-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ تیر ۲, پنجشنبه

Latest News from Iran Green Voice for 06/23/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



ندای سبز آزادی: جمعه 26 خرداد دهها تن با سلاح سرد به بیمارستان هاشمی نژاد مشهد حمله كرده و به ارعاب و ضرب و شتم كادر پزشكی ، بیماران و مردم حاضر در این بیمارستان پرداختند.

به گزارش جرس، درحالیكه در هفته گذشته و برای جلوگیری از اعتراضات و راهپیمایی مردمی بارها ماموران پلیس ، یگان ویژه ، امنیتی و لباس شخصی خیابان های مشهد را در اختیار گرفته و حالت حكومت نظامی ایجاد كرده بودند ،150 نفر بدون حضور هیچ پلیسی به بیمارستان هاشمی نژاد حمله كردند.
به گزارش روزنامه خراسان جمعه 26 خرداد در پی انتقال دو فرد مجروح در اثر ضربات چاقو به بخش جراحی بیمارستان هاشمی نژاد مشهد ، 150 تن از اراذل و اوباش وابسته به این دو تن به بیمارستان هاشمی نژاد مشهد حمله كرده و 4 ساعت فضای بیمارستان را متشنج كردند. مهاجمان به ضرب و شتم كادر پزشكی بیمارستان پرداختند و با سلاح سرد كادر بیمارستان را تهدید كردند.
علی رغم حضور 4 ساعته این افراد در بیمارستان هاشمی نژاد و برهم زدن آرامش این بیمارستان، هیچ نیروی پلیس در این بازه در بیمارستان حاضر نشد.‏

گفتنی است در حالیكه روزنامه خراسان ‏در روز دوشنبه گزارش مفصلی با تیتر " 4 ساعت وحشت و اضطراب در پی حمله مهاجمان چاقو به دست به بیمارستان هاشمی نژاد مشهد" در این رابطه منتشر كرده بود ، این گزارش از وبسایت این روزنامه بلافاصله حذف شد. پس از حذف این گزارش از وبسایت روزنامه خراسان ، فرمانده نیروی انتظامی مشهد در گفتگو با این روزنامه از حضور تنها دو نفر فرد مجروح در این حمله خبر داده است.
فرمانده انتظامی مشهد در همین زمینه به خراسان گفت که اسماعیل و حسین- ش ۲ بیمار بودند که گویا در رابطه با موضوع جراحی و ترخیص یکی از آنان، با پزشک و پرستار بیمارستان مذکور درگیر شدند.

گفتنی است در روزهای 22 ، 25 و 30 خرداد و همزمان با فراخوان راهپیمایی اعتراضی سبزهای مشهد صدها مامور پلیس ، یگان ویژه ، یگان امداد ، امنیتی و لباس شخصی با حضور در میادین آزادی ، احمد آباد ، فلسطین ، تقی آباد ، فلكه برق ، راهنمایی و خیابان های وكیل آباد ، باهنر ، آزادشهر ، ملك آباد ، احمد آباد راهنمایی ، سجاد و معلم شهر مشهد فضایی شبیه حكومت نظامی اعلام نشده در اكثر خیابان های مركزی مشهد حاكم كرده بودند.
متن گزارش حذف شده از وبسایت روزنامه خراسان به شرح زیر است:
4ساعت وحشت و اضطراب در پی حمله مهاجمان چاقو به دست به بیمارستان هاشمی نژاد مشهد
روزنامه خراسان: حمله گروهی از اراذل و اوباش به بیمارستان شهید هاشمی نژاد مشهد موجب مجروح شدن یک کمک بهیار و متشنج شدن ۴ساعته جو این مرکز درمانی شد . به گزارش خراسان در ساعت حدود  19:30 عصر جمعه دو برادر که گفته می شود طی یک نزاع دسته جمعی در یک مجلس عروسی به شدت زخمی شده بودند برای مداوا به بیمارستان شهید هاشمی نژاد انتقال داده شدند وضعیت یکی از این دو مجروح به حدی وخیم اعلام شده بود که می بایست هرچه سریع تر به اتاق عمل انتقال می یافت. به بدن یکی از این دو نه ضربه کارد و چاقو و تبر وارد شده بود، ۵ ضربه به پشت، ۳ضربه به ران چپ و یک ضربه شدید نیز به سر مصدوم با سلاح برنده ای مثل تبر وارد آمده بود به گونه ای که قسمتی از مغز وی مشاهده می شد. به شکم و قفسه سینه نفر دوم نیز ۱۰ضربه چاقو وارد آمده بود این مصدوم نیز در حالت شوک (فشار پایین و درحال مرگ) قرار داشت. این مصدوم به بخش CPR (مراقبت های ویژه) انتقال یافته و اقدامات اولیه در مورد وی انجام شد. اما وضعیت فرد اول به حدی وخیم بود که می بایست بلافاصله تحت عمل جراحی قرارگیرد. برای همین با متخصص جراحی بیمارستان تماس گرفته شد تا فرد مجروح را مورد عمل جراحی قرار دهند. با این تماس دقایقی بعد پزشک جراح خود را آماده جراحی فرد زخمی به نام «ع» کرد اما در همین لحظه گروهی از اراذل و اوباش با سروصدا و فریاد وارد بیمارستان شدند و قصد داشتند تا از انتقال مصدوم به اتاق عمل جلوگیری کنند. گزارش ها در مورد هویت این افراد نیز متفاوت است به گونه ای که برخی می گویند این افراد از طرف مقابل دو مصدوم بودند و بعضی دیگر نیز اذعان داشتند که این ها از دوستان دو فرد مجروح می باشند، گفته می شود یکی دو نفر از مهاجمان هدف خود از جلوگیری انتقال مصدوم به اتاق عمل را وداع با دوست خود ذکر کرده اند! ادامه گزارش حاکی است با وجود سروصداها و تهدیدها و فحاشی های مهاجمان کادر درمانی بیمارستان همچنان بر انجام وظیفه خود مبنی بر نجات جان فرد مجروح اصرار می ورزیدند که در همین هنگام یکی از افراد مهاجم با چاقو به سمت پرسنل حمله ور شد و کادر درمانی با مشاهده چنین حمله ای پا به فرار گذاشتند حتی یک پزشک عمومی نیز با چاقو مورد حمله قرار گرفت که پزشک مذکور برای نجات جان خود مجبور به ترک محل شد. بیماران و خانواده ها و همراهان آن ها نیز با مشاهده این وضعیت دچار ترس و اضطراب شدید شدند، برخی زنان و کودکان جیغ و فریاد می کشیدند و حتی بعضی از بیماران و همراهان آن ها بخش اورژانس را ترک کرده و فرار کردند. اما مهاجمان که برخی از آن ها سلاح سرد به دست داشتند اقدام به فحاشی های رکیک کردند که یکی از کمک بهیاران از آن ها خواست تا در حضور پرستاران زن و برخی خانواده ها از فحاشی های رکیک خودداری ورزند که این اقدام وی با عکس العمل یکی از حمله کنندگان مواجه شد و وی با ضربه مشت به گونه سمت چپ کمک بهیار کوبید به گونه ای که بخشی از صورت و زیر چشم او کبود شد.
به دنبال این موضوع پلیس بیمارستان برای ختم غائله وارد عمل شد و از مهاجمان خواست تا بیشتر از این جو بیمارستان را متشنج نکنند اما یکی از آنان درحالی که چاقویی در دست داشت آن را زیر گلوی خودش گذاشت و تهدید کرد اگر مصدوم را به اتاق عمل انتقال دهند، شاهرگ خود را خواهد زد، برخی از افراد حاضر در بیمارستان از پلیس خواستند که برای خلع سلاح مهاجم مسلح وارد عمل شود که پلیس گفت: با صحبت کردن از اقدامات وی جلوگیری خواهد کرد.متعاقب این موضوع پلیس شروع به نصیحت فرد مهاجم کرد و از وی خواست برای نجات جان مصدوم دست از این تهدیدها بردارد چرا که زمان برای نجات جان او در حال از دست رفتن است. با ادامه صحبت های پلیس فرد تهدیدکننده دست از اقدام خود کشید و راضی شد تا فرد مجروح به اتاق عمل انتقال یابد یکی از پرسنل بخش اورژانس بیمارستان نیز در گفت وگو با خراسان موضوع حمله و تهدید و فحاشی گروهی از افراد را تایید کرد ولی گفت: این موضوع در شیفتی که او حضور داشته رخ نداده است. یکی از پزشکان بیمارستان هم از وضعیت امنیت بیمارستان شهید هاشمی نژاد ابراز گلایه کرد و گفت: چرا وضع به گونه ای است که اراذل و اوباش به راحتی با تهدید به وسیله سلاح سرد از چند در بیمارستان عبور کرده و خود را حتی به نزدیک اتاق عمل می رسانند وی خواستار جمع آوری سلاح های سرد و برخورد با حاملان آن ها شد و گفت: چرا پرسنل درمانی که خود جان افراد دیگر را نجات می دهند باید در معرض خطر جانی قرار گیرند؟!
تجمع ۱۵۰نفر در محوطه بیمارستان
یکی از مسئولان بیمارستان شهید هاشمی نژاد مشهد نیز ضمن تایید حادثه مذکور به خراسان گفت: در پی مجروح شدن دو نفر به نام های «ع» و «ح» ش در مجلس عروسی حدود ۱۵۰نفر از نوچه های این افراد وارد محوطه بیمارستان شدند که حدود ۴۰نفر آن ها نیز در نزدیکی اتاق عمل آمده بودند تا از وضعیت مصدومان اطلاع پیدا کنند. وی افزود: «ع» یکی از مجروحان را با پراید به بیمارستان آوردند و در زمانی که می خواستند وی را برای عمل جراحی به اتاق عمل انتقال دهند یکی از نوچه های وی که حالت عادی نداشته مانع از انتقال او به اتاق عمل می شود و می گوید اگر او را به اتاق عمل ببرند، خواهد مرد.
وی افزود: این فرد برای جلوگیری از انتقال مصدوم به اتاق عمل چاقو را روی شاهرگ خود قرار داده و تهدید به خودکشی کرده بود این مقام مسئول همچنین در مورد حمله به کمک بهیار نیز گفت: پرستار زن بخش ICUبیمار را از اتاق عمل تحویل گرفته بود که به بخش ICU انتقال دهد که در همین هنگام حدود ۶۰-۵۰نفر از نوچه های «ع» دور بیمار تجمع می کنند و پرستار از آن ها می خواهد تا دور بیمار را خلوت کنند و فقط ۲نفر همراه بیمار بیایند که در همین هنگام چند نفر از آنان شروع به فحاشی های رکیک به پرستار زن می کنند و کمک بهیار نیز که این وضعیت را مشاهده می کند از آن ها می خواهد که به پرستار فحاشی نکنند اما یکی از افراد آن گروه ۶۰نفری به کمک بهیار حمله می کند و با مشت ضربه ای به قسمت گیجگاهی کمک بهیار می زند که پس از این حادثه برادر ضارب به بیمارستان آمده و از کمک بهیار عذرخواهی می کند. این مسئول همچنین از وضعیت امنیت بیمارستان ابراز نگرانی کرد و گفت: در آن لحظه که اتفاقات در داخل بیمارستان رخ داده بود پلیس در محوطه درصدد آرام کردن حدود ۱۰۰نفر از نوچه های فرد مجروح بود که در آن جا تجمع کرده بودند.
وی افزود: با وجود چنین هجوم گسترده ای به بیمارستان حتی پلیس نیز قادر به کنترل موضوع نخواهد بود.


 


ندای سبز آزادی: محمد رضا خاتمی، نماینده مجلس ششم و دبیر کل پیشین جبهه مشارکت ایران اسلامی، در گفتگو با روزنامه روزگار، پیرامون شرایط حال حاضر کشور، سخنان رئیس جمهور پیشین ایران و شرایط اصلاح طلبان برای ورود به عرصه سیاست در ایران، می گوید.

به گزارش نوروز، خاتمی در گوشه ای از این مصاحبه، پیرامون وضعیت جامعه امروزی ایران سخن گفت و فضای موجود را حاصل یک برنامه ریزی 20 ساله دانست و گفت « آنچه امروز در جامعه ايران ديده مي‌شود حاصل يك برنامه‌ريزي شايد حدود 20 ساله است كه امروز خودش را نشان مي‌دهد و به نظر من اگر بخواهيم خيلي خلاصه درباره آن صحبت كنيم بايد بگوييم آنچه امروز ما شاهدش هستيم در حقيقت فرو ريختن همه اصولي است كه براي اداره يك كشور لازم است؛ مثل عقلانيت، كارشناسي و علم، تكيه بر خرد جمعي، اعتماد بين ملت و حكومت، شفافيت و پاسخگويي و همه عناصر ديگري كه معيارهاي اين هستند كه نشان مي‌دهد يك سازمان يا سيستم چقدر در مسووليتي كه به آن داده شده مي‌تواند موفق باشد. در اينجا يك سيستم حكومتي وجود دارد كه وظيفه اداره كشور به آن سپرده شده و به نظر من امروز حاصل آن برنامه‌ريزي 20 ساله كاملاً مشخص شده است كه چيزي جز فرو ريختن همه اين ارزش‌ها و اصول نيست.»

محمد رضا خاتمی، در خصوص انحراف انقلاب از مسیر اصلی خود و عدم مطابقت شرایط امروز با خواست های امام و انقلاب، گفت « در دو دهه گذشته بر اساس عقيده عده زيادي، اصولاً سيستم اداره كشور با آنچه مطمح نظر انقلاب بوده و امام فكر مي‌كرده و با مردمسالاري و قانون اساسي مطابقت نداشته است و اين عدم تطابق هر روز خودش را در يك چيز نشان داده است. يك روز در قالب طرح بحث «حكومت اسلامي» و در قالب‌هاي ديگر و البته من اينجا نمي‌خواهم وارد مصاديق شوم. اما آنچه مهم است اين است كه عده‌اي معتقد بودند يك خانه‌تكاني اساسي در نيروهايي كه از ابتداي انقلاب به سياست وارد شدند و رشد و بلوغ يافتند بايد صورت گيرد. اين خانه‌تكاني شديد به آن معنا بود كه همه كساني كه در انقلاب سهم بزرگي داشتند، آنها كه خود فرزند انقلاب بودند و با تجربيات آن ساخته شدند و امروز بايد بر مصدر امر مي‌نشستند و از تجربياتشان بهره گرفته مي‌شد، همه كنار بروند و ما به نسل ديگري متكي شويم كه عموماً هيچ تجربه‌اي در اين مسائل ندارد و نسل خالصي كه به باور خودشان هيچ «آلودگي» به مسائل دهه‌هاي نخست انقلاب نداشتند.»

دبیر کل پیشین جبهه مشارکت ایران اسلامی، در بخش دیگری از این گفتگو در خصوص راه های پیش رو، گفت: « ببينيد جامعه ايراني الان در وضعيتي به سر مي‌برد كه جز به خودش نمي‌تواند به چيزي اتكا كند. يعني اتفاقاتي كه در كشورهاي ديگر مي‌افتد اين طور است كه به هر حال نيروهاي فعال سياسي و اجتماعي آنها ارتباطات خودشان را با جامعه جهاني به گونه‌اي تنظيم كرده‌اند كه از مناسبات و روابط به نفع خودشان استفاده كنند و در حقيقت به گونه‌اي حمايت افكار عمومي جهان را به طور موثر براي خودشان به دست آورده‌اند.»

 

نماینده مجلس ششم، در ادامه صحبت های خود با اعلام اینکه جریانی که از بیست سال گذشته تا به امروز با برنامه ریزی به جاو آمده شکست خورده است گفت «وقتي مي‌گويم بنيان‌هاي حركتي كه آقايان خواستند ايجاد كنند و به نظر من انحراف در انقلاب بود، ريخته و شكسته شده است يعني اينكه اين حركت امكان ادامه و بقا ندارد. در اين وضعيت كه مي‌شود به آن اسامي‌اي چون آشوب، هيجان، فتنه، بلوا يا مثلاً گيجي و درهم‌ريختگي را اطلاق كرد. آينده از آن كساني است كه راه خودشان را انتخاب كرده باشند و اين فشارها آنها را از پا درنياورد. ما چاره‌اي جز اين نداريم.»

محمد رضا خاتمی، پیرامون سخنان رئیس جمهور پیشین ایران در خصوص شروط اولیه اصلاح طلبان گفت « همه افراد سرد و گرم‌چشيده نسبت به آقاي خاتمي همراهي و همدردي داشتند. افرادي هم بودند كه به ‌رغم اينكه خود آقاي خاتمي را قبول داشتند پيشنهادش را قبول نداشتند و عده ديگري هستند كه نه خاتمي را قبول دارند و نه انقلاب را و طبيعتاً با اين روش از بن مخالف‌اند. ما در اين ماجرا اين طبقات را بايد از هم جدا كنيم. ضمن اينكه مي‌خواهم بگويم آقاي خاتمي در دوراني كه همه ما مشكلات، فشارها و تبليغات در آن را مي‌دانيم توانستند موجي ايجاد كنند كه اين موج مي‌تواند حركت اصلاحات را در گام‌هاي موثري به پيش ببرد.»

محمد رضا خاتمی در ادامه در این خصوص که اگر حاکمیت به خواست های عنوان شده از سوی محمد خاتمی پاسخی ندهد چه راهی را اصلاح طلبان در پیش خواهند گرفت گفت « طرف مقابل اگر پاسخ ندهد چيزي از شأن و اعتبار اصلاحات و آقاي خاتمي كم نمي‌كند بلكه به نظرم بر بزرگي آن مي‌افزايد. نظام ارزشي كه اينجا وجود دارد نظامي است مبتني بر ارزش‌هايي چون بخشش، عفو، كار كردن با هم، تعامل، استفاده از همه نيروها، نگفتن «مرگ بر مخالف»، تبديل كردن معاند به مخالف و تبديل مخالف به موافق، گفت‌وگو و مذاكره با نظام ارزشي كه مي‌گويد هر چه من مي‌گويم همان است و هر كس غير آن مي‌گويد با زندان و اخراج، محروميت و ممنوعيت مواجه مي‌شود. اينها دو نظام ارزشي متفاوت هستند و خود به خود تمايزشان در همين صحبت‌ها و راهكارها مشخص مي‌شود. غفلت نكنيم از اينكه وقتي اين دو نظام در ذهن مردم خيلي متمايز ديده شود. خود به خود آنچه با فطرت مردم و روحيات مردم مطابق است مي‌ماند و آن نظامي كه با روحيات مردم متناسب نيست چاره‌اي جز رفتن ندارد.»

دبیر کل پیشین جبهه مشارکت در خصوص شرایط گفتگو و اینکه آیا اصلاح طلبان مایل هستند تا وارد مذاکره شوند گفت «آقاي خاتمي شرط گذاشت، آقاي موسوي و آقاي كروبي هم شرط گذاشتند كه آقا زنداني‌ها را آزاد كنيد. ما براي آزادي زنداني‌ها حاضريم مذاكره كنيم. مذاكره يعني چه؟ يعني ما حاضريم براي آزادي زنداني‌‌مان امتياز بدهيم اما نمي‌دانيم آنها چه امتيازي مي‌خواهند. بگويند چه امتيازي مي‌خواهند ما هم منافع ملي و مسائل ديگر را در نظر مي‌گيريم و مذاكره مي‌كنيم زيرا اين مذاكره معقولي است اما اگر مذاكره به اين معني باشد كه بنده بروم بگويم آقا من مي‌خواهم با شما مذاكره كنم و شما امتياز شخصي به من بدهيد مثلاً من را نگيريد يا پاسپورتم را به من بدهيد كه اين مذاكره نيست اين سازش است آن هم به معناي بدش. مذاكره تنها با در نظر گرفتن منافع ملي است كه معنا پيدا مي‌كند و به نظر ما مذاكره در چارچوب منافع ملي در سه چيز خلاصه مي‌شود؛ اول آزادي زندانيان سياسي، دوم برچيده شدن بساط جريان‌هاي افراطي و سوم انتخابات. با در نظر گرفتن اين موارد ما براي مذاكره آماده‌ايم و حتماً از آن استقبال مي‌كنيم، امتياز هم مي‌دهيم زيرا اين نمي‌شود كه ما بگوييم شما به ما امتياز بدهيد اما ما به شما امتياز نمي‌دهيم.»

به گزارش نوروز متن کامل این گفتگو به شرح ذیل است:

* شايد مهم‌ترين پرسش مخاطبان ما و در واقع مخاطبان اصلاح‌طلبان در شرايط حال حاضر اين باشد كه از نگاه جريان اصلاحات در مملكت دارد چه اتفاقي مي‌افتد؟ تحليل اصلاح‌طلبان از رويدادهايي كه منتهي مي‌شود به انتخابات مجلس چيست و جريان اصلاحات چه تصميمي براي مواجهه با انتخابات گرفته است؟
به نظر من آنچه امروز در جامعه ايران ديده مي‌شود حاصل يك برنامه‌ريزي شايد حدود 20 ساله است كه امروز خودش را نشان مي‌دهد و به نظر من اگر بخواهيم خيلي خلاصه درباره آن صحبت كنيم بايد بگوييم آنچه امروز ما شاهدش هستيم در حقيقت فرو ريختن همه اصولي است كه براي اداره يك كشور لازم است؛ مثل عقلانيت، كارشناسي و علم، تكيه بر خرد جمعي، اعتماد بين ملت و حكومت، شفافيت و پاسخگويي و همه عناصر ديگري كه معيارهاي اين هستند كه نشان مي‌دهد يك سازمان يا سيستم چقدر در مسووليتي كه به آن داده شده مي‌تواند موفق باشد. در اينجا يك سيستم حكومتي وجود دارد كه وظيفه اداره كشور به آن سپرده شده و به نظر من امروز حاصل آن برنامه‌ريزي 20 ساله كاملاً مشخص شده است كه چيزي جز فرو ريختن همه اين ارزش‌ها و اصول نيست. به يك معنا مي‌خواهم بگويم ما يك عقبگرد داشته‌ايم، اما نه يك عقبگرد زماني زيرا به اين لحاظ شايد بتوان گفت اين برهه در تاريخ سياست مدرن كشورمان بي‌نظير است. نه در زمان انقلاب و نه پيش از آن ما چنين وضعيتي را نداشته‌ايم. بنابراين به نظر من ما يك عقبگرد ارزشي داريم؛ عقبگردي كه امروز وضع‌مان را به اينجا رسانده است. حال آيا مي‌توانيم خودمان را از اين وضعيت رها كنيم و به سمت افقي روشن‌تر نگاه و حركت كنيم؟ من فكر مي‌كنم چنين چيزي امكان‌پذير است، هر چند بازسازي اين سيستم كار بسيار دشواري است. روندي كه در كشور طي شد حتي تا دو سال پيش يك روند طبيعي بود زيرا من با تسامح مي‌توانم دوره اول دولت آقاي احمدي‌نژاد را ادامه روند طبيعي انقلاب بدانم زيرا اول انقلاب ناوارد بودن به امور باعث مي‌شد بسياري از كارها را لازمه انقلابي دانست كه همه چيز را زير و رو كرده بود و سبب بر سر كار آمدن كساني شده بود كه با كار آشنايي نداشتند. بعد هم كه وارد مرحله جنگ شديم. در جنگ شادي‌ها و ناكامي‌ها، پيروزي‌ها و شكست‌ها، اشتباهات و توفيقاتش و همه سوال‌هايي كه درباره آن مطرح است وجود دارد كه مثلاً چرا زودتر آتش‌بس را نپذيرفتيم و... به‌رغم اينكه آن دوران قابل نقد است اما با همه اينها روند طبيعي حركت ملتي است كه مي‌خواهد خودش را بسازد و تجديد حيات كند. بعد از دوران سازندگي و اصلاحات و حتي دوره اول رياست‌جمهوري آقاي احمدي‌نژاد اينها ادامه روندهاي طبيعي انقلاب بوده‌اند. بگذريم از اينكه انتخابات سال 84 به لحاظ شركت‌كننده، آرا و ... مسائل خاص خودش را داشت و ما از پيروزي آقاي احمدي‌نژاد دلخوش نبوديم. اما اگر بخواهيم از منظر بالاتري نگاه كنيم و منظر جناحي و گروهي خود را دخالت ندهيم، اين اتفاق در روند انقلاب يك حركت جلو رونده و پيش‌رونده بود. ملت ايران تجربه جديدي را كسب كرد. البته ممكن است يك تجربه جديد هم به شكست بينجامد اما بلاخره تجربه يك ملت است و نگاه به همه اين اتفاق‌ها نشان مي‌دهد روند حركت جامعه ايراني رو به بالا و پيش است و ارتقا و تكامل پيدا مي‌كند و مطابق با نيازهايش تجربياتش را نو مي‌كند.

اما من نمي‌توانم منكر اين واقعيت شوم كه در دو دهه گذشته بر اساس عقيده عده زيادي، اصولاً سيستم اداره كشور با آنچه مطمح نظر انقلاب بوده و امام فكر مي‌كرده و با مردمسالاري و قانون اساسي مطابقت نداشته است و اين عدم تطابق هر روز خودش را در يك چيز نشان داده است. يك روز در قالب طرح بحث «حكومت اسلامي» و در قالب‌هاي ديگر و البته من اينجا نمي‌خواهم وارد مصاديق شوم. اما آنچه مهم است اين است كه عده‌اي معتقد بودند يك خانه‌تكاني اساسي در نيروهايي كه از ابتداي انقلاب به سياست وارد شدند و رشد و بلوغ يافتند بايد صورت گيرد. اين خانه‌تكاني شديد به آن معنا بود كه همه كساني كه در انقلاب سهم بزرگي داشتند، آنها كه خود فرزند انقلاب بودند و با تجربيات آن ساخته شدند و امروز بايد بر مصدر امر مي‌نشستند و از تجربياتشان بهره گرفته مي‌شد، همه كنار بروند و ما به نسل ديگري متكي شويم كه عموماً هيچ تجربه‌اي در اين مسائل ندارد و نسل خالصي كه به باور خودشان هيچ «آلودگي» به مسائل دهه‌هاي نخست انقلاب نداشتند. طرح‌هاي مختلفي هم براي اجراي اين برنامه داشتند. مثلاً در زمان اصلاحات مي‌گفتند يك دو هزار نفري هستند كه كار را با مشكل مواجه مي‌كنند، بنابراين اگر اينها را جمع يا منزوي كنيم نسل بعدي ديگر تحت تاثيرشان قرار نخواهد گرفت. من فكر مي‌كنم اين ايده در چهار سال اول آقاي احمدي‌نژاد تا حدودي و به شدت بيشتر در دو سال گذشته ادامه پيدا كرده و ما با اداره كشور به دست كساني مواجه هستيم كه به نظر من نه تنها هيچ‌گونه سنخيتي با ارزش‌هاي واقعي انقلاب ندارند بلكه هيچ‌گونه دانايي و توانايي براي اداره كشور بر اساس نيازها و بر اساس يك برنامه اصولي و عقلاني و تجربه‌شده بشري ندارند و حتي به اينكه اين تجربيات و دانايي‌ها به دردشان مي‌خورد هم اعتقادي ندارند. اينها به دنبال آن هستند كه طرح ديگري را به كل پياده كنند. اين وضعيتي است كه با آن مواجهيم. من معتقدم اين وضعيت به خصوص با حوادثي كه در چند هفته اخير مشاهده كرده‌ايم، شكست كامل خودش را اعلام كرده است. گرچه به روي خودش نمي‌آورد و گرچه هيچ كس مسووليت شكستش را قبول نمي‌كند و هيچ نشانه‌اي از اينكه قرار است از اين شكست پند بگيريم و راه جديدي را باز كنيم يا حتي راه‌هاي گذشته را با اصلاح بيشتر طي كنيم وجود ندارد اما در عمل نمي‌توان منكر شد كه اين سياست امروز كاملاًٌ به بن‌بست رسيده و متاسفانه اين به بن‌بست رسيدن دارد در زندگي روزمره مردمي كه آقايان مسوول اداره زندگي آنها هستند خودش را نشان مي‌دهد و يك خلئي در جامعه ايران ايجاد كرده است.

* اين خلأ چيست؟

اين خلأ يك خلأ ارزشي است. وقتي شما مي‌خواهيد حكومتي داشته باشيد بايد يكسري ارزش تعريف‌شده داشته باشيد. همه جاي دنيا ارزش‌هايي متناسب با نوع حكومت و سيستم سياسي وجود دارند. از حكومت‌هاي دموكراتيك غربي تا حكومت‌هاي سنتي و حتي حكومت‌هاي استبدادي يكسري ارزش‌هاي جا افتاده وجود دارند. اما ما دچار خلاء ارزشي شده‌ايم. ما يكسري ارزش‌هاي متعلق به انقلاب اسلامي داريم كه متاسفانه امروز به دليل رفتاري كه وجود دارد به شدت مخدوش شده‌اند و از سوي مردم كارايي‌شان زير سوال رفته و اين ارزش‌ها متاسفانه توسط كساني كه بايد پاسدار آنها مي‌بودند زير پا گذاشته شده است. بنابراين عملاً چارچوبي كه بتوان ملت، دولت و جناح‌ها و كلاً ايران را در آن جمع كنيم وجود ندارد و به شدت چارچوب‌ها شكسته و پايه‌هايش سست و لرزان شده است. از سوي ديگر آقايان قرار بود به اسم ارزش‌هاي اول انقلاب ولي در واقع ارزش‌هاي جديدي را با خود بياورند كه حالا ناكارآمدي اين ارزش‌هاي جديد نشان داده شده است و در واقع هيچ ارزش مثبت جديدي توسط اين آقايان ايجاد نشده است. بنابراين ما الان با جامعه‌اي مواجه هستيم كه اگر نخواهم بگويم سردرگم و بي‌جهت، به دنبال يافتن ارزش‌هايي است كه بتواند بر اساس آنها خودش را محكم كند.

 

* مگر ما از قبل چنين ارزش‌هايي را نداشته‌ايم؟

من نمي‌خواهم بگويم ارزش‌هاي گذشته وجود ندارند يا كاملاً از بين رفته‌اند، بلكه معتقدم اين ارزش‌ها مخدوش شده‌اند. مثلاً وقتي شما مي‌گوييد «صداقت»، كه يك ارزش جهاني و بشري است و صرفاً يك ارزش ديني يا ملي نيست. اما وقتي مي‌بينيد تا اين حد صداقت و راستگويي در جامعه ايران آن هم توسط بالاترين افراد كه بايد مظهر صداقت و راستي باشند تحقير و به سخره گرفته مي‌شود، آن وقت ديگر اين ارزش، ارزشي نيست كه بتواند مفاهمه، گفت‌وگو و تعامل ميان جناح‌ها و افراد مختلف در درون جامعه ايجاد كند. ارزش‌ها به اين ترتيب شكسته مي‌شوند. همچنين در روابط سياسي ارزشي به نام انصاف بايد وجود داشته باشد. بر اين اساس مي‌گويند من مي‌دانم كه چه كسي هستم و مي‌دانم كه شما كي هستيد بنابراين انصاف روامي‌دارم و جايگاه خودم و شما را رعايت مي‌كنم. رقابت مي‌كنم، شما را بر زمين مي‌زنم اما انصاف هنوز وجود دارد. خب امروز در روابط سياستمداران ايراني اين انصاف وجود ندارد.

مثال ديگر و مهم‌تر از اين، «قانون» است. خب «قانون» فارغ از اينكه خوب باشد يا بد ارزش است. آيا امروز در جامعه ايران قانون ارزشي دارد؟ متاسفانه ارزش قانون از بين رفته است. در اين شرايط من معتقدم بايد برگرديم به وضعيتي كه قانون، انصاف، راستي و راستگويي ارزش باشند. اما امروز به خاطر اينكه همه پايه‌هاي اين نظام ارزشي اگر فرو نريخته باشد ترك برداشته است با يك بنيان سستي مواجه‌ايم. اين بنيان سست حاصل برنامه‌ريزي اين عده در اين دو دهه است.

 

* گفتيد اين برنامه‌ريزي شكست خورده اما هيچ كس مسووليتش را نمي‌پذيرد. در اين شرايط تكليف نيروهاي سياسي كه اگرچه در اين شكست نقشي نداشته‌اند اما از پيامدهاي آن در امان هم نيستند، چيست؟

ببينيد جامعه ايراني الان در وضعيتي به سر مي‌برد كه جز به خودش نمي‌تواند به چيزي اتكا كند. يعني اتفاقاتي كه در كشورهاي ديگر مي‌افتد اين طور است كه به هر حال نيروهاي فعال سياسي و اجتماعي آنها ارتباطات خودشان را با جامعه جهاني به گونه‌اي تنظيم كرده‌اند كه از مناسبات و روابط به نفع خودشان استفاده كنند و در حقيقت به گونه‌اي حمايت افكار عمومي جهان را به طور موثر براي خودشان به دست آورده‌اند. در جامعه ايراني (من با خوب يا بدش كاري ندارم) چنين كاري امكان‌پذير نيست. حركت‌هاي درون كشور كاملاً درون‌زا هستند. حركت‌هايي هم كه درون‌زا نيستند فارغ از خوب يا بد بودن‌شان،‌ اثرگذاري چنداني ندارند. بنابراين وقتي اين واقعيت وجود دارد يعني همه نيروهايي كه مي‌خواهند در داخل كشور فعاليت كنند در اين برهه چاره‌اي جز اين ندارند كه اولاً آمادگي پذيرش اين هزينه‌ها را داشته باشند و دوماً صبر پيشه كنند و عصباني و خشمگين نشوند كه منجر به اين شود كه بخواهند كارهاي انقلابي انجام دهند و سوماً اينكه مطمئن و اميدوار به آينده باشند.

وقتي مي‌گويم بنيان‌هاي حركتي كه آقايان خواستند ايجاد كنند و به نظر من انحراف در انقلاب بود، ريخته و شكسته شده است يعني اينكه اين حركت امكان ادامه و بقا ندارد. در اين وضعيت كه مي‌شود به آن اسامي‌اي چون آشوب، هيجان، فتنه، بلوا يا مثلاً گيجي و درهم‌ريختگي را اطلاق كرد. آينده از آن كساني است كه راه خودشان را انتخاب كرده باشند و اين فشارها آنها را از پا درنياورد. ما چاره‌اي جز اين نداريم.

 

*بله شايد چاره‌اي جز آنچه شما مي‌گوييد نباشد، اما آيا به نظر شما در اين شرايط نيروها آماده پرداخت هزينه و صبوري هستند؟

بله، به نظرم اين نيروها چنين آمادگي‌اي را دارند اما در مورد پرداخت هزينه بايد ما طبقات مختلف اجتماع را به لحاظ پرداخت هزينه متفاوت بدانيم. همه مردم كه نبايد آماده پرداخت هزينه‌هاي سنگين باشند.

*منظور من نيروهاي اجتماعي است...

بله، به نظر من آماده‌اند، اتفاقاً به نظر من در حال حاضر صبوري و بردباري مردم است كه سرمايه اصلي ماست. الان نگاهي به جامعه ايراني نشان مي‌دهد نارضايتي در اوج خودش است؛ نارضايتي‌هاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و حتي نارضايتي علمي كه در دانشگاه‌ها و جامعه علمي وجود دارند. اما چرا اين نارضايتي‌ها منجر به حركت‌هاي راديكالي نمي‌شود؟ به نظر من دليلش اين است كه مردم ما با تجربه و دورانديشي كه دارند به درستي فكر مي‌كنند. صبوري و بردباري در اين مرحله وسيله اصلي است كه مي‌تواند از بحران‌هايي كه بر سر راهشان وجود دارد آنها را با سلامت بيشتر و هزينه كمتر عبور دهد.

 

*اما آقاي دكتر، در مورد همين تجربه اخير كه آقاي خاتمي آمدند يك پيشنهادي را مطرح كردند، پيشنهادي كه به تعبير پيشكسوتان و به تعبير كساني كه عقلاني‌تر فكر مي‌كنند، پيشنهادي عقلاني و خردمندانه بود اما مي‌بينيم در فضاي مجازي كه تنها فرصت موجود براي بروز اظهارنظر  درباره چنين مسائلي است واكنش‌هايي صورت مي‌گيرد كه سراسر همراه با تمسخر و عصبيت است. اين واكنش‌ها را چگونه تعبير مي‌كنيد؟

موضوع پيشنهاد آقاي خاتمي دو بحث است؛ يكي اينكه اصولاً اين پيشنهاد چه بوده است و ديگر واكنش‌هاي به آن. من به صحبت‌هاي آقاي خاتمي از ديدگاه ديگري نگاه مي‌كنم. از همان ديدگاه كه با توجه به فرو ريختن همه ارزش‌ها ما نيازمند ايجاد يك فضاي ارزشي جديد هستيم. در اين ميان آقاي خاتمي با سخنان اخيرش نشان مي‌دهد در امر سياست‌ورزي تكيه بر اصول خيلي مهم است اما كينه‌توزي جايز نيست. انتقام‌جويي جايي ندارد اما ايستادن بر اصولي مانند حاكميت مردم بر سرنوشت خودشان لازم است. بر اين  اصول اصرار مي‌شود اما نه با كينه‌توزي. به نظرم كاري كه آقاي خاتمي يا ديگراني چون ايشان شروع كرده‌اند اين است كه در حقيقت دارند بنيان‌هاي ارزشي را كه قبلاً هم وجود داشته‌اند اما تا اين حد به آنها احساس نياز نمي‌شده است مورد تاكيد قرار مي‌دهند.

شما مي‌گوييد با حرف‌هاي آقاي خاتمي برخورد تندي شده، خوب عده‌اي مي‌گويند اين همه كشته داديم، اين همه زنداني داريم حالا برويم بنشينيم چه كار كنيم، كه را ببخشيم، چه كار بكنيم،‌ خب شايد اين فضا قبلاً اين شكلي نبود اما الان جامعه با وضعيتي برخورد كرده كه در آن ظلم زيادي به او شده. به‌رغم ظلمي كه به او شده راه‌هاي برون‌رفت از اين مهلكه خيلي زياد نيست بنابراين بايد از راه‌هاي كمي كه وجود دارند راهي را انتخاب كند كه او را از اين بحران خارج كند در عين اينكه هزينه زيادي هم نداشته باشد. جامعه ما به دنبال چنين راهي است.

 

* واقعاً جامعه ما به دنبال چنين راه‌حلي است؟

بله به نظر من هست. چنان كه شما گفتيد و با آنچه من ديدم همه افراد سرد و گرم‌چشيده نسبت به آقاي خاتمي همراهي و همدردي داشتند. افرادي هم بودند كه به ‌رغم اينكه خود آقاي خاتمي را قبول داشتند پيشنهادش را قبول نداشتند و عده ديگري هستند كه نه خاتمي را قبول دارند و نه انقلاب را و طبيعتاً با اين روش از بن مخالف‌اند. ما در اين ماجرا اين طبقات را بايد از هم جدا كنيم. ضمن اينكه مي‌خواهم بگويم آقاي خاتمي در دوراني كه همه ما مشكلات، فشارها و تبليغات در آن را مي‌دانيم توانستند موجي ايجاد كنند كه اين موج مي‌تواند حركت اصلاحات را در گام‌هاي موثري به پيش ببرد. اگر حرف آقاي خاتمي در درون خودش چيزي ندارد و ارزش موج‌آفريني نداشت پس نبايد تا اين حد هم به آن توجه مي‌شد. وقتي موج ايجاد مي‌كند نشان مي‌دهد جامعه ما دنبال يكسري راه‌هاي جديد است. من نمي‌خواهم بگويم راه‌هاي كاملاً جديد چون به هر حال اين حرف‌ها هميشه بوده اما در اين زمان طنين خاصي پيدا كرده است. بر اين اساس به ‌رغم اينكه مخالفت‌هاي جانداري هم به آن شده اما مي‌بينيم شايد براي اولين بار در چند ماه گذشته درون محافلي كه ذاتاً سياسي نيستند مانند جمع‌هاي خانوادگي، محيط‌هاي كاري و... ذهن‌ها مشغول آن شده است. به نظر من اين قدرت، قدرت رهبري شگرفي است كه انسان بتواند با مخاطبان خودش ارتباط برقرار كند. حتي اگر اين ارتباط به صورت مخالفت با اين پيشنهاد باشد. اين كار مهمي است كه انجام شده و به نظرم وقتي به پيش مي‌رويم و مشكلات و گرفتاري‌هاي ديگر در برابرمان هست و ممكن است همچنان ادامه داشته باشد آن وقت اين راهي كه آقاي خاتمي مطرح مي‌كنند به نظر من جاي خودش را پيدا خواهد كرد و به عنوان يك تجربه تاريخي بزرگ در حافظه و ذهن ملت ايران خواهد ماند. اما اين يك طرف قضيه است. ببينيد به هر حال عموم مردم ايران، طرفداران جنبش سبز و جريان اصلاحات همچنان كه خواسته‌ها و مطالبات‌شان مشخص است راه‌شان را نيز مشخص كرده‌اند اما طرف مقابل راهش چيز ديگري است.

*اتفاقاً سوالي كه در ذهن من وجود داشت همين بود...

اما اين طرف مقابل اگر پاسخ ندهد چيزي از شأن و اعتبار اصلاحات و آقاي خاتمي كم نمي‌كند بلكه به نظرم بر بزرگي آن مي‌افزايد. نظام ارزشي كه اينجا وجود دارد نظامي است مبتني بر ارزش‌هايي چون بخشش، عفو، كار كردن با هم، تعامل، استفاده از همه نيروها، نگفتن «مرگ بر مخالف»، تبديل كردن معاند به مخالف و تبديل مخالف به موافق، گفت‌وگو و مذاكره با نظام ارزشي كه مي‌گويد هر چه من مي‌گويم همان است و هر كس غير آن مي‌گويد با زندان و اخراج، محروميت و ممنوعيت مواجه مي‌شود. اينها دو نظام ارزشي متفاوت هستند و خود به خود تمايزشان در همين صحبت‌ها و راهكارها مشخص مي‌شود. غفلت نكنيم از اينكه وقتي اين دو نظام در ذهن مردم خيلي متمايز ديده شود. خود به خود آنچه با فطرت مردم و روحيات مردم مطابق است مي‌ماند و آن نظامي كه با روحيات مردم متناسب نيست چاره‌اي جز رفتن ندارد.

مي‌خواهم بگويم اتفاقاً صبر مردم ما در همين جا معني مي‌دهد كه اگر مي‌خواهند مخالفت هم بكنند، بكنند. ما خشمگين نمي‌شويم كه بگوييم حالا راه‌هاي مصالحه بسته است، راه اصلاحات بسته است و بايد به انقلاب رو بياوريم.

*شما طرف مقابل را حالا نه در سطح حكومت بلكه در سطح نيروهاي سياسي‌شان در مواجهه با اين صحبت‌ها چگونه ديديد؟

نيروهايي كه خودشان را اصولگرا مي‌دانند و نسبت به حداقل بخش‌هايي از مسائل منتقدند حتي نيروهايي كه شايد اگر اسم ببرم مخاطبان شما تصورشان از آنها اين باشد كه افرادي تند و خشن‌اند، با توجه به تجربياتي كه در دو سه‌‌ساله اخير داشته‌اند آنها هم از اين ديدگاه استقبال كرده‌اند.

 

*مي‌شود نام ببريد كه چه كساني چنين تغيير ايده‌اي داشته‌اند؟

حالا... مثلاً برخي بچه‌هاي تند سپاه. به طور خلاصه مي‌خواهم بگويم اقدام آقاي خاتمي هم نشان داد اصلاحات در يك فضاي بن‌بست نيست و راهكارهاي برون‌رفت از بحران را مي‌داند و تاكتيكي كه ايشان مطرح كرد به نظر من به شدت پشتوانه اصلاحات را در افكار عمومي و حتي در ميان نيروهاي اصولگرا و محافظه‌كار تقويت كرد و طرف مقابل را در مقابل منطقي قرار داد كه اگر پاسخ درست به اين راهكار ارائه ندهد به لحاظ جايگاهي كه در جامعه دارد دچار مشكل مي‌شود.

*اگر اين راه‌حل پاسخگوي مشكلات موجود نشود آن وقت چه بايد كرد؟ اين راه‌حل يك راه‌حل حداقلي بود.

من به عنوان كسي كه پا به سن گذاشته‌ام و تجربياتي داشته‌ام راهي جز اصلاح‌طلبي بلد نيستم. من موافق انقلاب نيستم و با هيچ انقلاب ديگري هم همراهي نمي‌كنم. من موافق براندازي به معناي زير و رو شدن سيستم و دوباره سنگ بنا را از نقطه صفر گذاشتن نيستم. معتقدم مردم ما تجربه‌اي 100ساله دارند؛ 30 سال پس از انقلاب اسلامي و 70 سال پيش از آن بعد از انقلاب مشروطه. چقدر بايد دور بزنيم و دور خودمان بچرخيم؟ اين تجربيات تلخ و شيرين تجربيات ملت ماست. اين مردم شايستگي آن را دارند كه نظامي داشته باشند كه مردمسالار باشد و با افكار، عقايد و مطالبات آنها هم كنار بيايد. من راهي جز اصلاح‌طلبي بلد نيستم. بنده ترديد ندارم اگر امروز نظام جمهوري اسلامي كنار گذاشته شود حالا هركس و هر نظامي كه مي‌خواهد جايگزين آن شود فرقي نمي‌كند، 10 سال ديگر همين سرنوشت را خواهد داشت. ما بايد ياد بگيريم (البته ما ياد گرفته‌ايم، ديگران هم بايد ياد بگيرند) كه راه‌حل بحران‌ها خشونت‌ و سركوب نيست، قهر هم نيست. راه‌حل اين است كه حتي اگر احساس مي‌كنيم جرياني با ما دشمني دارد بايد با آن در دو سوي يك ميز بنشينيم و روشن و منطقي گفت‌وگو كنيم. البته اين ملت هستند كه بايد داوري كنند.

گفت‌وگو حالا هم انجام مي‌شود منتها به صورت قهرآميز يعني آنها كه رسانه دارند حرف خودشان را مي‌زنند. اصلاح‌طلب‌ها هم در گوشه و كنار حرف خودشان را مي‌زنند. اين حرف‌ها گفته مي‌شود اما به معناي گفت‌وگو نيست.

*‌ پس گفت‌وگو كي آغاز مي‌شود؟

نمي‌دانم كي، شايد زماني كه جريان مقابل به اين نتيجه برسد كه تنها راه‌حلي كه براي پيشرفت كشور (من نمي‌گويم بحران چون آنها مي‌گويند بحران نداريم اما كسي در بد بودن وضع اقتصاد و ديپلماسي و... شكي ندارد) وجود دارد اين است كه در درون جامعه ايراني همه آحاد ملت ايران اين امكان را داشته باشند كه آزادانه و بي‌هيچ مشكلي بنشينند حرف‌شان را بگويند، ايده‌شان را مطرح كنند و براي تحقق ايده‌شان تلاش كنند و اگر ايده آنها با ايده ديگري مخالف است از ساز و كارهاي گفت‌وگو و تعامل و روش‌هاي مدني استفاده شود تا بدانيم كدام نظر بايد حاكم شود و كدام اجرايي مي‌شود.

 

*‌ قبلاً چطور؟ آيا جناح‌هاي سياسي كشور قبلاً با هم گفت‌وگو داشتند؟

به معناي واقعي گفت‌وگو نه! شايد هيچ وقت ما به آن معنا گفت‌وگو نداشته‌ايم. البته پيشتر نشست‌هاي دور همي وجود داشت. گپ مي‌زديم و گفت‌وگو وجود داشت. اما مساله اين است كه ما در جامعه ايران

اصلاً تجربه گفت‌وگو نداريم. الان او؟؟

*‌ چرا؟

براي اينكه يك جا وجود دارد و آن زندان است. بچه‌هايي كه زندان هستند گاهي مي‌نشينند و با بازجوهايشان گفت وگو مي‌كنند. البته آن هم با بدبيني انجام مي‌شود چون زنداني فكر مي‌كند وقتي حرفي مي‌زند قرار است طرف برود پاتك‌اش را آماده كند و عليه‌اش از آن استفاده كند.

*‌ آيا الان جناح اصلاح‌طلب آماده گفت‌وگو با جريان‌هاي سياسي ديگر هست؟

هميشه بوده، نه فقط براي گفت‌وگو با جريان سياسي رقيب... اصلاح‌طلبان حتي از حرف زدن و گفت‌وگو با كساني كه بزرگ‌ترين خيانت و جنايت را عليه ايران انجام داده‌اند ابايي ندارند. الان شما به عنوان يك خبرنگار اگر فكر كنيد با كسي هيچ‌گونه سنخيتي نداريد و معتقد باشيد او بيشترين ضربه‌ها را به كشور زده آيا حاضر نيستيد يك مصاحبه با او داشته باشيد؟ و اگر مصاحبه كرد آيا با كمال امانتداري حرف‌هايش را منتقل نمي‌كنيد؟ خب اين يك فضاي جديد است. ما معتقديم حتي اگر كسي قرار است در دادگاه جنايي محاكمه شود بايد فرصت داشته باشد حرفش را بگويد. ضمن اينكه مشكلات زيادي داريم. عواطف و احساسات ما خيلي جريحه‌دار شده است اما بايد فراتر از مسائل شخصي و جناحي و حسي و حزبي نگاه كنيم. حزب ما را منحل كرده‌اند، دبيركل‌مان در زندان است، بهترين دوستان‌مان در زندان‌اند و دوستان ديگرمان گرفتاري‌هاي مختلفي پيدا كرده‌اند. اما آيا راهكار اين است كه ما بگوييم به اين دلايل ما شمشيرمان را مي‌كشيم و مي‌گوييم با شما مي‌جنگيم؟ در حالي كه ما مي‌گوييم همين الان هم ايراد ما به شما اين است كه چرا حزب ما را بدون برگزاري دادگاه بستيد؟ ما حرف داريم، منطق حقوقي داريم، مي‌خواهيم يك جا حر‌ف‌هايمان را بگوييم. اگر مي‌گذاريد حرف‌مان را آزادانه بگوييم چه بهتر، اگر نمي‌گذاريد.... آقايان قوه قضائيه، آقايان وزارت اطلاعات و نيروهاي امنيتي بگذاريد بياييم با شما بحث كنيم. منطق ما را بشنويد و شما هم منطق خودتان را بگوييد. اگر فكر مي‌كنيد منطق و موضع‌تان قوي است نبايد از بروز منطق‌هاي مختلف و ابراز آن در جامعه بترسيد. اگر واقعاً معتقديد منطق و شما بر حق است اجازه بدهيد دو نيرو خيلي ملايم و آرام، بدون هيچ توهين و اتهام حقوقي خاصي بيايند بنشينند در راديو يا تلويزيون و در معرض افكار عمومي با يكديگر صحبت كنند.

اگر اين را قبول نداريد، پشت پرده گفت‌وگو كنيد. ما معتقديم، چون چيزي نداريم كه بخواهيم به خاطر منافع شخصي خودمان به دنبال آن باشيم از گفت‌وگو نمي‌ترسيم. اگر در آن گفت‌وگو ثابت شد ما اشتباه كرده‌ايم خب مردم قضاوت مي‌كنند و بعد مي‌آيند مثلاً ما را كنار مي‌گذارند و كسي ديگر را انتخاب مي‌كنند. اگر ثابت شد شما اشتباه كرده‌ايد خب اشتباهتان را مي‌پذيريد و در نهايت هر اتفاقي بيفتد به نفع مملكت است.

اگر ما به آينده كشور فكر كنيم و مبنا را بر آن بگذاريم و همه‌مان به نفع منافع ملي و به نفع آينده كشور از منافع خودمان بگذريم آن وقت اگر هر كسي اشتباه كوچك يا بزرگي كرده يا حتي جنايتي رخ داده آن مساله تبديل به مساله فرعي مي‌شود. ما مي‌توانيم گذشته را فراموش كنيم و به آينده نگاه كنيم. به نظرم اگر به ملت ايران بگوييم اي ملت ايران تا به حال به شما اگر بد يا خوب ظلم يا خدمتي شده، آينده كشورمان بر اين اساس جديد است و آنها هم ببينند كه اين آينده، آينده خوبي است، بعد از آنها بخواهيم كه همه بياييد از گذشته‌ها گذشت كنيم.

به نظرم مردم كه بهترين نمونه‌شان همين مادر سهراب اعرابي است مي‌گويد من از خون فرزندم مي‌گذرم. اين نماد روحيه سلم و صواب و پاكي ايراني است. آن جوان رشيد و داراي كمال به اين وضعيت از دست اين مادر رفته اما او به اين بلوغ و اخلاقيت والا رسيده است كه مي‌گويد اگر بگويند زنداني‌ها را آزاد مي‌كنيم فعاليت سياسي اجتماعي آزاد مي‌شود و همه هم براساس اصول بياييد رقابت كنيد و قانون حاكم مي‌شود و...

حالا گذشته‌ها گذشته است، مشكلاتي بوده، مشكلات بزرگي هم بوده، حتي جنايت بوده اما اگر بخواهيد بگوييد نه...! اول بايد به جنايت‌ها و مشكلات رسيدگي شود و بعد ما ببينيم چه بايد بكنيم. به اين ترتيب فكر نمي‌كنم از اين دور معيوب دربياييم.

 

*‌ مي‌خواهم از اين فرصت مصاحبه استفاده كنم و از شما به عنوان يك فعال سياسي كه همطرازان‌تان در جناح مقابل چه آنها كه در درون قدرتند و چه آنها كه بيرون قدرت اما موثر هستند بپرسم آيا شما آماده يك گفت‌وگوي علني هستيد؟

حتماً، حتماً. اين گفت‌وگو ممكن است ابعاد خيلي تلخي هم داشته باشد. يعني به اتهام‌زني و پرخاش و تندي هم برسد اما به نظرم راهي را باز خواهد كرد كه عاقبتش خيلي شيرين است.

*‌ براي اينكه به اين نقطه برسيم چه بايد بكنيم تا زمينه‌هاي اين گفت‌وگو فراهم شود؟

من نمي‌دانم، كساني بايد اين را بپذيرند كه الان در قدرت هستند. آنها بايد درك كنند كه قدرت اقتصادي، قدرت نظامي و قدرت اطلاعاتي ممكن است مردم را مطيع كند اما آنها را قانع نمي‌كند. روش اقناع مردم جز منطق و گفت‌وگو چيزي نيست و اگر مردم قانع نشوند ممكن است امروز را سكوت كنند، اما يك روز منفجر مي‌شوند.

اين سنت تاريخ است و همه جاي دنيا هم اتفاق افتاده، در خود ايران ما هم اتفاق افتاده. اينكه ما بگوييم حكومت جمهوري اسلامي است يا جمهوري تنهاست يا پادشاهي است يا اميرنشين است يا هر چيز ديگر مهم نيست زيرا قرار نيست يك اسم از سيستم محافظت كند. اگر شما به آن سنت‌ها كه به نظر من سنت‌هاي الهي است، تمكين كرديد، مي‌مانيد. اگر تمكين نكرديد با اينكه همه راه‌ها بسته باشند، بالاخره كسي دست بسته نمي‌ماند. براي همين از جايي آسيب مي‌بينيد كه فكرش را هم نمي‌كرديد. بنابراين من نمي‌دانم اين پيام بايد برسد هر چند پيام مي‌رسد. اما نمي‌دانم چطور بايد اين پنبه را از گوش صاحبان قدرت درآورد كه راهي كه امروز شما براي اداره كشور و حل مشكلات و بحران‌ها انتخاب كرده‌ايد نه‌تنها راه امني نيست بلكه خودش مشكلات را بيشتر خواهد كرد.

* آقاي دكتر شما آماده مذاكره هستيد يا گفت‌وگو؟

مذاكره بر سر چه؟

* ؟؟

ببينيد آقاي خاتمي شرط گذاشت، آقاي موسوي و آقاي كروبي هم شرط گذاشتند كه آقا زنداني‌ها را آزاد كنيد. ما براي آزادي زنداني‌ها حاضريم مذاكره كنيم. مذاكره يعني چه؟ يعني ما حاضريم براي آزادي زنداني‌‌مان امتياز بدهيم اما نمي‌دانيم آنها چه امتيازي مي‌خواهند. بگويند چه امتيازي مي‌خواهند ما هم منافع ملي و مسائل ديگر را در نظر مي‌گيريم و مذاكره مي‌كنيم زيرا اين مذاكره معقولي است اما اگر مذاكره به اين معني باشد كه بنده بروم بگويم آقا من مي‌خواهم با شما مذاكره كنم و شما امتياز شخصي به من بدهيد مثلاً من را نگيريد يا پاسپورتم را به من بدهيد كه اين مذاكره نيست اين سازش است آن هم به معناي بدش. مذاكره تنها با در نظر گرفتن منافع ملي است كه معنا پيدا مي‌كند و به نظر ما مذاكره در چارچوب منافع ملي در سه چيز خلاصه مي‌شود؛ اول آزادي زندانيان سياسي، دوم برچيده شدن بساط جريان‌هاي افراطي و سوم انتخابات. با در نظر گرفتن اين موارد ما براي مذاكره آماده‌ايم و حتماً از آن استقبال مي‌كنيم، امتياز هم مي‌دهيم زيرا اين نمي‌شود كه ما بگوييم شما به ما امتياز بدهيد اما ما به شما امتياز نمي‌دهيم.
* اين امتيازي است كه شما مي‌توانيد بدهيد يا آنها مي‌خواهند؟

بايد مذاكره كرد. ما الان كارمان طوري نيست كه بخواهيم امتياز بدهيم اما طرف مقابل مثلاً‌ احساس مي‌كند كه ما همه‌مان يا بخش‌هايي از ما براندازيم. نگراني‌هايي دارد مثلاً مي‌گويد فلان رفتار شما براندازانه است. خب مي‌نشينيم و بحث مي‌كنيم اصلاً ‌ببينيم اين رفتار براندازانه هست يا نه. مثلاً آنها مي‌گويند ارتباط با رسانه‌هاي خارجي براندازي است. خيلي خوب ما با رسانه‌هاي خارجي ارتباط برقرار نمي‌كنيم اما يك روزنامه حداقلي مي‌خواهيم و خط قرمزها را هم رعايت مي‌كنيم چنان كه تا به حال هم رعايت كرده‌ايم. حالا فرضاً بگويند نه شما خط قرمزها را رعايت نكرده‌ايد خب مي‌نشينيم و صحبت مي‌كنيم ببينيم كجا خط قرمزها را رعايت كرده‌ايم و كجا رعايت نكرده‌ايم. اگر قرار باشد من خودم را كمي سانسور كنم اما در ازاي آن زنداني‌هايمان آزاد شوند به نظرم بايد اين امتياز را بدهيم يا مي‌‌گويند ما انتخابات برگزار مي‌كنيم اما حسن و حسين و تقي نيايند در انتخابات. البته نه اينكه بگويند هيچ كس نيايد اما اگر موارد معدودي باشد و بگويند مثلاً ما از رضا خاتمي خوش‌مان نمي‌آيد بنده مي‌‌گويم چشم و به انتخابات نمي‌آيم. يك وقتي مي‌‌گويند ما حاضريم فضاي سياسي را باز كنيم اما از حزب مشاركت خوشمان نمي‌آيد ما مي‌گوييم ما حرف شما را قبول نداريم اما شما واقعاً امتياز را بدهيد. مجمع روحانيون مبارز، اين حزب و آن حزب فعاليت كنند آن وقت ما قول مي‌دهيم كه حزب مشاركت را ببنديم و ديگر هم سراغش نرويم. منظورم از امتيازات چنين چيزهايي است اما مثلاً اينكه بگويند شما بياييد انتخابات را تاييد كنيد اصلاً به ما ربطي ندارد زيرا انتخابات از جمله موضوعاتي است كه ما مي‌گوييم بايد در حضور افكار عمومي درباره آن بحث كنيم. بعد ببينيم مردم حرف‌ ما را بيشتر قبول دارند يا حرف شما را.

* اگر شرط گذاشته شود كه جناح اصلاح‌طلب و جنبش سبز اتهام تقلب در انتخابات را پس بگيرد و به ازاي آن ما زندانيان سياسي را آزاد مي‌كنيم آيا شما قبول مي‌كنيد؟

من در موضعي نيستم كه اين سوال شما را پاسخ بدهم اما يك پيشنهاد ديگر دارم. اين مملكت انتخاباتش دو سال پيش با همه حرف و حديث‌هايي كه درباره‌اش بود انجام شده و يك رئيس‌جهوري مستقر نيز دارد. حالا اينكه او قانوني هست يا نه، شروع است يا نه به كنار اما او مسووليت دارد.

 

* رئيس‌جمهوري يا رئيس دولت؟

هر چه هست. ما مي‌گوييم كه بياييم برگرديم به بيانيه 17 آقاي موسوي. ايشان در بيانيه‌شان گفته بودند اين انتخابات در تاريخ ماندگار است و قضاوت هم مي‌شود اما هر چه بود گذشت. الان مساله اصلي اداره كشور است. اين كساني كه مسوول اداره كشورند بايد جوابگو باشند. با برنامه‌هاي توسعه و برنامه چشم‌انداز چه كرده‌اند؟ توسعه كشور و اقتصاد آن را به كجا رسانده‌اند، با سرمايه‌هاي اجتماعي چه كرده‌اند مثلاً اينكه آمده‌اند تفكيك جنسيتي مي‌كنند يا اينكه اساتيد را مجبور به استعفا مي‌كنند. ما نمي‌خواهيم قضاوت كنيم كه بد است يا خوب اما سوال داريم. شما اجازه بدهيد جريان اصلاحات وارد نقد وضع فعلي بشود.

* آن وقت آيا حاضريد اتهام تقلب در انتخابات را پس بگيريد و از موضع خودتان پايين بياييد؟

يعني چه؟ يعني بگوييم تقلب نشده است يا مثلاً آنها از ما بخواهند كه بگوييم كسي در اتفاقات پس از انتخابات كشته نشده است؟ ببينيد يكسري مسائل كه بسيار پيچيده و غامض هستند به گونه‌اي نيستند كه ما بتوانيم با گفتن يك بله يا نه پاسخش را بدهيم. اما مي‌توانيم آن را مانند يك پرونده بسته نگه داريم و توان‌مان را صرف پرونده‌هايي بكنيم كه درباره مشكلات امروز باز شده‌اند و در حال حاضر براي ما مشكل‌ساز شده‌اند. حالا انتخابات درست يا نادرست برگزار شده تمام شده و رفته و البته آثار خودش را هم دارد نشان مي‌دهد. حرف ما اين است كه بياييم درباره آثارش بحث كنيم  نه درباره ماهيت انتخابات. الان چه كسي به خيابان مي‌آيد تا بگويد راي من كو؟ اين يعني اينكه انتخابات رياست جمهوري ديگر مساله حال حاضر مردم نيست بلكه مساله اين است كه بپرسيم چرا در خيابان كسي به صرف بيان اعتراض كشته مي‌شود. مساله برخوردي است كه در دانشگاه‌ها اعمال مي‌شود. حالا بايد پرسيد چرا وضع اقتصادي كشور به اين نقطه رسيده است. چرا وقتي مجلس مي‌گويد براي يك ميليارد دلار از بودجه چه اتفاقي افتاده است كسي به اين پرسش مجلس جواب نمي‌دهد؟ ‌مساله اين است. تعامل از نگاه ما اين است كه ما يك جاهايي كوتاه بياييم و آنها هم در ازاي كوتاه آمدن ما يك جاهايي كوتاه بيايند و همان‌طور كه آنها يك جاهايي نمي‌توانند كوتاه بيايند ما هم نمي‌توانيم از برخي مواضع‌مان كوتاه بياييم.

اصل مذاكره اين است كه ما واقعيت‌ها را بپذيريم. جريان مخالف اصلاحات يا به عبارتي جريان مخالف جنبش سبز يك واقعيت موجود در جامعه است كه پايگاهش در جامعه و قدرت اجتماعي و امكاناتي كه در اختيار دارد مشخص است. شما نمي‌توانيد اين واقعيت را ناديده بگيريد. در اين سو هم قدرت اجتماعي جريان اصلاحات مشخص است؛ قدرت اقتصادي و سياسي و... هم كه اصلاً ندارد، اما آنقدر قدرت اجتماعي اين جريان قوي هست كه به رغم حداقل شش سال بمباران همه‌جانبه تبليغاتي، رسانه‌اي، اطلاعاتي و امنيتي و به رغم سركوب، بستن، زدن و گرفتن به نظر من پايگاه اجتماعي‌اش را همچنان حفظ كرده است بلكه حتي توانسته آن را توسعه دهد. آنها مي‌گويند ما شما و اين استدلال‌تان را قبول نداريم ما مي‌گوييم با اينكه اين حرف را قبول نداريد اما فقط يك روز اجازه بدهيد با تعهد اينكه خوني از دماغ حتي يك نفر هم نيايد اين پايگاه اجتماعي فارغ از نگراني بگير و ببند به خيابان بيايند شما كه مي‌گوييد ما نهايتاً دو هزار نفر يا پنج هزار نفر هستيم براي اين كار اجازه بدهيد. تا وقتي چنين اجازه‌اي داده نمي‌شود يعني آنها پايگاه اجتماعي قوي اصلاحات را پذيرفته‌اند و به آن اذعان دارند. مي‌گويند راهپيمايي نمي‌شود من مي‌گويم بگذارند اصلاح‌طلبان فقط در تهران يك ليست 30 نفره بدهند تضمين هم مي‌دهيم كه هر كدام راي آوردند پس از انتخابات استعفا بدهند و بروند تا به قول آقاي جنتي تن‌شان از حضور اصلاح‌طلبان در مجلس نلرزد. اگر ما راي نياورديم همه حرف‌هاي شما را قبول مي‌كنيم اما اگر راي آورديم مي‌رويم كنار، مجلس دست خودتان، دولت هم دست خودتان اما اجازه بدهيد كه ما يك دفتر، يك حزب و يك روزنامه داشته باشيم.

همان‌طور كه ما واقعيت آنها را در نظر مي‌گيريم آنها هم بايد واقعيت ما را بپذيرند. به هر حال طرف مقابل ما مولفه‌هاي قدرت را در دست دارد و در صحنه سياسي اثرگذار هم هست. نمي‌شود شما بگوييد كه ما مي‌آييم اما آقايان همه‌شان بايد بروند كنار. خب اين طوري وضع بر همين منوال ادامه پيدا مي‌كند. در حالي كه ما مي‌گوييم روش‌هاي آنها و سياست‌هايشان را قبول نداريم اما مايل به براندازي نظام نيستيم زيرا اصولاً آنها را مساوي با نظام نمي‌دانيم كه اگر آنها كنار رفتند بگوييم نظام كنار رفته است. ما خودمان را بچه‌هاي همين نظام و همين انقلاب مي‌دانيم و اصلاً معتقديم ميراث‌داران انقلاب خود ماها هستيم نه آنها. با اين حال مي‌خواهيم به آنها بگوييم شما در جاي خودتان ما هم در جاي خودمان. ما حتي ممكن است به جايگاهي پايين‌تر رضايت بدهيم مثلاً بگوييم ما در عرصه قدرت جايگاهي نمي‌خواهيم اما بگذاريد ما در عرصه مدنيت آزاد باشيم. اينها مي‌توانند مباني مذاكره و گفت‌وگو باشند كه بايد به آنها فكر كرد. البته اين را هم بگويم كه اگر اين راه به جايي نرسد آينده روشن است اما ما مسير سختي خواهيم داشت.

 

* اينها كه مي‌گوييد يعني كي؟

ما يعني همه ايران...
 


 


ندای سبز آزادی: همزمان با رای عدم اعتماد مجلس شورای اسلامی به وزیر پیشنهادی محمود احمدی نژاد برای وزارت ورزش و جوانان، یک منبع موثق در گفتگو با خبرنگار ندای سبز آزادی از کدورت بی سابقه میان خامنه ای و محمود احمدی نژاد خبر داد.
این منبع موثق که به دلایل امنیتی خواستار فاش شدن نامش نیست در گفتگو با خبرنگار ندای سبز آزادی گفت: کدورت میان رهبر نظام سیاسی حاکم بر ایران با محمود احمدی نژاد به حدی است که اخیراً سردار وحید، کارپرداز مورد اطمینان آیت الله خامنه ای، به دفتر محمود احمدی نژاد در کاخ ریاست جمهوری رفته و نامه رهبر جمهوری اسلامی را برای رئیس دولت خوانده است.

وی افزود: نکته اصلی این جاست که سردار وحید حتی متن نامه را هم در اختیار رئیس دولت قرار نمی دهد و در پاسخ رفتار خودش می گوید: « آقا فرموده اند که نامه را به شما ندهم و فقط آن را برای شما بخوانم! ایشان فرمودند دلیل اینکه نامه را به شما نمی دهم، این است که " آقا " نه دیگر به شما اعتماد دارند نه به دفترتان »

رفتار سردار وحید در مواجهه با محمود احمدی نژاد بیش از آنکه نشان دهنده وخامت رابطه میان رئیس دولت با رهبر جمهوری اسلامی باشد، حاکی از شدت گرفتن بحران بی اعتمادی در عالی ترین سطوح مدیریتی نظام سیاسی کشور طی دو سال گذشته است.

بحرانی که به عقیده بسیاری از کارشناسان سیاسی، ناشی از اوج گیری استبداد فردی و بروز خصلتهای استبدادی از جمله کیش شخصیتی طرفین درگیر در منازعات قدرت، یعنی خامنه ای از یک سو و محمود احمدی نژاد از سوی دیگر است.
همچنین حادثه فوق الذکر حاکی از عمیق تر و وسیعتر شدن دامنه شکاف و اختلاف میان رهبر نظام سیاسی حاکم بر ایران و رئیس دولت دهم به نقطه بی بازگشت است و احتمال بروز درگیریهای جدی تر میان طرفین این منازعه در روزهای منتهی به انتخابات مجلس نهم و ریاست جمهوری دور بعد، دور از انتظار نیست.

این در حالی است که روز گذشته جانشين نماينده ولی فقيه در سپاه پاسداران گفته است در ۱۱ روزی که احمدی نژاد سر کار خود حاضر نشد ۲۰۰ نفر از شخصيت های نظام با او صحبت کردند ولی فايده ای نداشت و سرانجام «وی از روی اجبار سر کار آمد چون ضرب الاجل مجلس تمام شده بود.»

مجتبی ذوالنور که در همايشی با عنوان «بصيرت و جهاد علمی» به رابطه ميان اسفنديار رحيم مشايی و محمود احمدی نژاد پرداخته بود، آنها را به لاله و لادن، دو قلوهای ايرانی که در جريان يک جراحی جان خود را از دست دادند، تشبيه کرده و گفته بود: «برخی می گويند اگر احمدی نژاد و مشايی را از هم جدا کنيم درست می شود. احمدی نژاد و مشايی مانند لاله و لادن دو قلوهای به هم چسبيده هستند که وقتی آنها را جراحی کردند هر دو از بين رفتند.»

وی افزوده بود: «به تعبير بنده احمدی نژاد رغبتا بر سر کار نيامده است و از روی ناچاری و اجبار آمد، چون مجلس ملتهب شده بود و ضرب الاجل هم تمام شده بود و اگر آن روز سر کارش حاضر نمی شد، فردای آن روز استيضاح می شد.»

اختلافات میان احمدی نژاد و خامنه ای از فروردين ماه سالجاری و به دنبال قبول استعفای حيدر مصلحی توسط رئیس دولت دهم شدت گرفت. بطوریکه علی خامنه ای در نامه ای به وزير اطلاعات خواستار ادامه کار او شد.
دخالت رهبر نظام سیاسی حاکم بر ایران باعث شد تا احمدی نژاد به مدت ۱۱ روز به حالت قهر از حضور در دفتر ریاست جمهوری خودداری کند.

مجتبی ذوالنور در ادامه گفته بود: «اگر رای عدم کفايت سياسی احمدی نژاد در اين مجلس مطرح می شد، بالاترين رای عدم اعتماد تاريخ را می گرفت.»

برخی از کارشناسان مسائل سیاسی در ایران سخنان اخیر ذوالنور و رفتار بی سابقه سردار وحید با احمدی نژاد و عدم رای اعتماد مجلس به سجادی، وزیر پیشنهادی رئیس دولت دهم را نشانه های بارزی از اوج گیری اختلافات میان رهبر نظام سیاسی ایران و شدت گرفتن بحران بی اعتمادی میان آنها دانسته اند.

این همه در شرایطی رخ می دهد که در جریان رقابتهای انتخاباتی منتهی به 22 خرداد سال1388 حامیان میرحسین موسوی و مهدی کروبی دقیقاً اتهاماتی را متوجه تیم احمدی نژاد می کردند که حالا از سوی حامیان سابق و منتقدان حاذق وی مطرح می شود.

گرچه میرحسین موسوی و مهدی کروبی بواسطه همین انتقادات مورد شدیدترین حملات از سوی حامیان آیت الله خامنه ای قرار گرفتند و رهبر جمهوری اسلامی ضمن رد آنها در خطبه نمازجمعه 29 خرداد، رهبران معترضان به نتایج انتخابات را به بی بصیرتی و همراهی " دشمنان " انقلاب متهم کرد و با تائید زود هنگام نتایج انتخابات متقلبانه 22 خرداد سال 1388، در خطبه های نمازجمعه همان سال نظرات خود را به نظرات محمود احمدی نژاد نزدیکتر دانست!
 
 


 


ندای سبز آزادی: محمود احمدی نژاد شش سال پیش که به مدد توجهات خاص رهبری و امدادهای پاسداران ولایت پای در کارزار انتخابات نهاد، روزی هم در باب معضل حجاب سخن گفت تا شاید کمی از نگرانی های اجتماعی مردم بکاهد. او گفته بود: "مشکل امروز کشور ما بیرون بودن تار موی دختران نیست"
آن روز این سخنان مورد اعتراض مدعیان اصولگرایی قرار نگرفت که هیچ، ذره ای هم در صفوف حامیان او در حکومت خلل ایجاد نکرد. چه آنکه اصحاب ولایت به خوبی نشان داده اند چگونه از دغدغه های مذهبی در بخشی از جامعه ایرانی ریاکارانه سوء استفاده می کنند و هر جا که مصلحت قدرت شان ایجاب کرد بر هر ملاحظه مذهبی یا ارزشی پای می گذارند.
امروز شش سال از آن روزگار گذشته و ذوالنور جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه  که از چاکران به نام و پرگوی آستان ولایت در سپاه است و تا همین چندی پیش برای حمایت از احمدی نژاد گریبان خود و گلوی مخالفان را میدرید لب به فحاشی علیه احمدی نژاد گشوده و گفته است اظهارات رئیس جمهور در مورد حجاب، مبنی بر این که مشکل ما بیرون آمدن چندتار موی دختران نیست، نشان‌دهندۀ بینش آقای احمدی‌نژاد در موضوعات دینی است.
انگار نه انگار که سخنان مورد اشاره کلام محمود احمدی نژاد در تبلیغات انتخاباتی سال 84 یعنی دور اول ریاست جمهوریش است. یعنی همان زمانی که "معجزه هزاره" نام داشت و دولتش دولت ولایت بود نه امروز که در راس "جریان انحرافی" قرار گرفته و مغضوب نوکران آستان ولایت است. آقای ذوالنور آن روزها از سخنان احمدی نژاد چنین معانی خطرناکی برداشت نمی کرد و در کار تبلیغ او بود.
ماجرا البته فراتر از ریاکاری های حامیان ولی فقیه است. چرا که واقعیت ماجرا و سوء استفاده ای که این ریاکاران از اصول و مذهب برای تحکیم پایه های قدرت نامشروع خود می کنند اگر حداقل تا پیش از کثافت کاری ها و جنایت های دو سال اخیرشان از دید بخشی از جامعه پنهان بود، امروز دیگر به قدری آشکار است که نام اصولگرایی با قتل و تجاوز و "کهریزکی" کردن جوانان گره خورده است. لذا دروغ بزرگتری در پس این ماجراست و اصحاب ولایت در تلاشند تا کاسه کوزه ی همه خرابکاری ها، ندانم کاری ها جنایت ها و تقلب های این چند ساله را بر سر احمدی نژاد و تازه به دوران رسیده های اطراف او بشکنند و مرحله تازه ای را آغاز کنند. درست مانند باند تبهکاران که پس از ارتکاب به سرقت و جنایت از شر هم خلاص می شوند تا سهم بیشتری ببرند!
احمدی نژاد که نوکر رده اول آستان ولایت بود در اثر اشتباه محاسبه و ضعف بصیرت رهبری ناخلف از آب درآمد و لگدپراند. حال که باید از شر او خلاص شد چه خوب که  هم او و هم مسوولیت این همه ظلم را یک جا از سر خود باز کنند و اینگونه می شود که احمدی نژاد رییس "جریان انحرافی" و دشمن اصول مذهبی نام میگیرد و به مقام اول در "فتنه جدید" نایل می آید و کار به جایی می رسد که سران و نظریه پردازان تقلب و سرکوب در سپاه و موتلفه و بیت رهبری از احتمال تقلب احمدی نژاد در انتخابات مجلس سخن می گویند تا غیر مستقیم وانمود کنند در انتخابات ریاست جمهوری گذشته هم اگر تقلبی شد کار احمدی نژاد بود و دامن رهبری و حامیان اصولگرای او از این اتهامات مبراست.
اینجاست که حيدري‌دستنايي عضو فراکسیون موتلفه اسلامی یعنی همان حزبی  که در تبعیت از رهبری نسبت به کلمه "صیانت از انتخابات" الرژی داشت و آن را طرحی آمریکایی می نامید در مصاحبه با ایلنا در باب صیانت از انتخابات می گوید و اعلام می کند که اگر جريان انحرافي بخواهد به‌صورت معنادار در انتخابات دخالت كند، نمايندگان مجلس بايد با تصويب طرحي دوفوريتي، يك نهاد مستقل تشكيل دهند و اجراي انتخابات را از دولت بگيرند تا از آراي مردم صيانت شود.  
این لطیفه را در مطالب تحلیلی سایت های دیگر نیز مشاهده می کنیم آنجا که از "نگرانی اصولگرایان نسبت به تقلب در انتخابات پیش رو " سخن گفته و داستان سرایی می کنند و نسبت به آن حتی هشدار می دهند تا جنبش سبز را دچار یک تحلیل اشتباه و در نتیجه در عرصه عمل نیز وارد مسیری نادرست کنند وآشکارا مسوولیت تقلب و تبعات آن را جا به جا کنند.
تقلب در انتخابات ریاست حمهوری 88 مهمترین و بزرگترین انحرافی است که در جمهوری اسلامی اتفاق افتاده و تبعات و نتایج سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی ، انسانی و روانی آن نیز ادامه دارد و ظاهرا اطرافیان خامنه ای با این خط تبلیغی و القای خطر تقلب از سوی احمدی نژاد مسوولیت تقلب در انتخابات و تبعات آن را از دوش حاکمیت جمهوری اسلامی (یعنی رهبر جمهوری اسلامی و اصولگرایان حامی او) بر می دارند و احمدی نژاد و اطرافیانش را عامل این رویداد معرفی می کنند که حالا برای گام دوم آن یعنی تقلب در انتخابات مجلس به منظور پالایش اصولگرایان و حامیان و وابستگان خامنه ای آماده می شوند.
البته بر اساس اطلاعات موجود، احمدی نژاد دقیقا تا پیش از زمانی که در تلویزیون ظاهر شد تا از وقت اضافه ای که در اختیارش قرار گرفته بود استفاده کند (یعنی دو روز پیش از انتخابات) اساسا در جریان برنامه ریزی دفتر رهبری، سپاه، شورای نگهبان و حتی دستگاه قضایی برای تقلب "گسترده" در انتخابات نبود. هر چند بدون وجود این خبر نیز می توانیم با لیست کردن مشکلات به بررسی منشاء آن ها بپردازیم تا مشخص شود آنچه موجب نارضایتی های فعلی در ایران (موتور محرک جنبش سبز) شده چیست. و البته این بررسی به هیچ عنوان نافی هزینه های گزافی که احمدی نژاد بر مردم و کشور تحمیل کرده نیست بلکه یادآوری این نکته است که احمدی نژاد اگرچه در باند دزدان و متقلبان و جنایتکاران رهبری عضویت داشت اما  در این دایره شخصی کوتاه قامت بود که به تنهایی توان تقلب نداشت و ندارد.
در یک نگاه واقع گرایانه به تحولات ایران، به قدرت رسیدن شخصی مانند احمدی نژاد را بایستی نتیجه یک سلسله اتفاقات و اقدامات ارزیابی کرد که از سال ها پیش رخ داده و صورت گرفته است.
انقلاب اسلامی ایران را تفکرات و گروه های متنوعی به پیش بردند اما در نهایت دو جریان عمده که به جناحین داخل جمهوری اسلامی تبدیل شدند توانستند دموکراسی نیم بند و ناقص جمهوری اسلامی را با رقابت خود شکل دهند.
پس از فوت امام و صحنه آرایی ای که آقای خامنه ای را به رهبری رساند، یکی از جناحین که بعدها به جناح محافظه کار شهرت یافت توانست جایگاه های حساس حاکمیت را اشغال کند و سهم اصلی در تصمیم سازی ها و تصمیم گیری ها را از آن  سازد. طبیعتا جناح مقابل که بعدها به نام اصلاح طلبان شهرت یافتند به کنج عزلت رفتند و تا دوره پنجم مجلس شورای اسلامی که اقلیتی قوی در پارلمان را شکل دادند و سپس موفقیت بزرگ دوم خرداد را کسب کردند، این روند ادامه یافت.
با این حال موفقیت اصلاح طلبان در دوم خرداد و تشکیل دولت اصلاحات و متعاقب آن به دست گرفتن کنترل پارلمان در دوره ششم مجلس، به پیشبرد کامل برنامه های آنان منجر نشد زیرا کانون های قدرت در ساختار حقیقی نظام همچنان در دست محافظه کاران باقی ماند و امکان ایجاد تغییر در آن نیز به یک دلیل روشن وجود نداشت : "علی خامنه ای"
تمامی نهادها، اشخاص و کانون هایی که در آن دوره مانع اصلاح طلبان شدند و تقلب 88 را نیز مرتکب شدند ذیل رهبر جمهوری اسلامی تعریف می شوند.
کسانی که امروز می کوشند احمدی نژاد را به عنوان یک متغیر تاثیرگذار مستقل معرفی کنند که طرف دعواست یا حتی می تواند مرتکب تقلب انتخاباتی علیه اصولگرایان شود ظاهرا فراموش کرده اند آقای خامنه ای و اصولگرایان حامی او بودند که در تمام ادوار مورد اشاره با استفاده از اختیارات مطلق خود تمام قد مقابل خواست عمومی ایستادند.
ضمن اینکه این تحولات را بایستی از خیلی پیشتر از زمان به قدرت رسیدن احمدی نژاد مورد توجه قرار دهیم. یعنی از زمان رحلت امام خمینی که آقای خامنه ای و اطرافیانش آهسته آهسته اشخاص تاثیر گذار را حذف کردند و یا دور زدند، بیت ایت الله خمینی را منزوی و تضعیف کردند، بخش های سیاسی و امنیتی دولت هاشمی را با استفاده از فرصت تمرکز هاشمی بر فعالیت های اقتصادی تسویه کردند و به دست گرفتند، فرماندهان سپاه را اندک اندک تغییر دادند و افراد وابسته به خود را در سپاه متمرکز کردند، و در نهایت رهبری آسیب پذیر و شکننده حجت الاسلام خامنه ای را به رهبری مطلق حضرت ایت الله خامنه ای مبدل ساختند.
دولت اول احمدی نژاد در واقع اولین فرصت اینان برای تمرکز کامل قدرت بود تا حاکمیت یک پارچه و ولایت محور شکل بگیرد. دولت فعلی محصول چنین پروسه ای است و حاصل کار نیرو ها و نهادهایی که وجه مشترکشان همراهی با جریان مذکور با محوریت رهبری است. بر همین اساس آقای خامنه ای در انتخابات تمام قد به نفع متقلبان وارد صحنه شد و او فرمان سرکوب مردم معترض و فعالان سیاسی را صادر کرد. زیرا نمی توانست به شرایط قبلی بازگردد.
اینکه مناقشه میان خامنه ای و احمدی نژاد تا چه حد نشانگر اشتباهات محاسبه خامنه ای است تغییری در این واقعیت که رهبر جمهوری اسلامی و اطرافیان او مسوول و عامل تقلب انتخاباتی و سرکوب معترضان هستند ایجاد نمی کند و احمدی نژاد نیز هرگز توان تقلب در انتخابات علیه اطرافیان و حامیان خامنه ای را ندارد.
نباید فراموش کرد که با حذف احمدی نژاد و دار و دسته اش از قدرت، انسداد سیاسی در ایران از میان نمیرود، انتخابات آزاد تضمین نمی شود، سپاه به پادگان هایش باز نمی گردد، رانت های اقتصادی حذف نمی شود و دستگاه های امنیتی، انتظامی، نظامی و قضایی قانونمند رفتار نمی کنند.
لذا به اصولگرایانی که امروز از توطئه احمدی نژاد سخن می گویند باید یادآور شد که ما می دانیم جبهه مقابل مردم و جنبش سبز، صرفا احمدی نژاد و دولت کودتا نیست. این دولت محصول بخش های مختلفی از حاکمیت شما و گروه های قدرتتان است که کودتای انتخاباتی را سامان دادند و در ازای آن منافع سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیک مشخصی را دنبال می کنید و طبیعتا در موقع لزوم امکان عبور از احمدی نژاد را دارید پس تلاش مذبوحانه نفرمایید و بدانید که تنها راه شما برای کاستن از مسوولیت هزینه هایی که بر کشور تحمیل کردید در درجه اول آزادی زندانیان سیاسی و رهبران جنبش سبز و ایجاد گشایش در فضای سیاسی کشور و در مرحله دوم شنیدن راهکارهایی است که رهبران سبز به نمایندگی از مردم به شما نشان خواهند داد. 


 


امروز دوشنبه است و روز ملاقات با شما. در سالن انتظار چندين نفر كه شما محرم رازهايشان بوده‏ايد پيش ما آمده و دردِ دل مي‏كنند. يك دختر جوان به ما مي‏گويد، پدرم 5 ساله كه زندانه و حكمش اعدامه، يك مرد جوان مي‏گويد اين آخرين ملاقتمه و پدرم قراره دو روز ديگه اعدام بشه.
من با تمام وجود براي آنها متاسف شدم و به ناگاه صدايي ترسناك از قلبم براي تو درآمد و هراسانم كرد. اما عقلم پاسخ داد: "پدرِ تو فردي اسم و رسم دارِ و هيچكس نمي‏تونه بهش حتي دست بزنه و چه برسه كه مثل اين افراد زجر كشيده‏ي گمنام، بكشنش".
اما اي دل غافل
بعد از يك ساعت اسم‏ها را مي‏خوانند، پرده‏هاي مندرس بالا مي‏روند و پدرم وارد مي‏شود. همه برايش دست تكون مي‏دن. مثل هميشه اول مي‏رود با همه خوش و بش مي‏كند. بعد مي‏آيد پيش ما اما مثل هميشه چهره‏اش با طراوت نيست و غمي در چشمانش پيداست.
پدر نشست و گوشي را برداشت. به من گفت چرا اين جوري هستي؟ گفتم هيچي ولي بابا خوش به حالت نبودي، ‌نبودي و صحنه هايي رو كه ما ديديمو، نديدي. با تعجب نگاهم كرد، گفتم بابا مهندس فوت شده. چشمان بغض آلودش من رو همراهي مي‏كرد.
گفتم خودشون زير تابوت رو گرفتن، خودشون دفنش كردن و خودشون هم صلوات مي‏فرستادند و مي‏خنديدن. گفتم بابا يك چيزي بگم ناراحت نمي‏شي؟ گفت نه بگو باباجان، بابا سرمزارِ مهندس به حنيف گفتم الان دارم بيست سال ديگه بابامون رو مي بينم كه همين انسان هاي با تقوا با همين شرايط فجيع و اسف‏بار دفنش مي‏كنند. بابام گفت حالا چرا بيست سال ديگه؟ با خنده گفتم آخه خوب تو جووني، تازه 52 سالته؛ خنديد و گفت ادامه بده، گفتم ساعت يازده صبح به ما خبر دادن كه هاله خانم كشته شده، اشك‏هاي پدرم كه تا به حال مجال ديدنشان را نداشتم از چشمان زيبايش سرازير شد و با بغض گفت "خيلي نامردن".
بعد مامان گوشي رو گرفت، گفت: هدي جان اعتصابت رو بشكن، هدي جان من مريضم؛ يك كاري كن بياي بيرون و از من مراقبت كني. پدرم در جواب گفت: "فريده جان عزيزم، من اينجا دستم بسته است. اين تنها كاريه كه مي تونم بكنم. من اينجا خيلي متاثرم و اعتصاب غذا يك كم آرومترم كرده".
گفتي "شريف جان تندروي نمي‏كنم آخه من كه خواسته اي براي خودم ندارم. فقط براي اعتراضه، شايد بتونم جلوي اين جور كارها را بگيرم، هر وقت احساس كنم حالم بده، به خاطر شماها اعتصابم رو مي‏شكنم. بعدش تازه يادت نيست پارسال من سه ماه متوالي روزه گرفتم، الانم روزي 50 دقيقه در حياط كوچك زندان مي‏دَوم".
پسرك اعلام مي كنه وقت تمام است خداحافظي كنيد. با خنده تو پرده رفت پايين و تو گفتي مواظب مامانتون باشيد. و خداحافظي آخر رو از پشت پرده با ما كردي و رفتي در حصارت جاي گرفتي، ما رفتيم خونه و به زندگي روزمره مان ادامه داديم. هفته به پايان رسيد و جمعه شد.
جمعه شب مامان با فريادي بلند خواب را از ما ربود. گفت خواب خيلي بدي از باباتون ديدم. من هم با خنده گفتم مامان جان چيزي نيست، ‌بابا رو كه نمي‏تونن كاريش كنن، ولي خوب پدر جان، من كه علم غيب نداشتم كه تو همون ساعت كشته شدي، آخه هيچ كس به ما نگفت تو رفتي.
شنبه هم با خيالي آسوده گذشت و يكشنبه رسيد. من و مامان و حنيف رفتيم سركار، ساعت ده صبح شد. يك خانم روزنامه نگار زنگ زد و گفت آقاي صابر مرده!! من هم با عصبانيت تمام گفتم خانم متوجه هستيد چي مي‏گيد و تلفن را قطع كردم. ديگه موج تلفن‏ها شدت گرفت. حنيف راه افتاد بره بيمارستان ببينه كه حرفها دروغه و تكذيبش كنه، ساعت يازده صبح برادر عزيزم زنگ زد گفت: "جسد بابا رو ديدم. بابا از جمعه توي سردخونه است"، با خنده گفتم حنيف جان چيزي خوردي يا ديوونه شدي!؟ با گريه گفت: "نه شريف جان به خدا راسته، بابا رو بالاخره كشتن، شريف جان مرد باش برو دنبال مامان بياين بيمارستان مدرس".
خنده من، اول تبديل به بغض شد و بعد سكوت و مرور خاطرات و بعد اشك و ماتم. خلاصه پدر عزيزم الانه كه بيست دقيقه ملاقات كابيني‏مون تموم بشه، من رفتم بيمارستان ديدم مامانم نشسته ولي گريه نمي‏كنه، با صداي بلند گفتم خدايا شكرت همش دروغ بود، ولي به اين فكر نكردم كه مامانم اصلا اين جور وقت‏ها گريه نمي كنه، براي هاله هم اصلاً گريه نكرد. بعد آقا لطفي رو ديدم كه زارزار گريه مي‏كرد. پدر جان تا حالا گريه‏اش را نديده بودم.
من با حيرت مردم را مي‏ديدم و تو دلم مي‏گفتم اينها ديوانه شدن. بهترين دوستم آمد و با گريه من رو بغل كرد. بعد من كم كم داشت باورم مي‏شد. رفتم پيش مامان، گفتم مامان جان گريه كن، بابا ديگه راحت شد. ديگه نمي‏تونن ببرنش زندان، بغلش كردم و با خوشحالي تمام گفتم ديگه بازجوها مزاحم زندگي ما نمي‎‏شن. ولي پدر عزيزتر از جانم، گريز از اين كه همان بازجوها و همان شخص بي نام و نشاني كه هميشه در بند 2 الف سپاه در مقابل صداي بلند و رساي تو، علي‏رغم مقام بالايش سرخم مي‏كرد و سكوت از روي ناچاري را برمي‏گزيد، در سردخانه داشت از پيكر بي‏جان تو با شور و شعف عكس مي‏گرفت. تا نشان مزد دهنده‏گان با تقوا دهد و ارتقا يابد.
خلاصه پدر عزيزتر از جانم ما را با احترام تمام بردند در اتاقي در انتهاي بيمارستان، قاضي قتل گفت: "خانم صابر لطفاً شكايت‏تان را بنويسيد. اگر قصوري در مرگ شوهرتان رخ داده باشد، من عاملان آن را پيدا مي‏كنم". بعد من تو دلم گفتم عجب آدم هاي پاك و با ايماني هستند و حتما تقاص خون پدرم را مي‏گيرند. ولي 5 دقيقه بعد متوجه صداي فرياد مردم شديم كه مي‏گفتند جسد رو دارند مي‏برند. بعدش ما به سمت سردخانه دويديم. ديديم بله، دارند پيكر بي روح تو رو مي‏دزدند.
مامان رفت خودش رو گذاشت لاي در سردخانه و با فرياد گفت نمي‏شه ببريدش، جسد رو بديد به من. پدر جان تو كه حتي به نگاه‏هاي غريبه بر صورت همسرت حساس بودي، نمي‏داني چه دست‏هاي ناپاكي در آن لحظه بدن مادر مرا لمس كردند، و آنقدر بر بدنش كوفتند كه تمام دست‏ و بازوهايش كبود شد. آن افراد با تقوا وقتي ديدند مادر من اصلا اين ضربات و كوفتگي‏ها را حس نمي‏كند. ما را به ناچار بر بالاي پيكر تو بردند. پدر عزيزم تازه فهميدم مرگ واقعيتي است نزديك؛ مادر باز هم گريه نمي‏كرد.
حنيف گفت: "چرا پاي سمت چپ پدرم غرق در خون است". جماعتِ فربه فرياد زدند جاي آزمايش است. بعد من گفتم اين پارگي‏هاي درشت روي كمرش براي چيست؟ جماعت فربه خنديدن و گفتن پسرجان بعدن بهت نشون مي‏ديم، اين خراش‏ها براي چيه. پدرجان جسد غرقِ در خونت همان ابهت و طراوت هميشگي‏ات را داشت. و بدن بي‏روحت هم با قدرت تمام به آسمان نگاه مي‏كرد. اصلا انگار زنده بودي، نشستم و پيشاني نوراني اما سرد تو رو لمس كردم شايد از زمين بلند شي، ولي ديدم نه و ياد حرفت افتادم كه مي‏گفتي، "اگر خوب باشيم خدا با ماست". پدرجان آخه تو كه به كسي بدي نكردي، پس چرا پيكرت غرق در خون بر روي زمين خفته است.
قاضي قتل اصرار عجيبي براي پاره پاره كردن بدن تو داشت. مي‏گفت: "بايد جسد رو كالبد شكافي كنند، آخه شايد سم خورده باشه"، اما با حمله ما مواجه شد و با فشار جمعيت ناخودآگاه حرفش را سريع پس گرفت. مامان فرياد مي‏زد كالبد شكافي نمي‏خوام، جسد را نمي‏ذارم بدزديد. بعد مامان به زور سوار آمبولانس شد و پيكر تو رو بدون رضايت ما، روانه پزشكي قانوني كردند. البته همراه با گارد زره‏پوش و اسكورت.
پدر عزيزم چقدر بزرگي كه اين جماعت باتقوا از پيكر بدون روح تو هم اينقدر وحشت دارند. آخه شايد مثل سال 79 هنوز هم نگران براندازي‏شان توسط پيكر بدون روح تو باشند.
پدر عزيزم در پزشكي قانوني به جاي دلجويي، از ما بازجويي به عمل آمد و انتهاي بازجويي را به اينجا كشاندند كه "ما پيكر هاله را ديديم، اصلا جاي مشتي روي بدنش نبود. اون نبايد به خاطر مرگ طبيعي هاله اعتصاب غذا مي‏كرد".
قرار شد بدون رضايت ما پيكر تو را كالبدشكافي كنند و ساعت 6 عصر به ما تحويل دهند. اما به ناگاه بازجوهايت از 2 الف سپاه به صحنه خودساخته هجوم آوردند و گفتند "اجازه داده نشده، جسَدِشو صبح بيايد بگيريد". ما هم بخاطر فشار شديد و شرايط بد آنجا با تو بدرود گفتيم و به جمع دوستانت پيوستيم و آن شب فقط ناله بود و ضجه و گريه و فراوان تبريك‏هايي كه براي شهادت تو به سمت ما سرازير مي‏شد.
پدرجان صبح ساعت 8 قرار تشيع جنازه با مردم گذاشتيم، آن روز وحشتناك،‌ وضعيت روحيِ خانواده اكنون سه نفره‏مان، بسيار بد بود. اما با دلگرمي‏هاي بزرگي مواجه شديم. خيل عظيم مردم از پيرمردهاي 80 ساله تا همسران شهداي جنگ و خانواده‏هايي كه در سال‏هاي دور و نزديك به مانند ما فاجعه‏بار، داغدار شده بودند.
همه آن 2000 نفر فقط به ما تبريك مي‏گفتند و ما را در آغوش گرمشان مي‏گرفتند و از خاطره هايشان با تو مي گفتند. ما اصلا آنها را نمي‏شناختيم ولي گويي كه سال هاست در كنار ما زندگي مي‏كرده‏اند.
پنج ساعت مردم قدرشناسي كه تو عاشقانه دوستشان داشتي به انتظار ايستادند. تا اين كه مقامات اجازه دادند تو غريبانه و مظلومانه در پاركينگ محصور آمبولانس‎‏ها، به قول خودشان تشييع شوي، تمام مردم به احترام شرافت تو در برابر پيكرت زانو زده و مي‏گريستند و ما هم براي التيام زخم‏هاي چركينمان، بر پيكرت نماز مي‏خوانديم.
افراد با تقوي هم در حال فيلمبرداري از پيكر عريان و سلاخي شده تو در غسالخانه بودند. اميد كه اين فيلم‏ها در آينده‏اي بسيار نزديك به دست پرتوان مردم برسد. 20 نفر از افراد با تقوي آمدند زير تابوتت را بگيرند، اما دوستان شجاعت آنان را كنار زدند و تو را سوار آمبولانس كردند. تو را همراه با هزار زره پوش تا دندان مسلح نزد عمو مهدي در قطعه 100 بردند، پدرجان قبر خالي ات در محاصره و قبركنت هم از بازجوهايت در سپاه بود.
مامان داد مي زد: "هدي جان شهادتت مبارك"، حنيف مي‎‏گفت: "بابام شيره، براي شير كه گريه نمي‏كنن، همتون بخنديد". من هم مات و مبهوت ولي خوشحال از آزاديت از قفس به ناگاه چشمانم به صورت زيبا و جوانت در خاك افتاد و دنيا برايم ماه خرداد شد و علاقه وافر تو به شهادت در اين ماهِ پر خاطره.
پدرجان تو را به خاك سپرديم و ده روز از شهيد شدنت مي‏گذرد. چه شهيد شدنت براي اعتصاب باشد و چه به شهادت دوستان غيورت در زير مشت و لگد بازجويانِ باتقوا باشد. باز هم براي ما مايه افتخار و شعف است.
كشته شدن تو بدترين و يا شايد بهترين ترجيع بند براي آغاز 23 سالگي‏ام باشد. و به قول خودت: 
"به اميد ياريِ دوست، راه مردانگي را پيش گيري.
اي سخت جان
روان
پرتوان
8/3/1390
از پشت ديوارهاي اوين،
هدي"
هر روز به افتخار نام پاكت با گل رز به ديدارت مي‏آيم.
من با كمال افتخار و تمام قد در مقابل مزار بي نام و نشان و تخريب شده‏ات، مي‏ايستم و كرنش مي‏كنم و آزاديت را از زندان تن تبريك مي‏گويم.
باشد كه ديدارمان نزديك باشد
"إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ - لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَةٌ - خَافِضَةٌ رَّافِعَةٌ" (سوره واقعه)
آنگاه كه قيامت كه بودني است، واقع شود و در واقع شدن آن هيچ گونه دروغي نباشد. خداوند برخي را پست مي كند و بعضي را بالا مي برد.
  آخرين ساعت ماه مقدس خرداد
شريف صابر


 


ندای سبز آزادی: جمعی از فعالین جنبش سبز در تبریز با صدور بیانیه ای حمایت خود را از دوازده زندانی سیاسی اعتصاب کننده در زندان اوین اعلام کردند.

متن کامل این بیانیه که در اختیار ندای سبز آزادی قرار گرفته است به شرح ذیل است:

بنام خدا

بِالْحَقِّ اِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً"کهف 13 "

زندانیان سرافراز ؛ اعتصاب کنندگان غذا دربند 350 اوین

تاریخ پرفراز و نشیب ایران زمین یادآور دلاوریها و از جان گذشتگیهای جوانمردان پاکباخته و بااخلاص فراوانی است که درهربرهه از زمان مشعلدار راه آزادی و رهائی انسانها از سلطه جباران ومستبدان ، و زبان گویای ستمدیدگیها و مظلومیت ملت خود و رسواگر استبدادطلبان و حاکمیت های اقتدارگر و عوامفریب بوده اند.

شما دلاورمردان مقاوم و آزادگان دربند 350 زندان اوین با اعتصاب غذای خود صدای مظلومیت ملت بزرگ و ستمدیده خود را به سمع جهانیان رساندید که همه حق طلبان و آزادیخواهان در برابر شهامت و پایداری شما سر تعظیم فرود آورده و دلهای خداجویان را با شما همسو نموده است .

آری شما در پیام رسانی مظلومیت و شهادت هاله سحابی وهدی صابر ( آن اسوه های اخلاص و پایداری ) موفق بوده و رسالت زینبی تان را به نحو احسن ادا کردید ولی شما سرمایه های های گرانبهای این ملتید و وجود شما بزرگواران
برای آینده جنبش سرافراز سبز بسیار ضروری و با ارزش است.

با تجلیل و ارج نهادن به پایداری و اخلاص شما , درمقابل عظمت و بزرگواریتان در این تظلم خواهی  سر تعظیم فرود آورده و از صمیم قلب از شما می خواهیم که به اعتصاب غذای خود پایان داده و با حفظ وجود خود , دل تک تک آحاد ملت آزادیخواه و بزرگوار ایران و خانواده های سرافراز شهدا و زندانیان سیاسی را شاد کنید.

جمعی از فعالین جنبش سبز تبریز
 


 


عضو فراکسیون اقلیت‌ مجلس شورای اسلامی در تذکر آیین‌نامه‌ای ماده ۷۷ گفت: در حالی که برخی‌ها اکنون متوجه جریان انحرافی شده‌اند من از مجلس ششم متوجه این جریان شده بودم.

به گزارش خانه ملت قدرت‌الله علیخانی در جلسه علنی امروز چهارشنبه (۱ تیر) مجلس شورای اسلامی در تذکر ماده ۷۷ آیین‌نامه داخلی مجلس تصریح کرد: یکی از همکاران عزیز ما در نطق خود نسبتی دادند به جمعی از عزیزان مجلس که بنده یکی از اعضای آن مجمع هستم و افتخار می‌کنم.

نماینده مردم قزوین در مجلس شورای اسلامی ادامه داد: همه شما علیخانی را می‌شناسید و می‌دانید که آن وقت که هیچ‌کس در رابطه با این دولت و اطرافیان دولت موضعی نداشت، علیخانی فریاد می‌زد و از انحراف آنها سخن می‌گفت اما گوش شنوایی نبود.

وی در پاسخ به سخنان حیدری دستنایی که نمایندگان دوم خردادی را متهم به رای دادن به گزینه پیشنهادی احمدی‌نژاد به وزارت ورزش کرده‌ بود، گفت: من و بسیاری از همکاران اصلاح‌طلب‌مان به سجادی رای ندادیم و شاهد این مدعا نمایندگان اصولگرایی مانند کرمی و غضنفرآبادی هستند.

عضو فراکسیون اقلیت مجلس تصریح کرد: آقایان اصولگرا، الان بعد از گذشت مدت‌ها تازه برخی از شما متوجه جریان انحرافی شده‌اید و تنها به حاشیه‌ها هم توجه می‌کنید در حالی که ما به راس انحراف و مشکل کشور که شخص رئیس جمهوری آقای احمدی‌نژاد است، بارها اشاره کرده‌ایم.

وی با تاکید بر مواضع خود در مجلس ششم تصریح کرد: ما مرید و معتقد به ولایت و رهبری بوده و هستیم، اما از روزی که آقای احمدی‌نژاد آمد شم سیاسی ما خبر داد که این فرد با خود جریان انحرافی را به‌وجود خواهد آورد.


 


وبسایت آینده نیوز نوشت:

محیی الدین غندور، عضو هیات مصری كه اخیرا به ایران سفر كرده، فاش كرد؛ تاجری به نام العقیلی از اعضای این هیات متهم شده كه هنگام اقامت در هتلی در  تهران، به دنبال آزار و اذیت دختری ایرانی بوده است.

»ه گزارش سرویس بین الملل "آینده" به نقل از الوفد، غندور در خلال دیدار هیئت مصری از ایران با كنسول مصر در تهران تماس گرفته و به اعلام كرده بود كه عضو همراهش در این هیات كه شامل شماری از شخصیتهای سیاسی و مطبوعاتی و شیوخ صوفیه و الازهر بودند، توسط ماموران ایرانی به اتهام تلاش برای آزار یك دختر بازداشت شده بود.

غندور از كنسول مصر خواست برای آزادی العقیلی مداخله كند و به وی یك فرصت 48 ساعته برای ترك ایران قبل از رسمی شدن اتهام داده شده است.
گویا عقیلی به دنبال توافق با یك شركت مسافرتی ایرانی برای تنظیم سفرهای سیاحتی شیعیان به مصر بوده است.

این سایت در پایان می افزاید: غندور قبل از بازگشت به مصر و بعد از همراهی با هیات مصری كه به درخواست مجتبی امانی، رئیس دفتر حافظ منافع ایران در قاهره به ایران آمده بود، به لبنان رفته است.

هنوز هیچ منبع رسمی ایرانی در این باره اظهار نظر نكرده، اما این احتمال كه این گونه اخبار ناشی از اختلافات و رقابتهای اعضای این هیات مصری باشد، بعید نیست.

این در حالی است كه چندی پیش روزنامه الاهرام چاپ قاهره در گزارشی به نقل از همین العقیلی، مدعی دیدار خصوصی وی با احمدی نژاد و اعلام آمادگی رئیس جمهور ایران برای صادرات گندم به مصر با تخفیف 10 درصدی شده بود.

به نوشته الاهرام العقیلی می گوید، پس از دیدار هیات مصری با رئیس جمهور ایران، از مجتبی امانی رئیس دفتر حفاظت از منافع ایران خواستم كه به طور اختصاصی با احمدی نژاد دیدار كنم. با این دیدار موافقت شد. پس از دیدار احمدی نژاد با هیات مصری، به طور خصوصی با احمدی نژاد ملاقات كردم و او گفت كه ایران آمادگی دارد تمامی تسهیلات را در اختیار ملت مصر قرار دهد.

العقیلی اضافه كرد: سپس احمدی نژاد دستور داد تا با آقامحمدی دیدار كنم كه وی نیز در همین دیدار وعده های تخفیف گندم و آهن و اعزام گردشگر را داد.

پیگیری خبرنگار "آینده" از هتل تازه تاسیس مذكور در مركز تهران، صحت آن را تایید می‌كند. اما هنوز منابع رسمی ایرانی در خصوص این خبر اظهار نظر نكرده اند.

لازم به ذكر است با توجه به سابقه زیاد فرهنگی و تمدنی ایران و مصر، ارتباط هیاتهای این دو كشور سودمند است، اما وجود برخی افراد حاشیه دار در چنین هیاتهایی به این موضوع ضربه می‌زند.


 


رئیس هیئت تحقیق و تفحص از اجرای برنامه چهارم با اشاره به اینکه با افزایش غیر منتظره و چشمگیر قیمت نفت در دوره اجرای برنامه چهارم درآمد کشور بیش از دو و نیم برابر شده و به عبارتی بیش از ۲۵۰ درصد رشد داشته است خبر داد که در این مدت ‌میزان تحقق برنامه کمتر از ۲۵ درصد بوده است.
غفار اسماعیلی رئیس کمیته تحقیق و تفحص از برنامه چهارم در گفتگو با «فردا» با اشاره به تکمیل گزارش تحقیق و تفحص از عملکرد دولت در برنامه چهارم اعلام کرد: طبق این تحقیق و تفحص کمتر از ۲۵ درصد از برنامه چهارم محقق شده است.

وی اعلام کرد: با توجه به عدم همکاری دولت با هیئت تحقیق و تفحص به ویژه در سال آخر اجرای برنامه، در این گزارش تنها ۴ سال اول اجرای برنامه بررسی شده است.

به گفته اسماعیلی این هیئت در تکمیل گزارش خود در پی عدم همکاری دولت از اطلاعات موجود در منابع مختلف نظارتی همچون مرکز پژوهش‌های مجلس و ‌دیوان محاسبات استفاده کرده است.
دولت به ۵۸ درصد برنامه اساسا وارد نشده

وی همچنین خبر داد که طبق این تحقیق و تفحص دولت تنها برای ۴۲ درصد از برنامه چهارم آیین نامه اجرایی نوشته است، ‌ بدین ترتیب در ۵۸ درصد برنامه چهارم توسعه اساسا دولت ورود به برنامه نداشته است و اگر در مواردی کاری صورت گرفته غیر قانونی بوده است.

شاخص اشتغال در بخش کشاورزی منفی شد

رئیس هیئت تحقیق و تفحص از برنامه چهارم در بخش دیگری از این گفتگو در پاسخ به سئوالی درباره شاخص‌های توسعه در برنامه چهارم و اجرای آن توضیح داد: ‌ دولت در هیچ یک از شاخص‌های رشد اقتصادی، ‌ تورم و توسعه به رقم مورد نظر برنامه چهارم نرسید، بدین ترتیب که شاخص رشد که باید به ۸ درصد می‌رسید، میانگین آن ‌در ۴ سال اول برنامه نزدیک به ۶ درصد بود که در سال آخر نیز افت کرد، در اشتغال ایجاد سه میلیون و ۶۰۰ هزار شغل پیش بینی شده بود که طبق آمارهای اعلام شده که خود جای بحث دارد تنها دو میلیون و ۴۰۰ هزار شغل آن محقق شد و تورم نیز که باید از حدود ۱۱ درصد در سال آغاز برنامه به ۹ درصد می‌رسید، ‌ تا بالای ۱۴ درصد افزایش یافته است.
اسماعیلی در مورد شاخص اشتغال که این روز‌ها محور سئوالات جدی مجلس از دولت است، ‌ گفت: در برنامه چهارم توسعه شاخص اشتغال در ۳ محور بررسی شد، ‌ اشتغال در بخش صنعت کمتر از میزان هدف بود و اشتغال در بخش کشاورزی منفی بود و کاهش یافت و تنها اشتغال در بخش خدمات بیش از هدف گذاری برنامه بود، ‌ علت آن هم این بود که مردم به دلیل وضعیت نامناسب اشتغال در تولید، ‌کشاورزی و صنعت به مشاغل خدماتی روی آوردند که این نشانه وجود مشکل در بخش اشتغال و اقتصاد کشور است.
درآمد کشور دو و نیم برابر شد، اجرای برنامه یک چهارم

رئیس کمیته تحقیق و تفحص از اجرای برنامه چهارم در پاسخ به سئوالی درباره تاثیر افزایش درآمد کشور بر توسعه با توجه به افزایش غیر منتظره و چشمگیر قیمت نفت در دوره اجرای برنامه چهارم گفت: ‌ درآمد کشور در طول اجرای برنامه چهارم بیش از دو و نیم برابر شده و به عبارتی بیش از ۲۵۰ درصد رشد داشته است، ‌اما میزان تحقق برنامه کمتر از ۲۵ درصد بوده است.

تخلف چشمگیر در تسهیلات حساب ذخیره ارزی

وی درباره وضعیت حساب ذخیره ارزی در طول برنامه چهارم نیز گفت: ‌ در قانون تصریح شده بود که ۵۰ درصد از حساب ذخیره ارزی به صورت وام به بخش دولتی برای صرف در مسائل پایه‌ای و سرمایه گذاری اختصاص یابد و ۵۰ درصد به صورت وام در اختیار سرمایه گذاران بخش خصوصی باشد و این در حالیست که طی برنامه چهارم ۹۰ درصد حساب ذخیره به بخش دولتی و تنها ۱۰ درصد آن به بخش خصوصی پرداخت شده است.
آمار‌ها از موجودی حساب ذخیره

این عضو کمیسیون برنامه و بودجه مجلس پاسخ به سئوالی مبنی بر دلیل خالی بودن حساب ذخیره ارزی که به نقل از رئیس بانک مرکزی هنگام بررسی بودجه سال ۹۰ در مجلس اعلام شد در حالی که کمتر از ۶ ماه قبل از آن رئیس جمهور ذخایر ارزی ایران را در طول تاریخ بی‌سابقه خوانده بود، ‌ گفت: در آن هنگام تنها کمتر از ۲۰۰ هزار دلار در صندوق بود.

وی از تشریح جزئیات تخلف دولت در برداشت از حساب ذخیره ارزی خودداری کرد و توضیح داد: ‌ در یکی دو نمونه دولت در این زمینه تخلف داشته است، اما دلیل اصلی خالی شدن حساب، ‌برداشت‌های مکرر دولت از آن با مجوز مجلس و طرح‌های مجلس بود که مبتنی بر برداشت از حساب ذخیره ارزی می‌شد.
ذخیره ۱۰۰ میلیاردی ارزی واقعیت نداشت

به گزارش «فردا»، رئیس جمهور در آبان سال گذشته اعلام کرده بود ذخیره ارزی ایران قطعا بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار است و پیشنهاد داده بود بانک‌ها حتما از این ظرفیت استفاده کنند. غفار اسماعیلی درباره این گونه اظهار نظر‌ها با وجود خالی بودن حساب ذخیره می‌گوید در مقطع انتخابات موضوع حساب ذخیره ارزی به بحث انتخاباتی کاندیدا‌ها تبدیل شد و لابد رئیس جمهور مجبور شد بعد‌ها در دفاع از خود به دروغ چیزی بگوید.

وی در این گفتگو همچنین اعلام کرد که دولت در بخشهای دیگر از جمله بخشهای مرتبط با انرژی و سرمایه گذاریهای داخلی و خارجی با اهداف برنامه چهارم فاصله معناداری دارد اما توضیح بیشتر در این رابطه را به انتشار رسمی گزارش در صحن علنی مجلس موکول کرد.

رئیس هیئت تحقیق و تفحص از برنامه چهارم با اشاره به مراحل خلاصه کردن گزارش ۲۰۰۰ صفحه‌ای این هیئت که در حال حاضر در قالب ۸۲ صفحه در اختیار کمیسیون برنامه و بودجه قرار گرفته است گفت: ‌ این گزارش در روزهای آینده در چند صفحه خلاصه و در اواسط تیر ماه در صحن علنی مجلس قرائت خواهد شد.


 


رییس هیأت مدیره انجمن مهندسی دریایی ایران گفت: با گذشت سه سال از ابلاغ قانون توسعه و حمایت از صنایع دریایی، هنوز یک جلسه شورایعالی تشکیل نشده است.

به گزارش روابط عمومی انجمن مهندسی دریایی ایران، دکتر محمدسعید سیف که در اولین نشست علمی و اجرایی «تعاون و صنایع دریایی» در سالن همایش‌های بین‌المللی صداوسیما سخن می‌گفت؛ این مطلب را با استناد به نامه مورخ پنجم خردادماه ۸۷ رییس‌جمهوری به وزیر صنایع و معادن بیان کرد و تصویر آن را در قالب پاورپوینت برای حاضران و از جمله وزیر تعاون نمایش داد.

وی با بیان اینکه «تا قبل از تصویب قانون توسعه و حمایت از صنایع دریایی ارگان‌های دریایی مختلف عملکرد پراکنده‌ و ناهماهنگی داشتند»، افزود: در جهت رفع این مشکل، تلاش‌هایی طی مدت ۱۰ سال برای تدوین و تصویب این قانون صورت گرفت.

رییس انجمن مهندسی دریایی ایران با اشاره به این نکته که «۱۰ سال برای خود عمری است»، یادآور شد: در نهایت، مصوبه این قانون در ۲۹ اردیبهشت ماه ۸۷ از سوی مجلس به دولت اعلام و ریاست‌جمهوری در پنجم خردادماه ۸۷ آن را برای اجرا به وزیر وقت صنایع و معادن ابلاغ کرد.

وی با بیان اینکه «طبق این قانون باید شورایعالی صنایع دریایی با عضویت ۷ وزیر و به ریاست رییس‌جمهوری تشکیل شود»، تصریح کرد: با این حال، طی سه سال گذشته حتی یک جلسه شورایعالی صنایع دریایی تشکیل نشده است.

سیف افزود: حتی اگر دلیل تشکیل نشدن جلسه را اشتغالات رییس‌جمهوری بدانیم؛ امکان تشکیل این جلسه به ریاست معاون اول رییس‌جمهوری وجود داشت.

وی با اشاره به برگزاری این نشست از سوی وزارت تعاون گفت: چنین نشست‌هایی در حد بضاعت این وزارتخانه و یا ارائه تسهیلات ساخت شناورهایی به ارزش حداکثر یک میلیون دلار از سوی بانک توسعه تعاون مناسب است؛ اما مطالبه صنایع دریایی بسیار بیشتر از این موارد است.

رییس انجمن مهندسی دریایی ایران تأکید کرد: خواست ما اجرای قانون توسعه و حمایت از صنایع دریایی است که باید با اجرای آن، طی سه سال گذشته صدها میلیون دلار تسهیلات ساخت کشتی و سازه‌های دریایی پرداخت و ده‌ها پروژه بزرگ برای صنایع داخلی کشور تعریف می‌شد.

وی یادآور شد: این در حالی است که حتی منابع اولیه تشکیل صندوق حمایت از صنایع دریایی که ۴۰ میلیارد تومان است؛ تاکنون، تخصیص نیافته است.

سیف با اشاره به اینکه «رییس‌جمهوری دو سال قبل هم وعده داده بود سفارش ساخت کشتی به خارج داده نشود»، گفت: با این حال، سفارش‌ها به چین و کره ادامه دارد و اقدام عملی در حمایت از صنایع داخلی کشتی‌سازی را شاهد نیستیم.

وی با تأکید بر اینکه «درخواست ما برای سفارش ساخت کشتی به داخل به معنای فشار بر کشتی‌سازی‌ها نیست»، افزود: دولت باید با اجرای قانون و اعطای تسهیلات به متقاضیان ساخت کشتی در داخل، این امر را محقق می‌کرد.

رییس انجمن مهندسی دریایی ایران تصریح کرد: درخواست ما از نمایندگان مجلس و بویژه نمایندگان بنادر و شهرهای ساحلی، این است که اگر واقعا دغدغه توجه به صنایع دریایی را دارند؛ اچرای این قانون را پیگیری کنند.

سیف خطاب به اسدالله عباسی، وزیر تعاون، که در محل نشست حضور داشت؛ نیز گفت: ما در جهت اجرای قانون مکاتبات زیادی داشته‌ایم؛ اما ملاحظه می‌شود که قانون توسعه و حمایت از صنایع دریایی در دولت تقریبا بایگانی شده، که از شما می‌خواهیم بعنوان عضو کابینه آن را پیگیری کنید.

وی همچنین با اشاره به سخنان وزیر تعاون که در آن از فعالیت ۱۰ هزار شرکت تعاونی در بخش‌های مرتبط با صنایع دریایی گفت: اگر همچنان سفارش‌های عمده ساخت کشتی به چین و کره داده شود؛ امکان استفاده از این ظرفیت‌ها نخواهد بود و طبعا کارهای برق، دکوراسیون، سازه، الکتریکال و… پروژه‌ها هم راهی این کشورها می‌شود.

رییس انجمن مهندسی دریایی ایران با اشاره به اینکه «تا ۱۰ سال قبل در حوزه صنایع فراساحل همه سفارش‌ها به شرکت‌هایی چون توتال و شل داده می‌شد»، گفت: با اجرای قانون حداکثر استفاده از توان داخل در پروژه‌های فراساحلی، امکان تقویت و توسعه شرکت‌های داخلی فراهم شد که این تجربه، باید در صنایع کشتی‌سازی هم، تکرار شود.

وی همچنین از اختصاص نیافتن منابع مصوب دولت از محل صندوق ذخیره ارزی به صنایع کشتی‌سازی انتقاد کرد و گفت: تنها حدود ۱۰ درصد از این اعتبار ۲۰۰ میلیون دلاری طی سال‌های گذشته، تخصیص یافت که با توجه به تبدیل صندوق ذخیره ارزی به صندوق توسعه ملی و تشکیل نشدن این صندوق، روند اعطای این تسهیلات هم در ابهام است.

رییس انجمن مهندسی دریایی ایران در پایان سخنان خود با بیان اینکه «از وزیر تعاون می‌خواهیم که اگر صلاح می‌دانند تشکیل جلسه شورایعالی صنایع دریایی را پیگیری کنند»، آمادگی کمیته‌های تخصصی این انجمن را برای تعامل با این وزارتخانه اعلام کرد.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به irangreenvoice-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به irangreenvoice@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته