در پنجاهمین روز از اعتصاب غذایِ زندانی سیاسی، مهدی خزعلی، محمدنوریزاد نویسنده و وبلاگ نویس حامی جنبش سبز، طی نامه ای دیگر به خزعلی، ضمن ابراز نگرانی از اعتصاب غذای وی نوشته است: مهدی عزیز، نیستی ببینی: جسم شهر را آذین بسته اند، و روحش را با چاقوی نازک انشقاق، شقه شقه کرده اند. شهر را برای انتخابات جمعه ای که در راه است، آراسته اند. با همان شعارها و چهره های تکراری. انتخاباتی که به دور از تمایل و خواست و حضور و رضایت میلیونها معترض به سمت همان جایی که باید برود شتاب می کند.
به گزارش کلمه در بخشی از این نامه آمده است: مهدی عزیز، من نمی گویم اعتصابت را بشکن، نه، اما به این بیندیش که برای کرکس ها فرقی نمی کند که این لاشه متعلق به ردپای هزار هزار شهید و هزار هزار انسان آرزو به دل باشد، یا جنازه ی مهدی خزعلی. وقتی جماعتی بلندگو به دست می گیرند و با فریاد شهید و ایران و ایرانی و آینده، برای خود بساط می آرایند و به روح هر چه شهید و روان هرچه ایرانی و شهروند این سامان خراش می اندازند، خراش انداختن به جسم تو که برای آنان دشوار نیست. برای جماعتی که ضایعه را در چهارستون این کشور می بینند و آن را آرامش و امن تبلیغ می کنند، دفن خواسته های تو و یک ملت که برایشان سنگین نیست.
متن کامل این نامه به شرح زیر است:
نیستی ببینی!
مهدی عزیز، نیستی ببینی: جسم شهر را آذین بسته اند، و روحش را با چاقوی نازک انشقاق، شقه شقه کرده اند. شهر را برای انتخابات جمعه ای که در راه است، آراسته اند. با همان شعارها و چهره های تکراری. انتخاباتی که به دور از تمایل و خواست و حضور و رضایت میلیونها معترض به سمت همان جایی که باید برود شتاب می کند.
مهدی عزیز، نیستی ببینی حداقل پانزده میلیون معترض، به تماشا ایستاده اند. و میدان داران عرصه ی شعار، که عرصه را خالی از رقیب یافته اند، چه هیاهوها که نمی کنند. در شعارهای تبلیغاتی، یکی از شعارگران به افق روشن کشورمان اشاره کرده، دیگری از آینده ای که پیشرفت های ما رشک دیگران را برانگیزد، و آن یکی از ایجاد شغل، این یکی از صادرات غیرنفتی، این روحانی از هویت دینی، دیگری از عزت، خلاصه شعار از پس شعار. همان که مرسوم این سالهای ما بوده است. چه بگویم که معرکه ای پرداخته اند ماورایی! بیا و بنگر!
مهدی عزیز، نیستی ببینی تن و بدن کشورمان ایران را چگونه به دندان می کشند. آن یکی به اسم سردار، این یکی به اسم طرفدار، آن یکی به اسم روحانی، این یکی به رسم جسمانی.
مهدی عزیز، نیستی ببینی ما به کاری دست یازیده ایم که هیچ کشوری بدان روی نمی برد. ما با راهی کردن این انتخابات، علناً به آن پانزده میلیون نفر دهن کجی می کنیم و رو به آنان می غریم: گور پدر همه ی شما. چه در انتخابات شرکت بکنید و چه نکنید. و البته ته دلشان می گویند: چه بهتر. عرصه به تمامی در اختیار خودمان است. عرصه که می گویم، تو برو به هر سوراخ فراخی بنگر که بیخ گوش قانون حفر کرده اند تا از همان سوراخ، لاشه ی فرصت های کشور را به دوش برند و بساط خود بیارایند.
مهدی عزیز، من نمی گویم اعتصابت را بشکن، نه، اما به این بیندیش که برای کرکس ها فرقی نمی کند که این لاشه متعلق به ردپای هزار هزار شهید و هزار هزار انسان آرزو به دل باشد، یا جنازه ی مهدی خزعلی. وقتی جماعتی بلندگو به دست می گیرند و با فریاد شهید و ایران و ایرانی و آینده، برای خود بساط می آرایند و به روح هر چه شهید و روان هرچه ایرانی و شهروند این سامان خراش می اندازند، خراش انداختن به جسم تو که برای آنان دشوار نیست. برای جماعتی که ضایعه را در چهارستون این کشور می بینند و آن را آرامش و امن تبلیغ می کنند، دفن خواسته های تو و یک ملت که برایشان سنگین نیست.
مهدی گرامی، بجای فروخفتن و خاموشی، بپای خیز و انرژی ات را برای فرداهای پرحادثه ی این سرزمین فلک زده ذخیره کن. مردن را برای آنانی بگذار که مستحق مرگ اند. آنانی که خود بخود با اعمال و رفتارشان به سوی مرگی محتوم پیش می دوند. تو بمان برای فردایی که به تو چشم دارد.
مهدی عزیز، قبول که با مرگ اینچنینی تو، زندگی بر درِ این ملک خواهد کوفت، اما اگر زنده بمانی، زندگی با همه ی عشوه های فرحبخش خود به پیشباز ما خواهد آمد. در کوفتن کجا و فرحبخشی زندگی کجا؟ تو اگر زنده بمانی، ما با تو یاد خوبان این سرزمین را و یاد همت ها و باکری ها را زنده خواهیم کرد و لقمه های چرب و شیرین را از گلوی مکاران بیرون خواهیم کشید، اما تو اگر بروی، خشم های ما به فرسودگی منجر خواهد شد. تو اگر بمانی ما با هم به ترسیم آینده خواهیم نشست، تو اگر بروی ترسیم آینده دچار خفگی خواهد شد.
مهدی گرامی، من هم اگر جای تو بودم به همین راهی می رفتم که تو می روی، اما بمان و فراتر از خودت وافقی که متصور آنی، به مردمی بیندیش که آن سوتراز تمایل واراده ی تو، خواستارحیات وسرزندگی تواند. بویژه خانواده ات. که همچنان تو را درکنار خود می خواهند. تا بمانی و بنویسی و اعتراض کنی. خانواده ای که پا به پای تو این راه را پیموده و همچنان مهیای پیمودن است. شاید بگویی حیات و سرزندگی من همین است. که بمیرم پیش از آنکه مرا بکشند. می گویم: گرامی، میوه ی نارس را مچین. بگذار این ثمربرسد. که اگر وقتش رسید، خودش به یک نسیم فرو می افتد. شتاب مکن. شتاب، گاه آسیب زا نیز هست.
و یک کلام: به کوری چشم آنانی که مرگ تو را خواهانند، بمان و بنویس و اعتراض کن!
محمد نوری زاد/ هشتم اسفندماه سال نود
"لاله سر زد ز خون شهیدان، لاله ها قامت سرخ عشقند، سرنوشت تو با خون نوشتند، پیکر پاکت ای جان به کف را،از ازل تا شهادت سرشتند" پدران و مادرانمان در خیابان های شهر آزاد شده به یاد شهدایشان این سرود را می خواندند به آن امید که در این سرزمین آزادی دیگر شهید نخواهد داشت. بهمن خونین جاودیان تا ابد زنده یاد شهیدان، خواندند تا در یادها بماند که در چه کردند و چه شد. اما نمی دانستند که باز باید بخوانند؛ این بار نه بهمن خونین که "خرداد خونین جاویدان تا ابد زنده یاد شهیدان" . گمان نمی بردند که سی سال بعد نه در اعتراض به حکومت و نه در راه تغییر و انقلاب که فقط به دلیل رای دادن خون جوانانشان بر خیابان های شهر جاری شود. میزبان سینه جوانانی که فقط رای خود را می خواستند گلوله شد، مردمانی که آمده بوند تا به یاد آورند که انقلابی که حاصل خون هزاران شهید است را نباید این گونه به دست نااهلان و نا محرمان سپرد و امده بودند تا اجازه ندهند رای هایشان دزیده شود. اما خرداد جاودان شد، ماه حماسه به تاریخ پیوست با شهدای آزادی، شهدای انتخابات و تازمانیکه پرونده انتخابات ۸۸ باز است و شهدای آن انکار می شوند و از خانواده های آنان دلجویی نمیشود چطور می توان در انتخابات شرکت کرد. چطور می توان وقتی:
احمد نجاتی کارگر سبز شهید
او از بازداشت شدگان بازداشتگاه کهریزک بود که به دلیل ضرب و شتم در بازداشتگاه بعد از آزادی به دلیل از دست دادن هر دو کلیه کشته شد.بخش خبری ۲۰:۳۰ در خبری که پخش نمود، مدعی شد که فردی به نام احمد نجاتی کارگر کشته نشده و او در حال حاضر زنده است. همچنین تصویری از محل دفن او را نشان دادند که تاریخ مرگ مربوط به هشت سال پیش بود. ولی مادر نجاتی کارگر در مصاحبهای اعلام نمود که قبر فرزندش دو طبقه است و این سنگ قبر مربوط به برادر احمد است که هشت سال پیش از دنیا رفته است.مراسم سالگرد درگذشت احمد نجاتی کارگر ۱۴ مرداد ۱۳۸۹ در قطعه ۲۱۳ بهشت زهرا با حضور مردم برگزار شد.
اشکان سهرابی او گفت بر می گردد
جوان ۲۰ساله ایی که در جریان اعتراضات مردمی به نتایج انتخابات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ در روز شنبه ۳۰ خرداد بر اثر اصابت سه گلوله به سینهاش در گذشت. به گفتهٔ روزآنلاین این گلولهها از سوی نیروهای امنیتی و بسیج شلیک شده بود. اشکان سهرابی متولد ۱۳۶۸، دانشجوی مهندسی فناوری اطلاعات دانشگاه آزاد قزوین بوده است.اشکان سهرابی دارای کمربند مشکی و دان ۲ تکواندو بودهاست.
خواهر اشکان دربارهٔ ماجرای قتل و آخرین دیدار با برادرش چنین گفته است: من به همراه مادرم در منزل بودیم. اشکان تازه از دانشگاه برگشته بود. به ما گفت مردم در خیابانها در حال تظاهرات هستند و همه جا را آتش گرفته است. گفت که با زحمت به منزل رسیده است و نیروهای گارد ویژه همهٔ خیابانهای اطراف را بستهاند و مردم را متفرق میکنند. مادرم از من خواست که مانع ازبرگشتن اشکان به خیابان شوم. من هم تمام تلاشم را کردم که حواس اشکان را به مسائلی غیر از خیابان بکشانم اما شلوغیهای خیابان ما هرلحظه بیشتر میشد. مردم به کوچهها و منازل پناه میبردند. صدای شعارهای مختلفی را میشنیدیم و صدای تیراندازی و بوی گاز اشگآور همه جا را گرفته بود. از اشکان خواستم که به خیابان نرود. اما او آخرین حرفش را به من زد و از خانه خارج شد: «نگران نباش، بر میگردم.»
در جریان قتل، در تقاطع بوستان سعدی و خیابان رودکی (سلسبیل) در تهران، سه گلوله به سینهٔ اشکان اصابت کرد. این خبر پس از ۲ ساعت توسط دوستان اشکان که همراه او بودند، برای خانوادهٔ اشکان آورده شد و گفته شد که «اشکان مجروح و به بیمارستان منتقل شدهاست». اشکان به بیمارستان رسول اکرم منتقل شده بود. به گفتهٔ پزشک مسئول او اشکان بلافاصله پس از اصابت گلولهها درگذشته بود.
خواهر او در پاسخ به این سوال که آیا پیکر اشکان را به راحتی تحویل گرفتید، گفت: «بهتر است در این باره حرف نزنیم. من هنوز درجریان این امور نیستم.» به گفتهٔ خواهر اشکان در مراسم ختم اشکان مشکلی به وجود نیامد، اما دو خودروی انتظامی حضور داشتند. اشکان در قطعهٔ ۲۵۷ بهشت زهرا، ردیف ۵۰، شماره ۱۹ به خاک سپرده شده است.
احمد نعیمآبادی شهید روز سکوت
یکی از اولین گشته شدگان درگیریهای پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم بود که در جریان تظاهرات آرام جنبش سبز در روز ۲۵ خرداد با چهار گلوله در حاشیه میدان آزادی به قتل رسید. عوامل قتل وی نامشخص هستند و به گفته مادرش از خانواده وی خواسته شده که از پیگیری این موضوع صرف نظر کرده و دیه بگیرند. وی در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. مادر نعیمآبادی در دیدار با زهرا رهنورد گفت که به درستی راه فرزندش ایمان دارد و همه خانواده به نتیجه انتخابات معترض بودهاند و در تظاهرات خیابانی شرکت داشتهاند.
مسعود هاشمزاده او رای خود را می خواست
یکی از کشتهشدگان حوادث پس از انتخابات ریاستجمهوری دورهٔ دهم است که در تظاهرات ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ در خیابان شادمان به ضرب گلولهٔ نیروهای حکومتی، جان باخت.
مسعود هاشمزاده ۲۷ ساله و دارای دیپلم رشتهٔ علوم تجربی بود. به گفتهٔ برادر مسعود، او در زمینهٔ موسیقی و طراحی فعالیت میکرد و ۹ سال بود که سنتور مینواخت. به نوشتهٔ سایت نوروز، به گفتهٔ یکی از شاهدان عینی، ضارب از نیروهایی بوده که «لباس سبز تیره» بر تن داشته است. این شاهد عینی دربارهٔ نحوهٔ قتل چنین گفته است:" از شادمان وارد مستعانیه شدیم و به طرف خیابان زنجان میرفتیم. پنج-شش نفر بودیم. مسعود در وسط خیابان راه میرفت و من کمی جلوتر و در کنار بودم. چند نفر از نیروها که با لباس سرتاسر سبز تیره در میانهٔ کوچه با فاصلهٔ حدوداً صد متر از ما ایستاده بودند. آنها اسلحه داشتند. یکی از آنها اسلحه را رو به زمین گرفت و شلیک کرد. مسعود فریاد زد مشقیه نترسید. بلافاصله پس از این سخن بود که یکی از آن نیروها که قد کمی کوتاه داشت و کمی هم چاق بود، زانوانش را خم کرد و با اسلحهاش که شاید کلاشینکف قنداق تا شو بود به سمت مسعود نشانه رفت و شلیک کرد. مسعود به پشت به زمین افتاد. " به گفتهٔ میلاد هاشمزاده (برادر مسعود هاشمزاده)، پس از انتقال مسعود به درمانگاه هنگامی که پزشک علائم حیات را در او چک میکند، روشن میشود که تنها «دو یا سه دقیقه بعد از شلیک گلوله» او جان خود را از دست داده است. به گفتهٔ میلاد، تیر به قلب برادرش اصابت کرده بوده است و بر پایهٔ گواهی پزشکی قانونی ریهٔ مسعود نیز سوراخ شده بوده است.جسد مسعود در زادگاه پدریاش، در شهر رشت در شرایطی به خاک سپرده شد، که مراسم خاکسپاری و عزاداری مسعود توسط مسئولان محلی با مشکل مواجه گشت. مسئولان شهرستان رشت اجازهٔ برگزاری مراسم را به خانوادهٔ مسعود ندادند و اعلامیهها و پارچههای سیاه را نیز جمعآوری کردند.
علی حسنپور نماد اعتراض مردم
یکی از کشتهشدگان درگیریهای پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم بود که در روز ۲۵ خرداد در خیابان آزادی بر اثر اصابت گلوله به سر جان باخت. جسد علیپور ۱۰۵ روز پس از کشته شدن تحویل خانوادهاش شد. همسر حسنپور در مصاحبهای اعلام نمود که کارشناسان اسحلهای که با آن به سمت همسرش شلیک شده را کلاشینکف تشخیص دادهاند که از فاصلهای بین ۳ تا ۱۵ متری شلیک شده شد. او اعلام نمود از بالای یک پایگاه بسیج (پایگاه بسیج مقداد) به همسرش شلیک شده است.
به دنبال استمداد همسرعلی حسن پور، یکی از کشته شدگان روز ۲۵ خرداد، دو تن از شاهدان ماجرا، مشاهدات خود را از روز حادثه شرح دادند و نحوه کشته شدن او را تشریح کردند. علی حسن پور، روز ۲۵ خرداد و در جریان راهپیمایی مسالمت آمیز مردمی، در خیابان آزادی، بر اثر اصابت گلوله به سرش کشته شد وتصویر پیکر خونین و سر گلوله خورده او از اولین تصاویر شهدایی بود که منتشر و به یکی از نمادهای اعتراض مردمی تبدیل شد. خانواده علی حسن پور ۱۰۴ روز بعد از این واقعه، پیکر او را تحویل گرفتند و به خاک سپردند.لادن مصطفایی، همسر علی حسن پور، در مصاحبه " ای از شاهدان تیر خوردن همسرش که در لحظات آخر بالای سر او بودند خواسته بود به او و دو فرزندش بگویند علی حسن پور در لحظات آخر زندگی، چه گفته است.
حکم سه سال حبس دیگر برای ابوالفضل قدیانی به وی ابلاغ شد.
به گزارش کلمه، این حکم در حالی صادر شد که این مسن ترین زندانی جنبش سبز در بند ۳۵۰ اوین باید چهارم آذر ماه امسال و پس از تحمل یک سال حبس آزاد می شد.
عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بنا بر این حکم جدید و به اتهام "توهین به رهبری" باید سه سال دیگر در زندان بماند.
آقای قدیانی با مشکلات حاد جسمی رو به روست؛ همسر این زندانی سیاسی همان زمان به کلمه گفته بود که مستأصل شده و نگران است که دستگاه امنیتی بخواهد ماجرای هدی صابر را برای ابوالفضل قدیانی تکرار کند.
ابوالفضل قدیانی اولین بار در دی ماه ۸۸ بازداشت و به اتهام توهین به رییس دولت به یک سال حبس محکوم شده بود.
این مبارز دوران ستمشاهی که ۴ سال در زندان های ساواک شکنجه شده و مقاومت کرده بود، در دادگاهی که در شعبهی ۱۵ دادگاه انقلاب برایش تشکیل شده بود، شرکت نکرده و آن را غیر قانونی خوانده بود.
عضو ارشد و دربند سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با ارئه ی لایحه ای گفته بود دادگاه سیاسی، عقیدتی باید علنی و با هیئت منصفه باشد، بنابراین دادگاه غیرقانونی و مجری آن مجرم است.
بر اساس این گزارش پس از صدور حکم قاضی در جوای اعتراض وکیل که "چرا وثیقه را قبول نمی کنید" گفته است: باید مشورت کنم.
ابوالفضل قدیانی سال گذشته قبل از بازگشت به زندان در مصاحبه ای به خبرنگار کلمه گفته بود: احمدی نژاد دروغگو، ریاکار، مستبد، قانون گریز و قانون ستیز است و اینها صفات حقیقی اوست. اینها را در دفاعیه ام و در دادگاه گفتم. من به احمدی نژاد فحش ندادم فقط صفات های او را برشمردم و مواردی که من گفتم توهین نبوده انتقاد بوده است.
متن حکم ابلاغ شده به ابوالفضل قدیانی به گزارش کلمه به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
دادنامه شماره ١۵/٢٣۶٢/٩٠ ش تاریخ ٩٠/٩/٢٢شعبه ١۵دادگاه انقلاب اسلامی تهران براساس ابلاغ شماره ٩٠٠٠/١٩٢٣٢/١٠٠ مورخ ٨٨/۴/١٠ ریاست محترم قوه قضاییه ومستندا به ماده ٢١٢ قانون آیین دادرسی کیفری در مورخ ٩٠/٩/٢٢ جهت رسیدگی به پرونده کلاسه ١٨٣٩٨/٩٠ /ط/د اتهامی آقای ابوالفضل قدیانی فرزند اسماعیل تشکیل شده است با عنایت به تحقیقات بعمل آمده و اخذ آخرین دفاع و ملاحظه لایحه دفاعیه وکیل مدافع ختم دادرسی را اعلام و با استعانت از خداوند متعال به شرح ذیل مبادرت به صدور و رای می نماید.
راى دادگاه در خصوص اتهام آقای ابوالفضل قدیانی فرزند اسماعیل به شماره شناسنامه ۵١ صادره از قزوین متولد ١٣٢۴ داراى سابقه محکومیت، متاهل، بازنشسته، بازداشت بلحاظ عجز از تودیع وثیقه حسب کیفر خواست صادره دایر بر:
الف_ فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران
ب_ توهین به مقامات مندرج درماده ۵١۴ قانون مجازات اسلامی ابوالفضل قدیانی عضو شورای مرکزی سازمان منحله مجاهدین به اتهام تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی ایران و توهین به رییس جمهوری پس از حوادث فتنه سال ٨٨ بازداشت و طی حکمی در شعبه ٢٨دادگاه انقلاب به یکسال حبس تعزیری و پرداخت ١٠٠٠٠٠٠ ریال جریمه نقدی محکوم گردید، به دنبال فراخوان نامبرده مبنی بر اجرای حکم صادره در تاریخ ٨٩/١٠/١٧ وی به اقدام به انجام دو مصاحبه با سایت های خبری غیرقانونی کلمه و امروز در تاریخ های ٨٩/ ١٠/١٨ و ٨٩/١٠٢١ (متون پیوست) نموده که طی آن مشارالیه مبادرت به تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی ایران، تشوش اذهان عمومی و نشراکاذیب می نماید که اهم موارد اعلامی توسط وی به شرح ذیل می باشد:
١_ توهین به مقام معظم رهبری، متهم کردن معظم له به ایجاد استبداد مطلقه در کشور و غصب حق حاکمیت ملی مردم و اجازه ندادن به برگزاری انتخابات آزاد مجلس شورای اسلامی دوره هفتم و هشتم و همچنین اجازه دادن ایشان برای تقلب در انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری و سرکوب معترضین با اشاره ایشان در نماز جمعه تاریخی ٢٩خردادسال٨٨، عدم اجازه بی تنازل قانون اساسی و برگزاری قانون اساسی و برگزاری هرگونه انتخابات آزاد در کشور، درخواست گستاخانه وی مبنی بر خلع معظم له به علت قانون شکنی های متعدد
٢_ تبلیغ علیه نظام و قبول نداشتن و رد اصل مترقی و مصرح ١١٠ قانون اساسی، یعنی ولایت فقیه
٣_ متهم کردن نظام جمهوری اسلامی به تقلب و کودتای انتخاباتی در انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری
۴_ غیر عادلانه و ناعادلانه انگاشتن حکم صادره علیه خود، علیرغم عدم تقاضای ارجاع حکم بدوی به دادگاه تجدید نظر و حتی غیر قانونی و ناعادلانه انگاشتن احکام صادره علیه برخی از عوامل حوادث پس از انتخابات
۵_ غیر قانونی انگاشتن حکم مرجع قضایی بر انحلال سازمان مجاهدین
۶_ توصیف فضای عمومی کشور به فضای امنیتی و اعمال فشار به فعالین سیاسی
٧_ متهم کردن شورای نگهبان به عدم رعایت بیطرفی، اعمال بی قانونی و اقدامات مستبدانه، اصرار بر حذف نظارت شورای نگهبان بر روند تایید کاندیداها و برگزاری انتخابات آزاد، آزادی محکومان و متهمان پس از انتخابات
٨_ ادعای برگزاری انتخابات فرمایشی مجالس شورای اسلامی دوره هفتم و هشتم
٩_ استبدادی خواندن حاکمیت جمهوری اسلامی و اعمال بی قانونی و رواداشتن ظلم و جور به مردم
١٠_ متهم کردن نظام به استفاده ابزاری از دین
١١_ تبلیغ جریان انحرافی فتنه به عنوان جنبش دمکراتیک، ضداستبداد و عدالت طلب و تهییج مردم به اقدامات اعتراضی (آتش زیر خاکستر) و همچنین متهم کردن حاکمیت به سرکوب جریان فتنه به عنوان حرکتی مردمی و منفور شدن حکومت از این منظر
١٢_ ادعای به رسمیت نشناختن حقوق مردم از سوی نظام و درخواست عذرخواهی از مردم
١٣_ تلاش برای زنده نگه داشتن جریان فتنه و تحریک و تهیج مردم و قهرمان سازی از آسیب دیدگان حوادث پس از انتخابات
١۴_ تبلیغ گسترش و عمیق تر جلوه دادن اعتراضات مردمی بر ابعاد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... و ریزش حامیان ایدئولوژیک حکومت
با عنایت به گزارش معاون حقوقی سازمان اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و اقاریر ضمنی و اظهارات متناقض و بلا وجه متهم و متن مصاحبه های متهم مندرج در پرونده و دیگر شواهد و قرائن موجود بزهکاریش محرز و مسلم است لذا با رعایت ماده ۴٧ قانون مجازات اسلامی و مستندا به مواد ۵٠٠ و ۵١۴ قانون مجازات اسلامی نامبرده را در مورد اتهام ردیف الف (فعالیت تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی ایران) به تحمل یکسال حبس و در مورد اتهام ردیف ب (توهین به مقامات جمهوری اسلامی ایران) به تحمل دو سال حبس محکوم می نماید و به استناد ماده ١٩ قانون مجازات اسلامی به عنوان تتمیم حکم تعزیری، نامبرده را به مدت ۵سال از فعالیت و عضویت در احزاب، گروهها، سازمانها، مطبوعات و فضای مجازی محروم می نماید.
ایام بازداشت به استناد تبصره ماده ٢۵٩ قانون آیین دادرسی کیفری از ٩٠/٩/٩ محاسبه و کسر گردد. حکم صادره حضوری و ظرف ٢٠ روز قابل اعتراض در دادگاه تجدید نظر تهران است
رئیس شعبه ١۵ دادگاه انقلاب اسلامی و دادرس دادگاه عمومی تهران؛ صلواتی
هشتاد و چهارمین دوره جشنواره فیلم آکادمی سینمایی اسکار ، از دقایقی قبل با ورود مورگان فريمن و با كليپي كميك از فيلمهاي نامزد اسكار با بازي بيلي كريستال، در کداک تئاتر شهر لس آنجلس آغاز شده و در حال معرفی برندگان خود در بخش های مختلف است.
در اسکار 2012 ، تا بدین لحظه فیلم جدایی نادر از سیمین به عنوان برترین فیلم خارجی زبان جایزه اسکار این بخش را به خود اختصاص داده و بدین ترتیب اولین اسکار تاریخ سینمای ایران در دستان اصغر فرهادی جای گرفت.
این فیلم نامزد بهترین فیلم غیرانگلیسی و نیز بهترین فیلمنامه بود. جدایی فرهادی در بخش بهترین فیلمنامه، نتوانست جایزه بگیرد و این جایزه به وودی آلن رسید.
فرهادی پس از گرفتن جایزه اسکار ، خطاب به حاضران در مراسم هم گفت: سلام به مردم خوب سرزمینم. الان ایرانی های زیادی در سرتاسر دنیا نشسته اند و مراسم را نگاه می کنند. آنها خوشحالند. نه فقط به خاطر این جایزه و سینما بلکه بیشتر به این خاطر که در روزگاری که دائم حرف جنگ است و سیاست، نام ایران همراه فرهنگ است. فرهنگی کهن كشورم زير غبار سياست پنهان شده واین جایزه را به مردم کشورم تقدیم می کنم که به همه فرهنگ ها و تمدن ها احترام می گذارند.
جایزه اسکار بهترین فیلمبرداری به "رابرت ریچاردسن" برای «هوگو» رسیده و "دانته فرتی" و "فرانچسکو لو شیاو" نیز برای همین اثر اسکار برترین طراحی هنری را برده اند. «هوگو» ساخته مارتین اسکورسیزی است.
جایزه اسکار بهترین فیلم بلند انیمیشن هم به «رنگو» به کارگردانی گور وربینسکی رسید.
"مارک کولیه" و "جی روی هلاند" هم برای فیلم «بانوی آهنین» اسکار بهترین چهره پردازی بردند.
اسکار بهترین بازیگر مکمل زن هم به "اوکتاویو اسپنسر" برای شرکت در فیلم «کمک» رسید."ریستوفر پلامر" به خاطر بازی در «تازهکارها» اسکار بهترین بازیگر مرد مکمل را گرفت.
"یوجین گرتی" و "فیلیپ استاکتن"به خاطر فیلم «هوگو» اسکار بهترین تدوین صدا را از آن خود کردند. در رشته صداگذاری هم «هوگو» خوش درخشید و "تام فلایشمن" و "جان میجلی" برنده اسکار این بخش شدند.
«دختری با خالکوبی اژدها» هم در رشته تدوین ، اسکار را نصیب "آنگوس وال" و کرک بکستر" کرد.
به گزارش عصرایران،اسکار بهترین طراحی لباس هم به مارک بریجز برای فیلم «هنرمند» رسید.
اسکار بهترین مستند بلند نیز به «شکستنخورده» رسید. این اثر ساخته دانیل لینزی، تیجی مارتین و ریچ میدلماس است.
هنوز هم حاشيهساز است حتی در آستانه انتخابات، انگار حاشيه دست از سرش برنميدارد؛ چه ساكت باشد، چه نه، باز هم حاشيه با او همراه است كه اگر سكوت كند هم از ساكتين حوادث پس از انتخابات ميخوانندش. روزگاري نه چندان دور كه همه راههاي مجلس به اتاق وي ميرسيد جزو چهرههاي اصلي مجلس خوانده ميشد، نه اينكه فقط اسم باشد بلكه يك تنه وارد ميشد و پاي هر استيضاح و عملكردي كه به ميان ميآمد، يك سوي داستان نام وي بود. اما حالا نقشش به پررنگي سابق نيست، شايد هم اين طور وانمود ميشود. اما، هرچه كه هست ميانهاش ظاهرا با برخي از همفكرانش شكرآب شده است. داستان هم از همان زمان شروع شد كه حزب متبوعش جامعه اسلامي مهندسين به يكي از اضلاع جبهه متحد اصولگرايان تبديل شد. همين ضلع بودنش هم باعث شد، شايد كه هجمه انتقادات به باهنر شديد شود و همفكرانش او را همسو با اصلاحطلبان و جزو ساكتين در حوادث پس از انتخابات قلمداد كنند. همين هم كاسه صبر نماينده 59ساله را سرريز كرد، لابد كه از نيمه دوم سال به اين سو تندتر درباره اصلاحطلبان اظهارنظر كرد و در هر مصاحبه و گفتوگويي از آنان تبري جست. با محمدرضا باهنر، دبيركل جامعه مهندسين در روزهاي پاياني بهمن ماه مصاحبه كردم، اگرچه به دليل ديدارهاي انتخاباتياش چندين بار مصاحبه قطع شد اما سرانجام در آن ميان نيم ساعتي وقت گفتوگو پيدا شد. در طول مصاحبه او سعي كرد از عملكرد مجلس هشتم دفاع كند هرچند كه در نهايت قبول كرد مجلس در برابر دولت ضعيف عمل كرده است. به گفته باهنر در جريان استيضاح وزير اقتصاد مجلس به خواسته مقامات بالاي نظام عمل كرد. عضو هياترييسه مجلس هشتم درباره سوالي كه قرار است مجلس از احمدينژاد بپرسد پيشبيني كرد كه اتفاق خاصي رخ نخواهد داد و همين است كه گفت «بايد دو سال ديگر احمدينژاد را تحمل كنيم.»
الان هشت سال است كه اصولگرايان مديريت را بر عهده دارند. با توجه به اينكه درآمد نفتيمان نسبت به سالهاي گذشته چندبرابر شده ولي در واقع عملكرد مثبتي را شاهد نبوديم. با توجه به اين مسايل ميخواهم بدانم الان انگيزهاي كه اصولگرايان دارند براي اينكه دوباره در عرصه قدرت حضور پيدا كنند، چيست؟
در اين هشت سال اشكالاتي در اقتصاد به وجود آمده يا بعضي از شاخصها دچار تحولات نزولي شده، اما در واقع ما معتقديم كه همه به اين شكل نيست و بالاخره ظرف اين هشت سال اتفاقات بسيار مثبتي در مساله رفاه اجتماعي، سرعت بخشيدن به اقدامات رفاهي و عمراني رخ داده كه قابل تحسين است.
من مدعي هستم كه كارهاي عظيمي صورت گرفته است مثل خصوصيسازي اصل 44 يا هدفمندي يارانهها و توليد علم. اينها اقدامات خيلي مهمي بود و هر كدامشان را به تنهايي اگر يك دولت اجرا ميكرد، ميتوانست جزو افتخاراتش باشد. ولي دولتهای نهم و دهم اين كارها را انجام داده، هرچند در انجام آن تدبيرهاي متفاوتي بود كه ما بعضي از آن تدابير را قبول نداشتيم و آن بخشها را قابل نقد ميدانيم. ما معتقديم اگر بخواهيم يك نقد عادلانه و عالمانهاي كنيم حسن و قبح را با هم بگوييم. اما از آن طرف اشكالاتي وجود داشت و من تقريبا احساس ميكنم يك سياست راهبردي اقتصادي حاكم بر عملكرد دولت نبوده است يا ما متوجه نشديم كه چه سياستي دارد و به همين دليل يك اشكالاتي را به وجود ميآورد. زماني كه اقتصاد بزرگ ميشود همه علماي اقتصاد ميگويند نقدينگي هم بايد افزايش پيدا كند، اما اگر اين نقدينگي افزايش پيدا كند و مديريت نشود، آن وقت تورم به وجود ميآيد.
شما ميگوييد دولت برنامه اقتصادي مشخصي نداشت. ميخواهم بدانم كه رويكرد مجلس با دولت چطور بود؟ چون ما شاهد بوديم كه چالش زيادي بين مجلس و دولت بود و نوعي عدم تبعيت از مجلس را در رفتار دولت ميبينيم. آيا عملكرد مجلس باعث شد كه دولت كارش به اينجا بكشد، قوانين را ابلاغ نكند، بودجه را دير ارسال كند و...؟ افرادي مثل آقاي مطهري معتقد هستند كه مجلس كمكاري ميكند، مجلس است كه يكسري از افرادش وكيلالدوله شدند و درواقع عملكردش را از دست داده است. ميخواهم بدانم دولت چطور عمل كرده كه مجلس نميتواند به نوعي حريفش شود؟ باوجود اينكه هر دو اين نهادها اصولگرا هستند چرا چنين فضايي حاكم است؟
در اينباره فكر ميكنم مساله نسبي است. يعني ما بايد فرآيند و روند قضيه را تحليل كنيم. من اگر بخواهم اول خيالتان را راحت بكنم اين را كاملا قبول ميكنم كه دولت در مساله بيانضباطي قانوني و عدماجراي دقيق قوانين نقاط ضعف زيادي داشت و قابل نقد هم هست و البته بعضي از مشكلات ديگر هم ناشي روحيه دولت است اما اينكه چرا مجلس نتوانست دولت را سر خط بياورد مسالهای جدي است و در يك كلام مقداري بيانضباطي از سوي دولت انجام شده است. اما اين نكته باز روند خاصي دارد. ببينيد استيضاح يك وزير مثل يك حادثه طلاق است، يعني طلاق در شرع مقدس حلال و آزاد است، اما طلاق دواي آخر است، استيضاح هم همينطور است. يعني نارضايتي از يك وزيري باعث استيضاح وي نميشود كه اگر اينطور باشد بايد هر روز وزرايمان در حال رفت و آمد باشند. البته اگر ضرورت داشته باشد هم استيضاح و هم عدم كفايت سياسي را اعلام ميكنيم ولي همه اين رفتارها بايد هزينه و فايدههايش با هم مقايسه شود. ما از اول انقلاب گفتيم، يكبار در ايران عدم كفايت سياسي رييسجمهور مطرح شد و هزينههاي زيادي هم در پي داشت. اين مساله اگرچه در قانون اساسي آمده است ولي ما هميشه اميدواريم كه تا ابد چنين اتفاقي نيفتد چرا كه ممكن است هزينههايي داشته باشد. بنابراين در پاسخ اين سوال شما كه ميفرماييد چرا دولت به حرف مجلس عمل نميكند، بله 90درصد اينها به دليل شلوغي كار دولت بود كه نميرسيد قوانين را اجرا كند و به همين دليل فراموش ميشد، 10درصد آن هم از عمد بود. حتي مواردي بود كه رييسجمهور ميگفت من قانون را ديدم، ولي قبولش ندارم و اجرايش نميكنم. اين حرف، حرف غلطي بود و ما هم برخورد ميكرديم ولي 90درصد از اين عدم اجراها به دليل «پركاري دولت و حجم زياد كارها و شلوغي و سفرهاي متعددی بود كه داشتند» اگرچه اين هم عدم اجراي قانون را توجيه نميكند.
اما چيزي كه نشان ميدهد اين است كه باز هم دولت از برخي مصوبات مجلس تبعيت نميكند؟
اين مساله نسبي است؛ بله الان اگر بخواهيم يك عددي را بگوييم مثلا مجلس از هر 50 قانوني كه تصويب ميكند يك مرتبه دولت ميگويد من اين قانون را اجرا نميكنم يك قانون هم زياد است، دولت حق ندارد بگويد من يك قانون را هم اجرا نميكنم، اما اين هم نيست كه تصور عمومي اين باشد كه از 50 قانون 40 تای آن را اجرا نميكنند. من ميتوانم بگويم از هر 50 قانوني كه مجلس تصويب ميكند يك قانونش را دولت اجرا نميكند. باز هم تكرار ميكنم كه همان يك قانون را هم دولت حق ندارد اجرا نكند و بايد تلاش كنيم كه اجرا كند اما قضاوت رسانهاي، اجتماعي نبايد اين باشد كه دولت از هر 50 قانون اكثريتش را اجرا نميكند.
ولي مثلا در بحث بحران سكه و ارز كه پيش آمده بود، چند بار شما مسوولان اقتصادي را به مجلس دعوت كرديد و نيامدند. معناي اين حركت چيست؟
ما فقط يك دفعه وزيران را دعوت كرديم كه سه روز قبل خبر دادند که هر دو وزير، همراه آقاي رييسجمهور به آمريكاي جنوبي رفتهاند، بعد از آن هم در يك جلسه خصوصي از آقايان وزرا دعوت كرده بوديم كه به آن جلسه هم نيامدند و يك مقدار هم به ما برخورد. اما بعد آمدند قسم خوردند كه ما در جلسه شورايعالي امنيت ملي درگير بوديم و تعدادي از نمايندگان هم آنجا بودند (در واقع آنها را شاهد ميگرفتند) كه اينها شاهد بودند كه ما چندين بار ميخواستيم بياييم ولي موقعيت بحث طوري بود كه نتوانستيم و بعد هم عذرخواهي كردند؛ ولي روز بعد كه دعوت كرديم آمدند. ما الان سوالات را با وزيران به اين شكل تنظيم ميكنيم كه وزير موظف است ظرف 10 روز كه سوال از او كردند بيايد مجلس و به سوال جواب دهد. ولي بعضي وقتها هست كه خود مجلس ظرف چهار ماه نميرسد دعوت كند. يعني آنقدر سوال در نوبت هست كه گاهي زمان را نميتوان با وزيران هماهنگ كرد.
ولي آن چيزي كه ديده ميشود اين است كه هميشه مجلس كوتاه ميآيد؟
اين را بايد شنوندهها قضاوت كنند.
درباره همين مساله احضار وزير اقتصاد به مجلس به نظرتان اولويت نبايد اين باشد كه آقاي احمدينژاد و وزيران برميگشتند؟ حتي بسياري اعتقاد داشتند كه آن سفر آنقدر اولويت نداشت چون در كشور بحران شدت گرفته و بهتر بود كه دولت به ايران بازميگشت.
اينكه اگر سفر انجام نميشد آيا بحران نميشد بايد بررسي شود. من فكر ميكنم در آن حد نبود كه رييسجمهور يك سفر را نيمهتمام بگذارد. سفر نيمهتمام در دنيا يك تعريف ويژه دارد يعني يك رفتار مشخص ديپلماتيك است و يك تعريف خاص دارد. مثلا يك رييسجمهور ميهمان يك كشور ديگر است خداي ناكرده در كشورش يك زلزله هفتريشتري ميآيد عذرخواهي ميكند و بلافاصله سفر را رها ميكند يا مثلا يك درگيري نظامي پيش ميآيد، ولي يك موقع هست كه مثل اين برنامه صفهاي جلو بانكها تا يكماه، 40 روز ادامه داشته باشد. حالا رييسجمهور تنظيم كرده كه به چهار كشور سفر كند و از قبل هم تصميم گرفته بعد بگويند، اين را به خاطر اينكه در كشورمان قيمت سكه رفته بالا كنسل ميكنيم كه طبق عرف ديپلماتيك نيست.
در ماجراي استيضاح وزير اقتصاد آقاي توكلي گفتند «آقاي لاريجاني روز استيضاح، ناهار پيش آقاي احمدينژاد نشستند و ناگهان نظرشان عوض شد و يك مرتبه گفتند وزير عذرخواهي ميكند.» اين قضيه تا چه حد صحت دارد و مجلس چرا نتوانست يك وزير را استيضاح كند و بر سر تصميمي كه گرفته بود، بماند.
اگر بنا باشد با هر 10 مخالف، يك وزير استيضاح شود، هر روز بايد يك وزير استيضاح شود. در بعضي از كشورها اسيتضاح خيلي مهم نيست. يك وزير ميرود، يك وزير ميآيد و مشكلي نيست اما در كشور ما حساسيتهاي بيخودي يا باخودي وجود دارد. بنابراين اولا ما استيضاحهايي را كه جو عمومي در مجلس وجود نداشته باشد لابي و تلاش ميكنيم، نصيحت ميكنيم، مشورت ميكنيم و از همكاران خواهش ميكنيم كه استيضاح را منتفي كنند. ارتباطي هم به جريان سياسي و اينكه دولت با مجلس همجهت باشد يا نباشد، ندارد. نكته دوم خود استيضاح معنايش اين نيست كه حتما وزير بيفتد. استيضاح يعني واضح كردن مساله. بعضي وقتها يك استيضاح اتفاق ميافتد و وزير ميآيد و دفاعي ميكند و بعضي از استيضاحكنندگان قانع ميشوند و ميگويند دفاع وزير خوب بود. نكته ديگر هم يكسري مصالح عمومي است.
اما يكسري معتقد هستند كه در واقع دولت از يكسري نمايندههاي مجلس مداركي دارد و در مسايل خاصي كه مطرح ميشود از آنها براي قبولاندن نظر خود به نمايندگان استفاده ميكند.
نه اين را قبول ندارم. اينكه به اصطلاح دولت با رييسجمهور، با رييسمجلس ساخت و پاخت داشته باشد، اينها يك مقدار شايعات بيهودهاي است كه ممكن است در كوچه و بازار شكل بگيرد. ولي در رسانههاي فرهيخته و روشنفكر خيلي نبايد به اينها توجه كرد. مثلا اگر رييسجمهور چيزي عليه باهنر دارد يا باهنر چيزي عليه رييسجمهور دارد، اينها در خالهبازيهاست ولي در بيرون بايد يك مقدار استدلالمان قويتر از اين حرفها باشد. اما يك نكته هم سربسته بگويم كه بالاخره مجموعه نظام و مقامات بالا خيلي مصلحت نميدانستند كه آن موقع آن استيضاح اتفاق بيفتد و به اين دليل انجام نشد.
در ماجراي سوال از رييسجمهور كه ظاهرا قرار است بعد از انتخابات مجلس از ايشان سوال شود آقاي ميرتاجالديني گفتند ما حتي الان هم حاضريم بياييم مجلس و هر وقت كه مجلس خواست جواب ميدهيم. چرا مجلس قبل از انتخابات از آقاي احمدينژاد سوالها را نپرسيد؟
به نظرم اينها يك مقدار كشمكشهاي بچگانه است. يعني ما از اين اتفاقات قبلا هم داشتيم. مثلا فرض كنيد دولت دو، سه ماه در تقديم لايحه بودجه تاخير دارد، بعد ما يك تعطيلي داريم يا مجلس جلسه علني ندارد. بعضي از آقايان ميگويند بله اگر اين هفته نمايندگان مجلس بودند ما حاضر بوديم بياييم لايحه بودجه را بدهيم (ما كه ميدانيم لايحه بودجه آماده نيست.) اينها بهانههاي ارز و قيمت است و نبايد خيلي به آنها توجه كرد. مثلا روز هجدهم يا نوزدهم بهمن بنده مسوول مجلس بودم. سوال از رييسجمهور را اعلام كردم. بعد ميگويند همين الان يعني مثلا ما چهارشنبه جلسه را دو ساعت تمديد ميكنيم، آقاي رييسجمهور بيايند يا مثلا روز 22 بهمن جلسه بگذاريم. بالاخره سوال شده، رييسجمهور يكماه هم فرصت دارند كه انشاءالله تشريف ميآورند.
بعضي سايتهاي دولتي معتقدند مجلس ميخواهد با اين كار در واقع يك شمشير داموكلس بالاي سر دولت بگذارد تا انتخابات مجلس برگزار شود و بعد از آن از رييس دولت سوال كند.
اين تحليل عقبه بدي هم دارد، يعني اگر اين تحليل را بپذيريم معنا و مفهومش اين است كه چون مجلس براي دولت قيافه گرفته رايش بالا ميرود. خوب اين تحليل به ضرر دولت است و ما اين را قبول نداريم. يعني اينكه اگر مجلس بگويد من از رييسجمهور سوال ميكنم رايش بيشتر ميشود. دوستان اين را ميخواهند بگويند ولي ما ميگوييم اينطور نيست. مردم كه عموما مخالف دولت نيستند كه بگويند اگر مجلس از دولت سوال كرد ما بيشتر به او راي ميدهيم. اتفاقا ميخواهم بگويم اين تحليل ناشيانه است و به نفع دولت نيست كه اينطور تحليل كند.
برخي معتقدند الان كه انتخابات مجلس پيشرو است، برخي نمايندگان در مصاحبههاي تبليغاتيشان از حوادث سال 88 اعلام برائت ميكنند. به نظر شما در شرايط حاضر اولويت اين است يا آنكه بايد برنامههاي خود را اعلام و نسبت به شرايط اعلام موضع كنند؟
با اينكه طيفهاي مختلفي در اصولگرايي حضور داشتند و نوع برخوردشان با مسايل فتنه و چيزهاي ديگر متفاوت بوده اما در يك حرف وحدتنظر داريم و آن اينكه فتنهگران خيلي هزينه به مملكت تحميل كردند. ممكن است شما قبول نداشته باشيد، ما در مجموعهمان از اين تحليل به وحدتنظر رسيديم كه فتنه و سرانفتنه خيلي به مملكت هزينه تحميل كردند. حالا اين هزينه فرهنگي بود، اجتماعي بود، سياسي بود و كاش اين كار را نميكردند. البته بيشتر هزينه را هم خودشان دادند. نكته ديگر اينكه ما در رقابتهاي سياسي هميشه تعريفمان اين بود و الان هم همين است كه ما باز رقيب اصليمان فتنهگران هستند. بنابراين من عرضم اين است كه ما هنوز هم فكر ميكنيم كه خطر اصلي در داخل كشور براي نظام، فتنهگران هستند و رتبه دوم انحراف است نه اينكه انحراف خطرش كمتر است، اتفاقا من خطر انحراف را كمتر از خطر فتنهگران نميدانم، اما چون هنوز عده وعدهاي ندارند و كم هستند در رده دوم هستند.
در مورد جريان انحراف صحبت كرديد، ميخواهم بدانم پيش از اينكه اين اتفاقات بيفتد و حوادث بعد از انتخابات رخ دهد، يكسري از اصلاحطلبان نقدهايي را نسبت به جريان وابسته به دولت مطرح ميكردند كه اتفاقا بعد اين جريان انحراف آمد و نشان داد كه حدسها و گفتههاي آنها در اين زمينه درست بوده ولي الان ميبينيم نقدهاي تندتري از سوي اصولگرايان نسبت به جريان انحراف انجام ميگيرد ولي آن موضعي كه نسبت به اين گروه از اصلاحطلبان گرفته ميشد الان نسبت به اين افراد گرفته نميشود. چرا؟
من عرض كردم ما اگر مشكلمان با مسايل اصلاحطلبان حل شود، معنايش اين نيست كه با هم رقيب نيستيم، رقابت ميكنيم ولي ميخواهيم رقابت سازنده داشته باشيم.
ما هيچ موقع اصلاحطلبان را به خاطر نقد از دولت نقد نكرديم، اين طبيعي است كه مثلا بنده بزرگترين سوال نقدهاي اقتصادي را از دولت بكنم
آقاي احمدينژاد گفتند كساني كه مخالف و منتقد من هستند، بايد دو سال من را تحمل كنند و به نوعي نشان دادند كه مجلس قدرتي براي برخورد جدي با ايشان ندارد. نظر شما در ارتباط با گفته ايشان چيست؟
من هم الان به برخورد و عزل توسط مجلس هيچ اعتقادي ندارم. ممكن به آقاي رييسجمهور است انتقاداتي داشته باشم كه حتما دارم و معدل فعاليتهاي دولت را هم منفي نميبينم، زيرا كارهاي مثبت هم دارد كه قابلتقدير است، اما قرار نيست ما كارهاي منفي يا اشتباهات دولت را به دليل كارهاي مثبت ناديده بگيريم. بايد عادلانه قضاوت كنيم و اينكه آقاي احمدينژاد گفتند حرف درستي است ولي به شرطها و شروطها كه هم ما و هم خدايي نكرده آقاي رييسجمهور رفتاري را انجام ندهيم كه آن وقت ضرر ادامه خدمتشان بيش از قطع خدمتشان باشد. الان ما ميگوييم ادامه خدمت آقاي احمدينژاد اشکلات و منافعي دارد، منافعش را هم بيشتر ميبينيم، يا عزل رييسجمهور مضارش را خيلي بيشتر از اين ميدانيم كه بنا بر تعابير خودشان بخواهيم ايشان را تحمل كنيم. سوال كه استيضاح نيست، سوال يك برخورد قانوني مجلس است كه از رييسجمهور سوال ميكند و جواب هم ميشنود يا جواب قانعكننده است يا نيست. مساله عدم كفايت سياسي فرآيند ديگري دارد.
در چه صورتي كار به آنجا ميرسد؟
اگر خدايي ناكرده يك زماني مجلس به اين جمعبندي برسد كه ادامه خدمت رييسجمهور مضارش خيلي بيشتر از پيامدهاي استيضاحشان باشد.
ممكن است مجلس به اين وضعيت برسد؟
ممكن است ولي من بعيد ميدانم. من هم با اين حرف آقاي احمدينژاد موافقم و حرف دقيقي است كه بالاخره بايد ايشان را تحمل كنيم.
الان اگر از بيرون به مجلس نگاه كنيم، ميبينيم يكسري از افراد منتقد هستند مثل آقاي مطهري و غيره و بقيه مجلس ساكت به نظر ميآيند، چرا بقيه نمايندگان نتوانستند آنقدر خودشان را نشان دهند و نسبت به مسايل واكنش نشان دهند كه اين جو و اين فضا از مجلس به بيرون نيايد؟
مجلس 290 نماينده با انگيزههاي متنوع و گوناگون دارد. متاسفانه آنقدر گرفتاريهاي نمايندههاي مجلس در حوزههاي انتخابيهشان زياد شده كه يكسري كارها عرفا به گردنشان افتاده، يكسري از كارها را خودشان به دنبال آن ميروند. اكثريت مجلس به كل مجلس نميرسند. نهتنها به نقد دولت نميرسند بلكه برای خود قانوني كه ميخواهد تصويب شود وقت كافي براي مطالعه و دقت ندارند.
اين ضعف نيست؟
چرا، يكي از اشكالات مجلس است، اصلا ربطي ندارد كه مجلس چه گرايشي داشته باشد. اصولگرا باشد يا اصلاحطلب باشد. اصولا مجلس براي رسيدن به كار حوزه انتخابيه پيش از وظايف قانونياش وقت ميگذارد.
بالاخره مشخص نشد علت اصلي بحرانهاي اخير حوزه اقتصاد چه بود. چون دولت گفت كساني بودند كه از ديوار سفارت بالا رفتند و رسانهها بودند. شما كه در مركز مقننه كشور هستيد، علت اين مساله را چه ميدانيد؟
اين بحرانها و اتفاقاتي كه ميافتد، محصول عوامل متنوع و متعددي است و نقطه سرريزش هم يك نقطه خاص است. شما اگر بخواهيد در بحران اخير سكه و ارز دنبال يكسري پارامتر بگرديد، اصلا به هيچ نتيجه علمي نميرسيد، اين بحران ريشه در عملكرد دو، سه سال گذشته داشته است. يك جاهايي اشتباه شده، يك جاهايي ما يكسري كارهاي مثبت كرديم، ناچار بوديم كه آثار منفياش را هم بپذيريم. چون هر قانوني كه ما تصويب ميكنيم همه مردم كه خوشحال نميشوند. ممكن است يك عده ضرر كنند و يك عده سود ببرند، يك عده ناراحت شوند و يك عده خوشحال شوند، ما هميشه نميتوانيم قوانيني را تصويب كنيم كه هر 70 ميليون جمعيت كشور راضي باشند. بنابراين اينكه در اين بحران به دنبال چند پارامتر بگرديم، يك مقدار غيركارشناسي است. اين اتفاقي كه افتاد سه، چهار مشكل اساسي داشت. اول اينكه نقدينگي ما زياد افزايش پيدا كرد. دوم اينكه اهرمهايي كه قرار بود نقدينگي را به سمت توليد هدايت كند، به كار بسته نشد. زماني كه در كشور تورم 20درصد و نرخ سود سپرده 16 درصد است، كسي كه نميآيد پولش را در بانك بگذارد كه سالي چهار درصد ضرر كند، حداقل توقعش اين است كه پولي كه در بانك ميگذارد، ضرر نكند. نكته سوم هم عدم حمايت اين پولها به سمت توليد بود و چهارم كنترل محسوس و غيرمحسوس بقيه مسايل بود. بنابراين اينها چيزي نيست كه آدم دنبال يك عامل بگردد. عوامل متعدد، عوامل متنوع و بعضي وقتها يك فرآيندهاي طولاني است كه اين آثار را ميگذارد. به همين دليل براي رفع و رجوع اين ميتوان برخي حركات ضربتي انجام داد ولي اين حركات ضربتي دواي نهايي نيست، بايد يك برنامه داشته باشيم مثلا ظرف يكي، دو سال اين فضا به وجود آمده، ظرف يكي، دو سال كمكم از بين برود.
پس بيبرنامگي دولت هم موثر بود؟
بله، به شدت موثر بود.
منبع: روزنامه شرق
رئیس سازمان بازرسی کل کشور در دانشگاه امیرکبیر ضمن تشریح فضای موجود انتخابات به سؤالاتی درباره اختلاس بزرگ بانکی، جریان انحرافی، ماجرای برکناریاش از وزارت کشور و اتهامزنی رسانههای اصلاحطلب به وی در قضایای قتلهای زنجیرهای پاسخ داد.
و به نقل از پایگاه اطلاع رسانی سازمان بازرسی کل کشور، مصطفی پورمحمدی شامگاه شنبه ششم اسفند در جمع دانشجویان دانشگاه امیرکبیر در پاسخ به اینکه در دهه هفتاد سمت شما چه بود و برخی شما را مستقیماً در قتلهای زنجیرهای دخیل میدانند، گفت: اولا من مسئولیتهای خود را بارها در جاهای مختلف گفتم. من سال 66 وارد وزارت اطلاعات شدم. تا قبل از آن در قوه قضائیه بودم. در سال 66 معاون ضدجاسوسی وزارت اطلاعات شدم. معاونت ضد جاسوسی حوزهای است که با فعالیت جاسوسی بیگانگان مبارزه میکند و در مسایل داخلی هیچ نقشی ندارد. حیطه بندی در وزارت اطلاعات بسیار شدید است؛ حتی آدمهای این حوزه نباید با آدمهای حوزه دیگر آشنا و مواجه شود. این تفکیک و مرز بندی معمولاً سعی میشود با جدیت رعایت شود. بنابراین زمان شروع فعالیتهای من، این مسئولیتم است.
زمان آغاز ریاست جمهوری آقای هاشمی من یک سال و چند ماه رئیس مرکز بررسیهای استراتژیک امنیت ملی وزارت اطلاعات بودم و کار تحلیل مسائل امنیتی میکردم؛ یعنی اصلا کار اجرایی نداشته و از حوزه ضد جاسوسی بیرون رفتم. پس از آن، یک سال رئیس اطلاعات خارجی وزارت اطلاعات شدم. زمان قتلهای زنجیرهای جانشین وزارت اطلاعات و رئیس اطلاعات خارجی وزارتخانه بودم. آن هنگام عملا حوزه من متفاوت و مستقل از حوزهی افرادی بود که در قتلهای زنجیره ای متهم شدند. یعنی نه حوزه من بود و نه آن افراد پرسنل من بودند.
وی ادامه داد: به کارهایی که در آن دوره انجام شد کاری ندارم، بعد از این قضیه، فضای رسانهای چپ و به اصطلاح اصلاحطلب یک ماشین تبلیغاتی وحشتناکی به راه انداخت که من نیز یکی از هدفهای آنان بودم. بهطوری که اگر سر خود را بالا میگرفتم تک تیراندازهای آنان مرا هدف قرار میگرفتند. مدتی سر خود را کوتاه نگه داشتیم تا این موج بگذرد.]سکوت کردم[ آن هنگام در شرایطی که سکوت میکردیم چطور میتوانستیم افکار عمومی را قانع کنیم که ما در این قضیه دخیل نبودیم. همین که اسم مان مطرح شده بود دیگر نمی شد کاری کرد. آن هنگام از چند روزنامه ای که علیه من مطالبی زده بودند شکایت کردم و محکوم شدند. آن موقع پیامی به آقای خاتمی دادم. جهت اطلاع شما اشاره کنم که آن زمان من در دولت بودم؛ حدود یک سال و چند ماه من در دولت آقای خاتمی حضور داشتم. علت آن هم این بود که اواخر دولت آقای هاشمی من جزو یکی از مسئولین اصلی برگزار کننده کنفرانس اسلامی بودم ولی انجام این کنفرانس به دولت هاشمی کفاف نداد و به دولت خاتمی کشیده شد. چون چند ماه پس از روی کار آمدن دولت آقای خاتمی قرار بود این کنفرانس انجام شود بر اساس خواسته آقای خاتمی من و چند نفر دیگر در آنجا ماندیم.
پورمحمدی گفت: وقتی رسانههای اصلاح طلب علیه من هجمه کردند من به آقای خاتمی گفتم این دوستان شما میدانند من در این حوزه دخالت ندارم ولی ناجوانمردانه شروع کردند در روزنامهها و نشریات و شب نامههایشان پیوسته علیه من اتهامسازی کنند اگر این ادامه پیدا کند من هم چیزیهایی خواهم گفت و آن موقع خواهید فهمید که فضا متفاوت از آنچه شما می خواهید، است. ولی چون من اعتقادی به تشنج نداشته، به عنوان یک عنصر امنیتی نمی خواهم به اوضاع دامن بزنم چیزی نمیگویم. از آقای خاتمی خواستم جلوی این فضا را بگیرند. تا حدودی تذکر ایشان مفید شد. بعدها ایشان یادداشتی ارسال کردند و اعلام کردند که آقای پورمحمدی در آن حادثه هیچ نقشی نداشتند که بعدها نیز مفید واقع شد. آن زمان علیه برخی از افراد به اصطلاح چپ شکایت کرده بودم. در دادگاه من به همان یاداشتی که آقای خاتمی نوشته بودند و در آن تصریح کردند که فلانی در این داستان نقشی نداشت استناد کردم.
به گفته رییس سازمان بازرسی کل کشور، اولین شروع کننده جنجال و جنگ روانی و تبلیغاتی جریان چپ بود: یعنی این برخوردهای حذفی، نسبت دادن اتهام و شب نامه و ... اولین بار توسط جریان چپ در کشور ما به راه افتاد. این جریان برای حذف رقیب از هر حربهای استفاده می کردند. چون آن موقع من آدم موثری در جریان سیاسی مقابل شان بودم و میخواستند مرا ترور شخصیتی کنند، شروع کردند هر روز در این تریبون و آن تریبون یک سری اتهامات را علیه من مطرح کردند. حال که چپیها نسبت به فضای کنونی انتقاد می کنند من میگویم شما(چپیها) این بساط بیاخلاقی را در کشور رواج دادید. حال که علیه شما صورت میگیرد اعلام میکنید که آقا علیه ما جنجالسازی میشود و ترور شخصیت میشود. این در حالی است که این اقدامات را شما شروع کردید.
به گزارش شفاف،لو گفت: البته امروز باید یاد بگیریم که کشور را به سمت یک رفتار صحیح، منطقی و عقلانی و البته جدی و منتقدانه متمایل کنیم. این بحث به معنای آن نیست که فضای نقد بسته شود. قبلاً نیز ذکر کردم که بستهشدن فضای نقد به معنای تعطیلکردن فضای خوب فکر کردن و عقل است. ولی نباید فضای کشور را به سمت تهمت و اتهامزنی برد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر