-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ بهمن ۱۵, شنبه

Latest News from Koocheh for 02/04/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



خبر / رادیو کوچه

روز شنبه، 4 فوریه، شورای امنیت سازمان ملل متحد بر سر پیش‌نویس قطع‌نامه‌ای در مورد سوریه رای‌گیری کرد و روسیه و چین این قطع‌نامه را همان‌طور که پیش‌تر هشدار داده بودند، وتو کردند.

سوزان رایس، سفیر آمریکا در سازمان ملل در واکنش به این اقدام گفت که از بار قبل که همین دو کشور قطع‌نامه در مورد سوریه را وتو کردند تا‌کنون ۳۰۰۰ غیرنظامی در این کشور کشته شده‌اند و مسوولیت خون‌ریزی‌های پس از این هم به عهده این دو کشور است.

او گفت که روسیه و چین شورای امنیت را گروگان گرفته‌اند.

خانم رایس افزود: «این‌که یک عضو شورا در عین وتو کردن قطع‌نامه به حکومت بشار اسد اسلحه مى‌فروشد، شرم‌آور است.»

این در حالی است روسیه و چین خواهان این هستند که خشونت مخالفان دولت سوریه هم در قطع‌نامه شورای امنیت محکوم شود.

نمایندگان کشورهای عضو شورای امنیت پیش از شرکت در جلسه رسمی این شورا، به درخواست سفیر روسیه به مدت یک ساعت گفت‌وگوی غیر‌رسمی داشتند.

دیپلمات‌های غربی در سازمان ملل گفتند که در این جلسه با تغییرات مورد نظر روسیه مخالفت کرده‌اند.

این تغییرات عمدتن در جهت ملایم‌کردن لحن قطع‌نامه بوده است.

بیشتر بخوانید:

«دویست کشته در شهر حمص در پی حمله ارتش سوریه»


 


اکبر ترشیزاد/ رادیو کوچه

رییس قوه‌ی‌قضاییه «صادق لاریجانی» برای نخستین بار در تاریخ جمهوری‌اسلامی سخن از اعمال مجازات اعدام برای کسانی راند که به گفته‌ی او اخلال‌گران اقتصادی‌اند. کسانی که به باور او و بسیاری دیگر از مسوولان بلندپایه‌ی نظام از عوامل اصلی آشفتگی بازار ارز و سکه در ایران هستند. کم نبوده‌اند دیگر افرادی که در یکی دو ماه گذشته و با رو به وخامت گذاشتن اوضاع اقتصادی سرنخ این وقایع را در دستان نامریی عوامل بیگانه دیدند و دوباره از توطئه‌ی غرب برای ناامیدی مردم سخن گفتند. درست است که شرایط کنونی اقتصادی کشور یکی از بدترین وضعیت‌های سه دهه‌ی گذشته است اما در طول عمر جمهوری‌اسلامی هیچ‌گاه به این میزان حساسیت‌ها بر روی امور معیشتی مردم بالا نبوده است. ریشه‌ی این همه نگرانی در کجاست؟

در پی پیش‌آمدها و اعتراض‌های گسترده‌ی مردمی که پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 به وقوع پیوست، حساسیت‌های حکومت بر روی قشر متوسط بیش‌تر شد، اما حکومت راه و روش برخورد با این طبقه و مطالباتش را خوب می‌دانست، امنیتی و اطلاعاتی کردن هر چه بیش‌تر فضای سیاسی و اجتماعی کشور و نظارت هر چه دقیق‌تر بر فعالیت‌های هنری و فرهنگی که خاست‌گاه اصلی‌اش در میان روشن‌فکرانی بود که از همین طبقه برمی‌آمدند و ممکن بود تا آثارشان رنگ و بوی اعتراضی به خود بگیرد. باید اذعان کرد که حکومت تا اندازه‌ی زیادی در این راه موفق بود چون به خوبی می‌دانست با خفه کردن این طبقه سر و صداها و اعتراضات موجود نیز تا اندازه‌ی زیادی خاموش خواهد شد. نظام هیچ نگرانی از سوی قشر مرفه جامعه نداشت و ندارد چرا که به خوبی می‌داند تنها چیزی که برای این طبقه مهم است پول است و تغییرات سیاسی و جریانات اجتماعی اخیر مشکل چندانی برای آن‌ها و کسب و کارشان ایجاد نکرده و به تبع آن اعتراضی هم از سوی آنان صورت نخواهد گرفت.

حال حکومت باید هر چه بیش‌تر توجه خود را بر روی قشر پایین جامعه معطوف می‌کرد که آن هم با روش‌های پوپولیستی «احمدی‌نژاد» ممکن شد. با وجود آن‌که واریز نقدی یارانه‌ها به حساب مردم برای قشر متوسط راه‌گشا نبود اما می‌توانست در اقتصاد خانواده‌های غالبن پرجمعیت طبقه‌ی پایین تاثیر چشم‌گیری بگذارد. حکومت با برخی از سهل‌گیری‌های اجتماعی که با اشاره‌ی رهبری انجام شد امتیازات نادیده‌ای هم به آن بخشی از طبقه‌ی متوسط داد که درک‌شان از آزادی از ارتباطات خیابانی دختران و پسران و نمایش چند فیلم کمدی با طنزها و تکیه کلام‌های جنسی و ممنوعه بالاتر نمی‌رفت. آنانی که در ایران زندگی می‌کنند به چشم خود دیده‌ و حس کرده‌اند که در یک سال گذشته برخورد نیروی انتظامی با جوانان مهربانانه‌تر و مسالمت‌آمیزتر شده و بساط گشت‌های بسیج تا اندازه‌ی زیادی از خیابان‌ها برچیده شده است و به پلیس دستور داده شده تا در امور غیرسیاسی برخوردهایی مودبانه و مهربانانه با مردم داشته باشد.

با جمع‌بندی این مسایل می‌توان فهمید که مشکلات اخیر اقتصادی و تنگنایی که نظام در آن گرفتار آمده است می‌تواند چقدر برای‌شان گران تمام شود. اگر وخامت اوضاع اقتصادی به همین صورت ادامه پیدا کند، شرایط به سمتی پیش می‌رود که از سویی دیگر مبالغ نقدی یارانه‌ها هم مشکل‌گشای طبقه‌ی محروم نخواهد بود و از سوی دیگر تحریم‌های بین‌المللی تجارت و کسب و کار طبقه‌ی مرفه را هم دچار مشکل خواهد کرد و این دقیقن همان چیزی است که جمهوری‌اسلامی از آن واهمه دارد، یعنی ورود طبقه‌ی محروم و مرفه به صف معترضان به حاکمیت. نظام می‌داند که به ویژه آرام کردن و خفه‌کردن صدای قشر محروم جامعه به آسانی طبقه‌ی متوسط نخواهد بود چرا که این بخش از جامعه چیز فراوانی برای از دست دادن نداشته و به همین سبب از تهدید و اعمال خشونت و حتا برخوردهای فیزیکی نیز هراسی ندارد. اما مشکل نظام این‌جاست که خود به‌تر از هر کسی می‌داند با اعمال مجازات اعدام مشکلات اقتصادی کشور حل نخواهد شد و ریشه این گرفتاری‌ها در تحریم‌های گسترده‌ی بین‌المللی است. به هر روی باید گفت که در حقیقت حکومت با عدم پذیرش خواسته‌های جامعه‌ی جهانی خود را در معرض دو تهدید عمده قرار داده است، برخورد نظامی خارجی و شورش داخلی. حال باید نشست و دید کدام یک زودتر می‌تواند سران نظام را به تسلیم و کوتاه آمدن از مواضع لجوجانه‌شان وادار و یا در یک جنگ تمام عیار درگیر کند.


 


شهره شعشعانی/ رادیو کوچه

«مارتین والزر» (Martin Walser) نویسنده آلمانی متولد 24 مارچ 1927 را بی‌تردید می‌توان پرکارترین نویسنده آلمانی بعد از جنگ جهانی دوم با شهرت بین‌المللی‌ خواند. بسیاری از آثار این نویسنده تاکنون به زبان‌های انگلیسی و فرانسه ترجمه شده است.

والدین والزر در کار تجارت زغال سنگ بودند و در همان حال یک سالن غذاخوری نزدیک راه آهن واسربرگ را هم اداره می‌کردند.

والزر در سال‌های پایانی جنگ در خدمت نیروی دفاع ضدهوایی آلمان قرار گرفت. پس از جنگ تحصیلاتش را در رشته های ادبیات، تاریخ و فلسفه ادامه داد و در 1951 مدرک دکترایش را با پایان‌نامه‌ای درباره «فرانس کافکا»  (Franz Kafka) گرفت. در دوران تحصیل به عنوان گزارش‌گر با رادیوی اس.دی.آر (SDR) هم‌کاری می‌کرد و در همان زمان برای نخستین بار یک نمایش‌نامه رادیویی نوشت.

نخستین رمان والزر به نام «عروسی در فیلپس‌بورگ» (Ehen in Philippsburg) در 1955به چاپ رسید و با استقبال بسیار روبه‌رو شد. با موفقیت این اثر والزر به عنوان نویسنده آزاد حرفه خود را انتخاب کرد، در حالی که هم‌زمان به فعالیت سیاسی پرداخت و در این عرصه هم از شهرت به سزایی برخوردار شد. والزر در 1964 در دادگاه آشویتس فرانکفورت شرکت کرد، دادگاهی که یکی از مهم‌ترین روی‌دادها در تحول آگاهی سیاسی آلمان غربی در ارتباط با گذشته‌ی این کشور محسوب می‌شود. او هم‌چنین از مخالفان جنگ ویتنام بود. بسیاری از آثار والزر در آلمان برای تلویزیون و گاه تاتر تنظیم شده است. او در کارنامه هنری خود سابقه دوبار حضور در فیلم‌های تلویزیونی به عنوان بازی‌گر نیز دارد.

والزر یکی از اعضای انجمن قلم (P.E.N.) آلمان است و در 1998در فرانکفورت جایزه‌ی «صلح کتاب آلمان» را از آن خود کرد.

در سال 2007 بر طبق مدارکی که در ماه ژوئن منتشر شد نام والزر به عنوان عضو حزب نازی در 20 آوریل 1944 ثبت شده بود. والزر که در آن زمان جوان هفده ساله‌ای بیش نبوده، توضیح داد که ثبت نام‌های محلی به طور خودکار و در مورد او بدون اطلاع خودش بوده است. والزر چهار دختر دارد که یکی از آن‌ها بازی‌گر و سه تن دیگر نویسنده هستند.

او در آثار بلند و کوتاهش غالبن به تقابل خیر شر و توصیف شخصیت‌های تامل برانگیزی می‌پردازد که معمولن ویژگی ضد قهرمان دارند.

داستان «شکایات در مورد روش‌های من» را مترجم قدیمی «هوشنگ طاهری» به فارسی برگردانده و «تورج رهنما» به منظور قدردانی از او در کتاب «چهره غم‌گین من» (گزیده داستان‌های کوتاه نویسندگان معاصر آلمانی) آن را در کنار ترجمه‌های خود از دیگر نویسندگان آلمانی زبان بازچاپ کرده است.

 موسیقی متن:

Franz Schubert: Moments Musicaux, OP 94


 


سایه کوثری/ رادیو کوچه

در نیمه دوم قرن شانزدهم میلادی، مدنیت قرون وسطا از هم فروپاشید و از لحاظ اجتماعی و سیاسی و دینی در معرض تغییرات و تبادلات بسیار واقع شد. گروه بسیاری از بزرگ‌زادگان و صاحبان اراضی و املاک و نجبای عالی مقام که بر اثر شکست‌های پی‌درپی کشور فرانسه در جنگ صدساله مجبور به پرداخت غرامت‌های کلانی شده بودند، به تدریج اراضی و املاک خود را با کلیه حقوقی که از لحاظ قوانین ملوک‌الطوایفی به آن تعلق می‌گرفت، فروختند. بسیاری از دوک‌نشین‌های بزرگ جزو متصرفات شاه شد.

به این شکل سنیورها و اربابان اراضی به خدمت شاه درآمدند و جزو درباریان او شدند. به فرمان پادشاه فرانسه تشکیلات و سازمان‌های مهم کشوری یعنی وزارت‌خانه‌ها و ارتش و دیوان محاسبات و دادگستری به وجود آمد. در این میان بورژواها نیز به خاطر رونق بازار تجارت و صنعت، توان‌گر و بانفوذ شدند تا به آن حد که عمال دولت در بسیاری موارد از میان آنان انتخاب شدند. وقایع گوناگون و مهم دیگری از قبیل اختراعات و اکتشافات تازه دریایی و نیز جنگ‌های معروف به جنگ‌های ایتالیا همه دست به دست هم دادند و شرایط و نظامات زندگی و اوضاع اجتماعی فرانسه را به کلی دگرگون کردند.

علاوه بر آن در آغاز قرن شانزدهم پس از ظهور لوتر و کالون و اصلاح مذهب، آبای کلیسا اعتبار و قدرت سابق خود را از دست دادند، عقیده مردم نسبت به تعالیم کشیشان نقصان یافت و از آن پس مسیحیت به مشتی آداب و تشریفات مذهبی محدود شد که توسط کشیشان و با شرکت تعدادی از معتقدان، که هنوز پیرو احکام کلیسا و پای‌بند اصول دین کاتولیک بودند، برگزار می‌شد. علاوه بر این علمای حکمت الهی و متکلمان مسیحی به تدریج از تماس و مراجعه مستقیم با متون مقدس مسیحی دست شستند و بی‌پروا به بحث‌های پرشور و روشنی در زمینه مسایل دینی پرداختند. از سوی دیگر در آثار ادبی علاقه و توجه به اندیشه‌های بزرگ و پرمایه از میان رفت و ادبیات دچار یک نوع خشکی و جمود شد و به تدریج راه زوال در پیش گرفت. نمایش‌نامه‌های مذهبی به ویژه تعزیه نامه‌ها جذبه دینی و زیبایی و طراوت ملکوتی اولیه خود را از دست دادند و در حقیقت مبدل به یک نوع کالای تجارتی و بازاری شدند که جز به خاطر سود مادی به نمایش گذاشته نمی‌شدند و به این وسیله تقریبن اساس همه نظام‌ها و قواعدی که از قرن‌ها پیش بر فرانسه حکومت می‌کرد در آغاز این قرن متزلزل شد و تغییرات کلی و اساسی در جامعه آن روز فرانسه به وجود آمد. اما طولی نکشید که افکار و اذهان مردم برانگیخته و بیدار شد.

در حقیقت کشفیات بزرگ علمی و دریایی قدرت اندیشه و عظمت بشر را بر او آشکار کرد و نشان داد که زندگی آدمی همه زحمت و عبادت یا پیکار توام با رنج و الم و مصیبت نیست، بلکه شخص باید به واقعیات جهان مادی و لذت‌های زندگی دنیوی نیز توجه خاص داشته باشد و سعی کند در محیطی بارور از علم و حکمت و هنر و نور و معرفت و در بحبوحه تجمل و شکوه زندگی کند و در سایه درختان و در میان گل‌ها از این لذت‌ها بهره ببرد.

ترقیات و اکتشافات جدید موجب شد که فرضیه‌های علمی قدیم و عقاید کهن به کلی واژگون شود و به افکار فرانسویان جنبش و جهش تازه‌ای ببخشد

خلاصه آن‌که ترقیات و اکتشافات جدید موجب شد که فرضیه‌های علمی قدیم و عقاید کهن به کلی واژگون شود و به افکار فرانسویان جنبش و جهش تازه‌ای ببخشد. به آنان بفهماند که تلاش و فعالیت بشر باید بدون هیچ‌گونه مانع و رادعی گسترش یابد. افکار پوسیده و آداب کهنه و متروک به تدریج از میان رفت و آنان شیوه تفکر و آیینی که زندگی را نوعی وظیفه می‌دانست و به افراد توصیه می‌کرد که فقط به دنیای باقی بیندیشند و ظواهر دنیوی را به دور افکنند و در مقابل مصایب صبر پیشه کنند و تن به قضای آسمانی بسپرند، از صفحه دل‌ها رخت بربست. از این پس افکار نوین به مردم آموخت که زندگی یعنی این‌که آدمی در دنیایی آکنده از سرور و شعف به سر برد و ضمن کامروایی در خلق آثار نفیس هنری و ادبی نیز بکوشد.

در نتیجه این‌گونه افکار و تلقینات، اشتیاق فراوانی به آزادی و آزاداندیشی در دل‌ها به وجود آمد. از این پس مردم آن چیزی را دوست داشتند که در نظرشان زیبا و دل‌کش باشد، بنابراین نه فقط درصدد برآمدند که به مظاهر زیبای دنیای محسوس و عالم طبیعت توجه کنند بلکه در آثار نفیس ادبی نویسندگان و شعرای دوران باستان نیز تحقیق کنند و آن‌چه زیباست در آن بیابند. از این رو آثار ادبی و هنری روم و یونان قدیم در نظر آنان قدر و منزلتی بسیار یافت و سرچشمه الهام و اقتباس شد.

مشتاقان و سالکان این راه به شناختن یک یا چند نویسنده و شاعر قانع نشدند بلکه می‌خواستند با کلیه آثار ادبی و شاه‌کارهای دوران باستان آشنا شوند و از خلال کتاب‌های آن دوران تمام علم و حکمت عهد قدیم و تراوشات فکری متقدمان را کشف کنند. در نتیجه تحولی سریع در ذوق سرایندگان و نویسندگان و تغییرات شگرفی در قالب‌ها و فنون ادبی و نیز رونق شگفت‌آوری در هنر پدید آمد.

این تحول و شگفتی که در عالم ادب و هنر به ظهور رسید به نام «رنسانس» خوانده می‌شود. کلمه رنسانس در اصل به معنی تجدید حیات ادبی و هنری یا بازگشت عهد هنر و ادب است. این نهضت بزرگ نخست در ایتالیا مایه گرفت و سپس به ترتیب در کشورهای فرانسه، آلمان و اسپانیا اشاعه یافت و از سال 1515 تا 1610 میلادی در فرانسه دوام پیدا کرد.


 


سحربیاتی/ رادیو کوچه

برای چهلمین برنامه «این‌جا آسیاست» کلی نقشه کشیده بودم، ایده‌های زیادی توی سرم بود حتا این‌که با سردبیر صحبت کنم و تا اطلاع ثانوی و پس از پخش چهلمین برنامه آن را متوقف کنم.

هیچ صحبتی با سردبیر نکردم و هیچ برنامه ویژه‌ای هم اجرا نکردم. فقط برای اولین‌بار در زندگی‌ام بازی داربی یا به قول گزارش‌گران تلویزیون شهرآورد تهران را در یک بار ایرانی در منطقه مونت کیارای کوالالامپور به تماشا نشستم.

تازه فهمیدم تماشای جمعی فوتبال در یک فضای باز چه لذتی دارد، تا کجا می‌توانی صدایت را بالا ببری و هوار بکشی، تازه فهمیدم صمیمی‌ترین دوستت رو‌به‌رویت قرار می‌گیرد و غریبه‌ای به لطف یک رنگ کنارت می‌ایستد و شادمانی می‌کند.

شاید برای هیچ پسری این تجربه گفتنی نباشد اما برای دختران ایرانی نسل انقلاب اسلامی که هرگز اجازه ورود به ورزش‌گاه‌ها را نداشتند این تجربه دیگری است.

بازی با نتیجه دو بر صفر به نفع استقلالی‌ها بود و یک‌سره صدای کری‌خواندن و شعار دادن‌شان بلند شده بود که در ده دقیقه آخر بازی ورق برگشت سه گل پی در پی پرسپولیس به استقلال، حالا هوار و هورای ما را در پی داشت که بعد از مدت‌ها از تحقیر آبی‌ها یک نفس راحتی بکشیم. الحق و الانصاف هم کم نگذاشتیم و هرچه فریاد داشتیم بر سرشان زدیم و هورا کشیدیم و آن‌قدر جیغ و داد کردیم که احساس می‌کردم همه استرس‌های درونم تخلیه شده و حسابی سر حال و خوش‌حالم.

رقص و پای‌کوبی بعد از بازی هم تماشایی بود. لباس قرمزها شادمان و لباس آبی‌ها پکر و عصبی پراکنده شده و در کوچه قدم می‌زدند. باورشان نمی‌شد بازی برده را به تیم ده نفره پرسپولیس واگذار کرده‌اند.

همه چیز خیلی خوب پیش رفت، جملات گزارشم را در ذهنم سیقل می‌دادم، پس و پیش می‌کردم و مطمئن بودم می‌خواهم از اولین تجربه تماشای جمعی فوتبال با دیگرانی که نمی‌شناختم بنویسم.

مطمئن بودم می‌خواهم از بردی که مدت‌هاست منتظرش بودیم بنویسم، از خیلی چیزها مطمئن بودم که به خانه رسیدم. قرار بر این بود که عکس‌های شب بازی را به محض رسیدن به خانه روی صفحه فیس‌بوک بگذارم که باز کردن فیس بوک همان و دیدن تصویر یکی از دوستانم با نوار سیاه همان، شوکه‌ شدم.

دختری جوان در دهه دوم زندگی که مادر پسرک کوچکی هم بود. می‌دانستم که با مریضی سختی دست و پنجه نرم کرده اما خبر بهبودش را شنیده بودم و حالا خبر فوت‌اش را باید هضم می‌کردم.

دیگر از هیچ چیز مطمئن نیستم، از این‌که برنامه چهلم یا اصلن چهل و یکم قرار است چطور باشد. باید با پروانه‌ای که میان گلوم پرپر می‌زد کنار می‌آمدم.

باید می‌نوشتم با رندی‌های معمول نوشتن، با شیطنت شعارهای آبی‌ها و قرمز‌ها. اما چطور؟

یاد داستان دلقکی افتادم که پس از فوت پسرش برای خنداندن مردم روی صحنه رفت، من هم باید روی صحنه می‌آمدم اما من به اندازه دلقک قوی نبودم پس راست‌اش را می‌نویسم. اگر این برنامه رادیویی نبود، اگر یک سایت خبری بود که بدون متن من هم چیزی از آن کم نمی‌شد حتمن چیزی نمی‌نوشتم.

اما وقتی صفحه ثابتی در روزنامه یا برنامه ثابتی در تلویزیون یا رادیو نصیب یک روزنامه‌نگار می‌شود جایی برای ننوشتن نیست، کاش می‌شد ننویسم. کاش می‌شد اصلن حرفی نزنم برنامه چهلم درست مثل چهلمین روز درگذشت عزیز از دست رفته غم‌گین است و بی‌حوصله، برد سه بر دو پرسپولیس هم نمی‌تواند رخت اندوهی که در دلم نشسته را بربندد و دلهره‌ای که به دل دارم از فردای پسرک کوچکی که حالا مادر زیبا و مهربانش را از دست داده، نمی‌گذارد خوب نقش دلقک را بازی کنم.

چه کسی از فردای خودش خبر دارد که من باید از برنامه چهلم این‌جا آسیاست خبر می‌داشتم ؟

باید با پروانه‌ای که میان گلوم بال بال می‌زند یک جوری کنار بیاییم تا صدایم نلرزد برای خواندن برنامه چهلم.

یاد مصاحبه با «پیمان ابدی» افتادم. بدل‌کار ایرانی سریال آلمانی «کبرا یازده» که درست بیست روز بعد از مصاحبه‌اش با من برای صفحه «قصه‌ها و آدم‌ها»ی روزنامه «تهران امروز» از دنیا رفت. سردبیر تماس گرفت و گفت به فلانی بگویید یک یادداشت بنویسد. فلانی من بودم که در میان اشک‌هام دستور نوشتن داشتم. کاغذ خیسی که به سردبیر تحویل دادم فردای فوت پیمان ابدی منتشر شد. اما سردبیر هیچ وقت نفهمید این نوشتن چقدر درد داشت. چقدر این حرفه روزنامه‌نگاری و کار دلقکی که در شب فوت پسرش مردمان را می‌خنداند به هم شباهت دارد.


 


Reza Kahlili

Amid crippling sanctions over its nuclear weapons program, Iran is continuing to prepare itself for war against the West, and now is warning of a coming great event.

"In light of the realization of the divine promise by almighty God, the Zionists and the Great Satan (America) will soon be defeated," Ayatollah Khamenei, the Iranian supreme leader, is warning.

Khamenei, speaking to hundreds of youths from more than 70 countries attending a world conference on the Arab Spring just days ago, told a cheering crowd in Tehran that "Allah's promises will be delivered and Islam will be victorious."

The countries represented included Bahrain, Egypt, Libya, Palestine and Tunisia, all of which have been involved in the Arab Spring.

In his remarks, Khamenei advised the youths to remain vigilant, stating that the Islamic awakening in the region has delivered several blows to the enemies of Islam and that all Muslims, despite their own historical and social differences, remain united in opposing the "evil hegemony of the Zionists and the Americans."

Khamenei then claimed the current century as the century of Islam and promised that human history is on the verge of a great event and that soon the world will realize the power of Allah.

Many clerics in Iran have stated that Khamenei is the deputy of the last Islamic messiah on earth and that obedience to him is necessary for the final glorification of Islam.

Khamenei has been heard to say that the coming of the last Islamic Messiah, the Shiites' 12th Imam Mahdi, is near and that specific actions need to be taken to protect the Islamic regime for upcoming events.

Mahdi, according to Shiite belief, will reappear at the time of Armageddon. Selected forces within the Revolutionary Guards and Basij reportedly have been trained under a task force called "Soldiers of Imam Mahdi" and they will bear the responsibility of security and protecting the regime against uprisings. Many in the Guards and Basij have been told that the 12th Imam is on earth, facilitated the victory of Hezbollah over Israel in the 2006 war and soon will announce publicly his presence after the needed environment is created.

Sources within Vali'eh Amr, the revolutionary forces in charge of the supreme leader's protection, also recently revealed an assassination attempt on Khamenei that was thwarted just in time.

SepahOnline reports that last year during Khamenei's visit to the port of Asalouyeh in southern Iran, Revolutionary Guards found pistols and hand grenades hidden by one individual dressed as a janitor in a barracks that Khamenei was set to attend. The supreme leader was then returned to Tehran immediately.

Other sources within the Guards report that following Barack Obama's letter to the Iranian leader last month requesting negotiations, Khamenei ordered Iranian officials to speak positively about holding nuclear talks and giving hope to Obama and other Western leaders that a negotiated solution is possible.

This was apparent after a trip of U.N. nuclear inspectors to Iran this week, who called the talks positive.

At the same time, his directive to the Guards ordered a speedy completion of the Iranian nuclear bomb program in which Guards' missiles can be armed with nuclear warheads. Khamenei believes once that's achieved, Iran can test a nuclear bomb, letting the world know that Iran has joined the nuclear-armed club and that any confrontation will result in destruction of much of the Western world.

The Revolutionary Guards not only can hit all U.S. bases in the Middle East with their ballistic missiles but also reach most capital cities in Western Europe. The Guards, with the help of China and North Korea, are working on intercontinental ballistic missiles. But more dangerous to America, as reported last July, is the Guards action in arming their vessels with long-range ballistic missiles and their expansion of their mission into the Atlantic Ocean, right into the Gulf of Mexico.

Any Iranian military or commercial vessel easily could get right outside the U.S. coastline and in less than 60 seconds fire a ballistic missile armed with a nuclear payload and detonate it over U.S. skies in an electromagnetic attack that would plunge America back into the 18th century.

Studies show within just one year after such an attack, two-thirds of Americans would cease to exist and the rest would live under dire conditions.

The radicals ruling Iran not only have prepared for mass suppression of their own people as they get close to their confrontation with the West, but also have prepared to fuel unrest through their proxies in the Middle East and elsewhere.

SepahOnline, with sources within the Guards, reports that Afghanistan will soon witness an increase in terrorist activities against U.S. forces. The Guards not only are training Taliban fighters in Iran close to the Afghan border, but are shipping armaments to forces in Afghanistan with an order to create instability by harming U.S. forces and destabilizing the Afghan government.

Guards agents have also been ordered to do the same in Bahrain, Saudi Arabia and other Gulf counties.

The Guards also announced the imminent formation of a defensive unit to deal with possible radioactive contamination. Although they did not say why, they could be preparing for a nuclear exchange with the West once Iran becomes nuclear-armed.

WND previously has reported that the chieftains in Iran also are preparing to execute their own internal critics and opponents at the right time.

This was similar to action taken by the founder of the Islamic regime in 1988, Ayatollah Ruhollah Khomeini.

In the book, "A Time to Betray," the CIA spy in the revolutionary guards reveals the mindset of the Shi'ite clerics and how they aspire for the destruction of the world. They truly believe the end of time is here. As revealed last year, the Iranian secret documentary "The Coming is Upon Us" clearly indicates that the radicals ruling Iran believe the destruction of Israel will trigger the coming of last Islamic Messiah.


 


 شنبه 15 بهمن 90/ 4 فوریه 2012

اجرا: اعظم

استودیو: مهشید

تقویم‌ تاریخ

گزیده اخبار مطبوعات شنبه ایران

پس‌نشینی تند- «اقتصاد پاشنه‌ی آشیل نظام»- اکبر ترشیزاد

بخش اول خبرها

این‌جا آسیا است- «شادمانی یک پیروزی و اندوه یک مرگ»- سحر بیاتی

رازهای زنانه- «رابطه‌ی لباس و تحقیر»- نعیمه دوستدار

کرانه‌های سن- «رنسانس، پدیده‌ای از دل قرون وسطا»- سایه کوثری

بخش دوم خبرها

دایره‌ی شکسته- «خاطرات مقوایی»- مه‌شب تاجیک

قصه‌های ما، از رویا تا واقعیت- «شکایات در مورد روش‌های من»- شهره شعشعانی

بخش سوم خبرها


 


نعیمه دوستدار/ رادیو کوچه

کم‌تر زنی در ایران هست که به جمع معتقدان به حجاب سفت و سخت تعلق نداشته باشد و از ماموران تذکری نگرفته باشد یا پایش به ون‌های نیروی انتظامی باز نشده باشد. خیلی از زن‌ها حالا پرونده‌ای هم آن‌جا دارند؛ عکسی و شماره‌ای بر سینه که نشان می‌دهد مرتکب جرم بدحجابی شده‌اند. برخوردهای این‌چنینی سن و سال و موقعیت هم بر نمی‌دارد. خانم‌های مسن، خانم‌های تحصیل‌کرده، خانم‌های متاهل و بچه‌دار و خلاصه هر کسی که بدشانسی بیاورد و سر و ظاهرش مورد پسند مامورها قرار نگیرد.

 داستان برخورد ماموران با حجاب زن‌ها، البته داستان خیلی تازه‌ای هم نیست. از زمانی که حجاب اجباری شد، زن‌های ایرانی مجبور شدند با برخوردهای خشن جامعه در مورد پوشش‌شان کنار بیایند. مسن‌ترها یادشان هست که آن‌وقت‌ها، کمیته با بدحجاب‌ها چه طور برخورد می‌کرد و ضوابط ورود به اداره‌ها و مدرسه‌ها چه‌طور بود.

خیلی از زن‌ها، موقع ورود به اداره‌ها، دانش‌گاه‌ها و حتا مراکز تفریحی و فرودگاه‌ها بازرسی می‌شوند. این‌طوری که حتا زمانی که بلیت یک کنسرت دست‌تان است یا چمدان به دست در حال خروج از کشور هستید، ممکن است خانمی که در اتاق حراست نشسته، به سر و لباس‌تان گیر بدهد و مجبورتان کند آرایش‌تان را پاک کنید یا اصلن نگذارد وارد جایی که می‌خواهید بشوید. تذکرها هم اغلب نه دوستانه که توهین‌آمیز است. کسانی که در جای‌گاه تذکر نشسته‌اند، این قدرت و پشت‌گرمی را از نهادهای قدرت گرفته‌اند که هرجور دل‌شان می‌خواهد با دیگران صحبت کنند و برای‌شان فرقی نمی‌کند که طرف مقابل‌شان صد پله تحصیل‌کرده‌تر باشد یا جای‌گاه اجتماعی بالاتری داشته باشد. صرف ارزشی که رعایت نوع خاصی از حجاب به آن‌ها بخشیده و احساس قدرتی که از نهادهای قدرت می‌گیرند، باعث می‌شود که بتوانند به‌شکلی خشونت‌بار با زنان دیگر برخورد کنند. تا جایی که حافظه‌ی تاریخی ما مجال می‌دهد، جز در موارد معدودی، این برخوردها از طرف جامعه‌ی زنان تحمل و پذیرفته شده است و آن‌ها سعی کرده‌اند با کشیدن دستمالی روی لب‌شان یا جلو کشیدن روسری، غائله را بخوابانند.

این روزها در کنار برخوردهای عمومی مثل حضور گشت‌های ارشاد، دولت ایران تلاش می‌کند تا به هر شکل ممکن پوشش زن‌های ایرانی را در کنترل خود بگیرد و آن را تعریف کند. جدیدترین نمونه‌اش هم طرحی است که با عنوان یک‌سان کردن لباس زنان در اداره‌‌ها در حال اجراست. تا چند وقت دیگر، زنان اداره‌های دولتی ایران، با لباس فرم یک‌سان سر کار خواهند رفت. لباس‌هایی که به گفته‌ی مسوولان، رنگ‌شان هم از قبل تعیین شده و جزو رنگ‌های به اصطلاح زننده و برانگیزنده‌ی توجه نیست.

 در جامعه‌ی سنتی ایران، مرسوم است که به پسربچه‌ها یاد بدهند از خودشان دفاع کنند. اما از دختربچه‌ها توقع می‌رود محجوب و پذیرا باشند و با لب‌خند از کنار خشونتی که به‌ آن‌ها روا داشته می‌شود عبور کنند. گویا این نسخه جواب داده و زن‌های ایرانی، در بیرون و درون خانه، پذیرای همه‌ی تصمیم‌ها و رفتارهایی شده‌اند که نسبت به آن‌ها روا داشته می‌شود. زن‌های ایرانی، همان‌طور که در سکوت حجاب اجباری را پذیرفتند یا دست‌کم از مخالفان حجاب اجباری حمایت نکردند، قدم به قدم مجبور شده‌اند دخالت در حوزه‌ی خصوصی را به عنوان یک رفتار عادی از سوی حکومت بپذیرند.

زن‌های زیادی درباره‌ی حجاب اجباری می‌نویسند. خبرهای زیادی هم درباره‌ی ماجراهای گشت ارشاد و برخورد ماموران نیروی انتظامی با لباس زن‌ها در ایران منتشر می‌شود، عکس‌هایی از کشمکش زن‌ها با مامورها و چهره‌های عصبی و تحقیر شده است. اما زنان کمی، احساس واقعی‌شان را در برخورد با این مسئله مطرح می‌کنند. تک و توکی هم که می‌گویند و می‌نویسند، روایت‌شان روایت خشم و مبارزه است و کم‌تر درون‌شان را می‌کاود.

اما غرض از گفتن تمام این حرف‌ها این بود که یادی کنیم از «پرستو دوکوهکی»، روزنامه‌نگاری که در چنین روزهایی در زندان اوین محبوس است و در یکی از آخرین نوشته‌های وبلاگی‌اش، تلاش کرده این پوسته را بشکند و از قالب زنی پذیرای رفتار خشن در بیاید. او در یادداشتی که به مناسبت روز جهانی منع خشونت علیه زنان نوشته، به برخورد گشت ارشاد با خودش اشاره می‌کند و در نقد رفتار خودش، چند موقعیتی را که در آن مورد خشونت واقع شده و سکوت کرده، توصیف می‌کند و می‌گوید پشیمان است از سکوت کردنش.

«میدان هفت‌تیر تهران، جلوی مسجد الجواد. حدود 4:30 بعدازظهر یکی از آخرین روزهای مهر 90. از سر کار برمی‌گشتم خانه. تازه از ایست‌گاه مترو بیرون آمده بودم و باید صدمتری پیاده می‌رفتم تا به تاکسی‌های خطی میدان نوبنیاد برسم. – خانوم.. خانوم.. خانوم..

طبعن جوابی ندادم. ناگهان دیدم یک خانم چادری سمت راستم است و دیگری سمت چپ و من توی دام گشت ارشاد. سمت چپی گفت: «مگه نمی‌شنوی صدات می‌کنم؟»

گفتم که این همه خانم در خیابان؛ از کجا باید می‌فهمیدم که با من کار دارد. بازوم را گرفت و گفت بیا توی ون. مقاومت کردم. و دلیلش را پرسیدم و توضیح او که: «درسته. تیپت ساده است؛ ولی مانتوت کوتاهه. باید بیای.»

حالا نفر سوم هم اضافه شده بود و از من کارت شناسایی خواست که طبعن نشان ندادم. یکی‌شان بازوم را می‌کشید و دو نفر دیگر ایستاده بودند. این‌جا شاید موقعی بود که باید جیغ و داد می‌کردم و بر سوار نشدنم پافشاری می‌کردم و این‌ها. ولی سوار شدم. بدون حرف بیش‌تری. شاید زیر لب غر می‌زدم اما همین (واقعن چرا واکنش لحظه‌ای‌ام این بود؟). بقیه داستان هم که روتین است: بازداشت‌گاه وزرا، تعهدنامه‌های تایپ‌شده، عکس قدی گرفتن، تماس با خانواده که مانتوی بلند/ شلوار گشاد بیاورند، تحقیر، التماس کردن زنانی که از واکنش همسر/ برادر/ پدر خود می‌ترسند و ….»

این هم یک راز زنانه‌ی دیگر.


 


خبر / رادیو کوچه

مانور نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در جنوب این کشور صبح امروز شنبه، 4 فوریه، آغاز شده است.

فرمانده نیروی زمینی سپاه گفته است مانور «حامیان ولایت» از سلسله مانورهای تخصصی نیروی زمینی سپاه است.

به گزارش خبرگزاری‌های ایران، سرتیپ محمد پاکپور، فرمانده نیروی زمینی سپاه گفته است: «این رزمایش به منظور حفظ و ارتقای آمادگی یگان‌ها، نمایش بخشی از توان‌مندی‌های یگان‌های نیروی زمینی سپاه در برابر تهدیدها و در راستای انجام رزمایش‌های تقویمی تخصصی این نیرو انجام می‌شود.»

نیروی زمینی سپاه حدود یک ماه پیش نیز در شرق ایران مانور زرهی «شهدای وحدت» را برگزار کرد.

نیروی دریایی ارتش ایران هم در اوایل دی‌ماه در آب‌های شرقی تنگه هرمز یک مانور گسترده ده روزه داشت.

مانور «ولایت ۹۰»، با هدف تمرین ماموریت‌های عملیاتی و اطلاعاتی به اجرا گذاشته شد و با شلیک تعدادی از موشک‌های پیش‌رفته ساخت داخل هم‌راه بود.

هم‌چنین رسانه‌های داخلی ایران از افتتاح خط تولید انبوه سامانه موشک کروز دریایی «ظفر»، با حضور وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح‌ جمهوری اسلامی خبر داده‌اند.

وزیر دفاع، قابلیت نصب بر روی انواع شناورهای سبک و تندرو، وزن کم با قابلیت ضد‌جنگ الکترونیک بالا و قدرت تخریب فوق‌العاده را از ویژگی سامانه موشک کروز ظفر ذکر کرد و افزود: «این سامانه صد در صد بومی و بدست توان‌مند متخصصین زبده و کارآمد سازمان صنایع هوافضا طراحی و ساخته شده است.»

وحیدی در ادامه افزود: «موشک ظفر پس از شلیک با کاهش ارتفاع به مرحله کروز رسیده  تا از دید دشمن پنهان بماند و در مرحله پایانی پس از کشف هدف در ارتفاع پایین هدف را منهدم می‌کند.»

آغاز مانور سپاه پاسداران و هم‌چنین افتتاح خط تولید انبوه سامانه موشک کروز در ایران هم‌زمان با احتمال درگیری در منطقه و هم‌چنین تهدید اسراییل به حمله به ایران در آینده نزدیک صورت گرفته است.

بیشتر بخوانید:

«جنگ با ایران ده برابر به ضرر آمریکا است»

«آزمایش موشک برد بلند ساحل به دریا توسط ایران»


 


مه‌شب تاجیک/ رادیو کوچه

«مقوا» نوعی کاغذ ضخیم است که توانایی حفظ شکل بیش‌تری نسبت به کاغذ عادی دارد و از آن برای بسته‌بندی، ساختن کاردستی، لوازم مصرفی با عمر کم و هم‌چنین برای درزبندی و بسیاری کاربردهای دیگر استفاده می‌شود. کاغذ روزنامه و مقوا با این‌که کاغذ و محصولات کاغذی به سادگی قابل بازیابی هستند اما هم‌چنان بزرگ‌ترین بخش هر سطل آشغالی به خود اختصاص می‌دهند. کاغذ و مقوا حدود 40 درصد جریان زباله هر شهری هستند. با به وجود آمدن مقوا در زمان‌های قدیم بسیاری از کتاب‌ها دارای جلد شدند و از بسیاری از گزندها محفوظ ماندند.

یکی از مواد اساسی در هنر ایرانی که در بسیاری از شاخه‏های هنر به‏ویژه هنر تجلید در طی بیش از شش قرن گذشته کاربرد فراوانی داشته، مقوا است. این ماده اگرچه ساختاری کاغذی داشته و به طور معمول از خمیر کاغذ و یا چسباندن لایه‏های کاغذ تهیه می‏شود، اما به دلیل داشتن‏ خصوصیات مطلوب از نظر فیزیکی نسبت به کاغذ، مزیت‏هایی را داراست و می‏تواند دارای کیفیت‏های متفاوتی به‏عنوان تکیه‏گاه، نگاه‌دارنده و بستر برای بسیاری از هنرها باشد. این خصوصیات عبارت است از، ضخامت، مقاومت در مقابل فشار، قابلیت استحکام و سختی، پذیرش و سنخیت با مواد گوناگون مثل چرم، پارچه، کاغذ و یا چسب‏های سلولزی و پروتیینی، صاف و یک‌دست بودن، امکان قالب‌گیری، براقیت و بسیاری خصوصیات فیزیکی که مقوا را از سایر نوع کاغذ مجزا می‌کند.

در ابتدا، در شهرهای میانی و شمال هند، مردم برای نگارش از پوست‏ درخت «توز» بهره می‏گرفته‏اند. آنان اوراق نوشته شده را که‏ پراکنده بوده، با اعداد متوالی شماره گذاری می‏کرده‏اند و پس از پایان‏ یافتن کتاب، اوراق آن را در یک قطعه پارچه می‏پیچیده‏اند و درمیان‏ دو لوح که به همان اندازه کتاب برگزیده شده بود، قرار می‏داده‏اند. این نوع کتاب که بیش‌تر برای نامه‏نگاری استفاده می‏شده، «پوتی» نام‏ داشته است. مصریان برای نگاه‌داری از طومارهای پاپیروس خود که در مواردی طول‌شان حتا به پانزده‏ متر می‏رسیده، آن‌ها را دور یک چوب‏ استوانه‏ای شکل می‏پیچیده‏اند، این کار بدان دلیل بوده که دسته و جلد کردن این کاغذها میسر نبوده است‏. ولی باز هم بسیاری از این کتاب‌ها از بین می‌رفتند. به این ترتیب بود که فکر جلد کردن کتاب‌ها به میان آمد.

به تدریج نگاه‌داری و حفاظت مکتوبات و به‏ عبارتی تجلید آثار اهمیت خاصی یافت. دیری نگذشت که‏ از حدود قرن دوم میلادی در مصر به تدریج لوله‏های پاپیروس جای‏ خود را به اوراق پاپیروس و یا پوست آهو داده و کتاب‌های مقدس مستطیل‏ شکلی را شامل می‏شده که از قسمت ته به یک‌دیگر دوخته شده‏ بوده‏اند. این کتاب‌ها را برای حفاظت بیش‌تر، به وسیله جلدهایی محکم‏ که از باقی‏مانده‏های پاپیروس و یا اوراق چوبی تهیه می‏شد، می‏پوشانده‏اند. به مرور زمان و با پیش‌رفت کار دباغی پوست و به‏ وجود آمدن پارشمن، چرم نازکی روی این جلدها کشیده شده و آن‏ را با نقوش طلایی زینت دادند. آن‌چه از این جلدهای قدیمی باقی‏ مانده، نمونه‏های زیبایی از هنرهای جواهرسازی، زرگری، قلم‏زنی‏ بر روی عاج و گل‌دوزی است که پرکارترین و ماهرانه‏ترین آن‌ها از جنس چرم است.

فن‏آوری ساخت مقوا از جنس کاغذ که اولین‏بار ایرانیان پس‏ از فراگیری شیوه ساخت کاغذ توسط چینیان در جریان جنگ اطلح‏ در سمرقند، بدان دست یافتند و سپس از آن طریق، آن‌را به دیگر سرزمین‏ها و از آن‌جا به اروپا گسترش دادند، تحولی‏ شگرف در هنر تجلید کتاب به وجود آورد. زیرا از این پس ساختار داخلی و استحکامی جلدها را مقوایی که از به‏هم چسباندن لایه‏های کاغذ حاصل می‏آمد، تشکیل می‏داده و بدین ترتیب با ایجاد فوایدی چون سبک‏تر شدن جلدها، اتصال‏ راحت‏تر چرم بر مقوا، اجرای راحت‏تر تزیینات روی جلد، تهیه‏ آسان مقوا و هم‌چنین به دنبال آن آسان فراهم شدن ضخامت و اندازه مقوا و جلد، کار تجلید کتاب از تنوع کیفی و کمی بیش‌تری برخوردار و سبب تعالی و پیش‌رفت آن در قرن‌های بعد شد.

کشور ایران علارغم پیشینه‌ی بسیار درخشانی که در تاریخ مقواگری داشته‏ است، از حدود یک قرن گذشته تاکنون روند تنزلی را در ساخت مقواهای‏ مناسب جلدسازی و حتا کاربردهای دیگر طی کرده است. مقواهایی چون، کاهی، خمیر پارچه‏های ‌کهنه، خورده چوب است که به طور غالب دارای کیفیت، استحکام، یک‌نواختی، صافی و بافت بسیار ضعیف و پایینی‏ است. اغلب مقواهای جدید ماشینی تهیه‏ شده در داخل کشور، به دلیل پرداخت و بافت نامناسب، اسیدیته‌ی بالا و وجود لیگنین زیاد، برای تجلید و یا مرمت جلدهای قدیمی مناسب‏ نیستند و در اساس هنوز در خصوص ساخت مقوای مخصوص تجلید و مرمت جلدهای قدیمی در داخل کشور، تدبیری اتخاذ نشده است. این در حالی است که جلدهای کتاب‌های قدیمی باتوجه به کثرت آن‌ها، هرروز در معرض تخریب بیش‌تری قرار می‏گیرند، ولی با تاسف هنوز در داخل‏ کشور مقوای مناسب ساخت یا مرمت آن‌ها تولید نمی‏شود.

منبع:

گنجینه اسناد‌، بهار و تابستان 1381 – شماره 43 و 44


 


خبر / رادیو کوچه

روز شنبه، 4 فوریه، هم‌زمان با نشست اعضای شورای امنیت سازمان ملل برای رای دادن به قطع‌نامه‌ای جهت پایان دادن به بحران سوریه، گزارش‌ها از کشته شدن حدود دویست تن در پی تهاجم گسترده ارتش به شهر حمص خبر می‌دهند.

به گزارش سی‌ان‌ان، ساکنان شهر درباره صحنه‌های هرج و مرج صحبت کرده و می‌گویند چندین ساختمان تخریب شده و تانک‌ها و خمپاره‌اندازها به طور مرتب در حال آتش بوده‌اند.

این در حالی است که فعالان سوری تعداد کشته‌ها را ۲۵۰ تن اعلام کردند.

تاکنون هیچ منبع مستقلی این خبر را تایید نکرده و دولت سوریه نیز گلوله باران شهر را تکذیب کرده است.

هم‌زمان در نیویورک، اعضای شورای امنیت در حال بررسی پیش‌نویس قطع‌نامه‌ای در مورد بحران سوریه هستند. این قطع‌نامه در حمایت اصولی از طرح صلح اتحادیه عرب خواهد بود که از بشار اسد، رییس جمهوری سوریه می‌خواهد قدرت را به یکی از معاونانش تحویل دهد.

روسیه نسخه های قبلی این پیش‌نویس را رد کرده و هنوز مشخص نیست که رای این کشور به این قطع‌نامه چه خواهد بود.

روز گذشته اعلام شد که دیپلمات‌های شورای امنیت سازمان ملل در تلاش برای جلب نظر روسیه از شدت خواسته‌های پیش‌نویس قطع‌نامه مربوط به خشونت‌های سوریه کم کرده‌اند.

در پیش‌نویس اصلاح شده تازه، اشارات مستقیم به درخواست کناره‌گیری بشار اسد، رییس جمهوری سوریه، که از بخش‌های اصلی طرح صلح اتحادیه عرب بود، حذف شده است.

در همین حال افراد معترض به خشونت‌های جاری سوریه به سفارت‌خانه‌های این کشور در چندین شهر جهان حمله کرده‌اند.

در قاهره، معترضان دروازه‌های سفارت سوریه را پایین آوردند و بخش‌هایی از ساختمان سفارت را آتش زدند.

در آلمان، گروهی متشکل از دست‌کم ۲۰ نفر که تصور می‌شود سوری الاصل باشند، وارد سفارت شدند و روی دیوارهای سفارت شعار نوشتند.

در بریتانیا نیز پلیس می‌گوید عده‌ای را پس از ورود به سفارت سوریه در لندن دستگیر کرده است. حدود ۱۵۰ تظاهرکننده در مقابل سفارت جمع شده بودند.

بیشتر بخوانید:

«سال‌گرد کشتار حما در سوریه با کشتار هم‌راه بود»


 


تشکل اتحاد برای ایران ـ بلژیک، در روزهای اخیر با انتشار فراخوانی، از برگزاری گردهم‌آیی در برابر سفارت جمهوری اسلامی در بروکسل، پایتخت بلژیک، خبر داده است. هم‌چنین در این فراخوان به اهداف این گرده‌همایی نیز اشاره شده است.

متن این فراخوان در پی آمده است:

گردهم آیی در برابر سفارت حکومت اسلامی ایران در بروکسل

  • برای هم‌گام شدن با ملت ایران،
  • برای آزادی همه زندانیان سیاسی و عقیدتی در ایران،
  • برای اعتراض به ادامه شکنجه و اعدام در ایران،
  • برای نه گفتن به سیاست‌های جنگی رژیم ایران، اسراdیل و آمریکا،
  • برای تحریم انتخابات فرمایشی، نمایشی و سفارشی دیکتاتورها در ایران،
  • برای افشای سیاست‌های ضدمردمی و جنایت‌های حکومت اسلامی در ایران،
  • برای رساتر ساختن صدای دادخواهی و آزادی خواهی مردم ایران در جهان،
  • برای یک حرکت هم‌زمان و با هدف مشترک با هم وطنان داخل کشور، از همه ایرانیان ساکن بلژیک درخواست می‌شود تا در این تظاهرات شرکت کنند و بار دیگر همبستگی خود را به نمایش بگذارند.

زمان: از ساعت ۱۶ تا ۱۸ ،  روز سه شنبه ۲۵ بهمن ماه ۱۳۹۰ برابر ۱۴ فوریه ۲۰۱۲

نشانی: شماره ۱۵  خیابان فرانکلین روزولت ـ بروکسل، روبروی سفارت حکومت اسلامی ایران

اتحاد برای ایران ـ بلژیک

یادآوری: مانند همه تظاهرات‌های گذشته اتحاد برای ایران، تمام احزاب، نهادها و انجمن‌های اپوزیسیون ایرانی آزادند با پرچم‌ها، پوسترها و تراکت‌های خود، در این گردهمایی شرکت کنند.


 


خبر / رادیو کوچه

فعالان مخالف ولادیمیر پوتین، نخست وزیر روسیه می‌گویند ده‌ها هزار نفر امروز شنبه، 4 فوریه، مجدد در مرکز مسکو دست به یک تظاهرات اعتراضی خواهند زد.

آن‌ها می‌گویند در انتخابات پارلمانی ماه دسامبر تقلب شده و این انتخابات باید بار دیگر برگزار شود. مخالفان آقای پوتین هم‌چنین از مردم می‌خواهند در انتخابات ریاست جمهوری ماه آینده روسیه به وی رای ندهند.

طرف‌داران ولادیمیر پوتین نیز قرار است در منطقه دیگری از مسکو تظاهرات کنند.

مخالفان آقای پوتین ماه دسامبر نیز در اعتراض به «تقلب» در انتخابات پارلمانی یک تظاهرات بزرگ برگزار کردند.

وی که پس از دو دوره ریاست جمهوری، هم اکنون سمت نخست وزیری را بر عهده دارد، بار دیگر نامزد حزب روسیه متحد در انتخابات ریاست جمهوری است که قرار است در ماه مارس برگزار شود.

بیشتر بخوانید:

«حضور ده‌‌ها هزار نفر در بزرگ‌ترین راه‌پیمایی اعتراضی روسیه»


 


خبر / رادیو کوچه

مدیرکل ریالی و نشر بانک مرکزی جمهوری اسلامی از پیش فروش سکه فقط برای تحویل شش ماهه با قیمت 5 میلیون و 989 هزار ریال در سومین هفته اجرای طرح خبر داد و افزود: ‌«از امروز اوراق مشارکت 20 درصدی نیز در شعب بانکی عرضه می‌شود.»

به گزارش مهر، عباس کمره‌ای با بیان این‌که در هفته جاری یعنی سومین هفته از اجرای طرح پیش‌فروش سکه در شعب بانکی توسط بانک مرکزی عرضه سکه با زمان تحویل چهار ماهه نداریم، افزود: «در هفته سوم پیش فروش سکه با زمان تحویل شش ماهه با قیمت 5 میلیون و 989 هزار ریال انجام خواهد شد.»

مدیرکل ریالی و نشر بانک مرکزی در خصوص دلیل توقف پیش فروش چهار ماهه اظهار داشت: «پیش از این نیز باک مرکزی اعلام کرده بود که پیش فروش سکه‌ها را با توجه به شرایط تغییر خواهد داد، بنابراین ممکن است این شرایط ، قیمت، سررسید تحویل و شرایطی از این قبیل باشد.»

وی هم‌چنین در مورد عدم تحویل به موقع سکه‌های پیش‌فروش شده و نگرانی خریداران تصریح کرد: «پیش از این نیز رییس کل بانک مرکزی نسبت به این موضوع اطمینان داده بود، این در حالی است که بخش تولید بانک مرکزی هم‌چنان مشغول است.»

لازم به اشاره است دولت و بانک مرکزی جمهوری اسلامی، پس از نوسان و افزایش قیمت ارز و سکه در بازار به جهت کنترل قیمت‌ها اقدام به پیش‌فروش سکه و اعلام ارز تک‌نرخی کرده که البته ارز هم‌چنان در بازار آزاد با قیمت‌های پیش از اعلام ارز تک‌نرخی فروخته می‌شود.

در مورد پیش‌فروش سکه نیز برخی گمانه‌زنی‌ها از کاهش تعداد سکه در بانک مرکزی و عدم پاسخ‌گویی برابر تقاضای بازار حکایت دارد.

بیشتر بخوانید:

«صدور مجازات اعدام برای اخلال‌گران بازار ارز»

«‌احیانن تخلفاتی در انتخابات پیشین صورت گرفته است»- (اخبار مرتبط)


 


خبر / رادیو کوچه

بر اساس گزارش شورای انقلاب سوریه در سی‌امین سال‌گرد «کشتار شهر حما»، روز جمعه، 3 فوریه، مخالفان حکومت بشار اسد، رییس جمهوری این کشور، تظاهراتی با نام «جمعه عذرخواهی از حما» برگزار کرده‌اند.

شورای انقلاب سوریه در اولین گزارش خود اعلام کرد 25 معترض سوری در شهرهای مختلف سوریه به ضرب گلوله نیروهای امنیتی جان باختند.

سلمان الحلبی یکی از اعضای این شورا اعلام کرد 7 نفر از مخالفان دولتی در شهر حلب کشته شدند.

از سوی دیگر بشار اسد رییس جمهوری سوریه طی دیداری از بیمارستان یوسف العظمه، از مجروحان ارتش کشورش بازدید کرد.

خبرگزاری رسمی سوریه با انتشار تصاویری از بشار اسد اعلام کرد رییس جمهوری این کشور از سربازان ارتش و نیروهای امنیتی که در درگیری با «گروه‌های مسلح» زخمی شده‌اند‌، در بیمارستان العظمه عیادت کرده است.

گفتنی است که دولت بشار اسد، «ارتش آزاد سوریه» را گروه های مسلح و تروریست می‌خواند که به گفته این دولت، در صدد برهم زدن نظم عمومی هستند، در حالی‌که رهبران ارتش آزاد تاکید کرده‌اند که هدف آن‌ها دفاع از غیر‌نظامیان و تظاهرات مردم است.

 بیشتر بخوانید:

«عدم توافق برای تصویب یک قطع‌نامه علیه سوریه»


 


خبر / رادیو کوچه

آیت‌اله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، در خطبه‌های نماز جمعه، به انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی اشاره کرد و اظهار داشت: «انتخابات مصونیت‌بخش کشور و نشان‌دهنده هیبت ملت ایران برابر دشمنان است.»

رهبر جمهوری اسلامی حضور در انتخابات 12 اسفند و راه‌پیمایی 22 بهمن را از جمله مظاهر حضور مردمی برشمرد و افزود: «هر قدر حضور مردم در پای صندوق‌های رای بالاتر باشد اعتبار و ارزش ملت بالاتر می‌رود و امنیت و مصونیت کشور بیش‌تر و اینده ایران عزیز تامین و تضمین می‌شود.»

این در حالی است که برخی از احزاب و گروه‌های منسوب به اصلاح‌طلبان از تحریم و عدم شرکت در انتخابات خبر داد‌ه‌اند.

وی بزرگ کردن مسایل کوچک و القای بی‌مبنای وجود بحران در کشور را از جمله روش‌های ‌«دشمنان» برای مایوس کردن ملت از انتخابات مجلس برشمرد‌ و افزود‌: «در کشوری که کاملن آرام و امن است و دست‌گاه‌ها و مردم در حال کار و تلاش هستند بحرانی وجود ندارد اما دشمنان و غافلان مدام از آن حرف می‌زنند.»

آیت‌اله خامنه‌ای رقابت سالم و بدون تهمت و بدگویی رامورد تاکید قرار داد و تصریح کرد: «فضای انتخاباتی باید سالم باشد و مردم نیز اگر خودشان کاندیداها را می‌شناسند بر اساس این تشخیص عمل کنند و اگر نه، از افراد بصیر و متدین کمک بگیرند.»

رهبر جمهوری اسلامی یادآور شد‌: «بیش از سی انتخابات در سه دهه گذشته با سلامت در کشور برگزار شده‌ البته تخلفاتی احیانن بوده و کسانی هم معترض بوده‌اند که به اعتراض آن‌ها رسیدگی شده اما هرگز عدم سلامت انتخابات وجود نداشته است و بعد از این هم باید این چنین باشد.»

اشاره آیت‌اله خامنه‌ای به انتخابات بحث‌برانگیز ریاست جمهوری سال 88 در ایران است که اعتراض نسبت به نتایج اعلام شده در ایران به وجود آمد که در پی آن چندین نفر تاکنون بازداشت و به احکام مختلف محکوم شدند.

آیت‌اله خامنه‌ای درباره روند احراز صلاحیت‌ها خاطر نشان کرد‌: «شورای نگهبان از لحاظ قانونی باید صلاحیت افراد را احراز کند البته همیشه گفته‌ایم که سطح صلاحیت‌ها را در حد معقول نگه دارند و آن‌قدر بالا نبرند که عده کمی احراز صلاحیت شوند.»

وی در همین زمینه افزود: «ممکن است کسانی به نتایج نظارت شورای نگهبان معترض باشند و اعتراضشان هم درست باشد اما وقتی یک نهاد مسوول قانونی، تصمیمی می‌گیرد باید همه تسلیم باشند.»

این در حالی است که برخی از نمایندگان حال حاضر مجلس شورای اسلامی رد صلاحیت شده که از روند تایید صلاحیت‌ها انتقاد کرده بودند.

آیت‌اله خامنه‌ای در ادامه تاکید کرد: «کسی نباید تصور کند که رد صلاحیت‌شدگان، لزومن آدم‌های بی‌صلاحیت هستند چرا که آن‌ها فقط برای نمایندگی مجلس،‌ احراز صلاحیت نشده‌اند اما برای کارهای دیگر شاید دارای صلاحیت باشند ضمن این‌که ممکن است کسانی که او را رد صلاحیت کرده‌اند اشتباه کرده باشند.»

آیت‌اله خامنه‌ای تاکید کردند: «کسانی که رای نمی‌آورند کاملن مراقبت کنند کلاهی که بر سر رای نیاوردگان سال 88 رفت بر سر آن‌ها نرود و فریب نخورند.»

لازم به اشاره است میرحسین موسوی و مهدی کروبی دو تن از رهبران مخالفان جمهوری اسلامی در اعتراض به نتایج انتخابات ریاست جمهوری و عدم پذیرش نتایج، نزدیک به یک سال است که در حصر خانگی به‌سر می‌برند.

 بیشتر بخوانید:

«جنگ با ایران ده برابر به ضرر آمریکا است»

«آیت‌اله خامنه‌ای راضی به حصر موسوی و کروبی است»

«گناه کبیره مصداق عدم التزام عملی به اسلام است»


 


رادیو کوچه

1322 خورشیدی- نتایج انتخابات پارلمانی ایران انتشار یافت و دکتر مصدق نماینده اول تهران شد. در نخستین انتخابات پس از استقرار مشروطیت، دکتر مصدق از شهر اصفهان به نمایندگی مجلس انتخاب شده بود که پس از تبدیل زادروز او از تقویم قمری به خورشیدی، انتخاب او هنگام بررسی اعتبارنامه‌ها به دلیل به حد نصاب نرسیدن سن وی در مجلس رد شده بود.

1357 خورشیدی- «مهدی بازرگان» به نخست وزیری «دولت موقت» منصوب شد. در شام‌گاه 14 بهمن طی جلسه‌ای که با حضور اعضای شورای انقلاب اسلامی در اقامت‌گاه آیت‌اله خمینی در دبستان علوی شماره دو برگزار شد مهدی بازرگان به عنوان نخست وزیر دولت موقت تعیین شد. حکم نخست وزیری بازرگان در چنین روزی ابلاغ و روز بعد به وی اعطا شد.

دولت موقت ایران به منظور رسیدگی به اوضاع به دستور آقای خمینی تشکیل شد و تا سال بعد، پیش از اعلام استعفای مهدی بازرگان ادامه داشت.

1953 میلادی- «ماسانوری تاکاهاشی» (Masanori Takahashi) آهنگ‌ساز و نوازنده ژاپنی در کشور ژاپن به دنیا آمد. بعدها دوستان او نام مستعار «کیتارو» (Kitaro) را برای وی برگزیدند.

از کودکی گیتار می‌نواخت و به گفته خودش آوای درونی او را به نواختن سوق می‌داد. او می‌گوید‌: «من هرگز تحصیل نکرده‌ام و نمی‌توانم نتهای موسیقی را بخوانم یا بنویسم اما انگشتانم حرکت می‌کنند و متعجب می‌شوم که این موسیقی از کجاست، من آهنگ‌هایم را می‌نویسم ولی در واقع آن‌ها متعلق به من نیستند.»

پس از آشنایی با ساز «سینت‌سایزر» (Synthesizer) به گروه «خانواده خاور دور» می‌پیوندد و با آنان در سراسر اروپا کنسرت می‌دهد. در سال ۱۹۷۷ دو آلبوم نخستش «داستان ماه کامل» و «بهشت» را منتشر می‌کند. او برای ساخت موسیقی سریال مستند «جاده ابریشم» جایزه گرمی و جایزه گلدن گلوب را به خود اختصاص داد و ساخت موسیقی فیلم «بهشت و زمین» ساخته «الیور استون» کارگردان آمریکایی را بر عهده گرفت. جالب است که کیتارو بیش‌تر آثارش را در استودیو شخصیش در یکی از کوه‌پایه‌های ژاپن ساخته، نواخته و ضبط کرده ‌است.

2004 میلادی- «مارک زوکربرگ» شبکه اجتماعی مجازی با نام «فیس بوک» را از اتاق خود در دانش‌گاه هاروارد آمریکا برای دانش‌جویان این دانش‌گاه طراحی و راه‌اندازی کرد که به واسطه آن می‌توان با دوستانی که دارای حساب کاربری در آن هستند ارتباط داشت.

اما سایت او فراتر از محدوده یک دانش‌گاه و دانش‌جویان آن، خیلی سریع مورد توجه قرار گرفت و چنان محبوب شد که تا آخر هفته دوم راه‌اندازی آن، بیش از نیمی از دانش‌جویان هاروارد درآن نام‌نویسی کردند و از آن به عنوان راهی برای ارتباط با یک‌دیگر استفاده می‌کردند و در کوتاه مدت، میلیون‌ها نفر در این سایت ثبت نام کردند.

وب‌گاه فیس‌بوک بیش از هشت‌صد میلیون کاربر دارد و هم‌اکنون به چهل زبان از جمله فارسی، قابل دست‌رس است.

———————————————–

برخی از روی‌دادهای دیگر

1945 میلادی- «روزولت»، «استالین» و «چرچیل» سران وقت ایالات متحده آمریکا و اتحاد‌ شوروی و رییس دولت انگلستان مذاکرات هشت‌روزه خود را در کاخ محل استراحت «تزارها» در شهر«یالتا» آغاز کردند تا سرنوشت آلمان و مناطق نفوذ سه دولت پس از پایان جنگ و خطوط تازه مرزی را روشن سازند.

1313 خورشیدی- «دانش‌گاه تهران» با شش دانش‌کده طب‌، فنى‌، علوم‌، علوم معقول و منقول‌، ادبیات و حقوق در زمان «رضا پهلوی» افتتاح شد.

1327 میلادی- در دانش‌گاه تهران و مقابل ساختمان دانش‌کده حقوق، به سوی «محمد‌رضا پهلوی» که در مراسم پانزدهمین سال روز آغاز بنای دانش‌گاه تهران در محل کنونی‌اش شرکت کرده ‌بود تیراندازی شد و جراحتی اندک به او وارد آمد.

1313 خورشیدی- «علی نصیریان» بازی‌گر تاتر، سینما و تلویزیون ایران متولد شد.

1329 خورشیدی‌- امروز برابر با زادروز «داریوش اقبالی»، خواننده، بازی‌گر و فعال اجتماعی ایرانی است. در ۱۳۴۹ با «حسن خیاط‌باشی» آشنا می‌شود و همین ورود رسمی او به موسیقی حرفه‌ای است. در همین سال او با ترانه «به من نگو دوست دارم» به شهرت می‌رسد. سبک موسیقی او موسیقی «پاپ فارسی» است.

1387 خورشیدی- ماهواره تحقیقاتی «امید»، نخستین ماهواره ساخت کشور ایران به فضا پرتاب شد.

منبع‌ها‌:

ویکی‌پدیا (انگلیسی و فارسی)

Iranian History


 


خبر / رادیو کوچه

به گزارش رسانه‌های خارجی، صبح روز شنبه، 4 فوریه، ارتش ترکیه، به برخی مناطق شمال عراق، که محل سکونت برخی اعضای احزاب کرد است، حمله کرده و آن را بمباران کردند.

تاکنون از میزان تلفات و خسارت‌های احتمالی گزارش منتشر نشده است.

به گزارش العربیه، جنگنده‌های ارتش ترکیه، به مناطقی که احتمال حضور کردهای مخالف در شمال عراق (پ.کا.کا) وجود دارد حمله کردند.

لازم به اشاره است ارتش ترکیه هر از چند گاهی جهت جلوگیری با فعالیت‌های گروه‌های مخالف این کشور، شمال عراق را بمباران می‌کند‌.

بیشتر بخوانید:

«پرداخت غرامت به خانواده‌های ۳۵ جان‌باخته کرد»


 


رادیو کوچه

مهم‌ترین عنوان‌های مطبوعات امروز ایران:

خراسان

1) نخست وزیر چین پس از دیدار با مرکل: با تحریم نفت ایران مخالفیم

http://www.khorasannews.com/News.aspx?type=1&year=1390&month=11&day=15&id=1435620

با وجود آن که آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان در سفر به پکن تمامی تلاش خود را برای متقاعد کردن مقام‌های چین به هم‌راهی با تحریم‌های مصوب اتحادیه اروپا علیه صادرات نفتی ایران به کار گرفت، ون جیابائو، نخست وزیر چین پس از مذاکره با مرکل در کنفرانسی خبری تصریح کرد که پکن مخالف تحریم‌های یک‌جانبه غرب علیه صنعت نفت ایران است.

2) صالحی: سوریه قدرت‌مندترین حلقه مقاومت در منطقه است

http://www.khorasannews.com/News.aspx?type=1&year=1390&month=11&day=15&id=1435554

علی‌اکبر صالحی وزیر امور خارجه در گفت‌وگو با روزنامه الاخبار‌، چاپ بیروت‌، سوریه را قدرت‌مندترین حلقه مقاومت در منطقه دانست و پیش‌بینی کرد که منطقه به سمت آرامش و حل و فصل مسایل پیش برود. صالحی در این مصاحبه‌، سیاست جمهوری اسلامی ایران در برابر کشورهای همسایه از جمله قطر و عربستان را عصای موسی برای دوستی و نه عصای فرعون برای زدن بر سرها ارزیابی و بر ادامه حمایت تهران از دمشق تاکید کرد. وی هم‌چنین سفر اخیر هیتی از آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای به ایران را خوب و گامی به جلو توصیف کرد و از توافق ایران و آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای برای ادامه مشورت خبر داد .

رسالت

1) ماهواره ایرانی نوید در مدار زمین قرار گرفت

http://www.resalat-news.com/Fa/?code=91468

در خجسته ایام دهه مبارک فجر و در طلیعه روز فن‌آوری فضایی، فرزندان رشید ملت ایران در سازمان صنایع هوافضا موفق شدند ماهواره نوید علم و صنعت را که‌به صورت بومی در دانش‌گاه علم و صنعت ساخته شده است با شعار جاویدان الله اکبر و رمز مقدس یا مهدی ادرکنی با ماهواره بر جدید سفیر نوید به فضا پرتاب کنند و در مدار زمین قرار دهند.

2) جلالی : هشدار رهبری متوجه تحلیل نادرست برخی مسوولان در مسایل بین‌المللی بود

http://www.resalat-news.com/Fa/?code=91475

سخنگ‌وی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی با اشاره به فرمایشات رهبری مبنی بر این‌که مسوولین در برابر لب‌خندهای دروغین آمریکا مراقبت کنند، گفت: «برخی مسوولان اخیرا تحلیل‌های نادرستی را در مسایل بین‌المللی ارایه می‌دادند که هشدار امروز رهبری متوجه آنان بود.

آفرینش

1) وحشت آمریکا از روسیه، چین و ایران

http://www.afarinesh-daily.com/afarinesh/Article.aspx?AID=16674#95738

رییس سرویس اطلاعاتی ملی ایالات متحده آمریکا گفت: «فعالیت سرویس‌های اطلاعاتی روسیه، چین و ایران در آینده تهدید جدی برای ایالات متحده آمریکا خواهد شد.» به گزارش پایگاه خبری وستی، جیمز کلپر افزود: «فعالیت روسیه و چین در زمینه اطلاعات اقتصادی در ایالات متحده آمریکا بسیار تهاجمی و موفقیت‌آمیز است.»

2) رییس قوه قضاییه: پیش‌نویس گزارش‌گر ویژه حقوق بشر درباره ایران مملو از دروغ است

http://www.afarinesh-daily.com/afarinesh/Article.aspx?AID=16674#95746

آیت‌اله صادق آملی لاریجانی در سومین نشست تخصصی حقوق بشر با عنوان «حقوق بشر، اسلام و غرب»  گفت: «دنیای غرب با همه حرف‌های قشنگی که در رابطه با حقوق بشر دارد، در عمل با نیرنگ و خدعه وارد شده است و از جمله اقدامات آن‌ها حمله به کشورها به بهانه‌های واهی است.»

رییس قوه قضاییه در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به پیش‌نویس گزارش‌گر ویژه حقوق بشر در خصوص ایران تاکید کرد: «این پیش‌نویس مملو از دروغ است. فردی که موظف به بی‌طرفی است چرا باید این مقدار دروغ مطرح کند و بگوید ما رفتیم و با کسانی که مورد تعدی قرار گرفته بودند صحبت کردیم؟ در حالی که این نادرست است و باید با دو طرف صحبت شود. در خصوص کهریزک نیز مطرح شده بود که قاضی مذکور، مصونیت دارد در حالی که قاضی هنوز معلق است. چطور می‌گویند صیانت دارد؟»

دنیای اقتصاد

1) قیمت سکه 10 هزار تومان کاهش یافت

http://www.donya-e-eqtesad.com/Default_view.asp?@=288604

در حالی که قیمت‌ها در بازارهای جهانی روند افزایشی داشت از ارزش سکه در بازار ایران کاسته شد

برخی اطلاعات منتشر شده در خصوص احتمال افزایش نرخ رشد اقتصادی جهان در ماه ژانویه موجب افزایش قیمت طلا در بازار‌های جهانی شد. قیمت طلا در بازار‌های جهانی با افزایش ملموس از 1760 دلار بالاتر رفت.

2) ممنوعیت سفر زمینی به سوریه

http://www.donya-e-eqtesad.com/Default_view.asp?@=288643

رییس پلیس مهاجرت و گذرنامه ناجا با اشاره به اقدامات گروهک‌های تروریستی علیه زایران ایرانی اماکن متبرکه در کشور سوریه از مسدود شدن مرزهای زمینی برای سفر به این کشور خبر داد. به گزارش ایسنا، سردار محمود صادقی با اعلام این خبر افزود: «با توجه به اقدامات گروه‌های معاند و تروریست علیه زایران ایرانی که از طریق مرزهای زمینی به کشور سوریه عزیمت می‌کنند از دیروز (جمعه) تا اطلاع ثانوی از خروج زایران به مقصد این کشور از طریق مرزهای زمینی جلوگیری شد.»

همشهری

1) ادعای حمله ایران به آمریکا، مهمانپرست: دچار توهم شده‌اند

http://www.hamshahrionline.ir/news-159235.aspx

سخن‌گوی وزارت امورخارجه کشورمان در واکنش به اظهارات مدیر اطلاعات ملی آمریکا علیه ایران گفت: «اظهارات آقای کلاپر تنها توهم تهدید است که ریشه در تفکرات منسوخ جنگ سرد دارد.»

2) معرفی تنها نماینده اصلاح‌طلب رد صلاحیت شده، سرانجام لیست اصلاح‌طلبان

http://www.hamshahrionline.ir/news-159221.aspx

سخن‌گوی فراکسیون اقلیت مجلس با بیان این‌که صلاحیت تمامی نمایندگان اصلاح‌طلب به غیر از یک نماینده از سوی شورای نگهبان تایید شده است، گفت که حضور اصلاح‌طلبان در انتخابات در افزایش مشارکت مردم تاثیرگذار است.

وی با بیان این‌که اصلاح‌طلبان خواستار حضور باشکوه و گسترده مردم در انتخابات مجلس هستند، افزود: «حضور اصلاح‌طلبان در انتخابات بر مشارکت مردم تاثیرگذار خواهد بود.»


 


خبر / رادیو کوچه

بیست و چهارمین هفته از مسابقات فوتبال لیگ برتر باش‌گاه‌های ایران، روز جمعه، 3 فوریه، با برگزاری پنج دیدار پیگیری شد که طی آن تیم‌های سپاهان اصفهان، راه آهن شهرری، ملوان بندرانزلی مقابل حریفان خود به برتری رسیدند.

در دیدارهای انجام شده داماش گیلان یک بر صفر برابر سپاهان اصفهان مغلوب شد تا تیم اصفهانی با باخت استقلال برابر پرسپولیس به صدر جدول صعود کند.

نفت تهران هم برابر تراکتورسازی تبریز و شهرداری تبریز برابر فولاد خوزستان با نتایج مشابه یک بر یک به کار خود پایان دادند.

فجرسپاسی شیراز مقابل میهمان خود راه آهن شهرری دو بر یک مغلوب شد.

ملوان بندرانزلی هم برابر میزبان خود صنعت نفت آبادان دو بر یک به پیروزی رسید.

با این نتایج و پایان یافتن هفته بیست و چهارم، سپاهان اصفهان و استقلال تهران هر دو با 46 امتیاز و سپاهان به دلیل تفاضل گل بهتر در رتبه نخست و استقلال در مکان دوم قرار گرفتند و تراکتورسازی تبریز هم با 43 امتیاز سوم است.

در انتهای جدول هم شهرداری تبریز، شاهین بوشهر با 25 امتیاز و مس سرچشه با 17 امتیاز قرار دارند.

بیشتر بخوانید:

«پیروزی پرسپولیس برابر استقلال در دربی ۷۴»


 


نامه بیست و یکم

«چرا سید محمد خاتمی خواستنی تراز شما است؟»

به نام خدایی که لبخند آفرید

سلام به رهبرگرامی حضرت آیت الله خامنه ای

درتمام سالهای پس ازانقلاب وسالهایی که من جانانه از جناب شما حمایت می کردم، تلاشم این بوده که نه وامدارجناح چپ   باشم ونه راست. گزیده ای از نوشته های آن سالهای من که درچهارجلد منتشرشد، مؤید این سخن است. که اگر به کج روی   های این می پرداختم، از کج روی های آن غافل نبودم. اکنون نیزاینچنیم. که نه دل درگرو این دارم ونه آن. دراین نوشته اگرچه پا  به پای شما برجناب سیدمحمد خاتمی متمرکزشده ام، شما اما این تأمل و تأکید را از همان روح مستقل مستفاد فرمایید. ونه  این که نوری زاد تا دیروز از سفره ای و اکنون از سفره ای دیگر ارتزاق می کند. راستش را بخواهید با نگاهی به اطرافیان شما، ازبرادران لاریجانی گرفته تا همه ی مجلسیان و دولتیان و امامان جمعه ونمایندگان مطلوب شما، کسی را نیافتم تا برگزینم واورا با خصلت های خاتمی بسنجم. واما اصل سخن من:

می خواهم به برخی از خصوصیات جناب شما وسیدمحمد خاتمی اشاره کنم وبرتری های شما دوتن را برگزینم و برشمارم. علت این که من ازمیان همه ی روحانیان وشخصیت های مطرح کنونی، سیدمحمد خاتمی را برای مقایسه برگزیده ام، نه به  این خاطراست که وی تنها رقیب صنفی وسیاسیِ شماست، نخیر، بل به این خاطرکه وی را برای شما اینگونه آراسته اند که  ظهوراو، با فرودِ فروغِ شما مترادف است. وشما را برسراین قرارنشانده اند که باید برظهورنامبارک خاتمی خط کشید وراه بر  درخشش اوبست. وگرنه ناگهان بخود می آیید و او را برآمده، وخود را فروفتاده می بینید.

قصد دیگرمن ازطرح یک چنین مقایسه ی پرمخاطره، نه برکشیدن وی، و فروکاستنِ فروغِ شماست، نخیر، بل به این خاطرکه آنسوتراز تبلیغاتی که برشما فرو می بارند، پرده ازجمال دوستان واقعی شما برافکنم و شما را به حادثه های درکمین اشارت دهم. حادثه هایی که دیگران طراحی می کنند و امضایش را از شما می ستانند.

یک: دریکی ازنامه ها برای شما سخن از"سنگ نقشِ" یکی ازپادشاهان بزرگ هخامنشی نوشتم. که بر تخت شاهی نشسته وعجبا که با خود گرزو شمشیرو زره وکلاهخود و یال و کوپالِ مطلّا ندارد. این پادشاه بلند آوازه، با هرآنچه که ازهیبت شاهان و جهانگشایان ندارد، دریک دستش اما عصا و دردست دیگرش شاخه گلی دارد. حالاچراعصا؟ وچرا گل؟ شایدعصا به معنی افتادگی باشد، وگل: محبت. واین که: آهای ای مردمانی که ازهرکجا به دیدن من می آیید، ازمن مهراسید ومرعوب آوازه ی جهانگشایی من مشوید. جلوبیایید، من ازخودتانم. به چشم خود می بینید که با من شمشیری و خنجری و ابروانی درهم کشیده نیست؟ به عصای من بنگرید! وبه شاخه گلی که دردست دارم! یک چنین پادشاهی مگرمی تواند تلخ و تند ونامهربان باشد؟ ونوشتم: چرا تجسم این که ما دردست شما شاخه گلی ببینیم، تجسمی دوراز ذهن و مبتنی بررویدادی ناممکن است.

برخلاف شما اما همین خصلت، یعنی تماشای عصا وگل، دردستان سیدمحمد خاتمی قابل باور وامری محتمل است. چرا که معدل حسِ چهره ی شما برعبوسی واخم، ومعدل حسِ چهره ی خاتمی برتبسم و لبخند است. واین یعنی: هرکه با شما بنشیند باید بداند که زبان به لکنت اندازد، وهرکه با خاتمی بنشیند، زبان به روانی بگشاید. درهمان نامه نوشتم آن چفیه ای که هماره برگردن دارید، مخاطبان شما را به سمت خیزش های تند حسی اشارت می دهد. که یعنی: آهای مردم ایران و جهان، بدانید که من مرد جنگم و برترین خصیصه ای که پرچمش کرده ام و به گردن آویخته ام، همین روحیه ی پنجه درانداختن با دشمنان است. ویعنی زیستن درمتن دشمنانی که درهمین نزدیکی اند و عنقریب از پنجره ها داخل می شوند. ونوشتم ایکاش درهردیدار، بجای چفیه، شاخه گلی دردست شما بود تا جهانیان از همین عصا و گل به استعاره می فهمیدند که شما همچون اجداد طاهرین تان و مثل آن پادشاه بلند آوازه ی هخامنشی، مرد لبخند ومدارایید.

دو: دراطراف شما متأسفانه آدمهای مسئله دارفراوانند. نیزالبته انسانهای درستکار. منتها روی سخن من به این است که اگردراطراف ما – که بی نشان و بی کاره ایم – فراوانیِ آدمهای یخ بسته وکوته فکرو کج دست امری محتمل باشد، حضورِاین طیفِ ناجور دراطراف شما، قابل قبول که نیست مخاطبان داخلی و خارجی شما را به تردید و تفسیردرمی اندازد. که مثلاً رهبریک کشوراسلامی را چه به دزدان؟ وچه به بداخلاقان وفحاشان وپرده دران؟ شوربختانه سکوت شما درباره ی خطاکاری اطرافیان وحامیانتان، اولین تعبیرناجورش را به جانب شما بازبُرده است. واین، خسارتِ عمده ای است که زمان ترمیم آن سپری شده است.

 آنسوترازشما اما، با آنکه همه ی دستگاههای اطلاعاتی کشوربکارافتادند تا ازآقای خاتمی واطرافیان او، چه آن زمان که هشت سال برسرکارها بودند وچه اکنون که برکنارند،  کج دستیِ محکمه پسندی بجویند وبه بوق وکرنا دراندازند، راه بجایی نبردند ونبرده اند. پرسش این که: دریک قلم، چرا باید نورچشم شما آقای علی لاریجانی پیش چشم شما دردزدی احمدی نژاد و معاون اول او سهیم  بوده باشد و دستگاه قضایی شما ازاوعبورکند؟ وسوزناک تراین که: شما که ازاین دزدی ها ودیگردزدی ها خبرداشته اید، چرا بنا برسکوت گذارده اید؟

نمی دانم آیا این را شنیده اید که دروزارت اطلاعات و سپاه و سازمان بارزسی کل کشورو دیوان عدالت عداری، پرونده ی دزدی های آقای احمدی نژاد دراستانداری اردبیل و شهرداری تهران و سالهای ریاست جمهوری اش را، و دزدی های اعوان و انصار او را با فرغون جابجا می کنند؟ شما را به آن خدای خاص ومتفاوتی که می پرستیدش، اگراین دزدی های آشکار، ودزدی های هزاربارثابت شده، در پرونده ی آقای خاتمی واطرافیان اوبود، بازهمچنان سکوت می فرمودید؟ یا همه ی بشریت را برای تماشای این افتضاح بزرگ بسیج می فرمودید؟

باور بفرمایید نه تنها ما و مردمان جهان، که همه ی ساکنان ومجاوران کهکشان راه شیری وهمه ی ساکنان هفت آسمان نیز متحیرند که چه الفت و مقاربتی میان شما و پدیده ی احمدی نژاد بچشم آمد که شما همه ی اندوخته های اعتباری خود را مصروف این فرد نامتعادل فرمودید؟ فردی که نمونه اش نه در اطرافیان آقای خاتمی، که دراطرافیان عقلای دوردست تاریخ نیز بچشم نمی آید.

سه:  برخلاف شما که حساب و کتاب مالی تان روشن نیست، حساب و کتاب مالی آقای خاتمی روشن است. که اگر نبود، همان آقای طائبِ دم دستتان، هزارباره به سقف آسمانش می چسبانید. این که می گویم حساب و کتاب مالی شما روشن نیست، خدای ناکرده روی سخن مرا به کج دستی تعبیر نفرمایید. زندگی ساده ی شما مگراز نگاه ما پنهان است؟ بل مراد من از این سخن، پولهای تریلیاردی این مردم است که به دستوروفرمان وخواست شما به سمت افغانستان وحزب الله و لبنان و سوریه و هزارجای دیگر سرازیرشده.

ایرادی نداشت اگر مردم ایران می دانستند پولشان به فرمان شما به چه منظوری و به کجاها رفته ومی رود. حضرت علی(ع) اگر بجای شما بود حتماً فهرستی از جابجایی پول مردم را منتشرمی کرد و رضایتشان را جویا می شد. شما نمی دانم چرا به این مهم دست نمی برید؟ با شناختی که از آقای خاتمی دارم، واطمینان دارم خود جناب شما نیز دراین سخن با من هم رأی و هم نظرید، وی اگر به پول مردم دست می برد، حتماً بابت ریال به ریالش پاسخگوبود. واین پاسخگوبودن وی و پاسخگونبودن شما نه کم اختلافی است.  مهم این که ظاهراً آقای خاتمی ازهمین منظربدهکارمردم نیست. شما اما سخت بدهکار مردمید. سخت. بسیارسخت. امروز بکنار، فکری آیا برای فردای خود فرموده اید؟

چهار: مجامع علمی و فرهیختگی کشورما عمدتاً به جناب خاتمی گرایش بطئی وآشکاردارند. از صمیم دل برای اواحترام ویژه قائلند. اورا فردی موافق وهمراه برای فرابردن علم وفرهیختگی وواگشایی ساحت های اندیشمندی یافته اند. دانشگاهیان و دانشمندان ما اما شما را مسئولی می دانند که گاه دست برگلوی علم نیز می برد. مسئولی که هرازچندی باید به محضرش برده شوند تا او با آنان سخن عالمانه بگوید.

 داستان استحاله ی دانشگاهها درمفاهیم اسلامی که به تقلیل مرتبه ی علمی کشور انجامیده و نهایتاً به تفکیک جنسیتی دردانشگاهها رضایت داده است، و داستان فروکوفتن علوم انسانیِ متداول، وبرکشیدن علوم اسلامی که خودِ جنابِ شما آن را باب فرموده اید، داستان غمباری است که تا هماره با نام شما همراه خواهد بود. داستانی که شرمنده ام بگویم: خیلی زود به طنزگرایید و راه بجایی نیزنبرد.

خود می دانم که برای بیان این سخنانِ نامتعارف بهای سنگینی خواهم پرداخت، اما چرا نگویم آنانی که شما را به فروکوفتن علوم انسانی ترغیب کردند، اکنون خود پس کشیده اند و نام شما را به امتداد نامِ علم ستیزان سپرده اند. پس درعرصه ی علم و دانش و دانشگاه نیز، آنکه خواستنی تراست، آقای خاتمی است.

آنگاه که جمعی ازدانشجویان را برای مجالست و مؤانست به نزد شما می آورند، به شکل و شمایلشان بنگرید وببینید آیا همگانِ آنان برگزیده و یکجورنیستند؟ ومثلاًدرمیانشان آیا دانشجویان غیربسیجی و غیرچادری پیدایند؟ بله، این همان دروغی است که شما را به امضای آن تحکم کرده ومی کنند.

بیایید وبه یک آزمون پیشنهادی من تن دردهید: دردو تالاربزرگ ومجاورهم، شما وآقای خاتمی با دانشگاهیان سخن بگویید. با تبلیغاتی متعارف. بی هیچ ویژگی رهبری و فرماندهی کل قوا برای شما، و بی کسی و بی کارگی برای آقای خاتمی. اطمینان دارم نتیجه ای که از درودیواراین دوتالاربه بیرون خیزبرمی دارد، شما را با من برسراین مدعا همرأی می کند که آقای خاتمی از وجاهت علمی فراوان تری برخورداراست.

پنج: آقای خاتمی اگر همین اکنون بخواهد به کشوری سفرکند یا حتی به کشوری پناهنده شود، بلااستثنا همه ی کشورهای جهان پذیرای او خواهند بود. شما اما نه، کشورهای چندانی شما را نخواهند پذیرفت. شاید کره شمالی وافغانستان وعراق و ونزوئلا به روی شما دربگشایند. گفتن این مهم برای همچومنی که یک روزبلندترین افتخارات این جهانی و آن جهانی را برای شما آرزو می کرد– والبته همچنان این آرزو با اوست – بسیار دشواراست. که سربه زیر بیاندازد و به مقتدای دیروزش بگوید: متأسفانه کشوری دراین جهان مشتاق شما نیست.

شاید چاپلوسان اطراف شما گردن کشانه بگویند: خاتمی را اگرهمه ی کشورها می پذیرند، بخاطر خصلت های وادادگی و جاسوسی و"سوروسیِ" اوست. واگرمولاومقتدای ما را نمی پذیرند، بخاطراستکبار ستیزی وسرخم نکردن او دربرابر جهانخواران است. که می گویم: مگرقرار نبود آوازه ی انقلاب ما را جهانیان بشنوند و مشتاق ما شوند؟ خوب بسم الله، این جهان و این ما و این رهبرفکری ما. رهبرما برای این ارتباط کجا باید برود؟ واساساً کجا راهش می دهند؟ جایی غیرازچین و روسیه آیا؟ که از پول ما کیسه ها پرکرده اند؟ همین چین و روسیه آیا به سخنانی مشتاقند که ما بیرقش کرده ایم؟ یا به پول های بی زبان توی جیبِ ما؟

شش: ما وشما با به صحنه آوردن یک جوراسلام متغایر وگزیده گرا، که فساد را درفاضل خداد داد دیدیم ودررفیق دوست ندیدیم، وغیرت مندی را درپاره شدن عکس امام دیدیم اما درمغز متلاشی شده ی جوانان مردم ندیدیم، ضربه ای کاری به اصل این دین آسمانی زده ایم. دین گریزی مردمان ما، و روی گردانی مردمان جهان ازما، باعث شده که مخاطبان جغرافیایی ما روز به روزازگردونه ی دوستی با ما کنارروند، و درعوض جانیان جهانی و دزدان و مشکل داران داخلی به سمت ما هجوم آورند.

سید محمد خاتمی اما با هرخلاف و خطای مختصری که مرتکب شده بود، هنوز مخاطبان خود را به سمت اخلاق و مدارا و درستی و ادب و فهم و علم و پاکی و پاکدستی متمایل می کند. نه درحرف، بل که درعمل. چراغی که او افروخته، وبیرقی که او برشانه دارد، هنوز برای اسلام کارسازی می کند. پس درهمان وادی لباسی که شما دو تن از پیامبربه تن دارید، قبول می فرمایید که او به اسلام خدوم ترازخود شماست. که مردمان ایران و جهان، عمدتاً وبه دوراز تبلیغات حکومتی، از ما وشما گریز می کنند و بدو روی می برند.

هفت: نویسندگان وهنرمندان کشورمان به خاتمی متمایل ترند. چرا که دراو ادب را و پاکی را و درستی را وفهم را وهنردوستی را ومردمداری را باور کرده اند. البته جماعتی از نویسندگان و هنرمندان نیزپای دررکاب شما دارند. اما فاصله ی ملات هنری و قابلیت های ادبی این دو، به قدرخشت خام از خشت پخته است. ظاهراً هارمونی اطرافیان ما به یک تجانسِ همجنس محتاج است. نمی شود دوست مالیِ ما پاکدامن باشد و دوست فرهنگیِ ما فهیم، اما دوست نظامیِ ما آلوده باشد و دوست هنریِ ما مرعوب. ما آدمها ناخواسته و رفته رفته به گزینش دوستانی هم طیف دست می بریم. من البته منکر حضور انسانهای شریف وکارفهم و درستکاردرکنارشما نیستم. نه، زبانم لال و چشمم کور، منتها معدل افرادی که گرداگرد شما مجتمع شده اند، مشترکاتی درچاپلوسی و لکنت زبان و آب زیرکاهی دارند. وگرنه این همه دزدی و آسیب و نفرت ازکجا برمی جوشد و به جان جامعه فرومی نشیند؟

هشت: پلیدترین وهیولاترین افرادی که می شود آنان را ازمیان پلیدان وهیولایان برگزید، شرمنده ام، درکنارشما وگوش بفرمان شما ومدعی حمایت ازشمایند. این هیولایان، چه دربخشی از وزارت اطلاعات وچه درجاهایی ازسپاه، به اِعمال زشت ترین رفتارهای غیرانسانی با مجرمان ومتهمان، وبه سرفرو بردن به کانون خانواده ها، وبهم زدن مناسبات اخلاقی و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی کشورمشغولند و احتمالاً خود جناب شما نیزبه چند وچون رفتاراینان اشراف و وقوف دارید. وگرنه مگرباورکردنی است جناب شما ازهزاراسکله ی قاچاق سپاهیانتان بی خبرباشید؟ یا به روبیدن سهام مخابرات توسط آنان، دستورنفرموده باشید؟ وبه تک تک پرونده های معترضان سیاسی نظرنیانداخته باشید؟

  درپستوهای این دونهادی که من منکرشایستگی های آنان نیستم و قدردان زحمت پاکانشان هستم، رنج ها وآسیب ها ودژخیمی هایی دست به دست می شود که وای اگرفردا روزی پرده ها فروافتند وما بدانیم مثلاً حجة الاسلامان طائب وحسینیان وفلاحیان درچه فاجعه هایی سهیم بوده اند وازکجاها وچه کسانی دستور می گرفته اند.

درپرونده ی خاتمی اما ازاین هیولاها خبری نیست. اطرافیان اواگرهم خسارتی ببارآورده باشند، نه ازهیولاگونگی وپلیدوارگی، که ازندانم کاریِ آنان بوده است. دست خاتمی و اطرافیان او برخلاف ما از "خون" مبرّاست. وچه باشد اگر دستی ازگماشتگان او به نوازش یک سیلی بالا رفته باشد. پس بااجازه ی شما دراینجا نیز به درستی رفتارخاتمی امتیازمی دهیم.

نه: درمیان دارایی های سید محمد خاتمی هرچه که باشد، "اوباشان مذهبی" نیست. این دارایی اما مخصوص جناب شماست. من در"نامه ی نوزدهم" به توصیف بخشی ازهزارتوی این جماعت خودجوشِ کفن پوش پرداخته ام. بی خردانی که ریسمان اراده ی آنان نه دردست پاسداران است و نه دردست نیروهای انتظامی.

بدا که این اوباشان مذهبی را شما بکارانداخته اید، وآنان نیزتنها وتنها ازجناب شما حرف شنوی دارند. وگرنه چگونه می شود جماعتی تهی مغزانسان نما، جلوی چشم پاسداران شما ومأموران انتظامی شما، فریادکشان والله اکبرگویان زیروبالای زندگی یک مرجع تقلید یا یک معترض را بهم بدوزند وکسی نیزمتعرضشان نشود؟ من درحیرتم آنجا که اوباشان مذهبی به خانه ای هجوم می برند و ساکنان زمین وساکنان آسمان، صدای آه و فغانِ اهل آن خانه را می شنوند، شما چرا صدای سوز بی پناهانِ آن خانه را نمی شنوید؟

ده: همه ی ما اطمینان داریم اگرخاتمی بجای شما بود، حتماً سپاهیان را ازورود به کارهای سیاسی و اقتصادی واطلاعاتی برحذرمی داشت. والبته میرحسین موسوی نیز. رازواژگونی انتخابات دوسال پیش نیز درهمین نکته است. نامحرمان نباید سربه اندرون بساط فربگی سپاهیان فرو می بردند و کامشان بر می آشفتند. شما اما به سپاهیان اجازه ی ورود به این حوزه ها را دادید تا با سرفروبردن به فرصت های خاص و روبیدنِ اموال مردم، به بهره مندی های ویژه درافتند. امروزمگراینان را با هزار خط ونشان و توپ وتشرمی توان بجای نخست شان بازمی بُرد؟ هرگز! طعم مال حرام بکام جماعتی که نشست، تاپای جان ازاو صیانت می کند.

یازده: خاتمی "حفظ نظام" را درحفظ و برپایی علم وادب و قانون و برآمدن شایستگان تعریف کرد. ما و شما اما حفظ نظام را به "حفظ خودمان" تغییرماهیت دادیم. جوری که نظام ازهمین تغیرزاویه ای که ما براو بارکردیم، از ریخت افتاد وهمه ی حاجت های انقلابی اش که برکشیدن عدل و انصاف وانسانیت ورشد وبالندگی واستقلال بود، بخاک نشست. امروز درسخنرانی نمازجمعه ی خویش به استقلال کشور اشاره فرمودید. عجبا که شما نام "التماس" به چین و روسیه را – برای آنکه درمجامع جهانی جانب ما را داشته باشند – استقلال نهاده اید.

راستی وابستگیِ ما به چین و روسیه آیا بیشتراست یا وابستگی شاه به آمریکا؟ داستان نیروگاه اتمی بوشهررا که این روزها خاک می خورد، درنظرآورید. که چهاربرابرپول داده ایم ویک بساطِ بی مصرفِ پرهزینه وازرده خارج را به زیربغلمان داده اند. نکند اسم این ورشکستگی را فراورده ی علمی بگذاریم؟

دوازده: برخلاف ما که با دروغ بناهای فراوانی برساختیم و با دروغگویان نردعشق باختیم، خاتمی اما صداقت رابرکشید وهمکاران خود را به راستگویی و راستکاری دستورفرمود. او برای نخستین بار صداقت را با مسئولیت آمیخت. درست همان چیزی که ما بدان پشت فرمودیم. همین امروز جناب شما در نمازجمعه فرمودید که جامعه ی ما ازآزادیِ وافری برخورداراست. برخلاف زمانِ شاه که از اختناق آکنده بود!

این آزادی را اگرازمطالعه ی کیهان و رجانیوزدریافته اید، یک نگاهی نیز به صداوسیما بیاندازید. صدا وسیمایی که درزیرلایه های سنگینِ سانسوربه خفگی دچارشده وبا پخش این سخن شما (که ما را آزادی فراوان است) به صورت مخاطبان خود لبخند می نشاند. می دانید چرا؟ دلیلش بماند برای فرصتی که روی در روی شما بایستم و ساعتها درباره ی نبود آزادی درجمهوری اسلامی سخن بگویم. اجازه بدهید تنها به همین بسنده کنم که: صداوسیمای ما یکی ازپرسانسورترین رسانه های جهان است.

شاید بفرمایید آیا این آزادی نیست که تو- نوری زاد – هرهفته سخنان شرم آور می پراکنی؟ که می گویم: من آقا جان، جانم را کف دست گرفته ام. مأموران شما پلیدترین رفتارها را با من و خانواده ام پرداخته اند. من چیزی برای ازدست ندارم. من و خانواده ام خود را مهیای همه ی آسیب ها ساخته ایم. کسی که به استقبال یک چنین سرنوشتی شتافته، این مقدار آزادی را ازحلقوم حاکمان بیرون می کشد. اسم این آزادی نیست. اسمش هیاهوی پیش ازمرگ یک محکوم به اعدام است.

سیزده: خاتمی مقام جوان را فرا بُرد و تاجایی که توانست به جوانان بها بخشود، ما و شما اما جوان را دربسیجیانِ تحت فرمان خود محدود کردیم. به همین دلیل است که تا جوانان دیگرسربرآوردند که: ما نیزهستیم، با چماق جوانان بسیجی برسرشان کوفتیم. همین امروز، جمعی ازجوانان بسیجی را اگر واگذاریم، مابقی آنان به خاتمی متمایلند. می دانید چرا؟ برای این که ما وشما جوانی را به محدودیت تحکم می فرماییم، وخاتمی، جوان را با مختصات فطری اش می خواهد. و برای تجلی همان فطرتِ جوانی فضا می پردازد. تمام محدودیت هایی را که ما و شما ودستگاههای فرهنگی ما برسرجوان و موسیقی و هنرو قلم بارانده ایم، برخلاف خواست ما امروزه به ظهورگستره ای ازآسیب ها منجرشده است. خاتمی برخلاف ما وشما این را می دانست. به همین دلیل است که خاتمی درمیان جوانان ازما وشما خواستنی تراست.

چهارده: خاتمی تا توانست به رسانه ها – غیرازصداوسیما که تحت فرمان جناب شما بوده وهست اکسیژن رساند، وما وشما همان اکسیژن را از گلوی رسانه ها بیرون کشاندیم. اهالی رسانه، که بانی یکی از محکم ترین ارکان فرهنگی وهنری واجتماعی اند، ازدوران خاتمی به دوره ی تنفس رسانه های مکتوب یاد می کنند. وبدیهی است که او را بیش ازما وشما بخواهند.

پانزده: خاتمی گرچه یک روحانی است اما هرگز به تعصبات مذهبی روی نبرد. ما و شما اما با همین تعصباب مذهبی بجان مخالفان خود فروشدیم و تعریف تازه ای از مدارا را به نمایش گذاردیم. خاتمی به ساحت روحانیان آسیب نرساند. برخلاف ما که بربنیان روحانیت تبرکوفتیم.

شانزده: راستی اگرمعنای سنتیِ "کفار" را مثلاً با چین و روسیه و کره ی شمالی منطبق کنیم، ما آن "شدت" مورد اشاره ی قرآن را با "رحمتِ" ناگزیرِخود معاوضه کردیم و بعد ازآنکه همه ی رحمتِ پولی خود را به پای آنان ریختیم، با "شدتِ" بجای مانده به جان دوستان خود درافتادیم تا تفسیرتازه ای ازآموزه های دینی بکاراندازیم. خاتمی اما به سخن حافظ شیراز روی بُرد. که حافظ، آسایش دوگیتی را درمدارا با دشمنان، ومروت با دوستان می داند. خاتمی با همین دو گزینه، مطلوب ترین دیپلماسی جهانی را بکارانداخت واحترام بسیاری از کشورها را به سمت جمهوری اسلامی هدایت فرمود. قبول می فرمایید که دراین ساحت نیزخاتمی چهره ی مطلوب تری از خود پرداخته است. چرا؟ خواهم گفت:

ما وشما ترکیبی ازعصبیت های داخلی وخارجی را به نمایش گذاردیم. جوری که درداخل، وبرای حفظ قدرت، دوستان خود را به بهانه های بی دلیل تاراندیم، ودرخارج، با شعارهای پوک وبا پشت کردن به اخلاق جاریِ جهانی(دیپلماسی)، به تنگنا درافتادیم. آنگاه برای برون رفت ازتنگناهای خراشنده، تا توانستیم به پای چین و روسیه پول ریختیم تا درمجامع جهانی ازما هواداری کنند.

 اکنون کارمان بجایی رسیده که کمترکشوری به رفاقت و همراهیِ با ما مشتاق است. وحال آنکه خاتمی چهره ای بشاش و منطقی ازجمهوری اسلامی به جهانیان شناساند. درسخنان نمازجمعه ی امروز، برای نخستین بار به واژه ی "گفتمان ومنطق" متوسل شدید. مخاطب شما آمریکا بود. همان آمریکایی که دراین سالها مضروب غلیظ ترین شعارهای آتشین شما بود. امروزاما، بجای شعارهای تند احساسی، چه خوب که سخن تازه ای ازشما شنودیم. چه؟ گفتمان، رفتارمبتنی با منطق. که یعنی درجایی که آمریکایی ها می توانند با جمهوری اسلامی گفتمان کنند وبا او به منطق سخن بگویند، چرا می خواهند به زور روی برند؟

 آیا باورکردنی بود این سخن؟ شمایی که همیشه با تندترین الفاظ و واژه ها با آمریکا سخن می فرمودید، امروزاز"گفتمان ومنطق" سخن به میان آوردید. واین البته اگرچه دیراما رویکرد مبارکی است ازجانب شما. خاتمی برخلاف ما ازهمان ابتدا به گفتگو و منطق ایمان داشت. گفتگوی تمدن ها را او پایه نهاد و ما ازفرط حسادت قدرش ندانستیم. خاتمی وقتی سخن از گفتمان می گفت، یا به منطق اشاره می کرد، مجامع جهانی او را باور می کردند.

 البته به آمریکاییها اجازه بدهیم این الفاظ دیرهنگام شما را باورنکنند. گرچه امید ما به همین رویه است. به چه؟ به گفتمان ومنطقی که امروزبدان اشاره کردید. ایکاش درهای زندانها را می گشودید و این دو واژه را با معترضان داخلی نیزمی فرمودید. که بیایید با هم سخن بگوییم. مگرمیرحسین موسوی چیزی فراتراز گفتمان ازشما می خواست؟ یا رفتاری منطبق با منطق؟ چرا ما آمریکا را به گفتمان و منطق می خوانیم وباب همین دو رویه را به روی معترضان خود می بندیم و از گفتمانِ با آنان هراس می ورزیم؟

هفده: رازقتل های زنجیره ای که آشکارشد، هیولاهای وزارت اطلاعات به خاتمی التماس کردند که بیا و این فضاحت را علنی مکن. چراکه علنی کردن این فاجعه، حیثیت وزارت اطلاعات و حیثیت خیلی ها را به باد می دهد. درعوض ما قول می دهیم که دست از کشتن مابقیِ فهرستِ آنانی که باید کشته شوند، بداریم. با اطمینان می گویم اگرهرمسئولی بجای خاتمی بود، به همین وعده بسنده می کرد و پای از خطربه درمی برد. اما او برعلنی کردن آن فاجعه پای فشرد.

به همین دلیل، ما تا همیشه ی تاریخ مدیون این رشادت خاتمی هستیم. خدا می داند درپستوهای وزارت اطلاعات چه لخته هایی از خون بی گناهان را شسته اند وکسی نیز ازنام ونشان قربانیان خبرندارد. قتل های زنجیره ای، صمیمانه بگویم: به وجهه ی شما آسیب فراوانی وارد آورد. وبه وجاهت خاتمی افزود.

هجده: مجلس مورد نظر خاتمی مجلسی مستقل و صاحب رأی است و مجلس مورد نظرشما مطیع و حرف گوش کن. قبول می فرمایید که مجلس اول کارا و پویا و مجلس دوم خفیف و متزلزل است. واین تزلزل همان خصلتی است که ما وشما دراین سالها برهمه ی هیکل مجلس فروبارانده ایم و مصرانه خسارتهای آن را انکار فرموده ایم.

نوزده: اگر خاتمی به جای شما بود حتما دستور می فرمود سپاه و اطلاعات اموال ربوده شده ی مرا به من باز بگردانند.

سخن پایانی:

بازصمیمانه می گویم که خاتمی ازهمه ی کسانی که شما نام ببرید، خواستنی تر و درستکارتر است. ومن حیران اینم که شما چرا این مرد بزرگ را وانهاده اید و ازریسمان فردی چون شریعتمداری وعلم الهدا و سید احمد خاتمی و احمدی نژاد آویخته اید. شما اگر یک دوست صادق داشته باشید، خاتمی است. همو که خیرشما را می خواهد و مردمان فراوانی چشم به او وبه قدم های او دارند. قدراو را بدانید و دست او را به گرمی بفشارید و ازاو دلجویی کنید و با او به راههای ناپیموده درافتید.

جمعه چهاردهم بهمن سال نود

با احترام وادب: محمد نوری زاد

بدرود تا جمعه ای دیگر

 ——————————-

نامه بیستم

«یک خبرخیلی خیلی خوب!»

به نام خدایی که شرم آفرید

سلام به رهبرگرامی جمهوری اسلامی ایران

 پیش از آنکه این خبرخیلی خیلی خوب را به جناب شما تقدیم کنم، تقاضا دارم کمی صبوری بخرج دهید تا من به یک سخن کوتاه اشاره کنم. قول می دهم بلافاصله بعد ازطرح این سخن، به سروقت آن "خبرخوب" ومطول بازروم. آنجا که من خبرخوبی برای شما پدید آورده ام، چراخبرخوب شما ازمن وجمعی چون من دریغ شود؟ با این تفاوت که خبرخوب من به نجات وامنیت ورفاه رشد وآبادانی کل کشوروبقای خود شما منجرمی شود، وخبرخوب شما اما تکان مختصری به زندگی من و عده ای دیگراز زندانیان درمی اندازد.

واما سخن کوتاه من:

تقاضا دارم به حجة الاسلامان مصلحی و طائب دستور فرمایید آن پنج دستگاه کامپیوترحرفه ای ولوازمی را که از دوسال پیش ازمن برداشته اند، واقلام دیگری را که ازسایرین برده اند به ما باز بگردانند. اجاره ی دستگاههای خود من روزانه حداقل یکصد هزارتومان است. این یکصدهزارتومان را دردوسال ضرب کنید تا بدانید امثال من چقدراز اطلاعات و سپاه شما طلبکاریم. به این حجة الاسلامان بفرمایید: برداشتن اموال مردم اگرازهرسارق بی سروپایی پذیرفتنی باشد، ازکسانی که به لباس پیامبرفروشده اند پذیرفتنی که نیست، جزخسارت وآشوب وازهم دریدن شعارهای اسلامی وانقلابی بهره وفایده ندارد. بویژه آنکه این سرقت های بیشماربه تأیید کسانی صورت پذیرفته است که درمقام وزارت اطلاعات یک کشوراسلامی، و ریاست اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بنا دارند از امنیت واموال وآبروی مردم صیانت کنند. به آنان بفرمایید: "هتک حرز" شهروندان، طبق قانون هرکشورکافروهربیقوله ای جرمی محرزاست. پس شما دو تن و دستگاه عریض و طویلتان چرا ازاین گناه و جرم مستمردست نمی شویید؟ حالا داستان اسکله های قاچاق و هزار هزار فرصت روبیده بماند برای بعد.

خوب، این ازسخن کوتاه من. واما "خبرخوبِ" من از دل اوضاع شکننده ودرهم پیچِ امروزِ ما برمی خیزد. شما نیک ترازهمه ی ما می دانید که حال و روز این روزهای ما اصلاً خوب نیست. شعارهای پوک ما وقرارگرفتن افراد نالایق برمصادراموراولاً، و حساسیت های جامعه ی جهانی ثانیاً، ودسیسه های کشورهایی که بهردلیل از ما خوششان نمی آید ثالثاً، ما را به تنگنایی سخت درافکنده است.

ما به کودک لجوجی می مانیم که ازآغوش مهرومعترضانه ی پدرومادرخود بدررفته. واکنون نه کسی را می شناسد، نه راه خانه می داند، نه وسعت نظری دارد، ونه جذابیتی که مردمان را بدو تمایلی باشد. سکه های توی جیبش نیز بیش از آنکه موجب رهایی او شود، دزدان راه را به وسوسه می اندازد. سرانجامِ این کودک لجوج چه می تواند باشد جزشیون وبه تاراج دادن دارایی اش و نهایتاً: تکدی گری؟ کسی که درهمان گدایی نیزمستقل نیست. وباید کل درآمدش را به حامیان گردن کلفتش بدهد تا لقمه نانی بدو بدهند.

بچشم خود می بینید که این روزها دیگرازشلتاق های رییس جمهورمطلوب تان خبری نیست. و شما نمی دانم چرا مجبورید این جنازه را تا پایان دوره اش به دوش بکشید؟ من بنا ندارم دراین نامه ای که بر"خبری خوب" مبتنی ست، برتلخی ها پای بکوبم و کامتان را برآشوبم. قراراست خبری با شما بگویم که ما را از این تنگنا بدر ببرد و دوام و بقای ما وشما را تضمین کند.

مقدمتاً ازبشاراسد سوری بپرسید این شبها را چگونه صبح می کند؟ از او بپرسید آیا از شبها و روزهای زندگی اش لذت می برد؟ ازاو بپرسید اگرزندگی اش بهمین منوال بدرازا بیانجامد و مثلاً سی سال دیگر نیزبا کشتارورعب وزندانی کردن معترضان به حکومت خود ادامه دهد، آیا طعمی ازلذت وآرامش نصیبش می شود؟ ازاو بپرسید برای برقراری چه شرافتی هموطنان خود را ازپا درمی آورد؟ به او بفرمایید این قبول که مردمان معترض همگی آلت دست اجانب اند وجاسوس و فتنه گر، اما تو درادامه ی رهبری ات بنا داری چه تاج گلی به سرمردمت بزنی که تا کنون نزده ای؟

حالا به داخل قبرقذافی فرو می شویم وهمین پرسشها را بگونه ای دیگر از او می پرسیم. این که: اگر زنده شوی و مجدداً بدنیا بیایی چه خواهی کرد؟ ازاو می شنویم: من می توانستم با بکار بستنِ کمی تعقل هنوززنده باشم وبا آبرودرگوشه ای ازکشورم زندگی کنم. اما لجوجانه خود نخواستم واکنون با هزار خسارتی که برای مردم لیبی ببارآورده ام، درگورخود چشم به راه عقوبت عقبایم. وباز از او می شنویم: آهای رهبران و حاکمان جهان، بگوش باشید، اگر طالب بقا و دوام و همراهی مردمید، با مردم خود یکی باشید. زبان لکنت مردم بگشایید. به خواست آنان بها بدهید. دست به جیب مردم نبرید. دوراز چشم آنان به هزارکار نابجا روی نبرید. واگرروزی همین مردم شما را نخواستند، ازعلیّ مرتضا بیاموزید و خود کنار بروید. و بدانید که خیرشما درهمین کناررفتن است. وگرنه: این من. سرنوشت شما.

رهبرگرامی،

من که بنا دارم خبرخوشی را با شما بگویم، غلط بکنم جناب شما را با قذافیِ پلید همسنگ و هم طراز بدانم. او جفا کاربود و نتیجه ی جفاکاری اش را چشید و به جهنم پیوست. شما کجا و قدافی کجا؟ نه نه، زبانم لال اگر یک چنین نیتی با من باشد. مرا اگر یک چنین نیت شومی درسربود، هرگزاز "خبری خوب" با شما نمی گفتم. خبرخوب را با کسی می گویند که هنوز کورسویی ازامید دراو بچشم آید. ما با شما دل به امید بسته ایم. بله، ما شما را اینگونه می بینیم.

گفتم: اوضاع زمینی و آسمانیِ این روزهای ما اصلاً خوب نیست. هم درزمین به تنگنا و آشفتگی درافتاده ایم، وهم بدلیل برزمین کوفتن بدیهی ترین سنتهای الهی، ازچشم و رحمت خدا دورمانده ایم. اگر دیر بجنبیم، بشاراسد سوری، فرشی ازروزها و شب های تلخ خود را پیش پای ما خواهد گستراند. اما هنوزما را فرصت اندکی مانده. ومن چتر"خبرخوب" خود را درهمین فرصت اندک وا می گشایم. منتها "خبرخوب" من به ضروت های ظریفی محتاج است. وبرای اثربخشی تامّ وتمامش به همراهی کسانی دیگرنیزنیاز دارد. من یک چند نفری را که حضورشان برای دستیابی به آن "خبرخوب" حتمی است برمی شمرم و از جناب شما نیز می خواهم که یک چند نفری را خود شما براینها بیفزایید. من و شما و این چند نفر باید به یک جایی برویم که آن "خبرخوب" برای ملاقات ما پای می کوبد. به کجا؟ خواهم گفت. ابتدا باید همراهان خود را برای آن ملاقات شورانگیز برگزینیم. من شخصاً این افراد و این جمعیت ها را پیشنهاد می کنم:

یک: جناب هاشمی رفسنجانی، بدلیل سهم ونقشی که درهزارتوی انقلاب داشته است. ومی شود سر انگشتِ ایشان را درهر حادثه ای رصد نمود. وی شاید بیش از همه ی ما بداند قافله ای که برقوس یک دایره راه می پیماید، نه به گمگشتگی، بل به خود فریبیِ مؤکّد دچار است. چرا که هرچه راه برود، به نقطه ی عزیمت خود نزدیکتر می شود. نقطه ی عزیمتی که ازشادابیِ روز نخست تهی است. خستگی وبی سرانجام مسافران این می گوید.

دو: جناب سید محمد خاتمی، ازآن روی که هشت سال تمام اراده ی بسیاری از امور کشور بدست او بود. او می توانست کارها بکند، ونکرد. او می توانست آنچنان اوج بگیرد که برای پایین کشیدنش به نفس تنگی بیفتند. او می دانست: قطب مخالفِ آن کسی که دروغ می گوید، کسی نیست که راست بگوید. بلکه آن کسی است که به رغم راستگویی، راه بردروغ ببندد. وخاتمی این دومی را نادیده گرفت. خاتمی باید مسئولیت را می جوید و فرو می برد. که اگر مسموم بود، بالا می آورد، واگر گوارا بود، خود بالا می رفت.

سه: جناب احمدی نژاد، از این روی که او تجلی عوامیت و برآمده از بُهت وبیماری ما ایرانیان است. برخی از آدمیانِ تاریخی غذا را می چرند. اینجا همانجاست که معده هایشان بهم لبخند می زند و احوال هم را می پرسند. معده هایی که باهم دست می دهند وبا هم روبوسی می کنند و بهم متلک می پرانند و زیر چشمی همدیگررا می پایند. ضیافت معده ها، یکی از رایج ترین های تاریخ بشربوده است. ضیافتی که درآن، حجم معده ها ملاک برتری است. جایی که عقل به حاشیه می رود و جهالت آذین می پوشد. آقای احمدی نژاد ازاین روی که عقلانیت ما ایرانیان را به طعنه گرفت و برتن بسیاری ازما معده ای از جهالت پوشاند، درنوع خود پدیده ای کم نظیراست. ما که نه، تاریخ باید به تحلیل این پدیده ی نوظهور دورخیز کند. حضوراین پدیده درآن صحنه ی ملاقات ضروری است. حتماً!

چهار: همه ی مراجع تقلید فعلی، بخاطراین که برعمده ی فعل و انفعالات کشور چشم داشته اند وبا سکوت یا همراهیِ خود آنها را امضا فرموده اند. اینان نیک می دانند که پای تاریخ از بلاهت آدمیان آبله گون است. ومی دانند: بنای مرجعیت شیعه ازابتدا برروبیدنِ جهل و بلاهت پاگرفته است نه اینکه بربلاهت مردمان برج بسازد. مراجع ما آزمونی سخت و سهمگین را ازسرگذرانده اند. آزمونی که جوانان ما را پیرکرد و پیران ما را فرسود. چه می گویم؟ روزهای سخت مراجع ما هنوز درپیش است. مراجع ما می دانند این جاذبه نیست که فرد را برمی کشد. گاه دوری وگریز است که آنان را به معرکه می خواند. علمای سابق ما چرا شجاعت را ضروری مرجعیت می دانسته اند؟ و گریز از دنیا را ضروری تر؟

پنج: همه ی نمایندگان مجلس درتمام دوره ها، که برای صیانت از حق مردم سوگند خوردند واین سوگند را صمیمانه بخاک افکندند. خیانت ها وغارت ها و قوانین خاک خورده را بچشم خود دیدند و دم برنیاوردند. برای شنودن آن "خبرخوب" حتماً آقایان روح الله حسینیان و احمد توکلی هم باشند. تا اولی اخلاق و ادب و امنیتی را که با لباس پیامبر آمیخته به نمایش بگذارد و دومی رنگهایی را که به صورت شعار افشانده صیقل دهد.

نمایندگان ما باید همانجایی که برصندلی نمایندگی نشسته بودند،  زمین زیر پا را می خراشیدند و خاکش را پس می زدند و به گودیِ گورخود فرو می شدند. به جنازه ی مدفونشان که می رسیدند، به صورتش تُف می کردند و بازازسرگورخود برمی خاستند تا وقتی دیگر. جنازه ی آنان باید از دستشان کلافگی می گرفت. نبش قبر، یکبار و دوبار نه هرروز و هرساعت. بله، جنازه ها باید از یقه درانی نمایندگان ما پای فرارمی جستند. نماینده ای که بخاطر حقوق تباه شده ی مردم، دم به ساعت یقه ی خود را نگیرد و ندراند وبه نبش قبرخود نپردازد، همان جنازه ی بی تکان نشسته برصندلی نمایندگی است ونه بیشتر. وما متأسفانه دراین سالها، قبرستانی از نمایندگان فربه و بی تپش برآوردیم. با سنگ قبرهایی مجلل و سیستم صوتیِ دِبش. قانون؟ شوخی نفرمایید.

شش: همه ی وزرا از ابتدا تا کنون، آنانی که برزمین ناهموار این سرزمین بی دروپیکرشکم ساییدند و بزعم خود سنگ برسنگ نهادند اما عجبا که بنای درستی از بلندای های و هویشان بالا نرفت. وزرای ما باید بدون آنکه هیچ پیش شرطی برای خود قائل شوند، هراز چندی به یک جزیره ی متروک می رفتند و بخش قابل توجهی از فضولات فکری خود را درآنجا دفن می کردند و درراه بازگشت کل جزیره را با فشاریک دکمه بهوا می فرستادند. بدا که وزرای ما همیشه هزار مسئله ی فردی و صنفی را بدوش می کشیدند و تنها یکی از مسائلشان مردم بود. وزرای ما همه چیز داشتند الا همان جزیره را. والبته این "رفاقت" بود که دراغلب وزارتخانه ها جای "لیاقت" را گرفت تا وزرای ما راه آن جزیره را نپیمایند.

هفت: همه ی قاضیان دستگاه قضا، وبویژه شیخ محمد یزدی و همین جناب آملی لاریجانی، که قانون را با ندانم کاری های خود دم در دستگاه پرآوازه اش روبه قبله خواباندند و گوش تا گوش سرش را بریدند تا عبرت تاریخ شود و هرگزدم ازحقوق مردم و حاجت های قضایی آنان برنیاورد. معتقدم نوازندگان با هرمهارتی که دارند، تنها بخشی از ظرفیت سازها را برمی کشند. روزی را تجسم کنید که سازها با   همه ی استعدادشان به صدا درآیند. بهشت نه مگر آنجاست؟ جایی که نغمه ها، فضای مناسب وگوش شنوا بیابند.

دستگاه قضایی ما نیز باید به یک چنین چشم اندازی دست می بُرد. که عدالت را از غربت بدر می آورد و غبارش می روبید و صدای دلنوازاورا بگوش جهانیان می رساند. نه این که براو زنگار بنشاند و جنازه اش را به گورعمیقی ازمذلت دراندازد و براو تلّی از تباهی فرو ریزد. برای خیلی ها رستگاری، زنگوله ای است تاهرکس به تناسب حال به آن تنه ای بزند و صدایی از او برآورد. برای دستگاه قضایی ما رستگاری درتعداد سنگهایی بود که می توانست از پیش پای مردمان بردارد که برنداشت. بلکه بالعکس، سنگ هایی سنگین به پای قانون ومردمان بست و به پایشان سنگ نیزکوفت.

هشت: روحانیان، که باید مثل کبریت، درهمجواریِ آتش، کمر به خاموشی می بستند. ونه چون چوبِ تر. که تا شعله ورشدن فاصله بسیار دارد. خاطره ای که یک چوب ترازآتش دارد، به اشتعال او نمی انجامد. وگرنه جنگلها با همین خاطره خاکسترمی شدند. دراین انقلاب، روحانیان ما خوش برآمدند اما بقدر همه ی عمرتاریخ، فرصت سوزاندند. روحانیان ما به کجاها که می توانستند سربزنند و سرنزدند. دریغ که فرصت گذشت و روحانیان ما از قافله ی پرشتابِ شهامت و علم و فرصت سنجی و حق گویی و حق گرایی جا ماندند.

کمی دیر شده اما چرا نگویم: تجاوز، حتماً درمعنای جنسی و مالی و سرزمینی اش متوقف نیست. تجاوز می تواند حتی درهمین کلمه ها صورت پذیرد. یک نویسنده درهرکجا که دروغ می نویسد، به حقِ کلمه هایی که برمی گزیند تجاوز می کند. روحانیان ما، هم به حقِ صنفی خودشان تجاوز کردند و هم به آن رسالتی که عهده دارش بودند.

خلاصه این که: روحانیان ما هم خودشان را هدر دادند وهم دینی را که بنا برتبلیغش داشتند. شما یک منبرآزاد دراین سرزمین فلک زده نشان من بدهید تا من بدانسو شتاب کنم.  منبری که پایه های آن از حق باشد و پله های آن از ادب و انصاف و بلندای آن از علم. حیف که زمان سپری شد و رفت. مگراین "خبرخوب"ی که من بنای گفتن آن دارم چاره سازی کند وروحانیان ما را برسرقراری که با خدا بسته اند باز بگرداند. وگرنه اگر زمان گذرکند، واین نیم فرصت نیز بگذرد، روحانیان ما باید برای همیشه بجای آب افسوس بنوشند و بجای نان حسرت بخورند. مباد درحق روحانیانی جفا کنم که با همه ی سلامتشان، ناگزیردرامتداد روحانیان جفاکار قرارگرفتند وازآسیب آنان خراش خوردند. روحانیانی که بغض در گلو،مفری برای واگشودن فهمشان نیافتند.

نه: دستگاههای امنیتی، چه اطلاعاتی و چه سپاهی. ازاین روی که این دستگاهها دراین سی و سه سال علاوه بربایستگی های حرفه ای که جای تقدیرنیز دارد، توانستند به بازتعریف مشتقاتی از معارف دینی دست یابند که پیش از آن برای مردمان تاریخ نامکشوف بود. معتقدم دستاوردهای اینچنینی این جماعت که ازیک نظام دینی برآمدند وبرسراین کشورآوارشدند، باید درکتاب دستاوردهای بکرجهانی ثبت و ضبط شود تا مبادا دیگران اینهمه فراورده را به نام خود بالا بکشند. جماعتی که قانون را درپوزخند، حق مردم درخمیازه، پاکدستی را درطنز، انصاف را درخارش، آبروی مردم را درمستراح، حریم های خصوصی را دراستکان چای، ادب را درعطسه، واموال مردم را درجیب خود فرو فشردند وآنچنان برآیندی ازسکرات یک دین آسمانی برکشیدند که مگرانبیا عظام با آن اتصالی که به کانون وحی داشته اند به ترمیم اینهمه هرزگی حریف شوند.

ده: آن جماعت ازمردم که برسایرین جفا کردند. این جماعت با فریبکاری، با دروغ، با دورزدن قانون، با تطمیع دیگران، با ریاکاری، با بالاکشیدن حق این و آن، با رانت خواری و رابطه گرایی، با سکوت، با همراهی، وبا نفهمی های خود سهم تعیین کننده ای در تخریب شاکله ی کلی جامعه داشته اند. حضور اینان نیزدر جایگاه مخصوصی که من برای شنودن آن "خبرخوب" برساخته ام بسیارضروری است.

واما آن "خبرخوب"

حالا وقت آن رسیده است که ما و شما و این اشخاص واین جمعیت هایی که من پیشنهاد داده ام، و کسانی که خود جناب شما براینها افزوده اید به جایگاه برآمدنِ آن "خبرخوب" برویم. محل مورد نظرمن، یک سالن سرپوشیده مثل سالن های ورزشی است. همه برسکوها می نشینیم و شما ریاست جلسه را بعهده می گیرید. مقدمه ی "خبرخوب" اززبان جناب شما جاری می شود. این که: دوستان، بزرگان، هریک ازما درپدید آمدن نابسامانی های این سرزمین آسیب دیده دخیل بوده ایم. گرچه اوضاع زمینی و آسمانی این روزهای ما خوب نیست، اما ظاهراً خبرخوبی درراه است. ما هنوز به انتها نرسیده ایم. ما راهنوز امید هست. تا مگردرحد مقدور، آبِ رفته بجوی بازبگردانیم. صدا و تصویرما اکنون بطور زنده از شبکه های داخلی و خارجی پخش می شود. ما امروز درقدمگاه تاریخی خویش ایستاده ایم…..

کلمه ها نای بیرون خزیدن از گلوی مبارک شما را ندارند. ازادامه ی سخن بازمی مانید. به آقای هاشمی اشاره می فرمایید که رشته ی کلام را دردست بگیرد. شرمی غلیظ برچهره ی ایشان نشسته است. دل دل می کند اما او نیز پای برخاستن ندارد. به آقای خاتمی رو می کنید. که یعنی شما بیا و پشت این تریبون بایست وبا مردم ایران سخن بگو. آقای خاتمی چه بگوید؟ بگوید: ای مردم، من شرمنده ام که اوضاع کشوربدینجا انجامیده ومن بقدرسالهای مسئولیتم باید پاسخگوباشم؟ ازهرمرجع و روحانی و قاضی و وزیرومسئولی که می خواهید روبه مردم قرار گیرند و ازآنان بخاطرسالها خسارت پوزش بخواهند، کسی شهامت برخاستن و پای پیش نهادن ندارد. که اگر می داشت، تا کنون از مردم عذرخواسته بود.

نهایتاً منِ نوری زاد برمی خیزم تا این "خبرخوب" از گلوی من سرازیر شود و بقای ما و شما را تضمین کند وکشوررا ازهزار حادثه ی درکمین برهاند. ومن، اینگونه لب به سخن می گشایم:

سلام به مردمان سرزمینمان ایران

 سلام به شما شیعیان و سنیان و مسیحیان و یهودیان و زرتشتیان وبهاییان و درویشان و با دینان و بی دینان وبا حجابان و بی حجابان کشورمان ایران. سلام به شمایانی که با تبسم وهزار آرزو به روی ما آغوش گشودید و اداره این کشور را به ما سپردید و ما اما به امانت شما دست بردیم و تا توانستیم از آن برداشتیم یا امانت های شما را هدر دادیم و سوزاندیم و راه بجایی نیز نبردیم.

سلام به دختران و پسران

 که تا چشم گشودید از ما ترشرویی و عصبیت و تحکم و محدودیت دیدید و ناگزیردم برنیاوردید. ای من فدای مظلومیت شما که بدست پرشقاوت ما جوانی تان ازکف رفت و ما مجالی برای سخن گفتن و اعتراض بشما ندادیم. ما شیعیان، مظلومیت را درکربلا می جوییم. وحال آنکه سالها شما مظلومانه درکنارما بوده اید وچشم ما لیاقت رؤیت جمال شما را نداشت. ای جوانان سرزمینمان ایران، این من، نوری زاد، مرا بگیرید و به تقاص سالها فریب و آسیب و غارت، بند از بندم بگسلید. بخاطرجوانی نابی که از شما ضایع کردم به صورتم تف کنید. بخاطرشادمانی و شادابی ای که از شما دریغ داشتم، گریبانم بگیرید و ازهم بدرید. بخاطرحقی که از شما در اجتماع ومجلس و دولت و دستگاه قضا تباه کردم، شماتتم کنید و از من روبگردانید.

من شما را بخاطر یک اعتراض ساده به زندان انداختم و درسلولهای انفرادی شما را بدست هیولاهای خود سپردم تا برشما شنیع ترین رویه های غیرانسانی فرو ریزند. من، نوری زاد، جوانی شما را سوختم. ای آتش برمن گوارا که سوختن شما را دیدم و ضجه های شما را شنیدم و از شما رو برگرداندم. آیا مرا می بخشایید؟ این من، قاتل و شکنجه گرو غارتگرو مانع رشد و شادابی شما، آیا می توانید به صورت من بنگرید و به من بگویید: بخشیدیمت؟ مرا ببخشایید ای دلسوختگان. من امروز ازهرخطایی که مرتکب شده ام پشیمانم. مرا به سرنوشت و بیچارگی ظالمان احالت مدهید. من خود برخطاکاری خویش معترفم. پوزش مرا بپذیرید و از من درگذرید. گرچه خود نمی دانم اگر بجای شما بودم، واینهمه آسیب از کسی دیده بودم، مرا آیا شجاعت بخشودن او بود یا نه. اما شما بزرگی کنید و مرا ببخشایید. شما را به جوانی ای که از شما تباه کردم سوگند، مرا نفرین مکنید. من امروز دلشکسته ام. از تجسم جفاهایی که برشما روا داشته ام. از آسیب هایی که برشما بارانده ام. به من رحم کنید. به کسی که به شما رحم نکرد.

سلام به بانوان این سرزمین زخمی

شما سرسلسله ی آسیب دیدگان این سرزمین زخمی هستید. ما بلافاصله پس از بعهده گرفتن سکان این کشور، به اول کسانی که جفا کردیم شما بودید. به اجبار شما را به رعایت حجاب مجبور کردیم و عبوس ترین چهره ها را برای برخورد با شما بکارگماردیم. شما را درامتداد یک باورغلط تاریخی، ناقص و رشد نایافته دانستیم وراه حضوردربخشهایی از جامعه ی علمی واجتماعی کشوررا برشما بستیم. از این که یک بانو با همه ی شرافت و علم و شایستگی اش به مقامی ومسئولیتی درآید تنمان لرزید. درمحافل رسمی و حکومتی، همه جا بانوان چادری را برسایرین برتری دادیم. و دراین میان، به سلامت فکری، وبه شرافت علمی، وبه برتری های مدیریتی بانوان کم حجاب اعتنایی نکردیم. اکنون این ما، این من، مرا و مارا ببخشایید. بخاطربزرگواری ای که درشما هست و درمن نوری زاد نبوده است. مرا از آن روی ببخشایید که اکنون پشیمانم. از جفاهایی که برشما باریدم. ازخطاهایی که مرتکب شدم. ازنسبت های ناروایی که به مقام شامخ شمایان روا داشتم. ازسنگهایی که پیش پای شما وانهادم. وازاین که قدر شمایان را ندانستم و راه را بررشد و برآمدنتان بستم. به صورت من بنگرید و حلالم کنید. مرا به آخرت و حساب و کتاب خدا حوالت مدهید. اگر می توانید درهمین دنیا، درهمین اکنون مرا ببخشایید.

سلام به پیروان سایر مذاهب و مسلک ها

آزادی و فراغت و حضور اجتماعی و سیاسی و اقتصادی سالهای پیش از انقلاب شما بسیار بیشتربود. اما شما پا به پای ما درسرنگونی رژیم سابق همراهی کردید تا مگر به افق مطلوب تری چشم وا کنید. ما به شما فراوان ظلم کردیم. جوری که راه ورود شما را به دستگاهها و ادارات و سایر منصب ها بستیم. وشما را چاره ای باقی نگذاردیم الا پذیرفتن هرآنچه که ما به شما تحکم می فرمودیم. شما را واداشتیم که تمایلات دینی ما را رعایت کنید. وخود ما هرگز به شما اجازه ندادیم تمایلات دینی و سنتی خود را آشکار کنید. چهره ای که ما از دین خدا آراستیم، برخلاف شما که نرم و مصلحانه اید، خشماگین و عبوس و آکنده ازهیاهوبود. ما همسایگان دینی خوبی برای شما نبودیم. ما را بخاطر روح مصلحانه ای که از آسمان خدا دریافته اید، ببخشایید. ما دلهای شما را شکستیم. وراه ورود شما را به اجتماع مطلوبتان بستیم. ما هرگز شما را انسانهای انتقامجو ندانسته ایم. پس ازما انتقام مگیرید و از خطاهای ما درگذرید.

سلام به فرهیختگان و تحصیلکردگان و متخصصان و دانشجویان و اهالی فرهنگ و هنر

رفتارما با شما نیز خوب نبود. زاویه ی تنگی که ما از آن به جهان می نگریستیم، هرگز به ما اجازه نداد شما را بفهمیم و درکنار دغدغه های شما قرار گیریم. ما عرصه های حضور شما را درهم فشردیم. با گسیل اوباشان مذهبی به محافل علمی شما اجازه ندادیم فرزانگی و فرهیختگی دراین کشورپا بگیرد. چرا که درآن صورت، خود ما، با سواد کمی که داشتیم، از شما عقب می ماندیم و سخنی برای شما نداشتیم. ما جایگاه علم را درکشورمان خفیف ساختیم. وبه راهی که شما مشفقانه نشانمان می دادید درنیفتادیم. ومحیطی برای دانشگری و آراستگی های هنری نپرداختیم. راه گلوی دانش و هنرشما را بستیم و قدر شمایان را خوار فرمودیم. بخاطر بزرگی ای که درشما نهادینه است، وبخاطرخشمی که درشمایان نیست، وبخاطرادبی که ازشما برمی جوشد، وبخاطرفردایی که چشم به راه شماست، ازما درگذرید. ما خود بخاطر اخم یک نفر، سالها براو تنگ گرفتیم، پس به شما حق می دهیم که دربخشایش ما به تأمل بنشینید.

سلام به کارگران و کشاورزان و صاحبان مشاغل

جفای ما به شما کم نبود. ما شأن تولید را برزمین گرم ندانم کاری زدیم. انرژی و غیرت و توانمندی های شما را به حاشیه راندیم. شما را به آوارگی و مهاجرت از جایی به جایی و از این شغل به شغلی دیگر درانداختیم. محصولی را که شما به راحتی درهمین داخل تولید می کردید، جلوی چشم شما از خارج وارد کردیم واجازه دادیم دامنه ی ورشکستگی های شما گسترش یابد. درمسیراین بی تربیتی بزرگ، اکنون ما به چنان تنبلی ملی درافتاده ایم که مگر جوانان و پیران افغانی زیرپای ما را بروبند و دیوار کج خانه مان را راست کنند. مرا و مارا ببخشایید و از خطاهای بیشمار ما درگذرید تا مگر "فردا" با همه ی ظرافتهایش به روی بُهت زده ی ما لبخند بزند و ما را از این سردرگمی بدر ببرد.

سلام به پدران و مادران و خانواده های شهدا

ما فرزندان شما را فرسودیم. و گاه به بهانه های سست آنان را به زندان انداختیم و راه تحصیل و معیشت آنان را بستیم. جمعی از آنان را – بی آنکه فرصتی برای دفاعشان قائل شویم – کشتیم. قدرشهدای شما را ندانستیم. فرزندان شما برای برپایی برازندگی های جامعه به دل حادثه زدند تا این جامعه از دروغ و نفرت و دزدی تهی باشد. تجلیل ازمقام شهید به این نیست که با چند پوستر و چراغ چشمک زن به استقبال سالروز شهادتشان برویم. تجلیل از شهدا، روفتن زشتی از صورت جامعه است. همان که ما هم فراموشش کردیم وهم خود درتکثیرآن دخیل شدیم. می دانم انتظار بخشایش از شما دلشکستگان دشوار است. اما شما را به رفتگانتان سوگند، ازما بگذرید تا دیگران بیاموزند دراوج نفرت ازجماعتی که به شما ظلم کرده اند و به دل شما داغ نشانده اند، می شود درگذشت وبخشود و برای همیشه ریشه ی کینه های تمام نشدنی را برآورد و به دور انداخت. شما آموزگارآن برکتی باشید که ما شعارش را دادیم و بدان عمل نکردیم.

سلام به کودکان و نوجوانان

به آنانی که ما بسیاری ازفرصت ها و شایستگی ها و سرفرازی ها وسرمایه هایشان را ازهمین حالا به باد داده ایم. به آنانی که قرار است مردان و زنان بالغ و رشد یافته ی فردای ما باشند. به آنانی که تا آمدند بخندند و کودکی کنند، با عصبیت های ما مواجه شدند و به لاک کودکی خویش فرو خزیدند. شما نیز دست بخشایش به سرما بکشید. شمایی که هنوز با لبخند و با دلهای صاف و صیقلین همجوارید. شمایی که هنوز با کینه و نفرت بیگانه اید.

سلام به قهرکردگان و مهاجران

جفای ما بشما کم نبوده و نیست. شما از کشورخود بیرون نرفتید، بلکه از مسیرتوفان جهل ما بدر شدید. کدام عاقل به کشورش پشت می کند؟ وکشورش را با هزار هزار کارِ برزمین مانده بجای می گذارد و به دیاری دیگر می کوچد؟ شما را تاب جهالت ما نبود. رفتید تا مگربعدها به میهن خود بازآیید. چرا که درهیچ کجا – گرچه دربهشت روی زمین – دلتان آرام نخواهد گرفت. ای من خاک پای شما درآن لحظه هایی که از سوزدلتنگی می سوختید و ما را فهم سوز شمایان نبود. عزیزان، ما شما را تاراندیم با صفت های گوناگون. از لامذهب و جاسوس و روشنفکر و بی وطن و اجنبی گرا و خود باخته و غربزده و بی غیرت، تاهرزه وهرجایی و خود فروش.

 شرممان باد از این همه جفایی که برشما رفت و ما هیچ فرصتی برای ترمیم این همه جفا به شما ندادیم. اموال وسهم شما را ازاین کشوربالا کشاندیم و با اسلحه ها و زندانهایمان برای شما دخمه های مخوفی از ترس پرداختیم تا مگر خیال بازآمدن به ذهن شما خطور نکند. شما مگر از ما چه می خواستید؟ می گفتید: این حق قانونی هرایرانی است که درهمه ی دستگاهها حضورداشته باشد و به تناسب شایستگی هایش مسئولیت پذیرد. می گفتید: چرا باید کودن ها و نورچشمی ها برکشیده شوند و دیگرانی که برترند، عقب رانده شوند. شما آزادی می خواستید. می گفتید: این حق هرایرانی است که اعتراض کند. راهپیمایی کند. واعتراضش را به گوش مسئولین برساند. اکنون این ماییم. خستگان و جفاکاران و ترشرویان و غضب کردگان. آیا هنوز الفتی ازبخشایشگری با شمایان هست؟ حتماً هست. پس ازخطاهای ما درگذرید و راه آشتی واکنید تا مگر این فرصت های باقیمانده را با شما و با برآمدن شما مدیریت کنیم. چه با حضورما وچه بی حضورما.

سلام به بیکاران و معتادان

کشوری که برسرهزار ثروت ملی خیمه بسته، چرا باید اینهمه بیکار و معتاد و ورشکسته داشته باشد؟ سهم شمایان ازاین همه ثروت ملی کجاست؟ ما با سرمایه های شما چه کرده ایم؟ به کجاها به دست باد سپرده ایم؟ وچرا باید دست شما از معیشت وکارو سلامت تهی باشد؟ جزاین که دستیابی به مقام نخست اعتیاد درمیان همه ی کشورهای جهان تنها ازاین روی نصیب ما شده است که ما سرمان بجایی دیگر گرم بود و دلمان درهوای مطلوبی دیگر خوش بود. وگرنه کدام کشور به ذخایرانسانی اش ایچنین جفا می کند که ما کردیم. ایکاش درشما اینهمه نفرت پا نمی گرفت و می توانستید از خطای ما گذرکنید. اینک این ما، ورشکستگان واقعی. آنانی که سی و سه سال برشما سواربودیم و برگرده های شما بارنهادیم و به شخصیت انسانی شما چیزی نیفزودیم. بلکه از شخصیت انسانی و هویت این جهانی شما فرو کاستیم. راستی آیا از ما درمی گذرید؟

رهبرگرامی،

من به نیابت از جناب شما و همه ی مقصران این سالهای پس از انقلاب، با آسیب دیدگان سخن گفتم. "خبرخوبِ" من همین است. این که رخ به رخِ این مردم تحقیرشده و توسری خورده بایستیم و ازآنان پوزش بخواهیم و دلجویی کنیم. این تنها راه بازگشت ما به عرصه ی برقراری است. چه این که مردمان ما را بخواهند یا نخواهند. مهم فرابردن این رسم پوزشگری است. همان خصلت مؤکدی که انبیا برآن تأکید ورزیده اند. که اگر خطا کردیم، پوزش بخواهیم و درجهت پاکسازی خطا قدم برداریم. شما را بخدا از این خیرخواهی بزرگ عبور نکنید. واین سخن مرا به حساب سخن یک بریده و پشت کرده به نظام نگذارید. ما وشما روزهای سختی پیش رو داریم.  تنها راهی که ما را دراین بحران ویرانگر مدد می رساند، دلجویی ازمردمان است. کورشوم اگر شأن و منزلت شما را با این نوشته خفیف خواسته باشم. شما با بها دادن به این توصیه، قد می کشید و سربرمی آورید و به دلها پای می گذارید. مهم همان قدم نخست است. یک یاعلی بگویید و ازجا بربخیزید. یاعلی!   پنجم بهمن ماه سال نود

بدرود تا جمعه ای دیگر

 با احترام و ادب‌: محمد نوری زاد

——————————-

نامه نوزدهم:

«اختراع بزرگ»

سلام به رهبرگرامی جمهوری اسلامی ایران

می گویند اختراعات و اکتشافات بشر همه و همه از سرِ نیاز او بوده است. ما نیز درست از همان بدو پیروزی انقلاب، والبته ازسرِنیاز به یک اختراع شگفت دست بردیم. این اختراع ، درزمان رهبری شما پروبال گرفت واکنون برای خود دم و دستگاهِ بُهت انگیزی پرداخته است. والبته سهم مهندسیِ شما در این اختراع، وتکمیل آن، وبها دادن به آن، وفضا بخشودن به آن، و ترمیم و بهینه سازیِ آن، وکاراندازیِ آن، سهم یک مخترع مکمل است. سهمی که نام شما را درکنار مخترعان این شگفتی بزرگ ثبت کرده است.

موتوراین اختراع، ویژگی های منحصربفردی دارد که تنها درمحدوده ی جغرافیایی ایران بکارمی افتد. جوری که اگر همین اختراع را به ترکیه ببریم، یا مثلاً به ژاپن و مالزی و سنگاپور، کارنمی کند. علتش تنها وتنها آب وهوای کشورما ایران است. که این آب و هوای خاص، درتهران و اصفهان و شیرازهست و در آنکارا و لندن و محله ی هارلم نیویورک نیست.

این اختراع، یک دستگاه کوچک کنترل از راه دور دارد که به گرمای تن ما و جنس صدای ما حساس است و تنها به اراده ی ما شروع بکار می کند. یعنی اگر یک نفراین دستگاه کوچکِ کنترل از راه دور را از ما بدزدد و بخواهد این اختراع را برای مقاصد شوم خود بکار اندازد،  شاید نتیجه ی معکوس بگیرد و بهره که نه، آسیب نیز ببیند. من برخی از خصوصیات این اختراع بزرگ را برمی شمرم تا جهانیان از ویژگی های آن خبردارشوند و برای بازتولید آن به خود ما مراجعه کنند:

یک: این دستگاه اختراعی ما گرچه از چشم و مغز تهی است اما حسگرهای بسیار حساسی در آن تعبیه شده که گاه بدون فشردن دکمه ای، خود بخود بکار می افتد و از جایی به جایی می رود و کارِبایسته اش را انجام می دهد و به جای اولش بازمی گردد.

دو: این اختراع با همان مغزو چشمی که ندارد، عجبا که به موضوعات فرهنگی و هنری و علمی و سیاسی حساس است و به محض اعلام نیاز، موتورش روشن می شود و کاری را که باید بکند می کند.

سه: ویژگی محوری این اختراع، در صداها و جنب و جوش های محیرالعقولی است که از خود برمی جهاند. شما یک رُبوتِ آدمگون را تجسم کنید که برای پذیرایی از میهمانان اختراع شده و سینی به دست به سمت میهمانان می رود. به دست هرنفر که چای می دهد، ناگهان با یک ویراژ، استکان چای را برسرمیهمان خالی می کند و با همان سینی بر سرش می کوبد و یک فحش ناموسیِ استخوان سوز هم نثارش می کند. شاید بفرمایید این اختراع، خوب تنظیم نشده و کارش را بلد نیست. اما اگر به کیفیت آن میهمانان توجه کنیم و آنان را نه دوست که دشمن بدانیم، دردل یک آفرین هم تقدیم آن رُبوت خواهیم کرد.

چهار: این اختراع بزرگ، کارش را ازمجالس و محافل مخالفان ومعترضان شروع کرد. مثلاً با حسگرهای حساسش متوجه می شد که درفلانجا جماعتی جمع شده اند و درباره ی فلان موضوع  صحبت می کنند. او کاری به این نداشت که محتوای آن صحبت، نهایتاً به رشد جامعه می انجامد، او تنظیم شده بود برای بهم زدن یک چنین محافل و مجالسی. ناگهان با چند شعار دلخراش به میانه ی مجلس می جهید و بساط تریبون و میکروفن و دکور و سخنران را درهم می پیچید و مستمعان را به وحشت درمی انداخت و بعد از آنکه خیالش از همه جا راحت شد، به جایگاه نخست خود بازمی گشت و نفسی به راحت می کشید و درپیشگاه خدا برای خود سفره ای از ارج و قرب پهن می کرد و درصف مجاهدان راه خدا قرار می گرفت و غش غش به بانیان آن مجلس و محفل می خندید و زنجیروقمه و چماقِ توی دستش را برای محفل و مجلسی دیگر در قفسه ی مخصوص جای می داد.

پنج: این اختراع، کاری به این ندارد که فلان نمایش و فلان فیلم و فلان کنسرت از دستگاه مربوطه اجازه گرفته، مهم فرمانی است که به همان حسگرهای حساس او می رسد. ناگهان می بینی درِ سالنی که در سکوت به صحنه ی نمایش و فیلم و موسیقی چشم دارد از جا کنده می شود و اختراعِ ناب ما پای به درون می گذارد و به یک عربده، هرچه را که دم دستش می رسد از جا می کند و خود را به صحنه ی مقابل می رساند. درآنجا چنان نمایشی از خود به صحنه می آورد که مگر داوران هنری هفت اقلیم از پس فهم ادبیات و الفاظ و پیچش های تن و بدن و دست و پای او برآیند و نمره ی ممتازش بدهند.

شش: برای این اختراع، فرقی نمی کند که فرد مخالف و معترض یک رهگذر است یا یک دانشجو یا یک آیت الله. چرا که او مغز و چشمی ندارد تا آن سوتر از مأموریتی که برای انجام آن کوک شده، به تحلیل اوضاع بپردازد. نباید هم چنین کند. اگر قرار باشد با هرفرمانی که به او می رسد، او به تحلیل و به پاسخ یابیِ چراهای بیشمار خود بنشیند، فرصت از کف رفته و خبراعتراض آن آیت الله و آن رهگذر به گوش رسانه های گوش بزنگِ جهان رسیده. این است که فی الفور خود را به درِخانه ی آن آیت الله می رساند و یک چند ساعتی را به شعارگویی و فحش و ناسزا سپری می کند تا ساعت از هفت بعد از ظهر به سه و نیم صبح برسد. حالا دیلم می آورد و الله اکبرگویان و یا زهرا گویان درِ خانه ی آن آیت الله را از بیخ جاکن می کند و داخل می شود. وقتی ازخانه ی ضِرار آن آیت الله خارج می شود، چیز قابلی از آن خانه به جای نگذارده. او تخصصش همین است که چیزقابلی بجای نگذارد.

هفت: شگفتیِ این اختراع دراین است که اگراز او درحال انجام مأموریت بپرسیم: داری چکار می کنی؟ تنها و تنها یک پاسخ را تکرار می کند. چرا که او بخاطرهمان یک پاسخ ساده کوک شده. به طور مثال اگر ازاو درحالی که به زن و بچه ی یک معترض فحش می دهد، یا درحالی که دیلم به زیر ساختمانی برده، یا آنجا که معترضی را به قصد کشت می زند، یا آنجا که مخفیانه به مکالمات تلفنی مردم گوش سپرده، یا آنجا که سربه اندرون خانه ی مردم فرو برده، یا آنجا که دل و روده ی قانون را بیرون می کشد، یا آنجا که دزدی می کند، یا آنجا که به سمت جوانان مردم شلیک می کند، یا آنجا که از هزار اسکله ی بی نشان قاچاق می کند، یا آنجا که فرصت های اقتصادی و سیاسی جامعه را به نفع خود درو می کند، شما اگر درهمه ی این احوال از او بپرسید: داری چکار می کنی؟ پاسخ می دهد: مشغول حفظ نظامم.

هشت: یک وقت فکر نکنید اگرچه این اختراع، برآمده از آدمهای کم سواد وجوان و جامانده است، مثلا به مجامع علمی علاقه ندارد وبدانجاها ورود نمی کند. نخیر، ازعلایقِ محوری او، هم ورود به دانشگاههاست و هم به کوی دانشگاه. منتها این ورود نه برای تحصیل علم که برای روفتن علم وادب و امنیت و آرامش و پاکسازیِ ابتدایی ترین حقوق انسانی از ساحت دانشگاهها و محل استراحت دانشجویان است. با این توصیف که: خروج این اختراع ازاین مراکز و این اماکن، مترادف است با چشم  بیرون زده ی دانشجویی که با هول وهراس از خواب برخاسته، و دستگیری و ضرب و شتم دانشجویان معترض، و البته با: یا زهراها و یاحسین هایی که باید به این اختراع انرژی  بدهد و او را در این مأموریت آسمانی مدد برساند. طوری که بشود همه ی آن ورود و خروج ها و آسیب ها و خراش ها را به دوش سربازی انداخت که یک ریش تراش از یک دانشجو برداشته.

نه: خودتان نیک ترازمن خبردارید که ما این اختراع را به شگردهایی مسلط کرده ایم که نه از گریزگاهها ونقاط کور قانون به یک جا ورود کند و خاک آنجا را به توبره بکشد و بی آنکه ردی و اثری از خود بجای بگذارد به پایگاههای همیشگی اش بازگردد، نخیر، بل مستقیماً جلوی چشم قانون و ضابطین قانون به امر مقدس فحاشی و تخریب و ضرب و شتم و شکستن حریم خصوصی مردمان اقدام می کند. واین البته کم تخصصی نیست.  که یک اختراع، با همکاری و یا سکوت نیروهای انتظامی به یک جا ورود کند و خاک آنجا را برسراهالی اش بیفشاند و پیروزمندانه از آنجا بیرون بیاید و لبخندی نیز به صورت متولیان قضایی و انتظامی تقدیم کند و بی واهمه به سمت سازمان مقدس خود بازرود. همه ی این برکات از آن جمله ی معروفِ " برای حفظ نظام، بزن بشکن بکش"، حس و حال می گیرد.

ده: همه ی رفتارکلی این اختراع، متأثراز همان مغزو چشمی است که ندارد.  شما ندا دردهید وازهمه ی عرض و طول این اختراع، که دریکجا می زند و درجای دیگرمی کشد و می سوزاند و می دزدد و سربه اندرون حریم خصوصی مردم فرو برده، یک متفکر، یک پزشک، یک مهندس، یک استاد دانشگاه، یک هنرمند، یک منصف، یک بی غرض، یک انسان، بله یک انسان طلب کنید. مطلقاً پاسخی دریافت نمی کنید. مطلقاً. مگر یک انسان، بدون آنکه بیندیشد، می زند و می کشد و می دزدد و تخریب می کند؟

یازده: خصوصیتی که این اختراع برتمامیت آن تنظیم شده، این است که کاربه چند وچون یک ماجرا و یک سخن و یک حرکت اجتماعی و هزار هزار سلیقه و اندیشه و فکر و تجربه ندارد، بل او با همان چشم و گوش بسته اش به کاری که از او خواسته اند و حسگرهایش را بدان سو متمایل کرده اند، فرو می شود و ساعتی بعد با دست هایی خونین یا با بساطی درهم پیچیده از آن مأموریت بدر می رود. این اختراع، با آنکه علی علی زیاد می گوید اما کاری به این سخنِ علی ندارد که می گوید: به حق بنگر نه به فرد. چرا؟ به این خاطرکه این اختراع، همه ی حق را در فرد خلاصه کرده. کافی است زبانم لال خود خدا هم به فرد مورد علاقه ی این اختراع چپ نگاه کند، که دراین صورت به سمت خود خدا نیزخیز برخواهد داشت. اگر آدم متعجبی به این اختراع بگویید: پس حق چه شد؟ می گوید: اگر خیلی به حق مشتاقی، آن را درما وبا ما بجوی!

دوازده: باطری این اختراع هرازگاه خالی می شود. محل تغذیه وشارژ باطری آن محافل سطحی مداحی والبته نوشته های کیهانی است.  از این محافل شما بفرمایید آیا یک چیزکی به اسم فهم مستفاد می شود؟

سیزده: محل نشو و نما و تکثیر این اختراع، اماکنی چون صداوسیما و دستگاه قضایی و دولت و مجلس و البته دستگاههای اطلاعاتی و سپاهی ماست. بعنوان مثال، دستگاه قضایی ما بردزدیِ محمد رضا رحیمی انگشت می نهد اما بمحض خط و نشان این اختراع عقب می کشد. چرا؟ چون این اختراع می گوید: اگر محمد رضا رحیمی دزدی کرده، پول این دزدی را در انتخابات خرج کرده، و حتی بخشی از آن را به رییس مجلس هم داده. اینجاست که رییس دستگاه قضا مجاب می شود و حق به اختراع ما می دهد و از این دزدی بزرگ پا پس می کشد.

یا مثلاً به این اختراع می گویند: دست ازحمایت فلانی بردار. چرا؟ چون در اختلاس سه هزار میلیاردی دست داشته. اختراع ما می گوید: چه اشکالی دارد، شما همزمان  به دزدی های اطرافیان خودتان رسیدگی کنید تا من هم از حمایت این فلانی دست بردارم.

چهارده:  خودتان خوب می دانید که دستگاه قضایی ما عُرضه ی محاکمه ی این اختراع بزرگ را ندارد. چرا؟ خواهم گفت. مثلاً همین حالا جمعی از زندانیان سیاسی ما بخاطر توهین به رییس جمهور در زندان اند و دستگاه قضایی به تلخ ترین شکل ممکن با آنها برخورد کرده و می کند. چرا؟ چون نوشته اند وگفته اند: رییس جمهور فردی نامتعادل و دزد است. اما همین اختراع، جلوی چشم خلایق، رییس جمهور را شپشو و حمام ندیده و بوزینه و دهاتی و عقب مانده خطاب می کند و همراهان او را به توپ شنائت می بندد و دستگاه قضایی ما جرأت نُطُق کشیدن علیه او را ندارد. چه برسد به این که این اختراع را دستگیر کند وبه جرم توهین به رییس جمهور، درکنار سایر توهین کنندگان به زندان بیاندازد.

این اختراع علاوه بر تریبون نماز جمعه، درمجالس مداحی هم صاحب وجاهت و تریبون است و به هرکس که دلش بخواهد فحش ناجورمی دهد. بدون آنکه رییس دستگاه قضا شهامت یک چرا گفتنِ ساده را داشته باشد. خلاصه مگر قانون حریف این اختراع متفاوت ما می شود؟ هرگز! اتفاقاً کارکرد اصلی این اختراع، همین فراقانونی بودن اوست. اگر یک چیزکی اختراع می کردیم که قانون، دم به ساعت دستش را می گرفت و مورد مواخذه اش قرار می داد، اسمش اختراع نبود! خصوصیت اختراع دراین است که به فکر کسی نرسیده باشد و کارایی آن سرشار از منافع برای مخترع باشد.

پانزده: دایره ی تعلقات این اختراع، گرچه به داخل مرزهای ما محدود است اما برای آنکه از گردونه ی اعتبارات جهانی عقب نیفتد، به مقوله ی دیپلماسی نیز گوشه ی چشمی دارد. جوری که اگر دستش به گوشمالی آمریکا و بریتانیای کبیر نمی رسد، دستش درهمین تهران خودمان به سفارتخانه های اینان که می رسد. اختراع است دیگر! چه می شود کرد؟

شانزده: این اختراع هراز چندی به مجلس هم سرمی زند و از گلوی جمعی از نمایندگان، سخنان ممتازی برمی آورد. همان داستان مرگ براین و زنده باد آن. ویا چنان به جان نمایندگان چنگ می برد و آرام و قرارشان از کف می برد که با مشت های گره کرده و دهان های شعارگوی و شعارخوارشروع می کنند به راهپیمایی در همان صحن علنی مجلس! مرد می خواهم که با این اختراع پت و پهن و فراگیر و همه فن حریف دربیفتد!

هفده: شما خود به چشم مبارک دیده اید که این اختراع، چه به سر سردارعلایی و افروغ و پیش از آن به سر آیت الله شریعتمداری و منتظری و صانعی و دستغیب شیرازی و هزار محفل و هزار مجلس و هزار انسان بی گناه و هزار حرکت مصلحانه آورده؟ تنها به این خاطر که اینان سخنی متفاوت برزبان آورده اند. و تنها به این دلیل که این اختراع، تنها شما را می شناسد. به اسم شما می زند و به اسم شما تخریب می کند و به اسم شما از دیوار مردم بالا می رود و حتی به اسم شما می کشد.

هجده: من شخصاً درزندان، دورازچشم مراقبان به یک پژوهش قرآنی دست بردم. وخاطرات زندان خود را نیز با آن آمیختم. دراین نوشته ی مطول و شورانگیز، برای آنکه حساسیتی برنیانگیزم، خود را یک زندانی در لوس آنجلس کالیفرنیا معرفی کرده ام. با نام مستعار "اردشیر خرمنکوب". رویکرد اصلی این پژوهش، نگاه به برخی از مفاهیم قران ازمنظرهای هنری است.

بعدها که از زندان بیرون آمدم، این نوشته را مرتب کردم و به روزنامه ی شرق سپردم. با همان نام "اردشیر خرمنکوب". روزنامه ی شرق، این نوشته را تا یکصدو هفده شماره چاپ کرد و رفته رفته با استقبال مخاطبان خود مواجه شد. ظاهراً از آنجا که مردم دراین سالهای پس از انقلاب، خدا را هم باید از زاویه ی نگاه ما بشناسند وگرنه شناخت شان باطل و ناجوراست، شخصیت اصلیِ "اردشیر خرمنکوب" توسط دستگاههای مطلع و صاحب سبک اطلاعاتی ما شناسایی شد و به یک تلفن، از ادامه ی انتشار آن مطالب قرآنی جلوگیری بعمل آمد. می دانید چرا؟ چون همان اختراع ما  در پس دیوار هر نشریه و روزنامه پای می کوبد و صدای این کوبش مستمر، هر مدیر مسئولی را به تب و لرز می اندازد. تجسم کنید این اختراع، به دفتر محتضرِ یک نشریه ورود کند و کمی بعد از آن خروج کند. شما آیا باور می کنید چیزکی از آن دفتر جان سالم بدر ببرد؟

نوزده: شکل شمایلِ اختراع ما آنجا تماشایی می شود که: کفن بپوشد. ویا عمامه ای برسرگذارد. ویا به لباس بسیج درآید. ویا شعارگویان و سجاده به دست از محل نماز جمعه به سمتی که برایش مشخص کرده اند، به راه بیفتد. من خود به چشم خود روحانیانی را دیده ام که با کمترین سواد ممکن، جماعتی را برای شکستن خانه ی آیت اللهی تهییج می کردند و برخود او ناسزا می باریدند و همگان را برای شکستن و دریدن دار و ندار او تحریک می نمودند.

بیست: کفن پوشان را احتیاجی به مجوز نیست. تا مثلاً برای راهپیمایی و تجمع و قیل و قالشان از وزارت کشورمجوز بگیرند. همان کفنی که پوشیده اند، وهمان الفاظی که از دهان بیرون می دهند، مجوزشان است. صداو سیمای اختراعی ما نیز در انعکاس شیرین کاری کفن پوشان، وبا بکاربردن واژگانی چون: نیروهای خودجوش، عزاداران، نمازگزاران، غیورمردانِ عرصه ی ولایت، دشمن ستیزان، پای دررکابانِ ولایت، بر آتشی که اینان بپا کرده اند می دمد. انصاف این جماعت کجاست؟ انسانیت شان؟ ادبشان؟ قانون؟ نیروهای انتظامی؟ شوخی نفرمایید آقا جان. از صفاتی نام نبرید که دستگاه اختراعی ما بدان متّصف نیست.

بیست ویک: دراین سالها آنچه که از رفتار مستمر این اختراع به جان جامعه ی ما فرو شده، رواج بداخلاقی و بی قانونیِ بی درو پیکراست. شما یکبار تا کنون آیا براین اختراعِ نامیمون برآشفته اید؟ که مثلاً: من این رویه را تأیید نمی کنم؟ یا: از فردا هرکسی و هرکسانی اگر خودسرانه به راه بیفتند و دست به تخریب بزنند و برکسی فحش و ناسزا ببارند، سخت مواخذه می شوند؟ ویا به دستگاههای انتظامی بفرمایید: هرچه زودتر جلوی این اوباشان مذهبی را بگیرید؟ بله، شما تا کنون به رفتار این دستگاه اختراعی ما اعتراضکی نیز نفرموده اید. بدیهی است که این دستگاه، روشن شدن موتورش را مدیون شخص شما بداند و به کمتراز خود شما نیز روی خوش نشان ندهد. وگرنه چرا نباید دستگاه قضایی ما حریف آن سردار و امام جمعه و جوانک فحاشی شود که باخروج از تعادلِ روانی، همه ی کائنات را با شخص شما می سنجند و چرخش هستی را نیز مدیون تأیید جناب شما می دانند.

رهبرگرامی،

درد یک چیز است و غصه چیزدیگر. دردِ جسمانی را اگر بشود تحمل کرد، تحملِ دردِ ناشی از غصه دشوار است. با این همه، لایه های دردِ ناشی از غصه، گاه آنقدر برهم سوار می شوند که دریک جاهایی به لذت می انجامند. دراین وضعیت، درد می پژمرد و لذت گل می کند. اینجاست که می بینید دیگراز درد خبری نیست. واین لذت است که مطالبه ی افزون تری دارد. که: "غم از هردل که بستانی به ما ده". اینجا درست فصل زایمان است. اینجاست که آدم دردمند، می زاید. اما: بهترازخود را. تولدی نه با درد، که با لذتی عمیق. همه بظاهر درد می بینند و او لذت. مثل پرنده ای که خونین بال از یک قفسِ شکسته بیرون می زند. وقتی قفس دریده می شود، همه، پروبالِ خونین می بینند اما پرنده: پرواز. جامعه ی ما نیز چنین شده است. کم کم از دردی که می کشد لذت می برد. فصل زایمان او فرارسیده است.

قبول می فرمایید اگر رهبرشدن آسان باشد، رهبرماندن حتماً به فرسودن می انجامد. بیست و سه سال پیش جماعتی دست به دست هم دادند و شما را برای رهبری این کشوربرگزیدند. بله، این، به یک نشست صورت پذیرفت. آنان کوهی از امانت را برشانه های شما وانهادند و بلافاصله به سروقت کارو کسب خود رفتند.

قبول می فرمایید اگر رهبرشدن آسان باشد، رهبرماندن حتماً به فرسودن می انجامد. بیست و سه سال پیش جماعتی دست به دست هم دادند و شما را برای رهبری این کشوربرگزیدند. بله، این، به یک نشست صورت پذیرفت. آنان کوهی از امانت را برشانه های شما وانهادند و بلافاصله به سروقت کارو کسب خود رفتند.

شما تا رهبر نبودید، افق مسئولیت هایتان درمحدوده ای مختصرفرو می نشست، اما به محض رهبرشدن، آن افق مختصر وسعت گرفت و به خانه ی تک تک ایرانیان وحتی نسل های برنیامده پای نهاد. بی خبری شما از هرآنچه که در این وسعتِ نفس گیردست به دست می شود، شانه های شما را از حمل مسئولیتی که به رویش آغوش گشوده اید، بدر نمی برد.

از آن روز تاکنون امضای شما پای هر اخم و لبخند و حادثه نشسته است و این امضاها نه تنها درآن دنیا که درهمین دنیا شما را به "عرصه ی مطالبه" فرا می خوانند. مگر این که شما از ظهور خطاها و آسیب ها و فاجعه ها برائت بجویید و به همگان خبربدهید: نقش من در این فاجعه هیچ است. یا: سهم من دراین خطا این است.

این نیز بگویم و بگذرم که: دستِ دستگاه اختراعی ما ، کج است. دزدی های کلان به او این اختیار را داده که به هرخانه که داخل می شود، از اموال مردم بردارد و با خود به مخفیگاه ببرد. اکنون بیش از دوسال است که دستگاه اختراعی ما چه دراطلاعات و چه درسپاه، اموال شخصی مرا وبسیاری را برده اند وتا کنون به ما بازنگردانده اند. لطفاً به این دستگاهها بفرمایید حسابرسی از دزدی های کلان را به بعد از آن زایمان سرشاراز لذت موکول می کنیم، فعلاً این بساطی را که از نوری زاد و دیگران برداشته اید و برده اید، به آنان بازبگردانید. والسلام.  بدرود تا جمعه ای دیگر.

جمعه سی ام دیماه سال نود

با احترام و ادب: محمد نوری زاد

——————————-

نامه هجدهم:

«من یهودی، تو علی»  

سلام به رهبر گرامی جمهوری اسلامی ایران

من این نامه را برای جناب شما سه چهار ماه پیش، درست فردای همان روزی نوشته ام که برادرانِ سپاهی به خانه ی روستایی و پدری من هجوم آوردند و بساط فیلمسازی مرا بار کردند و بردند تا به گمان خود اجازه ندهند من ازوحشت سرای اطلاعات وسپاه برای شما فیلم بسازم و شما را ازچند وچون رفتار هیولا گونشان با متهمان آگاه کنم.

اما اکنون، بنا بر انتشار آن دارم. به این دلیل که انتشار این نامه، آنهم درست بیخ گوش انتخابات مجلس، نه یک حرکت مغرضانه و ناجوانمردانه، که عین درستی و فرصت سنجیِ مشفقانه است. شاید انتشار این نامه، و سیل نامه هایی که بعد ازاین به سمت خانه ی شما روی خواهد آورد، جناب شما را برآن متمایل کند که زمان انتخابات را به فرصتی دیگرموکول فرمایید.  معمولاً برگزاری انتخابات در یک کشور به شرایطی چند محتاج است که نخستینِ آن، وضعیت منطقی و متعادل جامعه است. متأسفانه این روزها روند اوضاع درکشورما متعادل نیست. شمّ درست رهبریِ شما اتفاقاً همین روزها باید بکار افتد.

ما صدای غلغل هزار حادثه را از درون این جامعه می شنویم. ظهور این همه بحران داخلی و بین المللی، و رواج و گسترش این همه فضای امنیتی برای محدود کردن معترضان و منتقدان، و حتمی شدن این همه انشقاق میان مردم، و پرهیز معترضان ازشرکت در انتخابات، نشان دهنده ی اوضاع نامتعارف در کلیت کشوراست. اطمینان دارم انتشار سیل آسای نامه هایی که بلافاصله بعد از انتشار این نامه شما را مخاطب خود قرار خواهند داد، علاوه بر ترغیب جناب شما برای به تعویق انداختن زمان انتخابات، ما و شما را به گردونه ای از آزمونهای اعتقادی مان نیز درمی اندازد تا بداینم رفتار ما تا کجا با آنچه که پیوسته شعارش را می دهیم، تناسب دارد.

پیش ازآوردن اصل نامه اجازه بدهید به یک خطای خودمانی اشاره کنم. این خطا، هم توسط ما که مخاطبان آرام و شنوای شما بوده ایم، هم توسط شما که مبدعِ تلفیقِ تاریخیِ اندیشه های خود بوده اید، درمیان ما رواج یافته است. منتها دربرآمدنِ این خطا، شاید آن کسی که بیش ازهمه ی مردم ایران سهم و نقش داشته، خودِ شما باشید.

بدون لکنت بگویم: این شما بوده وهستید که دراین سالهای رهبری، مرتب از " عوام و خواص " فرموده اید، وازفتنه ها و توطئه ها و خروج مخالفان از گردونه ی اطاعت ازعلی(ع). این شما بوده و هستید که به تناسب روحِ سخن، ازعبرت های عاشورا سند آورده اید. نیزبه تأسی از جناب شما، این هواداران و امامان جمعه ی شما بوده و هستند که مرتب به سرنوشت خوارج اشاره می فرمایند، و معترضان را با آنان یکی، و شما را با علی (ع) مترادف می دانند. مگراین خود شما نبوده و نیستید که مخالفان سیاسی خود را به چونیِ سرنوشت طلحه و زبیر انذارمی دهید؟ طوری که شنونده ی سخنان شما بلافاصله می داند: کسی که مخاطبان خود را به گسستِ تاریخیِ طلحه و زبیراشارت می دهد، غیرمستقیم به علی بودن خود بشارت می دهد.

درتازه ترین گویشِ اینچنینی خود، دردیدار با حامیانِ قمیِ خود به وضعیت فعلی ایران اشاره فرمودید. که: وضعیت فعلی ایران، همسنگ بدر و خیبراست. این یعنی: جایگاه شما همان جایگاه پیامبراست و وضع مخالفین شما همان وضع کفارقریش و یهودیان مدینه.

این ترادفِ بی دلیل و بدون پشتوانه، گرچه در بزنگاههای نیاز، مردمان عوام را به جانبداری ازما و شما بسیج کرده اما دربسیاری از مواقع، به دشواری کارما نیزانجامیده است. رازاین دشواری را درهمین نامه با شما خواهم گفت. اما چرانگویم: ایکاش شما همچنان یک طلبه ی جویای حق باقی می ماندید وبا خطابه های شورانگیز خود به همه ی ما راه می نمودید و هرگز به جایگاهی که سرشاراز رسالت و مسئولیت است دخول نمی کردید. بنا به تکرار همان علی علی ها، و عوام وخواص ها، و خوارج گویی ها، اکنون شما چه بخواهید و چه نخواهید، هرقدم تان با قدم های علی و اولاد علی مقایسه می شود، و دستگاههای این نظام اسلامی نیز با: آنچه که پیامبرو امامان می گفتند و سفارش می فرمودند.

مردم در مواجهه با هرفلاکتی که مثلاً در دستگاه قضاییِ ما دست به دست می شود، و آسیب های آشکاری که در دولت و مجلس وهرکجا به جان جامعه می نشیند، بلافاصله شما را درجایگاه متولی ومقصر اصلی می نشانند و از شما انتظار پاسخگویی و پوزش خواهی – همانند علی(ع) – دارند. این که: حالا که شما خودت را علی می دانی و مابقی را کوفی، بفرما، این شما و این فاجعه ای به اسم تحقیرو غارت و عقب ماندگی. این شما و این رواج بی ادبی، و رواج دزدی درمیان حامیان شما. بیا و مثل علی پاسخ بگو باش و همانند او از مردم و از تاریخ عذر بخواه!

واما اصل نامه:

" من یهودی تو علی"

سلام به رهبرگرامی،

درعالم خیال، هم شما برقله ی بلندِ برتری بنشینید، وهم من بنا به دلایلی که خواهم آورد، خفیف وخوار می شوم. حُسنِ عالم خیال دراین است که هم ما هم شما می توانیم درهرکجا قرار گیریم و به قالب هرکس فرو شویم. اگر موافق باشید، من و شما با هم به دوردست های ایمانیِ خویش سفر می کنیم. و مردمان امروزِ ایران و جهان را به تماشای این سفر خیالین فرا می خوانیم.

با پوزش از یهودیان شریف سرزمینمان ایران، بنا را براین بگذاریم که من محمد نوری زاد، یک یهودیِ عنود و بد کردارم. ازاین فرودست ترآیا؟ وباز بنا را براین بگذاریم که: سیدعلی خامنه ای،  مالک اشتر نخعی که نه، بل خود امیرمومنان علی(ع) است. از این فرا دست ترآیا؟  ساحت سوم را  به برجِ بلند قاضی القضات کشورمان جناب لاریجانی احاله می دهیم. که توسط  خود شما که نه، بل به حکم مستقیم علی مرتضی بر مسند بی بدیل قضاوت جلوس فرموده است. نیک تراز این آیا؟  پس شکوائیه ی بی ریای من بدینصورت به محضرقاضی القضات حضرت خامنه ای تقدیم می گردد:

شاکی:

یهودی بد سابقه و بدکرداری به اسم محمد نوری زاد. ایرانی الاصل. کارمند بازنشسته. به نشانیِ ایران.

مشتکی عنه :

امیرمومنان سید علی خامنه ای. ایرانی الاصل و رهبر مردم ایران از بیست و سه سال پیش تاکنون. به نشانی بیت رهبری.

موضوع شکایت:

یک : شفاف نبودن مواضع پولی امیرالمومنین و نبود  نظارت بر چند و چون هزینه های تحت امر وی.

دو: آسیب رسیدن به ذخایر انسانی و اعتباری و معرفتی و ایمانی و پولی مردمان ایران چه درداخل و چه در سطح جهان درزمان رهبری امیرالمومنین سید علی خامنه ای. و این که در زمان رهبری وی، اسلام از هرزمان دیگر خوار و خفیف تر شده و ایران درجدول های خفت جهانی، به مراتب بالایی دست یافته است.

سه: رواج فضای امنیتی و رعب و وحشت درکشور توسط دستگاه های تحت امر ایشان.

چهار: سرعت گرفتن فرارمغزها و کسانی که به هردلیل درکشورشان احساس امنیت نمی کرده اند.

پنج: به حاشیه رفتنِ قانون در کلیت کشور در زمان رهبری وی.

شش: برآمدن دزدان سیری ناپذیری چون سپاه پاسدارانِ تحت امرایشان و ورود بی درو پیکرِ این جماعت به خط قرمزهای اقتصادی و سیاسی و اطلاعاتی.

هفت: فرو شدن کشور به دامان حادثه های آسیب زا و تحمیل تحریمهای بین المللی برکشور و حتی بدهکار کردن نسل های آینده به مجامع جهانی.

هشت: دایرشدن مجلس خبرگانِ بی خاصیت، و فیلترمشمئز کننده ای به اسم نظارت استصوابی برای آنکه علمای آزاده اما مخالف نتوانند به این مجلس ورود کنند. وبه همین دلیل، طولانی شدن دوران رهبری ایشان بدون این که دستگاه ومرجعی شهامت آسیب شناسی این دوران را داشته باشد.

نه: رواج سانسور شدید و از ریخت انداختن رسانه های ملی و مردمی و قفل بستن بر منبرها و تریبون ها.

ده: حقیرکردن ایرانیان درسطوح مختلف چه درداخل و چه خارج، بویژه حقیرکردن اندیشمندان و کارشناسان و روحانیان.

یازده: خوار و خفیف شدن دستگاه قضایی ومجلس شورا، وبرزمین کوفتن شأن قضا و نمایندگی، و روبیدن مفهومی به اسم استقلال دستگاه قضا وروبیدنِ شهامتِ نقد و اعتراض از کلیت مجلس.

دوازده: تربیت و گسیل اوباشان مذهبی به درخانه ی شخصیت ها وعلمای معترض و کوی دانشگاه و به هم زدن مجالس و تخریب منازل منتقدان درزمان رهبری وی و موضع گیری نکردن و پوزش نخواستن وی در این خصوص.

سیزده: خنده دارشدنِ اصل انسانیِ "ممنوعیت ورود به حریم خصوصی مردمان" با ورود هیولاهای اطلاعاتی و سپاهی به داخل منازل مردم و دزدیدن اموال شخصی آنان و شنود مکالمات تلفنی و انتشار اسرار خصوصی مردم دررسانه های جمعی درزمان رهبری ایشان.

چهارده: کشته شدن دهها نفراز منتقدان توسط دستگاههای تحت امرایشان و احاله ی این قتل ها به  صهیونیست ها و پرهیزاز پوزش خواهی و روشنگری و معرفی مقصران فاجعه های خاموش. و شکنجه و اعتراف گیری ازعاملین درجه ی چند این کشتارها با این رویکرد که آنان به دستگاهها ومحافل استکباری و صهیونیستی و مجامع فساد وابسته اند. شرم آورترین سند این فاجعه ی فراموش نشدنی، نحوه و محتوای بازجویی از همسر سعید امامی است.

پانزده: آگاهی امیرالمومنین از مرگ هزاران نفر از شهروندان بخاطر توزیع سوخت های غیراستاندارد و مرگ های ناشی ازانتشار سیگنال های آسیب زا برای ایجاد پارازیت و پرهیزوی از فراخوانی مقصرین این فاجعه های جاری و ارجاع آنان به دستگاه قضایی.

شانزده: آگاهی ایشان از زندانی کردن و شکنجه ی معترضان سیاسی با دادگاهها و رأی های از پیش مشخص و زندانی کردن رهبران جنبش اعتراضی مردم بدون تشکیل دادگاه و آگاهی مولای متقیان از پرونده ها و انواع شکنجه ی مأموران سپاهی و اطلاعاتی با متهمین از قبیل زندان انفرادی، ضرب و شتم، فحش و ناسزا، تهدید، ارعاب، بهم ریختن امنیت روانی و خانوادگی و خصوصی متهمین.

هفده: سلب حق قانونی راهپیمایی معترضانه از مردم معترض،  بنحوی که در تمام مدت طولانی رهبری امیرالمومنین خامنه ای حتی یک مورد به مردم اجازه ی راهپیمایی داده نشد.

وهجده: …..

رهبرگرامی،

با عنایت به شکایت آن مردِ یهودیِ کوفی ازعلی(ع) خلیفه ی وقت، وکشاندن خلیفه به محکمه ای که قاضی اش را خودِ خلیفه گمارده بود، ومحق شناخته شدن آن یهودیِ کوفی، و شکستِ خلیفه درآن محکمه ی تاریخی، من نیز که یک یهودی بدکردار این سرزمینم، از خود شما که خلیفه ی  دوران ما هستید، به محضر قاضی القضات جناب شما شکایت می برم.

بدیهی است اینها که برشمردم، فعلاً اتهام وادعاست ونه جرمی اثبات شده. شما می توانید در محکمه ی مطلوبی که ما آرزوی برگزاری اش را داریم از خود دفاع بفرمایید. احتمال دارد مقصرباشید یا ازهمه ی اینها مبرا شوید.

مهم: حضور شما در آن محکمه است. و نشان دادن این که: اگر آمریکایی ها با اعتنا به استقلال دستگاه قضایی شان می توانند رییس جمهورشان را به محکمه ای مستقل فرا بخوانند و جلوی چشم مردم دنیا مفتضحش کنند، نظام جمهوری اسلامی ایران نیز این ظرفیت را دارد که به تأسی از آموزه های اسلامی خویش، رهبرکشور را بنا به شکایت  یک شهروند، یک یهودیِ معترض، به دادگاه بخواند و از رهبر بخواهد به پرسش ها و موارد اتهامی پاسخ بگوید.

اگر با من به محکمه آمدید و شانه به شانه ی من در حضور قاضیِ خود و در جلوی چشمِ مردم ایران و جهان به شکایت منِ یهودی پاسخ گفتید، ما و شما را معلوم می شود که هرآنچه در این نظام دست به دست می شود، بویژه رفتار و مواضع و سخنان خود شما، متاثر از خّلق و خوی خوبانِ ایمانی ماست.

دراین صورت، منِ یهودی خواهم دانست، وهمگان خواهند دانست: قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، از حقیقتی آسمانی شیرمی نوشد ومسئولان نظام از رهبری تا ریاست دستگاه قضا جز فرابردن این حقیقت آسمانی،  دأب دیگری ندارند.

واگرنه، آمدید و به شکایت من و به شکایت آنانی که حقوق تباه شده ی خود را از شما مطالبه می کنند، بهایی قائل نشدید، ویا حتی بلافاصله بعد از انتشار این نامه، دستور بازداشت و شکنجه ی این یهودیِ بدکردار اما شاکی را صادر فرمودید، به من و به همه ی تاریخ تشیع حق خواهید داد که راه و روش حاکمان و پادشاهان زورگوی تاریخ را پیش پای شما فرش کنیم، و خاکستر تباه شده ی آرزوهای این انقلاب نگون بخت را درمطلع فهم خویش بر سربیفشانیم، و قاضی شما و دستگاه های امنیتی و نظامی شما و نمایندگان و مأموران شما را درردیف عمله های ظلم جای دهیم.

رهبرگرامی،

من با اجازه ی شما و با اطمینان از سعه ی صدر شما و امنیتی که شخص شما برای ما فراهم خواهید آورد، و درراستای بازخوانیِ این حق فراموش شده، واین که شکایت از حاکمان دریک نظام اسلامی، حق حتمی و غیرقابل انکار شهروندان است، ازهمه ی اقشارجامعه، ازنام آشنایان تا گمنامان، از نمایندگان ادوار مختلف مجلس، از قاضیان سابق و اکنون، از دولتمردان و کارشناسان، از دانشگاهیان، از دانشمندان و فرهیختگان و اندیشمندان و روحانیان، از مهاجران و درخانه ماندگان، از نویسندگان و هنرمندان، از فرهنگیان و نظامیان، از زندانیان و خانواده های آنان، ازصنوف سیاسی وحتی صنوف صنعتی و بازرگانی، از دختران وپسران جوان، بویژه از بانوان، چه درداخل و چه خارج، از آنانی که به هردلیل جلای وطن کرده اند و درحسرت بازگشت به میهن خود می سوزند، وحتی از روستاییان بی نشان، تقاضا می کنم دست به قلم ببرند و نامه هایی شکوه گون به دستگاه قضایی کشورمان بنویسند و شکایت های مصلحانه ی خود را از جناب شما مطرح کنند. البته بی آنکه قلم خود را به الفاظ ناشایست بیالایند.

با نگارش این نامه ها، مردمان ما  دریک حرکت خیرخواهانه وملی، به واشکافی و بازگوییِ خسارت ها و آسیب های سالهای رهبری شما  خواهند پرداخت. بویژه آن آسیب هایی که شخص شما در ظهورآنها سهم و نقش مستقیم داشته اید. قصد ما از طرح این شکایت ها، هرگز به این نیست که به قول آقای شریعتمداری کیهان و همفکران ایشان با جاسوسان و دشمنان قسم خورده ودرکمین نشسته ی کشورمان دریک جبهه قرار گیریم. بل می خواهیم این سنت فراموش شده ی اسلامی را احیا کنیم و غبار از روی آن بزداییم. درست همان کاری که خود شما باید دراین سالهای طولانی رهبری، از مردم و از دستگاهها و از مجلس خبرگان می خواستید و نخواسته اید.

نخستین فایده ی این حرکت بزرگ این است که ما به جهانیان اعلام خواهیم کرد: چرا ازما بد می گویید؟ بیایید و خود به چشم خود ببینید و خود قضاوت کنید! اینجا ایران است. جمهوری اسلامی ایران. دراین کشور، همه ی اقشارجامعه، از درس خوانده تا بی سواد، از فقیر تا غنی، ازنام آشنا تا بی نشان، همه  می توانند ازرهبرشکایت کنند و او را به محاکمه فرا بخوانند و اصلاً نیز به زندان و تنگنا درنیفتند.

پس من با اجازه ی جناب شما، وبا این تضمین که درجمهوری اسلامی ایران، نقد مسئولان و حتی نقد وشکایت ازشخص رهبری درراستای امربه معروف و نهی از منکر قرار دارد و هیچ عاقبت تلخ و هیج رفتار نانوشته ای برمنتقدین و شاکیان مترتب نیست، از همه ی مردم، بویژه آنانی که از شما بهر دلیل شاکی اند و مجالی برای طرح شکایت خود نیافته اند، دعوت می کنم با امنیت کامل و بدون ترس و بدون لکنت از شما به دستگاه قضایی خودمان شکایت برند و طرح دعوا کنند. این امنیتی که شما برای شاکیان و البته برای خود حقیر تدارک می بینید، نام شما را در امتداد حاکمان خوبی که سخن شاکیان خود را به دامان دشمنی درنمی اندازند و حتی به آن بها می دهند و خود با پای خود به محکمه می روند، ثبت و ضبط خواهد کرد.

باردیگر با صدای بلند تکرار می کنم: به پیربه پیغمبراین شکایت کردن از رهبر، مستقیماً به تأسی از شیوه ی مردمداری و مملکت داری علی(ع) است و هیچ ربطی به خط و ربط اجانب و دستگاههای جاسوسی و تحریک منافقان و معامله با دشمنان داخلی و خارجی ندارد. بلکه متأثر از رویه ای است که علی مرتضا به ما و به رهبر ما آموخته و ما را به پرهیزاز لکنت گرایی در برابر حاکمان تشویق و ترغیب فرموده است. خود شما نیک تراز همه می دانید اگراین پیشنهاد از چشمه ای درست نور نمی نوشید، تاریخ تشیع، هرگزبا لذت ازشکایت آن یهودیِ کوفی و به محکمه کشاندن امیرمومنان یاد نمی کرد و به آن واقعه غرور نمی ورزید.

سخن آخراین که: پیش ازفرارسیدن زمان آن محکمه ی خوب و خواستنی، خواهشمندم عجالتاً دستور فرمایید آندسته از برادران سپاه واطلاعات که به برداشتن وسایل زندگی مردم علاقه ی ویژه ای دارند، ابزارو وسایل شخصی من و سایرین را که سالها پیش برداشته اند و برده اند، به ما بازبگردانند. البته ما شکایت ازدزدی های تریلیاردی وآسیب های این دستگاهها را، وخراشی را که اینان به جان جامعه درانداخته اند، نه به برگزاری محکمه ای خیالین، که به برپایی محکمه های حقیقی درهمین نزدیکی ها موکول می کنیم. والسلام علی من التبع الهدی.

با احترام و ادب

بیست و سوم دیماه سال نود

بدرود تا جمعه‌ای دیگر

——————————-

نامه هفدهم:

به نام خدایی که عقل آفرید

سلام به رهبر گرامی جمهوری اسلامی ایران

این روزها اگرچند خبرداغ کشوررا رصد کنیم، یکی از آنها داغیِ خبر انتخابات است. و این که جماعتی بدان مشتاق اند و جماعتی از آن رویگردان. عده ای قصد وغرض هایی بکار بسته اند تا به مجلسی دیگر، ازجنس همین که آخرین نفس هایش را می کشد دست یابند، وکسانی دیگر، انتخابات را نمایشی بیش نمی دانند و بنا ندارند در این نمایش هیچ درهیچ، نقش سیاهی لشکررا بعهده بگیرند. خلاصه این که جماعتی به این مجلس طمع بسته اند و جماعتی از آن دل بریده اند. دراین میان، من می خواهم مخالف جریان رودِ معترضان شناکنم. می خواهم تمام نفرت ها و رنج ها و زخم هایم را درکیسه ای فرو بریزم وسرکیسه را ببندم و آن را پای دیوارخانه ی شما خاک کنم و با شما تا محل اخذ رأی بروم و رأی بدهم.

من ازهمه ی آنانی که تمایلی به حضوردرانتخابات ندارند، وازآنانی که به تحریمی نانوشته روی برده اند، تقاضا دارم بعد از مطالعه ی این نامه با من همراه شوند و تنور انتخابات را گرما بخشند. شاید پدران و مادرانی که هنوز خون فرزندانشان تروتازه و بلاتکلیف است به من بگویند: ای نابکار، آخرنیش خود را به جان این جنبش مظلوم فرو کردی و زهرخودت را ریختی و ذات ناجورت را برملا کردی. که می گویم: هرکسی را نقطه ضعفی است. بله، نقطه ضعف من، همین سخن گفتنِ ملایم با رهبراست. تا مگر خدا به دل او دست ببرد و پیش از آنکه خون معترضان به جوش آید، به جانب آنان متمایل گردد و به حقوق مسلمشان نظر کند.

رهبرگرامی،

زمان زیادی به روز رأی گیری نمانده است. ما با شما در انتخابات شرکت خواهیم کرد و به نمایندگان منتخب خود رأی خواهیم داد. حتماً. و با شما به آسمان خدا خواهیم نگریست، و آغوش خود را برای بارش برکات آسمانی اش خواهیم گشود. اطمینان دارم خدا در آن روز، در خنده های ما به تجلی درخواهد آمد و برشانه های مردم محزون ما بوسه خواهد زد و کدورت های آنان را به دست پروردگاری اش خواهد زدود. در روز رأی گیری، خود به چشم خود خواهید دید آنچه که بیش از همه به دل ما و شما می نشیند، چهره ی شاداب مردم است.

خواهیم دید که مردم در آن روز، از صمیم دل شادند. بله، آن شادمانی ای که سالها به حاشیه رفته بود، با همه ی استعداد آسمانی اش به خانه ها بازمی گردد و به دلها نفوذ می کند. خواهید دید که اسم شما به نیکی برزبانها جاری می شود وغریبه و آشنا به خود تبریک و به شما درود می گوید. بچشم خود خواهید دید که همین مردم، نفرت ها را دور می ریزند و آسمان "گذشت" را تا خود زمین پایین می کشند. ما و شما در روز رأی گیری، خدا را نیز شادمان خواهیم یافت. این شادمانی را می شود از برکاتی که خدا بر فهم مردم ما می بارد فهمید. تعجب نکنید. من راز این همه شکوه را یک به یک با شما می گویم.

در ترسیم این افق دگرگون، خدای گواه است که من به وادی تخیل و رؤیا سرفرو نبرده ام. من این روز را با همه ی فهم مختصرم در دسترس می بینم.  شما در دوقدمی این افق مبارک ایستاده اید. کافی است دستی برآورید و لبخندی به صورت بدوانید و به روی مردم آغوش بگشایید.

درروز رأی گیری، مردمان خود را خواهیم دید که چند به چند سرود می خوانند و پای می کوبند و به صورت خندان خدا دست می کشند و برگونه های او بوسه می بارند.  و خدا را خواهیم دید که با همه ی بزرگی اش به بوسه های مردم پاسخ می گوید و سفیران صلح و سلامت خود را به دلهای بیمار و نگران و سراسیمه ی ما گسیل می کند و دم گوش یک یک ما نغمه هایی از غروب غصه ها و طلوع لحظه ها می سراید.

درآن روز خوب، هرطایفه و هر جماعت به تناسب ذوق و سلیقه ای که دارد، به پای بوس آن شادمانی و آن فهم بزرگ می رود و هرکجا را که تیره و تاریک می بیند، آنجا را به نور حضورش روشن می کند.

درآن روز خوب، دراویش مان را خواهید دید که با لباس های سپید و کشکول ها و تبرزین های خود هوحق کنان از علی (ع) می خوانند. کمی که به اشعارشان توجه کنید خواهید دانست که در لابلای اذکارشان نام مبارک شما را نیز جای داده اند. یکی از آنها هسته ی بادامی را به شما هدیه می دهد و می گوید: من تا به صبح براین دانه ی بادام دعا باریده ام. تناول کنید تا مزه ی قدم زدن در راههایی که به آسمان خدا منتهی می شود به جانتان فرو شود. همو به شانه ی شما بوسه می زند و می گوید: از این که ما دراویش را به عزت انسانی مان باز بردید و از جفاهایی که هواداران شما برسرما فرو ریختند پوزش خواستید از شما سپاس داریم.

 دخترکان ابتدایی را خواهید دید که درلباس های یک شکل، موهای قشنگ خود را در اطرافِ صورتِ فرشته گونشان آراسته اند و پرچم های رنگین خود را با پیچ و تابِ سرودی که برلب دارند، تاب می دهند. به محتوای سرودشان گوش کنید آقا، از شما می خوانند و از شما تشکر می کنند. از این که حکم خدا را در باره ی آنان آشکار فرموده اید. این که حجاب، یک امر شخصی است و به باور شخصی افراد مربوط است. چه برسد به این که دخترکان نا بالغ نیز به این پوشش اجباری تحکم شوند.

 پسرکانِ ما چه؟ آنان با خوانشِ شعر شورانگیز" فردا از آنِ ماست" به آسمان خدا اشاره می کنند وجای شما را در کهکشانی که شرافت آن از زمین پیداست نشان می دهند. پسرکانی که پای می کوبند و کف می زنند و شما را به سفره ی شادمانی خویش فرا می خوانند. وشما، پیشانی یکی از آنان را می بوسید و دم گوشش می فرمایید: از مدرسه که باز آمدم، می آیم و با شما بازی می کنم. و برای من داستان همبازی شدن پیامبر با کودکان کوچه را تعریف می کنید.

زنان ما، برخی با حجاب های شایسته، وبرخی بدون حجاب، برای شما دست تکان می دهند و شناسنامه های خود را نشان شما می دهند. که یعنی: نگاه کنید آقا، ما به اشاره ی شما آمده ایم تا رأی بدهیم. شما اما چه می کنید؟  دست می برید و از آسمان خدا واژه های نیک  برمی چینید و به آنان هدیه می دهید. برپوشش رویین آن هدیه ها، این عبارت شریف قرآنی نقش بسته است:       " لااکراه فی الدین". و برای چندمین باراز بانوان سرزمین تان بخاطر آسیب های این سالهای پس از انقلاب پوزش خواهی می کنید. وآنان با بزرگواری از فرداهای خوب می گویند و می گویند: گذشته را به دست گذشته سپرده اند.

جوانان ما، چه دختر و چه پسر، در لباس های رنگارنگ، و با چهره هایی که از نشاطی عمیق به وجد آمده است، هیاهو می کنند و به شما شادباش می گویند. شما بزرگوارانه با تبسمی به وسعت فهم، پاسخشان را می دهید و بی صدا به من می گویید: من یک چنین صورت های نورانی را بخواب نیز ندیده بودم. و باز با نگاه به غوغای جوانان، به من می گویید: چقدر دلم برای تماشای این چهره ها تنگ شده بود. و این که: این همه شادمانی کجا مدفون شده بود و چرا باید از این جوانان دریغ می شده است؟ یکی از جوانان را پیش می خوانید و به بازوی او دست می نهید و به صورتش تبسم می بارید که: ما را بخاطر این که این همه سال شما را از بدیهی ترین حقوق انسانی تان دور ساختیم ببخشایید. و آن جوان، صمیمانه به صورت شما خنده می کند و می گوید: از این که در کنار ما هستید، خوشحالیم.

شما برای رأی دادن باید از میان دانشمندان و فرهیختگان سرزمین مان عبور کنید. آنانی که  درایران بوده اند ویا بعد از سالها دوری اخیراً به میهن شان باز آمده اند. دانشمندان ما با تحسین به شما نگاه می کنند. نگاهی که برای شما تازگی دارد. شما تا کنون یک چنین نگاهی را تجربه نکرده اید. نگاه مخاطبان شما تا پیش از این، اغلب با ترس و تملق آلوده بود و شما شخصاً حس و حالِ این ترس ها و تملق ها را می شناخته اید. اما اکنون در این چهره ها نه ترس هست نه چیزی که به تملق آمیخته باشد. هرچه هست، ادب و احترام و سپاس و امتنانِ صادقانه است.

 وشما به من می فرمایید: من چقدر به این چهره های سلیم و شریف محتاج بوده ام و خود نمی دانستم. یکی از دانشمندان ما دست شما را می گیرد و سپاس صورتش را نشان شما می دهد و می گوید: از این که درهمین فرصت باقیمانده، قدر خود و قدرمردم و سرزمین خود را دانسته اید و برای رهایی این سرزمین، برخواسته های فردی خود پای نهاده اید، از شما ممنونم. وشما سخنی برلب نمی آورید. چرا که آن بانوی دانشمند، اشک چشم شما را رصد کرده و معنای آن را فهمیده است.

هنرمندان ما برای شما راه می گشایند. عده ای به خاطر گل روی شما ترانه ای و تصنیفی اجرا می کنند. یکی از آنها جلو می آید و می گوید: آقا، ما هنرمندان، تا این تاریخ به شما و به این نظام و به این انقلاب پشت کرده بودیم. دلایلش را خودتان بهتر می دانید. اما اکنون با افتخار برای شما آثار هنری برآورده ایم و به این کار خود غرور نیزمی ورزیم. نقاشان و مجسمه سازان و موسیقیدانان و نویسندگان و فیلمسازان و شاعران و خوشنویسان و بازیگران و معماران،همه و همه، آثاری خلق کرده اند که هریک از آن آثارطعمی از شما دارد. اشک به چشمان شما هجوم می برد. به من می فرمایید: من چرا این همه صداقت را به دور دست ها تارانده بودم؟

درکنار خانواده های شهدا و جانبازان و آزادگان و ایثارگران، ایرانیانِ سرمایه داری که از اطراف و اکناف دنیا به کشورشان باز آمده اند، چشم به راه شمایند تا زیباترین الفاظ انسانی خود را نثار شما کنند. وشما با بوسیدن سریکی از نوادگان شهدا، دست سرمایه داری را که به تازگی به ایران باز آمده می فشارید و به او می فرمایید: اینک این سرزمین شما! ما خرابش کردیم و شما آبادش کنید. سرمایه دار ایرانی دست شما را به گرمی می فشارد و می گوید: ما هرکه بوده ایم و هرکه هستیم، ایرانی هستیم. دارو ندارمان را برای سرفرازی ایران فدا می کنیم. باشید و تماشا کنید. وهمو از این که شایستگان را، ونه صرفاً هواداران و خویشان و بی مایگان را به مدیریت و اداره ی کشور فرا خوانده اید از شما تشکر می کند.

با هرقدم به قدمی که شما برمی دارید و با هرتبسمی که به صورت می نشانید و با هرسخن شایسته ای که بر زبان می نشانید، مردمان جهان از رسانه های خود با شما همراهند و تولد یک گاندی دیگر را به هم تبریک می گویند. این که: دیدید درانسان ظرفیت هایی نهفته است که می تواند یک شبه، آری یک شبه دگرگون شود و فردای همان شب به پاسداران اطراف خود فرمان دهد: به پادگان های خود باز روید و از هرکجا که سرفرو برده بودید، سربیرون کشید و کار مردم را به خود مردم وا بگذارید. و به مأموران اطلاعاتی بفرماید: وای اگر برای شکستن متهمی دست بالا ببرید و برسراو هوار بکشید. چه برسد به این که او را بزنید و بکشید و جنازه اش را در یک جای بی نشان دفن کنید و خبری هم به خانواده اش ندهید.

طبق آماری که رسانه های جهان منتشر کرده اند، پربیننده ترین برنامه ی تلویزیونی تا آن روز، سخنان شما با مردم ایران و جهان بوده است. که در آن از مردم ایران خواسته اید گذشته را به دست گذشته بسپارند و از خطای خطا کاران بگذرند. وحتی اگر توان گذشت ندارند، خاطیان را – هرکه هستند- به دست قانون بسپرند. دراین سخن یکجانبه، شما با صدایی که از عمق صداقت برمی آید، مردم ایران را به فردایی نوید داده اید که نمایندگان واقعی مردم و شایستگان و فرهیختگان و مدیران بایسته برسرکارند. وفرموده اید: من براین سرزمین بیست و سه سال رهبری کردم. اکنون که به پشت سرمی نگرم، شایستگی را در این می بینم که ایکاش مرا و ما را با نقد ها وآسیب شناسی خیرخواهان خصومت نبود.

ایکاش اداره ی کشور را به مدیران شایسته وا می نهادیم. ایکاش با مردم خودعبوس نبودیم. ایکاش برسرهمه ی مردم – ونه جماعتی معدود – بال می گشودیم. ایکاش با مردمان جهان درمی آمیختیم و واژه ی دشمن را از کثرت استعمال به فرسودگی در نمی انداختیم. ایکاش حضور بی دلیل خدا را به هرکجای جامعه فرو نمی فشردیم. ایکاش خود را زیرک تر و فهیم تر و نخبه تر و خبره ترو محق تر، و دیگران را نفهم و لازم الاطاعه ی محض نمی دانستیم. ایکاش بجای نظام، حفظ ارزش های انسانی را اوجب واجبات می دانستیم. ایکاش هیچ دخترو پسری به جرم های خنده دار از ما سیلی نمی خورد و سالهای جوانی اش را بخاطر توهین به ما و نظام و فلان مسئول خطاکار در زندان نمی گذراند. ایکاش ما جوانان کم سن و سال و معترض خود را که مختصر زاویه ای با گرایش ما داشتند، اعدام نمی کردیم. ایکاش به کار نمایندگان مجلس فرو نمی شدیم. ایکاش زبان مردم را از شدت ترس به لکنت در نمی انداختیم. ایکاش به قاموس قضا و قضاوت بها می دادیم. وایکاش به امتداد این همه  ایکاش های شرم آور دچار نمی شدیم.

مردمان جهان سخنان صادقانه ی شما را "باور" می کنند. پیش از آنها، این مردم ایرانند که شما را باور کرده اند. شما در همان سخنان یکجانبه، فرموده اید: به دلیل این که حدوداً بیست میلیون نفر از مردم ایران به این انتخابات راضی نیستند، من با عنایت به اختیارات قانونی ام، زمان برگزاری انتخابات را به تعویق می اندازم تا همگان – ونه بخش معدودی از مردم – با تماشا و باورِ فضای فراخی که ایجاد شده، در انتخابات شرکت کنند. زندانیان سیاسی را آزاد می کنم. شخصاً به در خانه ی آقایان موسوی و کروبی می روم و جلوی دوربین های رسانه های جهانی، آنان را در آغوش می کشم و از آنان بخاطر رنج هایی که متحمل شده اند پوزش خواهم خواست. دخالت های فراقانونی را محو می کنم. خودم با همه ی وجودم بر روند این انتخابات نظارت می کنم. وسپس درکنار می ایستم و اداره ی کشور را به شایستگان و نمایندگان راستین مردم می سپارم.

به محل رأی گیری نزدیک می شویم. جماعتی از سنیان سرزمین مان به سمت شما می آیند و از این که آنان را در اداره ی استانهای سنی نشین مختار ساخته اید و درتهران و درهرکجا به آنان اجازه ی احداث مسجد داده اید تشکر می کنند. یکی از سنیان به شما می گوید: آقا جان، ما سنیان، پیش از آنکه سنی بوده باشیم، ایرانی بوده ایم و همچنان ایرانی هستیم. مگر می شود یک ایرانی به سرزمین مادری اش دل نسوزاند؟ وشما به شانه ی او دست می نهید و می گویید: درست می گویید عزیزمن، همه ی ما پیش از آنکه به عقیده ای و گرایشی متمایل و معتقد باشیم، ایرانی بوده ایم. پس این ایرانِ ما و شما. درهرکجا که دلتان با آن است آرام بگیرید و در اداره ی سرزمین تان سهیم باشید.

اقلیت های مذهبی و حتی کمونیست های ما نیز برای رأی دادن صف بسته اند. یکی از کمونیست ها پیش می آید و خوشحالی اش را از این که در دانشگاه به او کرسی تدریس پیشنهاد شده، نشان شما می دهد. یکی از بسیجیان به دست شما شاخه گلی می دهد و می گوید: از این که ما را از شر نیروهای خود سرو بی سواد و بد دهن و قمه به دست و چاقوکش رهایی بخشیده اید از شما سپاس داریم. وشما آن شاخه گل را تقدیم بانویی می کنید که سابق براین فاحشه بوده و به یمن برکاتی که برسرجامعه باریده، به آغوش خانواده بازگشته.

رسانه های جهانی خبر می دهند که مشاهده ی این همه تغییر در ایران، کشورهای تحریم کننده را به شرمندگی درانداخته و آنان یک به یک از پافشاری برتحریم ایران پس می کشند. همین رسانه ها، راز این عقب نشینی پی درپی را فشارافکار عمومی مردمان جهان اعلام می کنند.

پای صندوق رأی، یکی از خبرنگاران خارجی از شما می پرسد: چه شد که ناگهان ورق برگشت؟ وشما درنهایت شجاعت پاسخش می دهید: ما جای مردم هراسی را با  خدا ترسی عوض کردیم. خبرنگار می پرسد: یعنی چه؟ توضیح می دهید: ما بجای این که از خدا بترسیم و رعایت سنت های حتمی او را بکنیم، به مردم هراسی دچار شده بودیم. خیال می کردیم اگر مردم سربرآورند و اعتراض کنند و جولان بگیرند، همه ی مناسبات هستی به هم می ریزد. به همین دلیل هیچگاه اجازه ندادیم مردم در این سی و سه سال سربلند کنند و به ما بگویند: چرا؟ حالا ما جای این دو تا را عوض کرده ایم.

در شعبه ی رأی گیری، شناسنامه ی خود را می دهید و برگه ای می گیرید. ظاهراً باید این رأی دادن مخفیانه باشد. و کسی نداند شما به چه کسی رأی می دهید. اما خودتان بدون این که از کسی اسم ببرید به من می فرمایید: بنا دارم به یک مسیحی رأی بدهم که تخصصش از همه ی مسلمانان و دوستان من بیشتراست. او را می شناسم و درباره اش تحقیق کرده ام. به یک کلیمی رأی می دهم که درتحلیل قانون دومی ندارد. او را نیز شناسایی کرده ام و به درستی نگاه او یقین دارم. می خواهم به یک زرتشتی نیزکه منصف تر از او ندیده ام رأی بدهم. این خانم زرتشتی، درعلم و ادب و فرهیختگی سرآمد است. به یک خانم هنرمند هم می خواهم رأی بدهم. او را درکار هنر متبحر و صاحب رأی یافته ام. می گویم: آقا این خانم هنرمند که شما می فرمایید بی حجاب و لاقید و قائل به برابری حقوق زن و مرد است. می فرمایید: این که بی حجاب است و قیودات مذهبی ندارد و یک چنین عقایدی دارد مهم نیست. همین که به وطنش و به انسانیت عشق می ورزد خواستنی است.

از شعبه ی اخذ رأی که بیرون می آییم به گنبد وبارگاه امام رضا(ع) اشاره می فرمایید و می گویید: به آستان قدس رضوی و هرکجا که تا کنون زیر نظر رهبری بوده دستور داده ام  باید به حسابرسان دستگاههای نظارتی پاسخگو باشند. و سرآخر دست به سینه می نهید و به امام رضا سلام می گویید و از او برای آینده ی خود و آینده ی مردم ایران سرفرازی طلب می کنید.

 برگ کاغذی به دست من می دهید و با نگاهی کوتاه به صورت من، روی برمی گردانید و به سمتی می روید. شما دور می شوید و من به عظمت مردی می نگرم که با درون خود جنگید و به سلامت از این نبرد بزرگ بدرآمد. دریک مدرسه ی کهن، طلاب فراوانی برای درس آموختن چشم به راه شمایند. من اطمینان دارم آنان، آنسوتر از درس خارج فقه و اصول، درس بی بدیل دیگری از شما می آموزند که مدرّس آن تنها و تنها خود شمایید ومردانِ صاحب نامی چون گاندی و نلسون ماندلا. و آن: " از خود گذشتن بخاطر مردم " است

مادر شهید سهراب اعرابی خود را به من می رساند و با من به دور شدن شما می نگرد. به او می گویم: از خون فرزندتان بگذرید بانو. می گوید: گذشتم. همان لحظه ای که این مرد ذره ذره برخود پای می نهاد و از مردم حلیت می طلبید، گذشتم.

به برگ کاغذی که شما به من داده اید نگاه می کنم. می بینم با خط خوش به پاسداران و اطلاعاتی ها نوشته اید: " وسایلی را که سالها پیش از نوری زاد و دیگران برداشته اید، به آنان بازگردانید. دزدی، دزدی است. چه از جانب یک ولگرد گرسنه باشد، چه از جانب پاسداران و اطلاعاتی هایی که یک روز مردمان فلک زده ی این سرزمین بدانها امید بسته بودند. درانتهای نامه مرقوم فرموده اید: حسابرسی از پولهایی که برداشته اید و برداشته ایم، وحسابرسی از ظلم هایی که کرده اید و کرده ایم، بماند بعهده ی نمایندگان راستین مردم".

بدرود تا جمعه ی آینده.

با احترام و ادب: محمد نوری زاد         شانزدهم دی‌ماه سال نود

——————————-

نامه شانزدهم:

سلام به محضر رهبر گرامی جمهوری اسلامی ایران

حضرت آیت‌اله خامنه‌ای

می‌دانم به کبوتران، چشمی از مهردارید. این پرنده ی نمکین، از دیرباز با انسانِ تاریخ درآمیخته است و به او این اجازه را داده تا به بهانه ی تماشای او، به پرواز و به آسمان بنگرد. کیست که کبوتران را دوست نداشته باشد؟ بویژه آنکه دوتا دوتا لب پنجره ای یا بام خانه ای یا شاخه ی درختی بنشینند و بغبغو بکنند و صدای گفتگویشان را به گوش ما وشما برسانند. چه خوب اگر پرده ها پس می رفت و بضاعتِ شنوایی ما فزونی می گرفت و ما مفهوم پچپچه های آنان را شنود می کردیم. آنجا که یکی به دیگری می گوید: خواهر؟ ودیگری پاسخ می دهد: جان خواهر. اولی ادامه می دهد: این آقا سید علی را می بینی که دارد قدم می زند؟ به نظر تو اگر می دانست فردا قرار است چه اتفاقی بیفتد، باز از سرخیرخواهی و دلسوزی دیگران درمی گذشت و به راهی که می رود اصرار می ورزید؟

رهبرگرامی،

چندی پیش پیاده ازجایی می گذشتم. صدای حزن آلود مردی که از بلند آوازگیِ فریدون می خواند، مرا به حلقهی مردم پیوست. درمیان حلقه، مردی ساز می نواخت و پسرک سرتراشیده ای می رقصید. دهان مرد پوک بود. دندان نداشت. به همین خاطرکلمات را خمیرمی کرد. دهان بی دندان او، کلمه ها را از ریخت می انداخت اما همین کلمه ها، درحفره ی دهان مرد چرخ می خوردند و هریک باری از حزن به دوش می گرفتند و بیرون می خزیدند. کمانچه ی مرد مگر حریف حُزنی می شد که از دهان او فرو می بارید؟عجبا که با همین صدای حزن آلود و ضجه ی کمانچه، پسرک می رقصید. وچه نرم و چابک. هرکه اسکناسی نشان او می داد، انگشتان لاغر پسرک، اسکناس را درهوا می ربود. با چه مهارتی. چشم همه با پسرک بود. وحال آنکه هم سوزساز مرد وهم صداقت صدای او، چشم همه را بارانی کرده بود. همه که رفتند، مرد بی دندان با لهجه ای که خراسانی می نمود صدا درداد: نرگس، کجایی بابا؟ دانستم پسرکِ سرتراشیده دختراست و مرد بی دندان کور. اما مگر فرقی می کرد؟ درآن غربت خاک آلود، مجمجه ی دو کبوتری که بر سیم برق نشسته بودند شنیدنی بود: خواهر؟ جان خواهر. کاش یکی پیدا می شد و صدای ضجه ی ما را هم می شنید. بله خواهر، راست می گویی. ما چقدر داد بزنیم آهای ایرانیان، فاجعه درست پشت دیوارخانه های شما رقص می کند.

دوستی که حرفه اش واکاوی رسانه های فارسی زبان داخلی بود می گفت: هیچ رسانه ای نیست– چه مکتوب وچه مجازی – که من هرروزخبرها و تحلیل های کلی و جزیی آن را نبینم و نخوانم. می گفت: به تناسب قراردادی که با دستگاههای مختلف بسته ام، گزیده ی خبرها را برمی گزینم و در فایل ها و پرونده های جداگانه جا می دهم تا همان خبرها را به صورت بولتن روزانه به دستگاههای طرف قرارداد تحویل دهم. می گفت: عصاره ی خبرهای مربوط به ایران را که جمع آوری می کنم، به یک افسردگی هرروزه دچارمی شوم. چرا که عمده ی خبرهای مربوط به ایران، محدود است به قتل و غارت و دروغ و فریبکاری وهدر دادن سرمایه های ملی و ورشکستگی کارخانجات و بیکاری واعتیاد و تن فروشی و خفیف شدن ایران در آمارهای جهانی واختلاس و رانت خواری وارتباط دزدان اموال عمومی با صاحب منصبان و درمجموع: یک بی سرانجامی مکرری که به آذینی از فریب آلوده است.

من می گویم: چند خبرمربوط به پرتاب ماهواره ی امید وموشک شهاب وتوفیق دانشمندانمان درداستان سلول های بنیادین و دانش هسته ای را اگر که برجسته کنیم وبا تکرار هرروزه ی آنها برای خوبانمان مراسم تجلیل عَلَم کنیم، همچنان با غلبه ی اخبار ناگوار و آزار دهنده مواجهیم و شاهد یک سرگشتگی مفرط در کلیت کشور. درست دریک چنین بلبشویی از اوضاع درهم پیچ است که ما با سماجت، کف دست برسینه ی خود می نشانیم و به همگانِ دنیا خبرمی دهیم: این خیزشی که در کشورهای عربی پا گرفته، متأثراز ماست. ازما. ازما. ازما.

رهبرگرامی،

نمی دانم تا چه حد با من موافقید که این داستان بهارعربی یا عنوانی که ما برایش پدید آورده ایم و از آن به " بیداری اسلامی" یاد می کنیم، بیش از آن که به اسلام و اسلامخواهیِ مردمِ مصر و لیبی و تونس و بحرین و یمن مربوط باشد، اتفاقا به سرنوشتِ خود ما مربوط است. دراین میان اما تفکیک قیام مردم سوریه از دیگر خیزش ها، وانتساب آن به استکبارآمریکا وهم پیمان صهیونیستی اش، وجانبداری آشکارما از بشار اسد، فرشِ فکریِ ما را دربرابرچشم جهانیان می گستراند، ونام ما را درکنار نام کسانی که پایه های بقای خود را با دست های خونین خود رنگ می زنند ثبت و ضبط می کند.

ازهمه ی اینها به کنار، داستان برگزاریِ همایشِ شتاب زده ای به اسم بیداری اسلامی در تهران، بیش از آنکه به قیام کنندگان خدا قوتی بگوید، به مردمِ خودِ ما می گفت: " آهای ای همه ی ایرانیان، خوب بنگرید که این همایش، در تجلیل ازدیگرقیام کنندگان آنهم دردیگر کشورهاست. نه شما، که بخواهید در فردا روزی علیهِ خود ما قیام بفرمایید". پچ پچ کبوتران سالن کنفرانس چه شنیدنی است: خواهر؟ جان خواهر. می بینی سخنرانان چه بی پروا دروغ می گویند؟ خواسته های مردم مصرکجا و این چیزهایی که اینها می گویند کجا؟

از نجوای کبوتران که در گذریم، همگانِ ما می دانیم که برگزاری آن همایشِ عجولانه در تهران، واحتمالاً همایش هایی که این روزها بناست به کالبد فرسوده ی ما انرژی دروغین تزریق کنند، دراصل، یک فرار به جلوی خام و نسنجیده محسوب می شوند. چرا که ما، نه که ازخیزشِ مردم خودمان و اعتراض های فروخورده ی آنان درهراسیم، از همین روی به دیگر مردم معترضِ جهان – حتی به مردمِ معترض انگلستان و آمریکا – آفرین می گوییم، وهمزمان دست به گلوی مردم خود می بریم و اعتراضشان را به اجانب ربط می دهیم و برسرشان می کوبیم. با اصرار فراوان، حرکت های اعتراضیِ مردمان دیگر را به رسمیت می شناسیم و جنبش مردم خود را به فتنه تفسیر می فرماییم.

به دوستی که از لقمه های همان "همایش بیداری اسلامی" فراوان خورده بود، گفتم: مباد خام تر از دلایل برگزاری این همایش، به این فکر کنیم که قیام کنندگان کشورهای عربی، از ما آموخته اند که چه بخواهند، و با سران حکومتشان چه بکنند؟ وباز به او گفتم: آوازه ی تنگناهایی که مردم ایران را درمیان گرفته، دلخراش تر از آن است که مردمی را درهرکجای دنیا حسرت به دلِ ما بکند. آخر چرا باید مردم مصر و یمن و تونس و لیبی با نگاه به ما، حسرتناکِ این شوند که همانند ما شوند؟

خواهر؟ جان خواهر. بگویم چرا مردم لیبی آن بلا را برسر قذافی آوردند و مردم مصر آن بلا را برسرمبارک، ومردم یمن و تونس و بحرین نیز؟ به خاطررهبری های طولانی، و رهبری های فرا قانونی، وتلنبارآسیب ها و فشارها، و تحقیرمستمرِمردم، وبه هیچ گرفتن قانون، وپروار شدن نظامیان و ویژه گان، وفرارنخبگان، وخانه نشینی شایستگان، وحاکمیت غلیظ سانسور، ونقد ناپذیری مسئولان، وجوابگونبودن آنان درقبال قانون وپرسش های فراوان مردم، وعقب ماندن کشوردرهرزمینه، وغارت اموال عمومی،و رانت خواری های تمام نشدنی ، ورواج رُعبِ ناشی ازدخالت سیستم های خوفناک امنیتی درمناسباتِ دم دستی حتی، ودخالت نظامیان درامور سیاسی و دخالتشان درهرکجا، ودستگاه قضاییِ منحط وفشل و سفارش پذیر، با دادگاههای سیاسی غیرعلنی و اعدام ها و حبس های بدون دادگاه و بدون دلیل، ومجلسی نمایشی و ناکارآمد و حرف گوش کن، ودانشگاههای افسرده، وبیکاری فراوان، ورواج اعتیاد و تن فروشی و بزهکاری، ونبود شادمانی های جمعی. بازهم بگویم؟ کبوتر دوم می گوید: من نگران طبیعتی هستم که درایران به سمت مرگ می دود و هم ما را هم ایرانی ها را یک به یک می کشد.

کبوتر اول به سخن نخست خود باز می رود: کیست درجهان که به اسلام این نظام متمایل باشد؟ مگر نه این که قرار بود اسلام در این مُلک، بیماری ها را شفا بدهد؟ ببین چه به روز این اسلام آمده که جسم زخمین او برزمین افتاده و دست التماس به سمت همه بالا برده که: شما را بخدا دست از من بدارید. از جان من چه می خواهید؟ اگر به نام و نان و نوا بود که رسیدید، شما را به خدایی که می پرستید بیایید و این مختصر جان مرا مستانید!

رهبرگرامی،

سرزمین کهن و زیبا و غنی ای که شما رهبری آن را به عهده دارید، به آسیبی سخت درافتاده است. اما آنچه که بیش از همه، همه را می آزارد، لکنتی است که برزبان مردم نشسته. ما وشما، مردم خود را ترسانده ایم؟ همه را، حتی بزرگانی را که یک روز برای خودشان کسی بوده اند و در دستگاه اسلامی و انقلابی ما آمد و رفتی داشته اند! من در نامه ی پانزدهم خود از شانزده شخصیت سیاسی و علمی و دینی و دوهمسرشهید تقاضا کردم که در نگارش نامه به من بپیوندند و برای جناب شما نامه بنویسند و با شما درد دل کنند. تا کنون بجز دونفر، یکی از داخل و یکی از خارج، کسی به سخن من و به درخواست من اعتنا نکرده است. وحال آنکه من به همدلی آنان ایمان دارم. تک به تک آنان با من همسخن و همدل اند اما ترس از داغ و درفشی که دستگاههای امنیتی ما برای معترضان تدارک دیده اند، و ترس از کفن پوشان و اوباشانی که نعره کشان والله اکبر گویان به فحاشی و تخریب خانه ی علما و منتقدان مجاهده می کنند، باعث شده است که کسی را شهامت سخن گفتن با شما نباشد.

به شکلی غیرمستقیم برای آقای هاشمی پیغام فرستادم که برای جناب شما نامه ای بنویسد و درآن نه راجع به انشقاق مردم و واژگونی های عنقریب، بلکه راجع به ابرهای آسمان با شما سخن بگوید. این که مثلاً هوا خوب است و بارانی در راه است. شما آیا باورتان می شود آقای هاشمی، که یک روز همه ی تریبون ها و رسانه ها برای انعکاس اندیشه ها وسخنان و نوشته های او خیز برمی داشتند، از این که برای شما چیزکی بنویسد می هراسد؟ یا مثلاً جناب آیت الله وحید خراسانی و جناب آیت الله جوادی آملی؟ همه را ترسانده ایم آقا. تا چه شود؟ تا همچنان خیمه ی خود و خویشان و هوادارانمان برسرمسندها گسترانیده باشد؟ با آنکه خود دراین باره بارها سخن گفته ایم: ترساندن مردم و نشاندن لکنت برزبانشان، درهرکجا وبویژه در یک نظامی که مدعی مسلمانی است، یک جرم و یک گناه و یک حرام محرز است.

خواهر؟ جان خواهر. می دانی چرا کسی از بزرگان و آیت الله ها جوابی به نامه ی نوری زاد نداده و نمی دهد؟ بخاطر این که اجابت نوری زاد، بلافاصله به اجابت از تقاضای یک فتنه گرتفسیرمی شود. و این یعنی دوستان کفن پوش بلدند با آیت اللهی که سخن به اعتراض گردانیده و در لابلای کلمه ها و جمله ها صدای نازکی خوابانده که آن صدای ضعیف می نالد: آخرچرا؟، چه بکنند و چه بلایی برسر او و برسر آبرویش بیاورند.

رهبرگرامی،

این لکنت بزرگ همان است که شما را در یک سوی و مردمان بسیاری را در دیگر سوی نشانده است. درفاصله ی میان شما و این مردم، وسعتی از بی اعتمادی به ما و شما و بی اعتمادی به قانون و علم و ایمان وعاطفه برنشسته است. حالا خودِ جناب شما بفرمایید آیا مردمان مصرو تونس و لیبی، حسرتناک این هستند که ازهمین حالات جاریِ ما الگو بگیرند؟ وبشوند آنچه که ما اکنون هستیم؟

اگر که خوب بنگریم خواهیم دید: درهمه ی این کشورهایی که مردمانشان دست به شورش زده اند و می زنند، برآمدن حاکمان درسالهای نخست با شور و شوق و استقبال اغلب مردم همراه بوده اما به مرور با درازناکی عمر حاکمیتشان، همان شور مردمی، به شورشی از کدورت و نقد و اعتراض انجامیده است. عجبا که رد پای تک تک این عارضه های مشترک، درمیان ما نیز قابل رؤیت است. یعنی جمهوری اسلامی ایران را نیز می توان درامتداد آنها جای داد و سرنوشت آنان را برای این تجویز کرد.

پس قبول می فرمایید همایش شتابزده ی "بیداری اسلامی" وتخلیه ی سراسیمه ی خیزش مردمان عرب به حساب شخصی جمهوری اسلامی، بیش از آن که معطوف به اسلام و الگو برداری از انقلاب ما باشد، به همان نگرانی از سرنوشت مشترک بند است. وگرنه یک عرب منفرد ازمیان میلیونها معترض مصری پرچمی از ما برمی افراشت و سراغی از ما می گرفت و نشانی از اسلام نفس بریده ی ما می گرفت. نه این که آرزویش، اسلامی باشد که در ترکیه سربرآورده و نفس می کشد.

انتخاباتی سرنوشت ساز درپیش است. شما می توانید بدون بها دادن به خواست حداقل بیست میلیون مردم ایران، به همان راهی بروید که تا کنون بدان اصرار ورزیده اید. می توانید بدون حضور این جماعت معترض، به مجلس مطلوب خود دست ببرید. و حتی بدون حضور این مردم، مابقی عمر خود را سپری کنید و با قلبی مطمئن و ضمیری امیدوار به فضل خدای خوب به دیار باقی سفر کنید. اما چه درد که شما با این گزینش یکجانبه، به سرعت از خاطره ها محو خواهید شد و به فهرست حاکمانی خواهید پیوست که با مردمشان نامهربان بوده اند و اعتنایی به خواست و اعتراض آنان نداشته اند.

 بیایید و این سخن کبوتران بام خانه ی خود را بشنوید که با نگاه به قدم زدن های شما با هم نجوا می کنند: خواهر؟ جان خواهر. کاش این آقا سیدعلی برای ایران و ایرانیان کیخسرو می شد، نه جمشید. که اولی در اوج اقتدار وعزت و بهره مندی وهمراهی غلیظ مردم، به گوشه ای خزید و به عبادت فروشد. ودومی از نردبان پادشاهی بالاتر رفت تا مگربرجایگاهی برترنشیند. اولی به نامی نیک دست یافت و دومی به گودالی از بدنامی فرو غلتید. وکبوتر دوم بغبغو می کند و می گوید: بله خواهر، این آقا سیدعلی برای کیخسرو شدن برازندگی بیشتری دارد تا جمشید. کاش سید قدر خودش را می دانست.

صدای صادقانه ی آن آوازه خوان پوک دهان نیز همین را می گفت:

فریدون فرخ فرشته نبود      زمشک و زعنبر سرشته نبود                                                        زداد ودهش یافت این نیکویی       تو داد و دهش کن فریدون تویی

راستی آیا بزرگواری می فرمایید به دزدان اطلاعات و دزدان سپاه دستورصادرکنید هرچه را که از من ودیگران برداشته اند، به ما بازبگردانند؟ به آنها بفرمایید: ناسلامتی قرار است ملت های دیگر از ما سرمشق بگیرند. به آنها بفرمایید: با این دزدی های مستمر، مثلاً با بردن آلبوم خانوادگی یک متهم، و استفاده ی وحشیانه از عکس ها و تصاویرآن، وبا بردن وسایل کاری و شخصی سایرین، کسی به ما و انقلاب ما نگاه نمی کند که! حالا دزدی های بزرگ و کهکشانی شما ها – که جای گفتن آن اینجا نیست – بماند برای یک فرصت دیگر.

بدرود تا جمعه ی آینده.

با احترام و ادب: محمد نوری زاد              نهم دیماه سال نود

——————————-

نامه پانزدهم:

«بارانی در راه است»

سلام به رهبر جمهوری اسلامی ایران

من ناگزیر این نامه را که باید در واپسین ساعات روز جمعه منتشر می شد، همین حالا منتشر می کنم. نگرانم که مرا جمعه ای در کار نباشد. بازی کودکانه ای که سازمان اطلاعات سپاه با من و با خانواده ام شروع کرده است، ازدیروز- دوشنبه – وارد مرحله ی تازه ای گردیده است. آری، ممکن است بنا به فرمایش مأمورانی که به من گفتند: پودرت می کنیم و درصد سایت داخلی و خارجی آبرویت را می بریم، هم پودرم کنند، وهم بزعم خود با آبرویم بازی کنند.

کاری که اطلاعات سپاه با من و با خانواده ام شروع کرده است، آنقدرمشمئز کننده و سخیف است که من هیچگاه یک چنین رفتاری را از ساواک شاه، نه شنیده و نه درجایی خوانده ام. گلی به گوشه ی جمال شما با این سازمانی که برزانو نشانده اید و آنان را مثل جادوگران بابِلِ قدیم، به سمت خانواده ها و درهم کوفتن مناسبات خانواده یِ منتقدانِ خود گسیل می فرمایید.

کاش مأموران شما آنقدر مرد بودند که به نوشته های من، با نوشته پاسخ می گفتند، نه آنکه به حریم خصوصی من نفوذ کنند و برای ترمیم سرشکستگی ها و فضاحت های جاریِ خود، به تخریب زندگی من بسیج شوند. از قول من به آقای تائب – رییس سازمان اطلاعات سپاه – ومأموران نابالغِ وی بفرمایید: قبول، به فرض که نوری زاد و خانواده اش را پودر کردید و از هم دریدید، با دست های خونین خود چه می کنید؟ از قول من به آقای تائب بفرمایید: جناب حجت الاسلام والمسلمین، خونِ دست های شما، آنگاه که مغز جوانان ما را متلاشی کردید و همزمان خونشان را انکار فرمودید، آنچنان با سنت ها و محکمات تاریخی در آمیخته است که با آب هزار دریا نیز زدوده نمی شود.

رهبرگرامی،

مأموران سپاهی شما ، درانتقام از تیزابی که من در نامه هایم برسرشان فرو باریده ام، آشکارا به حریم خصوصی من دخول کرده اند و درکثیف ترین شکل ممکن، برای برهم زدن و متلاشی کردن کانون خانواده ام، بکارهای ابلهانه ای دست برده اند. ای خاک برسرِ دم و دستگاه یک سیستم اطلاعاتی که با ورود به حریم خصوصی منتقدان، به ترمیم عجز خود می پردازد. اگر هنوزدر قاموس فکری و حیثیتیِ شخصِ شما، خانواده و حریم خانواده ارزشی دارند، به مأموران اطلاعات سپاه و سایرینی که در وزارت اطلاعات به همین کارها مشغولند، بفرمایید سراز خانواده ی من وسایر معترضان بیرون کشند. ویا اگرنه، ورود این نابخردان و افسار گسیختگان به اشاره ی جناب شما صورت پذیرفته و می پذیرد، بفرمایید تا ما، باورهای ایمانی و انسانی خود را با شاخص جدیدی که شما باب کرده اید تنظیم کنیم.

مأموران سپاهی شما ، درانتقام از تیزابی که من در نامه هایم برسرشان فرو باریده ام، آشکارا به حریم خصوصی من دخول کرده اند و درکثیف ترین شکل ممکن، برای برهم زدن و متلاشی کردن کانون خانواده ام، بکارهای ابلهانه ای دست برده اند. ای خاک برسرِ دم و دستگاه یک سیستم اطلاعاتی که با ورود به حریم خصوصی منتقدان، به ترمیم عجز خود می پردازد. اگر هنوزدر قاموس فکری و حیثیتیِ شخصِ شما، خانواده و حریم خانواده ارزشی دارند، به مأموران اطلاعات سپاه و سایرینی که در وزارت اطلاعات به همین کارها مشغولند، بفرمایید سراز خانواده ی من وسایر معترضان بیرون کشند. ویا اگرنه، ورود این نابخردان و افسار گسیختگان به اشاره ی جناب شما صورت پذیرفته و می پذیرد، بفرمایید تا ما، باورهای ایمانی و انسانی خود را با شاخص جدیدی که شما باب کرده اید تنظیم کنیم.

نامه های من با هر مضمونی که برشانه حمل می کنند، از امید و نیکفرجامی سرشارند. ما هنوز به شما و به فرجام نیک شما دلبستگی داریم. حساب شما را از حساب جباران تاریخ جدا کرده ایم. ما نمی خواهیم شما را و مأموران شما را در انزوایی که در پسِ مرزهای تاریخیِ ما پای می کوبد، گرفتار ببینیم. یک روزهایی ما ادب را، احترام را، تکریم آحاد خانواده را، وخط قرمزی به اسم حریم خصوصی مردمان را از جناب شما فهم می کردیم. من اطمینان دارم افسار گسیختگان اطلاعات سپاه، دور از چشم مبارک شما سربه اندرون خانواده های ما فرو برده اند. من نمی توانم باور کنم آندسته از مأموران اطلاعات سپاه که در مجاورت هیولاگونگی سربرآورده اند، از جناب شما برای سرک کشیدن به خانواده ها و آشفتن نظام آن خط گرفته و می گیرند. مباد آن روز که بشنوم حضرت شما به این هیولاها فرموده باشید: بروید و هربلایی که می توانید برسر نوری زاد وخانواده اش بیاورید. نه نه ، ما هنوز شما را درحوزه ی  ادب ورزی و رعایت اصول اخلاقی، صاحب وجاهت می دانیم. اگر روزی درهمین نزدیکی ها اتفاقی نامبارک در کانون زندگی من رخ داد، خواهم دانست – و برای شما خواهم نوشت – که شخص جناب شما در ترسیم این نامبارکی دخیل بوده اید و شخصاً به مأموران خود فرمان فرموده اید که با من آن کنند که با کافرِحربی نمی کنند.

رهبرگرامی،

احتمال دارد من به همین زودی توسط مأموران وفادار شما پودر شوم. وخانواده ام به آوارگی درافتد و متلاشی گردد. اگر اجازه بدهید و موافق باشید، من ازمخاطبان خود می خواهم که در غیاب من به نگارش نامه همت کنند و همچنان جناب شما را با الفاظ شایسته ندا دردهند. ما هنوزبه شما و به رفتار متوازن شما امید داریم. شما را بخدایی که می پرستید، از چنبره ای که گِرداگِرد شما بالا برده اند، بیرون بزنید. هوای جامعه را آنگونه که هست استنشاق کنید. اجازه ندهید موریانه هایی که چهار ستون مناسبات ما وشما را می جوند، شما را در شرایطی که خود پدید آورده اند، گرفتار کنند و از زبان شما آن برآورند که خود می خواهند.  من زنده یا مرده، در پیشگاه خدای متعال، ودر پیشگاه مردم فلک زده ی ایران عزیز، جمعی از نخبگان جامعه ی خویش را به مدد می گیرم تا از هفته ی آینده، یک به یک، یا چند به چند، روبه جناب شما نامه بنویسند و شما را از آسیب ها و الفت ها با خبر کنند.

این عزیزانی را که من نام می برم و از آنان می خواهم تا برای شما نامه بنویسند، از سرشناسان وادی علم و ادب و ایمان و تقوایند. من اینان را در اجابت درخواستم، یا حتی دربی بها دانستن آن، به خدا وا می گذارم.

من و خانواده ام در این چند وقت، رنج فراوانی را تحمل کرده ایم. اگر تا هفته ی بعد و هفته های بعد زنده بودم و خانواده ام برقرار بود، همچنان برای شما خواهم نوشت. وگرنه فردای قیامت، اگر مرا فرصتی و امکانی بود، هم گریبان شما را خواهم گرفت، وهم گریبان این چند نفری که یک به یک نامشان شماره می کنم و مختصری با آنان سخن می گویم:

1 – همسرشهید همت و همسر شهید باکری: شما خوبان در این دوسال بسیار آسیب دیده اید. آقای شریعتمداری کیهان از شما نیز فروگذارنکرد و برشما ناسزاها بارید. شرمم باد که دهان قلم خویش را به تکرار و یادآوری آن ناسزاها بیالایم. شما ازآبروداران بنامِ سرزمین مایید. من شما را به نمایندگی از خانواده های مکرم شهدا به این معارضه فراخوانده ام. می دانم برای شما سخت است، اما شما را به عزیزان وشهیدانتان سوگند، قلم برگیرید و هرچه بشارت و هرچه هشدار سراغ دارید به سمت رهبرمان اشارت دهید. من شما دوتن را بسیار غیور یافته ام. شاید پرچمداریِ شما در این تقاضایی که من به میان آورده ام، دیگران را برسرشوق آورد و آنان نیز به تکاپو درافتند. شما در فردای قیامت جلوی خیلی ها را خواهید گرفت و از آنان به پیشگاه خدای خوب شکوه خواهید بّرد. اما چرا من و خانواده ام در همان فردا، جلوی شما را نگیریم و نگوییم چرا ما را دراین ورطه ی بلا تنها گذاردید؟ مباد آن روز. من با تمام ارادتم در پیشگاه سلامت و صلابت شما دوتن سرتعظیم فرود می آورم.

2 – حضرت آیت الله وحید خراسانی: من جناب شما را بسیار دوست می دارم. همین که درآن دیدار کوتاه سکوت فرمودید تا من هرآنچه را که دردل داشتم برشما ببارم، برعلاقه ی من نسبت به خود افزودید. من درآن دیدار جسورانه به شما گفتم: جناب وحید، مردم ما چقدرِ دیگر باید هزینه کنند تا برای شما علما بقدر آن خلخالِ ربوده شده از پای آن زن یهودی بیارزد تا شما علما یک تکانی بخورید و عمامه از سربگیرید و پای برهنه از بیت شریفتان بیرون بزنید و فریاد کشا نسبت به فجایع جاری کشور بر بشورید؟! به شما گفتم: چرا خروج نمی کنید؟ چرا آبرویی را که از مردم و از دین خدا دارید، خرج مردم و دین خدا نمی کنید؟ گفتم: مگر قرآن نفرموده : برای خدا قیام کنید اگر چه به زیان خودتان و به زیان پدر ومادرتان و به زیان خویشاوندانتان تمام شود؟ گفتم: جناب وحید، مردم را کشته اند و اموال مردم را سوخته اند و تخریب کرده اند و چهره ی بسیج و بسیجی را تا حد شعبان بی مخ ها خراشیده اند.پس کی می خواهید اعتراض کنید؟ وشما با تبسمی مدام به من فرصت دادید تا سخنم و آتش درونم فرو بنشیند. درپایان فرمودید: آقای نوری زاد، والله اگر برمن مسجّل شود که خروجم به نتیجه خواهد انجامید، همین فردا خروج خواهم کرد. اکنون به محضر شما عارضم که: خروج نه، اما برای رهبر نامه ای بنویسید و با آن شجاعتی که از شما سراغ داریم، جناب ایشان را به مخاطرات پیش رو وبه کورسوهای امید هشدارو بشارت دهید. قرارما و شما، فردای قیامت بجای خود، قرار ما درهمین دنیا. مباد نامه های خود را محرمانه برای ایشان ارسال فرمایید. بنای ما بر انتشارِعلنی نامه هاست.

آیة الله العظمی وحید:آقای نوری زاد، والله اگر برمن مسجّل شود که خروجم به نتیجه خواهد انجامید، همین فردا خروج خواهم کرد.

اکنون به محضر شما عارضم که: خروج نه، اما برای رهبر نامه ای بنویسید و با آن شجاعتی که از شما سراغ داریم، جناب ایشان را به مخاطرات پیش رو وبه کورسوهای امید هشدارو بشارت دهید. قرارما و شما، فردای قیامت بجای خود، قرار ما درهمین دنیا. مباد نامه های خود را محرمانه برای ایشان ارسال فرمایید. بنای ما بر انتشارِعلنی نامه هاست.

3 – حضرت آیت الله جوادی آملی: من شما را شخصیتی فرهیخته و عارف و عالم و با تقوا می دانم. اما از شجاعتتان سراغی نمی بینم. حضرتعالی به قرآن و نهج البلاغه بسیار مسلط اید و بدانها اشراف دارید. اگر به فراخوان من بها ندهید، شما را به همان قرآن و به همان نهج البلاغه ای وا می گذارم که عمرخود را مصروف فهم آن ها فرموده اید. سکوت فراوان شما در قبال حادثه های این دوسال اخیر، چه به اسم تقیه و چه به هر اسم و به هر دلیل شرعی و عقلی، مردمان ما را به انزجار از اسلام ترغیب کرده است. دست به قلم ببرید و برای رهبرمان نامه ای و نامه هایی بنویسید و از ایشان بخواهید فکری برای اینهمه انشقاق مردم بکنند و به آغوش مردم باز گردند. به ایشان بفرمایید که پوزش خواهی از مردم، و ترمیم رنج های آنان، به خداوندی خدا، ای بسا عزت ایشان را مضاعف گرداند. اگر به اینگونه اشارات من تمایل ندارید، به هرچه که خود بدان متمایلید اشاره فرمایید. مهم این است که مردم ما از جناب شما یک دو خط نامه بخوانند و باور کنند که علمای شیعه، هیچگاه وامدار حکومت ها نبوده اند و به وقت ضرورت، به میان آمده اند و از حق و از مظلومان دفاع کرده اند. وگرنه، این چند روز دنیا را به سکوت و تماشا سپری فرمایید. که در این صورت، من و خانواده ام و هزاران خانواده ی دیگر، فردای قیامت راه را برشما خواهیم گرفت.

{حضرت آیة الله جوادی آملی}  سکوت فراوان شما در قبال حادثه های این دوسال اخیر، چه به اسم تقیه و چه به هر اسم و به هر دلیل شرعی و عقلی، مردمان ما را به انزجار از اسلام ترغیب کرده است. دست به قلم ببرید و برای رهبرمان نامه ای و نامه هایی بنویسید و از ایشان بخواهید فکری برای اینهمه انشقاق مردم بکنند و به آغوش مردم باز گردند.

4 – حضرت آیت الله مکارم شیرازی: شما نیز از صاحب نامان این روزگارید. حادثه های این دوسال اخیر را تماشا کردید و ترجیح دادی سکوت کنید. اما نه ، یک چند باری به بدحجابی ها و فعالیت وهابی ها اعتراض فرمودید. خون جوانان بی گناه مردم را به چشم دیدید و ازیک اعتراض ساده هراسیدید. ظاهراً برای مرجعیت، برخورداری از شجاعت، یک ضرورت حتمی است. ما شما را شجاع می خواهیم. با آن قلم شیوایی که آثار علمی فراوانی پدید آورده، نامه ای به رهبرمان بنویسید و وی را به فرداهای مهیبی که در کمین کشور ماست هشدار دهید و خیرخواهانه حضرت ایشان را به آشتی و دلجویی از مردم معترض و آسیب دیده ترغیب فرمایید. وعده ی ما و شما نیز فردای قیامت. بخدا قسم حضرت آیت الله، ما نیز چون شما خانواده ی خود را دوست داریم و از رواج آشوب و اضطراب در خانواده و در کلیت کشورمان در رنجیم.

5 – حضرت آیت الله صانعی: من به شخص شما ارادت ویژه ای دارم. نامه ی شما به رهبرمان، با وجود همه ی لطمه هایی که از هواداران ایشان تحمل فرموده اید، می تواند راهها را بگشاید و بن بست ها را پس بزند. در یک سال و نیمی که من در زندان بودم، نمایندگان جناب شما به خانواده ی من سرزدند و از آنان دلجویی کردند. امروز همان خانواده در معرض آسیب و دربدری است.

همان خانواده ی خون جگر، توسط مأموران هرزه ی اطلاعات سپاه، به سمت آشوب و گسست رانده می شود.م. من شخصاً درمعرض تهدید شما درشکستن سکوت صاحب وجاهت اید. با نامه ای به رهبر، از آسمان خدا برای مردم ما برکت و رشد و همدلی، و برای رهبرما نیکنامی و فرود آمدن از بلندای دست نیافتنی ای که برای وی برساخته اند، آرزو کنید. شما را به خدا مبادا نگارش نامه را به دوردست ها احاله دهید! پسندیده است که درهمین هفته ی آینده، هجوم نامه های شما عزیزان به سوی رهبرمان بال بگشاید و وی را در زیر بارش کلمات شریف انسانی و آسمانی غسل دهد.

6 – حضرت آیت الله بیات زنجانی: جناب شما نیز از ارادت من به خویشتن نیک خبردارید. دست به قلم ببرید و با ترنم کلمات، فضایی از درستی و رعایت حقوق مردم و انصاف و خیرخواهی ترسیم کنید و رهبرمان را به این فضا دعوت فرمایید. من اطمینان دارم بارش کلمات زمینی و آسمانی عزیزانی چون شما می تواند دل سنگ را بشکافد چه برسد به دل رهبر ما که یک زمانی ما از او نور می نوشیدیم.

7 – حضرت آیت الله  سیدعلیمحمد دستغیب:  شما را دوست دارم. آزادگی شما را می ستایم. از تهران به شوق شما تا شیراز رانندگی کردم تا به دیدار عزیزی نائل آیم که نخواست منبرآزادگی اش از سلامت و صلابت تهی باشد. شمانیز ای عزیز دست مرا در این نهضت بزرگ بگیرید و همراهی ام کنید. ای بسا روزی درهمین نزدیکی ها، با هرنامه ی من هزاران نامه همراه شود و هجوم این همه نامه، همانند آن گلهایی باشد که ما در روزهای انقلاب به داخل لوله های تفنگ سربازان شاه فرو می کردیم.

8 – حضرت آیت الله موسوی اردبیلی: نامه ی شما درکنار نامه های دیگران می تواند راهگشایی کند. ما از تلاش شما برای راه گشودن دراین دوسال اخیر نکته های نیکی شنیده ایم. قلم به دست بگیرید و رهبرمان را به آن روزی بشارت دهید که فتنه های واقعی را نه در خواست های بحق مردم، که در رفتار پلیدانی بنگرد که نقاب رفاقت به صورت بسته اند و از پشت به ایشان خنجر زده اند و می زنند.نامه های شما خوبان به ایشان، می تواند از دیوارهای ضخیم این روزهای بیت رهبری گذر کند و بردل وی تأثیربگذارد.

9 – جناب سید محمد خاتمی: از میزان ارادت من به شخص خود آگاهید. شاید برای شما کمی سخت باشد که دست به قلم ببرید و از رهبر بخواهید به روزهای خوبِ درکنار مردم بودن نظر کنند. اما نه، شما دراین دوسال تلخ، نرم ترین مواضع را اتخاذ فرموده اید و قلم شیوای شما بی تاب نگارش یک   نامه ی دلنشین و شریف است. به این تقاضای من حتماً عمل کنید. بخدا قسم من روزها و ساعت های بسیار سخت و فرساینده ای را سپری کرده ومی کنم. اطمینان دارم طعم تنهایی را چشیده اید. اگر بنویسید و هوشمندانه و قاطع و درست و منصفانه  رهبر را به فرداهای نیک بشارت بدهید و از خطاها و احتمال های حتمی برحذر دارید، من از همین اکنون برکات آن نامه و نامه ها را برای شما تضمین می کنم. ما با این نامه ها قرار است برای هزارمین بار حجت را بر رهبرمان تمام کنیم. نه آنکه خدای ناکرده وی را در معرض تهدید و تنگنا قرار دهیم، بلکه از این منظر که ایشان بدانند آن سوتر از هواداران رسمی رهبری، هستند مشفقان غیرت مندی که به نیک فرجامی ایشان و رهایی کشور، عمیق تر و آگاهانه تر  می نگرند. شاید نیاز به این نباشد که بگویم: اگر ننویسید و منتشر نکنید، من و خانواده ام چشم به راه قیامت نخواهیم ماند. درهمین دنیا از شما گله خواهیم کرد. وشما با اعتنا به آموزه های دینی مان، ازمیزان نفوذ آه بی پناهان با خبرید.

10 – جناب هاشمی رفسنجانی: شما شاید بیش از همه ی ما به این نامه نگاری ها مستحق باشید. چرا که شما و خاندان شما در این دوسال آنچنان در معرض آسیب و خراش بوده اید که هیچ انسان منصفی هجوم آنهمه بلا را به ساحت شمایان نمی پسندد. شما یک روز چشم و چراغ این کشور بودید و جایگاهتان بسیط بود. درکل کشورجایی نبود که تاثیر نفوذ شما درآن تعریف نشده باشد. بویژه قلب رهبر.

 که دریک تنگنای عاطفی، اشک درچشم فرمودند: هیچ کس برای من هاشمی نمی شود. اما گذر زمان، به توفانی سهمگین انجامید و جای شما را در دل رهبر به دیگران سپرد و شما را از هرطرف به تنگ آورد و به گوشه ای ناگزیر پرتاب کرد. قلم به دست بگیرید و مارا از هجوم بلایی که مأموران بی حیای اداره ی اطلاعات سپاه برایمان تدارک دیده اند بدرببرید. اگر همچنان بنا را برسکوت بگذارید، به خدای کعبه سوگند، تنهای تنها به راهی که آغاز کرده ام ادامه خواهم داد و تا پای جان به افشای مفسده های سپاهیان فربه از مال حرام و اطلاعاتی های هیولا صفت دست خواهم برد. اگرچه این افشاگری به نابودی من و خانواده ام بیانجامد. واز آن پس: دیدارمان به قیامت!

11 – جناب سید حسن خمینی: قبول می فرمایید که در این دوسال اخیرشما را سخت ترسانده اند. پدرشما مشکوک از دنیا رفت. شاید به شما گفته باشند که همان سرنوشت پدرمرحوم می تواند برای شما نیز رقم بخورد. من به جایگاه مردمی شما آگاهم. مردم شما را دوست دارند. به همان دلیلی که درآن ملاقات حضوری به شما گفتم، شما می توانید در فرابردنِ فضای جامعه به سمت اصلاح، و به سمت پاکسازی از مفسده ها نقش اساسی داشته باشید. قرار نیست شما قلم بربگیرید و آسمان و زمین را به هم بدوزید. قرار است به رهبرمان بگوییم: شاید فردا دیر باشد. و باید ازهمین امروز به فکر فردا بود. مردم ما برای  دوست داشتن شما دلیل می خواهند. نشانشان بدهید که مستحق این دوست داشتن های بی ریای مردم هستید. هیچ مأمور اطلاعات و هیچ سپاهی اطلاعاتی، از این که شما سخن مشفقانه به رهبر بگویید و وی را به روشنایی ها و تاریکی ها بشارت و هشدار بدهید، برشما نمی شورد. سرتان را به خدا بسپرید. اگر سکوت کنید، شاید درهمین دنیا خانواده ی من یک روز جلوی شما را بگیرند و به شما بگویند: نوری زاد را پودر کردند و ما را از هم گسستند و شما سکوت اختیار کردید.

12 – آقای علی مطهری: شما از نام پدر شهیدتان سود می برید. گرچه گاه نشان داده اید که روح آن شهید بزرگوار در شما به تکاپو در می افتد و از زبان شما جاری می شود و حق خواهی می کند. قلم به دست گیرید و به رهبرمان بنویسید که ولایت فقیه آنجا خواستنی است که ما از او جز عدالت و علم و تقوا و پاکیزگی و شجاعت و پاکدستی و جهان شناسی و فهم مقتضیات روز نبینیم. به وی بنویسید که با رویت ابتدایی ترین تراشه های ظلم، مقبولیت شرعی وی به مخاطره می افتد. به وی بنویسید که شجاعت تنها در برآوردن فریاد نیست. شاید عالی ترین مراتب شجاعت، پوزش خواهی از مردم است بهنگام رواج ظلم. آقای مطهری، یکبار به شما گفتم:

شما نمایندگان در تک تک فاجعه های جاری کشور سهیمید. و امضای شما برهرقطره خونی که از بی گناهان به زمین ریخته شده، نشسته است. گفتم: سکوت شما نمایندگان در مجلس، به معنای تایید فجایع کشوراست. رهبر، شما را و خاندان شما را دوست دارد. شاید قلم شما و صداقت قلم شما از تیزی قلم من کارگرتر افتد و دل ایشان به سوی مردم واگشوده شود. تنهایی، حتماً قابل تحمل است اما تنهایی ای که با ناجوانمردی آمیخته باشد، فرساینده است. من اما گفته باشم: والله اگر هیچ یک از شما عزیزان به ندای من پاسخ نگویید، تا هرکجا که مقدورم باشد، به افشای مفاسد جاری کشور، بویژه مفاسدی که از آتشفشان سپاه و وزارت اطلاعات بیرون می زند، اصرار خواهم ورزید. به هرقیمتی که برای خودم و برای خانواده ام تمام شود.

13 – سردارپاسدار حسین علایی: من یک بارهم به شما گفته ام.  که اگربخواهم جانم را در رکاب یک پاسدارحقیقی فدا کنم، آن یک نفر شمایید. گرچه امثال شما فراوانید و شکرخدا ذخیره های سلامت برای فردای کشوربشمار می روید اما من شخصاً شما را پاسداری فهیم، تیزبین، اهل مطالعه، منصف، مردمی، پاک، جنگ دیده، جهان دیده، به روز، مومن، صبور و اهل مدارا یافته ام. اینها که برشمردم مگر کم سرمایه است؟ شما نیزتقاضای مرا اجابت فرمایید و نامه ای از زاویه ای که خود می پسندید برای رهبرمان بنویسید. متاسفانه دوست گرامی من، جماعتی در سپاه، به این نهاد پاک آسیب نشانده اند. کجا شما باور می کردید بعضی از پاسدارانِ از اسارت برگشته، و پاسداران جنگ دیده، به روزی درافتند که با تلسکوپ های خود به زندگی امثال نوری زاد فرو شوند و با شنود تلفن های او و غارت اموال او و بیرون کشیدن فیلمهای خصوصی او و خانواده اش از و انتشار فیلمهای به غارت رفته ی او بخواهند او را به زانو درآورند؟ اینها را اضافه کنید به پاسدارنماهایی که سربه اموال مردم فرو برده اند و از هزار اسکله ی قاچاق مشغول حفظ نظامند. نامه ای بنویسید و مرا در این راه پرخطر یاوری فرمایید.

14 – جناب دکتر سروش: متاسفانه شأن علمی شما در کشورما به چالش درافتاد و قدر شما دانسته نشد. امامان ما با دانشمندان ملحدی چون ابن ابی العوجا به بحث می نشستند و به شاگردان خود شیوه های مدارا و داد و ستد علمی را می آموختند. شما اما درجایگاه یک دانشمند شیعی نیز تحمل نشدید و ناگزیر به ترک و جلای وطن شدید. یکی از رازهای تحمل نشدن شما، این بود که علمای دینی ما نخواستند با درافتادن به مباحث روزجهانی که شما مبدع آن درکشوربودید، خود را با شتاب علوم و مباحث تازه هماهنگ کنند. شاید به همین دلیل است که زمان و جهان پیش رفته اند و بسیاری از علمای ما در دوردست های علمی جا مانده اند. با این همه من از جناب شما تقاضا دارم نامه ای از سر رفاقت و شفقت به رهبر بنویسید. می دانم اجابت این تقاضا برای شما ای بسا ناگوار باشد و ناشدنی. اما اجازه بدهید این مکتوب

جمعی، از شیوایی قلم شما نیز بهره مند باشد. حتماً شجاعت برای شما نیز در همین فرو خوردن محاکاتی است که به شما نهیب می زند: ننویس! اما شما بنویسید. ما بنا داریم با این نوشتن ها به تاریخ نشان بدهیم که: شاید فردا دیر نباشد. وبشود ایران عزیز را مجدداً احیا کرد. اگر ننوشتید، ایرادی نیست. من و خانواده ام در فردای قیامت با شما کاری نخواهیم داشت. شما به اندازه ی کافی آسیب دیده اید.

15 – جناب دکتر کدیور: از جناب شما نیز تقاضا دارم نامه ای خیرخواهانه برای رهبربنویسید. گرچه شما پیش از این نیز نشان داده اید که درهمراهی و مساعدت فکری صادق و منصف اید. ازهرچه که صلاح می دانید بنویسید. شما اکنون می توانید از موضع یک عالم دینیِ دور از وطن، آسیب های درکمین را وابشکافید. می توانید افق های روشن را – هرچند در دوردست نشان ما بدهید. نگران ناسزاهای امثال آقای شریعتمداری کیهان نباشید. او را اگر به حال خود هم وابگذاریم، از قلمش ناسزا  می چکد. شما بنویسید تا در تاریخ بماند. تا آیندگان قضاوت کنند که جماعتی خیرخواهانه و با به خطرانداختن خود و خانواده ی خود، تلاش کردند کشورشان را از کام هزار حادثه ی درکمین بدر ببرند اما کسی صدایشان را نشنید. باور بفرمایید من هنوز ناامید نیستم. چرا که می دانم درسخن حق نوری نهفته است که مخاطب خود را می جوید و کام او را به نور خود برمی آورد.

16 – من از نمایندگان مجلس، ازمدیران و مسئولان، چه با اسم خود و چه با اسم مستعار، درهرکجای ایران و جهان تقاضا دارم مرا در این حرکت بزرگ یاری دهند. ما می توانیم چند به چند، یک به یک، با همین نامه های خود بارانی از کلمات شایسته برسر رهبر بباریم و او را به آسیب ها و به نادرستی ها و به کجی ها هشدار دهیم. محل انتشار این نامه ها می تواند سایت های شخصی و حرفه ای باشد.

می توانید نامه های خود را برای من، یا به سایت آقای دکتر خزعلی ارسال فرمایید. یا به سایت کلمه و جرس و هرکجا که خودتان صلاح می دانید. شایسته می دانم دراین نهضت بزرگِ نامه نگاری، از رواج واژه های زشت و ناپسند پرهیزکنید. قرار ما تا زمان انتخابات. البته بنا نیست در آن روز اتفاق حیرت انگیزی رخ بدهد و همه ی آبهای رفته به جوی بازگردد. اما انتهای این راه را همان ایام انتخابات رصد می کنیم. همه می نویسیم و رهبر را مخاطب نوشته های صریح اما مشفقانه ی خویش قرار می دهیم. به امید اثربخشی اقیانوسی از کلمات خیرخواهانه. بدرود

تا جمعه ی آینده و هفته های آینده.

سه شنبه بیست و دوم آذرماه سال نود

با احترام و ادب:

محمد نوری زاد

——————————-

این مطالب به صورت مستقیم و بدون ویرایش رادیو کوچه منتشر شده است.


 


خبر / رادیو کوچه

وزارت کشور مصر با صدور بیانیه‌ای اعلام کرد در اثر درگیری‌های شدیدی که روز جمعه، 3 فوریه، در پایتخت این کشور آغاز شد و تاکنون ادامه دارد 16 نیروی پلیس زخمی شده‌اند.

به گزارش الجزیره، از سوی دیگر درگیری‌ها در شهر سوئز واقع در شرق قاهره که شام‌گاه پنج‌شنبه شاهد کشته شدن دو تظاهرکننده بود، روز جمعه، 3 فوریه، از سر گرفته شد‌.

در همین حال یک منبع امنیتی در ساختمان رادیو و تلویزیون مصر اعلام داشت نیروهای ارتش با استقرار در محوطه داخلی و خارجی، هم‌چنان از این ساختمان پاس‌داری می‌کنند و بر خلاف شایعاتی که در این زمینه منتشر شده هیچ‌گونه عقب‌نشینی از آن‌جا صورت نگرفته است‌.

اخبار رسیده از شهر سوئز درباره علل درگیری‌ها هم‌چنان ضد و نقیض است‌.

برخی از شاهدان عینی می‌گویند که رانندگان تاکسی در این شهر نخستین کسانی بودند که اعتراض‌ها را آغاز کردند در حالی که شاهدان دیگری می‌گویند که ناآرامی‌ها در اعتراض به حادثه خونین پورت سعید زبانه کشیده است‌.

بیمارستان سوئز اعلام کرد 21 جوان زخمی به این بیمارستان منتقل شدند و با توجه به تعداد زیاد زخمی‌ها از مردم تقاضای اهدای خون شده است‌.

در همین حال از بسیاری از مردم شهر سوئز خواستار بازگشت دوباره نیروهای لشکرسوم مصر به این شهر به منظور برقراری امنیت و آرامش شدند‌.

 بیشتر بخوانید:

«جان‌باختن دو تن در درگیری پس از مسابقه فوتبال مصر»


 


خبر / رادیو کوچه

پس از شدت گرفتن تحریم‌های بین‌المللی علیه جمهوری اسلامی مقام‌های این کشور از کشورهای غربی و عربی انتقاد و آن‌ها را تهدید کرده است که در صورت ادامه این امر ایران مجبور به مقابله به مثل خواهد شد.

به گزارش منابع خبری ایران، آیت‌اله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، در خطبه‌های نماز جمعه، 4 فوریه، و در واکنش به احتمال حمله نظامی به ایران ضمن اشاره به این که «ما هم تهدیدهایی داریم که به وقت خود اعمال خواهد شد»، بار دیگر تاکید کرد که ایران در قضیه برنامه هسته‌ای خود عقب‌نشینی نخواهد کرد.

آیت‌اله خامنه‌ای در خطبه‌های نماز جمعه با اشاره به سخن مقام‌های آمریکایی که گفته‌اند برای مقابله با ایران «همه گزینه‌ها روی میز است» گفت: «جنگ ده برابر به ضرر آمریکا است.»

رهبر جمهوری اسلامی با تاکید بر این که «ایران در قضیه هسته‌ای عقب‌نشینی نخواهد کرد» اظهار داشت: «تحریم‌ها باعث می‌شود که از داخل رشد کنیم.»

او هم‌چنین با پرداختن به بحران اتمی ایران و تهدید‌هایی که این کشور در این مسیر با آن مواجه است اظهار داشت: «ما هم تهدیدهایی داریم که به وقت خودش اعمال خواهد شد».

به گزارش روزنامه الاخبار، علی‌اکبر صالحی، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی هم در مصاحبه‌ای تاکید کرد که ایران برای مقابله با تحریم‌های نفتی آماده است و گفت: «ما تحریم‌ها را قبول نداریم. غرب در رابطه با ایران در مسیر اشتباهی حرکت می‌کند. متاسفانه غرب دچار نوعی توهم شده است و فکر می‌کند که اگر به فشارهایش علیه ایران ادامه دهد و محاصره را تنگت‌تر کند، ایران تسلیم خواهد شد، اما ایران کشوری متمدن و دارای تاریخی اصیل است که در رویارویی با این گونه اقدامات تجربه دارد. ان‌شا‌الله از این فشارها سالم خارج خواهیم شد.»

از سوی دیگر رستم قاسمى وزیر نفت جمهوری اسلامی با ارسال نامه‌اى به عبدالکریم اللعیبى وزیر نفت عراق و رییس اوپک، خواستار «رفتار منطقى برخى از کشورهاى عضو این سازمان در قبال تحریم نفت ایران» توسط اروپا شده است.

اشاره رستم قاسمی به برخی از کشورهای عربی منطقه خلیج پارس است که اعلام آمادگی کرده‌اند در صورت تحریم صنعت نفت ایران، کمبود نفت را در بازارهای جهانی جبران خواهند کرد.

غرب معتقد است که ایران در تلاش برای دست‌یابی به سلاح اتمی است. تهران اما بر مسالمت‌آمیز بودن برنامه اتمی خود اصرار دارد. تحریم صنعت نفت و بانک مرکزی جمهوری اسلامی آخرین گامی بود که تا‌کنون در مسیر افزایش فشار بر جمهوری اسلامی برداشته شده است.

بیشتر بخوانید:

«تشدید محدودیت معاملات با ایران در طرح سنای آمریکا»

«احتمال حمله اسراییل به ایران در بهار آینده»


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته