد که اخلاق – به صورت مثبت يا منفی – از او دور باشد و جدا باشد؟ يا اصلا جدا کردنی باشد: همين ليبراليسم را ببينيد- که ما می گوئيم به دين و به اخلاق کسی کاری ندارد. ليبراليسم دو سه اصل اخلاقی خيلی مهم دارد. يکی اش اصل مداراست، بنايش اينست که مدارا يک فضيلت انسانی متعالی است بلکه در صدر فضائل انسانی قرار دارد. آدميان با هر مشربی، با هر منشی و با هر مذهبی در کنار يکديگر همزيستی مسالمت آميز داشته باشند و به يکديگر تعرض نکنند و از همه مهمتر، همانطور که در حافظ خلاصه می شود: آسايش دوگيتی تفسير اين دوحرف است/ با دوستان مروّت با دشمنان مدارا. مروّت و مدارا مگر جزو اخلاق نيستند؟ راستی اگر انسان بيآموزد و اين فضيلت در سطح اجتماع پخش شود که "با دوستان مروّت – با دشمنان مدارا" باشد، آدميان حقيقتا در رفاه زيست خواهند کرد. آسايش دو گيتی را به دست خواهند آورد (به تعبيرحافظ). جدا کردنی نيست اخلاق از سياست. منتهی مهم اينست که چه اخلاقی باشد: اخلاق بد باشد، اخلاق نيک باشد. اگر شما اين را بتوانيد هضم کرده قبول کنيد – که هضم کردنی است – حالا من به شما می گويم اخلاق با دين هم يک رابطه ای دارد.


اديان عموما پشتوانه اخلاق اند. پس بنابراين سياست با دين هم يک رابطه ای دارد و اينکه عده ای اصراردارند بگويند دين از سياست جداست اشتباه می کنند. دين از سياست جدا نيست – سياست با اخلاق رابطه دارد- اخلاق با دين رابطه دارد پس بنابراين سياست با دين رابطه دارد. يک همچين فرمول منطقی در اينجا هست. اين که ما می گوئيم رابطه دارد، واقعا رابطه دارد يعنی اخلاق يک جامعه و دينی که آن اخلاق را به جامعه می دهد، بر سياست اش تأثير می‌گذارد و من ديدم کسانی که می‌گفتند: "چطور آقای بازرگان که ديندار بودند وارد سياست شدند؟ چگونه آقای منتظری.... توجه نمی کردند که اتفاقا آقای بازرگان با حکم تکليف دينی وارد سياست شد. وجدان دينی او را برمی‌انگيخت که عليه بی عدالتی اقدام و قيام بکند. مبارزه با ستم يک تکليف مذهبی برای او بود و او فکر می کرد دارد فرمان خدا را بجا می آورد وقتی با ستم و استبداد در می آويزد. البته، يکی ديگر هم می تواند بيايد (مثل رهبران کنونی ما) بگويد دين به آنها گفته استبداد بورزند. باز هم دين از سياست جدا نيست. اين دو قاطی هستند. من نگفتم وقتی قاطی شوند، همواره محصولات خوبی می دهد. محصولات بد هم می دهد. يک خاکی است که در درونش همه جور محصولی می‌رويد اما همه گياهان در اين خاک می‌رويند و مهم اينست و لذا اگر شما اصلاحی در آن خاک بکنيد – مخصوصأ در جوامعی که خاک اينگونه خصلت دينی را دارد- آنگاه است که می توانيد ميوه های شيرين و آب دار از درختانی که در آن خاک روئيده اند، بچينيد و گرنه همه ميوه ها زهر آلود خواهد بود. ببينيد به حکم وظيفه دينی اخلاق سياسی بازرگان اخلاق، اخلاق ضد استبدادی بود. به حکم وظيفه دينی، اخلاق سياسی آقای منتظری اخلاق ضد استبدادی و ضد ستم بود. مبارزه با بی عدالتی را ايجاب می کرد. به اين معنا و به اين قدر اخلاق و دين در سياست تأثير دارند. هيچ ترديدی در اين نمی شود کرد.


آنجایی که اخلاق دينی از سياست بايد جدا باشد، آنجائی است که ما می گوئيم حکومت بايد نسبت به اديان مختلف بی طرف باشد. بی طرفی پيشه کند و امتياز ويژه ای بخاطر دينی که دارد به کسی ندهد. بله به اين معنی، يک جدائی حقوقی، يک بی طرفی کثرت گرايانه بايد در چشمان حکومتگران باشد به طوری که همه را با يک چشم ببينند. امّا اين که دينی که در جامعه جاری است، اخلاقی که در جامعه جاری است، اخلاقی که در فرد سياستمدار جاری است در سياست او تأثير می گذارد- اين مقدار را نمی شود انکارکرد. در جوامع اروپائی، اول مردم ليبرال شدند بعدا حکومتها ليبرال شدند نه بالعکس. حکومتها جامعه را ليبرال نکردند – اشتباه نکنيد. فيلسوفها در اين جوامع آنقدر کار کردند و انديشه خود را نشر و توزيع کردند تا به خورد ذهنها رفت که بگويند ليبراليسم انديشه نيکوئی است و سعادت و خوشبختی در اين جهان برای آنها به بار می آورد. دولت و حکومت که ميوه اين جامعه بود و از دل اين جامعه روئيده بود، همان خوی و خصلت را پيدا کرد و به آن خواسته جامعه پاسخ مثبت داد. عين اين ماجرا در جوامع ديگر هم هست. هر کسی به نحو خودش و به قد و قامت خودش. در جامعه ما شما نگاه کنيد اصلاح دينی فريضه اولين است برای کسی که می خواهد قدم به عرصه سياست بگذارد. برای اينکه آن درخت سياست از سرچشمه دين آبياری می شود. اگر اين درخت بد گهر باشد، بد گهری اش را مديون آنجاست. در آنجا بايد يک اصلاحات اساسی صورت بگيرد. کار کسانی مثل بازرگان و منتظری از اين چشم هم شما اگر نگاه کنيد، بايد ارج بنهيد. اين سرچشمه را اصلاح کردن و آب گل آلود و زهر آلود را از آن بيرون انداختن و آب صاف در رودخانه رها کردن، بهترين کاری است که در جامعه ما می توان کرد. کسی مثل بازرگان وقتی از اين انديشه ها دفاع می کرد که دانشگاه های ما و دانشگاهيان جرات به زبان آوردن دين را نداشتند. دانشگاه ها را توده ای ها تسخير کرده بودند و عرصه را برای آنها تنگ کرده بودند. او به علت اعتقادی که داشت جرأت و شهامت اعلان آن را داشت و ايستاد، حرفش را گفت. بعد شريعتی به وجود آمد و ساير شنوندگانی که حرفهای او را دنبال کردند. راه های زيادی مانده است که ما می بايد طی کنيم. خوب اخلاق و سياست.


ما بر چه عنصری از اخلاق در جامعه خودمان بايد تأکيد بورزيم؟ در اينکه ما نقصان زياد داريم حرفی نيست. ما در اين جامعه استبدادی زيسته ايم و جامعه استبدادی مفسده خيز است. يعنی يک خاکی است که در آن اقسام رذائل سبز می شود و متأسفانه اين رذائل به وفور در جامعه ما پديد می آيد. به هر جايش هم که می خواهيد دست بزنيد، می بينيد به 100 جای ديگرش هم بايد بپردازيد. خوب کار خيلی زيادی بايد کرد. وظيفه هر يک از ما اين است که هرکس به قدر وسع خودش می تواند، بايد کار بکند ولی يافتن مشکل اصلی چيز کمی نيست. شايد خيلی از انرژی ها را حفظ کند و نگذارد به هدر برود. ما در اخلاقمان، مروت و مدارا و اينها را فراموش کرديم. فقط انتقام گيری شده اصل و همان روحيه به اصطلاح انقلابی که اوّل انقلاب ترويج و تبليغ می شد اين انتقام گيری را در ما بسيار تقويت کرد؛ فراموش کرديم خيلی از چيزها را. ولی من فعلا از آن هم می گذرم. ببينيد: يک مفهوم بسيار مهم و فربه است که ما به آن احتياج داريم در جامعه خودمان و ما اگر بتوانيم اين را زنده کنيم، راه درست را کم و بيش انتخاب کرده ايم. من ديدم در مطبوعات به خصوص در مطبوعات خارج از کشور، اينترنت، سايتهای مختلف – بحث بر سر سکولاريسم است: جامعه آينده بايد سکولار بشود - دين بايد از سياست جدا شود، معمولا هم بحثهای ساده نگرانه (سکولاريسم يک بحث فلسفی مشکل است. صرف "دين از سياست جداست" مشکل را حل نمی کند.) - مسئله را خيلی ساده می گيرند: حالا ساده باشد يا نباشد، آيا واقعا مسئله ما اين است؟ ما اگر از اين نقطه آغاز کنيم، می توانيم گره ها را باز کنيم؟ ام المشکلات ما اين است؟ حکومت اعلان کند ما ديگر کاری به دين نداريم و قوانين فقهی را اجرا نکنيم، مسائل ما حل می شود؟ ما می توانيم استبداد سکولار داشته باشيم –يکی بيايد استبداد بورزد دينی هم نباشد- چه اشکالی دارد؟ نه اينها نيست – نمی گويم اينها هيچ نيست ولی اينها نقطه آغاز ما نيست. و اگر از اين راه ها برويم داريم بی راهه می رويم. جامعه ديندار خودمان را بر می انگيزيم و آشفته می کنيم. و راه را گم خواهيم کرد.پيشنهاد من اين است: من معتقدم که ما يک مفهوم خيلی مهم داريم به نام "مفهوم حق" يا حقوق. اين مفهوم ميان ما بسيار ضعيف شده و فراموش شده و لاغر است. البته امروز رفته رفته داريم به او نزديک می شويم. ولی هنوز راه زيادی مانده تا او را باز شناسی و روانشناسی کنيم. ببينيد: در ضمن استبداد يک چيز فراموش می شود آدميان هر کدام دنبال حق خودشان هستند. اين مفهوم "حق" را اگر شما بگيريد و دنبالش برويد همه چيز از دل آن بدون سکولاريسم در می آید. لازم نيست شما راه های دور را برويد . همين که ما جانورانی هستيم واجد حقوق و اين حقوق ماست که دارد تعطيل می شود و مورد بی مهری قرار می گيرد. من فکر می کنم ما بايد عالمانه و عامدانه وارد اين مرحله از تاریخمان بشويم. حق طلبی: حق در مقابل تکليف، حق در مقابل استبداد – حق مداری. اگر چنين چيزی را ما بتوانيم دنبال بکنيم، آن موقع ما استبداد را با استبداد فرو نکوبيديم بلکه استبداد را با مفهوم حق فرو‌ کوفته‌ايم. و از اينجاست که ما می توانيم شادمان باشيم که راه تازه ای بر دل تاريخ خودمان گشوده ايم. اگر چنين شود می‌توانيم انشالله آینده درخشانی در انتظار ما خواهد بود.


والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته


منبع: ندای آزادی
 


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به jaras-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به jaras@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته