در بیشتر کشورهای در حال توسعه، مسئلهی آزادی همپای مسئلهی رشد و توسعه مطرح میشود و جنبشهای مختلف اجتماعی، سیاسی و مدنی در همهی تحولات تاریخی و اجتماعی این کشورها، روی چنین موقعیتی تاکید کردهاند.
در ایران، جنبشهای کارگری، دانشجویی و زنان همواره در متن تحولات و رویدادهای سیاسی قرار داشتهاند.
در آستانهی فرارسیدن فصل دانشگاهی ایران، در گفتوگوهایی با مهدی فتاپور و امیرحسین اعتمادی، به جنبش دانشجویی ایران و بررسی موقعیت گذشته و فعلی آن پرداختهام.
جنبش دانشجویی ایران
امیرحسین اعتمادی از مسئولین سازمان ادوار تحکیم وحدت در گیلان است. او دربارهی این انتقاد که جنبش دانشجویی را درگیر مسائل سیاسی و برکنار از فعالیتهای حرفهای و صنفی خود میداند، میگوید: اگر نگاهی به تاریخچهی جنبش دانشجویی در پنجاه و اندی سال گذشته بیاندازیم؛ یعنی از زمان دولت دکتر مصدق که شروع این جنبش است، میبینیم که همیشه با حکومتها و دولتهای توتالیتر و دیکتاتوری سروکار داشتهایم.
در حالی که دانشجویان باید دنبال مسائل صنفی و تحصیلیشان باشند. این انتقاد در جوامعی میتواند درست باشد که ثبات سیاسی وجود داشته باشد و آزادیهای سیاسی تا حد زیادی در آن برقرار باشد.دانشجویان اما معمولاً در سنی هستند که زیر بار حرف زور و دیکتاتوری نمیروند و هوای تغییر در سر دارند. این است که بهدرستی، به جای اینکه بهدنبال مسائل صنفیشان باشند و یا بهدنبال علم بروند که در آینده بتوانند نیازهای کشورشان را برآورده کنند، خواهناخواه به سمت مسائل سیاسی کشیده میشوند.
مهدی فتاپور از مسئولان «سازمان چریکهای فدایی خلق ایران» در سالهای پیش از انقلاب و از مسئولین فعلی «سازمان فداییان خلق ایران» (اکثریت) و «اتحاد جمهوریخواهان ایران» است. وی همچنین از مسئولین جنبش دانشجویی در دهههای ۴۰ و ۵۰ و همچنین از مسئولین سازمان دانشجویی «پیشگام» بوده است.
مهدی فتاپور
مهدی فتاپور دربارهی فعالیت سیاسی جنبش دانشجویی و انتقادی که در این زمینه مطرح است، میگوید:
حرکات دانشجویی به دو دلیل عمده، نسبت به سایر اقشار بیشتر با سیاست درگیر شدهاند:
دلیل اول آن است که خواستهای عمومی دانشجویان در مقایسه با سایر اقشار و اصناف، بیشتر با مسئلهی آزادی گره میخورد. دانشجویان به دلیل اینکه خواهان گسترش علم و یادگیری مسائل جدید هستند، آزادی کسب اطلاعات جزیی از خواستههای صنفیشان قرار میگیرد. همچنین به دلیل سنشان، خواهان آزادی در حرکتهایشان هستند و این هم جزیی از خواستههای صنفی آنها است.
متأسفانه این خواستها در کشور ما خیلی مستقیم با مخالفت قدرت سیاسی مواجه میشود و به همین دلیل، خواست دانشجویان برای آزدی اطلاعات، به طور مستقیم با مسئلهی آزادی در جامعه گره میخورد. این امر، به حرکت دانشجویان در تمام دورهها جنبهی سیاسی داده است.
دومین موضوع این است که دانشجویان به دلیل سنشان و اینکه در جامعهی ایران، به درستی به آنها این اعتماد بهنفس داده شده که سازندگان جامعهی فردا هستند، خواهان آن هستند که جامعهی فردا را به شکلی بهتر از امروز بسازند.این جزو خصوصیات و روحیهی جوانانی است که درس میخوانند و به خودشان اعتماد دارند. به همین دلیل برای تغییرات مثبت در جامعه، بیش از سایر اقشار، با مسئلهی سیاست درگیر میشوند.
حال که بهنظر میرسد حیات جنبش دانشجویی، به شکلی ناگزیر با سیاست عجین شده است، نقش این جنبش در تحولات معین تاریخی- سیاسی اخیر، بهویژه پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ ایران، چه بوده است؟
امیرحسین اعتمادی میگوید: در نگاهی اجمالی، در این سالها ما دو یا سه حرکت خیلی مهم داشتهایم. یکسری حرکتها بعد از سالهای اصلاحات، از سال ۷۶ تا ۸۰ شکل گرفت. با باز شدن فضای سیاسی، حرکتهای دانشجویی تحت تاثیر نیروهای سیاسی بیرون از دانشگاه قرار گرفت و من آن را یکی از نقطهضعفهای جنبش دانشجویی در این دوران میدانم.
یعنی گروههایی در دانشگاهها، به خصوص انجمنهای اسلامی، علیرغم پیوند قبلیای که با بدنهی حکومت داشتند و بعد از انقلاب فرهنگی، بهعنوان بازوی حکومت در دانشگاهها حرکت میکردند، بهناگاه به نیروهای منتقد تبدیل میشوند. تا اینجا مشکلی نداریم؛ ولی این انتقال به گروهها و احزاب سیاسی بیرون از دانشگاه گره خورد که متأسفانه دانشجویان و بهویژه انجمنهای اسلامی را از کارکرد انتقادیشان دور میکند.
یعنی انجمنهای اسلامی در انتخابات مجلس و در انتخابات ریاست جمهوری، میخواهند ضعف تشکیلاتی احزاب تازه تأسیسی مانند مشارکت را در جامعه پوشش بدهند و در عمل به عنوان یک حزب سیاسی عمل میکنند.
این جزو قسمتهایی است که از نظر من، نقطهضعف جنبش دانشجویی تا سال ۸۰ بوده است.
آیا سال 1380به بعد را نقطهی قوت جنبش دانشجویی میدانید؟
از سال ۸۰ به بعد، تحولاتی در انجمنهای اسلامی صورت گرفت و این انجمنها تقریباً نمایندهی اکثریت دانشجویان منتقد شند. یعنی بهجای اینکه نمایندهی احزاب بیرون باشند، دانشجویان منتقد را نمایندگی کردند.
در این دوران، درهای انجمنهای اسلامی باز شد و از طریق رأیگیریهای باز، همهی دانشجویان طیفهای مختلف، طیفهایی که چپ یا لیبرال بودند و حتی خیلی به اسلام سیاسی اعتقادی نداشتند، وارد انجمنهای اسلامی شدند. جنبش دانشجویی از این سالها به بعد، به بدنهی جامعه و به خواست عمومی نزدیک شد.
تفسیر مهدی فتاپور از این دوران، دستکم در نتیجهگیریها، با دیدگاه امیرحسین اعتمادی، بسیار تفاوت دارد.
او میگوید: جنبش دانشجویی ایران حالت ثابتی نداشته است. نوع برخورد آن با مسائل دانشجویی و جامعه در دورههای مختلف متفاوت بوده و روحیات گوناگونی داشته است.اگر بخواهم صحبتم را روی دورهی اخیر، یعنی از دوم خرداد به این سو متمرکز کنم، در این سالها اتفاقی افتاد که از یک نقطهنظر مشابه دوران ما بود.
دانشجویانی که در این دوران به میدان آمدند، یک حالت بیاعتمادی و منفی نسبت به فعالین سیاسی و کسانی پیدا کردند که در عرصههای دیگر فعالیت میکردند.آنها به این نتیجه رسیدند که باید خودشان عنوان یک تشکل دانشجویی، نسبت به مسائل جامعه اظهار نظر کنند. بنابراین تشکلهای دانشجویی تبدیل به یک حزب شدند.
یعنی شما دوران گسستگی از احزاب سیاسی و تلاش برای فعالیت مستقل را مثبت ارزیابی نمیکنید؟
در چنین رویکردی، جنبش دانشجویی با دو خطر مواجه میشود: یک خطر این است که احزاب سیاسی یا گرایشهای سیاسی دانشجویی که به این یا آن سمت تمایل دارند، تلاش کنند مجموعهی جنبش را با خودشان معرفی کنند؛ که بارها نیز اتفاق افتاده است. به عنوان نمونه، در ابتدای شکلگیری این جنبش در حوالی دوم خرداد، احزاب سیاسیای مانند حزب مشارکت و دیگران، چنین اشتباهی کردند.
اتفاقی که بعد از آن افتاد و مشابه وضعیت دوران ما در دهههای ۴۰ و ۵۰ بود، این بود که دانشجویان در واکنش به این شرایط و اینکه باید مستقل حرکت کنند، به این نتیجه رسیدند که باید خودشان نسبت به مسائل خط مشی، سیاست و آیندهی جامعه اظهار نظر و تصمیمگیری کنند. مثلاً یک تشکل دانشجویی تصمیم بگیرد که آیا راه تحول در ایران رفراندوم است، یا انتخابات و یا اصلاحات؟
یعنی تشکل دانشجویی دیگر روی خواستهای عمومی دانشجویان، چه خواستهای سیاسی و چه خواستهای عمومیای مانند آزادیهای سیاسی و باز شدن فضا حرکت نمیکرد، بلکه حرکتشان به این سمت رفت که نسبت به مسائل معین خط مشی سیاسی و این که چگونه تحول پیدا میشود نیز موضعگیری داشته باشند. چنین حرکتی منجر به آن شد که ما بهشدت دچار انشقاق شدیم.
امیرحسین اعتمادی، این انشقاق را نشانهی آغاز یک دوران مثبت میداند.
او میگوید: از سال ۸۰ به بعد را که آن انشقاقها در دفتر تحکیم وحدت ایجاد شد، نقطهی قوت جنبش دانشجویی میدانم. البته جنبش دانشجویی هزینهی آن را هم پرداخت کرد. یعنی این سالها، سالهای سرکوب دانشجویان و کمیتههای انضباطی بود.
در دوران آقای خاتمی، به طیف علامهی تحکیم که این جریان را نمایندگی میکرد، اجازهی برگزاری حتی یک جلسهی سالیانه هم داده نشد. این ممانعت همچنان ادامه پیدا کرد و در دولت محمود احمدینژاد کار به جایی رسید که دانشجویان ستارهدار شدند و از ادامهی تحصیلشان جلوگیری شد.
مهدی فتاپور در توضیح خسارتهایی که حرکت جدید جنبش دانشجویی ایجاد کرد، میگوید:
جنبش دانشجویی ایران چندپارچه شد، نیروها در مقابل هم موضع گرفتند و متأسفانه احزاب سیاسی در خارج از دانشگاهها، چه در خارج از کشور و چه در داخل کشور، واکنش درستی نسبت به این مسئله نشان ندادند و یا در اساس این موضوع را ندیدند و با تاکید نادرست بر استقلال جنبش دانشجویی، چنین روندی را تقویت کردند.
این رویکرد منجر به آن شد که طی ده، دوازده سال اخیر، جنبش دانشجویی مرتب دچار انشقاق بشود. در حالی که اگر جنبش دانشجویی، به عنوان یک کلیت، روی خواست باز شدن فضای سیاسی حرکت میکرد، میتوانست از چنین امری احتراز کند.
به این معنا که هر دانشجو و یا گروه دانشجویی میتوانست جدا از مجموعهی جنبش دانشجویی، در چهارچوب حزب، سیاست و یا خط مشیای که به آن گرایش دارد، فعالیت کند، ولی نه اینکه این گرایش را به کل جنبش دانشجویی تعمیم بدهد.
از امیرحسین اعتمادی میپرسم: با توجه به رویدادهایی که به آن اشاره میکنید و بهویژه سرکوب گستردهی جنبش دانشجویی، موفقیت حرکت مستقل دانشجویان را در چه میبینید؟
در اینجا مسئلهی سرکوب، مسئلهی اصلی ما نیست. یعنی نتیجهگیری ما از سرکوب نیست. جنبش دانشجویی، بهخصوص در دولت دوم آقای خاتمی که آن انشقاقها در دفتر تحکیم ایجاد شد و طیف علامهی تحکیم بهوجود آمد، به منتقد کل حکومت و از جمله دولت اصلاحات تبدیل شد و فارغ از اینکه سرکوب شد یا نشد، به خواست بدنهی دانشجویی نزدیکتر بود.
حاصل آن در عمل چه بود؟
حاصل آن را در همان سالها نمیبینیم. ولی در همین یکسال اخیر دیدیم که رهبران جنبش سبز چقدر به جنبش دانشجویی و خواستههای آنها نزدیک شدند و در عمل جنبش دانشجویی به عنوان موتور محرک جنبش سبز شناخته میشود.
یعنی اگر روزهای پیش از انتخابات را با روزهای پس از آن مقایسه کنید، میبینید که در روزهای پیش از انتخابات، شخص مهندس موسوی حتی حاضر نبود با طیف علامهی تحکیم دیدار داشته باشد، اما خواستههایی که امروز طرح میکند، کاملاً خواستههای جنبش دانشجویی در پیش از انتخابات است. اینکه صدای دانشجو امروز به صدای اپوزیسیون حکومت تبدیل شده است را من بزرگترین دستاورد جنبش دانشجویی در این سالها میدانم.
از مهدی فتاپور میخواهم که از منظر کلی، به مقایسهی فضای عمومی جنبش دانشجویی، در سالهای پیش از انقلاب و امروز بپردازد.
او میگوید: هم در دروههای گذشته و هم امروز، نمیتوانیم فقط به یک دوره اشاره کنیم. مثلاً در رژیم پیشین، طی سالهای سی، جنبش دانشجویی کاملاً تحت رهبری حزب توده و جبههی ملی است و ما یک جنبش دانشجویی داریم که کاملاً هدایت شده است، اقدامات آن آگاهانه است و احزاب سیاسی در آن کاملاً نفوذ دارند.
در سالهای دههی چهل و تا اواخر دههی پنجاه اما روند کاملاً برعکس میشود. در این دوران، جنبش دانشجویی در اساس احزاب سیاسی را قبول ندارد و میخواهد در ارتباط با همهی مسائل خودش تصمیم بگیرد و نسبت به فعالین گذشته، نظر منفی دارد.
حتی نسبت به سازمانهای چریکی؟
منظورم سالهای دههی چهل تا اوایل دههی پنجاه بود. در این سالها هنوز سازمانهای چریکی شکل نگرفته بودند. در واقع، سازمانهای چریکی از دل جنبش دانشجویی بیرون آمدند.خصوصیت مهمی که جنبش دانشجویی تمام سالهای دههی چهل و پنجاه را با امروز متفاوت میکند، رادیکالیسم بسیار نیرومندی است که در آن جنبش وجود داشت. در آن سالها، ما بسیار رادیکال بودیم و این در تمام حرکات و اقدامات ما منعکس بود.
این رادیکالیسم البته به این معنا نبود که ما را به گروههای دانشجوییای مبدل کند که خارج از ارتباط با دانشجویان اقدام کنیم. یعنی ما در سالهای اواخر دههی چهل بهشدت رادیکال و تند بودیم، ولی دانشجویان ما را تأیید میکردند و ما را به عنوان نمایندگان خودشان انتخاب میکردند. چون کل فضای دانشجویی رادیکال بود.
امروز اما این خصوصیت تغییر کرده است. مثلاً در دورهی اخیر میبینیم که دانشجویان در مقابل اقدامات تندی که صورت گرفت، از اقدامات واکنشی احتراز کردند و در کل روحیه و فضای دیگری در جنبش دانشجویی، جوانان و کل جنبش روشنفکری ایران وجود دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر