-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ بهمن ۱۴, جمعه

Latest News from Iran Green Voice for 02/03/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



مهدی خزعلی پس از بیست و پنج روز اعتصاب غذا بر اثر خونریزی معده به بهداری بند ۳۵۰منتقل شد.

به گزارش کلمه، مهدی خزعلی روز گذشته بدنبال خونریزی معده به بهداری بند ۳۵۰ منتقل شد.
این گزارش حاکی است هر چند وضعیت جسمی این زندانی سیاسی مناسب نیست و تاکنون بیش از ۱۶ کیلو کاهش وزن داشته است، اما او اعلام کرده که به اعتصاب غذای خود ادامه می دهد.

تابستان سال جاری نیز مهدی خزعلی که همزمان با ماه رمضان بازداشت شده بود، پس از اعتصاب غذا به قید وثیقه آزاد شد.

مهدی خزعلی در بیست و چهارمین روز اعتصاب غذای خود در حالی که هنوز دست شکسته اش در گچ بوده و به شدت لاغر شده بود، به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد.مهدی خزعلی پس از انتخابات مهندسی شده ریاست جمهوری بارها بازداشت و راهی زندان شده است. تیرماه سالجاری نیز وی با ضرب و شتم و آسیب دیدگی از ناحیه گردن بازداشت و پس از یک ماه اعتصاب غذا به قید وثیقه آزاد شد. وی چندی پیش در نامه ای به رهبری با انتقاد از شرایط جاری پیشنهاد کرد مختارید پاسخ مرا حضوری دهید یا برای پنجمین بار راهی سلول انفرادی ام نمایید.


 


 

ندای سبز آزادی- آریا صمیمی: 56 سال داشت که با گاز اشک آور شهید شد. گاز اشک آوری که معلوم نبود ساخت چین است یا تولید کارخانه های سپاه و به چه میزان مواد شیمیایی تشکیل دهنده اش، علمی و دقیق گزینش و ترکیب شده است.

 «لطفعلی یوسفیان» در انتخابات سال 1388 به میرحسین موسوی رای داده بود. خانواده اش دو سال تمام روزه سکوت گرفتند تا اینکه این سکوت بالاخره شکسته شد. بانی شکسته شدن این سکوت، «لادن مصطفایی» همسر «علی حسن پور» یکی دیگر از قربانیان اعتراض های مردمی بعد از انتخابات ریاست جمهوری بود. او از نسبت خانوادگی بین همسرش و خانواده یوسفیان خبر می دهد و می گوید: « کشته شدگانِ حوادثِ بعد از انتخابات تنها محدود به کسانی نيستند که از آنان در رسانه ها نام برده شده است بلکه کسانی هستند که در سکوت خبری قربانی شده اند.»

«آرش یوسفیان» تنها پسر خانواده در گفت و گویی با "جرس" درباره دلیل سکوت دو ساله خانواده خود می گوید: «مسوولان بيمارستان ابن سينا هم برای اينکه خانواده ما دچار مشکل نشود، همان زمان به ما گفتند که علت فوت پدر را «ايستِ قلبی» اعلام می کنيم، چرا که در غير اين صورت ممکن است جسد را به خانواده تحويل ندهند و دردسرهای بعد آغاز شود.»

اما او معتقد است که دردسر از همان زمانی آغاز شد که پدرش بدون اينکه هيچ نقشی در راهپيمايی داشته باشد قربانیِ بی مسئوليتی کسانی شد که برای خاموش کردنِ اعتراضاتِ مردم از گاز های اشک آوری استفاده کردند و پزشکان هم گفتند که متاسفانه کاری از دست شان بر نمی آمد.

شهید جنبش سبز، کارمند سازمان کشاورزی بود و حتی در سطح معاونت این سازمان خدمت کرده بود. وقتی در روز 7 تیر 1388 گاز اشک آور به داخل ماشین اش پرتاب شد تنگی نفس گرفت. خانواده او را به بیمارستان رساند اما از دست پزشکان هم کاری برنیامد.

مادر این خانواده نیز یکسال قبل از پدر، فوت شده بود و خانواده سه نفره یوسفیان هم اکنون از حضور گرم مادر و پدر، هردو ، محروم است.

پسر این شهید که هم اکنون با دو خواهرش بار این غم را به دوش می کشد می گوید: « پدرم آدم ساده ای بود که سرش به زندگی خودش بود و اصلا به سياست کاری نداشت، وارد هيچ دسته و گروهی هم نشده بود، در روزهای اعتراض هم از محل کارش که حوالی خيابان آزادی بود به همراه يکی از همکارانش به خانه بر می گشت. پدرم بعد از مرگ مادرم خيلی سختی کشيد ما نمی خواستيم مشکلی برايش درست کنيم. حتی خود مسئولانِ بيمارستان هم به ما گفتند اعلام اينکه ايشان به واسطه استنشاق گاز اشک آور جان باخته است ممکن است مشکل درست کند، برای همين سکوت کرديم .»

«پدر سالم، سالم بود.» آرش این موضوع را تاکید می کند و می گوید: «او حتی از من که فرزندش هستم سالم تر و قوی تر بود ولی بعد از آن اتفاق واقعا دچار مشکل شد. هرگاه چهره اش به يادم می آيد که در روزهای آخر از نفس تنگی روی زمين می نشست نمی توانم به اين سکوت ادامه دهم تا شايد صدای من توسط مسئولان شنيده شود و هيچ گاه برای مقابله با اعتراض های مردمی که در هر کشوری هم ممکن است رخ دهد از چنين گازهايی استفاده نکنند و در نظر داشته باشند که مردم معمولی هم در همان اطراف درگيری ها سکونت دارند، رفت و آمد دارند که ممکن است به همين شکل مظلومانه قربانی شوند.»

پسر شهید سبز همچنین می گوید: «در انتخابات سال ۸۸ برای اولين بار شرکت کرد و مثل خيلی از مردم ديگر او هم به يک نامزد انتخابات رای داده بود. در شب انتخابات من خبر را اشتباهی متوجه شده بودم و به او گفته بودم بالاخره کانديدايی که به او رای دادی پيروز شد، او خيلی خوشحال شد و گفت خب معلوم بود با اين همه ميزان مشارکت چه کسی پيروز می شود اما صبح روزِ بعد از انتخابات وقتی نتيجه را از تلويزيون شنيد بسيار به او شوک وارد شد و تعجب کرده بود.»

آرش روز واقعه را تشریح می کند: «شهر اوضاعِ به هم ريخته ای داشت. پدرم ماشين مرا با خودش برده بود و هنگام بازگشت از محل کارش که حوالی خيابان آزادی بود، ميان شلوغی و ترافيک مجبور به توقف شدند. او همراه يکی از همکارانش بود که ناچار شدند در گوشه ای ماشين را پارک کنند، ناگهان می بينند که ماموران برای پراکنده کردن جمعيت گاز اشک آور پرتاب کردند. گاز وارد ماشين آنها می شود و در فضای بسته ی ماشين اين گاز می پيچد و آنها ناگزير می شوند برای دقايقی پياده شوند . حال پدرم خيلی بد می شود و در آن شرايط به او آب آشاميدنی می رسانند که فکر می کنم شرايط شان بدتر می شود.»

پدر آن روز به خانه برگشت اما نفس کشيدن برايش چنان سخت شده بود که حتی پسر چند روزی به محل کارش نرفت تا از او مراقبت کند.گاهی وقت ها از شدت نفس تنگی روی زمين می نشست، به خودش می پيچيد و اصلا نمی توانست تکان بخورد.

اما بالاخره خانواده تصمیم می گیرد پدر را به بیمارستان برساند. آرش می گوید: «روزهای خيلی شلوغی بود اما من با ديدن وضعيت پدر نگران شده بودم و بعد از سه روز او را به بيمارستان ابن سينا واقع در صادقيه ی تهران منتقل کردم چون ديگر در خانه کاری از دست مان بر نمی آمد و اصلا نمی دانستيم چه بايد بکنيم.»

خانواده نگران بود که حقیقت را به پزشکان بگویند :«معلوم بود که مواد شيمیايی در اثر استنشاق گاز در بدن پدرم هست. ولی پدرم که جبهه نرفته بود تا دليلش را مثلا اثرات مواد شيمیايی دوران جنگ اعلام کنيم. از طرفی می ديدم پرونده کاری و زندگی پدرم شفاف است و اگر دليلش را هم بگوييم مشکلی پش نخواهد آمد يعنی پدرم وابستگی به جريان های سیاسی نداشت که اگر جريان گاز اشک آور را بگوييم برايش مشکلی پيش بيايد. برای همين حقيقت را به پزشکان گفتيم.» پزشکان به خانواده می گویند که پدرتان چه تحملی داشت که سه روز با این وضعیت در خانه ماند.  

مسئولان بیمارستان به خانواده شهید می گویند دلیل فوت پدر را «ایست قلبی» اعلام کنید تا در تحویل جسد دچار مشکل نشوید. آنها قبول می کنند. پسر شهید یوسفیان در این باره می گوید: « من تنها پسر خانواده هستم، يک خواهر هم دارم که ازدواج نکرده بود، خواهر ديگرم هم به تازگی ازدواج کرده بود، مادرمان را هم تازه يک سال قبل از جان باختنِ پدرمان از دست داده بوديم، پدرم نه کار سياسی کرده بود و نه وابستگی به هيچ جريانی داشت، ناگهان با اتفاقی مواجه شديم که اصلا نمی دانستيم چه بايد بکنيم. از طرفی فکر می کرديم نظری که بيمارستان به ما گفته است در واقع نوعی لطف است به ما تا وارد يک مشکلِ جدی نشويم برای همين ما هم پذيرفتيم تا از آن شوک نجات پيدا کنيم و همچنين پدرمان را که واقعا بی گناه و بدون هيچ دليلی جان داده بود با آرامش به خاک بسپاريم. قبلش فکر می کرديم پدرمان به سلامت از بيمارستان مرخص خواهد شد، ساعت هشت صبح وقتی از بيمارستان به من زنگ زدند و گفتند پدر شما فوت کرده است حتی خود من هم باورم نمی شد. »

او ادامه می دهد: «تا زمانی که مراسم تدفينِ پدرم برگزار نشده بود ما هيچ کدام مان باورمان نمی شد که همه چيز تمام شد و گازهای شيميايی که استفاده کرده بودند داشت پدرمان را از درون نابود می کرد و در نهايت موجبِ از دست دادن جانش شد.»

او را در قطعه 257 بهشت زهرا دفن کردند و با توجه به اینکه علت مرگ را ایست قلبی اعلام کرده بودند در برگزاری مراسم مشکلی نداشتند .

آرش تنها پسر خانواده آن روزها در تدارک مراسم ازدواجش بود: «پدرم بارها می گفت از بيمارستان که مرخص شوم زودتر اين عروسی را برگزار می کنيم چون حالم اصلا خوب نيست و نمی دانم چه اتفاقی رخ می دهد. پدرم می گفت بزرگترين آرزوی من اين است که در عروسی تنها پسرم باشم. »

او سکوتش را می شکند تا صاحبان قدرت بدانند استفاده از گازهای اشک آور برای کنترل راهپيمايی ها می تواند چه مشکلاتی به وجود آورد . آن هم گازهای اشک آوری که معلوم نیست وارداتی از چین هستند یا تولید کارخانه های سپاه؛ گازهای اشک آوری که بعید است کسی نظارت علمی بر ترکیبات آنها کرده باشد؛ چرا که تنها به قصد سرکوب معترضان و خاموش کردن صدای پرسش گران و پراکنده نمودن اجتماعات تهیه شده است؛ پسر شهید سکوت را می شکند بلکه حاکمان بشنوند و بفهند که پاسخ اعتراض و سئوال شهروندان، سرکوب و خشونت نیست.


 


 

 در اعتراض به بازداشت زندانیان سیاسی و حصر رهبران جنبش سبز، تجمع اعتراضی در پاریس برگزار می شود. 

کمیته برگزارکننده تجمع اعتراضی با صدور بیانیه ای اعلام کرده است: 12 فوریه 2012  از ساعت  4 تا 6 بعد از ظهر (16 تا 18) در میدان حقوق بشر پاریس (تروکادرو)، گردهمایی اعتراضی برگزار می‌کنند. 

این کمیته متشکل است از رسول آذرنوش،محمذ اعظمی، بهمن امینی، محمدعلی توفیقی، بهداد ثابت آزاد، فرنگیس حبیبی، بیژن حکمت، رضا علیجانی، مرتضی کاظمیان، و علی کشتگر.

در بیاینه این کمیته از تمام هم‌میهنان آزاده‌ی ساکن فرانسه و دیگر مدافعان حقوق بشر دعوت شده با حضور در این تجمع و تظاهرات اعتراضی، همبستگی خود را با مبارزه برای آزادی و دموکراسی و عدالت در ایران نشان دهند، و از آزادی تمامی زندانیان سیاسی به ویژه پایان دادن به بازداشت خانم زهرا رهنورد و آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی پشتیبانی کنند.

متن کامل این بیانیه که در اختیار ندای سبز آزادی قرار گرفت به شرح زیر است: 

میرحسین موسوی، مهدی کروبی و زهرا رهنورد را آزاد کنید!

به وجدان‌های آگاه ایرانیان و جهانیان!

یک سال از حصر و حبس آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی، و خانم زهرا رهنورد می‌گذرد. ‌سال پیش، زمانی‌که تلاش‌های تمامیت‌خواهان حاکم بر ایران برای وادار کردن چهره‌های برجسته جنبش سبز به عقب‌نشینی و یا دست‌کم سکوت در برابر کودتای انتخاباتی 22 خرداد 88 به شکست انجامید، حبس خانگی آنان آغاز شد.

این تصمیم حاکمیت اقتدارگرا در شرایطی که آقایان کروبی و موسوی در حمایت از جنبش‌های ضددیکتاتوری منطقه، فراخوان راهپیمایی داده بودند، نشان‌دهنده‌ی عمق بحران مشروعیت نظام جمهوری اسلامی بود، و هراس حکومت از حضور معنادار شهروندان معترض در خیابان‌های تهران و شهر های بزرگ ایران را آشکار می‌کرد.

حبس چهره‌های برجسته‌ی جنبش سبز، حتی بدون برگزاری دادگاه‌های نمایشی مرسوم در ایران، اقدامی دیگر در ادامه‌ی برخوردهای ضدانسانی و غیرقانونی حکومت پس از کودتای انتخاباتی 22 خرداد 88 است.

سرکوب سیستماتیک جامعه مدنی و احزاب سیاسی، توقیف روزنامه‌های غیرخودی و سرکوب روزنامه‌نگاران مستقل، برخورد امنیتی با دانشجویان و استادان، حبس حقوقدانان و وکلای مدافع حقوق بشر، و افزایش تهدید و تبعیض علیه اقوام ایرانی و اقلیت‌های مذهبی کشور، ایران را به زندانی بزرگ تبدیل کرده که در فضای خفقان‌آور آن فقط صدای سرزندانبان و ثناگویان او تحمل می‌شود.

ایرانیان در سراسر کشور از کردستان و آذربایجان گرفته تا خوزستان و بلوچستان خواستار محترم شمردن رای و حقوق اساسی و مدنی خود هستند. خواستی که برای حاکمیت کنونی ایران گناه کبیره و نابخشودنی به حساب می آید. یکایک زنان و مردانی که پرچم این خواست شرافتمندانه را برافراشته و به همین گناه در زندان و بیرون زندان جان باخته‌اند و یا هم اکنون زیر فشارهای طاقت‌فرسای بازجویان مقاومت می‌کنند، نمایندگان سرافراز جنبش دموکراسی خواهی ایران‌اند. و در این میان آقایان کروبی و موسوی که در جایگاه نامزدهای معترض انتخابات به میثاق خود با مردم وفا کرده و همراه ایرانیان معترض، در برابر فشارها و سرکوب‌های خونین کودتاچیان ایستادگی کرده‌اند، چهره‌های شاخص ایستادگی در برابر حاکمیت کودتا محسوب می‌شوند؛ شخصیت‌هایی که اعلام موضع آنان مبنی بر عدم شرکت در انتخابات نمایشی و فرمایشی اسفندماه، آنان را در معرض کینه‌توزی هرچه بیشتر آیت الله خامنه‌ای و تمامیت‌خواهان همراه وی قرار داده است.

27 بهمن ماه سالگرد حصر آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد است. به این مناسبت از تمامی وجدان‌های بیدار و مدافعان حقوق بشر در جهان درخواست می‌کنیم برای آزادی این سه چهره برجسته‌ی جنبش سبز مردم ایران هرگونه که می‌توانند کوشش کنند. اعزام گروه‌های مستقل حقوق بشری برای پیگیری وضع کنونی آنان، و مخاطرات و محدودیت‌های غیرانسانی و غیرقانونی که متوجه شخصیت‌های بارز جنبش اعتراضی مردم ایران است می‌تواند گام نخست برای تغییر وضع ایشان باشد.

در تلاش برای برداشتن گامی عملی، امضاء‌کنندگان این بیانیه روز یکشنبه 12 فوریه 2012  از ساعت  4 تا 6 بعد از ظهر (16 تا 18) در میدان حقوق بشر پاریس (تروکادرو)، گردهمایی اعتراضی برگزار می‌کنند. ما از تمام هم‌میهنان آزاده‌ی ساکن فرانسه و دیگر مدافعان حقوق بشر دعوت می‌کنیم با حضور در این تجمع و تظاهرات اعتراضی، همبستگی خود را با مبارزه برای آزادی و دموکراسی و عدالت در ایران نشان دهند، و از آزادی تمامی زندانیان سیاسی به ویژه پایان دادن به بازداشت خانم زهرا رهنورد و آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی پشتیبانی کنند.

 

کمیته برگزارکننده تجمع اعتراضی:

رسول آذرنوش،محمذ اعظمی، بهمن امینی، محمدعلی توفیقی، بهداد ثابت آزاد، فرنگیس حبیبی، بیژن حکمت، رضا علیجانی، مرتضی کاظمیان، و علی کشتگر

 

با همراهی و پشتیبانی:

جامعۀ دفاع از حقوق بشر در ایران

کمیتۀ مستقل ضد سرکوب شهروندان ایرانی

انجمن گفتگو و دموکراسی

 


 


 

در آستانه سی و سومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران ، دادسرای ویژه روحانیت اهواز با یک قرار جدید مرخصی زندانی سیاسی تبعیدی سیداحمدرضا احمدپور را لغو کرد.

به گزارش رسیده به ندای سبز آزادی، لغو مرخصی این زندانی سیاسی به دنبال این پیش آمد که مدتی پیش آقای  احمدپور به مرخصی رفته  اما به علت بیماری همسر و فرزند و  دیگرمشکلات زندگی اش مجبور شد 8 روز در بازگشت به اهواز تاخیر کند .

این درحالی بود که وی به علت دوری محل زندگی (قم) با محل حبس در تبعید (اهواز) به صورت تلفنی با دادسرای اهواز تماس گرفته و درخواست تمدید مرخصی نموده بود .  اما متاسفانه علیرغم اینکه مسئولین اجرای احکام دادسرای ویژه روحانیت قم در جریان مشکل و بیماری خانواده احمدپور قرار گرفتند ، هنگام بازگشت احمدپور به اهواز ، دادسرای ویژه روحانیت اهواز بدون در نظر گرفتن دوری مسافت و مشکلات و علت موجه تاخیر و غیبت ، اقدام به تشکیل پرونده جدید نمود و با قرار کفالت 8 میلیون تومانی  ، وی را به زندان سپیدار اهواز معرفی کرد . بعد از آن نیز با اینکه این قرار کفالت  از سوی احمد پور تامین شد اما مسئولان گفته اند که مرخصی های وی تا 6 ماه دیگر  لغو شده است

این برخورد با یک زندانی سیاسی تبعیدی در آستانه سالگرد پیروزی انقلاب که معمولا با مرخصی وعفو و آزادی زندانیان همراه است موجب شگفتی آشنایان این زندانی نسبت به کینه توزی و حس انتقام جویی و نگاه های غیرقضایی و غیرحقوقی در امور مربوط به زندانیان سیاسی شده است .

 


 


علی مزروعی

بیش از دوسال و نیم است که جنبش اعتراضی سبز براه افتاده و در طی مسیر هزینه های بسیار داده است. حاکمیت اقتدارگرا نه تنها صدای اعتراض و مصلحانه سبزها را نشنیده است بلکه وجود آنرا انکار کرده و با الفاظی همچون فتنه و میکروب و...و قالب سازی مصنوعی حماسه نه دیماه تلاش تبلیغاتی فراوان کرده است که آنرا مرده و تمام شده معرفی نماید اما درعین حال با حبس خانگی رهبران جنبش سبز و زندانی کردن چهره های شاخص آن و حاکم کردن فضای سانسور و ارعاب و امنیتی و نوعی حکومت نظامی اعلام نشده در جامعه با صد زبان فریاد می زند که جنبش سبز زنده و پاینده است و قلبش در خانه رهبران جنبش سبز و زندان اوین و رجایی شهر و...می زند و میلیونها ایرانی سر در گرو آن دارند، و بزرگترین نشانه اش اینکه حاکمیت حاضر به بازکردن کوچکترین فضایی برای یک انتخابات آزاد و سالم و منصفانه نشد چراکه بخوبی از وضعیت و واقعیت درونی جامعه آگاه بوده و می دانست با بازکردن کمترین روزنه ای در انتخابات چه می شود؟ و از درون آن می تواند حرکتی به مراتب قوی تر و گسترده تر از جنبش سبز برای بدست گرفتن کرسی های مجلس شکل گیرد و خواب سنگین اقتدارگرایان حاکم را برهم زند!
بستن راه انتخابات بروی مردم معترض و اصلاح طلبان شرایط جدیدی را در کشور رقم زده و قطعا سطح منازعه سیاسی بین حاکمیت و منتقدان وضع موجود را بالا برده است. دلیل بارز اینکه بخشی از نیروها و به ویژه نسل جوان که تاکنون به اصلاح طلبی دلبسته و انتخابات را معبری برای اصلاحات درون نظام می دانستند، پس از بسته شدن اینراه بروی اصلاح طلبان حالا به این نظر و نتیجه رسیده اند که دیگر امید بستن به اصلاحات درون نظام و بر سر عقل آمدن حاکمان بیهوده است و باید بدنبال تغییر نظام بود آنهم بهر شیوه ای! حتی اگر به کمک نیروی خارجی و حمله نظامی باشد، و این درحالی است که میدان مانور اصلاح طلبان روز بروز برای دفاع از راهبرد اصلاحات سخت تر و تنگ تر شده است، و چهره های شاخص این جریان نیز بدلیل محدودیتها و شرایط نظامی امنیتی قادر به اعلام نظر و تحلیل و تبیین اوضاع و ارتباط با بدنه نیستند. البته بخشی از نیروهای جوان نیز در دام توری افتاده اند که حاکمیت برای ایجاد یاس و ناامیدی در جامعه گسترده است و با توجه به شرایط حادث از هرگونه تغییر مایوس گشته و به کناره گیری از عالم سیاست و حرکت های اجتماعی رو آورده و راه عافیت زندگی را در پیش گرفته اند و بعضا هم اینان بذرناامیدی در دل دیگران می پاشند و در زمین بازی اقتدارگرایی مشغول به بازی و گل زدن به تیم سبزند!
بدون آنکه بخواهم در اینجا وارد بحث خلقیات و روحیات غالب ما ایرانیان بشوم اما براین نظرم که یکی از خصوصیات روحی ما عجول بودن است و دیگری افراط و تفریط، ما عادت به آهسته و پیوسته رفتن و نگاه و برنامه دراز مدت نداریم و از اینروست که به تعبیر یک نظریه پرداز در عرصه فردی یا جمعی جامعه ما « جامعه گلنگی » یا « کوتاه مدت » است، و از اینروست که یکروز به خیابان می آئیم و علیه استبداد و ظلم و دیکتاتوری « انقلاب » می کنیم اما روز دیگر به « خانه » می رویم و بگونه ای تسلیم استبداد و ظلم و دیکتاتوری حاکم شده و سکوت می کنیم که گویا اصلا قبلا انقلابی برای رفع اینها نبوده است! خوب است در صد سال اخیر چند بار در ایران جنبش و شورش و انقلاب برای رفع ظلم و ستم و استبداد براه افتاده باشد؟ و چرا با اینهمه باز مشکل استبداد همچنان برجای مانده است؟ و کدام کشور دیگری را می توان در عالم پیدا کرد که اینگونه باشد؟
ما باید همواره به این سئوالات اندیشه نمائیم و با تکیه بر انبان و تجربه های تاریخی خودمان و دیگران بدنبال راهی باشیم که ما را به مقصد برساند. البته تجربه های تاریخی گذشته بما می گوید که مقصد همه جنبش های گذشته از مشروطه تا انقلاب اسلامی و اصلاحات و جنبش سبز روشن بوده است و آنهم دستیابی به حاکمیت قانون، عدالت، آزادی و مردمسالاری بوده اما راهی که طی شده وافی به مقصد نبوده است چرا؟ چون دنیای ذهنی و معرفتی ما ایرانیان به سیاست ورزی آهسته و پیوسته رفتن عادت ندارد و عجول در دستیابی به مقصد است. در این باره هریک از تجربه های جنبشی گذشته را می شود زیر ذره بین گذاشت و دید که عامل اصلی این ناکامی ها به عجول بودن و افراط و تفریط عملی مردم هرروزگار برمی گردد.
بطور مثال مردم با حاکمیت دیکتاتوری رضا شاه آنچنان کنار آمدند که او توانست هر صدای مخالفی را سرکوب و از سر راه بردارد و جامعه ایران قبرستانی شود که جز صدای فاتحه خوانی از آن درنیاید اما پس از شهریور 1320 که رضاشاه بدستور انگلیس مجبور به ترک کشور و تبعید به جزیره موریس شد بناگاه این سیل احزاب سیاسی و جراید بود که بصورت انفجاری براه افتاد و جنگ هفتاد و دو ملت برای تصاحب کرسی های مجلس و دولت! و کمتر کسی بفکر افتاد که برای جلوگیری از بازگشت استبداد باید نهاد سازی کرد و دنیای ذهنی و معرفتی و عملی ایرانیان را با آزادی و دمکراسی آنچنان دمساز کرد که دیگر بازگشت استبداد ممکن نباشد، نه تنها اینگونه عمل نشد بلکه بنام آزادی آنچنان هرج و مرجی براه افتاده بود که از دلش کودتای 28 مرداد 1332 درآمد و همه آنانی که قبل از کودتا بر سر آزادی با هم می جنگیدند بناگاه آب شده و به خانه هاشان خزیدند آنچنانکه گویا همانند زمان رضاشاه برجامعه گرد مرگ پاشیده اند و وای جغدی هم نمی آید بگوش!
سوگمندانه شاهد تکرار این واقعه پس از رخداد انقلاب اسلامی نیز هستیم وهمه ما ( منظورم نسل ماست ) در بوجود آمدن وضعیت امروزی کم و بیش مقصریم. اگر همه ما در مقابل کج روی های اولیه و ظلم های کوچکی که می شد ساکت نمی نشستیم و نمی گذاشتیم آب از سرچشمه آلوده شود امروز گرفتار این مصیبت نمی شدیم که حاکمیت حتی صدای اعتراض میلیونها شهروند را نشنود و وجود آنها را انکار کند و براستبداد و تقلب و سلب حق رای مردم اصرار ورزد و با درآمدملی اسباب سرکوب فراهم آورد و نیروهای نظامی و امنیتی را به بدترین شکل بجان منتقدان و معترضان اندازد.
جنبش سبز حاصل تجربیات تاریخی ماست و راهبران آنرا افرادی تشکیل می دهند که تجربه مستقیم یک انقلاب و مسئولیتها و پیامدهای آنرا در ذهن دارند و اگر از راهبرد « انقلاب » به « اصلاح » رسیده اند چون کوله باری سنگین از تجربه گذشته بر دوش  دارند و می خواهند این بار را به مقصد برسانند. اینکه رهبران جنبش خواستار حاکمیت قانون و « اجرای بی تنازل قانون اساسی » هستند، و بر پرهیز از خشونت و استفاده از همه حقوق قانونی و شهروندی برای رسیدن به مقصد تصریح و تاکید دارند جز برآمده از یک تحلیل عمیق تاریخی نیست. بزبانی روشن تا هریک از ما ایرانیان زندگی حقوقی را بر زندگی غریزی برتری نبخشیم و در باور و عمل پایبند به قانون نباشیم قادر به اینکه حاکمان را به اجرای قانون واداریم نخواهیم بود. حاکمان ما که از کره مریخ نیامده اند؟ از میان همین ما برآمده اند و برکرسی های قدرت نسشته اند، با این تفاوت که اگر قبلا عدم پایبندی شان به قانون محدوده ای کوچک داشته حالا محدوده ای به وسعت ایران می شود! والبته دستیابی یا دست اندازی به منابع  و امکانات ملی هم می تواند براین سوء استفاده از قدرت و میل به استبداد ورزی بیفزاید.
اینکه بخشی از نیروهای جنبش سبز از موضع تندروانه به براندازی و تغییر نظام برسند یا بخشی دیگر با این توجیه که چون افق و چشم انداز روشنی برای آینده نمی بینند مایوس شوند، هردو در تقاطع گفتمانی به بی عملی رسیده و دیگران را نیز به بی عملی سیاسی بکشانند بازی در زمین اقتدارگرایان حاکم و تداوم بخشی به حاکمیت آنهاست. مروری بر بیانیه های میر در بند، که برآمده از یک عمر تجربه عملی سیاسی وی در ظرفی بنام ایران است، بخوبی روشنگر این است که راه دستیابی به مردمسالاری در ایران از معبر باور به اجرای قانون اساسی با همه ضعف ها و نقص هایش می گذرد، نه راهبرد براندازی و نه یاس چاره کار نیست، و صد البته عبور از این معبر صبر و استقامت بسیار می طلبد و باز به تعبیر موسوی صبر و صبر و صبر، و این یعنی حضور فعال در میدان سیاست با همه هزینه ها و لوازم و مقتصیاتش. " امید به فردا " جوهر و بنیاد جنبش سبز برای ایران است و چشم اندازی از این روشنتر که جنبش سبز خواستار " حاکمیت قانون " و " اجرای بی تنازل قانون اساسی " در دوره گذار به مردمسالاری است نمی توان تعریف کرد و آنقدر باید براین خواسته پای فشرد تا " حاکمیت قانون " به مطالبه ای غالب در جامعه ما تبدیل و حاکمان را ناچار از پذیرش آن کند. پیمودن اینراه سخت و دشوار و زمانبر است اما ما را به مقصد می رساند اما تجربه راههای دیگر به رغم هزینه های گرانسنگ نشان داده که ما به مقصد نرسیده ایم و تکرارش نیز مارا به مقصد نخواهد رساند. فراموش نکنیم دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن نیست!


 


ستاد سبز امید، با صدور اطلاعیه ضمن حمایت از دعوت شورای هماهنگی راه سبز امید برای راهپیمایی در روز ۲۵ بهمن ۱۳۹۰، و همچنین همصدا با بیانیه اخیر ۳۹ زندانی سیاسی که در آن اشاره شده است که از هیچ کوششی برای پیگیری آزادی رهبران محبوس جنبش سبز در بهمن ماه جاری دریغ نکنیم، از تمامی گروه ها، شبکه های اجتماعی و فعالین همراه جنبش سبز دعوت به عمل آورد تا با حضور فعال، خلاق و مبتکرانه، در بازه زمانی باقی مانده تا ۲۵ بهمن در امر آگاهی رسانی همت گمارند تا بار دیگر شاهد حضوری سبز و باشکوه در سر تا سر میهن باشیم تا برگی دیگر در تاریخ مبارزات ضد استبدادی ملت ایران ثبت شود.

به گزارش صفحه این ستاد در فیس بوک، متن این اطلاعیه بدین شرح است:

سال گذشته و در چنین روزهایی بود که راهبران جنبش سبز با استناد به اصل ۲۷ قانون اساسی که در آن آمده است: "تشکیل اجتماعات و راهپیماییها، بدون حمل سلاح، به شرط آن که مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است"، درخواست خود را برای راهپیمایی در روز ۲۵ بهمن ماه به منظور حمایت از خیزش دموکراسی خواهانه و ضد استبدادی کشورهای منطقه اعلام کردند. اما اقتدارگرایان حاکم، بار دیگر در مقابل این حق قانونی ملت ایستادند، تا خطی دیگر بر طومار قانون گریزی و قانون ستیزی خودکامگان نقش ببندد.

اراده مردم در پی دعوت راهبران جنبش سبز به راهپیمایی، چنان بود که اقتدارگرایان راهی را جز لشگرکشی به خیابان ها نیافتند، اما فضای پادگانی نیز نتوانست خللی در حضور سبز و با شکوه مردم بوجود آورد. همین شد که خودکامگان در نهایت درماندگی و با اقدام غیر قانونیِ دیگر، راهبران جنبش سبز را به حصر کشیدند.

امروز نزدیک به یکسال از حصر راهبران جنبش سبز می گذرد، و در حالی درآستانه ۲۵ بهمن ماه قرار گرفته ایم که عرصه سیاسی کشور همچنان با سرکوب و خفقان روبرو است، اقتصاد کشور نیز به دلیل سوءمدیریت و اصرار بر سیاست های ماجراجویانه رو به فروپاشی قرار گرفته است و عرصه فرهنگ و هنر نیز از مداخله و سرکوب اقتدارگرایان در امان نمانده است. آمارها نیز خبر از افزایش نرخ فقر، فساد، بیکاری و همچنین گسترش دایره تبعیض بر اقشار، اصناف، اقلیت های مذهبی و قومیت ها می دهند. همه اینها ما را بیش از پیش وا می دارد تا اعتراض خود را به وضع موجود که حاصل عملکرد دولتی نامشروع و مسئولینی بی کفایت و نالایق است اعلام نمائیم، و هشدار دهیم که بیش از این دیگر تاب تحمل چنین روندی را نداریم.

از این رو، ستاد سبز امید ضمن حمایت از دعوت شورای هماهنگی راه سبز امید برای راهپیمایی در روز ۲۵ بهمن ۱۳۹۰، و همچنین همصدا با بیانیه اخیر ۳۹ زندانی سیاسی که در آن اشاره شده است که از هیچ کوششی برای پیگیری آزادی رهبران محبوس جنبش سبز در بهمن ماه جاری دریغ نکنیم، از تمامی گروه ها، شبکه های اجتماعی و فعالین همراه جنبش سبز دعوت به عمل می آورد تا با حضور فعال، خلاق و مبتکرانه، در بازه زمانی باقی مانده تا ۲۵ بهمن در امر آگاهی رسانی همت گمارند تا بار دیگر شاهد حضوری سبز و باشکوه در سر تا سر میهن باشیم تا برگی دیگر در تاریخ مبارزات ضد استبدادی ملت ایران ثبت گردد.

ستاد سبز امید
۱۲ بهمن ۱۳۹۰


 


خانواده نسرین ستوده می گویند این روزها مسوولان زندان و قضایی با دادن قول ملاقات حضوری به ویژه به کودکان نسرین ستوده و اجرا نکردن آن سعی در تخریب روحیه کودکان و فشار بیشتر به این حقوقدان و اعضای خانواده‌ی او دارند.

به گزارش کلمه، با اینکه مسوولان قضایی هر هفته به نسرین ستوده قول ملاقات حضوری می‌دهند ولی با مراجعه خانواده، مسولان از آنان جلوگیری می‌کنند.

پس از نزدیک به یک سال و نیم بازداشت وی، امکان هر بار ملاقات حضوری برای کودکان نسرین ستوده تا ۴ ماه به طول می‌انجامد. این در حالی است که از ۲۶ اسفند ۸۹ تا ۱۹ فروردین ۹۰ حتی امکان ملاقات کابینی را هم از این کودکان دریغ کرده اند.

خانواده ستوده می گویند با وجود نامه‌ی صریح دادستان تهران مبنی بر برقراری ملاقات منظم حضوری، نسرین ستوده با فرزندانش اما همچنان از دادن ملاقات به وی جلوگیری می‌شود.

خانواده‌ی نسرین ستوده یعنی مادر، خواهر و برادرش نیز بیش از ۷ ماه است که همچنان از ملاقات کابینی با وی محروم هستند.

به عقیده خانواده وی متاسفانه کودکان نسرین به اهرمی برای فشار به مادر زندانیشان تبدیل شده اند،‌ مساله ای که در هیچ کشور و قانون و آیینی پذیرفته نیست.»

نسرین ستوده حقوقدان، وکیل دادگستری و فعال اجتماعی بیش از یک سال است که در زندان اوین نگهداری می شود. او وکالت پرونده‌های بسیاری از فعالان حقوق بشر، فعالان حقوق زنان، کودک‌آزاری و کودکان در معرض اعدام و خانواده های تعدادی از کشته شدگان حوادث پس از انتخابات را برعهده داشته‌ است.


 


ساعتی پس از انتشار خبر بازجویی اینترنتی سپاه از یکی از خبرنگاران بی بی سی در لندن در "ندای سبز آزادی"، آقای صادق صبا، مسوول بی بی سی فارسی در گفت و گو با دویچه وله این خبر را تایید کرد و توضیحاتی ارائه داد.

اظهارات آقای صبا و توضیح ندای سبز آزادی به شرح زیر است:

صادق صبا مدیر بخش فارسی بی‌بی‌سی در گفت و گو با دویچه‌وله ضمن تایید این خبر گفت: «در ماه‌های اخیر حکومت ایران فشار بسیار زیادی را بر بعضی از اعضای خانواده‌‌های برخی کارمندان ما در ایران وارد کرده و در مواردی پاسپورت‌هایشان توقیف شده و در مواردی آن‌ها را بازجویی کرده‌اند. در روزهای اخیر هم یکی از اعضای خانواده یکی از اعضای بخش ما را در ایران بازداشت کردند و سعی کردند از طریق او کارمند ما را تحت فشار قرار دهند».

وی این اقدام را بر خلاف تمام مقررات بین‌المللی دانست و گفت بی‌بی‌سی این اقدام را محکوم می‌کند.

آقای صبا در پاسخ به این پرسش دویچه‌وله که آیا خبرنگار بی‌بی‌سی قبل از رفتن به این جلسه بازجویی اینترنتی، مدیران بی‌بی‌‌سی را در جریان گذاشته یا خیر گفت: «سیاست کلی بی‌بی‌سی همیشه این است که امنیت خبرنگاران و رفاه آنان در درجه اول اهمیت قرار دارد اگر خبرنگاری در هرجای دنیا در یک موقعیتی قرار بگیرد که تحت فشار مجبور شود با کسی صحبت کند ما به عنوان یک سیاست کلی می‌گوییم که شما می‌توانید این کار را انجام دهید چون بی‌بی‌سی یک تشکیلات شفاف است و چیزی برای پنهان کردن ندارد».

وی درباره اقدام قانونی در این باره و احتمال شکایت بی‌بی‌سی تاکید کرد که این رسانه در هر شرایطی خود را موظف می‌داند که از کارمندان وخبرنگاران خود حمایت کند. آقای صبا ادامه داد: «ما در این مورد با وکلای بی‌بی‌سی صحبت می‌کنیم ببینیم واقعا چه کارهایی در داخل ایران و یا احیانا در خارج ایران می‌توانیم انجام دهیم که این نوع کارها را محکوم کنیم. ما به طور قطع تمام راه‌ها را بررسی می‌کنیم که حکومت ایران نتواند این کارها را ادامه دهد».

صادق صبا تاکید کرد که این اقدام چیزی نیست که تنها علیه بی‌بی‌سی باشد بلکه علیه خبرنگاری آزاد است و همه باید در قبال آن موضع بگیرند. وی گفت: «ما با سازمان‌های بین‌المللی و حقوق بشری تماس می‌گیریم و از آن‌ها می‌خواهیم این اقدام را محکوم کنند و تلاش همه‌جانبه‌ای صورت بگیرد تا انسان‌های بیگناه مجبور نباشند تاوان همکاری اعضای خانواده‌شان با یک رسانه خارجی را در ایران پس بدهند، بدون اینکه نقشی در این قضیه داشته باشند».

مدیر بخش فارسی بی‌بی‌سی ضمن محکوم کردن این اقدام حکومت ایران تاکید کرد که بی‌بی‌سی همچنان به کار حرفه‌ای بی‌طرفانه خود ادامه خواهد داد.

ندای سبز آزادی نیز لازم می داند توضیحات زیر را به استحضار مخاطبان محترم برساند:

هدف ندای سبز آزادی از انتشار این خبر، وارد کردن فشار بیشتر بر همکارانمان در بی‌بی‌سی و یا خانواده آنها در ایران نبوده است. ما بسیار متاسفیم که کار نظام جمهوری اسلامی به جایی رسیده که در سی و سومین سالگرد پیروزی انقلاب، برای فشار آوردن به یک خبرنگار، و نه حتی یک فعال سیاسی مخالف، اعضای خانواده او را به گروگان می‌گیرد.

ما عقیده داریم انتشار خبر گروگان‌گیری‌ها و اقدامات غیرانسانی ماموران امنیتی سپاه پاسداران باعث می‌شود جلوی تکرار این وقایع گرفته شود. ضمن این‌که بر اساس اطلاعات همین گزارش و اطلاعات موثق دیگری که به ندای سبز آزادی رسیده، همکاران و دوستان ما در بند دو الف اوین (تحت کنترل سپاه)، زیر فشار سنگین برای اعتراف دروغ به ارتباط با بی‌بی‌سی فارسی هستند و به باور ما افشای این پروژه به بی‌اثر شدن آن و کم شدن فشار روی همکاران و دوستان زندانی‌مان کمک می‌رساند.

 


 


در ادامۀ تلاش های بین المللی جهت جلوگیری از بروز جنگ مجدد در منطقه و حمله نظامی به ایران، و همچنین برون رفت از بحران های موجود، کنفرانسی توسط جمعی از حامیان جنبش سبز در برلین برگزار خواهد شد.

به گزارش جرس، این همایش توسط تشکل «همراهان جنبش سبز مردم ايران» و با سخنرانی علی مزروعی، نماینده مجلس ششم و عضو سازمان مجاهدین انقلاب و فرخ نگهدار، فعال و تحلیلگر سیاسی برگزار خواهد شد.

موضوع سخنرانی این دو فعال سیاسی، «تحریم ها ، خطر جنگ و راهکارهای برون رفت از بحران» می باشد.

زمان و مکان برگزاری این مراسم، شنبه چهارم فوریه، ساعت شش عصر و مکان آن، شهرداری تیرگارتن در برلین آلمان می باشد.

آدرس کامل این سالن به شرح زیر اعلام شده است:

Zeit: Sa. 04.02.2012

Ort: Rathaus Tiergarten

Adresse: Mathilde-Jacob-Platz 1, 10551 Berlin

Nähe U Bahnhof Turmstr.


 


خبر خودکشی یکی از کارگران گروه خودروسازی بهمن که امروز، در شرایط وخیم اقتصادی و در محل این کارخانه به زندگی خود پایان داد، ساعتی پس از انتشار، از خروجی خبرگزاری های داخلی حذف شد.

 

به این کارگر اخیرا گفته شده بود که از محل کار خود اخراج خواهد شد.

خبرگزاری کار ایران، ایلنا، در خبری که منتشر کرده بود، نام این کارگر را مصطفی علیزاده ذکر کرد.

این خبرگزاری که ساعتی بعد خبر را از خروجی حذف کرده است، از قول یکی از همکارانش نوشته بود او پس از اینکه فهمیده بود «نامش در فهرست اخراجی‌های کارخانه» قرار گرفته، دست به خودکشی زده است.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به irangreenvoice-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به irangreenvoice@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته