-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ مهر ۶, سه‌شنبه

Latest news from Radio Zamaneh for 09/28/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

علی‌اکبر مهدی، از دیرباز وضعیت و جایگاه «جامعه‌شناسی» در نظام آموزش عالی ایران و کاربرد و تأثیرگذاری عملی آن را دنبال کرده است. کتاب «جامعه‌شناسی در ایران» به قلم او و عبدالعلی لهسائی‌زاده (در اصل به زبان انگلیسی، ترجمه به فارسی از نوشین احمدی خراسانی، تهران: نشر توسعه ۱۳۷۴) همچنان یکی از مراجع اصلی اطلاع‌یابی درباره سیر و سرنوشت «جامعه‌شناسی» در ایران است.

آخرین نظرات علی‌اکبر مهدی در مورد نیروهای موثر در کیفیت رشد علم جامعه‌شناسی در ایران در مقاله‌ای تحت عنوان «جامعه شناسی در ایران: بین سیاست٬ دین٬ و نفوذ غربی» به چاپ رسیده است. این مقاله، که سال گذشته در «کتاب راهنمای انجمن جامعه‌شناسی بین‌المللی در سنت‌های متنوع جامعه شناسی» به چاپ رسید که از طریق این لینک در دسترس است.

دکتر مهدی با انتقاد و تأسف بسیار بر تنگ‌تر شدن عرصه بر علوم انسانی در ایران می‌نگرد. او می‌گوید: «محروم کردن ایرانیان از علوم انسانی جدید نه تنها پسرفتی تاریخی در تلاش صد واندی ساله‌ی این کشور برای ورود به دنیای معاصر است٬ بلکه جامعه‌ی ایرانی را با مشکلات اجتماعی و توسعه‌ای بیشتر از آنچه با آنها امروز دست به گریبان است گرفتار خواهد کرد.»

علی‌اکبر مهدی، متولد ۱۳۳۰، در دانشگاه‌های ملی تهران و ایالتی میشیگان در رشته‌ی جامعه‌شناسی تحصیل کرده و سال‌ها به تدریس در این رشته در دانشگاه‌های ایالات متحده آمریکا اشتغال داشته است. او استاد ممتاز و بازنشسته‌ی دانشگاه اوهایو وزلیین است.


با علی‌اکبر مهدی درباره‌ی تلاش جدید در ایران برای اسلامی کردن جامعه‌شناسی گفت‌وگو کرده‌ایم.

صادق لاریجانی، رییس قوه‌ی قضاییه و از معممان بانفوذ، گفته است که «چه معنی دارد در کشور روان‌شناسی و جامعه‌شناسی ترویج کنیم؟» شما به عنوان جامعه‌شناس بفرمایید برای چه جامعه‌شناسی را در میان ایرانیان ترویج می‌کنید؟

پاسخ این سئوال را از دو منظر عملی و نظری می‌دهم:

− از منظر عملی٬ امروزه ضوابطی که برای سلامت و حفظ جسم و جان و روابط انسانی در جهان به کار برده می‌شود، غالباً بر اساس علوم جدید است؛ علومی که توانسته به طور فزاینده و پایدار بسیاری از آفات و امراض و گرفتاری‌هایی را که بشر در دوران گذشته با آنها دست به گریبان بود، بعضاً دفع و بعضاً محدود و کم اثر کند. این علوم هم شامل علوم طبیعی می‌شود و هم علوم انسانی جدید.


علی‌اکبر مهدی

چهره و ماهیت پیشرفته‌ی زندگی اجتماعی دنیای جدید مدیون علوم انسانی جدیدی است که روابط انسانی و اجتماعی را از خرافات و حدسیات و تفکرات غیر علمی رهانیده و زندگی مدون و نوین را بر اساس مطالعات علمی و انسانی سامان بخشیده است. سامانه‌های جدید زندگی انسانی اغلب٬ به ویژه در ساختارهای غیر سنتی و نوین٬ متأثر از مطالعات انسانی است که بر اساس روش‌های علمی و عینی تنظیم شده‌اند. رشد و توسعه در جوامع معاصر متکی بر استفاده از علوم جدید٬ به ویژه کاربرد علوم انسانی جدید در حوزه‌ی روابط اجتماعی و تنظیم ارتباطات انسانی است.

کیفیت زندگی اجتماعی شهروندان در جوامعی که سامان‌ها و روابط اجتماعی‌شان از این علوم محروم بوده‌اند٬ چه بالاجبار و چه بالاختیار٬ بسیار نازل‌تر از کیفیت زندگی شهروندان جوامعی است که علوم انسانی جدید را مبنای تنظیم روابط انسانی جدید قرار داده‌اند.

جامعه‌شناسی نیز یکی از این علوم انسانی است. در قریب به دویست سال رشد اندیشه‌ها و مبانی جامعه‌شناسی٬ انباشت یافته‌های نظری و عملی این علم توانسته است، نه تنها به بهبود کیفیت و کمیت سازمان‌ها و روابط انسانی یاری رساند٬ بلکه با روشمند کردن تفکر انسان معاصر پریشان‌اندیشی را در میان کارگزاران و شهروندان جامعه کاهش داده و تولید اندیشه‌های مدون و روشنگر را صد چندان کند.

محروم کردن ایرانیان از علوم انسانی جدید نه تنها پسرفتی تاریخی در تلاش صدواندی ساله‌ی این کشور برای ورود به دنیای معاصر است٬ بلکه جامعه‌ی ایرانی را با مشکلات اجتماعی و توسعه‌ای بیشتر از آنچه با آنها امروز دست به گریبان است گرفتار خواهد کرد.

از منظر نظری٬ باید به یاد داشت که علوم انسانی از واقعیت جامعه تصویربرداری کرده و با مفهوم‌سازی و نظریه‌پردازی بر اساس واقعیات موجود٬ شرایط ایجاد نظمی مطلوب را برای جامعه فراهم می‌آورد. سامانه‌های عملی و نظری ایجاد شده در علوم انسانی مبتنی بر واقعیات موجود و خواست‌ها و نیاز‌های مادی و معنوی جامعه‌ای است که بررسی می‌شود.

علوم انسانی‌ای که بر اساس دین شکل بگیرد٬ شناخت خود از واقعیات موجود را از فیلتر حقایق ازلی گذرانده و بیشتر در صدد دریافت انحراف واقعیات موجود از آن حقایق است. اولی انسان محور و این‌جهانی است و دومی ایمان‌محور و آن‌جهانی.

سخت می‌توان تصور کرد که یک ایرانی در قرن بیست ویکم بتواند روابط و ضوابط اجتماعی خود را بر اساس معیارهای حکمتی و از پیش تعیین شده قرون گذشته تنظیم کرده و درعین حال با نیازهای عینی و ذهنی زندگی متحول و پویای دنیای جدید تطبیق داده و بیشترین بهره‌برداری را از امکانات جدیدی کنند که علم و صنعت فراهم می‌آورد.

دنیای امروز دنیای ارتباطات و انواع تحرکات ذهنی و عینی است. محبوس کردن ذهن و فکر افراد در صندوق‌خانه‌های قرون گذشته و محروم کردن آنها از نسیم ذهن‌گشای و کارساز محصولات علوم انسانی جدید نه تنها نفی آزادی اندیشه و حقوق شهروندی است٬ بلکه به اسارت و بردگی بردن ذهنیت و فردیت انسان ایرانی در زندان سنت‌های پوسیده‌ای است که بقای خود را در نفی و تحدید اندیشه‌های رقیب می‌داند.


می‌توان تصور کرد که ایدئولوگ‌های جمهوری اسلامی هم بپذیرند که علوم انسانی رایج بر اساس مجموعه‌ای از نیازهای نظری شکل گرفته باشند، اما آنان می‌افزایند که در شکل‌گیری این علوم تنها به نیازهای عملی و نظری انسان از خدا دور افتاده غربی توجه شده است. حال آنان خود می‌خواهند نیازهای عملی و نظری انسان معتقد مسلمان را در نظر گیرند و علوم انسانی اسلامی را ایجاد می‌کنند. نظر شما در این مورد چیست؟

در این مورد چندین نکته مطرح است:

۱. این تصور که علوم انسانی غربی فقط بر اساس نیازهای شهروندان غربی شکل گرفته است٬ مبتنی بر تمامی حقیقت نیست. علوم انسانی غربی هم متاثر از شرایطی است که در آن شکل گرفته و هم اندیشه‌های عملی و نظری افرادی که بدان شکل بخشیدهاند. این علوم در عین حال معیارهایی را پیش گذاشته‌اند که با کنترل آنها نتایج عمومی خود را از عوامل مشخص تاریخی می‌پالایند.

بسیاری از داده‌های علمی علوم انسانی بر اساس روش‌های تطبیقی و مقایسهای به دست آمده و در گستره‌ای جهانی به آزمون گذاشته می‌شوند. اگر محدودیتی هم وجود دارد٬ کارگزاران و دانشمندان به آنها اذعان داشته و آنها را در شناخت٬ ارزیابی٬ و کارکرد این علوم مشخص می‌کنند.

بی شک دانشمندانی هستند که در محدود کردن تعصبات و پیشداوری های خود در نظریات و پژوهش‌های خویش در علوم انسانی کوتاهی می‌کنند، اما کاستی‌ها و خطاهای احتمالی این پژوهشگران از تیررس پژوهشگران دیگر دور نمانده و به محض ارایه عمومی توسط محققین دیگر در هر دو شرایط همسان و متفاوت مورد ارزیابی مجدد قرار می‌گیرند.

این خصیصه‌ی علوم انسانی درکشف خطاهای پژوهشگر بسیار کارآمدتراز مطلق‌انگاری نظریاتی است که به خاستگاه الهی نسبت داده می‌شوند و از شک و نقد و آزمون و خطاپذیری مبری هستند.

از نظر جدلی می‌توان استدلال کرد که اگر بنا باشد که مرزبندی جغرافیایی علوم انسانی نوین را از اعتبار ساقط کند٬ تفکر دینی و علوم دینی در موقعیت مخاطره‌آمیزتری قرار می‌گیرند. علوم انسانی جدید نقد و شک و بازنگری را از لوازم کار خود قرار می‌دهند٬ داده‌های مشخص تاریخی را به آزمایش می‌گذارند٬ و از تحدید و تجدید٬ و حتی در صورت لزوم تخریب٬ نظریات و نتایج خویش ابایی ندارند.

در صورتی که تفکر دینی٬ که هم خاستگاهی مشخص دارد و هم نیازها و خواست‌های همکیشان خود را متمایز از نیازها و خواست‌های دگراندیشان و دگرباوران می‌داند٬ مدعی است که دلالت و رسالتش شامل همه‌ی انسان‌های همه‌ی اعصار و افکار است.

اگر گزاره‌های علوم انسانی غربی محدود به انسان غربی است٬ پس باید گفت که گزاره‌های علوم انسانی اسلامی که بر مبنای دینی مشخص پایه‌ریزی می‌شوند، نیزاز همان محدودیت برخورداراست و گستره‌ی عمومیت بخشی آن باید در جغرافیای آن مذهب محصور شود.

۲. اگر این خواست‌ها و نیازهای «دین‌باوران» و تعریف و مصداقی که برای پاسخگویی به آنها دارند محدود به جمع همکیشان می‌شد٬ قاعدتاً مشکل فراگیری در سطح عمومی جامعه ایجاد نمی‌کرد.

قبل از انقلاب متفکرانی مثل آقایان مطهری٬ طباطبایی٬ جعفری و حتی شریعتی برداشت‌های خود را از این خواست‌ها و نحوه‌ی پاسخگویی به آنها ارایه دادند و حتی توانستند این افکار را درحوزه‌ی عمومی به نمایش بگذارند و در رقابت با اندیشه‌ها و تعابیر متفاوت از این خواست‌ها بگذارند.

اما در ایران امروز که حکومتی دینی مستقر شده و سلطه‌ی سیاسی و گفتمانی دارد٬ حذف علوم انسانی و جایگزینی آن با علوم انسانی اسلامی یک گزینه‌ی سیاسی است که عوارض و عواقب آن اقلیت‌های دینی و ناباوران و دگراندیشان را نیز در بر می‌گیرد.

اگر علوم انسانی محدودیت‌پذیر است٬ پس علوم انسانی اسلامی چگونه می‌تواند اقلیت‌های دینی و فکری را در یک جامعه‌ی چنددینی و چندقومی و چند فرهنگی مورد شناخت قرار دهد؟ اگر ابزارهای علوم انسانی غربی از شناخت جامعه و فرهنگ غیر خودی عاجز است٬ علوم انسانی اسلامی چگونه می‌تواند نیازها و خواست‌های «غیر خودی»‌های جامعه‌ی چند دینی و چند فرهنگی و چند قومی خود را بشناسد؟ پس می‌بینیم که تحدیدی که این مرزبندی‌های خودسرانه برای علوم انسانی نوین ایجاد می‌کند شامل «علوم انسانی اسلامی» نیز خواهد شد.

۳. عالمان دینی تعاریف خود از نیازهای مسلمانان را از گزاره‌های دینی از پیش تعیین شده استخراج می‌کنند و نه بر اساس روش‌های نوین آماری و نظرسنجی. در بهترین حالت٬ مقیاس اندازه‌گیری و ارزیابی این نیازها از طریق ایجاد تحرکات عاطفی-اعتقادی توده‌وار در میان مسلمانان انجام می‌گیرد.

این تعاریف٬ با فرض بر اینکه همه‌ی مسلمانان با آنها موافق باشند٬ به کل جامعه‌ای متکثر تعمیم داده می‌شوند و همه‌ی شهروندان جامعه‌ای با گروه‌های دینی٬ قومی٬ زبانی و فکری متفاوت را موظف به پذیرش و پیامدهای تکلیفی آنها می‌کنند. عدم تابعیت از این تعاریف و احکام و پیامدهای عملی آنها توسط شهروندان دگراندیش و دگرباور با مجازات همراه خواهد شد و این نقض حقوق شهروندی و مدنی این دگرباوران و دگراندیشان است و نوعی «دیکتاتوری دین باوران» بر «دگردینان» و دگراندیشان و دگرباوران است. در اینجا امتزاج علم ایمان سالار با قدرت سیاسی نه تنها حقوق شهروندی را نقض می‌کند٬ بلکه فضای اندیشیدن در جامعه را محدود کرده و به سرکوب خرد شکاک و عقل انتقادی می‌انجامد.

۴. متفکران و اندیشمندان اسلامی در طرح و ایجاد آنچه که آنها «علوم انسانی اسلامی» می‌نامند آزادند و حتی می‌توانند محصولات فکری خود را در مدارس دینی خود تدریس کرده و در سطح جامعه هم آنها را به عنوان یک گونه از گونه‌های متفاوت نظریه‌پردازی در مورد روابط انسانی ارایه دهند.

این دقیقا اتفاقی است که کمابیش در قبل از انقلاب و نیز تا به امروز٬ علی‌رغم سلطه‌طلبی تفکر دینی٬ در ایران رخ داده است، ولی حذف علوم انسانی جدید و حاکمیت بی‌چون و چرای اندیشه‌های پریشانی که نه در گذشته آزمونی پس داده‌اند و نه در زمان حال محصولی برای ارایه به بازار علم دارند، کاری عبث است و جامعه‌ی ما را از هر آن‌چه در یک قرن فراگیری علوم انسانی جدید به دست آورده، دورکرده و دچار پریشان‌اندیشی و پریشان‌نظمی می‌کند.

حمله به علوم انسانی٬ به ویژه جامعه‌شناسی٬ در ایران امروز ناشی از چیست؟

حمله به علوم انسانی در ایران امروز یک حرکت کاملاً سیاسی است؛ اگرچه ابعاد نظری و معرفت شناختی نیز دارد. قبل از انقلاب انتقاداتی که به علوم انسانی در ایران انجام می‌گرفت، بیشتر ناشی از عوامل فرهنگی و آرمانی بود. منتقدین چپ به پیروی از بعضی تحلیل‌های مارکسیستی ابعادی از این علوم را منشعب از غرب و متکی به پیش‌فرض‌های جامعه‌ی سرمایه‌داری می‌دانستند. بعضی حتی خود این علوم را نیز در خدمت امپریالیسم و استعمار می‌پنداشتند. انتقاداتی که در خود غرب هم به اشکال مختلف به این علوم می‌شد. منتقدین لیبرال تأکیدشان بیشتر به محدودیت نظریاتی بود که بر اساس داده‌های مشخص غربی شکل گرفته و به جوامع غیرغربی تعمیم داده می‌شد. اغلب این منتقدان در فکر «بومی کردن علوم انسانی» در کشور بودند.

در جریان انقلاب و بعد از آن٬ روحانیت انتقادات چپ را مصادره کرده و آنها را با گفتمان مسلط خود برعلیه علوم انسانی غرب در آمیخت. بعد از حمله‌ی سیاسی به دانشگاه‌ها و «انقلاب فرهنگی»، روحانیت شیعه در ایران ابتدا به فکر «اسلامی کردن» دانشگاه‌ها و بالطبع علومی افتاد که در آنها تدریس می‌شد.

قریب به سه دهه تلاش در اسلامی کردن دانشگاه‌ها چیزی جز ظاهری اسلامی دادن به در و دیوار دانشگاه‌ها و تحمیل اشکال جدیدی از پوشیدن و خودنمایی به استادان و دانشجویان رخ نداد. در حوزه‌ی علوم طبیعی نیز هیچ اتفاق نظری و عملی‌ای جز نوع پوشش دانشجویان و استادان نیفتاد. چنان‌چه تجربه‌ی اسلامی کردن علوم دقیقه در کشورهای اسلامی دیگر هم بی نتیجه بوده است.

درحوزه‌ی علوم انسانی٬ جسته و گریخته معدود آثاری با پسوند اسلامی٬ مثل «مقدمه‌ای بر جامعه‌شناسی یا روان‌شناسی اسلامی» نگاشته شد که از نظر محتوا ملغمه‌ای بودند از همان کتاب‌های مقدماتی متداول به اضافه‌ی مثال‌های جسته گریخته‌ای از جامعه‌ی اسلامی و فصولی در مورد نظریات اسلام در مورد موضوع مربوطه یا توصیف و تحلیلی از اندیشه‌های شخصیت‌هایی مثل ابن خلدون٬ فارابی٬ بیرونی و غیره.

مقالاتی چند پا را فراتر گذاشته و از «جامعه‌شناسی عرفانی»٬ «جامعه‌شناسی علوی» و غیره نیز صبحت کردند که محتوای نظری آنها بسیار اندک و آرمانگرایانه و محتوای روش‌شناسانه‌ی آنها غیر عملی و تقریباً صفر بود. هیچ یک از مدعیان جامعه‌شناسی اسلامی تا به امروز نتوانسته است یک مطالعه‌ی علمی از یک مسئله‌ی اجتماعی مثل فحشا یا اعتیاد به سبک و سیاق جامعه‌شناسی نوین متداول در غرب به انجام برساند؛ مطالعه ای که از طریق آن بتوان به درک بهتری از این پدیده‌ها دست یافت.

درحالی که حمله‌ی اخیر به علوم انسانی جنبه‌ی کاملا سیاسی دارد. مقابله با علوم انسانی نوین در جمهوری اسلامی بیشتر ناشی از نوعی رقابت نظری و معرفت شناختی است. اعتراف به این حقیقت را ما امروز از زبان آیت‌الله سبحانی می‌شنویم که معتقد است «متأسفانه فعالیت‌های دانشگاه‌های ما هنوز اسلامی محض نشده است و گاهی اوقات فرضیه‌هایی در دانشگاه‌ها مطرح می‌شوند که حقیقت چراغ دین را خاموش می‌کنند.»

در حکومتی که روابط انسانی را بر اساس معیارهای از پیش ساخته تنظیم می‌کند٬ قراردادهای رفتاری و ارزشی جامعه را فقط در صورت تطابق با ارزش‌های مندرج و منبعث از کتب آسمانی تأیید می‌کند٬ و خود را صاحب پیشرفته‌ترین و بهترین و صالح‌ترین نظریات سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و هر آنچه در روی زمین یافت می‌شود می‌داند. علومی که این همه را به عهده و اختیار شهروندان قرار داده و شناخت و ارزیابی و الگوسازی این روابط و قراردادها را مبتنی بر عقل شکاک و تجربه‌ی عینی و آزمون و خطا می‌کند، رقیبی بس خطرناک به شمار می‌آید.

داده‌ها و نظریات علوم انسانی مبتنی بر مطالعه و مداقه و تجربه‌ی عینی است که نتایج آنها بر اساس خرد شکاک مورد بازنگری و آزمون روشمند و مکرر قرار می‌گیرند. در حالی که تعمیق شناخت دینی به تقدس آفرینی می‌انجامد٬ گسترش تفکر علمی به تقدس‌زدایی و سئوال انگیز کردن پدیده‌ها و موضوعاتی می‌انجامد که دین و سنت آنها را از دسترس خرد دنیوی دور داشته است.

حمله‌ی اخیر به علوم انسانی در ایران شاید سهمگین‌ترین و بی سابقه‌ترین نوع حمله‌ است، چراکه اولاً انگیزه‌های آن کاملاً سیاسی است و ریشه در حوادث بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته دارد و ثانیاً با خشونتی بنیان‌افکن همراه است که در تاریخ ایران بی‌سابقه است.

حذف علوم انسانی نوین و آموزگاران آنها از دانشگاه‌ها در چند ماه اخیر از سویی حذف این علوم به خاطر گسترش اندیشه‌های روشنگرانه آنها در مقابل اندیشه‌های بسته و ارتجاعی حاکمیتی است که تبدیل جمهوری اسلامی به حکومت اسلامی را هدف خود قرار داده است.

از سوی دیگر٬ این حذف نوعی اذعان به شکست سی‌ساله‌ی جمهوری اسلامی در کنترل ذهنیت جامعه‌ی دانشگاهی و فرهنگی ایران است. به عبارت دیگر٬ پس از سی سال ارتباط بین حوزه و دانشگاه و رنگ و لعاب اسلامی بخشیدن به علوم انسانی٬ منتقدان رژیم جمهوری اسلامی و شکاکان به نظریه‌ی تحمیلی ولایت فقیه نه تنها بیشتر شده‌اند٬ بلکه نسل جوان ایرانی را با خود همراه کرده‌اند.

اگر حمله به لیبرالیسم در ابتدای انقلاب نوعی تسویه حساب با روشنفکران غیر چپ بود٬ حمله به علوم اجتماعی امروز تسویه حسابی داخلی است با نفوذ و کارآیی و کارآمدی علوم انسانی نوین در میان روشنفکران دینمداری که هم دیدگاه‌های معتدل‌تری نسبت به رابطه‌ی علم و دین دارند وهم به آسانی چهره‌ی کریه استبداد دینی را در میان یاران پیشین خود بازمی‌شناسند.

حاکمیت محافظه‌کار جمهوری اسلامی دریافته است پس از دو دهه سرمایه‌گذاری در آفرینش کادری از استادان متعهد و معتقد به دین و دولت٬ که اغلب با استفاده از بورس‌های دولتی مدارک خود را به پایان رسانیده و از اوایل دهه‌ی هفتاد وارد نظام آموزش عالی شدند٬ نتوانسته است موفقیتی در حوزه‌ی اسلامی کردن دانشگاه‌ها و علوم انسانی داشته باشد.

حمله‌ی اخیر انتقام گیری از دگراندیشان و دگرباورانی است که نه تنها انتخاب مجدد آقای احمدی‌نژاد را به عنوان رییس جمهور مورد شک و اعتراض قرار داده‌اند٬ بلکه مشروعیت نظری حکومت دینی را با استفاده از نظریات علوم انسانی به زیر سئوال برده‌اند. خشونت عمیقی که با این حذف همراه شده است تا حدی پیش رفته است که وزیر علوم دانشگاه‌هایی را که فاقد روحیه بسیجی هستند تهدید به یکسان شدن با خاک می‌کند.

منتزع از سیاست و مسائل اخیر، آیا واقعاً جامعه‌شناسی را می‌توان «اسلامی» کرد؟

اگر جامعه‌شناسی را با نگاه ثبوتی تعریف کنیم٬ آنرا علم می‌دانیم و جایی برای دین به عنوان مبنا و مقصد شناخت قایل نیستیم؛ چرا که شرایط روش‌شناسانه و معرفت‌شناسانه‌ی علم با قواعد مشخص تجربی و عینی تعیین می‌شوند و نه قواعد جهان‌شمول و ثابت دین.

به پیروی از ماکس وبر٬ من جامعه‌شناسی را یک علم اجتماعی نوین می‌دانم؛ علمی که در عین اینکه شباهت‌های روش‌شناسانه‌ای با علوم تجربی و دقیقه دارد٬ دارای ویژگی‌های معرفت‌شناسانه و روش‌شناسانه‌ی خاصی است که عمومیت‌بخشی آن را محدودتر از علوم دقیقه می‌کند.

در همه‌ی علوم نوین، وسعت عملی و نظری موضوعات٬ روش‌ها٬ پیش‌فرض‌ها و شرایط لازم برای کاربرد آنها متکی بر قراردادهای روش‌شناسانه و نظری‌ای است که بین متخصصین آن علوم گذاشته می‌شود. به عنوان علم اجتماعی نوین٬ جامعه‌شناسی ریشه در افکار دوران روشنگری اروپا دارد و یکی از مشخصه‌های اولیه‌ی تفکر روشنگرانه جدا کردن شناخت علمی و موضوع علم از موضوعات دینی و شناخت دینی است. هر یک از این حوزه‌ها پیش فرض‌ها٬ موضوعات٬ انگاره‌ها و گزاره‌های خود را دارند.

بی شک در حوزه‌ی عملی٬ در سطح اجتماع٬ علم و دین با هم تلاقی می‌کنند. نقطه‌ی تلاقی آنها امکان همسایگی آنها را به وجود می‌آورد. لیکن این تلاقی مقطعی است و ماهیت وجودی و روش‌شناسانه‌ی آن دو را تغییر نمی‌دهد.

تعریف و ترکیبی که از این تلاقی در نزد دانشمندان مختلف وجود دارد مورد اختلاف است. علی‌رغم این اختلافات٬ برداشت از این تلاقی را می‌توان به چهار نوع تقسیم کرد:

− گروه اول تلاقی موضوعی است که در میان دانشمندان علوم اجتماعی مرسوم بوده و کمترین معترضان را دارد. در میان این گروه کاربرد پسوند برای جامعه‌شناسی فقط تعیین‌کننده موضوعاتی است که مورد توجه این نوع از جامعه‌شناسی قرار می‌گیرد. مثلا از آثار نظری و تجربی اروین گافمن که صاحب رهیافتی کنشی است به عنوان «جامعه شناسی کنشی» یاد می‌شود. برخی از کسانی که از جامعه شناسی یا انسان شناسی اسلامی یاد می‌کنند٬ منظورشان مطالعه‌ی جوامع اسلامی و یا پدیده‌هایی است که به دین اسلام مربوط می‌شود. گاه این نوع تلاقی جغرافیایی یا مکانی نیز می‌شود: مثلاً جرج سباغ از «جامعه‌شناسی عربی» به عنوان مجموعه مطالعات جامعه‌شناسان عربی یاد می‌کند و بسیاری در توصیف آثار و نتایج پژوهش‌های جامعه شناسان ایران از «جامعه شناسی ایرانی» یاد می‌کنند. این نوع پسوند گذاری به هیچ وجه در مقابل و مخالفت با جامعه‌شناسی نوینی که خاستگاه غربی دارد قرار نمی‌گیرد.

− گروه دوم تلاقی روشی است٬ مثل جامعه‌شناسی دیالکتیکی٬ جامعه‌شناسی تجربی و جامعه‌شناسی نظری؛ یعنی جامعه‌شناسی‌ای که در مطالعات خود دیالکتیک یا روش‌های تجربی٬ و یا نظری- کیفی را به عنوان روش مطلوب و مسلط خود به کار می‌گیرد. جامعه‌شناسان گرونده به یک روش، از نظر کاربرد روش از جامعه شناسان دیگرمتمایز می‌شوند و لزوماً در مقابل یکدیگر قرار نمی‌گیرند.

− گروه سوم حاصل تلاقی معرفت شناسانه و رهیافتی است؛ مثل جامعه شناسی مسیحی٬ اسلامی و غیره. بعضی از متفکران این گروه مبانی معرفت شناسانه‌ی مشخصی را برای جامعه‌شناسی قایل هستند که در انواع جامعه‌شناسی دیگر- مثلاً جامعه‌شناسی ثبوتی - یافت نمی‌شود. مثلاً به نظر آقای تنهایی٬ مبتکر واژه‌ی «جامعه‌شناسی علوی» (تفسیری- عرفانی) در ایران که آن را «جامعه‌شناسی مکتبی» نیز می‌خواند٬ این نوع جامعه‌شناسی «اصول موضوعه خود را از قوانین الهی و کتب دینی دریافت می‌کند.» (نوشته شده در جمعه هفدهم آذر ۱۳۸۵ ساعت توسط هیئت تحریریه‌ی فصل نو)

− بالاخره گروه چهارمی وجود دارد که ترکیبی از تلاقی‌های سه گروه اول را ارایه می‌دهد. مثلاً بعضی از کسانی که جامعه‌شناس مارکسیست خوانده می‌شوند٬ هم منتقد شیوه‌های ثبوتی جامعه‌شناسی هستند و هم از نظر موضوعی تاکید و تحقیق خود را معطوف به مفاهم طبقه٬ استثمار و روابط تولیدی جامعه می‌کنند. یا جامعه‌شناسان انتقادی هم‌زمان منتقد شیوه‌های تجربی محض در جامعه‌شناسی ثبوتی و روش‌های کیفی خالص در آثار بعضی از محققان مارکسیست هستند.

با این تقسیم بندی بالا٬ من معتقدم که تلاقی دین و علم جامعه‌شناسی در حالت اول ممکن است. بالاخره جامعه‌شناسانی که جوامع اسلامی را مورد مطالعه قرار می‌دهند بایستی ویژگی‌های نظری و عملی خاص این جوامع را مد نظر قرار داده و برای درک بهتر آنها تمهیدات عملی و نظری لازمی را فراهم آورند.

اما باید توجه داشت که این نامگذاری جنبه‌ی توصیفی دارد و نه تحلیلی؛ چرا که ابزارهای شناخت در اینگونه مطالعات همان ابزارهای علمی است. کاربرد صفاتی مثل «اسلامی»٬ «عربی»٬ یا «ایرانی» در این ترکیب فقط موضوع و کاربرد علم جامعه‌شناسی در حوزه‌ی جغرافیایی یا موضوعی خاص را مشخص می‌کند. این نوع کاربرد واژه‌ی «جامعه‌شناسی» نه این علم را نفی می‌کند و نه جانشین برای آن می‌آفریند. این ترکیب فقط توصیفی و توضیحی است و نه تحلیلی.

اما از نظر من جامعه‌شناسی اسلامی در تلاقی دوم و سوم٬ و بالطبع چهارم ٬ نه علمی است نه موثر. هر نوع امتزاج (نه تلاقی) علم و دین٬ ماهیت معرفت‌شناسانه و روش‌شناسانه و بالطبع عملکرد آنها را مخدوش کرده و کارآمدی آنها را بر اساس تعاریف وجودی‌شان محدود می‌کند.

اکثر قریب به اتفاق دانشمندان علوم اجتماعی صفات محدودکننده‌ای مثل «مسیحی»، «اسلامی»٬ و حتی «مارکسیستی» را در سه حالت آخر برای این علم نمی‌پذیرند، چرا که پذیرش این «صفات» ماهیت نظری و روش‌شناسانه‌ی این علم را تحت تاثیر قرار داده و محدودیت‌های جدیدی را برای آن ایجاد می‌کند.

بگذارید مثالی در این زمینه بزنیم. آقای فرهاد خسروخاور، جامعه‌شناس ایرانی در فرانسه، مطالعه‌ای روی جوانان بسیجی که به جبهه‌های جنک ایران و عراق رفته‌اند انجام داده است و نتایج آن را در کتابی تحت عنوان «اسلامگرایی و شهادت» به چاپ رسانده است. ایشان به عنوان یک جامعه‌شناس تمام تصورات خود از «شهادت» را کنارگذاشته و سعی کرده ذهنیت، انگیزه‌ها، و انتظارات جوانانی را که در این مسیر قدم گذاشته‌اند درک کند؛ چه جوانانی که از جنگ برگشته و هنوز در قید حیات هستند و چه جوانانی که جان‌شان را در این مسیر از دست داده‌اند. با گروه اول مصاحبه کرده و آثار باقی مانده از گروه دوم را از قبیل وصیت نامه‌ها و نامه‌های شخصی شان مورد بررسی قرار داده است. بخشی از نتایجی که او به دست آورده نشان می‌دهد که انگیزه‌های ملی و اجتماعی نقش به‌سزایی در ارزش شهادت‌طلبی نزد این جوانان داشته است.

حال تصور کنید که شما یک جامعه‌شناس اسلامی هستید و پذیرفته‌اید که شهادت‌طلبی عبادت فی سبیل الله است واز والاترین ارزش‌های شیعی است. در این صورت اگر شما با داده‌هایی مواجه شوید که مطابق پیش‌فرض‌های شما نباشد چه می‌کنید؟ حتما می‌گویید این جوانان از طریق ناسیونالیست‌ها و روشنفکران غرب زده منحرف شده و درک درستی از شهادت نداشته‌اند! اگر نتایج مبتنی بر ناسیونالسیم را که در تضاد با جهان وطنی اسلامی قرار دارد بپذیرید٬ مخالف گزاره‌های دینی خود عمل کرده‌اید. اگر سعی کنید داده‌های عینی را نادیده گرفته و ابعاد ایمان سالارانه‌ی انگیزه‌ی این جوانان را بزرگنمایی کنید٬ در آن صورت نتایج تحقیق را خدشه‌دار کرده‌اید. به عبارت دیگر٬ وارد کردن ارزش‌های از قبل انتخاب شده به تحقیق یافته‌ها را آلوده کرده و امکان درک درست واقعیات را کاهش می‌دهد.

باید توجه داشت که تمامی علوم جدید٬ چه اجتماعی و چه تجربی-عینی٬ متکی بر دیدگاه‌های نظری دانشمندان و کارگزاران آنهاست؛ کارگزارانی که در حوزه‌های عملی و نظری آن علوم مهارت یافته و صلاحیت آنها در اکثر موارد توسط مراجع علمی تأیید شده است.

داشتن «دیدگاه» یا «رهیافت» مشخص با تعین معرفت‌شناسانه و روشمندانه‌ی علم متفاوت است. در همه‌ی علوم٬ حتی علوم تجربی و دقیقه٬ رهیافت‌های مختلفی نسبت به پدیده‌های مورد مطالعه وجود دارند. لیکن وجود این اختلافات نظری نه تنها باعث نفی «خرد»، «آزمون‌پذیری» و «نقدپذیری» در روش‌های پذیرفته شده‌ی علمی نمی‌شود٬ بلکه برعکس رقابت٬ تجدید آزمون٬ و قضاوت مکرر توسط دانشمندان و صاحبنظران را افزون می‌کند.

بزرگ‌ترین مانع بر سر راه علمی کردن دین گزاره‌های قدسی از پیش تعیین شده‌ای است که نه محصول مطالعه‌ی عینی هستند و نه نفی پذیراند؛ به ویژه که اثبات و گاه اذغان به نفی آنها برای مومنان دارای عواقب سنگینی هم در این دنیاست و هم به پندارشان در آخرتی که بدان معتقد هستند.

علم شناختی مبتنی بر تجربه و آزمون است و دوام و قوام آن بر اصل خطاپذیری و آزمون مجدد و مکرر توسط دانشمندان جدید در زمان‌های مختلف و با متغیر‌های جدید است. گزاره‌های دینی خود را از این خطاپذیری و آزمون‌طلبی معاف داشته و منبع معرفت شناسانه‌ی آنها مرجعی فرانسانی است. از این منظر٬ عقل انسان زمینی فقط توانایی شناخت درستی و اطلاق این گزاره‌ها را دارد و اجازه نمی‌یابد که با ابزارهای غیر دینی این گزاره‌ها را به حوزه‌ی آزمون و خطاپذیری دعوت کند. این دقیقاً مبنای مخالفت آقای لاریجانی با علوم انسانی غربی است؛ چرا که مبانی معرفت‌شناسانه و روش‌شناسانه‌ی این علوم بر اساس ابزارها و پیش فرض‌های دنیوی و انسانی است.

Share/Save/Bookmark

مطالب مرتبط
با تحقیر عقل انسانی، نمی‌توان علوم انسانی تأسیس کرد − گفت‌وگو با محمد برقعی
خوابی که جمهوری اسلامی برای روان ایرانی دیده است – گفت‌وگو با مژگان کاهن
علت هراس حکومتگران در ایران از علوم اجتماعی - گفت‌وگو با کاظم علمداری
مشکل حکومت اسلامی، نه علوم انسانی که آزادی‌خواهی است - گفت‌وگو با مهدی خلجی
نمایش توان علوم انسانی – محمدرضا نیکفر

 
 

در هفته‌ای که گذشت عده‌ای از فعالان سیاسی و مدنی روانه‌ی زندان‌ها شدند و یا حکم زندان دریافت کردند. هم‌چنین محدودیت‌ها برای دانشجویان در آستانه‌ی بازگشایی دانشگاه‌ها افزایش یافته است، اما رییس دولت جمهوری اسلامی در ارتباط با نقض حقوق بشر، نه تنها از پاسخگویی در سازمان ملل طفره رفت بلکه در برابر خبرنگاران خارجی به دروغگویی پرداخت و از جمله خبر محکومیت سکینه آشتیانی به سنگسار را ساخته‌ی غرب دانست.

اهم رویدادهای مربوط به نقض حقوق بشر در هفته‌ی گذشته را مرور می‌کنیم:

یکشنبه، ۲۸ شهریور لارنس کانن، وزیر خارجه‌ی کانادا در بیانیه‌ای که روز جمعه منتشر کرد از مقامات ایران خواست تا شرایط رو به وخامت حقوق بشر در این کشور را بهبود بخشد و به تعهدات بین‌المللی و قانونی خود در زمینه‌ی حقوق بشر عمل کرده و از طی مراحل قضایی عادلانه‌ی رسیدگی به پرونده‌ی زندانیان اطمینان حاصل کنند.

شعبه‌ی یک دادگاه انقلاب مهاباد، داریوش عندلیبیان، ستار برازش، یوسف سودبر، سجاد عزیزی و بابک آکسون از فعالین مدنی آذربایجانی در میاندوآب (قوشاچای) را به علت برگزاری مراسم رقص و موسیقی آذربایجانی به مناسبت روز طبیعت در ۱۳ فروردین سال جاری، به پرداخت یک و نیم میلیون تومان جزای نقدی محکوم کرد.

قاضی خدادادی، رئیس شعبه‌ی یک دادگاه انقلاب مهاباد درخواست متهمان این پرونده را برای دریافت یک نسخه از حکم صادره رد کرد. سعید حائری، عضو کمیته‌ی گزارشگران حقوق بشر به اتهام اخلال در نظم عمومی و اجتماع و تبانی از سوی شعبهی ۲۶ دادگاه انقلاب به دو سال و شش ماه حبس تعزیری و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شد.

سعید حائری روز ۲۰ اسفند ۸۸ با تودیع وثیقه ۱۰۰ میلیون تومانی پس از تحمل ۸۰ روز حبس آزاد شد. وی در ۲۹ آذرماه به همراه شیوا نظرآهاری و کوهیار گودرزی بازداشت شده بود.

شیوا نظرآهاری نیز طی هفته‌ی گذشته به شش سال حبس، تبعید به زندان ایذه و ۷۶ ضربه شلاق محکوم شد.
کوهیار گودرزی، دیگر عضو کمیتهی گزارشگران حقوق بشر از ۲۹ آذرماه سال گذشته بدون حتی یک روز مرخصی در زندان اوین در حال سپری کردن دوران یک سال محکومیت خود است. خانواده کاظمینی بروجردی در شصت و پنجمین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد، در نامه‌ای به دبیر کل این سازمان، خواستار رسیدگی به نقض حقوق بشر و وضعیت زندانیان سیاسی در ایران شدند.

در این نامه که خطاب به بانکیمون نوشته شده، آمده است: «آقای بروجردی بارها به شما مقام مسئول و دیگر شخصیت‌ها و نهادهای بین‌المللی، نامه نوشت ولی هیچ واکنشی صورت نگرفت. متاسفانه بی اعتنایی به این شکواییه‌ها، شرایطی را فراهم کرد که بعد از انتشار هرکدام، مورد ضرب و شتم و آزار بیشتر در زندان قرار گرفت و رسانه‌ها و جراید دولتی نیز او را آماج اتهامات و ترور شخصیت قرار دادند.»

دوشنبه، ۲۹ شهریور تعدادی از اعضای پارلمان اروپا در نامه‌ای به اعضای کميسيون امور خارجه و توسعه‌ی این پارلمان، سه تن از زندانیان سیاسی در داخل ایران را به عنوان کاندید برای دریافت «جايزه‌ی ساليانه‌ی ساخاروف» عنوان کردند. بهاره هدایت، منصور اسانلو و عباس امیرانتظام، سه نفری هستند که از آنها به عنوان نامزد برای دریافت این جایزه نام برده شده است.

اعضای پارلمان اروپا در این‌باره می‌نویسند: «ما باور داريم که خصوصاً در اين سال دهشتناک برای مردم ايران، مناسب خواهد بود اگر جايزه ساخاروف به کسی يا کسانی که نماد مقاومت و ايستادگی، تلاش برای حقوق بشر و آرمان‌های دموکراتيک هستند، اعطا شود. صدها نام می‌توانند برای اين جايزه نامزد شوند.»

همسر عیسی سحرخیز در نامه به دادستان تهران، ضمن برشمردن وضع نامساعد همسرش در زندان خواستار اتخاذ ترتیباتی شده که از پیشرفت بیماری و تشدید ناراحتی و کسالت و درد و رنج یک انسان، مستقل از عقاید سیاسیاش، پیشگیری شود. فرشاد دوستی پور از فعالین سابق انجمن اسلامی دانشگاه بوعلی همدان و فعال دانشجویی کرد در شعبه‌ی ٢۸ دادگاه انقلاب و به اتهام اقدام علیه امنیت، به دو سال حبس تعزیری محکوم شد.

فرشاد دوستی‌پور، عضو کمیته‌ی اقوام دفتر تحکیم وحدت، پس از سخنرانی در مراسم ١۶ آذر سال ١۳۸۶ در دانشگاه تهران بازداشت و مدت دوماه را در بند ٢٠٩ زندان اوین گذرانده بود. همچنین پس از انتخابات ٨٨ ریاست جمهوری به واسطه‌ی فعالیت‌های فرشاد دوستی‌پور در شورای مرکزی ستاد دانشجویی کروبی، پرونده‌ی وی مجدداً به جریان افتاد و در نهایت قاضی مقیسه، این حکم را به آقای نیک بخت، وکیل ایشان ابلاغ کرد.

سه‌شنبه، ۳۰ شهریور عمادالدین باقی به دلیل پخش مصاحبه‌اش با آیت‌الله منتظری پس از فوت ایشان به شش سال زندان محکوم شد. دادگاه باقی در تاریخ ۲۶ مرداد ۸۹ در شعبه‌ی ۲۶ به ریاست پیرعباسی برگزار شده بود.
این حکم در حالی صادر شده است که ماه گذشته شعبه‌ی ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست صلواتی نیز بابت فعالیت‌های باقی در انجمن دفاع از حقوق زندانیان او را به یک‌سال حبس و پنج سال محرومیت از فعالیت‌های رسانه‌ای و مدنی محکوم کرده است.

این فعال حقوق بشر از اردیبهشت گذشته تاکنون سه بار روانه‌ی زندان شده و در مجموع در چندسال گذشته چهار سال و نیم حبس را تحمل کرده است.

عماد الدین باقی، پرونده‌ی دیگری در مورد انجمن دفاع از حقوق زندانیان دارد که هنوز حکمی در مورد آن صادر نشده است. دلیل ضرب و شتم ابوالفضل عابدینی، روزنامه‌نگار و فعال حقوق بشر در زندان کارون اهواز استفاده از مچ‌بند سبز اعلام شد.

وی در روز جمعه ۲۶ شهریورماه توسط دو نفر از ماموران به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت؛ به طوری که آثار ضرب و شتم در بدن این زندانی به راحتی قابل مشاهده است.

قلندری یکی از مسئولین زندان در حالی که او را مورد ضرب و شتم قرار می‌داد، خشم خود را از اینکه اخبار مربوط به او در سایت‌ها منتشر می‌شود ابراز کرد و خواست برای پایان ضرب و شتم طلب بخشش کند. حکم پنج سال حبس تعزیری مهدی محمودیان، عضو جبهه‌ی مشارکت که هم اکنون در زندان رجایی شهر به سر می‌برد، در دادگاه تجدیدنظر تایید و به وکیل وی ابلاغ شد.

محمودیان نقش مهم و اساسی در افشای جنایت کهریزک، انتشار اسامی بالغ بر ۷۰ تن از شهدای پس از انتخابات و هم‌چنین فیلم منتشر شده‌ای از دفن پنهانی و دسته جمعی شهدای جنبش سبز در قطعه‌ی ٣۰٢ بهشت زهرا داشت. این فعال مطبوعاتی، ٢۵ شهریورماه سال گذشته بعد از وقایع کهریزک، بازداشت شده و از آن زمان حتی یک روز هم به مرخصی اعزام نشده است. گزارشهای تایید نشده حاکی از آن است که دادستانی تهران برای حسین درخشان، وبلاگ‌نویس زندانی تقاضای اعدام کرده ولی قاضی پرونده‌ی او هنوز حکمی صادر نکرده است.

پیشتر برخی از سایتهای اینترنتی از درخواست حکم اعدام برای این وبلاگنویس ایرانی که از حدود دو سال پیش در بازداشت به سر میبرد، خبر داده بودند. چهارشنبه ۳۱ شهریور سازمان مدافع حقوق بشر و دمکراسی، فریدم هاوس یا خانه آزادی روز سه شنبه صدور حکم حبس و شلاق برای شیوا نظر آهاری، فعال حقوق بشر در ایران را محکوم کرده و خواستار تغییر این حکم و آزادی سریع خانم نظر آهاری شده است.

این سازمان آمریکایی که مقر آن در واشنگتن است به صدور حکم شش سال حبس در زندان ایذه و ۷۴ ضربه شلاق برای شیوا نظر آهاری، سخنگوی کمیته گزارشگران حقوق بشر در ایران، اعتراض کرده و پائولا شریفر، مدیر اجرایی موقت این سازمان از ایران خواسته است تا به مسئولیتهای بینالمللی خود پایبند بوده و خانم نظر آهاری را سریعا آزاد کنند.

جمعي از خانواده‌های زندانيان سياسی صبح در ديدار با علی اکبر هاشمي رفسنجانی رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام به بيان برخي مسائل و مشكلات در روند پيگيری حقوق اين زندانيان پرداختند. هاشمی رفسنجانی با استماع سخنان تك‌تك حاضران گفت: اگر بخواهم خواسته شما را به مأموران منتقل كنم مطمئن نيستم جواب مساعد بگيرم و شايد نتيجه عكس بدهد. ولی خواسته‌های شما را خدمت رهبری پيگيرم و اميدوارم بی‌نتيجه نباشد. مقام معظم رهبری درخصوص اعمال قانون و تسريع در رسيدگی و حقوق قانونی آنها در زندان دستورات مناسبی صادر كرده بودند كه می‌تواند بسياری از مشكلات حاضر را رفع نمايد.

وضعیت جسمی زندانی سیاسی فرح واضحان یکی از دستگیرشدگان محکوم به اعدام روز عاشورا که از ناراحتی حاد قلبی رنج می‌برد در وضعیت وخیم جسمی است. بازجویان وزارت اطلاعات از درمان وی در بیمارستان‌های خارج از زندان ممانعت به عمل می‌آورند.

برنامه نظارت بر حمايت از مدافعان حقوق بشر، به عنوان برنامه‌ای مشترک از «فدراسيون بين‌المللی جامعه‌های حقوق بشر (FIDH) و سازمان جهانی مبارزه با شکنجه (OMCT)، با صدور بیانیه‌هایی نسبت به وضعیت سه فعال ایرانی ، مجید توکلی، شیوا نظرآهاری و عماد باقی ابراز نگرانی کرده خواستار آزادی آنها شد.

نوید محبی، وبلاگنویس و فعال کمپین یک میلیون امضا، در منزل پدری‌اش در شهرستان آمل، طی یورش هشت نیروی امنیتی در روز ۲۷ شهریورماه بازداشت شده است. بازداشت وی همراه با "ضرب و شتم شدید" بوده و نیروهای امنیتی با نشان‌دادن سلاح گرم، خانواده محبی را تهدید کرده‌اند.

در خبر دیگری به گزارش مدرسه فمینیستی، نوشین احمدی خراسانی، نویسنده، پژوهشگر و فعال جنبش زنان، پس از احضار، چندین ساعت بازجویی کتبی و تفهیم اتهام در شعبه ۵ دادسرای مستقر در زندان اوین با قرار کفالت آزاد شد. اتهام وارده بر وی «فعالیت تبلیغی علیه نظام از طریق الف: نوشتن و درج مطالب علیه نظام در سایت مدرسه فمینیستی، و ب: شرکت در تجمعات غیرقانونی پس از انتخابات ۸۸» بود. پس از تفهیم اتهام، نوشین احمدی خراسانی از خود دفاع کرد و پس از آن، برای وی قرار کفالت صادر شد. او پس از معرفی کفیل، نهایتا تا تشکیل دادگاه‌اش آزاد شد.

پنج‌شنبه یک مهر خانواده‌های ۱۳ زندانی سیاسی، عیسی سحرخیز، حشمت‌الله طبرزدی، احمد زیدآبادی، مسعود باستانی، بهمن احمدی امویی، کیوان صمیمی، مهدی محمودیان، هنگامه شهیدی، امیرحسین کاظمی، مجید دری، علی پرویز، علی جمالی، رضا رفیعی فروشانی در نامه‌ای به دبیر کل سازمان ملل از او خواستند تا اکنون که احمدی‌نژاد در سازمان ملل حضور دارد از او در خصوص عملکرد دولت در حوزه‌ی حقوق بشر و زندانیان سیاسی سئوال کند.

آنان در این نامه با اشاره به منشور حقوق بشر کوروش و تبلیغات صورت گرفته از سوی احمدی‌نژاد در خصوص این منشور خطاب به بان کی مون نوشته‌اند: «ما همسران و خانواده‌های زندانیان سیاسی و روزنامه‌نگاران زندانی از شما تقاضا داریم نسبت به نقض حقوق بشر در ایران فعالانه‌تر برخورد کنید و در دیدار با آقای احمدی‌نژاد همان حساسیتی را که نسبت به زندانی شدن سه شهروند آمریکایی در ایران نشان می‌دهید، نسبت به وضعیت عزیزان ما که بدون ارتکاب گناه یا نقض قانون در پشت میله‌های زندان گرفتار هستند، مبذول فرمایید.»

این خانواده‌ها هم‌چنین تقاضا کرده‌اند تا زمینه‌های لازم برای سفر هرچه سریع‌تر کمیسر حقوق بشر سازمان ملل به کشور ما برای اطلاع دقیق‌تر از کم و کیف نقض حقوق اولیه بازداشت شدگان و ملاقات ایشان با عزیزان ما را فراهم شود. ضیاءالدین نبوی، دانشجوی محروم از تحصیل و عضو شورای دفاع از حق تحصیل بامداد که به ۱۰ حبس تعزیری و تبعید به زندان شهر ایذه محکوم شده بود، با تغییر محل تبعید در طی روزهای گذشته، امروز پنج‌شنبه به زندان مرکزی اهواز منتقل شد.

نبوی از تاریخ ۲۵ خرداد ماه ۱۳۸۸ همراه با دختر عموی خود، عاطفه نبوی بازداشت شده و مدتها در بندهای انفرادی زندان اوین تحت فشارهای روحی و جسمی به سر برده است. عباس حکیم زاده، دانشجوی دانشگاه امیرکبیر و دبیر سیاسی دفتر تحکیم وحدت، در آستانه‌ی بازگشایی دانشگاه‌ها به دادسرای زندان اوین احضار شد.

وی پیش از این نیز چندین بار توسط وزارت اطلاعات بازداشت و چندین ماه را در زندان و سلول انفرادی سپری کرده بود. جمعه، ۲ مهر جمعی از فعالان حقوق بشر و حوزه‌ی زنان، با امضای نامهای ضمن محکوم کردن بازداشت نسرین ستوده، خواستار آزادی بیقید و شرط وی شدند.

۴۲۰ امضاکننده‌ی این نامه، با تاکید بر این که «دفاع از حقوق بشر جرم نیست»، آورده‌اند: «مطالبه‌ی اصلی ستوده در دادسراها و دادگاه‌ها، تضمین حقوق موکلانش بوده و عجبا که تاوان طلب کردن قانون، آن هم به اتکای اندک ماده‌های قانون حقوق شهروندی، بازداشت و زندان است.» یک عضو دیگر شورای شهر اهواز، قبل از حضور در دومین کنفرانس مطبوعاتی خود بازداشت شد.

برادر این عضو شورای شهر اهواز اعلام کرد که ممبینی از فرماندار اهواز به دلیل انتشار نامه‌ی محرمانه‌ی شورای حل اختلاف در دادگاه شکایت کرده است.

وی گفته است آقای ممبینی معتقد است جو منفی که علیه اعضای شورای شهر ایجاد و بنرهایی که در سطح شهر منتشر شده به دلیل علنی کردن رای محرمانه و غیر قطعی شورای حل اختلاف توسط فرماندار بوده است.

پيش از اين حمید حسنزاده، رییس شورای شهر اهواز نيز دهم شهريور ماه بازداشت شده بود. علیرضا ایرانشاهی، دانشجوی معماری غیر انتفاعی قزوین و از بازداشت‌شدگان روز عاشورا که به نه ماه حبس محکوم شده بود، پس از گذراندن دوراه محکومیت خود از بند ۳۵۰ زندان اوین آزاد شد.

انجمن قلم کانادا و سازمان خبرنگاران کانادایی مدافع آزادی بیان با انتشار بیانیه‌ای از اخبار مربوط به صدور حکم اعدام برای حسن درخشان ابراز نگرانی کرده‌اند. روز جمعه دوم مهر، کوروش و کیانوش گل‌محمدی از اعضای خانواده‌ی فعال کارگری زندانی کاوه گل محمدی، در روستای گازرخانی از توابع کامیاران بازداشت شدند.

کاوه گل محمدی در حال گذراندن دوران محکومیت خود در زندان سنندج است. وی فعال کارگری و از اعضای کمیته‌ی هماهنگی برای ایجاد تشکل‌های کارگری در شهرستان کامیاران است که در تاریخ ۱۳ خرداد ماه سال جاری به همراه برادرش دستگیر، و در دادگاه تجدید نطر استان کردستان به تحمل چهار ماه حبس قطعی محکوم شد.

گل محمدی، پیش از این نیز در سال گذشته به اتهام عضویت در کمیته‌ی هماهنگی به چهار ماه حبس تعزیری محکوم شده بود. شنبه، ۳ مهر امروز شنبه سوم مهرماه با بازگشايي دانشگاه آزاد رشت، انتظامات دانشگاه به دستور حراست از ورود دانشجويان پسری كه لباس‌هاي آستين كوتاه بر تن داشتند و دانشجویان دختري که به گفته‌ی مسئولين حراست پوشش نامناسب داشتند ممانعت به عمل آوردند.

این در حالی بود که هیچگونه اعلام قبلی و اطلاع‌رسانی قبلی در این رابطه صورت نگرفته بود.

اين برخورد انتظامات دانشگاه موجب شد تا تعداد بسيار زيادي از دانشجويان در مقابل در ورودي دانشگاه به عدم ورود خود به دانشگاه اعتراض كنند. در این هنگام انتظامات دانشگاه شروع به ضرب و شتم دانشجويان به منظور پراکنده کردن آنها و جلوگيری از ورودشان به دانشگاه می‌کند.

کمیته‌ی انضباطی دانشگاه علوم و فنون بابل، طی احکامی پنج فعال دانشجویی این دانشگاه را هر یک به یک ترم تعلیق با احتساب سنوات و ۱۲ تن دیگر از فعالین دانشجویی این دانشگاه را به یک ترم تعلیق به صورت معلق تا پایان دوران تحصیلی و توبیخ کتبی با درج در پرونده محکوم کرد.

این احکام بدون احضار به کمیته‌ی انضباطی و چند روز پیش از آغاز سال تحصیلی جدید به آنان ابلاغ شده است.

هم‌چنین دکتر شیخ الاسلامی، رییس دانشگاه علوم و فنون بابل، طی حکمی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علوم و فنون بابل را منحل و فعالیت‌های آن را غیر قانونی اعلام کرد. منیژه محمدی، وکیل مدافع مریم ضیا، فعال حقوق کودکان نسبت به حکم صادره برای موکلش اعتراض و تقاضای تجدید نظر در حکم صادره را به دادگاه تجدید نظر ارائه داد.

مریم ضیا به یک سال حبس تعزیری محکوم شده است؛ حکمی که به خاطر فعالیت‌های وی در انجمن حمایت از حقوق کودکان به وی داده شده است.

مریم ضیا، مدیر جمعیت تلاش برای جهان شایسته‌ی کودکان، روز ۱۰ دی ماه توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد.

وی پیش از این نیز در خرداد سال ۸۵ در تجمعی برای دفاع از حقوق کودکان دستگیر و روانه‌ی زندان اوین شده بود. یکشنبه، ۴ مهر سينا گلچين دانشجوی ۲۲ساله دانشگاه آزاد تهران مركز و از بازداشت‌شدگان حوادث روز عاشورا در ششم دی‌ماه ۱۳۸۸، پس از عدم تمديد مرخصی دوهفته‌ای صبح امروز شنبه به زندان اوين بازگشت. وی به ۴ سال و نیم حبس محکوم شده است.

تعدادی از خانواده‌های زندانیان سیاسی که برای دلجویی به منزل شهید باکری رفته بودند با برخورد لباس شخصی‌ها مواجه شدند. پس از این اقدام، لباس شخصی‌ها به بازجویی از افراد حاضر پرداختند.

Share/Save/Bookmark

 
 

یک مرد لبنانی که در جنگ‌های داخلی لبنان از نظر روحی آسیب دیده در مونترآل ِ کانادا، تحت درمان است. این مرد در اثر آزارها و خشونت‌های جنگ در آستانه‌ی جنون قرار دارد، آن‌قدر که حتی به توهم‌های تصویری مبتلا شده و گاهی اوقات خودش را به شکل یک سوسک می‌بیند. یعنی واقعاً خیال می‌کند و حتی اطمینان دارد که سوسک شده است.

Download it Here!

او در این شرایط مثل یک سوسک فکر می‌کند و مثل یک سوسک دنیا را می‌بیند و درک می‌کند و بین خودش و یک سوسک هیج تفاوتی قائل نیست. رمانی پر از استعاره و تصویرهای گویا و نمادین نوشته‌ی راوی حاجی، نویسنده‌ی لبنانی مهاجر به کانادا.

برنامه‌ی رادیویی این هفته‌ی خاک به معرفی کوتاه «سوسک» نوشته‌ی راوی حاجی اختصاص دارد.

راوی بی‌نام و نشان این داستان یکی از هزاران انسان‌های مهاجر و بی‌نام و نشانی است که در شهرهای بزرگ جهان زندگی می‌کنند. او تنها و بی‌پناه و از هر نظر درمانده است و از لبنان به مونترآل پناه آورده است. او دیوانه نبوده، اما در اثر فشار و بدبختی‌های جنگ داخلی لبنان، در آستانه‌ی جنون قرار گرفته. داستان از وقتی شروع می‌شود که او یک بار سعی کرده خودکشی کند، اما موفق نشده و حالا باید در جلسات روان‌درمانی شرکت کند.


راوی حاجی

در جلساتی که با خانم روان‌درمانگرش دارد، به تدریج سرگذشت او معلوم می‌شود. ما متوجه می‌شویم که او از جنگ‌های داخلی لبنان جان سالم به‌در برده و خودش را به مونترآل رسانده و خواهرش هم در اثر سهل‌انگاری و ندانم‌کاری او به قتل رسیده است. برای همین هم علاوه بر تحمل خشونت نسبت به خودش از احساس گناه نسبت به خواهرش رنج می‌برد.

در اثر این مشکلات و آسیب‌های روحی نگاه او به واقعیت‌های پیرامونش تغییر کرده. از یک طرف بسیار انسان دقیقی است و می‌تواند به‌روشنی وقایع را درک کند، اما از طرف دیگر گاهی گرفتار جنون و توهم‌های تصویری می‌شود و خودش را به شکل یک سوسک می‌بیند. در چنین مواقعی او خیال می‌کند سوسکی است که حالا از درز درها و از راه‌های فاضلاب به خانه‌ی مردم و به حریم زندگی خصوصی آنها وارد می‌شود، و جاسوسی دیگران را می‌کند و به مال مردم دست می‌اندازد. این تصوری است که انسان مرفه غربی در مهاجران بی‌چیز ایجاد می‌کند؛ موجود مزاحم و متجاوز و انگلی که از دسترنج دیگران استفاده می‌کند و با مهاجرت و گذشتن از مرزهای قانونی حریم زندگی آنها را مخدوش کرده است.

به هر حال هر چه هست داستان در کشش و کوشش این دو حالت پیش می‌رود: واقعیت‌های زندگی یک انسان مهاجر و آسیب‌دیده اما بی‌چیز و خرابکاری‌ها و گندکاری‌ها و کثافت‌کاری‌هایی که یک سوسک بالا می‌آورد. در این میان حتی سر و کله‌ی فرقه‌ی مذهبی «شاهدان یهوه» هم پیدا می‌شود. آنها پیش‌بینی می‌کنند که در آخرالزمان سوسک‌ها فرمانروای کره‌ی خاکی می‌شوند. احتمالاً کنایه‌ای از وحشت مسیحیان غربی از سلطه‌ی مسلمانان بر جهان. هر چه باشد همه‌ی ما، چه مسلمان، چه مسیحی در واهمه یا در آرزوی آخرالزمان هستیم.

یک بار، در صحنه‌ای از این داستان، راوی که سوسک شده است، سوسک دیگری را زیر در آشپزخانه‌ی منزلش ملاقات می‌کند. این سوسک دوم به او می‌گوید: نیمی از وجود تو انسان است و نیمی دیگر سوسک. تو نه کاملاً به دنیای آدم‌ها تعلق داری و نه کاملاً از ما سوسک‌ها هستی.


وقتی در داستانی، قهرمان داستان خود را حشره می‌پندارد، ذهن خواننده پی داستان معروف «مسخ» نوشته‌ی کافکا می‌رود با قهرمان فراموش‌نشدنی‌اش گرگور سامسا که صبح از خواب بیدار شد و خیال کرد حشره‌ای است. اما در رمان راوی حاجی داستان بر خلاف «مسخ» کافکا با سرعت زیادی روایت می‌شود.

زبان نویسنده پر از تصویر و استعاره و نشانه است. و این ویژگی‌ها او را از دنیای کافکا دور می‌کند و به او نوعی اصالت شرقی می‌دهد. اگر بخواهیم پی تأثیرپذیری باشیم حداکثر می‌توانیم بگوییم جنون قهرمان این داستان شبیه آثار ویلیام اس باروز است. با این‌همه در این داستان اتفاق عجیبی می‌افتد که در ادبیات تازگی دارد. قهرمان داستان آن‌قدر پیچیده فکر می‌کند که کوچک‌ترین و روزمره‌ترین کارها در زندگی او به یک حادثه تبدیل می‌شود.

مثلاً به جای آنکه بگوید با دستمال میز آشپزخانه را پاک کردم، می‌نویسد: «آب را از جهات مختلف تأمین کردم، از هر طرف محاصره‌اش کردم، عرصه که به‌ش تنگ شد، آن‌وقت مثل گله‌ی بوفالوها به طرف پرتگاه راندمش.» یعنی در واقع جنگ و کشمکش نوع بینش این شخص را تغییر داده، تا جایی‌که در همه چیز کشمکش می‌بیند. زندگی اصلاً برای او نوعی کشمکش است؛ حتی پیش‌پاافتاده‌ترین رویدادها.

بخش دوم رمان اما برای ما ایرانی ها جالب می‌شود. راوی داستان به یک دختر ایرانی مهاجر که بعد از کودتا به مونترآل پناه آورده آشنا می‌شود. این دختر ایرانی هم مثل او خشونت‌‌دیده و ذهن و روحی آسیب‌دیده دارد. این دو در مونترآل مأمور وزارت اطلاعات را که در وقایع انتخابات سال گذشته به این دختر تجاوز کرده، شناسایی می‌کنند، راوی به این اطلاعاتی که در مونترآل زندگی می‌کند نزدیک می‌شود و اسلحه‌ی او را به‌دست می‌آورد.

باقی قصه و رنگ و جلای داستان است. نکته‌ی مهم اینجاست که دو پناهجوی آسیب‌دیده و آزاردیده در تبعید همدیگر را پیدا می‌کنند. یک جوان عرب و یک دختر ایرانی. این دو در داستان به جایی می‌رسند که مجبورند از خودشان بپرسند حالا باید چه کار کنیم؟ انتقام بگیریم؟ یا فراموش کنیم؟ تصمیمی که این دختر ایرانی و آن جوان عرب می‌گیرند نوشتن این رمان را در کنار هزاران کتاب دیگری ضروری کرده است. یک اثر ادبی درخشان از یک نویسنده‌ی درخشان.

Share/Save/Bookmark

 
 

بیش از نیمی از گستره‌ی ایران، پوشیده از مناطق مرتفع و کوه‌های بلند است؛ به طوری که فلات ایران را با میانگین ارتفاعی بیش از ۱۲۰۰ متر در شمار یکی از فلات‌های بلند آسیا طبقه‌بندی می‌کنند.

رشته‌ کوه‌های سر به فلک کشیده‌ی البرز و زاگرس، و کوه‌های ناپیوسته‌ی خراسان، تا بوده، بخشی از هویت ایران زمین بوده‌اند. بسیاری از فرزندان این سرزمین، «سهند»، «سبلان»، «البرز» و «کوهیار» نامیده شده‌اند. بسیاری از رؤیاهای جمعی ایرانیان با کوه پیوند دارند و بر قله‌ی دماوند بود که «آرش کمانگیر»، جان خود در تیر کرد و کار صدها صد هزاران تیغه‌ی شمشیر.

Download it Here!

ورزش کوهنوردی، نبردی برای دستیابی به بلندترین‌ها، در ایران در سال ۱۳۲۳ دارای تشکیلات رسمی شد. در سال ۱۳۵۶ فدراسیون‌های کوهنوردی و اسکی ادغام شدند و از آن پس به نام «فدراسیون کوهنوردی و اسکی» به فعالیت خود ادامه دادند؛ فدراسیونی که ورزش‌هایی مانند سنگ‌نوردی و دوچرخه‌سواری کوهستان را نیز زیر پوشش دارد. فعالیت کوهنوردی در سطوح پایین‌تر زیر نظرهیئت‌های کوهنوردی با حمایت از فعالیت‌های گروه‌های کوهنوردی برنامه‌ریزی و هدایت می‌شود.

کوهنوردی اما تنها یک ورزش نیست. کوهنوردی یک نبرد جمعی است. یک کار فرهنگی است؛ و شاید بتوان گفت شیوه‌ی زیستی ویژه است، برای آنانی که با لذت آزادی در اوج‌ها آشنایند و با روزمرگی ناآشنا.

کوهنوردان معمولاً اراده‌ای پولادین دارند و با محیط زیست و طبیعت عجین هستند. با آن که سر از پا نمی‌شناسند تا به آغوش کوه بروند، اما با جامعه و درد مردم‌شان هم درگیرند. نمود بارز این گونه زیست را می‌توان در تشکیل گروه‌های کوهنوردی میان کنشگران اجتماعی و سیاسی در پیش و پس از انقلاب دید. کسانی که در دل کوه نیز گفتمان اعتراض را فراموش نکردند.


آزادکوه

برخی کوهنوردان دل در گرو کشف ناشناخته‌ها نهادند؛ کشف راه‌های تازه در طبیعتی که سخت در معرض هجوم است. برخی به ثبت این راه‌های تازه و تهیه‌ی عکس و گزارش نیز می‌پردازند و لذت کشف‌شان را به اشتراک می‌گذارند. یکی از این کوهنوردان عباس جعفری بود.

عباس جعفری، کوهنورد، ایران‌شناس، عکاس طبیعت، روزنامه‌نگار و جهانگرد در شهریورماه سال ۱۳۴۱ در مشهد به‌دنیا آمد.

او نقش قابل توجهی در شناساندن و به ثبت رساندن مناطق دورافتاده‌ی ایران و بسیاری آیین‌های بومی ایرانی داشته است. گزارش‌ها، عکس‌ها و سفرنامه‌های او از زیستگاه‌های ایران و جهان در مجلات معتبر جهان، مانند نشنال‌جئوگرافیک منتشر شده‌اند.

در روز شانزدهم شهریورماه سال گذشته در حالی که عباس، سوار بر قایق تک‌‌نفره‌ای بر رودخانه‌ی خروشان تریشولی در نپال بود، بر اثر واژگون شدن قایق، ناپدید شد. همان روزهای نخست، قایق کایاک بی‌سرنشین او توسط تیم جست‌وجوگر نپالی در مرز چین و نپال پیدا شد، اما تلاش‌ها و جست‌وجوهای گسترده برای یافتن حتی اثری از او نتیجه‌‌ای نداشت. عباس که مهر طبیعت را در دل داشت، در دل طبیعت ماند.

به مناسبت نخستین سالگرد سفر بی‌پایان عباس جعفری، دوستان و همنوردان او به قله‌ی آزادکوه صعود نموده و طول مسیر را نیز پاکسازی کردند.


تندیس یادبود آرش کمانگیر در شهرستان ایذه

پیش از این صعود، با رامین نوری، یکی از دوستان عباس جعفری و از برگزارکنندگان این یادواره، به گفت‌وگو پرداختم. او درباره‌ی انگیزه‌ی اجرای چنین برنامه‌ای می‌گوید:

عباس جعفری یکی از چهره‌های ماندگار کوهنوردی ایران است. از خادمان طبیعت این مرز و بوم بود که سال گذشته در حادثه‌ای در نپال ناپدید شد و هیچ اثری از ایشان به‌دست نیامد. از آنجا که ایشان در توسعه‌ی طبیعت‌گردی و حفظ محیط زیست در ایران فعالیت‌های چشمگیری داشت و از کوهنوردان باسابقه‌ی ایران به شمار می‌آید، دوستان وی و هم‌نوردهایش تصمیم‌ گرفتند برای این که یاد و نام ایشان را زنده نگه‌ دارند، برنامه‌‌ی صعود به قله‌ی آزادکوه را ترتیب دهند که یکی از قله‌های مورد علاقه‌ی ایشان بوده است.

دلیل انتخاب قله‌ی آزادکوه تنها به خاطر علاقه‌ی او به این قله بوده است؟

بله، یکی از علاقه‌های ایشان بوده، ضمن این که آقای جعفری پیش از این نشریه‌ای را هم به نام «آزادکوه» در حوزه‌ی کوهنوردی ایران منتشر می‌کردند.

شرایط این صعود چگونه است و چندروز طول خواهد کشید؟

برنامه‌ی صعود روز پنج‌شنبه ۲۵ و جمعه ۲۶ شهریورماه خواهد بود. روز پنج‌شنبه ظهر حرکت ما از تهران آغازخواهد شد. شب را در روستای کلاک اقامت خواهیم کرد و فردای آن، یعنی روز جمعه، طی هفت ساعت راهپیمایی با کوله‌ی سبک، صعود به قله را انجام خواهیم داد. ضمن این که مسیر صعود را هم پاکسازی خواهیم کرد. زباله‌های احتمالی و چیزهایی که در مسیر دیده می‌شود و در طبیعت هم جذب نمی‌شوند، توسط گروه جمع‌آوری و به پایین انتقال داده خواهند شد.


عباس جعفری

چه گروه‌ها و سازمان‌هایی در این صعود با شما همراه هستند؟

این برنامه توسط دوستان عباس جعفری راه‌اندازی شده و سازمان دولتی و خصوصی‌ای درگیر آن نیست. از باشگاه‌های مختلف کوهنوردی، عکاسان، طبیعت‌گرایان و کسانی که علاقه‌ داشته باشند، یا با ایشان آشنا بوده‌اند و دوستدار این ورزش هستند، می‌توانند در این برنامه شرکت کنند.

از خانواده‌ی عباس جعفری هم کسی در این صعود شرکت خواهد کرد؟

تا این لحظه هیچ یک از اعضای خانواده‌ی ایشان با من تماس نداشتند برای این که اعلام حضور کنند و بتوانند تشریف بیاورند.

آیا در آینده هم تصمیم دارید یادواره‌هایی برای عباس جعفری برگزار کنید؟

به‌طور حتم این اتفاق خواهد افتاد. به‌عنوان مثال فکر می‌کنم برای نهم مهرماه سال جاری، به مناسبت روز کوه‌های پاک و همچنین روز جهانی جهانگردی، برنامه‌ی دیگری در این زمینه خواهیم داشت. چون آقای جعفری تورلیدر (راهنمای گردشگری) هم بودند.

جزییات این برنامه آیا مشخص شده؟

فعلاً جزییاتش مشخص نیست. فردا جلسه‌ای دارم که انشاالله به همت دوستان این طرح را نهایی خواهیم کرد و اطلاع‌رسانی آن را هم حتماً انجام خواهیم داد.

کوه‌های پیر و جاده‌ها
با خاطره‌ی قدم‌های تو بیدار می‌مانند
که روز را به پیشواز می‌رفتی.

Share/Save/Bookmark

 
 

کتاب «عقل آبی» اثر شهرنوش پارسی‌پور را در سالِ ۱۹۹۴ از نشر باران خریداری کردم. سال‌ها این کتاب در میان خیلِ کتاب‌هایم در گوشه‌ای ماند بدون این که فرصت شود لایِ آن را باز کنم. تابستانِ امسال این فرصت فراهم آمد. سیصد و اندی صفحه‌یِ آغازین را یک نفس خواندم و از آن پس تا پایان کتاب انگار سربالاییِ کوهی را گرفته باشم به نفس نفس افتادم.

آن سیصد و اندی صفحه چشم‌اندازی داشت که گویی مرا به آغاز هستی نزدیک می‌کرد. من از عالَم حقیقی به دنیایی مجازی‌ای وارد می‌شدم که روشن و ملموس بود. در این دنیایِ قابلِ حس ناممکن‌ها ممکن می‌شد و من از خلالِ گسست‌ها به درکِ توده و انبوه می‌رسیدم. امّا چرا این سفر تا به آخر ادامه نیافت؟ چرا من ناگهان احساس کردم در کوره راهی غریب وارد شده‌ام و راهِ پیش صعب‌العبور است؟

نوشتن و خواندنِ داستان یعنی تجربه‌ی دوباره‌یِ زندگی. یعنی زنده کردنِ تجربه‌هایِ زندگی. وقتی «عقل آبی» را می‌خواندم لحظه‌هایِ اندیشیدن تا آن زمان با من همراه بود که می‌توانستم تجربه‌هایِ شخصی‌ام را دوباره تجربه کنم. در آن لحظه می‌توانستم با چهره‌یِ زن یا با شمایلِ سروان گوشه‌ای حضور یابم؛ گاهی در لباس زن، گاهی در اونیفورمِ سروان.

من می‌توانستم در پیکرِ دو شناسا «من و تو» درآیم. راوی شوم و در روایت تکثیر. در تراکم و تقابلِ جنگ و اسطوره خودم را بازیابم. امّا این شدن در صفحه‌های پایانی کتاب بی‌رنگ و بی‌رنگ‌تر شد. از این امر که بگذریم می‌ماند؛ تجربه. تجربه چیست؟ آیا تعریفِ دقیقی از تجربه می‌توان به دست داد؟

تی اس الیوتِ شاعر می‌گوید؛ «نخستین گام ما باید کشف این باشد که تجربه چه نیست و چرا اساسأ تجربه تعریف‌ناپذیر است». در این رابطه اَپل از «فرضِ پیشاتجربی» یاد می‌کند. پیش‌فرض چیست؟

پیش‌فرض یا پیش‌فرض‌هایِ تجربه‌های ما کدام است؟ عصاره‌یِ تناقض‌ها و حقیقت از کدام ظرف به بیرون می‌چکد؟ سمت و سویِ کنش‌های اجتماعی از کدام رود سرچشمه می‌گیرند؟ من در مقامِ پاسخ نیستم، چون این حکایت نه آغاز دارد نه پایان. امّا من به عنوانِ یک فرد می‌توانم اظهار کنم که تجربه پدیده‌ای فردی، درونی و معنوی است.


گذشتن از ژرفنایی به ژرفنای دیگر است. طولِ موج‌هایش از سطح می‌گذرد و در تاریکنایِ وجود جای می‌گیرد. از آن پس تنها حسّ است که توانایی لمسِ تجربه‌هایِ به‌وقوع‌پیوسته را دارد. و از این مبحث نیز که بگذریم می‌ماند خودِ انسان.

پارسی‌پور جنگ هشت ساله‌یِ ایران و عراق را بهانه‌ای می‌کند تا به درون انسانِ ایرانیِ معاصرِ نقب بزند، او را بشکافد و هسته‌های تحقیرش را بر ما نشان دهد. جنگ و میل به قدرت، انسان‌ها را تا آن حدّ شکننده می‌کند که هم شکل‌پذیر می‌شوند هم بی‌شکل. به سخنِ دیگر جنگ و میلِ به قدرت از انسان‌ها اشیاءِ گویا می‌سازد.

جنگ، تجربه‌یِ وحشتناک و دلخراشی است. تجربه‌یِ جنگ وقتی وحشتناک‌تر و دلخراش‌تر می‌شود که نفرت‌انگیز هم باشد. شاید بگوئید جنگ همیشه نفرت‌انگیز است. امّا اینطور نیست. تجربه‌یِ جنگ به جایگاهِ اجتماعیِ فرد و نقشِ او در جنگ وابسته است. آن که جامعه و مردم را دست‌آویزهایی می‌کند برای آویختن به زندگی و بقایِ خود، در این مقوله چیزی به نامِ نفرت از جنگ نمی‌شناسد. این فرد، مبتلا به فتیشیسمِ بیمارگونه است. زندگی‌اش در بازی با بتواره‌ها و بتواره کردنِ همنوعِ خود متبلور می‌شود و معنا می‌یابد.

ما کمابیش با نام هولوکاست و بازداشتگاهِ داخائو آشنائی داریم. از جنگ جهانی دوّم بسیار شنیده‌ایم. یکی از این حکایت‌ها، داستانِ خانم گوبلز مادرِ شش فرزند است. او روزی به قصدِ کشتن فرزندانش به پناهگاه آمد و آن‌ها را وادار کرد جام شوکران را سر بکشند. پس از آن با گریه و شیون اتاق را ترک کرد و در گوشه‌ای به ورق بازی نشست. من به درستی از علّت و پیامدِ این ماجرا چیزی نمی‌دانم، امّا هر بار به این خانم فکر می‌کنم، یک پرسش ذهنم را غلغلک می‌دهد: انسان چیست؟ (و نه انسان کیست؟)

ظاهرِ امر به ما می‌گوید که خانم گوبلز از سرنوشتِ فرزاندنش آگاه بود. او به شکرانه‌یِ زن بودنش می‌دانست که نمی‌تواند مرگ را متوقف کند. او می‌دانست توری ندارد تا بر پیکره‌یِ زمان بیاویزد و بر تمایزها و ستم‌ها و بیدادها پیروز شود. او نیز می‌دانست که مرگِ آنی هزاربار بهتر است از لحظه لحظه مردن. پس فرزندانش را کشت تا خود لحظه به لحظه در خفّت بمیرد و تا ابدالآباد یک نام شود همچون نقابی کشیده بر صورت.

خانم گوبلز زنِ «عقل آبی» را تداعی می‌کند، امّا در لباسی دیگر. این زن داناست. می‌داند چه می‌کند و چه می‌خواهد. زن می‌گوید: «درست است، زن‌ها آسیب‌پذیرند، اما اینجا اشتباه می‌کنید. آن‌ها هنگامی که کاملأ آسیب‌پذیر می‌شوند، آن وقت حالت موجوداتِ ضعیف و عجزه را پیدا می‌کنند. از بزرگ می‌ترسند و در عوض به کوچک ظلم می‌کنند و اغلب با رفتار و حرکات غیرعادی بلایی به سر بچه‌هایشان می‌آورند که نگفتنی است. سروان، من زن‌هایی را دیده‌ام که وقتی نمی‌توانند بچه‌های ارباب را بزنند بچه‌های خودشان را می‌زنند/.../". (۱۱۵)

«عقل آبی» راهِ مقابله با شیء شدن را از نبردی درونی آغاز می‌کند. ضرباهنگی دارد که خمیرمایه‌اش را از کنش‌های مشترک انسانی برمی‌گیرد. با کمالِ تأسف این ضرباهنگ- چنانچه آمد- تا برگِ پایانیِ کتاب چشم و اندیشه را نوازش نمی‌دهد، بلکه در دویست صفحه‌یِ آخر از مدارِ خوشِ خود بیرون می‌افتد و نبضِ متنِ عجین شده با فلسفه و فلسفه‌بافی کُند و کندتر می‌زند. باز اگر از این اندک کجی بگذریم دو نکته‌یِ دیگر باقی می‌ماند؛ اوّل مقدمه‌ی آقای دکتر عباس میلانی که کاش یا مؤخره بود یا اصلأ نبود. دوّم خاموشیِ منِ خواننده است در برابرِ اثری که با تمامِ کمبودهایش حرف دارد و ماندنی است.

زنجیرهای زمانمند همیشه دست و پایِ منِ خواننده را می‌بندد. ما خوانندگانِ رمان‌ها انزوایِ مشترکی داریم که اگر هزارپاره نیست، یکپارچه بیراهه است. سکوتِ ما در برابر متن‌هایِ ما نفیِ خودِ ماست. ما سینه‌یِ خود را با دست‌های خود می‌دریم. سکوتِ ما امّا، فقط بی‌صداییِ ما نیست. ما در سکونِ خود سکنا گزیده‌ایم و از جای جُم نمی‌خوریم، شاید از آن‌رو که هنوز همانندِ ارسطو بر این باوریم که خانه (oikos) جایی است برای تکثیرِ خود و دولت (polis) محلِ تجمعِ مردانِ آزادی است که وقتِ خود را صرفِ رسیدگی به مسائل کشور می‌کنند.

«عقل آبی» بدون وارد شدن به مبحثِ اخلاق دعوت به حرکتی درونی می‌کند؛ «محاکمات نازی‌ها را خوانده‌ای؟ همه‌شان می‌گویند مأمور بودیم و معذور»، «من از آن‌ها هستم که فکر می‌کنم باید چراغ‌هایِ سبز و سرخ سر چهار‌راه‌ها را بردارند، امّا هر کس، همانند یک قانونمندی بداند چه لحظه‌ای بایستد، چه لحظه‌ای برود.» (٨۶)

«عقل آبی» نیز می‌گوید؛ سایه فرو نمی‌کشد، چون اگر فروبکشد، نور می‌میرد. آن چه باید بمیرد تعریف‌های ماست از واژه‌ها و مفهوم‌ها. ما از هر واژه صدها نقاب می‌سازیم و برچهره می‌آویزیم. استخوان‌بندیِ معناها را می‌شکنیم تا از شکل پیکری کاغذی بسازیم. ما به زبان تجاوز می‌کنیم. ما به سایه تجاوز می‌کنیم. ما به زن تجاوز می‌کنیم. ما به زنانگیِ زن تجاوز می‌کنیم. ما به حقیقتِ وجودیِ زن تجاوز می‌کنیم، تا به مفهومی دست یابیم که در خورِ پیکرِ انسانیِ ما نیست. و این ما مرد است. مردی که نیمی از وجودش زن است.

«عقل آبی» رنجِ کمبودِ این نیمه را محسوس می‌کند.
امّا رنج، مجموعه ای مکثر است. مثلِ نور بر سایه می‌شکند.

ما از شکستِ نور به سایه باز می‌رسیم. سایه همیشه همپایِ دیگری با خود همراه دارد. سایه زن است. زن خالی است. خالی مکان می‌شود. مکانی برای حضورِ نور. انسانِ معاصرِ پارسی‌پور موجود «شندره و پندره»‌ای است با «سفالینه‌ای در دست». این انسان «مطلقأ قادر نیست به خودش احترام بگذارد» (۱٣۴) چون او از سایه‌یِ خود، از خالیِ خود، از جایگاهِ انسانیِ خود بریده است. پس پارسی‌پور آدم‌هایش را دعوت به شنیدنِ صدای دائو می‌کند: «دائو آسمان است، دائو سرگین است» و آن‌گاه می‌گوید «پس زنده باد هندیان که خدایواره‌ای برای «کود» دارند.» (۱٣۵) مقام آسمان و سرگین با هم برابر است.

پارسی‌پور مداوایِ کشتن را بلد است. باید جلویِ گوریلِ درونیِ خود قد علَم کرد و با او به مبارزه برخاست. راهِ مبارزه امّا کشتن نیست. «ما اگر بتوانیم ابتکار کوچکی، حتا در ساختن یک کبریت یا یک قابلمه به خرج دهیم هزاران بار مفیدتر و مؤثرتر از کشتن است. چون کشتن فقط می‌تواند جای ظالم و مظلوم را عوض کند، در حالی که «پیش بردن تمدن و فرهنگ» یعنی حذف توأمانِ ظالم و مظلوم.»(۱۷٨)


کشتن پدیده‌ای مختص سرزمین ایران و عراق نیست. آگامبن فیلسوفِ ایتالیایی در کتاب «هموساکر» می‌نویسند: همو ساکِر انسان غربیِ متفکر است. زندگی این انسان برهنه و شفاف است. او کشته می‌شود ولی قربانی نمی‌شود. زندگی در برابرِ چهره‌ی دوگانه‌ی حقوق بشر در سرزمینِ مرگ کوچک و حقیر می‌گردد. اینجا باید پرسید آیا انسان شرقی به چنین مرگی دست یافته است، که بمیرد یا کشته شود و قربانی نشود؟ من به شخصه تصور نمی‌کنم این چنین باشد!

نام‌ها و اندیشه‌های بسیاری در «عقل آبی» جریان دارد. حضور بعضی چون دائو ، لائودزه، حافظ، سهراب سپهری، فروغ فرخزاد، مفتون امینی، پهلوان تختی و دیگران در لابلایِ پیام ‌ایِ پارسی‌پور هم آشکار است و هم نهفته. گاه شخصیت‌های جاودانه‌ای چون پیرمردِ خنرزپنزری حضوری گویا دارد. او هنوز همان‌قدر حقیقتِ خود را بر دوش می‌کشد که انسانِ معاصر.

«سروان بلند شد و به طرفِ گنجه رفت. لباس‌ها را کنار زد و از روزن به بیرون نگاه کرد. پیرمردِ خنرزپنزری همانجا نشسته بود و داشت تکه‌های جسد زن را می‌فروخت. ابدأ خیال نداشت از جایش تکان بخورد. او برای همیشه به همین صورت عکس گرفته بود و عکس‌اش را برای روزنامه فرستاده بود/.../ لطفأ زیر عکس بنویسید: این سزای مردی است که زنِ درونش را نه تنها دوست نمی‌دارد، بلکه او را می‌کشد. بدترین کلمات و جملات را در دهان او می‌گذارد. هفت قدم او را به طرف قبله می‌برد و هفت قدم در جهت عکس باز می‌گرداند، بی‌آن‌که یک لحظه از خودش بپرسد این زن لکاته چرا این طور می‌کند، چرا لکاته شده است."(۲۶٣)

سروان مردِ اخته‌ایِ نیست. اولین بار زن را که می‌بیند به الگوهایِ ذهنی‌اش مراجعه می‌کند؛ زنی که این وقت شب تنها از خانه بیرون بیاید باید خودفروش باشد. او آماده است زن را به آغوش بکشد امّا او به زودی درمی‌یابد که زن در این چهارچوب نمی‌گنجد. دیری نمی‌گذرد که اندیشه‌یِ او با ذهنیت زن گره می‌خورد. «عقل آبی» می‌کوشد پرده‌ها را کنار بزند، پیش داوری‌ها را زیرِ ذره بین بگیرد و مرد را به مرد، زن را به زن، زن را به مرد و مرد را به زن نشان دهد.

پارسی‌پور از پرداختن به اسطوره‌ها هدفی دارد. او به زبانِ اسطوره می‌گوید گذشته آن‌طور که ما تصور می‌کنیم کهنه و پوسیده نیست و در حال و آینده جریان دارد. رخدادها انتزاعی نیستند و زنجیرهایی به هم پیوسته‌اند. بدین روی مرز زمان‌ها و مکان‌ها به گونه‌ای نمادین مخدوش می‌شود. این درهم‌آمیختگی به ژانرِ روایی که پارسی‌پور برای بیانِ حرف‌هایش انتخاب کرده غنا می‌بخشد.

در خاتمه لازم است به طنزِ ظریف و هوشمندانه‌یِ پارسی‌پور اشاره شود. او با استفاده از طنزی که خاصِ خودِ اوست، برداشت‌هایِ ما را از مفاهیم – بی‌آن‌که داعیه نقد کردن داشته باشد- زیرِ ذره‌بین می‌برد. به تعریفِ زیبایی از دریچه‌یِ نگاه یک مرد نگاه کنیم:

«با دقت نگاه کردم. دیدم پشت سرِ هر یک از فروشندگان یک پهلوان کچل ایستاده است و برای آن که در عکس زیبا بیفتد چماقش را بالا گرفته و نیشتک می‌زند.» (٣۱٣)

Share/Save/Bookmark

 
 

غلامحسین محسنی‌اژه‌ای، سخنگوی قوه قضاییه ایران و دادستان کل این کشور از انحلال جبهه مشارکت ایران اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، دو حزب اصلاح‌طلب خبر داد.

به گزارش خبرگزاری‌های ایران، محسنی‌اژه‌ای در یک نشست خبری گفت: «كمیسیون ماده ١٠ احزاب پروانه فعالیت این دو حزب را متوقف كرده و اعلام كرده كه آن‌ها حق فعالیت سیاسی ندارند و با مستنداتی كه ارائه كرد از دادگاه تقاضای انحلال دو حزب را داشت. (برهمین اساس) پرونده آن‌ها به دادگاه رفت و دادگاه نیز مستقلاً تصمیم گرفت و هر دو حزب را منحل كرد و هم‌اكنون حق فعالیت ندارند.»


وی همچنین درباره تشکیل نشدن هیأت منصفه در جریان رسیدگی به پرونده این دو حزب گفت: « چون تاكنون جرایم سیاسی در قانون تعریف نشده است، قانونی برای ضرورت رسیدگی با حضور هیأت منصفه در این زمینه نداریم.»

کمیسیون ماده ١٠ احزاب وزارت کشور که مرجع صدور مجوز برای فعالیت احزاب و گروه‌های سیاسی در ایران است، فروردین ماه امسال پروانه این دو حزب را توقیف کرده بود.

بسیاری از اعضای حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب پس از انتخابات بحث‌برانگیز ریاست جمهوری ایران در سال گذشته بازداشت و روانه زندان شدند

حزب مشارکت از این تصمیم وزارت کشور به قوه قضاییه شکایت کرد، اما خردادماه گذشته عباس جعفری‌ دولت‌آبادی، دادستان تهران گفت که درخواست حزب مشارکت برای مردود اعلام کردن توقیف پروانه این حزب، از سوی قوه قضاییه پذیرفته نشده است.

بسیاری از اعضای حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب پس از انتخابات بحث‌برانگیز ریاست جمهوری ایران در سال گذشته بازداشت و روانه زندان شدند.

سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران، حزبی اصلاح‌طلب است که در ۱۶ مهر ۱۳۷۰ تأسیس شد. بهزاد نبوی، محسن آرمین، مصطفی تاج‌زاده، ابوالفضل قدیانی و فیض‌الله عرب‌سرخی از مؤسسین سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران هستند.

جبهه مشارکت ایران اسلامی نیز دیگر حزب اصلاح‌طلب است که بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ٧٦ در ایران تأسیس شد. محسن میردامادی و محسن صفایی‌فراهانی از جمله اعضای زندانی این حزب هستند.

محسنی‌اژه‌ای همچنین در این نشست خبری گفت که برای سکینه محمدی‌آشتیانی حکم اعدام صادر شده است.

محمدی‌آشتیانی به «زنا» و «قتل همسرش» متهم شده است. وی پیش‌تر به سنگسار محکوم شده بود اما پس از اعتراض‌های بین‌المللی، قوه قضاییه اجرای این حکم را به حال تعلیق در آورد.

دادستان کل ایران همچنین گفت که اگر «سران فتنه توبه نکنند، باید مجازات شوند.»

سران فتنه اصطلاحی است که حکومت ایران درباره میرحسین موسوی و مهدی کروبی دو تن از رهبران مخالف دولت به کار می‌برد.

پیش‌تر نیز دادستان تهران از تشکیل پرونده برای رسیدگی به اتهامات رهبران مخالف دولت خبر داده بود.

محسنی‌اژه‌ای، پرونده سه قاضی تعلیق شده در خصوص بازداشتگاه کهریزک را در «مرحله تحقیقات» عنوان کرد و افزود که اتهاماتی که علیه این سه قاضی اعلام شده، ثابت نشده است.

هفته گذشته علی‌اکبر حیدری‌فرد یکی از سه مقام قضایی که در جریان رسیدگی به پرونده کهریزک از کار برکنار شده بود، از صدور قرار منع پیگرد سه قاضی تعلیق شده خبر داد.

حیدری‌فرد، دادیار پیشین ویژه امنیت دادستانی عمومی و انقلاب تهران گفته بود: ‌«دادسرای كاركنان دولت پس از ١٠ ماه رسیدگی به شكایت مطرح شده از قضات مربوطه، هیچ‌گونه تقصیری را پیرامون اتفاقات ناگوار بازداشتگاه كهریزک متوجه قضات ندانسته و قرار منع پیگرد در رابطه با قضات صادر و قاضی اظهار نظر نیز قرار و تصمیم قضایی را تأیید كرده است.»

Share/Save/Bookmark

 
 

هیأت نظارت بر مطبوعات ایران، امروز مجوز روزنامه «اندیشه نو» و هفته‌نامه «بهار زنجان» را لغو کرد.

خبرگزاری‌های ایران به نقل از محمدعلی رامین، معاون مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران خبر دادند که روزنامه اندیشه نو به دلیل «اهانت به رهبر ایران و انتشار مطالب خلاف موازین اسلامی» و هفته‌نامه بهار زنجان نیز به دلیل «انتشار مطالب خلاف عفت عمومي و توهين به مقامات كشور» لغو مجوز شده‌اند.


پس از انتخابات بحث‌برانگیز ریاست‌جمهوری سال گذشته در ایران، ده‌ها روزنامه و نشریه در ایران توقیف و لغو مجوز شده‌اند.

معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد در یک سال گذشته روزنامه‌ها و نشریات «کلمه، اعتماد، اعتماد ملی، ایراندخت، همت، موج اندیشه، حیات نو، سرمایه، یاس‌نو، آرمان» و چندین نشریه دیگر را توقیف و یا لغو امتیاز کرده است.

خبرگزاری مهر خبر داد که محمدعلی رامین از پست‌اش کناره‌گیری کرده است

در همین حال در طول این یک سال، معاونت مطبوعاتی بارها به روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها «تذکر و اخطار» داده است.

رامین، «تلطیف فضای رسانه‌ها» را دلیل برخورد با رسانه‌ها اعلام می‌کند.

وی همچنین ۱۰ اسفند ۱۳۸۸ به شبکه دو تلویزیون دولتی ایران گفت: «روزنامه‌نگاران خاطی باید از حقوق شهروندی محروم شوند.»

هفته گذشته نیز، رامین در واکنش به رفع توقیف روزنامه آسیا گفت که این روزنامه از نظر هیأت نظارت بر مطبوعات هنوز توقیف است. معاون مطبوعاتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی افزود :«قوه قضائیه به دلیل ناهماهنگی‌های پیش‌ آمده، روزنامه متخلف آسیا را قبل از بررسی حقوقی نباید تبرئه کند.»

سازمان گزارشگران بدون مرز می‌گوید در یک سال گذشته ده‌ها روزنامه در ایران توقیف شده‌اند و بیش از ۱۰۰ روزنامه‌نگار نیز بازداشت شده‌اند. این سازمان اعلام کرده، ایران بزرگترین زندان روزنامه‌نگاران در خاورمیانه است.

در همین حال، خبرگزاری مهر امروز خبر داده که محمدعلی رامین از پست‌اش کناره‌گیری کرده است. این خبرگزاری از «علاالدین ظهوریان، مدیرکل پیشین امور مطبوعات و خبرگزاری‌های داخلی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» به عنوان جایگزین احتمالی رامین نام برده است.

با این حال رامین عصر امروز به باشگاه خبرنگاران گفت:‌ «من در حال حاضر در معاونت مطبوعاتی در خدمت رسانه‌ها و مطبوعات کشور هستم.»

Share/Save/Bookmark

 
 

پنجشنبه هفته گذشته هنگام سخنرانی محمود احمدی‌نژاد رییس دولت ایران در مجمع عمومی سازمان ملل، تظاهراتی توسط ایرانیان برگزار شد.

Download it Here!

در حالی‌که او در سخنرانی خود به حوادث سال ۲۰۰۱ آمریکا پرداخت و این نظریه را مطرح کرد که بخش‌هایی از دولت آمریکا در حملات یازدهم سپتامبر دست داشتند، هزاران ایرانی از ساعت ۱۱صبح تا پنج بعد ازظهر به حوادثی که امروز در ایران اتفاق می‌افتد، به اعدام‌ها و نقض حقوق بشر اعتراض کردند.

نظاهرکنندگان از شهرهای مختلف آمریکا و کانادا خود را به مقابل سازمان ملل رسانده بودند. گروه‌هایی که امسال در مقابل سازمان ملل با صف مستقل از هم به تظاهرات پرداختند، سازمان مجاهدین خلق ایران، اتحاد عمل نیروهای چپ و دمکرات، کمیته همبستگی برای پیشبرد دمکراسی در ایران و سلطنت‌طلب‌ها بودند.

یکی از تفاوت‌های اساسی امسال با سال گذشته عدم حضور هواداران جنبش سبز موسوم به «رای من کجاست» بود.


فریبا داودی مهاجر

نقض حقوق بشر

در این برنامه‌ها مینا سیگل، فعال حقوق بشر در نیویورک به دستگیری وکلا و به ویژه دستگیری نسرین ستوده پرداخت. فریبا داودی مهاجر، از کنشگران حقوق زنان در سخنرانی خود به دستگیری زندانیان سیاسی اشاره کرد و افزود: «اعتراض ما نه به احمدی‌نژاد، نه حتی به سیدعلی خامنه‌ای که بر ساختار نظامی است که استبدادپرور است و کشتار ۶۷ رادر کارنامه‌ی خود دارد که هزاران جوان این سرزمین آب و خاک را در عرض چند روز سربه دار کرد. امروز بهاره هدایت، نه بهاره بلکه سیمای صدها دختر ایرانی است که غریبانه در زندان‌های جمهوری اسلامی جان باختند. عبدالله مومنی سیمای هزاران جوانی است که راست‌قامت به خاطر آرمان‌های خود ایستادگی کردند.

امروز ما در مقابل سازمان ملل متحد جمع شده‌ایم تا به حکومت استبداد، حکومت تبعیض، حکومت دینی و ضد حقوق بشر اعتراض کنیم؛ تا به حکومتی که آزادی‌های اساسی را از بین می‌برد اعتراض کنیم. جمع شده‌ایم تا صدای اعتراض خود را به نادیده انگاشتن حقوق زنان، اقلیت‌های مذهبی، قومی، نژادی، جنسی و اعتراض به سیستمی که استبدادپرور است، به ولایت مطلقه‌ی فقیه که بر جان و مال مردم مسلط شده است و هر نوع اصلاح از درون را با انسداد مواجه کرده اعلام کنیم.

ما جمع شده‌ایم که بگوییم دشمن ملت ایران نه تنها احمدی‌نژاد و نه حتی خامنه‌ای، بلکه ساختاری است که دین و دولت را باهم بر سر ملت ایران مسلط کرده است؛ ساختاری که برای ما محصولی جز خون‌ریزی، جنگ و فلاکت نداشته است. با استبداد مذهبی مبارزه کنیم و نه با سیدعلی خامنه‌ای که امروز هست و فردا نیست. دشمن ما قانون اساسی جمهوری اسلامی، دشمن ما اساس جمهوری اسلامی است. تا روز آخر برای آزادی و دمکراسی با تمام عوامل رژیم در هر لباس و شکل و ظاهر مردم‌فریب مبارزه می‌کنیم.»


لغو حکم سنگسار

در ادامه‌ی این برنامه، کمپین ضد سنگسار با سجاد، پسر سکینه محمدی آشتیانی، فردی که محمود احمدی‌نژاد در گفت‌وگو با رسانه‌های آمریکا حکم سنگسار او را کذب خوانده بود، تماس گرفته شد.

جمعیت مشتاق سخنان او بود. سجاد در ارتباط تلفنی از تهران در مورد سخنان احمدی‌نژاد اظهار داشت: «حکم سنگسار مادرم را انکار کردند. علی‌رغم اینکه حکم مربوط به سنگسار مادرم از طرف وکیل‌مان هوتن کیان در اختیار جهانیان و همه‌ی رسانه‌ها قرار گرفت. دوباره آقای احمدی‌نژاد با مسخره کردن جهانیان دوباره همین ادعای دروغ را مطرح کردند. آقای مهمان‌پرست، سخنگوی دولت ادعا کرد که حکم سنگسار مادرم لغو شده.

در مراجعه‌ی وکیل‌مان به دیوان عالی کشور متوجه شدیم که لغو حکم سنگسار دروغ محض است و برای فریب جهانیان گفته شده است. وکیل سابق‌مان مجبور به فرار شد و وکیل جدیدمان با نصب دوربین در مقابل دفترش از طرف وزارت اطلاعات و با حمله به خانه‌اش و بردن اسنادش تحت فشار است. ما نیز از این فشارها مستثنی نیستیم و نگران حال مادرم هستیم.»

نماینده‌ی کمپین ضد سنگسار از سجاد پرسید: جمعیت زیادی اینجا هستند. از مردم چه می‌خواهید؟
سجاد پاسخ داد: «من از مردم می‌خواهم که ما را تنها نگذارند و ما را دراین موقعیت همراهی کنند. چون اگر این فشارها کم شود جمهوری اسلامی از ما انتقام خواهد گرفت.»


نماینده کمپین نیز افزود: «تلاش کنیم که سکینه و ۲۲ نفر دیگر را که منتظر اجرای حکم سنگسار هستند، نجات دهیم.»

کارت‌هایی به آدرس سازمان ملل

نگین از کالیفرنیا سه هزار کارت را منتشر کرده وبا بخشی از آنها کولاژ درست کرده بود. از او علت چاپ کارت‌ها را پرسیدم. می‌گوید: «ما می‌خواستیم برای زندانیان سیاسی ایران و اعدام‌هایی که در صدد اجراست کار ویژه‌ای انجام دهیم. می‌خواستیم یک جنبش توده‌ای به وجود بیاوریم که همه‌ی مردم آمریکا از هرجای دنیا که هستند بتوانند به این حرکت بپیوندند و صداشان را به سازمان ملل برسانند. ما خواستار این هستیم که آقای بان کی‌مون، نماینده‌ی ویژه‌ای برای بررسی حقوق بشر به ایران بفرستد. ما خواستار پایان دادن به اعدام‌های سیاسی هستیم و می‌خواهیم وکلای زندانیان سیاسی بتوانند با موکلان خود ملاقات و از آنها دفاع کنند.

طرح این سه هزار کارت را یکی از هنرمندان جنبش سبز طراحی کرده و طرح نوشتاری و حقوقی آن را را یک گروه وکلا در کالیفرنیای شمالی به نام امید تهیه کرده‌اند. این کارت‌ها امضا شده‌اند و بسیاری از مردم شهرهای آمریکا و کانادا در این حرکت شرکت کرده‌اند. هفته‌ی آینده قرار است وقت بگیریم و کارت‌ها را به بان کی‌مون تقدیم کنیم.»

در ادامه با چند نفر از شرکت‌کنندگان به گفت‌وگو نشستم: شما مستقل آمده‌اید و یا از سوی گروه خاصی در این تظاهرات شرکت کرده‌اید؟

من از طرفداران سازمان مجاهدین هستم.

به چه منظور در این تظاهرات شرکت کردید؟

علت اصلی‌اش حمایت از مردم ایران و سرنگونی رژیم است؛ و هم‌چنین کمک به سازمان برای اینکه از فهرست سازمان‌های تروریستی بیرون بیاید و دست و بالش برای فعالیت در ایران باز شود.

سکولاریزم برای آینده‌ی ایران

با اسماعیل نوری‌علا، یکی از نویسندگانی که در میان شرکت کنندگان بود به گفت‌وگو نشستم و از او درباره‌ی علت شرکتش در تظاهرات پرسیدم.


او گفت: «احمدی‌نژاد تنها نمادی از مجموعه‌ی حکومت اسلامی است. ما آمده‌ایم که نفرت خودمان را از کل حکومت اسلامی اعلام کنیم و چون همه‌ی رسانه‌ها امروز متوجه این گردهمایی هستند می‌خواهیم به گوش بقیه‌ی مردم دنیا برسانیم که این حکومت در مجموع یک حکومت اشغالگر و بیگانه از زاویه‌ی فرهنگ ایران است.»

اگر شما بخواهید روی یکی از نقاط ضعف اپوزیسیون دست بگذارید، آن نقطه کدام است؟

مسلما تفرقه است. اگر ما می توانستیم یک آلترناتیو سکولار داشته باشیم این حکومت نمی‌توانست ۳۱ سال پایدار بماند.

علت پایداری‌اش عدم وجود آلترناتیو هست و به همین دلیل توپ بازی بین زمین بنیادگراها و اصلاح‌طلبان رد و بدل می‌شود. برای اولین‌بار است که در خارج از کشور سکولارها در حال تشکل خود هستند و امیدوارم به زودی حتی یک آلترناتیو سکولار را به جهان ارائه دهیم.

به نظر شما جامعه‌ی ایران آمادگی پذیرش سکولاریزم را دارد؟

من فکر می‌کنم اگر جامعه‌ای در دنیا باشد که خواستار آن به معنای واقعی باشد، جامعه‌ی ایران است. چون تنها جامعه‌ای است که در عرض ۳۰ سالی که از تجربه‌ی تلخ حکومت مذهبی گذشته، می‌داند که حکومت دینی چه بلایی سر مردم می‌آورد. بنابراین به طور طبیعی همه به جز آنها که از حکومت منتفع هستد، سکولار شده‌اند. منظور من از سکولاریزم، مفهوم سیاسی آن است و نه درمفهوم فلسفی آن. در نتیجه بحث ما بحث حکومت و سیاست است. جوامع می‌توانند در صورت وجود آزادی مذهب خود را داشته باشند.


بنابراین منظور شما از سکولاریزم، دولت سکولار است که جدایی دین از حکومت در آن مطرح است؟

صددرصد. یعنی به عنوان داوری که اجازه ندهد هیچ مذهب و ایدئولوژی‌ای خواسته‌ها و ارزش‌های ویژه‌ی خود را بر کل جامعه حاکم کند.

همبستگی با مردم

آرام حسامی که استاد علوم سیاسی و فلسفه است و از واشنگتن به این گردهمایی پیوسته بود در مورد علت شرکتش در این تظاهرات گفت:

علتش همبستگی با مردم ایران است. مردم در ایران نمی‌توانند تظاهرات کنند، ما اینجا دست‌مان بازتراست. آقای احمدی‌نژاد هم قدم رنجه می‌کنند هرسال می‌آیند نیویورک! از یک سال به این سو مسئله‌ی دیگر احمدی‌نژاد، ریاست جمهوری و حتی ولایت فقیه هم مطرح نیست. مردم به این نتیجه رسیده‌اند که این رژیم اصلاح‌پذیر نیست و حقانیتش را از سپاه گرفته و ما که می‌توانیم تجمع کنیم لااقل می‌توانیم این پیغام را به احمدی‌نژاد شفاهاً و حضوراً برسانیم. امیدواریم ایشان بشنوند!

به نظر شما جایگزین حکومت ایران چه حکومتی خواهد بود؟

مردم به این نتیجه رسیده‌اند که حداقل باید نوعی جدایی بین مذهب و حکومت وجود داشته باشد. باید حکومت سکولار باشد. ۳۲ سال تجربه در میان است. کاری به یک سال گذشته ندارد. این ضرورت اکنون در ایران و به ویژه در میان قشر دانشجو جا افتاده است.


اپوزیسیون دولت اسلامی باید چه خصلتی باید داشته باشد؟

من با بچه‌های ایران در تماس هستم. آنها می‌خواهند اپوزیسیون به عنوان یک شبکه‌ی متحد در تبعید عمل کند. یعنی بتوانیم گفتمان‌سازی، همدردی، راهنمایی و افشاگری کنیم و یک واحد متشخص تشکیل دهیم که همه‌ی گروه‌ها با حفظ هویت خود در آن شرکت کنند. می‌توانیم صدای اپوزیسیون در ایران باشیم. اگر موسوی، کروبی، بچه‌های صنعتی شریف، دانشگاه شیراز و دیگران نمی‌توانند حرف بزنند، ما می‌توانیم بازتاب آن گروه‌ها باشیم ولی فقط در صورت انسجام.

حسام آرامی بر این باور است که ایرانیان در سال ۱۳۵۷، حول یک نفر و دادن اعتبار به او جمع شدند و همین این ترس و هراس را در آنها به وجود آورده که مبادا دوباره ضربه بخورند و این خاطره دوباره تکرار شود.

وی افزود: به دلیل این حافظه‌ی تاریخی، اپوزیسیون در مقابل رژیمی که به مراتب مستبدتر از پهلوی دوم است متحد نمی‌شوند. این یک صورت مسئله است، اما من اکنون حرکاتی را در این ۱۵ ماه اخیر از گروه‌های مختلف مشاهده کرده‌ام که گویا وقت آن رسیده که متحد و شبکه‌ای عمل کنیم. به نظر من این نقطه عطفی است؛ البته اگر بتوانیم اینگونه متحد و منسجم عمل کنیم.

بر پایان تظاهرات نیز چند صد نفر درمقابل هتل هیلتون، محل اقامت احمدی‌نژاد در نیویورک گرد آمدند و با سر دادن شعار، به اعتراض به نقض حقوق بشر در ایران پرداختند.

Share/Save/Bookmark

 
 

چندی پیش گالری طراحان آزاد، پس از مجموعه‌ی «کافی شاپ» و «پاساژها»، میزبان سومین مجموعه نقاشی‌های ساغر دئیری بود. این یادداشت به بهانه‌ی این مجموعه نوشته شده است:

الف) هیچ عذری پذیرفته نیست و کسب‌ و کار شما این است که تا می‌توانید لذت ببرید، لاس بزنید، تماشایی شوید و صرفاً تماشا کنید...«خوشی‌های کوچک روزانه‌ای داشته باشید و خوشی‌های کوچک شبانه‌ای. اما نگران تندرستی خویش نیز باشید... گهگاه اندکی زهر که رویاهای خوش می‌زاید و سرانجام زهر بسیار برای مرگی خوشایند» (نیچه، چنین گفت زرتشت)

نقاشی‌های ساغر دئیری در مجموعه‌ی «زیبا، جادار، مطمئن»، در وهله‌ی نخست، معرف و بازنمای نوعی راهبرد زندگی با علامت مشخصه‌ی «وسواس» یا «تشدید» اند: تشدید زندگی با بیشتر زندگی کردن، با برجسته کردن بیشتر لب‌ها، با دیدنی ساختن بیشتر چشم‌ها، با تندترکردن رنگ سایه‌ی آنها؛ افراط در خود‌رنگ‌آمیزی (در شرایطی که رنگی واحد نمی‌تواند جهتی معتبر و مؤثق برای زندگی به دست دهد) و در حقیقت، به طرزی دیالکتیکی افراط در رنگ‌باختگی.


وسواس در تجهیز بی‌وقفه‌ی خویش با مارک‌ها، با بوها، با آخرین مارک و با آخرین بو، که دست آخر در مورد آن می‌توان گفت: نوشیدن آب رودخانه‌ی فراموشی با توسل به رنگ مُد تابستان امسال، و یا اتنقام‌جویی ناشیانه از نظم حقوقی و بدل کردن هر ماجرایی به یک ماجراجویی کمی جنسی، کمی ملودرام، کمی سانتی‌مانتال.

پیکره‌های زنانه، مجهز به نقاب‌های آرایشی و مسلح به انواع رنگ‌ها و نقش‌ها، به نوعی بصیرت و اقتصاد لذت دست یافته‌اند که تنها قاعده‌ی آن بازتولید و تکرار وسواسی لذت است، لیکن تکرار تا آن اندازه که اصل لذت (و در واقع اصل زندگی) به مخاطره نیفتد: دیگر نسل اولیس‌ها و فاتحان شجاع آتلانتیک منقرض شده، خبری از خطر نیست و تقابل فرویدی نظم اخته‌کننده‌ی تمدن با خرسندی، اصل واقعیت با اصل لذت، وارد فاز جدیدی از آشتی شده است.

تابلوهای ساغر دئیری، بدنِ درخور چنین اقتصاد لذتی را به تصویر می‌کشند، بدنی که اگرچه در زندگی افراط می‌کند، هرگز خود را در معرض محدودیت‌های بدن (و اکیدترین محدودیت آن یعنی مرگ) قرار نمی‌دهد: آنچه هست آزمودن «زندگی در زندگی» است، فرارفتن از زندگی تا زندگی (و بالطبع، تجربه‌ی مرگ در مرگ: یک واقعیت ساده و استرلیزه‌ی آماری)....باقی‌مانده‌ی بیشتری درکار نیست، باقی‌مانده‌ی موجود، تنها زندگی است؛ زندگی اما نه به عنوان عرصه‌ی تجربه‌ی امر نو، بل همچون یک موجودیت الزام‌آور بیرونی، به عبارت دیگر: نوعی فتیشیسم زندگی.


در این آزمون، نه بدنْ میانجی ناپدیدشونده‌ی زندگی است و نه محدودیت‌های آنْ معیاری برای تجربه‌ی سوبژکتیو. آنچه منحصراً شایسته‌ی نگرانی است، وسواس در طرح مکرر این پرسش است، همیشه در هر جایی و علی‌رغم همه چیز، که «آیا به اندازه‌ی کافی لذت می‌بریم؟» «آیا به اندازه کافی شایسته‌ی لذت بردن هستیم؟»

ب) «آیا به اندازه‌ی کافی لذت می‌بریم؟»، «آیا به اندازه‌ی کافی دیده می‌شویم؟»، «آیا به اندازه‌ی کافی می‌بینیم؟»... نقاشی‌های ساغر دئیری درعین حال، بازنمای نوعی اقتصاد دیدن‌اند: نوعی تولید، توزیع و مصرف امر تماشایی، یک هدونیسم نمایشی مبتنی بر وسواس دیده شدن و به روزبودن، نمایشی با حضور پیکره‌های دکوراتیو سرگردان در شهر و کالبدهای گرفتار در قاب تلویزیون.


شاید به همین دلیل است که «چشم‌ها» در نقاشی‌های دئیری موقعیت محوری پیدا می‌کنند: ملال، انتظار و حتی معصومیت مردمک‌ها درمجموعه‌ی «کافی‌شاپ»؛ هرزگی، گرسنگی و سرگردانی آنها را در مجموعه‌ی «پاساژها»؛ و در مجموعه‌ی اخیر، فروپوشی آنها زیر سایه‌ی غلیظ پلک‌ها و شیشه‌ی تاریک عینک‌ها، و دست آخر، کور شدنْ چشم در چشمِ برق مصنوعی/مغولی/کره‌ای ماشین‌ها.

در سوی دیگر اما چشمان کنجکاو و پرسه‌گرد نقاش قرار دارد که در نمایش‌های روزمره، در صفحات پیش روی فرهنگ بصری و در متون لذت جاری می‌چرخد و با نگاه سوژه‌های خود تلاقی می‌کند؛ نمود نوعی خودآیینی گذرا و با فاصله که دینامیسم نمایشی را که پیش روی او برپا می‌شود، زیر ذره‌بین می‌برد.

چنین نگاهی، نگاهی خنثی و بی‌طرف، یا نوعی عکاسی، نیست که صرفاً چروک لباس سوژه‌های خود را مستند کند. نقاش در طرف و در فاصله‌ای ایستاده است که از آنجا نه فقط تصاویر و نمایش‌های ابتذال روزمره، بل فرایندی را می‌بیند که به-واسطه‌ی آن، تصاویر، کادربندی و نمایش‌ها، قاب‌بندی می‌شوند.


ج) بدین ترتیب، نقاشی‌های مجموعه‌ی «زیبا، جادار، مطمئن»، نوعی نمایش قاب‌بندی واقعیت‌اند، به عبارت دیگر، بازنمایی سامانه‌ی بازنمایی و نظام توزیع امور دیدنی و ارزش متناظر با آنها: نمایش ویترین‌های تسخیرشده توسط مانکن‌های زیبا، فاحشه‌های جذاب جوان و انگل‌های خوش‌پوش تهرانِ مجموعه‌ی «پاساژها» در ویترین تلویزیون؛ نمایشی که پروتاگونیست اصلی آن خودِ تلویزیون است.

این تابلوها با مونتاژ فریم‌هایی از برنامه‌های دم‌دستی تلویزیون و واقعیت روزمره نشان می‌دهند که چگونه کالا و ایماژ در «زندگی» به وحدتی متعالی رسیده‌اند؛ آنها بازنمای روزگاری هستند که پیرنگ سریال‌های ماهواره‌ای و ماجراجوایی‌های ولگردی ماشینی چنان در فرم بی‌محتوای بعدازظهر درهم تنیده‌اند که تشخیص آنها از هم غیرممکن است.

در این معادله‌ی هم‌ارزی میان ارزش بازنمایی ایماژ و ارزش مبادله‌ی کالا (که عنوان مجموعه خود گواهی بر آن است)، آنچه ناپدید می‌شود، خود شی‌ء است؛ هم‌چنان که در فاصله‌ی میان دور زدن کانال‌های ماهواره و دور زدن در خیابان‌های شهر، آنچه از دست رفته، چهره و کالبد انسانی است.


کادر تلویزیون، هم‌چون یک فضای تهی و مکنده، با فروکشیدن چهره‌ها و بدن‌ها به درون خویش، متحوای انسانی آنها را به گروگان گرفته، و پوسته‌ی آنها را بالا می‌آورد و روی آنتن می‌فرستد؛ و درعین حال، هم‌چون دهانی گشوده و حریص، همان چیزی را که بالا می‌آورد، می‌بلعد و چاق می‌شود: نوعی حلقه بسته‌ای تولید و مصرف که میانجی/ قربانی/گوشت آن سوژه‌های انسانی بعدازظهرهای ملال بورژوازی تهران است.

بدین لحاظ، نقاشی‌های مجموعه‌ی «زیبا، جادار، مطمئن»، نقاشی ایدئولوژی و درست به همین خاطر، نقاشی واقعیت‌اند؛ ایدئولوژی، نه فرار از واقعیت و اسارت در این یا آن محتوای جزئی، بل خود فرار به واقعیت و اسارت در آن است. ساغر دئیری این حکم ایدئولوژیک غالب را نشانه می‌گیرد که «زیر ماسک ویشی، بورژا و ایوروشه، یک چهره‌ی انسانی نهفته است»؛ زیر این ماسک‌ها، هیچ چیز نهفته نیست.

چهره و بدنی در کار نیست و این هیولاهای کوچک از ریخت‌افتاده و مسلح، توخالی‌اند. پیش‌تر نیز نقاش، در مجموعه‌ی «کافی شاپ»، این شکل تسلیح پوچ را تصویر کرده بود. در آنجا دوباره با همین سوژه‌ها، که سوژه‌های همیشگی نقاشی‌های دئیری هستند، مواجه‌ایم: با دختران یا زنان تازه‌بالغی که اگرچه از سر تا پا مسلح به مانتوهای نقش‌دار رنگی و چکمه‌های چرمی‌اند، کاملاً در برابر ملال زمان تهی، کند و کشنده‌ی خالی از اتفاق/ تاریخ، برهنه و بی‌دفاع به نظر می‌رسند.


این صورت‌های رقت‌انگیزِ بی‌دفاع ماندن و برهنگی، در مجموعه‌ی اخیر دئیری، مازاد خود را در صورتک‌های وحشتناک و از ریخت افتاده‌ی توخالی (و فروبسته نسبت به هر نوع تجربه‌ی امر نو) پیدا می‌کنند. اکنون دیگر به سختی بتوان پس‌ماندی انسانی در این صورت‌ها پیدا کرد. آنچه هست صرفاً سطحی انباشته از مواد آرایشی است که تنها کالبد موجود برای آن، تنها گوشت تلویزیون است که در خیابان‌های تهران شکار شده، با غلط‌های املایی (که حاکی از نوعی ارجاع بدوی و معصومانه به سودمندی محض‌اند) زیرنویس می‌شود، فریز می‌گردد و به شکلی یونیفرم، دوباره پخش و تکثیر می‌شود و البته با پارازیت!

پارازیت، زنجیره‌ی سرمایه - زندگی- ایماژ را با «دولت» تکمیل می‌کند. با احضار دولت، نقاش در دام آن چیزی که می‌کشد، گرفتار نمی‌آید و فاصله‌ی خود را از باتلاق واقعیت حفظ می‌کند. وجود پارازیت، آنجایی که قاعدتاً نباید در کار باشد، یعنی روی شبکه‌های ماهواره‌ای که معمولاً مثل «آینه» می‌گیرند، این نابه‌جایی، این خطوط سؤال‌برانگیز و غیرملموس پارازیت (دست‌خط دولت) بر چهره‌ی «ویکتوریا» [=پروتاگونیست یکی از همین سریال‌های آبکی]، همچون دروغی کوچک که پنجره‌ای بزرگ به حقیقت باز می‌کند، نشان‌گر چیزی نیست جز هم‌دستی پنهان دولت و سرمایه، علی‌رغم اصرار یکی بر پرده‌پوشی، بر نادیدنی‌ساختن سوژه‌هایش، و اصرار دیگری بر پرده‌دری، بر تماشایی ساختن سوژه‌های خود؛ به دیگر بیان، بازنمای هم‌سویی وسواس دولتی در حفظ بهداشت اخلاقی ظاهر با وسواس کوچک کردن بینی.

Share/Save/Bookmark

 
 

قرن ۱۹ میلادی شاهد اوج انقلاب صنعتی اروپا، و افتخار و غرور بسیار خوشبینانه‌ی دستاوردهای علمی و فنی بود و همزمان با آن میزبان سه متفکر بزرگ دنیای مدرن، داروین، مارکس و فروید نیز بود که گفتمان‌های اصلی جهان قدیم را با تمام وجود زیر سئوال برده بودند.

داروین با متصل‌ کردن حیات بشر به روند بسیار طولانی زندگی جانوران بر روی زمین، تقدس و ارزش ملکوتی را که مذاهب به بشر ارزانی داشته بودند با صلابت تمام زیر سئوال برد. مارکس به پشتوانه‌ی فلسفه و زیبایی‌شناسی رمانتیسیسم «برابری‌طلبی هدفمند»، نویدِ بهشتی زمینی و مهم‌تر از همه ساخته‌ی دست بشر را به دنیا عرضه کرد. فروید هم با کشف روان درونی بشر، تفسیر علمی‌ایی را سامان داد که به اندیشه‌ی «روح بشری» و تعبیر متافیزیکی آن جلوه‌ایی «مهد کودکانه» بخشید.

از اواخر قرن ۱۸ میلادی ضرورت هویت‌بخشیِ هرچه سریع‌تر به انسان جدید شهری کاملاً حس می‌شد، انسانی که از بهبود تغذیه، بهداشت، امنیت و سواد عمومی بیشتری برخوردار شده بود و به همان نسبت نیز از خرافات و سنت‌های اخلاقی دو طبقه‌ی اصلی قدیمی یعنی اشرافیت و دهقانان فاصله گرفته بود.


چارلز دیکنز

تهیه و تولید شیوه‌های ابراز هنری موجود نظیر اپرا، نقاشی و تئاتر، یا گران بودند و یا فقط از طریق حمایت و تشویق اشرافیت قادر به ابراز وجود بودند و بالطبع چاره‌ایی جز همخوانی با ارزش‌های اشرافی نداشتند. شعر اواخر قرن ۱۸ نیز به دلیل سلطه‌ی رمانتیسیسم در بزرگ‌ترین امپراطوری اروپا و نگاه تلخ و انتقادی آنها به انقلاب صنعتی نمی‌توانست سخنگو و مفسر موج جدید مردم در شهرهای بزرگ اروپایی باشد.

شاعران مطرحی چون وردزوُرث در شعر بلند «لندن» و کولریج در اثر معروفش «آواز دریانورد پیر» با وجود انگشت گذاشتن بر تمام تغییرات اخلاقی و اجتماعی جدید، به دلیل بدبینی و نگاه انتقادی‌ایی که به فعالیت‌های استعماری کشور خود داشتند لحن مأیوس و مخالف با شهریت را ساز کردند و تنها راه‌حل را در آن دیدند که به دامان طبیعت و آرامشِ اجتماع ماقبل انقلاب صنعتی پناه ببرند.

در این میان به چند دلیل هم‌زمان، نویسندگان داستان‌های بلند توانستند کشتی طوفان‌زده‌ی جمعیتِ انبوه شهرنشین اروپا را در بندر کمابیش تازه‌تاسیس «رمان» پهلو دهند. ناگفته نماند که نویسندگان رمان‌های قرن ۱۹ اندک زمانی بود که به برکت افزایش سواد عمومی و تسهیل صنعت چاپ از بازار گرمی برخوردار شده بودند. با این ترتیب، رمان رونق‌گرفته و محبوب مردم توانست در قرن ۱۹ میلادی به شناسنامه‌ی انسان جدیدِ «شهرنشین/ بورژوا» تبدیل شود.

بازرگانان، انبوه کارمندان و افسران دولت‌های بزرگ استعماری، جمع بیشمار دانشمندان، متخصصان، پزشکان، صاحبان کارگاه‌های تولیدی، کارمندان بانک‌ها و مدیران شرکت‌های خصوصی، مغازه‌داران، معلمان، صاحبان انتشاراتی‌ها، نویسندگان و هنرمندان گروه اجتماعی جدیدی را در شهرها تشکیل دادند که در طبقه‌بندی و رده‌بندی اجتماعی سابق نمی‌گنجید.


در حقیقت چارلز دیکنز یکی از اولین نویسندگانی بود که توانست به کمک انتشارات خصوصی به نوشتن داستان‌های جذاب دنباله‌دار درباره‌ی مردم عادی شهر‌ها روی‌ آورد و به عبارتی برای اولین بار به گونه‌ایی تمام و کمال، نویسنده‌ایی مستقل شد که احتیاجی به کمک‌های مالی اشرافیت نداشت.

استقلال مادی‌ایی که دیکنز و نویسندگانی چون شارلوت برونته و والتر اسکات به دست آورده بودند، به آنها اجازه می‌داد از سلیقه‌های داستان‌نویسی قرن ۱۸ فاصله بگیرند و قهرمانانی را خلق کنند که از دل اشرافیت بیرون نیامده‌اند.

تعریف بسیار عمومی و کلیشه‌ایی برای «شخصیت» در ادبیات قرن‌های قبلی، از محدوده‌ی موقعیت اجتماعی قهرمانان قصه‌ها فراتر نمی‌رفت. قضاوت شخصیت‌ها در گرو ظاهر انسان‌ها بود. پالتو پوست گران‌قیمت، جواهرات و سبک سخن گفتن «شخصیت» قهرمانان اشرافی داستان‌ها را می‌ساخت.

اکثریت مردم ارو‌پا که معمولاً به قصه‌ها نیز راه نمی‌یافتند کشاورزان خشن، زشت، بد دهن، بی‌اخلاق و همیشه‌ مست‌ بودند که گاهی در کنار زنان روسپی در داستان‌ها خودنمایی‌ می‌کردند و یا چوپان‌های عاشق‌پیشه‌ایی بودند که دور از تمدن در بیشه‌زارها گاهی غزلی نیز می‌سرودند.

انسان جدید شهرهای اروپایی تافته‌ی جدا بافته‌ایی بود که با هیچ‌کدام از هویت‌های عمومی دو گروه سنتی کشاورزان فقیر و اشرافیت متمول سازگاری نداشت. در این میان اما یک واقعه‌ی مشترک، تاجران جسور دنیادیده، مردان میانسال اهل ریسکی که سال‌ها در مستعمرات زندگی کرده‌ بودند، سوداگران خوش‌ذوقی که به برکت علم و صنعت جدید در کارگاه‌های جدید سرمایه‌گذاری‌کرده بودند و صاحبان شرکت‌های مالی و بیمه که در رشته‌ی بسیار پر رونق بانک و بورس فعالیت می‌کردند را به هم پیوند می‌داد.


سریال تلویزیونی «جین ایر» محصول سال ۲۰۰۶، اقتباسی است از رمان جین ایر، نوشته‌ی شارلوت برونته

همه‌ی این افراد و بسیاری دیگر از زنان و مردان شهر‌های پرجنب و جوش اروپایی که از راه‌های جدید به ثروت‌های کلان دست یافتند رابطه و ریشه‌‌ی پر ارجی در هیبت نجیب‌زادگی نداشتند. آنها ثروتمندان نوکیسه‌ای بودند که طبیعتاً از فخر و ثبات ارزش‌های اشرافی نیز دل خوشی نداشتند. سرعت، قدرت جابجایی، محلی نبودن و میل به تغییر از مشخصات ذاتی انسان‌های جدید شده بود.

در این میان چه کسی بهتر از مردان و زنان نویسنده‌ایی چون والتر اسکات و دیکنز که در همان شهرهای بزرگ زندگی می‌کردند و به برکت بهبود وضعیت عمومی و افزایش قدرت خرید مردم طبقه‌ی جدید، خود نیز به ثروت و شهرت دست یافته بودند. شارلوت برونته‌ که در زندگی واقعی در یک قصر اشرافی معلم سرخانه بوده، می‌خواهد و می‌تواند به تبیین شخصیت زنی در داستان «جین ایر» دست یابد که در یتیم‌خانه بزرگ شده ولی به کمک «شخصیت» جذابش بعد از پذیرفتن شغل معلم سرخانه تبدیل به همسر یک مرد اشراف‌زاده‌ ‌می‌شود.

تأکید بر «شخصیت» انسان‌ها در رمان‌های قرن ۱۹ پاسخ به نیاز مبرمی بود که آدم‌های جدید شهرها از کمبود آن در رنج بودند. رمان «آرزوهای بزرگ» چارلز دیکنز نمونه‌ی آشکار توصیف شخصیت‌های خودساخته‌ایی است که از مرز و گروه‌بندی‌ سنتی «فئودال / کشاورز» عبور می‌کنند. «آرزوهای بزرگ» چارلز دیکنز سرشار است از توضیح درباره‌ی کوچک‌ترین واکنش‌های رفتاری قهرمانان قصه، توضیحاتی که بی‌درنگ بعد از چاپ و پس از خوانده شدن توسط «شهرنشین‌ها/ بورژواها» تقلید نیز ‌می‌شد.

انسان شهرنشین و مدرن قرن ۱۹ میلادی باید یاد می‌گرفت که چگونه حرف بزند، چگونه غذا بخورد، چه نوع لباسی بپوشد، چگونه عاشق شود، اصلاً عاشق چه نوع انسانی و با چه ارزش‌هایی شود. انسان جدید باید پی‌می‌برد که چگونه و چقدر به خدا ایمان داشته باشد و رابطه‌اش با فرزندان و سایر شهروندان بر چه اساسی باشد، و در مقابل قانون و حکومت چه رفتاری از خود بروز‌ دهد، چگونه به تقسیم ارث در بین فرزندانش بپردازد و...

ادامه دارد

Share/Save/Bookmark

 
 

بر پایه گزارش منتشرشده تازه‌ای، در ميان نيروهای لباس شخصی حمله‌کننده به منزل مهدی کروبی، برخی از چهره‌های دولتی ديده شده‌اند.

به گزارش تارنمای «تغيير»، از سايت‌های مخالف دولت، طی حملات پی‌درپی‌ای که در روزهای ماه رمضان به خانه مهدی کروبی صورت گرفت محمد لاريجانی، فرماندار شميرانات شرکت مستقيم داشته است.


اين حملات در پنج شب ماه رمضان و همچنين در روز قدس صورت گرفت که طی آن افزون بر خسارات سنگين به خانه مهدی کروبی، از رهبران مخالفان دولت کنونی ايران، چند نفر از جمله محافظ کروبی نيز زخمی شدند.

تارنماها و برخی رسانه‌های طرفدار دولت ابتدا از نيروهای حمله‌کننده به‌عنوان «نيروهای مردمی و خودجوش» ياد کردند.

سپاه پاسداران تهران پس از اين حملات طی بيانيه‌ای اين اقدام را محکوم کرد.

«فرمانداری شميرانات به محل سازماندهی و تجميع نيروهای لباس شخصی تبديل شده است»

سردار اسماعيل احمدی مقدم، فرمانده نيروی انتظامی جمهوری اسلامی ايران نيز اعلام کرد حدود ۱۰۰ نفر از حمله‌کنندگان شناسايی شدند و در همين حال افزود «اما اين‌طور نيست که هر جا تجمعی شد پليس اقدام به دستگيری تجمع‌کنندگان و برخورد با آنان کند.»

«تغيير» می‌نويسد اخبار موثقی در اختيار اين تارنما قرار گرفته است که طبق آن شاهدان عينی گفته‌اند «نيروهای دولتی و افرادی که بر مسند قدرت نشسته اند» در اين حملات شرکت داشته‌اند.

اين سايت می‌افزايد: «بررسی عکس‌ها و گزارش‌ها از روز حمله به خانه مهدی کروبی حکايت از آن دارد که محمد لاريجانی فرماندار شميرانات در طول حملات نيروهای لباس شخصی و شکستن درها و شيشه‌ها و تيراندازی و پرتاب گاز اشک‌آور به خانه نه تنها در محل حملات حضور داشته که به نوعی رهبری نيروهای لباس شخصی را نيز عهده دار و خود شخصأ در اقدامات صورت گرفته در آن شب عليه مهدی کروبی پيشتاز بوده است.»

«تغيير» می‌نويسد محمد لاريجانی، در همان حال به صورت تلفنی و مرتبأ به مرتضی تمدن استاندار تهران نيز گزارش حملات و تهاجمات نيروهای تحت کنترل خود را می‌داده است.

اين گزارش می‌افزايد: «تمدن نيز در فاصله‌ای نه چندان دور از منزل مهدی کروبی مستقر شده بود و ماجرا را زير نظر داشت.»

بر اساس گزارش فوق محمد لاريجانی در ميان هيئت مذاکره‌کننده سپاه و پليس امنيت تهران با مهدی کروبی، که نيمه شب برگزار شده بود «در پوشش پليس امنيت و نيروهای سپاه» حضور داشت.

اين در حالی است که حضور لاريجانی در اين هيئت از سوی نيروهای سپاه تکذيب شده است.

سايت تغيير می‌افزايد: «فرمانداری شميرانات به محل سازماندهی و تجميع نيروهای لباس شخصی تبديل شده و آقای لاريجانی در مقام فرماندار به سازماندهی و حمايت اين نيروها در داخل ساختمان دولتی مشغول است و مزايا و امکانات کافی را در اختيار نيروهای آشوبگر و لباس شخصی قرار می‌دهد.»

در يک ماه اخير فشار و محدوديت‌ها بر مهدی کروبی و ميرحسين موسوی، دو تن از رهبران مخالفان دولت افزليش يافته است.

افزون بر چند شب حمله به خانه کروبی، دفتر ميرحسين موسوی مورد تفتيش و حمله قرار گرفت و رئيس دفتر وی بازداشت شد.

همچنين بارها از ملاقات‌های مردم با موسوی و کروبی نيز جلوگيری شده است.

Share/Save/Bookmark

 
 

محمود احمدی‌نژاد در سخنانی در شهر آبادان گفت: «من تنها دو سوال درباره ۱۱ سپتامبر مطرح کردم می‌بينيد که چطور به هم ريخته‌اند. مگر من چه گفتم.»

محمود احمدی‌نژاد، رئيس جمهوری ايران، بار ديگر بر سخنان جنجال‌برانگيز خود در شصت و پنجمين نشست عمومی سازمان ملل تأکيد کرد.


به گزارش خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا) وی گفت: «حادثه‌ای به نام ۱۱ سپتامبر ايجاد کرده‌اند و همه انقلابيون و عدالت‌خواهان را متهم کردند و بعد به افغانستان و عراق حمله کردند و صدها هزار نفر را کشتند و هنوز هم به کشتار خود ادامه می‌دهند. »

احمدی‌نژاد افزود: «ما گفتيم اين حادثه توسط يک گروه بی‌طرف بررسی شود و اگر لازم شد دادگاهی تشکيل شود و اگر در آن دادگاه کسی محکوم شد او را مجازات کنند.»

احمدی‌نژاد: وقتی از سئوالات من عصبانی می‌شوند معلوم می‌شود که کاسه‌ای زير نيم کاسه است

وی تأکيد کرد: «آن‌ها يک ماجرای مهم می‌سازند و به بهانه آن می‌خواهند به هر کس خواستند حمله کنند. معلوم است طراحی آن‌ها چيست.»

احمدی‌نژاد درباره واکنش کشورهای غربی در اين‌باره گفت: «وقتی از سئوالات من عصبانی می‌شوند معلوم می‌شود که کاسه‌ای زير نيم کاسه است.»

محمود احمدی‌نژاد در بخش ديگری از سخنان خود نظام سرمايه‌داری جهانی را در حال «سقوط» ارزيابی کرد و افزود: «به لطف انديشه اسلام ناب، کل نظام سرمايه‌داری که روزی خود را جای خدا قرار داده بود در حال سقوط است.»

وی در رابطه با تحريم‌های جهانی عليه جمهوری اسلامی ايران نيز سخنان اخير خود را تکرار کرد و گفت: «اصرار دارند که بگويند که تحريم‌ها اثر دارد. برخی بين خودشان می‌گويند که دو سال بعد از تحريم به ايران هجوم می‌آوريم.»

احمدی‌نژاد افزود: «هر غلطی می‌خواهيد دو سال بعد انجام دهيد همين الان انجام دهيد. اميدشان به عده‌ای است که سرشکسته‌تر از خودشان هستند.»

احمدی‌نژاد گفت: کاری نمی‌توانند بکنند آن‌قدر دچار مشکل و ضعف هستند که نمی‌توانند خودشان را اداره کنند و به فضل الهی به زودی شاهد سقوط نظام سرمايه‌داری در دنيا خواهيم بود.»

محمود احمدی‌نژاد در سفر اخير خود به نيويورک در گفت‌وگو با رسانه‌های مختلف و همچنين در نشست سازمان ملل متحد همين سخنان را گفته بود.

اظهارات احمدی‌نژاد در مورد واقعه تروريستی ۱۱ سپتامبر با مخالفت کشورهای غربی مواجه شد و باراک اوباما، رئيس جمهوری آمريکا آن را «توهين‌آميز» و «مشمئز‌کننده» خواند.

به‌هنگام سخنرانی احمدی‌نژاد در سازمان ملل نمايندگان آمريکا و ۲۷ کشور اروپايی سالن نشست را به نشانه اعتراض ترک کردند.

Share/Save/Bookmark

 
 

علی عبداللهی معاون امنيتی – انتظامی وزير کشور ايران اعلام کرد که اطلاعات جديد در مورد حادثه‌ تروريستی در مهاباد به بعد از تکميل جزئيات اين حادثه موکول می‌شود.

اين در حالی است که به گزارش خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا) عيسی قنبری، معاون امنيتی و انتظامی استانداری آذربايجان غربی گفت: «حادثه فوق عمدتأ به دست سرويس جاسوسی اسرائيل (موساد) انجام گرفته است و علاوه بر آن نيز يک نفر افسر سابق بعثی عراق نيز در اين زمينه دخالت داشته و حتی بمب ساخته شده نيز توسط وی انجام گرفته است.»


وی افزود: «براساس آخرين آمار موجود بيشتر زخمی‌های اين حادثه از بيمارستان ترخيص شدند اما هم اکنون ۲۴ نفر در بيمارستان‌های مهاباد و اروميه به علت تخليه چشم و همچنين وجود ترکش در سر، بستری هستند.»

قنبری با بيان اين‌که «چند نفر ديگر از عاملان اين بمب‌گذاری در داخل کشور مورد تعقيب قرار گرفته‌اند» اضافه کرد: «به محض دستگيری و يا به هلاکت رسيدن آن‌ها اخبار مربوط به اين قضيه نيز تشريح خواهد شد.»

«چند نفر ديگر از عاملان اين بمب‌گذاری در داخل کشور مورد تعقيب قرار گرفته‌اند»

معاون امنيتی و انتظامی استانداری آذربايجان غربی در مورد محکوم کردن اين اقدام از سوی نيروهای سياسی کُرد و همچنين آمريکا گفت: «فجيع بودن حادثه بمب‌گذاری مهاباد علت عدم پذيرش مسئوليت آن از سوی دشمنان نظام است.»

روز گذشته عبدالرسول محمودآبادی، فرمانده قرارگاه سيدالشهدا سپاه اعلام کرد، ۳۰ نفر از کسانی که به گفته وی نقش محوری در انفجار مهاباد داشته‌اند، در جريان درگيری با نيروهای اطلاعاتی و انتظامی کشته شده‌اند.

پيش از آن محمد پاکپور، فرمانده نيروی زمينی سپاه پاسداران از کشته شدن «عوامل اصلی و محوری» انفجار مهاباد در روز شنبه خبر داده بود.

روز ۳۱ شهريورماه، بمب‌گذاری در جريان رژه نيروهای مسلح جمهوری اسلامی ايران به مناسبت «هفته دفاع مقدس»، سالگرد جنگ ايران و عراق، در شهر مهاباد، جان ۱۲ نفر را گرفت و ۸۲ نفر نيز زخمی شدند.

يک روز پس از اين حادثه، حجت‌الاسلام حيدر مصلحی، وزير اطلاعات جمهوری اسلامی از شناسايی عوامل بمبگذاری در مهاباد خبر داد و گفت:‌ «اميدواريم به زودی و در همين هفته دفاع مقدس، آنان را به سزای اعمال‌شان برسانيم. »

Share/Save/Bookmark

 
 

با پايان زمان توقف شهرک‌سازی اسرائيل در کرانه غربی رود اردن، اين کشور از امروز صبح به شهرک‌سازی خود در اين منطقه ادامه داد. اين اقدام پيشبرد مذاکرات صلح خاورميانه را در هاله‌ای از ابهام فرو برد.

بنا بر گزارش رويترز، با پايان مهلت قانونی توقف شهرک‌سازی‌های اسرائيل، امروز ۲۷ سپتامبر عمليات ساختمانی شهرک‌سازی در کرانه غربی رود اردن در مقياسی معمولی از سر گرفته شد.


بولدوزرها به‌ويژه در بخش شمالی اردن غربی، جايی که نزديک به سی خانه مسکونی در حال ساخت است، آغاز به کار کرده‌اند.

افزون بر اين، بنا به گزارش شبکه دو تلويزيون اسرائيل، ساخت شهرک‌ها حداقل در هشت مکان ديگر از جمله در قریة أربع در همسايگی شهر هبرون يا الخليل، واقع در جنوب اين منطقه، از سر گرفته خواهد شد.

عباس: اگر اسرائيل شهرک‌سازی را از سرگيرد مذاکرات صلح «به هدر دادن وقت» خواهد بود

در همين حال بنيامين نتانياهو، نخست وزير اسرائيل، محمود عباس رئيس دولت فلسطين را فراخواند تا به مذاکرات صلح خاورميانه ادامه دهد.

نتانياهو گفت: «من از پرزيدنت عباس می‌خواهم تا به مذاکرات خوب و صاقانه خود که تازه آغاز کرده‌ايم ادامه دهند تا بتوانيم به يک صلح تاريخی ميان دو ملت دست يابيم.»

محمود عباس پيش از اين اعلام کرده بود که اگر اسرائيل با پايان مهلت توقف شهرک‌سازی اين اقدام را از سرگيرد مذاکرات صلح خاورميانه را ترک خواهد کرد.

وی روز گذشته نيز اعلام کرد که اگر اسرائيل شهرک‌سازی را از سرگيرد مذاکرات صلح «به هدر دادن وقت» خواهد بود.

همچنين محمود عباس گفته بود که به درخواست وی «ليگ عرب» روز چهارم اکتبر جلسه‌ای را درباره ادامه مذاکرات صلح خاورميانه برگزار خواهد کرد.

تلاش‌های بين‌المللی از آغاز از سرگيری مذاکرات صلح خاورميانه در دوم سپتامبر جاری، برای حفظ اين مذاکرات به‌کار رفته است.

به‌ويژه دولت آمريکا برای پيشبرد مذاکرات صلح خاورميانه از دولت اسرائيل خواست تا از ادامه شهرک‌سازی در کرانه غربی رود اردن دست بکشد.

آمريکا چند بار تأکيد کرد که بر سر اين موضع خود ايستاده است. باراک اوباما، رئيس جمهوری آمريکا نيز در سخنان خود در شصت و پنجمين اجلاس سازمان ملل اين درخواست از اسرائيل را مطرح کرد.

در چارچوب مذاکرات ديپلماتيک فشرده در ساعات پايانی مهلت توقف شهرک‌سازی، بنيامين نتانياهو، با هيلاری کلينتون، وزير امور خارجه آمريکا، حسنی مبارک، رئيس جمهوری مصر و ملک عبدالله پادشاه اردن گفت‌گو کرد.

پی جی کرولی، سخنگوی وزارت امورخارجه آمريکا، با تأکيد بر اين که هيلاری کلينتون روز گذشته دو بار با بنيامين نتانياهو صحبت کرد، گفت: «ما همچنان فشار خود را برای پیگيری ادامه مذاکرات صلح خاورميانه ادامه خواهيم داد.»

توقف شهرک‌سازی‌های اسرائيل در کرانه غربی رود اردن از ۲۵ نوامبر ۲۰۰۹ ميلادی آغاز شد و در پايان روز گذشته خاتمه يافت.

نخست وزير اسرائيل در ساعات پايانی روز گذشته از مردم مناطق شهرک‌سازی خواست تا «خويشتن‌دار» باشند.

رهبران انجمن مهاجران اسرائيلی در کرانه غربی رود اردن اعلام کرده‌اند که ساخت و ساز دو هزار خانه جديد در اين هفته آغاز خواهد شد.

به گفته ارتش اسرائيل با آغاز کار نيروهای اسرائيلی برای ادامه شهرک‌سازی، دو نفر از آن‌ها مورد اصابت گلوله قرار گرفته و به شکلی سطحی مجروح شدند. اين حادثه در جنوب شهر هبرون (الخليل) اتفاق افتاد.

در چند روز گذشته بارها اعلام شده بود که دولت اسرائيل به احتمال قوی توقف شهرک‌سازی در کرانه غربی رود اردن را ادامه خواهد داد.

صاحب‌نظران معتقدند بنيامين نتانياهو از بحران با جناح راست دولت و طرفداران مهاجران اسرائيلی ساکن مناطق شهرک‌سازی در دولت ائتلافی خود واهمه دارد.

افزون بر اين سازمان‌های شهرک‌سازی به شکلی صريح تهديد کرده‌اند که در صورت توقف شهرک‌سازی، دولت اسرائيل برکنار و انتخابات جديد برگزار خواهد شد.

از سوی ديگر سازمان فلسطينی حماس که بر نوار غزه حاکم است از «توقف هر چه سريع‌تر مذاکرات صلح خاورميانه» پشتيبانی کرده است.

حماس گفت: «بهترين پاسخ فلسطينی‌ها به نتانياهو اين است که عباس از مذاکرات کنار بکشد و پايان آن را اعلام کند.»

در غرب اردن نزديک به ۳۰۰ هزار مهاجر تازه اسرائيلی و دو ميليون و چهار صد هزار فلسطينی زندگی می‌کنند.

Share/Save/Bookmark

 
 

«فروش خون باکری و همت»
سرمقاله امروز روزنامه کیهان با عنوان «ما را كه می‌شناسی» در مورد خانواده‌های حمید باکری و محمدابراهیم همت دو تن از فرماند‌هان جنگ ایران و عراق است که در این جنگ کشته شدند.

در این سرمقاله می‌خوانیم: «آیا سران فتنه ٨٨ و عوامل میدانی آن‌ها، به اباعبدالله‌الحسین اهانت نكردند؟ روز قدس به نفع اسرائیل شعار ندادند؟ روز ٣١ آبان به حمایت از آمریكا عربده نكشیدند؟ به امام هانت نكردند؟ آیا با منافقین، بهایی‌ها، سلطنت‌طلب‌ها، گروهک‌های كومله، دموكرات، پژاک و عبدالمالک ریگی دست به ائتلاف آشكار و بی‌پرده نزدند؟ آیا تمامی دشمنان اسلام و انقلاب و امام و ایران در حمایت آشكار از سران فتنه به میدان نیامدند؟»

این سرمقاله ادامه می‌دهد: «وقتی همسران شهید همت و باكری به حمایت از فتنه بر می‌خیزند و برای ابراز ارادت، سر بر آستان سران فتنه می‌سایند، بدیهی است كه نه فقط پا بر خون به ناحق ریخته آن دو شهید بزرگوار نهاده‌اند بلكه با تأسف باید گفت خون پاک همسران شهید خود را برای فروش به دشمنان خدا و قاتلان همت و باكری عرضه كرده‌اند.»

مدیرمسئول روزنامه کیهان افزوده است: «سران فتنه و رسانه‌های بیگانه نباید و نمی‌توانند با استناد به همسویی همسران شهید همت و شهید باكری با سران فتنه، خیال سوءاستفاده از نام آن دو شهید بزرگوار را در سر بپرورانند.»

در ادامه این سرمقاله آمده است: «اگر این نوشته با برخی از تلخی‌ها همراه است امید آن كه همسران گرامی آن دو شهید بر این برادر خویش خرده نگیرند و عذرش را بپذیرند كه آنچه در این نوشته آمده است به خیرخواهی برای خود آنان بر كاغذ دویده و نگارنده اگرچه لیاقت همراهی با آن دو شهید بزرگوار را نداشته است ولی بر این باور است كه آنان را بهتر از همسرانشان می شناسد و با مشاهده برخی از نبایدها، دیدگان آن دو شهید را می‌بیند كه با نگرانی و شاید ملامت به او می‌نگرند و زبان حال به ملامت گشوده‌اند كه چرا زبان به كام و قلم به نیام كشیده‌ای؟ مگر ما را نمی‌شناسی؟ و یا، مگر همسران ما، خواهران تو نیستند؟»

متن کامل سرمقاله

غرامت جنگ
سرمقاله امروز روزنامه ابتکار با عنوان «جنگ بی‌خسارت یا دفاع بی‌غرامت» در مورد سخنان محمود احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور ایران و باراک اوباما، رئیس‌جمهور آمریکا علیه یکدیگر است.

در این سرمقاله می‌خوانیم: «پایان شهریورماه برای ماخاطره‌ای فراموش ناشدنی برجای گذاشت.خاطره‌ای که تاقرن‌ها برای نسل‌های ایرانیان باقی خواهد ماند، خاطره آغاز جنگ تحمیلی. جنگ با همه شیرینی‌ها و تلخی‌هایش یک مقطع از تاریخ کشورمان است. جنگی که ناخواسته بر ما تحمیل شد و علاوه بر آنکه جان بسیاری از بهترین فرزندان این سرزمین را از ما گرفت، صدها میلیارد خسارت مالی نیز بر ما وارد کرد.»

در ادامه این سرمقاله آمده است: «هرچه که بود گذشت و ایرانیان به خاطر نجابت و پیشینه فرهنگی غنی و قوی خود آن را بخشیدند گرچه فراموش نمی‌کنند. زیرا با انتقام از گذشته و غوطه‌ور شدن در آن، راهی به سوی آینده باز نمی‌شود. نسل‌های بیدار ایران با امیدواری و پیش به سوی آینده پرسش‌های اساسی و ریشه‌ای در ذهن خود دارند که تاکنون پاسخ خود را از هیچ کس دریافت نکرده‌اند و آن این است که سرنوشت غرامت جنگی چه شد؟»

نویسنده سرمقاله ابتکار افزوده: «سازمان ملل متحد و دبیر کل وقت آن به رغم همه کاستی‌ها و نارسایی‌ها در مورد جنگ، دولت عراق را به عنوان متجاوز و آغازگر جنگ معرفی کرده است. دولتی که به عنوان متجاوز معرفی می‌شود محکوم به پرداخت غرامت جنگی است، خواه هر رژیمی که بر کشور محکوم حاکم باشد، زیرا در حقوق و روابط بین‌الملل در این‌گونه موارد نوع رژیم‌ها به عنوان یک اصل حقوقی در تعهدات بین‌المللی مد نظر نیست بلکه اصل بر تداوم ملت‌ها است. بر این اساس دولت فعلی عراق نمی‌تواند از زیر بار محکومیت و پرداخت غرامت و سایر تعهدات حقوقی شانه خالی کند.»

در ادامه این سرمقاله آمده‌است: «مسکوت گذاشتن بحث غرامت جنگی از دولت عراق نه تنها به روند نهادینه شدن صلح و دوستی بین دو ملت کمکی نمی‌کند بلکه بذر کینه و نفرت را در دل فرزندان ایران احیا و تشدید می‌کند. نباید منافع ملی در پیچ و خم‌های سیاسی و روزمرگی گرفتار شود و به تاراج برود. اگر حساسیت‌ها نسبت به منافع ملی بر همین روال باشد قطعاً نسل‌های آینده همه ما را با آن همه رشادت‌هایمان در جنگ به محکمه تاریخ خواهند کشاند و قضاوت منفی خواهند داشت.»

متن کامل سرمقاله

سایر مطبوعات:
سرمقاله امروز روزنامه آرمان با عنوان «اصلاح شورای امنیت اجتناب‌ناپذیر است»

سرمقاله امروز روزنامه مردم سالاری با عنوان «روابط ایران و روسیه و منتقدان داخلی»

سرمقاله امروز روزنامه رسالت با عنوان «چرا همدردی با منافقان»

Share/Save/Bookmark

 
 


آرمان
● مصوبه برای حجاب در دانشگاه؛ از تعهدنامه تا ژورنال مد و لباس دانشجویی
● حمله شدید به اظهارات هاشمی
● تغییرات احتمالی در‌کابینه اوباما
● «سلیمی» جا پای «رضازاده»‌گذاشت

ابتکار
● از تعهدنامه تا ژورنال مد و لباس دانشجویی؛ مصوبات جدید برای دانشگاه‌ها
● رد یک فوریت طرح با ٨١ رأی مخالف؛ نمایندگان نظارت بر مجلس را نپذیرفتند
● حمله شدید عضو شورای انقلاب فرهنگی به هاشمی رفسنجانی
● هلاکت عوامل جنایت تروریستی مهاباد توسط سپاه

ایران
● انهدام شبکه تروریستی در عملیات غافلگیرانه غرب کشور
● اعتراف قاتلان پزشک قلب
● ناگفته‌های سفر رئیس‌جمهور به نیویورک
● بهداد سلیمی قوی‌ترین مرد جهان شد

تهران امروز
● بازار ارز گرفتار هیجان کاذب
● دومین فوق سنگین طلایی ایران؛ شگفتی در آنتالیا
● معمای قتل پزشکان گشوده می‌شود
● دولت این بار کوتاه نیامد؛ ادامه کشمکش بازار طلا درباره قانون مالیات بر ارزش افزوده

جام جم
● آزمون دکتری دانشگاه‌ها سراسری شد
● بهداد سلیمی قوی‌ترین وزنه‌بردار جهان شد
● فرمانده نیروی دریایی ارتش: امارات جرأت بازرسی کشتی‌های ایرانی را ندارد
● هلاکت عوامل اصلی جنایت تروریستی مهاباد

دنیای اقتصاد
● رئیس اتحادیه صنف طلا و جواهر خبرداد: توافق مالیاتی با طلا فروشان
● به رغم تعطیلی بازار جهانی ثبت شد؛ سکه طلا در اوج قیمت
● پایان «کارگر جدید»؛ گردش به چپ حزب مخالف انگلیس
● طرح خروج اصناف از شهر تهران

رسالت
● قرارگاه حمزه سیدالشهداء اعلام کرد: هلاکت عوامل اصلی جنایت تروریستی مهاباد
● دریادار سیاری اعلام کرد: امارات جرأت بازرسی کشتی‌های ایرانی را ندارد
● لاریجانی: اوباما یک شرور بین‌المللی است
● مدیر گازرسانی شرکت ملی گاز: صادرات گاز ایران دو برابر افزایش یافت

کیهان
● با رأی مخالف به یک فوریت؛ نمایندگان مجلس طرح نظارت بر خود را رد کردند
● رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس: ایران تخلف روسیه از قرارداد اس ٣٠٠ را پیگیری حقوقی می‌کند
● پیرزن اصلاحات بر سر قبر منافقین
● اعلام آمادگی آمریکا برای از سرگیری مذاکرات وین

مردم‌سالاری
● ابوترابی‌فرد: مجلس در رأس همه امور و ارگان‌ها واقع است
● اد میلیبند رهبر حزب کارگر بریتانیا شد؛ وعده پیروزی حزب کارگر
● خشم بان کی‌مون از اظهارات احمدی‌نژاد درباره ١١ سپتامبر
● انتقاد رئیس کمیسیون انرژی مجلس از عملکرد وزارت نفت: خودکفایی بنزین امکان ادامه ندارد

گفت‌وگوی‌های روز:
● روزنامه جام جم در شماره امروز خود گفت‌وگویی با «دکتر بهرام مبشر، استاد کیهان‌شناسی رصدی دانشگاه کالیفرنیا» منتشر کرده ‌است.

Share/Save/Bookmark

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به zamaneh-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به zamaneh@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته