-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ تیر ۳۰, چهارشنبه

Latest News from Mizan Khabar for 07/21/2010

Latest News from Mizan Khabar for 07/21/2010
Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



 

abas_abdi

عباس عبدی:اين روزها هر وقت به رسانه‌ها و مطبوعات نگاه مي‌كنيم، با انبوهي از رديه‌ها و انتقادات از سوي افراد و نمايندگان و فعالان جناح غالب مواجه مي‌شويم كه نسبت به اظهارات مقامات دولتي يا رييس دولت واكنش منفي نشان داده‌اند. ممكن است كه براي يك ناظر بيروني اين پرسش مطرح شود كه اين مجادلات به كجا مي‌انجامد؟ آيا طرفين قادرند كه از خلال اين مباحث راه و شيوه و سياستی ثمربخشي را براي اداره امور پيدا كنند؟ آيا اصولاً اين مجادلات ثمربخش هست؟ به عنوان يك ناظر معتقدم به همان ميزان كه گفتگو و نقد دوجانبه براي جامعه نعمت و مفيد محسوب مي‌شود، مجادله نيز منشاء نقمت و ضرر است.

در جوامع جديد، طبيعي بودن تكثر و تنوع در ديدگاه‌ها يك اصل پذيرفته شده است، اما براي آنكه اين تنوع و تكثر منجر به گسست ميان افراد و گروه‌ها و در نهایت در جامعه نشود، گفتگو و نقد نيز رواج دارد و همه مردم و گروه‌ها از طريق كاربرد اين دو شيوه، يعني گفتگو و نقد، مي‌كوشند كه تفاوت‌ها و فاصله‌ها را كم كنند و اجازه نمي‌دهند كه اين تفاوت‌ها به حدي برسد كه طرفين با يكديگر بيگانه و دشمن شوند و رودرروي يكديگر قرار گيرند. اين نتيجه، محصول طبيعي گفتگو و نقد است، حتي اگر دو نفر يا دو گروه با قصد منكوب كردن يكديگر وارد گفتگو و نقد شوند، در عمل و پس از مدتي اين قصد آنان نسبت به يكديگر تعديل مي‌شود. زيرا از خلال آن طرفين تا حدي متوجه برخی از نكات درست طرف مقابل و نکات  نادرست خود مي‌شوند و همين امر باعث نزديكي آنان مي‌شود.

اما گفتگو و نقد قواعد و شرايطي دارد، و مثل ساير تعاملات اجتماعي از جمله ورزش است. قواعد ورزشي براي طرفين رقابت يكسان است. مثلاً در كشتي، هر دو طرف از قاعده مشخصي تبعيت مي‌كنند و نمي‌توان مسابقه‌اي برگزار كرد كه يك طرف مشمول قواعد مشت‌زني و جودو شود و طرف ديگر ملزم به تبعيت از قواعد و شيوه‌هاي كشتي باشد. در سياست و جامعه هم رعايت اين قاعده الزامي است. اينكه يك مقام مسئول از موضع سياسي سخن بگويد يا از موضع كارشناسي، پاسخ‌هاي متفاوتي بايد به او داد. مشكلي كه اين روزها با آن مواجهيم آن است كه رييس دولت در مقام كارشناس وحید و منحصر به فرد دولت اظهارنظر كرده و براي تمام اظهارات خود نيز قبلا محاسبات لازم را انجام داده است، هرچند يك برگ از اين محاسبات منتشر نمي‌شود و کسی هم صرافت درخواست انتشار آنان را ندارد.

مثلا مشكل اين نيست كه رييس دولت با دو بچه كافيه، مخالف و طرفدار افزايش جمعيت است، مشكل اين نيست كه رييس دولت دوست دارد به هر نوزادي كه متولد شود يك ميليون تومان بدهد، مشكل اين نيست كه محاسبه نموده و معتقد است كه حداقل 5 ميليون نفر از تهران بايد بروند و نيز مشكل اين نيست كه طرفدار اجراي طرح تعديل قيمت انرژي با مبلغ 40 ميليارد دلار هست، و ده‌ها مورد ديگر از اين دست نيز هيچكدام مشكل جامعه نيست. مشكل آنجاست كه اين نظرات و ديدگاه‌ها ابتدا بايد از طرف كارشناسان طرفدار دولت مطرح شود، تا منتقدين نيز بتوانند از موضع كارشناسي پاسخ آنان را بدهند، و طرفين در يك ميدان گفتگو و نقد مشابه و يكسان وارد رقابت و تعامل شوند. قرار نيست كه رييس دولت از موضع كارشناسي سخن بگويد، اگر چنين شود، آيا ساير كارشناسان مي‌توانند از موضع رد و نقد آن وارد ميدان شوند يا بايد سكوت پيشه كنند؟ دولتي كه بيش از هزاران كارشناس دارد، بايد آنان را وارد ميدان گفتگو كند و اگر يكی از كارشناسان این دولت سخني بيهوده گفت، ديگران اين امكان را دارند كه لغو و بيهودگي آن سخن را براي مردم ثابت كنند، اما اگر يك مقام سياسي چنين كرد، كدام كارشناس جرأت دارد كه در نقد آن وارد شود؟ و حتي اگر جرأت هم داشته باشد، ورود به بحث را مفيد نمي‌داند، زيرا طرف او كارشناس نيست و با ادبيات و منطق كارشناسان آشنا نيست تا بتواند حرف او را درك كند. از همه گذشته رسانه های اصلی هم برای رعایت مقام سیاسی حاضر به دعوت از این کارشناسان برای شنیدن نظرات آنان نیستند.

سياستمداران بايد برنامه‌هاي مهم خود را در زمان انتخابات عرضه كنند تا مورد نقد و ارزيابي قرار گيرد نه آنكه اين موارد مسكوت گذاشته شود، اما پس از انتخابات و در فضاي غير آزاد و مه‌آلود طرح و قبل از آنكه فرصت نقد و بررسي به جامعه داده شود براي اجراي آن اقدام شود. به نظر می رسد که كشورداري با پول نفت سهل و ممتنع است. ظاهراً تا وقتي كه پول بي‌حساب نفت در  دست است مي‌توان وعده و وعيد داد، و نه تنها نيازي به مطالعه و كار كارشناسي نباشد، بلكه نيازمند به تصويب قانون نيز نداشته باشد و با سوار شدن بر موج پول بتوان هر سخني را گفت و اجرا كرد، و تا چنين است اين انتقادات نيز گوش شنوايي نخواهد داشت. اما بهتر است گروه‌ها و اشخاص مسئول و معقول جناح غالب را مخاطب قرار داد كه بيش از اين سكوت جايز نيست. چه بخواهيم و چه نخواهيم، همه ما سوار بر كشتي ايران هستيم، سوراخ شدن و نفوذ آب به درون آن، همه را با خطر مواجه مي‌كند. ظاهراً همه در ایران ياد گرفته‌ايم كه استخوان لاي زخم بگذاريم به اميد آنكه بعدهاس گشايشي حاصل شود. اينگونه اميدواري خوب است، به شرط آنكه هيچ كاري از دست ما برنيايد، اما اگر كاري مي‌توان كرد نبايد تعلل ورزيد.

تأثير برخي تصميمات و سياست‌ها، چنان گسترده و عميق است كه آثارش تا سال‌هاي زيادي برجاي خواهد ماند. موقعيتي كه به دليل تعامل مثبت و خيرخواهانه منتقدين در چند ماه گذشته ايجاد شده را قدر بدانيد و آن را فرصتي براي اصلاح امور تلقي نماييد و اجازه ندهيم كه سرنوشت اين كشور و انقلاب به رفتارهاي كساني گره بخورد كه مسئوليت چنداني در برابر رفتارها و گفتارهاي خود ندارند.


 


 

majlis

درحالی که در طول یکسال گذشته بیشتر اختلافات مجلس و دولت در موارد مختلف پس از مدتی بحث در مجلس و رسانه ها در نهایت با دخالت اکثریت اصولگرای مجلس و "توصیه ها" به نفع دولت مستقر خاتمه یافته، بار دیگر بی خبری نمایندگان از برخی قراردادهای کلان دولت در حوزه نفت و گاز، عدم اجرای قوانین مصوب مجلس توسط دولت و همچنین ارسال نکردن مصوبات دولت به مجلس برای بررسی های قانونی موجب چالش های جدیدی میان مجلس و دولت محمود احمدی نژاد شده است.

درهمین باره دیروز رییس کمیسیون انرژی مجلس با اشاره به عدم اطلاع مجلس از قراردادهای بین المللی دولت با سایر کشورها، به ویژه قرار داد گازی ایران و پاکستان، گفت: "با وجود پیگیری های کمیسیون انرژی در این خصوص، مجلس همچنان از نحوه قرارداد گازی ایران و پاکستان بی اطلاع است."

حمیدرضا کاتوزیان با بیان اینکه از ابتدای آغاز به کار مجلس هشتم در این باره این موضوع به دولت تذکر داده ایم، افزود: "ما معتقدیم قرارداد گازی ایران و پاکستان قراردادی بین دولتها بوده است. این قرارداد طبق اصل 77 قانون اساسی باید به مجلس ارائه می شد و در مجلس به تصویب می رسید."

رییس کمیسیون انرژی مجلس با تاکید بر اینکه "اصل 77 قانون اساسی از ارکان اصلی در صیانت از حقوق ملت است" درباره علت عدم توضیح دولت در این باره تصریح کرد: "مسئولان مربوطه مدعی هستند که با آمدن قراردادها به مجلس سرعت عمل پایین می آید، همچنین آنها معتقدند که کار کارشناسی به طور کامل در دولت انجام می شود و نیازی به کار کارشناسی مجلس نیست، از سوی دیگر هم تاکید دارند که بسیاری از مفاد قراردادهای مذکور محرمانه است."

حمیدرضا کاتوزیان درادامه با اعلام اینکه "توجیهات دولت قابل قبول نیست" گفت: "ما در مجلس همچنان بر رعایت اصل 77 قانون اساسی که براساس آن باید کلیه‌ موافقتنامه‌ها و قراردادهای نفتی و گازی بین ایران با سایر کشورها پیش از اجرا به تصویب مجلس برسد، مصر هستیم و تذکرات ما به دولت همچنان ادامه دارد."

رییس کمیسیون انرژی مجلس همچنین پیش از این در انتقاد به رفتار دولت درباره قراردادهای نفتی و گازی تاکید کرده بود: "چه طور است قراردادی که محرمانه است دولت خارجی از آن اطلاع دارد و حتی منشی وزارت نفت که آن را تایپ می‌کند نیز از مجلس محرم‌تر به حساب می‌آید؟ گاهی خبرهایی می‌رسد که اطلاعات این قراردادها به دست کشورهای دشمن ما هم می‌رسد اما نماینده‌ مجلس که دغدغه‌ حفظ منافع مردم را دارد نباید مطلع باشد. در بخش‌های مختلف صنعت و معدن، کشاورزی، نفت و گاز این قراردادها بسته می‌شود اما تنها چیزی که به مجلس می‌آید تا مورد تصویب قرار بگیرد موارد کم‌ارزشی مثل مسائل ماهیگیری، پیوستن ایران به برخی مجامع بین‌المللی و یا در ارتباط با پست است که واقعا این موارد برای مردم تاثیرگذار و نقش‌آفرین نیست."

همزمان با این اظهارات حمیدرضا کاتوزیان، سخنگوی کمیسیون انرژی مجلس هم از آماده شدن "طرح تحقیق و تفحص از قراردادهای نفتی و گازی" دولت خبرداد و افزود: "وزارت نفت باید پاسخ دهد قراردادهایی که به امضاء رسانده آیا بین دو شرکت بوده است یا دو دولت؟ این درحالی است که ما معتقدیم این قراردادها اساسا بین دولتها منعقد شده است. اگر وزارت نفت مدعی باشد که قراردادها بین شرکت ها بوده باید توضیح دهد آیا شرکت های مذکور دارای مخازن نفتی هستند و یا مالکیتی دارند یا آن چه در اختیار دارند از آن دولت یا اموال عمومی است؟"

عماد حسینی با اعلام اینکه "ما قبل از پیگیری و عملیاتی کردن تحقیق و تفحص از قراردادهای بین المللی سعی کردیم پاسخ این سئوالات را از مسئولان وزارت نفت دریافت کنیم که تاکنون پاسخی به کمیسیون انرژی داده نشده » همچنین درباره زمان ارایه این طرح به هیات رییسه مجلس گفت: "ما به مسئولان وزارت نفت فرصت دادیم تا از عملکرد خود دفاع کنند درصورتی که آنان دفاعی از خود نداشته باشند، طرح تحقیق و تفحص از قراردادهای نفتی و گازی به هیات رئیسه مجلس تقدیم می شود."

 

ممانعت از اجرای مصوبات غیرقانونی

موضوع تحقیق و تفحص از قراردادهای نفتی و گازی توسط مجلس اما تنها چالش تازه میان دولت محمود احمدی نژاد و مجلس هشتم نیست، چرا که در هفته های اخیر اعضای مجلس بارها در نطق ها و تذکرات خود از موضوع عدم ارسال مصوبات دولت به مجلس نیز اعتراض کرده و خواستار بکارگیری ابزارهای قانونی برای برخورد با این رفتار مغایر با قانون دولت شده اند.

حسین سبحانی نیا یکی از اعضای هیات رییسه مجلس در همین باره روز گذشته گفت: "بر خلاف اظهار نظر معاون پارلمانی رییس دولت در ارتباط با از سر گیری ارسال مصوبات هیات دولت به مجلس، از اول اردیبهشت ماه رویه ارسال مصوبات هیات دولت به مجلس متوقف شده است و ما تاکنون اثری از ارسال این مصوبات به مجلس ندیده ایم."

همزمان با اظهارات این عضو هیات رییسه مجلس، حسن غفوری‌فرد، درخصوص عدم ارائه مصوبات دولت به مجلس برای تطبيق با قوانين، اظهار داشت: "دولت در حال حاضر يكی از اصول قانون اساسی را زير پا گذاشته و راه‌كار آن اين است كه هيأت رئيسه مجلس در صورت ادامه اين روند اعلام كند كه آن دسته از مصوبات دولت كه با قانون مغاير است هيچ‌گاه اجرايی نشود."

اين عضو فراكسيون اصولگرايان مجلس همچنین گفت: "اين تنها راه است و می‌تواند بهترين راه باشد؛ اگر مصوبات دولت اجازه اجرايی شدن نداشته باشد ديگر مشكلی براي مغايرت مصوبات دولت با قوانين ديگر نخواهيم داشت."

البته اعتراض ها به عدم ارسال مصوبات دولت به مجلس تنها مربوط به نمایندگان اصولگرا نیست؛ نمایندگان فراکسیون اقلیت مجلس نیز این رفتار دولت را غیر قانونی می دانند. درهمین باره محمدرضا خباز گفته است: "اصل 138 قانون اساسي اعلام مي‌كند كه هر مصوبه دولت با هر عنواني، اعم از مصوبه، تصويب‌نامه و... كه به دستگاه‌هاي اجرايي ابلاغ مي‌شود، براي آنكه خلاف قانون نباشد، بايد به رئيس قوه مقننه ارجاع داده شود، تا مغايرت يا عدم مغايرت آنها تشخيص داده شود. در صورت مغايرت دولت موظف به اصلاح است و در صورت عدم وجود اشكال قانون به طور نهايي ابلاغ و اجرا مي‌شود."

داریوش قنبری نماینده دیگر فراکسیون خط امام (فراکسیون اقلیت مجلس) نیز در مورد عدم ارسال مصوبات دولت و مجلس، می گوید: "نفرستادن مصوبات دولت به مجلس براي اين است كه مبادا اين قوه جلوي برخي مصوبات مغاير قوانين دولت را بگيرد كه اين حركت فرار كردن از نظارت مجلس است و به تضيف مجلس مي‌انجامد، لذا مجلس بايد از ابزارهاي نظارتي خود در مقابل دولت استفاده كند."

داریوش قنبری همچنین تاکید می کند: "البته تا حدي ضعف مجلس در جريحه‌تر شدن دولت موثر بوده است، زيرا حداقل كار ممكن كه سئوال از رئيس‌جمهور است هم انجام نشده و در نتيجه بي‌توجهي به شان مجلس رخ مي‌دهد."

 

مصوبات غیرقانونی و ابزارهای مجلس

درحالی عدم اطلاع نمایندگان مجلس از قراردادهای نفتی و گازی و همچنین مصوبات ابلاغ شده دولت برای اجرا به تنش ها و اختلافاتی تازه میان مجلس و دولت تبدیل شده و نمایندگان دولت را به تحقیق و تفحص و استفاده از ابزارهای قانونی مجلس تهدید کرده اند که دو هفته پیش احمد توکلی رییس مرکز پژوهش های مجلس به شکلی آشکار تر در نطق خود در مجلس به این رفتارهای محمود احمدی نژاد اعتراض کرده بود.

احمد توکلی گفته بود: "رئيس‌جمهور برداشت خاصي از اصل 113 كه رئيس‌جمهور را مجري قانون اساسي مي‌شمارد، دارد. او براساس اين برداشت به خود حق مي‌دهد اگر به زعم خويش مصوبه‌اي را با قانون اساسي ناسازگار ديد از اجراي آن خودداري كند، يا به خود اجازه مي‌دهد اگر قانوني را به مصلحت نديد از ابلاغ آن خودداري كند يا بدتر از آن در مقابل چشمان متعجب مردم در سيما بگويد من آن را اجرا نمي‌كنم... و يا با تغيير نام مصوبات دولت به مصممات، آن‌ها را براي رئيس مجلس نفرستد يا از اين صريح‌تر كه متأسفانه اخيراً پيش‌آمده، دستور دهد كه مصوبات و آيين‌نامه‌هاي دولت براي مجلس فرستاده نشود. يا از شركت در مجمع تشخيص مصلحت در اجراي اصل 112 و حكم رهبري خودداري ورزد. يا در برابر اجراي قانون آيين دادرسي درباره برخي از همكاران اصلي خويش مقاومت نمايد. اين رفتارها نه تنها موجب تضعيف قوه مقننه و قانون است، بلكه درس گردن‌كشي در برابر قانون را به ديگران مي‌آموزد."

احمد توکلی در بخش دیگری از نطق خود در صحن مجلس، مراحل برخورد مجلس با رئیس قوه مجریه در شرایط این چنینی را برشمرده و تاکید کرده بود که: "قانون اساسی مصوبات دولت را محتاج تأييد رئيس‌ مجلس دانسته تا با متن و روح قوانين مخالف نباشد، تعيين اختيارات وزيران را نيز به مجلس سپرده و رئيس‌جمهور و وزرا را در قبال مجلس پاسخگو دانسته (اصول 122 و 137) و امضاي ده نماينده براي استيضاح وزير و امضاي يك‌سوم نمايندگان مجلس براي استيضاح رئيس‌جمهور را كافي شمرده و با رأي دوسوم نمايندگان عدم كفايت وي اعلام مي‌شود، حتي اگر جمع آراي اين دسته از نمايندگان به نصف آراي رئيس‌جمهور هم نرسد."

تذکرات احمد توکلی و یادآوری اختیارات قانونی مجلس برای استیضاح رییس جمهور و رای به عدم کفایت وی با استناد به بند 2 اصل 89 قانون اساسی مطرح شده بود که بر اساس آن "در صورتی که حداقل یک سوم از نمایندگان مجلس شورای اسلامی رییس جمهور را در مقام اجرای وظایف مدیریت قوه مجریه و اداره امور اجرایی کشور مورد استیضاح قرار دهند، رییس جمهور باید ظرف مدت یک ماه پس از طرح آن در مجلس حاضر شود و در خصوص مسایل مطرح شده توضیحات کافی بدهد. در صورتی که پس از بیانات نمایندگان مخالف و موافق و پاسخ رییس جمهور، اکثریت دو سوم کل نمایندگان به عدم کفایت رییس جمهور رأی دادند مراتب جهت اجرای بند ده اصل یکصد و دهم به اطلاع مقام رهبری می‌رسد."

منبع:روزآنلاین/بهرام رفیعی


 


 

5__1

وزيران امور خارجه اتحاديه اروپا هفته آينده در بروكسل گردهم مى‌آيند تا تشديد تحريم‌ها عليه جمهورى اسلامى ايران را تصويب كنند. اعمال محدوديت‌هاى تازه براى سرمايه‌گذارى در صنعت نفت و گاز، بخش پالايشگاهى و ظرفيت‌هاى گاز طبيعى ايران از جمله پيشنهادهاى در دستور كار اين نشست است.

بر اساس گزارش خبرگزارى‌ها، ديپلمات‌هاى اروپايى روز سه‌شنبه خبر دادند كه بر اساس طرح تهيه شده براى نشست هفته آينده، وزيران امور خارجه كشورهاى اتحاديه اروپا تصميم‌هاى اتخاذ شده از سوى رهبران اين اتحاديه در روز ۱۷ ژوئن را تصويب خواهند كرد.

در نشست رهبران اتحاديه اروپا بر اعمال تحريم‌هاى تازه عليه برنامه هسته‌اى جمهورى اسلامى و همچنين درخواست از تهران براى بازگشت به ميز مذاكره براى حل و فصل پرونده اتمى خود تأكيد شده بود.

اعلاميه تنظيمى براى نشست روز دوشنبه هفته آينده مى‌گويد كه وزيران امور خارجه اتحاديه اروپا تحريم‌هاى جديدى را «در راستاى بيانيه شوراى اروپايى در روز ۱۷ ژوئن» تصويب خواهند كرد.

اين بيانيه مى‌افزايد كه اقدام‌هاى جديد به منظور حمايت از مذاكراتى صورت مى‌گيرد كه بايد به نگرانى‌هاى مربوط به توسعه فناورى‌هاى حساس از سوى جمهورى اسلامى ايران در حوزه هسته‌اى و برنامه موشكى اين كشور پايان دهد.

تحريم‌هاى جديد بايد از سوى وزيران امور خارجه اتحاديه اروپا تأييد شود ولى به گزارش خبرگزارى رويترز احتمال ضعيفى وجود دارد كه اين پيش‌نويس با تغييرات عمده‌اى روبه‌رو شود.

تحريم‌هاى جديد بر حوزه‌هاى تجارت، امور بانكى و بيمه‌اى، حمل و نقل بويژه دريايى و هوايى و همچنين بخش‌هاى مهم صنعت نفت و گاز ايران متمركز شده است.

در نشست روز ۱۷ ژوئن رهبران اتحاديه اروپا، توافق شد تا از سرمايه‌گذارى‌هاى جديد، همكارى‌هاى فنى و انتقال فناورى، قطعات و خدمات به حوزه‌هاى نفت و گاز ايران بويژه بخش پالايشگاهى و مايع سازى گاز طبيعى ايران خوددارى شود.

اقدام‌هاى جديد اتحاديه اروپا پس از آن صورت مى‌گيرد كه ايالات متحده آمريكا تحريم‌هاى يكجانبه‌اى را عليه جمهورى اسلامى ايران و بويژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامى اعمال كرد و همزمان شوراى امنيت سازمان ملل در نهم ژوئن گذشته قطعنامه چهارم تحريمى بر ضد ايران را تصويب كرد.

كشورهاى اروپايى و آمريكا اميدوارند كه با اعمال فشار بر جمهورى اسلامى، تهران را وادار سازند تا از غنى سازى اورانيوم كه كاربرد دوگانه نظامى و غير نظامى دارد منصرف شود. ايران مى‌گويد كه ذره‌اى از مواضع خود عقب نشينى نخواهد كرد و برخى از مقام‌هاى جمهورى اسلامى نيز مدعى شده‌اند كه تحريم‌ها تأثيرى بر وضعيت اقتصادى ايران نخواهد داشت.

تحريم‌هاى تازه اتحاديه اروپا اقدامى فراتر از قطعنامه‌هاى شوراى امنيت محسوب مى‌شود كه در آن افراد و شركت‌هاى درگير در برنامه هسته‌اى تهران را مشمول مجازات‌هاى مالى و سفر به ديگر كشورها كرده است.

با اين حال، كاترين اشتون، مسئول امور سياست خارجى اتحاديه اروپا در نامه‌اى كه اوايل ماه ژوئيه به دبير شوراى عالى امنيت ملى ايران ارسال كرد خواستار از سرگيرى مذاكرات تهران با گروه پنج به علاوه يک شد.

پيش‌نويس بيانيه وزيران امور خارجه اتحاديه اروپا با حمايت از تلاش‌هاى خانم اشتون از ايران خواسته است تا نگرانى‌هاى بين‌المللى درباره ماهيت برنامه هسته‌اى خود را رفع كرده و با تاريخ مشخصى براى آغاز مذاكرات با نمايندگان عالى اتحاديه اروپا موافقت كند.

سعيد جليلى، دبير شوراى عالى امنيت ملى ايران، روز ششم ژوئيه در پاسخ به نامه كاترين اشتون شرايطى را براى آغاز مذاكرات ميان طرفين اعلام و روز اول سپتامبر را براى گفت‌وگوها پيشنهاد كرد.

منبع:رادیو فردا


 


atomic-symbol

مجلس ایران دولت را به تولید اورانیوم با غنای 20 درصد و محدودیت همکاری با آژانس بین المللی انرژی اتمی ملزم کرده است.

روز سه شنبه، 29 تیر (20 ژوئیه)، نمایندگان مجلس با تصویب بندهایی از طرح "صیانت از دستاوردهای صلح آمیز هسته ای جمهوری اسلامی ایران"، سازمان انرژی اتمی را موظف کردند تا به منظور تامین سوخت مورد نیاز رآکتورهای تحقیقاتی و آموزشی کشور به غنی سازی اورانیوم تا خلوص 20 درصد ادامه دهد.

کلیات این طرح روز یکشنبه این هفته تصویب شد و برای بررسی جزئیات آن ادامه داشته است.

همچنین، براساس این مصوبه، دولت ملزم شده است تا همکاری خود با آژانس بین المللی انرژی اتمی را صرفا به تعهدات ایران در چارچوب پیمان منع گسترش جنگ افزارهای هسته ای - ان پی تی - منحصر سازد.

مجلس مشخصا دولت را از قبول درخواست های همکاری فراتر از "توافقنامه پادمان" منع کرده است.

در صورت تبدیل این مصوبه به قانون، دولت جمهوری اسلامی مجاز نخواهد بود پروتکل الحاقی به ان پی تی را قبول و به آن عمل کند.

کشورهایی که به پروتکل الحاقی ملحق می شوند تعهدات بیشتری را برای همکاری با آژانس بین المللی انرژی اتمی، وابسته به سازمان ملل متحد، تقبل می کنند که از جمله شامل بازدیدهای از پیش اعلام نشده از مراکز اتمی این کشورها به تشخیص بازرسان آژانس است.

دولت ایران به منظور حل و فصل اختلاف ناشی از بخشی از برنامه های اتمی این کشور در دسامبر سال 2003 و زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی توافقنامه اجرای این پروتکل را امضا کرد اما این سند هرگز برای تصویب نهایی در مجلس مطرح و تصویب نشد و در نتیجه، جنبه قانون نیافت.

در فوریه سال 2006، دولت ایران به آژانس بین المللی انرژی اتمی اطلاع داد که به دلیل تصمیم آژانس در ارسال پرونده هسته ای این کشور به شورای امنیت سازمان ملل، اجرای پروتکل الحاقی را به حالت تعلیق در می آورد.

پیش از آن، مجلس با تصویب یک طرح یک فوریتی از دولت خواسته بود تا در صورت خروج پرونده هسته ای جمهوری اسلامی از آژانس بین المللی، به همکاری خود با آژانس در چارچوب پروتکل الحاقی خاتمه دهد.

بازرسی محموله های به مقصد ایران

بخش دیگری از مصوبات مجلس در روز سه شنبه به مقابله به مثل در برابر اقدامات دولت ها و نهادهای خارجی در بازرسی هواپیماها و کشتی های متعلق به ایران یا عازم این کشور اختصاص دارد.

براساس این مصوبه، دولت موظف شده است نسبت به کشورهایی که به بازرسی هواپیماها و کشتی های ایرانی یا محموله های باری به مقصد ایران مبادرت می کنند و یا از تحویل سوخت به هواپیماهای ایرانی خودداری می ورزند به اقدام متقابل دست بزند.

قطعنامه شماره 1929 ماه گذشته به تصویب شورای امنیت سازمان ملل رسید، ضمن تحریم فروش و ارسال برخی تسلیحات سنگین و همچنین اقلام قابل استفاده در تاسیسات هسته ای به جمهوری اسلامی، از کشورهای عضو خواسته است تا محموله های مظنون به مقصد ایران را حتی در آب های بین المللی مورد بازرسی قرار دهند.

پیش از این چند تن از مقامات جمهوری اسلامی، از جمله رئیس مجلس، علیه اقدام در بازرسی کشتی های متعلق به ایران هشدار داده بودند.

همچنین، اوایل ماه جاری گزارش هایی به نقل از منابع ایرانی انتشار یافت حاکی از اینکه در چند فرودگاه بین المللی، از تحویل سوخت به هواپیماهای مسافربری متعلق به شرکت های هواپیمایی ایرانی خودداری شده است.

براساس این خبر، که بعدا از سوی مقامات ایرانی تکذیب شد، شرکت های عرضه کننده سوخت هواپیما در تعدادی از فرودگاه های خارجی، ظاهرا از بیم واکنش منفی دولت ایالات متحده، به چنین اقدامی دست زده بودند.

ایالات متحده علاوه بر تحریم های مصوب شورای امنیت سازمان ملل، با تصویب یک قانون جدید تحریم ایران، یک رشته تحریم های یکجانبه را علیه جمهوری اسلامی وضع کرده که از جمله شامل منع فروش بعضی فرآورده های نفتی است.

این قانون، ضمن وضع مجازات هایی علیه اشخاص و موسسات آمریکایی که تحریم های پیش بینی شده را لغو کنند، تنبیه هایی را علیه شرکت های خارجی ناقض این تحریم ها در نظر گرفته که شامل محدودیت در فعالیت های تجاری در آمریکاست.

در خبر دیگری در زمینه مصوبات جلسه روز سه شنبه مجلس، یک فوریت لایحه مبارزه با تامین مالی تروریسم مربوط به قطع منافع اقتصادی گروه ها و سازمان های تروریستی را تصویب و به کمیسیون مربوطه ارسال کرد.

منبع:بی بی سی


 


 

sadr_ahmad

میزان:یکی از بنیانگذاران نهضت آزادی متنی راهبردی برای رسانه های آزادیخواه را منتشر کرده است.

دکتر احمد صدر حاج سید جوادی در پاسخ به فراخوان جرس در یک سالگی این رسانه نوشته است:«آنچه در ایران پس از خیزش 22 خرداد رخ داد ظهور و بروز یک جنبش عظیم اجتماعی برای نیل به مطالبات ملی بوده است و تمام نخبگان و علی الخصوص اصحاب رسانه باید تلاش کنند تا مبادا این جنبش و نهضت را در سطح  مطالبات یک گروه تقلیل دهند.»

متن کامل این یادداشت به شرح زیر است:

به نام خدا
دوستان و همراهان سایت جرس

 

اگر چه وضعیت جسمانی من اجازه مرور سایتها را به صورت مستقیم در اینترنت نمی دهد اما پایگاه خبری تحلیلی جرس از سایتهایی است که هر روزه از نزدیکان می خواهم تا نسخه ای چاپ شده از مطالب جدید آن را برایم تهیه نمایند. و به همین دلیل نیز تصمیم گرفتم در پاسخ به فراخوان مسوولان این سایت بخشی از نظرات خودم و دیگر دوستانی که در این ایام با آنها گفتگو داشته ام را به صورت مکتوب ارسال نمایم.

 

بیش از یکسال از آغاز جنبش سبز مردم ایران گذشته و هم پای این فصل جدید مبارزات آزادی خواهانه هر روز سالگردی جدید در راه است

 

برخی از آنها نظیر سالگرد به خون غلتیدن شهدای جوان جنبش، تلخ و برخی دیگر نظیر رویش رسانه های جدید در فضای مجازی شیرین و پرحلاوت است.

 

امروز جنبش سبز مردم ایران در عین سر افرازی و سرزندگی به انسجام و عقلانیتی در خور تحسین رسیده است و در این مرحله وظیفه جرس و دیگر سایتهای سبز و همه پایگاه های خبری که به امید رشد و توسعه آگاهی و آزادی ملت عزیز ایران فعالیت می کنند واجب است تا برخی نکات را بیش از پیش رعایت کنند.

 

1.      درون زا بودن جنبش سبز مردم ایران بر هیچ ناظری پوشیده نیست و اگرچه جنبش سبز به تمام ایرانیان از هر تفکر و گروهی تعلق دارد و علی الخصوص به مردان و زنان و دختران و پسران جوانی که در داخل ایران و زیر بار فشار استبداد هنوز بر خواسته های آزادیخواهانه خود ایستاده اند و در یکسال گذشته با تحمل تمام حملات پرچم ایستادگی را بر زمین نیانداخته اند. به همین دلیل وظیفه تمام پایگاه های خبری و اطلاع رسانی است تا با این استراتژی اقدام به فعالیت حرفه ای خود نمایند و اجازه ندهند که افراد به خاطر بهره مندی از فضای متفاوت خارج از کشور با طرح مطالبات حداکثری ، غیر واقعی و رویایی داعیه دار جلوداری جنبش شوند و آب به آسیاب اقتدارگران بریزند. به نظر می رسد حمایت از جنبش داخل، پیام رسانی وآگاهی بخشی سه مولفه اصلی وظایف فعالان صدیق خارج از کشور است.

 

2.      آنچه در ایران پس از خیزش 22 خرداد رخ داد ظهور و بروز یک جنبش عظیم اجتماعی برای نیل به مطالبات ملی بوده است و تمام نخبگان و علی الخصوص اصحاب رسانه باید تلاش کنند تا مبادا این جنبش و نهضت را در سطح  مطالبات یک گروه تقلیل دهند.

 

3.      امروزه جنبش سبز ایران به دوره بلوغ و عقلانیت رسیده است و اهداف ضد استبدادی خود را با درایت و آینده نگری به پیش می برد و در این راستا اگر چه باید همچنان به بخشهای خبری بها داد اما تدوین و نشر مصاحبه ها و مقالات تحلیلی و راهبردی آگاهی بخش باید در اولویت اصلی سایتها قرار گیرد.

 

4.      همانگونه که تا کنون نیز انجام شده حفظ یاد و خاطره شهدا و آسیب دیدگان جنبش از مهمترین مسوولیتهایی است که بر عهده رسانه ها و تمام همراهان جنبش است و رسانه های آزادیخواه باید اهتمام جدی به انتشار اخبار مروبط و به ویژه انعکاس ظلمی که بر زندانیان سیاسی و عقیدتی در این ایام می رود داشته باشند.

 

5.      مهمترین کاربرد رسانه تاثیر گذاری بر افکار عمومی جامعه است و با توجه به محدودیتهای مشکوک موجود در جامعه ایران برای دسترسی آسان و ارزان تمام مردم کشور به اینترنت ، رسانه های آزادیخواه باید به صورت جدی پیگیر ایجاد راهکارهای متفاوت اطلاع رسانی نظیر شبکه های رادیویی و تلویزیونی باشند.

 

همچنین از فرصت به دست آمده استفاده می کنم تا با تبریک مجدد سالگرد تاسیس سایت جرس یادی نیز از روزنامه نگاران آزاده اما در بند ایران، دوستان و فرزندان عزیزم داشته باشم و احترام خودم به شجاعت عیسی سحر خیز و صبر و مقاومت عبدالرضا تاجیک و شرافت احمد زید آبادی و صداقت بهمن امویی احمدی و مقاومت مسعود باستانی و صلابت حسین نورانی نژاد و دیگر اهالی قلم دربند ابراز نمایم.

 

سید احمد صدر حاج سید جوادی

تهران-29/4/1389

 




 


Sepah

بعد از گذشت چندین ماه از تصاحب شرکت مخابرات ایران توسط شرکت های زیرمجموعه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در معامله ای بی رقیب، یک نماینده اصولگرای مجلس شورای اسلامی زمزمه بازگشت این شرکت به دولت را مطرح کرد.

الیاس نادران، نماینده اصولگرای تهران و عضو شورای مرکزی جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی که خود از اعضای سابق سپاه پاسداران است، در گفت و گو با سایت خبری الف از تلاش تعدادی از نمایندگان مجلس هشتم برای بازگرداندن شرکت مخابرات به دولت خبر داد و تاکید کرد که این شرکت باید به دولت بازگردد.

وی در عین حال خبر از آن داد که مرکز پژوهش های مجلس که به ریاست احمد توکلی، دیگر نماینده تهران و مدیرمسئول سایت الف (سایتی که نادران با آن گفت و گو می کرد) فعالیت می کند، در حال بررسی امکان حقوقی این جابجایی است و به زودی نظر کارشناسی خود را در این مورد ارائه خواهد داد.

لغو واگذاری شرکت مخابرات ایران به کنسرسیومی از شرکت های وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بازگرداندن آن به دولت بدان معنا خواهد بود که بزرگترین معامله تاریخ بورس ایران با تمام حواشی و تبلیغاتی که درباره اش وجود داشت، باطل خواهد شد.

شرکت مخابرات جمهوری اسلامی که یکی از معدود شرکت های سودده دولتی ایران به شمار می رفت، مهرماه سال گذشته به کنسرسیوم "اعتماد مبین" که بعدا به شرکت "توسعه اعتماد مبین" تغییر نام داد، واگذار شد.این کنسرسیوم از شرکت های سرمایه گذاری "توسعه اعتماد" و "شهریار مهستان" که از شرکت های زیر مجموعه بنیاد تعاون سپاه هستند و شرکت "گسترش الکترونیک مبین ایران"، از شرکت های زیر مجموعه ستاد اجرایی فرمان امام، تشکیل شده است.

مجید سلیمانی پور، مدیرعامل و عضو هیات مدیره شرکت توسعه اعتماد مبین، 21 آذر ماه سال 88 همراه با همسرش به طرز مشکوکی درگذشت. علت مرگ او خفگی بر اثر گاز گرفتگی اعلام شد.

واگذاری شرکت مخابرات به این کنسرسیوم در ظاهر با هدف اجرایی کردن سیاست های کلی اصل 44 قانون اساسی که توسط رهبر جمهوری اسلامی ابلاغ شده صورت گرفت اما واگذاری آن به شرکت های وابسته به بزرگترین نهاد نظامی و امنیتی ایران، آنهم در شرایطی که "گروه پیشگامان کویر یزد" به عنوان تنها نماینده واقعی بخش خصوصی به دلیل آنچه سازمان خصوصی سازی ایران "نداشتن صلاحیت امنیتی" عنوان کرد از این معامله کنار گذاشته شد، اعتراض گسترده کارشناسان اقتصادی، فعالان بخش خصوصی و حتی نمایندگان مجلس را به دنبال داشت.

دو روز پس از واگذاری شرکت مخابرات به کنسرسیوم اعتماد مبین، علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی در واکنش به اعتراض تعدادی از نمایندگان مجلس به این موضوع، از پیگیری این مسئله توسط کمیسیون نظارت بر اجرای اصل 44 خبر داد و در عین حال گفت: "طرف معامله انجام گرفته، سپاه نيست بلكه تعاونى سپاه است كه بخش بازنشستگى و اين امورات سپاه را دنبال مى كند."

در عین حال محمدرضا مدرس خیابانی، مدیرعامل شرکت سرمایه گذاری شهریار مهستان (یکی از سه شرکت حاضر در کنسرسیوم اعتماد مبین) هم یک هفته پس از تصاحب بورس اعلام کرد: "این کنسرسیوم ارتباطی با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ندارد."

او اما بلافاصله اذعان کرد: "تقریبا نیمی از سهام گروه بهمن که شرکت شهریار مهستان زیر نظر آن است، به سپاه پاسداران تعلق دارد."

گروه بهمن یکی از کارتل های عظیم اقتصادی ایران است که علاوه بر شرکت های سرمایه گذاری متعدد، در صنایع مختلف مانند صنعت خودروسازی و موتورهای سنگین نیز دست دارد.

 

هشت میلیارد دلار در کمتر از نیم ساعت

50 درصد به علاوه یک سهم از سهام شرکت مخابرات ایران مجموعا به تعداد 23 میلیارد سهم، روز پنجم مهرماه سال گذشته به کنسرسیوم اعتماد مبین واگذار شد. این واگذاری که بزرگترین معامله تاریخ 41 ساله بورس اوراق بهادار تهران بوده است در کمتر از نیم ساعت انجام شد.

در جریان این واگذاری هر سهم شرکت مخابرات ایران به قیمت 340 تومان به فروش رسید. ارزش کل سهام عرضه شده مخابرات حدود هشت هزار میلیارد تومان (هشت میلیارد دلار) بود و خریدار این سهام باید 20 درصد از قیمت را به صورت نقدی و بقیه را نیز در 16 قسط و هر شش ماه یک بار به خزانه دولت بپردازد.

پرداخت چنین مبلغ هنگفتی از عهده کمتر خریداری ساخته است و به عقیده برخی کارشناسان تامین چنین پول هنگفتی هم جز از طریق شرکت های دولتی یا شبه دولتی امکان پذیر نیست.

شرکت مخابرات ایران یکی از شرکت های مشمول اصل 44 قانون اساسی است، که پنج درصد از سهام آن سال گذشته در بورس عرضه شده و پنج درصد به کارکنان و 20 درصد از سهام آن نیز از طریق سهام عدالت واگذار شده است.

با واگذاری پنجاه درصد از سهام، میزان سهام واگذار شده مخابرات به 80 درصد خواهد رسید و بنابر قانون، بقیه 20 درصد سهام مخابرات در اختیار دولت باقی خواهد ماند.

 

سپاه سهام دار

سهام مخابرات در حالی فروخته شد که چند بار برنامه فروش این سهام به تعویق افتاده بود. در آخرین بار نیز این اتفاق ظاهرا بنابر تقاضای گروه "مهر اقتصاد ایرانیان" برای شرکت در این معامله روی داد.

مهر اقتصاد ایرانیان یک شرکت سرمایه گذاری است که در بورس فعالیت می کند و یکی از شرکت های زیر مجموعه موسسه مالی و اعتباری مهر است که صاحب آن نیروی مقاومت بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است.

هيات مديره و مديريت اين شرکت را افرادی چون سردار احمد شفيع‌زاده، رئيس بنياد تعاون سپاه پاسداران، سردار سيد مجيد ميراحمدی، جانشين سابق فرماندهی بسيج و عضو فعلی ستاد مشترک سپاه، سردار عبدالحسين صفایی، معاون نيروی انسانی بسيج کل کشور و سردار مهدی قاسمی از اعضای مرکز تحقيقات سپاه پاسداران، و ديگر فرماندهان ارشد سپاه پاسداران چون محمد ابراهيم فروزنده بر عهده دارند.

به گفته عيسی رضايی، مديرعامل مؤسسه مهر اقتصاد ايرانيان ۱۰۰ درصد سهام اين شرکت متعلق به صندوق قرض‌الحسنه بسيجيان (مؤسسه مالی اعتباری مهر) است.

همچنین بخش عمده ای از سهام شرکت های عظیمی مانند فولاد مبارکه، تراکتورسازی تبريز، داروسازی جابربن حيان، صنایع دریایی ایران (صدرا) و ايرالکو نیز در اختیار موسسه مالی اعتباری مهر است.

بنیاد تعاون سپاه هم که کنسرسیوم اعتماد مبین زیر نظر آن فعالیت می کند در سال ۱۳۶۷ تاسیس شد و اکبر غمخوار و محسن رفیق‌دوست از مهم‌ترین مدیران این بنیاد در دهه ۷۰ بودند. موسسه صندوق پس‌انداز و قرض‌الحسنه انصارالمجاهدین (موسسه مالی اعتباری انصار) نیز وابسته به این بنیاد است.

به نوشته روزنامه تهران امروز، "بنیاد تعاون سپاه" هم‌اکنون ۴۵ درصد سهام گروه بهمن، چهار درصد سهام گروه سایپا و ۲۵ درصد سهام پتروشیمی کرمانشاه را در اختیار دارد. همچنین این بنیاد در بورس بسیار فعال بوده و سهام برخی شرکت‌های بورسی چون شرکت "باما" را خریداری کرده است. از جمله شرکت‌های معروفی که صد‌در‌صد سهام آنها متعلق به بنیاد تعاون سپاه است می‌توان به شرکت "کشت و صنعت شاداب خراسان"، شرکت "خدمات هوایی پارس" و صنایع غذایی "مائده" اشاره کرد.

اینها همه تنها بخشی از شرکت ها و گروه های وابسته به بنیاد تعاون سپاه هستند که خود فقط یکی از بازوهای اقتصادی این نهاد امنیتی ـ نظامی است.

هم اکنون مدیریت فرودگاه بین المللی امام خمینی تهران هم که طی یک عملیات نظامی در اواخر دولت دوم سید محمد خاتمی از شرکت ترکیه ای "تاو" گرفته شد، در اختیار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قرار دارد.

جدای از این در تابستان سال ۱۳۸۵ نيز، سپاه پاسداران با حمله نظامی به يکی از دکل های حفاری نفتی شرکت رومانيايی "سرويچی پتروليره" در خليج فارس آن را تصرف کرد و يک سال پس از آن، در تابستان ۱۳۸۶، شرکت "کيش اورينتال" را نيز تحت اختیار خود در آورد.

قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء سپاه، هم اکنون بزرگترین کارتل اقتصادی و صنعتی کشور است که به گفته ناظران با استفاده از رانت عظیم ترین پروژه های نفتی و اقتصادی ایران را در اختیار خود گرفته است.

از جمله این پروژه ها می توان به قرارداد یک میلیارد و دویست میلیون دلاری احداث خط هفت متروی تهران، قرارداد هفت میلیارد دلاری پروژه های مرتبط با میدان گازی پارس جنوبی، آن هم بدون رعایت تشریفات مناقصه و قرارداد دو و نيم ميليارد دلاری خط ريلی پس کرانه منطقه آزاد چابهار، اشاره کرد.

روزنامه‌ بعدا توقیف شده اعتماد ملی در شماره ۱۲ مرداد ۱۳۸۷ خود نوشت که حضور سپاه در فعالیت‌های اقتصادی به نقطه‌ عطف کم‌سابقه‌ای رسیده است.

به نوشته این روزنامه، ناظران بورس تهران هر روز شاهد جابه‌جایی حجم قابل توجهی از سهام از سوی فعالان حقوقی زیر مجموعه سپاه پاسداران هستند. این روند در دو سال گذشته شدت قابل ملاحظه ای گرفته است.

بنابراین گزارش، فعال‌ترین شرکت‌های وابسته به سپاه در بورس تهران مهر اقتصاد ایرانیان است. خرید سهام شرکت‌های تایدواتر، گروه بهمن، آذراب، توسعه معادن روی و تراکتورسازی تبریز همگی توسط شرکت مهر اقتصاد ایرانیان صورت پذیرفته است.

 

چه توجیهی دارد؟

ورود سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به فعالیت های اقتصادی به پایان جنگ هشت ساله ایران و عراق و دولت اکبر هاشمی رفسنجانی باز می گردد که فرماندهان خسته از جنگ، ردای تجارت بر تن کردند.

هاشمی رفسنجانی اخیرا در واکنش به سخنان نماینده ولی فقیه در سپاه که گفته بود ورود سپاه به فعالیت های اقتصادی به درخواست خود او صورت گرفته، با تایید این مطلب اظهار داشت: "اولا در آن زمان تمام امکانات صنعتي لجستیکی کشور در اختیار سپاه بود. در اختیار گرفتن این امکانات بعد از جنگ به هیچ روش دیگری میسر نبود و اقدام من تاکتیکي برای آزاد کردن بخش عظيمی از امکانات ملي بود که بلوکه شدن آن در نزد سپاه توجیهی نداشت. ثانیا گیریم که چنین باشد، استمرار حضور پر رنگ سپاه در عرصه اقتصادی الآن چه توجیهی دارد؟"

میرحسین موسوی، نخست وزیر دوران جنگ و از رهبران جنبش سبز هم در یادداشتی که در واکنش به قطعنامه اخیر شورای امنیت سازمان ملل درباره پرونده هسته ای ایران نوشت، با اشاره به فعالیت های گسترده اقتصادی سپاه متذکر شد: "سپاهی که مشغله فکریش بالا و پائین رفتن قیمت دلار و دخالت در امور بانکداری و بازارسهام وپیمانکاری و صادرات و واردات است نمی تواند برای تامین امنیت کشور و انقلاب مورد اعتماد باشد."

مهدی کروبی نیز زمانی که رئیس مجلس ششم بود اعلام کرد، سپاه پاسداران ۶۰ اسکله غیرمجاز در جنوب کشور ایجاد کرده است که از این اسکله ها برای ورود و خروج کالا خارج از نظارت دولت استفاده می کند.

 

نادران: سپاه ضرر می کند

اینک تنها چند روز پس از آنکه وزیر امور اقتصادی و دارایی کابینه احمدی نژاد موفق شد اکثر نمایندگان مجلس را در مورد پاسخ خود به پرسشی درباره دلایل واگذاری شرکت مخابرات به شرکت های تابعه سپاه قانع کند، الیاس نادران، نماینده اصولگرای تهران خبر داد که تلاش ها برای بازپس گیری مخابرات از سپاه و بازگرداندن آن به دولت ادامه دارد.

او در گفت و گو با سایت الف، با بیان اینکه "وارد کردن سپاه در فعالیت های مختلف تصدیگری اقتصادی در این سطح وسیع به سپاه حتماً ضرر وارد می کند"، هشدار داد: "ورود سپاه در عرصه‌ای که با عموم مردم سر و کار دارد و بعداً در تغییر تعرفه‌ها یا قطع ارتباطات مردم یا مدیریت تماس ها و دیگر موارد هر اتفاقی که بیافتد اولین مسوول در افکار عمومی سپاه خواهد بود و این حتما به مصلحت سپاه نخواهد بود."

نادران اضافه کرد: "پنجاه درصد سهام مخابرات ایران به کنسرسیومی واگذار شده که بخش قابل توجهی از آن متعلق به سپاه و بخشی دیگر آن متعلق به ستاد اجرایی فرمان حضرت امام است. باتوجه به اینکه در بورس فقط یک خریدار می تواند وجود داشته و بیش از پنجاه درصد بزرگترین شرکت کشور هم به این کنسرسیوم واگذار شده بنابراین انحصار دولتی به یک انحصار غیر دولتی تبدیل شده و شرایط رقابت از بین رفته است. یعنی سرمایه گذاران دیگر امنیت لازم برای رقابت را ندارند لذا چون قبلاً بخشی بزرگی از سهام واگذار شده و دیگر امکان رقابت با این کنسرسیوم وجود ندارد. بر اساس شاخص های اقتصادی و بخش صنعت، در بسیاری از صنایع بیش از ٢۵ درصد سهام یک صنعتی که در اختیار یک کنسرسیوم باشد، آن کنسرسیوم در آن بازار اقتصادی حاکم خواهد یافت اما امروز در مخابرات نسبت بسیار فراتر از حد می باشد."

نماینده تهران در پاسخ به این پرسش که "چرا شورای رقابت که باید از رقابت حراست کند، این واگذاری را تایید کرد؟" گفت: "به اعتقاد من شورای رقابت بحث فنی اقتصادی برآورد کارشناسانه در این مورد انجام نداد و اگر احیاناً مدعی هستند که این کار را انجام دادند من تقاضا می کنم که مطالعات پشتیبانی شده ای که منجر به این نظر شد که واگذاری بیش از پنجاه درصد سهام بزرگترین شرکت مخابراتی کشور به یک کنسرسیوم باعث ایجاد انحصار در بخش خصوصی نخواهد شد را منتشر کنند."

طبق قانون، شورای رقابت می تواند راسا نسبت به ابطال معاملات صورت گرفته در بورس اقدام کند.

جمشید پژویان، رئیس شورای رقابت در این خصوص گفته است: "مجلس با تغيير و تجديد قوانين مي‌تواند به اين موضوع رسيدگي كند اما در حال حاضر و بدون تغيير قانون، مجلس و مركز پژوهش‌هاي مجلس شوراي اسلامي نمي‌توانند اقدامي در زمينه ابطال معامله انجام بدهند."

با وجود این الیاس نادران گفته است که: "مجلس قانون جامعی را تصویب کرد چون در چهارچوب سیاستهای کلی اصل 44 بخصوص جزء 3 بند هـ  صراحت دارد که نباید واگذاری‌ها، فعالیت‌ها، آزادسازی‌ها منجر انحصار شرکت‌های دولتی به انحصار غیر دولتی بشود."

این عضو شورای مرکزی جمعیت ایثارگران تصریح کرد: "منتهی وقتی مجری چهارچوب های اجرای قانون را رعایت نمی کند نباید مسوولیت را متوجه قانونگذار کرد. در بورس وقتی بنابر این هست که سهام یک شرکت معظم و در این حجم واگذار شود و شما تنها یک خریدار دارید برای واگذاری، رقابت مسخره‌ترین واژه‌ای است که می شود برای آن بکار برد. به اعتقاد من نه تنها شرایط بورس رعایت نشده و حتی شرایط قانون برای مذاکره هم رعایت نشده است. یعنی اگر دستگاه مذاکره کننده با خریدار به مذاکره می نشستند قیمتی بهتر آن تعیین می شد که فقط یک خریدار در بورس کالایی را به 9 ریال بیش از قیمت پایه تعیین شده در بورس خریداری کند. یعنی هر سهمی را 9 ریال بیشتر خریداری کرده‌اند که به عبارتی 3400 ریال قیمت پایه بوده که 9 ریال بیشتر خریده اند. اگر هم می خواستند کمتر هم بخرند هیچ منعی وجود نداشت چون تنها خریدار بالقوه سپاه بوده است."

نماینده اصولگرای تهران در واکنش به سخنان رئیس شورای رقابت درباره ابطال واگذاری شرکت مخابرات به کنسرسیوم اعتماد مبین هم اظهار داشت: "در مجلس صحبتی شده است که با توجه به مقاصدی که حول و حوش این قرارداد وجود داشته و خلاف قانون هایی که صورت گرفته طرحی را پیشنهاد کنند که این قرارداد را باطل کند و شرکت مخابرات را برگردانند به یک شرکت دولتی. البته بنده هنوز از لحاظ حقوقی این تصمیم را بررسی نکرده ام. امیدوارم انشاءالله مرکز پژوهشهای مجلس زودتر این اقدام حقوقی را انجام بدهد و نظر کارشناسی‌اش را بدهد تا ببینیم آیا این امکان وجود دارد یا خیر."

شمس الدین حسینی، وزیر امور اقتصادی و دارایی هفته گذشته در مجلس گفته بود :"ما سهام مخابرات را نه به ستاد اجرایی و نه بنیاد تعاون سپاه فروخته‌ایم؛ اگرچه این دو مجاز به كار اقتصادی هستند، بلكه ما سهام مخابرات را به كنسرسیومی فروختیم كه با چند نسل به این دو نهاد می‌رسد. وقتی ما سهام را به صورت خرد عرضه می‌كنیم اولا مدیریت منتقل نمی‌شود و ثانیا نمی‌توانید اطمینان پیدا كنید كه یكپارچگی مدیریت حفظ می‌شود و سرمایه‌گذاری صورت می‌گیرد."

 

انتقاد رهبر از تبلیغات علیه سپاه

اما در شرایطی که اعتراضات به عملکرد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در حوزه های گوناگون و بخصوص اقتصادی، سیاسی و امنیتی روز به روز افزایش پیدا می کند، رهبر جمهوری اسلامی با حمایت از این نهاد نظامی و امنیتی، این انتقادات را نشانه آنچه "مؤثر بودن سپاه در تداوم حرکت عزتمند و مقتدرانه ملت ایران" توصیف کرد، دانست.

آیت الله خامنه ای در دیدار هفته گذشته خود با فرماندهان و اعضای ارشد سپاه گفت: "تبلیغات شدید دشمنان و دنباله های داخلی آنان بر ضد سپاه پاسداران، نشانه مؤثر بودن سپاه در تداوم حرکت عزتمند و مقتدرانه ملت ایران است."

وی همچنین با اشاره به درخواست دولت هاشمی رفسنجانی برای ورود سپاه به فعالیت های اقتصادی پس از پایان جنگ اضافه کرد: "در این عرصه نیز سپاه هر جا حضور یافت بهترین اقدامات سازندگی را انجام داد و این واقعیات نشان می دهد که این نهاد مردمی، در پرتو وفاداری به شاکله معنوی خود، از سازمانی منعطف برخوردار است که براساس نیازهای زمان، روز به روز متحول و متکامل نیز شده است."

 


 


1. به نظر می رسد که رفته رفته کنشگران جنبش سبز با روشنی و بی پروایی بیشتری از ضرورت تجدید نظر در متن قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران سخن می گویند. پرسش اصلی من در این نوشتار این است: اگر بنا بر اصلاح قانون اساسی موجود ایران باشد، اصلاح کدام اصل از اصول قانون اساسی از اولویت و اهمیّت بیشتری برخوردار خواهد بود؟ برای پاسخ دادن به این پرسش نخست باید روشن شود که این اصلاح برای گشودن کدام گره در ساختار سیاسی و اجتماعی جامعه ایرانی است.

به نظر من مهمترین مشکلی که (دست کم از منظر اخلاقی) دامنگیر عرصه عمومی در جامعه ایرانی است، نوعی بی عدالتی ساختاری است. مقصود من از "بی عدالتی ساختاری" آن است که ساختار عرصه عمومی در جامعه ایرانی، به حکم قانون اساسی، چنان سامان یافته است که گروه یا گروههایی از شهروندان ایرانی همواره به نحو گسترده و سیستماتیک مورد تبعیضهای ناروا واقع می شوند. به بیان دیگر، ساختار عرصه عمومی در جامعه ایرانی، به حکم قانون اساسی، شهروندان ایرانی را بر پاره ای مبانی اخلاقاً ناموّجه از یکدیگر متمایز می کند، و بر آن مبانی حقوق انسانی و شهروندی ایشان را به نحو تبعیض آمیزی تعریف و بازتوزیع می نماید.

بنابراین، تا آنجا که اصلاح قانون اساسی مدّ نظر است، پرسش آغازین را می توان به صورت زیر بازخوانی کرد: اصلاح کدام اصل از اصول قانون اساسی می تواند به نحو مؤثرتری به اصلاح بی عدالتی ساختاری دامنگیر در جامعه ایرانی یاری رساند؟

2. به نظر می رسد که شماری از کنشگران جنبش سبز معتقدند که ریشه بی عدالتی ساختاری در عرصه سیاست و جامعه ایرانی به نحوی با امر ولایت فقیه مربوط است، و بنابراین، اصلاح ساختار سیاسی را باید از اصلاح نهاد ولایت فقیه آغاز کرد. به نظر می رسد که لازمه این تحوّل، دست کم از حیث حقوقی، تجدیدنظر در اصل یا اصولی از قانون اساسی است که به امر ولایت فقیه مربوط است. اما از منظر این کنشگران کدام اصل یا اصول قانون اساسی باید مورد تجدید نظر قرار گیرد؟

گروهی از این کنشگران معتقدند که برای تحقق آن مقصود، اصل مربوط به "شرایط و صفات رهبر" (اصل ۱۰۹) باید مورد تجدید نظر قرار گیرد.[1] به بیان دیگر، هدف اصلی اصلاح قانون اساسی باید آن باشد که یا شرایط تازه ای (مانند شرط مرجعیت) را به شرایط رهبری بیفزایند، یا رهبری فردی را به رهبری شورایی تغییر دهند.

گروهی دیگر از این کنشگران معتقدند که اصل مربوط به "وظایف و اختیارات رهبر" (اصل ۱۱۰) باید اصلاح شود.[2]به بیان دیگر، هدف اصلی اصلاح قانون اساسی باید آن باشد که دامنه اختیارات رهبری فردی را تا آنجا محدود سازند که شخص رهبر ولایت کند نه حکومت.

گروه سوّم از این کنشگران معتقدند که مشکل اصلی در ساختار سیاسی ایران نه شخص ولی فقیه یا دامنه اختیارات وی، بلکه اصل نهاد ولایت فقیه است. بنابراین، اصل ۵ قانون اساسی باید مورد تجدید نظر قرار گیرد.[3] به بیان دیگر، هدف اصلاح قانون اساسی نهایتاً حذف اصل ولایت فقیه و بازگشت به نخستین تقریر قانون اساسی پس از پیروزی انقلاب اسلامی است.

3. اما در حدّی که من درمی یابم، بی عدالتی ساختاری در عرصه سیاست ایران از ریشه هایی عمیقتر از اصل ولایت فقیه برمی خیزد. ریشه اصلی نه اصل ولایت فقیه بلکه تلقی نادرست از نسبت میان دین و عرصه عمومی است. عرصه عمومی ملک مشاع تمام شهروندان ایرانی، صرفنظر از نژاد، قومیت، جنسیت، و دین ایشان است. و به اقتضای عدالت تمام شهروندان علی السواء حقّ دارند که در تعیین سرنوشت خود مشارکت مؤثر داشته باشند. هر اصلی که حقّ مشارکت مؤثر شهروندان را در تدبیر و تنظیم این ملک مشاع تضعیف کند ناعادلانه است، و در نهایت به نوعی بی عدالتی ساختاری می انجامد. حقّ مشارکت مؤثر شهروندان در تدبیر و تنظیم آن ملک مشاع (یعنی عرصه عمومی) تحقق نمی پذیرد مگر آنکه قواعد تدبیر و تنظیم عرصه عمومی منصفانه تنظیم شده باشد. در اینجا شرط انصاف آن است که هیچ گروهی از شهروندان باورها و نظام ارزشی خاص خود را برغم میل و تشخیص دیگران بر ایشان تحمیل نکند. برای مثال، فرض کنید که در متن یک جامعه مدنی متکثر گروهی از شهروندان صاحب قدرت معتقدند که کشف حجاب نشانه استقلال و مایه رهایی زنان است، و لذا قانونی را تصویب کنند که به اعتبار آن زنان مسلمان ملزم به کشف حجاب شوند. این قانون نامنصفانه است، زیرا در اینجا یک گروه خاص می کوشد باورهای خاص خود را در خصوص سبک زندگی بر گروههای دیگری که در آن باورها شریک نیستند- برغم میل و تشخیص ایشان- الزام کند. اگر مسلمانان معتقدند که صاحبان سایر ادیان و عقاید نباید باورها و ارزشهای خاص خود را بر مسلمانان تحمیل کنند، و نباید قواعد عرصه عمومی را صرفاً به اعتبار باورها و ارزشهای دینی یا عقیدتی خاص خود وضع نمایند، در آن صورت به حکم عدالت ایشان نیز نباید در متن یک جامعه مدنی متکثر باورها و ارزشهای خاص خود را به عنوان یک مسلمان بر صاحبان ادیان و عقاید دیگر تحمیل نمایند.[4]

به اعتقاد من، از جمله ویژگیهای "دین رحمانی" التزام به اصل عدالت و ملزومات آن است. بنابراین، دین رحمانی ایجاب می کند که عرصه عمومی که ملک مشاع تمام شهروندان است بر مبنای قواعدی تدبیر و تنظیم شود که برای تمام آن مالکان قابل تصدیق باشد، یعنی اعتبار آن قواعد یکسره در گرو باور به نظام عقیدتی و ارزشی یک گروه خاص از شهروندان نباشد.

بنابراین، به نظر می رسد که ترمیم بی عدالتی ساختاری در جامعه ایران را، دست کم تا آنجا که به امر حقوق و قانون اساسی مربوط است، باید از اصلاح اصل چهارم قانون اساسی آغاز کرد. اصل چهارم قانون اساسی به قرار زیر است:

"كليه‏ قوانين‏ و مقررات‏ مدني‏، جزايي‏، مالي‏، اقتصادي‏، اداري‏، فرهنگي‏، نظامي‏، سياسي‏ و غير اينها بايد بر اساس‏ موازين‏ اسلامي‏ باشد. اين‏ اصل‏ بر اطلاق‏ با عموم‏ همه‏ اصول‏

قانون‏ اساسي‏ و قوانين‏ و مقررات‏ ديگر حاكم‏ است‏ و تشخيص‏ اين‏ امر بر عهده‏ فقها شوراي‏ نگهبان‏ است‏."

هدف از این اصل آن است که نسبت میان دین و عرصه عمومی و نحوه حضور دین در عرصه عمومی را روشن کند. به گمان من، نویسندگان مسلمان این اصل مشفقانه و مؤمنانه سودای سرفرازی آیین اسلام را در متن جامعه ایرانی در سرمی پروراندند، اما تعریف ایشان از نحوه حضور دین در عرصه عمومی با اصل عدالت ناسازگار است. ایشان امر تدبیر و تنظیم عرصه عمومی را که ملک مشاع تمام شهروندان ایرانی، اعم از مسلمان و غیر مسلمان، است به نحوی سامان می بخشند که همواره و به نحو سیستماتیک گروهی از شهروندان مورد تبعیض ناروا قرار می گیرند. بنابراین، ظاهر این اصل گرچه بر دل مسلمانان مؤمن خوش می نشیند، اما روح آن با اصل عدالت که رکن اسلام رحمانی است ناسازگار می افتد.

اصلاح اصل چهارم به نفع حقّ برابر تمام شهروندان ایرانی در مشارکت مؤثر در تعیین سرنوشت خویش بر مبنای قواعد منصفانه می تواند به اصلاح بسیاری از اصول دیگر قانون اساسی از جمله اصول مربوط به ولایت فقیه نیز بینجامد ، و زمینه های حقوقی آرمان "ایران برای تمام ایرانیان" را فراهم آورد.

توجه به این نکته مهّم است که اصلاح اصل چهارم به معنای نفی حضور دین در عرصه عمومی نیست، به معنای تجدیدنظر در نحوه حضور آن در عرصه عمومی است. سرفرازی دین را نمی توان از راه تحمیل سلطه آن بر دیگران به دست آورد. دین رحمانی اما می تواند از طریق حرمت نهادن به اختیار و کرامت انسانها و نیز التزام به اصل عدالت از شهروندان جامعه مدنی دلربایی کند، و از این راه سرفرازانه به عرصه عمومی درآید.

 

پانویس

1- اصل ۱۰۹: "شرايط و صفات‏ رهبر: ۱ - صلاحيت‏ علمي‏ لازم‏ براي‏ افتا در ابواب‏ مختلف‏ فقه‏. ۲ - عدالت‏ و تقواي‏ لازم‏ براي‏ رهبري‏ امت‏ اسلام‏. ۳ - بينش‏ صحيح‏ سياسي‏ و اجتماعي‏، تدبير، شجاعت‏، مديريت‏ و قدرت‏ كافي‏ براي‏ رهبري‏. در صورت‏ تعدد واجدين‏ شرايط فوق‏، شخصي‏ كه‏ داراي‏ بينش‏ فقهي‏ و سياسي‏ قوي‏ تر باشد مقدم‏ است‏."

2- اصل ۱۱۰: "وظايف‏ و اختيارات‏ رهبر: ۱- تعيين‏ سياستهای كلي‏ نظام‏ جمهوري‏ اسلامي‏ ايران‏ پس‏ از مشورت‏ با مجمع تشخيص‏ مصلحت‏ نظام‏. ۲ - نظارت‏ بر حسن‏ اجراي‏ سياستهاي‏ كلي‏ نظام‏. ۳ - فرمان‏ همه‏ پرسي‏. ۴ - فرماندهي‏ كل‏ نيروهاي‏ مسلح‏. ۵ - اعلان‏ جنگ‏ و صلح‏ و بسيج‏ نيروها‏. ۶ - نصب‏ و عزل‏ و قبول‏ استعفاء‏ : الف‏ - فقه‏ هاي‏ شوراي‏ نگهبان‏. ب‏ - عاليترين‏ مقام‏ قوه‏ قضاييه‏. ج‏ - رييس‏ سازمان‏ صدا و سيماي‏ جمهوري‏ اسلامي‏ ايران‏. د - ريييس‏ ستاد مشترك‏. ه‏ - فرمانده‏ كل‏ سپاه‏ پاسداران‏ انقلاب‏ اسلامي‏. و - فرماندهان‏ عالي‏ نيروهاي‏ نظامي‏ و انتظامي‏. ۷ - حل‏ اختلاف‏ و تنظيم‏ روابط قواي‏ سه‏ گانه‏. ۸ - حل‏ معضلات‏ نظام‏ كه‏ از طرق‏ عادي‏ قابل‏ حل‏ نيست‏، از طريق‏ مجمع تشخيص‏ مصلحت‏ نظام‏. ۹ - امضا حكم‏ رياست‏ جمهوري‏ پس‏ از انتخاب‏ مردم‏ صلاحيت‏ داوطلبان‏ رياست‏ جمهوري‏ از جهت‏ دارا بودن‏ شرايطي‏ كه‏ در اين‏ قانون‏ مي‏ آيد، بايد قبل‏ از انتخابات‏ به‏ تاييد شوراي‏ نگهبان‏ و در دوره‏ اول‏ به‏ تاييد رهبري‏ برسد. ۱۰ - عزل‏ رييس‏ جمهور با در نظر گرفتن‏ مصالح‏ كشور پس‏ از حكم‏ ديوان‏ عالي‏ كشور به‏ تخلف‏ وي‏ از وظايف‏ قانوني‏، يا راي‏ مجلس‏ شوراي‏ اسلامي‏ به‏ عدم‏ كفايت‏ وي‏ بر اساس‏ اصل‏ هشتاد و نهم‏. ۱۱ - عفو يا تخفيف‏ مجازات‏ محكومين‏ در حدود موازين‏ اسلامي‏ پس‏ از پيشنهاد رييس‏ قوه‏ قضاييه‏. رهبر مي‏ تواند بعضي‏ از وظايف‏ و اختيارات‏ خود را به‏ شخص‏ ديگري‏ تفويض‏ كند."

3- اصل ۵: "در زمان غیبت حضرت ولی عصر "عجل الله تعالی فرجه" در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل و با تقوی، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدّبر است که طبق اصل یکصد و هفتم عهده دار آن می گردد."

4- نگارنده در مقاله زیر این موضع را با تفصیل بیشتری توضیح داده است: "آیا "مسلمان سکولار" ممکن است؟" (اینمقاله یا این را می توانید در سایت شخصی نگارنده در بخش مقالات بیابید)


 


عطا هودشتیان: نخستين رويارويی ايرانيان با غرب رشته درهم تنيده‌ای را بافت که واقعيت و طبيعت آن، هم در طريقه کار و هم در محتوايش، جامعه ما را تا به امروز تحت اثرات نافذ خود قرارداده‌ است. بنابراين در اين پژوهش، اگر به آن گذشته دور مي‌رويم، مقصود تکرار گفته‌های تاريخ‌دانان نيست، 
مقصود آن است که نخست پرسش کنيم تا دريابيم چرا به سوی غرب رفتيم و چگونه رفتيم و نقصان‌های کارمان کجا بوده است و آن خطاها را تا چه ميزان خودمان شناخته‌ايم و تا چه ميزان در انديشه اصلاح آنها بوده‌ايم، و تا چه ميزان بخش قابل توجهی از آنها تا به امروز ما را تحت اثرات جان سخت و مقاوم خود قرار داده‌اند. شناخت ماهيت آن نگاه و روش کار وظيفه امروز جنبش روشنفکری و فرهنگی ايران است.

هدف اصلی گفتار حاضر بررسی چند و چون گرايشهای حاکم بر دوران آغازين جنبش فکری ايران در مقابل غرب و مدرنيته است. محدوده اين دوران از آغاز اقدامات عباس ميرزا تا گسترش نهضت مشروطه خواهد بود. پرسش‌های اساسی که امروز در مقابل ما قرار گرفته‌اند ما را به آن گذشته باز مي‌گردانند تا ايرادات و کمبودهای کار را دريابيم. اشتباه است که ايرادات کار را تنها در لغزش‌های تئوريک، کمبود دانش کافي، کم‌سوادی يا عدم شهامت روشنفکران آن دوره بدانيم. موانع کار، هم در نحوه نگاه و هم در شرايط تاريخی ويژه ما بوده است. بنابراين در بازانديشی گذشته، هم مشکلات نظری و فرهنگي، و هم شرايط ويژه تاريخی که در آن شرايط ما پذيرای غرب شديم، هر دو را بايد در نظر گرفت.و باز اشتباه است که در اين بررسی تنها يک يا دو رشته مجزا از مجموعه پيچيده رابطه ما با غرب را ببينيم و چند و چون آن مجموعه را بيان نکنيم، چرا که در پيوند ما با غرب، هم فرهنگ، هم اقتصاد، هم سياست و هم صنعت موثر بوده‌اند و آن رابطه در تمامی اين حوزه‌ها اثرگذار بوده است. با اين‌حال تاکيد ما در اين سخن بر حوزه فرهنگ و جريانات فکری و روشنفکری خواهد بود.

در اين سخن آنچه مورد نظر ماست بررسی افکار و گفتمان حاکم در آن دوران است، و اگر به وقايع تاريخی اشاره ميکنيم مقصود، درک آن فضايی است که افکار در آن شکل گرفته اند. به اين ترتيب آن روشی که راهنمای ما در اين بررسی قرار گرفته روش نقدی است. در اين روش کنشها و واکنشها در پيوند با فضای تاريخی مورد نظر قرار ميگيرند، ليکن اساس کار، کشف و درک نقصانهاست، نه وارسی ساده داده ها. نميتوان به کمبودها و نقصانها به بهانه محدود بودن "شرايط تاريخي" کم اهميت داد، بلکه برای فراتر رفتن از "شرايط" ميبايست با اتکا به ايده ها، به نقد نظری آن نشست. همچنين با اين روش است که ماهيت تفکر درجريان نهصت مشروطه را مورد پرسش قرار ميدهيم.پرسش ما اين است: آيا ميتوان پنداشت که تفکر حاکم در جنبش مشروطه تفکری سياست زده و جهت و مسير آن تعغير فوری قدرت سياسی بود؟ دراين بررسی به تحليل اين ادعا خواهيم پرداخت.

در اين سخن آنجا که از غرب سخن ميرود مقصود هم يک نيروی سياسی ـ اقتصادی مسلط است، و هم مدرنيته؛ يعنی ارزشها و تفکر حاکم بر تمدن غربی. برای ورود به بحث اين گفتار را به دو نيم دوره تقسيم کرده ايم: مقصود از نيم دوره اول از دوران عباس ميرزا تا عصر مشروطه است و مقصود از نيم دوره دوم جنبش تجدد خواهی در عصر مشروطه می باشد.

 

نیم دوره نخست: از دوران عباس ميرزا تا عصر مشروطه

نخستين دوره برخورد ايرانيان به غرب به سال‌های اوايل قرن ۱۹ميلادی مي‌رسد. اما ويژگي‌های آن تنها به اين دوره خلاصه نمي‌شود. به نگاه من، دو مشخصه از ميان مجموعه مشخصات پيچيده از همين ابتدا در نحوه برخورد ما به غرب به چشم مي‌خورد، که هم از شرايط خاص تاريخی ميهن ما و هم از ماهيت نگاه ما به غرب ناشی مي‌شود:

۱) عدم کنجکاوی: آنکه ايرانيان در ابتدای رابطه با غرب اساساً نسبت به آن همچون يک فرهنگ و يک تمدن کنجکاو نبودند و برای شناخت آن تلاش جدی نکردند.

۲) استفاده ابزاری: آنکه از ابتدای رابطه‌مان با غرب، طريقه برخورد ما نسبت به آن بسيار پراگماتيستي، و بهمین ترتیب، نگاه ما نسبت به مدرنیته، کاربردی و حتی ابزاری بوده است. گرايش ما به غرب از ابتدا اجباری و رابطه ما از سر نياز مادی بود. اين امر باعث شد که کمتر به ماهيت و حقيقت تمدن غرب کنجکاو شويم. اکنون اندکی اين دو خصوصيت را بشکافيم:

 

۱- عدم کنجکاوی و توهم خودکفائي:

تاريخدان انگليسي، برناردلوئيز Bernard Lewis در اثری به نام "چگونه مسلمانان غرب را کشف کردند" اشاره به نکته جالبی دارد. مي‌گويد:"در آن زمان جامعه مسلمانان تنها عبارت بود از معتقدين به اسلام از يک سو و ديگران، يعنی غير مسلمانان يا خارجيان. و چون نامعتقدين به اسلام خارجی قلمداد شده و اساساً به حساب نمي‌آمدند، مسلمانان نيز نسبت به حال و روز آنها کنجکاو نبودند." (نقل به معني) (1)

بنابراين شايد برای درک مقصود، اين نقل قول گوشه‌ای از احوالات ما ايرانيان را نسبت به ديگران، يعنی غرب مسيحی روشن کند.

‑ گام‌های نخستين رابطه ما با اروپا از زمان شاه اسماعيل اول برداشته شد. سلسله صفوی به واسطه ستيزه‌های پی در پی عثمانيان، درهای ايران را به سوی فرانسه و انگلستان گشود.رابطه ايران و غرب در دوره عباس ميرزا وليعهد فتحعلي‌شاه گسترش جدي‌تری يافت. بسياری از تاريخ دانان اين دوره را آغاز رابطه ايران با غرب دانسته‌اند.

در دوره صفوی هنوز توهم خودکفايی فرهنگی بر حال و روز ما حاکم بود. نه تنها نگاهی به آنچه در غرب و عصر رنسانس مي‌گذشت نداشتيم، بلکه اگرهم از آن تحولات مطلع شده بوديم به ماهيت و ميزان اهميت آن بي‌توجه بوديم و تازه ادعا داشتيم که ما (یعنی مسلمانان و ایرانیان) اساس تحول غرب را پايه‌ ريخته‌ايم.

در پژوهشی طولانی پيرامون نخستين رابطه ايرانيان با غرب، عبدالهادی حائری مي‌نويسد:

"مسلمانان دانش و کارشناسی را به جهان غرب عرضه کردند و با آنکه نويسندگان باخترزمين در پنهان ساختن اين حقيقت و واژگون سازي‌تاريخ مي‌کوشند، همه جهان اعتراف کرده است که دانش و کارشناسی مسلمانان، رنسانس اروپا را پي‌ريخت." (2)

اين ادعاهای بزرگ و بلند پروازانه، که برای ثبات آنها هيچ‌گونه دليلی در کتاب وی ديده نمي‌شود، تنها اعتقاد اين نويسنده نيست. بخشی از تاريخ دانان و نويسندگان در ايران بر اين باور بوده اند که شرقيان اساس تمدن مدرن غرب را پايه ريخته‌اند. ليکن به نگاه ما، اين توهم يا از سر عدم شناخت تمدن غرب و مکانيسم رشد درونی آن است (3)، و يا به واسطه عدم درک سنجيده از کارکرد تحولات تاريخی يک تمدن به طور کلی است، يا هردو.قصه ماهيت اين نگاه و محدود بودن شعاع آن سر دراز دارد و بيشک ريشه‌ها و عوامل آن به فضای تاريخی و فرهنگی ما باز مي‌گردد. در سراسر عصر صفويه و حتی پيش از آن، توهم خودکفايی فرهنگی چنان بر ما حاکم بود که برای شناخت تحولاتی که در اروپا و کشورهای همسايه‌مان صورت مي‌گرفت کنجکاو نبوديم و وقتی آن تحولات را ديديم و ماجرای عظمت آنها را شنيديم، ريشه‌ها و دلايل اصلی آنها را به خود نسبت داديم. خود حائری مي‌گويد: "ناآگاهی انديشه‌گران مسلمان پيرامون مسائل اروپايی چنان بود که چون يک سو نگری و محدود بودن فکری در ايران چيره گرديد، خودبه‌خود ديده‌ها به سوی يافته‌های ديگران از جمله غريبان بسته شد." (4). وی ادامه ميدهد:" 
اروپای مسيحی در اين دوره "مورد نفرت سخت مسلمانان بود". البته بايد خاطرنشان کرد که جنگ‌های بزرگ عليه مسلمانان اثراتی اساسی در اين نحوه نگاه داشته است. اين جنگ‌ها چنان تاثيری در مسلمانان داشت که "به تدريج انديشمندان ايرانی و مسلمان غرب را ازحوزه کاوش خود دور‌ساختند" (5).

ليکن توهم خودکفايی فراتر از اين مي‌رفت و در عمل به خود بزرگ بینی پرتوهم و ستایش از خود بی حاصل میشود. يکی از تاريخ دانان اروپايی در اين باره مي‌نويسد:

"از ديدگاه مسلمانان اين دوره غرب اساساً وجود نداشت. کيش خود مسلمانان بسيار برتر از 
(ديگرکيشان بود) و زبانشان که زبان فرشتگان به شمار مي‌آمد، هرگز هماورد و همتايی نمي‌يافت و شيوه زندگی آنان همچنان کاستی به همراه نداشت. از اين رو، اروپای باختری چه چيزی برای ارائه در دست داشت؟ ما هيچ دانشمند مسلمانی را (در اين دوره) نمي‌شناسيم که به شيوه جدی به آموختن زبان لاتين يا ديگر زبان‌های جانشين آن پرداخته باشد و از هيچ اثر مهمی آگاهی نداريم که از سوی دانشمندان از آن زبان‌ها (اروپايي) به عربی برگردانده شده باشد" [تاکيدها از اين نويسنده است] (6)

به اين شکل تا سده‌های ميانه، که اروپا دوران رنسانس را سپری مي‌کرد (دهه ۱۴ميلادي) تنها يک کتاب از زبان‌های اروپائی به عربی برگردانده شده بود.بسياری تصور کرده‌اند که مسئله عدم کنجکاوی و توهم خودکفايی ايرانيان و مسلمانان نسبت به غرب دفتری بود که پس‌از عصر صفوی بسته شده است. حال آنکه آن "عدم کنجکاوي" يک پديده تاريخی است که نمونه‌ها و شگردهايش را تا به امروز می بینیم. پديده ای که اساس آن بيشک به ماهيت "روح ايراني" باز مي‌گردد (7). اين گرايش زبان آشکارش را از جمله در نزد برخی از گرايش‌های روحانيت در دوران مشروطيت نشان داد (اگر چه اساساً به روحانيت خلاصه نمي‌شود). تعصب بخشی از روحانيت در ايران عصر مشروطه بر همه کس مشهود است، که خود جلوه ای از مقاومت سنت در مقابل تجدد و نفوذ مدرنيته به طور کلی باید قلمداد شود. عصر مشروطه اين کاستی را از ميان نبرد.

نجفی قوچانی از طرفداران مشروطه مي‌نويسد که
ميرزا آقاخان نوري، به جهت آنکه فرق ميان اوضاع اروپا با اوضاع ايران برای مردم مشخص نشود به کتاب عباسقلي‌خان سيف‌الملک سفير ايران در روسيه اجازه انتشار نداد (8). در اوايل حکومت مظفرالدين‌شاه، نجفی قوچانی در خراسان روزنامه‌های ثريا و پرورش (چاپ مصر) را مي‌خواند، و اين کار را در خفا مي‌کرد، چرا که، به قول خود، اگر هم‌ رديف‌هايش مي‌فهميدند وی را تکفير مي‌کردند (9). او مي‌نويسد:" تکفير در نزد اين بيچارگان نادان مانند آب خوردن است. و مهمتر از آن آگاهی از وضع دنيا، خصوصاً از وضع فرنگستان اولين کفر است." (10).

ليکن در باب عدم کنجکاوی ايرانيان نسبت به غرب هرچه بگوئيم کم است.نخست آنکه ايرانيان به غرب سفر نمي‌کردند، و سپس آنکه، آنها که سفر مي‌کردند، هميشه درباره سفرهای خود نمي‌نوشتند تا ديگران را از غرب مطلع کنند. از آن جمله يکی محمدرضابيک است که سفير ايران در دربار لوئی چهاردهم بود (در ۱۷۱۴). درباره سفر وی به فرانسه نوشته‌اند: "اين نکته شگفت است که سفير ايران... به هيچ روی نسبت به اخلاق و آداب و رسوم اين سرزمين (فرانسه) کنجکاوی نشان نداد... و حتی در باب زندگانی فرانسويان و مختصات اخلاقی و اجتماعی و سياست کشور‌داری آنان با کسی سخن نرانده و کسب اطلاعی در اين زمينه نمي‌کرده". (11)

البته اینراهم از نظر دور نداریم که، بقول شاردن: "تنها اروپائیان هستند که از سر کنجکاوی مسافرت میکنند" (12(در همين راستا، فخرالدين شادمان در اثر معروف خود به نام "تسخير تمدن فرنگي" مينويسد:"در عهد سلطنت فتحعليشاه سفرايی از هندوستان و انگلستان و فرانسه و روسيه تزاری به ايران آمدند و مجموعه مولفات ايشان و همراهانشان درباب ايران خود کتابخانه کوچکی را پرميکند. و در صدوپنجاه سال اخير فرستادگان ايران و زير دستان ايشان که صد يک همکاران فرنگی خويش کار نداشته اند ده کتاب ننوشته و به قدر بيست مقاله مختصر هم از آثار ديگران ترجمه نکرده اند" (13)

اين مقدمات بر رفتار ايرانيان نسبت به غرب خود دريچه‌اي ‌است برای فهم مشکل‌اساسی ديگری که نام آنرا "استفاده ابزاري" از غرب و مدرنيته گذاشته‌ام.


۲ - استفاده ابزاری از غرب

اکنون پرسش آن است که اثرات آن نگاه محدود در نحوه برخورد ما به غرب چه بود. يا شايد بايد گفت: آيا رابطه‌ای ميان "عدم کنجکاوی و توهم خودکفايي" از يک سو، "استفاده ابزاری از غرب" از سوی ديگر وجود دارد؟ نخست بحث را مي‌گشايم تا صورت مسئله ما روشن شود:وضعيت تاريخی آن دوره را به سرعت مرور کنيم:نخستين گامهای نوگرايی در ايران با نام و شيوه فعاليت عباس‌ميرزا و قائم مقام نقش گرفت. مي‌دانيم که ايران در زمان عباس ميرزا با حکومت روسيه و امپراطوری عثمانی سرخوش نداشت. عباس ميرزا و قائم‌مقام ـ وزيرش ـ به ضعف توپخانه، سواره نظام، سلاح های ارتش ايران آگاه شده بودند، پس به فکر نوسازی ارتش ايران افتادند و به اين ترتيب رو به کشورهای فرانسه و انگلستان کردند. از آن‌رو که هر دوی اين کشورهای اروپايی در ستيز با روسيه بودند پس از ياری کردن به ايران خوشنود بودند.به اين شکل نخستين حوزه جامعه ايرانی که مورد تحول و رفرم جدی قرار گرفت ارتش ايران بود.اين رفرم دو وظيفه داشت:

۱) ايجاد يک ارتش مجهز به سلاح‌های اروپايی

۲) برقراری نظم در اين ارتش از روی مدل ارتش‌های اروپايي

ليکن هم عباس ميرزا و هم قائم مقام کار تحول ايران را به بازسازی ارتش خلاصه نکردند و هوشمندانه پا به پای اين نوسازی دو اقدام جدی ديگر برپا نمودند:

۱) ارسال نخستين گروه دانش‌جويان ايرانی به اروپا

۲) استخدام مترجمين رسمی برای ترجمه کتاب های اروپايی و روسي.

تلاش عباس ميرزا شناخت رمز پيشرفت کشورهای اروپايی و نيز اسباب ترقی و اعتلای دولت روسيه آن زمان بود. ليکن نه درک رمز آن پيشرفت بسادگی متحقق ميشد و نه تهيه اسباب ترقی بسادگی فراهم ميگرديد.شايد برای درک بهتر اين تلاش نقل سخنی تاريخی از خود وی پسنديده باشد، تا دريابيم مشکل اساسی ما پس از يک قرن و اندی هنوز پابرجاست:

ژومبر فرستاده ناپلئون در ۱۸۰۶ از عباس ميرزا در اردوگاه جنگ روس‌ها ديدن کرد. وليعهد قاجار سخت در جستجوی علل بنيادين پيشرفت اروپا بود. بخشی از نوشته ژومبر به قرار زير است:عباس ميرزا به ژومبر مي‌گويد: "مردم به کارهای من افتخار مي‌کنند، ولی از ضعف من بي‌خبرند. چه کنم که قدرت و قيمت جنگ‌جويان مغرب زمين را داشته‌باشم؟... نمي‌دانم اين قدرتی که شما (اروپائي‌ها) را بر ما مسلط کرده و موجب ضعف ما و ترقی شماست چيست؟ شما در قشون جنگيدن و فتح کردن و به کار بردن تمام قوای عقليه متبحريد و حال آنکه ما در جهل و شعب غوطه‌ور و به ندرت آتيه را در نظر مي‌گيريم. مگر جمعيت، حاصل‌خيزی و ثروت مشرق زمين از اروپا کمتراست؟ يا خدايي‌که مراحمش بر جميع ذرات عالم يکسان است خواسته شما را برتری دهد؟ گمان نمي‌کنم. اجنبی حرف بزن! بگو من چه بايد بکنم که ايرانيان را هشيار نمايم" (14)

تلاش عباس ميرزا شناخت رمز پيشرفت غرب بود. ليکن تا چه ميزان به اين هدف دست يافت؟ و آيا تمايل به شناخت رمز پيشرفت غرب لزوما به معنای توانايی در کسب واقعی آن است؟ بنظر ميايد که محدود بودن نگاه، نا توانايی در نقب به ريشه های فکری و فرهنگي، شيوه ابزاری در برخورد با غرب، و بلاخره شرايط ويژه اجتماعی ميهن موانع اصلی ايرانيان در درک راستين پيشرفت غرب بوده است.

 

رفرم های حاشیه ای

مقصود از" شيوه ابزاری در برخورد با غرب"، شيوه ابزاری در برخورد با مدرنيته است. يکی از نمونه هايش در برخورد با تکنيک و فن جلوه گرشد.
چنانچه نوشتيم و تاريخ نويسان نشان داده‌اند، در سده چهاردهم ميلادی نياز ايران در دوره شاه‌عباس اول، شاه صفوي، به غرب صرفاً برای کسب جنگ افزار و درک امور و فنون جنگی بود بدان منظور که ايران بتواند در مقابل دشمن عثمانی پايداری کند. (15). با اين‌ حال حتی اين کسب فن و استفاده از جنگ افزارها نيز "بر پايه يک برنامه‌ريزی واقعی استوار نبود". حائری به درستی مي‌نويسد: "حتی سلاح‌هايی که به ايران منتقل مي‌گرديد درست به کار گرفته نمي‌شد و اندکی بعد به زينت‌آلات بدل مي‌شد." "توپ‌هايی که در سال ۱۶۳۷ از طرف فدريش سوم (به ايران) ارسال شد، امروز زينت بخشی مدخل باغ‌های سلطنتی قزوين است" (16). وعلاقه درباريان صفوی بيشتر به "گلدوزی و رقص و موسيقی و... بود." (17).

صنعت چاپ در ايران سرنوشتی بهتر نداشت. به همان شکل که روحانيت و سنتی يان مخالف آشنايی با فرهنگ غرب بودند، خطاطان سنتی نيز در اين دوره با ورود صنعت چاپ در ايران مخالف بودند. تاريخ نگاران نوشته‌اند که ايرانيان به چاپ علاقه‌داشتند اما برای آن مايه نمي‌گذشتند. شارون نقل مي‌کند که ايرانيان اشتياق وافری به صنايع چاپ داشتند "مع‌هذا کسی پيدا نمي‌شد که چاپخانه بوجود آورد". به نقل خود وي، شاه سليمان صفوی در سال ۱۸۰۷ میلادی تمايل خود را به آوردن صنعت چاپ به شارون ابراز کرد، ليکن "هنگامي‌که مسئله پرداخت پول به ميان آمد هرچه رشته شده بود پنبه گشت " (18).

اما اين واقعه ساده که نشانی از سرسری گرفتن ايرانيان نسبت به صنايع و فن و دانش غربی است هنوز کافی نيست که ماهيت رابطه ما را با آن صنايع، فن و فرهنگ غربی به تمامی برنمايد. بايد اندکی فراتر رفت. مسئله باز پيچيده‌تر از اين است.برای بيان بهتر نظرمان مبنی بر "استفاده ابزاري" از غرب و "عدم کنجکاوي" مي‌توان به ۲واقعه اشاره کرد. واقعه اول ترجمه کتاب‌های غربي، و واقعه دوم تاسيس دارالفنون است. اين‌ها بی شک همه از افتخارات ما بوده‌اند.

دراين دوره کتب متعددی ترجمه شدند. فريدون آدميت نقل آنها را در کتابش درباره اميرکبير آورده است. 
کتاب معروف>دکارت ("روش به کار بردن عقل") در همين دوره ( در سال ۱۲۷۹خورشیدی) به نام "حکمت ناصريه" يا "کتاب دياکرت"، و نيز بخشی از کتاب "انتخاب طبيعي" داروين نيز ترجمه شدند.نهضت ترجمه که در ايران غالباً به توسط دربار آغاز شد، اساساً همت و تلاش خود را برای ترجمه کتاب‌های نظامی و فنون مهندسی گذاشته بود. آدميت مينويسد : در سال ۱۲۶۵ تعداد دويست و اندی کتاب برای ترجمه از فرنگ به ايران رسيد. مترجمين رسمی در دربار استخدام شده بودند.
غالب آن‌ها کتاب‌های مهندسي، زراعت، تجارت، تربيت حيوانات، صفوف سه‌گانه نظام لشگري، آشپزي، و بلاخره کتاب فضلای فرانسوی و چند کتب ادبي، کتب مخترعين علوم، کشتي‌رانی و تربيت ابريشم... بودند (19).

ازميان آن‌همه کتب تعداد اندکی به مسائل بنيادين فرهنگی، سياسي و اجتماعی مي‌پرداخت. 
ماشاءاله آجودانی در اثر خود پيرامون جنبش مشروطه مي‌نويسد: "اگرچه در اين دوره نهضت ترجمه‌ای آغاز شد، اما درست نيست که بگوئيم طبقه انديشمند جامعه آن عصر همه آن معانی را مي‌فهميدند و به درک اساس آنها رسيده بودند. بنابراين در اثرات اين ترجمه‌ها در ميان روشنفکران آن دوره نبايد غلو کرد." وی به درستی تاکيد مي‌کند: "اين جريان ايجادگر يک جريان مستقل انديشه در ايران نبود و نفوذش محدود و اندکی سطحی بود" (20). آدميت نيز همين نظر را دارد. خلاصه آنکه جريان "نهضت ترجمه" دربار همانا متاثر ازآن نحوه نگاه محدود، عجولانه و سطحی نگر عصرخود بود.

اکنون به واقعه دوم يعنی تجربه نخستين سالهای تاسيس دارالفنون نگاه کنيم:

سنگ بنای دارالفنون در ۱۲۶۷ هجری توسط اميرکبير زده شد. اين امر به درستی از بزرگترين اقدامات ايرانيان و گام مهمی برای ورود ايران به دوران نوگرايی و تحول قلمداد مي‌شود. در سال اول (۱۸۹۰ـ۱۸۸۹) دارالفنون ۱۱۴ شاگرد داشت. اغلب آن‌ها در رشته توپ‌خانه و رشته پياده نظام فارغ‌التحصيل شدند.
به همين ترتيب دروسی که در مدرسه تدريس مي‌شد عبارت بودند از: پياده نظام، فرماندهي، توپ‌خانه، سواره نظام، مهندسي، فيزيک و شيمي، طب، تاريخ و جغرافيا و زبان‌های خارجي (21)..
به عبارت ديگر به نظر مي‌آيد که اميرکبير، بنا به الزامات دولتی و نياز ايران به مهندسی و نظام ارتشي، که همگی البته امور موجهه و قابل فهمی بودند، همان روند ابزارگرایانه را که عباس ميرزا آغاز کرده بود، دهه‌ها بعد ادامه داد. گویا دارالفنون غم آن نداشت که فکر بنا کند و متفکر بسازد. به ديدما، ماهيت آموزش در دارالفنون خود جلوه ای از جهت و معنای تحول در ايران اين دوره بود. دارالفنون انعکاس طب جوشان تحول فوری و پرشتاب، لیکن کم مایه در ايران بود.

ليکن پرسش اساسی ديگری در اين ميان مطرح است. کدام ضرورت؟

پرسش اساسی آن است که اصلاحات عباس ميرزا و اقدامات ديگر مردان بزرگ اين دوره براساس درک کدام ضرورت تاريخی صورت گرفت، و آيا آن اقدامات از پايگاه اجتماعي، فرهنگی و اقتصادی مطلوب برخوردار بود؟ آيا ما در اين دوران در پی پايه‌گذاری يک تحول بنيادين، فکر شده، ريشه‌دار و يک طرح درازمدت بوديم، يا تنها در انديشه براه انداختن اقداماتی تاکتيکي، مقطعی و بيشتر به خاطر پاسخ دادن به نيازهای بلاواسطه و کوتاه مدت بوديم.

شواهد نشان ميدهد که اقدام‌های اصلاح طلبانه ايرانيان دراين دوره از تاريخ ايران ريشه‌دار و بنيانگذار نبودند و جنبش روشنگرايی در راه، نه در پی درک پايه‌ای ضرورت‌های تاريخی ايران بود، نه به منظور شناخت تمدن غرب گام نهاد و نه توان اين اقدام را داشت. ما در اين دوره نيازمند يک انقلاب واقعی درارزشها و در افکار بوديم، نيازمند شکل دهی يک فکر بنيان گذار و اساس گذار بوديم، اما کار را با سياست زدگي، با اقدامهای عجولانه و تاکتيکي، و با رفرم‌های حاشیه ای، نيمه‌کاره و ناتمام فيصله داديم و بعد از آن نيز، آنجا که به اين تاريخ نظری انداختيم و به بررسی آن نشستيم، کمبودهای کار را به نام "شرايط ‌تاريخي" و محدوديتهای آن توجيه کرديم، و بالاخره اين وضعيت ما را به آنجا کشاند که به تحليل و نقد آن نحوه نگاه و کمبودهای آن هرگز دست نيابيم.

به نگاه چند پژوهشگر غیر ایرانی، تلاش عباس‌ميرزا به منظور"تشکيل يک ارتش منظم طبق نمونه اروپايی عملاً ناکام ماند". علت اصلی اين امر آن است که "اصلاحات نظامی عباس ميرزا پايگاه اجتماعي-اقتصادی استواری نداشت و فقط بيهوده از سيستم نظامی اروپائی تقليد مي‌کرد." (22). درواقع، آنچه ما را پس از اين دوره به جلو کشاند، نه درک سنجيده ضرورت‌های زمانه و يک برنامه‌ريزی آگاهانه و دراز مدت، که فشار از بيرون، و به کارگيری عوامل بلاواسطه و برنامه‌های تاکنيکی و کوتاه مدت بوده است. فردريک انگلس، يار و همکار کارل مارکس در مورد ايران اين دوره نوشت: "درايران بربريت آسيايی با سيستم سازمان نظامی اروپائيان پيوند خورد." (23).

اين ‌همه نيز جلوه ديگری از واقعيت آنروز ايران و وجهی از نگاه ما به غرب و مدرنيته است.
واقعيت آن نگاه هرچه بود و ضرورت زمانه هرآنچه قلمداد شود، اين‌ها با هم و برهم، ما را از نگرشی عميق نسبت به غرب و مدرنيته و درک ضرورت يک تحول ريشه‌دار در ايران برحذر داشتند و مانع شکل‌گيری يک تفکر بنيادين گرديدند. درک مفلوج ما از آزادی در دوره بعد، یعنی در عصر مشروطه، از همین نحوه نگاه محدود و ابزاری الهام گرفت.

آری، آنچه آنها کردند برگرفته از توان تاریخی و الزامات زمانه شان بود. براین همه آگاه هستیم. و اگر در اینجا گرده نقد برگرفته و به ریشه ها میزنیم، نه از سر ذهنیگرایی ـ که این انگ خود از ساده انگاری میآید- که بیشتر از آنروست که برای اصلاح کار امروزمان، باید نگاه نافذ و گاه بی رحم نسبت به گذشته داشته باشیم، و این نگاه ضرورتا میبایست یک گام ـ حتی تنها یک گام ـ از واقعیت زمانه فراتر رود.

پانویس

1- Bernard Lewis: "comment l'Islam a découvert l'Occident". Gallimard, Paris. 1992

2. عبدالهادی‌حائری: "نخستين رويارويی‌های انديشه‌گران ايران با دو رويه تمدن بورژوازی غرب" اميرکبير. ۱۳۶۷ تهران ص ۱۳

3. برای شناخت مکانيسم تحول عصرجديد در غرب رجوع کنيد به نوشته: "بنيادهای مدرنيته"، در: عطا هودشتيان: "مدرنيته، جهانی شدن و ايران"، انتشارات چاپخش. تهران 1382

4. درواقع میبایست برعکس باشد. یعنی اگر مسلمانان با ارو پای مسیحی در جنگ بودند این وضعیت قاعدتا میبایست کنجکاوی آنها را نسبت به غرب بیشتر میکرد.

5. همانجا ص ۱۳۳

[6] Philip K. Hitti: Islam and the West: A historical Cultural Survey. New York, 1962. Page 62

7. البته از این واقعیت نباید گذشت که موضوع عدم توجه به فرهنگها و تمدنهای دیگر تنها خاص ایرانیان نبودهاست. غربی ها هم از این نقصان در دوران قرون وسطی برخوردار بودند. اگرچه آنها این نقصان را با فرارسیدن عصرجدید برطرف کردند.

8. در : فریدون آدمیت: اندیشه ترقی و حکومت قانون، انتشارات خوارزمی، 1351، ص 16. نقل آدمیت ادامه دارد: "میرزا آقا خان نوری حتی خواست مدرسه نوبنیاد داروالفنون را ببندد و استادانش را به فرنگستان باز گرداند".

9. ماشااله آجودانی: "مشروطه ایرانی وپیش زمینه های نظريه ولايت فقيه"، لندن، انتشارات فصل کتاب، ۱۹۹۷ ص ۲۰۷ همان، ص۲۰۸

10. آجودانی: همان، ص۲۰۸

11. نقل از کتاب: هربت: "محمدرضابيک"_ در: حائری، همان ص ۱۷۷

[12] Jean Chardin: Voyage en Perse, chez Phebus, Paris 2007, page 23

(خاطر نشان کنیم که شاردن این اثر خود را در سال1711 در آمستردام منتشر کرد)

13. فخرالدین شادمان: "تسخیر تمدن فرنگی". انتشارات گام نو. تهران. 1382. ص 57.

14. حائری: همان ص ۳۰۸

15. دکترغلام رضاورهرام: نظام سياسی و سازمان‌های اجتماعی ايران در عصرقاجار_انتشارات معين، ۱۳۶۷_تهران(ص۱۸۱)

16. انگلبرت کمپفر: سفرنامه کمپفر، ترجمه ک جهانداری، 1360، تهران، ص 90، در: حائری، همان، ص ۱۴۷

17. حائری، همان ص ۱۴۸

18. حائری، همان، ص ۱۵۷

19. فريدون آدميت: اميرکبيرو ايران ـ تهران ـ ص ۳۷۴ ـ ۳۷۵

20. آجودانی ـ همانجا ـ ص ۲۰۴

21. دکتر غلام‌رضا ورهرام: نظام سياسی و سازمان‌های اجتماعی ايران در عصرقاجارـ معين ـ تهران ۱۳۶۷(ص۱۸۰).

22. تاريخ ايران ـ نوشته: دانشمندان شوروی، ترجمه کی‌خسرو کشاورزی ـ انتشارات پويش، ۱۳۵۹، تهران ـ چاپ اول ـ ص ۳۲۵

23. تاريخ ايران ـ همان. ص ۳۲۵

نخستين رويارويی ايرانيان با غرب رشته درهم تنيده‌ای را بافت که واقعيت و طبيعت آن، هم در طريقه کار و هم در محتوايش، جامعه ما را تا به امروز تحت اثرات نافذ خود قرارداده‌ است. بنابراين در اين پژوهش، اگر به آن گذشته دور مي‌رويم، مقصود تکرار گفته‌های تاريخ‌دانان نيست، 
مقصود آن است که نخست پرسش کنيم تا دريابيم چرا به سوی غرب رفتيم و چگونه رفتيم و نقصان‌های کارمان کجا بوده است و آن خطاها را تا چه ميزان خودمان شناخته‌ايم و تا چه ميزان در انديشه اصلاح آنها بوده‌ايم، و تا چه ميزان بخش قابل توجهی از آنها تا به امروز ما را تحت اثرات جان سخت و مقاوم خود قرار داده‌اند. شناخت ماهيت آن نگاه و روش کار وظيفه امروز جنبش روشنفکری و فرهنگی ايران است.

هدف اصلی گفتار حاضر بررسی چند و چون گرايشهای حاکم بر دوران آغازين جنبش فکری ايران در مقابل غرب و مدرنيته است. محدوده اين دوران از آغاز اقدامات عباس ميرزا تا گسترش نهضت مشروطه خواهد بود. پرسش‌های اساسی که امروز در مقابل ما قرار گرفته‌اند ما را به آن گذشته باز مي‌گردانند تا ايرادات و کمبودهای کار را دريابيم. اشتباه است که ايرادات کار را تنها در لغزش‌های تئوريک، کمبود دانش کافي، کم‌سوادی يا عدم شهامت روشنفکران آن دوره بدانيم. موانع کار، هم در نحوه نگاه و هم در شرايط تاريخی ويژه ما بوده است. بنابراين در بازانديشی گذشته، هم مشکلات نظری و فرهنگي، و هم شرايط ويژه تاريخی که در آن شرايط ما پذيرای غرب شديم، هر دو را بايد در نظر گرفت.و باز اشتباه است که در اين بررسی تنها يک يا دو رشته مجزا از مجموعه پيچيده رابطه ما با غرب را ببينيم و چند و چون آن مجموعه را بيان نکنيم، چرا که در پيوند ما با غرب، هم فرهنگ، هم اقتصاد، هم سياست و هم صنعت موثر بوده‌اند و آن رابطه در تمامی اين حوزه‌ها اثرگذار بوده است. با اين‌حال تاکيد ما در اين سخن بر حوزه فرهنگ و جريانات فکری و روشنفکری خواهد بود.

در اين سخن آنچه مورد نظر ماست بررسی افکار و گفتمان حاکم در آن دوران است، و اگر به وقايع تاريخی اشاره ميکنيم مقصود، درک آن فضايی است که افکار در آن شکل گرفته اند. به اين ترتيب آن روشی که راهنمای ما در اين بررسی قرار گرفته روش نقدی است. در اين روش کنشها و واکنشها در پيوند با فضای تاريخی مورد نظر قرار ميگيرند، ليکن اساس کار، کشف و درک نقصانهاست، نه وارسی ساده داده ها. نميتوان به کمبودها و نقصانها به بهانه محدود بودن "شرايط تاريخي" کم اهميت داد، بلکه برای فراتر رفتن از "شرايط" ميبايست با اتکا به ايده ها، به نقد نظری آن نشست. همچنين با اين روش است که ماهيت تفکر درجريان نهصت مشروطه را مورد پرسش قرار ميدهيم.پرسش ما اين است: آيا ميتوان پنداشت که تفکر حاکم در جنبش مشروطه تفکری سياست زده و جهت و مسير آن تعغير فوری قدرت سياسی بود؟ دراين بررسی به تحليل اين ادعا خواهيم پرداخت.

در اين سخن آنجا که از غرب سخن ميرود مقصود هم يک نيروی سياسی ـ اقتصادی مسلط است، و هم مدرنيته؛ يعنی ارزشها و تفکر حاکم بر تمدن غربی. برای ورود به بحث اين گفتار را به دو نيم دوره تقسيم کرده ايم: مقصود از نيم دوره اول از دوران عباس ميرزا تا عصر مشروطه است و مقصود از نيم دوره دوم جنبش تجدد خواهی در عصر مشروطه می باشد.

 

نیم دوره نخست: از دوران عباس ميرزا تا عصر مشروطه

نخستين دوره برخورد ايرانيان به غرب به سال‌های اوايل قرن ۱۹ميلادی مي‌رسد. اما ويژگي‌های آن تنها به اين دوره خلاصه نمي‌شود. به نگاه من، دو مشخصه از ميان مجموعه مشخصات پيچيده از همين ابتدا در نحوه برخورد ما به غرب به چشم مي‌خورد، که هم از شرايط خاص تاريخی ميهن ما و هم از ماهيت نگاه ما به غرب ناشی مي‌شود:

۱) عدم کنجکاوی: آنکه ايرانيان در ابتدای رابطه با غرب اساساً نسبت به آن همچون يک فرهنگ و يک تمدن کنجکاو نبودند و برای شناخت آن تلاش جدی نکردند.

۲) استفاده ابزاری: آنکه از ابتدای رابطه‌مان با غرب، طريقه برخورد ما نسبت به آن بسيار پراگماتيستي، و بهمین ترتیب، نگاه ما نسبت به مدرنیته، کاربردی و حتی ابزاری بوده است. گرايش ما به غرب از ابتدا اجباری و رابطه ما از سر نياز مادی بود. اين امر باعث شد که کمتر به ماهيت و حقيقت تمدن غرب کنجکاو شويم. اکنون اندکی اين دو خصوصيت را بشکافيم:

 

۱- عدم کنجکاوی و توهم خودکفائي:

تاريخدان انگليسي، برناردلوئيز Bernard Lewis در اثری به نام "چگونه مسلمانان غرب را کشف کردند" اشاره به نکته جالبی دارد. مي‌گويد:"در آن زمان جامعه مسلمانان تنها عبارت بود از معتقدين به اسلام از يک سو و ديگران، يعنی غير مسلمانان يا خارجيان. و چون نامعتقدين به اسلام خارجی قلمداد شده و اساساً به حساب نمي‌آمدند، مسلمانان نيز نسبت به حال و روز آنها کنجکاو نبودند." (نقل به معني) (1)

بنابراين شايد برای درک مقصود، اين نقل قول گوشه‌ای از احوالات ما ايرانيان را نسبت به ديگران، يعنی غرب مسيحی روشن کند.

‑ گام‌های نخستين رابطه ما با اروپا از زمان شاه اسماعيل اول برداشته شد. سلسله صفوی به واسطه ستيزه‌های پی در پی عثمانيان، درهای ايران را به سوی فرانسه و انگلستان گشود.رابطه ايران و غرب در دوره عباس ميرزا وليعهد فتحعلي‌شاه گسترش جدي‌تری يافت. بسياری از تاريخ دانان اين دوره را آغاز رابطه ايران با غرب دانسته‌اند.

در دوره صفوی هنوز توهم خودکفايی فرهنگی بر حال و روز ما حاکم بود. نه تنها نگاهی به آنچه در غرب و عصر رنسانس مي‌گذشت نداشتيم، بلکه اگرهم از آن تحولات مطلع شده بوديم به ماهيت و ميزان اهميت آن بي‌توجه بوديم و تازه ادعا داشتيم که ما (یعنی مسلمانان و ایرانیان) اساس تحول غرب را پايه‌ ريخته‌ايم.

در پژوهشی طولانی پيرامون نخستين رابطه ايرانيان با غرب، عبدالهادی حائری مي‌نويسد:

"مسلمانان دانش و کارشناسی را به جهان غرب عرضه کردند و با آنکه نويسندگان باخترزمين در پنهان ساختن اين حقيقت و واژگون سازي‌تاريخ مي‌کوشند، همه جهان اعتراف کرده است که دانش و کارشناسی مسلمانان، رنسانس اروپا را پي‌ريخت." (2)

اين ادعاهای بزرگ و بلند پروازانه، که برای ثبات آنها هيچ‌گونه دليلی در کتاب وی ديده نمي‌شود، تنها اعتقاد اين نويسنده نيست. بخشی از تاريخ دانان و نويسندگان در ايران بر اين باور بوده اند که شرقيان اساس تمدن مدرن غرب را پايه ريخته‌اند. ليکن به نگاه ما، اين توهم يا از سر عدم شناخت تمدن غرب و مکانيسم رشد درونی آن است (3)، و يا به واسطه عدم درک سنجيده از کارکرد تحولات تاريخی يک تمدن به طور کلی است، يا هردو.قصه ماهيت اين نگاه و محدود بودن شعاع آن سر دراز دارد و بيشک ريشه‌ها و عوامل آن به فضای تاريخی و فرهنگی ما باز مي‌گردد. در سراسر عصر صفويه و حتی پيش از آن، توهم خودکفايی فرهنگی چنان بر ما حاکم بود که برای شناخت تحولاتی که در اروپا و کشورهای همسايه‌مان صورت مي‌گرفت کنجکاو نبوديم و وقتی آن تحولات را ديديم و ماجرای عظمت آنها را شنيديم، ريشه‌ها و دلايل اصلی آنها را به خود نسبت داديم. خود حائری مي‌گويد: "ناآگاهی انديشه‌گران مسلمان پيرامون مسائل اروپايی چنان بود که چون يک سو نگری و محدود بودن فکری در ايران چيره گرديد، خودبه‌خود ديده‌ها به سوی يافته‌های ديگران از جمله غريبان بسته شد." (4). وی ادامه ميدهد:" 
اروپای مسيحی در اين دوره "مورد نفرت سخت مسلمانان بود". البته بايد خاطرنشان کرد که جنگ‌های بزرگ عليه مسلمانان اثراتی اساسی در اين نحوه نگاه داشته است. اين جنگ‌ها چنان تاثيری در مسلمانان داشت که "به تدريج انديشمندان ايرانی و مسلمان غرب را ازحوزه کاوش خود دور‌ساختند" (5).

ليکن توهم خودکفايی فراتر از اين مي‌رفت و در عمل به خود بزرگ بینی پرتوهم و ستایش از خود بی حاصل میشود. يکی از تاريخ دانان اروپايی در اين باره مي‌نويسد:

"از ديدگاه مسلمانان اين دوره غرب اساساً وجود نداشت. کيش خود مسلمانان بسيار برتر از 
(ديگرکيشان بود) و زبانشان که زبان فرشتگان به شمار مي‌آمد، هرگز هماورد و همتايی نمي‌يافت و شيوه زندگی آنان همچنان کاستی به همراه نداشت. از اين رو، اروپای باختری چه چيزی برای ارائه در دست داشت؟ ما هيچ دانشمند مسلمانی را (در اين دوره) نمي‌شناسيم که به شيوه جدی به آموختن زبان لاتين يا ديگر زبان‌های جانشين آن پرداخته باشد و از هيچ اثر مهمی آگاهی نداريم که از سوی دانشمندان از آن زبان‌ها (اروپايي) به عربی برگردانده شده باشد" [تاکيدها از اين نويسنده است] (6)

به اين شکل تا سده‌های ميانه، که اروپا دوران رنسانس را سپری مي‌کرد (دهه ۱۴ميلادي) تنها يک کتاب از زبان‌های اروپائی به عربی برگردانده شده بود.بسياری تصور کرده‌اند که مسئله عدم کنجکاوی و توهم خودکفايی ايرانيان و مسلمانان نسبت به غرب دفتری بود که پس‌از عصر صفوی بسته شده است. حال آنکه آن "عدم کنجکاوي" يک پديده تاريخی است که نمونه‌ها و شگردهايش را تا به امروز می بینیم. پديده ای که اساس آن بيشک به ماهيت "روح ايراني" باز مي‌گردد (7). اين گرايش زبان آشکارش را از جمله در نزد برخی از گرايش‌های روحانيت در دوران مشروطيت نشان داد (اگر چه اساساً به روحانيت خلاصه نمي‌شود). تعصب بخشی از روحانيت در ايران عصر مشروطه بر همه کس مشهود است، که خود جلوه ای از مقاومت سنت در مقابل تجدد و نفوذ مدرنيته به طور کلی باید قلمداد شود. عصر مشروطه اين کاستی را از ميان نبرد.

نجفی قوچانی از طرفداران مشروطه مي‌نويسد که
ميرزا آقاخان نوري، به جهت آنکه فرق ميان اوضاع اروپا با اوضاع ايران برای مردم مشخص نشود به کتاب عباسقلي‌خان سيف‌الملک سفير ايران در روسيه اجازه انتشار نداد (8). در اوايل حکومت مظفرالدين‌شاه، نجفی قوچانی در خراسان روزنامه‌های ثريا و پرورش (چاپ مصر) را مي‌خواند، و اين کار را در خفا مي‌کرد، چرا که، به قول خود، اگر هم‌ رديف‌هايش مي‌فهميدند وی را تکفير مي‌کردند (9). او مي‌نويسد:" تکفير در نزد اين بيچارگان نادان مانند آب خوردن است. و مهمتر از آن آگاهی از وضع دنيا، خصوصاً از وضع فرنگستان اولين کفر است." (10).

ليکن در باب عدم کنجکاوی ايرانيان نسبت به غرب هرچه بگوئيم کم است.نخست آنکه ايرانيان به غرب سفر نمي‌کردند، و سپس آنکه، آنها که سفر مي‌کردند، هميشه درباره سفرهای خود نمي‌نوشتند تا ديگران را از غرب مطلع کنند. از آن جمله يکی محمدرضابيک است که سفير ايران در دربار لوئی چهاردهم بود (در ۱۷۱۴). درباره سفر وی به فرانسه نوشته‌اند: "اين نکته شگفت است که سفير ايران... به هيچ روی نسبت به اخلاق و آداب و رسوم اين سرزمين (فرانسه) کنجکاوی نشان نداد... و حتی در باب زندگانی فرانسويان و مختصات اخلاقی و اجتماعی و سياست کشور‌داری آنان با کسی سخن نرانده و کسب اطلاعی در اين زمينه نمي‌کرده". (11)

البته اینراهم از نظر دور نداریم که، بقول شاردن: "تنها اروپائیان هستند که از سر کنجکاوی مسافرت میکنند" (12(در همين راستا، فخرالدين شادمان در اثر معروف خود به نام "تسخير تمدن فرنگي" مينويسد:"در عهد سلطنت فتحعليشاه سفرايی از هندوستان و انگلستان و فرانسه و روسيه تزاری به ايران آمدند و مجموعه مولفات ايشان و همراهانشان درباب ايران خود کتابخانه کوچکی را پرميکند. و در صدوپنجاه سال اخير فرستادگان ايران و زير دستان ايشان که صد يک همکاران فرنگی خويش کار نداشته اند ده کتاب ننوشته و به قدر بيست مقاله مختصر هم از آثار ديگران ترجمه نکرده اند" (13)

اين مقدمات بر رفتار ايرانيان نسبت به غرب خود دريچه‌اي ‌است برای فهم مشکل‌اساسی ديگری که نام آنرا "استفاده ابزاري" از غرب و مدرنيته گذاشته‌ام.


۲ - استفاده ابزاری از غرب

اکنون پرسش آن است که اثرات آن نگاه محدود در نحوه برخورد ما به غرب چه بود. يا شايد بايد گفت: آيا رابطه‌ای ميان "عدم کنجکاوی و توهم خودکفايي" از يک سو، "استفاده ابزاری از غرب" از سوی ديگر وجود دارد؟ نخست بحث را مي‌گشايم تا صورت مسئله ما روشن شود:وضعيت تاريخی آن دوره را به سرعت مرور کنيم:نخستين گامهای نوگرايی در ايران با نام و شيوه فعاليت عباس‌ميرزا و قائم مقام نقش گرفت. مي‌دانيم که ايران در زمان عباس ميرزا با حکومت روسيه و امپراطوری عثمانی سرخوش نداشت. عباس ميرزا و قائم‌مقام ـ وزيرش ـ به ضعف توپخانه، سواره نظام، سلاح های ارتش ايران آگاه شده بودند، پس به فکر نوسازی ارتش ايران افتادند و به اين ترتيب رو به کشورهای فرانسه و انگلستان کردند. از آن‌رو که هر دوی اين کشورهای اروپايی در ستيز با روسيه بودند پس از ياری کردن به ايران خوشنود بودند.به اين شکل نخستين حوزه جامعه ايرانی که مورد تحول و رفرم جدی قرار گرفت ارتش ايران بود.اين رفرم دو وظيفه داشت:

۱) ايجاد يک ارتش مجهز به سلاح‌های اروپايی

۲) برقراری نظم در اين ارتش از روی مدل ارتش‌های اروپايي

ليکن هم عباس ميرزا و هم قائم مقام کار تحول ايران را به بازسازی ارتش خلاصه نکردند و هوشمندانه پا به پای اين نوسازی دو اقدام جدی ديگر برپا نمودند:

۱) ارسال نخستين گروه دانش‌جويان ايرانی به اروپا

۲) استخدام مترجمين رسمی برای ترجمه کتاب های اروپايی و روسي.

تلاش عباس ميرزا شناخت رمز پيشرفت کشورهای اروپايی و نيز اسباب ترقی و اعتلای دولت روسيه آن زمان بود. ليکن نه درک رمز آن پيشرفت بسادگی متحقق ميشد و نه تهيه اسباب ترقی بسادگی فراهم ميگرديد.شايد برای درک بهتر اين تلاش نقل سخنی تاريخی از خود وی پسنديده باشد، تا دريابيم مشکل اساسی ما پس از يک قرن و اندی هنوز پابرجاست:

ژومبر فرستاده ناپلئون در ۱۸۰۶ از عباس ميرزا در اردوگاه جنگ روس‌ها ديدن کرد. وليعهد قاجار سخت در جستجوی علل بنيادين پيشرفت اروپا بود. بخشی از نوشته ژومبر به قرار زير است:عباس ميرزا به ژومبر مي‌گويد: "مردم به کارهای من افتخار مي‌کنند، ولی از ضعف من بي‌خبرند. چه کنم که قدرت و قيمت جنگ‌جويان مغرب زمين را داشته‌باشم؟... نمي‌دانم اين قدرتی که شما (اروپائي‌ها) را بر ما مسلط کرده و موجب ضعف ما و ترقی شماست چيست؟ شما در قشون جنگيدن و فتح کردن و به کار بردن تمام قوای عقليه متبحريد و حال آنکه ما در جهل و شعب غوطه‌ور و به ندرت آتيه را در نظر مي‌گيريم. مگر جمعيت، حاصل‌خيزی و ثروت مشرق زمين از اروپا کمتراست؟ يا خدايي‌که مراحمش بر جميع ذرات عالم يکسان است خواسته شما را برتری دهد؟ گمان نمي‌کنم. اجنبی حرف بزن! بگو من چه بايد بکنم که ايرانيان را هشيار نمايم" (14)

تلاش عباس ميرزا شناخت رمز پيشرفت غرب بود. ليکن تا چه ميزان به اين هدف دست يافت؟ و آيا تمايل به شناخت رمز پيشرفت غرب لزوما به معنای توانايی در کسب واقعی آن است؟ بنظر ميايد که محدود بودن نگاه، نا توانايی در نقب به ريشه های فکری و فرهنگي، شيوه ابزاری در برخورد با غرب، و بلاخره شرايط ويژه اجتماعی ميهن موانع اصلی ايرانيان در درک راستين پيشرفت غرب بوده است.

 

رفرم های حاشیه ای

مقصود از" شيوه ابزاری در برخورد با غرب"، شيوه ابزاری در برخورد با مدرنيته است. يکی از نمونه هايش در برخورد با تکنيک و فن جلوه گرشد.
چنانچه نوشتيم و تاريخ نويسان نشان داده‌اند، در سده چهاردهم ميلادی نياز ايران در دوره شاه‌عباس اول، شاه صفوي، به غرب صرفاً برای کسب جنگ افزار و درک امور و فنون جنگی بود بدان منظور که ايران بتواند در مقابل دشمن عثمانی پايداری کند. (15). با اين‌ حال حتی اين کسب فن و استفاده از جنگ افزارها نيز "بر پايه يک برنامه‌ريزی واقعی استوار نبود". حائری به درستی مي‌نويسد: "حتی سلاح‌هايی که به ايران منتقل مي‌گرديد درست به کار گرفته نمي‌شد و اندکی بعد به زينت‌آلات بدل مي‌شد." "توپ‌هايی که در سال ۱۶۳۷ از طرف فدريش سوم (به ايران) ارسال شد، امروز زينت بخشی مدخل باغ‌های سلطنتی قزوين است" (16). وعلاقه درباريان صفوی بيشتر به "گلدوزی و رقص و موسيقی و... بود." (17).

صنعت چاپ در ايران سرنوشتی بهتر نداشت. به همان شکل که روحانيت و سنتی يان مخالف آشنايی با فرهنگ غرب بودند، خطاطان سنتی نيز در اين دوره با ورود صنعت چاپ در ايران مخالف بودند. تاريخ نگاران نوشته‌اند که ايرانيان به چاپ علاقه‌داشتند اما برای آن مايه نمي‌گذشتند. شارون نقل مي‌کند که ايرانيان اشتياق وافری به صنايع چاپ داشتند "مع‌هذا کسی پيدا نمي‌شد که چاپخانه بوجود آورد". به نقل خود وي، شاه سليمان صفوی در سال ۱۸۰۷ میلادی تمايل خود را به آوردن صنعت چاپ به شارون ابراز کرد، ليکن "هنگامي‌که مسئله پرداخت پول به ميان آمد هرچه رشته شده بود پنبه گشت " (18).

اما اين واقعه ساده که نشانی از سرسری گرفتن ايرانيان نسبت به صنايع و فن و دانش غربی است هنوز کافی نيست که ماهيت رابطه ما را با آن صنايع، فن و فرهنگ غربی به تمامی برنمايد. بايد اندکی فراتر رفت. مسئله باز پيچيده‌تر از اين است.برای بيان بهتر نظرمان مبنی بر "استفاده ابزاري" از غرب و "عدم کنجکاوي" مي‌توان به ۲واقعه اشاره کرد. واقعه اول ترجمه کتاب‌های غربي، و واقعه دوم تاسيس دارالفنون است. اين‌ها بی شک همه از افتخارات ما بوده‌اند.

دراين دوره کتب متعددی ترجمه شدند. فريدون آدميت نقل آنها را در کتابش درباره اميرکبير آورده است. 
کتاب معروف>دکارت ("روش به کار بردن عقل") در همين دوره ( در سال ۱۲۷۹خورشیدی) به نام "حکمت ناصريه" يا "کتاب دياکرت"، و نيز بخشی از کتاب "انتخاب طبيعي" داروين نيز ترجمه شدند.نهضت ترجمه که در ايران غالباً به توسط دربار آغاز شد، اساساً همت و تلاش خود را برای ترجمه کتاب‌های نظامی و فنون مهندسی گذاشته بود. آدميت مينويسد : در سال ۱۲۶۵ تعداد دويست و اندی کتاب برای ترجمه از فرنگ به ايران رسيد. مترجمين رسمی در دربار استخدام شده بودند.
غالب آن‌ها کتاب‌های مهندسي، زراعت، تجارت، تربيت حيوانات، صفوف سه‌گانه نظام لشگري، آشپزي، و بلاخره کتاب فضلای فرانسوی و چند کتب ادبي، کتب مخترعين علوم، کشتي‌رانی و تربيت ابريشم... بودند (19).

ازميان آن‌همه کتب تعداد اندکی به مسائل بنيادين فرهنگی، سياسي و اجتماعی مي‌پرداخت. 
ماشاءاله آجودانی در اثر خود پيرامون جنبش مشروطه مي‌نويسد: "اگرچه در اين دوره نهضت ترجمه‌ای آغاز شد، اما درست نيست که بگوئيم طبقه انديشمند جامعه آن عصر همه آن معانی را مي‌فهميدند و به درک اساس آنها رسيده بودند. بنابراين در اثرات اين ترجمه‌ها در ميان روشنفکران آن دوره نبايد غلو کرد." وی به درستی تاکيد مي‌کند: "اين جريان ايجادگر يک جريان مستقل انديشه در ايران نبود و نفوذش محدود و اندکی سطحی بود" (20). آدميت نيز همين نظر را دارد. خلاصه آنکه جريان "نهضت ترجمه" دربار همانا متاثر ازآن نحوه نگاه محدود، عجولانه و سطحی نگر عصرخود بود.

اکنون به واقعه دوم يعنی تجربه نخستين سالهای تاسيس دارالفنون نگاه کنيم:

سنگ بنای دارالفنون در ۱۲۶۷ هجری توسط اميرکبير زده شد. اين امر به درستی از بزرگترين اقدامات ايرانيان و گام مهمی برای ورود ايران به دوران نوگرايی و تحول قلمداد مي‌شود. در سال اول (۱۸۹۰ـ۱۸۸۹) دارالفنون ۱۱۴ شاگرد داشت. اغلب آن‌ها در رشته توپ‌خانه و رشته پياده نظام فارغ‌التحصيل شدند.
به همين ترتيب دروسی که در مدرسه تدريس مي‌شد عبارت بودند از: پياده نظام، فرماندهي، توپ‌خانه، سواره نظام، مهندسي، فيزيک و شيمي، طب، تاريخ و جغرافيا و زبان‌های خارجي (21)..
به عبارت ديگر به نظر مي‌آيد که اميرکبير، بنا به الزامات دولتی و نياز ايران به مهندسی و نظام ارتشي، که همگی البته امور موجهه و قابل فهمی بودند، همان روند ابزارگرایانه را که عباس ميرزا آغاز کرده بود، دهه‌ها بعد ادامه داد. گویا دارالفنون غم آن نداشت که فکر بنا کند و متفکر بسازد. به ديدما، ماهيت آموزش در دارالفنون خود جلوه ای از جهت و معنای تحول در ايران اين دوره بود. دارالفنون انعکاس طب جوشان تحول فوری و پرشتاب، لیکن کم مایه در ايران بود.

ليکن پرسش اساسی ديگری در اين ميان مطرح است. کدام ضرورت؟

پرسش اساسی آن است که اصلاحات عباس ميرزا و اقدامات ديگر مردان بزرگ اين دوره براساس درک کدام ضرورت تاريخی صورت گرفت، و آيا آن اقدامات از پايگاه اجتماعي، فرهنگی و اقتصادی مطلوب برخوردار بود؟ آيا ما در اين دوران در پی پايه‌گذاری يک تحول بنيادين، فکر شده، ريشه‌دار و يک طرح درازمدت بوديم، يا تنها در انديشه براه انداختن اقداماتی تاکتيکي، مقطعی و بيشتر به خاطر پاسخ دادن به نيازهای بلاواسطه و کوتاه مدت بوديم.

شواهد نشان ميدهد که اقدام‌های اصلاح طلبانه ايرانيان دراين دوره از تاريخ ايران ريشه‌دار و بنيانگذار نبودند و جنبش روشنگرايی در راه، نه در پی درک پايه‌ای ضرورت‌های تاريخی ايران بود، نه به منظور شناخت تمدن غرب گام نهاد و نه توان اين اقدام را داشت. ما در اين دوره نيازمند يک انقلاب واقعی درارزشها و در افکار بوديم، نيازمند شکل دهی يک فکر بنيان گذار و اساس گذار بوديم، اما کار را با سياست زدگي، با اقدامهای عجولانه و تاکتيکي، و با رفرم‌های حاشیه ای، نيمه‌کاره و ناتمام فيصله داديم و بعد از آن نيز، آنجا که به اين تاريخ نظری انداختيم و به بررسی آن نشستيم، کمبودهای کار را به نام "شرايط ‌تاريخي" و محدوديتهای آن توجيه کرديم، و بالاخره اين وضعيت ما را به آنجا کشاند که به تحليل و نقد آن نحوه نگاه و کمبودهای آن هرگز دست نيابيم.

به نگاه چند پژوهشگر غیر ایرانی، تلاش عباس‌ميرزا به منظور"تشکيل يک ارتش منظم طبق نمونه اروپايی عملاً ناکام ماند". علت اصلی اين امر آن است که "اصلاحات نظامی عباس ميرزا پايگاه اجتماعي-اقتصادی استواری نداشت و فقط بيهوده از سيستم نظامی اروپائی تقليد مي‌کرد." (22). درواقع، آنچه ما را پس از اين دوره به جلو کشاند، نه درک سنجيده ضرورت‌های زمانه و يک برنامه‌ريزی آگاهانه و دراز مدت، که فشار از بيرون، و به کارگيری عوامل بلاواسطه و برنامه‌های تاکنيکی و کوتاه مدت بوده است. فردريک انگلس، يار و همکار کارل مارکس در مورد ايران اين دوره نوشت: "درايران بربريت آسيايی با سيستم سازمان نظامی اروپائيان پيوند خورد." (23).

اين ‌همه نيز جلوه ديگری از واقعيت آنروز ايران و وجهی از نگاه ما به غرب و مدرنيته است.
واقعيت آن نگاه هرچه بود و ضرورت زمانه هرآنچه قلمداد شود، اين‌ها با هم و برهم، ما را از نگرشی عميق نسبت به غرب و مدرنيته و درک ضرورت يک تحول ريشه‌دار در ايران برحذر داشتند و مانع شکل‌گيری يک تفکر بنيادين گرديدند. درک مفلوج ما از آزادی در دوره بعد، یعنی در عصر مشروطه، از همین نحوه نگاه محدود و ابزاری الهام گرفت.

آری، آنچه آنها کردند برگرفته از توان تاریخی و الزامات زمانه شان بود. براین همه آگاه هستیم. و اگر در اینجا گرده نقد برگرفته و به ریشه ها میزنیم، نه از سر ذهنیگرایی ـ که این انگ خود از ساده انگاری میآید- که بیشتر از آنروست که برای اصلاح کار امروزمان، باید نگاه نافذ و گاه بی رحم نسبت به گذشته داشته باشیم، و این نگاه ضرورتا میبایست یک گام ـ حتی تنها یک گام ـ از واقعیت زمانه فراتر رود.

پانویس

1- Bernard Lewis: "comment l'Islam a découvert l'Occident". Gallimard, Paris. 1992

2. عبدالهادی‌حائری: "نخستين رويارويی‌های انديشه‌گران ايران با دو رويه تمدن بورژوازی غرب" اميرکبير. ۱۳۶۷ تهران ص ۱۳

3. برای شناخت مکانيسم تحول عصرجديد در غرب رجوع کنيد به نوشته: "بنيادهای مدرنيته"، در: عطا هودشتيان: "مدرنيته، جهانی شدن و ايران"، انتشارات چاپخش. تهران 1382

4. درواقع میبایست برعکس باشد. یعنی اگر مسلمانان با ارو پای مسیحی در جنگ بودند این وضعیت قاعدتا میبایست کنجکاوی آنها را نسبت به غرب بیشتر میکرد.

5. همانجا ص ۱۳۳

[6] Philip K. Hitti: Islam and the West: A historical Cultural Survey. New York, 1962. Page 62

7. البته از این واقعیت نباید گذشت که موضوع عدم توجه به فرهنگها و تمدنهای دیگر تنها خاص ایرانیان نبودهاست. غربی ها هم از این نقصان در دوران قرون وسطی برخوردار بودند. اگرچه آنها این نقصان را با فرارسیدن عصرجدید برطرف کردند.

8. در : فریدون آدمیت: اندیشه ترقی و حکومت قانون، انتشارات خوارزمی، 1351، ص 16. نقل آدمیت ادامه دارد: "میرزا آقا خان نوری حتی خواست مدرسه نوبنیاد داروالفنون را ببندد و استادانش را به فرنگستان باز گرداند".

9. ماشااله آجودانی: "مشروطه ایرانی وپیش زمینه های نظريه ولايت فقيه"، لندن، انتشارات فصل کتاب، ۱۹۹۷ ص ۲۰۷ همان، ص۲۰۸

10. آجودانی: همان، ص۲۰۸

11. نقل از کتاب: هربت: "محمدرضابيک"_ در: حائری، همان ص ۱۷۷

[12] Jean Chardin: Voyage en Perse, chez Phebus, Paris 2007, page 23

(خاطر نشان کنیم که شاردن این اثر خود را در سال1711 در آمستردام منتشر کرد)

13. فخرالدین شادمان: "تسخیر تمدن فرنگی". انتشارات گام نو. تهران. 1382. ص 57.

14. حائری: همان ص ۳۰۸

15. دکترغلام رضاورهرام: نظام سياسی و سازمان‌های اجتماعی ايران در عصرقاجار_انتشارات معين، ۱۳۶۷_تهران(ص۱۸۱)

16. انگلبرت کمپفر: سفرنامه کمپفر، ترجمه ک جهانداری، 1360، تهران، ص 90، در: حائری، همان، ص ۱۴۷

17. حائری، همان ص ۱۴۸

18. حائری، همان، ص ۱۵۷

19. فريدون آدميت: اميرکبيرو ايران ـ تهران ـ ص ۳۷۴ ـ ۳۷۵

20. آجودانی ـ همانجا ـ ص ۲۰۴

21. دکتر غلام‌رضا ورهرام: نظام سياسی و سازمان‌های اجتماعی ايران در عصرقاجارـ معين ـ تهران ۱۳۶۷(ص۱۸۰).

22. تاريخ ايران ـ نوشته: دانشمندان شوروی، ترجمه کی‌خسرو کشاورزی ـ انتشارات پويش، ۱۳۵۹، تهران ـ چاپ اول ـ ص ۳۲۵

23. تاريخ ايران ـ همان. ص ۳۲۵


 


 karoubi

 

مهدی کروبی روز 26 تیر جهت دیدار با خانواده منصوراسانلو به منزل این زندانی سیاسی رفت.

به گزارش خبرنگار سحام نیوز در این دیدار که تمامی اعضای خانواده اسانلو حضور داشتند، مادر منصور اسانلو ضمن تشکر از مواضع درست و بحق آقای کروبی در دفاع از حقوق ملت از حضور ایشان در منزل فرزندش ابراز خوشحالی نمود.

در این دیدار مادر منصور اسانلو شرحی از فشارها و آسیب های وارد شده به زویا صمدی –عروس خانواده اسانلو – را برای آقای کروبی توضیح داد. وی از برخورد شدید نیروهای امنیتی با زویا صمدی ابراز ناراحتی نمود و افزود: متاسفانه در روز ۲تیر ایشان را ربودند و پس از انتقال به مکانی نامعلوم توسط چند مامور مرد به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت.

مادر منصور اسانلو در مورد ربودن عروسشان در ادامه گفت: آنها به شدت وی را کتک زدند به طوری که بسیاری از نقاط بدن وی کبود شده است و در ساعات پایانی شب زیر پل سیدخندان از ماشین به بیرون پرتابش می کنند.

mansoor-osanloo

مادر اسانلو افزود که شدت ضرب و شتم تا حدی بوده که موجب سقط جنین زویا صمدی شده است.

به گزارش خبرنگار سحام نیوز، مهدی کروبی نیز در این دیدار ضمن ابراز تاسف و تاثر شدید از اینگونه برخوردها ابراز امیدواری کرد تا هرچه سریع تر منصور اسانلو به آغوش خانواده خویش بازگردد.

او با یادآوری دوران مبارزاتی خود در زمان شاه گفت: آن زمانی که ما مبارزه را شروع کردیم و امام نهضت خود را آغاز نمود، بنای انقلاب بر این اصل بود که به کسی ظلم نشود. رفتارهای وحشیانه ای که اکنون بر افراد و خانواده هایشان وارد می شود، ظلمیست که بر مردم وارد می گردد که نظام شاه هم با آنهمه فساد، انچنین رفتاری را با خانواده ها انجام نمی داد و من به عنوان عضوی از این نظام شرمنده شما هستم؛ ولی این رفتارها را به حساب اسلام و امام نگذارید.

آقای کروبی ابراز امیدواری کرد که در آستانه ماه مبارک رمضان حضور تمامی زندانیان سیاسی را در کنار خانواده و سفره های افطار شاهد باشیم.

مهدی کروبی در پایان ضمن عرض تسلیت به مردم سیستان و بلوچستان گفت: وقوع چنین حوادثی در کشور مایه شرمساری و ناراحتیست. من این حادثه را به مردم این استان تسلیت گفته و امیدوارم هرچه سریع تر شاهد دستگیری و محاکمه عاملین و آمرین این حوادث باشیم.

لازم به توضیح است منصور اسانلو از رهبران سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه (شرکت واحد) و فعال سندیکالیست ایرانی که بارها بدلیل مبارزات کارگری و تلاش برای احقاق حقوق کارگران شرکت واحد و اتوبوسرانی در زندان‌ زندانی شده است.


 


 

محمدعلی دادخواه

این نوشتار روی به جانب مجلس و مجلسیان دارد و انتظارش است که با تصمیمی درخور و به موقع، با تصویب طرحی فوری به معضلی دامن‌گیر و بی‌عاقبت پایان دهند. درباره آدمی سخن بسیار گفته‌اند. او را حیوان ناطق، ابزارساز، هوشمند، خندان و حلیه‌گر نامیده‌اند؛ عناوینی که هر یک از منظری می‌تواند درست بنماید. در فرهنگ عامه که میراث تمدن ارزشمند ما است اما مثل زیبایی وجود دارد که در عین جان‌داری و گویایی، مردم کوچه و بازار آن را به تداول زمزمه می‌کنند: "آدمی آهی و دمی است." یعنی سرشت انسان چنان ریخته و بیخته شده‌ است که با دمی یا درمی یا قلمی یا قدمی مستعد تغییر است و ای بسا از خفته‌ای در زمین به بیداری در آسمان ارتقا یابد، خود را از خاک تا خدا بالا کشد و "آن‌چه اندر وهم ناید، آن شود." از این تفسیر و تأویل، این نگره اخلاقی تصدیق می‌شود که رفتار توأم با رأفت و محبت و شفقت با آدمی، او را به اعتدال روحیه انسانی فرا می‌خواند و عکس آن، یعنی لجاجت و سماجت و کینه و قهر با او سبب تحریک و تقویت متقابل همین غرایز و تولید واکنش‌های همسان می‌شود. کاروان آدمیان هم‌چنان در رفتن و ماندن و بودن و شدن، عرصه تاریخ را درنوردیده‌ است.



در این گیر و دار، دو گروه اجتماعی تکالیف سنگین و مهمی بر عهده دارند. نخست، رهبران فکری جامعه و روشنفکران آگاه و مسئولی که هموار در پی رهایی انسان از اسارت غرایز خشونت‌بار و ویران‌گر او بوده‌اند و دست‌اندرکار گشایش در افق‌های روشن زندگی اجتماعی، در نیل آدمی از شرارت حیوانی به بشارت انسانی پیش‌گام بوده‌اند؛ و دو دیگر، اصحاب قدرت و توانمندان اریکه حکم‌رانی که به اتکای بازوی مسلح و اقتدار حاکم می‌توانند در راه بنیان نهادن جامعه به دور از بخل و کینه و خشونت و آمیخته با مهر و مسالمت جمعی سرمشق و کارآمد باشند و با داد و وداد و مدارا با مردمان، اعتدال و آرامش و پیش‌رفت را به عنوان پایه نظم عمومی حاکم گردانند. چنین رفتار توأم با شفقت و عنایت، ریشه عمیقی در فرهنگ کهن ما دارد، چنان که در تاریخ ثبت شده‌است که هنگامی که کوروش بزرگ، بنیان‌گذار شاهنشاهی شکوه‌مند هخامنشی در صدد تعیین مبدأیی برای گاه‌شماری رسمی قلمرو شاهنشاهی و تعیین زمان وصول خراج و مالیات ملل تابعه بود، آغاز بهار را به عنوان مبدأ گاه‌شماری برگزید و از جمله دلایل‌اش آن بود که اعتدال زمان و زمین بر انسان تأثیر می‌گذارد و طبع و طبیعت او را به اعتدال و منش او را به عدالت فرامی‌خواند. از منظر رویکرد دینی و مذهبی نیز گرایش فرهنگ اخلاقی و حکمت معرفتی ما به سوی لطف و چشم‌پوشی و گذشت و بخشش است. خداوند سخن فارسی و حکمت عملی (سعدی) در موضع رعایت سلامت جان آدمی از دریچه لطف و مهر به ترویج چنین نگرشی پرداخته‌است و در حکایتی حکیمانه آورده‌است که وزیری رئوف از وزرای ملک روزگار، دشنام گفتن اسیری را که پادشاه به کشتن‌اش اشارت کرده‌بود، به گونه‌ای دیگر برای پادشاه بازگفت تا ملک را رحمت در دل آید و از سر خون او درگذرد. وزیر دیگر در محضر شاه، سخن به سعایت رقیب گشود و دروغ بودن گفتار او را باز کرد. با این حال، "ملک روی از این سخن در هم کشیده، گفت: مرا آن دروغ پسندیده‌تر آمد از این راست که تو گفتی. که روی آن در مصلحتی بود و بنای این بر خبث." و خرمندان گفته‌اند: "دروغی مصلحت‌آمیز به از راستی فتنه‌انگیز."

اکنون روز و روزگار ما و هنگامه تطبیق موضوع و مصداق و هنگامه اجرا و عمل است. اگر داعیه‌دار و میراث‌بر آن فرهنگ معنوی عظیم هستیم، بر ماست که به گونه‌ای رفتار کنیم که نسل‌های حاضر و آینده، هم ما را وارثان شایسته و عاملان درست این گنجینه گران‌قدر اخلاقی بدانند و هم بر ما به مثابه سرمشق و نمونه عملی فرهنگ این سرزمین بنگرند، چرا که در سینه گشاده تاریخ، تنها کسانی ماندگارند که از دریچه مدارا و مسالمت به آدمی و زیست او نگریسته‌اند. در هفته گذشته اخبار مسرت‌بخشی به گوش رسید حاکی از آن که تنی چند از نمایندگان مجلس شورا پیشنهاد کرده‌اند طی طرح یا لایحه‌ای عفو متهمان و محکومان حوادث پس از انتخابات سال 88 به رأی گذاشته‌ شود و به این وسیله زمینه‌ای برای تجدید آرامش بسیاری از شهروندان گرفتار و فضای سیاسی کشور فراهم آید. آن گونه که در اخبار روزنامه‌ها آمده‌ بود، آنان میلاد دخت گرامی پیامبر(ص) را برای این اقدام مناسب دانسته‌ بودند. اکنون اگر چه آن موقع مبارک گذشته‌ است اما کار مانده‌ است و شایسته است نسبت به این امر مهم، اقدام سریع و کارآمد صورت گیرد، که تأخیر در آن به هیچ روی سزاوار نیست و چنان که پیشینیان فرزانه ما به آن تأکید داشته‌اند، در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست.

دلایل متعددی لزوم این اقدام و تسریع در آن را روشن می‌دارد. نخست آن که در تمام نظام‌های حقوقی مترقی، اصولاً تفکیکی بین سبب و مباشر وجود دارد اما هنگامی که سبب اقوی از مباشر باشد، نتیجه‌گیری حقوقی کاملاً متفاوت از فرض برابری وزن این دو خواهد بود. امری که در یک تحقیق حقوقی در طول یک سال گذشته توجهی درخور نشده‌ است و نتیجه آن به بار آمدن صدها پرونده تعقیب کیفری شهروندان در دستگاه دادگستری و گرفتاری خانواده‌ها و نگرانی در سطح فضای تعقیب کیفری شهروندان در دستگاه دادگستری و گرفتاری خانواده‌ها و نگرانی در سطح فضای سیاسی و اجتماعی کشور است. آیا جز این است که خیل گسترده متهمان و محکومان سیاسی پس از انتخابات 88 فرزندان این سرزمین بوده‌اند که بنا بر حق مشارکت در تعیین سرنوشت خود و متعاقب یک حق و امکان قانونی، احساس وظیفه و تکلیف اجتماعی- سیاسی کرده‌اند و در کار سرنوشت سیاست داخلی کشور مشارکت ورزیده‌اند؟ فارغ از فضاسازی‌های خاص سیاسی بپذیریم که اینان نه وابسته به خارج و سرسپرده اجانب بوده‌اند و نه به دنبال آشوب اجتماعی و براندازی نظام حاکم، هیچ اندیشیده‌اید چه کسانی و در چه سن و سال و موقعیتی اکنون زندگی را در زندان می‌گذرانند و خانواده‌هایشان در آمدوشد دادگاه‌های انقلاب دلواپسی‌های بی‌پایان خود را مرور می‌کنند؟ اکثریت آنان کم‌تر از چهل سال سن دارند، یعنی گروهی که دبستان یا دبیرستان و دانشگاه خود را در سایه نظام آموزشی جمهوری اسلامی سپری کرده‌اند و تفکر، منش و روش آن‌ها به هر حال مولود آموزش و پرورش رسمی ما است که اعتراض و انتقاد و اعلام عقیده را در لابه‌لای تعلیمات دینی و نمونه‌های تاریخ ملی و مذهبی آموزش داده‌ است. اکنون عدالت و انصاف ایجاب می‌کند به فرزندان محیط فرهنگی خود نگرشی هم‌راه با رأفت و رحمت داشته‌باشیم و از خود بپرسیم آیا اگر نتیجه انتخابات به گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد، این گروه پرشمار هم‌اکنون در زندان به سر می‌بردند یا شبح زندان را انتظار می‌کشیدند؟ از تاریخ خود و پیشینه دیگران پند بیاموزیم و اختلاف و معضلی داخلی را به گونه‌ای دنبال نکنیم تا در انظار جهانی صورتی بین‌المللی و علیه منافع ملی ما به خود گیرد.

اکنون یک سال از آن روزهای پرالتهاب و بحرانی گذشته‌ است و به قول معروف آب از آسیاب افتاده‌ است. لازمه تدبیر این است که برای بازسازی فضای سیاسی کشور با مدیریتی نوین به معضل پیش رو پرداخته‌ شود. فرزانگان گه مشکلات را به سر انگشت تدبیر و تأمل می‌گشایند. دور از تدبیر است که مشکلی را که حل آن آسان و ممکن است، تعمیم دهیم و بر پیچیدگی و دشواری آن بیفزاییم. اکنون هنگامه ابتکار عمل مجلسیان است تا به عنوان نمایندگان ملت و افکار عمومی و تصمیم‌سازان مملکت، آستین معرفت بالا زنند و به طور ریشه‌ای به این معضل بنگرند که برو و بیای زندان و دادگاه هیچ گونه منفعت اجتماعی و سیاسی نه برای امروز و فردای ما و نه برای منافع و مصالح ملی ما در سطح کلان مملکت در بر ندارد. حاصل این همه پرونده‌سازی جز ایجاد گروهی مأیوس و سرخورده چه خواهدبود و آیا رواست سرمایه‌های ارزشمند انسانی کشور این گونه در کنج زندان‌ها و در کنار تبهکاران طرشده از احتماع هدر رود و بر باد شود؟

یکی از موکلان دانشجوی سال آخر فوق‌لیسانس دانشگاه شهید بهشتی اعلام داشت اگر سه ماه دیگر در حبس باقی بماند و نتواند ظرف مهلت باقیمانده به دفاع از پایان‌نامه خود اقدام کند، از دانشگاه اخراج خواهد شد. این دست موارد، محدود به دانشگاه و دانشجوی مزبور نیست که بسیاری دیگر نیز به درد و دغدغه‌ای مشابه مبتلایند. بنابراین ضروری است در این ایام و در آستانه ماه رجب و برای جلوگیری از بروز پیامدهای ناگوار مضاعف، به وضعیت همه کسانی که طی دواران اخیر در معرض تعقیب و حکم و زندان قرار گرفته‌اند، اندیشه کنیم و برای حل مسایل قدم‌های جدی برداریم. همه و از جمله نمایندگان مجلس می‌دانند که در سازمان زندان‌های ایران جز تفکیک جنسی هیچ گونه طبقه‌بندی‌ای میان زندانیان مختلف از لحاظ رده سنی، وضعیت اجتماعی و مراتب مجرمیت محکومان وجود ندارد و بر اثر این ضعف و خلاء بزرگ، چه بسا آن جوان ساده‌دل سالم مستعد پیش‌رفت که دامن به جرم و جنایت ضداجتماعی نیالوده‌است، به جای کلاس درس و هم‌کلاسی در کنار قاتل خطرناکی هم‌مکان شود و در نتیجه این وضع و اثر کمال هم‌نشین پس از سالی چند، تبدیل به عنصری به واقع ضداجتماعی شده و با کوله‌باری از کینه و کدورت و نفرت و انزجار از زندان بیرون بیاید و تازه پس از پایان زندان، خود را با آغاز مصایب ناشی از سوءسابقه سیاسی مواجه ببیند و آیا جز خروج از کشور چشم‌انداز امیدبخشی برای خود می‌تواند تصور کند؟

بیایید به جبران 30 سال عدم توجه نمایندگان به تعریف جرم سیاسی (به رغم صراحت اصل 168 قانون اساسی) حداقل اجازه ندهیم دانشجوی پاک‌طینت آتیه‌دار 18 ساله به زندان سابقه‌دار و محروم از حقوق اجتماعی تبدیل شود. ارباب معرفت ما گفته‌اند که "مرد آخرین مبارک بنده‌ای است." به سه یا چهار سال دیگر بیندیشید که این محکومان آزاد شده‌اند و هر یک کانونی از زشتی و پلیدی اخلاقی را در آموزشگاه بدآموزی زندان آموخته‌اند و پیدا و پنهان، فسق و فجور و فساد و فتنه را فریاد می‌زنند. عقلانیت حکم می‌کند علاج واقعه قبل از وقوع شود. نپسندیم به‌ترین سال‌های شکوفایی سرمایه‌های انسانی این کشور به پای یک نفرین یا آفرین یا توهین یا تخریب که در یک فضای تنش‌آمیز و ملتهب از هیجان‌های سیاسی شکل گرفته‌است، تباه شود و به هدر رود. کدام یک از ما پیروان رسول‌الله از آن انسان کامل برتریم که چون کافران معاند بر سر مبارک‌اش خاکستر ریختند به کرامت از خطایشان چشم پوشید و دم فرو بست و در نهایت به مهر و لطف پاسخ گفت؟

 

بی‌گمان پیروزی در انتخابات پیشین فراتر و بزرگ‌تر از فتح مکه به وسیله سپاه اسلام نبود و متهمان و محکومان ناشی از آن حوادث، بدتر از کفار حربی قاتل و شراب‌خوا و زناکار مکه نیستند.پیامبر در آن روز که برخی از نابخردان افراطی بانگ برآوردند:" یوم‌الملحمه"، بلافاصله برآشفت و با قاطعیتی الهی فرمود:" یوم‌المرحمه". مگر نه این که خداوند فرمود:" ولکم فی رسول الله اسوه حسنه"؟ "تو به پیغمبر چه می‌مانی بگو؟!" مگر نخوانده‌ایم که امام المتقین علی (ع) برای کسی که به راستی مستوجب حد و تعزیر شرعی بود، راه گریز و مقدمات عدم اجرای حد و تعزیر را فراهم آورد و برای اعمال مجازات ولو الهی، بهانه نمی‌گرفت؟ چه نیکو است برای انسانیت انسان، برای پیروی از آن "رحمت بی‌منتها" و تخلق به اخلاق الهی و برای دوام و بقای نظام به این گروه متهمان ومحکومان به لطف و بخشش بنگریم و با یک طرح دو فوریتی کلیه کسانی را که در رابطه با وقایع پس از 22 خرداد 88 تاکنون تحت اتهام و تعقیب و محکومیت قرار گرفته‌اند، از تعقیب و مجازات قانونی معاف داریم و پرونده همه این افراد را در هر مرحله‌ای که هست، مختومه سازیم. با این امید که مجلسیان این طرح را برای ذخیره آخرت خود تدوین و تصویب کنند:

در جهان لطف خداوند بود یار کسی که گشاید به عنایت گره از کار کسی


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به mizankhabar-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به mizankhabar@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته