متن کامل این نامه به شرح زیر است:
هو الحق
سرور گرامی مهدی کروبی
چندی پيش نامهای از شما خطاب به آقای موسوی اردبيلی منتشر شد. سوال محوری شما در آن نامه موضوع قتل عام زندانيان سياسی در سال ۶۷ به دستور «حضرت امام» (۱) بود. مدتی منتظر مانديم که ايشان جوابی به آن نامه بدهند که متاسفانه از طرف ايشان جوابی داده نشد و اين خود بر حجم ابهامات موجود افزود.
از اينکه شما و مهندس موسوی عزيز پيوسته در سخنان خود از«امام» ياد میکنيد، من و بسياری ديگر در رنج بودهايم اما پيوسته خود را اينگونه توجيه می کردهايم که شرايط مبارزه در ايران چنين اقتضايی دارد و لذا خون جگر می خورديم و سکوت اختيار کرده بوديم، اما سخنان اخير آقای مهاجرانی که در آن فرموده بودند: هر کس امام و روحانيت را قبول ندارد متعلق به جنبش سبز نيست، طاقت از کف ربود. منتظر بودم که جوابی به اين سخن سخيف از طرف رهبران جنبش داده شود که خوشبختانه دو سه روز پيش موسوی عزيز اين جواب را داد و گفت که هرکس در هر کجا از عدالت طرفداری کند عضو جنبش سبز است.
ابتدا اجازه دهيد يک نکته را روشن کنم و آن اينکه من حضرت عالی و آقای مهندس موسوی و خانم زهرا رهنورد را اکنون مصاديق عالمان قائم به قسط ميدانم که خداوند آنان را در کنار پيامبران نشانده و وجود آنان را شاهد بر کلمه توحيد دانسته است.
شهد الله انه لا اله الا هو والملايکه واولو العلم قايما بالقسط لا اله الا هو العزيز الحکيم(سوره آل عمران)
اما جناب کروبی عزيز، من دفاع شما و بخش عمدهای از دوستان اصلاح طلب از «امام خمينی» را نمیفهمم. از اين جهت میگويم نمیفهمم که هنوز باب گفتگويی در اين باره گشوده نشده و هنوز ايشان در زمره تابوهای اصلاح طلبان است و متأسفانه برخی دوستان ما حتی جرأت فکر کردن در باره وی را به خود نمیدهند، و البته اولين سوال بنده در همينجاست که آيا اينکه کسی به خود مجال و جرأت فکر کردن در مورد فردی را ندهد، اين خود از مصاديق شرک نيست؟
و البته خوشحالم که شما دلاور جنبش سبز اين مرز را نيز شکستيد و مجال گفتگو در باره ايشان را باز کرديد.
برادران من! شما امروز مصداق اين دعوت و امر پيامبر به مومنين هستيد که بدانها گفت: موتوا قبل ان تموتوا (بميريد قبل از آنکه بميريد)، و شما به واقع چنين کردهايد پس چرا قدم آخر را بر نمیداريد؟
آری: مهدی کروبی دهه شصت، نماينده «امام» در بنياد شهيد و کسی که به امر ايشان زندانهای خصوصی داشت، رئيس مجلس سوم که حتی اجازه سخن گفتن به نمايندگان مستقل را نمیداد و نمايندهای را تنها به دليل اينکه سخنانش بوی انتقاد از«امام» را ميداد از مجلس با خشونت و وضعيتی تحقير آميز بيرون کرد، ديگر مرده است.
دهه شصت تونل وحشت تاريخ معاصر ايران بود. دههای که همه خشونتها و جنايتها و تحجرها و بدعتهای غير انسانی و ضد توحيدی و شرک آلود آن به نام " امام خمينی" در تاريخ ما ثبت و ضبط شده است و کسی را يارای پاک کردن آن از اين تاريخ نيست.
آری خداوند اين توفيق را به مهدی کروبی داد تا قبل از مرگ بميرد و در رستاخيز عدالتخواهی اين ملت دوباره زنده شود و به پا خيزد و چهره نامدار و قهرمان اين رستاخيز گردد. موتوا قبل ان تموتوا. آری بميريد قبل از آنکه بميريد.
ما آن مهدی کروبی را دفن کردهايم. آن مهدی کروبی که همراه با سيد احمد خمينی و روحانی درباری سيد حميد زيارتی موسوم به روحانی، در لجن مال کردن منتظری از هيچ چيز دريغ نکرد، اکنون مرده است و تورا به خدا نه در زنده کردن او و نه در زنده کردن «امام» نکوشيد که اين «امام» زنده شدنی نيست بلکه افيون مرگی است که طرفداران خود را به محاق نيستی ميکشد.
يقدم قومه يوم القيامة فاوردهم النار و بئس الورد المورود (سوره هود-۹۸) طرفداران خود را پيشوايی ميکند و در رستاخيز آنان را به آتش میافکند و چه بد ورودی و چه بد وارد شوندگانی.
اين داستان همه طاغوتها و پيروان آنان است.
الم تر الی الذين بدلوا نعمت الله کفرا و احلوا قومهم دارالبوار (سوره ابراهيم-۲۸) آيا نديدی کسانی را که نعمتهای خدا را به کفر تبديل کردند و مردم خويش را به ديار نيستی راندند.
خدايا، اين قرآن تو چه بزرگ است، گويی اين آيه همين امروز در مورد «امام خمينی» و خامنه ای نازل شده است.
مهدی کروبی دهه شصت مرده است و ديگر برای ما وجود ندارد.
همانگونه که جندب ابن جنادهی راهزن و سرکرده قبيله وحشی غفار در بيت ارقم مرد و از پس آن واقعه خورشيد ابوذر بر قله کوه صفا طلوع کرد و ديگر هيچ کس اثری از جندب نيافت. آری مهدی کروبی دهه شصت ديگر نيست. او مرده است، همانگونه که آن حاکم ستمگر در بلخ از پی واقعهای به خود آمد و سر به صحرا گذاشت. از آسمان صحرا عشق باريده بود. پای او به عشق فروشد آنگونه که پای مرد به گل فرو میشود. آن حاکم ستمگر در آن صحرا مرد و از پس آن مرگ خورشيد ابراهيم ادهم طلوع کرد.
کروبی عزيز، موسوی عزيز
تا به کی ميخواهيد با اين تناقض زندگی کنيد؟
کجای امروز شما به «امام خمينی» و افکار او واعمال او شباهت دارد؟
آيا شما ولايت مطلقه را قبول داريد؟ بگوييد تا ما تکليف خودمان را بدانيم!
آيا شما جنايات سال ۶۷ را تأييد می کنيد؟ به خدا قسم ميدانم که نمیکنيد و حتی اگر روزی خدای ناکرده از زبان شما بشنوم که آنرا توجيه میکنيد باز نيز قسم خواهم خورد که در نفس خود از آن متنفريد و به توجيه پناه آوردهايد.
وای از پناه آوردن به توجيه. مبادا، مبادا، مبادا که به چنين کجراهه ای دچار شود جنبش سبز ما.
آيا شما شکنجههای درون زندانهای دهه شصت را تأييد میکنيد؟
بخدا قسم آنچه که در کهريزک اتفاق افتاد مصداق کوچکی بود از شکنجهها و کشتارهای دهه شصت در زندانهای «امام خمينی».
مگر نبود که بدليل وجود اين حکم فقهی که نمیتوان دختر باکره را اعدام کرد ابتدا با تکيه بر سرفصل فقهی «نکاح فضولی» با حکم «قاضی شرع»، آن چهارمی لعنتی از «ولات اربع»(۲)، به دختران معصوم در زندان تجاوز مینمودند و سپس آنان را اعدام میکردند؟
آيا جنايتی بالاتر از اين سراغ داريد؟
اگر کسی ادعا کند که «امام خمينی» نمیدانست که در زندانهايش چه میگذرد به او خواهم گفت که نه اين حقيقت نيست، چون شاهد عادلی وجود دارد که میگويد هرچه میگذشته است ايشان از ريز و درشت آن مطلع بوده است و آن شاهد عادل بدليل اعتراضاتش به همين جنايتها نهايتا مورد غضب و خشم «امام خمينی» و حصر خانگی قرار گرفت. مگر هم او نبود که برای ايشان نوشت که وزارت اطلاعات شما از ساواک بدتر است. بله منتظری را میگويم. مگر هم او نبود که بدليل مبارزاتش با اعمال و عقايد خشن و نابهنجار «امام خمينی» به قهرمان ملت ايران و جنبش سبز تبديل شد؟ مگر منتظری نگفت که ولايت مطلقه شرک است؟ و مگر «امام خمينی» واضع تئوری ولايت مطلقه نبود؟
مهدی عزيز، دلاور جنبش سبز، دلمان میخواهد نظر تو را نيز در مورد ولايت مطلقه بدانيم.
در اينکه جنبش سبز منتظری را پدر معنوی خود مینامد برای صاحبان خرد و بصيرت پيامهايی است. ديگر مردم با چه زبانی بايد بگويند که خمينی را و خشونتهايش را و عقايد شرک آلودش را دوست نمیدارند. چگونه بايد بگويند تا کسانی مانند آقای مهاجرانی که تجاهل میکنند اين مسئله را دريابند؟
از دوستان سازمان مجاهدين انقلاب سوالی دارم.
آيا نمیخواهيد ماجرای اختلافی را که در نيمه ابتدايی دهه شصت در سازمان رخ داد و نهايتا منجر به آن فتوای عجيب «امام خمينی» شد را برای مردم بگوييد؟
اجازه دهيد من آن بخشی را که ميدانم بگويم و اگر غلط بود شما مرا تصحيح کنيد.
در سالهای اوليه دهه شصت بين اعضای سازمان اختلافات جدی نظری و عملی پيش آمد. از طرف سازمان از «امام خمينی» درخواست شد که نمايندهای از طرف خود جهت حل مسائل برای سازمان معرفی کنند و ايشان آقای راستی کاشانی را معرفی کردند. سازمان از طريق آقای راستی کاشانی از ايشان استفتاء و سوال نمود که: حدود اختيارات ولايت فقيه تا کجاست؟
و ايشان جواب دادند:
«بسمه تعالی حدود اختيارات ولايت فقيه همان حدود اختيارات خداوند تبارک و تعالی است.»
حال من از شما کروبی عزيز، موسوی عزيز و دوستان سازمان مجاهدين انقلاب سوالی دارم و آن اينکه آيا اين فتوا عين شرک نيست؟
آيا خطاب اين آيه قرآن به ما نيست که میفرمايد: واذ اخذ الله ميثاق الذين اوتوا الکتاب لتبيننه للناس و لا تکتمونه (آل عمران- ۱۸۷). و آن هنگام خداوند از کسانی که به آنان کتاب داده شد پيمان گرفت که آنرا برای مردم تبيين کنند و حقايق آنرا کتمان و پنهان نکنند. آيا اين فتوای شرک آلود بر خلاف نص صريح قرآن در سوره توحيد نيست؟ که میگويد: ولم يکن له کفوا احد (سوره توحيد-۵). (برای خداوند هيچ همان و همتايی وجود ندارد).
آيا اين مضحک نيست که موجودی که محکوم به بيماری و مرگ و فرسودگی در عقل و جسم است ادعا کند که حدود اختياراتش همان حدود اختيارات خداوند تبارک و تعالی است؟ آخر «حضرت امام» چه چيز شما به خدا می ماند که اختياراتتان همان اختيارات او باشد؟
جاودانگی شما شبيه به اوست؟
علم شما شبيه به اوست؟ قدرت شما شبيه به اوست؟
شايد بگوييد آری. انا احيی و اميت. (من آنقدر قوی هستم که می کشم و يا محکوم به مرگ را می بخشم). و آنگاه من به پيروی از پيشوايم ابراهيم بت شکن کلمات او را به شما خواهم گفت: فان الله یأتی بالشمس من المشرق فأت بها من المغرب. بله به همين سادگی فبهت الذی کفر
خلاقيت شما شبيه به اوست؟
که اختياراتتان شبيه به او باشد؟
البته اين ادعاها در تاريخ زياد شده است، ايشان هم يکی. اگر هيچ دليل ديگری وجود نداشته باشد جز همين يک ادعای ايشان، کسی چون من از نظر دينی و وجدانی اين حق را میيابد که «حضرت امام خمينی» را طاغوت خطاب کند.
کروبی عزيز آنچه که بيش از همه مرا وادار به نگارش اين نامه کرد نامه شما به آقای موسوی اردبيلی بود و چه خوب مخاطب خود را يافتهايد. ايشان در سال ۶۷ در مقام رياست قوه قضائيه نامه ای دارند به «امام» با اين مضمون که حکم قتل عام شما در مورد زندانيان سياسی فقط شامل زندانيان تهران میشود و يا در مورد شهرستانها هم اين حکم جاری است؟ «حضرت امام» در پاسخ فرمودند: اين حکم در مورد شهرستانها هم هست.
اين نامه و جوابيه آن را میتوانيد در خاطرات همان کسی که بحق پدر معنوی جنبش سبز است، ببينيد. لذا بد نيست که آقای موسوی اردبيلی نيز راجع به اين نامه و جوابيه آن توضيح دهند تا مسائل اندکی روشنتر شود.
آيا آنروز هم مثل امروز همه کارها را از بالای سر قوه قضائيه انجام ميدادند و قوه قضائيه مانند امروز تنها ابزاری بوده است در دست رهبر و وزارت اطلاعاتش؟ آيا آقای موسوی اردبيلی هيچ اختياری از خود نداشته و فقط مترسکی بوده در قوه قضائيه مانند آقای لاريجانی؟
آقای موسوی خوئينیها چطور؟
ايشان در آن زمان دادستان انقلاب «امام» بودند. ايشان از قتل عام زندانيان و آنچه در زندانها می گذشت چه میدانند و چقدر مطلعند؟
به صلاح همه است که اين مسائل هرچه زودتر روشن شوند.
پاکی شما شبيه به اوست؟
البته ميدانم که دوستان ما در ايران درگير مبارزهای سخت با حاکميتی بسيار خشن و خونريز هستند و لذا انتظاری در مورد پاسخ به سوالاتی که مطرح کردهام از داخل ايران ندارم اما خوشبختانه ما در خارج از کشور يک آقای اطاق فکر(مهاجرانی) داريم که خود را سخنگو و نماينده تام الاختيار جنبش سبز ميداند و حتی ميتواند افراد را مميزی کند و بگويد چه کسی عضو جنبش سبز هست و چه کسی نيست. لذا از ايشان میخواهيم تا به شکرانهی اين نعمت که در ساحل امن نشستهاند و خطری ايشان را تهديد نمیکند، پاسخ سوالات ما را بدهند.
با آرزوی سلامتی برای شما و موسوی و خاتمی عزيز، و خانم زهرا رهنورد که به حق اسوه و الگوی اين جنبش است. و به اميد پيروزی جنبش سبز مردم ايران
بعد از تحرير:
ديروز هنگامی که می خواستم اين نوشته را برای انتشار ارسال کنم، در سايت وزين جرس به نامه ی صدرحاج سيد جوادی عزيز برخورد کردم. اين پير بزرگوار نور چشم ماست اما حقيقت گرانقدر تر است. از مضمون نامه ايشان ميتوان اينگونه استنباط کرد که حضرت ايشان برحذر داشته اند سخنانی از جنس آنچه که من در اين نامه آورده ام. ايشان فرموده اند که مواضع متخذه در خارج بهتر است همگون با مواضع داخل باشد.
من به اين عزيز و ديگرانی که اينگونه فکر می کنند بايد عرض کنم که:
ميدانيم که متفکرين جنبش در داخل امکان گفتن بسياری سخنان را ندارند در عين اينکه بسياری از مسائل و حقايق هستند که بايد تبيين گردند والا در آينده مسئله ساز خواهند شد. پس بگذاريد ما در خارج اين سخنان را بگوييم.
اگر افکار و انديشه هايی که صاحبان آن افکار مدعی پيشوايی جماعت های انسانی هستند، در هنگام بروز، نقد نشوند، آنگاه تاريخ و روزگار آن انديشه ها را نقد خواهد کرد. و نقد روزگار چه پر هزينه است!
من متعجبم از شما که روزگار قبل از انقلاب را ديده ايد، چگونه امروز دوباره ما را اينگونه راه نمايی می فرماييد؟!
سالها پيش از وقوع انقلاب اسلامی "حضرت امام" همه سخنان خود را در کتاب "ولايت فقيه" و فاجعه بار تر از آن درکتاب "کشف الاسرار" گفته بود. اما مگر در آن روزگار کسی جرات اين را بخود ميداد که آن انديشه های سخيف را نقد کند؟
اگر کسی چنين جسارتی ميکرد بلافاصله متهم به اين ميگرديد که عامل ساواک است و دشمن است و....
حاصل عدم نقد آن انديشه ها چه شد؟؟
تاريخ آن انديشه های بغايت ارتجاعی را نقدی خونين کرد و روزگار بر سياهی هايی که ما حاضر نشديم با عقل خويش بر آنها اندکی پرتوی از روشنی بی افکنيم، خورشيد افکند، و رسوايی آن انديشه های سياه را تا ابد بر همگان آشکار نمود، اما با چه هزينه ای برای يک ملت!!؟؟
صدر عزيز که جايگاهت بر صدر ديدگان ماست، آيا شما مجددا ما را به همان راهی که چنين آزمون بدی پس داده است فرا ميخوانيد؟ مجددا سکوت مصلحت آميز؟ و فروبستن چشمان بر اشتباهات دوستان؟ فراموش کرده ايم که اين اشتباهات ميتوانند دوستان امروز را به دشمنان خونين فردا تبديل کنند؟ مگر يک بار اينطور نشد؟ حال چه اشکالی دارد که افکار دوستانمان را امروز در کمال متانت و با حفظ همه دوستی ها طرح و نقد کنيم؟
بخدا قسم که من حرمت اين قلم را پاس خواهم داشت و جز آنچه را که حقيقت می پندارم و نه مصلحت، خواهم گفت و اين بار از هيچ چيز نخواهم هراسيد تا در روز رستاخيز ملت ايران در مقابل اين ملت و در قيامت عظمی در مقابل خداوند شرمنده نباشم. نه، اين بار ديگر داستان گذشته نبايد تکرار شود.
همه افکار و انديشه ها و اعمال، متعلق به هر کسی، در زمان ظهور بايد نقد شوند و نه در هنگام نشستن بر مسند حکومت.
ارادتمند همه بزرگان و دوستان
عبدالحسين هراتی
-------------------------
۱- کلمه امام در قرآن غالبا به معنی پيشوا بکار برده شده است. اين کلمه در قرآن هم با بار مفهومی مثبت آمده است و هم با مفهوم منفی. بعنوان مثال در سوره قصص آيه ۴۱ با مفهوم منفی آمده و در سوره سجده آيه ۲۴ اين کلمه با مفهوم مثبت بکار گرفته شده است.
وجعلناهم ائمة يدعون الی النار ويوم القيامة لا ينصرون (سوره قصص، آيه ۴۱). ايشان را امامانی قرار داديم که بسوی آتش دعوت می کنند و در روز رستاخيز ياری نمی شوند.
وجعلنا منهم ائمة يهدون بامرنا لما صبروا وکانوا باياتنا يوقنون (سوره سجده آيه ۲۴). هنگامی که از خود مقاومت نشان دادند در ميان آنها امامانی قرار داديم که با فرمان ما ديگران را هدايت می کردند و به آيات ما يقين داشتند.
۲- از نظر فقهی عقد فضولی در حوزه نکاح به اين مفهوم است که درمورد کودکان غير بالغ، پدر، جد، ولی شرعی و حاکم شرع (که به ايشان ولات اربع گفته می شود)ميتوانند بدون اطلاع و اجازه آن کودک وی را به نکاح ديگری در آورند و آن ديگری ميتواند از آن کودک لذت جنسی ببرد. "امام خمينی" در تحرير الوسيله می فرمايند که اين رابطه تا کودک شيرخوار برقرار است.
فارغ از اصل اين حکم که بسيار ضد انسانی است سوال اين است که آيا دخترانی را که با چنين توجيه فقهی به آنان تجاوز می شد و پس از ازاله بکارت آنان را اعدام می کردند، نا بالغ بودند؟ و يا خود به اين رضايت می دادند که بر سرشان چنين بلايی آورده شود؟ طاغوت يعنی همين. يعنی طغيان گری که به هيچ حدی از حدود پايبند نيست حتی به حدود ضد انسانی که مورد قبول خود وی است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر