کارزار همبستگی: با تشکر از شما برای این که وقتتان را در اختیارمان گذاشتید. آخرین صحبتی که با شما داشتیم زمانی بود که حملهٔ نظامی به لیبی تازه آغاز شده بود. از آن زمان تاکنون اتفاقات زیادی افتاده است. میخواستم خواهش کنم که نظرتان را در مورد تحولات شش ماه گذشته در لیبی برای ما بیان کنید.
تردیدی نیست که خیزشی در لیبی علیه قذافی بهوقوع پیوست، اما نتوانست پیروز شود. و چون این خیزش موفق نشد، «ناتو» دست بهدخالت زد و این دخالت هر روز گسترش یافت. در نهایت، آنچه امروز شاهد آن هستیم نه یک خیزش داخلی بلکه بیش از هرچیز یک حرکت تحریک شده از خارج است. رسانههای غربی نام آن را «انقلاب» گذاشتهاند. اما اگر چنین باشد، این اولین انقلابی است که با استفاده از بمبهای «ناتو» و بمبافکنهای بیسرنشین آمریکایی صورت میگیرد. بدون بمبارانهای گسترده از خارج، این حرکت نمیتوانست به پیروزی برسد.
و این در عمل معضلی ایجاد کرده است زیرا هرکسی که امروز در لیبی بهقدرت برسد از حمایت تودهای زیادی برخوردار نخواهد بود و تنها خواهد توانست قدرت خود را با کمک نیروی خارجی حفظ کند. در نتیجه، این نیروهای خارجی خواهند بود که دولت جدید را در لیبی تشکیل خواهند داد و بقای آن را تضمین خواهند کرد. و این، انواع و اقسام پیامدها را بهدنبال خواهد داشت، هم از نظر مسألهٔ نفت و هم از نظر جابهجاییهای تاریخی در خاورمیانه. بهنظر من، ما اکنون در حال بازگشت به وضعیت اوایل قرن بیستم و سلطهٔ مستقیم خارجی هستیم؛ واضحتر بگویم، حضور مستقیم امپریالیسم، بهویژه در شمال آفریقا.
اما در مورد نیروهای یاغی نوعی سردرگمی وجود دارد. در حالی که دولتهای غربی شورای رهبری یاغیان را که در شرق لیبی مستقر است بهرسمیت شناختهاند، این یاغیان غربی هستند که اکنون طرابلس را اشغال کردهاند و شرقیها در این پیروزی نظامی نقشی ناچیز داشتهاند. با توجه به رقابتهای قدرتی که در میان آنها وجود دارد، چه چیز تعیین میکند که کدام جناح باید قدرت را در دست بگیرد؟
این یاغیان بنغازی بودند که از ابتدا با فرانسویها و انگلیسیها در ارتباط بودند، و چون مورد اعتماد انگلستان و فرانسه هستند، بهنظر من قدرت اصلی در دست نیروهای بنغازی خواهد بود. اما روشن نیست آنها در عمل تا چهحد امکان کنترل نیروهای مسلح گوناگونی را که طرابلس را اشغال کردهاند دارند. بهر حال واقعیت این است که قدرت اصلی در دست نیروهای خارجی خواهد بود. دولت یاغیان بنغازی برای ادارهٔ امور به پول نیاز خواهد داشت و این مستلزم آزاد کردن داراییهای مسدود شدهٔ لیبی در خارج است. برای این کار، آنها به توافق انگلیس، فرانسه و آمریکا نیاز دارند، و طبیعی است که این دولتها داراییهای لیبی را در اختیار یاغیان بنغازی خواهند گذاشت و نه نیروهای غربی وارد شده به طرابلس.
البته دولتهای غربی برای چنین کاری هیچ عجلهای هم ندارند. آنها از این مسأله بهعنوان اهرمی برای کنترل ترکیب دولت آیندهٔ لیبی استفاده خواهند کرد.
با این استدلال شما، در نهایت کسانی قدرت را در دست خواهند گرفت که مورد تأیید غرب و نیروهای «ناتو» باشند.
بله، البته! این که چه کسی قدرت را در دست بگیرد از سوی «ناتو» دیکته خواهد شد. این مسأله همچنین به گرفتن امتیازات نفتی هم مربوط میشود. هرکسی به قدرت برسد باید حاضر باشد در مورد نفت لیبی، با غرب بهتوافقی تازه برسد. و «ناتو» طبیعتاً داراییهای لیبی را در اختیار دولتی که در مورد مسألهٔ نفت حاضر بهتسلیم نباشد قرار نخواهد داد.
البته درگیریهای نظامی هنوز ادامه دارد و تکلیف نهایی در لیبی هنوز روشن نشده است. اما یاغیان ادعا کردهاند که در مدت سه ماه پس از سقوط قذافی یک قانون اساسی جدید بهتصویب خواهند رساند و شش ماه پس آن برای تشکیل دولت جدید انتخابات برگزار خواهد شد. آیا چنین کاری واقعاً عملی است؟
خیر! به این دلیل ساده که در لیبی یک دولت متمرکز وجود ندارد و هیچگاه وجود نداشته است. اگر چنین دولت متمرکزی وجود داشت، آنگاه میتوانستند وزارتخانهها را در اختیار بگیرند، وزیران آنها را تعیین کنند و ماشین دولتی را دوباره بهکار بیاندازند. اما از آنجا که یک چنین ماشین دولتی وجود ندارد، وضعیت هرج و مرج حاکم خواهد شد. آنها میتوانند مثلاً وزیر امنیت، وزیر جنگ، وزیر کشاورزی و غیره تعیین کنند، اما وزارتخانهای که آنها اداره کنند وجود ندارد. قذافی بدون دولت حکومت میکرد، که این برای ادارهٔ یک کشور شیوهٔ عجیبی است. حکومت او ساختار قبیلهای داشت نه دولتی.
بدین ترتیب، «ناتو» میتواند هرکس را بخواهد بهعنوان عضو کابینه دولت بهکار بگمارد ولی این کابینه دولتی ندارد که بهوسیلهٔ آن کشور را اداره کند. بنابراین، آنچه شکل خواهد گرفت، بهویژه در خارج از بنغازی و طرابلس، یک ساختار غیرمتمرکز حکومت قبیلهای است. و از آنجا که قذافی از حمایت بعضی قبیلهها، بهویژه قبیلهٔ خودش در جنوب، برخوردار است، من فکر میکنم که جنگ داخلی بهاین آسانیها پایان نگیرد. حدس من این است که او اکنون بهجنوب لیبی، جایی که هنوز از پشتیبانی قبایل برخوردار است، رفته است.
فکر میکنید او بهجنگیدن ادامه خواهد داد؟
بله!
بسیاری انتظار دارند که در لیبی حمام خون بهراه بیافتد، البته نه فقط میان هواداران و مخالفان قذافی بلکه در میان نیروهای رقیب مخالف. بهنظر میرسد که در میان این نیروها بیاعتمادی زیادی وجود دارد، که یک نمونهٔ آن ترور فرمانده نظامی نیروهای یاغی بود. آیا شما این احتمال را میبینید که یاغیان، پس از پیروزی، سلاحهایی را که بهسمت قذافی نشانه گرفته بودند بهسوی یکدیگر برگردانند؟
بله. البته «ناتو» تلاش خواهد کرد که از طریق کنترل داراییها این نیروها را مهار کند، اما فکر نمیکنم که این کار آسانی باشد زیرا تنش میان قبال مختلف تاریخی طولانی دارد. قذافی هم هیچ کوششی برای ایجاد یک هویت ملی لیبیایی انجام نداد، بلکه برعکس از این ساختار متفرق قبیلهای برای تضمین حکومت خود بهره گرفت. بنابراین، تاریخ چهل سال گذشته در لیبی تاریخ شکلگیری یک هویت ملی یا یک دولت ملی نبود.
میراثی که قذافی برای وضعیت موجود باقی گذاشته یک جامعهٔ بدون دولت است که هرکس در آن بهقدرت برسد با وضعیتی دشوارتر از عراق روبرو خواهد شد. صدام حسین حداقل یک دولت داشت، هرچند آمریکاییها ناشیانه آن را نابود کردند و با این کار وضعیت هرج و مرج برای خودشان بهوجود آوردند. اما در لیبی حتی دولتی که آن را بهدست بگیرند وجود ندارد و در نتیجه صاحبان جدید قدرت هیچ ابزاری برای ادارهٔ کشور در دست نخواهند داشت.
با توجه به این واقعیت مورد قبول همگان که لیبی در دوران قذافی از بالاترین سطح زندگی در میان کشورهای آفریقا برخوردار بوده، آیا فکر نمیکنید که او هنوز در میان مردم از حمایت گستردهای برخوردار است که بهخاطر سیر سریع تحولات، و تبدیل سریع تظاهرات مردم از حرکتهای خیابانی مانند مصر به یک حرکت نظامی مسلح شده از خارج، فرصت بروز نیافته اما امکان بروز آن در آینده وجود دارد؟
نه بلافاصله و در کوتاهمدت. این درست است که در دوران قذافی بهبود زیادی در نظام بهداشتی و آموزشی صورت گرفت و نسل جدیدی از افراد تحصیلکرده که از بهداشت و آموزش رایگان تا حد آموزش عالی برخوردار بودند بهوجود آمد، اما این را نمیتوان بهمعنای وجود حمایت مستقیم از او تعبیر کرد. حکومت او چنان خودستایانه و فردی بود که حتی کسانی که از سیاستهای او بهره میبردند لزوماً به حامیان رژیم بدل نمیشدند. در واقع رژیمی وجود نداشت.
او میتوانست حمایت زیادی برای خود ایجاد کند، اما بهخاطر شیوهٔ نامعقول حکومتیاش، این حمایت نتوانست نهادینه شود یا حتی امکان بیان پیدا کند. در نتیجه، حتی کسانی که از سیاستهای او بهره میبردند از رفتن او خوشحال بودند. اما اکنون، پس از رفتن او، آنها متوجه مزایایی که در زمان قذافی داشتند خواهند شد، و البته هیچ تضمینی هم وجود ندارد که رژیم آیندهٔ حاکم بر لیبی آن برنامههای اجتماعی را ادامه دهد.
سایت «کلمه» اخیراً نوشتهای از قول نمایندهٔ سابق جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل منتشر کرده که در آن، نویسنده از این امکان که سوریه میتواند هدف بعدی غرب و «ناتو» باشد صحبت میکند (البته او در این مقاله از عملیات «ناتو»، بهعنوان عکسالعمل «جامعهٔ جهانی» در دفاع از حقوق بشر، دفاع کرده است). بهگفتهٔ او، بشار الاسد اکنون همان راهی را میرود که قذافی طی کرد و در نتیجه امکان دخالت نظامی در سوریه وجود دارد. شما تا چه حد با این گفته که سوریه ممکن است هدف بعدی «ناتو» باشد موافقید؟
حمله به سوریه و نابود کردن رژیم بعثی در آن کشور، بهدلیل همسایگیاش با ترکیه و لبنان، کاری بسیار خطرناک است. بهویژه اینکه ترکیه، بهخاطر امکان سرازیر شدن آوارگان جنگی سوریه به آن کشور و هرج و مرج ناشی از آن، با چنین حملهای موافقت نخواهد کرد. وضعیت سوریه بسیار پیچیدهتر است.
بهعبارت دیگر، شما فکر نمیکنید که رویارویی با سوریه شکل نظامی بهخودش بگیرد.
نه. من فکر نمیکنم.
آیا بهنظر شما، بشار الاسد بالاخره از مسند قدرت بهزیر کشیده خواهد شد، حتی بدون دخالت نظامی؟
پیشبینی این مسأله دشوار است، زیرا در سوریه، برخلاف تونس و لیبی، نیروی اجتماعی سازمانیافتهای در حمایت از رژیم بعثی وجود دارد. در آنجا مسألهٔ یک فرد یا یک گروه نیست. در سوریه، حکومت از پایگاه اجتماعی قابل ملاحظهای برخوردار است. حتی اگر اسد بخواهد کشور را ترک کند، این برایش مشکل خواهد بود زیرا او در مقابل بخشی از جامعه، یعنی بخش علوی، که کوچک هم نیست، تعهد دارد، و این بخش آماده است که در حمایت از او بجنگد. بخش بزرگی از افسران ارتش هم علوی هستند. برای علویها روشن است که بهقدرت رسیدن سنیها بهمعنای کشتار آنان خواهد بود.
بگذارید شما را به متنهای دیگری رجوع دهم. این برای من بسیار جالب است که هم جنبش سبز، از یکسو، و هم وزارت خارجهٔ جمهوری اسلامی ایران، از سوی دیگر، در این مدت با صدور بیانیههایی از یاغیان لیبی و عملیات نظامی آنها علیه قذافی حمایت کردهاند. بهعنوان مثال، وزارت خارجهٔ ایران در بیانیهای بهتاریخ ۲۴ اوت ۲۰۱۱، که در سایت خبرگزاری فارس منتشر شده، ضمن بیان اینکه دولت ایران همیشه از مقاومت مردم لیبی در برابر قذافی حمایت کرده است، از جمله میگوید: «رجاء واثق دارد که مردم استعمار ستیز لیبی با قاطعیت و حفظ همبستگی ملی مانع از هرنوع دخالت بیگانگان بهویژه استعماگران دیروز و مدعیان امروز در رقم زدن سرنوشت خود خواهند شد». بهعبارت دیگر، آنها میگویند اطمینان کامل دارند که مردم استعمار ستیز لیبی از دخالت بیگانگان و استعمارگران دیروز و امروز در امور خود جلوگیری خواهند کرد! این گفته برای من بسیار جالب است. تا چه حد باید کور بود که ندید این بهاصلاح پیروزی «مردم استعمار ستیز لیبی» تنها با کمک «ناتو» و همین «استعمارگران دیروز و مدعیان امروز» حاصل شده است؟ مشابه همین نوع موضعگیریها را ما با کمال تأسف در بیانیههای نیروهای وابسته به جنبش سبز، از جمله «شورای هماهنگی راه سبز امید»، هم مشاهده میکنیم. شما این موضعگیریها را چگونه ارزیابی میکنید؟
بهنظر من آنها به این نکته توجه نمیکنند که در حال حاضر ما با دو گرایش متضاد روبرو هستیم: یکی ضدیت با امپریالیسم، و دیگری ضدیت با رژیمهای دیکتاتوری مانند اسد و مبارک و قذافی. سؤال اصلی این است که کدامیک مهمتر است؟ من فکر میکنم در لیبی گرایش ضدیت با امپریالیسم وجود دارد، اما در حال حاضر گرایش ضد قذافی در میان یاغیان قویتر است. ممکن است در میان آنها نیز سابقهٔ ضدیت با امپریالیسم وجود داشته باشد، اما امروز این مسأله برای آنها اهمیت خود را از دست داده است. و با اهمیت ندادن به این مسأله، آنها در عمل در دام امپریالیسم افتادهاند. آنها برای خلاص شدن از دست قذافی، آمادهاند کشورشان را دوباره بهدست انگلستان، فرانسه و ایتالیا بسپارند.
اما دولت ایران با مترقی دانستن این نیروها، خودش را گول میزند. البته عواطف ضدامپریالیستی مردم لیبی، پس از تجدید نظر در قراردادهای نفتی توسط این نیروها، احتمالاً جان دوباره خواهد گرفت، اما تا آنجا که به وضعیت سیاسی کنونی مربوط میشود، ضدیت با امپریالیسم آن جایی را که باید در محاسبات داشته باشد ندارد. واقعیت این است که امروز، نه در لیبی و نه در میان تظاهرکنندگان مخالف حکومت در سوریه هم هیچ صحبتی از امپریالیسم نیست.
اما هدف واقعی جمهوری اسلامی و دولت احمدی نژاد از یک چنین موضعگیری چیست؟ آنها همان کسانی هستند که مدتها است بهنام مقابله با امپریالیسم و بیگانگان، دست به سرکوب مردم و مخالفان خود زدهاند. با توجه به این واقعیت، آیا میشود گفت که آنها فقط دارند خود را گول میزنند؟ یا فکر میکنید درگیر بازی دیگری هستند؟
آنها این کار را برای توجیه سیاستهای خودشان میکنند. از دید آنها قذافی، با پذیرش همکاری با امپریالیستها و موافقت با خلعسلاح کردن خودش، زمینهٔ فرو افتادن حکومتش را فراهم کرد. آنها دلیل چرخش مردم لیبی علیه قذافی را در نزدیک شدن بیش از حد او به قدرتهای امپریالیستی ارزیابی میکنند، که این یک تفسیر نادرست از واقعیت است.
در مورد موضعگیریهای مشابه جنبش سبز چه میگویید؟ بهنظر میرسد آنها هم دچار همین برخورد یکبُعدی محصور در ضدیت با دیکتاتوری شدهاند و نقش «ناتو» را در این جریانات کاملاً نادیده میگیرند.
بهنظر من، مشکل در جنبش سبز این است که فکر میکنند امپریالیسم دیگر یک پدیدهٔ تاریخی مربوط به گذشته است و اکنون پایان یافته است. آنها بر این تصورند که در قرن بیست و یکم دیگر امپریالیسمی وجود ندارد. آنها این روایت جهان غرب را پذیرفتهاند که امپریالیسم در گذشتهای دور، در اواخر قرن نوزدهم و حتی اوایل قرن بیستم، وجود داشته، و قدرتهای امپریالیستی مانند انگلستان، فرانسه، ایتالیا، وجود داشتهاند. اما آن دورهٔ تاریخی دیگر بهپایان رسیده است و اکنون هیچ قدرتی که از عقل سالم برخوردار باشد بهدنبال سلطه بر کشورهای جهان نیست. در نتیجه، امپریالیسم مسألهٔ ما نیست.
آنها فراموش میکنند که امپریالیسم پدیدهای است که میتواند شکلهای مختلف بهخودش بگیرد. لازم نیست که حتماً پرچم انگلستان برفراز طرابلس بهاهتزار درآید. این سلطه میتواند بهشکل غیرمستقیم اعمال شود، از جمله به این صورت که اروپاییان تعیین کنند چه کسی باید بر لیبی حکمرانی کند. و این چیزی جز بازگشت بههمان دوران امپریالیسم پس از ۱۹۱۹ نیست. در آن روزها نیز مردم میگفتند امپریالیسم با پایان جنگ اول جهانی پایان یافته و دیگر وجود ندارد. اما هر تاریخشناسی میتواند شهادت دهد که پس از ۱۹۱۹، انگلستان و فرانسه بهشکلی غیرمستقیم بر بخش اعظم خاورمیانه حکمرانی میکردند. و این همان چیزی است که دوباره در آینده در انتظار ما است.
اما آیا این نوع موضعگیریها بهمعنای سر خود را در برف کردن نیست؟ آیا انقلاب بهمن ۱۳۵۷ یک نمونهٔ آشکار از مبارزهٔ مردم خود ما علیه همین نوع از امپریالیسم و برانداختن سلطهٔ آن بر کشورمان نبود؟ آیا یک چنین موضعگیریها بهمعنای چشم بستن بر این واقعیت غیرقابل انکار نیست؟ در آن موقع، سلطهجویی امپریالیسم در مقایسه با وضعیت کنونی شکلی بسیار غیرمستقیمتر هم داشت و اینچنین شکل نظامی آشکار هم بهخود نگرفته بود. بهنظر میرسد تا زمانی که اتحاد شوروی وجود داشت، آنها ناچار بودند خود را به اشکال غیرمستقیمتر سلطه محدود کنند، اما اکنون آنها این کار را بسیار آشکارتر و بیپروایانهتر از طریق دخالتهای نظامی به پیش میبرند. چگونه میتوان چشم خود را بر این واقعیت بست؟ آیا اینگونه موضعگیریها، بهویژه در رابطه با ایران، کاری بسیار خطرناک نیست؟
دولت ایران با این اطمینان حرکت میکند که، جدا از اینکه چه اتفاقی بیافتد، کسی به ایران حمله نخواهد کرد. رهبران ایران از زاویهٔ این اطمینان خاطر حرکت میکنند، و فکر نمیکنم به مبارزهٔ ضد امپریالیستی در کشورهای دیگر هم اهمیتی بدهند. در مورد کشورهای دیگر، آنها حتی آمادهاند با آمریکا همکاری هم بکنند، چون برخی نیروها را دشمنانی بدتر از آمریکا میدانند. مثلاً از نظر آنها طالبان دشمنی بس خطرناکتر از آمریکا بود.
جنبش سبز چهطور؟ آیا اتخاذ یکچنین موضع تکبُعدی، و همانطور که گفتید منطبق بر روایت جهان غرب از مقولهٔ امپریالیسم، خود بهمعنای هموارسازی راه بازگشت غیرمستقیم امپریالیسم به ایران نیست؟
بسیاری از فعالان جنبش سبز از نسل جوان هستند و فکر میکنند امپریالیسم پدیدهای مربوط به گذشته است که تنها پدر و مادر، و پدربزرگ و مادربزرگ، آنها ناچار به دست و پنجه نرم کردن با آن بودند، و امروز دیگر مسألهٔ نسل حاضر نیست.
آیا چنین تفکری را درست میدانید؟
البته که نه! نه. نه.
خطر یک چنین شیوهٔ تفکری در چیست؟
کم بها دادن به رویدادهایی که دارند اتفاق میافتند. مثلاً، میدانیم که اقتصاد ایران به بهای نفت و تصمیمگیریهای اوپک بسیار وابسته است. یکی از پیامدهای جابهجایی ناشی از دخالت «ناتو» در لیبی میتواند فروپاشی اوپک باشد. با گسترش دخالتها و فشارهای دولتهای امپریالیستی، کشورهای اوپک یکی پس از دیگری ناچار خواهند شد صنایع ملی نفت خود را خصوصی کنند. این بدان معنا است که کشورهای خاورمیانه یکی پس از دیگری کنترل خود را بر تولید نفت از دست خواهند داد، و این بازگشتی خواهد بود به دوران گذشته که شرکتهای نفتی غرب کنترل میزان تولید و در نتیجه بهای نفت را در اختیار داشتند. در چنین وضعیتی ما بار دیگر شاهد انتقال عظیم ثروت از کشورهای تولیدکننده به کشورهای مصرفکننده خواهیم بود. این یعنی بازگشت به دوران پیش از سالهای ۱۹۷۰ که در آن «هفت خواهران» [اشاره به هفت شرکت فراملیتی نفتی جهان] کنترل کامل بازار نفت را در سطح جهان در دست داشتند (از دههٔ ۱۹۷۰ به بعد، کشورهای اوپک کنترل میزان تولید و بهای نفت را در دست داشتهاند).
بدیهی است که این بازگشت به دوران گذشته تأثیری مستقیم بر ایران بهعنوان یکی از تولیدکنندگان اصلی نفت خواهد داشت. مشکل نگرش یکبُعدی کنونی این است که قادر نیست این نوع پیامدهای منفی درازمدت تحولاتی را که اکنون پیش روی ما در جریان است ببیند.
در مورد سیاستهای اقتصادی، مانند همهٔ این خصوصیسازیها و تعدیلهای ساختاری تجویز شده از سوی صندوق بینالمللی پول، که حتی دولت «ضدامپریالیست» احمدینژاد دنبال میکند، چه میگویید؟
در مقایسه با مسألهٔ نفت، اینها مشکلات ثانوی هستند. خصوصیسازی صنایع نفت بهمعنای بازگشت به دوران کنترل کامل شرکتهای نفتی غرب خواهد بود، یعنی بازگشت به سالهای ۱۹۳۰، ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰. بهای نفت ممکن است به کمتر از بهای آب تنزل کند. در چنین شرایطی، کشوری مثل ایران منابع کافی برای رشد خود نخواهد داشت.
آخرین سؤال من در مورد پیامدهای دخالت نظامی در لیبی برای آمریکا است. اگر بهیاد داشته باشید، کنگرهٔ آمریکا با این دخالت نظامی از سوی دولت اوباما موافق نبود و حتی برخی از نمایندگان کنگره در مقطعی کوشیدند تا منابع مالی این دخالت نظامی را قطع کنند، که بهنتیجه نرسیدند. مردم آمریکا هم با شروع یک جنگ دیگر بهشدت مخالف بوده و هستند. آیا بهنظر شما، این دخالت نظامی و سپس این بهاصطلاح «پیروزی» در لیبی، چه تأثیری در انتخابات آیندهٔ آمریکا خواهد داشت؟ آیا این مسأله بهپیروزی اوباما در انتخابات آینده یاری خواهد رساند یا او را تضعیف خواهد کرد؟
معمولاً مسایل خارجی تأثیر چندانی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا ندارند. اغلب مردم آمریکا اهمیتی به آنچه در سوریه یا لیبی میگذرد نمیدهند. در نتیجه من فکر نمیکنم این مسأله اثر مهمی، چه مثبت و چه منفی، بر انتخابات بگذارد. اگر بحران لیبی بهدرازا میکشید و تا زمان انتخابات ادامه مییافت، آنگاه ممکن بود که به یک مسألهٔ انتخاباتی بدل شود. اوباما، با واگذار کردن هدایت این دخالت نظامی به اروپاییان و فاصله گرفتن ظاهری از آن، بسیار هوشمندانه عمل کرد.
مسألهٔ مهم در انتخابات آینده افغانستان و سرعت خروج ارتش آمریکا از آن خواهد بود. دخالت نظامی در لیبی برای آمریکا هزینهٔ مالی چندانی نداشت، در حالی که جنگ افغانستان برای آمریکا هزینهای معادل ۱۶۴ میلیارد دلار در سال دارد. در شرایط کنونی بحران اقتصادی، این هزینه میتواند به یک مسألهٔ انتخاباتی بدل شود. حتی عراق، بهدلیل کاهش هزینههای جنگی آمریکا در آن بهچند میلیارد دلار، دیگر سوژهٔ صفحات اول رسانهها نیست.
با تشکر بسیار از شما.
امروز: کنگره دموکراسی خواهان سبز ایران با انتشار بیانیه ای حمایت خود را از معترضان سوری اعلام کردند. متن کامل این بیانیه در پی می آید.
کودتای خرداد سال 1388 ایران گرچه با تحکم اقتدارآمیز حاکمیت همراه گشت وبسیاری از شهروندان امیدوار به اصلاح و سامان دهی امور ملک و مملکت را در سرخوردگی و یاس بی مانند فرو برد، اما آغاز راهی نوین نه فقط برای ملت ایران که تمام ملتهای تحت ستم منطقه شد. گرچه نظام جمهوری اسلامی حاضر نشد سهمی به اندازه یکی کرسی از قوای سه گانه حاکمیت را در اختیار مردم بگذارد، اما ملت ایران با خروش خشمگین خود نشان داد که بازی قدرت و سیاست را تمام شده نمی داند و استیلای ولایت گونه زمامداران مستبد را بر نمی تابد.
جنبش سبز ایران چون مشعلی پیشاپیش مردم سایر کشورها نور افشاند و نشان داد که راهی جز ایستادگی در برابر دیکتاتورها باقی نمانده است. تاریخ ثابت کرده است که دیکتاتورها در برابر خواست ملتها بسی شکننده تر از آنند که در توهم خود می پندارند. و اینگونه است که هر روز شاهد به زیر کشیده شدن یکی از حکام مستبد در منطقه خاورمیانه هستیم. بر همین اساس دیری نخواهد پایید که حرکت آزادیخواهی مردم ایران نیز به فرجامی مبارک نائل آمده و بند از پای بگسلد. بندی که توسط پیچیده ترین دیکتاتوری قرن، یعنی استبداد نعلین بر پای ایرانیان بسته شده است.
تونس و مصر و اینک یمن ولیبی و سوریه و بحرین و دیگر جنبشهایی که در میان سایر ملل سر بر آورده است گواهی بر این ادعاست که عمر دیکتاتورها سر آمده و پایان آن رسیده است. مقاومت در برابر خواست مردم هیچ سودی برای آنان نداشته و چه بهتر که هر چه سریعتر امانت به ودیعت گذاشته مردم را به خود آنان بازگردانند. بدون تردید حکام مستبد جمهوری اسلامی نیز از این قاعده مستثنی نیستند و فراموش نکنند که آغازگر این نهضت بیداری جز ملت ایران نبوده است. علیرغم تلاش حکومت جمهوری اسلامی در سرکوب جنبش مردم ایران، این حرکت که تکاپو و بی قراری و اصالت آن از هر سوی پیداست و طول کشیدن آن جز بر عمق آن چیزی نخواهد افزود. امید به فراموشی سپرده شدن آن از طرف مردم، خواب حکامی است که هیچگاه تعبیر نخواهد شد.
رهبران اقتدارگرای جمهوری اسلامی با این توهم که بر مردم چیره شده اند همان نسخه تکراری را برای مزدوران خود در دمشق تجویز کرده اند. سر سپردگی بشار اسد به حکومت ایران که به انحا گوناگون به اثبات رسیده است هم اینک در مردم ستیزی و انسان کشی نیز در معرض دید تمام جهان قرار گرفته است. پذیرش اصل سرکوب و قتل مردم به درخواست دولت ایران در قبال اصلاحات مورد انتظار مردم، لکه ننگی است که برپیشانی این دولت چسبیده است.
کنگره دموکراسی خواهان سبز ایران ضمن اعلام حمایت قاطع از جنبش آزادیخواهی مردم سوریه و ضمن اعلام همدردی به خانواده های آسیب دیدگان جنایتهای اسد یاد آور می شود که سیاستهای دولت ایران هیچ نسبتی با مردم ایران نداشته و همان گونه که در 2 سال اخیر شاهد بودیم ایرانیان بیش از همه قربانی سیاست های غیرانسانی این حکومت می باشند.
در پایان به عنوان جزئی از ملت ایران به ملت سوریه اطمینان می دهیم که مردم ایران با داشتن خوی آزادگی پیوسته در کنارتمام آزادیخواهان جهان قرار داشته و از مبارزات غیورانه و بر حق آنها پشتیبانی می کنیم و به امید روزی هستیم که در سایه حکومتهای مردمی، تمام ملتها درکمال آرامش و صلح و روابط مسالمت آمیز و سازنده با سایر ملل به ساختن فردایی بهتر برای دنیای پر از تشویش امروز بیندیشند.
پیروز باد مبارزه ملتهای ایران وسوریه برای آزادی
کنگره دموکراسی خواهان سبز ایران
3 شهریور ماه 1390 خورشیدی
پارچه فروشان می گویند که اوضاع اقتصادی شان خوب نیست و نمی توانند مالیات بر ارزش افزوده را بپردازند.
بازار پارچه فروشان در اعتراض به مالیات بر ارزش افزوده با وجود مذاکرات طولانی با دولت، همچنان تعطیل است و بنابر گزارشها برخی صنوف دیگر در بازار تهران نیز امروز شنبه پنجم شهریور مغازه هایشان را تعطیل کرده اند.
محمد صادق مشایخ رئیس اتحادیه پارچه فروشان تهران، به خبرگزاری کار ایران گفته که "طبق تفاهمات صورت گرفته قرار بود جرایم مالیاتی بخشیده شود اما به دلیل عملی نشدن این تفاهم، بازار پارچه همچنان تعطیل است."
اجرای مالیات بر ارزش افزوده که از سه سال پیش شروع شد، با واکنش های تندی از سوی بازار به خصوص بازار طلا، پارچه و آهن رو به رو شد.
مالیات بر ارزش افزوده، تمامی زنجيره توليد کالا و خدمات را در بر می گيرد و در هر مرحله به نسبت ارزش افزوده ايجاد شده برای کالا و خدمات، ماليات جداگانه دريافت می شود.
مالیات بر ارزش افزوده اکنون چهار درصد است ولی پارچه فروشان می گویند که وضع اقتصادی شان خوب نیست و نمی توانند مالیات بر ارزش افزوده را بپردازند و دولت باید اجرای این قانون را در باره آنها به تاخیر بیندازد اما دولت می گوید که چنین چیزی امکان ندارد.
شمسالدین حسینی وزیر اقتصاد گفته که "مالیات بر ارزش افزوده خودش یک قانون آزمایشی است و پنج سال باید آزمایش شود، حالا با چه منطق و استدلالی یک بخش را باید از اجرای قانون خارج کرد؟"
آقای حسینی گفته که ما نه اجازه قانونی داریم که بخشی را معاف کنیم و نه اساسا موافق هستیم که بخشی به معافیت های جدید اضافه شود.
اعتراض پارچه فروشان از سال گذشته کمابیش ادامه داشته و در روزهای اخیر در اعتراض به فشار دولت، به مجلس نامه نوشته و از آنها درخواست کمک کرده و علاوه بر آن کرکره مغازه هایشان را پائین کشیده اند.
سایت خبرآنلاین گزارش داده که روز شنبه پنجم شهریور تعطیلی پارچه فروشان "از این راسته فراتر رفته و به توقف فعالیت بخش قابل توجهی از بازار تهران منجر شده است."
بنابر این گزارش، "بخش قابل توجهی از بازار تهران امروز (شنبه پنجم شهریور) تعطیل است و بازاریان با وجود حضور در مغازه های خود، حاضر به بالا بردن کرکره ها نیستند."
بعد از اجرای قانون مالیات بر ارزش افزوده، طلافروشان اولین صنفی بودند که به مخالفت پرداختند و دولت نیز ناچار شد تا بخشی از خواسته های آنها را بپذیرد.
بنابر گزارش خبرآنلاین، اکنون طلا فروشان حاضر به همراهی با پارچه فروشان و تعطیلی مغازه های خود نیستند چون می گویند که وقتی آنها نسبت به نحوه اجرای مالیات بر ارزش افزوده اعتراض داشتند، پارچه فروشان با آنها همراهی نکردند.
بنابر این گزارش، "در راسته های بازار تهران شعارهایی هم از سوی برخی مغازه داران با مضمون جلب حمایت گسترده سایر صنوف سر داده می شود."
از ابتدای ماه رمضان امسال پارچه فروشان اعتراض خود را علنی کرده و حاضر نشده اند تا مغازه های خود را باز کنند.
بنابر گزارشها، گفتگوهای پارچه فروشان با مجلس و سازمان مالیاتی بی نتیجه بوده است.
پیش از این علی عسگری رئیس سازمان امور مالیاتی، اعتراض پارچه فروشان به مالیات بر ارزش افزوده را "بهانه جویی" توصیف کرده و گفته بود که به جای اعتراض و اعتصاب، مذاکره کنند.
منبع: بی بی سی فارسی
یکهزار و 218 نفر در چهارماهه اول امسال بر اثر سوءمصرف مواد مخدر جان خود را از دست دادند که 79 نفر از این آمار زن و یکهزار و 139 نفر آنها مرد هستند.
به گزاش آفتاب، از نظر جنسیتی 6.5 درصد از مرگهای ناشی از سوءمصرف مواد زن و 93.5 درصد این افراد مرد بودهاند.
سال گذشته نیز در زمان مشابه (4 ماه اول سال 1389) یکهزار و 205 نفر بر اثر سوءمصرف مواد مخدر جان باختهاند که یکهزار و 144 نفر آنها مرد و 61 نفر دیگر زن بودهاند.
سال گذشته جمعاً سه هزار و 656 نفر به دلیل سوءمصرف مواد مخدر جان خود را از دست دادهاند و تهران به تنهایی با یکهزار و 68 نفر بالاترین آمار را در بین استانهای کشور داشته است.
پس از تهران، استانهای فارس با 330 و اصفهان 281 نفر، استانهای دارای بالاترین آمار سال گذشته و قم و خراسان جنوبی هر کدام با 9 نفر پایینترین آمار مرگهای ناشی از سوءمصرف مواد مخدر را در سال 1389 دارا هستند.
بالاترین نرخ مرگ ناشی از سوء مصرف مواد که بر اساس هر 100 هزار نفر جمعیت استانها محاسبه میشود، در سال گذشته متعلق به استان های همدان (14.7 مورد به ازای هز 100 هزار نفر)، لرستان (13.3 مورد به ازاری هر 100هزار نفر) و کرمانشاه (12.6 مورد به ازای هر 100 هزار نفر) بوده است.
اما استان تهران ( با 7.2 مورد به ازای هر 100 هزار نفر) بر اساس این نوع محاسبه، در سال گذشته پنجمین استان دارای بالاترین آمار مرگهای ناشی از سوءمصرف مواد بوده است.
روابط عمومی سازمان پزشکی قانونی کشور گزارش داد که در چهار ماه اول امسال به ترتیب، در فروردین 283 نفر، اردیبهشت 323 نفر، خرداد 341 نفر و تیرماه 271 نفر، به دلیل سوءمصرف مواد مخدر جان باختهاند.
گفتگوی مشروح هفته نامه مثلث با سیدعبدالواحد موسوی لاری وزیر کشور خاتمی
*جناب آقاي موسوي لاري! برخي مسائل همواره مورد ابهام بوده و موجب وارد شدن اتهاماتي به اصلاح طلبان، مجمع روحانيون، شخص آقاي خاتمي و جنابعالي شده است. به نظر مي رسد گاهي اصلاح طلبان دوست نداشتند، گاهي صلاح نمي دانستند و گاهي ترجيح مي دادند كه سكوت پيشه كنند تا نقاط ابهام سرپوشيده باقي بماند. حتي فكر مي كردند كه اگر پاسخ بدهند ممكن است مسائل ديگري مطرح شود و به همين دليل به سكوت خود ادامه دادند. در عين حال سوالات ما بيشتر مبتني بر همين نقاط ابهام است، چرا كه برخي مسائل به قدري تكرار شده كه تكرار مكرر آنها چندان جالب نيست.
اتفاقا من هم مي خواستم به همين نكته اشاره كنم. من هم تمايل ندارم اينگونه مباحث تكرار شود. يعني بيشتر درباره آينده بحث كنيم و خيلي در گذشته نمانيم.
*البته منظور من بحث درباره گذشته و آينده نبود، بلكه مهم اين است كه شما به سوال ها به صورت شفاف پاسخ دهيد تا قدري از اين نقاط ابهام كاسته شود. در ابتداي بحث قدري درباره اوضاع مجمع روحانيون صحبت كنيد. در حال حاضر وضعيت مجمع چگونه است؟ در گذشته تفكرات متفاوت تري نسبت به امروز در مجمع وجود داشت كه از جمله آنها مي توان به امثال آقاي كروبي اشاره كرد. باتوجه به جدا شدن او و برخي ديگر از اعضاي مجمع، آيا تنها يك گرايش در تشكلي كه شما در آن فعاليت مي كنيد وجود دارد؟
به اعتقاد من نمي توان گفت كه در گذشته در مجمع روحانيون گرايش هاي متفاوتي وجود داشت. در مقطع ميان سال هاي 76 تا 84 - يعني از زماني كه دولت اصلاحات شكل گرفت - تعدادي از دوستان ما مانند آقاي خاتمي، بنده و برخي افراد ديگر به دليل درگيري با مسائل اجرايي، حضور كمرنگتري در مجمع داشتيم. از سوي ديگر، آقاي كروبي به دليل اينكه در مجلس بود و با افراد بيشتري آشنا بود و انگيزه بيشتري هم براي فعاليت هاي بعدي داشت، طبعا حضورش در مجمع پررنگ تر بود. باتوجه به اينكه او دبير مجمع بود، تعدادي نيروي جديد را به مجمع روحانيون دعوت كرد. پس از اينكه بر اثر حوادثي كه پيش آمد از مجمع روحانيون كناره گيري كرد، آن افراد نيز همراه با او مجمع را ترك كردند. البته چون اين افراد از اعضاي موسس مجمع نبودند، رفتنشان به معناي انشعاب در مجمع روحانيون نبود. تنها دو نفر مجمع را ترك كردند و آن هم آقايان كروبي و منتجب نيا بودند. رفتن آقاي كروبي از مجمع به عنوان يك عضو باسابقه و نيرويي كه در شكل گيري مجمع نقش داشت، مهم بود. البته آقاي منتجب نيا نيز از اعضاي اصلي و از موسسين مجمع بود كه به همراه آقاي كروبي مجمع روحانيون را ترك كرد. اما مجمع چارچوب خود را حفظ كرد و در عين حال جدي تر و در چارچوبي مناسب تر و منظم تر به كار خود ادامه داد. دليل اين موضوع هم اين بود كه بسياري از نيروهاي فعلي مجمع از فعاليتهاي اجرايي فارغ شده بودند و حضور بيشتري در مجمع داشتند، مثل آقاي خاتمي، آقاي موسوي خوئيني ها، آقاي محتشمي پور،
آقاي انصاري و دوستان ديگري كه در اين قصه بودند. بنابراين من تلقي آنچناني كه طيفهاي مختلفي در مجمع بودند، ندارم، بالاخره افرادي كه زير يك سقف و در يك تشكل فعاليت مي كنند هم ممكن است اختلاف سليقه هايي داشته باشند اما از نظر مواضع اصولي، جهتگيري كلي و راهبردها، اختلافي با يكديگر ندارند. در خصوص مجمع روحانيون نيز همين طور است، يعني اختلافي نداشتند و ندارند.
*در حال حاضر شرايط چگونه است؟ آيا جلسات مجمع به صورت منظم برگزار مي شود؟
بله، تقريبا مي توانم بگويم كه هيچ زماني تا اين حد منظم نبوده است. شوراي مركزي هر دو هفته يك بار جلسه دارد، جلسات كميته سياسي نيز حسب نياز برگزار مي شود و ارتباطمان با دوستاني كه به عنوان همراه و همفكر مجمع در نقاط مختلف همچون قم، مشهد و... داريم، برقرار است.
*جناب آقاي موسوي لاري! برخي معتقدند كه مجمع روحانيون دوره امام و دوره پس از امام تفاوتهايي دارند. منتقدان شما ميگويند كه مجمع روحانيون در اين سالهامطيع كامل ولايت فقيه نبوده و در اين حوزه ضعيف عمل كرده است؛ البته ما هم براي اينكه نسبت به اين گمانه همدلي كنيم، شواهد و مصاديق زيادي را در نظر داريم؛ تشكلي كه در زمان امام به عنوان يك تشكل رسمي، سنتي و ريشه دار و متشكل از افراد انقلابي شناخته ميشد. اگرچه ممكن است عقايد اعضاي مجمع روحانيون مبارز با ديگران يكسان نباشد، اما نمي توان سوابق انقلابي اين افراد را كتمان كرد. آيا شما اين نظر كه مي گويد ولايت پذيري زمان امام امروز در ميان اعضاي مجمع ديده نمي شود را قبول داريد؟
تا از ولايت پذيري چه معنايي در ذهنمان باشد؟ من مي خواهم عكس اين نظر را بگويم. صراحتا عرض مي كنم كه به اعتقاد من، جريان روحاني رقيب ما - نمي خواهم از لفظ مقابل، مخالف و... استفاده كنم - چنين رفتاري را در عصر حضرت امام و بعد از امام همواره در پيش گرفته اند. اينها در عصر امام ضمن اينكه به ايشان ارادت داشتند اما اينطور نبود كه تمام نظرات امام را دربست بپذيرند. في المثل امام از دولت آقاي موسوي حمايت مي كرد اما آنها مخالفت مي كردند. نامه هاي انتقادي براي امام مي نوشتند و از ايشان به خاطر برخي كارها انتقاد مي كردند. نمونه اش هم نامه اي بود كه مرحوم آقاي توسلي در مصاحبه اي گفتند كه اينها نامه اي به امام نوشتند و ايشان تعابير خاصي داشتند كه در اظهارات آقاي توسلي هست و من تكرار نمي كنم. يا از جرياني كه در مقابل امام مي ايستادند، حمايتهاي صريح و روشن داشتند. البته من هيچگاه منتقد به آن رفتار نيستم؛ به دليل اينكه آنها مجموعه اي فكري بودند كه امام خميني را به عنوان رهبر نظام قبول داشتند اما ممكن بود با پاره اي از ديدگاههاي ايشان همراه نباشند و نسبت به آنها انتقاداتي داشتند و انتقادات خود را نيز مطرح مي كردند. از اين نظر بايد از آنها تقدير كرد كه ديدگاه خود را به صورت صريح و روشن مطرح مي كردند اما از اين سوي ماجرا كه آنها بعد از رحلت حضرت امام - مثلا همانگونه كه در عصر امام منتقد امام مي شدند در اين زمان رويه اين چنيني در پيش نگرفتند و اينگونه نكردند - ديدگاه هاي تشكل خود را با ديدگاه رهبري برابر بدانند و هر كسي كه ديدگاههاي آنها را نپذيرد به مخالفت با رهبري متهم كنند، كه نمي دانم چرا در آن زمان انتقاد از امام جايز بود، اما امروزه چنين نيست! من اين را تفاوت ديروز و امروز آنها ميبينم.
*حاج آقا صبر كنيد! شما مي گوييد من قبول ندارم و آنها چنين رفتاري داشتند ...
عرض من اين است كه آنچه شما به مجمع روحانيون نسبت مي دهيد يعني تغيير مواضع در زمان امام و بعد از ايشان، از طرف مقابل قصه ديده مي شود، نه از طرف ما.
*بسيار خوب! جاي پاسخ از طرف جريان رقيب شما وجود دارد و من در مقام پاسخگويي نيستم. اما اينكه شما مي گوييد ما بعد از امام به رهبر معظم انقلاب اعتقاد عملي و نظري داريم، بسيار اميدوار كننده است.
ما در آن زمان و اين زمان در چارچوب حركت كرده و ميكنيم.
* و اين از اصول شماست؟
بله، اما اگر انتقادي داشته باشيم آنها را مطرح مي كنيم.
*پس التزام عملي به نظرات رهبر معظم انقلاب داريد اما ممكن است انتقاداتي نيز داشته باشيد؟
قطعا همينطور است. ما پذيرفته ايم كه رهبري در راس هرم اين نظام است، طبعا رهبري را پذيرفته ايم و اينكه با ايشان كار مي كنيم يعني التزام داريم، البته ممكن است در جايي هم انتقاد داشته باشيم كه حتما آن را مطرح مي كنيم.
*بسيار خوب! شما به رهبر معظم انقلاب التزام داريد و اگر ايشان دستوري بدهند با وجودي كه انتقاداتي داريد، به آن عمل مي كنيد؟
تاكنون همينطور بوده است.
*پس آنچه ما از نگاه بيروني مي بينيم اين است كه شما به نظر رهبر معظم انقلاب عمل مي كنيد؟
بله.
*جناب آقاي موسوي لاري! رهبر معظم انقلاب در نماز جمعه تاريخي 29 خرداد 88 بر پرهيز از هرگونه اردوكشي خياباني تاكيد كردند اما مجمع روحانيون با وجود تاكيد ايشان براي 30 خرداد بيانيه اي به منظور دعوت از مردم براي حضور در خيابانها صادر كرد. اين تناقض را چگونه حل مي كنيد؟
نه! ما قبل از اين نماز جمعه يعني در 28 خرداد تقاضاي راهپيمايي را به وزارت كشور داده بوديم، اطلاعيه اي نداده بوديم.
*يعني بعد از نماز جمعه 29 خرداد مجمع روحانيون هيچ بيانيه اي صادر نكرد؟
بيانيه داديم و رفتارها را نقد كرديم اما دعوت به حضور در خيابانها نداشتيم چرا كه مي خواستيم در چارچوب حركت كنيم، گرچه اعتراض را حق خودمان مي دانستيم.
*پس چرا محكوم نكرديد؟
چه چيزي را؟
* اينكه مخالفان نظام در روز 30 خرداد در خيابانها حضور پيدا كردند.
اينكه بگوييم آنهايي كه در 30 خرداد در خيابانها بودند همه مخالف نظام بودند حرف عجيبي است. ببينيد! شما مي گوييد كه چرا بعد از 29 خرداد اطلاعيه صادر كرديد و مخالفان را به خيابانها كشانديد كه ما مي گوييم چنين بيانيه اي نداديم. ما در 28 خرداد يعني قبل از خطبه هاي نماز جمعه تقاضاي رسمي به وزارت كشور ارائه كرديم اما وزارت كشور تا 30 خرداد پاسخ ما را نداد. زماني هم كه پاسخ داد ما از مردم خواستيم به خيابانها نيايند.
* اجازه بدهيد! كمي شفاف صحبت كنيم. شما در روز 30 خرداد چه ساعتي اعلام كرديد كه مخالفان به خيابان نيايند؟
همان ساعتي كه وزارت كشور به ما پاسخ داد.
* شما با پاسخ وزارت كشور چه كار داشتيد؟ رهبر معظم انقلاب در نماز جمعه فرمودندكه از اردوكشي خياباني پرهيز كنيد و اعتراضات را از مراجع قانوني پيگيري كنيد.
خودتان مي گوييد كه آقا گفتند همه چيز قانوني باشد و اعتراضات را از مراجع قانوني پيگيري كنيد. وزارت كشور هم به نوعي زير نظر رهبري است. ما يك روز قبل تقاضاي قانوني خود را به اين وزارتخانه ارائه كرديم اما خبر نداشتيم كه ايشان فرداي درخواست ما چه مي خواهند بگويند. ما مسير قانوني را رفتيم و منتظر پاسخ قانوني بوديم.
* بيانات 29 خرداد ايشان كه كاملا گويا بود.
به هرحال ما يك جريان معترض بوديم ولي مي خواستيم اعتراضمان را قانوني پيگيري كنيم و وقتي وزارت كشور جواب رد داد، گرچه اين پاسخ را قبول نداشتيم اما به پيگيري اعتراضاتمان از طريق قانوني وفادار مانده و اعلام كرديم راهپيمايي نداريم.
* آقاي موسوي لاري! شما از جمعه 29 خرداد ساعت يك بعدازظهر تا شنبه 30 خرداد ساعت دو بعدازظهر فرصت داشتيد بيانيه خود را پس بگيريد.
بيانيه نداده بوديم، درخواست قانوني براي ابراز اعتراض به مرجع قانوني داده بوديم و آن مرجع شنبه به ما جواب داد.
* من ميگويم حدود ساعت يك بعدازظهر جمعه رهبر معظم انقلاب اين مساله را مطرح كردند و تاكيد ايشان بر اين بود كه اردوكشي خياباني نكنيد.
اين را قبول دارم اما اولا در تشكلهاي سياسي و عمومي هر تصميمي بايد با نظر جمع باشد، ساعت يك و نيم بعدازظهر كه امكان تشكيل جلسه اي نبود و هيچ فردي هم نمي توانست از طرف جمع تصميم بگيرد، ثانيا وقتي ما از يك مرجع قانوني تقاضاي راهپيمايي قانوني و رسمي كرديم، اگر آن مرجع قانوني به ما مجوز داده بود، ما بايد پاسخگو باشيم يا آن مرجع قانوني؟
* شما به عنوان يك تشكل روحاني كه مي فرماييد معتقد به امام، ولايت و قانون اساسي هستيد، وقتي رهبر معظم انقلاب تاكيد كردند كه اردوكشي خياباني نكنيد، چنددرصد احتمال مي داديد كه وزارت كشور به شما مجوز بدهد؟
همانطور كه گفتم پاسخ فوري براي يك جمع كه بايد جلسه اي تشكيل و نظراتشان گرفته شود كمي دشوار است و زمان مي برد، ثانيا ما بايد منتظر مي مانديم تا وزارت كشور پاسخ رسمي بدهد، احتمال مي داديم شايد برداشت وزارت كشور از فرمايشات رهبري اين باشد كه برگزاري راهپيمايي در چارچوب قوانين و با رعايت مسائل اشكالي ندارد.
*من اين گفته شما را قبول ندارم؛ به اين دليل كه رهبر معظم انقلاب صراحتا فرمودند كسي به خيابانها نيايد و با آمدن به خيابانها مشكلي حل نمي شود، پس شما چطور فكر مي كرديد كه وزارت كشور خلاف نظر ايشان به شما مجوز بدهد؟
اگر وزارت كشور مي رفت و به ايشان مي گفت كه راهپيمايي قانوني مشكلي ايجاد نمي كند و رهبري هم مي گفتند كه منظور من حركت هاي فراقانوني است، ما چه توجيهي داشتيم؟ اگر ايشان مي گفتند كه منظور من از اينكه اردوكشي نكنيد حركتهاي بدون ضابطه است... منظور من حركتهاي در چارچوب قانون نيست.
* آقاي موسوي لاري! من معتقدم كه فرمايشات رهبر معظم انقلاب به قدري صريح و شفاف بود كه هم شما و هم ما مي دانستيم كه در آن شرايط امكان صدور مجوز وجود ندارد.
چرا وزارت كشور همان ساعت به درخواست ما پاسخ نداد؟ من چنين چيزي نمي خواهم بگويم. حرف من اين است كه برداشتي كه شما امروز داريد، اگر وزارت كشور هم ساعت يك بعدازظهر جمعه 29 خرداد داشت، حتما همان ساعت جواب ما را مي داد. لابد آنها هم فكر مي كردند كه اين سخنراني رهبري و تاكيد ايشان بر پرهيز از اردوكشي خياباني، غير از تقاضاهاي رسمي و قانوني است. اگر شما براي بيان ديدگاههاي خود تقاضاي رسمي و قانوني ارائه كنيد و يك ميتينگ، تجمع يا راهپيمايي داشته باشيد و مرجع قانوني به شما مجوز بدهد، معناي اين حرف اين است كه آن مطلبي كه رهبري در نماز جمعه گفتند، مصداقش اين نيست بلكه مصداقش حركتهاي خارج از چارچوب است. ما كه تقاضاي قانوني كرديم، اگر وزارت كشور تصوري غير از اين داشت، بايد همان ساعت پاسخ ما را مي داد. رهبري سخناني قابل تفسير داشتند و گفتند كه اردوكشي خياباني نكنيد. اين برداشت شما بعد از دو سال است. اگر وزارت كشور همين تفسير را داشت و با فوريت ابلاغ نكرد، آنها بايد جوابگو باشند.
* اينكه مردم را از ميدان امام حسين(ع) تا ميدان آزادي به خيابانها بياوريم، اگر اسمش اردوكشي خياباني نيست، پس چه چيز ديگري مي تواند باشد؟ حتي اگر تصور كنيم كه قانوني باشد.
اگر مرجع قانوني مجوز داد معنايش اين است كه اين حركت مصداق آن سخن نيست. شما با همين ذهنيت داريد بحث مي كنيد. ما يك تقاضاي رسمي به وزارت كشور داده بوديم كه به ما مجوز بدهد. هيچ اطلاعيه اي هم نداده بوديم كه مردم به خيابانها بيايند.
* اما حضرت آقا صريحا فرمودند كه اردوكشي خياباني نكنيد. چرا شما نگفتيد كه ما پشيمان شديم و مردم به خيابان نيايند؟
ما كه نگفته بوديم بيايند.
*چرا دعوتتان را پس نگرفتيد؟
چه چيزي را بايد پس مي گرفتيم؟
*همان چيزي كه خواسته بوديد؟
چرا وزارت كشور كه درخواست ما نزدش بود به ما جواب نداد؟
*شما درخواست داده بوديد و كافي بود بگوييد كه ما درخواستمان را پس گرفتيم.
نخير، آنها مي توانستند بيايند و بگويند كه برداشت ما از سخنان رهبري اين است كه اين كار اردوكشي خياباني است و به شما اجازه نمي دهيم. چرا ما بايد چنين برداشتي مي كرديم؟ ما كه اصلا برداشتمان اين نبود. ما فكر مي كرديم رهبري با حركتهاي قانوني موافقند و هنوز هم همينطور فكر مي كنيم. ما هنوز هم فكر مي كنيم كه اگر به حركت هاي قانوني اجازه مي دادند، خيلي از حركت هاي غيرقانوني انجام نمي شد.
* آقاي لاري! واضح است كه رهبر معظم انقلاب هيچگاه مخالف حركتهاي قانوني نبوده و نيستند، اما به هر حال ايشان به دليل حساسيت بالاي آن مقطع زماني و اينكه طرفين دو كانديداي پيروز و شكست خورده بسيار احساسي عمل مي كردند نمي خواستند كه ماجرا به خيابانها كشيده شود. البته درستي مصلحت سنجي ايشان با تداوم اتفاقات روزهاي بعد مشخص شد. حالا سوال من اين است كه براي شما دستور رهبر معظم انقلاب بالاتر است يا پاسخ وزارت كشور؟
ما دستوري نديديم. آيا اين دستوري كه شما مي گوييد، همين برداشتي است كه امروز داريد؟ يا وقتي ايشان مي گويند اردوكشي نكنيد، يعني حركتهاي خلاف قانون نكنيد؟
* اما خطاب ايشان به همه جريانات بود.
مي دانم، اما چه كسي مي گويد منظور ايشان همين چيزي بوده است كه شما امروز تفسير مي كنيد؟ آيا اين برداشت در روز 29 خرداد هم همين بوده؟
* اصلا تفسير شما از اردوكشي خياباني چيست؟
يعني بدون قانون كاري نكنيد.
* يعني بدون اينكه از وزارت كشور و نهادهاي مسئول مجوز بگيريد، كاري نكنيد.
درست است. ما هم فقط يك تقاضا داده بوديم. هيچ كار ديگري هم نكرديم.
* اما مي توانستيد يك بيانيه بدهيد.
بيانيه بدهيم كه چي؟ كه ما تقاضاي خود را از وزارت كشور پس مي گيريم؟
* بله.
چرا؟ ما كه چنين برداشتي نداشتيم كه نظر رهبري اين است كه كار قانوني نكنيد.
* چرا قبل از اينكه وزارت كشور به درخواست شما پاسخي بدهد، آن را رسانه اي كرديد؟
طبيعي بود كه رسانه اي شود. ما يك جريان سياسي هستيم كه همه كارمان بايد رسانه اي باشد. ما شفاف هستيم.
* شما اطلاع رساني كرديد كه هوادارانتان به خيابانها بيايند.
نكرديم.
* كار شما معنايي غير از اين داشت؟ در دوره اي كه رسانه ها نمي توانستند اين خبر را منعكس كنند، اين كار شما نوعي اطلاع رساني بود و شما مي دانستيد كه اعلام رسانه اي اين قضيه چه معنايي دارد.
چه معنايي داشت؟ شما هم قول رهبري را بر اساس مذاق خودتان تفسير مي كنيد و هم تفسير كار ما را.
* به ما اجازه بدهيد كه قانع نشويم آقاي لاري. بگذريم ... حالا كه در آستانه انتخابات هستيم و لازم است همه گروهها درباره مسائل مختلف شفاف سازي كنند، نسبت شما و مجمع روحانيون با آقاي موسوي و كروبي چيست؟ تا كجا با اين دو نفر همراهيد و چه جايي صف خود را از آنها جدا مي كنيد؟
چرا اينگونه سوال مي كنيد؟ ما موضوعاتي داريم كه اين موضوعات براي ملت مشترك است. همه ما بر سر برخي خواسته ها اشتراك نظر داريم. انتخابات سالم و آزاد خواست همه ماست. هيچكس در اين مملكت نيست كه احساس كند نبايد انتخابات باشد. البته من برداشتهاي شخصي از برخي گرايشات درون حاكميت دارم كه اگر مطرح كنم ممكن است شما بگوييد اين تهمت به آنهاست و آنها چنين نگاهي ندارند. اما به طور كلي شما از زن خانه دار، كارگر ساده و كشاورز گرفته تا استاد دانشگاه و روحاني حوزه علميه اگر بپرسيد كه انتخابات آزاد و رقابتي خوب است يا نه؟ همه مي گويند ما اين را مي خواهيم. آقاي موسوي، آقاي كروبي، ما و ديگران همه و همه اين را مي خواهيم. پس ما در اين مساله با همه ملت از جمله آقاي موسوي و آقاي كروبي همراه هستيم و هيچ اشكالي هم نمي بينيم.
* از كجا با آقاي موسوي و كروبي افتراق داريد؟
هرجايي كه ديدگاههاي افراد با خواست عمومي ملت و قانون اساسي در تعارض باشد، قاعدتا ما هم نيستيم. زماني كه ما قانون اساسي و خواست عمومي ملت را مبنا قرار مي دهيم، قطعا همين مبنا را دنبال مي كنيم. امروز برداشت من اين است كه خواسته هاي اين آقايان خارج از چارچوب قانون اساسي نبود. خواسته هاي آنها مبتني بر قانون اساسي بود؛ يعني آزادي بيان، آزادي عقيده، آزادي احزاب، آزادي مطبوعات، آزادي انتخابات و... خواسته هاي عمومي است. بنابر اين ما در اين زمينه هيچ اشكالي وارد نمي بينيم.
* عجيب است. يعني شما در تمام اين دو سال، هيچ جايي نديديد كه اين دو نفر از چارچوب هاي قانوني خارج شوند؟
شخصيتها، چه آنهايي كه امروز در خانه تحت مراقبت هستند و چه آنهايي كه امروز در مصدر كار هستند و ممكن است رئيس قواي مختلف هم باشند، حتما با يكديگر اختلاف نظرها و برداشتهايي با يكديگر داشته باشند و دارند و خواهند داشت. ما امروز در اين مقام نيستيم كه روي اختلاف نظرها تكيه كنيم.
* نخير، ببينيد! بحث بر سر اختلاف نظر نيست.
من ميگويم ما ديگران را هم ديديم كه از قانون اساسي عدول كرده و خلاف آن عمل كردند. اما الان درصدد بيان نقاط افتراق با آنها هم نيستيم و شرايط را به گونه اي نمي بينيم كه روي نقاط افتراق تاكيد كنيم. ما امروز روي نقاط اشتراك تاكيد داريم.
* آقاي لاري، نسبت مجمع روحانيون با جنبش موسوم به سبز چه بوده و هست؟
مجمع روحانيون يك جريان اصلاح طلبي درون نظام است كه تمام اهتمام خود را صرف سرافرازي و بالندگي نظام، حركت در مدار ارزشهايي كه بر اساس آنها پايه ريزي و تا حدود زيادي در قانون اساسي متبلور و در رهنمودهاي امام به خصوص در وصيت نامه سياسي الهي ايشان منعكس شده، مي كند. بنابراين ما يك جريان اصلاح طلب درون نظام هستيم و براي حفظ نظام تلاش مي كنيم. ما معتقديم بايد جلوي انحرافاتي كه در درون نظام رخ مي دهد و اتفاقاتي كه به تهي شدن نظام از محتواي خود مي شود، ايستاد. نظام دو عنصر اصلي دارد كه يكي جمهوريت است و ديگري اسلاميت. نمي توان عنصر اسلاميت را فداي جمهوريت كرد و نمي توان جمهوريت را به بهانه حفظ اسلاميت ناديده گرفت. علت اينكه از لفظ بهانه استفاده مي كنم اين است كه معتقدم آنهايي كه اسلاميت را براي از بين بردن جمهوريت بهانه مي كنند، در حقيقت اسلاميت را هم نابود مي كنند. آنها مي گويند كه ما براي حفظ نظام مي خواهيم مردم، مطبوعات، انتخابات و... را محدود كنيم، بهانه است. آنها مي خواهند خواسته ها و اميال خود را پيش ببرند كه اين كار را به نام اسلام انجام مي دهند و ما اين كار را قبول نداريم. ما معتقديم بايد جلوي هرگونه انحرافي در مسير انقلاب كه به اسلاميت و جمهوريت نظام لطمه وارد كند، ايستاد. مجمع روحانيون با همه جرياناتي كه در داخل و خارج نظام هستند، با اين تعريفي كه از خود مي كند، مواجه مي شود. حالا جريانات مختلف چه سبز باشد، چه غير آن، با اين محك از سوي ما سنجيده مي شود.
* تعريف خوبي كرديد. بر اين اساس نسبت شما با جنبش موسوم به سبز چيست؟
نسبت ما با جنبش سبز اصلاح طلبي است.
* يعني با آنها وجه اشتراك داريد؟
قطعا داريم.
* وجه افتراق هم داريد؟
ممكن است داشته باشيم. اما همانطور كه عرض كردم، بناي ما بيان نقاط افتراق با گروهها نيست، چرا كه در مقطعي هستيم كه نقاط اشتراك براي ما مهم است.
* من مي خواهم بگويم كه جنبش موسوم به سبز، اصلاح طلبان، ميرحسين موسوي، كروبي، مشاركت، مجاهدين و مجمع روحانيون در حوادث پس از انتخابات نقاط اشتراكي با براندازها و سلطنت طلبان پيدا كردند. همان كساني كه روزي آقاي موسوي لاري در هيات دولت آنها را برانداز و سلطنت طلب مي خواند، با جنبش موسوم به سبز نقاط اشتراك پيدا كردند. من با تشكل هاي اصلاح طلب ديگر كاري ندارم. اما چرا مجمع روحانيون نقاط افتراق خود را با سلطنت طلبان روشن نكرد؟
ما دقيقا نقاط افتراق خود را هم با آنها و هم با جريان متحجر داخلي روشن كرديم. يعني از منظر ما، نقطه افتراق ما شكستن سقف نظام و خروج از آن است. ما هميشه گفته ايم كه جرياني در داخل اين نظام و زير سقف جمهوري اسلامي هستيم. همين نقطه افتراق اصلي است با همه كساني كه اصل جمهوري اسلامي را نفي مي كنند. حرفمان با جريان متحجر داخل نظام هم اين بود كه شما ناكارآمدي نظام را با بياني ديگر مشابه سلطنت طلبان بيان مي كنيد. حرف ما با جرياني كه انتخابات را زينتي مي دانستند، مردم را نابالغ تلقي مي كردند اين است كه اين حرف شما همان حرف سلطنت طلبان است. تعريفي كه آنها از جمهوري اسلامي ارائه مي دهند، مي گويند جمهوري اسلامي براي مردم و رايشان ارزشي قائل نيست. آنها (گروه متحجران داخلي) هم با رفتارشان مي گويند جمهوري اسلامي ناكارآمد است و نظام ديني نمي تواند نظامي مبتني بر آزادي بيان، آزادي انديشه و آزادي فكر در حوزه عمل سياسي باشد. اگرچه رسما اعلام نمي كنند اما با محدوديتها و مشكلاتي كه بر سر راه آزادي فكر و انديشه مردم ايجاد مي كنند، همان كاري را مي كنند كه سلطنت طلبان مي گويند. آنها مي گويند ادعا مي كنند و شما عمل مي كنيد. يعني من نقطه اشتراك جريان متحجر داخلي كه مدعي دخول در نظام است را با سلطنت طلبان به مراتب بيش از نقاط اشتراك جنبش سبز با سلطنت طلبان م يدانم.
* اين حرف شما چه معنايي دارد؟ يعني چون رفتارهاي فلان رسانه يا فلان جريان سياسي برخي شبيه به رفتار اپوزيسيون بود، شما با آنها پيوند برقرار كرديد كه به حاكميت بگوييد اشتباه مي كني؟
اتفاقا عكس اين است. ما در تمام بيانيه هاي مجمع و مواضع اعضاي آن، روي يك نكته ترديد نكرديم و آن اينكه بگوييم يك جريان اصلاح طلب در درون اين نظام هستيم و به رفتار مديران اعتراض داريم، نه به اصل نظام. همين وجه افتراق ما با براندازهاست.
* شما كه مي گوييد به رفتار مديران اعتراض داريد چرا بيانيه نداديد كه حساب ما از كساني كه عليه اصل ولايت فقيه شعار مي دادند، جداست؟
ما حتما اطلاعيه داديم. شما اطلاعيه مجمع را نخوانديد.
* كجا اطلاعيه داديد؟
تمام بيانيه هاي مجمع تاكيد بر تثبيت اصل حاكميت نظام، تاييد اصل نظام، حركت در چارچوب نظام و حركت در چارچوب قانون اساسي است.
* آقاي موسوي لاري! شما در اين مملكت وزير كشور بوديد. اصل نظام بدون ولايت فقيه معنايي ندارد.
تمام صحبتهاي ما هم همين بوده است.
* اما شما مي گوييد «نظام» و از لفظ ولايت استفاده نمي كنيد.
ما مي گوييم ولايت، نظام، جمهوري اسلامي.
* نخير نگفتيد، در بيانيه ها كه نبوده است.
اشكال شما همين است. متاسفم كه اينگونه بحث مي كنيد. شما هم مثل كيهاني ها دچار خلط مطلب مي شويد و فكر مي كنيد كه نظام ولايت فقيه يك فرد است، در حالي كه نظام ولايت فقيه يك سيستم است. اين سيستم چارچوبي دارد كه در راس آن ولي فقيه است و در قاعده اين هرم نيز قواي سه گانه، نيروهاي مسلح، آحاد مردم، نهادهاي مدني و... وجود دارند. وقتي ما از قانون اساسي حرف مي زنيم، مگر مي توانيم بگوييم قانون اساسي را قبول داريم اما اصل ولايت فقيه را قبول نداريم؟ ما وقتي بر اجراي قانون اساسي تاكيد مي كنيم، يعني حتما از ولايت فقيه دفاع مي كنيم. ما وقتي مي گوييم كه اصلاح طلب درون اين نظام هستيم، يعني اصالت هاي اين نظام را - كه ولايت فقيه از جمله آنهاست - قبول داريم. اگر قبول نداشتيم در اين چارچوب قرار نمي گرفتيم.
* آقاي موسوي لاري! اصلاح طلبان تندرو بيانيه مي دهند و مردم را به خيابانها مي كشانند و آنها هم شعار عليه اصول نظام سر مي دهند.
چرا اينگونه قضاوت مي كنيد؟ در يك حركت عمومي كه خواسته مردم برقراري عدالت و آزادي مشروع و قانوني است و حق قانوني خود را مطالبه مي كنند، ممكن است تعدادي هم به بيراهه بروند. من با اين افراد كه سنخيتي ندارم.
* خب اين را بگوييد. چرا نمي گوييد و نقاط افتراق خود را اعلام نمي كنيد؟
تمام اطلاعيه هاي ما همين است، اما شما نمي خواهيد توجه كنيد. اشكال كار همين جاست. حرف تمام اطلاعيه هاي ما اين است كه ما در درون نظام با كساني كه انتخابات را فرمايشي مي دانند، مشكل داريم؛ با كساني كه ثروت مملكت را به باد دادند مشكل داريم؛ با كساني كه نظام را به مسخره گرفتند، مشكل داريم. شما به كارهايي كه در اين چند سال انجام شده، نگاه كنيد و ببينيد چه اتفاقاتي درون اين نظام رخ داده است. ما با اين كاركرد مشكل داريم و آن را هم صريحا اعلام كرده ايم. اما حرف ما اين است كه براي اصلاح رفتار غيرقانوني، غيراصولي و چارچوب شكن مديران اجرايي يا مديراني كه در حوزه انتخابات يا حوزه امنيت مسئوليت دارند، نبايد سقف نظام را سوراخ كرد و آن را از بين برد. بايد انحرافي را كه بعد از تفسير اصل 99 قانون اساسي در مسير انتخابات ايجاد شده است، اصلاح كرد. ما از اينكه نظام جمهوري اسلامي بايد برپايه قانون اداره شود دفاع مي كنيم و با قانون شكني هايي كه در اين چند سال صورت گرفته مخالفيم. چه قانون بودجه، چه قانون برنامه توسعه، چه قانون مرتبط با احزاب، چه قانون مطبوعات، چه قانون مرتبط با آزاديهاي مدني و... زير سوال رفته است.
* مخالفت خود را چگونه ابراز مي كنيد؟
ما در اطلاعيه هايي كه صادر كرده ايم و در مصاحبه ها و اظهارنظرهاي خود اينها را اعلام كرده ايم. در هر اظهار نظري هم كه بنده و امثال بنده كرده ايم، اول تاكيد كرديم كه حرف هاي ما زير چتر نظام است و سپس انتقادات خود را مطرح كرده ايم. منتها جريان مقابل ما شيوه اي دارد و آن اين است كه مي گويند شما بياييد و تكليف خود را با فلان گروه روشن كنيد. ما هم مي گوييم شما چرا نمي آييد تكليف خود را با فلان گروه روشن كنيد؟ چرا بعد از شش سال جريان انحرافي را مطرح كرديد؟ اين جريان همان كساني بودند كه ما شش سال پيش اعلام كرديم كه اينها در مسير انقلاب اشكال ايجاد مي كنند. چرا صف خود را جدا نكرديد؟ چرا مملكت را به اين روز كشانديد و حالا مي گوييد كشف كرده ايم كه يك جريان خاص به وجود آمده است؟ افرادي كه گرينكارت آمريكا را دارند يا حتي سيتيزن (شهروند) آمريكا هستند، به عنوان مشاور حكم دريافت كرده اند و براي آنها بنياد تعريف شده است. مشخص است كه اينها در جريان انقلاب تغيير ايجاد مي كنند. چرا آقايان صف خود را از آنها جدا نمي كنند؟ البته فقط اينها منحرف نيستند، چرا آقايان صف خود را از ديگر منحرفان جدا نمي كنند؟ مشخص است كه وقتي اين حرف را با بنده مطرح مي كنيد يعني مي پرسيد چرا صف خود را جدا نمي كنيد؟ پاسخ اين است كه بنده با ادبيات خودم حرفهايم را مي زنم.
* در زمان آقاي خاتمي هم چنين اتفاقاتي رخ داد؛ يعني جرياني كه شايد اعتقاد چنداني به خط آقاي خاتمي نداشته و به نام تندرو در جامعه شناخته مي شدند، در كنار رئيس جمهور سابق قرار گرفتند و حتي بحث عبور از آقاي خاتمي را هم مطرح كردند. شما چرا آن زمان نسبت به حضور چنين افرادي هشدار نمي داديد؟
همين كه مي گوييد آنها بحث عبور از خاتمي را مطرح كردند يعني اينكه صف آنها از امثال بنده و آقاي خاتمي جدا بود. شما چرا اينگونه سوالها را از آقاي جنتي نمي پرسيد؟ مگر آقاي گنجي در شوراي نگهبان زير نظر آقاي جنتي كار نمي كرد؟ همه مردم ميگفتند كه آقاي گنجي در تشكيلات شما مشكل دارد، اما آيا كسي حاضر شد صف خود را از او جدا كند؟ آيا امروز حاضرند صف خود را از عناصر پيراموني آقاي احمدي نژاد و رفتارهايشان به صورت عملي نه صرف رسانه اي جدا كنند؟ چرا فقط زباني مي گويند فلاني و فلاني نباشند اما اقدامي نمي كنند؟
* وقتي شما عمل نمي كنيد چطور انتظار داريد كه آنها اينگونه رفتار كنند؟ البته آقاي لاري! چسباندن آقاي گنجي به جناح راست هم از آن حرفهاست. تكليف گنجي كه كاملا معلوم است و ارتباطش با اصلاح طلبان.
همينجا هم حافظه تان خوب كار نكرد. گنجي مدير داخلي شوراي نگهبان بود. شما چرا از آن طرف قضيه نگاه نمي كنيد؟ آنها الان حاكم هستند.
* ولي گنجي سابقه و نسبتش با اصلاح طلبان كاملا مشخص است و چسباندنش به شوراي نگهبان، اصلاح طلبان را تبرئه نمي كند. ضمن اينكه به فرض آن موقع كه در شورا بوده استحاله نشده ولي در زمان استحاله اش همكار اصلاح طلبان بود. بگذريم آقاي لاري! بالاخره بايد از جايي شروع شود.
ما كه الان كارهاي نيستيم. آقايان قوه مقننه، قوه قضائيه، قوه مجريه، صداوسيما، پول مملكت، ديپلماسي و ... را در اختيار دارند. از آنها بپرسيد شما كه امروز وجودتان با سرنوشت جامعه گره خورده است چرا از بعضي روزنامه ها و سايت ها كه همه گذشته انقلاب و همه چهره هاي ريشه دار انقلاب را زير سوال مي برند، تبري نمي جوييد؟
* اصلا بحث ما بر سر اين روزنامه ها و سايتها نيست. به هر حال آنها هم قطعا دفاعياتي دارند.
بحث من هم بر سر اينها نيست بلكه نمونه را مي گويم. چرا صف خود را از اين توهينهايي كه در فلان سايت به شخصيت هايي مانند آقاي موسوي خوئيني ها مي شود، جدا نمي كنند؟ چرا بايد بگويند يك روحاني سابقه دار ارزشي كه در كنار امام بوده، با موساد همكاري مي كند؟ آقايان حركتي را كه امام از آن به عنوان انقلاب دوم نام برد، توطئه اي كه آمريكا آن را طراحي كرده بود، معرفي مي كنند. چرا موضع صريح نمي گيرند؟
* شما و تشكيلاتتان هم شعار دفاع از قانون اساسي و حركت در چارچوب قانون اساسي مي دهيد، اما بحثي كه كه مطرح كرده ايد، عملي نمي كنيد.
ما كه در بستر قانون اساسي حركت مي كنيم. ما هشت سال مسئوليت اجرايي در اين كشور داشتيم. شما يك نمونه بياوريد كه از قانون اساسي تخطي كرديم. بنده به عنوان كسي كه وزير كشور بوده، حاضرم نسبت به تمام كارهايي كه در حوزه مسئوليت وزارت كشور شخصا درباره آنها تصميم گيرنده بودم، پاسخگو باشم. امروز آقاياني كه در مصدر كار هستند بايد پاسخگو باشند كه چرا قانون اساسي را زير پا مي گذارند؟ چرا سند چشم انداز بعد از آن همه زحمتهايي كه دولتهاي پيشين كشيدند، بعد از چند سال فراموش شده است؟ چرا قانون برنامه چهارم توسعه زير پا گذاشته شد؟ چرا آقايان صف خود را از اين قانون شكنان جدا نمي كنند؟ ما امروز كارهاي نيستيم كه بگوييم در چارچوب حركت مي كنيم يا خارج از آن؛ نه وزيريم، نه وكيليم و نه حتي يك روزنامه داريم. اين آقاياني كه تمام اركان قدرت را در دست دارند، مگر تكليف ندارند كه در چارچوب قانون حركت كنند؟ چرا قانون اساسي اين همه ناديده گرفته مي شود و آنها سكوت كرده اند؟
* آقاي لاري! روزنامه و مجله كه البته كم نداريد. دكه هاي ما هميشه پر از مطبوعات اصلاح طلب است. در خصوص آقاي موسوي خوئيني ها حرفهايي زده شده و خود شما هم به آنها اشاره كرديد. در بسياري از موارد ايشان علاقه اي نداشت كه پاسخ بدهد، غير از مورد اخيري كه ايشان يك اشاره اي كردند. چرا تاكنون جواب نمي دادند؟ البته قطعا شما سخنگوي آقاي موسوي خوئيني ها نيستيد اما ايشان را مي شناسيد و آقاي موسوي خوئيني ها عضو مجمع روحانيون مبارز است. به هر حال در اين سالها آقاي موسوي خوئيني ها بايد نسبت به برخي حرفها كه به ايشان نسبت داده شد، پاسخگو باشند. نسبت ايشان با رهبري چگونه است و چه نگاهي نسبت به رهبر معظم انقلاب دارند؟
من درون ذهن افراد نبوده و نيستم.
* اما در رفتارها ديده ايد.
ايشان شش يا هشت سال مشاور عالي رهبري بودند. يعني مورد اعتماد كامل امام و رهبري بود و حداقل شش سال به عنوان مشاور عالي سياسي رهبري، نظراتش را به رهبري منتقل مي كرد.
* در رفتارهاي ايشان مخالفت با نظرات و عقايد رهبري مشاهده نكرديد؟
هيچ چيز نديدم. آقاي موسوي خوئيني ها يك شخصيت منضبط و داراي فكر كاملا منسجم است كه رفتار و منطقش در يكديگر تاثير و نمود دارد. امروز سايتهايي كه از بودجه بيت المال ارتزاق مي كنند و متعلق به نهادهاي رسمي يا تشكلهاي حاكم اين مملكت هستند، نه تنها آقاي موسوي خوئيني ها را به عنوان جاسوس آمريكا معرفي كرده اند، بلكه مي گويند حركتي كه در سال 58 عليه آمريكا صورت گرفت، از طرف خود آمريكاييها طراحي شده بود. در حالي كه آقاي موسوي خوئيني ها از بدو پيروزي انقلاب تا زمان رحلت حضرت امام يك فرد تاثيرگذار بوده و حدود شش يا هشت سال هم مشاور عالي رهبري بوده است. حرف من اين است كه كار مملكت به كجا كشيده است كه استوانه هاي انقلاب را اينگونه زير سوال مي برند. چرا از اين شخصيتي كه آماج اهانتهاست دفاع نمي شود؟ چرا از هتاكان و اهانت كنندگان تبري نمي جويند و خط خود را از آنها جدا نمي كنند؟
* درخصوص نقش آقاي موسوي خوئيني ها در 18 تير بحثهاي متفاوتي مطرح است. با توجه به اينكه شما در آن دوران وزير كشور بوديد، ايشان چه نقشي در آن حوادث داشت؟
نقش آقاي موسوي خوئيني ها اين بود كه روزنامه اش تعطيل شد.
* يعني واقعا تنها نقشي كه ايفا كرد همين بود؟
بله.
* پس چرا آن نامه محرمانه را منتشر كرد؟ آيا نمي دانست كه اين كار غيرقانوني چنين پيامدهايي دارد؟
يعني شما آن پيامدها از جمله حمله به كوي دانشگاه را تاييد مي كنيد؟
* ما هم حادثه و هم عامل اين حادثه را محكوم مي كنيم. آيا شما آن نامه را در ماجراي 18تير موثر نمي دانيد؟
من نميگويم كه موثر بوده يا نه.
* شما به عنوان مقام امنيتي، فكر نمي كنيد كه انتشار چنين نامه اي ممكن است تحريكاتي در پي داشته باشد؟
تحريك نهادهاي انتظامي؟ آيا براي شما در روزنامه نگاري اتفاق نيفتاده است كه مطلبي را منتشر كنيد و بعد دستگاه قضايي يا دستگاه امنيتي به شما بگويند چرا اين كار را انجام داديد؟
* حاج آقا! قطعا سطح مديران روزنامه سلام اينقدر بالا بود كه بدانند انتشار يك نامه محرمانه آن هم در چنان شرايط حساس و چنان موردي، منجر به تعطيلي روزنامه خواهد شد. شما ذرهاي حدس نمي زديد كه انتشار اين نامه محرمانه منجر به تعطيلي روزنامه شود و آن تشنجها را ايجاد كند؟ شما چطور انتشار آن نامه را موثر نمي دانيد؟
آقاي موسوي خوئيني ها، مدير مسئول روزنامه اي بود كه مطلبي را منتشر كرده و به زعم جنابعالي حدس زده مي شده با واكنش مسئولان امنيتي كشور مواجه شود. حالا يا روزنامه را تعطيل يا توبيخ و يا با مديرمسئول آن برخورد كنند يا ... اما به نوعي ريسك كردند و چنين نامه اي را منتشر كردند. ولي پيش بيني اينكه در روز پنجشنبه روزنامه را تعطيل يا آقاي موسوي خوئيني ها را دستگير يا با مسئول سرويسي كه چنين كاري را كرده، برخورد مي كنند، احتمالاتي بوده كه وجود داشته است. تنها چيزي كه ما امروز مي توانيم از فضاي آن روز بخوانيم اين است كه مجموعه اي كه در روزنامه سلام فعاليت مي كردند، مي دانستند كه انتشار اين نامه واكنشهايي را در پي خواهد داشت. آقاي موسوي خوئيني ها احساس كرده كه مي تواند اين نامه را منتشر كند و سپس درباره واكنشهاي آن توضيح دهد. حداكثر تاثير ايشان اين بوده كه مطلبي را در روزنامه درج كرده كه ممكن بود با واكنشهاي رسمي مواجه شود. نقشي بيش از اين هم نداشته است. پس از اتفاقي كه در كوي دانشگاه رخ داد، كساني كه آن حادثه را آفريدند بايد پاسخگو باشند. همان كساني كه به آن شكل با دانشجويان برخورد كردند بايد پاسخ دهند كه چرا چنين مقوله اي را به يك مساله ملي تبديل كردند.
* به هرحال يكي از اتهاماتي كه نسبت به آقاي موسوي خوئيني ها وارد است، نقش ايشان در حوادث سال 88 است.
ميگويند مرد خاكستري ... (خنده)
* از شما مي خواهم به صورت شفاف به سوال من پاسخ بدهيد. گفته مي شود آقاي موسوي خوئيني ها فعاليتهاي اصلاح طلبان را تئوريزه مي كند. آيا واقعا اينطور است؟
من فكر مي كنم اين حرف از يك سو بزرگ كردن نقش آقاي موسوي خوئيني ها و از سوي ديگر بي اهميت كردن همه گروهها و شخصيت هاست، البته روشن است كه چرا اين نقش را پررنگ مي كنند.
* مگر اين حرف چه اشكالي دارد؟ زماني هم سعيد حجاريان را تئوريسين جريان اصلاحات مي خواندند.
همان هم از نظر من اشتباه بود. وقتي جمعي در كنار يكديگر مي نشينند ممكن است فردي نظرات صائبتري داشته باشد و فرد ديگر ابعاد كمتري را ببيند. بنده هيچگاه خودم را با بزرگان مقايسه نمي كنم اما اينگونه هم نيست كه خودم را صفر فرض كنم و همه عدد را در طرف ديگر ببينم. همينطور كه براي شما هم در جمع خودتان همين تصور را دارم.
* پس حرف من و شما تفاوت چنداني ندارد؟
تفاوت در اين است كه ما معتقد به خردجمعي و حركت در چارچوب برنامه هاي جمعي و تشكيلاتي هستيم. آقاي موسوي خوئيني ها، آقاي خاتمي، آقاي محتشمي پور، بنده و ديگران در تشكلي به نام مجمع روحانيون جمع شده ايم. اين مجمع تصميمي مي گيرد كه به تاييد اكثريت مي رسد تا اعلام شود. البته ممكن است پيشنهاد دهنده، آقاي موسوي خوئيني ها، آقاي خاتمي يا فرد ديگري باشد، اما جمع در خصوص آن تصميم مي گيرد، فكر مي کند و به نتيجه مي رسد.
* باتوجه به اينكه برخي از دوستان شما فرداي انتخابات و برخي ديگر با فاصله كمي از انتخابات بازداشت شدند و با توجه به تعاريفي كه شما از آقاي موسوي خوئيني ها كرديد، فكر مي كنم ايشان در فقدان دوستانتان به قول شما نظرات صائبي داشت. در اين شرايط چنين تصوري دور از ذهن نيست كه آقاي موسوي خوئيني ها جبهه اصلاحات را راهبري كند.
مي توانم بگويم. اگر ما جبهه اصلاحات را فردمدار معرفي كنيم، اين حرف شما درست است. اما تلقي من اين است كه اصلاحات يك جبهه است و وقتي تشكلهاي مختلف با گرايشهاي متفاوت در يك جبهه جمع مي شوند، يعني قدر مشتركهايي دارند و كاري به اختلافات ندارند. آقاي موسوي خوئيني ها از ابتداي انقلاب و حتي پيش از آن، در جمع روحانيون پيرو امام يك عنصر موثر بود. در همين تهران پيش از انقلاب در كنار مرحوم مطهري و بزرگان ديگري كه در اينجا بودند، آقاي موسوي خوئيني ها يك عنصر تاثيرگذار بوده است. در شكل گيري جامعه روحانيت قبل از انقلاب و همچنين رساندن پيام امام در كوران مبارزات نقش مهمي داشت. پس از انقلاب هم به دليل شايستگيهاي شخصي جايگاه هاي مهمي در نظام داشته است. در مجلس اول اگر آقاي هاشمي رفسنجاني رئيس شد، آقاي موسوي خوئيني ها نايب رئيس شد. مجلس اول مجلسي بود كه هنوز اختلاف نظري ميان جريانهاي وفادار به نظام به وجود نيامده بود. مجلس اول در عين حال كه تبلور سلايق مختلف جاري در جامعه بود، اما حاكميت اين مجلس با نيروهاي خط امام بود. آقاي هاشمي رئيس شد و آقاي موسوي خوئيني ها نايب رئيس، پس مشخص است كه عنصر موثري بوده است. مي خواهم بگويم كه ايشان حتما عنصر موثري است. حتما در جمع ما موثر است و زماني كه در كنار رهبري بود، نظرات مشورتي او موثر بود و به رهبري كمك مي كرد. وقتي آقاي موسوي خوئيني ها خدمت امام مي رسيد و نظرات خود را مطرح مي كرد، مسائلي را بيان مي كرد كه به نفع كشور باشد. من هيچ بحثي بر سر اين مساله ندارم. امروز هم در مجمع روحانيون، جبهه اصلاحات و حتي در رابطه با كليت نظام ممكن است حرفهايي كه ايشان مطرح مي كند، براي همه ما قابل قبول باشد. اين قابل قبول بودن هم به دليل ماهيت سخني است كه گفته مي شود، نه به دليل رفتارهاي فردگرايانه در تشكلي به نام مجمع روحانيون.
* آقاي موسوي لاري! سوالي مي پرسم و انتظار دارم كه به صورت شفاف پاسخ دهيد و صراحتا بگوييد بله يا خير. در جلسات مجمع روحانيون يا جلسات ديگري كه شما در كنار آقاي موسوي خوئيني ها حضور داريد، آيا رفتاري، گفتاري يا سخني از ايشان در تضاد با شخص رهبري يا جايگاه ايشان شنيده ايد يا نه؟
نقد، نظر يا ديدگاه ممكن است اما تضاد هرگز. آقاي موسوي خوئيني ها هميشه با كمال احترام از شخص آيت الله خامنه اي ياد مي كند. تعارض كه به هيچوجه نبوده اما من هيچگاه حتي نقدي در جهت اينكه جايگاه ايشان را تضعيف كند هم نشنيده ام.
* شما و برخي از چهره هاي شاخص جريان اصلاحات از جمله آقاي خاتمي شرايطي را براي حضور در انتخابات آينده مطرح كرده ايد. با توجه به اينكه شما چند دوره مجري انتخابات بوديد، آيا در زمان خودتان اين شرايطي كه امروز مطرح مي كنيد، فراهم بوده است؟
من با خبرگزاري فارس گفت و گويي كردم و گفتم آنچه ما مطرح مي كنيم، شما آن را شرايط مي ناميد. حرف ما اين است كه اينها واقعيتي است كه بايد براي برگزاري يك انتخابات آزاد وجود داشته باشد؛ به اين معنا كه منهاي اينها انتخابات آزادي وجود نخواهد داشت. من بحث شرط گذاري را با اين كلمات مطرح نمي كنم و معتقد نيستم كه آقاي خاتمي براي حضور در انتخابات شرط گذاشته است. آقاي خاتمي گفته كه مگر شما به دنبال انتخابات آزاد نيستيد؟ اگر انتخابات آزاد است، ممكن نيست عناصر فعال سياسي در آن حضور نداشته باشند. امكان ندارد كه احزاب سياسي غيبت داشته باشند و مجري و ناظر انتخابات به گونه اي انتخاب شوند كه جريانات مختلفي كه مي خواهند در اين كارزار انتخاباتي حضور داشته باشند، نسبت به آنها سوال داشته باشند. اگر مي خواهيد انتخابات سالم برگزار كنيد، بايد اين كارها را انجامد دهيد تا انتخابات معنا و مفهوم خود را پيدا كند. حرف ما اين است. ما اين حرف را امروز مطرح مي كنيم و آن روز هم مطرح كرديم. من بارها در صحبتهايم اين توضيح را داده ام كه انتخابات ما به لحاظ ساختاري با مشكلاتي مواجه است. به عنوان مثال در تمامي كشورهاي جهان، توزيع برگ الكترال و ثبت نام يك هفته قبل از انتخابات انجام مي گيرد و هركس براي ثبت نام و دريافت كارت الكترال، يك هفته قبل از انتخابات به شعبه مورد نظر مراجعه مي كند، شناسنامه خود را تحويل مي دهد، كارت را دريافت مي كند و روز اخذ راي هم براي راي دادن به همان شعبه مراجعه مي كند. اين كار را بسيار ساده مي نمايد، مشكل را حل و از هرگونه شبهه اي پيشگيري مي كند. من در دوره وزارت كشور تلاش بسياري كردم كه اين كار انجام شود، اما متاسفانه شوراي نگهبان زير بار نرفت.
درخصوص ماشيني شدن مراحل مختلف انتخابات نيز ما در انتخابات مجلس ششم تا چاپ تعرفه هم پيش رفتيم، با شوراي نگهبان نيز هماهنگ كرديم و توافق حاصل شد، اما سه روز مانده به برگزاري انتخابات، شوراي نگهبان حرف خود را پس گرفت و گفت ما چنين چيزي را قبول نداريم. حتي من خدمت رهبري رسيدم و گفتم ما تعرفه ها را براساس ماشيني شدن انتخابات در تهران چاپ كرديم و ديگر نمي توان كاري كرد. بايد تعرفه هاي جديد را چاپ كنيم. شما با شوراي نگهبان صحبت كنيد كه براساس توافق عمل كنند. اما به هر دليلي چنين مساله اي ممكن نشد و شوراي نگهبان نپذيرفت. من اينها را نقص مي بينم و اينها نقيصه هايي در ساختار انتخابات است كه بايد حل شود. اما يك تفاوت در زمان ما و امروز وجود دارد كه من بارها به آن اشاره كرده ام؛ آن هم اين است كه در زمان ما مجريان انتخابات گرايش خاصي نداشتند و هياتهاي اجرايي تركيبي بود. دليلش هم اين بود كه هيات معتمديني كه فرماندار بايد انتخاب مي كرد، به تاييد شوراي نگهبان مي رسيد. پس معتمدين منتخب يا افرادي بودند كه در آن محل به بيطرفي شناخته مي شدند يا تركيبي از دو جريان بود، چرا كه از يك سو فرماندار انتخاب و از طرف ديگر ناظر شوراي نگهبان تاييد مي كرد. در روز اخذ راي هم اگر نمايندگان وزارت كشور در شعب حضور داشتند، نمايندگان شوراي نگهبان هم بودند. اگر نمايندگان وزارت كشور يك گرايش سياسي خاص داشتند، نمايندگان شوراي نگهبان نيز گرايش ديگري داشتند. بنابر اين ميشد اطمينان حاصل كرد كه اگر مردم آمدند و راي دادند، نتيجه اعلام شده همان چيزي بود كه مردم پاي صندوقهاي راي اعلام كرده بودند و هيچگونه راه تباني وجود نداشت. در عين حال برخي كارهاي حاشيه اي هم انجام داده بوديم از جمله اينكه قبل از رسيدن به جمعبندي كلي، صورت جلسات آراي هر شهرستان در ستاد انتخابات كشور به صورت آنلاين اعلام مي شد. يعني افرادي كه به نمايندگي از كانديداها در وزارت كشور حضور داشتند، اين نتايج را روي صفحه مي ديدند. كار ديگري كه كرده بوديم اين بود كه نمايندگان احزاب و مطبوعات در ستاد انتخابات وزارت كشور حضور فعال داشتند و هيچ گونه محدوديتي مثل پارتيشن شيشه اي هم براي آنها وجود نداشت. اگر بخواهم داوري كنم، مي گويم با اينكه ساختار انتخابات در آن زمان هم عيوب و نواقصي داشت، اما به دليل اين نوع كارهايي كه صورت گرفته بود، اطمينان بيشتري از نتيجه انتخابات وجود داشت. اگر فردي به وزارت كشور مراجعه و اعتراض مي كرد، من به راحتي مي توانستم بگويم ما به اعتراض شما رسيدگي مي كنيم. كما اينكه در انتخابات مجلس ششم هنگامي كه آقايان آمدند و گفتند كه ما به نتيجه انتخابات اعتراض داريم، گفتيم شما مي گوييد چه كار كنيم؟ آنها گفتند ما مي خواهيم 25 درصد آرا بازشماري شود. ما هم پذيرفتيم و 25 صندوق را از هر منطقه تهران به صورت اتفاقي انتخاب كرديم و گفتيم اينها بازشماري شود. هرچه از شمارش آرا به دست آمد ما قبول داريم. 374 صندوق را بازشماري كردند و آقاي جنتي كه مدعي بود انتخابات مشكل داشته با من تماس گرفت و گفت كه ما همه صندوقها را بازشماري كرديم و هيچ اشكالي نديديم؛ بنابراين از نظر ما انتخابات بلااشكال است. گفتم بايد چه كار كنيم؟ گفت كه ما مي خواهيم اعلام كنيم كه انتخابات اشكالي ندارد، شما چه نظري داريد؟ گفتم ما كه از اول مي گفتيم انتخابات اشكالي ندارد. شما مدعي بوديد و حالا هم ادعاي خود را پس گرفته ايد. شما اعلام كنيد و ما هم پشت سر شما اعلام مي كنيم و تابع نظر شما هستيم، كه اين كار صورت گرفت و هيات نظارت كه رئيس آن آقاي جنتي بود صحت انتخابات را اعلام كرد. البته اينكه چند ماه بعد 700 هزار راي را باطل كردند بماند براي فصلي ديگر. ولي ما اطمينان داشتيم كه انتخابات در مسير قانوني خود در زمينه اي كه به هياتهاي اجرايي مربوط مي شود، با مشكل مواجه نيست. حالا ممكن است قبل يا بعد از انتخابات اشكالاتي وجود داشته باشد، كسي را تخريب كرده باشند يا كارهاي ديگري كه پيش از اين بارها گفته ام و ديگر تكرار نمي كنم. بنابر اين من اين اشكالات ساختاري را آن روز هم مي ديدم ولي راههاي كوچكي براي اينكه بتوان به نوعي مشكل را حل كرد، وجود داشت. اما زماني كه ناظر و مجري از يك جريان فكري و يك گرايش سياسي هستند، حداقل سوءظنها جا پيدا مي كند.
من نمي خواهم بگويم كه حتما اينگونه هست يا نيست. در انتخابات مجلس هشتم ما به وزير كشور وقت اعلام كرديم كه دوستان ما نسبت به انتخابات تهران حرف و حديثهايي دارند. چون شمارش آراء به صورت رايانه اي بود، از ايشان خواستيم پرينت صندوقها را به ما ارائه كنند. ايشان هم استقبال كرد و واقعا هم تمايل داشت كه اين كار انجام شود، اما هرچه وزير كشور و ما پيگيري كرديم، دست اندركاران انتخابات پرينتها را به ما ندادند. بنابراين، اين سوال براي هميشه باقي ماند كه انتخابات به چه شكلي برگزار شده است. خب اگر اين پرينتها را مي دادند خيلي راحت ميشد قضاوت كرد.
* درخصوص دوره فعلي چه نظري داريد؟ آيا در انتخابات هاي اخير خصوصا در انتخابات سال88 شرايطي كه امروز مطرح مي كنيد رعايت شد يا نه؟
من نظر خود را قبلا اعلام كرده ام. همان زمان راه حلهايي هم به نماينده شوراي نگهبان و كسي كه با بيت رهبري مرتبط بود دادم و گفتم براي اينكه حرف و حديثها كم شود، به فرمولي كه من مي گويم عمل كنيد تا مشكلي پيش نيايد، اما متاسفانه عمل نشد.
* لطفا يك جواب صريح و شفاف بدهيد
من دست اندركار انتخابات نبودم.
* اما به عنوان يك جريان سياسي فعال در انتخابات حضور داشتيد. يك جواب بله يا خير بگوييد تا به نتيجه برسيم.
من نمي توانم چنين پاسخي بدهم چرا كه دست اندركار انتخابات نبودم. من مي گويم انتخاباتي برگزار شده و عده اي سوال دارند. من به عنوان يك كارشناس براي سنجش صحت انتخابات راه حل دادم و فكر مي كنم كه اگر دستگاههاي مسئول به آن عمل مي كردند، هيچ يك از اتفاقات بعدي رخ نمي داد. حداقل روشن مي شد كه اين سوالها درست است يا نادرست. اما به هر صورت رعايت نشد.
* پس به طور كلي شما معتقديد كه شرايط موردنظر شما رعايت نشد؟
من اساسا معتقدم كه انتخابات ما به لحاظ فرآيند با مشكلات عديده اي مواجه است. نمونه اش همان ماجرايي است كه در خصوص انتخابات مجلس هشتم گفتم. حتي فرماندار تهران در برابر وزير كشور پاسخگو نبود. در اين انتخابات من مسئول ستاد انتخابات اصلاح طلبان بودم.
* اگر شما معتقد بوديد كه اين شرايط در انتخابات رياست جمهوري 88 فراهم نبود، چرا وارد عرصه رقابت شديد؟
معتقدم انتخابات به لحاظ فرآيندي با مشكل مواجه است. سوالي ايجاد شده و متوليان امر بايد پاسخ مي دادند؛ مثل بنده كه در انتخابات مجلس ششم سوال ايجاد شد و پاسخ دادم. گفتم شما صندوقها را بازشماري كنيد.
* اين صحبتها مربوط به دوره پيش از انتخابات است. ما مي خواهيم بعد از انتخابات را بررسي كنيم.
انتخابات دو طرف دارد. رقبا مي آيند و با يكديگر رقابت مي كنند. وقتي انتخابات به پايان مي رسد، يك نفر، دو نفر، چند نفر يا يك گروه يا 10گروه سوال دارند. اگر متوليان انتخابات به سوال پاسخ بدهند بحراني ايجاد نمي شود.
* بحث من اين است كه هر فرد يا گروهي كه در انتخابات شركت مي كند، حتما قواعد اوليه بازي را پذيرفته كه در انتخابات حاضر مي شود.
بله، حتما همين طور است.
* پس چرا بعد از انتخابات شما و دوستانتان بازي را برهم زديد؟
چه كسي بازي را برهم زده است؟ شما اول كسي كه بازي را برهم زد پيدا كنيد تا بعد من برايتان داوري كنم. من مي گويم كسي كه در اينجا بازي را برهم زده است چه كسي است؟ شما به عنوان كسي كه در انتخابات شركت كرده ايد ...
* آقاي موسوي ساعت 10شب اعلام كرد كه برنده انتخابات شده است. آيا شما آقاي موسوي را در اين حوادث مقصر نمي دانيد؟
اجازه بدهيد. اسم فرد نياوريد. شما به عنوان كسي كه در انتخابات شركت كرده ايد سوالي برايتان ايجاد شده و من به عنوان وزير كشور بايد به سوال شما پاسخ بدهم. اگر جواب ندهم سوال باقي مي ماند.
* وقتي شما سوالي را مطرح مي كنيد نبايد ادله خود را مطرح كنيد؟
شما از من مي پرسيد يا از ديگري؟
* بالاخره شما نماينده اين جريان هستيد.
من به عنوان وزير كشور دولت اصلاحات، برگزاركننده انتخابات و در برابر سوالات پاسخگو بودم. من مدل رفتاري خودم را براي وزير كشور بعد از خودم درست مي دانم. من مي گويم آقاي وزير كشور كه مسئول برگزاري انتخابات هستي! اگر كسي از شما سوالي داشت حتما به سوالش پاسخ بده تا به بحران تبديل نشود.
* آيا نبايد كسي كه از شما سوال مي كند ...
شما من را با وزير كشور مقايسه كنيد. من كه زماني وزير كشور بودم، طرفم وزير كشور است. حرف من اين است كه اگر وزير كشور به سوالات پاسخ بدهد، سوالي باقي نمي ماند؛ كما اينكه من هفت دوره انتخابات برگزار كردم و هركسي هم معترض بود، به اعتراضات او رسيدگي كرديم.
* در دورهاي كه شما وزير كشور بوديد، اگر كسي اعتراض مي كرد اما دليلي ارائه نمي كرد، شما چطور به اعتراض او رسيدگي مي كرديد؟
ببينيد! اتهام مي زدند و ما به اتهامشان پاسخ مي داديم. اصلا نيامدند بگويند كه اين صندوق مشكل دارد، بلكه گفتند كه ما به كل انتخابات تهران اشكال داريم. ما گفتيم اشكالتان چيست؟ گفتيم بايد چكار كنيم كه اشكال شما برطرف شود؟ گفتند 500 صندوق را بازشماري كنيد و ما هم پذيرفتيم. من آن روز مي توانستم بايستم و بگويم كه شما قانونا مي توانيد بگوييد كه اين صندوق اشكال دارد و همان صندوق را باز كنيد اما براي اطمينان بخشي گفتم كه 500 صندوق را باز كنيد. چرا كه به كار خودمان اطمينان داشتم.
* شما ميگوييد كه شرايطي براي شركت در رقابتهاي سياسي آينده كه نزديكترين آنها انتخابات مجلس نهم است داريد. اما طبعا نظام هم شرايطي براي بازگشت شما به عرصه قدرت رسمي كشور دارد.
منظورتان از نظام چيست؟
* حاكميت.
حاكميت يعني چه؟ يعني دولت؟
* نه فقط دولت.
پس چه كسي؟
* شوراي نگهبان و برخي نهادهاي ديگر.
مگر ما خارج از حاكميت هستيم؟! ما بخشي از حاكميت هستيم.
* شما خودتان را درون حاكميت تعريف مي كنيد؟
حتما. من خودم را بخشي از حاكميت جمهوري اسلامي مي دانم.
* شما با وجود اينكه خود را در درون حاكميت جمهوري اسلامي مي دانيد، اما طيف شما نتيجه انتخابات را نپذيرفت و آن اتفاقات پيش آمد.
هركس به نوعي افراد يا گروههايي را مقصر مي داند. آقاي علي مطهري مي گويد آقاي احمدينژاد هم در حوادث بعد از انتخابات مقصر است، اما طيفتان قبول نكرد. كما اينكه در مجلس ششم طيف مقابل شكست خورد و پذيرفت.
متاسفانه چنين نبود. آنها به رغم تاييد اوليه انتخابات و پس از بازشماري قريب به چهارصد صندوق كه صحت انتخابات را نشان داد، 700 هزار راي را بدون دليل باطل كردند.
* اما آقاي ناطق كه در انتخابات دوم خرداد 76 قبول كرد.
حساب آقاي ناطق را جدا كنيد. اگر امروز با ايشان صحبت كنيد، انتقادهايي دارد و حرفهايي مي زند كه من نمي زنم.
* در هر صورت چه تضميني وجود دارد كه اصلاح طلبان در انتخابات شركت كنند و باز هم نگويند تقلب شده است؟
اگر دستگاه مجري و ناظر انتخابات، رفتاري مشابه رفتار آقاي موسوي لاري در انتخابات مجلس ششم داشته باشد، هيچ مشكلي پيش نمي آيد. اين حرف اول و آخر من است. آقاي موسوي لاري خود را پاسخگو مي دانست، زماني هم كه اعتراض شد، پاسخ داد، وارد ماجرا شد، به حرفها پاسخ داد، نشست و با طرف مقابل صحبت كرد و مشكلي هم پيش نيامد. آقايان بايد بي طرفي را رعايت كنند. من در مصاحبه اي گفتم شما كه نمي توانيد به صورت موازنه منفي عمل كنيد، بي طرف باشيد، بياييد و به صورت موازنه مثبت عمل كنيد؛ به اين معنا كه بياييد و هياتهاي اجرايي را تركيبي تشكيل دهيد. كاري كنيد كه اطمينان بخشي صورت گيرد. شما نمي توانيد بگوييد ما حق مطلق هستيم و هرچه مي گوييم ديگران بايد بپذيرند. شما بايد پاسخگو باشيد.
شهردار تهران با تاكيد بر قابل قبول بودن كارنامه مديريت شهري و حملونقل تهران، گفت: پيشرفتها در اين عرصه، حاصل همدلي در مجموعه مديريت شهري است.
به گزارش ایسنا، محمدباقر قاليباف در مراسم افتتاح ايستگاه شيخالرئيس از خط چهارمتروي تهران، آلودگي هوا را از مهمترين چالشهاي شهر برشمرد و تاكيد كرد: براي حل اين موضوع بايد حملونقل شهري را توسعه دهيم و بر اساس طرح جامع حملونقل، خطوط مترو را به 218 كيلومتر برسانيم تا دراستفاده از خودروهاي شهري در سطح شهر محدوديت ايجاد كنيم.
وي با بيان اينكه در گذشته 5/2 كيلومتر مترو در سال ساخته ميشد، اظهار كرد: اين رقم هماكنون به 15 كيلومتر در سال افزايش يافته كه اگر در مجموعه مديريت شهري همدلي وجود نداشت، چنين پيشرفتي حاصل نميشد.
قاليباف با تاكيد بر ايجاد فضاي كار و تلاش براي اعمال مديريت شهري، گفت: زماني خطوط مترو و اتوبوس را ميتوان با سرعت بيشتري آماده كرد كه فضاي كار و تلاش فراهم باشد، امروز اگر اتفاق مثبتي در حملونقل رخ داده است به علت وجود فضاي همدلي و محبت در كنار اعمال مديريتي است.
وي با اشاره به اينكه هر ماه در تهران يك ايستگاه مترو افتتاح ميشود، اظهار كرد: ايستگاه شيخالرئيس يك ايستگاه سبك است، اما تاسيس هر ايستگاه به هماهنگي و همدلي در مديريت شهري نياز دارد كه امروز اين همدلي در شهرداري و شوراي اسلامي شهر وجود دارد.
بيمسالهترين مجموعه مديريتي كشور را در شهرداري تهران داريم
قاليباف با بيان اينكه شوراي شهر در دورههاي گذشته به جز ضرر به شهرداري و شورا و مردم خاصيت ديگري نداشت، خاطرنشان كرد: امروز هم افرادي هستند كه از اين هماهنگي لذت نميبرند، در حالي كه امروز بيمسالهترين مجموعه مديريتي در كشور، مجموعه مديريت شهري تهران است.
وي تاكيد كرد: با وجود اينكه طرح جامع حملونقل آنگونه كه بايد و شايد در بخش ملي حمايت نميشود، اين طرح با توجه به فشردگي آن در حال پيشروي است.
هزينه تملك زمين براي ايستگاه شيخالرئيس 10ميليارد تومان از هزينه ساخت آن بيشتر شد
وي با تاكيد بر همكاري در سطوح عالي و مياني مديريت شهري، خاطرنشان كرد: امروز با افتتاح هر ايستگاه مترو، شهردار آن منطقه درگير اين موضوع ميشود، همانند ايستگاه شيخالرئيس كه هزينه تملك آن، 10 ميليارد تومان بيشتر از هزينه ساخت اين ايستگاه است.
قاليباف ادامه داد: مساله فقط مربوط به پول و هزينه نيست، بلكه مسايل مربوط به هماهنگيها نيز مهم است، ديگر آن زمان گذشته كه يك شهرداري قادر به انجام يك پروژه باشد.
وي پيشرفت در حوزه حملونقل را همدلي در بدنه شهرداري عنوان كرد و گفت: اين همدلي مانع فرصتسوزي و باعث شادي دل مردم ميشود و امروزه اين همكاري و انسجام در همه سطوح از جمله محلهها و شوراي شهر و شهرداري برقرار است.
سوال كردن وظيفه و تذكر حق اعضاي شوراي شهر است
شهردار تهران درباره خبرنگاران و افرادي كه دست به قلم هستند، گفت: گاهي آنها ميخواهند چيزهايي را به جامعه تحميل كنند كه به نظر ميرسد كارشان براي خدا نيست، وظيفه يك عضو شوراي شهر سوال كردن و تذكر دادن حق اوست، اما كساني كه احساس ميكنند ميتوانند در اين مسايل شيطنت كنند، بدانند مجموعه مديريت شهري خيلي عميقتر و پختهتر از آن است كه فرصتي را كه براي خدمت در اختيار ما گذاشته شده، به حاشيه تبديل كنند.
قاليباف با اشاره به مساله پر كردن تونل توحيد، تصريح كرد: وقتي شما تونل توحيد را زير سوال ميبريد در واقع جامعه مهندسي كشور را زير سوال بردهايد. من در رابطه با پر كردن تونل توحيد گفتم كه آنجا را فقط سه روز ببنديد، ببينيد چه اتفاقي ميافتد.
وي خطاب به افرادي كه به حاشيهسازي اقدام ميكنند، گفت: آنها به دنبال منافع باطل و شخصي خود هستند و خير كشور و مردم را نميخواهند، افراد ابتدا بايد دستي بر آتش داشته باشند و سپس درباره موضوعي اظهار نظر كنند، ما بايد ببينيم عقل و قانون چه ميگويد و بر اساس آن كار كنيم.
در مسائل منطقي ما را به چالش بكشانيد، نه در مسائل سياسي
شهردار شهر تهران با بيان اينكه ديوار شهرداري از همه كوتاهتر و شهرداري انتقادپذير است، گفت: در مسايل منطقي ما را به چالش بكشانيد، اما در مسايل سياسي اين كار را نكنيد، زيرا به چالش كشيدن ما در مسايل سياسي جز اينكه وقت مردم را بگيرد خاصيت ديگري ندارد.
شهردار تهران با تاكيد بر منصفانه نگاه كردن به فعاليتهاي شهرداري، يادآور شد: تهران تنها شهري است كه داراي چهار دستگاه حفار اتوماتيك ( TBM ) است.
وي افزود: 15 سال است كه براي مترو مشهد كار شده، اما بررسيها شاهد اختلاف بسيار زياد ميزان خطوط متروي افتتاح شده در تهران و ساير شهرهاست.
هواي داخل ايستگاه مترو سالمتر از بيرون آن است
قاليباف ضمن غير تخصصي دانستن اظهارات كساني كه ميگويند داخل مترو آلودگي وجود دارد، افزود: هواي داخل مترو سالمتر از هواي بيرون است، همچنين برخي ادعا ميكنند ماده آلاينده آزبست از ترمز قطار ايجاد ميشود. اگر اين مساله به نظر آنها مشكلي ايجاد ميكند، پس چرا به 10 ميليون خودرويي كه روزانه در تهران وجود دارد ايرادي نميگيرند.
قای لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی هفته آینده به کره شمالی و چین سفر میکند.
به گزارش واحد مرکزی خبر به نقل از پایگاه اطلاعرسانی خانه ملت؛ آقای لاریجانی یکشنبه 13 شهریور به پیونگ یانگ پایتخت کره شمالی میرود و پس از سه روز اقامت در آنجا عازم پکن میشود.
رئیس مجلس سه شنبه 15 شهریور از کره شمالی به چین خواهد رفت و طی سه روز حضور در پکن با مقامات پارلمانی و سیاسی آن کشور دیدار و گفتگو خواهد کرد.
بنابر این گزارش؛ این سفر با هدف توسعه همکاریها و گسترش روابط پارلمانی صورت میگیرد، ضمن آنکه در زمینه مسائل و تحولات منطقه نیز با مقامات کره شمالی و چین بحث و تبادل نظر خواهد شد.
با تصویب نهایی مجوز آغاز به كار شبكه موسیقی «ایرانیان» از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به نظر می رسد كار خواننده های لس آنجلسی كساد شود.
به گزارش برنا، با تصویب نهایی مجوز آغاز به كار شبكه موسیقی «ایرانیان» از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به نظر می رسد تریبون دار شدن خواننده های داخلی باعث كساد شدن روز افزون كار خواننده های آن ور آبی و به خصوص لس آنجلسی شود.
این شبكه كه به طور كامل از سوی بخش خصوصی اداره خواهد شد قرار است ویترینی برای ارائه آثار مجاز خواننده های داخلی شود تا هنرمندان داخل كشور بالاخره به آرزوی چندین و چند ساله شان برسند و بتوانند از شبكه ای رسمی و مجاز آثارشان را به مخاطبان داخلی و خارجی معرفی كنند.
«ایرانیان» با وجود كسب مجوز نهایی از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در مرحله پیش تولید برنامه هایش قرار دارد و پیش بینی می شود تا سه ماه آینده بصورت رسمی آغاز به كار كند.
پیش از این نیز شبكه هایی در این زمینه وارد گود رقابت شده بودند كه با به بیراهه رفتن، از سوی دفتر موسیقی وزارت ارشاد غیر مجاز اعلام شدند و امید است این شبكه جدید با رعایت چهارچوب های مورد نظر مسئولان به تریبونی بزرگ برای هنرمندان مستعد داخل كشور تبدیل شود.
دکتر علی اکبر ولایتی مشاور بینالملل رهبری در نشستی که با جمعی از فعالان سیاسی استان اردبیل داشت با تبیین شرایط داخلی و بینالمللی به بیان اهمیت انتخابات مجلس شورای اسلامی پرداخت.
وی در بخشی از سخنانش با اشاره به نقش مثبت و ارزنده برخی از نمایندگان این استان در مجلس به تمجید از نورالدین پیرموذن نماینده مردم اردبیل در دورههای ششم و هفتم مجلس شورای اسلامی پرداخت و وی را مطیع دستورات رهبری توصیف کرد.
ولایتی با ذکر خاطرهای درباره طرح استیضاح وزیر امور خارجه از سوی پیرموذن در دوره ششم مجلس گفت: «در مقطعی خاص و ویژه پیرموذن قصد داشت وزیر امور خارجه را به دلیل دعوت از ناجی صبری وزیر امور خارجه عراق به ایران استیضاح کند و در این خصوص فعال شده بود اما پس از صحبتی که با ایشان داشتم و مصالح ملی را برای وی تشریح کردم وی بلافاصله استیضاح را پس گرفت و عملاً نشان داد نظر رهبری را بر نظر و خواسته خود ترجیح میدهد.»
نورالدین پیرموذن نماینده مردم اردبیل در دوره ششم و هفتم مجلس شورای اسلامی بود که در هفتمین دوره مجلس سخنگوی فراکسیون اقلیت شد.
وی در اواخر دوره هفتم مجلس به منظور تکمیل دوره تحصیلی خود به ایالات متحده آمریکا سفر کرد و پس از گفتوگو با صدای آمریکا و ایجاد شرایطی ناخواسته و غافلگیرانه شایعاتی مبنی بر عدم بازگشت وی به کشور مطرح شد اما وی در طول اقامت تحصیلی در ایالات متحده بارها تاکید کرد ایران وطنش و جمهوری اسلامی ایران نظام ایدهآل و بینظیر از نظر وی میباشد و پس از پایان تحصیلات برای خدمت به هموطنان خود به میهن اسلامی بازخواهد گشت و تحصیلات پزشکی خود را برای خدمت به کشور به کار خواهد گرفت.
این نماینده سابق مجلس شورای اسلامی، شهادت برادرش در راه حفظ انقلاب اسلامی را از افتخارات خانوادگیاش به شمار میآورد.
با تحریف اظهارات احمدینژاد در روز قدس درباره تشکیل دولت مستقل فلسطین، تشکیلات خودگردان فلسطین نیز در این باره به موضعگیری عجولانهای پرداخت.
شماری از رسانههای غربی، به نقل از احمدینژاد گزارش دادند که وی گفته است به رسمیت شناخته شدن دولت مستقل فلسطینی، نخستین گام در مسیر محو موجودیت اسرائیل است.
با انتشار گسترده این خبر، تشکیلات خودگردان فلسطین به شدت از اظهارات احمدینژاد انتقاد کرد.
خبرگزاری رسمی دولت خودگران فلسطین(وفا) خبر داد که این تشکیلات در واکنش به اظهارات اخیر احمدینژاد درباره اینکه برپایی دولت مستقل فلسطین در مسیر محو اسرائیل است اعلام کرد: این اظهارات به اهداف راستگرایان اسرائیل کمک میکند!
قرار است سازمان ملل متحد در سپتامبر امسال درخواست به رسمیت شناختن دولت مستقل فلسطینی در مرزهای 1967 را بررسی و به رای بگذارد. براساس این درخواست، دولت مستقل فلسطینی در محدوده کرانه باختری رود اردن، قدس شرقی و نوار غزه به رسمیت شناخته میشود.
هم اکنون فلسطین از نظر سازمان ملل متحد یک کشور مستقل و یک عضو کامل نیست.
در واکنش به سخنان احمدینژاد، سخنگوی تشکیلات خودگردان گفت: ما در تشکیلات خودگردان فلسطین این اظهارات را رد میکنیم. ما به این اظهارات با سوءظن نگاه میکنیم چرا که این حرفها به اهداف راستگرایان اسرائیلی کمک میکند. راستگرایان اسرائیل مخالف مراجعه به سازمان ملل متحد برای به رسمیت شناختن دولت مستقل فلسطین هستند و در نیت و مقاصد فلسطین و صدق تعهدات ما درباره راهحل برپایی دو دولت (فلسطین و اسرائیل) در مرز 1967 ابراز تردید و تشکیک میکنند.
وی مدعی شد: اظهارات احمدینژاد با طرح عربی صلح که در نشست تهران وزیران امور خارجه کشورهای اسلامی نیز تایید شد در تناقض است. در طرح عربی صلح بر گسترش صلح میان مردم عرب ومسلمان از یک سو و اسرائیل از سوی دیگر تاکید شده و قطعنامههای شورای امنیت به ویژه قطعنامه شماره 1515 نیز براین موضوع اتفاق نظر دارند.
وی ادامه داد: این موضع رئیسجمهور ایران به جناح راست اسرائیل کمک میکند زیرا چیزی در اختیار جناح راست اسرائیل قرار میگذارد تا این جناح بتواند در راستی مقاصد تشکیلات خودگردان فلسطین تشکیک کند و در تبلیغ و گسترش ادعاهایی برای مخالفت با مراجعه به سازمان ملل متحد از آن استفاده کند. اظهارات احمدینژاد آنقدر که به جناح راست اسرائیل کمک میکند به مسیر صلح در منطقه کمکی نمیکند.
آمریکا و اسرائیل مخالف مراجعه به سازمان ملل متحد برای به رسمیت شناختن دولت مستقل فلسطینی است و جالب اینجاست که تشکیلات خودگران چنین موضع تندی علیه آمریکا نگرفته است!
آمریکا تهدید کرده است رسمیت یافتن دولت مستقل فلسطینی را در شورای امنیت وتو خواهد کرد.
تنها شورای امنیت سازمان ملل متحد اختیار و صلاحیت تایید ورود عضو جدیدی به جمع اعضای سازمان ملل متحد را دارد به شرط اینکه حداقل 9 عضو از 15 عضو شورای امنیت به این موضوع رای مثبت بدهند و هیچ یک از اعضای دائم نیز، رای منفی ندهد و اصطلاحاً وتو نکند.
شورای امنیت از 10 عضو غیردائم و انتخابی و 5 عضو دائم یعنی فرانسه، آمریکا، روسیه، چین و انگلیس تشکیل شده است.
برخی از رسانههای خارجی به نقل از احمدینژاد مدعی شدهاند که تشکیل دولت مستقل فلسطین نخستین گام در مسیر محو اسرائیل است.
این در حالی است که براساس متن منتشر شده در سایت ریاستجمهوری، احمدینژاد گفته است: "به رسمیت شناختن دولت مستقل فلسطین نقطه نهایی و هدف نیست، بلکه گام اول و سکوی رو به جلو در جهت آزادسازی همه سرزمین فلسطین است. "
البته رویترز که خبر احمدینژاد را با تیتر محو اسرائیل منتشر کرده است در متن خبر، عبارت صحیح را نیز آورده است اما آنچه که از سوی رسانههای خارجی منعکس شده همان موضوع محو اسرائیل است.
پیش از شمار زیادی از مقامات ارشد در کابینه منتخب مردم فلسطین در غزه، ضمن قدردانی از مواضع و حمایتهای ایران، خواستار ادامه این روند شده بودند.
در همین راستا، اسماعیل هنیه نخستوزیر دولت مردمی فلسطین در پیامی به ملت ایران با تاکید بر اینکه امام راحل ارزش جهاد برای قدس و فلسطین را اعتلا بخشیدند، تاکید کرده بود: با وجود محاصره، ملت فلسطین همچنان صبور و بردبار و همیشه در صحنه است و از قدس شریف دست نخواهد کشید.
در بخشی از پیام آمده است: هنوز دعای خمینی کبیر که از خداوند منان مسألت مینمودند توفیق سفر به قدس شریف و اقامه نماز در آن را پیدا کنند، در گوشمان طنین انداز است، فرصت را مغتنم شمرده و از خدای بزرگ میخواهیم که با فراهم آوردن این فرصت برای رهبر معظم انقلاب اسلامی، رئیسجمهور، رئیس مجلس و دیگر مسئولان جمهوری اسلامی ایران برای اقامه نماز در قدس آزاد شده و رها از لوث دشمن اسرائیلی، این آرزوی قلبی حضرت امام(ره) را تحقق ببخشد.
تشکیلات خودگران در کرانه باختری رود اردن مستقر و ریاست آن با محمود عباس است. این تشکیلات با عربستان سعودی روابط حسنه دارد.
در مقابل، دولت حماس به رهبری اسماعیل هنیه در غزه مستقر و به ایران نزدیک است.
گفتنی است احمدینژاد در سخنان خود اظهارکرده بود: آنها میخواهند با به رسمیت شناختن کشور مستقل فلسطین در یک محدوده ناچیز، موقعیت خود را تثبیت کنند و با بیان اینکه فلسطینیها اکنون، تنها در 11 درصد سرزمین فلسطین به صورت ناپیوسته، ناهمگون و قطعه قطعه مستقر هستند، تصریح کرد: جالب این است که اربابان رژیم صهیونیستی میگویند فلسطینیها در این 11 درصد زمین، کشور فلسطین را تشکیل دهند ولی صهیونیستها مخالف آن هستند و این 11 درصد را هم برای فلسطینیها زیاد میدانند.
عباس جعفری دولت آبادی جزئیات عفو برخی از زندانیان جرائم امنیتی را كه با موافقت مقام معظم رهبری مجازات آنان مشمول عفو شده است تشریح كرد.
به گزارش آفتاب؛ دادستان تهران با بیان این مطلب افزود: عفو این دسته از محكومان بر اساس تقاضای عفو ارایه شده و نیز ابراز ندامت و پشیمانی از ارتكاب جرائم ارتكابی توسط آنان صورت گرفته است.
جعفری گفت: بر اساس موافقت مقام معظم رهبری تعداد 100 نفر از محكومان جرائم امنیتی مشمول عفو شدهاند كه از این تعداد 70 نفر آنان امشب از زندان آزاد خواهند شد.
وی افزود: همچنین اجرای حكم 18 نفر از این دسته محكومان متوقف شده و 12 نفر زندانی دیگر نیز مشمول تخفیف در مجازات شدهاند.
بهزاد نبوی
بهزاد نبوی در خرداد ماه ۱۳۸۸ بازداشت و به 5سال زندان محکوم شده است. وی هم اکنون در زندان اوین است.
بهزاد نبوی از اعضای ارشد سازمان مجاهدین انقلاب و از فعالان سیاسی قبل و بعد از انقلاب به شمار میرود.
از وی در عرصه سیاست ایران به «چ...ریک پیر» یاد میشود. او قبل از انقلاب ۱۳۵۷ در ایران بارها توسط ماموران ساواک دستگیر شده بود، ولی هیچ گاه مأموران رژیم شاه سابق موفق به گرفتن اعترافات از وی نشدند و ناکامانه وی را آزاد کردند.
نبوی وزیر مشاور در امور اجرایی و وزیر صنایع سنگین در دولت میر حسین موسوی و همچنین با حکم میرحسین موسوی در دوران جنگ سازمان بسیج اقتصادی را در جهت حمایت از طبقات ضعیف جامعه تاسیس و اداره کرد.
وی در اواخر دوره جنگ با معرفی دولت و حکم هاشمی رفسنجانی مسئول پشتیبانی ستاد فرماندهی کل قوا بود. وی نماینده و نایب رییس مجلس ششم شورای اسلامی در ایران بود که در اعتراض به «نظارت استصوابی» به همراه ۱۳۸ نماینده دیگر استعفا داد.
چریک پیر چند ماه بعد از بازداشت برای جراحی قلب راهی بیمارستان شد و پس از آن بارها به مرخصی های چند روزه آمد که هیچ گاه موفق نشد درمان خود را کامل کند.
وی یکی از 7 شاکی پرونده ی شکایت از کودتاگران بود که هم اکنون در بند دوالف نگهداری می شود.
بهزاد نبوی در اولین مرخصی خود به عنوان اولین جمله بعد از سلام و خوشامد به میهمانان خود گفت؛ من بگویم در زندان کجا بودم؟ در زندان رژیم ستمشاهی بودم؟ چه بگویم؟ آن آقایان شدهاند مدافع نظام، انقلاب و امام و من و امثال من شدهایم ضد نظام؟
حسین رونقی ملکی
حسین رونقی ملکی در آذر ماه ۱۳۸۸ همراه برادرش حسن رونقی ملکی در منزل پدریاش در شهر ملکان در نزدیک شهر تبریز بازداشت شد. بازداشت برادر وی به خاطر اعمال فشار بر روی وی برای اخذ اعتراف و قبول اتهامات صورت گرفت.
رونقی و برادرش در... زندان شدیدا تحت فشارهای جسمی و روحی قرار گرفتند، تا جایی که بنا بر گفتهی خانوادهاش حسن رونقی ملکی در اثر شکنجهها از ناحیه مهرههای پشت گردن آسیب دید.
حسین رونقی ملکی وبلاگنویس ۲۵ سالهای است که با نام مستعار بابک خرمدین در ایران به وبلاگنویسی میپرداخت، وی همچنین در زمینه برنامهنویسی و ساخت وبلاگ و عبور از فیلترینگ تخصص داشته و در زمینه مبارزه با سانسور در فضای سایبری ایران تلاشهای گستردهای انجام داده است. این فعال حقوق بشر آذری زبان، زاده شهر تبریز در ایران است.
وی همچنین عضو گروهی به نام ایران پراکسی است که در زمینه عبور از فیلترینگ و سانسور در فضای مجازی به کاربران ایرانی کمک میکند.
در مهر ماه ۱۳۸۹ حکم ۱۵ سال حبس تعزیری برایش از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب صادر و به وی ابلاغ شد. ابلاغ حکم توسط سردفتر شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب با تهدید و اجبار وی برای امضای حکم صورت گرفت. وی به خاطر امتناع از امضای حکم مورد ضرب شتم رئیس دفتر و ماموران همراه قرار گرفت. به همین علت وی در تاریخ ۱۵ مهر ۱۳۸۹ برای سومین بار در طول دورهی زندان در اعتراض به حکم خود دست به اعتصاب غذا زد که وضعیت وخیم جسیمیاش را به دنبال داشت.
اتهامات وی در دادگاه ««عضویت در شبکه ایران پروکسی، توهین به رهبری و توهین به رئیس جمهوری» عنوان شد.
محمد داوری
محمد داوری در تاریخ ۱۷ شهریور ماه ۱۳۸۸ بازداشت و به ۵ سال حبس تعزیری محکوم شد.
محمد داوری روزنامه نگار و سردبیر سایت سحام نیوز است. وی پس از نامه ای توسط مهدی کروبی به رئیس مجلس خبرگان پیرامون آزار زندانیان سیاسی در شکنجه گاه کهریز...ک دستگیر و تحت فشار و شکنجه قرار گرفت تا علیه مهدی کروبی در تلویزیون جمهوری اسلامی ایران، اقرار کند.
وی در جریان محاکمه خود اعلام کرد که "می خواهند در قضیه تجاوز به زندانیان، کسی را قربانی کنند و بهتر از من کسی را پیدا نکردند".
مسوولان زندان اوین با ابلاغ حکم تازه ای به محمد داوری، روزنامه نگار و زندانی سیاسی خبر دادند که به محکومیت پنج ساله وی، یکسال افزوده شده و به این ترتیب مدت محکومیت وی از پنج سال به شش سال افزایش یافته است
این یکسال به دلیل شرکت محمد داوری در تجمع های اعتراضی معلمان در بهمن و اسفند سال ۱۳۸۵به دوران محکومیت وی افزوده شده است.
داوری که از فعالان صنفی و عضو شورای مرکزی سازمان معلمان بوده، به دلیل حضور در تجمع معلمان در سال ۸۵ بازداشت و در دادگاهی در سال ۸۶ به پنج میلیون تومان جریمه نقدی بدل از حبس محکوم شده بود.
حسین زرینی
حسین زرینی، عضو ستاد ایثارگران میر حسین موسوی بیش از پنج ماه است که توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده است و در همه این مدت خانواده وی از هر گونه تماس تلفنی و ملاقات با او محروم مانده اند.
حسین زرینی هم اکنون در بند ۳۵۰ زندان اوین نگه... داری می شود.
دلیل بازداشت این عضو ستاد ایثارگران به هیچ وجه معلوم نیست و خبر اعتصاب غذای وی خانواده اش را به شدت دچار نگرانی کرده است .هیچ یک از مسوولان قضایی پاسخگوی خانواده این ایثارگر در بند نیستند.
حسین زرینی که یک سال پیش، به طور موقت بازداشت شده، همچنان در وضعیت بلاتکلیفی به سر می برد.
تبلیغ علیه نظام، توهین به رهبری از طریق ارتباط و همکاری با جنبش جمع یاران از اتهامات وی است.
این در حالی ست که به گفته ی فعالان این جنبش قریب به سه سال پیش ایجاد شده که عموماً متشکل از افراد داوطلب حاضر در جنگ هشت سال بوده و در انتخابات ریاست جمهوری از کاندیداتوری مهندس موسوی حمایت کرده است.
این گروه پس از ۲۲ خرداد نیز با حمایت و همسویی با دیدگاههای جنبش سبز ادامه فعالیت داده است.
فاطمه کروبی، همسر مهدی کروبی در مصاحبهای کوتاه در خصوص آخرین وضعیت همسرش اعلام کرد که وی به مکان دیگری منتقل شده است.
به گزارش سحام نیوز، در این مصاحبه فاطمه کروبی ضمن آرزوی قبولی طاعات و عبادات برای همه مردم در ماه رمضان گفت: ابتدا طی مقدمهای باید خدمت مردم عرض کنم، وقتی که آقای احمد جنتی در مقام سخنگوی حاکمیت در نمازجمعه ۲۹ بهمن ۱۳۸۸ از لزوم حصر رهبران جنبش اعتراضی مردم ایران سخن گفت و قوه قضاییه را چنین توصیه کرد که "دستگاه قضایی باید ارتباط سران فتنه با مردم را به کلی مسدود کند. در خانه آنها مسدود شود، تلفن آنها قطع شود، اینترنت آنها نیز قطع شود تا نتوانند پیامی بدهند و پیامی بگیرند و در خانه خود زندانی شوند و ..." ؛ از بعد سخنان وی بود که ما با اشغال مجتمع مسکونی خود و نیز منزل فرزندم مواجه شدیم. پس از این اقدام، از همان روزهای آغازین آقای کروبی به غیر قانونی بودن و بر خلاف شرع بودن تصرف مجتمع تاکید داشتند و بارها به آنان تذکر دادند و از ماموران می خواستند که محل اقامت ایشان را به مکان دیگری منتقل کنند تا بیشتر از این موجبات آزار همسایگان فراهم نگردد و مالکین دیگر مجتمع بتوانند به خانه خود باز گردند.
همسر مهدی کروبی در ادامه درباره شرایط مهدی کروبی افزود: از ابتدای حبس تاکنون، ایشان از کلیه حقوق اولیه یک زندانی مانند حق داشتن هواخوری، حق ملاقات، داشتن کتاب و روزنامه، محروم بوده و هستند و این امر صدماتی را به وضعیت جسمی ایشان وارد خواهد کرد.
خانم کروبی در خصوص انتقال همسرش به مکانی دیگر اظهار داشت: سرانجام با پافشاری آقای کروبی، از اول ماه رمضان، ایشان را به آپارتمانی بسیار کوچک منتقل نمودند و در حال حاضر ایشان به همراه ماموران امنیتی در آن واحد آپارتمانی مستقر گردیده اند و با این اقدام عملا از ورود من نیز به آپارتمان جلوگیری شد؛ زیرا حضور و زندگی من در آن آپارتمان کوچک یک خوابه با حضور ماموران امنیتی میسر نبود. این در حالیست که طبق هماهنگی صورت گرفته با ماموران، قرار بود آقای کروبی را به منزل خودشان که توسط فرزندانم در منطقه جماران تهیه شده بود، منتقل نمایند و به دلایل نامعلومی، نیروهای امنیتی حاضر نشدند ایشان را به این ساختمان که تنها منزل مسکونی ایشان است، منتقل کنند.
فاطمه کروبی در ادامه افزود: من در همین جا اعلام می کنم که آقای کروبی یک خانه دارد و آن هم در همین جماران است و تحمیل اجارهی مکان دیگر به خانواده ایشان، به معنای خانه ی آقای کروبی نیست.
در پایان فاطمه کروبی وضعیت روحی همسرش را "خوب و استوار" توصیف کرد و گفت: در حالی که طی این ۱۹۰ روز، ماموران تنها یکبار به آقای کروبی برای حضور در فضای باز و هواخوری در حیاط منزل اجازه داده اند و علیرغم اینکه آخرین ملاقات با ایشان مربوط به نیمه شعبان می باشد؛ ایشان از روحیه بالا و استواری برخوردارند. از روز اول هم آقای کروبی با همین روحیه قوی، از حاکمیت و زندان بانان هیچ درخواستی را نداشته است و با توجه به اینکه از حقوق اولیه یک زندانی محروم بوده، با خونسردی تمام و اعتماد به نفس بالا این مشکلات را تحمل نموده و افتخار می کند به عملکرد خویش در دفاع از حقوق مردم. حکومت باید بداند که آقای کروبی چه پیش از انقلاب و چه اکنون از پرداخت هرگونه هزینه ای؛ هیچ ابایی نداشته و خود را آماده تحمل همه مصائب نموده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر