-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ مهر ۲, جمعه

Latest New from Green Correspondents for 09/24/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 


جانشین مجتمع دانشگاهی دانشگاه امام حسین ادعا کرد گروهی از زنان «بدحجاب و بی‌بند و بار» بازداشت شده در حوادث پس از انتخابات، اعتراف کرده‌اند هر هفته سه هزار دلار پول دریافت می‌کرده‌اند تا بی‌حجاب به خیابان‌ها بیایند.
محمد شعبانی روز پنجشنبه در جلسه شورای اداری شهرستان دشتی گفته که «یک نفر در حوادث پس از انتخابات در اعترافات خود گفته است مبلغ ۲۰۰ میلیون تومان پول داده‌اند به دختران فیروزه‌ای که در مقابل پلیس بایستند و نافرمانی کنند.»
حضور دختران و زنان ايران، آزادى‌خواهى و حق طلبى آنان، انسانيت و شرافت آنان، زيبايى و زيبا انديشى آنان، در دنياى سياه انديشان حاكم درك نمى‌گردد و آنان با معيارهاى خود اين‌همه لطافت حضور توام با قاطعيت در خواستن را نمى‌توانند دريابند. چنين توهم توطئه‌اى كه از زبانشان خارج مى‌گردد، اثبات اين ادعاست.

 
 

اين دزدی فرهنگی و اين غارت مغول‌وار سرمايه‌های ايرانی به تنهايی زشت‌ و مشمئز کننده است، اما وقتی در نظر می‌گيريم که اين اقدام هدفش عملا روبروی هم قرار دادن مردم عزيز ايران است ديگر هيچ توصيفی جز خيانت و دشمنی آشکار با اين آب و خاک نمی‌تواند گويای اين کار باشد.
خبرنگاران سبز/ سرمقاله:
در هنگامه مبارزات انتخاباتی سال ۸۴ بود که دوستداران احمدی‌نژاد با تحريف و دستکاری آهنگ ناميرای "يار دبستانی" (۱) با نام احمدی‌نژاد صفحه‌ ديگری به تحريفات ناخوشايند و بی‌محابای فرهنگی فراوانی که در طول حيات جمهوری اسلامی اتفاق افتاده است افزود.

صحبت اين نيست که محتوای اين آهنگ دزيده شده فرسنگ‌ها با آنچه بعدا از احمدی‌نژاد ديده شده فاصله دارد (فيلم آن را در زير ببينيد) که اين واقعيت امروز بر همگان آشکار شده است. داستان اين است که اين حرکت که آن‌ زمان تنها به عنوان يک کنش خام و کم اهميت تلقی می‌شد با چفيه‌ای که احمدی‌نژاد (مدافع مکتب ايران!) بر گردن کورش بزرگ انداخت (عکس پیوست) معنی تازه‌ای يافت و امروز با اقدام رسمی دستگاه نظامی کشور (که زير فرماندهی مستقيم علی خامنه‌ای عمل می‌کند) در تحريف يک اثر ملی ايرانی خبر از جريان مرموز و خائنی برای شبيخون زدن به سرمايه‌های فرهنگی ايران زمين می‌دهد.

امروز صدا و سيمای حامی کودتا، صحنه‌هايی از رژه نيروهای مسلح به مناسبت هفته جنگ را پخش زنده کرد که در جريان آن سرود جاودان و ماندگار "ای ايران، ای مرز پرگهر" که جزو سرمايه‌های ملی و نورچشم و قوت دل مردم ايران است در يک تحريف و دزدی سخيف تغيير پيدا کرده و به جای "ايران"، "اسلام" را جايگزين کرده‌اند (فيلم را در زير ببينيد). اين دزدی فرهنگی و اين غارت مغول‌وار سرمايه‌های ايرانی به تنهايی زشت‌ و مشمئز کننده است، اما وقتی در نظر می‌گيريم که اين اقدام هدفش عملا روبروی هم قرار دادن مردم عزيز ايران است ديگر هيچ توصيفی جز خيانت و دشمنی آشکار با اين آب و خاک نمی‌تواند گويای اين کار باشد.  

اما به مصداق عدو شود سبب خير، اين فيلم که در آن يک گروه مسلح و با حالتی تهاجمی تحريف اين سرود حماسی-ملی را می‌خوانند شايد سند گويايی باشد برای کودتايی که نظاميان به نام دين عليه ايران و سرمايه‌های آن کرده‌اند.

هرچه باشد، اين شبيخون ابلهانه تنها کارکردی که خواهد داشت اين است که روح و جان تمام ايرانيانی که به وطنشان محبتی و عشقی دارند آزرده خواهد کرد و ميخ ديگری بر تابوت خائنان خواهد بود.

فیلم تحریف شده یار دبستانی که در کمال دروغ‌گویی آن را سرود واقعی نام‌گذاری کرده‌اند

فیلمی که امروز از صدا و سیمای حامی کودتا پخش شد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱) يار دبستانی در جريان جنبش دانشجويی ايران پس از انقلاب به عنوان اصلی‌ترين سرود دانشجويان معترض شناخته می‌شود و نمادی از اتحاد و همبستگی دانشجويان می‌باشد. [۱]
پس از بازبينی وزارت ارشاد، صدای فروغی از فيلم از فرياد تا ترور حذف گرديد و جمشيد جم آن را بازخوانی کرد. منصور تهرانی نيز آن را بازخوانی کرد.[۱] منبع:  (+)

 
 

رادیو خبرنگاران سبز تلاش فروتنانه‌ای برای خبر و آگاهی رسانی است. از آنجایی که همه هموطنان، وقت، امکان، یا توانایی دسترسی به اینترنت را ندارند بر آن شدیم تا با تولید اخبار به صورت شنیداری اولین قدم را در خبرنگاران سبز برای خوانش اخبار برگزیده و تقدیم آن به صورت پادکست در دو نوبت دوشنبه‌ها و پنج‌شنبه‌ها برداریم.

این اخبار در دو فرمت MP3  برای رایانه یا هر نوع وسیله انتقال یا پخش دیجیتالی صوت و فرمت AMR با حجم کمتر برای تلفن همراه تقدیم می‌شود. همچنین اگر مایل بودید می‌توانید آخرین تولید رادیو خبرنگاران سبز را در خود سایت گوش دهید. اما فراموش نکنید که رسانه شمایید؛ پس این اخبار را در اولین فرصت برای دیگران هم ارسال و بلوتوث کنید.
اخبار بیست‌ و پنجم شهریورماه

 
 

این نامه به امضای خانواده های عیسی سحرخیز، حشمت الله طبرزدی، احمد زیدآبادی، مسعود باستانی، بهمن احمدی امویی، کیوان صمیمی، مهدی محمودیان، هنگامه شهیدی، امیرحسین کاظمی، مجید دری، علی پرویز، علی جمالی و رضا رفیعی فروشانی از فعالان سیاسی و روزنامه نگارانی رسیده است که در جریان اعتراضات به نتایج انتخابات مهندسی شده بازداشت شده اند.
خبرنگاران سبز/ حقوق بشر/زندانيان سياسى:
 
جناب آقای دبیر کل سازمان ملل
با درود

چنانچه مستحضرید آقای محمود احمدی نژاد رییس دولت ایران برای ششمین دور متوالی در مقر سازمان ملل حضور یافه تا دیدگاه های خود را در مقابل نماندگان جامعه جهانی در مجمع عمومی این سازمان، مطرح کند.
قاعدتا ایشان طبق روال گذشته از تاریخ و تمدن ایران و ارزش های فرهنگی مردم ما بسیار سخن خواهد گفت و اینبار حتما بر منشور حقوق بشر کوروش کبیر به عنوان میراث ایرانیان تاکید ویژه خواهد کرد.
آنچه ایشان درباره تاریخ و تمدن ایران زمین و پایبندی ایرانیان به حقوق بشر و کرامت انسان ها، مطرح می کند مسلما صحیح است. اما از جناب عالی تقاضا داریم تا از ایشان به صراحت بپرسید که بین ارزش های فرهنگی ایران و کارنامه حقوق بشری کوروش کبیر با عملکرد دولت وی در یک سال و نیم اخیر چه نسبتی وجود دارد.

عالی جناب

شما از میزان نقض حقوق بشر از جمله سرکوب تجمعات مسالمت آمیز، بازداشت، شکنجه و صدور احکام بی سابقه زندان، تبعید و محرومیت از حقوق اجتماعی برای روزنامه نگاران و فعالین سیاسی و مدنی ایران آگاه هستید و شاهد برپایی دادگاه های فرمایشی، انحلال احزاب منتقد و سازمان های غیر دولتی در طول دوران پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ تا کنون، بوده اید.

متاسفانه آقای احمدی نژاد در مواجه با پرسش های گوناگون این اقدامات را که مغایر با قوانین جاری ایران است، امری عادی تلقی می کند و معتقد است همه دولت ها برای مقابله با آنچه که وی آن را اغتشاش و آشوب می نامد، چنین رفتاری دارد و حتی گاهی منکر این برخوردها می شود.

هرچند که هر ناظر بی طرف بر مسالمت آمیز بودن آن چه دولت ایران اغتشاش می نامد، اذعان دارد اما در عین حال خوب است بدانید بسیاری از روزنامه نگاران ایرانی و فعالین مدنی که اکنون به زندان های طویل المدت محکوم شده و دوران حبس خود را در شرایطی بسیار بد و سخت تر از زندنیان عادی می گذرانند، اصلا حتی در این تجمعات مسالمت آمیز نیز حضور نداشتند و صرفا به دلیل اظهارنظرهای سیاسی یا ابراز عقاید خود و یا انجام وظایف حرفه ای روزنامه نگاری بازداشت شده اند.

آقای دبیر کل

آیا می دانید بسیاری از عزیزان ما برای اعتراف علیه خویش تحت فشارهای شدید جسمی و روانی قرار گرفته اند و در دادگاه های فرمایشی به صورت نمایشی محاکمه شده اند؟

عالی جناب

ما همسران و خانواده های زندانیان سیاسی و روزنامه نگاران زندانی از شما تقاضا داریم نسبت به نقض حقوق بشر در ایران فعالانه تر برخورد کنید و در دیدار با آقای احمدی نژاد همان حساسیتی را که نسبت به زندانی شدن سه شهروند آمریکایی در ایران نشان می دهید، نسبت به وضعیت عزیزان ما که بدون ارتکاب گناه یا نقض قانون در پشت میله های زندان گرفتار هستند، مبذول فرمایید.

به ویژه تقاضا داریم تا زمینه های لازم برای سفر هرچه سریعتر کمیسر حقوق بشر سازمان ملل به کشور ما برای اطلاع دقیق تر از کم . کیف نقض حقوق اولیه بازداشت شدگان و ملاقات ایشان با عزیزان ما را فراهم آورید. به یقین سفر خانم پیلای به ایران و گفت و گوی بی واسطه ایشان با روزنامه نگاران زندانی و فعالین سیاسی در زندان اوین و رجایی شهر و گزارش وی از این وضعیت به شما و کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل می تواند گواه روشنی بر این دردنامه باشد.

با تشکر
خانواده های عیسی سحرخیز، حشمت الله طبرزدی، احمد زیدآبادی، مسعود باستانی، بهمن احمدی امویی، کیوان صمیمی، مهدی محمودیان، هنگامه شهیدی، امیرحسین کاظمی، مجید دری، علی پرویز، علی جمالی، رضا رفیعی فروشانی

 
 

خبرگزاری ایرنا با انتشار گزارشی، از دستگاه قضایی به دلیل انتشار نامه زندانیان سیاسی انتقاد کرد و خواهان جلوگیری از امکان خروج این دست نامه‌ها از زندان و انتشار آن‌ها شد.
خبرنگاران سبز/ حقوق بشر/ زندانيان سياسى:
این خبرگزاری با انتشار این گزارش تحت عنوان "تساهل و تسامح قوه قضائیه قابل اغماض نیست" خواستار جلوگیری از اقداماتی از قبیل انتشارنامه زندانیان سیاسی خطاب به مسئولان نظام یا مسئولان بین‌المللی شد.

در این مطلب که حاکی از به ستوه آمدن حاکمیت نسبت به بیان حقایق از زبان زندانیان است، می‌آید: می‌توان به نامه‌های عیسی سحرخیز به دبیرکل سازمان ملل و شکایت وی از مقامات جمهوری اسلامی با وکالت شیرین عبادی، نامه‌های توهین آمیز محمد نوری‌زاد علیه مسئولان نظام از جمله هتاکی وی به رهبر معظم انقلاب، نامه منصور اسانلو، حشمت الله طبرزدی، بداغی، رفیعی و عیسی سحرخیز به لولا داسیلوا رییس جمهور برزیل و درخواست برای آزادی خود از طریق وی و… اشاره کرد. نکته مهم دیگر در نگارش چنین نامه‌هایی که با بازتاب بین‌المللی نیز همراه می‌شود، تخریب چهره نظام مقدس جمهوری اسلامی در عرصه بین‌الملل است بطوری که بخش زیادی از تولیدات رسانه‌ای را به خود اختصاص داده و متاسفانه گهگاه سیاستمداران غربی و حتی برخی مقامات دول بیطرف یا دوست را به موضع‌گیری علیه جمهوری اسلامی وا می‌دارد.

در این گزارش به نقل از جعفری دولت آبادی، دادستان تهران آمده است: در کجای دنیا رسم است که زندانی از داخل زندان بیانیه صادر کند؟ ما بارها گفتیم که به حقوق زندانیان احترام می‌گذاریم اما قرار نیست کسی کارهایی را بکند که به خاطر آن محکوم شده است.

خبرگزاری جمهوری اسلامی این گزارش را با این سئوال به پایان برده است که "آیا بهتر نیست با اتخاذ تدابیری ضمن تلاش برای اصلاح مجرمان زندانی و بیماران سیاسی، از سوءاستفاده بیگانگان جلوگیری کنیم؟"

 
 

اگر هر یک از زندانیان سیاسی ما پاسپورت آمریکایی داشتند، آقای احمدی نژاد شخصا پرونده آنان را پیگیری می کرد و برای آزادی آنان با مقامات قضائی به مکاتبه و مذاکره می پرداخت.
خبرنگاران سبز/ سياست/ مصطفى تاجزاده:
پيام مصطفى تاجزاده از اوين در ملاقات کابینی با همسرش در رابطه با مواضع اخیر احمدی نژاد و موارد کذب بیان شده توسط وی در نیویورک، به نكاتى اشاره مى‌كند كه نظام مطلوب احمدى نژاد و حزب پادگانى او را، دقيقا بر پايه اصول فاشيسم مى‌داند و با بررسى عملكرد و تناقض‌هاى آشكار سخنان او، بار دیگر تاکید مى‌كند که ایرانیان استبداد را برنمی تابند.
متن كامل پيام بدين شرح است:

این که آقای احمدی نژاد تصمیم گرفته مکنونات قلبی خود را علنی کند، یعنی نظام موردنظر خود را تک حزبی می خواند و وجود دسته بندی و در واقع گرایش های سیاسی متفاوت را مغایر ارزش های انقلاب معرفی می کند و از صدور منتقدان و مخالفان خود به خارج از کشور سخن می گوید و با تفکیک قوا مخالفت کرده و دیگر مجلس را در رأس امور نمی داند و دخالت احزاب را در مدیریت کشور محکوم می کند، به آن دلیل است که پس از سرکوب یک سال گذشته، میدان را برای یکه تازی و تحقق یکه سالاری مناسب می بیند. در حقیقت وقتی آزادی مطبوعات و احزاب و تجمعات و انتخابات به محاق می رود و شخصیت های وارسته فهیم و شجاع و مدیرانی هم چون آقایان بهزاد نبوی، میردامادی، آرمین، صفایی فراهانی، داود سلیمانی، کیانوش راد، تاجرنیا، مرعشی و … (نمایندگان مجلس ششم) به جای حضور در مجلس گرفتار محاکمه و بند و زندان می شوند، حزب پادگانی تصور می کند که فرصت طلایی استحاله جمهوری اسلامی ایران را به نظام تک حزبی استبدادی به دست آورده و به جای تحقق آرمان های امام و مردم و وعده های امام در پاریس و اصول مصرح قانون اساسی، می تواند دیدگاهی را که متعلق به مارکسیست های روسی است و استالین آن را در شوروی محقق کرد و سرانجام فروپاشید در ایران به مرحله اجرا درآورد و توجه ندارد که مدل حکومت تک حزبی استبدادی حداقل دو دهه است که با شکست مفتضحانه ای در جهان مواجه شده و برای ملت ایران هیچ جاذبه ای ندارد چرا که اساسا انقلاب اسلامی در اعتراض به چنین مدلی شکل گرفت.


جالب آن که امروز حتی مارکسیست های آمریکای لاتین نیز از مدل چند حزبی و مطبوعات و احزاب و انتخابات آزاد دفاع می کنند. به نظر من مدل مطلوب حکومت آقای احمدی نژاد و حزب پادگانی نه جمهوری است و نه اسلامی و نه ایرانی. بلکه نظامی فاشیستی است که در آن همه آزادی ها به رسمیت شناخته می شود به جز آزادی های مدنی و سیاسی. بنابراین وی چه زمانی که به نام اسلام و تشیع و ولایت و امام زمان و چه اکنون به نام مکتب ایرانی از حکومتی دفاع می کند که ماهیت آن انسدادی-استبدادی است و در آن منتقدان از داشتن روزنامه و حزب و تجمع آزاد محروم خواهند بود و نظام رقابت آزاد و انتخابات آزاد معنایی نخواهد داشت.


۱- البته یک نکته را نباید نادیده گرفت و آن این است که از زمانی که انتخابات مجلس هفتم به شکل نمایشی برگزار شد و صلاحیت نامزدهای مخالف تک صدایی با اتکاء به نظارت استصوابی رد شد و مجلس هفتم و سپس مجلس هشتم به شکل فرمایشی تشکیل شد، مجلس دیکر در رأس امور نبوده و چنان ضعیف شده است که قدرت دفاع از خود در برابر زیاده خواهی های آقای احمدی نژاد را ندارد چه رسد به این که بخواهد از حقوق و منافع ملت دفاع کند. تجربه ما از مشروطه تاکنون نشان می دهد که هر زمان انتخابات نمایشی و مجلس فرمایشی شد، قوه مقننه هرگز دررأس امور قرار نداشت. به هر حال امروز عملا کودتاچیان و حزب پادگانی در رأس امورند نه مجلس مستقل و مدرس پرور.


۲- آقای احمدی نژاد با وجود مواضع فوق و عملکرد سرکوب گرانه وزارت اطلاعات، ارشاد و کشورش در زمینه نقض حقوق شهروندان، ایران را آزادترین کشور جهان می خواند که چندصدایی در آن حاکم است و ادعا می کند رقبای انتخاباتی وی آزادانه به فعالیت مشغولند. در این زمینه باید گفت: اولا ایجاد محدودیت های روزافزون برای آقایان کروبی و موسوی خلاف ادعای وی را ثابت می کند. امروز صداو سیمای میلی و تک صدا نه تنها آن دو بزرگوار را بایکوت خبری کرده بلکه به مناسبت و بی مناسبت انواع اتهامات را متوجه آنان کرده و می کند. مطبوعات نیز از درج اخبار آنان جز فحاشی و نقد غیرمنصفانه منع شده اند و سایت های آنان نیز فیلتر و احزاب آنان و طرفداران اصلاح طلبشان یکی پس از دیگری توقیف شده اند.


با وجود این استبدادطلبان ایرانی، این میزان محدودیت را کافی ندانسته حصر خانگی را به آنان تحمیل کرده اند و توجه ندارند که در جهان جهانی شده امروز، حتی در «بورکینافاسو» نیز با نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری چنین رفتاری نمی کنند و با نقض حقوق آنان به حیثیت کشور آسیب وارد نمی کنند و تصویری زشت از آن به جهان ارائه نمی کنند به طوری که رئیس دولت مجبور شود در مقر سازمان ملل متحد به دروغ اعلام کند که «رقبا و مخالفان ما آزادانه به فعالیت مشغولند.» ثانیا اگر ادعای آقای احمدی نژاد درست است و در ایران زندانی سیاسی وجود ندارد، چگونه می تواند محکومیت های سنگین هشت سال و نه سال و حبس در تبعید را به دانشجویان مظلوم و متعهد ایرانی مشاهده کند و دم برنیاورد؟ در کجای دنیا یک دانشجوی دختر را به جرم نگاه متفاوت و زبان نقاد به نه سال و نیم حبس محکوم می کنند؟ من این جا به احکام ظالمانه و سنگین علیه روزنامه نگاران و فعالان سیاسی و مدنی و غیره اشاره نمی کنم که مثلا آقای نوری زاد تنها به دلیل نگارش نامه منتقدانه در زندان به سر می برد و با وجود این اعلام می کنند که زندانی سیاسی نداریم.البته اگر هر یک از زندانیان سیاسی ما پاسپورت آمریکایی داشتند، آقای احمدی نژاد شخصا پرونده آنان را پیگیری می کرد و برای آزادی آنان با مقامات قضائی به مکاتبه و مذاکره می پرداخت.


۳- در مورد این ادعای آقای احمدی نژاد که مخالفان و منتقدان وی نکات مثبت کارنامه دولت نهم و دهم را ندیده و به سیاه نمایی می پردازند، نیز باید بگویم در ۳۱ سال گذشته هیچ کس به اندازه ایشان به سیاه نمایی عملکرد دولت های پیشین نپرداخته و رقبای خود را به فساد متهم نکرده و خدماتشان را نادیده نگرفته است. سخنان و تعبیرات وی در مورد مدیران گذشته و یا رقبای کنونی اش از سیاه نمایی گذشته و دروغ گویی های او به شکل گسترده و آشکار تنها با قاضی مرتضوی- دادستان معزول- قابل مقایسه است. کینه وی و اقتدارگرایان همکارش به نحوی است که درست هم زمان با برنامه سفر به نیویورک، روز گفتگوی تمدن ها را که با اقبال جهانی روبرو شد، و هزاره سوم میلادی با آن نام آغاز شد، از تقویم رسمی کشور حذف کردند.


۴- من از آقای احمدی نژاد که تلاش برای بستن روزنامه سلام را از افتخارات زندگی خویش می داند، انتظار ندارم که از حقوق و آزادی های ایرانیان و به ویژه منتقدان خود دفاع کند. از دید او هر آن کس که مخالفش باشد، خس و خاشاکی بیش نیست و به اندازه بزغاله نمی فهمد اما خطاب من به عقلای قوم است: بگیر و ببند و سرکوب و انسداد در زمان محمدرضا شاه جواب نداد و به طریق اولی در دنیای به هم پیوسته کنونی و در جهان دموکراسی خواه امروز و در عصر رایانه و اینترنت و ماهواره و تلفن همراه، روش های استبدادی نمی تواند پاسخگوی اداره کشور باشد و قطعا این روش ها محکوم به شکست است.مگر حصر مرحوم آیة الله منتظری اندکی از محبوبیت او کاست یا به محبوبیت دیگران افزود که دوباره به این روش ها تمسک جسته اند؟ من به عقلای قوم هشدار داده یادآور می شوم که ایرانیان از مشروطه تاکنون نشان داده اند که استبداد را برنمی تابند و سرانجام حقوق خویش را استیفا خواهند کرد.


البته برای اکثریت مردم مسلمان ایران مقابله با استبداد سکولار خیلی سهل تر است اما یقین دارم که هموطنانم هرگز زیر بار استبداد دینی نخواهند رفت. استبدادی که به تعبیر آیة الله نائینی بدترین نوع دیکتاتوری است و در واقع جسم و جان و زندگی عمومی و خصوصی مردم را در انقیاد خود در می آورد. به باور من اندکی زمان لازم است تا استبدادطلبان ایرانی و طرفداران اندیشه طالبانی-پادگانی همه آن چه در چنته دارند، بیرون بریزند و دستشان را کاملا رو کنند و پیروان خود را بیش از پیش شرمسار سازند و در نهایت مجبور شوند از برج غرور و تفرعن و استبداد پایین آمده دست از سرکوب بیشتر و بگیر و ببندهای بی منطق و کور برداشته حقوق ملت را به رسمیت بشناسند و به بازی برد برد تن دهند.


 
 

ديگر می‌توانيم بفهميم که ولی‌طلبی اين روزهای رجاله‌ها، چه پسِ پشت و چه نيات پلشتی دارد. ولايت‌خواهی اسم مستعار جاه‌طلبی کور و رمز شب رانت‌خواری بی‌حسابشان شده است. شايد مولای اين موالی نورسيده بسط يد بی حسابی عنايت کرده که زنگی وار تيغ و دشنه در هوا می‌چرخانند. اگر خوف محاسبه داشتند و از مولايشان می‌هراسيدند که مگر خودسری و خيره‌گری‌اشان را به صلابه بکشاند، اين نمی‌کردند که با مسجد خدا کردند.
خبرنگاران سبز/ روحانیون و مراجع:

وبگاه صبح امید با انتشار دردنامه‌ای به قلم «یگانه» با بینش و دلیری به تحلیل پیشینه و انگیزه حمله کنندگان به مسجد قبا پرداخته و خودسری‌ها و خیره‌گی‌های این «رجاله‌ها» را به بدون اذن ولی‌اشان غیر ممکن می‌بیند. متن کامل این نوشته را در زیر بخوانید.

هزارسال است که شيعه دل به اين خوش دارد که بيوت مراجعش مامن و ملجاء ستمديدگان بی پناه است.که درگاه خانه اشان پناه بی پناهان است. که آه ستان مظلومند از ظلم و جور ظالمان و ستمگران.

اما امروز را ببين که رنگ درب و درگاه بيوت علما حقيقت غم انگيزی را فرياد می‌زند. برخی که کرنش کردند و مطيع  قدرت مسلط  شدند، در خانه را به روی مردم بستند تا از روبرو شدن و  شنيدن نجوای اشک آلود درد کشيدگان خلاص شوند. به حضرت و عظمايی که پس و پيش آيت‌اللهشان بيايد بسنده کردند؛ اکتفا به تکريمی می‌کنند که رسانه‌های رسمی و ميلی  به عنوان مرجع عاليقدر جهان تشيع، هر صبح و شام، وقت افطار يا در بخش های مختلف خبری، سخاوتمندانه! ارزانی اشان می‌دارند.

اما گروهی ديگر که سر کرنش نداشتند واز طرفی تاب وتوان مقاومت و رودرويی را نيز در خود نمی‌ديدند دو کار کردند؛ يا سياست نعل و ميخ را در پيش گرفتند؛ يا تارک الدنيا! به خلوت خودخواسته‌ای فرو رفتند تا سر در کتاب و درس و بحث و فحص فرو برند و در خيالشان تکليف ازخود ساقط کنند.

يکی دوتنی ماندند که شجاعت عملی را در بصيرت نظری درآميختند تا شرط تقوا و اجتهاد و مرجعيت -ويژگی تاريخی علمای تشيع -را معنا کنند، ويادآور شوند که زمين هيچ گاه از اوتاد و اوليا خالی نمی‌ماند.

نهيب "اين تذهبون "سر می‌دهند و بر مومنين پس از فتح! و"جانم فدا"! گويان و"حکم جهاد"! خواهان جنگ نديده، تشر ايمان و مسلمانی می‌زنند که ازانصاف و مروت و جوانمردی- که مرام و سيره هر ولی و وصی بوده- حبه ارزنی در وجودتان نيست.

يادآورشان می‌کنند که اين مسجدی که به سوختن و کندن درب و درگاهش عزم جزم کرده‌ايد مصعد شهيدان به معراج خداست. که قريب هفتصد طلبه شهيد را هبه به عرش خدا کرده. که بيش از هزار شهيد نيک نفس از پاک نهادترين جوانان خداجوی وطن پرست را از فرش زمين به قدمگاه ملائک روانه کرده. همان‌ها که تصوير و تنديس و تمثالشان را از در و ديوار شهرتان آويزان و نصب کرده‌ايد، اعزاميان مسجدی هستند که مرشدش امروز به پندار ناخالصی و خواص نبودن (چه فضيلتی ازاين برتر!) از درگاه و خرگاهتان رانده شده.

که اگر ديروز لبيک گفت، به هلا و صلای پير جمارانی لبيک گفت. نه چون امروز که بايد چشم جهان‌بين و انديشه مجتهد را خاموش کند تا به هر هلا و صلايی لبيک گويد. که گويی شرط اجتهاد و تشخيص، فقط و فقط در يک نفر جمع می‌شود و ديگران همه بايست عقل را تعطيل کنند و به فرموده خطبه بخوانند که…

اگر نان به نرخ روز نخورده باشی و چشم جهانخواه و نفس جاه پرست وخوی قدرت طلب نداشته باشی تازه می‌فهمی آن مسجدی که امروزه پوتين‌کوب ولگدمال رجاله‌های بسيج و سپاه ستم می‌شود مسجدی است که بيش از آنکه از ماذنه هايش  اذانِ قبس‌گونِ اماره ستيز، گلبانگ زند، فرياد حق طلبی و ظلم ستيزی پيروان دين محمد و مذهب شيعه اثنی عشری برخاسته که مقتدايشان، حسين بن علی را به قيام ستم‌ستيزانه عاشورايی اش، اسوه دانسته است.

{اینان} فرسنگ ها فاصله دارند با جاهلان هتاکی که از ولی‌خواهی و ولی‌جويی، تنها سهم‌خواهی ومنفعت‌طلبی را آموخته‌اند و برايشان تفاوتی نمی‌کند آنجايی که باران سنگ و دشنامشان را روانه می‌کنند، پاک ترين قطعه زمين خدا و معراج شهدا و منبر شريف‌ترين سلاله‌های رسول الله باشد يا نا کجاآبادی چون خراب آبادهای موطن و منشاء شان. همانجايی که درآن باليده و به عرصه رسيده‌اند تا دست فلک به اينجايشان برساند که در يک مشتشان پاره های سنگ ودر مشت ديگر چوب و چماق باشد و به جنگ به زعمشان دشمنان ولايت! بفرستد.

" رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس

گويی ولی شناسان رفتند ازين ولايت" (حافظ)

آنها که رگبار سنگ برگلدسته‌های خدای خانه شهيدان، "قبا"، می‌فرستادند اگر کمی تامل در رفتارشان می‌کردند شايد به راز "السابقون السابقون اولئک المقربون" پی می‌بردند.

به اينکه هزار جوان عاشورايی وقتی به اقتدای مقتدايشان از گذرگاهِ "آتشها"ی گلستانی اين مسجد عبور می‌کردند، پشت سر ميراثی به جای می‌گذاشتند که دورباد اگر نصيب نااهلان شده باشد. پيرشان زنهار داده بود که انقلاب نبايد به دست اينها که امروزند بيافتد.

که افتاد. که عاشوراييان نبودند تا حماسه بيرون راندن اشغالگران از خانه و کاشانه را بار ديگر بسرايند. که سنت رجالگی رجاله‌ها دير رسيدن و  مدعی شدن است!

ما هم تازه می فهميم که خون جگری که برخی صحابه و مومنين قبل از فتح (مکه)! از مدعيان نورسيده به زور مسلمان شده (مومنين پس از فتح)! خوردند چه خون جگری بوده! که وقتی عمار و سلمان و علی می‌ديدند، ابوسفيان‌هایِ اميه‌زاده که تا وقتی لبه تيز تيغه شمشير را بر گردنشان حس نکردند ايمان نياوردند، چگونه در کمتر از دو سه دهه مسلط بر نفوس و نواميس مسلمين شدند و افسار قلمرو  محمد را به دست گرفتند.

حاکم شدند تا سنت خلافت را به نکبت سلطنت جاهلی‌اشان در آميزند و معجونی به نام وحشت اموی را به جان مومنان بياندازند.

حاکم شدند تا احقاد بدر و حنينشان را زنده کنند. تا ستيز باستانی اولاد اميه و هاشم را زنده کنند. که اين بار نزاعِ کليد داری کعبه نبود، خلافت بود.

ديگر می‌توانيم بفهميم که ولی‌طلبی اين روزهای رجاله‌ها، چه پسِ پشت و چه نيات پلشتی دارد.  ولايت‌خواهی اسم مستعار جاه‌طلبی کور و رمز شب رانت‌خواری بی‌حسابشان شده است. شايد مولای اين موالی نورسيده بسط يد بی حسابی عنايت کرده که زنگی وار تيغ و دشنه در هوا می‌چرخانند. اگر خوف محاسبه داشتند و از مولايشان می‌هراسيدند که مگر خودسری و خيره‌گری‌اشان را به صلابه بکشاند، اين نمی‌کردند که با مسجد خدا کردند.

مولايی که اهالی آن مسجد می شناسند بيعت قهری از کسی نستاند. سهل است که در ولايت او، در مسجد کوفه‌ی او، در نمازی که علی مامومش بود، گروهی کج انديش، همزمان به مامومی ديگر اقتدا می‌کردند و با اين حال جان و مال و عرض و آبرويشان از تعرض فدائيان مولای حق مصون بود.

در حکومتی که مثقال ذره ها حساب داشت؛ شب های قدر، قدر داشت؛ کتاب خدا تفسير ناطق داشت؛ مسلمانی الگوی عينی داشت؛ و هيچ کس به پاس خودی بودن يا به جرم غير خودی بودن سهمی غير عادلانه از بيت المال نمی‌گرفت، مولا بر هيچ منبری مخالفان خود را به دشنام نگرفت و تهديد به حذف نکرد. عرق ريخت و ابن عباس‌ها فرستاد که مگر  قاريان قوم لجوج نهروان را بر نهج بليغ و سليم اسلام راستين بازآورد، که نشد.

مولايی که ولايتش را می‌جوييم حتی بر عهد و پيمان باطل ِاشعری نادان با ارباب مکر، عمرو عاص، پابند ماند. به "لا حکم الا للله" جاهلان خوارج تن داد، آنهم وقتی که خود حکم مسلم خدا و کاتب کلام وحی بود.

تا ناگزير نشد دست به شمشير نبرد.در هيچ جنگی پيش قدم نشد اصحاب جمل و ام المومنين عايشه را با زنهارها و مواعظ خود و ابن عباس و عمار و محمد بن ابابکر به ستوه آورد، که مگر غائله  ختم به جنگ نشود. به وقت صلح، سلاحش زبانش بود و منطق سليمش برخاسته از کلام الله.

در ولايت مولا، اصحاب منابر در بلاد مسلمين به فرموده، خطبه نمی‌خواندند. در حکومت مولا، دولتمردان از باايمان‌ترين ومعتقد‌ترين مسلمانان روی زمين خدا بودند اما دين خدا هيچگاه در تيول دولت نيامد. نه عبادتی اجباری شد ونه دولتمردی از سر ريا، کار خلق را فرو می‌گذاشت تا به عبادت مزورانه بپردازد.

ولی حق رسانه‌ای جز تنها منبرش در مسجد کوفه نداشت. از او بهتر و دقيق‌تر کسی نبود تا انحراف در ايمان اشعری نادان را تشخيص دهد، با اين حال گزارشی از هتک حرمت يا تحقير و تهديد همين نادانِ مدعی هم به گوش تاريخ نرسيده است.

بنگرتا امروز را ببينی که ناب‌ترين ياران انقلاب چگونه يکی يکی هتک و حذف و قذف می شوند. بی هيچ حد و مرز اخلاقی و عرفی و شرعی. رسانه‌هایِ افسار پاره کردهِ زر پرستانِ زورمدار، هيچ يک از ياران انقلاب و السابقون جهاد را فرونگذاشته‌اند که تهمتی به او نبسته باشند.

مسجد و منبر  که جای خود دارد. حرمتش به متولی و نمازگزارانش است، باقی سنگ و چوب. اما بنگر که چون کلامی در تاييد اين همه ستمگری و آزاده ستيزی افسارپاره کردگان و دريدگانِ نورسيده از منبر و ماذنه اش بر نمی خيزد، قبا، ضرار می‌شود وبايد کمر به هدم آن بست.

کس نپرسيد که در تمام طول تاريخ حکومت مولای جوانمردان چند مسجد به چنين اتهامی تخريب يا هتک شد. مگر اشعری‌های نادان در مساجد کوفه بر منبر نمی‌رفتند و به تقبيح تصميمات خليفه مسلمانان نمی‌پرداختند؟ کدام مسجد ضرار شد؟! به جز ضرارِ عبدالله بن ابی منافق در زمان رسول خدا، هرکجا و در هرگوشه تاريخ خلافت اسلامی، گزارشی از مسجد سوزی و مسجد ستيزی رسيده، حاکم جوری فرمانش را صادر کرده. سلاطين اموی الی ماشاالله ازاين ننگها در کارنامه کم ندارند. از يزيد ملعون گرفته تا حجاج بن يوسف.

ضراری اگر ضرار شد بدون اذن خدا و پيغام جبرئيل امين نشد. پيامبر خدا بی فرمان خدا مسجد ستيزی نکرد. نکند که بعضی ها مقام خود را تا بدان حد برکشيده اند.العياذبالله!!

تاريخ از تکفير و تفسيق  شهروندان جامعه اسلامی توسط نبی و ولی و وصی خدا گزارشی دريافت  نکرده. بنگر به امروز تا ببينی که چه حکومتی بر عرض و ناموس مسلمانان حاکم است.عن قريب است که دستگاه‌های ايمان سنج محتسبان فرقه مصباحيه وداروغه‌های کيهان نشان به بازار بيايد و روزگار خلايق را به سياهی عاقبت يزيد کند.لابد؟

وقتی که "از منجنيق فلک سنگ فتنه می بارد" وقتی که همه استوانه‌های جنگ و جهاد و السابقون انقلاب يکپارچه سران فتنه سبز ناميده می شوند؛ وقتی که همه دستگاههای تبليغی نظام بی حساب و کتاب هر معترضی را به باد دشنام می‌گيرند؛ وقتی که اغلب مراجع عظام، مرعوب برق سرنيزه‌های واليان ولايت شده‌اند؛ وقتی که دروغ، فضيلتِ دولتمردان پوشالی اين ولايت شده است؛ وقتی که حق را به اشخاص می سنجند و نه اشخاص را با حق؛ وقتی که تقريبا از همه منبرها که توصيه به تقوا می کنند، دشنام و هتک حرمت و تهمت به گوش می رسد، حتما بايد نگران شد.

بايد مثل بيد بر سر ايمان لرزيد و نگران شد که جامعه اسلامی که قرار بود مثلا ام القرای جهان اسلام باشد به چه والذاريات اخلاقی کشيده شده است.

و البته بايد دلخوش داشت و نور اميد را در دل زنده نگاه داشت چرا که شيهه ظفر سوار سپيد اميد از همين حوالی زمين خدا به گوش می رسد.

وقتی که مقتدای پاک پيشه سرافرازترينِ مسجدِ شهرِ شاهدان، که ملائکه به عرش خدا می‌فرستاد، در کنار ديگر همقطارانش، ردای سبز حسينی بر تن دارد و ندای: "فاستقم کما امرت "و  "اليس الصبح بقريب " بر زبان دارد؛

وقتی که سرداران مقاومت و فداکاریِ جنبشِ سبزِ مردمِ ايران، استوارتر از شامگاه ۲۲خرداد ۸۸ در کنار هم عهدانشان ايستاده‌اند؛

وقتی که تيرهای مکر مکاران يک به يک به سمت خودشان بر می‌گردد؛

وقتی که محبوبيت سبزانديشان و اسيران انديشه و فکر روز افزون است و هريک به تنهايی اسطوره و قهرمانی در چشم مردم مبارز ايران هستند؛

وقتی که اعتبار دولت کودتا و حاميان آن به حضيض خود رسيده است تا آنجا که دريده ترين حاميان آن در مجلس انتصابی هشتم هم ديگر روی حمايت از آنها را ندارند؛

وقتی که الله و اکبر شهروندان سبز کاراترين سلاحی شده که لرزه بر اندام کودتاگران می اندازد؛

وقتی که حنای رئيس دولت کودتا، نه در داخل ونه در خارج ديگر رنگ ندارد؛

و وقتی که ذات جنجال آفرين قاطبهِ سارقانِ اعتماد و اميدِ ملت، از صدر تا ذيل، کشور را در بحران‌هايی متعدد فرو برده تا آنجا که دست نياز به سوی کهنه سربازان خاموش، دراز کرده اند؛ بايد گفت:

"حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت

آری به اتفاق جهان می توان گرفت

خواهم شدن به کوی ميکده آستين فشان

زين فتنه ها که دامن آخر زمان گرفت

می خور که هر که آخر کار جهان بديد

از غم سبک برآمد و رطل گران گرفت

بربرگ گل به خون شقايق نوشته اند

کانکس که پخته شد  می چون ارغوان گرفت"
حافظ
(+)

 
 

٢٨ تن از دانشجویان دربند در زندان های اوین و رجایی شهر با انتشار بیانیه ای به مناسبت آغاز سال تحصیلی جدید اعلام کردند تلاش برای به انقیاد کشیدن و یکدست سازی دانشگاه، در قالب یک انقلاب فرهنگی جدید، پروژه ای پیشاپیش شکست خورده است.
خبرنگاران سبز/ جامعه/بيانيه:
در حال حاضر دانشجویان بسیاری همچون میلاد اسدی و بهاره هدایت از اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت، مجید توکلی، شبنم مددزاده، علی ملیحی، کوهیار گودرزی، مهدیه گلرو، نیما نحوی، مجید دری و … در زندان های اوین و رجایی شهر در حبس به سر می برند.

دانشجویان در بیانیه مشترک خود گفته‌اند "باید پذیرفت که روح حاکم بر جنبش دموکراسی خواهی نوین ایران، در دورترین فاصله ممکن نسبت به انگاره های ایدئولوژیک قرار دارد و به جای آنکه بخواهد جهان را به صورت ذهنیت خویش بتراشد، در پی تحقق آزادی های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است". متن کامل این بیانیه مشترک دانشجویان که در دانشجونیوز منتشر شد به شرح زیر است:

برهنگان ره، از آفتاب جامه کنند…

١- در آستانه مهرماه و شروع سال تحصیلی جدید قرار گرفته ایم، البته با این تفاوت که این بار دانشگاه و دانشگاهیان، در متمایزترین شرایط نسبت به سال های پیشین قرار گرفته اند. شاید بتوان گفت که در ربع قرن گذشته، دانشگاه هیچگاه تحت چنین فشارهای طاقت فرسایی از سوی اقتدارگرایان نبوده است. سال نو تحصیلی این بار در حالی آغاز می گردد که بسیاری از فعالین دانشجویی ستاره دار و محروم از تحصیل گشته اند و بسیاری نیز تحت فشارهای سنگین فضای اجتماعی، سیاسی، اقدام به مهاجرت نموده اند. بسیاری از اساتید منتقد و دگراندیش اخراج شده اند و تقریبا تمامی نهادها و تشکل های مستقل دانشجویی، به تعطیلی کشانده شده اند. تعداد زیادی از روسای دانشگاه که گماشته همین وزارت علومند به دلیل عدم سرسپردگی کامل در بازه زمانی کوتاه عزل شده اند و با انتقال حق استخدام اساتید جدید و اعضای هیئت علمی از دانشگاه به وزارت علوم، آخرین نشانه های استقلال مدیریتی دانشگاه نیز در حال ناپدید شده است و بلاخره بسیاری از فعالین دانشجویی به مانند ما راهی زندان شده اند و اکنون مشغول گذراندن حبس های بعضا طویل المدت خویش اند. با همه ی این احوال و با وجود تلاش همه جانبه اقتدارگرایان برای تسخیر دانشگاه و به انقیاد کشیدن آن، باز هم در سال گذشته شاهد گسترش اعتراضات دانشجویی بوده ایم و قابل پیش بینی است که با بازگشایی دانشگاه ها در سال جاری نیز شاهد ادامه چنین اعتراضاتی باشیم. باید اعتراف کرد که حضور در زندان و به دور بودن از دیگر فعالین دانشجویی و هم دانشگاهیان، برای ما غمی غیر قابل انکار است اما تاکید کردن و پرداختن به آن نیز چاره گشا نبوده و درمانی برای دردهای ما به شمار نمی آید. به هر حال این دوری و دیری، ما دانشجویان دربند را بر این داشته است که برای پر کردن این خلا ارتباطی اقدام به نگاشتن این نامه و طرح نظرات خویش بنماییم تا به وساطت این نوشتار، کنش ارتباطی میان فعالین دانشجویی همچنان برقرار مانده و استمرار یابد.

٢- دانش ورزیدن شاید وثیق ترین و عمیق ترین پیوند را با مفهوم آزادی داشته باشد. اگر بپذیریم که رشد دانش و تکامل معرفت، از رهگذر آزادی بیان و مواجهه ی انتقادی آراء و نظرات میسر می شود. آنگاه تصدیق خواهیم کرد که دانشگاه به مثابه تجلی نهادین امر دانش ورزی، نمی تواند در غیاب آزادی های آکادمیک و استقلال نسبت به دیگر نهادهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی به حیات موثر خویش ادامه دهد. دانشگاه در ایران به عنوان نهادی که نزدیک به یک قرن از عمر آن می گذرد، جز در موارد اندک و بازه ی زمانی کوتاه نتوانسته است طعم شیرین استقلال از قدرت را بچشد و این مساله ای است که پس از انقلاب اسلامی و سیطره ی انگاره های ایدئولوژیک و بنیادگرایانه در نگاه به مقوله ی معرفت و دانش، به مراتب آشکارتر و عیان تر به نظر می رسد. غلبه نگاه ابزارانگارانه به دانشگاه در آموزه های انقلابی سبب گشت که دانشگاه به مفهوم ناب و مستقل خویش، هرگز مورد توجه نباشد و عیار و اعتبار آن نیز فقط در ظرفیت آن برای بسط ایدئولوژی انقلابی و تثبیت دولت اسلامی، مورد سنجش قرار گیرد. اگرچه پس از دوم خرداد ۷۶ و اصلاحات متاثر از آن تلاش های بسیاری برای تحقق استقلال دانشگاه از سوی وزارت علوم وقت و به پشتوانه مطالبات دانشگاهیان انجام شد، لیکن به واسطه موانع حقیقی و حقوقی بسیار، این مهم هرگز میسر نشد و سرانجام همین استقلال نسبی که رهاورد دوران اصلاحات بود در دولت ایدئولوژیک نهم و دهم، رنگ باخت و مخدوش گشت.

٣- دانشگاه در ایران از مهم ترین جلوه های عرصه عمومی می باشد، لذا نمی توان انتظار داشت که دانشگاهیان نسبت به مطالبات عمومی جامعه بی توجه بمانند. اگرچه دانشجویان به واسطه هویت دانشجویی خود، هرگز در پی نقش آفرینی حرفه ای در عرصه سیاست نبوده اند، لیکن به دلیل ضعف نهادها و تشکل های مدنی، غیاب رسانه های مستقل و آزاد و در کل فقر جامعه مدنی در ایران، بسیاری از کارویژه های این نهادهای واسط در طرح مطالبات جامعه و انتقاد از وضعیت موجود به دانشگاه انتقال یافته است.از سویی دخالت بلا انقطاع قدرت در دانشگاه و حضور نهادین سیاسی و حتی نظامی قدرت درون جغرافیای این نهاد علمی همواره دانشجویان را در وضعیتی حساس نسبت به مناسبات قدرت نگاه می داشته است. همراه با فرایند اصلاحات و انبساط حاصل از آن در عرصه عمومی این فرصت برای دانشگاه ایجاد شد که همه مطالبه ی تاریخی خود یعنی استقلال را پیگیری نماید و هم محل طرح بسیاری از مطالبات عمومی جامعه اعم از حقوق زنان، کارگران، اقلیت ها و به صورت کلی مطالبه دموکراسی گردد. چگونگی و چرایی همراهی دانشگاه با جنبش سبز مردم ایران را نیز دقیقا از همین منظر می توان به تحلیل نشست.حساسیت عرصه عمومی نسبت به چگونگی برگزاری انتخابات و وقایع پس از آن چنان ابعاد وسیعی داشت که نمی توانست دانشگاه را متاثر نسازد. نگاهی اجمالی به شهدا و زندانیان جنبش سبز و میزان حضور دانشگاهیان در این میان، به خوبی میزان این تاثیر را آشکار می سازد، به گونه ای که حتی می توان اظهار کرد عاملیت این جنبش تا حد زیادی با دانشگاهیان بوده است. البته اقتدارگرایان نیز ثابت کردند که به این تاثیرگذاری توجه داشته اند و حتی آن را پیش بینی می کرده اند و این التفات را قبل از هر چیز در حمله وحشیانه و جنایت بار به کوی دانشگاه در شامگاه ۲۴ خرداد ۸۸ به نمایش کشیدند.

۴- بدون تردید اساسی ترین و بنیادی ترین سیاست وزارت علوم در دولت احمدی نژاد مطیع سازی و وابسته سازی دانشگاه بوده است. پروژه هایی مانند ستاره دار کردن دانشجویان، اخراج و یا بازنشسته نمودن پیش از موعد استید منتقد و دگراندیش، برخورد چکشی با فعالین دانشجویی در قالب صدور احکام سنگین انضباطی، اعمال سهمیه بندی جنسیتی در کنکور سراسری، تغییر ساختار مدیریتی دانشگاه و سلب حق استخدام اساتید جدید و اعضای هیئت علمی از دانشگاه تلاش برای تغییر محتوای علوم انسانی به بهانه اسلامی کردن دانشگاه، تلاش برای اعمال تفکیک جنسیتی در دانشگاه ها و… همه و همه نشان از این دارد که وزارت علوم در پی انقلاب فرهنگی جدیدی، البته به گونه ای نرم و تدریجی در دانشگاه است. دولت مستقر نشان داده که می کوشد با دخالت در ترکیب جمعیتی دانشگاهیان، وابسته سازی و سلب استقلال از مدیریت دانشگاه و تغییر در محتوای علوم، کارویژه ی دانشگاه را به صورت بنیادی دگرگون کند و آن را از نهادی دانش محور و آزادی خواه به نهادی ایدئولوژیک و سرکوبگر تبدیل نماید و این نیت بیش از هر چیز در سخنان وزیر علوم آشکار است که چندی پیش و در دانشگاه علم و صنعت، تلویحا اشاره کرد که دانشگاهی که مطابق میل حاکمیت نباشد را باید با خاک یکسان کرد. اگرچه باید تصدیق کرد که کامران دانشجو و سلف بر حقش محمد مهدی زاهدی، در حد توان برای پیشبرد ایده ی "با خاک یکسان سازی دانشگاه" کوشیده اند اما نکته بسیار مهم در صحبت های ایشان، قرابت بسیار زیاد نگاه وی با نهادهای نظامی و شبه نظامی است که در تیرماه ۷۸، خرداد۸۲ و خرداد ۸۸ با حمله به دانشجویان آن جنایات را رقم زدند. با این قرابت فکری شاید دور از تصور نباشد روزی که کامران دانشجو را در هیئت نیروهای شبه نظامی ببینیم، آن گاه که به جمع دانشجویان حمله می برد تا سلاخی شان کند و البته به خیال خود دانشگاه را نیز به تلی از خاک بدل سازد.

۵- تلاش برای به انقیاد کشیدن و یکدست سازی دانشگاه، در قالب یک انقلاب فرهنگی جدید، پروژه ای پیشاپیش شکست خورده است. ابتدا به این دلیل که دانشگاه خود نهادی مدرن است و علم مدرن در بطن خویش و روش شناسی حاکم بر آن، حاوی آموزه های دموکراتیک است و گریز از این آموزه ها همانقدر ممکن است که دوری و دشمنی با علوم جدید محتمل می باشد. از سویی ساختار اجتماعی جامعه امروزین ایران به گونه ای است که دیگر آموزه های ایدئولوژیک را بر نمی تابد. جنبش سبز نشان داد که از اولویت های اصلی انسان ایرانی، تغییر در سبک زندگی است. باید پذیرفت که روح حاکم بر جنبش دموکراسی خواهی نوین ایران، در دورترین فاصله ممکن نسبت به انگاره های ایدئولوژیک قرار دارد و به جای آنکه بخواهد جهان را به صورت ذهنیت خویش بتراشد، در پی تحقق آزادی های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است، تا بتواند آنگونه که می خواهد بزید، آنطور که می اندیشد سخن گوید و به آن شیوه ای که می پسندد معاش کند. تغییرات جامعه ایرانی که با تولد جنبش سبز رخ عیان نمود، نشانه های بسی بیشتری از یک تغییر اجتماعی و فرهنگی صرف را به نمایش گذارده و بیشتر به تحولی تاریخی و تمدنی می ماند که عبور بخش عظیمی از جامعه ایرانی را از زیست سنتی و جغرافیا محور به زیستی مدرن و جهان وطنی نوید می دهد. گذاری که به نظر می رسد هیچ حاکمیت سیاسی خشن و ایدئولوژیکی را در درازمدت، یارای مقاومت در برابر آن نیست…

۳۱ شهریورماه ١٣٨٩
٢٨ دانشجوی در بند
در زندان های اوین و رجایی شهر

 
 

چنین است که امید مردم به دانشگاه است و گویا مردم از دانشجویان پیمانی گرفته اند. آن ها پیمان گرفته اند که آزادی باید زنده بماند، شادی میهمان هر خانه شود، خشونت چنان رسوا شود که اجازه ی حضور و بروز نیابد، زنجیر های عقاید و بیان و اندیشه ها پاره شود، دوستی و همدلی افزون گردد، به جای برتری جویی ها، روا داری و احترام به همدیگر نشانده شود و آزادی و عدالت، دموکراسی و رفاه و حقوق بشر و زیست اخلاقی و انسانی و همه با هم محقق گردد.
خبرنگاران سبز/ جامعه/ مجيد توكلى:
مجيد توكلى، نماد شجاعت جنبش دانشجويى ايران، نامه اى از درون زندان رجايى شهر كرج داده است و از مهر مى‌گويد:
مهری دیگر از راه رسید و خبری از مهربانی نیست. بهار دانشگاه در خزان طبیعت رسید و همچنان به امید شکوفایی و به بار نشستن آرمان ها و خواسته هایمان در این ایام زمستانی و در اوج داستان های تلخ و روزهای سخت به انتظار نشسته ایم. اگر آغاز سال تحصیلی نبود و تکرار هر ساله ی آن، عید و تحویل و تغییر نبود، شاید تکراری بودن مانع بود تا از ایام تلخ سرزمین مان و قصه ی مصیبت بار و سراسر خیانت و جنایت و رذالت قوم استبداد- به ویژه در دو سال گذشته- و ایستادگی و متانت و بزرگی مردم نوشت. اما در گریز از سخنان تکراری و ضرورت بیان برخی از آن ها و این بار برای دوستان دانشجویم و ورودی های جدید دانشگاه می توان نوشت. سال ها پیش بارها و بارها برای مهر و شروعی جدید و عید و تحویل سال جنبش دانشجویی نوشته ام و سلامی و خوش آمدی از حضور در میانه ی آشوب و تقابل استبداد و آزادی گفته ام.

دانشگاه موتور محرکه ی حرکت های مردم و همیشه پویا و زنده بوده است. اهمیت دانشگاه به دانشجویان و جنبش همیشه پرسش گر و روشن گر دانشجویی بوده است. جنبش دانشجویی زنده و زاینده است. زنده مانده است تا زاینده باشد و زاینده بودن آن ضامن زندگی و پویایی آن بوده است. 
خوشبختی است که در زمانه ای و در میان نسلی ممتاز قرار گرفته ایم. امروز نسلی جدید آمده است و اندوخته ای فراوان از تجربیات گذشتگان را پیش رو دارد. امروز می بینیم که نهال ارزش های جنبش دانشجویی درختی تناور شده است و میوه و ثمر داده است. می بینیم که پیران و بزرگان مان در سایه ی این- پرورده ی به خون جگر- آرام و قرار گرفته اند. می بینیم که مردم مان از حاصل آن بهره می برند و استفاده می کنند و حیات شان را در گروی آن یافته اند. امروز نشانده ی جنبش دانشجویی شانه ی راه مردم است و شاخه های آن شاخص های بیان و اعتقاد آن هاست.

بیش از صد سال مبارزه ی مردم علیه حکومت های خودکامه و حاکمان اقتدار گرا و انحصارطلب، سرانجام در خشکسالی معرفت و انسانیت جمهوری اسلامی نشان داد که باید به کمترین ها بسنده کرد و بیشترین زخم ها را خورد و در گذر زمان مقاومت و ایستادگی را آموخت و از این رهگذر یاد گرفت که هم زنده ماند و هم زاینده شد و قصه ی استبداد و بی حاصلی را به پایان برد. قصه ی بیش از صد ساله به ما آموخت که باید برای آزادی خطرها کرد.
خوشحالیم که دانشگاه و دانشجویان را داریم و می دانیم جوانان دانشگاه اهل خطر کردن هستند. راستش دانشگاه خانه ی روشنی سازی و روشنگری است. بی پروایی و شجاعت را در کنار صداقت و صراحت می آموزد تا " باید برای آزادی خطرها کرد" پایان نباشد. دموکراسی و حقوق بشر این روزها چراغ راه مان شده است تا در تشنگی و نیاز جهان به صلح و امنیت، شتاب مان را برای تحقق آرمان های دیرینه آزادی، دموکراسی و حقوق بشر و تحقق صلح و امنیت افزون نماییم. همه ی امیدمان به نسل جدید است که از دیروز اثر بخش بوده اند و امروز در بی شماریِ شان مژده پیروزی می دهند.

چنین است که امید مردم به دانشگاه است و گویا مردم از دانشجویان پیمانی گرفته اند. آن ها پیمان گرفته اند که آزادی باید زنده بماند، شادی میهمان هر خانه شود، خشونت چنان رسوا شود که اجازه ی حضور و بروز نیابد، زنجیر های عقاید و بیان و اندیشه ها پاره شود، دوستی و همدلی افزون گردد، به جای برتری جویی ها، روا داری و احترام به همدیگر نشانده شود و آزادی و عدالت، دموکراسی و رفاه و حقوق بشر و زیست اخلاقی و انسانی و همه با هم محقق گردد. مردم پیمانی سخت گرفته اند و کاری سخت پیش رو دارید. اما می دانم که با همت تان پیروز می شوید و احترام مردم را بر می انگیزید. آن گاه اگر استبداد همه ی توان اش را به خشونت و سرکوب تبدیل کند، باز شکست خواهد خورد.

89 ای ها هم آمدند و سال تحصیلی جدید فرا رسید و نسل جدید وعده ی دیدار و میدان حضور اش دانشگاه خواهد بود؛ شما به دانشگاه آمده اید. روزگاری ما نیز دانشجوی این دانشگاه بوده ایم. البته سخت گیری های آموزشی چنین نبود. به ما می آموختند که بزرگ باشیم و سپس در پی دانش برویم. از شما می خواهند، کوچک و سرسپرده و مطیع باشید.
دانشگاه خودی می خواهند و چنین است که نظام آموزشی سخت گیرانه و کودکانه ای را بر شما حاکم کرده اند و به نام اسلامی کردن، علم و تخصص را حقیر کرده اند و سرسپردگی و خودی بودن را بر جای آن نشانده اند. ولی می دانم که باز هم بزرگ خواهید ماند. باید هوشیار باشید. امروز نام دانشجو را پذیرفته اید تا در سخت ترین شرایط مدافع نام و اعتبار دانشجویان باشید. 
وارث ارزش ها و داشته های فراوانی شده اید که سال هاست زیر هجوم اقتدارگرایان و انحصارطلبان توانسته است خود را حفظ کند. خطاست که شما را توصیه پذیر نمی دانند. شما الگوی تغییرید و این نشان آن دارد که نقد پذیرید و شجاعت تغییر دارید و بر سنت پرسشگری و روشنگریِ تان خواهید ماند.

در پی آگاهی و دانش بودن و آگاهی بخشی پیشه کردن ممتاز تان کرده است تا مردم به گرد شما جمع شوند. حال با هم بودن تان امتیازی است که از آن باید بهره ببرید. در این سال ها خشونت آفرینی و سرکوب تهدید ها، قدرت گام برداشتن را از ما سلب می کرد ولی ایمان به با هم بودن مان در جنبش دانشجویی کارهای بزرگی را رقم میزد و ترس را از جنبش داشجویی گریزان می کرد. نقش ما انجام کارها به بهترین شکل ممکن بود. بزرگی ما آن بود که با کوچک ترین کار هایی که از دستمان بر می آمد به پیش می رفتیم- آن چه مهم است، مردم و خواسته های آن هاست- بزرگی به نقش های بزرگ نبود. بزرگی آن بود که در نقشی که برگزیده بودیم کارهای بزرگی انجام دهیم. شاید ساده ترین کار که فرصتش فراهم می شد، بهترین گام و پیشرفت بود. شتابی برای تغییر نقش تان نداشته باشید و با آرامش تجربیات لازم را بیاندوزید و به تجربیات گذشتگان احترام بگذارید و به پیش بروید. جنبش در نزد ما هیچ گاه نمرد که زنده باد مجددش را فریاد کنیم.
ما از نقطه ی پایان گذشتگان مان و از بلندای تجربیات آن ها آغاز می کردیم. ما راه را درست آمده بودیم و درست عمل کرده بودیم. اگر انتظارات، کاستی هایی داشت و دشواری شرایط مانع بود، موجب نمی شد که از ابتدا اغاز کنیم. ما ادامه را پیشتر می بردیم ولی گذشته را پاک نمی کردیم. گذشته برای ما پشتوانه ای بود که داشته ها و حقیقت مان را فربه می کرد و هویت مان را جلا می داد.

می دانید که در این روزها بایدها و نبایدهایی دارید. نظام ارزشی و مرام خاص خود را دارید که می پذیرید و رفتار می کنید. باید دانست که خود تعیین کننده اید و این به آن معناست که مرام شما رفتار شماست و ارزش های شما اصول آینده و مبنای اخلاق و عمل جامعه خواهد بود. در دل حادثه اید و با آشوب ها رو به رویید که اگر نترسید پیروز خواهید شد. ایستادگی شما استبداد را فرسوده خواهد کرد. با آرامش و آگاهانه گام های استوار تان را بردارید و روند فرسایش و زوال آن ها را دوام بخشید. می دانم سرانجام از دل آشوب قرار و آرامش را به ارمغان می آورید تا با امید آفرینی و روحیه سازی، استبداد و بیداد را از پای در آورید. رهبران سبز تان را تنها نگذارید. زندانیان و خانواده هایِ شان را فراموش نکنید. بزرگان تان را بزرگ بدارید و همراه شان باشید. رهبران سبز نیک ایستاده اند و نشان داده اند که شایسته ی آنند که شما در کنارشان باشید. اگر همه با هم باشید پیروز خواهید شد.

مراقب باشید که همچنان منصف باشید. مبادا پلیدی و استبداد و ظلم ها و ستم ها و تلخی ها و سختی ها شما را در دست بگیرند. نباید در شتاب مان در رسیدن به آزادی راه خطا برویم. باید اجازه دهیم ارزش ها تثبیت شوند. اگر در دام دروغ گویی ها بیفتیم، اگر به هتک حرمت ها و بی احترامی ها بی توجه باشیم، اگر بر اندک خوبی های این کل ناهنجار چشم ببندیم؛ فردا دچار مشکل خواهیم شد. اگر از اشتباهات و برخی ناصوابی های دوستان و همراهان امروز غفلت کنیم، اگر در قهرمان سازی ها افراط و بی توجهی کنیم؛ فردا دچار مشکل خواهیم شد. برای رسوایی خشونت بر آن نیفزایید. بدی ها و پلیدی های استبداد چنان است که نیازی به افزودن نبوده ها نیست. اگر با بیانی صحیح، جنایت ها و رذالت ها گفته شود، مردم نیز به درستی خواهند فهمید.
اشتباه است که فکر کنید؛ دیگر فرصتی ندارید. شما چون پیروز خواهید شد فرصت کافی را دارید و تنها کافی است که فرصت ها را غنیمت بدانید و راهبرد های درست را بیابید. فکر نکنید صرف طرح مطالبات جدید شما را به پیش می برد. با تثبیت همان پذیرفته شده های دیروز و همراهی با مردم و تلاش برای کسب خواسته های مطلوب امروز هم می توانید پیروزی را به دست آورید. لزومی به طرح هرروزه ی مطالبات جدید نیست. ابتدا به خواسته های دیروز در حد توان و با توجه به شرایط دست یابید و سپس با درنگ و دقت به مطالبات جدید بپردازید.

بزرگی و پیروزی از آن مردم است. شما بر سنت پرسش گری و روشنگریِ تان بمانید. شما آگاهی بخشی را فراموش نکنید. در کنار مردم باشید و بدانید هر کسی با مردم باشد پیروز است. مردم را ناآگاه نباید تلقی کرد. آن ها وابسته و سرسپرده نیستند. مردم آزاد و مستقل اند. حضورهای نمایشی به زودی به پایان خواهد رسید و آن گاه آنان که با مردم بوده اند پیروز خواهند شد و آنان که با هزار ترفند مردم را به دنبال خود شتابان راهی کرده اند یا هر روز به بهانه ای جمعی را برای اعلام صمیمیت و همراهی برپا کرده اند، خواهند دید چگونه بساط رسوایی گسترده اند و با چه شرمساری نام شان نیز باید برود.

پس از آن همه دروغ و تقلب و خیانت، پس از آن همه بازداشت و سلول انفرادی و شکنجه و تجاوز و جنایت، پس از آن همه سرکوب و لشگرکشی و حکومت پلیسی و قتل و رذالت و پس از آن همه دادگاه های نمایشی و خطبه های ننگین و مصاحبه های دروغین و اعترافات ساختگی و پرونده سازی و تهمت پراکنی و وقاحت؛ امید همچنان زنده مانده است و مردم آینده را متعلق به خودشان می دانند و برای رسوایی دشمنان شان که دشمنان آزادی و دمکراسی و حقوق انسان هایند لحظه شماری می کنند.
دشمنان مردم عصبانی هستند که سیاست سرکوب و ارعاب به شکست رسیده است. شاید بخواهند حکومت ترور راه بیاندازند. مردم باید با وحشت واقعی رو به رو شوند. حکومت ترور هر روز باید به گوشه ای لشگر کشی کند. باید سلاح و توان اش را به رخ مخالفان بکشد. باید هر کسی را که می خواهد بازداشت کند. از شکنجه و جنایت و کشتار علیه آن ها ابا نداشته باشد. با نمایش سلاح و توان اش ترس آفرینی کند. در برابر جهانیان نیز باید عرض اندام کند. باید موشک و بمب و شتاب اش را به جهانیان بنماید. باید عزم آدم کشی را به گذشته ی آدمی کشی اش بیفزاید.

ضرباتِ سرکوب و تهدیداتِ ارعاب اگر به نتیجه نرسید، وحشت و خشونت ترور به نتیجه خواهد رسید؟ ترور می خواهد با جنگ افروزی در کنار نهایت خشونت علیه مردم سرزمین اش اتمام حجتی برای جهانیان کند. زهی خیال باطل که خشونت رسواتر از آن است که در عزم ما خللی وارد کند و مردم را در دام خشونت و ترس درافکند. یادمان از 16 آذرها و 18 تیرهاست که با دستانی خونین از نفی خشونت می گفتیم. از دوستان از بام پرت شده، از در و پنجره های شکسته، از اتاق های سوخته، از گلوله های قاتل دوستان مان، از باتوم و گاز و آتش و دود، از یاران به خون افتاده و مجروح شده، از دوستان دربند و شکنجه شده؛ خاطره ی روزهای دانشگاه ما چنین است. 18 تیر و 25 خرداد و 16 آذرها. با این همه تلخی از نفی خشونت می گفتیم. دوستان مجروح مان در آغوش مان بودند. اگر خون بر دستان مان خشکیده بود ولی جوشش و خروش اش در سخنانمان دیده می شد. هنوز 16 آذر 87 را به یاد دارم. کوفتگی ها و شکستگی ها و زخم های پس از روزهای بزرگ دانشگاه را به یاد دارم؛ شکنجه های اتاق های بازجویی را به یاد دارم و هنوز 16 آذر 88 را به یاد دارم.

دوستان ام! عید دانشگاه است ولی یاران دبستانی تان را فراموش نکنید. بسیاری امروز در زندانند و جای بسیاری دیگر نیز خالی است. قصه ی تعلیق و تبعید و توبیخ را شنیده اید. جای ستاره دارها و محروم ها را خالی کنید. یاد اخراجی ها هم باشید. اساتید به زور بازنشسته و اخراجی را به خاطر آورید.

می گفتند دانشگاه کابوس حاکمان خیره سر است و انبار باروتی است که با جرقه ی ظلم و ستمی، همه ی هست بیدادگران و مستبدان را نیست خواهد کرد. می گفتند که جنبش دانشجویی نماینده ی خواسته های مردم است. قومیت های محروم، اقلیت های مظلوم، روزنامه نگاران دربند، روشنفکران سرکوب شده، اندیشه های تحریف شده، حقایق و اخبار سانسور شده، اندیشمندان در تبعید، آزادی خواهان زندانی، زنان و دختران مورد جفا، کارگران به ستم کشیده شده و معلمان و اصناف به ضعف کشانده شده را فراموش نکنید. چند سالی است عزمی در پی تعطیلی دانشگاه هاست. تمام تلاشش را برای خودی کردن آن صورت داده است و ناکام از همه نیرنگ ها و توطئه هایش، امروز در پی تعطیلی دانشگاه ها نیز حرکت می کند. این عده ی اندکِ خردگریز و آزادی ستیز هر روز فتنه ای به پا می کنند، شاید که بتوانند در آشوبِ آتشی که افروخته اند دانشگاه ها را به تعطیلی بکشانند که هوشیاری شما بی تردید مانع تکرار انقلاب فرهنگی جنایت آمیز و خیانت بار آن هاست. در این سال ها که موفق نشده اند تمام تلاش شان را کرده اند که دانشگاه هایی فقیر و بی اثر بسازند و با انواع محدودیت ها و محرومیت ها و محکومیت ها دانشگاه را ضعیف کنند و جنبش دانشجویی را خاموش سازند. تشکل های آزاد و نشریات مستقل را سرکوب و توقیف کرده اند و جریان های وابسته و موازی ساخته اند و با صرف هزینه های فراوان و اردوها و دوره ها و طرح ها در پی تحقق خیال خام شان بوده اند که با هوشیاری دانشجویان باز شکست خواهند خورد.

کاخ استبداد دیر زمانی است به لرزه در آمده است. زوال قرائت فاشیستی و نابودی استبداد دینی فرا رسیده است. آغاز این هزاره پایان دیکتاتوری هاست. دیکتاتوری های بزرگ با سر افکندگی در خاک افتاده اند. روند فرسایشیِ سرکوب آغاز شده است. سنگینی سلاح ها خسته شان کرده، بی آبرویی دروغ ها از پا در آورده شان، رسوایی خشونت توان شان را گرفته، نگاه های سنگین انسان های آزاده ی جهان و گام های استوار و پا بر جای آزادی خواهان کمرشان را شکسته است. امروز دیکتاتورها باید اعتراف کنند که تنهایند و باید بدانند که باید بروند.

دوستان ام! روزهای آخر را با گام های استوارتری بپیمایید. صدایتان از ورای دیوارهای زندان نیز به گوش می رسد. استواری گام ها تان تاریخ را معنا خواهد بخشید. با اراده و عزمتان سرنوشت تان را تعیین خواهید کرد و تاریخ را خواهید نوشت و آینده را خواهید ساخت و جاودانه خواهید شد. برای جاودانگی تان هشیار باشید. اگر با مردم نباشید روزگاری به سان همه ی مستبدین تنها خواهید ماند و مجبور می شوید عده ای را اجیر کنید تا جمع های دروغین به پا کنند و قدرت تان را از نظامیان و موشک ها و سلاح های کشتار جمعی به دست آورید. اگر صداقت نداشته باشید، اگر دروغ گویی پیشه کنید و داشته های تان را با دروغ به دست آورید جز اندوخته ای دروغین، چیزی برای شما نمی ماند که دروغ، گمراهی و دور افتادگی و درماندگی می آورد. اگر شجاعت نداشته باشید، سر سپرده خواهید ماند. اما بدانید که شجاعت در بیان باید از دیگر شجاعت ها پیشی بگیرد. اگر شجاعت در بیان نداشته باشید، دیگران در پی شما نمی آیند و همراهی تان نمی کنند و تنها خواهید ماند. جامعه ای که در آن صراحت و شجاعت در بیان نباشد، فقیر و نا آگاه است و جامعه ای نا آگاه، منحط و رو به زوال است. شما برای پیروزی نیاز به آگاهی و حکمت دارید. شا باید بدانید و به دیگران بگویید که سرانجام برای رهایی از تکرار قصه ی تلخ گذشته، نفی خشونت را چون صداقت و شجاعت و حکمت دوست دارید و از آن فاصله نخواهید گرفت.

مهر ماه فرارسید و سالی سخت پیش رو است. اگر با در کنار هم بودن و اتحاد بر محور مردم و با تکیه به داشته ها و توسل به تجربیات گذشته پیمانی بسته شود که همبستگی را معنا بخشید، ایستادگی را معنا بخشید و برای آزادی و علیه استبداد ایستاد؛ فردایی روشن خواهیم داشت. می دانم باز حماسه ای در راه است. می دانم که امید مردم به سرانجام خواهد رسید. می دانم در جشن آزادی و سرور پیروزی در کنار هم خواهیم بود و مهر را با مهربانی شروع خواهیم کرد.

زندان رجایی شهر- اندرزگاه شماره 3
منبع: دانشجونیوز

 
 

سکوت ممتد و معنادار دستگاه‌های امنيتی، انتظامی و نماينده‌های مجلس فرمايشی (که دامان آنها را بيش از پيش لکه دار کرده است و ناتوانی و بی کفايتی آنها را آشکارتر می‌کند) باعث شده تا افکار عمومی همه اين‌ها را شريک جرم قاتلان ببينند و بدانند. به راستی تا کی قرار است نتيجه هيچ تحقيقی در ج.ا. مشخص نشود (چه تحقيق سقوط هواپيما باشد يا ترور يک دانشگاهی) و آمران و عاملان ترور، دزدان رای و مال مردم، بی‌لياقتان و خائنان به مردم در دخمه‌های نقشه بکشند و از عاقبت خويش نگران نباشند؟
خبرنگاران سبز/ دانشگاه‌ها/ وحید زادقی:

ديماه سال گذشته بود که مردم سبز ايران چه جوان، چه دانشجو، چه استاد هرکدام به يک نوعی در حال روشنگری و فتح دلهای مردم بودند که به ناگه خبر ترور استاد سبز ما شهيد علی محمدی خبر اول خبرگزاری های سراسر دنيا شد. ترور ناجوانمردانه ای که بدون شک به دليل افشاگری ها و آگاهی بخشی های استاد علی محمدی در محيط دانشگاه و جمع آوری همان طومار حمايتی معروف اساتيد دانشگاه از مواضع ميرحسين موسوی، توسط نيروهای بدانديش اقتدارگرا به فرجام رسيد.

همگان شاهد بودند که نيروهای لباس شخصی با طيف فکری انجمن حجتـيه حتی تحمل مراسم تشييع پيکر استاد را نيز نداشنند و خودشان بطور خودسرانه پيکر استاد را در محاصره نظامی به خاک سپردند.

در پرونده جمهوری اسلامی  ترور، دستگيری،‌شکنجه و آزار و اذيت روشنفکران  زياد ثبت شده است. ولی معروف ترين آنها  ترور فروهرها، ترور نافرجام سعيد حجاريان، ايدئولوگ معروف اصلاحات، ترور استاد سبز علی محمدی، دستگيری فعالين دانشجويی و سازمان ادوار تحکيم وحدت، روزنامه نگاران و وبلاگ نويسان که هرکدام به يک نوعی در جهت روشنگری و آگاه سازی جامعه تلاش می‌کردند، می‌باشند.

البته هميشه هم دروغ‌گرايانی که خود را اصول‌گرا می‌خوانند شروع به داستان سازی و ايجاد سناريوهای منسوخ شده کردند و مجددا آمريکا و صهيونيست و انگليس را عامل اصلی اين ترور ناميدند.

در همان زمان تنی چند از نماينده های مجلس فرمايشی دست به فريب افکار عمومی زدند و در ظاهر خود را مسئول پيگيری اين ترور نشان دادند. از جمله می‌توان به پرويز سروری فرمانده سابق قرارگاه مقداد اشاره کرد که با بی‌تفاوتی تمام اعلام کرد که  بنا نيست که کميته ترور همچون کميته بررسی وضعيت بازداشتگاه کهريزک و حوادث پس از انتخابات، گزارشی منتشر کند و تنها نتيجه نهايی بررسی‌ها اعلام می‌شود. (+)

مجددا سروری در ارديبهشت امسال درجواب يکی از خبرنگاران درباره نتيجه نهايی پرونده استاد علی محمدی، صحبت از عدم نتيجه‌گيری بررسی‌های کميته ترور استاد علی‌محمدی کرد. جوابی که برای همگان از پيش مشخص بود. به قول معروف دزد و يا گناهکار هيچ وقت اعتراف به کرده خود نمی‌کند .

هنوز پرونده ترور استاد علی محمدی مفتوح مانده است که خبر ترور استاد ديگری از استادان دانشگاه تهران جامعه دانشگاهی را نگران و بطن جامعه را ملتهب کرد.

دکترعبدالرضا سودبخش دانشيار بخش عفونی بيمارستان امام خمينی حوالی ساعت ۲۱ ديشب هنگامی که از مطب خود خارج می‌شد مورد سوءقصد فردی ناشناس قرار گرفت و به ضرب گلوله کشته شد و باز هم اولين گفتار مسئولين امنيتی بررسی علت اين ترور است.

هنوز جوابی برای حمله لباس شخصی‌های مسلح به خوابگاه کوی دانشگاه داده نشده است، هنوز پرونده استاد علی محمدی باز است، حمله کنندگان مسلح به بيت مهدی کروبی در حال برنامه ريزی‌های بعدی خود هستند که ترور ديگری توسط نيروهای مسلح که با امنيت کامل دست به اينچنين اقداماتی می‌زنند، رخ داده است.

سکوت ممتد و معنادار دستگاه‌های امنيتی، انتظامی و نماينده‌های مجلس فرمايشی  (که دامان آنها را بيش از پيش لکه دار کرده است و ناتوانی و بی کفايتی آنها را آشکارتر می‌کند) باعث شده تا افکار عمومی همه اين‌ها را شريک جرم قاتلان ببينند و بدانند.

به راستی تا کی قرار است نتيجه هيچ تحقيقی در ج.ا. مشخص نشود (چه تحقيق سقوط هواپيما باشد يا ترور يک دانشگاهی) و آمران و عاملان ترور، دزدان رای و مال مردم، بی‌لياقتان و خائنان به مردم در دخمه‌های نقشه بکشند و از عاقبت خويش نگران نباشند؟

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به greencorrespondents-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به greencorrespondents@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته