-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ خرداد ۳۱, سه‌شنبه

Posts from Khodnevis for 06/21/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



رئیس سابق فراکسیون اقلیت مجلس: هیزم انتخابات نمی‌شویم-۱

سوال کردن از دکتر پیرموذن که تازه از بیمارستان رسیده و خسته است، اندکی بی‌رحمی می‌خواهد. پیرموذن اما با خوش‌رویی جواب می‌دهد. این نماینده سابق مجلس حتی بعد از رد صلاحیت در اردبیل رای آورد، رای او از نماینده سوم شهر هم بیشتر بود. مردم به او رای داده بودند...

مشروح کامل گفتگوی طولانی با دکتر پیرموذن را در چند شماره خواهید خواند.

-آقای دکتر پیرموذن، شما اصلاح‌‌طلب هستید؟

من یک اصلاح‌‌طلب هستم، بله.

- یعنی شما نظام جمهوری اسلامی را اصلاح‌‌پذیر می‌دانید؟

شما چرا تلاش می کنید که جواب‌هایش بسته باشد؟ شاید بتوان گفت که تنها راه نجات در شرایط خاص کشور و بن‌بست سیاسی حاکم بر کشور، برای بازسازی و نوسازی و عبور از این بن‌بست سیاسی، تحقق اصلاحات واقعی است. برای اینکه پاسخ شما را بهتر جواب بدهم تا واقعیت امروز از اردوی اصلاح‌‌طلبان و درون کشور مطرح است، اصلاحات و اصلاح‌طلبان را باید از هم جدا کنیم.

اصلاحات بر مبنای رای مردم، انتخابات آزاد، آزادی احزاب و آزای رسانه، آزادی قلم، آزادی بیان، نوسازی و بازسازی سیاسی کشور است.

اینکه ما اصلاح‌طلب‌ها توانسته‌ایم این اهداف را تحقق بدهیم یا نه، جای ابهام دارد. ما اعتقاد داریم که نقد اصلاحات یک نیاز است. اگر در اصلاحات را ببندیم،  معنی و مفهومش این است که درهای دیگری گشوده می‌شود که به نفع مردم نخواهد بود.

- آقای شکوری راد گفته است که «اصلاح طلبان در صورت تداوم وضعیت فعلی برنامه ای برای حضور در انتخابات ندارند». بسیاری به این دید نگاه می‌کنند که سیستم فعلی جای اصلاح‌‌ ندارد و به همین دلیل به  اصلاح‌‌‌طلبان میدان نمی‌دهند. از سویی شما رای بالایی در شهر خود «اردبیل» دارید. با توجه به جمیع شرایط، آیا شما خواستار شرکت هستید؟

 ما اولا با چشم بسته در انتخابات شرکت نخواهیم کرد، هیزم انتخابات هم نخواهیم شد و از تجربیات دور و نزدیک خودمان برای شرکت در انتخابات استفاده خواهیم کرد.

ما برای حضور خود سه شرط داریم: آزادی زندانیان سیاسی، برگزاری انتخابات درست و تضمین و تامین فضای مطبواعتی آزاد، احزاب آزاد و اجتماعات آزاد. اگر این شروط پذیرفته شود، ما در چنین انتخابباتی شرکت خواهیم کرد. ولی باید ببینیم تصمیم گیرندان چه نظری دارند، ما منتظر روزهای آینده هستیم و اگر فضای امروز، فردا ادامه پیدا کند، حضور  اصلاح‌‌‌طلب‌ها در انتخابات قطعا منتفی است و یک انتخابات سرد و خاموش در انتظار کشور است که به نفع جامعه نخواهد بود.

 - باتوجه به سخنان آقای خاتمی و  اصلاح‌‌‌طلبان در باره آشتی و نیز  مصالحه، چگونه می‌توان به راحتی ساختار طلب‌کاری که به روند برخورد ادامه می‌دهد کنار آمد؟ آیا شما با کمی کوتاه آمدن حاکم وارد انتخابات می‌شوید یا از طرف مقابل مسوولیت می خواهید؟

جنبش  اصلاحات و جنبش  اصلاح‌‌طلبی که در دوم خرداد شکل گرفت، این مردم بودند که با یک «نه» به بیست سال قبلش جنبش  اصلاحات را راه انداختند...[به خاطر] نارضایتی انباشته و مطالبات انباشه شده نسل جوان وبانوان.

جنبش اصلاح‌‌طلبی سه شرط داشت؛ «آزادی اندیشه وفکر»، «منطق در گفتگو» و «قانون در رفتار و کردار اجتماعی»

بر اساس قانون اساسی که در روزهای اول انقلاب شکل گرفت، ما چیزی به نام نظارت استصوابی نداشتیم. تحمیل نظارت استصوابی، خیانت بزرگی به انقلاب بود که شکل گرفت.

-اگر شما معتقدید که تحمیل نظارت استصوابی یک خیانت است، چگونه حاضر بوده‌اید باره ابه آن تن بدهید تا وارد آن ساختار شوید؟

ببینید آقای نیک آهنگ، پیش‌داوری خیلی زود است که ما چه تصمیمی خواهیم گرفت، چون هرم برگزاری انتخابات تعیین کننده خواهد بود که ما شرکت کنیم یا نه؟>

- این پیش‌داوری نیست آقای دکتر! شما در همین ساختار که معتقدید نظارت استصوابی خیانت است، بارها مگر خودتان [درگذشته] نامزد نشده‌اید؟

رد صلاحیت ما  به خاطر این بود که فقط نقد قدرت کرده‌ایم و شهامت داشتیم که زیر بار بردگی سیاسی-مذهبی کشور نباشیم. هر کدام که می‌توانستند به نوعی بردگی را بپذیرند، چه بسا داخل مجلس و دولت بودند، بنابراین قهر اصلاح‌طلبان یا جدایی از فضای کشور به خاطر اعتراض بود به نحوه اجرای قانون اساسی و عملکرد شورای نگهبان.

- آقای دکتر! اگر قهر بودند، چرا تحت هر شرایطی نظارت استصوابی را پذیرفتند و نامزد شدند؟ آیا این به نظر شما یک تناقض نیست؟

چرا.پاسخ شما بر می‌گردد به دوم خرداد و حوادث بعد از دوم خرداد و ارزیابی آینده سیاسی کشور. ما یک چهار‌راهی را ترسیم کرده بودیم برای آینده کشور، که یک دیکتاتوری مثل کره شمالی یا قرون وسطایی بود که داخل کشور اعمال شود، دومی، یک فروپاشآی سیاسی در داخل و سومی دخالت کشور خارجی و چهارمی انجام اصلاحات تدریجی و برگزاری انتخابات آزخاد و همان جمله معروف «میزان رای ملت است» و مردم داور نهایی هستند در تعیین مسوولین سیاسی کشور. بنابرین از هر زاویه‌ای که نگاه کنیم، آینده این کشور و آینده بازسازی و نوسازی یک  کشور مثل ایران،  همچنان انجام و تحقق اصلاحات است و اگر شیوه‌ای جز اصلاح‌طلبی را در کشور ببندیم، باید سه‌راهی‌ای را قبول کنیم که هرگز به نفع مردم و کشور نخواهد بود.

مثل این می‌ماند که یک بیمار مبتلا به سرطان را مجبور باشید جراحی کنید و ریه‌اش را در بیاورید و ممکن است بیمار اول جانش را از دست بدهد، ولی شما نمی‌توانید برای بیمار بعدی بگویید که عمل جراحی برای او لازم نیست، شما اگر بخواهید نسخه‌ای سیاسی برای کشور تجویز کنید، از هر زاویه که مثلا نگاه کینه‌ورزانه تاریخی به اصلاح‌طلبان داشته باشید یا نگاه واقع‌بینانه داشته باشید به کارنامه اصلاح‌طلب‌ها همچنان انجام اصلاحات تدریجی و همچنان انجام انتخابات آزاد و همچنان تعیین سرنوشت مردم توسط مردم برای مردم تنها راه نجات کشور است.

- آقای دکتر! بر اساس شواهد و براساس گفته‌های مسوولان ارشد نظام، فضای لازم برای حضور اصلاح‌طلبان داده نخواهد شد. نظارت استصوابی هم سرجایش است و بر اساس آنچه که از ۱۳۸۲ شاهدش هستیم، هیچ تغییر مثبتی به نفع اصلاح‌طلبان دیده نمی‌شود. چگونه می‌توانید انتظار داشته باشید بخش عمده‌ای از مردم این حضور شما را تناقض بدانند؟ آیا خیانت دانستن نظارت استصوابی و بعد گردن نهادن به آن، خروج از یک پرنسیپ نیست؟

باز تکرار می‌کنم! شما اگر انجام اصلاحات را کنار بگذارید، معنای‌اش این است که به شیوه‌هایی دست خواهید زد که به نفع کشور نیست. وزیر بهداشت عراق در دیداری که در ژنو با هم داشتیم می‌گفت که پیش از حمله آمریکا نگاهی مثبت به آن داشت اما بعدا خیلی ناراحت بود که آن انتظارات انجام نشد و می‌گفت که کاش انجام اصلاحات، ازادی انتخاب و آزادی احزاب وجود داشت که مردم خودشان انتخاب کنند. من از همه کارنامه اصلاحات دفاع نمی‌کنم، اما اعتقاد دارم که اصلاحات تنها نسخه‌ای است که در دست داریم. اما این که چه اتفاقی خواهد افتاد، در انتخابات آینده مجلس، به این معنا نیست که حتما شرکت خواهیم کرد. با توجه به تبحر شورای نگهابن در جابجایی دزدیدن رای مردم، مطمئنا با نگاه تیز اکثریت خاموش مردم و واقع‌بینانه اصلاح‌طلبان برای شرکت در انتخابات تصمیم خواهیم گرفت. ما هیچ تصمیمی تا امروز نگرفته‌ایم و اگر این فضای بسته ادامه پیدا کند، قطعا بود و نبود انتخابات اهمیت خود را از دست خواهد داد.

ادامه دارد


 


این دوازده نفر

دو از ده ها هزار، شاید
دو از صد ها هزار، یعنی

تورا یک‌راست می‌بردند بسوی عالم معنی

دوازده یار با عزت، 
هدی هاله، دوازده اشک

دوازده یار یادم هست 
دو از ده ها هزار، با رشک

من اینک با دوازده تیر در قلبم،
دوازده بار فریادم
شده فریاد تو یارم،

دوازده یارسوزانم

کنم سنجاق فریادت،
بروی صفحه اول،

دوازده‌ها هزار آتش که هست امروز برجانت
دوازده خط کنم تکرار آن درد سوزانت
دو از ده بار فرق تو؛
دوازده بار این یعنی
تو هستی صفحه اول از آن لوح پر از معنی


 


بازداشت جن‌گیرها و رمال‌ها

 

 

هفت جن گیر و رمال در غرب کشور بازداشت شدند. سایت خبری رجا نیوز، در خبری که در این خصوص منتشر کرد  دستگیری این افراد را به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نسبت داد و از قول حجة الاسلام  محرابیمشاور فرق و اديان ستاد صيانت از حريم امنيت اجتماعي نوشت:«اين عناصر كه به كلاهبرداري و رمالي مي پرداختند توسط سپاه پاسداران  انقلاب اسلامي بازداشت شدند.» وی در ادامه افزود:«با هرگونه فرقه گرايي خصوصا فرقه هاي نوپديد؛رمالي و جن گيري به شدت برخورد مي شود.اخيرا نيز در تهران و كرج دو فرقه مهم مدعي عرفان و درمان گرايي متلاشي شده و سران آن بازداشت و تحويل مراجع قضايي شدند»

 دستگیری و بازداشت افراد نزدیک به رحیم مشایی و احمدی نژاد در ماه اخیر افزایش یافته و به نظر می رسد جناح آیت الله خامنه ای در این زمینه جدی‌ وارد عمل شده اند تا تمامی  راه های نفوذ  این گروه را در سیستم  اداری بگیرنداین در حالی است که در ماه گذشته ، فردی به نام عباس غفاری به عنوان جن گیر احمدی نژاد بازداشت ش که بسیاری از سایت ها مخالف دولت او را فردی نفوذی در دستگاه دولتی می دانند.

 

 


 


پیام همدلی با ۱۲ روزنامه‌نگار و فعال سیاسی
 


دوازده  زندانی، دوازده  زندگی

 

 

این اصطلاح را برای دوازده نفری که اینک در زندان دست به اعتصاب غذا زده‌اند دوست دارم، « کابینه ملت». دوازده  همبند و مبارز که با دیدن مرگ هدی صابر در زندان اوین، بند سیصد و پنجاه،  از روز شنبه دست به اعتصاب غذا زده‌اند.  آنها با مرگ هدی صابر ، بیانیه ای به بیرون از زندان  فرستادند و اعتصاب غذای نامحدود خود را  اعلام کردند. شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل ، فعال حقوق بشر و وکیل در این باره به کمپین بین المللی حقوق بشر گفته است: « مرگ زندانیان سیاسی در زندان یک موضوع سیستماتیک است و حکومت ایران در سنوات مختلف قصدجان زندانیان سیاسی را می‌کند.»

اینک و به پیشنهاد مسعود بهنود ، کمپینی با عنوان «هر ایرانی یک صدا» به راه افتاده‌است تا هر کس با ضبط ویدئوی خود از زندانیان دراعتصاب بخواهد دست از اعتصاب خود بردارند. عده ای اما معتقدند  نباید از زندانیان خواست دست از اعتصاب خود بردارند بلکه باید حاکمیت را وارد چالش کرد و از دولت‌ها و سازمانهای بین المللی خواست تا دولت ایران را  در این موضوع تحت فشار قرار دهند.. 

جدای از همه تحلیل‌ها و تلاش‌ها سه روز است که این زندانیان در گرمای طاقت فرسای زندان دست به اعتصاب زده‌اند و حاضر نیستند اعتصاب خود را بشنکن تا شاید صدای فریادشان به گوش جهانیان برسد.

این دوازده نفر چه کسانی هستند؟ 

 

 

بهمن احمدی امویی روزنامه‌نگار و از فعالان حقوق زنان و دانش‌آموخته رشته اقتصاد از دانشگاه مازندران است. وی با روزنامه‌های جامعه، توس، صبح امروز، نوروز، شرق، وقایع اتفاقیه و سرمایه همکاری داشته و تاکنون دو کتاب به نام‌های «اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی» و «مردان جمهوری اسلامی چگونه تکنوکرات شدند» از وی منتشر شده است. او از جمله روزنامه‌نگاران حامی جنبش سبز است که پس از انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۳۸۸ دستگیر شد. انتشار شعری حماسی از فردوسی در سایت خرداد، یکی از اتهامات وی اعلام گردید. وی مدتها بدون ملاقات در بند ۲۰۹ زندان اوین محبوس بود و در آستانه نوروز ۸۹ توانست از مرخصی استفاده کند. اما روز ۹ خرداد ۱۳۸۹ در پی تماس تلفنی یکی از مأموران دادسرای زندان اوین، به زندان بازگشت.
 حسن اسدی زیدآبادی که مسئول کمیته حقوق بشر سازمان دانش آموختگان است، به اتهام اجتماع و تبانی به قصد برهم زدن امنیت ملی، تبلیغ علیه نظام، شرکت در تجمعات غیرقانونی و تشویش اذهان عمومی به پنج سال حبس تعزیری و به اتهام توهین به رئیس جمهور به صد هزار تومان جریمه نقدی محکوم شده است. حسن اسدی زیدآبادی پیش از این یک بار دیگر در روز ۱۲ آبان ۱۳۸۸ بازداشت و بعد از حدود ۴۰ روز حبس در روز ۲۲ آذر همان سال آزاد شده بود. آقای اسدی مجددا روز ۳۱ مرداد ۱۳۸۹ بازداشت شد و در حال حاضر در بند ۲۴۰ زندان اوین نگهداری می شود


عماد بهاور مسئول شاخه جوانان نهضت آزادی ایران و عضو دفتر سیاسی نهضت ایران و عضو هسته مرکزی «پویش حمایت از خاتمی و موسوی» (موج سوم) است که در ۷ خرداد ۱۳۸۸ توسط دادگاه انقلاب بازداشت گردید. اتهام وی توسط یک مقام قضایی تبلیغ علیه نظام عنوان گردید. وی پس از ۹۶ ساعت آزاد شد اما پس از اعلام نتایج انتخابات دستگیر و بگفته وبگاه موج سبز تحت فشارهای روانی برای اقرار تلویزیونی قرار گرفت. بهاور روز چهارشنبه هفتم مرداد ماه پس از تحمل ۴۶ روز زندان انفرادی از زندان آزاد شد. عماد در ۱۶ اسفند ۱۳۸۸ در حالی که به دادگاه انقلاب برای آخرین دفاعیات احضار شده بود، بازداشت شد. این فعال سیاسی پس از بسر بردن چندین ماه در زندان اوین با حکم قاضی دادگاه به ۱۰ سال حبس قطعی محکوم شد. و علاوه بر آن به عنوان مجازات تتمیمی ۱۰ سال محرومیت از حقوق اجتماعی برای وی در نظر گرفته شده ‌است.
   قربان بهزاديان نژاد که در جريان وقايع پس از کودتای انتخاباتی بازداشت شده، به ۵ سال حبس محکوم گردیده است. اين استاد دانشگاه و مشاور مير حسين موسوی در همين مدت از همه حقوق دانشگاهی‌اش محروم و حق تدريس در دانشگاه از وی ستانده شد. دکتر قربان بهزاديان‌نژاد، استاد ميکروبيولوژی در دانشگاه تربيت مدرس بود که در سال‌های اخير فعاليت‌های فرهنگی زيادی داشته است. بهزاديان‌نژاد معاونت وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در دولت سيدمحمد خاتمی و مشاور وزير بهداشت در انتخاب رؤسای دانشگاه‌های علوم پزشکی را در کارنامه مسئوليت‌های خود جای داده است.

محمد داوری روزنامه نگار و سردبیر سایت سهام نیوز (سایت رسمی حزب اعتماد ملی) است. وی پس از نامه ای توسط مهدی کروبی به رئیس مجلس خبرگان پیرامون شکنجه و آزار زندانیان سیاسی در شکنجه گاه کهریزک دستگیر و تحت فشار و شکنجه قرار گرفت تا علیه مهدی کروبی در تلویزیون جمهوری اسلامی ایران، اقرار کند. وی در مدت بیش از ۷ ماه بازداشت چند نوبت اعتصاب غذا داشت. مهدی کروبی در نامه‌ای به دادستان تهران، مسئولیت تمام اسناد و فیلم‌هایی را که به عنوان مستندات وجود شکنجه و تجاوز جنسی در زندان‌های ایران ارائه کرده بود بر عهده گرفت و محمد داوری را تنها فیلمبردار مصاحبه‌ها عنوان کرد و گفت او هیج نقش دیگری در این ماجرا نداشته است.

امیر خسرو دلیر ثانی از فعالان ملی-مذهبی، عضو جنبش مسلمانان مبارز و نماینده جنبش در «کمیته پیگیری بازداشتهای خودسرانه» و کانون مدافعان حقوق بشر از فعالان حقوق بشر در ایران است که در تاریخ ۱۳ دی ماه سال ۱۳۸۸ با حمله ماموران امنیتی به منزل شخصی اش بازداشت شد. بازداشت وی در راستای مجموعه بازداشت های موسوم به حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ انجام شد که در آن به بهانه اعتراضات مردمی به نتایج انتخابات خیل فعالان سیاسی و مدنی در ایران بازداشت  به حبس های طولانی مدت محکوم شدند. وی پس از گذراندن دو ماه بازداشت در سلول انفرادی به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد. جلسه رسیدگی به اتهامات وی در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۹ در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب با ریاست قاضی مقیسه تشکیل شد و وی به اتهام «اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرایم علیه امنیت کشور» به چهار سال حبس تعزیری محکوم شد. از زمان صدور حکم تا کنون وی بدون استفاده از حق مرخصی در زندان به سر می برد. امیر خسرو دلیر ثانی از داخل زندان هم به فعالیت های خود ادامه داده است و از امضا کنندگان بیانیه های مشترکی است که از بند ۳۵۰ زندان اوین به مناسبت های مختلف منتشر گردیده و بر ادامه مبارزات و مواضع تا احقاق حقوق تاکید می شود که معروفترین آنها بیانیه معروف به ۱۴ نفر است که با بهره گیری از سخنان محمود احمدی نژاد در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، خواستار تشکیل گروه مستقل حقیقت یابی برای بررسی حقایق مربوط به انتخابات ریاست جمهوری و حوادث پس از آن و انتشار بی طرفانه نتایج کارگروه شدند. در بهمن ماه ۱۳۸۹ وی به دلیل ادامه اعتراضات از داخل زندان و عدم همکاری با ماموران وزارت اطلاعات برای مدت کوتاهی به بند ۲۰۹ زندان اوین - بند امنیتی وزارت اطلاعات - منتقل شد.

فیض‌الله عرب‌سرخی سیاستمدار و عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران است. وی در نخستین هفته‌های دستگیری بدلیل مقاومت در برابر بی قانونی های ماموران امنیتی ستاد کودتا در زندان اوین، مورد ضرب و شتم قرار گرفت و به بیمارستانی متعلق به یکی از نهادهای نظامی در شمال غربی تهران منتقل شد. او پس از آنکه از حضور در دادگاههای نمایشی سر باز می زند توسط نیروهای اجرایی یک از نهادهای قضایی به شدت مورد ضرب و شتم قرار می گیرد و به بهداری اوین منتقل می شود و پس از چند روز بستری شدن در بهداری اوین مجددا به سلول انفرادی برده می شود اما بدلیل تشدید وخامت حالش مجددا به بهداری و سپس به بیمارستان بقیه الله العظم که متعلق به سپاه پاسداران می باشد منتقل می شود. او به اتهام اقدام علیه امنیت کشور و تبلیغ علیه نظام به ۶ سال حبس تعزیری محکوم شد.

ابوالفضل قدیانی زندانی سیاسی با ۶۵ سال سن مسن ترین زندانی حامی جنبش سبز در بند ۳۵۰ زندان اوین محسوب می‌شود.به گزارش خبرنگار کلمه، ابوالفضل قدیانی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و رییس کمیته تشکیلات این حزب است. وی از جمله زندانیانی است که در دادگاه نسبت به کودتای انتخاباتی ودروغگویی های احمدی نژاد اعتراض کرد .او در تاریخ ۱۹ دی ماه سال گذشته برای گذراندن حکم یک سال زندانش به اتهام تبلیغ علیه نظام و توهین به رییس جمهور به بند ۳۵۰ اوین رفت. به گفته خانواده قدیانی، پرونده جدیدی برای وی به خاطر نوشتن نامه از داخل زندان و امضای بیانیه در دادسرای اوین باز شده و وی بار دیگر با اتهام تبلیغ علیه نظام مواجه شده است.

محمد جواد مظفر نایب رئیس انجمن دفاع از حقوق زندانیان و عضو شورای مرکزی انجمن دفاع از آزادی مطبوعات دو روز پس از حوادث ششم دی ماه ۱۳۸۸ دستگیر و شصت و دو روز در سلول انفرادی بند ۲۴۰ اوین زندانی بود. مظفر همچنین روز هشتم اسفندماه ۸۹ هنگام سفر زیارتی به عراق، گذرنامه‌اش ضبط و ممنوع الخروج گردید. وی از مبارزان قبل از انقلاب، نویسنده و پژوهشگر و بنیان گذار انتشارات کویر است. در فهرست منتشر شده از سوی. یکی از پژوهشکده‌های وزارت اطلاعات در زمستان گذشته، انتشارات کویر در زمره هفت انتشارات اصلی اندیشه ساز کشور رده بندی شده بود.

محمدرضا مقیسه روزنامه نگار، وسردبیر مجله بیست ساله ها ، رزمنده دوران جنگ تحمیلی و عضو کمیته پیگیری امور بازداشت‌شدگان و آسیب‌دیدگان پس از انتخابات ریاست‌جمهوری که در تاریخ ۲۲ مهرماه ۸۸ بازداشت و در تاریخ ۱۱ اسفند ۸۸ با قرار وثیقه پانصد میلیون تومانی آزاد شد. مقیسه در دادگاه بدوی به شش سال زندان محکوم شد. محمدرضا مقیسه مجددا در تاریخ ٢ آبان ۸۹ بازداشت شد.

عبدالله مومنی فعال مدنی- سیاسی، سخنگوی سازمان دانش آموختگان (ادوار تحکیم وحدت) است. او به خاطر فعالیتهای حقوق بشری اش چند بار به زندان رفته است. از جمله در ۱۸ تیر سال ۱۳۸۶ پس از حمله مسلحانه نیروهای امنیتی به دفترسازمان دانش آموختگان بازداشت شد و وقتی که آزاد شد بسیار لاغر و ضعیف شده بود، او ۱۴ کیلو وزن کم کرده بود و به شدت بیمار بود. به تعبیر یکی از فعالین سرشناس سیاسی او "رکورد دار اعتراض به نقض حقوق بشر در ایران است" و در عین حال یکی از قربانیان نقض حقوق بشر. می‌توان گفت او اکنون از مرحله فعال دانشجویی عبور کرده و به یک فعال سیاسی سرشناس با دغدغه‌های حقوق بشری تبدیل شده است. عبدالله مومنی شب ۳۰ خرداد ۱۳۸۸پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری ایران در ساختمان ستاد شهروند آزاد در میدان ونک تهران که ریاست ستاد شهروند آزاد (حامیان کروبی) را بر عهده داشت بازداشت شد.او و سازمان ادوار تحکیم در این انتخابات از حامیان کاندیداتوری مهدی کروبی بودند. مومنی معتقد بود" رای به کروبی رای به دموکراسی و حقوق بشر است". مومنی نامه‌ای سرگشاده خطاب به علی خامنه‌ای نوشت و در آن به مصائبی که در زندان بر وی رفته است سخن گفت و اظهار داشت زیر شکنجه ناچار به اعترافات دروغین شدم. وی در قسمتی از این نامه می‌نویسد: «... این سخنان عصبانیت مرا نیز برانگیخت و به درگیر شدن من با آنان نیز منجر شد که البته نتیجه آن فرو کردن سر من در چاه توالت بود، آن چنان که کثافت‌های درون توالت به دهان و حلق من وارد و به مرحله خفگی رسیدم. سرم را بیرون آوردند و گفتند که می‌رویم و تا شب بر می‌گردیم و تو تا آن زمان وقت داری که به مسائل اخلاقی‌ات اعتراف و خودت را خلاص کنی. می‌گفتند که «باید کاملا توضیح دهی که با چه کسی در چه زمانی و در کجا و چگونه ارتباط داشته‌ای» و حتی از من می‌خواستند که در برگه بازجویی ام بنویسم که «در دوران کودکی مورد تجاوز جنسی قرار گرفته‌ام». بارها به تجاوز و استعمال بطری و شیشه نوشابه و چوب تهدید می شدم تا جایی که فی‌المثل بازجوی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بیان می‌کرد که چوبی را در ... استعمال می‌کنیم که صدتا نجار نتواند آن را در بیاورد...» 




 مهدی اقبال قاری قرآن و عضو جبهه مشارکت ایران اسلامی است که  در حسینیه  دارالزهرا شب‌های جمعه به خواندن دعای کمیل برای آرامش و آزادی زندانی سیاسی می پرداخت آبان ماه سال هشتاد و هشت بازداشت و به چهار سال زندان محکوم شد. مهدی اقبال دارای دو فرزند نوجوان است که در برهه‌ای به دلیل زندانی بودن پدر و فشارهای زیاد بر خانواده خود با بحران های شدید روحی مواجه بودند.

 


خاک بر سر آن مملکتی که کسی مثل تو ... مسوول بهشت رفتن زنان باشد!!


نکات قابل تامل فرهنگی – اجتماعی فراوانی در ۳۳ سال حکومت اسلامی وجود دارد، اما یکی از مهم ترین و مزمن ترین آنها بحث همیشگی حجاب بوده است. ظاهرا تمامی مفسده های دنیا و بهب نوعی تاریخ اسلام از همین موضوع حجاب و حضور زنان مفسده (!!) نشات می گیرد. از صدر اسلام، زندگی پیامبر تحت شعاع حمایت یک زن قرار می گیرد، خود او با بیش از ۴۰ زن شرعا نکاح داشته است (که البته قرائتی معتقد است که هیچ یک از این ازدواج ها همزمان نبوده است)، جانشین شیعه‌ی پیامبر در جنگ جمل عملا رو در روی عایشه، همسر پیامبر قرار می‌گیرد و بنا به روایات تعداد زیادی کشته می‌شوند. هم او که داماد و پسر عموی پیامبر نیز هست با دسیسه، تحریک و مفسده‌ی یک زن توسط ابن ملجم کشته می‌شود. بنا به برخی روایات، یکی دو تن از امامان هم توسط زنان خود (البته با شربت!) مسموم شدند.


از صدر اسلام اگر فاصله بگیریم، در ایران ظاهرا برای عده‌ای، مهم‌ترین مکان برای یافتن همسر برای پسرهای «عذب» خانواده، در مراسم مذهبی و حمام های عمومی بوده است. در اولین روزهای پیروزی انقلاب، مردم انقلابی و سرشار از شور اسلام با حمله به محله ی «شهرنو»، آنچه که تا دیروز برایش هزینه می کردند را آتش زدند و در حال شعاردادن،  دور افتخار خود را با بقایای سوخته شده‌ی «فاحشه‌»ها در میدان قزوین زدند. همان روزهایی را می‌گویم که رجایی در مقابل تلویزیون برای بچه‌های مدرسه‌ای، صفحاتی از کتاب‌های مدرسه که دارای عکس شاه، فرح، ولیعهد و یا خانواده ی سلطنتی بود را با لذت پاره می‌کرد و از بچه‌ها با همان لحن ساده انگارانه‌ی خود تقاضا می‌کرد که چنین کنند. همان وقت بود که تصور می‌شد با پاره کردن و سوزاندن «نماد» می‌توان فلسفه، تاریخ و یا موجودیت چیزی را نیز از بین برد. همان موقع که در کتاب فروشی های روبروی دانشگاه تهران و دست‌فروش‌های خیابان ناصرخسرو، به ترتیب شاهنامه و «کاندوم» مخفیانه مانند مواد مخدر رد و بدل می‌شد. تصور آنان که به قدرت رسیده بودند و البته الان یک به یک روشنفکر شده‌اند و مدافع حقوق بشر و دموکراسی اسلامی، این بود که با سوزاندن «فاحشه» می‌توان «فحشا» را نیز ازبین برد. «شهرنو» از محل خود جمع شد ولی در سطح شهر پخش شد، تا دسترسی آسان تر شود! درگام دیگر، هنوز دولت کشور رسمی نشده بود که قوانین خانواده تغییر کرد و مردان مشروعیت نکاح همزمان را به دست آوردند تا کشور با سرعت بیشتری سپر به سپر به صدر اسلام بچسبد. البته احتمالا در آن زمان هم، تعدادی روح و مجهول الهویه این قوانین را تصویب کردند و الان هم هیچ یک از آن مسوولان وقت نه اطلاعی داشتند و نه خبری از این قوانین. اگر هم داشتند، استعفا داده بودند ولی ۵ سال بعد از کار کنار گذاشته شدند.


تابستان، در میادین و خیابان های پر ازدحام شهر، مردمی که تنها تفریح آنها فرار از خانه‌ها و چرخیدن در خیابان‌ها بود با عده‌ای موتورسوار چماق به دست روبرو شدند که احتمالا به صورت کاملا خودجوش، از رنگ زدن به دست پسرها، تراشیدن موهای آنها و قیچی کردن کراوات مردان انجام می‌دادند تا تیغ کشیدن به دست و پای زنان و کتک زدن آنها در مقابل دیدگان خانواده. البته احتمالا هیچ یک از مسوولان آن زمان هم این موضوع را به یاد ندارند و اینها عده‌ای اراذل و اوباش بودند و برهم زننده‌ی نظم اجتماعی. اما اینکه چرا همین اراذل و اوباش بعدها جذب کمیته و سپس در نیروی انتظامی ادغام شدند، سوالی است که پاسخ آن نیز مشخص نیست.


فضای اسلامی در کشور می‌طلبید (والبته کماکان هم می‌طلبد) که شهرهای مذهبی، به تدریج غیر از زیارت، جاذبه ی دیگری هم داشته باشند و آن هم «سکس شرعی» بود. از صیغه کردن ساعتی و عقد موقت گرفته تا یافتن «حاج خانم دوم» و جدیدا هم «سکس» در چادرهای برپا شده در اطراف مسجد جمکران (این هم گردن جوانانی که در آرایشگاه محله ی ما، خود به انجام چنین کاری اعتراف کردند). کار به جایی رسید که میزان زاد و ولد در یکی از دو شهر مذهبی – زیارتی ایران به همراه آمار ایدز رکوردهای کشوری را شکستند. در گام بعدی شهرها و استان‌های کمی مذهبی‌تر نیز آفت جدیدی گرفتند؛ تجاوزهای خانوادگی. در یکی از شهرهای مذهبی کشور که به فقدان پرونده‌ی قضایی معروف و مشهور است، به گفته‌ی چند تن از وکلای دادگستری، بیشترین میزان تجاوزهای خانوادگی صورت می‌گیرد. تعداد افراد ذکوری که به افراد اناث و حتی به مذکرهای خانواده‌ی خود تجاوز کرده و می‌کنند آنقدر بالا رفت که به سختی روزی را می‌توانستید بیابید که خبری از این دست در روزنامه‌های کثیرالانتشار وجود نداشته باشد. جالب اینجا بود که در بسیاری از موارد، به دلیل اعتراض زنان و دختران خانواده از رفتار انجام شده با آنها، توسط مردان به بهانه‌ی روابط نامشروع با نامحرم و حفظ «ناموس» در محله و فامیل به راحتی کشته می‌شدند و از آنجا که شاکی خصوصی نیز نداشتند، به سادگی آب خوردن، همین مردان روانی به جامعه باز می‌گشتند.


بمب خبری از این دست با دست‌گیری و اعدام «خفاش شب» در تهران ترکید. در آن واقعه، به تدریج پای خود زنان در کشته شدن خودشان باز شد و به عبارتی مقتول، خود متهم شد که کشته شده است. اما، خفاش شب در بین افرادی که بعدا جسته و گریخته و علیرغم سانسور شدید قوه ی قضائیه و نیروی انتظامی به بیرون اخبارشان درز کرد، «کبوتر روز» شد! در مرودشت «بهزاد» به تنهایی ۳۴۰ دختر و زن را می رباید و به ۱۷۰ تن از آنها «تجاوز به عنف» می کند. اگر این تعداد تجاوز حتی در ۲ سال هم انجام شده باشد، برای جمعیت حدود ۶۰ هزار نفری زن در مرودشت، این آمار فاجعه است. یعنی بهزاد در هر ۴ روز یک بار،  به یک نفر متعرض می‌شده است و بدون آنکه آنها را به قتل برساند رها می‌کرده و خود با «موتور گازی» فرار می‌کرده است. نیروی انتظامی و البته امنیتی کشور بعد از سومین حادثه‌ی تجاوز موضوع را متوجه می‌شود، اما برای آسایش فکری جامعه (!)، جملگی به خواب مرگ فرو رفته بودند تا ۱۶۷ مورد دیگر هم به وقوع بپیوندد و «فیلم پلیسی‌تر» شود.


دو خبر جدیدتر هم در نوع خود جالب توجه است. استان «استاندار پرور» کشور، اصفهان، که یکی از قطب‌های نیمه مذهبی کشور است، این روزها شاهد یک اتفاق بی‌نظیر بین المللی در کشور مدعی مدیریت جهان است. چند شرور(!!) در یک مهمانی وارد می‌شوند و با تهدید و ارعاب، تقریبا به همه تجاوز می‌کنند و با خیال راحت می‌روند. نه از تصاویر آنها خبری می‌شود و نه به دلیل آبروریزی کلان کشوری خبری درج می‌شود به حدی که چند نفر از آنها چندین روز بعد در زاهدان دستگیر می‌شوند (اگر همان افراد باشند!).


خبر بعدی نیز بی‌نظیر است. به گمانم تجاوز دسته جمعی همه ی افراد یک روستا در میان گندمزار به یک زن در کاشمر واقع در استان خراسان رضوی آنقدر جالب باید باشد که بتواند تیتر اول معتبرترین روزنامه‌های دنیا شود. جالب اینجاست که به دلیل نداشتن شاکی خصوصی، همه‌ی متعرضین آزاد می‌شوند و پس از شکایت زن مذکور، اول خود او دستگیر می‌شود! در هر دو اتفاق فوق العاده و بی‌نظیر بالا، فرماندهان نیروی انتظامی کشور، به جای ملامت و نکوهش افراد جز خود در این شهرستان‌ها و بالاخره عذرخواهی  از مردم و استعفا به دلیل سوء مدیریت، خود زنان را عامل این بی حرمتی می‌دانند و انگشت اصلی مجددا به سوی بی‌حجاب نشانه رفت. آبروریزی های «مدیریت جهان» و کشور «ولی امر مسلمین» با آب و تاب‌هایی که صداوسیما در مورد روابط جنسی از دربان پارلمان اروپا گرفته تا رئیس جمهور ایتالیا به خورد خلق الله می‌دهد، سال هاست که همخوانی ندارد.


حالا نیز با شروع فصل گرما و البته نازک شدن پوشش ها و کوتاه شدن آنها، تمامی مسایل اصلی و فرعی کشور اعم از اقتصاد ورشکسته و عدم کنترل نرخ ارز، واردات بنجل از چین، سیاست افتضاح خارجی و هزاران مشکل فرهنگی، اجتماعی و سیاسی داخلی و خارجی کنار گذاشته شده است و نیروی انتظامی بار دیگر حضور «هوشیار و مقتدر» خود را نمایش می دهد، بدون آنکه از رفتارهای ۳۲ سال گذشته چیزی آموخته باشد. ظاهرا، زنان قربانی بی‌کفایتی مسوولان کشورند که هر از چندگاهی، نیروی انتظامی فاسد جمهوری اسلامی را به عرصه‌ی خیابان‌ها می‌کشانند تا هم مردم «امام راحل» را از دعا و آمرزش فراموش نکنند و هم اذهان عامه از موضوعات اصلی پیش گفته، به موضوعات پیش پا افتاده در حد چند سانتی بودن شلوار و رنگ سایه‌ی چشم دختران و موهای «فشن» یک پسربچه ی ۱۷ ساله معطوف شود. مطبوعات و رسانه‌ها نیز تا وقتی می توانند به موضوع فلان خواننده ی «همه کاره‌ی» مصری که عمری مجاهدت در راه رضای خلق خدا کرده است و حالا یک شبه با یک لیوان «آب توبه» محجبه شده است و یا حتی دوست پسر مسلمان «ماددونا» بپردازند، دیگر چه نیازی برای گفتن حقایقی از این دست دارند؟


چندی پیش در جلسه‌ای یکی از اساتید جامعه شناسی که اتفاقا بسیار هم روشنفکر «می‌زد» ولغت دموکراسی از دهانش نمی‌افتد، ملاقات کردم. از روزهای ابتدای گشت‌های ارشاد و امر به معروف و نهی از منکر برایم تعریف کرد و اینکه چگونه برای رضایت خلق خدا (!) به نیروی انتظامی در تعریف «بدحجابی» و «تعیین جریمه» برای بدحجاب ها کمک می‌کرده است. در کمال تعجب اطلاعاتش در مورد رنگ جوراب زنانه و بلند و کوتاه بودنش و«خط جوراب» بر روی ساق پا و ران، سایه‌ی چشم و مدل‌های گریم صورت، انواع مدل‌های دامن‌های کوتاه و بلند و حتی کوتاه شدن موهای سر و البته برخی مسایل جنسی زنانه (که شرم به من اجازه‌ی نوشتن آنها را نمی‌دهد) از یک زن «فاحشه» بیشتر است. در مورد نحوه‌ی تعیین جرایم هم برایم مثال بلندی و کوتاهی جوراب را زد، و در حالیکه چشمانش از شعف برق می زد، با دست بر روی پای راستش علامت می‌گذاشت. تنها عکس العمل من در عین تعجب از سکوت حاضران این بود که از روی صندلی بلند شدم و در حالی‌که جلسه را ترک می‌کردم و از حضار عذرخواهی، گفتم «خاک بر سر آن مملکتی که کسی مثل تو ... مسوول بهشت رفتن زنان باشد».


 


شیرینی وصل

دل در هــوای بی‌کسی، یادش فقط یــاد شمـاست

 

اشکی به گونه می‌چکد، از بس که یادت با وفاست

 

از شوق رویت دیدگـان، چـون کـودکی بی‌تـاب و تب

 

پایم به رفتن پُـرشتاب، چون ساقـهء بیـدی رهـاست

 

لحظـه ز شوقــى سرخوش و نجـوا کنان در کـوی تـو

 

معنــــا ندارد روز و شب، آن دَم که آنــی با صفاست

 

بـــوی خوش آن مَــرز و بــوم، گُل واژه ای از مهــر او

 

هر نرگس و هر یاسمن، عطـر خوشی از آشناست

 

وقتی ز دوری شانی‌ات، سرگشته شد، تنهــا و تک

 

نوشم زشیرینی وصل، هر قطـره‌اش عین شفاست

 

صورتگـــر گیتــی نِگـــر، گیــرد قَلـــم از شــوق تـــو

 

آذین گرفتـــه دامنت، نقشـی کــه از بــاد صبـــاست

 

م.ش.شانی 

 


 


سر کوب مجازی
 


عمادالدین در زندان باقی نماند

باقی که در سالیان اخیر به تناوب زندانی بوده، بنا به گفته وکیلش پس از پایان یافتن دوره محکومیت آزاد شده است. آقای نیک‌بخت این خبر را در گفتگو با بی‌بی‌سی فارسی تایید کرده بود.

کمتر از یک سال پیش، عمادالدین باقی به خاطر اتهاماتی نظیر «اقدام علیه امنیت کشور از طریق فعالیت تبلیغی علیه نظام»، «افشا اسناد طبقه بندی شده (درباره زندانیان)»، «ارتباط با خانواده زندانیان مروج مسیحیت برای پیگیری وضعیت آنان» و «حمایت معنوی از عوامل بمب‌گذاری اهواز با نامه‌نگاری به رییس قوه قضاییه و وزیر اطلاعات» به یک سال زندان و پنج سال محرومیت از فعالیت‌های سیاسی و رسانه‌ای محکوم شده بود.

عماد‌الدین باقی رئیس و بینان‌گذار کمیته دفاع از حقوق زندانیان است.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته