-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ مهر ۳, شنبه

Latest news from Radio Zamaneh for 09/25/2010

Latest news from Radio Zamaneh for 09/25/2010
Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 


نسرین ستوده

بار نخستی که نسرین ستوده نه به عنوان وکیل، که به عنوان فرد بازداشت شده، به همراه موکلانش راهی زندان شد، اگر چه تنها یک شب را در بازداشتگاه وزرا گذراند، اما همه ما که دوست، موکل یا همکارش بودیم، تا پاسی از شب نگران پسرک شش ماهه ای بودیم که در آغوش پدرش تا نیمه شب بیدار بود و منتظر، تا در آغوش مادرش به خواب برود. آن شب، 22 خرداد سال 87 بود.

نسرین ستوده کیست و چرا ۳۸ موکلش با انتشار نامه‌ای از او و رفتار حقوقی‌اش دفاع کرده‌اند؟ تاثیر وکلایی که از درون با جنبش‌های اجتماعی همنوا هستند، بر رشد عمومی جامعه در برابری‌خواهی، رفع تبعیض و عدالت عمومی چیست؟ برخورد حکومت با آنها چیست و هزینه‌های سنگین آن چه پیامدهایی برای جامعه‌ی مدنی جوان ما دارد؟

مصونیت صنفی وکلا

شیرین عبادی، وکیل نامدار ایرانی، این روزها از هر فرصتی برای دادخواهی از وکلای حقوق بشری زندانی و مدافعان حقوق بشر تحت فشار استفاده می‌کند.

او در گفت‌وگو با رادیو زمانه در پاسخ به این سئوال که برخورد با وکلای حقوق بشری با چه نیتی انجام می‌شود، می‌گوید: «در کشورهایی که نقض حقوق بشر در آنها زیاد اتفاق می‌افتد، قربانیان به وکلایی نیاز دارند که شهامت رو در رو شدن با نقض‌کنندگان حقوق بشر را داشته باشند.

وکلایی که در این شرایط، خودشان نیز همواره در معرض خطر قرار دارند. به همین دلیل جامعه‌ی بین‌المللی احساس نیاز کرد که در حمایت از چنین وکلایی قطع‌نامه‌ای را صادر کند و کشورهای امضا‌کننده‌ی آن را به اجرایش متعهد کند. اتفاقاً دولت ایران نیز در هنگام تصویب این قطعنامه به آن رای مثبت داد.

اما در سال‌های گذشته و به طور مشخص‌تر در یک سال گذشته، وکلایی که برای دفاع از قربانیان نفض حقوق بشر پا پیش نهاده‌اند، خود نیز در معرض خطر قرار گرفتند. ناصر زرافشان، عبدالفتاح سلطانی، محمدخیرخواه، محمد اولیایی فرد، خلیل بهرامیان و نسرین ستوده و تعدادی دیگر از این جمله‌اند.»

شیرین عبادی هم‌چنان معتقد است که یکی از نتایجی که دولت ایران از تهدید وکلا دنبال می‌کند این است که می‌خواهد شهامت دفاع کردن را از وکلا سلب کند. در آشفته بازار نفض حقوق بشر در ایران، نسرین ستوده چهره‌ی درخشان وکیلی است که در غیاب وکلایی که در زندان بودند، یا ناچار به سکوت و ترک کشور شده بودند، یک تنه ایستاده بود و تعداد پرونده‌هایی که او در آنها از زندانیان سیاسی دفاع کرد، خود حکایت از این می‌کند که با همه‌ی توانش تلاش کرد تا جای خالی سایر وکلا را پر کند.


شیرین عبادی

وی به سال‌ها دوستی و همکاری با نسرین ستوده اشاره و اضافه می‌کند: «با شناختی که از او و کارش دارم می‌دانم که نسرین ستوده در اقدامات حقوقی و اجتماعی‌اش هرگز پا را از قانون فراتر نگذاشته و هرگز حقوقی را نقض نکرده است، اما در مواجهه با قانون‌شکنان، با تمام قوا می‌ایستد و اجازه‌ی تخطی نمی‌دهد.

اگر زمانی این قانون‌شکنی از سوی مقام‌های مسئول صورت می‌گرفت، آن را با افکار عمومی در میان می‌گذاشت و وجدان بشری را به کمک می‌گرفت. نمونه‌ی آن آرش رحمانی است که به جرم شرکت در تجمعات دستگیر و اعدام شد و نسرین با افشاگری ثابت کرد که او دو ماه قبل از انتخابات دستگیر شده و بعد با تطمیع وزارت اطلاعات در دادگاه نمایشی علیه خودش اقرار کرده است.

مجموعه این اعمال که همگی در راستای احقاق حقوق از موکلانش بوده باعث شده خشم دشمنان قانون چنان برانگیخته شود که برخلاف مصونیتی که سازمان ملل متحد برای او و سایر وکلا در راستای کارشان قائل شده و برخلاف کلیه قوانین موجود، او را دستگیر و زندانی کنند.»

کانون وکلا و دفاع از حقوق صنفی

شیرین عبادی هم‌چنین در گفت‌وگو با رادیو زمانه، به درخواست وی از همکاران حقوقدانش در جامعه‌ی بین‌الملل و دعوت از آنها برای توجه به شرایط وکلای زندانی اشاره کرده و پیش از آن می‌گوید: «طبق قانون استقلال کانون وکلا که یادگار ارزشمند دکتر محمد مصدق است، راهبرد حرفه‌ی وکالت به وسیله‌ی کانون وکلای دادگستری تعریف و اداره می‌شود. کانون وکلا توسط هیئت مدیره‌ای که هر دو سال یک بار از سوی وکلا انتخاب می‌شوند، اداره می‌شود.

متاسفانه چندسال قبل در اثر قانونی که تصویب آن مغایر با استقلال وکلا بوده است، نظارت استصوابی را به انتخابات کانون وکلا تحمیل کردند و به موجب آن هر داوطلب عضویت در هیئت مدیره‌ی کانون، باید صلاحیتش ابتدا در دادگاه انتظامی قضات، تایید شود. پس از آن، هر وکیلی که از خود شهامتی در برابر قانون‌شکنان نشان می‌داد، صلاحیتش رد می‌شد.

افراد رد صلاحیت شده بعد از این قانون بسیارند. یکی از آنها بنده هستم که دوبار صلاحیتم رد شد. خانم غیرت، آقایان سلطانی، دادخواه و بسیاری دیگر از وکلا صلاحیت‌شان تایید نشد تا فقط افرادی بتوانند وارد هیئت مدیره‌ی کانون بشوند که در برابر قانون‌شکنان سکوت پیشه کنند. از این رو است که می‌بینیم با وجود همه‌ی دستگیری‌ها و فشارهایی که به وکلای متعهد وارد می‌شود، از سوی هیئت مدیره‌ی کانون وکلا واکنشی دیده نمی‌شود. بر همین اساس است که چون من دیگر امیدی به این کانون ندارم، از همکاران وکیلم در جامعه‌ی جهانی استمداد طلبیدم تا به یاری نسرین ستوده و محمد اولیایی‌فر بشتابند.»

درونی‌شدن خواسته‌ها

منصوره شجاعی، فعال حقوق زنان به تاثیر نسرین ستوده به عنوان وکیلی که از درون جنبش‌های مدنی در ایران برآمده اشاره کرده و می‌گوید: «نسرین ستوده پیش از وکالت، به عنوان یک فعال در حوزه‌ی زنان و یک روزنامه‌نگار فعالیت‌هایش را شروع کرد و از همین رو است که شاید فاصله‌ی بین وکیل و موکل که به واسطه‌ی کار حقوقی وکیل ایجاد می‌شود بین او و بسیاری از فعالان مدنی وجود نداشته و شناخت و درک او از شرایط این افراد، شناختی همدلانه بوده است. دغدغه‌های او در مورد موکلانش در جنبش زنان و حتی موکلان دیگرش، دغدغه‌ای درونی شده و دغدغه‌های یک فعال حقوق بشر است.


منصوره شجاعی

نسرین در بسیاری از نشریات قلم زده و درباره‌ی مسائل حقوقی و اجتماعی نوشته است بنابراین چیزی که از آن دفاع می‌کند، صرفاً یک پرونده‌ی حقوقی نیست. بلکه یک اندیشه است که به آن باور و ایمان قلبی دارد و همین، ارزش کار او را فراتر از فعالیت یک وکیل می‌برد. از طرف دیگر، تعهد کاری و اخلاقی او نسبت به پرونده‌ی موکلانش، رویکرد برابری‌خواهانه‌ی او و سلوکش در رفتار و متانت و منطقش در گفتار، از نسرین یک وکیل اندیشمند معرفی کرده است که در عین باور به حوزه‌ی کاری‌اش، باورهایش درونی شده است.»

شجاعی در ادامه‌ی صحبت‌هایش به الگوهای رفتاری و اخلاقی وکیلی که از حقوق بشر فقط حرف نمی‌زند بلکه به آن پایبند است سخن گفته و نسرین را نمونه‌ای از این الگو می‌داند.
به باور او «بسیاری از ما شعار برابری‌خواهی می‌دهیم ولی او به آنها متعهد است. مثلا اگر یک فعال جنبش زنان از او به خاطر دوندگی‌های بسیارش در پرونده‌های برخی از دوستان دیگر، تشکر می‌کرد، به‌راحتی می‌گفت مگر کسی از شما به خاطر فعالیت‌هایی که می‌کنید تشکر می‌کند؟ این هم سهم من است و من وظیفه‌ام را در جنبش زنان انجام می‌دهم. این روحیه‌ی او که نشان می‌داد نگاه از بالا ندارد، متوقع نیست و خود را عضوی درون حرکت زنان می‌بیند نه در کنار آن یا بیرون از آن باعث دلگرمی همه‌ی مایی که هم موکل و هم دوستش بودیم، می‌شد.»

مسئولیت‌های یک وکیل حقوق بشری چیست و او چه تاثیراتی بر شرایط حقوقی جامعه‌اش می‌تواند داشته باشد؟ پروین اردلان فعال دیگر جنبش زنان نیز در گفت‌وگو با زمانه، این ویژگی‌ها را درباره‌ی وکیل حقوق بشری جنبش زنان که این روزها خود در زندان است می‌گوید: «ستوده یکی از وکلایی است که تاثیر کارش را باید از چند بعد در نظر گرفت. یکی جنبه‌ی حقوقی کارش است. عدالت محوری و توجه به رفع تبعیض، باعث می‌شود هرجا با نقض این موارد مواجه شود، به عنوان یک وکیل، مسئولانه با آن برخورد کند و سعی کند در چارچوبی که قانون به او اجازه می‌دهد، وظیفه‌اش را به درستی انجام دهد اما در عین حال به عنوان یک حقوقدان، همان قانون را نیز به ورطه نقد بکشاند.

مثل سن مسئولیت کیفری یا اعدام نوجوانان. از این منظر او در عین اینکه یک حقوقدان است، منتقد اجتماعی و مدنی مسائل حقوقی نیز هست.

وجه دیگر کار او که در کنار سایر همکارانش در کانون مدافعان حقوق بشر بنیان نهادند، وکالت رایگان برای فعالان جنبش‌های اجتماعی مثل دانشجویان و زنان و فعالان حقوق بشر، فعالان جامعه مدنی و حتی فعالان سیاسی بود. این مسئله از یک سو باعث می‌شد وحشت فعالان از نداشتن مشاوره‌ی حقوقی یا دفاع مستقل و محکم از آنها بریزد و از اینکه یک پشتوانه‌ی حقوقی برای فعالیت‌شان دارند، احساس امنیت کنند و از سوی دیگر خود این فعالان نیز با معیارهای حقوق بشری و حقوق شهروندی‌شان آشنا شوند و بیاموزند.»

به عقیده‌ی پروین اردلان، این از نادر اتفاقاتی است که نسبت به هر دوره‌ی تاریخی دیگری در حوزه‌ی فعالیت این وکلا رخ داده است که در کنار وکلای پی‌گیر و دلسوزی مثل زهره ارزنی و عبدالفتاح سلطانی، که در عمل آموزش حقوقی را نیز در دستور کارشان دارند، وکلایی مثل خانم ستوده نیز در رفتار حقوقی‌شان به موکل آموزش می‌دهند. اینکه احضاریه‌ی تلفنی اعتبار قانونی ندارد، اینکه داشتن وکیل حق توست، اینکه تو حق داری سکوت کنی و ... .


پروین اردلان

رسانه، افکار عمومی و حقوق بشر

تاثیرگذاری بر افکار عمومی و آگاهی‌دادن به مردم نسبت به مسائل حقوق بشری جنبه‌ی دیگر فعالیت ستوده است که به نظر پروین اردلان، به دلیل پیشینه‌ی فعالیت رسانه‌ای، خودش نیز به اهمیت آن واقف است. در واقع او در جایگاه یک وکیل، خواست حقوق برابر و نشان دادن تبعیض را از زبان موکلش در عرصه‌ی عمومی بازگو کند.

منصوره شجاعی نیز در همین مورد می‌گوید: «او به دلیل سابقه‌ی فعالیت مطبوعاتی‌اش به خوبی آگاه است که چقدر اطلاع‌رسانی و آگاهی‌دادن به جامعه در مورد مسائل حقوق بشری می‌تواند موثر باشد. نسرین نه تنها سال‌ها خودش دست به قلم بوده و درباره‌ی مسائل حقوقی نوشته که در سال‌های اخیر یکی از کسانی بوده که هم به دلیل اشرافش به حقوق کودکان و زنان و هم به دلیل نگاه تیزبین و منتقدش و هم فعالیت داوطلبانه‌اش بر بسیاری از پرونده‌های فعالان جنبش زنان و جامعه‌ی مدنی، یا کودکان محکوم به اعدام، برای توضیح مشکلات و موانع رعایت حقوق بشر در جامعه‌ی ما مورد توجه رسانه‌ها بوده است.»

وکیل بی‌وکیل

به همان نسبت که اهمیت فعالیت حقوق بشر و اعتبار فعالان این حوزه در جامعه بیشتر می‌شود، تهدیدهای حکومت هم در برابر آنها افزایش می‌یابد.

اردلان با بیان این مطلب که با فعالان حقوق بشر و نهادهای موثر حقوق بشری از کانون مدافعان گرفته تا سازمان حقوق بشر کردستان، چه در تهران و چه در شهرستان‌ها و چه حتی در نقاط دورافتاده، برخورد شده است، درباره‌ی علت برخوردهایی که به طور خاص در یک سال اخیر با برخی از وکلای مدافع حقوق بشر در ایران شده می‌گوید: «چه اتهامی می‌توان به فردی مثل ستوده وارد کرد؟ باید به او بگویند چرا عدالت‌جویانه رفتار کرده‌ای؟ یا بگویند تبعیض را نادیده بگیر؟ بنابراین مسئله این است که امنیت فعالان جامعه‌ی مدنی با فشار به وکلای آنها مخدوش شود. به عبارتی صدای حقوق بشر را در ایران خفه کنند که این اتفاق هم نخواهد افتاد.

برای اینکه می‌بینیم درپی آن ۳۸ موکل نسرین ستوده نامه‌ای در دفاع از وکیل خود منتشر می‌کنند که این خود نشان‌دهنده‌ی فعالیت این وکیل پرکار در این حوزه است که وکالت رایگان ۳۸ فعال جامعه‌ی مدنی را به عهده دارد. از سوی دیگر دفاع ما از یک وکیل، جدا از اعتراض به نقض حقوق شخصی او، درواقع برای این است که فشار به وکلای حقوق بشری، فشار به فعالان حقوق بشر است. بنابراین تهدید نسرین ستوده درواقع تهدید حقوق بشر در ایران است.»

Share/Save/Bookmark

 
 

۱۶. مشخصه‌ی روایت دوستدار از تاریخ، عزیمت از یک فلسفه‌ی آگاهی است که حضور نهاد اندیشه‌ورز خودشناس مدرن عصر عقلانیت و روشنگری را شاخص مطلق اندیشیدن می‌گیرد و از پی آن می‌پرسد که چرا نفس ایرانی چنین نهادی نشده است.

دوستدار با دیدی غیرتاریخی به تاریخ می‌نگرد. در جست‌وجوی نهادی همچون یک چیز (یکres cogitans، یک چیز اندیشنده) است و چون چنین چیزی در چیزهایی چون کتابی مشخص و مکتب فکری مشخصی تجسم نیافته، به نبود مطلق آن می‌رسد و نبود آن را ناشی از امتناع بود آن می‌داند.

فرهنگ تاریخی و فرهنگ بی‌تاریخ

تاریخ در اینجا یک زمینه‌ی تفسیری نیست؛ انباری است از آدم‌ها و حادثه‌ها با هویتی چیزوار و یک‌بار برای همیشه تثبیت‌شده. به نظر دوستدار «فرهنگ ما جنبش زادن و زیستن نیست، فرهنگ ما فرهنگ "مخلوقات و موجودات" است و نتیجتاً تاریخ ما تاریخ سقط شدن تواتری آنها.» (امتناع تفکر، ص. ۱۰۰)

از نظر دوستدار فرهنگ اروپایی فرهنگ تاریخی است، ولی فرهنگ ما بی‌تاریخ است؛ چون «کشمکش درونی ندارد» و «گذشته و ارزش‌هایش بر آن استیلا دارند و حکومت می‌کنند.» (امتناع تفکر، ص. ۱۰۲)

دوستدار به اروپاییان اجازه‌ی تفسیر می‌دهد؛ از نظر او آنان مجازند متألهی از سده‌ی میانه را برگیرند و وی را در سلسله‌ای بنشانند که به فلسفه‌ی آگاهی عصر روشنگری ختم می‌شود، ولی ما روا نیست چنین کنیم، زیرا تاریخ این دیار سخت و زمخت است، شکل‌پذیر نیست، ظرفیت تفسیر ندارد، پدیدارهای آن چیزهایی هستند که فقط وجودشان ثبت می‌شود، بدین‌صورت که بر آنها برچسبی می‌خورد و این برچسب برای همیشه کل هویت آنها را مشخص می‌کند.

از دید ریخت‌شناسی فرهنگی دوستدار فرهنگ‌ها بر دو نوعند: نوعی که منحصر به فرهنگ اروپایی است، منعطف و دارای ماهیتی تفسیری است و نوعی دیگر که ماهیتی شیءوار و منجمد دارد.

جبرباوری

۱۷. همبسته با این دید، جبرباروی افراطی دوستدار در نگاه به تاریخ است. او اکنون ما را تعیین‌شده توسط گذشته‌ی ما می‌داند، تعیین‌شدگی‌ای که اجباری و قطعی است.

بر همین پایه فقط یک روایت از گذشته می‌تواند درست باشد که طبعاً همان روایت دوستدار است. او به تلویح به خواننده می‌گوید که اگر به گونه‌ای دیگر بیاندیشد، نصیبش صفت‌های منفی‌ای است که به نحوی تورمی در هر گوشه‌‌ی نوشته‌های او انباشته شده‌اند.

ساختارهای جاودان

۱۸. دوستدار آنجایی که به تاریخ می‌پردازد، به دنبال ساختارهای جاودان است؛ ساختارهایی که نحوه‌ی بودن انسان ایرانی را در جهان برای همیشه تعیین کرده‌اند.

مثال‌های مختلفی که دوستدار از شخصیت‌های فرهنگی ایرانی می‌زند، فقط برای آن است که ثابت کنند آنان نسخه‌ی بدل یکدیگرند. دوستدار می‌خواهد به خواننده‌ی خود بیاموزد مشکلی که ایرانی امروزین با تفکر دارد، همان مشکل صدسال پیش است؛ همان مشکلی است که دویست سال پیش نیز داشته است و این همان دردی است که حافظ و ناصرخسرو و ابن‌سینا نیز بدان گرفتار بوده‌اند و منشأ آن به اسلام و دینخویی پیش‌ از اسلام می‌رسد.

تبیینی از جبرباوری تاریخی دوستدار

۱۹. جبرباوری تاریخی دوستدار را می‌توانیم اینگونه تبیین کنیم: اگر چهره‌های شاخص یک فرهنگ در گذشته‌ی آن- که گیریم شامل «الف»، «ب» و «پ» باشند- از خصلت «خ» برخوردار باشند، این «خ» به «ت» نیز منتقل می‌شود، که کسی است که امروز در آن مکانی فرهنگ‌یافته (acculturatated) است که گذشته‌ی تاریخی آن زمانی زمانه‌ی حال آن چهره‌های شاخص بوده است. «ت» نمی‌اندیشد؛ چون «الف»، «ب» و «پ» نیندیشیده‌اند. او اگر بیاندیشد، باید برایش شناسنامه‌ی فرهنگی تازه‌ای صادر شود، زیرا در این حال او دیگر متعلق به فرهنگ «الف»، «ب» و «پ» نیست.

مشکل «ت» این نیست که در تفسیر گذشته آزاد نیست، بل این است که فرهنگش به او به‌هیچ‌وجه چنین اجازه و امکانی نمی‌نهد؛ و فراتر از این، مشکلش این نیست که آزاد نیست، بل این است که اساساً نمی‌تواند آزاد باشد. به همین‌سان، مشکلش این نیست که تاکنون درباره‌ی خود و گذشته‌اش نیندیشیده، بلکه این است که او اصولاً توانایی این کار را ندارد.

پرسش فلسفی

۲۰. پرسش این است: آیا می‌توان فرهنگی را یافت ناتوان از خودشناسی، به اصطلاحی فنی‌تر ناتوان از اندیشه‌ی بازتابی؛ یعنی چنان اندیشیدنی که به خود برگردد و هم‌هنگام هم نهاد و هم برنهاد اندیشه باشد؟

دوستدار می‌گوید: آری، فرهنگ ایرانی-اسلامی نمونه‌ای از این ناتوانی است؛ اما او تاکنون برای نظرش اعتبار فلسفی ایجاد نکرده، بدین معنا که از مفهوم‌های خویش تعریف دقیق عرضه نکرده و گزاره‌های خود را در سطحی نظری مستدل نکرده است. آن‌چه او کرده، آوردن نمونه‌هایی از گرایش‌های قوی دینی، ناتوانی در تفکر مفهومی دقیق، عرفان‌زدگی، ناپیگری در عقلانیت، راضی شدن سریع به پاسخ‌های حاضر و آماده‌ی دینی و سرانجام تقلب در فکر است.

بحث بر سر نمونه‌ها بی‌فایده است. مسئله‌ی اصلی چارچوب نظری است. بدین جهت موضع دوستدار را موضعی فلسفی می‌انگاریم و آن را به این اعتبار وامی‌رسیم. پس مسئله این می‌شود: آیا می‌توان فرهنگی را ذاتاً کشنده‌ی عقلانیت دانست؟ هم‌بسته با این مسئله این پرسش است: آیا عقلانیت منحصر به فرهنگ یا فرهنگ‌هایی خاص است؟

فرهنگ و هم‌رسانش

عرصه‌ی فرهنگ عرصه‌ی معناست؛ تولیدگاه اجتماعی معنا هم‌رسانش (communication) است. هم‌رسانش بازتابی است.

در توضیح این نکته از مسیر زبان به عرصه‌ی فرهنگ پا می‌گذاریم:

زبان برای تعویض نقش، باز است، «من» می‌شوم «تو»، «تو» می‌شوی «من» و «من» و «تو» هرچه باشیم می‌توانیم در «ما» جمع شویم؛ و به‌عنوان «ما» به «من» و «تو» بنگریم. خود این «ما» نیز می‌تواند از سوی «من» یا از سوی «تو» به موضوع هم‌رسانش تبدیل شود. می‌توان بر تعداد «تو»ها پیوسته افزود و در قضیه‌ی تعداد نامعلومی «او» یا مجموعه‌هایی به نام «آنان» دخالت داد. امکان‌های بازتاب در هم‌رسانش نامحدود است.

هم‌رسانش در یک زمینه‌ی معنایی مشترک صورت می‌گیرد که متغیر است، اما تا آن حد سکون دارد که هر عنصر نویی در آن بتواند گسست خود را از طریق پیوستگی‌اش با معناهای تثبیت‌شده معنامند سازد.

امکان گشوده‌ی انتقاد

امکان گشوده‌ای وجود دارد که هم‌رسانش انتقادی باشد. انتقاد آنجایی است که یکی به دیگری بگوید که از مسئله‌ای اطلاع درستی نمی‌دهد یا قضاوت غلطی درباره‌ی آن دارد. این امکان باز را تعویض نقش در زبان ایجاد می‌کند. امکان تعویض نقش است که ممکن می‌سازد شکل‌گرفتن دو مفهوم پایه‌ای عقلانیت را که یکی حقیقت و دیگری انصاف است.

در هر زبانی که سخن- گوینده در آن بتواند بسته به نقش لحظه‌ای‌اش در هم‌رسانش «من»، «تو»، «او» یا عضوی از یک جمع «ما»، «شما»، «آنان» باشد و آن‌چنان نباشد که در آن دو دسته کلمه‌ی تبدیل‌ناپذیر به هم برای دو نوع «من» و دو نوع «تو» وجود داشته باشد، امکان مطلق آن فراهم است که در آن زبان مفهوم‌هایی مترادف با حقیقت و انصاف پدید آیند.

این دو مفهوم به شکل ممتازی بازتابی‌اند. آنها می‌توانند درکی را بر‌انگیزند که ناظر بر یک هم‌رسانش یا مجموعه‌ای از هم‌رسانش‌ها باشد. آنها تولیدکننده‌ی نوعی هم‌رسانش انتقادی می‌شوند که به نحو ممتازی اندیشیده است.

انتقاد روشنگرانه و نهاد آن

انتقاد روشنگرانه در مفهوم ویژه‌اش آن نوع انتقاد است که به نحو مؤکدی به خود و پایه‌های معنایی خویش بازتابنده بیاندیشد. کنشگر آن در سنت فلسفی اروپایی عصر جدید، در آغاز ذهنی دانسته می‌شد یک‌سر برکنده از جهان و آغازکننده از انتقاد مطلق؛ یعنی اندیشه‌ای که بی هیچ سازشی با جهان معنایی تثبیت‌شده بیاغازد (سوژه در نزد دکارت). آن‌چه از این نهاد به جا مانده نه وجود مفروض آن، بلکه انگیزه‌های فرض وجود آن است.

نهاد عقلانی‌ای که توسط فلسفه‌ی عصر جدید اختراع شد، در تجسم فردی خودش از تیره و تباری خاص و برآمده از فرهنگی خاص دانسته نمی‌شد. این کار اما شدنی بود؛ چنان که تلاش‌هایی در این راستا صورت گرفت (حتی توسط کانت)، زیرا تصور ذات‌باور از خرد در فلسفه‌های آگاهی این امکان را می‌دهد که برای جوهری که همچون چیز، قوه یا روح متحرک در تاریخ تصور می‌شود، حاملی با وجود مجسم جسته شود و نژادی خاص سهم‌بر اصلی از این امکان طبیعی معرفی شود.

غلبه بر محدودیت‌های فلسفه‌ی آگاهی

با چرخش زبان‌شناسانه در فلسفه است که فرارفتن از محدوده‌ی فلسفه‌ی آگاهی در عین حفظ موضع خردباورانه ممکن می‌‌شود. پس از این تحول معنای نقد روشنگرانه، نقد زبان در شکل نقد مانع‌های بیان و هم‌رسانش است. این سنجشگری امکان آن را می‌دهد که از دستاوردهای جامعه‌شناسی تاریخی ماکس وبر بهره جسته شود؛ بی‌آنکه به اروپا مرکزبینی آن تفاهمی نشان داده شود.

عقلانیت، تولیدی جغرافیایی یا نژادی نیست، لوگوس زبان انسانی است، به صورت توانش زبانی (اصطلاح چامسکی) چگالی ثابتی در همه‌ی زبان‌های انسانی دارد؛ از ساده‌ترین‌شان گرفته تا پیشرفته‌ترین‌شان؛ و اختلاف‌هایی که در بروز آن وجود دارد، ناشی از هیچ اختلافی در ذات نیست.

نسبیت‌باوری زبانی

پس از چرخش زبان‌شناسانه نیز تلاش‌هایی صورت می‌گیرد تا میان زبان‌ها اختلاف‌هایی ذاتی جسته شود. روایتی از آن را در نسبیت‌باوری زبانی ساپیر- وُرف (Sapir-Whorf) می‌بینیم و روایت‌هایی را در انواع موضع‌های نسبیت‌باورانه‌ی پست‌مدرنیستی که بیان نافذی از آن به لیوتار تعلق دارد.

نسبیت‌باوری زبانی، باور به این است که هر زبانی منطق خود را دارد و جهان را به گونه‌ای تبیین می‌کند که ذاتاً ناهمگون با جهان تبیین‌شده در زبانی دیگر است. این برنهشت را که در دهه‌ی شصت با اتکا به کارهای ساپیر و ورف، که تجربه‌هایی خام و نتیجه‌گیری‌هایی شتابزده را بازتاب می‌دادند، شهرت یافته بود، انتقادهای جدی از میدان به در بردند و بی‌مقدار کردند.

امتناع تفکر و چرخش زبان‌شناسانه

به دوستدار برگردیم. از دو حال خارج نیست: یا دوستدار با چرخش زبان‌شناسانه در فلسفه همراهی می‌کند، یا نمی‌کند. او در حالت نخست باید برنهشت خود درباره‌ی ناممکن بودن اندیشیدن در فرهنگی خاص را از این راه در چارچوب فلسفه‌ی آگاهی مستدل کند که یا برنماید تفاوتی هستی‌شناسانه میان فرهنگ‌ها عمل می‌کند. در این حالت به ناچار پای خون و نژاد پیش کشیده می‌شود، یا به یک فلسفه‌ی تاریخ متوسل شود که بر پایه‌ی آن ظهور چیزی شبیه به روح هگلی، که توانایی اندیشیدن دارد، در میان ما بنا بر تقدیری شوم ناممکن است، اما در میان اروپاییان به سبب خوش‌اقبالی‌شان امکان‌پذیر شده است.

ریخت‌شناسی فرهنگی دوستدار به سادگی به چنین فلسفه‌ی تاریخی برگرداندنی است. بدین جهت می‌توان گفت گرایش دوستدار به این سمت اخیر است، اما اگر دوستدار با چرخش زبان‌شناسانه همراهی کند و برپایه‌ی آن به یک نظریه‌ی نشانه‌شناختی (سمیوتیکی) در باب فرهنگ- که در کانون فرهنگ زبان را می‌بیند- بگرود، بایستی برای ماندن بر سر موضع خود به برنهشتی شبیه برنهشت ساپیر- ورف یا روایت پست‌مدرنیستی لیوتار از نسبیت‌باوری زبانی گردن بگذارد.

در این حال دشواری کار دوستدار این می‌شود که ثابت کند1 منطق سازنده‌ی چارچوب زبان ما، در ذات خود نابخردانه است و2 نابخردی آن بدان برمی‌گردد که گفتمان چیره در آن گفتمان دینی است.

امتناع منطقی

اثبات نتیجه‌بخش گزاره‌ی یکم ناممکن است، چون تلاش در این جهت ناچار است از فرض وجود گونه‌های متنوع منطق‌های زبانی حرکت کند و یکی را ابرمنطق بگیرد تا بتواند به داوری درباره‌ی منطق‌های دیگر بنشیند.

امکان این داوری به معنای یک همجنسی ذاتی میان منطق فرودست و منطق فرادست است؛ همجنسی‌ای که دست کم تا این حد است که نتوان با عزیمت از یک زبان خردوزر، یک زبان دیگر را ذاتاً دچار «امتناع تفکر» دانست.

در گزاره‌ی دوم، مفهوم چیرگی پایه‌ای فرازبانی دارد؛ یعنی تبیین ناب زبانی آن ناممکن است و باید به رابطه‌های قدرت در جامعه رجوع کرد تا معنای آن را دریافت.

فرهنگ‌باوری در مقابل جامعه‌شناسی

اینکه دوستدار حاضر شود مشکل ما به زبان رابطه‌های اجتماعی ترجمه شود، به این معناست که او پایه‌ی دید خود را، که پیشتر آن را فرهنگ‌باوری خواندیم، تغییر داده است.

همه‌ی موضع‌های فرهنگ‌باور در این نکته اشتراک نظر دارند که چیزی که ذات فرهنگ را تشکیل می‌دهد و حرکت تاریخی آن را تعیین می‌کند، دور از دسترس تبیین جامعه‌شناختی است.

این مخالفت با جامعه‌شناسی اعتبار بسیار محدودی دارد. تاریخ اندیشه‌ها و در کل تاریخ تبیین‌شده‌ها در میان مردمی در طول تاریخ هم‌سرنوشت می‌تواند استقلال خود را داشته باشد؛ زیرا تبیین‌شده‌ها از همدیگر نیز تأثیر می‌گیرند و توانایی یا ناتوانی در گویایی را از همدیگر اقتباس می‌کنند و وضع حال آنها تنها با رجوع به ماده‌ای که به بیان درمی‌آید، تبیین شدنی نیست.

آنها اما گنگ و مبهم می‌مانند، اگر ندانیم چه چیزی را از چه رویه‌ای و از چه رو بیان می‌کنند. همه چیز در جامعه جاری است و در نهایت در متن جامعه فهم‌شدنی است. جامعه، امر پیشین (das Apriorische) مطلق هر دانش انسانی است.

Share/Save/Bookmark

بخش پیشین:
دل‌آزردگی و دل‌دادگی

 
 

طبق گزارش اخیر گروهی از دانشمندان مرکز فیزیک فضایی دانشگاه ایالتی بوستون، دو ماهواره که اساساً ناسا آن‌ها را به‌‌منظور تماشای جو فرّار خورشید طرح زده بود؛ حال موفق به ثبت شواهدی از گاز گریزان از سیاره‌ی ریزجثه‌ی عطارد* نیز شده‌اند. این مأموریت فضایی، موسوم به STEREO؛ متشکل از دو کاوشگر است که هر کدام در پیش و پس سیاره‌مان، بر روی مدار چرخش‌اش به‌گرد خورشید، جاخوش کرده‌اند.

چیدمان دُم‌مانند گازهای جوی گریزان از عطارد که دوقلوهای STEREO به ما نشان‌اش داده‌اند از جنس همان الکترون‌ها و یون‌هایی‌ست که از سطح خورشید، به‌شکل «باد خورشیدی» ساطع می‌شوند. گاه‌به‌گاه عطارد بر حسب تصادف، در حوزه‌ی دید یک، یا هر دوی این ماهواره‌ها قرار می‌گیرد و این‌بار علاوه‌ بر قرص درخشنده‌‌اش، آثار دنباله‌ای گسیلشی نیز در برخی نماهای دریافتی آشکار گردید. اعلام جزئیات رصد سیاره‌ی عطارد از این روش و شرح کوشش‌های صورت‌پذیرفته درجهت فهم ماهیت گازهای سازنده‌ی این عارضه‌ی دم‌مانند، از عناوین موضوعات ارائه‌شده طی نشست اخیر «همایش علوم سیاره‌ای اروپا» (EPSC) در شهر رم بود.


تصویر دم سدیمی عطارد که حاصل ترکیب یک روز کامل از داده‌های دریافتی از سوی ماهواره‌ی STEREO-A است. بازتابش نور شدید خورشید از سطح سیاره، موجب شده تا عطارد از ابعاد واقعی‌اش فراتر دیده شود. عارضه‌ی دم‌مانندی هم که در خلاف جهت خورشید در فضا امتداد یافته، تا چندین روز قابل مشاهده است و اگر آن را می‌شد در آسمان دید، ابعاد آن از دید ناظر زمینی بزرگتر از قطر ماه کامل می‌بود / مرکز فیزیک فضایی دانشگاه بوستون

این‌که سیاره‌ی عطارد، میزبان عوارضی دنباله‌‌دار-مانند، با هاله‌ای از جنس گاز رقیق پیرامون این سیاره، و دنباله‌ای دراز که در خلاف جهت خورشید امتداد یافته، هست؛ مدت‌هاست که دانسته شده بود. از روی زمین، رصد هر دوی این عوارض، با بهره‌گیری از نور بخار سدیم، که از سطح سیاره به بیرون پرتاب می‌شود؛ امکان‌پذیر است. اتم‌های سدیم، با تحریک از جانب فشار تابشی خورشید، قلمرو عطارد را ترک گفته و به‌سمت مخالف آفتاب فرار می‌کنند که نهایتاً دُمی صدها بار بزرگتر از ابعاد فیزیکی این سیاره شکل می‌گیرد.

«کارل اشمیت» (Carl Schmidt)؛ از دانشجویان کارشناسی دانشگاه بوستون که سرپرست نویسندگان مقاله‌ی ارائه‌شده توسط دانشگاه بوستون طی نشست EPSC نیز است؛ توضیح می‌دهد که: «ما دنباله‌ی کشیده‌ی سدیمی را تا فواصلی زیاد، با یاری تلسکوپ‌هایمان در رصدخانه‌ی مک‌دونالد تگزاس رصد کرده‌ایم و حال، این دم از دید ماهواره‌های نزدیک زمین نیز قابل مشاهده است.»

چند دنباله‌ی ریزتر از جنس دیگر گازها نیز (چه خنثی و چه باردار) در فواصل نزدیک‌تر به عطارد توسط کاوشگر آمریکایی MESSENGER، هنگام گذرش از کنار این سیاره، کشف گردیده بود. اشمیت ادامه می‌دهد: «آنچه‌که مشاهدات STEREO را جذاب کرده، این است که سطوح درخشندگی [ساطع‌شده از دنباله] به‌نظر، قوی‌تر از آنی هستند که بتوان صرفاً به سدیم نسبت‌شان داد.»


نمای سطح پرحفره‌ی عطارد از دید کاوشگر آمریکایی MESSENGER / ناسا

از جالب‌ترین بخش‌های این مشاهدات، نحوه‌ی تشخیص این دم در داده‌های ارسالی از STEREO بود. در واقع این عارضه نه توسط تیم پژوهشی دانشگاه بوستون؛ که به‌وسیله‌ی یک محقق رشته‌ی پزشکی در استرالیا به‌نام دکتر «یان ماس‌گریو» (Ian Musgrave) که به‌شدت علاقه‌مند به ستاره‌شناسی‌ست، پیدا شده است. او، این دنباله را بین داده‌های آنلاین مأموریت STEREO در قالب عکس و فیلم یافت. پس خبرش را به بوستون مخابره کرد و خواهان انجام مقایسه‌‌‌‌هایی با دیگر مشاهدات پیشین، توسط تیم پژوهشی بوستون شد.

دکتر «جفری بامگاردنر» (Jeffrey Baumgardner)، پژوهش‌یار ارشد مرکز فیزیک فضایی دانشگاه بوستون و طراح ابزارآلات اپتیکی‌ای‌ست که به‌یاری‌شان این دنباله‌ی سدیمی به‌شدت کشیده کشف گردید. او می‌گوید: «پژوهشی مشترک آغاز شد و هم‌اکنون با کشفیات هر دوی ماهواره‌های STEREO، چندین مورد را یافته‌ایم.»

تمرکز فعلی تیم، بر گزینش تمامی احتمالات حاکی از ماهیت گازهای سازنده‌ی این دم است. دکتر «کریستوفر دیویس» (Christopher Davis) از آزمایشگاه Rutherford Appletion انگستان، از اعضای مسئول سامانه‌ی دوربین‌های مستقر بر هر دو ماهواره طی پروژه‌ی STEREO است که صمیمانه با گروه دانشگاه بوستون، بر روی تصفیه‌ی روش‌های کالیبره‌سازی نور دریافتی و تعیین طول موج دقیق نور گذرنده از دریچه‌ی فیلترهای سوار بر دوربین‌ها، همکاری می‌کند.

پروفسور «مایکل مندیلو» (Michael Mendillo)؛ استاد ستاره‌شناسی دانشگاه بوستون و سرپرست آزمایشگاه تصویربرداری علمی (که پژوهش‌های مزبور در آن صورت می‌پذیرد)؛ نیز می‌گوید: «ترکیب داده‌های زمینی با داده‌های نوین دریافتی از STEREO، راهی هیجان‌انگیز جهت کسب بهترین درک ممکن از منبع و سرنوشت گازهای گریزان از عطارد است. این، دقیقاً از نوع همان پژوهش‌هایی‌ست که به‌منظور تدوین یک رساله‌ی فوق‌العاده‌ی دکترا انجام می‌گیرد.»

منبع: ScienceDaily

Share/Save/Bookmark

* - تلفظ صحیح نام سیاره‌ی عطارد، «عُطارِد» (Otãred) است که اشتباهاً آن را به‌شکل Atãrod می‌خوانند.

 
 

در آستانه‌ی ورود محمود احمدی‌نژاد به نیویورک برای حضور در مجمع عمومی سازمان ملل، گروه‌های مختلفی خود را برای نشان دادن واقعیت آن‌چه در ایران می‌گذرد، آماده کردند.

Download it Here!

در این زمینه کمپین بین‌المللی حقوق بشر همراه با دیده‌بان حقوق بشر و سازمان زنان برندگان جایزه‌ی نوبل که مرکز آن در کاناداست و شیرین عبادی نیز عضو آن است، یک کنفرانس مطبوعاتی در نیویورک برگزار کردند.

در این کنفرانس مطبوعاتی که حدود یک‌صد خبرنگار ایرانی و غیر ایرانی و نمایندگان سازمان‌های حقوق بشری و مدنی حضور داشتند، شیرین عبادی و مریل مگوار از موسسه‌ی زنان برندگان جایزه‌ی نوبل، و هم‌چنین هادی قائمی و فراز صانعی به سئوالات خبرنگاران پاسخ دادند.

کمپین بین‌المللی حقوق بشر با انتشار یک بولتن نقض حقوق بشر در ایران را مستند و تاکید کرد که هدف رسانه‌های بین‌المللی در مصاحبه با احمدی‌نژاد، رییس دولت ایران باید بیشتر روی مسئله‌ی نقض حقوق بشر متمرکز باشد تا انرژی هسته‌ای.

شیرین عبادی برنده‌ی جایزه‌ی نوبل به دستگیری نسرین ستوده، وکیل بسیاری از زندانیان سیاسی در ایران اشاره کرد و در جریان پاسخ به سئوالات خبرنگاران چندین مورد نقض حقوق بشر را متذکر شد و ادامه داد: «تکنولوژی به کمک ما آمده است و به کمک اینترنت با گروه‌های دیگر در ارتباط هستیم. همین‌طور موسسه‌ی زنان برندگان جایزه‌ی نوبل که من و همکار عزیزم میرید Mairead Maguire به نمایندگی از آن در اینجا هستیم، این ارتباط را برای ما تسهیل می‌کند.


شیرین عبادی به دستگیری نسرین ستوده، وکیل بسیاری از زندانیان سیاسی در ایران اشاره کرد

برای مثال وقتی نسرین ستوده دستگیر شد، ظرف مدت یک ساعت به کلیه‌ی موسسات و سازمان‌ها و رسانه‌ها اطلاع داده شد. خوشبختانه جنبش فمنیستی در کشورهای اسلامی هم رو به گسترش است و ما سعی می‌کنیم ارتباط خود را با کشورهای اسلامی حفظ کنیم.»

پرونده‌ی بهایی‌ها

در ادامه‌ی این کنفرانس مطبوعاتی، شیرین عبادی به یکی از پرونده‌های بهاییان به عنوان یکی از موارد نقض حقوق بشر اشاره کرد و افزود: «هفت نفر از رهبران جامعه‌ی بهایی سه سال پیش در ایران دستگیرشدند. دولت آنان را متهم به جاسوسی برای اسراییل و آمریکا کرد. من و همکارانم در کانون حقوق بشر وکالت آنان را به عهده گرفتیم. این هفت نفر یک‌سال و نیم زندان بودند، بدون اینکه به ما اجازه‌ی ملاقات بدهند. مدت‌ها در سلول انفرادی بودند. بالاخره بعد از پایان تحقیقات و رفتن پرونده به دادگاه، به من اجازه دادند که پرونده را بخوانم.

من کوچک‌ترین دلیلی برای ادعای دادستان در پرونده نیافتم. اگر این پرونده توسط یک قاضی بی‌طرف رسیدگی می‌شد، می‌بایست بلافاصله حکم تبرئه صادر می‌شد، ولی متاسفانه در دادگاه اول، هرکدام به بیست سال حبس محکوم شدند. به طور شفاهی به همکاران من که در ایران هستند، گفته‌اند که در دادگاه تجدید نظر این بیست سال را به ۱۰ سال تبدیل کرده‌اند و باید بگویم ده سال بسیار ناعادلانه است. دادگاه‌های ایران استقلال رای خود را از دست داده‌اند. به این دلیل در ایران افراد بی‌گناه این چنین محاکمه می‌شوند. تکرار می‌کنم در پرونده کوچکترین دلیلی برای ادعای دادستان نبوده است.»


شیرین عبادی می‌گوید: «من کوچک‌ترین دلیلی برای ادعای دادستان در پرونده‌ی هفت مدیر جامعه بهایی نیافتم»

هادی قائمی از کمپین بین‌المللی حقوق بشر در مورد یکی از شرکت‌کنندگان که برنده‌ی جایزه نوبل بوده است گفت: «خانم مرین مگوار Mairead Maguire ایرلندی و در سال ۱۹۷۸ برنده‌ی جایزه صلح نوبل شدند. جالب است که دولت ایران همواره ادعا می‌کند اعتراضات بین‌المللی یک حربه‌ی صهیونیستی و غربی است. خانم مگوار در کشتی‌ای که برای حمل آذوقه به نوار غزه می‌رفت حضور داشت. او از حقوق مردم فلسطین دفاع می‌کند و در عین حال از حقوق مردم ایران هم دفاع می‌کند. همان‌گونه که در سخنان امروز وی مشخص شد، موضوع این است که حقوق مردم، حقوق بشر و کرامت انسانی، جهان‌شمول و فرامرزی در دنیای امروز است.»

پیامد دستگیری وکلا

چه نگرانی‌های جدی‌ای در مورد حقوق بشر در ایران وجود دارد؟ باتوجه به اینکه بسیاری از وکلای زندانیان سیاسی در زندان هستند و میرحسین موسوی نیز ممکن است سرنوشت آقای منتظری را پیدا کند؟

آن‌چه بسیار نگران‌کننده است، روند سیستماتیک سرکوب‌هاست که از همه سو آغاز شده است. همین که در کل می‌خواهند وکلا را از روند آن‌چه دادگاه، خوانده می‌شود حذف کنند و با ارعاب و زندانی کردن‌شان قصد دارند آنان را از صحنه‌ی دادرسی حذف کنند، به این معنا است که وضعیت می‌تواند خیلی بدتر از این شود. هر اندازه شکنجه و دستگیری‌های غیر عادلانه انجام می‌گرفت و هر اتفاقی که می‌افتاد، این وکلا بودند که می‌توانستند به طور مستند در مورد پرونده‌های موجود صحبت کنند. اگر آنان حذف شوند، چه بازجویان و چه دادرس‌ها و قاضی‌ها دیگر هیچ جای نگرانی نخواهند داشت که اعمال خلاف‌شان گزارش و دیده شود.

احمدی‌نژاد با مواضع ضد آمریکایی و ضد اسراییلی، وجهه‌ای در میان کشورهای عربی پیدا کرده و بعد از سرکوب معترضین این وجهه کمتر شده است. نظر شما در این زمینه چیست؟

از آنجا که مردم عرب و خاورمیانه زیر حکومت‌های دیکتاتوری که از سوی آمریکا نیز حمایت می‌شود، قرار دارند، هرکسی که در مقابل آمریکا بایستد برای‌شان حالت قهرمان پیدا می‌کند. واقعیت آن است که مردم دنیای عرب بعد از انتخابات ایران بیشتر و بیشتر می‌بینند که دولت احمدی‌نژاد با مردم خودش، رفتاری می‌کند که تفاوتی با رفتار ارتش و دولت اسراییل با مردم فلسطین در نوار غزه و کرانه‌ی باختری ندارد. هر دو از یک جنس است و به هم نیاز دارند که رفتار خودشان را تعبیر و تفسیر کنند.


هادی قائمی

آیا کمپین بین‌المللی حقوق بشر ایران در طول سفر احمدی‌نژاد برنامه‌ی خاصی دارد؟

گزارشی که امروز پخش کردیم راهنمایی برای خبرنگاران خارجی بود که چگونه در مصاحبه‌ها نگذارند مسئله‌ی حقوق بشر بدون پاسخ بماند. تمام تلاش ما این خواهد بود که تمرکز رسانه‌ها فقط روی موضوع هسته‌ای نماند و از احمدی‌نژاد سئوالاتی کنند که واقعیت درون ایران را منعکس کند.

گزارشگر ویژه برای ایران

فراز صانعی از دیده‌بان حقوق بشر عنوان کرد با وجود نقض حقوق بشر در ایران، حدود ۱۰ سال است که ایران گزارشگر ویژه‌ای از سازمان ملل برای بررسی نقض حقوق بشر در این کشور ندارد.

از او می‌پرسم: علت عدم فرستادن گزارشگر ویژه چیست؟ سازمان ملل حاضر نیست یا ایران اجازه‌ی سفر نمی‌دهد؟

فراز صانعی می‌گوید: «ایران متاسفانه اجازه‌ی سفربه گزارشگران ویژه برای بررسی دستگیری و شکنجه نمی‌دهد.

ما تقاضاهای فراوانی از سازمان ملل در این مورد کرده‌ایم و سازمان‌های حقوق بشر پیشنهاد فرستادن یک گزارشگر در مورد همه‌ی وجوه در ایران و نه فقط در مورد شکنجه را مطرح کرده‌اند. ما فکر می‌کنیم این ممکن است تاثیرگذار باشد و ایران عکس‌العملی نشان دهد.

ما در چند هفته‌ی اخیر به کانادا سفرکردیم. کانادا مسئولیت تنظیم قطع‌نامه‌ی حقوق بشر را برعهده گرفته است. ما از کانادا تقاضا کردیم که پیشنهاد یک گزارشگر ویژه برای ایران را در قطعنامه بگنجاند.

هنوز دولت کانادا در حال صحبت و تصمیم‌گیری با اتحادیه‌ی اروپا است تا این مکانیزم را درقطعنامه بگنجاند. زیرا بسیاری از کشورهایی که در سازمان ملل هستند مقاومت می‌کنند و نمی‌خواهند روی یک کشور تمرکز شود. جامعه‌ی بین الملل باید روی قطعنامه رای دهد. احتمالاً در ماه دسامبر و قطعنامه در سال آینده تصویب می‌شود.»


منصور اسانلو

پرونده‌ی منصور اسانلو

شیرین عبادی وکیل دادگستری که مدتی است در خارج از کشور به‌سر می‌برد، در مورد نقض حقوق بشر در مورد فعالین کارگری اظهار داشت: «برخلاف آن که ادعا می‌کنند که جنبش سبز متعلق به طبقه‌ی متوسط و طبقات بالاست، اساساً چنین نیست و کارگران نقش اساسی و فعال در آن دارند.

هرکس که در ایران به دنبال تشکیل سندیکای مستقل باشد با مقاومت حکومت روبه‌رو می‌شود و سر از زندان در می‌آورد. نمونه‌ی آن منصور اسانلو، رییس اتحادیه‌ی کارگران اتوبوس‌رانی شرکت واحد است که به جرم سندیکاخواهی به پنج سال زندان محکوم شد. پس از آنکه آی‌ال‌او فشار زیادی به دولت ایران آورد، آنها قول دادند که او را آزاد کنند. دولت به اسانلو پیشنهاد کرد در صورت آزادی صحبت نکند، ولی اسانلو حاضر به چنین تعهدی نشد.

در نهایت برای اینکه او را مجبور به این کار کنند عروس او را می‌دزدند و آنقدر می‌زنند که بچه‌اش سقط شود. این را خانواده‌اش اعلام کردند و شکایت کردند و هیچ‌کدام فایده نداشت. بعد دیدند که هیچکدام فایده ندارد. در نتیجه برای اسانلو پرونده‌ی دیگری درست کردند و گفتند با مخالفین حکومت در زندان ارتباط برقرار کرده است و او را به یک‌سال زندان اضافه محکوم کردند. اسانلو نمونه‌ی منحصر به فرد نیست. در زندان‌های ایران فعالان کارگری زیادند. برای کمبود وقت فقط به مورد ایشان اشاره کردم.»

Share/Save/Bookmark

 
 

بی‌تردید دیوید گراسمن لقب بهترین داستان‌نویس اسرائیل را مدتی است برای خود تثبیت کرده است. قهرمان داستان جدید او «تا انتهای سرزمین» به تعبیر یکی از منتقدان «شهرزادی مدرن است که ناچار نیست برای حفظ جان خود قصه بگوید بلکه روایتگر قصه‌ی‌ خانواده‌ی اسرائیلی خود است که با تمام وجود دوست‌شان دارد و به همان اندازه نیز از آینده‌ایی که پیش روی آنهاست می‌ترسد.»

زنی به نام «عورا» برای فرار از دریافت خبر کشته شدن پسرش که تحت تأثیر تبلیغات بسیار گسترده‌ی دولت اسرائیل مدت سربازی خود را تمدید کرده است تا در حمله‌ی ضربتی به جنوب لبنان شرکت کند، «سر به بیابان» می‌گذارد. دیوید گراسمن با این طرح داستانی این امکان را به خوانندگان داستان‌اش می‌دهد که شاهد سفری اودیسه‌وار در تاریخ جنگ‌های اسرائیل و اعراب باشند.

فضای شدیداً تبلیغاتی و مظلوم‌نمایانه‌ایی که دولت‌ اسرائیل در چند دهه‌ی گذشته به کمک ترس، نفرت و جنگ در ضمیر جمعی سه نسل گذشته‌ی اسرائیل ایجاد‌ کرده‌، هم امکان مبادله‌ی ایده‌ها و حتی راه‌حل‌ها‌ی دیگر را برای صلحی واقعی دشوار کرده و هم داستان‌نویسی و مطرح کردن دغدغه‌های ملت اسرائیل را تحت‌الشعاع قرار داده است.

به همین دلیل رمان جدید دیوید گراسمن را با «جنگ و صلح» تولستوی مقایسه کرده‌اند، چون هم در مسیر داستان ۶۰۰ صفحه‌ایی خود قادر به توضیح و تبیین کشور اسرائیل بوده و هم توانسته است بزرگ‌ترین بحران هویتی قومی را تصویر کند که ادامه‌ی بقایش را در ثباتی جست‌وجو می‌کند که بعد از نیم قرن هنوز آن را به دست نیاورده ‌است.


دیوید گراسمن

نوشتن، دیدن و نقد و بررسی شرایط موجود با همه‌ی جنگ‌ها، تخریب‌ها و نگرانی‌های فزاینده‌ایی که ملت یهود در درون اسرائیل و در جهان با آن دست به گریبان است برای نویسندگان یهود دشوارتر از همیشه شده است. به گفته‌ی دیوید گراسمن، دید‌گاه‌های لیبرال و ابراز عقایدی که ممکن است با ذهنیت عمومی و کمابیش وحشت‌زده‌ی مردم اسرائیل مغایرت داشته باشد از تاب و توان افتاده است. او صریحاً ابراز می‌کند که:

«در شرایط کنونی و در جوی که مردم اسرائیل در آن به سر می‌برند "تغییر جنسیت دادن" به نظر عملی‌تر است تا تغییر دیدگاه سیاسی دادن، ولی ما تا جایی که ممکن است به تلاش‌مان ادامه می‌دهیم. ملت انگلیس شاید برنامه‌ی درازمدت اقتصادی را برای ۲۰ سال آینده‌ی خود مد نظر قرار داده است ولی کشور ما نمی‌تواند روی آینده حسابی باز کند. ما اسرائیلی‌ها هنوز احساس نمی‌کنیم که در خانه‌ی خودمان هستیم.»

رمان حماسی «تا انتهای سرزمین» داستان «عورا» زنی میانسال است که شوهرش از او جدا می‌شود و ضمن مهاجرت به امریکای لاتین پسر دوم خانواده را نیز با خود می‌برد. عورا خبر مرگ پسر دیگرش را که با او در اسرائیل مانده ‌است نمی‌تواند تحمل کند و برای فرار از واقعیت، به سفری در دل کشور تن می‌دهد.

سفر عورا را حتی می‌توان به افسانه‌ی آرش کمانگیر تشبیه کرد که برای حفظ میهنی که آن را عاشقانه دوست دارد جان خود را (و در این داستان جان فرزندش را) در تیری که از کمانش رها کرده است تصویر می‌کند. عورا در سفری که در سراسر کشورش تدارک می‌بیند به خود و خوانندگان رمان اجازه می‌دهد تا با بازنگری دوباره‌‌ی جنگ‌های ملت اسرائیل، نگاه و تعریف دوباره‌ایی را سامان دهد که در حین تکوین ملت اسرائیل و پیدایش حد و مرز جدید کشور صورت پذیرفته است.

تاکید، اهمیت و عشقی که عورا به خانواده‌ی خود دارد به دغدغه‌ی اصلی داستان دیوید گراسمن بر‌می‌گردد که معتقد است: «بزرگ‌ترین داستان بشری همیشه در دل خانواده شکل می‌گیرد و مهم‌ترین لحظات و تصمیمات تاریخی هر اجتماع نه در پارلمان‌ بلکه در آشپزخانه و اتاق خواب‌ خانواده رقم می‌خورد.»

به گفته‌ی یکی دیگر از منتقدان، رهبران سیاسی که در حال حاضر برای چندمین بار در کاخ سفید گرد هم آمده‌اند تا سرنوشت صلح‌آمیزی را برای فلسطینی‌ها و اسرائیلی‌ها تدارک ببینند، اگر داستان حماسی «تا انتهای سرزمین» را بخوانند قادر خواهند بود تصمیماتی سرشار از گذشت بگیرند و از بارِ مصیبت و تراژدی‌ایی که بر جان و روان دو ملت سایه افکنده است بکاهند.


دیوید گراسمن و تعلق شخصی‌اش به داستانِ نگرانی مادری که فرزندش را از دست می‌دهد به شکل غیر‌قابل‌انکاری به این حقیقت اسفناک مربوط می‌شود که خانواده‌ی خود او نیز قربانی شرایطی شده است که ملت اسرائیل و فلسطین از آن در رنج هستند. دیوید گراسمن در سال ۲۰۰۶ شاهد کشته شدن پسر خود طی جنگ و اشغال لبنان بوده است.

مترجم انگلیسی کتاب، خانم «جسیکا کوهن» که عنوان عبری «فرار از خبر بد» را به «تا انتهای سرزمین» در انگلیسی برگردانده است بر این نکته انگشت می‌گذارد که نوشته شدن رمان حماسی نویسنده به زبان «عبری» توانسته است تأکید مجددی باشد بر توانمندی‌های زبان کهنسال یهودی و شاید اولین رمانی است که توانسته احساسات و تشویش‌های انسان مدرن را با تسلط تمام در این زبان قدیمی به کار ببرد.

رمان دیوید گراسمن آشکارا بازگوکننده‌ی یک داستانی سیاسی است، اما پایه و اساس آن عشق بی‌چون و چرایی است که عورا نسبت به پسرش «عوفر»، دوست قدیمی فلسطینی‌‌اش «سامی» و «آورا» معشوقه‌ی دوران جوانی و پدر واقعی پسرش که او را در سفرش همراهی می‌کند بروز می‌دهد.

سفری که عورا به نیت فرار از دریافت خبر بد کشته شدن پسرش ترتیب می‌دهد در اصل قرار بود به همراه پسرش و به خاطر پایان خدمت سربازی‌ او صورت پذیرد ولی «عوفر» به تبلیغات جنگ‌طلبانه‌ی دولت اسرائیل تن می‌دهد و دوره‌ی خدمت سربازی‌اش را یک ماه دیگر تمدید می‌کند تا در حمله‌ایی تحت عنوان «رو کم کنی» از لبنان شرکت جوید.

دیوید گراسمن که بی‌تردید مطرح‌ترین نویسنده‌ی معاصر اسرائیلی است نشان داده است که در کنار اعتراضات پیگیرش به عنوان یکی از مخالفان سرسخت دولت‌ اسرائیل و در کنار غم بسیار شخصی کشته‌شدن پسرش به دست لبنانی‌ها، می‌تواند از احساسات شخصی فاصله بگیرد و رمان خلاقی را بنویسد که در برگیرنده‌ی تراژدی وسیع‌تری باشد که سایه‌ی شوم و مرگبارش را بر کل منطقه گسترده است.

منابع:

David Grossman, To the End of the Land, Hardback, RRP £18.99

JAMIE WELHAM, Books: Review - To the End of the Land. 09 September 2010

Sarah A Smith, Children of War, To the End of the Land

Jacqueline Rose, To the End of the Land, Guardian

Share/Save/Bookmark

 
 

چندی پیش شبکه خبری فرانسه بیست و چهار، گزارشی درباره پوشیدن برقع پخش کرد که در آن زنی فرانسوی ادعا می‌کرد از هنگامی که برقع می‌پوشد احساس می‌کند زیباتر است. این اگر چه احساسی فردی است اما در ضمن نشانه‌هایی به دست ما می‌دهد برای این که این پدیده را بهتر دریابیم.

تلنگری که می‌تواند ما را به درون «جهان پشت نقاب» ببرد. چرا زنی باید پشت این نقاب سیاه احساس کند زیباتر است؟ در این نوشته نخست نگاه کوتاهی می‌افکنیم به پدیده حجاب و شکل رادیکال آن یعنی برقع و نقاب، و سپس در ادامه می‌پردازیم به شماری از مسایل و پرسش‌های فلسفی که ممنوعیت برقع در بعضی کشورهای اروپایی ایجاد می‌کند. هدف کلی این نوشته نشان دادن این نکته است که نه تنها قانون منع برقع ارتجاعی و ضد آزادی نیست بلکه بالقوه می‌تواند قانونی مترقی باشد. در یک کلام دفاعی‌ست از وضع قانون برای آفرینش فرهنگی نو و نشان دادن پایه‌های فلسفی آن در خود مدرنیته.

حجاب: ادامه بکارت

نخست می‌توان از این نکته آغاز کرد که حجاب نوعی «کار بر روی بدن» است. حجاب بدن زن را به دو نیمه تقسیم می‌کند. نیمه‌ای که می‌تواند عریان باشد و نیمه‌ای که باید پوشیده باشد. این کار نوعی علامت گذاری، و بارگذاری سکسی بر روی تن زنانه است: تنی که سرشار از نیروی جنسی فعال است و باید کنترل و مدیریت شود. در جایی باید پوشیده باشد و در جایی دیگر باید عریان باشد.

سامانه (dispositif) حجاب چیزی فراتر از روسری یا چادر است. این‌ها تنها وسایل و تجهیزات این سامانه هستند. در بررسی این سامانه باید به مجموعه‌ای از گزاره‌های اخلاقی و فقهی، مکان‌بندی‌ها و نهاد‌ها اشاره کرد. سامانه حجاب در قرون میانه و برای مدیریت زن در جامعه‌ای به وجود آمده بود که ساختاری ساده داشت. اما می‌توان تاریخ «تکامل» این سامانه را تا جامعه جدید پی گرفت. سامانه حجاب در عصر جدید به «وسایل و تجهیزات» مدرن نیز مسلح شد. به گزاره‌های اخلاقی و فقهی، توجیهات روانشناسانه اضافه شد. (به یاد آورید که در ایران پلیس وعده برخورد علمی با معضل بی‌حجابی داد و اعلام کرد طبق پژوهش‌های «علمی» اکثر زنان بدحجاب عقده خودنمایی دارند)

مکان‌بندی ساده شهرهای سنتی بدل به فضاهای پیچیده و تقسیم شده شهرهای جدید شد و نهادهای جدیدتر و مفصل‌تری برای اعمال حجاب و کار بر روی بدن زنان به وجود آمد.

با این همه ساختار اصلی این سامانه تفاوتی با اصل خود ندارد: حجاب تن زنانه را به دو تکه تقسیم می‌کند. تن زنانه باید «عفیف» باشد. عفیف بودن یعنی بکارت طبیعی و ادامه این بکارت پس از ازدواج به وسیله بکارت فرهنگی که همان حجاب است. در واقع حجاب چیزی نیست جز ادامه و گسترش پرده بکارت. زن نوعی آلت جنسی است که همواره می‌بایست پشت پرده‌ای پوشیده باشد. این پرده وجود زن را به دو نیمه تقسیم می‌کند: نیمی پوشیده/ عفیف/ بیرونی/ و نیمی عریان/ شهوانی/ درونی. هم حجاب ادامه پرده بکارت است و هم برعکس حجاب بکارت را به مثابه مرکز وجود زن و تن زن را به مثابه موضوعی سکسی می‌سازد.


برقع و نقاب شکل رادیکال همین ساختار دوتایی سامانه حجاب هستند: کاملا پوشیده/کاملا عریان، عفیف/شهوانی، بیرونی/درونی. بنابراین بی‌جهت نیست که آن زن فرانسوی پس از پوشیدن برقع احساس زیبایی بیشتری می‌کند. اساسا سامانه حجاب ساختی دورویه دارد: آن سوی زنی سیاه پوش، تنی لخت و شهوانی قرار دارد. آن سوی زن پاکدامن که هیچ‌کس چهره‌اش را نمی‌بیند نوعی فاحشه قانونی وجود دارد.

هرچه یک سوی تقابل غلیظ‌تر باشد سوی دیگر نیز شدیدتر خواهد بود. در جامعه دینی و سنتی نیز دو نوع زنانگی پذیرفته شده است: یکی بطور رسمی و مشروع و دیگر به طور غیر رسمی و نانوشته. نخست زنی که پاکدامن است، ازدواج کرده یا خواهد کرد و دیگری و در حاشیه جامعه فاحشه است. ذهنیت سنتی و دینی زن فاحشه را تایید نمی‌کند اما این نوع زنانگی را می‌شناسد.

مشکل درک سنتی با زنانگی مدرن است. زنی که نه پاکدامن است و نه فاحشه. پاکدامن و فاحشه هر دو تحت سلطه مردانه هستند اما زنانگی مدرن برای ذهنیت سنتی فتح ناپذیر و وحشتناک به نظر می‌آید. یکی از واکنش‌ها به جهان مدرن همین بازگشت رادیکال‌تر از اصل به سامانه حجاب است.

برپایی خالص تقابل و رادیکال کردن آن تا سرحد ممکن. تن زنانه برای اسلام‌گرایان و بنیادگرایان به یکی از مهم‌ترین میدان‌های نبرد تبدیل شده است. آنان می‌خواهند تا دوباره تن زنانه را در سامانه حجاب بگذارند تا بتوانند بر آن مسلط شوند و فرمان رانند. چه کسی بر تن زنانه حکم می‌راند؟ مساله این است.

پارادوکس آزادی مطلق

در برابر برقع چه باید کرد؟ آیا در جامعه دموکراتیکی مانند فرانسه رواست که آن را ممنوع اعلام کنند؟ و مهم‌تر این که آیا این ممنوعیت نقض آزادی نیست؟ مهمترین استدلال مخالفان قانون منع برقع این است که این قانون مخالف آزادی است. در اینجا می‌خواهیم ببینیم که آیا این گونه هست یا نه و اساسا آیا دولت حق دارد در این امور دخالت کند؟

اولین سوالی که به ذهن می‌آید این است که آزادی چیست؟ من می‌گویم: آزاد هستم. یعنی من دقیقا چه هستم؟ یعنی هر کاری دلم بخواهد می‌توانم انجام دهم. یا مقید و محدود به چیزی نیستم. می‌توانم این لباس یا آن لباس را بپوشم. هر چیزی که جلوی اراده مرا بگیرد ناقض آزادی من است. این در واقع نوعی آزادی بی‌قید و شرط است یا آزادی مطلق.

اما اگر همه قیودات را بر داریم بدن خود من قیوداتی پیش پای من می‌گذارد. من آزاد هستم ده متر از از زمین به هوا بپرم. اما بدن من مرا محدود می‌کند. پس هنگامی می‌توانم به آزادی مطلق برسم که بدنی نداشته باشم. اگر بدنی نداشته باشم، آیا زنده هستم؟ این بحثی است که هگل در قطعه «آزادی مطلق و ترور»1 در پدیدارشناسی روح به گونه‌ای پیچیده‌تر آن را تحلیل می‌کند.

او می‌گوید آگاهی در جریان پیشرفت خود متوجه می‌شود جهان و هر آن چه که او ادراک می‌کند ‌ایده‌ای است از خود او. پس جهان تحت سلطه اراده او است. در این مرحله است که آگاهی بر تخت پادشاهی جهان می‌نشیند. هیچ چیز جلودار اراده آزاد او نیست. او هر قیدی و هر محدودیتی را «نفی» می‌کند.

این منفیت (négativité) ما را به مفهوم مرگ می‌رساند. آگاهی همه‌چیز را نفی می‌کند. او در واقع در این مرحله صورتی پرناشده و بی‌محتوا بیش نیست. مرگ همان نقطه پرناشده خود مطلقا آزاد است. چرا که هیچ تعینی ندارد. هر تعینی مستلزم مرز و محدودیت است. نقطه‌ای که مطلقا آزاد است یعنی هیچ تعینی ندارد همان مرگ است. بدیهی است که آگاهی در فرایند تکامل دیالکتیکی خود نمی‌تواند در این مرحله بماند. چیزی باید این آزادی انتزاعی و صوری را پر کند. از نظر هگل آن نهادی که فرایند آزادی را تمام می‌کند و به اراده جهانی تعین می‌بخشد، دولت نام دارد. دولت صورت پرناشده آزادی انتزاعی را پر می‌کند.

هگل منتقد آزادی صوری بود. لیبرالیسم به خصوص در عصر او پیام‌آور آزادی انتزاعی بود: هر کس در حوزه شخصی خود آزاد است. از نظر هگل و به خصوص هگلیان جوان این آزادی صوری خود می‌تواند ناقض آزادی باشد. فرض کنید در جامعه‌ای مردسالار، طبقاتی و نژادپرست دولت اعلام کند: «هر کس آزاد است هر کاری دوست دارد انجام دهد.»

اما آیا آن جامعه واقعا آزاد خواهد بود؟ اعضای آن جامعه پس از اعلام آزادی مجددا کارهایی را می‌کنند که قبلا می‌کردند: به زنان زور خواهند گفت، طبقات پایین را محدودتر و فقیرتر می‌کنند و فلان نژاد را تحقیر و سرکوب می‌کنند. نمونه عملی‌تر افغانستان امروز است: آزادی صوری در این جامعه وجود دارد. اما آیا مردم واقعا آزاد شده‌اند؟ همان فرهنگ و سنت‌های سرکوب‌گر در افغانستان به حیات خود ادامه می‌دهند.

چه چیزی فرم توخالی آزادی انتزاعی را در جامعه‌ای لیبرال پر می‌کند؟ مارکسیست‌ها و اصحاب نظریه انتقادی پاسخ می‌دهند: ‌ایدئولوژی. اساس نقد هگلی‌های چپ به جامعه دموکراتیک و بورژوا همین انتزاعی بودن آزادی در این جوامع است. آزادی صوری کافی نیست چرا که اگر ما جامعه را تنها به گونه‌ای صوری آزاد کنیم لاجرم باید با چیزی این صورت پر شود. ‌ایدئولوژی و عناصر ستم‌بار فرهنگ این فرم توخالی را پر خواهند کرد.

بگذارید یک بار دیگر صورت مساله را تقریر کنیم: آدمی در جامعه جدید به شکلی صوری رها می‌شود. اما آزادی مطلق و صوری ممکن نیست. خیلی زود چیزی باید این صورت را پر کند. اما پرسش اصلی این است که چه چیزی مشروعیت دارد این کار را بکند؟

آزادی به مثابه خودآیینی

گفتیم که هگل دولت را مسوول تحقق آزادی واقعی و انضمامی می‌داند. پس از او پیروان چپ او مانند مارکس طبقه پرولتاریا و دولتی را که تشکیل خواهد داد، مسوول تحقق آزادی انضمامی می‌دانند. تجربه تاریخی در قرنی که گذشت نشان داد که دولت چندان عامل قابل اعتمادی برای تحقق آزادی نیست. پروژه مارکسیسم و هگلیسم این مشکل مهم را دارند که از قبل و به گونه‌ای بالقوه نوعی آزادی را در تاریخ پیش فرض می‌گیرند و قدرت دولتی را مسوول بالفعل کردن آن می‌دانند.

این پروژه در نهایت به نوعی خوش‌بینی به دولت مطلوب بدل می‌شود. بنابراین می‌توان گفت راه حل هگل و پیروان او تا حدی منتفی است. اما این پروژه به گونه‌ای دیگر و با تعدیلات و اصلاحات بسیار در آراء فیلسوفانی مانند هابرماس در روزگار ما ادامه یافته است. چرا که تضاد آزادی صوری و آزادی واقعی همچنان پا برجاست، اگر چه راه حل‌های کلاسیک چپ شکست خورده است.

پاسخ این است: این خود «جامعه» است که با نوعی بازتابندگی (réflexion) نقد و گقتگو می‌تواند از نیروی قدرت رها شود و به آزادی واقعی برسد. هابرماس زبان را بنیانی برای این فرایند رهایی می‌داند. از نظر او قانون‌گذاری هم یکی از وجوه این رهایی جمعی است. قانون عصاره نوعی اجماع و عهد دموکراتیک در میان اعضای جامعه است، و یا فیلسوف پسا مارکسیستی همچون کاستوریادیس ( که به هیچ وجه به سنت هگلی تعلق ندارد اما در بعضی مواضع‌اش تا حدی به هابرماس نزدیک می‌شود) با تکیه بر نوعی نیروی خلاق تخیل اجتماعی می‌کوشد از نوعی سیاست رهایی بخش دفاع کند که لزوما قابل تقلیل به مدل عقل‌گریانه هابرماسی نیست.

او نیز با الهام از دموکراسی یونانی خلق و تغییر قوانین را یکی از وجوه عمل سیاسی در جامعه‌ای دموکراتیک می‌داند. خلاصه کنیم: برای تحقق آزادی انضمامی باید به سوی خود جامعه رفت، نیروهایی درون فرهنگ هر جامعه هست. (عقل ارتباطی، تخیلی اجتماعی و خودآفرینی و ...) که می‌تواند علیه نیروی ‌ایدئولوژی و سنت‌های ستم‌گر بشورد و جامعه و روابط انسانی جدیدی را بیافریند. هدف این سیاست آزادی به مثابه خودآیینی (autonomie) است. معنای آزادی این نیست که فرد هر کاری دلش خواست بکند (معنای ذوقی از آزادی) بلکه بدین معنا است که فرد خودآیین شود و رها از قید هر گونه سلطه درونی و بیرونی بتواند حاکم زندگی خود باشد.

دموکراسی در عصر نسبی‌گرایی فرهنگی

در عصر ما نوعی لیبرالیسم برای اداره جامعه این‌گونه استدلال می‌کند: مهم این است که آزادی صوری را پاس داریم، محتوای این فرم را به تکثر فرهنگ‌ها واگذاریم. به بیان دیگر بگذاریم فرهنگ‌ها و‌ ایدئولوژی‌ها این صورت پرناشده را پر کنند. فقط مهم این است که جامعه در صورت دموکراتیک باشد.

مورد برقع مثال جالبی از تناقضات و دشواری‌های این نوع لیبرالیسم نسبی‌گراست: اگر تنها آزادی صوری مهم است و محتوا به دست هر نوع فرهنگی می‌تواند پر شود پس آیا زنان می‌توانند دوباره به سنتی قرون وسطایی بازگردند و این گونه به آزادی صوری خود محتوا ببخشند؟ یا به عبارت دیگر آزادی خود را آزادانه فسخ کنند؟ به نظر می‌رسد این نوع لیبرالیسم نسبی‌گرا و تکثرگرا که گاه نوعی چپ پست مدرن2 هم با آن آمیخته می‌شود، در برابر معضلات اساسی روزگار ما پاسخی ندارد جز آن که ما را به آزادی صوری حواله دهد.

مخالفان قانون منع برقع تنها از آزادی پوشش دفاع می‌کنند و بس. آنها نمی‌بینند و بیشتر نمی‌خواهند ببینند که برقع نوعی اعمال قدرت نهادینه بر روی تن زنانه است. یک سامانه بسط یافته که وجود زن را به مثابه آلت جنسی پوشیده‌ای سامان می‌دهد. مساله آزادی صوری نیست. مساله جنگ انضمامی و واقعی‌ست که در متن فرهنگ در حال روی دادن است.

نمی‌توان تنها به بهانه دفاع از آزادی صوری در این نبرد بی‌طرف ماند. در این نبرد بدون شک قانون تنها بخش کوچکی از مشکل را حل می‌کند. بنابراین می‌توان با جزئیاتی در قانون منع برقع موافق یا مخالف بود. می‌توان درباره پیامدهای این قانون بحث کرد. اما نمی‌توان گفت نفس این قانون مخالف آزادی است. چرا که آزادی صوری می‌تواند به سرعت به ضد خود بدل شود.

مهم درک آزادی به مثابه خود آیینی است. همانطور که هنگامی که مردی همسر خود را محدود می‌کنند باید با ابزار قانونی وارد عمل شد، در این‌جا نیز می‌بایست علیه این شکل افراطی محجبه‌سازی و اندرونی‌سازی زنان وارد عمل شد. قانون یکی از وسایلی‌ست که جامعه‌ای دموکراتیک می‌بایست برای تغییر و و اصلاح فرهنگ به کار ببرد.

در مواردی این چنین قانون می‌تواند موارد حاد و افراطی را ممنوع اعلام کند و مابقی را به نبرد در جامعه مدنی واگذارد. قانون بهتر است هر چه کمتر منع کند چرا که نشان داده است توانایی محدودی برای اصلاح دارد. اما این توانایی محدود بسیار مهم و اثرگذار است و می‌توان برای پی‌ریزی فرهنگی نو از آن بهره برد.

خلاصه کنیم: بعد از چند دهه نقد و حمله به روشنگری و ستایش از نسبی‌گرایی اکنون ظاهرا به جایی رسیده‌ایم که باید با بعضی مسائل اساسی روبرو شویم: آیا بالاخره مدرنیته محتوایی انضمامی دارد و یا فقط ظرفی بی‌شکل به نام دموکراسی و بازار است که هر محتوایی را می‌توان در آن ریخت؟ آیا هر سنت فرهنگی و یا هر نوع‌ ایدئولوژی اگر در این ظرف ریخته شود قابل پذیرش خواهد بود؟ مساله برقع در اروپا نشان می‌دهد که ما به پایان لیبرالیسم نسبی‌گرا و یا چپ پست مدرنی رسیده‌ایم که کاری نمی‌کنند جز تایید کور وضع موجود و البته در این مورد باج‌دادن به بنیادگرایی مذهبی.

جامعه دموکراتیک جایی نیست یا نباید باشد که ما در آن تنها به شکل فردیتی توخالی مثل کالایی قابل عرضه موجودیت پیدا می‌کنیم. جامعه دموکراتیک جایی است که ما افراد خود آیین می‌توانیم خود را باز بیافرینیم.

پانوشت:

1. F. Hegel, Phénoménologie de l'esprit, p 558 – 570, Edition Gallimard, 1993

هدف اصلی هگل در این قطعه نقد هرج و مرج پس از انقلاب فرانسه است. هگل صراحتا در برابر آنارشی و خشونت بعد از انقلاب موضع می‌گیرد و آن را نفی می‌کند. او پس از روسو نخستین فیلسوفی‌ست که به فلسفی‌ترین شکل ممکن با معضل آزادی صوری مواجه می‌شود. قصد من در اینجا برگرفتن شیوه مساله‌سازی درخشان اوست و نه لزوما پاسخی که هگل به این معضل می‌دهد.

۲. نقد و بررسی موضع چپ در برابر این مساله خود موضوع نوشته دیگری است. بی‌تعارف باید گفت چپ در برابر معضلات اساسی روزگار ما حرفی برای گفتن ندارد جز آن که در ظاهر با راست مخالفت کند و در پنهان با او همکاری کند. نکته جالب و شاید کمی طنزآمیز این است که بسیاری از مواضع راست کنونی در اروپا در اصل تا همین دو سه دهه پیش متعلق به چپ بود: مبارزه با نفوذ مذهب، توسعه در جهان سوم، دفاع از ارزش‌های جهانی. اما حالا جای چپ و راست تا حدی عوض شده است. یک سرنخ این تغییر بر می‌گردد به افول مارکسسیم و صعود انواع گفتمان‌های پسا ساختارگرا.

Share/Save/Bookmark

 
 

با اعلام طرحی در خصوص انتقال آب از دریای خزر به استان سمنان، برخی کارشناسان محیط زیست و منابع طبیعی با آن به مخالفت برخاسته و نسبت به عواقب پیش‌بینی نشده‌ی زیست محیطی آن هشدار داده‌اند. پیش از این اعلام شده بود طرحی در دست تهیه است که مطابق آن با انتقال سالانه‌ی یک میلیارد و دویست میلیون متر مکعب آب از دریای خزر بخشی از آب شرب و آب بخش‌های کشاورزی و صنعتی در شهرهای دامغان و سمنان تامین می‌شود، اما کارشناسان می‌گویند این طرح باعث تغییرات نامطلوب در اکوسیستم دریای خزر، جنگل‌های میان مسیر و هم‌چنین استان سمنان می‌شود.


حسین آخانی، استاد دانشگاه در رشته منابع طبیعی به «همشهری» گفته است اگر بخواهند آب را توسط لوله انتقال دهند باعث تخریب بخش زیادی از عرصه‌های جنگلی می‌شود و اتفاقی مشابه عبور خط لوله گاز از منطقه‌ی دنا اما در ابعاد گسترده‌تر در جنگل‌های حاشیه‌ی خزر رخ خواهد داد.

به گفته‌ی این کارشناس، احداث تونل انتقال آب هم علاوه بر هزینه‌ی زیاد باعث نفوذ آب شور به عرصه‌های جنگلی و اراضی‌ اطراف تونل می‌شود و نابودی اکوسیستم‌ منطقه را به دنبال خواهد شد و گونه‌های گیاهی و تنوع زیستی را با خطر مواجه می‌کند.

به اعتقاد آخانی، برداشت بی‌رویه‌ی آب از خزر ممکن است این مجوز را به سایر کشورهای اطراف این دریاچه برای انتقال آب بدهد. در این صورت مثلاً با انتقال آب به دریاچه‌ی آرال، در عمل دریای خزر با پسروی مواجه خواهد شد که نتیجه‌ی آن نابودی بنادر موجود در کشورهای اطراف خزر و از بین رفتن هزاران شغل مرتبط با شیلات و بنادر است.

فاطمه ظفرنژاد، پژوهشگر آب و توسعه‌ی پایدار هم در این‌باره معتقد است باید به این پرسش پاسخ داده شود که طرح انتقال آب خزر به سمنان چه توجیه اقتصادی و اجتماعی‌ای دارد؟ آیا مشاور طرح هیچ گزارشی از اثرات و تحلیل فایده‌ی اقتصادی و اجتماعی آن ارائه کرده است؟ صرف‌نظر از تحلیل زیست‌محیطی، اجرای این پروژه چه توجیه اقتصادی دارد؟

به گفته‌ی این کارشناس، نمونه‌ی مشابه این تصمیم‌ها، فاجعه‌ای است که دریاچه‌ی ارومیه را به وضعیت بحرانی امروز مبتلا کرده؛ به‌طوری که اکنون زندگی و معیشت شش ‌میلیون شهروند در خطر است.

آسیب‌های خشکسالی و آتش‌سوزی به طبیعت ایلام

استان ایلام در غرب کشور که به دارا بودن طبیعت بکر و دست نخورده معروف است بر اثر خشکسالی‌های اخیر بخش مهمی از جاذبه‌های طبیعی خود را از دست داده است. طبیعت‌گردی که یکی از شاخصه‌های مهم گردشگری در این استان است اکنون در سایه‌ی خشکسالی و همچنین گرد و غبار ورودی از کشورهای مجاور، رونق خود را از دست داده است.


از دیگر جاذبه‌های مهم ایلام، جنگل‌های بلوط مشهور آن است که بخشی از آن به دلیل خشکسالی و بخشی دیگر به دلیل آتش‌سوزی‌های اخیر با خشکی و پژمردگی روبه‌رو شده است.طبق آمارهاي ارائه شده تا مردادماه، بيش از پنجاه فقره آتش‌سوزی در جنگل‌های استان اتفاق افتاده و بيش از ۴۰۰هکتار از عرصه‌های جنگلی و طبيعی بلوط تخريب شده است.

آتش‌سوزی چندی پيش جنگل‌های «کبيرکوه» به دليل در اختيار نداشتن امکانات هوايی اطفا، گسترش يافت و به زحمت کنترل شد.به گفته‌ی کارشناسان منابع طبیعی، کاهش تولیدات زراعی و حاصلخیزی جنگل‌ها و مراتع با افزایش خطر آتش‌سوزی، افزایش میزان مرگ‌ومیر دام و طیور، خسارت به زیستگاه ماهیان و حیات وحش، کاهش ذخایر آب، افت سطح آب‌های زیر زمینی، کاهش کیفیت آب‌های سطحی و زیر زمینی و افزایش شدید درجه‌ی حرارت مثال‌هایی از اثرات غیر مستقیم خشکسالی است.

علی رضاییان، کارشناس اداره‌ی منابع طبیعی به خبرگزاری مهر گفته است خسارت به صنعت توریسم، انقراض برخی گونه‌های گیاهی و جانوری کمیاب، کاهش کیفیت خاکی کشاورزی، افزایش بیابان‌ها و حتی خسارت به مکان‌های فرهنگی، مذهبی و باستانی از دیگر عوارض جدی خشکسالی‌های اخیر در ایلام بوده‌اند.

میزان آلودگی هوای تهران در مهرماه

با فرارسیدن مهرماه و بازگشایی مدرسه‌ها، همواره بحث افزایش ترافیک در تهران و به دنبال آن بیشتر شدن آلودگی هوا مطرح می‌شود.امسال در آستانه‌ی گشایش مدرسه‌ها، مدیرعامل شرکت کنترل کیفیت هوای تهران اعلام کرده است وضعیت هوای تهران در نخستین روزهای آغاز به کار مدرسه‌ها سالم خواهد بود، اما در برخی مناطق مرکزی و حاشیه‌ای که بار ترافیک بالا می‌رود، میزان آلاینده‌ها از حد مجاز خواهند گذشت.


به گقته‌ی مدیرعامل این شرکت، بررسی وضعیت کیفیت هوای تهران در زمان بازگشایی مدارس در ده سال اخیر حاکی از روند رو به کاهش آلاینده‌ها است. شرکت کنترل کیفیت هوای تهران اعلام کرده است از ابتدای سال‌جاری تا پایان شهریورماه، هوای تهران ۱۳روز پاک، ۱۵۴روز سالم، ۱۸روز ناسالم و یک روز بسیار ناسالم بوده است.

Share/Save/Bookmark

 
 

گرچه اجلاس مجمع عمومی سران کشورها در سازمان ملل متحد در نیویورک، مهم‌ترین هدفش را مبارزه با فقر و گرسنگی در جهان و جلوگیری از مرگ و میر کودکان اعلام کرده است، حضور محمود احمدی‌نژاد در این اجلاس باعث می‌شود تا پرونده‌ی هسته‌ای ایران به یکی از مسائل مرتبط با آن تبدیل شود و احتمالاتی را درباره‌ی آینده‌ی این بحران و شیوه‌ی ادامه یا حل آن، در فهرست خبرهای مهم جهان قرار دهد.

Download it Here!

از دکتر هوشنگ حسن‌یاری، استاد روابط بین‌الملل در کالج سلطنتی کانادا پرسیده‌ام: مهم‌ترین شایعه را روزنامه‌ی‌ اسرائیلی «هاآرتس» منتشر کرد که از دیدار محرمانه بین سران ایران و آمریکا حول و حوش برقراری روابط غیر رسمی خبر داد.

آیا فضای فعلی به نوعی هست که امکان چنین دیداری موجود بوده باشد؟

دکتر هوشنگ حسن‌یاری: سخنگویان دولت آمریکا از چنین امری اظهار بی‌اطلاعی کرده‌اند، ولی از آنجایی که هم دولت ایران و به‌خصوص آقای احمدی‌نژاد که بارها طی سال‌های گذشته نامه‌هایی را به رؤسای جمهوری آمریکا فرستاده و پیشنهاد مناظره، گفت‌وگو و تغییر در سیاست دوجانبه را مطرح کرده و از طرفی آمریکایی‌ها هم ترجیح می‌دهند که به دیپلماسی میدان بیشتری دهند، بعید نخواهد بود.

منتهی من فکر نمی‌کنم در شرایط امروز چنین امری اتفاق بیافتد. از این نظر که به‌خصوص آمریکایی‌ها در مورد توانایی آقای احمدی‌نژاد، به‌عنوان کسی که می‌تواند به‌نام جمهوری اسلامی ایران صحبت کند، شک و تردید زیادی دارند. در نتیجه تا زمانی که فضا روشن نشود، اگرهم ملاقاتی صورت گیرد، یا اتفاقی‌ است و یا در سطوح بسیار پایین است.

به‌خاطر این که رهبر جمهوری اسلامی ایران بارها تأکید کرده تنها کسی است که در مورد سیاست خارجی ایران در قبال آمریکا تصمیم‌گیرنده است و ایشان هنوز به این نتیجه نرسیده که سودی در برقراری رابطه با آمریکا برای ایشان و برای جمهوری اسلامی ایران وجود دارد. در نتیجه به نظر من این بیش‌تر شایعه است تا واقعیت، همان طور که در گذشته چنین شایعاتی بوده است.


اجلاس مجمع عمومی سران کشورها در سازمان ملل متحد در نیویورک

اشاره به این کردید که آمریکایی‌ها بیش‌تر تمایل دارند مسائل را از طریق دیپلماسی حل کنند. با توجه به شدت عملی که آمریکایی‌ها نشان داده‌اند، حتی در اتخاذ تحریم‌های اقتصادی یک‌طرفه و خارج از شمول شورای امنیت، آیا هنوز هم با اطمینان می‌شود گفت که آمریکایی‌ها در رابطه با پرونده‌ی هسته‌ای بر روش‌های دیپلماتیک بیشتر تأکید دارند؟

آقای اوباما حتی پیش از اینکه به‌عنوان ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شود، تأکید بر این امر داشت که خواهان این است که مسئله‌ی ایران و دیگر کشورهایی که آمریکا روابط خوبی با آنها نداشته است، از طرق دیپلماتیک و سیاسی حل کند. به نظر من در مورد تحریم‌ها فشارهایی که بر ایران وارد می‌شود، به این خاطر است که ایران به تعهداتی که از نظر غربی‌ها و به‌خصوص آمریکایی‌ها در مورد پرونده‌ی هسته‌ای خود داشته سر باز زده و آنها را اجرا نکرده است.

در نتیجه ما نوعی فعالیت‌های موازی را می‌بینیم. یعنی ضمن آن که آمریکایی‌ها تحریم‌های بیشتری را اعمال می‌کنند، خواهان این هستند که ایران به آن‌چه قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل از او خواسته‌اند گردن بنهد و فعالیت غنی‌سازی اورانیوم را معلق کند و به میز مذاکره برگردد. ضمن این که نسبت به گذشته به‌طور شفاف‌تر و روشن‌تر با مسئله‌ی هسته‌ای خود برخورد کند و اطلاعات روشنی را به جامعه‌ی جهانی ارائه دهد.

این آن چیزی است که ایران تا به‌حال از دید آمریکا و دیگران از آن سر باز زده است. در نتیجه دیپلماسی می‌تواند راهی برای برون‌رفت از برخورد نظامی باشد. منتهی آمریکایی‌ها همواره تأکید داشتند که گزینه‌ی نظامی هم بر سر میز همچنان باقی می‌ماند، تا زمانی که ایران به تعهدات بین‌المللی خود و به‌خصوص به قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل بی‌اعتنایی کند.

گفتید که یکی از مشکلاتی که آمریکایی‌ها در رابطه با تصمیم‌گیری دارند، این است که به موقعیت محمود احمدی‌نژاد یا در مجموع آن‌چه او اعلام و اظهار می‌کند باور ندارند. ولی از آن‌سو لابد شکی ندارند که رهبری، همان‌طور که شما گفتید، همه‌ی اختیارات را در این زمینه‌ها در دست دارد.

وقتی آمریکایی‌ها این‌طور فکر می‌کنند چرا نتایج کنفرانس تهران را که در واقع زیر نگاه آیت‌الهد خامنه‌ای اتفاق افتاده بود نپذیرفتند؟ با توجه به این که آقای «داسیلوا» رئیس جمهوری برزیل و مقامات ترکیه اعلام کردند که این نشست از پیش به اطلاع آمریکایی‌ها رسیده بوده و نظر مساعد آنها را هم در پی داشته است؟!


محمود احمدی‌نژاد

توافقی که در تهران صورت گرفت، چندماه بعد از تعهدی بود که در اروپا قبول کرده بود. یعنی بنایش این است که در عرض این چندماه ایران در ظاهر حدود دو برابر آن‌چه پیش از این داشت داشت، اورانیوم غنی کرد و در نتیجه توافق تهران مورد قبول آمریکایی‌ها و همان‌طور که دیدیم، گروه ۱+۵ قرار نگرفت. دقیقاً به این خاطر که ایران در این چندماه توانست مقدار خیلی بیشتری از اروانیوم را غنی کند. در نتیجه حاضر نبود که آن حدود ۷۵درصد اورانیوم غنی‌شده‌ی خود را به روسیه و فرانسه بفرستد.

کشورهای ۱+۵ گویا پیشنهاد مذاکره با ایران را مطرح کرده‌اند. چقدر امکان اجرایی‌شدن این پیشنهاد وجود دارد؛ با توجه به اینکه آقای احمدی‌نژاد هم در برخی گفت‌وگوهای خودشان به این قضیه ابراز تمایل کرده‌اند؟!

گروه ۱+۵ همواره، حتی زمانی که قرارداد تهران را نپذیرفتند، اعلام کرده بودند که درها برای مذاکرات با ایران باز است و حتی مسئول سیاست خارجی اروپا به‌عنوان رابط با جمهوری اسلامی ایران تعیین شده بود. در نتیجه از نظر گروه ۱+۵ هیچ گونه محدودیتی برای مذاکره وجود نداشت. آن‌چه از نظر این گروه مهم است این است که ایران طفره نرود و وقتی سخنی را مطرح می‌کند و تعهدی را به‌عهده می‌گیرد، آنها را اجرا کند.

به اعتقاد من گره‌ی کار در این است. بسیاری در غرب بر این اعتقاد هستند که ایران صرفاً زمان می‌خرد و زمانی که بحث مذاکره و آمادگی برای آن را مطرح می‌کند، بیش‌تر به‌خاطر این است که یا ایجاد نفاق و جدایی بین گروه ۱+۵ کند و یا آنقدر ماجرا را به طول بکشاند تا در این میان آن‌چه می‌خواهد را انجام دهد. این شناخت به سال‌ها رفتار ایران برمی‌گردد. زمانی که ایران در گذشته، حتی در زمان آقای خاتمی، این بحث را مطرح می‌کرد که آمادگی مذاکره دارد و مذاکره هم با اروپایی‌ها می‌کرد، به‌موازات آن هرگز فعالیت‌های هسته‌ای خود را معلق نکرد.

در نتیجه آن‌چه آمریکایی‌ها و غربی‌ها به دنبال آن هستند، سوای آن چیزی است که ایران درباره‌ی آن صحبت می‌کند. گروه ۱+۵ درصدد اجرایی‌شدن قطعنامه‌های شورای امنیت در مورد تعلیق غنی‌سازی ایران است. اگر که ایران صرفاً اعلام آمادگی مذاکره کند، ولی به فعالیت‌های خود ادامه دهد (که قطعاً چنین کاری را خواهد کرد)، و در نتیجه ی این اختلاف برداشت از مذاکرات، می توان گفت که نتیجه‌ی چنین مذاکراتی، از پیش به‌نوعی شکست خواهد بود.

Share/Save/Bookmark

 
 

در پایان دهه ۱۳۶۰ با پایان جنگ هشت ساله و مرگ آيت‌اله خمينی راه کشور برای بازگشت به شرایط عادی باز شد. 
گشایش نسبی فضای سياسی، زندگی مدنی و فرهنگی را به تدریج به سوی تعادل و آرامش برد. نيروی فرهنگی شگرفی که سال‌ها محبوس مانده بود، از بند آزاد شد و فعالیت هنری رونق بی‌سابقه‌ای پيدا کرد. مردم که از فرهنگ موعظه‌ای و تبليغاتی به ستوه آمده بودند، با‌وجود گرانی و تورم شديد، با شوق و ولع نشريه و کتاب می‌خريدند، و جلوی سالن‌های تئاتر و سينما صف می‌بستند.


کتاب «روا و ناروا در سینمای ایران»از علی امینی نجفی، روی جلد کتاب


دولت نسبت به سينما همچنان بسيار حساس بود. طی سال‌های گذشته دستگاه اداری عريض و طويلی با صدها کارمند پديد آمده بود که بلای جان سینما بود. فيلمسازها برای فرار از محدوديت‌های شديد، پیوسته در تلاش و تقلا بودند. آنها وظيفه‌ای دوگانه داشتند: توليد فيلم‌هايی که هم از فيلتر کنترل دولتی بگذرند و هم برای توده مردم جذاب باشند. کارگردانی که بر استقلال و خلاقیت فردی خود پافشاری می‌کرد، به سادگی حذف می‌شد، و آنها که به کار ادامه می‌دادند، بايد با ديو ديگری کنار می‌آمدند که آفت خلاقيت است: خودسانسوری، که وجه ديگر آن توسل به زبان اشاره و کنايه بود.

گاهی گفته می‌شود که سینمای ایران «سبک بیان» خاصی دارد. بسياری از فيلم‌ها پيچيده به نظر می‌رسند یا به زبانی کنایی سخن می‌گویند. برخی از منتقدان خارجی اين پدیده را به شیوه بیان متفاوت یا حتی «زبان شعری» سینمای ایران تعبير می‌کنند. بسياری از فيلم‌ها اصل بدیهی «تعقيب توجه» را نقض می‌کنند، و در نتيجه ساختار روایتی و ريتميک آنها غریب به نظر می‌رسد.

چه‌بسا دوربين چيزی که تماشاگر انتظار دارد را نشان نمی‌دهد، يا برعکس، بر جزئيات و عناصری درنگ می‌کند که نقش خاصی در پيشرفت داستان ندارند. یک صحنه حساس ناگهان قطع می‌شود، گفت‌وگو ناتمام می‌ماند و کنش دراماتیک به «گره‌گشایی» نمی‌رسد. در بسیاری موارد تدوین فیلم‌ها یکدست و روان نیست و روايت را به لکنت و ابهامی غيرضروری می‌اندازد. پرش‌ها يا درنگ‌های غيرضروری سير روايت را زیادی تند یا کند می‌کنند و تماشای فيلم را به حل معما شبيه می‌سازند.

برخی از منتقدان ناآشنا یا سینماگران متقلب این زبان نارسا را نوعی نوآوری تلقی می‌کنند، اما واقعیت این است که این «سبک» یکراست از دل سانسور بیرون آمده است، چنانکه بهرام بيضايی به روشنی توضیح داده است: «مسئولين امور سينمايی مسئول اين وضعيت هستند. آنها خود هيچ چيزی خلق نمی‌کنند، و گويا رسالتشان اين است که جلوی کار مفيد و خلاق ديگران را بگيرند. پيچيدگی فيلم‌های من به همين مشکل برمی‌گردد که بر فرهنگ ايران و طبعاً بر سينمای ما سايه انداخته است. وقتی شما نتوانيد نظرتان را درباره چيزی بيان کنيد، يا اينکه هر نظری مخالفت با دولت تلقی شود، برای شما چاره‌ای جز ابهام باقی نمی‌ماند.»1


يک شگرد شناخته‌شده‌ی ديگر رواج فراوان شيوه‌های بيان مجازی است. ادبيات ايران و به ویژه شعر مدرن، از جمله به خاطر تسلط اختناق، در تار‌و‌پودی از صور خيالی، نمادها و استعاره‌های فشرده، پیچيده شده است، به طوری که تنها نخبگان و «محارم» پيام شاعر را درمی‌‌یابند. اين شيوه‌ی بيان در سينمای امروز هم رايج است، هرچند کارکرد آن روز به روز محدودتر می‌شود، زيرا مأموران سانسور رفته رفته با فن «سمبل‌يابی»آشنا شده‌اند و معنای باطنی هر تصوير و نشانه‌ای را با مهارت کشف می‌کنند!

«رمزگشایی» از سمبل‌ها و دریافتن معانی پنهان یک فیلم عرصه دیگری از رویارویی دلازار مأموران با سینماگران بوده است. سینماگر باید در برابر مأموران «ارشاد» توضیح بدهد که مثلاً يک نرده یا سیم آهنی را به تصادف وارد کادر تصویر کرده یا این که قصد داشته معنای فراتری مانند «اسارت»را القا کند، و مثلا بگوید که ما همه در زندان هستیم!

طرفه آن که برخی از منتقدان و فیلمسازان از این عارضه، نوعی فضیلت برای سینمای ایران ساخته‌اند؛ تا آنجا که مدعی شده‌اند سانسور خلاقیت فیلمساز را بالا برده و باعث شکوفایی سینمای ایران شده است. کارگردان که نمی‌تواند آزادانه و با صراحت از مسائل سخن بگوید، به تصاویر خیالی روی می‌آورد و به قلمرو «شعر» نزدیک می‌شود!

در سالهای اول انقلاب «ارشاد» نسبت به برخی از عرصه‌ها حساسيت کمتر و انعطاف بيشتری نشان می‌داد. برای نمونه سينماگران می‌توانستند با دست بازتری به مسائل کودکان بپردازند. آشکار است که در فيلم‌هايی که امير نادری، کيارستمی، بهرام بيضايی و جليلی ساخته‌اند، از فانتزی عوالم کودکی کمتر نشانی هست. فيلم‌هايی مانند «دونده» یا «خانه دوست کجاست» هم ساخت و پرداخت پيچيده‌ای دارند، و هم بيشتر دغدغه‌ها و نگرانی‌های دنيای بزرگسالان را بازتاب می‌دهند.

در فیلم‌هایی که کودکان در مرکز آنها قرار دارند، سلطه‌جويی و اعمال قدرت يک مضمون محوری است. موقعیت ناپایدار کودکان، چه بسا نگرانی از آینده را القا می‌کند. بچه‌ها معمولا در يک وضعيت بحرانی قرار می‌گیرند، تنها و رها‌شده در برابر محيطی خطرناک که در اساس آفريده‌ی بزرگسالان است. کودکی که با پيکر کوچک و موقعیت ضعیف خود در برابر دنیای «بزرگان» قرار می‌گیرد، یادآور وضعیت فیلمساز ایرانی است که از موضع ضعف بر تنهايی و ناتوانی خود در برابر قدرت «بالايی‌ها» دل می‌سوزاند.

عرصه پراهميت ديگری که به بررسی جداگانه نیاز دارد، وضعيت سينمای مستند است. پس از انقلاب دهها مستند‌ساز با دوربين به ميان مردم رفتند و به ثبت وقایع و تنش‌های اجتماعی پرداختند. البته نظارت‌ها و محدوديت‌ها در اين عرصه نيز برقرار بود، اما در پناه حمايت برخی بنيادهای دولتی مانند سازمان تلويزيون و «کانون پرورش فکری» ميدان بازتری پديد آمده بود. مستندسازان توانستند آثار بسيار باارزشی خلق کنند. اما اين شرایط پايدار نماند و تضییقات روز به روز بیشتر شد. مأموران بر سر هر کوی و برزنی «جواز فیلمبرداری»طلب می‌کردند.

با گسترش شبکه نظارت، مستندسازی خلاق و آزادانه متوقف شد. مستندسازانی که به کار ادامه دادند، تنها به توليد فیلم‌های «سفارشی» محدود ماندند. بسیاری از کارهای مستند يا هرگز به نمايش در‌نيامد و يا پس از نمايشی محدود، در آرشيوهای گوناگون به فراموشی سپرده شد. گنجينه‌ای که می‌توانست پشتوانه‌ای نيرومند برای سينمای واقع‌گرای ايران باشد تا حد زيادی ناشناخته ماند.

يادداشتها:

۱- بيضايی در گفتگويی با زاون قوکاسيان، مندرج در کاتالوگ «فستيوال وين سال ۱۹۹۵»، ص ۱۷۱.

Share/Save/Bookmark

 
 

دميتری مدودف، رئيس جمهوری روسيه ورود تعدادی از ايرانيان مرتبط با فعاليت‌های هسته ای ايران به خاک روسيه و عبور ترانزيتی آن‌ها از طريق خاک روسيه را ممنوع کرد. در اين گزارش نام سه نفر برده شده است.

به گزارش خبرگزاری «ريا نووستی» روسيه، دميتری مدودف اين فرمان را روز چهارشنبه در سايت کرملين منتشر کرده است.


سامانه موشکی اس۳۰۰

اين فرمان شامل «دانشمندان و مقامات اداری» ايران می شود.

گزارش فوق می‌افزايد، از جمله افراد ممنوع‌الورود، عباس رضايی آشتيانی، مقام بلندپايه اداره اکتشافات زمين‌شناسی و استخراج سازمان انرژی اتمی ايران؛ محمد اسلامی، رئيس انستيتوی آموزشی و تحقيقات علمی صنايع دفاعی ايران و سرتيپ محمدرضا نقدی، فرمانده نيروهای بسيج، نايب رئيس سابق ستاد مشترک ارتش ايران در تأمين لوجستيکی و تحقيقات صنعتی می‌باشند.

«محمدرضا نقدی در تلاش‌ها برای دور زدن تحريم‌های عليه ايران شرکت داشته است»

ريا نووستی آورده است: «طبق نظر شورای امنيت سازمان ملل متحد، محمدرضا نقدی در تلاش‌ها برای دور زدن تحريم‌های عليه ايران در دو قطعنامه تحريمی اول شورای امنيت در ۲۳ دسامبر ۲۰۰۶ و ۲۴ مارس ۲۰۰۷ شرکت داشته است.»

بر اساس اين گزارش «فهرست اشخاص ذکر شده در فرمان رئيس جمهور روسيه با فهرست شهروندان ايران در قطعنامه تحريمی سوم شورای امنيت سازمان ملل متحد، مصوب ۳ مارس ۲۰۰۷ مطابقت دارد.»

طبق تدابير قطعنامه تحريمی شورای امنيت دارايی‌های مالی و ذخاير اقتصادی اين افراد در خاک کشورهای پشتيبان قطعنامه توقيف خواهند شد.

امضای فرمان رئيس جمهور روسيه در همان روزی صورت گرفته است که نيکلای ماکاروف، رئيس نيروهای مسلح روسيه اعلام کرد روسيه به دليل پذيرفتن تحريم‌های شورای عالی امنيت سازمان ملل عليه ايران از تحويل دادن سيستم موشکی اس۳۰۰ به اين کشور خودداری خواهد کرد.

نيکلای ماکاروف ۳۱ شهريورماه گفت: «اين تصميم رئيس دولت بود که عرضه اين سامانه به ايران متوقف شود و ما نيز از اين تصميم پيروی کرديم.»

دمیتری راگوزین، نماینده دائم روسیه در ناتو و میخائیل مارگلوف، رئیس کمیته امور بین‌الملل شورای فدراسیون روسیه این تصمیم را «برخاسته از ملاحظات امنیت ملی روسيه» دانستند. آمريکا نيز از اين اقدام روسيه عليه ايران پشتيبانی کرد.

حساسيت جهانی بر روی برنامه هسته ای ايران زمانی افزايش يافت که محمود احمدی‌نژاد، رئيس جمهوری اسلامی ايران، در روز ۲۲ بهمن اعلام کرد که تهران اولين محموله اورانيوم دارای غلظت حدود ۲۰ درصد را توليد کرده و دارای امکانات لازم برای توليد اورانيوم دارای غنای بيشتر است. احمدی‌نژاد همچنين اعلام کرد که ايران طرح‌هايی به‌منظور سه برابر کردن توليد اورانيوم کمتر غنی شده را در دست دارد.

چهارمين قطعنامه تحريمی شورای امنيت سازمان ملل عليه ايران به دليل عدم توقف غنی‌سازی اورانيوم از سوی اين کشور روز چهارشنبه ۹ ژوئن صادر شد.

در ماه ژوئيه نيز باراک اوباما، رئيس جمهوری آمريکا قانون توسعه تحريم‌های يک‌جانبه عليه ايران را امضا کرد.

در فهرست تکميلی آمريکا بيش از ۳۰ شرکت و اشخاص حقيقی ايران ديده می‌شوند که با برنامه موشکی ايران ارتباط دارند.

در ماه مه سال جاری نيز سران اتحاديه اروپا در اجلاس بروکسل تصميم گرفتند که عليه ايران تحريم‌های تکميلی اعمال کنند.

در تحريم‌های جديد که توسط سران ۲۷ کشور عضو اتحاديه اروپا به تصويب رسيد، تدابيری چون مسدودسازی سرمايه‌گذاری، ممنوعيت ارائه فناوری و تجهيزات و همچنين ارائه خدمات مربوط به بخش نفت و گاز ايران در نظر گرفته شد.

Share/Save/Bookmark

 
 

هفته‌ی مد لندن طبق سنت همیشگی، هر سال دو بار برگزار می‌شود و در کنار هفته‌های مد میلان، پاریس و نیویورک، از مهم‌ترین نقاط عطف مد و لباس در تقویم سالانه به شمار می‌آید.


امسال هم هفته‌ی مد لندن پرهیاهو بود و حواشی بسیاری داشت؛ از طراحان به‌نامی که علاقه‌مندان‌شان را نومید کردند تا چهره‌های تازه‌ای که سر و صدا به راه انداختند و چهره‌های جسوری که ترجیح دادند با جسارت‌شان جنجالی باشند و برای مثال برای نمایش کفش و کیف از مدل‌های برهنه استفاده کنند که فقط کفش و کیف شان دیده می‌شد و به زحمت پوشش دیگری داشتند!

پس از پنج روز شوهای مختلف معروف به «کت واک» که طراحان به‌نام یا جویای نام، لباس‌های زنانه خود را با راه رفتن مدل‌ها ارائه می‌کردند، روز آخر یعنی چهارشنبه، طبق معمول به مد لباس مردان اختصاص داشت که هنوز ظاهراً کمتر جدی گرفته می‌شود و همه چیزِ دنیای مد مختص خانم‌هاست!


در کنار این «کت واک»‌ها، نمایشگاه بزرگی هم مانند هر سال برپا بود که در آن طراحان این فرصت را می‌یافتند که به فروش آثار خود به خریداران نه چندان کم بضاعت‌شان بپردازند.اما «کت واک»‌ها کیفیت‌های متفاوتی را با تماشاگرانش قسمت می‌کردند؛ گاه دیدنی و سرشار از نوآوری و گاه کلیشه‌ای یا اغراق‌آمیز.

رکساندا لینسیک، از طرح‌هایی نه چندان ساده استفاده می‌کند و سعی دارد با طرح‌ها و رنگ‌هایی از نوع کلاسیک، لباس‌هایی ارائه کند که کم وبیش شبیه لباس‌هایی است که می‌توان در فروشگاه‌های بزرگ زنجیره‌ای یافت و نکته‌ی چندانی برای متمایز بودن ندارند. رنگ‌ها غالباً رنگ‌های معمول خاکستری و آبی هستند و چند جایی که رنگ صورتی به شکل یک روبان یا کمربند ظاهر می‌شود، نتیجه‌ی کارش دلچسب‌تر است.

جاسپر گارویدا اما می‌خواهد مدرن‌تر باشد. او بر سر همه‌ی مدل‌های زیبایش - که به دقت انتخاب شده‌اند- چیزی شبیه به تاج گذاشته که آنها را متمایز می‌کند. هرچند این تاج برای ظاهر شدن در خیابان چندان مناسب نیست، اما می‌تواند استفاده خاص و به‌جایی در میهمانی داشته باشد. کار گارویدا با رنگ متمایز می‌شود و استفاده‌ی آگاهانه‌اش از دو رنگ بنفش و نارنجی که تاج و کفش و لباس را در برمی‌گیرد، سرزندگی‌ای به لباس های این طراح داده است.


اما شوی «فشن ایست»، با حمایت «تاپ شاپ» بیشتر به تولید انبوه‌هایی شبیه بود که در این فروشگاه بزرگ زنجیره‌ای ارائه می‌شود و معمولاً حرفی برای گفتن ندارند. بخش اول و سوم این شو، لباس‌هایی کاملاً فاقد خلاقیت را ارائه می‌کرد و تنها بخش دوم با به‌کارگیری نقش گل در بالاتنه، می‌توانست طرح‌های نسبتاً جالبی خلق کند.

اما کارولین چارلز هم شگفت‌انگیر نبود. طرح‌ها و رنگ‌های تکراری او لباس‌هایی را پدید آورده بود که نسبتی با مدل‌های جوانش نداشتند و بیشتر لباس‌های کلاسیکی بودند که می‌توانستند مورد استفاده اشراف پیر قرار بگیرند. سود جستن از کلاه برای متفاوت کردن آنها هم دردی را دوا نمی‌کرد.

«جنا و تئو» هم می‌خواهند با کلیشه‌های رایج در لباس شب و لباس میهمانی‌بازی کنند و با استفاده از رنگ‌های کاملاً روشن، شادابی خاصی به لباس‌ها ببخشند. کلاه‌های پارچه‌ای بزرگ به شکل سندباد، از تلاش این طراحان برای متفاوت بودن حکایت دارد.«فلدر فلدر» سعی دارد با استفاده از چین‌های بسیار بر روی لباس و نقش‌های سایه روشن ریز بر روی لباس‌ها، امضای خاص خود را داشته باشد، اما از فروشگاه‌های «های استریت» فراتر نمی‌رود.


اما «پی پی کیو» می‌خواهد به هر قیمت مدرن باشد: از استفاده از کلاه‌های عجیب و غریب و حتی یک ور گذاشتن آنها تا رنگ‌های کاملاً جلب توجه کننده مثل زرد. اما موفق ترین بخش، کفش های متمایزی بودند که با طرح هایی شرقی بر روی آنها و پشتی زیبا کاملاً جلب توجه می کردند.

«بتی جکسون» کمی سردرگم به نظر می‌رسد. لباس‌های پشمی او با نقش‌مایه‌هایی چشمگیر می‌توانستند مایه‌ی تکرارشونده‌ای برای کارش باشند، اما او زود از آن دست می‌کشد و سعی دارد انواع مختلفی از لباس‌هایی را که هیچ ارتباطی با هم ندارند، ارائه کند. همین طور کفش‌هایی که چندان راحت نیستند و حتی یکی از مدل‌ها مجبور شد که یکی از آنها را در میانه راه رفتن‌اش در بیاورد و با یک لنگه کفش راه برود!


«عثمان» هم از طرح‌های سال گذشته‌اش فراتر نرفته است، اما زمانی که مثلاً سعی دارد با یک رنگ نارنجی دامن را به دو تکه‌ی سیاه و نارنجی تبدیل کند، ترکیب جذابی خلق می‌شود که موفق‌تر از زمانی است که تنها به سادگی و وقار لباس‌هایش دل خوش می‌کند.«جان روشا» هم بیش از آنکه ایده‌ی نویی خلق کند، موهای افشان مدل‌هایش جلب توجه می‌کنند و لباس‌ها در هاله‌ای از تکرار باقی می مانند.

«کارلوتا گرزی» هم با تأکید بر خط‌های افقی بر روی هر نوع لباس و حتی دامن‌ها، مؤلفه‌ای برای این رشته از لباس‌هایش برای «سادو» خلق می‌کند، اما افسوس که به رنگ‌های رایجی چون توسی پایبند می‌ماند. اما با کفش‌های چهارخانه‌ی پانما که در عین پاشنه بلند بودن فرصت نفس کشیدن به پاها و نمایش زیبایی‌شان را می‌دهند، نقطه‌ی قوت این شو را به نمایش می‌گذارد.

عکس‌ها از محمد عبدی

Share/Save/Bookmark

 
 

در پی سخنان محمود احمدی‌نژاد در شصت و پنجمين نشست سازمان ملل متحد، آمريکا و اروپا شديدأ به سخنان وی اعتراض کردند. خبرگزاری‌های ايران تنها به بازتاب اين سخنان در رسانه‌ها پرداختند.

بنا به گزارش خبرگزاری‌های جهان، سخنان شب گذشته محمود احمدی‌نژاد در نشست سازمان ملل واکنش‌های تندی در پی داشت.


خروج نمايندگان کشورها از سالن به‌هنگام سخنرانی محمود احمدی‌نژاد

خبرگزاری فرانسه به نقل از يک مقام آمريکايی گزارش می‌دهد که باراک اوباما از سخنان احمدی‌نژاد برآشفته شد و گفته‌های وی را «منزجرکننده» و «توهين‌آميز» خواند.

هيئت نمايندگی آمريکا در سازمان ملل اتهامات محمود احمدی‌نژاد را رد کرد. مارک کرنبلو، سخنگوی اين هيئت سخنان وی را «قابل پيش‌بينی» و «زننده» دانست.

باراک اوباما از سخنان احمدی‌نژاد برآشفته شد و گفته‌های وی را «منزجرکننده» و «توهين‌آميز» خواند

اين هيئت بيانيه‌ای نيز عليه رئيس جمهور ايران منتشر کرد که در آن سخنان احمدی‌نژاد «مشمئزکننده و اهانت‌بار» خوانده شده است.

از سوی ديگر خبرگزاری آلمان گزارش داد کاترين اشتون، مسئول سياست خارجی اتحاديه اروپا نيز در رابطه با اظهارات محمود احمدی‌نژاد بيانيه‌ای منتشر ساخت و سخنان وی را «فاجعه‌بار و غير قابل قبول» ارزيابی کرد.

کاترين اشتون در بيانيه خود نوشته است: «به همين دليل نمايندگان ۲۷ کشور اروپايی سالن نشست را ترک کردند.»

همچنين تاکنون وزرای خارجه کشورهايی چون آلمان و اتريش نيز واکنش‌های شديدی نسبت به سخنان احمدی‌نژاد نشان دادند.

گيدو وستروله، وزير امور خارجه آلمان اظهارات احمدی‌نژاد را «تأسف برانگيز» خواند چرا که به نظر وی تنها ساعتی پس از سخنان باراک اوباما که ايران را برای ادامه مذاکرات هسته‌ای فراخوانده بود ايراد شد.

وی نشست سازمان ملل برای ايران را «اقبالی» دانست که «از دست رفت» و با اين حال از ادامه گفت‌وگو با ايران پشتيبانی کرد.

ميشائل اشپيندلگر، وزير امور خارجه اتريش نيز از سخنرانی احمدی‌نژاد به عنوان «تجربه‌ای بد» ياد کرد.

از سوی ديگر خبرگزاری‌های ايران بدون اشاره به واکنش‌های رسمی مقامات کشورهای جهان به سخنان محمود احمدی‌نژاد تنها به بازتاب اين سخنان در رسانه‌های چين و روسيه و برخی از کشورهای آسيای شرقی پرداختند.

در ايران هنوز مقامات رسمی نسبت به سخنان محمود احمدی‌نژاد در سازمان ملل واکنشی نشان نداده‌اند.

با اين حال حجت‌الاسلام کاظم صديقی، امام جمعه موقت تهران در نماز جمعه امروز گفت: «احمدی‌نژاد با حضور در سازمان ملل توانست پيام ملت قهرمان و عزت و ظلم‌ستيزی و ايستادگی در برابر باج‌گيران را اعلام و مسائل هسته‌ای و به محاکمه کشيدن رژيم آمريکا حتی در حادثه ۱۱ سپتامبر را تبيين کند.»

شب گذشته محمود احمدی‌نژاد در سخنرانی خود در سازمان ملل، درباره واقعه تروريستی ۱۱ سپتامبر صحبت کرد و طرفداران اين «نظر» که «بخش‌هايی از دولت آمريکا» را سازمان‌دهنده اين ترور می‌داند، «اکثريت مردم آمريکا و ملت‌ها و سياستمداران» دانست و هدف از آن را «ايجاد تغيير در روند نزول اقتصادی آمريکا و سيطره آمريکا بر خاورميانه و همچنين نجات رژيم صهيونيستی»عنوان کرد.

Share/Save/Bookmark

 
 

ویس در ادبیات ایران تنهاست. هیچ زنی در ادبیات فارسی به صراحت ویس از خواسته خود سخن نگفته، که جوان است و می خواهد جوانی کند. که حاضر نیست جوانیش را به پای مردی پیر و فرتوت و خودکام، حتی اگر شاه مملکت هم باشد، بریزد. نه تاج و تخت میخواهد، نه زر و زیور و نه در قید نام و ننگ است. در تمامی ادبیات ایران، هیچ زنی به اندازه‌ی ویس از «زن بودن» خود اگاه نیست.


طرح روی جلد: غزل رضوی

و البته بهای این آگاهی را نیز می‌پردازد. هیچ زنی در ادبیات فارسی به اندازه ویس مورد طعن و لعن و بدگویی قرار نگرفته. طی هزار سال، از نظامی و اوحدی تا وحید دستگردی هر یک به گونه‌ای به ویس و داستان او می‌تازند، ویس را بدنام و منظومه «ویس و رامین» را دشمن ناموس و اخلاق ایران می‌خوانند. چرا؟

ویس شخصیت اصلی یا پررنگ‌ترین شخصیت داستان عاشقانه «ویس و رامین» است که داستانی متعلق به دو هزار سال پیش در ایران است. این داستان توسط فخرالدین اسعد گرگانی هزار سال پیش به نظم درآمد. چکیده‌ی داستان بدین قرار است:

پادشاهی پیر و خودکام و هوسران به نام موبد، دختری نابوده را طلب می‌کند. این دختر (ویس) به دنیا می‌آید و پدرش در جنگ به دست موبد کشته می‌شود. موبد ویس را فرا می‌خواند، وقتی ویس جواب رد می‌دهد، او را با زور از شهر و دیار و خانواده دور می‌کند و بر خلاف میل ویس، او را به عقد خود در می‌آورد. ویس نمی‌تواند بپذیرد که موبد به او نزدیک شود و دایه‌ی پیرش را متقاعد می‌کند که راه دستیابی موبد به او را تا زمانی‌که او سوگوار است، با طلسمی ببندد.

دایه خواست ویس را برآورده می‌کند، اما دست بر قضا، طلسم را آب می‌برد و موبد تا به ابد بر ویس بسته می‌ماند. در این میان، برادر کوچک موبد (رامین)، به ویس دل می‌بازد و می‌کوشد که به او دست یابد. ویس مقاومت می‌کند، اما رامین پافشاری می‌کند و به کمک دایه‌ی پیر به هر راهی متوسل می‌شود که چاره‌جویی کند. غربت، تنهایی، درد و رنج و وسوسه‌های دایه و رامین، ویس را به تسلیم وامی‌دارند و به دیدار رامین رضایت می‌دهد و عاشق او می‌شود.

از این زمان ویس به فرمان عشق و جوانی گردن می‌نهد و هر آنچه ممکن است در راه این دو می‌نهد. ویس عرف را و ملاحظات اخلاقی و اجتماعی و حتی سیاسی را پس می‌زند و از عشق و جوانی دفاع می‌کند. به صراحت به موبد و به خانواده‌ی خود می‌گوید که روی رامین را به هر دو جهان بر می‌گزیند، که جوان است و می‌خواهد جوانی کند. خواسته‌اش ساده‌ترین، ابتدایی‌ترین و طبیعی‌ترین خواسته‌هاست. زمان و مکان دارد، نه در پی پیوستن به وجودی بزرگتر است و نه در پی تاج عصمت و تقوایی که جامعه و اخلاق بر سر وی نهند.

می‌خواهد زندگی کند و برای زندگی، قانونی جز طبیعت و عشق نمی‌شناسد. از رامین هم جز با او نشستن و خوردن و عشق ورزیدن و شاد بودن چیزی نمی‌خواهد. بهایی برای عشق و تن و نام و ننگ خود جز وفاداری رامین نمی‌شناسد. زندان و بند و تازیانه و ملامت و سرزنش هیچیک او را از پیمودن راهی که در پیش گرفته باز نمی‌دارند.

حضور ویس در داستان و در منظومه‌ای که گرگانی سروده، بسیار پررنگ است. بخش زیادی از کتاب به افکار و احساسات، کشمکش‌های درونی، خواسته‌ها و درد و رنج ویس می‌پردازد. شخصیت رامین و دیگران در پرتو حضور ویس جان می‌گیرند و خود می‌نمایند. ویس به صراحت از خواسته‌ی خود سخن می‌گوید. در خلال بازگویی خواب مشتاقانه‌ی خود درباره‌ی محبوبش، از خواهش و اشتیاق‌اش می‌گوید. در روی برادرش که معایب رامین را بر او بر می‌شمارد، می‌ایستد و می‌گوید که اختیار از او روی‌گردانیده و اگر در بندش کنند یا بسوزانندش، برایش مهم نیست که نامش از برای عشق رامین جاودانه خواهد شد.


طرح روی جلد: غزل رضوی

وقتی رامین او را ترک می کند و یاری دیگر می‌گزیند، ده نامه به او می‌نویسد و بر خواهش خود پافشاری می‌کند. می‌گوید که برخلاف پند دیگران، نه در پی یاری دیگر است و نه از عشق به رامین دست برمی‌دارد. بارها از اشتیاق خود به او، از روزهای خوش عشق ورزیشان، از عهد و پیمانشان می‌گوید و از اینکه راهی جز بودن با رامین برای خود نمی‌بیند.

بخش قابل ملاحظه‌ای از منظومه به این ده نامه اختصاص دارد که در آن ویس از تمام زوایای درد و رنج و خواسته و خواهش خود با رامین سخن می‌گوید. درد دوری، به دنبال گمگشته‌ای بودن، انتظار بی‌اندازه، به ظریف‌ترین اشکال از زبان ویس توصیف شده‌اند. ویس اندوه خود در دوری از رامین را به اندوه مادر فرزند گم‌کرده، به غریب دلتنگ، تشبیه می‌کند و بارها او را به خود باز می‌خواند تا سرانجام رامین را به خود باز می‌گرداند.

شخصیت‌های داستان همه و همه برخلاف هنجارهای اخلاقی و اجتماعی و ... رفتار می‌کنند، برخی چون موبد می‌خواهند با طبیعت بجنگند و در پیری با زور جوانی کنند. برخی مانند ویس و رامین با عرف و قوانین اجتماع می‌جنگند تا به جوانی و عشق مجال نفس کشیدن دهند. اما هیچیک مانند ویس سرزنش نمی‌شوند.

رامین به زن برادرش دل می‌بازد، بی مهابا او را دنبال می‌کند، برای دستیابی به او با دایه‌ی پیر خود که حکم مادر او را دارد، همبستر می‌شود تا همکاری او را جلب کند، در روی برادرش می ایستد و او را تهدید می‌کند و نهایتا تاج و تخت او را تصاحب می‌کند...

موبد پیر و فرتوت، دختری را که به وجود نیامده، طلب می‌کند. در پی ویس، با برادر و پدر ویس می‌جنگد و پدر او را می‌کشد. ویس را علی‌رغم میلش، از مادر و برادر و شهر و دیار دور می‌کند و در حالی که لباس سوگواری به تن دارد و سر و روی خود را می‌کند، به عقد خود در می‌آورد. می‌داند که ویس از او نفرت دارد و تا به ابد نمی‌تواند به ویس دست یابد، اما او را تا آخرین لحظه به زور در شبستان خود که زن‌های بسیاری در آنجا دارد، نگه می‌دارد. وقتی ویس با برادرش نرد عشق می‌بازد، چشمش را می‌بندد و وقتی ویس به همراهی رامین از او می‌گریزد، شش ماه در جستجوی ویس سر به کوه و بیابان می‌گذارد...

مادر ویس، او را پیش از آنکه به دنیا بیاید، به موبد وعده می‌دهد، بعد پیمان‌شکنی می‌کند و نهایتاً با موبد همدستی می‌کند که با حیله به ویس دست یابد...

رابطه‌ی مردی با زن برادرش البته در هنجارها، اخلاق، عرف و گهگاه در قانون دوران‌ها و اجتماعات مختلف نمی‌گنجد و می‌توان انتظار داشت که داستانی که بر حول این رابطه می‌گردد، مورد طعن و لعن باشد. اما چند نکته را در این زمینه نباید از نظر دور داشت. اول اینکه، ویس علی‌رغم در ظاهر شوهر داشتن، در عمل بی‌شوهر است چرا که موبد مردی ناتوان است.

نکته‌ی دوم اینکه، این ازدواج ظاهری، یا در زبان امروز روی کاغذ، بر خلاف میل ویس صورت گرفته. او به صراحت به موبد می‌گوید که مرگ را به نزدیکی با وی ترجیح می‌دهد و موبد بی تفاوت پاسخ می‌دهد که بهتر است که به قضا که ویس را از برای موبد به دنیا آورده، تن در‌دهد. نکته‌ی سوم اینکه ویس مانند رامین، مانند دایه، مانند شهرو ، مانند موبد به کارهایی دست می‌زند که بر خلاف اخلاق آن زمان (دو هزار سال پیش) و این زمان است و زمانه‌ی بعد از او قضاوت سختی درباره‌ی او می‌کند، اما او تنها کسی است که اینگونه مورد سرزنش قرار می‌گیرد.

این شخصیت‌ها همگی بر خلاف عرف و اخلاق رفتار می‌کنند. طی هزارسال کسی موبد یا رامین را سرزنش نمی‌کند، اما ویس به دفعات بدنام و ... نامیده می‌شود. گناه دختری را که برخلاف میلش به عقد قاتل پدرش که مردی فرتوت و ناتوان نیز هست درآمده، با چه مقیاسی باید سنجید؟

ویس اما، بی‌اعتناء به نام و ننگ، با آگاهی تمام و کمال از «زن» بودن خود، به گونه‌ای بی‌همتا در ادبیات فارسی زندگی می‌کند. اگر چه رنج می‌کشد، تازیانه می‌خورد، به بند کشیده می‌شود، اما عشق می‌ورزد، کام می‌گیرد و شادی می‌کند. هیچ زنی در ادبیات فارسی به اندازه ویس بر خواهش خود پافشاری نکرده، به این اندازه ناز نکشیده، پایداری و وفاداری نکرده، و به قولی «به گناه اینقدر جلوه نبخشیده». شاید به همین علت نیز هست که کمتر زنی در ادبیات فارسی به اندازه ویس و کمتر داستان و منظومه‌ای به اندازه «ویس و رامین» مورد حمله و انتقاد قرار گرفته است.

منابع

۱. محمد علی اسلامی ندوشن، آواها و ایماها، انتشارات طوس، تهران.
۲. جام جهان بین، محمد علی اسلامی ندوشن، چاپ گلشن، تهران.

۳. «ویس و رامین»، ماریا صبای مقدم، نغمه زندگی، تهران.

Share/Save/Bookmark

 
 

يک مقام بلندپايه اسرائيل روز جمعه خبر داد که دولت اين کشور حاضر است به‌منظور پيشبرد مذاکرات صلح خاورميانه، مهلت قانونی توقف شهرک‌سازی‌های اين کشور در کرانه غربی رود اردن را تمديد کند.

خبرگزاری فرانسه گزارش داد اين مقام اسرائيلی که نخواست نام‌اش فاش شود به اين خبرگزاری گفت: «اسرائيل حاضر است برای دستيابی به يک توافق دو طرفه زمان توقف شهرک‌سازی‌های اين کشور در کرانه غربی رود اردن را تمديد کند، اما اين توقف کامل نخواهد بود.»


وی افزود: «بنيامين نتانياهو، نخست‌وزير اسرائيل تمامی تلاش خود را به‌خرج خواهد داد که تا قبل از اتمام مهلت قانونی لغو شهرک‌سازی‌ها در تاريخ ۲۶ سپتامبر، به چنين توافقی دست يابد.»

اين مقام بلندپايه اسرائيلی تأکيد کرد: «ايالات متحده در راه رسيدن به چنين توافقی شديدأ تلاش می‌کند.»

اين مقام اسرائيلی گفت توقف شهرک‌سازی‌ها کامل نخواهد بود

وی در اين رابطه اضافه کرد: «به همين خاطر نتانياهو از اسحاق مولچو، مذاکره‌کننده ارشد اسرائيل، خواست تا بيشتر در آمريکا بماند. آقای مولچو برای رسيدن به يک توافق در آن‌جا مانده است.»

اين مقام گفت که در روزهای اخير بنيامين نتانياهو در رابطه با موضوع پايان زمان توقف شهرک‌سازی با هيلاری کلينتون، وزير امور خارجه آمريکا، جو بايدن، معاون رئيس جمهور آمريکا، آنگلا مرکل، صدر اعظم آلمان و جرج پاپاندرئو، نخست وزير يونان ديدار و گفت‌وگو کرده است.

مهلت قانونی توقف شهرک‌سازی در کرانه غربی رود اردن ۱۰ ماه بود که در ۲۵ نوامبر ۲۰۰۹ تصويب گرديد و يکشنبه ۲۶ سپتامبر پايان خواهد يافت. اين قرارداد به بخشی مربوط می‌شود که نزديک به ۳۰۰ هزار نفر از مهاجران اسرائيلی در آن زندگی می‌کنند و شامل هزاران پروژه در حال ساخت ساختمان‌های عمومی همچون مدارس و کنيسه‌ها می‌شود.

روز گذشته باراک اوباما، رئيس جمهوری آمريکا در سخنان خود در شصت و پنجمين نشست سازمان ملل متحد، جامعه جهانی را فراخواند تا برای دستيابی به توافق صلح در مذاکرات خاورميانه در يک سال آينده متحد شوند.

اوباما تأکيد کرد بدون يک توافق «باز هم خون ريخته خواهد شد.» و «اين سرزمين مقدس، نماد تفاوت‌های ما باقی خواهد ماند و نه جامعه انسانی ما.»

رئيس جمهور آمريکا از اسرائيل خواست توقف شهرک‌سازی‌های خود در کرانه غربی رود اردن را تمديد کند و فلسطين را به شرکت فعال در مذاکرات صلح ترغيب کرد.

پيش از اين محمود عباس رئيس دولت فلسطين اعلام کرده بود که اگر اسرائيل به شهرک‌سازی‌های خود در پايان مهلت يادشده ادامه دهد مذاکرات صلح خاورميانه را ترک خواهد کرد.

Share/Save/Bookmark

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به zamaneh-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به zamaneh@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته