مدرسه فمینیستی: پروفسور علی اکبر مهدی استاد ممتاز بازنشسته دانشگاه اوهایو وسلیان در رشته جامعه شناسی است. علی اکبر مهدی بعد از پایان تحصیلات لیسانس در سال 1975 به آمریکا رفت و درسال 1979 موفق به کسب مدرک فوق لیسانس از دانشگاه ایالتی میشیگان و در سال 1983 دکترای خود را از همان دانشگاه دریافت کرد. دکتر مهدی در طول 26 سال سابقه تحقیق و تدریس خود، در دانشگاههای مختلفی از جمله دانشگاه ایالتی میشیگان ، کالج آدریان ، دانشگاه ایالت مرکزی و در دانشگاه اوهایو وسلیان تدریس کرده است. کتابهای متعددی از او به زبانهای انگلیسی و فارسی منتشر شده از جمله می توان به «جامعه شناسی در ایران»، «جامعه شناسی خانواده ایرانی و فرهنگ ایرانی»، «جامعه ی مدنی و دغدغه ی دموکراسی»، «سنت و فرهنگ ایران» و همینطور «زندگی جوانان در خاورمیانه» را نام برد . دکتر مهدی همچنین مقالات بسیاری در زمینه وضعیت ایران و خاورمیانه به فارسی و انگلیسی در مجلات مختلف پژوهشی به رشته تحریر در آورده است. از همین رو در مدرسه فمینیستی به سراغ دکتر مهدی رفتیم تا با وی در مورد وضعیت فعلی جنبش زنان در ایران و در تحولات اخیر خاورمیانه و آینده این جنبش ها به گفتگو بنشینیم. متن زیر حاصل گفتگوی آزاده دواچی است با دکتر علی اکبر مهدی که پیشتر متن این مصاحبه به زبان انگلیسی در سایت مدرسه فمینیستی[1] منتشر و توسط سحر مفخم به فارسی برگردانده شده است:
آزاده دواچی : همانگونه که مستحضر هستید سالگرد بیست و دوم خردادرا سپری کردیم روزی که به نام روز همبستگی با زنان ایران نامگذاری شده است . شش سال پیش در این روز زنان در تهران دست به تجمعی اعتراضی زدند. شما چطور جنبش فمینیستی ایران را در این مرحله و پس از گذشت شش سال از ان تجمع ارزیابی می کنید ؟
دکتر علی اکبر مهدی : در تمام این سالها جنبش زنان تجارب مثبت و منفی بسیاری را در راستای اهداف، استراتژی ها و تاکتیک های خود کسب کرده است. چه تجارب مثبت و چه منفی هر دو به این جنبش کمک کرده است که به بلوغ، رشد و شناخت جدیدی از چیستی خود و هر آنچه که این جنبش به آن اهمیت می دهد نائل شود. در حال حاضر جنبش زنان خودش را به عنوان یک نیروی اجتماعی قابل قبول و معتبر مطرح کرده و برای احقاق حقوق زنان در ایران ایستاده است و این ایستادگی تا جایی پیش رفته که نه حکومت و نه جامعه هیچکدام نمی تواند از زیر بار نفوذ و مطالبات آنها شانه خالی کند. مطالبات جنبش زنان حکومت را وادار کرده که در مورد لایحه حمایت از خانواده بازبینی نماید و نسبت به واکنش های منفی در رابطه با سیاست های اتخاذ شده اش حساس شود. حکومت متاسفانه با بدگمانی و خشونت در برابر برخی از خواسته های جنبش زنان جبهه گرفته و همین واکنش های خشن باعث شده که مشروعیت و اعتبار آنها به ویژه در رابطه با شعارهای تبلیغاتی شان خدشه دار شود . با تمرکز بر روی خواسته های زنان در ایران امروز می توان گفت که این جنبش ارزش ها و نگرانی های مربوط به کل جامعه را نمایندگی می کند. فکر می کنم جمله ای که اخیرا در یکی از بیانیه های جنبش زنان به چشم می خورد یکی از این دستاوردها را نشان می داد: "مطالبات ما زنان همیشه شامل کسب آزادی و رفع هر گونه تبعیض که در قوانین یا فرهنگ و یا سنت جاری است ، بوده است."
پس از شکل گیری جنبش اعتراضی مردم، بعد از انتخابات پر مناقشه دو سال گذشته، یکی از منابع اصلی برای اعمال نفوذ و نشان دادن راه ها و تاکتیک های مبارزات بدون خشونت، راه هایی بود که جنبش زنان در طی شش سال گذشته از آن بهره مند شده بودند. جنبش زنان توانست خودش را در یک خط و هم سو با جنبش سبز قرار دهد و به این واسطه توانست نفوذ خود را هم گسترش داده و ضمنا به غنای هر دو جنبش نیز بیافزاید. در مقابل هم حکومت در واکنش به موفقیت های جنبش زنان و حمایت های گسترده از این جنبش، فعالان حقوق زنان و در اصل کل این جنبش را مورد حمله قرار داد. بر اساس گزارشات منتشر شده از سوی کمپین حقوق بشر در ایران بیشتر از صد زن فعال در حال حاضر در حال طی کردن دوران حبس خود در زندان ها هستند، آن هم بر اساس جرم های واهی. ضمن اینکه سیستم زندان ها در ایران جزو سخت گیرترین و بدرفتارترین سیستم های موجود جهانی است. تعدادی از زنان هم جان شان را در خشونت های عریان توسط حاکمیت در تجمعات خیابانی و مراسم خصوصی تدفین و ... از دست دادند که پیش از همه می توان به ندا آقا سلطان و در آخرین مورد هم به هاله سحابی اشاره کرد. مرگ خشونت بار این افراد توجهات بین المللی را به خود جلب کرد و توانست به شناخت بیشتر از این جنبش و کسب مشروعیت برای آن در عرصه های بین المللی کمک کند.
در حال حاضر جنبش زنان به مرحله بحرانی خود وارد شده است. اهدافش توسط تعداد گسترده، و روش و منش آن نیز در سطح دنیا پذیرفته شده است . جنبش زنان در پیوند دادن خود با دیگر جنبش های اجتماعی هم موفق بوده است. هر چند می توان گفت که این پیوند و توسعه جنبش زنان از یک سو به ایجاد فرصت و از سوی دیگر به ایجاد محدودیت منجر شده است. اقبال عمومی از مطالبات زنان باعث شده که این جنبش زیر تیغ نظارت و سرکوب شدیدتر حکومت قرار بگیرد. فعالان حقوق زنان تحت کنترل شدید قرار می گیرند، فعالیت های بسیج گرشان به طور مداوم محدود می شود و اجازه چاپ مطالب و یا حتی برگزاری جلسات آنها نیز از آنان سلب شده و تهدید و سرکوب از سوی دولت و نهادهای محافظه کار آن بر این جنبش اعمال می شود.
آزاده دواچی: نهمین دوره ریاست جمهوری در ایران به رشد بنیادگرایی اسلامی، سرکوب اجتماعی و سیاسی بدنه جنبش های اجتماعی و در نهایت ایجاد مشکلات فراوان برای جنبش فمینیستی ایران منجر شد. شما اثر توسعه چنین پروسه هایی را در بدنه جنبش فمینیستی ایران چگونه ارزیابی می کنید ؟
دکتر مهدی : این دوران، دوره ای بسیار سخت برای کل جنبش دموکراسی خواهی مردم ایران است که جنبش زنان هم بخشی از آن را شامل می شود. علیرغم اینکه ،در تمام این دوره و تا امروز که سیاست های واپس گرایانه در حال اجراست و تلاش می شود که انرژی اجتماعی جنبش ها به خصوص جنبش زنان و جنبش دانشجویی تضعیف شود_تا جایی که حتی شاهد چند عقب گرد جدی هم بوده ایم،_ درسوی دیگر شاهد افزایش حضور زنان در عرصه های اجتماعی فرهنگی بوده ایم که همین مسئله سبب شده که زنان به نیروی فوق العاده ای برای ایجاد تغییرات اجتماعی در ایران تبدیل شوند. خیلی از اصلاح طلبان متدین که حالا دیگر نقش یا منصبی در قدرت ندارند و در گذشته از جمله منتقدان جنبش فمینیستی بودند در حال حاضر به مدافعان این حرکت تبدیل شده اند و حتی تلاش می کنند بین خود و جنبش زنان هم پیوندهایی ایجاد کنند تا بتوانند پایه های اجتماعی خود را نیز محکم تر کنند . در جامعه ای که ارزش های جنسیتی سنتی به طرز فزاینده ای زیر سوال رفته و نابرابری های جنسیتی به چالش گرفته می شود ، زنان نقش بسیار تعیین کننده ای در تحولات و گذار از این مراحل را بر عهده گرفته اند.
در تمام این مدتی که سیاست های سرکوب و محدود کننده از طرف جناح محافظه کار و اقتدارگرا برای جنبش های مترقی اجتماعی ایجاد دردسرکرده و می کند، آن جنبش ها نیز توانسته اند که بر میزان مشروعیت خود بیافزایند. این فضای جدید محدود و سیاست های سرکوب گرایانه، به ویژه در رابطه با وضع محدودیت های جنسی حضور زنان در محیط های دانشگاهی، باعث تعمیق نارضایتی های زنان شده است و این نارضایتی ها منجر به خشمی اضافی خواهد شد و تاثیر متقابلی نیز بر گسترش سرمایه اجتماعی گذاشته است و مجموعه همه اینها، نشانه های ضروری است که به انفجاری تحول آفرین در آینده منجر خواهد شد.
این واقعا مایه تاسف است که حاکمیت راه سرکوب و محدودسازی را به عنوان راهکاری برای حل نیازهای اجتماعی فرهنگی جوانان برگزیده است، در حالیکه راه اصلاحات تدریجی و مسالمت آمیز را می توانست انتخاب کند. این سیاست های ساختاری اغلب منجر به تشکیل انرژی روانی سیاسی جامعه می شود که در پی فرصت می گردد تا انرژی خود را آزاد کند و در آینده به شکل انفجاری و غیر قابل کنترل نمودار خواهد شد. اینگونه رفتارهای حاکمیت نه تنها به نفع خود آنان نیست بلکه برای جامعه و از همه مهمتر گروه های آسیب پذیر نیز مفید نخواهد بود.
خوشبختانه جنبش زنان بسیار با دقت عمل کرده و میدان مبارزاتی درستی را انتخاب کرده و خودش را بازیچه دست محافظه کاران و برنامه های از پیش طراحی شده حکومت برای کشاندن زنان به نبردی نابرابر نکرده است. دستاوردهای مهم جنبش مدرن زنان ایران محصول انتخاب درست اهداف، نگاه به آینده و صبر در استراتژی و انعطاف در تاکتیک است، اینها خیلی مهم هستند برای اینکه جامعه ایرانی این امواج سیاسی را در طی سی ساله گذشته شاهد بوده است و فعالان مدنی به خوبی می دانند که چگونه و چه زمانی به حاکمیت بتازند تا بتوانند امتیازات خود را در آن برهه مشخص زمانی به دست آورند.
آزاده دواچی : موج قیام های مردمی که اخیرا در کشورهای منطقه چون تونس، مصر، یمن و سوریه گسترده شده است به شکل گیری پروسه ای متفاوت از جنبش های دموکراسی خواهانه و آزاد مدنی در جوامع مسلمان منجر شده است. زنان در این جنبش ها نقش مهمی را ایفا کرده و به طرز چشمگیر و قابل لمسی در حوزه سیاسی وارد شده و در جنبش های دموکراسی خواهی و حقوق شهروندی بیش از پیش فعال شده اند. آیا شما فکر می کنید که ما می توانیم حضور زنان را در آن اعتراضات با آن چیزی که در جنبش سبز اتفاق افتاد مقایسه کنیم؟ آیا این جنبش ها به هم شبیه اند یا از اساس متفاوت هستند؟ آیا آنها در رابطه با استراتژی و ساختارهایشان یک الگو را دنبال می کنند؟ و آیا زنان در آن کشورها دارای دغدغه های مشترکی با زنان ایرانی در جنبش سبز هستند؟ و اصولا معضلات اصلی که این زنان باید از پس آن برآیند را چگونه ارزیابی می کنید؟
دکتر مهدی: حضور زنان در جنبش های فراگیر اعتراضی خاورمیانه و کشورهای شمال افریقا پدیده ای است که اثرات آن تا مدت های مدید باقی خواهد ماند. این حضور گسترده زنان تونسی در آن جنبش بود که در نهایت به تغییر موفقیت آمیز دورنمای سیاسی جامعه تونس منجر شد. همینطور انتشار یک ویدیو بود که توسط یک زن مصری در فیس بوک انجام شد و این نقطه آغازی بود که باعث شد خشم مردم بر انگیخته شود و تظاهرات گسترده ای صورت پذیرد که در نهایت به حذف حسنی مبارک از صحنه سیاسی مصر منجر شود.
از بسیاری جهات، این تحولات، یعنی حضور زنان در آن جنبش ها در کشورهای شان، شبیه به حضور زنان ایرانی در جنبش سبز است. با توجه به ماهیت مردسالارانه بیشتر این جوامع و سیاست های دولت نسبت به زنان اصلا تعجب آور نیست که می بینیم زنان در آن حجم وسیع به خیابان ها می آیند و در اعتراضات شرکت می کنند. علاوه بر این، با توجه به جمعیت جوان این کشورها و بالارفتن سطح سواد زنان، بسیار طبیعی است که زنان را می بینیم که اصرار بر تغییر در سیاست های اعمال شده در کشورهای شان دارند. اما این را هم باید به خاطر داشته باشیم که در این مرحله خواسته زنان و مردان یکی است، یعنی خواسته ای سیاسی و با تمرکز بر اینکه باید شخص اول مملکت شان تغییر کند؛ یعنی این هدف اولیه و مشترک آنان با مردان است. در مورد مصر و تونس، مسائل زنان و نگرانی هایشان در حقیقت مسئله ثانویه است که بعد از تغییر رهبریت سیاسی مملکت برجسته خواهد شد. تمام گروه های سیاسی و اجتماعی اهداف شان را اولویت بندی کرده اند و از مسائلی که ممکن بود باعث جدایی یا انشعاب قسمتی از جنبش شود خودداری می کردند چرا که اختلاف آنها به دولت این فرصت را می داد که از اختلاف بین آنها سوء استفاده کند.
با توجه به ویژگی های جامعه شناختی و سیاست های دولتی متنوع این جوامع، مبارزه برای تغییر سیاست های جنسی، اشکال متفاوتی را در هر یک از این کشورها به خود گرفته است و در اینجاست که ما تفاوت را در نقش های زنان این کشورها با یکدیگر و همینطور بین زنان ایران و آنها می توانیم مشاهده کنیم. در تونس، جایی که سیاست های دولتی نسبت به زنان پیشرفته تر از هر دولت اسلامی دیگریست، خواسته های زنان نسبتا متفاوت از خواسته های زنان در مصر است. در مصر سیاست های دولتی بسیار سنتی است و فعالان اسلام گرا نفوذ زیادی چه در دولت و چه در جامعه دارند. زنان تونس 71 درصد بی سواد هستند که نرخ بالایی است و البته با یک آمار نسبتا خوب در میزان اشتغال زنان نسبت به دیگر کشورهای مسلمان خاورمیانه ،یعنی 26 درصد از زنان تونسی شاغل هستند و نمایندگی 43 درصدی یعنی نسبتا مساوی در سندیکاها را به دست اورده اند
و زنان با 50 درصد، حضوری برابر در سیستم آموزشی دارند و همینطور زنان ، 29 درصد قضات و 24 درصد از هیات های نمایندگی سیاسی را در تونس تشکیل می دهند. این آمارها فوق العاده است. به علاوه اینکه تبصره تاریخی ۱۹۵۶ قانون احوالات شخصیه نقطه عطفی بود که چند همسری را لغو می کرد و نیز در برنامه ریزی انتخابات پیش روی برای شورای قانون اساسی در ماه جولای، برابری جنسیتی تضمین شده است.
متاسفانه زنان مصری از چنین فضاهای سیاسی و اجتماعی که زنان تونسی در آن قرار دارند بهره مند نیستند. در اواخر ماه می سال جاری یک فرمانده ارشد ارتش مصر اذعان کرد که زنان فعالی که در طی اعتراضات ماه فوریه دستگیر می شدند مورد تست بکارت قرار می گرفتند که اگر احیانا باکره نبودند به این طریق بشود سربازان دولتی را از اتهام تجاوز به آنها مصون نگه داشت. در شرایطی که بعضی از اعضای اخوان المسلمین از جداسازی زنان و مردان در محیط کار حمایت می کنند، یک زن شجاع که گوینده اخبار هم هست به نام «بوثینا کامل» خودش را برای مبارزات انتخاباتی در مصر آماده می کند. در لیبی 15 سرباز قذافی به یک زن اهل تریپولی به نام ایمان العبیدی تجاوز گروهی می کنند چرا که او فعالیت هایی بر علیه قذافی داشته است. در یمن زنان در کسب فرصت های اجتماعی برای ارتقاء موقعیت فردی و بهبود بخشیدن به وضعیت حقوق شهروندی موفق نبوده اند. در این کشور یک چهارم از زنان می توانند بخوانند و بنویسند و 17 درصد از زنان دبیرستان را به پایان برده اند و فقط پنج در صد از زنان حقوق و مزدبگیر هستند. با این حال زنان یمن در تظاهرات شرکت می کنند و علی عبد اله صالح، رییس جمهور سکولار یمن، زنان را سرزنش کرده و به طور ضمنی اذعان کرده که حضور زنان در کنار مردان در حکم " روابط ناشایست " است. در عربستان سعودی زنان همچنان برای به دست آوردن یکی از حقوق اولیه یعنی حق رانندگی کردن (حق راندن اتومبیل توسط زنان در همه جای دنیا امری بدیهی است) در حال مبارزه هستند و در بحرین زنان پزشک به خاطر دلسوزی و مراقبت هایشان از فعالانی که به بیمارستان ها منتقل می شوند مورد شماتت قرار می گیرند و حتی مجازات هم می شوند.
به طور خلاصه، با آنکه حقوق شهروندی و قانونی زنان در این جوامع همواره تحت فشارهای دینی و ایدئولوژیک بسیار مشابه هم قرار دارد، اما تفاوت های ساختاری از نظر شرایط اجتماعی و اقتصادی، سرمایه اجتماعی،پیشینه تاریخی، ظرفیت سازمانی و گرایشات فرهنگی در بین این جوامع وجود دارد. در حالی که در بسیاری از کشورهای خاورمیانه و شمال افریقا زنان علیه رفتارهای مردسالارانه جا افتاده در اقشار سنتی مبارزه می کنند، در بسیاری از موارد هم همراهی دولت های شان را علیه نیروهای سنتی جلب کرده اند، این در حالی است که در ایران نهاد دولت خود بزرگترین مشکل برای زنان است. این ایدئولوژی دولت و قانون است که خود باعث تقویت سنت گرایی، اجرای آپارتاید جنسی در عرصه های عمومی، تحمیل حجاب بر زنان به شکلی اجباری، و اعمال مجازات قانونی برای زنانی که پایبند به قوانین تصویب شده آنها نیستند، می شود.
آزاده دواچی : پس از ظهور جنبش سبز در ایران، تعدادی از فمینیست های ایرانی استدلال کردند که حرکت و فعالیت زنان در جنبش سبز ، استقلال این جنبش را از بین می برد اگرچه گروهی دیگر از فمینیست های ایرانی تاکیدشان بر این بود که حضور گسترده زنان در جنبش سبز در کنار مطالبات دموکراتیک خودشان، مبارزات زنان برای حقوق مدنی و جامعه را تقویت می کند. مانندآن چیزی که اخیرا در قیام های مردمی دنیای عرب شاهد آن هستیم. آیا شما فکر می کنید که مشارکت پویای توده زنان در جنبش های دموکراسی خواهانه، مانند آنچه در اعتراضات گسترده ماه های اخیر در جهان عرب و جنبش سبز شاهد بوده ایم، به ایجاد چارچوب های متفاوت برای سیاست فمینیستی در جهان اسلام منجر شود؟ آیا جنبش زنان ایران باید ایده های خود را در کنار خواسته های دموکراتیک جنبش سبز دوباره بازنگری کند و دوباره تصمیم بگیرد که استراتژی خودش را در مبارزه برای جامعه ای مدنی و آزاد چگونه شکل دهد؟ فکر می کنید جنبش زنان در ایران باید مناسبات خودش را با جنبش سبز گسترش دهد در حالیکه خواسته های خاص خودش را هم پیش می برد و یا اینکه بهتر است راه خودشان را از جنبش سبز جدا کنند و حتی فراتر از جنبش سبز حرکت کنند؟
دکتر مهدی : من فکر نمی کنم که جنبش زنان و جنبش سبز دو هدف جدا از یکدیگر داشته باشند. جوامع غیر دموکراتیک به طور کلی جوامع مردسالار هستند و هم زنان و هم مردان را از حقوق مدنی خود محروم می کنند، شاید کمی بیشتر یا کمتر برای هر یک در بعضی از حوزه ها. مبارزه برای حقوق دموکراتیک یک شرط ضروری برای تامین حقوق زنان است، اما یک جایگزین برای آن نیست یعنی در عین مرتبط بودن اما مبارزاتی با نگرانی هایی متفاوت هم هستند یکی خیلی کلی و سیاسی و دومی بسیار مشخص و کمتر سیاسی. فقدان دموکراسی کل افراد جامعه را آزار می دهد اما نبود قوانین برابر یک جنسیت را بیش از دیگری می آزارد؛ یکی حق و حقوق را برای همگان در عرصه سیاسی طلب می کند و دیگری حقوق نیمی از جمعیت را در عرصه هایی که دیگران آن را پوشش نداده اند. دموکراسی در مورد حقوق سیاسی است در حالی که جنبش زنان نسبت به آنهایی که به نمایندگی سیاسی و اجتماعی می پردازند، حقوق را در گسترده وسیع تری پوشش می دهد. هر دو برای حقوقی مبارزه می کنند اما صرفا دستیابی به آزادی سیاسی در یک جامعه مسلمان نمی تواند حقوق شهروندی را برای زنان از نظر حضانت، ارث، ازدواج و حق سفر و... تضمین کند.
زنان باید در مبارزات دموکراتیک شرکت داشته باشند چرا که بدون آنها، شانس پیروزی کم خواهد بود همینطور بقای حقوق آنها هم .با فرض اینکه حقوق برابر را به دست آورده باشند، بدون حضورشان تضمینی هم برای تداوم بخشی نخواهد داشت. مثال را از پیشرفته ترین کشور جهان انتخاب کنیم: در ایالات متحده امریکا. در این کشور دموکراسی خیلی زود پایه ریزی شد اما حقوق زنان نه. حتی امروزه هنوز شاهد تبعیض جنسیتی در بازار کار و ساختارهای شغلی ایالات متحده هستیم. مهمتر اینکه وجود ساختار سیاسی دموکراتیک، می تواند زمینه محکمی برای کسب سیاست و قوانین برابر جنسیتی فراهم آورد. جنبش زنان ایران باید استقلال خود را در عین اینکه در جنبش دموکراسی خواهی هم شرکت دارد، حفظ کند. همچنین اتحاد با دیگر جنبش ها را در مورد نگرانی های مشترک را مد نظر داشته باشد. اینگونه مشارکت ها نباید به اهداف و استراتژی های جنبش های مشارکتی آسیبی برساند. به طور خلاصه، به نظر من برای جنبش زنان ایران، اتحاد با دیگر جنبشهای اجتماعی، به ویژه جنبش سبز بسیار مهم است. مشارکت و اتحاد با این جنبش ها باعث می شود آرمان ها و منافع جنبش زنان عمیق تر شود و روابط جنبش زنان و دیگر جنبش ها هم گسترده شود. همچنین فکر می کنم که جنبش زنان باید تلاشی هماهنگ، دقیق و جمعی نیز داشته باشد تا در تشکیلات و جنبش های کارگری بیشتر حضور داشته باشند. در جائی که تعداد زنان کارگر بسیار زیاد است اما حضورشان در تشکیلات و جنبشهای کارگری متناسب با نفرات انها در سطوح کارگری نیست.
آزاده دواچی : می دانیم که منافع زنان در کشورهایی چون مصر توسط محدودیت های اسلام گراهای بنیادگرا تهدید شده است. سرکوب های نهادینه شده توسط گروه های اسلام گرا ممکن است خواسته های دموکراتیک زنان را تهدید کند، همانطور که در جنبش زنان ایران این امر اتفاق افتاد. خیلی ها معتقدند که وضعیت این زنان به نوعی همسان با وضعیت زنان ایران بعد از انقلاب سال 57 است.آیا استراتژی های جایگزین برای فائق آمدن بر این موانع که از سرکوب های اجتماعی و سیاسی و رشد بنیادگرایی در کشورهای مسلمان ناشی می شود وجود دارد؟ چه عوامل تعیین کننده ای جنبش های فمینیستی و استقلال آنها را در جوامع مسلمان مانند ایران و مصر تهدید می کند؟
دکتر مهدی: همانطور که قبلا در مورد این کشورهای مسلمان توضیح دادم، سنت گرایی ریشه دار همراه با گروه های اجتماعی که این نگرش را نمایندگی می کنند، موانع حقیقی دستیابی کامل زنان به حقوق خود هستند. بنابراین خیلی مهم است که برای این سنت گرایی نگران باشیم. اما، سنت گرایی یک ایدئولوژی منحصر به فرد و منسجم نیست هرچند که همیشه به این شکل شناخته شده است. سنت ها الهام گرفته از منابع مختلف فرهنگی، مذهبی، خرافی، و حتی علوم مدرن هستند و مهم تر اینکه از پایگاه های متنوعی در میان گروه های مختلف اجتماعی، طبقاتی و نیروهای سیاسی برخوردارند. مبارزه با آنها نیازمند آموزش، کار فرهنگی اجتماعی و بسیج گری سیاسی است. اهداف و گروه هدف باید شناسایی شود، استراتژی ها ساخته و پرداخته شود، تاکتیک ها گسترده و نیروهای فعال به کار گمارده شوند. پیوندهای گسترده و متنوعی برای مقابله با چنین پدیده عمیق و گسترده ای مورد نیاز است و این امر صرفا کار یک گروه مثلا زنان نیست.
اما بسیار مهم است که به خاطر داشته باشیم که به لحاظ تاریخی این سنت ها، در برخی از جوامع هم توانسته برای تسهیل در امر تغییر و تحولات نیز مورد استفاده قرار بگیرد. بنابراین خیلی دشوار است که محیط های محدودی را که زنان مسلمان در آن زندگی می کنند و همینطور فرصت ها و قید و بندهای متفاوتی را که زنان تجربه می کنند را به شکل یک مفهوم سراسر منفی در مبارزات شان علیه قوانین تبعیض آمیز تعمیم دهیم. برای نمونه در مورد ایران، فمینیست های مسلمان از متون مذهبی به عنوان یک منبع الهام و ابرازی برای نبرد با سنت گرایی استفاده می کنند. و اگر قادر باشند که از این طریق کمکی به احقاق حقوق زنان بنمایند، کارشان در خور قدردانی است.
و اما یک شرط اساسی نیز وجود دارد که بدون آن شرط محال است که آن جامعه را در خانه، کار و زندگی اجتماعی برابر تصور کرد و آن شرط جدایی دین و حکومت است. این یکی از موارد چالش برانگیز برای کشورهایی چون مصر است، به ویژه آن که امروز این کشور در حال بازنگری قانون اساسی خود است. هنگامی که قانون اساسی به عنوان یک قرارداد اجتماعی برای سازمان دهی امور دنیوی، مجموعه قوانین ثابت مذهبی را اساس خود بگیرد که تنها از تفاسیر تحت قدرت نهاد روحانیت بهره مند شود، پس دیگر همه تغییرات دموکراتیک و استراتژی های برابرانه جنسیتی در مخاطره قرار می گیرد. زنان در تونس به مراتب بهتر این موقعیت را می فهمند تا زنان در مصر. با توجه به اینکه جامعه مصر، جامعه ای به مراتب مذهبی تر از تونس است، این چالش به مراتب در آن جا مشکل سازتر خواهد بود. اما اگر جنبش دموکراسی خواهی در سوریه موفق شود، زنان سوری راه آسان تری پیش روی خواهند داشت. هر کدام از این کشورها در این رابطه چالش های مخصوص به خود را دارند هرچند در درجات و اندازه های مختلف.
آزاده دواچی: از آنجایی که به تازگی سالگرد بیست و دوم خرداد را پشت سر گذاشته ایم و همچنین با توجه به قیام های مردمی اخیر و نقش زنان آیا شما باور دارید از حالا به بعد فعالان ایرانی حقوق زنان علنا باید استراتژی های جنبش های فمینیستی موجود در جوامع مسلمان را اتخاذ کرده و از آنها به عنوان سیاستی برای جنبش فمینیستی ایران به منظور مقابله با سرکوب های اجتماعی و سیاسی استفاده کنند؟
دکتر مهدی : هیچ جنبش اجتماعی نمی تواند چشم بر آموخته هایی که از دیگر جنبش های اجتماعی به او می رسد ببندد. حالا چه این جنبش در همان مملکت باشد و چه اینکه در کشورهای دیگر اتفاق می افتد. مخصوصا که بین این جنبش ها نکات مشترک بسیاری هم وجود داشته باشد . هر یک از جنبش های اجتماعی در ایران که شامل سبز، دانشجویی، زنان، کارگران و... می شود، می توانند از جنبش های دیگر بسیار بیاموزد به خصوص حالا که بهار عربی هم گسترده شده و درس های زیادی برای آموختن و به کار بردن وجود دارد.
با این حال بی شک نباید تاکتیک ها و استراتژی هایی را اتخاذ کنند که با توجه به شرایط خاص هر یک از آن جوامع منحصر به خود آن هاست و شباهتی با موقعیت آنان در ایران ندارد. به نظر من، یکی از مهم ترین درس هایی که دیگر جنبش های اجتماعی می توانند از بهار عربی بیاموزند این است که از تفرقه، مرزبندی های ایدئولوژیک و ایجاد خصومت در میان نیروهای اجتماعی بپرهیزند. خوشبختانه جنبش زنان ایران به اندازه کافی پختگی دارد که از مشکلات پیش روی مبارزات اش بپرهیزد. در حقیقت این درسی است برای دیگر جنبش های اجتماعی ایران به ویژه آنهایی که کنش سیاسی دارند. آنهایی بیشترین آسیب را خواهند خورد که از این درس ها در عمل بهره مند نشوند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر