-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ مهر ۵, دوشنبه

Latest News from Norooz for 09/27/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



به گزارش وبسایت بنیاد باران، سیدمحمد خاتمی در دیدار با شورای هماهنگی جبهه اصلاحات گفت: وجود این شورا، موقعیت مغتنمی است که باید فعال‌تر شود، اولا خودشان علی‌رغم همه تنگناها، نشست‌هایشان، دیدارهایشان، برنامه‌ریزی‌ها و موضع‌گیری‌هایشان بیشتر بشود ودیدارهایی با چهره‌های نظام و شخصیت های مؤثر داشته باشند.

وی با تاکید بر اینکه "همه رفتارها و کارهای ما قانونی است و نمی خواهیم کاری خلاف قانون انجام دهیم"، اظهار داشت: توصیه می‌کنم نشست‌هایتان را بیشتر کنید تا هم پشتوانه‌ای برای تشکل‌های دیگر باشید و هم خود درعرصه حیات اجتماعی فعال باشید.

رئیس بنیاد باران در ادامه با گرامیداشت هفته دفاع مقدس، افزود: دفاع مقدس برای همه ما یک واقعه مهم در تاریخ انقلاب و ایران بوده و مقاومتی بزرگ و مقدس در برابر ستمی بود که با پشتیبانی همه قدرت‌های دنیا علیه جمهوری اسلامی ایران اعمال شده بود و ملت ایران با ایمان مردم و پایداری نیروهای جوان خود با دست تهی مقاومت کرد و پیروز شد.

خاتمی با تأکید بر اینکه "برای ما دفاع مقدس حادثه‌ای که رخ داده و گذشته نیست"، گفت: این دوران، دوران دفاع از انقلاب ما، تمامیت ارضی ما و سربلندی ملت و دفع تجاوزها از کشور و انقلاب بود. یاد شهدا را گرامی‌ می‌داریم، آزادگان عزیز را ارج می‌نهیم و ایثارگران و جانبازان بزرگوار را مورد تجلیل قرار می دهیم و امیدوارم روح شهدا از ما راضی باشد.

وی با اشاره به حادثه تروریستی رخ داده در مراسم بزرگداشت دفاع مقدس در مهاباد گفت: حادثه‌ای که رخ داد، حادثه‌ای زشت، پلید و تروریستی بود که موجب شد عده‌ای از هموطنان عزیز ما شهید و مجروح شدند.

رئیس دولت اصلاحات یادآور شد: فکر می‌کنم همان‌ها که به جمهوری اسلامی حمله کردند و می‌خواستند انقلاب را از بین ببرند، امروز هم نمی‌توانند ببینند ازسالگرد دفاع مقدس تجلیل می شود و این اعمال تروریستی از نظر ما همواره محکوم بوده و هست.

خاتمی اضافه کرد: موضوع دیگر شروع سال تحصیلی است. باید به همه معلمان و مربیان و دانش آموزان تبریک بگوییم، ولی متأسفیم که در حالی سال تحصیلی آغاز می شود که پاره ای از معلمان و همچنین اساتید گرفتار فشار و زندان هستند و جریاناتی تلاش می کنند که محیط پاک و زاینده مدارس و آموزشگاهها و دانشگاه‌ها را با فشار بر معلمان، استادان و مربیان مستقل و آزاده آلوده کند و ذهن نوجوانان و جوانان را از حقایق منحرف کند.

وی تاکید کرد: تعلیم وتعلم و تربیت کار پیامبران است تا انسانها آگاه، آزاد، مسؤولیت شناس و مفید باشند. باید فضای آموزشی ما آزاد، اندیشه پرور، اخلاقی و رشد دهنده شخصیت علمی، اجتماعی، دینی و اخلاقی نوباوگان باشد.

رئیس بنیاد باران در ادامه اظهار داشت: اما در این هفته حوادثی رخ داد که موجب تأسف است، از جمله اهانتی که به بعضی از خانواده‌های بزرگ شهیدانی که سمبل مقاومت و اندیشه رهایی بخش انقلاب اسلامی بودند انجام شد.

رئیس‌جمهور سابق کشور تصریح کرد: همسران شهید همت و باکری، دو بانوی بزرگواری که بحق عرض می‌کنم اگربخواهیم خصلت‌ها و خصوصیات همت و باکری‌ها را بیابیم باید به این دو بانوی بزرگوار، شجاع، موقرو متدین و علاقه‌مند رجوع کنیم که همه زندگیشان را در رابطه با انقلاب و دفاع مقدس معنا کردند و سعی کردند جایگاه و پایگاه و حرمت دو شهید بزرگوار که به حق سمبل بزرگ مقاومت و ایثار و فداکاری و ایمان بودند نگاه دارند.

خاتمی تأکید کرد: تعجب می‌کنم چرا وقتی خانواده های دو شهید بزرگوار همت و باکری و فرزندان ایشان مورد تعرض قرار می‌گیرند سرداران و رزمندگان بزرگی که همکار و همراه این دو شهید بوده‌اند فریاد نمی زنند. آنان که واقعاً از این رفتارها بیزارند این انتظار را از آنان داریم که برای دفاع از واقعیت سپاه و بسیج آشکارا موضع بگیرند، البته آرام و محترمانه، و نگذارند نهادهای انقلابی لطمه ببینند.

وی افزود: با این حال به این دو بانو و فرزندانشان تعرض شد وبرایشان مشکل ایجاد کردند، آیا کسانیکه این کارها را انجام می‌دهند، علاقمند به شهیدان و بزرگداشت دفاع مقدس هستند یا اینکه اینها دچار غفلت اند و یا خدای ناکرده توطئه‌ای وجود دارد که با نیروهایی که بیشتر به امام و انقلاب و مردم نزدیکتر بودند و بهتر از اصل انقلاب که متاسفانه امروز در معرض تهدید است نمایندگی می‌کنند، برخورد می کنند.

خاتمی تاکید کرد: ممکن است مثل همیشه گفته می‌شود نیروهای خودسر این اعمال را انجام دادند! عجب نیروهای خودسر قوی هستند که همه کاری می‌کنند و یه صورت رسمی هم علیه‌شان موضع گرفته می شود ولی باز هم رفتارهایشان را تکرار می‌کنند، تعجب می‌کنم در نظامی مقتدر و با وجود نیروهایی که مدعی می‌شوند بر همه چیز مسلط هستند نمی‌توانند با آنها برخورد کنند.

رئیس‌جمهور سابق کشورمان یادآور شد: به مراجع و شخصیت‌های نظام حمله می‌شود، حتی یک مجلس ترحیم که جنبه سیاسی هم ندارد، عده‌ای می‌ریزند به هم می‌زنند یا جلویش را می‌گیرند، اینها چه نیروهایی هستند؟ باید با تردید با این مساله برخورد کنیم اگر اینها طرفدار و مدعی طرفداری از انقلاب هستند، پس چرا چهره‌هایی که در انقلاب نقش داشتند و بعضی‌هایشان سمبل انقلاب هستند مورد تعرض قرار می گیرند؟

رئیس موسسه بین‌المللی گفتگوی فرهنگ‌ها و تمدن‌ها اظهار داشت: این امر باعث تاسف است، امیدوارم برای پاسداری از اصل انقلاب و نظام و راه امام و خون شهیدان ما شاهد تحول دیدگاهی در مدیران و مسئولان کشور باشیم و بدانیم به نحو دیگری باید کشور را اداره کرد چرا که اولین زیان این مسائل به نظام بر می‌گردد.

وی با طرح این سئوال که در این خصوص وظیفه ما چیست، گفت: جریانی وجود دارد که به نظر من سعی می‌کند در همه ارکان و امکانات نظام دست بیاندازد و همه نیروها را از رده خارج کند.خوشبینانه‌ترین وضع این است که آنها دچار توهم و تنگ نظری هستند و در حالیکه بسیاری از روش‌ها و شیوه‌هایی که اعمال می شود نه با قانون سازگار است نه با شرع و نه با شیوه‌هایی که لااقل ما از امام و انقلاب خودمان آموخته‌ایم.

خاتمی تاکید کرد: خیال نکنید که تنها اصلاح‌طلبان در معرض حملات و فشارهای این جریان هستند، درست است که آشکارا بیش از همه فشار روی اصلاح طلبان است ولی همه نیروهای استخوان‌دار، معتدل، نیروهایی که واقعا خوبند، حاضر نیستند به بعضی روش‌های نادرست تمکین کنند یا به بعضی از روش‌های موجود انتقاد دارند آنها هم مورد فشار هستند.

رئیس بنیاد باران افزود: بر خلاف سیاست اعلام شده جذب حداکثری و دفع حداقلی، آنچه در عمل جریان دارد سیاست دفع حداکثری و عدم جذب است.

وی ادامه داد: باید در این زمینه فعال شد، یعنی اگر بعضی روش‌ها با معیارهای قانونی و انقلاب نمی‌خواند گفته شود و پیگیری کنیم، گرچه متاسفانه پیگیری هم که می‌شود ثمری ندارد، بلکه بالعکس اغلب تبلیغات و اعمال رسمی هم همسو با جریاناتی است که جز خشونت و افراط و قانون شکنی کاری ندارند.

رئیس‌جمهور سابق کشور هشدار داد: به نظرم آنچه امروز در معرض تهدید است، اگر در مقابلش کوتاه بیاییم تحریف کننده همه معیارهای اصلی انقلاب و خصوصیاتی است که نظام ما باید داشته باشد.

وی با اشاره به اینکه "عدالت، محور کار پیامبران و پیاده کننده آن خود مردم هستند"، اظهار داشت:عدالت و محبت، زاینده صلح است و ادیان الهی هم این را می‌خواهند و نیز عدالت و آزادی با همدیگراند.

خاتمی افزود: اگر عدالت اعطا حق هر ذیحقی به اوست، کدام حق بالاتر از اینکه انسان‌ها آزاد و بر سرنوشت خود حاکم باشند و حکومت اگر روشن‌ترین حق را از انسانها بگیرد، دیگر می‌تواند ادعای عدالت کند؟ اولین گام عدالت تامین آزادی‌های اساسی است و مهمترین مساله درعرصه اجتماعی اینکه مردم حاکم بر سرنوشت خود باشند.

رئیس دولت اصلاحات همچنین اظهار داشت: اگر این همه امام راحل تاکید می‌کرد که میزان رای ملت است، آیا شوخی می‌کردند؟ البته بعضی‌ها می‌گویند امام شوخی می‌کردند و امروز اینها می‌خواهند بگویند، ما ایدئولوگ انقلابیم، این خطرناک است.می‌گویند امام به مردم اعتقاد نداشت، اسلام به مردم اعتقاد ندارد اسلام به رای مردم اعتقاد ندارد!

وی افزود: امیرالمومنین(ع) که بالاتر از امام راحل و همه است و حاکم منصوب الهی و شایسته است، می‌فرماید تا رضایت مردم نباشد و مردم نخواهند من بر آنها حکومت نمی‌کنم؛ این آزادی است و ما اگر از آزادی و حق مردم دفاع و بر آن تکیه می‌کنیم به جهت دفاع ما از انقلاب است.

رئیس‌جمهور سابق کشورمان با بیان اینکه "ما بیش از هر چیزی باید از تحریف ارزش‌ها و مفاهیمی که در انقلاب ما بود جلوگیری کنیم و گفتارها و رفتارهای خلاف آن را نقد کنیم"، اظهار داشت: از معیارهای اصلی حکومت این است که دروغ در آن نباشد، اگر کارها بر اساس دروغ و دغل باشد، غلط است و آنچه خدا می‌خواهد این است که نظام بر اساس عدالت و راستی و درستی مستقر شود و استقرار پیدا کند و انقلاب اسلامی هم برای همین بود.

وی یادآور شد: اگر کسانی که در راس امور هستند و مسئولیت‌های مهمی دارند و از مردم رای می گیرند که خدمتگزار آنها باشند، اگر رفتارهای نادرستی داشته باشند، اگر خلاف واقع بگویند، اینها بر خلاف معیارهایی است که انقلاب ما داشته است، اینها را باید تذکر داد.

رئیس دولت اصلاحات تصریح کرد: وقتی می‌گوییم اصلاحات، اتفاقا همین را می گوییم که این نارواییها و نارسایی‌ها نباشد و نظم و انتظام مطابق با معیارهایی باشد که در انقلاب و مورد خواست مردم بود، یعنی همه کارها و مواضع بر اساس راستی و درستی و عدالت، خدمت به مردم و احترام به مردم و تأمین آزادی‌های مردم باشد.

وی افزود: ما از حق دفاع می‌کنیم، معتقدم دل اکثریت ملت با حرف‌هایی است که ما می‌زنیم.چرا اجازه روزنامه به ما نمی‌دهند؟چرا بخشنامه می‌کنند دستگاههای رسمی هیچ حرف و خبری از این طرف را منتشر نکند؟

خاتمی تاکید کرد: خوب اگر اکثریت قاطع این حرفها را قبول ندارند از چه بیم دارند که جلو آزادی بیان و نشر افکار و اندیشه هایی که معتقدیم به انقلاب و امام نزدیکتر است می گیرند؟

رئیس‌جمهور سابق کشورمان ادامه داد: باید حرف را زد و گفت، الحمدالله دنیا طوری شده که دیگر این محدودیت های رسمی و بخشنامه‌ای خیلی اثرگذار نیست هرچند که این حق همه جریانها است که روزنامه و رسانه و تریبون داشته باشند.

وی تصریح کرد: صدا و سیمای جمهوری اسلامی، باید صدا و سیمای کل ملت ایران باشد نه فقط ترویج کننده یک فکر، روش و جریان. نه اینکه یک طرفه هر اتهامی می خواهند بزنند و طرف حق نداشته باشد به آن اعتراض کند! یا اگر کرد هیچ ترتیب اثری به آن داده نشود.

رئیس دولت اصلاحات هشدار داد: هر چه آزادی‌ها محدود شود و هر چه حضور قانونی مردم با تنگنا روبرو شود زمینه برای پیدایش و بروز و ظهور حرکت‌های خشن در مقابل خشونت وحرکت‌های افراطی پیدا می‌شود و همه و از جمله کشور و نظام آسیب می‌بیند و برای حفظ نظام هم شده باید فضا را باز کرد.

سیدمحمدخاتمی خاطر نشان کرد: همچنان که در دانشگاه‌ها تنگنا هست، در مدارس نیز این امر مشاهده می‌شود، به نام‌های مختلفی ممکن است اندیشه‌های انحرافی وارد شود و به بچه‌ها تزریق می‌کنند، در حالیکه آنها را طوری باید تربیت کرد که خودشان بتوانند انتخاب کنند و بتوانند در جامعه موثر باشند.

در آغاز این دیدار هر یک از اعضاء شورا به ابراز نظر پرداخته و مطالبی را بیان داشتند.
ابتدا ضمن تبریک هفته "دفاع مقدس" و یادآوری شهامت و شهادت های آن دوران به آغاز سال تحصیلی اشاره کردند و پیگیری قانونی امور از جمله پیگیری شکایت هایی که در مورد اهانت ها و تهمت ها و برخوردهای نادرست می شود لازم دانستند و از اینکه بسیاری از نیروهای ارزنده سیاسی و اجتماعی در زندان به سر می برند یا برایشان تضییقات ایجاد می شود امری نگران کننده دانستند و خواستار تبدیل حالت امنیتی به فضای امن و آزادی برای همه کسانی شدند که به نظام اعتقاد دارند و درخواستی جز رعایت قانون و عمل در چارچوب موازین قانون اساسی و ارزشهای انقلاب ندارند شدند.
 


 


مقاله وارده
پس از ضربه قاطع دوم خرداد 76 و پیروزی خاتمی ار سوی مردم ، محافظه کاران شوکه شدند و پس از مدتی برای مقابله با اصلاحات و در سایه امکانات حکومتی در قالب " شورای هماهنگی نیروهای انقلاب " جمع شدند و تلاش کردند به بازسازی و تجمیع و بسیج نیروهای خود بپردازند . این جریان که از حمایت های آشکار و پنهان نهادهای انتصابی و موازی اطلاعاتی و امنیتی و نظامی برخوردار بودبه بحران ساری های هر نه روز یکبار علیه دولت خاتمی و اصلاحات اقدام کرد و از سوی دیگر برای حضور در نهادهای انتحابی به راهکارهای جدید اندیشید . ابداع گفتمان و عناوین نو برای محافظه کاران ، به میان آوردن چهره های جدید وبعضا ناشناخته ،جلوگیری از حضور چهره های شناخته شده اصلاح طلبان در رقابت های انتخاباتی با استفاده از حربه نظارت استصوابی شورای نگهبان ، و ترویج این موضوع در همه مجامع و محافل حکومتی که شرط تامین کارآمدی حکومت در گرو حاکمیت یکدست یک جریان فکری و سیاسی درهمه قوا و نهادهای حکومتی است ، از جمله این راهکارها بود . اینگونه بود که در انتخابات دور دوم شوراها با تابلوی " ابادگران " ( و نام های دیگر) واردشدند و درسایه دلسردی و عدم مشارکت مردم در انتخابات شوراهای شهرهای بزرگ را دراختیار گرفتند ، و آنگاه با دلگرمی به نظارت استصوابی با تابلوی " اصولگرایی " برای تسخیر مجلس به پیش رفتند ، و سرانجام به انتخابات ریاست جمهوری نهم در سال 84 رسیدند . هرچند در این انتخابات بنا بر شرایط چهار نامزد اصولگرا دربرابر چهار نامزد اصلاح طلب صف کشیدند اما سر انجام این حزب پادگانی بود که به میدان آمد و تعیین کننده شد ، و احمدی نژاد با گفتمانی که اینها برایش ساخته و پرداخته بودند با عنوان " گفتمان عدالت " با محورهای همچون بردن درآمد نفت سر سفره های مردم ، مبارزه با فقر و فساد و تبعیض ،..بر کرسی ریاست جمهوری نشست و رویای حاکمیت یکدست تحقق یافت .
از مرداد 84 همه قوا و نهادهای حاکمیتی جمهوری اسلامی ایران در دست یک جریان فکری و سیاسی قرار گرفت و رهبری نیز حمایت و پشتبانی کامل خود را از این جریان اعلام کرد ، و از قضای روزگار شرایط سیاسی منطقه ای و جهانی نیز به نفع ایران رقم خورده و قیمت نفت رو به افزایش بود ، و خلاصه همه چیز برای تحقق کارآمدی وعده داده شده مهیا بود ، اما و صد اما که ندانم کاریها و بی برنامگی و...مجلس و دولت همسو روز بروز آن گفته تاریخی امام خمینی راجع به این جریان قکری و سیاسی که " عرضه اداره یک نانوایی را ندارند " بیش از پیش آشکار ساخت ، و کار بجایی رسید که در انتخابات دهم ریاست جمهوری در 22 خرداد 88 دو نامزد اصلاح طلب و یک نامزد اصولگرا با شعار " تغییر " در برابر احمدی نژاد به عرصه رقابت آمدند ، و این بار دیگر حزب پادگانی بی رودربایستی وارد عمل شد و با کودتای انتخاباتی کرسی ریاست قوه مجریه را به احمدی نژاد اهداء کرد ! اما عکس العمل مردم رای دهنده به موسوی و کروبی و آمدن آنها به خیابان و راهپیمایی میلیونی 25 خرداد و رخدادهای پس از آن ترک هایی را در میان حاکمیت یکدست دامن زد که تا امروز ادامه دارد . ناکارآمدی مفرط دولت احمدی نژاد در عرصه داخلی با بهره مندی نزدیک به 450 میلیارد دلار درآمد نفتی ( نیمی از کل درآمد نفتی سال های پس از انقلاب ) در عمل به وعده ها و تحقق " گفتمان عدالت " از یکسو ، و دلخوریها و...ناشی از انتخابات سال 84 از سوی دیگر به اضافه حوادث و افتضاحات و جنایات پس از انتخابات دهم باعث درهم ریزی و تقسیم نیروهای خودی اصولگرا و حاکمیت یکدست شده است بگونه ای که امروز توسط خود آنان به عنوان اضلاع مثلث اصولگرایی یاد می شود که در مقاله وارده زیر با تکیه بر جزوه ای که از سوی یکی این اصلاع منتشر شده است ، بدان پرداخته شده است .
هرچند بنظر می رسد در شرایط کنونی ایران پرداختن به اینگونه مباحث ضرروت چندانی نداشته باشد و اوضاع اسف بارتر و خرابتر از آنی است که اینان تصور و تصویر می کنند ، و به عبارتی کاخ از پای بست ویران است ، خواجه در بند نقش ایوان است ، اما برای اینکه بدانیم در درون اینها که حاکمیت را با زور و کودتا دراختیار گرفته اند چه می گذرد ؟ و آنها چگونه به خود می نگرند ؟ خواندن این مقاله خوب است و از اینرو به انتشار آن پرداخته ایم با این تذکر که از نظر ما تنها عنوانی که می شود به جریان حاکم داد " اقتدارگرایی " و کودتاگری است چرا که در کلام افرادی که جزوه مورد استناد این تحلیل را تهیه کرده اند نیز آمده است :"در فضای اصول گرایی با یک مشکل عمده مواجه ایم و آن اینکه برخی گمان می کنند اگر با کسی دشمن بودیم می توان به هر بهانه ای او را لجن مال کرد." و یعنی در میان جریان حاکم " هدف ، وسیله را توجیه می کند " ، و می دانیم که این اصل و قاعده راهنمای همه اقتدارگرایان حاکم در طول و عرض تاریخ و به ویژه تاریخ ایران بوده است و هیج سنخیتی با " اصولگرایی " آنهم از نوع " اسلامی " و " ارزشی " مورد ادعا و به معنای مصطلح ندارد مگر اینکه اصولگرایی را به معنای پایبندی به این اصل و تنها این اصل بدانیم . با این توضیح و مقدمه نوروز شما را به حواندن مقاله وارده زیر دعوت می کنیم .

استخوان در گلو و حرکت در بحران
"موقعیت ما، موقعیت استخوان در گلوست، از این حیث که نمی خواهیم با طرح بعضی از مسائل، کسانی مدعی شوند که یک صدم احمدی نژاد هم توانایی و عرضه و وجود نداشته اند. نمی خواهیم کسانی مدعی شوند که از همان سوم تیر راه دیگری را انتخاب کردند و در این مدت هم جز هزینه چیزی برای دولت اصول گرایان به ارمغان نیاوردند. نمی خواهیم کسانی چون علی مطهری که برای منتظری نامه فدایت شوم می نویسد که "آه اگر شهید مطهری زنده بود بر سرت منتظری این نمی آمد"، بشود نماد اصول گرایی وعدالتخواهی و احمدی نژاد از کشتی اصول گرایی پیاده شود. نمی خواهیم کسی چون توکلی که نامه حلالیت طلبی برای موسویان می نویسد و از لاریجانی دفاع می کند، بشود نماد اصول گرایی و عدالت خواهی و احمدی نژاد بشود نماد فساد"( ص 59)
این دیگر دعوای اصلاح طلبی و اصول گرایی نیست. اصول گرایان در میان خودشان به تناقض و تنازع رسیده اند. بحث از مشائی و حتی علی مطهری فراتر می رود تا دامان باقر قالیباف، علی لاریجانی و احمد توکلی را هم بگیرد. شاید هم به همین دلیل باشد در بولتنی که به عنوان "موقعیت استخوان در گلو" از طرف "گروه محراب اندیشه" منتشر می شود با ذکر جملات بالا به صراحت مانیفست اصول گرایی بدین صورت بیان می شود: "هدف توجیه گر وسیله است". روح اندیشه های ماکیاولی در میان این بخش از اصول گرایان به حدی درهم تنیده شده است که جریانی که مجلسش، مجلس امام زمان خوانده می شد و دولتش تنها دولت اسلامی پس از انقلاب نام می گرفت به یکباره ترک بر می دارد و در دو سوی آن، طیف "جریان افراطی مخالف دولت" به نمایندگی افرادی مانند توکلی و مطهری، قالیباف و لاریجانی و "جریان افراطی حامی مشائی" به نمایندگی نودولتیان نوکیسه به مبارزه با هم برمی خیزند تا در یک فعالیت دوتیغه گازانبری در جهت نابودی احمدی نژاد حرکت کنند. این تحلیل، حاصل دیدگاه گروهی است که خود را حاصل سنتر دو طیف اصلی درون اصول گرایان می دانند. گروهی که خود را "جریان عمار یاسر" می نامد و در این جزوه دیدگاه های عقیدتی شان را مطرح می کند.
این طیف، نقطه شروع مرزبندی های اصول گرایی را با سوم تیر 84 همراه می داند که در آن محمود احمدی نژاد با پشت سر گذاشتن کاندیدای "صالح مقبول" که نام مستعار باقر قالیباف است به رقابت با هاشمی رفسنجانی برمی خیزد که در این جزوه به نام "نفر هفتم" خوانده می شود. نفر هفتم – هاشمی – با احمدی نژاد مشکل دارد اما حاضر است افرادی مانند لاریجانی و قالیباف را در کابینه خود راه دهد. از این رو قالیباف و لاریجانی چون با سیاست های کارگزارانی هاشمی مشکلی ندارند قابل اعتماد نیستند و اگر تاکنون سکوت هم کرده اند به مصلحت بوده است. قالیباف و لاریجانی به عنوان نمادهای جریان افراطی مخالف دولت به حساب می آيند که احمدی نژاد را آدم سالم و صالحی در کار نمی دانند و معتقدند او انقلابی و راستگو نیست، همانطور که سرباز ولایت هم نیست.
در روی دیگر سکه، جریانی قرار دارد که در پی نقش آفرینی های جریان اول، فردی مانند اسفندیار رحیم مشائی را بزرگ می کند و باعث دودستگی می شود. کسی که مخالفانش از رابطه او با اجنه و فال گیرهای هندی می گویند تا این تخریب ها، بهانه ای برای مظلوم نمایی مشائی شود و در هر جمعی که حضور پیدا می کند با ذکر "چرندیاتی" – این عنوان در مقاله آورده شده است - که برایش ساخته اند جلسه را به خنده و شوخی وا می دارد و در نهایت با به حاشیه رفتن انتقادات علیه مشائی، این عنصری را که احمدی نژاد خیلی به او اعتقاد دارد محق جلوه می دهند. از دیدگاه طیف عمار یاسر یا همان جریان سوم، حمایت احمدی نژاد هم از مشائی به این دلیل است که رئیس دولت مخالفت ها با مشائی را به دلیل مخالفت با شخص خود می داند و اعتقاد دارد چون آنها به دنبال بهانه می گردند و جرات حمله مستقیم به رئیس دولت را ندارند یک روز الهام را علم می کنند، روز دیگر به کردان گیر می دهند و رحیمی را سپر بلا می کنند و امروز هم مشائی را بزرگ کرده اند و با این کار حاشیه را جای اصل می نشانند تا به یکباره داستان مدیریت حضرت نوح که زمانی مشایی مطرح کرده بود به مسئله روز کشور بدل شود. در اینجاست که جریان عمار یاسر درون طیف اصول گرایی به یک آسیب شناسی می پردازد و صراحتاً می گوید:
"در فضای اصول گرایی با یک مشکل عمده مواجه ایم و آن اینکه برخی گمان می کنند اگر با کسی دشمن بودیم می توان به هر بهانه ای او را لجن مال کرد." (ص 7)
این همان توجیه هدف با وسیله است. زمانی این ماکیاولیسم دامان اصلاح طلبان را می گرفت و با دروغ و تظاهر و نیرنگ و فریب، کفن پوش به خیابان می فرستاد و امروز همان کفن پوشان را به عنوان نماینده راهی مجلس می کند تا برای کسانی صحبت کنند که پلاکارد بالا برده اند و گفته اند: "لاریجانی، تو غلط کردی نظر ولایت را به رای گذاشتی" و " ما این مجلس را به توپ می بندیم "
در چنین فضای غبارآلود و پرابهامی است که جریان عمار یاسر راه خود را هم از لاریجانی و قالیباف جدا می کند و هم طعنه ای به مشائی و رحیمی می زند. جریانی که می گوید محصول سوم تیر 84 است و در آن حمایت از احمدی نژاد اصل تلقی می گردد، هرچند هدف غائی نیست. به تعبیر آنها احمدی نژاد سرباز انقلاب و ولایت است که باید سرباز بماند و البته اشتباهاتش نیز باید به او یادآوری شود. آنها حمایت رهبری از احمدی نژاد را به عنوان حجت و شاهد می آورند و با اتصال خود به رهبری و ذکر توصیه های ایشان، حمایت از احمدی نژاد را از جنس پیروی از ولایت می دانند که با طرح مسئله وحدت و حرکت پشت سر رهبری مانع نقش آفرینی افراطی دو جریان قبلی می شود.
با اینحال جریان سوم یا همان جریان عمار یاسر در ذات تحلیل های خود در ولایتمدار بودن احمدی نژاد و انقلابی بودن او با تناقض های جدی رو به روست که در این جزوه سعی می کند برای این تناقضات پاسخ های ایجابی بیابد که بیشتر از آنکه مستدل و منطقی باشد توجیه گیر همین شرایطی است که در جزوه به نام "استخوان در گلو" خوانده می شود: آیا احمدی نژاد به دنبال نسخه پوتین-مدودوف است و برگزاری همایش هایی مانند همایش ایرانیان خارج از کشور برای استفاده از سرمایه آنها در انتخابات بعدی است؟ آیا طرح مسائل آخرالزمانی توسط او بی اعتنایی به رهبری و پیچیدن نسخه ولایت فقیه است؟ چرا احمدی نژاد در جریان عزل مشائی از دستور رهبری پیروی نکرد و در نهایت آن نامه گلایه آمیز را نوشت؟ آیا احمدی نژاد و مشائی برنامه ریزی کرده اند که با تندروی عده ای را از نظام خارج کنند و خود در مقابل ولایت بایستند و حتی زدن هاشمی هم در این راستاست؟ ندیدید چگونه احمدی نژاد با طرح مسئله خس و خاشاک آتش بر فتنه سبزها زد؟
پاسخ به این سئوال ها برای این جریان از آن رو اهمیت دارد که شکل دهنده فضای آینده است. فضایی که قرار است از یک سو بحرانی نباشد تا جریان مشایی بزرگ نشود و از سوی دیگر با طرح دولت انقلابی تر از احمدی نژاد از طیف قالیباف – لاریجانی عبور کند. به همین دلیل هم هست که در جزوه تحلیلی این جریان از "فتنه دوم" سخن به میان می آید. فتنه اول نامی است که طرفداران دولت احمدی نژاد به حوادث پس از انتخابات سال 88 اطلاق می کنند و فتنه دوم هم به تعبیر آنان توسط گروه اول یعنی طرفداران قالیباف و لاریجانی رخ می دهد که قصد دارند طیف مشائی را مقابل رهبری قرار دهند. زمان آن هم انتخابات ریاست جمهوری یازدهم در سال 92 است و قرار است به شیوه ماکیاولی و با کاندیداتوری اسفندیار رحیم مشائی کلید بخورد. جریان عمار یاسر این بازی را بازی سران سنتی اصول گرایان می نامد تا از درون این منازعاتی که در تقابل با رهبری به وجود می آید طیف احمدی نژاد و طرفدارنش به نفع لاریجانی – قالیباف حذف شوند. این چیزی است که گروه عمار یاسر آن را بر نمی تابد و هرچقدر هم که با مشائی مشکل داشته باشد اعتقاد دارد که رئیس جمهوری بعدی باید انقلابی تر از احمدی نژاد باشد و این انقلابی بعدی حتماً از میان امثال لاریجانی و قالیباف انتخاب نمی شود. به تعبیر این جزوه در مورد قالیباف دقت کنید:
"قالیباف در سخنان خود اشاره می کند که تفاوت من با مدعیان ولایتمداری این است که من عقل دارم و بعد کلی صحبت می کند در مورد حجت ظاهری و باطنی. چنین شخصی که رئیس جمهور نشده از الان اینچنین مسائل را تئوریزه می کند، رئیس جمهور بشود و در مقام اجرا چه می کند؟"
در مورد لاریجانی هم می گویند:
"وضعیت لاریجانی هم که در مورد دانشگاه آزاد و آن ماجرای یکشنبه سیاه مجلس نمود پیدا کرد"
یعنی دقیقاً درحالیکه جریان عمار یاسر گروه لاریجانی-قالیباف را به ماکیاولیسم متهم می کند، خودش هم با توجیهات اینچنینی و تخریب سران سنتی اصول گرایان، جاده صاف کن همین نگاه ابزاری می شود و در عین حال هرچند به انتقاد از مشائی می پردازد و او را مشکوک می داند اما نحوه مواجه با وی را در راستای ایجاد فتنه دوم می نامد. تحلیلی که به نظر می سرد تنها هدف آن ناظر به انتخابات بعدی ریاست جمهوری است.
در این تحلیل، نقش مشائی و برنامه های آتی وی برای کشور و بدست گرفتن قوه مجریه به دلیل مخالفت رهبری دست گم گرفته می شود یا لااقل اینگونه وانمود می گردد. این جریان قصد دارد با در حاشیه بردن طیف قالیباف و لاریجانی و ضعیف کردن آنان، دولت آينده را صاحب شوذ. ذکر این نکته که رئیس جمهور آينده باید انقلابی تر از احمدی نژاد باشد یعنی اینکه رئیس جمهور بعدی مثل احمدی نژاد باید دارای مواضع تهاجی باشد اما امثال مشائی و کردان را به عنوان نقطه ضعف در دولت راه ندهد و در عین حال از میان لاریجانی و قالیباف هم انتخاب نگردد که فعلاً ظرفیت های بالقوه اصول گرایی برای ریاست جمهوری بعدی هستند. آنچه باقی می ماند فردی از درون طیف عمار یاسر است که البته در این تحلیل معلوم نیست چه گروهی را به طور مشخص شامل می شود. فقط می توان با کدهایی که در حمایت از مداح مشهور، منصور ارضی و آیت الله مصباح یزدی به همراه پروپاگاندای رسانه ای سایت رجانیوز آورده شده است، منطقاً افراد و گروه های نزدیک به به این بخش را مطرح نمود.
در عین حال توجه به این نکته هم ضروری است که برای جریان سوم مهمترین چالش پیش روی، گذر از مرحله فعلی است. همانگونه که ذکر شد این جریان خطر مشائی را چندان جدی نمی گیرد و معتقد است با حضور رهبری و مخالفت وی با مشائی، شورای نگهبان در هیچ صورتی صلاحیت مشائی را تایید نخواهد کرد. از این رو تحت هر شرایطی باید با آرامش سال های آینده را سپری کرد و مستلزم این آرامش هم فضایی است که امثال لاریجانی و قالیباف فرصت عرض اندام پیدا نکنند و چه بهتر که تخریب شوند. هر فرایندی که در تنش زایی فضای موجود نقش کاتالیزور را ایفا کند در نظر این جریان بیانگر التقاط است و به جریان اصول گرایی آدرس اشتباهی می دهد. از این رو جریان سوم، چشم خود را بر روی تمام نمره های منفی که در کارنامه ولایت پذیری احمدی نژاد به خصوص در رابطه اش با مشائی وجود دارد می بندد و به صورت پارادوکسیکال سعی در توجیه آنها دارد، غافل از آنکه جناح احمدی نژاد - مشائی منطقاً نمی تواند نسب به فضای آرام موجود بی تفاوت باشد. موجودیت احمدی نژاد در بحران است. او با بحران زاده می شود، در تعارض بحرانی با هاشمی که به نوعی نماد انقلاب است تعریف می گردد و در تمام پنج سال دوران ریاست جمهوری اش از این تعارض به عنوان یک نقطه قوت استفاده می کند. حتی وقتی پای تبلیغات انتخاباتی به میان می آید باز هم دو قطبی احمدی نژاد – هاشمی را ایجاد می کند. نه صرفاً به این علت که با هاشمی مشکل دارد بلکه به دلیل آنکه خود را در مقابل نظام قرار دهد و از نظام به نفع خود رای بگیرد. کاندیدای بعدی هم اگر قرار باشد از جناح طرفداران احمدی نژاد بیرون بیاید غیر از شرایط بحرانی نمی تواند در شرایط دیگری زیست داشته باشد. از این رو به طرز زیرکانه ای وارد بازی دوگانه ای با رهبری می شود. این نکته ای است که در تحلیل جریان سوم یا همان جریان عمار یاسر، آگاهانه یا ناآگاهانه، مغفول می ماند. درحالیکه نمی توان انکار کرد جریان احمدی نژاد - مشائی وارد بازی ای شده است که هدف آن تاثیرگذاری بر رهبری و وادار کردن وی به ایفای نقش واکنشی است. از این رو وقتی اولین کنش رهبری را مبنی بر عزل مشائی می بیند به طریقی پاسخ می دهد که رهبری برای کنش های مشابه در آينده ملاحظه بیشتری داشته باشد و به جای کنشگر به یک واکنشگر تبدیل شود. تاکید بر هویت ایرانی درست برخلاف دیدگاه های رهبری، بزرگ کردن اندیشه حقوق بشری کوروش که زمانی خط قرمز نظام بود و همچنین مذاکره با آمریکا درحالی که رهبر علناً دولت را از انجام آن منع می کند ،از جمله کارهایی است که طیف احمدی نژاد – مشائی به عمد انجام می دهند تا رهبری را به واکنش در مقابل خود وا دارند.
همانطور که ذکر شد جریان سوم مسئله کاندیداتوری مشائی در انتخابات ریاست جمهوری بعدی را انحرافی می داند چون به عقیده این گروه اگر او کاندیدا شود توسط شورای نگهبان تایید صلاحیت نمی گردد. درحالی که نقل قول معتبری وجود دارد و حتماً هم جریان عماریاسر از آن آگاه هست که وقتی مشایی در مقابل پرسش تایید صلاحیت و مخالفت رهبری با خودش قرار می گیرد، پاسخ می دهد از کجا معلوم که آقای خامنه ای تا آن روز زنده باشد؟ این صحبت بسیار بااهمیت تر از آنست که مشائی را یک عنصر مشکوک قلمداد کنند. در اصل به نظر می رسد که مشائی و احمدی نژاد که زمانی ریاست جمهوری نهم و دهم را در ضدیت با انقلاب و تقابل با هاشمی مدیریت می کردند و به ریاست دولت می رسیدند، قصد دارند در انتخابات بعدی خود را در مقابل شخص رهبری قرار دهند. امری که به نظر نمی رسد دولت چندان ابایی هم از آن داشته باشد و در دیدگاه عامه همواره به عنوان مخالف نقش ایقا کند. قبلاً در مقابل هاشمی و در ادامه با ژست مخالفت با رهبری.
جریان سوم قصد دارد از درون تمام این منازعات، مطابق نظریه خلوص ، انقلاب را در اختیار نسلی قرار دهد که پیوندها را با گذشته اش قطع کرده است. نسلی که در ظاهر غربال شده اندیشه های انقلابی رهبری است، اما از همه بیشتر به طیف مصباح یزدی نزدیک است. لااقل خودآگاه یا ناخودآگاه تمام پایه های تحلیلی جریان سوم در مقاله ای که تحت عنوان "استخوان در گلو" منتشر می کند بر این مبناست.
در صورت علاقه می توانید این جزوه را دراین آدرس مطالعه نمایید :
http://mehrabeandishe.persiangig.com/document/ostekhan%20dar%20geloo.pdf
 


 


مهدی محمودیان عضو کمیتۀ اطلاع رسانی جبهۀ مشارکت در سالگرد تولدش در نامه ای به زینب دختر هشت ساله اش می نویسد: این نبردی است برای رسیدن به آرمانهای مقدس به نام “آزادی” که بی شک سالها بطول خواهد انجامید. تو و دیگر همسالانت شاید دیگر پدران خود را نبینید و یا سالها از پشت میله های زندان و یا روی ویلچر و تخت بیمارستان ببینید. هر چه هست باید بدانید که شما از نسل شیرانی هستید که حتی در غل و زنجیر نیز، غرششان لرزه بر اندام آنها انداخته است.

محمودیان؛ شهریورماه سال گذشته و در جریان حوادث بعد از انتخابات و وقایع کهریزک، بازداشت گردید و از آن زمان حتی یک روز هم به مرخصی اعزام نگردید.

محمودیان نقش مهم و اساسی در افشای جنایت کهریزک، انتشار اسامی بالغ بر ۷۰ تن از شهدای پس از انتخابات و همچنین فیلم منتشر شده از دفن پنهانی و دسته جمعی شهدای جنبش سبز در قطعه ٣۰٢ بهشت زهرا داشت. مهدی محمودیان همچنین از اعضای انجمن دفاع از حقوق زندانیان می باشد.

متن این نامه به گزارش جرس به شرح زیر است:

به نام خدا
زینب عزیزم سلام

اینروزها مقارن است با سی و چهارمین سالگرد تولدم و همینطور با اولین سالگرد بازداشتم و همچنین تایید حکم ۵ سال زندان از سوی دادگاه تجدید نظر.

دختر عزیزم طی این یکسال اخیر بارها پرسیده ای که چرا نمی توانم در کنار تو باشم. پرسیده ای که چرا در روز اول مدرسه ات نتوانسته ام در کنارت باشم؛ وقتی اولین بار بعد از شش ماه مرا با چشمان کبود و صورت متورم دیدی یادت هست؟ دست کوچک قشنگت را بر صورتم کشیدی و پرسیدی بابا مگر چه کار کرده ای که تو را کتک زده اند؟ یادت هست؟ آن روز خندیدم و گفتم وقتی بزرگ شدی خودت می فهمی. این روزها وقتی بخاطر شکنجه های دوران بازداشت طی دو هفته مجبور شده اند شش بار به بیمارستان خارج از زندان اعزامم کنند و در نتیجه نتوانسته ام با تو تماس بگیرم باز هم پرسیدی “بابا مگر تو چکار کرده ای که اینقدر تو را اذیت می کنند؟” و طبق معمول گفتم بزرگ می شوی می فهمی. اینبار گریه کردی و گفتی “بابا من بزرگ شده ام وقتی تو نبودی کلاس اولم را تمام کرده ام” آره یادم افتاد وقتی اسیر بودم تو کلاس اولت را تمام کرده ای و حالا سواد داری و حتما بزرگ شده ای.

زینب عزیزم؛
سالها پیش در کشور عزیزمان ایران مردم با شعار استقلال و آزادی به خیابانها ریختند، به آنها گفته شد استقلال ، آزادی با “جمهوری اسلامی” محقق می شود. هزاران کشته دادند تا جمهوری اسلامی بر مسند حکومت نشست. در همان سالهای اول دیو سیاه “استقلال” ایران را نشانه رفت. میلیون ها جوان به مانند شیران دلیر دیو سیاه را از کشورمان راندند. صدها هزار نفر از خونشان را تقدیم “استقلال” کشورشان کردند، صدها هزار نفر دست و پا و اعضای بدنشان را دادند و دهها هزار نفر هم به اسارت دیو در آمدند. و بالاخره پس از هشت سال دیو را از خانمان بیرون کردند.
زینب عزیزم ، برای به دست آوردن “استقلال” چند صد هزار بچه خوب مثل تو از دیدن بابایشان محروم شدند، چند صد هزار بچه مجبور شدند پدرانشان را تا آخر عمر روی ویلچر و یا تخت بیمارستان ببینند و صدها هزار بچه نیز بهترین دوران زندگی شان را بدون پدران اسیرشان گذراندند تا ایران توانست استقلال خود را حفظ کند.

اما…
عزیز دلم، دیو سیاه رفت اما کار به سر انجام نرسید انگار بچه های آن موقع قرار نبود و نیست که به آرامش برسند.
من و همسالانم همان بچه های آن روزگاریم، انتظار داشتیم با آن همه خونی که بزرگترهامان دادند بتوانیم در سایه آرمانهای عزیزان از دست داده مان “استقلال” و “آزادی” و در پناه جمهوری اسلامی به توسعه و آبادانی و ایجاد نشاط در کشورمان بپردازیم….
اما دریغ و صد افسوس…
اینبار با لباس سفید آزادی، “جمهوری اسلامی” مان را به یغما بردند. نسل پدران تو و همسالانت یا باید پا بر خون تمام آن شهدا می گذاشتند و برای همیشه از شعار و سوگند پدرانشان می گذشتند و یا بیرق آنها را به حرکت در می آوردند. که اگر ساکت می نشستند خیانت در حق فرزندانشان بود. همانگونه که اگر پدرانمان ساکت می ماندند امروز به عنون نسلی خیانتکار به آنها می نگریستیم.
و اینگونه بود که پدر تو و دیگر دوستانش برای بدست آوردن و رسیدن به آرمان آن شهدا به پا خواستند تا جمهوری اسلامی را از چنگ آنها نجات دهند تا آزادی به اسارت رفته را باز پس گیرند تا شاید جمهوری اسلامی مبتنی بر آزادی، استقلال و معنویت را که آرمان صدها هزار شهیدی است که نهال آن را آبیاری کرده اند از آنها جدید پس بگیرند.

زینب عزیزم ماههاست که دوباره این نبرد شروع شده است . نبردی برای اصلاح و باز پس گیری استقلال، آزادی ، جمهوریت و اسلامیت ایران. صدها نفر از جوانان ایران با خون خود سنگفرش خیابانها را آبیاری کرده اند و هزاران نفر در شکنجه گاههای مختلف به وحشیانه ترین رفتارها مورد آزار و اذیت قرار گرفته اند. هزاران نفر به اسارت گرفته شده اند و اینها همه باعث شد تا روپوش سفید آنها فرو ریزد.
و پدر تو به اندازه توان ناچیزش در این نبرد مقدس نقش داشته است و بیش از یکسال است که در اسارت به سر می برد.

زینب عزیزم؛
این نبردی است برای رسیدن به آرمانهای مقدس به نام “آزادی” که بی شک سالها بطول خواهد انجامید. تو و دیگر همسالانت شاید دیگر پدران خود را نبینید و یا سالها از پشت میله های زندان و یا روی ویلچر و تخت بیمارستان ببینید. هر چه هست باید بدانید که شما از نسل شیرانی هستید که حتی در غل و زنجیر نیز، غرششان لرزه بر اندام آنها انداخته است.

دختر عزیزم؛
بدون شک استقلال بدون آزادی هیچ ارزشی ندارد همانطور که آزادی بدون استقلال معنی ندارد. لذا همانگونه که نسل پدرانمان با جان و خون توانستند استقلال کشور را برای فرزندان خود به جا بگذارند وظیفه پدران تو و همسالانت است تا با همه وجودشان “آزادی” را که مقدمه توسعه و آبادانی و رفاه فرزندانشان است بدست آورند.
من و همه چند صد دوست اسیر دیگرم که در بند اسارت هستیم با تمام شکنجه ها، آزار و اذیت ها، فشارهای جسمی و روحی و روانی که در مدت بازداشت و اسارت متحمل شده ایم همچنان بر آرمانهای مقدس شهیدان گذشته و حالمان، بر آرمانهای پدران و مادران و برادران و خواهرانمان یعنی استقلال و آزادی ایستاده ایم و به این اسارتمان برای رسیدن به “آزادی” افتخار می کنیم.

دختر عزیز؛
صبور باش و به انتظار دمیدن صبح آزادی در دل تاریکی شب به دعا برخیز و برای مادران و پدران و فرزندان شهدای راه آزادی دعا کن که چند سال اسارت پدرت و غمهای تو، در برابر بزرگواری این خانواده ها و جانفشانی های عزیزانشان قطره ای است در برابر دریا.

پدر دربندت
مهدی محمودیان
شهریور ۸۹
 


 


آقای موسوی لاری به اتفاق خانواده اش هفته گذشته در منزل سید مصطفی تاجزاده که 42 روز پیش به دنبال انتشار شکایت نامه او و شش زندانی دیگر بند دو الف سپاه از کودتاگران نظامی به زندان بازخوانده شده است، حضور یافت. وی با تقدیر از شجاعت و ایستادگی همکار سابقش، معاون سیاسی وزارت کشور خاتمی در مقابل کودتاگران ، اقدام شاکیان را شجاعانه و مصداق نهی از منکر دانست و برای سلامتی تاجزاده که سه ماه پس از عمل جراحی سنگینش به زندان بازگشته و در قرنطینه به سر می برد، دعا کرد. همسر تاجزاده نیز در این دیدار ضمن تشکر از وزیر کشور اصلاحات و خانواده ایشان گفت: همه می دانند که جای تاجزاده ها زندان نیست. کافی است آقایان یک نظرسنجی کنند و ببینند مردم در این زمینه چگونه می اندیشند. ما می دانیم عقلا از این وضعیت ناراضی هستند و این که چرا از دست هیچ کس کاری برنمی آید جای سؤال دارد. تاجزاده در تمام مدت مرخصی اش هیچ حال خوشی نداشت وقتی می دید که دوستان و همکاران و هم فکرانش تنها به جرم منتقد بودن در شرایط بد زندان به سر می برند و جوانان و روزنامه نگاران و زنان و دانشجویان بی گناه فقط به دلیل معترض بودن به تقلب در انتخابات و برای جستجوی رأی خودشان و رأی مردم، در شرایطی به مراتب سخت تر از زندانیان عادی به سر می برند. او همیشه می گفت زندانی سیاسی در جمهوری اسلامی معنی ندارد. یا همه باید از زندان بیرون بیایند یا ما هم برمی گردیم. اما من باور نمی کردم همسرم را با این شرایط جسمی بازگردانند. خانواده من و همسرم به ویژه خانواده های ایثارگران از این خاندان، هنوز هم باور ندارند که «سید مصطفی» که در میان فامیل، مصداق ایمان و اخلاق و وارستگی و صداقت و خدمت است، در همین نظامی که همه جوانیش را هزینه استقرار و پایداری آن کرده، تنها پس از سی سال از پیروزی انقلاب، پاداشش را این گونه با بند و حبس و هتک و آزار گرفته باشد. وی افزود: ما خانواده های زندانیان سیاسی، طی این مدت به مدد الهی و با پشتوانه حمایت ها و همراهی های مردم روزهای سخت را سپری کرده ایم و خود را برای سختی های پیش رو هم آماده کرده ایم. من به صداقت ووارستگی همسرم و دیگر ویژگی های مثبت اخلاقی او و شیوه زندگی منزه و بی غلّ و غشّ او افتخار می کنم و برای عقیده و آرمانش که مقابله با استبداد و دیکتاتوری است احترام قائلم و بی تردید برای تحقق آرمان های او که آرمان جنبش سبز است هرچه در توان دارم به کار خواهم بست و از خدای خود می خواهم که مرا در این راه یاری دهد. وی همچنین اقدامات تخریبی برای تخطئه مقاومت و پایداری امثال تاجزاده را توسط ارگان کودتا و عمال آنان را مانند دست و پا زدن های غریقی دانست که خود نیز می داند آخرین انرژی ها را برای حیاتی کوتاه به کار می گیرد و سرنوشت محتومش را پیش چشم دارد. موسوی لاری نیز با ابراز تأسف از آن چه در اعترافات نماینده قرارگاه ثارالله در تخریب شخصیت های تأثیرگذار انقلابی و حتی یادگار امام شده است و نیز به دلیل خدشه دار کردن ارکان نظام و حتی جسارت به مقام ارجمند حضرت امام (ره)، رسیدگی به شکایت از کودتاگران را برای بقای نظام و اصلاح انحرافات و سامان یافتن اوضاع کشور ضروری دانست.


 


اشاره: دکتر محسن میردامادی دبیرکل جبهه مشارکت ایران اسلامی از اسرای حوادث بعد از انتخابات ایران است که در دادگاههای فرمایشی مربوط به حوادث پس از انتخابات به 6 سال حبس بخشنامه ای محکوم و بعد از یک مرخصی 69 روزه، از خردادماه امسال مجدداً به اوین بازگردانده شد و از زندان، به همراه 6 نفر دیگر از سران اصلاح طلب، بر اساس سخنان فردی به نام «مشفق»، شکایتنامه ای را علیه وی و سپاه پاسداران به دلیل دخالت در سیاست و انتخابات سال گذشته تنظیم و تسلیم مقامات قضائی کرده است و پس از آن در زندان دچار تنگناهای جدیدی شده است.
درخصوص آخرین وضعیت محسن میردامادی گفتگویی با همسر وی زهرا مجردی انجام شده که در پی می آید. زهرا مجردی در این گفتگو، دلیل تداوم حبس محسن میردامادی را اعلام جرم علیه «مشفق» و سپاه می داند و بر این عقیده است که بتازگی مسائل صنفی و رفاهی زندانیان نیز دستمایه ای برای نیروهای امنیتی جهت فشار به زندانیان بمنظور انجام خواسته های نیروهای امنیتی در آمده است.
مشروح این گفتگو در پی می آید.
از آخرین وضعیت آقای میردامادی برایمان بگویید. حال و روز ایشان چگونه است؟
تا امروز 4 ماه است که ایشان را به زندان بازگردانده اند و 2 ماه است که به بند 350 - به همراه 150 زندانی سیاسی دیگر - منتقل کرده اند. البته به دلیل آرتروز شدید گردن و نیاز به جراحی لثه - به تشخیص دکتر زندان - با مرخصی استعلاجی ایشان موافقت شده بود و تمام مراحل تحویل سند و تودیع وثیقه هم انجام شد ولی ناگهان در آخرین مرحله آنرا متوقف کردند و امروز که بیش از 40 روز از پذیرش سند می گذرد همچنان از این مرخصی استعلاجی خبری نیست.
علت این مسأله را توضیح ندادند؟
در آخرین روزی که قرار بوده ایشان به مرخصی بیایند گفته شد به علت نامه شکایت از یکی از اعضای سپاه - معاون قرارگاه ثارالله - که ایشان به همراه 6 نفر دیگر از دوستانشان امضا کرده اند مرخصی ایشان لغو شده است. یعنی به صرف ثبت یک شکایت و درخواست رسیدگی به آن، افراد شاکی به زندان برده می شوند - آن هم در نظامی که ادعای عدالت طلبی آن گوش فلک را کر کرده و طبق قانون اساسی آن هر کس حق دارد خواستار رسیدگی عادلانه به موارد تخلف توسط دادگاه صالحه باشد.
با این اوصاف، امیدی به بررسی شکایتنامه آقای میردامادی و دوستانشان توسط همین قوه قضائیه می رود؟
اگر در مطالب عنوان شده توسط این آقا و سند دیگری که جدیداً پخش شده و از مطالب آن سخنرانی تصویر کاملتری را هم ارائه می کند دقت شود، معنی اش این است که تمام مسئولان و کارگزاران نظام و اطرافیانشان از زمان امام همگی جاسوس یا عامل و دست نشانده بیگانگان بوده اند و اینطور القا می شود که فقط این آقایان که امروز مملکت به دستشان افتاده دلسوز ملک و مملکت هستند و البته مشخص می شود که سالها است مجاز بوده اند دست به هر عملی بزنند و حتی رقبای یک نامزد انتخاباتی را به دلیل همین توهمات با انواع روشها کنار بزنند و روز بعد هم منتقدان فعال را در حبس و سلولهای انفرادی کنند تا متقاعد شوند حرف دلخواه آنان را بزنند.
جالبتر اینکه افراد مسئولی از سپاه هم در برخورد با ما می گویند که این حرفها و تحلیلها را قبول ندارند و از آن بیشتر اینکه رسماً عنوان می کنند فردی مانند آقای مشفق در سیستم امنیتی کشور کاره ای نیست، ولی در عمل اتفاقی که می افتد به جای اینکه به مسأله شکایت رسیدگی شود، افراد تحت ستمی که مدتها در سلولهای انفرادی و شرایط سخت زندان بودند، به زندان بازگردانده می شوند و صراحتاً به ما اعلام شد که مرخصی استعلاجی آقای میردامادی هم به دلیل همین شکایتنامه منتفی شده است.
یعنی همین آقایان که عنوان می شود مسئولیتی ندارند و کاره ای نیستند، به نظر می رسد در مهمترین ارکان حکومت منشاء آثار بسیار باشند. شما ببینید لباس شخصی هایی که هر از چندگاه هم ادعا می شود خودسر هستند در روزهای گذشته چه برخورد زشت و زننده ای با خانواده سرداران شهید همت و باکری کردند؟ یا در مورد آقای کروبی که یک محله را نا امن کردند. مثلاً این اوج اقتدار آقایان است که برای مخالف سیاسی و خانواده های زندانیان شاخ و شانه بکشند و از طرف دیگر در هفته ای که گذشت دو پزشک استاد دانشگاه در تهران ترور شدند و یک انفجار در مراسم رسمی در مهاباد رخ داد و یک گروگانگیری هم در مرز پاکستان اتفاق افتاد و اینها همه نشانه این است که امکانات امنیتی برای برقراری در جامعه، در جای صحیح خود استفاده نمی شود.
نکته مهم دیگری که وجود دارد پیامدهای دیگر برخوردهایی است که بدون فکر و فقط برای تخطئه مخالفینشان استفاده می کنند. مثلاً یک روش نخ نما که برای شکستن مخالفان استفاده می کردند و می کنند، وصل کردن آنها به گروههای ضدمردمی است که پایگاهی در میان توده اجتماع ندارند؛ مثل منافقین. اما به این نکته ساده توجه ندارند که وقتی برای کوبیدن مخالفان خود به دروغ از این حربه استفاده می کنند و اینکار همینطور در موارد مختلف تکرار می شود، درحقیقت دارند این گرو مرده را جان دوباره می بخشند. این مسأله به گونه ای انجام می شود که گاهی اوقات به نظر می رسد تعمدی دارند که به آن گروهکها کمکی کرده باشند.
تحلیل شما از این نوع برخوردها چیست و به نظر شما آنها واقعاً چه هدفی دنبال می کنند؟
مثلاً در همین ماه گذشته برخورد نیروهای امنیتی و قضائی با ماجرای 17 تن در بند 350 زندان اوین واقعاً عجیب بود. هر روز مادرانی که با نگرانی از حال و روز فرزندانشان که اعتصاب غذا کرده بودند به هر طرف که فکر می کردند جوابی بگیرند مراجعه می کردند اما متولیان امر نهایتاً با تهدید به دستگیری مادران و برخوردهای زشت و زننده و حدود یکماه سلول انفرادی بدون کوچکترین تماس تلفنی از دید خودشان اقتدار نداشته شان را به نمایش گذاشتند.
حتی بعضی از این زندانیان در زمان حمله و انتقال به انفرادی در اتاق خود نشسته و هیچ تحرکی نداشته اند. اخبار ما از داخل بند هم همین است که بدون هیچ دلیلی نیروهای امنیتی به داخل بند قشون کشی کرده اند و تلفنها را هم از همان روز قطع کرده اند. یعنی حتی بهانه ای هم برای این کار خود نداشته اند. متأسفانه با اینکه می توانستند با درایت و سیاست بیشتری به مسائل اخیر بپردازند، گویا اراده ای در کار بوده که حتماً مسأله با سختی و فشار «مضاعف» بر خانواده ها به پیش برده شود.
به هر حال سیر جریانات بند 350 نشان می دهد که هر روز افراد ماجراجوتر با تجربه کمتر و خشونت بیشتر دست بالاتری در اداره این بند پیدا می کنند. امروز بیشتر از 2 ماه است که کل تماسهای تلفنی زندانیان این بند با خانواده هایشان قطع است و در طول هفته تنها یک ملاقات 20 دقیقه ای کابینی با عزیزان زندانی سهم خانواده ها شده است. یعنی یک گفتگو از پشت شیشه دو جداره بوسیله گوشی که تنها چند دقیقه سهم هریک از اعضای خانواده می شود؛ و برای زندانیان شهرستانی نیز واقعاً عذاب آور است. این درحالی است که سایر بندهای زندان اوین که مربوط به زندانیان غیرسیاسی است به امکانات بسیار مناسبتر فرهنگی و ورزشی نظیر کتابخانه و سالن ورزش مجهز هستند و تماس تلفنی نامحدود و ملاقاتهای حضوری هفتگی و مرخصی های هر از چندگاه دارند - که البته تمام این موارد طبق قانون و آئین نامه سازمان زندانها از حقوق زندانی است - اما بند 350 که زندانیان سیاسی با سطح تحصیلات بالا را در خود جای داده - بطوریکه گاهی متوسط سطح تحصیلات افراد یک اتاق فوق لیسانس است! - به تشخیص مرجعی نامعلوم که مشخص نیست چطور با خیال آسوده اجازه نقض تمام مقررات را پیدا می کند، حتی از یک تماس تلفنی ساده و دریافت وسایل و کتب درسی و علمی محروم هستند.
امروز برخی مسئولان اوین هم معترفند که نه تنها از ابتدای انقلاب تا امروز، بلکه حتی قبل از انقلاب هم سابقه نداشته که امکان برقراری تماسهای تلفنی و ملاقاتهای حضوری تا این مدت طولانی از زندانیان بند عمومی - که درحال گذراندن دوران محکومیت خود هستند - سلب شده باشد و این را هم باید به حساب هدیه ای از جانب دستگاه قضایی عدالت محور و دستگاه امنیتی دولت مهرورز گذاشت. همانطور که گفتم بعضی از دوستان که ما که سابقه زندان رژیم گذشته را هم دارند، شرایط آنزمان از لحاظ ارتباط زندانی با خانواده اش را خیلی بهتر توصیف می کنند. این برای نظام مدعی اسلام زشت است که خانواده هایی که از ابتدای انقلاب و دفاع و جبهه ها و عرصه های مختلف اجتماعی در صف مقدم بوده اند امروز گرفتار چنین ظلمهایی از جانب آن بشوند. برای ما که روشن است عده ای به دنبال انتقام گیری از این افراد و عقده گشایی های شخصی و فرقه ای خود هستند و امروز با تسلطی که به هر ترتیب در عرصه های مختلف کشور بدست آورده اند، مجال را برای این اهداف خود باز می بینند.
فکر می کنید نتیجه چنین رفتاری در وضعیت زندانیان چه باشد؟
به نظر می رسد برای زندانیان سیاسی که مشکلات یکسال گذشته و انفرادیهای غیرقانونی و غیرانسانی طویل المدت با شرایط سخت و بازجوئیهای مکرر و عجیب و غریب را پشت سر گذاشته اند، جز کمی دردسر اثری نخواهد داشت. آنطور که در خبرها آمده بود در برخوردی که مسئولین این بند با زندانیان داشته اند تهدید کرده اند که «اینجا را تبدیل به کهریزک دوم می کنیم»؛ درحالیکه در اخبار رسمی مملکت ادعا می شود که پذیرفته شده آنچه در کهریزک رخ داد لکه ننگی برای دستگاه قضائی و امنیتی بود تا جائی که از طرف مقامات عالیرتبه دستور رسیدگی به آن صادر شد. واقعاً جای تأسف است که هنوز کسانی اداره امور زندان به بر عهده دارند که تفکر و ادبیاتشان اینگونه است.
البته طبیعی است وقتی متهم اصلی کهریزک ترفیع درجه می گیرد و مثلاً در نماز عید فطر امسال حضورش در کنار مسئولین طراز اول مملکتی پوشش تلویزیونی گسترده پیدا می کند، یک مأمور دون پایه زندان هم براحتی زندانیان را به کهریزکی دیگر تهدید کند. هرچند مجموع این مسائل ممکن است دلالت بر این داشته باشد که باز هم با یک پرونده مشابه قتلهای زنجیره ای، ترور حجاریان، یا کوی دانشگاه مواجهیم که اگرچه در تبلیغات بر علیه عاملان آنها شدت عمل نشان داده می شود، اما نه تنها آمران از مصونیت آهنین در مقابل شکایات برخوردارند، بلکه چنان دست بالا در امور مملکت دارند که علاوه بر ادامه همان رفتارها و عملکردها و فعالیتهای قبلی، همان عاملان را هم بعد از مدتی که آبها از آسیاب افتاد، در جبهه ای دیگر و برای همان اهداف به کار می گیرند.
آیا درخصوص این موارد اقدامی برای شکایت به مراجع ذیصلاح انجام داده اید؟
در این نظام قضائی و امنیتی اگر بخواهید پیگیر موضوعی شوید، نمی دانید با چه مرجعی طرف هستید! هرکدام مسئولیت بی قانونی های انجام شده را به گردن دیگری می اندازد و همین مسأله نشاندهنده این است که تصمیمات در جای دیگری گرفته و برای اجرا به عاملان ابلاغ می شود.
در هر حال سیر رخدادهای دو ماه قبل بوضوح نشان می دهد که حتی تصمیمگیری درخصوص ریزترین مسائل صنفی زندانیان بند عمومی هم از سیطره سازمان زندانها خارج شده و در اختیار نهادهای امنیتی متصل به منابع قدرت قرار گرفته است. امروز وضعیت بگونه ای است که حتی اگر آقای دادستان مجوز خاصی برای ملاقات حضوری به خانواده یکی از زندانیان این بند بدهد، اگر مسئولین امنیتی باز مخالفتی نکنند و برگه ملاقات پاره نشود، تنها یکی از اعضای خانواده اجازه ملاقات خواهد داشت و باز این از محدودیتهایی است که در هیچیک از بندهای دیگر زندان اوین اعمال نمی شود. برای ما مشخص است که این مسأله هم در راستای سیاستهای جدید فشار بر زندانیان سیاسی و خانواده آنان است که طی آن قرار است مسائل صنفی و رفاهی زندانیان و حقوق خانواده ها، برای حل مشکلات سیاسی نهادهای امنیتی با زندانیان به گرو گرفته شود. مثلاً در خبرها آمده بود که یکی از شروطی که مقامات زندان برای مرخصیهای چند روزه بعد از دریافت وثیقه های آنچنانی، از زندانیان می خواهند، تأکید کتبی بر عدم وقوع تقلب در انتخابات سال گذشته است! که خود نشانگر ضعف مفرط این دستگاههای عریض و طویل است که بعد از بی نتیجه بودن انفرادیهای طویل المدت و بازیهای روانی، به آن روی آورده اند تا بلکه نتایج دلخواه خود را بگیرند. این درحالی است که همانطور که اشاره کردم بر اساس آیین نامه سازمان زندانها، این موارد از حقوق مسلم زندانیان است. به نظر می رسد راهکار جدید آقایان برای زندانیان سیاسی، «زندان با اعمال شاقه» است.
بنظر شما چه مرجعی باید از این اقدامات غیرقانونی مأموران امنیتی جلوگیری کند و در قبال آن پاسخگو باشد؟
به نظر من اول از همه رئیس قوه قضائیه باید اقتدار قوه قضائیه را در استقلال قاضی و سایر قسمتهای این قوه از خصوصاً نهادهای امنیتی دولتی ببیند؛ نه اینکه بخواهد مثلاً با قطع تلفنها و شدت عمل با زندانیان سیاسی - که در محاکمی که همه از کیفیت برگزاری آن آگاهند محکوم شده اند - به دنبال اقتدار برای آنچه پیشتر «ویرانه قضائی» خوانده شده باشد.
سال گذشته و پس از انتصاب آقای لاریجانی به سمت ریاست دستگاه قضا، به عنوان نمایندگان خانواده های زندانیان سیاسی دیداری با ایشان داشتیم و برخی موارد روندهای طی شده برخلاف قانون را یادآوری کردیم؛ که ایشان پاسخ دادند «اگر نتوانم اینجا را اصلاح کنم این لباس روحانیت را همینجا می گذارم و می روم».
نمونه جدید این بی قانونی ها را می توان در رفتار انجام شده با آقایان تاجزاده و نوری زاد دید که از زمانی که برای گذارندن دوران محکومیت به زندان باز گردانده شده اند - به گفته خانواده هایشان - اصلاً معلوم نیست در کدام قسمت نگهداری می شوند. طبق قانون حداکثر می توانند زندانی را برای مدت 48 ساعت در جایی به نام قرنطینه - آن هم در موارد خاص - نگهداری کنند اما الان نزدیک به 6 هفته از بازگرداندن این آقایان گذشته است. یکروز ملاقات ایشان با قاچاقچی ها است. هفته گذشته هم در روز ملاقات زندانیان بند زنان بوده است. باز مشخص است مرجع تصمیمگیری درخصوص وضعیت این افراد، خود را ملزم به اجرای هیچ قانون و آیین نامه ای نمی داند.
مورد دیگر، آقای صفائی فراهانی است که بعد از روزها تأخیر که بالاخره ایشان توسط پزشک اوین معاینه می شود، تأکید می شود که سه دریچه قلب ایشان مشکل پیدا کرده اند و نیازمند خدمات تخصصی فوری پزشکی هستند، اما با اینحال بعد از چند بار که در بند از حال رفته اند و چند روز هم که در بهداری بدون امکانات تخصصی برای بیماری قلبی تحت مراقبت بوده اند، به تازگی بعد از حدود یکماه، به همراه 3 مأمور امنیتی در بیمارستان بستری شده اند. جدای از این سؤال جدی که چرا باید نصیب مدیران لایق و نمونه ای نظیر صفائی فراهانی را بعد از 30 سال خدمات ارزنده به مملکت و انقلاب، بند 350 اوین باشد.
باز مورد دیگری الان یادم می آید، آقای حمزه کرمی است که در ملاقات هفته گذشته متوجه شدیم از بیماری قلبی رنج می برند و باید برای آنژیوی قلبی به بیمارستان می رفتند، اما مسئولین امنیتی گفته اند که برای اینکار باید ایشان را با دستبند و پابند منتقل کنند و ایشان نیز به دلیل این برخورد توهین آمیز از رفتن به بیمارستان خودداری کرده است.
بر اساس این صحبتها، به نظر می رسد که خود رئیس قوه قضائیه باید در این مسائل نظارت بیشتری داشته باشند و در این روندها تجدید نظر کنند. به نظر می رسد خود ایشان به خوبی به کاستیهای قوه قضائیه آگاهی داشته باشند؛ اما برای رفع این نابسامانی ها و جلوگیری از این ظلم های مضاعف خصوصاً به خانواده های زندانیان، واقعاً جای اقتدار رئیس قوه قضائیه ای که بدنبال عدالت باشد خالی است.
در پایان اگر بخواهید مطلبی به مسئولین حکومتی بگویید، چه می گوئید؟
من بعنوان کسی که از قبل از انقلاب دغدغه مسائل اجتماعی و بعد از انقلاب تا به امروز نگرانی مسائل انقلاب و کشورم را داشته ام، به نظرم می رسد که در این برهه، کسانی که به هر نحو اداره امور مملکت به دستشان افتاده بدترین روشها را برگزیده اند و اگر مقصودشان حل مشکلات باشد - که البته باید با دیده تردید به آن نگریست - نتایج کاملاً معکوس دارد. مثلاً چطور می توان پذیرفت که نهادهای امنیتی به دنبال ایجاد آرامش باشند و بعد در آستانه بازگشائی دانشگاهها، جلوی منزل آقای کروبی آن آبروریزی به راه بیافتد یا در جلوی دفتر مهندس موسوی از ورود ملاقات کنندگان جلوگیری و دفترش توسط همین مأمورها تفتیش و برخی وسایلش ضبط شود و یا روز اول هفته دفاع مقدس با خانواده شهید همت و شهید باکری آن برخورد زننده را انجام دهند؟ یعنی متوجه نیستند که با این کارها انزجار عمومی از خود را بیشتر و نفرت خانواده های رنج دیده را عمیقتر می کنند؟
متأسفانه حکومتی که ادعای اداره جهان را دارد درحال حاضر در اعاده کوچکترین حقوق مردمش درمانده است.
آنچه برای ما مسلم است این است که این اقدامات نهایتاً به ضرر خودشان خواهد بود، و ایمانی هم که به عدالت خداوند و نظارت عالیه اش بر مقدرات هستی و حساب کشی از مسببان این همه ظلم و ستم داریم باعث می شود همچنان صبوری کنیم. ما معتقدیم نظام هستی به گونه ای طراحی شده که حق و ناحق را می شناسد، حق را ارج می نهد، تداوم ناحقی به مخلوقات را نهایتاً بر نمی تابد؛ و این تجربه و سرنوشت همه ملتها در طول تاریخ بوده است که ظلم پایدار نیست و خداوند در قرآن هم وقتی در این خصوص انذار می دهد، می فرماید «به سرنوشت آنها که قدرت و آثارشان در زمین بسیار بیشتر از شما بوده است بنگرید».
هنوز امیدواریم تا دیرتر از این نشده به گفته علی (ع) از تاریخ و تجارب مشابه اقوام و ملل مختلف درس بگیرند و عبرتها را به کار بندند تا هزینه اضافه تر به خودشان و کشور و مردم رنجدیده و آزادی طلب تحمیل نکنند.
 


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به norooz-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به norooz@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته