جمعی از جوانان و دانشجویان ایرانی مقیم تورنتو با برگزاری جشن تولدی یاد دو زندانی سیاسی اسماعیل صحابه تبریزی و عماد بهاور را گرامی داشتند.
در این مراسم که عصر روز چهار شنبه 29 ژوئن (هشتم تیر ماه) در میدان مل لستمن (Mel Lastman Sq) برگزار شد شرکتکنندگان با توزیع برگههایی به شهروندان کانادایی در مورد این دو زندانی سیاسی اطلاعرسانی کردند.
گفتنی است اسماعیل صحابه از اعضای جبهه مشارکت که مراسم دعای کمیل بازداشت شده بود و به چهار سال حبس محکوم شده است و همچنین عماد بهاور مسوول شاخه جوانان نهضت آزادی نیز که پس از انتخابات چهار مرتبه بازداشت شد و به ده سال حبس محکوم شده است امسال روز تولد خود را در پشت میلههای زندان سپری کردند.
سیمین/ رادیو کوچه
simin@koochehmail.com
حضور یک دوست برای تمامی افراد آرامبخش و ضروری بهنظر میرسد. همهی انسانها بهدنبال این هستند که در زندگیشان از داشتن دوست و همدم بهرهمند باشند و گاهی اوقات این دوستان حتا از اعضای خانواده هم نزدیکتر هستند و با جزییترین اجزای زندگی شخص عجین.
خوبی ارتباط با دوست این هست که در آن از قواعد و مقررات روابط خانوادگی خبری نیست و میتوان در آن از کسی انتظار نداشت، سراغ کسی رو نگرفت، بده بستان نداشت و خلاصه رها بود از هرچه وظیفهی تعیین شده است اما همچنان دوست باقی ماند. هرچند که البته این دوستی هم قوانین خاص خودش را دارد، قوانینی که بندهای آن را با مهر و وفاداری و مسوولیت نوشتهاند.
ارزش دوستی شاید بیشتر به آن مهری است که به هم انتقال داده میشود و آن حضور پررنگ حمایتگری که حتا با فرسنگها فاصله بهشدت حس میشود. هیچ نیازی نیست که یک دوست بهصورت فیزیکی در کنار آدم باشد، گاهی عطر یاد او آنقدر انسان را سرشار از مهر و انرژی میکند که میتواند اندیشهاش را تا عرش پرواز بدهد.
گاهی زمانی که فکر میکنی بهشدت تنهایی و هیچکس درکت نمیکنه و هیچ یاوری نمیبینی این دوست هست که ناگهان یادی ازت میکنه و با این حس تو انگار که دنیارو بهت دادند و خودت را قدرتمندترین و پریاورترین انسان روی زمین حس میکنی.
به راستی درسته که گفتند: «زندگی مثل جاده است و دوست مثل کفش و زندگی زمانی سخت میشود که وسط جاده بفهمی پا برهنهای…»
اما این دوست چگونه میتواند در این جایگاه قرار بگیرد و این چنین یاوری باشد برای جادهی زندگی. آیا به تمامی دوستانی که در طول زندگی با آنها آشنا شدهایم و ارتباطی داریم میتوان نام دوست واقعی نهاد؟
گاهی اوقات نگاه میکنی میبینی از توی این همه فهرستهای متعدد دوستان دور و برت با ارقام و اعداد نجومی اگر بخواهی واقعن حساب کنی یکی دو تا دوست بیشتر یافت نمیکنی که بتوانند آن آرامشی را که نیاز داری بهت بدن و خیلی جاها تو با داشتن آنها فکر کنی که خوشبختترین و توانمندترین انسان روی زمین هستی. خیلی زمانها نیازمند حمایت یک دوستیم حتا اگر این حمایت به حد شنیدن صدای آرامش بخش او باشد.
در این برنامه از مهارتهای زندگی قصد دارم به نکتههایی اشاره کنم که سبب میشوند یک دوستی حمایتگر و واقعی ایجاد کرد.
اختصاص دادن زمانی برای دوستان
برای گسترش و عمیق ساختن ارتباط با دوستان باید زمانی را به دوستان اختصاص داد. اگر از آن دسته مردمی باشید که معتقدید برای این نوع کارها وقت ندارید، مدیریت زمان و تکنیکهای سازماندهی میتواند به شما کمک کند تا زمان بیشتری پیدا کرده و آن را صرف دوستیهای خود کنید.
این تکنیکها کمک میکند که انسان وقتشناسی باشید و به موقع به کارها و ملاقاتهای خود برسید همچنین میتواند شما را در بهخاطر داشتن مناسبتهای مرتبط با دوستانتان مانند تاریخ تولد آنها یا دیگر مناسبتهای مهم یاری دهد. یا مهمتر این که زمانی که دوستان شما نیاز به کمک دارند آنها را یاری کنید و مجال انجام کارهایی را فراهم کند که باعث میشود دوستیهای شما مستحکم شده و به دوستیهای حمایتکننده تبدیل شوند.
جرات داشته باشید
اگر میخواهید که دوستانی حمایت گر و واقعی داشته باشید باید در یک ارتباط، شجاعانه و با جرات وارد شوید.
پروراندن و توسعه مهارت «جرات» و «شجاعت» بهواقع میتواند در توسعه و گسترش ارتباطات و ایجاد روابط حمایتگر دو طرفه و دوام بخشیدن به دوستیها و گشایش باب ارتباطات تازه کمک کند.
به دوست خود گوش فرا دهید
گاهی زمانها، وقتی که روز بدی را پشتسر گذاشتهایم، اگر بتوانیم با یک دوست راجع به احساسات خود صحبت کنیم، احساس استرس ما میتواند تبدیل به یک حس خوب همه جانبه شود. کسی که به خوبی به حرفهای ما گوش کند و ما را درک کند میتواند تاثیری عمیق روی ما داشته باشد. در ارتباط با دوستان، بسیار مهم است که در گفتن و شنیدن خود این حس حمایت را منتقل کنیم. اما این گوش دادن هم قاعده خاص خودش را داد:
- از دوست خود راجع به احساساش بپرسید و خوب گوش فرا دهید.
- در مورد آنچه میشنوید واکنش نشان دهید، تا دوست شما متوجه شود که شما به خوبی حرف او را فهمیدهاید.
- به جای اینکه بخواهید بحث را ببندید و از تجربیات خود صحبت کنید، بیشتر از دوست خود سوال کنید و روی احساسات او متمرکز شوید.
- وقتی که دوست شما در حال صحبتکردن است اگر دایم شما منتظرید که او حرفاش تمام شود تا شما صحبت کنید، بخشهایی از حرفهای او را از دست میدهید. از این حالت دست بردارید و با تمام وجود به حرفهای او گوش فرا دهید.
به درک و دریافتهای خود توجه کنید
برخی مردم انرژی مثبت انتقال میدهند که باعث میشود ما احساس خوبی داشته باشیم و برخی دیگر انرژیهای منفی دارند که باعث میشوند انرژی ما تخلیه شود. اگر شما به سیگنالهایی که دریافت میکنید توجه داشته باشید و بر اساس آن عمل کنید، میتوانید دایره اجتماعی سالمتری داشته باشید. سوالاتی که در این ارتباط میتوانید از خود بپرسید عبارتاند از:
- آیا گفتوگوی ما به راحتی پیش میرود یا به زور و سختی؟
- آیا احساس میکنید که دوستان شما بهواقع منظورتان را میفهمند، آنرا میپذیرند و از شما حمایت میکنند؟
- وقتی که با دوستان خود هستید احساس بهتری دارید یا برعکس احساس بدتری پیدا میکنید؟
- آیا وقتی از دوستان خود جدا میشوید، آنها پرانرژی هستند یا افسرده و بیانرژی؟
- آیا شما دوستان خود را بهخاطر ویژگیهای مثبتی که دارند در زندگی خود دارید یا فقط به این دلیل که میخواهید افراد بیشتری را در اطراف خود داشته باشید؟
پاسخ این پرسشها میتواند به شما در بسط و گسترش دریافتهایتان کمک کند که خود این ویژگی در گسترش شبکه ارتباط شما میتواند مفید باشد.
رها کنید
یک نکته بسیار مهم در ارتباط این است که هر کسی دوست مناسبی نیست. اگر کسی در زندگی شما است که باعث میشود شما احساس بدی در مورد خود داشته باشید، هرگز با او طرح دوستی نریزید یا اگر کسی است که به هیچعنوان نمیتوانید با او جور شوید، باید قید ارتباط با او را بزنید و به کلی آن را فراموش کنید یا از همان گام اول اجازه شکلگیری ارتباط را ندهید.
حتا اگر با کسی که ارتباط خیلی نزدیکی دارید، اگر دیدید که تغییر مسیر داد. این بدان معنی نیست که این مشکل به هر دوی شما تعلق دارد بلکه اگر دیگر در زندگی شما مفید نیست، رهایش کنید تا برود.
فقط خود شما هستید که میدانید رابطهای ارزش حفظ کردن دارد یا نه. اما سعی کنید همیشه کسانی را داشته باشید که بتوانید روی پشتیبانی آنها در زندگی حساب کنید.
دیدار با افراد جدید
و آخرین نکته این که اگر بخواهید بر تعداد دوستانی که ارتباط محکمی با آنها دارید بیافزایید باید به خود فرصت آشنایی با افراد جدید را بدهید.
حضور در فضاهایی جمعی که با ذایقه و سلیقه شما همسانی دارد به شما در آشنایی با افرادی با افکار و اندیشههای نزدیک به شما یاری میرساند که این آشنایی میتواند زمینهساز یافتن دوستانی واقعی با نقشی حمایتگر باشد و البته در این جمعها کمهزینهترین راه برای برقراری ارتباط این است که با مردم با مهربانی رفتار کنید و به آنها لبخند بزنید تا این لبخند آغازی باشد برای یک گفتوگو و ارتباط .
و البته پس از تمامی این نکات باید به یاد داشت که حفظ یک رابطه و دوستی و ارزش قایلشدن برای آن از همه این نکات با اهمیتتر است.
باامید دوستیهایی به رنگ آفتاب با مهری فزونتر
به یاد داشته باشیم که یک دوست واقعی هم چون گنجی است که پایانی ندارد …
منبع
برداشتی از همشهری آنلاین
مهرداد/ رادیو کوچه
«راه و رسم عام» عنوان داستان کوتاهی است که امروز و در هفتمین برنامهی کافه قصه میشنوید. این داستان، نوشتهی داستاننویس معاصر آمریکایی، «ریموند کارور» (Raymond Carver) است که از نویسندگان مطرح قرن بیستم و همچنین از کسانی شمرده میشود که موجب تجدید حیات داستان کوتاه در دههی ۱۹۸۰ شده است.
ریموند کارور در ۲۵ می ۱۹۳۸ در شهر «کلاتسکانی» در ایالت «اورگان» که شهری صنعتی است به دنیا آمد. او در شهر «یاکیما» در ایالت واشنیگتن بزرگ شد. پدرش، الکلی و کارگر کارخانهی چوببری بود. مادرش گاهی بهعنوان پیشخدمت و فروشنده کار میکرد. در خانه او را جونیور، قورباغه و دکتر صدا میکردند.
در سال ۱۹۵۶وقتی که هجده سال داشت، با دوست دختر دوران مدرسهاش، «ماریان بورک» (Maryann Burk) ، که شانزده ساله بود ازدواج کرد. ماریان تازه از یک مدرسهی اسقفی خصوصی فارغالتحصیل شده و باردار نیز بود. زمانی که فرزند دوم آنها بهدنیا آمد، کارور بیست ساله بود. پس از فارغالتحصیلی از دبیرستان برای تامین هزینهی گذران زندگی به مشاغل متفاوتی چون سرایداری، چوببری و فروشندگی روی آورد. در طی سالهای زندگی مشترکشان، ماریان نیز شغلهایی چون پیشخدمتی، فروشندگی، منشیگری و معلمی داشت.
کارور به همراه خانوادهاش به «کالیفرنیا» رفت چرا که والدین همسرش در آن ایالت خانهای داشتند. در آنجا بود که وی به نوشتن علاقهمند شد و در دورههای آموزشی نوشتن خلاقانه که توسط رماننویسی بهنام «جان گاردنر» John Gardner)) تدریس میشد، شرکت کرد. گاردنر بر زندگی و پیشهی کارور بهعنوان یک نویسنده تاثیر عمدهای برجای گذاشت. کارور در ابتدا تحصیلاتش را در «دانشگاه ایالتی چیکو» و سپس در «کالج ایالتی هامبولت» در کالیفرنیا ادامه داد و در سال ۱۹۶۳ مدرک کارشناسی خود را دریافت کرد.
پیشهی کارور بهعنوان نویسنده، به داستانهای کوتاه و شعر اختصاص یافته بود. او خود را بهعنوان کسی که تمایل به ایجاز و قوت دارد و به نوشتن داستانهای کوتاه معتاد است معرفی کرده است. دلیل دیگری که برای ایجاز آثار او مطرح میشود این است که داستان کوتاه و شعر را میتوان در یک نشست، نوشت و خواند. این مسئله برای وی یک انتخاب ساده نبود، بلکه ملاحظاتی عملی بود تا او با در نظر داشتن آنها بتواند در کنار شغلهای متفاوت و ناهمگوناش، به نوشتن نیز برسد. موضوعات و ایدههای آثار او که عمومن بر تجربههای کارگری تمرکز دارند به وضوح انعکاسی از زندگی خودش هستند. همین مسئله را میتوان در مورد بنمایههای مکرر اعتیاد به الکل و بازپروری پس از آن که در آثار وی موجود است مطرح کرد.
سبک نوشتار کارور و بنمایههای آثار او معمولن مانند عناصر سازندهی آثار «ارنست همینگوی» (Ernest Hemingway)، «آنتوان چخوف» (Anton Chekhov) و «فرانتس کافکا» (Franz Kafka) است. با وجود این بهنظر میرسد بیشترین تاثیرپذیری او از جانب چخوف باشد.
پویا / رادیو کوچه
برنامهی این هفته به معرفی فیلم «جنایت هنری» (Henry's Crime) میپردازد. فیلمی به کارگردانی مالکوم ونویل (Malcom Venville) و با بازی کیانو ریوز.
هنری ( با بازی کیانو ریوز) فردی بی دس و پاست. او در باجهی عوارض جادهای کار میکند و در زندگیاش هیچ رویای بزرگی ندارد. پس از اینکه توسط دوستانش فریب میخورد و آنها را در سرقت ندانستهای همراهی میکند، دستگیر شده و به سه سال زندان محکوم میشود. او حالا بیگناه در زندان است و همسرش نیز رهایش کرده است. در زندان با ماکس (James Caan) آَشنا میشود. ماکس فردی کاریزماتیک است و همواره سعی دارد ایدهی داشتن رویایی بزرگ را به هنری القا کند. هنری پس از آزادی بیهدف به خیابانها بازگشته است. او همه چیز خود را باخته است و امیدی به ادامهی زندگی ندارد تا اینکه یک تصادف زندگی او را متحول میکند. او با ماشین یک بازیگر تئاتر تصادف میکند، درست در مقابل بانکی که به اتهام سرقت از آن دستگیر شد. بازیگر تئاتر (Vera Farmiga) زنی زیباست که در تماشاخانهای که دقیقن مقابل بانک مذکور قرار دارد شاغل است. هنری پس از ورود به تماشاخانه متوجه وجود تونلی قدیمی بین آنجا و بانک میشود. او تصمیم میگیرد که از بانک سرقت کند. حالا سرقت از بانک هدف اصلی زندگی هنری شده است.
در جنایت هنری بر خلاف فیلمهای پیشین، کیانو ریوز نقش آفرینی متفاوتی را از خود به نمایش گذاشته است. او مردی شکست خورده و بد لباس است؛ درست خلاف آنچه که قبلن از او سراغ داشتهایم. اما او به خوبی از ایفای نقش خود برآمده و شخصیتی باور پذیر را ارایه کرده است. بازیگران نقش مکمل ( ماکس کان و ورا فارمیگا) نیز بازیهای بسیار خوبی را به نمایش گذاشتهاند و حتی بعضی جاها از بازیگر اصلی نیز پیشی گرفتهاند. شخصیت جالب و کاریزماتیک ماکس بی شک جذاب ترین شخصیت فیلم است.
علیرغم بازی خوب بازیگران، فیلمنامه دارای ایرادهای فراوانی است. وقتی هنری پس از فریب خوردن از دوستانش در جریان سرقت اولیه، بیگناه دستگیر میشود، مشخص نیست که او چرا آنها را لو نمیدهد و خود راهی زندان میشود. همچنین حفر تونل و استفاده از مواد منفجره در زمان تمرین و اجرای نمایش چندان باورپذیر نیست. شکلگیری رابطه عاشقانه بین یک سابقهدار (هنری) و بازیگر معروف تئاتر، همکاری ناگهانی نگهبان بانک در سرقت و گرفتن انتقام از دوست بد ذات در پایان نیز بی شباهت به فیلمهای هندی نیست.
جنایت هنری فیلمی است سطحی و متوسط در ژانر کمدی. اگرچه وجه طنز آن چندان قوی نیست ولی برای لحظاتی لبخند را بر لبان شما مینشاند.
در تارنمای IMDB این فیلم امتیاز 6.3 از 10 را کسب نموده است.
منابع
http://www.imdb.com/title/tt1220888/
علی انجیدنی/ رادیو کوچه
مجری (روزنگاشت): با سلام خدمت همه شنوندگان رادیو کوچه. تا این هفته نزدیک یکسال است که هر هفته شنونده برنامهای بودهاید بهنام «سهشنبهها با حوری». تاکنون 49 قسمت از این داستان دنبالهدار اجرا و پخش شده و هفته آینده قسمت آخر آن از این رادیو پخش خواهد شد. بر آن شدیم که قبل از پخش قسمت آخر، میزگردی با حضور کارشناسان محترم رادیو در خصوص بررسی و تحلیل و نقد آن برگزار نماییم.
در ابتدا مهمانان و کارشناسان محترم شرکتکننده در میزگرد را به حضورتان معرفی مینمایم. جناب آقای «روزدوان پارکاب» سردبیر محترم رادیو، جناب آقای دکتر «ابوالحالت روانپاک» فوق تخصص بیماریهای روان از دانشگاههای معتبر و کارشناس برنامه روان به سلامت، جناب آقای آیمون گجت متخصص امور تخیلی تجسمی و فناوریهای مربوطه، جناب آقای بهفر پاپاراتزی فوق تخصص مداخلهگری در امور خصوصی دیگران از دانشگاه «سان میرور». خوب با جناب سردبیر محترم شروع میکنیم. جناب روزدوان خان لطفن بفرمایید چطور شد که این برنامه از رادیو کوچه در طول یکسال گذشته پخش شد؟
سردبیر: «سلام و درود بر همه شببیداران و بیدار دلان که شبانه پا در رکاب یار مینهند و رکورد میزنند برای ثبت در سلاله تاریخ، تاریخی که اینک نزد ماست و فردا آنچنان در سرخی طلیعه آفتاب کوی دوست گم میشود که حتا کلید دوم آن نیز تا رسیدن شرنگی از روشناییاش به دست ما نمیرسد….»
مجری: «ببخشید، یک لحظه فکر کردم شما دارید لب میزنید و دکتر روانپاک دارند صحبت میکنند.»
سردبیر: «بعله؟ منظورتان چیست؟»
دکتر روانپاک: «منظور نداره رییس جان، دید شما دارین چرت و پرت میگین احتمال داد که صدا دارد از مصدر اینجانب صادر میشود. بگذریم.»
سردبیر: «چشممان روشن سرکار علیه، ما در این وادی نه از پی لقمه نانی که از پی عشقی آمدهایم و همواره پا در رکاب….»
دکتر روان پاک: «رییس جان، چند بدم این رکاب رو ول کنی و بچسبی به این حوری؟ نه، منظورم اون حوری نبود، …این، همونی که تو فیلم … ببخشید تو داستان بود.»
گجت: «ببینید من قصد دارم بحث رو با یک خبر داغ شروع کنم…..»
پاپاراتزی: «ببین گجت خان، اخبار داغ در حوزه استحفاظی کار ماست، پا تو کفش ما نکن داداش.»
مجری: «مثل اینکه جناب سردبیر داشتند گل…. شرمندهام، حرف میزدند و شماها حرفشان را قطع کردید.»
سردبیر: «دوستان من، آرام بگیرید و آرام بمانید. ما در این راه، خستگیناپذیر و مستقل گام نهادهایم تا به سر منزل مقصود برسیم. در این راه حتا از پشت در ماندنها و رکاب زدنهای شبانه هم هراسی نداشته و….»
دکتر روان پاک: «آقا نذارید این رییس صحبت کنه، این بابا دوچرخهاش رو دزد برده و یکی دیگه خریده اینقدر همهجا با خودش میبردش، بهش وابستگی عاطفی پیدا کرده. از هر سه کلمه که میگه یکیاش رکاب و دو چرخه و از این چیزهاست. اگه ولش کنید همین حوری رو میذاره ترک جلو و نود کیلومتر یک نفس رکاب میزنه و …..»
مجری: «آقایون، آقایون، خواهش میکنم اجازه بدهید ما از بحث خارج نشویم.»
گجت: «ببخشید خانم ما هنوز داخل هم نشدیم چه برسد به خارج.»
سردبیر: «ببینید، در اینجا هم که ما به قول معروف سردبیر هستیم کسی تحویلمان نمیگیرد. دوستان، عزیزان، هم گامان، این حوری، یکسال است که مهمان ماست، یکسال است که هر هفته با او نفس میکشیم و همگی در رکاب او هستیم….»
دکتر روان پاک: «خانم مجری اجازه بدین من یه خلاصهای از این داستان حوری بگم، بعد رکابش را میدیم دست جناب رییس برن یه دور اساسی بزنن و برگردند. بعله. یه بابای دیونهی که از قرار معلوم هم صنف ما هم بوده به سلامتی میمیره و میره اون دنیا. با تعجب میبینه که مدل جهان آخرت عوض شده و برای بهشت سهمیه میدن. به اون فلکزده مادرمرده یک روز بیشتر سهمیه بهشت نمیرسه و چند هفته اول از سهمیهاش در جهت سروسامان دادن به وضعیت شکمی استفاده میکنه و بعد دوزاریاش میافته و بخش حوری یاباش فعال میشه و عاشق اولین حوری رویت شده میشه و میافته تو دست انداز… جناب رییس، اینجا بحث دستانداز پیش اومد، شما میتونی یه نصفه رکاب یا به قول مشهدیها نیم پا نیم پا بزنیها…»
پاپاراتزی: «ببینید بحث سکس در عالم آخرت جز مهمترین مقولههاست که هر عروجکنندهای با اون درگیر خواهد شد. این دکتر فوت کرده که البته طبق تحقیقات و مطالعات من بیست روز جنازهاش روی زمین بوده چون هیچکس حاضر نمیشده جواز دفن براش بنویسه، بعله این دکتر فوت کرده وقتی وارد بهشت میشه مقوله سکس رو در خودش جدی میبینه و با اون و با خودش و با بقیه درگیر میشه….»
گجت: «میگن اون دنیا فناوری نانو به کمک سکس اومده و سکسهای «نانو مولکولار» یکی از جذابترین روشها در عالم آخرته که همه بهدنبالش هستند….»
مجری: «سکس نانومولکولار چیه جناب گجت؟»
دکتر روان پاک: «خواهر شما وارد این مقولات نشوید بهتر است، هم این آقای گجت ما بعضی اوقات زیادی درگیر موضوعات تجسمی تخیلی میشوند و هم اینکه این فناوریها حساب و کتاب و پدر و مادر که ندارند. یه موقع دیدی اینجا نشستهای بیخبر از همهجا …. اصلن میشه دو دقیقه همهتون خفه کار کنید تا من خلاصه این داستان رو بریزم رو دایره بعد هرچی خواستید زر بزنید… هرکی تا آخر صحبت من حرف نزنه یه حوری صفر کیلومتر تو اون دنیا جایزه داره، اوکی؟»
گجت: «بزک نمیر بهار میآد…»
دکتر روان پاک: «داشتم میگفتم این مرده دکتر ما، عاشق حوری شد و روزگارش با این عشق سیاه شد. هرچی بدبیاری بود در بهشت سرش اومد و به هزار جای ندیده و نشنیده تبعید و فرستاده شد. بعد فهمید که بهخاطر پارتی کلفت از همه این ماجراها جون سالم بهدر برده. پارتیاش اول معاون بهشت بود و بعد خود خدا. آخر هم میره میشه مسوول دفتر خدا و شروع میکنه به اذیتکردن ملایک اله و انبیااله و خلقاله….»
سردبیر: «یادم میاد رفته بودم موزه لوور تو واشنگتن عکاسی، یه آقای با دوچرخه اومد و گفت: «این خانومی که کنار شماست پری است یا حوری؟ اولش جا خوردم آخه کنارم یه ستون بود. بعد که دقت کردم دیدم رو ستون تابلوی شام آخر نصب شده. گفتم: اخوی، حیف که هم رکابیم و گرنه میگفتم یه چیزت میشهها، فدات شم، این تابلوی حضرت مسیحه با حواریونش، حوری و پریاش کجا بود برادر،؟ طرف گفت: جسارتن اینی که این آقا مسیح داره نوازشش میکنه از حوری و پری هیچی کم ندارهها درست میگم؟ ما از اون وقت افتادیم تو فکر پخش حوری و پری. گفتیم یه چیزی پخش کنیم مردم بفهمند حوریها کیاند و چیاند و چه کارهاند…»
گجت: «تو این داستان یه جا میبینیم سیستم تناسلی این دکتر مادر مرده رو عوض میکنند. دکتری که اینکار رو میکنه چش و چال درست حسابی نداشته و از پشت عینک بخارزدهاش سیستم این بیچاره رو از 1-2-0 تهاجمی به 0-0-0 تدافعی آپ گرید میکنه و طرف رو میندازه تو مشکل…»
مجری: «ببخشید جناب گجت، این سیستمهای ارنج فوتبال بود؟»
دکتر روانپاک: «نه خواهر مال آرنجش بود، حیف که جناب رییس دستمون رو بسته وگرنه الان با همدیگه سیستمهامون رو بازبینی میکردیم.»
مجری: «جناب سردبیر، این آقای دکتر جوری موقع حرفزدن نگاه میکنند که آدم اصلن احساس خوبی نداره..»
پاپاراتزی: «در همین رابطه یک گزارش دست اول در مورد نگاه ناپاک دکترها آماده کردهام که به زودی پخش میشه…»
مجری: «اگر دوستان اجازه بدن از هسته اصلی بحث دور نشیم. ببینیم هدف این آقای دکتر «علی» از عاشق حوریشدن چی بود؟»
دکتر روان پاک: «ببین رییس، اینا یه چیزای میگن که آدم نمیتونه بیتفاوت باشه. خوب خواهر من مگه تو عشق و عاشقی هدف داریم. البته اگه منظورت اینه که دکتر علی ما به هدف زد یا نزد، باید بگم این دکتر در زمان حیات فقط دنبال هدف بوده و بعد از ممات هم هدف دنبالش بوده…»
مجری: «نه منظورم اینه که شما در خصوص خود داستان صحبت کنید و حاشیهها رو رها کنید. مثلن بگید چه نتیجهای میتوان از این داستان گرفت؟»
سردبیر: «از نظر من این داستان ایدهای بود که نویسنده میخواست با کمک اون مسایل زندگی خودش رو به بقیه نشون بده، عقدههاش رو بگه، ناکامیهاش رو تعریف کنه….»
دکتر روان پاک: «شرط میبندم تا یه رکاب یا دوچرخه به ته جملهاش وصل نکنه حرفاش رو تموم نمیکنه…»
سردبیر: «جناب دکتر، لطفن خفهخون بگیرید دارم حرف میزنم. همانطوری که گفتم این داستان بیشتر شرح حال نویسنده است، در خودآگاه یا ناخودآگاه اون، که در قالب یک وضعیت تخیلی و شاید سورئال برای ما تعریف میشه. آدم وقتی با این داستان همراهی میکنه حس و حال زمانی رو داره که تو یه روز پاییزی دور یه رودخانه زیبا داره رکاب میزنه و همزمان فکر میکنه که اگه یه دنیای دیگه بود، همین بغل دست ما، جاییکه هر جور دوست داشتیم تو اون زندگی میکردیم….»
دکتر روان پاک: «البته جناب رییس، ضمن تشکر از کاربرد مجدد کلمه رکاب در سخنانتان که باعث شد من شرط را ببرم، باید خدمت شما عرض کنم که شاید نویسنده میخواسته عذاب وجدانها و شرایط روحی و روانیاش رو در قالب یک داستان تخیلی تعریف کنه. از طرف دیگه میشه راوی رو از داستان کنار گذاشت و به شرایط موجود در خود داستان هم پرداخت. احساس میکنید که چهقدر همهچیز شبیه این دنیای خودمان است. همه رفتارها و حرفها. حتا رفتار رییس و روسای آنجا خیلی شبیه مسولین اینجاست…»
گجت: «آقای دکتر شما حالتان خوب است؟ الان حدود 100 کلمه گفتید و نه فحشی دادید و نه به کسی تیکه انداختید و نه چرت و پرت بهم بافتید. نگرانتان شدیم…»
پاپاراتزی: «بعله من برای داستان سهشنبهها با حوری یه پرونده ویژه آماده کردهام، که شامل شرح حال کاملی از نویسندهاش، از کودکی تا بزرگسالیاش است و به ارتباطات پنهان و پیدای همه عوامل درگیر در این مجموعه پرداخته شده است…..»
مجری: «نظر من در مورد این داستان بهنظر سردبیر نزدیک است و معتقدم که نویسنده از داستان به عنوان یک وسیله برای بیان حالات و خواستهها و منویات درونی خود استفاده کرده است….»
دکتر روانپاک: «بببین خواهر، یکی بود که نظرش به نظر یکی دیگه نزدیک بود آخر و عاقبت خوبی نداشتند. شما بیا نظرت رو از ایشان دور کن و خودت رو به ما نزدیک، خدمت دوستان عارضم که با توجه به مواردی که شما مطرح میکنید نویسنده این داستان یک انسان اسکیزوفرن، سادومازوخیست بوده که جدا از اینکه مردن حق مسلم اون بوده تمام عذابها هم نوش جانش…. حالا بیایم از یه طرف دیگه به داستان نگاه کنیم…. شاید نویسنده میخواسته مثل کاریکاتور کشیدن، یک وجه کوچک در زندگی و تجربههای ما انسانها رو برامون خیلی برجسته و بزرگ کنه تا مثل سیخ همیشه تو چشمون بره و حواسمون به اون باشه. در کنار این، نگاهی انتقادی هم به عالم آخرت و جریان حاکم بر آن بر اساس آموزههای دینی مان داشته، نظر شما چیه؟»
مجری: «من شرمندهام آقای دکتر، ولی وقتی شما…. شما.. مثل آدم صحبت میکنید( ببخشید اینجوری میگم) ما به جای اینکه حواسمون به صحبتهای شما باشه مثل جنزدهها از تعجب دهنمون باز میمونه….»
دکتر روانپاک: «هزار بار گفتم جلوی من صحبت از جن و جنزده نکنید کار دست خودم میدم. مگه نمیدونید من یک همزاد به اسم دکتر روانپاک دارم که بنده خدا چند وقتی است اسیر جن و جنگیره؟»
گجت: «یه مسئله رو باید من روشن کنم. بحث اینکه اون عالم چهقدر واقعی است و زندگی در این فضاهایی که نویسنده بهوجود آورده چهقدر برای ما اتفاق خواهد افتاد یه بحث انحرافی است که ذهن ما رو وقتی داریم داستان رو دنبال میکنیم به خودش مشغول میکنه. ما باید بدون توجه به ماجراها و اتفاقها و اینکه اصلن مثلن دیار از قلمافتادگان یا دیار سکون داریم یا نه، سهمیه بهشت و جهنم داریم یا نه؟ به این نکته توجه کنیم که ته این قضیه چی گیرمون میآد؟ یعنی مثل همین ماجرای گروه انحرافی که همش دنبال منافعشون هستند. ما باید دنبال این باشیم که منفعت ما در در این ماجرای حوری چیه؟ نمیتونم بحث رو خوب باز کنم، یه جورای میترسم… چون خیلی تجسم میخواد که از حد تخیل من خارجه…. ولی در حد مقدوراتم میگم…. بهعنوان مثال منفعت من در اینه که در این دنیا کاری بکنم که اون دنیا اسیر نشم .. یا اون دنیا کاری بکنم که این دنیا اسیر نشم یا.. بشم…یا نمیدونم این اسیری از کجا اومد تو دهن من….. آقا من وقتی یه بحث رو باز میکنم خیلی بازش میکنم و دیگه نمیتونم ببندمش…. چرا من رو آخه تو این موقعیتها قرار میدین. الان موندم دارم جدی حرف میزنم یا شوخی؟ واقعی صحبت میکنم یا تخم… ببخشید تخیلی…»
سردبیر: «آقای گجت شما موقعی که اومدین اینجا کار کنید نگفتید با بستن ته بحث مشکل دارین؟»
پاپاراتزی: «جناب گجت در موقعیتهای خاص گیر میکنند. جناب رییس در موقعیتهای خاص گیر میدن. اما دکتر روان پاک طبق مدارک و اسنادی که من جمعآوری کردهام این موقعیتهای خاص رو میسازند. ببینید الان این آقای دکتر روی روان ما چهقدر کار کردهاند و ما را اینجا سرکار گذاشتهاند. بحثهای انحرافی رو مطرح میکنند. انسان از انسان بودنش احساس تنهایی میکنه…..»
مجری: «ببخشید شما ها حالتون خوبه؟ میفهمید چی دارین میگین؟ نکنه واقعن چیز خورتون کردهاند؟»
دکتر روان پاک: «آقا من به این چیز علاقهمندم. یه بنده خدایی بود مثل بچه آدم داشت نقاشیاش رو میکشید و ماستاش رو میخورد. آوردنش انداختند وسط میدون گاوبازی. طرف اینقدر چیز چیز کرد که نفهمیدیم چی به روز و حالش آوردن. همه فراموشش کردن. فقط چیز رو یادشون مونده. مثل همین داستان سهشنبهها با حوری. کسی به سهشنبههاش دقت نکرد. همه دنبال چیزش بودند یعنی حوریاش…. حتا بعضی وقتها میگفتند سهشنبهها با چیز.. یکی نگفت این چرا چهارشنبهها نبود یا یکشنبهها؟»
مجری: «اه چه جالب، راست میگین، چرا سهشنبهها با حوری بود؟»
دکتر روان پاک: «ببینید سهشنبه روز خاصی است. اولن تنها روزی در هفته است که در هیچجای دنیا نه خودش تعطیله نه روز قبل و بعدش. این از این… شبهاش خاصه.. مردم متوسل میشن البته روزهاش هم متوکل… گفته شده سه تا شنبه که اگه یکی گفت تا سه نشه بازی نشه بهانهای نداشته باشن…چی..؟ دارم میپیچونم؟ اصلن فکر نکنید که از اسم کتاب اون بنده خدا گرفته شده که گفته سهشنبهها با موری… اصلن بحث موری یا حوری نیست.. بحث تقدس سهشنبهها برای نویسنده بوده… فکر کنم اصلن طرف سهشنبه مرده یا قراره بمیره… به من چه؟ من چرا دارم دفاع میکنم؟ خوب اینا رو گفتم تا این آدمهای که همش دنبال اتفاقات و مشابهتها و هیجانات الکی میگردند زود نرن براش پرونده دزدی اثر درست کنن…»
سردبیر: «سهشنبهها با موری از کی شروع به پخش میشه خانم؟ به نویسنده بگین هر قسمت رو سر وقت برسونه تا بچههای استودیو مشکلی در پخش نداشته باشند. اگه شبها قراره بازبینی بشه با وقت دوچرخه من تداخل نکنه…»
مجری: «قربان، کی گفت قراره همچین داستانی از رادیو ما پخش بشه؟ دکتر روانپاک داشتند در مورد اسم این داستان و مشابهت آن با اسم کتاب دیگهای بهنام سهشنبهها با موری صحبت میکردند..»
سردبیر: «آهان، …بعله… من چند شب نخوابیدم و فکر کنم در زمان صحبت شما در حال دیدن خوابی بودم که در اون، همین آقای گجت داشت داستان سهشنبهها با موری رو میخوند. حالا این موری کی هست؟ با حوری ما نسبتی داره؟ با دکتر علی چهطور؟»
دکتر روانپاک: «بیا آقای پاپاراتزی، بیا، یه بحث نسبت و بلا نسبت شد، بدو ازش یه پرونده داع و هیجانی در بیار، اگه خوب بگردی لنگ یکی از ما تو این قضیه دیده میشه …قول میدم بهت، خب اگه صحبتی نمونده دستور بدین یه آبی، چایی، میوهای، قهوهای بیارن. این اسم قهوه همیشه من رو یاد مادرها میاندازه. بجنبید تا به مادراتون گیر ندادم یه فکری برای تشنگی من بکنید…»
مجری: «فکر کنم دیگه دوره نرمالبودن دکتر روان پاک ما سر اومده و تا ایشان کار رو به جاهای باریکتر نکشاندند این میزگزد را به پایان میبریم. منتظر نظرات شنوندگان عزیزمان در خصوص این میزگرد هستیم. یادآوری میکنم که قسمت آخر داستان سهشنبهها با حوری هفته آینده پخش خواهد شد. به اتفاق همه میهمانان برنامه با شما خداحافظی میکنم، بدرود…»
خبر/ رادیو کوچه
هیلاری کلینتون وزیر امورخارجه ایالات متحده آمریکا روز جمعه ضمن محکوم کردن اعمال خشونت نیروهای امنیتی سوریه علیه معترضان در شهر حلب اعلام کرد نظام سوریه فرصت تغیر را از دست داده است.
به گزارش العربیه وزیر امور خارجه آمریکا با محکوم کردن حمله «چاقو کشان لباس شخصی» سوریه به معترضان از دوگانگی سیاسی در عملکرد حکومت بشار اسد انتقاد کرد.
وی در این باره گفت: «حکومت بشار اسد درحالی که با مخالفان در دمشق نشستی داشته است به سرکوب تظاهرکنندگان ادامه میدهد.»
وزیر خارجه امریکا افزود: «از ادامه سرکوب عوامل امنیتی حکومت بشار اسد و حمله آنها با اسلحههای سرد همچون چاقو به تظاهر کنندگان شگفت زده شدم .آنگونه که پیدا است حکومت سوریه فرصت را از دست داده و مایل نیست از راه سیاسی بحران کشورش را حل کند برای همین است که مقاومت مخالفان روز به روز بیشتر می شود.»
پیشتر ایالات متحده آمریکا از مذاکره میان برخی از مخالفان با دولت سوریه در دمشق استقبال کرده و آن را گامی به جلو برای برون رفت از بحران خوانده بود.
شراره سعیدی/ رادیو کوچه
پان در زبان یونانی به معنای همه است و پان ایرانیسم هم یکی از پانهای فعال در کشورمان، شاید در نگاه اول و بیاطلاع به پانایرانیسم از آنجا که تاولهای آماسیده بر چهره ایرانیان باعث شده به هر دستآویزی متوسل شوند، این عقیده سیاسی مساوی وطندوستی باشد، اما زمان و رخدادهای گذشته نشان آن دارد که پانایرانیسم یا راه را به خطا رفته یا از ابتدا بر پایهای نااستوار بنا نهاده شده.
عقیدهای که مبنای آن بر اساس نژادی قرار گرفته که اکنون و پس از گذار از تاریخی بسیار ناروشن به آن حد دارای اختلاط بوده که کمتر کسی توان ادعای خلوص آن را میتواند داشته باشد، ما میدانیم هرگونه تعصبی در هزاره آگاهی انسانها باعث رکود و جمود اندیشههایشان میشود و این اندیشه نیز وقتی با واقعیتهای موجود درکنار هم قرار گرفت نمایان ساخت نه تنها موجب کاهش اختلافات قومی نشده بلکه با دامنزدن به آتش سودجویان، فرصت عرض اندام به خارجیان را نیز فراهم کرده است، برای بازشناخت این عقیده و پیرواناش ابتدا به تعریف تاریخچه وجودی آنان خواهیم پرداخت و در برنامه بعدی به کارنامه چند سالهشان:
پانایرانیسم عقیدهای سیاسی است مبتنی بر اتحاد کلیه اقوام و نژادهای ایرانی. شامل آذربایجانیها، آسیها، بلوچها، زازاها، کردها، پشتونها، هزارهها، تاجیکها، قزلباشها و بهطور کلی تمامی اقوام ایرانی ساکن در فلات ایران.
پان ایرانیسم برخلاف مکتبهای فکری دیگر که دارای پیشوند «پان» هستند، یک مکتب عینی «اوبژکیتو» است که واقعیت تاریخی دارد. در حالی که مکتبهایی مانند پانعربیسم، پانترکیسم، پانژرمنیسم و پاناسلاویسم، مفاهیمی ذهنی «سوبژکتیو» هستند. یعنی بیان آرزوها و خواستههایند.
واژه پانایرانیسم برای نخستینبار در سال 1306، توسط «محمود افشاریزدی» بنیانگذار موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، وارد فرهنگ واژگان سیاسی ایران شد. روز پانزدهم شهریور 1326 خورشیدی مکتب پانایرانیسم در شهر تهران بنیانگذاری شد. محمود افشار اندیشه پانایرانیسم را برای دفاع از تمامیت ارضی ایران در مقابله حملات پانترکیسم و پانعربیسم پیشنهاد کرد و تا سال 1332 بر بنیاد اندیشه پانایرانیسم سهحزب تشکیل شد. پرچمداران پان ایرانیسم، حزب ملت ایران و حزب پان ایرانیست پانایرانیسم معتقد است طی یکصد سال گذشته و از سال 1192 خورشیدی، ایران دچار یک رشته تجزیهشدهاست و به دنبال هر تجزیه، باقی مانده سرزمین، نام«ایران» را نگاه داشته است.
پانایرانیستها معتقد هستند که آنچه بهنام ایران نامیده میشود، ایران نیست. باید ایران را در مفهوم واقعی آن به هممیهنان خود بشناسانیم. سبب ضعف و ناتوانی واحدی که امروز بهعنوان ایران از آن نام میبرند، واحدی که امروز بهنام افغانستان از آن نام میبرند، واحدی که امروز بهنام قفقاز زیر چنگ روسها افتاده، دلیل ضعف و ناتوانی مناطقی که آنها را به نام جعلی «ترکستان روس» مینامند، ایناست که از یک دیگر جدا افتادهاند. پس راه نجات، رسیدن به وحدت و یگانگی است.
حزب پان ایرانیست هم پایههای ایدئولوژیک تشکیلاتاش در 15 شهریور 1320 گذاشته شد و در سال 1330 وارد مرحله حزبی و سیاسی شد. این سازمان در دورههای گوناگون مجلس شورای ملی نماینده داشت. پس ازانقلاب ایران 1357 مرکز اصلی حزب به خارج از کشور منتقل شد و هماکنون در داخل و خارج از ایران به فعالیت خود ادامه میدهد.
مکتب پان ایرانیسم در سال 1326 به رهبری محسن پزشکپور بنیانگذاری شد. افراد این مکتب در سالهای 1320 به هنگام ورود نیروهای انگلیسی به ایران و در سالهای 1324 و 25 به هنگام اشغال آذربایجان بهدست ارتش سرخ با تشکیل گروههای ضربت و زیرزمینی به مبارزه علیه بیگانگان پرداخته بودند. در سال 1330خورشیدی مکتب پان ایرانیسم به مرحله نوینی گام گذاشت و حزب پان ایرانیست تشکیل شد. در همان سال داریوش فروهر و محسن پزشکپور، دو تن از اعضای برجسته حزب بر سر روش فعالیت سیاسی و موضعگیری در قبال درگیری میان شاه و مصدق و سلطنت شاه مطابق با قانون اساسی مشروطه، اختلاف نظر پیدا کردند و حزب ملت ایران بر بنیاد پان ایرانیسم به رهبری داریوش فروهر از حزب پان ایرانیست جدا شد.
حزب پان ایرانیست تا کودتای سال 32 از دولت قانونی مصدق رسمن حمایت کرد. اما پس از برکناری مصدق، سیاست عدم تقابل با حکومت را در پیش گرفت. حزب ملت ایران بهعنوان یک گروه مخالف به جبهه ملی ایران پیوست و فعالیت خود را در قالب یک گروه اپوزیسیون ادامه داد. اعضای حزب پان ایرانیست تا سال 57 به گونه آشکار و نهان در میدان سیاسی و فرهنگی ایران زمین حضور داشتند و چه در مجلس شورای ملی دورههای 22و 25 و چه در کابینههای وقت فعالیت میکردند.
حزب پان ایرانیست در جریان مبارزات مربوط به ملیشدن صنعت نفت تا وقوع کودتای بیستوهشتم مرداد حضور فعال داشت و رسمن از دولت دکتر «محمد مصدق» حمایت میکرد. در سال 1331 یکی از اعضای حزب در جریان تظاهرات ضد حکومتی به قتل رسید و در جریان کودتای بیستوهشتم مرداد سال 1332 اوباش همراه با شعبان جعفری به دفتر مرکزی حزب در تهران یورش بردند.
با کودتای بیستوهشتم مرداد و سرنگونی دولت مصدق، برخی اعضای حزب دوران چند ماههای را در بازداشتهای کوتاه مدت بهسر بردند اما سیاست کلی حزب تا جریان تجزیه بحرین و استیضاح دولت هویدا بر تنش زدایی و عدم تقابل با نظام حاکم استوار شد و همچنین سلطنت شاه بهعنوان اصلی از اصول قانون اساسی مشروطه مورد پذیرش قرار گرفت. اما پس از استیضاح دولت هویدا، تابلوهای دفاتر حزب پان ایرانیست در سراسر کشور جمعآوری شد و هر پان ایرانیستی که به شغلی بالاتر از آموزگاری اشتغال داشت از سمت خود برکنار شد.
با تصمیم شاه مبنی بر ظهور حزب رستاخیز بهعنوان تنها حزب رسمی کشور، تمام احزاب قانونی و از جمله حزب پان ایرانیست موظف شدند تا در این حزب بهصورت فرمایشی ادغام شوند اما این وضعیت چندان به درازا نکشید و در زمان نخستوزیری «شریف امامی»، «محسن پزشکپور» رسمن ابقای مجدد حزب پان ایرانیست و خروج از حزب رستاخیز را اعلان کرد که کشمکشهایی را هم بهدنبال داشت.
پس از انقلاب سال پنجاهوهفت و دستگیری و اعدام دکتر «عاملی تهرانی»، کادر مرکزی حزب پانایرانیست در سال 59 به برون مرز انتقال یافت، و لیکن «محسن پزشکپور» در سال 70 به ایران بازگشت و حزب کوششهای خود را از سرگرفت.
در بهمن 76 با ادامه فعالیتها، کنگره هفتم حزب تشکیل شد. در سال 81 کنگره نهم حزب برگزار شد و اعضای شورای مرکزی برای مدت سهسال انتخاب شدند پس از آن در سال 84 با یورش نیروهای انتظامی و امنیتی، کنگره دهم حزب ناکام ماند و فشار روزبه روز بیشتر شد و متعاقبن تعدادی از اعضا با احکام بازداشت و حبسهای طویل المدت مواجه شدند.
تا تابستان 89 حزب کماکان با همان کنگره قبل و با انجام تغییراتی در کادر رهبری به فعالیتهای خود ادامه میداد در شهریور ماه 89 رضا کرمانی و حسین شهریاری اعضای بهجا مانده از کنگره قبلی که به ترتیب در شرایط بازداشت موقت و زندانی زندان «گوهردشت» بودند، با انتشار بیانیهای ادامه فعالیتهای کنگره نهم را مطابق با ماده 10 اساسنامه حزب پانایرانیست شهریور 1381 به مصلحت ندانسته و خواستار تشکیل شورای موقت رهبری در برونمرز شدند. متعاقبن بیش از صد تن از از اعضا با صدور بیانیهای در شهریور 89 اختتام دوران کنگره مصوب 81 را اعلام کردند و حزب پان ایرانیست از آن تاریخ کماکان برای تشکیل کنگره موقت خود در تبعید تلاش میکند.
پانایرانیسم برخلاف شعارهایی که مدعی آنست تاکنون نه توانسته و نه خواسته تا حتا ملت کنونی ایران را به زیر یک پرچم واحد جمع نماید و شاید بدتر آنکه مرزبندیهای پررنگتری را نیز میان اقوام ایجاد کرده، پان ایرانیسم متاسفانه عقیدهای برای تمامی ایرانییان نیست، گرچه شعار آن تنها هدف بنیادیناش بوده است.
به نام پروردگار آگاه و توانا
جناب آقای خاتمی سلام علیکم
همگی ما و شما امروز به خوبی میدانیم شرایط جامعه و مردم در چه مرحله ای از بحران قرار گرفته است. شخصیت و کارنامه شما به لحاظ آداب و منش صلح دوستی و مردمی تان در دوران وزارت فرهنگ و ریاست دولت اصلاحات در تعاملات بین المللی به جهت پیشبرد جامعه برکسی پوشیده نیست و اما همان طور که میدانید مواضع اخیر شما و تعدادی در رابطه با انتخابات 88 و اعتماد مردم درمصالحه با حاکمیت حیرت و تاسف بسیاری را درجامعه بر انگیخت و ظلم رواشده در انتخابات را با گذشت مردم و بخشش رهبری.
چگونه است که همواره بامستمسک قراردادن جایگاه سیاسی و فرهنگی و بعضن حزبی و شخصی خود که حقیقتن وامدار قهرملت در 2 خرداد 76 و متاثر از یکه تازی حاکمیت با شخص آقای هاشمی رفسنجانی صورت گرفت وجه المصالحه اراده وسرنوشت مردم با حاکمیت فردی قرارداده اید؟ چگونه است که حیف ومیل انبوه سرمایههای ملی را در افتتاح پروژههای نمایشی و ناتمام، اختلاسهای میلیاردی و خفقان و محدودیتهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی دهه هفتاد، پرونده میکونوس سرداران 8 سال اقتدار و سازندگی که موجب قهرملت و اعتماد دوباره و بیست میلیونی مردم با انتخاب شما ګردید را بخواهید فراموش کنیم؟ و آیا ترسیم و ادامه آن محفلها ،کارناوال عاشورا، فاجعه ملی قتلهای زنجیره ای، کشتار کوی دانشگاه 78 و ترور سعیدحجاریان از آن سربرنیاورد؟ و یا به باورتان از ذهن حقیقت جوی مردم دورگردیده؟ اما خوب میدانید که ماشین سرکوب و خفقان سیاسی در مطبوعات و دانشگاهها و به زندان افکندن و تارو مار بسیاری روزنامه نګاران دردورانی که میرفت امیدبخش دلهای مردم باشد با کرنش و سکوت جنابعالی مسیر تندتری گرفت. آینده نگران و معیشت خانوادهها و بازماندگان شهدا، جانبازان و آزادگان ناچار از تحمیل و ادامه جنگ و دفاع ازکشور رابه منت امتیاز و سهمیهها دربرنامههای ناکارامد و شعاری آنگونه عادت دادند که بسترساز ابزاری اداری و سیاسی برای طمعکاری و فرمانبرداری سرداران و فرماندهان امروز در به خون کشیدن و به زندان افکندن بهترین فرزندان امروز نسل جنگ گشت و درعوض موجب آن شد که بسیاری از همانها امروزبه ایمان و عقیده خود و پدرانشان تردید کنند؟
آیا حقیقت حصر و حذف مرجع تقلید معنوی و مردمی آیت اله منتظری و نخست وزیری در 8 سال جنگ و دیگران به صاحبان انقلاب و کشور گفته شد! که هر دو شخصیت با اهدای شهید و کوله باری ازتواضع و تجربه درخدمت به انقلاب و اوضاع اقتصادی و پشتیبانی از شرایط جنگی کشور و مردم درخظرناکترین دوران، همچنان جایگاه برگزیده ای دربین خانوادهها و تودههای قومی و فکری مردم دارند.
آیا تبریک رییس مجلس پیش از پایان شمارش آرا در انتخاب ایشان در سایت حامی دولت که پیام روشنی از اختلاف در درون حاکمیت می نمود همان نکردند که بیست سال پیش درمجلس خبرگان رهبری کردند!؟ آیا تمام این نابسامانیها موجب بسط نشستن درجهت تامین اختیارات شما و منتخبین خانه ملت باگلایه و تحصن آقای کروبی و نامه به رهبری حکومت موجب آن نشد که در شعار تغییربرای ایران معنا پیداکرد؟ آیا فریاد همه این مظالم و رنجها خیزش میلیونی 25 خرداد و به خون نشستن ندا و سهرابها گویای آن نشد؟ آیا خطبه فرمان آتش رهبری حکومت به خیل همین فرزندان نسل جنگ از جایگاه نمازجمعه 29 خرداد را معنا و یا درک نکردید؟ آیا جنایات کهریزک شما را تکان نمیدهد؟ آیا هیچ خبر دارید که بسیاری به ناکجاها خزیده و مفقود یا همچو ما به غربت تبعیدشده اند حال شما مشکلات و نابسامانیها را صرفن در انتخابات و دولت نظامی احمدی نژاد و شخصی که تا پیش از84 تنها دو سمت اجرایی و اما انتصابی داشته خلاصه و تقلیل میدهید!؟ آیا جایگاه و دوران خدمات آفایان موسوی و کروبی هرچند! کمتر و ناچیزتر از رهبری،هاشمی و یاشخص شما بوده و یا شما اینگونه میپسندید؟
اما امروز دیگر قلبها و قلمها شکسته. درد و رنج مردم روزافزون و حال و مجالی دیگرباقی نمانده. این اعضا که متشکل از گروهی خانوادههای معظم شهدا. جانبازان همین 8 سال جنگ و زندانیان اعتقادی و سیاسی مسلمان و دربند تبعید میباشند با احترام به جایگاه و منش شما و افسوس از هزینه و فرصتها در سابقه به حراج رفته شما میگوییم دیگر تاب و تحمل مواضع و سکوت مراجع و علمای دینی و اما خاموش دربارگاه حاکمیت را به این همه ظلم در این سالها را در خود نمیبینیم. ترمیم و بخیه کاریهای ناعلاج جناحی و سیاسی احزاب و اما منحل شده و رجال روزمزد محافظه کار را درمان و درمانگر نمیدانیم و ابتدا خواستار آزدای تمامی زندانیان اعتقادی و سیاسی و منتخبین مردم آقایان موسوی و کروبی سپس طبق اصل 27 قانون اساسی جمهوری اسلامی فراهم کردن مقدمات برگزای یک راهپیمایی سراسری در شرایطی آرام و آزاد به جهت مشاهده حقیقت و اقتدار اقلیتی خس و خاشاک!
همانا پاسداری از یکی از بنیادی ترین اصول این حکومت یعنی مشروعیت و جمهوریت نظام به پشتوانه خواست مردم، اما سهم و حقشان شد یک …قبرستان شهید و هزاران زندانی و مفقود….
با بیان خواستهها درشعارها خواهان تغییر شیوه حاکمیت و ارکان آن با رای و انتخاب مردم بصورت مدون و تشریح شده با ناظران مردمی و بین المللی هستیم و هیچ یک ازسران و شخص جنابعالی حق پیشداوری و نمایندگی از سوی اراده و نظر میلیونها معترض و مخالف با شیوه حاکمیت را خارج از بیان مطالبات حقیقی فوق را نداشته و ندارید و برگزاری هرگونه انتخابات نمایشی و فرمایشی را هم اینک ضمن تحریم آن توهین و خیانت به مردم میدانیم و یقینن درمان و علاج این مرض کهنه و مهلک امروز را در همه پرسی که حقیقتن خواست اکثریت جامعه که اصلاحی اساسی است نتیجه بخش میدانیم. و آن زمان است که گدازه خشمهای فرو خورده از رنجهای روا شده به امید بخشش و عفو مجرمان و متجاوزان به حقوق ملت شایدبه ګذشت بدل گردد.
اما مصالحه امروز شما و تعدادی نمایندگان روزمزد با حاکمیت و اقتدارگرایانی که روزگاری سایه شما رابرنمیتافتند و ایراد و انتقادبه عملکرد و حوزه قدرتشان رعشه براندام مردم میافکند امروز مطرود از دایره اعوان قدرت و جامعه با فریب و زیرکی مرثیه همنوایی و همصدایی با درد و رنج زندانیان سیاسی اعتصابی و زندگی تحت ظلم و فشار مردم ایران و منطقه را سرمیدهند! آری مقصودمان سردارسازندگی آقای هاشمی رفسنجانی شما هستید؟ نوکیسههای امروزی به لطف همنشینی ،حاتم بخشی ،رانتها و لابی گریهای دیروز شما باراهیابی به مجمع تدبیر و تشخیص شما با نهایت شرم و تاسف زبان ادب را با صندلی کهنه و ناسپاس قدرت درماندن باحاکم خود به لجن آلوده کردند و هم او که فرزند فراری اش مشغول تجارت و مزذوری با به تعبیرتان امریکای جهانخواراست ؟ اما شهید محسن روح الامینی معترض و فرزند رییس ستادش سراز بیغوله و جنایتگاه سرداران کهریزک برمی آورد؟ راستی آقای محسن رضایی شما چقدر دکتر و یا کارشناسید که نخست وزیر و نماینده معتمد مردم و رهبر فقید انقلاب و محصور دربندتان را نو کران امریکا خواندید! آقای کردان هم هرچند دکتر نبود! اما مسیر اخلاق و رفتار سیاسی را آموخته بود. آیا قدرت و اقتدار امروز شما درجهان به حصر و محبوس کردن ،دههاکشته و زخمی شدن و به زندان افکندن هزاران فرزند این آب و خاک و داغ پدران و مادرانشان بوده؟ یا توسعه فقر و اعدام و اعتیاد نکتبار؟
آیا زندانی شدن سحابی پدر درآن سالها و شهادت امروز دختر بربالین جنازه بی جان پدر و دفن شبانه یک زن مسلمان وجه کشور را وحشت انگیز وجدان شما و مردم را جریحه دار نکرد؟ آیا غیرت و آزادگی هدی صابر در شنیدن خبر شهادت آنگونه یک هموطن آزاده ورهیده از استبداد با اعتصاب در سلول خود تاریخ ساز و جدانهای بیداریک نسل نشد. به هر روی و تعبیر از شما مسیرآزادی و مردم سالاری دینی و دموکراسی درجهان امروز از راه ارج نهادن و احترام به آزادی عقیده و بیان با تکثر حقیقی ازآرای اکثریت مردم میگذرد و به شرط عقل و تدبیر حاکمیت و درس ازفرو پاشی حکومتهای امروز منطقه ! چراکه جریان و مسیرجنبش دموکراسی خواهی مردم ایران امروز سقف مطالبات عینی و حقیقی خود راکه از تودهها و نحلههای فکری مختلف جامعه ایران تشکیل شده است عزم بر آن نموده و خواهان استقلال، آزادی و سهم و حق زندگی برابری و مطلوب و عاری ازاستبداد، فقر، تبعیض،خرافه پروری، با ارج نهادن به آمیزههای متنوع قومی، فرهنګی، دینی و مذهبی مستقل ازدولت با حفاظت درقانون اساسی ایرانی مقتدر و سربلند میباشد که متاسفانه جایگاه افتصادی، علمی، ورزشی و فرهنگی امروز جامعه ما با بیتدبیری و متاثر از پی ریزی سنگ بنای ناصحیح ارکان قدرت در کشورداری با عدم حفظ حریم و جایگاه اقتصاد، دین و سیاست در جهت پیشبرد کشور و سعادت مادی و معنوی مردم امروز بایستی در بین جوامع سطح پایین مقایسه گردد! و همه این نابسامانیها از آنجا نشات گرفت که حاکم و اعوان حکومتش به شکلی مطلق و اصلاح ناپذیر درطی دو دهه اخیر به باور و فرهنگ سازی در مسیر رستگاری و سعادت مادی و معنوی با تاسی از خود و اوامرش اقدام نمود و تا به آنجا پیش رفت که تاکنون هیچ مرجع قانونی ازجمله دولت جنابعالی جرات اعتراض و یا رسیدگی به آن را درخودندیدید و درمقابل حاکمیت و همراهان درمعیت قدرت و ثروتش با تهدید و فریب به ترسیم و ایجاد محفلهای تقدس سازی و پایگاههای سرکوب به ساخت مردم خودی (ولایی) وغیرخودی (برانداز) با توهم دشمن سازی اقدام نمود و خلاصه آنکه سی سال پس از آن روزها میلیونها ایرانی و مسلمان و اما فتنه! به خیابانها آمدند تا این سئوال را از حاکم خود! بپرسند که «آن وعدههای شما» و آنگونه که آیت الله خمینی گفت، که اگر یک ملت بگوید «این حکومت را نمی خواهیم» حق او یک قبرستان شهید است؟ نتها یک پرسش در کلامشان بود و یک خواست در ذهنشان که رای ما کجاست؟ که همانا پاسداری از یکی از بنیادی ترین اصول این حکومت یعنی مشروعیت و جمهوریت نظام به پشتوانه خواست مردم، اما سهم و حقشان شد یک …قبرستان شهید و هزاران زندانی و مفقود….
به امید استقلال، آزادی و حاکمیت ملی با اراده و آگاهی مردم فهیم ایران درصبح رهایی
جمعی ازخانوادههای شهدای جنگ، جانبازان، ملی مذهبی، دانشجویان، زندانیان سیاسی، بازداشیهای اخیر در تبعید.
ائتلاف سبز ملی ایرانیان (اسما) 10.4.1390
خبر / رادیو کوچه
روزیتا واثقی زندانی بهایی محبوس در زندان وکیل آباد مشهد مجدد به اتهام تبلیغ آیین بهایی مورد محاکمه قرار گرفته است.
به گزارش هرانا، رزیتا واثقی شهروند بهایی ساکن مشهد که در حال سپری کردن دوره محکومیت 5 ساله در زندان مشهد است، صبح روز چهارشنبه 8 تیر ماه 1390 از زندان وکیل آباد به دادگاه انقلاب مشهد منتقل شد و بنا به پرونده جدیدی به اتهام «تبلیغ آیین بهایی» محاکمه شد.
قابل ذکر است که هشت متهم بهایی دیگر این پرونده پیش از این در پاییز و زمستان سال گذشته محاکمه شدهاند ولی به دلیل عدم پذیرش اتهام توسط رزیتا واثقی محاکمه نامبرده طولانی شده است.
یادآوری میشود ناهید قدیری یکی دیگر از زندانیان بهایی مشهد است که طبق این پرونده محاکمه شده است. سونیا احمدی، نورا نبیلزاده، بهمن یزدانی، وصال محمدی، افشین نیکآیین، شهاب طائفی و امیر قنواتی اسامی سایر شهروندان بهایی است که مورد محاکمه قرار گرفتند.
جمعه 10 تیر 90 / 1 ژوئیه 2011
اجرا: دامون
استودیو: دامون
تقویم تاریخ
روزنگاشت – «آغازگر موج نو با یک اتفاق ساده» – محبوبه شعاع
مجله جاماندگان – «پانایرانیسم، نه برای همه ایرانیان» – شراره سعیدی
بخش اول خبرها
گفتوگوی روز – «گرین کارتی که دود میشود» – اردوان روزبه
نقدوبررسی «سهشنبهها با حوری» – علی انجیدنی
کافه قصه – «راه و رسم عام» – مهرداد
بخش دوم خبرها
تماشاخانه کوچه – «جنایت هنری» – پویا
مهارتهای زندگی – «راز داشتن دوستی همراه» – سیمین
بخش سوم خبرها
اردوان روزبه / رادیو کوچه
ardavan@koochehmail.com
گروه مشاوران فلان، همراه شما در گرفتن لاتاری، ثبتنام لاتاری گرین کارت آمریکا پایان یافت، با پنجاه دلار آینده خودتان را در آمریکا بسازید…
این از نوشتههای بسیاری از سایتها و شرکتهایی است که این روزها هر روز بر تعداد آن به زبان پارسی افزوده میشود. شرکتهایی که انگار احساس نیاز را خوب یافتهاند و میدانند که رفتن به آمریکا با گرین کارت اگرچه میتواند مانند یک رویا باشد، اما با توجه به سیاست وزارت خارجه آمریکا در زمینه اجازه اقامت افراد خارجی در ایالات متحده یک واقعیت است که رخ میدهد. هر ساله در قالب طرح قرعهکشی برای دریافت گرین کارت وزارت خارچه آمریکا یک لاتاری برگزار میکند که بر اساس سهمیهبندیهای مختلف افرادی که در قرعهکشی شرکت میکنند با برنده شدن میتوانند در صورت کسب شرایط و تایید برای زندگی راهی ایالات متحده شوند.
برای بسیاری این یک رویا بیشتر مینماید، اما حقیقت دارد. کم نیستند کسانی که از همین طریق به زعم خود به سرزمین فرصتهایشان سفر کردهاند و مقیم شدهاند.
این شده است که هر ساله بر تعداد کسانی که در قرعهکشی یا همان لاتاری گرین کارت شرکت میکنند افزوده میشود.
اما برای کسانی که در این برنامه برای لاتاری سال دوهزار و دوازده که در بین تاریخهای پنجم اکتبر تا سه نوامبر سال دوهزار و ده برگزار شد، شرکت کردند دوره خوبی نبوده است. یا شاید دور «خوف» و «رجا» بوده است. چرا که وزارت امور خارجه آمریکا با ارسال نامهای به شرکتکنندگان اعلام کرد که بهدلیل بروز اشتباه نرمافزاری در کامپیوترهای دولت آمریکا و عدم وجود اطمینان از انجام صحیح و عادلانه این قرعهکشی ذکرشده، بهصورت کامل باطل اعلام شده است.
به اعلام مقامات آمریکایی، قرعهکشی جدید با استفاده از دادههای دوره پیشین انجام و نتایج آن پس از ۱۵ ژوئیه سال ۲۰۱۱ اعلام خواهد شد. کلیه کسانی که در قرعهکشی ثبتنام کردهاند و مدارکشان بدون نقص تشخیص داده شده بهصورت خودکار مجدد در این قرعهکشی جدید شرکت داده خواهند شد.
برای کسانی که در این برنامه برای لاتاری سال دوهزار و دوازده که در بین تاریخهای پنجم اکتبر تا سه نوامبر سال دوهزار و ده برگزار شد، شرکت کردند دوره خوبی نبوده است
این رویداد اعتراضهایی را نیز به همراه داشته است. از جمله گروهی از کسانی که بهاین شرایط اعتراض داشتند با تشکیل سایتی نسبت به طرح نظر خود و همچنین یافتن دیگر کسانی که شرایطشان تغییر کرده است سعی در ارتباط بین معترضها داشتهاند. آنها قرار است با هم به این رخداد بپردازند، یکدیگر را بیابند و از این شرایط بگویند.
«بابک نوری» یکی از کسانی است که در راهاندازی این سایت برای همآیش کسانی که معترض به این رخداد بودند، نقش داشته است. او و همرانش سایتی را به راه انداختهاند که در آن کسانی که اعتراض دارند عضو خواهند شد. اما چرا و چه هدفی دنبال میشود را از زبان خود او بشنوید:
آقای نوری شما یکی از کسانی هستید که دستاندر کار راه انداختن یک وبسایت هستید برای ریجیسترکردن آدمهایی که در لاتاری 2012 آمریکا شرکت کرده و به نوعی درگیر یک رخداد شدهاند که ظاهرن با سالهای دیگر فرق میکرده است. در ابتدا به ما بگویید که چه اتفاقی در لاتاری گرین کارت سال 2012 آمریکا افتاده است؟
با سلام خدمت شما بهطور کوتاه عرض کنم که گرین کارت امسال قرار بود اول می نتایجاش اعلام شود، و همینطور هم شد ولی بعد از مدت کوتاهی (department of space) کل نتایج باطل اعلام شد و دلیلاش را یک اشکال کامپیوتری در انگوریتمی که کار سلکشن را انجام میداده است، اعلام کردند. قرار است که دوباره اینکار را تکرار کنند ولی مشکلی اینجاست که عدهای در فرصتی که این نتایج اعلام شده بود جوابها را دیدهاند و میدانند که برنده بودهاند و این مسئله برای اینها شرایط خیلی سختی را ایجاد کرده است که فکر میکردند برنده شدهاند و بعد متوجه شدهاند که کل نتایج باطل اعلام شده است.
آیا این سازمان از نظر قوانین ایالات متحده، این اجازه را نداشته برای اینکه باطل اعلام کند؟ و ایا این دفعه اول است که این اتفاق دارد میافتد؟
واقعن اگر این شرایط با قوانین مطابقت نداشته باشد، اینها باید این کار را میکردند. یعنی نمیتوانستند که باطل نکنند چون در آنوقت طبق قوانین اینکار را انجام نداده بودند. اما مشکل اینجاست که بهنظر میرسد دلیلی که اینها برای باطلکردن داشتند، در واقع مطابق با قانون نیست. یعنی توجیهی که اینها میکنند اشتباه است و این چیزی است که بیشتر بچههایی که شرکت کرده بودند، اینطوری تصور دارند که کسی بتواند بهطور ساده قضاوت کند که آیا (department of space) کار درست را انجام داده است؟ یا آیا کسانی که برنده شدهاند فکر میکنند که اینکار درست را دارند انجام میدهند؟
چرا این موضوع میتواند حساسیت برای گروه داشته باشد؟ یعنی بعد از راه انداختن این سایت که یک کار گروهی است توسط شما و دیگر دوستانتان، چه نتیجهای از اینکار خواهید گرفت، که آدمها دور هم جمع شده، بیایند اعلام کنند و یکجور عکسالعمل نشان دهند و خودشان را ریجستر کنند. فکر میکنید این چه چیزی را دنبال خواهد کرد؟
وقتی شما فکر میکنید حقی از شما ضایع شده و یا شرایط خوبی دارد از شما گرفته میشود، حداقل کاری که میتوانید انجام دهید این است که اعتراض کرده و سعی کنید صدایتان را به مقامات مسوول برسانید. اولین هدف این گروه هم صددرصد همین است. وقتی همه با هم جمع شوند میتوانند یک صدای رساتری داشته باشند و اعتراضشان را به مقامات اعلام کنند و امیدوار باشند که آنها بتوانند مسایل را دقیقتر بررسی کنند و اگر که اینجا حقی دارد از عدهای ضایع میشود، جلوی آن گرفته شود.
فکر میکنید چند ایرانی در این برنامه شرکت کردهاند؟ و آیا سایتی که شما راه انداختهاید (Green card result) قرار است که فقط ایرانیها به سراغاش بروند؟
نه چون تقریبن در این سایت به غیر از چند کشور معدود که استثنا هستند، از همه دنیا شرکت میکنند بقیه همه میتوانند شرکت کنند و ایرانیها هم مثل بقیه شرکتکننده دارند و من الان آمار دقیقشان را اینجا ندارم که خدمتتان اعلام کنم ولی میدانم که یک بخش کوچکی از شرکتکنندهها ایرانی هستند.
لطفن اطلاعات بیشتری در مورد سایت به ما بدهید. سایتی که راه انداختهاید و قرار است که همه در آن ریجستر کنند، تاکنون چند نفر ریجستر کردهاند و چهقدر مورد حمایت قرار گرفته است؟
این کار چون گروهی است و در واقع امکانات خیلی محدودی دارد، با همین امکانات محدود ما توانستیم ظرف مدت خیلی کوتاهی یعنی کمتر از پنجروز از روزی که سایت شروع شده، حدود چهاردههزار نفر را ریجیستر کنیم. چهاردههزار نفر به روی سایت آمده و مشخصات خودشان را اعلام و در این حرکت گروهی شرکت کردهاند. که فکر میکنم عدد قابل توجهی در ظرف مدت کوتاهی است.
ما داریم سعی میکنیم که یک سری حرکتها را انجام دهیم. با «مدیا» در تماس هستیم و سعی در نامهنگاری با بخشهای دولت و خود (department of space) را داریم و با چند وکیل مختلف در تماس هستیم و از اینها مشاوره میگیریم که ببینیم واقعن چه حرکتی میشود در سطوح مختلف یعنی در سطح مدیا، نامهنگاری با مقامات دولتی و حتا شاید مراحل پیشرفتهتر و داشتن یک وکیل برای اینکار، اگر که شرایطاش مناسب باشد و بشود اینکار را انجام داد.
آقای بابک شما خودتان جزو کسانی هستید که در این گرین کارت 2012 شرکت کردهاید؟
نه من فقط به این گروه کمک میکنم و خودم شرکتکننده نیستم.
فراموش نکنید:
برای باخبر شدن از نتایج این قرعه کشیهای جدید با استفاده از شمارههای رهگیری قبلی خود میتوانید از نتیجه قرعهکشی جدیدی که پس از ۱۵ ژوئیه اعلام خواهد شد:
http://www.dvlottery.state.gov
هم چنین اگر شما هم از کسانی هستید که دل شکستهی این رخدادید، میتوانید به این سایت مراجعه کنید و همراه این همآیش شوید:
http://www.greencardresults.com/
محمد مصطفایی / وکیل دادگستری
در خبرها خواندم که نوجوانی به نام یوسف ندرخانی به اتهام ارتداد و تبلیغ مسیحیت از سوی شعبه یازدهم دادگستری استان گیلان به مجازات اعدام محکوم شده و دیوانعالی کشور نیز حکم اعدام آقای ندرخانی را تایید کرده است.
در این خصوص، ضمن انتقاد از رسانههایی که این خبر را به صورت کاملن غیر حرفه ای و به زیان این نوجوان منتشر کرده و بدون داشتن اطلاعات دقیق از پرونده ایشان، صدور حکم به مجازات اعدام را به گونهای، قانونی جلوه و توجیه کرده و با انعکاس ناصحیح خبر اعدام این نوجوان مسوولین جمهوری اسلامی را که به دنبال بهانه برای اعدام میگردند، در اجرای چنین حکمی استوارتر میکنند، در زیر صرفنظر از محتویات پرونده آقای یوسف ندرخانی، بر فرض صدور حکم به مجازات اعدام، بنا به دلایل متقن و مبرهن، این حکم را برخلاف قانون دانسته و اجرای آن را نیز خودسرانه میدانم:
در ابتدا صرحتن بیان میدارم که در هیچ یک از مواد قانونی جمهوری اسلامی ایران، جرمی به نام ارتداد تعریف نشده و چنین مجازاتی فاقد هر گونه جایگاه و اثر است. ارتداد اگر چه در فقه دارای حکم است و جرم شناخته میشود، اما از آن جا که در قانون برای آن مجازاتی تعیین نشده است، جرم قانونی نیست و به این جهت محاکم دادگستری نه حق صدور چنین حکمی را دارند و نه میتوانند فردی را به جرم ارتداد محکوم و برای وی مجازات آنهم اعدام تعیین نمایند .
یکی از بدیهی ترین اصول قانونی، که در نظام بین الملل و همچنین در سیستم قضایی جمهوری اسلامی ایران نیز به رسمیت شناخته شده است، اصل قانونی بودن جرایم و مجازاتها است. به موجب این اصل، هیچ عملی جرم محسوب نمیگردد، مگر آن که قانون برای عملی مجازات تعیین کرده باشد. به عبارت دیگر طبق مقررات جزایی و نیز قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، جرم به فعل یا ترک فعلی گفته میشود که قانونگذار برای آن مجازات تعیین کرده باشد و مهمتر اینکه احدی را نمیتوان مجازات کرد، مگر آن که جرم وی توسط دادگاه واجد صلاحیتی که در قانون پیش بینی شده است، به اثبات رسد.
اصل سی و ششم قانون اساسی مقرر میدارد: «حکم به مجازات و اجرای آن باید تنها از طریق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد»، اصل ۳۷ – اصل، برائت است و هیچکس از نظر قانون مجرم شناخته نمیشود، مگر این که جرم او در دادگاه صالح ثابت گردد. اصل ۱۶۹ - هیچ فعلی یا ترک فعلی به استناد قانونی که بعد از آن وضع شده است جرم محسوب نمیشود.
متاسفانه برخی از قضات دادگستری گمان میکنند، اصل 167 قانون اساسی این اختیار را به آنها داده است تا اگر موضوعی در قانون مسکوت بود به منافع فقهی رجوع کرده و حکم به محکومیت صادر کنند. در اصل 167 قانون اساسی آمده است: «قاضی موظف است کوشش کند تا حکم هر دعوا را در قوانین مدونه بیابد و اگر نیابد، با استناد به منابع معتبر اسلامی یا فتاوی معتبر، حکم قضیه را صادر نماید و نمیتواند به بهانه سکوت یا نقض یا اجمال یا تعارض قوانین مدونه، از رسیدگی به دعوا و صدور حکم امتناع ورزد» مقایسه این اصول حکایت از آن دارد که بین اصل 169 و 167 تناقضی ظاهری وجود دارد در حالی که تصویب اصل 169 و رسمیت شناختن اصل قانونی بودم جرایم و مجازاتها، نشان میدهد، اصل 167 قانون اساسی ناظر به جرم نبوده و دعاوی حقوقی را در بر میگیرد به خصوص اینکه اصل 169 پس از تصویب اصل 167 به تصویب رسیده و تخصیص کننده است. لذا به این جهت نیز حکم صادر شده علیه آقای ندرخانی برخلاف موازین حقوقی و قضایی است.
نکته دیگر اینکه بسیاری از مواد قانونی مجازات اسلامیبر گرفته از منافع فقهی است با این حال چه در زمان تصویب قانون مجازات اسلامی و چه پس از آن، عنوان ارتداد، به تصویب نمایندگان مجلس نرسیده و نمایندگان نخواسته اند که این عنوان، جرم محسوب گردد به همین دلیل بوده است که در دو دهه اخیر حکم به مجازات افراد به جرم ارتداد صادر نشده است و در لایحه ای تحت عنوان لایحه مجازات اسلامی که در حال حاضر در مجلس شورای اسلامی تحت بررسی است، موضوع ارتداد به عنوان یک جرم جدید مطرح گردید که این خود نشان از نبود جرم ارتداد در جمهوری اسلامی ایران است.
با توضیحاتی که داده شده، روشن و مبرهن است که صدور حکم به اعدام آقای یوسف ندرخانی برخلاف قانون و به صورت کاملن خودسرانه است که امیدوارم مسوولین جمهوری اسلامی ایران هر چه سریعتر در صدد نقض این حکم برآیند.
خبر/ رادیو کوچه
یکی از گروگانهای فرانسوی که روز چهارشنبه توسط طالبان در افغانستان آزاد شده میگوید باور دارد که رهایی او در مقابل پول و مبادله اسرا بوده است اما متذکر شده هیچ مدرکی برای اثبات این ادعای خود ندارد. دولت فرانسه هم پرداخت رشوه در ازای آزادی شهروندان خود را رد کرده است.
گروه طالبان نیز گفته اند چند نفر از اعضایشان از زندان آزاد شده اند. اما درهمین حال دولت افغانستان هر نوع مبادله زندانیان با این گروه را رد کرده است.
آقای گسکویر و فیلمبردار او، استفان تاپونیه، همراه با مترجمشان، رضا دین، در دسامبر ۲۰۰۹ در مناطق کوهستانی شمال شرق افغانستان ربوده شدند.
مقامهای فرانسوی تاکنون درباره علت آزادی این گروگانها پس از ۱۸ ماه سکوت کرده اند، اما آقای گسکویر میگوید که به طالبان قول پول و آزادی حداقل دو زندانی داده شده بود.
به گزارش بیبیسی وی اظهار داشته: «من هیچ مدرکی برای اثبات ندارم. به طور رسمی هیچ باجی در کار نبوده است. اما البته در مقابل شکلات هم که نبوده است.»
او افزود گروگانگیرها هرگز دلیل ربودن آنها را نگفتند، اما از ابتدا روشن بود که بدنبال مبادله بودند.
در همین رابطه ایمیلی از ذبیح اله مجاهد، از سخنگویان طالبان، به رسانهها ارسال شده که در آن طالبان میگوید که در قبال آزادی این دو روزنامه نگار فرانسوی، اسرای طالبان آزاد شده اند …. و به خواست خدا مجاهدین در بند به خانه باز میگردند.
در آوریل ۲۰۱۰ میلادی، طالبان با نشر یک کلیپ ویدیویی از این دو روزنامه نگار فرانسوی، اعلام کرد که آنها فهرستی از زندانیان طالبان را به مقامات فرانسوی داده و میخواهند که آنها در قبال این دو روزنامه نگار آزاد شوند.
بیشتر بخوانید:
«آزادی دو خبرنگار فرانسوی از افغانستان پس از یکونیم سال»
با توجه به افزایش نقض حقوق بشر در حوزه اقلیتهای دینی توسط حاکمیت، و نیز بهلحاظ بررسی مواد قانونی بازداشتهای نوکیشان مسیحی و آزار و اذیت آنها گفتوگویی با آقای حسین جدیدی، وکیل پایه یک دادگستری و فعال حقوق بشر و وکیل تعداد زیادی از نوکیشان مسیحی انجام دادیم تا به بررسی هر چه دقیقتر آنچه که باعث برخورد حاکمیت با پیروان سایر اقلیتهای مذهبی گشته بپردازیم
علل افزایش فشار بر اقلیتهای دینی خاصه مسیحیان را بفرمائید؟ چرا نظام اسلامیاز گسترش مسیحیت در هراس است؟
چرا به شهروندان مسیحی فشار وارد میشود وترس نظام چه توجیهی دارد ؟ سوالاتی هستند که وظیفه حاکمیت ایجاب میکند که به آن جوابی قانع کننده بدهد چون حاکم یک جامعه صرفنظر از عقاید مردمان در مقابل حقوق اولیه و انسانی آنها مسئولیت تام دارد و غیر از توهین و افترا به اقلیتها باید جوابی قانع کننده برای این برخوردهای ناصواب به افکار عمومی داخلی و حتا بینالمللی بدهد اگرچه معتقدم جوابی منطقی و قانونی برای آن ندارند. روشن است که این فشارها برای ایجاد رعب و وحشت است و مگر میشود حوزه عقیده و فکر را با بگیروببند محدود کرد؟ معتقدم میسر نیست واین در درازمدت به اقبال عمومی به مسیحیت میانجامد.
حوزه عقاید مردم حوزه ای کاملن خصوصی است و حکومت حق ورود به آنرا ولو با وضع قانون ندارد در حالیکه امروزه اساسن با تعابیر عجیب و غریب از قانون؛ هموطنان مسیحی و دیگر ادیان و فرق نیز مورد اجحاف قرار میگیرند.
جا دارد که از تضییع حقوق اولیه و انسانی دراویش، اهل تسنن، بهاییها، کلیمیان و… هم یادی بکنم و این موضوع امروزه منحصر به مسیحیان نیست.
همانگونه که اطلاع دارید سال گذشته یوسف ندرخانی بهاتهام ارتداد به اعدام محکوم شدند و هم اکنون در زندان لاکان رشت هستند آیا بنظر شما صدور چنین حکمیبر پایه فقه بوده واساسن منشاء قانونی دارد؟
شخصی که نام بردید فقط نمونه ای از دهها و صدها هموطن مسیحی نام آشنا و یا گمنامی است که با اتهامات از قبیل ارتداد- اقدام علیه امنیت ملی-توهین به مقدسات و…در زندانهای کشور هستند. بدیهی است که تا این لحظه جرمی در قانون مجازات اسلامی و سایر قوانین جزایی به عنوان (ارتداد)وجود ندارد و مطابق اصل(قانونی بودن جرائم ومجازاتها)چنین اتهامی از لحاظ قانونی موضوعیت ندارد و طرح آن توسط دادستان غیر قانونی است اما از نظر شرعی آنرا طرح و پیگیری میکنند. صحبت در مورد ارتداد بحث مفصلی را طلب میکند ودر اینجا فقط بدانید که بر پایه یک حدیث از ابن عباس، تعدادی از فقها منجمله مرحوم خمینی آنرا قبول دارند و تعدادی دیگر از جمله مرحوم مرحوم منتظری و دیگران برای کسی که با مطالعه دین دیگری انتخاب میکند قائل به ارتداد نیستند.
آقای ندرخانی و آحاد شهروندان مطابق همین قوانین فعلی حق دارند که دین و عقیده خود را خودشان تعیین و به آن عمل کنند و حتا آنرا تبلیغ کنند بهطوریکه گفته شد ما در قانون اینچنین جرمی نداریم بلکه برعکس مطابق اصول 13،14،15 ،26 و64 قانون فعلی مسیحیت در ایران جزء اقلیتهای دینی در قانون اساسی تعیین و به رسمیت شناخته شده است.
بنابراین اتهاماتی از قبیل ارتداد ویا حتا اتهامات امنیتی برای نوکیشان مسیحی اتهاماتی غیر واقع و صرفن بمنظور ارعاب آنها خواهد بود و اگر سیستم قضایی ایران از حداقل استقلال برخوردار باشد اصولن چنین پروندههایی مجال تشکیل نمییابد.
به عنوان وکیل دادگستری که سالیانی است وکالت تعداد زیادی از نوکیشان مسیحی را در دادسراها و دادگاهها بهعهده داشتید بفرمائید روند رسیدگی به پرونده نوکیشان مسیحی به چه صورت انجام میگیرد ؟
براساس مستندات و مشاهدات و تجارب حرفه ای عرض میکنم نهادهای امنیتی و اطلاعاتی در واقع در اینگونه پروندهها نقش شاکی را دارند بنا به تجربه عرض میکنم که نهاد مذکور با ارائه گزارشی که هیچگونه مستندی جزء تحلیلات ذهن متعصب مامور یا مامورین اطلاعاتی ندارد را به دادستان ارائه میدهند و دادستان نیز به بازپرس و دادیاران خاص ارجاع میدهند وصدور حکم دستگیری آغاز میشود(به زبان ساده متهم برای اختراع! مستندات در اختیار شاکی[نهاد اطلاعاتی –امنیتی] قرار میگیرد) که باحبس انفرادی و انواع شکنجه نرم و سخت سعی میکنند که حتمن متهم به انواع اتهامات ( ارتداد- اقدام علیه امنیت ملی از طریق تبلیغ مسیحیت-توهین به انبیای عظام و…) اقرار نماید .
از شروع دستگیری تا تکمیل پرونده از سوی دادسرا بدلیل ایراد اتهامات سنگین واهی ؛ عمدتن با قرار بازداشت موقت؛ متهم محبوس است و در هفتهها و ماههای اول نه به خانواده دسترسی دارد نه به وکیل و با طرح اتهامات واهی امنیتی چنین وچنان فضایی از رعب و وحشت برای خانواده و وکیل ایجاد میکنند و….
پس از ماهها حبس ، با تبدیل قرار به وثیقههای نا متناسب عملن ادامه حبس را هموار میکنند و سرانجام پرونده به دادگاه که میرود بدلیل اینکه واقعن در اینگونه دلایل مستنداتی یا وجود ندارد یا بی ربط به اتهام است، رسیدگی با اطاله چندین ماهه و بعضن چند ساله انجام واکثرن نیز به تبرئه میانجامد اما نکته ای که نباید از آن غافل ماند سیاست و کیفری و اطلاعاتی ایجاد رعب و وحشت است که آن هموطن مسیحی را ماهها و بلکه سالها در حبس (حتی انفرادی) نگه داشته اند و حال که حکم برائتش نیز صادر شود او مجازاتی را بلادلیل تحمل کرده است که البته این موضوع در مورد خیلی از شهروندانی که در مقام متهم قرار میگیرند محتمل است.
در واقع هیچ منطق قانونی پشت این برخوردها نیست و این نوع رفتار ظلمی آشکار بر نوکیشان است.
علل افزایش گرایش به مسیحیت در داخل ایرانیان بخصوص در سالهای اخیر را در چه میدانید؟
گفته میشود، اولین کسانی که مسیحیت را به هند و شرق آسیا بردند، ایرانیان بودند و این نشان میدهد که مسیحیت ریشه ای تاریخی در افکار واذهان مردم ایران دارد. از طرفی ایرانیان ،مردمان باز و روشنی هستند و این ذهنیت مثبت از مسیح و پیغام او در طول تاریخ در ایران موجود بوده بعلاوه اینکه امروزه جوانها (خصوصن) میخواهند به دینی مومن باشند که بتوانند پیرامون آن تحقیق کنند و با اصول جهانی حقوق انسانها تعارضی نداشته باشد ، خوب پیغام مسیحیت تا آنجا که من میفهمم ،محبت بی قید وشرط الهی و تسامح و تساهل نسبت به دیگران است بدیهی است که مردم خسته از بی محبتی و خشونت نسلهای گشته به آن اقبال نشان دهند اگرچه حاکمیت ایران سعی میکند مسیحیت را به غرب و غربزدگی و توطئه و… نسبت دهد اما عمده مردم صرفنظر از این تبلیغات و بی اعتنا به جو ارعاب وتهدید، کار خودشان را انجام میدهند.
ناگفته نماند عملکرد حاکمان اسلامی و شیعی و نمایاندن چهره دین به شکل موجود نیز تاثیر بسزایی در این روند داشته است و اتفاقن مبارزه با آن از طریق حکومت، مردم را راغب خواهد کرد.
برای مبارزه با رژیمی که تاب تحمل آراء مخالف را ندارد –حتا بهقول خوشان با وجود سفارشهای مکرری که بر عدم اجبار در پذیرش دین صورت گرفته چه باید کرد؟هدف از این بگیر وببندها عقیدتی در داخل چیست آیا هدف خاصی را دنبال میکند؟
جواب این سوال را باید سیاستمداران بدهند .من وکیل حرفه ای و فعال حقوق بشرم و اگرچه در خصوص دفاع از نوکیشان تجربههایی دارم اما تمامی تلاشم را برای دفاع از کسانی(صرفنظر از عقیده ومرام) که حقوقشان در معرض تهدید و تضییع است، بکار میگیرم و معتقدم در بحث حقوق بشر باید موارد نقض مستند و مستدل و بدون وقفه اعلام و پیگیری شود.
این فقط چالش حکومت نیست بلکه روحانیت اسلامی خصوصن تشیع و بویژه مراجع شیعی باید به مردم پاسخ دهند که فرضن پیر مرد کارگری (که وجوهاتش را به فلان مرجع میدهد)پسرش دینی غیر از اسلام یا مذهبی غیر از شیعه را انتخاب کرده سزاوار است پدر را تکریم و پسر را بحکم ارتداد کشت؟تضاد بین ارتداد ولااکراه فی الدین را چگونه حل میکنند؟
سزاوار نیست حکومتی که اموال مردم وثروت عمومی(نفت – مالیات و…)را در ید خود دارد نه تنها نمیتواند و نباید به حوزه افکار و عقاید مردم دست درازی کند بلکه باید و وظیفه دارد به آحاد مردم(صرفنظر از عقیده ومرام) خدمت کند.
هر هدفی که پشت این بگیروببندها باشد، فرقی نمیکند چه باشد، این اقدامات حتی خلاف قوانین جاری است(اگرچه قوانین فعلی باید به نفع حقوق مردم ابهام زدائی وجرح وتعدیل شوند)وحقوق اساسی عده زیادی از شهروندان رانقض نموده است. طبیعی است که وقتی عقیده ای دینی خود را در قالب حکومت دینی بر سایرین غلبه کرد آن عقیده ودین خواه ناخواه توجیه گر قدرت شده و انتهایی برای بگیر وببند متصور نخواهد بود .
قانون مدنی و قانون اساسی در این مورد چه میگوید؟ آیا پیش بینیهایی برای جلوگیری از پذیرش دینی غیر از اسلام در آنها شده است یا قانون انتخاب دین را حق آزادانه شهروندان میداند؟ درصورتی که قانون منعی نداشته باشد پس ریشه این برخوردها چیست؟
همانگونه که عرض کردم در اصول 13-14-15-26و64 مسیحیت به عنوان اقلیت دینی برسمیت شناخته شده – اگرچه شخصن معتقدم قانونی که بر اساس اصول مدرن قانون نویسی، تعیین دین و مذهب رسمی برای یک کشور، خود میتواند از پایههای تبعیض علیه سایرین باشد-است و از سوی دیگر مطابق ماده 2 قانون مدنی جمهوری اسلامی، قراردادها ومیثاقها و منشورهای بین المللی که دولت ایران به آن بپیوندد درحکم قوانین داخلی ایران است و بایستی مستند احکام دادگاهها قرار گیرد در اینخصوص ماده 18میثاق بین المللی حقوق مدنی وسیاسی که ایران آنرا کاملن پذیرفته و ماده 18 اعلامیه جهانی حقوق بشر که ایران در شورای حقوق بشر عضویت دارد برای تمامی مردم ایران حق تغییر دین و مذهب و حق انجام مراسم مذهبی و حتی حق اظهار آنرا در جامعه به رسمیت شناخته است بنابراین براساس متون قانونی موجود :
1.با اطمینان عرض میکنم ، نه تنها قانونی دائر بر ممنوعیت تغییر دین از اسلام به سایر ادیان یا از شیعه به سایر مذاهب در متون قوانین مدون امروزی یافت نمیشود .
2.بلکه قوانین حداقلی برای به رسمیت شناخته شدن تغییر مذهب و تغییر دین در قوانینی که عرض شد موجود است.
اما اراده ای برای اجرای دقیق همین قوانین ناقص نیز وجود ندارد بلکه در برخورد با اقلیتها نه تنها قوانین موجد حق نادیده گرفته میشود بلکه قوانین کیفری را تفسیر موسع ناصواب میکنند وآن برخوردها را سبب میشوند.
سخنان رهبر جمهوری اسلامی در پائیز سال گذشته (که کلیساهای خانگی را بلادلیل به استکبار و استعمار ربط دادند) کافی بود تا برخوردهای غیر قانونی علیه نوکیشان مسیحی آغاز شود، همان روند و پروسه ای که قبلن توضیح دادم که ابتدا با طمطراق وپر سر وصدا شروع وبه روندی کاملن غیر قانونی میانجامد و….این داستان ادامه دارد.
به نظر شما جامعه جهانی چه حمایتهایی میتواند از شهروندان ایرانی در راستای انتخاب آزادانه دین بکند؟ انتظار شما از سازمانهای حقوق بشری چیست؟
در حقوق بین الملل خیلی ضمانت اجراهای زیادی نداریم البته حکومتهایی که دغدغه افکار عمومی داخلی و بین المللی دارند از طریق روابط دیپلماتیک میتوانند تا حدودی در تعدیل رفتار حاکمیت ایران تاثیر بگذارند اما همین کشورها در مجامع بین المللی خصوصن شورای حقوق بشر امکانات جمعی بیشتری دارند لذا ایران در مجامع بین المللی دیگر نمیتواند از اجرای قوانین و میثاقها که متضمن آزادیهای اساسی ازجمله آزادی عقیده ودین است شانه خالی کند.
تعیین نماینده ویژه برای بررسی وضعیت نقض حقوق بشر اقدامی مثبت است که اگرچه تا این لحظه با واکنش منفی حاکمیت ایران مواجه شده است اما بنظر میرسد لجبازی حکومت در نقض گسترده حقوق بشرجامعه جهانی را به تنگ کردن این حلقه از سوی جامعه جهانی، ترغیب میکند.
انتظار مدافعین حقوق بشر، بررسی دقیق و بیطرفانه موارد نقض حقوق بشر و ارائه گزارش مفصل از موارد مذکور به شورای حقوق بشر است.
از سوی دیگر به عنوان یک شهروند ایرانی آرزو میکنم با صدور فرمان عفو عمومی زندانیان آزاد و ممنوعیتهای خودساخته برداشته و زمینه جلب مشارکت همه ایرانیان با هرعقیده و مذهب در ساختن ایران فراهم شود.
مصاحبه از بابک آزادی
مطلبهایی که در این بخش تارنمای رادیو کوچه منتشر میشود یا انتخاب دبیر روز سایت و یا پیشنهاد دوستان رادیو است که میتواند از هر گروه یا دسته و یا مرامی باشد. نظرهای مطرح شده در این بخش الزامن نظر رادیو کوچه نیست. اگر نقد و نظری بر نوشتههای این بخش دارید میتوانید برای ما ارسال کنید.
امیر سعیدزاده
چندی پیش وقتی در خبرها اعلام شد که آیتاله مصباح یزدی، مدرس حوزه ی علمیه قم در گفتگو با خبرگزاری فارس گفته است «گرچه مردم نقش پر رنگی در سرنگونی رژیم ستمشاهی داشتند اما این روحانیون بودند که به مدد قدرتهای خدادادی خود، شاه را مجبور به فرار از کشور کردند و زمینه را برای برپایی حکومت اسلامی در ایران فراهم نمودند.»
ایشان ضمن هشدار به سران فتنه و فتنه گران افزوده بود: «فتنه گران هنوز ذره ای از قدرت ما را ندیده اند و بنده شدیدن هشدار میدهم که در صورت ادامهی روند فعلی و دشمنی آنان با نظام، ما روحانیون ناچار خواهیم شد همانند اواخر دوران ستمشاهی، از قدرت خدادای و ماورالطبیعه خود استفاده کنیم و آن روز است که همه به عینه، عام الفیل را خواهند دید.»
وقتی در برنامه صدای آمریکا VOA آقای محسن سازگارا خبری منتشر کردند مبنی براینکه واحد جدیدی به نام پدافند جن در سپاه پاسداران جهت مقابله با جریانات انحرافی شکل گرفته است…؟! ممکن بود تا دیروز کسی به این خبر بخندد و بگوید دنیای جدید تکنولوژی و پرداختن به این خزعبلات؟! اما با مراجعه بیشتر به سایتها و اخبار ارایه شده میتوان به نتایج جالبتری دست پیدا کرد:
وجود جن و استفاده از طلسم و جادو که در کتب مذهبی سایر ادیان مانند قرآن نیز به آن اشاره شده است از دیدگاه مذهبی پذیرفته شده و انکار آن نیز به مانند کفر و انکار قرآن می باشد و در انجیل نقل میشود که در جایی حضرت عیسی ارواح خبیث را با نیروی الهی از بدن یک فرد مجنون خارج میکند تا او بهبودی خود را باز یابد لیکن تا کنون از لحاظ علمی تحقیقات آشکاری بروی این قضیه صورت نگرفته است و کسانی که در آین زمینه اطلاعاتی دارند آنرا پنهان و مخفی نگاه داشته و از پرداختن به این موضوع خودداری میکنند و ظاهرن برای افرادی که از این لحاظ دچار مشکل میشوند بعلت عدم شناسایی و راهکار درمانی مناسب،عملن راهی جز پناه بردن به داروهای روان گردان یا بستری شدن در تیمارستان وجود نداشته است.
این موضوع که این روزها در رسانه ها بیشتر درباره آن صحبت می شود و در سال گذشته در ارتباط با آن فیلمی به نام ملک سلیمان در ایران بروی پرده سینما رفت که اشاره ای داشت به ظهور و تسلط دوباره این موجودات … بر اندیشه و ذهن مردم در آینده ای نزدیک..
گزارشی از خبرآنلاین و روزنامه همشهری مبنی بر ادعاهای فردی به نام «ر. م» که آدم توانمند و ماهری در انرژی درمانی است و میتواند به راحتی درون آدمها را بخواند، به این مطلب اشاره می کند که چرا در حالیکه تخم مرغ از یه زار به ۲۵۰ تومان رسیده و چند برابر شده است وهمه حتا مسئولین معترض هستند و مخالفت میکنند اما در آخر هیچ کس اعتراضی نمیکند، زیرا که دعا نویسان برای مردم هر روز صبح در آب سد کرج و لتیان دعا میریزند، دعای دهان بند! این موضوع را می رساند که ظاهرن اشخاص ناشناسی که در این زمینه فعالیت دارند و در طول سالهای حکومت جمهوری اسلامی از این قضیه به نفع حکومت استفاده کرده اند و در عین حال یکی از دلایل اختلافات گروه وابسته به مصباح یزدی و گروه مقابل منتسب به احمدی نژاد، وارد شدن جریان وابسته به نزدیکان رییس جمهور به این حوزه و به مخاطره افتادن قدرت بلامنازع روحانیون در این زمینه بوده است…به نحوی که آقای مصباح یزدی که معمولن فردی خوددار و متین بودند چند روز پس از آشغال! نامیدن گروه مقابل، اعلام می کند که «ابلیس با تجربه چندین هزار ساله به کمک اینها آمده است»
وجود جن و استفاده از طلسم و جادو که در کتب مذهبی سایر ادیان مانند قرآن نیز به آن اشاره شده است از دیدگاه مذهبی پذیرفته شده و انکار آن نیز به مانند کفر و انکار قرآن می باشد
گزارش بی سابقه دیگری در سایتهای خبری مبنی بر صدور حکم تخریب برای یک ساختمان 5 طبقه که در تسخیر اجنه و طلسمات بوده به دستور مقامات قضایی و بهدلیل موارد امنیتی؟! بههمراه افزایش آمار بیماریهای ذهنی و روانی در جامعه , عدم ثبات فکری و شخصیتی در بعضی مسئولین, عادی شدن اخبار ارتباط برخی از مسئولین و گروههای سیاسی با ارواح خبیثه و اجنه، افزایش آمار تجاوز و خشونتهای غیرعادی و بی سابقه در کشور, سکوت و ظلم پذیری غیر عادی مردم بازهم این مطلب را میرساند که موضوع از حد شایعه و مزاح فراتر می باشد و باید بیشتر در این زمینه تحقیق شود که آیا صحت دارد که عده ای به تسخیر این موجودات پرداخته و از ارتباط با آنها جهت پیش بردن اهداف و مقاصد خود استفاده میکنند؟!
البته مدتها بود که به این موضوع فکر میکردم که آخر دلیل حماقتهای مداوم یک ملتی که بدون اندیشیدن، کورکورانه از چیزی طرفداری میکنند و کاری را انجام میدهند و سپس خودشان هم دلیل آنرا نمیدانند!!، چه میتواند باشد؟ برای یک موجود هوشمندی مانند انسان در مقام یک دکتر یا مهندس چه عاملی میتواند تشخیص او را در برابر سادهترین امور که نیاز به تفکر چندانی ندارد و در شرایط عادی حتی یک انسان بی سواد هم بهراحتی میتواند از پس آن بر آید٬ مختل نموده و باعث شود که او یک انتخاب حماقت آمیز را برگزیند؟ آیا مسخ و جادو می تواند حقیقت داشته باشد؟
گزارش عجیب دیگری آن هم از روزنامه معتبر وال استریت ژورنال در مورد حرفهای یک جن گیر اصفهانی که ضمن ارتباط با دولت/ با جنهای اسراییلی نیز مبارزه میکند! به این شایعه که آیا حزباله لبنان در نبرد اخیرش با اسراییل به کمک این نیروها توانسته بود دشمن را ناتوان و زمینگیر کند دامن میزند و روایات سربازان اسراییلی مبنی برشلیک و تیراندازی از سوی سربازان نامرئی بهسوی آنها… ، در صورت صحت داشتن آیا نشان از تبحر نیروهای حزباله به این نیروها و علوم مربوط به آن میباشد…؟
با مراجعه به سایتهای دیگر، ظاهرن در چند سال گذشته یک محقق ایرانی بنام محمد علی طاهری با پژوهش در این زمینه توانسته است به نتایج جالبی دست یابد و با طرح مبحث موجودات غیر ارگانیک بصورت علمی رشته ای بنام سایمنتولوژی را بنیانگذاری نموده که زیربنای علمی و تحقیقاتی داشته و با ارائه و تدریس آن در دانشگاههای ایران باب تحقیقات علمی جدیدی را جهت پزشکان و محققان باز نموده است.
البته این تئوری و تحقیقات صورت گرفته هنوز به بحث و تحقیقات علمی بیشتری نیازمند می باشد لیکن نباید فراموش کرد که هر موضوع و کشف تازه ای با مشکلاتی روبرو بوده ٬ تا قبل از اختراع میکروسکوپ و کشف باکتری و ویروس٬ عده ای از پزشکان ، محققینی که اعتقاد بر آلودگی و وجود میکروبهای بیماری زا داشتند را مسخره و طرد می کردند.
با تئوری این فرد موجودات غیر ارگانیک, شکل دیگری از حیات در هستی می باشند که زندگی آنها بر خلاف موجودات ارگانیک مانند گیاهان حیوانات و انسانها مبتنی بر حیات سلولی و اندامهای ساخته شده از موادآلی نبوده در دامنه فرکانسی خاص که با فرکانس قابل ثبت و رویت توسط انسان فرق دارد به حیات خود ادامه میدهند و دسته ای از آنان میتوانند بروی سیستم ادراکی انسان تاثیرات شگرفی بجای بگذارند٬ آنرا مختل نموده یا بصورت پیشرفته در جهت خاصی هدایت نماید .
لیکن این تحقیقات به مذاق عده ای خوش نیامده و در خلال مدت انجام تحقیقات همواره به طرق مختلف از سوی افراد و جریاناتی ناشناس در داخل کشور با مشکلاتی روبرو میگردد٬ لیکن علیرغم سنگ اندازیهای صورت گرفته ،آقای طاهری توانسته بود در زمینه مقابله با مشکلاتی که توسط این موجودات بروی سلامتی و ذهن انسان ایجاد میشود٬ راهکارهای عملی و علمی ارائه نماید.
تا اینکه جریانهای سود برنده از این قضیه که مخالف هر گونه آگاهی عمومی از نتایج این تحقیقات بودند٬ همزمان با جدی شدن اختلافات در طبقه حاکمیت که از درگیریهای غیر ارگانیکی به سمت درگیریهای فیزیکی سوق پیدا کرده بود به این نتیجه میرساند که باید کلیه تحقیقات صورت گرفته در این زمینه را متوقف و آقای طاهری را از صحنه حذف نمایند.
پس از ایجاد واحد پدافند جن و جنگیری توسط سپاه پاسداران و دستگیریهای افراد جنگیر وابسته به جناح مقابل .
با ایجاد فشار بیشتر بر دکتر طاهری به منظور توقف تمامی فعالیتها و تحقیقات صورت گرفته، ایشان را بازداشت و روانه زندان می کنند, نامبرده به منظور اعتراض به فشارهای صورت گرفته بر فعالیتهای علمی و خیر خواهانه اش, در زندان انفرادی دست به اعتصاب غذا زده است و اکنون در شرایط بسیار وخیمی بهسر می برد که بدلیل سیاسی نبودن فعالیتها و نگرانی دوستانش از بدتر شدن اوضاع وی, در این مورد سکوت اختیار شده و در کمتر رسانه ای خبر آن منعکس گشته است.
اخیرن با وخامت وضعیت جسمانی محمد علی طاهری, گروه تحقیقاتی سایمنتولوژی جهت رفع شبهات مطرح شده مطالب تحقیقات انجام شده و فیلمهای دروس سایمنتولوژی را بروی اینترنت و برای عموم و دراختیار همگان قرارداده اند که این اقدام نیز به مذاق گروههای درگیر و ناپیدای قدرت در طبقه حاکمیت خوش نیامده و با بستن و فیلتر نمودن سایتها٬ آنها را بدون هیچ توضیحی دستگیر و روانه زندان کرده اند.
البته در داخل ایران همچنان عده ای سعی بر این دارند که جلوی حذف و تخریب این دانشمند ایرانی را گرفته و دیگر مسئولین نظام را متوجه این امر نمایند که جهت مقابله با معضلات جدید پیش رو که درآینده نیز جدی تر خواهد شد، میتوان از اطلاعات و تحقیقات صورت گرفته, فارغ از منافع شخصی و جناهی در جهت بهداشت معنوی جامعه و آگاهی عمومی بهترین استفاده را کسب نمود….
خبر/ رادیو کوچه
آمریکا در نظر دارد با گروه اسلامگرای اخوان المسلمین در مصر روابط خود را آغاز کند. یکی از مقامات عالیرتبه دولتی در آمریکا اعلام کرد که این اقدام به خاطر تغییراتی است که در ساختار سیاسی مصر بوجود آمده است.
آمریکا از سال ۱۹۹۴ رابطهای رسمی با گروه اسلامگرای اخوان المسلمین نداشت. به گزارش دویچهوله یکی از سخنگویان اخوان المسلمین رضایت خود را از این اقدام آمریکا اعلام کرد و گفت که اخوان المسلمین به این ترتیب میتواند اهداف خود را روشن و دقیق بیان کند.
اخوان المسلمین اگرچه دولت اسراییل را به رسمیت نمیشناسد، اما برخلاف گروه حماس برخورد خشونتآمیز با آن کشور را رد میکند.
حسن زارع زاده اردشیر / کنشگر حقوق بشر، روزنامه نگار و فعال سابق دانشجویی
جنبش سبز نه تنها برای ایرانیان، بلکه نام شناخته شده ای در بین مردم جهان است که خواهان و علاقمند آزادی و دموکراسی هستند. بازتاب این جنبش در سطح بین المللی حتا دولتهای قدرتمند را به این باور رساند که جنبش سبز با جمعیت میلیونی خود توانست پایه های رژیمی که ۳۰ سال از علاقمندی مردمش به حفظ نظام صحبت میکرد ، بلرزاند. در خصوص اهمین این جنبش در دو سال گذشته اظهار نظرهای متفاوتی از موافقان ، مخالفان و کسانی که جنبش سبز را پایه ای برای احیا و ابزار قدرت خود بشمار میآوردند ابراز شده، گرچه افراد و گروههایی نیز بودند که بر اساس واقعیت ها تلاش داشتند نهایت حمایت و کمکشان را برای رشد جنبش بنمایند. اما این جنبش سبز میماند؟
باوجود افزایش هواداری و حمایت از جنبش سبز در ابتدای فعالیت، اما وقتی اوج تظاهرات خیابانی فروکش میکرد مخالفان جنبش بخصوص در خارج کشور رو به فزونی رفته و گاهی جنبش را به بی عملی و کوتاه آمدن در مقابل رژیم متهم میکردند. نگاهی به اخبار و فیلمهای ارسالی از داخل کشور از طریق موبایل و اینترنت، آن هم با وجود محدودیتهای اینترنتی و شدت سرکوب حکومت، اهمیت مبارزه میلیونها ایرانی به رهبری جوانان را روشن میکند. بی جهت نیست که این جنبش در زمان کوتاهی توانست به کمک ایرانیان داخل و حمایت همه جانبه خارج ، افکار جهان را از سرکوب وحشیانه جمهوری اسلامی آگاه کند و با تبلیغات وسیع رسانه های بین المللی جنبش سبز پدیده ای جهانی شود. امروزه کافیست کلمه جنبش سبز یا نوار سبز گفته و دیده شود و منظور از مبارزه بر ضد نظام اسلامی متبلور نگردد و این اثر مثبت را میتوان از مردمی که در جنبشهای سایر کشورها در جریان است ، نیز مشاهده نمود.
درحالیکه اندیشمندان ، هنرمندان ، نویسندگان ، گروههای حقوق بشری و سیاسی ، مردم عادی و حتی مجالس و دولتهای قدرتمند از کار شگرف جنبش سبز سخن میگویند ، هستند افراد و بعضی از گروههای سیاسی ایرانی بخصوص در خارج کشور که جنبش سبز را انحرافی و یا ارتجاعی مینامند. روشن نیست که پایه تفکر این افراد و گروهها چگونه تنها با ربط دادن جنبش سبز به اصلاح طلبان میبایست به چنین نتیجه گیریهایی برسد و مگر نباید حداقل به میلیونها مردم شرکت کننده که از اکثریت جوانان تشکیل شده اند ، احترام گذاشت که موجب شدند رژیم در جهان قابل سقوط نشان داده شود؟ بویژه که انسان ها در حال عوض شدن هستند و افرادی که در گذشته صاحب منصب بودند امروز میتوانند یک مخالف تمام عیار باشند. در جریان جنبش سبز جوانان و دانشجویان نشان دادند که در غیاب مدعیان روشنفکر و پیشرو، توانایی به چالش کشیدن نظام را دارند و با آگاهی به دنبال استفاده از فرصت ها و ظرفیت ها برای تغییر فضا میروند. جنبش جوانان که در روند فعالیت های پس از ۱۸ تیر رشد یافته اند متاسفانه به عمد دیده نمیشوند. باید پرسید چرا طیف گوناگون جوانان و مردم در جنبش سبز دیده نمیشوند و گناه این ندیدن به گردن چه کسانیست و چرا اکنون که رسانه های بین المللی و دولتهای بزرگ در حال درک طیف گوناگون جنبش سبز هستند، باز هم افراد و گروههایی هستند که به دلیل عدم شرکت خود در این مبارزات، هنوز هم جنبش را ارتجاعی میخوانند؟ و یا به نفع طیف های دیگری آن را معرفی میکنند.
گروههای دیگری با اسامی گوناگون نیز هستند که اسم جنبش سبز را برای بدست آوردن حمایت ایرانیان برای ایجاد اپوزیسیون یدک میکشند که گرچه طیف مختلف جنبش سبز را قبول دارند ولی بیشتر بدلیل بهره برداری سیاسی خود میباشند.
جنبش سبز حتی با شعار رای من کو ، فریاد دموکراسی خواهی را سر دادند و بی انصافیست این شعار تنها به سرسپردگی اصلاح طلبان حکومتی منتهی گردد. باید گفت جوانانی که شادی و سرور خود را در انتخابات ابراز میکردند بطور آشکار مخالف بازگشت به دوران طلایی خمینی آنطور که کاندیدها میگفتند ، از همان ابتدا و قبل از انتخابات بوده اند . کسی منکر این نیست که گروهی طرفدار اصلاح طلبان بودند و این در ابتدای جنبش که احتمال سرسختی حکومت را نمیدادند بیشتر بود، ولی هرچه سرکوب بیشتر گردید تعداد بیشتری درک کردند که در سایه نظام امکان آزادی و دموکراسی وجود ندارد و شعارهای عمومی ساختار شکن بعدی این نظریه را اثبات کرد. مگر میشود جوانان که بخش اعظم آنها دانشجو بودند ، بخون کشیده شدن دانشجویان در ۱۸ تیر ۷۸ و روزهای دیگر را در اوج دولت اصلاحات فراموش کنند؟ مگر میشود کارگران سرکوب دو سندیکای مستقل کارگری و بخون کشیده شدن معدنچیان کرمان را در اوج دولت اصلاحات باور نکنند ؟ مگر میشود زنان نابرابری با مردان را در تمام سالهای نظام جمهوری اسلامی فراموش کنند و یا روزنامه هایی که تنها بخشی از واقعیات را منعکس میکردند و در زمان اصلاحات بسته شدند را بپای فقط رهبری نوشت و دولت اصلاحات و اصلاح طلبان را مقصر ندانست؟ آیا سرکوب معلمان ، استادان ، کمپینهای یک میلیون امضا و جلوگیری از کار کودکان ، قتلهای زنجیره ای ، عدم اجازه چاپ به نویسندگان مستقل و محدودیت کانون آنها ، سرکوب اقوام ، محدودیت برای مذاهب و مسائل دیگر که تنها در دولتهای سازندگی و اصلاحات نبوده و در ۳۱ سال گذشته حکومت و همه دولتهایش جریان داشته ، بدنه جنبش سبز که چرا خواستار حفظ نظام نبوده است، روشنتر نمیکند ؟ اگر تا مدتها مردم جهان و دولتهای آنها تصور میکردند که جنبش سبز فقط دنبال تحقق ریاست جمهوری یکی از کاندیداهاست، بخشی به تبلیغات این افراد و گروههای مخالف بر نمیگردد که چنین خیالی را گسترش میدادند، تا اینکه شعارهای «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران» گوش فلک را کر کرد؟ آیا همین افراد و گروهها موجب نگردیدند تا سران اصلاح طلب در داخل کشور که خود اعتقاد دارند بدنبال جنبش کشیده میشوند ، جنبش سبز را منحصر بخود گردانند و اخیرن نیز که چند نفری از آنها با نام شورای هماهنگی راه سبز امید به خیل همکاران با بودجه و امکانات خود در غرب پیوسته اند در کمال پررویی جنبش سبز را در تنازل قانون اساسی و حفظ نظام معرفی کنند؟
واقعیت اینکه سران اصلاح طلب بعد از ۲۹ سال در اختیار داشتن سکان کشور، گمان نمیکردند بعنوان ضد رژیم سرکوب شوند و بر این باور بودند که با کمک رفسنجانی و خاتمیتوافقی با رهبر کار را بسود آنها خاتمه میدهد، درحالیکه رهبری از آغاز قتلهای زنجیره ای شمشیرش را برای حکومت انحصاری کشیده بود . زمانیکه فضای داخل و خارج کشور آماده میشد که تغییر نظام تنها راه چاره است ، شورای سبز هماهنگی بطور مشکوک سر بلند میکند و دوباره فضای متشنج ایجاد میشود که چرا با اصلاح قانون اساسی مشکل حل نگردد و در این راه چشم به عملکرد رفسنجانی و خاتمیدارند که منتظر مخالفت اصولگرایان با رییس دولت بودند تا به صحنه باز گردند. چشم دیگر این شورا که با سردمداری امیر ارجمند که قانون اساسی را دموکراتیک ندانسته ولی با وقاحت جنبش سبز را خواهان اجرای قانون اساسی میداند، بسوی کمک غرب است و برای همین با دلالان بین المللی مدافع رابطه جمهوری اسلامی و غرب جلسه ناهار ترتیب میدهد که عمدگی برایشان دیگر احمدی نژاد نیست چرا که بودجه آنها از جای دیگر میرسد! صحبت این جناب شورایی از برگزاری اعتصاب و فریبهای کلامی نیز نشان از این دارد که میخواهند به داخل و خارج نشان دهند چه اندازه در جامعه نفوذ دارند که باید مورد توجه اپوزیسیون قرار گیرد.
جنبش سبز نیز مانند هر جنبشی دارای نقاط مثبت و منفی است که باید آنها را در کنار هم دید تا به شناخت جنبش نائل آمد و خوشبختانه امروزه تحلیلهای درستی از جنبش در سطح جامعه و خارج کشور انجام شده است ، مهمترین نقاط ضعف جنبش سبز بدین قرار است. جنبش سبز با وجود برابری تقریبی زن و مرد ، دختر و پسر در تظاهرات میلیونی خیابانی نتوانست پرچم تبعیض جنسیتی را محکم در دست گرفته و خواهان این برابری باشند که از اصول مهم حقوق بشر و دموکراسی است. جنبش سبز به دلیل مبارزه مشترک همه گروههای درگیر و با وجود شعار مرگ بر دیکتاتور نتوانست تفکر بظاهر غالب اصلاح طلبی را که با تبلیغات فراوان آنها همراه است ، بجهت تغییر نظام بکشاند. جنبش سبز نتوانست شعارهایی در جذب کارگران ، ادیان ، اقوام و اقشار مختلف داده و بدنبال پیوند خود با آنها باشد، هرچند در ترکیب جنبش سبز از همه آن اقشار نیز شرکت داشتند . جنبش سبز بدلیل ریشه دیکتاتوری در صد سال اخیر نتوانست به سازماندهی جوانان و دانشجویان پرداخته و نهادهای دموکراتیک خود را همچون سایر اقشار جامعه برای هویت دادن به دموکراسی و آزادی ایجاد کند ، نهادهایی که لازمه یک جامعه بوده و از میان آنها سازمانها و احزاب ریشه گرفته و در نتیجه آلترناتیو و رهبری را شکل میدهند . دلایل دیگری نیز میتوان ردیف کرد ولی آنچه اهمیت دارد اینکه جنبش سبز به همه نشان داد که این نظام امکان سقوط دارد و باید که به ایجاد نهادهای دموکراتیک به منظور ایجاد تغییر ساختار ها دست زد. تفاوت گوناگون طیف جنبش سبز حتی در دولتهای بزرگ که همیشه منافع خود را دنبال میکنند نیز جا افتاده است و اخیرا نیز موجب انگیزه مردم کشورهای منطقه شده که بطور وسیع در سرنگونی دیکتاتورهای ۳۰ سال به بالا مشغول شده و در حال تشکیل نهادهای دموکراتیک خود هستند. نکته ای که در همه این جنبشها با جنبش ایران مشابه است ، ترکیب گوناگون افراد و گروههای شرکت کننده در تظاهرات است و اینکه همه کم و بیش محروم از نهادهای دموکراتیک بوده ولی جملگی خواهان آزادی و دموکراسی هستند.
واقعیت اینکه جنبش سبز مدتی است که پوسته داده و در حال تغییر است تا بتواند نقاط ضعف خود را پوشش دهد ، برای اینکار نیاز دارد تاکتیکهایی را اتخاذ کند که با سایر جنبشهای کشور از جمله کمپین زنان، جنبش کارگری و غیره هماهنگ شود. تحول خواست ایرانی دموکراتیک نه تنها در نیروهای سکولار دموکرات جنبش سبز به یک هدف تبدیل شده ، بلکه بسیاری از معتقدان اصلاح طلبی که به زندان افتاده و یا همچنان در زندان هستند به تدریج به چنین هدفی نزدیک شده و تغییر ساختار نظام تبدیل به یک استراتژی واحد خواهد شد. جنبش سبز نیاز دارد ، چنانچه اخیرا درک کرده است که با اهداف و استراتژی جدید که دیگر با اشکال قبلی همخوانی ندارد خود را گسترش داده تا همگام با سایرین خواسته های عمومیو مشترک جامعه را نمایندگی کنند و باین ترتیب نهادها و افراد بیشتری از مردم را زیر پوشش کل جنبش در آورند. جنبش سبز این چنین به نفی گذشته خود رسیده و ضمن پوشش دادن نقاط ضعف خود بهمراه سایر جنبشها شکل جدیدی را خواهند گرفت که طبعا نام جدیدی نیز خواهد داشت که دیگر طبق خواسته سران اصلاح طلب نه تنها دنبال اصلاح نظام نخواهد بود ، بلکه به تغییر رژیم که خواست اصلی مردم میباشد، همت خواهد گذاشت. هرچند با وجود تغییرات فراوانی که در شعارها و حرکتهای جنبش دیده میشود ولی همچنان در جهان این طیف وسیع بنام جنبش سبز معروف است و سران اصلاح طلب نیز بیشترین کوشش خود را میکنند که با تفسیر و تعبیر های گوناگون سبزی آنرا حفظ کرده و به جهان بقبولانند که جنبش در همان خواست اولیه که تغییر رییس دولت است، باقی مانده است. اینکه چه نام جدیدی به ترکیب جنبش فعلی که کاملا متفاوت با جنبش سبز اولیه است داده شود ، حرکتهای بعدی مشخص میکند ولی جنبش دموکراتیک میتواند نام با مسمایی باشد که استراتژی و هدف ترکیب جنبشها را نیز آشکار میسازد ، چرا که هیچ نظام مذهبی ، ایدئولوژیک و استبدادی نمیتواند دموکراتیک باشد. در پروسه ای که جنبش سبز به استحاله خود میپردازد ، نیاز به استحاله سایر جنبشهای داخل کشور که در مراحل اولیه هستند، نیز میباشد تا بجای مقابله لفظی مبنی بر وابستگی جنبش سبز به اصلاح طلبان، به وحدت همه نهادهای دموکراتیک کمک نموده و به ایجاد آلترناتیو همت گذاشته و زمانیکه سران حکومت درگیر تقسیم و یا انحصار قدرت هستند ، نهایت استفاده را در سازماندهی خود بنماید.
امروزه تفکر غلطی در جریان است که جنبش داخلی باید در جنگ قدرت سران حکومت حمایت از یک جناح را دنبال کند و این درست هدفی است که سران اصلاح طلب خواهان آن میباشند ، چنانچه در ۳۱ سال گذشته از چنین ترفندهایی استفاده کردند. جنبش زمانی میتواند از درگیری جناحی حکومتیان استفاده کند که خود به آلترناتیوی قدرتمند تبدیل شده و امکان دخالت و تغییر رفتار را در جامعه داشته باشد و طبیعی است در آن زمان طوری عمل خواهد کرد که نظام را وادار به پذیرش شرایط تغییر میکند. آشکار است که جناح دولتیان با پشتیبانی بخشی از سپاه به آینده قدرت انحصاری خود میاندیشند و بهمین دلیل به مراکز اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی جناح دیگر یورش برده و آن جناح نیز برای از دست ندادن قدرت خود به افشاگری پرداخته اند. جناح اصولگرایان که گروه موتلفه نقش مهمیدر آن بازی میکند در فرصت بدست آمده تغییر وزرا به دست رییس جمهور، که قبلا خیلی عادی تلقی میشد ، توافق رهبر را برای مقابله گرفتند چرا که رهبر نیز واهمه از دست رفتن قدرت را احساس کرد. در حال حاضر آنچه از افشاگریهای مالی و سیاسی دو طرف نصیب جنبشهای داخلی میگردد و خوشبختانه این افشاگری به دوران ۳۱ ساله رژیم نیز بسط پیدا کرده است ، فساد بیش از حد همه اقشار حکومتی در طول ۳۱ سال حکومت گذشته است. جلسه موتلفه با رفسنجانی ، جلسه امیر ارجمند با تریتا پارسی، نگاه بعضی از اصولگرایان به توافق با اصلاح طلبان معتدل، انتشار اخبار از سایتهای گوناگون سران اصلاح طلب ، طلب بخشش خاتمیاز رهبری و گرم کردن زودهنگام تنور انتخابات بعدی ، تن دادن به انحلال حزب مشارکت در صورت حذف بازنگری شورای نگهبان به کاندیدها ، داغ کردن تنور انتخاباتی از سوی اصلاح طلبان، جانب داری از یکی از جناحهای حکومت و موارد دیگر نکاتی است که همچنان برای بازی با افکار عمومیو فریب مردم و ورود آنها به انتخابات بعدی انجام میگیرد تا تغییرات ساختاری و اساسی در جامعه که منجر به تغییر نظام میشود، به فراموشی سپرده شود. مهمتر اینکه روشن شده است که در سرکوب نهادهای دموکراتیک ، زندان ، شکنجه ، تجاوز ، کشتار و اعدامهای ۳۱ سال گذشته به نوعی همه جناحها با اطلاع و درگیر بوده اند و از این رو امکان اصلاح در این نظام وجود ندارد، چراکه همه جناحهای حکومتی در با شدت یافتن قدرت جنبش داخلی و به خیابان ریختن مردم، یکصدا خواستار سرکوب آن میشوند و همیشه خواهند بود.
امروزه با وجود جنبشهایی که در منطقه جریان پیدا کرده و دو رهبر مستبد نیز به سقوط وادار شده اند و امکان سقوط چند دیکتاتور دیگر هم وجود دارد که از نظر ایرانیان سقوط دیکتاتور سوریه از همه مهمتر است ، سران حکومت را به واهمه انداخته است. بویژه که درگیری جناحهای حکومتی نیز به فرسایش آنها کمک میکند. از طرف دیگر محور قرار گرفتن اصول حقوق بشر توسط دولتهای مقتدر که با تایید مردم آزادیخواه آن کشورها نیز روبرو گردیده ، موجب شده سازمان ملل تحت فشار، نماینده خود یعنی گزارشگر ویژه را برای بازرسی وضعیت زندانیان سیاسی و شکنجه و اعدام آنها در محاکم فرمایشی اعزام کند که حکومت را در فشار قرار خواهد داد. بنابراین زمان مناسبی برای فعالین جنبشهای داخلی ایجاد شده که بتوانند از فضای ایجاد شده به گسترش نهادهای دموکراتیک بپردازند تا دموکراسی و درک آزادی در آنها نهادینه شده و امکان قدرت یابی استبداد بعدی را کاهش دهند.
تا زمانیکه نهادهای دموکراتیک جامعه از شکل نطفه خارج نگردیده و خود را سازماندهی نکنند، هیچ اتفاقی نخواهد افتاد مگر آنکه از خارج کشور چیزی دیکته شود. خوشبختانه بدلیل فضای دموکراتیک ایرانیان مقیم خارج کشور که اکثرا بدلیل استبداد ریشه دار یکصد سال اخیر در کشورهای دموکراتیک زندگی میکنند ، به سازماندهی نیروها و ایجاد گروهها و احزاب سیاسی پرداخته اند و به حمایت همه جانبه و هدفدار از جنبشهای داخل کشور دست زده اند. وجود نهادهای دموکراتیک در میان ایرانیان خارج کشوری بسیار حیاتی است تا ریشه استبداد که هنوز هم جریان دارد خشک شود، کما اینکه گروهها و سازمانهای ایرانی در خارج کشور وجود دارند که در۳۱ سال گذشته شکل دموکراتیک نگرفته و کمیته های رهبری و رده های بالای آنها بدون تغییر مانده است و طبعا اگر زمانی قدرت را در دست گیرند به همین روش ادامه خواهند داد. هستند افراد و گروههایی که غیر از سران اصلاح طلب ، مدعی در دست گرفتن قدرت میباشند و جنبشهای داخل کشور را تنها به عنوان پله ای برای هدف خود مورد حمایت قرار میدهند، غافل از آنکه مردم و بخصوص جوانان نه تنها به آنها اهمیت نمیدهند بلکه با فعالیت های رادیکال- دمکرات دیگر به هیچ گروه غیر دموکراتیک اجازه قدرت یابی نخواهند داد. جنبشهای داخل کشور درک کرده اند که جز با وحدت با یکدیگر، جز با سازماندهی خود، جز با ایجاد آلترناتیوی سکولار دموکرات در داخل کشور ، امکان برقراری نظامیدمکراتیک ممکن نخواهد شد.
رادیو کوچه
جمعه – 10 تیر ماه 1390 – 1 ژوئیه 2011
مجید بهشتی/ رادیو کوچه
majid.b@koochehmail.com
………………………………………….
«حفظ عکسهایی با غبار فراموشی»
موزه عکسخانه شهر به مناسبت یکصد و پنجاهمین و پنجمین نمایشگاه عکساش، نمایشگاهی را با عنوان «یادبود اهدا کنندگان عکس به موزه عکسخانه شهر» برگزار میکند. این نمایشگاه شامل 42 قطعه عکس قدیمی به همراه دوربینها و وسایل عکاسی است.
………………………………………….
خبر/ رادیو کوچه
روز پنجشنبه، 30 ژوئن، آیتاله خامنهای رهبر جمهوری اسلامی، اعتراضهای مردم سوریه علیه نظام حاکم بر این کشور را حرکتی انحرافی توصیف کرد و تاکید کرد که ایران از آن حمایت نمیکند اما وی اعتراضها در بحرین را واقعی دانست.
به گزارش رسانههای داخلی، آیت اله خامنه ای که در روز پنجشنبه به مناسبت روز مبعث پیامبر مسلمانان سخنرانی میکرد، گفت: «بیداری اسلامی ملتهای منطقه، حرکتی در مسیر نبوی است و ملتهای مسلمان و ملت بزرگ ایران، با هوشیاری اجازه نخواهند داد امریکاییها و صهیونیستها، با ایجاد اختلاف و حیلههای دیگر، این حرکت عظیم را منحرف و یا بر آن موج سواری کنند.»
او تاکید کرد: «هرجا حرکتی علیه امریکا و اسراییل روی دهد و هر ملتی که بر ضد دیکتاتوری بینالمللی امریکا و دیکتاتورهای داخلی قیام کند با حمایت ملت فهیم ایران روبرو خواهد شد.»
رهبر جمهوری اسلامی مدعی شبیه سازی برای حرکت مردمیسوریه شد و افزود: «آمریکاییها با تلاش برای شبیه سازی حوادث مصر، تونس، یمن و لیبی، در سوریه، سعی میکنند این کشور را که در خط مقاومت قرار دارد دچار مشکل کنند اما ماهیت حوادث سوریه با ماهیت حوادث دیگر کشورهای منطقه متفاوت است.»
وی ادامه داد: «جوهره بیداری اسلامی در کشورهای منطقه، حرکت ضدصهیونیستی و ضد امریکایی است اما در حوادث سوریه، دست امریکا و اسراییل آشکار است و منطق و معیار ما ملت ایران این است که هرجا به نفع امریکا و صهیونیسم شعار داده شود حرکت، انحرافی است.»
وی همزمان مبارزات مردم بحرین را واقعی دانست و اظهار داشته که حرکت مردم بحرین، شبیه حرکت ملت مصر و تونس و یمن است و تفکیک میان این تحرکات مشابه، معنا ندارد.
محبوبه شعاع / رادیو کوچه
mahboobeh@koochehmail.com
دهم تیر برابر با سالروز درگذشت «سهراب شهید ثالث» فیلمساز ایرانی است. وی زاده سال 1322 خورشیدی بود و در سال 1377 درگذشت. ثالث به عنوان یکی از آغازگران موج نو در سینمای ایران شناخته میشود و فیلمهای او مانند: «طبیعت بیجان»، «یک اتفاق ساده» و «در غربت» برنده جایزههای بینالمللی شده است.
«سهراب شهید ثالث» در هفتم تیر ماه سال 1322 خورشیدی در تهران زاده شد. او فعالیت در سینما را از سال ۱۳۴۵ با ساخت فیلم کوتاهی به نام «آیا» آغاز کرد. در فاصله سالهای ۱۳۴۳ تا ۱۳۴۶ تحصیلات عالی خود را در مدرسه «پروفسور کراوس وین» در رشته سینما آغاز کرد و در فرانسه ادامه تحصیل داد. وی پس از آن به ایران بازگشت و در وزارت فرهنگ و هنر مشغول به کار شد و شروع به ساخت فیلم مستند کرد.
سهراب کارش را به عنوان مترجم و نویسنده سینما بین سالهای ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۴ ادامه داد و در سال ۱۳۵۵ به دنبال درخشش فیلمهای اول و دومش یک اتفاق ساده (۱۳۵۲) و طبیعت بیجان (۱۳۵۴) به آلمان مهاجرت کرد.
شهید ثالث در آلمان چند فیلم ساخت که از فیلمهای وی میتوان به: «در غربت» ۱۳۵۴، «قرنطینه» ۱۳۵۵، «زمان بلوغ» ۱۳۵۵، «آخرین تابستان گرابه» ۱۳۵۹، « یک زندگی، چخوف » ۱۳۶۰ اشاره کرد. وی سپس چند سال قبل از مرگش از آلمان به آمریکا رفت و در شیکاگو اقامت گزید و از آن پس دیگر فیلمی نساخت.
فیلم «گلهای گل سرخ برای آفریقا» وی که در سال 1370 ساخته ده بود از فیلم هایی بود که بسیار مورد توجه منتقدان غرب قرار گرفت و جایزههای زیادی را به خود اختصاص داد. ثالث با آنکه که تنها دو فیلم بلند در ایران ساخت، اما نقش انکارناپذیری در پیدایش سینمای نوین و مستقل ایران داشت و خیلی از نویسندگان و مورخان سینمایی او را آغازگر و بنیانگذار موج نو در سینمای ایران میدانند.
و اما سرانجام سهراب شهید ثالث در دهم تیرماه سال ۱۳۷۷ و در سن پنجاه و پنج سالگی بر اثر بیماری سرطان کبد در شیکاگو درگذشت.
ثالث در مصاحبهای در مورد فیلمهایش گفته بود:« من فیلمهایم را از زاویه نگاه یک نظارهگر میسازم و با این روش اجازه میدهم مخاطبانم خودشان به قضاوت بنشینند.» همچنین سالها قبل در مراسم بزرگداشت وی، آیدین آغداشلو گفته بود:« سهراب، مردم گریزی بود که مردم را دوست داشت. او می دانست کجا ایستاده و چه می کند.»
در بخشی از مقالهای که «مرتضی ممیز» درباره شهید ثالث نوشته است ضمن اشاره به فیلمهای او، شخصیتهای فیلمهای ساخته شده در ایران وی را، آدمهای خوبی که تلخ هستند، توصیف کرده است و شخصیتهای فیلمهای خارجی او را آدمهای بیرحم و تلخ عنوان کرده است. آدمهایی که خشن، آزاردهنده و به بن بست رسیدهاند.
منبعها:
ویکی پدیا
آدم برفیها
آفتاب
رادیوکوچه
1962 میلادی – روز ملی و استقلال کشور آفریقایی «بروندی» (Burundi) از استعمار «بلژیک» است. این سرزمین طی سالهای اولیه قرن بیستم، جزو مستعمرات «آفریقای شرقی آلمان» بود. پس از جنگ جهانی اول و شکست آلمان، جامعه ملل قیمومیت بروندی را به بلژیک سپرد. در چنین روزی بروندی با نظام پادشاهی به استقلال رسید، ولی چهار سال بعد، جمهوریخواهان، پادشاه را عزل و حکومت جمهوری را برقرار کردند. اکثریت مردم این کشور پیرو آیین مسیحیت و عمدتن کاتولیکاند.
1718 میلادی - روز آغاز حمله «اسپانیا»ییها به جزیره «سیسیل» است. در این حمله بزرگ، سیهزار نفر افراد سپاه اسپانیا بهفرمان صدراعظم معروف اسپانیا که ایتالیاییتبار بود، شرکت داشتند. بعد از یکی دو جنگ کوتاه، افراد اتریشی که مامور دفاع از سیسیل بودند شکست خوردند و با تصرف شهرهای مهم سیسیل، آن جزیره بهدست اسپانیاییها تسخیر شد.
2004 میلادی - سالروز درگذشت «مارلون براندو» (Marlon Brando) بازیگر آمریکایی و برنده جایزه اسکار است. او یکی از تاثیرگزارترین بازیگران تاریخ سینما است. بسیاری بهترین نقش او را «پدر خوانده» میدانند. او در دوران نوجوانی وارد آکادمی نظامی شد، ولی آنرا نیمه تمام گذاشت و بعدها به آکادمی بازیگری رفت، و سپس به تاتر «برادوی» راه یافت. با نمایش «اتوبوسی بهنام هوس» که بعدها فیلم آنرا نیز بازی کرد ناماش سر زبانها افتاد. اون بعد از سهسال پیایی بازی در این نمایش قراردادهایی با کمپانیهای سازنده فیلم نوشت و در اولین فیلم سینماییاش بهنام «مردان» که در آن نقش یک سرباز جانباز را بازی میکرد ظاهر شد. او خیلی زودتر از هر کسی در جهان سینما راه خود را بهسوی ترقی و شهرت باز کرد. از فیلمهای مشهوری که وی در آنها ایفای نقش کرده است میتوان به «پدرخوانده» و «وحشی» اشاره کرد.
1960 میلادی - روز استقلال کشور آفریقایی «سومالی» از استعمار اروپا است. سومالی در شرق قاره «آفریقا» و کناره اقیانوس «هند» و خلیج «عدن» قرار دارد. از جمعیت بیش از 10 میلیونی سومالی اکثریت قریب به اتفاق مسلمان بوده و پیرو آیین اسلام هستند. ملیت مردم سومالی، سومالیایی و از نژاد سیاه و زبان رسمی مردم این کشور عربی و سومالیایی است. این کشور در قرون گذشته کمتر مستقل بوده است. در سال 1884، «انگلیس» قسمتی از سومالی را تحتالحمایه خود کرد و 5 سال بعد، «ایتالیا» نیز قسمتهای دیگری از آن را به استعمار خود درآورد. سازمان ملل متحد در سال 1950 از ایتالیا خواست تا استقلال سومالی را فراهم کند.
1798 میلادی - روز حمله سپاهیان «فرانسه» به «مصر» به فرماندهی «ناپلئون بناپارت» است. آخرین عملیات بزرگ نظامی ناپلئون قبل از به دست گرفتن قدرت، لشکرکشی به «مصر» بود. وی در سال 1798، بهطرف مصر حرکت کرد. هدف اصلی او از این لشکرکشی، قطع ارتباط «انگلیس» با مستعمرهاش یعنی «هندوستان» بود. نیروهای فرانسه در چنین روزی در سواحل مصر پیاده شدند و فردای همان روز «اسکندریه» را به تصرف خود درآوردند. در پی آن، «قاهره» نیز به تصرف فرانسویان درآمد. در حالی که ناپلئون مشغول ایجاد یک ستاد فرماندهی در نزدیکی اهرام مصر بود، با نیروهای انگلیسی درگیر شد که بر اثر غافلگیری، قسمت اعظم ناوگان جنگی خود را از دست داد. ناپلئون در باقیمانده این سال و نیمه اول سال بعد یعنی سال 1799، به توسعه متصرفات خود در مصر و سواحل شرقی «مدیترانه» ادامه داد و تا «سوریه» پیش رفت.
——————————————–
برخی از رویدادهای دیگر
1840 میلادی – روز آغاز جنگ «تریاک» در «چین» که یکی از مهمترین و موثرترین جنگهای دنیا در قرن نوزدهم محسوب میشود، است که بین «انگلیسیها» و «چینیها» رخ داد. نتیجه جنگ شکست چین و پیروزی انگلستان و تصرف بندر معروف «هنگکنگ» بهدست انگلیسیها بود.
1788 میلادی - زادروز «ژان ویکتور پونسله» (Jean-Victor Poncelet) ریاضیدان معروف فرانسوی است. وی بهعنوان بنیادگذار هندسه تحلیلی شناخته شده است. بنای هندسه تصویری از پونسله است که در ارتش ناپلئون یک افسر مهندس بود و در جریان عقبنشینی از روسیه بهاسارت روسها درآمده بود و در طول اسارت بهتکمیل علم هندسه پرداخت. تنظیم و فرمولهکردن اصل تداوم و یافتن قطب و خط میان دو قطب نیز از پونسله است.
خبر / رادیو کوچه
دادگاه دیوان عالی جمهوری اسلامی روز سهشنبه ۷ تیر ماه ۱۳۹۰، با رد اعتراض یوسف ندرخانی بر حکم اعدامش، آنرا تایید کرده است.
به گزارش هرانا، یوسف ندرخانی متهم است که در سن ۱۹ سالگی از دین اسلام خارج شده و به مسیحیت روی آورده و به گفته مقامات قضایی جمهوری اسلامی در این سالها برای مسیحیت تبلیغ کرده است.
بر همین اساس وی از سوی شعبه ۱۱ دادگستری استان گیلان به اتهام «ارتداد و تبلیغ مسیحیت» به مسلمانان به اعدام محکوم شده است.
یوسف ندرخانی از۲۰ مهرماه ۱۳۸۸ تاکنون در زندان رشت بهسر میبرد.
بر اساس گزارشها، در صورت اجرای حکم اعدام وی، این اولین حکم رسمی اعدام به اتهام مسیحیت در ۲۰ سال اخیر خواهد بود.
پیش از این در روز سوم دسامبر سال ۱۹۹۰ کشیش حسین سودمند بهدلیل پافشاری در آیین مسیحیت در محوطه زندان مشهد بهدار آویخته شد.
بیشتر بخوانید:
«درخواست حکم اعدام برای کشیش یوسف ندرخانی»
خبر / رادیو کوچه
هیت اعزامی دادگاه ویژه سازمان ملل برای رسیدگی به ترور رفیق حریری، نخست وزیر پیشین لبنان، روز پنجشنبه، 30 ژوئن، در ملاقات با دادستان کل این کشور، ادعانامه و احکام بازداشت چهار فرد متهم به دست داشتن در این ترور را به او تسلیم کرده است.
به گزارش الجزیره، ترور رفیق حریری در فوریه سال ۲۰۰۵ به بروز یک رشته تحولات گسترده سیاسی در لبنان، از جمله خروج نیروهای نظامی و امنیتی حکومت سوریه از این کشور منجر شد و شورای امنیت سازمان ملل متحد با صدور قطعنامهای در ماه مه سال ۲۰۰۷، تشکیل دادگاه ویژه براساس توافق قبلی بین این سازمان و دولت لبنان را تصویب کرد.
اسامی متهمان و محتوای ادعانامه دادگاه ویژه سازمان ملل تاکنون اعلام نشده اما پیش از این، طرفداران آقای حریری و برخی از منابع خبری لبنان، مقاماتی در دولت سوریه و جنبش حزباله لبنان را به دست داشتن در این ترور متهم کرده بودند.
بر اساس گزارش رسانهها و محافل لبنانی، نام تعدادی از اعضای گروه حزباله لبنان در بین اسامی موجود در ادعانامه و احکام بازداشت متهمان، دیده میشود.
این گروه که هرگونه دخالتی در قتل آقای حریری را رد میکند، تهدید کرده است که در صورت کشاندن پای اعضای آن به این پرونده دست به اقدامات تلافیجویانه خواهد زد.
در اوایل ماه مه سال جاری میلادی، دادستان دادگاه سازمان ملل متحد برای رسیدگی به پرونده قتل آقای حریری، ادعانامه جدیدی منتشر کرد و اعلام کرد که این ادعانامه براساس شواهد و مدارک تازه، تنظیم شده است.
دانیل بلمار، دادستان دادگاه سازمان ملل متحد برای رسیدگی به پرونده قتل رفیق حریری، ادعانامه اصلاح شده را جایگزین ادعانامه قبلی که در یازدهم ماه مارس صادر شده بود، کرد.
این دادگاه که مقر آن در شهر لاهه هلند قرار دارد، همچنین خبر از شواهد و مدارک مهمی داد که در آن زمان به دست آورده اما جزییات بیشتری را در این مورد افشا نکرد.
دادگاه رفیق حریری که در سال ۲۰۰۷ براساس مصوبه شورای امنیت سازمان ملل متحد برای بررسی ترور او تشکیل شد، به تنش در لبنان و سقوط دولت وحدت ملی این کشور منجر شد.
بیشتر بخوانید:
«معاون پیشین وزارت دفاع ایران در دادگاه حریری»
«اسامی ۱۴ ایرانی در ترور رفیق حریری»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر