-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ تیر ۷, سه‌شنبه

Latest News from Kaleme for 06/28/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



کلمه ـ گروه معارف: استقرار عدالت همواره یکی از آرمان های بشری بوده است. پیامبران، مصلحان و اندیشمندان در هر شرایطی بر اهمیت و نیز حاکمیت آن ، تاکید داشته اند. تصمیمات، اقدامات و رفتارهای عادلانه ، موجب قوام جوامع بشری می شود و سبب جلب هر چه بیشتر اعتماد متقابل بین آحاد اجتماع و تقویت ارتباط مردم با افراد و دست اندرکارانی که، عهده دار مسئولیت و مدیریّت نظام اجتماعی هستند، می گردد. از این رو، برای تأمین چنین اهدافی، باید همواره عدل و انصاف را راهنمای رفتار فردی و اجتماعی خود قرار دهیم، چنان که امام موسی کاظم(ع) یکی از پیشگامان در این مسیر بوده اند وایشان به نقل از امیر مؤمنان(ع) می فرمایند: “به شما رعایت عدل و داد را در حال خشنودی و خشم توصیه میکنم ” ایشان در خرد ورزی وعقلانیت وابعاد و آثار آن توصیه های فراوانی داشته اند از جمله وصیتی که به هشام بن حکم بغدادی (کتاب تحف العقول) در این باب نموده اند که به فرازهایی از آن اشاره شده است:

ای هشام! برای هرچیزی راهنمائی است و راهنمای عاقل فکر کردن و راهنمای فکر کردن سکوت است و برای هرچیزی مرکبی است و مرکب عاقل، فروتنی است و در نادان بودن تو همین کافی است که آنچه را که باز داشته ای انجام دهی.

ای هشام! اگر در دست تو گردوئی باشد و مردم بگویند در دست تو مروارید است، برای تو سودی ندارد در حالی که می دانی که آن گردو است نه مروارید، و چنانچه در دست تو مروارید باشد و مردم بگویند که آن گردو است، به تو زیان نمی رساند در صورتی که می دانی آن مروارید است.»

ای هشام! براستی امیرمؤمنان علیه السلّام می فرمود:«کسی در بالا و صدر مجلس ننشیند مگر آنکه در او سه ویژگی موجود باشد:

۱- هرگاه از او پرسیده شود، پاسخ گوید.

۲- زمانی که همه مردم از سخن گفتن ناتوان شوند او سخن گوید.

۳- رأی و نظری را اعلام کند که مصلحت اهل و مردم درآن باشد، پس هرکس دارای این صفات نباشد و در صدر مجلس بنشیند او احمق است» و حسن بن علی علیهما السلام فرمود: «هرگاه رفع نیازمندیهای خود را درخواست کردید، از انسانهای شایسته درخواست کنید.» گفته شد: ای فرزند رسول خدا(ص) چه کسی شایسته است؟ فرمود: آنان که خداوند در قرآن، آنها را یاد و توصیف کرده است و گفته است: همانا یادآوری شود صاحبان عقل و خرد( زمر۱۲) فرمود:آنان صاحبان عقل می باشند

ای هشام! هرکس هواهای خود را از آبروی مردم نگهدارد خداوند روز قیامت از لغزشهای او بگذرد، وهرکس خشم خویش را از مردم حفظ کند خداوند در رستاخیز خشم خود را از او باز دارد.

ای هشام! انسان عاقل، دروغ نمی گوید هرچند درآن، خواستهای اوتأمین شود.

ای هشام! روزهائی را که در پیش داری اصلاح کن و ببین چه روزی است؟ و پاسخی برای آن روز آماده ساز، زیرا تو متوقّف و مسئول خواهی بود، از روزگار و اهل آن، عبرت بیاموز، زیرا روزگار بلند کوتاه است، پس بگونه ای عمل کن که گویا پاداش آن را می بینی، تا طمع تو به آن بیشتر شود، ودربارۀ خداوند تعقّل کن و مطالعه کن در تحولّات روزگار حالات آن، چون آنچه از دنیا خواهد بود مانند آنچه از آن پشت کرده می باشد پس از آن عبرت بیاموز.

ای هشام! خشم، کلید بدیها است، و کامل ترین مؤمنان از نظر ایمان خوش خلق ترین آنها است، و اگر با مردم اختلاط و دوستی می کنی چنانچه بتوانی با کسی دوستی کن که دست تو بالاتر از آن باشد.

ای هشام! برتوباد به مدارا کردن با مردم، زیرا مدارا مبارک و ناسازگاری شوم است،چون مدارا ونیکی وخوش خلقی، شهرها را آباد کرده و روزی انسان را افزایش می دهد.

ای هشام! از تکبّر بپرهیز، زیرا وارد بهشت نمی شود کسی که به اندازه یک دانه تکبّر دردل او باشد، کبر، جامه خداوند است، هرکس با خدا در جامۀ(صفت اختصاصی) او نزاع کند با روی اورا به آتش اندازد.

ای هشام! هرکس دچار بزرگ بینی شود فرشتگان آسمان و زمین او را لعنت خواهد کرد و هرکس نسبت به برادران خود تکبّر ورزد و بزرگی بفروشد، با خداوند ضدیّت کرده است، و هرکس چیزی را ادعّا کند که درحدّ او نیست او از حلال بدنیا نیامده است.

ای هشام! بپرهیز از تکبّر نسبت به دوستان من و فخر فروشی با دانش خود که خداوند به تو غضب خواهد کرد وپس از خشم خدا، دنیا و آخرت برای تو سودی نخواهد داشت، وتو در دنیا مانند ساکن خانه ای هستی که از آن تو نبوده و در انتظار نقل مکان باشی.

ای هشام! از طمع بپرهیز، برتوباد به نا امیدی از آنچه در دست مردم است، و طمع را نسبت به مخلوق در خود بمیران، زیرا طمع، کلید ذلّت و خواری، ربودن عقل و بهم خوردن مردانگی ها، و آلوده شدن آبرو و از بین رفتن دانش، می باشد، و برتو باد دلبستگی به پروردگارت و توکّل براو، و با نفس خود مبارزه کن تا آن را ازخواهشها یش باز داری، زیرا( مبارزه با نفس) بر تو واجب است همچون مبارزۀ با دشمن.

باشد که مدعیان راه حضرتش عقلانیت را سر لوحه عمل خویش قرار دهند!ان شاءالله.

 


 


علی ربیعی

این روزها، نه این روزها، این سال‌ها مدام گذشته را مرور می‌کنم تا با سختی‌ها و شیرینی‌های پر از امید و عشق و فداکاری آن روزها، تلخی‌ها را به نسیان سپارم، سیل حوادث و وقایع هرکدام مرا با یاد شهیدی گره زده، اگرچه آن روزها شانه‌هایمان زیر تابوت دوستان شهیدمان خسته نمی‌شد ولی امروز شادمانگی دشمنان انقلاب و ملت از یک‌سو آزارم می‌دهد و ناامیدی نسل سوم و چهارم انقلاب از دیگر سو. خرداد و تیر برایم پر از غم‌ها و شادی‌ها و امید و آرزوهاست و تو در این میان یادی و یادآور، طنین صدای پر امیدت یادآور صلابت و اقتدار راه‌مان بود ولی متانت و تحمل و مدارایت امروز برایم بسیار راهگشاست. شرایطی را به یاد می‌آورم که صف طویلی از دشمنان انقلاب هر کدام از موضعی و به دلیلی که به شخصیت متنوع و جذاب شما برمی‌گشت، شما را دشمن خود می‌دانستند. بدخواهان انقلاب با اتهام‌زنی‌های فراوان سعی در حذف شما داشتند، چرا که از قدرت کادرسازی، توان مدیریتی و عمق اندیشه و تفکر کارآمد شما در هراس بودند و چرا که آنها از آزاداندیشی می‌ترسند و این مشخصه همه دشمنان یک ملت و بدخواهان روزگار است. متحجران به شما القابی چون «آیت‌الله اروپا زده» نسبت می‌دادند چرا که شما با هوش و ذکاوت فقهی و اجتماعی اسلام را با نیازهای روز تئوریزه می‌کردید و چهره‌ای کارآمد و مهربان از دین برای نسل جوان و انقلابی تصویر می‌کردید.

بهشتی عزیز!

من بعد از شما همواره دیدم که چگونه هر دو سوی تحجرگرایی افراطی و بی‌باوران به اسلام و انقلاب ملت ایران، دست به دست هم دادند و بارها و بارها، ناجوانمردانه همه‌چیز را به قربانگاه مظلومیت بردند. امروز می‌خواهم بر مزارت بخوانم که چگونه هر دو جریان فوق‌الذکر از ناکارآمدی دین می‌گویند. یکی «دین» و «آزادی» را جدای از هم می‌پندارد و دیگری دین را در تعارض با آزادی، آن یکی در تئوری، دین را فاقد کارآمدی در حوزه حکومت می‌داند و دیگری در رفتار و عمل، دین را مظلومانه قربانی تنگ‌نظری‌ها و تعصب‌های خود می‌کند.

بهشتی عزیز!

تو همیشه مظلومی، مظلومیت تو همین بس که امروز نیز با «شبیه‌سازی» از زمان تو، اندیشه‌های روشن و بلندت را به مسلخ مظلومیت‌تر ببرند. ما درس دین و اخلاق را از تو آموختیم و در عمل تو به آن ایمان آوردیم. به یاد می‌آورم آن روز را که خاضعانه به یک کارگر عضو شورای یک کارخانه در حیاط حزب جمهوری اقتدا کردی و پشت‌سر او به نماز ایستادی، آن روز را فراموش نمی‌کنم که قد رعنای تو در مقام اقتدا به یک کارگر به رکوع و سجود رفت. چگونه می‌توانم این رفتار انسان‌ساز تو را فراموش کنم.

بهشتی عزیز!

راستی «دفتر کوچکت» کجاست، دفترچه‌ای که درون آن نام همه افرادی را که احساس می‌کردی حتی لحظه‌ای برای مملکت و دولت و انقلاب مفید باشند در آن ثبت شده بود. آخر امروز اسامی را خیلی زود خط می‌زنند و با اتهام‌های مختلف از صحنه به دور می‌کنند! ای‌کاش دفترچه کوچکت را داشتم و برای تنگ‌نظران می‌خواندم تا ببینند که بهشتی چه طیف وسیعی از افراد مختلف با سلیقه‌های متفاوت را در آن جای داده بود و برایم یادآور شود که این انقلاب و نظام اسلامی به چه وسعت نظرها و تحمل‌ها مانده و به امروز رسیده است. آری دفتری کوچک به بزرگی همه انسان‌های ایران. پی‌درپی با تو آمدم و با تو در حزب نشستم. پشت میزهای رنگ و رو رفته! با چند نفر از دوستانت ناهار را که نان و پنیر و هندوانه بود، صرف کردید. آن روزها بنا بر مسوولیتی که داشتم نواری در مورد یک اعتصاب کارگری که عده‌ای در دفتر رییس‌جمهور وقت و یک سازمان تروریستی آن را به راه انداخته بودند تا بتوانند دولت شهید رجایی را ناکارآمد جلوه دهندبه دست ام رسید. همچنین نوار مملو بود از تخریب‌ها و ناسزاهایی که آنان و روسایشان به شما نثار کرده بودند. خوشحال از اینکه خدمتی را کرده‌ام، نوار ضبط شده را برایتان آوردم. وقتی دستم را برای تحویل نوار به سوی شما دراز کردم، دستم در هوا ماند و صورت‌تان گل انداخت. قدری به من اخم کردید، اخمی که هنوز سنگینی آن را به خود حس می‌کنم. گفتید تمایلی به شنیدن نوار در مورد بحثی که پیرامون خودتان است را ندارید و نوار را نگرفتید. گفتید که نوار را به آقای قدوسی بدهم و تاکید کنم که فقط بخش اعتصاب مورد استناد واقع شود. و ای‌کاش هیچ‌کس نخواهد چنین نوارهایی بسازد و بشنود ولی چه بگویم که امروز بازار نوار و

سی دی داغ است. چگونه می‌توانم ماجرای آن نوار را فراموش کنم وقتی در این زمانه می‌بینم که عده‌ای تنها در پی «سندیابی» و «سندسازی» برای ثابت کردن جرم دیگری هستند. اینان از «هیچ» نوار می‌سازند و چگونه نگویم که بهشتی جای تو خالی است!

بهشتی عزیز!

فراموش نکرده‌ام که در مسجد «فرددانش» جوادیه وقتی نوجوانی تحریک شده به شما پرخاش کرد و توهین نمود، چگونه صورتت شکفت و او را «فرزندم» خطاب کردید و اشتباه تحلیل او را برایش بازشناختید و همان روز جوانان را امید خود و امام (ره) خواندید، راستی به یاد دارم آن روز خیلی‌ها از آن مسجد درس ادب آموختند و همان ادب و تواضع شما را در میزگرد تلویزیونی‌تان با مارکسیست‌ها و گروه‌های التقاطی نیز دیدند. در آن زمانه اگرچه هجوم افکار مختلف زیاد بود و هر گروه کوچک و بزرگ سیاسی موافق و مخالف روزنامه و نشریه‌ای برای خود داشت و به طور کلی هر کس مخالف انقلاب بود، برای خود دکه و ارگانی داشت اما شما با آنها در تلویزیون به مناظره نشستید و در هر محفلی دعوت به مناظره کردید و این همان زمانی بود که سفارت آمریکا در تهران دایر بود و همه وابسته‌های فرهنگی فعال بودند و برنامه‌ریزی می‌کردند. اما شما با اعتقاد به اصول انقلاب به پاسخ آنها نشستید و از تبادل آرا و افکار خرسند بودید.

آن روزها البته احتمال حمله نظامی آمریکا می‌رفت، دشمن بعثی به طبل جنگ می‌کوبید و ترور فضای کشور را گرفته بود و هر روز خونی از زنان و مردان این مرز و بوم در خیابان یا در جبهه‌های نبرد با دشمن متجاوز بعثی بر زمین می‌ریخت. آن روز از مادیات چیزی نداشتیم، با پای پیاده در پی انقلاب و امام بودیم اما نمی‌دانم چرا آن روزها اینقدر شاد بودیم و نمی‌دانم چرا امروز اینقدر تلخ‌ کامم. ما را چه شده است، بهشتی عزیز!

منبع: شرق


 


گفت‌وگو با وزیر اطلاعات هر دوره و دولتی می‌تواند سخت باشد. از آنجا که موقعیت تصدی بر وزارتخانه اطلاعات همواره خلق‌و‌خوی خاصی می‌طلبد که شاید یکی از آنها، سخت و دیپلماتیک سخن گفتن باشد. گفت‌وگو با علی یونسی، وزیر اطلاعات دولت اصلاحات البته تا حدودی متفاوت بود. محور گفت‌وگو با یونسی حادثه تروریستی هفتم تیر بود. یونسی یکی از شاگردان دکتر بهشتی در مدرسه حقانی بوده که تاکنون کمتر به خاطرات او با شهید بهشتی پرداخته شده است. یونسی سال‌های اول دهه ۶۰ در دادگاه انقلاب اسلامی بوده و خاطراتی از بداخلاقی‌ها با آیت‌الله بهشتی، رییس قوه قضاییه در ذهن دارد. گفت‌وگو با یونسی از جریانات انحرافی دهه ۶۰ به میان کشیده شد و تا امروز ادامه یافت. وزیر سابق اطلاعات در خاطراتی از روز حادثه هفتم تیر سال ۶۰ عنوان کرد: «قضات همه در دفتر آیت‌الله گیلانی در زندان اوین جمع شده بودند و سید احمد‌خمینی، یادگار امام تماس تلفنی گرفته و پیام امام(ره) را ابلاغ می‌کند. قضات الان عصبانی هستند در این روزها هیچ حکمی صادر نکنند که مبادا حقی ضایع شود.» یونسی از دوران حضورش در مدرسه حقانی و مشی بهشتی گفت: به اعتقاد وزیر اطلاعات دولت اصلاحات «بزرگ‌ترین خطای منافقین، این بود که با کشتن بهشتی به روند دموکراسی در کشور ما آسیب زدند.» اما شاید آنچه در سخنان یونسی مهم جلوه کرد، هشداری بود که وزیر اطلاعات سابق درخصوص «احتمال شکل‌گیری گروه‌های تروریستی از دل حکومت در هر زمانی» عنوان کرد. یونسی گفت: «در یک مقطعی به خاطر اینکه رقیب سیاسی را از دور خارج کنیم، آمدیم تندروی را تمجید کردیم و به افرادی بها دادیم که بعد‌ها همان‌ها در مقابل ما ایستادند.» علی یونسی، این روزها در طبقه سوم مرکز استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام مستقر است. این گفت‌وگو در دفتر علی یونسی انجام شد .

‌ترورهای دهه ۶۰ در فضای سیاسی- اجتماعی ایران آن زمان چه تاثیری داشت و آثار و تبعات آن ترور‌ها چه بود؟

برای توضیح آن دوران و شرایط به وجود آمده که منجر به ترور‌های دهه ۶۰ شد باید نخست به دهه ۵۰ برگشت و شرایطی را که منجر به پیروزی انقلاب شد را اجمالا مورد بررسی قرار داد. دهه ۵۰ دوران مخصوصی هم برای رژیم شاه و هم برای مخالفان رژیم شاه بود. دهه ۵۰ تسلط بی‌چون و چرای حاکمیت بر تمامی امور بود و شاه در اوج اقتدار خود قرار داشت. تقریبا تمامی مخالفان خود را از صحنه خارج کرده و شکست داده بود. در آن دوران مخالفان یا در زندان گرفتار شده، یا وادار به سکوت شده، یا از کشور متواری شده بودند. از نظر شاه امنیت کاملا برقرار بود و مخالفی با حکومت او وجود نداشت. در دهه ۵۰ به دلیل برخورداری از پول نفت، طرفداران زیادی در خارج از کشور برای خود به وجود آورد و بر این گمان بود که در داخل کشور و خارج آن مشکلی وجود ندارد و شاه افتخار می‌کرد که ایران جزیره امن است، در حالی‌که کشور در واقع دچار بحران بود و هر روز بر تعداد ناراضیان اضافه می‌شد. در آن زمان مخالفان شاه به دو گروه تقسیم می‌شدند، گروهی که اعتقاد به مبارزات مسلحانه و تروریستی داشتند و گروه دیگر که عملیات تروریستی را قبول نداشتند و معتقد به مبارزه مدنی بودند اما تقریبا همه مخالفان مسلح رژیم شاه در آن برهه شکست خورده بودند.

‌موافقان و مخالفان مسلح رژیم شاه دقیقا چه گروه‌هایی بودند؟

گروه‌های مسلح عمدتا مجاهدین خلق و فداییان خلق بودند، البته گروه‌های مسلح دیگری نیز بودند اما دو گروه مذکور نقش اصلی را داشتند که با حمله نیروهای امنیتی کاملا زمین‌گیر شده بودند و هیچ‌ کاری نمی‌توانستند انجام دهند. بنابراین در دهه ۵۰ هم دهه شکست کامل گروه‌های مخالف شاه و دهه حاکمیت مطلق استبداد رژیم بود و انقلاب اسلامی در زمانی آغاز شد که اوج یاس مخالفان رژیم شاه و اوج اقتدار و امیدواری رژیم شاه بود. پیش از سال‌های ۵۷-۵۶ هیچ‌کس گمان نمی‌برد که انقلابی مردمی، همه‌گیر و مذهبی به رهبری امام (ره) به پیروزی برسد. مبارزه مردمی و مسالمت‌جویانه امری نبود که گروه‌های سیاسی توان به راه انداختن آن را داشته باشند. بیشتر آنان معتقد بودند که سرانجام باید یا از راه کودتا یا جنگ مسلحانه یا دخالت خارجی می‌توان کاری کرد. گروه‌های شبه‌مارکسیستی یا شبه اسلامی مجاهدین خلق (مجاهدین خلق یک گروه نیمه مارکسیستی و نیمه اسلامی بود) عمدتا بر چنین اعتقادی بودند. یعنی معتقد بودند که تنها راه نجات جنگ مسلحانه است و زمانی که انقلاب شروع شد آنان اظهار می‌کردند که انقلاب به جایی نمی‌رسد. حتی وقتی هم از زندان آزاد شدند شدیدا می‌ترسیدند و گمان می‌کردند که این یک نمایش یا مانور از سوی حاکمیت و یک بازی است. البته دوران طولانی زندان نیز مغز آنان را منجمد کرده بود. گروه‌های مسلح دچار رکود و دگم‌اندیشی ایدئولوژیک شده بودند و فکر نمی‌کردند که راهی برای خروج از بن بست سیاسی وجود داشته باشد، بنابراین می‌گفتند که تمامی اینها بازی است تا اینکه انقلاب پیروز شد. پس از این مقطع گروه‌های تروریستی ضدشاه به دو بخش تقسیم شدند، یک اقلیت معدود به انقلاب پیوستند و اکثریتی مخالف با اینکه این اکثریت نقشی در پیروزی انقلاب نداشتند اما از مدعیان و طلبکاران اصلی انقلاب شدند.

‌یعنی چه طلبکار انقلاب شدند؟ آیا می‌خواستند در دولت نقش داشته باشند و به آنها پست سیاسی داده شود؟

از همان روزهای نخست پیروزی انقلاب این گروه‌ها سهم‌خواهان اصلی بودند و بیشترین سهم را از انقلاب می‌خواستند. از این رو زمانی که نتوانستند به خواسته‌های خود برسند شروع به سنگ‌اندازی و مزاحمت و دادن شعارهای انحرافی یا تجزیه‌طلبی و دادن شعارهای خطرناک مانند انحلال ارتش کردند. مجاهدین هم شعار انحلال ارتش را سر می‌دادند و هم حاضر نبودند اسلحه‌هایشان را تحویل بدهند و به دلیل هرج و مرج روزهای اول انقلاب عمده انبارهای اسلحه به دست‌ مردم افتاده بود. در نتیجه مردم و انقلابیون مسلح بودند. از این رو امام (ره) از مردم خواستند که اسلحه‌هایشان را تحویل دهند و مردم اسلحه‌هایشان را تحویل دادند. مردم و بعضی از گروه‌ها هم سلاح‌هایشان را تحویل دادند اما مجاهدین خلق این کار را نکردند. انقلاب اسلامی نوپا بود و می‌بینید شخصیتی مثل مطهری که می‌توانیم بگوییم ایدئولوگ اصلی انقلاب اسلامی بود، هدف قرار گرفت. قبل از آن شهید عراقی را هدف قرار دادند و قبل از ایشان شهید قرنی را به شهادت رساندند. از همان روزهای نخست بعضی گروه‌های شبه‌اسلامی مثل فرقان یا کمونیستی مثل اشرف دهقان شروع کردند به ترور و بنابراین اقدامات تجزیه‌طلبانه یا اعمال تروریستی از همان فردای پیروزی انقلاب اسلامی توسط برخی از گروه‌های کمونیستی یا شبه‌اسلامی آغاز شد.

‌به گروه فرقان اشاره کردید. انگیزه‌های ترور در آن زمان بیشتر با نگاه مذهبی و ایدئولوژیک بود یا قدرت‌طلبانه و ضربه زدن به انقلاب؟

انگیزه‌ها فرق می‌کرد. اگر منصفانه بخواهیم بگوییم گروه فرقان یک گروه مذهبی اما انحرافی بود. حالا در مغز رهبر این گروه چه می‌گذشته را شاید نشود به راحتی قضاوت کرد. اما مجاهدین خلق، هدف سیاسی داشتند. تجزیه‌طلب‌ها هدف سیاسی داشتند، گروه‌هایی که در کردستان، در ترکمنستان و در بعضی از جاها دست به کارهای خرابکارانه می‌زدند، هدف سیاسی داشتند. البته مجاهدین خلق با تاخیر دست به اسلحه بردند ولی در همان وقت هم اسلحه جمع می‌کردند، هم تهدید می‌کردند و هم با گروه‌های تجزیه‌طلب همسو بودند.

‌چه شد که مجاهدین و گروهای دیگری که اشاره کردید پس از یک سال اول انقلاب به فعالیت‌های تروریستی رو‌آوردند؟

مجاهدین خلق از سال ۶۰ وارد فاز نظامی شدند، ولی تا پیش از آن بیشترین تخریب روحی و سیاسی متعلق به همین گروه بود. تقریبا همه کارها را مختل کرده بودند و اجازه نمی‌دادند که هیچ کاری صورت بگیرد. در مقابل هر کار مثبتی، شعار مخالف می‌دادند. به طور مثال مدت زیادی تلاش کردند که مرحوم آیت‌الله طالقانی را در مقابل امام (ره) قرار دهند که موفق نشدند، بعد که هم بنی‌صدر را جدا کردند، در حالی‌که اینها از اول دو طیف بودند. بنی‌صدر با مجاهدین خلق مخالف بود و مجاهدین نیز با بنی‌صدر مخالف بودند یعنی دو طیف مخالف هم بودند.

‌یعنی تمام راه‌ها را امتحان کردند و سپس به واکنش نظامی رسیدند؟

آنها همه راه‌های ضدانقلابی و کارشکنی را رفتند. مهم‌ترین مساله آن موقع خلق‌سلاح بود و باید سلاح‌هایشان را تحویل می‌دادند که تحویل ندادند. در آن زمان که همه چیز منتشر می‌شد آنها نامه‌ای را در روزنامه‌ها به امام نوشتند و از امام خواستند که آنان اجازه ملاقات بدهد، امام هم فرمودند اول شما سلاح‌هایتان را زمین بگذارید تا با شما ملاقات کنم، تا زمانی‌که شما می‌خواهید با اسلحه هدف‌تان را به کرسی بنشانید من با شما دیدار نمی‌کنم. شما اسلحه را زمین بگذارید من پیش شما می‌آیم.

مجاهدین خلق، فداییان خلق و حزب توده و همه گروه‌های سیاسی که در میدان رقابت کم آوردند به شیوه‌های تروریستی روآوردند و در رقابت سیاسی کم آوردند و چون در رقابت سیاسی کم می‌آوردند، حتی یک عده از آنها می‌گفتند که ما انتخابات نمی‌خواهیم و برگزاری انتخابات زود است.

پس می‌توان این‌گونه نتیجه گرفت که به اعتقاد شما چون آنها در فضای رقابت سیاسی به پیروزی نمی‌رسیدند دست به ترور و حرکت‌های خشونت‌آمیز می‌زدند؟

بله! کاملا درست است. گروه‌هایی که در میدان سیاسی نمی‌توانستند رقابت کنند و کم می‌آوردند به شیوه‌های ضداخلاقی، ضددموکراتیک و ضدانسانی روی آوردند. این شیوه ضدانسانی بین مذهبی‌ها نبود اما بعد‌ها بعضا به گروهک‌های اسلامی نیز سرایت کرد.

‌بحثی مطرح کردید مبنی بر اینکه اکثریت گروه‌های چپ و سازمانی که مخالف انقلاب بودند، هیچ نقشی در به ثمر نشستن انقلاب نداشتند. شاید همین دیدی که نسبت به آنها وجود داشت، سبب تندروی‌ها شد. به هر حال بسیاری از آنها از دهه ۴۰ مبارزه را شروع کرده بودند، زندان رفته بودند، شکنجه شده بودند. انقلاب یک مرتبه به پیروزی نرسید، یک پیش‌زمینه‌هایی داشت که مبارزه‌های این گروه‌ها در آن نقش داشت. همین دیدی که نسبت به آنها وجود داشت باعث نشد که یک مقدار به سمت تندروی و مخالفت بروند؟

دهه ۵۰ میدان آزمایش همه ایدئولوژی‌ها بود. بسیاری از روش‌هایی که گروه‌های مبارز طی کردند به نتیجه نرسید. امام خمینی و بعضی از رهبران انقلابی دنیا نیز پیش‌بینی می‌کردند که این روش‌ها به نتیجه نخواهد رسید. آنها می‌گفتند حکومتی اگر با زور از بین برود تبدیل به یک حکومت زور دیگر می‌شود، یعنی اگر قدرت شاه که یک حکومت دیکتاتور و استبدادی بود با زور سرنگون می‌شد حکومت زورگوی دیگری جایگزین آن می‌شد. نکته دوم آنکه بسیاری از گروه‌های مخالف شاه مثل مجاهدین خلق به شدت تحت تاثیر گروه‌های مارکسیستی قرار داشتند، هم در ایدئولوژی، هم در تاکتیک و در استراتژیک و هم در هدف سعی می‌کردند مانند آنان رفتار کنند. در درون مجاهدین خلق کسانی بودند که با این روش‌ها مخالف بودند ولی به دلیل مخالفت مورد تسویه قرار گرفتند و اتفاقا با تسویه خونین کنار گذاشته شدند و در نتیجه کودتای داخلی، گروه مجاهدین خلق در اختیار رجوی قرار گرفت. همه کسانی که در درون تشکیلات با مشی اتخاذ شده مخالف بودند به شیوه‌های بسیار خشنی از بین رفتند مانند شریف که یکی از بنیان‌گذاران مجاهدین خلق بود اما چون مخالف این شیوه بود به صورت وحشیانه‌ای او را سوزاندند و از بین بردند. تسویه‌های درون گروهی آنان همیشه خونین و خشن و وحشیانه بود، به همین دلیل نیز در درون زندان روحانیون و مذهبی‌ها از آنها جدا شدند و این سرآغاز جدایی و تفکیک بود و مرحوم شریعتی نیز مقالاتی در زندان در رد مارکسیست نوشت، عمدتا به این دلیل بود. به این ترتیب عملا مبارزان به دو گروه تقسیم شدند. گروه مجاهدین خلق که تمایل شدیدی به کمونیست‌ها داشتند و گروه مذهبی‌های مخالف شاه که این گروه دوم و روحانیون به دلیل اطلاعاتی که از گروه مجاهدین خلق داشتند نمی‌توانستند به آنها اعتماد کنند. ایشان انتظار داشتند که مجاهدین خلق، ماجراجویی‌های داخل زندان را کنار بگذارند و با گروه‌های انقلابی تعامل و همکاری کنند و در مقابل موج عظیم انقلاب نایستند. اما آنان در مقابل انقلاب ایستادند و سرشاخ شدن با انقلاب قطعا نتیجه‌اش شکست است. مجاهدین خلق علاوه بر انحرافات اساسی فهم درستی هم از شرایط داخلی کشور، انقلاب و مردم نداشتند وگرنه با مردم و انقلاب درنمی‌افتادند. به نظر من مجاهدین خلق خسارات غیرقابل جبرانی وارد کردند.

‌به اعتقاد شما این ضربه‌ها چه بود؟

به اعتقاد من منافقین چهار ضربه اساسی زدند. نخست اینکه آنان ملت ایران و انقلاب اسلامی را از شخصیت‌های بزرگ مانند شهید بهشتی، شهید مدنی، شهید صدوقی، رجایی، باهنر و ده‌ها شخصیت بزرگ انقلابی محروم کردند. ضربه دوم گمراه کردن هزاران جوان و نوجوان و هدر دادن نیرو و انرژی آنها است. یعنی یک بخش عظیمی از انرژی جوانان ما را که می‌توانست در خدمت ملت قرار بگیرد، هدر دادند. سوم رایج کردن و نهادینه کردن خشونت و تنگ‌نظری در کشور بود. اگر گاهی می‌بینید که در گوشه‌هایی از کشور اتفاق‌هایی مانند جریان کهریزک یا بعضی از مسایل در زندان‌ها رخ می‌دهد نتیجه و عکس‌العمل رفتار، خشونت و تنگ‌نظری بود که مجاهدین خلق از کمونیست‌ها گرفته و رواج دادند، این جنایت بزرگ‌تر از هر جنایت دیگری است. حتی می‌توان گفت حرکات تند گروه‌های تروریستی مانند القاعده نشات گرفته از مجاهدین خلق است.

‌گفته می‌شود که اگر به مجاهدین خلق اجازه راهپیمایی داده می‌شد و از سخت‌گیری بعضی از مقامات دادستانی جلوگیری به عمل می‌آمد، مجاهدین خلق دست به آن فاجعه نیز نمی‌زدند. مرحوم سحابی در مصاحبه‌‌ای به‌گونه‌ای تلویحا به آن اشاره کرده است. نظر شما چیست؟

این خیلی بی‌انصافی است. سال‌های ۵۹-۵۸ مجاهدین خلق و دیگر گروه‌ها همه‌جا و هر روز راهپیمایی به راه می‌انداختند. شما به آرشیو روزنامه‌ آن سال‌ها مراجعه کنید. اگر عناصر متخلف و مجرمی از آنان دستگیر می‌شدند در زندان طرف مذاکره و مشورت قرار می‌گرفتند. حتی با گروه‌های تروریست مثل فرقان و اشرف دهقان. نخستین ترور را گروه فرقان انجام داد و تا آن زمان نیز هیچ برخوردی با آنان صورت نگرفته بود. همان زمان چه دادستانی و گروه‌های دیگر کوچک‌ترین تندروی در مقابل آنها انجام ندادند، بلکه با این گروه‌ها مذاکره می‌کردند. حتی در زندان نیز با این افراد مذاکره و بحث می‌کردند. در آن زمان همه سعی و تلاش بر این بود که به آنها تفهیم شود که راه اعمال قدرت و زور غلط است. در آن زمان ما هنوز قانون اساسی و مجلس نداشتیم و هنوز جمهوری اسلامی شکل نگرفته بود و انقلاب اسلامی هنوز توسط مردم به صورت داوطلب اداره می‌شد. خیلی از این مسوولان آن زمان اسلحه به دوش داشتند و امنیت را برقرار می‌کردند یا آذوقه به مردم می‌رساندند. در شرایطی که دوران انتقال و گذر بود توقع این بود که این گروه‌ها بیایند و همکاری کنند و امنیت برقرار کنند، نه اینکه خود شرایط را ناامن کنند. دولت موقت دولتی بود که غالبا از این گروه‌ها حمایت می‌کرد، ولی همین گروه‌ها مدام علیه آن دولت کارشکنی می‌کردند، حادثه کردستان در زمان دولت موقت بود، حادثه گنبد در همان دوران بود، این ترورها در زمان دولت موقت بود. یعنی در آن دوره توقعی که از این گروه‌ها بود، این بود که همکاری کنند، راهنمایی کنند و اطلاعاتی که داشتند را در اختیار دولت قرار دهند ولی همان دولتی که اینها را قبول داشت، آنها دولت را قبول نداشتند و بیشترین توهین‌ها را به دولت می‌کردند، می‌‌گفتند دولت آمریکایی و لیبرال است و همکاری نمی‌کردند.

‌پس تندروی را قبول ندارید؟

تندروی‌ها اول از ناحیه گروهک‌ها شروع شد.

‌یعنی تا ۶۱-۶۰ تندروی از این طرف نداشتیم؟

تندروی‌ها نخست از جانب گروه‌های مخالف بود و سپس هم بعضا به دولت‌ها سرایت کرد. یعنی عمل تند آنها موجب عکس‌العمل تند شد. یک خاطره‌ای از مرحوم بهشتی می‌خواهم بگویم. آن موقع ایشان رییس دیوان عالی کشور بودند. بیشترین اهانت و تندروی‌ها نسبت به آیت‌الله بهشتی به‌خصوص از جانب مجاهدین خلق بود. هر گوشه مملکت را نگاه می‌کردید یا شعار اهانت‌آمیز به شهید بهشتی نوشته بودند یا مرگ بر بهشتی را در همه جا راه انداخته بودند. در حالی که قدرت قضایی در دست بهشتی بود ولی با یک نفر از آنها برخورد نمی‌کرد، ایشان با آنان رفتار مسالمت‌آمیز و اخلاقی داشتند و همه آنان را به مناظره و مذاکره دعوت می‌کردند. سال ۶۰ یک روز برای ارایه یک گزارش قضایی به مرحوم بهشتی به کاخ دادگستری رفتم، کاخ دادگستری توسط هواداران مجاهدین خلق محاصره شده و با صدای بلند مرگ بر بهشتی می‌گفتند و همه منطقه را گرفته بودند. می‌خواستم وارد کاخ دادگستری شوم، نتوانستم من از یک راه فرعی وارد کاخ دادگستری شدم، دیدم ایشان خونسرد کارشان را انجام می‌دهند. آن همه سر و صدایی که بیرون بود، کوچک‌ترین تاثیری در ایشان نداشت ولی من خیلی ناراحت شده بودم. آقای بهشتی همیشه با خنده و روی باز با همه ملاقات می‌کرد. مرحوم بهشتی مثل همیشه و بی‌توجه به شعارهای اهانت‌آمیز مجاهدین خلق با من با روی باز و تبسم ملاقات کرد.

‌شما به عنوان یکی از افرادی که با دکتر بهشتی رفت و آمد داشتید چه ویژگی‌های دیگری را برای ایشان متصورید؟

آیت‌الله دکتر بهشتی حقیقتا عالم به زمان بود، عالم به زمان کسی است که فریب نمی‌خورد. اگر دانشمندی زمان خودش را نشناسد، حتما متاثر از حوادث می‌شود. موثر نیست ولی اثرپذیر است. خیلی از دانشمندان هستند که نمی‌دانند در چه شرایطی هستند، حوادث بر آنها اثر می‌گذارد و آلت دست قرار می‌گیرند اما اگر چنانچه دانشمندی زمان‌شناس باشد آلت دست قرار نمی‌گیرد بلکه نقش‌گذار و تاثیرگذار در حوادث است نه تاثیرپذیر. دکتر بهشتی حقیقتا چنین شخصیتی بود. هم در علوم حوزوی صاحب‌نظر و مجتهد و هم در علوم دانشگاهی صاحب‌نظر بود و دنیا را می‌شناخت، ایران را می‌شناخت، مردم را می‌شناخت، فضای دینی کشور را می‌شناخت، فضای روشنفکری را می‌شناخت، مکاتب فکری دنیا را می‌شناخت و گروه‌های سیاسی را می‌شناخت. امام خمینی(ره) تعبیری نسبت به بهشتی داشت که برای هیچ شخصیت دیگری به کار نبرده است که بهشتی یک ملت بود. بهشتی جهانی و فرازمانی می‌اندیشید و در عین صلابت و دفاع از اصول خود مقابل دوست و دشمن هرگز از جاده انصاف و عدالت ذره‌ای منحرف نمی‌شد. دکتر بهشتی در اندیشه و عمل به جذب حداکثری و دفع حداقلی پایبند و ملتزم بود. از حقوق مخالفان خود دفاع می‌کرد.

دکتر بهشتی در مدرسه حقانی هم فعالیت‌هایی داشتند و نقش‌آفرینی کردند. شما در مدرسه حقانی حضور داشتید؟

بله! اوایل دهه ۵۰ ما جمعی از طلاب که تحت تربیت عالی ایشان بودیم بحث چالش‌برانگیزی با ایشان داشتیم. در مدرسه حقانی هم باید علوم حوزوی را می‌خواندیم و هم علوم غیرحوزوی را که این خیلی سنگین بود. برداشتن این همه بار، خیلی سنگین بود. با ایشان کلنجار می‌رفتیم. در همان موقع هم این بحث بود که این همه درس خواندن چه فایده‌ای دارد، به هر حال ما باید برویم اسلحه بگیریم و با شاه بجنگیم. این بحث را چند نفر مطرح کردند و خود من هم جزو کسانی بودم که این ایده را مطرح کردم. ایشان فرمودند که حالا اگر چنانچه شاه شکست خورد یا مرد یا خود شاه حکومت را دودستی تقدیم کرد، شما می‌خواهید چگونه کشور را اداره کنید. شما طرح اداره کشورتان چطور است؟ اقتصاد اسلامی را شما مطالعه کرده‌اید؟ نظام بانکداری بدون ربای شما به چه صورت باید باشد؟ و ده‌ها سوالی که آن موقع جوابی برای آن نداشتیم ولی مرحوم آیت‌الله بهشتی برای همه آن سوال‌ها، خود جواب داشت. مدرسه‌ای را آنجا زیرنظر داشت که مدیریت مستقیم آن توسط شهید قدوسی و مدیریت عالی توسط مرحوم بهشتی بود. مدرسه حقانی مدرسه پیشرویی بود و به همین دلیل محور توجه قرار گرفته بود. خیلی از روشنفکران به آنجا دل بسته بودند و خیلی‌ها مخالفت می‌کردند. ساواک هم خیلی حساس شده بود و مرتب می‌ریخت و اساتید و طلاب را دستگیر می‌کرد. هر چند وقت شبانه یورش می‌بردند و تمام اتاق‌ها را بازرسی می‌کردند، جزوه‌ها را می‌بردند و افراد را دستگیر می‌کردند. مدرسه حقانی در قم مظهر نوآوری و نواندیشی شده بود و افکار نو دنیای اسلامی در آنجا دیده می‌شد، در حالی که در حوزه معمولا مشغول کار خودشان هستند ولی اندیشه‌های جدیدی که در دنیای اسلامی، مصر و هر جای دنیا، کتاب‌هایی ترجمه می‌شد، حرف‌های نویی که گفته می‌شد سریع به آنجا منتقل می‌شد و مباحثی که در داخل ایران مطرح بود در آنجا هم بود. مخصوصا افکار مرحوم شریعتی و خیلی افراد دیگر زودتر از جاهای دیگر در آنجا مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌گرفت.

مشی ایشان در مدرسه و خارج از آن، چه بود؟

مرحوم بهشتی حقیقتا شخصیت فرازمانی بودند و هم فرامکانی، یعنی خودش را منحصر به ایران نمی‌دانستند. اگرچه جهانی فکر می‌کرد اما ایرانی عمل می‌کرد. مرحوم بهشتی اسلام را به گونه‌ای تفسیر می‌کرد که گویا اسلام همین الان نازل شده است و اسلام را با ادبیات و شیوه‌ای مطرح می‌کرد که همه جذب می‌شدند. با حفظ صلابت و استواری به شدت سعه‌صدر داشت، یعنی حرف مخالف را کاملا گوش و به او حق می‌داد. پیش از آنکه گوینده باشد، شنونده بود و با هر کسی که مدعی بود، می‌نشست و بحث می‌کرد و احترامی که برای رقیبش قایل بود با دوست فرقی نمی‌کرد. مرحوم بهشتی شخصیت‌شان یک شخصیت دموکرات، آزادی‌خواه و آزاداندیش بود و در عمل به طرف مقابل آزادی می‌داد. بهشتی به اسلام به دور از خرافات و مردم‌سالاری حقیقتا معتقد بود و به آن عمل می‌کرد اگرچه به ضرر خودش بود. یعنی عدالت، آزادی و استقلال را که شعارهای اصلی ما بود مرحوم بهشتی به اینها پایبند بود حتی اگر به ضرر خودش تمام می‌شد؛ من فکر می‌کنم علت اصلی دشمنی مخالفان هم این بود. گروه‌های کمونیستی چندین دهه تبلیغ کرده بودند که اسلام و دین، افیون ملت‌هاست، اما یک روحانی با این زیبایی حرف می‌زند و زیبا می‌اندیشد و این همه جذاب است. بخشی هم حسادت بود که نمی‌توانستند ببینند دینی که آنها آن‌طور معرفی کردند الان آنقدر زیبا معرفی می‌شود. خیلی از روحانیون هم تحمل دیدن بهشتی را نداشتند. خیلی از رقابت‌های درون‌خانوادگی هم ریشه از این داشت که نمی‌توانستند بهشتی را ببینند که آنقدر زیبا عمل می‌کند. حالا گروه‌های مخالف که آنها می‌گفتند اگر بهشتی نباشد، مطهری نباشد اسلام نیست، راحت می‌شویم. چون آنها می‌دیدند اینها شخصیت‌هایی هستند که حقیقتا اسلام را

به گونه‌ای معرفی می‌کنند که همه مردم می‌پذیرند. خانه ایشان محل مباحثه و مناظره با مخالفان و منکران بود.

یعنی در مدرسه حقانی اکثرا طرفدار شهید بهشتی و روشنفکری ایشان بودند و آیا اصلا چنین فضایی بر مدرسه حاکم بود؟

طلاب مدرسه حقانی هم مثل خیلی جاها عملا به چند گروه تقسیم شده بودند. یک عده‌ای طرفدار افکار نو، یک عده‌ای مخالف و عده‌ای ساکت و بی‌طرف بودند. با گذشت زمان و تقسیم شدن طلبه‌های مدرسه حقانی، کم‌کم این امر تبدیل به یک بحران توسط یکی از اساتید معروف که استاد فلسفه و معارف و استاد خوبی هم بود، به وجود آمد. آن استاد مخالف شدید اندیشه‌های نو و شریعتی بود و شدیدا مقابل این موج جدید ایستادگی می‌کرد و عده‌ای از طلبه‌ها با او موافق و عده‌ای مخالف بودند. این جریان مدرسه را به یک بن‌بست کشانده بود و باید شهید بهشتی آن را حل می‌کرد خصوصا که از عهده مرحوم قدوسی خارج شده بود. گاهی طلبه‌ها مقابل هم بحث و صحبت می‌کردند و به جایی رسیده بود که آن استاد بزرگوار می‌گفت که طلبه‌های طرفدار شریعتی باید در مدرسه نباشند. بحث قضاوت و داوری به مرحوم بهشتی موکول شد. آقای بهشتی در این وقت‌ها به قم می‌آمد و گاهی در مدرسه یا جاهای دیگر با حوصله می‌نشست و حرف طرفین را می‌شنید. این‌بار در منزل شهید قدوسی آن داوری برگزار شد. حرف همه را شنید. حرف جمع طرفداران مرحوم شریعتی هم در آنجا شنید که خود من، مرحوم شهید حسن شاهچراغی، دکتر علی مقدم و جواد محدثی به نمایندگی از طلاب طرفدار شریعتی خدمت ایشان رسیدیم. شهید بهشتی پرسیدند قضیه چیست؟ حرف‌تان چیست؟ ما گفتیم آن استاد بزرگوار را در دروس معارف و فلسفه قبول داریم و شاید بعضی از این درس‌هایی که ایشان می‌دهد کسی دیگر نتواند انجام دهد. ما استاد را دوست داریم و درسش را هم دوست داریم ولی چیزی که می‌خواهیم، این است که این استاد پرخاشگر به مخالفان خود اهانت نکند. انتقاد کند، رد کند اما اهانت نکند؛ این درخواست ما بود. نسبت کفر ندهد به آنها نگوید کافر و منحرف. شهید بهشتی رو به آقای قدوسی کرد و گفت: سخن این آقایان درست است. من چنین طلبه‌هایی می‌خواهم، من چنین شاگردهایی می‌خواهم. من هرگز کلاسی را نمی‌پسندم که استاد هرچه بگوید شاگردانش سکوت کنند و بپذیرند؛ من چنین کلاسی را قبول ندارم. حالا که من یا باید این طلبه‌ها را بپذیرم یا آن استاد را، ترجیح می‌دهم این طلاب را بپذیرم. قضاوت آقای بهشتی این شد که آن استاد از مدرسه بیرون رفتند و طلبه‌ها ماندند. این بزرگواری و نواندیشی و سعه‌صدر را ما در بهشتی می‌دیدیم. عینا این چیزی که در قبل از انقلاب بود بعد از انقلاب هم عمل شد. مخالفان می‌گفتند که بهشتی، مطهری، هاشمی و آیت‌الله خامنه‌ای تریبون جمهوری اسلامی هستند و اینها باید ترور شوند و از بین بروند. همه اینها هم ترور شدند. هاشمی و آیت‌الله‌خامنه‌ای هم ترور شدند. می‌گفتند این روحانیون نواندیش و روشنفکر تریبون جمهوری اسلامی هستند اگر ما اینها را از بین ببریم اسلام از بین رفته است. پس دیدیم که گروه‌های تروریست با روحانیون روشنفکر و روحانیون دموکرات مخالف بودند. با روحانیون طرفدار حقوق بشر مخالف بودند با اسلامی نو مخالف بودند اما آنان با اسلام مرتجع و روحانی مرتجع مخالف نبودند. یعنی همه شخصیت‌های نواندیش، روشنفکر و انقلابی مانع تهاجم گروه‌های تندرو مذهبی بودند. همین‌ها مانع می‌شدند. اینها که شهید یا مجروح شدند زمینه برای نابودی خود آنها هم فراهم بود. یعنی اگر بهشتی بود شرایط دادگاه‌های ما خیلی بهتر از این بود. شدیدا از هرگونه اعمال فشار قانونی نسبت به مخالفان خود جلو‌گیری می‌کرد، بهشتی مانع اصلی بود و در درون خانواده انقلابیون نیز مورد انتقاد بود که شما چرا از قدرت قانونی خودت برای مهار اینها استفاده نمی‌کنید. آقای بهشتی می‌گفت نه، ما باید مخالفان را تحمل کنیم. گروه‌های تروریستی با کشتن بهشتی خود را نابود و خشونت را وارد خانواده انقلاب کردند و افشاگری و آبروریزی و حرمت‌شکنی و همین چیزهایی که متاسفانه امروز در خیلی جاهاست بعد از ترور شهید بهشتی اتفاق افتاد. یعنی وقتی اینها آمدند شخصیت‌های طراز اول انقلاب اسلامی را ترور کردند، زمینه برای رواج خشونت فراهم شد.

به نظر می‌رسد با شهادت دکتر بهشتی تفکر تعامل و گفت‌وگو هم از بین می‌رود و به یک تقابل دوطرفه به جای گفت‌وگوی دوطرفه می‌رسد.

این کاملا حرف درستی است. خاصیت ترور همین است و در همه دنیا همین شکل عمل می‌شود. خشونت، خشونت می‌آورد، ترور، ترور می‌آورد، حکومت که با کودتا یا با زور سر کار بیاید در نهایت همین می‌شود. شاه خودش با زور روی کار آمد و نتوانست بماند و تمام گروه‌هایی که با زور آمدند، شکست خوردند. همیشه روش‌های خشونت‌آمیز محکوم به شکست است. دلیل اینکه امام با جنگ علیه شاه مخالف بود، همین است. مجاهدین خلق خیلی تلاش کردند تا امام را قانع کنند که آنها را تایید کند که امام قبول نکرد. گروهی هم به عراق رفتند و با امام مذاکره کردند و امام با حوصله حرف‌های آنها را شنید و در نهایت گفت: چیزهایی که شما می‌گویید ربطی به اسلام ندارد و امام مطلقا تا آخر اجازه نداد یک نفر هم از رژیم شاه با اسلحه کشته شود، حتی در ۲۱ بهمن به کسی اجازه نداد. یعنی امام در هیچ شرایطی اجازه نداد مردم دست به اسلحه ببرند، مدل انقلاب امام چیزی است که امروز مورد الهام و تبعیت قرار گرفته، مصری‌ها از همین مدل امام کمک گرفتند، یمن کمک گرفته، سوریه کمک گرفته و آن چیزی که امام در منطقه راه انداخت، همین مدلی است که امروز در منطقه مشاهده می‌کنیم.

یک بعد قضیه هفتم تیر نیز عملکرد دستگاه امنیتی است. حادثه هفتم تیر زمانی رخ می‌دهد که ما قبل از آن هم ترورهای دیگری داشتیم، چرا مسایل حفاظتی و امنیتی تقویت نمی‌شده، یعنی نمی‌توانستند این ترور‌ها را کنترل کنند و جلویش را بگیرند؟

انقلاب با سرعت پیروز می‌شود و سازمان امنیتی نیز وجود ندارد. پس از پیروزی ما ارتش نداریم و تا تمام ارکان‌ کشور دوباره شکل بگیرد، سه یا چهار سالی طول می‌کشد و از سوی دیگر نیز خیلی سریع ما وارد جنگ می‌شویم. به طور مثال داستان کودتای نوژه را نیز یک نفر از کودتاچی‌ها آمد و گزارش داد، یکی از آنها با تشویق مادرش خبر را به آیت‌الله خامنه‌ای می‌رساند و در نتیجه هم ستاد ضدکودتا تشکیل می‌شد.

پس قبل از آن سازمان و نهاد مشخص و متمرکز فعالیت نمی‌کرد؟

آن زمان انقلابیون بر این گمان بودند که آیا درست است سازمان امنیتی تشکیل شود یا نه؟ در آن سال‌های نخست گفته می‌شد، سازمان اطلاعاتی برای چیست؟ آن زمان ما رویایی و ایده‌آلیستی فکر می‌کردیم و می‌گفتیم، وقتی همه چیز شفاف و رفاقتی است و حرکتی شکل گرفته که مردم به وجود آورده‌اند، خود مردم نیز باید اداره کنند، مقامات را خود مردم انتخاب کنند، همه گروه‌ها هم این را می‌خواستند که حالا هم اتفاق افتاده، پس برای چه بیاییم سازمان امنیتی تشکیل دهیم. ساده‌اندیشی می‌کردیم و خوش‌باور بودیم. حتی زمانی‌که ترورهای وحشتناکی مثل ترور شهید مطهری صورت گرفت همان زمان نیز می‌گفتند، آیا نهاد اطلاعاتی تشکیل دهیم یا خیر؟ البته هسته‌های امنیتی کوچکی درست شده بود، اما هسته امنیتی که باید درست شود تا یاد بگیرد، سازماندهی کند و تبدیل شود به یک سازمان ملی، چند سالی طول می‌کشید، در حالی که گروه‌های تروریستی به دلیل حمایتی که خارجی‌ها از آنها می‌کردند و تجربه مخفی‌کاری که داشتند راحت می‌توانستند عملیات خود را پیش ببرند و سریع می‌توانستند ضربه بزنند. این بهترین دلیل بر مظلومیت انقلاب است؛ انقلاب حقیقتا مظلوم بود. در واقع افرادی که سر کار بودند و مسوولیت داشتند، دیگر نمی‌توانستند بروند و با تروریست مبارزه کنند. مسوولان وقتی نداشتند و هر کسی یک گوشه‌ای از مملکت را گرفته بود و کار می‌کرد. بالاخره ناچار شدیم، سازمان امنیتی تشکیل دهیم و وقتی هم تشکیل شد با هزینه‌های سنگینی که به مملکت تحمیل شد بالاخره گروه‌های تروریستی هم جمع شدند و به همین دلیل امروز سازمان امنیتی ایران قوی‌ترین سازمان امنیتی دنیاست و در حال حاضر بر همه گروه‌های تروریستی مسلط است و این چیزی است که همه حریفان و رقبا و دشمنان قبول دارند که سازمان اطلاعاتی ایران سازمان اطلاعاتی مقتدر و مسلطی است.

وزیر اطلاعات مصاحبه‌ای داشت و اظهار کرد، منافقین اکنون مثل سال‌های دهه ۶۰ نمی‌توانند عمل کنند، اما به روش‌های دیگری روی آورده‌اند و به هرحال می‌توانند دست به ترور بزنند، اکنون شرایط را چطور می‌بینید؟ آیا ممکن است دوباره این فضاها ایجاد و تکرار شود؟

نه، معتقد هستم، ممکن است گروه تروریستی جدیدی تشکیل شود، اما گروه‌های تروریستی گذشته در حقیقت نه توان این را دارند، نه باور این را دارند که چنین کارهایی را انجام دهند و اربابانشان نیز اجازه نمی‌دهند، آنها کار جدیدی انجام دهند.

آیا ممکن است بحث‌هایی که درباره جریان انحرافی امروز مطرح است آنقدر فضا را تند کند که به این سمت‌ها برود؟

من اطلاعات دقیقی از این جریان ندارم که بخواهم در این مورد قضاوت کنم، ولی همیشه گروه‌های تروریستی جدید احتمال شکل‌گیری‌شان وجود دارد. این گروه‌های جدید حتی ممکن است در دل قدرت و حاکمیت به وجود بیاید. به طور مثال گروهی که آقای رازینی را ترور کرد، گروه جدیدی بود که از نهادهای انقلابی بیرون آمده بود. ممکن است گروه‌های تروریستی در درون حاکمیت و در درون جریان‌های سیاسی جدید شکل بگیرد ولی گروه‌های گذشته هم فسیل شدند و هم دیگر نمی‌توانند جذب نیرو کنند و اگر جذب کنند دیگر تاثیری ندارند. عملا عمر آن گروهک‌ها تمام شده است و در واقع سازمان اطلاعاتی باید از جایی بترسد که فکر نمی‌کند، بنابراین سازمان‌های اطلاعاتی باید مدام هوشیاری‌شان در جاهای جدید به کار گرفته شود تا جاهای قدیم. مطمئنا نیروهای امنیتی تحرک جاهای قدیمی را به طور سنتی متوجه می‌شوند، چراکه آنجا نفوذ دارند، آدم دارند و به آنها خبر می‌دهند. مثلا القاعده بزرگ‌ترین ضربه‌ای که به آمریکا زد به خاطر غافلگیری‌اش بود، یعنی سازمان سیا با همه سلطه جهانی که دارد غافلگیر شد. همیشه اصل غافلگیری برای گروه‌های تروریستی مهم‌ترین اصل است. یک گروه تروریستی هم جوان، هم میانسال و هم پیر دارد. بالاخره به آخر می‌رسد و گروه‌های تروریستی ایرانی پیر شده‌اند و توانایی کار و توانایی جذب جدید هم ندارند و آن رهبرانی که باقی مانده‌اند نیز نه اعتقاد به این کارها را دارند و نه توانایی انجام چنین کارهایی دارند، اما باید نگران گروه‌های جدید تروریستی باشیم.

آیا بحثی که درباره فالگیرها و رمال‌ها مطرح است، در زمان وزارت شما هم مطرح بود؟ پرونده‌هایی داشتید که بررسی کنید؟

ما چیزی شبیه اینها نداشتیم، ولی این خطر را همیشه داشتیم و من بارها در صحبت‌هایم گفتم، عناصر تندرو و خودسر و ماجراجو که متاسفانه بین مذهبی‌ها جا خوش کردند

هر آن ممکن است، دست به اسلحه ببرند و گروه‌های تروریستی تشکیل دهند. این همیشه است، ممکن است الان به یک شکل و بعدا به شکل دیگری مقابله کنند. بزرگ‌ترین ویژگی همه کسانی که دست به اسلحه می‌برند اول تن ندادن به قانون است؛ یعنی کسانی که قانون‌مدار نیستند و زیر بار قانون نمی‌روند و خودشان را مافوق قانون می‌دانند؛ آدم‌ها و گروه‌هایی که به جای اینکه قانون را محور بدانند خودشان را محور می‌دانند. این‌طور آدم‌ها اول شروع می‌کنند به قانون‌شکنی و بعد هم قانون را دور می‌زنند و سپس برای اینکه حرف‌های‌شان را به کرسی بنشانند شروع می‌کنند به توطئه، بعد هم به اسلحه دست می‌برند. این شیوه را همیشه در گذشته داشتیم. خیلی از این گروه‌هایی که گفتیم که پیر و از رده خارج شدند از همین‌جا شروع کردند.

شما فرمودید که مجاهدین یک سازمان مرده است و پیر شده است. نسل جدید نیز نه‌تنها به این گروه اعتقاد ندارد که از آنها متنفر است، اما چرا باز ما می‌بینیم که یک گروه مرده را زنده می‌کنند؟

اینها اشتباه است و حرکات و اظهارات مصرف سیاسی محدودی دارد و بیشترین سود نیز به همین گروهک می‌رسد. یعنی برای اینکه ما رقیب داخلی خودمان را از دور خارج کنیم او را متهم می‌کنیم به ارتباط با گروهک منافقین، در حالی که آن گروه توانایی هیچ کاری را ندارد اما از این قبیل اظهارات، بیشترین سود را می‌برد. ادعا می‌کنند که ما بودیم این کار را کردیم در صورتی که آنها نمی‌توانند در ایران قدم بردارند. وقتی که ما به طور رسمی بیاییم رقابت‌های داخلی خودمان را به آنها نسبت دهیم، آنها هم از خداخواسته می‌گویند بله، ما هستیم که این همه شایعه کردیم.

شما فرمودید فرقان یک گروه مذهبی انحرافی بود. این لغت انحرافی بار‌ها طی تمامی این سال‌ها برای جریان‌های مختلف استفاده شده، ریشه این بحث انحرافی کجاست؟ آیا ما الان می‌توانیم این جریان انحرافی‌ای که به وجود آمده را با جریان‌های انحرافی اول انقلاب مقایسه کنیم؟

من به دلیل اینکه الان در دولت نیستم از ظرفیت و قابلیت این گروهی که امروز موسوم به انحرافی هست، اطلاع دقیقی ندارم. گروه انحرافی ممکن است گاهی کوچک یا بزرگ باشد. فرقان گروه کوچکی بود، اما انحرافی بود، برای اینکه برخلاف آن تفسیر رایجی که امام خمینی(ره) داشت، عمل می‌کرد. فرقانی‌ها آدم‌هایی بودند که با زور می‌خواستند اسلام‌شان را تحمیل کنند؛ این انحراف است. قرآن می‌گوید «لااکراه فی‌الدین» ولی اگر افرادی پیدا شوند که به زور می‌خواهند مردم را مسلمان کنند و به زور می‌خواهند اسلام‌شان را در دل افراد جا دهند، ما این را انحرافی می‌دانیم. خوارج از سربازان امام علی(ع) بودند و از دل ارتش امام علی(ع) برخاستند. راه علی، راه مشخصی است. اینها از راه امام علی (ع) جدا شدند، پس می‌گوییم منحرف شدند. راه امام خمینی(ره) مشخص بود؛ دعوت مردم به انقلاب و مردم‌سالاری، خیر و مدیریت کشور بود، ولی فرقان به زور می‌آید و می‌خواهد عقیده‌اش را تحمیل کند ما این را انحرافی می‌گوییم. هر گروهی که بخواهد همین شیوه‌ها را به کار گیرد ما می‌گوییم انحرافی است. ولی کلا کسانی که متهم به انحرافی شده‌اند بخشی تندرو بودند که از گذشته بوده که این روش، روش غلطی است. تندروی غلط است، حالا به هر شکل یا ایدئولوژی‌ای که باشد. ممکن است این آدم تندرو، یک امام جمعه، یک روحانی، یک قاضی، یک فرمانده یا یک آدم ساده‌ای باشد. روش تندروی روش غلطی است. اسلام با تندروی، افراط و تفریط مخالف است. اگر ما تندروی کنیم، باید بدانیم که در کوتاه‌مدت، دیر یا زود گروه‌های تندرو دیگری مقابل ما می‌ایستند. در یک مقطعی به خاطر اینکه رقیب سیاسی را از دور خارج کنیم، آمدیم تندروی را تمدید کردیم و به افرادی بها دادیم که بعد‌ها همان‌ها مقابل ما ایستادند. افشاگری‌هایی که در گذشته صورت گرفت خود زمینه‌ای بود برای رفتار متقابل. در انتخابات چه افشاگری‌های خلاف شرعی صورت گرفت ولی همان موقع باید جلو آنها گرفته می‌شد.

در نظام جمهوری اسلامی سابقه نداشته بیایند معاون اداری – مالی تعیین کنند و آن فرد فردا استعفا دهد و بازداشت شود و بگویند وزیر اطلاعات گفته بوده، پرونده‌اش را داده بودیم؛ آیا شما چنین امری را به خاطر دارید؟

آقای احمدی‌نژاد کسی بود که بیشتر از هر کسی از این شیوه‌ها استفاده کرده بود. آن روش غلط بوده، ما باید راه غلط را برای همه بگوییم غلط است و فرقی نمی‌کند. امام علی(ع) با برخورد خشن با عثمان مخالفت کرد، با ترور خلیفه دوم مخالفت کرد و فرمودند این راه نباید باز شود. وقتی کاخ خلیفه را محاصره کردند، امام علی(ع) بودند که به عثمان کمک می‌کردند. امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را می‌فرستادند که به او دارو، غذا و امکانات بدهند، اگرچه بعدا خود امام علی(ع) را متهم کردند، ولی امام علی(ع) مخالف بودند و می‌گفتند تندروی درست نیست. ما مدت‌هاست، این تندروی را از گروهک‌های کمونیستی و شبکه کمونیستی گرفته و به کار می‌گیریم و متاسفانه گاهی در تریبون‌های رسمی، گاهی در نماز جمعه و گاهی رادیو – تلویزیون گفته می‌شود. این شیوه‌ها شیوه‌های ضداخلاقی است که چندبار رهبری هم آن را محکوم کرده‌اند که خلاف است و نباید گفته شود. این شیوه‌ها، شیوه‌های نادرستی است، خلاف اخلاق و انسانیت است.

به عنوان آخرین سوال، مجددا به آن دوران بازگردیم، زمانی‌که حادثه تلخ هفتم تیر رخ داد شما در دادگاه بودید، فضا به چه شکل بود؟

چند ماه قبل از این حوادث ما همه پیش‌بینی می‌کردیم بالاخره مجاهدین خلق دیر یا زود دست به اسلحه می‌برند و ترور می‌کنند. این هشدارها داده می‌شد و رفتار مجاهدان خلق حاکی بر این بود. مدام تهدید می‌کردند و به فکر نفوذ دادن افرادشان بودند. همه می‌دانستند مجاهدین خلق در همه جاهای مهم و حساس مملکت نفوذی گذاشته و ممکن است این نفوذی‌ها را روزی به کار گیرند، اما نمی‌شد کاری کرد و پیشاپیش برویم با آنها برخورد کنیم. دولت می‌توانست پیشاپیش بیاید همه آنها را بگیرد و محاکمه کند، ولی این کار را نکرد، چراکه این رفتار را درست نمی‌دانست. آن موقع خطر جدی بود، اما هرگز انقلابیون و حاکمیت نیامدند همه آنها را دستگیر کنند تا بالاخره ترورها شروع شد. روزی که فاجعه هفتم تیر رخ داد اتفاقا من در اوین بودم، همه قضات در اتاق آیت‌الله گیلانی جمع شدیم که رییس دادگاه‌های انقلاب بود، همه بهت‌زده و شوکه‌ شده بودند. در فاجعه هفتم تیر خیلی از شخصیت‌های مهم بودند، شاخص‌شان آیت‌الله بهشتی بود. آن فاجعه همه را شوکه کرد. همه در اتاق آیت‌الله گیلانی جمع شدیم، آن موقع در بدترین شرایط روحی بودیم که تلفن سیاسی آقای گیلانی زنگ زد. آیت‌الله گیلانی گوشی را برداشت و بعد از چند لحظه گفت، «چشم‌چشم». از این چشم گفتن‌های آیت‌الله گیلانی ما متوجه شدیم، شخصیت بزرگی با ایشان صحبت کردند. آیت‌الله گیلانی آمد و فرمود گفت، حاج احمد‌آقا بود و پیام امام را به من ابلاغ کرد و فرمود: این روزها که شما عصبانی هستید قضاوت نکنید. مبادا به اینها‌یی که زندان هستند فشاری غیرقانونی وارد کنید، یعنی امام در بدترین ساعت‌ها و بدترین روزها سفارش‌اش این بود که به فکر زندانی‌ها باشیم که مبادا زندانی به خاطر جنایت‌های وحشتناک صورت گرفته مورد اذیت قرار گیرد و به آنها ظلم شود؛ این نگاه امام بود.

منبع: روزنامه شرق

گفت و گو: اعظم ویسمه/ ریحانه طباطبایی



 


دکتر سید محمدرضا حسینی بهشتی:

بسم الله الرحمن الرحیم

بسیار خوشوقتم از اینکه در جمع شما دوستان عزیز هستم در این جلسه قرار است نگاهی به اندیشه‌های مرحوم شهید آیت الله بهشتی و نسبت این اندیشه‌ها با نظر و عمل داشته باشیم.

یکی از مسایل مهم در مورد کسانی که پای به عرصه میدان‌های عمل اجتماعی می‌گذارند این است که تا چه اندازه این گام‌هایی که در عرصه عمل بر می‌دارند بر مبنای یک نگرش نظری با عمق کافی است. کسانی هستند که در میدان‌های عمل اجتماعی وارد می‌شوند در حالی که به گمان خودشان به صرف صداقت و به صرف اهتمامی که نسبت به امور اجتماعی دارند پا به عرصه عمل گذاشتند و در نتیجه به رغم کوشش‌ها و تلاش‌هایی که صورت می‌دهند ما در نوع حرکت آنها اعوجاج‌ها و کژی‌ها، چرخش‌ها، رکودها، فرازو نشیب‌های فراوان را ملاحظه می‌کنیم.

شرط ورود به عرصه عمل اجتماعی تنها داشتن همت و انگیزه برای مواجه شدن با مسایل اجتماعی و تلاش برای دگرگون کردن آن‌ها نیست. چه بسا کسانی در این میدان‌ها خودشان را به آب و آتش‌ می‌زنند اما وقتی برایند مجموع حرکت آنها را تماشا می‌کنیم به نظر می‌رسد که حرکتشان بی شباهت به حرکت در وادی تیه نبوده. چهل سال سپری شده و بعد ممکن است به تعبیر قرآنی از این سراب به آن سراب دویده‌اند و برخی از این افراد در پایان عمر وقتی نگاه می‌کنند به آنچه که پشت سر دارند ممکن است که تلقی آنها از زندگی‌شان این باشد که با کوشش‌های فراوانی که داشتند حرکت مثبتی را نتوانسته‌اند انجام بدهد. به تعبیر شهید آیت الله بهشتی همه حرکت‌ها لزوما “تلاش” نیست بعضی وقت‌ها “تقلا”ست. تقلا این طور است که شما نیروی زیادی را به کار می‌گیرید اما خوب بین تقلا و تلاش تفاوت های اساسی هست! از تلاش حرکت جهت‌دار را می‌فهمیم. چه بسا کوشش‌های فراوانی که صورت میگیرد اما در انتها وقتی که ارزیابی می‌کنیم می‌بینیم که نسبت به هدفی که در پیش گرفته بودیم نه تنها نزدیک نشدیم بلکه ممکن است دور هم شده باشیم. جمله‌ای هست معروف از مولا علی علیه اسلام که می فرمایند:« العامل علی غیر بصیره کالسائر علی غیر الطریق لایزیده سرعه السیر الا بعدا». کسی که عمل می‌کند اما این عمل مبتنی بر یک آگاهی نیست مانند کسی است که پای به حرکت برداشته اما در مسیر نیست. چه بسا گاهی وقت‌ها درست در جهت عکس این مسیر هرچه بیشتر شتاب کند، هرچه بیشتر کوشش کند، به جای اینکه نزدیک بشود، دور می شود. بنابراین، اهمیت نظرورزی به عنوان مبنا برای هرگونه حرکتی از جمله حرکت فرد در عرصه زندگی- چه در زندگی شخصی و چه در زندگی اجتماعی- بسیار بالاست. کسانی که بر اساس مبنایی و براساس اصولی که در زندگی انتخاب کرده‌اند و این مبنا و اصول را با آگاهی هم انتخاب کرده‌اند ، قدم به عرصه زندگی می‌گذارند، حتی اگر در انتخاب نقطه‌ای که می‌خواهند به سمتش حرکت کنند دچار اشتباه هم شده باشند با طی کردن یک مسیر ممکن است به جایی برسند که در می‌یابند این جهتی که در پیش گرفته‌اند اشتباه بوده است. در مقابل کسانی که خودشان را به دست حوادث می‌سپارند، رویدادها هرچه اتفاق افتاد، افتاد گویی این افراد ابن وقتند، فرزند روزند، حسب شرایط و مدام با هر تغییری، اینها مسیرشان دگرگون میشود و ممکن است به سردرگمی طولانی به حدی که تمامی عمر فرد را در بر ‌گیرد دچار شوند.

دکارت فیلسوف فرانسوی در آغاز عصر جدید، در بیان اینکه باید به نحو مبنایی و روشمند اندیشید و اعمال و افعال را هم براساس این اندیشه شکل داد و در مزیت این نوع حرکت تعبیر و مثال جالبی از او نقل شده که فردی اگر در یک جنگلی قرار گرفت و نمی‌داند لزوماً راه خروج از این جنگل چی هست بهتر است که یک مسیر مستقیم را در پیش بگیرد اما این مسیر را با جدیت پیگیری کند زیرا اگر هم، این جهتی که انتخاب کرده باشد کوتاه‌ترین نباشد ولی به هرحال خارج می‌شود در حالی که کسانی که چند قدمی به سمت مستقیم گام برمی‌دارند بعد به طرف راست می‌پیچند بعد به طرف چپ می‌پیچند بر می‌گردند دوباره به سمت دیگری حرکت می‌کنند ممکن است مدت‌ها در داخل جنگل دور خودشان بگردند ولی نمی‌دانند که بالاخره به کدام سمت حرکت می‌کنند. در مورد مسیری که مرحوم شهید آیت الله بهشتی در زندگی طی کرده اند، می‌توانیم بگوییم که در مجموع با فردی روبه‌رو هستیم که به یک نقطه تعادل بهینه‌ بین نظرورزی و روی آوردن به عمل رسیده اند. از یک طرف ایشان فردی است که مدتها در عرصه نظری وقت صرف کرده و کوشش کرده که در درجه اول به عنوان یک انسان برای زندگی آن هم برای زندگی خود قبل از اینکه برای زندگی دیگران، سخن بگوید کوشش کرده برای خودش به یک جمع بندی نسبی حداقلی برسد. تلاش کرده که در هر میدانی که به سمت نظرورزی حرکت می‌کند آنچه را که با آن روبرو می‌شود با عمق و دقت کافی مورد بررسی قرار داده باشد. بسیاری از افراد هستند که ممکن است علاقه مندی‌های نظری داشته باشند اما ممکن است در جامعه‌های پر تلاطم که شتابزدگی ویژگی غالب افراد جامعه است با نگاهی سرسری و عجولانه و جمع بندی‌های سریع خود را قانع کنند اما با این سطح از تلاش قطعا در عرصه عمل با مشکل مواجه می شوند. این است که در وسطهای میدان عمل دوباره پرسشهای نظری بنیادین عمیق برایشان طرح می‌شود. تردید در اینکه مسیری که پیش گرفتیم درست بود یا نبود حتی در اصل مسئله و در اصل جهت گیری و گاهی وقت‌ها این تردید‌ها هم تردید‌هایی برای خروج از تردید نیست چون تردید بیش از حد می‌تواند بحران ساز شود شک می‌تواند در زندگی انسان ایجاد شود و بجاست که اصلاً یک بار در مسایلی که به عنوان مبنا برای زندگی قرار دادیم به طور جدی دقیق شویم و با نگاه تیزبینانه و اندکی هم با فاصله و تردید‌آمیز آنها را باز نگری کنیم. به شرطی که این تبدیل به یک عادت نشود تبدیل به یک منزلگاه برای اقامت نشود. شک محل عبور خوبی می‌تواند باشد اما اگر تبدیل به منزلگاه شد می‌تواند بازدارنده از هرگونه حرکت شود.

در مطالعات نظری مرحوم شهید آیت الله بهشتی فردی است که مجال به خودش داده که در مورد آنچه که به عنوان مبنا برای زندگی انتخاب کرده نگاه هم عمیق و هم همه سو نگر و هم آینده نگر پیدا کند. ذهن ایشان به قاعده شواهد متعدد ذهنی ست که وقتی از چیزی می‌پرسد کوشش می‌کند که علت‌یابی عمیق و خوبی کند. در سطح صرف توصیف پدیده‌ها باقی نمی ماند علت‌یابی را هم تا جایی دنبال می‌کند که علت‌های بنیادین را پیدا کند. سلسله علل بهم گره می‌خورند تا یک پدیده‌ای که پیش روی ما هست خودش را عرضه کند. گاهی وقت‌ها ذهن ما در جستجوی سبب‌ها و علت‌ها به حرکت درآید اما اینکه تا کجا ذهن جلو برود و علت‌های بنیادین را بازشناسی کند این را در فکر و ذهنیت همگان ممکن است نیابیم. کسانی که با مرحوم شهید آیت الله بهشتی هم‌اندیشی و هم فکری و هم سخنی داشتند و با او در عرصه نظری آشنا شدند یکی از ویژگی‌های نظری برجسته ایشان را بالاتفاق می‌گویند این است که فردی است که اگر موضوعی مورد گفتگو و بحث قرار گیرد ،ایشان در درجه نخست معمولا دیرتر از بقیه اظهار نظر می‌کند. معمولاً اواخر یک بحث سخنی از ایشان می‌شنیدیم. انگشت را درست جایی می گذاشت که بنظر می‌رسد آن نقطه عزیمت واقعی سؤال می‌تواند باشد. گاهی وقت‌ها خیلی عجیب بود. یکی از کسانی که جزو چهره‌های اجتماعی مطرح جامعه ما هم محسوب می‌شوند. یک وقت نقل میکردند که ما جلساتی با مرحوم آیت الله بهشتی داشتیم فرض کنید، برای مثال ، داشتیم در مورد سیب صحبت می‌کردیم و این که برای تولید میوه‌ای مثل سیب اگر بخواهیم موفق باشیم چه باید کرد؟ هرکسی نظری می داد و بعضی از افراد که حتی موضوع در میدان کارشان بوده و اظهار نظر می‌کردند، زمانی که نوبت آقای بهشتی می‌رسیده ابتدا از مشخصات زمین میپرسیدند واین برای مخاطبان همراه با تعجب بود که ما داشتیم راجع به سیب صحبت می‌کردیم چکار به زمین داریم؟ ولی می‌دیدیم که درست انگشت گذاشته اند روی جایی که جایگاه رویش درخت است و می گفتند ابتدا آنجا باید به مسئله بپردازیم و می‌توانستند نشان بدهند که چرا در این مورد بحث می‌کنند. این نگاه عمیق نگاه ریشه‌ای نگاه علت‌یاب آن هم نگاه بنیادین بسیار مهم است. این به دلیل این بود که در عرصه نظری ایشان جدی وبا برنامه ، وقت صرف کرده‌اند، حوصله به خرج داده‌اند، کار هایشان شتاب زده نبوده. البته این در جامعه ما به خصوص که یک جور التهاب برای حرکت سریع به سمت عمل وجود دارد معمولاً کمتر مشاهده می شود. خوب پس نکته اول اینکه ایشان در نظرورزی عمق کافی دارد. از طرف دیگر، نگاه ایشان در هر مساله ای معمولا همه سونگر است. اینکه بفهمیم که اگر درباره چیزی می‌اندیشیم هر رای درباره این موضوع صادر کردیم در مجموع پیوستی که با موضوعات دیگر دارد تأثیرگذار است. اگر تأثیرات دور و نزدیک آن را نبینیم ممکن است رای بدهیم اما با فاصله نه چندانی به جایی می‌رسیم که میگوییم نه مقصود این نبود و آمادگی پذیرش این لوازم را نداریم. در حالی که نگاه همه سونگر هر موضوعی را در پیوند با موضوعات دیگر می‌بیند. مثلاً اگر در یک مسئله‌ای که مربوط به عرصه فقه است و ایشان اظهار نظر می‌کند در حوزه احکام حقوقی دینی حواسش هست که هر حکمی چه تبعات اجتماعی دارد چه تبعاتی در عرصه اخلاقی و جمعی دارد چه تبعاتی در زمینه نوع مناسبات انسان‌ها و زیست جهانی که درآن زندگی می‌کند دارد. اینطور که نیست فقط چشم دوخته باشد به یک نقطه و درباره آن می‌اندیشیده و بدون اینکه لوازم و تبعات آن را مد نظر قرار بدهد. پس دومین ویژگی نظر ورزی ایشان همه‌سو‌نگری است. بعد‌ها این ویژگی‌ها همگی در عرصه علمی برجسته شدو به کار آمد. یعنی در جاهایی وقتی که با نگاه نظری ایشان مواجه می‌شویم می‌بینیم که این نوع نگاه چه تأثیری دارد. اینکه ذهن عادت کند وقتی به یک نظر و یک جمع بندی می‌رسد حواسش باشد که تا کجا برد دارد و فقط چشم ندوخته باشد که با یک زاویه‌ای تنگی به موضوع نگاه کند و این طرف و آن طرفش را نبیند. بخصوص با توجه به گستردگی شاخه‌های دانش یکی از خطراتی که الان وجود دارد این است که افراد فقط با زاویه‌ای که با موضوع آشنا شده‌اند تماس دارند و با آن انس دارند. در حالی که این تقسیم‌بندی‌ها تقسیم بندی‌های اغلب قراردادی ،اعتباری و تصنعی ست. موضوعات با هم در پیوندند. مثل اینکه وقتی یک چیزی را از اینجا بلند می‌کنید، ماتریسی از شبکه روابط را فرض کنید، زمانی که متغیری را تغییر می دهید همراه آن متغیرهای دیگر هم تاثیر می پذیرند. اگر بخواهیم نگاه واقع بینانه داشته باشیم. مرحوم شهید آیت الله بهشتی این طرز نگرش را در نظر ورزی با دقت ملاحظه می‌کند. ویژگی سوم در این برخورد آینده نگری ست. ایشان در دوره تحصیل و زمانی که وارد عرصه تحقیق می‌شود هیچ موضوع مطرح شده ای از سوی ایشان نیست که ما یک جهت گیری به سمت آینده را درآن ملاحظه نکنیم. نگاه نگاهی ست که بر افق بلند زمانی ناظر است . خود را در چارچوب آن چیزی که پشت سر دارد و با آن روبروست محدود نمی سازد. زاویه‌ای به سمت آینده را تقریبا در همه نظرورزی‌های ایشان مشاهده می‌کنیم.

یکی از مشکلاتی که معمولا در عرصه نظری با آن مواجه هستیم بخصوص افرادی که بدنبال عمل اجتماعی هم هستند، این گسستی ست که اغلب نظر با واقعیات زندگی پیدا می کند. با ورود بیش ا از حد در این فضای انتزاعی باید بدانیم پیوند ما با واقعیت های زندگی قطع می‌شود.نظرورزی بخاطر نظرورزی از دیدگاه ایشان مردود است. من نمی خواهم بگویم که نظرورزی بخاطر نظرورزی هیچ ارزشی ندارد. ممکن است برخی فعالیت‌های نظری محض فایده نزدیک عملی نداشته باشد و یکی از اشتباهات بزرگ این است که کسانی که در عرصه برنامه ریزی‌های علمی و پژوهشی دارند حرکت می‌کنند و بودجه‌ها تخصیص می‌دهند، در مورد فعالیت‌های نظری بپرسند فایده این کار چیست و فایده در این جا یعنی فایده نزدیک و ملموسی که جلوی چشم من قرار دارد. ما داریم در فضای نظری طرح مسئله می‌کنیم خیلی هم ذهن‌ها را کار می‌اندازیم و کوشش بالا می‌کنیم و مهارت و ورزیدگی پیدا کرده ایم و به نتیجه‌ای میرسیم و بعد این نه آغازش و نه انجامش با زندگی واقعی گره نخورده.بنابراین در بهترین حالت تبدیل می‌شود به تفنن یا زورآزمایی فکری. ممکن است بخاطر این نشان دادن مهارت احساس رضایت درونی کنیم چه بسا فخری بفروشیم اما تغییری در زندگی عملی ما نمی دهد. بسیار مهم است که نقطه آغاز پرسش نظری از متن زندگی برخیزد و بعد هم در ادامه گم نشود. خیلی از اندیشه ورزان هستند که وقتی با آنها مواجه میشویم مثلا در مورد این لیوان، یک کتابخانه معلومات تحویل شما داده می‌شود ولی آخر سر تکلیف شما را مشخص نمی کند که با این لیوان چه کنم. این همه معلومات این همه اطلاعات این همه مهارتهای فردی و دانسته‌هایی که جمع کرده اما منتهی به حل یک مسئله از مسائل زندگی نمی شود. نظرورزی که فقط در دایره نظرورزی باقی می‌ماند در معرض این خطر قرار دارد.

مرحوم شهید آیت الله بهشتی در عین حال که توان مندی در عرصه نظری داشت. نه از روی تفنن و نه احساس رضایت حاصل از اینکه من در یک میدانی توانستم توانایی بالایی پیدا کنم و ارضا شده ام، هیچ کدام از اینها انگیزه او برای نظرورزی نیست. پس این درست است که نظرورزی یک مرتبه و نقطه مهم در زندگی فرد ست که قدم گذاشتن در آن از شما همت و توانایی و کوشش و حوصله و پرهیز از شتاب زدگی و پیدا کردن عمق را می‌طلبد. اما در انتها منظور از این راه وغایت آن باید روشن شود. می‌خواهیم چه کنیم؟

بنظر میرسد که در تجربه زندگی مرحوم شهید آیت الله بهشتی بین نظر ورزی و عمل به یک نقطه تعادل رسیده ایم. مطالعه‌ای که صرفاً کنار کتابخانه و حجره صورت بگیرد و گره نخورد با زندگی، این مطالعه نتیجه اش هم به درد همین کتابخانه می‌خورد به درد زندگی نمی خورد. تاکید می کنم به هیچ وجه قصدم نگاه از روی نوعی کوچک بینی به نظرورزی نیست. منظورم مورد سؤال قرار دادن ارزش این کار نیست. اما باید توجه داشت که یک اصل مهم رسیدن به نقطه تعادل میان نظر و عمل است . لازم نیست حتما تأثیرش تأثیر نزدیک باشد. اینقدر نزدیک بین نیستیم . اما اینکه کار نظری صرفاً در دایره نظر بگردد و هیچ تأثیر عملی در زندگی ما نداشته باشد بنظر می‌رسد این هدف گذاری کارآمدی برای زندگی نباشد. و برای شهید بهشتی در اولویت قرار نداشت پس علم بخاطر خود علم، بدون اینکه بخواهم از ارزشش بکاهم. اما بنظر میرسد که طی کردن مسیر جهت دار در زندگی که ما را به جانبی برساند که آن تصویری که برای خودمان به عنوان آرمان و ایده آل از یک زندگی خوب، از زندگی همراه با رضایت مندی، یک زندگی همراه با حس سعادت، ممکن است ما را در این جهت نتواند راه بری کند و این کافی نیست.

ممکن است پرداختن مدام به دانشها مارا از وادی‌های روشن زندگی به وادی‌های تاریک زندگی ببرد. علم روشنی آفرین است اما می‌تواند تبدیل به حجاب شود. تعبیری از مرحوم بهشتی به کرات شنیده می شد با این مضمون که از همان ابتدا شناخت معرفت و آگاهی را بدان شرط جویا، طالب و پذیرا باشیم، که از آغاز حس کنیم در منطقه نور زندگی قرار گرفته است و نه در وادی ظلمات. اینکه در عرصه عملی زندگی ما را به سمت روشنایی در زندگی و فضیلت مند زندگی کردن راهبری کند. دانش‌اندوزی و نظرورزی‌ها، بخصوص اگر پیوند نخورند با این هدف گذاری‌ها، هدفگذاری‌هایی که ما را به سمت فضیلت ببرند ممکن است جاهایی مبدل به ابزارها و وسایلی بشوند که بسیار خطرناک ست. دانش اندوزی در خدمت چیزی قرار میگیرد که بی شباهت به تیغ دادن به دست زنگی مست نیست.

نکته دوم که بسیار مهم ست. فرض کنید کوشش کردیم در عرصه نظری خودمان را به مبانی استواری برسانیم و براساس آن به یک داوری‌هایی رسیدیم. خیلی از ما ممکن است در مقطعی از مقاطع زندگی در مورد یک چیزی به جمع بندی برسند با توجه به کوششی که برای شناخت کردیم یا تجربه‌هایی که در میدان عملی بدست آوردیم یک جمع بندی کردیم. یکی از ویژگی‌های یک ذهن نظرورز که میخواهد شناختش از موضوعات را کماکان با تحولات و دگرگونی‌هایی که موضوعات در جهان دگرگون شونده ما دارند همپا نگه دارد این ست که این داوری همواره بتواند در معرض این باشد که مورد پرسش و نقد قرار بگیرد. کسانی ممکن است در آغاز زندگی علمی یا زندگی اجتماعی یک جا به جمع بندی رسیده‌اند اما این فکر اول و آخر آنهاست. این مطلق اندیشیدن ست. و ممکن است ادعایی ناگفته و ناخواسته باشد که گویی ما به حقیقت کما هی هی دست یافته ایم. بدون تعارف ما از سطح انسان‌های واصل و از سطح کسانی که در یک مرتبه از علم هستند که از دسترس بشر معمولی بیرون ست فاصله داریم اینکه فردی ادعا کند که به حقیقت رسیده جز موارد استثنایی بنظر ادعای ناپذیرفتنی است. دیدید کسانی که در عرصه‌های مختلف اظهار نظر می‌کنند چنان که گویی حقیقت اول و آخر را پیدا کرده‌اند و من در تعجبم این استحکام از کجاست. به تعبیر شهید بهشتی دو دسته افراد محکم حرف میزنند، یا واصلانند، که خوشا به حالشان که رسیده اند، و چندان به گفتگو و نظرورزی ندارند. عده‌ای هم که نمی دانند. با جهل هم می شود محکم حرف زد. من نمیدانم این چه بیماری ست. که گاهی وقت‌ها هم زود به آن دچار می‌شوند. بعد در هر عرصه‌ای هم وارد می‌شوند همین طور محکم حرف می‌زنند. فقط هم مشکل مربوط به معممین ما هم نیست، اخیرا مکلاهایی داریم که از اینها جلوترند. برای جابجا کردن این شی حداکثر کاری که می‌توانید بکنید این ست که بگوید من گمان می‌کنم و فکر می‌کنم و … که این بهتر ست. ولی ما شاالله خیلی محکم نظر میدهند. این در حالی است که عملا نمی دانیم وقتی چیزی را انجام میدهیم چه مسایلی همراهش هست و غیره. این نوع اظهار نظر دردی را دوا نخواهد کرد. مجبورم با توجه به فرصت اندک باقی مانده نکته به نکته سریع جلو بروم. دومین مسئله یک نظم در اندیشه است. ایشان در مقام نظرورزی و پیوندآن باعمل، منضبط در اندیشیدن و عمل کردن ست. گفتنش آسان ست ولی در عمل که نگاه می‌کنیم متوجه می‌شویم چقدر لنگ میزنیم. یکی از ویژگی‌های مرحوم شهید آیت الله بهشتی خارج از عادت خشک ، یک عادت تعیین کننده، به نظم است.ایشان سخت اهل منضبط فکر کردن بود. به قول لایب نیتس تمییز فکر می کرد. گاهی وقت‌ها اندیشه‌های ما شبیه انبار‌های درهم ریخته ست. این انضباط در اندیشه وعمل مهم ست. مرحوم شهید آیت الله بهشتی که در نظر ورزی منظم می‌اندیشد و در مقام عملی چه عمل شخصی و چه عمل اجتماعی، نظم را به عنوان یک اصل پذیرفته است . بعضی از دوستان می‌گویند شاید ایشان در زمان اقامت شش-هفت ساله در اروپا این ویژگی را کسب کرد؟ نه واقعیت این است که خیلی زودتر، خیلی جوان تر بود که میرسد به این قضیه. انصافا توانستند از وقت خود خوب استفاده کنند. ایشان پنجاه و سه سال عمر کردند اما انصافا ایشان از زندگیشان خوب استفاده کردندایشان مظهر این کلام بودند که “توزیع الوقت توسیعه” ایشان این را به عنوان یک اصل پذیرفته بود. اندیشه‌ای که منضبط فکر می‌کند و گشوده است در مقابل نقد. اندیشه‌ای ست که هنوز می‌تواند باز بماند و وقتی نقدی بر او وارد می‌شود بدون اینکه دچار تلاطم درونی شود خونسردانه نقد را پذیرا می شود و جستجو می کند که عنصری که برای زندگی او باشد کارآمدباشد آن را پیدا می‌کند . بسیاری از افراد هستند که نگهبان اندیشه شان هستند. تا یک جایی ذهن باز ست اما وقتی رسیدند یه یک جمع بندی حتی اگر آن را به زحمت هم بدست آورده‌اند برایشان سخت است که آن را باز کنند و مجال بدهند به اندیشه مقابل برای عرض اندام جدی . در پی این نباشند که با طرح این فکر چه خواهد شد به صورت انفصالی یا عصبانی ، دنبال پاسخ دهی نباشند. اول دنبال این باشند که آیا عنصر تأثیرگذاری درآن هست یا نیست. مرحوم بهشتی نه تنها مثبت برخورد می‌کرد با اندیشه‌های دیگران و اندیشه‌های مخالفان. حتی کسانی که اندیشه شان را با تلخی طرح میکردند بلکه به استقبال میرفت. جلساتی بود در منزل ما که از اقشار مختلف شرکت می‌کردند از دانش آموز تا صاحبان مدارج بالای علمی. همه احساس می‌کردند که اینجا راحت حضور پیدا می‌کنند و مرعوب فردی مثل آقای بهشتی نبودند و میتوانستند فکر کرده و هم فکری داشته باشند و می‌توانستند حرفشان را ابراز کنند و برای اینکه ابراز کنند تجربه جدیدی بود. به همان دقتی که به حرف افراد شناخته شده میدان می دادند به دانش آموزی که آمده بود و راجع به موضوعی می‌توانست ابراز نظر کند نیز توجه می کردند. این رویه زمانی ثمربخش و جدی ست که فقط جنبه تاکتیکی هم نداشته باشد. بلکه قبول کرده که ممکن است یک بچه دبیرستانی چیزی گفته باشد که من ندیده باشم. قبول اینکه ما تلاشی کردیم و با همه مهارت‌ها خودمان را رسانده ایم به همچین نقطه‌ای ، به همین دلیل استقبال می‌کرد. و از برخورد بد و تند با افکار و اشخاص به جد پرهیز می‌کرد. به همین دلیل از اینکه به وادی جدل بیفتند سخت ابا داشتند. ما داریم اندیشمندانی که معلومات گسترده‌ای داشته باشند اما مطالبشان معمولا لحن جدل دارد. یعنی اندیشه من درست است و وارد گفتگو با شما شدم تا شما را یک جوری مجاب کنم. این نیست که من هنوز جستجوگرم. من هنوز میدان را باز گذاشته ام. که بتوانم چیزی بهره ببرم. کم هستند افراد این گونه . در برخورد با اندیشه و اشخاص و در برخورد با نقد هم بسیار جالب بودند.

خاطرم هست در اتریش جمعی از دوستان دعوت کرده بودند. در خارج از کشور در آن زمان تعداد دانشجوی مذهبی خیلی کم بود. انگشت شمار. اگر هم بود چندان عرض اندام نمی توانستند بکنند. دو سه نفر از دوستانی که در اتریش بودند از جمله دکترنمازی، دعوت کردند که اینجا بچه‌های مارکسیست قدیمی در اروپا قوت بسیاری دارند و ما میخواهیم جلسه گفتگو و طرح مطلب بگذاریم. مرحوم بهشتی قبول کردند. ما با هم همسفر بودیم. در طول سفر ایشان فرصت نماز خوندن پیدا نکردند. وارد شدیم امکانات دانشجویی آن موقع کم بود و همه باید از جیب خودشان می‌گذاشتند از جایی امکاناتی نبود ولی اینها خوش انصافی کرده بودند و بالای یک بار جا گرفته بودند. تیپ بچه‌های قدر مارکسیست هم بودند. نوع نشستن هم خاص بود. حتی بعضی از پایین مشروب بالا آورده بودند و سیگار بقدری کشیده بودند که چشم چشم رو نمی دید و پنجره رو باز می‌کردی سرما میشدند و می بستی نمی شد نفس کشید و وضع عجیبی بود. برخورد مرحوم بهشتی جالب بود. خیلی خونسرد وارد شدند و سلام و عذر خواهی کردند که نماز نخوانده ام و یک حصیر داشت آن گوشه ایستاد به نماز خواندن. بعد بحثی را ارایه کردند با عنوان که اسلام و ماتریالیسم که نوارش موجود است. سه ربع ساعتی در باره این موضوع صحبت کردند و گفت خوب نیم ساعت در اختیار هستم و سؤالاتی که مطرح است بپرسید. یکی بلند شد و شروع کرد به سؤال کردن. نزدیک به صد سؤال شد. شاید بیست دقیقه. بعداز طرح سوالاتش هم رفت بیرون. نحوه برخورد شکننده. و تحریک آمیزی را به نمایش گذاشت واکنش ایشان بسیار جالب است . مرحوم بهشتی گفتند که خوب معمول این است که سؤالات دور و بر همان موضوع ارائه شده. من دیدم که نمی توانم در این فرصت کم به همه سؤالات دوست عزیزمان جواب بدهم لذا سه تا از اینها را انتخاب کرده ام که پاسخ بدهم و چقدر خوب بود که این دوست عزیز هم اینجا بودند که می‌توانستیم گفتگو را ادامه بدهیم. سؤالات را پاسخ داد و آمدیم بیرون. نحوه برخورد بسیار آموزنده بود. برخورد باز و تأثیر گذاری بود. شسته رفته حتی سؤال آن فرد را در کمال آرامش پاسخ داد. در مورد بسیاری از اندیشه‌ها ایشان اینگونه بود. سعی میکرد در حرف فرد جنبه مثبتی پیدا کند و ارایه کند. جوری که افراد که بلند می‌شدند احساس نمی‌کردند که کسی که مهارت پاسخگویی دارد و دیدی چه جوری زمین زد طرف را اصلا قصدش این نبود.

این ایام سالگرد دکتر شریعتی هم هست. برای ورود به مثال یا خاطره دوم دعوت می‌کنم دوستان را به خواندن کتاب منتشر شده از ایشان که حاصل چند گفتار در مورد مرحوم شریعتی است.. ببینند فردی با یک اندیشه چگونه برخورد می‌کند. در کتابخانه ایشان کتاب اسلام شناسی دکتر شریعتی را خوانده و حاشیه زده و بعد هم جمله ای رویش نوشته بودند مثل اینکه فردی با خودش صحبت می‌کند : نمونه یک نقد منصفانه. تاریخ فلان. و نقد از نظر ایشان یعنی نقدی که هم نقاط مثبت و هم کاستی‌ها را میبیند. این کجا و نحوه برخورد‌های جامعه ما کجا که پر تلاطم ست. رگ‌های گردن برافروخته می‌شود. چه خبره

اما نمونه سوم را باز هم از دکتر شریعتی انتخاب کرده ام. ایشان که به رحمت خدا رفت جمعیتی تشکیل شد تا آثار ایشان به صورت قابل استناد و مفیدی چاپ شود. از جمله مرحوم مهندس بازرگان آقآی حکیمی شهید مطهری،همسر ایشان سرکار خانم شریعت رضوی و … به دلیل نوع برخورد ی هم که آن ایام پیش امده بود که آقای مطهری و مهندس بازرگان مشترکا نامه ای بیرون دادند اون در نقد اندیشه شریعی که بنظر می‌رسید که در آن یک نوع برخورد با نوعی تندروی وجود داشت و مرحوم بهشتی هم بسیار تلاش کرد در صحبت کردن با مرحوم مطهری و مهندس بازرگان که پخش این اطلاعیه متوقف شود و استدلالشان هم این بود که این نحوه برخورد خوب نیست باید منصفانه بذیریم خدمات دکتر شریعتی را واین که گاهی وقت‌ها دریچه گشایی کرده برای جوانان ما به سمت اسلام و این نحوه برخورد صحیحی نیست. وسر انجام هر دو آقایان را متقاعد هم کرد. سه ربع ساعت با مرحوم بازرگان صحبت کرد و یک ساعت و بیست دقیقه با مرحوم مطهری که هر دو را مجاب کرد که این کار متوقف شود. بعد فرستاد که جمع کنند این اطلاعیه راپس از فوت دکتر شریعتی بحث این بود که آن سه نفر آثار شریعتی را بررسی کنند و آن چیزهایی که بنظر با موازین فکری اسلامی سازگار هست این‌ها را منتشر می‌کنیم و بقیه اش کار ما نیست. سال پنجاه و هشت شد و آقای مطهری به شهادت رسیدند. جلسه متوقف شد با فاصله‌ای بالاخره گفتند که جمع شویم و پیشنهاد دادند بجای آقای مطهری آقای بهشتی را انتخاب کنیم.بحث من راجع به این جلسه است. جمع شدند و گفتند که در جلسات پیش که ما تشکیل دادیم همچین چیزی بود و ارزیابی کردیم و براساس این مبنا حرکت می‌کنیم. هر کسی اظهار نظری کرده بود. آقای بهشتی معمولاً اواخر بحث اظهار نظر می‌کردند. ایشان گفتند که به نظر من مجاز به این کار نیستیم. حدکثر کار این است که موافقت کنیم آثار با کیفیت خوب چاپ شود اگر نظری داریم راجع به آرا ایشان چیزی را حذف نمی کنیم بلکه نظر خود را هم در پاورقی می آوریم. اما اینکه گزینش بکنیم ما مجاز نیستیم. خوب؟ تا اینجا یک قدم. قدم دوم. ایشان ادامه دادند چه میدانیم شاید در آینده بعضی‌ها متن بالا را خواندند متن پایین را هم خواندند و بعد گفتند بنظر میرسد بالایی بهتر از پایینی بود این ذهن ذهنی است که هنوز مواجهه اش منصفانه و باز ست در عین حال که انضباط دارد اما احترام به رای دیگران را نیز فراموش نمی کنند.، من ندیدم که ایشان با فکر کسی به نحوه استهزا آمیزی رفتار کنند.

کوشش می‌کرد که افراد را خوب دریابد و از طرف دیگر در مقام نقد هم درست جنبه‌های مثبت و کاستی را با هم ببیند. کوشش می‌کرد در این وجه افکار مثبت را بیرون بکشد. دیدید بعضی‌ها کارشان مچ گیری ست. اصلا روحیات جدلی مجال هم اندیشی را از ما گرفته است. آدمها با هم حرف میزنند اما گویی حرف نمی زنند. مثل اینکه پشت یک شیشه‌ای یکی این طرف نشسته و یکی اون طرف. نه اولی صدای دومی را می شنود نه دومی صدای اولی را!! حرف میزند من دنبال این هستم که جواب بدهم. هنوز جمله اش تمام نشده در فکر این هستم که جوابی دندان شکن به او بدهم وبالعکس! ما هم سخن نمیشویم. دایم از کنار هم عبور می‌کنیم. چقدر وقت‌های گرانبهای جامعه صرف این می شود که حرف یکدیگر را بشنویم و بحث بحثی نیست که ثمره‌ای داشته باشد. مولا علی می فرمایند “اضرب الآراء یتولد منه الحقیقه “

نکته مهم بعدی توانایی مرحوم بهشتی در اقناع است. در یکی از جلسات دفتر سیاسی حزب جمهوری اسلامی پانزده نفر بودیم روزهای سه شنبه در ساختمان محل خیابان سعدی فکر می‌کنم فروردین سال شصت بود. ایشان در این جلسه مسئله‌ای را طرح کرد و پیشنهادی بود برای اقدامی داخل تشکل که بالاتفاق مخالف بودیم. عجیب بود که همگی مخالف بودیم. سه ساعت گفتگو طول کشید به غیر از فاصله‌ای که رفتند نماز خواندند.

بعد از سه ساعت در جلسه ایشان ما را رساند به جایی که یا موافق شده بودیم یا حداقل دیگر کسی مخالف نبود. نکته مهم این توانایی ست. من گزارشگرم. من یک بار ندیدم در این گفتگو یک جایگاه خاصی فراتر از دیگران بخواهد ایشان برای خود ترسیم کرده باشد.درست است که در جمع ما ایشان بالاترین سمت را داشتند اما در مقام گفتگو و بحث از این موقعیت هرگز استفاده نمی کردند.

توانایی مهم دیگر ایشان در جمع بندی بود. نه تنها فردی بود که در عرصه نظری هم معتقد به کار و تلاش جمعی بود گذشته از عرصه عملی. و حرکت کند لاک پشتی جمعی را ترجیح میداد به حرکت پرشتاب و تک تازانه. چه در عرصه نظر و چه عمل. ترجیه میداد نه همیشه که در یک سطح گسترده تری همفکر و همزبان بشویم. تمام لوازم این کار را هم می‌پذیرفتند. ممکن است توانایی من کم باشد و شما بتوانید تندتر از من حرکت کنید اما یک خورده دندان روی جگر بگذارید و می‌ارزد. آرام و کنده اما با ثبات و جمعی حرکت کنیم.

و در هر مرحله هم جمع بندی مشخصی باید از کار خود داشته باشیم، ببینیم کجاها نقاط قوت ماست و کجاها نقاط ضعف ماست. اگر نسل کنونی اینگونه حرکت نکند بنظر من خیلی ضرر کرده ایم. دوباره از نو همه چیز را تجربه کند و نمی توان از پشت سر بهره ببرد. وقت شتابزدگی در این عرصه‌ها باشد. و برخوردهای غیر واقع بینانه از هر سمت نگاه بیمارگونه‌ای که نقطه مثبتی در هیچ حرکتی هم نمی بیند. هر دو هیچ دردی را از ما دوا نمی کند. می‌خواهم با عنوان کسی که مانند شما روزگاری در همین جامعه فراتر از دغدغه‌های فردی دغدغه‌های اجتماعی داشته، تجربه‌ای بگویم. میخواهم عرض کنم با همه آنچه پشت سر گذاشتیم الان آدمهایی می‌خواهیم با ظرفیت. بنظرم آدمهایی میخواهیم که بتوانند با اندیشه‌ها درست مواجه شوند و واقع بینانه و منصفانه و با مبانی روشن. نگذاریم عواطفمان ما را این سمت و آن سمت هرکجا که می‌خواهد بکشد . بهره بگیریم از این تجربه‌هایی که پشت سر هست.

گزارشی که خدمت دوستان دادم از این باب بود که گوشه‌هایی از تجربه یک فرد را خدمتتان بیان کنم. امیدوارم در حدی زمانی که در اختیار من بود زمینه‌هایی را فراهم کنم تا هم ما و هم شما با طرح این سؤال‌ها به سراغ زندگی فردی و اجتماع برویم تا بتوانیم حرکتمان را به حرکتی مبدل کنیم تا برای فرد و جامعه مثمر ثمر باشد.

منبع: سایت دین و اقتصاد

*  این  متن،  سخنرانی پیاده شده  فرزند آیت الله شهید دکتربهشتی در موسسه دین و اقتصاد است


 


رئیس دانشگاه صنعتی شریف گفت کلاس‌های جداگانه‌ای برای دانشجویان پسر و دختر سال اول این دانشگاه برگزار می‌شود.

به گزارش خبرگزاری مهر، رضا روستاآزاد، رئیس دانشگاه صنعتی شریف تهران، «تفکیک جنسیتی» را از برنامه‌های وزارت علوم دانست و گفت این دانشگاه برنامه‌هایی را برای آن در نظر گرفته است.

وی افزود: «زمانی که دانشجویان از محیط دبیرستان وارد محیط دانشگاه می‌شوند، شوکی به آن‌ها وارد می‌شود که این امر موجب می‌شود که بسیاری از خانواده‌ها برای حل این مشکل به ما مراجعه کنند. از این رو به‌منظور عادی‌سازی محیط دانشگاه برنامه‌هایی برای دانشجویان سال اول در نظر گرفته شد.»

رئیس دانشگاه صنعتی شریف بدون اشاره به این «شوک» ادامه داد: «با توجه به فضای دانشگاه و میزان جمعیت دختران و پسران اقدام به جداسازی کلاس‌های دانشگاه می‌شود.»

وی با بیان این‌که «بهترین سن ازدواج افراد زمان دانشجویی است» گفت تمهیدات و برنامه‌هایی برای ازدواج دانشجویی در این دانشگاه پیش‌بینی شده است.

دانشگاه صنعتی شریف یکی از دانشگاه‌های معتبر ایران است که در سال ۱۳۴۴ تأسیس شده است.

طرح موضوع تفکیک جنسیتی در دانشگاه‌ها در روزهای اخیر شدت بیشتر یافته است.

روز ۳۰ خردادماه سال جاری، علی کریمی فیروزجایی، عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس از تفکیک جنسیتی کلاس‌های دانشگاه از مهرماه سال جاری خبر داد.

وی گفت: «وزیر علوم اعلام کرد در تابستان که فصل تعطیلی دانشگاه‌ها است تحقیقی انجام می‌شود تا ظرفیت دانشگاه‌ها برای تفکیک جنسیتی مشخص شود و دانشگاه‌هایی که امکان جدا شدن کلاس‌ها را داشته باشند از مهرماه تفکیک می‌شوند.»

کریمی فیروزجایی از امکان تفکیک جنسیتی در کلاس‌ها و سلف سرویس دانشگاه تهران خبر داد و همچنین از لباس یک‌شکل دانشجویان در محیط دانشگاه پشتیبانی کرد و گفت زمان اجرای چنین طرحی هنوز مشخص نیست.

کامران دانشجو، وزیر علوم ایران اسفندماه سال گذشته از گسترش دانشگاه‌های تک‌جنسیتی در همه استان‌ها سخن گفت.

کامران دانشجو گفت: «اگر از دانشگاه تک‌جنسیتی بیش‌تر استقبال شد در آن صورت تعدادی از دانشگاه‌ها تبدیل به دانشگاه تک‌جنسیتی می‌شود.»

به گفته وزیر علوم، «اختلاط در دانشگاه‌ها یعنی مناسبات با الگوی غربی، مورد پسند هیچ یک از آحاد ملت، خانواده‌ها و دانشجویان نیست.»

 

 


 


سایت جهان نیوز متعلق به زاکانی از طیف مدعی انحصاری اصول و دین و شرافت و اخلاق در اقدامی زشت و غیر حرفه ای با جعل صفحه ای از سایت کلمه  مدعی شده است که آقای  خاتمی با آقای موسوی و خانم رهنورد تماس تلفنی داشته  و از آنها  خواسته تا  عذر خواهی کنند.

جدای از  این اقدام ناشیانه ی سایبری که در آن صفحه ای  از کلمه جعل و در سایت زاکانی قرار داده شد و  نیز  جدای از این مساله  که این اقدام کاری خلاف رفتار مسلمانی و مبتنی بر دروغ است و  نیز  این مساله که آنها  نشان دادند که بودجه ی بیت المال صرف چه اعمال غیر زیبنده ای می شود،  محتوای مطلب جعل شده اما جالب و تامل بر انگیز است.

این سایت در خبری که از کلمه جعل کرده است در واقع آروزی و آمال درونی اردوگاه آشفته اقتدارگرایان را بیان نموده و از قول خاتمی خطاب به موسوی نوشته است: «این معذرت خواهی هرچند ممکن است برای مهندس موسوی ناخوشایند باشد اما اوضاع فعلی اقتضا می کند که برخی افراد قربانی شوند تا به بدنه اصلی جنبش اصلاحات صدمه وارد نشود.»!!

نکته جالب اینجاست که این خبر دقیقا از صفحه ای جعل شده است که مقاله ی تحلیلی مهمی در حمایت از آقایان خاتمی و موسوی و کروبی و با عنوان «راه بازگشت به مردم از کوچه اختر می گذرد» در آن منتشر شده که این مساله نشان از عصبانیت طیف غیر عقلانی حاکم از این یادداشت مهم است.

همچنین این سایت حتی زحمت یک دستکاری فتوشاپی ساده را به خود نداده است که مخاطب با این سوال مواجه نشود که چگونه خبری که پس از دقایقی از سایت حذف شده ۳۰۰ لایک فیس بوکی از سوی مخاطبان خورده است؟!

در همین حال در ذیل همین دروغ پراکنی تلاش شده است تا ارتباطات تلفنی خانم رهنورد و آقای موسوی عادی و روزمره تلقی شود که این مساله جدای از دروغ دیگر این سایت نشان می دهد که نیروهای امنیتی به زشتی عمل خود در حبس رهنورد و موسوی در خانه و قطع کردن کلیه ارتباطات آنها واقفند و با این جعلیات می خواهند قبح کار خود را بپوشانند.

گفتنی است در پی زندان خانگی اقای موسوی و خانم رهنورد کلیه ارتباطات تلفنی منزل نیز قطع شده و تنها چند بار که حتی از حقوق یک زندانی عادی نیز کمتر است به آنها اجازه تماس با خانواده داده شده.

در این حال علیرغم امید کم کلمه به اثر بخش بودن نصیحت، روابط عمومی کلمه با سایت آقای زاکانی مکاتبه و تذکر داده ولی تا این لحظه این سایت هیچ اقدامی برای جبران اشتباه خود نکرده است.

همچنین تیم فنی کلمه در تشریح چگونگی جعل صفحه ای از سایت اعلام کرد  در صورت مانع نبودن اصول اخلاقی و حرفه ای این کار به ساده ترین شکل ممکن برای همه سایتهای خبری و در ظرف کمتر از ۵ دقیقه امکان پذیر است. برای این منظور کافی است از ساده ترین ابزارهای رایگان ویرایش فایلهای وب استفاده کرده و متن و تصاویر و هر آنچه را که اراده کنیم بدون کوچکترین زحمتی تغییر داده و از نسخه جعلی و خودساخته مان عکسی تهیه کنیم.

 


 


رئیس‌جمهور سابق کشورمان دو هفته پیش و در سالروز میلاد امام علی(ع) و روز پدر، همراه با جمعی از هنرمندان برای تجلیل از استاد حمید سبزواری، در منزل این شاعر انقلاب حاضر شد.

یکی از شاعران حاضر در این مراسم، گزارشی از این دیدار که با حاشیه‌های خواندنی و عکس‌هایی که در انتهای این خبر آمده، همراه است را در اختیار پایگاه خبری سفیر قرار داده که در ادامه می‌آید:

به نام خدا

عصر یکی از آخرین روزهای خرداد است. کوچه پس کوچه‌های خیابان یخچال را پشت سر گذاشتم و پیش از همراهانم به محل قرار رسیده‌ام، دقایقی منتظر می‌مانم اما گرما هوای نمی‌گذارد آداب همراهی را به جا بیاورم وپیش از رسیدن باقی دوستان، زنگ خانه را می‌زنم، در بدو ورود حیاط سبز مصفا چون قطعه‌ای از باغی گم‌شده در ازدحام دلمردگی آپارتمان‌های اطراف، نقشی دل‌پذیر از هستی و حیات را در چشمم نمی‌دار می‌کند. راه‌پله‌ها را به سمت طبقه بالا طی می‌کنم و سال گذشته یکبار پیش از این، به این خانه آمده‌ام و هنوز رنگ و بوی صمیمی و حال خوبی را که در فضا جاری بود به خاطر دارم.

خانه همان خانه است، با این تفاوت که اشتیاق دیدار با مهمان عزیزی که امروز وعده دیدار داده، جمع خانوادگی را گسترده‌تر کرده؛ دخترها و پسرها، دامادها و عروس‌ها و نوه‌ها همه جمع‌اند و در این میان «پدر» مرکز توجه و مهربانی است. هرکدام از نوه‌ها و نزدیکان که از راه می‌رسند به گرمی او را می‌بوسند و در آغوش می‌گیرند و او با محبتی پدرانه پاسخگوی آنهاست.

با این که زودتر از دیگر مهمانان رسیده‌ام اصلا احساس غریبگی نمی‌کنم. در کنارشان می‌نشینم و با شربتی خنک پذیرایی می‌شوم.

حمید سبزواری-پدر- پاکیزه و مرتب منتظر رسیدن دوستان است و خانم سبزواری با گشاده‌رویی و لبخند کنارم می‌نشیند و شیرینی خانگی تعارفم می‌کند.

دقایقی بعد حمید شاهنگیان-آهنگساز و سازنده چند سرود از شعرهای حمید سبزواری- از راه می‌رسد و کمی بعدتر افشین اعلاء و عبدالجبار کاکایی و بیوک ملکی و طاهره امید.

احوالپرسی‌های هنوز ادامه دارد که ساعد باقری، سهیل محمودی و پوریا محمود هم می‌رسند. حالا دیگر جمع مهمانان تقریبا کامل شده و همه منتظر مهمان ویژه امروز هستند.

خانواده آقای سبزواری با لطف و محبت پذیرایی می‌کنند. دوستان حاضر هم با آقای سبزواری و نزدیکان او مشغول گفتگو شده‌اند که بالاخره صدای گرم سیدمحمدخاتمی از ورودی هال شنیده می‌شود. بچه‌ها و نوه‌ها و بزرگترها، مشتاقانه فیلم می‌گیرند و عکس می‌اندازد. آقای خاتمی با توجه و لطفی که خاص اوست با تک تک مهمانان و افراد خانواده احوالپرسی می‌کند. بعد کنار آقای سبزواری می‌نشیند و جویال حال و روزگار او می‌شود.

گفتگویی کوتاه بین آنها رد و بدل می‌شود؛ سپس آقای خاتمی به جمع یادآوری می‌کند که مدت‌ها مترصد فرصت بوده تا این دیدار دست دهد و حالا همزمان با ایام فرخنده ماه رجب و در آستانه ولادت مولا علی(ع) و روز پدر، این اتفاق حسن تصادفی است و تجلیل مختصری از حمید سبزواری که طی سال‌های نخست انقلاب و پس از آن با سروده‌ها و سرودهایش نقشی ارزنده و اثرگذار داشته است.

صحبت‌های امید بخش آقای خاتمی، با تاکید بر اینکه ملت ایران همیشه روزهای سختی را پشت سر گذاشته و سربلند از عرصه آزمون‌ها بیرون آمده، ادامه می‌یابد.

سهیل محمودی در همراهی با آقای خاتمی از خلوص و اعتقاد صادقانه حمید سبزواری به آرمان‌های حقیقی و اصیل انقلاب سخن می‌گوید و اینکه وی در سال‌های اخیر هم با هوشمندی از بعضی جریان‌های بی‌ریشه فاصله گرفت و با نشان دادن مواضع روشن خود، دلسوزی و حمایت واقعی‌اش را از اصل انقلاب نشان داد و توانست محبوبیت خود را به عنوان یک شاعر آگاه و انقلابی حفظ کند.

حمید شاهنگیان هم به روزهایی اشاره می‌کند که در خفا و با امکانات اندک، همراه گروه کوچکشان در منزل آقای سبزواری جمع می‌شدند، به دیوارها پتو نصب می‌کردند و سرودهای انقلابی را تمرین و اجرا می‌کردند.

شاهنگیان از شجاعت و همراهی سبزواری در آن ایام یاد می‌کند و بعد با ذکر خاطره‌ای از سفر حج به همراه عبدالحسین مختاباد، چند سطر از تصنیفی که که شعرش سروده حمیدی سبزواری است، زمزمه می‌کند.

اتفاقا در این فاصله آقای مختاباد و خانم جعفری آذرمانی-شاعر- هم به جمع پیوسته‌اند.سهیل محمودی از عبدالحسین مختاباد می‌خواهد که تصنیف را به طور کامل بخواند. مختاباد هم پس از خواندن یک قطعه آوازی، با صدایی دلنشین تصنیف را اجرا می‌کند:

غریبانه

نشسته‌ام بیدار

نهاده‌ام سر

به سینه دیوار.

حال و هوای جمع بسیار دلچسب و خودمانی‌ست سهیل اشاره می‌کند که چند روز پیش، افشین علاء دیداری با حاج سید حسن آقای خمینی داشته و در این دیدار، ایشان آخرین تالیف خود را که مجموعه سه جلدی «فرهنگ جامع فرق اسلامی» است، به افشین علاء سپرده که به دست استاد سبزواری برساند.

افشین علاء کتاب‌ها را تقدیم استاد می‌کند و بعد نوبت به شعرخوانی مریم جعفری آذرمانی و فاطمه سالاروند می‌رسد که چون در جلسه پیشین که دوستان شاعر با آقای خاتمی دیدار داشته‌اند این دو شاعر حاضر نبوده‌اند، آثار خود را برای جمع قرائت می‌کنند و سپس نوبت به شعرخوانی استاد سبزواری می‌رسد.

شعری بلند در وصف مولا علی(ع) که در میانه‌های شعر، نفس پدرانه او همراهی نمی‌کند و حاج حسین شمسایی از ذاکران و مدیحه خوانان اهل بیت، ادامه شعر را با صدای رسا می‌خواند. یاد مولا و ذکر نام عزیزش، حالمان را خوش می‌کند، لذت می‌بریم از و از نفس حق و حقانیت مقام والایش مدد می‌طلبیم.

کم کم نوبت به گفتگوهای خودمانی و پرسش‌های نزدیکان آقای سبزواری از آقای خاتمی می‌رسد. چند عکس دسته‌جعمی هم می‌گیریم و به اتاق مجاور می‌رویم تا خانواده آقای سبزواری در فضایی راحت‌تر عکس بگیرند و گفتگو کنند.

نوه‌هایی کوچک و بزرگ آقای سبزواری دور آقای خاتمی را گرفته‌اند و این همه عشق و اشتیاق دیدنی است. آقای خاتمی هم با همان بلخند دوست داشتنی و طمنانینه همیشگی، به جمع آرامش و امید می‌بخشید.

ساعت کمی از هشت گذشته و وقت رفتن است. مهربانی خانواده آقای سبزواری تمام نشدنی است؛ آنقدر خونگرم و راحت هستند که دوست داریم بیشتر بمانیم ولی می‌دانیم پدر نازنین خانواده خسته است و آقای خاتمی هم فرصتی بیشتر برای ماندن ندارد.

 

 


 


دومین جلسه رسیدگی به اتهامات نرگس محمدی نائب رئیس کانون مدافعان حقوق بشر صبح امروز در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیرعباسی برگزار و ختم جلسه دادرسی اعلام شد.

به گزارش جرس، محمدی متهم به عضویت در کانون مدافعان حقوق بشر و اجتماع و تبانی به هدف ارتکاب جرایم امنیتی و فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران می باشد.

وی خرداد ماه سال گذشته توسط نیروهای امنیتی بازداشت و با سپردن وثیقه ۵۰ میلیون تومانی آزاد شد.

همسر تقی رحمانی در زندان و پس از آن هر از چندی دچار سستی عضلات دست و پا و بدن شده و به زمین می‌افتد، اما مأموران امنیتی گفته‌اند که او از قبل از بازداشت بیمار بوده است. پرونده پزشکی وی سال گذشته از بیمارستان ربوده شد.


 


کلمه: دوازده زندانی سیاسی اعتصاب کننده در بند ۳۵۰ زندان اوین با صدور بیانیه ای ضمن اعلام پایان اعتصاب غذای خود نوشته اند: اکنون ما اعتصاب کنندگان در پاسخ به پیام های محبت آمیز و ضمن ابراز احترام و تشکر از ایشان، اعلام می داریم که شب یکشنبه ۵ تیرماه ۱۳۹۰ به اعتصاب غذای خود پایان داده ایم. بدون شک این پایانی بر اعتراض های مدنی نسبت به نقض حقوق بشر و مظالم صورت گرفته نخواهد بود و اعتراض مردم سبز ایران تا دستیابی کامل به حقوق و آزادی های فردی و اجتماعی خود ادامه خواهد داشت.

 

آنها ضمن تشکر از خانواده های صابر، سحابی و شامخی از همه حامیان این اقدام از جمله آیات و مراجع عظام دینی و شخصیتهای مذهبی،سیاسی و ملی ،احزاب و گروه ها ، فعالان و نهادهای مدافع حقوق بشر ،اصحاب رسانه ،روزنامه نگاران ،پزشکان و  وکلا سپاسگزاری کرده و اضافه کرده اند: «سپاس فراوان خود را از حمایت عملی دوستان عزیزمان در زندان رجایی شهر و اقدامات هم وطنان خارج از کشور و خانواده های دردمندمان که همواره صبورانه حمایت خویش را از ما دریغ نورزیده اند ، اعلام می داریم.»

متن کامل این بیانیه که در اختیار کلمه قرار گرفته، به شرح زیر است:

به نام خدا

ملت شریف ایران

تاثر و تالم ناشی از مرگ ناباورانه شهید هدی صابر برای هم بندیان وی بسیار سنگین و غیر قابل تحمل بود. اعتصاب غذا حداقل اقدامی بود که در اعتراض به آن فاجعه اسف بار به ذهن ما خطور می کرد، همان اقدامی که صابر خود در اعتراض به شهادت مظلومانه خانم هاله سحابی انجام داه بود.

اعتصاب غذا از یک سو پاسخی بود به ندای وجدان و ادای تکلیف اخلاقی ما به عنوان هم بندان هدی صابر و از سوی دیگر فریاد اعتراض و خشم ما بود علیه ظلمی که بر صابر و پیش از او بر هاله سحابی رفت، آن دو شهروند مسوول و مسلمان پاکی که در راه آرمانهای خود جان باختند.

اعتصاب غذای ما یک اقدام جمعی اعتراضی بود علیه بی تدبیری، کبر و دروغگویی نهادینه شده در بخش هایی از حاکمیت کشور.

ما دوازده تن از زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین، اعتصاب غذای خود را روز شنبه ۲۸ خرداد ماه ۱۳۹۰ با اعلام عمومی آغاز کردیم، به این امید که صدای اعتراض مان به گوش همگان رسیده و تبدیل به مانعی بر سر راه حاکمان برای نقض حقوق زندانیان شود.

در طول مدت اعتصاب غذا، بسیاری از هم بندیان ما در بند ۳۵۰ برای پیوستن به اعتصاب اظهار تمایل کردند و بسیاری با گرفتن روزه و یا نخوردن وعده های غذایی به نوعی همراهی و همدلی خود را با جمع اعتصاب کنندگان ابراز داشتند. حمایت و همراهی هم بندان عزیز مشوق و موید اقدامات ما بوده است که لازم می دانیم سپاس بیکران خود را به آنان تقدیم کنیم.

رفتار مسوولان در طی این مدت و در جریان احضار ما به مراجع قضایی نشانه ای روشن از بی مسوولیتی و عدم پاسخگویی و البته نا کارآمدی و ضعف دستگاه قضایی کشور است. جریانات اخیر بار دیگر آزمونی بود تا نشان دهد که جان انسان و حیات یک زندانی تا چه حد در نظر مسوولان و مقامات قضایی و امنیتی بی ارزش و فاقد اهمیت است.

هموطنان عزیز

وجه دیگر اعتصاب غذا، حمایتهای وسیع و گسترده ای بود که از سوی مردم و جامعه مدنی ایران صورت گرفت. این اقدامات به همان اندازه اعتصاب غذا حایز اهمیت و ارزش بوده و نشان از زنده بودن و پویا بودن جنبش سبز مردمی ایران دارد.

موج حمایت و همراهی ها با این اعتصاب نشان داد که وجدان عمومی جامعه از مظالمی که در حق زندانیان سیاسی می رود متاثر است و مساله نقض حقوق زندانیان سیاسی و لزوم آزادی آنان، هم چنان به عنوان یکی از اولویتهای ملی و در صدر مطالبات مردمی قرار دارد.

لازم می دانیم از همه حامیان این اقدام به ویژه خانواده های صابر،سحابی و شامخی حضرات آیات و مراجع عظام دینی و شخصیتهای مذهبی،سیاسی و ملی ،احزاب و گروه ها ، فعالان و نهادهای مدافع حقوق بشر ،اصحاب رسانه ،روزنامه نگاران ،پزشکان و وکلا که با ارسال پیام های محبت آمیز و اقدامات دلگرم کننده طی این مدت دغدغه ها و نگرانی های شان را نسبت به وضعیت سلامتی ما بیان داشته و خواستار خاتمه اعتصاب غذا بوده اند تشکر و قدر دانی کنیم .

همچنین سپاس فراوان خود را از حمایت عملی دوستان عزیزمان در زندان رجایی شهر و اقدامات هم وطنان خارج از کشور و خانواده های دردمندمان که همواره صبورانه حمایت خویش را از ما دریغ نورزیده اند، اعلام می داریم.

اکنون ما اعتصاب کنندگان در پاسخ به پیام های محبت آمیز پیش گفته و ضمن ابراز احترام و تشکر از ایشان، اعلام می داریم که شب یکشنبه ۵ تیرماه ۱۳۹۰ به اعتصاب غذای خود پایان داده ایم. بدون شک این پایانی بر اعتراض های مدنی نسبت به نقض حقوق بشر و مظالم صورت گرفته نخواهد بود و اعتراض مردم سبز ایران تا دستیابی کامل به حقوق و آزادی های فردی و اجتماعی خود ادامه خواهد داشت.

امضا کنندگان: (ضمن قدردانی از آقایان عماد الدین باقی و محمد جواد مظفر که در روزهای اول اعتصاب همراه ما بودند و با آزادی ایشان دو تن دیگر از دوستان جایگزین آنها شدند)

بهمن احمدی امویی

حسن اسدی زید آبادی

محسن امین زاده

عماد بهاور

قربان بهزدایان نژاد

محمد داوری

خسرو دلیر ثانی

فیض الله عرب سرخی

ابولفضل قدیانی

مهدی کریمیان اقبال

محمد رضا مقیسه

عبدالله مومنی

توضیح  کلمه:‌  آقای مظفر پس از  مرخصی از زندان نیز به اعتصاب غذای خود ادامه  داده اند که به دلیل قطع ارتباط  تلفنی،  زندانیان اعتصاب کننده از این  مساله مطلع نبوده اند.

 


۱۲ زندانی اعتصاب کننده در زندان اوین عصر دیروز به اعتصاب خود پایان دادند.

به گزارش خبرنگار کلمه، ۱۲ زندانی اعتصاب کننده که از شنبه گذشته در اعتراض به رفتار غیر انسانی با هدی صابر و هاله سحابی به اعتصاب تر دست زده بودند روز گذشته پس از دریافت پیام های متعدد از شخصیت ها و گروه ها به اعتصاب خود پایان دادند.

بهمن احمدی امویی-حسن اسدی زیدآبادی-عمادالدین باقی-عماد بهاور-قربان بهزادیان نژاد-محمد داوری-امیرخسرو دلیرثانی-فیض الله عرب سرخی- ابوالفضل قدیانی-محمد جواد مظفر-محمدرضا مقیسه-عبدالله مومنی زندانیانی هستند که بیانیه ی اعتصاب را امضا کرده اند، که از روز بعد و پس از خروج عماد باقی از زندان مهدی اقبال و محسن امین زاده به این لیست اضافه شدند.

 

 


 


پنجاه ویک روزنامه نگار حامی جنبش سبز در زندان اوین در نامه ای خطاب به ۱۲ هم بند خود که در اعتراض به شهادت هاله سحابی و هدی صابر اعتصاب غذا کرده بودند، دیگر بار روایتگر مرگ هاله سحابی و هدی صابر، شده اند و فضای بند ۳۵۰ را به قول خودشان در واپسین روزهای خرداد پر حادثه روایت کرده اند.

این پنجاه و یک زندانی نوشته اند که رخدادی غریب و حیرت زا بود. به عوض مجلس یاد و بزرگداشتی که در محیط آزاد شهر امکان نیافت به تلخی مجلس ختمی در بند خویش و با حضور هم بندیان تلخکام بر گزار کردیم .پس از آن صابر و دلیر ثانی، به اعتراض لب بر طعام دوختند و اظهار نگرانی های مکرر همبندیان حریف بغض گلوی ایشان نشد که نشد .

آنها همچنین خطاب به هم بندان اعتصابی خود نوشته اند:

بار دیگر بر شهادت مظلومانه هدی صابر بر اثر بی توجهی مسوولان شهادت می دهیم و بر اعتراض خود نسبت به شهادت هاله سحابی و هدی صابر پافشاری می کنیم و با توجه به وخامت حال برخی از شما در روزهای اخیر که موجب تشویش خاطر همبندیان شده است،همان طور که در نامه اخیر خانواده های سحابی ، شامخی و صابر و پیام های مراجع دینی و شخصیتهای سیاسی تصریح و تقاضا شده است ، از شما بزرگواران درخواست می کنیم که به اعتصاب غذای خود پایان داده و مراتب نگرانی از بابت وقوع حوادث احتمالی ناگوار و فجایع بیشتر را منتفی کنید .

این نامه تاریخ چهارم تیرماه را برخود دارد و به خاطر مشکلات فراوان امنیتی ، با تاخیر توسط یاران گمنام جنبش سبز در اوین در اختیار کلمه قرار گرفته است.

بر اساس گزارش های رسیده به کلمه، ۱۲ اعتصاب کننده غذا در اوین که در اعترض به شهادت هاله سحابی و هدی صابر از ۲۸ خرداد وارد اعتصاب غذا شده بودند دیشب به اعتصاب غذای خود پایان داده اند و تا ساعتی بعد بیانیه پایان اعتصاب غذا ی آنها در کلمه منتشر می شود.

متن کامل این نامه به گزارش کلمه شرح زیر است:

به نام خدا

همبندیان عزیز پیشتاز در حرکت اعتراض و اعتصاب غذا، جناب آقایان احمدی امویی ، اسدی زید آبادی ، امین زاده ، بهاور ،بهزادیان نژاد، داوری، دلیر ثانی،عرب سرخی ، قدیانی، کریمیان اقبال، مقییسه و مومنی با نگاهی از پس واپسین روز خرداد ماه ، واپسین خرداد نیز چون بسی از خردادهای متوالی در طول بیش از سه دهه اخیر، پر ماجرا و پر حادثه و تاریخ سازهمراه با داغ و دریغ گذشت . مهندس عزت الله سحابی ، پس از شش دهه تلاش و صبر و قلم و قدم و حمل رنج و بند در دوران های متفاوت از میان ما پر کشید و رفت و ما را به سوگ نشاند.

اندکی پیش از آن هاله سحابی – به مرحمت – رخصت و مجال کوتاهی یافت تا مگر از همین بند مجاور به آخرین دیدار و وداع با پدر رنجور و رو به خاموشی رود .به صبحگاه روز خاکسپاری و آغاز تشییع مهندسی شده و تحت کنترل پدر شمع و گل به دست و صبوری در چهره آرام گام بر می داشت با هجوم و ضربات ماموران شمع وجود او نیز خاموش و با عزت همراه شد .

خبر کوتاه، بهت انگیز و باورنکردنی بود .باری یکی از پرونده های بند زندانیان سیاسی زن مختومه شد و او دیگر به زندان باز نگشت، اقتدارگرایان گفتند که از حرمان پدر قالب تهی کرده است اما همان شب در سکوت و تاریکی در جوار پدر به خاک سپرده شد تا مگر ماجرا سر به مهر بماند .

رخدادی غریب و حیرت زا بود .به عوض مجلس یاد و بزرگداشتی که در محیط آزاد شهر امکان نیافت به تلخی مجلس ختمی در بند خویش و با حضور هم بندیان تلخکام بر گزار کردیم .پس از آن صابر و دلیر ثانی، به اعتراض لب بر طعام دوختند و اظهار نگرانی های مکرر همبندیان حریف بغض گلوی ایشان نشد که نشد.

ای دریغ که در این ایام بزرگانی که صابر بر سخن ایشان قدر و حرمت می نهاد نیز طلب حذر و توقف مسیر پر خطر کرده بودند اما درجهان ارتباطات، به سبب قطع ارتباط مخابراتی زندانیان سیاسی این پیام ها حکم نوشداروی پس از مرگ سهراب یافتند تا نیمه شبی که حال صابر دگرگون شد و پس از عزیمتی کوتاه به درمانگاه و مواجه با رفتاری ناهنجار با حالی منتقلب تر به بند بازگشت و مجددا با نارضایتی و درد به درمانگاه رفت و دیگر برای همیشه از چشم ما نیز رفت . چشم انتظار و نگرانش بودیم تا خبر مسکوت و مکتوم پر کشیدن صابر نیز درز کرد و ما را در بهت و حیرت و سوگ عزیز دیگری نشاند .

باز سکوتی سرد و بغضی در گلو و مجلس ختمی دربند و این بار ناتمامی پرونده حبسی واهی از زندان بند ۳۵۰ و ارجاع به آخرت !و باز توالی رخداد اعتراض نوع دوستانه و دست ازطعام کشیدن جمعی بزرگتر در زندان …

اینک ما امضا کنندگان این رنج نامه که پیش از این اکثرا وضعیت و سلوک هدی صابر در آخرین روزهای حضور در بند را گواهی کرده ایم ،ضمن ابراز همدردی و همراهی و اعتراض نسبت به وقایع اخیر، بار دیگر بر شهادت مظلومانه هدی صابر بر اثر بی توجهی مسوولان شهادت می هیم و بار دیگر بر اعتراض خود با توجه به وخامت حال برخی از شما در روزهای اخیر که موجب تشویش خاطر همبندیان شده است ،همان طور که در نامه اخیر خانواده های سحابی ، شامخی و صابر و پیام های مراجع دینی و شخصیتهای سیاسی تصریح و تقاضا شده است ، از شما بزرگواران درخواست می کنیم که به اعتصاب غذای خود پایان داده و مراتب نگرانی از بابت وقوع حوادث احتمالی ناگوار و فجایع بیشتر را منتفی کنید .

با احترام زندان اوین بند ۳۵۰

 

شنبه چهارم تیر ۱۳۹۰

 

1-علیرضا رجایی

۲-قاسم شعله سعدی

۳-جواد امام

۴-حمزه کرمی

۵-محمد فرید طاهری قزوینی

۶-محمد سیف زاده

۷-علی ملیحی

۸-علی جمالی

۹-سعید متین پور

۱۰محمد صدیق کبودوند

۱۱-ابراهیم مددی

۱۲-سام محمودی سرابی

۱۳-سیامک قادری

۱۴-احسان مهرابی

۱۵-رامین پرچمی

۱۶-ابوالفضل عابدینی

۱۷-اسماعیل صحابه تبریزی

۱۸-مجتبی تهرانی

۱۹-پرویز شهپر

۲۰-حشمت الله منعم

۲۱-مسعود لواسانی

۲۲-کیوان فرزین

۲۳-مهدی حسین زاده

۲۴-اکبر امینی

۲۵-حسن ظهوری

۲۶-فریدون صیدی راد

۲۷-حسین رونقی ملکی

۲۸-هوشنگ فرزین

۲۹-آرش سقر

۳۰-علی بهزادیان نژاد

۳۱-محمد رضا رزاقی

۳۲-مهدی وطن خواه

۳۳-میثم رودکی

۳۴-یاسر مروت پور

۳۵-حامد میرزایی گرجی

۳۶-مهدی نوذز

۳۷-عباس نامی

۳۸-ابوالفضل قاسمی

۳۹-محسن قلعی

۴۰-معصوم فردیس

۴۱-امید اسماعیل زاده

۴۲-مجید تمجیدی

۴۳-حسین زرینی

۴۴-یوسف مهر

۴۵-امیرحسین قنبری

۴۶-غلامرضا آزادی

۴۷-سیدداوود خادم موسوی

۴۸-کوروش قاسمی

۴۹-علیرضا سهراب پور

۵۰-علی شکرچی

۵۱-سیامک رحمانی


 


محمد رضا مقیسه یکی از اعتصاب کننده های بند ۳۵۰ اوین در نامه ای به دخترش می نویسد: زندان کوچکتر از آن است که بتواند بر اراده محکم و استوار پدرت لباس ترس بپوشاند. زندان اگر برای مدعیان دروغین دفاع از اسلام و انقلاب، فرصتی برای عقده گشایی و قدرت نمایی است برای پدرت گام اول بینایی و ظلم ستیزی و دفاع از ارزش های والای انسانی و اسلامی است. در حال حاضر و در شرایط کنونی که من و هم بندانم داریم، معیار و ابزار پیش رفتن در صراط مستقیم، مردانگی و ایستادگی در برابر بی عدالتی است. فاستقم کما امرت!!!

محمدرضا مقیسه، روزنامه‌نگار وسردبیر مجله بیست ساله‌ها و عضو کمیته پیگیری امور بازداشت‌شدگان و آسیب‌دیدگان پس ازانتخابات است.

وی که مهر ماه سال ۱۳۸۸ بازداشت به ۶ سال حبس محکوم شد، در اسفند ماه با تامین قرار وثیقه پانصد میلیون تومانی آزاد شد. محمدرضا مقیسه در آبان ماه سال ۱۳۸۹ با یورش ماموران وزارت اطلاعات باردیگر بازداشت و به زندان اوین منتقل شد.

متن کامل این نامه را که در اختیار کلمه قرار گرفته با هم میخوانیم:

 

بسم الله الرحمن الرحیم

نامه ای به دخترم زهرا

عزیز دل بابا

زهرا جان سلام

با کمی تاخیر میلاد بانوی کائنات سید السادات و منزل الایات حضرت فاطمه زهرا علیها الات التحیات را به تو تبریک می گویم. طلوع چهره ات در روز ولادت حضرت زهرا (س) برای پدر نشانه همه خوبی ها و برتری ها بود لذا دوست داشتم در چنین روزی کنارت می بودم و مثل روز تولدت که قنداقه ات را در آغوش گرفتم و غرق بوسه ات کردم، در آغوشت می گرفتم و غرق در بوسه ات می کردم. اما چه کنم که دست تقدیر برایمان اینگونه رقم زده است. البته باید دلمان را تسلیم تقدیر و رضای خالق یکتا کنیم و به صلاح او رضا باشیم و چنین باد!

و العاقبه للمتقین!

دلبندم!

یقین داشته باش پدر از همین جا، از پشت دیوارهای بلند، درب های آهنی و میله های فولادی ستم و از قفسی به نام زندان اوین و از ورای همه نا ملایمات، تو را می بیند و صدای نفس هایت را می شنود و دلش از همین جا با ضربان قلب تو جان تازه می گیرد و قلبش با نبض تو می تپد.

روشنی دیده و دلم!

نگران پدر مباش!

زندان کوچکتر از آن است که بتواند بر اراده محکم و استوار پدرت لباس ترس بپوشاند. زندان اگر برای مدعیان دروغین دفاع از اسلام و انقلاب، فرصتی برای عقده گشایی و قدرت نمایی است برای پدرت گام اول بینایی و ظلم ستیزی و دفاع از ارزش های والای انسانی و اسلامی است. در حال حاضر و در شرایط کنونی که من و هم بندانم داریم، معیار و ابزار پیش رفتن در صراط مستقیم، مردانگی و ایستادگی در برابر بی عدالتی است. فاستقم کما امرت!!!

پس تاکید می کنم یاد خدا، ادای وظیفه، عشق به شما و مردم کشورم است که به من و هم پیمانانم قوت و اعتماد می بخشد و مرا از این بند ناروا و التهاب طاقت سوز نگهبانی می کند.

وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُکَ إِلاَّ بِاللّهِ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَلاَ تَکُ فِی ضَیْقٍ مِّمَّا یَمْکُرُونَ

صبر کن، و صبر تو فقط براى خدا و به توفیق خدا باشد! و بخاطر [کارهاى] آنها، اندوهگین و دلسرد مشو! و از توطئه هاى آنها، در تنگنا قرار مگیر!

سوره نحل آیه ۱۲۷

زهرا جان،

تو مباهات خانواده هستی

تولدت مبارک

پدرت / زندان اوین بند سیاسی ۳۵۰

 


 


 

با گذشت یک سال و اندی از درخواست برای انتشار آلبوم جدید محمدرضا شجریان، نه تنها مجوزی برای این آلبوم منتشر نشده، که دیگر خبری از همان معدود کنسرت های داخلی او در ایران نیست و شرایطی رقم خورد تا برخی هنرمندان متوسط ایران نتوانند در کشور ادامه فعالیت دهند و راهی دیار غربت شوند، این بار برای چهره ای شهیر رقم می خورد و پالس های غیرمستقیمی برای او فرستاده می شود که عرصه برایش تنگ تر از این خواهد شد. اما آیا خارج نشین شدن نخبگان ایرانی از جمله شجریان به نفع ایران است یا آب ریختن به آسیاب دشمنان این مملکت خواهد بود؟

به گزارش «آینده»؛ شاخص ترین خواننده موسیقی سنتی در قید حیات ایران، جدی ترین رفتارهایش که جنبه سیاسی داشت، به سال ۱۳۵۷ باز می گردد که از همکاری با رادیو تلویزیون وقت کناره گیری کرد و با خواندن آهنگ های تاثیرگذاری با انقلابیون همراهی کرد؛ آهنگ هایی که در سالگردهای انقلاب مردمی ایران از صداوسیما پخش می شد و یاد آن ایام گرامی داشته می شد و البته در طول این سال ها «محمدرضا شجریان» در قبال مسائل سیاسی سکوت پیشه کرده بود و در این عرصه اظهارات جدی انجام نمی داد و بر همین اساس احساس خطری توسط نهادهای مسئول از جانب این استاد تصور نمی شد.

در مقاطعی فضا آنچنان مطلوب شد که در کنار دعوت چهره های مطرح موسیقی سنتی در برنامه های تخصصی موسیقی رسانه ملی که هم اکنون جز خاطره، اثری از آنها باقی نمانده، استاد شجریان در زمان ریاست لاریجانی به تلویزیون آمد و در برنامه تحویل سال ۱۳۷۳ به واسطه آنکه نمایش ساز در تلویزیون ممنوع است، حاضر شد بدون حضور نوازندگان در کنارش و مقابل دوربین بخواند و به واسطه همین اقدام مورد شماتت برخی نوازندگان از جمله پرویز مشکاتیان قرار گرفت، که آن را یکی از کوتاهی ها و کم لطفی های استاد خواند و منتقدان استاد با این برنامه، شدیدترین حملات را نسبت به او انجام دادند با این ادعا که شجریان به ساز و نوازنده اهمیتی نمی دهد!

شجریان در آن دوران نشان داد دشمن نظام نیست و اگرچه انتقاداتی دارد، اما به این چهارچوب قائل است و انتشار آلبوم های گوش نوازش در آن سالها و پس از آن نیز نشان داد این فضا را پذیرفته و برای مردمش همچنان در داخل کشور می خواند تا آنکه بالاخره فضای ملهتب سال ۸۸ رقم خورد؛ فضایی که برخی هنرمندان در عوض پیوستن به دیگران در سکوت، ترجیح دادند نسبت به آنچه در حال وقوع است ابراز نگرانی کرده و نگرانی هایشان را نیز علنی کردند. شاخص ترین این هنرمندان محمدرضا شجریان بود که به بیان مسائلی پرداخت که جنبه سیاسی داشت؛ مسائلی که جدی ترین آنها درخواست برای عدم پخش آثارش از صداوسیما به جز ربنا بود که البته صداوسیما در عوض تلاش برای آشتی دادن استاد، همان ربنا را هم پخش نکرد و او همچون مجید مجیدی بایکوت شد!

شجریان پدر به همین دلیل مورد هجمه های جدی قرار گرفت و از سوی رسانه های مختلف به انحاء مختلف تلاش شد چهره اش تضعیف شود و وقتی نتوانستد به صدایش ایرادی وارد کنند، سازهایش را غیراستاندارد معرفی کرده و فردی که از جوانی ساز می ساخته را به استهزا گرفتند. با این حال شجریان که در آن دوران، آلبوم «رندان مست» را منتشر کرده بود، با اقبال چشمگیری مواجه شده بود و بسیاری که تاکنون یک آلبوم موسیقی اصل (Original) خریداری نکرده بودند، به واسطه فضایی که شکل گرفته بود در حمایت از استاد و پاسخ به حملاتی که آن روزها انجام می شد، به خریداری «رندان مست» پرداختند تا این آلبوم چندین مرتبه با تیراژهای قابل توجه بازنشر و بازپخش شود و مخالفان دریابند حذف شجریان به شکل چکشی امکان ندارد و فضای افکار عمومی چنین امکانی را به وجود نمی آورد.

پس از آن جوی شکل گرفته که متاسفانه چنین استنباط شود، عده ای به شکلی نرم درصدد کمرنگ ساختن نقش شجریان ها و به طور خاص شجریان پدر هستند و مصداق بارز این اتفاق عدم ارائه مجوز برای آلبوم جدید محمدرضا شجریان بود. «مرغ خوشخوان» که یک سال و اندی است در صف دریافت مجوز انتشار است، به نوعی بخش دوم «رندان مست» است و یادآور تصنیفی است که در سال ۱۳۸۷ همراه گروه شهناز در سالن وزارت کشور اجرا کرد، تاییدیه قسمت‌های مختلف ارشاد مانند شورای تایید ترانه را دریافت کرده اما هنوز اثری از برگه مجوز انتشار آلبوم جدید شجریان نیست تا از سوی مدیر برنامه استاد اعلام شود، تا صدور مجوز آلبوم، این آثار در خارج از کشور انتشار خواهد یافت و یا توسط شرکت «دل‌آواز» به صورت آنلاین فروخته می شود.

در خصوص برگزاری کنسرت تازه استاد شجریان نیز در داخل کشور هنوز مجوزی صادر نشده و پیگیری ها برای صدور مجوز برگزاری کنسرت تازه با حضور گروه شهناز به نتیجه نرسید تا تور کنسرت های اروپایی به راه بیفتد و ایرانی جماعت از شنیدن صدای شاخص ترین استاد زنده موسیقی سنتی ایران محروم شود و عملاً به او پالس داده شود که دیگر امکان فعالیت رسمی موسیقی اش در ایران فراهم نمی شود و بهتر است قید ادامه حضور در ایران را بزند. اما شجریان همچنان می گوید قصد ندارد خارج نشین شود و به اروپا یا آمریکا مهاجرت کند و او قصد ندارد در برابر فشارها، بدترین انتخاب را داشته باشد و روزگاری که تلویزیون محل اجرای قطعات خالطوری (کافه لاله زاری) توسط خوانندگانی که بعضاً در سطح شاگرد شاگرد شجریان هم نیستند، شده، جلای وطن کند و عملاً تلاش ها برای فراری دادن او ناکام ماند.

در این اوضاع و احوال ضمن تشکر از مسئولان صداوسیما و موسیقی کشور بابت فراری دادن عملی «محمدرضا شجریان» از طریق عدم صدور مجوز برای فعالیت رسمی استاد در کشور، تنها باید از مسئولان پرسید خارج نشین کردن این استاد موسیقی که جوایز متعددی برای اعتلای فرهنگ و موسیقی ایرانی از نهادهای بین المللی دریافت کرده که شاخص ترین شان اعطای جایزه بین المللی پیکاسو از سوی یونسکو به دلیل شناساندن فرهنگ و هنر بوده، به سود ایران و در راستای منافع مملکت خواهد بود یا به سود دشمنان ایران که وقتی در داخل کشور تریبونی در اختیار نخبگان قرار نمی گیرد، تمام تریبون هایشان را برای بهره برداری از این نخبگان مقابل ایشان قرار می دهند؟

آیا با پاسخ به این پرسش که کاملاً روشن است، در برخورد با شجریان ها تجدیدنظر می شود و درصدد حفظ این چهره موسیقایی و دیگر چهره های شاخص از این دست هستند با وجود انتقاداتشان، همتی گمارده می شود یا با او نیز همچون ناصر حجازی برخورد کرده و خدای نکرده پس از درگذشتش، او را در خواهیم یافت؟ اگر شیوه دوم انتخاب شود، تکلیف همایون و مژگان شجریان که به خصوص همایون جا پای پدر گذاشته و به سادگی قابل حذف از صحنه موسیقی نیستند، چه خواهد شد و آیا آنها هم باید همراه پدر، میان گوشه نشینی و خارج نشینی یکی از انتخاب کنند؟ انشاءالله که راهکار نخست نزد بزرگان قوم مورد توجه قرار می گیرد و شجریان ها حفظ می شوند تا امید دشمن در بهره برداری از سرمایه های ایران برای ضربه به ایران ناامید شود و دیگر نیازی به پاسخ به این پرسش ها نباشد و به این امید نوای «مرغ خوش خوان» (غم مخور) با نوای استاد شجریان و موسیقی استاد درخشانی را گوش دهید.


 


سه‌شنبه سوم خرداد ماه سال جاری بود که محمود احمدی‌نژاد به منظور افتتاح فاز سوم پالایشگاه آبادان(مجتمع بنزین سازی) به خوزستان سفر کرد، اما پس از افتتاح این مجتمع، انفجاری در همان فاز رخ داده و موجب آتش سوزی در برخی بخش‌های پالایشگاه شد.

پس از این ماجرا، کمیسیون انرژی با مأموریت دادن به تعدای از اعضای کمیسیون، به بررسی موضوع پرداخت؛ اینک حمیدرضا کاتوزیان نماینده مردم تهران و رئیس کمیسیون انرژی مجلس شورای اسلامی در گفت‌وگو با خبرگزاری فارس به تشریح آخرین نتایج حاصله از بررسی‌های کمیسیون متبوعش پیرامون این حادثه پرداخت.

وی گفت: اگرچه کمیسیون نشست‌هایی در این مورد با مسئولین پالایشگاه برگزار کرده است اما گزارش نهایی درباره انفجار در پالایشگاه آبادان هنوز تکمیل نشده و ما به جمع‌بندی نهایی نرسیده‌ایم.

وی همچنین افزود: مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی و مجموعه‌های دیگری روی موضوع انفجار پالایشگاه آبادان مشغول بررسی هستند اما برداشت ابتدایی کمیسیون انرژی درباره حادثه رخ داده، این بود که اقدام زود رس برای افتتاح پروژه، منجر به این حادثه شده است.

رئیس کمیسیون انرژی مجلس در ادامه این گفت‌وگو، مشکلات فنی را عامل اصلی انفجار اخیر در پالایشگاه آبادان عنوان کرد.

کاتوزیان در این باره اظهار داشت: بخشی از سیستمی که باید به صورت اتوماتیک کار کند، چون در روز حادثه اتوماتیک کار نمی‌کرد، به‌صورت دستی و فعال شده است؛ اپراتور انسانی هم خطاهای مختلفی دارد که می‌تواند منجر به این گونه حوادث شود.

وی در خاتمه تأکید کرد: مسئولیت این حادثه و تخلف انجام گرفته طبیعتاً برعهده مدیریت پالایشگاه آبادان است.


 


عضو کمیسیون اجتماعی مجلس ضمن اظهار نارضایتی از عملی نشدن طرح توسعه عدالت فرهنگی در استان‌ها با وجود گذشت دو سال از شروع این طرح، تاکید کرد: اگر وزارت ارشاد برنامه مدونی داشت با بودجه‌ای که برای این طرح پیش بینی شده بود می‌توانستیم شاهد حرکت‌هایی هر چند کوچک در این زمینه باشیم اما بی‌برنامگی این مرجع فرهنگی موجب شد این طرح در حد شعار باقی بماند.

“صمدفدایی” در گفت‌و‌گو با خانه ملت، طرح ایجاد هشت منطقه فرهنگی در کشور را در زمان مطرح شدن آن را نقطه امیدی در جهت شکوفایی استعدادها و ظرفیت‌های سینمایی در تمامی کشور عنوان کرد و گفت: حدود ۲ سال پیش که این طرح از جانب ارشاد در راستای عدالت محوری دولت دهم مطرح شد امیدوار بودیم که نیم نگاهی به مسائل فرهنگی شهرستان‌ها صورت گیرد و حوزه فیلم، رسانه‌های تصویری و سینما در شهرستان‌ها تحول روبه جلویی داشته باشد.

نماینده مردم سنقر و کلیایی در مجلس شورای اسلامی ضمن اظهار نارضایتی از گذشت دوسال از زمان شروع آن و عدم عملی شدن توسعه عدالت فرهنگی در کشور افزود: اگر وزارت ارشاد برنامه مدونی داشت با بودجه‌ای که برای این موضوع پیش بینی شده بود می‌توانستیم شاهد حرکت‌هایی هر چند کوچک در این زمینه باشیم اما بی‌برنامگی این مرجع فرهنگی باعث شد این طرح در حد شعار باقی بماند.

فدایی با تاکید بر ظرفیت‌ها و توانمندی‌های نیروی انسانی موجود در شهرستان‌ها خاطر نشان کرد: در ابتدای امر باید از شخص وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و مدیران ارشد این وزارتخانه سوال پرسید که چه برنامه‌ای داشتید و با چه سیاستی حرکت کردید که امروز هیچ اثر عملی در خصوص این طرح در کشور دیده نمی‌شود؟

وی با اظهار تاسف از حمایت کم رنگی که از مسائل فرهنگی شهرستان‌ها به عمل می‌آید، گفت: سیاست درست و برنامه ریزی عملی برای تبیین برنامه‌های طرح عدالت فرهنگی در ارشاد دیده نمی‌شود و اینکه شاهد هیچ رونق قابل توجهی در حوزه فرهنگی در شهرستان‌ها، متناسب با پتانسیل‌های آن‌ها نیستیم نیز ناشی از همین موضوع است.

با گذشت کمتر از دو سال از طرح ایجاد هشت منطقه فرهنگی وزارت ارشاد و معاونت سینمایی این وزارتخانه، هنوز اتفاق شایان ذکری در این حوزه نیفتاده و این طرح همانند بسیاری از طرح‌ها، در حد شعار باقی مانده است.

 


 


سید عماد حسینی در خصوص برگزاری جشن خودکفایی بنزین گفت: برگزاری این جشن با کسری ۲۵ میلیون لیتر بنزین ، معنا ندارد.

سخنگوی کمیسیون انرژی در گفت وگو با ایلنا اظهار داشت: در شرایط فعلی و با توجه به وضعیتی که چندی پیش در آبادان بوجود آمد سطح تولید داخلی کمتر از سطح مصرف است و در حال حاضر ۲۵ میلیون لیتر کسری بنزین داریم حال اگر دولت جایی برای جبران آن دارد ما بی اطلاعیم.

وی تنها اظهار امیدواری کرد که در پایان سال ۹۰ میزان واردات بنزین کاهش یابد چراکه به گفته حسینی در حال حاضر با مصرف ۷۰ میلیون لیتر بنزین، پالایشگاه داخلی تنها ۴۴ میلیون لیتر تولید می کنند و مابقی بنزین وارداتی است.

این عضو کمیسیون انرژی به دغدغه تولید کنندگان دیگر صنایع نیز پایان دادو گفت: در حال حاضر تولید بنزین تنها از طریق پالایشگاه ها انجام می شود و پتروشیمی ها جز مدت زمان کوتاهی این امر را برعهده نگرفته اند.لذا فرآورده های پتروشیمی همچنان از این مسیر تولید می شود و نیاز به دیگر صنایع را برآورد می کنند.

وی سپس با یادآوری حادثه آبادان تاکید کرد: واقعه آبادان تنها به خدشه دار شدن حیثیت کشورمان انجامید لذا این بار با انجام کارهای کارشناسی دقیق از وقوع مجدد این حادثه جلوگیری کرد.

سخنگوی کمیسیون انرژی افزود: اگر پالایشگاه آبادان راه اندازی می شد روزانه ۶ میلیون لیتر به ظرفیت کشور افزوده می شد همچنین پالایشگاه شازند اراک نیز در صورت بهره برداری ۱۳ میلیون لیتر دیگر را جبران می کند و به این ترتیب حدود ۱۹ میلیون لیتر در داخل کشور تولید بنزین خواهیم داشت با این اوصاف به خودکفایی نیز نزدیک می شویم ولی با وضعیت کنونی برپایی جشن خودکفایی زودهنگام به نظر می رسد.


 


رهبران آفریقا روز یکشنبه پس از مذاکرات خود در آفریقای جنوبی اعلام کردند که «معمر قذافی» رهبر حکومت لیبی موافقت کرده است تا در مذاکرات برای پایان دادن به بحران این کشور مشارکت نداشته باشد.

به گزارش ایلنا به نقل از روسیا الیوم، «رامتان لامامرا» کمیسر اتحادیه آفریقا برای صلح و امنیت، در جمع خبرنگاران بیانیه‌ای را قرائت کرد که در آن آمده بود «کارگروه اتحادیه آفریقا در مورد لیبی از اقدام سرهنگ قذافی در پذیرش عدم مشارکت در فرآیند مذاکرات استقبال می‌کند».

در این بیانیه بر درخواست اتحادیه آفریقا مبنی بر برقراری آتش‌بس فوری منجر به انجام مذاکرات برای برقراری مردم‌سالاری و همچنین پایان حملات هوایی ناتو علیه اهداف قذافی تأکید شده است.

این بیانیه می‌افزاید: «طرف‌های لیبیایی باید مذاکرات ملی برای برقراری آتش‌بس جامع، مصالحه ملی، انتقال قدرت را آغاز کنند.»

«موسی ابراهیم» سخنگوی رسمی دولت لیبی روز یکشنبه گفت: «معمر قذافی انتخاب تاریخی مردم لیبی است و کناره‌گیری وی غیرممکن است.»

موسی ابراهیم در بیانیه‌ای گفت: «قذافی انتخاب تاریخی لیبیایی‌هاست و او بالاتر از هر عمل سیاسی و بازی‌های سیاسی و تاکتیکی است. قذافی رهبر مردم لیبی در گذشته، حال و آینده بوده و است؛ لذا کناره‌گیری او از قدرت غیر ممکن است.»

بر اساس این گزارش، انقلابیون لیبی موفق شدند با عقب نشاندن نیروهای قذافی و دفع حملات آنها، به سمت «زلیتن» در غرب مصراته پیشروی کنند و با رسیدن به اطراف این شهر خود را برای آزاد سازی آن آماده کنند. پس از آن آنان می‌توانند به سمت طرابلس، پایتخت لیبی و محل استقرار قذافی حرکت کنند.

انقلابیون لیبی تاکید کردند: «در نبردهای امروز خود در غرب شهر استراتژیک مصراته، موفقیت‌های قابل توجهی کسب کرده و هم اکنون در آستانه تصرف شهر زلیتن هستند که در ۴۰کیلومتری مصراته قرار دارد.»

 


 


علی مطهری نماینده مجلس گفته که طرح سؤال از احمدی نژاد با ۱۰۰ امضا تحویل هیئت رئیسه مجلس شد.

نماینده مردم تهران در مجلس در گفت‌وگو با خبرگزاری فارس و در پاسخ به این سوال که شنیدیم که دیروز یکشنبه نامه سئوال از رئیس جمهور به هیئت رئیسه مجلس تحویل داده شد، آیا تایید می کنید؟، گفت: بله، در ساعت ۱۱ و ۴۵ دقیقه روز یکشنبه ۵/۴/۹۰ نامه سئوال از رئیس جمهور با صد امضاء به آقای باهنر رئیس وقت جلسه علنی مجلس داده شد و ایشان تایید وصول کردند و در واقع سئوال از رئیس جمهور به جریان افتاد.

وی افزود: در این نامه یازده سئوال مطرح شده، سه سئوال اقتصادی، سه سئوال درباره اجرای قانون، سه سئوال سیاسی و دو سئوال فرهنگی.

به گفته علی مطهری، طبق مواد ۱۹۶ و ۱۹۷ آیین نامه داخلی مجلس هر سئوالی به کمیسیون مربوط خواهد رفت و کمیسیون موظف است حداکثر ظرف یک هفته با حضور نماینده معرفی شده رئیس جمهور و نماینده منتخب سئوال کنندگان تشکیل جلسه دهد. در این جلسه نماینده رئیس جمهور پاسخ مقتضی را از طرف رئیس جمهور ارائه خواهد نمود تا به نمایندگان سئوال کننده گزارش شود.

پس از یک هفته چنانچه هنوز تعداد ۷۲ نفر از امضاء کنندگان از سئوال خود منصرف نشده باشند رئیس مجلس موظف است در اولین جلسه سئوال آنان را قرائت و فورا برای رئیس جمهور ارسال کند. رئیس جمهور موظف است ظرف مدت یک ماه از تاریخ دریافت سئوال در جلسه علنی مجلس حضور یابد و به سئوال نمایندگان پاسخ بدهد.

این نماینده مجلس در ادامه خاطرنشان کرد:‌ چشم انداز این اقدام را خوب و روشن و به نفع مردم و نظام و موجب رفع سوء تفاهمات و تفاهم بیشتر دولت و مجلس می بینم. بر خلاف آنچه که برخی سئوال از رئیس جمهور را به صورت بک تابو جلوه داده اند و آن را اقدامی برای تضعیف دولت به شمار می آورند، سئوال از رئیس جمهور مانند سئوال از وزیر برای روشن شدن ابهامات و زدودن گرد و غبارها از روی واقعیت و نزدیک شدن افکار به یکدیگر و یافتن راه حل ها برای معضلات اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی است.

علی مطهری با بیان اینکه رسانه ها باید آن را طبیعی جلوه دهند و نباید بزرگ‌‌تر از آنچه هست معرفی کنند. انجام سئوال از رئیس جمهور نشانه استحکام دموکراسی در ایران و محکم بودن پایه های نظام جمهوری اسلامی است، افزود: در مجموع این امر را مفید به حال نظام و در جهت اصلاح امور و وحدت بیشتر میان مجلس و دولت می‌دانم. نمایندگان امضاء کننده سئوال نیز با همین نیت سئوال را امضاء کرده اند و به هیچ وجه قصد تضعیف دولت در کار نیست. تنها یک پرسش و پاسخ است که نمایندگان و مردم پاسخ را می شنوند و حتی بحث قانع شدن یا نشدن مجلس و رای گیری برای آن مطرح نیست. البته این کار باعث اقتدار مجلس و تمکین بیشتر دولت از قانون خواهد شد.


 


دبیر ا جرایی خانه کارگر استان اردبیل گفت: کارخانه خصوصی سبلان پارچه که به‌گفته مسوولان قراربود۱۰ هزار کارگر جذب کند نه تنها نتوانست این کار را انجام دهد بلکه به بانک تجارت نیز واگذارشد.

مرتضی مقدم درگفت‌وگو با ایلنا افزود: این‌کارخانه با حضور رییس جمهوری افتتاح شد و مسوولان آن با ادعای ایجاد ۱۰ هزار شغل اقدام به اخذ وام از دولت‌کردند اما پس از مدتی فقط یک هزارکارگر جذب شد.

وی تصریح کرد: البته همین یک هزارکارگر هم با مشکلات فراوانی روبرو بودند و پس از مدتی همه آنها ازکار بیکار شدند.

دبیراجرایی خانه کارگر استان اردبیل تاکید کرد: حالا شرکت سبلان پارچه با واگذاری به بانک تجارت فراخوان جذب نیروکرده است اما مشخص نیست که آیا مسوولان برای آینده وفروکش کردن مشکلات برنامه دارند یا روندمثل‌گذشته خواهد شد.

 


 


عضو کمیسیون فرهنگی مجلس با انتقاد از نبود اعتدال در مدیریت فرهنگی کشور تاکید کرد: مدیران هر سازمان باید در زمانی که وضعیت یک حوزه به ثبات نسبی رسیده است تعویض شوند تا اهداف بلند مدت و کلان سازمان‌ها و نهادهای فرهنگی صدمه نبینند.

“بهروز جعفری” در گفت‌و‌گو با خبرنگار خانه ملت، تغییرات و تحولات بی‌پایه و اساس بخش‌های مدیریتی حوزه فرهنگ را عامل رکود این عرصه دانست و گفت: مدیریت باثبات می‌تواند اهداف را به طور مستمر پیگیری کند و چالش‌های درگیر هر حوزه را شناسایی و برطرف سازد.

نماینده مردم سمیرم در مجلس شورای اسلامی با تاکید بر اینکه همیشه ثبات مدیریتی نمی‌تواند تضمینی برای موفقیت حوزه کاری باشد، خاطر نشان کرد: بطور مثال در حوزه ورزش ثبات مدیریتی باعث مضرات بسیاری در این حوزه شده است و در مقابل در حوزه فرهنگ به خصوص امور مربوط به کتاب و سینما عدم ثبات مدیریتی بیداد می‌کند و هیچ برنامه‌ریزی اصولی برای این حوزه‌ها که متناسب با ساختار فعالیت و اهداف آن باشد صورت نمی‌گیرد.

وی برنامه‌ریزی متغیر را عامل آشفتگی حوزه کتاب و بحث‌های فرهنگی آن در جامعه توصیف و تصریح کرد: مدیران هر سازمان باید در زمانی که وضعیت یک حوزه به ثبات نسبی رسیده است تعویض شوند تا اهداف بلند مدت و کلان سازمان صدمه نبینند.

جعفری ترویج فرهنگ کتابخوانی را الگوی نهایی و هدف غایی تمامی بحث‌های کتاب در جامعه خواند و تاکید کرد: برنامه‌ریزی فرهنگی باید با دلسوزی و صبر در این حوزه همراه باشد و از اعمال سلیقه در تدوین برنامه‌ها به جد جلوگیری شود چراکه دستاورد‌های کلی بخش را تا آن زمان به خطر می‌اندازد.

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی به تازگی از تغییر هیئت امنای خانه کتاب خبر داده و در توضیحات خود آن را طبیعی خوانده است.

 


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به kaleme-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به kaleme@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته