-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ مهر ۱, پنجشنبه

Latest news from Radio Zamaneh for 09/23/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

محمد برقعی می‌گوید کسانی که انسان را ناقص العقل می‌دانند و نقل را بجای عقل اساس قرار می‌دهند، توان گشودن دروازه‌های اندیشه‌های تازه و کشف افق‌های ناشناخته را ندارند. او تأکید می‌کند که دانشمندان علوم انسانی تلاش می‌کنند که در بررسی فرد یا جامعه تا حد ممکن مانع دخالت باورهای شخصی در پژوهش‌هایشان بشوند؛ اما کسانی که مدعی علوم انسانی اسلامی هستند، از ابتدا بنا را پیش‌داوری گذاشته‌اند.

برقعی در عین انتقاد از ایده‌ی تأسیس علوم انسانی اسلامی می‌گوید بگذارید، ایدئولوگ‌های جمهوری اسلامی محصول خود را عرضه کنند. «اینان نخست باید نشان دهند که جامعه‌شناسی و علوم انسانی اسلامی در واقع می‌تواند وجود داشته باشد و جهان پس از دیدن محصول علمی آنان است که در درست و نادرستی این ادعا داوری می‌کند والا هر شارلاتانی ادعای توان نزول باران و کنترل نیروها را دارد که به گفته شیخ اجل سعدی " تا مرد سخن نگفته باشد - عیب و هنرش نهفته باشد".

دکتر محمد برقعی، متولد شهر قم 1321، در رشته مردم‌شناسی در دانشگاه منچستر تحصیل کرده و اینک در واشنگتن دی-سی به تدریس علوم اجتماعی اشتغال دارد. "سکولاریسم از نظر تا عمل" (تهران، نشر قطره، ۱۳۸۱) اثر دکتر برقعی از کتاب‌های بحث‌انگیز سالهای اخیر بوده است.

صادق لاریجانی، رئیس قوه‌ی قضاییه و از معممان بانفوذ، گفته است که «چه معنی دارد در کشور روانشناسی و جامعه‌شناسی ترویج کنیم.» او و کسان دیگری چون او می‌خواهند روانشناسی و جامعه‌شناسی اسلامی تأسیس کنند. شما به عنوان جامعه‌شناس در مورد این خواست و تلاش آنان چه می‌گویید؟

این ادعا به خوبی نشان می‌دهد که چگونه وقتی یک حکومتی دین‌سالار می‌شود یا دینی حکومت‌مدار می‌شود، سقوط می‌کند و بر خلاف انتظار، به جای آنکه ارزش‌های دینی ارزش حکومت شوند، دین تابع مصالح حکومت می‌شود. تا پیش از انقلاب ادعا می‌شد که اسلام مروج آزادی، مشوق علم و مدعی داشتن معیارهای انسانی برای اداره امور جهان است به حدیث نبوی "به دنبال علم بروید حتی اگر در چین باشد" اشاره می‌شد و یا به آیه "هاتو برهانکم" در خطاب به مدعیان دین و بر شمردن نام دانشمندان و متفکران زاده تمدن اسلامی در مقابله با افتخارات علمی غرب.

ولی حال کار حکومت دینی به تخطئه علومی رسیده که ما را درفهم از جامعه و فرد توانا می‌کند. اینکه اقای خامنه‌ای می‌گوید این علوم باید تعطیل یا محدود شوند، زیرا سبب سستی ایمان دانشجویان وشک و تردید آنان نسبت به اعتقاداتشان می‌شود، خود بیانگر درجه احساس ضعف و زبونی و بی‌مایگی مدعیان در برابر این علوم است و الا اگر مکتبشان، همان‌طور که آیت‌الله مکارم شیرازی مدعی است، برای همه امور بهترین پاسخ‌ها را دارد، پس این هراس چیست و چرا با بستن دهان رقیب می‌خواهند نظر خود را حاکم کنند.


محمد برقعی

به یاد دارم روزی با یکی از علمای صاحب نام نشسته برمسند قدرت در همین مقوله بحث می‌کردیم. در آخر که چاره‌ای جز پذیرش بی‌مایگی حوزه‌های دینی نداشت و اعتراف به اینکه از دانش لازم برای اداره امور کشور بهره ندارند، در دفاع گفت اینها همه تقصیر غرب و ایادی او یعنی حکوت‌های مستبد گذشته بوده که مانع رشد علمی و فکری علما شده‌اند.

به او گفتم: گیرم که چنین باشد و لذا شما فنون جدید را فرا نگرفته‌اید و در زمینه علوم انسانی هم به همین دلایل بی‌خبر مانده‌اید، ولی در یک زمینه حداقل شما می‌باید توانا باشید و آن دانشی است که سنت هزار ساله در حوزه‌ها داشته و عمده مشروعیت شما در جامعه به آن بستگی داشته و روزی اصلی شما را تامین می‌کرده و آن مجموعه‌ احکامی است که فقه‌اش می‌خوانیم.

بگویید چرا وقتی به حکومت رسیدید آن قدر در این زمینه فقیر و ناتوان بودید که خلخالی‌ها قاضی صاحب‌نام شدند و ناطق نوری به قول خودش در حالی به مسند قضاوت در دادگاه گروه "فرقان" نشست که دانش یا تجربه ای در این زمینه نداشت و می‌خواست هر چه زودتر سر و ته دادگاه را جمع کند تا مچش باز نشود.

بعد هم مجبور شدید، دوره‌های شش ماهه برای طلبه‌ها بگذارید که هر چه زودتر این ماشین قاضی‌سازی تولید قاضی کند و بهترین محصولات آن هم شده قاضی مرتضوی و قاضی حداد، و آنقدر کار این قضات فله‌ای مسخره است که خودتان وقتی از قضات با سواد می‌خواهید نام ببرید، از قضات زمان شاه یاد می‌کنید.

شما حتی یک "داور " و حسن امام جمعه هم نتوانستید، عرضه کنید. کافی است یک نگاه به کارهای فلسفی اقای جواد لاریجانی با مفهوم من‌ درآوردی‌شان به نام "عقلانیت اسلامی" و حکم قاضی پیرعباسی در مورد محکومیت خانم سارا توسلی − که در مقاله آقای محمد نوری زاد، " وقتی عبید زاکانی بر مسند قضاوت می‌نشیند" آمده − بیندازید تا معلوم شود که جامعه شناسی یا روانشناسی اسلامی چه تحفه‌ای می‌تواند باشد.

اما اگر آقای خمینی می‌تواند شاعر صاحب اعتباری باشد، چرا آقای خامنه‌ای مدعی خلق و نقد ادبی و مبتکر جامعه‌شناسی و روانشناسی اسلامی نباشد.

شما در پاسختان به ناتوانی یا احیانا کاهلی و کم‌کاری حوزویان پرداختید. اصل مسئله سر جای خود می‌ماند، و آن ایده‌ی تأسیس علوم انسانی "اسلامی" است. فرض کنیم، در حوزه تعداد قابل توجهی از "فضلا" باشند با تیزهوشی و پرکاری و احاطه‌ی کسی چون ابن‌سینا. فرض کنیم، اینان هیچ آلودگی‌ای هم به دستگاه نداشته باشند. اگر بگویند بر آن‌اند نسخه اسلامی تک‌تک علوم انسانی را تأسیس کنند، شما به آنان چه می‌گویید؟

سخن از کاهلی و کم استعدادی نیست که بسیاری از آنان خود را وقف آموختن کرده‌اند و صاحب استعداد و هوش بالا در میان آنان کم نیست. سخن بر سر شیوه نگاهشان بر جهان و فلسفه حاکم بر فکرشان هست.

کسانی که انسان را ناقص العقل می‌دانند و نقل را بجای عقل اساس قرار می‌دهند، توان گشودن دروازه‌های اندیشه‌های تازه و کشف افق‌های ناشناخته را ندارند. درست است که هر نظام علمی و هر دانشی از زیر بنا و اصول فکری حاکم بر آن پیروی می‌کند، حتی علوم دقیقه از جمله نظریه بیگ‌ بنگ حاصل فرهنگی است که جهان را ابدی نمی‌داند و به آفرینش باور دارد.

لذا سؤالاتی از این دست به ذهن عالمان هند و چین نمی‌گذرد. اما دانشمندان علوم انسانی به ویژه جامعه‌شناسان با آگاهی کامل به این مطالب بیشترین تلاش را می‌کنند که در روند مطالعه فرد یا جامعه تا حد ممکن مانع دخالت باورهای شخصی‌اشان در پزوهش‌هایشان بشوند. اینان دریافته‌اند که با یک زیر‌بنای ثابت فکری به بررسی انسان و جوامعشان با این‌همه گوناگونی‌شان نمی‌توان پرداخت.

اما اگر جمهوری اسلامی یا علمای دینی ادعایی جز این دارند، باید آن را ثابت کنند و از آن روی که فرض محال محال نیست، اینان نخست باید نشان دهند که جامعه‌شناسی و علوم انسانی اسلامی در واقع می‌تواند وجود داشته باشد و جهان پس از دیدن محصول علمی آنان است که در درست و نادرستی این ادعا داوری می‌کند والا هر شارلاتانی ادعای توان نزول باران و کنترل نیروها را دارد که به گفته شیخ اجل سعدی " تا مرد سخن نگفته باشد - عیب و هنرش نهفته باشد".

بالاخره اگر پشتوانه این ادعا قدرت حکومتی نبود که دهان‌ها را ببندد و هر یاوه‌ای را به زور بر جامعه تحمیل کنند، می‌گفتیم جهان بازاره مکاره است پر از گوهر و خرمهره، بگذار هر که هرچه می‌خواهد بگوید، از هیاهو چه باک که گفته‌اند:

"دلیران نترسید ز اواز کوس - که دو پاره چوب است و یک پاره پوست"

همه‌ این سخنان درست، اما همچنان که در پرسش قبلی آمد، باز اصل مسئله بر سر جای خود می‌ماند. شما لطفا منتزع از این رژیم و عوامل و سیاست‌هایش، به خود ایده‌ علوم انسانی اسلامی و از جمله جامعه‌شناسی اسلامی بپردازید و بفرمایید در این ایده چه اشکالی می‌بینید.

با هر بینشی از انسان و جهان می‌توان در هر یک از رشته‌های علوم انسانی از جمله در جامعه‌شناسی مکتبی ایجاد کرد مثل جامعه‌‌شناسی مارکسیستی، اقتصاد مارکسیستی و ... دراین مورد هم مدعیان نوع "اسلامی" این رشته‌ها باید معلوم کنند ارزش‌ها و مبادی فکری آنان و تعریفشان از انسان و جهان چیست. اگر خدا مرکزی را می‌خواهند جایگزین انسان‌مداری کنند، این به چه معنا است؛ و تازه این امر به تنهایی علوم را اسلامی نمی‌کند.

موضوع بر سر علوم انسانی است، پس باید نشان دهند که آیا اصولاً مسلمانان برسر تعریف از "انسان" اجماع دارند؟ همان گونه که اقای محمد مجتهد شبستری بازنموده، در نمونه "عقل انسانی" که بنیانی‌ترین مطلب برای پایه‌ریزی هر یک از این علوم است، اجماعی نزد مسلمانان وجود ندارد.

بخشی "اهل جواز" هستند، یعنی عقل انسان را مجاز در فهم امور از جمله فهم از خدا، مبانی عقیدتی، احکام دینی، تعیین راه رشد، تشخیص صلاح فرد و جامعه می‌دانند، در مقابل بخشی به دلیل اینکه عقل انسان را ناتوان از درک درست آنها می‌دانند، بر آن هستند که باید در فهم همه این امور به وحی مراجعه کرد. این دسته عقل را تابع نقل می‌دانند. هر یک از این دو گروه فهم دیگری از اسلام را نادرست می‌داند.

این دو گونه انسان‌شناسی همه‌جا در طول تاریخ اسلام دو گونه اسلام را ایجاد کرده است: از ستیز معتزله و اشاعره تا جنگ خونین پیروان نظرجواز و عدم جواز در میان متدینین در سی سال گذشته درایران.

بر همین قرار می‌توانیم دریابیم که تعریف‌های متفاوت مسلمانان از ماهیت اخلاق، از جمله مسئله خیر و شر، دو نوع علوم انسانی و دو گونه جامعه شناسی اسلامی متضاد ایجاد می‌کند. دسته‌ای می‌گویند چون خداوند عادل است پس کار خلاف عدل نمی‌کند و دسته‌ای معتقدند هر چه آن جانان کند نیکو بود. و این پرسش هم مطرح است که آیا سرنوشت انسان و جهان مقدر است و به قول حافظ "در کارگلاب و گل حکم ازلی این بود- آن شاهد بازاری وین پرده نشین باشد".

این دو نگاه، دو سیاست رشد متفاوت را توصیه می‌کند و دو نوع آسیب شناسی فردی و اجتماعی و دو نوع برنامه‌ریزی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را ایجاد می‌کند.

کوتاه کلام آنکه درعالم فرض می‌توان علوم انسانی اسلامی ایجاد کرد اما در واقعیت، این امر خیالی و ادعایی بیش نمی تواند باشد. تجربه 14 قرن گذشته هم نشان داده است که ما علم تاریخ، فلسفه، هنر، سیاست، علوم اجتماعی، برنامه‌ریزی، اقتصاد و روانشناسی "مسلمانان" را داشته‌ایم نه چنین چیزهایی با صفت ذاتی "اسلامی"، هرچند از سر تساهل به دلایلی چون مباهات تاریخی مسلمانان و آسان کردن دسته بندی، آنها را "اسلامی" می‌نامند.

علوم انسانی، با رویکرد فکر در عصر جدید به انسان پا گرفته‌اند. آنها به اصطلاح شما انسان‌مدار هستند نه خدا مرکزبین. آیا این انسان‌محوری را مانع اصلی شکل‌گیری چیزی به نام علوم انسانی اسلامی می‌دانید یا اختلافات اساسی‌ای که میان مسلمانان در مورد مسائل بنیادینی چون خیر و شر و آزادی و تقدیر وجود دارد؟

نه، من انسان‌مداری را مانعی در راه ایجاد علوم انسانی اسلامی نمی‌دانم زیرا هم علوم انسانی بر اجرای اصول خود پافشاری بسیار نکرده‌اند و هم مکاتب ایجاد شده در این علوم در عمل بسیار متحول شده‌اند. علوم انسانی نه تنها انسان‌مدارانه، بلکه بر مبنای ادعای علمی بودن خود باید فارغ از هر بینش مکتبی عمل کنند.

مارکسیسم چنین نبود. در مورد ویژگی" انسان مداری"، تنها اشتراک علوم انسانی با این مکتب آن بود که این مکتب مخلوق ذهن بشر است و مابقی آموزش‌های آن از جمله جبر تاریخی و شروع و نهایت مسیر حرکت جهان آن کپی برداری از ادیان ابراهیمی است، ضمن انکه شرایط بی‌تفاوت بودن علمی را هم ندارد و مسیر حرکت و پایان راه پژوهش معین است.

با وجود این، در جو مساعد سیاسی و اجتماعی مورد توجه قرار گرفت و بعد هم که مُد شد، دانشمندان بسیاری بر سر توجیه و تبیین آن سر و دست شکستند و چنین شد که شاخه‌های مختلف علوم انسانی مارکسیستی ایجاد شد.

ممکن است کسانی بگویند چون مارکسیسم توسط انسان ایجادشده قابل تحول و تغییر است و مارکسیسم موجود فرسنگ‌ها با مارکسیسم اولیه فاصله دارد، در حالی که ادیان ابراهیمی از جمله اسلام چون بر وحی استوارند چنین نخواهند شد. این کسان از تاریخ دین و اندیشه‌های نو در آن بی‌خبرند و اسلام سنتی و حاکم کنونی را به کلیت اسلام سرایت می‌دهند.

دیدیم که با وجود قصه آفرینش انسان و خلق جهان در شش روز، نظریه تکامل داروین از سوی دین داران پذیرفته شد و بسیاری مسیحیان مؤمن معتقد شدند که فهم دو هزار ساله‌شان از تورات و انجیل درمورد همجنس‌گرایی بر خطا بوده. آن اشارات من به این مسائل در سوالات پیشین به همین منظور بود.

در اینجا هم اشارات من به مسئله خیر و شر و آزادی و تقدیر برای تعیین حد پذیرش عقل است. انسان غیر مجاز تابع نقل است و از تبعیتی این چنین، علوم انسانی نمی‌جوشد و حد اکثرش می‌شود همین علوم موجود با رنگ و لعاب اسلامی و اضافه کردن چند آیه و حدیث برای عوام‌فریبی و همه را ابزاری کردن برای سرکوب متفکران مخالف.

خود به یاد دارم در دیداری در اوایل انقلاب، آیت الله مصباح یزدی چون دانست رشته تحصیلی من مردم‌شناسی است و او هم به‌عنوان اهل فلسفه دغدغه شناخت انسان را دارد، گفت که می‌توانیم طرح مردم‌شناسی اسلامی را بریزیم. اما وقتی من همین مسئله عقلانیت مستقل از وحی و تنوع باورهای انسانی و عدم داوری در مورد آنها را مطرح کردم و از آسیبی که یسوعیون بر فرهنگ‌های بومی جهان از سر تعصب دینی وارد آوردند، گفتم نتیجه گرفت این دانش ضد اسلامی است و جالب آنکه با همین تعریف آیت الله منتظری و همچنین ایت الله قاضی چه رسد به آیت‌الله طالقانی، آن را هم‌خوان با اسلام دیدند.

Share/Save/Bookmark

مطالب مرتبط
خوابی که جمهوری اسلامی برای روان ایرانی دیده است – گفت‌وگو با مژگان کاهن
علت هراس حکومتگران در ایران از علوم اجتماعی - گفت‌وگو با کاظم علمداری
مشکل حکومت اسلامی، نه علوم انسانی که آزادی‌خواهی است - گفت‌وگو با مهدی خلجی
نمایش توان علوم انسانی – محمدرضا نیکفر

 
 

مهران مدیری، کارگردان و بازیگر مجموعه‌های طنز تلویزیون و سینما، مجموعه‌ی تازه‌ای تحت عنوان «قهوه‌ی تلخ» در ۹۰ قسمت ۴۰ دقیقه‌ای برای پخش خانگی آماده کرده است. تاکنون سه بخش از این سریال از طریق سی دی و به شکل پکیج‌هایی در بین مردم توزیع شده است.


مجموعه‌های طنز تلویزیون و سینما«قهوه‌ی تلخ»

ابتدا قرار بود مجموعه‌ی «قهوه‌ی تلخ» در برنامه‌ی نوروزی شبکه‌ی سه صدا و سیما به نمایش درآید. اما به دلیل اختلافاتی که بین تولیدکنندگان این مجموعه و مدیران شبکه‌ی سوم پیش آمد، مجموعه‌ی قهوه‌ی تلخ فقط مجوز پخش خانگی گرفت.

اواخر اسفند ماه سال گذشته سایت تابناک اطلاع داد که حراست صدا و سیما به دلایلی صلاح ندانسته است مجموعه‌ی تلویزیونی «قهوه تلخ» روی آنتن برود. بنا بر همین گزارش‌های تأیید نشده مجموعه‌ی تلویزیونی «دارا و ندار» ساخته‌ی ده‌نمکی به جای «قهوه‌ی تلخ» در نوروز گذشته از صدا و سیما پخش شد.

در همان زمان برخی خبرگزاری‌های نزدیک به حکومت اختلافات مالی را دلیل مجوز پخش نگرفتن «قهوه‌ی تلخ» اعلام کرده بودند. در هر حال مشخص نیست که به چه دلیل «قهوه‌ی تلخ» در ایام نوروزی مجوز پخش از صدا و سیما را دریافت نکرد. اکنون با تأخیری شش ماهه این مجموعه‌ی تلویزیونی به شکل سی دی در بین مردم توزیع می‌شود.

در نخستین بخش مجموعه‌ی تلویزیونی قهوه‌ی تلخ که برای پخش خانگی بخش‌هایی از آن آماده شده است، مهران مدیری خطاب به مردم گفت:

«گروه بزرگی مدت‌های زیادی برای [ساخته شدن این مجموعه] زحمت کشیده‌اند و پوست‌شان کنده شده و با ذوق ‌وشوق و با هزینه‌ی بسیار سنگینی، تلاش کرده‌اند این مجموعه ساخته شود و با این همه زحمت کپی کردن این مجموعه، انسانی نیست و زحمت همه افرادی که برای ساخت آن تلاش کرده‌اند به هدر می‌رود. ما که همیشه همدیگر را دوست داشته‌ایم و من همیشه عاشق‌تان بوده‌ام یک خواهش از شما دارم و آن این است که جان من، جان من، جان من نسخه کپی این سریال را از کسی نگیرید و یا از کسی نخرید. حتی در خانواده و حتی در بین خواهر و برادرها.»

دست اندرکاران «قهوه‌ی تلخ» برای تشویق مردم به خریدن سی دی‌های قانونی این مجموعه مسابقه ای برگزار خواهند کرد و در این مسابقه جوایزی را هم برای مردم در نظر گرفته‌اند.

مهران مدیری در ادامه‌ی سخنانش گفت:«استفاده از نسخه کپی سه ضرردارد: یکی اینکه نسخه‌های اصلی این سریال بسته‌بندی شیک و محترمانه‌ای دارد و از کیفیت بالایی برخوردار است و همچنین قیمت ارزانی دارد. دوم اینکه کسی که از نسخه کپی این سریال استفاده کند از جوایزی که در مسابقه این سریال در نظر گرفته شده محروم می‌شود.»


مهران مدیری

سیامک انصاری که پیش از این در بیشتر مجموعه‌های تلویزیونی مهران مدیری از جمله در «باغ مظفر» هم هنرنمایی کرده است، در «قهوه‌ی تلخ» نقش یک کارشناس تاریخ را ایفا می‌کند. او در دانشگاه تاریخ تدریس می‌کند، اما دانش تاریخی او و اطلاعاتش از گذشته و تاریخ ایران خریدار ندارد. برای همین او که اهل داراب است و در تهران خانه‌ای اجاره کرده با مشکلات مالی زیادی دست به گریبان است، چنان‌که حتی از عهده‌ی پرداخت به‌موقع اجاره‌خانه‌اش برنمی‌آید.

او فال‌بینی را به خواب می‌بیند و فال‌بین مهلکه‌ای را در زندگی او پیشگویی می‌کند. با این‌حال این تاریخ‌دان تصمیم می‌گیرد بدهی‌هایش را بپردازد و به داراب برگردد و در آنجا پیش پسرعمویش که درس نخوانده اما تراشکار موفقی است کار کند. اما در اثر تصادف در کتابخانه با زنی آشنا می‌شود که مانند او به تاریخ علاقه‌ی بسیار دارد و می‌خواهد پایان‌نامه‌اش را درباره‌ی وقایع دوره‌ی زندیه بنویسید.


سیامک انصاری

از انقراض خاندان زندیه و تاجگذاری آقا محمد خان قاجار اما پنج سال در ایران حکومت مرکزی وجود نداشته و اوضاع مملکت «بلبشو» بوده است. از این راز تاریخی کسی آگاه نیست. چنین است که یک شخص اسرارآمیز به این استاد تاریخ زنگ می‌زند و از او می‌خواهد که برای پی بردن به این راز به «کاخ» برود. استاد تاریخ با چمدانی در دست به کاخ وارد می‌شود و قهوه‌ای می‌نوشد و ناگهان زمان تغییر می‌کند و او به عصر زندیه پرتاب می‌شود.

لوكیشن‌های مجموعه‌ی «قهوه تلخ» یك كاخ و یك بازار است. «مهران مدیری» به دلیل آماده نشدن لوکیشن‌ها به مدت چند روز كار خود را متوقف كرده بود.«محمد رضا هدایتی» پادشاه كاخ است، «علی لك پوریان» نقش ملیجك را ایفا می‌كند و «ساعد هدایتی» نیز پزشك دربار است.

در مجموعه‌ی «قهوه تلخ» كه مجید آقاگلیان و حمید آقاگلیان تهیه‌کنندگان آن هستند، آرام جعفری، سحر زكریا، الیكا عبدالرزاقی، سحر جعفری جوزانی، هادی كاظمی، نادر سلیمانی، بیژن بنفشه‌خواه، فلامك جنیدی، سعید پیردوست، ساعد هدایتی و ... نقش‌های دیگری را به عهده دارند.از جمله مجموعه‌های تلویزیونی که مهران مدیری کارگردانی و بازیگری آنها را برعهده داشته می‌توان از پاورچین، نقطه‌چین، شب‌های برره، باغ مظفر، مرد هزار چهره ،مرد ۲ هزار چهره را نام برد. داستان‌های مجموعه‌ی «قهوه تلخ» توسط امیر مهدی ژوله و خشایار الوند نوشته شده است.

به گفته مهران مدیری از حدود ۱۴ ماه قبل پیش تولید این سریال شروع شده و با گروهی متشکل از ۲۵۰ نفر و با ساخت دکورهای بسیار عظیم و با دوخت صدها دست لباس و گریم‌های بسیار سنگین این مجموعه ساخته شده است. به گفته مدیری این مجموعه ۳۵ بازیگر اصلی دارد ودر واقع یک کمدی تاریخی است.

به گزارش روزنامه‌ی سینمایی ایران، «بانی‌فیلم» مجموعه‌ی «قهوه تلخ» از سه‌شنبه‌ی گذشته در فروشگاه‌های معتبر عرضه شده و در نخستین روز مورد استقبال مردم قرار گرفته است.بر اساس گزارش‌های تأیید نشده بیش از پانصد هزار نسخه پکیج از این مجموعه در نخستین روز در سراسر ایران بین مردم پخش شد.

انتظار می‌رود که با توجه به محبوبیت مهران مدیری و غیاب دو ساله‌ی او و یاران هنرمندش در تلویزیون، مردم از توزیع «قهوه‌ی تلخ» به شکل سی دی‌های خانگی با قیمت ارزان استقبال کنند.قهوه تلخ پس از سریال «قلب یخی» ساخته‌ی محمد حسین لطیفی، دومین مجموعه‌ای است که ویژه پخش در شبكه ویدیویی تولید شده است.

پیش‌پرده‌ی مجموعه‌ی «قهوه‌ی تلخ» ساخته‌ی مهران مدیری

Share/Save/Bookmark

 
 

در پی فروکش کردن مخالفت‏های حاد سیاسی و اجتماعی علیه محمود احمدی‏نژاد، تنش‏ میان او و همفکرانش با گروه‏های مختلف اصولگرایان، آغاز شده و هر روز شدت می‏یابد.

Download it Here!

روز گذشته، ۲۹ شهریور، در حالی که محمود احمدی‏نژاد برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل، هنوز در نیویورک به‏سر می‏برد، سخنرانی اعتراضی علی لاریجانی، رییس مجلس شورای اسلامی، خطاب به او و هم‏چنین سرمقاله‏ی تند کیهان با امضای حسین شریعتمداری، خبر اول بیشتر رسانه‏های داخل کشور بود.

هردوی این اعتراض‌ها در پاسخ به مطالبی طرح شدند که احمدی‏نژاد در گفت‏وگوی جمعه‏ شب خود با روزنامه‏ی «ایران»، بیان کرده بود.

اعتراض علی لاریجانی متوجه آن بخش از سخنان احمدی‏نژاد می‏شد که گفته بود: «این سخن امام که مجلس در رأس امور است، مربوط به دورانی بود که نخست‏وزیر مسئول اجرای امور کشور بود، ولی امروز بالاترین مقام اجرایی کشور، رییس‌جمهور است.»

اعتراض حسین شریعتمداری، متوجه آن بخش از سخنان احمدی‏نژاد شد که گفته بود: «لوح کوروش را می‏توان به عنوان نمونه‏ی مدیریت ایرانی، به جهان ارائه کرد.»

شریعتمداری در این مقاله می‏نویسد: «وقتی رییس‌جمهوری مانند احمدی‏نژاد، با اعتقادات راسخ اسلامی، چنین سخنان نسجیده‏ای را بر زبان می‏آورد، اولاً می‏دانیم که پی‏آمدهای این اظهارات را نمی‏داند و اگر می‏دانست، به‏یقین بر زبان نمی‏آورد و ثانیاً بیم آن می‏رود که کسانی به غلط تصور کنند که نظر مطرح شده از جانب ایشان، همان دیدگاه و نظر انقلاب و نظام است.»

حجت‏الاسلام قدرت‏الله علیخانی، نماینده‏ی مردم قزوین در مجلس شورای اسلامی، موضع‏گیری احمد‏ی‏نژاد در ارتباط با نقش مجلس را رویارویی با سخن امام خمینی می‏داند و تاکید می‌کند: «کسی که با سخن امام درباره‏ی نقش مجلس مخالفت کند، به دمکراسی پای‏بند نیست.»

علیخانی می‏گوید: «دیروز مصاحبه‏ای انجام داده‏ام که در سایت پارلمان‏نیوز منتشر شده است. در آن مصاحبه راجع به مجلس و اینکه امام چه فرموده‏اند، صحبت کرده‏ام. نظرم را هم راجع به آقای بقایی که گفته بودند آقای احمدی‏نژاد کوروش زمان است، بیان کرده‏ام.»

وی در این مصاحبه، درباره‏ی این اظهار بقایی که احمدی‏نژاد را کوروش زمان خطاب کرده بود، گفته‏ است: «بقایی عددی نیست. اینها برای رسیدن به پست و مقام، طوری صحبت می‏کنند که بزرگان تاریخ ایران را کوچک جلوه دهند.»

حجت‏الاسلام قدرت‏الله علیخانی درباره‏ی اظهارنظر محمود احمدی‏نژاد در مورد مجلس می‏گوید:

طبیعی است هرکسی بخواهد در مقابل مجلس بایستد، شکست می‏خورد. حال احمدی‏نژاد باشد یا غیر از احمدی‏نژاد. هرکسی بخواهد زیر بار قانون نرود، مقابل قانون بایستد و در مقابل مجلس قرار بگیرد، قطعاً شکست می‏خورد.

آیا تاکنون مجلس در مقابل محمود احمدی‏نژاد در رأس امور بوده است؟ چون مجلس معتقد است که ایشان قانون‏شکنی می‏کند.

مجلس، متأسفانه در دوره‏ی آقای احمدی‏نژاد بسیار ضعیف عمل کرده و باید نظارت خود را اعمال می‏کرد، از آقای احمدی‏نژاد سئوال می‌کرد و اجازه نمی‏داد که مسائل به اینجاها کشیده شود که آقای احمدی‏نژاد بگوید: من بالاتر از مجلسم و قوه‏ی مجریه بالاتر از قوه‏ی مقننه است.

لذا مجلس کوتاهی‏هایی داشته است. به اعتقاد من، کوتاهی مجلس این بوده که باعث شده آقای احمدی‏نژاد جرات کند تا چنین بیانی را ذکر کند. بنابراین مجلس باید توجه کند و جایگاه بلند خود را درک کند و اجازه ندهد آقای احمدی‏نژاد چنین موضع‏گیری‏ای کند.

با مجلس و بی‌مجلس

اما آیا مجلس جایگاه خود را به‏مرور از دست داده و در دوره‏ی آیت‌الله خمینی، هم‏چنان که او گفته بود، در رأس امور بوده است؟ و اساساً در ساختار قانون اساسی ایران، مجلس در کجا قرار دارد؟

سعید رضوی‏فقیه، تحلیل‏گر سیاسی اصلاح‏طلب در تهران، این‏گونه پاسخ می‏دهد:

اینکه مجلس در رأس امور باشد، فقط یک بیان صوری از طرف بنیانگذار جمهوری اسلامی نبوده، بلکه تفسیر ساختار سیاسی و حقوقی نظام جمهوری اسلامی، به عنوان نظام برآمده از یک انقلاب مردمی بوده است. تاریخ یک‏صد سال گذشته‏ی ما هم نشان می‏دهد که بهترین راهکار در این زمینه، تأسیس پارلمان و نظارت نمایندگان مردم بر عملکرد حکومت و قوه‏ی مجریه بوده است.

بنابراین آن‏چه از امام خمینی نقل می‏شود، دایر بر این‏که مجلس در رأس امور است، تفسیر دیگری است از این اصل قانون اساسی که: در جمهوری اسلامی همه‏ی امور کشور باید با رأی مردم اداره شود.

به این ترتیب می‏توان گفت که هم انتخاب ریاست جمهوری و هم انتخاب نمایندگان مجلس شورای اسلامی به‏طور مستقیم از طرف مردم و انتخاب نمایندگان مجلس خبرگان رهبری هم به همین شکل، نشان از آن دارد که باید رأی مردم به عنوان فصل‏الخطاب اصلی، در ساختار جمهوری اسلامی، در نظر قرار بگیرد.

استدلال محمود احمدی‏نژاد را هم شاید در این چهارچوب بشود تفسیر کرد. او گفته است: همه‏ی مردم به اجماع به یک نفر رأی می‏دهند و آن رییس‌جمهور است و او مسئولیت اجرای امور کشور را بر عهده دارد.

در ساختار سیاسی- حقوقی جمهوری اسلامی، گرچه رییس جمهور به‏طور مستقیم از طرف مردم انتخاب می‏شود، اما همین رییس‌جمهور و وزرایی که انتخاب می‏کند، در برابر نمایندگان ملت مسئولیت دارند و به همین دلیل هم هست که رییس‌جمهور حق انحلال پارلمان را ندارد، اما مجلس حق رأی دادن به عدم کفایت سیاسی رییس‌جمهور و بنابراین زمینه‏‏سازی برای عزل او را دارد.

در قانون اساسی جمهوری اسلامی، پیش‏بینی‏های لازم برای نبود رییس جمهور شده، اما هیچ پیش‏بینی‏ای برای تعطیلی یا فقدان مجلس صورت نگرفته است. این نشان‏‏دهنده‏ی آن است که جمهوری اسلامی، بدون رییس‌جمهور، جمهوری اسلامی است و با شورای ریاست جمهوری قابل اداره است، اما جمهوری اسلامی، بدون مجلس، حتی یک روز، جمهوری اسلامی نخواهد بود.

بنابراین می‏شود گفت که مجلس از جهات مختلف، با تفسیرهای مختلف، همیشه در رأس امور بوده است و مهم‏ترین مسئله‏اش هم این است که وزرای منتخب رییس‌جمهور، باید از نمایندگان ملت در مجلس رأی اعتماد بگیرند و خود رییس جمهور قابل استیضاح و سئوال در صحن مجلس است. نمایندگان مجلس بر عملکرد قوه‏ی مجریه و دستگاه‏های دولتی نظارت کامل دارند و حق تحقیق و تفحص در همه‏ی امور را دارند. در حالی که نه رییس‌جمهور و نه وزرای او، هیچ‏کدام، چنین حقی را ندارند.

استفاده‌ی ابزاری از ناسیونالیسم ایرانی

در زمینه‌ی توجه احمدی‏نژاد و همکارانش به مسئله‏ی ملیت ایرانی و نشانه‏های فرهنگ کهن ایران، مانند تلاش برای آوردن لوح کوروش به کشور، تنها اصول‏گرایان نیستند که با احمدی‏نژاد مخالفت دارند یا او را تایید نمی‏کنند. اصلاح‏طلبان و حتی فعالان جبهه‏ی ملی ایران نیز از این حرکت استقبال نمی‏کنند.

از عیسی‏خان حاتمی، عضو شورای مرکزی «جبهه‏ی ملی داخل» علت این برخورد را می‏پرسم. تحلیل او بر این پایه است که محمود احمدی‏نژاد و دوستانش، به عنوان بخش دیگری از اصولگرایان، می‏خواهند از ناسیونالیسم استفاده‏ی ابزاری کنند؛ هم‏چنان که گروه دیگری این استفاده را از دین کرده بودند.

عیسی‌خان حاتمی در آغاز، تمایز طبقاتی و اجتماعی جمعیت را در ایران توضیح می‏دهد:

سه نوع دیدگاه در جامعه‏ی ما وجود دارد: یکی دیدگاه بر این اعتقاد است که حکومت باید بالاترین قدرت را داشته باشد. اینها ولایت‏مدار هستند و قدرت ولایت را بالاتر از قانون اساسی می‏دانند. اینها هیچ پایگاه مردمی‏ای ندارند. افرادی هستند که اهرم‏های قدرت را در دست دارند و بیشتر نیروهای امنیتی، نظامی و عوامل سرکوب‏، عواملی که از این حکومت استفاده‏های خیلی زیادی برده‏اند، در این گردونه هستند. اینها بعد از سال ۶۰ هم بر ما حاکم مطلق هستند.

در دوران ریاست جمهوری آقای رفسنجانی، قشری در درون حکومت به‏وجود آمد که می‏خواست با مدرنیسم آشتی کند و اختلافات درونی باعث حذف‏شان شده بود. این‏ قشر با آقای خاتمی وارد صحنه شد. آنها بر این باور بودند که قانون اساسی ظرفیت اصلاحات را دارد و می‏شود با این نظام حکومتی، حداقل منافعی برای مردم در نظر بگیرند. سیاست اصلی آنها هم چانه‏زنی با بالایی‏ها و فشار از پایین بود.

یعنی آنها از طبقه‏ی متوسط شهری که خردمند‏ترین طبقه‏ی جامعه هستند، در جهت خاص خودشان و چانه‏زنی با هیئت حاکمه که اهرم‏های قدرت را در دست داشت، استفاده‏ی ابزاری می‏کردند.

مردم، وقتی متوجه این مسئله شدند، از اصلاح‏طلب‏ها حمایت نکردند. این طبقه خود را کنار کشید. این طبقه‏ی سوم، اکثریت خاموش جامعه‏ی ما هستند که در گردونه‏ی قدرت هیچ‏وقت به بازی گرفته نشده‏اند و هیچ‏وقت فرصت شرکت در حکومت به آنها داده نشده است.

عیسی‌خان حاتمی توضیح می‏دهد که چگونه محمود احمدی‏نژاد در پی کسب آرای این گروه از جامعه است:

دیدگاه فکری قشر و طبقه‏ی متوسط شهری ناسیونالیسم لیبرال- ملی‏گرایی لیبرال است. امروز ۷۲درصد جمعیت ایران شهری است و نخبگان این طبقه به این نتیجه رسیده‏اند، از اول هم رسیده بودند، که کلمه‏ی جمهوریت با اسلامیت جور درنمی‏آید. یعنی این دو کلمه با هم تناقض دارند و قانون اساسی ما با وجود اصل ولایت مطلقه‏ی فقیه، اصلاً هیچ گنجایش اصلاحات را هم ندارد.

بعد از ۲۲خرداد 1388 و آن حرکت گسترده در شهرهای بزرگ، به‏ویژه تهران، باعث شد که سردمدارها به این نیروی عظیم خاموش که امروز هم خاموش نیست و پایگاه اصلی جنبش سبز است، توجه کند.

پایگاه جنبش سبز متعلق به اصلاح‏طلب‏ها نیست، پایگاه عظیمش متعلق به گروه‏هایی است که اعتقاد دارند: «نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران» و «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی». اصلاح‏طلب‏های حکومتی هم این شعارها را نپسندیدند.

در درون حکومت، گروهی آمده‏اند از مذهب استفاده‏ی ابزاری کرده‏اند. امروز هم می‏خواهند از ناسیونالیسم ایرانی استفاده‏ی ابزاری کنند، ولی نمی‏دانند ناسیونالیسم ایرانی، دیدگاه فکری طبقه‏ی متوسط شهری یا خردمندترین قشر جامعه است. این قشر در بازی امروز، می‏داند که آقای احمدی‏نژاد و آقای رحیم مشایی می‏خواهند از دیدگاه فکری آنها، یعنی ناسیونالیسم ایرانی، استفاده‏ی ابزاری کنند و فریب آنها را نخورده‏اند. دلیل عدم حمایت از اینها هم همین است.

Share/Save/Bookmark

 
 

مهسا محبعلی، طبق آن‌چه در ویکی‌پدیا آمده است متولد سال ۱۳۵۱ است. او دو مجموعه داستان به نام‌های «صدا» و «عاشقیت در پاورقی» و دو رمان به نام‌های «نفرین خاکستری» و «نگران نباش» را به چاپ رسانده است. این کتاب‌ها هریک جداگانه، نامزد جوایز مختلف ادبی بوده‌اند. موضوع بحث این برنامه، رمانک یا نوولای «نگران نباش» است.

Download it Here!

در خواندن این داستان متوجه شدم که با نویسنده‌ی مسلط و با استعدادی روبه‌رو هستم، اما البته پی‌رنگ داستان مرا شگفت‌زده کرده بود. «شادی»، راوی داستان، یک دختر معتاد به تمامی انواع مواد مخدر است، اما مشکل به اینجا ختم نمی‌شود. تمامی شخصیت‌های کتاب یا معتادند و یا نیمه دیوانه. زمانی است که زلزله آمده و یا شاید زمان راهپیمایی‌های جنبش سبز است. هرچه هست نویسنده از سر تعریف حقیقی جریان رد می‌شود تا لشکر دیوانگان را راهی کوچه و خیابان بکند. تمامی مردم یا همانند دسته‌هایی از جوانان آرایش‌های غیر عادی دارند. یا همانند سرهنگ فضولند و سرشان در پنجره‌ی شکسته گیر می‌کند و یا سلاحی به دست دارند و به لوسترهای خانه‌شان شلیک می‌کنند. یا انقلابی زمان‌های قدیم هستند که هنوز منتظرند تا عربده بزنند. یا بچه‌ی زندانی‌های دوره‌ی قدیم‌تر هستند و معتاد شده‌اند و خلاصه همگی در تار و پود گرفتاری‌های شگفت‌انگیزی دست و پا می‌زنند.


مهسا محبعلی

مهسا محبعلی گرچه قلم را به دست یک معتاد داده است تا خودش را از شر شرح حقیقت نجات دهد و توجیهی برای دیوانگی تمام این دیوانه‌خانه‌ی بزرگ به دست دهد، اما بدون شک در دام بدی افتاده است. عدم حضور حتی یک آدم طبیعی در این مجموعه کمی عجیب به نظر می‌رسد. دستمایه‌هایی همانند اشراف هزارفامیل و شازدگان قاجار نیز به این مجموعه اضافه شده‌اند تا به بافت انتقادی کتاب رنگ بدهند. آنها نیز طبق معمول ادبیات فارسی، موجودات فاسد و کثیفی هستند. از عجایب دیگر رمان این است که این دسته لات‌ها و اوباش در عین حال پیانو می‌زنند و اصطلاحات موسیقی کلاسیک غربی را همانند ریگ روان به کار می‌گیرند. به صحنه‌ای از صفحه‌ی سی‌وسوم کتاب توجه فرمایید:

«سونات شماره یک موتزارت می‌پیچید توی سرم. دست‌هایش را از دور کمرم باز می‌کند. رز عزیز دلش است.

"جانم"
گوشی را با دستش می‌بندم.
"نکن دیوونه رز بود."
دکمه ی تکرار را می‌زند. دوباره گوشی را با دستش می‌بندم.
"خوش به حال رز..."
"شادی تورو سر جدت دست بردار. الان نگرانم می‌شه."

موتزارت دوباره می‌پیچد توی گوشم. دست‌هایم را از دور کمرش باز می‌کند ..... صدای انفجار و خرد شدن شیشه و جیغ‌های مامان و سوت بلبلی آرش با هم قاطی می‌شود. بابک ناپدید می‌شود. پسر و نامزد آنلاین. از لب پله‌ها خم می‌شوم. آرش تفنگ به دست وسط پذیرائی ایستاده و برای خودش کف می‌زند. بوفه تمام شیشه مامان پودر شده و ریخته کف زمین. گلین خانم بقچه‌اش را رها کرده و دودستی توی سرش می‌زند: الله بلور... الله الله..."

"حال کردین؟ صاف زدم تو اون گلدون بلژیکیه؟ نه، جون من، نشونه‌گیری رو حال کردین؟"»

این بخش کوچکی از نوولای مهسا محبعلی است. چنین به نظر می‌ر‌سد که ورثه‌ی تمامی زندانیان سیاسی و کسانی که در آغاز انقلاب داعیه‌ی سیاست داشته‌اند اکنون دچار موج جنون شده‌اند. روشن نیست حالت کلی آن بخش که به حزب‌الله معروف بوده اند چگونه است. این حالت روشن نیست، چون اگر مهسا محبعلی می‌خواست این حالت را بنویسد کتابش اجازه‌ی چاپ نمی‌گرفت. در نتیجه تیغ برنده‌ی نویسنده متوجه ضعیف‌ترین بخش جامعه شده است. بخشی که قادر به حرف زدن نیست و میدان محدودی برای حرکت دارد. اینجا تیغ سانسور به کار نمی‌افتد و می‌توان با خیال راحت جولان داد و هرچه را دل‌مان خواست گفت. درست در همین جاست که من به مهسا محبعلی ایراد دارم. شک نیست که ایران و به ویژه تهران دچار یک جنون ادواری است. ده دوازده میلیون جمعیت روی هم غلتیده‌اند و در آپارتمان‌های تنگ و ترش زندگی می‌کنند. اخلاق سنتی جامعه با سرعت به نفع داده‌های غربی، به ویژه آمریکا عقب‌نشینی می‌کند. هجوم روستاییان به شهر، قرار گرفتن ایران بر سر راه قاچاق مواد مخدر، ارزان بودن انواع این مواد. بی هویتی جوانان ایرانی که دیگر حق ندارند هیچ ایده‌ال سیاسی را تعقیب کنند، پوست‌اندازی ترسناک اجتماع از نظرگاه‌های مختلف و به ویژه رشد غیر عادی تکنولوژیکی جهان غرب که سایه‌اش را به صورت پرتاب ابزارهای فنی روی جوامع عقب مانده پدیدار می‌کند و تمایل شدید نویسندگان به نوشتن و ابراز وجود که پرداختن به هرموضوعی را توجیه می‌کند، از جمله عواملی است که حالت کلی جامعه‌ی فعلی ایران را شکل می‌بخشد.

شادی جوان و معتاد، بدون علت و سبب روشنی خود را بسیار باهوش نشان می‌دهد. مثلاً از سوابق سیاسی پروین باخبر است و چنین نشان می‌دهد که همه‌چیز را درباره‌ی همه کس می‌داند و به همین دلیل به پوچی رسیده است. این که یکی از قهرمانان داستان در زندان به دنیا آمده است توجیه قابل قبولی برای اعتیاد به نظر می‌رسد. به بخش دیگری از کتاب توجه کنید:

«دم خودپرداز بانک عین کندوی زنبور عسل شده. زن‌های چادری توی سر و کله‌ی هم چنگ می‌زنند. مرد ریشویی با سر پایین و نگاهی که به زمین دوخته شده مثلاً دارد از هم سوایشان می‌کند. مرد کچل عینکی خوش تیپی دست به سینه زل زده به خودپرداز بانک. لابد منتظر است قائله بخوابد و برود پول‌هایش را بردارد. آن قدر صبور و مصمم که انگار می‌تواند تا ابد همان جا بایستد و منتظر بماند.
چرا همه این‌طور گه گیجه گرفته‌اند؟ اگر این قدر وول بخورند یا نخورند که چیزی زیر زمین عوض نمی شود...»

در این بخش از داستان نیز با این که مسئله پول گرفتن از خودپرداز بانک مطرح است باز همه دچار حالتی از جنون هستند. چنین به نظر می‌رسد که این حالت روانی خود مهسا محبعلی‌ست که همه‌چیز را در یک حالت هرج و مرج و اغتشاش دریافت می‌کند. البته او به راستی در پردازش چهره‌ی یک معتاد موفق است و صادقانه در مرحله‌ی این همانی با او قرار گرفته است. این خود سبک ادبی ویژه‌ای به وجود آورده. البته شاید از دید یک معتاد همه‌چیز در مرحله‌ی هرج و مرج است. اگر چنین است کتاب مهسا محبعلی از ارزش قابل تاملی برخوردار می‌شود. با قطعه‌ی دیگری از این داستان به پایان برنامه می‌رسیم:

«... دست می‌کنم توی جیب کوله، یک ورق استامینوفن می‌گذارم کف دستش.

"پاشو دوسه تا از این قرصا بخور. یک کم استراحت کن، خوب می‌شی، اگر دوسه تا بخورد دو روز می‌خوابد. آن دفعه که سرما خورده بود رحیم بهش کدئین داد سه روز نشئه بود. ولی حالا از جایش تکان نمی‌خورد. انگار به زمین پیچش کرده‌اند. مشتی می‌کوبم روی شانه‌اش و نیم‌خیز می‌شوم بلکه او هم بلند بشود. نمی‌شود.

از خانه صدای انوانسیون هشت باخ می‌آید. به قول لطیف خانم نوا می‌زنند. به میزان ششم که می‌رسد قطع می‌شود و دوباره از اول. هردفعه یک نت یا دونت جلوتر یا عقب تر گیر می‌کند. دوباره از اول. اگر یک روز کامل به تمرین‌های سارا گوش بدهم حتما خل می‌شوم.»

Share/Save/Bookmark

 
 

هنوز زمان چندانی از ارسال نامه‌ی مهدی کروبی خطاب به هاشمی رفسنجانی، در مقام رییس مجلس خبرگان رهبری، نگذشته بود، که قطعنامه‏ی خبرگان در تایید کامل رهبری، منتشر شد.

Download it Here!

در گفت‏وگویی با حسن یوسفی اشکوری، دین‏پژوه و تحلیل‏گر سیاسی، از او خواستیم تا نخست مقایسه‏ای میان این دو نامه، با توجه به مناقشات سیاسی جاری، کند.

می‏توان گفت که قطعنامه‏ی مجلس خبرگان از یک‌سو واکنش و یا جوابی بود به خود هاشمی رفسنجانی که به صراحت از دولت و به تلویح از رهبری انتقاد کرد. قطعنامه به نوعی موضع‌گیری در برابر او بود. چون اکثر اعضای مجلس خبرگان با دیدگاه‏های آقای هاشمی رفسنجانی مخالف بودند. برای این‏که وابسته به گروه‏های تندرو به‏حساب می‏آیند. حال اگر از نظر عددی اکثریت نباشند، ولی فضای مجلس خبرگان در اختیار کسانی مانند مصباح، محمد یزدی، جنتی، احمد خاتمی و ... است.

از سوی دیگر، نامه‏ی آقای کروبی هم موضع‌گیری در برابر بیانیه‏ی مجلس خبرگان و عملکرد خبرگان بود که به‏طور طبیعی باید به رییس مجلس نوشته می‏شد. از طرف دیگر، در میان مقامات فعلی جمهوری اسلامی، تنها کسی که آقای کروبی و موسوی می‏توانند برایش نامه بنویسند، او را مورد خطاب قرار بدهند و با کلمات و تعابیر احترام‏آمیز از او یاد کنند، آقای هاشمی رفسنجانی است.

به همین دلیل هم بیشتر این نوع نامه‏نگاری‏ها به قصد تأثیرگذاری نیستند، بلکه به قصد آگاهی و بیداری مردم و نوعی جدال فکری و سیاسی با حاکمیت نوشته می‌شوند.

از جمله نکات مهم در نامه‏ی مهدی کروبی، جدا از تذکری که به طور کلی برای نظارت بر عملکرد رهبری داده، تاکید بسیار بر عملکرد ارگان‏های دیگر، به‏ویژه نهاد ریاست جمهوری است. این تاکید را چگونه ارزیابی می‏کنید؟

به گمان من، حرف درست و صحیح آقای کروبی این است که مجلس خبرگان تاکنون به وظیفه‏اش عمل نکرده است. یعنی به عملکرد رهبری در این قوا، از جمله دولت، نظارت نکرده و اگر این نظارت تاکنون انجام شده بود، ما دچار این‌همه مشکل، گرفتاری و بن‏بست‏ نبودیم.

طبق قانون اساسی، نهادهای زیرمجموعه‏ی رهبری دو نوع هستند. طبق تصریح قانون اساسی، قوای مجریه، قضاییه و مقننه زیر مجموعه‏ی رهبری هستند و رهبری، تنظیم‏کننده‏ی این قوا است و نظارت عالیه بر عملکرد قوا دارد.


حسن یوسفی اشکوری

تازه رییس یکی از این سه قوه که قوه‏ی قضاییه باشد را به طور مستقیم رهبر تعیین می‏کند. بنابراین ایشان به طور مستقیم مسئول عملکرد قوه‏ی قضاییه است. حکم رییس‌جمهور را هم رهبر تنفیذ می‏کند. طبق تئوری ولایت فقیهی که آقایان از آن یاد می‏کنند و به ویژه با تصویر مطلقه‏اش، خود آقایان می‏گویند اگر رهبری حکم رییس جمهور، یعنی رأی مردم را تنفیذ نکند، او مشروعیت ندارد.

بخشی از نهادها هم هستند که خارج از این سه قوه‏ی بزرگ قرار می‏گیرند؛ مانند سپاه پاسداران، بنیاد مستضعفان، بنیاد شهید و ده‏ها نهاد دیگر که همه به نوعی مستقیم یا غیرمستقیم به رهبری ارتباط پیدا می‏کنند.

بنابراین مسئولیت در نهایت بر عهده‏ی رهبری است و از این نظر، مجلس خبرگان می‏تواند بر عملکرد رهبری در همه‏ی این حوزه‏ها نظارت داشته باشد و در هر اجلاسی به مردم گزارش بدهد.

می‏گویم رهبری؛ نه به اعتبار شخص آقای سیدعلی خامنه‏ای، بلکه به اعتبار مقام و موقعیت حقوقی و اختیارات وسیع و بی‏اتنهایی که دارد و طبق اصل ۵۷ قانون اساسی هم ولایت مطلقه‏ است.

در شرایط فعلی، هاشمی رفسنجانی، در مقام رییس مجلس خبرگان، چه میزان توانایی برای پاسخگویی به این توقع یا تذکر مهدی کروبی دارد؟

این هم در جمهوری اسلامی یک سنت است که معمولاً افراد، شخصیت‏های خود حکومت یا بیرون حکومت، مخالفان و منتقدان، نامه‏های سرگشاده به رهبری، رییس‏جمهور، رییس مجلس و ... می‏نویسند و همان‏طور که در آغاز صحبت گفتم، انتشار نامه‏های سرگشاده هم بیشتر به قصد دادن آگاهی به مردم است. به نوعی، برخورد عمومی در عرصه‏ی عمومی، با مسئولان نظام است. به همین دلیل هم هست که معمولاً مسئولان گوش‏شان به این انتقادها، ایرادها و نامه‏ها بسته است. حال این نامه را هرکه بخواهد بنویسد.

واقعیت این است که اساساً از مجلس خبرگان فعلی، با توجه به فلسفه‏ی وجودی، ترکیب و نوع انتخاب اعضای آن، و هم‌چنین انتخاباتی که در ارتباط با خبرگان صورت می‏گیرد و اصلاً خود افرادی که الان عضو مجلس خبرگان هستند، نمی‏شود انتظار داشت که در کار رهبری دخالت کند.

ترکیب فعلی مجلس خبرگان این اجازه را نمی‏دهد یا اساساً ضوابط قانونی تشکیل آن در قانون اساسی به نوعی است که چنین ساختاری را برای مجلس خبرگان فراهم می‏کند؟

اگر همه‏جانبه و واقع‏بینانه بخواهم بگویم، در خود قانون اساسی هم اشکالاتی وجود دارد. ولی‏ به‏نظر من، اشکال اصلی در شرایط و قواعدی است که در طول این 20، 21 سال بعد از آیت‏الله خمینی به‏وجود آمده است. وگرنه در خود قانون اساسی منعی وجود ندارد که حتی زنان بتوانند کاندیدای مجلس خبرگان باشند؛ یا غیر روحانیون و اقشار دیگر جامعه هم بتوانند در مجلس خبرگان شرکت کنند و اگر رأی آوردند، جزو مجلس خبرگان باشند.

چون کار اساسی مجلس خبرگان این است که کسی را که واجد شرایط است، به رهبری نظام جمهوری اسلامی برمی‏گزیند و بعد هم بر کار او نظارت دارد. هروقت هم که دید صلاحیت او از بین رفته یا فاقد صلاحیت لازم است، برکنارش می‏کند و رهبر جدید انتخاب می‏کند. کار و صلاحیت‏ رهبر هم که فقط در حوزه‏ی فقه و فقاهت و دانش و تخصص دینی که نیست؛ بلکه مدیریت، سیاستمداری، توانایی و سیاست عملی اداره‏ی کشور هم هست. همه‏ی اینها را هم که فقط چند روحانی صلاحیت ندارند انتخاب کنند.

بنابراین در قانون اساسی این منع وجود ندارد، اما در عمل در طول رهبری بیش از بیست ساله‏ی آیت‏الله خامنه‏ای و نوع تفکر خاص ایشان و شورای نگهبانی که بر همه چیز حاکم شده است، مسیری را در پیش گرفته‏اند که یک مجلس خبرگان ناتوان و در عمل مجیزگوی رهبر درآمده‏اند. اصلاً اکثر اعضای این مجلس خبرگان، خود جزو مقامات جمهوری اسلامی و جزو کسانی هستند که مقام و منصب خود را از رهبر جمهوری اسلامی دارند.

آقای هاشمی رفسنجانی هم با اینکه منتقد است و انتقاداتش را هم در طول این مدت بیان کرده است، ولی در عمل‏ به‏نظر می‏آید که از ایشان هم در شرایط فعلی، کاری بیش از آنکه بتواند نطقی کند و در آنجا خیلی پوشیده و خیلی غیرمستقیم انتقادی را متوجه دولت یا رهبری بکند، برنمی‏آید.

به نظر می‏رسد که هاشمی رفسنجانی هم در همین مجلس خبرگان نفوذی دارد که به‏دفعات و در آخرین جلسه‏ی آن هم دوباره به عنوان رییس برگزیده شده‏ است. یعنی او هم هوادارانی در این مجلس دارد که در صورت لزوم بتواند انتقادات مورد نظر خود را حداقل طرح کند.

واقعیت این است که آقای هاشمی، علی‏رغم همه‏ی تلاش‏هایی که جناح تندرو، به‏طور خاص در یک سال اخیر کرده‏اند که او را برکنار کنند، به دو دلیل تاکنون هم‏چنان در مجلس خبرگان باقی مانده است:
یکی موقعیت ویژه و شخصی ایشان هم در ساختار قدرت جمهوری اسلامی است. هنوز اکثریت اصولگرایان معتدل و غیراحمدی‏نژادی به‏هرحال حامی او هستند.

در خود مجلس خبرگان هم اگر در اعماق افکار اعضا برویم و آنها بتوانند عقیده‏ی واقعی‏شان را بگویند، به نظر من، هنوز بیشتر آنها با آقای هاشمی همدل و همراه هستند. منتها اینها ملاحظه‏کارند. مجذوب و مرعوب جناح تندرو هستند. سکوت می‏کنند، یا به‏هرحال حرف آنها را تایید می‏کنند و پای بیانیه‌شان را به دلایل خاص امضا می‏کنند.

دلیل دوم هم به‏نظر من این است که تاکنون علی‏رغم همه‏ی فشارهایی که به‏وجود آمده است و فشارهایی که احتمالاً به خود آقای خامنه‏ای آورده‏اند و چیزهایی که از وی خواسته‏اند، آقای خامنه‏ای تا‏کنون به هر دلیلی تصمیم به حذف هاشمی رفسنجانی نگرفته است. اگر خود آقای خامنه‏ای روزی به این نتیجه برسد، کافی است که اشاره‏ای بکند و با یک اشاره، در یک رأی‏گیری خیلی به ظاهر عادی، هاشمی رفسنجانی هم از مجلس خبرگان کنار برود.

در نهایت، در یک جمع‏بندی می‏توانم بگویم که اگر آقای هاشمی رفسنجانی در فضای مساعدتری قرار بگیرد و مجلس خبرگان هم میدان کمی بازتری برای عمل داشته باشد، می‏تواند از این امکان و از این ابزار هم استفاده کند.

در همین زمینه، دو نظر سیاسی موجود است. یکی این‏که به‏هرحال هاشمی رفسنجانی، با استفاده از امکانات قانونی، پا به عرصه‏ی انتقاد و نقد رهبری بگذارد. دیگر اینکه ایشان به تضادهای میان خود و رهبری دامن نزند و هرچه بیشتر در کنار رهبری بماند. در مجموع، این را به سود مناسبات سیاسی جاری در کشور می‏دانند. شما با این دو نظر چگونه برخورد می‏کنید؟

آقای هاشمی قطعاً این‏چنین فکر می‏کند که کارش را به تعارض مستقیم با رهبری نرساند که در این صورت، بهانه می‏دهد به جناح تندروی این‌وری که پنج‌سالی است در اندیشه‏ی حذف آقای هاشمی هستند و حذف هاشمی هم در ساختار قدرت، در حال حاضر، به معنای بی‏پشتوانه‏تر شدن جنبش اعتراضی‏ای است که در داخل کشور وجود دارد.

هاشمی رفسنجانی هم به این مسئله آگاه است و توجه دارد. به‏نظرم می‏آید که تاکنون هم توانسته است در این مسیر خوب عمل کند و به‏گونه‏ای رفتار کند که به حذف کامل او نرسد یا بهانه به این‌سو ندهد.

از این نظر، من برداشت دوم را واقع‏بینانه‏تر می‏دانم و معتقد هستم تاکنون هم نقش آقای هاشمی، نقش منفی‏ای نبوده و در مقاطعی هم نقش مثبتی بوده است. اگر تاکنون هم آقای هاشمی در آنجا و در آن موقعیت باقی نمانده بود، چه بسا سرکوب‏ها علیه موسوی، خاتمی و کروبی و دیگر اصلاح‏طلبان حکومتی هم شدید‏تر و محکم‏تر شده بود.

فکر می‏کنید که همیشه هم به همین وضع خواهد ماند؟

به نظر من، یک سیاستمدار باید بداند که در چه موقع در کجا بنشیند و در چه موقع برخیزد و در چه موقع چه تصمیمی بگیرد. بالاخره زمانی فرا می‏رسد که آقای هاشمی باید تصمیم نهایی را بگیرد؛ یا در کنار مردم باشد و یا در کنار حاکمیت. این به نظر من، اجتناب‏ناپذیر است.

این‏که آیا الان وقت آن است یا مثلاً یک‌ماه، شش‌ماه و یا یک‌سال دیگر را من نمی‏توانم پیش‏بینی کنم.
به‏هرحال آقای هاشمی روزی بر سر این دوراهی تعیین‌کننده قرار خواهد گرفت و آنجاست که تصمیم نهایی ایشان، آینده‏ی ایشان را نشان خواهد داد. به‏هرحال یا نام نیکی در تاریخ ایران برجای خواهد گذاشت یا اینکه نه؛ نام بدی از خود به‏یادگار خواهد گذاشت. در این صورت نشان خواهد داد که از هوشمندی لازم برخوردار نبوده است تا به‏موقع از موقعیت ویژه‏ی خود در جهت پیشبرد اهداف ملی استفاده کند.

شما فکر می‏کنید آن روز، هنوز فرانرسیده است. نه؛ به نظر من زمان آن الان نیست. به‏هرحال آن روز، فرامی‏رسد و چه بسا که خیلی دور نباشد.

Share/Save/Bookmark

 
 

۱- فقها و اختراع اسلام فقاهتی: آیا وضعیت فعلی ایران ارتباطی با فقه/اسلام فقاهتی دارد؟ در طی سه دهه‌ی گذشته فقها/ زمام‌داران جمهوری اسلامی دائماً گفته‌اند که در حال پیاده کردن احکام نورانی اسلام/ شریعت هستند. احکامی که در این سه دهه اجرا شده، همان احکامی است که سنت فقهی، احکام الله قلمداد می‌کند. اگر احکام غیر عبادی فقه در ایران اجرا یا در حال اجرا شدن است؛ پس وضعیت موجود باید با "اسلام فقاهتی"/"شریعت" نسبتی نزدیک داشته باشد.

نظام‌های لیبرالی، لیبرالیسم را پیاده می‌کنند. نظام‌های سوسیالیستی، سوسیالیسم را پیاده می‌کنند. آن چه در اتحاد جماهیر سوسیالیستی/بلوک شرق سابق به اجرا در آمد، مارکسیسم بود. بعدها مارکسیست‌ها نظام مستقر در شوروی سابق را "سوسیالیسم محقق" یا "سوسیالیسم واقعاً موجود" نامیدند و این مدعا را مطرح ساختن که آن نظام با آرمان سوسیالیسم فاصله‌ی بسیار داشت. به همین دلیل، برخی اصطلاح "مارکسیسم بلشویکی" را برساختند و بر پیشانی نظام مستقر در شوروی چسباندند. در آمریکائیان مبانی لیبرالیسم/ لیبرتارینیسم تحقق یافت و جوامع غربی را می‌توان "لیبرال دموکراسی‌های محقق" یا "واقعاً موجود" نامید که با آرمان "لیبرال دموکراسی" فاصله‌ی بسیار دارند.

آن‌چه در ایران در سه دهه‌ی گذشته اجرا شده است، اسلام شریعتمدار/ اسلام فقاهتی است و اگر این حکم درست باشد، نیک و بد نظام مستقر در سه دهه‌ی اخیر ایران با فقاهت/ فقها نسبت نزدیک دارد. فقیهان، حدود و قصاص و دیگر احکام شریعت را اجرا کرده‌اند. پیامدهای اجرای احکام موقتی و دائمی غیرعبادی شریعت/ فقه را نمی‌توان نادیده گرفت و نسبت و ارتباط رژیم مستقر را با اسلام شریعتمدار/ اسلام فقاهتی نمی‌توان انکار کرد.

اما برخی مدعی‌اند که وضعیت نابهنجار جامعه‌ی ما- یعنی سرکوب‌ها، بازداشت‌ها، شکنجه‌ها، اعدام‌ها، شلاق‌زدن‌ها، سنگسارها، قطع دست‌ها، بحران‌های اقتصادی، بحران‌های اجتماعی، و...- هیچ ربطی به "اسلام شریعتمدار"/ "اسلام فقاهتی" ندارد. آنها که در سه دهه‌ی گذشته بر ایران زمام‌داری کرده‌اند، فقیه نبوده‌اند، فقه/ شریعت را به اجرا ننهاده‌اند، درد/رنج مردم و مسائل/ مشکلات کشور از شریعت و فقه حاصل نشده و حوزه‌های علمیه، روحانیون حاکم بر این سه دهه را فقیه به شمار نمی‌آورد. اینان به سیاق آن که روحانیون خلاف کار، "روحانی نما" خوانده می‌شوند، فقهای حاکم را "فقیه نما" می‌نامند.

آیا این مدعا نقدپذیر/ ابطال پذیر است؟ کدام شواهد و قرائن این مدعا را رد می‌کند؟ از دو راه می‌توان این مدعا را ابطال کرد:

الف- نشان دادن این که حوزویان زمام‌داران جمهوری اسلامی طی سه دهه‌ی گذشته را فقیه به شمار می‌آوردند و می‌آورند.

ب- نشان دادن این که آنچه طی سه دهه‌ی گذشته در ایران پیاده شده، همان احکامی است که فقها در طول تاریخ احکام اسلام به شمار می‌آوردند.

اما حتا اگر این دو استدلال پذیرفته شود، باز هم راه فرار باز است و کسانی که وضعیت اسفبار ایران کنونی را به شریعت/ فقه بی‌ارتباط می‌دانند مدعی خواهند شد که فقیهان حاکم، فقهای مهمی نبوده و از زمره‌ی فحول فقها، فقهایی چون شیخ طوسی، شیخ انصاری و آخوند خراسانی به شمار نمی‌روند. با این راه فرار چگونه می‌توان مواجه شد؟

ج- نشان داده شود که فقهای مسلط بر ایران همان احکامی را پیاده کرده‌اند که شیخ طوسی، شیخ انصاری و آخوند خراسانی احکام اسلام به شمار می‌آوردند.

اما هنوز راه فرار دیگری وجود دارد.یعنی می‌توان آن مدعای اول را به مدعای دیگری فروکاست و گفت: همه‌ی فقها، شریعت اسلام را بد فهمیده و احکام موقتی (احکام غیر عبادی) را احکام دائمی و لازم‌الجرا در همه‌ی زمان‌ها و مکان‌ها فرض کرده‌اند. سنت پیش فرض سنت فقهی مسلمین این بوده که احکام فقهی دائمی و برای همه‌ی زمان‌ها هستند. اما این پیش فرض، نادرست است. آن احکام فقط و فقط برای اجرا در صدر اسلام نازل/ امضا شده‌اند، نه همه‌ی زمان‌ها و فقیهان، نافقیهانه، اجرای حدود و قصاص و دیگر احکام را به دوران‌های بعدی تعمیم داده‌اند. آیا راهی برای ابطال این مدعا وجود دارد؟

د- حتی اگر این مدعا صد درصد درست باشد، فقیهان مسلمان تاریخ اسلام،از فقاهت عزل نمی‌شوند. مانند دانشمندان علوم تجربی قرن هیجدهم که به تئوری‌های نادرستی باور داشتند. اختلاف نظر در همه‌ی معارف امری طبیعی و رایج است. در سنت تاریخی فقیهان مسلمان، احکام غیرعبادی هم احکام الله و دائمی (برای همه زمان‌ها و همه‌ی مکان‌ها) قلمداد شده که معصوم یا غیر معصوم باید آن را به اجرا بگذارند. در سال‌های پس از انقلاب شاید عبدالکریم سروش اولین نواندیش دینی بود که گفت: همه‌ی احکام فقهی موقتی و متعلق به صدر اسلامند، مگر آنکه استثناً اثبات شود که حکمی از احکام فقهی برای همه‌ی زمان‌ها بوده است. این رأی دین شناسانه‌ی سروش، حتی اگر صددرصد درست باشد، فقیهان را از فقاهت نمی‌اندازد. وجود آرای نادرست، بخشی از هر علم است. عالمان بعدی، کاذب بودن مدعیات صدق و کذب بردار عالمان پیشین را نشان می‌دهند.

اینک نوبت آن است که این مدعیات را یک به یک با شواهد و قرائن ابطال نمائیم.

۲- روشن است که مسائل و مشکلات سیاسی- اجتماعی- اقتصادی- فرهنگی معلول علت‌های گوناگون‌اند، اما اگر با دین نیز نسبت، پیوند و ارتباط دارند ،که دارند، این نسبت با کدام بخش از دین است؟ اعتقادات دینی؟ اخلاق دینی؟ یا فقه؟ هرسه؟

۳- تعریف، امری پسینی است. فیلسوفان کسانی هستند که فلسفه‌سازی می‌کنند. فقیهان کسانی هستند که حلال و حرام‌ها، نجس و پاک‌ها، مسلمان و نامسلمان‌ها، مومنان و کفار و...اختراع می‌کنند/ بر می‌سازند. میان این برسازندگان/ مخترعان، اختلاف فتوا وجود دارد. آنچه آنان ساخته و می‌سازند، اسلام فقاهتی/ تشیع فقاهتی نامیده می‌شود. ویتگنشتاینی به فرایند نگاه کنید. معنا، چیزی جز کاربرد نیست. باید دید فقیه به چه معنایی به کار می‌رود؟ خصوصاً فقیه در جامعه‌ی امروز ما به چه معنایی به کار می‌رود؟ فقیه یعنی...

استاد دانشگاه را در نظر بگیرید. رسیدن به سمت استادی نیازمند مدارک و طی مراحلی است و از جمله تالیف کتاب‌ها و مقالت پژوهشی و انتشار این مقالات در نشریات تخصصی، تدریس و غیره. آرای استادان با یکدیگر متفاوت است اما هیچ کس نمی‌تواند بگوید چون من آرای سید حسین نصر یا حسین مدرسی طباطبایی را قبول ندارم، پس اینان استاد نیستند.

۴- چه کسانی فقیه هستند/ نیستند: این مدعا که سرکوب ، زندانی‌کردن‌ها، شکنجه کردن‌ها، اعدام‌ها، سنگسارها، قطع دست‌ها، تازیانه‌ زدن‌ها،محارب خواندن و... نسبت و ربطی به فقها نداشته و ندارد، اگر نوعی دفاع صنفی/ ایدئولوژیک از هم لباسی‌ها نیست،پس چیست؟ آیت‌الله خمینی در بهشت زهرا گفت: شاه کشور را ویران و قبرستان‌ها را آباد کرد. کل اعدام‌ها و کشته‌های سیاسی پیش از انقلاب کمتر از چهار هزار نفر است. اما از آغاز به قدرت رسیدن فقها، فقط در قتل عام تابستان ۱۳۶۷ همین میزان از مخالفان سیاسی از قلمرو حیات پاکسازی شدند. آمار جان باختگان جنگ ایران و عراق نشان می‌دهد که کدام صنف ایران را به قبرستان تبدیل کرد. آیت‌الله خمینی تا چند روز پیش از پذیرش قعطنامه‌ی ۵۹۸ شورای امنیت، پذیرش صلح را محاربه‌ی با خدا و پیغمبر و خیانت به اسلام قلمداد می‌کرد. فقها ایران را به یک زندان بزرگ بدل کرده‌اند.

به شواهد زیر بنگرید تا مدعای نوشتار حاضر تقویت شود:

۱-۴- دوران زعامت آیت‌الله خمینی: دهه‌ی شصت، بدترین سال‌های سه دهه‌ی گذشته است. کسانی که کوشش می‌کنند سرکوب‌ها و زندان‌های دوران آیت‌الله علی خامنه‌ای را بدتر از سرکوب‌ها و زندان‌های دوران آیت‌الله خمینی نشان دهند، تصویری ایدئولوژیک (آگاهی کاذب) از واقعیت بر ساخته و عشق عمیق خود را به آیت‌الله خمینی بر ملا می‌کنند. وضعیت زندان‌های کنونی بسیار بد و با استاندارهای جهانی فاصله‌ی بسیار دارد و زندانیان سیاسی‌ بی‌گناه در زندان‌ها اسیرند. اما مشت و لگد و سر را در کاسه‌ی توالت فرو کردن کجا و آنچه در زندان‌های دهه‌ی شصت گذشت کجا؟ آدمی وقتی به "کثافت" باور نکردنی دهه‌ی شصت فکر می‌کند، شرمنده می‌شود از که از وضعیت بد زندان‌ها در دهه‌های بعد سخن بگوید. اما برای بعضی مسأله این است: آن رفتارها و جنایات با مجاهدین و مارکسیست‌ها شد، اما این بار پای اصلاح طلبان و سبزها در میان است. به همین دلیل کوشش می‌شود وضعیت امروز بدتر از وضعیت گذشته نشان داده شود. انفرادی را باید شکنجه به شمار آورد. آنچه اینان می‌کنند، جنایت است، اما جنایات دوران ولایت فقیه‌ی آیت‌الله خمینی، به مراتب بدتر از جنایات دوران آیت‌الله علی خامنه‌ای بوده و هست.

۱-۱-۴- آیت‌الله خمینی: آیا آیت‌الله خمینی فقیه- آنهم فقیه جامع الشرایط - نبود؟ آیا فقهای بزرگ در سال ۱۳۴۲ مرجعیت او را تأیید نکردند؟ آیا او ولی فقیه دهه‌ی اول انقلاب نبود که حکم مستقیم سرکوب‌های بسیار- از جمله صدور حکم قتل عام چند هزار زندانی سیاسی- را صادر کرد؟ حکم ترور سلمان رشدی را کدام فقیه صادر کرد؟ آیا دیگر فقها با این حکم مخالف بودند یا در تأیید آن از یکدیگر سبقت می‌گرفتند؟

آیت‌الله خمینی در تابستان ۱۳۶۰ فتوا صادر کرد که برای حفظ اسلام/نظام/مسلمین، اگر ضرورت اقتضا کند، شرب خمر و دروغ گویی و جاسوسی واجب شرعی است. در همان زمان حکم به جاسوسی جمعی صادر کرد. کدام فقیه این فتوا/ حکم را خلاف شرع خواند؟ فقط مهدی بازرگان بود که اعتراض کرد و این رأی را برخلاف اسلام خواند و آیت‌الله خمینی در سخنرانی دیگری ضمن دفاع از فتوا/ حکم خود، او را "بیچاره" قلمداد کرد:

"یک بیچاره‏اى به من نوشته بود که شما که گفتید که همه اینها باید تجسس بکنند یا نظارت بکنند، خوب، در قرآن می‌فرماید که: وَ لا تَجَسَّسُوا: در کارهای پنهانی یکدیگر جستجو نکنید، (حجرات،۱۲) راست است، قرآن فرموده است، مطاع هم هست امر خدا، اما قرآن حفظ نفس آدم را هم فرموده است که هر کسى باید لا تَقْتُلُوا انْفُسَکمْ: خودتان را مکشید (نسا، ۲۹). این اشکال را به سید الشهدا بکنید. وقتى که اسلام در خطر است، همه شما موظفید که با جاسوسى حفظ بکنید اسلام را. وقتى که حفظ دماء مسلمین بر همه واجب باشد، اگر- فرض کنید که - حفظ جان یک نفر مسلمانى، حفظ جانش وابسته [به‏] این است که شما شرب خمر کنید، واجب است بر شما. دروغ بگویید، واجب است بر شما. احکام اسلام براى مصلحت مسلمین است، براى مصلحت اسلام است، اگر ما اسلام را در خطر دیدیم، همه‏مان باید از بین برویم تا حفظش کنیم. اگر دماء مسلمین را در خطر دیدیم، دیدیم که یک دسته دارند توطئه مى‏کنند که بریزند و یک جمعیت بى‏گناهى را بکشند، بر همه ما واجب است که جاسوسى کنیم. بر همه ما واجب است که نظر کنیم و توجه کنیم و نگذاریم یک همچو غائله‏اى پیدا بشود. حفظ جان مسلمان بالاتر از سایر چیزهاست. حفظ خود اسلام از جان مسلمان هم بالاتر است. این حرف‌هاى احمقانه‏اى است که از همین گروه‌ها القا مى‏شود که خوب، جاسوسى که خوب نیست! جاسوسى، جاسوسى فاسد خوب نیست، اما براى حفظ اسلام و براى حفظ نفوس مسلمین واجب است، دروغ گفتن هم واجب است، شراب خمر هم واجب است."1

فقیهان در این نزاع جانب آیت‌الله خمینی- فقیه جامع الشرایط - را گرفتند، نه مهدی بازرگان نافقیه را.
آیت‌الله خمینی در زمان اعدام سران رژیم پیشین، می‌گفت همین که هویدا و نصیری شناسایی شوند که خودشان هستند،نیاز به محاکمه ندارند.آنان مجرمند و باید اعدام شوند. کدام فقیه این رویه‌های قضایی و آن احکام را برخلاف شرع خواند؟ فقط مهدی بازرگان اعتراض و همه‌ی فقیهان را علیه خود بسیج کرد.

در سال ۱۳۶۴ و ۱۳۶۵ وزارت اطلاعات حدود یک‌هزار تن از اعضای سازمان فدائیان خلق (اکثریت) را بازداشت کرد. محمدی ری شهری، وزیر اطلاعات وقت،در خاطرات خود نوشته است که آیت‌الله خمینی به آیت‌الله موسوی اردبیلی دستور داده بود که "احکام سنگینی" علیه آنان صادر شود.


۲-۱-۴- آیت‌الله خلخالی: آیا آیت‌الله خلخالی فقیه نبود؟ مگر او به حکم آیت‌الله خمینی به سمت قاضی دادگاه انقلاب منصوب نگردید؟ مگر او ۵۰۰ نفر از سران رژیم پیشین را در محاکماتی سراسر ناعادلانه/ فقیهانه به اعدام محکوم نکرد؟ مگر او نبود که می‌گفت مجرم در فقه شیعه به محاکمه احتیاج ندارد؟ مگر او نبود که می‌گفت در فقه شیعه متهم به وکیل احتیاج ندارد، چرا که خود زبان دارد و می‌تواند حرف بزند؟

آیت‌الله منتظری در اجازه نامه‌ی او نوشته است:

"بحمدالله در اثر جودت ذهن و پشتکار به مرتبه‌ی اجتهاد و استنباط در اصول و فقه شیعه‌ی امامیه واصل شده‌اند و در مسائل اسلامی خودشان اهل نظر می‌باشند، وکیل این جانب هستند."2

در اوائل انقلاب که آیت‌الله خلخالی، فقیهانه صدها تن را محاکمه و اعدام کرد، هر جا مشکلی پیش می‌آمد وی را به سرعت اعزام می‌کردند تا مطابق فقه جعفری تکلیف متخلفان را روشن کند. از کردستان تا گنبد. فقط آیت‌الله خمینی وی را به چنان سمتی منصوب نکرد، آیت‌الله منتظری هم در ۲۱ بهمن ۱۳۵۸ وی را به عنوان قاضی منصوب و برای حل مسائل به گنبد اعزام کرد. متن حکم آیت‌الله منتظری به شرح زیر است:

"جناب مستطاب حجه الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ صادق خلخالی دامت افاضاته. بر حسب تصویب شورای مرکزی سپاه پاسداران و درخواست عده‌ای از اهالی محترم گنبد قابوس مقتضی بلکه لازم است جنابعالی که قاضی شرع می‌باشید برای سامان دادن اوضاع آن شهرستان بدانجا عزیمت فرمایید و آنچه که به مصلحت اسلام و مسلمین است با رعایت جانب احتیاط انجام دهید."3

۳-۱-۴- هاشمی رفسنجانی و علی خامنه‌ای: آیت‌الله منتظری چند بار در خاطرات خود گفته است که در سال‌های پایانی دهه‌ی شصت، مسائل دولت/ حکومت را سران قوا (علی خامنه‌ای، هاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی، احمد خمینی، میر حسین موسوی) حل و فصل می‌کردند و همه‌ی تصمیم‌گیری‌های مهم، کار آنان بود. به عنوان نمونه، آیت‌الله منتظری در نامه‌ی ۱۷/۷/ ۱۳۶۵ خطاب به آیت‌الله خمینی- که یکی از شاهکارهای سیاسی او و از مهمترین اسناد آزادی‌خواهی و مبارزه‌ی با نقض حقوق بشر است - نوشته:

"چند سالی است که عملاً اداره‌ی کشور و انقلاب را حضرتعالی به روسای سه قوه و شخص حاج احمد آقا سپرده‌اید، و همه‌ی کارها از ریز و درشت و تخصصی و غیر تخصصی را باید آقایان صلاح بدانند و تشخیص دهند، و آقای موسوی نخست وزیر تسلیم آقایان خامنه‌ای و هاشمی و حاج احمد آقا است، و آقای موسوی اردبیلی هم اهل مقابله و برخورد نیست فقط نزد ما داد می‌زند که مخالفم ولی نمی‌توانم مخالفت کنم... از همه‌ی ارگان‌ها ضعیف‌تر و داغون‌تر تشکیلات قضایی است ... باز هم آقای موسوی اردبیلی خیرالموجودین است."4

در این جمع، قدرت‌مندترین فرد، هاشمی رفسنجانی بود که نه تنها ریاست مجلس را در دست داشت، که جانشین فرمانده‌ی کل قوا نیز بود. کسانی که هاشمی رفسنجانی را یکی از رهبران چنبش سبز لقب داده‌اند و او را دائماً "آیت‌الله هاشمی رفسنجانی" می‌خوانند، در فقاهت هاشمی- خوشبختانه- شک و تردیدی به خود راه نمی‌دهند. آنان، احتمالاً، فقاهت علی خامنه‌ای را مخدوش می‌دانند.

آیت‌الله منتظری، علی خامنه‌ای را به عنوان یکی از اعضای شورای انقلاب به آیت‌الله خمینی معرفی کرد. حتی آیت‌الله خمینی به او گفته بود که وی در مشهد است، آیت‌الله منتظری پاسخ داده بود که اشکالی ندارد. وقتی آیت‌الله منتظری از امامت جمعه‌ی تهران استعفا داد، آیت‌الله خمینی به او گفت من کسی را به جای شما تعیین نمی‌کنم. خود شما باید جانشین خود را انتخاب کنید. آیت‌الله منتظری، علی خامنه‌ای را انتخاب کرد. احمد خمینی در حضور آیت‌الله خمینی به او گفت گلزاده‌ی غفوری بهتر است، اما آیت‌الله منتظری نپذیرفت و علی خامنه‌ای امام جمعه‌ی تهران شد. در ۲۹/۱۰/ ۱۳۶۵ آیت‌الله منتظری که قائم مقام رهبری بود، از علی خامنه‌ای خواست تا میان گروه‌های شیعه‌ی افغانی صلح و وحدت ایجاد کند. در بخشی از آن نامه آمده است:

"جنابعالی که در مقام ریاست جمهوری کشور انقلابی ایران قرار گرفته‌اید و بحمد الله از نطق و بیان رسا و بینش سیاسی بهره‌مند می‌باشید لازم است در انجام این خدمت مهم هر چه سریع‌تر اقدام فرمائید.5

در تابستان ۱۳۶۷ که آیت‌الله خمینی فرمان قتل عام زندانیان سازمان مجاهدین را صادر کرد، حکم دیگری را هم برای قتل عام زندانیان مارکسیست صادر کرده بود. علی خامنه‌ای در اعتراض به حکم دوم به ملاقات آیت‌الله منتظری می‌رود. آن مرد آزاده در خاطرات خود می‌گوید:

"اتفاقاً این نامه به دست آقای خامنه‌ای رسیده بود، آن زمان ایشان رئیس جمهور بود. به دنبال مراجعه‌ی خانواده‌های آنان، ایشان با متصدیان صحبت کرده بود که این چه کاری است که می‌خواهید بکنید دست نگه دارید، بعد ایشان آمد قم پیش من با عصبانیت گفت: از امام یک چنین نامه‌ای گرفته‌اند و می‌خواهند این‌ها را تند تند اعدام کنند. گفتم: چطور شما الان برای کمونیست‌ها به این فکر افتادید؟ چرا راجع به نامه‌ی ایشان در رابطه‌ی با اعدام منافقین چیزی نگفتید؟ گفتند: مگر امام برای مذهبی‌ها هم چیزی نوشته؟! گفتم: پس شمای کجای قضیه هستید، دو روز بعد از نوشته شدن، آن نامه به دست من رسید و این همه مسائل گذشته است، شما که رئیس جمهور این مملکت هستید چطور خبر ندارید؟! حالا من نمی‌دانم ایشان واقعاً خبر نداشت یا پیش من این صحبت‌ها را می‌کرد."6

ممکن است علی خامنه‌ای از قتل عام مجاهدین اطلاع داشته و به آیت‌الله منتظری دروغ گفته باشد، در آن صورت یک "فقیه دروغگو" است، نه "فقیه نمای دروغگو".

پس از انتخاب علی خامنه‌ای به رهبری، آیت‌الله منتظری این انتخاب را به او تبریک گفت و نوشت:

"جنابعالی را که فردی لایق و متعهد و دلسوز و در دوران مبارزات و انقلاب تجربه‌ها آموخته و همواره مورد حمایت رهبر بزرگ انقلاب بوده‌اید، در انجام مسئولیت خطیر رهبری که مجلس خبرگان به جنابعالی محول نموده است، یاری نماید ... و در پیشبرد مبانی و موازین شرع مبین کوشش فرمایید."7

آیت‌الله منتظری آیت‌الله خامنه‌ای را فقیه می‌دانست، اما او را مجتهد جامع الشرایط نمی‌دانست. در ۲۹/۱۲/ ۱۳۷۱ در اعتراض به هجوم شبانه به بیت و دفترشان، نامه‌ای به علی خامنه‌ای نوشت. عنوان نامه چنین است:"جناب مستطاب آیت‌الله حاج سید علی خامنه‌ای دامت افاضاته"[۸]. اگر چه آیت‌الله منتظری هم علی خامنه‌ای را آیت‌الله می‌دانست، اما برخی برای شستن "خرقه‌ی تر دامن و سجاده‌ی شراب آلوده"ی فقیهان، علی خامنه‌ای را از فقاهت عزل می‌کنند تا اعمال او را به پای فقیهان و اسلام فقاهتی ننویسند. مگر مبلغ "اسلام فقاهتی" در نامه‌ی به "حضرت آیت‌الله آقای هاشمی رفسنجانی"، علی خامنه‌ای را "مقام رهبری جمهوری اسلامی ایران آیت‌الله سید علی خامنه‌ای"، به شمار نیاورده است؟ آیا استفاده‌ی از همین عناوین نشان نمی‌دهد که خامنه‌ای و هاشمی رفسنجانی، دو تن از فقیهانند که در ضمن طی سه دهه‌ی گذشته از ارکان اصلی نظام بوده اند؟

هاشمی رفسنجانی پس از آیت‌الله خمینی قدرتمندترین فرد در دهه‌ی اول انقلاب بود. در آن دوران تقریباً کاری نبود که بدون هماهنگی و اجازه‌ی هاشمی شدنی باشد. خاطرات هاشمی رفسنجانی بهترین مدرک این مدعاست. حتی وقتی مهدی بازرگان یا آیت‌الله شریعتمداری می‌خواستند برای معالجه به خارج از کشور بروند، از هاشمی رفسنجانی نظرخواهی می‌شد که بروند یا نروند. با سفر بازرگان موافقت و با سفر آیت‌الله شریعتمداری مخالفت شد.

در آن دوران، در کشورهای غربی مخالفان را ترور می‌کردند، وقتی فرنگی کاران وزارت اطلاعات گیر می‌افتادند، حزب‌الله لبنان اتباع کشورهای غربی را به اسارت می‌گرفت. در پرده‌ی دوم هاشمی رفسنجانی با کشورهای غربی وارد مذاکره می‌شد و اسیران غربی با تروریست‌های ایرانی مبادله می‌شدند. بهترین نمونه‌ی این نوع اقدامات و مذاکرات، ماجرای ایران- کنتراست که هاشمی در این باره در وبسایت خود برخی از زوایای آن را توضیح داده است. علی اکبر ولایتی، وزیر خارجه‌ی دولت مهندس موسوی، هم درباره‌ی ماجرای سفر مک فارلین به ایران گفته است:

"تصمیم گیری‌های مهم در حوزه‌ی سیاست خارجی در دهه‌ی شصت در جلسه‌ی هفتگی سران سه قوه و مرحوم سید احمد خمینی اتخاذ می‌شد. این جلسات به صورت هفتگی در منزل یکی از اعضا برگزار می‌شد و هرگاه جلسه در منزل حاج احمدآقا برگزار می‌شد امام نیز دقایقی در نشست حاضر می‌شدند و رهنمودهای خود را بیان می‌کردند ... بعد از این که مک فارلین آمد و رفت، من متوجه شدم. اما نکته‌ای که وجود دارد این است که این تصمیم با موافقت نظام صورت گرفته بود. آمریکایی‌ها در خواست داشتند. ایران نیز در سطحی محدود آن را پذیرفته بود. به هرحال هنگامی که از این امر مطلع شدم به دلیل تصمیم سران نظام در مجلس از آن دفاع کردم ... بالاخره جناب آقای هاشمی با امام مرتبط بودند نوع برخورد امام نشان می‌داد که آقای هاشمی سرخود این کار را نکرده است. اگر امام می‌آید و از آقای هاشمی دفاع می‌کند. من بیایم و به ایشان اعتراض کنم."9

بهتر است برخی از موارد را مطابق با گزارش‌های خاطرات خود هاشمی مرور نمائیم:

خاطرات ۳/۲/ ۱۳۶۵:

"آقای علی فلاحیان [معاون وزیر اطلاعات] آمد و برای کارهای برون مرزی اجازه خواست."10

فرنگی کاران، بدون مجوز فقها نمی‌توانستند در خارج از کشور کاری انجام دهند. آنان برای عملیات خود از هاشمی اجازه می‌گرفتند. در نامه‌ی استعفای میرحسین موسوی هم به این موضوع اشاره شده است:

"مسلوب الختیار شدن دولت در سیاست خارجی. امروز امور افغانستان و عراق و لبنان در دست جنابعالی است. نامه‌هائی به عنوان کشورهای مختلف نوشته می‌شود بی‌آنکه دولت از آنها خبری داشته باشد. (اینجانب به عنوان نخست وزیر از این نامه‌ها جز در موارد استثنائی و آنهم بطور اتفاقی بی‌خبرم) نخست وزیر ژاپن برای ریاست محترم مجلس و ریاست محترم مجلس برای نخست وزیر ژاپن نامه می‌نویسد و اینجانب در یک مراسم عمومی و مردمی از این ماجرا و متن نامه با خبر می‌شود. آقای لاریجانی در جایی می‌گوید از پنج کانال با آمریکا تماس گرفته می‌شود و بنده بعنوان رئیس هیئت وزیران از این کانال‌ها اطلاعی ندارم. همه‌جا صحبت از سیاست‌های خارجی دولت جمهوری اسلامی است. بدون آنکه دولت از این سیاست‌ها که در همه‌جای کشور و جهان بیان می‌شود، خبر داشته باشد."11

خاطرات ۴/۲/ ۱۳۶۵:

"آقای فریدون مهدی نژاد با آقای احمد وحیدی معاون اطلاعات سپاه آمد و در مورد فعالیت‌های خارج کشور مشورت کرد."12

"مشورت" در اینجا معنایی جز "اجازه گرفتن" ندارد. کمی جلوتر هاشمی به برخی از "کارهای خارج کشور" اشاره می‌کند.

خاطرات ۱۸/۲/ ۱۳۶۵:

"آقای احمد وحیدی مسئول اطلاعات سپاه آمد. درباره‌ی کارهای خارج کشور و هیأت احتمالی آمریکایی و مسایل لبنان مذاکره شد."13

خاطرات ۱۷/۴/ ۱۳۶۶:

"آقای ری شهری اطلاع داد که در پاکستان به حدود ده مقر منافقین حمله شده و ضربه‌ی کاری وارد کرده اند. درباره‌ی سیاست تبلیغی مشورت کرد."[۱۴]

خاطرات ۲۰/۴/ ۱۳۶۶:

"آقای فلاحیان اطلاع داد که دو نفر از مأمورانشان در راه بازگشت از پاکستان، در تور مأموران مرزی پاکستان افتاده‌اند. یکی از منافقین، به اسم [جعلی] امام جمعه‌ی زاهدان، تلفنی در این باره تماس گرفت و خواست از من اطلاعات بگیرد. چون از اول متوجه شدم، او را دست انداختم، بدون ابراز توجه."15

خاطرات ۴/۶/ ۱۳۶۶:

"جلسه‌ی سران قوا در دفتر نخست وزیر بود. [آقای ری شهری] وزیر اطلاعات آمد و گزارش مذاکرات[محسن] کنگرلو در ترکیه را با جمع بندی آورد و دو مأمور عالیرتبه‌ی اطلاعات که همراه او بودند، نظر دادند. قرار شد سناریوهائی تهیه شود و ادامه دهند."[۱۶]

خاطرات ۳۰/۷/ ۱۳۶۶:

"پیش از ظهر [آقای میر حسین موسوی] نخست وزیر بعد از زیارت امام آمد و گفت امام نظرشان این است که در جاهایی خارج از ایران، جواب به آمریکا داده شود. مقداری در این باره بحث کردیم. قرار شد در جلسه‌ی سران قوا بحث شود."17

هاشمی رفسنجانی در این زمان جانشین فرمانده‌ی کل قوا بود و مهمترین امور با نظرارت مستقیم او برنامه ریزی و اجرا می‌شد. در ضمن سه تن از پنج عضو جلسه‌ی سران، فقیه (موسوی اردبیلی، علی خامنه‌ای، هاشمی رفسنجانی) بودند. بعضی مراجع تقلید قم، فقاهت احمد خمینی را نیز تأیید کرده‌اند. انفجار مراکز آمریکائیان در لبنان و چند کشور دیگر، عمل به حکم آیت‌الله خمینی بود که فرمان داد: "در جاهایی خارج از ایران، جواب به آمریکا داده شود." اما این فرامین، در جلسه‌ی سران به تصویب می‌رسید و سپس اجرا می‌شد.

در ۱۹/۷/ ۱۳۶۷ پرسنل وزارت اطلاعات با ترتیب دادن یک تصادف ساختگی، یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق (ابوالحسن مجتهدزاده) را در استانبول (ترکیه) ربودند. رئیس جمهور نظامی ترکیه که از این موضوع مطلع شده بود، به ارتش این کشور دستور آماده باش داد. نیروهای وزارت اطلاعات در پوشش دیپلمات با دو بنز سفارت در حال انتقال نامبرده به ایران بودند. (به احتمال زیاد در ۲۸/۷/ ۱۳۶۷)

فرد ربوده شده در یک ایستگاه سوخت گیری بین راه، که خودرو در آن متوقف شده بود، با سر و صدا توجه مردم را جلب کرد و چند کیلومتر بعد، ماموران ارتش و پلیس ترکیه خورو دیپلماتیک سفارت ایران را متوقف و فرد ربوده شده را از صندوق عقب خودرو بیرون آوردند. دیپلمات‌ها/ اطلاعاتی‌ها همان روز از ترکیه اخراج شدند. منوچهر متکی سفیر وقت ایران در ترکیه نیز پس از ۴۸ ساعت از آن کشور اخراج شد.

چند تن از اعضای عملیات که فاقد پاسپورت دیپلماتیک بودند، بازداشت و چند ماه بعد، با سفر وزیر کشور ایران (محتشمی‌پور) به ترکیه و انجام مذاکرات، آنان آزاد شده و به ایران بازگشتند. ری شهری به عنوان یک فقیه به تنهایی نمی‌توانست تصمیم‌هایی چنین پر خطراتخاذ کند. جلسه‌ی سران، یا حداقل هاشمی رفسنجانی و علی خامنه‌ای به اضافه‌ی آیت‌الله خمینی مجوز این گونه اقدامات را صادر می‌کردند. فرنگی‌کاران وزارت اطلاعات، بازوی اجرایی فقیهان بودند. راستی، وقتی فرنگی کاران سر بختیار را از بدنش جدا کردند، چه کسی به آنها خانه و ماشین جایزه داد؟ فقیه بود یا غیر فقیه؟ کدام فقیه بود؟

میر حسین موسوی در استعفای خود نه تنها به مورد بالا که به موارد دیگری هم اشاره کرده است. به هواپیما ربایی‌های متععد اشاره می‌کند. به راه انداختن جنگ داخلی در لبنان اشاره می‌کند. و به ارسال مواد منفجره به عربستان سعودی. می‌نویسد:

"عملیات برون مرزی که بدون اطلاع و دستور دولت صورت می‌گیرد. شما بهتر می‌دانید که تاکنون فاجعه آفرینی و اثر نامطلوب آنها برای کشور چقدر بوده است. بعد از آنکه هواپیمایی ربوده می‌شود، از آن باخبر می‌شویم. وقتی مسلسلی در یکی از خیابان‌های لبنان گشوده می‌شود و صدای آن در همه‌جا می‌پیچد، متوجه قضیه می‌شویم. پس از کشف مواد منفجره از حجاج ما در جده، اینجانب از این امر آگاه می‌شوم. متاسفانه و علیرغم همه ضرر و زیانی که این حرکت متوجه کشور کرده است، هنوز نظیر این عملیات می‌تواند هر لحظه و هر ساعت بنام دولت صورت گیرد."18

پس از آنکه جاسازی مواد منفجره در ساک‌های حجاج ایرانی، که سپاه پاسداران انجام داده بود، لو رفت و تعداد زیادی از حجاج ایرانی کشته شدند، فقیهان حاکم این ماجرا را به گردن گروه سید مهدی هاشمی انداختند. سپاه پاسداران بدون تصویب هاشمی رفسنجانی، علی خامنه‌ای و آیت‌الله خمینی نمی‌توانست به چنان عملیاتی دست زند. آیت‌الله منتظری در نامه‌ی مورخ ۱۷/۷/ ۱۳۶۵، به آیت‌الله خمینی در این خصوص نوشته است:

"سپاه در وقت حج یک کار غلط ناروا انجام می‌دهد و از ساک‌های حدود صد نفر حجاج پیرمرد و پیرزن بدون اطلاع آنان سوء استفاده می‌کند، به نحوی که در عربستان در وقت حج آبروی ایران و انقلاب را بردند و آقای کروبی ناچار شد از ملک فهد طلب لطف کند، لابد حضرت‌عالی شنیده‌اید، آن‌وقت در همان کشور بعضی زمزمه راه می‌اندازند که خوب است بگوئیم از طرف سید مهدی هاشمی بوده، و یک نفر از شش نفر افراد سپاهی که متصدی این کار غلط بوده‌اند آمد نزد من و به من گفت مسئول من در سپاه اصرار می‌کند که بگویم از طرف سید مهدی هاشمی این کار انجام شده، و در مجلس و هیئت دولت و محافل دیگر هم شایع کردند، اینک آنان که در سپاه این کار غلط را انجام داده‌اند و در وقت حج آبرویمان را بردند،غیر قابل تعقیبند."19

احمد خمینی در پاسخ آیت‌الله منتظری در رنج نامه نوشته است:

"در همین نامه در رابطه‌ی با مواد منفجره در عربستان آورده‌اید: "اينک آنان که در سپاه اين کار غلط را کرده‌اند و در وقت حج آبرويمان را بردند غير قابل تعقيبند ولی آقای حسنی و سيد مهدی هاشمی بايد تعقيب و محاکمه شوند." آيا راهی برای کارهای انقلابی غير از آنچه در مکه شد وجود دارد؟ البته اين گونه کارها گاهی بدون گير و اشکال انجام می‌گيرد و گاهی لو می‌رود. اين به معنای موافقت من با اين گونه کارها نيست ولی به طور کلی معمول اين گونه کارها همين است."20

احمد خمینی به عنوان یکی از مهمترین تصمیم گیرندگان آن دوره و عضو جلسه‌ی سران قوا، تأکید می‌کند که هیچ راه دیگری برای کارهای انقلابی در دیگر کشورها، جز آنچه در عربستان سعودی انجام گرفت، وجود ندارد. با توجه به این مقدمات، شست و شوی دامن فقیهان از این گونه اعمال، موضعی صنفی/ ایدئولوژیک است. اما در مواردی، صرفاً منافع سیاسی در کار است. گویی ائتلافی سیاسی برای رسیدن به قدرت در کار است و حقیقت و دموکراسی در این میانه جایی ندارد. وقتی رسیدن به قدرت به آرمان اصلی تبدیل شد، "ائتلاف سیاسی" جای حقیقت را خواهد گرفت. این کجا و سخن محققانه گفتن درباره‌ی نقش فقها در سه دهه‌ی گذشته کجا؟

به عنوان نمونه‌ای دیگر، به ماجرای به قتل رساندن آیت‌الله لاهوتی توجه کنید. بعد از آنکه اسدالله لاجوردی در زندان اوین با سم استرکنین آیت‌الله لاهوتی را به قتل رساند، آیت‌الله خمینی که قبلاً گفته بود:"لاهوتی نور چشم من است" سکوت معناداری کرد و هیچ اطلاعیه‌ای در بزرگداشت او صادر نکرد.

هاشمی رفسنجانی به دختران و دامادهای خود گفت: "شما به خاطر انقلاب، سکوت کنید ... قضیه را به خاطر انقلاب پیگیری نکنیم و سکوت کنیم".به این می‌گویند "اسلام فقاهتی".

هاشمی رفسنجانی ترور ده‌ها تن از دگراندیشان در داخل و خارج از کشور- در دوران ریاست جمهوری‌اش- را انکار کرده و تمامی قتل‌ها را به دوران قبل از ریاست جمهوری خود (دوره‌ای که به قول او کارها در دست اصلاح‌طلبان بعدی بود) و دوران پس از ریاست جمهوری‌اش (دوران اصلاح‌طلبان) متعلق می‌داند. می‌گوید:

"بررسی کنید و یکی را پیدا کنید و بیاورید و به من بگویید که این فرد مشخصاً در زمانی که شما رئیس جمهور بودید به قتل رسیده است. هیچ کس نتوانست این کار را بکند. تا به حال هم نیاورده‌اند ... موردی برای قتل برنامه ریزی شده‌ای که برای تسویه‌ی افراد باشد، ندیدم ... این شصت قتل کدام است؟ اگر قبل از دولت من بود، آن زمان به شکل دیگری بود و ربطی به من نداشت. دستگاه قضایی آن زمان مال آقایان به اصطلاح رادیکال [سید حسین موسوی تبریزی، موسوی اردبیلی، یوسف صانعی، موسوی خوئینی‌ها، و ...] بود. یک شکل قضایی داشت. در دوره‌ی من شما پیدا کنید. اتفاقاً یکی از برنامه‌هایم این بود که کارهای بد این گونه اتفاق نیفتد. ما این گونه زندانی خیلی کم داشتیم. فقط یک گروه- همان ملی مذهبی‌هایی که شما می‌گوئید- بودند که آن هم دستگاه اطلاعاتی ما مشخصاً پرونده‌ی توطئه‌ی خارجی را با ادله آورد که مثلاً اینها در فلان جا ملاقات کردند و این خواست آمریکا بوده است."21

اولاً هاشمی فراموش کرده است که قبل از ریاست جمهوری نیز قدرت‌مندترین فرد پس از آیت‌الله خمینی بوده و امور مهم با اجازه‌ی او رخ نمی‌داده‌اند. ثانیاً: هاشمی رفسنجانی فراموش کرده است که دوران ریاست جمهوری او با ترور عبدالرحمن قاسملو، عبدالله قادری و رسول فاضل در اتریش آغاز شد. در دوران ریاست جمهوری او کاظم رجوی در ۴/۲/ ۱۳۶۹ در سویس ترور و عبدالرحمن برومند در ۲۹/۱/۱۳۷۰ ترور شدند. در ۱۷/۵/ ۱۳۷۰، بختیار در فرانسه سلاخی شد. ترور صادق شرفکندی و چهار چند تن دیگر در رستوان میکونوس در تاریخ ۲۶/۶/۱۳۷۱ در برلین رخ داد. فریدون فرخزاد در ۱۵/۵/ ۱۳۷۱ در شهر بن آلمان و محمد حسین نقدی در ۲۴/۱۲/ ۱۳۷۱ در شهر رم ایتالیا کشته شدند. عثمان محمد امینی را در ۴/۳/ ۱۳۷۳ در کپنهاک دانمارک کشتند. وزارت اطلاعات ده‌ها تن دیگر را در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی در خارج از کشور به قتل رساند. علی فلاحیان در همان دوران (۱۳۷۱) در یک مصاحبه‌ی تلویزیونی گفت: "ما رد پای آنها [مخالفین نظام] را در خارج نیز تعقیب می‌کنیم. ما آنها را تحت نظر داریم و سال گذشته موفق شدیم که ضربه‌های سنگینی به اعضای برجسته آنها بزنیم". روح‌الله حسینیان درباره‌ی ترورهای سعید امامی در خارج از کشور گفت: "شاید صدها عملیات برون مرزی ... خیلی عملیات داشت و اعتقادش همین بود". اگر ده‌ها شاهد دیگر ارائه گردد، احتمالاً هاشمی رفسنجانی خواهد گفت که اینها را تیم‌های اطلاعاتی/ امنیتی جمهوری اسلامی نکشته‌اند. در داخل کشور هم، دهها ترور در دوران ریاست جمهوری وی صورت گرفته که حتی روز و ساعت آن مشخص است. وزارت اطلاعات سعیدی سیرجانی را در ۲۳/۱۲/ ۱۳۷۲ بازداشت کرد. ۹ ماه بعد وی را کشت و اعلام کرد در ۵/۹/ ۱۳۷۳ درگذشته است. در هشتم آذر ماه در شرایط کاملاً امنیتی وی را دفن کردند. دو کشیش مسیحی (میکائیلیان و دیباج) را در نیمه‌ی تیرماه ۱۳۷۳ به طرز فجیعی به قتل رساندند. شمس الدین امیرعلایی را در مرداد ماه ۱۳۷۳ به قتل رساندند. این فهرست را می‌توان همین طور ادامه داد.
هاشمی خود به چند مورد از اقدامات وزارت اطلاعات در دوران ریاست جمهوری‌اش اشاره کرده و می‌گوید:

"وقتی از طریق یکی از افراد وزارت فهمیدم که اینها موشک‌هایی را بدون اطلاع من برای زدن منافقین به اروپا فرستادند، موضوع را پی‌گیری کرده، آنها را تنبیه کردم. همین آقای سعید اسلامی (امامی) را در آن مسئله، محاکمه‌ی اداری کردیم و به عنوان متخلف اداری از معاونت او را بر داشتیم و در مشاورت گذاشتیم. چرا که این کار را بدون اجازه کرده بود."22

درباره‌ی این مدعا باید به چند نکته توجه کرد. اولاً:پیش از این سخنان هاشمی رفسنجانی را نقل کردیم که وزارت اطلاعات با هماهنگی و اجازه‌ی وی در پاکستان با موشک مقرهای سازمان مجاهدین خلق را زدند. ثانیاً: اگر اختلافی بوده، اختلاف بر سر اجازه داشتن یا اجازه نداشتن بوده است. در مورد پاکستان مجوز وجود داشته، اما در مورد اروپا، گویی سعید امامی خودسر اقدام کرده است. ثالثاً: تنها مجازات ارسال موشک از سوی وزارت اطلاعات هاشمی به اروپا، تنزل مقام سعید امامی از "معاونت" به "مشاورت" بوده است.

هاشمی به ماجرای ربودن فرج سرکوهی هم اشاره کرده و می‌گوید:

"مثال دیگر در مورد فرج سرکوهی بود. کارهایی با او کرده بودند. به ما گفته بودند که در خارج است. بعد من از منابع دیگری که در اختیار خودم بود، فهمیدم که ممکن است در داخل باشد. بازخواست کردم و آنها نامه‌ای از او برای من آوردند و گفتند که این نامه از خارج آمده است. در آن نامه به زنش در ایران نوشته بود که نباید برای مدت‌ها به ایران بیایم. چنین سندی را با خط خودش آوردند. شاید هم در زندان نوشته بود. من که خط او را نمی‌شناختم. ولی گفتند از خارج فرستاده است."23

هاشمی رفسنجانی به نامه‌ی جعلی وزارت اطلاعات اشاره می‌کند، اما از نامه‌ی معروف فرج سرکوهی نامی نمی‌برد که در آن ماجرای ربوده شدن و شکنجه‌ی خود را شرح داده بود. اگر مأموران وزارت اطلاعات به او دروغ گفته بودند، چرا پس از انتشار نامه‌ی سرکوهی با آنها برخورد نکرد؟ چرا دستور آزادی سرکوهی را صادر نکرد؟ چرا سرکوهی مجدداً بازداشت و به یکسال زندان محکوم شد؟ البته هاشمی رفسنجانی ماجرای به دره افکندن اتوبوس حامل روشنفکران- که عازم ارمنستان بود- را فراموش کرده است که در چه زمانی اتفاق افتاد. در عین حال، هاشمی می‌گوید:

"مواردی هم بود که بنابر ادله ای لازم نمی‌دیدند به من بگویند و شاید به جاهای دیگر می‌گفتند ... مواردی هم بدون اطلاع ما انجام شد ... روابط من با آقای فلاحیان این گونه نبود که او هم خیلی بخواهد مرا بی‌اطلاع نگه دارد. قبل از این که ایشان وزیر شود، در جنگ که بودم، دفتر ویژه‌ای داشتم و ایشان بازرس ویژه‌ی من بود یا سمتی این گونه در جنگ داشت. یک نیروی اطلاعاتی به آن معنا نبود. در وزارت هم کار می‌کرد. از اول هم در حزب [جمهوری اسلامی] و کارهای سیاسی ایشان را می‌شناختم. حالت تحمیلی نداشت. خودم ایشان را انتخاب کردم و بعد مراعاتش را هم می‌کردم و مواظبش بودم."24

کارنامه‌ی فقیه زبر دست، علی فلاحیان، شفاف است. هاشمی رفسنجانی شخصاً او را به وزارت اطلاعات انتخاب کرد. کارنامه و عملیات فلاحیان، با مجوز هاشمی بوده یا با مجوز خامنه‌ای (هاشمی گفته بعضی کارها را با جاهای دیگر هماهنگ می‌کردند)، کارنامه یک فقیه است چرا که فلاحیان مجتهد مورد تأیید فقهای حوزه‌ی علمیه‌ی قم بود.

هاشمی رفسنجانی ماجرای انفجار مرکز نظامیان آمریکا در الخبر (در زمان ریاست جمهوری بیل کلینگتون) را فراموش کرده است که تا مرز حمله‌ی نظامی آمریکا به ایران پیش رفت. خوشبختانه سعودی‌ها اسناد را به آمریکایی‌ها تحویل ندادند. چند وقت بعد که یکی از روحانیون خوشنام به عربستان رفت و با پادشاه آن کشور دیدار کرد، سعودی‌ها با اسناد و مدارک اثبات کردند که در آن عملیات دست رژیم ایران در کار بوده است. پرسش آنها این بود: تکلیف ما با شما چیست؟ شما یا در چمدان‌های حجاج مواد منفجره وارد کشور ما می‌کنید، یا مرکز نظامیان آمریکا در کشور ما را منفجر می‌کنید. این دومی، در زمان ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی صورت گرفت.

۴-۱-۴- آیت‌الله صانعی: آیت‌الله صانعی یکی از مراجع تقلید فعلی است که به خوبی در مقابل سلطان و مریدانش ایستاده و از نظر فقهی راهگشایی‌های خوبی کرده تا روحانیت درباری، به خواست و میل سلطان، او را از مرجعیت عزل کنند. گویی دانش و موقعیت اجتماعی را روحانیت درباری به کسی می‌بخشد تا از وی بگیرد. اما آیت‌الله صانعی یکی از سه دادستان کل کشور در دهه‌ی اول انقلاب بود. آیا او فقیه نبود؟ کارهایی که می‌کرد، فقیهانه نبود؟ این چه نوع استدلال مخدوشی است که برای نجات فقه ،همه‌ی فقها را از فقاهت می‌اندازد؟ اگر آیت‌الله صانعی فقیه نیست، پس چه کسی فقیه است؟ جالب است که زمامداران جمهوری اسلامی و روحانیت تابع رهبر، آیت‌الله صانعی را از مرجعیت عزل می‌کنند، اما برخی از مدافعان "اسلام فقاهتی" نیز او را از فقاهت عزل می‌کنند.

۵-۱-۴- ری شهری و فلاحیان: مطابق قانون، وزیر اطلاعات باید مجتهد باشد. اجتهاد علی فلاحیان برای وزارت اطلاعات را آیت‌الله صانعی تأیید کرد. اجتهاد محمدی ری شهری را چه کسی تأیید کرد؟ من شنیده بودم که آیت‌الله منتظری اجتهاد وی را تأیید کرده است. یک بار در حضور یکی از دوستان از آیت‌الله منتظری، پرسیدم: گفته‌اند که شما اجتهاد ری شهری را برای وزارت اطلاعات تأیید کرده‌اید؟ فرمودند: آری. کارنامه‌ی ری شهری و علی فلاحیان روشن است که چیست. آنها فقیهانه دست به آن اعمال زدند. البته این سخن بدان معنا نیست که آیت‌الله منتظری و آیت‌الله صانعی اعمال آن دو را تایید می‌کردند. محل نزاع فقیه/ نافقیه بودن این افراد است، نه تصویب کارهای آنان توسط مراجعی چون آیت‌الله منتظری و آیت‌الله صانعی.

۶-۱-۴- سید حسین موسوی تبریزی: وی در اوایل دهه‌ی شصت دادستان انقلاب بود. او فقیه بود یا نبود؟ کارهایش فقیهانه بود یا غیر فقیهانه؟ موسوی تبریزی وقتی دادستان بود می‌گفت:

"یکی از احکام جمهوری اسلامی این است که هر کس در برابر این نظام امام عادل [امام خمینی]بایستد، کشتن او واجب است و زخمی‌اش را باید زخمی‌تر کرد که کشته شود ... این حکم اسلام است، چیزی نیست که تازه آورده‌ باشیم."25

این سخنان، سخنان فقیهانه است. این اسلامی است که فقیهان اختراع کرده‌اند. با گفتن این که موسوی تبریزی فقیه نبود و نیست، مسأله حل نمی‌شود. در آن صورت باید همه‌ی فقها را به غیر فقیه تبدیل کرد.

۷-۱-۴- آیت‌الله محمدی گیلانی: این قاضی دهه‌ی شصت را چگونه می‌توان نافقیه قلمداد کرد؟ وی در همان زمان، فقیهانه (با اتکاء به منابع معتبر فقهی)، درباره‌ی شکنجه‌هایی که تحت عنوان تعزیر صورت می‌گرفت، گفته بود:

"تعزیر باید پوست را بدرد و از گوشت عبور کند و استخوان را درهم بشکند."26

۲-۴- دوران زعامت علی خامنه‌ای: فقاهت علی خامنه‌ای مورد تأیید آیت‌الله خمینی و آیت‌الله منتظری بود. آیت‌الله صانعی هم پس از انتخاب علی خامنه‌ای به مقام رهبری، سخنان مبالغه آمیزی در این خصوص ایراد کرد و گفت:

"من به عنوان یک مسئله شرعی می‌گویم که تخلف از فرمان آیت‌الله خامنه‌ای گناه و معصیتی است بزرگ و رد بر او، رد بر امام صادق و رد بر امام صادق رد بر رسول الله و رد بر رسول الله رد بر الله و موجب خروج از ولآیت‌الله و ورود به ولایت شیطان است و طبق روایت عمر ابن حنظله در باب ولایت فقیه رد بر او در حد شرک به الله است و اما حفظ و تقویت آیت‌الله خامنه‌ای هرچه بیشتر تایید و تقویت شود اسلام و انقلاب اسلامی و حوزه‌های علمیه و فقه و قران تقویت شده است. تایید ایشان یک واجب الهی است نه یک مستحب. مسئله کیان اسلام و عظمت اسلام است، مسئله یک امر جزئی نیست و عدم تایید ترک واجب است و ترک واجب موجب معصیت و خروج از عدالت است."27

تردیدی ندارم که آیت‌الله صانعی دیگر به نظریه‌ی ولایت فقیه باور ندارد. اما این نظر جدید، علی خامنه‌ای را از فقاهت ساقط نمی‌کند. او فقیهی است که در رأس حکومت قرار گرفته و فقیهانه زمامداری می‌کند. سخنان آیت‌الله صانعی درباره‌ی علی خامنه‌ای با مشرب فقهی آیت‌الله خمینی کاملاً سازگار است. منتها، آیت‌الله صانعی دیگر در آن چارچوب فکر نمی‌کند و به ولایت فقیه باور ندارد، تا چه رسد به آنکه برای علی خامنه‌ای حق ولایت بر مردم و مراجع تقلید قائل باشد.

علی خامنه‌ای را مجلس خبرگان رهبری اول به جانشینی آیت‌الله خمینی برگزید. آن مجلس از مهم‌ترین فقها تشکیل شده بود. همان فقهایی که چهار سال قبل آیت‌الله منتظری را به جانشینی آیت‌الله خمینی انتخاب کرده بود. مجالس خبرگان بعدی هم براین انتخاب صحه نهادند و تاکنون جز تأیید و تصویب زعامت و عملکرد او کار دیگری نکرده‌اند. بدین ترتیب، همه‌ی فقهای عضو خبرگان، در تمامی مسائلی که پیش آمده مسئولیت مستقیم دارند.

مبلغ "اسلام فقاهتی" از "حضرت آیت‌الله آقای هاشمی رفسنجانی" و دیگر فقهای مجلس خبرگان رهبری درخواست کرده است تا " مقام رهبری جمهوری اسلامی ایران آیت‌الله سید علی خامنه‌ای" را "استیضاح" کنند. "مجلس فقیهان رهبری"- از جمله "حضرت آیت‌الله آقای هاشمی رفسنجانی"- در بیانیه‌ی پایانی آخرین اجلاس خود، در ۲۴/۶/ ۱۳۸۹،نه تنها بر همه‌ی اعمال علی خامنه‌ای صحه گذارد، بلکه مقام فقهی وی را بالا برد و این "آیت‌الله" را به "آیت‌الله العظمی" ارتقا داد و نوشت:

"خبرگان ملت [فقیهان ایران] مثل همیشه بیعت خود را با ولی امر مسلمین تجدید کرده و اعلام می‌نماید ولایت فقیه ستون فقرات نظام اسلامی بوده و مقام معظم رهبری حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای (مدظله العالی) با مدیریت و تدبیر شایسته‌ی خویش بعد از ارتحال امام راحل عظیم الشان نشان دادند که تنها شخصیتی هستند که لباس رهبری امت بر قامت ایشان زیبنده است صراط مستقیم سعادت، پیروی راه ولایت فقیه است ... مجلس خبرگان [فقیهان] رهبری همگان را به وحدت حول محور ولایت بر پایه‌ی اصول و ارزش‌های انقلاب اسلامی دعوت می‌کند ... تساهل و تسامح فرهنگی، دمیدن در جریان ملی گرایی، عدم توجه شایسته به مسئله‌ی عفاف و حجاب از دغدغه‌ها و نگرانی‌های اعضای [فقیهان] مجلس خبرگان رهبری است ... دست اندرکاران مطالبات به حق مقام معظم رهبری در این حوزه‌ها را که مطالباتی ارزشمند، کاربردی و سازنده است، تحقق بخشند."28

پس- برخلاف مدعای مبلغان "اسلام فقاهتی"- حوزویان/ فقیهان نه تنها علی خامنه‌ای را فقیه به شمار می‌آورند، که او را "فقیه جامع الشرایط" قلمداد می‌کنند. از جمع آن همه فقیه، فقط و فقط آیت‌الله دستغیب در مقابل آنها ایستاد. اما آیت‌الله دستغیب هم فقاهت علی خامنه‌ای را انکار نکرده است. روشن است که آیت‌الله خامنه‌ای به فتوای خود عمل می‌کند، نه فتوای مخالفانش.

۱-۲-۴- هاشمی رفسنجانی: هاشمی رفسنجانی فقیه بود و فقیه است. در دوران ریاست جمهوری وی، وزارات اطلاعات چه کارها که نکرد؟ مگر هاشمی رفسنجانی در به رهبری رساندن علی خامنه‌ای بیشترین نقش را بازی نکرد؟ مگر هاشمی رفسنجانی طی حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری ۲۲ خرداد ۸۸ دائماً بر این نکته تأکید نکرد که تنها راه نجات و حل بحران پیروی از رهنمودهای مقام معظم رهبری است؟ به عنوان نمونه به موارد زیر توجه کنید:

۱-۱-۲-۴- هاشمی رفسنجانی در دیدار با آیت‌الله سیستانی در خصوص اختلاف نظر خود با علی خامنه‌ای گفت:

"ما اختلاف نداريم ، من و رهبری با هم خيلی خوب هستيم و هيچ مشکلی نداريم . البته گاهی اختلاف نظرهائی پيش می‌آيد ولی هر جا نتوانيم حل کنيم من از ايشان تبعيت می‌کنم. اينها مهم نيست چون مباحث فکری است، آنچه مهم است اين است که در عمل ما متحد عمل می‌کنيم و به نظر رهبری عمل می‌شود."29

۲-۱-۲-۴- هاشمی رفسنجانی در سخنرانی دیگری گفته است:

"رجوع به سخنان اخیر مقام معظم رهبری در حاکمیت قانون و پرهیز از اعمال خودسرانه و هم چنین کمک به ایشان توسط همه نیروهای سیاسی و اصیل انقلاب که به اسلام، نظام و قانون پایبند هستند، می‌‌تواند حل موضوع را به همراه داشته باشد و اقدامات نظیر انجام مناظرات مستدل و اظهارات رسانه‌ای به جای برخوردهای خیابانی می‌‌تواند این مسیر را هموار کند."30

۳-۱-۲-۴- هاشمی رفسنجانی در دیدار با اعضای شورای مرکزی حزب اعتدال و توسعه، گفت:

"اقدامات خلاف قانون و تندروی‌ها از سوی هر جناحی هيچ گاه مورد تاييد ايشان [علی خامنه‌ای] نبوده و نخواهد بود. در شرايط فعلی اينجانب صالح‌ترین فرد را برای حل مشکلات فعلی جمهوری اسلامی ايشان [رهبری] می‌دانم و مطمئن هستم با کمک افراد معتدل از هر دو جناح موجود کشور با تدبير رهبری مسائل موجود قابل حل و فصل است و در صورت حل مشکلات جاری، دشمنان خارجی و ضدانقلاب مايوس خواهند شد."31

۴-۱-۲-۴- طی یکسال گذشته آیت‌الله محمد یزدی سخنان تندی علیه هاشمی رفسنجانی ایراد کرد. هاشمی رفسنجانی به آخرین تهاجم او چنین پاسخ گفت:

"اصل ولایت فقیه محور جمهوری اسلامی است، اگر ولایت و جایگاه رهبری آسیب ببیند نمی‌توان آینده خوبی برای کشور متصور بود. مهمترین دلیل این حملات [به من]، مواضع اینجانب درباره لزوم رعایت حقوق مردم و همچنین دفاع از شخص رهبری و پرهیز از افراط بر اساس عقیده و اعتقاد قلبی‌ام است."32

۵-۱-۲-۴- هاشمی رفسنجانی در نطق افتتاحیه‌ی مجلس خبرگان رهبری (در مورخ ۴/۱۲/۸۸) گفت:

"باید این قانون اساسی، اهل‌بیت، ولایت و رهبری را محور قرار دهند و کسانی که اینها را قبول ندارند بحث دیگری دارند که اکثریت نیستند. برای ما مهم است که این مجموعه را در صحنه نگه داریم و کاری نکنیم تیرهایی که نباید به سمت رهبری و نظام برود، به آن سمت رفته و ایشان سیبل شود و من بیش از همه می‌‌دانم که رهبری می‌‌خواهند صحنه خیلی داغ نشود و کسی آسیب نبیند ... رهبری الان هم مراقب هستند تا طغیان پیش نیاید و حرف‌های بی‌خودی زده نشود. بین وفاداران انقلاب و ساختارشکنان که با قانون‌ اساسی یا رهبری مشکل دارند، مرز وجود دارد که این مرز جعلی نیست و نباید اجازه دهیم مخدوش شود. تردید ندارم کسانی که اصول قانون اساسی را قبول دارند می‌‌خواهند این مرز را رعایت کنند. امروز کسی را بهتر از رهبری نمی‌شناسم که محور این وحدت باشد که البته همه می‌توانند موثر باشند واگر ایشان راه را بر عهده بگیرند که گرفته‌اند از طریق راهنمایی ایشان خبرگان که نفوذ زیادی در مردم دارند می‌‌توان حرکت کرد."33

۶-۱-۲-۴- هاشمی رفسنجانی دو روز بعد (۶/۱۲/۸۸) بر سر مزار آیت‌الله خمینی خطاب به نمایندگان مجلس خبرگان رهبری گفت:

"دوباره به فکر افتاده‌اند که امام را از ذهن‌ها حذف کنند ... تاسف بیشتر این است که در داخل هم افراد ناآگاه، شاید با حسن نیت کمک می‌کنند که افکار امام را مطرود و مخدوش کنند و کسانی که در آن زمان حرفی برای گفتن نداشتند الان میدان ‌داری می‌‌کنند. نباید بگذاریم داستان مشروطه دوباره در کشور تکرار شود، البته دشمنان خارجی خیلی حرفه‌ای عمل می‌‌کنند و بعضی حرف‌هایی که می‌‌زنند نشان می‌‌دهد که از کارشناسان کارکشته‌ای استفاده می‌کنند که عمدتا از ایران به خارج رفته‌اند یا فرار کردند و از تیپ‌های فرهنگی، سیاسی، ‌اطلاعاتی و نظامی بودند که با ایران آشنایی و ارتباط دارند و مسائل را تحلیل می‌‌کنند. موج فتنه بزرگی علیه انقلاب، اسلام ولایت و تقدس روحانیت شروع شده. اسلام، تشیع، امام زمان و ولایت سرمایه‌ی ماست و اصالت با آنهاست ... خوشبختانه کسی مانند مقام رهبری را در راس کشور داریم که تفسیر امام را بیشتر از همه می‌داند و آن را بیان می‌کند، اما متاسفانه افراد ناآگاه به جای این که مسوولیت کارهای خودشان را بپذیرند به گونه‌ای رفتار می‌‌کنند که همه‌ی مسوولیت‌ها را به عهده‌ی آقا می‌‌اندازند و با جا خالی دادن و حرف‌های نامربوط ، باعث می‌شوند ترکش کارهایی را که مردم از آنها قبول نمی‌‌کنند، به آن طرف (رهبری) برود."34

۷-۱-۲-۴- هاشمی رفسنجانی در دیدار با جمعی از ائمه‌ی جماعت مساجد تهران (۱۲/۱۲/۸۸) خطاب به آنان گفت:

"عبور از شرایط فعلی کشور و حل مسائل پیش آمده تنها در قدرت رهبری است. بدون نقش آفرینی ایشان و همچنین حمایت همه افراد و گروه‌های داخلی نمی‌توان به حل مسائل امیدوار بود ... خطر این است که امروز عده‌ای با ادعای حمایت از اسلام، انقلاب و دفاع از نظام در حال توطئه بر ضد جمهوری اسلامی هستند."35

۸-۱-۲-۴- هاشمی رفسنجانی در سخنرانی افتتاحیه‌ی آخرین تازه ترین اجلاس مجلس خبرگان رهبری در ۲۳/۶/۱۳۸۹ گفت:

"دشمنان از طرف ديگر به دنبال ولايت هستند ... دشمنان قصد دارند سرمايه‌های ما را مخدوش کنند و اگر موفق شوند روحانيت و مراجع و ولايت را از چشم مردم بيندازند و بی‌‌اعتبار کنند ما از ريشه دچار مشکل می‌‌شويم و آنها می‌‌خواهند اين کار را بکنند و از اصل اسلام شروع کرده و البته به سراغ انقلاب، امام و روحانيت خواهند رفت ... آنها که تلاش می‌‌کنند همه مسائل را متوجه رهبری کنند و مرکزيت نظام را مخدوش کنند چه هدفی دارند؟ چرا آدم‌هايی هستند که به اسم ذوب در ولايت، همه کارهای ديگری که در کشور انجام می‌‌شود را به پای رهبری بگذارند؟ در حالی که مسووليت هرکس در قانون مشخص است و نبايد هر کاری بشود و بعد القا کنيم به نام رهبری؛ چرا که رهبری مقام مقدسی است و در محل نظارت عمومی به اوضاع حضور دارند و در اموری که لازم است دخالت می‌‌کنند."36

سخنان و رهنمودهای این فقیه، فقیهانه است یا نافقیهانه؟ او در اینجا مسلمات فقه را زیر پا می‌نهد یا به فقه، آنگونه که خود می‌فهمد، عمل می‌کند؟ مگر وی از دیگر فقها کمتر است که صاحب فتوا نباشد و برخلاف شرع عمل کند؟

۲-۲-۴- آیت‌الله محمد یزدی: یزدی اولین رئیس قوه‌ی قضائیه‌ی علی خامنه‌ای بود. آیا یزدی فقیه نیست؟ یزدی را آیت‌الله خمینی به عنوان قاضی و یکی از فقهای شورای نگهبان قانون اساسی برگزید. پس از سخنرانی ۲۸ رجب آیت‌الله منتظری و حمله‌ی سپاه و بسیج و بقیه‌ی عوامل سلطان به بیت او، آیت‌الله محمد یزدی، به عنوان رئیس قوه‌ی قضائیه در خطبه‌های نماز جمعه تهران(۳۰/۸/ ۱۳۷۶)، خطاب به وی گفت:

"شما اطلاع ندارید و همین‌طور بی‌تقوایی می‌کنی و یک چیزی می‌گویی. چطور جرات می‌کنی، در فردای قیامت جواب خدا را چه خواهی داد؟ مگر راحت می‌شود یک کسی [آیت‌الله علی خامنه‌ای] را زیر سئوال برد؟ ... حرف‌های شما هیچ نقشی ندارد. شما برای خودت یک حرفی می‌زنی مردم هم جوابت را می‌دهند. اگر کوتاه نیامدی مردم هم جواب محکم‌تری می‌دادند. حالا یک درجه جواب دادند، اگر کوتاه آمدی، آمدی اگر نیامدی جواب بعدی را هم خواهی شنید."37

شیوه‌های فقیهانه‌ی حکومت کردن و خطبه‌های نماز جمعه خواندن همین است. قاضی القضات جمهوری اسلامی/ولی فقیه، روز روشن مرجع تقلید را تهدید می‌کند که اگر باز هم انتقاد کنی، باز هم به منزلت حمله خواهد شد. توجیه شرعی حمله‌ی به بیت مراجع تقلید، با فقیهان است، نه غیر فقیهان. آیت‌الله خمینی این رویه را آغاز کرد، آیت‌الله خامنه‌ای آن را ادامه داد. وقتی احمد خمینی نظر آیت‌الله خمینی درباره‌ی آیت‌الله شریعتمداری را به اطلاع محمد یزدی رساند، او سردسته‌ی تجمع علیه آیت‌الله شریعتمداری در شهر قم شد. آیت‌الله یزدی صادقانه در خاطراتش، برخوردهایش با مراجع تقلید را گزارش کرده است.

۳-۲-۴- آیت‌الله هاشمی شاهرودی: کمتر کسی فقاهت شاهرودی را انکار می‌کند و کسانی در حوزه‌های علمیه به دنبال مطرح ساختن مرجعیت او هستند. وی در دوره‌ی آیت‌الله خمینی در درس‌های آیت‌الله منتظری شرکت می‌کرد. در دوران زعامت آیت‌الله خامنه‌ای به مدت ده سال رئیس قوه‌ی قضائیه بود. اکنون هم عضو شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام است. در زمانی که ریاست مجلس اعلای انقلاب عراق را بر عهده داشت، فقیهانه خود را "عراقی" معرفی می‌کرد. وقتی ریاست قوه‌ی قضائیه را بر عهده گرفت، فقیهانه، "ایرانی" شد. کارنامه‌ی وی در قوه‌ی قضائیه روشن‌تر از آن است که نیاز به توضیح داشته باشد.

۴-۲-۴- صادق لاریجانی: صادق لاریجانی فاقد سابقه‌ی سیاسی است. همیشه به فقه اشتغال داشته است. نه تنها فلسفه‌ی متافیزیکی مسلمین را می‌داند، بلکه با فلسفه‌های جدید غرب هم آشناست. آثاری که در زمینه‌های مختلف تآلیف کرده است، موید این مدعاست. فقیهی است که از سیاست می‌گریخت، اما ولی فقیه وی را به شورای نگهبان و سپس به قوه‌ی قضائیه فرستاد.

۵-۲-۴- احمد جنتی: آیت‌الله خمینی او را فقیه می‌دانست و آیت‌الله منتظری هم به عنوان فقیه با او مکاتبه می‌کرد. یکی از فقهای موثر سه دهه‌ی گذشته بوده است.

۶-۲-۴- محمد تقی مصباح یزدی: انصاف آن است که مقام علمی مصباح در میان فقها، از بسیاری از مدعیان بالاتر است. بیشتر به کار فکری اشتغال داشته تا به مبارزه‌ی سیاسی با رژیم شاه. ۱۰ سال اول انقلاب هم در همین زمینه فعال بود. علی خامنه‌ای برای مبارزه‌ی با نواندیشی دینی به دانش او محتاج بود.

در اینجا به طور فشرده اشاره شد که آنان که در این سه دهه بر کشور ایران سلطه داشته اند، فقیهان بوده‌اند، نه "فقیه نمایان". براساس اجتهاد فقهی خود عمل کرده‌اند، نه تقلید از این و آن. اگر هم از ولی فقیه تبعیت کرده‌اند، اجتهاد فقهی‌شان تبعیت از حکم ولی فقیه را برایشان الزامی می‌کرده است.

پاورقی‌ها:

۱- صحیفه‌ی امام ، جلد ۱۵ ، ص ۱۱۶.

۲- خاطرات آیت‌الله خلخالی، ایام انزوا، دنباله‌ی جلد اول، نشر سایه، ص ۵۱.

۳- خاطرات آیت‌الله خلخالی، ایام انزوا، دنباله‌ی جلد اول، ص ۵۷.

۴- خاطرات آیت‌الله منتظری ، چاپ شرکت کتاب، صص ۵۸۹- ۵۸۸.

۵- خاطرات آیت‌الله منتظری ، صص ۵۸۹- ۵۸۸.

۶- خاطرات آیت‌الله منتظری ، ص ۳۵۷.


۷- خاطرات آیت‌الله منتظری ، ص ۳۹۲.

۸- خاطرات آیت‌الله منتظری ، ص ۶۵۵.

۹- رجوع شود به اینجا

هاشمی رفسنجانی در وبسایت خود درباره‌ی ماجرای مک فارلین آورده است:

"قضیه‌ مک‌ فارلین‌ به‌ این‌ صورت‌ پیش‌ آمد که‌ ما گاهی‌ بعضی‌ از سلاح‌های‌ مورد نیاز را از بازار سیاه‌ و به‌ قیمت‌ گرانتری‌ می‌خریدیم‌. دلال‌هایی‌ مدعی‌ شدند که‌ آمریکائی‌ها حاضرند اینها را به‌ مقدار زیاد و به‌ قیمت‌ کارخانه‌ به‌ ایران‌ بفروشند. من‌ فرمانده‌‌ی جنگ‌ بودم‌، این‌ وسایل‌ توسط‌ ماموران‌ ما خریداری‌ می‌شد چند محموله‌ هم‌ خریده‌ بودند در مقابلش‌ هم‌ ما برای‌ آزادی‌ گروگان‌های‌ آمریکایی‌ در لبنان‌ تلاش‌ می‌کردیم ‌... قضیه‌ مک‌ فارلین‌ پیش‌ آمد ... سرانجام‌ با مشورت‌های‌ انجام‌ شده‌ در یکی‌ از هتل‌ها مستقر شدند و دو سه‌ نفر از مدیران‌ ما با آنان‌ صحبت‌ کردند ... آنها اصرار داشتند که‌ اول‌ همه‌ گروگان‌ها آزاد بشوند و پس‌ از آن‌ کارشان‌ را ادامه‌ بدهند. پذیرفتن‌ این‌ تقاضا برای‌ ما مشکل‌ بود چون‌ گروگان‌ها دست‌ ما نبود و ما قدرتی‌ نداشتیم‌. باید می‌‌رفتیم‌ تلاش‌ می‌کردیم‌ یک‌ موردی‌ را پیدا می‌کردیم‌ و پس‌ از مذاکرات‌ طولانی‌ و اقدامات‌ زیاد آزاد می‌‌شدند ... یک‌ جریانی‌ شروع‌ شده‌ بود که‌ گروگان‌های‌ آمریکائی‌ آزاد می‌شدند و ما هم‌ مقداری‌ اسلحه‌ گرفتیم‌" (مصاحبه‌ با مسعود سفیری‌، ۵/۹/۷۸). "وقتی‌ مسئله‌‌ی گروگان‌گیری‌ در لبنان‌ داغ‌ بود، آمریکایی‌ها از طریق‌ روسای‌ ژاپن‌، ترکیه‌، سازمان‌ ملل‌ و سوئیس‌ به‌ من‌ که‌ رئیس‌جمهور بودم‌، پیغام‌ دادند که‌ اگر بتوانید مسئله‌ گروگان‌های‌ آمریکایی‌ را در لبنان‌ حل‌ کنید، آمریکا نسبت‌ به‌ انقلاب‌ ایران‌ کشور دیگری‌ می‌شود. وعده‌های‌ فراوانی‌ دادند. خیلی‌ زحمت‌ کشیدیم‌ تا گروگان‌ها را پیدا و گروگان‌گیرها را راضی‌ کنیم‌ تا آزاد شوند. وقتی‌ این‌ کارها را کردیم‌، آمریکایی‌ها پیغام‌ دادند که‌ معلوم‌ شد شما که‌ به‌ این‌ آسانی‌ این‌ کار را کردید، خودتان‌ دست‌ دارید (سخنرانی‌ در مراسم‌ گردهمایی‌ ائمه‌ جمعه‌ سراسر کشور در حسینیه‌ الزهرای‌ مجتمع‌ امام‌ خمینی‌، ۱۷/۷/ ۱۳۸۱).

۱۰- کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال ۱۳۶۵ ، اوج دفاع ، دفتر نشر معارف انقلاب، ص ۷۶.

۱۱- رجوع شود به اینجا

۱۲- کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال ۱۳۶۵ ، اوج دفاع ،صص ۷۷- ۷۶.

۱۳- کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال ۱۳۶۵ ، اوج دفاع ،ص ۹۳.

۱۴- کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال ۱۳۶۶ ، دفاع و سیاست ، دفتر نشر معارف انقلاب، ۱۷.

۱۵- کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال ۱۳۶۶ ، دفاع و سیاست ،ص ۱۷۶.

۱۶- کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال ۱۳۶۶ ، دفاع و سیاست ،ص ۲۴۷.

۱۷- کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال ۱۳۶۶ ، دفاع و سیاست ،ص ۳۲۰.

۱۸- رجوع شود به اینجا

۱۹- خاطرات آیت‌الله منتظری ، ص ۵۸۴.

۲۰- رنج نامه‌ی احمد خمینی.

۲۱- هاشمی بدون روتوش ، گفت‌وگوی فرشته‌ی سادات اتفاق فر و صادق زیبا کلام با هاشمی رفسنجانی،انتشارات رونه، ص ۱۵۲.

۲۲- هاشمی بدون روتوش ،ص ۱۵۳.

۲۳- هاشمی بدون روتوش ،صص ۱۵۴- ۱۵۳.

۲۴- هاشمی بدون روتوش ،ص ۱۵۴.

۲۵- روزنامه‌ی کیهان، ۲۹/۶/ ۱۳۶۰.

۲۶- روزنامه‌ی کیهان، ۲۸/۶/۱۳۶۰.

۲۷- روزنامه‌ی جمهوری اسلامی ، ۲۲/۳/ ۱۳۶۸.

۲۸- روزنامه‌ی کیهان، ۲۵/۶/ ۱۳۸۹، صفحه‌ی اول.

۲۹- رجوع شود به اینجا

۳۰- رجوع شود به اینجا

۳۱- رجوع شود به اینجا

۳۲- رجوع شود به اینجا

۳۳- رجوع شود به اینجا

۳۴- رجوع شود به اینجا

۳۵- رجوع شود به اینجا

۳۶- رجوع شود به اینجا

۳۷- خطبه نماز جمعه سی‌ام آبان ۱۳۷۶.

Share/Save/Bookmark

 
 

اصغر درخشان، محیط‌بان منطقه‌ی چهارمحال و بختیاری به‌تازگی دستگاهی اختراع کرده است که برای ردیابی در مناطق حفاظت شده کار کردهای قابل توجهی دارد.اگر دستگاه اختراع شده توسط این محیط‌بان آنگونه عمل کند که مخترع آن توضیح می‌دهد، می‌تواند در آینده کمک‌ بسیاری برای حفظ محیط زیست ما در ایران باشد.

Download it Here!

با وجود اینکه این اختراع مورد تائید سازمان محیط زیست قرار گرفته و نیز در سازمان ثبت اختراعات به ثبت رسیده، هنوز هیچ حمایت جدی‌ای از جانب مسئولان مربوطه برای انبوه‌سازی آن صورت نگرفته است.با اصغر درخشان، مخترع دستگاه ردیاب، گفت‌وگوی کوتاهی کرده‌ام که در زیر می‌خوانید.


اصغر درخشان، مخترع و محیط‌بان منطقه‌ی بختیاری

در خبرها آمده است که شما دستگاه ردیابی‌ای برای استفاده در مناطق حفاظت شده اختراع کرده‌اید. لطفاً در مورد چگونگی کارکرد این دستگاه توضیح بدهید.

اصغر درخشان: این دستگاه توسط فرستنده‌هایی که در منطقه کار گذاشته می‌شود، به صدا حساس است. هر صدایی برای این دستگاه تعریف کنیم و به آن بدهیم، همان را جواب می‌دهد.من انواع و اقسام صدای اسلحه‌هایی که برای شکار استفاده می‌کنند را برای این دستگاه تعریف کرده‌ام. در کل اسلحه‌های ساچمه‌زنی و گلوله‌زنی را به آن داده‌ام.

به محض این که صدای شلیک این اسلحه‌ها را بشنود جواب می‌دهد.یعنی یک پیام به تلفن همراه رییس منطقه یا کامپیوتری می‌دهد که در پاسگاه مستقر است. توسط این پیام که تلفن همراه یا کامپیوتر به‌صورت ماهواره‌ای می‌گیرد، محلی که تیر شلیک شده است را به ما اعلام می‌کند. نوع صدا را هم برای‌مان مشخص می‌کند.

آیا این دستگاه قابلیت این را دارد که مثلآ اگر یوزپلنگی از منطقه‌ای عبور می‌کند، به شما گزارش دهد؟

بله. صدای یوزپلنگ را برای این دستگاه تعریف می‌کنیم؛ به محض این که صدای یوزپلنگ را بشنود به ما اعلام می‌کند که یوزپلنگ الان در چه نقطه‌ای است.کار دیگری که این دستگاه علاوه بر شناسایی حیوانات وحشی انجام می‌دهد این است که اگر در نقاطی از مناطق جنگلی با اره برقی به قطع درختان مشغول‌ باشند به ما می‌گوید که در چه نقطه‌ای، مشغول قطع درخت هستند.


دستگاه ردیاب

برد این دستگاه چند کیلومتر است؟

به شعاع دو کیلومتر هوایی که برابر است با قطر 4 کیلومتر.

شما در حال حاضر از این دستگاه در منطقه‌ی خودتان استفاده می‌کنید؟

نه. هنوز به تولید انبوه نرسیده است. فعلآ یک نمونه ساخته‌ام. از سوی سازمان آمدند و دستگاه را امتحان کردند. تائید هم شد.

ساخت این دستگاه چه مدت طول کشید؟

حدود دو سال طول کشید.

این دستگاه نمونه‌ی خارجی دارد یا ابتکار خودتان است؟

من که نمونه‌اش را ندیده‌ام. هرچه هم جست‌وجو و تحقیق کردیم چنین دستگاهی نیافتیم.

برای ساخت این دستگاه چه میزان هزینه کرده‌اید؟

حدود هفت میلیون تومان.

این اختراع را جایی به ثبت رسانده‌اید؟

بله؛ بیش از یک‌سال است که آن را در سازمان ثبت اختراعات در تهران ثبت کرده‌ام.

آیا سازمان یا ارگانی از شما حمایت کرده تا این دستگاه را به تولید انبوه برسانید؟

فعلآ نه. سازمان خودمان قول‌هایی داده، اما هنوز عملی نشده است.

در مورد ابعاد و ساختمان این دستگاه توضیح بدهید...

از یک دستگاه «جی پی اس» و یک میکروفن و دو سیم کارت تشکیل شده است. ابعادش کمی از گوشی تلفن همراه بزرگ‌تر است.امیدوارم این دستگاه را به تولید انبوه برسانیم تا جلوی شکارهای بی‌رویه و نابودی جنگل‌ها از طریق قطع درختان گرفته شود.

شنیده‌ام که شما وسیله‌ی دیگری نیز در دست ساخت دارید؟

بله. یک دستگاه برای اطفای حریق است تا اگر در مناطق کوهستانی جنگل، آتش‌سوزی‌ای اتفاق بیافتد، بتوانیم از راه دور بتوانیم آتش را خاموش کنیم. الان در حال کار روی این پروژه هستم. هنوز تکمیل نشده است. همین روزها انشاالله تکمیل می‌شود.

Share/Save/Bookmark

 
 

مأموران امنیتی ایران از دیدار خانواده‌های حمید باکری و محمدابراهیم همت دو تن از سرداران کشته شده در جنگ ایران و عراق با میرحسین موسوی از رهبران مخالف دولت جلوگیری کردند.

به گزارش تارنمای کلمه، خانواده‌های باکری و همت که صبح امروز قصد دیدار با موسوی را داشتند، پس از ممانعت نهادهای امنیتی «مجبور» به بازگشت شدند.


خانواده‌های باکری و همت روز گذشته توانسته بودند به دیدار مهدی کروبی یکی دیگر از رهبران مخالف دولت بروند.

با این حال این دو خانواده پس از آنکه امروز نتوانستند با موسوی دیدار کنند، به منزل کروبی مراجعه کردند اما به گفته تارنمای کلمه با «اسپری گاز اشک‌آور» مورد حمله لباس شخصی‌ها قرار گرفتند و احسان باکری فرزند حمید باکری نیز بازداشت و پس از چند ساعت آزاد شد.

از میانه‌های شهریورماه جاری مأموران امنیتی از ملاقات برخی از مراجعه‌کنندگان و دیدار آن‌ها با موسوی و همچنین مهدی کروبی جلوگیری می‌کنند.

هفته گذشته نیز نیروهای امنیتی ایران، از دیدار حوانان حزب اعتماد ملی با مهدی کروبی، دبیر کل این حزب جلوگیری کردند.

از میانه‌های شهریورماه جاری مأموران امنیتی از ملاقات برخی از مراجعه‌کنندگان و دیدار آن‌ها با موسوی و همچنین مهدی کروبی جلوگیری می‌کنند

مخالفان دولت می‌گویند که نیروهای امنیتی کسانی را که قصد دیدار با زهبران مخالف دولت داشته باشند، به طور موقت بازداشت می‌کنند و از آن‌ها برای جلوگیری از مراجعه مجدد، «تعهد کتبی» می‌گیرند.

بر اساس گزارش‌ها، دادستانی تهران برای جلوگیری از دیدار مراجعه‌کنندگان با میرحسین موسوی و مهدی کروبی، دستور قضایی صادر کرده است.

٢١ شهریور جاری نیز محمدرضا خاتمی، دبیرکل پیشین جبهه مشارکت هنگامی که قصد دیدار با موسوی را داشت، بازداشت شد.

خاتمی که به صورت موقت بازداشت شده بود، پس از مدتی آزاد شد و بدون آنکه اجازه دیدار با موسوی را داشته باشد، مجبور به بازگشت شد.

ميرحسين موسوی ٢٢ شهریور در باره این محدودیت‌ها گفت: «تاريخ اين نوع مزاحمت‌ها به قدمت انتخابات (دهم) است. حمله به ستادهای انتخاباتی اين جانب که از همان عصر روز ۲۲خرداد شروع شد، مقدمه محدوديت‌های غير قانونی عليه بنده بود.»

وی با تأييد اخبار مربوط به تشديد محدوديت‌های امنيتی افزود: «جنبش ريشه‌دارتر از آن شده است که با محدويت و يا حذف امثال بنده متوقف شود. ريزش مدام مشروعيت و نارضايتی‌های در حال انباشت وضعيت ويژه‌ای را در کشور ايجاد کرده است. اگر سال گذشته شعار رأی من کجاست، توانست میلیون‌ها شهروند مسالمت‌جو را در روزهای ٢٥ و ٢٨ و ٣٠ خرداد دور هم جمع کند، اکنون با سیاست‌های سرکوب یک سال گذشته و اوضاع معیشتی مردم و فشار های بین‌المللی ناشی از ماجراجویی‌ها، احتمال حرکت‌های غیر مترقبه بیش‌تر شده است. بنده و کروبی و دیگران همراهان کوچکی با مردم هستیم. آن‌ها جا دارد از خشم روزافزون مردم بترسند نه از ما.»

هم‌زمان با گسترده شدن فشارهای امنیتی بر رهبران مخالف دولت، چهارشنبه ٢٤ شهریور عباس جعفری دولت‌آبادی، دادستان تهران اعلام کرد که «سران فتنه» بايد منتظر محاکمه باشند.

پس از وقايع انتخابات دهمين دوره رياست جمهوری در ايران، مقامات دولتی اين کشور و طرفداران دولت از اين وقايع به‌عنوان «فتنه» و از ميرحسين موسوی و مهدی کروبی به‌عنوان «سران فتنه» ياد می‌کنند.

Share/Save/Bookmark

 
 

بیست و یکم سپتامبر در لس‌آنجلس کنسرتی برگزار شد که یکی از اهداف آن مخالفت با حضور آقای احمدی‌نژاد در نیویورک بود. کنسرتی به سبک هیوی متال ، که مجری برنامه متال ساناز بود. متال ساناز اسمی است که اول بار توسط آمریکایی‌ها درباره‌ی او روی مجلات منتشر شد، و به‌گفته‌ی خودش او هم با این نامگذاری مخالفتی نداشت. او از هفت سالگی به این نوع موسیقی علاقه پیدا کرد و با تشویق پدر و مادرش بیشتر پیگیرعلاقه‌ی خود شد. او دیپلم حسابداری را از دبیرستان شهید مدرس در تهران گرفته و ۲۹ سال است که به آمریکا مهاجرت کرده و در این کشور زندگی می‌کند.

گفت‌و‌گوی زیر با متال ساناز، از مجموعه مصاحبه‌هایی است که به توالی و در آینده، به‌منظور آشنایی بیشتر با شیوه‌ی زندگی ایرانیان ساکن آمریکا، منتشر خواهند شد. از سال‌ها پیش، همواره مترصد بودم بدانم ایرانیانی که به کشورهای دیگر مهاجرت می کنند، در خارج از ایران، و در فضایی به مراتب بازتر به چه مشاغل و هنرهایی تمایل دارند. برگزاری کنسرت هیوی متال با اجرای متال ساناز فرصتی شد برای تهیه دومین گفت‌وگو با یکی دیگر از ایرانیان ساکن آمریکا.


متال ساناز

خانم ساناز، قبل از شروع به گفت‌وگو، لطفاً به شکل خلاصه از تاریخچه این سبک موسیقی بگویید.

هیوی متال نوعی از موسیقی است با قدمت چهل تا پنجاه سال، که با سبک‌های متفاوت‌تر و آرام‌تری شروع شد؛ البته آرام‌تر در قیاس با الآن، اما به زمان خودش باز هم برای خیلی‌ها این سبک عجیب بود. با مرور زمان متال طرفدارانی پیدا کرد و شکل‌های بیش‌تری از آن به‌وجود آمد، طوری که الآن کریستیان متال داریم. کریستیان‌هایی که ترجیح می‌دهند حرف‌شان را با این سبک از موسیقی بگویند. متال‌ها این‌قدر این سبک را دوست دارند که روی ژاکت‌ها و لباس‌های‌شان هم آرم گروه مورد علاقه‌شان را می‌گذارند و این‌طور نیست که متال در زندگی روزمره گم بشود.

مدیا معمولاً نمی‌خواهد هیچ پوشش خبری به متال بدهد، تلویزیون هم همین‌طور، حتا درهمین آمریکا، چون می‌ترسند و فکر می‌کنند دلیل برخی اتفاق‌ها موزیک متال بوده. مثلاً اتفاقاتی که اخیراً در آمریکا افتاده همه را تقصیر مرلین منسون انداختند. می‌گفتند چون بچه‌ها سی دی او را دیدند تفنگ برداشتند و کسی را کشتند. ولی هیچ‌کس نپرسید چرا باید پدر و مادری در خانه تفنگ داشته باشند که چنین اتفاقی بیفتد؟ جلو هرچه را که بگیری بزرگ‌تر می‌شود. همین اتفاق هم برای متال افتاده است.

با کنسرت امشب قصد بیان چه چیزی را دارید؟

به نظر من آدم با موسیقی بیشتر می‌تواند صدایش را بلند کند و آنچه را در دل دارد بگوید تا اینکه در خیابان اعتراض کند. چون خودم در کارموزیک هستم ترجیح دادم، کار تازه‌تری انجام بدهیم.. خواننده‌هایی که قرار است امشب بیایند خیلی موافق با اجرای این برنامه هستند، چون تمام مشکلات ایران را می‌دانند و می‌خواهند پشت بچه‌های ایران باشند و فکر کنم برنامه خیلی خوبی شود و بعدش به نتیجه خوبی برسیم. هدف ما آزادی برای ایران است و همین‌طور مخالفت با آمدن احمدی‌نژاد به نیویورک. به نظرمن اصلاً درست نبود اجازه بدهند احمدی نژاد به اینجا بیاید. پارسال همه دیدند که چقدر آدم کشته شدند حالا چرا احمدی نژاد بیاید اینجا؟ هیچ معنی برای من ندارد. چه کاری می خواهد اینجا بکند که به نفع کسی باشد؟

فکر می‌کنی این برنامه‌ها و کنسرت‌ها، چه تأثیری روی زندگی مردم ایران خواهند داشت؟

از آنجایی که خودم در سبک موزیک متال هستم، می‌دانم هر کس وقتی سختی و مشکلات زیادی دارد پناه می برد به چیزی که بتواند پشت آن قایم شود و حرفش را بزند. به نظرمن، متال بهترین سبکی است که با آن می‌توان به هدف رسید. متال یکی از بهترین روش‌هاست که مردم را به هم نزدیک کند. تمام کسانی که متال کار می‌کنند مثل یک فامیل هستند و همه پشت هم را دارند، به‌عنوان خواهر و برادر به همدیگر نگاه می‌کنیم نه به‌عنوان اینکه تو سیاهی تو سفیدی تو ایرانی هستی تو یهودی هستی. خانواده متال در تمام دنیا خیلی محکم و پروپا قرص است. در این کنسرت، خواننده‌های خیلی معروفی می‌آیند، و قصدشان هم این است به بچه‌های ایران بگویند ما می‌دانیم آنجا چه خبر است و شما چه سختی‌هایی دارید، شما تنها نیستید و ما پشت‌تان هستیم.

چه خواننده‌هایی در این کنسرت برنامه اجرا می‌کنند؟

دیو لامباردو از گروه سلیر ، که بچه‌های ایران می‌دانم خیلی دوستش دارند، گروه‌دیث رایدرز که گروه آنتراکس باهاشان می‌زنند، باز هم بچه‌های ایران خیلی دوست‌شان دارند، و دو سه تا بند دیگر. می‌خواهیم همه یک جا باشیم و صدای‌مان را به تمام دنیا برسانیم، و به برادر و خواهرهای‌مان در ایران بگوییم که ما پشت‌تان هستیم.

لطفاً درباره عقیده‌ات توضیح بده که چطور فکر می‌کنی موسیقی متال آدم‌ها را در شرایط سخت زندگی بیشتر به هم نزدیک می‌کند؟

معمولاً حکومت‌ها، کشورهای مختلف، همه به یک حالت خاصی به این نوع موسیقی نگاه می‌کنند. حتا آدم‌هایی که اینجا در آمریکا زندگی می‌کنند، فکر می‌کنند این موسیقی مال شیطان‌پرست‌ها و آدمکش‌هاست یا یک چیز خلاف بهش می‌چسبانند، البته دلیلش اثر و قدرت زیادی است که این موزیک روی مردم دارد، و باعث شده که همه این فکرهای اشتباه را درباره‌اش بکنند. متال راه خیلی درستی‌‌ست برای این که آدم عصبانیتش را خالی کند بدون اینکه کار عجیب غریبی انجام دهد یا کسی را بکشد.

موسیقی متال به آدم قدرت می‌دهد. اگر وقتی خیلی ناراحت هستی و غرق مشکلات، به موزیک‌های غمگین گوش بدهی، قاعدتاً یا به گریه می‌افتی یا حالتی که می‌خواهی خودت را بکشی، ولی گوش کردن به متال احساس برعکسی به تو می‌دهد. متال به آدم قدرت و امید می‌دهد. در زندگی خود من و از بچگی و در شرایط مختلف خیلی به من کمک کرده است. دیده‌ام چه اثراتی این طرف و آن طرف روی دنیا گذاشته است، و حالا چرا به خاطر بچه‌های ایران نباشد.

حرف از شیطان‌پرستی زدی. اتفاقاً من شنیده‌ام که روزنامه کیهان تهران به شما لقب شیطان‌پرست داده. آیا حقیقت دارد و شیطان‌پرست هستی؟

نه، اصلاً حقیقت ندارد. برای من خنده‌دار است هروقت چنین چیزی را جایی می‌شنوم. چطور بعضی آدم‌ها این‌قدر مغزشان کوچک است و فکر می‌کنند چون کسی به سبکی از موزیک علاقمند است شیطان‌پرست شده و دنباله‌رو شیطان؟ تا موزیک خشن می‌شنوند فوری برچسب شیطان‌پرستی می‌زنند. پارسال هم به بچه‌های ایران گفته بودند شیطان‌پرست، به‌خاطر دور هم نشستن و موسیقی گوش‌دادن.

اول باید توضیح دهند شیطان‌پرستی اصلاً چی هست. آیا چون کسی به این سبک موزیک گوش می‌دهد و چون عقیده‌اش به زندگی طور دیگری است پس حتماً شیطان‌پرست است؟ خداپرست‌ها مگر چه کار کردند جز اینکه این همه آدم کشتند؟ شیطان‌پرست‌ها که کسی را نکشته‌اند، پس اگر شیطان‌پرست بشویم که بهتراست چون دنیای بهتری خواهیم داشت.

راست و چپ حرف از خدا و پیغمبر می‌زنند، بعد شلیک می‌کنند، می‌کشند، می‌ریزند خانه‌های مردم، درها را می‌شکنند، همه چیز را به هم می‌ریزند، این خداپرستی است؟ این اتفاق در خانه ما هم افتاد، نه این که فقط دورادور شنیده باشم. من ایران زیاد رفت و آمد داشتم، و آن موقع‌ها نقاشی هم زیاد می‌کردم، همه‌اش هم اسکلت و هیولا، چیزهایی که دوست داشتم و حالا هم دوست دارم.

یک بار آمدم خانه و دیدم در و دیوار خانه همه شکسته و تمام نقاشی‌هایم و مجلاتم پاره و نوارها شکسته شده‌اند. به مامانم گفتم چه اتفاقی تو این خانه افتاده؟ برایم عجیب بود، فکر کنم آن موقع ۱۴ سالم بود. همه چیز را پاره کرده بودند حتا به نقاشی‌های سن دوازده یا سیزده سالگی‌ام رحم نکرده بودند.

چه کسانی این کار را کردند؟

کمیته بود یا بسیجی. یکی از اینها. اصلاً لازم نمی دیدند که به مردم توضیح دهند از کجا آمده‌اند، کی هستند.اجازه دارند همین‌طور به خانه‌های مردم بیایند و هرکاری دلشان می‌خواهد انجام دهند. اینها را به چشم خودم دیدم. البته حالا دیگر به ایران نمی‌روم اما از دوستان و فامیل‌ها این خبرها را می‌شنوم. در حال حاضر هر کسی هر کاری از دستش بربیاد باید انجام بدهد، با متال یا هر موسیقی دیگری. شاید بشود دو نفر را خوش‌حال کرد یا بشود تغییری در شرایط به وجود آورد. شاید هیچ کاری هم نشود کرد اما سعی کردن بهتر از این است که بنشینی و هیچ کاری نکنی.

این نوع آرایشی را که الآن داری، در چه مرحله‌ای بهش رسیدی؟

منظورتان از آرایش چی هست؟

یعنی مدل موهایت، تتوی روی بدنت، ...

آهان، من همیشه تقریباً همین طوری بودم.

توی ایران چه‌طور؟

توی ایران هم همین‌طور، منتها با روسری. از اینکه بگویند همه سیاه بپوشند بدم نمی‌آید. من از سیاه خوشم می‌آید. با این یکی کارشان موافقم ولی با همه کارهای دیگرشان مخالف. دوست‌هایم می‌گویند تو چرا همیشه سیاه می‌پوشی؟ رنگ‌های دیگری هم توی کمدم هست. کمی آبی، کمی قرمز. از هفت هشت سالگی این رنگ را دوست داشته‌ام.

اصولاً چرا متال‌ها به این سبک از گریم و آرایش علاقمند هستند؟

بیشتر شاید به این دلیل که بگویند ما با مردم دیگر فرق داریم. وقتی در خیابان راه می‌روم دقیقاً می‌فهمم کی از سبک متال خوشش می‌آید یا کی اصلاً نمی‌داند متال چیست. خیلی راحت توی جمعیت می‌شود متال‌ها را تشخیص داد. همان‌طور که گفتم ما مثل یک فامیل بزرگ هستیم همه‌مان هم تقریباً یک جور لباس می‌پوشیم. البته بعضی‌ها خیلی زیادی موهای‌شان را سیخ‌سیخ می‌کنند و رنگ و وارنگ، ولی همه با این هدف که بگوییم مثل بقیه نیستیم و فرق داریم.

به جز متال نوع دیگری از موسیقی را گوش می‌کنی؟

بله چیزهای دیگر را هم گوش می‌کنم ولی خب نود و نه درصد متال. اما مخالفتی با موسیقی دیگری ندارم.

مثلاً وقتی می‌خواهی استراحت کنی چی گوش می‌کنی؟

باز هم متال. با متال می‌خوابم با متال بیدار می‌شوم. گاهی مدونا یا مایکل جکسون، که قدیمی‌تر هستند و معنا و مفهومی دارند، گوش می‌دهم. از جدیدی‌ها خوشم نمی‌آید چون فکر می‌کنم زیادی یکنواخت شده‌اند و همه شبیه به ‌هم، و معنی خاصی ازشان باقی نمانده است. شاید هم زیاد وقت نداشتم که جز متال به چیز دیگری گوش بدهم. اگر بوم بوم الکی داشته باشند دوست ندارم گوش بدهم.

موسیقی سنتی گوش دادی؟

خیلی خیلی کم. متاسفانه اصلاً باهاش آشنایی ندارم.

یعنی دلت نمی‌خواهد گوش بدهی؟

نه نه موضوع این نیست. من از هفت سالگی به سبک مخصوص موسیقی خودم عادت کرده‌ام. پدر و مادرم زیاد موسیقی ایرانی گوش نمی‌دادند برای همین زیاد باهاش آشنایی ندارم ایران هم آنقدر نبودم که بشنوم. گاهی توی رستوران‌ها می شنیدم، البته اگر اجازه داشتند که موزیک بزنند. موسیقی سنتی سبک من نیست، ولی بد نیست، و برایش احترام زیادی قایل هستم.

قبلاً هم ازت شنیده بودم که گفته‌ای این موسیقی باعث شده بزرگ بشوی و اینکه بتوانی بر مشکلات فایق بشوی. متال چه‌گونه بهت کمک کرد؟

هشتاد تا نود درصد کلمات در این موسیقی مربوط به قدرت است. قدرت نه به معنی زدن کسی، بلکه حالتی که به تو امید می‌دهد. قدرتی که آدم بتواند از یک سری چیزهایی که در زندگیش پیش آمده چشم‌پوشی کند یا طوری برخورد کند که عصبانیتش را کم کند تا به کسی صدمه نزند. یک حالت تراپی دارد به جز اینکه موسیقی باشد.

و این ژستی که متال‌ها با دو انگشت اشاره و انگشت کوچک می گیرند، سمبل چیست؟ و شما هم زیاد استفاده می‌کنی.

ماجرا از اینجا شروع شده که یکی از خواننده‌های متال، رانی جیمز دیو ، که چند ماه پیش به دلیل سرطان از دنیا رفت، وقتی بچه بوده و با مادربزرگش توی خیابان با هم راه می‌رفتند، مادربزرگ دستش را به این حالت می‌گرفته و به نوه‌اش می‌گفته «اینطوری چشم بد ازت دور می‌شود، چشم شیطان کور می‌شود»، بعد این حالت دست شد سمبل متال. ولی گاهی مردم فکر می‌کنند این علامت شاخ‌های شیطان است. یک حالت ظاهری دارد، که ایتالیایی‌ها استفاده می‌کردند مثل ما ایرانی ها که اسفند دود می‌کنیم. من از بچگی عاشق این خواننده بودم و توانستم چند ماه پیش به دیدنش بروم و چند کلمه‌ای با او صحبت کنم.

Share/Save/Bookmark

 
 

غلامعلی حدادعادل، نماینده مجلس ایران از تصمیم‌گیری مجلس درباره سخنان محمود احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور این کشور خبر داد.

به گزارش خبرگزاری‌های ایران، حدادعادل، رئیس مجلس هفتم و از نمایندگان فعلی مجلس هشتم، همچنین واکنش علی لاریجانی، رئیس مجلس و محمدرضا باهنر یکی دیگر از نمایندگان مجلس را در برابر سخنان احمدی‌نژاد، «در جهت از کیان مجلس» خواند.


اما وی در عین حال ادامه موضع‌گیری در برابر سخنان احمدی‌نژاد را «مدبرانه» ندانست و گفت که باید درباره سخنان رئیس‌جمهور در مجلس تصمیم‌گیری شود.

محمود احمدی‌نژاد چند روز پیش در گفت‌وگو با روزنامه ايران (روزنامه متعلق به دولت) گفته بود: «بعضی‌ها استقلال قوا را فقط برای قوه مقننه و قوه قضائيه می‌خواهند. اتفاقاً قوه مجريه، قوه اول کشور است.»

لاریجانی: مجلس بايد نظارت کند تا مبادا دولت از مسير اصلی منحرف شود

احمدی‌نژاد، کسانی را که به سخنان آيت‌الله خمينی درباره «در رأس بودن مجلس» استناد می‌کنند، مورد نقد قرار داد و گفت: «آن‌ زمان رئيس‌جمهور مسئول اداره کشور نبوده بلکه نخست‌وزير مسئول اداره کشور بوده که از طريق مجلس انتخاب می‌شده است. آن موقع مجلس بالا‌ترين بود. اکنون در قانون اساسی قوه مجريه بار اصلی اداره کشور را بر دوش دارد و قوای ديگر بايد کمک‌اش کنند.»

علی لاریجانی ٢٨ شهریور در واکنش به سخنان احمدی‌نژاد گفت که «اگر امام تأکید می‌کرد مجلس در رأس امور است، برای این بود که دیگر در ایران دیکتاتوری تکرار نشود.»

رئيس مجلس ايران گفت: «اگر رئيس جمهور را مردم انتخاب کردند، مجلس را هم مردم انتخاب کردند يعنی دو رکن وجود دارد که هر دو محترم هستند.»

وی تأکيد کرد: «مجلس بايد نظارت کند تا مبادا دولت از مسير اصلی منحرف شود.»

محمدرضا باهنر نیز گفته است: «مجلس می‌تواند طرح عدم کفایت سیاسی رئیس‌جمهور را مطرح کند، چون مجلس در رأس امور است.»

در همین حال امروز علی عزتی یکی دیگر از نمایندگان مجلس با اعلام خبر استیضاح مجید نامجو، وزیر نیرو به خبرگزاری کار ایران (ایلنا) گفت: «به مردم کشورمان اطمینان می‌دهم که مجلس همچنان در رأس امور است و قطعأ با استیضاح وزیر نیرو این عمل بیش از پیش به اثبات خواهد رسید.»

از سویی دیگر برخی از نمایندگان حامی دولت در مجلس از سخنان لاریجانی انتقاد کردند و آن را سبب «ناراحتی دوستداران نظام و خوراک تبليغاتی دشمنان» نامیدند.

Share/Save/Bookmark

 
 

نيکلای ماکاروف، رئيس ستاد کل نيروهای مسلح روسيه اعلام کرد که روسيه سيستم‌های دفاع موشکی اس۳۰۰ را به ايران عرضه نخواهد کرد. وزير دفاع ايران از ساخت سامانه اين موشک در ايران خبر داد.

به گزارش خبرگزاری نووستی روسيه رئيس ستاد کل نيروهای مسلح روسيه امروز گفت: «مسکو سيستم دفاع موشکی اس۳۰۰ را به دليل اين‌که اين سلاح شامل تحريم‌های شورای امنيت سازمان ملل می‌شود، به ايران تحويل نحواهد داد.»


نيکلای ماکاروف گفت: «اين تصميم رئيس دولت بود که عرضه اين سامانه به ايران متوقف شود و ما نيز از اين تصميم پيروی کرديم.»


وی در پاسخ به اين پرسش که آيا بدين ترتيب قرارداد فوق با ايران لغو خواهد شد يا خير، گفت: «بايد ببينيم. بستگی به رفتار دولت ايران دارد.»

وزير دفاع ايران: تحول جديدی در بحث تحويل سامانه اس۳۰۰ نداشتيم

در آخرين قطعنامه شورای امنيت سازمان ملل متحد، فروش ادوات سنگين نظامی از جمله سيستم‌های ضد هوايی موشکی مندرج در فهرست سلاح‌های متعارف سازمان ملل، به ايران ممنوع شده است.

از سوی ديگر به گزارش خبرگزاری فارس، سردار احمد وحيدی، وزير دفاع جمهوری اسلامی ايران، امروز در حاشيه جلسه هيئت دولت گفت: «تحول جديدی در بحث تحويل سامانه اس۳۰۰ نداشتيم؛ ولی ساخت آن را در دستور کار داريم».

وزير دفاع و پشتيبانی نيروهای مسلح همچنين گفت که موشک‌هايی با برد زياد از ديگر پروژه‌هايی است که وزارت دفاع در حال پيگيری آن است.»

سرتيپ احمد وحيدی، يک ماه پيش به هنگام آزمايش موشک فاتح ١١٠ نيز خبر داده بود که تأمين موشک‌های اس ٣٠٠ در دستور کار است و افزوده بود: «به موقع گزارش آن را می‌دهيم.»

قرارداد سيستم‌های دفاع موشکی اس۳۰۰ با روسيه سه سال پيش به تصويب رسيد که طی آن روسيه با تحويل پنج بخش از اين سامانه ۸۰۰ ميليون دلار دريافت می‌کرد.

اين سيستم دفاعی به‌منظور دفاع از مناطق صنعتی بزرگ به‌کار می‌رود و قادر است اهداف هوايی و زمينی را مورد حمله قرار دهد.

تازه‌ترين نوع اين سيستم توانايی حمله به هواپيماهايی را دارد که در فاصله زمينی ۱۵۰ کيلومتری و فاصله هوايی ۲۷ کيلومتری قرار دارند.

Share/Save/Bookmark

 
 

در مقاله‌ی «قانون منع حجاب» به بهانه‌ی دعوت مجله‌ی نیو هیومانیست برای به بحث کشیدن تصویب قانون منع حجاب توسط پارلمان فرانسه، با دیدگاه‌های روزنامه‌نگار انگلیسی خانم یاسمین الیبهایی- براون آشنا شدیم که در موافقت با تصویب قانون فوق ارائه شده بود.

خانم الیبهایی- براون بیشتر از هر چیز بر این نکته تاکید کرد که طرفداران حق انتخاب آزاد (لیبرال‌ها) در مورد حجاب برخورد دوگانه‌ایی دارند. به اعتقاد او، این گروه در مواردی چشم‌شان را روی صدمات حق انتخاب آزاد می‌بندند و مثلاً در مورد حق انتخاب مسیحیان افراطی که به هیچ وجه به کمک علم پزشکی تن نمی‌دهند وقعی نمی‌گذارند و با حکم دادگاه آنها را مجبور می‌کنند تا از خدمات پزشکی برای حفظ جان فرزندان‌شان استفاده کنند.

از سوی دیگر، خانم الیبهایی-براون، نظر مقدس‌گونه‌ی لیبرال‌ها را که بدون در نظر گرفتن شرایط می‌خواهند از آزادی حق انتخاب دفاع کنند، زیر سئوال می‌برد. او به لیبرال‌ها که از حق حجاب زنان مسلمان دفاع می‌کنند یادآوری می‌کند که انتخاب زنان مسلمان برای استفاده از روبنده که گواهی آشکارِ ظلم به زنان مسلمان است، نادیده گرفتن آرزوهای اصلی جنبش روشنگری غرب است.

در این بخش نگاهی خواهیم داشت به نظرات آقای «کنان ملک» نویسنده‌ی کتاب «از فتوا تا جهاد»، که در دانشگاه‌های آکسفورد و کمبریج در حوزه‌ی «تاریخ تحول علم» تدریس می‌کند. مجله‌ی نیو هیومانیست با درج دو نظرگاه متفاوت از دو نویسنده‌ی مهاجر انگلیسی، تلاش کرده است تا ابعاد گوناگون پدیده‌ی فوق را منعکس سازد.


کنان ملک: تصویب قانون منع حجاب پذیرش یک شکست است.

بی تردید «روبنده» هیچ مغایرتی با دنیای قرن بیست و یکم ندارد. شکی نیست که حجاب «روبنده» را نمی‌توان در حد یک تکه لباس فرض کرد ولی بهای بیش از حد دادن به آن و عنوان این مسئله که حجاب فوق نمادی از موقعیت تحقیرشده‌ی زن مسلمان در اجتماع است، نیز با واقعیت فاصله دارد. موضوع اصلی این است که آیا رویارویی با این پدیده و منع استفاده از آن در چهارچوب حمایت از حقوق بشر می‌گنجد؟

به نظر می‌رسد سه دلیل عمده پشتوانه‌ی حمایتی است که ضدیت با حجاب برای خود در غرب فراهم کرده است. عده‌ای به فواید عملی منع روبنده تکیه می‌کنند. آنها از این نگرانی سخن به میان می‌آورند که به لحاظ امنیتی و حفظ جان شهروندان تصویب قانون فوق شیوه‌ی کنترل مناسبی است و بازدارنده‌ی فعالیت‌های تروریستی است.

عده‌ای نیز به واقعیت موجود در زندگی مدرن شهر‌ها اشاره می‌کنند که صورت کاملاً پوشیده‌ی زنان را مخل سنت‌ها و شعائر مدرن شغلی می‌دانند که بر پایه‌ی مراودات رویارو بین شهروندان است. طبق این دیدگاه‌ها حجاب کاملاً پوشیده حتی از توانایی‌های حرفه‌ایی زنان مسلمان نیز می‌کاهد.

دلیل عمده‌ی دیگری که کمتر به زبان می‌آید ولی در ضمیر جمعی جامعه‌ی غربی و زمام‌داران آن وجود دارد، در حقیقت احساس ناخوشایندی است که با دیدن زنان روبنده‌پوش «غریبه»‌ در شهروندان ایجاد می‌شود. به نظر این گروه از مخالفان، پوشیدن حجاب کامل، دهن‌کجی آشکار به ارزش‌های دنیای غرب است.

باید دوباره تصریح کرد که روبنده هیچ همخوانی‌ایی با دنیای معاصر ندارد و یقیناً سنتی است به جا‌مانده از دوران ملوک‌الطوایفی و قبیله‌گرایی، ولی با همه‌ی مشکلات عملی که می‌تواند ایجاد کند به همان نسبت نیز راه‌حل‌های ساده و عملی برای رفع مضیقه‌های ناشی از آن وجود دارد.

فرودگاه‌ها همیشه برای صدور جواز ورود و خروج از مرزها، مسافران روبنده‌پوش را ملزم کرده‌اند که صورت خود را نشان دهند و مسافران محجبه را نیز همیشه با درخواست‌های قانونی که به تصدیق شناسایی آنها ربط پیدا می‌کند روبه‌رو کرده‌اند. در ادارات و مراکز تولیدی و خدماتی، کارفرمایان می‌توانند از کارمندان خود بخواهند که صورت خود را نپوشانند.

تاکید مجدد اینکه، حجاب اسلامی در واقعیت نوعی بی‌حرمتی به زنان است ولی جوامع غربی مدینه‌های فاضله‌ایی نیستند که فقط این نوع ستم به زنان در آن باقی مانده است و برای حل آن به تصویب قانون منع حجاب متوصل گشته‌اند. بی‌حرمتی و توهین به زنان را در دنیای کاتولیک موجود در غرب نیز می‌توان به صراحت و گستردگی تمام جست‌وجو کرد.

سنت‌ها‌ و اعمال مذهبی مسیحیان کاتولیک نظیر آنکه در زنان حرمت و منزلت کشیش شدن را نمی‌بینند و یا استفاده از کاندوم را برای جلوگیری از ایدز تشویق نمی‌کنند و بسیاری از موارد دیگر به سادگی توسط جامعه‌ی غربی و زمام‌دارانش نادیده گرفته می‌شود و برای کنترل رفتارهای متضاد آنها با جوامع قرن بیست و یکم قانونی صادر نمی‌شود.


روشنفکران لیبرال چشم‌شان را به عقاید، شعائر و سنت‌های زن‌ستیز پروتستان‌های «اِوانجلیک»می‌بندند که معتقدند جای زن‌ها در آشپز‌خانه است و وظیفه‌ایی جز بچه‌ به دنیا آوردن ندارند. لیبرال‌ها به احترام حق زیبا و اساسی آزادی انتخاب به حریم آنها نزدیک نمی‌شوند با وجود آنکه به صراحت می‌دانند همه‌ی زنان شاخه‌های ارتجاعی‌تر مذاهب موجود در غرب نیز در موقعیت توهین‌‌آمیز و غیر شرافتنمدانه زندگی می‌کنند.

بدون کوچک‌ترین گذشتی باید با قوانین سخت و ضد انسانی دولت‌های اسلامی که زنان را مجبور به پوشیدن حجاب می‌کنند مبارزه‌ کرد و به همین دلیل نباید در جوامع غربی که حقوق بشر با دقت تمام محاسبه، تصویب و کمابیش در حال اجرا شدن است قوانین اجباری از نوع عربستان، ایران و یمن را به اشکال دیگر تصویب کرد و زنان را وادار به پوشیدن و یا نپوشیدن کرد.

آمار و ارقام و نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد که اکثر زنان مسلمان با اراده‌ی شخصی حجاب را رعایت می‌کنند. همان گزارش‌ها رسماً اذعان می‌کنند که دلیل اصلی انتخاب حجاب بر دوش انرژی سیاسی آن است و برگزیدن ارزشی است که مستقیماً با ارزش‌های غربی تعارض دارد و نشان‌دهنده‌ی نارضایتی آنها از وضع موجود است.

حجاب روبنده نمادی از ستم بر زنان است ولی دلیل اصلی آن نیست. حجاب زنان مسلمان اروپایی حاکی از اعتراضی است که زنان مهاجر به قوانین ضد مهاجرت، تبعیض‌های شغلی وتحصیلی، فقر، و جدا افتادگی آنها از جامعه‌ی اصلی دارند. زنان مسلمان مادران، همسران و زنان مردان مسلمانی هستند که در دایره‌ی محدود نگه‌داشته‌شده برای مهاجران در فقر و تبعیض در جا می‌زنند.

ادعای اصلی قانون منع حجاب در این نهفته است که عامل بازدارنده‌ی تطبیق مسلمانان با جامعه‌ی غربی را از میان بردارد ولی «روبنده» کوچک‌ترین تأثیری در تطبیق هرچه بیشتر مسلمانان با جامعه‌ی غربی ندارد. واقعیت مستند ومسلم این است که از میان جمعیت 5 میلیونی مسلمانان فرانسه فقط 2 هزار نفر روبنده به صورت دارند.

لیبرال‌ها، نگهبانان میراث باشکوه عصر روشنگری، به جای آنکه به خاطر کنترل جمعیتی که کمتر از نیم درصد جامعه را شامل می‌گردد به دستاوردهای آزادی و حقوق بشر پشت پا بزنند، باید قبل از هر‌چیز انرژی خود را صرف قوانین و برنامه‌هایی کنند که اقلیت‌های مهاجر بتوانند از حقوق واقعی و شهروندی غربی بهره‌مند شوند.

پانوشتها:

1.Should Britain ban the burqa? Yasmin Alibhai-Brown and Kenan Malik debate whether the UK should follow the French?

2.Kenan Malik is a journalist, broadcaster and author. His latest book is From Fatwa to Jihad. Visit his website

Share/Save/Bookmark

 
 

بر اثر انفجار يک بمب در جريان برگزاری رژه نيروهای مسلح به مناسبت «هفته دفاع مقدس» در شهر مهاباد ١٢ نفر کشته و ٨١ تن ديگر زخمی شدند. گفته می‌شود قربانيان اصلی زنان و کودکان بوده‌اند.

به گزارش شبکه خبری العالم، بيشتر قربانيان اين انفجار زنان و کودکان بوده‌اند.


مواد منفجره درون يک ساک جاسازی شده بود و انفجار زمانی روی داد که مردم در حال تماشای رژه نظاميان بودند.

اين حادثه در ساعت ۱۰ و ۲۰ دقيقه صبح روز چهارشنبه به وقوع پيوست.

خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا) تعداد کشته شدگان اين حادثه را ١٢ نفر اعلام کرد.

هنوز هیچ شخص یا گروهی مسئولیت انفجار امروز را به عهده نگرفته است

اين خبرگزاری به نقل از علی نيکبخت، مدير کل امور سياسی استان آذربايجان نوشت: «اين انفجار تروريستی در بين هموطنان به‌وقوع پيوست.»

همچنين وحيد جلال‌زاده، استاندار آذربايجان غربی در گفت‌وگو با خبرگزاری مهر اظهارداشت: «متأسفانه ضد انقلاب اين بار در روزهای بزرگداشت اوج اقتدار نيروهای نظامی به مردم حمله کرده است.»

جلال‌زاده افزود: «اين حادثه توسط ضد انقلاب در بين بانوان حاضر در مراسم سان و رژه نيروهای مسلح روی داده است.»

استاندار آذربايجان غربی گفت: «مجروحان اين حادثه به بيمارستان منتقل شده‌اند و امدادرسانی ادامه دارد.»

به گفته استاندار آذربايجان غربی «بيشترين مجروحين و شهدای اين حادثه را بانوان تشکيل می‌دهند و نيروهای نظامی حاضر در مراسم نيز هيچ‌گونه آسيبی نديده‌اند.»

همچنين استاندار آذربايجان غربی در گفت‌وگو با ايسنا از کشته شدن هفت نفر و مجروح شدن ۲۰ نفر خبر داد.

به گزارش مهر، سردار نصرتی، فرمانده نيروهای انتظامی استان آذربايجان غربی اعلام کرد: «اين انفجار در بين جمعيت بانوان که برای تماشای رژه اقتدار نيروهای مسلح به مراسم آمده بودند روی داده است. هنوز نوع انفجار، تعداد دقيق مجروح و کشته‌شدگان و علل و عوامل اين حادثه خبری منتشر نشده است.»

اين خبرگزاری نوشته است: «برخی منابع از دست داشتن عوامل گروهک‌های ضد انقلاب خبر می‌دهند.»

به نوشته ايسنا، جمعيت هلال احمر استان آذربايجان غربی از اعزام پنج تيم عملياتی امداد و نجات در پی وقوع انفجار در مراسم رژه نيروهای مسلح در مهاباد خبر داد.

کليه تيم‌های عملياتی از شهرستان‌های شاهزند، مياندوآب و اروميه به مهاباد اعزام شده‌اند.

برخی از صاحب‌نظران سياسی اين انفجار را در ادامه درگیری‌های مسلحانه چند روز اخیر در شهر سقز، واقع در کردستان ايران، ارزيابی می‌کنند. طی اين درگيری‌ها چند مأمور انتظامی و یک کودک جان خود را از دست دادند.

هنوز هیچ شخص یا گروهی مسئولیت انفجار امروز را به عهده نگرفته است.

امروز ۳۱ شهريورماه به مناسبت سالروز آغاز جنگ ايران و عراق که هفته نخست آن در جمهوری اسلامی ايران «هفته دفاع مقدس» ناميده می‌شود، مراسم رژه نيروهای مسلح اين کشور در شهرهای مختلف برگزار شد.

جنگ ايران و عراق از شهريور ۱۳۵۹ تا مرداد ۱۳۶۷ ادامه داشت.

Share/Save/Bookmark

 
 

حجم یک رمان به خودی خود فاقد هرگونه ارزش انتقادی است؛ اما اگر رمان را در متن موقعیت عام رمان‌نویسی امروز در نظر بگیریم، موقعیتی که مهم‌ترین عامل تأثیرگذار آن سازوکار بازار است، انتشار یک رمان ۳۸۰ صفحه‌ای، رمانی که از جنس رمان‌های تیپیک عامه‌پسند هم نباشد، آن هم توسط ناشر معتبری مثل نیلوفر، مسئله‌ای تأمل‌برانگیز است.

مدتی است که نمونه‌ی نوعی رمان فارسی، کتاب‌های لاغر ۱۰۰ تا ۱۵۰ صفحه‌ای است. ناشر‌ها سخت کتاب بیش‌تر از ۱۵۰صفحه منتشر می‌کنند و خواننده‌ها هم، سراغ رمان‌های حجیم، به خصوص رمان‌های فارسی، نمی‌روند. کشف چراییِ فراگیری رمان‌های کوتاه، خود موضوع یک پژوهش جامعه‌شناختی است، اما در حد این یادداشت کوتاه می‌توان سرخط‌هایی از دلایل آن را پشت سر هم ردیف کرد:


-بی‌حوصله‌گی مخاطب بالقوه‌ی رمان.

-شتاب‌ناکی زندگی روزمره و گرایش به کتاب‌هایی که بتوان در یک نشست مطالعه‌شان کرد.

-بیش‌تر نویسنده‌های ایرانی حرفه‌ای نیستند و رمان‌نوشتن را در خلال مسائل روزمره‌شان پیش می‌برند و نه به عنوان شغل.

-دشواری نوشتن رمان طولانی، نیاز به تمرکز طولانی‌مدت نویسنده و حفظ شرایط روحی و جسمی در طول اتمام یک پروژه‌ی بلند.

-عدم اطمینان مخاطبان کتاب به نویسنده‌های وطنی، اعتمادی که برای صرف وقت و هزینه‌ی خواندن یک رمان طولانی لازم است.

-قیمت بالای این کتاب‌ها.

-ریسک بالای سرمایه‌گذاری در انتشار رمان‌های بلند برای ناشر.

-تنبلی مرور‌نویس‌های مطبوعات برای خواندن رمان‌های بلند و نوشتن یادداشت در بررسی و معرفی آن‌ها.

همه‌ی دلایلی که برشمرده شد، که فقط بخشی است از علل روگردانی نویسنده و ناشر و خواننده از رمان‌های حجیم، باعث شده که صرف نوشتن رمان بلند یک عمل جسارت‌آمیز تلقی شود. با این تفاسیر فیزیک رمان «سلام مترسک»، خود امتیازی است برای این رمان و نویسنده‌اش.1


منیرالدین بیروتی

زبان روایت اصلی درون رمان، زبان دست‌نوشته‌های شخصیت اصلی (صارم)، زبانی غیر‌متداول است. همین امر دال دیگری است از فاصله‌گیری «سلام مترسک» با وجه غالب رمان‌های فارسی در دهه‌ی کنونی. سال‌ها است اکثر رمان‌ها و قصه‌های کوتاه با نثری بی‌خاصیت نوشته می‌شوند. نثری همه‌گیر که به معنای دقیق کلمه هیچ «تشخص» و «تمایز»ی با نوشته‌های دیگر ندارد.

نویسنده‌های امروز ایرانی به غیر چند نفری مثل «شهریار مندنی‌پور» و «ابوتراب خسروی» و... همه مثل هم می‌نویسند. کافی است نام آن‌ها را از روی جلد کتاب‌های‌شان برداری، هیچ حضوری در متن ندارند؛ انگار همه‌ی رمان‌های این چند سال را یک ماشین نوشته است. آن «ماشین» را می‌توان به «هژمونی» بازاری‌نویسی تعبیر کرد. این مسئله آن‌قدر گسترده است که در فضای حاکم بر ژورنالیسم ادبی، معنای قصه‌نویسی را دگرگون کرده است؛ تا جایی که تلقی عام از قصه‌ی کوتاه و رمان به «گزارش فیلم‌نامه» تقلیل یافته است.

اکثر متون داستانی امروز، گزارش‌هایی ساده‌لوحانه از واقعیت جاری در طرح‌وتوطئه‌ی روایت‌اند و نه نوشته‌ای ادبی که هم‌زمان روایت یک داستان را نیز پیش می‌برند. و همه‌ی این‌ها در حالی است که قریب‌به‌اتفاق قصه‌نویس‌های بزرگ تاریخ هفتادساله‌ی قصه‌نویسی فارسی، پیش از هر چیز از نثر منحصربه‌فرد‌شان شناخته می‌شوند: گلستان و آل‌احمد و گلشیری، بهترین نمونه‌های اثبات این حقیقت‌اند.

رمان‌هایی که فاقد ادبیت‌اند، رمان‌هایی هستند «مشقی» و «ترجمه‌ای»، که وقتی با روی دیگر خصیصه‌ی هژمونیک قصه‌نویسی امروز، که همانا روایت صرف «امر روزمره» است، پیوند می‌خورند، به سرعت فراموش می‌شوند. بی‌دلیل نیست که طی ده-پانزده سال اخیر رمانی که در ذهن مخاطب‌های ادبیات داستانی بماند نوشته نشده است. تولید انبوه رمان در سال‌های اخیر نتوانسته به رمان‌هایی دست پیدا کند که بعدها نمونه‌های شاخصی برای ادبیات این دو دهه باشند.

انتخاب رمان بی‌چیزی مثل «کنسرت شبانه‌ی ارکستر چوب‌ها» به عنوان بهترین رمان ده سال اخیر توسط «منتقدین و نویسنده‌های مطبوعات»، به غیر از نشان‌دادن کثافتی که فضای ژورنالیسم ادبی مملکت‌مان را فراگرفته، به دلیل عدم اعتراض و واکنش درست و حسابی به این انتخاب، دردنشانه‌ای است از وضعیت خراب ادبیات داستانی در این دو دهه. ادبیات بی‌چیزی که نتوانسته رمان‌هایی تولید کند که فاصله‌‌ای مشخص بگیرند با سطح عام تولیدات ادبی زمانه، سطحی که در همه‌ی زمان‌ها نازل و صرفاً بستری است برای درخشش رمان‌های بزرگ.

هسته‌ی مرکزی روایت رمان «سلام مترسک»، آن بخش‌هایی که متن یادداشت‌های «صارم» را تشکیل می‌دهد، به زبانی نوشته شده که به ساد‌گی‌ از زبان روزنامه قابل تشخیص است. صرف برساختن زبانی دیگر در امر روایت خود ارزشمند است، اما باید چگونگی این فاصله‌گیری از زبان متداول را بررسی کرده تا ساختار نحوی جمله‌های داستانی «سلام مترسک» را استخراج کنیم. عوامل متعددی می‌توانند به شکل‌گیری زبانی متمایز منجر شوند، اما آن‌چه زبان متن را «متشخص» می‌کند همان چیزی است که با کلمه‌ی «لحن» نام‌گذاری‌اش می‌کنیم.


کتاب سلام مترسک / منیر‌الدین بیروت

«لحن» محل شکل‌بندی عناصر غیر نمادین کلام است؛ لحن، صورت عینی اثر نیروهای تنانه در لایه‌های پنهان مابین کلمات است. آن‌چه فضای خالی بین سطر‌ها و کلمه‌های یک متن را پر می‌کند، اگر به زبان ژولیا کریستوا صحبت کنیم، تحت تاثیر «امر نشانه‌ای» به وجود می‌آید و این تنها عنصری است که متن را متشخص می‌کند.

تفاوت متن هنری با متن روزنامه‌ای در این است که اولی دارای «لحن» به خصوصی است و به این ترتیب قابل تقلیل به معنای خاصی نیست؛ و دومی متنی خشک و یک‌سویه است که همه‌ی نشانه‌های آن (الفاظ) صرفاً در حیطه‌ی «امر نمادین» کارکرد پیدا می‌کنند. البته لازم به توضیح است که حتا متن‌های علمی نیز حامل مختصری از انرژی‌های «امر نشانه‌ای» هستند، اما به دلیل ماهیت و کارکرد‌شان، به شکلی ماشینی نوشته می‌شوند و تأثیر آن را به حداقل می‌رسانند. نوشته‌های غیر هنری، از آن‌جایی که درون الگوهای نحوی و ساختاری از‌پیش‌موجود نوشته می‌شوند، تأثیر «امر نشانه‌ای» را سرکوب می‌کنند و به این ترتیب به متن‌هایی خشک و بی‌خاصیت تبدیل می‌شوند.

«سلام مترسک» نیز درست شبیه اکثر قصه‌هایی که در زبان فارسی نوشته می‌شوند، فاقد آن تشخص زبانی‌ای است که شرح داده شد، اما قسمتی قابل توجه از حجم آن به زبانی متمایز نوشته شده است. بیروتی برای متن یادداشت‌های شخصیت اصلی رمان، دستور زبان دیگری برگزیده است که با دستور زبان عرف فاصله دارد. در واقع او فرمول دیگری برای تولید جمله‌های دستوری ایجاد کرده است.

فرمولی که بیش از هر چیز در اقتصاد کلمات کارا است: «برداشتنای تلفن دیدم...» به جای «حین برداشتن تلفن دیدم...». چند فرمول خاص کل نوشته‌های صارم را از وجه دستوری متداول زبان روزمره جدا کرده است. این مسئله زبان رمان «سلام مترسک» را از دیگر رمان‌هایی که در چند سال اخیر منتشر شده است متمایز می‌کند.

پانوشت:

۱.سلام مترسک / منیر‌الدین بیروتی / نشر نیلوفر / چاپ اول زمستان ۸۸

Share/Save/Bookmark

 
 

دکتر عبدالرضا سودبخش، عضو هيئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران شب گذشته در مقابل مطب شخصی خود از طرف افراد ناشناس مورد سوء قصد قرار گرفت و کشته شد.

به گزارش خبرگزاری مهر، عبدالرضا سودبخش، استاد بيماری‌های عفونی و عضو هيئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران در ساعت ۲۱ شب گذشته در مقابل مطب شخصی خود از طرف موتورسواران مورد سوء‌ قصد قرار گرفت.


دکتر عبدالرضا سودبخش

اين گزارش می‌افزايد که تاکنون هويت عاملان اين جنايت مشخص نشده است.

در پی اين واقعه مرضيه وحيد دستجردی، وزير بهداشت، درمان و آموزش پزشکی ايران طی نامه‌ای از سردار اسماعيل احمدی مقدم، فرمانده نيروی انتظامی جمهوری اسلامی ايران خواست تا عاملان اين حادثه سريعاً شناسايی و مجازات شوند.

اين نخستين بار نيست که يک استاد دانشگاه مورد سوء قصد قرار می‌گيرد

به گزارش مهر، عبدالرضا سودبخش متولد ۱۳۲۸ در بندرانزلی، پس از دريافت مدرک ديپلم در سال ۱۳۴۶ تحصيلات عالی خود را در رشته پزشکی دانشکده پزشکی دانشگاه فرودسی مشهد آغاز و در سال ۱۳۵۴ فارغ‌التحصيل شد.


دکتر سودبخش در سال ۶۹ موفق به اخذ درجه تخصصی در رشته عفونی از دانشگاه علوم پزشکی تهران شد و به عنوان عضو هيئت علمی و استاديار گروه عفونی در بخش عفونی بيمارستان امام خمينی مشغول به کار شد.

وی به تازگی به عنوان عضو کميته آموزش و پژوهش فدراسيون پزشکی ورزشی و رئيس کميته کنترل عفونت درمانگاهی و اورژانس مجتمع بيمارستان امام منصوب شده بود.

اين نخستين بار نيست که يک استاد دانشگاه مورد سوء قصد قرار می‌گيرد.

صبح روز ۲۲ دی‌ماه سال گذشته مسعود علی‌محمدی، استاد فيزيک دانشگاه تهران که برخی خبرگزاری‌های ايران از او به‌عنوان «دانشمند ارشد هسته‌ای» نام بردند در اثر انفجار بمبی در حوالی خانه‌اش در قيطريه تهران کشته شد.

مقامات دولتی ايران، از جمله دادستان تهران، رئيس مجلس و سخنگوی وزارت امور خارجه ايران و همچنين رسانه‌های جمهوری اسلامی، عاملان اين ترور را آمريکا، اسرائيل و «دشمنان و منافقين» اعلام کردند.

با اين حال نيروهای مخالف دولت ايران مسعود علی‌محمدی را از هواداران «جنبش سبز» و از پشتيبانان ميرحسين موسوی، نامزد انتخاباتی دهمين دوره رياست جمهوری در ايران می‌خواندند و عاملان ترور او را طرفداران دولت می‌دانند.

مقامات قضائی ايران می‌گويند هنوز تحقيقات در مورد اين ترور نتيجه‌ای نداده است.

عباس جعفری دولت‌آبادی، دادستان تهران در آخرين اظهارنظر در اين‌باره روز ۲۴ شهريورماه جاری گفت: «چون سوی ديگر اين پرونده به سيستم‌های امنيتی خارج از کشور مرتبط می‌شود هنوز مورد جديدی در اين پرونده کشف نشده و همچنان در حال بررسی و تحقيقات قرار دارد.»

Share/Save/Bookmark

 
 

محمود احمدی‌نژاد در حاشيه نشست سازمان ملل متحد برای مبارزه با فقر در نيويورک، با رسانه‌های آمريکا درباره احتمال جنگ با آمريکا سخن گفت.

به گزارش خبرگزاری فرانسه رئيس جمهوری اسلامی ايران گفت: «آمريکايی‌ها شناختی از جنگ‌های جدی ندارند و هرگز نيز در جنگ‌ها پيروز نشده‌اند.»


احمدی‌نژاد در اين گفت‌وگو افزود: «آمريکايی‌ها نمی‌فهمند جنگ به چه چيزی شبيه است. جنگ فقط بمباران يک مکان نيست. وقتی آغاز شد حد و مرزی نخواهد شناخت.»

محمود احمدی‌نژاد در پاسخ به اين سئوال که آيا اگر آمريکا به جنگنده‌های اسرائيلی اجازه دهد از طريق عراق وارد خاک ايران شوند و تأسيسات اتمی اين کشور را بمباران کنند آن را آغاز جنگ می‌داند يا خير، گفت: «قبل از هر چيز به اين فکر کنيد که چه کسی می‌تواند به ايران حمله کند. من واقعأ فکر نمی‌کنم چنين اتفاقی بيفتد.»

احمدی‌نژاد: رژيم صهيونيستی کوچک‌تر از آن است که به ايران حمله کند

وی افزود: «رژيم صهيونيستی کوچک‌تر از آن است که چنين اقدامی صورت دهد و در معادلات ما موضوعی واقعی به‌شمار نمی‌رود.»

احمدی‌نژاد گفت: «توافق با ايران به سود مردم آمريکاست و برای دولت آمريکا نخستين گام آن است که رفتار خود را تغيير دهد.»

محمود احمدی‌نژاد در همين رابطه اضافه کرد: «تا زمانی که دولت آمريکا به‌دنبال تسلط بر خاورميانه و ايران باشد مشکلات واشنگتن و تهران حل نخواهد شد.»

احمدی‌نژاد با تأکيد بر اين‌که ايران آماده مذاکره بر سر برنامه هسته‌ای خود است، افزود: «آمريکا نبايد در امور ايران و خاورميانه دخالت کند.»

آمريکا جمهوری اسلامی ايران را متهم می‌کند که تحت پوشش فعاليت‌های هسته‌ای در راه ساخت تسليحات اتمی فعاليت می‌کند اما ايران اين اتهام را بارها رد کرده است.

سازمان ملل متحد نيز چندی پيش چهار سری تحريم عليه ايران را به تصويب رساند و آمريکا خواهان اجرای سريع و کامل اين تحريم‌ها شد.

Share/Save/Bookmark

 
 

وزير امور خارجه کوبا در ديدار با محمود احمدی‌نژاد، رئيس جمهوری اسلامی ايران گفت فيدل کاسترو، رهبر سابق کوبا، هيچ توصيه و پيشنهادی را درباره موضوع هولوکاست به ايران نداشته است.

خبرگزاری‌های ايران از ديدار برونو رودريگز، وزير امور خارجه کوبا با محمود احمدی‌نژاد در نيويورک خبر دادند و نوشتند در اين ملاقات آقای رودريگز نامه‌ای از فيدل کاسترو را به احمدی‌نژاد تقديم کرده است.


اين گزارش‌ها می‌افزايند که در اين نامه فيدل کاسترو «تأکيد کرده است که رفتار و مواضع وی در قبال ايران همچنان پابرجاست.»

برونو رودريگز، به محمود احمدی‌نژاد گفت: «کوبا و شخص فيدل کاسترو به ملت ايران علاقه‌مند است و برای رهبر انقلاب احترام خاصی قائل است و از حقوق ايران در موضوعات بين‌المللی حمايت می‌کند.»

احمدی‌نژاد: دشمنان به دنبال آن هستند که با شايعه‌پراکنی و اخبار دروغ، به شخصيت انقلابی فيدل کاسترو آسيب بزنند

خبرگزاری‌های ايران نوشته‌اند، وزير امور خارجه کوبا در ادامه افزود: «موضع ايشان احترام و قدرشناسی کامل از جمهوری اسلامی ايران است و مطالبی که درباره هولوکاست به نقل از ايشان مطرح شده هيچ ربطی به مواضع ايران در اين خصوص ندارد و روزنامه‌های آمريکايی و اسرائيلی برداشت کاملاً متفاوتی را از سخنان وی ارائه کرده‌اند البته وی بيانيه‌ای را هم در اين زمينه منتشر کرده است.»

رودريگز با بيان اين‌که «تبليغات رسانه‌ای عليه فيدل کاسترو به سبب اعلام همبستگی وی عليه هرگونه خطر حمله نظامی به ايران آغاز شده است»، اظهار داشت: «اخيرأ رسانه‌های وابسته به آمريکا و اسرائيل تبليغاتی را عليه فيدل کاسترو آغاز کرده‌اند.»

محمود احمدی‌نژاد نيز در اين ديدار گفت: «امروز دشمنان به دنبال آن هستند که با شايعه‌پراکنی و اخبار دروغ، به شخصيت انقلابی فيدل کاسترو آسيب بزنند. بايد مراقب بود که شخصيت‌های مورد احترامی مانند کاسترو آسيب نبينند.»

احمدی‌نژاد افزود: «روابط عميق و دوستانه دو کشور به تازگی ايجاد نشده است که عده‌ای بتوانند با طرح برخی سخنان دروغين اين روابط را خدشه‌دار کنند.»

فيدل كاسترو، رهبر پيشين كوبا، نزديک به دو هفته پيش در گفت‌وگو با مجله آمريكايى «آتلانتيك»، با انتقاد از انکار هولوکاست از سوی محمود احمدی‌نژاد سخنان وی علیه اسرائیل و یهودیان را نشانه‌ای از يهود‌ستيزی او دانست.

فيدل کاسترو در اين مصاحبه گفت كه احمدی‌نژاد بايد آگاهی‌هاى خود در زمينه تاريخ، به‌ويژه يهودستيزى را تقويت كند تا بفهمد انكار هولوكاست درست نيست.

وی افزود: «اگر احمدی‌نژاد تاريخ و فصل طولانى تعقيب و آزار يهوديان در سراسر جهان را می‌دانست، می‌فهميد كه چرا يهودى همواره نگران سرنوشت خود است.»

محمود احمدی‌نژاد در مصاحبه خود با شبکه ای‌بی‌سی آمريکا که روز يکشنبه گذشته برگزار شد در پاسخ به سئوالی در مورد اظهارات فيدل کاسترو، گفت: «اين‌که در اين‌باره کسی اظهارنظری کرده برای ما مهم نيست» و افزود: «ما هيچ ديدگاه ضد يهود نداريم زيرا افراد بسياری از اين اقليت‌ها در ايران زندگی می‌کنند. ما فقط در مورد هولوکاست دو سئوال مطرح کرديم و هيچ‌گاه از کسی پاسخی نشنيديم.»

Share/Save/Bookmark

 
 

زوایای پنهان هدفمندکردن یارانه‌ها
سرمقاله امروز روزنامه مردم سالاری با عنوان «ناهماهنگی برای هدفمندکردن یارانه‌ها» در مورد اخبار ضد و نقیض چگونگی اجرای قانون هدفمندکردن یارانه‌ها در ایران است.

در این سرمقاله می‌خوانیم: «روز گذشته سخنگوی طرح تحول اقتصادی با اعلام خبر تأخیر دربرداشت از مبالغ واریزی یارانه‌های نقدی مردم، پرده از ناهماهنگی جدیدی از اجرای طرحی برداشت که دولت‌مردان از آن به عنوان جراحی بزرگ اقتصادی کشور نام می‌برند.»

این سرمقاله ادامه می‌دهد: «به عقیده کارشناسان، بزرگ‌ترین نقطه قوت اجرای طرح هدفمندسازی یارانه‌ها، پرداخت یارانه‌های نقدی و تأمین مالی مردم قبل از شروع اجرای طرح عنوان شده است. این موضوع بدان معنی است که خیل کثیر مردم دارای درآمد متوسط و پائین، توانایی تحمل افزایش قیمت‌ها بعد از حذف یا کم رنگ شدن یارانه‌های کالاهای مصرفی خویش را ندارند و وظیفه اجرا کنندگان این طرح بایستی تأمین مابه‌التقاوت حذف یارانه‌ها قبل از هجمه گرانی‌ها باشد.»

نویسنده سرمقاله مردم سالاری افزوده است: «روز گذشته علاوه بر اطلاعیه کارگروه تحولات اقتصادی و اظهارات دکتر فرزین، سخنگوی این کارگروه مبنی بر عدم برداشت یارانه‌های نقدی تا زمان محاسبه دقیق قیمت حامل‌های انرژی در کشور (پس از اجرای قانون هدفمندکردن یارانه‌ها)، حجت‌الاسلام میرتاج‌الدینی، معاون رئیس‌جمهور در امور مجلس شورای اسلامی نیز از واریز هر دو ما ه یک بار این یارانه‌ها به حساب‌های مردم خبر داد.»

در ادامه این سرمقاله آمده است: «این همه تنوع خبری در زمانی که کمتر از یک روز بیشتر به آغاز اجرای طرحی با گستردگی تمام زوایای اجتماعی و اقتصادی زندگی روزانه زندگی مردم نمانده خبر از وجود ناهماهنگی و شتاب‌زدگی و همچنین بلاتکلیفی در بین اجراکنندگان این طرح دارد. همین تنوع خبری در خصوص نحوه اجرای طرح هدفمندسازی یارانه‌ها که اوج آن به روز گذشته بر می‌گردد صدای نمایندگان مردم در خانه ملت را نیز درآورد و حتی برخی نمایندگان اصولگرا که همواره طرفدار بی قید و شرط اغلب طرح‌های دولت هستند نیز به این اخبار واکنش نشان داده‌اند. امید است با توجه به این دغدغه‌ها شاهد شفاف سازی بهتر از سوی مسئولان در مورد زوایای پنهان اجرای طرح هدفمندکردن یارانه‌ها باشیم.»

متن کامل سرمقاله

دوستانی مانند ترکیه
سرمقاله امروز روزنامه آرمان با عنوان «علل مخالفت ترکیه با تحریم ایران» در مورد علل اعمال نکردن تحریم‌ها از سوی ترکیه علیه ایران است.

در این سرمقاله آمده است: «سیاست‌های چند ماه گذشته ترکیه برخلاف انتظار غرب در راستای مخالفت با تحریم ایران بوده است. همراهی ترکیه در توافق تهران، رأی منفی به قطعنامه تحریم و رایزنی‌های اخیر مقامات ترکیه میان ایران و ترکیه از نمونه فعالیت‌های ترکیه در این زمینه بوده است. یکی از دلایل مخالفت ترکیه با تحریم ایران، اهمیت بازار ایران برای این کشور است.»

در ادامه این سرمقاله می‌خوانیم: «سهم واردات ما از ترکیه برای این کشور بسیار حیاتی بود و بازار ایران در رشد اقتصادی ترکیه بسیار موثر واقع شد. علاوه بر بازار ایران، موقعیت ممتاز جغرافیایی-سیاسی ایران در شرق ترکیه یا غرب آسیا برای ترکیه مهم است و توجه به نقش و اهمیت سیاسى ایران در این منطقه قطعاً در سیاست نگاه به شرق ترکیه جایگاه ویژه‌اى دارد.»

نویسنده سرمقاله آرمان افزوده: «ترکیه داراى منابع انرژى فسیلى نیست و یکی از بزرگ‌ترین هزینه‌هاى ترکیه واردات نفت و گاز است. در این زمینه نیز ترکیه از مشتریان جدى خرید سوخت از ایران بوده است. پروژه خط لوله گاز که از سال‌های ٦١-٦٠ شروع شد و در زمان نخست وزیری نجم‌الدین اربکان نهایى شد، از نمونه‌های این وابستگی به انرژی است.»

در ادامه این سرمقاله آمده‌است: «رفتارهاى ترکیه در این موضوع به عنوان یک کشور دوست اهمیت دارد و اگر این رابطه، رابطه‌اى دوستانه باشد در شرایط کنونی، فشار کمترى متوجه ایران خواهد بود. در این راستا باید به دنبال دوستان بیشتری باشیم و با حفظ اصول از سیاست‌هایى که منجر به دور شدن بعضی کشور‌ها و دولت‌ها از ما شود، پرهیز کنیم.»

متن کامل سرمقاله

سایر مطبوعات:
سرمقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد با عنوان «لزوم تجدیدنظر در‌برنامه درسی دانشگاه‌ها»

سرمقاله امروز روزنامه تهران امروز با عنوان «چرا ایران باید قدرتمند باشد؟»

سرمقاله امروز روزنامه کیهان با عنوان «قهرمانانی كه هرگز نمی‌میرند»

Share/Save/Bookmark

 
 


آرمان
● هاشمی رفسنجانی در جمع خانواده زندانیان سیاسی: خواسته‌های شما را خدمت رهبری پیگیرم
● بیضایی برای تدریس به آمریکا می‌رود
● رامین مهمان‌پرست: پناهندگی دو دیپلمات تخلف اداری است
● اعلام خطر ورشکستگی دانشگا‌ه‌های غیرانتفاعی در‌نامه به رئیس مجلس

ابتکار
● بهمنی: نرخ تورم هفت درصد می‌شود
● افزایش ٤٧ درصدی طلاق در كشور
● ورود رسمی آیت‌الله هاشمی شاهرودی به جرگه مرجعیت
● استیضاح سه وزیر آماده باز پس گرفتن

ایران
● رئیس‌جمهور: دهه صلح با جنگ، آوارگی و فقر سپری شد
● اعتراض نمایندگان مجلس به پروژه تخریب رئیس‌جمهور
● شوک قطع واردات بنزین ایران بر خاورمیانه
● شش مناسبت جدید در تقویم رسمی كشور

تهران امروز
● شورای شهر برای جبران كوتاهی دولت تصویب كرد: گره‌گشایی از مترو با اوراق مشاركت
● لیست دراز محصولات ممنوعه
● «بدرود بغداد»؛ نماینده ایران در اسكار
● کنترل تورم یارانه با ذخیره‌سازی کالا

جام جم
● حساب یارانه‌ها مسدود نمی‌شود
● تلاش برای تقسیم قدرت در عراق
● تحویل موشك فاتح ١١٠ به سپاه
● اوباما: اقدام نظامی علیه ایران راه مطلوبی نیست

دنیای اقتصاد
● فهرست جدید از واردات ممنوعه
● اوباما: اقدام نظامی علیه ایران راه‌حل موضوع هسته‌ای نیست
● مالیات ارزش افزوده از ابتدای مهر بر معاملات مسكن
● تاخیر یك ماهه صحت دارد؟ زمان دقیق واریز یارانه نقدی

رسالت
● احمدی‌نژاد: شرایط خاورمیانه اجازه جنگ جدیدی را نمی‌دهد
● فیلیپ كراولی، سخنگوی وزارت خارجه آمریكا: افراد مورد نظر ما باید در ایران به قدرت برسند
● اوباما: گزینه نظامی همچنان روی میز است اما راه ایده‌آل نیست
● وزارت خارجه آمریکا: ما هیچ ایرانی را آزاد نمی‌کنیم

کیهان
● آسوشیتدپرس: آمریكا دروغ می‌گوید، تحریم ایران بی‌اثر بوده است
● رئیس‌جمهور فهرست ٥٣ زن آمریكایی منتظر اعدام را اعلام كرد
● مهمان‌پرست: ایران برای مذاكره با ١+٥ آماده است
● سردار وحیدی: نسل سوم موشك فاتح ١١٠ تحویل سپاه شد

مردم‌سالاری
● محمدرضا باهنر: مجلس می‌تواند عدم کفایت سیاسی رئیس‌جمهور را مطرح کند
● آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در دیدار با خانواده‌های زندانیان: خواسته‌های شما را خدمت رهبری پیگیرم
● عبدالله گل: تحريم‌ها عليه ايران ثمر ندارد اما به آن پايبنديم
● روز گفت‌وگوی تمدن‌ها از تقویم ملی ایران حذف شد

گفت‌وگوی‌های روز:
● روزنامه تهران امروز در شماره امروز خود گفت‌وگویی با «سرتیپ احمدرضا پوردستان، فرمانده نیروی زمینی ارتش ایران» منتشر کرده ‌است.

Share/Save/Bookmark

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به zamaneh-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به zamaneh@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته