-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ مهر ۲, جمعه

Posts from Khodnevis for 09/24/2010

Posts from Khodnevis for 09/24/2010
Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



نامه روزنامه‌نگاران تبعیدی ایرانی به احمدی‌نژاد

متن این نامه به شرح زیر است:

 

جناب آقای محمود احمدی‌نژاد،
رییس دولت جمهوری اسلامی  ایران،
با سلام،

ما جمعی از خبرنگاران، عکاسان و روزنامه‌نگاران  ایرانی هستیم که به دلیل بسته شدن روزنامه‌هایمان و فشارهای سیاسی از کشور مهاجرت کرده‌ایم. هیچ روزنامه‌ای در ایران نداریم اما پرسش‌های زیادی داریم که متاسفانه به هیچ کدام از آن پرسش‌ها در مصاحبه‌های مطبوعاتی‌تان با رسانه‌های غربی پاسخی نیافتیم. 

همکاران روزنامه‌نگارمان در داخل ایران نیز یا در زندان به سر می‌برند، یا با قید وثیقه آزاد هستند و یا به دلیل تهدیدها و تذکرهای نهادهای امنیتی در یک  فضای نا امن رسانه‌ای ناگزیر شده‌اند که سکوت را به عنوان تنها راه چاره برگزینند.
 
پس از انتخابات پر اما و اگر ایران بسیاری از شهروندان در اعتراض‌های مدنی به همراه روزنامه‌نگاران، دانشجویان و فعالان سیاسی بازداشت و جمعی دیگر نیز در راهپیمایی‌ها هدف گلوله قرار گرفتند و جان باختند. از آن هنگام شما چندین کنفرانس مطبوعاتی برگزار کرده اید که غالبا با حضور رسانه‌های هوادار دولت برگزار می‌شد و جای خالی بسیاری از روزنامه‌نگاران منتقد حاکمیت در این کنفرانس‌ها مشهود بود. در نتیجه روزنامه‌نگاران منتقد در کنفرانس‌های خبری شما فرصت پرسشگری نمی‌یابند.


از آنجا که شما در مصاحبه با خبرنگاران رسانه‌های غربی بارها تاکید کرده اید که در ایران آزادی بیان وجود دارد و هر کسی می‌تواند عقیده و نظر خود را بیان کند لذا با ارسال این نامه خواهان این هستیم که به احترام آنچه خود گفته‌اید، زمینه‌ای فراهم سازید تا ما روزنامه‌نگاران که بخشی از قربانیان محدودیت آزادی بیان در ایران و مهاجرانی رانده شده به خارج از ایران هسیتم در یک کنفرانس خبری، پرسش‌های‌مان را مطرح کنیم.  

ما روزنامه نگارانی هستیم که  تنها به دلیل پرسش‌گری از داشتن روزنامه در ایران محروم مانده‌ایم. حتی اگر برای توجیه مهاجرت ما شما نظر دیگری داشته باشید هیچ عقل سلیمی باور نمی‌کند که این تعداد از روزنامه‌نگاران یک کشور بدون اضظرار خاک و خانه و خانواده‌شان را رها کرده باشند تا به کشوری دیگر مهاجرت کند.

پاسخ منفی شما به این نامه و یا بی‌پاسخ گذشتن شما از کنار پرسش‌های روزنامه‌نگاران ایرانی افکار عمومی دنیا را متوجه این سوال می‌سازد که چرا رییس دولت ایران از پاسخ‌گویی به روزنامه‌نگاران کشور خود گریزان است و گفته شما را در باره وجود آزادی بیان در ایران با تردید روبرو می‌سازد.


امضا کنندگان:

شبنم آذر
محمد اروند
محمد ایزدی
مرتضی اصلاحچی
کیان امانی
سولماز ایکدر
بیتا بختیاری
بهداد بردبار
نگین بهکام
سپیده بهکام
آرش بهمنی
دلبر توکلی
منصور تیفوری
مهدی جامی
سعید جلالی فر
احمد جلالی فراهانی
رحمان جوانمردی
وحید حبیب پناه
آیدین جهانبخش
سیامک حیدری
بابک داد
فریبا داوودی مهاجر
علیرضا رضایی
نیلوفر رستمی
سامان رسول پور
امیر رشیدی
اردوان روزبه
لادن سلامی
مسعود سفیری
حسن سربخشیان
فریبرز سروش
لیلا سعادتی
آیدا سعادت
مسعود سفیری
لادن سلامی
کیانوش سنجری
شکوفه شادابی
محمد رضا شکوهی فرد
سولماز شریف
صادق شجاعی
رضا شمس
شهاب الدین شیخی
فرح شیلندری
آسو صالح
باقر صمیمی
حمیدرضا ظریفی نیا
مسیح علینژاد 
بابک غفوری آذر
فاطمه فناییان
آیدا قجر
مهرداد قاسمفر
بهنام قلی پور
کاوه قریشی
مهرانگیز کار
پریسا کاکایی
رویا کریمی مجد
نیک آهنگ کوثر
مژگان مدرس علوم
رویا ملکی
لیلا ملک محمدی
حسام میثاقی
روزبه میر ابراهیمی
ابراهیم نبوی
شاهین نوربخش
پروانه وحیدمنش
رضا ولی زاده
محمد رضا یزدان پناه


 


همشاگردی سلام، به مناسبت آغاز سال تحصیلی
 


ایرانیان خارج از کشور

۱.احمدی‌نژاد برای بار هفتمین بار به مقر سازمان ملل در نیویورک رفته است. این سفر نیز مانند شش سفر قبل حواشی ویژه‌ای خواهد اشت .

 

۲.سفر سال قبل احمدی نژاد مصادف با راهپیمایی‌های سبزها و سلطنت‌طلب‌ها و نیز حرکت هایی خوجوش مانند حرکت دقتی عکاس ایرانی معروف و نیز طرفداران اندک سازمان مجاهدین .

 

۳.اما امسال متفاوت بود. مجاهدین از چند ماه قبل از ورود احمدی نژاد به تدارکات پرداختند و شروع به تبلیغات کردند. آنها در نیویورک به تبلیغات میدانی پرداختند و به گرفتن امضا علیه احمدی‌نژاد پرداختند. ماکتی از سنگ‌سار در یکی از خیابان‌های امریکا گذاشتند و از مخالفت با سنگسار سکینه محمدی نیز استفاده کردند .

 

۴.امروز هم شبکه‌ای خبری نتیجه کار آنها را به نمایش گذاشت. تجمع مردم و طرفداران آنها و سخنرانی چندتن از سیاسیون غربی از جمله شهرداری قبلی نیویورک ویکی از نمایندگان مجلس انگلیس و.... نکته‌ای که در چند روز قبل دیده می‌شد استفاده مجاهدین از شهروندان امریکایی برای اعتراض به ورود احمدی‌نژاد بود. عکس‌هایی که در دست داشتند و شعارهای آنها همه به امضای مجاهدین را داشت.

 

۵.من قصد تعریف از مجاهدین و یا تایید آنها و یا اینکه بگویم که آنها حق ندارند فعالیت کنند را ندارم. دلیل که باعث شد این به اصطلاح مقاله را بنویسم این بود که امسال سبزها و یا دیگر گروه‌های اپوزسیون‌ مخالف جمهوری اسلامی که مشی عاقلانه دارند و مسئله مردم ایران برای آنها در مرتبه اول است دست به راهپیمایی یا حرکتی علیه حضور احمدی‌نژاد در نیویورک نزدند .

 

۶. بررسی علل کوتاهی سبزها وسایر گروه‌ها به بحثی جدا نیاز دارد ولی من می‌توانم به دو دلیل اشاره کنم (این دو دلیل نظر من می‌باشد و هیچ دلیلی بر صحت صد در صدی این دلایل وجود ندارد: دلیل اول اینکه در زمان انجام حرکت ایرانی‌های خارج از ایران در سال گذشته در برابر مقر سازمان ملل هنوز کشور ایران درگیر مسایل کدتای  انتخاباتی بود و هنوز جو این مسایل داغ بود و موج حرکت مردم در داخل توانست ایرانیان خارج از کشور رانیز تکان دهد ولی امسال به خاطر کم شدن حرکت مردم در کشور تب ایرانیان خارج کشور نیز فروکش کرده است و آنها دچار سردی شده‌اند. ولی دلیل دوم که به نظر مهم‌ترین دلیل است نداشتن تشکیلاتی در خارج کشور است .

 

۷. در رابطه با دلیل دوم یاد سخن یکی از دوستان می‌افتم که می‌گفت ما نمی‌توانیم جلوی مصباح و موسسه‌اش بایستیم و بگوییم که کار نکنید، کلاس تشکیل ندهید، سازمان دهی نداشته باشید. در عوض ما هم باید مثل آنها کار کنیم و تشکیلات درست کنیم. آن دوست این حرف‌ها را درایران می‌گفت و عمل کردن به این سخنان کمی سخت و هزینه بر بود. اما من از هموطنان خارج از ایران تعجب می‌کنم که چرا تشکیلاتی را سازمان دهی نمی‌کنند .

 

۸.شاید خیلی ها متوجه تاثیر حرکت مجاهدین در خارج کشور نشوند و این حرکات زیاد موثر ندانند وای کمترین تاثیر این حرکات سو استفاده جمهوری اسلامی از این حرکت‌هاست  وبه همین دلیل است که دولت احمدی نژاد دست مجاهدین را در خارج کشور باز گذاشته است .(کافی است  این مصاحبه جرس را با آقای نراقی بخوانید تا کمی بیشتر به این مسوله توجه کنید)

 

پی نوشت : اول می‌خواستم اسم این به اصطلاح مقاله را «نه به احمدی نژاد ، نه به مجاهدین» بگذارم که بحث به حاشیه رفت .

 

 


 


انتشار روزنامه «زیرزمینی» کلمه

نخستین شماره این روزنامه که از آن با عنوان روزنامه جنبش سبز یاد می‌شود – روز اول مهر و در یک صفحه منتشر شده است. مسوولان انتشار این روزنامه، از همه درخواست کرده‌اند که در تهیه، تکثیر و توزیع این روزنامه کوشا باشند.

 

سایت کلمه در یادداشتی به مناسبت آغاز به انتشار این «روزنامه» چنین نوشته است:«مردم ایران ما رسانه ندارند. مخالفان مردم ایران ما در این  خیال  خام‌اند که  امروز همان روزگاری است که معاویه، علی (ع) را به بی‌نمازی و کفر متهم نمود و  عوام‌الناس را برای چندی در خواب بی‌خبری نگه داشت.»

 

در ادامه این یادداشت آمده است:«آن‌ها  اگر آن‌گونه بی‌پروا شده‌اند که با خیال آسوده در هفته دفاع مقدس یاران شهید باکری و همت را هتک می‌کنند. همسر شهید باکری را کتک می‌زنند و پسرش را دستگیر می‌کنند. روحانی دلسوزی را که به قدرت شرک‌آلود تسلیم نمی شود، به چوب تکفیر می‌رانند. منتقد دلسوزی که استبداد را هشدار می‌دهد به داغ تهدید و ایرانی آزادی را که مقهور قدرت نامشروع‌شان نمی‌شود به عربده‌ی تهمت بدنام می‌کنند برای این است که با هزار هزار فریب  روی  ندانستن «مردم ایران ما» حساب باز کرده اند.»

 

این یادداشت می‌افزاید:« "مردم ایران ما" رسانه ندارند و سهم‌شان از صدها میلیارد بودجه ی رسانه‌ای تنها  تهمت و دروغ و شرک است. اما اگر راهی را ببندند «مردم ایران ما» چون جویباری روان  راه خود را از میان سنگلاخ ها خواهند یافت. مردم ایران ما» حق دارند بدانند. و اگر همه بدانند «سیاه» تا «سبز» از آن بهره می‌برند.»

 

این یادداشت با اشاره به تیراژ و نحوه توزیع این روزنامه، اعلام کرده است که: «شمارگان ما معلوم است. ما بی‌شماریم. برای انتشار و توزیع آن  روی شما حساب باز کرده‌ایم. کارگران در کارخانه‌ها، دانش‌آموزان در مدرسه، دانشجویان در دانشگاه ، کارمندان در اداره ، معلمان در کلاس و همسایه‌ها در محله ما  آن را چاپ کنند و روزنامه‌ی خود را توزیع کنند . کلمه روزنامه‌ی همه‌ی کسانی است که آن را دست به دست می‌رسانند و سینه به سینه می‌خوانند.»

 

این یادداشت همچنین اضافه می‌کند که :«آن‌ها باید بدانند که  اگر با همه  دنیای‌شان به خیال خود تلاش کنند جلوی اطلاع‌رسانی به مردم را بگیرند ما نیز مانند پدران‌مان در دوران خفقان، سینه به سینه به هم خبر خواهیم داد تا مردم کوچه و بازار هم بدانند. و بدانند که دوران حصر و تبعید و محدودیت برای رسیدن قاصد خبری به مقصد گذشته است.»


 


جنبش سبز در پیوند با کودتای خرداد شصت

 

 

تبار شناسی کودتای شصت- قسمت هفتم

 

جنگ قدرت یا تقابل اسلام‌ها

بنا بر اهمیت موضوع، بار دیگر و از منظری دگر، باید یاد آوری کرد که تقابل رئیس جمهور بنی‌صدر با حزب جمهوری و نهایتا با خود آقای خمینی را نمی‌توان در درون گفتمان کلاسیک جنگ قدرت  تفسیر و تعبیر کرد زیرا در این صورت سوالات بسیاری بی‌پاسخ می‌مانند. در اینکه قصد حزب جمهوری و روحانیون پیرو راه خمینی تصاحب قدرت و به انحصار در آوردن آن بود، کمتر شکی وجود ندارد. بگذریم از ژست‌های دین‌مدارانه و زاهدانه امثال آقای بهشتی و خامنه‌ای که در هر فرصتی که پیدا می‌کردند به گونه‌ای وانمود می‌کردند که فقط از باب پارسایی و پاسداری از دین خدا به میدان سیاست وارد شده‌اند، امور واقع متعددی نشان می‌دهند که مزه قدرت تا مغز استخوان این دسته از روحانیان نفوذ کرده بود. تغییرات ساختاری در قانون اساسی و تحمیل ولایت فقیه و در نتیجه کم رنگ کردن و در نهایت بی رنگ کردن نقش مردم در تعیین سرنوشت خود، سرکوب مخالفان، استقرار استبدادی بس سرکوب‌گر، بستن و تصفیه انبوه دانشگاه‌ها، بستن جراید مخالف، سانسور وسیع و در اختیار گرفتن دولت و منابع اقتصادی، همه نشان از چنین واقعیتی دارد که جناح استبداد، جنگ را جنگ قدرت می‌دانست و تا همین امروز هم بر این منوال است. ولی تفسیر رفتارهای سیاسی بنی صدر در درون این گفتمان تناقض های حل نشدنی ایجاد می‌کند. برای مثال، اگر رئیس جمهور نیز برای حفظ و گسترش قدرت خود بود که وارد مبارزه شده بود، آیا نمی‌دانست که کافی است با توجه به توجهی که خمینی به او  داشت با وی کنار بیاید و زمام قدرت را در دست داشته باشد.


اگر او اهل قدرتمداری بود به راحتی می‌توانست دلایل موجهی برای پذیرفتن شروط سه گانه آقای خمینی (طرد هشت گروه سیاسی – که اکثرشان مانند حزب توده و چریک‌های فدایی از مخالفان سر سختش می‌بودند ، اخراج چند نفر منسوب به مجاهدین خلق از دفترش و دوری از تبلیغ مصدق) بیابد و با این سازش راه را هم برای رئیس جمهور ماندن و هم فرماندهی کل قوا و حتی تعیین نخست وزیری مطابق میل خودش را تضمین کند؟ آیا واقعا هوش سیاسی بنی‌صدر این حد نبود که بتواند این معادله ساده و ابتدایی قدرت را بفهمد؟ افزون بر این، با چه تئوری قدرت گرایانه‌ای می‌توان این کار بنی‌صدر را توضیح داد که حتی در شرایطی که فرماندهی یک جنگ همه جانبه کلاسیک را در دست دارد، هر روز تحت عنوان «کارنامه» در باره فعالیت‌های رئیس جمهور و اوضاع کشور به مردم گزارش می‌دهد و همزمان که در اتاق جنگ در دزفول حضور دارد از بسته شدن روزنامه‌ها، که اکثرا از مخالفانش بودند- جلوگیری می‌کند و با این کار شکاف بین خود و آقای خمینی را بیشتر می‌کند. در حالی که حزب جمهوری و سپاهی‌های تندرو و حزب‌اللهی‌های چماق‌دار از فرصت غیبت او از پایتخت استفاده می‌کنند و به تهدید و تحدید آزادی‌ها می‌پردازند. در برابر، بنی صدر از هر فرصتی برای گسترش آزادی‌ها استفاده می‌کرد. حتی در روزهای آخر قبل از کودتا، یعنی روزهای پایانی خرداد ۶۰، در حالی که نه فقط موقعیت سیاسی‌اش، بلکه جانش نیز در خطر افتاده بود، اعلامیه می‌دهد که: «...آنچه اهمیت دارد، حذف رئیس جمهوری نیست، مهم آنست که غول استبداد و اختناق می‌خواهد بار دیگر حاکمیت خود را به شما مردم بپا خاسته تحمیل کند...».  و یا در پاسخ به سعی مکرر خمینی برای همراه کردن بنی‌صدر با خشونت گرایان جمع شده در نهادهای انقلابی تا حدی که آقای خمینی در برابر سکوت و همکاری او پیشنهاد می‌کند که نخست وزیر و دولت را نیز خود بنی صدر انتخاب کند، می‌گوید: «ریاست جمهوری و فرماندهی کل قوا به چکار من می‌آید؟ از ابتدا گفته‌ام که این مقام‌ها را برای حداکثر تلاش به خاطر نجات کشور و انقلاب می‌پذیرم و هنوز نیز باید دوباره تکرار کنم که مرا بدانها دلبستگی نیست.»


بنابراین به همان اندازه که می‌شود رفتارهای سیاسی حزب جمهوری و آقای خمینی را به خوبی در درون گفتمان قدرت، فهم و درک کرد و توضیح داد، بیشترین رفتارهای سیاسی رئیس جمهور در درون این گفتمان چندان قابل فهم و توضیح نیست.


اتخاذ چنین مواضعی، بیشتر از نقطه نظر باورهاست که می‌تواند توضیح داده شود. البته این نکته‌ای نبود که از ذهن رهبران حزب دور مانده باشد، ولی تعجب در این است که چگونه از دید اکثر متخصصان انقلاب ایران پنهان مانده است!
آقای رفسنجانی در نماز جمعه اعلام کرده بود که ما در ایران دو اسلام داریم، اسلام فیضیه و اسلام بنی‌صدر و در نامه به آقای خمینی می‌نویسد: «...به شما عرض کردیم که بینش آقای بنی‌صدر مخالف بینش اسلام فقاهتی است...». و یا آقای خوئینی‌ها در دفاع از عدم کفایت رئیس جمهور می‌گوید: «بنی صدر با قبول دموكراسی غربی ولایت فقیه را نفی میكند و با قبول حقوق بشر كذائی غرب به اعدام فرخ رو پارسا اعتراض میكند و تعزیر را شكنجه مینامد و لایحه قصاص را غیرانسانی تلقی میكند. اواسلامی را میخواهد كه منطبق با یافته‌های بیست ساله او در غرب و ارزشهای غربی منطبق باشد.»


به بیان دیگر، اختلاف اساسی جبهه اقتدار گرا با بنی صدر به این باز می‌گشت که جبهه‌ای که حزب جمهوری آن را رهبری می‌کرد، بر این باور بود که مردم نمی‌فهمند و بنا بر نظر آقای خمینی، حکم ایتام و صغار را دارند، که بنا بر نظر آقای بهشتی «دیکتاتوری صلحا» برای چنین مردمی نظام مطلوب خواهد بود.  در حالیکه بنی‌صدر، اسلام را به عنوان گفتمان آزادی تفسیر و تعبیر می‌کرد: «اسلام دین انتقاد و اعتراض است» و این از آنجاست که انسان  فطرتا آزاد و با استعداد رهبری خلق شده است و بنا بر این محتاج قیم و ولی نیست بلکه محتاج آزادی می‌باشد و علت ظهور انقلاب نیز همین بود: «ما انقلاب کردیم که آزادی بدست آوریم و مردم آزاد باشند»،  و این از آنجاست که پیش شرط رشد انسان، مبارزه با سانسور و استقرار آزادی‌ها می‌باشد. و در همین رابطه است که در پاسخ به حزب جمهوری که وجود آزادیها را خطرناک می‌داند پاسخ می‌دهد: «می‌گویید چرا من گفته‌ام که مردم باید آزاد باشند و تحدید آزادی‌ها خطرناک است؟ ای کسانی که ناسزا می‌گویید، اگر برای این آزادی تلاش نمی‌کردم آیا شما بودید که این ناسزاها را بگویید؟» و یا زمانی که، دوباره، حزب جمهوری به بهانه جنگ در صدد بستن روزنامه‌ها بر می‌آید، رئیس جمهور پاسخ می‌دهد: «به نام جنگ نمی‌شود آزادی را از بین برد» و یا «در تاریخ ایران هیچگاه سابقه نداشته است که رئیس جمهور دولتی هنگام جنگ، بیش از آنکه نگران جنگ و حمله دشمن باشد، نگران حمله گرگ‌های آزادی‌خوار به آزادیهای اساسی مردم باشد و با تمام تلاش و توانایی بکوشد تا گرگها این آزادی را ندرند و از بین نبرند...»


بدین سان می‌شود گفت علت مخالفت‌های دائمی بنی‌صدر با حزب جمهوری و اقمارش و نیز عدم پذیرش پیشنهاد آقای خمینی برای طرد هشت گروه سیاسی مخالف روحانیت نیز تنها در پای‌بندی به اهداف دموکراتیک انقلاب است که قابل توضیح است، و گرنه واضح بود که آقای خمینی حاضر بود که در مقابل همراهی و یا حتی سکوت بنی‌صدر در برابر از بین بردن آزادی‌ها، حمایت کاملی از او به عمل بیاورد و علائمی هم در پشت صحنه، هم در میان اهل خانواده خود آقای خمینی و هم در زبان او وجود داشت همچون: «رئیس جمهوری که بر قلبها حکومت می‌کند»، و کسی که «از ملت است همه ملت همراهش هستند.»، کسی که: «زندگی‌اش را وقف این کرده که برود به این ملت خدمت کند». قبل از آنهم دو بار عدم آسیب به بنی‌صدر در حادثه سقوط هلیکوپتر را «از الطاف الهی» و  «اعجاز» ذکر کرده بود. و حتی بعد از حمله به ایشان در ۶ خرداد ۶۰ که در علن او را در صورت اطاعت نکردن از دستورات او، تهدید به مفسد فی الارض کردن، می‌کند، ولی در خفا از طریق آقای آیت الله موسوی اردبیلی برای ایشان پیام می‌دهد که: «اگر ۸ گروه سیاسی را محکوم کنید و ۷ تن یا بیشتر از همکاران خویش را از دفترت برانی ( اسامی آن ۸ گروه و این کسان بر صفحه ای قید شده بودند)، بنی‌صدر عزیز است، رئیس جمهور ماست، فرمانده کل قواست و دولت را هم به میل او عوض می‌کنیم.  و البته همزمان تهدید کرده بود که اگر نپذیرد و حاضر به همکاری با رهبران حزب جمهوری اسلامی نشود، او  «تا آخر» خواهد رفت. بنی‌صدر در پاسخ به او می‌نویسد: «بهتر است به جای تهدید رئیس جمهور – که منتخب مردم است- به اینکه «تا آخر خواهم رفت» به مردم اطمینان بدهید که رای آنها محترم خواهد بود. این هیچ آرامشی ایجاد نمی‌کند که رئیس جمهوری را که هیچ گناهی جز پا فشاری بر استقلال، آزادی، امنیت، معنویت، اسلامیت، و...ندارد، بوسیله یک بزاز ( ن: اشاره به آقای اسدالله لاجوردی می‌باشد که قبل از منصوب شدن به دادستانی انقلاب تهران، به شغل بزازی مشغول بودند.) که شما او را دادستان انقلاب اسلامی کرده‌اید، شب و روز تهدید کنید...همیشه بیان تهدید آمیز داشته‌اید. پیغمبر اسلام گفت "دین جز محبت نیست"، شما می‌گویید: "دین جز تهدید نیست".»



رفراندم، تنها راه خروج از بحران


در این روزهاست که بنی‌صدر با استفاده از حق قانونی خود مطابق قانون اساسی و برای بیرون بردن کشور از بحران،  پیشنهاد انجام رفراندم را می‌کند: «برای حل مسائل کشور به آرای عمومی مراجعه کنیم».  شخصیت‌های مردم سالار، مانند مهدی بازرگان و آیت‌الله لاهوتی به حمایت از درخواست رئیس جمهور بر می‌خیزند، ولی حزب جمهوری با آگاهی بر اینکه در جامعه اقلیت کوچکی بیش نیست، به شدت و از هر طرف با این پیشنهاد به مخالفت بر می‌خیزد تا جایی که آقای بهشتی، که چند ماه قبل در نامه‌ای به آقای خمینی، تلویحا پذیرفته بود که حداقل، در میان دستگاه‌های اداری و لشکری، اقلیتی بیش نیستند، می‌گوید «طرح مسئله رفراندم به منظور تضعیف جمهوری اسلامی، تضعیف قانون اساسی، تضعیف مجلس و تضعیف دولت است». و آقای رفسنجانی آن را «مصدّق بازی» می‌خواند. ولی اصرار بنی‌صدر بر رفراندم، حزب جمهوری را در حالت دفاعی قرار می‌دهد و سبب می‌شود که آقای خمینی، دوباره و با نقض قانون اساسی، خود را وارد بکند و در شش خرداد، در سخنرانی در حضور نمایندگان مجلس،  علنا به بنی صدر حمله بکند: «...نمی‌شود از شما پذیرفت که ما قانون را قبول نداریم. غلط می‌کنی قانون را قبول نداری.  قانون تو را قبول ندارد...بعد از اینکه چیزی قانونی شد دیگر نق زدن در او اگر بخواهد مردم را تحریک بکند، مفسد فی الارض است و باید دادگاهها عمل مفسد فی الارض را بکنند...» و در ادامه همین سخنرانی برای اولین بار در علن بروز می‌دهد، که ایشان که در پاریس، میزان را رای مردم می‌دانست، در واقع چه ارزشی برای رای مردم قائل هستند: «...اگر همه مردم هم موافق باشند، من مخالفت می‌کنم...» و دوباره این نظر در ۲۵ خرداد صریحا اعلام می‌کند که: «اگر ۳۵ میلیون نفر بگویند آری، من می‌گویم نه.»


اشاره آقای خمینی به اینکه بنی صدر قانون را قبول ندارد، در رابطه قرار می‌گیرد به اعتراضات مکرر رئیس جمهور به عدم مشروعیت و قانونیت داشتن مجلس، شورای نگهبان، شورای عالی قضایی و دولت.  برای نمونه در حضور روسای حزب جمهوری، آقای بازرگان، احمد خمینی، بعد از حوادث سالروز ۱۴ اسفند، سالروز درگذشت مصدق، با آقای خمینی آنرا با صراحت در میان گذاشته بود. آقای رفسنجانی، بعد از انجام کودتا، در نماز جمعه به این ملاقات اشاره می‌کند: «بعد از قضیه ۱۴ اسفند دانشگاه ‏در خدمت امام بودیم، بنی‏صدر با جسارت شیطان در حضور خدا، با صراحت به ‏امام گفت که من آن شورای عالی قضایی را قبول ندارم، آن اشکال را داشته! این مجلس را هم قبول ندارم، چون حزب جمهوری در تبلیغات چه و چه کرده و خلاف شده! و - مثلاً - معاون سیاسی وزارت کشور، عضو حزب جمهوری بوده (از این نمونه بهانه‏ها)؛ شورای نگهبان هم یکطرفه می‏گوید، آن را هم قبول ندارم!»


البته این اعتراضات محدود به پشت درهای بسته نبود و رئیس جمهور روز بروز بیشتر اعتراضاتش را به میان مردم آورده بود و از طریق سخنرانی‌ها و روزنامه انقلاب اسلامی که به پر تیراژترین روزنامه تاریخ ایران تبدیل شده بود اطلاع رسانی می‌کرد. و او هر روز تحت عنوان  گزارشات روزانه رئیس جمهور به مردم، جریانات را به اطلاع مردم می‌رساند.


در پاسخ به حملات آقای خمینی، رئیس جمهوری نامه مفصلی می‌نویسد و در آن بعد از اشاره به اینکه به علت پیروزی‌های اخیر نظامی ایران، عراق پیشنهادات کشورهای بی طرف را برای صلح پذیرفته و در هر صورت، اگر حزب جمهوری از خنجر زدن از پشت دست بردارد، حال نیروهای نظامی در موقعیتی قرار گرفته‌اند که می‌توانند در عرض سه ماه نیروهای بعثی را کاملا شکست دهند، در رابطه به تهدیدهای آقای خمینی می‌نویسد: «آنچه فرمودید مرگ آور بود، برای مجلس و جمهوری،...مجلس که خود محتاج این حد از حمایت است که مخالفانش مهدورالدم می‌شوند، آنقدر ضعیف است که نمی‌تواند خواستار جمهوری بشود.  ضربه‌ای که بدست شما به اعتبار مجلس زدند، کشنده بود،...» و بعد اضافه می‌کند که حتی اگر در انتخابات تقلبی نشده بود، نمایندگان راه یافته " نماینده ۱۵ در صد رای مردم بیشتر نیستند...وکلای ۱۵ در صد چه حقی دارند در باره صد در صد مردم تصمیم بگیرند؟ و نظر خود را در مورد غیر قانونی بودن بقیه نهادها دوباره بیان می‌کند: «اکثریت شورای نگهبان و مجلس و شورای عالی قضائی و دولت رجائی همه یک حزب هستند و این حزب در جامعه در اقلیت محض است.  به زور گرفتن و بستن و شکنجه و..می‌خواهد حکومت کند...زمان زمان شجاعت و صداقت و صراحت است.  اینجانب حاضرم تا دژخیمان این رژیم، مرا ببرند و بکشند، اما نمی‌توانم نسبت به خطری که موجودیت ایران و اسلام را تهدید می‌کند لاقید بمانم و با سکوت خود در این جنایت بزرگ شرکت کنم...»


واکنش افکار عمومی

ترک موضع ظاهرا بی‌طرفانه آقای خمینی در موضوع بنی‌صدر و حزب جمهوری و شروع به حمایت از رهبران حزب، در افکار عمومی نتیجه‌ای عکس می‌دهد و این آقای خمینی است که از محبوبیتش روز بروز کاسته می‌شود.  توضیح اینکه بنا بر نتایج سنجش افکاری که در اوائل ریاست جمهوری بنی‌صدر صورت گرفته بود، این آقای خمینی بود که همیشه از محبوبیت بیشتری از بنی صدر برخوردار بود ولی آخرین سنجش افکار در هفته‌های آخر خرداد ۶۰ قبل از کودتا نشان می‌داد که رئیس جمهور از حمایت ۷۶% برخوردار است در حالی که حمایت از آقای خمینی به  ۴۹% رسیده بود.برای مثال، در همان ایام و بعد از حمله شدید آقای خمینی به رئیس جمهور، بنی‌صدر با اریک رولو به زاهدان، شهری که در آن برای انتخابات ریاست جمهوری تنها بیست درصد رای آورده بودد، و با چنان استقبالی روبرو می‌شود که اریک رولو به او می‌گوید: «این خود یک رفراندم است، خمینی  در برابر این چکار می‌تواند بکند؟ قبل از آنهم رئیس جمهور به پایگاه هوایی شیراز می‌رود و مورد استقبال شدید خلبانان و دیگر پرسنل نیروی هوایی قرار می‌گیرد و همین استقبال در خود شهر شیراز تکرار می‌شود.


با این وجود ، بنی‌صدر یکی دیگر از اشتباهات تاکتیکی خود را مرتکب می‌شود. او در پاسخ به تهدید آقای بهشتی مبنی بر محاکمه بنی صدر، در رابطه با ماجرای ۱۴ اسفند، در سخنرانی خود، سخن از توانایی‌هایی که بعد از جنگ بدست خواهد آورد می‌زند، و بدینوسیله، ترس آقای خمینی و سران حزب تجدید می‌شود. توضیح اینکه آقای رفسنجانی به آقای خمینی هشدار داده بود که الان تمامی ما بدون شما حریف بنی‌صدر نمی‌شویم و بعد از جنگ شما نیز حریف او نخواهید شد. به نظر نمی‌رسد بعد از حمله و تهدید خمینی و چنین استقبالی، که در واقع و حداقل، بی‌تفاوتی فعال مردم نسبت به سخنان آقای خمینی تعبیر می‌شد، بنی صدر در این جا به دقیقه‌های عالم سیاست توجه داشته است: «به محض اینکه جنگ تمام شود من هم سختی آن فولاد را در جبهه داخلی بدست می‌آورم و با تمام توان و قدرتی که از اراده و رای شما ناشی می‌شود در برابر هر گونه تجاوز به آزادی‌ها و حقوق مردم مستضعف ایران می‌ایستم». و در رابطه با تهدید آقای بهشتی برای به دادگاه کشاندن او می‌گوید: «مرا از محاکمه نترسانید. این محاکمه خود انقلابی در تاریخ ایران است، محاکمه ملتی است که به من رای داده است.» 


شکست تظاهرات ۱۵ خرداد و تسریع کودتا

حزب جمهوری، در پناه حمایت خمینی، تمام نیروی خود را بسیج می‌کند تا در تظاهرات  ۱۵ خرداد سال ۶۰، نشان بدهد که از حمایت مردم بر خوردار است. ولی تظاهرات با چنان شکستی روبرو می‌شود که احمد خمینی که حامل پیام پدرش بوده، قبل از خواندن پیام، وقتی سخن از شرکت بی‌سابقه مردم در تظاهرات می‌زند،  بعد از خواندن پیام، دکتر تقی‌زاده، رئیس دانشگاه ملی، بشدت از احمد خمینی انتقاد می‌کند، که چرا با گفتن چنین دروغی، پدرش را فریب داده است. احمد در پاسخ می‌گوید: «اگر حقیقت را گفته بودم که پدرم سکته می‌کرد». تیمسار فلاحی تعداد تظاهر کنندگان را اینگونه بر آورد می‌کند: «طبق اطلاعات شهربانی و رکن دوم ارتش و کسانی را که خودم مسئول کرده بودم تعداد شرکت کنندگان بین ۵۵-۶۵ هزار نفر بوده است». و بر این اساس پیش‌بینی می‌کند: «این نشان می‌دهد که آقای خمینی قدرت بسیج مردمی خود را از دست داده است و از امروز برای باز گرداندن قدرت خویش دست به کشتار خواهد زد».  آقای فلاحی برای جلوگیری از آن پیشنهاد اجرای کودتا را می‌دهد. البته این نظری بود که سرهنگ فکوری نیز به آن رسیده بود و پیوسته هشدار می‌داد که: «این آخوندها تا کشور را به ورشکستگی نرسانند، نمی‌گذارند که جنگ تمام شود». حتی حسین خمینی نیز این نظر را مطرح کرده بود. ولی بنی‌صدر هم به علت عدم وجود امکانات آن و هم به این علت که با دخالت ارتش در سیاست مخالف بود، با طرح مخالفت می‌کند.  و یا به قول محمد جعفری، رئیس جمهور فکر می‌کرد که: «وقتی ما به یک روحانی اعتماد کردیم و حالا کار به اینجا کشیده شده است، چه تضمینی وجود دارد که بعد از کودتا دچار دیکتاتوری نظامی نخواهیم شد...»

به‌نظر می‌رسید که پیش بینی تیمسار فلاحی درست از آب در آمده است. دو روز بعد در ۱۷ خرداد به دستور آقای بهشتی، روزنامه انقلاب اسلامی، میزان، و پنج نشریه دیگر تعطیل می‌شوند. بنی‌صدر با صدور اعلامیه‌ای خطاب به مردم، بستن روزنامه‌ها و توهین به مصدق در تلویزیون را محکوم و مردم را به استقامت در مقابل کودتا می‌خواند و می‌افزاید: «آنچه اهمیت دارد حذف رئیس جمهوری نیست، مهم آن است که غول استبداد و اختناق می‌خواهد بار دیگر حاکمیت خود را به شما مردم بپاخاسته تحمیل کند...»  و روز بعد، بنی صدر در نامه‌ای به آقای خمینی که به وسیله آیت‌الله پسندیده به دست او می‌رساند، سخت او را بباد انتقاد می‌گیرد: «...شما یک رئیس جمهوری ضعیف، یک دولت ناتوان، یک مجلس مطیع، یک دستگاه قضایی وسیله تهدید و نابودی مخالفان را می‌خواهید. به خلاف گفته شما این حزب جمهوری است که دین و ملت و شما را بباد می‌دهد و شما رهبری ملتی را به ریاست حزب مشتی قدرت طلب فاسد فروخته‌اید. بسیار کوشیدم و هنوز نیز می‌کوشم رهبری این انقلاب صدمه نبیند اما شما خودکشی تدریجی کردید، بیان انقلاب را از بین بردید». بنی صدر در انتهای این نامه تاریخی می‌افزاید که: «ریاست جمهوری و فرماندهی کل قوا به چکار من می‌آید؟  از ابتدا گفته‌ام که این مقام‌ها را برای حداکثر تلاش بخاطر نجات کشور و انقلاب می‌پذیرم و هنوز نیز باید دوباره تکرار کنم که مرا بدانها دلبستگی نیست.»


آقای خمینی از خواندن نامه آنقدر خشمگین می‌شود که در همان لحظه از احمد، پسرش، کاغذ و قلم می‌خواهد و فرمان عزل او را از فرماندهی کل قوا صادر می‌کند و فرمان ساعت ده و نیم شب از رادیو پخش می‌شود.  بنی‌صدر که  به کرمانشاه رفته بود، روز بعد به تهران باز می‌گردد و در فرودگاه در محاصره خلبانان قرار می‌گیرد: «به محض بیرون آمدن از هواپیما خلبانان دور مرا حلقه زدند و گفتند اجازه بفرمایید همین حالا کار را تمام می‌کنیم.  جماران را بمباران می‌کنیم، رادیو تلویزیون و مجلس را هم بمباران می‌کنیم و کار را یکسره می‌کنیم». بنی‌صدر که قبلا نیز با طرح کودتا مخالفت کرده بود، پاسخ می‌دهد: «...کشور در حال جنگ با دشمن است و شما حافظ استقلال و تمامیت ارضی کشور هستید و باید از مرزهای کشور دفاع کنید و به این امور سیاسی کار نداشته باشید.»



تبار شناسی کودتای شصت- بخش اول
 
http://zamaaneh.com/Khiyaban/2010/06/post_78.html   
تبار شناسی کودتای شصت – بخش دوم
 HYPERLINK "http://zamaaneh.com/Khiyaban/2010/07/post_83.html" http://zamaaneh.com/Khiyaban/2010/07/post_83.html
تبار شناسی کودتای شصت – بخش سوم
 HYPERLINK "http://zamaaneh.com/Khiyaban/2010/07/post_87.html" http://zamaaneh.com/Khiyaban/2010/07/post_87.html   
    تبار شناسی کودتای خرداد شصت – بخش چهارم
http://zamaaneh.com/Khiyaban/2010/07/post_81.html#comments   
تبار شناسی انقلاب- بخش پنجم
http://zamaaneh.com/Khiyaban/2010/08/post_100.html
تبار شناسی انقلاب_ بخش ششم
http://zamaaneh.com/Khiyaban/2010/08/post_110.html#comments
تبار شناسی کودتای شصت- بخش اول
 
http://zamaaneh.com/Khiyaban/2010/06/post_78.html   
تبار شناسی کودتای شصت – بخش دوم
 HYPERLINK "http://zamaaneh.com/Khiyaban/2010/07/post_83.html" http://zamaaneh.com/Khiyaban/2010/07/post_83.html
تبار شناسی کودتای شصت – بخش سوم
 HYPERLINK "http://zamaaneh.com/Khiyaban/2010/07/post_87.html" http://zamaaneh.com/Khiyaban/2010/07/post_87.html   
    تبار شناسی کودتای خرداد شصت – بخش چهارم
http://zamaaneh.com/Khiyaban/2010/07/post_81.html#comments   
تبار شناسی انقلاب- بخش پنجم
http://zamaaneh.com/Khiyaban/2010/08/post_100.html
تبار شناسی انقلاب_ بخش ششم
http://zamaaneh.com/Khiyaban/2010/08/post_110.html#comments


 سخنرانی آقای خامنه ای در 31 خرداد 1360 در مجلس شورای اسلامی http://irdc.ir/fa/content/9924/default.aspx
   نامه ها از آقای بنی صدر به آقای خمینی و دیگران.  به اهتمام فیروزه بنی صدر.  انتشارات انقلاب اسلامی خرداد 1385 ص 447
   همان، ص 449
  هاشمی رفسنجانی، "عبور از بحران" موسسه فرهنگی- هنری طاهر-لیلا.  چاپ سوم سال  1378 ص23
  سخنرانی آقای موسوی خوئینی ها در 31 خرداد 13690 در مجلس شورای اسلامی
‏http://irdc.ir/fa/content/9735/default.aspx
 روزنامه انقلاب اسلامی.  10 آذر 1358
 روزنامه انقلاب اسلامی 22 آبان 1359
 نیک به یاد دارم که زمانی که بعد از انقلاب برای مصاحبه شغل معلمی به ناحیه ده آموزش پرورش تهران رفتم  یکی از اولین سوالات این بود که راجع به کتاب بنی صدر تحت عنوان: "تعمیم امامت و مبارزه با سانسور" چه فکر می کنم؟  متوجه شده بودند که اسلامی که در کتاب مورد بحث قرار گرفته شده، در تضاد مستقیم قرار دارد با ولایت فقیه و در کل معارض با اسلام حوزوی.
‏ http://enghelabe-eslami.com/2010-05-09-17-33-55/105-2010-05-14-15-27-09.html
 روزنامه انقلاب اسلامی، 20 آذر 1359
 روزنامه انقلاب اسلامی، 19 اردیبهشت 1360
 روزنامه انقلاب اسلامی، 27 آذر 1359
 علی غریب.  ایستاده بر آرمان.  چاپ 1385 ص 101
‏http://enghelabe-eslami.com/2010-05-09-17-33-55/84-2010-05-14-08-37-39.html
 صحیفه نور، سازمان مدارک فرهنگی و انقلاب اسلامی.  چاپ دوم، 1373جلد 13 ص 141
 روزنامه انقلاب اسلامی.  28 بهمن.  1359
 صحیفه نور.  جلد 13. ص 109
 صحیفه نور.  جلد 13 ص  141، به نظر می رسد که نوع رابطه ای که بین بنی صدر و اقای خمینی شکل گرفته بود دارای ابعاد بسیار پیچیده ای بوده است. و از جهت اثر بسیار منفی ای که این رابطه بر انقلاب گذاشت، محتاج پژوهشی همه جانبه می باشد که متاسفانه تا بحال انجام نگرفته است.  از قرائن بر می آید که آقای خمینی در حالی که بنی صدر را تهدیدی برای گسترش قدرت خود می دانسته، در عین حال او را دوست هم می داشته است.  به این معنی که علاقه شدید بنی صدر به آقای خمینی، یک طرفه نبوده است. البته ایشان هیچوقت در انتخاب بین علاقه خود به بنی صدر و قدرت، تردید به خود راه نداده و همیشه قدرت را انتخاب می کرده اند و این در حالی بود که با استفاده از وسوسه قدرت سعی می کردند که بنی صدر را نیز وارد برنامه های خود کنند. علاقه شدید بنی صدر به آقای خمینی نیز نقطه کوری در او ایجاد کرده بود تا با وجود هشدارها و اطلاعات مستمر تا روزهای آخر نپذیرد که خود آقای خمینی در معامله پنهانی با رونالد ریگان، بر سر گروگانها دست داشته است.  دیگر اینکه تا هفته های آخر تصورش را هم نمی کرد که آقای خمینی برای حفظ قدرت دست به کشتارهای گسترده خواهد زد.  ایران بهای سنگینی را برای این عدم شناخت پرداخت.  آقای خمینی نه تنها تا روزهای آخر ریاست جمهوری بنی صدر در ایران سعی می کند بنی صدر را به طرف خود بکشاند و حتی او را معمار استبدادی که در حال ساختنش بود، بکند، بلکه  تماسهایی هم که با بنی صدر در خارج کشور، برای بازگرداندن او به ایران گرفت، و هم اینکه در خارج هرگز با ترور او موافقت نکرد و او را مسلمان دانست، به غیر از دلائل سیاسی، می توانسته ناشی از نوعی گرایش درونی به بنی صدر هم باشد. احترام به توانایی های رئیس جمهور تا حدی بوده است که بنا بر اطلاعی که آقای ثقفی، برادر خانم آقای خمینی، به بنی صدر داد، در یکی از ملاقاتهایی که آقایان موسوی و خامنه ای برای حل اختلافات دائم خود، با آقای خمینی داشته اند، از جدالهای آنها حوصله اش سر می رود و می گوید که "بلند شید برید، همه تون را روی هم بگذارند انگشت کوچیکه بنی صدر نمی شید." بعد از ملاقات، آقای ثقفی به آقای خمینی می گوید که اگر چنین نظری در مورد بنی صدر داشتید، چرا آن کار را با او کردید؟ آقای خمینی پاسخ می دهد که من نکردم، خودش به حرفم گوش نکرد و آن اطرافیان ناخلفش را دور خود نگاه داشت. مصاحبه با آقای بنی صدر 21 تیر 1389
 نامه ها از آقای بنی صدر به آقای خمینی و دیگران.  به اهتمام فیروزه بنی صدر.  انتشارات انقلاب اسلامی خرداد 1385 ص 455-456 بنی صدر در مصاحبه با نویسنده گفت که این پیام بوسیله تیمسار ظهیر نژاد به کرمانشاه، برای ایشان، آورده شد.  14.مرداد 1389
 دکتر عبدالصمد تقی زاده، رئیس دانشگاه ملی ( بهشتی کنونی) درسالهای 1357-1360 می گوید که در سالهای پنجاه در خارج کشور سرمایه ای برای آقای لاجوردی فراهم کردیم که با آن مشغول کاری شوند و ایشان مغازه ای اجاره کرده و مشغول فروختن لباسهای زیر زنانه و پارچه فروشی شدند.مصاحبه: 03.اوست.2005
 نامه ها از آقای بنی صدر به آقای خمینی و دیگران.  به اهتمام فیروزه بنی صدر.  انتشارات انقلاب اسلامی خرداد 1385 ص461-462
‏http://enghelabe-eslami.com/از-دیگر-نویسندگان/84-2010-05-14-08-37-39.html
 روزنامه میزان 31 اردیبهشت 1360
‏ http://rajanews.com/detail.asp?id=53945 سایت رجا نیوز:    
 روزنامه انقلاب اسلامی، 7 خرداد 1360   
 عبور از بحران، ص 123
  رک سخنان آقای خمینی در حضور جمع نمایندگان مجلس در تاریخ 6/خرداد/1360.  دیگر امر مهم در رابطه با این سخنرانی این است که آقای خمینی در حضور نمایندگان مردم، علنا می گوید که اگر رای مردم را نپسندد، با آن مخالفت خواهد کرد، و حتی یک نماینده به این سخنان ایشان اعتراض نمی کند که ایشان با این سخن قانون اساسی را نقض کرده اند.
عین این سخنرانی در یو  تیوب موجود است:
‏ HYPERLINK "http://www.youtube.com/watch?v=cWH9wxM1KM4" http://www.youtube.com/watch?v=cWH9wxM1KM4
غائله چهاردم اسفند 1359زیر نظر سید عبد الکریم موسوی اردبیلی ( تهران.  انتشارات نجات، چاپ دوم.  1364) ص 668
 صحیفه نور، مجموعه رهنمودهای امام خمینی، ( انتشارات سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، 1370) جلد 15.  ص: 20-21
 سحنرانی آقای رفسنجانی در نماز جمعه تیر 1360
‏ HYPERLINK "http://www.hashemirafsanjani.ir/?type=dynamic⟨=1&id=2103" http://www.hashemirafsanjani.ir/?type=dynamic⟨=1&id=2103

 سردبیر روزنامه انقلاب اسلامی، محمد جعفری، در تاریخ 11 فروردین 1360، بیلانی از تیراژ و مشکلات چاپ روزنامه، در انقلاب اسلامی منتشر کرد، و در آنجا خاطر نشان کرد که تیراژ روزنامه از 80 هزارتا به 400 هزارتا رسیده است، ولی تقاضا برای روزنامه بسیار بیشتر از توانایی روزنامه برای چاپ بیشتر است و علت آن کمبود کاغذ امکانات دیگر می باشد و اینکه وزارت ارشاد، برای مثال به روزنامه ای مانند صبح آزادگان که تیراژ قابل ذکری ندارد، 1500 تن کاغذ می فروشد و به پر تیراژترین روزنامه کشور،انقلاب اسلامی، نصف آن مقدار. ( روزنامه انقلاب اسلامی در مسیر تاریخ، محمد جعفری.  انتشارات برزاوند.  تابستان 1389. ص 343-349) ایشان همچنین در مصاحبه با نویسنده متذکر شدند، که بعد از این تاریخ توانستند 450 هزار روزنامه در روز چاپ کنند، ولی  صفهای طولانی برای خرید روزنامه و فروش روزنامه، تمام شدن روزنامه ها درکوتاه زمانی بعد از رسیدن به دکه ها، و تقاضای مستمر نمایندگان روزنامه برای فرستادن تعداد بسیار بیشتر، نشان از آن داشت، که چاپ روزنامه باید به بیش از یک میلیون برسد، ولی نداشتن چاپخانه مستقل و کمبود شدید کاغذ مانع از آن شد، که این مقدار از روزنامه چاپ شود:15.06.2010
 نامه ها از آقای بنی صدر به آقای خمینی و دیگران، باهتمام فیروزه بنی صدر ( انتشارات انقلاب اسلامی، خرداد 1385) ص: 435-436   
 A. H. Banisadr, My Turn to Speak (Washington: Brassey's, 1991), p. 155
 بنی صدر این نقل قول را از اریک رولو، خبرنگار ویژه روزنامه لوموند، در کتاب: "زمان سخن گفتن من" آورده است و اریک رولو در مصاحبه با نویسنده در تاریخ 9.ژوئن، 2005 تایید کرد که این سخن را گفته است.
 مصاحبه با دکتر تقی زاده،( 3 آگوست 2005) رئیس دانشگاه ملی ( بهشتی) در ساالهای 1358-  1360   
ایشان در این سفر رئیس جمهور را همراهی کرده بودند.
 مصاحبه با بنی صدر 22. ژانویه 2005
 غائله چهاردم اسفند 1359زیر نظر سید عبد الکریم موسوی اردبیلی ( تهران.  انتشارات نجات، چاپ دوم.  1364) ص 670   
 مصاحبه با دکتر عبد الصمد تقی زاده، رئیس دانشگاه ملی – 1358-1360 و کاندیدای جایزه نوبل در پزشکی در سال 1973 در تاریخ: 3. اگوست 2005
 سخنان تیمسار فلاحی در عصر 15 خرداد در حضور جمعی از نزدیکان از جمله مهندس محمد جعفری، سردبیر روزنامه انقلاب اسلامی: تقابل دو خط ( انتشارات برزاوند، بهمن ماه 1386) ص. 416
 حمید احمدی، درس تجربه ( انتشارات انقلاب اسلامی، آبان 1380) ص 335
 همان 417-418
  آقای بهشتی در توقیف این روزنامه ها چنان عجله داشت که حتی از طرف خود امضای دادستان انقلاب، آقای لاجوردی را جعل کرده بود.
  رک نامه ها به خمینی و دیگران.  ابوالحسن بنی صدر ( انتشارات انقلاب اسلامی 1385) ص 448
 همان 447    
   همان، ص 449
 محمد جعفری، تقابل دو خط ( انتشارات برزاوند، بهمن ماه 1386) ص 424









 


گزارش‌گران بدون مرز: خطر اعدام برای دو وب‌نگار

متن کامل این بیانیه، که نسخه‌ای از آن در اختیار «خودنویس» قرار گرفته است، به شرح زیر است:

 

گزارش‌گران بدون مرز نگرانی عمیق خود را از نقض فاحش حقوق بشر در زندان‌های جمهوری اسلامی که عمدتا از سوی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی علیه روزنامه‌نگاران و شهروند وب‌نگاران انجام می‌شود، اعلام می‌کند. خطر صدور حکم اعدام  وحید اصغری و حسین درخشان را که از سال ١٣٨٧ در زندان بسر می‌برند، تهدید می‌کند.

 

«با اتهامات بی‌پایه و اساس و سنگین علیه وحید اصغری و حسین درخشان، خطر صدور حکم اعدام برای آنها بنا بر قوانین اسلامی وجود دارد. جامعه جهانی باید به سکوت در این باره پایان دهد. از مقامات قضایی که از قوانین اسلامی برای صدور احکام سنگین سواستفاده می‌کنند و به ویِژه محمود احمدی نژاد که با حمایت سپاه پاسداران به ریاست جمهوری ایران منصوب شده است، در این باره بازخواست کنند.»


مرکز بررسی جرایم سازمان یافته

 

در پی اعلام موجودیت در فروردین ماه ١٣٨٨ «مرکز بررسی جرایم سازمان یافته» سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و سایت رسمی آن گرداب به شکل فعال در سرکوب شناسایی و دستگیری شهروند وب‌نگاران شرکت داشته است. « فرماندهی پدافند سايبري سپاه پاسداران انقلاب اسلامي» و هکرهای وابسته به آن مسئول دستگیری بسیاری از وبلاگ نویسان و شهروند وب‌نگاران در ایران هستند.

 

در فروردین ١٣٨٨برای اولین بار مرکز بررسی جرایم سازمان یافته با انتشار اطلاعیه‌ای «انهدام شبکه ارائه محتوای مستهجن ضد دينی و ضد انقلابی»  را اعلام کرد و از دستگیری تعدادی از «مدیران و مسئولان این سایت ها» خبر داد. چند روز پس از این خبر «اعترافات مجرمان» ازصدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش و در سایت گرداب مشخصات و عکس‌های آنها به نمایش درآمد، همه بازداشت شدگان موارد اتهام  علیه خود  از جمله «اغفال جوانان ایران از طریق سایت‌های پورنوگرافی و ضد دینی» و «دریافت پول از امریکا و اسرائیل» را پذیرفته بودند.

 

در تاریخ ٢٦ خرداد ماه در پی آغاز اعتراضات مردمی به اعلام انتخاب مجدد محمود احمدی نژاد به ریاست جمهوری ایران، «مرکز بررسی جرایم سازمان یافته» وابسته به سپاه پاسداران با انتشار اطلاعیه‌ای، از مدیران سایت‌های اینترنتی خواست مطالبی را که حاوی «تبلیغ آشوبگری و تهدید مردم و شایعه باشد» حذف کنند «و گرنه اقدامات قانونی ما می تواند برای آنها بسیار سنگین باشد.» مرکز وابسته به سپاه، معترضان را متهم کرد که با «دروغ‌ها و تهمت‌های ساختگی و سازماندهی شورش‌ها» از طریق اینترنت به «تبلیغ آشوبگری» و «شایعه‌پراکنی» مشغولند. مرکز بررسی جرایم سازمان یافته با تشبیه این سایتها و وبلاگ ها به مراکزی سازمان یافته، آنها را متهم کرده بود که «با حمایت مالی و فنی شرکت‌های کانادایی و آمریکایی و رسانه های تحت حمایت سازمان های اطلاعاتی آمریکایی و انگلیسی (رادیو زمانه، رادیو فردا، بی بی سی فارسی)» فعالیت می‌کنند. در تاریخ٣٠ اردیبهشت ماه ١٣٨٩ ابراهیم جباری یکی از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران با اعلام «سپاه دومین ارتش سایری دنیا را تشکیل داده است» به شکل رسمی تشکیل ارتش سایبری را از سوی سپاه پاسداران پذیرفت. تا آن زمان ارتش سایبری در کارنامه خود مسئولیت حمله به سایت های اطلاع رسانی  مستقل و اصلاح‌طلب، توئیتر و رادیو زمانه را پذیرفته بود.

 

 

وضعیت بازداشت شدگان و پذیرش اعترافات

 

وب‌نگاران بازداشت‌شده قربانی نگاه‌داری طولانی مدت در سلول‌های انفرادی و برای اعتراف علیه خود به شکل وحشیانه شکنجه می‌شوند. اعترافاتی که سپس برای محکوم شدن‌ متهم در اختیار دادگاه گذاشته می‌شوند. وحید اصغری شهروند وب‌نگار یکی از این قربانیان است.

 

وحید اصغری متهم ردیف اول «اولین شبکه منهدم شده»، بیش از دوسال است که در زندان و در انتظار روشن شدن وضعیت خود است. وی در تاریخ ٢٢ اردیبهشت ١٣٨٧ در فرودگاه تهران به جرم داشتن چند کارت اعتباری دستگیر شد. این جوان ٢٤ ساله که دانشجوی رشته مهندسی در هند است به مدت هفت ماه پس از دستگیری  در شرایطی غیر انسانی در سلول‌های انفرادی و تحت شکنجه برای اعترافات اجباری و پذیرش اتهامات مختلف از جمله «مدير بزرگترين مجموعه از سايت‌های مستهجن فارسي‌زبان در اينترنت» قرار داشت.

 

تنها «جرم» وحید اصغری در اختیار داشتن فضایی در اینترنت و میزبانی سایت‌ها از جمله «چند سایت متعلق به مخالفان نظام بود»  در ٢٥ آذر ماه ١٣٨٨ وی طی نامه‌ای به رئیس شعبه ١٥ دادگاه انقلاب اسلامی شرح کاملی از  فشارها و شکنجه‌های متحمل شده را بیان کرده است. این نامه در اختیار نهادهای بین‌المللی قرار گرفته است. 

 

«با چشم بند و دست بند .... و مرا شدیدا به چوب بسته و به ـ حالت ـ کاسه سر و به سمت پائین آویزان کردند با طناب و دستبند و شلاق و سیلی می زدند..... ضربه زدن به شکم و پهلو با پنجه بوکس و گذاشتن چاقو زیر گلویم و روی رگ دستم و تهدید به قتل و تجاوز جنسی چند نفره به من به زور هر چه می خواستند را تلقین می کردند وبا وعده و اجبار از من اعتراف غیر واقعی و کذب و امضا و اثر انگشت و نوار مصاحبه ی ویدئویی جعلی بارها گرفتند.....در حالی که من فقط متهم بودم»

 

بنابر ماده ١٦٨ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران «رسيدگی به‏ جرايم‏ سياسی‏ و مطبوعاتی‏ علنی است‏ و با حضور هيات‏ منصفه‏ در محاكم‏ دادگستري‏ صورت‏ مي‏ گيرد..» با این حال در ایران بسیاری از محاکمات در پشت درهای بسته برگزار می شوند و گاه حتا متهم هم از برگزاری دادگاه خود بی اطلاع است و بعدا از محکومیت خود مطلع می شود. وکلای متهمان نیز نه به موکل و نه به پرونده وی دسترسی ندارند. در این باره وحید اصغری تاکید دارد «هنوز که هنوز است اجازه ملاقات با وکیل و بررسی پرونده مرا نمی دهند، حتا در صحن دادگاه اجازه حرف زدن و احوالپرسی با وکلیم را به من نمی دهند»

 

اصغری «تفهیم» موارد اتهام خود را چنین توضیح می‌دهد "بارها آنان سایت هایی که متعلق به دیگران است به من به کذب نسبت داده اند در حالیکه که بنده در تولید و تهیه ی آن ها هیچ اختیار و دخالتی نداشته ام و در ویدئو های زیر شکنجه وا دارم کرده اند تا - را جاسوس اسرائیل بنامم و حسین درخشان را جاسوس وزارت اطلاعات ایران و سیا! به خاطر دریافت عکس های تمسخر رهبر و سران نظام وامامان شیعه در ایمیلم به اجبار و اتفاقی اتهامات توهین به امامان و توهین به رهبری و تشویش اذهان عمومی در بارجویی ها به من بستند در حالیکه دریافت آن ایمیل ها به اختیار خودم نبوده است به خاطر آگهی های گوگل و استراتژیست گوگل بودن و دریافت پول از آن موسسه ی عظیم فناوری جستجو، اتهام تحصیل مال نا مشروع به بنده زده اند!!»

 

حسین درخشان،  وبلاگ نویس از تاریخ ١١ آبان ١٣٨٧ پس از چندین بار احضار و بازجویی در تهران از سوی مقامات امنیتی بازداشت شد. و امروز پس از محاکمه‌ای ناعادلانه در انتظار صدور حکم و در اختیار سپاه پاسداران قرار دارد. حسین درخشان قربانی سناریو ساخته شده از سوی مقامات امنیتی - قضایی ایران است. وی در وبلاگ خود از اصول انقلاب اسلامی و رهبران آن و از سیاست های محمود احمدی نژاد دفاع می کرد، به اتهاماتی بی پایه چون «توهین به مسئولان جمهوری اسلامی و مقدسات اسلامی» متهم شده است. در اصل این وبلاگ‌نویس قربانی جنگ داخلی نهادها و جناح‌های اطلاعاتی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شده است.

 

«حسین درخشان وبلاگ نویس کانادایی ایرانی‌تبار همچنان در زندان بسر می‌برد، جامعه جهانی و کانادا باید برای آزادی وی و همه‌ی روزنامه‌نگاران و وب‌نگاران زندانی تلاش کنند.»

 

 دو وب‌نگار دیگر کوهیار گودرزی و حسین رونقی ملکی در وضعیتی نابسامان و در شرایطی مشابهی بسر می‌برند.

 

  گزارش‌گران بدون مرز ياد آور می‌شود که ايران یکی از سرکوبگرترین کشورهای خاورمیانه در عرصه اينترنت است و درليست کشورهای «دشمنان اينترنت» در جهان قرار دارد

 


 


جمهوری مهاباد؛ تذکری بر یک نوشته


مطلبی با عنوان «کردستان در «دوران طلایی» قسمت دوم: از جمهوری مهاباد تا جمهوری اسلامی» در سایت خودنویس منتشر شده که قسمتی از مطلب (آن‌جا که به توضیح جمهوری مهاباد و اتفاقات‌اش می‌رسد) نیاز به توضیح بیشتری دارد. نویسنده در این نوشته کوتاه (که ظاهرا منابع‌اش روزنامه‌های انتشاری آن زمان است) می‌نویسد: «شوروی برای رسیدن به اهداف خود، چشم به قومیت‌ها دارد و با شعار مارکسیسم از آنها حمایت می‌کند. در این بین کردها و آذری‌ها را بر علیه دولت مرکزی تحریک می‌کند و شاه که به جای پدرش تازه به سلطنت رسیده است نه راه «شاهی» می‌داند و نه رسم مملکت داری. ماحصل این دخالت‌های خارجی و خواسته‌های منطقی کردها و آذری‌ها در سال ۱۳۲۴، تبدیل به ایجاد دو حکومت خودمختار در آذربایجان شرقی با نام «دولت مردمی آذربایجان» به مرکزیت تبریز و دیگری «جمهوری مهاباد» به مرکزیت مهاباد می‌شود.»


این نوشته کوتاه اما، ناگفته‌های فراوانی در دل دارد و یک‌جورهایی تاریخ را هم تحریف می‌کند. البته همان‌طور که گفته شد، منابع نویسنده از قرار محدود به روزنامه‌های آن دوران است. به همین خاطر، تذکری هر چند بلند در مورد چرایی جمهوری مهاباد که از قول نویسنده ماحصل واقعی خواسته‌های منطقی مردم کرد در سال ۲۴ است، در اینجا ضروری است.


پايه‌هاي فکري قاضي محمد و حکومت مهاباد

سازندگان اوليه حزب دمکرات کردستان ايران اهدافي را تعقيب مي‌کردند که لزوم درست شدن و اساس فلسفه وجودي حزب دمکرات از آنجا ناشي مي‌شود. فقط با شناخت درست از آن تحولات مي‌توان به ضرورت متولد شدن حزبي مانند حزب دمکرات پي برد. و همچنين فقط با فرض در نظر گرفتن چنين شرايطي مي‌توان توضيح درست و تاريخي جايگاه جمهوري مهاباد را داد.


سهيم شدن در قدرت و اتکا به شکاف دولت‌ها اساس و پايه فلسفه وجودي حزب دمکرات و حکومت قاضي محمد بود. اوضاع جهاني آن زمان و رقابت قدرت‌هاي جهاني با هم و تقسيم مجدد جهان در ميان قدرت‌هاي بزرگ، وجود حزبي مانند حزب دمکرات کردستان ايران و عروج رهبراني همچون قاضي محمد در کردستان و پيشه‌وري در آذربايجان را مي‌تواند توضيح دهد. ايجاد حزب دمکرات در کردستان ايران و عروج پيشه‌وري در آذربايجان ايران براي شوروي آن زمان به منظور مقابله با نفوذ رقبايي مانند انگليس و آمريکا ضروري شده بود. زيرا شمال ايران در آن زمان تحت سيطره و اشغال ارتش شوروي قرار داشت. در عين حال تشکيل حزب دمکرات کردستان ايران با تشويق مستقيم و دخالت فرماندهان و سياست‌مداران آن هنگام شوروي عملي گرديد.


روزنامه کیهان در سرمقاله ۲۷ تیر ۱۳۲۴ در مورد حضور شوروی در ایران می‌نویسد: «روس‌ها از این می‌ترسند که اگر نیروی هر دو طرف از ایران بیرون رفت، نفوذ و اراده حریف جنوبی ایشان با کلاه و قبای ایرانی بر سریر حکومت بنشیند و مثل دوره گذشته مصالح ایشان را لگدکوب کند.»

قاضي محمد و هم‌فکرانش اگر چه سهامدار و ادامه سنتهاي قديمي عشاير و فئودالهاي کرد از جمله شيخ محمود برزنجي، «شيخ مه حمود نه‌مر» و سمکو «اسماعيل آغا» و... بودند، اما اقدام به تشکيل حزب دمکرات اساسا منطبق بر نياز آن دوره اتحاد جماهير شوروي براي استفاده ابزاري و معامله بر سر اين‌چنين احزابي در رقابت با بلوک غرب بود. چنان‌که خوده قاضی محمد در مصاحبه‌ای که در روزنامه مردم داشت ( ۱۸ دی ماه ۱۳۲۴) تاکید می‌کند چهار سال است که خودمختاری در مناطق کردستان عملا اجرا می‌شود. او به این مهم اشاره دارد که حزب، خواهان خودمختاری و آزادی ملت کرد در اداره امور محل، در داخل ایران و در حدود دولت ایران است. سوال این‌جاست که ضرورت تشکیل یک دولت خودمختار در این شرایط چیست؟


بعد از اتمام جنگ جهاني دوم و توافق قدرت‌هاي جهاني بر سر مناطق نفوذ طرفين، ستون و تکيه گاه اصلي حزب دمکرات و پيشه وري که تا آن زمان ارتش شوروي بود، کنار رفت و آن‌ها را در معامله با بلوک رقيب به معامله گذاشت. يکي از نتايج اين معامله و توافق قدرت‌هاي جهاني اين بود که رژيم حاکم بر ايران تحت نفوذ غرب و مشخصا آمريکا باشد.


به همين دليل جرياناتي که متحد و در هماهنگي با شوروي بسر مي‌بردند، بايد سرکوب و از ميان برداشته مي‌شدند. با حمله ارتش حکومت مرکزي ايران که بعد از توافق قدرت‌هاي جهاني وظيفه داشت تمام مناطق ايران را در سيطره خود بگيرد و با اين اقدام لياقت خود را به غرب نشان دهد، حکومت جمهوري مهاباد در هم شکسته شد. اما قبل از اينکه ارتش به مهاباد برسد سران حکومت مهاباد از جمله قاضي محمد به استقبال ارتش رفتند و خود را تسليم کردند. ملا مصطفي بارزاني که آن زمان در اتحاد نزديکي با قاضي محمد بسر مي‌برد، نخواست تسليم ارتش رژيم پهلوي بشود و با تعدادي افراد مسلح خود را به اتحاد جماهيرشوروي رساندند.


قاضی محمد، سازش‌کار یا ورشکسته سیاسی؟

برخلاف تصوراتی که فکر مي‌کنند قاضي محمد سازش‌کار بوده و با تسليم شدنش مرتکب بزرگ‌ترين خطا شده است، اگر مقاومت هم مي‌کرد شانسي براي پيروزي نداشت. زيرا تنها پشتيبان و حامي آنها ارتش شوروي آن زمان بود نه مردم کردستان. ارتش شوروي هم اين حزب و حکومت‌اش را در يک معامله رها کرده بود. بنابراين حکومتي که بر يک منطقه محدود به اسم «موکريان» تسلط داشت و در همان محدوده هم هيچ اقدامي به نفع مردم نکرده بود و فئودال‌هاي منطقه و ملاهاي مفت خور سران و وزيران و کاربدستان آن بودند، مردم نيازي به حمايت از آنها نمي‌ديدند. یادآوری این نکته شاید ضروری باشد که از جمله خواسته‌های حزب دموکرات، تصویب قانونی میان رعیت و ارباب جهت تامین آتیه دو طرف بود. چیزی شبیه قانون کار در دولت‌های فعلی، که ابتدا، میزان سود و سودآوری صاحب تولیدی ملاک قانون‌گذاری است. مردم، از چنین نیروهایی حمایت نمی‌کنند. به همين دليل با تاکتيک تسليم يا مقاومت عاقبتي به‌جز شکست در انتظار قاضی محمد و یارانش نبود.


يکي ديگر از بنيادهاي فکري قاضي محمد و حزب دمکرات احترام و دفاع از مذهب اسلام و قوم‌پرستي بود. در مقابل حکومت پهلوي مدافع سيستم سرمايه‌داري طرفدار غرب بود. در جامعه آن زمان ايران مدافعين سرمايه‌داري مي‌توانستند مدعي نظامي برتر به نسبت فئوداليسم باشند. در مقابل فئودال‌ها و آخوندهاي سني که مدافع اسلام سنتي و روابط فئودالي بودند، از لحاظ تاريخي هم شانسي براي ماندن نداشتند.

مذهب و مليت براي طبقات دارا هميشه منشا خير و برکت بوده است. حزب دمکرات هر دو ایدئولوژي را در يک ترکيب هماهنگ به بخشي از هويت خود تبديل کرده بود. قاضي محمد خود يک آخوند سني بود و بيش از هر ارزشي دفاع از ارزش‌هاي اسلامي و ناسيوناليستي و قومي را وظيفه خود مي‌دانست. به همين دليل ترکيب افراد حکومت مهاباد اساسا آخوندها و ملاکين قدرت‌مند بودند. دهقانان که تحت سيطره حکومت‌هاي قبلي هم با حکومت خان‌خاني و ملوک‌الطوايفي فئودال‌ها در منطقه دل خوشي نداشتند، اين‌بار نمي‌توانستند متحد و حامي حکومتي باشند که همان فئودال‌ها در حکومت و قدرت جديد بر آن‌ها تسلط داشته باشند. همچنين ملاهاي که در مدح و ثناي حکومت خان‌ها آيه مي‌خواندند، نمي‌توانستند محلي از اعراب داشته باشند.


بنابر اين پايه شکست حکومت قاضي محمد در مهاباد هم از لحاظ سياست حاکم بر جهان و منافع دراز مدت قدرت‌هاي جهاني و محلي آن‌زمان و هم از نظر مردمي که دل خوشي از سران و رهبران آن نداشتند، قطعي بود. در عين حال حکومت مرکزي با توجه و اتکا به اقدامات دوران رضاخان مدعي پيشروي و استقرار يک سرمايه‌داري متحد غرب را داشت. اين تحول اگر چه با سرکوب‌هاي خونين و ديکتاتوري سلطنتي همراه بود، اما از لحاظ تاريخي جلوتر از آن فرهنگ و سيستمي بود که قاضي محمد از آن دفاع مي‌کرد. بنابراين هم از لحاظ نياز سرمايه و هم از نظر مردم حکومت مهاباد شانسي براي ماندن نداشت. راه گريز از شکست براي چنين حکومت‌هایي وجود ندارد.


بالاخره هر حکومتي يا بايد با هم‌خواني و هماهنگي با قدرت‌هاي جهاني پايه‌هاي خود را محکم کند و مردم را به بند بکشد و يا در ميان مردم محبوب باشد و اقداماتي که در جهت منافع مردم انجام مي‌دهد، مشروعيت‌اش را کسب کند. حکومت قاضي محمد هيچ کدام از اين‌ها را نداشت. اگر چه ابتدا در هماهنگي با منافع بلوک شرق متولد شد، اما با تقسيم مناطق نفوذ قدرت‌هاي جهاني و عقب نشيني ارتش شوروي عريان و بي پناه شد و ناچار به تسليم گرديد.


اهمیت حکومت مهاباد

در این باره می‌گویم هیچ! چون نه یک حکومت مستقل کرد بوجود آمد که نماینده خواسته‌های مردم باشد و نه تشکیل این حکومت، حتی به خواست و اراده جمعی مردم بود. آن‌چه مهم است، تفسیرهای وارونه برای بازیابی خط و سیاست احزاب ناسیونالیست و به‌خصوص حزب دمکرات کردستان ایران است. آن‌چه جريانات سياسي را وادار مي‌کند از تاريخ و فعاليت خود بگويند، تنها بررسي تاريخ گذشته نيست. بلکه تلاشي براي مشروعيت دادن به سياست‌هاي امروزي‌شان است. خارج از اختلاف و تفاسير متفاوت از تاريخ گذشته، حزب دمکرات و ناسيوناليست‌هاي کرد همگي تلاش مي‌کنند با ارجاع به آن تاريخ سياست امروزشان را به بازار عرضه کنند.


تناقض‌ها، از فئودالیسم تا مدرنیته

به‌طور عيني قاضي محمد و حکومتش اساسا فئودال‌ها و آخوندهاي مفت‌خور زمان خود را نمايندگي مي‌کردند و هيچ اقدام مشخصي در جهت منفعت مردم و يا در جهت تغيير سيستم فئودالي انجام ندادند. نه تنها اين، بلکه محکم و بدون ابهام از حاکميت فئودال‌ها و موقعيت برتر آن‌ها در مقابل دهقانان حمايت کردند و اساسا ۱۱ ماه حکومت‌شان در مهاباد دست فئودال‌ها و آخوندها بود.


بنابراين حزب دمکرات کردستان ایران، امروز با يک تناقض جدي روبرو است. از يک طرف بايد خود را ادامه سنت قاضي محمد قلمداد کند و از جانب ديگر بايد منافع بورژوازي کرد را نمايندگي کند. اين تناقض بر دست و پاي حزب دمکرات پيچيده است و تا کنون اجازه نداده است به عنوان يک حزب بورژوايي در مقابل عشاير و فرهنگ فئودالي نقدي و تحرکي جدي از خود نشان بدهد. مثلا هنگامي که در مقطع بعد از انقلاب ۱۳۵۷ فضاي سياسي باز شد، مردم کردستان در مقابل بقاياي خان‌ها و فئودال‌ها اقدام به مصادره زمين‌هاي آن‌ها کردند. حزب دمکرات کردستان ايران آشکارا و بدون ابهام از فئودال‌ها حمايت کرد و بارها با جنبش دهقاني آن دوره به مقابله پرداخت.


همين تناقض حزب دمکرات، ميدان مانور بيشتري به جريانات چپي مثل کومله در کردستان داد که با حمايت از جنبش دهقاني عليه فئودال‌ها، به سرعت در ميان مردم کردستان محبوبيت پيدا کند. حزب دمکرات هيچ وقت با فرهنگ امروزي بورژوايي نتوانسته است خود را کاملا تطبيق دهد. هميشه با فرهنگي عشيرتي و عقب مانده در عرصه‌هاي سياسي و فرهنگي ظاهر شده است. از این رو، به تفسیر وارونه از تاریخ و به‌خصوص جمهوری مهاباد اقدام می‌کند.



 


داود سلیمانی، قبل از زندان و درون زندان

منبع: ندای سبز آزادی


 


آیا دور جدید قتل‌های زنجیره‌ای آغاز شده‌ است؟

گزارش شده است که ایین متخصص قلی هم‌اکنون به بیمارستان امام حسین تهران منتقل شده و در بخش ICU بستری است. هنوز از هویت عامل یا عوامل این سوقصد و همچنین انگیزه‌های آنان گزارشی ارائه نشده است.


«سیدحمید حسینی» مدیر روابط‌عمومی وزارت بهداشت از پیگیری‌های وزارت بهداشت و نیروی انتظامی درباره سوقصد به این پزشک خبر داده، اما درباره نتایج آن تاکنون اظهارنظری نکرده است.


این در حالی است که تنها یک شب پیش از آن، دکتر «عبدالرضا سودبخش» عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران نیز شب سه‌شنبه در مقابل مطب شخصی خود از طرف افراد ناشناس مورد سوقصد قرار گرفت و کشته شد.


پلیس آگاهی تهران درباره حادثه سو قصد به دکتر عبدالرضا سودبخش عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران که در مقابل مطب شخصی خود از طرف افراد ناشناس کشته شد اعلام کرد: «تحقیقات اولیه حکایت از آن دارد که علت و انگیزه قتل شخصی بوده و وجود هرگونه انگیزه دیگر در این جنایت منتفی است.»


این در حالی است که برخی از رسانه‌های مخالف جمهوری‌اسلامی، سخنان این استاد دانشگاه درباره جود روابط جنسی میان زندانیان را از علل قتل وی دانسته بودند.


کشته شدن دکتر سودبخش، سومین مورد سوقصد به اساتید دانشگاه در یک سال گذشته بوده است. ۲۲ دی ماه سال گذشته موتور سیکلتی که در مقابل خانه «مسعود علی‌محمدی» پارک شده بود منفجر شد و جان استاد دانشگاه فیزیک را گرفت. رسانه های نزدیک به دولت و صدا و سیما علی محمدی را «دانشمند فیزیک هسته ای» خوانده بودند، مساله‌ای که با تکذیب سازمان انرژی اتمی مواجه شده بود. برخی رسانه‌ها نیز از دوستی وی با «شهرام امیری» خبرداده بودند. گرچه در ابتدا اعلام شده بود که گروهی موسوم به «انجمن پادشاهی ایران» مسوولیت این ترور را به عهده گرفته است، اما این گروه هر گونه ارتباطی با این حادثه را رد کرد. چند بعد مشخص شد که وی از جمله اساتید حامی میرحسین موسوی بوده است.


چند ماه بعد از ترور علی‌محمدی، «احمد معتمدی»، وزیر ارتباطات دولت خاتمی و استاد و عضو هیات علمی دانشگاه پلی‌تکنیک، در این دانشگاه مورد حمله قرار گرفت. فرد مهاجم با چاقو به وی حمله کرد و با وارد کردن ضرباتی از پشت، او را به شدت مجروح کرد. بر اساس اظهارات مسوولان دانشگاه ، ضارب حدودا چهل ساله بوده که با ارائه کارت شناسایی خود به نگهبانی، وارد دانشگاه شده است. فرد مهاجم که هویتش اعلام نشد، بعد از حمله توسط حراست دانشگاه امیرکبیر بازداشت شده بود.


رسانه‌های دولتی علت این سوقصد را مسایل شخصی دانسته بودند، اما همسرمعتمدی تهدید کرد که پشت پرده این ترور را در صورت ادامه چنین دروغ‌هایی، فاش می‌کند، اتفاقی که هرگز رخ نداد. 


 


سیر تکاملی سخنان احمدی‌نژاد در سازمان ملل...تا آینده
 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته