-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ مرداد ۱۳, پنجشنبه

Latest News from Norooz for 08/04/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



سومین روز ماه مبارک رمضان


ضیا نبوی

ضیا نبوی، دانشجوی محروم از تحصیل یکی از زندانیان حوادث پس از انتخابات است. او نزدیک به دو سال است که در زندان به سر می برد و نیمی از این مدت را نیز در زندان کارون اهواز در تبعید گذرانده است.
ضیا که تنها به دلیل اینکه یک دانشجوی ستاره دار است با بدترین اتهامات مواجه و به شیوه ای ناعادلانه به زندان کارون اهواز تبعید شده است، حتی یک ساعت از مدت حبس را هم بیرون از زندان نگذرانده و از هرگونه مرخصی محروم بوده است.
ضیا نبوی در نامه ای خطاب به محمدجواد اردشیر لاریجانی، دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه بخشی از شرایط این زندان را توصیف کرده است.
وی در این نامه بیش از آنکه از خود بگوید و از خود بنویسد از شرایط غیر انسانی این زندان سخن گفته است، شرایطی که به قول او توصیفش از عهده قلم و حتی هر گونه دوربین فیلم برداری و عکاسی خارج است و تنها وضعیتی مرزی بین زندگی انسان و حیوان را به نمایش می گذارد. او با چشمان دقیق یک دانشجوی مهندسی امکانات و شرایط بهداشتی این زندان را توصیف می کند.
ضیا نبوی با حکم قاضی پیر عباسی، به یازده سال زندان در تبعید محکوم شد. حکمی که دریافت آن برای انسان ملایم و منطقی مثل ضیا که تنها اتهامش اعتراض به محرومیت خود و دیگر دانشجویان از حق تحصیل بوده حیرت آور است. او همچنین اتهام ارتباط با منافقین را که بر اساس آن به تبعید محکوم شده است همواره رد کرده و انزجار خود را نسبت به این گروهک تروریستی بارها اعلام کرده است.
ضیا نبوی دانشجوی محروم از تحصیل، فقط ۲۶ سال دارد و در یکی از بدترین زندان های کشور شاهد فاجعه بارترین شرایط انسانی است. ما در آرزوی بهبود وضع همه زندانیان هستیم اما نمی توانیم ظلم بزرگی را که بر ضیا نبوی یکی از نخبه ترین دانشجویان مهندسی ایران می رود فریاد نزنیم: ضیا را اگر آزاد نمی کنید، بگذارید در شرایطی انسانی تر حبس ناعادلانه اش را بگذراند.

حسن یونسی

ان بار به جای سایت های سبز، رجا نیوز خبر میدهد: حسن یونسی ۱ اسفند ۱۳۸۹ در حوالی میدان ولیعصر بازداشت شده وی در بند امنیتی ۲۰۹ زندان اوین وتحت بازجویی قرار گرفته است.
سایت «رجا نیوز» وابسته به نیروهای امنیتی، علت بازداشت وی را «رفتارهای تحریک آمیز در حاشیه فرخوان ضدانقلاب برای یکم اسفند» عنوان کرده است.
و حالا سایت های سبز خبر از در بند بودن این وکیل دادگستری را می دهند.
این وکیل دادگستری و فعال سیاسی به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام و اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم به یک سال حبس تعزیری و ۶ میلیون جریمه نقدی بدل از ۲ سال حبس و ۵ سال محرومیت از حرفه وکالت محکوم شد.
حسن یونسی، فرزند علی یونسی وزیر اطلاعات دولت محمد خاتمی و معاون حقوقی مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام است.
او طی سال‌های اخیر چندین بار با حضور در دادگاه انقلاب تهران، برای دفاع از برخی زندانیان سیاسی اعلام آمادگی کرده بود.
حسن یونسی پیش از این دادگاه‌های پس از انتخابات را “نمایشی” توصیف و تاکید کرده بود که حقوق متهمان در این دادگاهها رعایت نمی‌شود.
وی گفته بود: “از آنجا که اینجانب به عنوان وکیل دادگستری چندین بار با حضور در دادگاه انقلاب برای دفاع از برخی از متهمین سیاسی اعلام آمادگی نمودم ولی به اشکال مختلف برای انجام وظیفه با سنگ اندازی و بهانه گیری مواجه شدم ناچار از ارائه این نوشته هستم [...] این دادگاه بیشتر به نمایشی شبیه است که بر اساس یک سناریو نوشته شده سناریویی که از توهمات و برنامه ریزیهای نویسندگان آن ناشی می شود…”

 

فریدون صیدی راد

در خبرها آمده است فریدون صیدی راد وبلاگ نویس و عضو ستاد مهدی کروبی شهر اراک به سه سال حبس تعزیری محکوم شد.
فریدون صیدی راد یکی از بازداشت شدگان تجمع دهم اسفند ماه سال گذشته که در حمایت از رهبران جنبش سبز برگزار شده بود مدت ۴۰ روز را در بند انفرادی دو الف زندان اوین که متعلق به سپاه پاسداران است نگهداری شد و پس از انتقال به بند ۳۵۰ و پس از گذراندن سه ماه، جلسه دادگاه وی به ریاست قاضی مقیسه برگزار شد.
موارد اتهام او وبلاگ نویسی، شرکت در مراسم تشییع آیت الله منتظری و مراسم عاشوا همان سال ذکر شده است.
 


 


آیت الله العظمی دستغیب، مرجع تقلید مقیم شیراز، نسبت به پند ناپذیری افراد ظالم هشدار داد و با یادآوری سرنوشت شاه، گفت: “کسانی هم که مرتکب ظلمهای بسیاری می شوند و حاضر به پذیرش هشدار نیستند و حق را قبول نمی کنند بی تردید به چنین وضعی می افتند و فرصتهای خود را از دست می دهند. هنگامیکه شاه مخلوع از ایران می رفت بسیار ناراحت بود و گریه می کرد اما این گریه ها دیگر فایده ای برایش نداشت و او پس از آن هرگز فرصت جبران نیافت.”

به گزارش حدیث سرو، آیت الله سید علی محمد دستغیب که در دهم مرداد ماه بعد از اقامه نماز ظهر و عصر به تفسیر قرآن می‌پرداخت، همچنین با اشاره به اینکه ظالمین در لحظات آخر عمر دعوی ایمان می کردند، گفت: “همه افراد بشر چون به اضطرار می افتند، پروردگار یکتا را می خوانند و خداوند نیز آنها را اجابت می کند اما اگر این اضطرار و خواندن، در لحظه آخر و پس از مشاهده مرگ و عالم برزخ باشد، دیگر سودی ندارد. هنگامیکه فرعون در لحظات آخر عمر، خود را در حال غرق شدن دید و فهمید که چیزی به هلاکتش باقی نمانده دعوی ایمان سر داد و گفت: ایمان آوردم که هیچ معبودی جز آن که بنی اسرائیل به او ایمان آورده اند نیست و من از مسلمانانم.”

ایشان در بخش دیگری از تفسیر قرآن خود با اشاره به اینکه علم بر دو قسم علم دنیا و علم آخرت است، افزود: علم فقه نیز اگر برای دنیا باشد و هدف از تحصیل آن تصاحب خمس و زکات و به دست آوردن شهرت گردد، علم مادی خواهد بود و صاحب آن نیز فقیه فاسق خوانده می شود؛ بنابراین نفس علم فقه و اصول، علم معنوی و آخرتی بحساب نمی آید و وابسته به نیت محصِّل آن است و از این جهت تفاوتی با سایر علوم ندارد و بلکه از جهاتی خطرش بیشتر است چرا که یک مهندس یا پزشک اگر به خطا رود نهایتا ضررهای مادی به دیگران می زند اما اگر عالِمی فاسد شود، عالَمی به فساد کشیده می شود. اما اگر طلبه ای از ابتدا تنها و تنها طالب خدایتعالی باشد و سختیهای این راه را تحمّل کند و اظهار حاجت تا حد امکان به دیگری نکند می تواند از طلبگی به عنوان مقدمه ای برای رسیدن به علم حقیقی بهره گیرد.

این عضو مجلس خبرگان رهبری همچنین گفت: در دوره هر پیامبری، مردم از علمی که در آن سرآمد بودند احساس غرور می کردند و همین غرور راه ایمان را بر آنان می بست؛ “در زمان حضرت موسی (ع)، علم سحر رواج فراوان داشت به همین خاطر فرعون و اطرافیانش گمان می کردند که با داشتن چنین دانشی می توانند معجزه بزرگ موسی را باطل کنند و از این امر خوشحال بودند؛ اما معجزه الهی موسی بسیار قوی تر و درخشانتر از آن بود که با مشتی ریسمان مورد تهدید قرار گیرد.”

مشروح سخنان آیت‌الله دستغیب را به نقل از پایگاه اطلاع رسانی مسجد قبا در ادامه بخوانید:

 

فلما جاءتهم رسلهم بالبینات فرحوا بما عندهم من العلم و حاق بهم ماکانوا به یستهزءون

فلما راوا باسنا قالوا آمنا بالله وحده و کفرنا بما کنا به مشرکین

فلم یک ینفعهم ایمانهم لما راوا باسنا سنت الله التی قد خلت فی عباده و خسر هنالک الکافرون.

و هنگامی که رسولانشان با دلایل روشن به سویشان آمدند، به دانشی که داشتند دلخوش بودند ولی آنچه را که تمسخر می کردند سخت گرفتارشان ساخت.

و هنگامی که عذاب ما را دیدند گفتند: به خدای یکتا ایمان آوردیم و به آنچه شریک او قرار می دادیم ، کافر شدیم.

اما ایمانشان پس از مشاهده عذاب، سودی به حالشان نداشت. این سنت خداست که همواره در میان بندگانش جاری شده و در آنجا کافران زیان کارند.

علم کفار، سلاحی در مقابل انبیا

فلما جاءتهم رسلهم بالبینات فرحوا بما عندهم من العلم ؛ در دوره هر پیامبری، مردم از علمی که در آن سرآمد بودند احساس غرور می کردند و همین غرور راه ایمان را بر آنان می بست؛ در زمان موسی ، علم سحر رواج فراوان داشت به همین خاطر فرعون و اطرافیانش گمان می کردند که با داشتن چنین دانشی، می توانند معجزه بزرگ موسی را باطل کنند و از این امر خوشحال بودند. خود ساحران نیز از پیروزی خود اطمینان داشتند و چنان مطمئن و حساب شده کار خود را آغاز کردند که حتی موسی نیز برای لحظاتی احساس نگرانی کرد. اما معجزه الهی موسی بسیار قوی تر و درخشانتر از آن بود که با مشتی ریسمان مورد تهدید قرار گیرد و درآخر نیز اژدهای موسی ، برنده بلامنازع میدان بود.

یا در زمان حضرت عیسی ، علم طب رونق بسیار داشت و اطباء حاذقی وجود داشتند و یهودیان لجوج گمان می کردند با تکیه بر این دانش می توانند در مقابل عیسی و معجزاتش دوام بیاورند در حالی که جناب عیسی کور مادرزاد را شفا می داد و مرده را زنده می کرد، کاری که هرگز از عهده هیچ طبیبی بر نمی آید.

همچنین در زمان پیامبر اسلام مردم در فصاحت و بلاغت تبحر بسیاری داشتند و می کوشیدند با اشعار و سخنان ادیبانه خود در مقابل قرآن عظیم ، عرض اندام کنند و به این فصاحت می بالیدند لکن طولی نکشید که قرآن کریم نه تنها ادبا و فصحا را کنار زد بلکه یکه و تنها در میدان مبارزه ایستاد و هل من مبارز طلبید و نه تنها آن روز بلکه تا روز قیامت ، احدی قادر به آوردن سوره ای مثل آن نیست . به همین جهت بود که کفار قریش کلام دل ربای وحی را سحر نامیدند و رسول خدا را کذاب و افسونگر و مجنون خطاب کردند.

ایمان در لحظات آخر

فلما راوا باسنا قالوا آمنا بالله وحده؛ هنگامی که فرعون در لحظات آخر عمر، خود را در حال غرق شدن دید و فهمید که چیزی به هلاکتش باقی نمانده دعوی ایمان سر داد و گفت:

آمنت انه لا اله الا الذی آمنت به بنوا اسرائیل و انا من المسلمین.

ایمان آوردم که هیج معبودی جز آن که بنی اسرائیل به او ایمان آورده اند نیست و من از مسلمانانم. (یونس/۹۰)

یا مثلا قارون ثروت بسیاری داشت و صاحب گنجهای فراوانی بود . هنگامی که بخاطر بر ملاشدن توطئه اش علیه موسی ، زمین او و ثروتش را در خود فرو می برد، التماس بسیاری به حضرت موسی کرد تا نجاتش دهد اما فایده ای به حالش نداشت و نجات نیافت.

توحید خدای تعالی در نطفه همه مردم وجود دارد اما محبت غیر خدا و مغرورشدن به اعتبارات دنیا ، از جمله علم، انسان را به گرداب تکبر می اندازد و هلاک می کند.

و کفرنا بما کنا به مشرکین ؛ همه افراد بشر چون به اضطرار می افتند، پروردگار یکتا را می خوانند و خداوند نیز آنها را اجابت می کند اما اگراین اضطرار و خواندن، در لحظه آخر و پس از مشاهده مرگ و عالم برزخ باشد، دیگر سودی ندارد.

در کتاب عیون اخبار الرضا آمده است که مامون از امام رضا علیه السلام پرسید: چرا خدای تعالی فرعون را غرق کرد در حالی که او به وحدانیت پروردگار اقرار نمود؟ حضرت پاسخ داد: زیرا در هنگام دیدن عذاب ایمان آورد و ایمان در هنگام مشاهده عذاب سودی ندارد و این حکم خداست که می فرماید: فلما راوا باسنا قالوا آمنا بالله وحده و کفرنا بما کنا به مشرکین.

از دست دادن فرصتها

در همین دنیا و قبل از ورود مرگ هم گاه پیش می آید که انسان فرصت جبران گذشته را از دست می دهد. هنگامی که شاه مخلوع از ایران می رفت بسیار ناراحت بود و گریه می کرد اما این گریه ها دیگر فایده ای برایش نداشت و او پس از آن هرگز فرصت جبران نیافت . کسانی هم که مرتکب ظلمهای بسیار می شوند و حاضر به پذیرش هشدار نیستند بی تردید به چنین وضعی می افتند و فرصتهای خود را از دست می دهند.

فلم یک ینفعهم ایمانهم لما راوا باسنا؛ انسانی که همه عمر خود را در لهو و لعب گذرانده در هنگام مرگ اندوخته ای ندارد و تمام سرمایه اش را از دست رفته می بیند. خدای تعالی درباره این چنین افراد می فرماید:

اذهبتم طیباتکم فی حیاتکم الدنیا و استمتعتم بها فالیوم تجزون عذاب الهون:

پاکیهای خود را در زندگی دنیا از دست دادید و بهره ناچیزی از آن گرفتید پس امروز به عذاب ذلت بار مجازات می شوید. (احقاف/۲۰)

طبیات انسان، توحید خدای تعالی است که درون او قرار دارد و بوسیله آن می تواند درجات قرب پروردگار را طی کند و به نعمتهای بی پایان الهی دست یابد . از دست دادن آن به معنای خسران است.

علم

علم بر دو قسم است: علم دنیا و علم آخرت. علم دنیا خود دو دسته می شود: دسته ای که می تواند مقدمه علوم معنوی گردد و دسته ای که چنین امکانی برایش وجود ندارد یا در نهایت بعد است: مانند بسیاری از علوم دانشگاهی که غایت مطلوبی جز کسب مال و مقام و شهرت ندارند . علومی چون پزشکی و نجوم نیز چون راهی به سمت آشنایی با پروردگار باز می کنند ممکن است در زمره گروه اول علوم دنیوی قرار گیرند به شرط آنکه صاحب آن دچار تکبر و غرور نشود.

علم فقه نیز اگر برای دنیا باشد و هدف از تحصیل آن تصاحب خمس و زکات و به دست آوردن شهرت گردد، علم مادی خواهد بود و صاحب آن نیز فقیه فاسق خوانده می شود به همین جهت امام حسن عسکری علیه السلام در حدیث معروف خود می فرماید:

فاما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدینه… و ذلک لایکون الا بعض فقهاء الشیعه لا جمیعهم

اما آن عده از فقها که نگه دارنده نفس خود و حفظ کننده دین خویش و مخالف هوا و خواهش نفسی و مطیع امر مولای خود باشند، بر عوام مردم لازم است که از آنها تقلید کنند و این خصوصیات در بعضی از فقهای شیعه وجود دارد و نه در همه آنها.

بنابراین نفس علم فقه و اصول ، علم معنوی و آخرتی به حساب نمی آید و وابسته به نیت محصل آن است و از این جهت تفاوتی با سایر رشته های علم ندارد و بلکه از جهاتی بدتر از آنهاست چرا که یک مهندس یا یک پزشک یا یک منجم اگر به خطا رود، نهایتا ضررهای مادی به دیگران می زند اما اگر عالمی فاسد شود عالمی به فساد کشیده می شود؛ اذا فسد العالم فسد العالم.

اما اگر طلبه ای از ابتدای قدم گذاشتن در راه طلبگی تنها و تنها طالب خدا باشد و در پی شناخت او برآید و به شرایط این راه تن دهد؛ یعنی با کم و زیاد دنیا بسازد و دست مقابل دیگران دراز نکند و دین خود را نفروشد، می تواند از طلبگی به عنوان مقدمه ای برای رسیدن به علم حقیقی بهره گیرد، همان علمی که خدای تعالی درباره اش می فرماید:

و الذین اوتوا العلم درجات….:

خداوند به کسانی که علم به آنها داده شده درجات عظیم می بخشد. (مجادله/۱۱)

این علم، علم معرفت پروردگار است. معرفت به اینکه وجود انسان و همه موجودات از خداست . او واجب الوجود و همراه همه موجودات است و همه عالم، شعاعی از وجود اویند. این علم ، گوهری ارزشمند و هدف خلقت انسان است که قابل مقایسه با هیچ علمی و هیچ متاعی از دنیا نیست. اگر کسی از اول تا آخر دنیا عمر کرد وتمام ثروت و شوکت دنیا را تصاحب نمود، وقتی که از این عالم رخت بربست و سرای دیگر را مشاهده کرد درمی یابد که همه دنیا پشیزی ارزش نداشت. دلیل این سخن آن است که عقلای عالم؛ یعنی انبیا و ائمه علیهم السلام دنیا را بر آخرت ترجیح ندادند. این کلام علی است که فرمود:

دنیاکم هذه ازهد عندی من عفطه عنز:

دنیای شما از آب بینی بز سرماخورده ای نزد من بی ارزشتر است. (نهج البلاغه/خطبه۷)

کسی همچون مولا علی علیه السلام هیچ کاستی و نقصی نداشت که پادشاه تمام عالم شود ، چه از لحاظ زور و بازو و چه از لحاظ سیاست و ذکاوت اما معلوم می شود چیزهایی وجود دارند که در نزد ایشان از همه دنیا ارزشمندتر است.

این را نیز نباید فراموش کرد که سنت خدای تعالی در این عالم بر این قرار گرفته تا مردم با اختیار خود رو به سوی هدایت کنند و دعوت حق را بپذیرند نه با قدرت نفس دیگران لذا هیچ پیامبر و امامی و هیچ ولی خدای ، مردم را مجبور به پذیرش حق نمی کرد.

حقیقت علم در کلام مولوی

مولوی درباره شناخت علم حقیقی می گوید:

هزاران فضل داند از علوم

جان خود را می نداند از ظلوم

گاه انسان علمهای بسیاری در سینه دارد اما نمی داند چه رابطه ای با پروردگارخویش دارد.

داند او خاصیت هر جوهری

در بیان جوهر خود چون خری

خاصیت همه عناصر را می داند اما درباره خود هیچ نمی داند.

اگر بگویی تو چه رابطه ای با خدا داری ؟ خیلی هنر کند می گوید: خدا با ماست. اما از حقیقت این همراهی هیچ نمی فهمد.

که همی دانم یجوز و لایجوز

خود ندانی تو یجوزی یا عجوز

فقیهی که تنها به دنبال دنیاست و چیزی از معنویات نمی فهمد فقط یجوز و لایجوز احکام را ملاحظه می کند اما متوجه خودش نیست که تا چه حد از کار افتاده و لذات معنوی به رویش تاثیر نمی گذارند.

این روا وآن ناروا دانی و لیک

تو روا یا ناورایی بین تو نیک

راه و چاههای دنیا را خوب از هم تشخیص می دهد و به صلاح و فساد مادیات آگاه است اما درباره خود چیزی نمی داند و نمی داند که در مقابل پروردگار رواست یا ناروا!

قیمت هر کاله می دانی که چیست

قیمت خود را ندانی احمقیست

قیمت همه اجناس را می د اند و مواظب است کلاه سرش نرود اما قیمت جان خود را نمی داند. امام سجاد علیه السلام می فرماید: من هیچ گاه خود را به دنیا نمی فروشم چرا که قمیت من خداست.

سعدها و نحسها را دانسته ای

ننگری سعدی تو یا ناشسته ای

کسی که در علوم نجوم تبحر داشته باشد می تواند از حرکت ستارگان مبارک یا نامبارک بودن روزها را بشناسد اما مهمتر از شناخت سعد و نحس روزها، شناختن سعادت و شقاوت خویش است.

جان جمله علمها این است این

که بدانی من کیم در یوم دین

همه اهل زمین ناگزیر باید روزی به عالم باقی کوچ کنند. مهمترین دانش عالم و بهترین اندوخته عمر، این است که انسان حقیقت خویش را بشناسد و بداند که چه رابطه ای با پروردگار خویش و پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام دارد؛ بفهمد که نفس وروحش چه خصوصیاتی دارند که

من عرف نفسه فقد عرف ربه:

هر کس نفس خود را شناخت خدا را شناخته. (بحار، ج۲، ص۳۲)

روزه کمک شایانی در این رابطه به انسان می کند، به شرط آن که آن را ضایع نسازد.

نصیحتی از خطبه شعبانیه

رسول گرامی اسلام در فرازی از خطبه شعبانیه می فرماید:

وقروا کبارکم و ارحموا صغارکم و صلوا ارحامکم و احفظوا السنتکم و غضوا عما لا یحل النظر الیه ابصارکم و عما لا یحل الاستماع الیه اسماعکم

بزرگان خود را گرامی بدارید و بر کودکان مهر ورزید و پیوند خویشاوندانتان را رعایت کنید و زبانهای خویش را نگه دارید و چشم وگوش از آنچه نارواست فرو بندید.

وقروا کبارکم؛ ریش سفیدان و بزرگان، علی الخصوص پدر و مادر باید همواره مورد احترام باشند جوانان عزیز، در بیرون خانه ، در مسجد و در هر کجای دیگر، بزرگتری را دیدند احترامش بگذارند، چه باسواد باشد ، چه بی سواد ، چه آشنا باشد ، چه غریبه . مخصوصا توهین کردن به بزرگترها حتی اگر چیزی که ناخوش آیند شماست، گفتند، بسیار زشت است.

و ارحموا صغارکم؛ اولین مصداق مهربانی به کوچکتر، برخورد محبت آمیز و مهربانانه با فرزند است مخصوصا وقتی که فرزندان کوچک هستند و بهانه گیری می کنند یا نوزادانی که شبها گریه می کنند و مانع خواب پدرو مادر می شوند . عمل مزاحمت این طفل مجاهده ای برای پدر و مادر محسوب می شود و آنها می توانند بخاطر بچه هم که شده نیمه شب برخیزند و وضویی بگیرندو دعا و استغفار کنند وصلواتی بفرستند نه آنکه سر کودک داد بزنند یا با آنها بدرفتاری نمایند، همه درباره بچه های خود و هم درباره بچه های دیگران.

و صلوا ارحامکم؛ ماه رمضان فرصت خوبی برای صله رحم است . اگر کسی با پدر و مادر یا دیگر اقوام و خویشان کدورتی دارد از این فرصت استفاده کند برای آشتی کردن. صله رحم حتی با یک تلفن یا یک سلام می توان بجا آورد. روایات بسیاری درباره صله ارحام وجود دارد از جمله آنکه عمر را طولانی می کند، مرگ غیر حتمی را رفع می کند، به زندگی برکت می دهد، باعث رفع گرفتاری می شود و….

و احفظوا السنتکم؛ مومنین در همه زمانها مخصوصا در ایام روزه داری باید زبان خود را از گناه نگه دارند که روزه خاص همین حفظ کردن نفس از گناه است.

و غضوا عما لا یحل النظر الیه ابصارکم؛ چشمان خود را از نامحرم و از هر چیزی که موجب شهوت می شود نگه دارید و در صورت مواجهه با آن ، چشم خود را روی هم بگذارید.

و عما لا یحل الاستماع الیه اسماعکم؛ گوش خود را نیز از هر حرامی حفظ کنید . بسیاری از موسیقی ها حرام هستند . موسیقی هایی که موجب ترقص می شوند و یا آنهایی که مناسب مجالس لهو و لعب است، حرمت قطعی دارند و باید از آنها دوری کرد. اگر کسی در جایی گیر کرد که اجبارا موسیقی حرام به گوشش می خورد، می تواند گوش نکند . اضافه بر موسیقی، گوش کردن به غیبت، تهمت و استهزا و آنچه علم به دروغ بودنش وجود دارد نیز حرام است.


 


سید محمد خاتمی در یادداشتی خطاب به آمنه بهرامی، با بیان اینکه “مگر می شد آنچه را آمنه خانم عزیز از دست داده به او برگرداند و تنها نقطه امید شکیبایی و بالا بودن توان تحمل این خانم بزرگوار بود”، تصریح کرد که “وقتی در خبرها آمد که «آمنه» آموزگاری کرد و از حق قصاص خود گذشت، بر همه ثابت شد که در برابر سنگدلی و نفرت پراکنی و کین توزی هنوز می توان از مهربانی، دیگرخواهی و بزرگ منشی سراغ گرفت و زیبایی را در اوج آن به تماشا نشست.”

رییس جمهور سابق کشورمان همچنین یادآور شد: سالها پیش، در دوران ریاست جمهوری هنگامی که خبر رسید سنگدل منحرف و بی انصافی بر چهره دختر جوانی که شادابی و زیبایی از جمله سرمایه های زندگی اوست اسید پاشیده است، بر خود لرزیدم، نه تنها بر اساس یک احساس شخصی که به خاطر مسؤولیت بزرگ اجتماعی که ملت بزرگ بر عهده ما گذاشته بود؛ و مگر از مهم ترین مسؤولیت های دولت حفظ و بسط امنیت اجتماعی در کنار حفظ و بسط امنیت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی نیست؟

آمنه بهرامی، قربانی معروف اسیدپاشی، که قرار بود صبح دیروز اقدام به قصاص کند و چشمان خواستگار سابقش را از او بگیرد، از قصاص وی صرف نظر کرد و چشمان مجید را به او بخشید.

قرار بود آمنه در بیمارستان دادگستری تهران و با حضور پزشکان متخصص قانونی و دادیار اجرای احکام دادسرای امور جنایی پایتخت، حکم قصاص مجید موحد را اجرا کند.

خانم بهرامی آبان‌ ماه سال ‌۸۳ در خیابان رسالت تهران از سوی آقای موحد مورد اسیدپاشی قرار گرفت و چشم چپ وی کاملا از بین رفت.

اکنون خاتمی در واکنش به بخشش بزرگوارانه ی آمنه، در یادداشتی نوشته است: آنچه آمنه از خود نشان داد حکایت گر آن است که جان زیبا و شکوهمند را هیچ عاملی جز نفرت و نابردباری و خشونت نمی تواند زشت کند و یا زشت بنمایاند.

 

متن کامل این یادداشت را به نقل از سایت شخصی محمد خاتمی در ادامه بخوانید:

به نام خدا

دلها پر از درد می شود، هنگامی که آسیب های اجتماعی و خشونت هایی را رو به گسترش می یابیم که موجب تباهی جانها و از هم پاشیدن زندگی ها و گسست پیوندها و از میان رفتن سلامت ها و افزایش نفرت ها و نگرانی ها می شود.

سالها پیش، در دوران ریاست جمهوری که همواره دغدغه امنیت عمومی و نگاهداشت حق و حرمت مردم را داشتیم (هر چند در این باب آنگونه که دلخواه بود موفق نبودیم) و مشکلات و مسائل اجتماعی و پرخاش گری ها و آسیب ها هرگز قابل مقایسه با امروز نبود، هنگامی که خبر رسید که سنگدل منحرف و بی انصافی بر چهره دختر جوانی که شادابی و زیبایی از جمله سرمایه های زندگی او است اسید پاشیده است و حاصل جنایت، محرومیت آن دختر جوان از نعمت بینایی و آسیب جدی به همه صورت و چهره او بوده است، بر خود لرزیدم، نه تنها بر اساس یک احساس شخصی که به خاطر مسؤولیت بزرگ اجتماعی که ملت بزرگ بر عهده ما گذاشته بود؛ و مگر از مهم ترین مسؤولیت های دولت حفظ و بسط امنیت اجتماعی در کنار حفظ و بسط امنیت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی نیست؟ هر چند که نمی توان جامعه ای را در نظر آورد که هیچ نقطه نا امنی در آن نباشد. ولی نگرانی از اینکه ناامنی ها گسترده شود امری بجا است. آن روز این داستان غم انگیز پیگیری شد، ولی مگر می شد آنچه را آمنه خانم بهرامی عزیز از دست داده است به او برگرداند و تنها نقطه امید شکیبایی و بالا بودن توان تحمل این خانم بزرگوار و خانواده شریف او بود و آن سوی داستان جوان نگون بختی که شکوه زندگی خود و دیگری را نگونسار کرده بود و بدترین روزهای خود را می گذراند تا از یک سو حکم دادگرانه دادگاه او را به کیفر عمل زشت خود برساند و از سوی دیگر تازیانه تابسوز ملامت وجدان.

امروز وقتی در خبرها آمد که «آمنه» در کمال بزرگواری، آموزگاری کرد و از حق قصاص خود گذشت بر همه ثابت شد که در برابر سنگدلی و بی آزرمی و نفرت پراکنی و خودخواهی و کین توزی هنوز می توان از مهربانی، شرافت و احترام به زندگی، دیگرخواهی و بزرگ منشی هم سراغ گرفت و زیبایی را در اوج آن به تماشا نشست. آنچه آمنه از خود نشان داد حکایت گر آن است که جان زیبا و شکوهمند را هیچ عاملی جز نفرت و نابردباری و خشونت نمی تواند زشت کند و یا زشت بنمایاند.

درود به آمنه خانم!

آیا در عرصه زندگی سیاسی و اجتماعی نیز نمی توان از آمنه آموخت و بحران را با آرامش و تنش را با احترام به یکدیگر و پاس داشت حق و حرمت انسان و دوری از غرور – بخصوص آنان که قدرت بیشتری دارند – سودا کرد؟

سید محمد خاتمی

۱۰ مرداد ۱۳۹۰


 


روز دوم ماه مبارک رمضان

امید کوکبی

اوایل خرداد ماه بود که رسانه های سبز منتشر کردند؛ امید کوکبی، نخبه جوان ایرانی دانشجوی فوق دکترای فیزیک اتمی با گرایش لیزر در دانشگاه تگزاس به بند ۲۰۹ اوین منتقل شد.
این انتقال جهت افزایش فشار بر این دانشمند جوان ایرانی برای تهیه مصاحبه علیه خود و اساتید علمی بوده که از سوی بازجویان صورت گرفته است.
گزارش ها حاکی از آن بود که فشارهای بازجویی برای تهیه مصاحبه ها و سناریو سازی اعتراف از سر گرفته شده است.
امید کوکبی یکی از نخبگان المپیادی ایران است که با کسب رتبه ۲۹ در کنکور توانست به طور همزمان در دو رشته فیزیک و مکانیک در دانشگاه صنعتی شریف تحصیل کند.
وی فوق لیسانس خود را در آلمان و دکتری را در اسپانیا تمام کرد و سپس به دانشگاه تگزاس آمریکا رفت.
امید که از هموطنان اهل سنت و ترکمن و به شهادت همکلاسان و همکاران و خانواده هیچ گونه سابقه فعالیت سیاسی ندارد، بهمن ماه سال ۸۹ هنگامی که برای دیدار با خانواده اش به ایران سفر کرده بود، بازداشت شد.
این دانشمند جوان، در آستانه ی تشکیل دادگاه خود در نامه ای تکان دهنده به آملی لاریجانی با توصیف شرح شکنجه ها و انفرادی های خود درخواست تشکیل دادگاهی عادلانه با امکان دفاع داده است.
وی در بخشی از نامه ی خود شرح داده: تهدیدات مکرر به بازداشت اساتیدم در ایران که به علت مشترکات علمی و همکاری تحقیقاتی مرا به دانشگاه دعوت کرده بودند و علاقه دو طرفه بین بنده و آن ها وجود دارد. تهدید به تحویل به بازجویانی که در شرایط طاقت فرساتری من را تحت شکنجه و ضرب و شتم فیزیکی در شرایط قطع غذا و سرویس های بهداشتی و هرگونه تماس با بیرون قرار دهند . مهمتر از همه اینها ، تکرارهای چندین باره بازجویان درباره اینکه پدرم که بخاطر عمل جراحی باز اخیر قلبش همچنان در شرایط نامناسبی قرار دارد، دچار حمله قلبی شده و بخاطر بازداشت من روانه بیمارستان شده و آنقدر من را در بازداشت و سلول انفرادی و در شرایط قطع کامل ارتباطی با خانواده نگه خواهند داشت که وی را هرگز نبینم و از داشتن پدرم به علت فشارهای وارده به وی محروم شوم و همچنین عنوان کردن مشکل قلبی خواهرم که می گفتند وی نیز با شرایط نامطلوبی در به در دنبال کارهای من است و تحت فشارهای شدید روحی و روانی و نامساعد بودن روحیه خانواده حل و روز خوبی ندارد.
حدود دو هفته ی پیش نیز جمعی از دانشمندان و اساتید دانشگاه و برندگان جایزه نوبل در نامه ای خطاب به رهبری اعلام کرده اند که امید کوکبی زندانی محبوس در اوین که به زودی به اتهامات کسب در آمد نامشروع و ارتباط با دولت متخاصم محاکمه خواهد شد، مبری از این اتهامات بوده و صرفا به عنوان پژوهشگری جوان در حال تحصیل و دور از فضای سیاست بوده است.
این دانشمندان با اشاره به اینکه امید کوکبی دانشمند جوان و با استعدادی است که مطالعات ایشان بدون هیچ دلیلی قطع شده است تصریح کرده اند که اگر به امید برای ادامه تحقیقات خود فرصت داده شود، قادر خواهد بود که مهارت ها و افتخارات فراوانی را برای کشور بزرگ ایران به ارمغان بیاورد.
 

مهدی خزعلی

نویسنده و پزشک یکی از وبلاگ نویسان جسور منتقد دولت است که این روزها در بند 209 اوین روزگار می گذراند.
فرزند آیت الله ابوالقاسم خزعلی از اعضای مجلس خبرگان برای سومین بار در دو سال اخیر توسط نیروهای وزارت اطلاعات بازداشت شده است.
سایت های سبز در گزارشی اعلام کرده اند که محمد صالح خزعلی، فرزند مهدی خزعلی، شاهد ضرب و شتم شدید پدرش هنگام بازداشت بوده، و در اولین دیدار پس از بازداشت نیز شاهدان اعلام کردند که وی از ناحیه گردن دچار آسیب دیدگی شدید شده است.
این فعال سیاسی در جریان انتقال از بازداشت به دادگاه، خطاب به مقامات قضایی گفته است "دست به اعتصاب غذا می زنم و جنازه ام را بر دوشتان می گذارم."
گزارش ها حاکی از آن است که این نویسنده ی منتقد، هم اکنون با یک قاچاقچی هم سلول بوده و تاکنون نیز مورد بازجویی قرار نگرفته و در بلاتکلیفی به سر می برد.
مهدی خزعلی، در سال‌های اخیر، انتقادات تندی علیه محمود احمدی‌نژاد در وبلاگ شخصی خود مطرح ساخت که در پاره ای اوقات بازتاب‌هایی در رسانه‌های جهانی و داخلی داشته‌ است.
در اولین بازداشت وی، پدرش آیت‌الله خزعلی، در اعلامیّه‌ای از فرزندش اعلام برائت کرد. مهدی خزعلی نیز در بیانیّه‌ای که پس از انتخابات ریاست جمهوری منتشر گردید، ضمن تأکید بر ادای احترام به پیشگاه پدر گفت: “می‌فرمایند: اگر پدر راضی نباشد روزهٔ مستحبّی حرام است” می‌گویم “بلی؛ امّا جهاد واجب را می‌شود به امر پدر ترک کرد؟ مسئلهٔ رفع ظلم و استبداد است و بر همگان واجب و اذن پدر شرط نیست.”
بر اساس این گزارش صلاحیّت وی به همین ‌دلایل در انتخابات مجلس شورای اسلامی و سازمان نظام پزشکی نیز رد شده بود.
مهدی خزعلی که پیش از این با افشای مسائلی چون ابعاد پنهان پرونده پالیزدار خبر ساز شده بود، اولین بار توسط دادگاه ویژه روحانیت احضار و سپس بازداشت شد. او پس از احضار و پیش از دستگیری در وبگاه شخصی‌اش نوشت: «نمی‌دانم در من چه روحانیتی دیده‌اند که مرا به این دادگاه احضار نموده‌اند!» گفتنی است دادگاه ویژهٔ روحانیت طبق قانون فقط می‌تواند به جرایم انجام‌شده توسط افراد روحانی رسیدگی نماید.


 


برای ارزیابی عملکرد نظام های سیاسی و حاکمیت های مستقر در دنیا از وجوه گوناگون شاید هیچ جا و نهادی همچون « زندان » گویا و معیارنباشد . « آیینه زندان » بخوبی بازتاب دهنده غاییت رفتار این نظام ها و حاکمان با شهروندانشان است چراکه درهر کجا زندانیان با هرعنوانی که باشد بسان انسانهای بی پناهی هستند که در چنگال حکومت گرفتار آمده اند و رفتار ماموران حکومت با هر عنوان و سطحی با این انسان های بی پناه برآمده و ناشی از نگاه و سیاستی است که در متن و بطن حاکمیت مستقرجاری است و با عمل این ماموران در زندان سرریز می کند . بررسی این رفتار با زندانیانی که بدلیل ارتکاب جرمی به زندان افتاده اند قطعا می تواند ارزیابی اولیه ای از رفتار حاکمان را به نمایش گذارد اما این ارزیابی وقتی عمق می یابد که بتوان به بررسی رفتار ماموران حکومت با زندانیانی پرداخت که بدلیل مخالفت با نظام سیاسی یا حاکمیت مستقر به زندان افتاده اند و قدرت دفاع از خود را از دست داده اند .
این مقدمه را برای این آوردم تا شما را دعوت کنم به خواندن کتابی با عنوان " درد زمانه " که در برگیرنده خاطرات " محمدعلی عمویی " است از 24 سال زندانی بودن وی در رژیم پهلوی (از سال 1333 و پس از کودتای 28 مرداد 32 تا سال 1357). در این کتاب بخوبی می توان رفتار عوامل رژیم استبدادی پهلوی را با زندانیان سیاسی در مقاطع مختلف بازخواند و رخداد انقلاب را در« آیینه زندان » دید و اینکه عملکرد ماموران این حکومت بود که زمینه و بستر انقلاب را در جامعه رقم زد و به قولی این شاه و دستگاه حکومتی دیکتاتوری و جبارش بودند که به انجام انقلاب در کشور دامن زدند و کار را بجایی رساندند که برای عامه مردم جز براندازی حکومت چاره ای نماند . البته همه این عوامل و مامورین تصور می کردند و حتی بعضا یقین داشتند که با به بند کشیدن مخالفین و بازجویی و شکنجه کردن آنها و...دارند بیشترین خدمت را به رژیم می کنند ! و صد افسوس باید خورد از اینکه این تجربه تلخ تاریخی که فاصله چندان دوری هم با ما ندارد و برخی از رهبران کنونی جمهوری اسلامی خود در زندان شاه آن را تجربه کرده اند نتوانسته است حاکمیت کنونی کشور ما را از تکرار این تجربه تلخ بازدارد بگونه ای که وضعیت زندان های جمهوری اسلامی همزادی غریبی با مطالبی که در این کتاب آمده ، پیداکرده است و اینکه به رغم انقلاب و تغییر نظام سیاسی از سلطنتی به جمهوری اسلامی، رفتار حاکمیت در زندانها با زندانیان و بالطبع در جامعه با شهروندان درب حکومت بر همان پاشنه ای می چرخد که در رژیم سابق می چرخید! ظاهرا ما ایرانیان به رغم انجام جنبش ها و انقلابها و پرداخت هزینه های سنگین هنوز راه رهایی خود را نجسته ایم و همچنان گرفتار استبداد و ظلم مانده ایم .
در این کتاب مکرر اشاره شده است که جوانانی ضرورت مبارزه با ظلم و ستم و استبداد رژیم پهلوی را دریافته و در این مسیر به دست ماموران گرفتار و به زندان افتاده اند ،اما فارغ از اینکه به کدام ایدئولوژی و نحله و جریان فکری و سیاسی تلعق داشته اند ، غالبشان اهل مطالعه و عمیق نگری در راهی که پا نهاده بودند، نبودند و بعضا نمی دانستند چه نظامی را می خواهند جایگزین رژیم استبدادی موجود کنند، و این همان مشکل تاریخی ما ایرانیان است که غالبا در آنچه « نمی خواهیم » آگاه و متحدیم اما به آنچه « می خواهیم » آگاهی، تفاهم و توافق لازم را نداریم ، و بنظرم علت اینکه ما ایرانیان به رغم تلاشها و تکاپوهای بسیار در تاریخ معاصر و پشت سر نهادن چند جنبش و انقلاب نتوانسته ایم به حاکمیت قانون ،عدالت ، آزادی ، مردمسالاری ،...برسیم در همین نکته نهفته است که غالب ما دل به آرمان های بلند و کلی می بندیم و بعضا حاضریم مال و جان خود را هم در این راه بدهیم اما فاقد یک نظریه و الگوی تعریف شده و منسجم برای عملیاتی کردن این آرمانها در قالب یک نظام سیاسی هستیم و برای همین مرتب تکرار تجربه و پرداخت هزینه می کنیم و راه به مقصد نمی بریم ! بطور مثال از شعار تاسیس « عدالت خانه » در نهضت مشروطه تا شعار « عدالت ورزی » احمدی نژاد بیش از صد سال راه پیموده ایم اما با هر تفسیری از « عدالت » در حسرت عملیاتی شدن آن مانده ایم و بنظرمی رسد که تمسک به این شعار جز فریب و سراب نبوده است و بااین حال باز هم فریب می خوریم ، و از آنهائیکه با چسبیدن به این شعار اسباب فریب مردم و سوار شدن بر مرکب قدرت راپی می گیرند برنامه عمل نمی خواهیم و دراین باره مثالهای فراوان می توان داشت . از اینرو من خواندن این کتاب و کتابهای مشابه را به همه فعالان جنبش سبز و به ویژه جوانان توصیه می کنم تا دریابند بقول دکتر سروش « آرمان بی بصیرت » راه بجایی نمی برد و برای گریز از تکرار تجربه های تلخ تاریخ معاصرمان باید همه فعالان جنبش خود را به سلاح بصیرت و اینکه چه « می خواهیم » مجهز کنیم تا این دور باطل تاریخی رابا پیروزی جنبش بشکنیم و راهی را طی کنیم که به نتیجه نسبی برسد . با این نگاه به نظر من طولانی شدن زمان جنبش سبز نه تنها اسباب ملال و یأس نیست بلکه باید آنرا فرصت خوبی برای بصیرت افزایی افراد و بحث و تبادل نظر برای دستیابی به تفاهم و توافق پیرامون نظریه و الگویی تعریف شده و منسجم برای عملیاتی کردن آرمانهای این جنبش دانست و بدان پرداخت و این وظیفه همه ماست که در این باره تلاش کنیم . نگارنده در نوشته " جنبش سبز به مثابه سرمایه اجتماعی " گام کوچکی در این باره برداشته ام و امید دارم که دیگر افراد جنبش گامزن دراین مسیر باشند و گام های بلند بردارند.
بدون آنکه بخواهم به معرفی بیشتر این کتاب ونقد آن بپردازم بنظرم نویسنده به رغم داشتن گرایش ایدئولوژیک تا آنجا که توانسته روایتی منصفانه از خاطراتش داشته و باید قدردان تلاش او برای برجا نهادن این خاطرات در ذهن و ضمیر تاریخ ما بود . اما در اینجا به کتاب دیگری که در همین ایام خواندم و بازمرتبط است با زندگانی یکی از شخصیت های مطرح و تاثیرگذار تاریخ معاصرایران ، اشاره می کنم هرچند بنطر می رسد ارتباط چندانی با بحث قبلی نداشته باشد . این کتاب با عنوان " زندگی و زمانه سید حسن تقی زاده " بقلم " سید علی علوی " است که توسط " موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی " ( وابسته به وزارت اطلاعات) انتشار یافته است . روشن است که این کتاب کاملا سفارشی است و جهت گیری دارد اما از خلال آن می توان به « زندگی طوفانی » تقی زاده پی برد و برای من جالب بود که چگونه یک فرد مشروطه خواه تندرو در سیر زمان به یک عمله استبداد رژیم پهلوی پدر و پسر تبدیل می گردد و دیگر اینکه این فرد سیاسی چگونه در کشاکش دهر وضعش بجایی می رسد که روزگاری از تأمین معاش روزانه اش عاجز می ماند؟ و این نشان می دهد که سیاسی بودن در ایران چه زندگی بی ثبات و نوسانی را برای افراد بهمراه دارد و از اینروست که در ذهن و ضمیر جامعه ایرانی جا افتاده است که سیاست پدر و مادر ندارد و غالب مردم ما از سیاست و سیاست ورزی به عنوان یک حرفه گریزان هستند که آنرا باید یکی از علت های دوام حاکمیت استبداد وعقب افتادگی در کشورمان قلمداد کرد . البته تقی زاده از معدود سیاستمداران و دولتمردان ایرانی در تاریخ معاصر ماست که با همه « زندگی طوفانی » و مسائلی که داشته است، سر سالم به گور برده و در واقع از این جهت شانس آورده است چون قاعده غالب در ایران تاکنون این بوده است که کمتر سیاستمدار و دولتمردی ، چه در حاکمیت و چه در میان منتقدان و مخالفان آن ، سرسالم بگور برده است! به هرحال خواندن این کتاب هم از این جهت می تواند عبرت آموز باشد که آدمی چقدر می تواند پایبند آرمانهایش بماند و در راه تحقق آنها پایدار باشد ودر چرخش روزگار و کشاکش دهرتغییر جهت ندهد و از انقلابی گری تا عمله استبداد با توجیه تجددخواهی به پیش نرود به رغم همه علم و دانش و سابقه و توانایی هایی که دارد .
منبع : وبلاگ نویسنده بنام " متولد ماه مهر "


 


 


به نام خدای زندانیان بی گناه

« اللهمَّ اجعل صِیامی فیهِ صِیامَ الصائِمین، وَ قِیامی فیهِ قِیامَ القائِمین، وَ نَبِّهنی فیهِ عَن نَومَةِ الغافِلین، وَ هَب لی جُرمی فیهِ یا اِلهَ العالَمین، وَاعفُ عَنّی یا عافِیاً عَنِ المُجرِمین. »

خدایا روزه مرا در این روز مانند روزۀ روزه داران حقیقی قرار بده ، واقامه نمازم را مانند نمازگزاران واقعی مقرر فرما ، ومرا از خواب غافلان بیدار ساز و در این روز جرم و گناهم را ببخش ای خدای عالمیان و مرا عفو فرما ای عفو کننده گناهکاران.

سلام خدای عزیزم!

ممنون که مرا نیز چون دیگر بندگانت بار دادی و بر خوان نعمتت جای دادی و یا این که اجازه دادی من چنین تصوری داشته باشم و شاد باشم به این خیال خوش!

مهربان خدای من!

ممنون که اجازه دادی این رمضان را نیز درک کنم هرچند که بدون همسرجان لطفش برایم کم می شود ولی همراهی در روزه داری هر روزه و شب زنده داری های هر شب درد دوری و بی خبری را تسکین می دهد و هر افطار و سحر که تو در دلم جای باز می کنی تا یاد او هم بیاید و بنشیند در این دل غم زده ام خدایی ات را که منزّه است از هرگونه تنگ نظری و بخل و حسد بیشتر حس می کنم.

همراه شب و روز تنهایی ام!

ممنون که به قدر مصیبت و بلایی که به من داده ای طاقت و صبرش را هم می دهی به مهر، ولی یادت باشد که اگر آنی از عنایتت محرومم کنی بی تابی ها کاری دستم می دهد کارستان!

مخاطب غرولندهای لحظات بی تابی!

از تو تمنایی دارم در این اولین روز ماهت، ماه رمضان: خدای بندگان مضطرّ، حالا که خود به کرمت مانع هجوم اوهام و خیالات دهشتناک بر ذهن خسته من می شوی و نمی گذاری سپاه اهریمن بر وجود ضعیف من غلبه کند، با پخش تصویرهای نامأنوس از همسرجان اسیر تنهایی و بی عدالتی ام که هر روز فشارها و تنگناها برایش بیشتر می شود و کینه توزی ها افزون تر، بیا و در این روزهای روزه داری و شب های احیاء و بیداری دعاهای مرا در حق او و همه ذی حقّان مستجاب گردان.

یاور همه روزهای سخت من!

می شود لطفی بکنی و لااقل پرده ای از آن حقایفی که بر همسرجان وارسته و رشید من گشودی به مهر، بر دل پرتمنای من بگشایی تا اندکی از آن طمأنینه ماورائی که او را نصیب آمده است بهره این کمترین شود و تحمل روزهای فراق و سختی های متعاقب آن را سهل و آسان کند برایم؟

مهربان خدای بندگان مضطرّ!

مرا دریاب که یک لحظه فروگذاشتنت مرا به گردابی هائل خواهد افکند که رهایی از آن ممکن نیست. مرا دریاب و هم چنان شایسته همسری بزرگمردی که نامش موجب فخر من است و نشانش چتر امنیت و اطمینانم، قرار ده.

آمین یا رب العالمین


 


روز اول ماه رمضان

 

سعید متین پور
سعید متین پور روزنامه نگار و فعال مدنی آذربایجانی از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به هشت سال حبس تعزیری محکوم شده است. او روز بیستم تیر ۸۸ از سوی قاضی صلواتی رئیس شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به این دادگاه احضار شده بود که پس از حضور در دادگاه٬ ماموران او را بازداشت و به زندان اوین تهران منتقل کردند.

آقای متین‌پور چهارم خرداد ۱۳۸۶ در زنجان بازداشت و پس از تحمل ۲۷۸ روز بازداشت موقت٬ در هشتم اسفند ۸۷ به قید وثیقه ۵۰۰ میلیون تومانی از زندان اوین آزاد شده بود. این روزنامه‌نگار طی جلسه‌ای غیر علنی در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران محاکمه و به هشت سال حبس تعزیری محکوم شده بود. دادگاه تجدید نظر استان تهران نیز آذر ماه ۸۷ حکم هشت سال زندان این فعال حقوق بشر آذربایجانی را تایید کرد. وی بیشتر مدت زمان بازداشتش را در سلول‌های انفرادی بند ۲۰۹ زندان اوین تهران و تحت شکنجه ها و فشار‌های شدید جسمی و روحی گذرانده است و اینک در اثر همان شکنجه ها از ناراحتی های گوارشی و سردرد و کمردرد شدید پس از آزادی از زندان اوین رنج می برده است و انتقال سعید متین پور به زندان باعث نگرانی از وضعیت سلامتی جسمی او شده است.

متین پور فارغ التحصیل رشته فلسفه از دانشگاه تهران و عضو هیات تحریریه هفته نامه های «یارپاق»، «موج بیداری» و وبلاگ نویس و فعال مدنی است که به دلیل نوشتن مقالات در وبلاگ و سایر فعالیتهای مدنیش با این اتهامات روبرو شده است.

احمد زیدآبادی

احمد زید آبادی در 24خردادماه 1388 یعنی درست یک روز پس از کودتای انتخاباتی نظامیان دستگیر شد. او در این انتخابات حامی مهدی کروبی بود. بگفته همسرش، زیدآبادی ۱۷ روز در یک اطاق یک در یک و نیم متر، در یک سلول انفرادی در حال اعتصاب غذا بوده و ۱۸ روز دیگر هم بدون اعتصاب غذا در همان اتاق بدون هیچ تماس و ارتباطی نگه داشته شده است.

گفته می‌شد مهمترین اتهام او نگارش نامه سرگشاده‌ای خطاب به ایت الله علی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی بود که در آن از انتقادناپذیری وی انتقاد کرده‌بود .

همسر او مهدیه محمدی گرگانی، بعد از نخستین دیداری که با او در زندان داشت گفت، به دلیل فشار های بسیار زیاد، احمد در شرف خودکشی است. برای اولین بار در 17مرداد ماه 1388 اجازه ملاقات به آنها داده شد. همسر زیدا آبادی از شرایط سخت فیزیکی و کم بود امکانات پزشکی خبر داد. احمد زیدآبادی در ابتدا در سلولی مانند قبر و بیسار کوچک برای مدت طولانی بازداشت بوده.

بار بعد، در شهریور 88 آنها توانستند یکدیگر را ملاقات کنند. احمدزیدآبادی به همسرش گفت که در طول بازجویی مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. محمدی گرگانی در مصاحبه ای او گفت : بازجو به همسرش گفته : "ما دستور داریم تا کاری کنیم که تو نسبت به نامه انتقاد از رهبری اعلام برائت کنی، حتا اگر لازم باشد تمام کاغذهایی را که نوشته ای به خوردت بدهیم".

نهایتا زید ابادی در آبان 88 به شش سال زندان محکوم شد. او همچنین از هر نوع فعالیت های اجتماعی و سیاسی محروم شد. این بدان معنی است که زیدآبادی در ایران ممکن است هرگز نتواند دوباره چیزی بنویسد. او همچنین پس از آزادی از زندان باید به تبعید در شهرستان گناباد در شمال شرقی ایران به مدت به پنج سال برود. او نخست در زندان اوین تهران در بازداشت بود ، اما در تاریخ بهمن 88به زندان رجایی شهر کرج منتقل شد .

دادگاه تجدید نظر نیز در دی ماه ۱۳۸۸ محکومیت او را (شش سال زندان، پنج سال تبعید به گناباد و محرومیت مادام‌العمر از هر گونه فعالیت سیاسی و شرکت در احزاب و هواداری و مصاحبه و سخنرانی و تحلیل حوادث، به صورت کتبی یا شفاهی) تایید کرد. . وی بعد از گذراندن دو سال دو ماه زندان، هنوز از حق دسترسی به حقوق اولیه یک زندانی و استفاده از مرخصی محروم است . از او نقل شده که در این باره اینگونه اظهار نظر کرده است :"زندگی به اندازه ای زیباست که همه چیز را می توان قربانی آن کرد، مگر شرافت را، که عزیزتر و زیباتر از زندگی است و لایق آنکه زندگی را قربانی آن کرد.این اصل اساسی زندگی من است و هر کس لحظه ای در این باره تردید کند هرگز مرا نشناخته است. این اشاره ای به شرط اجازه مرخصی از زندان به شرط عدم دیدار با مهدی کروبی، میر حسین موسوی و عبدالله نوری است، که وی از قبول آن سر باز زد.

احمد زیدآبادی در استان کرمان و در سال 1965 به دنیا آمد. همسر وی مهدیه محمدی گرگانی و دارای سه فرزند است. احمد زید در سال 2010 جایزه قلم طلایی آزادی مطبوعات را دریافت کرد.

سابقه روزنامه‌نگاری او از سال ۱۳۶۸ در روزنامه اطلاعات شروع می‌شود. او با روزنامه همشهری و روزنامه‌های اصلاح‌طلب پس از دوم خرداد و در سال‌های ۱۳۸۶-۱۳۸۷ با هفته نامه شهروند امروز همکاری داشت. به او لقب "شرف اهل قلم" را داده اند. همچنین، سردبیر روزنامه آزاد بود که در سال ۱۳۷۸ منتشر می‌شد. او عضو هیئت مدیره انجمن صنفی روزنامه‌نگاران ایران و عضو شورای سیاست‌گذاری سازمان ادوار تحکیم وحدت و دبیرکل این سازمان نیز هست. او در سال ۱۳۷۹ به جرم تبلیغ علیه نظام، تشویش اذهان عمومی و اقدام افسارگسیخته علیه نظام ۱۳ ماه در زندان به سر برد

احمد زیدآبادی، در سال ۱۳۹۰ توسط هیاتی متشکل از ۱۲ کارشناس بین المللی مستقل رسانه ای برنده جایزه آزادی مطبوعات جهانی سازمان یونسکو ۲۰۱۱ موسوم به "گیلرمو کانو" شد.


 


مصطفی تاج زاده در نامه ای به نخست وزیر مصر کودتای انتخاباتی در ایران و وضع نظامیان دو کشور را بررسی کرد.

به گزارش تحول سبز، این زندانی سیاسی در نامه ی خود ضمن تقدیر از نقش ارتش مصر در وقایع اخیر این کشور و مقایسه برخوردهای مسئولانه آنها در قبال مردم معترض با خشونتهای اعمال شده از سوی سپاه جمهوری اسلامی علیه معترضان ایرانی، خواستار آن شده تا ارتش مصر به ایفای نقش بی طرف خود ادامه دهد.

عضو ارشد جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با استناد به تجربه آزادی خواهان ایرانی، نگرانی جوانان مصر در مورد مداخله نظامیان در عرصه سیاست و تحدید و تضعیف میزان اختیارات دولت قانونی را قابل درک خوانده و خطاب به دکتر شرف می نویسد: “ما فعالان سیاسی و انتخاباتی در زندان اوین به همان اندازه که از مداخله نظامیان ایرانی و نقش‌آفرینی آنان در صحنه انتخابات میهنمان رنج می‌بریم، بیم آن داریم که طولانی شدن نقش‌آفرینی نظامیان در صحنه‌های سیاسی، دستاوردهای بزرگ رفتار مدنی سپاه مصر در جریان انقلاب خود را مخدوش کند.”

معاون وزیر کشور دولت خاتمی در این نامه تحلیلی با اشاره به شباهت انکار ناپذیر “شترسواران ” مصری و “موتور سواران” و لباس‌شخصی‌های ایرانی نوشته است: “پیکرهای پاک جوانان مصری که توسط تک تیراندازان بر فراز پل ششم اکتبر در خون خویش غلطیدند، یادآور پیکر عزاداران سبز حسینی در عاشورای ۸۸ بود که توسط لباس‌شخصی‌ها از فراز پل حافظ تهران به پایین پرتاب شدند. ماشین‌های پلیس مصر که با تاراندن و درو کردن صفوف مردم تظاهرکننده راه خود را می‌گشودند، به اندازه همان گشتی نیروی انتظامی که از روی پیکر عزادار سبز عاشورای حسینی در میدان ولی عصر تهران عبور کرد، سرشت افسار گسیخته روش‌های غیر انسانی را در دو سوی خاورمیانه آشکار ساختند.”

رییس ستاد انتخابات دولت اصلاحات با اشاره به مداخلات نظامیان ایران و ترکیه در این کشورها می نویسد: “آرزو می‌کنم سپاه مصر در ورای رویه سپاه ترکیه که به بهانه حمایت سکولاریسم کودتا می‌کند و فراسوی رویه هسته‌های کودتایی نظامی- امنیتی ایران به بهانه “حمایت از اسلام “، راه سومی بگشاید و همچنان که وعده داده است مستقیماً از دموکراسی و حق حاکمیت مردم مصر بر سرنوشت خویش حمایت کند. اطمینان دارم تا زمانی که ملت مصر از انقلاب خود و از التحریر خود حمایت می‌کند، چنین خواهد شد.”

تاج زاده در نامه ی خود به نخست وزیر مصر از وی خواسته است تا موجبات آزادی “مایکل نبیل” وبلاگ نویس مصری را که به جرم توهین به ارتش آن کشور در زندان به سر می برد را فراهم کند. “مایکل نبیل” وبلاگ نویس مصری به دلیل انتقاداتی که در وبلاگ خود به ارتش مصر وارد کرده بود، در دادگاه نظامی به سه سال زندان محکوم شد.

متن کامل نامه ی مزبور به شرح زیر است:

به نام خدا

جناب آقای دکتر عصام شرف

نخست‌وزیر محترم جمهوری عربی مصر

با سلام و تحیت

خبر بازداشت آقای “مایکل نبیل” فعال مصری در همان ماه‌های نخست پیروزی انقلاب باشکوه مصر، به اتهام “توهین به سپاه مصر” برای ما شاکیان کودتای انتخاباتی ایران که با دقت، هیجان و امیدواری رخدادهای انقلاب مصر را تعقیب می‌کنیم عمیقاً مایه نگرانی بود. برای ما که به جرم شکایت و افشای کودتای انتخاباتی و مداخله یک هسته مافیایی- امنیتی در سیاست و انتخابات به زندان افتاده‌ایم، مدعیات یا نگرانی‌ها و حتی بدگمانی‌های مایکل نبیل درباره مداخله مشابه نظامیان در سیاست و پروژه مشابه سپاه مصر برای انتخابات آتی ریاست جمهوری و پارلمان که در سایت اینترنتی او منعکس شده به خوبی قابل درک و فهم بود. حوادث هفته‌های اخیر مصر صحت این نگرانی را اثبات نمود. از جنابعالی انتظار دارم بر عهدی که در آن نماز جمعه تاریخی در میدان التحریر با ملت شریف مصر بستید، پایبند بمانید و ترتیبی اتخاذ فرمایید که به جای بازداشت امثال مایکل نبیل، نگرانی‌ها و دغدغه جوانان مصر درباره سایه نظامیان بر سر سیاست و انتخابات برطرف شود. نه این‌که همچون ایران خانم محتشمی‌پور به جرم پیگیری شکایت همسرش (اینجانب) و شش شاکی دیگر علیه مداخله نظامیان در انتخابات، ۴۵ روز به زندان انفرادی بیفتد و در معرض فشار قرار بگیرد. ما به همان میزان که در آن ۱۸ روز و ۱۸ شب دوران‌ساز “التحریر” با ملت مصر احساس همدلی می‌کردیم، نگرانی جوانان مصر در مورد مداخله نظامیان در عرصه سیاست و تحدید و تضعیف میزان اختیارات دولت قانونی را درک می‌کنیم و بویژه از مطالبه بر حق آنان درباره پایان دادن به محاکمه غیر نظامیان در محاکم نظامی حمایت می‌کنیم.

در حقیقت ما فعالان سیاسی و انتخاباتی در زندان اوین به همان اندازه که از مداخله نظامیان ایرانی و نقش‌آفرینی آنان در صحنه انتخابات میهنمان رنج می‌بریم، بیم آن داریم که طولانی شدن نقش‌آفرینی نظامیان در صحنه‌های سیاسی، دستاوردهای بزرگ رفتار مدنی سپاه مصر در جریان انقلاب خود را مخدوش کند؛ زیرا به تجربه بومی آموخته‌ایم که دغدغه‌ها و رقابت سیاسی به همان میزان که شهروندان غیرنظامی را آزاد می‌سازد، سم مهلکی برای نظامیان است. رهبر فقید انقلاب اسلامی ایران که آن همه بر ضرورت سیاسی شدن شهروندان و ضرورت اعمال حق تعیین سرنوشت هر نسل تأکید می‌کرد و آن را مایه بقای نظام اسلامی بر می‌شمرد، مداخله نظامیان در انتخابات را در حکم بازگشت به نظام شاهنشاهی تلقی و ورود سیاست به پادگان‌ها را به ورود هروئین به آن مکان‌ها تشبیه می‌کرد. از ورای پنجره‌ای که تجربه تلخ اعتیاد سیاسی- انتخاباتی بعضی نظامیان و امنیتی‌های ایرانی به روی ما باز می‌کند، برخی بازداشت‌ها و حوادث ناخوشایند اخیر مصر (به ویژه هجوم لباس‌‌شخصی‌ها علیه جوانان منتقد نظامیان) عمیقاً نگران کننده دیده می‌شود. ملت ما در آیینه درخشان میدان “التحریر” یک بار دیگر سیمای تابناک جنبش سبز را مشاهده می‌کند. به همین دلیل نمی‌خواهیم کمترین غباری بر آن آیینه بنشیند.

سال‌ها پیش ملت ما آنگاه که سپاه مصر در جنگ رمضان ۱۹۷۳ بخش‌هایی از اراضی اشغالی مسلمانان را از حلقوم توسعه‌طلبان اسرائیلی بیرون کشید، با هیجانی مقدس در مساجد به دعا نشسته بود. صحنه‌ای دیگر از این افتخارآفرینی آن گاه متجلی شد که همان سپاه در میدان التحریر از حد و حدود وظایف ذاتی خود تجاوز نکرد و همچون برخی سپاهیان جهان سومی مداخله‌گر در سیاست، میادین شهری و خیابان‌های تظاهرات را با عرصه‌های رزم با دشمن تجاوزگر خارجی بر نیامیخت و به روی تظاهرکنندگان آتش نگشود.

همه آزادیخواهان جهان در آن روزها و شب‌های نفس‌گیر شاهد بودند همان سپاهی که در جنگ با اشغالگران اسرائیلی، افتخار شکستن خط افسانه‌ای “بارلو” را به خود اختصاص داده بود، در جریان قیام ملت خویش علیه دیکتاتوری مبارک افتخاری به مراتب بزرگ‌تر آفرید و نه تنها از خط سرخ ملت مصر در التحریر عبور نکرد و حریم مقدس اجتماعات اعتراضی مردم را محترم شمرد، بلکه خط سرخی در مقابل تهاجم لباس‌شخصی‌های رژیم مبارک ترسیم کرد و به این ترتیب در نقطه اوج یک آزمون دشوار، ضمن دفاع از شرف نظامی خود و حفاظت از حریم تظاهر کنندگان، اجازه نداد خدشه‌ای بر آن افتخار تاریخی وارد آید. این دستاورد برای ملت ما که متاسفانه در فضای کودتای انتخاباتی دو سال پیش شاهد مخدوش شدن خطوط حائل نظامی‌گری و سیاست‌ورزی بوده است، معنای ویژه‌ای دارد و به همین دلیل نگرانی جریان‌های گوناگون سیاسی و نیز جوانان مصری در تأخیر برگزاری انتخابات را درک می‌کنم. همچنانکه ترس برخی جریان‌های لیبرال مصر در قبال اولویت انتخابات را بی‌وجه می‌دانم و معتقدم هرگونه تأخیر در انتخابات و تجدیدنظر در جدول زمانی تعیین شده به هر بهانه‌ای که باشد به سود دموکراسی نخواهد بود. استدلال لیبرال‌ها درباره ضرورت تأخیر در انتخابات شباهت نگران‌کننده‌ای با استدلال گروه‌های افراطی و چپ‌گرای ماه‌های نخست پیروزی انقلاب اسلامی ما دارد که معتقد بودند در شرایطی که انقلاب هنوز تعمیق نیافته و ذهن توده‌ها هنوز از رسوبات بورژوایی پاکسازی نشده، انتخابات معنایی ندارد. می‌توان نگرانی برخی لیبرال‌های مصر را درک کرد که تصور می‌کنند اگر در شرایط کنونی و با این سرعت انتخابات برگزار شود، تنها کسانی شانس پیروزی دارند که از سال‌ها قبل نزد مردم شناخته شده‌اند و نیروهای برآمده از انقلاب فرصت کافی برای شناساندن خود به توده‌ها نخواهند داشت.

واقعیت آن است که اگر جلوی این اشکالات و نواقص واقعی از طریق تأخیر در انتخابات گرفته شود، خود دموکراسی از دست خواهد رفت و دوران دخالت نظامیان در سیاست طولانی‌تر خواهد شد.

این استدلال چپ‌گرایانه که “باید برای محو امکان فریبکاری توده‌ها، پیشاپیش انقلاب را عمق ببخشیم” در مدت کوتاهی علیه شش “انتخابات دموکراتیک” در همان نخستین سال پیروزی انقلاب اسلامی ایران علم شد، اما سال‌ها بعد در بستر مداخله نظامیان در عرصه سیاست، به استخدام گروه جدیدی در آمد که این بار عنوان نظارت استصوابی- نظامی عزم صوری‌سازی انتخابات را داشتند. هر دو جریان چپ‌گرا و استصوابی می‌گفتند باید “منافع حقیقی مردم” را از عقاید نوسان‌پذیر مردم در شب انتخابات تفکیک کرد و “صلاحیت نامزدها” را از جایی به جز صندوق انتخابات اخذ کرد. برای هر دو گروه مذکور انتخابات شرّی ناگزیر بود که می‌بایست مهندسی و مدیریت و لذا بلاگردانی شود و نه فرآیندی آزاد که باید مدیران جامعه از دل آن برآیند. اما تجربه نشان می‌دهد توده‌ها از طریق مشارکت فعال در انتخابات مهارتی را کسب می‌کنند که در هیچ عرصه دیگری حاصل نمی‌شود. دموکراسی واقعی همان چیزی است که امروز مصری‌ها و ایرانی‌ها و همه ملل تحول‌خواه از آن به انتخابات آزاد، شفاف و منصفانه تعبیر می‌کنند.

جناب آقای دکتر شرف

نماز جمعه پیروزی انقلاب مصر، آن روز که شما در میدان التحریر وعده یک مصر دموکراتیک را دادید و گفتید: “أدعوا الله أن أرى مصر بلداً حراً، الرأی الحر فیها خارج الزنازین” (مصر سرزمین آزادی باشد که در آن عقاید آزادانه در خارج از زندان‌ها بیان شود) یادآور نماز جمعه‌های خاطره‌انگیز و از دست رفته انقلاب ما و خطبه‌های علمای روشنفکر و آزادیخواهی همچون مرحومان طالقانی و منتظری و نیز یادآور تنها نماز جمعه سبز ملت ما در ۲۶ تیر ۸۸ بود که خطبه‌های آن به دلیل انعکاس مطالبه‌های ملت در خصوص آزادی بیان و آزادی زندانیان سیاسی به مانیفست حداقلی جنبش سبز تبدیل شد. لذا امروز که یک فعال سیاسی در مصر به دلیل افشاگری‌ یا ابراز نگرانی از مداخله سپاه کشورش در سیاست به زندان می‌رود، یک سوال جدی رخ می‌نماید: آیا به وعده‌های انقلاب مصر وفا خواهد شد؟ آیا مصر جدیدی در امتداد مدینه فاضله التحریر ساخته خواهد شد؟ تجربه انقلاب اسلامی ایران و بویژه روند حوادث در سال‌های اخیر کشورمان به ما می‌گوید پاسخ این سوال بیش از آنکه در گرو وفای به عهد سیاستمداران باشد، در گرو وفاداری ملت به آرمان‌های خود و نیز وفاداری نظامیان به همان عهدی است که در اس.ام.اس مجلس اعلای نیروهای مسلح خطاب به شهروندان مصر آمده: “نحن على علم و درایة بمطالب الشعب و المواطنین الشرفاء و نعمل للوفاء بها ” (ما به مطالبات مردم و شهروندان شریف خویش علم و درایت داریم و به آن وفا خواهیم کرد).

این پیام با همه ایجاز خود برای قربانیان کودتای انتخاباتی ۸۸ بیانگر یک معنای ژرف و تفاوت عظیم بین سپاه مصر و برخی نظامی- امنیتی‌های مداخله‌گر در انتخابات مذکور است. فرق بین رفتار یک سپاهی که برخی از اعضای آن به شکل کاملاً هدفمند و از قبل طراحی شده شبح امنیتی سازی را بر فراز کمپین انتخاباتی جریان رقیب حزب پادگانی به گردش در ‌آوردند و اس.ام.اس‌های ناظران انتخاباتی را به منظور کور کردن نظارت الکترونیکی بر روند انتخابات قطع کردند (آنچنان که در سخنرانی خود افشاگرانه یکی از کودتاگران، یعنی سردار مشفق آمده است، عملیات مختل سازی چشم ناظران انتخاباتی و سلب شفافیت انتخابات با عملیات نظامی علیه “دشمن” همطراز ارزیابی می‌شود و آن را “لطف امام زمان” می‌خواند) با اس.ام.اس. سپاه مصر درباره وفای به عهدش با مطالبات دموکراتیک شهروندان آن قدر عظیم است که به تنهایی می‌تواند به دلیل بعد الکترونیکی آن انقلاب و این کودتای الکترونیکی، همه نقاط اشتراک و تفاوت جنبش سبز و انقلاب مصر را توضیح دهد و راز کامیابی و ناکامی آتی هر دو جنبش اصلاحی (جنبش سبز) و انقلابی (انقلاب ۲۵ ژانویه مصر) را بر ملا کند.

اگر در مصر به تعبیر دکتر “مراد وهبه” فیلسوف عرب با «از بین رفتن فاصله‌ها»، هم فاصله زمانی و هم فاصله مکانی در «فیس بوک» و در حقیقت به یمن «مرگ فاصله‌ها» بهره‌گیری از زمان ممکن گردید” و استفاده از پدیده الکترونیکی فیس‌بوک برای گرد هم آمدن مردم جهت تحقق دموکراسی” زمینه‌ساز تولد “دموکراسی الکترونیکی” شد، در ایران در یک رویکرد کاملاً معکوس، تهاجم نظامی- امنیتی به ستادهای انتخاباتی و نظارتی و قطع کردن اس.ام.اس.‌ها و مختل سازی چشم نظارت الکترونیکی رقبای انتخاباتی نامزد حزب پادگانی تبدیل به نقطه آغاز یک کودتای ارتجاعی علیه دستاوردهای باشکوه‌ترین انقلاب مردمی قرن بیستم گردید. تفاوت آن دموکراسی الکترونیکی و این کودتای الکترونیکی علیه دموکراسی انتخاباتی ملت ایران را می توان در تفاوت نگرشی که در ورای اس.ام.اس. سپاه مصر و اس.ام.اس. قطع کردن کودتاچیان ایرانی وجود دارد، باز شناخت. به همان میزان که پیام اس.ام.اس. “نحن على علم و درایة بمطالب الشعب و المواطنین الشرفاء و نعمل للوفاء بها” ارجاعی کاملاً آشکار به مطالبات بیان شده ملت مصر در التحریر دارد، اعلام وضعیت فوق‌العاده نظامی و قطع اس.ام.اس.‌های ناظران کمپین انتخاباتی آقای موسوی، آن طور که در سخنرانی سردار مشفق و نیز سخنان مشابه سایر سرداران و عاملان کودتا آمده، به وضوح ناظر بر”التحریر ایرانی” در خیابان‌های سبز انتخابات در شب‌های قبل از ۲۲خرداد ۱۳۸۸ است و هیچ ربطی به آنچه در روزهای پس از انتخابات در اعتراض به کودتای انتخاباتی رخ داد ندارد. در ایران سردار مشفق در سخنرانی خود به طرزی کاملاً ناشیانه فاش کرد که عملیات مختل‌سازی چشم‌های نظارتی ناظران مهندس موسوی یک عملیات صد در صد نظامی و امنیتی علیه “دشمن” انتخاباتی به منظور پیشگیری از تکرار پدیده پیروزی اصلاح‌طلبان در دوم خرداد ۱۳۷۶ بود. به فرازی از جملات او دقت فرمایید: “… مهدی‌ هاشمی رفسنجانی نرم‌افزاری وارد کشور کرده بود و گفته بود که این نرم‌افزار را در مجلس خبرگان به کار گرفتیم و موثر شد. همین مقدار به شما بگویم که در انتخابات ریاست جمهوری، نرم‌افزاری که ایشان وارد کشور کرده بود وصل می‌شد به یک اس.ام.اس. سنتری که از طریق دیش‌های ماهواره‌ای در قشم و کیش ارتباط برقرار می‌کرد و با سیستم مخابراتی کشور ارتباط چندانی نداشت. برای هر کدام از ناظران انتخاباتی خودشان یک موبایل و یک خط ایرانسل گذاشته بودند که در سراسر کشور و سر صندوق‌های رأی، ساعت به ساعت اطلاعات صندوق‌ها را از طریق همین اس.ام.اس. سنتر منتقل بکنند به این اتاق جنگی که مهدی‌ هاشمی رفسنجانی راه انداخته بود.

در تهران سه اتاق درست کرده بودند که در هر کدام از اتاق‌ها حدود ۳۰ دختر و پسر پای کامپیوتر نشسته بودند. قرار بود در اتاق اصلی مهدی ‌هاشمی و میرحسین موسوی حضور پیدا کنند و از آن‌جا انتخابات را کنترل و هدایت بکنند. نماینده کاندیدا بر سر صندوق وقتی شماره اس.ام.اس. سنتر را می‌گرفت، بعد از وصل، اگر شماره ۱ را می‌زد حجم جمعیت را نشان می‌داد که زیاد است یا کم! ۲ را اگر می‌زد یعنی اصولگرایان بیشتر رأی دارند یا اصلاح‌طلبان. هر کدام از این عددها در این اس.ام.اس.سنتر تعریفی جداگانه داشت. این‌ها ساعت به ساعت تمام انتخابات را در سراسر کشور می‌خواستند رصد بکنند.”(سخنرانی سردار مشفق یکی از بازیگران کودتای انتخاباتی ۸۸ علیه اصلاح‌طلبان ایرانی)

همین نظارت الکترونیکی به تنهایی می‌توانست برنامه کودتا را مختل کند و لذا سردار مشفق در همان سخنرانی به مختل سازی این سیستم افتخار می‌کند و می‌گوید “به لطف امام زمان (عج) شب انتخابات، بین ساعت ۸ تا ۱۲ شب هر سه جا شناسایی شد و هر سه جا را مختل کردیم و نگذاشتیم در انتخابات به شکل دلخواهشان اختلال ایجاد بکنند.”

به این ترتیب از اعترافات ناشیانه و لو دهنده یکی از نظامیان کودتاچی که بعدها پس از انتشار آن در فضای سایبری تبدیل به مستندات حقوقی هفت محکوم به زندان در دادگاه‌های نمایشی پس از کودتا گردید، مشخص می‌شود که همه عملیات کودتایی و از آن جمله صدور حکم بازداشت دسته‌جمعی فعالان انتخاباتی منتقد حاکمیت تک‌صدایی در ایران، در چارچوب یک نقشه نظامی- امنیتی صورت گرفت و مربوط به برنامه‌ای بود که ماه‌ها قبل از انتخابات و کاملاً مستقل از نتیجه انتخابات طراحی شده بود. فارغ از این جنبه عملیاتی و الکترونیکی، تفاوت ژرف سپاه مصری و فرماندهان کودتاگر در سپاه ایران در نحوه نگرش این دو به التحریر و خیابان‌های سبز ایران در شب‌های قبل از انتخابات متجلی می‌شود. یعنی در حالی که اس.ام.اس. تجدید عهد سپاه مصر با مطالبات مردم در التحریر مضمونی کاملاً دمکراتیک دارد و چراغ سبزی آشکار برای گذار تجمع‌کنندگان در التحریر به عرصه سیاست نوین مصر است، اس.ام.اس. قطع کن‌های ایرانی نگاهی کاملاً متفاوت به التحریر ایرانی یا همان خیابان‌های سبز شب‌های انتخابات دارند. در این خصوص سخنرانی سردار مشفق (که بعدها مضمون آن بارها علیه اصلاح‌طلبان و سبزها از سوی سخنگویان و سرداران کودتا تکرار شد) به اندازه کافی گویا و افشاگر این حقیقت است که نگاه توطئه‌بین به جنبش سبز نگاهی است که نفس مشارکت منتقدان تک‌صدایی در انتخابات را هدف گرفته و آن را مخل \پیشبرد اهداف کودتایی می‌داند. این نگاه مدت‌ها قبل از اینکه اساساً کمپین انتخاباتی آغاز شود، در نهانگاه‌های امنیتی شکل گرفته بود و مبنای تصمیم‌سازی و سپس تصمیم‌گیری کلان حکومتی ضد هر نوع رقابت‌طلبی خارج از چارچوب حزب پادگانی شده بود و مستقل از نتیجه انتخابات “خط سرخ” نظام مورد نظر کودتاگران را ترسیم می‌کرد. زنجیره انسانی سبز شب‌های انتخاباتی خرداد که در امتداد طولانی‌ترین خیابان تهران، جنوب و شمال پایتخت را به هم متصل می‌کرد و در نوع خود در تاریخ جنبش‌های اصلاحی و مسالمت‌آمیز بی‌نظیر بود و شاید بتوان آن را پیشتاز روند باشکوهی دانست که بعدها در التحریر مشاهده کردیم، از دید سردار کودتا این طور توصیف امنیتی می‌شود: “در ایام تبلیغات [تبلیغات انتخاباتی در شب‌های قبل از انتخابات ۸۸] همزمان با شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)، ستاد موسوی برنامه‌ریزی کرده بود که از میدان تجریش تا میدان راه‌آهن با لباس سبز کارناوال راه بیندازند؛ درست در روزی که در میدان ولی‌عصر (ع) هر ساله هیأت رزمندگان اسلام برنامه برگزار می‌کند. این موضوع به آقای بهزادیان‌نژاد تذکر داده شد و ایشان ابراز بی‌اطلاعی کرد. خود میرحسین موسوی هم در این خصوص خبری نداشت. … پس از بررسی‌ها مشخص شد که در اتاق جنگ روانی به این موضوع خوراک می‌دهند … . با این طرح مشخص است که این‌ها قبل از انتخابات تصمیم به اغتشاش داشتند. این‌ها از قبل گفته بودند که باید بین جنبش‌ها پیوند برقرار کنیم. چرا که هر جنبشی به تنهایی بیاید نظام با آن‌ها برخورد می‌کند. بنابراین باید این جنبش‌ها پیوند بخورند و به یک خیزش عظیم اجتماعی علیه نظام تبدیل شوند. این ماجرای کشته‌سازی نیز جزو طراحی‌های جلسات اصلاح‌طلبان بوده است که قبل از انتخابات می‌خواستند خونی ریخته شود و …”. توجه دارید که این توصیف امنیتی از کمپین رقیب حزب پادگانی مربوط به شب‌های قبل از انتخابات است و با وجود آنکه به شکل کاملاً مسالمت‌آمیز و مدنی و آرام برگزار شد و گام بزرگی در جلب و افزایش مشارکت بالای ملت محسوب می‌شود، صرفاً بدان دلیل از سوی ستاد کودتا به عنوان یک کارناوال ضد امنیتی ارزیابی می‌شود که به قول سخنگوی آن ستاد خصلت و منشی “چندین جنبشی” داشت و پلی انسانی بود که در عین برقراری ارتباط بین شمال و جنوب پایتخت (پل فقیر- غنی) چندین جنبش اجتماعی را به یکدیگر متصل و خیزش خزنده کودتای نظامیان مداخله‌گر در انتخابات را با اختلال مواجه می‌کرد. به سخنان سردار مشفق دقت فرمایید: “قبل از انتخابات راه‌اندازی تبلیغات وسیع و کارناوال راه انداختند که در چشم و منظر مردم و در جهان نشان دهند که همه مردم می‌خواهند که دولت اصلاحات بیاید. با لباس‌های سبز یک کارشان این بود که بعد از صندوق اگر کسی دیگر بیرون بیاید به دنیا بگویند که شما دیدید که همه مردم از ما حمایت می‌‌کردند و همه حامیان ما در خیابان بودند اما از صندوق یک کس دیگری بیرون آمد. این لشکرکشی‌های خیابانی جزو برنامه‌های طراحی شده بود. جلو دوربین این‌ها را می‌آوردند در حدی که خودی‌ها هم نگران شده بودند که چه خبر شده. همه طرفدار این‌ها هستند. در حوزه عملیات روانی سنگین این کار را کردند.”

به باور من همین “چندین جنبشی بودن ” و تکثر گفتمانی و چندین صدایی ویژگی‌هایی است که امروز مصری‌ها در توصیف تنوع میدان التحریر به کار می‌برند.

اگر چنین است و واژگان و ادبیات سیاسی جدید مصری‌ها در توصیف انقلاب با شکوه خود، همان واژگانی است که مخالفان تک‌صدایی در ایران در توصیف حماسه سبز خود به کار می‌برند، باید به آسیب‌پذیری‌های مشترک آن انقلاب با این جنبش نیز دقت کرد و نسبت به همه اشکال دخالت نظامیان در سیاست (مستقل از مذهبی بودن یا سکولار بودن آن) حساس بود. هم از این روست که حساسیت جوانان مصر (بویژه نسل فیس‌بوک به منزله پیشتاز و نیروی محرکه انقلاب مصر) را کاملاً موجه می‌دانم و از حقوق دموکراتیک و انسانی آنان دفاع می‌کنم.

بر خلاف آنچه این روزها در مصر شایع شده و رفتار غلط اقتدارگرایان داخلی کشور ما نیز به آن دامن زده است، انقلاب اسلامی ایران به دلیل “مذهبی بودن” و یا “خمینیستی بودن” نیست که از مسیر اولیه خود و از آرمان‌ها و وعده‌های دموکراتیکش دور شده است، بلکه این نظامی- امنیتی کردن فضای سیاسی و انتخاباتی است که مستقل از ماهیت مذهبی و یا سکولار نظام‌ها عمل می‌کند و در شرایط مشخص خاورمیانه، رنگ واحدی به همه اشکال سکولار، مذهبی و قبیله‌ای دیکتاتوری می‌زند. در کشور ما نیز دقیقاً این عبور خزنده نظامی از خمینی و وصایای موکد و مکرر او و عبور از قانون اساسی و تجربه بشری درباره ضرورت عدم مداخله نظامیان در سیاست و انتخابات است که متاسفانه چهره انقلاب باشکوه ما را در منظر آزادیخواهان جهان، بویژه دموکرات- مسلمان‌های منطقه مخدوش کرده است. به همین لحاظ هنگامی که مجلس اعلای نظامیان مصر حضور احزاب دین- بنیاد را ممنوع می‌کند و ژنرال طنطاوی فلسفه این ممنوعیت را “پیشگیری از ظهور یک خمینی دیگر”در صحنه سیاست مصر می‌خواند، در ورای این تدابیر به ظاهر “دموکراتیک” نطفه‌های مداخله نظامی در سیاست را مشاهده می‌کنم. زیرا تجربه ترکیه در عصر کودتاهای نظامی و تجربه کنونی ایران در فضای عبور نظامی از آرمان‌های انقلاب نشان می‌دهد که چه در حالتی که نظامیان کودتای خود را با توسل به ماهیت “دینی” رقیب توجیه می‌کنند (کودتای افشا شده “پتک آهنین” در ترکیه نمونه بارز این مدعاست) و چه در حالتی که سرداران کودتای انتخاباتی ایران در ماه‌های قبل از انتخابات با مطالعه جزوه انتخاباتی آقای مهندس موسوی موسوم به “جزوه زیست مسلمانی” به این نتیجه می‌رسند که به قول سردار مشفق “در جزوه زیست مسلمانی آنچه که به ذهن میرحسین موسوی تراوش پیدا کرده، مخالفت با حکومت دینی است. او می‌گوید حکومت دینی معنا و مفهومی ندارد. ما باید حکومت دینداران را داشته باشیم نه حکومت دینی” و نتیجه می‌گیرد “این جریان «غیر دینی» باید به هر قیمتی که شده از مسیر رقابت انتخاباتی حذف شود”، در واقع یک اتفاق رخ می‌دهد و دموکراسی (چه دموکراسی دینی، چه غیر دینی) از ناحیه واحدی ضربه می‌خورد؛ از ناحیه نظامیانی که وظایف ذاتی خود را باور ندارند و پیشروی نظامی را به منظور تسخیر عرصه‌های سیاسی و اشغال فضای مدنی شهروندان آغاز می‌کنند. آرزو می‌کنم سپاه مصر در ورای رویه سپاه ترکیه که به بهانه حمایت سکولاریسم کودتا می‌کند و فراسوی رویه هسته‌های کودتایی نظامی- امنیتی ایران به بهانه “حمایت از اسلام “، راه سومی بگشاید و همچنان که وعده داده است مستقیماً از دموکراسی و حق حاکمیت مردم مصر بر سرنوشت خویش حمایت کند. اطمینان دارم تا زمانی که ملت مصر از انقلاب خود و از التحریر خود حمایت می‌کند، چنین خواهد شد.

جناب دکتر شرف

طی روزهای حمایت از انقلاب مصر که به نوعی زمینه‌ساز تجدید حیات و بازسازی جنبش سبز نیز بود، مردم ما به مدد رسانه‌های اجتماعی جدید، با مهارت و سرعت به مراتب پیشرفته‌تری در زیر تفاوت‌های اسمی و نامگذاری شده “سکولار” و “مذهبی”، خویشاوندی نهفته اشکال گوناگون دیکتاتوری در دو سوی خاورمیانه را کشف و افشا کردند. بویژه روز حمله لباس‌شخصی‌ها و شترسواران و شب کشتار معترضان مصری بر فراز “پل ششم اکتبر” توسط تک تیراندازان، به نقطه اوج هم‌حسی و همدلی بین مردم ایران و مردم مصر تبدیل شد. در آن لحظات نفس‌گیر ناگهان احساس کردیم همه ما مصری هستیم. هموطنان نکته‌پرداز من بلافاصله با استفاده از جناس لفظی به افشای شباهت انکار ناپذیر “شترسواران ” مصری و “موتور سواران” و لباس‌شخصی‌های ایرانی پرداختند. پیکرهای پاک جوانان مصری که توسط تک تیراندازان بر فراز پل ششم اکتبر در خون خویش غلطیدند، یادآور پیکر عزاداران سبز حسینی در عاشورای ۸۸ بود که توسط لباس‌شخصی‌ها از فراز پل حافظ تهران به پایین پرتاب شدند. ماشین‌های پلیس مصر که با تاراندن و درو کردن صفوف مردم تظاهرکننده راه خود را می‌گشودند، به اندازه همان گشتی نیروی انتظامی که از روی پیکر عزادار سبز عاشورای حسینی در میدان ولی عصر تهران عبور کرد، سرشت افسار گسیخته روش‌های غیر انسانی را در دو سوی خاورمیانه آشکار ساختند.

جنبشی که جوانان عرب در فضای انقلاب‌های مصر و تونس به شکل گذار “من الفیس بوک إلى الشارع” تعبیر می‌کنند، پیش‌تر در ایران تجربه شده بود و اکتویست‌های مصری آن روز که فیس‌بوک و اینترنت و موبایل را در جهت افشای تقلب انتخاباتی به کار گرفتند و گفتند “بتلفونک انتقل للعالم التزویر فی انتخابات مجلس الشعب” در واقع تجربه جنبش سبز را در نظر داشتند و امروز هم نوبت ماست که از التحریر بیاموزیم. التحریر در همان حال که درخشش جنبش سبز ملت ایران را روزآمد کرد، رسوایی شیوه‌های حسنی مبارکی و ضد التحریری اقتدارگرایان منطقه را تشدید نمود. درخشش آن صحنه‌های زیبا در مصر مجالی تازه در اختیار افکار عمومی ملت ما نهاد تا برای عبور از تاریکی استبداد راه تازه‌ای جست‌وجو کنند.

جناب آقای دکتر عصام شرف

نمایشی که دو سال پیش اقتدارگراهای ایرانی برای محاکمه فعالان سیاسی و انتخاباتی بر صفحه تلویزیون رسمی آوردند، دقیقاً نگاتیو آن صحنه درخشانی است که در التحریر دیدیم. همان تفکری که در آن جا در “میدان” بود، در این جا به زندان رفت و محاکمه شد. اقتدارگراهای ایرانی به جای این که ریشه جنبش اعتراضی هموطنان خود را در اعماق جامعه خودی ببینند، دست به یک فرافکنی رسوا زدند و شبیه‌سازی ایران و انقلاب‌های مخملی صربستان و گرجستان و اوکراین را در دستور کار عملیات نظامی، پلیسی و روانی علیه منتقدان خود قرار دادند. کیفرخواستی که نظامیان مداخله‌گر در انتخابات با شتابزدگی سرهم بندی کرده بودند، آن چنان ارجاعی به انقلاب‌های مخملی در کشورهای بلوک شرق سابق داشت که آدمی در می‌ماند که آیا این‌جا یک کشور اسلامی و انقلابی است یا این شبح سرگردان میلوسویچ و دیگر کمونیست‌ها و ورشکستگان سیاسی دوران فروپاشی است که از زباله‌دان تاریخ سر بر آورده و در ردای قضاوت، انتقام شکست بلگراد و تفلیس و کی‌یف را در تهران می‌جوید.

خوشبختانه درخشش التحریر بازار این قبیل شبیه‌سازی را بی‌رونق کرد. با در نظر گرفتن نقش حیاتی شبیه‌سازی در گفتمان امنیتی اقتدارگراهای ایرانی، می‌توان به عمق کمک معنوی و سیاسی جنبش‌های دموکراسی‌خواهی منطقه به جنبش سبز پی برد. نظامیان مداخله‌گر در سیاست و انتخابات، شبح شبیه‌سازی را در همه فضاهای پنهان و آشکار انتخاباتی به پرواز درآوردند. این شبح در بولتن‌های دشمن‌شناسی و تصمیم‌سازی به منظور توجیه نیروهای منتقد خودی، در جریان عملیات نظامی علیه مراکز الکترونیکی و نظارتی ناظران انتخاباتی، در شکنجه‌گاه‌های اوین و کهریزک و بر فراز داگاه فعالان سیاسی و انتخاباتی گشت می‌زد. تصورش را بکنید مدعی العموم و در واقع فردی که به نمایندگی از نظامیان مداخله‌گر در انتخابات، متن کیفرخواست را قرائت می‌کرد، قبل از این‌که اتهامات مشخصی را علیه متهمان حاضر در دادگاه متوجه کند، خود را ناچار می‌بیند ابتدا به اثبات “کودتایی” و نه “انقلابی” بودن جنبش ضد میلوسویچ و شواردنادزه بپردازد و پس از تبرئه قصاب مسلمانان بالکان و پس از “کودتای مخملی” نامیدن آنچه در ادبیات سیاسی جهانی به “انقلاب مخملی” معروف شده است، پلی موهوم بین دو “کودتای” سبز و مخملی بزند!

خدمات معنوی و سیاسی مردم مصر به جنبش سبز در همین نقطه جلوه می‌کند. شما مصری‌ها با شعارهای دموکراسی خواهی و شعار “الشارع لنا” فقط خیابان‌های مصر را به تسخیر صاحبان واقعی آن در نیاوردید، بلکه قلمرو نوینی از سمبل‌ها و نمادها را به سود همه آزادیخواهان منطقه فتح کردید. غنای تصویری التحریر که نماز جمعه و قرآن و صلیب و بانوان روسری‌پوش و نقاب‌پوش و بی‌حجاب و جوانان و نسل فیس‌بوک و نسل سنتی و مسیحیان و مسلمانان و مذهبی‌ها و غیر مذهبی‌ها را یک جا داشت، گستره تازه‌ای به ادبیات و زیبایی‌شناسی جنبش‌ها،‌ از جمله جنبش سبز اعطا کرده است.

جناب آقای دکتر عصام شرف

ما مایل هستیم تجربه خود را در این زمینه به اطلاع برادران و خواهران مصری برسانیم و به نوبه خود مشتاقیم از تجارب و دستاوردهای آنان بیاموزیم. بر خلاف آنچه اخیراً آقای احمدی‌نژاد و بعضی از مقامات ایرانی به دفاع از جریان سرکوب در سوریه گفتند، حقوق بشر، آزادی بیان و بویژه مسأله حق تعیین سرنوشت یک ملت در جریان انتخابات‌های آزاد منصفانه و شفاف را صرفاً یک مسأله داخلی این یا آن کشور نمی‌دانم. به همین دلیل پیشنهاد می‌کنم همه با هم ترتیبی اتخاذ کنیم که امکان حضور نظارتی فعالان مدنی و حقوق بشری کشورهای منطقه در انتخابات آتی مصر فراهم شود. متقابلاً ما نیز بتوانیم پذیرای زن و مرد مصری و سوری و تونسی و بحرینی و لیبیایی و یمنی در انتخابات‌های آتی ایران باشیم و از کمک نظارتی آنان در جهت تضمین سلامت انتخابات بهره‌مند شویم. بر این باورم که به علت شکل‌گیری جنبش سبز و اعتلای روزافزون اما آرام و ژرفش، اقتدارگراهای ایرانی در برابر یک گزینه دوگانه قرار گرفته‌اند. آنان مجبورند یا تن به یک انتخابات واقعاً آزاد و شفاف و منصفانه دهند یا اینکه همچون دوران محمدرضا شاه هرگونه تعارف دموکراتیک را کنار بگذارند و انتخاباتی کاملاً بی‌روح، نمایشی و صوری برگزار کنند. جنبش‌های دموکراسی‌خواهی منطقه احتمال شق اخیر را روز به روز پرهزینه‌تر و رسواتر و در نتیجه ضعیف‌تر نموده و تکرار کودتای انتخاباتی به شکل “واقعاً نظامی اما با روکش دموکراتیک ” را بسیار دشوار کرده است. روند فوق در جهت اصلی‌ترین مطالبه جنبش سبز، یعنی انتخابات واقعاً آزاد به دور از مداخله کودتاگران انتخاباتی عمل می‌کند.

سبز اندیشان و اصلاح‌طلبان ایرانی از پیروزی انقلاب مصر بهره و حظ معنوی برده‌اند و به همین لحاظ به خود اجازه می‌دهند نگران آینده آن باشند. این نگرانی آن‌گاه مضاعف خواهد شد که هر دو جنبه خارجی و داخلی تهدیدها علیه دموکراسی نوپای مصر را مورد توجه قرار دهیم. آمریکا مدت ۶۰ سال به نام “امنیت”، در امور داخلی مصر و دیگر کشورهای خاورمیانه دخالت و از دیکتاتورها حمایت می‌کرد. با رعایت حقوق بشر و آزادی‌های اساسی، منفذ ورود آمریکا را ببندید و اجازه ندهید این بار به نام “آزادی” در امور داخلی مصر مداخله کند. در جنبه سلبی رخداد بزرگ مصر، شکست مفتضحانه رژیم دیکتاتوری شکست همه اشکال دیگر دیکتاتوری در جلوه‌های مذهبی یا سکولار نیز هست. رفتار لباس شخصی‌های شتر سوار مبارک به همان اندازه رسواگر لباس شخصی‌های سرزمین ما در سرکوب تظاهرات مسالمت‌آمیز و مدنی کشورمان بود که گفتمان تلویزیون رسمی مصر در اسرائیلی نمایاندن دموکراسی خواهی مردم مصر. اگر تلویزیون رسمی مصر در روزهای انقلاب مدعی حضور فعال و خط دهنده “جواسیس اسرائیل ” در میدان التحریر بود، متن کیفرخواست علیه متهمان ستادهای انتخاباتی کاندیدای رقیب حزب پادگانی نیز با علم کردن یک “جاسوس اسرائیلی” (که البته نام او ذکر نمی‌شود) می‌کوشید اثبات کند که دموکراسی خواهی هواداران موسوی در جریان انتخابات، یک امر “اسرائیلی” است و ریشه در توطئه‌هایی صهیونیستی دارد که از زمان حیات رهبر فقید انقلاب آغاز شده و تا خیابان‌های سبز خرداد ۸۸ استمرار یافته است. به این لحاظ یک مصر دموکراتیک مبطل مبادی ایدئولوژیک کودتای انتخاباتی است و نشان می‌دهد که بر خلاف مدعای کودتاگران و ایدئولوگ‌های کودتا، دموکراسی یک مقوله صرفاً “غربی” نیست؛ یک واقعیت “عربی” و خاورمیانه‌ای نیز هست. به همین دلیل الگوی دموکراسی‌های عربی در همان حال که یک عذاب دل آزار و مستمر برای صهیونیست‌هاست، اعمال دیکتاتوری توسط اقتدارگرایان ایرانی را نیز با دشواری مواجه خواهد کرد. آنها دیگر نمی‌توانند به سهولت آب به آسیاب صهیونیست‌ها بریزند و به این مدعای اشغالگران فلسطین کمک کنند که می‌گوید “اسرائیل تنها جزیره آزاد و تنها دموکراسی خاورمیانه در اقیانوسی از دیکتاتوری‌های عربی و اسلامی است”. اگر اوضاع به لطف قادر متعال و با هوشیاری مردم به همین ترتیب پیش برود، این بار به جای “یک سطل آب”، این سونامی دموکراسی مسلمانان است که خواب آن “جزیره ثبات” صهیونیستی را برآشفته خواهد کرد. در همان حال سلاح ایدئولوژیک دیکتاتورهای منطقه را که به بهانه “مبارزه با اسرائیل” مطالبات اصلاحی و دموکراتیک مردم خویش را سرکوب می‌کنند خواهد ستاند. از یک سو، دولت اسرائیل دیگر نمی‌تواند در محافل غربی به نام اینکه “تنها دموکراسی خاورمیانه است” ظلم و تجاوز مستمر علیه فلسطینی‌ها را توجیه کند و از سوی دیگر مستبدان جوامع مسلمان، از جمله اقتدارگراهای ایرانی هم نمی‌توانند به همان روشی که در دو سال گذشته و در مانیفست حزب پادگانی که در متن کیفر خواست متهمان فعالان انتخاباتی منعکس شده بود، دموکراسی را توطئه جاسوس‌های اسرائیلی بخوانند. به همین ترتیب اگر مصر واقعاً نوینی در امتداد معماری سیاسی التحریر به دست جوانان عرب ساخته شود، مفهوم هویت ملی و عربی نیز دستخوش دگرگونی و تحول تازه‌ای خواهد شد و هویت سازی‌های فاشیستی ملی در همه اشکال عربی و ایرانی رنگ خواهد باخت.

با احترام

سیدمصطفی تاج‌زاده


 


شاخه ی جوانان جبهه ی مشارکت ایران اسلامی در بیانیه ای با اعلام این که برقراری امنیت از وظایف ذاتی حکومت و نیز از مسئولیت های دائمی (نه دوره ای) نیروی انتظامی به عنوان ضابط قانونی آن است تاکید کرده اند: ما با هرگونه دخالت در امور شخصی شهروندان و نیز نقض کرامت انسانی، حقوق اساسی و آزادی های بنیادین آنها به شدت مخالفیم و آن را نه تنها خلاف حقوق جهانشمول بشر و همچنین قانون اساسی و قوانین موضوعۀ کشور می دانیم بلکه معتقدیم این رفتارها به مصلحت کشور و حاکمان امروزی آن هم نیست.

جوانان این حزب اصلاح طلب در بیانیه ی خود پرسیده اند: آیا نوع پوشش یک دختر جوان یا پسر جوان ایرانی چه بر مبنای شرع و چه بر مبنای قانون، بیشتر می تواند باعث فساد در کشور باشد یا مسئولینی که با دست داشتن در جیب خزانۀ ملت، بی حساب آن را صرف مطامع و امیال تمامیت خواهانۀ خود می کنند و در نهایت هم خیانت در امانت رأی و نظر این ملت می کنند؟ به راستی وظیفه دستگاه قضا و ضابطان آن برای برخورد با کدام یک از این ها حیاتی تر و لازم تر است؟

 

بسم الله الرحمن الرحیم

ملت شریف و آگاه ایران

باری دیگر با آغاز فصل تابستان آنچه که تحت عنوان “طرح ارتقای امنیت اخلاقی و اجتماعی” توسط نیروی انتظامی آغاز گشته و هر روز نمایۀ تازه تری از آن در رسانه های وابسته، با افتخار و سربلندی، رونمایی می شود؛ از سر گرفته شده است.

اکنون و با گذشت بیش ار یک ماه از اجرای مجدد این طرح اکثر ناظران دلسوز و آگاه به این امر معترفند که آنچه در این روزها رخ می دهد نه تنها در بهبود وضع امنیتی جامعه تأثیری مثبت نداشته است، بلکه رفتارهای خلاف قاعده و در مواردی بسیار خلاف شأن انسانی که توسط این ضابطان رخ می دهد باعث عمیق تر شدن شکاف دولت-ملت و نیز رویگردانی خیل عظیمی از جوانان ایران زمین از دینداری و انجام شعائر دینی است.

مشخص نیست تا چه زمانی باید انتظار کشید که نیروی انتظامی خود را پاسخگوی به ملّت و در چارچوب قانون و تحت نظارت قانون بداند؛ تا دست به ارتکاب اعمالی فراقانونی نزنند یا در صورت ارتکاب تخلف قانونی حداقل خود را در پیشگاه دادگاهی صالح و عادل مسئول و پاسخگو بیابند.

بی شک ریشۀ این بی قانونی ها در بی توجهی روزافزون مسئولین به عمل در چارچوب قانون و بی اثر و بی رنگ شدن نهادهای قانونی نظارتی در کشور است. هنگامی که نمایندگان مجلس برای بیان چند سؤال از مسئول قوۀ اجرایی کشور چندین و چند بار به خود شک و شبهه راه میدهند تا مبدا اعتراض به رفتارهای غیرقانونی دولت به اقدامی علیه نظام! تعبیر شود؛ دیگر چه امیدی می توان از نهادهایی چون نیروی انتظامی داشت که خود را فی نفسه فاقد وظیفۀ پاسخگویی در مقابل نهادهای نظارتی و ملت می دانند؟

آیا نوع پوشش یک دختر جوان یا پسر جوان ایرانی چه بر مبنای شرع و چه بر مبنای قانون، بیشتر می تواند باعث فساد در کشور باشد یا مسئولینی که با دست داشتن در جیب خزانۀ ملت، بی حساب آن را صرف مطامع و امیال تمامیت خواهانۀ خود می کنند و در نهایت هم خیانت در امانت رأی و نظر این ملت می کنند؟ به راستی وظیفه دستگاه قضا و ضابطان آن برای برخورد با کدام یک از این ها حیاتی تر و لازم تر است؟

نکتۀ دیگر که به درستی امروز محل اشکال بسیاری از ملت آگاه ایران بویژه جوانانی است که بخش عظیمی از جمعیت کشور را تشکیل می دهند؛ آنست که آیا اعضای هیئت حاکمه که خود حداکثر بخشی از افراد متوسط جامعه اند، می توانند بگویند چه پوششی یا چه شیوۀ زندگی کردنی برای افراد جامعه مناسب تر است؟ و اگر بخشی از جامعه از الگوی آنان تبعیت نکرد باید آنان را به ضرب و زور وادار به پذیرش آن ساخت؟

بی تردید آنچه در چارچوب این طرح در حال اجراست نه تنها دارای پشتوانه ای قانونی نیست بلکه به صراحت با اصول ۲۲،۲۳،۳۲،۳۶،۳۷،۳۸،۳۹ قانون اساسی و نیز مواد ۱،۲،۵،۶،۷،۸،۹،۱۰،۱۱،۱۲،۱۳،۱۴ قانون “احترام به آزادیهای مشروع و حفظ حقوق شهروندی” در تعارض قطعی است.

شاخه جوانان جبهه مشارکت ایران اسلامی معتقد است که برقراری امنیت از وظایف ذاتی حکومت و نیز از مسئولیت های دائمی (نه دوره ای) نیروی انتظامی به عنوان ضابط قانونی آن است ولی ما با هرگونه دخالت در امور شخصی شهروندان و نیز نقض کرامت انسانی، حقوق اساسی و آزادی های بنیادین آنها به شدت مخالفیم و آن را نه تنها خلاف حقوق جهانشمول بشر و همچنین قانون اساسی و قوانین موضوعۀ کشور می دانیم بلکه معتقدیم این رفتارها به مصلحت کشور و حاکمان امروزی آن هم نیست.

گسترش روزافزون گرایش جوانان کشورهای اروپایی به حجاب و دین و سیر معکوس آن در ایران نشان می دهد که سیاست های قهری در پیش گرفته شده طی سالیان بعد از انقلاب نه تنها موثر نبوده بلکه نتیجه عکس داده است.

از مسئولین نیروی انتظامی می خواهیم تا دیرتر نشده است با جمع آوری گشت های ارشاد و برخورد سلبی و قهری با شهروندان به اسم ارتقای امنیت اخلاقی و اجتماعی دست بردارند و نیز از ریاست قوه قضائیه می خواهیم تا بر اساس مادۀ ۱۵ قانون ” احترام به آزادیهای مشروع و حفظ حقوق شهروندی” به تخلفاتی که ذیل اجرای این طرح اتفاق افتاده و می افتد رسیدگی کند و نسبت به مجازات قانونی این متخلفین اقدام عاجل نماید.

بی شک صبح آزادی نزدیک است، سحرگاهی که شهروندانی آزاد در ایران فردا خواهند توانست به آن شیوه که خود صلاح می دانند زندگی کنند و به آنان تعرضی بابت نحوۀ پوشش یا شیوۀ زیستن آنان صورت نگیرد. اگر هم به سهو و خطا تعرضی غیرقانونی به آنان شد دادگاهی صالح و عادل به دفاع از حقوق شهروندی آنان خواهد پرداخت.

شاخه جوانان جبهه مشارکت ایران اسلامی

مرداد ۱۳۹۰


 


اولین جلسه دادگاه دکتر علی شکوری راد، عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت اسلامی روز شنبه برگزارشد.

شکوری راد مهرماه سال گذشته برای اولین بار بازداشت و پس از سه هفته با وساطت آیت الله شبیری زنجانی از زندان آزاد شد. بدنبال آن در آذرماه بعلت انتساب مطالبی به رییس قوه قضاییه برای بار دوم بازداشت شد.

روز شنبه اولین جلسه دادگاه وی برگزار شد که گزارش آن به نقل از وبسایت شخصی این فعال سیاسی در پی می آید:

امروز صبح اولین جلسۀ دادگاه من برگزار شد. دادگاه در محل شعبۀ 26 دادگاههای انقلاب اسلامی با ریاست آقای پیر عباسی تشکیل شد. رسماً چیزی در مورد غیر علنی بودن دادگاه به ما ابلاغ نشده بود ولی وکلای من می گفتند در دادگاههای انقلاب اصل بر غیر علنی بودن است و بنا را بر این گذاشته بودند که دادگاه غیر علنی است. به همین دلیل به اعضاء خانواده ام بخصوص خانمم که می خواستند به دادگاه بیایند گفتم فکر نمی کنم اجازۀ حضور بدهند و آنها را از آمدن منصرف کردم. کلاً ورود به ساختمان دادگاههای انقلاب بدون تأیید منشی شعبه امکان پذیر نیست و اگر هماهنگ نشده باشد از همان پائین، جلوی ورود اشخاص گرفته می شود. امروز هم که سیستم الکترونیکی کنترل ورود از کار افتاده بود و همۀ کارها دستی انجام می شد و مأموران کنترل پائین تا کسی احضاریه نداشت برایش برگۀ ورود صادر نمی کردند. بنابراین غیر از قاضی و نماینده دادستان، آقای فراهانی، فقط من بودم و وکلایم آقایان خندان و کرمی. ابتدا نماینده دادستان متن کیفر خواست حدوداً ده صفحه ای را خواند، سپس جناب قاضی پس از پرسش های هویتی از من به عنوان متهم، از من و وکلایم پرسید آیا لوایح دفاعیه خود را نوشته ایم که ما گفتیم هنوز نه. و تقاضا کردیم در این جلسه دفاع شفاهی بکنیم و سپس در فرصتی که دادگاه می دهد لوایح دفاعیه خودمان را تقدیم کنیم. آقای قاضی ابتدا تعجب کرد ولی بعد گفت اشکال ندارد. ابتدا از من خواست دفاع خود را همانجا مکتوب کنم و در عین حال به وکیلم آقای خندان اجازه داد ایرادات شکلی خود به پرونده را مطرح کند ولی پس از مدتی به من هم اجازۀ صحبت داد. من هم ابتدا اعتراض خودم را به روند بازجوئی های پیش و پس از بازداشت، و بازپرسی ها و بازداشت در دوباری که زندانی شدم مطرح کردم و به اینکه بازجویم برگه های بازجوئی در بار اول بازداشتم را ضمیمه پرونده نکرده است و بخشی از اموالم را پیش شخص خودش نگاه داشته است اعتراض کردم. متأسفانه گزارش بازجو بسیار مغرضانه و خلاف واقع تنظیم و نوشته شده بود و من ناگزیر شدم برای جلوگیری از ایجاد ذهنیت غیر واقعی در جناب قاضی، توضیحاتی را در مورد خودم ارائه کنم . گفتم من مسئولیت هر چه که گفته ام یا نوشته ام را می پذیرم و نگران هر حکمی که دادگاه بر اساس آنها به من بدهد نیستم ولی گزارش بازجو واقعی نیست و چهره ای که از من معرفی کرده با واقعیت من تطبیق نمی کند و متأسفانه وی خواسته است ذهن قاضی را از ابتدا خراب کند.

برخورد قاضی و دانش حقوقی و دینی او خوب بود و اجازه داد من و وکلایم صحبت هایمان را مطرح کنیم و حتی وقتی بین من و وکلایم با نماینده دادستان بحث در می گرفت اجازه می داد بحث به نتیجه برسد که البته زیاد هم نمی رسید ولی در چند مورد با مداخله و اظهار نظر حقوقی خودش بحث را به نتیجه رساند. بخشی از وقت جلسه نیز به بحث و مناظرۀ بین من و نماینده دادستان در مورد ولایت فقیه گذشت و جناب قاضی در پایان جلسه گفت اجازه دادم بحث ادامه پیدا کند تا با طرز تفکر شما آشنا بشوم. از نظر من هم بد نبود چرا که فرصت شد از دیدگاههایم در این رابطه دفاع کنم. البته دیدگاههای من در وبلاگم ضبط و موجود است. از جناب قاضی خواستم خودش به وبلاگ من سر بزند و مطالب ، کامنت ها و پاسخ های من به کامنت ها را ببیند و صرفاً به بخش های گزینش شدۀ بازجو و یا بازپرس که در پرینت های موجود در پروندۀ من های لایت شده اند بسنده نکند. جلسۀ دادگاه سه ساعت طول کشید و جلسۀ بعد پس از درخواست وکلای من که در ماه رمضان نباشد به دوماه بعد موکول شد. قرار شد در این مدت من در مورد تک تک برگه های ضمیمه در پرونده ام که چهار جلد قطور شده است اظهار نظر کنم و صحت یا عدم صحت آنها را گواهی کنم.علاوه بر مطالب وبلاگم که پرینت اغلب آنها در پروند وجود دارد. بریده روزنامه هایی از مصاحبه های من و یک سری گزارش های اطلاعاتی اغلب در مورد سخنرانی های من در سالها قبل و عمدتاً در دورۀ نمایندگی مجلس در پرونده هست که من تا کنون فقط توانسته ام آنها را تورق کنم. در همین اندازه هم با نکات بسیار جالبی برخورد کرده ام که جای مطرح کردن آنها در این نوشته نیست ولی برخی از آنها را که حکایت از بی دقتی و ضعف کار بررسی کنندگان است در دادگاه مطرح کردم.

جلسۀ بدی نبود. هرچند نمی شود از ظاهر کار به باطن آن پی برد ولی به لحاظ شکلی به هر حال جلسۀ قابل قبولی بود. تا ببینیم چه می شود.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به norooz-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به norooz@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته