-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ مهر ۱, پنجشنبه

Latest News from Norooz for 09/23/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



سید مصطفی تاجزاده که بیش از یک ماه است به دلیل شکایت از کودتاگران نظامی در زندان اوین همراه با آقای نوری زاد در قرنطینه به سر می برد، روز چهارشنبه 31 شهریورماه در ملاقات کابینی با همسرش در رابطه با مواضع اخیر آقای احمدی نژاد و موارد کذب بیان شده توسط وی در نیویورک، نکاتی را مطرح نموده است. به گفته فخرالسادات محتشمی پور وی در این ملاقات در پیامی خطاب به عقلای قوم اظهار داشته است: "بگیر و ببند و سرکوب و انسداد در زمان محمدرضا شاه جواب نداد و به طریق اولی در دنیای به هم پیوسته کنونی و در جهان دموکراسی خواه امروز و در عصر رایانه و اینترنت و ماهواره و تلفن همراه، روش های استبدادی نمی تواند پاسخگوی اداره کشور باشد و قطعا این روش ها محکوم به شکست است.مگر حصر مرحوم آیة الله منتظری اندکی از محبوبیت او کاست یا به محبوبیت دیگران افزود که دوباره به این روش ها تمسک جسته اند؟ من به عقلای قوم هشدار داده یادآور می شوم که ایرانیان از مشروطه تاکنون نشان داده اند که استبداد را برنمی تابند و سرانجام حقوق خویش را استیفا خواهند کرد."

 

به گزارش نوروز متن کامل اظهارات سید مصطفی تاجزاده در ملاقات روز گذشته به شرح زیر می باشد:

 

این که آقای احمدی نژاد تصمیم گرفته مکنونات قلبی خود را علنی کند، یعنی نظام موردنظر خود را تک حزبی می خواند و وجود دسته بندی و در واقع گرایش های سیاسی متفاوت را مغایر ارزش های انقلاب معرفی می کند و از صدور منتقدان و مخالفان خود به خارج از کشور سخن می گوید و با تفکیک قوا مخالفت کرده و دیگر مجلس را در رأس امور نمی داند و دخالت احزاب را در مدیریت کشور محکوم می کند، به آن دلیل است که پس از سرکوب یک سال گذشته، میدان را برای یکه تازی و تحقق یکه سالاری مناسب می بیند. در حقیقت وقتی آزادی مطبوعات و احزاب و تجمعات و انتخابات به محاق می رود و شخصیت های وارسته فهیم و شجاع و مدیرانی هم چون آقایان بهزاد نبوی، میردامادی، آرمین، صفایی فراهانی، داود سلیمانی، کیانوش راد، تاجرنیا، مرعشی و ... (نمایندگان مجلس ششم) به جای حضور در مجلس گرفتار محاکمه و بند و زندان می شوند، حزب پادگانی تصور می کند که فرصت طلایی استحاله جمهوری اسلامی ایران را به نظام تک حزبی استبدادی به دست آورده  و به جای تحقق آرمان های امام و مردم و وعده های امام در پاریس و اصول مصرح قانون اساسی، می تواند دیدگاهی را که متعلق به مارکسیست های روسی است و استالین آن را در شوروی محقق کرد و سرانجام فروپاشید در ایران به مرحله اجرا درآورد و توجه ندارد که مدل حکومت تک حزبی استبدادی حداقل دو دهه است که با شکست مفتضحانه ای در جهان مواجه شده و برای ملت ایران هیچ جاذبه ای ندارد چرا که اساسا انقلاب اسلامی در اعتراض به چنین مدلی شکل گرفت. جالب آن که امروز حتی مارکسیست های آمریکای لاتین نیز از مدل چند حزبی و مطبوعات و احزاب و انتخابات آزاد دفاع می کنند. به نظر من مدل مطلوب حکومت آقای احمدی نژاد و حزب پادگانی نه جمهوری است و نه اسلامی و نه ایرانی. بلکه نظامی فاشیستی است که در آن همه آزادی ها به رسمیت شناخته می شود به جز آزادی های مدنی و سیاسی. بنابراین وی چه زمانی که به نام اسلام و تشیع و ولایت و امام زمان و چه اکنون به نام مکتب ایرانی از حکومتی دفاع می کند که ماهیت آن انسدادی-استبدادی است و در آن منتقدان از داشتن روزنامه و حزب و تجمع آزاد محروم خواهند بود و نظام رقابت آزاد و انتخابات آزاد معنایی نخواهد داشت.

  • البته یک نکته را نباید نادیده گرفت و آن این است که از زمانی که انتخابات مجلس هفتم به شکل نمایشی برگزار شد و صلاحیت نامزدهای مخالف تک صدایی با اتکاء به نظارت استصوابی رد شد و مجلس هفتم و سپس مجلس هشتم به شکل فرمایشی تشکیل شد، مجلس دیکر در رأس امور نبوده و چنان ضعیف شده است که قدرت دفاع از خود در برابر زیاده خواهی های آقای احمدی نژاد را ندارد چه رسد به این که بخواهد از حقوق و منافع ملت دفاع کند. تجربه ما از مشروطه تاکنون نشان می دهد که هر زمان انتخابات نمایشی و مجلس فرمایشی شد، قوه مقننه هرگز دررأس امور قرار نداشت. به هر حال امروز عملا کودتاچیان و حزب پادگانی در رأس امورند نه مجلس مستقل و مدرس پرور.
  • آقای احمدی نژاد با وجود مواضع فوق و عملکرد سرکوب گرانه وزارت اطلاعات، ارشاد و کشورش در زمینه نقض حقوق شهروندان، ایران را آزادترین کشور جهان می خواند که چندصدایی در آن حاکم است و ادعا می کند رقبای انتخاباتی وی آزادانه به فعالیت مشغولند. در این زمینه باید گفت: اولا ایجاد محدودیت های روزافزون برای آقایان کروبی و موسوی خلاف ادعای وی را ثابت می کند. امروز صداو سیمای میلی و تک صدا نه تنها آن دو بزرگوار را بایکوت خبری کرده بلکه به مناسبت و بی مناسبت انواع اتهامات را متوجه آنان کرده و می کند. مطبوعات نیز از درج اخبار آنان جز فحاشی و نقد غیرمنصفانه منع شده اند و سایت های آنان نیز فیلتر و احزاب آنان و طرفداران اصلاح طلبشان یکی پس از دیگری توقیف شده اند. با وجود این استبدادطلبان ایرانی، این میزان محدودیت را کافی ندانسته حصر خانگی را به آنان تحمیل کرده اند و توجه ندارند که در جهان جهانی شده امروز، حتی در «بورکینافاسو» نیز با نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری چنین رفتاری نمی کنند و با نقض حقوق آنان به حیثیت کشور آسیب وارد نمی کنند و تصویری زشت از آن به جهان ارائه نمی کنند به طوری که رئیس دولت مجبور شود در مقر سازمان ملل متحد به دروغ اعلام کند که «رقبا و مخالفان ما آزادانه به فعالیت مشغولند.» ثانیا اگر ادعای آقای احمدی نژاد درست است و در ایران  زندانی سیاسی وجود ندارد، چگونه می تواند محکومیت های سنگین هشت سال و نه سال و حبس در تبعید  را به دانشجویان مظلوم و متعهد ایرانی مشاهده کند و دم برنیاورد؟ در کجای دنیا یک دانشجوی دختر را به جرم نگاه متفاوت و زبان نقاد به نه سال و نیم حبس محکوم می کنند؟ من این جا به احکام ظالمانه و سنگین علیه روزنامه نگاران و فعالان سیاسی و مدنی و غیره اشاره نمی کنم که مثلا آقای نوری زاد تنها به دلیل نگارش نامه منتقدانه در زندان به سر می برد و با وجود این اعلام می کنند که زندانی سیاسی نداریم.البته اگر هر یک از  زندانیان سیاسی ما پاسپورت آمریکایی داشتند، آقای احمدی نژاد شخصا پرونده آنان را پیگیری می کرد و برای آزادی آنان با مقامات قضائی به مکاتبه و مذاکره می پرداخت.
  • در مورد این ادعای آقای احمدی نژاد که مخالفان و منتقدان وی نکات مثبت کارنامه دولت نهم و دهم را ندیده و به سیاه نمایی می پردازند، نیز باید بگویم در 31 سال گذشته هیچ کس به اندازه ایشان به سیاه نمایی عملکرد دولت های پیشین نپرداخته و رقبای خود را به فساد متهم نکرده و خدماتشان را نادیده نگرفته است. سخنان و تعبیرات وی در مورد مدیران گذشته و یا رقبای کنونی اش از سیاه نمایی گذشته و دروغ گویی های او به شکل گسترده و آشکار تنها با قاضی مرتضوی- دادستان معزول- قابل مقایسه است.  کینه وی و اقتدارگرایان همکارش به نحوی است که درست هم زمان با برنامه سفر به نیویورک،  روز گفتگوی تمدن ها را که با اقبال جهانی روبرو شد، و هزاره سوم میلادی با آن نام آغاز شد، از تقویم رسمی کشور حذف کردند.
  • من از آقای احمدی نژاد که تلاش برای بستن روزنامه سلام را از افتخارات زندگی خویش می داند، انتظار ندارم که از حقوق و آزادی های ایرانیان و به ویژه منتقدان خود دفاع کند. از دید او هر آن کس که مخالفش باشد، خس و خاشاکی بیش نیست و به اندازه بزغاله نمی فهمد اما خطاب من به عقلای قوم است: بگیر و ببند و سرکوب و انسداد در زمان محمدرضا شاه جواب نداد و به طریق اولی در دنیای به هم پیوسته کنونی و در جهان دموکراسی خواه امروز و در عصر رایانه و اینترنت و ماهواره و تلفن همراه، روش های استبدادی نمی تواند پاسخگوی اداره کشور باشد و قطعا این روش ها محکوم به شکست است.مگر حصر مرحوم آیة الله منتظری اندکی از محبوبیت او کاست یا به محبوبیت دیگران افزود که دوباره به این روش ها تمسک جسته اند؟ من به عقلای قوم هشدار داده یادآور می شوم که ایرانیان از مشروطه تاکنون نشان داده اند که استبداد را برنمی تابند و سرانجام حقوق خویش را استیفا خواهند کرد. البته برای اکثریت مردم مسلمان ایران مقابله با استبداد سکولار خیلی سهل تر است اما یقین دارم که هم وطنانم هرگز زیر بار استبداد دینی نخواهند رفت. استبدادی که به تعبیر آیة الله نائینی بدترین نوع دیکتاتوری است و در واقع جسم و جان و زندگی عمومی و خصوصی مردم را در انقیاد خود در می آورد. به باور من اندکی زمان لازم است تا استبدادطلبان ایرانی و طرفداران اندیشه طالبانی-پادگانی همه آن چه در چنته دارند، بیرون بریزند و دستشان را کاملا رو کنند و پیروان خود را بیش از پیش شرمسار سازند و در نهایت مجبور شوند از برج غرور و تفرعن و استبداد پایین آمده دست از سرکوب بیشتر و بگیر و ببندهای بی منطق و کور برداشته حقوق ملت را به رسمیت بشناسند و به بازی برد برد تن دهند.

 


تمام دوران اصلاحات و درحالی که جامعه درگیر سیاست بود ترجیع بندی در میان محافظه کاران دیروز و اصولگرایان امروز خطاب به جامعه و اصلاح طلبان هر روز و شب تکرار می شد که سیاست را ول کنید، به مشکلات اقتصادی مردم برسید. این فقط رهبری نبود که بارها اهمیت مسائل اقتصادی را در صحبت های خود برجسته می کرد، بلکه آیت الله جنتی، رئیس مادام العمر شورای نگهبان، حاج حبیب الله عسگراولادی، پدر معنوی برخی اصول گرایان سنتی در حزب موتلفه، محمدرضا باهنر نماینده تکنوکرات های محافظه کار در جامعه اسلامی مهندسین و احمد توکلی ، که اگرچه در دیدگاه سیاسی به محافظه کاران یا همان اصول گرایان نزدیک بود اما گروهی او را سوسیالیست تخیلی آرمانگرا می نامیدند که باید کنترل و محدود شود، و روزنامه های کیهان و زسالت و...و صد البته صدا و سیما، همه و همه بارها و بارها دولت خاتمی و اصلاح طلبان را متهم به سیاسی کاری و اولویت دادن شعار توسعه قرهنگی و سیاسی بر توسعه اقتصادی و در زمان هایی هم مجلس ششم اصلاح طلب را متهم به کمک کاری در حل مشکلات اقتصادی و اجتماعی مردم می کردند. محافظه کاران البته بیشتر از آنکه غصه دار شکم مردم باشند دغدغه فکر ئ ذهن مردم را داشتند که در دولت توسعه فرهنگی و سیاسی با افزایش تیراژ روزنامه ها و فعالیت احزاب و نهادهای مدنی باز شده بود چراکه در همان دوران اتفاقاً گزارش های بانک مرکزی نشان می داد که در تمام سال های پس از انقلاب، طلایی ترین دوران رشد اقتصادی در همین ایام رقم می خورد.
محافظه کاران اما به این قانع نبودند. آنها گمان می بردند که با بزرگ کردن مشکلات اقتصادی و علم کردن شعار مبارزه با فقر و فساد و تبعیض می توانند دولت اصلاح طلب را مجبور کنند دست از اهداف توسعه ای خود در زمینه های فرهنگ و سیاست بر دارد و به ساز آنان برقصد؛ به همین دلیل هم در مجلس هفتم که به لطف نظارت استصوابی شورای نگهبان در اختیار اصول گرایان قرار گرفت از اولین طرح های مجلس، طرح تثبیت قیمت ها بود و یکی از حمایت کنندگان آن هم، همین آیت الله شیخ احمد جنتی است که در نماز جمعه هفته پیش مردم را به "کمی ریاضت اقتصادی" دعوت کرده است.
آیت الله جنتی البته هنوز آن قدری پیر نشده است که دیروز و امروز خود را فراموش کرده باشد و احتمالاً به دلیل همین توانایی به خاطر آوردن حوادث تاریخی است که در مسند شورای نگهبان نشسته تا هر که را که لازم بود رد صلاحیت کند و از گذشته اش یادی نماید. همان که پسر آیت الله خزعلی زمانی دلیل رد صلاحیت برخی افراد را در انتخابات مختلف، مشکل شخصی آنان با آیت الله جنتی می دانست. به همین سیاق حضرت آیت الله هنوز نباید از یاد برده باشد که چه مرثیه ها در همین نمازهای جمعه بر شکم های گشنه می خواند و دولت خاتمی را به باد انتقاد و ناسزا می گرفت که به اقتصاد مردم نمی رسد، گرانی را درمان نمی کند، از تورم نمی کاهد، مستعصفان را حمایت نمی کند و خلاصه هرچه حضرت آیت الله می پسندد انجام نمی دهد. کاری نداریم که تا چه حد دبیر گذشته، حال و آینده شورای نگهبان در تمام آن روزها حق داشت و حتی مدح و ثنا و ستایش و دعایی که در وصف مجلس هفتم، او و دوستانش می کردند و طرح تثبیت قیمت ها را با ثابت نگه داشتن کاذب قیمت ها، عیدی و شیرینی مجلس هفتم به مردم می دانستند و در سودای بدست آوردن ریاست جمهوری به هر ترفند و حیلتی متوسل می شدند، تا چه حد ریا بود یا تزویر در آن قرار داشت یا با زر و زور آمیخته بود. اینها را به نیت صاحبانشان واگذار می کنیم اما حضرت آیت الله هنوز نباید فراموش کرده باشند که دولت و مجلس جدید آمدند که مردم نفت را بر سفره های خود ببینند، بنزین را با همان قیمت سال 83 به ملت تحویل دهند، حامل های انرژی را به نازل ترین وجه ممکن دریافت دارند و خلاصه با کیف کوک و ساز و دهل، به بیعت دائمی با اصول گرایان بپردازند. غافل از آنکه نفت که بر سر سفره ها نیامد که هیچ، بنزین سهمیه ای شد و قیمت آب و برق و گاز ونان و...سر به آسمان گذاشت و ما ماندیم و آن همه وعده و وعید که آقایان چه ها که قرار است بکنند. آپولو که وعده اش را داده بودند هوا نکردند، اشکالی ندارد، اما چرا دیگر در زمین خدا چرخ ملک و مملکت را با ماشین دودی هم نمی توانند بچرخانند؟ رشد اقتصادی که صفر درصد شد، بیکاری که الی ماشاالله رو به افزایش، تورم که فقط دولت مدعی است تک رقمی شده است، سرمایه گذاری که قربانش بروم فقط مانده گینه بیسائو و جزایر مالدیو را بگیرند، یک سرجمع همه اینها باقی می ماند به نام توسعه اقتصادی و هزار وعده خوبانی چون شما که آن هم احتمالاً تا سال 1404 که پایان برنامه زمانی سند چشم انداز توسعه بیست ساله است باید به آن دست پیدا کنیم ! مگر نه حضرت آیت الله؟ سند چشم انداز را که به یاد دارید، در مجمع تشخیص تصویب شد، امضای شما به عنوان دبیر و عضو شورای نگهبان پای آن است و رهبری هم بارها بر اجرای آن تاکید کرده بود. الان آن سند کجاست راستی؟ خاک می خورد نه؟ چقدر به اهداف آن سند رسیده اید؟ عددها و رقم ها را حتماً یک مروری کرده اید که بعد از کمی شایعه پراکنی عوامل استکبار دوباره به نماز جمعه می ایستید که امت درصحنه، "کمی ریاضت اقتصادی "در پیش داریم. ریاضت اقتصادی؟ مزاح می فرمایید حضرت آیت الله، آنچه وعده داده بودید همه بهشت برین بود و رفاه در زمین. قرار نبود ریاضت بکشیم و قرار بود سیاحت کنیم و سفره هامان با آوردنفت رنگین شود. اصولگرایان با شعار آبادگری آمدند و حالا دارد به ریاضت اقتصادی ختم می شود و فردا را خدا عالم است . ما آدرس عوضی گرفته ایم و اشتباه آمده ایم اینجا یا خاطر مبارک فراموش کار شده است آنجا بر سر منبر حضرت آیت الله؟


 


یادم هست در زمان حیات امام همیشه خدا را شکر می کردم که زندگانی مرا در عهدی قرار داد که امام را بشناسم و انقلاب را ببینم . به آن عشق بورزم و برای این بکوشم. یک دلمان رفتن با شهدا بودو نظر بوجه الله و دل دیگرمان ماندن با انقلاب، تا فردای تحقق آرمانهای آن را ببینیم. قسمت ما این بود که بمانیم و ببینیم. اما نه تحقق آن آرمانها را، که روزگار امروزمان را....

سی و یکم شهریور سالروز آغاز جنگ علیه ایران توسط صدام و حزب بعث عراق است. مناسب دانستم متن سخنرانی
پیش از دستور خود را که به این مناسبت و در اولین سال ورودم به ششمین دوره مجلس شورای اسلامی ایراد شده است را دوباره منتشر کنم.هر چند می دانم بخاطر سوء استفاده از ارزشها و نمادها، نگاه غالب جوانهای امروز به آنها مانند من نیست.

اگر چفيه زينت ماست، ما نیز زینت چفیه باشیم

بسم الله الرحمن الرحيم
آغاز سال تحصيلي 80-79 را به همه دانش آموزان و دانشجويان و معلمان و اساتيد دانشگاه¬ها تبريك مي گويم و از خداوند متعال براي اين قشرهاي پويا و فرهيخته، طلب توفيق و بهروزي مي كنم.
هفته اي كه در آن بسر مي بريم يادآور حماسه هشت سال دفاع مقدس ملت بزرگ ايران در برابر دشمني است كه جنگ را بر دو ملت ايران و عراق تحميل كرد، جنگي كه سرمايه هاي دو ملت را در آتش خود سوزاند، اما به يمن صبر و پايداري ملت مومن و فداكار اين مرز و بوم از دل آتش جنگ، ملتي آبديده بيرون آمد كه استوار و سرافراز ايستاده است.
براستي جنگ چه بود و چرا خاطره آن پاس داشته مي شود؟ ياد دارم در تابستان سال 67 وقتي كه اخبار بعد از ظهر راديو اعلام كرد جمهوري اسلامي ايران قطعنامه 598 را پذيرفته است همه ما گريستيم ، ‌اگر چه روزهاي پاياني جنگ تحميلي سخت و دشوار بود و اخبار جبهه ها ناخوشايند، اما گريه ما به خاطر دست برداشتن از غرور انقلابي در جنگ و احساس بسته شدن باب شهادت بود كه عشق به آن فرهنگ رايج جوانان پر شور آن دوره بود.
جنگ دو چهره داشت . يك چهره آن ويراني و تباهي امكانات مادي بسيار و يك چهره آن جلوه هاي عشق و ايثار ، سربلندي و افتخار.

بدون ترديد كساني كه فيض حضور در جبه ها را درك كرده باشند، بخصوص آنان كه داوطلبانه و با آگاهي در اين مسير قدم گذاشتند و عشق به شهادت در راه آرمانهاي بلندي كه امام امت مطرح مي فرمود را حتي لحظه اي در جان خويش يافته باشند، شيرين ترين خاطره هاي زندگاني خود را از آن دوران ذكر مي كنند . همه عشق را مي ستايند اما عشقي كه عاشق تماماً از خود بگذرد وخود را در پيش پاي معشوق فدا كند، چيز ديگري است .
ما نسلي هستيم كه همواره غبطه ياراني را مي خوريم كه از ما سبقت گرفتند و يك شبه ره صد ساله رفتند و ما مانده¬ايم محكوم به دست و پا زدن در دنيايي كه جز خون دل نصيبي براي آرمانخواهان و حق طلبان ندارد . بايد ماند و ديد كه چگونه آرمانهاي بلند شهيدان به مسلخ برده مي شود و افتخارات آن عزيزان مصادره به مطلوب كساني مي شود كه دانسته يا ندانسته به سوداگري ارزشها مشغولند.
دلم مي خواست در اين فضاي غبار آلود، هم خود را بپيرايم و هم غبار مظلوميت از چهره عزيز شهداء بزدايم ، خواستم تا تجديد عهدي با شهيدانمان داشته باشم و بگويم ما همچنان درجستجوي آرمانهاي انقلاب اسلامي و شهداي گرانقدر، ‌مسير دوم خرداد را يافته ايم و با همان عشقي كه انقلاب و جنگ را سپري كرديم مسير اصلاحات را مي پيماييم .
ما درهمان نقطه كه شهدايمان پرواز كردند نمانديم ، با متقضيات زمان و مكان كه امام آموخت به آنها بي اعتناء نباشيم، پيش آمده ايم و امروز نير همان نيت و عزم را براي همان مقصود در برنامه دوم خرداد دنبال مي كنيم .
چفيه ام را سالها بود كه بقچه كفنم كرده بودم و به كناري نهاده بودم ، خواستم بياد دوران جنگ و براي گراميداشت هفته دفاع مقدس آن را به گردنم بياويزم. آن را برداشتم و توفيقي شد تا تجديد عهدي نيز با كفنم داشته باشم ، امروز اين چفيه را به گردنم آويخته ام تا اين يادگار شهيدان و فرهنگ ايثار غريب نماند .
چفيه حق بزرگي بر گردن ما دارد در سرماي زمستان جبهه هاي غرب ، شال گردن و درآفتاب گرم جبهه هاي جنوب سايبان شهيدانمان بوده است. عرق جبين آنها را پاك كرده وآب وضوي آنها را گرفته است.‌ زخم بند مجروحان و اسباب همرنگي رزمندگان بوده است . چفيه براي خود نمايي نبود . چفيه براي ايجاد رعب نبود . چفيه نشان مهرباني بود ، ايثار بود ، از خود گذشتگي و تواضع بود. چفيه را مردم دوست داشتند . اكنون هم دوست دارند . اگر ما مدعيان چفيه را نيالاييم و تحت لواي آن خشونت نورزيم و آن را نشان باند و گروه خود نكنيم و مردم ببينند چفيه به گردنها به قانون احترام مي گذارند، آبروي مردم را پاس مي دارند و حريم انساني و آزادي آنان را نگه مي دارند . اگر چفيه زينت ماست ، ما نيز زينت چفيه اين يادگار شهيدان باشيم. تا چفيه به گردنها ، همچون هميشه پناه مردم و مظلومان باشند و مرضي نظر روح ناظر شهيدان. و السلام عليكم ورحمه الله


 


 


 

سید محمد خاتمی با تاکید بر اینکه «راه نجات و سعادت کشور را هم در استقرار همه جانبه جمهوری اسلامی می دانیم»، به انتقاد از عدم برخورد با خودسرها پرداخت و هشدار داد که جریانی که به نام دفاع از انقلاب و خالص سازی آن اقدام به حذف اصلاح‌طلبان و بسیاری از اصولگرایان کرده و می‌کند در مقابل رهبری و نظام هم خواهد ایستاد.
رئیس‌جمهور سابق کشورمان در دیدار با اعضای شورای عمومی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و دانشگاه علوم پزشکی تهران از احساس مسئولیت و دغدغه دانشجویان عضو این انجمن نسبت به اسلام، ایران، انقلاب و جامعه تقدیر کرد.
وی گفت:« اینکه یک نوع جریان متعهد در عین پایبندی به اسلام وانقلاب ووفادار به امام و سرنوشت کشور دارای استقلال فکری و عملی است بحمدالله تاکنون دوام آورده و فعالیت می کند امر مغتنمی است، گرچه ما انتظار داشتیم (و اصل انقلاب هم همین را می خواست) که شاهد وجود چنین جمع‌هایی بخصوص در محیط های دانشگاهی و دانشجویی باشیم که متاسفانه امروز تعدادشان کم است.»
رئیس بنیاد باران تصریح کرد:« به یک معنا انجمن اسلامی دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران میراث دار و بازمانده جریان سالم و موثر دانشجویی است که پیش از انقلاب و پس از آن منشا آثار و برکات بوده است.»
وی با ابراز خوشنودی از برگزاری اردوی تشکیلاتی این انجمن گفت:« برگزاری نشست شما امر مهمی است که به مناسبت آن مطالبی را عرض خواهم کرد ولی اجازه بدهید قبل از آن اشاره ای به بعضی رویدادها و مساله های مهم این روزها نیز داشته باشم.درست است که جمع شما یک جمع صنفی است ولی فقط مدافع منافع و حقوق خاص صنف خود نیستید بلکه علاوه بر آن مدافع ارزش ها و اموری هستند که به کل جامعه بشری وبخصوص ملت ایران و جامعه دانشگاهی بر می‌گردد بنابراین حوادثی که فراتر از مسائل صنفی است باید همواره مورد توجه ما و شما باشد.»
همواره دفاع مقدس را به عنوان حماسه‌ای بزرگ گرامی می‌داریم
وی با اشاره به در پیش بودن سالگرد دفاع مقدس گفت:« یکی از این مناسبت ها دفاع مقدس است، هشت سال دفاع مقدس جایگاه مهمی در جامعه و تاریخ ما داشت، هرچند ملت هزینه های سنگین و فراوانی پرداخت اما این هزینه برای هدفی والا بود و به دلیل همین هدف بود که جان عزیزترین فرزندانش را اهدا کرد تا از یک آرمان و یک هدف و عزتی که متعلق به همه این کشور بود و هست دفاع بکند، از انقلابش از تمامیت ارضی‌اش و الحمدالله موفق هم بود و ما امروز در آستانه سالروز دفاع مقدس هستیم و همواره آن را به عنوان حماسه بزرگ گرامی می داریم و از آن درس‌های فراوان می‌آموزیم.»
اهانت صورت گرفته به قرآن نشانه خشم عده‌ای از موج اسلام گرایی در دنیاست
سیدمحمدخاتمی همچنین با اشاره به اهانت صورت گرفته به قرآن کریم، گفت:« این اهانت نشان دهنده این است که اسلام و موج اسلام خواهی و اسلام گرایی آن هم اسلامی که مخالف ظلم و ستم هست و خواستار حاکمیت مسلمانان بر سرنوشت خود وآزادی و عزت بشر است ؛در دنیا جدی مطرح است و کسانی آن را نمی‌پسندند و خشم خودشان را از آن، با این اعمال سخیفانه و جنون آمیز نشان می‌دهند.»
به گزارش روابط عمومی دفتر حجت الاسلام والمسلمین سید محمد خاتمی ؛وی تاکید کرد:« نمی‌خواهم بگویم قطعا جریان حکومتی این عمل زشت را انجام داده باشد بلکه ممکن است افراد احمقی به چنین کاری دست زده اند ولی مطمئنا قدرت‌ها و جریاناتی از این عمل ننگین سوء استفاده می‌کنند، باید دید چه کسی از این سوء استفاده می‌کند، شاید در درجه اول صیهونیست‌ها هستند و چه بسا که زمینه ساز این جنایت‌ها هم خود آنها باشند و الحمدالله ما دیدیم چگونه در جهان اسلام نسبت به این فاجه بزرگ اعتراض شد و حتی جوامع مسیحی و غیر اسلامی هم عکس العمل نشان دادند و واقعا هم باید متوجه باشیم اصلا مساله جنگ اسلام و مسیحیت نیست؛چه بسا دست های پلیدی بخواهند جوامع مسیحی و مسلمان را رویاروی هم قرار دهند که باید هوشیار باشیم.»
رئیس موسسه بین‌المللی گفتگوی فرهنگ‌ها و تمدن‌ها تصریح کرد:« این دو دین بزرگ الهی و توحیدی با ریشه‌های مشترکی که دارند می‌توانند در کنار همدیگر باشند و باید هم باشند و نباید زمینه‌ای بشود که مساله تقابل جهان اسلام و مسیحیت پیش بیاید.»
رسیدگی و کمک به مردم سیل‌زده پاکستان از بارزترین موارد دفاع از حقوق بشر است
رئیس‌جمهور سابق کشورمان همچنین ادامه داد:« سومین مساله فاجعه بزرگی است که در پاکستان رخ داده است، واقعا مصیبت و بلای عظیمی برای ملت دوست و برادر و مسلمان ما در پاکستان بود و ما نمی‌توانیم نسبت به آن دغدغه خاطر نداشته باشیم.از بارزترین مواردی که دفاع از حقوق بشر ایجاب می‌کند رسیدگی به وضع اینهاست؛ قربانی شدن هزاران نفر و آواره شدن بیست میلیون نفر و از بین رفتن کلیه امکانات زندگی در بخش قابل توجهی از کشور پاکستان. شما این را مقایسه کنید با فاجعه بزرگی که در کشور ما رخ داد. فاجعه بم را شاهد بودیم البته تعداد قربانبان زلزله بم بیشتر از پاکستان بود. ولی میزان خسارات و در به دری و نابودی امکانات در سیل اخیر پاکستان به هیچ وجه قابل مقایسه با آن فاجعه نبود و من خود می دانم که دولت و ملت ما چقدر مشقت کشید برای جبران آن خسارات که هنوز هم کامل نشده است.»
وی یادآور شد: «زمین‌های کشاورزی از بین رفته،زیر ساخت ها نابودو میلیاردها دلار برای ساماندهی آنچه اتفاقا افتاده نیاز است ؛ دنیا باید بسیج عظیمی برای این مساله ایجاد کند، در ایران هم کمک‌هایی شده، ولی آنقدر عمق فاجعه سنگین است که هر کس به هر طریق که بتواند کمک کند شایسته است.انجمن اسلامی دانشگاه تهران و سایر دانشجویان و همه مردم فداکار و نوع‌دوست ایران هر کاری که از دستشان در این رابطه بر می‌آید برای برادران و خواهران پاکستانی خود انجام دهند و هر کس در هر جای دنیا هرکمکی که می‌تواند بکند تا انشالله بشود سریع‌تر دردهای ناشی از فاجعه تسکین یابد.»
خاتمی با اشاره به نام «انجمن اسلامی دانشجویان»، گفت:« این نام مرکب از چند عنوان مهم است که جمع آنها معنائی بسیار بلند دارد ؛فکر می کنم در این باره قبلا هم بحث کرده‌ام و حال اشاره می کنم که دانشگاه مظهر دانش جدید و نماد دنیای متجدد است یعنی دانش به معنی امروزی‌اش در دنیای جدید با دنیای مدرن و متجدد ربط وثیق دارد و دانشگاه عمدتا جای آن چیزی است که دانش جدید(ساینس) نامیده می‌شود گرچه علوم و معارف دیگر هم در دانشگاهها هست.»
رئیس بنیاد باران با بیان اینکه « وقتی می‌گوییم دانشگاه ، یک نوع نماد دنیای جدید و مقتضیات دنیای جدید را مراد می کنیم »، اظهار داشت:« وقتی صفت اسلامی به انجمن دانشجویان افزوده می شود معنی اش این است که این نهاد که نماد دنیای جدید است به دین هم تعلق دارد.»
وی با تاکید بر اینکه «دین در دنیای جدید هم مطرح است و مساله مهم است که نسبت دین با دنیای جدید و دنیای مدرن چیست»، گفت:« شما دانشجویان مسلمان یک نوع تعهد در خودتان نسبت به دین داری و دانش‌خواهی تواما احساس می‌کنید،از سوی دیگر انجمن اسلامی یک تشکل و نهاد مدنی است، تشکل‌های مدنی واسطه میان آن نهاد متمرکز صاحب قدرت به نام دولت و جامعه و مردم هستند.»
مشکل چماقداران بینش و برداشت فاشیستی و توتالیتاریستی آنها از اسلام است
رئیس دولت اصلاحات یادآور شد:« وقتی ما می‌گوییم جامعه مدنی، ریشه‌های آن را در دین خود داریم، ما از دیگران گدایی نمی‌کنیم، هر چند که از دست آوردهای مثبت دیگران بهره می گیریم.یکی از مسائلی که در دنیا بحمدالله رایج شده و نشانه تکامل تاریخی بشر است اینکه اصل و محور مردم هستند.حکومت‌ها برآمده و نماینده مردم و مسئول در مقابل مردمند که بحمدالله ما هم در انقلاب و نظاممان این را پذیرفته ایم.»
وی تصریح کرد:« اینکه اگر کسی طرفداری از دموکراسی و جامعه مدنی می‌کند چماق ها بلند می‌شوند و می‌گویند اینها غرب زده‌اند خطاب به آنها می‌گویم که نه! این شمائید که منحرفید و اشکال دارید، اشکال در بینش و برداشت فاشیستی و توتالیتاریستی از اسلام است در حالیکه ما بینش علوی از اسلام داریم و به آن افتخار می کنیم.»
خاتمی اظهار داشت:« جامعه نیازمند نظم است و محور نظم هم حکومت است، این حکومت باید برآمده از خواست و رضایت مردم باشد و در مقابل مردم مسئول ، ارباب مردمند، وحکومت خدمتگزار مردم است و مردم می‌توانند آن را بدون توسل به زور جا به جا کنند.جامعه مدنی در چنین نظم و نظامی معنی پیدا می‌کند.»
رئیس‌ بنیاد باران افزود:« قدرت منتشر که عبارت است از افراد جامعه و قدرت متمرکز که همان حکومت است نهادهای مدنی از یک طرف بسیاری از سیاست‌هایی که قدرت متمرکز دارد را به مردم انتقال می‌دهند و از طرف دیگر خواست‌های مردم را به مرکز منتقل ‌کنند و نیز از حقوق و منافع مردم در برابر قدرت و استیلای حکومت دفاع می کنند این نهادهای واسطه‌ای، نهادهای مدنی هستند، شما انجمن اسلامی دانشجویان یکی از نهاد های مدنی هستید.»
وظیفه نهادهای مدنی آگاه کردن مردم است
رئیس‌جمهور سابق کشورمان یادآور شد:« نهادهای مدنی باید به وظایف خودشان عمل کنند چرا که آنها به نوعی از مردم نمایندگی دارند و مردم صاحب حقند بنابراین زمانی‌که احساس کنند که حقی از مردم ضایع می‌شود، باید اقدام کنید، منظورم اقدام خشن نیست، بلکه مردم را باید آگاه کنید، بخصوص شما دانشجویان که آگاه و دانا هستیدوظیفه دارید که این دانایی را به متن جامعه ببرید و بخصوص مردم را نسبت به حقوقی که دارند آگاه کنید، اول در متن دانشگاهی خودتان و دوم در متن جامعه و مردم.»
دفاع از مردمسالاری و آزادی اندیشه مقتضای دانشگاهی بودن و اسلامی بودن است
رئیس موسسه بین‌المللی گفتگوی فرهنگ‌ها و تمدن‌ها در بخش دیگری از سخنانش به صفت اسلامی این تشکل دانشجویی اشاره کرد و گفت:« انجمن اسلامی یعنی چه؟ یعنی ما اسلام را به عنوان دینمان پذیرفته‌ایم؛ انجمن اسلامی که به عنوان یک تشکل فعالیت می‌کند اسلام را تنها به عنوان دین فردی که فقط تعیین کننده رابطه بین خدا و انسان است نمی‌پندارد.گرچه پرستش عمیق‌ترین محتوا و معنای دین و وجود آدمی است اما دین فقط این نیست.ما معتقدیم دین درعرصه حیات اجتماعی و نحوه زندگی این جهانی ما هم نقش دارد، انجمن اسلامی یکی از محورهایش همین است از جمله اینکه نظام مطلوب در جامعه نظامی است که از ارزش ها و فضیلت های دینی برخوردار باشد.»
سید محمد خاتمی ادامه داد:« شما دانشگاهی هستید، دانشگاه نماد دنیای جدید است و دنیای جدید می‌گوید هیچ نظمی قابل قبول نیست مگر آن نظم مردم‌سالار و مبتنی بر اراده و خواست مردم باشد و خوشبختانه با رجوع به دین و فرهنگ خودمان ریشه‌های این مساله را نیز می‌یابیم.پس دفاع از مردم سالاری و لوازم آن یعنی آزادی اندیشه و بیان و ارزش بود نقد و انتقاد، هم مقتضای دانشگاهی بودن شماست و هم مقتضای اسلامی بودنتان.»
رئیس‌جمهور سابق کشورمان افزود:« اتفاقا در عرصه حیات اجتماعی که ما را متفاوت با نظام های دیگر می کند و دین هم بر آن تاکید دارد ؛ دو عنصر عدالت واخلاق است واتفاقا از نقص های مهمی که در این دنیا و نظام های مدرن است فقدان عدالت و اخلاق است.»
امیرالمومنین با آنکه منصوب از طرف خداوند بود تا مردم نخواستند روی کار نیامد
رئیس بنیاد باران تصریح کرد:« اگر ما می‌گوئیم حکومت دینی و اسلامی می خواهیم اعلام می‌کنیم که این حکومت اسلامی جز با رای و حاکمیت مردم بر سرنوشت خودشان میسر نیست، امیرالمومنین با آن همه عظمت، با آنکه منصوب از طرف خداست با اینکه خداوند شایستگی او را اعلام و تایید کرده است ، برای حاکمیت بر مردم، تا مردم نخواهند روی کار نمی‌آید و می‌گوید اگر نمی‌خواستند هیچ وقت نمی‌آمدم؛ یعنی امیرالمومنین هم حکومت عدل خودش را بدون رضایت مردم بر انها تحمیل نمی‌کند این مساله مهمی است و ما این را قبول داریم و حکومت فقط در صورتی مشروع است که مورد رضایت مردم باشد و وقتی هم حکومت روی کار آمد ملاک و معیار دوام شایستگی آن؛ پای بندی آن به عدالت و اخلاق است.»
از بهترین خاطراتم حضور در دانشگاه‌ها بوده است
وی با طرح این سئوال که «انجمن اسلامی دانشجویان چیست و چه می‌خواهد؟»، گفت:« من به عنوان کسی که دلم همواره با دانشجویان بوده و همواره دم‌خور با دانشجویان بوده‌ام واز بهترین خاطراتم حضور در دانشگاهها بوده است می گویم:هویت تشکل دانشجویی مسلمان ،دلبستگی آنها به نظام اسلامی است که خیلی هم گران برای ما تمام شده است و هیچ کس شایسته‌تر از دانشجویان مسلمان نیست که مدافع نظام باشند.»
وی افزود:«امروز انجمن اسلامی دانشجویان و دانشجوی مسلمان دانشجویی است که مبدا هویتش را انقلاب اسلامی وچارچوب حرکتش و فعالیت اجتماعی اش جمهوری اسلامی است.»
در جمهوری اسلامی مردم اصلند
رئیس جمهور سابق کشورمان تصریح کرد:« اگر بیاییم چیزهایی که هیچ ربطی به جمهوریت ندارد و مردم در آن هیچ کاره هستند را در جمهوری اسلامی مطرح بکنیم این یک انحراف است، در جمهوری اسلامی مردم اصلند و بر سرنوشت خودشان حاکمند و حکومت در مقابل مردم مسئول است و لوازم جمهوریت هم آزادی بیان و اندیشه و آزادی نقد در جامعه است.»
خاتمی با تاکید بر اینکه «این جمهوری اسلامی چارچوب حرکت و حضورماست »، اظهار داشت:«عدالت و اخلاق و نیزحقوق ملت در جامعه و تاریخ استبداد زده وستم آلود ما بسیار مهم است اینکه این همه روی فصول مربوط به حقوق ملت تکیه می شود جون نقض حقوق ملت آفت مهمی است که می تواند جمهوری اسلامی را از پای درآورد.»
رئیس دولت اصلاحات با تاکید بر اهمیت پایبندی به نظام و جمهوری اسلامی و دغدغه سرنوشت کشور و نظام ومملکت را داشتن، گفت:« ما انقلاب کردیم که کشور پیشرفته داشته باشیم، انقلاب کردیم که فقر در جامعه از بین برود، انقلاب کردیم که آزادی‌های مشروع و اساسی در جامعه ما مستقر باشد، ما انقلاب کردیم که مردم ما دارای شخصیتی بشوند که در مقابل قدرت ؛خودشان را نبازند بلکه قدرت را در مقابل خود خاضع کنند، ما انقلاب کردیم برای اینها، اگر دیدیم چنین مسائلی نیست باید حساسیت داشته باشیم و تحرک پیدا کنیم.بگوئیم، انتقاد کنیم، راه حل نشان دهیم و نیز تلاش کنیم کسانی زمام مامور را بدست گیرند که اینها را قبول داشته باشند و اجرائی کنند.»
امروز از خط امام صحبت کردن هزینه دارد و این خیلی بد است
وی ادامه داد:« کسی که در چارچوب این نظام زندگی می‌کند باید از تمام حقوق شهروندی برخوردار باشد، امروز از خط امام صحبت کردن و معیارهای اصیل انقلاب با برداشتی که ما از انقلاب داریم هزینه دارد و این خیلی بد است.»
خاتمی با اشاره به اینکه «نظام متعلق به ماست»، اظهار داشت:«البته منظورم وجود آپارتاید در نظام نیست. نظام متعلق به همه کسانی است که در این کشور زندگی می کنند و به قانون و نظم پایبندند و به عنوان شهروندان جمهوری اسلامی با هر گرایشی و بینشی از حقوق و حرمت برخوردارند.منظورم از اینکه نظام از آن ماست اینکه ما خود را مستحق تر از دیگران برای دفاع از نظام و جلوگیری از انحراف آن می دانیم. اگر حرفی هست برای دفاع از نظام و معیارها و ارزش‌هایی است که داشته و باید داشته باشد، اگر می‌بینیم در جایی به مردم ستم می شود، دانشجویان مورد فشار قرار می گیرند و به آنها ستم می‌شود، استادان در تنگنا قرار می‌گیرند اینها را چون مخالف نظامی که مورد نظر ما هست می‌دانیم اعتراض داریم.»
اگر فریاد می‌زنیم مساله کوی دانشگاه چه شد به معنای مخالفت با نظام نیست
وی ادامه داد:« اگر ظلمی صورت می‌گیرد، اگر فریاد می‌زنیم مساله کوی دانشگاه چه شد به معنای مخالفت با نظام نیست، چون در نظام ما باید استاد و دانشجو و دانشگاه محترم باشد؛ نباید کسی به خاطر عقاید سیاسی‌اش هزینه بپردازد، باید همه در آسمان سرنوشت خود ستاره‌های درخشان داشته باشند نه اینکه بعضی‌ها برای اینکه مطابق میل بعضی ها نیستند ستاره‌های خاصی بگیرند، معیارهایی که نظام ما داشته اینهاست و از این موضع است که ما دفاع می‌کنیم و به جلو می‌رویم.»
رئیس دولت اصلاحات خطاب به دانشجویان گفت:« شما باید آگاهی‌های خود در سه جبهه را بالا برید، آگاهی های علمی وافزایش مهارت‌های علمی، اگاهی های دینی و اگاهی های سیاسی و اجتماعی و مساله دیگر دفاع از حقوق حقه‌ای که به برکت انقلاب و نظام بدست آورده‌اید و نیز دفاع از عدالت و ازادی و اخلاق در کل جامعه.»
اگر انتقاد هزینه داشت نشانه انحراف در نظام است
سیدمحمدخاتمی خاطر نشان کرد:« وظیفه شماست که نقد کنید، نقد قدرت کردن مهم است و نباید نقد حکومت هزینه داشته باشد.اگرانتقادتان هزینه داشت و موجب فشار و سختی برای شما شد نشانه آن است که کسانی در نظام انحراف ایجاد کرده‌اند.»
جریان حذف کننده در مقابل رهبری و نظام هم خواهد ایستاد
همچنین در انتهای این نشست سید محمد خاتمی در پاسخ به سئوالات مطرح شده از سوی دانشجویان در این جلسه گفت:« هرچند مجال پرداختن به همه این مطالب نیست اما اجمالا نکانی را عرض می‌کنم، اولا من هم بر این باورم که جریانی تند نه تنها دردانشگاه‌ها بلکه درکل جامعه می‌کوشد، تا همه آنچه را که مطابق میلشان نیست به نام دفاع از انقلاب و خالص سازی آن حذف کند و معتقدم اگر این امر جریان یابد درمقابل رهبری و نظام هم خواهند ایستاد.»
وی تصریح کرد:« درنظر آنها نه تنها اصلاح‌طلبان و معترضان به سیاست‌های جاری بلکه بسیاری از اصولگرایان هم ناخالص و تحت فشار هستند.»
رئیس بنیاد باران افزود:« در مقابل ما که به اصل نظام معتقدیم و به کارهای خلاف شرع و خلاف قانون انتقاد داریم روز به روز محدودتر می‌شویم، البته در جهت بیان حقایق و تبیین مبانی کارهای خوبی صورت گرفته و نقدهای علمی خوبی هم صورت گرفته است که باید بیشتر شود.»
راه نجات و سعادت کشور را هم در استقرار همه جانبه جمهوری اسلامی می دانیم
رئیس شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز، تاکید کرد:« ما نظام را قبول داریم و معتقدیم انقلاب اسلامی حادثه مهم و تعیین کننده ای بود که به استقرار مبارک "جمهوری اسلامی" انجامید.راه نجات و سعادت کشور را هم در استقرار همه جانبه جمهوری اسلامی می دانیم، نظام متعلق به ماست و از آن دفاع می کنیم و اگر مطلبی هست اصلاحات در چارچوب معیارهای اصلی نظام است.»
وی همچنین اظهار داشت:« مراد من از اینکه نظام از آن ماست این است که ما بیش از همه باید از معیارهای اصلی نظام دفاع کنیم و می‌کنیم و اگر انحرافی باشد باید تذکر دهیم و خواستار اصلاح شویم.»
بارها گفته‌ام و باز هم تاکید می‌کنم که این بگیر و ببندها درست نیست
خاتمی یادآور شد:« بارها گفته‌ام و باز هم تاکید می‌کنم که این بگیر و ببندها درست نیست، زندانیان باید آزاد شوند، فضا باید امن و آزاد باشد مطابق قانون اساسی و باید به سوی انتخابات سالم و آزاد حرکت کنیم.»
رئیس‌جمهور سابق کشورمان ادامه داد:« امروز شاهد جریاناتی هستیم که قابل قبول نیست.چرا باید به کسانی که همواره در خدمت انقلاب و مردم و وفادار به امام و جمهوری بوده و هستند اهانت شود و تنگنا برایشان ایجاد شود.»
آیا نظام در برخورد با خودسرها عاجز است؟
وی تاکید کرد:« کارهایی که نسبت به آقایان کروبی و جناب مهندس موسوی و جناب دستغیب و دیگران شده و می‌شود و محدودیت هائی كه روز به روز افزایش می یابد محکوم است.می‌گویند اینها خودسر بودند! چرا این خودسری‌ها با امنیت کامل برای خودسرها ادامه می‌یابد و حتی از یک مجلس ترحیم که غیر سیاسی هم هست جلوگیری می‌شود؟ این خودسرها که آنگونه با بزرگان برخورد می‌کنند کیستند؟چرا جلوی آنها گرفته نمی‌شود؟آیا نظام در برخورد با آنها عاجز است؟این همه دروغ و تهمت و اهانت و تلاش برای ایجاد تفرقه برای چیست؟»

اولین نفع آزاد بودن فضا به نظام می‌رسد
رئیس دولت اصلاحات توصیه کرد:« بگذارید در فضای آزاد، همه حرف خودشان را بزنند و چنان فضایی مهیا شود که مردم تصمیم گیرنده نهائی باشند؛ این راهی است که مطمئنا در درجه اول نفعش به خود نظام می رسد و راه را بر دشمنی‌ها و کارگر افتادن توطئه ها می بندد.»
سیدمحمدخاتمی ابراز امیدواری کرد که همه بتوانیم در مسیری که خیر اسلام و انقلاب و جامعه و ملت در آن است حرکت کنند.
به گزارش روابط عمومی دفتر حجت الاسلام والمسلمین سید محمد خاتمی؛ در ابتدای این دیدار سید محی الدین فاضلیان دبیر تشکیلات انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران با اشاره به در پیش بودن هفته دفاع مقدس گفت: یادمی کنم از شهدای هشت سال دفاع مقدس و شهدای انقلاب اسلامی و همه شهدای عرصه خرد و آگاهی که جانشان را برای تحقق حقیقت فدا کردند. و همچنین یاد می کنم از امام شهیدان حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) که احیاگر حیات باطنی انسان بودند و برای ما اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران هویتی ابدی هستند.
سپس وی با ارائه گزارشی از برگزاری اردوی تشکیلاتی اخیر این انجمن گفت:" بنابر رسالت اصلی مان در دانشگاه که ایجاد امید و گسترش آگاهی است، عنوان این برنامه «امید روزنه رویش ماست» نام گرفت و شعار آن «ایمان، اگاهی، مدارا ره توشه روشنای فردا» گردید. این شعار برخاسته از مولفه های اعتدال عقلانیت و دین باوری است که رمز حیات بخش مجموعه انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران وعلوم پزشکی تهران است. و اینکه امید را روزنه رویش نامیدیم نه از آن رو که ناچار از ناامید نبودن به امید روی آوردیم. بلکه امید را در هر مقطع زمانی و در هر شرایطی روزنه رویش می دانیم. چرا که به باورهای الهی و خدایی خود واقفیم و امید را نتیجه ایمان، تقوا و رفتار شایسته می دانیم و امیدوارانه و پرتلاش برای تحقق ایران اسلامی آزاد و سرافراز تلاش خواهیم کرد."
فاضلیان همچنین با اشاره با فضای امنیتی و انضباطی حاکم بر دانشگاه و انحراف در پیگیری واقعه کوی و احضار وحذف دانشجویان نخبه به بهانه های نامعلوم افزود:" اتفاق ناخوشایندی که در فضای سیاسی کشور درحال وقوع است ، رواج ادبیات مبتذل و بی اخلاقی های سیاسی و فرهنگی می باشد. مطلبی که فارغ از سلایق و نظرات گوناگون در عرصه سیاست و اجرا، امری غیر قابل اغماض است و مطمئنا شایسته نظام اسلامی ما نیست."
دبیر تشکیلات انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران وعلوم پزشکی تهران در پایان خطاب به سید محمد خاتمی گفت:" از شما می خواهیم که همچنان شنوای دردهاو رنج های ما باشید. دوم کلام روشنگرانه تان را از جریان دانشجویی دریغ نفرمائید و سوم اینکه بر ما دعا کنید تا در صراط مستقیم قرار گیریم و در مسیر رسیدن به حقیقت همچنان جستجوگرانه و پویا و امیدوار مجاهدت کنیم."
همچنین در ادامه نشست از سوی دانشجویان بر لزوم وحدت در جامعه و حرکت به سوی جذب حداکثری و دفع حداقلی نظام تاکید شد و مباحثی چون تعارض میان وحدت و خالص سازی و خلاصه کردن خلوص در اموری که با معیارهای درست اصولگرائی هم سازگار نیست توسط دانشجویان مطرح گردید.
آنها همچنین از محدودیت ها و تنگنا های ایجاد شده و برخوردهای خشن و ناروا نسبت به عزیزانی چون موسوی و كروبی انتقاد شد.
در ادامه بر لزوم نقد از خود و تبیین بیشتر مبانی اصلاحات در درون نظام و طرح مطالب به صورت علمی و جدی تاکید شد و اینکه باید اطلاع رسانی و آگاهی سازی را در جامعه با وجود تنگناها با استفاده از همه ابزارهای قانونی گسترش یابد تاکید شد.
دانشجویان همچنین تاکید کردند که همه باید تلاش کنیم که به سوی فضای آزاد و سالم و قانونی که هم مطابق با معیارهای اصلی انقلاب و آرمان هائی که از امام و اسلام آموخته‌ایم باشد و هم حقوق و حرمت و خواست های مردم پاس داشته شود.
بر اساس گزارش روابط عمومی دفتر خاتمی ؛ در پایان این دیدار تابلویی با نوشته «آئین چراغ خاموشی نیست» از طرف انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران به رییس بنیاد باران اهدا گردید و حاضران نماز ظهر و عصر خود را به امامت سید محمد خاتمی اقامه کردند.


 


همسر شهید حمید باکری، در آستانه هفته دفاع مقدس در نامه‌ای خطاب به سردار جعفری فرمانده سپاه پاسداران نوشت: بر دستاوردهای انقلاب که در ازای فداکاریهای بهترین فرزندان این مرز و بوم به دست آمده بود، جفاهای بسیار رفته است. متاسفانه برخی را در حیطه اختیارات و مسوولیتهای جنابعالی می بینم. و از سکوت شما در مقابل بقیه موارد در تعجبم. انتظار من از جنابعالی چیز دیگری بود. به نظر بنده شما خیانت در امانت کردید و وظایف خود را در قبال صیانت از آرمانهای انقلاب، شهدا و امام شهیدان و حفظ منافع ملی به درستی انجام ندادید.

همسر شهید باکری که از حامیان میرحسین موسوی در انتخابات دهم ریاست‌جمهوری بود و به خاطر صراحتش در افشای انحرافات طیف احمدی‌نژاد و از جمله توهین‌های محصولی وزیر کنونی رفاه به شهیدان باکری، آماج اتهامات رسانه‌های حامی تمامیت خواهان و برخی چهره‌های حامی سرکوب قرار گرفته بود، دو هفته پیش در نامه‌ای سرگشاده به فرمانده سپاه پاسداران، با یادآوری سابقه روابط او با شهید باکری و آشنایی و رفت و آمد دو خانواده، به سردار جعفری هشدار داد که رویه فعلی، خیانت در امانت و از دست دادن سرمایه‌های نظام است.

فاطمه امیرانی، در این نامه که برای انتشار در اختیار کلمه قرار گرفته است، نوشت: شهیدان باکری خونشان را برای ایجاد تفکری دادند که پیامبرش رحمه للعالمین و هدف بعثتش اکمال اخلاقیات بود. سردار! آیا خیانت در امانت نیست که فرزند شهیدی را چند ساعت دستگیر کنند و به بدترین صورت توهین و فحاشی و شکنجه و در نهایت تهدید به….. کنند؟ همان که سران نظام همواره منکر انجام آن بوده اند! وقتی فرزند شهید به این مزخرفات تهدید شود، بر سر دیگر جوانان چه آمده است؟!

وی در بخش دیگری از این نامه، با انتقاد از سرکوب خشن اعتراضات مردمی پس از انتخابات، خاطرنشان کرد: از اولین ساعات پس از اعلام نتایج با روشی غیرمنطقی و غیرانسانی با مردم برخورد کردید. واقعا پاسخ سوال خانواده های باکری و همت در مورد ابهامات برگزاری انتخابات باید باتوم فرود آمده بر فرق مصطفی همت می بود یا شوکری که به نا حق بر گردن احسان باکری نشست؟ و یا باتومی که به کمر جراحی شده خانم همت در ۲۳ خرداد خورد؟

همسر شهید باکری همچنین در بخشی از این نامه، دردمندانه به توصیف بسیجیان دیروز و تفاوت آنها با مدعیان امروز بسیج پرداخت و نوشت: بسیجی انسانی بی ادعا با یک کوله پشتی و لباس خاکی بود که بدون توقع حاضر بود هر کاری که از دستش بر می آمد برای کمک به دیگران انجام دهد تا مردم در آرامش و امنیت زندگی کنند. نه آنکه که با لباس سیاه و باتوم در دست و موتوری که دود آن هوای تنفسی انسانها را سیاه کند و با ترساندن مردم به ظاهر قضیه را آرام کند! شما بهتر از همه می دانید با ایجاد رعب و وحشت، کسی از تفکر خود دست بر نمی دارد.

وی در ادامه نامه خود، با تشبیه وقایع چند سال اخیر به کودتا، از فرمانده سپاه پرسیده است: با چه معیاری یاران انقلاب به خودی و غیرخودی تقسیم شدند؟ چرا در این مملکت اسلامی هدف وسیله را توجیه کرده و برای توجیه عملکرد نادرست از دروغ، تهمت و افترا استفاده می شود؟ مگر نه آنکه بنا به روایات”از آثار دروغ در جامعه تفرقه و جدایی است”. چرا اجازه می دهید با دروغ وحدتی را که از ارکان اساسی انقلاب بود، از بین ببرند؟ آیا این عملکرد باعث از بین رفتن وحدت، آبرو، اعتبار و اقتصاد ایران نیست؟!

متن کامل نامه این همسر شهید به فرمانده کل سپاه پاسداران که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:

وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسَى وَلْیَدْعُ رَبَّهُ إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَن یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسَادَ

و فرعون گفت مرا بگذارید موسى را بکشم تا پروردگارش را بخواند من مى‏ترسم آیین شما را تغییر دهد یا در این سرزمین فساد کند. آیه ۲۶ سوره مبارکه غافر

سردار سر لشکر جعفری امروز، برادر عزیز جعفری دیروز !

اینجانب فاطمه چهل امیرانی همسر شهید حمید باکری در مورد بعضی از عملکردهای شما اعتراض دارم. چون شما در جایگاهی قرار گرفته اید که موجودیت آن از خون بهترین فرزندان این مرز و بوم و صبر و تحمل خانواده آنهاست. درست است که به قیامت و اجر آخروی معتقد هستیم ولی طبق وصایای امام و شهدا باید از ارزشها و اهدافی که آنان برای رستگاری مردم دنبال می کردند، محافظت و دفاع کنیم. اگر خیلی آرمانی هم فکر نکنیم حداقل باید بتوانیم جوابگوی سوالات فرزندانمان باشیم که “پدر برای چه هدفی رفت و نتیجه چه شد؟!” و اگر تاکنون نیز آشکارا مطلبی نگفتیم، از آن جهت بود که فرصت به افرادی مانند شما داده بودیم، تا ببینیم به چه سرانجامی می رسیم. لطفا به من نگویید چند موشک ساخته اید و یا چند هواپیما به هوا فرستاده اید، از رشد اقتصادی و مادی هم نگویید. چون احساس می کنم به شعورم توهین می شود. می دانید که هم می فهمیم، و هم می دانیم. فقط پاسخ این سوال مرا بدهید که در این کشور که امثال شما آن را اداره می کنند، جایگاه کرامت انسان کجاست؟

برادر جعفری! به خاطر می آورم تابستان سال ۱۳۶۲ وقتی به همراه فرزندان کوچکم، از دزفول به پادگان الله اکبر در اسلام آباد رسیدیم، همسر مهربان شما با محبت از ما پذیرایی کردند تا خستگی سفرمان بر طرف شود. و بعدها نیز هر وقت حمید می خواست تماس بگیرد به منزل شما زنگ می زد و همسرتان به زحمت می افتادند و مرا خبر می کردند. آخرین باری که حمید تماس گرفت و متوجه شده بود که بچه ها مریض هستند، می دانید چه گفت؟ “فاطمه! به عزیز بگو بچه ها را دکتر ببرد…” نمی دانم رابطه شما با حمید چگونه بوده، فقط می دانم شما فرمانده قرارگاه بودید و حمید تحت امر شما. و برای من تعجب آور بود که چرا حمید چنین توقعی از شما دارد؟ آن روز من چیزی به همسرتان نگفتم و خودم به تنهایی و سختی بچه ها را در شهر غریبی که تازه بمباران شده بود پیش دکتر بردم. در منزل شما بود که متوجه شدم حمید شهید شده. هر چند رسماً چند روز بعد به من اطلاع دادند که او شهید شده و من برای همیشه جسم فیزیکی حمید را از دست دادم. و او در مجنون ماند….

چقدر ساختمانهای پادگان الله اکبر باصفا بود. هر دری که باز می شد، شهیدی از آن خارج می شد. همت، دستواره، عباس کریمی، فتوره چی، نورانی، ورامینی، اثری نژاد، ممقانی و… اخلاص رزمندگان و شهدا به خانواده آنها نیز تسری پیدا کرده بود. شاید شما و خانوادتان هم هنوز مانند من به یاد داشته باشید که آنجا چقدر یکدلی و یکرنگی حاکم بود! آن روزها حسادتی نبود. هیچ کس تنها به فکر خودش نبود. همه مواظب بودیم به دیگران آسیبی نرسانیم حتی اگر خودشان هم متوجه نباشد.

یادم هست بعد ها وقتی با خانم آقا مهدی و خانواده های شهید همت و شهید زین الدین در قم ساکن بودیم، شما به همراه خانواده تان با یک جعبه انار به دیدن ما آمدید!

این مطالبی که عرض کردم شناختی است که از برادر عزیز جعفری دارم.

اما سردار سرلشکر جعفری،

ششم اسفند سال ۱۳۸۸ شما را البته بعد از سالها مجدداً در مراسم سالگرد شهدا در منزلمان دیدم، یکی از مشخصه های بارز برنامه های سالگرد ما این است که کسی به آن دعوت نمی شود. هر کس بخواهد با هر تفکری می تواند در آن شرکت کند. افراد از هر طیف فکری با محوریت علاقه به شهدا به آن وارد می شوند، اختلافات را کنار گذاشته، به مشترکات می پردازند و شبی را سر سفره بی ریای شهدا می گذرانند. می دانم که این خواسته قلبی حمید و مهدی است. زیرا از تفرقه بسیار بیزار بودند. جناب مهندس میرحسین موسوی هم تشریف آورده بودند، سردار جعفری! نمی دانم اطرافیانتان به شما چه گفتند که از فرصت خاموشی چراغ ها استفاده کردید و از خانه شهدا رفتید!

سردار سرلشکرجعفری،

به نظر بنده بر دستاوردهای انقلاب که در ازای فداکاریهای بهترین فرزندان این مرز و بوم به دست آمده بود، جفاهای بسیار رفته است. متاسفانه برخی را در حیطه اختیارات و مسوولیتهای جنابعالی می بینم. و از سکوت شما در مقابل بقیه موارد در تعجبم. انتظار من از جنابعالی چیز دیگری بود. به نظر بنده شما خیانت در امانت کردید و وظایف خود را در قبال صیانت از آرمانهای انقلاب، شهدا و امام شهیدان و حفظ منافع ملی به درستی انجام ندادید. لذا به گوشه ای از مواردی که خود به آن رسیده ام اشاره می کنم:

۱ – به یاد دارم که روزی همسرتان به من گفتند که بدون اجازه شما کاری نمی کنند و فقط از شما اجازه دارند که تا نانوایی بروند. این قضیه را برای حمید تعریف کردم و به او گفتم که از امروز من هم فقط با اجازه تو بیرون می روم و وظایف بیرون از خانه به عهده توست. او قبول کرد و به شوخی گفت که من نسبت به تو ولایت دارم و باید از من اطاعت کنی! اما چون دیر به دیر به خانه می آمد، فقط یک بار توانست خرید خانه را انجام دهد و دفعه بعد که پس از ۱۵روز آن هم شبانه به خانه آمد با خجالت گفت: ” فاطمه! می توانم ولایتم را از شما بردارم؟ شما کارهای خانه و بیرون از خانه را انجام دهید!”

جناب سردار جعفری شما که اینگونه به حریم زنان معتقد هستید، نمی دانم وقتی آقای ذوالنور) ! (به خود اجازه دادند در جمع مردان، برای هدایت فکری آنها روایت های دروغ از زندگی خصوصی من و همسر آقا مهدی بیان کنند، چه حالی داشتید؟ من که گناهی نکردم چون طبق وصیت حمید و تفویض ولایتش به وظیفه ام عمل کرده ام. اما شما چه؟ آیا در دفاع از ناموس شهدا کوتاهی نکرده اید؟!!! نمی دانم! شاید اعتراض کرده باشید، اما صدای اعتراضتان به گوش کسی نرسیده! در صورتی که فرمایشات آقای ذوالنور نقل و نبات همه مجالس شده بود….

۲ – شهیدان باکری خونشان را برای ایجاد تفکری دادند که پیامبرش رحمه للعالمین و هدف بعثتش اکمال اخلاقیات بود. سردار! آیا خیانت در امانت نیست که فرزند شهیدی را چند ساعت دستگیر کنند و به بدترین صورت توهین و فحاشی و شکنجه و در نهایت تهدید به….. کنند؟ همان که سران نظام همواره منکر انجام آن بوده اند! می خواهم بگویم من با تمام وجود درک می کنم که چه به روز دستگیرشدگان بعد از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری رفته است. وقتی فرزند شهید به این مزخرفات تهدید شود، بر سر دیگر جوانان چه آمده است؟!

۳ – می دانید که انتخابات برای تحقق تفکر مردم سالاری چقدر حائز اهمیت است و همه مردم تلقی شان این است که می توانند در این فرصت، خواسته ها و توقعات خود را مطرح کنند و بازتاب آن آرامش روحی و امنیت اجتماعی خواهد بود .

سردار جعفری! من در عجبم شما که افراد متولی برگزاری این انتخابات را می شناختید، چگونه توانستید ساکت بمانید و این امانت عظیم را به چنین افرادی بسپارید؟ که اگر فرض بگیریم که هیچ تقلبی نیز نکردند، با تناقض در برگزاری انتخابات و اعلام نتایج آن باعث ایجاد شبهه شدند! البته بنده دلایل موثق برای خود دارم که خیلی از تخلفات انجام شده است.

۴ – نقد دیگر من به عملکرد شما، نحوه برخورد تان با معترضان است. به جای آنکه به معترضان جوابی قانع کننده و عقلانی بدهید از اولین ساعات پس از اعلام نتایج با روشی غیرمنطقی و غیرانسانی با مردم برخورد کردید. واقعا پاسخ سوال خانواده های باکری و همت در مورد ابهامات برگزاری انتخابات باید باتوم فرود آمده بر فرق مصطفی همت می بود یا شوکری که به نا حق بر گردن احسان باکری نشست؟ و یا باتومی که به کمر جراحی شده خانم همت در ۲۳ خرداد خورد؟

نمی دانید بودن در میان خانواده های آسیب دیده از جریانات بعد از انتخابات و شنیدن آنچه که بر آنان گذشته، چقدر سخت و طاقت فرسا بوده و هست. من در هر مجلسی با آنها برخورد می کنم نمی توانم از خجالت سرم را بالا بگیرم. شما خود به خوبی می دانید که بسیاری از آنان از خانواده های رزمنده یا ایثارگر و عموما از طبقه اقتصادی متوسط یا پایین و نهایتاً هم وطن ما بودند. نمی دانم خطوط قرمز شما کجاست؟ ولی برای شهدا و خانواده شان خط قرمز آنجایی است که ظلمی بر انسانی بیگناه روا داشته و یا خونی به ناحق ریخته شود. بدانید من به تبعیت از راه و منش حمید در کنار مظلوم و مقابل ظالم می ایستم، ان شاءالله. و این آموخته ما از زندگانی حضرت علی است. امامی که به باز کردن خلخال از پای زن یهودی چنان اعتراضی می کرد!

سردار سر لشکر! چگونه اجازه می دهید که افراد تحت فرمان شما به منازل افرادی از نظام که برای تحقق انقلاب زحمت کشیده اند حمله کنند؟ از جمله جناب آقای کروبی؟ خانواده های شهدا آقای کروبی را به خوبی می شناسند. هنوز هم بسیاری از آنان برای حل مشکلات زندگی به آقای کروبی مراجعه می کنند. حداقلِ خدمت ایشان در حق خانواده های شهدا تغییر برخی از قوانینی بود که واقعاً تحمل آنها برای همسران شهدا سنگین بود. خوب به یاد دارم که قانون نحوه پرداخت حقوق خانواده شهدا، همسر شهید همت را مجبور می کرد هر ماه با دو فرزند شیر خواره و با مشکلات حمل و نقل سالهای جنگ برای دریافت مستمری از قم به شهرضا برود! یقین دارم که اگر خاطرات آن روزها را در فیلمی باز سازی کنند، شما هرگز تحمل دیدنش را نخواهید داشت! در ضمن بدانید اگر این رفتار ها باب شوند ، قطعا نوبت به شما هم خواهد رسید. در این شک نکنید .

۵ – می دانید که آقا مهدی و حمید و بقیه شهدا چقدر به حفظ بیت المال و سرمایه ملی پایبند بودند. من فکر می کنم شما سرمایه های ملی ما را پاس نداشته اید. منظور از بیت المال خودکار یا خودرو نیست که مطمئنم به آن پایبند هستید. یکی از این سرمایه ها اعتماد مردم به نظام است که به سختی و با تلاش انسانهای مخلص و فداکاری ایثارگران آن جامعه به وجود می آید. اخلاص، صداقت، پاسخگو بودن مسوولان در مورد عملکرد و وجود قوانین و اجرای آنها نیز مولفه های موثری در ایجاد و حفظ آن هستند. یادم می آید بعد از هر عملیات، آقا مهدی و حمید تا آنجاییکه می توانستند خدمت خانواده های شهدا می رفتند و گزارش می دادند که بچه هایشان چه کاری انجام می داده اند و چگونه شهید شده اند.

افرادی مثل جنابعالی به خوبی ارزش این موهبت یعنی “اعتماد مردم به یک سیستم اداره کننده” را در دفاع مقدس درک کرده اید. شما چه بخواهید و چه نخواهید سر سفره اعتمادی که شهدا و ایثارگران در ابتدای انقلاب پهن کرده اند نشسته اید شهدا با لباس سبز و خاکی در قاب عکس بهترین تعریف از انسانیت و ایثار بودند. بعد از جنگ مردم آن لباس سبز را بر تن سپاهی ها که می دیدند بلافاصله شبیه سازی می کردند که اینان نیز ایثارگر هستند و می توان به ایشان اعتماد کرد. به خاطر دارم بعداز شهادت حمید که کل وسایل منزل ما با یک وانت به ارومیه برگشت، یکی از نزدیکانمان که به انقلاب بدبین بود گفت من الان باور کردم که شما مزدور نیستید! بسیجی انسانی بی ادعا با یک کوله پشتی و لباس خاکی بود که بدون توقع حاضر بود هر کاری که از دستش بر می آمد برای کمک به دیگران انجام دهد تا مردم در آرامش و امنیت زندگی کنند. نه آنکه که با لباس سیاه و باتوم در دست و موتوری که دود آن هوای تنفسی انسانها را سیاه کند و با ترساندن مردم به ظاهر قضیه را آرام کند! شما بهتر از همه می دانید با ایجاد رعب و وحشت، کسی از تفکر خود دست بر نمی دارد. کار شما مثل آن زارع است که تخمی را زیر خاک دفن می کند. آن تخم ظاهرا دیده نمی شود. ولی بدانید از هر تخم هزاران تخم به وجود خواهد آمد. به هر حال شما به اعتماد مردم خیانت کردید. زر و زور و تزویر را که فراموش نکردید؟ زر و زور را می دانید چیست. اما تزویر یعنی یک روضه از شهدا بخوان و پشت سر خواسته های خودت را مطرح کن !!!! یادتان هست که قبل از انقلاب می گفتیم، باید نظامی بسازیم که همه قدرتها در آن یکجا جمع نشود، چراکه عامل مفسده می شود. چرا اجازه دادید اینها یکجا جمع شوند؟ ما به امثال شما اعتماد کردیم و اعتراضی نکردیم. شما چرا به وصیت آن پیر یگانه عمل نکردید؟

مردم نجیب این مرز و بوم بدترین شرایط را تحمل کردند تا فضایی در این مملکت ساخته شود که جوانهایشان بتوانند استعدادهای بالقوه خود را بالفعل کنند. اما به خاطر تنگ نظری بهترین استعدادها که با صرف هزینه و سختی فراوان در این مملکت رشد کرده اند و به خوبی می توانند مسایل داخلی را درک کنند، از ایران خارج می شوند؟ آیا این از بین بردن سرمایه ملی نیست؟ آیا خانه نشین کردن افراد با تجربه که تواناییهای خود را در ازای بهای سنگین بدست آورده اند با تنگ نظری و ایراد اتهامات واهی خیانت نیست؟

۶- اما در مسایل امنیتی نیز به نظرم کوتاهی کرده اید. اعتراض نکنید و نگویید که مسایل امنیتی جزو وظایف سازمانی شما نیست! چون به وضوح حضور فعالتان را در تمامی موارد امنیتی می بینیم! شما معمولاً حرکتهایی را ضدامنیتی می دانیدکه بطور آشکار سخن می گویند و به شما اعتراض می کنند، که اشکالاتتان را بدانید و آنها را اصلاح کنید. چند سال پیش من و خانم همت به سردار اسدی در مورد بعضی از مسایل از روی دلسوزی اعتراض کردیم که ظاهراً خوششان نیامد! به ایشان تذکر دادیم که “تا با شما حرف می زنیم واعتراض می کنیم، یعنی شما را قبول داریم. روزی که حرف نزنیم، تازه خطرناک می شویم!” مگر نه اینکه نظام ما عظیم ترین ضربه ها را زمانی خورده است که دشمنانمان در لباس دوست در کنار ما بوده اند!!!! آیا وقت آن نرسیده است که این دید امنیتی را به درون سیستم ببرید و بدانید چه کسانی با عملکرد خودشان باعث نارضایتی می شوند؟ لطفا این سوال مرا پاسخ گویید که با چه معیاری یاران انقلاب به خودی و غیرخودی تقسیم شدند؟ چرا در این مملکت اسلامی هدف وسیله را توجیه کرده و برای توجیه عملکرد نادرست از دروغ، تهمت و افترا استفاده می شود؟ مگر نه آنکه بنا به روایات”از آثار دروغ در جامعه تفرقه و جدایی است”. چرا اجازه می دهید با دروغ وحدتی را که از ارکان اساسی انقلاب بود، از بین ببرند؟ آیا این عملکرد باعث از بین رفتن وحدت، آبرو، اعتبار و اقتصاد ایران نیست؟!

در حال حاضر کسانی که مسوولیتی در نظام دارند با کلام و عمل به امنیت ملی آسیب می رسانند. راستی این آقای مشفق کیست؟ ما اسمش را جزو بچه های جنگ نشنیده بودیم !!! من به ایشان شک دارم. می خواهید اسامی کسانی را که به آنها شک داریم بگوییم ؟

به نظر بنده اتفاقاتی که در چند سال اخیر در مملکت افتاد، چیزی شبیه کودتا بود. این مطلب را گاهی در تبلیغات پیش از انتخابات هم گفته ام. اما از آنجاییکه آدم خوش خیالی هستم، امیدوارم بودم با انتخابات می توان کژیها را راست کرد.

آرزو می کنم کاش در همین دنیا می توانستم از شما شکایت کنم. چون برای من حساب شما از دیگران جداست! من، شما و خانواده تان را در دفاع مقدس دیده ام. در مورد شما نمی خواهم شکایتم را به دادگاه عدل الهی ببرم. چون فکر نمی کنم آنجا بتوانید چیزی را جبران کنید.

در ضمن مسوولیت مطالبی که نوشته ام را به عهده می گیرم. این دنیا برای ما زندان است. خوشحال می شوم مانند گذشته در کنار مظلوم قرار بگیرم و نه ظالم. تاکید می کنم اگر من خانواده شهید نمی شدم قطعاً از روی خانواده های ایثارگران خجالت می کشیدم. همانگونه که امروز از مردمی که امیدوارانه وصادقانه در انتخابات شرکت کردند و در ماجراهای بعد از آن اکثراً بی گناه آسیب دیده اند شرمنده ام.

والسلام علی من اتبع الهدی

فاطمه امیرانی

۲۶ رمضان ۱۴۳۱

۱۵ شهریور ۱۳۸۹
منبع : کلمه


 


دکتر اردشیر امیرارجمند، مشاور حقوقی مهندس میرحسین موسوی در گفتگو با کلمه ضمن نقد شعارها و رفتارهای دولت گفت: اگر راست می‌گوید، در سفر خود به مجمع عمومی سازمان ملل متحد، در مکانی که باید جایگاه نمایندگان و رؤسای جمهور مشروع هر کشور باشد، به جای خیمه‌شب‌بازی‌های حقارت‌بار، با اعلام اجازه راهپیمایی به جنبش سبز و مردم ایران، مشروعیت خود را در انظار جهانیان به آزمون بگذارید. وی با اشاره به تناقضهای موجود در شعارها و رفتارهای دولت عنوان کرد: اگر مرام شما انسان‌دوستی است، چرا صفایی فراهانی با بیماری قلبی شدید نه تنها از آزادی، بلکه از معالجه مناسب نیز محروم است. 

 

متن کامل گفت‌وگوی کلمه با اردشیر امیر ارجمند را در پی می‌خوانید:


هفته های اخیر اتفاقات متعدد بعضا متناقضی رخ داد. یکی از‌ آنها آزادی تبعه ی آمریکایی متهم به جاسوسی بود. به اعتقاد جنابعالی، آیا آزاد کردن خانم سارا شورد واقعا یک اقدام انسان‌دوستانه بود یا خیر، و آن را می‌توان در راستای منافع ملی قلمداد کرد؟ به خصوص این روزها که تلاش برای به انزوای راندن ایران شدیدتر از قبل شده و صدای تهدیدهای اسرائیل علیه ایران نیز بار دیگر بالا گرفته است، آیا پیش‌دستی آقای احمدی‌نژاد در آزاد کردن فردی که وزیر اطلاعات همین دولت او را جاسوس نامیده بود، می‌تواند حرکتی در جهت عقب راندن اسرائیل قلمداد شود؟ و اساسا آیا در فضای کنونی بین‌المللی، ادعای انسان‌دوستی از سوی احمدی‌نژاد شنیدنی و باورکردنی است؟


از نظر ما، هر آنچه موجب انزوا و عقب‌افتادگی ایران باشد، به نفع اسرائیل و رقبای منطقه‌ای و جهانی ماست. دولت احمدی‌نژاد بیشترین خدمت را به اسراییل انجام داده است، چون موجب انزوا و عقب افتادگی کشور شده است.
ما از هر اقدام واقعا انسان‌دوستانه و هر عملی که با حفظ منافع عالی کشور موجب تشنج‌زدایی در عرصه بین‌المللی شود، استقبال می‌کنیم، زیرا منافع ملی را بر منافع جناحی مقدم می‌دانیم. یادمان نرود گروه سرکوب‌گر حاکم جگونه در روابط بین‌المللی کشور در دوران اصلاحات با هدف منافع گروهی خود اخلال ایجاد می‌کردند. اما سؤال اینجاست که ایا این اقدامات واقعا انسان‌دوستانه بوده یا اهداف دیگری را دنبال می‌کند؟


اگر تبعه امریکایی آزاده شده جاسوس نبوده است، چرا دستگیر شده است؟ چرا در هنگامی که کشور تحت فشار شدید بین‌المللی قرار دارد و منافع مهم آن در خطر است، این اتفاق می‌افتد و موجب انزوای بیشتر کشور می‌شود؟ و اگر جاسوس بوده است، چگونه به قید وثیقه آزاد می‌شود، و مهمتر از آن، رسما تاکید می‌شود که حق خروج از کشور را دارد؟ در حالی که خانم هنگامه شهیدی روزنامه نگار پس از ماهها تحمل زندان با وثیقه‌ای سنگین‌تر آزاد میشود و حق خروج از کشور را هم ندارد!


اگر مرام شما انسان‌دوستی است، چرا صفایی فراهانی با بیماری قلبی شدید نه تنها از آزادی، بلکه از معالجه مناسب نیز محروم است؟ آیا خانم شرودر تنها زندانی بیمار در ایران بود؟ آیا مسئله انسان‌دوستی است یا تلاش برای معامله و چراغ سبز نشان دادن برای سفر آقای احمدی‌نژاد پس از خرابکاری‌های مکرر در مناسبات بین‌المللی کشور و رجزخوانی‌های عوام‌فریبانه و بی‌پایه و اساس؟


علاوه بر آزادی این تبعه آمریکایی با ادعای انسان‌دوستی، در روزهای اخیر با قرض گرفتن منشور کورش، تبلیغات دولتی گسترده‌ای صورت گرفته است که می‌خواهند احمدی‌نژاد را کورش زمانه معرفی کنند. آیا این مقایسه و تشبیه عجیب، مابه‌ازایی هم دارد؟ یعنی می‌توان در رفتارهای رئیس دولت فعلی با کورش کبیر، هماهنگی و نسبتی یافت؟


چه نسبتی بین احمدی‌نژاد و کورش کبیر وجود دارد، جز اینکه اولی موجب سرافکندگی و دومی موجب افتخار ایرانیان است؟ کورش در عهدی که پادشاهان بسیار کوچک‌تر از او ادعای خدایی می‌کردند، خود را انسانی عادی معرفی می‌کند که افتخار دارد برای رهایی مردمی که مذهبی دیگر دارند و حاکمی ظالم و خودکامه، آزادی عقیده و امنیت آنان را پایمال کرده است، به پا می‌خیزد و آنها را آزاد می‌کند و بندگی و برده‌داری را لغو می‌کند؛ آزادی مذهب و عقیده را برای همگان تضمین می‌کند و در سرزمین خود، آیین بردباری برپا می‌کند، و خود را بر هیچ‌کس حتی مردمان سرزمین فتح شده نیز تحمیل نمی‌کند. در حالی که آقای احمدی‌نژاد و همکاران و حامیان او در سازمان‌های رسمی و غیر رسمی، در هزاره سوم و پس از گذشت بیش از شصت سال از اعلامیه جهانی حقوق بشر، و در عصری که حق تعیین سرنوشت و حکمرانی به طریق دموکراتیک به عنوان یک حق بشری و اصلی بنیادین و جهانی پذیرفته شده است، اعمال و رفتاری دارند که گویی ادعای خدایی می‌کنند، سرزمین خود را با سرکوب و خشونت و خون‌ریزی اشغال می‌کنند، نوعی برده‌داری جدید به راه می‌اندازند و به جای مشارکت و آزادی فقط از اطاعت و اطاعت‌پذیری سخن می‌گویند.


واقعا چه نسبتی بین احمدی‌نژاد و کورش کبیر وجود دارد؟ چه نسبتی وجود دارد بین فردی که به مردم خود ظلم می‌کند و آزادی و حق حیات آنها را سلب می‌کند، با مردی که نه تنها برای ملت خود بلکه برای ملتهای دیگر هم آزادی، صلح و امنیت به ارمغان می‌آورد؟ اقای احمدی‌نژاد بارها در خلال ژستهای ضد غربی خود اعلام کرده است که از شنیدن دموکراسی و حقوق بشر به او حال تهوع دست می‌دهد، در حالی که کورش چندین قرن از هم‌عصران خود جلوتر بوده و به عنوان طلایه‌دار پاسداری از کرامت انسانی شناخته می‌شود.


آقایان شنیده‌اند که دنیای کنونی دنیای نمایش است، اما نه به این شوری که کسی که ادعا می‌کند رئیس‌جمهور یک ملت تاریخی است، در تمام برنامه‌های خود در حال اجرای نمایش‌های تکراری و خسته‌کننده باشد که هیچ صداقتی در آنها نیست.


چه نمایش و دروغی بزرگتر از این که در آیین رونمایی از منشور حقوق بشر کورش، کسی از آزادی بیان سخن می‌گوید که تمام توان خود را به کار برده تا مطبوعات تعطیل شوند، نظام تک‌حزبی مستقر شود و هر کس که از آزادی سخن می‌گوید در زندان باشد. بد نیست این قهرمان آزادی بیان مشخص کند چرا علیرضا بهشتی شیرازی، تاج‌زاده، میردامادی، رمضان‌زاده و … فقط به جرم بیان مخالفت خود با او، در زندان اسیر مردان امنیتی او هستند؟


در دو هفته اخیر شاهد حمله عناصر خودسر به منزل آقای کروبی و ماموران لباس شخصی دفتر آقای موسوی بودیم. به نظر شما هدف از این اقدامات چیست؟


حمله به دفتر و منزل رهبران جنبش سبز معنایی جز این ندارد که سرکوب‌گران حتی از نفس کشیدن رهبران جنبش سبز هم می‌ترسند. زیرا آنها به همت ماموران امنیتی خود، بهتر از همه می‌دانند که رهبران سبز در دل مردم جای دارند.


یعنی شما معتقدید که هنوز ترس از رهبران جنبش در دل سران دولت وجود دارد؟ اما اینها ادعا می‌کنند مشکلات داخلی حل شده و به فکر مذاکره با آمریکا و حل مشکلات خارجی افتاده‌اند. پس از چه چیزی می‌ترسند؟ تحلیلی وجود دارد که اگر فضا آرام باشد و منع قانونی و سرکوب و خشونت در کار نباشد، باز هم مردم در حمایت از اهداف جنبش سبز به خیابان می‌آیند؟


همینطور است. آقای احمدی‌نژاد، اگر واقعا مدافع آزادی بیان است، در اجرای اصل فراموش شده ۲۷ قانون اساسی، اجازه یک راهپیمایی مسالمت‌آمیز را به مردم بدهد. اگر راست می‌گوید، در سفر خود به مجمع عمومی سازمان ملل متحد، در مکانی که باید جایگاه نمایندگان و رؤسای جمهور مشروع هر کشور باشد، به جای خیمه‌شب‌بازی‌های حقارت‌بار، با اعلام اجازه راهپیمایی به جنبش سبز و مردم ایران، مشروعیت خود را در انظار جهانیان به آزمون بگذارید.


اگر ثابت کنید مردم با شما هستند، البته نه از طریق تجمعات فرمایشی و زوری که کسی دیگر به آن اعتنا نمی‌کند، دیگر نیازی به گدایی امکان مذاکره نخواهید داشت. نیازی به فروش منافع ملی ایران، نه تنها به قدرتهای بزرگ بلکه به کشورهای ضعیف و دسته‌چندمی که از عهده امور اولیه خود هم برنمی‌آیند، نخواهید داشت.


دستگاههای امنیتی احمدی نژاد در وقیحانه ترین اظهارات و مکتوبات رسمی اعلام می‌کنند که رؤسای سه دولت قبلی، مرتبط و وابسته به آمریکا و قدرتهای خارجی بوده‌اند. اگر چنین چیزی حقیقت داشته باشد، قطعا هیچ تضمینی وجود نخواهد داشت که شما مستثنی باشید. شما استقلال و حریت را با فحاشی و رجزخوانی اشتباه گرفته‌اید. استقلال تنها با حضور واقعی و مشارکت واقعی مردم میسر می‌شود، وگرنه تمام حکومتهای خودکامه و خودسر در جهان سوم دیر یا زود وابسته می‌شوند.


در تحلیل سیاست خارجی جنبش سبز، به عنوان یک حرکت درون‌زا و ملی، اختلاف نظرهایی وجود دارد. به خصوص مخالفان وابسته به باند حاکم، گاهی سبزها را متهم می‌کنند که برای تعیین سرنوشت کشور به دخالت خارجی دل بسته‌اند و یا اگر جلوتر بخواهند بروند، ادعا می‌کنند که برخی حامیان جنبش سبز وابستگی‌های پنهانی به دولتهای خارجی دارند. پاسخ این ادعاها و اتهامات چیست؟


جنبش سبز بارها از زبان رهبران خود اعلام کرده و در عمل نیز ثابت کرده است که هرگز خواستار مداخله قدرتهای خارجی در امور داخلی ایران نیست و منافع عالی و درازمدت کشور را به همه چیز ترجیح می‌دهد. جنبش سبز و رهبران آن، همانطور که در مسائل داخلی نشان دادند حاضر به مذاکره مخفیانه و غیر شفاف با سرکوب‌گران نیستد، در عرصه بین‌المللی نیز هرگز وارد محاسبات مبهم، منفعت‌طلبانه و مذاکرات پنهانی نشده‌اند و نخواهد شد و علی‌رغم اعتقاد به تعامل سازنده با جامعه جهانی و ضرورت تشنج‌زدایی، معامله با قدرتهای خارجی را راه حل مشکلات خود و کشور نمی‌دانند.


رهبران و فعالان جنبش سبز، چه در عرصه بین‌المللی و چه در عرصه داخلی، کاری انجام نمی‌دهند که از گزارش آن به مردم شرم یا ابا داشته باشند.


جنبش سبز، جنبشی مستقل و مردمی است که ریشه در مطالبات تاریخی و واقعی مردم ایران دارد؛ جنبشی به وسعت بخش عظیم ملت ایران. جنبش سبز به قدرتهای خارجی وابسته نیست که از وجه‌المصالحه قرار گرفتن خود در مذاکرات اقتدارگرایان با قدرتهای خارجی احساس هراس کند.


در این صورت، این دشواری پدید می‌آید که سبزها در عرصه بین‌المللی چه باید بکنند؟ اگر بخواهند صدای مظلومیت ملت را به گوش افکار عمومی جهان برسانند، دولت تبلیغات می‌کند که شما مسائل درون خانواده را پیش بیگانگان برده‌اید. اگر هم سکوت کنند و دم نزنند، سرکوب‌ها همچنان ادامه پیدا می‌کند، با این تفاوت که کسی هم خبردار نمی‌شود. آیا جنبش سبز حق دارد به طور موازی، صدایی متفاوت با دولت سرکوب‌گر فعلی در عرصه جهانی بلند کند؟


این نه تنها حق بلکه وظیفه کلیه فعالان جنبش سبز در سراسر جهان است که یکپارچه با حضور فعال خود در عرصه بین‌المللی از حقوق ملت ایران دفاع کنند و صدای آزادی‌طلبی و تأمین حقوق بنیادین ایرانیان را به گوش جهانیان برسانند. فعالان جنبش سبز در روند انجام این وظیفه، با حفظ اصول خود، اسیر شانتاژهای تبلیغاتی و امنیتی دولت خودکامه نخواهند شد و از آن هراسی نخواهند داشت.


دولت خودکامه باید به انتخابات آزاد، غیر گزینشی و رقابتی تن دهد. ما خواستار نظارت بین‌المللی و مداخله دیگران نیستیم، اما باید با تشکیل کمیته مستقل حقیقت‌یاب داخلی برای بررسی تقلب در انتخابات ریاست‌جمهوری، تضمین‌های معتبر برای برگزاری انتخابات آزاد در ایران فراهم شود.


فعالان جنبش سبز باید تلاش کنند با اطلاع‌رسانی، روشنگری و هشدارهای خود اجازه ندهند تا ملت ایران بیش از این دچار سختی شود و منافع عالی و حقوق بنیادین آن نادیده گرفته شود.


 


بسم الله الرحمن الرحیم
«و لکل امة اجل فاذا جاء اجلهم لایستأخرون ساعة و لایستقدمون»
هر گروهی دورانی دارد و آن گاه که سرآمدشان فرارسد، نه لحظه ای به تأخیر افتد و نه به پیش.
جناب آقای فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
ابتدا تأسف خود را بابت نگارش این نامه با مضمونی تلخ، در ایام سالگرد آغاز دفاع مقدس به شما به عنوان یک شخصیت حقوقی والامقام اعلام می کنم. شخصیت حقوقی که باید پاسدار میراثی ارجمند از شهداء و ایثارگران برنده در سودایی از نوع دیگر باشد و مع الاسف و در کمال شرمندگی نیست.
از کودتای خانمان سوز انتخاباتی که موضوع شکایت همسر عزیز و شجاع و آزاده من و شش هم بند دلاور او در دو الف (بند سپاه پاسداران) است که بگذریم، بعضی اقدامات حقیر توسط عمال شما باز هم مع الاسف به گزاف در کسوت شریف پاسداری، صورت گرفته که این جانب تنها از موضع حق طلبی و عدالت جویی پس از یک سال و چند ماه پی گیری و صبر و انتظار و پس از شنیدن وعده های مکرر از بازجوی همسرم و وعید اخیر بازجوها که با واسطه دریافت شد و باز هم در حد ادعا ماند، بر آن شدم تا از شما به تبع شخصیت حفوفی تان سؤال کنم که اموال همسرم که به گفته همکاران بازجوی شما دارد در قرنطینه اوین حبسش را می گذراند، چرا به ما بازگردانده نمی شود و از آن مهم تر اموال شخصی من و فرزندم که در یورش مهاجمان در غیبت ما از خانه برخلاف قانون به سرقت رفته است، چرا علیرغم پیگیری های مکرر مسترد نمی شود؟
آفای فرمانده
از کودتا که بگذریم؟ گیریم ما بگذریم فرزندانمان که تاوان خدمات صادقانه پدر را می دهند چگونه بگذرند؟؟؟ از کودتا این جا سخن نمی گوییم چون رسیدگی به شکایت از کودتاگران برعهده قوه قضائیه مستقل است و آقایان قضات اگر سرشان گرفت و پرونده های مهم و صدور احکام مهم و اجرای احکام مهم به ایشان رخصت داد لابد به آن خواهند پرداخت و ما صبرمان زیاد است درست مانند شکوائیه همسر خدمتگزارم از یک متقلب انتخاباتی که هنوز آقایان سرشان نگرفته به دلیل وظایف هامه و مهمه رسیدگی به جرائم بزرگ، به آن هم برسند. حالا ما را با این شکوائیه های همسرجان کاری نیست و عجالتا خود شاکی هستیم که اموال به سرقت رفته از خانه مان را برگردانند و اگر مجازاتی لازم است بشود که ما قصور نکرده باشیم در کوتاه کردن دست متجاوزان در هر لباس و پوششی. یادتان که نرفته در عصرگاهی تابستانی و در نبود ما آقایان با کمال بی شرمی و وقاحت کلید انداخته و درب را گشوده و هرچه دلشان خواسته بنا به حکم دادستان کودتا، همان متهم اصلی فاجعه کهریزک که مقامات قضا به اکراه نامش را می برند که مبادا خدای ناکرده از ایشان هتک آبرویی بشود و خدای را خوش نیاید، برداشته وبرده اند. من همان موقع نوشتم که این خانه دیگر امن نیست اما همان خانه ناامن را به اتراق در خانه دیگران ترجیح دادم و حالا بعد از یک سال و چند ماه کلید خانه ام را طلب می کنم که به دستور بازجو و با حکم دادستان معزول در قفل گرداندند و بی رخصت و حضور من و دیگر اهالی خانه به داخل آن یورش آوردند و به اندرون راه یافتند و عرصه خصوصی ما را صحنه ترکتازی خویش قرار دادند و تفتیش کردند و جستند و مشتی کاغذ و نوشته را همراه با گذرنامه من و دیگر اموال شخصی ما به عنوان غنائم با اهمیت همراه بردند.
آقای فرمانده
از کودتا در این مجال بگذریم. شکایت هم بماند در جای خودش شما لطفا بفرمایید اموال ما را مسترد نمایند تا بیش از این جرمتان و جرم همکارانتان سنگین نشود. من چه کار دارم به پرونده شکایت از کودتا ما شترهای خودمان را نجات دهیم نجات خانه بماند به عهده صاحب البیت.
جناب فرمانده شرمنده ام که این اقدامات حقیر همکاران تحت امر شما، خاطر ما و همه پاسداران واقعی ارزش هایی که برای حفظ آن زیاده زحمت کشیدیم و مرارت و کشیدیم و به همه آن چه کردیم افتخار می کنیم، آزرد. ما برای کاری که تحت فرماندهی شما صورت گرفت شرمنده ایم اما صبر و انتظار را بیش از این جایز نمی دانیم که اگر نبود فریاد اعتراض آن زن یهودی که در حکومت مولایمان تحت تجاوز و ستم قرار گرفته بود، امروز ما داستان دادخواهیش را و آن عدالت علوی را دهان به دهان برای فرزندانمان بازگو نمی کردیم. آقای فرمانده حالا که دادخواهی ما در مورد گناهان کبیره و اقدامات قبیحه بسیار طی این یک سال و اندی به جایی نرسیده، عجالتا شما فرماندهی کنید این حق ناچیز ما را که به ستم خورده اند باز گردانند. تا اعاده باقی حقوقمان هم خدا بزرگ است.
تکمله : امیدوارم به جای پاسخ گرفتن و بازیافتن اموال تاراج رفته مان فردا روز در کودتا نیوز پاسخ این نامه را نخوانیم یا برایمان نخوانند که البته به این سبک و سیاق هم عادت کرده ایم.
والسلام علی عبادالله الصالحین
فخرالسادات محتشمی پور یار در گهواره امام و همسر آزاده دربند شاکی از کودتاگران نظامی سید مصطفی تاجزاده
 


 


نوروز: جمعی از سایتهای سبز با صدور فراخوانی از مردم شریف کشورمان دعوت نموده اند تااعتراض شان را به به حصر رهبران جنبش سبز و بازی های جدید کودتاگران، با بانگ های الله اکبر در روز دوشنبه ۲۹ شهریور نشان دهند .

متن کامل این فراخوان که به امضای سایتهای سحام نیوز٬ نوروز٬ میزان خبر٬ تحول سبز ، رای ما کجاست و ندای سبز آزادی رسیده به شرح زیر می باشد:

دولت کودتایی که پس از یک سال سرکوب و خفقان و ادعای شکست فتنه و خاموشی مخالفان، هنوز از اداره ملک و مملکت عاجز است در آخرین صحنه آرایی خطرناک خود به محاصره سران جنبش سبز و تلاش برای به حصر درآوردن آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی روی آورده است. امری که هرچند از ابتدای آغاز جنبش، نقطه آمال و آرزوهای کودتاچیان بود اما ترس و هراس آنان از واکنش مردم اجازه این مقابله را به آنها نمی داد و داد و قال افراطیون آنان نیز برای محاکمه آنچه که سران فتنه می نامند در واهمه عکس العمل مردم و طرفداران جنبش سبز ناکام می ماند.
امروز اما که مدیریت دولتی در سایه حمایت های بی دریغ حکومتی کشور را بدین وضع نابسامان کشانده است که صدای مخالفت با دولت احمدی نژاد نه تنها از حلقوم سبزها بلکه از سوی هرکس که اندک دغدغه ای برای آينده ایران دارد شنیده می شود، کودتاچیان رادیکال و تندروان بزهکار خیال مقابله با سران جنبش سبز را در سر می پرورانند و برای امتحان کردن واکنش مردم این دست و آن دست می کنند، گاهی اراذل و اوباش را به منزل کروبی می فرستند و عربده کشی می کنند و حتی تحت الحفظ نیروی انتظامی هفت تیر می کشند، گاهی بانوی سبز را در خیابان به محکمه می برند و در این آخرین زورآزمایی خود به دفتر میرحسین موسوی می روند و مسئول دفتر را بازداشت می کنند و اسناد و مدارک را ضبط می نمایند حتی افرادی را که به ملاقات این دو بزرگوار می روند بازجویی خیابانی کرده و تهدید به زندان می نمایند.

هرچند برای قاطبه ملت شریف ایران مشخص است که این هماوردی نتیجه عدم موفقیت کودتاگران و رو شدن دست آنان و شاید عکس العمل عصبی شان به شکایت هفت دلاور سبز از نظامیان کودتاگر و آشکار شدن سند مفتضح شورای عالی امنیت ملی در برنامه ریزی دوساله کودتایی است که گمان می کردند در فردای بعد از انتخابات و با خفقان چکمه پوشان به موفقیت می رسد که نرسید و در این روزها وارد شانزدهمین ماه اعتراضی خود می شود.
هموندان جنبش سبز سکوت فعلی خود را به دلیل ماهیت اصلاح طلبانه و پرهیز جنبشیان از ورود به درگیری با کسانی می داند که مغز بیمارشان جز منطق زور نمی فهمد اما این آرامش از سازش نیست و خطوط قرمزی هم وجود دارد که یکی از انها دستگیری این یاران صدیق و پیشتاز جنبش است . و عواقب عبور از این خطوط قرمز
بر عهده کسانی است که انقلاب اسلامی ملت ایران را ناشیانه وارد بازی سرنوشت کرده اند. از این رو ضمن هشدار به کودتاگران و بازیچه های آنان که از دستگیری و محاکمه سران سبز می گویند از مردم کشورمان هم تقاضا می کنیم اعتراض شان را به این بازی جدید کودتاگران با بانگ های الله اکبر در روز دوشنبه 29 شهریور از ساعت 10 تا 11 انجام دهند . درصورت نیاز در شب های بعد نیز فریاد اعتراضمان را سرخواهیم داد.


 


یادمان هست صدای اولین آژیر قرمز را که در نهایت بهت و ناباوری شنیدیم. علامتی که ما را به خطری جدی هشدار می داد و به فکرمان فرو برد که چطور قرار است حق همسایگی ادا شود و غرق تأمل شدیم در چرائیش! هشت سال ما این صداها را شنیدیم. وضعیت قرمز شد و سبزی را انتظار کشیدیم. سبز شد و باور نکردیم و مردد ماندیم و دوباره روز از نو روزی از نو تا آن روز که اماممان جام زهر را سرکشید و هنوز رازها از آن دوره مانده که به مصلحت سر به مهر نگاه داشته می شود. ما کوچک بودیم و در بازی بزرگان راهمان نبود. ما جنگ را نمی شناختیم و چهره کریهش را در قصه های کودکی زود با سپیدی صلح و دوستی می پوشاندیم اما حالا در همان روزهای پس از پیروزی در پشت همان نیمکت های کلاس درس، معلم با چهره درهم فرو رفته اش دفاع و مقاومت و پاسداری از مرزهای میهن را سرمشق داد و آرام رفت. خیلی ها رفتند. شتابان، دامن کشان، مشتاقانه و مجنون وار و ما ماندیم. چه سروده ساخته شد برای رزمندگان، دلاوران، دشمن ستیزان شرزه و چه حماسه ها آفریده شد. حماسه عشق و ایثار. حماسه پایمردی عاشقان سینه چاک. حماسه گلوله و گل و ... گل های وحشی که به سختی خود را از هر منفذ کوچک سنگرها به رخ می کشیدند. یعنی که حیات و سبزی و سرزندگی بر هر رویداد نحس و شومی که جنگ طلبان خلق می کنند سیطره دارد. چه قصه ها ساز شد و چه ترانه ها. سرودها و ترانه های جاودانه که ورد زبان ما شد.
و جبهه جنگ گسترده شد به گستردگی یک ایران جاوید. به گستردگی ایرانی برای همه ایرانیان. به گستردگی همه اقوام ایرانی و همه اقلیت های دینی و قومی. و پیک شهادت وقتی از راه رسید نه از نام پرسید نه نشان، نه از قومیت نه از مذهب و نه از رنگ و زبان. پیک عاشقی عاشقان را صلای حیات جاوید داد و برگزیدگان بی ادعا سراسیمه به سوی معشوق شتافتند. و ما جا ماندیم.
ما زن بودیم و این سو پشت جبهه. پشت میدان عشقبازی عزیزانمان. پشت صحنه. ما زن بودیم و داشتیم جای خود را در این عرصه جدید ناآشنا جستجو می کردیم. سپیدپوش در کسوت پرستاری؟ سیاه پوش در قامت عزاداری؟ یونیفورم پوش با ردای مقاومت؟ ما بسیج شدیم برای مقاومت برای پاسداری از خاک پاک میهن و هم زمان با آموزش هر آن چه که لازم بود از مهارت های اولیه و کمکهای اولیه و حرکت های دفاعی، تدارکات رزمندگان نیز فراموشمان نشد. روزهای تعطیل در مدرسه و دیگر روزها بعد از تعطیلی مدرسه، جمع می شدیم در یکی از مراکز کمک رسانی و می نشستیم دور سفره هایی که خشکبار اهدایی به عزیزان در وسط آن قله هایی را ساخته بود و آن ها را بسته بندی می کردیم که مغذی جسمشان باشد و بعد آن سو تر قلم بر کاغذ سپید نهاده برایشان از سبزی می نگاشتیم و از حیات. جملات و عبارات آرامش بخش. اطمینان بخش و تسکین دهنده دوری ها، هجران از زن و فرزند، از یار و دیار. تسکین دهنده آلام روح و جان. و با این عبارات گویی این خود ما بودیم که با ارسال همه انرژی های مثبت نه تنها تهی نشده بلکه جان می گرفتیم و سرزنده می شدیم و سبز می شدیم. یادمان هست همه آن جملات زیبا را که در میان بسته های خشکبار در سنگرهای مرزبانان غیور قرار بود نشانه پیوستگی و هم بستگی ما باشد. قرار بود این دلنوشته ها به سنگرنشینان دست از جان شسته یادآور شود که عزیزم، برادرم تو تنها نیستی ما همه با هم هستیم در گوشه گوشه این سرزمین اهورایی.
ما کوچک بودیم اما روحمان را سپردیم به مناجات های عاشقانه و به راز و نیازهایی که دست نسیم از آن دوردست ها از جبهه های شرافت و غیرت در کوچه های غربت پشت جبهه به ما می رساند. آری غریب ما بودیم در بحبوحه تلاش معاش آنان که نان هم شهریان را به نرخ روز معامله می کردند و خون شهیدانمان را نیز و هنوز هم بر سر همان معاملات فربه و فربه تر می شوند.غریب ما بودیم که مقاومت را از محله هایمان آغاز کردیم و برفار بام مسجد محل پاس شب می دادیم و درب خانه ها را برای گرفتن امداد مردمی می کوفتیم و کسی از جنسیتمان نمی پرسید؟ غریب بودیم؟ نه. همه چهره هایی که ما را اقبال می کردند آشنا بودند در همان محله قدیمی عین الدوله. آن روحانی با تقوای با اخلاق و در همسایگیش، آن مینی ژوپ پوش دیروز که حالا راه دیگر و سبک زندگی دیگری را انتخاب کرده بود. چه انتخاب زیبا و باوقاری. همه آشنا بودند و هم دل و همراه و همه با هم برای سلامت رزمندگان صلوات می فرستادیم بلند تا صدایمان را باد به مرزها برساند و به سنگرها و به همه مردان بزرگی که دفاع از وطن را وظیفه خود می دانستند.
ما کوچک بودیم و با این حماسه ها بزرگ شدیم. با حماسه بخشش تخم مرغ و نان دهاتی و حلقه طلای نوعروس و همه پول های داخل قلک های کوچک و هم زمان با احتکار مایحتاج اولیه شهروندان توسط آنان که خون و خیانت برایشان پیوندی نامیمون داشت. ما با بزرگان زمانه مان بزرگ شدیم با مدیران مدبری که نگذاشتند دفاع در سرزمین من اسم مستعار ویرانی باشد. با نخست وزیر امام، نخست وزیر جنگ و همکاران صادقش که نگذاشتند فریب براریکه قدرت بنشیند و روزگار انقلابیون را سیاه کند. با بزرگانی که امام به مخالفانشان می فرمود شما عرضه اداره یک نانوایی را هم ندارید! بزرگان مورد تأیید امام که حالا نااهلان و نامحرمان کودتاچی دارند ابلهانه می کوشند از مردم جدایشان کنند. غافل از این که دل ها قابل تفتیش نیستند و مهری که از عزت یافتگان بر دل می نشیند با زور و سرنیزه بیرون رفتنی نیست. محبوب تر می شوند یاوران واقعی مردم و قدرشناسی و وفاداری مردم داغ تنهای را بر دل دشمنانشان خواهد گذاشت. آری آن روزها ما یاران در گهواره امام رنگ ها و نیرنگ ها را پس زدیم و بزرگ شدیم و با خود عهد کردیم میراث دار انقلابی باشیم که نه به ظلم فلسفه اصلی اش بود و میراث دار شهیدانی باشیم که نه به تجاوز و تعدی فلسفه عروجشان بود. ما حالا بزرگ شده ایم و خوب می دانیم رخت بسیج بر اندام نوموزون نااهلان و نامحرمان سخت عاریه است. و مضحکه هایشان نه تنها خنده بر لب نمی آورد بلکه دل همه ما و بازماندگان شهدا را خون می کند.
بس است آقایان. بس کنید این ضیافت به اندازه کافی شکم هاتان را سیر کرده، لقمه ای هم برای فرزندان شهدا باقی بگذارید. شما دیگر از دفاع مقدس نگویید که وارونه گویی هاتان برای اهل بصیرت و معرفت بسی مشمئز کننده شده است. بگذارید صدای نسل مقاومت، و پیام سرداران منزه و با تقوای بی ادعا که دنیاطلبی شما آنان را خانه نشین و عزلت نشین کرده به نسل های بعدی برسد. هیاهو بس کنید کودتاگران دنیاپرست قدرت طلب! مردان بی ادعا با سکوتشان همه رازها را خواهند گفت. همه رازهای ناگفته را.

 


 


نوروز: در ادامه انتشار مجموعه مقالاتی که مصطفی تاج زاده در دوران مرخصی خود تحریر کرده است، یادداشت جدیدی با عنوان "حزب پادگانی و مجاهدین خلق" در دسترس سایت امروز برای انتشار قرار گرفته است. تاج زاده این یادداشت را به "زندانيان و محکومان مظلوم اما سرافراز منتقد كودتاي انتخاباتي ۸۸ " تقدیم کرده است. متن کامل یادداشت در پی می آید. مقدمه: رأی شعبه 15 دادگاه انقلاب اسلامی درفروردین 1389علیه اینجانب همه سخنان و نظریاتی را که من در جلسات خصوصی و عمومی و عمدتاً در ایام تبلیغات انتخاباتی گفته‌ام "فعالیت تبلیغی علیه جمهوری اسلامی" خوانده و مرا به اين جرم محكوم کرده است. گویی از دید حزب پادگانی که فعالان انتخاباتی را به محاکمه و زندان کشیده، "جمهوري اسلامي ايران" معادل مقامات موجود است و هر نوع کوشش قانونی برای تغییر مردم سالارانه صاحب منصبان حتي در انتخابات، تبلیغ علیه نظام محسوب مي‌شود و مجازات دارد؛ حال آنکه سیاست ورزی قانوني به طور عام و رقابت‌هاي انتخاباتي به طور خاص، همه طرف ها، اعم از مسئولان کنونی و رقبای سیاسی آنان را به طور يكسان زیر چتر وحدت بخش خود می کشد و نمی توان فقط یک طرف این رقابت را معادل جمهوری اسلامی ايران خواند و طرف ديگر را دشمن ناميد و به زندان كشاند(1). همچنین علاوه بر فعالیت ها و تبلیغات مستقيم انتخاباتی، اعتراض به نتیجه انتخابات (در همه اشکال حقوقی و قانوني خود از جمله اجتماع مسالمت آمیز خیابانی) نیز به طور یکسان در زیر چتر وحدت بخش و مفهوم فراگیر نهادی به نام "انتخابات" جا می گیرد. روشن است هر جا كه انتخابات واقعی وجود دارد حساسیت به تخلف، تقلب و اعتراض نسبت به روند انتخابات و نتايج آن هم به طور طبیعی وجود خواهد داشت. به همین دلیل شور اعتراضی 25 خرداد را هرگز نمی توان از شور انتخاباتي 22 خرداد و شور جشنواره ای روزها و شب های قبل از آن جدا کرد. چنانچه مسئولان مربوط می توانستند از ارتفاعی بالاتر به فرآیند انتخابات نگاه کنندوحساسیت مردم را ارج نهند، به راحتی قادر بودند به يك اندازه 19، 20، 22 و 25 خرداد را مایه مباهات نظام بدانند و در عین احترام به مطالبات معترضان و ختم نکردن همه راه ها به آقایان احمد جنتی و سعيد مرتضوي، ظرفیت جدیدی از انتخابات پذیری جمهوري اسلامي ايران را به نمایش بگذارند. افزون بر آن اگر شور انتخاباتی و مشارکت گسترده مردم به واقع "موجب عظمت و مایه مباهات" باشد، نمی توان کسانی را که در پديد آمدن این شور نقش داشتند به انفرادی کشید و آزار داد و فعالیت آن ها را به عنوان "تبلیغ علیه جمهوری اسلامی" محکوم کرد.(2)دراین نوشته کوشیده ام تشابه"بینش،روش ومنش"حزب پادگانی را در تشکیل دادگاه های انقلاب با"مجاهدین خلق"نشان دهم و از اقتدارگراها بپرسم که آیا حاضرند "فرق"خود را با نگرش و راهبرد "طالبانی-خوارجی"مجاهدین خلق روشن کنند؟ اول. " انتخابات " یا " دادگاه انقلاب "؟ رأی شعبه 15 دادگاه انقلاب اسلامی علیه من ودیگر فعالان انتخاباتی منتقد یکه سالاری ،محاکمه فعالیت سیاسی قانوني و انتخابات آزاد است. به همین دلیل ترجيح مي‌دهم به جای دفاع از اشخاص از اصل انتخابات آزاد، رقابتی و عادلانه به عنوان ارزشمندترین دستاورد انقلاب اسلامی در مسیر نیل به آرمان های ملت ایران دفاع کنم. درست است که اکنون رییس ستاد انتخابات كشور نیستم اما حساسيت من به انتخابات آزاد نمی تواند محدود به همان دوره سه سال و نيم مسئولیتم در وزارت کشور باشد.(3) من رویای روزی را دارم که همه اصول قانون اساسی و از آن جمله اصول مربوط به حق تعیین سرنوشت ملت در انتخابات آزاد اجرا شود و هرگز شاهد برگشت به انتخابات فرمایشی و نمایشی دوره ستم شاهی نباشيم و هيچ شهروندي به علت مهم شمردن رأی خود و ایستادگی در پای آن به زندان نیفتد، مورد ضرب و شتم قرار نگيرد، ترور نشود، از پل به خیابان پرت نشود،پیکر مجروحش زیر ماشین نرود و با احكام قرون وسطايي همه عمر از فعالیت های سیاسی و اجتماعی محروم نشود.همچنین به دلیل آنکه انتخابات را یک امر عارضی و تحمیلی بر نظام بر آمده از انقلاب اسلامي نمی دانم، کسانی را كه مولفه های اساسی انتخابات آزاد را نقض مي‌كنند و فعالان انتخاباتی را به بند می کشند و محاکمه می‌کنند، وارث فکری دیدگاه و جرياني مي‌دانم که بر خلاف بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، انقلاب و انتخابات را دو امر متضاد می دانند یا اصل انتخابات را مساله ای فرعی، حاشيه‌اي و زینتی در ذیل انقلاب ارزیابی می‌کنند. در حقیقت ریشه دو دیدگاهی که درباره شیوه ی صیانت از اصل " نظام" اکنون مقابل هم صف آرایی کرده اند به همان دورانی بر می گردد که از یک سو رهبر فقید انقلاب سعی در تاسیس نهادهای انتخابی (قانون اساسي، ریاست جمهوری، مجلس خبرگان، مجلس شورای اسلامي و نيز نهاد انتخابات وهمه پرسی) داشت و از سوی دیگر کسانی درحاشیه انقلاب، انتخابات را فرعی و شکلی و غیرمحتوایی و درواقع سرمايه دارانه(بورژوازی) و انحرافي می دانستند. برای بررسی مکانیزم جایگزیني دیدگاه حاشیه ای دهه 60 به نگرش حاکم و متن دهه 80 که از جمله در متن کیفرخواست ما انعکاس یافت، نگاهي به رخدادهای ابتدای انقلاب اسلامی و به ویژه بررسی دیدگاهی که از موضع "انقلابی" بر فرعیت مساله انتخابات و اصالت نهادهای دیگر از جمله "دادگاه خلقی" و "دادگاه انقلابی" پافشاری می کرد، راهگشا خواهد بود. دوم." مجاهدین خلق" و " انتخابات" نشریه مجاهد در ماه های نخست پیروزی انقلاب در مقاله‌اي با عنوان "آیا انقلاب نیکاراگوئه راه ایران را خواهد رفت؟" خواهان تعویق انتخابات در ایران و کانالیزه کردن شور انقلابی مردم در مسیر "محتوایی تر" بود. در این مقاله ضمن مقایسه برنامه دولت موقت انقلاب اسلامی (شامل رفراندوم، برگزاري انتخابات مجلسِ تدوین قانون اساسی و...) با "برنامه فوری دولت موقت انقلاب نیکاراگوئه" می خوانیم : "سوال این است که این شباهت ظاهری تا چه حد می تواند بیانگر سرنوشت های یکسان این دو انقلاب باشد. بررسی تصمیم گیری های دولت انقلابی ساندنیست و مقایسه آن با خط مشی اتخاذی دولت موقت انقلابی ایران در روزهای نخست پیروزی تفاوت فاحشی را نشان می دهد . سرلوحه کار و برنامه اعلام شده در کشور ما، پشت سر گذاشتن یک دوره انتقالی بود از طریق یک همه پرسی و تدوین قانون اساسی از طریق به تصویب رساندن آن در مجلس مؤسسان منتخب ملت و بالاخره برگزار کردن انتخابات مجلس که به روی کار آمدن یک دولت قانونی منجر می شود. این برنامه ای بود قبل از بدست گرفتن قدرت. یعنی در حالی که شور انقلابی مردم در اعلا درجه قرار داشت و پتانسیل انقلابی جامعه برای انجام هر عمل انقلابی وجود داشت، تمامی برنامه کار ، با وجود پشتیبانی میلیونی توده ها، یک تغییر شکل در حکومت اعلام شد".(4) از دید "مجاهدین خلق" کانالیزه کردن شور مردم در مسیر انتخابات امری "شکلی"(5) محسوب می شد و در مقایسه با تغییرات واقعاً "انقلابی" نیکاراگوئه که مستلزم به تعویق انداختن انتخابات بود، نمونه عقب مانده‌ای را عرضه می‌کرد: "اما دولت موقت نیکاراگوئه تغییرات انقلابی جامعه را اصل گرفت و انتخابات را به 3 تا 5 سال دیگر احاله دادند(6) آنها در کمتر از ده روز که از استقرار حاکمیت شان گذشت برنامه اقدامات فوری خود را اعلام کردند".(7) البته احاله و تعویق انتخابات در ايران به گونه ای که "مجاهدین خلق" در نظر داشتند، فاصله زمانی نامحدود و نامعینی را در بر می‌گرفت و مرحله ی بلند مدتي را شامل مي‌شد. شاهد مدعا آن‌كه دو ماه پیش از مقايسه فوق، "سازمان مجاهدين خلق" در اطلاعیه رسمی خود درباره فلسفه به تعویق انداختن انتخابات اعلام كرده بود: "تا پایان موفقیت مرحله بعدی انقلاب، یعنی تا محو کلیه آثار ستم امپریالیستی و وابستگی های استعماری در همه سطوح نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و غیره نیازی به [مجلس] موسسان و قانون اساسی جدید نداریم، چراکه اول باید همه پایگاه های نفوذ استعمار را در میان مردم از بین برد و آنگاه فارغ از هر فرد و گروه وابسته به استعمار و عاری از هر تمایل ارتجاعی، به تصمیم گیری در مورد ضوابط اساسی حاکم بر مردم پرداخت".(8) همچنان كه مشاهده مي‌شود از ابتدای انقلاب دو خط و دو دیدگاه متفاوت درباره "انقلاب" و "نظام" وجود داشته که پیوند یا عدم پیوندآن با" قانون اساسی" و "انتخابات" بسيار تعيين‌كننده است. بررسی استدلال رهبر فقید انقلاب درباره ضرورت تدوین هرچه سریع تر قانون اساسی و برگزاری انتخابات و تعویق ناپذیری آن و استدلال مسعود رجوی درباره فرعیت قانون اساسی انتخابات و تعویق پذیری اش همچنین بیانگر دو دیدگاه متفاوت درباره نحوه اداره كشور، امنیت و ماهيت نظام است. به رغم خودکشی سیاسی "مجاهدين خلق" در دست بردن به سلاح در برابر جمهوری اسلامی در سال 1360 و شلیک تیرخلاص به مغز "سازمان" با رفتن به عراق و هم پيمان شدن با صدام در حال جنگ با ايران درسال 1365، نگاه آن سازمان"قانون اساسی و انتخابات" به اشکال گوناگون به حيات خود ادامه داده است.(9) تفاوت اين دو ديدگاه در این بود که امام خمینی می خواست "شور انقلابی" ملت را خرج حاكميت قانون و تاسیس نهادهای قانوني و انتخابی کند تا "دولت دائم" بر اساس قانون اساسي و رأی مردم تشکیل شود ولی مجاهدین خلق با "شکلی" و "غیر محتوایی" خواندن همه آن قانونگرايي‌ها و نهادسازی ها، قصد داشتند به بهانه از بین بردن "همه پایگاه های نفوذ استعمار"، حالتی دائمی به یک وضعیت حادث و استثنایی ببخشند. به همين دليل نشریه مجاهد انتقاد می کرد كه "چرا با وجود داشتن قدرت عظیم منبعث از اراده توده ها و حمایت بی دریغ مردم"، این انرژی صرف قانون اساسی و انتخابات می شود و چرا رهبري انقلاب اسلامي راه دیگر انقلاب های معاصر را نمی رود که به جای قانون اساسی و مجلس و ریاست جمهوری و دیگر نهادهای انتخابی، اولویت و محوریت را به تشکیل دادگاه های خلقی وانقلابی تا رفع "فتنه" از جامعه نمي‌دهد(10). بنابراين در همان شماره نوشت: "آنچه یک جریان انحرافی را بقا می بخشد و فرصت می دهد بیشتر به گمراه کردن مردم و ایجاد فتنه بپردازد، برخورد ناصحیح با آن است. مهم ترین ویژگی دادگاه انقلابی خلق برخورد صحیح و خلقی و همگانی با یک جریان انحرافی است که دیگر جایی برای بقای سیاسی و اجتماعی وبالمآل تاریخی و ایدئولوژیک متهم نمی گذارد. این خود محتوی اصیل اسلام است که همیشه در برخورد پیامبر و ائمه به چشم می خورد. تاریخ انقلاب های چین، الجزایر، ویتنام، لیبی و فلسطین ضرورت تشکیل دادگاه های خلق را بعد از پیروزی انقلاب به خاطر جلوگیری از اختلاف و چند دستگی ها اثبات کرده و کارآیی آن را در عمل نشان داده است".(11) سوم. انتخابات و حسن ظن به مردم "مجاهدین خلق" با پیشنهاد به تعویق افکندن نامحدود انتخابات، وظایفی مانند جلوگیری از "اختلاف و چنددستگی" و "گمراه شدن مردم" را به عهده دادگاه های انقلاب می گذاشتند که ذاتاً و در شرایط متعارف به عهده گفت‌وگو، رقابت و انتخابات آزاد است(12). تبدیل مباحثه آزاد و احزاب آزاد و انتخابات آزاد به محاکمه انقلابی، با روش رهبر فقيد انقلاب منافات داشت. تفاوت فوق در همان زمان از چشمان "ادوارد سعید" متفکر نامدارفلسطینی دور نماند. وی در این زمینه نوشت: "برای امام خمینی این یک امر قطعی است که هرچه زودتر این قانون اساسی مورد منازعه به مرحله اجرا درآید. بسیاری به ایشان گفته اند که تا پایان تجربه منازعه با آمریکا و دست و پنجه نرم کردن با این کشور همه پرسی را به تاخیر بیندازد. گفته شده است که کشور در حال انقلاب است و برای مدت طولانی می تواند به خوبی دوران گذار و انتقال را تحمل نماید. اما این اعتراضات، اندرزها و پیشنهادها را امام یکباره به کناری گذاشت. تناقض شگفت آور آن که آنان كه این مرجع، این قمی پدرسالار را به خوبی نمی شناسند، تصور نمی کنند او یک قانون مدار موشکاف است. او تاکید دارد که قدرتش می بایست بر مبنای قانون استوار باشد". (13)بر اساس چنین نگرشي بود که رهبر فقید انقلاب همه آن شور و هیجان انقلابی و چند دستگی ها و صف آرایی گروه های مختلف را که در اطراف دیوار سفارت آمریکا به حمایت از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام گرد آمده بودند، به یک سرمایه معنوی برای تدوين و تصويب قانون اساسي و مشارکت مردم در همه پرسی آن تبديل کرد و سپس همگان را به شرکت در رقابت های انتخاباتی ریاست جمهوری و مجلس شورأی اسلامی و خبرگان رهبري فراخواند.(14) "فرعی" و "شکلی" تلقی کردن انتخابات از سوی "مجاهدین خلق" ریشه در نگاهی سرشار از سوء ظن به جامعه دارد که در پس تئوری های كمونيسم ضد دموکراتیک روسي توجیه ضد آمریکایی می‌يابد. نشریه مجاهد در این زمینه می نویسد: "این واقعیت را ( همچنان که نویسنده سابق الذکر ]لنین[ بدان اشاره کرد) می توان با مشاهده نفوذ تفکرات و فرهنگ طبقاتی حتی در محروم ترین اقشار و طبقات جامعه مشاهده نمود. بسیاری از زحمتکشان، حاملان ناآگاه ایدئولوژی و اندیشه های استثمارگران و تحت تاثیر تفکرات و عادات، رسوم و پسیکولوژی مشخص برخاسته از مناسبات استثماری هستند".(15) بنابراین تا زمانی که زحمت کشان از نفوذ انديشه‌هاي استعمارگرانه و امپریالیستی نجات نیافته اند، باید انتخابات را تعلیق نمود و به کارهای "مهم تر" و مرتبط با مسائل انقلاب پرداخت. (16) در این برداشت از "انقلاب" و "نظام انقلابی" دوران گذار (ناشي از سقوط نظام قدیم كه قانون اساسي قديم لغو شده و قانون اساسي جديد هنوز تصويب يا تأييد نشده است و انقلابيون بر مبناي "ضرورت‌ها و مصلحت‌های هر مرحله خاص از انقلاب" تصميم مي‌گيرند)،كه يك وضعيت منطقي و استثنايي است ،به یک حالت دائمی تبدیل می شود و نهادهای دموکراتیک نظیر قانون اساسي، همه‌پرسي، مجلس و ریاست جمهوری جای خود را به یک سلسله نهادهای دیگر می دهند که متناسب با همان وضعیت استثنایی دوران گذار و در جهت مبارزه با پایگاه های نفوذ استعمار و پالایش قشرهای محروم از عادات، تفکرات، رسوم و روان شناسی برخاسته از مناسبات استعماری و حذف قشرهای سرمایه دار و استثمارگر طراحی شده اند. به اين ترتيب تشکیل دادگاه های انقلاب همراه با اعتراف‌گيري و تواب سازی در سلول‌هاي انفرادي و بیان اعترافات در حضور خبرنگاران یا دادگاه های فرمایشی ، براي "جلوگیری از اختلاف و چنددستگي" رسالت و کارکردی انقلابی پيدا مي‌كند و به جای بحث، مناظره، رقابت و انتخابات آزاد مي‌نشيند. چهارم. اعتراف سازی یا گفت و گوی آزاد؟ گذار از حال و هوای سخنراني‌ها و مناظره‌هاي انتخاباتی، تبلیغات میدانی و خیابانی به نفع این یا آن کاندیدا، هيجان‌ میتینگ‌هاي انتخاباتي يا اعتراضی و شور و شوق جشنواره ها و كارناوال ها به فضای ساكت و سرد سلول‌هاي انفرادی یا به نمایش تهوع‌آور اعتراف کردن در برنامه ها و دادگاه‌هاي نمايشي، افشاگر آن دیدگاه به پدیده انقلاب و حفظ نظام است که در تاریخ پرعبرت "مجاهدین خلق" و هزاران ساعت اعتراف گیری و پرونده سازی از اعضا و محاکمه های درون گروهی آن فرقه دیده ایم یا شنيده‌ايم. در حقیقت ریشه همه آن اعتراف گیری ها و پرونده سازی های سازمانی را که بعد ها در عراق عصر صدام به صورت انبوه به صحنه آمد، باید در"تعلیق انتخابات" و تداوم انقلابي دوران گذار و تن ندادن به گفت وگو و بحث و رقابت آزاد سياسي و در نتيجه اولويت و حتي اصالت دادن به محاکمه و زندان به منظور حفظ "نظم آهنین" در مقابل "نظم دموکراتیک" دید که احکام آن را سازمان به این شکل تئوریزه می کرد: "در دادگاه خلق آنچه مورد توجه قرار می گیرد، جنبه سیاسی و اجتماعی جرائم است و کمتر به جنبه حقوقی و جزايی آن پرداخته می شود....جرائم مورد رسیدگی در این دادگاه، بسته به ویژگی های آن مرحله از انقلاب گوناگون است. ولی وجه مشترک همه آنها جنبه سیاسی و اجتماعی عمل ارتکابی است که باعث خدشه دار شدن شرافت و حیثیت جامعه انقلابی شده است، صرف نظر از اینکه عمل مذکور در حقوق مدرن عنوان جرم دارد یا نه. به این معنی که اهمیت سیاسی عمل انجام شده به حدی است که عناوین دیگر جرم را تحت الشعاع قرار داده است و یا حتی عملی که عنوان بزه را هم در مواقع عادی نداشته باشد، به خاطر آثار سویی که به بار می آورد جرم تلقی می کند و مرتکب را برای از بین بردن یا تخفیف نتایج و آثار سوء عمل محاکمه و محکوم می سازد".(17) مطابق تئوری انقلابی مذکور اعتراف گیری در انفرادي وتواب سازی بر سیاست ورزی قانونی، گفت‌وگو، رقابت حزبی و انتخابات آزادتقدم مطلق می یابد .به این ترتیب ویژگی های یک مرحله کوتاه ازانقلاب يا "اوضاع غیرعادی" به ویژگی تمام مراحل انقلاب تبدیل می شود و كشور به علت وجود ضد انقلاب داخلي يا خارجي همواره خارج از وضعیت "عادی" و "قانوني"باقی می‌ماند و راه برای صدور احکام سياسي و در واقع غیرقانونی و غيرحقوقي باز می شود. در این دیدگاه تکلیف اختلاف و چنددستگی و گمراه شدن یا نشدن مردم در جریان بحث آزاد، رقابت آزاد و انتخابات آزاد معلوم نمی شود بلکه به دلیل آنکه هرنوع انتقاد به رهبری یا گروه حاکم ایجاد اختلاف و چند دستگی در جامعه و گمراه کردن مردم محسوب می شود، "فتنه" است و مطابق تفسیر "مجاهدین خلق" از قرآن كريم باید دادگاهی و سركوب شود: "به همین ترتیب کسی هم که از نظر ایدئولوژیک سبب ایجاد یک جریان انحرافی در جامعه گردد و سیر و جریان اصیل و حرکت طبیعی جامعه را سد کند، یا سبب کندی حرکت آن شود، مورد محاکمه دادگاه خلق قرار می گیرد. دراینجا محاکمه مرتکب، در حقیقت محاکمه یک جریان انحرافی است و حکم دادگاه هم بر محکومیت سیاسی و اجتماعی این جریان متوجه است، و نه فقط محکومیت جزایی این فرد یا افراد مرتکب (به مضمون آیه 191 سوره بقره توجه شود که : الفتنة اشد من القتل). اجرای حکم دادگاه هم به خاطر گرفتن انتقام از شخص نیست بلکه اجرای حکم محکومیت جریان انحرافی را بیان می کند و رأی صادره از دادگاه خلق حکم ناگزیر خلق هایی است که منافع خود را در هر برهه ای از زمان بدرستی تشخیص می دهند و به دست وفادارترین و باایمان ترین فرزندان خود آن را اجرا می کنند".(18) بنابراین دادگاه آرمانی مجاهدین خلق احکام صادره علیه "فتنه گران" را از قوانین جزایی متعارف اخذ نمی کند، بلکه تنها قانون معتبر در این نگرش "طالبانی- پادگانی" همان است که نشریه مجاهد از آن به "ویژگی های آن مرحله از انقلاب" تعبیر می کند.(19) پنجم. "فتنه خاتمی" از دید "مسعود رجوی" برای لحظه ای تصورکنید مجاهدین خلق اداره كشور را در دست داشتند و شهروندي، مثلا آقاي خاتمي با برخي سياست‌ها و عملكردهاي سازمان مزبور مخالفت مي‌كرد. در آن صورت آيا به "سد كردن يا كندكردن سير و جريان اصيل و حركت طبيعي جامعه" متهم نمي‌شد و آيا سرنوشتي بهتر از آنچه بر اعضاي منتقد سازمان در اردوگاه اشرف عراق آمد، در انتظار او بود؟ منظور من بازداشت، انواع شكنجه‌ها و فشارها به دست "وفادارترین و با ایمان ترین فرزندان خلق" و در نهايت تشكيل دادگاهي نمایشی و صدور حکم محکومیت بر اساس نظر رهبر فرقه است که در واپسین سال های حاکمیت صدام از رادیو بغداد سید محمد خاتمی را تهدید می کرد و می گفت: "اگر یادتان باشد سال 58 و 59 فتنه ی بزرگ لیبرال- ارتجاع بود و ضد امپریالیست بازی‌هاي خمینی .... فتنه ی این دوران بود".(20) مسعود رجوي بعد از حماسه دوم خرداد 76 و پس از آنكه امام خمینی را "فتنه آن دوران" و آقای خاتمی را "فتنه این دوران" خواند، به صراحت اعلام كرد « باید بدون تعارف به "قلب موضوع" زد که "نامش خاتمی" است». او همچنین استدلال کرد، از آنجا که تمام کارکرد خاتمی "بستن راه ارتش آزادی بخش مجاهدین به روی ایران" است، باید قبل از هرکس دیگر و بیش از هرکس دیگر به "فتنه خاتمی" زد. طبق استدلال مسعود رجوی همان گونه که در سال های نخست انقلاب "فتنه ضد امپریالیستی" امام خمینی عامل حفظ جمهوری اسلامی ایران بود، در دوم خرداد 76 نیز "فتنه جامعه مدنی خاتمی" همان نقش و کارکرد را داشت و تا هنگامی که "سر خاتمی به سنگ نخورد راه برای اشغال نظامی ایران باز نخواهد شد".(21) اگرچه ریسمان صدامی که رجوی می خواست خود را به کمک آن بالا بکشد به گردنش پیچیده و او را رسواي عام و خاص كرده است اما "دادگاه خلقی" که او آن‌ را آرمان پردازی می کرد،دامن سازمانش را گرفت و در اذهان اقتدارگراها به حیات آرمانی خود ادامه می دهد.(22)ولي رهبری که نه فقط در "نوفل‌لوشاتو" شاه را به برگزاری انتخابات قلابي متهم می‌کرد بلكه در بهشت ‌زهرا هم صريحاً گفت هر نسل حق تعیین سرنوشت خود را دارد و حتي در وصیت نامه خود محمدرضا پهلوی را به برپایی "انتخابات نمایشي و برقراري مجلسی فرمایشی" و صدام را به "ضديت با حقوق بشر" و "حقوق بین الملل" محکوم کرد، چگونه می توانست دادگاه ایدئولوژیک و انقلابي را جايگزين سیاست ورزی قانونی و انتخابات آزاد کند و پرچم تاسیس نهادهای قانونی و انتخاباتی را زمین بگذارد؟ نسل انقلاب به ياد دارد این "مجاهدین خلق" بودند که حاضر به شرکت در مناظره های آزاد رادیو- تلویزیونی نشدند و سرد و طعنه آلود به قانون گرایی و حساسیت انتخاباتی رهبر فقید انقلاب نگاه می کردند. (23) در عین حال عدم تقید قانونی دادگاه های نخست دوران انقلاب را ارج می نهادند و بر از دست رفتن آن وضعیت تاسف می خوردند و مي‌نوشتند: "حقانیت دادگاه های انقلاب را علی‌رغم نقاط ضعفی که داشتند از پشتیبانی بی دریغ و پرشور همه اقشار خلق می توان دریافت. دادگاه های انقلاب اسلامی از آنجاکه بنا به ضرورت مرحله انقلاب در قید و بند قوانین متعارف دادرسی نبودند، عملکرد انقلابی داشتند".(24) ششم." جامعه باز و انتخابات" یا " اردوگاه و تواب سازی"؟ امروز شاید بتوان منطق مدافعان محاکمه های انقلابي را در اوايل پيروزي تا حدودی فهمید و ترس از اقدام های خشونت‌بار و انتقامي عوامل رژیم پیشین، فقدان تجربه کافی انقلابيون، آشوب طلبی گروه های ماجراجو در نقاط مختلف کشور و نيز مارکسیسم زدگی گفتمان نسل انقلاب را از دلايل و عوامل آن بر شمرد، اما آنچه فهم آن برای اکثریت قاطع ایرانیان دشوار است، ادامه همان روش خوارجی – طالبانی در اشکال جدید آن‌ هم در عصر وفور اطلاعات و ارتباطات و حاکمیت گفتمان دموکراسی و حقوق بشر در زمانه جهانی شده کنونی است.(25) "مجاهدین خلق" بر اساس محدودیت های فکری، تقديس ماركسيسم- لنينيسم، و نيز خودبزرگ‌بيني مفرط نمی توانستند افقی فراتر از تجربه چین، ليبي و عراق بعثی برای انقلاب و دادگاه انقلاب تصور کنند، بنابراین بی پروا از احکام سیاسی- ایدئولوژیک دادگاه های انقلاب دفاع مي کردند و می نوشتند: "چون در این دادگاه ها پیش از آنکه محاکمه متهم از منظر جزایی مورد نظر باشد، رسیدگی به مسئولیت سیاسی و اجتماعی و محاکمه جریانی که متهم بدان وابسته است طرف توجه می باشد، احکامی هم که این دادگاه ها صادر می کنند منافع انقلابی جامعه را مد نظر قرار می دهد، و ممکن است با ضوابط حقوقی و جزايی مرسوم نخواند. چه بسا یک دادگاه خلق متهمی را محکوم به اعدام کند، در حالی‌که از نظر حقوق کلاسیک، جزای آن جرم اعدام نباشد و یا بالعکس، در مورد جرائمی که از نظر جزائی مجازات اعدام به‌ دنبال دارد، بنا به منافع خلق و بنا به جهات سیاسی – ایدئولوژیک ممکن است دادگاه چنین حکمی ندهد. می توان گفت که در دادگاه خلق فرشته عدالت با چشمان باز(26) احکام خود را در جهت منافع مردم تعیین می کند، نه بر اساس ضوابط خشک و از پیش تعیین شده"(27). چنین نگرشی که بر مبنای دائمی ساختن یک وضعیت استثنایی به نام "مرحله انقلاب" استوار شده است و چنین دادگاهی که حكم آن بر اساس "منافع خلق" و "بنا به جهات سیاسی- ایدئولوژیک" آن گونه که رهبری سازمان تشخيص مي‌دهد "تعيين" مي‌شود نه بر پایه "ضوابط حقوقی و جزایی مرسوم" یا "ضوابط خشك و ازپيش تعيين شده"، جامعه را آن چنان که "جورجو آگامبن" نظریه پرداز معاصرایتالیایی می گوید به یک اردوگاه بزرگ تبدیل خواهد کرد. (28) حزب پادگانی همچون"مجاهدین خلق" به آن درجه از بصیرت و آگاهی نرسیده است که دريابدكه در عصر جهانی شدن و پذیرش همگانی حقوق بشر نمی توان حقوق شهروندان را نقض و جامعه را در "تعلیق" نگاه داشت و در عین حال ثبات، نشاط و پیشرفت همه جانبه میهن را انتظار کشید. بنابراین با روزنامه های موقتاً تعطیل شده و احزابی که در انتظار صدور حکم انحلال یا تداوم فعالیت خود هستند و فعالان انتخاباتی که در دادگاه‌های نمایشی محکوم شده اند و بسیاری از آنان در حال حاضر در بیرون از زندان در حالت "تعلیق" و در واقع "اردوگاهی" زندگی می‌کنند، نمی توان کشور را اداره کرد و به توسعه همه جانبه دست یافت و جامعه را بانشاط دید. به عبارت روشن در دوره‌ای که در کشورهای گوناگون شاهد بازگشت نظامیان به پادگان ها و پرداختن آنان به وظیفه اصلی و مهم "پاسداری از میهن" هستیم، حزب پادگانی قادر نیست به پیشروی نظامي خود در جامعه مدنی ادامه دهد و کشور را با چالش‌های متعدد و بعضاً بحران‌آفرین روبرو کند. هفتم ." دادگاه انقلاب" تراژیک یا کمیک؟ اگر احکام دادگاه‌های انقلاب در ابتدای پیروزی،به رغم پذیرش نقض آیین دادرسی وانتقادهای وارد برآن با اقبال عمومی مواجه می‌شد بدان علت بود که بسیاری ازمردم انتظار محاکمه و مجازات آن دسته از مقامات رژیم سابق را می کشیدند که متهم بودند هم وطنان خود را در سالهای 1332 تا 1357 به ویژه در 15 خرداد 1342، 17 شهریور 1357 و دیگر تظاهرات عمومی مورد ضرب و شتم قرارداده یا به قتل رسانده‌اند. عده‌ای نیز به شکنجه مبارزان به ویژه در سالهای 1350 تا 1357 و تشکیل دادگاه‌های نظامی ـ نمایشی و صدور حکم اعدام آن ها متهم بودند. نظام سیاسی برآمده از انقلاب نیز تثبیت نشده و هنوز چند صباحی از پیروزی انقلاب نگذشته بود که گروههای خشونت ‌پرست در اطراف و اکناف ایران به ماجراجویی پرداختند و برای مردم در مناطق گوناگون به ویژه در استانهای مرزی مزاحمت ایجاد کردند. افزون بر آن در سال 1359 جنگی تمام عیار به ایران تحمیل شد. در سال 1360 نيز كشور با ترورهای گسترده "مجاهدین خلق" روبرو شد(29). در چنان شرایطی احکام دادگاه های انقلاب و با اقبال عمومی مواجه می شد. امروز هیچ کدام از آن عوامل و دلایل وجود ندارد؛ گفتمان جهانی برخلاف سال 1357نه تنها غیر دموکراتیک نیست، بلکه کاملا حقوق بشری است؛ کشور در جنگ نیست و تروریسم کاملاً مهار شده است .گذشته از آن فعالان انتخاباتی88 که در دادگاه های انقلاب محاكمه و به مجازات های سنگین محکوم شده اند به شکنجه و ضرب و شتم و ترور مردم و براندازی و تجزيه‌طلبی متهم نیستند. آنان نه‌تنها با اِعمال خشونت مخالف اند و در چارچوب قانون اساسی فعالیت و از دموکراسی و حقوق بشر دفاع می کنند. بلکه منتقد جناح حاکم هستند که چرا به قانون تمکین نمی کند و حقوق شهروندی را محترم نمی شمارد.به علاوه اين حزب پادگانی است كه درزمینه تعلل در شناسایی و محاکمه ضارب عزت ابراهیم نژاد در 18 تیر 1378 و شکنجه گران روح‌الامینی، کامرانی،قهرمانی‌ و جوادی‌فر در کهریزک و نیزقاتلان ندا و سهراب و کیانوش و سید علی موسوی و دیگر شهدای گمنام جنبش سبز در حوادث اخیر در جایگاه متهم در افکار عمومی قرار دارد و باید پاسخگو باشد. به دلیل این جابجایی است که نه فقط احکام غیرقانونی دادگاه های انقلاب درباره فعالان انتخاباتی 88 با محکومیت افکار عمومی روبرو شد بلکه اعدام دو زندانی پس از عاشورای خونین 88 و نیز 5 زندانی در بهار 1389 بااستناد به احکام دادگاه های انقلاب با اعتراض گسترده و مدنی ایرانیان به‌خصوص در مناطق کرد‌نشین مواجه شد.(30) هگل گفته بود "تاریخ دوبار تکرار می‌شود؛ بار اول به شکل تراژدی و بار دوم در قالب کمدی!" من نمی دانم احکام شعب گوناگون دادگاه هاي انقلاب را در یکسال گذشته چه بخوانم؛ تراژدی یا کمدی؟(31) ولی می دانم نه تنها این احکام با اقبال مردم مواجه نشد بلکه کهریزک همان را بر سر استبدادطلبان ایرانی آورد که گوانتانامو و ابوغریب با جنگ طلبان آمریکا کرد. از سوی دیگر همین سرکوب ها در نهایت راه را برای استقرار دموکراسی می گشاید. وقتی مسلمان و غیرمسلمان، زن و مرد، روستایی وشهری ، شمال شهری و جنوب شهری، دانشگاهی و حوزوی، فارس ، ترک، کرد، لر، بلوچ ، عرب، ترکمن و دیگر اقوام ایرانی به یکسان در معرض ضرب و شتم و بازداشت وشکنجه و محکومیت قرار می گیرند، زمینه برای پذیرش حقوق برابر برای همه ایرانیان بیش از همیشه فراهم می شود. چرا که سرکوب یکسان و کور، در بسیاری از کشورها زمینه ساز پذیرش دموکراسی و حقوق اساسی برابر برای همه مردم بوده است. علت اینکه حزب پادگانی خود را مجبور می‌بیند هرچند در مواردي گذرا، با عبور ظاهری از گفتمان آقای مصباح، از دموکراسی دفاع کند و خود را مدافع آن بخواند همین رشد اندیشه دموکراسی خواهی در ایران است، به طوریکه می توان گفت هر چه سرکوب بیشتر شده، اندیشه سبز گسترده تر و عمیق تر شده است. همین مسأله جنگ طلبان ايراني را در یک دو راهی تاریخی قرار داده است که انتخابات آتی را یا "پهلویستی" و رسوا برگزار کند یا تن به بازی برد – برد و انتخابات کاملاً آزاد بدهد. توجه کنیم بی‌کفایتی، ناکارآمدی و فساد روز‌افزون حکومت اقتدارگراها و نیز سرکوب ها موجب نارضایتی روبه رشد عمومی ، اختلافات روبه تزاید اصولگراها و فشارهای روبه افزایش حقوق بشری شده است(32). در این سو خوشبختانه گذشت زمان به سود جنبش سبز بوده که با انسجام و وحدت و نیز با رشد آگاهی های عمومی جایگاه بهتری درداخل و خارج کشور کسب کرده است. به باور من ملت نهضت ساز ایران در حال زایش نوزاد مبارکی است که با همه اشکال خشونت ورزی، تبعیض و نگاه تمامیت‌خواه و حذفی مخالف است وفصل دموکراتیک و نوینی را برای ایران زمین رقم خواهد زد، به یاری خداوند و استقامت مردم.(33) پانوشت‌ها تنها در چارچوب نگاه فرقه‌اي و كودتايي به مسأله انتخابات است كه فعاليت انتخاباتي رقيب معادل فعاليت براندازانه محسوب مي‌شود. اين ديدگاهي است كه با وضوح و صراحت در سخنراني يك مقام نظامي- امنيتي به نام سردار مشفق به آن اذعان شده است. متأسفانه در حكم قاضي پرونده من همان ديدگاه با اندكي صراحت كمتر در لابلاي يك سلسله تعابير قضايي پيچيده و تكرار شده است. چنين ديدگاهي دستگاه قضايي و دادگاه انقلاب را به ابزار قضايي يك جريان سياسي مشخص تبديل مي‌كند. بازگشت [2] اگر چنین دیدگاهی حاکم شود و به زور بر مسند قضا بنشیند، در آن صورت مسئولان حکومتی موجود بايد براي ابد در قدرت بمانند و هر نوع کوشش سیاسی یا انتخاباتی برای خاتمه دادن به دوران "انجام وظیفه آنان" عملی "براندازانه" محسوب شود. چنين ديدگاهي با روح و نص قانون اساسي در تعارض است و يكي از فرق‌هاي مهم نظام‌هاي دموكراتيك و استبدادي به شمار مي‌رود. بازگشت [3] اولين محاكمه من مربوط به انتخابات مجلس ششم بود كه در آن اکثریت اعضای شورای نگهبان با اعزام آمرانه و غيرقانونی آقای حداد عادل به جای آقای علیرضا رجایی به مجلس بدون آنكه رأي آورده باشد، پایه گذار بدعتی دیگر در جهت عملیاتی ساختن بدعت نظارت "استصوابی" یا "نظارت مطلقه، غیرقانونی و غیرپاسخگو" شدند. من به عنوان رئيس ستاد انتخابات كشور اقدام مذكور را به رسميت نشناختم و به آن اعتراض كردم. به همين دليل با شكايت آقاي جنتي مواجه و محاكمه شدم. البته حتي در آن دادگاه نيز از اتهام تقلب در انتخابات تبرئه شدم ولي متأسفانه مقامات قضايي در 10 سال گذشته حاضر نشده اند به شكايتي كه همزمان از آقاي جنتي كردم، رسيدگي کنند تا ريشه تخلف و تقلب در انتخابات شناسايي و خشك شود. درهرحال من نه به عنوان یک دعوای شخصی با آقای جنتی، بلکه به عنوان امانت دار رأی ملت در دوران ریاست ستاد انتخابات کشور، خود را موظف به پیگیری حق کشی فاحشي می‌دانم كه وي در حق ملت ايران روا داشت و به ياري خدای متعال تا پایان عمر بر احقاق آن حق پایدار خواهم بود. چراکه آزادي و سلامت انتخابات را در گرو رسيدگي به آن شكايت مي دانم. بازگشت [4] نشریه مجاهد، سال اول، شماره 3، 15 مرداد 1358. بازگشت [5] يكي از خطاهاي بزرگ انقلابيوني كه تحت تأثير كمونيسم روسي بوده‌اند، تقسيم‌بندي "شكلي- محتوايي" درباره موضوعاتي است كه در آن‌ها يا چنين اقدامي اشتباه است يا شكل، اگر از آن مهم‌تر نباشد، اهميتي كمتر از محتوا ندارد. در اين تقسيم‌بندي معمولاً "شكل" در برابر "محتوا" كه معادل حقيقت انگاشته مي‌شود، تحقير مي شود و مورد بي‌اعتنايي قرار مي‌گيرد. در چنين نگاهي "محتوا" یا هدف يعني نابودي ظلم و ستم و استقرار عدالت، مقدس و "شکل" و "روش" رسيدن به آن صرفا يك امر ابزاري و فاقد اصالت و ارزش ذاتي تلقي مي شود. به اين ترتيب در تعارض بين شكل و محتوا، دومي اولويت و حتي اصالت مي يابد. غافل از آن‌كه محور و دائرمدار يك حكومت قانوني، "شكل" يا "قواعد" است و نظم سياسي اگر بر مبناي ترس و زور و قهر استوار نباشد، تنها مي‌تواند بر "حاکمیت قانون" بنا شود تا حقوق و تكاليف هم دولت مردان و هم شهروندان و به يك معنا تكليف همه روشن باشد. به بيان ديگر هيچ نظمي بدون قاعده شكل نمي‌گيرد، اختلاف در اين است كه اين قواعد باید شفاف، غيرشخصي، غيرقابل تفسير و در قالب تصویب علنی قوانين و با رأی اکثریت تایید شوند يا اين‌كه به نام يا به بهانه يك هدف بزرگ و بعضا مقدس،قواعد حاکم بدون قانون يا با دور زدن آن تنظیم و اعمال شوند. بازگشت [6] متاسفانه از تحلیل "مجاهدین خلق" درباره تصمیم تاریخی ساندنیست ها برای برپايی انتخابات آزاد در نیکاراگوئه در دهه دوم انقلاب که طی آن "دانیل اورتگا" قدرت را به حریف آمریکا گرای خود واگذار کرد و نزدیک به دو دهه بعد درانتخابات اخیر ریاست جمهوری آن كشور به پیروزی رسید، بی اطلاعم. نمی دانم آیا مسعود رجوی اقدام دانيل اورتگا را در نهادینه کردن دموکراسی و سیاست ورزی قانونی و انتخابات آزاد، با ريسك و در واقع به قیمت واگذاری ریاست جمهوری به حريف خود تایید كرد، یا تصمیم کادر رهبری ساندنیست ها را خطای بزرگ آنان خواند ؟ به هرحال رهبر فقید انقلاب اسلامي یک دهه زودتر از انقلابیون نیکاراگوئه حكميت صندوق های رأی را پذيرفت. بازگشت [7] نشریه مجاهد، همان. بازگشت [8] اطلاعیه مجاهدین خلق،17 خرداد 135بازگشت [8] "تعويق تدوين قانون اساسي و انتخابات تا محو كليه آثار ستم امپرياليستي و وابستگي‌هاي استعماري در همه سطوح نظامي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي و غيره" و "از بین بردن همه پایگاه های نفوذ استعمار در میان مردم" به اين معنا بود كه جامعه هرگز روي آزادي مطبوعات، احزاب و انتخابات آزاد را نبيند چرا كه اگر همه وابستگي‌هاي نظامي، سياسي و حتي اقتصادي نيز قطع شود، "وابستگي فرهنگي" و "پایگاه های نفوذ استعمارگران" از مفاهيم كشداري است كه رهبری سازمان همواره مي‌تواند آن را علم كند، خصوصاً آن كه با عملكرد استبدادي حكومت‌هاي انقلابي ايده آلِ "مجاهدين خلق"، مانند چين، گرايش به فرهنگ آزاد و حتي غربي به ويژه نزد جوانان افزايش نيز مي يابد. همين مسأله دليل و در واقع بهانه اعمال انسداد بيشتر، جلوگيري از رقابت آزاد سياسي و عدم حاكميت قانون مي‌شود. پيروان اين ديدگاه به اين پرسش پاسخ نمي‌دهند چنانچه روش‌هاي استبدادي پاسخگوي حل مسائل به‌ويژه در امور فرهنگي و نابودی پایگاه های نفوذ استعمارگران باشد، بايد با گذشت زمان وابستگي فرهنگي جامعه به غرب كمتر ‌شود نه اين‌كه افزايش ‌يابد و با اولين نسيم آزادي، نظام سياسي، مانند اتحاد جماهیر شوروي فرو پاشد. به اين ترتيب "محو آثار ستم امپرياليستي" توجيه‌گر استمرار ديكتاتوري‌ در بسياري از رژيم هاي انقلابي شده است. نهايت اين انديشه به اصطلاح انقلابي به نسل‌كشي مي‌رسد. بازگشت [9] استاد مطهری بر اين باور بود كه به رغم شکست خوارج، روح و دیدگاه آنان در جهان اسلام نفوذ کرد و ادامه یافت، به طوری که بسیاری از شیعیان و نیز اهل سنت، كه خود را مخالف خوارج مي‌دانند، همچون آنان می اندیشند و عمل می کنند. بازگشت [10] انتقاد "مجاهدین خلق" آن بود که چرا امام خمینی که بیش از هر رهبر انقلاب دیگری از حمایت میلیونی مردم برخوردار است، روش مائو، قذافی و ... را در پیش نمي‌گيرد و برای مبارزه با امپریالیسم، برچیدن پایگاه های نفوذ استعمارگران و نيز آموزش و پالایش توده های مردم به روش های انقلابی و خشونت بار متوسل نمي شود و در حقیقت به شکل استبدادی کشور را اداره نمي‌كند بلكه به جای آن مي‌کوشد از تأسیس جمهوری اسلامی تا تعیین خبرگان مسئول تدوین قانون اساسی و نیز تصويب خود قانون اساسی، بر اساس همه پرسی يا انتخابات اقدام كند. سپس با رأی مردم ارکان دائم حکومت (رییس جمهور، مجلس شورا، مجلس خبرگان رهبری و شوراها) تعيين شوند. روشن است چنانچه رهبری فقید انقلاب فریب آن توصیه ها را می خورد و کشور را با شورأی انقلاب اداره می کرد، پس از چندی یکی از مهمترین معترضان روش فوق مسعود رجوی می شد که چرا رژیم جدید دموکراسی و حقوق بشر را رعایت نمی کند. توجه شود با آن كه انتخابات آزاد هنوز هم در قاموس "مجاهدین خلق" پديده‌اي سرمايه‌‌دارانه و مذموم ارزيابي مي شود و به همين علت حتي در اردوگاه اشرف در عراق نیز برای تعیین مسئولان سازمان انتخابات آزاد برگزار نمي كنند ولی در دل همان اردوگاه، پیش از آنکه سازمان به حکومت رسیده باشد،مریم رجوی را به ریاست جمهوری "منصوب" می کنند، دادگاه خلقی تشکیل مي‌دهند و اعضاي منتقد سازمان را به اشد مجازات محکوم و مجازات مي‌كنند، در عين حال به جمهوري اسلامي ايران انتقاد مي كنند كه چرا در آن حقوق بشر نقض مي‌شود و انتخابات آزاد ریاست جمهوریش نيست! بازگشت [11] در جامعه "بي طبقه توحيدي" مجاهدين خلق، چنددستگي معنا ندارد زيرا "طبقات" كه منشاء واقعی چنددستگي هستند، برچيده مي شوند. تا استقرار آن وضعيت ايده آل، "دادگاه هاي انقلاب" موظف به مقابله با اختلاف و چند دستگي هستند يعني بنا به مصالح هر مرحله انقلاب گروهی از منتقدان را حذف می کنند. نکته مهم آن که "مجاهدین خلق" با برداشتی پادگانی از جامعه "اختلاف" و "چند دستگی" را نه تنها مضر می داند بلکه اجتناب پذیر ارزیابی می کند و معتقد است که در "جامعه بی طبقه توحیدی" اساسا گروه بندی وجود نخواهد داشت زیرا حقیقت یکی است و آن را رهبری اعلام می کند و سایرین نیز باید اطاعت کنند. هرگونه فاصله گرفتن از برداشت رهبری" انحراف" است و به "فتنه" منجر می شود. به همین علت با قانون اساسی و انتخابات آزاد مشکل دارند، زیرا پیش فرض آن وجود دیدگاه ها، برنامه ها و سیاست های رقیب است که کارآمدی هر کدام را قواعد از پیش تعیین شده و رأی اکثریت، نه رأی رهبری مشخص می کند. به همین دلیل است که می گویم وجه مشترک هر چهار سیستم نازیسم، فاشیسم، استالینیسم و طالبانیسم مخالفت ریشه ای و جدی آنان با انتخابات آزاد و لوازم آن است.آقای احمدی نژاد اخیراً نیز در اظهاراتی شبیه آن چه مجاهدین خلق می گفتند اعلام کرد"از روزی که جناح بندی درست شد،فاتحه برخی از آرمان ها خوانده شد"(رجانیوز، 3/5/89). وی همچنین "نظام ولایی"را نظامی"تک حزبی "خواند(شرق ،25/4/89).در "نظام تك صداي ولایی"مطلوب آقای احمدی نژاد نیز همچون"جامعه بی طبقه توحیدی" مجاهدین خلق،یک حزب برحق وجود دارد كه پيرو رهبري است.پس دسته بندی(جناح بندی)معنا ندارد.به همین دلیل امين دولت دهم اعلام کرد که "نظام انقلابی" را با مدل "دموکراسی " نمی توان اداره کرد(شرق 9/5/89). 12[12] در اين نگرش مجاهد خلقي دادگاه انقلاب دچار يك اضافه بار ويژه مي‌گردد كه از بيرون حوزه حقوقي بر او تحميل شده و كاركردش جبران كمبودهاي عرصه‌هاي غير قضايي است. دادگاهي كه مجاهدين خلق رسالت رفع فتنه را بر دوش آن مي‌نهادند مشروعيت خود را نه از "حقوق" كه از تحليل‌هاي سياسي يك گرايش خاص درباره "انقلاب" و "نظام انقلابي" مي‌گرفت. بازگشت [13] ادوارد سعید، اسلام رسانه، ترجمه اكبر افسري، انتشارات توس، ص 194. بازگشت [14] در سال‌هاي اوليه پيروزي انقلاب، رقابت ها در حد قابل قبولي انجام و در هر انتخابات جناحی پیروز می شد اما کسي در فردای انتخابات به جرم شورآفرینی انتخاباتي در معرض بازداشت و محاكمه و زندان هاي طولاني مدت قرار نمی گرفت. بازگشت [15] نشريه مجاهد، شماره 54، ارديبهشت 59:تذكر اين نكته را مفيد مي‌دانم كه به اعتقاد من رهبر فقيد انقلاب را بايد از چشم مطهري ديد و نه از تنگناي نگاه استصوابي - نظامي مصباح و جنتي. او در ملاقات خود در پاريس ديده بود كه چگونه امام خميني خداباوري و مردم باوري را با يكديگر جمع كرده است؛ "من ديدم در همه رفقا و دوستاني كه من سراغ دارم احدي به اندازه ايشان به روحيه مردم ايمان ندارد" (سخنراني در دانشكده الهيات، 2/11/1357). مطهري به رغم ديرآشنايي و 13 سال شاگردي، خصوصيت مهمي در روحيه استاد در پاريس كشف كرده بود؛ جمع خداباوري و مردم باوري در قلبي واحد و ايماني واحد. در همان ايام "مجاهدين خلق" نيز همه اطلاعيه ها و سخنراني هاي خود را "به نام خدا و به نام خلق قهرمان ايران" آغاز مي كردند. اما زبان نفاق آلودی كه براي بيان مقاصد خويش اتخاذ كرده بودند، اجازه همزيستي خداباوري و خلق باوري را در اختيارشان نمي گذاشت. "به نام خدا و به نام خلق قهرمان ايران" مي گفتند و مي گويند اما در مقام عمل، مردم را توده اي نفوذپذير در قبال القائات امپرياليسم آمريكا مي ديدند و آن را از زبان "لنين" چنين توجيه مي كردند كه "بسياري از زحمت كشان، حاملان ناآگاه ايدئولوژي ها و انديشه هاي استثمارگران و تحت تأثير تفكرات و عادات، رسوم و پسيكولوژي مشخص برخاسته از مناسبات استثماري هستند". به نظر من "نفاق" فرقه رجوي اين نبود كه در خفا به خدا بي باور بودند و در جامعه خود را موحد جلوه مي دادند. نفاق بزرگ آنان در بي باوري به مردم نهفته بود. آنان شعار خلق مي دادند ولي در همان حال به لحاظ تئوريك خلق را ناآگاه، فریب خورده و مفتون به فتنه هاي آمريكا مي ديدند. در جانب مقابل، جمع بين خداباوري و مردم باوري امام خميني بيش از هر چيز در گشودگي به روي انتخابات متجلي مي شد: "وقتي يك دولت صالح پيش آمد مردم را آزاد مي گذارند براي انتخابات. قهراً وقتي انتخابات آزاد شد، مردم، مردم كه همه غيرصالح نيستند، مردم اكثرشان صالحند، مردم خوبي اند، دلشان مي خواهد مملكتشان صحيح باشد، سالم باشد، اقتصادشان صحيح باشد، همه چيز را دلشان مي خواهد" (صحيفه نور، جلد 5، ص321). وی براساس همين مردم باوري بود كه مي گفت: "همه و همه ملت موظفند نظارت كنند بر اين امور. نظارت كنند اگر من يك پايم را كنار گذاشتم، كج گذاشتم، ملت موظف است كه بگويند پايت را كج گذاشتي، خودت را حفظ كن. همه ملت موظفند به اينكه نظارت داشته باشند" (صحيفه نور، جلد 8 ، ص 6). با كمال تأسف بايد گفت امروزه در سايه انحراف از مشي انقلاب و امام، مفهوم "نظارت ملي بر مسئولان" به نظارت "استصوابي و نظامي و امنيتي مقامات بر ملت" تبديل شده است. امامي كه مطهري به ما معرفي مي كرد ملت را مفتون به فتنه هاي موساد و سيا و آمريكا نمي دانست. برعكس، چنان اعتمادي به ملت داشت كه مي گفت:‌ "رئيس جمهوري كه بخواهد سلطنت كند به اين مملكت، خود مردم بايد جلويش را بگيرند" (صحيفه نور، جلد 16، ص 25) و تأكيد می كرد: "اگر هي بگويند ملت ما حالا نمي شود، حالا نرسيده اند كه به آنجايي كه مثلاً وكيل تعيين بكنند، اينها محتاج به قيم اند، اين ها همان حرفي است كه آمريكا مي زند. مي خواهد كه نويسنده هاي ما بگويند مملكت ما احتياج به قيم دارد. قيمشان چه كسي بايد باشد؟ مستشارهاي آمريكايي!" (صحيفه نور، جلد 10، ص 51) آنان نمي فهمند كه با اين كار "اهانت مي كنند به يك ملت رشيدي كه با رشد خودش كارها را به اينجا رسانده" (همانجا). آن روز مسعود رجوي مي خواست قيم مردم شود و امروز حزب پادگانی با نظارت استصوابي - نظامي قصد دارد همين نقش را ايفا كند. هر دو قضاوت و گزینش آزاد ملت ايران را برنمي تابند و به همین دلیل از مطبوعات، احزاب، تجمعات و انتخابات آزاد گريزانند. ویژگی مشترک دو فرقه رجویه و مصباحیه "آزادی ترسی" آنان است که "صغیر بودن مردم" آن را توجیه می کند. آنان نارسایی و تناقض های درونی گفتمان خود و درواقع"ترس پنهان" و فرعونیت خود و سوءظن به اکثریت مردم را به نا آگاهی توده ها فرافکنی می کنند تا استبداد و انحصارطلبی و سرکوب گریشان با براهین "انقلابی" و "اسلامی" توجیه می شود، غافل از آنکه فرق آشکاری است بین "مردم گرایی پیامبرانه" که مستلزم احترام به حقوق و آزادی های فردی و جمعی آنان و مسئولیت پذیری هر انسان است با "مردم گرایی فرعونی" که ممكن است آرزوی بهروزی و رستگاری مردم را داشته باشد. اما درهر حال آنان را صغیر می داند، به شعورشان اعتقاد ندارد و به اراده آزاد هرفرد احترام نمی گذارد. به اعتقاد من هر کس از مردم دوستی سخن بگوید و با حقوق و آزادی های مدنی و سیاسی آنها به مقابله برخیزد، موجودی است که می کوشد، ولو ناخودآگاه، ضعف ها،کمبودها و فقدان اعتماد به نفس خود را با سر دادن شعار مردم گرایی و تلاش برای خدمت به آنان پنهان کند. زيرا کسی که به اصالت و رأی مردم معتقد است نمی تواند مخالف آزادی های قانونی مردم باشد و ازسوی دیگر فردی که حقوق و آزادی های مدنی و سیاسی و فرهنگی شهروندان را نقض می کند، بی شک به قدرت تشخیص ومردم و حق آنان در تعيين سرنوشت خويش اعتقاد ندارد .به همین دلیل حامی انتخابات مهندسی شده است. این شخص می داند در فضای آزاد جایگاهی نزد همان مردمی که از آنان دم می زند نخواهد داشت. جالب آنکه هم "مجاهدین خلق" و هم "حزب پادگانی" انتظار دارند که جهانیان درباره آنان تمام موازین دموکراسی و حقوق بشر را رعایت کنند اما وقتي خود حاکم اند، "دموکراسی و حقوق بشر" را پدیده ای "غربی" و در واقع "ضدانقلابی" و"ضد اسلامی"می دانند و به خود حق می دهند که برای اهداف به ظاهر متعالی ،حقوق دیگران را نقض کنند. هر دو جریان طرفدار معیارهای دوگانه اند؛انتخابات آزاد خوب است اما براي همسايه! بازگشت [16] "مجاهدین خلق" برای توجیه دیدگاه واقعی و منفي خود به مردم آن را منطبق بر و متخذ از دیدگاه "لنین" می خوانند تا هیچ شخص یا حزب انقلابی نتواند در این زمینه به آنها انتقاد کند. از نظر آنان "لنین" پیامبر دوران جدید است که رفتار و گفتارش به ويژه براي انقلابيون "حجت" به شمار می رود و کسی حق "چون و چرا" درباره آن ندارد. بازگشت [17] نشریه مجاهد، سال اول، شماره 3، 15 مرداد 1358. بازگشت [18] نشریه مجاهد، همان شماره. بازگشت [19] علت اینکه رسیدگی به اتهامات فعالان انتخاباتي و سیاست ورزان قانون گرا که مسوولیت های مهمی را در جمهوری اسلامی، به ویژه در دوره حیات امام به عهده داشتند و در شورآفرینی در انتخابات اخیر هم نقش جدی ایفا کردند، به دادگاه انقلاب واگذار شد آن بود که اگر می خواستند به اتهامات سیاسی بازداشت شدگان طبق اصل 168 قانون اساسی رسیدگی کنند، دادگاه الزاما مي بایست علنی و با حضور هیات منصفه تشکیل مي شد. در این صورت علاوه بر آنکه افکار عمومی از متن دفاعیه سبزها آگاه می شد، تعیین اینکه آیا جرمی صورت گرفته است یا نه و آیا مجرم باید از تخفیف در مجازات بهره‌مند شود یا نه، به عهده هیات منصفه بود. نقش مقامات امنيتي و نظامي نيز حداکثر تهیه کیفر خواست به نام مدعی العموم بود. قاضي نیز موظف بود مطابق نظر هیأت منصفه حکم صادر کند نه بنا بر درخواست و نظریه مسئولان نظامي و امنيتي. اجرایی شدن اصل 168 قانون اساسی اجازه نمی دهد دستگاه قضایی محل تسویه حساب سیاسی شود. زبان مقامات قضایی نیز الزاماً "حقوقی" خواهد شد نه سیاسی. بازگشت [20] راديو مجاهد، 12/9/77. بازگشت [21] رأي قاطع مردم به آقاي خاتمي دو بار كشور را از جنگ نجات داد. يكي در دوم خرداد 76 كه انتخاب وي با گفتمان دموکراسی خواه و صلح‌طلبش حمله نظامي ظاهراً محدود آمريكا به ايران را به بهانه دست داشتن ايران در انفجار "الخبر" عربستان منتفي كرد. ديگري هنگامي بود كه حمله به كشورمان پس از اشغال نظامي افغانستان و پيش از اشغال عراق منتفي شد. آيا اگر آقاي احمدي‌نژاد به جاي سال 84 در سال 80 رييس‌جمهور شده بود و ديپلماسي كنوني را دنبال مي‌كرد، دولت بوش قبل از عراق به ايران حمله نمي‌كرد؟ اعتراف مسعود رجوي به اين‌كه تا وقتي خاتمي رييس‌جمهور ايران است، هم اشغال نظامي ايران منتفي است و هم راه "ارتش آزاديبخش مجاهدين خلق" بسته، بي پايه بودن تبليغات سوء حزب پادگاني عليه اصلاح طلبان را ثابت مي كند که سبزها همسو با "مجاهدين خلق" حركت مي كنند. همين مسأله نشان مي دهد كه چرا رجوي حماسه دوم خرداد 1376 را "فتنه خاتمي" خواند و امروز هم از فتنه جديد"موسوی" سخن مي گويد و حاضر نیست از جنبش سبز ببرد. بازگشت [22] به گمان من چنانچه رهبر فقيد انقلاب می خواست گوش به نصایح و مشاوره هایی بدهد که نمونه‌هايش را از قول ادوارد سعید نقل کردم و اگر می خواست سیاست ورزی قانونی و شور انتخاباتی را به قتلگاه كهريزك و دادگاه‌هاي نمايشي بکشد، جمهوری اسلامی ایران به همان سرنوشت سازمان مجاهدین خلق دچار می شد. بازگشت [23] همه كساني كه پس از پيروزي انقلاب مردم را تحت القائات دشمن مي دانند و قيموميت خود را بر آنان، مستقيم يا غيرمستقيم، از اين طريق موجه مي سازند و با مطبوعات، احزاب و انتخابات آزاد كه بهترین راه بيان خواسته ها و گرايش ها و عواطف ملت است، مخالفت مي كنند نمي توانند به دو سؤال جواب دهند. اول آنكه اگر اكثريت مردم حاملان ناآگاه ايدئولوژي ها و انديشه هاي استعمارگران هستند، چگونه می توانند رژيم استبدادي را ساقط كنند؟ آيا "انقلاب" خود نشانگر"بلوغ" يك ملت نيست؟ اگر ملت بالغ نباشد انقلابش اصالتي ندارد. اقدامي ناآگاهانه يا ماجراجويانه است كه مردمي صغير وبدون قدرت تشخیص آن را انجام می دهند. اگر هم مردم در عصر ديكتاتوري مي‌توانند به بلوغ برسند، به طريق اولي در عصر آزادي بايد بالغ تر شوند. بنابراین بعد از پیروزی انقلاب باید آزادتر شوند نه محدودتر. دوم اينكه چرا در چنین جوامعی با حاكميت انقلابيون مدعي كشف حقيقت تام ، مردم به شکل روزافزونی از حاکمان و وعده هایشان فاصله مي گيرند و در نتيجه حکومت محدوديت بيشتري بر انتخاب آنان اعمال مي كند؟ بدیهی است هرقدر مطبوعات، احزاب، انتخابات و ... محدودتر شوند، به معناي آن است كه به نظر حاكمان اكثريت مردم قدرت تشخیصشان كمتر مي‌شود و نمي توانند در فضاي آزاد گزينه شايسته را انتخاب كنند. همین مسأله به تنهایی شکست حکومت انقلابیون را ثابت می کند.مردم رشیدی که حق تغییر رژیم 2500 ساله را دارند اما از انتخاب شهروندان شایسته برای حکومت عاجزند.بنابراین لازم است آقای جنتی و حامیانش به جای آنان نامزدهای لایق را برگزینند. بازگشت [24] نشریه مجاهد، سال اول، شماره 3، 15 مرداد 1358 . بازگشت [25] در مرحله "تلاش براي محو آثار ستم امپرياليستي" و "مقابله با پايگاه هاي نفوذ استعمار در میان مردم" همه چيز در حال "تعليق" است الا مبارزه حكومت براي پالايش توده ها و قطع وابستگي هاي امپرياليستي. در این سیستم هيچ كس نمي داند روز بعد چه بر سرش خواهد آمد و اين وضع تا كي ادامه خواهد داشت. نكته مهم آن كه به ميزان تثبيت نظام سياسي برآمده از انقلابي كه رهبرانش چنين ديدگاهي دارند، اين مبارزه قرباني هاي بيشتري را با خشونت به روز شده حذف مي كند. این روند همان استدلال آقاي حسین شريعتمداري را در كيهان به یاد می آورد كه قطار انقلاب باید در هر ايستگاهي عده اي را پياده كند. آنان روند حذف را براي خلوص و دیرپایی انقلاب مفيد و بلكه اجتناب ناپذير مي‌خوانند و کلام الهی را نفی می کنند که اگر فتح و نصرت "الهی" باشد، باید مردم فوج فوج به دین خدا بگروند، نه اینکه فوج فوج از آن دور شوند. بازگشت [26] رساترين تعبير براي تبيين تفاوت بين "حاكميت قانون" و "اعمال سليقه" را در اين عبارت مي توان يافت. تجربه هزاران سال ستم و خودكامگي شاهان و حاکمان در سراسر جهان به بشر آموخته است كه "فرشته عدالت" با "چشمان بسته" درباره افراد داوري كند يعني قاضی و هیأت منصفه بسته به عملي كه رخ داده، و برمبناي قانون از پيش تعيين شده يا عرف جاري و نه با توجه به اينكه چه كسي در دادگاه حاضر شده است، حکم صادر کنند. "چشمان باز" كه ظاهري زيباتر از چشمان بسته فرشته عدالت دارد و غيرمستقيم نابينايي و بي بصيرتي دومي را القا مي كند، درحقيقت اصل "عدالت" را كه مهم ترين وجه آن "برابري افراد در برابر قانون" است قرباني مي كند. "چشمان باز" فرشته عدالت يعني احكام قضايي برپايه خواست رهبران كه "منافع خلق" را تشخيص مي دهند و "بنا به جهات سیاسی - ایدئولوژیک" صادر شوند، نه بر مبناي قانون و "ضوابط خشک و از پیش تعیین شده". چشمان باز یعنی قاضی از "چشم رهبر" به متهمان بنگرد و بر آن اساس حکم صادر کند نه بر پایه "ضوابط خشک و از پیش تعیین شده". بازگشت [27] نشریه مجاهد، سال اول، شماره 3، 15 مرداد 1358. بازگشت [28] "جورجو آگامبن" معتقد است: "اگر ذات اردوگاه عبارت است از جسمانیت بخشیدن به وضعیت استثنایی و در نتیجه ایجاد مکانی برای خود حیات برهنه (منظور همان حیات بیولوژیکی حیوانی است که هنوز واجد هیچ منزلت نیک و نمادین نیست) در کل، در این صورت هرزمان که چنین ساختاری ایجاد می شود، عملا باید تصدیق کنیم که با یک اردوگاه رو به روییم، صرف نظر از سرشت جنایاتی که در متن آن صورت گرفته و نیز صرف نظر از هر عنوان و مکان نگاری (Topography) خاصی هم که داشته باشد. استادیوم فوتبال در شهر باری (Bari) که پلیس ایتالیا مهاجرین غیر قانونی آلبانیایی را در سال 1991، پیش از بازگرداندن آنها به کشورشان موقتا در آن جا جمع کرد، پیست دوچرخه سواری‌ای که مقامات حکومت ویشی در فرانسه یهودیان را پیش از تحویل دادن شان به آلمانی ها در آن جا گرد آوردند، اردوگاه پناهندگان نزدیک مرز اسپانیا، جایی که آنتونیو ماچادو در سال 1939 در آن‌جا جان باخت، همچنین مناطق انتظار (zones d’attente) در فرودگاه های بین المللی فرانسه که خارجیان خواستار پناهندگی را در آن‌ها حبس می کنند، همگی باید اردوگاه خوانده شوند " (وسایل بی هدف، ترجمه امید مهرگان – صالح نجفی، نشر چشمه، ص 49). بر این فهرست می‌توان نمونه های مشابهی را اضافه کرد: کانتینرهایی که در روزهای تظاهرات مدنی جنبش سبز به محل بازداشت فله ای تظاهرکنندگان بدل شد و صدها شهروند و دختر و پسر ساعت ها در فضای سنگين و رعب آور و آهنین آن‌ها حبس شدند؛ فضاهایی که مهاجران زحمت کش و ایران ساز افغانی پیش از اخراج از کشور در آن‌ها محبوس شدند و در معرض ضرب و شتم قرار گرفتند، کوچه های فرعی منتهی به خیابان های اصلی شهرهای کشور که بعضا در معرض محاصره مامورین قرار می گرفت و همه راه های فرار به روی تظاهرا‌ت كنندگان محاصره شده در آن‌ها بسته می شد و بارانی از باتوم و انواع سلاح های سرد همراه با فحاشی بر محصورین فرود می آمد و چه بگویم از کهریزک و از اويني که من و امثال من به دلیل اشتهار "زندانیان خوشبخت" آن بودیم، چون در آن‌جا کمتر از صدها فعال انتخاباتی و معترض گمنام مورد آزار و بعضا ضرب و شتم قرار گرفتیم. مکان هایي که فیلسوف ایتالیايی نمونه های "نرم تر" آن‌را اردوگاه می نامد و می گوید: " در آن حال بنا به هر نیت و هدفی، حاکمیت عادی قانون به حالت تعلیق در می آید .مکانی که در آن احتمال ارتکاب یا عدم ارتکاب فجایع، نه به قانون، بلکه به فرهیختگی و شعور اخلاقی خود پلیس بستگی دارد؛ پلیسی که موقتا در مقام حاکم عمل می کند". (همانجا، ص 50). و من در نمونه اوين دیدم که آن "پلیس" یا به عبارت دقيق‌تر بازجو يا کارشناسي که "موقتا در مقام حاکم عمل می کند" خود و جریان به زعم او خودی را صاحب انحصاری نظام می داند و بر اساس "مأموریت الهی" که برای خود درجهت حفظ نظام قائل است، دیگران حتی بسیاری از اصول گراهاي مستقل و منتقد به دستگیری فعالان عرصه سیاست و اعمال روش‌هاي پلیسی و خشونت‌بار با معترضان انتخاباتي رااشخاص بی بصیرت و در واقع فريب‌خوردگاني به حساب می آورد که عمق "فتنه" را درك مي‌كنند و بنابراين محتاج توجيه و مراقبت هستند که به سرنوشت فتنه‌گران دچار نشوند. آری چنین بازجویانی برای آینده ما حکم و در حقیقت تکلیف "معین" می کنند. در تصور آنان "جمهوری اسلامی ایران" یک اردوگاه- اگر نگوییم پادگان- است که باید طبق ضوابط "انقلابي" اداره شود، يعني در آن تنها يك صدا حاكم باشد و منتقدان ساکت شوند، اگر مجیز حکومت نمی‌گویند و همواره به یاد داشته باشند كه "نَفْسِ نفس كشیدنشان از رأفت نظام اسلامی و ولایی است". بازگشت [29] قابل تامل آنکه اکثر قریب به اتفاق مقاماتی که توسط "مجاهدین خلق" به شهادت رسیدند، معتقد به تفکیک مخالفان و محاربان و رعایت حقوق منتقدان و مخالفان قانونی بودند و اطلاعیه ده ماده ای دادستانی در اردیبهشت همان سال با تأیید آنها صادر شده بود. در رأس آنان نیز دکتر بهشتی قرار داشت. بازگشت [30] تلاش ناکام حزب پادگانی برای اینکه ثابت کند "ندا" را نکشته ، ناشی ازمحکومیت این جنایت فجیع در افکار عمومی ملی و جهانی است. جالب آنکه برای "ندا" فیلم و مستند می‌سازند اما مانع برگزاری مراسم سالگردش می‌شوند و خانواده او را در تحریم خبری قرار می‌دهند و دانشگاه آکسفورد را تحت فشار قرار داده اند تا بورس تحمیلی "ندا" را حذف کند! بازگشت [31] با اين‌كه دادگاه انقلاب به اتهامات ما رسيدگي كرد اما حتي همان دادگاه نيز به علت ضعف استدلال و فقدان اسناد و مدارك و نيز تحت فشار افكار عمومي مجبور شد اتهاماتي چون "براندازي"، "محاربه" و حتي "تلاش براي برپايي انقلاب يا كودتاي مخملي" را از كيفرخواست ما و نيز رأي محكوميت خود حذف كند و به جاي آن "ايجاد اخلال در ترافيك"، "توهين به مسئولان" و "فعاليت تبليغي عليه نظام" را قرار دهد. همچنين براي اينكه هر كدام از" فعالان انتخاباتی منتقد یکه سالاری" حداقل به 5 سال زندان محكوم شويم و دست از فعالیت های سیاسی و انتخاباتی برداریم، عنوان "اجتماع و تباني به قصد بر هم زدن امنيت داخلي" را نيز جزو جرائم ما قرار داد بدون آن كه يك دليل يا سند محكمه پسند در اين زمينه ارائه كند. جالب تر آن که احکام دادگاه فله‌اي صادر ‌شد. به همين دليل چه در تظاهرات شركت كرده باشي يا نه، چه فساد اخلاقي و مالي داشته باشي يا نه، سابقه و مدت خدماتت به انقلاب و نظام برآمده از آن از سن بازجويت بيشتر باشد يا نباشد، از خانواده معزز شهدا باشي يا نه، سابقه اسارت در زندان ستمشاهي داشته باشي يا نه، در جنگ تحميلي به افتخار جانبازي نايل شده باشي يا نه و در دادگاه از خودت دفاع کرده باشی یا نه؟درنحوه بازداشت،بازجویی ها و ارتباط با بیرون زندان تفاوت ایجاد نمی کند. حكم دادگاه بدوي نیز به علت "اجتماع و تباني عليه امنيت داخلي" و "تبليغ عليه جمهوري اسلامي ايران" شش سال است و در تجديدنظر احياناً به پنج سال كاهش مي‌يابد. در اين جا من از محکومیت كساني سخن می گویم كه احكام دستگيري آنان سه روز قبل از انتخابات (19 خرداد 1388) صادر شده بود و روز بعد از انتخابات دستگير شدند. وگرنه احکام ناعادلانه زیادی درباره صدها انسان شريف صادر شد كه بعضاً فقط به علت ارسال پيامك، پس از آن كه مدت ها در سلولهای انفرادي و عمومي به سر بردند، به چندین سال زندان محكوم شدند یا هنوز در انتظار محاكمه هستند. بازگشت [32] خوشبختانه گفتمان حقوق بشري به تدريج جايگاه جديدي در ميان طيفي از اصولگرايان معتدل مي‌يابد كه از جمله نمونه بارز آن را در سخنان آقاي دكتر علي مطهري مشاهده مي‌كنيم. نفس اينكه آقاي مطهري رفتار حكومتي را با استناد به گفتمان حقوق بشري نقد مي‌كند و حسرت مي‌خورد كه چرا اصولگراها زودتر از اصلاح طلبان به افشاي كهريزك نپرداختند، بيانگر ورود به دوره جديدي از تعميق آرمان‌هاي اصلاحي و سبز است. من با استقبال از روشنگري هاي اين دوستان نمي‌توانم از بيان اين حسرت خودداري كنم كه اي كاش اصولگرايان بسيار زودتر از ما اصلاح‌طلبان صداي اعتراض خود را عليه مداخله‌گري امثال سردار مشفق و ديگر امنيتي ها و نظامي هاي كودتاكننده در انتخابات بلند مي‌كردند. اي كاش مداخله‌گري نظاميان در عرصه سياست و صدور بيانيه‌هاي سياسي توسط ارگان هاي نظامي بسيار زودتر از اين ها توسط اصولگرايان دوستدار امام و انديشه‌اش محكوم مي شد. اي كاش اصولگرايان معتدل اولين جرياني بودند كه عليه جنايات فجيع عاشوراي 88 ضد سبزهاي حسيني موضع مي‌گرفتند. اي كاش صداي اصولگريان در نفي تك صدايي و استبداد ديني بلندتر از ديگر صداهاي اعتراضي شود. بازگشت [33] من در این مقاله کوشیدم "نقد" سبزها را از اندیشه و راهبرد "مجاهدین خلق" بیان کنم. آیا اقتدارگراها حاضرند "فرق" خود را با بینش، روش و منش "مجاهدین خلق" معلوم کنند؟


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به norooz-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به norooz@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته