روز ۱۵ بهمن ۱۳۹۰، در پنجاه و پنجمین سالروز تولد هاله سحابی، دوستانش یاد و صدای او را گرامی داشتند.
به گزارش مدرسه فمینیستی، در جشن تولد هاله سحابی نه تنها خانوادهاش (مادر و دختر و عمه دختران عمهها و عروسهای خانواده سحابی) و همفکراناش همچون اعظم طالقانی و طاهره طالقانی و.. در آن حضور داشتند، بلکه همچنین همراهانش همچون مینو مرتاضی، زهره تنکابنی، پروین فهیمی (مادر سهراب اعرابی) فیروزه صابر، نرگس محمدی، اکرم مصباح، فرشته جمشیدی و... افکار و آرزوهای هاله و زیبایی زندگیاش را یادآوری کردند، بلک. همچنین در این مراسم صدای ضبط شده هاله پخش شد و کلیپی از مجموعه عکس هایی از دوران کودکی تا مرحله ازدواج و سپس بزرگ کردن سه فرزندش و نیز عکسهای مبارزاتیاش به نمایش درآمد که فضای تولد هاله را سرشار از عطر زندگیاش کرده بود.
در مراسم جشن تولد هاله سحابی، برخی از فعالان جنبش زنان، روزنامه نگاران، همکلاسیهای هاله سحابی در مدرسه ژاندارک، گروهی از مادران صلح و... حضور داشتند.
کیک تولد ۵۵ سالگی هاله سحابی
زری عطایی (مادر هاله سحابی) در جمع دوستان حاضر در جشن تولد هاله
مینو مرتاضی: 55 سال پیش در چنین روزی هاله چشم به جهان گشود
پروین فهیمی (مادر سهراب اعرابی) از هاله گفت و شعری برای تولدش خواند
زهره تنکابنی مقاومت هاله را ستود
آسیه مشایخی دختر هاله سحابی در حال بریدن کیک تولد مادرش.
پس از آسیه، فیروزه صابر و نرگس محمدی نیز کیک تولد هاله را بریدند
فرشته جمشیدی شعری را که برای هاله سروده بود با تمام احساسات وجودی اش خواند
پخش کلیپی از زندگی هاله
اکرم مصباح از فعالیت های اجتماعی هاله گفت
برخی دیگر از اعضای مادران صلح از جمله لادن در این جشن تولد درباره هاله سخن گفتند
مجمع مدرسین محققین حوزه علمیه قم با صدور بیانیه ای ضمن تبریک سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی نسبت به روند سیاستهای جاری که باعث انحراف از اهداف انقلاب شده است، هشدار داده است.
در این بیانیه با توجه به تقارن بیست و دوم بهمن امسال با هفته وحدت و ولادت پیامبر عظیم الشأن، مجمع از حاکمیت خواسته است که تعالیم آن بزرگوار را در جهت تحقق وحدت و اجرای عدالت، نقد پذیری حاکمیت و تحقق کرامت و آزادی انسان فراروی خود قراردهد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی این مجمع، در این بیانیه آمده است: کسانی که به عنوان متهم یا محکوم سیاسی در حصر و حبس می باشند آیا در دادگاهی عادلانه و با حضور هیأت منصفه و به طور قانونی محاکمه شده اند یا جناح بندیهای سیاسی، که در سالهای اخیر شدت گرفته، در دستگاه قضایی اثر گذاشته و باعث شدهاست که منتقدان دلسوز، محبوس یا منزوی شوند؟ آیا ملت ایران تا چه حد به دستگاه قضایی اعتماد دارد و احساس امنیت می کند؟ آیا دادرسی و رسیدگی به پروندهها در شأن نظام جمهوری اسلامی انجام می شود؟
در این بیانیه همچنین آمده است: متأسفانه ما شاهدیم که در چند سال اخیر نقش مردم در تعیین سرنوشت خویش بسیار محدود شده است، که نمونه بارز آن در سلیقه ای کردن انتخابات است. به دنبال این محدودیتها، تصمیمگیریهای غیرکارشناسانه در اداره کشور گرفته شده که در عرصههای مختلف مصایب و مشکلات بهبارآورده است. در این سالگرد پیروزی شایسته است ضمن تجلیل از دستآوردهای بزرگ که در سی سال گذشته داشتهایم، نکاتی را در عرصههای مختلف اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و قضایی در شرایط فعلی، که از آثار کمرنگ شدن نقش جمهوریت نظام است، به نقد و تحلیل گزاریم.
متن کامل این بیانیه در پی می آید.
بسم الله الرحمن الرحیم
إن الله لایغیّر ما بقوم حتی یغیّروا ما بأنفسهم (رعد، ۱۱)
ملت شریف و بزرگوار ایران که در سال ۱۳۵۷ انقلاب شکوهمند خود را به رهبری امام خمینی به پیروزی رساند، اهداف و آرمانی را دنبال می کرد که رژیم پیشین در تضاد و تقابل با آن قرارداشت. بیشک یکی از اهداف بزرگ این انقلاب، رهایی از استبداد و استعمار و به دست آوردن عزت، آزادی و استقلال بوده است. ملت ایران به دلیل مسلمان بودن، آزادی و استقلال خود را در تحقق جمهوری اسلامی می دید. از این جا بود که، برای نخستین بار در این کشور جمهوریت و اسلامیت در کنار هم قرار گرفت و نظام سیاسی کنونی ایران پدیدآمد.
نقش اسلام، مردم، احزاب و مطبوعات در رسمیت بخشیدن به نظام در جای جای گفتهها و نوشتههای مرحوم امام خمینی (قده) و قانون اساسی بهخوبی آشکار است. از روزهای نخست پیروزی، قدرت های بزرگ که منافع خود را از دست رفته می دیدند در صدد بر آمدند تا نظام نوپای اسلامی را از مسیر اصلی خود منحرف کنند. ملت ایران بسیاری از این توطئه ها و ترفندها را پشت سر گذاشت. اما کسانی که از داخل، جمهوریت و نقش مردم را در تضاد با عقاید یا منافع خود می دیدند، تلاش کردند تا نقش جمهوریت نظام را کمرنگ و محدود سازند. ازاینرو احزاب، مطبوعات و انتخابات را پدیدهای غربی و غیر اسلامی تلقی می کردند و مشروعیت حکومت را تنها در نصب می دیدند. متأسفانه ما شاهدیم که در چند سال اخیر نقش مردم در تعیین سرنوشت خویش بسیار محدود شده است، که نمونه بارز آن در سلیقه ای کردن انتخابات است. به دنبال این محدودیتها، تصمیمگیریهای غیرکارشناسانه در اداره کشور گرفته شده که در عرصههای مختلف مصایب و مشکلات بهبارآورده است. در این سالگرد پیروزی شایسته است ضمن تجلیل از دستآوردهای بزرگ که در سی سال گذشته داشتهایم، نکاتی را در عرصه های مختلف اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و قضایی در شرایط فعلی، که از آثار کمرنگ شدن نقش جمهوریت نظام است، به نقد و تحلیل گزاریم.
۱٫ حوزه اجتماعی و اخلاقی. یکی از اهداف بزرگ پیامبر اسلام و تعالیم قرآن تأمین امنیت اجتماعی و اخلاقی است. رسالت پیامبر اسلام تتمیم مکارم اخلاق بوده است. انقلاب اسلامی در راستای تحقق اخلاق اسلامی صورت گرفت. سؤال این است که جامعه ما نسبت به هنجارهای اخلاقی و ارزشهای دینی در چه فاصله ای ایستاده است؟ در چند سال اخیر که بیشترین شعارهای دینی در رسانه های عمومی و سخنرانیها به گوش رسیده است آیا آمار جرایم تا چه میزان کاهش یافته است؟ آیا آمار اعتیاد، طلاق، قتل و سایر مسایل اخلاقی افزایش یافته یا رو به کاهش است؟ آیا به تعهداتی که مسئولین با مردم داشته اند و سخنانی که گفته اند تا چه میزان عمل شده است؟ آیا بازده هزینههای کلان تبلیغاتی و تأثیر آن در جامعه رضایتبخش است؟ اگر پاسخ پرسشهای فوق منفی است، جادارد در این سالگرد انقلاب یک آسیب شناسی جدی و عملی از سوی کارشناسان صورت بگیرد.
۲٫ حوزه فرهنگی. آمار تولید کتاب، فیلم، مطبوعات و سایر مقولات فرهنگی و هنری گویای این است که ما در حوزه فرهنگ دچار نقصهای زیادی بودهایم. ممکن است از لحاظ کمیت آمار و گزارشهای خوبی ارائه شود اما از لحاظ کیفیت دچار افت و تنزّل بودهایم. بسیاری از برنامههای مذهبی که از رسانههای عمومی پخش می شود محتوای درستی ندارد و غالبا توأم با تحجر و خرافات است و نسل جوان را از دین گریزان می کند. در حوزه هنر، تلاش بر این است که استقلال از هنرمندان گرفته شود.
۳٫ حوزه اقتصادی. با وجود درآمدهای ارزی بیسابقه در سالهای اخیر، به علت بی اعتنایی به نظام کارشناسی و حذف بعضی از نهادهای آن، فقدان روند درست تصمیمگیری، بیانضباطی شدید مالی دولت و عدم پایبندی به قانون، مجرای هزینه این درآمدها از نظر سازمانهای ناظر مالی کشور روشن نیست. با وجود درآمد ارزی یادشده، ظرفیتهای اقتصادی و فضای کسب و کار کشور نه تنها بهبود نیافته، بلکه تخریب نیز شدهاست. مروری بر عملکرد متغیرهایی مانند رشد اقتصادی، سرمایهگذاری، تورم، بیکاری، کاهش ارزش پولی و… گواهی بر این مدعاست. جادارد در این ایام، بار دیگر به ارزیابی علمی کارکرد اقتصادی در سالهای اخیر پرداخته شود؛ مشکلات و علل وضعیت تلخ کشاورزی، صنعت، تجارت و بهویژه واردات بیرویه مورد بررسی قرار گیرد و از دلایل علمی وقوع اختلاس در نظام بانکی، خصوصی سازیها، ورشکستگی برخی از صنایع، فشار شدید بر کارگران و… سؤال شود.
۴٫ حوزه قضا. بنیادیترین نهاد یک کشور دستگاه قضایی آن کشور است که باید عادل و مستقل باشد. امنیت، جان، مال، ناموس و حقوق مردم در گرو عدالت و استقلال این قوه است. امام علی (ع) در دوران خلافت خود با حضور در دادگاه به عنوان متهم اهمیت استقلال دستگاه قضا را به همه بشریت گوشزد کرد. جادارد در این سالگرد انقلاب بنگریم که دستگاه قضایی ما از لحاظ استقلال و عدالت در کجا ایستادهاست؟ کسانی که به عنوان متهم یا محکوم سیاسی در حصر و حبس می باشند آیا در دادگاهی عادلانه و با حضور هیأت منصفه و به طور قانونی محاکمه شده اند یا جناحبندیهای سیاسی، که در سالهای اخیر شدت گرفته، در دستگاه قضایی اثر گذاشته و باعث شده است که منتقدان دلسوز، محبوس یا منزوی شوند؟ آیا ملت ایران تا چه حد به دستگاه قضایی اعتماد دارد و احساس امنیت می کند؟ آیا دادرسی و رسیدگی به پرونده ها در شأن نظام جمهوری اسلامی انجام می شود؟
مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم ضمن تبریک سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی روند کشور را به شکل کنونی نگران کننده می بیند و از مسئولان و کارشناسان می خواهد در کنار تجلیل از انقلاب و دستآوردهای آن آسیبها و نقصانها را به نقد و تحلیل گزارند؛ نخبگان و ناقدان را به رسانهها دعوت کنند تا عملکرد مسئولان را بیطرفانه بررسی کنند و مسئولان با سعه صدر به آنها گوش دهند و عمل کنند؛ از قوه قضائیه می خواهد تا با حفظ استقلال و عدالت در پرونده زندانیان سیاسی تجدید نظر کند تا بیگناهی در حصر و حبس نماند؛ همچنین، از قوای نظامی و انتظامی کشور می خواهد تا بر اساس توصیه مؤکّد امام از ورود در مناقشات سیاسی خودداری کنند.
با توجه به تقارن بیست و دوم بهمن امسال با هفته وحدت و ولادت پیامبر عظیم الشأن انتظار می رود تعالیم آن بزرگوار را در جهت تحقق وحدت و اجرای عدالت، نقد پذیری حاکمیت و تحقق کرامت و آزادی انسان فراروی خود قراردهیم و با ایجاد فضایی باز و هموار، همگان را در اداره کشور مشارکت دهیم تا به اهداف و آرمانی که ملت برای آن قیام کردهاست نزدیکتر شویم.
مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم
۱۳/ ۱۱/ ۱۳۹۰
به دنبال خبر ندای سبز آزادی، آلستر برت، معاون امور خاورمیانه و شمال آفریقا در وزارت امور خارجه بریتانیا گزارش های اخیر در مورد اعمال فشار بر تعدادی از اعضای خانواده بعضی از کارکنان بخش فارسی بیبیسی توسط مأموران حکومت ایران را به شدت محکوم کرد.
برت روز جمعه ۳ فوریه (۱۴ بهمن) گفت: "مقام های ایران سابقه ای شرم آور در استفاده از اعضای خانواده وکلا، روزنامه نگاران و فعالان حقوق بشر برای اعمال فشار بر آنها دارند".
او استفاده حکومت ایران از این روش ها را نشانه ای آشکار از بدتر شدن وضعیت حقوق بشر در ایران و نیاز شدید حکومت این کشور برای خاموش کردن تمام صداهای مستقل دانست و آن را ادامه روند ارسال پارازیت بر امواج تلویزیون فارسی بیبیسی و سایر تلویزیون های ماهواره ای فارسی زبان توصیف کرد.
برت گفت: "جامعه بین المللی بارها از مقام های ایرانی خواسته است که آزار و ارعاب روزنامه نگاران را متوقف کند و جلوی ارسال غیر قانونی پارازیت بر امواج ماهواره ای را بگیرد. ما دوباره این درخواست را تکرار می کنیم".
پیش تر مارک تامپسون، مدیر کل بیبیسی هم با محکوم کردن اعمال فشارهای جدید بر کارکنان بخش فارسی بیبیسی گفته بود: "در ماههای اخیر شاهد سطوح فزایندهای از ارعاب و به کارگیری شیوههای نگرانکننده جدیدی بودهایم که شامل اقداماتی برای تحت فشار گذاشتن افرادی است که در خارج از ایران با بیبیسی همکاری میکنند و در مواردی، اعضای خانواده و بستگان آنها که در داخل ایران زندگی میکنند، هدف قرار گرفتهاند."
او از مقامات رسمی ایران خواسته بود که با این اقدامات برخورد کنند.
مدیرکل بیبیسی همچنین از دولت ها و نهادهای بینالمللی خواسته بود که بیشترین فشار ممکن را بر حکومت ایران وارد کنند تا از اقداماتش برای ارعاب، سانسور مداوم و سوءاستفاده از قدرت، دست بردارد.
آقای تامپسون گفته بود: "خواهر یکی از کارکنان بخش فارسی بیبیسی بازداشت شد و بدون هیچ اتهام مشخصی در سلولی انفرادی در زندان اوین در تهران نگه داشته شد. هرچند او الان با قید وثیقه آزاد شده، ولی نوع برخورد با او کاملا اسفناک بود و ما این اقدام را به شدیدترین شکل ممکن، محکوم میکنیم."
سازمان دیدبان حقوق بشر و کمپین بین المللی حقوق بشر ایران هم اعمال فشارهای جدید بر روزنامه نگاران در ایران، از جمله اعمال فشار بر روزنامه نگاران بیبیسی فارسی را محکوم کرده اند.
ندای سبز آزادی روز گذشته در خبری اعلام کرد که ماموران اطلاعات سپاه پاسداران ایران، در اقدامی بیسابقه با گروگانگیری اعضای خانواده یکی از کارمندان تلویزیون بیبیسی فارسی، به مدت ۴۰ دقیقه در لندن و با استفاده از چت تصویری از این خبرنگار بیبیسی بازجویی کردهاند.
پس از آن سردبیر بی بی سی فارسی نیز با تایید این خبر، گروگان گیری از خانواده این عضو بی بی سی را محکوم کرد.
بیست یکمین نامه محمد نوری زاد به رهبر جمهوری اسلامی منتشر شد. آقای نوریزاد در این نامه به برخی خصوصیات رهبری و سید محمد خاتمی پرداخته و همچنین حساسیت آیت الله خامنه ای نسبت به محبوبیت خاتمی را مورد اشاره قرار داده است.
وی در این نامه خصلت های رهبری و خاتمی را یک به یک مقایسه کرده و خطاب به آیت الله خامنه ای نوشته است که چرا خاتمی از او خواستنی تر و درستکارتر است.
به گزارش وبسایت رسمی محمد نوریزاد، متن نامه بیست و یکم بدین شرح است:
سلام به رهبرگرامی حضرت آیت الله خامنه ای
درتمام سالهای پس ازانقلاب وسالهایی که من جانانه از جناب شما حمایت می کردم، تلاشم این بوده که نه وامدارجناح چپ باشم ونه راست. گزیده ای از نوشته های آن سالهای من که درچهارجلد منتشرشد، مؤید این سخن است. که اگر به کج روی های این می پرداختم، از کج روی های آن غافل نبودم. اکنون نیز اینچنیم. که نه دل درگرو این دارم و نه آن. دراین نوشته اگرچه پا به پای شما برجناب سیدمحمدخاتمی متمرکز شده ام، شما اما این تأمل و تأکید را از همان روح مستقل مستفاد فرمایید. ونه این که نوری زاد تا دیروز از سفره ای و اکنون از سفره ای دیگر ارتزاق می کند. راستش را بخواهید با نگاهی به اطرافیان شما، ازبرادران لاریجانی گرفته تا همه ی مجلسیان و دولتیان و امامان جمعه ونمایندگان مطلوب شما، کسی را نیافتم تا برگزینم واورا با خصلت های خاتمی بسنجم.
واما اصل سخن من:
می خواهم به برخی از خصوصیات جناب شما وسیدمحمد خاتمی اشاره کنم وبرتری های شما دوتن را برگزینم و برشمارم. علت این که من ازمیان همه ی روحانیان وشخصیت های مطرح کنونی، سیدمحمد خاتمی را برای مقایسه برگزیده ام، نه به این خاطراست که وی تنها رقیب صنفی وسیاسیِ شماست، نخیر، بل به این خاطرکه وی را برای شما اینگونه آراسته اند که ظهور او، با فرودِ فروغِ شما مترادف است. وشما را برسراین قرارنشانده اند که باید برظهور نامبارک خاتمی خط کشید وراه بر درخشش او بست. وگرنه ناگهان بخود می آیید و او را برآمده، وخود را فروفتاده می بینید.
قصد دیگرمن ازطرح یک چنین مقایسه ی پرمخاطره، نه برکشیدن وی، و فروکاستنِ فروغِ شماست، نخیر، بل به این خاطرکه آنسوتر از تبلیغاتی که برشما فرو می بارند، پرده ازجمال دوستان واقعی شما برافکنم و شما را به حادثه های درکمین اشارت دهم. حادثه هایی که دیگران طراحی می کنند و امضایش را از شما می ستانند.
یک: دریکی ازنامه ها برای شما سخن از”سنگ نقشِ” یکی ازپادشاهان بزرگ هخامنشی نوشتم. که بر تخت شاهی نشسته وعجبا که با خود گرزو شمشیرو زره وکلاهخود و یال و کوپالِ مطلّا ندارد. این پادشاه بلند آوازه، با هرآنچه که ازهیبت شاهان و جهانگشایان ندارد، دریک دستش اما عصا و دردست دیگرش شاخه گلی دارد. حالاچراعصا؟ وچرا گل؟ شایدعصا به معنی افتادگی باشد، وگل: محبت. واین که: آهای ای مردمانی که ازهرکجا به دیدن من می آیید، ازمن مهراسید ومرعوب آوازه ی جهانگشایی من مشوید. جلوبیایید، من ازخودتانم. به چشم خود می بینید که با من شمشیری و خنجری و ابروانی درهم کشیده نیست؟ به عصای من بنگرید! وبه شاخه گلی که دردست دارم! یک چنین پادشاهی مگرمی تواند تلخ و تند ونامهربان باشد؟ ونوشتم: چرا تجسم این که ما دردست شما شاخه گلی ببینیم، تجسمی دوراز ذهن و مبتنی بررویدادی ناممکن است؟
برخلاف شما اما همین خصلت، یعنی تماشای عصا وگل، دردستان سیدمحمد خاتمی قابل باور وامری محتمل است. چرا که معدل حسِ چهره ی شما برعبوسی واخم، ومعدل حسِ چهره ی خاتمی برتبسم و لبخند است. واین یعنی: هرکه با شما بنشیند باید بداند که زبان به لکنت اندازد، وهرکه با خاتمی بنشیند، زبان به روانی بگشاید. درهمان نامه نوشتم آن چفیه ای که هماره برگردن دارید، مخاطبان شما را به سمت خیزش های تند حسی اشارت می دهد. که یعنی: آهای مردم ایران و جهان، بدانید که من مرد جنگم و برترین خصیصه ای که پرچمش کرده ام و به گردن آویخته ام، همین روحیه ی پنجه درانداختن با دشمنان است. ویعنی زیستن درمتن دشمنانی که درهمین نزدیکی اند و عنقریب از پنجره ها داخل می شوند. ونوشتم ایکاش درهردیدار، بجای چفیه، شاخه گلی دردست شما بود تا جهانیان از همین عصا و گل به استعاره می فهمیدند که شما همچون اجداد طاهرین تان و مثل آن پادشاه بلند آوازه ی هخامنشی، مرد لبخند ومدارایید.
دو: دراطراف شما متأسفانه آدمهای مسئله دارفراوانند. نیزالبته انسانهای درستکار. منتها روی سخن من به این است که اگردراطراف ما – که بی نشان و بی کاره ایم – فراوانیِ آدمهای یخ بسته وکوته فکرو کج دست امری محتمل باشد، حضورِاین طیفِ ناجور دراطراف شما، قابل قبول که نیست مخاطبان داخلی و خارجی شما را به تردید و تفسیردرمی اندازد. که مثلاً رهبریک کشوراسلامی را چه به دزدان؟ وچه به بداخلاقان وفحاشان وپرده دران؟
شوربختانه سکوت شما درباره ی خطاکاری اطرافیان وحامیانتان، اولین تعبیرناجورش را به جانب شما بازبُرده است. واین، خسارتِ عمده ای است که زمان ترمیم آن سپری شده است.
آنسوترازشما اما، با آنکه همه ی دستگاههای اطلاعاتی کشوربکارافتادند تا ازآقای خاتمی واطرافیان او، چه آن زمان که هشت سال برسرکارها بودند وچه اکنون که برکنارند، کج دستیِ محکمه پسندی بجویند وبه بوق وکرنا دراندازند، راه بجایی نبردند ونبرده اند. پرسش این که: دریک قلم، چرا باید نورچشم شما آقای علی لاریجانی پیش چشم شما دردزدی احمدی نژاد و معاون اول او سهیم بوده باشد و دستگاه قضایی شما از او عبورکند؟ وسوزناک تراین که: شما که ازاین دزدی ها ودیگردزدی ها خبرداشته اید، چرا بنا برسکوت گذارده اید؟
نمی دانم آیا این را شنیده اید که دروزارت اطلاعات و سپاه و سازمان بارزسی کل کشور و دیوان عدالت اداری، پرونده ی دزدی های آقای احمدی نژاد دراستانداری اردبیل و شهرداری تهران و سالهای ریاست جمهوری اش را، و دزدی های اعوان و انصار او را با فرغون جابجا می کنند؟ شما را به آن خدای خاص ومتفاوتی که می پرستیدش، اگراین دزدی های آشکار، ودزدی های هزاربارثابت شده، در پرونده ی آقای خاتمی واطرافیان اوبود، بازهمچنان سکوت می فرمودید؟ یا همه ی بشریت را برای تماشای این افتضاح بزرگ بسیج می فرمودید؟
باور بفرمایید نه تنها ما و مردمان جهان، که همه ی ساکنان ومجاوران کهکشان راه شیری وهمه ی ساکنان هفت آسمان نیز متحیرند که چه الفت و مقاربتی میان شما و پدیده ی احمدی نژاد بچشم آمد که شما همه ی اندوخته های اعتباری خود را مصروف این فرد نامتعادل فرمودید؟ فردی که نمونه اش نه در اطرافیان آقای خاتمی، که دراطرافیان عقلای دوردست تاریخ نیز بچشم نمی آید.
سه: برخلاف شما که حساب و کتاب مالی تان روشن نیست، حساب و کتاب مالی آقای خاتمی روشن است. که اگر نبود، همان آقای طائبِ دم دستتان، هزارباره به سقف آسمانش می چسبانید. این که می گویم حساب و کتاب مالی شما روشن نیست، خدای ناکرده روی سخن مرا به کج دستی تعبیر نفرمایید. زندگی ساده ی شما مگراز نگاه ما پنهان است؟ بل مراد من از این سخن، پولهای تریلیاردی این مردم است که به دستوروفرمان وخواست شما به سمت افغانستان وحزب الله و لبنان و سوریه و هزارجای دیگر سرازیرشده.
ایرادی نداشت اگر مردم ایران می دانستند پولشان به فرمان شما به چه منظوری و به کجاها رفته ومی رود. حضرت علی(ع) اگر بجای شما بود حتماً فهرستی از جابجایی پول مردم را منتشرمی کرد و رضایتشان را جویا می شد.
شما نمی دانم چرا به این مهم دست نمی برید؟ با شناختی که از آقای خاتمی دارم، واطمینان دارم خود جناب شما نیز دراین سخن با من هم رأی و هم نظرید، وی اگر به پول مردم دست می برد، حتماً بابت ریال به ریالش پاسخگو بود. واین پاسخگوبودن وی و پاسخگونبودن شما نه کم اختلافی است. مهم این که ظاهراً آقای خاتمی ازهمین منظربدهکارمردم نیست. شما اما سخت بدهکار مردمید. سخت. بسیارسخت. امروز بکنار، فکری آیا برای فردای خود فرموده اید؟
چهار: مجامع علمی و فرهیختگی کشورما عمدتاً به جناب خاتمی گرایش بطئی و آشکار دارند. از صمیم دل برای او احترام ویژه قائلند. اورا فردی موافق وهمراه برای فرابردن علم وفرهیختگی وواگشایی ساحت های اندیشمندی یافته اند. دانشگاهیان و دانشمندان ما اما شما را مسئولی می دانند که گاه دست برگلوی علم نیز می برد. مسئولی که هرازچندی باید به محضرش برده شوند تا او با آنان سخن عالمانه بگوید.
داستان استحاله ی دانشگاهها درمفاهیم اسلامی که به تقلیل مرتبه ی علمی کشور انجامیده و نهایتاً به تفکیک جنسیتی دردانشگاهها رضایت داده است، و داستان فروکوفتن علوم انسانیِ متداول، وبرکشیدن علوم اسلامی که خودِ جنابِ شما آن را باب فرموده اید، داستان غمباری است که تا هماره با نام شما همراه خواهد بود. داستانی که شرمنده ام بگویم: خیلی زود به طنزگرایید و راه بجایی نیزنبرد.
خود می دانم که برای بیان این سخنانِ نامتعارف بهای سنگینی خواهم پرداخت، اما چرا نگویم آنانی که شما را به فروکوفتن علوم انسانی ترغیب کردند، اکنون خود پس کشیده اند و نام شما را به امتداد نامِ علم ستیزان سپرده اند. پس درعرصه ی علم و دانش و دانشگاه نیز، آنکه خواستنی تراست، آقای خاتمی است.
آنگاه که جمعی ازدانشجویان را برای مجالست و مؤانست به نزد شما می آورند، به شکل و شمایلشان بنگرید وببینید آیا همگانِ آنان برگزیده و یکجورنیستند؟ ومثلاًدرمیانشان آیا دانشجویان غیربسیجی و غیرچادری پیدایند؟ بله، این همان دروغی است که شما را به امضای آن تحکم کرده ومی کنند.
بیایید وبه یک آزمون پیشنهادی من تن در دهید: در دو تالار بزرگ ومجاور هم، شما و آقای خاتمی با دانشگاهیان سخن بگویید. با تبلیغاتی متعارف. بی هیچ ویژگی رهبری و فرماندهی کل قوا برای شما، و بی کسی و بی کارگی برای آقای خاتمی. اطمینان دارم نتیجه ای که از در ودیوار این دو تالار به بیرون خیز بر می دارد، شما را با من بر سر این مدعا هم رأی می کند که آقای خاتمی از وجاهت علمی فراوان تری برخوردار است.
پنج: آقای خاتمی اگر همین اکنون بخواهد به کشوری سفرکند یا حتی به کشوری پناهنده شود، بلا استثنا همه ی کشورهای جهان پذیرای او خواهند بود. شما اما نه، کشورهای چندانی شما را نخواهند پذیرفت. شاید کره شمالی وافغانستان وعراق و ونزوئلا به روی شما دربگشایند. گفتن این مهم برای همچومنی که یک روزبلندترین افتخارات این جهانی و آن جهانی را برای شما آرزو می کرد– والبته همچنان این آرزو با اوست – بسیار دشواراست. که سربه زیر بیاندازد و به مقتدای دیروزش بگوید: متأسفانه کشوری دراین جهان مشتاق شما نیست.
شاید چاپلوسان اطراف شما گردن کشانه بگویند: خاتمی را اگرهمه ی کشورها می پذیرند، بخاطر خصلت های وادادگی و جاسوسی و”سوروسیِ” اوست. و اگر مولا و مقتدای ما را نمی پذیرند، بخاطر استکبار ستیزی وسرخم نکردن او دربرابر جهانخواران است. که می گویم: مگرقرار نبود آوازه ی انقلاب ما را جهانیان بشنوند و مشتاق ما شوند؟ خوب بسم الله، این جهان و این ما و این رهبرفکری ما. رهبر ما برای این ارتباط کجا باید برود؟ واساساً کجا راهش می دهند؟ جایی غیرازچین و روسیه آیا؟ که از پول ما کیسه ها پرکرده اند؟ همین چین و روسیه آیا به سخنانی مشتاقند که ما بیرقش کرده ایم؟ یا به پول های بی زبان توی جیبِ ما؟
شش: ما وشما با به صحنه آوردن یک جور اسلام متغایر وگزیده گرا، که فساد را درفاضل خداد داد دیدیم ودررفیق دوست ندیدیم، و غیرت مندی را درپاره شدن عکس امام دیدیم اما درمغز متلاشی شده ی جوانان مردم ندیدیم، ضربه ای کاری به اصل این دین آسمانی زده ایم. دین گریزی مردمان ما، و روی گردانی مردمان جهان ازما، باعث شده که مخاطبان جغرافیایی ما روز به روزازگردونه ی دوستی با ما کنارروند، و درعوض جانیان جهانی و دزدان و مشکل داران داخلی به سمت ما هجوم آورند.
سید محمد خاتمی اما با هرخلاف و خطای مختصری که مرتکب شده بود، هنوز مخاطبان خود را به سمت اخلاق و مدارا و درستی و ادب و فهم و علم و پاکی و پاکدستی متمایل می کند. نه درحرف، بل که درعمل. چراغی که او افروخته، وبیرقی که او برشانه دارد، هنوز برای اسلام کارسازی می کند. پس درهمان وادی لباسی که شما دو تن از پیامبربه تن دارید، قبول می فرمایید که او به اسلام خدوم ترازخود شماست. که مردمان ایران و جهان، عمدتاً وبه دوراز تبلیغات حکومتی، از ما وشما گریز می کنند و بدو روی می برند.
هفت: نویسندگان وهنرمندان کشورمان به خاتمی متمایل ترند. چرا که دراو ادب را و پاکی را و درستی را وفهم را وهنردوستی را ومردمداری را باور کرده اند. البته جماعتی از نویسندگان و هنرمندان نیزپای دررکاب شما دارند. اما فاصله ی ملات هنری و قابلیت های ادبی این دو، به قدرخشت خام از خشت پخته است. ظاهراً هارمونی اطرافیان ما به یک تجانسِ همجنس محتاج است. نمی شود دوست مالیِ ما پاکدامن باشد و دوست فرهنگیِ ما فهیم، اما دوست نظامیِ ما آلوده باشد و دوست هنریِ ما مرعوب. ما آدمها ناخواسته و رفته رفته به گزینش دوستانی هم طیف دست می بریم. من البته منکر حضور انسانهای شریف وکارفهم و درستکاردرکنارشما نیستم. نه، زبانم لال و چشمم کور، منتها معدل افرادی که گرداگرد شما مجتمع شده اند، مشترکاتی درچاپلوسی و لکنت زبان و آب زیرکاهی دارند. وگرنه این همه دزدی و آسیب و نفرت ازکجا برمی جوشد و به جان جامعه فرومی نشیند؟
هشت: پلیدترین وهیولاترین افرادی که می شود آنان را ازمیان پلیدان وهیولایان برگزید، شرمنده ام، درکنارشما وگوش بفرمان شما ومدعی حمایت ازشمایند. این هیولایان، چه دربخشی از وزارت اطلاعات وچه درجاهایی ازسپاه، به اِعمال زشت ترین رفتارهای غیرانسانی با مجرمان ومتهمان، وبه سرفرو بردن به کانون خانواده ها، وبهم زدن مناسبات اخلاقی و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی کشورمشغولند و احتمالاً خود جناب شما نیزبه چند وچون رفتاراینان اشراف و وقوف دارید. وگرنه مگر باور کردنی است جناب شما از هزار اسکله ی قاچاق سپاهیانتان بی خبر باشید؟ یا به روبیدن سهام مخابرات توسط آنان، دستورنفرموده باشید؟ وبه تک تک پرونده های معترضان سیاسی نظرنیانداخته باشید؟
درپستوهای این دونهادی که من منکرشایستگی های آنان نیستم و قدردان زحمت پاکانشان هستم، رنج ها وآسیب ها ودژخیمی هایی دست به دست می شود که وای اگرفردا روزی پرده ها فروافتند وما بدانیم مثلاً حجة الاسلامان طائب وحسینیان وفلاحیان درچه فاجعه هایی سهیم بوده اند وازکجاها وچه کسانی دستور می گرفته اند.
درپرونده ی خاتمی اما ازاین هیولاها خبری نیست. اطرافیان اواگرهم خسارتی ببارآورده باشند، نه ازهیولاگونگی وپلیدوارگی، که ازندانم کاریِ آنان بوده است. دست خاتمی و اطرافیان او برخلاف ما از “خون” مبرّاست. وچه باشد اگر دستی ازگماشتگان او به نوازش یک سیلی بالا رفته باشد. پس بااجازه ی شما دراینجا نیز به درستی رفتارخاتمی امتیازمی دهیم.
نه: درمیان دارایی های سید محمد خاتمی هرچه که باشد، “اوباشان مذهبی” نیست. این دارایی اما مخصوص جناب شماست. من در”نامه ی نوزدهم” به توصیف بخشی ازهزارتوی این جماعت خودجوشِ کفن پوش پرداخته ام. بی خردانی که ریسمان اراده ی آنان نه دردست پاسداران است و نه دردست نیروهای انتظامی.
بدا که این اوباشان مذهبی را شما بکارانداخته اید، وآنان نیزتنها وتنها ازجناب شما حرف شنوی دارند. وگرنه چگونه می شود جماعتی تهی مغزانسان نما، جلوی چشم پاسداران شما ومأموران انتظامی شما، فریادکشان والله اکبرگویان زیروبالای زندگی یک مرجع تقلید یا یک معترض را بهم بدوزند وکسی نیزمتعرضشان نشود؟ من درحیرتم آنجا که اوباشان مذهبی به خانه ای هجوم می برند و ساکنان زمین وساکنان آسمان، صدای آه و فغانِ اهل آن خانه را می شنوند، شما چرا صدای سوز بی پناهانِ آن خانه را نمی شنوید؟
ده: همه ی ما اطمینان داریم اگرخاتمی بجای شما بود، حتماً سپاهیان را ازورود به کارهای سیاسی و اقتصادی واطلاعاتی برحذرمی داشت. والبته میرحسین موسوی نیز. رازواژگونی انتخابات دوسال پیش نیز درهمین نکته است. نامحرمان نباید سربه اندرون بساط فربگی سپاهیان فرو می بردند و کامشان بر می آشفتند. شما اما به سپاهیان اجازه ی ورود به این حوزه ها را دادید تا با سرفروبردن به فرصت های خاص و روبیدنِ اموال مردم، به بهره مندی های ویژه درافتند. امروزمگراینان را با هزار خط ونشان و توپ وتشرمی توان بجای نخست شان بازمی بُرد؟ هرگز! طعم مال حرام بکام جماعتی که نشست، تاپای جان ازاو صیانت می کند.
یازده: خاتمی “حفظ نظام” را درحفظ و برپایی علم وادب و قانون و برآمدن شایستگان تعریف کرد. ما و شما اما حفظ نظام را به “حفظ خودمان” تغییرماهیت دادیم. جوری که نظام ازهمین تغیرزاویه ای که ما براو بارکردیم، از ریخت افتاد وهمه ی حاجت های انقلابی اش که برکشیدن عدل و انصاف وانسانیت ورشد وبالندگی واستقلال بود، بخاک نشست. امروز درسخنرانی نمازجمعه ی خویش به استقلال کشور اشاره فرمودید. عجبا که شما نام “التماس” به چین و روسیه را – برای آنکه درمجامع جهانی جانب ما را داشته باشند – استقلال نهاده اید.
راستی وابستگیِ ما به چین و روسیه آیا بیشتراست یا وابستگی شاه به آمریکا؟ داستان نیروگاه اتمی بوشهر را که این روزها خاک می خورد، درنظرآورید. که چهاربرابرپول داده ایم ویک بساطِ بی مصرفِ پرهزینه وازرده خارج را به زیربغلمان داده اند. نکند اسم این ورشکستگی را فراورده ی علمی بگذاریم؟
دوازده: برخلاف ما که با دروغ بناهای فراوانی برساختیم و با دروغگویان نردعشق باختیم، خاتمی اما صداقت رابرکشید وهمکاران خود را به راستگویی و راستکاری دستورفرمود. او برای نخستین بار صداقت را با مسئولیت آمیخت.
درست همان چیزی که ما بدان پشت فرمودیم. همین امروز جناب شما در نمازجمعه فرمودید که جامعه ی ما ازآزادیِ وافری برخورداراست. برخلاف زمانِ شاه که از اختناق آکنده بود!
این آزادی را اگرازمطالعه ی کیهان و رجانیوزدریافته اید، یک نگاهی نیز به صداوسیما بیاندازید. صدا وسیمایی که درزیرلایه های سنگینِ سانسوربه خفگی دچارشده وبا پخش این سخن شما (که ما را آزادی فراوان است) به صورت مخاطبان خود لبخند می نشاند. می دانید چرا؟ دلیلش بماند برای فرصتی که روی در روی شما بایستم و ساعتها درباره ی نبود آزادی درجمهوری اسلامی سخن بگویم. اجازه بدهید تنها به همین بسنده کنم که: صداوسیمای ما یکی ازپرسانسورترین رسانه های جهان است.
شاید بفرمایید آیا این آزادی نیست که تو- نوری زاد – هرهفته سخنان شرم آور می پراکنی؟ که می گویم: من آقا جان، جانم را کف دست گرفته ام. مأموران شما پلیدترین رفتارها را با من و خانواده ام پرداخته اند. من چیزی برای ازدست ندارم. من و خانواده ام خود را مهیای همه ی آسیب ها ساخته ایم. کسی که به استقبال یک چنین سرنوشتی شتافته، این مقدار آزادی را ازحلقوم حاکمان بیرون می کشد. اسم این آزادی نیست. اسمش هیاهوی پیش ازمرگ یک محکوم به اعدام است.
سیزده: خاتمی مقام جوان را فرا بُرد و تاجایی که توانست به جوانان بها بخشود، ما و شما اما جوان را دربسیجیانِ تحت فرمان خود محدود کردیم. به همین دلیل است که تا جوانان دیگرسربرآوردند که: ما نیزهستیم، با چماق جوانان بسیجی برسرشان کوفتیم. همین امروز، جمعی ازجوانان بسیجی را اگر واگذاریم، مابقی آنان به خاتمی متمایلند. می دانید چرا؟ برای این که ما وشما جوانی را به محدودیت تحکم می فرماییم، وخاتمی، جوان را با مختصات فطری اش می خواهد. و برای تجلی همان فطرتِ جوانی فضا می پردازد. تمام محدودیت هایی را که ما و شما ودستگاههای فرهنگی ما برسرجوان و موسیقی و هنرو قلم بارانده ایم، برخلاف خواست ما امروزه به ظهورگستره ای ازآسیب ها منجرشده است. خاتمی برخلاف ما وشما این را می دانست. به همین دلیل است که خاتمی درمیان جوانان ازما وشما خواستنی تراست.
چهارده: خاتمی تا توانست به رسانه ها – غیرازصداوسیما که تحت فرمان جناب شما بوده وهست اکسیژن رساند، وما وشما همان اکسیژن را از گلوی رسانه ها بیرون کشاندیم. اهالی رسانه، که بانی یکی از محکم ترین ارکان فرهنگی وهنری واجتماعی اند، ازدوران خاتمی به دوره ی تنفس رسانه های مکتوب یاد می کنند. وبدیهی است که او را بیش ازما وشما بخواهند.
پانزده: خاتمی گرچه یک روحانی است اما هرگز به تعصبات مذهبی روی نبرد. ما و شما اما با همین تعصباب مذهبی بجان مخالفان خود فروشدیم و تعریف تازه ای از مدارا را به نمایش گذاردیم. خاتمی به ساحت روحانیان آسیب نرساند. برخلاف ما که بربنیان روحانیت تبرکوفتیم.
شانزده: راستی اگرمعنای سنتیِ “کفار” را مثلاً با چین و روسیه و کره ی شمالی منطبق کنیم، ما آن “شدت” مورد اشاره ی قرآن را با “رحمتِ” ناگزیرِخود معاوضه کردیم و بعد ازآنکه همه ی رحمتِ پولی خود را به پای آنان ریختیم، با “شدتِ” بجای مانده به جان دوستان خود درافتادیم تا تفسیرتازه ای ازآموزه های دینی بکاراندازیم. خاتمی اما به سخن حافظ شیراز روی بُرد. که حافظ، آسایش دوگیتی را درمدارا با دشمنان، ومروت با دوستان می داند. خاتمی با همین دو گزینه، مطلوب ترین دیپلماسی جهانی را بکارانداخت واحترام بسیاری از کشورها را به سمت جمهوری اسلامی هدایت فرمود. قبول می فرمایید که دراین ساحت نیزخاتمی چهره ی مطلوب تری از خود پرداخته است. چرا؟ خواهم گفت:
ما وشما ترکیبی ازعصبیت های داخلی وخارجی را به نمایش گذاردیم. جوری که درداخل، وبرای حفظ قدرت، دوستان خود را به بهانه های بی دلیل تاراندیم، ودرخارج، با شعارهای پوک وبا پشت کردن به اخلاق جاریِ جهانی(دیپلماسی)، به تنگنا درافتادیم. آنگاه برای برون رفت ازتنگناهای خراشنده، تا توانستیم به پای چین و روسیه پول ریختیم تا درمجامع جهانی ازما هواداری کنند.
اکنون کارمان بجایی رسیده که کمترکشوری به رفاقت و همراهیِ با ما مشتاق است. وحال آنکه خاتمی چهره ای بشاش و منطقی ازجمهوری اسلامی به جهانیان شناساند. درسخنان نمازجمعه ی امروز، برای نخستین بار به واژه ی “گفتمان ومنطق” متوسل شدید. مخاطب شما آمریکا بود. همان آمریکایی که دراین سالها مضروب غلیظ ترین شعارهای آتشین شما بود. امروزاما، بجای شعارهای تند احساسی، چه خوب که سخن تازه ای ازشما شنودیم. چه؟ گفتمان، رفتارمبتنی با منطق. که یعنی درجایی که آمریکایی ها می توانند با جمهوری اسلامی گفتمان کنند وبا او به منطق سخن بگویند، چرا می خواهند به زور روی برند؟
آیا باورکردنی بود این سخن؟ شمایی که همیشه با تندترین الفاظ و واژه ها با آمریکا سخن می فرمودید، امروزاز”گفتمان ومنطق” سخن به میان آوردید. واین البته اگرچه دیراما رویکرد مبارکی است ازجانب شما. خاتمی برخلاف ما ازهمان ابتدا به گفتگو و منطق ایمان داشت. گفتگوی تمدن ها را او پایه نهاد و ما ازفرط حسادت قدرش ندانستیم. خاتمی وقتی سخن از گفتمان می گفت، یا به منطق اشاره می کرد، مجامع جهانی او را باور می کردند.
البته به آمریکاییها اجازه بدهیم این الفاظ دیرهنگام شما را باورنکنند. گرچه امید ما به همین رویه است. به چه؟ به گفتمان ومنطقی که امروزبدان اشاره کردید. ایکاش درهای زندانها را می گشودید و این دو واژه را با معترضان داخلی نیزمی فرمودید. که بیایید با هم سخن بگوییم. مگرمیرحسین موسوی چیزی فراتراز گفتمان ازشما می خواست؟ یا رفتاری منطبق با منطق؟ چرا ما آمریکا را به گفتمان و منطق می خوانیم وباب همین دو رویه را به روی معترضان خود می بندیم و از گفتمانِ با آنان هراس می ورزیم؟
هفده: رازقتل های زنجیره ای که آشکارشد، هیولاهای وزارت اطلاعات به خاتمی التماس کردند که بیا و این فضاحت را علنی مکن. چراکه علنی کردن این فاجعه، حیثیت وزارت اطلاعات و حیثیت خیلی ها را به باد می دهد. درعوض ما قول می دهیم که دست از کشتن مابقیِ فهرستِ آنانی که باید کشته شوند، بداریم. با اطمینان می گویم اگرهرمسئولی بجای خاتمی بود، به همین وعده بسنده می کرد و پای از خطربه درمی برد. اما او برعلنی کردن آن فاجعه پای فشرد.
به همین دلیل، ما تا همیشه ی تاریخ مدیون این رشادت خاتمی هستیم. خدا می داند درپستوهای وزارت اطلاعات چه لخته هایی از خون بی گناهان را شسته اند وکسی نیز ازنام ونشان قربانیان خبرندارد. قتل های زنجیره ای، صمیمانه بگویم: به وجهه ی شما آسیب فراوانی وارد آورد. وبه وجاهت خاتمی افزود.
هجده: مجلس مورد نظر خاتمی مجلسی مستقل و صاحب رأی است و مجلس مورد نظرشما مطیع و حرف گوش کن. قبول می فرمایید که مجلس اول کارا و پویا و مجلس دوم خفیف و متزلزل است. واین تزلزل همان خصلتی است که ما وشما دراین سالها برهمه ی هیکل مجلس فروبارانده ایم و مصرانه خسارتهای آن را انکار فرموده ایم.
نوزده: اگر خاتمی به جای شما بود حتما دستور می فرمود سپاه و اطلاعات اموال ربوده شده ی مرا به من باز بگردانند.
سخن پایانی:
بازصمیمانه می گویم که خاتمی ازهمه ی کسانی که شما نام ببرید، خواستنی تر و درستکارتر است. ومن حیران اینم که شما چرا این مرد بزرگ را وانهاده اید و ازریسمان فردی چون شریعتمداری وعلم الهدا و سید احمد خاتمی و احمدی نژاد آویخته اید. شما اگر یک دوست صادق داشته باشید، خاتمی است. همو که خیرشما را می خواهد و مردمان فراوانی چشم به او وبه قدم های او دارند. قدراو را بدانید و دست او را به گرمی بفشارید و ازاو دلجویی کنید و با او به راههای ناپیموده درافتید.
جمعه چهاردهم بهمن سال نود
با احترام وادب: محمد نوری زاد
بدرود تا جمعه ای دیگر
ديپلماتهای اروپايی میگويند ۲۷ دولت عضو اتحاديه اروپا، روز جمعه برای ممنوعیت فروش تجهیزاتی که دولت ايران، برای رديابی و شنود مخالفان خود مورد استفاده قرار میدهد، به طور اصولی به توافق رسيدهاند.
به گزارش رويترز، دولتهای اروپايی در چند ماه آينده احتمالا تحريمهای جديدی را عليه بخش ارتباطات و مخابرات ايران به اجرا بگذارند. هنوز زمان مشخصی برای اعمال این تحریمها مشخص نشده است.
در آخرين دور از تحريمهای ايران، اتحاديه اروپا نفت، بانک مرکزی، تجارت الماس، طلا و ديگر فلزات گرانبها با ايران را تحريم کرد. آمريکا هم که پيش از اين بانک مرکزی جمهوری اسلامی ايران را تحريم کرده بود، بانک تجارت ايران را هم به فهرست تحريمها اضافه کرد.
با این حال ديپلماتهای اروپايی به رويترز گفتند که تحريمهايی که فناوری ارتباطات جمهوری اسلامی ايران را هدف قرار خواهد داد، جدا از تحريمهايی است که اين اتحاديه عليه صنايع نفت و مراکز مالی ايران به تصويب رسانده است.
این تحريمها به دليل «نقض حقوق بشر» در ايران علیه ایران وضع میشود و نه برنامه هستهای تهران.
به موجب این تحریمها که معطوف به وضع حقوق بشر است، این احتمال وجود دارد که شماری دیگر از مقامات جمهوری اسلامی حسابهايشان در بانکهای اروپایی مسدود شده و به اتحادیه اروپا ممنوعالورود شوند.
به گزارش رادیو فردا برخی از ديپلماتهای اروپايی میگويند هنوز بين کشورهای اروپايی اختلاف وجود دارد که چه مقاماتی بايد در ليست تحريمها قرار بگيرند.
اتحاديه اروپا تاکنون ۶۱ مقام ايرانی را به دليل نقض حقوق بشر مورد تحريم قرار داده است.
اتحاديه اروپا با انتشار بيانيه های جداگانهای نسبت به موج تازه بازداشت روزنامهنگاران و وبلاگنويسان در ايران ابراز نگرانی کرده است.
اتحاديه اروپا، جدا از این تحریمها که به دلیل «نقض»حقوق بشر وضع میشود به همراه آمریکا، قصد دارد با اعمال تحريمهای شديد اقتصادی عليه ايران، با برنامه اتمی جمهوری اسلامی مقابله کند؛ برنامهای که غرب معتقد است دارای ابعاد پنهان نظامی است.
با اينحال جمهوری اسلامی همواره بر صلحآميز بودن فعاليتهای هستهای خود تأکيد دارد و در چند وقت گذشته در صدد بوده است تا از طريق افزايش همکاری خود با کشورهای دوست، از فشار تحريمهای اقتصادی بکاهد.
مراسم هفتمین روز درگذشت بانو شفیعی همسر مکرمه حضرت آیت الله العظمی صانعی عصر روز پنجشنبه در حسینیه شهداء قم برگزار شد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی آیت الله صانعی، در این مراسم علاوه بر حضور باشکوه اقشار مختلف مردم، روحانیت و نمایندگان نهادها، مؤسسات و اصناف مختلف حضرات آیات بیات زنجانی، علوی بروجردی، فیض گیلانی، بجنوردی و الهی و نمایندگان بیوت مراجع عظام تقلید سیستانی، صالحی مازندرانی و مدنی کاشانی جهت عرض تسلیت مجدد در این مراسم حضور یافتند.
علاوه بر آن شخصیت و نهاد هایی از جمله: حجج اسلام و مسلمین شهرستانی، احمد منتظری، اشرفی اصفهانی، سید علی و یاسر خمینی، نیری، آقایی، عبدالله نوری، نظام زاده، دکتر رهامی، احمد قابل، سروش محلاتی، و آقایان سید حسین مرعشی، سعید منتظری، غلامحسین کرباسچی، عماد الدین باقی، محمد قوچانی، محمد نوری زاد، مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم، مسئول مؤسسه تعاون اسلامی، مسؤلین مؤسسه نشر و آثار حضرت امام خمینی(س)، جمع کثیری از فعالان سیاسی و حقوق بشر، جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی، جمعی از مادران صلح، جمعی از اساتید و دانشجویان دانشگاه قم، جمعی از ناشران قم، در این مراسم حضور داشتند.
احمد صدر حاج سيد جوادي، عضو شوراي انقلاب و وزير کشور و دادگستري دولت موقت، و عضو شوراي مركزي نهضت آزادي ايران، با نگارش نامه ای به مردم ایران، به عنوان کسی که در انقلاب اسلامی دارای نقش و جایگاه بوده است، ضمن دفاع از آرمان های انقلاب و پافشاری بر اصالت آن، نسبت به عملکرد مسوولان جمهوری اسلامی و روحانیت ابراز تاسف کرد و از مردم پوزش خواست.
آقای حاج سید جوادی که دیرپاترین کنشگر سیاسی ایران است، حدود هفت ماه پیش نیز، با ارسال نامه ای به آیت الله خامنهای، ملاحظات مهمی را برای رهبر جمهوری اسلامی عنوان کرده بود که این نامه محرمانه، هفته گذشته سرگشاده شد.
دکتر حاج سیدجوادی، وزیر دادگستری دولت موقت مهندس بازرگان، در سن ۹۴ سالگی از موکل پیشین خود در نظام شاهنشاهی، و رهبر کنونی نظام سیاسی، خواسته بود که «ضمن صدور دستور آزادی تمامی زندانیان سیاسی و به ویژه رفع حصر از آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی و اعلام آشتی ملی، زمینهی بازگشت به نظم و آرامش را فراهم نماید.» وی همچنین درخواست محاکمه و طرح عدم کفایت سیاسی احمدی نژاد را مطرح کرده بود.
این فعال برجسته سیاسی اما در نامه تازه خود که حطاب به مردم "ستمدیده" ایران منتشر شده، با دفاع از اصالت انقلاب و آرمانهای مردم ایران و تایید مدیریت و رهبری آن که لااقل تا برههی پیروزی، میتنی بر شعار " همه با هم " بود و موجبات پیروزی انقلاب را با کمترین هزینه فراهم آورد و همچنین، ضمن تایید مبارزات آزادیخواهانهی ملت ایران علیه نظام فاسد، خائن و خودکامهی پهلوی و تاکید بر ضرورت و درستی گزینش راهبرد مبارزهی قانونی و مسالمتآمیز در راستای استقرار و پیشبرد دمکراسی در ایران ِ پس از انقلاب، نوشته است که برای عمل به مسوولیت دیگر خویش یعنی پذیرش قصور و نارساییها و خسارات مادی و معنوی که از رهگذار عملکرد و سیاستگزاریهای مسوولان نظام جمهوری اسلامی ایران، طی بیش از سه دهه حکمرانی به مردم و کشور تحمیل شده است، به عنوان احدی از افرادی که در تاسیس این نظام و مدیریت انقلاب نقشی ایفا کرده است، پوزش خواسته و اظهار تاسف میکند.
در ادامه این نامه با بیان اینکه قدرت در ایران پس از انقلاب، در دستهای روحانیت بود تاکید شده است که: این روشنفکران نبودند که قدرت را واگذار کردند و بلکه این روحانیت بود که از چرخش دمکراتیک قدرت و تن دادن به حاکمیت ملت سر باز زد.
متن کامل این نامه که نسخه ای از آن در اختیار "ندای سبز آزادی" قرار گرفته بدین شرح است:
به نام خداوند جان و خرد
گزارش یک عمر تلاش به ملت شریف ایران
در آستانهی سی و سومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی
دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند پنهان خورید باده که تعزیر می کنند
گویند رمز عشق مگویید و مشنوید مشکل حکایتی است که تقریر می کنند
( حافظ )
ملت شریف و ستمدیده ایران
در شامگاه عمر و در آستانهی سی و سومین سالگرد پیروی انقلاب اسلامی و در سالروز پذیرش مسوولیت از سوی دولت موقت زنده یاد مهندس مهدی بازرگان، به عنوان احدی از یاران و همراهان ایشان در دولت موقت و در نهضت آزادی ایران، بر خود واجب دانستم آنچه را که از خاطرات دردناک روزگار گذشته و پس از سال ها مبارزه برای آزادی ملت و رهایی از سیطره ی خودکامگان در ذخیره ی تجربه دارم، به عنوان ادای دین به حافظهی تاریخی ملت شریف ایران و به ویژه جوانان پرشور و نیکاندیش سرزمینمان در میان گذارم و ضمن ایفای مسوولیت سنگین انتقال تجربیات بیش از شش دهه تلاش و حضور در عرصهی سیاست و اجتماع این مملکت، با دفاع از اصالت انقلاب و آرمانهای مردم ایران و تایید مدیریت و رهبری آن که لااقل تا برههی پیروزی، میتنی بر شعار " همه با هم " بود و موجبات پیروزی انقلاب را با کمترین هزینه فراهم آورد و همچنین، ضمن تایید مبارزات آزادیخواهانهی ملت ایران علیه نظام فاسد، خائن و خودکامهی پهلوی و تاکید بر ضرورت و درستی گزینش راهبرد مبارزهی قانونی و مسالمتآمیز در راستای استقرار و پیشبرد دمکراسی در ایران ِ پس از انقلاب، به مسوولیت دیگر خویش یعنی پذیرش قصور و نارساییها و خسارات مادی و معنوی که از رهگذار عملکرد و سیاستگزاریهای مسوولان نظام جمهوری اسلامی ایران، طی بیش از سه دهه حکمرانی به مردم و کشور تحمیل شده است، به عنوان احدی از افرادی که در تاسیس این نظام و مدیریت انقلاب نقشی ایفا کرده است، پوزش خواسته و اظهار تاسف میکنم.
اهم ایراداتی که بر نهضت آزادی ایران و در راس آن به مهندس بازرگان و یاران ایشان که حاضر به پذیرش مسوولیتهای اجرایی و مدیریتی در شورای انقلاب و دولت موقت شدند، گرفته میشود، آن است که اولاً چرا حاضر به همکاری با روحانیت در آن برههی زمانی شدیم و دوم، آن که چرا به راحتی از صحنهی قدرت سیاسی فاصله گرفتیم و اریکهی حکومت را به روحانیون واگذار کردیم؟
به زعم نویسندهی این سطور، صرف عذرخواهی و اعلام مطلق عبارت " ما اشتباه کردیم "، کافی نبوده و خود، برگرفته از مطلقنگری و تنها به منزلهی کوچکسازی صورت مساله بوده و ارایهی پاسخی ساده به وضعیتی پیچیده و قابل تحلیل و بررسی است که ابداً متناسب با مسوولیت روشنفکران و لااقل کسانی که به ملت، تاریخ و تمدن ایرانی و اسلامی باور دارند، ارزیابی نمیشود. از این رو، با وجود آن که نهضت آزادی ایران، طی بیانیههای رسمی متعددی به تحلیل و واگویی دلایل پذیرش این نقش تاریخی اقدام کرده است، اینجانب بر آنم تا فراتر از پذیرش اخلاقی مسوولیت عملکرد سیاسیام، با تحلیل وقایع تلخ گذشته، چراغی در روشنسازی آینده برافروزم و در این راستا، نخستین مساله آن است که به یاد آوریم، تاریخ معاصر این مملکت، با جمهوری اسلامی و یا ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ آغاز نمیشود و دیگر آن که به جهت تحمیل سیاستهای استبدادی و فضای انسداد سیاسی که شاه برای سازمانهای سیاسی و اجتماعی مدرن مانند احزاب و سندیکاها فراهم آورده بود، روحانیت تنها جریانی بود که از طریق بسیج شبکهی وسیع مساجد، امکان فعالیت عمومی داشت و طبیعی بود که در چنین شرایطی، نهاد روحانیت بیش از سایرین از امکان ترویج و رشد در میان مردم برخوردار بوده و پایگاه اجتماعی وسیعتری داشته باشد. به عبارت دیگر، اسلامی شدن انقلاب و انتخاب مرجعی دینی به عنوان رهبر انقلاب، نتیجهی پایگاهی بود که روحانیت پیشرو، مانند آقایان طالقانی و زنجانی لااقل پس از جنبش تنباکو در میان مردم برای خود رقم زده بود. نکتهی دیگر آن است که روشنفکران دینی در دوران پیش از سال ۱۳۵۷، همواره با روحانیتی همکاری داشتند که علیه ستم و تبعیض نظام پهلوی موضع میگرفت و خواهان آزادی و استقلال مملکت بود، وگرنه در آن زمان هم کم نبودند روحانیونی که از سوی حکومت مورد تایید قرار گرفته و بودجه های کلان دریافت کرده و در مراسم رسمی دربار حضور می یافتند و اعتقادی به مبارزه با حکومت شاه نداشتند و حتی در خصومت با انقلابیون، گوی سبقت را از عناصر ساواک و رژیم ربوده بودند.
از داستان اختلافات افرادی نظیر آقای مصباح یزدی با زندهیاد دکتر علی شریعتی، هنوز آن قدر نگذشته که خاطرات آن به بوتهی فراموشی سپرده شود و البته روشنفکران دینی افتخار میکنند که نه تنها هرگز با چنین روحانیتی همکاری و تعامل نداشتهاند که همواره در خط اول مقابله و نقد این جریان و اندیشههای واپسگرایانهشان قرار داشتهاند.
در فضای پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ و در نتیجهی رشد تضادها و بحرانهای فاقد توجیه که در میان احزاب و روشنفکران روز به روز شدت میگرفت و حزب جمهوری اسلامی از یک سو و حزب تودهی ایران و سایر احزاب مارکسیستی و همچنین سازمان مجاهدین خلق از سوی دیگر یا از سر ِ ناآگاهی و بیتجربگی و یا از روی ارزیابی نادرست از شرایط و نیروهای اجتماعی و حاکمیت، بر تنور اختلافات میدمیدند، طبیعی بود که بخت روحانیت با عنایت به دلایل تاریخی و سیاسی و زمینههای فرهنگی و اعتقادی، از سایر رقیبان برای به دست گرفتن افکار عمومی و عنان قدرت بیشتر شود. در چنین شرایطی، اصرار اعضای نهضت آزادی ایران در ماندگاری بر سریر قدرت نه تنها نمیتوانست به حل مشکل کمکی کند بلکه این جریان را در مظان حذف مطلق قرار میداد و منجر به گسترش و سرعت بیشتر چرخهی خشونت میشد. تجربهی افراد سلیمالنفس دیگری مانند زندهیاد آیت الله العظمی منتظری که تا سالها بعد نیز در صحنهی قدرت سیاسی ایران حضور یافتند، حکایت از تایید صحت نظر و موضع مهندس بازرگان و دولت موقت، در خروج بههنگام از عرصهی حاکمیت دارد. قدرت واقعی در ایران ِ پس از انقلاب، در دستهای روحانیت بود و بنابراین، روشنفکران نبودند که قدرت را واگذار کردند و بلکه این روحانیت بود که از چرخش دمکراتیک قدرت و تن دادن به حاکمیت ملت سر باز زد.
نهضت آزادی ایران در سال ۱۳۴۰ خورشیدی با حضور جمعی از روشن فکران دینی و بر پایهی سه اصل مسلمان ِ ایرانی ِ مصدقی و به منظور برپایی حاکمیتی دمکراتیک در ایران بنیان نهاده شد. بنیانگزاران شریف نهضت آزادی ایران با توجه به قانون اساسی مشروطیت که قدرت سیاسی حاکمان را محدود و پاسخگو به قانون میدانست و بر اساس درکی که از آرا و اندیشههای مطروجه از انقلابهای دمکراتیک جهان داشتند و بر پایهی تحقق حقوق و حاکمیت ملت و همچنین در مقام اعتراض به فقدان مشروعیت و عملکرد نظام پهلوی در ساقط کردن دولت ملی و مردمی دکتر محمد مصدق و فضای سرکوب پدید آمده پس از کودتای ننگین آمریکایی / انگلیسی ۲۸ مرداد اعلام موجودیت کرد و از آنجا که استبداد و خودکامگی را عامل اصلی تمام مصیبتها و عقبماندگی ملت ایران میدید، به مبارزهی علنی و قانونی با نظام مستبد شاه پرداخت و متحمل حبسهای سنگین و شکنجه و دشواریهای عظیم شد.
بنیانگزاران نهضت آزادی ایران با مطالعهی جامعه و فرهنگ ایران و با تاسی به مشی و دیدگاه نهضت نواندیشان دینی از سید جمال الدین اسدآبادی گرفته تا علمای آزادیخواه مشروطیت همچون آیت الله سید محمد حسین نایینی، از جمله کسانی بودند که با قرائتی نوین از اسلام، استبداد را علت اصلی عقبماندگی مسلمانان دانستند و از آن به عنوان شرک سخن گفتند. در باور این جمع، استبداد نه تنها به عنوان ماحصل بینش غیرتوحیدی که خود از جمله موانع تحقق جامعهی اخلاقی و نشر باورهای اصیل دینی محسوب میشود و بر همین مبنا، باور داشتند که استبداد در این مرز و بوم فراتر از روشهای حکومتی و ارادهی شخص اول مملکت قرار داشته و در چارچوب نوعی بینظمی و خصلت فردی و اجتماعی عمل میکند، از این رو، افزون بر مبارزهی سیاسی مستمر با حکومت خودکامه و سلطنت مطلقهی پهلوی، در مسیر خرافهزدایی و معرفی چهرهای عقلانی از اسلام و سازگار با دمکراسی و حقوق بشر، منشاء خدمات موثر و گستردهای شدند. تولید دهها مجلد کتاب و سخنرانیهای متعدد که توسط افرادی مانند زندهیادان مهندس مهدی بازرگان، دکتر علی شریعتی و مجاهد نستوه آیت الله طالقانی انجام پذیرفت، گنجینهای از معارف سیاسی و اسلامی را پدید آورد که به ترویج اسلام سازگار با عقل، آزادی و حقوق بشر توجه داشت.
بنیانگزاران نهضت آزادی ایران بر پایهی چنین درکی از تاریخ و دینداری، ورود به عرصهی سیاست را برگزیدند و باور داشتند که بدون آزادی، باور به توحید و خداپرستی نیز ناممکن میشود و آزادی را گام نخست تعالی ایمان، اخلاق و همچنین پیشرفت کشور و سعادت ملت بر میشمردند. در اعلامیهی تاسیس نهضت آزادی ایران، این عبارات دیده میشود: « اقتضای اطاعت از خدا مبارزه با بندگی غیر او و شرط سپاس ایزدی، تحصیل آزادی برای به کار بستن آن در طریق حق و عدالت و خدمت است. ما باید منزلت و مسوولیت خود را در جهان خلقت بشناسیم تا به رستگاری و پیروزی نائل شویم.»
در مرامنامهی نهضت آزادی ایران نیز چنین آمده است:
« مسلمانیم نه به این معنی که یگانه وظیفهی خود را روزه و نماز بدانیم. ورود ما به سیاست و فعالیت اجتماعی، منباب وظیفهی ملی و فریضهی دینی بوده. دین را از سیاست جدا نمیدانیم و خدمت به خلق و ادارهی امور ملت را عبادت میشماریم. آزادی را به عنوان موهبت اولیهی الهی و کسب و حفظ آن را از سنن اسلامی و امتیازات تشیع میشناسیم. مسلمانیم به این معنی که به اصول عدالت و مساوات و صمیمیت و سایر وظایف اجتماعی و انسانی قبل از آن که انقلاب فرانسه و منشور ملل متحد اعلام نماید، معتقد بودهایم.»
یادآوری میکند که به رغم عملکرد عبرتآموز و غیرقابل دفاع روحانیت حاکم پس از انقلاب اسلامی، جایگاه روحانیت شیعه در ایران طی صدها سال به گونهای بود که در شکلگیری و تقویت جنبشهای عدالتگرا و آزادیخواهانه به نحوی جدی و موثر عمل کرده بود و حذف یا نادیدهگرفتن این نهاد دیرپای اجتماعی در راستای نیل به اهداف و آرمانهای اصیل ملت ایران و بسیج تودههای مردم و بسط همگرایی و وحدت در سطحی ملی، نه مفید و نه ممکن ارزیابی میشد. تردیدی وجود ندارد که نقش روحانیت در بسیج و رهبری مردم در توفیق انقلاب مشروطه نقش اساسی داشت و پیروزی نهضت ملی ایران به رهبری زندهیاد دکتر محمد مصدق و رخداد حماسهی سی تیر ۱۳۳۱ نیز در پرتو حمایت روحانیت و به ویژه آیت الله کاشانی پدید آمده بود. [ اگرچه بعدها آقای کاشانی راه را به خطا رفت و موجبات پیروزی کمهزینهی کودتاگران را فراهم آورد. ] و هم از این رو، نهضت آزادی ایران از همان بدو تاسیس، به همکاری و همگامی با روحانیت پیشرو و آزادیخواه، در راستای مبارزه با استبداد سلطنتی مطلقهی پهلوی پرداخت و البته این همکاری به درک و شناخت تاریخی نهضت از سوابق مراجع عظام و روحانیتی فرهیخته و مترقی مربوط میشد که در ایران و عراق، علم مبارزه با استعمار و استبداد را برافراشته بودند و فقهای نامداری مانند سید جمالالدین اسد آبادی، آخوند محمد کاظم خراسانی، میرزای شیرازی و آیات بزرگواری همچو نایینی و بهبهانی و طباطبایی و مازندرانی و وعاظ آزادیخواهی مانند سید جمال اصفهانی پرچمدار آن بودند. فقهایی فرهیخته که فارغ از تعصبها و منافع صنفی و گروهی در مقابل شیخ فضل الله نوریها و ملا علی کنیها که آزادی را کلمهی قبیحه میدانستند، ایستادگی کرده و مانع فروکاستی و سقوط مشروطه به نظام موسوم به " استبداد مشروعهی مطلقه " شدند.
انصاف را که بخش مهمی از روحانیت نظیر زندهیادان طالقانی، منتظری، مطهری و همچنین رهبر فقید انقلاب در مبارزه با استبداد و فساد پهلوی و تحمل عواقب دردناک و تحمل حبس و تبعید و شکنجه همگام با سایر مبارزان هرگز از پای ننشستند و در تخریب بنای پوسیدهی سلطنت و رفع استبداد گامی به عقب بر نداشتند. هم از این رو بود که هنگام بازگشت باشکوه رهبر انقلاب از تبعید به تهران، افزون بر دهها هزار نفر از هموطنان مسلمان در میدان آزادی، جمع کثیری از نمایندگان سازمانهای اجتماعی و سیاسی حتی با گرایشهای غیرمذهبی و نمایندگان اقلیتهای دینی ارمنی و زرتشتی و کلدانی و یهودی نیز به صفوف استقبالکنندگان پیوستند. پیام این پیشواز تاریخی و خیر مقدم و خوشآمدگویی به رهبر انقلاب، آن بود که انقلاب ایران، فراتر از مرزهای قومی و نژادی و مذهبی و جنسیتی استوار است و از سوی کافهی ملت ایران، به عنوان مبارزهای مشترک برای از میان بردن هرگونه ستم و بیعدالتی تلقی میشود که باید نماد ترسیم خط مشی آیندهی مدیریت انقلاب در راه تحکیم هرچه عمیقتر همبستگی ملی و مدنی در ورای تمام تفاوتهای فکری و اعتقادی قرار میگرفت و به تفرقهها و خصومتهای به جا مانده از فرهنگ استبدادی و استعماری " تفرقه بیانداز و حکومت کن " پایان میداد.
و دریغا که چنین نشد و از همان اوان پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، روحانیتی که تا آن برهه بر اساس شعار " همه با هم " در کنار روشنفکران، علیه ستم و فساد نظام پهلوی مبارزه میکردند، به محض دستیابی به قدرت سیاسی، با تغییر موضع به " هر که با من نیست مخالف من است" نخست با یورش به روشنفکران دینی و سپس با حذف سایر جریانات موثر در انقلاب که حاضر به پذیرش وضع موحود نشدند، در سایهی مفهومی ناشناخته موسوم به " اسلام فقاهتی و اجتهاد زنده و پویا " حصاری به دور ساختار سیاسی قدرت و حاکمیت کشیدند که به تحمیل فضای سرکوب و قرائتی خاص و کمسابقه از اسلام، سلب و محدودسازی آزادیهای قانونی، نقض فراگیر حاکمیت و حقوق ملت منجر شد و در نهایت، به غلبهی یک جریان صنفی بر گرایشهای اجتماعی و سیاسی دگراندیش و بسط خصومتها و حذفها انجامید و امکان پیدایش وفاق ملی را برای مدت مدیدی به تعویق انداخت.
انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، به دنبال خواست تاریخی ملت ایران که از انقلاب مشروطه به این سو در آرمانهای آزادی، استقلال، عدالت اجتماعی، تحقق حقوق و حاکمیت ملت و پیشزفت مملکت متجلی شده بود به پیروزی رسید و البته مردم ایران و فعالان سیاسی دمکراسیخواه، اعم از مذهبی و غیرمذهبی، آزادی را حاکمیت قانون و تحقق آزادیهای قانونی میدیدند. با پیروزی انقلاب، طومار نظام سلطنتی یک سره در هم پیچید و وضعیتی فوقالعاده پدید آمد که نه تنها برای انقلابیون قابل پیشبینی نبود بلکه ادارهی امور بسیار دشوار مینمود. در چنین وضعیت ناشی از خلاء قدرت، جامعه و حکومت، قواعد خود را میطلبیذ. پیشنهاد دولت موقت به زندهیاد مهندس بازرگان و یاران ایشان نیز به سبب همین وضعیت مطرح شد و همچنین پذیرش این مسوولیت خطیر و خطرناک نیز دقیقاً به منظور برونرفت از وضعیتی بحرانی صورت پذیرفت که برای هیچ کس تا آن روزگار شناخته نبود. مهندس بازرگان و یارانش در دولت موقت در آن شرایط، تنها کسانی بودند که از یک سو توان کارشناسی و اجرایی بازگشت به نظم را دارا بودند و از سوی دیگر نیز مورد اعتماد عموم ملت ایران و رهبران روحانی انقلاب قرار داشتند. عدم پذیرش این مسوولیت، کشور را در معرض فروپاشی و بینظمی قرار میداد. از این رو، نخست وزیر انقلاب، به رغم توصیهی برخی دوستان مانند آیت الله سید محمود طالقانی سکان هدایت دولت را در دست گرفت و در آن بلبشوی سیاسی و اجتماعی از آبروی خویش مایه گذاشت.
نظام سیاسی که در چشمانداز آرمانهای ملت ایران و اعضای نهضت آزادی متبلور بود و سالها به خاطر آن طعم حبس و شکنجه و مقابله با ساواک را تحمل کرده بودند، با توجه به نظامهای متعارف حاکم بر کشورهای دمکراتیک، چیزی جز " جمهوری " نبود. رهبر انقلاب به صراحت در پاریس گفته بودند که جمهوری اسلامی مانند جمهوری فرانسه است با این تفاوت که مردم ایران مسلمان هستند و باید باورهای اسلامی مردم، مورد ملاحظهی حکومت قرار گیرد.
پیشنویس قانون اساسی که به تایید و امضای رهبر انقلاب و اعضای روحانی شورای انقلاب و مراجع عظام تقلید رسید نیز، نظام سیاسی ایران را بر اساس مردمسالاری و نهادهای انتخابی ترسیم میکرد و در آن از ولایت فقیه و یا به تعبیر برخی دوستان و همراهان قدیم، از " دیکتاتوری صلحا " و " اسلام فقاهتی " خبری نبود.
روش و منش اعضای نهضت آزادی ایران هرگر مبتنی بر حفظ قدرت به هر بهایی نبوده است و این حقیقتی است که امروزه حتی مخالفان سرسخت نهضت نیز بدان اذعان دارند. هدف اصلی پیشگامان نهضت آزادی ایران حتی در سقوط نظام پادشاهی نیز خلاصه نمیشد، بلکه این جمع به دنبال محدود و مشروط کردن قدرت و تحقق حاکمیت قانون بود.
نهضت آزادی ایران نیک میدانست که دلایل بازتولید استبداد پس از پیروزی جنبش مشروطه و رخداد حوادثی مانند به توپ بستن مجلس شورای ملی و یا کودتای انگلیسی ۱۲۹۹ و روی کار آمدن سلسلهی پهلوی به جهت فقدان حاکمیت قانون بوده است و نه فقط فرصتطلبی و زدوبندهای اشخاصی مانند رضا خان با صاحبان قدرت ایران و قدرتهای خارجی. از این رو به محض آن که دیدند وضعیت فوقالعادهی ناشی از پیروزی زودهنگام انقلاب، موجبات برقراری حاکمیت قانون را فراهم نمیسازد و زمانی که به تعمدی بودن کارشکنیهای متعدد روحانیت و دستگاههای موازی با دولت که زیر نظر روحانیت تازه طعم قدرت را چشیده هدایت میشدند، پی برده و یقین حاصل کردند، کار به جایی رسید که دولت موقت، ادامهی فعالیت را ممکن ندید و استعفا داد و پس از یک دوره نمایندگی مجلس شورای اسلامی، نهضت آزادی ایران، رسماً از حاکمیت کناره گرفت و به عنوان اپوزیسیونی قانونی، حضور خویش را در عرصهی مناسبات و فعالیتهای سیاسی و اجتماعی معنا بخشید.
نهضت آزادی ایران طی حدود نیم قرن مبارزه برای تحقق آزادی و حاکمیت قانون، همواره بر این امر تاکید داشته است که دمکراسی یک رخداد صرفاً سیاسی نیست که در اثر رویدادی خاص و یا در لحظهای معین روی دهد و بلکه، فرآیندی است اجتماعی، فرهنگی و سیاسی که در مسیر پیگیری مستمر آن، به درجات گوناگون پدید آمده و تکامل و تعمیق خواهد یافت و چنین دستاوردی نه با زور و تحمیل که تنها با پذیرش و باور عام ملت و حتی هیات حاکمه به دست خواهد آمد. از همین رو، با تاکید بر شیوههای مدنی و مسالمتجویانه، تغییرات ندریجی در چارچوب قانون را در ارتقای فرآیند حاکمیت ملت و دمکراسی موثرتر ارزیابی کرده و برای آگاهیبخشی اهمیتی دوچندان قائل بودهاند.
گزینش راهبرد " جنگ حجت و نه جنگ قدرت " و ترجیح نقش " ناصح مشفق " به جای " حاکم نالایق " نیز در دههی شصت خورشیدی بر همین اساس روی داد.
موجب خوشوقتی و امیدواری است که آرمانهایی را که تنها روزگاری نهضت آزادی ایران منادی آن بود، این روزها به خواست و باور عمومی ایرانیان، از هر طیف سیاسی بدل شده است. امروز دیگر کمتر کسی پیدا میشود که آزادی را لوکس بداند و اصلاحات تدریجی و گام به گام را نشان از سازشکاری و لیبرالمنشی تلفی کند و حتی همراهان عدالتطلب ما در مسیر مبارزه نیز بدین ضرورت رهنمون شدهاند که سلب آزادی، نخستین حقی است که از یک انسان، مورد ستم و تعدی قرار میگیرد و از این رو، تلاش برای دستیابی به آزادی و کرامت انسانی، عین عدالتجویی و پیشنیاز اساسی تغییرات پایدار و گذار به سوی حاکمیت ملت بوده و به عنوان خواستی فراتر از یک حزب و یا جریان سیاسی خاص قابل مشاهده است. بنابراین گزاف نیست اگر ادعا شود که امروز بیش از گذشته، نیاز به آزادی، حاکمیت قانون و عدالت اجتماعی راستین دیده میشود و از همین رو نهضت آزادی به رغم برخی دشورایها و ناتوانی در برپایی حاکمیت دمکراتیک در ایران، در تاثیرگزاری بر افکار عمومی ایرانیان و ایجاد زمینههای ذهنی پذیرش و حاکمیت دمکراسی، کامیاب بوده است.
آنچه در این لحظات برای راقم این سطور تاسفانگیز بوده و جای عذرخواهی دارد، نه مبارزه با نظام خودکامهی پهلوی یا همکاری با روحانیت یا پذیرش مسوولیت یا واگذاری قدرت به تشنگان آن است که اگر یک بار دیگر نیز خداوند حیات دوباره عطا فرماید، سرنوشتی را جز مبارزه با ظلم، تلاش برای آزادی و حاکمیت ملت ایران و رشد و تعالی اخلاق برنخواهم گزید. هرگز از بابت ناباوری و دست نیازیدن به سیاست ماکیاولیستی " هدف وسیله را توجیه میکند " و هزینههایی که از این ناحیه به صورت فردی و جمعی متحمل شدهایم، متاسف نیستم، تاسف اینجانب از این حقیقت مایه میگیرد که تمامی روشنفکران در برههی انقلاب ۱۳۵۷، از دستیابی به وحدت و بسط و گسترش نهادهای مدنی و سیاسی مدرن در مقابل شبکههای سنتی اجتماعی درک درستی نداشتند و آگاهانه و متناسب با مسوولیتی که بر عهده داشتند، عمل نکردند و بر اثر بیتجربگی و احیاناً اشتباهات عمدی و غیرعمدی، زمینهی ظهور و قدرتگیری بلامنازع سنتگرایان بر تحولخواهان فراهم و حتی منجر به نفوذ مجدد قدرتهای خارجی در مدیریت نوپای نظام جدید شد و موجبات انحراف گسترده از اصول و آرمانهای انقلاب پدید آمد.
اگر ما پس از پیروزی انقلاب، همچنان شانه به شانه ایستاده و دست در دست هم، استبداد را نشانه گرفته بودیم و مشکلات را در سقوط شاه خلاصه نمیدیدیم، امکان بازتولید استبداد و فروافتادن از استبداد سیاسی به استبداد دینی به این سان راحت و کمهزینه صورت نمیپذیرفت. از این رو اینجانب به عنوان فردی که بیش از شصت سال در عرصهی سیاست و اجتماع ایران حضور داشتهام در شرایطی که درد و رنج جانکاه ناشی از کهولت و بیماریهای جسمانی به شدت رنجورم میدارد و حتی گرفتن قلم بر دست را نیز دشوار میسازد و تنها لقای محبوب، مانع تداوم این رنج خواهد شد، در این نوشتار پایانی که گزارشی از یک عمر تلاش صادقانه بود به ملت شریف ایران، اعلام میدارد که ضمن اعتقاد کامل به اصالت انقلاب مردمی ۱۳۵۷ و آرمانهای آن و دفاع از عملکرد خویش و یارانمان در نهضت آزادی ایران در خلال پیروزی انقلاب و پس از آن، از کوتاهی، قصور و یا ناتوانی خود به عنوان احدی از اعضای شورای انقلاب و دولت موقت در راستای ممانعت از عدول حاکمیت از آرمانهای تاریخی ملت ایران و انحرافاتی که از همان هفتههای آغازین ایجاد شد و آشکارا به چشم میخورد، عذر خواسته و از ملت ایران به جهت سختیها و عسرتهایی که به نام حکومت جمهوری اسلامی ایران بر آنان روا شد، پوزش طلبیده و از خداوند منان طلب آمرزش دارم.
به قول استاد سخن سعدی:
تو را کی بود چون چراغ التهاب که از خود پری، همچو قندیل از آب
به عنوان عضوی از نهضت آزادی ایران، هرگز قندیلی پرآب نبودهام و اگرچه نتوانستم به جمع روشنایی بخشم، اما در این نود و اندی سال که بر من گذشت، همیشه سوزی در سینهام برای رهایی انسان از اسارت حقدها و تعصبات ناشی از استمرار استبداد دینی و سیاسی شعله کشیده و روز و شبم را معنا بخشیده است.
باری! راه دشوار بود و گاهی نیز شاید به خطا و بیراهه رفتیم اما در این لحظات، با وجود کهولت و خستگی، بیش از هر زمان دیگر به پیروزی دمکراسی و آزادی ملت ایران باور و امید دارم. دمکراسی در ایران یک ضروت و سرنوشت محتوم است و امید دارم، ملت و به ویژه جوانان برومند ایران در مسیر سبزی که پیش رو دارند با عبرت گرفتن از تجربیات انقلابیون قدیمیتر، ضمن ایستادگی و پایداری روزافزون بر آرمانهای خود و با تعمیق ظرفیتها و صبر و توکل بر خداوند، بر مشکلات و بحرانها فائق آیند و آیندهای روشن را برای کشور و ملت ایران رقم زنند.
سخنم را با کلامی از خواجه ی شیراز آغاز کردم و با هم او به پایان می رسانم:
بود آیا که در میکده های بگشایند گره از کار فروبسته ما بگشایند
در میخانه ببستند، خدایا مپسند که در خانه تزویر و ریا بگشایند
هم اگر بهر دل زاهد خودبین بستند دل قوی دار که از بهر خدا بگشایند
احمد صدر حاج سید جوادی
عضو شورای مرکزی نهضت آزادی ایران
عضو شورای انقلاب و وزیر کشور و دادگستری دولت موقت
۱۵ بهمن ۱۳۹۰ خورشیدی
دوست سبز
موج تازه برخورد با جوانان و فعالان عرب در خوزستان، تعداد دیگری از این هموطنان را راهی زندان ها کرده است.
بر اساس گزارش ها، این دستگیری ها که از هفته گذشته آغاز شده، همچنان ادامه دارد. برخی منابع خبری گزارش داده اند، در حمیدیه (در نزدیکی اهواز)، نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی تعدادی از معلمان و دانش آموزان که مخالفت خود با مشارکت در انتخابات آینده مجلس را علنی کرده بودند را بازداشت کرده اند.
گزارش منابع محلی حاکی از بازداشت دستکم ۱۸ نفر است.
هفته گذشته، مناطقی از شوش نیز شاهد دستگیری فعالان و اعلام حکومت نظامی بوده است.
کشته شدن یک جوان زیر شکنجه
از سوی دیگر، برخی منابع حقوق بشری در اهواز گزارش داده اند که یک جوان ۲۰ ساله به نام "ناصر البوشوکه درفشان" پس از شکنجه در بازداشتگاه اداره اطلاعات اهواز جان سپرده است.
این خبر از سوی منابع مستقل هنوز تایید نشده است.
بر اساس گزارش منابع محلی، این جوان عرب روز پنج شنبه ۲۶ ژانویه ۲۰۱۲ در بازار نادری اهواز توسط نیروهای امنیتی ایران بازداشت شده بود. اما پس از دستگیری و انتقال به بازداشتگاه وزارت اطلاعات در اهواز ، روز دوشنبه ۳۰ ژانویه ۲۰۱۲ زیر شکنجه جان سپرده است.
برهان غلیون، رئیس شورای ملی سوریه، امروز جمعه اعلام کرد در صورتی که ایران با صدور بیانیه ای، حقوق مردم سوریه در برخورداری از نظامی مبتنی بر دموکراسی و انقلاب مردم این کشور برای رهایی از رژیم دیکتاتوری فعلی را به رسمیت بشناسد، ما آماده گفت و گو با این کشور خواهیم بود .
به گزارش العربیه رئیس شورای ملی سوریه گفت :" ما با کشورهایی که دشمن مردم سوریه به شمار می آیند ، گفت و گو نمی کنیم."
وی افزود:" ایرانی ها بارها تلاش کردند با شورای ملی سوریه گفت و گو کنند و ما در جواب آنها گفتیم نخست باید بیانیه ای صادر کنید و در آن انقلاب مردم سوریه را برای ایجاد تغییر و برکناری رژیم فعلی به رسمیت بشناسید."
رئیس شورای ملی سوریه در ادامه خاطرنشان کرد: " در آن صورت حاضریم ایران را به عنوان یک قدرت منطقه ای به رسمیت بشناسیم ."
غلیون درباره طرح اتحادیه عرب که در آن از بشار اسد خواسته شده قدرت را به معاون خود فاروق الشرع واگذار کند، گفت:"فاروق الشرع رئیس جمهور نخواهد بود، بلکه تنها وسیله ای برای انتقال قدرت به مردم در پایان حکومت رژیم فعلی خواهد بود."
وی درباره ادامه مخالفت روسیه با پیش نویس قطعنامه پیشنهادی در شورای امنیت گفت :" همه از جمله روس ها باید بدانند که این شورای امنیت نیست که بشار اسد را سرنگون خواهد کرد، بلکه مردم سوریه هستند که با ادامه تظاهرات روزانه و مخالفت های خود با حکومت این کار را خواهند کرد."
رئیس شورای ملی سوریه گفت :" در صورتی که در مسکو نشستی بین مخالفان و رژیم صورت گیرد، این نشست تنها برای انتقال قدرت خواهد بود و نه چیزی دیگر".
غلیون در این گفت و گو پیش بینی کرد که حزب الله لبنان، پس از سرنگونی بشار اسد موضع خود را نسبت به تحولات سوریه تغییر خواهد داد.
پرحادثه و خونین
کشته شدن دهها معترض در ساعات اولیه امروز جمعه، اعلام تاسیس "تیپ آزادگان" در حلب، جدا شدن تعداد دیگری از سربازان و درجه دار از ارتش از جمله یک خلبان نظامی و عیادت بشار اسد از زخمی های در میان نیروهای امنیتی از برجسته ترین خبرهای داغ سوریه در ساعات گذشته بود.
بر اساس گزارش شورای انقلاب سوریه در سی امین سالگرد "کشتار شهر حماه" مخالفان رژیم بشار اسد تظاهرات امروز را "جمعه عذرخواهی از حماه" نامگذاری کردند.
شورای انقلاب سوریه در اولین گزارش خود اعلام کرد ۲۵ معترض سوری در شهرهای مختلف سوریه به ضرب گلوله نیروهای امنیتی جان باختند.
سلمان الحلبی یکی از اعضای این شورا در تماس تلفنی با تلویزیون العربیه اعلام کرد ۷ نفر از مخالفان دولتی در شهر حلب کشته شدند.
در همین حال، بر اساس گزارش های دریافتی از شهرهای نا آرام سوریه، موج جدیدی از نظامیان از جمله یک خلبان با ترک ارتش این کشور، به صف مخالفان پیوستند.
سرهنگ "مامون کلزی" که جدیدا از ارتش این کشور جدا شده است با ظهور در ویدیوی به همراه چند تن از نظامیان تاسیس " تیپ آزادگان" شهر حلب را اعلام کرد.
وی ماموریت این تیپ نظامی را دفاع از تظاهرات مردمی برای سرنگونی رژیم سوریه اعلام کرد و افزود این تیپ زیر نظر "ارتش آزاد سوریه " فعالیت خواهد کرد.
در شهر حماه که یکی از مهمترین کانون های مخالفت با بشار اسد است ، دهها هزار نفر از مردم معترض این شهر با تجمع در چندین نقطه به شعار دادن علیه بشار اسد پرداختند.
شب گذشته و امروز تظاهرکنندگان در اقدامی به نشانه اعتراض به خونریزی وقتل عام سال ۱۹۸۲ در این شهر چندین جاده را قرمز رنگ کردند و روی پلاکاردها نوشتند "حافظ اسد مُرد ولی حماه زنده است."
از سوی دیگر بشار اسد رئیس جمهور سوریه طی دیداری از بیمارستان "یوسف العظمه" ، مجروحان ارتش کشورش را عیادت کرد.
خبرگزاری رسمی سوریه با انتشار تصاویری از بشار اسد اعلام کرد رئیس جمهور این کشور از سربازان ارتش و نیروهای امنیتی که در درگیری با "گروه های مسلح" زخمی شده اند ، در بیمارستان العظمه عیادت کرده است.
دولت بشار اسد، "ارتش آزاد سوریه" را گروه های مسلح و تروریست می خواند که به گفته این دولت، در صدد برهم زدن نظم عمومی هستند، در حالیکه رهبران ارتش آزاد تاکید کرده اند که هدف آنها دفاع از غیر نظامیان و تظاهرات مردم است.
سازمان حقوق بشر سوریه میگوید از آغاز اعتراضات تاکنون بیش از ۷۰۰۰ نفر به دست نیروهای امنیتی سوریه کشته شده اند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر