میترائیسم آئین مهر خدای است. الوهیتی با سرمنشأ ایرانی است که رد آن حتّا تا ۱۳۰۰ پیش از میلاد مسیح هم میرسد و احتمالاً به زمانی بسیار پیشتر از آن و یکی از آئینهای شرقی است که از طریق جهان هلنی به عنوان جایگزینی بر دین رسمی در رم گسترش یافته است.
این آئین از اواخر قرن یکم پس از میلاد پای گرفت و در دوران امپراتوران سِه وِه ری (Severi) به حداکثر گسترش خود دست یافت. میترائیسم غربی با تکوینی پیچیده و دراز از یک آئین کهن ایرانی شکل گرفت و همچون بسیاری از آئینهای دیگر با ریشهی شرقی، او نیز ویژگیهای دینهای بدوی و رازآمیز داشت. این یکی از دلایلی است که به خاطر آن زیارتگاهها و مهرآوهها همواره در فضاهای زیرزمینی یافت شدهاند.
خدای میترا و آئینهای راز ورزانه اش گویا از طریق دزدان کیلیکیه (Cilicia ) که از پمپئی در سال ۶۷ پیش از میلاد به یونان اخراج شدند به دنیای یونانی/رمی وارد شد. جائی که این دین در آنجا شواهد مختصری بر جای گذاشته است. شمار فراوانی از ردّپای این اعتقاداتِ گاه خرافی در شبه جزیره ی ایتالیا دیده شدهاند که در پایان قرن نخست میلادی تثبیت و با حداکثر سرعت گسترش یافتند. به ویژه در ایالات شمالی نظیر (مسیا، داچیا، پانّویا، آلمان و بریتانیا). البته از طریق پادگانهای نظامی که به همراه بردگان فعالترین مبلغان دین مهر بودند.
مجموعهی منابع محدود نوشتاری مربوطه، ما را به این استنتاج سوق میدهند که استناد به آثار باستانشناسی مربوط به میترا از اهمیت خارقالعادهای برخوردار بوده واست چرا که اعتقادات این آئین در شمار بسیاری از نقشهای موجود در مهراوهها بازنمایی و برساخته شده است.
البته داستان این آیین به بخشهای مختلفی تقسیم میشود. میترا از دل صخرهها زاده میشود با یک مشعل و یک کارد در دستانش. با یک ضربهی سرنیزه آب را از دل سنگ جاری میکند. در پی این ماجرا اسرار میترا با سول آغاز میشوند که البته از وی متمایز است ولی در عین حال با او همکاری تنگاتنگی دارد. باری پیمانی میان دو الوهیت بسته میشود و هر دو به ضیافتی مینشینند و بعد سوار بر ارابهی خورشید به آسمان میروند. در شمایلنگاریها میترا مکرراً به همراه وارونا آمده است که به او تشخّصی میبخشد که دو حالت آسمان را- یعنی شب و روز یا همان توالی کیهانی و انسانی- تداعی میکند. وارونا شروران و مجرمان را مجازات میکند. در حالی که میترا حامی عدالت و پیمان است و احشام (که حامی چارپایان خوب است) و انسانهای درست.
علاوه بر آثار آسمانی و خورشیدی شخصیت اصیل او در ارتباط است با عدالت مضاعف و در معنای ضمنی کیهان شناختی آن و مربوط به رستگاری واپسین (soteriologic) و متمرکز بر رهایی انسان. امّا رویداد مرکزی آئین مهر بدون شک قربانی کردن گاو (گاو اوژنی) است. گاوی که مرگ او باعث ایجاد حیات است و باروری گیتی. شمایل نگاری این رویداد همواره در قعر یک غار بوده است که معمولاً به شکل دراز و با دو ردیف نیمکت در دو سو بوده است که در آنها قربانیان نهاده و ضیافتهای آئینی و مناسک برپا داشته میشده اند. علاوه بر خدا و گاو، در گاواوژنی همواره تصاویر نمادین دقیقی حاضر بوده اند. یک سگ و یک مار که خون گاو را مینوشیدهاند. یک عقرب که به بیضههای او چنگ میزده. خوشههای گندم که از دم حیوان میرنده میروئیده اند و یک کلاغ.
البته معنای آنها روشن نیست. کژدم و مار معمولاً همچون نیروهای شرّی دیده و انگاشته شدهاند که سعی دارند مانع از خونریزی شوند و پراکنده شدن تخم گاو در شکوفاندن و بارور ساختن زمین است، سگ ولی از خون آن قوت میگیرد در حالی که خوشه به معنای نمادین قدرت حیاتی است که از گاو میرا رها میشود ودر معنای گیاهان سبز. کلاغ پیک الهی، ارتباط میان میترا و سول را برقرار میکند.
یک تفسیر بسیار رایج و تفکر برانگیز حیوانات گوناگون قبلی را به تظاهرات ستارگان و مفهوم ستاره شناختی آسمان و صور فلکی پیوند میدهد. در حالی که گاو اوژنی و حضور سول، آئینی رازآمیز را به ذهن متبادر میکنند که تلویحاً اشاره دارد به ساز و کار اعتدال جوی. ویژگی کیهانی مهر بعدها توسط حضور همیشگی دو مشعل آوران در کنار او یعنی کائوتس و کائوتوپایس متمایز میشود که از لحاظ ویژگیهای ظاهری همچون مهراند و با او نوعی تثلیث را میسازند که در واقع تداعی کنندهی سیر روزند و متناسباً آفتاب سحرگاه و نیمروز و شامگاه را نشان میدهند و در عین حال در آسمان سالیانه به بهار و تابستان و پاییز اشاره دارند. همچون بسیاری از آئینهای راز ورزانه در آیین مهر نیز مراتب تشرّفی رازآمیز تصدیق شده که تقدم آن با اجرای پیمان بندی نوآمدگان بدین آئین بوده است. ورود فقط برای مردان مجاز بوده و نوپا میتوانسته تدریجاً به هفت درجه ی تشرف مشرف شود.
(کلاغ، نینفوس یا نیمف، سرباز، شیر، پارسی، پیک خورشید و پدر) البته با آزمونها و مراسمی که آشکارا از آنها بسیار اندک میدانیم.
البته میبایست این شخصیت پذیری اساساً نمادین باشد و خشک و سرد. درست همچون همان مراسم گاو اوژنی که نقطهی مرکزی آئین مهر است و اجرای آن در مهرآوه ها به دلیل ابعاد کوچک مکان غیر ممکن است.
به گمان برخی دانشوران نظم خاص سلسله مراتبی تشرف، همچون ویژگی پیروزمندی خدای مهر و محتوای اخلاقی مهر پرستی از انگارهی کهن ایرانی نبرد جاودان خیر علیه شرّ میآید و بیانگر موفقیت نفوذ اسرار بعدی آیین مهر نزد سربازان است و البته بعدها در نزد امپراتوران، به گونهای که ارنست رنان را وا میدارد بنویسد: اگر مسیحیت در گسترش خویش از چند بیماری مهلک از حرکت باز ایستاده بود جهان اکنون میترائی بود.
اوج مهر پرستی در قرن دوم و سوم میلای بود. دورهای که اختصاصاً ناآرام بوده است و در طول آن امپراتوری روم از بحرانی متزلزل بوده که فقط اقتصادی و نظامی نبوده، بلکه داشته همهی جهان پاگانی را مصرف میکرده است. دنیایی که البته دیرتر در مسیحیت مضمحل شد. این آیین در این دوره از دین شرقی خورشید متمایز شده بود که البته با مهر پرستی تفاوت داشت ولی در زمان پادشاهی آئورلیانوس (م ۲۷۵-۲۷۰) توسط توده ی مردمی که متعهد به اجرای آئین درباری بودند با آن درآمیخت و در پی آن دیوکلتزیانوس سعی کرد تا هم آئین مهر را نگاه دارد هم آئین پرستش سول شکست ناپذیر را. در لژیونهای سلطنتی در آن دوره دین مهر حتّا در طبقات فرهیخته نیز گسترش داشت و حتّا تا حد خود امپراتور.
میترائیسم بدون این که هرگز دین رسمی دولت شود از بخت بلندی برخوردار بود. علاوه بر سپاه، بیش از همه در بین طبقات فرودست جامعه نظیر بردگان و آزادگان، کارگران، صنعتگران و بازرگانان خرده پا فراگیر شد.
در همان زمان از همین طبقات اجتماعی مردمی و نیز از نیازهای روحانی هماهنگ مردم، دین بزرگ تک خدایی عصر هم بر میخاست. دین مسیح که مهر پرستی را همواره همچون رقیب خطرناک خود میانگاشت که علاوه بر ریشه های شرقی مشترکشان، عناصر مشترک بسیاری میان دو آئین وجود داشت. ماجرای آب جاری کردن مهر از دل صخره بعدها تحت عنوان معجزه ی صخره ی موسی شناخته شد و معجزه ی چشمه ی پطرس قدیس و البته نمی توان از توازی میان درخشش و تبرّک یاد نکرد و گذشت. باور مشترک به احیای مردگان و روز جزا که مهر اداره ی آن را بر عهده داشت یا مسیح و همین طور انطباق بزرگداشت روز زایش خدا که در ۲۵ دسامبر تثبیت شده و روز انقلابین زمستانی است، در میان هر دو دین مشترک است. با این حال در نبرد افسارگسیخته ی میان دو جامعه پیروزی نخست با مسیحیان بود آن هم با فرمان کنستانتین در سال ۳۱۳ میلادی. در حالی که ترویج دوباره ی دین پاگان توسط جولیانو آپوستاتا (۳۶۳-۳۶۱) شروع شد که اجازه ی بزرگداشت آئین میترا را به همه داد. البته بیشتر با توجه به توقف تخریب مهرآوه هایی را که از قبل آغاز شده بود. با پیروزی تئودوزیوس برائوجینو (۳۹۴م) دین مسیح قطعاً بر دین میترا تفوق یافت که هنوز در برخی نواحی حاشیه ای مقاومت میکرد. در حالی که در رم بر روی مهرآوههای غارت و تخریب شده، کلیساهای کوچک و جامع برافراشته میشدند.
اسطوره
دو افسانه ی متفاوت وجود دارند در ارتباط با زایش این خدا که از گزینش او برای تحقق بخشی به اراده ی غلبه بر شرّ کیهانی و اخلاقی برای نجات نوع بشر حاصل آمده اند. بر طبق افسانه ی نخست: میترا احتمالاً از سنگ زاده شده و احتمالاً مسلح است به دشنه ای در یک دست و مشعلی در دست دیگر و با کلاهی فریجی بر سر.
به عکس افسانهی دوم روایت میکند که خداوند تصمیم میگیرد به جهان بیاید و در بطن باکرهای جای میگیرد و نور را در غار میبیند. جشن زایش او در ۲۵ دسامبر بوده(و خوب است به خاطر آوریم کلیسا تنها در قرن چهارم بود یعنی کم و بیش در سال ۳۳۱م که این تاریخ را پذیرفت و این تاریخ را روز زایش قطعی مسیح نامید) و به همین سان بر طبق همین افسانه میترا جهان خاکی را ۳۳ سال پس از زاده شدنش رها میکند تا به آسمان برسد.
هر کدام از این قصه ها هم که در باب زادن او صحّت داشته باشد، زندگی او قهرمانانه بوده است. نخستین کنش او همان مقهور ساختن سول است و بعد توافق کردن با او و دریافت تاجی نورانی از او و سپس به دام انداختن گاو و بردن او به غار و گذراندن مجموعهای از دشواریها به سبب یک مار و یک عقرب که فرستادگان خدای شرّ اهریمناند. از کالبد مثله شدهی گاو همهی شاخه های مفید سرچشمه میگیرند به ویژه زندگی که از خون او و گندم که از جوهر او. از تخم او به عکس همهی حیوانات مفید برای آدمی زاده میشوند. برای پایان بخشی به کار خود میترا به یاری سول به آسمان میرود و از آن جا حمایت خویش را از آدمیان ادامه میدهد.
در شمایل نگاریها همواره مهرخدا به همراه دو شخصیت تصویر میشود که موسوماند به مشعل آوران و نامهایشان کائوتس و کائوتوپاتس است و آنقدر در پیوند با مهر بودهاند که عملاً یک خدای واحد را ساختهاند یا مهر سه گانه. نخستین آنها مشعل افراشته میآورد و آن دیگری مشعل افتاده و چرخهی خورشیدی را مصوّر میکنند از بامداد تا غروب و در همان آن چرخه ی حیات را. گرمای نوربخش حیات و سرمای یخ بندان مرگ را. درست مشابه مسیحیت. مشابهات آن با دین مسیح تنها در پیوند با یکی از افسانههای مربوط به زایش نیست بلکه در تناسخ و نوع هالهای هم است که خورشید به او عطا میکند.
آئین مهر هفت مرتبه تشرف پیش بینی میکرد:
کلاغ – کوراکس
عروس – کریپتیکوس
سرباز – میلس
شیر – لئو
پارسی – پرسس
پیک خورشید – هِلیود روموس
پیر – پاتر
آنکه به مرتبت والای تشرف میرسید یعنی پیر یا (پدر) یا (پاتر) که همان عنوانی است که با آن یک کشیش مسیحی را خطاب میکنند، کسی بود که مجالس آئینها را میآراست و نمایندهی خدا بر زمین شمرده میشد. کلاهی بر سر میگذاشت و لباسی سرخ میپوشید (همچون کاردینال ها) و عصایی چوپانی داشت با نوک خمیده (دقیقاً همان که پاپ در دست دارد ) همچون نماد موفقیت.
خیلی زود مسیحیان نخستین به مهرپرستی همچون یک تحریف شیطانی آئینهای بسیار مقدس دینشان نگریستند در حالی که به احتمال خیلی قویتر و در حقیقت به عکس بود و این آنها بودند که خیلی سخت مناسک آن آیین را دنبال میکردند.
آئین
گرچه مهر یک خدای آفتابی ست مهرآوه ها یا معابدی که در آنها آئین ها اجرا میشدند زیرزمینی بودند. به احتمال زیاد در یادبود غاری که در آن مهرخدا زاده شد یا زیست؛ و به احتمال زیاد این زرتشت بود که این سنت را آغاز کرد. در برخی حالات، غار تصویرگر کیهان در همهی پیچیدگی هایش بود و اشیاء موجود در آن عناصر و بخشهایی نمادین بودند. متأسفانه اطلاعات ما دربارهی این آئینها و نمادشناسی و تفکرات کیهانشناختی و ستاره شناختی آئین مهر که میبایست بسیار پیچیده بوده باشد و برای متشرفین به درجات بالا بسیار مبرهن و آشکار، اندک است. از برخی نقشهای بازیافته در مهرآوههای گوناگون (البته نمونه های مهرآوه های مزین به نقاشی بسیار کمیابند و اغلب در آنها مجسمه و نقش برجسته هست) بر میآید که در طول اجرای مناسک، پیروان این آیین نقابهایی میزدهاند که درجهی تشرف آنها را نشان میداده است. آنچه بارز است این است که پیروزی بر گاو وحشی پیروزی نظم بر آشوب و بربریّت را نشان میدهد. و نقطهی اوج مراسم ضیافتی بوده بر پایهی نان (فرآوردهی گندم یا جوهر گاو) و آب (یا شاید شراب فرآورده ی انگور یا خون گاو). همچنین در این موارد هم شباهت آن با مسیحیت در شام آخر خیلی زیاد است. متأسفانه قواعد آئینی که پدر (پیر) در طول اجرای مناسک بیان و اجرا میکرده مشخص نیست. گویا به هر حال نوعی روند تصفیه از طریق هفت در وجود داشته (و نه الزاماً فیزیکی). برای هر مرتبه ی تشرف یک در تصویر شده و همچنین یکی برای هر مدار آسمانی مشهور (ماه – تیر – ناهید – خورشید – بهرام – مشتری و کیوان) و شاید با شمایل های هفت نماد تشرف. در برخی موارد سلولی هم هست در زیر تالار اصلی به نام سانگوئینیس ( sanguinis ) و از طریق سامانهای از مجاری که به احتمال زیاد به درد نوعی تعمید میخوردهاند و کار ویژهشان در غسل با خون قربانی شده بوده است.
مهرپرستی، رمزگانی کیهانی
برگرفته از نوشته ی السّاندرو اکونومو
مطالعهی مهرپرستی به موازات دیگر آیینهای رازورزانه به دلیل فقدان متون مکتوب و تفسیرهای شمایل نگارانهی دندانگیر به قدر کفایت پیچیده است. کمبودی که به همان نسبت بررسی آن را دشوار میکند. عنصر بنیادین در مهرپرستی مجلس گاواوژنی است یا قربانی کردن گاو توسط خداوند. از میان تفاسیر گوناگون جذابترین تفسیر همان است که در شمایل نگاری مهری مجموعهای میبیند از رمزگان ستاره شناسانه که نتیجتاً شناخت گسترده و متعالی رهروان آیین مهر و همین طور آفرینندگان این آیین را از نجوم بازتاب میدهد که به احتمال زیاد مجموعهای نمادین اندیشیده بودند برای مخفی داشتن دکترین خویش از دیگران. در اینجا به خصوص من شما را ارجاع میدهم به نظریهی داوید اولانسِی که در کتاب خود با عنوان «رازهای میترا، کیهانشناسی و رهایی در جهان کهن» آن را به تفصیل واشکافی میکند.
تمام مقامات صالحی که در زمینهی مطالعهی مهرپرستی پس از او آمدهاند در تفاسیر گوناگون خویش همه در این زمینه یکدل بودهاند که گاواوژنی را باید یک نقشهی آسمانی انگاشت. بدان سان که انگار میبایست در یک لحظهی مقرّر از سال چنین رویدادی در آسمان رخ بدهد و در واقع نیز تفوق نمادشناسی سماوی و حضور نشانه های منطقه البروجی و سیاره ای در این نقش انکارناپذیرند. به همان گونه درباره ی نمادهای عناصر و دخمه های پریان، پورفیریوی فیلسوف چنین تفسیری ارائه میدهد که مهرآوه ها مکانهایی بودهاند زیرزمینی که به ویژه تصویر کیهان را ارائه میدادهاند. با نگرشی گذرا به انگارههای پیشتر که در عناصر حاضر در مجلس گاواوژنی معادل صور فلکی را میبینند میتوان گاو را معادل صورت فلکی ثور، سگ را صورت فلکی کلب اصغر، مار را آبمار یا هیدرا، جام را صورت فلکی پیاله، کژدم را صورت فلکی عقرب، کلاغ را صورت فلکی کلاغ و شیر را صورت فلکی اسد انگاشت. سنبله که در برخی نقشها از دم گاو قربانی فرو میریزد نیز همان ستارگان سنبلهاند. بعلاوه مولف از خویش میپرسد چرا همهی این معادلها در جوار میترا هستند و البته چرا در آن دوره این نقوش در مجلس گاواوژنی کنده میشدهاند؟
در واقع هم باید دانست که در عصر یونانی/ رمی، اعتدالین در برج میزان و حمل میافتادهاند که البته در صحنه ی گاواوژنی نقش نشدهاند و به جای آنها اهمیت ویژهای به ثور و عقرب داده شده است.
با فرض بر این که گاواوژنی نشانگر خط استوای آسمانی باشد باید آن را در لحظه ای تصویر کند که در آن اعتدالین در این دو نقطه ی منطقه البروجی میافتادهاند. یعنی حدوداً از ۴۰۰۰ تا ۲۰۰۰ سال پیش از میلاد. در همان حال اسد و پیاله نمایانگر تغییر فصول اند در اسد و دلو، و سنبله که در تصویری از نقطهای که خنجر در تن گاو فرود میآید خارج شده احتمالاً ستاره ی سنبله را نشان نمیدهد. بلکه ارتباط میان اعتدالین بهاری و نوزایی سالیانهی گیاهان را نشان میدهد.
در قدیم غالباً افلاک را با دو دایره میکشیدند که یکدیگر را قطع میکردهاند. یعنی دایرهی مربوط به استوای آسمانی (یا شعاع استوای زمینی به کرهی آسمانی ) و دایره البروج (مسیر مدوری که سیارات و خورشید و ماه به نظر میآید میپیمایند.) در نقطه ای که در آن این دوایر با هم برخورد میکنند دقیقاً همان استواها هم وجود دارند که همیشه هم به صورت جاودان در همان نشانههای منطقه البروجی نمیافتند. در واقع به دلیل تقدم اعتدالین هر ۲۱۶۰ سال نقاط اعتدالین میلغزند روی نوار منطقه البروجی. در این حالت تصویر میترا با پرسهئو متفق و یکی میشود. همان صورت فلکیای که دقیقاً بالای ثور واقع است. شباهت میان دو تصویر بسیارند. در وهلهی اول کلاه فریجی است که هر دو به سر دارند که پریان نیمف به پرسهئو داده اند تا به صورت نامرئی بتواند مدوزا را بکشد و این همه دلالت دارند بر این که در قدیم هر یک از اینها منشائی شرقی داشتهاند و پرسهئو در ایران بوده . چرا که پسرش را نیز پرسه نام نهاده بوده است. عنصر مهم دیگر کنش میترا است در مجلس گاواوژنی. در همه ی نقوش میتوان انگاشت که میترا دارد نقش «پرسهئو»ای را تقلید میکند که احتمالاً زیر نگاه گورگون یا زروان نمیتوانسته زنده باشد و اتفاقاً این فیگور اسطوره شناختی که در آغاز تنها سرش را تصویر میکردند از قرن هفت پیش از میلاد دیگر پیکرش را هم مصور کردند و مجهز شد به بال و مارهای چنبره زده بر گردش که دیگر سرش نیز حالتی حیوانی داشت. در این نکته نیز پژوهشگر مطابقت متقنی ارائه میدهد با مهرخدای شیرفش که در نقشی در کشور آلمان بر روی سینه اش سر مدوزا هم دیده میشود و هنوز در پانّویا سر گورگون متفق است با صورت یک شیر. اگر همهی اینها چیزی جز یک فرضیه نباشند باید پذیرفت که مجلس گاواوژنی تاثیر فراوانی از آیینهای پرسه ئو پذیرفته بوده است. عاملی که به قدر کفایت معنا دار است این است که هم میترا و هم پرسه ئو در ارتباطند با غار. مهر در ارتباط با آیینهایش که در غارهای زیرزمینی انجام میشدهاند و پرسهئو هم چنان که افسانهها روایت میکنند در یک اتاق زیر زمینی به روشنایی دست یافته. شباهتها همچنین به نوع سلاحهایشان نیز میکشد. اگر واقعیت داشته باشد میترا از یک خنجر یا یک شمشیر معمولی استفاده میکند در حالی که پرسه ئو یک چنگ دارد و یک شمشیر با تیغ ثانوی سرکج ( تبرزین؟) که این یکی در نمادهای درجهی پنجم تشرف مهری هم پدیدار میشود که مربوط است به مرتبهی پارسی یا همان پرسه. نامی که به هر حال ما را به یاد پسر پرسهئو میاندازد. از طرفی ما در درجهی هفتم تشرف نیز باز یک چاقوی سر کج میبینیم . درجهای که مربوط است به پیر یا پدر ( که نماد مهر بر روی زمین است.)
میترائیسم گویا از کیلیکیه میآید. جایی که ژنرال رمی پمپهئو به آنجا فرستاده شده بود برای مطیع کردن دزدان دریاییای که این آیین را بر پای میداشتند و البته بعد ها در تمام امپراتوری رم گسترش یافت. ولی در همان مکان شخصیت پرسهئو هم محترم شمرده میشد و اتفاقاً در شهر تارسو شواهد باستانشناختی بر حضور آئین مهر صحه گذاشتهاند و در متون گوناگونی از نویسندگان کهن که برخی مربوط میشوند به قرن یکم پیش از میلاد پدری او بر پرسهئو ستوده شده که در روی سکه ها هم پدیدار شده است.
پس از قرن یکم پس از میلاد هم سکه هایی وجود دارند که روی آنها اغلب به همراه آپولو لیکه یوس تصویر شدهاند و به خصوص ما در کنار مهر، هلیوس را هم میبینیم.
نشان شهری هم در دوره ی میان قرن چهارم قبل از میلاد و سوم پس از میلاد شیری بوده که حمله میکرده به یک گاو در جوار تصویری از پرسه ئو. (که عجیب یادآور شیران گاواوژن تخت جمشید است.)
همچنین تصویر کائوتس و کائوتوپاتس یا همان مشعل آوران هم، چنان که میدانید اهمیت اعتدالین را نشان میدهند.
کائوتس مشعلی افراخته دارد و لحظه ای را نشان میدهد که در آن خورشید روی استوا قرار میگیرد یا همان اعتدال بهاری و در برخی نقوش با سر گاو تصویر شده. در همان حال کائوتوپاتس اعتدال پاییزی را نشان میدهد با مشعلی افتاده که تقلیدی است از افول خورشید به زیر استوا که به همراه برج عقرب است.
ارتباط نزدیک میان مهر با دیواسکوریها ( کستور و پولوکس ) هم جالب توجه است. دیواسکوریها پسران دوقلوی زئوس و لدا و برادران هلن تروا بودند. پولوکس بوکسور بود و کستور سوارکار و هر دو در ارتباط با صورت فلکی دو پیکر. به گونهای که هر دو درخشانترین ستارگان این صورت فلکی اند. کستور راءس پیکر پیشین است و پولوکس راءس پیکر پسین. هر دوی این دیواسکوریها هم سرپوش نمدی دارند و پاهای روی پا نهاده. در قدیم آنها دو نیمکره ی فلکی سماوی را مصور میکردند. بعلاوه اساطیر روایت میکنند که آنها در آغاز رهروان آیینهای رازورزانه ی اله ئوزی بودهاند که آیینهای رازورزانهی معبد دمتری شهر کهن اله ئوزی و در ارتباط بوده با بهار و پاییز. از طرفی مشعل اینها در تصویر مشعل آوران نیز پدیدار میشود. اگر به واقع کائوتس و کائوتوپاتس در ارتباط باشند با دیواسکوریها پس مشعلها را هم باید مهم قلمداد کرد و این علاوه است بر حرکت خورشید در طول اعتدالین. از سویی مهر پرستی نیز یک آیین رازورزانه بوده درست نظیر آیین های رازورزانه ی اله ئوزی . با علم بر این، تازه تایید دیگری هم میتوان بر یکی از عناصر اساسی مشترک در هر دو یافت. سنبله. دیواسکوری ها حامیان دریانوردان بودند و احتمال دارد اشتقاق مشعل آوران میترایی از دیواسکوری ها به دست دزدان دریایی کیلیکیه صورت پذیرفته باشد. اما به راستی چرا مهرپرستان به یک لحظه ی ستاره شناختیِ اینقدر دور از زمان خویش اهمیت میدادند؟ و آگاهی آنها از پدیدهی پیشروی اعتدالین از کجا میآید؟ اینجا مولف کتاب تاریخ شهر تارسو را مختصر پی گیری میکند و یاد آوری مان میکند که پس از دوره ی هلنیستی/ رمی این شهر یکی از مراکز مهم رواقیون بوده که بسیار علاقمند بوده اند هم به ستاره شناسی و هم به صورتهای فلکی و دقیقاً در زمانی که در آن مهرپرستی گسترش یافته یعنی حدود ۶۷ پیش از میلاد پوزیدونیوی فیلسوف مدرسهی رواقیون را در آنجا سرپرستی میکرده است. چنانچه از نوشتههای سیسرون و آگوستینو بر میآید او یک فیلسوف ستارهشناس بوده و خالق آسمان نما و حامی صحت اندیشهی غیب گویی. او جهان را به طبقات گوناگونی بخش کرده بوده. طبقهی اول همان طبقهی کیهان شناختی و سماوی است و گزارش میدهد که هر چیز هر چند بتواند یک رویداد خاص را بیان کند همواره در حال کنش است برای نگاهداری و بازتولید همان کیهانی که خود عضوی از آن و محتوای آن است و در همان زمان هم محدود است به طبقه ای فوقانی. همه ی طبقات هم در ارتباطند با یکدیگر و در همه یک مخرج مشترک است که او آن را سمپاتی تعریف میکند. هر چیزی اما متصل است به دیگر چیزها. ( چنانچه صائب تبریزی میگوید: تارو پود عالم امکان به هم پیوسته است/ عالمی را شاد کرد آن کس که ما را شاد کرد). ولی ابداع خاص کیهانشناختی رواقیون همان فرضیهی حریق واپسین است و وقتی رخ میدهد که سیارات دقیقا به جایی باز میگردند که در آغاز کیهان بودند. نتیجهی این کار یک حریق کیهانی بزرگ است که از آن پس جهان بازآفرین و همه چیز به همان سان و چرخه وار پی گرفته میشود. قوس زمان میان دو حریق موسوم است به سال کبیر. نکتهی اساسی دیگر در این امر کنایه و رمز است. نیروهای عظیم کیهانی شخصیت میپذیرند و بدل میشوند به خدایان و قهرمانان بزرگ. تقدم اعتدالین که رسماً توسط ایپارکو کشف شد، پس از آن که آشکار میکرد تمام کیهان در حرکت و چرخه ای است ، میبایست برای رواقیون همچون پاسخی باشد بر دکترین آنها. با این حال گامی که رواقیون را هدایت کرده به بازشناسی هویت پرسه ئو که در شهرشان همچون خدایی ستوده میشده و این قدرت کیهانی را عرضه میکرده گام کوتاهی نبوده. ارجاع آنها به نشانههای اعتدالین پیشین که به دست پرسه ئو مرده بودند منطقی بوده. صورت فلکی او درست روی ثور است. مرگ گاو به خوبی نشان دهنده ی خروج اعتدال بهاری بود از همان نشان نمادین. فراموش نمی کنیم که مرگ گاو نشان شهر تارسو هم بوده است.
همین که این آیین میان دزدان دریایی شهر کیلیکیه گسترش یافت، آنها خدای تازهای را به نام میترا ستودند. شاید دلیل این نکته ائتلافشان باشد با مهرداد ششم یا اوپاتور که از ۱۲۰ تا ۶۳ پیش از میلاد برمنطقه ی وسیعی از آناتولی و آسیای صغیر سلطنت میکرد و بزرگترین دشمن امپراتوری رم بود. نام او به معنای عطیهی مهر بود . یعنی عطیهی خدایی ایرانی. بنا بر رابطهی میان میترا و هلیوس در صحنههای اعطای مقام که در آنها هلیوس زانو زده است، میبینیم که میترا شانهی حیوانی را در دست دارد. در نسخ به جا مانده از آیین مهر بر گرفته از پاپیروسهای یونانی که به گمان برخی دانشمندان یک فرقهی اصیل از این آیین است، پس از پدیدار شدن هفت مرد قطبی از آسمان خدای دیگری ظاهر میشود که در دست شانهی گاوی را دارد و به معنای خرسی است که حرکت میکند و آسمان را میگرداند و آن را هر ثانیه و هر ساعت به بالا و پایین میجنباند. دب اکبر که در مصر مشهور بود به شانه ی گاو تصویری بود از قطب. این نکته ارزش بررسی دارد که بر اساس آن میترا خدایی بود که پیشروی اعتدالین را از استواها در دست داشت و در همان حال موقعیت قطب کیهانی را نیز کنترل میکرد. هلیوس در این معنا تنها بخشی از این ساختار کیهانی است که میترا آن را کنترل میکند و بنابراین باید مطیع او باشد. در اینجا باید اشارهای کرد به نام سول که شکست ناپذیر است؛ و به همین سبب است که در میتراییسم دو خورشید تقدیس میشوند. که مضمون خاص طرفداران افلاطون است. یکی میترای فراکیهانی که فراتراز ستارگان ثابت است و دیگری ستارهی مرئی منظومهی ما خورشید.
تز عرضه شده از سوی اولانسی آشکارا واکنش هایی را برانگیخته. واکنشهایی هم مخالف و هم موافق که مولف در ضمیمه ی کتابش به برخی از این انتقادها پاسخ میگوید. به نظرم رسید لازم است مختصری درباره ی این مضمون سخن بگویم که باعث طرح و ارائهی مقالات و دیدگاههای گوناگونی در این زمینه شده است. برای نشان دادن جذابیتی که متن او بر میانگیزد و جمعبندی مطلب خود این بخش را با سخن نویسندهی کتاب تمام میکنم که میگوید: اگر تز من معتبر باشد پس زایش آیینهای رازورزانهی مهری پاسخی عرضه میکرده از سوی گروههای اصیل روشنفکران بر این کشف ویرانگرشان که جهان بدان سانی که تا آن زمان حفظ و نگهداری شده است ساده نبوده.
درجات تشرّف
(در آئین مهر از بسی دور و دیر
بدین نام ها بوده هر خان شهیر
کلاغ و عروسان و سرباز و شیر
یل پارسی پیک خورشید و پیر )
----------
گزینش، برگردان و اضافات از مهدی فتوحی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر