-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ شهریور ۱۲, جمعه

Latest news from Radio Zamaneh for 09/03/2010

Latest news from Radio Zamaneh for 09/03/2010
Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

گزارش‌های رسیده از تهران حاکی از حمله مجدد لباس شخصی‌ها در شب پنج‌شنبه به منزل مهدی کروبی و درگیری در برابر منزل وی است.

سحام نیوز، سایت خبری حزب اعتماد ملی، گزارش داده است که افراد مسلح اقدام به حمله به منزل مسکونی دبیرکل این حزب کرده‌اند.


يکی از حملات سال گذشته به مهدی کروبی

گفته می‌شود که مهاجمان پس از شکستن در ورودی وارد مجتمع مسکونی شده‌اند که در این زمان محافظان کروبی ناچار به تیراندازی هوایی شده‌اند.

گزارش‌هایی از تیراندازی مهاجمان و استفاده از کوکتل مولوتف نیز منتشر شده است

گزارش‌هایی از تیراندازی مهاجمان و استفاده از کوکتل مولوتف نیز منتشر شده است، اما این گزارش‌ها از سوی منبع دیگری تائید نشده است.

در چهار شب گذشته به‌طور متوالی نیروهای لباس شخصی اقدام به تجمع و حملات ایضائی در برابر مجتمع مسکونی محل سکونت مهدی کروبی و خانواده‌اش کرده بودند.

مهدی کروبی پیش‌تر اعلام کرده بود که فردا در راه‌پیمایی روز قدس شرکت خواهد کرد. همچنین همسر وی روز گذشته با انتشار نامه سرگشاده‌ای خطاب به رهبر جمهوری اسلامی از وی نسبت به رفتار مهاجمان به شدت انتقاد کرده بود.

Share/Save/Bookmark

 
 

ایرانیان که بودند؟ خرد ایرانیان چه بود؟ خاستگاه این خرد کجا بود و چه بود؟ ایرانیان چه گونه از یک جامعه‌ی چند فرهنگی و چند عقیدتی به یک جامعه‌ی تک فرهنگی و تک عقیدتی رسیدند؟ خاستگاه اهورا و اهریمن کجا ست؟ دیوها چه کسانی بودند؟ ایزدهای ایرانی که بودند، چه می‌خواستند و چه شدند؟ زرتشت که بود، چه می‌خواست و چه کرد؟ محمد که بود، چه می‌خواست و چه کرد؟ فراز و فرودهای تمدن ایرانیان کی بود، چه بود و چه شد؟ و ...

جستارهایی که از این پس در زیر عنوان جست و جوی خرد ایرانی، منتشر می‌شود، بر آن است تا در گذر از متن‌های کهن ایرانی - آیینی و ادبی - و متن‌های معتبر تاریخی، پرسش‌های بالا و ده‌ها پرسش دیگر را به چالش بگیرد و نشان بدهد که چرا و چه گونه خردزمینی، تأمل‌پذیر و مستقل ایرانی ضعیف و محو می‌شود، چه گونه عقیده‌ی تک‌خدایی، آسمانی و وابسته جایگزین آن می‌شود و به دنبال خود نظام‌های خودکامه و سرانجام حکومت اسلامی را بر ایران و ایرانی حاکم می‌کند.

نویسنده‌ی دینکرد می‌نویسد:
"شاپور، شاه شاهان، پسر اردشیر، کتاب‌های دینی در باره‌ی پزشکی، نجوم، حرکت، زمان، ماده، آفرینش، زایش، مرگ، تغییر و رشد و سایر هنرها و صنایع را که در هند و سایر کشورها پراکنده بود با اپستاک1 یکی ساخت."2

این‌گونه نگرش شاپور به دوره‌ی پایانی‌ِ پادشاهیِ او مربوط می‌شود. به زمانی که رأی به تبعید شدن مانی می‌دهد.، وگرنه، نه تنها منش نخستینش نمی‌تواند مغایر با اندیشه‌های مانی باشد، که خود عاملی است برای تشویق و ترغیب آن. ذوق و شوق او برای فراگیری‌ِ علم‌های گوناگون و شناخت اندیشه‌های متفاوت در آغاز پادشاهی نشان می‌دهد از چه رو به مانی این فرصت را می‌دهد که پیرامون فرهنگ زمانه‌ی خود و اصلاح اندیشه‌های موجود پژوهش‌هایش را هم‌چنان تا بیرون از مرزهای دین و کشور پیش ببرد و آیین خود را تبلیغ کند.

خاستگاه عرفان ایرانی، اسلامی

از آن جا که نقش مانی، به ویژه معرفت او، سهم بسیار مهمی در خرد و فرهنگ ایران، به ویژه در عرفان ایرانی – اسلامی دارد، شایسته است که تفکر و آرمان او و ساختار مانویت یا منش انفعالی‌ِ عرفان این آیین، به تمامی بررسی و شناخته شود.


مانی از نوجوانی همراه پدرش، فتک حسکانیه‌ی همدانی که یکی از معتکفان آتشکده‌ی اَناهیتا در تیسفون است، از بابل راهی‌ِ دشت میشان می‌شود. چرا که به روایت محمد ابن اسحاق الندیم، "روزی در آن بتکده صدای رسایی شنید که به او می‌گفت: ای فتک، گوشت مخور، شراب ننوش، و با زنان میامیز. و این ندا در مدت سه روز بارها تکرار شد. فتک این را که شنید به گروهی پیوست که در ناحیه‌های‌ِ دشت میشان و معروف به مغتسله بودند. و هنوز بازماندگانشان در آن دشت‌های پست باقی هستند و همان طور زندگی می‌کنند که به فتک فرمان رسیده بود." [3]

صرف نظر از این که متن‌‌هایی از این دست، اغلب پس از به شهرت رسیدن و مرگ شخصیتی استثنایی آفریده می‌شود و شکل‌های گوناگونی هم می‌گیرد، روایت ابن ندیم و دیگران از پیشینه‌ی مانی و دوران کودکی‌اش بازگوکننده‌ی ریشه‌ها و چه‌گونگی‌ِ شکل‌گیری‌ِ تفکر مانی و ساختار آیین مانویت است. چنان که دوری از بسیاری از فعالیت‌های اجتماعی از مرام‌های فرقه‌ی مانداییان است و ازدواج نکردن از منش‌های عارفانه‌ی فرقه‌ی مغتسله و پذیرش ریاضت‌های بسیار سخت از کردارهای فرقه‌ی الخزایی: این سه کنشی که تأثیر آن‌ها را می‌توان در کل ساختار آیین مانی دریافت، هم‌چنین از دوره‌ی نوجوانی‌ِ ویژه‌ی او آگاهی می‌دهد. ابن ندیم بر اساس کتاب‌های مانی، شاپورگان و کفالایا، می‌نویسد:

"به دوازده سالگی تمام رسید، به گفته‌ی خودش، از سوی شهریار فردوس روشنی که خدا است، ... بر او وحی شد و فرشته‌ای وحی را آورد، ... این فرشته به او گفت از این جمعیت کناره گیر، تو پیرو آنان نیستی، تو باید از هر آلودگی بپرهیزی و ترک شهوت‌ها کنی، اما چون خردسالی، هنوز هنگام آن نرسیده که ظاهر شوی."4

مانی تا حدود بیست سالگی در محفل‌ها و فرقه‌های گوناگون مغتسله، ماندایی و خزایی به سر می‌برد. اگر چه هم روایت نویسندگانی چون ابن ندیم و هم نوشته‌های خودش نشان می‌دهند که او از همان نوجوانی در جدال با اندیشه‌های حاکم بر زمانه و درگیر با عقیده‌ی فرقه‌هایی است که به ضرورت و گاه به ناگزیر در آن‌ها شرکت می‌کند، اما باز با تأمل و مدارا در کنار آن‌ها می‌ماند. گویی منتظر زمانی است که به‌ او الهام شود "گاه ظاهر شدن است." پس هنگامی که درمی‌یابد دیگر محفل‌های کوچک و بزرگ مغتسله، ماندایی و به ویژه خزایی به هیچ وجه نمی‌توانند او را اغنا کنند، به همه‌ی آن‌ها پشت می‌کند. به قول خودش در کفالایا، هنگام که درمی‌یابد زمان ظاهر شدنش فرارسیده است، همراه با دو دوست و پدرش که از نخستین باورمندان به اندیشه‌هایش هستند، راهی‌ِ شهرهای گوناگون و سرزمین‌های مختلف می‌شود و لحظه‌ای از دعوت مردم و تشویق آن‌ها برای پیوستن به آیین خود، بر اساس فلسفه‌ی دو بُن، نور و ظلمت و تکوین جهان در سه دوره‌ی زمان آغازین (پیش از آفرینش جهان استومند)، زمان کنونی و زمان فرارو (بعد از حیات جهان دنیوی یا زمین) بازنمی‌ماند.

بدیهی است مانی نیز چون هم‌اندیشانش، همه‌ی کسانی که می‌خواهند تفکری نو و دنیایی نو را بنیاد بگذارند، همه‌ی درها به رویش باز نیست. او نیز ناگزیر است که در راستای آرمان ذهنی و هدف عینی‌اش، ناملایمت‌ها را تحمل کند. خود او بارها از این بی‌توجهی‌ِ مردم به سخنان و اندیشه‌اش شکایت می‌کند:

"من به این جهان آمده‌ام، من مانی‌ِ تنها، آمده‌ام تا کلام خدا [پدر - زروان - شهریار روشنی] را برسانم. اما (مردم) به من فرصت ندادند تا پیام خود را به اراده‌ی خویش آشکار کنم و مرا پذیرا نشدند." [5]

به رغم سخن‌هایی از این دست، با توجه به متن‌هایی که از مانی و پیروانش بازمی‌ماند، این واقعیت انکارناپذیر است که او با وجود همه‌ی مشکل‌ها، خیلی سریع می‌تواند آیین خود را در میان جامعه‌های گوناگون جا بیاندازد و فریادش را به گوش همه‌گان برساند. او بیش از آن که تصور کردنی باشد، به قول خودش "دروازه‌ی بهشت" را به روی مردم می‌گشاید و این امکان را می‌یابد تا در هر کجا نمایندگانی را بگذارد تا در تبلیغ و گسترش مانویت بکوشند و صدای او را به گوش نیوشندگان برسانند:

"من مؤمنی وفادار هستم، چون غنچه‌ای شکفته، از کشور بابل. تبار من از کشور بابل است و سربلند در دروازه‌ی بهشت ایستاده‌ام.
من مؤمنی هستم که از کشور بابل آمده‌ام و به همان جا خواهم رفت. از کشور بابل می‌آیم تا فریادم را به سر تا سر جهان برسانم." [6]

خرد و بینش مانی

از آن‌جا که بهشت مانی، به معنای بازگشت به سپهر روشنانی، مأمن و مسکن نخستین انسان است، به معنای بازگشت به من ازلی‌ِ خود است، بازگشت به من فرشته‌ای‌ِ خود است، بازگشت به جهان گیومرثی است و به ویژه از آن‌ جا که بنیاد آیین او با آن چه دین‌های دیگر و به‌دینی‌ِ موبدان زرتشتی وعده‌ی آن را می‌دهند، به کلی متفاوت است، فریادش به گوش مغان ناخوشایند می‌آید و کاخ استبداد آن‌ها را می‌لرزاند. فریاد او، بنیاد ظلم و تعدی را از آن‌رو متزلزل و ویران می‌کند که هر گونه وعده و امید واهی را از مردمان می‌گیرد. دیگر نمی‌توان حضور طبقه‌های گوناگون، تفاوت خون‌ها، مرتبه‌های دولتی، اجتماعی و مالکیت را به مردمان نآاگاه تحمیل کرد. کسی آمده است که با توجیه و تفسیر جهان‌بینی‌اش، همه‌گان را از یک گونه می‌نامد و تن همه‌گان را کثیف، تاریک و زندان نور می‌داند. رسالتی را رهبری می‌کند که در آن مگر نور و ظلمت، به عنوان دو بن یا دو اصل آغازین، هیچ عنصر و اندیشه‌ی محفل و آیین دیگری در آن نمی‌گنجد. مردم همه با یک دیگر برابرند و تنها راه آزاد بودن، رهایی‌ِ نور از تاریکی، آزادی‌ِ روان از تن است. امکانی که با عزلت و گوشه‌نشینی و ریاضت ممکن می‌شود و انسان می‌تواند از طریق آن، به من نخستین خود، من فرشته‌ایِ خود بازگردد و از فلاکت‌های این دنیا و تاریکی‌ِ موجود نجات یابد.


در روزگاری که شاهنشاهی‌ ساسانی روز به روز گسترده‌تر می‌شود، مغان قدرت بیش‌تری به دست می‌آورند، لشکریان و درباریان از موهبت‌های بهتری برخوردار می‌گردند و کشاورزان و پیشه‌وران از هر حقی مگر خوراک اندک روزانه، بیش‌تر محروم می‌مانند، پیام مانی چون آذرخشی می‌درخشد و تندر آن لرزه بر تن مغان و درباریان می‌اندازد. پچپچه‌ی آن‌ها در کاخ‌های ساسانی و معبدها و آتشکده‌ها می‌پیچد که چه باید کرد اگر همه‌ی رعیت‌ها، دست از هر گونه کار و کوشش بکشند و تولید نسل و تولید محصول و کارخانه‌ی سربازسازی از فعالیت بازبماند؟ این هراس، مغان، موبدان و هیربدان را از هر سلک و عقیده‌های مزدیسنی و در رأس آن‌ها کرتیر را به فکر می‌دارد.

در واقع حضور مانی در دربار شاپور، در بعد از شهرت او به عنوان پیامبری نو با اندیشه‌هایی نو در میان ایرانی‌ها، هندی‌ها و چینی‌ها است. به بیان دیگر مانی دو بار مورد غضب و خشم شاپور و روحانیان دربار او قرار می‌گیرد. به روایت خود مانی در شاپورگان، شاپور پیش از ملاقات مانی و مجذوب سخنان و شخصیت او شدن، قصد دستگیری و کشتن او را دارد. اما همین که پیروز پادرمیانی می‌کند و مانی را به حضور شاپور می‌برد، سرنوشت بازی‌ِ دیگری را آغاز می‌کند:

ابن ندیم در کتابش الفهرست روایت می‌کند:

"مانی آیین خویش را بر پیروز، برادر شاه، پسر اردشیر، آشکار ساخت. پیروز او را نزد برادرش شاپور برد. مانویان گویند هنگامی که او به حضور شاپور رسید بر دوش‌هایش نوری هم‌چون دو چراغ می‌درخشید، شاپور چون این بدید او را گرامی داشت و شأن و اعتبار مانی نزد او فزونی گرفت. با آن که پیش‌تر قصد گرفتاری و قتل او را داشت، اما بیمی آمیخته به احترام در او ایجاد شد و از دیدارش شادمان گشت. پرسید بر او چه گذشته و نوید داد که دیگربار دعوتش خواهد کرد. مانی از او چند چیز خواست از جمله احترام به پیروانش در کشور و در کشورهای دیگر امپراتوری و این که بتوانند هر جا می‌خواهند سفر کنند. شاپور خواسته‌های او را پذیرفت. مانی پیش‌تر در هندوستان و چین و خراسان به موعظه پرداخته و در هر ناحیه یکی از همراهان خود را گماشته بود."7

بعد از این نخستین ملاقات میان شاه و پیامبر، فرصت هم برای مانی و هم برای پیروانش فراهم می‌شود تا بیش‌تر و بهتر در راه نفوذ و پویایی‌ آیین خود در میان مردم بکوشند. به ویژه که شاپور از ‌تمام شاهان و فرمانداران شاهنشاهی‌اش می‌خواهد که در راه راحتی و آسایش مانویان بکوشند و وسیله‌های لازم را برای آن‌ها مهیا گردانند.

مانی خود از همراهی‌ها و مساعدت‌های شاپور یاد می‌کند و تاریخ‌نویسان عرب ایرانی‌‌تبار مانوی‌ِ به ظاهر مسلمان نیز، روایت‌های بازمانده از دوره‌ی هم‌دمی‌ِ شاپور و مانی را به ثبت می‌رسانند:

"شاپور از من حمایت می‌کرد. به تمام بزرگان در باره‌ی من نامه‌ای نوشته بود: «از او نگهداری کنید و حمایتش نمایید به گونه‌ای که هیچ کس جرم و گناهی علیه او مرتکب نشود."8

اگر چه حمایت شاپور سبب می‌شود که مانی و پیروانش با آزادی‌ِ بیش‌تر و امکان‌های به‌تر آیین خود را به میان توده‌ها ببرند و پیروان بسیاری را جمع کنند و در اکثر شهرها عمارت‌های ویژه‌ی خود را برپا سازند، اما همین نیز سبب کینه‌توزی‌ِ بیش‌تر کرتیر و روحانیان می‌گردد و سبب می‌شود که لحظه‌ای از شرارت، توطئه و دسیسه علیه این پیامبرِ مخالف هرگونه مبارزه‌ی اجتماعی و همراهی با دولتیان و مالکان، دست برندارند و چنان سیاست خود را پیش ببرند که شاپور را خواسته یا ناخواسته همراه خود گردانند.
هنگامی که شاپور با اصرار مغان، از جمله کرتیر رو به رو می‌شود که روز به‌ روز بر تمامی امرهای سیاسی و اجتماعی مسلط‌‌تر می‌گردند، به‌ترین راه‌حل را در این می‌یابد که با تبعید کردن مانی موافقت کند.

این نخستین هم‌آهنگی‌ شاه با موبدان، پایه و بنیاد حادثه‌های شومی می‌شود که از پادشاهی‌ِ بهرام اول (273 – 276) در دودمان ساسانیان آغاز می‌شود. مغان با رهبری‌ِ کرتیر، مانی و مانویان را برنمی‌تابند و خواستار مرگ آن‌ها می‌شوند. چرا که دو اصل آیین مانی یا ثنویتی که او باور دارد و آن را بن وجود هستی می‌داند، مغایر با خواست‌های آن‌ها و بنیاد اندیشه‌ای است که زندگی، قدرت و جایگاهشان را تداوم می‌بخشد. در آیین مانی باور به جدایی‌ِ سپندمینو، انگرَمینو، مزدا و اهریمن، روشنایی و ظلمت، نیکی و بدی وجود دارد. در آیین مانوی، جهان مینوی و جهان مادی مستقل از یک دیگرند. در جهان مینوی، حاکمیت با روشنایی است و همه‌ی هستی از ‌نور است. در جهان مادی، حاکمیت با تاریکی است و هر چه وجود دارد از ‌ظلمت است با اندکی نور محبوس در آن. آفرینش انسان یا هبوط او به زمین، همراه است با ظلمتی که شعاع کوچکی از نور در آن وجود دارد. بنابراین، انسان در اصل موجودی پالوده و پاک نیست. همه‌ی ویژه‌گی‌های فرشته‌ای‌ِ انسان در گذر از آن جهان مینوی به این جهان مادی رها شده است و برای بازگشت به اصل خود، اصل نوری یا من فرشته‌ای‌ِ خود هیچ راهی وجود ندارد مگر این که با ریاضت، دور بودن از لذت‌های زندگی، انزواطلبی، پرستاری و نیایش، امکان بازگشت به سرچشمه‌ی وجودی‌ِ خود را فراهم آورد.
ادامه دارد

پی‌نوشت فصل شکوفایی خرد و فرهنگ ایرانی و چالش‌های نو:

1 - اپَستاک یا اوستا به متن‌های اصلی‌ِ دینی گفته می‌شود که می‌خواندند، چنان که زند به شرح و حاشیه‌های‌ِ چنین متن‌هایی گفته می‌شود.
2 - دین ایران باستان، دوشمن گیمن، ترجمه‌ی رویا منجم، انتشارات روز، تهران، ص 67

3 - مانی و سنت مانوی، فرانسوا دکره، ترجمه‌ی دکتر عباس باقری، نشر و پژوهش فرزان، چاپ دوم، 1383، ص 50

4- همان، ص 64

5 - همان، ص 74

6 - همان، ص 74

7 - همان. ص 70

8 - همان، ص 71

Share/Save/Bookmark

بخش‌های پیشین
زمینه‌های رشد خرد و فرهنگ ایرانی، بخش سیزدهم
زمینه‌های رشد خرد و فرهنگ ایرانی، بخش دوازدهم
زمینه‌های رشد خرد و فرهنگ ایرانی، بخش یازدهم
زمینه‌های رشد خرد و فرهنگ ایرانی، بخش دهم

 
 

جاسازی یک توله‌ببر دو ماهه در چمدان مسافری از تایلند به مقصد ایران در هفته‌ی گذشته، باز هم بحث مهم قاچاق حیوانات در سراسر دنیا را در کانون توجه قرار داد. سالانه صدها هزار گونه‌ی کمیاب و یا در حال انقراض از مناطق مختلف دنیا توسط قاچاقچیان به کشورها و یا حتی قاره‌های دیگر منتقل می‌شود و به فروش می‌رسد.

سود فراوان این کار غیر قانونی باعث شکل‌گیری شبکه‌های زنده‌گیری و قاچاق حیوانات شده است. معاهده‌ی جهانی سال ۱۹۷۳ در خصوص تجارت گونه‌های کمیاب، به شدت نسبت به خطرات قاچاق و انتقال غیر قانونی حیوانات هشدار می‌دهد.


توله‌ببر دو ماهه در چمدان مسافری به مقصد ایران کشف شد.

سلاح، مواد مخدر، عتیقه و آثار هنری؛ اینها شاید فهرست اقلامی باشد که در مرکز توجه قاچاقچیان بین‌المللی قرار دارد، اما به این فهرست شناخته شده باید حتماً نام موجودات زنده را نیز افزود: قاچاق انسان و قاچاق حیوانات.

مطابق آمار موجود، قاچاق انسان که به قصد بهره‌کشی، کار اجباری و تن فروشی انجام می‌شود بعد از قاچاق مواد مخدر به همراه قاچاق اسلحه، بزرگ‌ترین تجارت غیر قانونی دنیاست. تخیمن زده‌ می‌شود درآمد قاچاق انسان سالانه رقمی در حدود پنج میلیارد دلار باشد. قربانیان این تجارت آلوده را اکثراً کودکان و زنان تشکیل می‌دهند. طبق برآوردهای سازمان ملل متحد، حدود دو و نیم میلیون نفر در دنیا به طور غیر قانونی توسط قاچاقچیان به نقاط دیگر منتقل شده و مورد سوء استفاده قرار گرفته‌اند.

قاچاق حیوانات در دنیا اما گرچه بازاری به گستردگی قاچاق سلاح، مواد مخدر و انسان ندارد، ولی یکی از عوامل مهم نابودی گونه‌های کمیاب و در حال انقراض است.

هفته‌ی گذشته یک ببر کوچک که به زور در چمدان جاسازی شده بود و قرار بود از تایلند به ایران برود، تیتر مهم بسیاری از رسانه‌های جهان بود. پلیس فرودگاه بانکوک در چمدان یک زن سی‌ویک ساله، توله‌ببر دوماهه‌ای را یافت. این زن قرار بود به هواپیمایی به مقصد تهران سوار شود اما با عبور چمدانش از زیر دستگاه اشعه‌ی ایکس، ماموران پی به وجود یک موجود زنده در کنار یک عروسک بردند. احتمال دارد این زن به جرم قاچاق غیر قانونی ببر به حدود چهارسال زندان محکوم شود.


ببری که در اثر شرایط نامناسب به هنگام قاچاق از تایلند کشته شده است.

این اما نخستین باری نبود که مسافر یک پرواز بین‌المللی سعی داشت یک حیوان کمیاب را به طور مخفیانه با خود به داخل هواپیما ببرد. در سال ۲۰۰۷مسافران پرواز پرو به نیویورک متوجه «مارموست» یا نوعی میمون بسیار کوچک با دمی بلند شدند که از درون کلاه بزرگی بیرون آمده بود. یک مرد آمریکایی به راحتی این جاندار کوچک را در کلاه خود مخفی کرده و وارد هواپیما شده بود.

سال ۲۰۰۸نیز یک مرد بریتانیایی در فرودگاه ریودو ژانیروی برزیل با دو چمدان پر از عنکبوت و رطیل کمیاب دستگیر شد. در سال ۲۰۰۹نیز مردی به هنگام ورود از دوبی به فرودگاه ملبورن در استرالیا دستگیر شد. ماموران گمرک در پاچه‌ی شلوار او دو پرنده را یافتند که روزنامه پیچ شده و بین زیر شلواری و جوراب او قرار گرفته بودند. استرالیا قوانین بسیار سختگیرانه‌ای برای ورود جانداران زنده دارد.


پرندگانی که در پاچه‌ی شلوار جاسازی شده بودند در فرودگاه ملبورن کشف شدند.

همیشه اما مسافران خوش خیال و سنگدل نیستند که حیوانات کمیاب را در چمدان و زیر شلواری خود مخفی می‌کنند تا از این طریق یا پولی به جیب بزنند یا در خانه‌ی خود نگه‌شان دارند. از این مسافران خطرناک‌تر باندهای قاچاق حیوانات هستند که به طور نظام یافته، مانند قاچاقچیان سلاح و مواد مخدر در سرتاسر دنیا به شکار، زنده‌گیری و حمل و نقل غیرقانونی حیوانات می‌پردازند.

قاچاقچیان حیوانات در سراسر جهان معمولاً به دنبال شکار و انتقال غیر قانونی حیواناتی هستند که نسل آنها در معرض انقراض است. هم‌چنین حیواناتی که دارای خصوصیات کمیاب و یا استتثنایی هستند نیز به شدت مورد توجه این تاجران هستند. انواع و اقسام خزندگان، پرندگان مناطق استوایی، ببر و یوزپلنگ و میمون در خطر صید و انتقال غیر قانونی قرار دارند. تنها در ایتالیا سالانه حدود صد و ده هزار پرنده‌ی رنگارنگ که بیش‌ترشان از آمریکای جنوبی هستند به خانه‌ی مردم راه می‌یابند و یا هدیه داده می‌شوند.

جنگل‌های اکوادور، برزیل، بولیوی و کلمبیا و دیگر اکوسیستم‌های حساس و در معرض خطر مانند آمریکای مرکزی، مکزیک، آرژانیتن، جنگل‌های تایلند و نقاط دیگر مرکز اصلی قاچاق جانواران به اتحادیه‌ی اروپا و ایالات متحده‌ی آمریکاست؛ یعنی مکان‌هایی که تقاضای زیادی برای خرید پوست انواع خزندگان، طوطی‌های دم بلند، مارهای بوآ و پیتون و توله ببرهای کوچک وجود دارد.

ایران نیز محل مناسبی برای قاچاقچیان حیوانات و به خصوص پرندگان شکاری است. مشتریان این پرندگان بیش‌تر در کشورهای حاشیه‌ی جنوبی خلیج فارس قرار دارند و مبالغ گزافی برای تصاحب شاهین، قرقی، بالابان، بحری و عقاب می‌پردازند. پدیده‌ی زنده‌گیری و قاچاق پرندگان شکاری در برخی استان‌های ایران از جمله فارس، گلستان، گیلان، سمنان، سیستان و بلوچستان، هرمزگان و غیره دیده شده است.


قاچاق پرندگان شکاری از ایران به برخی کشورهای حاشیه‌ی خلیج فارس وجود دارد.

طبق آمار گارد اجرایی محیط زیست استان تهران، در سال گذشته تنها از این استان پانزده پرنده‌ی کمیاب شکاری کشف و ضبط شده است. کمیاب بودن این پرندگان در ایران و سود سرشاری که قاچاق آنها نصیب سوداگران می‌کند سبب شده است تا شبکه‌های قاچاق اقدام به استخدام افراد بومی برای شکار و زنده‌گیری این پرندگان کنند.

اداره کل محیط زیست استان سیستان و بلوچستان پیش از این خبر از کشف یک شبکه‌ی گسترده‌ی شکار و قاچاق پرندگان درشهرستان‌های پابهار و کنارک و در اطراف نوار ساحلی سیستان و بلوچستان داده بود. زیستگاه‌های ساحلی این استان هر سال زمستان، محل گذران پرندگانی است که از مناطق سردتر به این منطقه می‌آیند.

قاچاق گونه‌های کمیاب در دنیا تهدیدی بسیار جدی برای انقراض و نابودی این جانداران محسوب می‌شود. شرایط غیر اصولی زنده گیری و انتقال آنها نیز در بسیاری از موارد منجر به مرگ و از میان رفتن جاندار شده است. گاهی اوقات این جانوران باید از سراسر چند قاره عبور کنند تا به مقصد برسند؛ مسافرتی که در شرایط بسیار دشوار صورت می‌گیرد و آسیب‌های فراوانی را برای آنها به همراه دارد.

برای مقابله با این پدیده در سال ۱۹۷۳معاهده‌ی «تجارت بين‌المللی گونه‌های حيوانات و گياهان وحشي در معرض نابودی» به تصویب رسید و کشورهای مختلف جهان به آن پیوستند. هدف این معاهده که به معاهده‌ی CITES نیز معروف است، اطمينان از آن است كه تجارت حيوانات وحشی و گونه‌های گياهی ارزشمند و در خطر انقراض، بقای آنها را دستخوش تهديد نكند. تاکنون ۱۷۵کشور جهان به این معاهده پیوسته‌اند. ایران از سال ۱۳۵۵ آن را امضا کرده است. با اجرای اين معاهده، تجارت حيوانات و گياهان وحشي تبديل به موضوع فرامرزی شده‌است.

Share/Save/Bookmark

 
 

به گزارش سی‌ان‌ان، اعضای این ستاد که در حال حرکت به سوی رستاق در استان تخار بودند با شورشیان اشتباه گرفته شدند و مورد حمله هوایی قرار گرفتند.

حامد کرزای رئیس جمهوری افغانستان این حمله را محکوم کرد و سخنگوی وی گفت ناتو باید بین تروریست‌ها و فعالان انتخاباتی تفاوت قائل باشد.


فیاز محمد سخنگوی استاندار تخار اظهار داشت اشتباه نیروهای امنیتی افغان و ناتو از آنجا ناشی شده است که آن‌ها نسبت به نقل و انتقال اعضای این ستاد انتخاباتی آگاهی نداشتند.

در همین حال نیروهای ناتو در افغانستان می‌گویند که در حال جمع‌آوری اطلاعات در باره این حمله هستند زیرا بر اساس یافته‌های آن‌ها کاروان مورد حمله حامل یک فرمانده تروریست‌ها بوده که از ازبکستان وارد افغانستان شده است.

عبدالواحد خورزانی کاندیدای پارلمان افغانستان نیز در این حمله مجروح شده است.

انتخابات پارلمانی افغانستان قرار است در روز هجدهم سپتامبر برگزار شود.

Share/Save/Bookmark

 
 

اگر تاریخ بر اساس دو گروه ستمگر و ستم‌دیده بازنویسی شود، تاریخ ملت کرد در گروه ستمدیده‌ها جای خواهد داشت. از این منظر کرد، لااقل بعد از فروپاشی دولت مادها، نه با تعریف سنتی و نه با تعریف مدرن، نه بر خویش و نه بر دیگران حکومت نکرده است.

این نکته خود بر چند مدلول دیگر دلالت می‌کند:

١- کرد همیشه مورد ستم بوده است.
٢- در مقایسه با ملل دیگر این منطقه، هیچ‌گونه ستمی را بر ملتهای دیگر روا نداشته است.

٣- حداقل از نیمه‌ی دوم قرن بیستم آگاهانه برای رسیدن به حقوق خود مبارزه کرده است.

سئوالی که در این گفت‌وگو در پی پاسخ به آن هستیم این است که چرا ملت کرد تاکنون نتوانسته است به حداقل حقوق خود دست یابد؟ چرا عوامل داخلی بیش از عوامل خارجی در این میان دخالت داشته‌اند؟ روشی که برای رسیدن به حقوق خویش در پیش گرفته‌ایم تا چه میزان موثر بوده است؟

بر اساس وضعیت اجتماعی و سیاسی خاورمیانه در حال حاضر و به‌خصوص اوضاع داخلی ایران و کردستان ایران، موضع‌گیری جدی در مورد روش‌های مبارزه با تاکید بر تحلیل ساختاری تاریخی که در این خصوص ثبت شده، ضروری است. با رامین جهانبگلو، استاد دانشگاه، نویسنده و پژوهشگر سیاسی گفت‌وگویی کرده‌ام که می‌خوانید.

روش‌هایی که تاکنون در مبارزه در پیش گرفته‌ایم، تا چه میزان در خدمت اهداف ما بوده است و خواهند بود؟ کدام روش از روش‌های دیگر موثرتر بوده و از نظر اخلاقی، انسانی و مادی، کم‌ترین آسیب را به اهداف بر حق‌مان وارد می‌سازد؟


رامین جهانبگلو، استاد دانشگاه، نویسنده و پژوهشگر سیاسی

دکتر رامین جهانبگلو: کردها همواره درگیر دو مسئله‌ی اصلی بوده‌اند: از یک‌سو، هنجارها و معیارهای قبیله‌ای که موجب درگیری‌های درونی میان کردها و احزاب آنها شده است و از سوی دیگر رقابت، تنش‌ها و حتی گاهی دوستی میان دولت‌های خاورمیانه که موجب فدا شدن منافع کردها و بی‌توجهی به ارزش‌های فرهنگی و اجتماعی آنها بوده است.

در اینجا باید به این مسئله توجه داشت که فقط پاره‌ای ازمشکلات کردها در عدم تحقق حقوق فرهنگی و اجتماعی آنان به گردن فراز و نشیب‌های سیاست بین‌الملل و تحولات سیاسی در منطقه‌ی خاورمیانه است و بخش اعظم آن در ارتباط است با ذهنیت سیاسی موجود در کردستان و نقش ایدئولوژی‌های سیاسی در ایجاد تنش‌های حزبی و گروهی.

پرسش اصلی در اینجا فقط این نیست که مشکل را چه کسی آفریده بلکه تا چه حد کردهای داخل مرزهای ایران و عراق و سوریه و ترکیه و آنهایی که در اروپا و آمریکا زندگی می‌کنند خود را با گفتمان دموکراسی به معنای به حداقل رساندن تنش‌های خشونت‌آمیز وفق داده اند. اگر کردها در جست‌وجوی آینده‌ای صلح‌آمیز و بدون خشونت در مناطق کردنشین عراق و ایران و ترکیه و سوریه هستند، این واقعیت با مبارزه‌ی مسلحانه به دست نمی‌آید.

فرايند مبارزات ملی و آزادی‌خواهی کرد در کردستان تا چه اندازه شامل خصوصیات یک مبارزه‌ی سالم و عقلانی می‌شود؟

به‌نظر من جوهر جنگ خشونت است، ولی جوهر مبارزه‌ی سالم و عقلانی، عدم خشونت است. خشونت، پناهگاه انسان‌هایی است که از صغارت خویش درنیامده‌اند و قابلیت گفت‌وگو و تعامل و تبادل نظر با دیگران را ندارند. اگر کردها به دنبال ایجاد جامعه‌ای صلح‌آمیز و بدون خشونت هستند، پس مسئله‌ی آنها جابه‌جایی قدرت نیست. جامعه‌ی خشونت پرهیز، بدون صبر و تحمل و بردباری به دست نمی‌آید، ولی مهم‌تر این که در فرایند مبارزه‌ی خشونت پرهیز، چیزی به نام «دوست» و «دشمن» وجود ندارد.

ساختار سیاسی که همراه با عدالت‌جویی و عشق و بخشش نباشد خود در آینده تبدیل به قدرت وحشتناک جدیدی می‌شود. تمامی انقلاب‌ها این را به ما نشان داده‌اند. اگر عدالت‌خواهی کردها در سطح یک شعار سیاسی توخالی باقی بماند و فقط برای به هیجان آوردن مردم در کردستان عراق یا ایرا ن به زبان آورده شود، باید انتظار این را داشت تا سالیان سال، فکر دموکراسی و امکان تمرین آن در میان کردها تحقق نیابد. ایدئولوژی‌هایی که تاکنون در میان کردها شعار چشم در برابر چشم را تبلیغ کرده‌اند، فقط به نابینا کردن تعداد بیش‌تری از کردها کمک کرده‌اند.

آیا ایدئولوژی‌هایی هم‌چون مارکسیسم، لنینیسم، ناسیونالیسم و اسلام سیاسی توانسته‌اند در خدمت اهداف ملت کرد قرار بگیرند؟

تمامی ایدئولوژی‌های نام‌برده در مسیر بردگی انسان معاصر قدم برداشته‌اند؛ هرچند شعار تمامی آنها آزادی و عدالت‌خواهی است، ولی نمایندگان تمام این ایدئولوژی‌ها، دیکتاتورهایی خشن و آدمخوار بوده‌اند. فکر می‌کنم در اینجا باید میان ناسیونالیسم و وطن‌پرستی تفاوت قائل شویم. ناسیوالیسم نوعی از فاناتیسم و کوته‌اندیشی سیاسی است که همواره تبعیض و خشونت را با خود به همراه داشته است.

به قول آلبرت انشتین: «ناسیونالیسم چیزی بیش از عقلانی کردن ایده‌آلیستی نظامی‌گری نیست.»

ناسیونالیسم، یکی از بیماری‌های واگیر سیاست مدرن است که باید با آن مبارزه‌ی فکری کرد، ولی این ربطی به وطن‌پرستی ندارد. وطن پرستی زمانی است که شما پرچم بشریت را در کنار پرچم خود داشته باشید و همیشه نیم نگاهی هم به بدبختی و فلاکت و تراژدی های دیگر اقوام داشته باشید، ولی در مورد مارکسیسم- لنینیسم، فکر میکنم به جرئت می‌توان گفت که نه تنها برای کردها آزادی نیاورده و موجب ایجاد روابط اقتدارطلبانه در میان احزاب کرد شده، بلکه حتی در ایجاد پرسش‌های درست در مورد آینده‌ی کردستان هم ناموفق بوده است.

مارکسیسم- لنینیسم خود تبدیل به افیون سیاسیون کرد شده که آنها را از خوانش درست مارکس و فیلسوفان دیگر هم برحذر داشته است.

چرا کرد از شیوه‌ی مبارزات مسلحانه استفاده می‌کند و این شیوه تا چه اندازه می‌تواند در خدمت اهداف سیاسی و انسانی آنها باشد؟

به نظر من مبارزه‌ی مسلحانه، بهترین و مناسب‌ترین شیوه‌ی مبارزه و تعامل سیاسی در جهت پیشبرد فکر دموکراسی و نهادینه کردن آن در میان کردها نیست. شاید اگر در گذشته به‌ندرت جریان سیاسی کردی وجود داشت که به نحوی برای پاسخگویی به مسائل سیاسی کردستان دست به اسلحه نمی‌برد، امروزه باید به این امر آگاهی داشت که هرگونه مبارزه‌ی مسلحانه‌ای، کردها را از فضای دموکراتیک و پلورالیستی دور خواهد کرد.

نیم‌نگاهی به مبارزه‌ی مسلحانه‌ی کردها در نیم قرن گذشته به خوبی نشان می‌دهد که خشونت اسلحه، نقد خشونت را به تعویق انداخته است. اینجاست که مرز میان دفاع از خود و اعمال خشونت روشن می‌شود. مبارزه‌ی مسلحانه، جنگ با قاتلان است نه با قتل. به نظر من امروزه کردها به پختگی فکری و سیاسی لازم رسیده‌اند که با قتل در جنگ باشند.

در چاپ شماره‌ی اول مجله‌ی «نیشتیمان» در سال ١٣٢٣ سرمقاله‌ای تحت عنوان «ما چه می‌خواهیم؟» از سوی حزب ژ- ک منتشر شد که در آن اشاره شده که کردها هرگز از طریق خشونت و مبارزه‌ی مسلحانه به اهداف‌شان نخواهند رسید و تنها راه رسیدن به هدف و آزادی، مبارزه‌ی مدنی است. علی رغم این چرا کردها از شیوه‌ی مبارزات خشونت پرهيز استفاده نکرده‌اند؟

مبارزه‌ی خشونت‌پرهیز، فقط یک روش مقاومت مدنی و مبارزه‌ی سیاسی نیست، بلکه نوعی فرهنگ شهروندی نیز هست. تا زمانی که جامعه‌ی کردنشین بر مبنای دو قطب «دوست» و «دشمن» قرار گرفته باشد و حساب و کتاب سیاسی از توجه به لیاقت‌های فردی و شهروندی بیش‌تر باشد، این فرهنگ عدم خشونت توسعه نخواهد یافت. در اینجا باید به چند نکته اشاره کرد. نخست، عدم خشونت، فرایند اخلاقی کردن سیاست است.

دوم، برای مبارزه‌ی خشونت‌پرهیز باید به فرهنگ قهر و کینه و نفرت پایان داد. سوم، احترام به حیات و بازشناسی «دیگری» از اهمیت خاصی برخوردار است و بالاخره نمی‌توان خشونت‌پرهیز بود و در جست‌وجوی حقیقت نبود و با دروغ مبارزه نکرد. مبارزه‌ی مدنی خشونت‌پرهیز با آموزش شهروندی همراه است؛ یعنی مدنیت باید به صورت شیوه‌ی کنش اجتماعی و سیاسی درآید.

اکثر احزاب مسلح کرد در گفت‌وگوهای تلویزیونی و روزنامه‌ای اعلام می‌کنند که: «ما همان گونه که مبارزات مسلحانه را قبول داریم، به همان شيوه به مبارزات مدنی نيز اعتقاد داریم.» آیا می‌توان هم‌زمان به هر دو شیوه از مبارزه اعتقاد داشت؟ آیا استفاده از هر دو شیوه‌ی مبارزه از لحاظ اخلاقی درست است؟

به نظر من مبارزه‌ی مدنی به معنای ایجاد شبکه‌های شهروندی است که به تکوین و پیشرفت فکر پلورالیسم و کثرت‌گرایی در جامعه کمک می‌کنند. این بدین معناست که غایت زندگی سیاسی ایجاد فضای مشترکی است که در آن من و دیگری در کنار هم قرار می‌گیریم. پس ما هیچ‌گاه فقط برای آزادی شخص خود مبارزه نمی‌کنیم، بلکه در واقع برای آزادی «دیگری» هم تلاش می‌کنیم.

بقای فضای مشترک و متکثر، مستلزم تعادل اخلاقی میان «من و دیگری» است. این تعادل در هر گونه مبارزه‌ی مدنی مهم است و خشونت و دست به اسلحه بردن، این تعادل را به هم می‌زند، چون به معنای تحلیل یا انهدام دیگری است. فراموش نکنیم که «تفاوت» در یک جنبش مدنی خشونت ایجاد نمی‌کند، بلکه از شیوع خشونت جلوگیری می‌کند. دموکراسی در واقع توافق نهادی میان تفاوت‌ها است.

در کردستان و بیش‌تر نقاط ایران، تا از شیوه‌ی مبارزه‌ی عدم خشونت صحبت می‌شود، بلافاصله گفته می‌شود که مبارزات عاری از خشونت، مختص یک دوره‌ی زمانی از تاریخ بوده و اینک برای فضای کنونی ایران عملی نیست؛ یا این که گفته می‌شود با چنین حکومت دیکتاتوری نمی‌توان از این شیوه از مبارزه استفاده کرد. آیا فضا و موقعیت کنونی ایران برای چنین مبارزه‌ای مناسب است؟

تاریخ بشر، تاریخ خشونت است، ولی فراموش نکنیم که هر زمان و هر کجا که خشونت رخ داده، فکر و عملی نیز برای جلوگیری از آن صورت گرفته است. خشونت‌پرهیزی همیشه در چالش و در شرایط سخت، معنای واقعی خود را می‌یابد. از آنجا که هر جامعه‌ای در هر دوره‌ای از حیات خود مستلزم ایجاد صلح و آرامش است، پس خشونت‌پرهیزی همواره امری کنونی و امروزی است.

امروزه مبارزه با «دروغ» تعلیم اصلی و اساسی است که شهروندان کرد به خود می‌دهند. آنها می‌توانند به جهانیان نشان دهند که فراسوی تمام تنش‌های قبیله‌ای از بلوغ شهروندی برخوردارند که سرمایه‌ی اخلاقی و دموکراسی آینده‌ی آنان خواهد بود. بهترین نمودار این سرمایه‌ی اخلاقی در خشونت پرهیزی شهروندان کرد است. جامعه‌ی ایران که کردها را نیز دربر می‌گیرد، مثل هر جامعه‌ی دیگری دچار مسائل ویژه‌ی خود است و تا زمانی که این مسائل حل نشوند از پیشرفت و استحکام فکر و کنش دموکراتیک جلوگیری خواهد شد.

شاید مهم‌ترین مسئله‌ی ما ایرانیان و اقوامی که در درون ایران در کنار هم زندگی می‌کنند، خشونت سیاسی است. بسیاری از احزاب سیاسی کرد به غلط فکر می‌کنند که این خشونت فقط امری عمودی است که با تغییر دولت و دولتمردان حل خواهد شد، ولی آن‌چه سیر تحول سیاست در کردستان به ما آموخته این است که مسئله‌ی عبور از خشونت فقط یک امر عمودی نیست، بلکه افقی نیز هست زیرا مستلزم تبیین و ترویج فرهنگ عدم خشونت در میان مردم است.

مبارزه‌ی مدنی از چه لحاظی بر مبارزات خشونت‌آمیز برتری دارد؟

از نطر من مبارزه‌ی خشونت پرهیز، نوعی مبارزه‌ی مدنی است، چون هر جنبش مدنی به دنبال تحقق مطالبات اجتماعی و سیاسی خود است ولی برای به دست آوردن این مطالبات باید از مشروعیت اخلاقی برخوردار باشد. روند خشونت پرهیز، کوششی مدنی در جهت ایجاد سازوکاری مسالمت‌آمیز و برای عادلانه کردن رقابت‌های میان شهروندان است.

روند خشونت پرهیز، روندی نفی‌کننده است و آن‌چه را که نفی می‌کند قوانین غیرعادلانه و کنش خشونت در جامعه است. پس اگر مولفه‌ی اساسی یک جنبش مدنی حاکمیت قانون و دفاع از حقوق شهروندی است بنابراین لازمه‌ی آن دستیابی به فرهنگ عدم خشونت است.

در گفتمان احزاب سیاسی کرد، همیشه این جمله آماده است که «ما به ناچار و برای دفاع از خود اسلحه در دست گرفته‌ایم و به غیر از این راه دیگری نداشته‌ایم». آیا راهی کاربردی‌تر از اسلحه برای دفاع وجود دارد؟ این شیوه از دفاع را چگونه می‌توان پیاده کرد؟

بسیاری به غلط، عدم خشونت را به منزله‌ی نوعی انفعال و عقب‌نشینی در مبارزه‌ی اجتماعی و سیاسی بررسی می‌کنند. بعضی‌ها هم معتقدند هرگونه کوششی برای یافتن راه حلی خشونت پرهیز برای مسائل امروز جهان، نوعی ناتوانی در حل بحران‌هاست؛ ولی در حقیقت آن‌چه خشونت پرهیزی به ما نشان می‌دهد این است که ما در همه‌ی فرهنگ‌ها، سنت‌ها و جوامع با چندگانگی نظرات، ارزش‌ها، معیارها و هنجارها روبه‌رو هستیم.

شاید به همین دلیل، این کثرت ایمان‌ها مستلزم زندگی در کثرت است. مقاومت خشونت پرهیز، بدون دست بردن به اسلحه مقابله با هرگونه اندیشه و کنشی است که موجب نفی زندگی در کثرت می‌شود. به عبارت دیگر «نه» گفتن به خشونت به معنای حرمت نهادن به شان و کرامت انسان است و این حرمت گذاشتن فقط به صورت آگاهی اخلاقی امکان‌پذیر است. دفاع از «خود» نوعی آگاهی از «خود دیگری» هم هست که موجب می‌شود هر فردی برای مبارزه با جنایت، خود تبدیل به جنایتکار نشود.

ما این جمله را از بیش‌تر نخبگان و روشنفکران سیاسی ایران شنیده‌ایم که مبارزات مدنی به رهبر نیاز ندارند. این گفته تا چه اندازه درست است؟ نظر شما درباره‌ی رهبری و مبارزات عاری از خشونت چیست؟

رهبر واقعی هر جنبش، خشونت پرهیزی خود جنبش است. هیچ رهبری نمی‌تواند جنبشی را که طغیان جهل و لمپنیسم است به تنهایی از این وضعیت نجات دهد. فراموش نکنیم که خشونت پرهیزی فقط یک شیوه‌ی مبارزاتی نیست، بلکه یک شیوه‌ی زندگی شهروندی نیز هست. ناشکیبایی و عدم مدارا را فقط با آموزش شهروندی می‌توان از بین برد. قدرت یک جنبش مدنی در ایجاد شبکه‌های شهروندی بر مبنای اخلاق مدنی است و نه داشتن یک رهبر. مهم رهبری نیست، مهم وارد کردن بعد اخلاقی در بعد سیاست است.

چون هدف وسیله را توجیه نمی‌کند، بلکه وسیله خود نمایانگر هدفی است که دنبال می‌شود. به عبارت دیگر میزان‌الحراره‌ی اخلاقی یک جنبش مدنی، درجه‌ی خشونت پرهیزی آن در دفاع از عدالت و حقیقت است، نه رهبران آن. رهبران را مردم انتخاب می‌کنند و می‌پرستند. اگر مردم معتقد به خشونت‌پرهیزی باشند، رهبران نیز دنباله‌روی خواهند کرد. قهرمانان واقعی هر ملتی خادمان آن ملت هستند که منافع ملت را بالاتر از قدرت و قدرت‌طلبی قرار می‌دهند.

آیا مبارزات عاری از خشونت، به استراتژی و سازماندهی نیاز دارد؟

مبارزه‌ی عاری از خشونت، یک جنبش اجتماعی و سیاسی تو خالی نیست، بلکه بر مبنای تجربه‌ی سقراطی قرار دارد که همواره شهروندان از یکدیگر می‌آموزند. دوم این که، افق استراتژیک خشونت پرهیزی، افقی است متکثر و متنوع. بنابراین خشونت پرهیزی یک گفتار تک‌نگار نیست. سوم، استراتژی خشونت پرهیزی، عشق به قانون‌مداری، حقیقت‌جویی و دوری از تعصب و کینه است. چهارم، خشونت‌پرهیزی مدنی، قیام علیه شر و بی‌عدالتی است. پنجم، خشونت پرهیزی هم‌چون ندای درونی است که به فرد خطاب می‌کند: «تو نخواهی کشت.»

کردها تا چه اندازه به رهبر اخلاقی نیاز دارند و حضور یک رهبر اخلاقی چه نقشی در اخلاقی بودن شیوه‌ی مبارزه خواهد داشت؟

خیلی‌ها به غلط می‌پندارند که فرهنگ و کنش خشونت‌پرهیز در جامعه‌ی خشنی چون جامعه‌ی کردها امری غیرممکن است. مگر غیر از این است که ماندلا در جامعه‌ی آپارتاید و عبدالغفارخان در میان پاتان‌ها (در مرز افغانستان و پاکستان) فرهنگ خشونت پرهیزی و آشتی را برقرار کردند؟ پس چرا کردها نتوانند مبارزهای خشونت پرهیز باشند؟ آیا کردها فقط تولیدکننده‌ی خشونت هستند؟

پس مسئله‌ی اصلی این نیست که برخی سلول‌های خشونت پرهیز دارند و می‌توانند جامعه‌ی دموکراتیک داشته باشند و برخی فاقد این سلول‌ها هستند. مسئله‌ی اصلی نبود اخلاق مدنی است که در دو اصل شفافیت و مسئولیت‌پذیری خلاصه می‌شود. این شفافیت و مسئولیت‌پذیری پاسخگویی به همراه می‌آورد. به نظر من پاسخگو کردن یک دولت یا جامعه‌ به منظور رویارویی با اشتباهات تاریخی است و جلوگیری از رخ دادن مجدد آنها در آینده. اکنون باید دید چگونه می‌توان با حرکت از چنین اندیشه‌ای، مکانیسم و ساختارهایی را ایجاد کرد که به عدم خشونت، تداوم و استحکام ببخشند.

هرچند که در کردستان افرادی چون گاندی و مارتین لوترکینگ و ماندلا وجود ندارند، ولی برای دست یافتن به گاندیسم از نوع کردی باید در دو سطح فعالیت کرد: از یک‌سو، اندیشه‌ی عدم خشونت را از میراث فرهنگی کردها استخراج کرد و آن را در سطوح مختلف جامعه به کار گرفت و از سوی دیگر، بستر مناسبی برای ایجاد جنبش‌های شهروندی و اخلاقی مدنی و ضد اقتدارگرایی ایجاد کرد. فراموش نکنیم که پرسش عدم خشونت، فقط یک پرسش سیاسی نیست بلکه کوششی فلسفی برای طرح مسئله‌ی اخلاق خودمختار و خروج از حقارت خویش نیز هست.

Share/Save/Bookmark

 
 

در حالی که برخی از معترضان از طریق شبکه‏های اجتماعی مردم را به شرکت در راه‌پیمایی اعتراضی فردا دعوت کرده‏اند، نیروی انتظامی از انجام مانور امنیتی و بسیاری از کاربران از کاهش سرعت و اختلال شدید در اینترنت خبر داده اند.


عکس آرشیوی

به گزارش خبرگزاری فارس، نیروی انتظامی از صبح امروز مانوری تحت عنوان «مهار در تهران» به اجرا درآورده است. حسین ساجدی‌نیا فرمانده نیروی انتظامی تهران دلیل انجام این مانور را «ایجاد تعامل بین نیروی‌های تخصصی پلیس» و برخورد و مقابله با جرائم ذکر کرد.

وی افزود فردا، در روز قدس هم نیروهای انتظامی در تمام نقاط حساس شهر حضور خواهند داشت تا مانع بروز کوچک‌ترین مشکل شوند.

نیروی ویژه ضد شورش در نقاط مرکزی شهر مستقر و به حالت آماده باش درآمده اند تا در صورت لزوم به مداخله بپردازند

در همین حال گزارش‌های رسيده حاکی از آن است که نیروی ویژه ضد شورش در نقاط مرکزی شهر از جمله میدان هفت تیر، میدان ولی‌عصر و میدان انقلاب با استقرار در اماکن مختلف از جمله استادیوم شیرودی به حالت آماده‌باش درآمده‌اند تا در صورت لزوم به مداخله بپردازند.

سال گذشته در آخرین جمعه ماه رمضان که «روز قدس» نامیده می‌شود، معترضان ایرانی در تهران با حضور در راه‌پیمایی، مقامات امنیتی را غافلگیر و به سردادن شعارهای ضدحکومتی پرداختند.

از سوی دیگر از صبح امروز اختلال شدیدی در اینترنت، به ویژه در تهران گزارش شده است که تقریبا دسترسی اغلب کاربران به انواع مسنجرها و شبکه‌های اجتماعی مانند یوتیوب، تویتر و فیس‌بوک را از میان برده است.

گفته می‌شود سرعت اینترنت دایل اپ تا حداقل یعنی سه کیلوبایت در ثانیه کاهش یافته است و حتی امکان دسترسی به پست الکترونیکی نیز بسیار مشکل شده است.

در همین حال سرعت خطوط پرسرعت نیز به شدت کاهش یافته و به حداقل ممکن رسیده است.

مهدی کروبی نامزد پیشین انتخابات ریاست جمهوری که منزل وی در چند شب گذشته به‌صورت پیاپی هدف حمله مهاجمان لباس شخصی قرار داشته است پیش‌تر اعلام کرده بود که در راه‌پیمایی روز قدس شرکت خواهد کرد.

Share/Save/Bookmark

 
 

امروز در واشنگتن رهبران فلسطین و اسرائیل برای پیگیری مذاکرات صلح با یکدیگر ملاقات کردند.
این مذاکرات در دوسال گذشته متوقف شده بود.

محمود عباس و بنیامین نتانیاهو در یک کنفرانس مطبوعاتی به اتفاق باراک اوباما اظهار امیدواری کردند که دستیابی به صلح بین دو طرف امکان‌پذیر باشد.


اوباما ضمن ابراز خوش‌بینی از هر دو طرف خواسته است تا ظرف یک سال به توافق عملی برسند.

در همین حال محمود احمدی‌نژاد، رئیس جمهور اسلامی ایران امروز گفت مذاکرات صلح بین فلسطینی‌ها و اسرائیل از نظر وی دارای مشروعیت نیست.

به گزارش ایسنا وی در مصاحبه با شبکه العالم گفت: «اشغالگران صهيونيستی چنين تصور نكنند كه اگر در جريان مذاكرات به فرض تفاهم‌نامه‌ای را به امضاء رساندند، در دنيا مشروعيت و مقبوليت پيدا خواهند كرد اين تصور كاملا اشتباهی است و شايد يكی از اهداف آغاز روند مذاكرات سازش تنها به دليل مسايل انتخاباتی داخل آمريكا باشد و با صحنه‌سازی و تبليغات قصد دارند در بين مردم آمريكا برای خود وجهه‌ی درست كنند.»

سردار نقدی فرمانده بسیج نیز افرادی که به مذاکرات صلح می‌روند را «بسیار خرفت» نامید

احمدی‌نژاد در رابطه با راه حل جمهوری اسلامی برای استقرار صلح در منطقه بار دیگر ایده رفراندوم را تکرار کرد و گفت: امروز حدود ۱۰ ميليون فلسطينی وجود دارند كه می‌توانند در‌رفراندوم آزاد سرنوشت خود را تعيين كنند ملت فلسطين اعم از مسلمان، مسيحی و يهودی می‌توانند با هم تصميم گرفته و آينده فلسطين را رقم بزنند و اين انسانی‌ترين و كم‌هزينه‌ترين راه حلی است كه همه بايد به آن تن بدهند.

سردار نقدی فرمانده بسیج نیز افرادی که به مذاکرات صلح می‌روند را «بسیار خرفت» نامید و گفت: «امروز روز سخت‌گرفتن بر رژيم غاصب اسرائيل و تمام كردن اين قائله است.»

وی در گفت‌وگو با خبرگزاری کار ايران (ایلنا) گفت: همين افراد زمانی كه اين رژيم جعلی در اوج قدرت بود و توانست تا پايتخت لبنان پيش‌روی كند در برابر آن ايستادند، ژست جنگ گرفته و جنگيدند و امروز كه اسرائيل در اوج ضعف، ذلت و محاصره است، قدم برای مذاكره ديگر كمال ناهوشمندی و خرفتی است كه دست مذاكره دراز كنند.

سردار نقدی اظهار داشت: «در بدبينانه‌ترين تحليل‌ها هم ديگر تا ۱۰ الی ۱۵ سال آينده موجودی به نام اسرائيل وجود نخواهد داشت.»

Share/Save/Bookmark

 
 

روز دو‌شنبه، هشتم شهریور ماه در واشنگتن، پایتخت ایالات متحده آمریکا، تظاهراتی برگزار شد که در رسانه‌های مختلف انعکاس‌های گوناگونی داشت.

Download it Here!

یکی از برگزار‌کنندگان اصلی این تظاهرات، سازمان «تی‌ پارتی» یا میهمانی چای بود که با وجود آن که خود را با ارزش‌های تاریخی و فرهنگی آمریکا تعریف می‌کند، معمولاً در عرصه‌ی سیاسی، رابطه‌ی تنگاتنگی با محافظه‌کارترین بخش‌های حزب جمهوری‌خواه آمریکا دارد.

گردهمایی روز دو‌شنبه، نیز تحت عنوان «احیای افتخارات ملی آمریکا» یا «بازگشت به ارزش‌های گذشته‌ی آمریکا» و شعارهایی از این دست تشکیل شده بود و بازتاب گسترده‌ای نیز در مخالفت با سیاست‌های فعلی دولت آمریکا و به‌ویژه طرح‌های باراک اوباما داشت.

مهرداد مشایخی، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه جرج تاون واشنگتن، معتقد است مضمون اصلی‌ این تظاهرات سیاسی بوده است.

مهرداد مشایخی: آمریکا در آستانه‌ی انتخابات میان دوره‌ای مجلس در ماه نوامبر است و همیشه از چندماه قبل بسیج‌های سیاسی از سوی دو حزب مهم آمریکا، جمهوری‌خواهان و دموکرات‌ها، آغاز می‌شود. در واقع تجمع روز دو‌شنبه علی‌رغم ادعا و عنوان آن، «احیای افتخار ملی» و این که از سوی محافظه‌کاران و یک طیف گفته شده بود که تجمع ما غیر سیاسی است، ولی در عین حال با محتوایی کاملاً سیاسی برپا شده بود. می‌شود این را به‌نوعی یکی از تجمع‌هایی دانست که محافظه‌کاران در ماه‌های اخیر علیه وضع موجود، یعنی علیه طرح‌های آقای اوباما، برپا کردند و در واقع نوعی تزریق انرژی به هواداران‌شان در سطح کشور است تا در ماه نوامبر برای انتخابات کنگره به حزب جمهوری‌خواه رأی دهند.


مهرداد مشایخی، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه جرج تاون واشنگتن

ولی جز از راه تحلیل و تفسیر مسائل سیاسی آمریکا، نشانه‌ها و علائمی هم در این گردهمایی بود که نشان دهد یک تظاهرات سیاسی است و در واقع در پیوند با انتخابات آینده‌ی آمریکا برگزار می‌شود. چون شعارهایی که در این گردهمایی مطرح شده، شعارهایی درباره‌ی احیای فرهنگ، تاریخ و ارزش‌های آمریکایی است!

بله؛ در شعارها سعی می‌کردند از شعارهای مستقیم سیاسی که حکومت فعلی را نشانه بگیرد خودداری کنند، ولی در عین‌حال ازجمله کسانی که این تظاهرات را سازماندهی کرده بودند، یکی آقای گلن بک بود که سومین مفسری است که در افکارعمومی آمریکا نفوذ دارد و از معروفیت و شهرت برخوردار است.

او بسیار فرد پرطرفدار و محافظه کار است؛ بسیار محافظه کار است. فرد دیگر خانم سارا پیلینگ، فرماندار سابق آلاسکا بود که در انتخابات ریاست جمهوری گذشته، نقش معاون رییس‌جمهوری را برای آقای مک کین داشت. حضور این دو نفر و شبکه‌هایی که مردم را بسیج کردند، همان گروه‌های معروف به تی‌پارتی یا پارتی چای است که داستانش برمی‌گردد به جنگ استقلال آمریکا علیه انگلستان که یک‌سری گردهمایی‌هایی تحت عنوان چای خوردن برگزار می‌شود و موضوعاتی توسط مردمی که در این جلسات حضور داشتند به خبرنگارها ابراز می‌شود. موضوع‌هایی که بیش‌تر روی آنها حساسیت نشان داده می‌شود، سمبل‌هایی که به‌کار می‌برند و لحن انتقادها برآمده از شرایط اجتماعی و خواست‌هایی برای تغییر است.

رویکرد به مذهب و ایده‌های مذهبی، در مبارزات سیاسی‌ محافظه‌کاران در آمریکا چه زمینه و تاریخی دارد؟

رویکرد کاملاً تازه‌ای نیست. به‌هرحال در دوره‌ی بوش و ریگان پایه‌ی این نوع تجمات و پایه‌ی آن‌چه ما در ادبیات به آن می‌گوییم محافظه‌کاران راست یا نئوکنسرواتیوها یا محافظه‌کاران مذهبی و دینی، زمینه‌ی اینها در واقع در دوره‌ی ریگان ریخته شد.

گردهمایی روز دوشنبه، با چهل و هفتمین سالگرد پیام مشهور مارتین لوترکینگ، رهبر جنبش مدنی آمریکا، برای مبارزه با تبعیض نژادی همزمانی داشت. بر سر این هم‌زمانی هم گویا بحث‌هایی بود و در همین گردهمایی محافظه‌کاران اشاراتی هم شده بود به ایده‌های مارتین لوتر کینگ. بین ایده‌های مارتین لوتر کینگ و خواست‌های محافظه‌کاران، در کجا و چه هم‌پیوندی‌ای وجود دارد؟

اتفاقاً نکته‌ی جالب این است که شما به طور مشخص هم‌پیوندی و رابطه‌ی مستقیمی نمی‌بینید. به همین دلیل هست که تظاهرات مخالفی از سوی یکی از چهره‌های معروفی که در جنبش حقوق مدنی در کنار مارتین لوتر کینگ بود، آقای ال شارتون، که با حکومت اوباما هم بسیار نزدیک و دوست است، ایشان هم یک سازماندهی دیگر کرده بود، البته در مقیاس بسیار کوچک‌تر و بسیاری از کسانی که در دومین تظاهرات شرکت داشتند، برخلاف اولی که اکثراً سفیدپوست بودند، اکثراً سیاه‌پوست بودند و از شبکه‌های وسیع فعالین مدنی آمده بودند که اتفاقاً ادعای آن‌ها هم همین مسأله بود.

آنها می‌گفتند که این‌ هم‌زمانی تظاهرات اول با چهل و هفتمین سالگرد سخنرانی آقای کینگ، در واقع دارد آن را به سرقت می‌برد. اینها می‌خواهند یک پیام و سمبل ارزشی را در آمریکا به نفع خودشان به سرقت برند و بگویند که پیام کینگ یک پیام خنثی بوده است که همه به یکسان می‌توانند از آن بهره‌برداری کنند. در حالی که ما می‌دانیم پیام کینگ در شرایط بسیار معینی، علیه تبعیض نژادی و پایین‌تر بودن حقوق اجتماعی و مدنی رنگین‌پوستان در آمریکا بود. به‌هرحال این هم‌زمانی این مشکل را ایجاد کرده بود. اینها معتقد بودند این نوعی سرقت سیاسی‌ـ فرهنگی است تا این که واقعاً اعتقادی به محتوای سخنان آقای کینگ داشته باشند.

چطور بود که اشاراتی هم به مارتین لوتر کینگ و جنبه‌هایی از ایده‌های او شد؟

آنها به احیای آن جنبه‌هایی از ایده‌های مارتین لوتر کینگ تمایل داشتند که در واقع بیش‌تر جنبه‌هایی محافظه‌کارانه و ارزشی است. مجموعه‌ی اینها را اگر شما کنارهم بگذارید، می‌بینید که نمی‌تواند فقط یک گردهمایی اجتماعی، فرهنگی و یا برای احیای ارزش‌ها باشد. در واقع هدف آن جدا از این مسائل بود.


پیش از این اشاره کردید که توجه به مذهب و استفاده از شعارهای مذهبی در سیاست‌های نئومحافظه‌کاران آمریکا سابقه دارد، اما آیا این رویکرد و به عنوان نمونه استفاده از سمبل‌هایی مثل مارتین لوتر کینگ که بیش‌تر در اختیار دموکرات‌ها یا در کل مخالفان محافظه‌کاران بود، یک رویکرد جدید نیست؟

در مورد استفاده از مارتین لوترکینگ باید بگویم اولین‌بار است که با چنین رویکردی مواجه هستیم. تا به‌حال محافظه‌کاران سعی می‌کردند از مسائل فرهنگی و اجتماعی و از سمبل‌ها بهره‌برداری کنند، ولی این که دقیقاً بیایند و وارد حوزه‌ی مسائل نژاد و سمبل مبارزات نژادی، یعنی مارتین لوترکینگ شوند، برای نخستین‌بار است که اتفاق افتاده و باید دید آیا ادامه پیدا می‌کند یا خیر.

گذشته از این که بپذیریم برنامه‌ی روز سه‌شنبه برنامه‌ا‌ی صرفاً سیاسی با پوشش‌های مذهبی و فرهنگی بوده است یا خیر، به نظر می‌رسد واقعیتی مبنی بر گسترش نارضایتی‌ها از سیاست‌های دولت اوباما در جامعه‌ی آمریکا وجود دارد. این نارضایتی‌ها در چه سطحی است و احتمالاً چه سرنوشتی را برای دموکرات‌ها رقم خواهد زد؟

من فکر می‌کنم حکومت آقای اوباما در شرایط کنونی با مشکلات زیادی مواجه است. این مشکلات چه از نظر اقتصادی که به‌هرحال انتظار هم نمی‌رفت به این زودی درست شود، چه از نظر مسئله‌ی جنگ افغانستان و چه از نظر ارزش‌هایی که محافظه‌کاران در آمریکا با آن‌ مخالف هستند، یعنی این که آمریکا را در موقعیت ضعف ببینند، یکی از موضوع‌های روز دو‌شنبه در تظاهرات تی‌پارتی مطرح شد. یعنی این ادعا که ما نمی‌خواهیم آمریکا در موقعیت ضعف باشد و رییس‌جمهور ما مرتب اذعان می‌کند که ما در اینجا ضعف داشتیم، در اینجا اشتباه کردیم و عذرخواهی می‌کند. این در واقع به نوعی جریحه‌دارشدن غرور ملی آمریکایی است.

بله؛ اینها به هیچ وجه تم‌ها و موضوع‌هایی نیست که محافظه‌کاران بپذیرند یا علاقه‌ای به آن داشته باشند. به همین دلیل این مسائل دموکرات‌ها را در انتخابات ماه نوامبر در موقعیت ضعیفی قرار می‌دهد. مگر این که در چند ماه آینده به طور جدی بتوانند خودشان را احیا کنند و یا دست به یک سیاست احیاکننده بزنند.

Share/Save/Bookmark

 
 

از اول سپتامبر سال ۲۰۱۰(10 شهریور سال جاری)، نیروهای نظامی امریکا در عراق که زمانی به ۱۷۶هزار نفر می‏رسیدند، به ۵۰هزار نفر کاهش پیدا کرده است.به گفته‏ی مسئولین امریکایی، افراد باقی‌مانده نیز برای آموزش نیروهای عراقی مأموریت دارند.با گذشت هفت‌سال و نیم از حمله‏ی امریکا و متحدانش به عراق و سرنگونی حکومت صدام حسین، جنگ به صورت رسمی پایان یافته و نیروهای نظامی امریکا از بامداد سه‏شنبه خاک عراق را ترک کرده و به کویت رفته‏اند.

Download it Here!

این در حالی است که هنوز ثبات و آرامش بر این کشور جنگ‏زده حاکم نشده است و هم‏زمان با خروج نیروهای نظامی آمریکا، چند انفجار تروریستی نقاط مختلف آن را لرزانده است.با این‏ همه، جو بایدن، معاون رییس جمهوری امریکا که به عراق رفته، پیرامون آینده‏ی این کشور ابراز خوش‏بینی کرده است. باراک اوباما، رییس‌جمهوری امریکا نیز در سخنرانی خود به مناسبت پایان جنگ در عراق و خروج نیروهای نظامی امریکا از این کشور، اظهار امیدواری کرد که دمکراسی در عراق پا بگیرد و آرامش به این کشور بازگردد.


خروج نیروهای امریکایی از عراق

آیا خروج نیروهای امریکایی از عراق، فصل جدیدی در تاریخ عراق و خاورمیانه گشوده است؟
این پرسشی است که با دکتر هوشنگ حسن‏یاری، استاد روابط بین‏الملل و مسائل استراتژیک در کالج سلطنتی کانادا در میان گذاشته‏ام.

دکتر هوشنگ حسن‌یاری: اوباما از جمله رؤسای جمهوری امریکا است که خاضعانه با مسئله‏ی خروج نیروهای امریکایی از عراق، برخورد کرده است و با فروتنی حرف‏هایی زده که مبنی بر اعلام پیروزی و یا پایان پیروزمندانه‏ی امریکا نیست. او از مسائلی مانند «پیروزی علیه اهریمن تروریسم» و ... سخنی به میان نیاورده است که در گذشته اشخاصی مانند جرج بوش اعلام می‏کردند.

اوباما بیش‌تر بر این امر تاکید کرده که امریکا با ورود به جنگ عراق، مسئولیتی را بر عهده‏ی خود گذاشت که اکنون این مسئولیت پایان یافته است. در نتیجه، باید فصل تازه‏ای را در روابط بین امریکا و عراق از یک‌سو و عراق و کشورهای منطقه از سوی‏ دیگر، گشود.به‏نظر می‏رسد، تحولی که صورت گرفته، از این منظر قابل برداشت و مهم است.

می‏توان گفت خروج نیروهای رزمنده‏ی امریکا از خاک عراق، به نوعی بازگشت یا دست‏کم شروع بازگشت حاکمیت عراقی بر سرزمین خود را اعلام می‏کند.باید دید خود عراقی‏ها چگونه با این حاکمیت برخورد خواهند کرد و نقش کشورهای پیرامونی عراق در این زمینه چگونه خواهد بود.

گفته می‏شود امریکایی‏ها، به خاطر پافشاری مالکی بر باقی ماندن قدرت در دست شیعیان، با ادامه‏ی حکومت او به عنوان نخست‏وزیر عراق، موافق نیستند. گفته است که خروج نیروهای ارتش امریکا از عراق، مانند استقلال عراق است. ارزیابی شما از سخنان مالکی چیست؟

بستگی دارد که چه برداشتی از واژه‏ی استقلال داشته باشیم. اگر استقلال عبارت باشد از عدم حضور نیروهای خارجی در این کشور، امروز که ۵۰هزار نیروی امریکایی هم‏چنان در عراق باقی مانده‏اند، صحبت از استقلال مشکل است.

مسئله‏ی دیگر این است که آیا استقلال به معنای به‏دست گرفتن سرنوشت مردم توسط خودشان است یا فرو رفتن بیش از پیش در مناقشات و مشاجرات سیاسی‏ای که در عراق می‏بینیم؟
از سوی دیگر، این‏که آیا نیروهای عراقی این قابلیت را دارند که امروز امنیت را در کشور خود برقرار کنند، جای سئوال بسیار دارد. به‏خصوص که فرمانده‏ی کل نیروهای عراقی، زمانی که به تاریخ خروج نیروهای رزمنده‏ی امریکا از عراق نزدیک می‏شدیم، اعلام کرد که عراق را نباید به دست گرگ‏ها سپرد.

در نتیجه، از منظر این شخص که مسئولیت نظامی مهمی را بر عهده دارد، هنوز گرگ‏ها در عراق مستقرند و قادرند برای امنیت و در نتیجه برای استقلال عراق، مشکل به‏وجود بیاورند و آن را خدشه‏دار کنند.

جو بایدن، معاون رییس‌جمهور امریکا، دلایل خوش‏بینی‏اش به آینده‏ی عراق را شکست تلاش‏های گروه افراطی القاعده و هم‏چنین شکست تلاش‏های جمهوری اسلامی برای دامن زدن به اختلافات قومی در عراق می‌داند. شما نقش جمهوری اسلامی را در آینده‏ی عراق، چگونه می‏بینید؟

واقعیت این است که حزب بعث عراق و به‏خصوص عراق صدام حسین، دشمن ایران بوده است.عراق صدام حسین به ایران حمله کرد و تلفات بسیار شدیدی متوجه دو کشور شد. درواقع خطری بود که تا مدت‌ها هم‏چنان باقی ماند. چون آن‏چه بعد از هشت سال جنگ بین عراق و ایران اتفاق افتاد، بیش‌تر یک تعلیق در فعالیت‏های نظامی بود و نه دستیابی به یک پیمان صلح.

تا به‏امروز، هنوز هم چنین پیمانی بین دو کشور به امضا نرسیده است.در نتیجه‏، از بین بردن دشمن اصلی ایران در منطقه- البته در کنار طالبان در افغانستان- به‏وسیله‏ی امریکایی‏ها، می‏تواند خبر خوشی برای جمهوری اسلامی ایران باشد. البته اگر جمهوری اسلامی ایران به دنبال این امر باشد که تمامیت ارضی عراق و حق حاکمیت مردم آن بر این کشور را به رسمیت بشناسد.

بنابراین، مسئله‏ی پیروزی و یا شکست امری ثانوی می‏شوند. باید دید که در ماه‏ها و سال‏های آینده، جمهوری اسلامی ایران به چه شکل با مسئله‏ی عراق برخورد خواهد کرد. آیا هم‏چنان که در گذشته و در برخی موارد شاهد بوده‏ایم، به دلایل مختلف از جمله امنیت، باز بودن مرزها و دستیابی به اماکن مقدس شیعیان، می‏خواهد بر روند سیاسی کشور عراق تأثیر بگذارد یا با این کشور نیز مانند سایر کشورهای همسایه، از جمله ترکیه و یا همسایه‏های دورتری مثل مصر و عربستان برخورد می‏کند؟

در صورتی که جمهوری اسلامی در امور داخلی عراق دخالتی نکند و به اتهاماتی که امریکایی‏ها در مورد دخالت ایرانی‏ها در امور داخلی عراق، به ایران نسبت می‏دهند، دقت کند و باعث نشود دوباره دولتی در عراق پای بگیرد که با ایران‏، سوای طبیعت رژیمی که بر ایران حاکم است، برخورد نامطلوبی داشته باشد، می‌توان به بروز آرامش در این کشور امیدوار بود.

در نتیجه، بحث پیروزی یا شکست نسبی است. آینده خواهد گفت که آیا عراق کشور متعادلی در منطقه خواهد بود یا نه؟ آیا کشوری خواهد بود که به دنبال عربیت و اسلامیت خود می‏گردد و یا این دو بحث را کنار می‏گذارد و سیستمی را در خود مستقر خواهد کرد که دمکراتیک و پاس‏دارنده‏ی حقوق تمامی مردم این کشور باشد؟

آیا می‌توان، روز اول سپتامبر ۲۰۱۰ را با خروج به نسبت بزرگ نیروهای امریکایی از عراق، پایان حضور امریکا در عراق و پایان مسائل عراق دانست؟

به‏طور قطع، پایان حضور آمریکا نخواهد بود. به‏خاطر این‏که نزدیک به ۵۰هزار سرباز امریکایی برای آموزش سربازان عراقی، در این کشور خواهند ماند و کمک خواهند کرد ‏تا دولت عراق و به‏خصوص نیروهای عراقی با گروه‏های تروریست مبارزه کنند.

در مورد تأثیر و یا نفوذ سیاسی آمریکا در عراق هم باید به انتظار آینده نشست. البته به‏طور کلی بیش‌تر عراقی‏ها و هم‏چنین کسانی که در قدرت هستند، سوای افرادی که به لفاظی روی می‏آورند و با آمریکا بیش‌تر برای مصارف داخلی، درگیری لفظی پیدا می‏کنند، به این امر توجه تام دارند که آمریکا قدرت بزرگی نه تنها در منطقه، بلکه در جهان است و داشتن روابط مناسب با این کشور، امری مثبت برای عراق تلقی خواهد شد و نه منفی.در نتیجه انتظار می‏رود که علی‏رغم خروج نیروهای رزمنده‏ی امریکا از عراق، روابط خوب بین دو کشور ادامه پیدا کند.

Share/Save/Bookmark

 
 

ميرحسين موسوی و مهدی کروبی، در ديدار خود به ادعای وزير اطلاعات جمهوری اسلامی ايران مبنی بر کمک مالی کشورهای ديگر به رهبران مخالف دولت ايران، پاسخ دادند. آن‌ها خواهان انتشار اسناد در اين زمينه شدند.

به گزارش تارنمای سحام‌نيوز، ميرحسين موسوی و مهدی کروبی، دو تن از رهبران مخالفان دولت ايران، روز گذشته با يکديگر ديدار کردند.


بنا به اين گزارش در اين ديدار کروبی و موسوی در مورد مسائل مختلف کشور از جمله وضعيت اقتصادی، موقعيت جنبش موسوم به سبز و روز قدس تبادل نظر کردند.

اين دو همچنين از «مبارزه با فرهنگ دروغ» که آن را «از معضلات امروز کشور در حوزه‌های مختلف اقتصاد، مديريت، آمار، مسائل اعتقادی و سياسی» می‌دانند نيز صحبت کردند.

«هر چه زودتر اسناد خود ولو تقلبی آن را منتشر کنند تا سيه‌روز شود آن‌که در او غش باشد»

موسوی و کروبی در رابطه با سخنان حجت‌الاسلام حيدر مصلحی، وزير اطلاعات جمهوری اسلامی ايران مبنی بر دريافت «کمک‌های ميلياردی» مخالفان دولت ايران از «بيگانگان»، اين اظهارات را «دروغ» خواندند.

آن‌ها اين ادعای وزير اطلاعات را «بدون ارائه هيچ سند و مدرکی»، «توهينی ديگر به حرکت خودجوش و اصلاح‌طلبانه مردم» دانسته و اعلام کردند: «هر چه زودتر اسناد خود ولو تقلبی آن را منتشر کنند تا سيه‌روز شود آن‌که در او غش باشد.»

مهدی کروبی در اين ديدار از وضعيت اقتصادی و معيشتی مردم اظهار «تاسف» کرد و با اشاره به نمونه‌هايی چون اکتشاف و بهره‌برداری مشترک ميدان گازی با قطر، وضعيت ميدان مشترک نفتی با عراق و سند چشم‌انداز اقتصادی ايران، از سياست‌های دولت انتقاد کرد.

وی گفت قطر در زمينه بهره‌برداری از ميدان مشترک گازی فعال عمل می‌کند و عراق نيز با وجود مشکلات بسيار، فاز مطالعاتی و مقدمات کار در ميدان مشترک ايران و اين کشور را به پايان برده است اما دولت ايران در اين زمينه‌ها فعالانه شرکت ندارد.

کروبی تاکيد کرد که «اگر برنامه چهارم به‌درستی اجرا می‌شد امروزه ما بايد بيش از ۶ ميليون بشکه نفت روزانه استخراج می‌کرديم در حالی که برداشت ما کم‌تر از ۵/۳ ميليون بشکه در روز است.»

ميرحسين موسوی در سخنان خود به وضعيت جنبش موسوم به سبز پرداخت و ضمن انتقاد از سياست‌های تغيير نيافته دولت در اعمال فشار بر مخالفان، بر حضور «انديشه‌ها و گرايش‌های مختلف» در اين حرکت اجتماعی تاکيد کرد.

وی گفت: «طولانی شدن مسير اصلاح اگرچه هزينه سنگينی بر جامعه ما تحميل کرده است اما طرح مسائل و مباحث مختلف از سوی اشخاص حقيقی و حقوقی موجب پختگی و پويايی اين حرکت شده است.»

موسوی نفوذ جنبش موسوم به سبز در جامعه را «علی‌رغم فضای بسيار سنگين امنيتی»، «روز به روز بيش‌تر» ارزيابی کرد.

اين دو نامزد معترض دهمين دوره انتخابات رياست جمهوری در بخش ديگری از سخنان خود به موضوع روز قدس پرداختند و حمايت خود از مردم فلسطين را اعلام کردند.

آن‌ها بدون اشاره به مذاکرات صلح اسرائيل و فلسطين که هم‌اکنون در واشنگتن در جريان است، ضمن تاکيد بر «اصل حق تعيين سرنوشت» و دفاع از «مبارزه حق‌طلبانه فلسطينيان» از «تمام تلاش‌های صادقانه‌ای که در جهت دستيابی و احيای حقوق اين ملت صورت می‌گيرد» حمايت کردند.

موسوی و کروبی گفتند: «بر اين باوريم که با ايجاد بستری مناسب و با مشارکت همه مردم فلسطين اعم از مسلمان، يهودی و مسيحی (حق رای برابر) در يک پروسه سالم و عادلانه می‌توان آينده اين سرزمين کهن و تاريخی را تعيين کرد.»

مهدی کروبی پيش از اين اعلام کرده بود که در راه‌پيمايی روز قدس شرکت خواهد کرد، اما در اين نشست آن‌ها در اين باره سخن تازه‌ای نگفتند.

Share/Save/Bookmark

 
 



"وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی" که پس از انقلاب به جای "وزارت فرهنگ و هنر" نشست، وظيفه کنترل زندگی معنوی جامعه را به عهده گرفت. "ارشاد" بايد مراقب باشد که هيچ فعاليت فرهنگی در مخالفت با نظام صورت نگيرد. هرگونه اثر چاپی، نوارهای موسيقی و کاست‌های ويدئويی پيش از پخش به اجازه اين وزارتخانه نياز دارند. تخلف از اين اصل نه تنها مجازات دارد، بلکه تقريباً غيرممکن است، زيرا همه چاپخانه‌ها، انتشاراتی‌ها و استوديوهای صدا و تصوير زير نظر دولت هستند. از اين گذشته مواد توليد و تکثير نيز که عمدتاً توسط دولت از خارج وارد می‌شود، در اختيار دولت است. برای نمونه چاپخانه مقداری کاغذ برای چاپ نسخه‌های معينی از يک کتابِ دارای مجوز دريافت می‌کند. پس از پايان چاپ، چاپخانه نسخه‌های کتاب را به ناشر تحويل نمی‌دهد، مگر با ارائه مجوزِ تازه‌ای از ارشاد. چاپ و پخش حتی يک نسخه از کتاب اضافه بر تيراژ ممنوع است و قابل‌تعقيب.


مميزی فيلم شيوه پيچيده‌تری دارد و پیرامون آن بوروکراسی مفصلی شکل گرفته است. در رسانه‌های جمعی به ندرت از سانسور سخن گفته می‌شود. مقامات آن را امری عادی می‌دانند، و سينماگران از گفتگو درباره آن می‌پرهيزند، زيرا می‌تواند زندگی و کارشان را به خطر بيندازد.


مميزی فيلم که از پائيز ۱۳۵۹ برای تمام توليدات سينمائی جريان دارد، در پنج مرحله صورت می‌گيرد. [۱]


۱- ارزيابی فيلمنامه:


يک فيلمنامه در دو مرحله بررسی می‌شود: 
معمولاً نخست طرحی از پروژه فيلم (داستانی در حد‌اکثر پنج صفحه) به "معاونت سینمایی" تحويل داده می‌شود. کميسيون بررسی فيلمنامه‌ها می‌تواند طرح را به کلی رد کند، يا اينکه خواهان تغييراتی در آن شود. به هر طرحی يک درجه داده می‌شود که در سرنوشت آن مؤثر است. آشکار است که فيلمسازان "خودی" درجه بهتری می‌گيرند.

در مرحله بعد، پس از تصويب طرح، صاحب آن می‌تواند فيلمنامه خود را بر پايه رهنمودهای کميسيون ارائه دهد. فيلمنامه معمولاً پس از چند هفته به همراه ليستی از "موارد اصلاحی" بازگردانده می‌شود. اين روند می‌تواند بارها تکرار شود و مدتها طول بکشد. سرانجام فيلمنامه به طور قطع رد يا تصويب می‌شود. فيلمنامه‌ای که بارها حک و اصلاح شده، طبعاً حال و هوای اصلی خود را از دست می‌دهد.


فيلمسازان تلاش می‌کنند رهنمودهای کميسيون را به دقت رعايت کنند تا فيلمنامه هرچه زودتر به تصويب برسد، اما هميشه موفق نمی‌شوند. يکی از خانم‌های فيلمساز در گفتگويی در توضيح کاهش فعاليت سينمايی خود می‌گويد: «در سه سال اخير سه فيلمنامه کامل ارائه دادم که کميسيون هر سه را رد کرد، هر چند من تمام مقررات مذهبی و قانونی را رعايت کرده بودم.» [۲] برخی از سينماگران مانند کامران شيردل، پرويز کيمياوی و ذکريا هاشمی با وجود تلاش و پی‌گیری، هرگز نتوانستند فيلمنامه‌ای به تصويب برسانند و در نتیجه فیلم ساختن را عملاً کنار گذاشتند.

مطابق آمار رسمی ظرف دو سال از ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۳ از ميان ۱۰۹۰ طرح، شمار ۱۸۸ طرح به تصويب رسيد، يعنی تنها ۱۷ در صد از طرح‌ها از فيلتر ارشاد گذشتند. [۳] بنا به آماری تازه‌تر تا آخر سال ۱۳۶۹ روی هم ۳۳۵۵ فيلمنامه مورد بررسی قرار گرفت، که ۴۱۳ عدد از آنها پذيرفته شدند، يعنی تنها ۱۳ درصد. [۴]


جواز هر فيلمنامه‌ای تنها شش ماه اعتبار دارد. چنانچه توليد پروژه در اين مدت شروع نشود، بايد برای تمديد پروانه فيلمنامه اقدام نمود، که اين به شرايط و مسئولان تازه بستگی دارد. برای نمونه در سال ۱۳۶۹ مقررات تازه‌ای به تصويب رسيد که به دنبال آن رشته‌ای از فيلمنامه‌ها جواز خود را از دست دادند. [۵]



جالب این است که مأموران نظارت، علاوه بر جنبه‌های سياسی و ايدئولوژيک، درباره کيفيت فنی و هنری فيلمنامه‌ها نيز داوری می‌کنند. دست‌اندرکاران سينما به تدريج دريافته‌اند که معیار تصویب يک فيلمنامه ساخت هنرمندانه يا محتوای اصيل آن نیست، بلکه در آنست که به مذاق مأموران خوش بيايد. فيلمنامه‌های دارای مجوز خريدار فراوان دارند و معمولاً از بازار سياهی سر در می‌آورند، که مسئولان هم از منافع آن بی‌بهره نمی‌مانند.



تصويب فيلمنامه توليد يک پروژه را تضمين نمی‌کند. "ارشاد" می‌تواند در هر مرحله جلوی توليد را بگيرد. شايد به همين دليل بود که ارشاد در تابستان ۱۳۶۷ شرط تصويب فيلمنامه را لغو کرد. ظاهراً مسئولان به اين نتيجه رسيده بودند که تولیدکنندگان با معيارها و ضوابط رسمی آشنا شده‌اند، و ديگر به کنترل فيلمنامه نيازی نيست. اما تنها يک سال بعد شرط تصويب فيلمنامه دوباره برقرار شد. ارشاد مدعی بود که لغو تصويب فيلمنامه بر کيفيت فيلم‌ها تأثير منفی داشته است. در‌حالی که در همان مقطع فيلم‌های بيشتری نسبت به گذشته در رده‌های الف و ب جای گرفته بودند. (وزارت ارشاد فيلم‌های سينمایی را در رده‌های الف و ب و جيم درجه‌بندی می‌کند. فيلم‌هایی که غير‌قابل‌نمايش هستند، درجه دال می‌گيرند.) [۶]


کتاب «روا و ناروا در سینمای ایران»از علی امینی نجفی، روی جلد کتاب، طرح از بابک حسینی


۲- بررسی صلاحيت دست‌اندرکاران يک پروژه:


تهيه‌کننده به همراه فيلمنامه ليستی از نام شرکت‌کنندگان در پروژه را به ارشاد تحويل می‌دهد. ارشاد بايد کفايت حرفه‌ای و "صلاحيت اخلاقی" يکايک همکاران را تائيد کند. افزون‌بر‌اين، توان مالی تهيه‌کنندگان نيز با توجه به برآورد هزينه پروژه مورد بررسی قرار می‌گيرد.


منظور از "صلاحيت اخلاقی" قبل از هرچيز بررسی اعتقادات و پیشینه سياسی افراد است. "ارشاد" پس از تحقيق به تهيه‌کننده خبر می‌دهد که همکاری چه کسانی بدون اشکال است و چه کسانی بايد کنار گذاشته شوند. گفته می‌شود که "ارشاد" ليستی از "افراد ناشايست" دارد که در آن هم نام هنرپيشه‌های مشهور پيش از انقلاب رديف شده است و هم نام بسياری از هنرمندان دگرانديش.



در اسفند ۱۳۶۲ وزارت ارشاد از همه دست‌اندرکاران سينما خواست که از اين وزارتخانه "کارت حرفه‌ای" تقاضا کنند. در اطلاعيه وزارتخانه آمده بود: «از هرگونه فعاليت افراد بدون کارت حرفه‌ای معتبر جلوگيری خواهد شد.» اين اقدام برای آن بود که "بررسی صلاحيت اخلاقی" افراد تسهيل شود. تهيه‌کنندگانی که با افراد بدون کارت همکاری کنند، جواز کار خود را به خطر می‌اندازند. [۷]


۳- نظارت بر توليد:


پس از تصويب فيلمنامه و تائيد ليست کارکنان يک پروژه، پروانه توليد فيلم صادر می‌شود. در اين مرحله مواد توليدی و تجهيزات فنی در اختيار تهيه‌کننده قرار می‌گيرد. افزارهای فنی تا حد زيادی در انحصار "بنياد فارابی" است که به عنوان بازوی اجرائی "معاونت سينمائی وزارت ارشاد" عمل می‌کند. بدون حمايت مادی و فنی اين نهاد تحقق يک پروژه غيرممکن است.


هرگونه رابطه‌ای با خارج از کانال "فارابی" می‌گذرد. هم فروش و پخش فيلم‌ها در خارج در دست اين نهاد است و هم وارد کردن وسايل سينمايی و مواد شيميايی لازم برای لابراتوارها. در سالهای اخیر ورود مواد عکس و فيلم، افزارهای صوتی و تصويری با داشتن مجوزی از ارشاد امکان‌پذير شده است.


کميسيون توليد بر روند شکل‌گيری فيلم نظارت دائمی دارد. نمايندگان ارشاد سر صحنه فيلمبرداری حاضر می‌شوند، نه تنها بر اجرای دقيق فيلمنامه، بلکه بر رفتار کارکنان، به ويژه خانم‌ها، نظارت می‌کنند. انحراف از خط فيلمنامه‌ی تصويب‌شده ادامه پروژه را با مشکل روبرو می‌کند و حتی باعث توقف آن می‌شود. برای نمونه در سال ۱۳۶۹ ابوالفضل جليلی سرگرم ساختن فيلمی به نام "درنا" بود. چيز زيادی به پايان فيلمبرداری نمانده بود که از ارشاد دستور رسيد توليد بايد متوقف شود. گويا به مسئولان خبر رسيده بود که کارگردان از فيلمنامه منحرف شده است. فيلم برای هميشه ناتمام ماند. جليلی تا سال‌های بعد همچنان برای فيلمش افسوس می‌خورد: «اين کار می‌توانست بهترين کار من باشد.» [۸]


۴- بازبينی اولين نسخه فيلم:

فيلم پس از صداگذاری و مونتاژ به "شورای بازبينی" تحويل داده می‌شود. در شورايی که درباره نمایش فيلم تصميم می‌گيرد، نمايندگان روحانيت، نهادهای انقلابی و انتظامی و امنيتی حضور دارند. تنها پس از گرفتن پروانه نمايش است که تهيه‌کننده می‌تواند کپی‌های لازم را به لابراتوار سفارش بدهد.

باوجود کوشش سازندگان در رعايت دقيق فيلمنامه، شورا هميشه در فيلم‌ها اشکالاتی می‌يابد که حتی می‌تواند به توقيف فيلم بينجامد. در اينجا می‌توان به چند مورد شناخته شده اشاره کرد:


مدرسه‌ای که می‌رفتيم (۱۳۵۹) ساخته داريوش مهرجويی فيلمی بود که پس از اتمام به "شورای بازبينی" ارائه شد اما نتوانست پروانه نمايش بگيرد. کارگردان برای گرفتن پروانه به تمام رهنمودهای مسئولان گردن نهاد و حتی بخش‌هايی از فيلم را حذف کرد. مهرجویی در مصاحبه‌ای می‌گويد: «بعضی از قسمت‌های فيلم به‌خاطر سوء‌تفاهماتی حذف شد. مسئولين عقيده داشتند که زمان داستان فيلم مشخص نيست، درحاليکه در فيلم روزنامه‌ای نشان داده می‌شود که تاريخ قبل از انقلاب را دارد. ما همه چيز را توضيح داديم اما باز هم فيلم پروانه نگرفت.» [۹] فيلم حدود ۱۰ سال بعد به نمايش عمومی گذاشته شد، اما ساختار آن به کلی به هم ریخته بود.



فيلم "سال‌های ناآرامی" ساخته درويش‌پور دو سال به خاطر پروانه نمايش انتظار کشيد، و سرانجام در سال ۱۳۷۱ به اسم "سالهای جوانی" به روی پرده رفت. در فيلم هيچ چيز قابل‌توجهی باقی نمانده بود. بسياری از صحنه‌های فيلم حذف و حدود ۶۰ در صد آن دوباره فيلمبرداری شده بود.



فيلم "دو همسفر" نيز سرنوشت مشابهی داشت. "شورای بازبينی" به فيلم پروانه نمايش نداد. اصغر هاشمی کارگردان فيلم در مصاحبه‌ای بر سياست تبعيض‌آميز ارشاد تکيه می‌کند: «از نظر وزارت ارشاد بنده خطایی مرتکب شده‌ام و آن ساختن فيلم دو همسفر است و حالا بايد بابت آن مجازات و جريمه شوم. مجازات آن احتمالاً يک سال بيکاری و جريمه آن هم توقيف فيلم تا اطلاع ثانوی است... برداشت‌های مختلف با سلايق مختلف باعث تغييراتی در فيلم شده که به نظر من فيلم را از يکدستی و روانی خارج کرده است. به هرحال تن به هر تغييری دادم تا فيلم پروانه نمايش بگيرد.» [۱۰] هنگاميکه فيلم يک سال بعد به نمايش درآمد، چنان مثله شده بود که تماشاگران نتوانستند با آن رابطه برقرار کنند. [۱۱]



روش‌های "شورای بازبينی" و معيارهای آن با تغيير شرايط و جو سياسی کشور تغيير می‌کند. بسياری از فيلم‌ها که قبلاً پروانه گرفته بودند، با دگرگونی شرايط يا تغيير اعضای شورا، مجوز خود را از دست دادند. برای نمونه فيلم‌های نرگس (۱۳۶۹) ساخته رخشان بنی‌اعتماد و سلام سينما (۱۳۷۳) از مخملباف، که جواز نمايش داشتند، نتوانستند برای نمايش‌های بعدی مجوز بگيرند.


۵ - بازبينی نهايی برای تعيين نوبت نمايش:


"کميسيون اکران" تصميم می‌گيرد که هر فيلمی برای چه مدت و در چه سينماهايی نمايش داده شود. اين به معنای تعيين سرنوشت اقتصادی فيلم است. فيلم‌ها در سه درجه طبقه‌بندی می‌شوند: فيلم‌های "برتر" که درجه (الف) می‌گيرند، در بهترين سالن‌ها، در فصل مناسب با تبليغ تلويزيونی و برای چهار هفته به نمايش درمی‌آيند.

فيلم‌های "ضعيف" درجه (ج) می‌گيرند، که بدون تبليغ، در فصل نامناسب، برای يک يا دو هفته در سالن‌های نامرغوب به روی اکران می‌روند. رويه مألوف چنين بوده که فيلم‌های با‌ارزش سينماگران مستقل معمولاً درجه (ج) می‌گيرند، که به معنای زيان مالی است. بهرام بيضائی در اعتراض به اين تبعيضات گفته است: «يک کارمند ساده می‌تواند تصميم بگيرد که فيلم شما ورشکسته شود و خودتان نابود بشويد.»[۱۲]


"شورا" بر امور تبليغاتی برای فيلم‌های سينمايی نيز نظارت دارد. هيئت ويژه‌ای متن و تصاوير مواد تبليغاتی را کنترل می‌کند. محتوای آنونس بايد به تصويب اين هيئت برسد. «طرح اوليه اعلان‌های ديواری سينمايی حداکثر يک ماه و نيم قبل از نمايش عمومی فيلم می‌بايست به شورای مربوطه ارائه گردد.»[۱۳] برای شکل پوسترها و پلاکاردها، به ويژه نحوه نمایش هنرپیشه‌های زن، مقررات غریبی وجود دارد.[۱۴]



نظارت ارشاد بر شيوه تبليغ فيلم‌ها افزار ديگری است برای فشار برای فيلمسازان "ناشایست" و حمايت از افراد خودی. برای نمونه فيلم "يک مرد، يک خرس" (۱۳۷۱) به کارگردانی جعفری جوزانی با دشواری پروانه نمايش گرفت، اما تمام امکانات تبليغی فيلم به پخش ۶۰۰ پوستر ديواری محدود شد. کارگردان در اعتراض نامه سرگشاده‌ای به وزارت ارشاد نوشت و در آن تقاضا کرد فيلمش را نمايش ندهند. در نامه آمده است: «در اين چند ماه گذشته هرچه مسئولان سينمایی ديکته کردند، به نيت خير پذيرفتم. هرچند که به فيلم خود معتقد بوده و هستم، اما نمی‌خواستم فهم غلط هيئت مميزی به آنانی که با همه گرفتاريهای روزمره در کار من سرمايه‌گذاری کرده‌اند، لطمه بزند... نمی‌دانم فيلم من با کدام بند از قوانين چاپ شده توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در تضاد است که چنين مورد بی‌مهری قرار گرفته است؟... فهم من اين است که فيلم "يک مرد، يک خرس" بايد به خاطر بد‌فهميده شدن نابود شود. پس خواهش می‌کنم هرچه سريعتر فيلم را از اکران عمومی بردارند و برای اينکه خيال همه راحت شود آن را بسوزانند.»[۱۵]



نظارت‌های مکرر و چند‌جانبه نه تنها وقت و انرژی سينماگران را در درگيری‌های بی‌پايان اداری به باد می‌دهد، بلکه با تحقير شخصيت آنها همراه است. دستگاه بوروکراسی، فساد اداری هولناکی به همراه آورده که روح سینماگران را می‌فرساید.



علی لاريجانی که از ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۳ پست وزارت ارشاد به عهده داشت، در پاسخ به تهيه‌کنندگانی که از بوروکراسی شکايت کرده بودند، چنین گفت: 
«ما می‌توانيم کاملاً از نظارت بر جريان توليد کنار بکشيم اما کسی هم که فيلم می‌سازد بايد ضوابطی کلی را که به آن معتقديم و جزء لاينفک نظام ماست رعايت کند و گرنه جلوی نمايش فيلم او گرفته خواهد شد... ما مخالف تنوع سليقه‌ها نيستيم... ما حتی مخالف انتقاد از نظام هم نيستيم، اما طبعاً آن انتقادهايی که يأس‌آور نباشند.»[۱۶]


ضوابط رسمی سانسور فيلم


يکی از مشکلات فيلمسازان همواره اين بوده است که "وزارت ارشاد" معيارهای نظارت را اعلام نمی‌کرد، تا فيلمسازان برداشت روشنی از مقررات داشته باشند. در سال ۱۳۷۲ آئين‌نامه‌ای منتشر شد با شعارها و دستورالعمل‌های کلی که هر مورد آن قابل‌تفسير بود. مثلاً فيلمسازان از نمايش موارد زير منع شده بودند: «نفی يا مخدوش نمودن ارزش والای انسان... نمايش و ذکر مضامينی که مغاير با تربيت و اخلاق اسلامی باشد... نشان دادن شئونات فرهنگی يا سياسی يا اقتصادی و اجتماعی بيگانگان به نحو اغواکننده...»[۱۷]


سپس در تابستان ۱۳۷۵ وزارت ارشاد سند مفصلی به عنوان «سياستها و روشهای اجرايی توليد، توزيع و نمايش فيلمهای سينمايی» بیرون داد که سینماگران را با فهرستی طولانی از امور ممنوعه آشنا می‌کرد. [۱۸]



«طرح گفتارها و ارائه تصاويری که روش، روح و جوهر اثر، احساسات مسلمانان را جريحه‌دار و به عقايد آنها توهين کند.(ص ۷۵ متن سند)


«بيان هرگونه مطالبی که موجب اشاعه يأس و سرخوردگی در مخاطب گردد.»(ص ۸۲)


«کليه عبارات و اشارات و ايماهايی که بطور مستقيم يا غيرمستقيم دلالت بر مسائل جنسی داشته باشد و عفت عمومی و يا احساسات مردم را جريحه‌دار سازد.»(ص ۸۲)


«استفاده نامناسب و نابجا از نشانه‌ها و نمادهای مذهبی و ملی.»(ص ۸۳)


«کشيدن سيگار و پيپ... نوشيدن مشروبات الکلی... نمايش هرگونه عياشی و وسايل آن.»(ص ۹۲)



سند يادشده به رفتار و آرايش زنان توجهی ویژه نشان داده است:



«۱- تمامی اعضا بجز صورت و دستها می‌بايست پوشيده باشد. بدين لحاظ مشخص بودن موی سر، گردن، و دستها تا مچ ممنوع است.


۲- از کاربرد لباسهايی که به هر نحو از انحا نمايانگر حجم و اعضای بدن باشد اکيداً خودداری گردد...


۸- نمايش چهره آرايش‌شده بانوان ممنوع اعلام ميشود...


۱۲- به تهيه‌کنندگان و کارگردانان اکيداً توصيه ميشود از تصوير نماهای با قاب تصويری درشت از چهره بانوان خودداری نمايند.


۱۳- هرگونه تماس بدنی بين زن و مرد در فيلم ممنوع اعلام ميشود...»(ص ۷۹-۷۶)

--

يادداشتها:


۱- ماهنامه فيلم، شماره ۲۳، مارس ۱۹۸۵.


۲- ماهنامه زنان‌، شماره ۲۳، ص ۴۷.


۳- ماهنامه فيلم، شماره ۷۵.


۴- ماهنامه فيلم، شماره ۱۰۸.


۵- ماهنامه فيلم، شماره ۹۰.


۶- ماهنامه فيلم، شماره ۱۲۳، ص ۹.


۷- ماهنامه فيلم، شماره ۲۲، ص ۹.


۸- در گفتگوئی با نگارنده در ۵ فوريه ۱۹۹۹ در روتردام.


۹- ماهنامه فيلم، شماره ۷۴، ص ۴۵.


۱۰- ماهنامه فيلم، شماره ۱۳۳، ص ۱۷.


۱۱- ماهنامه فيلم، شماره ۱۴۴.


۱۲- چشم‌انداز، (فصلنامه) شماره ۱۵، پاريس، ۱۹۹۵.


۱۳- سند ارشاد، ص ۴۷

۱۴- ماهنامه فيلم، شماره ۱۰۹، ص ۲۷.


۱۵- ماهنامه فيلم، شماره ۱۴۰، ص ۸۰.


۱۶- ماهنامه فيلم، شماره ۱۳۶، ص ۷.


۱۷- ماهنامه فيلم، شماره ۱۴۰، ص ۴۱.


۱۸- در اين کتاب از اين سند به عنوان "سند ارشاد" ياد شده است.

Share/Save/Bookmark

بخش پیشین
هنر در نظامی دين‌سالار

 
 

مریم مجدلیه، نوشته‌ی فریدریش هبل یک اثر کلاسیک است، اما معاصر ماست: خانواده‌ای از مهاجران مسلمان حاشیه‌نشین در آلمان فرومی‌پاشد. این خانواده به سنت‌ها و اعتقاداتش پایبند است و با این حال کودکانی که در این خانواده پرورش می‌یابند، در جامعه‌ی میزبان با ارزش‌ها و ملاک‌های تازه‌ای آشنا می‌شوند که از هر نظر در تقابل با ارزش‌های سنتی و اخلاقی والدین‌شان قرار دارد. از هم‌این‌رو دو نسل که با هم و با انتظارات و خواسته‌های هم از زندگی بیگانه شده‌اند، در برابر هم قرار می‌گیرند. خانواده که می‌بایست مکان امنی برای اعضایش باشد به میدان جدال‌های بی‌پایان بدل می شود. خطایی که بدون پیامد نیست. با فرهنگ کسرایی، از بازیگران این نمایش که به زودی توسط گروه «پری‌فری» در فرانکفورت روی صحنه می‌رود گفت و گویی انجام داده‌ایم که می‌خوانید:


گروهی از بازیگران نمایش مریم مجدلیه در حال بحث و گفت و گو

آقای کسرایی، نمایشی که شما در آن ایفای نقش می‌کنید، یک نمایش کلاسیک است و با این حال به یک موضوع کاملاً مطرح می‌پردازد

اسم این نمایش مریم مجدلیه است، نوشته‌ی فریدریش هبل، نویسنده‌ی آلمانی که این نمایش‌نامه را سال ۱۸۴۳ نوشته است. الکساندر بریل، کارگردانی که در تآتر شهر فرانکفورت کار می‌کند و سال‌های سال است که نمایش‌های زیادی را روی صحنه آورده است، روی این نمایش‌نامه کار کرده و حالا قرائت تازه‌ای از آن را به نمایش می‌گذارد.

یک نمایش کلاسیک آلمانی با بازیگران خارجی و موضوع مهاجران؟

موضوع این نمایش‌نامه «غیرت» هست و قتل‌های ناموسی در خانواده. آقای بریل با مهاجران زیاد کار می‌کند و در آثارش هم به زندگی مهاجران زیاد می‌پردازد. در این نمایش بسیاری از بازیگران از هنرپیشه‌های مهاجر به آلمان هستند. بازیگران خارجی در این نمایش به نوعی زندگی خودشان را روی صحنه بازی می‌کنند. ما هشت بازیگر هستیم و این بازیگران از کشورهایی مثل ترکیه، عراق، ایران، و الجزایر می‌آیند.


صحنه‌ای دیگر از نمایش مریم مجدلیه

مریم مجدلیه کی روی صحنه می‌آید؟

این نمایش برای اولین بار دهم سپتامبر در فرانکفورت روی صحنه می‌رود و اجراهای بعدی آن هم در ماه اکتبر و نوامبر برگزار می‌شود.

با توجه به اینکه زن‌کشی، خواهرکشی و اصولاً قتل‌های ناموسی در بین خانواده‌های مهاجر مسلمان، در آلمان خبرساز بوده، آیا پرداختن به این موضوع موجب بدفهمی و سوءتفاهم‌های فرهنگی نمی‌شود؟

ما در حین تمرین‌هایی که می‌کردیم، با بازیگرها و با خانواده‌های‌شان در ارتباط تنگاتگ بودیم. خانواده‌ها نگران بودند. نگران بودند که حالا این بچه‌ها روی صحنه چه می‌خواهند بگویند، آیا به سنت‌هایی که آنها به آن اعتقاد دارند و بچه‌هاشان را بر اساس آن سنت‌ها بزرگ کرده‌اند و پرورش داده‌اند توهین خواهد شد یا نه؟




این موضوع از مهم‌ترین و اساسی‌ترین موضوعاتی بود که ما در تمرین‌ها به بحث می‌گذاشتیم. می‌خواستیم ببینیم تا چه حد می‌شود به این تابوها نزدیک شد، بدون آن‌که کسی احساس کند به او توهین شده است. به هر حال همیشه این احتمال هست که کسانی یک نمایش را توهینی به خودشان تصور کنند.

واقعیت این است که چه در آلمان، چه در سوئد و چه در کشورهای اروپایی عده‌ای از مهاجران مسلمان، به دلیل سنت عقب‌مانده‌ی ناموس‌پرستی و مسأله‌ی غیرت که به هر حال هنوز ظاهراً عده‌ی زیادی به آن پایبند هستند، کسانی به قتل می‌رسند، کسانی به زندان می‌افتند و خانواده‌هایی از هم فرومی‌پاشند. ما با این نمایش تلاش می‌کنیم مجموعه‌ای از رخدادها را که در نهایت به فروپاشی خانواده می‌انجامد نشان بدهیم.

اسم گروه شما چی هست و شیوه‌ی کار چگونه است؟

گروهی که کارگردان این نمایش دارد، اسمش هست «پری‌فری». پری‌فری به معنی حاشیه است و این کارگردان هم در آثارش به زندگی حاشیه‌نشین‌ها می‌پردازد. هر بار به عده‌ی جدیدی از بازیگران کار می‌کند و این بازیگران را به فراخور موضوع انتخاب می‌کند. موضوع اصلی‌ای که او به آن علاقه دارد همانا رابطه‌ی حاشیه‌نشین‌های خارجی‌ست با باقی مردم.

مخاطب شما کیست؟ آیا مخاطب شما این حاشیه‌نشین‌ها هستند یا مردمی که در متن اجتماع زندگی می‌کنند؟

مخاطب اصلی ما آلمانی‌ها هستند و بخشی هم حاشیه‌نشین‌ها. زبان هم آلمانی است. مسائلی که بیان می شود، بسیار کلی است. برای مثال در این نمایش بازیگرها از کشورهای مختلف آمده‌اند و زبان مشترک‌شان آلمانی است و در مجموع با وجود تفاوت‌های ملیتی یک خانواده را به نمایش می‌گذارند. در نهایت نمی‌شود گفت اعضاء این خانواده کجایی هستند. همین‌قدر معلوم است که اینها از حاشیه‌نشین‌ها هستند و طبعاً با موضوع غیرت و مسئل ناموسی درگیرند. هدف این است که آلمانی‌ها با این موضوعات آشنا بشوند و حاشیه‌نشین‌ها هم از درون به درک متفاوتی از این موضوع برسند و این درک متفاوت را در معرض دید حاشیه‌نشین‌های دیگر قرار دهند.

ششم و هفتم سپتامبر، ساعت ۱۹ تمرین‌های نمایش مریم مجدلیه در حضور تماشاگران برگزار می‌شود. پس از پایان تمرین‌ها، تماشاگران می توانند با آلمساندر بریل و بازیگران این نمایش بحث و گفت و گو کنند. علاقمندان به شرکت در این جلسه می‌توانند با نشانی زیر تماس بگیرند.
v.falkenstein@sanktpeter.com

Share/Save/Bookmark

 
 

جعفر پناهی، فيلم‌ساز ايرانی که قرار بود در شصت و هفتمين دوره جشنواره فيلم ونيز آخرين فيلم او به نمايش گذاشته شود، به دليل جلوگيری از خروج وی از ايران، نتوانست به اين جشنواره برود.

خبرگزاری رويترز اعلام کرد که جعفر پناهی، فيلم‌ساز ايرانی که اخيرا چند ماه را در زندان‌های اين کشور به‌سر برده با انتشار بيانيه‌ای اعلام کرده است که مقامات جمهوری اسلامی ايران از خروج وی از کشور جلوگيری کرده‌اند.


جعفر پناهی قرار بود در جشنواره فيلم ونيز که از ديروز آغاز به‌کار کرده است، به هنگام نمايش آخرين فيلم‌اش «آکاردئون»، حضور داشته باشد.

پناهی در بيانيه خود خطاب به جشنواره ونيز نوشته است: «با وجود آزادی از زندان، من همچنان آزاد نيستم که از کشور خارج شده و در جشنواره‌های فيلم شرکت کنم.»

پناهی: با وجود آزادی از زندان، من همچنان آزاد نيستم که از کشور خارج شده و در جشنواره‌های فيلم شرکت کنم

وی با تاکيد بر اين که در پنج سال گذشته ساخت فيلم‌های او در ايران به شکل رسمی ممنوع شده، افزوده است: «وقتی به يک فيلم‌ساز اجازه داده نمی‌شود که فيلم بسازد، يعنی فکر او همچنان در زندان است. ممکن است او در سلول کوچکی زندانی نباشد، اما او در زندان بسيار بزرگ‌تری سرگردان است.»

جعفر پناهی در نامه خود از فعاليت‌های سينماگران جهان برای آزادی وی از زندان، قدردانی کرد و نوشت: «فکر می‌کنم همه اين پشتيبانی‌ها از سوی کسانی بود که به سينما و آزادی بيان فيلم‌ساز اعتقاد راسخ داشتند. اميدوار باشيم که روزی همه دولت‌ها در جهان نيز به چنين باوری برسند.»

جعفر پناهی، برنده شير طلايی جشنواره ونيز در سال ۲۰۰۰ در ۱۰ اسفند سال گذشته به همراه ۱۷ نفر، از جمله همسر و دخترش، در منزل خود در تهران بازداشت شد. بیش‌تر بازداشت‌شدگان روزهای بعد آزاد شدند، اما وی نزدیک به سه ماه در زندان اوین باقی ماند.

جعفر پناهی پس از نزدیک به ۸۰ روز بازداشت، به اعتصاب غذا دست زد. بازداشت و اعتصاب وی در زندان موجی از همبستگی بین‌المللی را با خود همراه کرد تا اين که روز سه‌شنبه، ۴ خردادماه با پرداخت وثیقه دويست ميليون تومانی آزاد گرديد.

قرار بود امروز یازدهم شهریورماه، جعفر پناهی در نشست خبری ویژه در جشنواره ونيز درباره فیلم «آکاردئون» صحبت کند.

همچنين قرار بود در اين دوره وی کارگاه آموزشی‌ای نيز برای علاقمندان جوان سینما برگزار کند.

فیلم کوتاه «آکاردئون» که در ایران فیلم‌برداری شده، بخشی از یک پروژه با عنوان «آنگاه و اکنون؛ ورای مرزها و تفاوت‌ها» است؛ فیلم‌های این پروژه با محور ماده هجدهم اعلامیه جهانی حقوق بشر؛ «هر کس حق دارد از آزادی فکر، وجدان و مذهب برخوردار باشد»، ساخته شده‌اند.

جعفر پناهی بهمن‌ماه سال گذشته نيز که قرار بود در جشنواره برلین شرکت کند به دليل مخالفت مقامات ايران نتوانست از کشور خارج شود.

Share/Save/Bookmark

 
 

ساعت ۱۰ شب گذشته برای چهارمين بار پياپی در چند روز اخير، نيروهای طرفدار دولت ايران به خانه مهدی کروبی، از رهبران مخالفان حمله کردند، عليه او شعار دادند و خسارت‌هايی به منزل وی وارد آوردند.

به گزارش تارنمای سحام‌نيوز، نزديک به مهدی کروبی، شب گذشته نيروهای بسيجی با «هماهنگی و برنامه‌ريزی قبلی» در مقابل خانه مسکونی کروبی تجمع کردند. آن‌ها عليه وی و در حمايت از آيت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ايران، شعار دادند.


عکسی از حمله سال گذشته به خانه مهدی کروبی

سحام‌نيوز نوشته است: «اين افراد بدون هيچ گونه ابايی اقدام به بر هم زدن نظم عمومی و آسايش مردم روزه دار» نمودند.

اين گزارش که حمله‌کنندگان را «اراذل و اوباش نظامی وابسته به قرارگاه شهيد محلاتی» ناميده است، می‌افزايد افراد فوق «به پرتاب سنگ و پاشيدن رنگ بر روی ساختمان محل سکونت مهدی کروبی، شکستن شيشه‌ها و دزديدن دوربين‌های امنيتی آن» مبادرت ورزيدند.

چهار تجمع اخير نيروهای طرفدار دولت ايران در مقابل خانه مسکونی مهدی کروبی نخستين حرکات اين نيروها عليه وی نيست

سحام‌نيوز اعلام کرد که حمله‌کنندگان «مجهز به سلاح گرم و سرد» بودند تا با «ايجاد رعب و وحشت در اذهان عمومی» مانع از حضور مهدی کروبی در راه‌پيمايی روز قدس شوند.

مهدی کروبی چند روز پيش اعلام کرده بود که در راه‌پيمايی روز قدس شرکت خواهد کرد.

روز گذشته، فاطمه کروبی، همسر مهدی کروبی، نامه‌ای خطاب به آيت‌الله خامنه‌ای نوشت. اين نامه در پی سه شب تجمع اعضای بسيج، سپاه پاسداران و نيروهای موسوم به لباس‌شخصی در مقابل منزل خانوادگی مهدی کروبی نوشته شد.

وی در اين نامه نوشت: «اختلاف همسرم با جنابعالی در مسائلی که همگان بر آن واقف‌اند چه ارتباطی با حق زيستن ما دارد؟»

فاطمه کروبی افزود: «اين جرايم مشهود به‌نام حمايت از حضرتعالی و در مقابل نيروی انتظامی صورت گرفت و جالب آن‌که اين نيرو حتی جرات نزديک شدن به اين جماعت تحت الحمايه را نداشت.»

همچنين روز گذشته زهرا رهنورد، از ديگر مخالفان دولت کنونی ايران مورد حمله نيروهای موسوم به لباس شخصی قرار گرفت. اين افراد رهنورد را در خيابان مورد بازخواست قرار دادند.

چهار تجمع اخير نيروهای طرفدار دولت ايران در مقابل خانه مسکونی مهدی کروبی نخستين حرکات اين نيروها عليه وی نيست.

اسفندماه سال گذشته نيز حدود ۵۰ نفر به منزل مهدی کروبی حمله کردند و روی ديوارهای آن رنگ پاشيدند و عليه اين نامزد معترض به انتخابات رياست جمهوری شعار نوشتند.

پيش از اين دو واقعه، نيروهای حامی دولت در مناسبت‌های مختلف مهدی کروبی و همراهان‌اش را مورد آزار قرار داده بودند؛ از جمله در جريان راه‌پيمايی ۲۲ بهمن، نمايشگاه کتاب سال گذشته و مراسم عزاداری در شهر زنجان که نيروهای لباس‌شخصی به سوی خودروی حامل وی شليک کردند.

Share/Save/Bookmark

 
 

جشنواره ادینبورگ امسال مانند سال گذشته از ایران نشانی ندارد و تنها نمایشی که به ایران مربوط است، نمایشی است با نام «لهستان سه، ایران دو» کار مشترک مهرداد سیف و دوبروولسکی که در بخش جنبی جشنواره(فرینج) به مدت ۲۱ شب در طول ماه آگوست در این شهر بارانی اسکاتلند اجرا شد.

مهرداد سیف از نوجوانی به همراه خانواده‌اش به بریتانیا مهاجرت کرده، و در این سال‌ها به عنوان کارگردان تئاتر فعال است و بیشتر اجراهای او مضامینی بر محور ایران دارند.
نمایش کوچک «لهستان سه- ایران دو» در یک کافه - که به یکی از محل های اجرای نمایش در جشنواره بدل شده- به اجرا در آمد و محور آن بازی فوتبال ایران و لهستان در سال ۱۹۷۶بود که در نهایت با نتیجه سه بر دو به نفع لهستان به پایان رسید.

در این نمایش پرده‌ای وجود دارد که بر آن تصاویری به نمایش در می‌آمد و دو کارگردان - بازیگر نمایش، یکی ایرانی‌الاصل و دیگری لهستانی‌الاصل، قصه‌های زندگی خود را بر محور این بازی فوتبال روایت می‌کنند. در واقع نمایش آشکارا برداشتی است از شیوه‌ی نقالی در تئاترهای سنتی ایران که در آن نقال روی پرده‌ای نقاشی‌شده، داستان را تعریف می‌کند و سعی دارد مخاطب را به شکل‌های مختلف با داستانش درگیر کند.


اینحا هم دو راوی ماجرا سعی دارند با ترفندهای مختلف نمایش را پیش ببرند. حتی استفاده از عصا برای نشان دادن بخشی از پرده، نوعی رجوع مستقیم به نقالی است.
لهستان سه – ایران دو، در واقع دو قصه از دو کشور کاملاً متفاوت را بازگو می‌کند که حالا به بهانه‌ی بازی فوتبالی در دهه‌ی هفتاد در کنار هم قرار گرفته‌اند تا با مفهومی استعاری جست و جوی آزادی را در هر کشور به نمایش بگذارند؛ که یکی به آزادی لهستان می‌انجامد و دیگری هنوز در پی‌دستیابی به آزادی است.

در واقع نمایش می‌خواهد بر این محور خود تأکید کند، در عین حال که قصد دارد از زبان طنز بهره بگیرد. زندگی دو راوی هرچند بخش مهمی از نمایش است و وجه شخصی آن را برجسته می‌کند اما در نهایت قرار است در لایه‌ای از ابهام مفهوم سیاسی - اجتماعی خود را پررنگ کند و با دستمایه‌ قراردادن یک بازی فوتبال که ۳۴ سال پیش برگزار شده- با بازی دو تیمی که در بروشور به عنوان بهترین تیم‌های ملی لهستان و ایران در تمام دوران لقب گرفته‌اند- تفاوت‌های تلاش مردم این دو کشور در راه دستیابی به آزادی را بررسی کند.

در نهایت این مسابقه با پیروزی لهستان به پایان رسید و ایران بازی را واگذار کرد، که همین را در واقعیت تلاش دو کشور برای آزادی هم می‌شود جست و جو کرد: لهستان رقابت برای دستیابی به آزادی را برد و ایران در این راه عقب‌تر است.

اما روایت دو راوی نظم کافی برای هدایت تماشاگر به این مفهوم را ندارد و بیشتر به شکل تکه تکه و گریزی به لایه‌های مختلف تاریخ باقی می‌ماند و نمی‌تواند در نهایت تصویری از این مقایسه را برای تماشاگری که چیز زیادی درباره‌ی تاریخ این دو کشور نمی‌داند، ترسیم کند.

هر چند روایت مهرداد سیف بیشتر به وقایع سیاسی و اجتماعی طول این دوران اشاره دارد، اما روایت دوبروولسکی اشاره‌ی بسیار کمتری دارد و نمی‌تواند تماشاگر را به تم اصلی نمایش هدایت کند. برای مثال در توضیحات او تصویری از لهستان امروز ارائه نمی‌شود، در حالی‌که این ضروری به نظر می‌رسد، و در مقابل، در بخش ایران، وضعیت ملتهب جامعه‌ی امروز این کشور و وقایع انتخابات و جنبش سبز، مورد توجه ویژه قرار می‌گیرد.

سیف با اشاره به سوابق خانوادگی خود و مبارزات خانواده‌اش در زمان شاه، به ایران امروز می‌رسد و تلاش او برای رأی دادن که سرانجام بی‌نتیجه می‌ماند و در نهایت این انتخابات موجب یک جنبش اجتماعی در ایران می‌شود.

همه‌ی این روایت در دل روایت زندگی او از کودکی و پدر و مهاجرت آنها به بریتانیا قرار می‌گیرد و حتی به مسائلی می‌رسد که امروز مانع از سفر او به ایران شده است.
او می‌گوید بخاطر اجرای نمایشی در ادینبورگ در سال ۲۰۰۸، گروه او که به ایران سفر کرده بودند مورد بازخواست قرار گرفتند و زمانی که از او به عنوان سخنران یک سمینار به ایران دعوت شده بود، دعوت‌کنندگان در نهایت تأکید کردند که نمی‌توانند امنیت سیاسی او را تضمین کنند و برای همین هم او ترجیح داده که به ایران سفر نکند.

همه‌ی این ماجراها در دل نقالی سیف از اوضاع و احوال ایران به همراه عکس‌هایی از او و خانواده‌اش و مسائل سیاسی و اجتماعی ایران طی چند دهه به نمایش در می‌آیند تا تصویری از ایران ارائه کنند. اما در نهایت باز این تصویر به هیچ وجه کامل نمی‌شود و تنها اشاره‌های گذرایی را به وضعیت ایران و زندگی خود سیف دارد.

نقال‌ها در طول نمایش از هر شوخی‌ای استفاده می‌کنند و گاه با تماشاگران هم حرف می‌زنند تا حالت صمیمانه‌ای را ایجاد کنند. اجرای نمایش در یک بار کوچک، به این امر کمک می‌کند، اما در عین حال کمبود فضا و امکانات را به روشنی یادآوری می‌کند و از ابهت نمایش می‌کاهد.

شوخی‌های نمایش اجراکنندگان و خانواده‌ی آنها را دربرمی‌گیرد. مثلاً بازیگر لهستانی شوخی می‌کند که برخی از تماشاگران گمان کرده‌اند که زوج هنری این کار، همجنس‌گرا هستند، و به شوخی کردن با لباسش می‌پردازد. در انتهای نمایش آنها لباس‌های‌شان را با هم عوض می‌کنند: لباس‌های دو تیم فوتبال در سال ۱۹۷۶ که هر یک از آنها به تن دارند و در انتها به سبک بازی فوتبال با هم عوض می‌کنند تا نشانی از دوستی باشد. با این حال بازیگر لهستانی‌الاصل از ابتدا تکلیف را روشن می‌کند که در اسکس بریتاینا به دنیا آمده و تنها پدرش لهستانی است؛ پدری که نقش مهمی در بازگویی وقایع بعد از جنگ جهانی دوم در لهستان دارد و سرانجام به بریتانیا مهاجرت می‌کند.

بخش لهستانی نمایش شاید بدون آن که از پیش مقرر شده باشد، شوخی‌های بیشتری دارد، اما بخش ایران جدی‌تر و سنگین‌تر است و گاه به تلخی می‌گراید. در عین حال اما قسمت‌هایی از حرف‌های بخش لهستان و شوخی‌های آن، گاهی بسیار طولانی می‌شود. به‌خصوص قسمت مربوط به کتابچه‌ی معرفی بازیکنان فوتبال لهستانی و اشتباهات آن که به درازا می‌انجامد و تماشاگر را خسته می‌کند، در حالی‌که می توانست بسیار کوتاه‌تر و در عین حال موفق‌تر باشد.

Share/Save/Bookmark

 
 

دو سال پس از آخرين مذاکرات صلح ميان اسرائيل و فلسطين، نمايندگان اين دو کشور به واشنگتن رفتند تا امروز دور تازه‌ای از گفت‌وگوهای خود را آغاز کنند.

به گزارش خبرگزاری آلمان، روز گذشته همراه با ملاقات‌های جداگانه باراک اوباما، رئيس جمهوری آمريکا با بنيامين نتانياهو، نخست وزير اسرائيل و محمود عباس، رئيس جمهوری فلسطين، دور تازه مذاکرات صلح خاور ميانه کليد خورد. اين دور از مذاکرات امروز به‌طور رسمی آغاز می‌شود.


اوباما و نتانياهو در ديدار خود از يک ملاقات خلاق سخن گفتند. باراک اوباما در اين ملاقات از «تلاش‌های روشن مشترک برای پيشرفت مذاکرات ميان فلسطين و اسرائيل» حرف زد و هدف آن را راه ‌حل «دو کشوری» دانست تا حکومت‌های اسرائيل و فلسطين بتوانند در کنار يکديگر در صلح به‌سر برند.

اوباما و نتانياهو حمله چند روز پيش به شهرک اسرائيلی را محکوم کردند. اوباما در اين رابطه گفت: «اين حرکت توسط تروريست‌ها و مخالفين مذاکرات صورت گرفته است؛ کسانی که صلح نمی‌خواهند و قصد ايجاد مانع بر سر مذاکرات را دارند.»

باراک اوباما افزود: «آمريکا از امنيت اسرائيل دفاع خواهد کرد و ما تروريست‌ها را به عقب‌نشينی وادار خواهيم کرد.»

رئيس جمهوری آمريکا تصريح کرد که محمود عباس نيز اين حمله تروريستی را محکوم می‌کند. وی گفت: «من به وی (عباس) و باور او به راه حل دو کشوری اعتماد دارم.»

ناظران بين‌المللی دستيابی کوتاه مدت به راه حل‌های دوجانبه را ناممکن می‌دانند و پيش‌بينی می‌کنند که اين مذاکرات به مدت يک سال ادامه يابد

روز سه‌شنبه، در حمله به شهرک يهودی‌نشين واقع در کرانه غربی اردن، چهار شهروند اسرائيلی و در ميان آن‌ها يک زن باردار کشته شدند. روز گذشته نيز در يک عمليات مشابه دو اسرائيلی زخمی شدند. هر دو عمليات توسط شاخه نظامی حماس که با مذاکرات صلح خاور ميانه مخالف است، صورت گرفته‌اند.

نتانياهو در سخنان خود در کاخ سفيد محمود عباس را «شريک صلح» خود خطاب کرد. نخست وزير اسرائيل گفت هدف مذاکرات مستقيم نه فقط «مهلتی موقت» که تضمين «صلحی قابل اعتماد و پايدار» ميان اسرائيل و فلسطين است.

نتانياهو گفت: «من امروز به منظور دستيابی به يک توافق تاريخی اين‌جا آمده‌ام، توافقی که هر دو ملت را به سوی صلح و امنيت رهنمون سازد.»

باراک اوباما از «انگيزه‌های تازه» برای يافتن راه حل صلح آميز در مناقشات خاورميانه سخن گفت و جرج ميچل، نماينده ايالات متحده در خاور ميانه نيز اميدوارانه اظهار داشت: «اين يک موقعيت استثنائی است تا دو کشور از امکان دستيابی به راه حل مشترک استفاده کنند.»

باراک اوباما با محمود عباس و حسنی مبارک، رئيس جمهوری مصر و ملک عبدالله، پادشاه اردن نيز ملاقات داشت.

در ضيافت مشترک شام، مقامات کشورهای شرکت کننده بر موقعيت حساس اين مذاکرات تاکيد کردند. محمود عباس و بنيامين نتانياهو در اين ضيافت با لبخندی بر لب دست يکديگر را فشردند.

محمود عباس در سخنان خود حمله روز سه‌شنبه به اسرائيل را محکوم کرد و گفت: «ما نمی‌خواهيم خونی ريخته شود.» و نتانياهو نيز افزود: « اجازه نخواهيم داد که تروريست‌ها مانع راه ما به سوی صلح شوند.»

ناظران بين‌المللی معتقدند که سه محور اصلی مورد مناقشه در مذاکرات، شهرک‌سازی‌های اسرائيل در کرانه غربی رود اردن، تقسيم اورشليم به‌عنوان پايتخت دو کشور و سرنوشت مهاجران فلسطينی خواهند بود.

بنيامين نتانياهو در سخنان شب گذشته خود نشان داد که اصلی‌ترين دغدغه وی در اين مذاکرات «امنيت پايدار اسرائيل» است.

وی بدون اشاره به توقف شهرک‌سازی‌های اسرائيل، به‌عنوان يکی از خواسته‌های فلسطينی‌ها، گفت: «ما لبنان را ترک کرديم با تروريسم مواجه شديم. غزه را ترک کرديم با تروريسم مواجه شديم.»

وی تضمينی خواست که هر بخشی را که اسرائيل ترک می‌کند به جايگاه «تروريست‌های مورد حمايت ايران» تبديل نشود.

اين در حالی است که جمهوری اسلامی ايران اتهام حمايت از تروريست‌ها را رد می‌کند و پشتيبانی خود از نيروهای حماس را پشتيبانی از «نيروهای اسلامی آزادی‌خواه» می‌داند.

مذاکرات صلح خاورميانه، امروز در محل وزارت امور خارجه آمريکا با حضور نمايندگان کشورهای فلسطين و اسرائيل و هيلاری کلينتون، وزير امور خارجه آمريکا آغاز خواهد شد.

ناظران بين‌المللی دستيابی کوتاه مدت به راه حل‌های دوجانبه را ناممکن می‌دانند و پيش‌بينی می‌کنند که اين مذاکرات به مدت يک سال ادامه يابد.

Share/Save/Bookmark

 
 

چهارشنبه، دهم شهریور ماه، شصت و هفتمین جشنواره‌ی فیلم ونیز افتتاح شد. امسال کوئتین تارنتینو، رییس هیأت داوران جشنواره‌ی ونیز است و اوست که تصمیم می‌گیرد، شیر طلایی نصیب چه کسی خواهد شد.

چند روزی بیشتر نیست که به ایزابل روسلینی، بازیگر، مانکن و دختر اینگرید برگمن و روبرتو روسلینی اطلاع دادند که در سال آینده ریاست هیأت داوران جشنواره‌ی برلین را به عهده خواهد داشت. اما فعلاً ایزابل روسلینی در جشنواره‌ی فیلم ونیز مسئولیت اهدای شیرهای طلایی را به عهده دارد.


ایزابل روسلینی با فیلم «تنهایی یک شاهزاده»

در شصت و هفتمین جشنواره‌ی فیلم ونیز ایزابل روسلینی با فیلم «تنهایی یک شاهزاده» شرکت دارد. فیلم روسلینی امید سینمای ایتالیاست.

در سال‌های گذشته فیلم‌های ایتالیایی در جشنواره‌ی فیلم ونیز چندان درخششی نداشتند. امسال اما ایتالیا با «تنهایی یک شاهزاده» و سه فیلم دیگر در جشنواره‌ی ونیز شرکت می‌کند. ناظران حدس می‌زنند که امسال در رقابت نهایی فیلم‌هایی از آمریکا و ایتالیا شرکت داشته باشند. فیلم‌های ایتالیایی که در جشنواره‌ی امسال به نمایش گذاشته می‌شوند از ملی‌گرایی و وطن‌پرستی نشان دارد. این موضوع به بحث‌هایی در ایتالیا دامن زده است.


کوئتین تارنتینو، رییس هیأت داوران جشنواره‌ی ونیز

بسیاری از فیلم‌های شرکت کننده در شصت و هفتمین جشنواره‌ی فیلم ونیز در آمریکا تولید شده‌اند. جرج کولونی، ستاره‌ی محبوب قلب‌ها که با حضورش بر روی فرش قرمز به هر جشنواره‌ای رونق می‌دهد، این بار در ونیز حضور نخواهد داشت. اما در عوض داستین هافمن با فیلم « Barney's Version » به ونیز آمده است. با نمایش این فیلم، جشنواره‌ی فیلم ونیز گشایش یافت.

دارن آرونوفسکیس با فیلم « Black Swan »، یک تریلر روحی، روانی با بازی ناتالی پورتمن و وینسنت کسل از دیگر فیلم‌های مطرح در جشنواره‌ی فیلم ونیز است. این فیلم ماجرای دسیسه‌چینی‌های یک گروه هنری باله در نیویورک است. اگر فیلم آرونوفسکیس، امسال هم مورد توجه قرار گیرد، برای دومین بار شیر طلایی ونیز را از آن خود خواهد کرد. دو سال پیش، آرونوفسکیس با فیلم « Wrestler » جشنواره‌ی فیلم ونیز را به نام خود رقم زد.

یکی دیگر از دلایلی که به رقابت بین فیلم‌های اروپایی و آمریکایی در شصت و هفتمین جشنواره‌ی فیلم ونیز دامن می‌زند، حضور تارنتینو در رأس هیأت داوران است. به اعتبار حضور اوست که انتظار می‌رود برخی فیلم‌های نامتعارف و جوان‌پسند مورد توجه قرار گیرند.


داستین هافمن با یک فیلم در جشنواره ونیز شرکت دارد

شصت و هفتمین جشنواره‌ی فیلم ونیز، امسال جشنواره‌ی بسیار جوانی است. میانگین سنی کارگردانانی که در جشنواره‌ی فیلم ونیز، امسال آثار خود را به نمایش می‌گذارند، از ۴۷ سال تجاوز نمی‌کند.

یکی از کارگردانان جوان سوفیا کاپولا است که فقط ۳۹سال دارد. کاپولا با فیلم « Somewhere » در جشنواره‌ی ونیز شرکت دارد. در این فیلم مردی که زندگی بسیار ناآرامی دارد، به طور غیرمنتظره با دختر یازده ساله‌اش روبرو می‌شود. او ناگزیر می‌بایست شیوه‌ی زندگی‌اش را به خاطر دخترش تغییر دهد و این مسأله مشکلاتی برای او به‌وجود می‌آورد.

یکی دیگر از کارگردانان جوان که از او به عنوان امید سینمای آلمان نام می‌برند، توم تیکورز است که با فیلم « سه» در جشنواره‌ی امسال شرکت دارد. «سه» نخستین فیلم این کارگردان جوان و بااستعداد آلمانی است و موضوع آن یک رابطه‌ی سه نفره‌ی عشقی است. دو زن به نام‌های هانا و سیمون دوباره عاشق مردی به نام آدام می شوند.

از دیگر فیلم‌های مهمی که امسال در جشنواره‌ی فیلم ونیز شرکت دارند، می‌توان از « The Tempes» که بر اساس نمایش‌نامه‌ای از شکسپیر ساخته شده و فیلم اکشن جاسوسی « The Town » نام برد.

کیسی افلک با مستند « I'm Still Here » در بخش غیررقابتی جشنواره‌ی فیلم ونیز شرکت دارد. موضوع این مستند زندگی دوست و باجناق جناب کارگردان است که زمانی بازیگر بوده اما بازیگری را رها کرده و به خوانندگی رپ روی آورده. شایعاتی هست مبنی بر اینکه کارگردان با به شرکت دادن این فیلم بی‌سر و ته در بخش غیررقابتی جشنواره قصد دارد هیأت داوران را دست بیندازد.

شصت و هفتمین جشنواره‌ی فیلم ونیز تا یازدهم سپتامبر ادامه خواهد داشت.


سال گذشته، ساموئل مائوز با فیلم « Lebanon » شیر طلایی را از آن خود کرد و جشنواره را به نام خود رقم زد. این کارگردان اسرائیلی تجربیات شخصی خود در جنگ لبنان را به زبان تصویر درآورده بود.

Share/Save/Bookmark

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به zamaneh-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به zamaneh@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته